PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مهدی فرجی



Йeda
11-04-2011, 18:40
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







[*=1]بیوگرافی مهدی فرجی



مهدی فرجی زاده ۹ بهمن ۱۳۵۸ در تهران) از شاعران امروز ایران است. او را می‌توان از جمله شاعران جوانی دانست که شعرش در پایان دهه هفتاد شکل گرفت و در آغاز دهه هشتاد به سرعت پیشرفت کرد و توانست خود را به عنوان یکی از شاعران دهه هشتاد به ثبت برساند.
به عقیدهٔ بسیاری بعد از حسین منزوی (پدر غزل نیمایی) یکی از بزرگترین غزل‌سرایان ایران است.
از ویژگیهای شعر فرجی عاشقانگی، برخورداری شاعر و شعرش از گنجینه های ادبی عظیم قرون پیش و قدما - که ویژگی مهمی است و در بین شعرای جوان معاصر کم تر دیده می شود - تجربی و عینی بودن فضاها و توصیف های شاعر و تلفیق آن با فضاها و زبان روز است.

وی تحصیلات خود را در کاشان گذرانید. از سال ۷۵ برای اولین بار آثارش به طور جدی در مطبوعات منتشر شدند. فرجی نخستین کتاب خود را در سال ۷۹ روانه بازار نشر کرد و در همان سال در کنگره شعر و قصه جوان کشور در هرمزگان برگزیده شد.







[*=1]آثار




هزار اسم قلم خورده / نشر مرنجاب / ۱۳۷۹
و چشم‌های تو باران / انتشارات مرسل / ۱۳۸۱ (چاپ دوم)
روسری باد را تکان می‌داد / انتشارات مرسل / ۱۳۸۲
ای تو راز روزهای انتظار / نشر صبح روشن / ۱۳۸۲
زیر چتر تو باران می‌آید / انتشارات شانی / ۱۳۸۶ (چاپ سوم)
شب بی‌شعر / نشر تکا / ۱۳۸۶ (چاپ سوم)
میخانه بی‌خواب / انتشارات فصل پنجم / ۱۳۸۷(چاپ چهارم)
منم که می‌گذری / نشر فصل پنجم / ۱۳۹۱






[*=1]جوایز


برنده سیمرغ بلورین جشنواره بین المللی شعر فجر ۸۶
نفر سوم سومین جشنواره بین المللی شعر فجر ۸۷
مقام اول جشنواره سراسری شعر جوان کشور(زیر آسمان الوند)۸۲
مقام اول جشنواره سراسری شعر ایران ما ۸۴
مقام اول جشنواره شعر خلیج فارس ۸۴
برنده جایزه ادبی طهران








منبع: ویکی پدیا

Йeda
11-04-2011, 18:49


بـرای استفاده راحت تـر از فهرسـت بـه روش زیر عمل کنید :

1. Ctrl + f یا F3 را فشار دهید
2. کلمه ی کلیدی مورد نظر را وارد کنید
3. کلمات هایلایت شده را بررسی کنید



دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
با آن صدای ناز برایم غزل بخوان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پابند کفشهای سیاه سفر نشو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]پابند%20کفشهای%20سیاه%20 فر%20نشو#post7640000)
خدا دارد چه چیزی بر سرم می آورد ری را ؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
نه سراغی ، نه سلامی...خبری می خواهم! ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
یلــدای آدم ها، همیشـه اولِ دی نیست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
می توانی بروی قصه و رویا بشوی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
من مدتی‌ست ابر بهارم برای تو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
دنبال من می گردی و حاصل ندارد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])شوق پر کشیدن است در سرم قبول کن
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])



بروز رسانی تا پست 13#

part gah
05-11-2012, 23:08
دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟


تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟


مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟


مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟


خرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟


شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه‌ی مردانه می‌خواهی چه کار؟




