ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : عشق چیست؟



alittlequestion11
26-01-2014, 17:42
با سلام.

عشق [بین انسانها] چیست؟

آیا عشق های زمینی، مقدس هستند؟
آیا این عشق ها صرفا به دلیل دوری و نرسیدن به معشوق به وجود می آیند تا عاشق را مجبور کنند که برای رسیدن به او تلاش کند؟
آیا تمام این هیجانات و احساسات، برنامه ای ست که تکامل زیستی برای بقای نسل به وجود آورده؟
یا نه، واقعا چیزی فراتر از فکر و منطق وجود دارد؟ چیزی مقدس تر و از جنسی دیگر؟
چرا در خیلی از موارد پس از مدت کوتاهی بعد از وصال به معشوق (معمولا بعد از ازدواج)، آن احساسات روحانی و رمزآلود و معجزه آسا تمام می شود؟ وقتی این شواهد را می بینیم، آیا باید به تقدس عشق های زمینی شک کرد و یا اینکه باید گفت که آن موارد عشق واقعی نبوده است و از جنسی دیگر (مثلا هیجانات زودگذر، نیازمند بودن (حال هر نیازی، اعم از جسمی و جنسی، عاطفی، مورد محبت واقع شدن، مورد اهمیت واقع شدن، تنهایی بین فردی، تنهایی اگزیستانسیال) و ... ) بوده است و ما به اشتباه اسم این رفتار ها را عشق گذاشته ایم و ارزش واژه ی «عشق» را کم کرده ایم؟




لطفا نظر خود را و برداشت شخصی خود را از عشق بگویید....

kases
27-01-2014, 16:14
سلام

چیزی به نام عشق مقدس وجود داره همه این اتفاقات به خاطر ترشح هورمن های مختلف تو مغز هستش لطفا قبل از خواندن ادامه مطلب تمام تعریفی که از عشق تو کتابهای ادبی هست بگذارید کنار




آیا عشق های زمینی، مقدس هستند؟


ما به غیر از عشق زمینی عشقی دیگری نداریم که شما دارید عشق رو به زمینی یا و........تقسیم بندی میکنید هر چی هست فقط عشق زمینه توجه کنید من دارم تجربیات خودم رو میگم



آیا این عشق ها صرفا به دلیل دوری و نرسیدن به معشوق به وجود می آیند تا عاشق را مجبور کنند که برای رسیدن به او تلاش کند؟


خیر اصلا نمیدونم چرا شما به این نتیجه رسیده اید شما تا با معشوق رابطه ای هر چند کوچک نداشته باشیدعشقی بوجودنخواهد امد

ممکنه شما یک نفر رو ببنید مغز در کثری از ثانیه طرف رو انالیز میکنه ببینه برای بقا مناسب هستش یا نه این از زمانی که ادما تو غار زندگی میکردن وجود داشته شاید بشه اسمشو باگ مغز گذاشت

عشق از بی نیازی بوجود میاد:

وقتی شما اب و غذای مناسب داشته باشید محل سکونت داشته باشید و از امنیت کافی در زندگی برخوردار باشید عشق بوجود میاد

این موارد رو باید تشبیه کرد به یک هرم

در پایین ترین بخش هرم احتیاج به اب و غذا وجود داره در مرحله بالاتر احتیاج به تامین بودن محل سکونت و در بالاترین نقطه هرم امنیت باید وجود داشته باشه تا سرو کله عشق پیدا بشه

بعد از تامین بودن این موارد تازه مغز انالیز میکنه و متوجه میشه حالا باید یک نفر وجود داشته باشه برای بقا هر انسانی هر چند که خنثی باشه به بقا فکر میکنه این در انسان وجود داره




یا نه، واقعا چیزی فراتر از فکر و منطق وجود دارد؟ چیزی مقدس تر و از جنسی دیگر؟


هر چیزی اتفاق میفته فقط در مغز شما اتفاق میفته بوجود امدن عشق بخشی از پروسه زندگی انسانهاست

هیچ جنسی مقدس تر از جنسی دیگر نیست این فقط به خاطر ترشح مواد شیمیایی در مغز شماست که مغز تحت مهیا بودن شرایطی بهش بها میده که باید الان عشق وجود داشه باشه

عشق نوعی بیماریه که انسان رو به جنسی دیگر وابسته میکنه



چرا در خیلی از موارد پس از مدت کوتاهی بعد از وصال به معشوق (معمولا بعد از ازدواج)، آن احساسات روحانی و رمزآلود و معجزه آسا تمام می شود؟ وقتی این شواهد را می بینیم، آیا باید به تقدس عشق های زمینی شک کرد و یا اینکه باید گفت که آن موارد عشق واقعی نبوده است و از جنسی دیگر (مثلا هیجانات زودگذر، نیازمند بودن (حال هر نیازی، اعم از جسمی و جنسی، عاطفی، مورد محبت واقع شدن، مورد اهمیت واقع شدن، تنهایی بین فردی، تنهایی اگزیستانسیال) و ... ) بوده است و ما به اشتباه اسم این رفتار ها را عشق گذاشته ایم و ارزش واژه ی «عشق» را کم کرده ایم؟


به خاطر اینکه بعد از وصال با معشوق مواد شیمیایی که در مغز شما خیلی زیاد ترشح شده و عشق رو بوجود اورده به حالت نرمال خودش برمیگرده معمولا بیشتر طلاقها در 2 تا4 سال اول زندگی اتفاق میفته به خاطر پایین امدن هورمن های که تو بدن ترشح شده تازه مغز فرد حالت نرمال به خودش میگیره و اینجاست که میگن مرد چرا چشم چرون شده و یا چرا به دیگران تمایل داره این بخشی از دیوانگی جنسی انسانهاست

من خودم تجربه عشق رو دارم

عشق ادمو به شدت وابسته میکنه من در خلال اینکه عاشق بودم و هستم زیاد در مورد عشق مطلب میخونم که ببنم چه اتفاقی تو بدن داره میفته
درسته من دارم منطقی صحبت میکنم اما عشق ادمو داغون میکنه و حتی شما هم اگه عاشق باشی حرفای حال حاظر منو قبول نمیکنی
اگر سوالی بود من در خدمتم البته من تجربیات شخصی خودم رو میگم ممکنه صد در صد با واقعیت منطبق نباشه امیدوارم دوستان در این بحث شرکت کنند تا از تجربیاتشون استفاده کنیم.

a6543210
27-01-2014, 21:36
فکر کنم به درد دوستان بخوره!

عشق و عاشقی هیچ ارتباطی به سن و سال، جنسیت، شغل و موقعیت اجتماعی ندارد و تقریباً افراد در همه جوامع و فرهنگ‌ها عاشق می‌شوند.

فکر می‌کنید چه زمانی متوجه حضور فردی در قلب خود می‌شوید؟ این حس چه تغییراتی در شما به‌ وجود می‌آورد؟ این حسی که پیدا کرده‌اید، زودگذر است یا ماندگار؟ اصلاً این احساس از کجا و چگونه در شما پدیدار می‌شود؟ محققان در جواب همه پرسش‌ها این چنین پاسخ می‌دهند که فرد در اثر تغییرات مولکولی و هورمونی عاشق می‌شود!

رابطه عشق و هورمون

فرضیه‌های متعددی در مورد اساس زیستی عاشق شدن وجود دارد. برخی می‌گویند که عشق نتیجه اوج‌‌گیری میزان ماده فنیل ایتلامین، مولکولی پیام‌دهنده در مغز که ساختمان شیمیایی مشابه آمفتامین دارد، است. برخی دیگر افکار ناخوانده عشق را به کاهش یافتن سیستم‌های سروتونین یک ماده شیمیایی پیام‌رسان دیگر در مغز نسبت می‌دهند. اما بیشتر پژوهشگران بر این باورند که عاشق شدن عاطفه‌ای است که با اضطراب و ترس ارتباط دارد. آنها اعتقاد دارند افراد اغلب در شرایط ترسناک پیوندهای قوی عاطفی و صمیمی برقرار می‌‌کنند و معیار آنها برای افراد عاشق فکر کردن به معشوق دست‌کم چهار ساعت در روز و رابطه داشتن با او برای بیشتر از شش ماه است البته گروهی از روان‌شناسان معتقدند احساس عاشق بودن حدود ۱۸ ماه تا ۳۰ سال ادامه پیدا می‌کند ولی نه به شدت اولیه.

اصلی‌ترین هورمونی که در افراد عاشق بالا می‌رود همان هورمونی است که هنگام استرس در بدن ترشح می‌شود بنابراین وجود استرس و برانگیختگی در مراحل اولیه یک رابطه عاشقانه بارزتر است.

جالب اینجاست که در مردان درگیر عشق میزان تستسترون،‌ همان هورمونی که مسؤول ایجاد میل جنسی و رفتار پرخاشگرانه در دو جنس مرد و زن است، کمتر از مردان غیرعاشق است. اما در زنان عاشق میزان این هورمون افزایش می‌یابد که این تغییرات این فرضیه را در بین دانشمندان قوت می‌بخشد که ممکن است عاشق شدن تا حدی تفاوت‌های میان دو جنس را از بین ببرد، یعنی مردان را ملایم‌تر و زنان را تهاجمی‌تر کند.

هورمون‌هایی که شما را عاشق می‌کنند

دانش امروز نشان می‌دهد احتمالاً نوع عمل هورمون‌های ما در داشتن یک زندگی سعادتمند دخیل هستند. همه مردها و زن‌هایی که با هم ازدواج می‌کنند، دوست دارند زندگی‌شان دوام داشته باشد، بنابراین سال‌هاست که علم در حال کاوش منشاء عصبی – زیستی احساسات انسان است. داستان‌های رمانتیک پر است از عشق در اولین نگاه، ازدواج، بچه‌دار شدن، خوشبخت شدن و مرگ که با وجود پیچیدگی‌های زندگی امروز، داشتن چنین زندگی‌ای آرزوی هر زوجی است و همه مردها و زن‌هایی که با هم ازدواج می‌کنند خواهان یک زندگی عاشقانه و پایدار هستند.

در اولین برخورد، بدن شما و مرد مقابل‌تان اطلاعات متفاوتی را رد و بدل می‌کند که تبادل اطلاعات با فرومون‌ها نوعی ترکیبات حیاتی که از غدد لنفاوی زیر بغل ترشح می‌شوند، انجام می‌گیرد.

بعد از طی مرحله نخست، در صورتی که نگاه، خنده یا ژستی از فرد مقابل باعث جذب زن یا مرد شود، شخص احساس می‌کند دلبسته طرف مقابل است. دلیل آن هم افزایش آدرنالین در بدن است که فعالیت مغزی را افزایش می‌دهد و باعث می‌شود فرد احساس خوبی داشته باشد.

وقتی فردی حس می‌کند عاشق طرف مقابل شده حالت سرخوشی به او دست می‌دهد و این حالت نتیجه فعالیت فنیل اتیل آمین یا نوعی آمفتامین مغزی طبیعی است که در شکلات هم وجود دارد و انرژی و اشتیاق فرد را افزایش می‌دهد البته اثر فنیل اتیل آمین دوام چندانی ندارد و برای اینکه این حالت در فرد بماند به فعالیت‌هایی نیاز است تا دوباره سبب ترشح آن شوند.

نگران نباشید طبیعت برای آنکه شما را همچنان مجذوب همسرتان نگه دارد ماده دیگری در گنجه دارد. دوپامین، مسبب حس خوشبختی و آرامش در بدن است. اکسی‌توسین هم هورمونی است که «بانوی عشق» لقب گرفته است. صدای فرد مورد علاقه، خاطرات شیرین، حتی یک نگاه مهربان باعث ترشح این هورمون در بدن می‌شود. اکسی‌توسین به مقدار زیادی در اولین رابطه عاشقانه در بدن ترشح می‌شود (این هورمون عامل انقباض‌های دوره زایمان هم هست). وقتی دو نفر به هم وابسته می‌شوند و اعتماد کامل بین‌شان شکل می‌گیرد ترشح این هورمون در بدن آغاز می‌شود و در حقیقت می‌توان گفت این هورمون جزو هورمون‌هایی است که ترشح آنها نه‌ تنها دلایل فیزیولوژیک، بلکه احساسی دارد. اکسی‌توسین باعث وابسته شدن و عشق دو فرد به هم می‌شود و افراد را به داشتن یک زندگی بادوام، رابطه زناشویی مکرر و داشتن فرزند و …. ترغیب می‌کند.

مرحله به مرحله عاشق شدن

دانشمندان و محققان عاشق شدن را به سه مرحله تقسیم کرده‌اند: مرحله اول شهوت است که در هر دو جنس زن و مرد به دلیل وجود هورمون‌های جنسی استروژن و پروژسترون پدید می‌آید که دوره کوتاهی دارد.

مرحله دوم مجذوبیت و دل‌باختن است. از این مرحله است که واقعاً عشق پا می‌گیرد. در این مرحله فرد دیگر نمی‌تواند به چیزی جز معشوقش فکر کند. این مرحله از علاقمند شدن باعث فعال شدن واکنش‌های استرس‌زا و افزایش سطح آدرنالین و کورتیزول در خون می‌شود. این فرآیند تأثیر فریبنده‌ای در فرد ایجاد می‌کند. وقتی او را برای اولین بار می‌بینید بدن‌تان عرق می‌کند، قلب‌تان سریع‌تر می‌تپد و دهان‌تان خشک می‌شود.

مرحله سوم دل‌بستن است که تعهد طولانی‌مدت را به همراه دارد. فکر کنید اگر مرحله اول یعنی شهوت و مرحله دوم یعنی مجذوبیت طولانی بنابراین، هر فردی که عاشق می‌شد نابودیش هم حتمی بود. ولی وقتی فرد وارد این مرحله می‌شود احساساتش کنترل‌شده‌‌تر می‌شود. این احساسی است که زوج‌ها را به هم متعهد می‌کند و هورمون‌هایی که در این مرحله به وسیله سیستم عصبی آزاد می‌شوند، هورمون‌هایی هستند که باعث می‌شود دو نفر به هم وفادار بمانند.

با وجود این هورمون‌ها چطور همسران عشق را فراموش می‌کنند؟

برای ترشح مداوم این هورمون‌ها به‌خصوص اکسی‌توسین لازم است زوجین دینامیک و فعال باقی بمانند چون به مرور زمان میزان دوپامین در بدن کاهش می‌یابد و از میزان اشتیاق کاسته می‌شود. برای افزایش آن لازم و ضروری است که زن و مرد خلاق باشند و مدام در مورد خاطرات یا آرزوهایشان صحبت کنند. هر جرقه‌ای می‌تواند سبب ترشح اکسی‌توسین شود؛ اگرجرقه‌ای نباشد طبیعی است که به مرور آتش خاموش می‌شود.برای تداوم زندگی، ایجاد خلاقیت و تازگی برعهده هر دو جنس زن و مرد است در غیر این صورت عشق به راحتی از بین می‌رود و کاری از دست هورمون‌ها برنمی‌آید.

نشانه‌های عاشق شدن

شما با افراد بسیاری برخورد کرده و در تماس بوده‌اید اما اخیر با شخصی روبه‌رو شده‌اید که احساس متفاوتی نسبت به او دارید ولی مطمئن نیستید که او همان شخصی است که دنبالش بوده‌اید. برای رسیدن به جواب خود در این قسمت ۱۰ علامتی که نشان می‌دهد عاشق او شده‌اید را می‌خوانید.

۱- نامزد قبلی خود را فراموش کرده‌اید: بعد از برهم خوردن یک رابطه تا زمانی طولانی طرفین به یکدیگر فکر می‌کنند و اغلب به این فکر می‌‌کنند که آیا راه درستی را انتخاب کرده‌اند یا خیر، ولی از زمانی که او را دیده‌اید دیگر فکر برگشت به نامزد قبلی خود را به سر راه نمی‌دهید و تمایلی به برقراری رابطه مجدد ندارید. نامزد قبلی شما دیگر مانند گذشته برایتان جالب نیست.

۲- نمی‌توانید به او فکر نکنید: فکر شما سراسر از یاد و اندیشه اوست. بی‌دلیل به فکر شما می‌آید و از خود می‌پرسید که آیا به اندازه‌ای که به او فکر می‌کنید، او هم به شما فکر می‌کند؟ همیشه به این فکر هستید که در ذهن او چه می‌گذرد یا حتی فکر تماس گرفتن با او به سرتان می‌زند اما به دلیل ترس از نپذیرفتن او از این کار خودداری می‌کنید.

اگر او آخرین چیزی است که پیش از خواب به فکر شما می‌آید و اولین چیزی است که بعد از بیدار شدن به ذهن شما خطور می‌کند و حتی چندین بار رویای او را دیده‌اید، دیگر لازم نیست ادامه این مطلب را بخوانید تا بفهمید عاشق شده‌اید یا نه.

۳- برای او اهمیت قایلید: اگر عاشق کسی باشید دوست دارید همه چیز را در مورد او بدانید. اینکه او کیست؟ به چه فکر می‌کند و چه چیز او را می‌خنداند. به او و احساساتش اهمیت می‌دهید. اگر به فردی علاقه واقعی داشته باشید اگر او روز بدی داشته باشد یا به خاطر موضوعی ناراحت باشد، شما نیز غمگین و پریشان می‌شوید.

۴- شخصیت و خصوصیاتش برای شما فریبنده و دلرباست: حرکات او هنگام غذا خوردن، قدم زدن، صحبت کردن و همچنین عادت‌هایش در انجام کارها برای شما شادمانی فراوانی به دنبال خواهد داشت.

او چیزهایی می‌گوید که موجب تمایز او با دیگران می‌شود و شما این را دوست دارید.

۵- ارتباط تنگاتنگی با او دارید: شما نمی‌توانید عاشق کسی باشید که با او هیچ تناسخی نداشته باشید. اگر شما و او در یک طول موج قرار داشته و عقاید مشابهی دارید، این نشانه محکمی محسوب می‌شود. هم فکر بودن در مسایل گوناگون، گرفتن تصمیمات مشابه و یکسان حاکی از آن است که می‌توانید عاشق او باشید.

۶- افراد دیگر زیاد به چشم‌تان نمی‌آید: هنگامی که عاشق باشید دیگر رادار شما برای ردیابی دیگران خوب کار نکرده و بقیه در مقایسه با فرد مورد علاقه شما جالب نخواهند بود؛ به علاوه به تدریج احساس خواهید کرد که او تنها فرد مورد توجه شما در یک جمع است و کسی است که به دنبالش بوده‌اید.

۷- عاشق وقت‌گذراندن با او هستید: این مساله واضح ولی در عین حال بااهمیت است. شما به دنبال دیدن او هستید. اخیرا قدم زدن با او، زیباترین راه گذراندن یک بعدازظهر است؛ به‌علاوه وقتی از او دورید، آرزو می‌کنید که کاش پیش شما بود.

۸- مطابق با میل او رفتار کنید: سعی می‌کنید با اینکه برخی از کارها مثل رفتن به کتابخانه یا نمایشگاه برای شما خوشایند نیست ولی به خاطر خواسته او بدون جبهه‌گیری و مخالفت به انجام آنها بپردازید. متوجه خواهید شد که خود را با امیال و برنامه‌های او وفق داده و در موارد گوناگون همراهی‌اش می‌کنید.

۹-اولویت‌های دیگر عقب‌نشینی می‌کنند: شما عادت دارید ظهرها به باشگاه ورزشی بروید اما اگر او برای ناهار وقت داشته باشد ترجیح می‌دهید با هم به رستوران بروید. شما دیگر مانند گذشته آدم سخت‌کوشی که کارهای ناتمام خود را آخر هفته‌ها با خودش به خانه می‌آورد تا آنها را انجام دهد، نیستید و به‌جای آن ترجیح می‌دهید آخر هفته خود را با او بگذرانید. فهرست کارهای روزانه که همیشه اصرار در انجام دادن آنها داشتید اکنون به علت با او بودن دیگر رونقی ندارد و توجهی به آن نمی‌شود.

۱۰- شما به آینده‌ای فکر می‌کنید که او نیز جزیی از آن است: در ذهن‌تان با او آینده‌ای نامحدود دارید. این آینده فقط محدود به چند روز و چند هفته نمی‌شود بلکه سالیان سال ادامه خواهد یافت. هنگامی که برای سه ماه بعد به یک جشن عروسی دعوت می‌شوید با اینکه سه ماه مانده، از اکنون از او می‌خواهید که همراه شما در آن مراسم شرکت کند.

منبع: عبرت نیوز

alittlequestion11
28-01-2014, 12:14
خیلی ممنونم که در بحث شرکت کردید.

بنده فعلا نه موافق با فرمایشات شما هستم و نه مخالف؛ ولی سعی می کنم بحث را به چالش بکشم. آخر هدف من از این تاپیک بحث و گفتگو در مورد عشق بوده است.


