مشاهده نسخه کامل
: تاریخ ایران از ابتدا تا مشروطیت /
فهرست مطالب
پيشگفتار
1 O جغرافياى ايران
منابع آبى ايران
منابع زيرزمينى ايران
شرايط جغرافيايى ايران
2 O مهاجرت اقوام آريايى
لولوييان
گوتيان (قوطيان )
تيپورى ها
كاسيان
مانناها
كادوسيان و گيل ها
ماردها يا آمارت ها
3 O عصر اوستايى
زندگانى زرتشت
زرتشت و گات ها
خانواده و حكومت در اوستا
طبقات
4 O حكومت هاى ناحيه اى قبل از هخامنشيان
عيلام و ماد
دولت عيلام
حدود جغرافيايى
حكومت عيلام
زندگى اقتصادى و اجتماعى عيلام
دين عيلام
دولت مادها
حدود جغرافيايى
سازمان اجتماعى ماد
سازمان حكومت در ماد
دين ماد
زبان مادها
انقراض ماد و تاسيس امپراتوران هخامنشيان
5 O امپراتورى هخامنشيان
حدود جغرافيايى
قوانين
دين
ماليات
نظام پولى
خانواده و تعليم و تربيت
طبقات اجتماعى
پيشه وران و سازمان هاى صنعتى
6 O سلوكيان
تشكيلات ادارى سلوكيان
شهرسازى و بازرگانى
7 O پارتيان (اشكانيان )
سازمان حكومت
بردگى در عهد اشكانى
دين اشكانيان
موقعيت اجتماعى زن در دوران پارتيان
8 O ساسانيان
تشكيلات دولت ساسانى
حيات اقتصادى و اجتماعى در دوران ساسانيان
ماهيت اجتماعى رستاخيز مانى
ماهيت رستاخيز مزدك و مزدكيان
نتايج جنبش مزدك
اساس تمثيلى مزدك از جهان
خانواده در دوره ساسانيان
دين در دوران ساسانيان
عوامل سقوط ساسانيان
9 O ورود اسلام به ايران و اثرات آن
علل نفوذ اسلام در ايران
خلفاى راشدين
10 O دولت اموى
وضع ادارى دوره بنى اميه
موالى و بنى اميه
نهضت شعوبيه
انواع مالكيت زمين در دوره امويان
نظام ماليات هاى ارضى در زمان دولت اموى
عوامل انحطاط و سقوط دولت اموى
11 O قيام ابومسلم و انتقال قدرت به عباسيان
12 O ايران در زمان حكومت عباسيان (132 - 656 ه .ق .)
ساخت اجتماعى طبقات در دوره عباسيان
نظام ديوانى در زمان عباسيان
توسعه مالكيت زراعى در زمان خلافت عباسى
ماليات در زمان عباسيان
موجبات ثروت عباسيان
موجبات كمى هزينه ها
موجبات فزونى هزينه ها
علل سقوط عباسيان
13 O حكومت طاهريان
14 O صفاريان
15 O حكومت سامانيان
علل رشد ديوان سالارى
دستگاه ادارى و دربار سامانيان
ماليات در دوره سامانيان
عوامل سقوط سامانيان
16 O دولت غزنويان
موقعيت طبقات در دوره غزنويان
قرمطيان
سركوبى و كشتار قرمطيان رى
نظام مالى غزنويان
منابع پنج گانه ى درآمد غزنويان
ديوان ها در زمان غزنويان
ارتش در زمان محمود غزنوى
علل انقراض غزنويان
17 O آل بويه
18 O حكومت سلجوقيان
تقسيم بندى دوران حكومت سلجوقيان
دوره ى اول
دوره ى دوم
تشكيلات كشورى :ديوان مركزى و مامورين آن
نقش علما و قضات و چگونگى تاسيس نظاميه ها
اسماعيليان و سلجوقيان
انگيزه هاى اجتماعى نهضت اسماعيليان نزارى
پايگاه اجتماعى اسماعيليان نزارى
روش هاى مبارزاتى اسماعيليان نزارى
علل انقراض دولت سلجوقيان
دولت هاى كوچك سلجوقيان (اتابكان )
19 O حكومت خوارزمشاهيان
خوارزمشاهيان و موقعيت ممالك اسلامى
علل زوال امپراتورى خوارزمشاهى
علل پيشرفت چنگيز و مغولان
20 O حكومت مغول در ايران
ديوان در زمان ايلخانان مغول
مناصب شرعى
ماليات و خراج در زمان مغول
اصلاحات غازان خان
انواع مالكيت هاى زمين در زمان مغول
طبقات در عهد مغول
ارباب جزاف - تجار - دلالان - روحانيون - زمينداران بزرگ - عوام
سيرى پيرامون نهضت تصوف در ايران
نهضت سربداران خراسان
علل فروپاشى و زوال سربداران خراسان
قيام مرعشيان
قيام محمد تارابى
21 O دولت تيموريان
جانشينان تيمور
تقسيم بندى و نظام اجتماعى دوره ى تيمورى
اوضاع تشكيلات ادارى و كشورى و لشكرى و ماليات در زمان تيموريان
قضاوت در دوره تيمورى
هنر در دوره تيمورى
22 O حكومت تركمانان قراقويونلو و آق قويونلو
نظام حكومتى ، سازمان ارتش و تشكيلات ادارى
23 O زمينه ظهور سلسله صفوى
نفوذ معنوى خاندان صفوى
تشكيل دولت صفويه
ساختار اجتماعى دولت صفوى
انواع مالكيت ارضى در دوره صفوى
موقعيت كشاورزان
تظلم خواهى مردم
هرم طبقاتى در دوره صفويه (شاه عباس اول )
جنبش هاى دوره ى صفوى
1 - تقطويان
2 - اكراد يزيدى
3 - نهضت مشعشعيان
4 - جنبش تبريز
5 - جنبش گيلان
اصلاح سازمان هاى لشكرى ، كشورى و روحانيت
مناصب روحانيون
منصب هاى ديوانى و دربارى
صاحب منصبانى كه عنوان مقرب الخاقان و مقرب الحضرت داشتند
ساير مناصب
علل سقوط دولت صفويه
24 O زمينه تشكيل دولت افشاريه
تشكيل دولت نادرشاه افشار
موقعيت نظام ارضى
ارتش در دوره ى افشاريه
دين و مذهب در دوره نادرى
سازمان كشورى و ادارى در عصر افشاريه
باب اول (قضات )
باب دوم - امرا
باب سوم
باب چهارم
باب پنجم
باب ششم
ايران بعد از مرگ نادر
25 O تشكيل دولت زنديه
سازمان ادارى
قضاوت
سياست مذهبى در دوره زنديه
هزينه زندگى در زمان زنديه
زوال دولت زنديه
26 O دولت قاجاريه
آغاز حكومت قاجاريه
مناصب و مشاغل عالى و دربارى در دوره قاجار
جمعيت ايران در دوره حكومت قاجار
درآمد منابع و مصنوعات دولت دوره قاجاريه
الف - ماليات يا درآمد ثابت
عايدات نامرتب
تغيير و تحول وضعيت ارضى در دولت قاجاريه
سياست جابجايى عشاير به منظور تضعيف قدرت آنان
قضا در دوره قاجاريه
نحوه ملك دارى در دوره قاجاريه
املاك سلطنتى
تيول ها
موقوفات
املاك خصوصى
ارزش در دوره قاجاريه
ماموريت گاردان و تشكيل ارتش در زمان قاجار
.
پيشگفتار
ايران در روند چندين هزار سال تاريخ خويش ، به دليل موقعيت جغرافيايى ويژه اش - پل ارتباطى ميان اقوام شرق و غرب - نقش مهمى را در روابط اجتماعى ملل ايفا نموده است . همين امر باعث شده است تا در جاى جاى اين سرزمين پهناور، اقوام مختلف همواره در تردد باشند و بعضا در موقعيت مناسب در منطقه اى از اين سرزمين براى خود حكومتى ايجاد نمايند. برخورد اين حكومت ها با يكديگر و تاثير و تاثر پذيرى از همديگر در روابط اجتماعى ، گاه باعث جذب و مستهلك شدن قومى در قوميتى ديگر و گاه در نشيب و فرازهاى تاريخى باعث اضمحلال كامل آنان شده است . اما همين فرايندهاى اجتماعى نيز باعث دوام و بقاى چندين هزار ساله سرزمين ايران گرديده است . به طورى كه دانشمندان ، اين سرزمين را يكى از هفت منطقه ى تمدن ساز بشرى به حساب مى آورند.
نگارنده سعى نموده است در جلد اول كتاب تحت عنوان تاريخ اجتماعى از آغاز تا انقلاب مشروطيت ايران ، با بهره گيرى از منابع مختلف ، اعم از دست اول يا غيره ، در چهارچوب عمل انسان ها و روابطى كه آنان با طبيعت و بين خود به منظور ارضاى نيازهاى زندگى ايجاد كرده اند را روشن سازد و در اين راستا، انگيزه هاى انسانى و نتايج اعمال آنان كه همواره مستلزم توجه به وابستگى متقابل روابط اجتماعى است و قوانينى كه به دگرگونى هاى تاريخى نظم مى بخشد و از خلال اين روابط مشخص و روشن مى شوند را مورد بحث قرار دهد.
اميد است مشتاقان و پويندگان تاريخ ايران بتوانند از اين مجموعه بهره بردارى نمايند و در دستيابى به شناخت بهتر و كامل تر از هميارى دريغ نورزند.
در خاتمه از آقايان آذرخش بيدارى ، ويراستار و سيروس نوذرى ، سروش يكرنگيان ، نسخه پردازان ، كه در امر ويرايش و نسخه پردازى و نمونه خوانى اين كتاب زحمات فراوانى را متقبل شدند سپاسگزارى مى شود.
حروف نگارى ، طراحى صفحات و صفحه بندى اين كتاب مرهون عنايت مدير و كاركنان موسسه نشر و حروفچينى نخستين مى باشد كه صميمانه ترين سپاس ، نثارشان باد.
دكتر عزت الله نوذرى
شيراز
پاييز 1379
O جغرافياى ايران
فلات ايران كه محدوده ى طبيعى و پهنه ى بزرگ رويدادهاى تاريخ اقتصادى - اجتماعى ايران و مركز فعاليت قوم ايرانى بوده است ، از شرق و غرب بين دره ى سند و سرزمين ميان رودان (بين النهرين ) و از طرف شمال ، بين تركمنستان و درياى خزر و ماوراى قفقاز و آمو دريا (رود جيحون )، از طرف جنوب ، به خليج فارس و درياى عمان منتهى مى گردد كه مجموعا حدود 000/600/2 كيلومتر مربع مساحت آن مى باشد كه قريب 63 يا 000/648/1 كيلومتر مربع آن ، مساحت ايران كنونى است .
سرزمين كنونى ايران از نظر شرايط مختلف جغرافيايى ، يعنى پستى و بلندى زمين ، آب و هوا و اقليم ، ميزان رطوبت ، نوع گياهان و جانداران ، استعداد خاك و منابع زير زمينى داراى وضع بسيار متفاوت مى باشد.
در ايران ، از نظر پستى و بلندى سه رشته كوهستان وجود دارد: در شمال ، رشته جبال البرز كه از دنباله ى كوه هاى قفقاز و ارمنستان منشعب مى شود و تا ساحل جنوبى درياى خزر و سپس شمال خراسان امتداد مى يابد. بلندترين ارتفاع جبال البرز، قله ى آتشفشان دماوند با (654/5) متر ارتفاع مى باشد و به وسيله ى كوه بابا كه در شمال افغانستان واقع و بلندترين قله ى آن (964/4 متر است كه همه ى فصول سال از برف پوشيده مى باشد) به كوه هاى هندوكش و در ادامه به هيماليا مى پيوندد.
از شمال غرب ايران رشته كوه هاى زاگرس شروع و پس از عبور از غرب و جنوب ، در امتداد خليج فارس ، به درياى عمان مى رسد و به موازات ساحل اقيانوس هند تقريبا تا مصب رود سند امتداد مى يابد. (1) اين رشته كوه ها در ايران هزار كيلومتر طول و تا دويست متر عرض دارد. (2)
گذشته از اين دو ناحيه كوهستانى ، نواحى كوه هاى مركزى و كوه هاى مرزى را در مشرق بايد ذكر كرد كه اغلب كوه هاى اين نواحى ، به عكس ارتفاعات شمال و غرب ، باير و برهنه بوده و كمتر گياه دايمى در آن ها مشاهده مى شود.
اين رشته كوه ها كه در دو جانب فلات ايران كشيده شده اند، متعلق به دوران سوم زمين شناسى مى باشند كه داراى ذخاير بسيار گرانبها هستند كه حتى در جهان باستان نيز ارتش آن شناخته شده بوده است . به طورى كه محققين در مورد سير تكوينى اين ناهموارى ها اظهار نظر مى نمايد، يك دوم مساحت ايران را كوهستان تشكيل مى دهد كه با پيدايش كوه هاى جنوب اروپا و آسيا همزمان بوده است . دو عامل در شكل گيرى اين كوه ها موثر بوده اند: يكى عامل معرفت الارضى قاره ى اروپا و آسيا و ديگرى ، امواج آتشفشانى ها.
وضع استقرار زمين ايران ، يعنى سراشيبى زمين با شيبى ملايم از جنوب به طرف شمال قرار گرفته است . در حالى كه بلندى زمين در كرمان از سطح دريا 659/1 متر، شيراز 530/1، تهران 160/1، مشهد 039/1 و تبريز 340/1 متر است ، فرازى اصفهان و يزد 590/1 متر مى باشد.
مركز اين فلات را بيابانى پهناور در بر گرفته كه فرورفتگى آن از نواحى اطراف بيش تر است ، اما فرازى آن 609 متر بالاتر از سطح درياست .
فلات ايران را دره هايى تشكيل مى دهد كه تا حد زيادى پر از لايه هاى رسوبى است كه به طور يكنواخت بر روى هم قرار گرفته اند و در پايين ترين لايه ، آميخته اى به هم فشرده از ريگ و شن و خاك است و مى توان از ميان آن ، بى آن كه به لايه ى ديگرى برخورد، چاه ها و دالان هاى زيرزمينى حفر كرده از اين رو، ظاهرا فلات ايران پيش از دوران چهارم زمين شناسى زير آب بوده است .
نواحى مركزى ايران فوق العاده خشك و كويرى است كه از اين ميان ، كوير مركزى خشك ترين نقطه ى كره ى ارض مى باشد و كوه هاى مرتفع اطراف آن مانع رسيدن ابرها به درون فلات مى شوند.
كوير نمك از نظر ساختمانى ، با كوير لوت تفاوت بسيار دارد، چه كوير لوت حفره اى است كه در اثر شكستگى طبقات زمين احداث شده در حالى كه كوير نمك يك چاله ى بزرگ زمين شناسى مى باشد.
قسمت اعظم كوير نمك را شن و سنگ ريزه پوشانده است كه اغلب دستخوش باد قرار مى گيرد و توفان هاى شديد، شن هاى آميخته به نمك را مانند امواج دريا به حركت درآورده ، گاهى تپه هاى طولانى تا ارتفاع چهل متر از خود به جاى مى گذارد.
اين تپه هاى شنى كه در اثر وزش باد تغيير مكان مى دهند به تپه هاى ريگ روان معروف است و براى كاروان ها و آبادى هاى اطراف كوير خطرناك مى باشد.
مقدار بارندگى در اين نواحى حدود 100 ميليمتر و اختلاف درجه حرارت در شبانه روز در طول سال ، خيلى زياد - بين صفر تا هفتاد درجه - مى باشد.
به نظر مى رسد عواملى كه در كيفيت آب و هواى ايران موثر مى باشد، مى توان به دو دسته تقسيم نمود: دسته اصلى و دسته فرعى .
دسته اصلى مانند: عرض جغرافيايى ، حرارت ، جريان هاى هوايى ، رطوبت و باران دسته فرعى مانند: درياها، پوشش گياهى و از اين قبيل .
منابع آبى ايران
شبكه آب هاى روان ايران در وسعت بسيار زيادى در سطح ايران پراكنده است و مى توان آن ها را از نظر مقدار آبه به دو دسته تقسيم نمود: اول ؛ آب هاى روان يا رودهاى دايمى كه پيوسته و به طور دايم در بستر رودها جريان دارد و داراى آبگير مشخص مى باشند. دوم ، رودهاى موقت يا فصلى (موسمى ) كه در فصول پرباران داراى آب بوده و در ساير فصول كم آب ، بلكه خشك مى باشند و برخى داراى آبگير مشخص هم نيستند.
رودهايى كه در خاك ايران جريان دارند و به درياى خزر مى ريزند، عبارتند از رود ارس ، سفيد رود، رود چالوس ، رود سه هزار، رود هراز، رودخانه بابل ، رود تالار، رود تجن ، رود گرگان ، رود اترك ، رود قره سو و رود نكا. علاوه بر رودهاى مذكور، رودهاى كوچك ديگرى در حوزه ى آبريز درياى خزر جريان داشته و به دريا مى ريزند كه از ميان آن ها، آن دسته را كه فقط از نظر ماهيگيرى و آبيارى داراى اهميت مى باشند مى توان به شرح زير نام برد:
بالهارود، آستارا رود، شقا رود، طالش رود، شلمان رود، سياهكل رود، كيارود، صفا رود، تشتارود، سرداب رود، خير رود، كلارود، گرماب رود و چند رود كوچك ديگر.
مهم ترين رودهاى حوضه ى آبريز خليج فارس را مى توان به شرح زير برشمرد:
اروند رود، رود گاماساب ، رود كارون ، رود دز، رود جراحى ، ورد هنديجان ، رود دلكى ، رودمند، رودهاى شور و ميناب ، رودهاى مهران و تابنده .
حوضه ى رودخانه هاى داخلى و كنارى ايران عبارتند از: زرينه رود، سيمينه رود، تلخ رود، صافى رود، جاجرود، رود كرج ، رود شور، رود مسيله ، زاينده رود، رود كر كه به ترتيب به آبريزهاى درياچه ى اروميه ، آبريز حوضه ى مسيله ، آبريز درياچه ى حوض السلطان و حوض مره ، آبريز باتلاق گاوخونى و آب ريز درياچه ى بختگان مى ريزند.
منابع زيرزمينى ايران
ايران داراى منابع زيرزمينى ، ذخاير بسيار غنى نظير آهن ، مس ، قلع ، سرب ، نفت ، ذغال سنگ ، اورانيوم ، طلا، نقره و سنگ هاى قيمتى مانند فيروزه ، سنگ لاجورد و عقيق مى باشد كه از دوران هاى قديم مورد استفاده بوده و توجه ملل باستانى نظير آشور را به خود جلب مى كرده است .
نفت و گاز كه مهم ترين ذخيره تحت الارضى ايران مى باشند داراى مقام ويژه اى در اقتصاد ايران بوده و بنابر آخرين برآوردهاى كان هان ايران ، داراى حدود يازده ميليارد تن ذخيره نفتى مى باشد كه معادل 13 نفت جهان و نزديك به 25 ذخيره ى نفتى كشورهاى خاورميانه است .
شرايط جغرافيايى ايران
شرايط جغرافيايى بسيار متفاوت و مختلف ايران كه در حقيقت وضعيت يك شبه قاره را به آن داده است عامل بسيار مهم در مسير وقايع و رويدادهاى تاريخ اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى اين سرزمين بوده است .
خاك ايران به دليل وسعت و موقعيت استراتژيك اش ، شرق و غرب جهان باستان را به يكديگر متصل مى نمود و از اين طريق ، علاوه بر اين كه سبب انتقال فرهنگ و تمدن شرق و غرب گرديد، در عرصه ى اقتصادى و روابط بازرگانى و تجارى ، نقش بسيار مهمى را ايفا مى نمود. (3)
از سوى ديگر شرايط بسيار متفاوت و متغير آب و هوايى ايران سبب گرديده كه اقوام مختلف اين سرزمين در شرايط كاملا متفاوت از يكديگر، با فرهنگ هاى گوناگون و متنوع به سر برده و هر يك داراى ويژگى هاى كاملا بارز از يكديگر به لحاظ اقتصادى ، اجتماعى و فرهنگى باشند.
O2 مهاجرت اقوام آريايى
مهاجرت طوايف آريايى هند و ايرانى بنا به نوشته محققين دست كم از حدود دو هزار سال ق .م . انجام گرفته است ، اين طوايف از ديگر طوايف آريايى جدا شده و از ميهن مشترك و اصلى خود كه به نظر بيش تر صاحب نظران در منطقه وسيعى از شمال ناحيه اى ميان درياچه ى آرال و درياى سياه واقع شده بود كوچ كردند و به سوى فلات پهناور ايران و سرزمين هند روى آوردند ماكس مولر، موطن آرياها را آسياى مركزى مى داند و هاكسلى انگليسى آن را منطقه اى وسيع بين درياچه آرال و درياى شمال معرفى مى نمايد.
اين كه چرا و چگونه و تحت چه چه عواملى مهاجرت انجام گرفته است ، سعيد نفيسى در كتاب خود به نقل از اوستا مى نويسد: در حدود هزاره پنجم ق .م . هنگامى كه ديگر آب و هواى پامير براى اقوام آرياها سازگار نبوده است ، بناى مهاجرت به سوى جنوب گذاشتند و در دامنه جنوبى پامير، به دو دسته تقسيم گشتند.دسته اى به طرف شرق رهسپار شدند و از دره سند و پنجاب به هندوستان و دسته ديگر رو به مغرب و از راه آسياى مركزى و صحراى قراقوم امروز، يا دشت خاوران سابق ، وارد ايران شدند. (4)
اوستا نيز درباره مهاجرت آرياها اشاره مى نمايد كه خشكسالى يا توفان شديد، به خصوص كمبود غذا و رشد جمعيت ، آنان را وادار به مهاجرت نموده است .
دكتر تاراچند، مورخ و فيلسوف بزرگ هند، در كتاب گزيده ريگ ودا، نظر ديگرى را در مورد مهاجرت آرياها ارائه مى نمايد. وى علت جدايى طوايف آريايى هند و ايرانى از ديگر طوايف آريايى را اختلاف عقيده دينى و مذهبى مى داند! و براى اثبات نظريه خويش مى نويسد، بيش از چهارده قرن ، ق .م . طوايف آريايى هند و ايرانى ، ميترا، ورونا، اندرا و ناستيه ، را پرستش مى كردند و نام اين چهار خدا در ريگ ودا و اوستا آمده است . (5)
بنابراين ، ريگ ودا و اوستا قديمى ترين اثر دو قوم آريايى ايران و هند، هر دو از يك زبان مادر شاهى مشتق و از نظر فكرى و اجتماعى نيز به هم نزديك اند و طوايف ديگر آريايى درباره چنين خدايانى در اختلاف به سر مى برند.
البته برخى از دانشمندان ، هجوم اقوام ديگر به سرزمين آريايى ها را علت مهاجرت آنان دانسته اند.
در كتاب ايران ويچ آمده است از ميان قبيله هايى كه در حدود 700/1 ق .م . در شمال درياى مازندران و بين درياى سياه و درياى مازندران چادرنشينى مى كردند، دو قبيله ى ايرانى ؛ مادى و پارسى كه با يكديگر تفاوت اندكى در گويش داشتند به سوى سرزمين هاى جنوبى تر كوچ كردند و به نواحى غرب درياى مازندران آمدند و در آن جا ساكن شدند و نام نژادى خود را به آن نواحى دادند.
نام هاى ، آران ، آلان و آلبانى همه از ريشه ى ايران eran برخاسته اند و نمودار آنند كه روزگارى ايرانى نژادان در آن جا ساكن بوده اند. اين دو قوم (مادى و پارسى ) به تدريج از دربندهاى قفقاز گذشته و در پيرامون درياچه رضائيه (اروميه ) كه پهنه اى بيش از امروز داشت و داراى دشت هاى سرسبز و خرم بود ساكن شدند و به كار دامدارى و كشاورزى و تربيت اسب پرداختند.
مورخان يونانى نام قبايل پارسى را چنين نوشته اند: (6)
پاسارگاديان - مارافيوئى - ماسپيوذئى ، كه مهم ترين آنان ، پاسارگاديان هستند و قبيله ى هخامنشى و پادشاهان ناحيه پارس از اين قبيله هستند. پارسيان ديگر چنين اند:
پانثيلايوئى - دروئوسى يوئى - گرالنيوئى .
قبايل كوچ نشين پارسى چنين اند:
دائوتى - مردوئى - دروكيلوئى - ساگارتيوئى
تيره هاى مادى عبارتند از شش تيره زير:
بوئوسائى - پارتاكنوئى - ستروئوخاكش - اريزانتوئى - بوئوديوئى - مگوئى .
اين دو طايفه بزرگ با همه ى تيره هاى خود كه نام برده شده به سوى نواحى حاصلخيز پيرامون درياچه اروميه (شهرآب ) فرود آمدند.تيره مادى ، در نواحى جنوب شرقى درياچه - بين همدان و تبريز - جاى گرفت و بعدها تا اصفهان پيش رفت ؛ و قبيله هاى پارسى در مغرب و قسمت هاى جنوب غربى درياچه ، در ناحيه اردلان (ايران مقدس ) جاى گرفت . اين قبايل با يكديگر و همين طور با قبايل بومى اين مناطق برخورد نمودند كه به مرور زمان در يكديگر ادغام شده و در كنار يكديگر به دامدارى و تربيت اسب كه يكى از مهم ترين پيشه هاى آنان بود پرداختند.
