مشاهده نسخه کامل
: رحیم معینی کرمانشاهی
V E S T A
22-11-2013, 01:30
رحیم معینی کرمانشاهی (زادهٔ ۱۵ بهمن ۱۳۰۴ در کرمانشاه) نقاش، روزنامهنگار، نویسنده، شاعر و ترانهسراست.
وی فرزند کریم خان معینی و نوهٔ «حسین خان معین الرعایا» است.
رحیم معینی، که تخلص «امید» را در شعر برگزید، در سال ۱۳۰۴ خورشیدی در کرمانشاه متولد شد. پدرش کریم معینی، ملقب به سالارمعظم، مردی شجاع و دلیر بود و بهواسطهٔ رفاقتی که با نصرت الدّوله فیروز داشت، چندی از طرف وی به حکومت فارس منصوب شد و مدتی نیز برای سرکوبی مبارزان کردستان با سپهبد امیر احمدی همکاری کرد و پس از فوت نصرت الدّوله برای همیشه از کارهای سیاسی کناره گیری کرد و در گوشهٔ انزوا به سر بُرد. نیای معینی حسین خان معین الرّعایا مردی لایق و با سواد و مردم دار بود و از نظر بخشش و کمکی که به مردم می کرد مورد توجه و احترام بود و نسبت به ائمهٔ اطهار(ع) اخلاص فراوان داشت و حسینیهای در کرمانشاه بنا کرد که اکنون هم به نام او مشهور است و در نهضت مشروطه و استبداد به دست مردی ناشناس به تحریک عدهای از مالکین کشته شد.
امید از سال ۱۳۴۱به کار نقاشی پرداخت و در این راه پیشرفت کرد و تابلوهایی نیز به یادگار گذارد که از جمله تابلو حضرت مسیح (ع) با کار سیاه قلم است و در ضمن کارهای نقاشی به نظم شعر می پردازد و قسمتی از آثار ادبی و اجتماعی او در روزنامهٔ سلحشوران غرب به چاپ رسید و داستان اختر و منوچهر را در چهار تابلو به رشتهٔ نظم کشید و در آن حقایقی از اجتماع زمان را مجسم کرد. امید شاعری توانا و خوش ذوق و دوست داشتنی است و ضمن سرودن شعر چندی به تصنیف سازی پرداخت و تصانیف او که توسط خوانندگان رادیو خوانده می شد از شهرت به سزایی برخوردار گردید. از آثار او چهار مجموعهٔ شعر به نامهای: ای شمعها بسوزید، فطرت، خورشید شب و حافظ برخیزطبع و نشر شد. استاد معینی کرمانشاهی قبلا "عشقی" و بعد از مدتی "شوقی" و سپس "امید" و بالأخره "معینی" را برای تخلص برگزید.
معینی کرمانشاهی از سال ۱۳۸۷ به دلیل کهولت سن و بیماری از به نظم کشیدن تاریخ ایران دست کشید و درمنزل شخصی بستری شد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فعالیت ها
دارای سابقه کار ادبی از سالهای ۱۳۲۰
مدیرروزنامه «سلحشوران غرب» در سالهای ۱۳۳۲-۱۳۲۸
ترانه سرایی ازاوایل دهه ۱۳۳۰ و کار در رادیو تهران و وارد کردن مضمونهای تازه و تأکید بر تصویرسازی در ترانه سرایی.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آثار موسیقی
به یاد کودکی، نگرانم، رفتم که رفتم (آهنگها از علی تجویدی)، شب زنده داری و طاووس (آهنگها از پرویز یاحقی)، ازتو گذشتم (آهنگ از حبیب الله بدیعی)،
انسان(با اجرای داریوش اقبالی) وی در کنار استاد تجویدی ۴۰ ترانهٔ ماندگار بر جای گذاشته و با اساتیدی چون پرویز یاحقی و همایون خرم نیز همکاری داشته.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آثار ادبی
1. ای شمع ها بسوزید
2. فطرت
3. خورشید شب
4. حافظ برخیز.