همه این اتفاقات به خاطر ترشح هورمن های مختلف تو مغز هستش
خب بلاخره هر اتفاقی در بدن می افتد یک دلیل فیزیولوژیکی هم دارد و به نظرم این دلیل مناسبی برای "مکانیکی بودن" و "پست بودن" (حداقل اگر این حرف را صریحا بیان نکردید ولی آنرا از آن درجه ی بالایی (که عشق را جلوه ای از خدا می داند) پایین آوردید) هر رفتاری نیست. به عنوان مثال محبت کردن،فداکاری یا ... هم به خاطر اعمال فیزیولوژیکی خاصی و ترشح ناقل های عصبی خاصی در مغز است.
(هر چند حتی برای محبت کردن، فداکاری و ... هم دلایل تکاملی (روانشناسی تکاملی) وجود دارد؛ ولی باز هم اینها به معنای مردود شمردن اخلاق و معنویت نیست)



ما به غیر از عشق زمینی عشقی دیگری نداریم ...
البته اول باید مشخص شود که منظور از کلمه ی "عشق" چیه؟
اگر منظورتان از کلمه ی عشق، جذب شدن و تمایلی باشد که سرانجام بخواهد به روابط جنسی و بقای نسل بینجامد، با فرمایش شما (که چیزی غیر از عشق زمینی (عشق فرویدی) وجود ندارد) موافقم.
ولی توجه داشته باشیم که عشق های دیگری هم وجود دارد [منظور من از کلمه ی عشق در اینجا، میل و تمایل شدید به یک نفر هست به طوری که آدم خودش را فراموش کند (به طوری که آنها در درون خود احساس کنند با هم یکی هستند)، فقط صلاح و خوبی آن ابژه را بخواهد، خودخواهی را کنار بگذارد و حتی در موارد شدید حاضر باشد خودش را فدا کند)] مثل عشق مادر به فرزند، عشق الهی (توجه داشته باشیم که این حرف فقط در ادبیات و داستان ها نیست، بلکه بخش بسیار گسترده ای از فلسفه، روانشناسی، عرفان و کلا تاریخ بشر را تشکیل داده است)، عشق انسان به انسان (بدون تاثیر گذاری جنسیت).



عشق از بی نیازی بوجود میاد
توجه داشته باشیم که انسان فقط نیازهای مادی (خوراک و امنیت و مسکن و ...) ندارد بلکه نیاز هایی مثل: تنهایی بین فردی، مورد محبت واقع شدن، مورد توجه واقع شدن، تملک روی شخص دیگر، تنهایی اگزیستانسیال (که طبق روانشناسی اگزیستانسیال، قابل برطرف شدن نیست و همیشه آدم را آزار می دهد و فقط می شود آنرا تسکین داد) و ... هم دارد.



مرد چرا چشم چرون شده و یا چرا به دیگران تمایل داره این بخشی از دیوانگی جنسی انسانهاست
ولی این رفتار (اعتراض به خیانت جفت – حسادت جنسی) فقط مختص به انسانها نیست و در حیوانات هم دیده می شود.



به خاطر اینکه بعد از وصال با معشوق مواد شیمیایی که در مغز شما خیلی زیاد ترشح شده و عشق رو بوجود اورده به حالت نرمال خودش برمیگرده معمولا بیشتر طلاقها در 2 تا4 سال اول زندگی اتفاق میفته
درست است که این اتفاق خیلی رایج است و من هم با شما موافقم که اینجور عشق ها کاملا ریشه ی جنسی دارد؛ ولی سوال من این است که آیا همیشه این اتفاق می افتد؟! مسلما خیر!
پس باید شک کنیم که شاید همه ی عشق ها به خاطر مسائل جنسی نیست.


-----------------
همچنین سپاس از جناب a6543210 .

After4Ever
28-01-2014, 13:30
عشق غيره زميني اولين بار ايده ي افلاطون بود...افلاطون معتقد بود انسان ازلي از دو نيمه تشكيل شده اند
يونگ اين نظر رو خيلي بهتر عنوان كرد و نيمه ي گمشده ي مرد رو آنيما و نيمه گمشده ي زن رو آنيموس نام برد
يونگ معتقد بود اين ها صفتاتي دارند مكمل هم هستند

آنيما (زن) ************آنيموس (مرد)
شهوت************* معنويت
صلح ****************جنگ
گوشه گيري************* اجتماعي
سرد**************** گرم
منفعل************* فعال
احساسي************** منطقي

يونگ معتقد به فرافكني آنيما يا آنيموس بود و معتقد بود زن و مردي كه اولين بار همديگر مي بينند فكر مي كنند نيمه ي گمشده هم هستند (فرافكني مي كنند)
غافل از اين كه بايد آنيما و آنيموس در وجود خودشون پيدا كنند


لازم به ذكر است اولين آنيماي و آنيموس انسان در مرد ،‌مادرش و در زن ، پدرش مي باشد

منبع: كتاب انسان و سمبل هايش

Stream
28-01-2014, 16:55
خیلی ممنونم که در بحث شرکت کردید.

بنده فعلا نه موافق با فرمایشات شما هستم و نه مخالف؛ ولی سعی می کنم بحث را به چالش بکشم. آخر هدف من از این تاپیک بحث و گفتگو در مورد عشق بوده است.


خب بلاخره هر اتفاقی در بدن می افتد یک دلیل فیزیولوژیکی هم دارد و به نظرم این دلیل مناسبی برای "مکانیکی بودن" و "پست بودن" (حداقل اگر این حرف را صریحا بیان نکردید ولی آنرا از آن درجه ی بالایی (که عشق را جلوه ای از خدا می داند) پایین آوردید) هر رفتاری نیست. به عنوان مثال محبت کردن،فداکاری یا ... هم به خاطر اعمال فیزیولوژیکی خاصی و ترشح ناقل های عصبی خاصی در مغز است.
(هر چند حتی برای محبت کردن، فداکاری و ... هم دلایل تکاملی (روانشناسی تکاملی) وجود دارد؛ ولی باز هم اینها به معنای مردود شمردن اخلاق و معنویت نیست)



وقتی می فرمایید "بالاخره یک دلیل فیزیولوژیکی هم دارد"، یعنی مدعی هستید دلیل غیرفیزیولوژیکی هم در این بین وجود داره؟

عشق رو "جلوه ای از خدا" نامیدن نه در تعریف علمی عشق صدق می کنه، نه با چیزهایی که ما از فیزیولوژیک مغز انسان می دونیم سازگاره و نه اصلا معنی خاصی داره و نه دلیلی وجود داره که فکر کنیم این تصور ارزشمنده. یک تصور عجیب در بین خیلی از مردم و حتی متفکران هست که اگه ما ساختار فیزیولوژیکی و مولکولی و هورمونی عشق رو در مغز کشف کنیم از ارزش اون کم میشه که خب به نظر من کاملا بی پایه و اساس هست و مثلا آیا اینکه ما ساختار مولکولی شکلات رو می شناسیم از لذت بخش بودن مزه و علاقه ما به اون کم میشه؟ قطعا نه.

اخلاق و معنویت وابسته به خرافات نیستند. برای محبت کردن و عشق و فداکاری و ... نیازی نداریم تصور کنیم این احساس ها منشاء های ماوراء الطبیعه دارند و اونها رو با خرافات مخلوط کنیم بلکه درک دقیق و صحیح از واقعیت باعث میشه با شناخت بهتر اثرات این پدیده ها رو بهتر بشناسیم و بتونیم اثرهای مفیدشون رو بیشتر کنیم و اثرهای منفی رو کمتر.




البته اول باید مشخص شود که منظور از کلمه ی "عشق" چیه؟
اگر منظورتان از کلمه ی عشق، جذب شدن و تمایلی باشد که سرانجام بخواهد به روابط جنسی و بقای نسل بینجامد، با فرمایش شما (که چیزی غیر از عشق زمینی (عشق فرویدی) وجود ندارد) موافقم.
ولی توجه داشته باشیم که عشق های دیگری هم وجود دارد [منظور من از کلمه ی عشق در اینجا، میل و تمایل شدید به یک نفر هست به طوری که آدم خودش را فراموش کند (به طوری که آنها در درون خود احساس کنند با هم یکی هستند)، فقط صلاح و خوبی آن ابژه را بخواهد، خودخواهی را کنار بگذارد و حتی در موارد شدید حاضر باشد خودش را فدا کند)] مثل عشق مادر به فرزند، عشق الهی (توجه داشته باشیم که این حرف فقط در ادبیات و داستان ها نیست، بلکه بخش بسیار گسترده ای از فلسفه، روانشناسی، عرفان و کلا تاریخ بشر را تشکیل داده است)، عشق انسان به انسان (بدون تاثیر گذاری جنسیت).

این عشق های دیگری که شما می فرمایید بیشتر بازی با کلمات هستند:

عشق مادر به فرزند
عشق الهی
عشق به وطن
عشق به آداب و فرهنگ

و چیزهایی از این قبیل همه و همه استفاده ناصحیح از کلمه عشق هستند چون این کلمه خیلی وسیع هست و مفاهیم متفاوتی رو در بر می گیره... ما در فارسی یاد گرفتیم هر جا که علاقه ای شدید بود بگیم عشق در حالی که اینطور نیست. بر اساس Triangular theory of love که امروز قوی ترین تئوری در زمینه عشق در روانشناسی دنیاست عشق از ترکیب سه عامل حاصل میشه: Intimacy, Commitment, Passion که می تونه یک، دو یا هر سه عامل وجود داشته باشه و نهایتا وقتی هر سه عامل وجود داره این فراترین و کامل ترین حالت عشق هست و بیشترین تاثیر رو در ذهن و زندگی شخص می گذاره.. البته این عوامل از هم مستقل نیستند، مثلا وقتی دو تا از این ها وجود داره همیشه دلیل وجود داشتن این فاکتورها متفاوت هست با وقتی هر سه عامل وجود داره و این قضیه به راحتی در fMRI مغز قابل مشاهده است که زمین تا آسمون متفاوت هست فعالیت های مغزی شخصی که هر سه فاکتور رو در خودش احساس می کنه تا مثلا مادری که به فرزندش احساس علاقه می کنه یا عارفی که مدعی است به عشق الهی.




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







نظر فروید درباره عشق 100 درصد صحیح بوده و کاملا اتفاق نظر علمی در روانشناسی براش وجود داره البته باید حواسمون باشه اشتباه سمانتیک نکنیم.. کسی نمی گه احساس هایی که مثلا مادر به فرزند داره علاقه قوی نیست یا کسی که معتقده عشق الهی داره واقعا احساسی نداره، ولی ساختار روانی و بیولوژیکی این احساس ها کاملا متفاوت هست و قرار دادن همه این ها زیر یک چتر با عنوان "عشق" کاری غیرمنطقی است. عشق بر اساس تعریف و شناختی که ما داریم یک احساس تکاملی است، فقط بین انسان و انسان وجود داره و تنها شرایطی که لایق کلمه عشق هست وجود هر سه فاکتور بطور همزمان است.

alittlequestion11
28-01-2014, 20:28
وقتی می فرمایید "بالاخره یک دلیل فیزیولوژیکی هم دارد"، یعنی مدعی هستید دلیل غیرفیزیولوژیکی هم در این بین وجود داره؟

منظور من این بود که عوامل فیزیولوژیک "علل فاعلی" عشق هستند و نباید به خاطر اینکه علل فاعلی این پدیده شناخته شد، "علت غایی" آنرا و اهمیت آنرا بی اهمیت تر از قبل بدانیم.



عشق رو "جلوه ای از خدا" نامیدن نه در تعریف علمی عشق صدق می کنه

نه اصلا معنی خاصی داره و نه دلیلی وجود داره که فکر کنیم این تصور ارزشمنده

من اصراری ندارم که مثلا حتما فرض کنیم که خدا یک چیز خاصی است که وقتی بخشی از آن با ما ارتباط برقرار می کند، عاشق می شویم. بلکه به نظرم این اصطلاح (جلوه ای از خدا بودن) تداعی کننده ی احساس و کیفیت روانی ای است که مثلا در عرفان و عشق الهی مطرح است و به دلیل شباهت هایی که بین این احساسات وجود دارد، این اصطلاح به کار می رود.



عشق رو "جلوه ای از خدا" نامیدن نه در تعریف علمی عشق صدق می کنه، نه با چیزهایی که ما از فیزیولوژیک مغز انسان می دونیم سازگاره
علم ، ندانسته های بسیار زیادی دارد و در مورد عملکرد مغز واقعا این ندانسته ها خیلی زیاد است؛ به طوری که حتی مسیر عصبی (نوروآناتومی) ساده ترین حرکات و رفلکس های بدن هم کاملا شناخته شده نیست، چه رسد به حالت های پیچیده ی احساسی و روانی. اینکه مثلا می دانیم که وقتی فلان احساس خاصی را داریم، فلان هسته ی مغز فعال تر است، اصلا اطلاعات واضح و جامعی نیست. هرچند اگر شناخته شده هم بود چیزی از اهمیت علت غایی آن کم نمی شد.
پس به نظرم اگر مفهومی در تعریف علمی عشق جایگاهی ندارد به معنای "بی معنی بودن" آن مفهوم نیست. (مثلا در قدیم فیزیک و پزشکی، نجوم و ... هم در جزو مباحث فلسفی بود، به خاطر اینکه دلایل علمی آن کشف نشده بود... اصولا وقتی از یک پدیده اطلاعات زیادی نداریم، نمی توانیم به کمک علم در مورد آن قضاوت درستی داشته باشیم و باید از مباحثی مثل فلسفه کمک گرفت؛ همانند مباحث مربوط به شعور (consciousness) در حال حاضر )
من بیشتر می خواستم در مورد علت غایی پدیده ی عشق در این تاپیک بحث شود (روانشناسی – فسلفه) و نه علت فاعلی آن (فیزیولوژی).




این قضیه به راحتی در fMRI مغز قابل مشاهده است که زمین تا آسمون متفاوت هست فعالیت های مغزی شخصی که هر سه فاکتور رو در خودش احساس می کنه تا مثلا مادری که به فرزندش احساس علاقه می کنه یا عارفی که مدعی است به عشق الهی.
ولی این احساسات هنوز تشابهات زیادی دارند.
همانطور که گفتم فیزیولوژی نمی تواند در مورد علت غایی بحث کند.



نظر فروید درباره عشق 100 درصد صحیح بوده و کاملا اتفاق نظر علمی در روانشناسی براش وجود داره
ولی روانشناس و متفکران زیادی هم هستند که اینطور فکر نمی کنند؛ نظیر اریک فروم، یالوم، بوبر، مزلو






برای مثال من بخشی از کتاب روان درمانی اگزیستانسیال (اروین یالوم) که در مورد عشق بالغانه و عاری از نیاز هست رو در اینجا می آورم:

مزلو دو گونه عشق را توصیف می کند که با این دو انگیزه همساز و هماهنگ است: «رشد» و «کاستی». «عسق کاستی مدار» عشقی «خودخواهانه» یا «عشق-نیاز» است، در حالی که «عشق هستی مدار» (عسقی که بر پایه ی هستی و موجودیت دیگری بنا شود [نه به خاطر نیاز خود شخص و بنابراین خودخواهی خود فرد] ) ، «عشق عاری از نیاز» یا «عشق عاری از خودخواهی» ست. عشق هستی مدار تملک گرا نیست و بیش از آنکه ناشی از نیاز باشد، حاصل تحسین و ستایش است؛ تجربه ای غنی تر، «والاتر» و ارزشمند تر از «عشق کاستی مدار» است. «عشق کاستی مدار» را می توان ارضا کرد، در حالی که مفهوم «ارضا» برای «عشق هستی مدار» هیچ کاربردی ندارد.

علاقه به دیگری به معنای رایطه ای مبتنی بر از خود گذشتگی و نوع دوستی است: فرد توجه به خود و آگاهی از خود را کنار می گذارد؛ ارتباط برقرار می کند بدون این فکر مسلط که او درباره ی من چه فکر می کند؟ یا این رابطه چه سودی برایم دارد؟ فرد در پی تحسین، پرستش، تسکین جنسی، قدرت و پول نیست. فرد در آن واحد فقط با آن دیگری ارتباط دارد: هیچ طرف سومی وجود ندارد که به صورت واقعی یا خیال، این رویارویی را به تماشا بنشیند. به عبارت دیگر ، فرد باید با همه ی وجودش ارتباط برقرار کن: اگر بخشی از او به جای دیگری باشد، مثلا به بررسی اثر رابطه بر شخص سومی بپردازد، فرد به همان میزان، قادر به برقرای ارتباط نبوده است.


علاقه به دیگری به معنای علاقه به هستی و رشد اوست. فرد با درک کامل از دیگری که حاصل گوش دادن بی ریاست، می کوشد به او کمک کند تا هنگام مواجهه، از هر جهت سرزنده و فعال باشد.
محبت فعال است. عشق بالغانه دوست داشتن است، نه دوست داشته شدن. فرد عاشقانه به دیگری می بخشد؛ «تسلیم» دیگری نمی شود.
محبت شیوه ی بودن و حضور فرد در دنیاست؛ ارتباطی انحصاری ، دشوار و جادویی با فرد خاص نیست.

محبت بالغانه ار غنای فرد ناشی می شود، نه از تهیدستی اش، از رشد ناشی می شود نه از نیاز. فرد عشق نمی ورزد چون نیاز به وجود دیگری دارد، نیاز به کامل بودن دارد و نیازمند فرار از تنهایی فراگیر است. فردی که بالغانه عشق می ورزد، این نیازها را در جایی دیگر و به شیوه ای دیگر مثلا با عشق مادرانه که در مراحل ابتدایی زندگی بر او جاری شده، بر آورده کرده است. بنابراین عشق پیشین سرچشمه ی قدرت است و عشق کنونی زاییده ی قدرت.

kases
28-01-2014, 21:02
خیلی ممنونم که در بحث شرکت کردید.

خواهش میکنم دوست عزیز:n16:




بنده فعلا نه موافق با فرمایشات شما هستم و نه مخالف؛ ولی سعی می کنم بحث را به چالش بکشم. آخر هدف من از این تاپیک بحث و گفتگو در مورد عشق بوده است.


بنده هم موافق به چالش کشیدن دانسته های همدیگه هستم اینجوری میشه مسایل رو از زوایای مختلف بررسی و متوجه اشتباهات شد.



خب بلاخره هر اتفاقی در بدن می افتد یک دلیل فیزیولوژیکی هم دارد و به نظرم این دلیل مناسبی برای "مکانیکی بودن" و "پست بودن" (حداقل اگر این حرف را صریحا بیان نکردید ولی آنرا از آن درجه ی بالایی (که عشق را جلوه ای از خدا می داند) پایین آوردید) هر رفتاری نیست. به عنوان مثال محبت کردن،فداکاری یا ... هم به خاطر اعمال فیزیولوژیکی خاصی و ترشح ناقل های عصبی خاصی در مغز است.
(هر چند حتی برای محبت کردن، فداکاری و ... هم دلایل تکاملی (روانشناسی تکاملی) وجود دارد؛ ولی باز هم اینها به معنای مردود شمردن اخلاق و معنویت نیست)


من عشق رو پست یا میکانیکی نمیدونم من داشتم نحوه بوجود اومدن عشق میگفتم اما احساس میکنم دیدگاهها متفاوته
احساس میکنم شما به دنبال مسایل ماورالطبیعه هستید. اما من اینجوری به قضیه نگاه نمیکنم

من نمیدونم تعریف شما از اخلاق و معنویت چیه؟ اما همه اینا به قول خودتون ناقل های عصبی در بدن داره و بخشهایی از مغز درگیر این مسایل هستند مغز انسان جزی از کل بدن انسان رو تشکیل میده عشق جدا از بدن فیزیکی انسان نیست




البته اول باید مشخص شود که منظور از کلمه ی "عشق" چیه؟

اگر منظورتان از کلمه ی عشق، جذب شدن و تمایلی باشد که سرانجام بخواهد به روابط جنسی و بقای نسل بینجامد، با فرمایش شما (که چیزی غیر از عشق زمینی (عشق فرویدی) وجود ندارد) موافقم.


ولی توجه داشته باشیم که عشق های دیگری هم وجود دارد [منظور من از کلمه ی عشق در اینجا، میل و تمایل شدید به یک نفر هست به طوری که آدم خودش را فراموش کند (به طوری که آنها در درون خود احساس کنند با هم یکی هستند)، فقط صلاح و خوبی آن ابژه را بخواهد، خودخواهی را کنار بگذارد و حتی در موارد شدید حاضر باشد خودش را فدا کند)] مثل عشق مادر به فرزند، عشق الهی (توجه داشته باشیم که این حرف فقط در ادبیات و داستان ها نیست، بلکه بخش بسیار گسترده ای از فلسفه، روانشناسی، عرفان و کلا تاریخ بشر را تشکیل داده است)، عشق انسان به انسان (بدون تاثیر گذاری جنسیت).