دياكونوف ، در تاريخ ماد مى نويسد: از آثارى كه به زبان سومرى و اكدى و هوريانى ، در دست است چنين مستفاد مى گردد كه در كوهپايه هاى غربى زاگرس ، آن جايى كه بعدها ماد غربى را تشكيل مى داد، قبايل هوريان ، لولوئيان و گوتيان و ظاهرا قبايل ديگرى كه با عيلاميان قرابت داشتند زندگى مى كردند. علاوه بر اين ، در ساير نقاط شمالى و شمال شرقى نيز قبل از ورود آرياييان ، اقوام ديگرى همچون تيپورها، آماردها، كاسيان ، مانناها، طالشيان و گيل ها پراكنده بوده اند. (7)
لولوييان
اين قوم بخش وسيعى از قسمت علياى رود دياله تا درياچه اروميه و حتى فراتر، تا شمال غربى آن را اشغال كرده بود. اين اسم ، در زبان اورارتوئى ، لولو، به معنى بيگانه و دشمن و در اكدى ، لولوبوم يا لولويوم آمده است . قوم لولوئى از اقوام آسيايى نژاد بودند و با عيلاميان قرابت داشتند. از پادشاهان معروف اين قوم ، آنوبانى نى بود - 2200 ق .م . - كه سنگ نبشته اى از او بر صخره اى بر سرپل ذهاب هنوز برجاست .
ناحيه ى تسلط اين قوم در آذربايجان در كتيبه هاى آشورى با نام زاموآ ياد شده است كه در هزاره ى دوم ق .م . كشور مقتدرى را تشكيل دادند لولوئيان به طور مداوم با اقوام مجاور از آن جمله با آشوريان در حال جنگ بودند. از قرن نهم ق .م . ديگر از آنان نامى به ميان نيامد. (8)
گوتيان (قوطيان )
اصطلاح گوتى (كوتى ) در هزاره ى سوم و دوم ق .م . به يك گروه نژادى اطلاق مى شده كه در مشرق و شمال غربى لولوئيان و احتمالا در آذربايجان كنونى ايران و كردستان زندگى مى كردند. بعدها ممكن است اين نام به اقوام گوناگونى كه در شمال و مشرق بابل زندگى مى كردند اطلاق گرديده و واحد ارضى معين و مشخصى را شامل نمى شده است . در هزاره ى اول ق .م . همه ، اوراتوئيان ، و مردم ماننا، و ماد را گوتى مى ناميدند. فقط در كتيبه هاى سارگن دوم ، مادهاى ايرانى زبان ، از گوتيان مشخص و ممتاز گرديده اند.
گوتيان در 000/3 ق .م . و زمان سلطنت تارام سين - پادشاه اكد - در صحنه تاريخ پديد مى آيند. آنان زبان مستقلى داشتند كه تا اندازه اى با خانواده زبان هاى عيلامى قرابت داشتند و ممكن است از انواع زبان هاى قفقازى قديم و آلبانى (در سرزمين قفقاز) باشد.
تيپورى ها
ناحيه اى كه امروز طبرستان و مازندران ناميده مى شود در قديم مسكن تيپورها بوده است در اسناد بابلى از اين قوم كه همراه كاسيان به شهر بابل هجوم آورده اند ذكرى رفته است .
در بدو ورود آرياها به فلات ايران تيپورها، جلو پيشروى آنان را به آن نواحى گرفته بودند. در اوستا، چندين بار از اين قوم به نام ديو و آفريده شده ى اهريمن نام برده شده است . (9)
كاسيان
استرابون ، جغرافى دان يونانى از كاسيان به نام كاسايوئى ياد مى كند و محل اوليه آنان را در بنادر خزر مى نويسد، برخى تصور مى كنند كه نام قزوين و نيز درياى كاسپين ممكن است حاكى از خاطره اين قوم باشد. كاسيان در هزاره دوم ق .م . در دامنه هاى زاگرس مى زيستند. اين قوم همواره در فكر تصرف ميان رودان (بين النهرين ) بودند، تا سرانجام توانستند امپراتورى بابل را منقرض كرده و مدت 600 سال بر آنان حكومت نمايند.
دياكونوف مى نويسد: كاسيان از زمان هاى قديم تا فتح ايران به دست اسكندر مقدونى ، در محلى كه اكنون لرستان ناميده مى شود ساكن بودند و بيش تر به دامدارى اشتغال داشتند.
اشيايى كه از حفريات باستانشناسى به دست آمد، مشخص مى نمايد كه قبايل كنونى كه در لرستان زندگى مى كنند از اخلاف ايشان مى باشند. (10)
.
مانناها
بعد از لولوئيان و گوتيان قوم ديگرى به نام ماننا در ناحيه ى زاموآ، در جنوب درياچه اروميه ، مسكن گزيدند و دولت بزرگى در مغرب ايران امروز تشكيل دادند. اينان با لولوئى ها و هوريان قرابت داشتند و اصلا در كوه هاى زاگرس مى زيستند.
از قرن نهم تا هشتم ق .م . نام هاى ايرانى در بين اسامى مانناها ديده مى شود.
نخستين بار در قرن نهم ق .م . از ايشان در سالنامه هاى آشورى نام برده شده و پايتخت ايشان شهر ايزيرتو، در پنجاه كيلومترى شهر سقز كنونى بوده است . در قرن هشتم ق .م . پس از كشور اورارتو، مانناها مقتدرترين حكومت اين نواحى را تشكيل مى دادند.
آنان در قرن هفتم ق .م . با سكاها متحد شده و با آشور بانيپال جنگ كرده ولى مغلوب و ضميمه دولت آشور شدند و بعد از چندى جزء ايالات ماد درآمدند. (11)
حكومت ماننا از ايالات نيرومند غرب ايران بود كه در قرن هشتم ق .م . در شمال عيلام ، پادشاهانى داشت . اين كشور گاهى مستقل و زمانى تحت حكومت اورارتو يا آشور قرار داشت و نقطه كشمكش هاى دايمى بين آنان بود. (12)
در زمانى كه مادها به پيشوايى دياكو و پسرش فرورتيش دولت نيمه مستقلى را تشكيل داده بودند، مادها قصد داشتند در شمال غربى ايران حكومت عظيم و مستقلى بوجود آورند، ولى با مقاومت آشوريان و هجوم سكاها روبرو شدند.
در سال 719 ق .م . پادشاهى به نام ايرارتو بر مانناها فرمان مى راند كه طرفدار اتحاد با آشور بود ولى اين سياست ، مخالف مصلحت ايالات شرقى مانناها بود و فرمانروايان آن ايالات از جمله مى تانى ، حاكم زيكرتو و بگداتى ، حاكم شديشن سر به شورش برداشتند اما سرانجام به دست سارگن ، پادشاه آشور از ميان رفتند.
مردم ماننا به لحاظ معيشتى ، بيش تر به دامدارى و پرورش گوسفند، گاو، اسب ، خر و شترهاى دو كوهان مى پرداختند.
قوم ماننا داراى اراضى پر نعمت بودند چنان كه هنگام لشكركشى سارگن دوم ، به اورارتو در سال 714 ق .م . اهالى ماننا، آرد و مايحتاج سربازان آشور را تامين مى نمودند.
پادشاهان ماننا داراى شوراى شيوخ بودند و سرزمين تحت قلمرو خود را با نظر ايشان اداره مى كردند بزرگانى كه در اين شوراها عضويت داشتند عبارت بودند از پيشوايان و سران محلى و خويشاوندان شاه و ساير فرمانروايان . (13)
سرزمين ماننا به چند ناحيه تقسيم مى شد كه به زبان آشورى به آن ناژه مى گفتند.
سوريكاش (ناحيه سقز كنونى )، مشى (بخش علياى رود جغتو)، اوايشريش (كرانه شرقى درياچه اروميه ) و آرسپانشى .
فرهنگ و تمدن ماننا چنان كه از اشياى گنجينه سقز برمى آيد، در همان سطح تمدن او را بر تو قرار داشت . بردگى در آن جامعه تكامل و رونق چندانى نيافته بود، به ظن قوى از حدود پدرشاهى تجاوز نمى
.
كادوسيان و گيل ها
پاره اى از محققين گيل ها را با قوم كادوسيان از يك تيره مى شناسند. بارتولد در اين باره مى نويسد: در عهد قديم سكنه گيلان را كادوسيان تشكيل مى دادند كه در قيد اطاعت دولت هخامنشى نبودند. در ادامه مى نويسد همين قوم و يا قسمتى از آن را گيل هم مى ناميدند.
كادوسيان ، در ارتفاعات كوهستانى بخش غربى و در قسمت هاى جلگه اى گيلان مى زيستند كادوسيان مانند گيل ها، از نفوذ قبايل آريايى در ميان خود جلوگيرى كرده و آن را دچار كندى ساختند. بعدها مانع نفوذ اعراب نيز شدند و سال ها با استقلال مى زيستند.
ماردها يا آمارت ها
آنان جنگجوترين طايفه غير آريايى حوزه شمالى درياى خزر بودند كه در حاشيه سپيدرود زندگى مى كردند و سپيدرود به نام آنان رود آمارد خوانده مى شد. (14)
.
.
3Oعصر اوستايى
پس از عصر ودايى ، در حدود هزار سال ق .م . دوره اى مى آيد كه آن را به نام كتاب اوستا دوره يا عصر اوستايى مى نامند. اوستا منسوب به زرتشت بوده و تنها سندى است كه از آن عصر باقى مانده است زندگانى زرتشت خود از مهم ترين پديده هاى اين دوران است و كتاب او - اوستا - آيينه تمام نماى وضعيت آريائى ها در اين دوره است .
.
زندگانى زرتشت
زرتشت كه نام خانوادگى او اسپيتمه (در زبان پهلوى اسپيتمان يا سپنتمان شده است ) پيغمبر بزرگ آريايى ، در آغاز يكى از ريشى هاى عصر ودايى به شمار مى رفت . (15)
بعدها كه بر اثر مهاجرت آرياهاى ايرانى و پيدا شدن جامعه جديد و موجبات تازه ، لازم آمد كه در سنن قديم ودايى تجديد نظر شود، زرتشت به نام يك مصلح و پيغمبر از مقررات و سنن قديم ودايى آن چه كه موافق زمان و جامعه جديد آريايى مى دانست اخذ كرده و تغييراتى در مذهب آريايى قديم داد و دينى پديد آورد كه بعدها به نام او، آيين زرتشتى و مزديسنا خوانده شد. (16)
نام زرتشت در اوستا زرتوشتر zarathoshtera آمده كه به معنى دارنده شتر زرد است ، براى نام وى معنى ديگرى نيز ذكر كرده اند از جمله هوگ houg انگليسى ترجمه نام او را راهنماى اعلى دانسته است . لقب وى اسپيت مان spitman، نام پدرش پوروشسب pourvashaasp و نام مادرش دوغدو بوده است . زرتشت در 20 سالگى از مردم كناره گرفت و به رياضت پرداخت . در سى سالگى در كنار رود دايى تى از طرف اهورمزدا به او امر شد تا مردم را به خداشناسى دعوت كند.
پس از آن ، زرتشت به تبليغ عقايد خود در ميان مردم توران و سكستان پرداخت ؛ وليكن پيشرفتى نيافت ، زيرا روحانيونى كه كوى (kavi) نام داشتند بر او قيام نموده و بر ضد او شوريدند، سپس او به امر اهورمزدا به درگاه گشتاسب شاه رفت و او را به آيين خود آورد، وزير گشتاسب كه جاماسب نام داشت دختر زرتشت را به همسرى گرفت و برادرزاده خود هووى (huvi) را كه دخت فرشوستر بود به همسرى زرتشت درآورد. زمان حيات زرتشت در متون قديم مانند بندهشن daheshn-bon زادسپرم ، دينكرد، و ارداوبراف نامه ، با اندكى تفاوت چنين آمده است :
ارادوبراف ، زمان بعثت زرتشت را در سيصد سال پيش از اسكندر مى داند و بندهشن ، 258 سال پيش از بين رفتن سلطنت هخامنشى ذكر كرده است . ابو ريحان بيرونى با تاريخ بندهشن موافق است و مسعودى در مروج الذهب ، زمان رسالت زرتشت را با فتح اسكندر 358 سال فاصله مى دهد. شاهنامه فردوسى ، رسالت زرتشت را بيست و چهار سال پيش از تاسيس سلطنت هخامنشى و به شهريارى رسيدن كوروش دانسته است .
پروفسور هنينگ ، با در نظر گرفتن عمر زرتشت كه در روايات هفتاد و هفت سال آمده و بعثت زرتشت را كه در سى سالگى ذكر شده ، به سه تاريخ دست مى يابد.
(553 - 650؛ 551 - 638؛ 541 - 618 ق .م .): ضمنا او معتقد است كه مرگ زرتشت مى بايستى قبل از به سلطنت رسيدن كوروش رخ داده باشد.(17)
.
.
زرتشت و گات ها (18)
آرياييان زندگيشان را به گله دارى مى گذراندند و خود به دو دسته تقسيم مى شدند، تعدادى از آنان كه در جلگه هاى وسيع ، زندگى مى كردند استعداد و انعطاف بيش ترى در پذيرش تمدن تازه داشته و ديگران كه صاحب زمين هاى ناهموار بودند به همان زندگى چادرنشينى و شكار قناعت كردند. اينان به خدايان قديمى طبيعت ، مانند ديوها و دوهاى هنديان ، اعتقاد داشتند.
زرتشت در گات ها از مريدان اين خدايان به نام هاى فرفسترهيزوا كه معنى آن افعى زبانان مى باشد (يسناى 33 بند 6) نام برده است . بيش ترين سطور گات ها اختصاص به مبارزه با طرفداران ديوان يا بهتر بگوئيم مبارزه با معتقدان قديم و طبيعت پرست داشته است ؛ به عبارت ديگر، گات ها، تاريخى است انباشته از برخورد با ديوپرستان .
زرتشت مى كوشيد كه با فلسفه اجتماعى خود كه فلسفه ى پيشرو بود، آرياييان را از زندگى چادرنشينى و شكارورزى بازداشته ، آنان را به زندگى در شهرها، كشاورزى و تمدن شهرى آشنا كند، و براى اتحاد آنان تك خدايى را جانشين خدايان متعدد و طبيعت پرستى نمايد.
بارتولومه مى نويسد: نو آورى زرتشت اين است كه بجاى خدايان متعددى كه وجود داشت ، يك خداى دانا يا اهورمزدا را جانشين ساخت . (19)
اغلب محققين ديگر كه پيام زرتشت را به دقت بررسى كرده اند دريافته اند كه در گات ها فقط يك خداوند و آفريدگار وجود دارد و زرتشت پيام آور يك توصيه خالص است . ديوهاى گات ها موجوداتى آسمانى نبوده و بر روى همين زمين زندگى مى كردند. اين ديوان كه زرتشت از آن ها به نام هاى بتدوا، كرپان ها، كاوى ها، كرنما و ديوسيجها نام مى برد مخالفين فلسفه زرتشت و خواهان شيوه زندگى قديمى خود يعنى چادرنشينى و شكارورزى بوده اند. در حقيقت گات ها تصويريست از جامعه ى بسيار كهن كه مرحله انتقالى جامعه شبانى به جامعه كشاورزى است .
دياكونوف ، نهضت دينى شرق ايران را كه در گات ها منعكس شده است ، نهضتى دموكرات مى داند. در گات ها نامى از طبقات و اصناف مختلف نيست ؛ زيرا در آن عصر هر كس مى توانسته هم كشاورز، هم چوپان و هم جنگجو باشد. (20)
روابط و مناسبات ارضى گات ها بيانگر ارتباط خانه ، كشتزار، ايالت ، يا: خانه ، ده ، و ايالت است . زرتشت پيوسته در تلاش براى حفظ اين نظام در برابر چادرنشينان بود چنان كه در (وهوخشترگات يسنا 5 بند 14) فرياد برمى دارد: كرپانان نمى خواهند كه در مقابل قانون زراعت سر اطاعت فرود آورند و يا در (يسنا 31 بند9) در ستايش كشاورزى مى گويد: از آن تو بود آرتنى ها، از آن تو بود نيروى آفريننده ستوران و فردى روشن كه ستور را آزاد گذاشته تا خويش نزد برزيگر و غير برزيگر اختيار كند و گاه در دفاع از شهر و زندگى شهرى و كشاورزى ، با اهورامزدا سخن مى گويد (و در يسنا 31 بند 16) مى گويد از تو مى پرسم اگر دانائى (زرتشت ) را به واسطه راستى آرزوى برترى بخشيدن به مال و شهرت بوده است و اگر مى خواهد كه مثل تو بشود، اى مزدااهورا، كى بدان رسد و چگونه بايد رفتار كند؟
در همين باب در (يسنا 45 بند9) مى گويد بشود كه مزدااهورا از قدرت ، خويش را بكشت و كار يارى كند تا آن كه بستوران و برزيگران نمو و ترقى دهيم بنظر مى رسد كه گاهى ديوان انسان نما - طرفداران چادرنشينى - بر زرتشت و ياران او پيروز مى شدند، زيرا در (اشتودگات يسنا 46 بند 1) گويد: به كدام خاك روى آورم ، به كجا رفته پناه جويم و در ادامه شكوه مى گويد: چگونه ترا خشنود توانم ساخت اى مزدا. (21)
كشور دلخواه زرتشت و حكومت دلخواه او كشور و حكومتى است كه آسايش مردمان در آن فراهم باشد چنان كه در (آبان يشت - كرده سى ام بند 120) مى گويد: اى ، ارديسور آناهيتا و اى نيك ، اى توانا، اينك از تو خواستارم اين كاميابيم كه با ارج فراوان به شهريارى بزرگى دست يابيم كه در آن خوراك بسيار ساخته مى شود و بهره و بخش هر كس بسيار است .
نهضت زرتشت ، نهضتى اجتماعى بود كه پايه هايش را بر يكتاپرستى (اهورامزدا) قرار داده است تا همانطور كه ذكر شد اتحاد ايرانيان را تامين كند. در گات ها دويست بار به كلمه مزدا برمى خوريم ، اهورامزدا قدرتى يكتا و آسمانى ، توصيف شده است كه مانع طرفداران و پيروان راستى و زندگى شهرى و كشاورزى ، و خصم چادرنشينان و خدايان آنان است . اهورامزدا خداى بخشايش و آمرزش و ترحم و شفاعت است و نه خداى جبر و قهر و مكر و خشم ، بلكه خداى پاكى ، راستى ، مردانگى ، راستگويى و پيمان شناسى است و ياران و آفريدگان وى نيز بايد چنين باشند. اهورامزدا خواست و اراده خود را برتر از همگان نمى داند، بلكه با امشاسبندان و ايزدان و فروهرها، آدميان را در كار آفرينش و پيكار، با اهريمن به يارى مى خواند و در اين پيكار فرقى ميان ميان زن و مرد نيست به آناهيتا همان اندازه ارج مى گذارد كه به مهر.
در سراسر گات ها موجودى به نام اهريمن وجود ندارد. كلمه اهريمن اولين بار در زمان ساسانيان و در زمان نگارش دوباره اوستا و تفسير آن (زند) و (پازند) در مقابل اهورامزدا قرار گرفت . در گات ها انسان آزاد آفريده شده و اوست كه به اختيار سرنوشت خود را شكل مى دهد. حتى پيروان دروغ نيز آزادانه راه خود را انتخاب مى كنند. در يسنا (5/30) تاكيد مى كند كه مزدا را نيز بايد برگزيد و داوطلبانه و به اختيار از او اطاعت كرد. در يسنا (2/52) و يشتاسب و دو عضو خانواده هوكره ، دختر و داماد زرتشت بايد به اختيار و با ميل اطاعت و پرستش اهورا را بپذيرند.
پروفسور گيگر، انتخاب آزاد را جالب ترين اصول زرتشت مى داند.
در سه بند گات ها (9/31) آمده است از آن توست خرد مينوى جهان آفرين تو به بندگان خويش نيروى اختيار راه نيك و بد، بخشودى تا اين كه راهى برگزينند كه راهنما به آن گرويده و يا رهبر غيرواقعى شان داده است .
آن چه اصل و هدف واقعى زرتشت است ، بسط راستى و راست كردارى و پرهيز از ريا و و فريب است .
دروغ
.
.
خانواده و حكومت در اوستا
شكل حكومت به طورى كه از اوستا دانسته مى شود، به صورت پراكنده و (ملوك الطوايفى ) بود خانواده در اوستا با كلمه نافه nafa، و خانه با كلمه مان مشخص شده است . پدر، رييس خانواده و زن كدبانوى آن بود. از چند خانواده ، تيره يا تئوما تشكيل مى شد كه آن را زنتو مى خواندند و محل سكناى آن بلوك بود كه آن را گئو مى گفتند. چند عشيره يا قوم ، مردمى را تشكيل مى دادند كه محل سكونت آنان دهيو يا ولايت بود. روساى خانواده ها و رييس تيره يا وبس پت ها، رييس عشيره را انتخاب مى كردند. خود دهيوپيت يا رييس ولايت هم انتخابى بود چون چند قوم در زير اداره يك شخص واقع مى شد او را شاه بزرگ مى خواندند. دهيوپات ها امرا و پادشاهان محلى بودند كه از شاه بزرگ اطاعت مى كردند. اقتدار اين شاهان محدود بود، ولى بعدها به واسطه آن كه به هنگام جنگ فرماندهى را نيز عهده دار بودند به اختيارات خود افزودند.
پدر، رييس خانواده و مراقب اجاق (دودمان ) خانواده بود تا نگذارد آتش آن خاموش شود. فرزندان تابع محض پدر بودند، وقتى دخترى را شوهر مى دادند، آن دختر از خانواده و تيره پدر خارج شده داخل خانواده و تيره شوهر مى شد.
.
.
طبقات
تا زمانى كه آرياها در سرزمين اصلى بودند، رسم طبقاتى يا كاست caste معمول نبود و پس از مهاجرت به هند و فلات ايران و برخورد با بوميان آن دو كشور و نيز توسعه ى نژاد ايشان رسم طبقاتى نيز در ميان آنان معمول گرديد. نزد ايرانيان ، مردم به چهار گروه يا (پيشترا) كه همان اشكال ابتدايى طبقه باشد منقسم گرديدند كه نخستين گروه موبدان و هيربدان و آموزگاران و همه اهل هنر و دانش بودند كه در اوستا - اتروان خوانده شده اند؛ گروه دوم ، جنگجويان و سپهبدان و دلاوران بودند كه رته ئشترو (ارتش داران : دارنده گردونه و ارابه ى جنگى ) خوانده مى شدند. گروه سوم ، كشاورزان بودند كه واستر يا (برزيگران ) نام داشتند. گروه چهارم ، پيشه وران و كارگران بودند كه آنان را هوئيتى (هوتخشان ) ناميده اند. (22)
در نوشته هاى پهلوى اين چهار طبقه ، اتروان ، ارتشتاران ، وستريوشان و هوتخشان آمده است . در كتاب ودا نيز هندوان را به چهار طبقه (varna) قسمت كرده اند:
1 - برهمانا brahmana، كه طبقه ى روحانيون و دانشوران باشند؛
2- كشتريا kashtaria كه طبقه ى جنگجويان و رزمندگان هستند؛
3- وئيسياvaisiya كه طبقه ى كشاورزان و برزيگرانند،
4 - سودرا sudra، كه طبقه ى دست ورزان و كارگران هستند.
.
4O حكومت هاى ناحيه اى قبل از هخامنشيان
عيلام و ماد
پيش از پيدايش امپراتورى هخامنشيان كه مناطق بسيار وسيعى از دنياى قديم را در بر مى گرفت ، در فلات ايران حكومت هاى ناحيه اى مختلفى تشكيل گرديده بود.
اين حكومت ها كم و بيش داراى جنبه ها و ويژگى هاى يك حكومت قبيله اى و در شكل تكامل يافته تر، دولت هاى متشكل و متمركز بوده اند. بى گمان از آن ميان مهم ترين و قابل توجه ترين اين حكومت ها، تمدن هاى عيلام و ماد هستند كه هر يك داراى اهميت بسزايى در زمينه بسط و گسترش تمدن و فرهنگ دنياى قديم داشته اند و تاثير و نفوذ آن ها بر تمدن ها و فرهنگ هاى همجوار و در طول زمان بسيار چشمگير و قابل توجه بوده است . بنابراين ، شناخت تمدن هاى عيلام و ماد لازم است زيرا، بدون آگاهى از تمدن هاى مذكور، شناخت تمدن هخامنشى امكان پذير نمى باشد.
.
.
دولت عيلام
حدود جغرافيايى
دولت عيلام در گستره ى تاريخى خود از اوايل هزاره سوم تا اواسط هزاره اول ق .م . بخش وسيعى از مناطق غربى و جنوبى سرزمين امروزى ايران را در بر مى گرفته و بر اساس تقسيمات جغرافياى سياسى عيلام باستان ، سرزمين هاى خوزستان ، بخشهايى از استان هاى لرستان ، كردستان و فارس و كرمان را در بر مى گرفت ، اين سرزمين در حقيقت يكى از چهار بخش دنياى قديم محسوب مى شود. كه شامل آكاد در شمال ، سوپارو در مشرق ، امورو در مغرب و عيلام در جنوب قرار داشته اند. (23)
دوران حيات تمدن عيلام را دانشمندانى چون رابينز آمريكايى و هينتز آلمانى به تفاوت ، از 000،3 سال تا 500،1 و 250،1 ق .م .برآورد نموده اند. اكنون با كشفيات جديدى كه در نتيجه حفريات باستانشناسى در سال 1347 ش . در منطقه ى هفت تپه به دست آمده ، حدود زمانى تمدن عيلام ، بينابين اين دو نظر، مورد تاييد قرار گرفته است .
دمرگان در مورد نژاد مردم عيلام معتقد است كه آنان از نژاد آسيايى با زاگروعيلامى - يعنى نه هند و اروپايى و سامى - مى باشند. در حالى كه برخى ديگر از دانشمندان ، مانند ديولافوا اعتقاد دارند كه عيلاميان جزو بخشى از اقوامى از نژاد و زبان قفقازى و يا خزرى مى باشند. (24)
.
.
