PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : ماجرا های جالب تاریخی



Demon King
30-11-2013, 15:35
سلام به همه ی دوستان عزیز.
این تاپیک جهت مطرح کردن ماجرا های تاریخی خاطره انگیز و گفتنی جهان ساخته شده است.
برای شرکت در گفتگو های تاپیک کاربران موظفند قوانین را رعایت نمایند:

1 - ماجرا ها باید دارای منبع معتبر و صحت تاریخی باشند.

2 - تا حد امکان از گذاشتن چند ماجرا در یک پست جلوگیری شود.

3 - از گذاشتن پست های متوالی در یک روز خودداری کنید.




برخی از حادثه های تاریخی یا رفتار برخی پادشاهان با وزیران خود یا اتفاقات آموزنده تاریخی هم
جزو ماجرا های تاریخی هستند پس شما هم میتونید با اطلاعاتی که از تاریخ دارید ماجرا های اموزنده و جالبش رو بگید...[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



با تشکر... Demon King :n12::n12::n12:

دوستان هر نظری یا انتقادی یا پیشنهادی درباره ی بهتر شدن تاپیک و ماجرا ها دارین بنویسید...

Demon King
30-11-2013, 15:37
هانرى هشتم پادشاه انگليس با فرانسيس اول پادشاه فرانسه معاصر بود و هر دو مستبد و سريع الغضب بودند.
روزى هانرى تصميم گرفت يكى از وزراى خود را بنام سرتومس موزبراى رساندن پيامى نزد فرانسيس بفرستد، سفير چون از تندى مزاج فرانسيس واقف بود به هانرى گفت : اگر اين پيام را به او بگويم ديگر مالك سر خود نخواهم بود. هانرى گفت : هيچ وحشت نكن به شرف بريتانيا قسم اگر سر تو را بريد دستور مى دهم تمامى فرانسويانى كه در بريتانيا هستند ببرند. سفير با خضوع گفت : از چاكر نوازى شما ممنونم ليك گمان نكنم كه در تمام سرهاى فرانسوى ، سرى كه موافق با گردن من باشد يافت شود. هانرى از اين جوال خنده اش گرفت و او را از سفارت معاف داشت .

منبع : گفتنی های تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
30-11-2013, 20:08
فوت نماينده مجلس انگلستان پس از مسافرت به ايران مطالعه احوال ايرانيان نوشته بود
رضا شاه دزدان و راهزنان را از سر راههاى ايران برداشت
و به افراد ملت خود فهماند كه من بعد در سر تا سر ايران فقط يك راهزن بايد وجود داشته باشد!


منبع : گفتنی های تاریخ - علی سپهری اردکانی :sq_2:

Demon King
02-12-2013, 20:11
بدون گردن زدن


ناصرالدين شاه در روزهايى كه مى خواست به سفر اول اروپا برود به زيارت حضرت عبدالعظيم رفت . در بازگشت ، چند تن سرباز به قصد شكايت به كالسكه او نزديك شدند. ملتزمين ركاب مانع آنها گرديدند، شاكيان ناراحت شدند و چند سنگ به ممانعت كنندگان انداختند كه دو سنگ به كالسكه شاه خورد. شاه عصبانى شد فرمان داد آنها را كه ده تن بودند گرفتند و نه نفر آنها را بدون محاكمه طناب انداختند، مظلوميت سربازان بيچاره تمام مردم را متاءثر كرد. در برلن امپراطور گيم اول گوشه اى به آن قضيه زد، ناصرالدين شاه در موقع خداحافظى مى گويد: بدون گردن زدن عدالت نمى شود!!! گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
03-12-2013, 21:40
قديمترين نامه


قديمترين نمونه نامه اى كه در دست است در بابل يافت شده و راجع به ايلام مى باشد ظاهرا متعلق به سلطنت ان ناتوم ثانى است كه از سلاطين آخرى لگش بوده است ، نويسنده نامه كاهن بزرگ ربه النوع مسماه به نين مار مى باشد و به مخاطب خود اطلاع مى دهد كه دسته اى از ايلاميها به خاك لگش تاخت آوردند و من ايشان را مغلوب ساخته تلفات سنگين بر آنها وارد آوردم و تاريخ اين نوشته در حدود سه هزار سال قيل از ميلاد مى باشد.
منبع : گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
04-12-2013, 15:51
نامه اى كه خوانده نشد


در دوره سلطنت آقا محمد خان قاجار براى ايجاد روابط سياسى و تجارى يك هيئت فرانسوى از راه استامبول به تهران آمد. سپس در سال 1215 يك تاجر ارمنى حامل مكاتبات رسمى از طرف دولت امپراطورى فرانسه با كمك روسو كنسول آن دولت در بغداد وارد ايران شد.
ولى چون در تهران كسى نتوانست اين نامه ها را بخواند! اقدام روسو بى نتيجه ماند
گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
04-12-2013, 21:34
سر مصعب


ابومسلم نخعى گويد: روزى به دارالاماره كوفه وارد شدم سر مصعب بن زبير را پيش روى عبدالملك مروان ديدم پس گفتم :
اى امير من در اينجا امر عجيبى را مشاهده كردم . گفت : چه ديده اى ؟
گفتم : روزى سر حسين (ع ) را نزد عبيدالله بن زياد ديدم و روز ديگر سر عبيدالله بن زياد را پيش روى مختار و آنگاه سر مختار را پيش روى مصعب و امروز سر مصعب را پيش روى تو، عبدالملك برخاست و از دارالاماره بيرون رفت و دستور داد آن را خراب كنند تا ديگر ابومسلم نخعى سر او را مقابل ديگرى نبيند.؟!
گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
06-12-2013, 12:25
سوگلى ناصر الدين شاه


در پى انتشار حكم تحريم تنباكو (توسط آيت الله شيرازى ) مردم بيدرنگ دست به كار شدند قليانها را شكستند و مواد را در ميادين آتش زدند. فتوا با سرعت در سراسر ايران انتشار يافت ، تمام توتون فروشها مغازه هاى خود را بستند. در مدت قليلى به طور كامل استعمال تنباكو و توتون در تمام كشور متروك گرديد.
در بعضى نقاط تظاهرات مستقيما عليه شاه صورت گرفت . در حرمسراى ناصر الدين شاه هم قليان و چپق پيدا نمى شد همه را شكستند و جلوى خوابگاه ناصر الدين شاه ريختند.
ناصر الدين شاه يك روز به اندرون براى سركشى سراغ انيس الدوله سوگلى حرم مى رود. مى بيند غلامان و كلفت ها مشغول پياده كردن قليانهاى نقره و مرصع هستند و خانم ناظر بر اعمال آنها، سؤ ال مى كند: علت چيست ؟ انيس الدوله جواب مى دهد: (براى اينكه قليان حرام شده . شاه با تغير مى گويد: كى حرام كرده ؟
انيس الدوله جواب مى دهد: همان كسى كه مرا به تو حلال كرده است
گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
07-12-2013, 22:27
سر كراسوس