جناب stream در پست بالا به خوبی پاسخ شما را دادند من هم خیلی چیزا یاد گرفتم




توجه داشته باشیم که انسان فقط نیازهای مادی (خوراک و امنیت و مسکن و ...) ندارد بلکه نیاز هایی مثل: تنهایی بین فردی، مورد محبت واقع شدن، مورد توجه واقع شدن، تملک روی شخص دیگر، تنهایی اگزیستانسیال (که طبق روانشناسی اگزیستانسیال، قابل برطرف شدن نیست و همیشه آدم را آزار می دهد و فقط می شود آنرا تسکین داد) و ... هم دارد.


من فکر میکنم تا اون 3 مرحله بالا که نام بردم وجود نداشته باشه عشقی بوجود نمیاد

شما باید به سلسه مراتب دقت کنید (
خوراک و امنیت و مسکن )

شما اگر در کشوری مثل یکی از کشورهای قحطی زده بدنیا امده باشید که تنها تلاش مردم فقط برای پیدا کردن اب و غذا هست هیچ وقت عشق به ذهن شما خطور هم نخواهد کرد

یا اگر سرپناهی نداشته باشید تا در اون احساس امنیت و ارامش کنید یا همیشه در خطر باشید تنها هدف شما میشه فرار از تهدیدات... برای بوجود امدن عشق باید این مراحل طی بشه تا مغز شما یادش بیاد عشق چیه

اگر از مطلالبی که قبلا خوندم اشتباه برداشت نکرده باشم در بعضی از فرهنگ ها واژه ای به نام عشق وجود نداره یا در بخشهایی از افریقا اصلا نمیدونن عشق چیه تا حالا در جامعه انها عشق بوجود نیامده شما اگه ازشون بپرسی عشق چیه اصلا نمیدونن شما دارید در چه موردی صحبت میکنید

شما وقتی یک خطر جانی تهدیدتون میکنه مطمین باشید به عشق فکر نخواهید کرد اولین کاری که به ذهنتون میرسه زنده ماندن هست




ولی این رفتار (اعتراض به خیانت جفت – حسادت جنسی) فقط مختص به انسانها نیست و در حیوانات هم دیده می شود.

من فکر میکنم این مساله ی که من گفتم با اعتراض به خیانت و حسادت جنسی تفاوت داره
تو اون جمله بیشتر منظور من این بود که بخشی از نحوه به وجود اومدن عشق شهوت هست شاید یه مقدار تو پست قبلیم زیاده روی کردم
به نظر من وابستگی عاطفی بیشتر بر میگیره به دوران کودکی انسانها ، اگر بعد ازتولد از طرف پدر و مادر ارضا نشه و دچار کمبود محبت بشه در بزرگسالی مشکلاتی براش بوجود میاد
یکی از اونها وابستگی شدید به انسانهایی دیگر هستش حالا چه این علاقه به همجنس خودش باشه و یا به جنس مخالف
به نظر من همه چیز برمیگرده به لذت بردن ، انسانها همیشه دنبال لذت هستند به هر شکل ممکن
حالا شما میتونید اسمش رو بزارید کثافت کاری انسانها و یا عشق مقدس

اما عشق خیلی شیرینه این صحبتها فقط شاید نحوه بوجود امدن عشق باشه وقتی عاشق شدی اگه مراحلی که در پست جناب stream هستش رو با هم داشته باشی دیگه کنترلت دست خودت نیست در واقع دچار دردسری بزرگ شدی مثل روغن ریخته شده هست خلاصی از عشق به این راحتی نیست حتی اگر شما بدونید دقیقا داره چه اتفاقاتی میفته باز هم شما عاشق هستید و نمیتونید به این راحتی ازش خلاص بشید دقیقا میره تو وجودت بعد از عاشق شدن دیگه فقط به خودت فکر نمیکنی در هر لحضه داری به معشوقت فکر میکنی حتی زمان غذا خوردن مسواک زدن یا حمام کردن و .................... در صورتی که همه این مراحل در مغز شما اتفاق میفته و نباید جای دیگری دنبالش گشت

بدترین جای عشق زمانی است که که شما به شدت عاشق باشید اما طرفت به عشق شما پاسخ نمیده اینجاست که به زمین و زمان متوسل خواهید شد


اینجاست که ایرانیا تو شعر گفتن در مورد شکست عشقی استاد بودن خودشون رو نشون دادن ادمایی امثال مولانا و حافظ و ...شروع به شعر گفتن در مورد عشق کردند

آتش عشق است کَاندَر نِی‌فُتاد جوشش عشق است کَاندر مِی فُتاد

Stream
28-01-2014, 21:15
منظور من این بود که عوامل فیزیولوژیک "علل فاعلی" عشق هستند و نباید به خاطر اینکه علل فاعلی این پدیده شناخته شد، "علت غایی" آنرا و اهمیت آنرا بی اهمیت تر از قبل بدانیم.

من اصراری ندارم که مثلا حتما فرض کنیم که خدا یک چیز خاصی است که وقتی بخشی از آن با ما ارتباط برقرار می کند، عاشق می شویم. بلکه به نظرم این اصطلاح (جلوه ای از خدا بودن) تداعی کننده ی احساس و کیفیت روانی ای است که مثلا در عرفان و عشق الهی مطرح است و به دلیل شباهت هایی که بین این احساسات وجود دارد، این اصطلاح به کار می رود.


خب من مشکلی با این توضیحات شما ندارم، صرفا استفاده از بعضی کلمات که بار خرافی به همراه دارند اشکال قضیه است و باعث میشه از واقعیت دور بشیم. ما نیازی نداریم برای اینکه عشق رو با اهمیت جلوه بدیم اون رو به خرافات وصل کنیم.




علم ، ندانسته های بسیار زیادی دارد و در مورد عملکرد مغز واقعا این ندانسته ها خیلی زیاد است؛ به طوری که حتی مسیر عصبی (نوروآناتومی) ساده ترین حرکات و رفلکس های بدن هم کاملا شناخته شده نیست، چه رسد به حالت های پیچیده ی احساسی و روانی. اینکه مثلا می دانیم که وقتی فلان احساس خاصی را داریم، فلان هسته ی مغز فعال تر است، اصلا اطلاعات واضح و جامعی نیست. هرچند اگر شناخته شده هم بود چیزی از اهمیت علت غایی آن کم نمی شد.
پس به نظرم اگر مفهومی در تعریف علمی عشق جایگاهی ندارد به معنای "بی معنی بودن" آن مفهوم نیست. (مثلا در قدیم فیزیک و پزشکی، نجوم و ... هم در جزو مباحث فلسفی بود، به خاطر اینکه دلایل علمی آن کشف نشده بود... اصولا وقتی از یک پدیده اطلاعات زیادی نداریم، نمی توانیم به کمک علم در مورد آن قضاوت درستی داشته باشیم و باید از مباحثی مثل فلسفه کمک گرفت؛ همانند مباحث مربوط به شعور (consciousness) در حال حاضر )
من بیشتر می خواستم در مورد علت غایی پدیده ی عشق در این تاپیک بحث شود (روانشناسی – فسلفه) و نه علت فاعلی آن (فیزیولوژی).

قطعا اینکه در علم امروز برای چیزی مفهومی نداریم به معنای بی مفهوم بودن آن نیست بکله به معنی اینه که "هیچ دلیل خاصی نداریم فکر کنیم مفهوم خاصی وجود داره". علم تنها شیوه ای است که می تونیم قضاوت های اشتباه درباره چیزهای مختلف رو رد کرد و از طریق فلسفه هم میشه صحبت هایی کرد ولی باید یادمون باشه که فلسفه همیشه بر پایه مشاهدات علمی بنا میشه و نمی تونیم مشاهدات علمی رو کنار بگذاریم و بطور فلسفی بحث کنیم که "آیا زمین گرد است یا خیر". ما به هر نتیجه ای در فلسفه برسیم وقتی با مشاهدات علمی در تضاد است اون فلسفه غلط است.

روانشناسی و نوروساینس دو روی یک سکه هستند که یکی پدیده ها رو از علت شروع به بررسی می کنه (نوروساینس) و یکی از معلول (روانشناسی)، این دو رو نمیشه مستقل از هم بررسی کرد و الان هم می بینیم بین دپارتمان های آکادمیک این دو چقدر تعامل هست چون روز به روز داریم نزدیک تر میشیم به مرحله ای که این دو دقیقا درباره یک چیز صحبت می کنند. من و شما می تونیم از نظر فلسفی درباره عشق صحبت کنیم ولی وقتی اوکسیتوسین به کسی تزریق میشه شخص یک دفعه احساس عشق و علاقه می کنه دیگه نمیشه اون قضیه رو کنار گذاشت. عشق علت های مختلفی نداره که پاسخ های متفاوتی در علوم متفاوت داشته باشیم، در نهایت یک پاسخ صحیح هست که اون پاسخ از طریق مشاهدات و تست و آزمایش بدست میاد.



ولی این احساسات هنوز تشابهات زیادی دارند.
همانطور که گفتم فیزیولوژی نمی تواند در مورد علت غایی بحث کند.

این سیستم استدلالی ارسطو و علل اربعه و ... معیار مناسبی برای بررسی ناشناخته ها در قرن 21 ام نیستند. اون تفکیک بندی علل اربعه به کل غلط است و ما فقط علل مادی و فاعلی در دنیا داریم و علل صوری و غایی چیزی نیست که مشاهداتی در جهان طبیعت از اونها داشته باشیم به عنوان مفاهیمی واقعی. حتی علل فاعلی هم پرسش "چگونگی" رو پاسخ میدن و نه پرسش "چرایی" به شکلی که ابوعلی سینا بیان می کنه. کسی سوال نمی پرسه هدف زمین از گردش به دور خورشید چیه یا هدف زمین از گرد بودن چیه یا علت غایی چرخش زمین به دور خورشید چیست، سوال صحیح اینه که چگونه زمین به دور خورشید می چرخه و چطور میشه این رو پیشبینی کرد.




ولی روانشناس و متفکران زیادی هم هستند که اینطور فکر نمی کنند؛ نظیر اریک فروم، یالوم، بوبر، مزلو

Consensus علمی که امروزه وجود داره بر موضع فروید استوار هست به علاوه این افرادی که نام بردید همچین در تضاد با مواضح فروید یا بطور کلی قرار دادن Passion در ملزومات عشق نیستند بلکه اکثرا نحوه بیان متفاوتی دارند.




برای مثال من بخشی از کتاب روان درمانی اگزیستانسیال (اروین یالوم) که در مورد عشق بالغانه و عاری از نیاز هست رو در اینجا می آورم:

مزلو دو گونه عشق را توصیف می کند که با این دو انگیزه همساز و هماهنگ است: «رشد» و «کاستی». «عسق کاستی مدار» عشقی «خودخواهانه» یا «عشق-نیاز» است، در حالی که «عشق هستی مدار» (عسقی که بر پایه ی هستی و موجودیت دیگری بنا شود [نه به خاطر نیاز خود شخص و بنابراین خودخواهی خود فرد] ) ، «عشق عاری از نیاز» یا «عشق عاری از خودخواهی» ست. عشق هستی مدار تملک گرا نیست و بیش از آنکه ناشی از نیاز باشد، حاصل تحسین و ستایش است؛ تجربه ای غنی تر، «والاتر» و ارزشمند تر از «عشق کاستی مدار» است. «عشق کاستی مدار» را می توان ارضا کرد، در حالی که مفهوم «ارضا» برای «عشق هستی مدار» هیچ کاربردی ندارد.

علاقه به دیگری به معنای رایطه ای مبتنی بر از خود گذشتگی و نوع دوستی است: فرد توجه به خود و آگاهی از خود را کنار می گذارد؛ ارتباط برقرار می کند بدون این فکر مسلط که او درباره ی من چه فکر می کند؟ یا این رابطه چه سودی برایم دارد؟ فرد در پی تحسین، پرستش، تسکین جنسی، قدرت و پول نیست. فرد در آن واحد فقط با آن دیگری ارتباط دارد: هیچ طرف سومی وجود ندارد که به صورت واقعی یا خیال، این رویارویی را به تماشا بنشیند. به عبارت دیگر ، فرد باید با همه ی وجودش ارتباط برقرار کن: اگر بخشی از او به جای دیگری باشد، مثلا به بررسی اثر رابطه بر شخص سومی بپردازد، فرد به همان میزان، قادر به برقرای ارتباط نبوده است.


علاقه به دیگری به معنای علاقه به هستی و رشد اوست. فرد با درک کامل از دیگری که حاصل گوش دادن بی ریاست، می کوشد به او کمک کند تا هنگام مواجهه، از هر جهت سرزنده و فعال باشد.
محبت فعال است. عشق بالغانه دوست داشتن است، نه دوست داشته شدن. فرد عاشقانه به دیگری می بخشد؛ «تسلیم» دیگری نمی شود.
محبت شیوه ی بودن و حضور فرد در دنیاست؛ ارتباطی انحصاری ، دشوار و جادویی با فرد خاص نیست.

محبت بالغانه ار غنای فرد ناشی می شود، نه از تهیدستی اش، از رشد ناشی می شود نه از نیاز. فرد عشق نمی ورزد چون نیاز به وجود دیگری دارد، نیاز به کامل بودن دارد و نیازمند فرار از تنهایی فراگیر است. فردی که بالغانه عشق می ورزد، این نیازها را در جایی دیگر و به شیوه ای دیگر مثلا با عشق مادرانه که در مراحل ابتدایی زندگی بر او جاری شده، بر آورده کرده است. بنابراین عشق پیشین سرچشمه ی قدرت است و عشق کنونی زاییده ی قدرت.

این توضیح ها زیبا هستند و جالب ولی باید دقت کنیم در دام تفاوت های سمانتیک قضیه نیفتیم. خیلی از این توصیفات برای اون عشق کامل و واقعی (که در مدل Triangular theory of love بیان شد) اکثرا خیلی خوب و دقیق صادق هستند و به نوعی در تایید قضیه است نه در رد اون قضیه. صرفا نحوه بیان فرق می کنه و یالوم هم در همون سیستم روانشناسی فروید کار می کنه و اگه به آثارش هم نگاه کنید این کاملا واضح هست.

alittlequestion11
28-01-2014, 22:04
خیلی از kases عزیز و stream عزیز ممنونم.

راستش را بخواهید به نظرم کلیات صحبت های شما درست است و تمام اینها جنبه های مختلف موضوع عشق است و هیچکدام قابل رد نیست. حتی اگر گاهی به نظر برسد که در تضاد با یکدیگر هستند، باز هم فرضیات سطحی ای نیستند که به راحتی قابل تایید/رد کردن باشند.
فقط در مورد جزییات کوچکی که در صحبتهایتان بیان کرده اید نظر متفاوتی داشتم که اهمیت زیادی ندارد و به نظرم پرداختن به اونها، ما رو از موضوع اصلی دور میکنه.


اگر دوست داشتید نظرات خود را در مورد عشق بیشتر بیان کنید (همچنین سایر بازدید کنندگان این تاپیک). هر چیزی که به ذهنتان می رسد و فکر می کنید که افکار با ارزشی هستند و به اشتراک گذاشتن آنها مفید است.

مثلا پاسخ به سوالاتی چون:
آیا عاشق شدن خوب است؟ اگر عشق صرفا یک جنون و شیفتگی احمقانه باشد و ما را بازیچه قرار می دهد و فقط باعث می شود به زندگی روزمره ی خود و فعالیت های منطقی (و شاید مکانیکی) خود نرسیم (و خلاصه فقط یک هیجان و احساس زود گذر است)، بهتر نیست که جلوی خود را بگیریم؟! و اگر چیزی غیر از این است، چه طور؟
اصلا عاشق شدن چه فایده ای دارد؟ آیا تاثیری در رشد روانی، معنوی، عقلانی یا ... انسانها دارد؟

تکرار می کنم که لازم نیست پاسخ هایتان، جواب به سوالات بنده باشد (من فقط سوالاتی را برای شروع بحث عنوان کردم)؛ بلکه هر چیزی که به ذهنتان می رسد و فکر می کنید مفید است را بیان کنید.

kases
28-01-2014, 22:34
آیا عاشق شدن خوب است؟


بعضی وقتا ادم سردرگم میشه که داره چه اتفاقی میفته
من احساس میکنم مغز انسان یه مقدار خله
اصلا نمیشه گفت عاشق شدن خوبه یا بد
اگر به معشوقه برسی که خوبه اما اگه نرسی تازه مشکلات شروع میشه



آیا عاشق شدن خوب است؟ اگر عشق صرفا یک جنون و شیفتگی احمقانه باشد و ما را بازیچه قرار می دهد و فقط باعث می شود به زندگی روزمره ی خود و فعالیت های منطقی (و شاید مکانیکی) خود نرسیم (و خلاصه فقط یک هیجان و احساس زود گذر است)، بهتر نیست که جلوی خود را بگیریم؟! و اگر چیزی غیر از این است، چه طور؟


یه سوال دارم تا حالا عاشق شدی؟ به نظر میاد تا حالا عاشق نشدی که این سوالات رو میپرسی هر کی عاشق شده باشه این سوالات نمیپرسه:n02:


اصلا عاشق شدن چه فایده ای دارد؟ آیا تاثیری در رشد روانی، معنوی، عقلانی یا ... انسانها دارد؟[/RIGHT]
]

بله در رشد و شخصیت فرد تاثیر زیادی داره مثل اینه که وارد یک طوفان شدی وقتی از طوفان اومدی بیرون خیلی چیزا یاد میگیری و اینکه رو رفتار وشخصیتت و شناخت خودت و اطرافیانت تاثیر میزاره

alittlequestion11
28-01-2014, 22:42
یه سوال دارم تا حالا عاشق شدی؟ به نظر میاد تا حالا عاشق نشدی که این سوالات رو میپرسی هر کی عاشق شده باشه این سوالات نمیپرسه:n02:

آره؛ راستش رو بخواهید قبل از اون نظرم در مورد عشق این بود که تمام اینها بازی است! اصل قضیه شهوت است و بس!!
ولی وقتی عاشق شده بودیم، دیدیم که به تنها چیزی که فکر نمی کنم (و یه جورایی حالم ازش به هم می خوره) شهوت و این مسائل است.
بعد از اون قضیه این سوالات برام مهم شدن.


ممنون.