حكومت عيلام
حكومت عيلاميان - اصولا حكومت ايالات خودمختار، يا بهتر بگوئيم نوعى حكومت فدرال بوده است . بدين معنى كه هر يك از ايالات داراى حكومت هاى جداگانه بوده اند زمانى كه دولت مركزى اهميت و اقتدار كافى نداشت هر يك از آنان با استقلال مى زيسته و هنگامى كه دستگاه حكومت مركزى قدرت مى يافت ، موفق مى شد دوباره اين حكومت هاى خودمختار را تحت قدرت واحد خود درآورد. هر چند اين حكومت ها استقلال داخلى خود را هرگز از دست نمى دادند، و از اين رو تاريخ عيلام گاه بسيار مغشوش و درهم مى نمايد.
سلسله هايى كه به ترتيب در عيلام حكومت نموده اند عبارتند از:
1 - سلسله آوان از حدود 700،2 تا 200،3 ق .م . داراى قدرت بوده اند تاكنون نام دوازده نفر از پادشاهان اين سلسله ثبت گرديده است .
2 - سلسله سيماتش : اين سلسله در حدود 300 سال و از 000،3 تا 850،2 ق .م . حكومت كرده اند از پادشاهان اين سلسله تاكنون نام ده نفر ثبت شده است .
3 - سلسله انزان : انزانيان از سال 350،1 تا 210،1 ق .م . حكومت نموده اند. (25)
عيلاميان براى پادشاهان خود تقدس و الوهيت خاصى قايل بودند و آنان را پدر - شاه انزان و شوش مى خواندند.
عيلام از ابتداى تولد تا واپسين دم حيات در كنار همسايگانى مى زيست كه هر يك داراى تمدن هاى بسيار پيشرفته اى بوده اند. فى المثل آكاديان و سومريان كه پس از مدتى درهم آميخته و تشكيل دولت بابل را دادند و از آن زمان است كه بابل وحدت يافته ، تمدن درخشان خود را به عيلام عرضه داشت بى گمان دولت آشور نيز در اين نقل و انتقال داراى سهم بسزايى بوده است ؛ و يا كشور اورارتو (واقع در سرزمين ارمنستان كنونى ) كه داراى تمدنى بسيار معتبر بوده است كه هر چند دور از عيلام قرار گرفته بود، ولى از طريق معابر كوهستان زاگرس و توسط اقوام واسط و مسكون در سر راه - چون لولوييان و گوتيان - و يا از راه تجارت و تماس هاى اقتصادى ، تمدن خود را به عيلام عرضه مى نمود. (26)
به عبارت ديگر مى توان گفت علاوه بر آن كه عيلاميان تحت تاثير تمدن هاى پيشرفته اى همچون سومر و اكد و بعد بابل و آشور قرار گرفته بودند، نقش رابط ميان تمدن كوه نشينان شمالى و دشت نشينان نواحى جنوب را نيز داشتند. اين تماس ها و ارتباطات ، گاه دوستانه و مسالمت آميز، و زمانى ديگر خصمانه و شديد بوده است .
سرانجام با سلطه آشور بر بابل ، آشوريان با عيلام در همسايگى قرار گرفتند كه در نهايت منجر به اضمحلال تمدن عيلام گرديد. (27)
مهم ترين شهرهاى عيلام ، شهرهاى شوش ، ماداكتو و خايلدالو بوده اند، از اين ميان شهر شوش از اهميت و قدمت بيش ترى برخوردار بوده است . اين شهر در پيشرفت حيات اقتصادى و اجتماعى دنياى قديم نقش مهمى داشته و داراى شهرت فراوان در تمدن دنياى آن روز بوده . دمرگان شهر شوش را به چند بخش تقسيم نموده است :
1 - ارگ يا قلعه شوش كه از زمان بنا تا حمله اسكندر به ايران مسكونى بود.
2 - محله تجارى
3 - محله اى در بخش راست رود كرخه كه تالار آپادانا، قصرهاى داريوش و اردشير سوم را نيز در بر مى گرفت .
4 - شهر دورانتاش نزديك شوش كه در زمان اونتاش گال پادشاه عيلامى بنا گرديد. از اين شهر، زيگورات (28) معروف به چغازنبيل در محلى به همين نام باقى مانده كه باستان شناسان فرانسوى توانسته اند طى چند سال طبقاتى از اين زيگورات را از زير خاك بيرون آورند.
.
.
زندگى اقتصادى و اجتماعى عيلام
عيلاميان موفق شده بودند كه از مرحله ى زندگى بيابانگردى و شكار بيرون آمده ، و به كشاورزى و اهلى نمودن حيوانات دست يابند. همزمان با دستيابى آنان به فلزاتى چون مس و برنز و اختراع مفرق ، صنايع فلزكارى عيلاميان توسعه ى چشمگيرى يافت . تجلى و نمونه بارز اين پيشرفت در مجسمه برنزى نيپرآزو به خوبى مشاهده مى گردد. اين مجسمه ، 750،1 كيلوگرم وزن دارد. هم چنين ساخت اشياى ظريف تزيينى ، با نقره و طلا كارى ، مويد توسعه هنرهاى ظريفه در صنايع فلزكارى عيلامى ها است .
در اين دوره حجاران و مجسمه سازان ، اغلب بر سنگ رخام يا مرمر، كار مى كردند، مجسمه هاى كوچكى كه از حفارى ها به دست آمده ، نيايش گران و انسانهايى را نشان مى دهد كه گلدانى در دست دارند. علاوه بر آن ، مجسمه و نقش حيوانات به وفور در كارهاى آنان ديده مى شود، ساده شدن اشكال و ابعاد هندسى هنرمندان عيلامى ، شيوه اى شبيه به سبك كوبيسم به وجود آورده بود.
در همين دوره با اختراع چرخ كوزه گرى ، سفال سازى در اشكال پيشرفته اى رشد نمود و باليد و باز در همين دوره ، عيلاميان نخستين چرخ ارابه ى مدور را ساخته اند.
عيلاميان ، سفال ها و ساير اشياى خود را با نقش هاى هندسى يا جانوران و گياهان تزيين مى نمودند. با رشد و گسترش مصنوعات ، تقاضاى مواد خام روز افزون شد و از همين رهگذر رابطه تجارتى و بازرگانى توسعه يافت به طورى كه اين ارتباط قلمرو وسيعى در آسيا و افريقا، از هند تا مصر را در بر مى گرفت .
در پى اين گسترش همه جانبه ، شبكه هاى گوناگون راه - كه مراكز مختلف تجارى را به همديگر مى پيوست - بوجود آمد ساخت انبارهاى متعدد براى حفظ و نگهدارى انواع كالا، تهيه و تنظيم اسناد بازرگانى و محاسبه اجناس كه روى الواح گلى پخته شده ثبت مى گرديد، و به كارگيرى مهرهاى استوانه اى كه با نقش هاى مختلف حيوانات و يا اشكال هندسى مشخص مى شد از ديگر پيشرفت هايى است كه در تمدن عيلامى مشاهده مى گردد.
اين روند و تغيير و تحول معيشتى و اقتصادى ، باعث گرديد زندگى اشتراكى كلان قبيله اى به تدريج تجزيه شده و اختلافات و تضادهاى طبقاتى را تشديد نمايد، به همين ترتيب ، مناسبات جامعه طبقاتى (برده دارى ) در تمدن عيلام سريع تر از ساير نقاط آغاز گرديد.
اومستد مى نويسد:
در اين زمان سندهاى بسيارى ، مانند وام هاى بذر، خوراك ، سيم (نقره ) و قراردادهاى معمولى بازرگانى ، فروش زمين ، ملك يا خانه يا كشتزارها و اجاره نامه براى آن ها و رسيد پرداخت اجاره بها فروش بوده ، صورت اسامى رعيت هاى وابسته به زمين هاى زراعتى بزرگ و معاملات با آن ها، صورت اسامى روستاييانى كه به طور آزاد كار مى كردند و موارد بسيار ديگر از اين قبيل ديده مى شود. (29)
علاوه بر اين ، تمدن عيلام فن آبيارى مصنوعى را در شرق و غرب ايران معمول كرد كه نسبت به گذشته پيشرفته تر بود.
در اين زمان علاوه بر مناسبات اجتماعى مبتنى بر نظام پدرشاهى ، حتى بقاياى نظام مادرشاهى نيز مشاهده مى گردد و ازدواج با محارم و ازدواج خواهر با برادر كاملا رايج بود.
.
.
دين عيلام
عيلاميان جهان را پر از ارواح مى دانستند و خداى بزرگ خود را شوشيناك مى ناميدند اما اجراى مراسم دينى مربوط به اين خدا، فقط به پادشاهان و كاهنان اختصاص داشت . مكان اين خداى بزرگ در محل متبركى از جنگل بود.
در كتاب تاريخ تمدن عيلام آمده است :
مذهب عيلام در تمام دوران ها جنبه ى جادوئى داشت ، و چنان بود كه حتى آشوريان خونسرد را تحت تاثير قرار مى داد، به عبارت ديگر براى سرزمين هاى ميان رودان ، عيلام هميشه سرزمين ساحران و شياطين بوده است . (30)
و در ادامه آمده است :
در اعصار جديدتر، بى نى گير با عنوان فرمانرواى آسمان توصيف شده و در بسيارى موارد در ميان مردم عادى به صورت نام هاى شخصى متجلى مى گردد. در يك جا نيز نام او به يك شاهزاده خانم دوران عيلام ميانى در زمان پادشاهى شيلهك - اين شوشينيك نسبت داده شده است . اين شاهزاده خانم را اوتو - ا - هى هى - بى نى گير مى خواندند. (31)
به هر حال تمام شواهد حاكى از آن است كه وى الهه بزرگ مادر عيلاميان بوده است . به همين دليل بوده كه برخى از دانشمندان ، بى نى گير را همان الهه ى كيريش مى دانند. شايد هم كيريش ، صرفا لقبى براى بى نى گير بوده است .
.
.
دولت مادها
حدود جغرافيايى
مادها كه بخشى از اقوام آريايى بودند، از آغاز قرن هفتم ق .م . تا پايان قرن هشتم ق .م . دولتى را تاسيس نمودند كه از شمال به رود ارس ، از شرق به درياى خزر، از غرب به كوه هاى زاگرس و از جنوب به كوير و تا حدود اصفهان محدود مى گشت . دانشمندان ، قلمرو مادها را به سه بخش تقسيم نموده اند:
1 - ماد كوچك : شامل آذربايجان (آتروپان )، 2 - ماد بزرگ : شامل كردستان و نواحى مركزى ايران ، 3 - ماداگيانا: شامل ولايات رى و اطراف آن . (32)
در اراضى اى كه بعدها تحت عنوان ماد متحد گشت ، اقوام بسيار متنوعى سكونت داشتند. منابع آشورى نام اين قبايل را گوتيان و لولوييان ذكر كرده اند. در اراضى نزديك تر به كرانه ى درياى خزر (كاسپى ) و نيمه ى سفلاى دره ى قزل اوزن و نقاط شمالى تر آن حكومت هاى كوچك وجود داشت و قبايل مختلفى در اين محدوده مى زيستند كه به احتمال ، گيل ها و كادوسيان و كاسپيان بودند كه احتمالا اينان با گوتيان و لولوييان قرابت داشتند. علاوه بر اين ها مردا - ها يا امردا - هاى نيمه صحرانشين و ساگارتيان نيز در محدوده ى ماد مى زيستند. آشوريان نيز از نواحى علياى دره قزل اوزن به سمت شرق تا دشت كوير را سرزمين مادها دماداى مى خواندند.
در قلمرو شرقى ماد به تدريج عنصر زبان ايرانى تفوق بيش ترى يافت . اما در نواحى جنوبى ماد اقوام عيلامى ، آلپى رل مهمى بازى مى كردند. در بخش شمال - ميان ارس و اروميه و هم چنين در كرانه غربى درياچه اروميه محتملا قوميت هوريانى و اورارتو تفوق داشته اند. ولى به تدريج عنصر ايرانى نقش موثرترى در اتحاديه ى قبايل ماد ايفا نمود، اما به هر صورت ، ماد هرگز نتوانست به نحوى متشكل ، حكومتى منسجم را سازمان دهد. دياكونوف اقوام اصلى و مهم ماد را چنين معرفى مى نمايد:
1 - يوس ها، 2 - بارتاك ها، 3 - شروخان ها، 4 - آرى سانت ها، 5 - يورى ها، 6 - بغ ها (33)
.
.
سازمان اجتماعى ماد
سازمان اجتماعى ماد برخاسته از تاثير دو همسايه خود يعنى (پارس و آشور) بوده . جنگ هاى مستمر با اقوام مجاور و هم چنين ميان سران اقوام داخلى ماد در جريان بود در اين عصر بسيارى از ويژگى هاى سازمان جامعه برده دارى در شرف تكوين بوده و تجزيه بى شك آغاز گرديده بود.
نظام خانواده بر مبناى پدرشاهى برقرار بود، و سالمندترين عضو خانواده به عنوان رييس خانواده محسوب مى شد بدين ترتيب سازمان اجتماعى ماد به چهار بخش مجزا تقسيم مى شد:
الف : نيمانا nimana كوچك ترين واحد سازمان اجتماعى يا خانواده بوده است .
ب : ويس vise به معناى خاندان و عشيره و يا نام متداول دهكده و نقاط مسكونى را در بر مى گرفت ، ويس پت پترو يا شيخ خاندان ، عشيره و رييس ده (دهخدا) بود كه در زمان شكل گيرى طبقات ، اينان به طبقه ممتاز و اشراف بدل شدند.
ج : زنتو zanto به معناى مجموعه اى اتحاديه هاى قبايل مى باشد و در راس هر يك زنتوپت يا زنتومه قرار داشت .
دنگهو - دهيو. اين واژه در اوستا به معنى كشور به معناى كلى و نامشخص و در گاته ها مجموعه اى است بزرگتر از زنتو، بهرحال مى توان حدس زد كه دنگهو شبيه كشورهاى كوچكى بوده است كه به موجب منابع آشورى در سرزمين ماد وجود داشته اند. در راس هر دنگهو يك دنگهوپتى قرار داشت - شاهگان مادى ، اين شاهگان ها، سلاطين مستبد به مقياس كوچك تر بوده اند زيرا در اين زمان هنوز مقتضيات ايجاد يك قدرت استبدادى موجود نبود. (34)
گريشمن درباره وضع طبقات مختلف ايران در زمان مادها مى نويسد:
جامعه ماد به چندين طبقه تقسيم مى شد: نجبا - آزاد مردان - مالكين اراضى - كسانى كه چيزى نداشتند و در آخر، بردگان . (35)
در اواخر دوران ماد در سراى امرا و بزرگان - قرون نهم و هشتم ق .م . - غلامان ، كنيزان ، و پيشه ورانى حضور داشتند كه تمام ضروريات مورد نياز مخدوم خود را فراهم مى نمودند. محققا جز اين ها پيشه ورانى آزاد نيز وجود داشتند كه مازاد عوايد و محصولات خود را به فروش مى رساندند.
دانشمندان عموما معتقدند كه روستاييان اين عصر در ايران از آزادى بيش ترى نسبت به سرزمين هاى ديگر مانند بين النهرين (ميان رودان ) و مصر بهره مى برده اند. (36)
در قلمرو اتحاديه قبايل ماد، افراد جامعه به طور كلى به دامدارى اشتغال داشته اما از زراعت كه بر پايه ى آبيارى مصنوعى باشد نيز بى اطلاع نبودند. ريچارد فراى مى نويسد: استفاده از آب هاى زيرزمينى از جمله چاه در غرب ايران معمول بوده است . آب چاه به وسيله چهارپايان به سطح زمين بالا كشيده مى شد فراى در ادامه مى نويسد: فراوانى قنات در زمان مادها نشانه ى پيشرفت و تكامل ابزار و فن آن از دوره ى عيلاميان به بعد است .
بارتولد درباره آبيارى در اين زمان به اين مساله توجه دارد كه آبيارى به وسيله ى ايجاد نهرها بسيار معمول بوده و تمام باغ هاى ميوه و تاكستان ها و سرزمين هاى مزروعى اطراف همدان از رود مرادبيك آبيارى مى شده است .(37)
به طور كلى در قرن هاى هشتم و هفتم ق .م . كشاورزى و دامپرورى رشته اصلى اقتصاد مادها را تشكيل مى داده ، در عين اين كه صنايع دستى نيز تازه رو به توسعه نهاده بود.
در تمدن مادها پرورش اسب از اهميت خاصى برخوردار بود. درباره پرورش اسب در ايران هرودوت مى نويسد: اسب مادى در دوران قديم شهرتى بسزا داشت . اين اسبان همه پرخون و ظريف و خوش اندام ، متوسط و متناسب و پر جست و خيز هستند. پيشانى آن ها راست و نيم رخشان هموار مى باشند. (38)
پيرتان مى نويسد: اسبان ايرانى با سلطنت ايرانيان نخستين ، از ايران به كشورهاى آسياى صغير و ميان رودان رفته و آشوريان از بدو استقرار دولت خود در صدد به دست آوردن اسبان ايرانى برآمده ، و براى رسيدن به آن ها هر چند يكبار هجومى به ايران مى آوردند و همواره در انديشه غارت اسبان ايرانى بوده اند.
استفاده از اسب ، نشانه ى توانايى ديرينه ى قوم ماد است ، زيرا در تحرك جنگ ، بسيار موثر بود، روستاييان با استفاده از اسب بود كه از پراكندگى زياد روستاها كاسته و فواصل را تا آن جا كوتاه كردند كه در نتيجه ، برقرارى روابط كالايى فراوان ميان مراكز روستايى و شهرك ها ايجاد گرديد و به قدرت اقتصادى بيش تر و سرانجام به دولت و حكومت انجاميد. آنان به بهره مندى از همين امتيازات بود كه توانستند دولت نيرومند آشور را منقرض نمايند.
.
.
سازمان حكومت در ماد
با وحدت قبايل ماد و انتخاب شاه از ميان آن ها، انسجام و تشكل سازمان بوجود آمد. نتيجتا پيامد آن ، تقسيم وظايف دربارى ، تشريفاتى ، خدماتى و ارتشى و غيره بود. فى المثل در زمان دياكو، اولين شاه مادى ، براى بار عام ، ضوابط و مراسمى مقرر گرديد كه احتمالا به تقليد از دستگاه پادشاهى آشور بوده است .
در زمان اختيوويگو، دربار مركز خوشگذرانى ها و تجملات باشكوه بود، درباريان آراسته به جامه هاى سرخ و ارغوانى بوده و زنجيرها و گردن بندهاى زرين به مى بستند و اين در حالى بود كه بناهاى باشكوه به شيوه ى دربار آشور تزيين يافته بود.
ويل دورانت راجع به طبقات بالاى اجتماعى ماد مى نويسد:
طبقات بالاى اجتماعى بنده مد و زندگى تجملى شده بودند. مردانشان شلوارهاى قلاب دوزى شده مى پوشيدند و زنان خود را به غازه و جواهر مى آراستند و حتى زين و برگ اسبان را با طلا زينت مى دادند. بر ارابه هاى گرانبها سوار مى شدند و از مجلس جشنى به جشن ديگر مى رفتند. (39)
با تشكيل دولت ماد، در قرن هشتم ق .م . همدان (اكباتانا) بعنوان پايتخت برگزيده گرديد. ارگ و كاخ معروف با هفت باروى تو در تو چنان كه باروى هر قلعه بر باروى قلعه بيرونى مشرف بود و آخرين بارو كه همان ارگ و خزانه پادشاه در آن جاى داشت بر تمام ديوارهاى ديگر مشرف بود. تمام كنگره هاى باروى ارگ ، طلايى بود و كنگره هاى باروهاى ديگر هر يك رنگى ديگر داشت - سيمين ، ارغوانى ، كبود، سرخ ، سياه و سفيد.
در زمان هوخشتره - قرن هشتم ق .م . - استفاده از بردگان چه براى خدمتگزارى بزرگان ، و چه براى بهره گيرى اقتصادى قوت يافت ، اين بهره گيرى از نيروى كار بردگان ، امور كشاورزى ، صنعتى ، استخراج معادن و حتى امور ساختمانى را در بر مى گرفت .
سازمان سپاه در زمان فرورتيش تدارك ديده شد، به طورى كه هرودوت مى نويسد: در يك سپاه ، سواران ، كمانداران ، نيزه داران از يكديگر جدا شده و (فرورتيش ) سازمان تازه اى به سپاهيان خويش داد. وى توانست سركردگان پارسى را با خود همراه ساخته در جهت تثبيت قدرت و وحدت گام بردارد. (40)
.
.
دين ماد
دين مادها در هزاره ى اول ق .م . مبتنى بر اعتقاد به خدايان گوناگون و بت ها بوده براى پى بردن به انديشه هاى مذهبى مادها و به دست آوردن آگاهى لازم ، مى توان مجسمه ها و بت هاى ابليسان عجيب الخلقه و شگفت انگيزى كه نيمى حيوان و نيمى آدمى بوده اند و يا حيوانات عجيب تخيلى كه بدن شير و بال عقاب و غيره داشته اند و از سرزمين هاى غرب مادها به دست آمده است را نام برد. ظاهرا كيش كاسيان و معتقدات بابليان ، در انديشه هاى مذهبى مادها، تاثير داشته است .
شواهدى مويد اين امر مى باشد كه مراسم قربانى از ديرباز در ايران معمول بوده است . هر چند مدارك به دست آمده ، بيش تر از دوره هخامنشيان است ، نظير قربانى هزار گاو بر آتنه تروا بدستور خشايارشا، قربانى اسبان سفيد براى رود استريمون توسط مغان و يا نقش برجسته استخر كه بزغاله اى را براى قربانى مى برند اما مى توان پذيرفت اين گونه مراسم از ديرباز و پيش از هخامنشيان و در زمان مادها وجود داشته است .
.
.
زبان مادها
استرابون معتقد است كه زبان مادها به زبان پارسيان ، آرياييان ، باختريان و سغديان شباهت داشته .
دارمستتر (41) معتقد است زبان مادها با زبان اوستا مطابق بوده و بى شك زبان تكلمى آنان آريايى بوده است و هم چنين با زبان پارسى ها نيز قرابت و نزديكى داشته .
.
.
انقراض ماد و تاسيس امپراتوران هخامنشيان
در اين ميان ، كوروش هخامنشى - كوروش دوم - كه در آن زمان به جاى پدرش - كمبوجيه اول - بر مسند فرمانروايى پارس تكيه زده بود، مى كوشيد تا در بين طوايف و اقوام مجاور نفوذ كند، سركردگان نواحى مختلف را با خويش همداستان ساخته و پارس را از فرمانبردارى مادها برهاند.
بنا به روايتى از كتزياس ، طى سه جنگ كه بين پارسيان و مادها روى داد مادها مغلوب پارسيان شدند.
هرودوت مى نويسد لشكرى كه آستياكس (آخرين پادشاه ماد)، جهت سركوبى كوروش فرستاده بود توسط هاراكوس - سردار لشكر مادها كه كينه اى ديرينه نسبت به آستياكس داشت - به كوروش پيوست . در جنگ ديگرى كه شخص آستياكس در راس لشكرى عليه كوروش آن را رهبرى مى كرد شكست خورده و خود نيز به اسارت افتاد. در اين جنگ نيز لشكريان ماد بر وى شوريده و پادشاه خود را تسليم كوروش كردند و مويد اين ماجرا، لوحه ى بابلى است كه برجا مانده ، و بدين گونه هخامنشيان پارسى به آسانى توانستند مادها را شكست داده و حكومت 150 ساله آنان را در سال 550 ق .م . مضمحل سازند. (42)
.
.
5 O امپراتورى هخامنشيان
از پارسيان اول بار در قرن نهم ق .م . و در منابع آشورى ياد شده است . در اواخر قرن هشتم ق .م . پارسيان حكومت خود را در پارسوماش پايه گذارى و كمى بعد شروع به نفوذ خاك و حكومت عيلام نمودند. چنين به نظر مى رسد كه پارسيان در ابتدا اتحادى قبيله اى تشكيل داده بودند كه در راس آن اميرى از خاندان هخامنشى قرار داشته است . (43)
.
.
حدود جغرافيايى
بنا بر نوشته ى گريشمن قبايل اوليه پارس در محدوده كوهستان بختيارى ، در چهل كيلومترى شوشتر سكونت داشته اند. كوروش دوم ، اولين امپراتور هخامنشى - در منشور خود (در بابل ) خود را فرزند كمبوجيه ، نوه كوروش و نواده چپش پيش ، فرمانرواى انزان معرفى مى كند. كوروش اول معاصر با آشور بانيپال پادشاه آشور بود و در حدود 670 ق .م . بر قبايل پارسى فرمانروايى مى كرد. چپش پيش ، كوروش اول ، كمبوجيه اول و هم چنين كوروش دوم ، در آغاز فرمانروايى خود در سرزمين عيلامى انزان و پارس حكومت داشته اند و پس از گشودن انزان خود را شاه انزان ناميدند.