در زمان پادشاهى ارد اول (اشك سيزدهم ) پادشاه اشكانى ، كراسوس ‍ سردار معروف رومى به قصد جنگ با ايران وارد بين النهرين شد. ارد سفيرى نزد كراسوس فرستاد كه اين پيغام را برساند: (اگر مردم روم مى خواستند با من جنگ كنند من جنگ مى كردم و از بدترين عواقب آن بيمى نداشتم .
وليكن چنين فهميدم كه شما براى منافع شخصى به خاك ايران دست اندازى مى كنيد، حاضرم بسفاهت شما رحم كرده ، اسراى رومى را پس ‍ بدهم .) كراسوس به سفير گفت : جواب پادشاه شما را در سلوكيه خواهم داد. سفير خنديد و جواب داد: اگر از كف دست من ممكن است مويى برويد شما هم سلوكيه را خواهيم ديد. خلاصه جنگ در حران (بين النهرين ) درگير شد و كراسوس و پسرش در اين جنگ كشته شدند و سر كراسوس را براى ارد كه در ارمنستان بود برده به پاى او انداختند. در اين موقع نمايشى از تصنيفات اورى پيد مصنف مشهور يونانى به مناسبت عروسى پسر ارد با دختر پادشاه ارمنستان در دربار بر روى صحنه بود و يكى از بازيگران يونانى سر كراسوس را از جلوى پاى ارد بلند كرد و شعرى مناسب از اورپيد بخواند كه سخت بجا و مورد توجه قرار گرفت .
گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

sima.vafa
08-12-2013, 10:43
جالب بودن ممنون:n06:

Demon King
09-12-2013, 21:58
ماه رمضان شاه عباس را از مرگ نجات داد


شاه اسماعيل دوم يكى از شاهان خونريز صفويه از ترس اينكه مبادا كسى ادعاى سلطنت كند عده زيادى بيگناه و حتى طفلان زيادى را به قتل رساند. در آن زمان شاه عباس شش ساله بود و اسما در هرات حكومت مى نمود اما به واسطه پيش آمدن ماه رمضان كشتن شاه عباس را تا آخر ماه به تعويق انداخت اما اين كار باعث گرديد تا قبل از فرا رسيدن پايان ماه مبارك رمضان ، شاه اسماعيل در گذرد و شاه عباس از مرگ حتمى نجات يابد.
گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
12-12-2013, 10:03
جواهرات نادرى


آقا محمد خان قاجار كه براى زيارت به مشهد مقدس رفته بود از شاهرخ حاكم خراسان جواهرات نادرى را درخواست نمود و چون شاهرخ امتناع كرد دستور داد دور سر شاهرخ پيرمرد 70 ساله و كور را خمير گرفتند و در آن سرب مذاب ريختند تا وى هر چه داشت عرضه كرد.

گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
13-12-2013, 18:13
تيمور لنگ و حافظ


در سال 794 ه . ق تيمور لنگ پس از تصرف شهر شيراز و برانداختن سلسله آل مظفر علماى شيراز را براى مناظره ، جمع كرد و كسى را نزد حافظ فرستاد و به حضور خود طلبيد. چون ملاقات حاصل شد به حافظ گفت : من اكثر ربع مسكون را با اين شمشير و هزاران جاى و والايت را ويران كردم تا سمرقند و بخارا را كه وطن مالوف و تختگاه من است آباد سازم ، تو مردك به يك خال هندى ترك شيرازى آن را فروختى ؟ در اين بيت كه گفته اى :



اگر آن ترك شيرازى بدست آرد دل ما را




بخال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را



خواجه حافظ كه در برابر آن جلاد بزرگ قرار گرفته بود با لبخند گفت : اى سلطان عالم از آن بخشندگى است كه بدين روز افتاده ام . تيمور از اين لطيفه خوشش آمد و نه تنها او را مجازات نكرد بلكه او را نوازش ‍ نمود.

گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
14-12-2013, 22:00
بدتر از طاعون


منصور خليفه عباسى از عربى شامى پرسيد: چرا شكر خداى را به جاى نمى آورى كه از وقتى من بر شما حكومت مى كنم طاعون از ميان شما برطرف شده است . عرب گفت : خداوند از آن عادلتر است كه در يكوقت دو بلا بر ما بفرستد. منصور بسيار خجالت كشيد و سرانجام به بهانه اى آن مرد را كشت .

گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
15-12-2013, 16:04
دستهاى خونين نادر شاه


چون نادر شاه افشار به سلطنت رسيد به ژنرال روسى كه شهرهاى شمال ايران را در اواخر دوره صفويه اشغال كرده بود پيغام داد و از او استفسار نمود كه آيا كشور ايران را ترك مى كند يا اينكه مايل است فراشان سلطنتى او را بيرون كنند؟
از مسكو يك نفر نماينده براى بستن قرارداد با نادر شاه به مشهد آمد ولى نادر او را نمى پذيرفت و او نيز به همراه سپاه نادر براى بدست آوردن فرصت ملاقات حركت مى نمود.
يك روز نادر در حالى كه پيروزى جديدى به دست آورده بود سفير را نزد خود خواند. سفير نامبرده ، نادر را ديد كه روى زمين نشسته در حالى كه البسه اش بوى خون مى داد با دست غذا مى خورد. وقتى سفير از علت احضار خود پرسيد، نادر به او گفت كه مى خواهم ببينى كه چگونه با دست هاى آلوده بخون ، خشن ترين غذاها را مى خورم و شما مى توانى به آقايت بگويى كه چنين شخصى (نادر) گيلان را تسليم نخواهد كرد.

گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
16-12-2013, 16:30
شاهى كه خود را به كشتن داد


در سال 465 آلب ارسلان يكى از سلاطين معروف سلجوقى كه توانسته بود امپراطور روم را به اسارت در آورد در بين راه خوارزم مطلع گشت يوسف خوارزمى يكى از قلعه بانان ، مرتكب جرمى شده است و او را نزد سلطان حاضر ساختند و تقصيرش بگفتند، آلب ارسلان دستور قتلش را صادر كرد، اما يوسف درشتى كرد و حرف زشتى را بر زبان آورد، آلب ارسلان خشمگين گرديد و گفت او را رها كنيد تا خود با تير او را هلاك سازم ، سلطان تير را در كمان نهاد و او را هدف ساخت ، اتفاقا آلب ارسلان كه هيچگاه تيرش به خطا نمى رفت ، در اين موقع نتوانست به هدف بزند و او با كاردى كه در دست داشت به آلب ارسلان حمله نمود و ارسلان بلند شد تا از خود دفاع كند، اما پايش لغزيد و بيفتاد و يوسف با كارد چنان زخمى به او زد كه او را از پاى در آورد. جلب تر اينكه در اين هنگام دو هزار غلام آلب ارسلان ايستاده بودند و صحنه را تماشا مى كردند و هيچكدام كوچكترين عكس العملى از خود نشان ندادند و همه مى گريختند و يوسف كارد به دست از ميان آنها فرار نمود. تا اينكه يكى از اطرافيان آلب ارسلان كه ميخ كوبى در دست داشت به او حمله كرد و با كوبيدن آن بر سرش ، يوسف را نقش بر زمين ساخت .

گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
18-12-2013, 17:34
شادى روح هلاكو


هلاكوخان مغول يكى از جنايتكاران معروف تاريخ است كه اهالى چندين شهر را قتل عام نموده و هزاران انسان بى گناه را از دم تيغ گذراند. وى در سال 663 هجرى قمرى بدار مكافات شتافت و بازماندگان از براى راحتى روح او چند دختر زيبا را در سردابه ايكه جنازه او بود محبوس ساختند!!!

گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
19-12-2013, 12:28
رفتار ناصرالدين شاه با دانشمندان


ميرزا آقا خان بردسيرى و مجدالاسلام كرمانى كه از دستگاه ناصرالدين شاه به تنگ آمده بودند به ظل السلطان پناه بردند اما چون از او هم خيرى نديدند روانه استانبول شدند و در سال 1313 قمرى با توجه به قتل ناصرالدين شاه توسط ميرزا رضاى كرمانى و در رابطه با سيد جمال الدين توسط دولت عثمانى دستگير شده و بنا به درخواست ايران در مرز به ماءمورين محمد على ميرزا سپرده شدند. وزير اكرم نائب الحكومه تبريز جريان قتل آنها را اينگونه بيان مى كند.
محمد على ميرزا آنان را در خانه اختصاصى خود حبس نمود و در حالى كه زنجيرى به گردن آنها بسته بودند سپس يكى يكى آنها را در حضور محمد على ميرزا (وليعهد) سر بريدند و بعد پوست سر آنها را كنده پر از كاه نموده و همان شب به تهران فرستادند. سرها را توى رودخانه كه از وسط شهر مى گذرد زير ريگها پنهان كرده بودند فرداى همان شب كه بچه ها توى رودخانه بازى مى كردند سرهاى بى پوست از ريگ در آمده فورا فرستادم سرها را در جايى دفن نموده و در صدد پيدا كردن نعش آن شهدا افتادم : معلوم شد نعشها را همان شب در داغ بولى زير ديوار گذاشته و ديوار را روى نعشها خراب كرده اند. چنين بود رفتار شاه و وليعهد با دانشمندان و نخبگان مملكت .

گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
20-12-2013, 10:39
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] عنوان: گفتنی های تاریخ

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] نویسنده: علی سپهری اردکانی

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] تعداد صفحات: 111

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] حجم: 540 کیلوبایت

این کتاب شامل 136 داستان جالب و خواندنی از تاریخ ایران و جهان می باشد.این کتاب همانطور که از نامش پیداست شامل صدها داستان آموزنده تاریخی است. داستان های این کتاب داستانهای داخلی و ایرانی و داستان های خارجی می شوند که توسط علی سپهری اردکانی جمع آوری شده است....

منبع : مرجع دانلود کتاب
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] دانلود با لینک مستقیم:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]].rar)

دوستان داستان هایی رو که قرار میدم بخشی از داستان های این کتاب میباشند اگه دلتونم میخواد توی این تاپیک شرکت داشته باشید داستان های اون رو قرار بدید البته دقت کنید تکراری نباشند و سعی کنید داستان های کوتاه رو قرار بدید و البته با ذکر منبع...

Demon King
20-12-2013, 10:44
خان انا انزلنا


در دوره اى كه انقلاب مشروطيت در ايران در حال رشد و نمو بود يكى از نويسندگان وضعيت اجتماعى مردم را اينطور بيان مى كند: در شهرستان بيرجند دهى است بنام خوسف . معمول يكى از خوانين خوسف در آن روزها بوده كه در نماز به جاى سوره قل هو الله قدر يعنى انا انزلنا تلاوت مى كرده . روزى يك فرد عادى ، فارغ از قيد خانى و غافل از عادت خان ، پهلوى خان به نماز ايستاده و پس از قرائت حمد، انا انزلنا را تلاوت كرده است . خان چنان عصبانى شده كه او را به باد دشنام و كتك گرفته و گفته است : پدر سوخته ... خان انا انزلنا، تو هم انا انزلنا؟!
تو همان قل هو الله آبا و اجدادى خودت را بخوان .

گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
21-12-2013, 14:47
تيمور لنگ و جامه زنان


در سال 794 تيمور لنگ به قصد تصرف شيراز و برانداختن سلسله آل مظفر راهى آن شهر گرديد و شاه منصور مظفرى ابتدا مى خواست كه با جنگ و گريز سپاهيان او را نابود سازد. اما هنگام خروج از شهر نگاه پير زنى به او افتاد، پس با صداى بلند به سرزنش او پرداخت و گفت : ببينيد اين نمك به حرام را، كه اموال ما را ربوده و به خون ما دست گشوده و اكنون ما را بينواتر از آنكه بوديم ، در چنگال دشمن رها مى كند. شاه منصور از اين سخن يكه خورد و در درونش آتش گرفت . با بى اختيارى عنان اسب را باز گردانيد و سوگند ياد كرد كه جز جنگ روياروى با تيمور نكند. بدين ترتيب از نقشه جنگى ارزنده اى كه پيش از اين طرح كرده بود منصرف شده و به جمع آورى سپاه براى جنگ با دشمن غدار پرداخت .



شاه منصور در اولين حمله شخص تيمور را هدف قرار داد و با شمشير برهنه به سوى او حمله كرد. تيمور كه جان خود را در خطر ديد، گريخت جامه اى بر سر افكنده و خود را به درون سراپرده زنان ، انداخت ، زنان به سوى شاه منصور شتافتند و گفتند: اينجا سراپرده زنان است . آنگاه انبوه لشكر را به او نشان دادند و گفتند: كسى را كه تو مى خواهى در ميان زنان است و شاه منصور به آنسوى منحرف شد.

گفتینهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
22-12-2013, 17:22
سر خونخوار


چون كورش در جنگ با ملكه ماساژت ها زخم برداشت و درگذشت ملكه دستور داد سر كورش را در طشتى پر از خون انداختند و به سر طناب كرده گفت : تو كه از خونخوارى سير نمى شدى حالا از اين خون چندان بخور تا سير شوى .

گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

فرهنگ دانشجو
22-12-2013, 17:31
در آوریل 1937 ،مسیحیان آلمان اعلام کرده بودند که کلام هیتلر قانون خداست واوامر و فرامین او آیتی از قدرت و ارادهء ربانی است. "هانس کرل" وزیر امور دینی آلمان ،رسما اعلام کرده بود:"
آدلف هیتلر همانا روح القدس حقیقی است."