5. دوره تاریخ ایران - منظوم
منبع: ویکیپدیا
V E S T A
22-11-2013, 01:31
☚
بـرای استفاده راحت تـر از فهرسـت بـه روش زیر عمل کنید :
1. Ctrl + f یا F3 را فشار دهید
2. کلمه ی کلیدی مورد نظر را وارد کنید
3. کلمات هایلایت شده را بررسی کنید
گریه سنگین(قلم در دست من ميلرزد از تاب سخن امشب) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مرغ محبت(مرغ محبتم من، كي آب و دانه خواهم) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
لوح مخدوش(من نگويم ، كه بدرد دل من گوش كنيد) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
معنی انسان(بحث ایمان دگر و جوهر ایمان دگر است) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
سوز و ساز(ميگريم و مي خندم ، ديوانه چنين بايد) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
برگ آرادی(من كه مشغولم بكاردل ، چه تدبيري مرا) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
گمگشته(بيان نامراديهاست اينهايي كه من گويم) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
انسان(در بندها بس بندیان، انسان به انسان دیده ام) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
گردباد(چه گويم، چه ها ديده ام سالها) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
سوختگان(من چه گويم، كه به رازِ دل من پي ببريد) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
سنگین جوهر(خوش خبر می آیم ای خم از دلم پرواز کن) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
آه( عابدی را گفتم ای دست من و دامان تو) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هرزه پو(ندارم چشم من، تاب نگاه صحنه سازی ها) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
کیمیای عشق سبز(هیچ کس گمان نداشت این) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خسته(آن تويي زنده ز شبگردي و مي نوشي ها) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
نفرین(نفرين ابد بر تو، كه آن ساقي چشمت)
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
اهل تمنا(ناز کمتر کن که من اهل تمنا نیستم) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
افسانه سرا(آنجا که تویی، غم نبود، رنج و بلا هم) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بی مقدار(طبیبا بس کن این درمان من بیمار میمیرم) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
شراب تلخ(نه آن سروم که بر دوشم تذروی لانه ای گیرد) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
V E S T A
22-11-2013, 01:33
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]گریه سنگین
قلم در دست من ميلرزد از تاب سخن امشب
سر انديشه پردازي نمي آيد زمن امشب
مرا ديوانه بايد گفت ،با اين گريه سنگين
بحالم شمع ميخندد ،بحال سوختن امشب
ردايم عشق وكفشم صبر و راهم بي سرانجامي
ندانم چون بيارامم درون پيرهن امشب
چنان بريان شدم ، بر آتش آشفته بختيها
كه هردم همچو ني دارم ، نوايي دلشكن امشب
غم از من گريه از من، ناله آوارگي از من
تو هم اي مرغ شب بيدار شو ، بانگي بزن امشب
هوا تاريكتر از شب ز آه بينوايان شد
افق رنگين كمان بندد ز اشك مرد وزن امشب
V E S T A
22-11-2013, 01:34
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]مرغ محبت
مرغ محبتم من، كي آب و دانه خواهم
با من يگانگي كن ، يار يگانه خواهم
شمعي فسرده هستم، بي عشق مرده هستم
روشن گرم بخواهي سوز شبانه خواهم
افسانه محبت، هر چند كس نخواند
من سر گذشت خود را، پر زين فسانه خواهم
بام و دري نبينم، تا از قفس گريزم