گريشمن در مورد حكومت پارسيان مى نويسد: آنان تازه از حالت نيمه چادرنشينى درآمده و به قومى نيمه خانه نشين تبديل شده بودند. الفباى آنان با علائم ميخى نوشته شده كه معرف پيشرفت آنان در خط علامتى است . (44)
قديمى ترين لوحه اى كه از عهد هخامنشيان به دست ما رسيده است لوحه اى است كه در آن آريارمنه چنين مى گويد: (45)
اين سرزمين پارسيان كه من مالك آنم داراى اسبان نيك و مردان نيك است . خداى بزرگ اهورامزدا آن را به من داد من پادشاه اين سرزمينم . (46)
كوروش كه بدون خونريزى همدان - پايتخت مادها - را تصرف كرده بود، سازمان حكومت خود را به آن جا منتقل كرد و عده اى از پارسيان را مامور همكارى و نظارت در امور دولتى نمود. انتقال حكومت ماد به دست هخامنشيان چنان بى سر و صدا انجام يافت كه در دنياى خارج ، حكومت پارسيان همان حكومت مادها تلقى مى شد. اتحاد و مملكت تحت قيادت كوروش ، ايران را به صورت ميانجى تمدن شرق و غرب درآورد. (47)
پارسيان كه در ابتداى پيروزى ها هنوز نسبت به دولت هاى متمدن آن روزگار عقب مانده تر بودند، درصدد برآمدند آن دولتها را كه در پايان قرن هشتم و اوايل قرن هفتم ق .م . به سبب جنگهاى خارجى و مبارزات اجتماعى تضعيف شده بودند. به اطاعت خود درآوردند با همين نيت و پس از پيروزى بر ماد، توانستند بابل و مصر را تصرف نموده و فرمانروايى مطلق سرزمين هاى تصرف شده را به دست گيرند. اما نكته شايان توجه اين است كه در عين حال ، همانند شاهان اين كشورها و طبق سنن محلى آنان تاجگذارى نموده و سنن قديمى ، تقويم و روش هاى ادارى آن كشورها را مورد استفاده قرار دادند. كوروش سيستم داخلى و ادارى كشورهاى تحت تصرف خود را تقريبا دست نخورده نگاه داشته و حتى به آنان در امور ادارى ، استقلال محلى داد. وى در نخستين سال فرمانروايى خود در بابل ، در اقدامى تاريخى ، فرمانى مبنى بر آزادى يهوديان از اسارت و بازگشت آنان به موطن اصلى و نيز تجديد بناى معبد در بيت المقدس ، صادر نمود. (48)
در پى آمد اين فرمان ، چهل هزار يهودى كه راه سرزمين خويش را در پيش گرفته بودند كوروش را منجى خود دانستند. رفتار كوروش نسبت به قوم يهود، روح حق شناسى آنان را در برابر حكومت ايران برانگيخت ، تا جايى كه در كتب مذهبى و سرودهاى شادى خود، كه پس از سپرى شدن دوران اسارت سروده بودند، از كوروش و مردم ايران به نيكى ياد كرده اند. پيشوايان يهود، حتى كوروش را منجى و از پيامبران خويش خواندند و مويد اين نظر، نوشته هاى ستايش آميزى است كه در كتاب عزرا (azra)، باب هاى اول و دوم و كتاب اشعياى نبى ، فصل چهل و پنجم آمده اند.
البته بعدها عصيان هاى سال 523 تا 531 ق .م . كمبود ثبات را در امپراتورى هخامنشى نشان داد. (49) داريوش اول براى پيشگيرى از كوشش هاى تجزيه طلبانه ، تغييرات وسيعى بوجود آورد تا امكان ايجاد نظامى دايمى براى امور ادارى و كنترل سرزمين هاى تصرف شده را فراهم آورد وى هم چنين نظمى به وضع ماليات ها داده و پادگان هاى نظامى را در اقصا نقاط توسعه بخشيد.
به نظر مى رسد اين رشته اقدامات تقريبا از سال 518 ق .م . آغاز شد؛ اقداماتى كه در جهت تغيير سازمان و يكپارچه نمودن ادارات ايالتى بود. نتيجه اين تغييرات در بابل و مصر و ساير سرزمين هاى ديگر، يك نظام ادارى واحد بود كه تا پايان حكومت هخامنشيان تغيير مهمى نيافت . (50)
.
.
قوانين
در امپراتورى هخامنشيان نظام ها و سازمان هاى مختلفى در كنار يكديگر وجود داشتند. بنا به نوشته گريشمن :
در بيستون ، تخت جمشيد، شوش و نقش رستم يك سلسله فرامين داريوش به دست آمده است كه تشابهى بين متون آن و قوانين حمورايى موجود مى باشد. اين فرامين كه روى لوحه يا پاپيروس نوشته مى شده است براى اجرا به ايالات و ساتراپ هاى امپراتورى ايران ارسال مى شده است .
در اين دوره ، سازمان قانونگذارى ، نظير آن چه كه در يونان و بعد در روم بوده وجود نداشته است . (51)
در حقيقت دستورات و فرامين شاه كه در بعضى موارد با نظر مشاوران مخصوص تهيه مى شد. اساس قوانين را تشكيل مى داده است . در طول تاريخ ايران ، اين نظامات با تعليمات و دستورات مذهبى و عرف و عادت آميخته گرديده و روى هم رفته قوانين و اصول جارى كشور را به وجود آورده اند.
در هر صورت ، در امپراتورى هخامنشى يك سلسله نظامات وجود داشته كه مربوط به تمام قلمرو امپراتورى بوده و تمام ايالات شاهنشاهى مجبور و مقيد به اطاعت از آن بوده اند. اما در عين حال ، آنان با درك اهميت روابط محلى و براى تنظيم روابط داخلى ايالات مختلف ، قوانين محلى و قديمى را نيز حفظ مى كردند.
در ايران باستان ، از نظر قضايى يك سلسله قوانين كيفرى وجود داشته است كه اساس مجازات جرائم را تشكيل مى داده بزه هاى كوچك را با تازيانه از 5 تا 200 ضربه كيفر مى دادند. گناهان بزرگ تر را با داغ كردن ، ناقص كردن عضو و بريدن دست يا پا، كندن چشم ، به زندان افكندن و در نهايت ، كشتن ، مجازات مى كردند.
در ايران بالاترين مقام قضايى از آن شاه بود، و البته اصل بر اين قرار داشت كه پادشاه در قضاوت هاى خود از اهورامزدا الهام مى گيرد. در مرتبه دوم ، محكمه ى عالى قرار داشت كه اين محكمه از هفت عضو تشكيل مى گرديد. بعد از محكمه ى عالى ، دادگاه هاى محلى قرار داشتند. قوانين قضايى را معمولا مغان و روحانيون وضع مى كردند. اغلب قضات از روساى مذهبى بودند. ظاهرا اشخاص غير مذهبى نيز به اين سمت برگزيده مى شدند. (52) براى جلوگيرى از طولانى شدن جريان دعاوى ، رسيدگى به هر مورد شكايت ، مدت زمان معينى داشت . به هنگام رسيدگى به جرايم متهمين ، اعمال خوب و بد آنان را در نظر مى گرفتند در اين زمان ، نسبت به امانت در قضاوت و رعايت عدالت نهايت سخت گيرى مى شد. فى المثل ؛ كمبوجيه دستور داد، قاضى اى را كه متهم به عدم رعايت عدالت گرديده بود، اعدام و پوستش را بر مسند قضا پهن كنند و پس از آن به دستور وى پسر آن قاضى به همان سمت منصوب گرديد.
.
دين
از مجموعه مدارك موجود مربوط به دين ايرانيان ، چنين مى توان نتيجه گرفت كه اقوام آريايى پيش از استقرار در سرزمين ايران ، براى برخى از مظاهر طبيعت ، مانند ماه و خورشيد و باران ، احترامى ويژه قايل بوده اند. چنين به نظر مى رسد كه اقوام آريايى نيز همانند بسيارى از اقوام قديمى ديگر، مانند مصريان و بابليان ، احترامى خاص نسبت به خورشيد داشته اند. در عين حال ، آرياييان سنت قديمى احترام به آتش و كوشش در جهت نگهدارى آن را كه ناشى از نياز طبيعى اقوام بدوى به آتش بوده است ، براى خود هم چنان حفظ كرده بودند از سوى ديگر، به نظر مى آيد كه در اوايل عهد هخامنشيان ، آئين زرتشت نفوذ زيادى در ايران نداشته است در اين باره ايوانف در كتاب تاريخ ايران باستان مى نويسد:
با داورى از روى سنگ نبشه هاى داريوش اول و خشايارشا كه تا روزگار ما رسيده است . دين پارسيان وجوه مشتركى با آيين زرتشت دارد. اهورامزدا را چون خداى بزرگ (اما نه يگانه ) مى شناسند و اعتقادات دوگانه گرايى دارند. برخى از دانشمندان در اين تفاوت ها گواهى بر وابستگى نداشتن دين آغازين هخامنشيان به آيين زرتشت مى بينند كه در خطوط كلى ، گرامى داشت فرد را تنها چون بازتاب مرده ريگى يگانه در خود دارد. به نظر مى رسد هخامنشيان ، دين تازه را پيگيرانه نپذيرفتند.
اين دين در زير تاثير تصورات دينى محلى تغيير شكل داده بود. در مورد دين هاى مغان و كاهنان پارسى و ماد باستان نيز ابراز ترديد مى شود برخى بر اين پندارند كه اينان در آغاز زرتشتى نبوده اند و سپس زرتشتى شدند و شكل آيين زرتشت را تغيير داده يا آن را تحريف كرده اند اما در هر حال در سرتاسر روزگار هخامنشى مغان ، صرف نظر از اين كه بى درنگ پس از پديد آمدن تعليمات نو، زرتشتى شده بودند و يا اين كه ديرى پس از آن ، اين دين را پذيرفته باشند،
كاهنان دين زرتشت بودند اين نيز احتمال دارد، چون كه در سده هاى ششم تا پنجم ق .م . آيين زرتشت در پارس رو به گسترش بود و پادشاهان هخامنشى با آن كه برترى تعليمات دين زرتشت را چون دين رسمى خويش ارزيابى كرده بودند، با اين همه از نيايش خدايان كهن كه نماد نيروهاى سركش بود و قبيله هاى پارس آنان را مى پرستيدند، دست نكشيدند، اما گرامى داشت اهورامزدا بالاتر از ديگر خدايان بود. (53)
.
.
.ماليات
در زمان كوروش و كمبوجيه ، هنوز روش منظم مالياتى كه بر مبناى محاسبه شرايط اقتصادى كشورهاى زير سلطه ى هخامنشيان مقرر شده باشد، وجود نداشت .
اين كشورها هدايا و ماليات هايى به فراخور مى دادند كه به طور مسلم بخشى از آن ها به صورت جنسى بوده است .
چنان كه ذكر گرديد در سال 518 ق .م . داريوش اول براى ماليات هاى دولتى ، نظام جديدى ايجاد نمود، هر ساتراپ موظف گرديد براى هر منطقه بر حسب وسعت زمين زير كشت و درجه حاصلخيزى آن ، كه از پيش به طور دقيق معين شده بود مبلغ ماليات را نقدا پرداخت نمايد.
پارسيان خود بعنوان ملت حاكم ، ناگزير به پرداخت ماليات نقدى نبودند، ليكن ظاهرا از دادن ماليات هاى جنسى معاف نمى شدند. (54)
ملل ديگر از جمله سكنه ى كشورهاى خود مختار (فينيقيه ؟ و غيره ...) ساليانه مجموعا قريب 740،7 تالان (55) بابل ماليات مى پرداختند. در عين حال ، قسمت اعظم اين پرداخت ها از سوى كشورهايى بود كه به لحاظ اقتصادى پيشرفته ترين ممالك آسياى صغير از جمله : بابل ، سوريه ، مصر بودند.
روش تقديم هدايا حفظ شده و به هيچ وجه داوطلبانه نبوده است . كشورهايى كه خود داراى معادن فلز نبوده اند، مى بايست براى پرداخت ماليات ها، كالاى كشاورزى و صنعتى خود را به فروش رسانده و در ازاى آن ، نقره را به عنوان ماليات پرداخت نمايند.
به طورى كه اسناد موجود نشان مى دهد ماليات هاى جنسى به صورت آرد، جو، احشام ، آبجو و غيره پرداخت مى شده است .
به موازات ماليات هايى كه بر دوش ملل تابعه سنگينى مى كرد، مخارج ساتراپ ها و دربار آنان نيز به عهده همين ملت ها بود.
ميزان ماليات هايى كه در دوره ى داريوش اول معين شده بود، عليرغم تغييرات مهم اقتصادى كه در كشورهاى تحت سلطه ى پارسيان بوجود آمد، تا پايان دوره ى امپراتورى هخامنشى تغييرى نكرد. (56)
.
.
نظام پولى
در امپراتورى هخامنشى سكه هاى گوناگونى ضرب مى شد، اين سكه ها عبارتند از:
1 - سكه شاهنشاهى . 2 - سكه ساتراپ ها. 3 - سكه ايالتى با تصوير شاهنشاه . 4 - سكه محلى .
در سال 517 ق .م . داريوش اول - براى اولين بار - سكه اى كه براى سراسر امپراتورى داراى اعتبار باشد، درست كرد كه بعنوان پايه ى نظام پولى امپراتورى قرار گرفت . اين سكه درايك طلا بود كه 4/8 گرم وزن داشت . ضرب سكه طلا منحصر به شاهنشاه بود و به سبب اين كه فقط 3 آن از آلياژى ديگر بود، در طى چند قرن مهم ترين سكه رايج در دنياى تجارت آن روزگار بود. نوع اصلى سكه هاى رايج از جنس نقره بود كه 6/5 گرم وزن داشته و از نظر ارزش يك بيستم درايك بود و معمولا در ساتراپ هاى آسياى صغير ضرب مى گرديد. (57)
ارزش طلا و نقره اى كه در گنجينه هاى شوش ، تخت جمشيد و ساير شهرها نگهدارى مى شد، در اواخر دوران هخامنشيان بالغ بر 630،235 تالنت بود. در چنين شرايطى ، پول هايى كه بعنوان ماليات هاى دولتى جمع آورى مى شدند، ده ها سال در گنجينه سلطنتى انباشته شده و عملا از جريان معاملات و داد و ستد خارج مى گرديدند و تنها مقدار اندكى از آن ها به عنوان مزد كارگران و مخارج دربار و دستگاه ادارى خرج مى شد. به اين دليل بود كه در تجارت و داد و ستد كمبود سكه بسيار محسوس گشته و تاثير نامطلوبى در نظام پولى گذارده بود (58) همين امر، روش مبادله كالا را تقويت كرده و جريان اقتصادى را به سوى كامل كالا مى كشانيد.
.
.
خانواده و تعليم و تربيت
در اين دوران خانواده بر بنيان پدرسالارى استوار بود، در عين حال زنان نيز از حقوق اجتماعى قابل توجهى برخوردار بوده اند. آنان حق رفت و آمد آزاد داشتند و مى توانستند املاك و اموالشان را با اراده و ميل خود واگذار نمايند. ظاهرا با تشكيل حكومت مركزى به ويژه از زمان داريوش اول موقعيت زنان در ايران تنزل نمود و به قصد محدود نمودن قدرت زنان ، براى زنان خانواده هاى ثروتمند، محدوديت هايى قائل شدند. به هر حال در جامعه ايران باستان و در نزد طوايف آريايى هيچ گاه تساوى بين زن و مرد وجود نداشته است . در حالى كه مردان آريايى قادر به انتخاب زنان متعدد بوده و حتى مى توانستند براى خود حرمسرا تشكيل دهند، نسبت به وفادارى زن به شوهر قوانينى سخت وضع گرديده بود. (59)
يكى از وظايف اساسى زنان به وجود آوردن فرزندان متعدد به خصوص اولاد ذكور بود. اغلب به خانواده هاى پراولاد جوايز و كمك هايى از طرف پادشاه داده مى شد. سقط جنين از گناهان كبيره محسوب مى گرديد طبيعتا اولاد ذكور عامل عمده توليد اقتصادى و دفاع نظامى محسوب مى گرديد فرزندان 5 سال اول زندگى خود را تحت سرپرستى مادر بوده و از آن پس ، تربيت آنان زير نظر پدر انجام مى گرفته است .
به منظور تربيت فرماندهان و منشيان دولتى ، تعليم و تربيت فقط در انحصار و ويژه ى خانواده هاى نجبا و اشراف بوده است .
تعليم و تربيت طبقات خاص معمولا توسط روحانيون در خانه و يا معابد انجام مى گرفته است .
چنين معمول بود كه مكتب خانه ها دور از بازار و محل كسب كه آلوده به زد و بند و سوگند دروغ و تقلب بوده است ، باشد، مفاد درسى اغلب شامل رونويسى و خواندن اوراد مذهبى از روى اوستا بوده است ، ايرانيان فرزندان خود را از كودكى به فنون نظامى ، تيراندازى و سوارى آشنا مى نمودند.
از نظر خط و نگارش بايد يادآور گرديد كه در اين دوران چون تعداد كسانى كه با نوشتن خط ميخى پارسى آشنا باشند كم بوده اند، لذا كتيبه ها و نوشته ها به خط پارسى آرامى ، عيلامى و گاهى بابلى نوشته مى شد.
.
.
طبقات اجتماعى
خانواده سلطنتى ، در راس قدرت و سازمان اجتماعى و با تمام امتيازات ويژه اقتصادى و سياسى قرار داشت . خانواده سلطنتى به اتفاق برخى خاندان هاى بزرگ پارسى ، طبقه ى ممتاز جامعه را تشكيل مى داده اند.
بيش تر وظايف فرماندهى سپاه و حكومت ايالات با اعضاى اين خانواده ها بود، تنها روساى خانواده هاى بزرگ پارسى ، حق ورود به دربار سلطنتى را داشتند بعد از اشراف و نجبا، مستخدمين دولت و دبيران كه طبقه ادارى مملكت را تشكيل مى دادند، قرار داشته ، كسبه ، تجار و دهقانان در طبقات پايين تر اجتماع قرار مى گرفتند.
در مورد نظام بردگى در دوران هخامنشى اطلاعات زيادى در دست نيست اما بى گمان نظام كار و بهره بردارى از نيروى انسانى به شيوه روم ، يونان و بين النهرين (ميان رودان ) نبوده است . (60)
.
.
پيشه وران و سازمان هاى صنعتى
در اين دوران اساس اقتصادى ايران بر نظام كشاورزى و شبانى استوار بوده است . انجام امور بازرگانى و بسيارى از مشاغل و حرف صنعتى ، در دست ملل تابعه نظير مصريان و فينيقيان بود. بنابراين ، اقتصاد شهرى ، شامل كار و پيشه هاى گوناگون در داخل شهرها بوده است . بسيار محتمل است كه صاحبان بعضى از مشاغل ، به منظور تبادل نظر در مورد مسائل و رفع مشكلات شغلى يكديگر، اجتماعى داشته اند كه هسته هاى اوليه ى سازمان هاى صنفى را در قرون بعد تشكيل داده است .
در عين حال بايد در نظر داشت كه به سبب اقدامات بزرگ ساختمانى و ايجاد راه ها و جاده ها، سازمان منظم و متمركز دولتى براى تهيه كارگران و پيشه وران تقسيم كار و پرداخت مزد وجود داشته است .
مدارك و الواحى كه از تخت جمشيد به دست آمده نشانگر آن است كه در اين دوره ، يك سلسله مقررات اجتماعى و حقوقى براى تعيين و تثبيت حقوق كارگران وجود داشته است .
گريشمن مى نويسد:
در آن جا حقوق وظيفه ى كارگران دقيقا تعيين شده و مزد يك كودك ، يك زن ، يك مزدور و با يك پيشه ور مشخص شده است . حتى مزد روحانيون كه در خدمت دين بودند ثبت شده است .
- در اين زمان ، سازمان ها و مراكزى براى جمع آورى كارگر ايجاد شده بود كه شعبه هايى در ممالك مختلف شاهنشاهى داشته است . (61)
.
برای جلوگیری ازمگا شدن تاپیک برای هر سلسله تاپیک جداگانه تشکیل میشه
سلوكيان از تاپیک [ تاریخ ایران از ابتدا تا مشروطیت ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پارتیان از تاپیک [ تاریخ ایران از ابتدا تا مشروطیت ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
file:///E:/note/books/TARIKH/tarikh%20iran%20az%20ebteda%20ta%20mashrotyat/7-4Ta-iran/Images/Next.gif1- ايران و تمدن ايرانى ، ص 4.
2- فرهنگ معين ، ج 5. - و.
3- جغرافياى مفصل ايران ، ج 1، ص 46 - 47.
4- تاريخ سياسى ايران ، ص 43.
5- ريگ ودا، ص 3
6- ايران ويچ ، ص 16
maspiens -phiens mara -pasargades
germanies -derousieens -panthialeens
sagartiens -dropique -mardes -daens
strouchates -pareraceniens -bouses
.mages -boudiens -arizantes
7- تاريخ ماد، ص 134 - 137.
8- تاريخ ايران باستان ، ص 62
9- همان ماخذ، ص 64
10- راز بقاياى تمدن ايران ، ص 3
11- 118.5l.p.iii.vol .history ancient cambridge the .2
12- تاريخ ماد، ص 319 - 323
13- pcid.o.history ancient cambridge the.1
14- گيلان از آغاز تا انقلاب مشروطيت ، ص 22 - 23، همچنين نگاه كنيد به كتاب تاريخ گيلان ، ص 18 - 23.
15- اوستا نامه مينوى ، آئين زرتشت ، ص 3
16- ايران در عهد باستان ، ص 64
17- گات ها، زرتشت - اوستا، ص 28: هم چنين نگاه كنيد به كتاب زرتشت مزديسنا و حكومت ، ص 80
18- گات ها: بخشى از يسناهاست كه مهم ترين بخش اوستاست و داراى (72) فصل يا (هات ) مى باشد.
19- از گات ها تا مشروطيت ، ص 71
20- تاريخ ماد، ص 87
21- يشتها، ج 1، ص 2
22- ايران در عهد باستان ، ص 71 - 72
23- 1926.newyork.p208.man prehistoric :demorgan.1
24- .209 p- pcid.d demorgan.2
25- ايران در عهد باستان ، ص 130
26- 1941.london.180.p , ancient the in iran :herzreld.1
27- 1879.paris.127.p.cuneiformes tentes de choix :lonormal.2
28- زيگورات (ziggurate) معبد هرمى شكل پلكانى و يك ساختمان مذهبى بود كه از مشخصه هاى معمارى شهرهاى اصلى ميان رودان (بين النهرين ) قديم از 200،2 تا 500 ق .م .است .
زيگورات ها را هميشه از آجر مى ساختند و درون آن اتاق نداشت ، قاعده ى آن معمولا مربع يا مربع مستطيل و تقريبا به ابعاد 50*40 متر بود.
بالا رفتن از آن به وسيله پلكان يا از يك سطح شيب دار انجام مى شد تقريبا نيمى از زيگورات هاى كشف شده داراى پلكان نبوده اند. در سطح شيب دار آن معمولا درخت و بوته هايى كاشته مى شد باغ هاى معلق بابل بهترين زيگورات هاى باقى مانده در اور است - و.
29- تاريخ شاهنشاهى هخامنشى ، ص 1 - 5
30- تاريخ و تمدن عيلام ، ص 50 و مقايسه كنيد با كتاب تاريخ اسلام ، ص 39 و همچنين :
baby soulhern chaldeansin and arameans noteson a.j .man brinko1977 .e.b theentury seven the in lonia
31- تاريخ و تمدن عيلام ، ص 5
32- ايران در عهد باستان ، ص 129
33- تاريخ ماد، ص 120
34- تاريخ ايران باستان ، ص 67
35- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 28
36- هنر ايران ، ص 39
37- تركستان نامه ص 124
38- تاريخ هرودوت ، ص 231
39- تاريخ تمدن ، كتاب اول ، بخش اول ، ص 517
40- تاريخ ماد، ص 87
41- جمس درامستتر darmesteter james ايران شناس فرانسوى 1849 - 1894. - و.
42- 89/1960 empire persian .t.a omstoad .1
43- تاريخ سياسى و اقتصادى هخامنشيان ، ص 1
44- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 132
45- آريارمنه جد داريوش بزرگ ، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه در پارسى ، پسر چپش پيش شاه نوه هخامنشى . زلف نارمن شارپ فرمان هاى شاهنشاهان هخامنشى شيراز 1343
46- لوح آريارمنه ، شاه هخامنشى همدان
47- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 136
48- ايران در عهد باستان ، ص 177
49- مراد قيام كئوماتاى مغ است . وى مدت هفت ماه در غياب كمبوزيا پادشاهى كرده است كه او نيز توسط داريوش به قتل رسيد. علاوه بر آن قيام هاى ديگرى مانند قيام وهيزداته قيام فرورتيش نيز بوجود آمده كه شرح آن در كتيبه داريوش - در بيستون - آمده است .
50- ميراث باستانى ايران ، ص 178
51- ميراث باستانى ، ص 178
52- تاريخ سياسى و اقتصادى هخامنشيان ، ص 13 - 15
53- تاريخ ايران باستان ، ج 1، ص 107
54- تاريخ سياسى و اقتصادى هخامنشيان ، ص 37
55- تالان (talan). (فرانسوى talent، يونانى talanton) واحد وزن و واحد طلا و نقره در يونان قديم :
1 - تالان آتيك كه در آتيك معمول بوده وزنى بود در حدود 26 كيلوگرم يا 56 پوند تالان ايرانى .
واحد وزن ، برابر 60 منه (من ) پارسى و هر منه ، معادل 420 گرم بود، 2 - واحد پول تالان طلا، ده برابر تالان نقره و تقريبا، معادل 000،56 فرانك طلا بوده ، تالان نقره معادل 600،5 فرانك طلا بود.
3 - تالان بابلى وزنى معادل 20/11 ،314 گرم تالان سنگين بابل ، وزنى برابر 60 ميناى بابلى بود و هر ميناى بابلى ، يك كيلوگرم وزن داشت برگرفته از فرهنگ معين و لغت نامه دهخدا براى آگاهى بيش تر، به لغت نامه دهخدا، مدخل تالان مراجعه فرماييد. - و.
56- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 167، مقايسه كنيد با ميراث باستانى ايران ، ص 186
57- تاريخ ايران باستان ، ج 1، ص 90
58- تاريخ سياسى و اقتصادى هخامنشيان ، ص 41
59- همان ماخذ، ص 48
60- تاريخ اجتماعى ايران ، ج 2، ص 624
61- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 183
62- تاريخ ايران ، ص 40 - 41
63- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 255، و ميراث باستانى ايران ، ص 226
64- در يونان قديم به سرداران سپاه استراتژ مى گفتند (فرهنگ معين ). - و.
65- تاريخ ايران و كشورهاى همجوار، ص 242.