به نقل از کتاب : " اینشتین وشاعر " ،اثر ویلیام هرمان، (ص 62) انتشارات علمی فرهنگی

Demon King
22-12-2013, 17:33
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


روز مرگ همه ما بالاخره یک روز فرا می رسد اما برخی مرگ و میر ها به شکلی جالب و عجیب در طول تاریخ اتفاق افتاده که متوفی را هم به شهرت رسانده است. برخی از این مرگ ها را مرور می کنیم:

آرنولد بنت : داستان نویس انگلیسی- وی برای آنکه ثابت کند آب شهر پاریس از نظر بهداشتی کاملا سالم است، یک لیوان از آن را خورد و در اثر تیفوئید ناشی از آن در گذشت!
آگاتوکلس : خودکامه سراکیوز - در اثر قورت دادن خلال دندان خفه شد.
آلن پینکرتون : موسس آژانس کارآگاهی آمریکا -هنگام نرمش صبحگاهی به زمین خورد و زبانش لای دندان ماند و زخم شد و در اثر قانقاریای ناشی از این زخم درگذشت.
آیزادورا دانکن : رقاص آمریکایی -هنگامی که در اتومبیل بود، شال گردن بلندش به چرخ عقب اتومبیل گیر کرد و گردنش شکست و خفه شد.
اسکندر کبیر : پادشاه مقدونی - به دنبال دو روز میگساری و عیاشی در اثر تب درگذشت.
الکساندر : پادشاه یونان -یک میمون خانگی گازش گرفت و در اثر عفونت خون در گذشت
. تامس آت وی : نمایشنامه نویس انگلیسی -مرد فقیری بود. به دنبال روزها گرسنگی سرانجام یک گیته به دست آورد و با آن یک دست پیچ گوشت خرید و از شدت ولع همان لقمه دهان پرکن اول گلو گیرش شد و خفه اش کرد!
جان وینسون : ماجرا جوی بریتانیا -وی در 72 سالگی از اسب به زمین افتاد و میخی وارونه بر زمین افتاده بود، در سرش فرو رفت.
جروم ناپلئون بناپارت : آخرین بناپارت آمریکایی - در سنترال پارک نیویورک، پایش به زنجیر سگ زنش گرفت و افتاد و در اثر زخم های حاصله در گذشت.
جورج دوک کلارنس : انگلیسی -به دستور برادرش ریچارد سوم در خمره شراب خفه شد.
جیمز داگلاس ارل مورتون : بوسیله دستگاهی شبیه گیوتین که خودش آن را به اسکاتلندیان معرفی کرده بود، سر بریده شد.
رودولفونی یرو : ژنرال مکزیکی اسبش در شن روان گرفتار شد و سنگینی طلاهایی که به همراه داشت باعث فرو رفتن به درون ماسه شد.
زئوکسیس : نقاش یونان (قرن پنجم ق.م)- به تصویری که از یک ساحره پیر کشیده بود آنقدر خندید که یکی از رگ هایش پاره شد و مرد!
ژراردونرال : نویسنده فرانسوی - با بند پیشبند، خودرا از تیر چراغ برق خیابان حلق آویز کرد.
فرانسیس بیکن : براثر گرفتاری در یک سرمای ناگهانی گرفتار شد و درگذشت.
فالک فیتز وارن : چهارم بارون انگلیسی - در بازگشت از یک جنگل، اسبش در باتلاق افتاد و فالک که زره پوشیده بود، در درون زره اش خفه شد.
کلادیوس اول : امپراتور روم - با یک پر آغشته به سم خفه شد.
کنت اریک مگنوس آندرئاس هرس ستنبورگ : این انگلیسی در اثر خشم ناشی از مستی، با سیخ بخاری به دوستش حمله کرد، اما خودش توی بخاری افتاد و سوخت. گریگوری یفیموویچ راسپوتین : وزنه ای به بدنش بستند و در رود نوا غرقش کردند.
لایونل جانسن : شاعر انگلیسی از روی چهارپایه پشت بار به زمین افتاد و در اثر زخمهای حاصله در گذشت.
لنگی کالیر : کلکسیونر آمریکایی در خانه خود و در تله ای مهلک درگذشت. تله را برای دستگیری دزدان کار گذاشته بود.
مارکوس لیسینیوس کراسوس : سیاستمدار رومی - این رهبر بدنام و صراف رمی به دست سربازان پارتی با ریختن طلای مذاب در حلقش درگذشت.
هنری اول : پادشاه انگلیسی -در اثر افراط در خوردن مارماهی دچار ناراحتی روده شد و مرد.
یوسف اشماعیلو : کشتی گیر ترک - بر اثر سنگینی طلاهایی که به کمرش بسته بود در دریا غرق شد. چون نتوانست به راحتی شنا کند.

تامس می : مورخ انگلیسی - بر اثر بلعیدن غذای زیادی، خفه شد.

منبع:asriran.com

فرهنگ دانشجو
22-12-2013, 18:46
درود،
داشتن نگاه بی طرفانه در مطالعهء تاریخ کار دشواری است.
سکوت کار بران، در ستون تشکر از کار بر در تایپینگ ( سر خونخوار ) تامل برانگیز است!!!!! ؟؟؟؟؟

soroosh_cz
22-12-2013, 19:11
درود،
داشتن نگاه بی طرفانه در مطالعهء تاریخ کار دشواری است.
سکوت کار بران، در ستون تشکر از کار بر در تایپینگ ( سر خونخوار ) تامل برانگیز است!!!!! ؟؟؟؟؟

دوست عزیز بحث رو منحرف نکن لطفا داریم فیض می بریم :n02:
هنوز دوستان مطالعه نکردن، از پست اول همین صفحه مشخصه...:n01:

Saeed Dz
22-12-2013, 20:21
سر خونخوار


چون كورش در جنگ با ملكه ماساژت ها زخم برداشت و درگذشت ملكه دستور داد سر كورش را در طشتى پر از خون انداختند و به سر طناب كرده گفت : تو كه از خونخوارى سير نمى شدى حالا از اين خون چندان بخور تا سير شوى .

گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی



در رابطه با مرگ کورش دیدگاه های متعددی وجود داره که هیچکدام هم قطعی نیستند. با توجه به شواهد هم بعید به نظر میاد کورش در جریان این ماجرا کشته شده باشه و حتی در صحت این واقعه که اصلن اتفاق افتاد یا نه هنوز اطمینانی وجود نداره.

چیزایی هم که من مطالعه کردم داستان رو محترمانه روایت کرده بود و جایی این نکته که شما اشاره کردی ندیدم. ممنون میشم اگر در کتاب آقای اردکانی منبع و مرجعی برای این واقعه اعلام شده ارائه بدید.


داشتن نگاه بی طرفانه در مطالعهء تاریخ کار دشواری است.