Arash4484
28-01-2014, 22:54
دوستان سوالات شخصی و ابعاد خصوصی قضیه بمونه برای پروفایل و گفتگوهای خارج از تاپیک...

shabe.saket
29-01-2014, 01:35
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

خاصيت عشقي که برون از دوجهان است
آن است که هر چيز که گويند نه آن است

هرچه گويم عشق را شرح وبيان
چون به عشق آيم خجل باشم از آن

تن به جان زنده است و جان از عشق--- در بدن روح ما روان از عشق
عشق داند که ذوق عاشق چيست--- باز جو ذوق عاشقان از عشق
هرچه در کاينات موجود است ---جُـود عشق است و باشد آن را عشق
عاشقان عشق را به جان جويند--- عاقلان اند غافلان از عشق


جمله معشوق است و عاشق پرده اي--- زنده معشوق است و عاشق مرده اي

بي عشق جهان بلاست يکسر--- ناکامي و ابتلاست يک سر
عشق است اساس آفرينش--- هرچيز از آن به پاست يک سر
بي عشق حيات هيچ و پوچ است--- بيهوده و نارواست يک سر
هر دل که نسوزد از غم عشق ---جاي هوس و هواست يک سر

با پاي بي نشاني و با حال بي خودي--- شايد رسيم در حرم کبرياي عشق
در کشتي اميد به گرداب حيرتيم ---ما را مگر نجات دهد ناخداي عشق
از ما مپرس مسئله کفر و دين دگر ---کفر است در طريقت ما ماسواي عشق
از ملک عقلِ خيره بشدّت دلم گرفت --- اي بخت همّتي که پرم در هواي عشق
در خانه من و تو بجز دردسر نبود ---بايد پناه برد به دولتسراي عشق
اي نوربخش گوش سر خويش را ببند --- تا بشنوي به گوش دل خود نداي عشق

از شبنم عشق خاک آدم گِل شد ---صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
صد نشتر عشق بر رگ روح زدند ---يک قطره از آن چکيد و نامش دل شد

«اگر صد آب حيوان خورده باشي ---چو عشقي در تو نبود مرده باشي»
«با دو عالم عشق را بيگانگي --- اندر او هفتاد و دو ديوانگي»


سکوت مي کنم و عشق ، در دلم جاري است ( نیست ندانم ندانم ندانم چیست )
که اين شگفت ترين نوع خويشتن داري است
تمام روز ، اگر بي تفاوتم ؛ اما
شبم قرين شکنجه ، دچار بيداري است
رها کن آنچه شنيدي و ديده اي ، هر چيز
به جز من و تو و عشق من و تو ، تکراري است

مرا ببخش ! بدي کرده ام به تو، گاهي
کمال عشق ، جنون است و ديگرآزاري است

مرا ببخش اگر لحظه هايم آبي نيست
ببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاري است
بهشت من ! به نسيم تبسمي درياب
جهانِ جهنم ما را ، که غرق بيزاري است


از تو اي عشق در اين دل چه شررها دارم
يادگار از تو چه شبها، چه سحرها دارم
با تو اي راهزن دل چه سفرها دارم

ورنه اينقدر مَهم جور و جفا ياد نداشت
هيچ شيرين سر خونريزي فرهاد نداشت
حسن در بردن دل همره و همکار تو بود
غمزه دمساز تو و عشوه مددکار تو بود
وصل و هجران سبب گرمي بازار تو بود
راست گويم دل ديوانه گرفتار تو بود
گر تو اي عشق نه مشّاطه خوبان بودي
ترک آن ماه جفاپيشه چه آسان بودي
چون نکو مي نگرم شمع تو، پروانه توئي
حرم و دير توئي کعبه و بتخانه توئي
راز شيريني اين عالم افسانه توئي
لب دلدار توئي، طرّه جانان توئي
گرچه از چشم بتي بيدل و دينم اي عشق
هرچه بينم همه از چشم تو بينم اي عشق
گرچه اي عشق شکايت ز تو چندان دارم
که به عمري نتوانم همه را بشمارم
گرچه از نرگس او ساخته اي بيمارم
گرچه زان زلف گره ها زده اي در کارم
باز هم گرم از اين آتش جانسوز توام
سرخوش از آه و غم و درد شب و روز توام
باز اگر بوي مئي هست ز ميخانه تست
باز اگر آب حياتي است به پيمانه تست
باز اگر راحت جاني بود افسانه تست
باز هم عقل کسي راست که ديوانه تست
شکوه بيجاست مرا کشتي و جانم دادي
آنچه از بخت طمع داشتم آنم دادي
خواهم اي عشق که ميخانه دلها باشم
بي خبر از حرم و دير و کليسا باشم
گرچه زين بيشتر از دست تو رسوا باشم
بي تو يک لحظه نباشد که بدنيا باشم
بعد از اين رحم مکن بر دل ديوانه من
بفرست آنچه غمت هست به غمخانه من
من نديدم سخني خوشتر از افسانه تو
عاقلان بيهده خندند بديوانه تو
نقد جان گرچه بود قيمت پيمانه تو
آه از آندل که نشد مست ز ميخانه تو
کاش دائم دل ما از تو بلرزد اي عشق
آندلي کز تو نلرزد بچه ارزد اي عشق

هم دعـــا کـن گره از کار تو بگشايد عشق
هم دعـــا کــــن گره تـازه نيــــفزايـد عشق
قـايقي در طلـــب مـــوج بــــه دريـــا پيوست
بايـــد از مــــرگ نترســـــيد ،اگـــــر بايد عشق
عـاقــبـت راز دلـم را بــــه لبــــانـــش گفتم
شايد اين بوسه به نفرت برسد ،شايد عشق
شـمع افــــروخــت و پــروانـــــه در آتش گل کرد
مـي توان ســـوخت اگــر امـر بفرمايد عشق
پيلـه ي عشق مـــن ابــــريشم تنهايي شد
شـمع حـق داشت، به پروانه نمي آيد عشق

در مدرسه گر چه دانش اندوز شوي
وز گرمي بحث مجلس افروز شوي
در مکتب عشق با همه دانايي
سر گشته چو طفلان نوآموز شوي

عشق پرواز بلندي‌ست مرا پر بدهيد
به من انديشة از مرز فراتر بدهيد
من به دنبال دل گمشده‌اي مي‌گردم
يك پريدن به من از بال كبوتر بدهيد
تا درختان جوان، راه مرا سد نكنند
برگ سبزي به من از فصل صنوبر بدهيد
يادتان باشد اگر كار به تقسيم كشيد
باغ جولان مرا بي‌در و پيكر بدهيد
آتش از سينة آن سرو جوان برداريد
شعله‌اش را به درختان تناور بدهيد
تا كه يك نسل به يك اصل خيانت نكند
به گلو فرصت فرياد ابوذر بدهيد
عشق اگر خواست، نصيحت به شما، گوش كنيد
تن برازندة او نيست، به او سر بدهيد
دفتر شعر جنون‌بار مرا پاره كنيد
يا به يك شاعر ديوانة ديگر بدهيد

بعد ازين، وادي عشق آيد پديد ---غرق آتش شد، کسي کانجا رسيد
کس درين وادي بجز آتش مباد ---وانک آتش نيست، عيشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود ---گرم‌رو، سوزنده و سرکش بود

ور به چشم عقل بگشايي نظر ----عشق را هرگز نبيني پا و سر
مرد کارافتاده بايد عشق را -----مردم آزاده بايد عشق را

خاصيت عشقي که برون از دوجهان است
آن است که هر چيز که گويند نه آن است

alittlequestion11
29-01-2014, 12:13
با سلام مجدد.


من هم نظر خودم رو در مورد عشق می گم.




به نظر من عشق مراتبی دارد و حالت هایی که از آن به عنوان "عشق" یاد می شود، گاهی زمین تا آسمان با هم فرق دارند.


برخی به اصطلاح عشق ها، کاملا بر اساس شهوت و هوس های لحظه ای (و احتمالا جنسی) است.
از ویژگی این عشق ها، ناگهانی بودن آنهاست؛ فرد برای مدت کوتاهی دویوانه بازی در می آورد و مدتی بعد می بیند که خبری از آن احساسات نیست... این رفتار ها من را به یاد رفتار های گربه های محله یمان (در فصل هایی که فعالیت جنسی دارند) می اندازد!!
در این عشق ها، فرد اگر خیلی لطف کند، فقط به زبان می آورد که می خواهد به قربان چشم و گوش معشوق برود!
محتوای آهنگ های شبکه های ماهواره ای، در اکثر موارد همین عشق هاست (و مشکلی که این آهنگ ها و فیلم ها به وجود می آورند این است که باور غلطی را در مورد عشق در بین جوانان و مخاطبان خودشان به وجود می اورند و بر شدت جهل مرکب آنها می افزایند).

برخی دیگر از عشق ها، عشق هایی است که فرد با عقل و منطق خود عاشق می شود؛ فرد به این نتیجه می رسد که فلان ابژه، صفت های خوبی دارد... به خوبی می تواند "نیاز" های من را برطرف سازد (همانطور که گفتم انسان ها فقط نیاز مادی ندارند).
در این حالت در واقع عاشق، خود معشوق را دوست ندارد بلکه صفت های مطلوب او را دوست دارد؛ در واقع معشوق به عنوان یک کالاست؛ کالایی که ویژگی های خوبی را دارد.
اساس و پایه ی این عشق ها این است: «من به او نیازمندم، پس او را دوست دارم»
ولی در این عشق ها، به محض بر طرف شدن نیازها، عشق هم تمام می شود (چون اساس و پایه ی آن، نیاز شخصی و خودخواهی بوده است).
همچنین اگر معشوق و کالایی بهتر پیدا شود، ارزش معشوق قبلی کم می شود.
در این عشق ها، معشوق هر لحظه در شک و ترید قرار دارد که مبادا کاری کرده باشد که مطابق میل عاشق نباشد... چون معشوق به خوبی این را می داند که فرد عاشق، فقط صفات او را دوست دارد نه خودش را (هر چند این را به زبان نیاورد).

این عشق ها اساس خیلی از ازواج ها هست؛ ازدواج هایی که بر اساس عقل صورت گرفته و معمولا با دوام و خوب هستند.
و به نظرم این عشق ها هم خیلی عمیق و اصیل نیستند بلکه فقط مبادله ی کالا بوده است. ( و راه چاره ای نیست؛ ازدواج لازمه ی بقای نسل انسان هاست و خوبی های زیادی هم دارد ولی ما در اینجا می خواهیم در مورد عشق بحث کنیم!)
من اطلاع خیلی زیاد در مورد Triangular theory of love ندارم (و در حد همین نمودار که stream گذاشته است از آن سر در می آورم) ولی به نظرم این نمودار فقط به درد با دوام کردن ازدواج می خورد (و بر اساس "نیاز" فرد و در نهایت خودخواهی فرد است).
این دو مورد بالایی، من را به یاد این ابیات می اندازد:

چونک زشت و ناخوش و رخ زرد شد / اندک‌اندک در دل او سرد شد
عشقهایی کز پی رنگی بود / عشق نبود عاقبت ننگی بود
زانک عشق مردگان پاینده نیست / زانک مرده سوی ما آینده نیست
عشق زنده در روان و در بصر / هر دمی باشد ز غنچه تازه‌تر
عشق آن زنده گزین کو باقیست / کز شراب جان‌فزایت ساقیست

ولی حالت والا تری هم وجود دارد:
عشقی که از غنای فرد به وجود آید (نه به خاطر نیازمندی اش)؛ فرد نیاز عاطفی ندارد، نیاز جنسی ندارد، نیاز بر طرف شدن تنهایی ندارد، نیاز "مورد توجه قرار گرفتن" ندارد، نیاز تملک گرایی ندارد، نیاز "دوست داشته شدن" ندارد؛
این فرد در واقع دارد عشق و محبت خود را به معشوق "می بخشد".
فرد کالایی را مبادله نمی کند بلکه دارد چیزی را می بخشد... چون او اینقدر از نظر دورنی غنی است که وقتی چیزی را ببخشد، چیزی از دورنش کم نمی شود... بلکه فرد دوست دارد که به اختیار خود ببخشد.
در اینجا، عاشق نمی بخشد که به دست آورد؛
بلکه می بخشد که بخشیده باشد.

این عشق ها غیر مشروط است.
این عشق ها بدون تملک گرایی است.
حسادت در این عشق ها جایگاهی ندارد.
این عشق ها بدون توقع و بدون انتظار "پاداش گرفتن" است.

معشوق به هیچ طریقی محدود نمی شود (مثلا به این صورت: «تو باید من را دوست داشته باشی»)
مهمترین مساله برای عاشق، رشد شخصی معشوق است . . حتی اگر به قیمت فراموش شدن عاشق باشد... .
و مهمتر از همه اینکه این عشق ها، یک «منش» برای زندگی است.
اگر معشوق، حتی نام عاشق را هم فراموش کند، عاشق خیلی ناراحت نمی شود.
و عاشق چیز زیادی را از دست نداده است... چون توقع به دست آوردن چیزی را نداشته است.

فرد عاشق در جریان این عشق ها، خود را فراموش کرده، خودخواهی را کنار گذاشته و در عوض "غرق شدن در جریان زندگی" را بدست آورده است.(مصداقی برای این ابیات: قطره دریاست اگر با دریاست / ورنه او قطه و دریا، دریاست .... یا...... بلندی از آن یافت کو پست شد / در نیستی کوفت تا هست شد)


من دوست دارم که بگویم که در این عشق ها، فرد به معنای واقعی کلمه "زندگی" کرده است.

آنک ارزد صید را عشقست و بس / لیک او کی گنجد اندر دام کس
تو مگر آیی و صید او شوی / دام بگذاری به دام او روی
عشق می‌گوید به گوشم پست پست / صید بودن خوش‌تر از صیادیست
گول من کن خویش را و غره شو / آفتابی را رها کن ذره شو
بر درم ساکن شو و بی‌خانه باش / دعوی شمعی مکن پروانه باش
عشق باشد چاشنی زندگی / سلطنت بینی نهان در بندگی



خوشحال می شوم که نظرات دوستان را هم بدانم.

Masoud-2014
06-02-2014, 16:56
عشق چیز خوبیه و انسان با وجود همدم احساس امنیت و مفید بودن میکنه و به زندگی خود هدف و معنا میبخشه
این احساس که شما توسط دیگر دوست داشته میشوید و غمخوار و همدمی دارید بسیار لذت بخشه

B3HZ@D
06-02-2014, 22:05
عشق چیز خوبیه و انسان با وجود همدم احساس امنیت و مفید بودن میکنه و به زندگی خود هدف و معنا میبخشه
این احساس که شما توسط دیگر دوست داشته میشوید و غمخوار و همدمی دارید بسیار لذت بخشه

درود

مخالفم . کلا من با این واژه که ازدواج باعث تکامل انسان و هدفدار کردن زندگی اون میشه مشکل اساسی دارم .

اصل قضیه اینجاست که ما هدف رو چی تعریف کرده باشیم .

البته من مخالفتی با ازدواج ندارم ولی با اینجور نتیجه گیری ها پیرامون ازدواج و افراد مجرد مشکل دارم .

Masoud-2014
07-02-2014, 07:31
درود

مخالفم . کلا من با این واژه که ازدواج باعث تکامل انسان و هدفدار کردن زندگی اون میشه مشکل اساسی دارم .

اصل قضیه اینجاست که ما هدف رو چی تعریف کرده باشیم .

البته من مخالفتی با ازدواج ندارم ولی با اینجور نتیجه گیری ها پیرامون ازدواج و افراد مجرد مشکل دارم .

خب معلومه هدف کاملتر شدنه و طی کردن سلسه مراتب کمال و رسیدن به کمال واقعی...
با ازدواج انسان علاوه بر اینکه از پاره ای از گناههای نفسانی مبری میشه مهمتر اینکه از لحاظ خصوصیات شخصیتی هم کاملتر میشه و با بر عهده گرفتن مسئولیت بیشتر به پختگی در زندگی خود رسیده و با به عشق به زندگی و فرزندان و همسر خود احساس بی مسئولیتی و خامی و پوچی را از خود می زداید و این مرحله ای از مراحل کمال انسانه...

V E S T A
07-02-2014, 12:09
خب معلومه هدف کاملتر شدنه و طی کردن سلسه مراتب کمال و رسیدن به کمال واقعی...
با ازدواج انسان علاوه بر اینکه از پاره ای از گناههای نفسانی مبری میشه مهمتر اینکه از لحاظ خصوصیات شخصیتی هم کاملتر میشه و با بر عهده گرفتن مسئولیت بیشتر به پختگی در زندگی خود رسیده و با به عشق به زندگی و فرزندان و همسر خود احساس بی مسئولیتی و خامی و پوچی را از خود می زداید و این مرحله ای از مراحل کمال انسانه...

پس با توضیحات شما باید همه افرادی که ازدواج کردن از جمله مردم عادی و غیر عادی و معتادان و سارقان و مجرمان به کمال واقعی نزدیک تر شده باشن یا کسایی که تعدد زوجین دارن به کمال واقعی نزدیکی بیشتری پیدا کرده باشن نسبت به افرادی که تک همسر هستن یا مجرد هستن!
چون این افراد با بر عهده گرفتن مسئولیت بیشتر در زندگی و فرزندان و همسر خود احساس بی مسئولیتی و خامی و پوچی را از خود می زداید و این مرحله ای از مراحل کمال انسانه...

havzhini
07-02-2014, 13:36
حالت که ما اسمش رو عشق میزاریم از دید من هیچ تفاوتی درش با باقی حالات و احساسات ما مثل شادی و خشم و ناراحتی و ... از لحاظ فیزیولوژیک نداره و فقط یک احساس درونی هست که از فعالیت مغزی و هورمونی ما نشأت میگیره
این احساس عشق میتونه به یک انسان یک شعی یا یک فعالیت خاص در فرد بوجود بیاد و یک احساس خواستن و اشتیاق در فرد برای بدست اوردن اون چیز شعله میگیره مثل اشتیاقی که یک هنرمند میتونه به خلق اثری داشته باشه یا یک ورزشکار برای پیروزی داره یا فرد عادی نسبت انسان دیگه ای داره

حالا اگر فقط منظور از عشق ، احساس عشق یک انسان به نفری از جنس مخالفش هست بازم این فقط یک فعالیت هرمونی و مغزی هست که با دیدن یا حتی اسشمام یک بو ممکنه در فرد ریشه بگیره

این مطالب دلیلی برای این کسی بی ارزش یا کوچیک بودنه این حالات رو بلکه هر احساس انسان ارزشمند هست بخصوص احساسی که انسان رو شاد کنه و زندگیش رو رو به موفقیت ببره

بین بحث عشق با بحث ازدواج هم از نظر من هیچ ارتباطی واقعی نیست و دونفر بدون ازدواج میتونن سرشار از عشق باهم زندگی کنن و در مقابل دونفر هم سالها بعد از ازدواجشون هیچ عشقی نسبت به هم نداشته باشن.

Stream
07-02-2014, 14:45
عشق چیز خوبیه و انسان با وجود همدم احساس امنیت و مفید بودن میکنه و به زندگی خود هدف و معنا میبخشه
این احساس که شما توسط دیگر دوست داشته میشوید و غمخوار و همدمی دارید بسیار لذت بخشه

انسان برای داشتن هدف و معنا و احساس امنیت و مفید بودن در زندگی نیازی به همدم نداره! نه اینکه همدم داشتن در تناقض با اینها باشه ولی شرط لازم نیست. لذت بخش بودن چیزی لزومی رو برای اهمیت یا واجب بودن اون تایید نمی کنه... "نیاز به داشتن همدم و غمخوار" رو حتی میشه یک ضعف شخصیتی روانی دونست، چیزی که انسان باید بره پیش روانپزشک تا برطرف کنه نه اینکه بره همدم و غمخوار پیدا کنه.


خب معلومه هدف کاملتر شدنه و طی کردن سلسه مراتب کمال و رسیدن به کمال واقعی...
با ازدواج انسان علاوه بر اینکه از پاره ای از گناههای نفسانی مبری میشه مهمتر اینکه از لحاظ خصوصیات شخصیتی هم کاملتر میشه و با بر عهده گرفتن مسئولیت بیشتر به پختگی در زندگی خود رسیده و با به عشق به زندگی و فرزندان و همسر خود احساس بی مسئولیتی و خامی و پوچی را از خود می زداید و این مرحله ای از مراحل کمال انسانه...

کامل تر شدن و کمال واقعی و ... خیلی فراتر از پیدا کردن یک همدم هست و باز هم داشتن همدم شرط لازم نیست. بر عهده گرفتن مسئولیت هم میوه پختگی و تکامل انسان هست نه اینکه قبول کردن مسئولیت مثلا فرزندان باعث پختگی انسان بشه، این همه پدر و مادر بسیار ناآماده هستند که ازدواج و بچه دار شدن هم هیچ کمکی به تکامل و پختگی اون ها نکرده.

Masoud-2014
08-02-2014, 19:05
پس با توضیحات شما باید همه افرادی که ازدواج کردن از جمله مردم عادی و غیر عادی و معتادان و سارقان و مجرمان به کمال واقعی نزدیک تر شده باشن یا کسایی که تعدد زوجین دارن به کمال واقعی نزدیکی بیشتری پیدا کرده باشن نسبت به افرادی که تک همسر هستن یا مجرد هستن!
چون این افراد با بر عهده گرفتن مسئولیت بیشتر در زندگی و فرزندان و همسر خود احساس بی مسئولیتی و خامی و پوچی را از خود می زداید و این مرحله ای از مراحل کمال انسانه...

کسیکه ازدواج میکنه ونیتش خیره نسبت به مجرد بی مسئولیت انسان پخته تر وکاملتریه و این حالت کلیه
و البته تعداد قاتلین و جانیان و... خیلی کمتر از بقیه ست و این در هر حالتی چه مجردی وچه متاهلی (کمتر) ممکنه وجود داشته باشه...
این قاعده در حالت کلی پابرجاست وغیر قابل انکار

V E S T A
08-02-2014, 19:20
کسیکه ازدواج میکنه ونیتش خیره نسبت به مجرد بی مسئولیت انسان پخته تر وکاملتریه و این حالت کلیه
و البته تعداد قاتلین و جانیان و... خیلی کمتر از بقیه ست و این در هر حالتی چه مجردی وچه متاهلی (کمتر) ممکنه وجود داشته باشه...
این قاعده در حالت کلی پابرجاست وغیر قابل انکار

این مورد که توضیح دادین ( ازدواج = کمال واقعی ) و هنوز تعریفی جامعی هم براش ارائه ندادین حتی وجود داشتنش قابل اثبات هم نیست چه برسه به اینکه به درجه بدیهی بودن یا غیرقابل انکار بودن رسیده باشه. خیلی از افراد که به بشریت خدمت کردن ازدواج نکرده بودن و تا اخر عمرشون مجرد بودن خیلی از افرادی که به بشریت ضرر رسوندن هم ازدواج کرده بودن پس این موردی نیست که غیر قابل انکار و پابرجا باشه و یا قاعده یا اصول یا قانون! در نظر گرفته بشه چون موارد نقض اون زیاد هست .