66- اشكانيان ، ص 20
67- اشكانيان ، ص 21
68- ميراث باستانى ايران ، ص 326 - 327
69- تاريخ ايران باستان ، ص 78
70- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 286
71- عنوان اشكانى از ارشك بنيان گذار آن خاندان اخذ گرديده است
72- تاريخ سياسى پارت (اشكانيان )، ص 89
73- (الف ) تمدن هلنيستى (hellenisti)، فرهنگى با صيغه ى يونانى كه بر اساس مساعى اسكندر مقدونى در توسعه دادن هلينسم به موازات فتوحاتش در متصرفات او گسترش يافت .
(ب ) هلنيسم ، فرهنگ آرمان ها و نحوه ى زندگى يونانى آتن و شهرهاى وابسته به آن ، اگرچه هلنيسم با فتوحات اسكندر پايان يافت ، تمدن هلنيستى از آن ناشى شد.
لفظ هلنيسم به هر نضضتى به منظور احياى آرمان هاى يونانى نيز اطلاق مى شود كوتاه شده از دايره المعارف فارسى مصاحب ، ج 3. - و.
74- اشكانيان ، ص 56
75- اشكانيان ، ص 61 و ايران از آغاز تا اسلام ، ص 310 - 313
76- اشكانيان ، ص 119 همچنين نگاه كنيد به كتاب ميراث باستانى ايران ، ص 220، 318 تا 319
77- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 317، اشكانيان ص 120 - 121
78- تاريخ ايران باستان ، ص 159
79- براى اطلاع بيش تر از شرح فتوحات اردشير مراجعه كنيد به كتاب تاريخ ايرانيان و عربها در زمان ساسانيان ، ص 41 - 45
80- ايران در زمان ساسانيان ، ص 115
81- تجارت الامم ، ص 114
82- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 372
83- نامه تنسر، ص 214، همچنين مقايسه كنيد با كتاب تمدن ساسانى ، ج 3، ص 187
84- درباره سلسله مراتب روحانيت نگاه كنيد به كتاب مفاتيح العلوم ، ص 112
85- همان ، ص 43
86- ايران در زمان ساسانيان ، ص 121
87- ايران در زمان ساسانيان ، ص 122
88- مروج الذهب ، ج 1، ص 24
89- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 418
90- تاريخ ايران باستان ، ج 1، ص 158
91- اين خاندان تشكيل دهنده دولت در سرزمين گل به سركردگى كاوس ، اروپا در قرون وسطى ، نگاه كنيد به كتاب نگارنده .
92- همان ماخذ، ص 211
93- در مورد هنر ساسانى رجوع شود به كتاب شاه كارهاى هنر ايران ، ص 56
94- درآمدى بر سير انديشه در ايران ، ص 37
95- مروج الذهب ، ص 246
96- هوبدان و هيربدان ، مانند شتر: ارادوبراف ، مهراسپندان - كرتير - در آئين زرتشت دخل و تصرف بعمل آورد و آنچنان تشريفات زائد و دشوار داخل دين كردند كه مردم براى انجام اعمال دينى تمام وقتشان را به كار مى بردند.
97- كنز الاحياء (انجيل مانى ) geantes dos liver - در بيدار شدن روح آدم
98- تاريخ تمدن ساسانيان ، ص 124
99- ايران در زمان ساسانيان ، ص 215، هم چنين مقايسه كنيد با تمدن ايران ساسانى ، ص 121
100- مانى و تعليمات او، ص 174
101- الملل و النحل ، ص 191 - 192
102- شهرهاى ايران در روزگار پارتيان و ساسانيان ، ص 414 - 415، مقايسه كنيد با كتاب تمدن ساسانى ، و مقايسه كنيد با كتاب تاريخ جنبش مزدكيان ، ص 17 به بعد
103- تاريخ جنبش مزدكيان ، ص 80
104- اردغانى ، ص 428
105- تجارب الامم ، ص 164
106- تاريخ طبرى ، ج 5، ص 1182
107- تجارب الامم ، ج 1، ص 156
108- همان ماخذ، ص 168، مقايسه كنيد با مورج الذهب ، ج 1، ص 246
109- همان ماخذ، ص 112
110- عقايد مزدك ، ص 58
111- ايران در زمان ساسانيان ، ص 346، مقايسه كنيد با كتاب ايران و تمدن ايرانى ، ص 158 - 159
112- زن در حقوق ساسانى ، ص 17، هم چنين نگاه كنيد به كتاب ارداوير افنامه ، ص 59
113- زن در حقوق ساسانى ، ص 18 تا 19
114- ايران و تمدن ساسانى ، ص 160 - 161
115- مزداپرستى در اين ، ص 29
116- inistorissher religions in goot dreineimige der nielsen ditlef .268sq .p.i belenchitung
117- ايران در زمان ساسانيان ، ص 91 و ميراث باستانى ايران ، ص 318
118- دو قرن سكوت ، ص 82
119- همان ماخذ، ص 66
120- امويان يا بنى اميه از نسل اميه بن عبدالشمس بودند، و به همين مناسبت به بنى اميه يا امويان معروف شدند. اينان از دو دسته تشكيل شده بودند. آل سفيان يعنى معاويه و پسرش يزيد و نواده اش معاويه ثانى كه از 41 تا 64 خلافت كردند آل مروان يعنى مروان بن حكم و فرزندان وى كه از سال 64 تا 132 خلافت داشتند و اكثر خلفاى معتبر، از آل مروان مى باشد. تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 114
121- تاريخ تمدن اسلام ، ص 62 - 63
122- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 117
123- جهت اطلاع بيش تر رجوع شود به كتاب تاريخ العبر، ج 3، ص 40 به بعد
124- دو قرن حكومت ، ص 98
125- الخراج ، ص 61
126- تجارب السلف ، ص 15
127- تاريخ طبرستان ، ص 174
128- عقد الفريب ، ابن عبدويه اندلس ، ص 263 خلفاى بنى اميه و حكام آنان يكسره پشت پاه به دين اسلام و كتاب خدا زدند و جز منافع مادى و حفظ رياست هدفى نداشتند مى گويند موقعى كه مژده خليفه شدن به عبدالملك بن مروان رسيد او در اطاق خود مشغول خواندن قرآن بود تا آن خبر را شنيد قرآن را تا كرده گفت : بعد از اين ديگر با تو كارى ندارم و تا زنده ام از تو جدا هستم و همين خليفه به حجاج دستور داد تا خانه كعبه را كه مطابق قوانين اسلام محل امن و محترمى است با منجنيق ويران كند و ضمن كشتار، پرده كعبه را آتش زدند و سپس روى به مدينه آورده و مردم آنجا را نيز قتل عام نمودند. تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 126
129- دو قرن سكوت ، ص 73 - 74
130- الكامل فى تاريخ ، ج 5، ص 131
131- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 126
132- جهت اطلاع بيش تر رجوع كنيد به كتاب اخبار الطوال ، ص 360
133- تاريخ ايران ، از دوران باستان تا پايان سده هيجدهم ميلادى ، ص 170
134- راز بقاى تمدن و فرهنگ ايران ، ص 10 هم چنين نگاه كنيد به كتاب نهضت شعوبيه ، ص 116 - 120
135- زمين در فقه اسلامى ، ج 3، ص 83 - 85
136- زمين در فقه اسلامى ، ص 86 هم چنين مقايسه كنيد با كتاب تاريخ عرب و اسلام ، ص 192
137- سواد - بخش واقع ميان دجله و فرات . -. و.
138- بررسى وضع مالى و ماليه مسلمين از آغاز تا پايان دوران اموى ، ص 281، مقايسه شود با كتاب زمين در فقه اسلامى ، ص 20 - 21 - 22 به بعد.
139- تاريخ تمدن اسلام ، ص 261 - 262 هم چنين نگاه كنيد به تاريخ طبرى ، ج 3، ص 1252
140- تجارب السلف ، ص 87 مقايسه كنيد با كتاب تاريخ يعقوبى ، ج 3، ص 318
141- تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى ، ص 73، همين طور نگاه كنيد به كتاب ابومسلم سردار خراسان ، ص 130
142- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 1350
143- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 200 هم چنين نگاه كنيد به تاريخ سيستان ، ص 136 - 139
144- تاريخ گزيده ، ص 293، مقايسه كنيد با كتاب العبر، تاريخ اين خلدون ، ص 288
145- تاريخ سياسى و اجتماعى خراسان در زمان حكومت عباسيان ، ص 125
146- رزام بن سابق ، مى گفت كه پيروزى ابومسلم بر امويان نمودار روح الوهيت در او است .
هواداران آن به تناسخ معتقد بودند و مى انديشيدند كه روح مقدس ابومسلم پس از مرگ رو به پيكر جانشينان بر حق او درآمده است .
147- ابومسلميه يا بركوكيه بر آن بودند كه منصور ابومسلم را نكشته است ، بلكه شيطانى را به پيكر همانند او كشته است و ابومسلم هنوز زنده است .
ملل و نحل ، ج 1، ص 153 - 154 مقايسه كنيد با كتاب الفرق بين الفرق ، ص 356 - 357
148- نام سفاح ، عبدالله و كنيه اش ابوالعباس و چون بعد از خونريزى بسيار خلافت به او رسيد. سفاح ملقب گرديد. زمان سلطنتش چهار سال و هشت ماه بود.
149- شهرى واقع در مغرب ، رود فرات -. و.
150- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 204، تجارب السلف ، ص 106.
151- در سال 141 هجرى جمعى موسوم به راونديه ، از مردم راوند كاشان ، با كشته شدن ابومسلم نهضتى را بر ضد منصور خليفه عباسى آغاز نمودند و در مدينه هاشميه بناى شورش و اغتشاش واگذاردند. چون خليفه از اين امر آگاهى يافت به اقوال مختلف يكصد يا دويست تن از سرداران و بزرگان آنان را دستگير و زندانى نمود بقيه جماعت دست از جان شستند و به زندان ريختند و كسان خويش را آزاد نمودند، سپس جهت قتل منصور عازم دارالعمار شدند خليفه از قصر گريخت ، اما در اين نبرد راونديان از بين رفتند. تجارب السلف ، ص 105 و قيام راونديان در راه تجديد و عظمت ايران ، ص 64
152- خواندمير مى نويسد: سنباد مجوسى ، نيشابورى الاصل بود و با وجود عبارت دينى با ابومسلم محبت مى ورزيد و ابومسلم نيز ملتفت بحالش مى گرديد و چون خبر قتل ابومسلم و ولايت وى رسيد. سنباد با جمعى از يارانش با ابوعبيدالله كه در آن اوان از قبل ابوجعفر حاكم رى بود نبرد كرد و بر او غالب آمد، قريب صد هزار كس برو جمع گشتند. ابو جعفر بعد از شنيدن اين خبر جمهور بن مراد عجلى را بجنگ سنباد فرستاد در اين نبرد سنباد شكست خورد، نتايج حبيب السير، ج 2، ص 210
153- شرح ساختن پايتخت جديد را حمدالله مستوفى اين طور مى نويسد: خليفه در سنه ى خمس و اربعين و مابين شهر بغداد بنا كرد و آلات از مداين و عمارات اكاسره بدانجا نقل كرد. به وقت آن كه خواست كه عمارت كسرى بشكافد، با وزير، سليمان بن خالد مزينانى ، مشورت كرد و وزير خليفه را منع كرد و گفت گويند كه پادشاهى خواست كه شهرى سازد تا شهرى ديگر خراب نكرد، شهر خود نتوانست ساخت . خليفه سموع نداشت و در خرابى آن شروع كرد ديد كه آن را خرج بسيار مى رود و آلات آن (يا اجرت مخرب و ناقل ) وفا نمى كند. خواست تا ترك گيرد، وزير گفت الشروع ملزم ، چون در خرابى شروع رفت (تمام كن ) و اگر نه گويند پادشاهى ساخته و پادشاهى محمد مصطفى (ص ) كه در شب ولادت او شكافته شد. تاريخ گزيده ، ص 296
154- برمكيان بنا به روايت مورخين عرب و ايرانى .
155- در مورد جاه و جلال برمكيان ، نگاه كنيد به كتاب تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 232 هم چنين نگاه كنيد به كتاب تجارب السنن ، ص 100 تا 101
156- تاريخ گزيده ، ص 305
157- تجارب السلف ، ص 92
158- يوسف البرم ، از اعراب مهاجر قبيله بنى
159- قيام مقنع (سپيدجامگان ) در ماوراالنهر ادعاى پيغمبرى نمود اما بفرمان منصور دستگير و روانه بغداد گرديد، ليكن از آنجا گريخت طلوع ماه نخشب از بن چاه معجزه اوست ، تصويرى كه در ادبيات فارسى بسيار مشهور است ابن اثير، الكامل فى تاريخ
160- حمزه بن عبدالله الشارى الاتزك در سيستان قيام خود را آغاز نمود و بعدها تا يوشنگ و هرات و متعاقب آن تا نيشابور گسترش يافت حمزه در نبرد با عمال خليفه شكست خورد، قيام او پنج ماه به طول انجاميد.
161- رافع بن ليث ، وى امير سمرقند بود، چون خليفه از او ماليات و خراج طلب نمود، استنكاف ورزيد و عصيان نمود. هارون هرثمه بن اعين ، را كه امير خراسان بود به جنگ رافع فرستاد، اما شكست خورد، تاريخ گزيده ، ص 166
162- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 250 - 251
163- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 250 - 251
164- تاريخ تمدن اسلام ، ص 232
165- تجارب السلف ، ص 96
166- تاريخ ايران ، از دوران باستان تا پايان سده هجدهم ميلادى ، ص 182 - 183
167- تاريخ تمدن اسلام ، ص 239
168- چون هارون به خلافت نشست ، وزارت به يحيى بن خالد برمكى داد و او را پدر خواند و كار يحيى در دولت هارون الرشيد به مرتبه اى رسيد كه وزارت در چشم او حقير نمودى و هفده سال در دولت و كار برامكه درجه عالى داشت .
169- تاريخ سيستان ، ص 189
170- اصناف در عصر عباسى ، ص 136 - 137 - 138
171- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 298.
172- تاريخ ايران از آغاز تا سده هجدهم ميلادى ، ص 180 - 181
173- همان ماخذ، ص 181
174- همان ماخذ، ص 187
175- كر (kor) - واحد وزن ، معادل 200،1 رطل عراقى ، مساوى 000،156 درهم هم وزن 30 تن و 38 سير و 2 كوله سنگ متعارف دكن يا 5/1 درهم و مجموع 900،10 مثقال است . فرهنگ فارسى معين . و.
176- تاريخ تمدن اسلام ، ص 285 تا 301
177- همان ماخذ، ص 302
178- تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى ، ص 101
179- تاريخ گرديزى ، ص 302
180- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 344
181- همان ماخذ، ج 2، ص 344
182- تاريخ ايران ، ص 203
183- مجمع النساب ، ص 30
184- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 346
185- تاريخ سيستان ، ص 223
186- تاريخ سيستان از آمدن تازيان تا بر آمدن دولت صفاريان ، ص 246
187- تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 350 هم چنين نگاه كنيد به كتاب تاريخ سيستان از آمدن تازيان تا برآمدن دولت صفاريان .
188- تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى ، ص 109، 142
189- خوارزم - (يا خيوه ) شهرى در آسياى مركزى - جمهورى ازبكستان (فرهنگ معين ، ج 5). - و.
190- چغانيان ، ناحيه اى است واقع در مسير علياى آمودريا (جيحون ) نام رودخانه اى موسوم به جغان رود از همين كلمه است (فرهنگ معين ، جلد 5). - و.
191- ختلان - ولايتى بود از بدخشان در ماوراء النهر، نزديك سمرقند. (فرهنگ معين ، جلد 5). - و.
192- اسفيجاب - نام شهرى است در ماوراء النهر - سيرام فعلى (فرهنگ معين ، ج 5). - و.
193- تاريخ گزيده ، ص 382
194- تاريخ بخارا، ص 128 - 129
195- زين الاخبار، ص 330
196- تاريخ بخارا، ص 144
197- سيرالملوك ، ص 141
198- بخارا، ص 110
199- كرمينه : شهرى است بين سغد و بخارا
200- تاريخ اجتماعى ايران ، ج دوم ، ص 228 - 229
201- بخارا، ص 192
202- تاريخ ايران ، در قرون نخستين اسلامى ، ج اول ، ص 95
203- بخارا، ص 316 - 317
204- تاريخ غزنويان ، ج 1، ص 54
205- تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى ، ص 199 - 200
206- تاريخ ايران از آغاز تا سده هاى هجدهم ، ص 261
207- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 378
208- تاريخ گزيده ، ص 381
209- تاريخ غزنويان ، ج 1، ص 136 - 137
210- روند نهضيت هاى ملى و اسلامى در ايران ، ص 478 - 479
211- تاريخ بيهقى ، ص 200 - 203
212- مولتان شهرى در جنوب پنجاب در پاكستان غربى ، فرهنگ معين ، ج 6. - و.
213- تركستان نامه ، ج 1، ص 345
214- تاريخ گرديزى ، ص 391
215- سفرنامه ناصرخسرو، ص 68
216- نگاه كنيد به كتاب تاريخ ايران ، ص 213
217- تاريخ غزنويان ، ص 62 - 63
218- مشاهرت : اجير كردن شخص يا پرداخت دستمزد ماهانه ، فرهنگ معين ، ج 3. - و.
219- همان ماخذ، ص 15 - 16
220- تاريخ غزنويان ، ج 1، ص 55 - 56
221- تاريخ بيهقى ، ص 418
222- تاريخ بيهقى ، ص 486
223- تاريخ عزنويان ، ص 322
224- تاريخ گزيده ، ص 408
225- آثار الباقيه ، ص 132
226- التنبيه و الاشراف ، ص 399
227- الوزرا، ص 113، هم چنين مقايسه كنيد با كتاب تجارب الامم ، ج 6، ص 413
228- در مورد اصل و نسب تركان سلجوق حمدالله مستوفى مى نويسد: سلجوق از قوم تركان فيق است ، از تخم افراسياب سلجوق را چهار پسر بود اسرائيل ، ميكائيل ، موسى بيغو و يونس . ايشان را مال و نعمت ب قياس بود، ميكائيل را دو پسر بود چغربيك و طغرل بيك . آنان پيشواى آن قوم شدند در ادامه مى نويسد:
اين تركان جهت ننگى چراگاه به ماوراء النهر آمدند و به نوربخارا و سند و سمرقند مقام ساختند، تاريخ گزيده ، ص 426، مجمع الانساب ، ص 96
229- راحه الصدور و آيه السرور، در تاريخ آل سلجوق ، ص 89
230- تاريخ گزيده ، ص 435
231- سلاطين سلجوق به منزله سران قبيله خود به حساب مى آمدند چرا كه آنان امپراتورى را ملك مطلق كل اعضاى خانواده به حساب مى آوردند. اين مفهوم قبيله اى كه در واقع نوعى اتحاديه ى سست به حساب مى آمد و در سرتاسر عهد سلجوقيان به وسيله اعضاى مختلف خاندان سلجوقى زنده نگه داشته شد ايالات به اعضاى كوچك تر خانواده واگذار گرديد او از همان آغاز مشخص شد كه سلسله هاى نسبتا مستقل و متكى به شرايط ويژه محلى رشد و توسعه خواهند يافت به همين خاطر وقتى سلطان دست به انتخاب وليعهد خود از ميان فرزندانش مى زد اين عدول از سنت تركى يا قبيله اى مورد مخالفت قرار مى گرفت خصوصا وقتى كه شاهزاده خردسالى براى تاج و تخت برگزيده مى شد مرگ سلطان معمولا موجب ايجاد نزاع هاى بين بازماندگان او براى كسب قدرت مى گشت ، ديوانسالارى در عهد سلجوقى ، ص 19 - 20
232- تاريخ حبيب السير، ص 290 - 291
233- خواندمير درباره ى نحوه گشتن خواجه نظام الملك مى نويسد سرانجام در اثر توطئه تركان خاتون و تاج الدين ابوالغنائم قمى صاحب ديوان ملكشاه او را معزول و آنگاه توسط فداييان اسماعيليه به قتل رسيد. تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 493، مقايسه كنيد با تاريخ گزيده ، ص 438 - 439، هم چنين نگاه كنيد به كتاب تمام الاسمار من الطائم الاخبار، ص 48
234- نظام هاى بهره بردارى از زمين در ايران (از ساسانيان تا سلجوقيان )، ص 105
235- نظام هاى بهره بردارى از زمين در ايران ، ص 106
236- ملك ها، حكمرانان ولايات بودند كه حكومتشان ارثى بود ولى استدلال كامل نداشتند و خراج گذار سلطان بودند لقب ملك را نيز سلطان با ايشان مى داد.
237- الف ، غير ترك (عموما)، آن كه ترك و مغولى نباشند ب ، ايرانى (خصوصا). ج ، (تاجيك ) يا تازى فرق دارد، فرهنگ معين ، ج اول -.و.
238- همان ماخذ، ص 109
239- مالك و زارع در ايران ، ص 135 - 136
240- نظام بهره بردارى از زمين ، ص 110
241- همان ماخذ، ص 111
242- ديوانسالارى در عهد سلجوقى ، ص 51 به بعد.
243- اسماعيليان در تاريخ ، ص 266
مذهب اسماعيليه يكى از شعب مذهب شيعه است . منشاء اين مذهب از نام اسماعيل يكى از پسران امام جعفر صادق (ع ) ماخوذ است . اسماعيل چند سال پيش از پدر بزرگوارش و در زمان خلافت منصور عباسى درگذشت و پس از رحلت امام صادق (ع ) در سال 146 ه . 155 م گروهى از پيروان آن حضرت كه مواضع افراطى - انقلابى داشتند از ساير شيعيان جدا شدند. آنان امامت را حق محمد فرزند ارشد اسماعيل دانستند و فرقه مستقل جديدى را به نام مباركيه بنيان نهادند كه بعدا به اسماعيليه معروفيت يافت . محمد بن اسماعيل ، هفتمين و آخرين امام اسماعيليان نخستين بود كه پيروانش مرگش را انكار مى كردند در انتظار رجعت او به عنوان امام قائم و مهدى منتظر و ههم چنين هفتمين و آخرين ناطق (پيغمبر) شارع بودند. در سال 286 ه .ق يكى از رهبران بعدى فرقه اسماعيليه بنام عبيدالله المهدى كه در سال 297 خلافت فاطميان را در آفريقيه تاسيس كرد، بالاخره به عنوان يازدهمين امام مورد پذيرش اكثر اسماعيليان قرار گرفت .
اسماعيليان فاطمى ، خلفاى فاطمى را به عنوان ائمه خود پذيرفته بودند و دوره (ستر) در دوره ى بين محمد بن اسماعيل و تاسيس خلافت فاطميان ، رهبرى اسماعيليان در دست سه امام مستور از اعقاب امام صادق (ع ) قرار داشته است .
بعد از مرگ المستنصربالله فاطمى ، متوفى 487 ه 1094 م كه نص پدر ب راو رفته بود به عنوان امام خود را بعد از المستنصر شناختند و امامت المستعلى برادر كوچك تر نزار را كه توسط وزير قدرتمند فاطمى ، افضل بن بدرالحمالى به تخت نشانده شده بود مردود دانستند. دعوت و دولت جديدى در ايران به رهبرى حسن صباح پايه گذارى كردند و به زودى نزاريان ، شام را نيز تحت پوشش رهبرى خود درآوردند.
نشر دانش ، سال پنجم ، شماره پنج مرداد و شهريور 1364، مقاله دكتر فرهاد دفترى در نقد اسماعيليان ، در تاريخ . هم چنين در شرح و حال حسن صباح و چگونگى به قدرت رسيدن او نگاه كنيد به كتاب تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 460 - 461
244- فرقه اسماعيليه ، چاپ دوم ، ص 177 - 183
245- تاريخ اسماعيليه ، ص 89 و اشارات اساطير
246- جامع التواريخ براى اطلاع بيش تر به كتاب زبده التواريخ ، ص 134 به بعد.
247- روند نهضت هاى ملى اسلامى در ايران ، ص 509
248- فرقه اسماعيليه ، ص 211
249- تاريخ اسماعيليان ، ص 84
250- روند نهضت هاى ملى و اسلامى در ايران ، ص 511
251- روند نهضت هاى ملى و اسلامى در ايران ، ص 527
252- دولت اسماعيليه (نزاريان ايران ) ص 280
253- معرب ارگان شهرى بزرگ بود كه نخل و زيتون و آب فراوان داشت . بين آن تا شيراز، 60 فرسنگ و تا سوق الاهواز نيز، 60 فرسنگ بوده است . فرهنگ معين ، ج 5. - و.
254- تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم ميلادى ، ص 273
255- ساخت دولت در ايران ، ص 664
256- تاريخ جهانگشاى جوينى ، ص 151
257- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 631، شرح پيروزى استز، را رشيد وطواط چنين سروده است تچون ملك اتسز تبخيت مالك بر آمد، دولت سلجوقى و آل او به سر آمد
258- تاريخ دولت خوارزمشاهيان ، ص 91 152
259- يكى از نشانه هاى آغازين رويدادها و پيشينه هاى حوادث ، آن بود كه سلطان در ماه هاى سال 614 ه .ق . ميل حركت به دارالسلام (بغداد) هميشه آباد را كرد. در آن زمان لباس خلافت به تن امير المومنين الناصر الدين الله آراسته بود. ميان سلطان و خليفه دلتنگى ها رفته بود از جمله عوامل اين تيرگى يكى آن بود كه خليفه ، قافله حاجيان و علم جلال الدين حسن ، نومسلمان را بر قافله سلطان برتر شمرده و بر ياران سلطان اهانت كرده بود سلطان از پيشوايان دينى كشور فتواها گرفت كه خاندان بنى عباس شايسته خلافت و تقليد نيستند و سادات حسينى بدان لايقند. پس هر كس توان دارد، لازم است حق را بر اصل نهد، به علاوه خليفه پايه هاى اسلام را سست نموده است . تاريخ جهانگشاى جوينى ، ج دوم ، ص 208، هم چنين مقايسه كنيد با كتاب تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 645 647
260- تاريخ ميانه ايران ، ص 147
261- تاريخ فتوحات مغول ، ص 48 49
262- سلطان جلال الدين خوارزمشاه ، ص 57 66
263- سيرت جلال الدين منكبرنى
264- تاريخ گزيده ، ص 293. در تاريخ جهانگشاى جوينى آمده : قايرخان بر موجب فرمان چهارصد و پنجاه مسلمان را بى جان كردند، ج 2، ص 99
265- براى شناخت در شرح اين جنگ ها رجوع شود به كتاب چنگيز خان ، ص 153 165
266- چنگيزخان خود جانشين را معين كرد كه آن انتخاب اكتاى ، سومين پسرش بود و سه پسر ديگر چنگيز، جوحى ، جغتاى ، تولى بودند.