سکوت کار بران، در ستون تشکر از کار بر در تایپینگ ( سر خونخوار ) تامل برانگیز است!!!!! ؟؟؟؟؟
البته شما درست می فرمایید اما باید توجه کنیم که اگر چیزی مثل کشتار و خشونت بد هست، برای همه بد هستش و وقتی از سوی ییک شخصیت تاریخی ایرانی چنین اعمالی سر زد، نباید خوب و مناسب تلقی بشه.

پس بهتره با خونسردی و واقع بینی بیشتری این مسائل رو دنبال کنیم. :)

Demon King
22-12-2013, 23:58
دوستان عزیز, صاحب نظران و خوانندگان عزیز این تاپیک .

بحث کردن درباره ی مسائل تاریخی نیاز به تاپیک جداگانه داره. من تمام داستان های رو که قرار میدم از کتاب اقای اردکانی میباشد و منبع دیگری رو در اختیار ندارم. لطفا بحث رو منحرف و عوض نکنید این تاپیک محل بحث کردن نیست محل گذاشتن ماجراهای جالب تاریخیه با این حال بازم اگر من در کتاب اقای اردکانی منبع معتبر تری درباره این موضوع پیدا کردم حتما ارائه میدم.
باتشکر...:n16:

فرهنگ دانشجو
23-12-2013, 09:18
درود برشما؛

باسپاس از توجه شما، من نیز با شما موافقم . البته تایید می فرمایید که در مورد " هر ماجرای تاریخی " دیدگاه های متفاوتی وجود دارد . واین تنها مربوط به ماجرای مرگ کوروش نمی شود ؟ به نظر من این یکی از نکات مهمی ا ست که هر کس به هنگام مواجهه ومطالعه هر مطلبی از جمله مطالعهء اثار تاریخی باید مد نظر قرار دهد. در غیر این صورت شخص دچار خود فریبی بزرگی می گردد که خویش را تنها وابسته به یک دیدگاه نماید وسایر درها را بر روی نگاه خود مسدود کند. :n16:

فرهنگ دانشجو
23-12-2013, 10:20
حق الاهی پادشاه

لوئی چهاردهم (1643-1715/م) در کتاب خاطرات خود نوشته است: " ...پادشاهان نمایندهء خدا بر روی زمینند . پادشاهان برای درست اجرا کردن وظایف الاهی خود نیازمند قدرت بیکرانند. بنابر این ایشان اختیار وآزادی کامل در استفاده از هر نوع ملک ومالی حتی اگر متعلق به عموم مردم باشد را دارند."
لوئی چهاردهم تنها به گفتن " مملکت یعنی من " اکتفا نکرده است بلکه با کمال صمیمیت وسادگی به آن گفته ایمان داشته است.

(تاریخ تمدن ویل دورانت :جلد 8 ، ص 19 )

Demon King
23-12-2013, 12:11
فرزند كفشگر و عدل انوشيروان !


در دوران انوشيروان كه در تاريخ متاءسفانه به عادل مشهور است ، زمانى در يكى از جنگهايش با روميان سيصد هزار سرباز ايرانى بر اثر كمبود آذوقه و اسلحه دچار مشكلات فراوانى گرديدند و انوشيروان از اين جريان پريشان خاطر گرديد و بر فرجام خويش بيمناك شد. بلافاصله بزرگمهر، وزير انديشمند خود را براى چاره جويى فرا خواند و به او دستور داد به سوى مازندران برود و هزينه را فراهم كند. بزرگمهر مى گويد: خطر نزديك است بايد فورى چاره كرد و آنگاه وى قضيه ملى را پيشنهاد مى كند، انوشيروان پيشنهاد او را پسنديد و دستور داد هر چه زودتر اقدام شود. بزرگمهر به نزديك ترين شهرها و قصبات ماءمور فرستاد و جريان را با توانگران آن محلها در ميان گذاشت . در اين هنگام كفشگرى حاضر شد تمام هزينه را بپردازد. به شرط آنكه به يگانه پسر او كه مشتاق و مستعد تحصيل بود اجازه تحصيل عام داده شود. بزرگمهر كه درخواست او را نسبت به عطايش كوچك مى ديد، جريان را به عرض پادشاه رساند. انوشيروان خشمگين شد و فرياد زد اين كار مصلحت نيست زيرا با خروج او از طبقه بندى ، سنت طبقات مملكت به هم مى خورد و زيان آن بيش از ارزش اين سيم و زرى است كه او مى دهد.

گفتینهای تاریخ - علی اردکانی

Demon King
23-12-2013, 12:15
فيلسوف مشهور ديوجانس يونانى كلبى و اسکندر

هنگاميكه اسكندر بزرگ شهر قورنته را بتصّرف آورد، روزى ديو جانس را در يك خرابه نشسته ديد، و پس از مذاكراتى باوی گفت: از من چيزى بخواه؟ ديو جانس پاسخ داد احتياجى بتو ندارم ، فقط از مقابل من در گذر كه مانع تابش آفتاب هستى.

مجموعه قصه های شیرین - آیت الله حاج شیخ حسن مصطفوی

Demon King
23-12-2013, 16:25
حقیقت عجیب و جالب تاریخی!! 1. رومی‌ها عادت داشتند از پنبه نسوز در لباس‌هایی که هر روز می‌پوشیدند استفاده کنند. (پیشینیان پلینی (یک طبیعت گرای رومی) گفته آنها به این دلیل لباسهایی با الیاف پنبه نسوز می‌پوشیدند که آنها سفیدتر از پارچه‌هایی با الیاف معمولی بودند و می‌توانستند خیلی راحت لباس‌هایشان را درون آتش پرتاب کنند. او همچنین
خاطر نشان کرد که خدمتکارهایی که لباسهایی با الیاف معدنی می‌پوشیدند اغلب از بیماری‌های ریوی رنج می‌بردند.