مهدی فرجی

part gah
03-01-2013, 19:38
با آن صدای ناز برایم غــــزل بخوان


تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو




مهدی فرجی


روسری باد را تکان می داد

raha bash
16-05-2013, 12:42
پابند کفشهای سياه سفر نشو

يا دست کم بخاطر من ديرتر برو

دارم نگاه می کنم و حرص می خورم
امشب قشنگ تر شده ای ، بیشتر نشو


...
هی پا به پا نکن که بگويم سفر به خير

مجبور نيستی بمانی ... ولی نرو



مهدی فرجی

part gah
10-09-2013, 18:55
خـــــــدا دارد چـــــه چیزی بر سرم می آورد ری را؟
هوای عیــــــد با خــــود بوی غـــــم می آورد ری را
مرا بی شعر در ذهنت مجسم کن! نمی خندی؟؟؟
تـــــو وقتــی نیستی این مَــــرد کم می آورد ری را
شب بی شعر، چای ســـــــرد، عیــــد تلخ، راه دور
بَـــــــد تقدیــــر دارد پشـت هـــــــم می آورد ری را
به جان تــــــو ملالی نیست غیـــر از نیستی پیشم
و اینکه غصــــه فکــــــر دم به دم می آورد ری را!!!
کجای زنــــدگی لنگ است وقتـــــی مــن نمیخوانم
جهان چیــزی مگر بی شعر کــــــم می آورد ری را؟
تـــــو را مشغول بودم،قوری چینی خودش را کشت
دوباره زهــــر جــــای چـــــای دم مــــی آورد ری را

مهدی فرجی

Йeda
04-02-2014, 00:58
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


نه سراغی ، نه سلامی...خبری می خواهم!
قدر یک قاصدک از تو اثری می خواهم!

خواب و بیدار، شب و روز به دنبال من است؛
جز مگر یاد تو یار سفری می خواهم؟

در خودم هر چه فرو رفتم و ماندم کافی است
رو به بیرون زدن از خویش، دری می خواهم

بعد عمری که قفس واشد و آزاد شدم
تازه برگشتم و دیدم که پری می خواهم

سر به راهم تو مرا سر به هوا می خواهی
پس نه راهی، نه هوایی، نه سری می خواهم

چشم در شوق تو بیدارتری می طلبم
دلِ در دام تو افتاده تری می خواهم

در زمین ریشه گرفتم که سرافراز شوم
بی تو خشکیدم و لطف تبری می خواهم

«مهدی فرجی»

Йeda
09-02-2014, 23:12
یلــدای آدم ها، همیشـه اولِ دی نیست



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




بنشین برایت حرف دارم در دلم غوغاست


وقتى که شاعر حرف دارد آخر دنیاست



شاعر بدون شعر یعنى لال! یعنى گنـــگ

در چشم هاى گنگ اما حرف دل پیداست



با شعــر حـــــق انتخـــاب کـــمتـــرى دارى


آدم که شاعر مى شود تنهاست یا تنهاست




هرکس که شعرى گفت بى تردید مجنون است

هر دختـــرى را دوست مى دارد بدان لیلاســت





هر شاعرى مهدى ست یا مهدى ست یا مهدى ست

هر دختـــرى تینــــاســت یا سـاراســت یا رى راســت



پـــروانـه ها دور ســرش یکــریـــز مى چرخنـــد


از چشم آدم ها خل است از دید من شیداست




در وسعتش هر سینه داغ کوچکــى دارد


دریا بدون ماهى قرمــز چه بى معناست





دنیا بدون شاعر دیــــوانه دنیـــــا نیست

بى شعر، دنیا آرمانشهر فلاطون هاست


من بى تو چون دنیاى بى شاعر خطرناکم

من بى تو واویلاست دنیا بى تو واویلاست




تو نیستى وآه پــس این پیشـــگویى ها

بیخود نمیگفتند «فــــردا» آخر دنیاست





تو نیستى و پیش من فرقى نخواهد کرد


که آخر پاییـــــــز امروز است یا فرداست



یلداى آدم ها همیشـــــــــــه اول دى نیست


هرکس شبى بى یار بنشیند شبش یلداست


«مهدی فرجـی»

Йeda
13-03-2014, 21:25
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


می تـــــوانی بـــــروی قصـــه و رویـــــــا بشـوی
راهــــی دورتــــــرین گوشـــه ی دنیـــــا بشــوی


ســـاده نگذشتم از این عشق، خودت می دانی
مـــن زمینگیـــــر شدم تا تو مبـــــادا بشــــــوی


آی…مثــــل خـــوره این فکــــر عذابــــم می داد
چــوب مــن را بخـــــوری ورد زبانهــــــا بشـــوی