267- خان مغول در اين قبيل اردوها (ييلاقى - قشلاقى ) غالبا شاهزادگان و اقرباى خود را براى شور در امور مهمه ، مثل انتخاب رييس خاندان و اردوكشى هاى مهم به توسط فرستادگانى كه ايشان را ايچلى مى خواندند، احضار مى نمودند و به اين قبيل شوراها در زبان مغولى ، قوريلتاى مى گفتند.
تاريخ مغول ، ص 84. - و.
268- تاريخ گزيده ، ص 589
269- هلاكوخان ، در سال 663 ه .ق . در 48 سالگى به علت بيمارى صرع درگذشت تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 73
270- خواندمير مى نويسد از آباقاخان دو پسر ماند، ارغون ، از فتمش خاتون و كيخاتو، از توقدان خاتون ، اين دو پسر هر دو به مرتبه سلطنت رسيدند.
271- تاريخ مغول در ايران ، ص 73
272- سلاجقه تا صفويه ، ص 193 - 194
273- نهضت سربداران خراسان ، ص 28
274- تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 191.
275- آيين كشوردارى در عهد رشيد الدين فضل الله ، ص 196
276- تاريخ مغول در ايران ، ص 296
277- آيين كشوردارى در عهد رشيد الدين فضل الله ، ص 196 - 199
278- آيين كشوردارى در عهد رشيد الدين فضل الله ، ص 136 - 241
279- تاريخ مغول در ايران ، ص 355 به بعد.
280- تاريخ گزيده ، ص 607، هم چنين نگاه كنيد به كتاب تاريخ ميانه ايران ، ص 102 و 103
281- تاريخ ميانه ايران ، ص 98
282- مجموع فرزندان ، اقربا و كسانى را كه از تيره يك خان يا شاهزاده ى مغولى بود، اروع و طايفه و رعايا و مردم مطيع تحت امر او را، اولوس مى گفتند. تاريخ مغول ، ص 85 -. و.
283- جامع التواريخ در تاريخ مغول ، ج 2، ص 1041
284- كشاورزى و مناسبات ارضى در ايران عهد مغول ، ج 1، ص 83 - 85
285- مفتش واژه ى مغولى است .
286- كشاورزى و مناسبات ارضى در ايران عهد مغول ، ج 1، ص ، 87 و 92 و 93
287- تاريخ اجتماعى اقتصادى ايران در دروه مغول ، ج 16
288- مالك و زارع در ايارن ، ص 164 - 165
289- نگاه كنيد به كتاب جستجو در تصرف ايران ، ج 1، ص 32
290- تاريخ جنبش سربداران و ديگر جنبش هاى قرن هفتم هجرى ، ص 78
291- ارزش ميراث صوفيه ، ص 166
292- نگاه كنيد به كتاب سرچشمه تصوف در ايران ، ص 45
293- نهضت سربداران خراسان ، ص 18 - 19
294- آئين جوانمردى ، ص 128
295- نهضت سربداران خراسان ، ص 20
296- نهضت سربداران خراسان ، ص 30
297- قيام سربداران ، ص 91 - 92
298- تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 78
299- همان ماخذ، ص 78
300- تيمور پدرش نزغاى ، پسر ابغاى و مولدش قريه ايست به نام خواجه ايلغار، از اعمال كش ، و آن شهريست به نزديكى سمرقند، زندگى شگفت آور تيمور، ص 4
برای معرفی کتاب رجوع شد به پست 2 : )
file:///E:/note/books/TARIKH/tarikh%20iran%20az%20ebteda%20ta%20mashrotyat/7-4Ta-iran/Images/Next.gif1- ايران و تمدن ايرانى ، ص 4.
2- فرهنگ معين ، ج 5. - و.
3- جغرافياى مفصل ايران ، ج 1، ص 46 - 47.
4- تاريخ سياسى ايران ، ص 43.
5- ريگ ودا، ص 3
6- ايران ويچ ، ص 16
maspiens -phiens mara -pasargades
germanies -derousieens -panthialeens
sagartiens -dropique -mardes -daens
strouchates -pareraceniens -bouses
.mages -boudiens -arizantes
7- تاريخ ماد، ص 134 - 137.
8- تاريخ ايران باستان ، ص 62
9- همان ماخذ، ص 64
10- راز بقاياى تمدن ايران ، ص 3
11- 118.5l.p.iii.vol .history ancient cambridge the .2
12- تاريخ ماد، ص 319 - 323
13- pcid.o.history ancient cambridge the.1
14- گيلان از آغاز تا انقلاب مشروطيت ، ص 22 - 23، همچنين نگاه كنيد به كتاب تاريخ گيلان ، ص 18 - 23.
15- اوستا نامه مينوى ، آئين زرتشت ، ص 3
16- ايران در عهد باستان ، ص 64
17- گات ها، زرتشت - اوستا، ص 28: هم چنين نگاه كنيد به كتاب زرتشت مزديسنا و حكومت ، ص 80
18- گات ها: بخشى از يسناهاست كه مهم ترين بخش اوستاست و داراى (72) فصل يا (هات ) مى باشد.
19- از گات ها تا مشروطيت ، ص 71
20- تاريخ ماد، ص 87
21- يشتها، ج 1، ص 2
22- ايران در عهد باستان ، ص 71 - 72
23- 1926.newyork.p208.man prehistoric :demorgan.1
24- .209 p- pcid.d demorgan.2
25- ايران در عهد باستان ، ص 130
26- 1941.london.180.p , ancient the in iran :herzreld.1
27- 1879.paris.127.p.cuneiformes tentes de choix :lonormal.2
28- زيگورات (ziggurate) معبد هرمى شكل پلكانى و يك ساختمان مذهبى بود كه از مشخصه هاى معمارى شهرهاى اصلى ميان رودان (بين النهرين ) قديم از 200،2 تا 500 ق .م .است .
زيگورات ها را هميشه از آجر مى ساختند و درون آن اتاق نداشت ، قاعده ى آن معمولا مربع يا مربع مستطيل و تقريبا به ابعاد 50*40 متر بود.
بالا رفتن از آن به وسيله پلكان يا از يك سطح شيب دار انجام مى شد تقريبا نيمى از زيگورات هاى كشف شده داراى پلكان نبوده اند. در سطح شيب دار آن معمولا درخت و بوته هايى كاشته مى شد باغ هاى معلق بابل بهترين زيگورات هاى باقى مانده در اور است - و.
29- تاريخ شاهنشاهى هخامنشى ، ص 1 - 5
30- تاريخ و تمدن عيلام ، ص 50 و مقايسه كنيد با كتاب تاريخ اسلام ، ص 39 و همچنين :
baby soulhern chaldeansin and arameans noteson a.j .man brinko1977 .e.b theentury seven the in lonia
31- تاريخ و تمدن عيلام ، ص 5
32- ايران در عهد باستان ، ص 129
33- تاريخ ماد، ص 120
34- تاريخ ايران باستان ، ص 67
35- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 28
36- هنر ايران ، ص 39
37- تركستان نامه ص 124
38- تاريخ هرودوت ، ص 231
39- تاريخ تمدن ، كتاب اول ، بخش اول ، ص 517
40- تاريخ ماد، ص 87
41- جمس درامستتر darmesteter james ايران شناس فرانسوى 1849 - 1894. - و.
42- 89/1960 empire persian .t.a omstoad .1
43- تاريخ سياسى و اقتصادى هخامنشيان ، ص 1
44- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 132
45- آريارمنه جد داريوش بزرگ ، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه در پارسى ، پسر چپش پيش شاه نوه هخامنشى . زلف نارمن شارپ فرمان هاى شاهنشاهان هخامنشى شيراز 1343
46- لوح آريارمنه ، شاه هخامنشى همدان
47- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 136
48- ايران در عهد باستان ، ص 177
49- مراد قيام كئوماتاى مغ است . وى مدت هفت ماه در غياب كمبوزيا پادشاهى كرده است كه او نيز توسط داريوش به قتل رسيد. علاوه بر آن قيام هاى ديگرى مانند قيام وهيزداته قيام فرورتيش نيز بوجود آمده كه شرح آن در كتيبه داريوش - در بيستون - آمده است .
50- ميراث باستانى ايران ، ص 178
51- ميراث باستانى ، ص 178
52- تاريخ سياسى و اقتصادى هخامنشيان ، ص 13 - 15
53- تاريخ ايران باستان ، ج 1، ص 107
54- تاريخ سياسى و اقتصادى هخامنشيان ، ص 37
55- تالان (talan). (فرانسوى talent، يونانى talanton) واحد وزن و واحد طلا و نقره در يونان قديم :
1 - تالان آتيك كه در آتيك معمول بوده وزنى بود در حدود 26 كيلوگرم يا 56 پوند تالان ايرانى .
واحد وزن ، برابر 60 منه (من ) پارسى و هر منه ، معادل 420 گرم بود، 2 - واحد پول تالان طلا، ده برابر تالان نقره و تقريبا، معادل 000،56 فرانك طلا بوده ، تالان نقره معادل 600،5 فرانك طلا بود.
3 - تالان بابلى وزنى معادل 20/11 ،314 گرم تالان سنگين بابل ، وزنى برابر 60 ميناى بابلى بود و هر ميناى بابلى ، يك كيلوگرم وزن داشت برگرفته از فرهنگ معين و لغت نامه دهخدا براى آگاهى بيش تر، به لغت نامه دهخدا، مدخل تالان مراجعه فرماييد. - و.
56- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 167، مقايسه كنيد با ميراث باستانى ايران ، ص 186
57- تاريخ ايران باستان ، ج 1، ص 90
58- تاريخ سياسى و اقتصادى هخامنشيان ، ص 41
59- همان ماخذ، ص 48
60- تاريخ اجتماعى ايران ، ج 2، ص 624
61- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 183
62- تاريخ ايران ، ص 40 - 41
63- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 255، و ميراث باستانى ايران ، ص 226
64- در يونان قديم به سرداران سپاه استراتژ مى گفتند (فرهنگ معين ). - و.
65- تاريخ ايران و كشورهاى همجوار، ص 242.
66- اشكانيان ، ص 20
67- اشكانيان ، ص 21
68- ميراث باستانى ايران ، ص 326 - 327
69- تاريخ ايران باستان ، ص 78
70- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 286
71- عنوان اشكانى از ارشك بنيان گذار آن خاندان اخذ گرديده است
72- تاريخ سياسى پارت (اشكانيان )، ص 89
73- (الف ) تمدن هلنيستى (hellenisti)، فرهنگى با صيغه ى يونانى كه بر اساس مساعى اسكندر مقدونى در توسعه دادن هلينسم به موازات فتوحاتش در متصرفات او گسترش يافت .
(ب ) هلنيسم ، فرهنگ آرمان ها و نحوه ى زندگى يونانى آتن و شهرهاى وابسته به آن ، اگرچه هلنيسم با فتوحات اسكندر پايان يافت ، تمدن هلنيستى از آن ناشى شد.
لفظ هلنيسم به هر نضضتى به منظور احياى آرمان هاى يونانى نيز اطلاق مى شود كوتاه شده از دايره المعارف فارسى مصاحب ، ج 3. - و.
74- اشكانيان ، ص 56
75- اشكانيان ، ص 61 و ايران از آغاز تا اسلام ، ص 310 - 313
76- اشكانيان ، ص 119 همچنين نگاه كنيد به كتاب ميراث باستانى ايران ، ص 220، 318 تا 319
77- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 317، اشكانيان ص 120 - 121
78- تاريخ ايران باستان ، ص 159
79- براى اطلاع بيش تر از شرح فتوحات اردشير مراجعه كنيد به كتاب تاريخ ايرانيان و عربها در زمان ساسانيان ، ص 41 - 45
80- ايران در زمان ساسانيان ، ص 115
81- تجارت الامم ، ص 114
82- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 372
83- نامه تنسر، ص 214، همچنين مقايسه كنيد با كتاب تمدن ساسانى ، ج 3، ص 187
84- درباره سلسله مراتب روحانيت نگاه كنيد به كتاب مفاتيح العلوم ، ص 112
85- همان ، ص 43
86- ايران در زمان ساسانيان ، ص 121
87- ايران در زمان ساسانيان ، ص 122
88- مروج الذهب ، ج 1، ص 24
89- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 418
90- تاريخ ايران باستان ، ج 1، ص 158
91- اين خاندان تشكيل دهنده دولت در سرزمين گل به سركردگى كاوس ، اروپا در قرون وسطى ، نگاه كنيد به كتاب نگارنده .
92- همان ماخذ، ص 211
93- در مورد هنر ساسانى رجوع شود به كتاب شاه كارهاى هنر ايران ، ص 56
94- درآمدى بر سير انديشه در ايران ، ص 37
95- مروج الذهب ، ص 246
96- هوبدان و هيربدان ، مانند شتر: ارادوبراف ، مهراسپندان - كرتير - در آئين زرتشت دخل و تصرف بعمل آورد و آنچنان تشريفات زائد و دشوار داخل دين كردند كه مردم براى انجام اعمال دينى تمام وقتشان را به كار مى بردند.
97- كنز الاحياء (انجيل مانى ) geantes dos liver - در بيدار شدن روح آدم
98- تاريخ تمدن ساسانيان ، ص 124
99- ايران در زمان ساسانيان ، ص 215، هم چنين مقايسه كنيد با تمدن ايران ساسانى ، ص 121
100- مانى و تعليمات او، ص 174
101- الملل و النحل ، ص 191 - 192
102- شهرهاى ايران در روزگار پارتيان و ساسانيان ، ص 414 - 415، مقايسه كنيد با كتاب تمدن ساسانى ، و مقايسه كنيد با كتاب تاريخ جنبش مزدكيان ، ص 17 به بعد
103- تاريخ جنبش مزدكيان ، ص 80
104- اردغانى ، ص 428
105- تجارب الامم ، ص 164
106- تاريخ طبرى ، ج 5، ص 1182
107- تجارب الامم ، ج 1، ص 156
108- همان ماخذ، ص 168، مقايسه كنيد با مورج الذهب ، ج 1، ص 246
109- همان ماخذ، ص 112
110- عقايد مزدك ، ص 58
111- ايران در زمان ساسانيان ، ص 346، مقايسه كنيد با كتاب ايران و تمدن ايرانى ، ص 158 - 159
112- زن در حقوق ساسانى ، ص 17، هم چنين نگاه كنيد به كتاب ارداوير افنامه ، ص 59
113- زن در حقوق ساسانى ، ص 18 تا 19
114- ايران و تمدن ساسانى ، ص 160 - 161
115- مزداپرستى در اين ، ص 29
116- inistorissher religions in goot dreineimige der nielsen ditlef .268sq .p.i belenchitung
117- ايران در زمان ساسانيان ، ص 91 و ميراث باستانى ايران ، ص 318
118- دو قرن سكوت ، ص 82
119- همان ماخذ، ص 66
120- امويان يا بنى اميه از نسل اميه بن عبدالشمس بودند، و به همين مناسبت به بنى اميه يا امويان معروف شدند. اينان از دو دسته تشكيل شده بودند. آل سفيان يعنى معاويه و پسرش يزيد و نواده اش معاويه ثانى كه از 41 تا 64 خلافت كردند آل مروان يعنى مروان بن حكم و فرزندان وى كه از سال 64 تا 132 خلافت داشتند و اكثر خلفاى معتبر، از آل مروان مى باشد. تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 114
121- تاريخ تمدن اسلام ، ص 62 - 63
122- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 117
123- جهت اطلاع بيش تر رجوع شود به كتاب تاريخ العبر، ج 3، ص 40 به بعد
124- دو قرن حكومت ، ص 98
125- الخراج ، ص 61
126- تجارب السلف ، ص 15
127- تاريخ طبرستان ، ص 174
128- عقد الفريب ، ابن عبدويه اندلس ، ص 263 خلفاى بنى اميه و حكام آنان يكسره پشت پاه به دين اسلام و كتاب خدا زدند و جز منافع مادى و حفظ رياست هدفى نداشتند مى گويند موقعى كه مژده خليفه شدن به عبدالملك بن مروان رسيد او در اطاق خود مشغول خواندن قرآن بود تا آن خبر را شنيد قرآن را تا كرده گفت : بعد از اين ديگر با تو كارى ندارم و تا زنده ام از تو جدا هستم و همين خليفه به حجاج دستور داد تا خانه كعبه را كه مطابق قوانين اسلام محل امن و محترمى است با منجنيق ويران كند و ضمن كشتار، پرده كعبه را آتش زدند و سپس روى به مدينه آورده و مردم آنجا را نيز قتل عام نمودند. تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 126
129- دو قرن سكوت ، ص 73 - 74
130- الكامل فى تاريخ ، ج 5، ص 131
131- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 126
132- جهت اطلاع بيش تر رجوع كنيد به كتاب اخبار الطوال ، ص 360
133- تاريخ ايران ، از دوران باستان تا پايان سده هيجدهم ميلادى ، ص 170
134- راز بقاى تمدن و فرهنگ ايران ، ص 10 هم چنين نگاه كنيد به كتاب نهضت شعوبيه ، ص 116 - 120
135- زمين در فقه اسلامى ، ج 3، ص 83 - 85
136- زمين در فقه اسلامى ، ص 86 هم چنين مقايسه كنيد با كتاب تاريخ عرب و اسلام ، ص 192
137- سواد - بخش واقع ميان دجله و فرات . -. و.
138- بررسى وضع مالى و ماليه مسلمين از آغاز تا پايان دوران اموى ، ص 281، مقايسه شود با كتاب زمين در فقه اسلامى ، ص 20 - 21 - 22 به بعد.
139- تاريخ تمدن اسلام ، ص 261 - 262 هم چنين نگاه كنيد به تاريخ طبرى ، ج 3، ص 1252
140- تجارب السلف ، ص 87 مقايسه كنيد با كتاب تاريخ يعقوبى ، ج 3، ص 318
141- تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى ، ص 73، همين طور نگاه كنيد به كتاب ابومسلم سردار خراسان ، ص 130
142- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 1350
143- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 200 هم چنين نگاه كنيد به تاريخ سيستان ، ص 136 - 139
144- تاريخ گزيده ، ص 293، مقايسه كنيد با كتاب العبر، تاريخ اين خلدون ، ص 288
145- تاريخ سياسى و اجتماعى خراسان در زمان حكومت عباسيان ، ص 125
146- رزام بن سابق ، مى گفت كه پيروزى ابومسلم بر امويان نمودار روح الوهيت در او است .
هواداران آن به تناسخ معتقد بودند و مى انديشيدند كه روح مقدس ابومسلم پس از مرگ رو به پيكر جانشينان بر حق او درآمده است .
147- ابومسلميه يا بركوكيه بر آن بودند كه منصور ابومسلم را نكشته است ، بلكه شيطانى را به پيكر همانند او كشته است و ابومسلم هنوز زنده است .
ملل و نحل ، ج 1، ص 153 - 154 مقايسه كنيد با كتاب الفرق بين الفرق ، ص 356 - 357
148- نام سفاح ، عبدالله و كنيه اش ابوالعباس و چون بعد از خونريزى بسيار خلافت به او رسيد. سفاح ملقب گرديد. زمان سلطنتش چهار سال و هشت ماه بود.
149- شهرى واقع در مغرب ، رود فرات -. و.
150- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 204، تجارب السلف ، ص 106.
151- در سال 141 هجرى جمعى موسوم به راونديه ، از مردم راوند كاشان ، با كشته شدن ابومسلم نهضتى را بر ضد منصور خليفه عباسى آغاز نمودند و در مدينه هاشميه بناى شورش و اغتشاش واگذاردند. چون خليفه از اين امر آگاهى يافت به اقوال مختلف يكصد يا دويست تن از سرداران و بزرگان آنان را دستگير و زندانى نمود بقيه جماعت دست از جان شستند و به زندان ريختند و كسان خويش را آزاد نمودند، سپس جهت قتل منصور عازم دارالعمار شدند خليفه از قصر گريخت ، اما در اين نبرد راونديان از بين رفتند. تجارب السلف ، ص 105 و قيام راونديان در راه تجديد و عظمت ايران ، ص 64
152- خواندمير مى نويسد: سنباد مجوسى ، نيشابورى الاصل بود و با وجود عبارت دينى با ابومسلم محبت مى ورزيد و ابومسلم نيز ملتفت بحالش مى گرديد و چون خبر قتل ابومسلم و ولايت وى رسيد. سنباد با جمعى از يارانش با ابوعبيدالله كه در آن اوان از قبل ابوجعفر حاكم رى بود نبرد كرد و بر او غالب آمد، قريب صد هزار كس برو جمع گشتند. ابو جعفر بعد از شنيدن اين خبر جمهور بن مراد عجلى را بجنگ سنباد فرستاد در اين نبرد سنباد شكست خورد، نتايج حبيب السير، ج 2، ص 210
153- شرح ساختن پايتخت جديد را حمدالله مستوفى اين طور مى نويسد: خليفه در سنه ى خمس و اربعين و مابين شهر بغداد بنا كرد و آلات از مداين و عمارات اكاسره بدانجا نقل كرد. به وقت آن كه خواست كه عمارت كسرى بشكافد، با وزير، سليمان بن خالد مزينانى ، مشورت كرد و وزير خليفه را منع كرد و گفت گويند كه پادشاهى خواست كه شهرى سازد تا شهرى ديگر خراب نكرد، شهر خود نتوانست ساخت . خليفه سموع نداشت و در خرابى آن شروع كرد ديد كه آن را خرج بسيار مى رود و آلات آن (يا اجرت مخرب و ناقل ) وفا نمى كند. خواست تا ترك گيرد، وزير گفت الشروع ملزم ، چون در خرابى شروع رفت (تمام كن ) و اگر نه گويند پادشاهى ساخته و پادشاهى محمد مصطفى (ص ) كه در شب ولادت او شكافته شد. تاريخ گزيده ، ص 296
154- برمكيان بنا به روايت مورخين عرب و ايرانى .
155- در مورد جاه و جلال برمكيان ، نگاه كنيد به كتاب تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 232 هم چنين نگاه كنيد به كتاب تجارب السنن ، ص 100 تا 101
156- تاريخ گزيده ، ص 305
157- تجارب السلف ، ص 92
158- يوسف البرم ، از اعراب مهاجر قبيله بنى
159- قيام مقنع (سپيدجامگان ) در ماوراالنهر ادعاى پيغمبرى نمود اما بفرمان منصور دستگير و روانه بغداد گرديد، ليكن از آنجا گريخت طلوع ماه نخشب از بن چاه معجزه اوست ، تصويرى كه در ادبيات فارسى بسيار مشهور است ابن اثير، الكامل فى تاريخ
160- حمزه بن عبدالله الشارى الاتزك در سيستان قيام خود را آغاز نمود و بعدها تا يوشنگ و هرات و متعاقب آن تا نيشابور گسترش يافت حمزه در نبرد با عمال خليفه شكست خورد، قيام او پنج ماه به طول انجاميد.
161- رافع بن ليث ، وى امير سمرقند بود، چون خليفه از او ماليات و خراج طلب نمود، استنكاف ورزيد و عصيان نمود. هارون هرثمه بن اعين ، را كه امير خراسان بود به جنگ رافع فرستاد، اما شكست خورد، تاريخ گزيده ، ص 166
162- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 250 - 251
163- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 250 - 251
164- تاريخ تمدن اسلام ، ص 232
165- تجارب السلف ، ص 96
166- تاريخ ايران ، از دوران باستان تا پايان سده هجدهم ميلادى ، ص 182 - 183
167- تاريخ تمدن اسلام ، ص 239
168- چون هارون به خلافت نشست ، وزارت به يحيى بن خالد برمكى داد و او را پدر خواند و كار يحيى در دولت هارون الرشيد به مرتبه اى رسيد كه وزارت در چشم او حقير نمودى و هفده سال در دولت و كار برامكه درجه عالى داشت .
169- تاريخ سيستان ، ص 189
170- اصناف در عصر عباسى ، ص 136 - 137 - 138
171- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 298.
172- تاريخ ايران از آغاز تا سده هجدهم ميلادى ، ص 180 - 181
173- همان ماخذ، ص 181
174- همان ماخذ، ص 187
175- كر (kor) - واحد وزن ، معادل 200،1 رطل عراقى ، مساوى 000،156 درهم هم وزن 30 تن و 38 سير و 2 كوله سنگ متعارف دكن يا 5/1 درهم و مجموع 900،10 مثقال است . فرهنگ فارسى معين . و.
176- تاريخ تمدن اسلام ، ص 285 تا 301
177- همان ماخذ، ص 302
178- تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى ، ص 101
179- تاريخ گرديزى ، ص 302
180- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 344
181- همان ماخذ، ج 2، ص 344
182- تاريخ ايران ، ص 203
183- مجمع النساب ، ص 30
184- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 346
185- تاريخ سيستان ، ص 223
186- تاريخ سيستان از آمدن تازيان تا بر آمدن دولت صفاريان ، ص 246
187- تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 350 هم چنين نگاه كنيد به كتاب تاريخ سيستان از آمدن تازيان تا برآمدن دولت صفاريان .
188- تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى ، ص 109، 142
189- خوارزم - (يا خيوه ) شهرى در آسياى مركزى - جمهورى ازبكستان (فرهنگ معين ، ج 5). - و.