2 . در مصر باستان قلب انسان را جایگاه هوش و اطلاعات می‌دانستند نه مغز. مصری‌های باستان فکر می‌کردند مغز فقط چیزی است که درون سر را پر می‌کند. بنابراین آنها هنگام مومیایی کردن مغز را بیرون آورده و دور می‌انداختند، درحالیکه درمورد قلب دقت و توجه خاصی مبذول می‌داشتند!
3
. زمان رواج امراض مسری در قرون وسطی برخی از دکترها لباسها و ماسک‌هایی با نقوش ابتدایی و باستانی می‌پوشیدند به نام «لباس بیماری یا مرض». این ماسک دارای چشمی‌های شیشه ای قرمز رنگ بود که آنها تصور می‌کردند شخص را در برابر شیطان غیرقابل نفوذ می‌سازد. قسمت بالایی ماسک با گیاهان معطر و ادویه جات پر می‌شد تا محافظی باشد دربرابر «هوای بد» که اعتقاد داشتند مرض و بیماری را با خود حمل می‌کند.
4
. 3.500 سال پیش تخمین می‌زدند که جهان دوران باشکوه 230 ساله ای را داشته که در آن دوران هیچ جنگی اتفاق نیفتاده است.
5
. در چرخه‌های شهرنشینی اروپای غربی و آمریکایی‌ها، بعد از اوایل قرن 17 تزئین ریش از دنیای مد خارج شد؛ برای مثال در سال 1698 پیتر پادشاه روسیه دستور داد مردها ریش‌هایشان را به طور کامل بتراشند و سال 1705 برای کسانی که ریش داشتند مالیات گذاشتند تا جامعه روسیه هم سو با معاصرانش در جوامع غربی شود.
6
. پرفروش ترین کتاب قرن پانزدهم کتابی شهوانی به نام «داستان دو عاشق» بود که هنوز هم خوانده می‌شود! نویسنده این کتاب اگرچه پاپ پیوس دوم (که سال‌های 1464-1458 سلطنت می‌کرد) بود، ‌اما تفاوتی با «آنیس سیلوییوس پیکولومینی» نداشت.
7
. در مصر باستان گربه‌ها را مقدس می‌دانستند. وقتیکه گربه خانگی یک خانواده می‌مرد، تمام اعضای آن خانواده ابروهایشان را می‌تراشیدند و تا موقعی که ابروها کامل رشد کند عذادار می‌ماندند.
8
. مدل عمو سام در اثر معروف «تو را می‌خواهم» سال 1917 صورت نقاشی به نام جیمز مونتگومری فلاگ بود. برای تاثیرگذاری بیشتر او پرتره اش را مسن تر نقاشی کرد و ریش بزی بهش اضافه کرد.
9
- 200سال قبل از میلاد وقتیکه شهر اسپارتای یونان در اوج قدرت خود بود به ازای هر شهروند 20 نفر خدمتکار وجود داشت. تصور کنید خانه‌های مردم آن زمان حتما از تمیزی برق می‌زد!!

منبع: سیمرغ

Demon King
24-12-2013, 12:27
شراب در كاسه سر عاصم


در جريان جنگ احد، طلحه بن ابى طلحه عبدرى ، همسر خود را سلافه دختر سعد بن شهيد انصارى را با خود به جنگ با مسلمين آورده بود. در روز جنگ دو پسر اين زن بنامهاى مسافع بن طلحه و جلاس بن طلحه بعد از پدر و عموى خود پرچم كفار را بدست گرفتند و هر چهار نفر به قتل رسيدند و هر يك از اين دو برادر كه نزد مادرشان سلافه آوردند از ايشان مى پرسيد كه پسر جان ! چه كسى تو را از پاى در آورد؟ پسر گفت : مردى كه از تير وى از پاى در آمدم همى گفت : بگير كه منم پسر (ابوالافلح ) اينجا بود كه مادرش نذر كرد تا در كاسه سر عاصم بن ثابت بن ابى الافلح شراب بنوشد.
در ماه صفر سال چهارم هجرت گروهى از دو طايفه عضل و قاره نزد پيامبر آمدند و اظهار اسلام كردند و چند نفر مبلغ خواستند و پيامبر اكرم شش نفر را به همراه آنها فرستاد و از جمله عاصم بود اما آنها در بين راه خيانت كرده خواستند آنها را به كفار تسليم نموده چيزى بگيردند ولى عاصم و دو نفر از دوستانش گفتند به خدا قسم كه ما عهد و پيمان مشركى را هرگز نخواهيم پذيرفت و آنگاه به جنگ پرداختند تا به شهادت رسيدند. آنها مى خواستند سر عاصم را از سر جدا كنند و براى (سلافه ) بفرستند تا در كاسه سر او شراب بنوشد. اما زنبوران بسيار چنان پيرامون پيكرش را گرفتند كه اين كار امكان پذير نشد و منتظر ماندند تا شب برسد آنگاه سرش را از تن جدا كنند. اما شبانه آب رودخانه پيكر عاصم را برد و كسى بر آن دست نيافت و بدين جهت بود كه عاصم را (حمى الدبر) لقب دادند و بدين ترتيب خداى تعالى كاسه سر عاصم را از دست سلافه نجات داد.

گفتنیهای تاریخ

علی سپهری اردکانی -

Arash4484
27-12-2013, 18:02
سلام.

دوستان برخی از پستهای تاپیک غیرقابل استناد و دارای مشکل غیرقابل بررسی بودنِ صحت و سقم هستند...این پستها به ناچار حذف شدند.

موردی هم دیده شد که منبع جعلی گذاشته شده که این هم اگر درست باشد(که هنوز امیدوارم اشتباهی رخ داده باشد ، چون هیچ نوع دلیلی ندارد!...) نهایت کم لطفی در حق دوستان مطالعه گر و پیگیر تاپیک است.

موضوع بعدی اشکال عدم اتصال مطالب به منابع دست اول است. بسیاری از پستها درست است که دارای ماخذی هستند ولی مشکل عدم ذکر شدن و نبود قابلیت بررسی با منابع دست اول را دارا هستند... و با سهل گیری به منابع دست چندم هم متصل نمیشوند! این وظیفه پست گذار است که صحت مطالب خود را تایید کند...
این قبیل مطالب با اغماض در حد متل ها و نصایح و افسانه ها و شایعات تاریخی است، که اگر ما تاپیکی هم برای نقل آنها داشتیم (که نداریم) میباید ضعف منبع آنها در متن پست ذکر شود.

این تاپیک میتواند مبحث پرمحتوایی باشد و به اطلاعات همه ما بیافزاید ولی بطور مسلم نه با اطلاعات مغشوش.

پس برای اینکه کمتر و کمتر مواردی از این دست را شاهد باشیم: هر مطلب میبایست منبع قابل ارجاع داشته باشد.