مــــن و تو مثـــــل دو تا رود مـــــوازی بـــــودیم
من که مــــرداب شدم، کاش تو دریــــــا بشوی


دانــــه ی بــــرفی و آنقدر ظـــــــریفی که فقط
باید از این طـــــرف شیشــــه تماشـــــا بشوی


گــــره ی عشـــق تو را هیــــچ کسی بـــاز نکرد
تــــــو خودت خواستــه بودی که معمـــــا بشوی


در جهانـی که پر از «وامق» و «مجنون» شده است
می توانـــــــی «عذرا» باشـــــی، «لیلا» بشـوی


می تـوانــــی فقـــط از زاویـــــه ی یــک لبخنـــــد
در دل سنـگتــــرین آدمهـــــا جــــــــا بشـــــــوی


بعــــد از این، مـــــرگ، نفسهای مرا می شمرد
فقط از این نگرانـــــم، که تــــــو تنهـــــــا بشوی



«مهـدی فـرجی»

Sanomas
15-03-2014, 22:46
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



من مدتی‌ست ابر بهارم برای تو
بايد ولم كنند ببارم برای تو


اين روزها پر از هيجان تغزّلم
چيزی به جز ترانه ندارم برای تو


جان من است و جان تو، امروز حاضرم
اين را به پای آن بگذارم برای تو


از حد «دوست دارمت» اعداد عاجزند
اصلا ً نمی‌شود بشمارم برای تو


اين شهر در كشاكش كوه و كوير و دشت
دريا نداشت دل بسپارم برای تو


من ماهی‌ام تو آب، تو ماهی من آفتاب
ياری برای من تو و يارم برای تو


با آن صدای ناز برايم غزل بخوان
تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو




شعر از مهدی فرجی

تصوير از آلبوم "One" از Mehran عزيز

Йeda
02-07-2014, 23:07
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


دنبال من می گردی و حاصل ندارد
این موج عاشق کار با ساحل ندارد


باید ببندم کوله بار رفتنم را
مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد


من خام بودم، داغ دوری پخته ام کرد
عمری که پایت سوختم قابل ندارد


من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی:
"از برف اگر آدم بسازی دل ندارد ..."


باشد، ولم کن با خودم تنها بمانم
دیوانه با دیوانه ها مشکل ندارد


شاید به سرگردانی ام دنیا بخندد
موجی که عاشق می شود ساحل ندارد



«مهدی فرجی»

Йeda
27-02-2015, 14:28
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم


با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند
یاسم و باران که می بارد معطر می شوم


در لباس آبی از من بیشتر دل می بری
آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم


آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو
می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم



میل - میل توست اما بی تو باور کن که من
در هجوم باد های سرد پرپر می شوم





«مهدی فرجی»

Йeda
23-04-2015, 16:12
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

شوق پرکشیدن است در سرم قبول کن
دلشکسته‌ام اگر نمی‌پرم قبول کن

این که دورِ دور باشم از تو و نبینمت
جا نمی‌شود به حجم باورم، قبول کن

گاه، پر زدن در آسمان شعرهات را
از من، از منی که یک کبوترم قبول کن

در اتاق رازهای تو سرک نمی‌کشم
بیش از آ‌نچه خواستی نمی‌پرم،‌ قبول کن


قدر یک قفس که خلوتت به هم نمی‌خورد
گاه نامه می‌برم می‌آورم،‌ قبول کن

گفته‌ای که عشق ما جداست،‌ شعرمان جدا
بی‌تو من نه عاشقم، نه شاعرم،‌ قبول کن

وقتی آب این قدر گذشته از سرم
من نمی‌توانم از تو بگذرم،‌ قبول کن



«مهدى فرجى»
ميخانه ى بى خواب

Йeda
29-06-2015, 15:46
هر قدر هم ساکت نشستن مشکلت باشد
حرف دلت تا می توانی در دلت باشد

حالا که اینقدر از تلاطم خسته ای برگرد
اما اگر خاکی بخواهد ساحلت باشد

از گفتنی ها با تو گفتم، بعد از این بگذار
دست خود دیوانه ات (یا عاقلت) باشد

بر شانه هایت باز دنبال چه می گردی؟
انگیزه ی پرواز باید در دلت باشد


مهدی فرجی
آن روزها گفتم