190- چغانيان ، ناحيه اى است واقع در مسير علياى آمودريا (جيحون ) نام رودخانه اى موسوم به جغان رود از همين كلمه است (فرهنگ معين ، جلد 5). - و.
191- ختلان - ولايتى بود از بدخشان در ماوراء النهر، نزديك سمرقند. (فرهنگ معين ، جلد 5). - و.
192- اسفيجاب - نام شهرى است در ماوراء النهر - سيرام فعلى (فرهنگ معين ، ج 5). - و.
193- تاريخ گزيده ، ص 382
194- تاريخ بخارا، ص 128 - 129
195- زين الاخبار، ص 330
196- تاريخ بخارا، ص 144
197- سيرالملوك ، ص 141
198- بخارا، ص 110
199- كرمينه : شهرى است بين سغد و بخارا
200- تاريخ اجتماعى ايران ، ج دوم ، ص 228 - 229
201- بخارا، ص 192
202- تاريخ ايران ، در قرون نخستين اسلامى ، ج اول ، ص 95
203- بخارا، ص 316 - 317
204- تاريخ غزنويان ، ج 1، ص 54
205- تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى ، ص 199 - 200
206- تاريخ ايران از آغاز تا سده هاى هجدهم ، ص 261
207- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 378
208- تاريخ گزيده ، ص 381
209- تاريخ غزنويان ، ج 1، ص 136 - 137
210- روند نهضيت هاى ملى و اسلامى در ايران ، ص 478 - 479
211- تاريخ بيهقى ، ص 200 - 203
212- مولتان شهرى در جنوب پنجاب در پاكستان غربى ، فرهنگ معين ، ج 6. - و.
213- تركستان نامه ، ج 1، ص 345
214- تاريخ گرديزى ، ص 391
215- سفرنامه ناصرخسرو، ص 68
216- نگاه كنيد به كتاب تاريخ ايران ، ص 213
217- تاريخ غزنويان ، ص 62 - 63
218- مشاهرت : اجير كردن شخص يا پرداخت دستمزد ماهانه ، فرهنگ معين ، ج 3. - و.
219- همان ماخذ، ص 15 - 16
220- تاريخ غزنويان ، ج 1، ص 55 - 56
221- تاريخ بيهقى ، ص 418
222- تاريخ بيهقى ، ص 486
223- تاريخ عزنويان ، ص 322
224- تاريخ گزيده ، ص 408
225- آثار الباقيه ، ص 132
226- التنبيه و الاشراف ، ص 399
227- الوزرا، ص 113، هم چنين مقايسه كنيد با كتاب تجارب الامم ، ج 6، ص 413
228- در مورد اصل و نسب تركان سلجوق حمدالله مستوفى مى نويسد: سلجوق از قوم تركان فيق است ، از تخم افراسياب سلجوق را چهار پسر بود اسرائيل ، ميكائيل ، موسى بيغو و يونس . ايشان را مال و نعمت ب قياس بود، ميكائيل را دو پسر بود چغربيك و طغرل بيك . آنان پيشواى آن قوم شدند در ادامه مى نويسد:
اين تركان جهت ننگى چراگاه به ماوراء النهر آمدند و به نوربخارا و سند و سمرقند مقام ساختند، تاريخ گزيده ، ص 426، مجمع الانساب ، ص 96
229- راحه الصدور و آيه السرور، در تاريخ آل سلجوق ، ص 89
230- تاريخ گزيده ، ص 435
231- سلاطين سلجوق به منزله سران قبيله خود به حساب مى آمدند چرا كه آنان امپراتورى را ملك مطلق كل اعضاى خانواده به حساب مى آوردند. اين مفهوم قبيله اى كه در واقع نوعى اتحاديه ى سست به حساب مى آمد و در سرتاسر عهد سلجوقيان به وسيله اعضاى مختلف خاندان سلجوقى زنده نگه داشته شد ايالات به اعضاى كوچك تر خانواده واگذار گرديد او از همان آغاز مشخص شد كه سلسله هاى نسبتا مستقل و متكى به شرايط ويژه محلى رشد و توسعه خواهند يافت به همين خاطر وقتى سلطان دست به انتخاب وليعهد خود از ميان فرزندانش مى زد اين عدول از سنت تركى يا قبيله اى مورد مخالفت قرار مى گرفت خصوصا وقتى كه شاهزاده خردسالى براى تاج و تخت برگزيده مى شد مرگ سلطان معمولا موجب ايجاد نزاع هاى بين بازماندگان او براى كسب قدرت مى گشت ، ديوانسالارى در عهد سلجوقى ، ص 19 - 20
232- تاريخ حبيب السير، ص 290 - 291
233- خواندمير درباره ى نحوه گشتن خواجه نظام الملك مى نويسد سرانجام در اثر توطئه تركان خاتون و تاج الدين ابوالغنائم قمى صاحب ديوان ملكشاه او را معزول و آنگاه توسط فداييان اسماعيليه به قتل رسيد. تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 493، مقايسه كنيد با تاريخ گزيده ، ص 438 - 439، هم چنين نگاه كنيد به كتاب تمام الاسمار من الطائم الاخبار، ص 48
234- نظام هاى بهره بردارى از زمين در ايران (از ساسانيان تا سلجوقيان )، ص 105
235- نظام هاى بهره بردارى از زمين در ايران ، ص 106
236- ملك ها، حكمرانان ولايات بودند كه حكومتشان ارثى بود ولى استدلال كامل نداشتند و خراج گذار سلطان بودند لقب ملك را نيز سلطان با ايشان مى داد.
237- الف ، غير ترك (عموما)، آن كه ترك و مغولى نباشند ب ، ايرانى (خصوصا). ج ، (تاجيك ) يا تازى فرق دارد، فرهنگ معين ، ج اول -.و.
238- همان ماخذ، ص 109
239- مالك و زارع در ايران ، ص 135 - 136
240- نظام بهره بردارى از زمين ، ص 110
241- همان ماخذ، ص 111
242- ديوانسالارى در عهد سلجوقى ، ص 51 به بعد.
243- اسماعيليان در تاريخ ، ص 266
مذهب اسماعيليه يكى از شعب مذهب شيعه است . منشاء اين مذهب از نام اسماعيل يكى از پسران امام جعفر صادق (ع ) ماخوذ است . اسماعيل چند سال پيش از پدر بزرگوارش و در زمان خلافت منصور عباسى درگذشت و پس از رحلت امام صادق (ع ) در سال 146 ه . 155 م گروهى از پيروان آن حضرت كه مواضع افراطى - انقلابى داشتند از ساير شيعيان جدا شدند. آنان امامت را حق محمد فرزند ارشد اسماعيل دانستند و فرقه مستقل جديدى را به نام مباركيه بنيان نهادند كه بعدا به اسماعيليه معروفيت يافت . محمد بن اسماعيل ، هفتمين و آخرين امام اسماعيليان نخستين بود كه پيروانش مرگش را انكار مى كردند در انتظار رجعت او به عنوان امام قائم و مهدى منتظر و ههم چنين هفتمين و آخرين ناطق (پيغمبر) شارع بودند. در سال 286 ه .ق يكى از رهبران بعدى فرقه اسماعيليه بنام عبيدالله المهدى كه در سال 297 خلافت فاطميان را در آفريقيه تاسيس كرد، بالاخره به عنوان يازدهمين امام مورد پذيرش اكثر اسماعيليان قرار گرفت .
اسماعيليان فاطمى ، خلفاى فاطمى را به عنوان ائمه خود پذيرفته بودند و دوره (ستر) در دوره ى بين محمد بن اسماعيل و تاسيس خلافت فاطميان ، رهبرى اسماعيليان در دست سه امام مستور از اعقاب امام صادق (ع ) قرار داشته است .
بعد از مرگ المستنصربالله فاطمى ، متوفى 487 ه 1094 م كه نص پدر ب راو رفته بود به عنوان امام خود را بعد از المستنصر شناختند و امامت المستعلى برادر كوچك تر نزار را كه توسط وزير قدرتمند فاطمى ، افضل بن بدرالحمالى به تخت نشانده شده بود مردود دانستند. دعوت و دولت جديدى در ايران به رهبرى حسن صباح پايه گذارى كردند و به زودى نزاريان ، شام را نيز تحت پوشش رهبرى خود درآوردند.
نشر دانش ، سال پنجم ، شماره پنج مرداد و شهريور 1364، مقاله دكتر فرهاد دفترى در نقد اسماعيليان ، در تاريخ . هم چنين در شرح و حال حسن صباح و چگونگى به قدرت رسيدن او نگاه كنيد به كتاب تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 460 - 461
244- فرقه اسماعيليه ، چاپ دوم ، ص 177 - 183
245- تاريخ اسماعيليه ، ص 89 و اشارات اساطير
246- جامع التواريخ براى اطلاع بيش تر به كتاب زبده التواريخ ، ص 134 به بعد.
247- روند نهضت هاى ملى اسلامى در ايران ، ص 509
248- فرقه اسماعيليه ، ص 211
249- تاريخ اسماعيليان ، ص 84
250- روند نهضت هاى ملى و اسلامى در ايران ، ص 511
251- روند نهضت هاى ملى و اسلامى در ايران ، ص 527
252- دولت اسماعيليه (نزاريان ايران ) ص 280
253- معرب ارگان شهرى بزرگ بود كه نخل و زيتون و آب فراوان داشت . بين آن تا شيراز، 60 فرسنگ و تا سوق الاهواز نيز، 60 فرسنگ بوده است . فرهنگ معين ، ج 5. - و.
254- تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم ميلادى ، ص 273
255- ساخت دولت در ايران ، ص 664
256- تاريخ جهانگشاى جوينى ، ص 151
257- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 631، شرح پيروزى استز، را رشيد وطواط چنين سروده است تچون ملك اتسز تبخيت مالك بر آمد، دولت سلجوقى و آل او به سر آمد
258- تاريخ دولت خوارزمشاهيان ، ص 91 152
259- يكى از نشانه هاى آغازين رويدادها و پيشينه هاى حوادث ، آن بود كه سلطان در ماه هاى سال 614 ه .ق . ميل حركت به دارالسلام (بغداد) هميشه آباد را كرد. در آن زمان لباس خلافت به تن امير المومنين الناصر الدين الله آراسته بود. ميان سلطان و خليفه دلتنگى ها رفته بود از جمله عوامل اين تيرگى يكى آن بود كه خليفه ، قافله حاجيان و علم جلال الدين حسن ، نومسلمان را بر قافله سلطان برتر شمرده و بر ياران سلطان اهانت كرده بود سلطان از پيشوايان دينى كشور فتواها گرفت كه خاندان بنى عباس شايسته خلافت و تقليد نيستند و سادات حسينى بدان لايقند. پس هر كس توان دارد، لازم است حق را بر اصل نهد، به علاوه خليفه پايه هاى اسلام را سست نموده است . تاريخ جهانگشاى جوينى ، ج دوم ، ص 208، هم چنين مقايسه كنيد با كتاب تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 645 647
260- تاريخ ميانه ايران ، ص 147
261- تاريخ فتوحات مغول ، ص 48 49
262- سلطان جلال الدين خوارزمشاه ، ص 57 66
263- سيرت جلال الدين منكبرنى
264- تاريخ گزيده ، ص 293. در تاريخ جهانگشاى جوينى آمده : قايرخان بر موجب فرمان چهارصد و پنجاه مسلمان را بى جان كردند، ج 2، ص 99
265- براى شناخت در شرح اين جنگ ها رجوع شود به كتاب چنگيز خان ، ص 153 165
266- چنگيزخان خود جانشين را معين كرد كه آن انتخاب اكتاى ، سومين پسرش بود و سه پسر ديگر چنگيز، جوحى ، جغتاى ، تولى بودند.
267- خان مغول در اين قبيل اردوها (ييلاقى - قشلاقى ) غالبا شاهزادگان و اقرباى خود را براى شور در امور مهمه ، مثل انتخاب رييس خاندان و اردوكشى هاى مهم به توسط فرستادگانى كه ايشان را ايچلى مى خواندند، احضار مى نمودند و به اين قبيل شوراها در زبان مغولى ، قوريلتاى مى گفتند.
تاريخ مغول ، ص 84. - و.
268- تاريخ گزيده ، ص 589
269- هلاكوخان ، در سال 663 ه .ق . در 48 سالگى به علت بيمارى صرع درگذشت تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 73
270- خواندمير مى نويسد از آباقاخان دو پسر ماند، ارغون ، از فتمش خاتون و كيخاتو، از توقدان خاتون ، اين دو پسر هر دو به مرتبه سلطنت رسيدند.
271- تاريخ مغول در ايران ، ص 73
272- سلاجقه تا صفويه ، ص 193 - 194
273- نهضت سربداران خراسان ، ص 28
274- تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 191.
275- آيين كشوردارى در عهد رشيد الدين فضل الله ، ص 196
276- تاريخ مغول در ايران ، ص 296
277- آيين كشوردارى در عهد رشيد الدين فضل الله ، ص 196 - 199
278- آيين كشوردارى در عهد رشيد الدين فضل الله ، ص 136 - 241
279- تاريخ مغول در ايران ، ص 355 به بعد.
280- تاريخ گزيده ، ص 607، هم چنين نگاه كنيد به كتاب تاريخ ميانه ايران ، ص 102 و 103
281- تاريخ ميانه ايران ، ص 98
282- مجموع فرزندان ، اقربا و كسانى را كه از تيره يك خان يا شاهزاده ى مغولى بود، اروع و طايفه و رعايا و مردم مطيع تحت امر او را، اولوس مى گفتند. تاريخ مغول ، ص 85 -. و.
283- جامع التواريخ در تاريخ مغول ، ج 2، ص 1041
284- كشاورزى و مناسبات ارضى در ايران عهد مغول ، ج 1، ص 83 - 85
285- مفتش واژه ى مغولى است .
286- كشاورزى و مناسبات ارضى در ايران عهد مغول ، ج 1، ص ، 87 و 92 و 93
287- تاريخ اجتماعى اقتصادى ايران در دروه مغول ، ج 16
288- مالك و زارع در ايارن ، ص 164 - 165
289- نگاه كنيد به كتاب جستجو در تصرف ايران ، ج 1، ص 32
290- تاريخ جنبش سربداران و ديگر جنبش هاى قرن هفتم هجرى ، ص 78
291- ارزش ميراث صوفيه ، ص 166
292- نگاه كنيد به كتاب سرچشمه تصوف در ايران ، ص 45
293- نهضت سربداران خراسان ، ص 18 - 19
294- آئين جوانمردى ، ص 128
295- نهضت سربداران خراسان ، ص 20
296- نهضت سربداران خراسان ، ص 30
297- قيام سربداران ، ص 91 - 92
298- تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 78
299- همان ماخذ، ص 78
300- تيمور پدرش نزغاى ، پسر ابغاى و مولدش قريه ايست به نام خواجه ايلغار، از اعمال كش ، و آن شهريست به نزديكى سمرقند، زندگى شگفت آور تيمور، ص 4
معرفی کتاب در پست 2 : )
file:///E:/note/books/TARIKH/tarikh%20iran%20az%20ebteda%20ta%20mashrotyat/7-4Ta-iran/Images/Next.gif1- ايران و تمدن ايرانى ، ص 4.
2- فرهنگ معين ، ج 5. - و.
3- جغرافياى مفصل ايران ، ج 1، ص 46 - 47.
4- تاريخ سياسى ايران ، ص 43.
5- ريگ ودا، ص 3
6- ايران ويچ ، ص 16
maspiens -phiens mara -pasargades
germanies -derousieens -panthialeens
sagartiens -dropique -mardes -daens
strouchates -pareraceniens -bouses
.mages -boudiens -arizantes
7- تاريخ ماد، ص 134 - 137.
8- تاريخ ايران باستان ، ص 62
9- همان ماخذ، ص 64
10- راز بقاياى تمدن ايران ، ص 3
11- 118.5l.p.iii.vol .history ancient cambridge the .2
12- تاريخ ماد، ص 319 - 323
13- pcid.o.history ancient cambridge the.1
14- گيلان از آغاز تا انقلاب مشروطيت ، ص 22 - 23، همچنين نگاه كنيد به كتاب تاريخ گيلان ، ص 18 - 23.
15- اوستا نامه مينوى ، آئين زرتشت ، ص 3
16- ايران در عهد باستان ، ص 64
17- گات ها، زرتشت - اوستا، ص 28: هم چنين نگاه كنيد به كتاب زرتشت مزديسنا و حكومت ، ص 80
18- گات ها: بخشى از يسناهاست كه مهم ترين بخش اوستاست و داراى (72) فصل يا (هات ) مى باشد.
19- از گات ها تا مشروطيت ، ص 71
20- تاريخ ماد، ص 87
21- يشتها، ج 1، ص 2
22- ايران در عهد باستان ، ص 71 - 72
23- 1926.newyork.p208.man prehistoric :demorgan.1
24- .209 p- pcid.d demorgan.2
25- ايران در عهد باستان ، ص 130
26- 1941.london.180.p , ancient the in iran :herzreld.1
27- 1879.paris.127.p.cuneiformes tentes de choix :lonormal.2
28- زيگورات (ziggurate) معبد هرمى شكل پلكانى و يك ساختمان مذهبى بود كه از مشخصه هاى معمارى شهرهاى اصلى ميان رودان (بين النهرين ) قديم از 200،2 تا 500 ق .م .است .
زيگورات ها را هميشه از آجر مى ساختند و درون آن اتاق نداشت ، قاعده ى آن معمولا مربع يا مربع مستطيل و تقريبا به ابعاد 50*40 متر بود.
بالا رفتن از آن به وسيله پلكان يا از يك سطح شيب دار انجام مى شد تقريبا نيمى از زيگورات هاى كشف شده داراى پلكان نبوده اند. در سطح شيب دار آن معمولا درخت و بوته هايى كاشته مى شد باغ هاى معلق بابل بهترين زيگورات هاى باقى مانده در اور است - و.
29- تاريخ شاهنشاهى هخامنشى ، ص 1 - 5
30- تاريخ و تمدن عيلام ، ص 50 و مقايسه كنيد با كتاب تاريخ اسلام ، ص 39 و همچنين :
baby soulhern chaldeansin and arameans noteson a.j .man brinko1977 .e.b theentury seven the in lonia
31- تاريخ و تمدن عيلام ، ص 5
32- ايران در عهد باستان ، ص 129
33- تاريخ ماد، ص 120
34- تاريخ ايران باستان ، ص 67
35- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 28
36- هنر ايران ، ص 39
37- تركستان نامه ص 124
38- تاريخ هرودوت ، ص 231
39- تاريخ تمدن ، كتاب اول ، بخش اول ، ص 517
40- تاريخ ماد، ص 87
41- جمس درامستتر darmesteter james ايران شناس فرانسوى 1849 - 1894. - و.
42- 89/1960 empire persian .t.a omstoad .1
43- تاريخ سياسى و اقتصادى هخامنشيان ، ص 1
44- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 132
45- آريارمنه جد داريوش بزرگ ، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه در پارسى ، پسر چپش پيش شاه نوه هخامنشى . زلف نارمن شارپ فرمان هاى شاهنشاهان هخامنشى شيراز 1343
46- لوح آريارمنه ، شاه هخامنشى همدان
47- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 136
48- ايران در عهد باستان ، ص 177
49- مراد قيام كئوماتاى مغ است . وى مدت هفت ماه در غياب كمبوزيا پادشاهى كرده است كه او نيز توسط داريوش به قتل رسيد. علاوه بر آن قيام هاى ديگرى مانند قيام وهيزداته قيام فرورتيش نيز بوجود آمده كه شرح آن در كتيبه داريوش - در بيستون - آمده است .
50- ميراث باستانى ايران ، ص 178
51- ميراث باستانى ، ص 178
52- تاريخ سياسى و اقتصادى هخامنشيان ، ص 13 - 15
53- تاريخ ايران باستان ، ج 1، ص 107
54- تاريخ سياسى و اقتصادى هخامنشيان ، ص 37
55- تالان (talan). (فرانسوى talent، يونانى talanton) واحد وزن و واحد طلا و نقره در يونان قديم :
1 - تالان آتيك كه در آتيك معمول بوده وزنى بود در حدود 26 كيلوگرم يا 56 پوند تالان ايرانى .
واحد وزن ، برابر 60 منه (من ) پارسى و هر منه ، معادل 420 گرم بود، 2 - واحد پول تالان طلا، ده برابر تالان نقره و تقريبا، معادل 000،56 فرانك طلا بوده ، تالان نقره معادل 600،5 فرانك طلا بود.
3 - تالان بابلى وزنى معادل 20/11 ،314 گرم تالان سنگين بابل ، وزنى برابر 60 ميناى بابلى بود و هر ميناى بابلى ، يك كيلوگرم وزن داشت برگرفته از فرهنگ معين و لغت نامه دهخدا براى آگاهى بيش تر، به لغت نامه دهخدا، مدخل تالان مراجعه فرماييد. - و.
56- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 167، مقايسه كنيد با ميراث باستانى ايران ، ص 186
57- تاريخ ايران باستان ، ج 1، ص 90
58- تاريخ سياسى و اقتصادى هخامنشيان ، ص 41
59- همان ماخذ، ص 48
60- تاريخ اجتماعى ايران ، ج 2، ص 624
61- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 183
62- تاريخ ايران ، ص 40 - 41
63- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 255، و ميراث باستانى ايران ، ص 226
64- در يونان قديم به سرداران سپاه استراتژ مى گفتند (فرهنگ معين ). - و.
65- تاريخ ايران و كشورهاى همجوار، ص 242.
66- اشكانيان ، ص 20
67- اشكانيان ، ص 21
68- ميراث باستانى ايران ، ص 326 - 327
69- تاريخ ايران باستان ، ص 78
70- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 286
71- عنوان اشكانى از ارشك بنيان گذار آن خاندان اخذ گرديده است
72- تاريخ سياسى پارت (اشكانيان )، ص 89
73- (الف ) تمدن هلنيستى (hellenisti)، فرهنگى با صيغه ى يونانى كه بر اساس مساعى اسكندر مقدونى در توسعه دادن هلينسم به موازات فتوحاتش در متصرفات او گسترش يافت .
(ب ) هلنيسم ، فرهنگ آرمان ها و نحوه ى زندگى يونانى آتن و شهرهاى وابسته به آن ، اگرچه هلنيسم با فتوحات اسكندر پايان يافت ، تمدن هلنيستى از آن ناشى شد.
لفظ هلنيسم به هر نضضتى به منظور احياى آرمان هاى يونانى نيز اطلاق مى شود كوتاه شده از دايره المعارف فارسى مصاحب ، ج 3. - و.
74- اشكانيان ، ص 56
75- اشكانيان ، ص 61 و ايران از آغاز تا اسلام ، ص 310 - 313
76- اشكانيان ، ص 119 همچنين نگاه كنيد به كتاب ميراث باستانى ايران ، ص 220، 318 تا 319
77- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 317، اشكانيان ص 120 - 121
78- تاريخ ايران باستان ، ص 159
79- براى اطلاع بيش تر از شرح فتوحات اردشير مراجعه كنيد به كتاب تاريخ ايرانيان و عربها در زمان ساسانيان ، ص 41 - 45
80- ايران در زمان ساسانيان ، ص 115
81- تجارت الامم ، ص 114
82- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 372
83- نامه تنسر، ص 214، همچنين مقايسه كنيد با كتاب تمدن ساسانى ، ج 3، ص 187
84- درباره سلسله مراتب روحانيت نگاه كنيد به كتاب مفاتيح العلوم ، ص 112
85- همان ، ص 43
86- ايران در زمان ساسانيان ، ص 121
87- ايران در زمان ساسانيان ، ص 122
88- مروج الذهب ، ج 1، ص 24
89- ايران از آغاز تا اسلام ، ص 418
90- تاريخ ايران باستان ، ج 1، ص 158
91- اين خاندان تشكيل دهنده دولت در سرزمين گل به سركردگى كاوس ، اروپا در قرون وسطى ، نگاه كنيد به كتاب نگارنده .
92- همان ماخذ، ص 211
93- در مورد هنر ساسانى رجوع شود به كتاب شاه كارهاى هنر ايران ، ص 56
94- درآمدى بر سير انديشه در ايران ، ص 37
95- مروج الذهب ، ص 246
96- هوبدان و هيربدان ، مانند شتر: ارادوبراف ، مهراسپندان - كرتير - در آئين زرتشت دخل و تصرف بعمل آورد و آنچنان تشريفات زائد و دشوار داخل دين كردند كه مردم براى انجام اعمال دينى تمام وقتشان را به كار مى بردند.