Reza Azimy_RW
08-02-2014, 19:25
عشق , خطای فاحش فرد در تمایز یک آدم معمولی از بقیه ی آدم های معمولی است

و دیگر هیچ :دی

havzhini
08-02-2014, 20:14
کسیکه ازدواج میکنه ونیتش خیره نسبت به مجرد بی مسئولیت انسان پخته تر وکاملتریه و این حالت کلیه
و البته تعداد قاتلین و جانیان و... خیلی کمتر از بقیه ست و این در هر حالتی چه مجردی وچه متاهلی (کمتر) ممکنه وجود داشته باشه...
این قاعده در حالت کلی پابرجاست وغیر قابل انکار
لطفا کلماتی که بکار میبرید رو تعریف هم بکنید، در جمله شما کلمات نیت، خیر ، مسئولیت ، پخته، کامل رو میشه تعاریف بسیار زیادی براش اورد و بعضا متناقض

مثلا کسی که مجرد هست ولی روزی 16ساعت کار میکنه و مخارج چندین نفر بر دوشش هست در تعریف شما نیت شر داره و بی مسئولیت و خام و ناقص هست؟ ولی کسی که ازدواج میکنه و بچه هم داره ولی هنوز مخارجش رو والیدنش تامین میکنن انسان خیرخواه و مسئولیت پذیر و پخته و کاملی هست بله؟
یا فردی که چون میدونه هنوز نمیتونه یک خانواده و ازدواج رو (از هر لحاظی مثلا مالی یا احساسی یا شخصیتی و ...) درست مدیریت کنه پس دست به ازدواج نمیزنه یک انسان بی مسئولیت هست ولی فردی که بدون هیچ بلوغ و پشتوانه ای دست به ازدواج میزنه و یک خانه سست و متلاشی رو شکل میده یک فرد مسئولیت پذیر هست

خیر ازدواج کردن یا نکردن کوچکترین تاثیر و ارتباطی با نیت خیر و مسئولیت پذیری و پختگی و کمال نداره و ازدواج فقط یک مرحله از زندگی هست که اتفاقا قبلش باید فرد دارای این ویژگیها باشه و بعد سراغ ازدواج بره.
و این قاعده چه در حالت کلی و چه جرعی کاملا مردود و دارای خطا هست و این کاملا قابل اثباته.

Masoud-2014
09-02-2014, 14:31
این مورد که توضیح دادین ( ازدواج = کمال واقعی ) و هنوز تعریفی جامعی هم براش ارائه ندادین حتی وجود داشتنش قابل اثبات هم نیست چه برسه به اینکه به درجه بدیهی بودن یا غیرقابل انکار بودن رسیده باشه. خیلی از افراد که به بشریت خدمت کردن ازدواج نکرده بودن و تا اخر عمرشون مجرد بودن خیلی از افرادی که به بشریت ضرر رسوندن هم ازدواج کرده بودن پس این موردی نیست که غیر قابل انکار و پابرجا باشه و یا قاعده یا اصول یا قانون! در نظر گرفته بشه چون موارد نقض اون زیاد هست .

ازدواج کمال واقعی نیست بلکه انسان با ازدواج کاملتر میشه و این قاعده کلیه ...
مواردی که سرکار خانم اشاره کردید در حالت کلی پابرجا نیست

B3HZ@D
09-02-2014, 15:21
درود

میشه لطف کنین و این کلیات رو کمی بشکافین تا هم صحبتتون واضح تر باشه و هم این که مسئله قابل بررسی باشه .

الان این قاعده کلی از کجا اومده !؟ صحبت شما در حد ادعایی بدون پایه و اساسه و صرفا نتیجه گیری شخصی است .


من هم میتونم بگم که ازدواج و تشکیل زندگی از نظر مالی دو طرف رو تحت فشار میذاره و همین فشار میتونه از نظر روانی تاثیر منفی روی دو طرف یا یکی از زوج ها داشته باشه .
شخص تحت تاثیر این فشار از مسیر درست زندگی خارج میشه و و و و ... پس نتیجه میگیریم انسان با ازدواج کامل نمیشه و این یک قاعده کلیه !!!

صحبت بالا مثال یا به نوعی دیدگاه و برداشتی بود که من یا امثال من میتونن داشته باشن و از این برداشت به نتیجه گیری کلی برسن .
هر چند که این نتیجه گیری میتونه درست یا غلط باشه . اصل اینجاست که معیار و قاعده هایی که ما برای اثبات صحبتمون در نظر میگیریم تا چه حد منطقی و قابل پذیرشه .

با کلی گویی به جایی نمیرسیم .

V E S T A
09-02-2014, 19:33
ازدواج کمال واقعی نیست بلکه انسان با ازدواج کاملتر میشه و این قاعده کلیه ...
مواردی که سرکار خانم اشاره کردید در حالت کلی پابرجا نیست


لطفا منظورتون رو از این تعاریف همونطور که بقیه دوستان هم خواستار هستن به صورت کامل و شفاف بیان کنید . منظورتون از کمال واقعی ، قاعده کلی و حالت کلی ؟؟؟؟



لطفا کلماتی که بکار میبرید رو تعریف هم بکنید، در جمله شما کلمات نیت، خیر ، مسئولیت ، پخته، کامل رو میشه تعاریف بسیار زیادی براش اورد و بعضا متناقض





درود

میشه لطف کنین و این کلیات رو کمی بشکافین تا هم صحبتتون واضح تر باشه و هم این که مسئله قابل بررسی باشه .

الان این قاعده کلی از کجا اومده !؟ صحبت شما در حد ادعایی بدون پایه و اساسه و صرفا نتیجه گیری شخصی است .


من هم میتونم بگم که ازدواج و تشکیل زندگی از نظر مالی دو طرف رو تحت فشار میذاره و همین فشار میتونه از نظر روانی تاثیر منفی روی دو طرف یا یکی از زوج ها داشته باشه .
شخص تحت تاثیر این فشار از مسیر درست زندگی خارج میشه و و و و ... پس نتیجه میگیریم انسان با ازدواج کامل نمیشه و این یک قاعده کلیه !!!

صحبت بالا مثال یا به نوعی دیدگاه و برداشتی بود که من یا امثال من میتونن داشته باشن و از این برداشت به نتیجه گیری کلی برسن .
هر چند که این نتیجه گیری میتونه درست یا غلط باشه . اصل اینجاست که معیار و قاعده هایی که ما برای اثبات صحبتمون در نظر میگیریم تا چه حد منطقی و قابل پذیرشه .

با کلی گویی به جایی نمیرسیم .

mmf66
09-02-2014, 19:41
ازداج های تو ایران بیشترش عشقی نیست

ولی عشق یعنی حماقت و علاقه ی شدید فرد نسبت به کسی یا چیزی ولی حدی دارد و میشود جایگیزین شود

ولی بالاترین عشق در دنیا ثابت شده پول و قدرت هست که با هر عشقی قابل جایگزینی هست

pcgamer
09-02-2014, 20:10
من با گونه های بیمار گونه عشق و فلسفش کاری ندارم و نظرم رو راجب عشق ادم به ادم که از نظر من این عشق فقط بین دو جنس مختلف پیش میاد میگم
عشق چیزی نیست که بشه اونو بکسی که نمیدونه و تجربه نکرده توضیح داد و اگر هم بشه نمیشه حس رو منتقل کرد.عشق یک احساسه قلبی و فکریه .شما احساس غرور و یا خوشحالی رو چطور میتونی توضیح بدی . اینم قابل توضیح نیست .کسی که عاشقه موقع بودن با طرف اینو حس میکنه و الی هرکسی موقع بهم خوردن رابطه ناراحته کاری ب عشق خیلی مواقع نداره چه بسا اگه عشقی بود کارش به اینجا نمیرسید عشق اول دوست داشتن خودتونه مورد های زیادی دیدم طرف عاشق یکی هست که صبح تا شب داره رنج میکشه این که عشق نیست ! ولی خوب فکر میکنه عشقه رنجی هم میکشه از روزی جهله نه عشق.

عشق با شناخت بوجود میاد بین دو ادمی که از نظر اجتماعی در یجایگاه مناسبی هستن .

pcgamer
09-02-2014, 20:38
عشق , خطای فاحش فرد در تمایز یک آدم معمولی از بقیه ی آدم های معمولی است

و دیگر هیچ :دی


خوب این تفکر اصلا اشتباست.هر کس باید یکی در سطح خودش پیدا کنه .پیدا کردن ادم خاص چیز بی معنی هستش . شما که نمیخوای موبایل بخری یا لباس بخری که دنبایل یک چیزخاص هستی رابطه رو باید بسازی
ممکنه معمولی برای شخصی دختر خوش قیافه تحصیل کرده و مرفه جامعه باشه چون خود طرف هم قیافه داره هم تحصیلات و هم قشر مرفه. ولی برای کسی که تحصیلات و شغل و ظاهری نداره این دختر فراتر از زمان ومکان باشه .چون هم سطح نیستن . پس بهتر هرکس دنبال ادمی مثل خودش باشه . این موضوع تو دختر ها بیشتره میبینه طرف فلان ماشینو داره بعدم میره تو رابطه تهشم میشه همه مرد ها .... اخه خودت کی هستی تحصیلاتت هدفت چیه

Demon King
09-02-2014, 21:03
توصیف عشق کار بسیار دشواریه که در هوس های زمینی خیلی کم میشه پیداش کرد. عشق یه حس بسیار نزدیک واقعی بین دوفرده که اگه نتیجه اون غیر از رسیدن به هم باشه چیزی جز مرگ نیست. من عشق مقدس رو عشق به خدا و عشقی که پایانش نرسیدن به هم و مرگ باشه میدونم ... عشق های زمینی یک نوع دوست داشتن به حساب میاد نه عاشقی ...

alittlequestion11
10-02-2014, 00:22
عشق یه حس بسیار نزدیک واقعی بین دوفرده
فرمایشتان، من را به یاد نطر مارتین بوبر در مورد عشق انداخت؛ که می گوید دو نفر باید واقعا همدیگر را درک کنند، رایطه ی بین آنها باید "من-تو" باشد نه "من-آن"، یعنی فرد باید با تمام آن شخص ارتباط برقرار کند و او را یک انسان کامل (با همهی شادی ها و غم هایش، احساساتش و تمام خصوصیات فطری انسانی) ببیند و آن دو نفر یه جورایی از نظر روحی و روانی با هم یکی شوند. (به قول اریک فروم، تناقضی جالب روی دهد: دو فرد با هم یکی شوند و در عین حال مستقل باقی بمانند).
نویسنده ی این وبلاگ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])هم دیدگاهی شبیه این دارد (می توانید با نطر بوبر آشنا شوید)



من عشق مقدس رو عشق به خدا و عشقی که پایانش نرسیدن به هم و مرگ باشه میدونم ... عشق های زمینی یک نوع دوست داشتن به حساب میاد نه عاشقی ...
من متوجه نشدم؛ منطورتان این است که عشق زمینی ای که پایانش نرسیدن باشد، عشق واقی و شایسته ی واژه ی عشق است یا اینکه کلا عشق های زمینی "یک نوع دوست داشتن" هستند؟

Masoud-2014
10-02-2014, 14:47
لطفا منظورتون رو از این تعاریف همونطور که بقیه دوستان هم خواستار هستن به صورت کامل و شفاف بیان کنید . منظورتون از کمال واقعی ، قاعده کلی و حالت کلی ؟؟؟؟

قطعا یک دست صدا نداره ...

زن و شوهر میتونن یکدیگر و کاملتر کنن از خیلی جهات ...

و این کاملا مشخصه ... نکته گنگی هم وجود نداره

V E S T A
10-02-2014, 14:53
قطعا یک دست صدا نداره ...

زن و شوهر میتونن یکدیگر و کاملتر کنن از خیلی جهات ...

و این کاملا مشخصه ... نکته گنگی هم وجود نداره


تو توضیحاتتون تعریفی وجود نداره !

منظور از کمال واقعی ، قاعده کلی و حالت های کلی چیه ؟! اینا نکته های گنگی هستن که هنوز مشخص نشده !!!

Masoud-2014
10-02-2014, 15:11
تو توضیحاتتون تعریفی وجود نداره !

منظور از کمال واقعی ، قاعده کلی و حالت های کلی چیه ؟! اینا نکته های گنگی هستن که هنوز مشخص نشده !!!
کمال واقعی فعلا ربطی به این بحث نداره و جای دیگه باید صحبت بشه

صحبت سر اینه که در حالت کلی بیشتر افراد ازدواج میکنند و صاحب اولاد میشوند و ازدیاد نسل میدهند و با قبول مسئولیت در قبال همسر و فرزندان حس مفید بودن و جهش مثبت را پیدا میکنن...
تعداد مجردها کمتره ...

V E S T A
10-02-2014, 15:20
کمال واقعی فعلا ربطی به این بحث نداره و جای دیگه باید صحبت بشه

صحبت سر اینه که در حالت کلی بیشتر افراد ازدواج میکنند و صاحب اولاد میشوند و ازدیاد نسل میدهند و با قبول مسئولیت در قبال همسر و فرزندان حس مفید بودن و جهش مثبت را پیدا میکنن...
تعداد مجردها کمتره ...

پس لزوم مطرح کردن این تعاریف بی ربط در این بحث چه بود ؟


خب معلومه هدف کاملتر شدنه و طی کردن سلسه مراتب کمال و رسیدن به کمال واقعی...
با ازدواج انسان علاوه بر اینکه از پاره ای از گناههای نفسانی مبری میشه مهمتر اینکه از لحاظ خصوصیات شخصیتی هم کاملتر میشه و با بر عهده گرفتن مسئولیت بیشتر به پختگی در زندگی خود رسیده و با به عشق به زندگی و فرزندان و همسر خود احساس بی مسئولیتی و خامی و پوچی را از خود می زداید و این مرحله ای از مراحل کمال انسانه...


ازدواج کمال واقعی نیست بلکه انسان با ازدواج کاملتر میشه و این قاعده کلیه ...
مواردی که سرکار خانم اشاره کردید در حالت کلی پابرجا نیست


کمال واقعی ؛ مراتب کمال، قاعده کلی، حالت کلی و... ؟؟ چه تعاریفی دارن ؟

Demon King
10-02-2014, 15:21
من متوجه نشدم؛ منطورتان این است که عشق زمینی ای که پایانش نرسیدن باشد، عشق واقی و شایسته ی واژه ی عشق است یا اینکه کلا عشق های زمینی "یک نوع دوست داشتن" هستند؟

منظورم اینه که عشق واقعی در هوس های زمینی کم پیدا میشه نه اینکه اصلا پیدا نشه :


در هوس های زمینی خیلی کم میشه پیداش کرد.

Masoud-2014
10-02-2014, 15:25
پس لزوم مطرح کردن این تعاریف بی ربط در این بحث چه بود ؟

کمال واقعی ؛ مراتب کمال، قاعده کلی، حالت کلی و... ؟؟ چه تعاریفی دارن ؟

حالت کلی/قاعده کلی یعنی این =
صحبت سر اینه که در حالت کلی بیشتر افراد ازدواج میکنند و صاحب اولاد میشوند و ازدیاد نسل میدهند و با قبول مسئولیت در قبال همسر و فرزندان حس مفید بودن و جهش مثبت را پیدا میکنن...

لطفا از اصل موضوع فاصله نگیرید و با پرداختن به حواشی بحث رو منحرف نفرمائید ... با تشکر

V E S T A
10-02-2014, 15:45
حالت کلی/قاعده کلی یعنی این =

لطفا از اصل موضوع فاصله نگیرید و با پرداختن به حواشی بحث رو منحرف نفرمائید ... با تشکر

بحث به حاشیه کشیده نشده توضیحات مبهمی دادین که به بحث مرتبط نبود و تعریفی هم ارائه ندادین.

این حالت کلی که توضیح دادین میتونه تو فرهنگ خاصی حالت کلی تلقی بشه ولی درباره سایر فرهنگ ها چنین چیزی حالت کلی نیست و نمی تونه یه قاعده یا قانون باشه مثلا تو فرهنگ بعضی کشور ها خیلی از افراد ازدواج نمیکنن ولی مسئولیت های زیاد و جهش های مثبتی داشتن و حالت کلی هم همینطور بوده.

havzhini
10-02-2014, 17:03
قطعا یک دست صدا نداره ...

زن و شوهر میتونن یکدیگر و کاملتر کنن از خیلی جهات ...

و این کاملا مشخصه ... نکته گنگی هم وجود نداره
نکته گنگ بسیاری در مطالب شما وجود داره
در همین پست شما خیلی جهات کاملا گنگ هست( جهت شمال؟جنوب؟ بالا؟پایین؟)
چه صدایی قراره ایجاد بشه که 2دست لازم داره؟


کمال واقعی فعلا ربطی به این بحث نداره و جای دیگه باید صحبت بشه


ایا این صحبتهای شما هست یا خیر؟؟؟



کسیکه ازدواج میکنه ونیتش خیره نسبت به مجرد بی مسئولیت انسان پخته تر وکاملتریه و این حالت کلیه

ازدواج کمال واقعی نیست بلکه انسان با ازدواج کاملتر میشه و این قاعده کلیه ...

حالا حالت و قاعده شما عوض شده دیگران نظرات شما رو میخونن مقصر نیستن که تناقض صحبتهای شما براشون قابل درک نیست



صحبت سر اینه که در حالت کلی بیشتر افراد ازدواج میکنند و صاحب اولاد میشوند و ازدیاد نسل میدهند و با قبول مسئولیت در قبال همسر و فرزندان حس مفید بودن و جهش مثبت را پیدا میکنن...
تعداد مجردها کمتره ...
در جامعه تعداد افرادی مثلا با تحصیلات دیپلم خیلی خیلی بیشتر از افرادی هست که دکترا دارن ایا این یعنی دیپلم بهتر از دکترا هست؟
اکثریت بودن هیچ ارزشی به اصل موضوع اضافه نمیکنه حتی در برخی موارد ارزش اونو کم میکنه

قبلا با مثال توضیح داده شد که مسئولیت پذیری و مفید بودن و ... هیچ ارتباطی به مناهل بودن یا مجرد بودن نداره

Masoud-2014
10-02-2014, 18:33
بحث به حاشیه کشیده نشده توضیحات مبهمی دادین که به بحث مرتبط نبود و تعریفی هم ارائه ندادین.

این حالت کلی که توضیح دادین میتونه تو فرهنگ خاصی حالت کلی تلقی بشه ولی درباره سایر فرهنگ ها چنین چیزی حالت کلی نیست و نمی تونه یه قاعده یا قانون باشه مثلا تو فرهنگ بعضی کشور ها خیلی از افراد ازدواج نمیکنن ولی مسئولیت های زیاد و جهش های مثبتی داشتن و حالت کلی هم همینطور بوده.

ازدواج نمیکنن پس چکار میکنن؟ پس چه جوری جمعیتشون تنظیمه؟ نوزاد تو گلخونه پرورش میدن؟
این خیلی که شما میگید اون خیلی اکثریت نیست بلکه تعداد اندکی از هر نوع جامعه ای رو شامل میشه[حذف شد]

havzhini
10-02-2014, 21:30
این مقاله درباره فرایند عشق در بدن انسان هست که بی ارتباط با موضوع تاپیک نیست و فکر میکنم مطالعش مفید باشه



بدن انسان چگونه با عشق روبرو می‌شود؟

آنها که طعم عاشقی را چشیده‌اند، خوب می‌دانند که این احساس پر تب و تاب با انسان چه می‌کند. اما عشق دقیقا چیست؟ آیا می‌توان آن را اندازه گرفت یا در بدن دید؟ دانشمندان سال‌هاست که به دنبال حل معمای عشق هستند.

در سال ۱۹۹۲ دکتر جان گری، نویسنده و مشاور خانوادگی، کتابی به نام "مردان مریخی‌، زنان ونوسی" به رشته تحریر درآورد که بیش از ۵۰ میلیون نسخه از آن در جهان به فروش رفت و برای ۱۲۱ هفته در فهرست کتاب‌های پرفروش جای داشت. این نویسنده آمریکایی در این کتاب مشکلات رایج در روابط زن و مرد را ناشی از اختلاف بنیادین روانشناختی میان جنس مذکر و مؤنث دانسته و از این استعاره استفاده می‌کند که مردان و زنان هر کدام از دو سیاره مختلف می‌آیند؛ مردان از مریخ و زنان از ونوس.

اما مردان مریخی و زنان ونوسی اگر در بسیاری از موارد با یکدیگر اختلاف داشته باشند، دستکم در یک برهه از زندگی شباهت بسیاری به هم پیدا می‌کنند و آن هم زمانی است که عاشق می‌شوند.