ممنون./

Demon King
27-12-2013, 18:21
وقت چوب خوردن بايد چوب خورد


در سال 1323 به واسطه روس و ژاپن قيمت قند در ايران گران شد و علاء الدوله حاكم تهران چند تن از تجار تهران را به جرم گرانفروشى به فلك بست و چوب زد. در آن هنگام حاج سيد هاشم پيرمرد شصت ، هفتاد ساله كه عمرى را به نيكوكارى گذرانده وارد مجلس حاكم تهران شد.
علاءالدوله به او گفت : چرا قند را گران كرديد؟ سيد پاسخ داد: به واسطه پيش آمدن جنگ روس و ژاپن قند كمترى به ايران وارد مى شود.
علاءالدوله گفت : بايد التزام بدهيد كه قند را به قيمت سابق بفروشيد. سيد جواب داد كه : چنين التزامى نمى دهم اما صد صندوق قند دارم كه به جنابعالى پيشكش مى كنم و دست از تجارت برمى دارم . در اين هنگام حاج سيد اسماعيل سرهنگ توپخانه سر رسيد و سلام كرد. علاءالدوله از اين كه تعظيم نكرده است عصبانى شد و گفت : تو چه داخل آدمى هستى كه سلام مى كنى و تعظيم نمى كنى ؟ آهاى بچه ها بياييد يك پاى سيد هاشم و يك پاى اين سرهنگ را به فلك ببنديد. در اين بين حاج على نقى پسر 27 ساله سيد هاشم سر رسيد. چون پدر پير را بدان حال ديد خود را به پاهاى او انداخت و گفت : تا زنده ام نخواهم گذشت پدرم را چوب بزنيد. فراشها او را عقب كردند اما او دوباره خود را روى فلك انداخت . علاءالدوله فرمان داد پدر را رها كنيد و پسر را فلك كنيد. فراشان به فرمان عمل كردند و چوب زيادى به پاهاى پسر بيگناه زدند. در اين وقت پيشخدمت وارد شد و گفت نهار حاضر است . علاءالدوله بر سر سفره نشست و آقا سيد هاشم را احضار كرد و گفت : آقا وقت چوب بايد چوب خورد، وقت نهار بايد نهار خورد. فعلا مشغول نهار شويد.

گفتینهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
29-12-2013, 08:19
فضيل و هارون الرشيد

روزى هارون الرشيد به فضيل بن عياض (زاهد مشهور كه در سال 187 - ه‍ در مكه فوت كرد) گفت چقدر تقوى و زهد تو بيشتر است !
فضيل گفت : زهد تو از من بيشتر است .
هارون پرسيد: چگونه زهد من زيادتر است ؟
فضيل گفت : زيرا من از دنيا زهد ورزيده و آنرا ترك كرده ام ، ولى تو از آخرت دورى و پرهيز كرده و آنرا متاز كه نمودى ، و هرگز آخرترا نميشود بادنيا مقايسه كرد، زيرا زندگى جهان آخرت پاينده و هميشگى است ولى دنيا فانى و محدود است .
نتيجه :
آرى اشخاصيكه نسبت بشهوات و لذات و زينتهاى دنيا زهد ورزيده و آنها را ترك ميكنند: در مورد تعجب و شگفت نبايد واقع بشوند، زيرا در مقابل اين كار هدف بسيار مهم و بزرگى داشته ، و بخير نعمت و خوشى بسى جالب و عظيمى نائل ميشوند.
شگفت انگيز و تعجب آور اينستكه : آدمى بخاطر عيش و نوش ‍ چند روزه و شهوات و لذات موقتى ، از زندگى حقيقى و عيش ‍ هميشگى و خوشى و آسايش و نعمت دائمى دست كشيده ، و جمال دلرباى يوسف را بدراهم چندى معارضه كند.




كه اى بلند نظر شاهباز سدره نشين






نشيمن تو نه اين كنج محنت آباد است






تو را از كنگره عرش ميزنند صفير






ندانمت كه در اين دامگه چه افتاده است






مجو درستى عهد از جهان سست






نهاد كه اين عجوزه عروس هزار دامادست .







مجموعه قصه های شیرین - آیت الله حاج شیخ حسن مصطفوی

Demon King
30-12-2013, 13:07
اثر «وینسنت لوپز»
در لغت نامه ی دهخدا زیر عنوان «پانته آ» بر اساس روایت «گزنفون» آمده است که هنگامی که مادها پیروزمندانه از جنگ شوش برگشتند، غنائمی با خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به کورش بزرگ عرضه می کردند.
در میان غنائم زنی بود بسیار زیبا و به قولی زیباترین زن شوش به نام پانته آ که همسرش به نام « آبراداتاس» برای مأموریتی از جانب شاه خویش رفته بود . چون وصف زیبایی پانته آ را به کورش گفتند ، کورش درست ندانست که زنی شوهردار را از همسرش بازستاند.
و حتی هنگامی که توصیف زیبایی زن از حد گذشت و به کورش پیشنهاد کردند که حداقل فقط یک بار زن را ببیند، از ترس اینکه به او دل ببازد، نپذیرفت. پس او را تا باز آمدن همسرش به یکی از نگاهبان به نام «آراسپ» سپرد . اما اراسپ خود عاشق پانته آ گشت و خواست از او کام بگیرد، بناچار پانته آ از کورش کمک خواست..
کوروش آراسپ را سرزنش کرد و چون آراسپ مرد نجیبی بود و به شدت شرمنده شد و در ازای از طرف کوروش به دنبال آبراداتاس رفت تا او را به سوی ایران فرا بخواند. هنگامی که آبرداتاس به ایران آمد و از موضوع با خبر شد، به پاس جوانمردی کوروش برخود لازم دید که در لشکر او خدمت کند.
می گویند هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت: «سوگند به عشقی که میان من و توست، کوروش به واسطه جوانمردی که حق ما کرد اکنون حق دارد که ما را حق شناس ببیند. زمانی که اسیر او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند ونیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد. مثل اینکه من زن برادر او باشم.»
آبراداتاس در جنگ مورد اشاره کشته شد و پانته آ بر سر جنازه ی او رفت و شیون آغاز کرد. کوروش به ندیمان پانته آ سفارش کرد تا مراقب باشند که خود را نکشد، اما پانته آ در یک لحظه از غفلت ندیمان استفاده کرد و با خنجری که به همراه داشت، سینه ی خود را درید و در کنار جسد همسر به خاک افتاد و ندیمه نیز از ترس کورش و غفلتی که کرده بود ، خود را کشت.
هنگامی که خبر به گوش کوروش رسید، بر سر جنازه ها آمد. از این روی اگر در تصویر دقت کنید دو جنازه ی زن می بینید و یک مرد و باقی داستان که در تابلو مشخص است. کاش از این داستان های غنی و اصیل ایرانی فیلم هایی ساخته میشد تا فرزندان کوروش منش و خوی اصیل ایرانی را بیاموزند.
منبع: kingfoska

گرد اوری : پایگاه اینترنتی تکناز

Demon King
04-01-2014, 11:17
حدود فدك


روزى هارون الرشيد خليفه عباسى به امام موسى كاظم عليه السلام گفت نه حدود فدك را معين نما تا به شما باز گردانم چون مى دانم در اين امر به شما ستم شده است . امام فرمود: اگر به آن حدودى كه هست محدود نمايم نخواهى داد. هارون سوگند ياد كرد كه : خواهم داد. امام فرمود: حد اول آن عدن است . هارون برآشفت . امام فرمود: حد دوم سمرقند است . رنگ هارون متغير شد. امام فرمود: حد سوم از آفريقا تا جبل الطارق و حد چهارم ارمنستان است . هارون كه سخت ناراحت شده بود به امام گفت : تو حدود ممالك ما را نام بردى يعنى آنچه در تصرف ماست حق بنى فاطمه است ؟ امام فرمود:اى هارون ! من از اول نمى خواستم كه حدود آن را معين نمايم اما تو اصرار كردى . هارون دم فرو بست و كينه امام را در دل گرفت .