بال و پري ندارم، تا آشيانه خواهم
تا هر زمان به شكلي، رنگي بخود نگيرم
جان و تني رها از، قيد زمانه خواهم
مي آنقدر بنوشم، تا در رهت چو بينم
مستي بهانه سازم، گم كرده خانه خواهم
V E S T A
22-11-2013, 01:37
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]لوح مخدوش
من نگويم ، كه بدرد دل من گوش كنيد
بهتر آنست كه اين قصه فراموش كنيد
عاشقان را بگذاريد بنالند همه
مصلحت نيست، كه اين زمزمه خاموش كنيد
خون دل بود نصيبم ، بسر تربت من
لاله افشان به طرب آمده مي نوش كنيد
بعد من سوگ مگيريد، نيرزد به خدا
بهر هر زرد رخي، خويش سيه پوش كنيد
غير غم دارو ندارم بجهان چيست مگر؟
رشك كمتر بمن، هستي بر دوش كنيد
خط بطلان بسر نامه هستي بكشيد
پاره اين لوح سبك پايه مخدوش كنيد
سخن سوختگان طرح جنون مي ريزد
عاقلان ، گفته عشاق فراموش كنيد
V E S T A
22-11-2013, 01:38
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]معنی انسان
بحث ایمان دگر و جوهر ایمان دگر است
جامه پاکی دگر وپاکی دامان دگر است
کس ندیدیم که انکار کند وجدان را
حرف وجدان دگر و گوهر وجدان دگر است
کس دهان را به ثناگویی شیطان نگشود
نفی شیطان دگر و طاعت شیطان دگر است
کس نگفته است ونگوید که دد ودیو شوید
نقش انسان دگر ومعنی انسان دگر است
کس نیامد که ستاید ستم وتفرقه را
سخن از عدل دگر ، قصه احسان دگر است
هرکه دیدم بخدمت کمری بست بعهد
مرد پیمان دگر وبستن پیمان دگر است
هرکه دیدیم بحفظ گله از گرگان بود
قصد قصاب دگر ، مقصد چوپان دگر است
هرکه دیدیم بهم ریخته احوالی داشت
موی افشان دگر و سینه پریشان دگر است
هرکه دیدیم دم از طاعت سلمانی زد
نام سلمان دگر وکرده سلمان دگر است
V E S T A
22-11-2013, 01:39
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]سوز و ساز
ميگريم و مي خندم ، ديوانه چنين بايد
ميسوزم وميسازم ، پروانه چنين بايد
مي كوبم ومي رقصم ، مي نالم وميخوانم
در بزم جهان شور، مستانه چنين بايد
من اين همه شيدايي ، دارم ز لب جامي
در دست تو اي ساقي ، پيمانه چنين بايد
خلقم زپي افتادند ، تا مست بگيرندم
در صحبت بي عقلان ، فرزانه چنين بايد
يكسو بردم عارف ، يكسو كشدم عامي
بازيچه ي هر دستي ، طفلانه چنين بايد
موي تو و تسبيح شيخم ، بدر از ره برد
يا دام چنان بايد ، يا دانه چنين بايد
بر تربت من جانا ، مستي كن ودست افشان
خنديدن بر دنيا ، رندانه چنين بايد
V E S T A
22-11-2013, 01:39
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]برگ آزادی
من كه مشغولم بكاردل ، چه تدبيري مرا
منكه بيزارم ز كارگل ، چه تزويري مرا
منكه سيرابم چنين از چشمه ي جوشان عشق
خلق اگر با من نمي جوشد ، چه تاثيري مرا
منكه با چشم حقارت عالمي را بنگرم
سنگ اگر بر سر بكوبندم ، چه تاثيري مرا
خامه ي قدرت بنامم برگ آزادي نوشت
اي اسيران زين گرامي تر، چه تقديري مرا
نام من در زمره ي اين نامداران گو مباش
بر سر امواج سرگردان ، چه تصويري مرا
نشعيه جاويد من از باده ي شوريدگيست
بهتر از اين مست خواهي ، با چه تخديري مرا
من بدين ويراني دل بسته ام اميد ها
عشق آباد ابد بادا ، چه تعميري مرا
V E S T A
22-11-2013, 01:41
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]گمگشته
بيان نامراديهاست اينهايي كه من گويم
همان بهتر به هر جمعي رسم كمتر سخن گويم
شب وروزم بسوز وساز بي امان طي شد
گهي از ساختن نالم گهي از سوختن گويم
خدا را مهلتي اي باغبان تا زين قفس گاهي
برون آرم سر وحالي به مرغان چمن گويم
مرا در بيستون بر خاك بسپاريد تا شبها
غم بي همزباني را براي كوهكن گويم
بگويم عاشقم ، بي همدمم ، ديوانه ام ، مستم
نمي دانم كدامين حال و درد خويشتن گويم