عشق وقتی که می‌آید، روح و جسم را بی‌قرار می‌کند و به تسخیر خود در می‌آورد. انسان‌ها تا هزاران سال بر این باور بودند که عشق معمایی راز‌آلود و هدیه‌ای از جانب خدایان است. در دوران معاصر اما دانشمندان در تلاش برای پرده برداشتن از این سحر و جادوی عشق و "بلایی" بوده‌اند که این احساس بر سر بدن می‌آورد.

عشق دقیقا چیست؟ آیا قابل اندازه‌گیری است؟ آیا می‌توان آن را از طریق اسکن کردن مغز یا آزمایش کردن خون بررسی کرد؟ آیا می‌توان مثلا با عکس‌برداری "ابتلای بیمار به عشق" را تشخیص داد؟

اصلا عشق با بدن ما چه می‌کند؟

فرماندهی مغز بر عشق

در ادبیات، هنر یا زبان عادی مردم کوچه و بازار هر گاه صحبت از عشق شده، پای قلب به میان آمده است؛ قلبی که با دیدن معشوق به تپش افتاده و در حال بیرون زدن از سینه است یا با از دست دادن معشوق، زخم خورده و شکسته شده است. هرچند در این تعبیر جاافتاده قلب و عشق پیوندی ناگسستنی با یکدیگر دارند، اما در حقیقت آن اندامی که افسار عشق را در دست دارد، مغز انسان است.

دوناتلا مارازیتی، استاد دانشگاه پیزا، که خود دو بار عاشق شده و قدرتی را که عشق ایجاد می‌کند، به شخصه تجربه کرده بود، علاقمند شد که پدیده‌ی عشق را بیشتر کنکاش کند.

او در سال ۱۹۹۹ نتایج تحقیقی را منتشر کرد که در آن نشان داده شده بود، سطح سروتونین، از ناقل‌های عصبی که نقش آرام‌بخش‌‌ دارد، در کسانی که به گفته خود عاشق هستند بسیار پایین‌تر از میزان طبیعی است.

طبق این تحقیق سطح سروتونین در بدن این افراد درست در همان سطحی بوده است که در بدن افراد مبتلا به اختلال وسواس دیده می‌شود.

در این تحقیق که در مجله New Scientist به چاپ رسید، ذکر شده بود که هر دو گروه (عاشق‌ها و مبتلایان به اختلال وسواسی فکری یا عملی) به طور افراط‌ گونه‌ای نسبت به یک چیز یا یک شخص احساس نگرانی و وسواس از خود بروز می‌دهند.

این گروه تحقیقاتی با تکیه بر یافته‌های خود عنوان کردند که شیمی مغز کسانی که رفتارهای وسواس‌گونه از خود نشان می‌دهند، مثلا روزانه به دفعات بسیار زیاد دست‌هاشان را می‌شویند یا به‌طور غیرعادی تمایل به نظافت یا کنترل مدام شعله‌های گاز دارند، با افرادی که تازه عاشق شده‌اند، شباهت دارد.

دوناتلا مارازیتی و تیمش ۲۴ زن و مرد را که در طول ۶ ماه پیش از این تحقیق عاشق شده بودند با ۲۴ زن و مرد داوطلب دیگر که یا تنها یا در رابطه عاشقانه طولانی مدت و با ثبات بودند، مقایسه کردند.

نخستین یافته این دانشمندان این بود که در بدن زنان و مردان عاشق به طور قابل ‌توجهی میزان هورمون کورتیزول که در هنگام استرس ترشح می‌شود، بالاتر از گروه دیگر است.

مردان عاشق ملایم‌تر، زنان عاشق مهاجم‌تر

دوناتلا مارازیتی همچنین دریافت که میزان تستوسترون، مهمترین هورمون مردانه، در مردان عاشق کمتر از دیگر مردان است. در عوض میزان ترشح این هورمون در بدن زنانی که عاشق هستند، در مقایسه با دیگر زنان بیشتر می‌شود.

به گفته دکتر مارازیتی در این وضعیت مردان بیشتر شبیه زنان و زنان بیشتر شبیه مردان می‌شوند، "انگار که طبیعت می‌خواهد آنچه که می‌تواند میان زنان و مردان متفاوت باشد را از میان ببرد، زیرا در این مرحله زنده ماندن [و جفت‌یابی] مهمتر است."

هنوز دانشمندان موفق به توضیح علمی این تغییر میزان تستوسترون نشده‌اند اما یک فرضیه که مطرح شده، این است که ترشح پایین این هورمون در مردان، آنان را ملایم‌تر کرده و آرامش پیش‌شرطی است تا مرد وارد رابطه شود.

در مقابل، طبق فرضیه، بالا رفتن میزان ترشح تستوسترون در زنان موجب افزایش میل جنسی آنها می‌شود.

اما آیا عاشق شدن تنها دلیل ایجاد این تغییرات در بدن هستند؟

برخی پژوهشگران پس از انتشار این تحقیق، تغییرات هورمونی در بدن را به میزان بالای رابطه جنسی نسبت دادند که در این مرحله رخ می‌دهد.

در مقابل با در نظر گرفتن این نکته که در حالت عادی میزان تستوسترون در مردان به هنگام افزایش رابطه جنسی بالا می‌رود، در ‌آن زمان در پژوهش‌های دیگر این نکته مطرح شد که اگر طبق گفته "منتقدان" تغییرات هورمونی در نتیجه افزایش رابطه جنسی به وجود می‌آید، پس بایستی در مردان عاشق میزان ترشح تستوسترون بالاتر برود و نه آنگونه که طبق پژوهش‌های دکتر مارازیتی نشان داده شده، کمتر شود.

آیا عشق آتشین نوعی اعتیاد است؟

تا کنون تحقیقات متعددی نشان داده‌اند که هنگام شکل گرفتن احساس عشق آتشین به وضوح بخش‌هایی از مغز فعال شده و فعالیت بخش‌های دیگر کمتر می‌شود. سمیر زکی و آندریاس بارتلز از کالج دانشگاهی لندن دو تن از نخستین پژوهشگرانی بودند که موفق به شناسایی این بخش‌ها شدند.

آنها به داوطلبان شرکت‌کننده در این تحقیق عکس‌هایی از کسانی را که عاشق‌شان بودند، نشان دادند و همزمان مغز آنها را با دستگاه ام آر ای اسکن کردند. در این تحقیق دیده شد که بیش از همه ۴ نقطه در سیستم لیمبیک (سامانه عصبی احساسی) فعال بودند.

پژوهشگران مشاهده کردند که این واکنش بسیار شبیه به واکنشی است که هنگام مصرف کوکائین در مغز ایجاد می‌شود. دکتر بارتلز می‌نویسد: «بین عشق و اعتیاد همپوشانی‌هایی وجود دارد. به نظر می‌رسد که اعتیاد از بخش‌هایی از مودول‌های مرتبط با عشق در مغز سوءاستفاده می‌کند.»

یافته‌های علمی مشخص کرده‌اند که در دوران عاشقی دوپامین، از ناقل‌های عصبی، مرکز لذت مغز را فعال می‌کند. این درست شبیه به فرایندی است که مواد اعتیادآور نظیر کوکائین، هروئین، نیکوتین، آمفتامین یا دیگر داروهای اعتیادآور ایجاد می‌کنند.

این پژوهشگران همچنین با شگفتی دریافتند، هنگامی که به مادران عکس کودکانشان را نشان می‌دهند، درست همان بخش‌هایی که در مغز افراد عاشق در اسکن به رنگ روشن درآمده بود، در مغز مادران نیز روشن می‌شود.

البته نتیجه این "آزمایش عشق" را نمی‌توان صد در صد پذیرفت، زیرا اگر فرد داوطلب عاشق کس دیگری باشد و به هنگام دیدن عکس معشوق به آن فرد دیگر فکر کند، درست همان بخش‌های مغزی به رنگ روشن درمی‌آید.

به این ترتیب نمی‌توان نتیجه قطعی گرفت که با ام آر ای مغز می‌توان عشق دیوانه‌وار فرد به معشوق را تخمین زد. به گفته دکتر بارتلز هر چند احساس در پی فرایندهای فیزیولوژیکی به وجود می‌آید، اما این فرایندها نمی‌توانند به طور کامل عشق را تعیین کنند.

هورمون‌ها، موتور عشق

قوه محرک عشق را شاید به درستی بتوان هورمون‌ها دانست، هرچند که با این حال نمی‌توان به تنهایی از یک یا دو هورمون معین و تغییرات آنها سخن گفت. در ارگانیسم بدن انسان سیستم کنترل هورمونی به هم پیوسته است به طوری که هر تغییر بر روی کل سیستم تأثیر می‌گذارد.

کریستوف کک، پژوهشگر آلمانی، عاشقی را یک "احساس استرس مثبت" توصیف می‌کند که در آن بیش از همه غده تیروئید و هورمون‌های جنسی و استرس دخیل هستند.

در موقعیت‌های اروتیک غده هیپوفیز که در زیر مغز قرار دارد، هورمونی به نام اکسی‌توسین را ترشح می‌کند که از جمله در ایجاد انقباضات رحمی، تسهیل ورود اسپرم به رحم و نیز تحریک اندام جنسی نقشی مهم ایفا می‌کند. اکسی‌توسین به هنگام ارگاسم و نیز وضع حمل باعث انقباض عضلانی می‌شود.

تا کنون تحقیقات متعددی در مورد ویژگی‌های این هورمون که آن را "هورمون عشق"، "هورمون ارگاسم" یا "هورمون وفاداری" نیز می‌نامند، انجام شده است. این تحقیقات نشان داده‌اند که اکسی‌توسین موجب وابسته شدن و ایجاد احساس عشق و اعتماد میان دو نفر می‌شود و آنها را به داشتن یک رابطه مشترک با دوام و داشتن فرزند ترغیب می‌کند.

یکی دیگر از هورمون‌های مطرح در زمان عاشقی، وازوپرسین است. این هورمون گردش شدیدتر خون در اندا‌م‌های جنسی را سبب می‌شود و نیز کمک می‌کند تا پس از ارگاسم فرد به خوابی عمیق فرو رود.

رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر درون

رنگ رخسار عاشق به خوبی از بی‌تابی درونی او خبر می‌دهد. هنگام مشاهده معشوق یا چیزی مرتبط با وی، تصویر به مغز عاشق مخابره و در آنجا آنالیز می‌شود. پس از آن مغز پیام‌هایی را به رگ‌های خونی در صورت می‌فرستد که موجب شل شدن عضلات آنها می‌شود.

به این ترتیب مویرگ‌ها منبسط شده، خون بیشتری در آنها به جریان می‌افتد و در نتیجه صورت قرمز می‌شود.

عرق کردن کف دست‌ها نیز یکی دیگر از نکات جلب توجه‌کننده است. مغز پیام‌هایی را به غدد عرق به ویژه در ناحیه زیربغل و کف دست‌ها می‌فرستد تا عرق بیشتری تولید کنند. این واکنش‌ها به گفته دکتر کریستان زاندر، متخصص پوست، به هنگام تحریکات ذهنی در زمان دلباختگی متداول هستند.

وقتی عشق چشم آدم را کور می‌کند

این‌که قدیمی‌ها معتقد بودند، عشق انسان را کور می‌کند، ظاهرا بدون حکمت نبوده است. پژوهش‌های علمی نشان داده‌اند که عاشق شدن واقعا چشم انسان را بر کم و کاستی‌های معشوق می‌بندد.

تیم پژوهشی دکتر آندریاس بارتلز دریافتند، زمانی که انسان‌ها به کسانی که عاشقشان هستند، می‌نگرند مدارهای عصبی که در حالت معمول با ارزیابی‌های انتقادی از دیگران مرتبط هستند، غیرفعال هستند.

"عشق تنها سه سال طول می‌کشد"

آنهایی که طعم عاشق شدن را چشیده‌اند، می‌دانند که این مرحله پر تب و تاب، مدت زمان محدودی دارد.

دکتر هلن فیشر، انسان‌شناس و نژادشناس آمریکایی، که از وی به عنوان یکی از مشهورترین محققان پدیده عشق در جهان نام می‌برند، به همراه همکارانش آرتور آرون و لوسی براون، سال‌ها پیش به این نتیجه رسیدند که احساس "عشق دیوانه‌وار" به طور میانگین تنها ۷ ماه طول می‌کشد. پس از گذشت این زمان بالا و پایین رفتن‌های هورمونی آهسته کاهش می‌یابد. نتیجه آن‌که دورانی آغاز می‌شود که پیوند میان زن و مرد قوی شده و آنها وارد رابطه با یکدیگر می‌شوند. هورمون‌ها در این زمان به حد نرمال خود نرسیده‌اند اما مثل قبل نیز فعال نیستند.

با توجه به تئوری‌های تکامل، اعتقاد بر این است که احساس جذابیت بین ۶ ماه تا ۳ سال عمر دارد که زمانی کافی است برای این که مرد در کنار زن بماند. این زمان لازم است تا زن بتواند باردار شده، وضع حمل کرده و نیازهای اولیه نوزاد را برآورده کند.

عشق آمیزه‌ای از عملکرد ناقلان عصبی، هورمون‌ها، رفتار و تجربه است. دکتر بارتلز تأکید می‌کند که تنها اقلیت کوچکی از انسان‌ها برای تمام عمر در کنار شریک زندگی‌شان باقی می‌مانند.

این عصب‌شناس کالج دانشگاهی لندن هیچ دستور‌العمل خاص علمی را برای طولانی‌تر کردن تاریخ مصرف عشق نمی‌شناسد.

برگرفته از دویچوله پارسی
بدن انسان چگونه با عشق روبرو می‌شود؟

آنها که طعم عاشقی را چشیده‌اند، خوب می‌دانند که این احساس پر تب و تاب با انسان چه می‌کند. اما عشق دقیقا چیست؟ آیا می‌توان آن را اندازه گرفت یا در بدن دید؟ دانشمندان سال‌هاست که به دنبال حل معمای عشق هستند.

در سال ۱۹۹۲ دکتر جان گری، نویسنده و مشاور خانوادگی، کتابی به نام "مردان مریخی‌، زنان ونوسی" به رشته تحریر درآورد که بیش از ۵۰ میلیون نسخه از آن در جهان به فروش رفت و برای ۱۲۱ هفته در فهرست کتاب‌های پرفروش جای داشت. این نویسنده آمریکایی در این کتاب مشکلات رایج در روابط زن و مرد را ناشی از اختلاف بنیادین روانشناختی میان جنس مذکر و مؤنث دانسته و از این استعاره استفاده می‌کند که مردان و زنان هر کدام از دو سیاره مختلف می‌آیند؛ مردان از مریخ و زنان از ونوس.

اما مردان مریخی و زنان ونوسی اگر در بسیاری از موارد با یکدیگر اختلاف داشته باشند، دستکم در یک برهه از زندگی شباهت بسیاری به هم پیدا می‌کنند و آن هم زمانی است که عاشق می‌شوند.

عشق وقتی که می‌آید، روح و جسم را بی‌قرار می‌کند و به تسخیر خود در می‌آورد. انسان‌ها تا هزاران سال بر این باور بودند که عشق معمایی راز‌آلود و هدیه‌ای از جانب خدایان است. در دوران معاصر اما دانشمندان در تلاش برای پرده برداشتن از این سحر و جادوی عشق و "بلایی" بوده‌اند که این احساس بر سر بدن می‌آورد.

عشق دقیقا چیست؟ آیا قابل اندازه‌گیری است؟ آیا می‌توان آن را از طریق اسکن کردن مغز یا آزمایش کردن خون بررسی کرد؟ آیا می‌توان مثلا با عکس‌برداری "ابتلای بیمار به عشق" را تشخیص داد؟

اصلا عشق با بدن ما چه می‌کند؟

فرماندهی مغز بر عشق

در ادبیات، هنر یا زبان عادی مردم کوچه و بازار هر گاه صحبت از عشق شده، پای قلب به میان آمده است؛ قلبی که با دیدن معشوق به تپش افتاده و در حال بیرون زدن از سینه است یا با از دست دادن معشوق، زخم خورده و شکسته شده است. هرچند در این تعبیر جاافتاده قلب و عشق پیوندی ناگسستنی با یکدیگر دارند، اما در حقیقت آن اندامی که افسار عشق را در دست دارد، مغز انسان است.

دوناتلا مارازیتی، استاد دانشگاه پیزا، که خود دو بار عاشق شده و قدرتی را که عشق ایجاد می‌کند، به شخصه تجربه کرده بود، علاقمند شد که پدیده‌ی عشق را بیشتر کنکاش کند.

او در سال ۱۹۹۹ نتایج تحقیقی را منتشر کرد که در آن نشان داده شده بود، سطح سروتونین، از ناقل‌های عصبی که نقش آرام‌بخش‌‌ دارد، در کسانی که به گفته خود عاشق هستند بسیار پایین‌تر از میزان طبیعی است.

طبق این تحقیق سطح سروتونین در بدن این افراد درست در همان سطحی بوده است که در بدن افراد مبتلا به اختلال وسواس دیده می‌شود.

در این تحقیق که در مجله New Scientist به چاپ رسید، ذکر شده بود که هر دو گروه (عاشق‌ها و مبتلایان به اختلال وسواسی فکری یا عملی) به طور افراط‌ گونه‌ای نسبت به یک چیز یا یک شخص احساس نگرانی و وسواس از خود بروز می‌دهند.

این گروه تحقیقاتی با تکیه بر یافته‌های خود عنوان کردند که شیمی مغز کسانی که رفتارهای وسواس‌گونه از خود نشان می‌دهند، مثلا روزانه به دفعات بسیار زیاد دست‌هاشان را می‌شویند یا به‌طور غیرعادی تمایل به نظافت یا کنترل مدام شعله‌های گاز دارند، با افرادی که تازه عاشق شده‌اند، شباهت دارد.

دوناتلا مارازیتی و تیمش ۲۴ زن و مرد را که در طول ۶ ماه پیش از این تحقیق عاشق شده بودند با ۲۴ زن و مرد داوطلب دیگر که یا تنها یا در رابطه عاشقانه طولانی مدت و با ثبات بودند، مقایسه کردند.

نخستین یافته این دانشمندان این بود که در بدن زنان و مردان عاشق به طور قابل ‌توجهی میزان هورمون کورتیزول که در هنگام استرس ترشح می‌شود، بالاتر از گروه دیگر است.

مردان عاشق ملایم‌تر، زنان عاشق مهاجم‌تر

دوناتلا مارازیتی همچنین دریافت که میزان تستوسترون، مهمترین هورمون مردانه، در مردان عاشق کمتر از دیگر مردان است. در عوض میزان ترشح این هورمون در بدن زنانی که عاشق هستند، در مقایسه با دیگر زنان بیشتر می‌شود.

به گفته دکتر مارازیتی در این وضعیت مردان بیشتر شبیه زنان و زنان بیشتر شبیه مردان می‌شوند، "انگار که طبیعت می‌خواهد آنچه که می‌تواند میان زنان و مردان متفاوت باشد را از میان ببرد، زیرا در این مرحله زنده ماندن [و جفت‌یابی] مهمتر است."

هنوز دانشمندان موفق به توضیح علمی این تغییر میزان تستوسترون نشده‌اند اما یک فرضیه که مطرح شده، این است که ترشح پایین این هورمون در مردان، آنان را ملایم‌تر کرده و آرامش پیش‌شرطی است تا مرد وارد رابطه شود.

در مقابل، طبق فرضیه، بالا رفتن میزان ترشح تستوسترون در زنان موجب افزایش میل جنسی آنها می‌شود.

اما آیا عاشق شدن تنها دلیل ایجاد این تغییرات در بدن هستند؟

برخی پژوهشگران پس از انتشار این تحقیق، تغییرات هورمونی در بدن را به میزان بالای رابطه جنسی نسبت دادند که در این مرحله رخ می‌دهد.

در مقابل با در نظر گرفتن این نکته که در حالت عادی میزان تستوسترون در مردان به هنگام افزایش رابطه جنسی بالا می‌رود، در ‌آن زمان در پژوهش‌های دیگر این نکته مطرح شد که اگر طبق گفته "منتقدان" تغییرات هورمونی در نتیجه افزایش رابطه جنسی به وجود می‌آید، پس بایستی در مردان عاشق میزان ترشح تستوسترون بالاتر برود و نه آنگونه که طبق پژوهش‌های دکتر مارازیتی نشان داده شده، کمتر شود.

آیا عشق آتشین نوعی اعتیاد است؟

تا کنون تحقیقات متعددی نشان داده‌اند که هنگام شکل گرفتن احساس عشق آتشین به وضوح بخش‌هایی از مغز فعال شده و فعالیت بخش‌های دیگر کمتر می‌شود. سمیر زکی و آندریاس بارتلز از کالج دانشگاهی لندن دو تن از نخستین پژوهشگرانی بودند که موفق به شناسایی این بخش‌ها شدند.