گفتنیهای تاریخ - علی سپهری اردکانی

Demon King
09-01-2014, 10:24
رابعه و مالك دينار

رضا بداده بده و از جبين گره بگشاى
مالك دينار گفت پيش رابعه (هر دو از زهاد و عرفاى اواخر قرن اول و ساكن بصره بودند) رفتم ، او را ديدم كوزه شكسته اى را نهاده از آن آب ميخورد و با آن وضوء ميساخت ، و بورياى كهنه اى بزير انداخته و خشتى براى زير سر نهاده بود.
مالك گويد: دلم از ديدن اين وضع بدرد آمده و گفتم اى رابعه مرا دوستان توانگر هستند، اگر اجازت بود براى تو از ايشان چيزى خواهم !
رابعه گفت : اى مالك اشتباه و غلط عظيمى كردى ، روزى دهنده من و ايشان آيا يكى نيست ؟
گفتم : بلى .
گفت : آيا روزى درويشان و فقراء را بخاطر فقر آنان فراموش ‍ كرده و روزى توانگرانرا بسبب توانگر بودن آنان ياد مى كند؟
گفتم : نه .
گفت : پس چون حال ما را ميداند چه حاجت است كه ما يادش ‍ بدهيم ، او چنين مى خواهد ما چنان خواهيم كه او خواهد
نتيجه :
اگر كسى حقيقا چنين ايمانى داشته و پروردگار جهانرا حاضر و آگاه بداند: بمقام عظيمى از روحانيت و ايمان و اصل شده است . ولى دانستن و ايمانيكه تعبدى و برهانى نشود. و علامت اين مقام تسليم نام و رضاى كامل است كه هيچگونه اضطراف و ناراحتى در قلب او نباشد.
چنانكه اگر انسان نسبت بخود امريرا چون روا و صلاح مى بيند (اگر چه پرهيز و گرسنگى و كار و زحمت و ذلت باشد) با نهايت خوشى و رضاى و بدون كوچكترين ناراحتى و تاءثر در مقابل آن تسليم و مسرور خواهد شد.
(و نحن اقرب اليكم من حبل الوريد) احاطه و علم خداوند متعال نسبت به بندگانش بيشتر و قويتر است .

منبع : مجموعه قصه های شیرین - شیخ حسن مصطفوی

Demon King
15-01-2014, 17:17
یک داستان تاریخی جالب: ( نفوذ روحانیان در زمان عباسیان) در زمان های گذشته و در زمان حکومت عباسیان تاجری بر حسب اتفاق پیاز های خرابی می خرد که متعلق به مدینه بوده اند و پیاز های مدینه هم مرقوبیت زیادی نداشته اند و این بار حدود10 روز در دست تاجر می ماند تا اینکه شیخ شهر می گوید من نصف سود این پیاز ها را می گیرم و کاری می کنم که تمام پیازهایت فروش روند تاجر هم می پذیرد و شیخ بر روی منبر می رود و می گوید : هر کس پیاز مدینه خراب بخورد انگار برای خود خانه ای در بهشت خریده و این چنین می شود که بار مرد به فروش می رسد و نصف سود آن را به شیخ می دهد و این مسئله نفوذ روحانیان در مردم را نشان می دهد.

" وبلاگ تاریخ به من اموخت "

Arash4484
15-01-2014, 21:05
یک داستان تاریخی جالب: ( نفوذ روحانیان در زمان عباسیان)

در زمان های گذشته و در زمان حکومت عباسیان تاجری بر حسب اتفاق پیاز های خرابی می خرد که متعلق به مدینه بوده اند و پیاز های مدینه هم مرقوبیت زیادی نداشته اند و این بار حدود10 روز در دست تاجر می ماند تا اینکه شیخ شهر می گوید من نصف سود این پیاز ها را می گیرم و کاری می کنم که تمام پیازهایت فروش روند تاجر هم می پذیرد و شیخ بر روی منبر می رود و می گوید : هر کس پیاز مدینه خراب بخورد انگار برای خود خانه ای در بهشت خریده و این چنین می شود که بار مرد به فروش می رسد و نصف سود آن را به شیخ می دهد و این مسئله نفوذ روحانیان در مردم را نشان می دهد.

" وبلاگ تاریخ به من اموخت "

این جریان در دوران خلفای راشدین(به اصطلاح اهل سنت) رخ داده است...

«ابو هریره»، حدیثی درباره‌ی فضیلت پیاز جعل كرد و پیازها در اسرع وقت فروخته شد. ابو هریره گفت: «سمعت حبیبی رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ : من أكل بصل عكه فی بكّه و جبت له الجنّه»[2] و این كار از ناحیه ابوهریره آن قدر تكرار شد، كه خلیفه دوم[عمر بن خطاب] او را به شلاّق محكوم كرد.[3] «ابن أبی العوجاء» هنگام كشته شدن گفت: «من چهار هزار حدیث جعل و در بین احادیث شما داخل كردم.»[4] ده‌ها مورد از این قبیل جعل حدیث، باعث شد، تا علما در صدد برآیند و راه‌هایی را برای تشخیص حدیث صحیح از سقیم، نصب كنند.[5] برای شناخت وثاقت راوی، راه‌های گوناگونی وجود دارد.[6]

_________________

[2] . مطهری، مرتضی؛ مجموعه‌ی آثار، ج16، ص104.
[3] . ابوریّه، محمود؛ اضواء علی السنه المحمدیه، ص201 ـ عسقلانی، احمد بن حجر؛ الاصابه، ج4، ص202.
[4] . جبعی عاملی، زین الدین، الرعایه، ص159 ـ ذهبی، محمد؛ میزان الاعتدال، ج4، ص386 ـ عسقلانی، احمد بن حجر؛ لسان المیزان، ج4، ص51.
[5] . ر.ك: بهایی عاملی، محمد بن الحسین؛ مشرق الشمسین، ص35 ـ خاقانی، علی؛ رجال، ص209 ـ سبحانی، جعفر؛ كلیات فی علم الرجال، ص26 ـ صدر، محمد باقر؛ بحوث فی علم الاصول، ج7، ص390.
[6] . خویی، ابوالقاسم؛ معجم رجال الحدیث، ج1، ص39.

منبع: اندیشه قم / محمد حسن رباني- دانش درايه الحديث، ص247


یعنی جریانی که در اولین خلافت اسلامی رخ داده به سومین خلافت منتسب شده است.


متاسفانه با تداوم مطالبی که در این پست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) اشاره شد این تاپیک به پیش میره و محتوای ضعیف (نامطمئن) و بدون منبع و توضیح برای بررسی ارائه می شود.
با تشکر از همه دوستانی که در تاپیک شرکت داشتند، تاپیک بسته میشود.