از آن گمگشته ي من هم ، نشاني آور اي قاصد
كه چون يعقوب نابينا سخن با پيرهن گويم
تو مي آيي ببالينم ، ولي آندم كه در خاكم
خوش آمد گويمت اما ، در آغوش كفن گويم
V E S T A
22-11-2013, 01:42
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]انسان
در بندها بس بندیان، انسان به انسان دیده ام
از حکم بر تا حکم ران، حیوان به حیوان دیده ام
در مکر او در فکر این، در شکر او در ذکر این
از حاجیان تا ناجیان ، شیطان به شیطان دیده ام
دیدی اگر بی خانمان، از هر تباری صد جوان
من پیرهای ناتوان ، دربان به دربان دیده ام
ای روزگار دل شکن ،هر دم مرا سنگی مزن
من سنگها در لقمه نان، دندان به دندان دیده ام
آن کس که شد خصم ستم، نوبت بر او چون زد رقم
تیغ زبانش خون چکان، فرمان به فرمان دیده ام
از خود رجز خوانی مکن، تصویر گردانی مکن
من گردن گردنکشان، رسمان به رسمان دیده ام
در مروه گر جوئی صفا، از کاروان ها شو جدا
من مستی این اشتران، کوهان به کوهان دیده ام
چون از تو برگردد زمان، وای از نگاه دوستان
من صیقل این ناصحان، سوهان به سوهان دیده ام
شرح ستم بس خوانده ام، آتش به آتش مانده ام
من اشک چشم کودکان، دامان به دامان دیده ام
از این کله تا آن کله، فرقی ندارد شیخ و شه
من پاسدار و پاسبان، ایران به ایران دیده ام
ماتم چه گویم زین وطن، کز برگ برگ این چمن
من خون چشم شاعران، دیوان به دیوان دیده ام
چکش به فرق من مزن، ای صبر پولادین من
من ضربت پتک زمان سندان به سندان دیده ام
تکفیر کن تکبیر گو، تزویر کن تزویر جو
من امر و نهی این و آن بهتان به بهتان دیده ام
باید کتبا تشکر میکردم
واقعا زیبا
مخصوصا
گمگشته
V E S T A
22-11-2013, 21:37
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] گردباد
چه گويم، چه ها ديده ام سالها
اسيرانه ناليده ام سالها
كلامي پسند دلم اي دريغ
نه گفتم نه بشنيده ام سالها
من آن شمع خودسوز زندانيم
كه دزدانه تابيده ام سالها
چو ابر پريشان در كوهسار
چه بيهوده باريده ام سالها
در اين بوستان در خور آتش است
گياهي كه من چيده ام سالها
ز بي مقصدي چون يكي گردباد
به هر سوي گرديده ام سالها
زلبها ي من خنده هرگز مجوي
من اين سفره بر چيده ام سالها
V E S T A
23-11-2013, 13:18
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]سوختگان
من چه گويم، كه به رازِ دل من پي ببريد
ره بسر منزل شوريده دلان، كي ببريد
ساز آن سوز ندارد بنالد با ما
بهرِ تسكين دل سوختگان، ني ببريد
هر كجا محفل گرمي است كه رنگي خواهد
قدحي خونِ دل ما، عوضِ مي ببريد
در چمن غنچۀ پر پر شده اي، گر ديديد
پي به بي برگي ما، از ستمِ دي ببريد
بهر تنبيه كريمان زمان، به كه همان
پيش سلطان يمن، هديه سر طي ببريد
خون بدل هر كه چو من رفت و دگر باز نگشت
شاخه اي لاله بِآرامگه وي ببريد
سوز من سوز دل و رنج شما رنج جهان
من چه گويم ، كه به راز دل من پي ببريد ؟
V E S T A
25-11-2013, 15:38
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]سنگین جوهر
خوش خبر مي آيم اي غم از دلم پرواز كن
خرمني گل را بدامن مي كشم ره باز كن
روز گارا ز آتش دل بند بندم ، سوختي
در ني جانم ، نواي تازه اي را ساز كن
بر لبم فريادها بود اي هنر پرور زمان
روح خاموش مرا، از نو سخن پرداز كن
اين قلم در حسب حالم ، سخت سنگين جوهر است
اي سرشك خوش سكوتم ،قصه اي ابراز كن
اشك من گل كرده ، اي طاووس خوشرفتار غم
چتر صد رنگت مبارك ، هرچه خواهي ناز كن
اي ترانه خوان خوش غوغا ،اگر بانگي زدي
گه گهي هم ياد من با نرگس شيراز كن
Demon King
29-11-2013, 18:39
عابدي را گفتم اي دست من و دامان تو
كن دعايي ، تا نهم پايي در اين ميدان تو
گفت از طاعت چه داري ، كوفتم بر سر كه آه