آنها به داوطلبان شرکت‌کننده در این تحقیق عکس‌هایی از کسانی را که عاشق‌شان بودند، نشان دادند و همزمان مغز آنها را با دستگاه ام آر ای اسکن کردند. در این تحقیق دیده شد که بیش از همه ۴ نقطه در سیستم لیمبیک (سامانه عصبی احساسی) فعال بودند.

پژوهشگران مشاهده کردند که این واکنش بسیار شبیه به واکنشی است که هنگام مصرف کوکائین در مغز ایجاد می‌شود. دکتر بارتلز می‌نویسد: «بین عشق و اعتیاد همپوشانی‌هایی وجود دارد. به نظر می‌رسد که اعتیاد از بخش‌هایی از مودول‌های مرتبط با عشق در مغز سوءاستفاده می‌کند.»

یافته‌های علمی مشخص کرده‌اند که در دوران عاشقی دوپامین، از ناقل‌های عصبی، مرکز لذت مغز را فعال می‌کند. این درست شبیه به فرایندی است که مواد اعتیادآور نظیر کوکائین، هروئین، نیکوتین، آمفتامین یا دیگر داروهای اعتیادآور ایجاد می‌کنند.

این پژوهشگران همچنین با شگفتی دریافتند، هنگامی که به مادران عکس کودکانشان را نشان می‌دهند، درست همان بخش‌هایی که در مغز افراد عاشق در اسکن به رنگ روشن درآمده بود، در مغز مادران نیز روشن می‌شود.

البته نتیجه این "آزمایش عشق" را نمی‌توان صد در صد پذیرفت، زیرا اگر فرد داوطلب عاشق کس دیگری باشد و به هنگام دیدن عکس معشوق به آن فرد دیگر فکر کند، درست همان بخش‌های مغزی به رنگ روشن درمی‌آید.

به این ترتیب نمی‌توان نتیجه قطعی گرفت که با ام آر ای مغز می‌توان عشق دیوانه‌وار فرد به معشوق را تخمین زد. به گفته دکتر بارتلز هر چند احساس در پی فرایندهای فیزیولوژیکی به وجود می‌آید، اما این فرایندها نمی‌توانند به طور کامل عشق را تعیین کنند.

هورمون‌ها، موتور عشق

قوه محرک عشق را شاید به درستی بتوان هورمون‌ها دانست، هرچند که با این حال نمی‌توان به تنهایی از یک یا دو هورمون معین و تغییرات آنها سخن گفت. در ارگانیسم بدن انسان سیستم کنترل هورمونی به هم پیوسته است به طوری که هر تغییر بر روی کل سیستم تأثیر می‌گذارد.

کریستوف کک، پژوهشگر آلمانی، عاشقی را یک "احساس استرس مثبت" توصیف می‌کند که در آن بیش از همه غده تیروئید و هورمون‌های جنسی و استرس دخیل هستند.

در موقعیت‌های اروتیک غده هیپوفیز که در زیر مغز قرار دارد، هورمونی به نام اکسی‌توسین را ترشح می‌کند که از جمله در ایجاد انقباضات رحمی، تسهیل ورود اسپرم به رحم و نیز تحریک اندام جنسی نقشی مهم ایفا می‌کند. اکسی‌توسین به هنگام ارگاسم و نیز وضع حمل باعث انقباض عضلانی می‌شود.

تا کنون تحقیقات متعددی در مورد ویژگی‌های این هورمون که آن را "هورمون عشق"، "هورمون ارگاسم" یا "هورمون وفاداری" نیز می‌نامند، انجام شده است. این تحقیقات نشان داده‌اند که اکسی‌توسین موجب وابسته شدن و ایجاد احساس عشق و اعتماد میان دو نفر می‌شود و آنها را به داشتن یک رابطه مشترک با دوام و داشتن فرزند ترغیب می‌کند.

یکی دیگر از هورمون‌های مطرح در زمان عاشقی، وازوپرسین است. این هورمون گردش شدیدتر خون در اندا‌م‌های جنسی را سبب می‌شود و نیز کمک می‌کند تا پس از ارگاسم فرد به خوابی عمیق فرو رود.

رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر درون

رنگ رخسار عاشق به خوبی از بی‌تابی درونی او خبر می‌دهد. هنگام مشاهده معشوق یا چیزی مرتبط با وی، تصویر به مغز عاشق مخابره و در آنجا آنالیز می‌شود. پس از آن مغز پیام‌هایی را به رگ‌های خونی در صورت می‌فرستد که موجب شل شدن عضلات آنها می‌شود.

به این ترتیب مویرگ‌ها منبسط شده، خون بیشتری در آنها به جریان می‌افتد و در نتیجه صورت قرمز می‌شود.

عرق کردن کف دست‌ها نیز یکی دیگر از نکات جلب توجه‌کننده است. مغز پیام‌هایی را به غدد عرق به ویژه در ناحیه زیربغل و کف دست‌ها می‌فرستد تا عرق بیشتری تولید کنند. این واکنش‌ها به گفته دکتر کریستان زاندر، متخصص پوست، به هنگام تحریکات ذهنی در زمان دلباختگی متداول هستند.

وقتی عشق چشم آدم را کور می‌کند

این‌که قدیمی‌ها معتقد بودند، عشق انسان را کور می‌کند، ظاهرا بدون حکمت نبوده است. پژوهش‌های علمی نشان داده‌اند که عاشق شدن واقعا چشم انسان را بر کم و کاستی‌های معشوق می‌بندد.

تیم پژوهشی دکتر آندریاس بارتلز دریافتند، زمانی که انسان‌ها به کسانی که عاشقشان هستند، می‌نگرند مدارهای عصبی که در حالت معمول با ارزیابی‌های انتقادی از دیگران مرتبط هستند، غیرفعال هستند.

"عشق تنها سه سال طول می‌کشد"

آنهایی که طعم عاشق شدن را چشیده‌اند، می‌دانند که این مرحله پر تب و تاب، مدت زمان محدودی دارد.

دکتر هلن فیشر، انسان‌شناس و نژادشناس آمریکایی، که از وی به عنوان یکی از مشهورترین محققان پدیده عشق در جهان نام می‌برند، به همراه همکارانش آرتور آرون و لوسی براون، سال‌ها پیش به این نتیجه رسیدند که احساس "عشق دیوانه‌وار" به طور میانگین تنها ۷ ماه طول می‌کشد. پس از گذشت این زمان بالا و پایین رفتن‌های هورمونی آهسته کاهش می‌یابد. نتیجه آن‌که دورانی آغاز می‌شود که پیوند میان زن و مرد قوی شده و آنها وارد رابطه با یکدیگر می‌شوند. هورمون‌ها در این زمان به حد نرمال خود نرسیده‌اند اما مثل قبل نیز فعال نیستند.

با توجه به تئوری‌های تکامل، اعتقاد بر این است که احساس جذابیت بین ۶ ماه تا ۳ سال عمر دارد که زمانی کافی است برای این که مرد در کنار زن بماند. این زمان لازم است تا زن بتواند باردار شده، وضع حمل کرده و نیازهای اولیه نوزاد را برآورده کند.

عشق آمیزه‌ای از عملکرد ناقلان عصبی، هورمون‌ها، رفتار و تجربه است. دکتر بارتلز تأکید می‌کند که تنها اقلیت کوچکی از انسان‌ها برای تمام عمر در کنار شریک زندگی‌شان باقی می‌مانند.

این عصب‌شناس کالج دانشگاهی لندن هیچ دستور‌العمل خاص علمی را برای طولانی‌تر کردن تاریخ مصرف عشق نمی‌شناسد.

برگرفته از دویچوله پارسی

J@viD
10-02-2014, 21:51
به نظر من علاقه شدید قلبی نسبت به هرچیزی رو بهش عشق میگن.
این علاقه میتونه نسبت به یه انسان دیگه یا هر کاری باشه که از انجام دادنش لذت میبریم.
من انسانهایی دیدم که هر روز زندگیشون عاشقن و عاشقانه زندگی میکنن.
البته ناگفته نمونه که پشت هر عشقی یه دردیم هست.
برای اینکه بتونی خلق کنی باید عاشق باشی.

alittlequestion11
10-02-2014, 22:20
منظورم اینه که عشق واقعی در هوس های زمینی کم پیدا میشه نه اینکه اصلا پیدا نشه :

به نطرتون خصوصیات این عشق چیه؟
چه طور میشه فهمید که آیا عشق واقعی هست یا نه؟


البته ناگفته نمونه که پشت هر عشقی یه دردیم هست.

موافقم!
انسان چیزی را دوست دارد که برایش سختی کشیده باشد؛ عشق و درد دو روی یک سکه هستند (البته اصلا منطورمان دردی که نتیجه ی منطقی مثلا سهل انگاری یا ... و مادیات و اینها باشه، نیست.)

alittlequestion11
10-02-2014, 22:34
این مقاله درباره فرایند عشق در بدن انسان هست که بی ارتباط با موضوع تاپیک نیست و فکر میکنم مطالعش مفید باشه



بدن انسان چگونه با عشق روبرو می‌شود؟

آنها که طعم عاشقی را چشیده‌اند، خوب می‌دانند که این احساس پر تب و تاب با انسان چه می‌کند. اما عشق دقیقا چیست؟ آیا می‌توان آن را اندازه گرفت یا در بدن دید؟ دانشمندان سال‌هاست که به دنبال حل معمای عشق هستند.

در سال ۱۹۹۲ دکتر جان گری، نویسنده و مشاور خانوادگی، کتابی به نام "مردان مریخی‌، زنان ونوسی" به رشته تحریر درآورد که بیش از ۵۰ میلیون نسخه از آن در جهان به فروش رفت و برای ۱۲۱ هفته در فهرست کتاب‌های پرفروش جای داشت. این نویسنده آمریکایی در این کتاب مشکلات رایج در روابط زن و مرد را ناشی از اختلاف بنیادین روانشناختی میان جنس مذکر و مؤنث دانسته و از این استعاره استفاده می‌کند که مردان و زنان هر کدام از دو سیاره مختلف می‌آیند؛ مردان از مریخ و زنان از ونوس.

اما مردان مریخی و زنان ونوسی اگر در بسیاری از موارد با یکدیگر اختلاف داشته باشند، دستکم در یک برهه از زندگی شباهت بسیاری به هم پیدا می‌کنند و آن هم زمانی است که عاشق می‌شوند.

عشق وقتی که می‌آید، روح و جسم را بی‌قرار می‌کند و به تسخیر خود در می‌آورد. انسان‌ها تا هزاران سال بر این باور بودند که عشق معمایی راز‌آلود و هدیه‌ای از جانب خدایان است. در دوران معاصر اما دانشمندان در تلاش برای پرده برداشتن از این سحر و جادوی عشق و "بلایی" بوده‌اند که این احساس بر سر بدن می‌آورد.

عشق دقیقا چیست؟ آیا قابل اندازه‌گیری است؟ آیا می‌توان آن را از طریق اسکن کردن مغز یا آزمایش کردن خون بررسی کرد؟ آیا می‌توان مثلا با عکس‌برداری "ابتلای بیمار به عشق" را تشخیص داد؟

اصلا عشق با بدن ما چه می‌کند؟

فرماندهی مغز بر عشق

در ادبیات، هنر یا زبان عادی مردم کوچه و بازار هر گاه صحبت از عشق شده، پای قلب به میان آمده است؛ قلبی که با دیدن معشوق به تپش افتاده و در حال بیرون زدن از سینه است یا با از دست دادن معشوق، زخم خورده و شکسته شده است. هرچند در این تعبیر جاافتاده قلب و عشق پیوندی ناگسستنی با یکدیگر دارند، اما در حقیقت آن اندامی که افسار عشق را در دست دارد، مغز انسان است.

دوناتلا مارازیتی، استاد دانشگاه پیزا، که خود دو بار عاشق شده و قدرتی را که عشق ایجاد می‌کند، به شخصه تجربه کرده بود، علاقمند شد که پدیده‌ی عشق را بیشتر کنکاش کند.

او در سال ۱۹۹۹ نتایج تحقیقی را منتشر کرد که در آن نشان داده شده بود، سطح سروتونین، از ناقل‌های عصبی که نقش آرام‌بخش‌‌ دارد، در کسانی که به گفته خود عاشق هستند بسیار پایین‌تر از میزان طبیعی است.

طبق این تحقیق سطح سروتونین در بدن این افراد درست در همان سطحی بوده است که در بدن افراد مبتلا به اختلال وسواس دیده می‌شود.

در این تحقیق که در مجله New Scientist به چاپ رسید، ذکر شده بود که هر دو گروه (عاشق‌ها و مبتلایان به اختلال وسواسی فکری یا عملی) به طور افراط‌ گونه‌ای نسبت به یک چیز یا یک شخص احساس نگرانی و وسواس از خود بروز می‌دهند.

این گروه تحقیقاتی با تکیه بر یافته‌های خود عنوان کردند که شیمی مغز کسانی که رفتارهای وسواس‌گونه از خود نشان می‌دهند، مثلا روزانه به دفعات بسیار زیاد دست‌هاشان را می‌شویند یا به‌طور غیرعادی تمایل به نظافت یا کنترل مدام شعله‌های گاز دارند، با افرادی که تازه عاشق شده‌اند، شباهت دارد.

دوناتلا مارازیتی و تیمش ۲۴ زن و مرد را که در طول ۶ ماه پیش از این تحقیق عاشق شده بودند با ۲۴ زن و مرد داوطلب دیگر که یا تنها یا در رابطه عاشقانه طولانی مدت و با ثبات بودند، مقایسه کردند.

نخستین یافته این دانشمندان این بود که در بدن زنان و مردان عاشق به طور قابل ‌توجهی میزان هورمون کورتیزول که در هنگام استرس ترشح می‌شود، بالاتر از گروه دیگر است.

مردان عاشق ملایم‌تر، زنان عاشق مهاجم‌تر

دوناتلا مارازیتی همچنین دریافت که میزان تستوسترون، مهمترین هورمون مردانه، در مردان عاشق کمتر از دیگر مردان است. در عوض میزان ترشح این هورمون در بدن زنانی که عاشق هستند، در مقایسه با دیگر زنان بیشتر می‌شود.

به گفته دکتر مارازیتی در این وضعیت مردان بیشتر شبیه زنان و زنان بیشتر شبیه مردان می‌شوند، "انگار که طبیعت می‌خواهد آنچه که می‌تواند میان زنان و مردان متفاوت باشد را از میان ببرد، زیرا در این مرحله زنده ماندن [و جفت‌یابی] مهمتر است."

هنوز دانشمندان موفق به توضیح علمی این تغییر میزان تستوسترون نشده‌اند اما یک فرضیه که مطرح شده، این است که ترشح پایین این هورمون در مردان، آنان را ملایم‌تر کرده و آرامش پیش‌شرطی است تا مرد وارد رابطه شود.

در مقابل، طبق فرضیه، بالا رفتن میزان ترشح تستوسترون در زنان موجب افزایش میل جنسی آنها می‌شود.

اما آیا عاشق شدن تنها دلیل ایجاد این تغییرات در بدن هستند؟

برخی پژوهشگران پس از انتشار این تحقیق، تغییرات هورمونی در بدن را به میزان بالای رابطه جنسی نسبت دادند که در این مرحله رخ می‌دهد.

در مقابل با در نظر گرفتن این نکته که در حالت عادی میزان تستوسترون در مردان به هنگام افزایش رابطه جنسی بالا می‌رود، در ‌آن زمان در پژوهش‌های دیگر این نکته مطرح شد که اگر طبق گفته "منتقدان" تغییرات هورمونی در نتیجه افزایش رابطه جنسی به وجود می‌آید، پس بایستی در مردان عاشق میزان ترشح تستوسترون بالاتر برود و نه آنگونه که طبق پژوهش‌های دکتر مارازیتی نشان داده شده، کمتر شود.

آیا عشق آتشین نوعی اعتیاد است؟

تا کنون تحقیقات متعددی نشان داده‌اند که هنگام شکل گرفتن احساس عشق آتشین به وضوح بخش‌هایی از مغز فعال شده و فعالیت بخش‌های دیگر کمتر می‌شود. سمیر زکی و آندریاس بارتلز از کالج دانشگاهی لندن دو تن از نخستین پژوهشگرانی بودند که موفق به شناسایی این بخش‌ها شدند.

آنها به داوطلبان شرکت‌کننده در این تحقیق عکس‌هایی از کسانی را که عاشق‌شان بودند، نشان دادند و همزمان مغز آنها را با دستگاه ام آر ای اسکن کردند. در این تحقیق دیده شد که بیش از همه ۴ نقطه در سیستم لیمبیک (سامانه عصبی احساسی) فعال بودند.

پژوهشگران مشاهده کردند که این واکنش بسیار شبیه به واکنشی است که هنگام مصرف کوکائین در مغز ایجاد می‌شود. دکتر بارتلز می‌نویسد: «بین عشق و اعتیاد همپوشانی‌هایی وجود دارد. به نظر می‌رسد که اعتیاد از بخش‌هایی از مودول‌های مرتبط با عشق در مغز سوءاستفاده می‌کند.»

یافته‌های علمی مشخص کرده‌اند که در دوران عاشقی دوپامین، از ناقل‌های عصبی، مرکز لذت مغز را فعال می‌کند. این درست شبیه به فرایندی است که مواد اعتیادآور نظیر کوکائین، هروئین، نیکوتین، آمفتامین یا دیگر داروهای اعتیادآور ایجاد می‌کنند.

این پژوهشگران همچنین با شگفتی دریافتند، هنگامی که به مادران عکس کودکانشان را نشان می‌دهند، درست همان بخش‌هایی که در مغز افراد عاشق در اسکن به رنگ روشن درآمده بود، در مغز مادران نیز روشن می‌شود.

البته نتیجه این "آزمایش عشق" را نمی‌توان صد در صد پذیرفت، زیرا اگر فرد داوطلب عاشق کس دیگری باشد و به هنگام دیدن عکس معشوق به آن فرد دیگر فکر کند، درست همان بخش‌های مغزی به رنگ روشن درمی‌آید.

به این ترتیب نمی‌توان نتیجه قطعی گرفت که با ام آر ای مغز می‌توان عشق دیوانه‌وار فرد به معشوق را تخمین زد. به گفته دکتر بارتلز هر چند احساس در پی فرایندهای فیزیولوژیکی به وجود می‌آید، اما این فرایندها نمی‌توانند به طور کامل عشق را تعیین کنند.

هورمون‌ها، موتور عشق

قوه محرک عشق را شاید به درستی بتوان هورمون‌ها دانست، هرچند که با این حال نمی‌توان به تنهایی از یک یا دو هورمون معین و تغییرات آنها سخن گفت. در ارگانیسم بدن انسان سیستم کنترل هورمونی به هم پیوسته است به طوری که هر تغییر بر روی کل سیستم تأثیر می‌گذارد.

کریستوف کک، پژوهشگر آلمانی، عاشقی را یک "احساس استرس مثبت" توصیف می‌کند که در آن بیش از همه غده تیروئید و هورمون‌های جنسی و استرس دخیل هستند.

در موقعیت‌های اروتیک غده هیپوفیز که در زیر مغز قرار دارد، هورمونی به نام اکسی‌توسین را ترشح می‌کند که از جمله در ایجاد انقباضات رحمی، تسهیل ورود اسپرم به رحم و نیز تحریک اندام جنسی نقشی مهم ایفا می‌کند. اکسی‌توسین به هنگام ارگاسم و نیز وضع حمل باعث انقباض عضلانی می‌شود.

تا کنون تحقیقات متعددی در مورد ویژگی‌های این هورمون که آن را "هورمون عشق"، "هورمون ارگاسم" یا "هورمون وفاداری" نیز می‌نامند، انجام شده است. این تحقیقات نشان داده‌اند که اکسی‌توسین موجب وابسته شدن و ایجاد احساس عشق و اعتماد میان دو نفر می‌شود و آنها را به داشتن یک رابطه مشترک با دوام و داشتن فرزند ترغیب می‌کند.

یکی دیگر از هورمون‌های مطرح در زمان عاشقی، وازوپرسین است. این هورمون گردش شدیدتر خون در اندا‌م‌های جنسی را سبب می‌شود و نیز کمک می‌کند تا پس از ارگاسم فرد به خوابی عمیق فرو رود.

رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر درون

رنگ رخسار عاشق به خوبی از بی‌تابی درونی او خبر می‌دهد. هنگام مشاهده معشوق یا چیزی مرتبط با وی، تصویر به مغز عاشق مخابره و در آنجا آنالیز می‌شود. پس از آن مغز پیام‌هایی را به رگ‌های خونی در صورت می‌فرستد که موجب شل شدن عضلات آنها می‌شود.

به این ترتیب مویرگ‌ها منبسط شده، خون بیشتری در آنها به جریان می‌افتد و در نتیجه صورت قرمز می‌شود.