97- كنز الاحياء (انجيل مانى ) geantes dos liver - در بيدار شدن روح آدم
98- تاريخ تمدن ساسانيان ، ص 124
99- ايران در زمان ساسانيان ، ص 215، هم چنين مقايسه كنيد با تمدن ايران ساسانى ، ص 121
100- مانى و تعليمات او، ص 174
101- الملل و النحل ، ص 191 - 192
102- شهرهاى ايران در روزگار پارتيان و ساسانيان ، ص 414 - 415، مقايسه كنيد با كتاب تمدن ساسانى ، و مقايسه كنيد با كتاب تاريخ جنبش مزدكيان ، ص 17 به بعد
103- تاريخ جنبش مزدكيان ، ص 80
104- اردغانى ، ص 428
105- تجارب الامم ، ص 164
106- تاريخ طبرى ، ج 5، ص 1182
107- تجارب الامم ، ج 1، ص 156
108- همان ماخذ، ص 168، مقايسه كنيد با مورج الذهب ، ج 1، ص 246
109- همان ماخذ، ص 112
110- عقايد مزدك ، ص 58
111- ايران در زمان ساسانيان ، ص 346، مقايسه كنيد با كتاب ايران و تمدن ايرانى ، ص 158 - 159
112- زن در حقوق ساسانى ، ص 17، هم چنين نگاه كنيد به كتاب ارداوير افنامه ، ص 59
113- زن در حقوق ساسانى ، ص 18 تا 19
114- ايران و تمدن ساسانى ، ص 160 - 161
115- مزداپرستى در اين ، ص 29
116- inistorissher religions in goot dreineimige der nielsen ditlef .268sq .p.i belenchitung
117- ايران در زمان ساسانيان ، ص 91 و ميراث باستانى ايران ، ص 318
118- دو قرن سكوت ، ص 82
119- همان ماخذ، ص 66
120- امويان يا بنى اميه از نسل اميه بن عبدالشمس بودند، و به همين مناسبت به بنى اميه يا امويان معروف شدند. اينان از دو دسته تشكيل شده بودند. آل سفيان يعنى معاويه و پسرش يزيد و نواده اش معاويه ثانى كه از 41 تا 64 خلافت كردند آل مروان يعنى مروان بن حكم و فرزندان وى كه از سال 64 تا 132 خلافت داشتند و اكثر خلفاى معتبر، از آل مروان مى باشد. تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 114
121- تاريخ تمدن اسلام ، ص 62 - 63
122- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 117
123- جهت اطلاع بيش تر رجوع شود به كتاب تاريخ العبر، ج 3، ص 40 به بعد
124- دو قرن حكومت ، ص 98
125- الخراج ، ص 61
126- تجارب السلف ، ص 15
127- تاريخ طبرستان ، ص 174
128- عقد الفريب ، ابن عبدويه اندلس ، ص 263 خلفاى بنى اميه و حكام آنان يكسره پشت پاه به دين اسلام و كتاب خدا زدند و جز منافع مادى و حفظ رياست هدفى نداشتند مى گويند موقعى كه مژده خليفه شدن به عبدالملك بن مروان رسيد او در اطاق خود مشغول خواندن قرآن بود تا آن خبر را شنيد قرآن را تا كرده گفت : بعد از اين ديگر با تو كارى ندارم و تا زنده ام از تو جدا هستم و همين خليفه به حجاج دستور داد تا خانه كعبه را كه مطابق قوانين اسلام محل امن و محترمى است با منجنيق ويران كند و ضمن كشتار، پرده كعبه را آتش زدند و سپس روى به مدينه آورده و مردم آنجا را نيز قتل عام نمودند. تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 126
129- دو قرن سكوت ، ص 73 - 74
130- الكامل فى تاريخ ، ج 5، ص 131
131- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 126
132- جهت اطلاع بيش تر رجوع كنيد به كتاب اخبار الطوال ، ص 360
133- تاريخ ايران ، از دوران باستان تا پايان سده هيجدهم ميلادى ، ص 170
134- راز بقاى تمدن و فرهنگ ايران ، ص 10 هم چنين نگاه كنيد به كتاب نهضت شعوبيه ، ص 116 - 120
135- زمين در فقه اسلامى ، ج 3، ص 83 - 85
136- زمين در فقه اسلامى ، ص 86 هم چنين مقايسه كنيد با كتاب تاريخ عرب و اسلام ، ص 192
137- سواد - بخش واقع ميان دجله و فرات . -. و.
138- بررسى وضع مالى و ماليه مسلمين از آغاز تا پايان دوران اموى ، ص 281، مقايسه شود با كتاب زمين در فقه اسلامى ، ص 20 - 21 - 22 به بعد.
139- تاريخ تمدن اسلام ، ص 261 - 262 هم چنين نگاه كنيد به تاريخ طبرى ، ج 3، ص 1252
140- تجارب السلف ، ص 87 مقايسه كنيد با كتاب تاريخ يعقوبى ، ج 3، ص 318
141- تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى ، ص 73، همين طور نگاه كنيد به كتاب ابومسلم سردار خراسان ، ص 130
142- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 1350
143- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 200 هم چنين نگاه كنيد به تاريخ سيستان ، ص 136 - 139
144- تاريخ گزيده ، ص 293، مقايسه كنيد با كتاب العبر، تاريخ اين خلدون ، ص 288
145- تاريخ سياسى و اجتماعى خراسان در زمان حكومت عباسيان ، ص 125
146- رزام بن سابق ، مى گفت كه پيروزى ابومسلم بر امويان نمودار روح الوهيت در او است .
هواداران آن به تناسخ معتقد بودند و مى انديشيدند كه روح مقدس ابومسلم پس از مرگ رو به پيكر جانشينان بر حق او درآمده است .
147- ابومسلميه يا بركوكيه بر آن بودند كه منصور ابومسلم را نكشته است ، بلكه شيطانى را به پيكر همانند او كشته است و ابومسلم هنوز زنده است .
ملل و نحل ، ج 1، ص 153 - 154 مقايسه كنيد با كتاب الفرق بين الفرق ، ص 356 - 357
148- نام سفاح ، عبدالله و كنيه اش ابوالعباس و چون بعد از خونريزى بسيار خلافت به او رسيد. سفاح ملقب گرديد. زمان سلطنتش چهار سال و هشت ماه بود.
149- شهرى واقع در مغرب ، رود فرات -. و.
150- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 204، تجارب السلف ، ص 106.
151- در سال 141 هجرى جمعى موسوم به راونديه ، از مردم راوند كاشان ، با كشته شدن ابومسلم نهضتى را بر ضد منصور خليفه عباسى آغاز نمودند و در مدينه هاشميه بناى شورش و اغتشاش واگذاردند. چون خليفه از اين امر آگاهى يافت به اقوال مختلف يكصد يا دويست تن از سرداران و بزرگان آنان را دستگير و زندانى نمود بقيه جماعت دست از جان شستند و به زندان ريختند و كسان خويش را آزاد نمودند، سپس جهت قتل منصور عازم دارالعمار شدند خليفه از قصر گريخت ، اما در اين نبرد راونديان از بين رفتند. تجارب السلف ، ص 105 و قيام راونديان در راه تجديد و عظمت ايران ، ص 64
152- خواندمير مى نويسد: سنباد مجوسى ، نيشابورى الاصل بود و با وجود عبارت دينى با ابومسلم محبت مى ورزيد و ابومسلم نيز ملتفت بحالش مى گرديد و چون خبر قتل ابومسلم و ولايت وى رسيد. سنباد با جمعى از يارانش با ابوعبيدالله كه در آن اوان از قبل ابوجعفر حاكم رى بود نبرد كرد و بر او غالب آمد، قريب صد هزار كس برو جمع گشتند. ابو جعفر بعد از شنيدن اين خبر جمهور بن مراد عجلى را بجنگ سنباد فرستاد در اين نبرد سنباد شكست خورد، نتايج حبيب السير، ج 2، ص 210
153- شرح ساختن پايتخت جديد را حمدالله مستوفى اين طور مى نويسد: خليفه در سنه ى خمس و اربعين و مابين شهر بغداد بنا كرد و آلات از مداين و عمارات اكاسره بدانجا نقل كرد. به وقت آن كه خواست كه عمارت كسرى بشكافد، با وزير، سليمان بن خالد مزينانى ، مشورت كرد و وزير خليفه را منع كرد و گفت گويند كه پادشاهى خواست كه شهرى سازد تا شهرى ديگر خراب نكرد، شهر خود نتوانست ساخت . خليفه سموع نداشت و در خرابى آن شروع كرد ديد كه آن را خرج بسيار مى رود و آلات آن (يا اجرت مخرب و ناقل ) وفا نمى كند. خواست تا ترك گيرد، وزير گفت الشروع ملزم ، چون در خرابى شروع رفت (تمام كن ) و اگر نه گويند پادشاهى ساخته و پادشاهى محمد مصطفى (ص ) كه در شب ولادت او شكافته شد. تاريخ گزيده ، ص 296
154- برمكيان بنا به روايت مورخين عرب و ايرانى .
155- در مورد جاه و جلال برمكيان ، نگاه كنيد به كتاب تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 232 هم چنين نگاه كنيد به كتاب تجارب السنن ، ص 100 تا 101
156- تاريخ گزيده ، ص 305
157- تجارب السلف ، ص 92
158- يوسف البرم ، از اعراب مهاجر قبيله بنى
159- قيام مقنع (سپيدجامگان ) در ماوراالنهر ادعاى پيغمبرى نمود اما بفرمان منصور دستگير و روانه بغداد گرديد، ليكن از آنجا گريخت طلوع ماه نخشب از بن چاه معجزه اوست ، تصويرى كه در ادبيات فارسى بسيار مشهور است ابن اثير، الكامل فى تاريخ
160- حمزه بن عبدالله الشارى الاتزك در سيستان قيام خود را آغاز نمود و بعدها تا يوشنگ و هرات و متعاقب آن تا نيشابور گسترش يافت حمزه در نبرد با عمال خليفه شكست خورد، قيام او پنج ماه به طول انجاميد.
161- رافع بن ليث ، وى امير سمرقند بود، چون خليفه از او ماليات و خراج طلب نمود، استنكاف ورزيد و عصيان نمود. هارون هرثمه بن اعين ، را كه امير خراسان بود به جنگ رافع فرستاد، اما شكست خورد، تاريخ گزيده ، ص 166
162- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 250 - 251
163- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 250 - 251
164- تاريخ تمدن اسلام ، ص 232
165- تجارب السلف ، ص 96
166- تاريخ ايران ، از دوران باستان تا پايان سده هجدهم ميلادى ، ص 182 - 183
167- تاريخ تمدن اسلام ، ص 239
168- چون هارون به خلافت نشست ، وزارت به يحيى بن خالد برمكى داد و او را پدر خواند و كار يحيى در دولت هارون الرشيد به مرتبه اى رسيد كه وزارت در چشم او حقير نمودى و هفده سال در دولت و كار برامكه درجه عالى داشت .
169- تاريخ سيستان ، ص 189
170- اصناف در عصر عباسى ، ص 136 - 137 - 138
171- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 298.
172- تاريخ ايران از آغاز تا سده هجدهم ميلادى ، ص 180 - 181
173- همان ماخذ، ص 181
174- همان ماخذ، ص 187
175- كر (kor) - واحد وزن ، معادل 200،1 رطل عراقى ، مساوى 000،156 درهم هم وزن 30 تن و 38 سير و 2 كوله سنگ متعارف دكن يا 5/1 درهم و مجموع 900،10 مثقال است . فرهنگ فارسى معين . و.
176- تاريخ تمدن اسلام ، ص 285 تا 301
177- همان ماخذ، ص 302
178- تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى ، ص 101
179- تاريخ گرديزى ، ص 302
180- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 344
181- همان ماخذ، ج 2، ص 344
182- تاريخ ايران ، ص 203
183- مجمع النساب ، ص 30
184- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 346
185- تاريخ سيستان ، ص 223
186- تاريخ سيستان از آمدن تازيان تا بر آمدن دولت صفاريان ، ص 246
187- تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 350 هم چنين نگاه كنيد به كتاب تاريخ سيستان از آمدن تازيان تا برآمدن دولت صفاريان .
188- تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى ، ص 109، 142
189- خوارزم - (يا خيوه ) شهرى در آسياى مركزى - جمهورى ازبكستان (فرهنگ معين ، ج 5). - و.
190- چغانيان ، ناحيه اى است واقع در مسير علياى آمودريا (جيحون ) نام رودخانه اى موسوم به جغان رود از همين كلمه است (فرهنگ معين ، جلد 5). - و.
191- ختلان - ولايتى بود از بدخشان در ماوراء النهر، نزديك سمرقند. (فرهنگ معين ، جلد 5). - و.
192- اسفيجاب - نام شهرى است در ماوراء النهر - سيرام فعلى (فرهنگ معين ، ج 5). - و.
193- تاريخ گزيده ، ص 382
194- تاريخ بخارا، ص 128 - 129
195- زين الاخبار، ص 330
196- تاريخ بخارا، ص 144
197- سيرالملوك ، ص 141
198- بخارا، ص 110
199- كرمينه : شهرى است بين سغد و بخارا
200- تاريخ اجتماعى ايران ، ج دوم ، ص 228 - 229
201- بخارا، ص 192
202- تاريخ ايران ، در قرون نخستين اسلامى ، ج اول ، ص 95
203- بخارا، ص 316 - 317
204- تاريخ غزنويان ، ج 1، ص 54
205- تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى ، ص 199 - 200
206- تاريخ ايران از آغاز تا سده هاى هجدهم ، ص 261
207- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 378
208- تاريخ گزيده ، ص 381
209- تاريخ غزنويان ، ج 1، ص 136 - 137
210- روند نهضيت هاى ملى و اسلامى در ايران ، ص 478 - 479
211- تاريخ بيهقى ، ص 200 - 203
212- مولتان شهرى در جنوب پنجاب در پاكستان غربى ، فرهنگ معين ، ج 6. - و.
213- تركستان نامه ، ج 1، ص 345
214- تاريخ گرديزى ، ص 391
215- سفرنامه ناصرخسرو، ص 68
216- نگاه كنيد به كتاب تاريخ ايران ، ص 213
217- تاريخ غزنويان ، ص 62 - 63
218- مشاهرت : اجير كردن شخص يا پرداخت دستمزد ماهانه ، فرهنگ معين ، ج 3. - و.
219- همان ماخذ، ص 15 - 16
220- تاريخ غزنويان ، ج 1، ص 55 - 56
221- تاريخ بيهقى ، ص 418
222- تاريخ بيهقى ، ص 486
223- تاريخ عزنويان ، ص 322
224- تاريخ گزيده ، ص 408
225- آثار الباقيه ، ص 132
226- التنبيه و الاشراف ، ص 399
227- الوزرا، ص 113، هم چنين مقايسه كنيد با كتاب تجارب الامم ، ج 6، ص 413
228- در مورد اصل و نسب تركان سلجوق حمدالله مستوفى مى نويسد: سلجوق از قوم تركان فيق است ، از تخم افراسياب سلجوق را چهار پسر بود اسرائيل ، ميكائيل ، موسى بيغو و يونس . ايشان را مال و نعمت ب قياس بود، ميكائيل را دو پسر بود چغربيك و طغرل بيك . آنان پيشواى آن قوم شدند در ادامه مى نويسد:
اين تركان جهت ننگى چراگاه به ماوراء النهر آمدند و به نوربخارا و سند و سمرقند مقام ساختند، تاريخ گزيده ، ص 426، مجمع الانساب ، ص 96
229- راحه الصدور و آيه السرور، در تاريخ آل سلجوق ، ص 89
230- تاريخ گزيده ، ص 435
231- سلاطين سلجوق به منزله سران قبيله خود به حساب مى آمدند چرا كه آنان امپراتورى را ملك مطلق كل اعضاى خانواده به حساب مى آوردند. اين مفهوم قبيله اى كه در واقع نوعى اتحاديه ى سست به حساب مى آمد و در سرتاسر عهد سلجوقيان به وسيله اعضاى مختلف خاندان سلجوقى زنده نگه داشته شد ايالات به اعضاى كوچك تر خانواده واگذار گرديد او از همان آغاز مشخص شد كه سلسله هاى نسبتا مستقل و متكى به شرايط ويژه محلى رشد و توسعه خواهند يافت به همين خاطر وقتى سلطان دست به انتخاب وليعهد خود از ميان فرزندانش مى زد اين عدول از سنت تركى يا قبيله اى مورد مخالفت قرار مى گرفت خصوصا وقتى كه شاهزاده خردسالى براى تاج و تخت برگزيده مى شد مرگ سلطان معمولا موجب ايجاد نزاع هاى بين بازماندگان او براى كسب قدرت مى گشت ، ديوانسالارى در عهد سلجوقى ، ص 19 - 20
232- تاريخ حبيب السير، ص 290 - 291
233- خواندمير درباره ى نحوه گشتن خواجه نظام الملك مى نويسد سرانجام در اثر توطئه تركان خاتون و تاج الدين ابوالغنائم قمى صاحب ديوان ملكشاه او را معزول و آنگاه توسط فداييان اسماعيليه به قتل رسيد. تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 493، مقايسه كنيد با تاريخ گزيده ، ص 438 - 439، هم چنين نگاه كنيد به كتاب تمام الاسمار من الطائم الاخبار، ص 48
234- نظام هاى بهره بردارى از زمين در ايران (از ساسانيان تا سلجوقيان )، ص 105
235- نظام هاى بهره بردارى از زمين در ايران ، ص 106
236- ملك ها، حكمرانان ولايات بودند كه حكومتشان ارثى بود ولى استدلال كامل نداشتند و خراج گذار سلطان بودند لقب ملك را نيز سلطان با ايشان مى داد.
237- الف ، غير ترك (عموما)، آن كه ترك و مغولى نباشند ب ، ايرانى (خصوصا). ج ، (تاجيك ) يا تازى فرق دارد، فرهنگ معين ، ج اول -.و.
238- همان ماخذ، ص 109
239- مالك و زارع در ايران ، ص 135 - 136
240- نظام بهره بردارى از زمين ، ص 110
241- همان ماخذ، ص 111
242- ديوانسالارى در عهد سلجوقى ، ص 51 به بعد.
243- اسماعيليان در تاريخ ، ص 266
مذهب اسماعيليه يكى از شعب مذهب شيعه است . منشاء اين مذهب از نام اسماعيل يكى از پسران امام جعفر صادق (ع ) ماخوذ است . اسماعيل چند سال پيش از پدر بزرگوارش و در زمان خلافت منصور عباسى درگذشت و پس از رحلت امام صادق (ع ) در سال 146 ه . 155 م گروهى از پيروان آن حضرت كه مواضع افراطى - انقلابى داشتند از ساير شيعيان جدا شدند. آنان امامت را حق محمد فرزند ارشد اسماعيل دانستند و فرقه مستقل جديدى را به نام مباركيه بنيان نهادند كه بعدا به اسماعيليه معروفيت يافت . محمد بن اسماعيل ، هفتمين و آخرين امام اسماعيليان نخستين بود كه پيروانش مرگش را انكار مى كردند در انتظار رجعت او به عنوان امام قائم و مهدى منتظر و ههم چنين هفتمين و آخرين ناطق (پيغمبر) شارع بودند. در سال 286 ه .ق يكى از رهبران بعدى فرقه اسماعيليه بنام عبيدالله المهدى كه در سال 297 خلافت فاطميان را در آفريقيه تاسيس كرد، بالاخره به عنوان يازدهمين امام مورد پذيرش اكثر اسماعيليان قرار گرفت .
اسماعيليان فاطمى ، خلفاى فاطمى را به عنوان ائمه خود پذيرفته بودند و دوره (ستر) در دوره ى بين محمد بن اسماعيل و تاسيس خلافت فاطميان ، رهبرى اسماعيليان در دست سه امام مستور از اعقاب امام صادق (ع ) قرار داشته است .
بعد از مرگ المستنصربالله فاطمى ، متوفى 487 ه 1094 م كه نص پدر ب راو رفته بود به عنوان امام خود را بعد از المستنصر شناختند و امامت المستعلى برادر كوچك تر نزار را كه توسط وزير قدرتمند فاطمى ، افضل بن بدرالحمالى به تخت نشانده شده بود مردود دانستند. دعوت و دولت جديدى در ايران به رهبرى حسن صباح پايه گذارى كردند و به زودى نزاريان ، شام را نيز تحت پوشش رهبرى خود درآوردند.
نشر دانش ، سال پنجم ، شماره پنج مرداد و شهريور 1364، مقاله دكتر فرهاد دفترى در نقد اسماعيليان ، در تاريخ . هم چنين در شرح و حال حسن صباح و چگونگى به قدرت رسيدن او نگاه كنيد به كتاب تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 460 - 461
244- فرقه اسماعيليه ، چاپ دوم ، ص 177 - 183
245- تاريخ اسماعيليه ، ص 89 و اشارات اساطير
246- جامع التواريخ براى اطلاع بيش تر به كتاب زبده التواريخ ، ص 134 به بعد.
247- روند نهضت هاى ملى اسلامى در ايران ، ص 509
248- فرقه اسماعيليه ، ص 211
249- تاريخ اسماعيليان ، ص 84
250- روند نهضت هاى ملى و اسلامى در ايران ، ص 511
251- روند نهضت هاى ملى و اسلامى در ايران ، ص 527
252- دولت اسماعيليه (نزاريان ايران ) ص 280
253- معرب ارگان شهرى بزرگ بود كه نخل و زيتون و آب فراوان داشت . بين آن تا شيراز، 60 فرسنگ و تا سوق الاهواز نيز، 60 فرسنگ بوده است . فرهنگ معين ، ج 5. - و.
254- تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم ميلادى ، ص 273
255- ساخت دولت در ايران ، ص 664
256- تاريخ جهانگشاى جوينى ، ص 151
257- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 631، شرح پيروزى استز، را رشيد وطواط چنين سروده است تچون ملك اتسز تبخيت مالك بر آمد، دولت سلجوقى و آل او به سر آمد
258- تاريخ دولت خوارزمشاهيان ، ص 91 152
259- يكى از نشانه هاى آغازين رويدادها و پيشينه هاى حوادث ، آن بود كه سلطان در ماه هاى سال 614 ه .ق . ميل حركت به دارالسلام (بغداد) هميشه آباد را كرد. در آن زمان لباس خلافت به تن امير المومنين الناصر الدين الله آراسته بود. ميان سلطان و خليفه دلتنگى ها رفته بود از جمله عوامل اين تيرگى يكى آن بود كه خليفه ، قافله حاجيان و علم جلال الدين حسن ، نومسلمان را بر قافله سلطان برتر شمرده و بر ياران سلطان اهانت كرده بود سلطان از پيشوايان دينى كشور فتواها گرفت كه خاندان بنى عباس شايسته خلافت و تقليد نيستند و سادات حسينى بدان لايقند. پس هر كس توان دارد، لازم است حق را بر اصل نهد، به علاوه خليفه پايه هاى اسلام را سست نموده است . تاريخ جهانگشاى جوينى ، ج دوم ، ص 208، هم چنين مقايسه كنيد با كتاب تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 645 647
260- تاريخ ميانه ايران ، ص 147
261- تاريخ فتوحات مغول ، ص 48 49
262- سلطان جلال الدين خوارزمشاه ، ص 57 66
263- سيرت جلال الدين منكبرنى
264- تاريخ گزيده ، ص 293. در تاريخ جهانگشاى جوينى آمده : قايرخان بر موجب فرمان چهارصد و پنجاه مسلمان را بى جان كردند، ج 2، ص 99
265- براى شناخت در شرح اين جنگ ها رجوع شود به كتاب چنگيز خان ، ص 153 165
266- چنگيزخان خود جانشين را معين كرد كه آن انتخاب اكتاى ، سومين پسرش بود و سه پسر ديگر چنگيز، جوحى ، جغتاى ، تولى بودند.
267- خان مغول در اين قبيل اردوها (ييلاقى - قشلاقى ) غالبا شاهزادگان و اقرباى خود را براى شور در امور مهمه ، مثل انتخاب رييس خاندان و اردوكشى هاى مهم به توسط فرستادگانى كه ايشان را ايچلى مى خواندند، احضار مى نمودند و به اين قبيل شوراها در زبان مغولى ، قوريلتاى مى گفتند.
تاريخ مغول ، ص 84. - و.
268- تاريخ گزيده ، ص 589
269- هلاكوخان ، در سال 663 ه .ق . در 48 سالگى به علت بيمارى صرع درگذشت تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 73
270- خواندمير مى نويسد از آباقاخان دو پسر ماند، ارغون ، از فتمش خاتون و كيخاتو، از توقدان خاتون ، اين دو پسر هر دو به مرتبه سلطنت رسيدند.
271- تاريخ مغول در ايران ، ص 73
272- سلاجقه تا صفويه ، ص 193 - 194
273- نهضت سربداران خراسان ، ص 28
274- تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 191.
275- آيين كشوردارى در عهد رشيد الدين فضل الله ، ص 196
276- تاريخ مغول در ايران ، ص 296
277- آيين كشوردارى در عهد رشيد الدين فضل الله ، ص 196 - 199
278- آيين كشوردارى در عهد رشيد الدين فضل الله ، ص 136 - 241
279- تاريخ مغول در ايران ، ص 355 به بعد.
280- تاريخ گزيده ، ص 607، هم چنين نگاه كنيد به كتاب تاريخ ميانه ايران ، ص 102 و 103
281- تاريخ ميانه ايران ، ص 98
282- مجموع فرزندان ، اقربا و كسانى را كه از تيره يك خان يا شاهزاده ى مغولى بود، اروع و طايفه و رعايا و مردم مطيع تحت امر او را، اولوس مى گفتند. تاريخ مغول ، ص 85 -. و.
283- جامع التواريخ در تاريخ مغول ، ج 2، ص 1041
284- كشاورزى و مناسبات ارضى در ايران عهد مغول ، ج 1، ص 83 - 85
285- مفتش واژه ى مغولى است .
286- كشاورزى و مناسبات ارضى در ايران عهد مغول ، ج 1، ص ، 87 و 92 و 93
287- تاريخ اجتماعى اقتصادى ايران در دروه مغول ، ج 16
288- مالك و زارع در ايارن ، ص 164 - 165
289- نگاه كنيد به كتاب جستجو در تصرف ايران ، ج 1، ص 32
290- تاريخ جنبش سربداران و ديگر جنبش هاى قرن هفتم هجرى ، ص 78
291- ارزش ميراث صوفيه ، ص 166
292- نگاه كنيد به كتاب سرچشمه تصوف در ايران ، ص 45
293- نهضت سربداران خراسان ، ص 18 - 19
294- آئين جوانمردى ، ص 128
295- نهضت سربداران خراسان ، ص 20
296- نهضت سربداران خراسان ، ص 30
297- قيام سربداران ، ص 91 - 92
298- تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 78
299- همان ماخذ، ص 78
300- تيمور پدرش نزغاى ، پسر ابغاى و مولدش قريه ايست به نام خواجه ايلغار، از اعمال كش ، و آن شهريست به نزديكى سمرقند، زندگى شگفت آور تيمور، ص 4
معرفی کتاب در پست 2 : )
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.