گفت آهت را بمن ده ، هر چه دارم زان تو
رحیم معینی کرمانشاهی
V E S T A
17-12-2013, 12:27
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]هرزه پو
نـدارم چشــم من، تـاب نگــاه صحنــه سازيــها
منِ يكرنـــگ بيــزارم، از اين نيرنــگ بازيـــها
زرنــگي، نارفيــقا! نيـست اين، چــون بــاز شــد دستــت
رفيقــان را زپـا افكنـدن و گردن فرازيــها
تو چـون كركــس، به مشتـي استخــوان دلبستــگي داري
بنــازم همـت والاي بــاز و، بي نيازيــها
به ميــداني كه مي بنــدد پاي شهســواران را
تو طفــل هرزه پو، بايد كنــي اين تركتــازيـــها
تو ظاهرســاز و من حقگــو، ندارد غير از اين حاصــل
من و از كــس بريدنــها، تو و ناكــس نوازيــها
Demon King
17-12-2013, 16:52
هیچ کس گمان نداشت این
کیمیای عشق را ببین
کیمیای نور را که خاک خسته را
صبح و سبزه می کند
کیمیا و سحر صبح را نگاه کن
جای بذر مرگ و برگ خونی خزان
کیمیای عشق و صبح
و سبزه آفریده است
خنده های کودکان وباغ مدرسه
کیمیای عشق سرخ را ببین
هیچ کس گمان نداشت این
V E S T A
10-01-2014, 21:55
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]خسته
آن تـويي زنده ز شبگـردي و مي نوشـي ها
وين منـم مـرده در آغـوشِ فراموشـي ها
آن تـويي گوش به تحسينـگر عشـاقِ جمـال
وين منـم چشم بدروازه يِ خاموشـي ها
آن تـويي ساختـه از نقـش دلاويـزِ وجـود
وين منـم سوخته در آتـشِ مدهوشـي ها
آن تـويي چهـره بر افروختـه از رنـگ وهـوس
وين منـم پرده نگهـدارِ خـطا پوشـي ها
آن تـويي گرم زبـانبـازيِ بيگانـهِ فريـب
وين منـم دوست زكـف داده ز كم جوشـي ها
آن تـويي خفتـه به صد ناز بر اين تخـتِ روان
وين منـم خستـهِ صد درد ز پر كوشـي ها
آن تـويي پاي به هر چشم و قدم بوسـت خلق
وين منـم خـم شده از رنـجِ قلمدوشـي ها
تا تـو را خاطرِ جمعي است غنيمـت مي عشق
كه نداري خبر از محنـتِ مغشوشـي ها
پاك لوحـي چو بر اين خلـق خوش آينـد نبود
به كجـا نقـش زنم اينهمـه مخدوشـي ها
V E S T A
17-02-2014, 14:10
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نفرین
نفريـن ابد بر تـو ، كه آن ساقـي چشمـت
دردي كـش خمخـانه ي تزويـر ريـا بود
پرورده مريــم هم اگر چشـم تـو مي ديـد
عيسـاي دگر مي شـد و غافـل ز خـدا بود
نفريــن ابد بر تـو ، كه از پيــكر عمــرم
نيـمي كه روان داشـت جـدا كردي و رفتــي
نفريــن ابد بر تــو ، كه اين شمـع سحــر را
در رهگـذر بــاد رهــا كردي و رفتــي
نفريــن به ستايشـگرت از روز ازل بــاد
كاين گــونه تــو را غـره به زيبــايي خـود كرد
پوشيــده ز خـاك ، آينـه حسـن تــو گردد
كاين گــونه تـو را مسـت ز شيــدايي خـود كرد
اين بـود وفـا داري و ، اين بـود محـبت؟
اي كاش نخستيـن سخنت رنــگ هـوس داشت
اي كـاش ، كه در آن محفـل دل سـاده فريبـت
بر سـر در خـود ، مهـر و نشـاني ز قفـس داشت
ديـوانه برو ، ورنـه چنـان سخت ببوسـم
لب هاي تو مي ريخته را ، كز سخن افتي
ديـوانه برو ، ورنه چنـان سخت خروشـم
تا گريـه كنان آيـي و ، در پـاي من افتـي
ديـوانه برو ، ورنه چنـان سخـت به بنـدم
صورتــگر تـو ، زحمت بسيار كشيـده
تا نقـش تـو را با همه نيرنـگ ، بصد رنـگ
چون صـورت بي روح ، به ديـوار كشيده
تنهـا بگذارم ، كه در اين سينـه دل من
يك چنـد ، لـب از شكـوه ي بيهـوده ببندد
بگذار ، كه اين شاعـر دلخسـته هم از رنـج
يك لحظـه بياسايـد و ، يك بار بخنــدد
ساكـت بنشيـن ، تا بگشـايم گــره از روي
در چهـره من ، خستـگي از دور هويــداست
آسـوده گـذارم ، كه در اين مـوج سرشـكم
گيسـوي بهـم ريختـه بر دوش تـو ، پيـداست
من عاشـق احسـاس پر از آتــش خويشــم
خاكستــر سردي چـو تــو ، با مـن ننشينـد