عرق کردن کف دست‌ها نیز یکی دیگر از نکات جلب توجه‌کننده است. مغز پیام‌هایی را به غدد عرق به ویژه در ناحیه زیربغل و کف دست‌ها می‌فرستد تا عرق بیشتری تولید کنند. این واکنش‌ها به گفته دکتر کریستان زاندر، متخصص پوست، به هنگام تحریکات ذهنی در زمان دلباختگی متداول هستند.

وقتی عشق چشم آدم را کور می‌کند

این‌که قدیمی‌ها معتقد بودند، عشق انسان را کور می‌کند، ظاهرا بدون حکمت نبوده است. پژوهش‌های علمی نشان داده‌اند که عاشق شدن واقعا چشم انسان را بر کم و کاستی‌های معشوق می‌بندد.

تیم پژوهشی دکتر آندریاس بارتلز دریافتند، زمانی که انسان‌ها به کسانی که عاشقشان هستند، می‌نگرند مدارهای عصبی که در حالت معمول با ارزیابی‌های انتقادی از دیگران مرتبط هستند، غیرفعال هستند.

"عشق تنها سه سال طول می‌کشد"

آنهایی که طعم عاشق شدن را چشیده‌اند، می‌دانند که این مرحله پر تب و تاب، مدت زمان محدودی دارد.

دکتر هلن فیشر، انسان‌شناس و نژادشناس آمریکایی، که از وی به عنوان یکی از مشهورترین محققان پدیده عشق در جهان نام می‌برند، به همراه همکارانش آرتور آرون و لوسی براون، سال‌ها پیش به این نتیجه رسیدند که احساس "عشق دیوانه‌وار" به طور میانگین تنها ۷ ماه طول می‌کشد. پس از گذشت این زمان بالا و پایین رفتن‌های هورمونی آهسته کاهش می‌یابد. نتیجه آن‌که دورانی آغاز می‌شود که پیوند میان زن و مرد قوی شده و آنها وارد رابطه با یکدیگر می‌شوند. هورمون‌ها در این زمان به حد نرمال خود نرسیده‌اند اما مثل قبل نیز فعال نیستند.

با توجه به تئوری‌های تکامل، اعتقاد بر این است که احساس جذابیت بین ۶ ماه تا ۳ سال عمر دارد که زمانی کافی است برای این که مرد در کنار زن بماند. این زمان لازم است تا زن بتواند باردار شده، وضع حمل کرده و نیازهای اولیه نوزاد را برآورده کند.

عشق آمیزه‌ای از عملکرد ناقلان عصبی، هورمون‌ها، رفتار و تجربه است. دکتر بارتلز تأکید می‌کند که تنها اقلیت کوچکی از انسان‌ها برای تمام عمر در کنار شریک زندگی‌شان باقی می‌مانند.

این عصب‌شناس کالج دانشگاهی لندن هیچ دستور‌العمل خاص علمی را برای طولانی‌تر کردن تاریخ مصرف عشق نمی‌شناسد.

برگرفته از دویچوله پارسی
بدن انسان چگونه با عشق روبرو می‌شود؟

آنها که طعم عاشقی را چشیده‌اند، خوب می‌دانند که این احساس پر تب و تاب با انسان چه می‌کند. اما عشق دقیقا چیست؟ آیا می‌توان آن را اندازه گرفت یا در بدن دید؟ دانشمندان سال‌هاست که به دنبال حل معمای عشق هستند.

در سال ۱۹۹۲ دکتر جان گری، نویسنده و مشاور خانوادگی، کتابی به نام "مردان مریخی‌، زنان ونوسی" به رشته تحریر درآورد که بیش از ۵۰ میلیون نسخه از آن در جهان به فروش رفت و برای ۱۲۱ هفته در فهرست کتاب‌های پرفروش جای داشت. این نویسنده آمریکایی در این کتاب مشکلات رایج در روابط زن و مرد را ناشی از اختلاف بنیادین روانشناختی میان جنس مذکر و مؤنث دانسته و از این استعاره استفاده می‌کند که مردان و زنان هر کدام از دو سیاره مختلف می‌آیند؛ مردان از مریخ و زنان از ونوس.

اما مردان مریخی و زنان ونوسی اگر در بسیاری از موارد با یکدیگر اختلاف داشته باشند، دستکم در یک برهه از زندگی شباهت بسیاری به هم پیدا می‌کنند و آن هم زمانی است که عاشق می‌شوند.

عشق وقتی که می‌آید، روح و جسم را بی‌قرار می‌کند و به تسخیر خود در می‌آورد. انسان‌ها تا هزاران سال بر این باور بودند که عشق معمایی راز‌آلود و هدیه‌ای از جانب خدایان است. در دوران معاصر اما دانشمندان در تلاش برای پرده برداشتن از این سحر و جادوی عشق و "بلایی" بوده‌اند که این احساس بر سر بدن می‌آورد.

عشق دقیقا چیست؟ آیا قابل اندازه‌گیری است؟ آیا می‌توان آن را از طریق اسکن کردن مغز یا آزمایش کردن خون بررسی کرد؟ آیا می‌توان مثلا با عکس‌برداری "ابتلای بیمار به عشق" را تشخیص داد؟

اصلا عشق با بدن ما چه می‌کند؟

فرماندهی مغز بر عشق

در ادبیات، هنر یا زبان عادی مردم کوچه و بازار هر گاه صحبت از عشق شده، پای قلب به میان آمده است؛ قلبی که با دیدن معشوق به تپش افتاده و در حال بیرون زدن از سینه است یا با از دست دادن معشوق، زخم خورده و شکسته شده است. هرچند در این تعبیر جاافتاده قلب و عشق پیوندی ناگسستنی با یکدیگر دارند، اما در حقیقت آن اندامی که افسار عشق را در دست دارد، مغز انسان است.

دوناتلا مارازیتی، استاد دانشگاه پیزا، که خود دو بار عاشق شده و قدرتی را که عشق ایجاد می‌کند، به شخصه تجربه کرده بود، علاقمند شد که پدیده‌ی عشق را بیشتر کنکاش کند.

او در سال ۱۹۹۹ نتایج تحقیقی را منتشر کرد که در آن نشان داده شده بود، سطح سروتونین، از ناقل‌های عصبی که نقش آرام‌بخش‌‌ دارد، در کسانی که به گفته خود عاشق هستند بسیار پایین‌تر از میزان طبیعی است.

طبق این تحقیق سطح سروتونین در بدن این افراد درست در همان سطحی بوده است که در بدن افراد مبتلا به اختلال وسواس دیده می‌شود.

در این تحقیق که در مجله New Scientist به چاپ رسید، ذکر شده بود که هر دو گروه (عاشق‌ها و مبتلایان به اختلال وسواسی فکری یا عملی) به طور افراط‌ گونه‌ای نسبت به یک چیز یا یک شخص احساس نگرانی و وسواس از خود بروز می‌دهند.

این گروه تحقیقاتی با تکیه بر یافته‌های خود عنوان کردند که شیمی مغز کسانی که رفتارهای وسواس‌گونه از خود نشان می‌دهند، مثلا روزانه به دفعات بسیار زیاد دست‌هاشان را می‌شویند یا به‌طور غیرعادی تمایل به نظافت یا کنترل مدام شعله‌های گاز دارند، با افرادی که تازه عاشق شده‌اند، شباهت دارد.

دوناتلا مارازیتی و تیمش ۲۴ زن و مرد را که در طول ۶ ماه پیش از این تحقیق عاشق شده بودند با ۲۴ زن و مرد داوطلب دیگر که یا تنها یا در رابطه عاشقانه طولانی مدت و با ثبات بودند، مقایسه کردند.

نخستین یافته این دانشمندان این بود که در بدن زنان و مردان عاشق به طور قابل ‌توجهی میزان هورمون کورتیزول که در هنگام استرس ترشح می‌شود، بالاتر از گروه دیگر است.

مردان عاشق ملایم‌تر، زنان عاشق مهاجم‌تر

دوناتلا مارازیتی همچنین دریافت که میزان تستوسترون، مهمترین هورمون مردانه، در مردان عاشق کمتر از دیگر مردان است. در عوض میزان ترشح این هورمون در بدن زنانی که عاشق هستند، در مقایسه با دیگر زنان بیشتر می‌شود.

به گفته دکتر مارازیتی در این وضعیت مردان بیشتر شبیه زنان و زنان بیشتر شبیه مردان می‌شوند، "انگار که طبیعت می‌خواهد آنچه که می‌تواند میان زنان و مردان متفاوت باشد را از میان ببرد، زیرا در این مرحله زنده ماندن [و جفت‌یابی] مهمتر است."

هنوز دانشمندان موفق به توضیح علمی این تغییر میزان تستوسترون نشده‌اند اما یک فرضیه که مطرح شده، این است که ترشح پایین این هورمون در مردان، آنان را ملایم‌تر کرده و آرامش پیش‌شرطی است تا مرد وارد رابطه شود.

در مقابل، طبق فرضیه، بالا رفتن میزان ترشح تستوسترون در زنان موجب افزایش میل جنسی آنها می‌شود.

اما آیا عاشق شدن تنها دلیل ایجاد این تغییرات در بدن هستند؟

برخی پژوهشگران پس از انتشار این تحقیق، تغییرات هورمونی در بدن را به میزان بالای رابطه جنسی نسبت دادند که در این مرحله رخ می‌دهد.

در مقابل با در نظر گرفتن این نکته که در حالت عادی میزان تستوسترون در مردان به هنگام افزایش رابطه جنسی بالا می‌رود، در ‌آن زمان در پژوهش‌های دیگر این نکته مطرح شد که اگر طبق گفته "منتقدان" تغییرات هورمونی در نتیجه افزایش رابطه جنسی به وجود می‌آید، پس بایستی در مردان عاشق میزان ترشح تستوسترون بالاتر برود و نه آنگونه که طبق پژوهش‌های دکتر مارازیتی نشان داده شده، کمتر شود.

آیا عشق آتشین نوعی اعتیاد است؟

تا کنون تحقیقات متعددی نشان داده‌اند که هنگام شکل گرفتن احساس عشق آتشین به وضوح بخش‌هایی از مغز فعال شده و فعالیت بخش‌های دیگر کمتر می‌شود. سمیر زکی و آندریاس بارتلز از کالج دانشگاهی لندن دو تن از نخستین پژوهشگرانی بودند که موفق به شناسایی این بخش‌ها شدند.

آنها به داوطلبان شرکت‌کننده در این تحقیق عکس‌هایی از کسانی را که عاشق‌شان بودند، نشان دادند و همزمان مغز آنها را با دستگاه ام آر ای اسکن کردند. در این تحقیق دیده شد که بیش از همه ۴ نقطه در سیستم لیمبیک (سامانه عصبی احساسی) فعال بودند.

پژوهشگران مشاهده کردند که این واکنش بسیار شبیه به واکنشی است که هنگام مصرف کوکائین در مغز ایجاد می‌شود. دکتر بارتلز می‌نویسد: «بین عشق و اعتیاد همپوشانی‌هایی وجود دارد. به نظر می‌رسد که اعتیاد از بخش‌هایی از مودول‌های مرتبط با عشق در مغز سوءاستفاده می‌کند.»

یافته‌های علمی مشخص کرده‌اند که در دوران عاشقی دوپامین، از ناقل‌های عصبی، مرکز لذت مغز را فعال می‌کند. این درست شبیه به فرایندی است که مواد اعتیادآور نظیر کوکائین، هروئین، نیکوتین، آمفتامین یا دیگر داروهای اعتیادآور ایجاد می‌کنند.

این پژوهشگران همچنین با شگفتی دریافتند، هنگامی که به مادران عکس کودکانشان را نشان می‌دهند، درست همان بخش‌هایی که در مغز افراد عاشق در اسکن به رنگ روشن درآمده بود، در مغز مادران نیز روشن می‌شود.

البته نتیجه این "آزمایش عشق" را نمی‌توان صد در صد پذیرفت، زیرا اگر فرد داوطلب عاشق کس دیگری باشد و به هنگام دیدن عکس معشوق به آن فرد دیگر فکر کند، درست همان بخش‌های مغزی به رنگ روشن درمی‌آید.

به این ترتیب نمی‌توان نتیجه قطعی گرفت که با ام آر ای مغز می‌توان عشق دیوانه‌وار فرد به معشوق را تخمین زد. به گفته دکتر بارتلز هر چند احساس در پی فرایندهای فیزیولوژیکی به وجود می‌آید، اما این فرایندها نمی‌توانند به طور کامل عشق را تعیین کنند.

هورمون‌ها، موتور عشق

قوه محرک عشق را شاید به درستی بتوان هورمون‌ها دانست، هرچند که با این حال نمی‌توان به تنهایی از یک یا دو هورمون معین و تغییرات آنها سخن گفت. در ارگانیسم بدن انسان سیستم کنترل هورمونی به هم پیوسته است به طوری که هر تغییر بر روی کل سیستم تأثیر می‌گذارد.

کریستوف کک، پژوهشگر آلمانی، عاشقی را یک "احساس استرس مثبت" توصیف می‌کند که در آن بیش از همه غده تیروئید و هورمون‌های جنسی و استرس دخیل هستند.

در موقعیت‌های اروتیک غده هیپوفیز که در زیر مغز قرار دارد، هورمونی به نام اکسی‌توسین را ترشح می‌کند که از جمله در ایجاد انقباضات رحمی، تسهیل ورود اسپرم به رحم و نیز تحریک اندام جنسی نقشی مهم ایفا می‌کند. اکسی‌توسین به هنگام ارگاسم و نیز وضع حمل باعث انقباض عضلانی می‌شود.

تا کنون تحقیقات متعددی در مورد ویژگی‌های این هورمون که آن را "هورمون عشق"، "هورمون ارگاسم" یا "هورمون وفاداری" نیز می‌نامند، انجام شده است. این تحقیقات نشان داده‌اند که اکسی‌توسین موجب وابسته شدن و ایجاد احساس عشق و اعتماد میان دو نفر می‌شود و آنها را به داشتن یک رابطه مشترک با دوام و داشتن فرزند ترغیب می‌کند.

یکی دیگر از هورمون‌های مطرح در زمان عاشقی، وازوپرسین است. این هورمون گردش شدیدتر خون در اندا‌م‌های جنسی را سبب می‌شود و نیز کمک می‌کند تا پس از ارگاسم فرد به خوابی عمیق فرو رود.

رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر درون

رنگ رخسار عاشق به خوبی از بی‌تابی درونی او خبر می‌دهد. هنگام مشاهده معشوق یا چیزی مرتبط با وی، تصویر به مغز عاشق مخابره و در آنجا آنالیز می‌شود. پس از آن مغز پیام‌هایی را به رگ‌های خونی در صورت می‌فرستد که موجب شل شدن عضلات آنها می‌شود.

به این ترتیب مویرگ‌ها منبسط شده، خون بیشتری در آنها به جریان می‌افتد و در نتیجه صورت قرمز می‌شود.

عرق کردن کف دست‌ها نیز یکی دیگر از نکات جلب توجه‌کننده است. مغز پیام‌هایی را به غدد عرق به ویژه در ناحیه زیربغل و کف دست‌ها می‌فرستد تا عرق بیشتری تولید کنند. این واکنش‌ها به گفته دکتر کریستان زاندر، متخصص پوست، به هنگام تحریکات ذهنی در زمان دلباختگی متداول هستند.

وقتی عشق چشم آدم را کور می‌کند

این‌که قدیمی‌ها معتقد بودند، عشق انسان را کور می‌کند، ظاهرا بدون حکمت نبوده است. پژوهش‌های علمی نشان داده‌اند که عاشق شدن واقعا چشم انسان را بر کم و کاستی‌های معشوق می‌بندد.

تیم پژوهشی دکتر آندریاس بارتلز دریافتند، زمانی که انسان‌ها به کسانی که عاشقشان هستند، می‌نگرند مدارهای عصبی که در حالت معمول با ارزیابی‌های انتقادی از دیگران مرتبط هستند، غیرفعال هستند.

"عشق تنها سه سال طول می‌کشد"

آنهایی که طعم عاشق شدن را چشیده‌اند، می‌دانند که این مرحله پر تب و تاب، مدت زمان محدودی دارد.

دکتر هلن فیشر، انسان‌شناس و نژادشناس آمریکایی، که از وی به عنوان یکی از مشهورترین محققان پدیده عشق در جهان نام می‌برند، به همراه همکارانش آرتور آرون و لوسی براون، سال‌ها پیش به این نتیجه رسیدند که احساس "عشق دیوانه‌وار" به طور میانگین تنها ۷ ماه طول می‌کشد. پس از گذشت این زمان بالا و پایین رفتن‌های هورمونی آهسته کاهش می‌یابد. نتیجه آن‌که دورانی آغاز می‌شود که پیوند میان زن و مرد قوی شده و آنها وارد رابطه با یکدیگر می‌شوند. هورمون‌ها در این زمان به حد نرمال خود نرسیده‌اند اما مثل قبل نیز فعال نیستند.

با توجه به تئوری‌های تکامل، اعتقاد بر این است که احساس جذابیت بین ۶ ماه تا ۳ سال عمر دارد که زمانی کافی است برای این که مرد در کنار زن بماند. این زمان لازم است تا زن بتواند باردار شده، وضع حمل کرده و نیازهای اولیه نوزاد را برآورده کند.

عشق آمیزه‌ای از عملکرد ناقلان عصبی، هورمون‌ها، رفتار و تجربه است. دکتر بارتلز تأکید می‌کند که تنها اقلیت کوچکی از انسان‌ها برای تمام عمر در کنار شریک زندگی‌شان باقی می‌مانند.

این عصب‌شناس کالج دانشگاهی لندن هیچ دستور‌العمل خاص علمی را برای طولانی‌تر کردن تاریخ مصرف عشق نمی‌شناسد.

برگرفته از دویچوله پارسی


(البته من می خواستم با دیدگاه دیگه ای در مورد عشق، در این تاپیک بحث کنیم؛ ولی به هر حال مباحث تکاملی و ... هم جالب هستند)
کتاب مرتبطی در این رابطه هست که می تونید از آدرس زیر دانلودش کنید:
هوس های سرخ - کورش رستگار

لیـــنک ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] B%8C-%D9%87%D9%88%D8%B3%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D8%AE)

havzhini
11-02-2014, 08:54
(البته من می خواستم با دیدگاه دیگه ای در مورد عشق، در این تاپیک بحث کنیم؛ ولی به هر حال مباحث تکاملی و ... هم جالب هستند)
کتاب مرتبطی در این رابطه هست که می تونید از آدرس زیر دانلودش کنید:
هوس های سرخ - کورش رستگار

لیـــنک ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] B%8C-%D9%87%D9%88%D8%B3%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D8%AE)


این کتاب بهییچ وجه بار علمی درستی نداره و بر مبنای درستی در چهار چوب علمی وارد بحث نشده.
اول اینکه تکاملی که در این کتاب مورد بحث هست تکامل داروینیسم نیست بلکه کلمه تکامل رو قرض گرفته و یک نظریه تکامل خلقت گرایانه رو مد نظر داره)هرچند با استنفاده از قواعد علمی و ایرادی من برش ندارم(

ولی بخش دوم کتاب کاملا مشخص از یک ایدولوژی خاص پیروی میکنه که بهیچ وجه با واقعیات علمی و روانشناختی سازگار نیست. مثلا افکار زد زن یا در بحث خیانت تنها هدف سیبل نویسنده زنان هستن یا دفاع مطلق از چندزنی و طبیعت و تکاملی! دونستن اون و ازدواج رو امری مطلق دونستن یا بحث روی روابط پیش از ازدواج و ...

alittlequestion11
11-02-2014, 14:14
دوستان به نظرتون، عشق با ازدواج تعارض داره؟
آیا حتی اگر دو نفر عاشق هم باشن، باز هم پس از مدت کوتاهی براشون عادی و معمولی میشه و به اصطلاح عشقشون تموم میشه؟
آیا اصلا ازدواج کردن بر اساس عشق کار درستیه یا باید عقلانی ازدواج کرد؟

Demon King
11-02-2014, 15:54
دوستان به نظرتون، عشق با ازدواج تعارض داره؟
آیا حتی اگر دو نفر عاشق هم باشن، باز هم پس از مدت کوتاهی براشون عادی و معمولی میشه و به اصطلاح عشقشون تموم میشه؟
آیا اصلا ازدواج کردن بر اساس عشق کار درستیه یا باید عقلانی ازدواج کرد؟

ازدواج باید به طور کامل بر اساس عشق بین طرفین باشه نه منتطق. فرض کنید فردی یه انسان تحصیل کرده است و بخواد با یه بی سواد ازدواج کنه از نظر عقلانی اشتباهه ولی عشق چیز دیگه ای میگه ...:n16: