PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : علیرضا آذر



raha bash
13-01-2008, 19:58
علیرضا آذر

شاعر و ترانه سرا

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


من متولد اواخر دهه پنجاه و زاییده ء تهران دراندشت و شاعر کشم همانجا عاشقی کردم و عاشقانه نوشته ام هر چقدر شهر بزرگ تر شد برای من و خانواده ام جای کمتری داشت و حال حاشیه نشینم .....
ولی در تهران زندگی میکنم هنوز . نفس هایم همانجا فرو میروند حتی اگر جای دیگری زیست کنم.
یادم می آید بچه تر که بودم – که هنوز هم کودکم – و دل رنجور و بچه ننه ای دارم .. کتاب هایم که اغلب کتب درسی بودند همیشه با حاشیه هایی مداد خورده دست پدری بود که با پاک کن به جانشان می افتاد .. حاشیه ها را من سیاه کرده بودم این موضوع به دوران ابتدایی بر میگردد .. چیز هایی مینوشتم که بعد ها فهمیدم میتوان نامشان را دلنوشته گذاشت و آهنگی که در ضمیرشان بود بعد ها فهمیدم که عروض است .
کتاب نداده ام،حالا حالاها هم خیالش نیست...خیالی نیست! در ادبیات کارِ نکرده آن قدر دارم که کارهای کرده ام را مجال نوشتن نیست....استادم را نام نمی برم که نامم مایه ی ننگشان نشود!
و در نهایت : شعر خواهم گفت و عاشقی خواهم کرد

وضعیت تاهل : متاهل
زادروز : 4 نوامبر
دانش آموخته : دانشگاه تهران جنوب در سال 2001
فارغ التحصیل : دبیرستان البرز در سال 1369
گفتار مورد علاقه : سرکشی کن ای من دست آموز من!

raha bash
11-06-2008, 12:26


بـرای استفاده راحت تـر از فهرسـت بـه روش زیر عمل کنید :

1. Ctrl + f یا F3 را فشار دهید
2. کلمه ی کلیدی مورد نظر را وارد کنید
3. کلمات هایلایت شده را بررسی کنید


با توام این شعر !! به من گوش کن
زندگی یک چمدان است که می آوریش
من همون آدم قبلم
لیلی بنشین خاطره هارا رو کن


([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

raha bash
03-09-2013, 22:15
با تواَم اِي شعــــر !! به من گوش کن
نقشه نکِش،حرف نزن،گوش کن

شعــــــر ، تو را با خفه خون ساختند
از تو هيولاي جنون ساختند


خانه خرابيِ من از دست توست
آخرِ هر راه به بن بستِ توست

چِک چکِ خون را به دلم ريختم.
شعـــــــر !! چه کردي که به هم ريختم؟؟

شعــــــــر !! اگر خرده هيولا شدم
آخر ، اَبَر آدمِ تنها شدم

گاه پريشان تر از اينها شدم
از همه جا رانده ي دنيا شدم

شعــــــــــــــــــر ، چه کردي که به هم ريختم ؟؟



شعـــــــــــــــــر !!
تو را داغ به جانت زدند...
مُهرِ خيانت به دهانت زدند

هـــــــــــــــــر که قلم داشت ،، هنرمند نيست !!
ناسِره را با سره پيوند نيست

لق لقه ها در دهن آويختند...
خوب و بدي را به هم آميختند

مَلعبه ي قافيه بازي شدي...
هــــــــــرزه ي هر دست درازي شدي

کنجِ همين معرکه دارَت زدند...
دست به هَـــر دار و ندارت زدند

سرخ تر از شعر مگر ديده اي...
لب بگشاييد اگر ديده ايد


تا که به هر واژه ستم مي شود...
دست ، طبيعي ست،قلم مي شود

واژه ي در حنجره را تيغ کن...
زيرِ قدم ها تله تبليغ کن

شعــــــــــر، اگر زخمِ زبان تيز تر...
شهرِ من از قونيه تبريز تر

زنده بمان قاتلِ دلخواه من...
محو نشو ماه ترين ماه من

مُردي و انگار به هوش آمدند...
هِــــــــــــــــــي !!!
چقَدَر دست برايت زدند؟؟؟


( علیرضا آذر / تومور )

raha bash
05-02-2014, 13:52
زندگی یک چمدان است که می آوریَش...بار و بندیل سبک می کنی و می بَریش

خودکشی مرگِ قشنگی که به آن دل بستم...دستِ کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم...به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم

چمدان دستِ تو و ترس به چشمان من است...این غم انگیزترین حالتِ غمگین شدن است

بی تو با من با بدن لختِ خیابان چه کنم...با غم انگیزترین حالتِ تهران چه کنم

بی تو پَتیاره ی پاییز مرا می شکند...این شبِ وسوسه انگیز مرا می شکند

قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش...هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش

قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم...طوری از ریشه بکِش ارّه که کوتاه شوم

مثل سیگار خطرناک ترین دودم باش...شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش

هر پسربچه که راهش به خیابانِ تو خورد...یک شبه مرد شد و یکّه به میدان زد و مُرد

من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم...و از آن روز که در بندِ تواَم آزادم

چای داغی که دلم بود به دستت دادم...آنقَدَر سرد شدم از دهنت افتادم

می پرم دلهره کافیست،خدایا تو ببخش...خودکشی دست خودم نیست،خدایا تو ببخش


ترانه سرا : علیرضا آذر
خواننده : امیر عظیمی

Demon King
05-02-2014, 19:25
من همون آدم قبلم ... با همون عشق قدیمی
با همون زخمای کهنه ... با همون لحن صمیمی

من همون آدم قبلم ... تو عوض شدی که دیگه
حرفت و دلت یکی نیست ... هر کدوم یه چیزی میگه

از همون روزای اول ... راهمون از هم جدا بود
اون همه دیوونه بازی ... اشتباه بود، اشتباه بود

این همه وقته گذشته ... با هم آشنا نمی شیم
نمی دونم، نمی فهمم ... ما چرا جدا نمی شیم

من همون آدم قبلم ... تو عوض شدی، بریدی
پای حرفمون نموندی ... رفتی پاتو پس کشیدی

رد پاتو که گرفتم ... چه چیزایی که ندیدم
از تو با هر کی که گفتم ... نمی دونی چی شنیدم

توی چشم هم یه بارم ... خوب و محترم نبودیم
هر کی کار خودشو کرد ... ما حریف هم نبودیم

این همه وقته گذشته ... با هم آشنا نمی شیم
نمی دونم، نمی فهمم ... ما چرا جدا نمی شیم


" علیرضا اذر "

Sanomas
17-02-2014, 22:47
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



لیلی بنشین خاطره‌ها را رو کن
لب وا کن و با واژه بزن جـادو کن
لیلی تو بگو ، حرف بزن ، نوبت توست ...
بعد از من و جان کندن من ، نوبت توست ...




علیرضا آذر / هم‌ مرگ


گوش كنيد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

dorhato
15-07-2019, 15:17
شعر تومور یک از علیرضا آذر


زهر ترین زاویـــه ی شوکران

مرگ ترین حقه ی جادوگران

داغ ترین شهوت آتش زدن

تهمت شاعر به سیاوش زدن

هر که تو را دید زمین گیر شد

سخت به جوش آمدو تبخیر شد

درد بزرگ سرطانی من

کهنه ترین زخم جوانی من

با تو ام ای شعر به من گوش کن

نقشه نکش حرف نزن گوش کن

شعر تو را با خفه خون ساختند

از تو هیولای جنون ساختندریشه به خونابه و خون میرسد

میوه که شد بمب جنون میرسد

محض خودت بمب منم ، دور تر !

می ترکم چند قدم دور تر !

از همه ی کودکی ام درد ماند

نیم وجب بچه ولگرد ماند

حال مرا از من بیمار پرس

از شب و خاکستر سیگار پرس

از سر شب تا به سحر سوختن

حادثه را از دو سه سر سوختن

خانه خرابی من از دست توست

آخر هر راه به بن بست توست