بايد تــو زمن دور شـوي ، تا كه جهــاني
اين آتــش پنهــان شـده را ، باز ببينــد
V E S T A
25-02-2014, 15:22
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] اهل تمنا
ناز کمتـر کن که من اهـل تمنـا نیستم
زنده با عشقـم ، اسیـر سـود و سـودا نیستم
عاشـق دیوانـه ای بودم که بر دریـا زدم
رهرو گمــگشته ای هستـم که بینـا نیستم
اشـکِ گـرم و خلـوتِ سـردِ مـرا نادیده ای
تا بدانی اینقـدرها هم شکیبـا نیستم
بس که مشغـولی به عیـش و نوش هستـی غافـلی
از چو من بیـدل که هستـم در جهـان یا نیستم
دوست میـداری زبـان بازان باطـل گـوی را
در برت لـب بسته از آنـم کز آنهــا نیستم
دل بدسـت آور شـوی با مهربــانی های خویش
لیکن آنـروزی که من دیـگر به دنیــا نیستم
هیچــکس جای مرا دیگر نمی دانـد کجـاست
آنقدر در عشــق او غرقـــم که پیـــدا نیستم
Demon King
25-02-2014, 15:58
آنجا که تویی، غم نبود، رنج و بلا هم
مستی نبود، دل نبود، شور و نوا هم
اینجا که منم، حسرت از اندازه فزونست
خود دانی و، من دانم و، این خلق خدا هم
آنجا که تویی، یک دل دیوانه نبینی
تا گرید و گریاند از آن گریه، تو را هم
اینجا که منم، عشق به سرحد کمالست
صبر است و سلوکست و سکوتست و رضا هم
آنجا که تویی باغی اگر هست ندارد مرغی چو من،
آشفته و افسانهسرا هم
اینجا که منم جای تو خالیست به هر جمع
سوخت دل جملۀ یاران و مرا هم
آنجا که تویی جمله سر شور و نشاطند
شهزاده و شه، باده به دستند و گدا هم
اینجا که منم بس که دورویی و دورنگیست
گریند به بدبختی خود، اهل ریا هم
V E S T A
26-02-2014, 20:05
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] بی مقدار
طبیبــا بس کن این درمان من بیمــار میمیرم
مرا دیگـر به حال خویشتــن بگـذار، میمیرم
دمــادم میشوم کاهیـده تر، زین عشــق جانفرسا
زمن شوئیـد دست ای دوستان، کاین بــار میمیرم
ندارم تاب دیــدارت، که با آن شعلــه میسوزم
نمیخواهــم تـو را بینم، کزآن دیــدار میمیرم
منِ دیــوانه را بگـذار تا با خود سخــن گویم
به شهــر غــم غریبــم، روی بر دیــوار میمیرم
گلِ خـودروی این دشتــم، نه گلــکاری نه گل چینــی
به خـواری عاقبــت در گوشـه ای، چون خـار میمیرم
شکفتــم بی هــوس، بر شاخه لــرزان عمــر اما
چنان نازک دلـــم، کاخــر به یک رگبــار میمیرم
هزاران قصــه گفتــم شاهــکار شعــر مـن دانی
چه باشـد آنـکه من لــب بسته از گفتـــار میمیرم
سخنهــایم گرامـی تر ز دُر باشــد ولیکن خود
چه بی قدر آمـدم دنیا، چه بی مقـدار میمیرم
زدست حاسـدان و دوستــان ســود جو اکنـون
چنان عزلــت گزین گشتــم، که بی غمخـــوار میمیرم
زخود زیر رنــج بیــزارم که با این خلـــق مانوسم
به خود زین درد میپیچـــم که دور از یــــار میمیرم
V E S T A
28-02-2014, 21:01
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]شراب تلخ
نه آن سـروم که بر دوشـم تـذروی لانـه ای گیرد
نه آن برگم ، که جـا در سایه ام پروانـه ای گیرد
نه آن شمعـم ، که بنشینـم بصدر بزم مهرویـی
نه آن مستـم ، که از دستـم کسی پیمـانه ای گیرد
نه آن جام شـراب تلـخ جانسـوزم ، که در جمـعی
چو هشیـاری بدور انـدازدم ، دیوانـه ای گیرد
نـدارم آن پر پـرواز ، تا مـرغ دلـم چنـدی
بکنـج این قفـس الفـت بعشـق دانـه ای گیرد
نه آن سوزنـده آه بینـوایـانم ، که در یکــدم
لیبـم پـرده زر دوز عشـرت خانـه ای گیرد
نه آن شـور آفریـن عشقـی بدل دارم ، که چون مجـنون
حدیثـم هر زمـان ، رنگـی دگر ز افسـانه ای گیرد
مگـر گاهـی سراغـم را غـم عاشـق نـوازِ او
بشبـهای سیه ، در گوشه ی میخـانه ای گیرد
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.