PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : جنگ قادسيه



Alinho
07-11-2013, 22:11
هدفم از ایجاد این تاپیک این بود که بفهمم حقیقت این جنگ چیه و همچنین اسلام چجوری وارد ایران شد؟؟! مرسی

بانو . ./
07-11-2013, 23:00
ایرانی ها در قادسیه از اعراب شکست نخوردند ! ایرانی ها از خودشون شکست خوردند سپاهی با اون همه سلاح نظامی پیشرفته

در مقابل یک سری عرب ساده بیابان گرد که به سادگی نباید شکست بخوره !

دلیل این شکست اول از همه بی کفایتی و بی لیاقتی یزدگرد سوم بود و بعد جنگ ها و لشکرکشی های غیرضروری

که سبب خستگی سپاهیان شده بود . انحطاط دینی . فساد و .. ساختار کشور کلا از هم پاشیده بود !



.

polestar98g
07-11-2013, 23:18
دلیل این شکست اول از همه بی کفایتی و بی لیاقتی یزدگرد سوم بود و بعد جنگ ها و لشکرکشی های غیرضروری.
ظاهرا طبق نوشته تواریخ، سنّش هم کم بود، حدّ اکثر 21 سال!
البته خیلی از تواریخ هم اصلا قابل اعتماد نیستند.
به همین خاطر، برخی معتقدند که اصلا چنین جنگ‌هایی اتّفاق نیفتاده!

shaparak13
09-11-2013, 03:04
پاسخ یزدگرد به عمر قبل از حمله اعراب تازی به ایران



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]آنچه برای آگاهی دوستان ارجمند در ذیل می آید متن ترجمه نامه عمر خلیفه دوم به یزدگرد سوم ساسانی و پاسخ یزدگرد به عمر می باشد. نسخه اصلی این نامه ها در موزه لندن نگهداری می شود. زمان نگاشته شدن این نامه ها مربوط می شود به پس از جنگ قادسیه و پیش از جنگ نهاوند که حدوداً چهار ماه به طول انجامید . عمر نزدیک ۶۰ سال و یزدگرد حدود ۲۳ سال داشته.خواندنش برای دوستان خالی از لطف نیست .


نامه عمر :


بنام خدامند بخشنده مهربان
از عمر بن الخطاب خلیفه مسلمین به یزدگرد سوم شاهنشاه پارس
یزدگرد، من آینده روشنی برای تو و ملت تو نمی بینم مگر اینکه پیشنهاد مرا بپذیری و با من بیعت کنی. تو سابقا بر نصف جهان حکم می راندی ولی اکنون که سپاهیان تو در خطوط مقدم شکست خورده اند وملت تو در حال فروپاشی است. من به تو راهی را پیشنهاد می کنم تا جانت را نجات دهی.شروع کن به پرستش خدای واحد، به یکتا پرستی، به عبادت خدای یکتا که همه چیزرا او آفریده. ما برای تو و برای تمام جهان پیام او را آورده ایم، او که خدای راستین است.از پرستش آتش دست بردار و به ملت خود فرمان بده که آنها نیز از پرستش آتش که خطاست دست بکشند،بما بپیوند الله اکبر را پرستش کن که خدای راستین است و خالق جهان.الله را عبادت کن و اسلام را بعنوان راه رستگاری بپذیر. به راه کفر آمیز خود پایان بده و اسلام بیاور و الله اکبر را منجی خود بدان.با این کار زندگی خودت را نجات بده و صلح را برای پارسیان بدست آر. اگر بهترین انتخاب را می خواهی برای عجم ها ( لقبی که عربها به پارسیان می دادند بمعنی گنگ و لال) انجام دهی با من بیعت کن.
الله اکبر ،خلیفه مسلمین ، عمربن الخطاب

پاسخ یزدگرد :



از شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمینهای پرشمار، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها

به نام اهورا مزدا آفریننده زندگی و خرد.
از شاه پارسیان شاه فرمانروایی پارس، یزدگرد سوم ساسانیبه عمربن الخطاب خلیفه تازیان ( لقبی که پارسیان به عربها می دهند به معنای سگ شکاری و وحشی )
تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را به راه راست هدایت کنی، به راه خدای راستینت، بدون اینکه هیچگونه آگاهی داشته باشی که ما که هستیم و چه را می پرستیم.
این بسیار شگفت انگیز است که تو لقب فرمانروای عربها را برای خودت غصب کرده ای.آگاهی و دانش تو نسبت به امور دنیا به همان اندازه عربهای پست و سرگردان در بیابانهای عربستان و انسانهای عقب مانده بیابان گرد است.
تو به من پیشنهاد می کنی که خداوند یکتا را بپرستم در حالیکه نمی دانی هزاران سال است که ایرانیان خداوند یکتا را می پرستند و روزی پنج بار به درگاه او نماز می خوانند. هزاران سال است که در ایران، سرزمین فرهنگ و هنر این رویه زندگی روزمره ماست.
زمانیکه ما مهربانی و کردار نیک را در جهان می پروراندیم و پرچم پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک را در دستهایمان به اهتزاز درمی آوردیم تو و پدران تو سوسمار میخوردند و دخترانتان را زنده بگور می کردید.
شما تازیان که دم از الله می زنید برای آفریده های خدا ارزشی قائل نیستید ، شما فرزندان خدا را گردن می زنید، اسرای جنگی را می کشید، به زنها تجاوز می کنید، دختران خود را زنده به گور می کنید،به کاروانها شبیخون می زنید، دسته دسته مردم را می کشید، زنان مردم را میدزدید و اموال آنها را سرقت می کنید. قلب شما از سنگ ساخته شده است. ما تمام این اعمال شیطانی را که شما انجام می دهید محکوم می کنیم.
حال با اینهمه اعمال قبیح که انجام می دهید چگونه می خواهید به ما درس خداشناسی بدهید؟
تو بمن می گویی از پرستش آتش دست بردارم، ما ایرانیان عشق به خالق و قدرت خلقت او را در نورخورشید و گرمی آتش می بینیم. نور و گرمای خورشید و آتش ما را قادر می سازد که نور حقیقت را ببینیم و قلبهایمان برای نزدیکی به خالق و به همنوع گرم شود. این بما کمک می کند تا با همدیگر مهربانتر باشیمو این نور اهورایی را در اعماق قلبمان روشن می سازد. خدای ما اهورا مزداست و این بسیار شگفت انگیز است که شما تازه او را کشف کرده اید و نام الله را بر آن گذارده اید.

اما ما و شما در یک مرتبه نیستیم، ما به همنوع کمک می کنیم ، ما عشق رادر میان آدمیان قسمت می کنیم، ما پندار نیک را در بین انسانها ترویج می کنیم، ما هزاران سال است که فرهنگ خود را با احترام به فرهنگ های دیگر بر روی زمین می گسترانیم ، در حالیکه شما به سرزمینهای دیگر حمله می کنید، مردم را دسته دسته قتل عام می کنید، قحطی به ارمغان می آورید و ترس و تهی دستی به راه می اندازید، شما اعمال شیطانی را انجام می دهید.
چه کسی مسئول اینهمه فاجعه است؟
آیا الله به شما دستور داده قتل کنید، غارت کنید و ویران کنید؟
یا اینکه پیروان الله به نام او این کارها را انجام می دهند؟ و یا هردو؟
شما می خواهید عشق به خدا را با نظامی گری و قدرت شمشیر هایتان به مردم یاد بدهید. شما بیابانگردها می خواهید به ملت ما درس خداشناسی بدهید. ما هزاران سال فرهنگ و تمدن در پشت سر خود داریم،
تو بجز نظامی گری، وحشی گری، قتل و جنایت چه چیزی را به ارتش عربها یاد داده ای؟
چه دانش و علمی را به مسلمانان یاد داده ای که حالا اصرار داری به غیر مسلمانان نیز یاد بدهی؟
چه دانش و فرهنگی را از الله ات آموخته ای که اکنون می خواهی به زور به دیگران هم بیاموزی؟

افسوس و ای افسوس ... که ارتش پارسیان ما از ارتش شما شکست خورد و حالا مردم ما مجبورند همانخدای خودشان را این بار با نام الله پرستش کنند و همان پنج بار نماز را بخوانند ولی اینکار با زور شمشیرباید عربی نماز بخوانند چون گویا الله شما فقط عربی می فهمد. من پیشنهاد می کنم که تو و همدستانت به همان بیابانهایی که سابقا عادت داشتید در آن زندگی کنید برگردید. آنها را برگردان به همان جایی که عادت داشتید جلوی آفتاب از گرما بسوزند، به همان زندگی قبیله ای ، به همان سوسمار خوردن ها و شیر شتر نوشیدنها.
من تو را نهی نمی کنم از اینکه این دسته های دزد را ( ارتش تازیان) در سرزمین آباد ما رها کنی ، در شهر های متمدن ما و در میان ملت پاکیزه ما.این چهار پایان سنگدل را آزاد مگذار تا مردم ما را قتل عام کنند، زنان و فرزندان ما را بربایند، به زنهای ما تجاوز کنند و دخترانمان را به کنیزی به مکه بفرستند. نگذار این جنایات را به نام الله انجام دهند، به این کارهای جنایتکارانه پایان بده.آریایها بخشنده، خونگرم و مهمان نوازند، انسانهای پاک به هر کجا که بروند تخم دوستی، عشق ، آگاهی و حقیقت را خواهند کاشت بنابراین آنها تو و مردم تو را بخاطر این کارهای جنایتکارانه مجازات نخواهند کرد.
من از تو می خواهم که در همان بیابانهای عربستان بمانی و به شهرهای آباد و متمدن ما نزدیک نشوی ، بخاطر عقاید ترسناکت و بخاطر خوی وحشی گریت.

Arash4484
09-11-2013, 04:23
پاسخ یزدگرد به عمر قبل از حمله اعراب تازی به ایران



آنچه برای آگاهی دوستان ارجمند در ذیل می آید متن ترجمه نامه عمر خلیفه دوم به یزدگرد سوم ساسانی و پاسخ یزدگرد به عمر می باشد. نسخه اصلی این نامه ها در موزه لندن نگهداری می شود. زمان نگاشته شدن این نامه ها مربوط می شود به پس از جنگ قادسیه و پیش از جنگ نهاوند که حدوداً چهار ماه به طول انجامید . عمر نزدیک ۶۰ سال و یزدگرد حدود ۲۳ سال داشته.خواندنش برای دوستان خالی از لطف نیست .


نامه عمر :



بنام خدامند بخشنده مهربان

از عمر بن الخطاب خلیفه مسلمین به یزدگرد سوم شاهنشاه پارس

یزدگرد، من آینده روشنی برای تو و ملت تو نمی بینم مگر اینکه پیشنهاد مرا بپذیری و با من بیعت کنی. تو سابقا بر نصف جهان حکم می راندی ولی اکنون که سپاهیان تو در خطوط مقدم شکست خورده اند وملت تو در حال فروپاشی است. من به تو راهی را پیشنهاد می کنم تا جانت را نجات دهی.شروع کن به پرستش خدای واحد، به یکتا پرستی، به عبادت خدای یکتا که همه چیزرا او آفریده. ما برای تو و برای تمام جهان پیام او را آورده ایم، او که خدای راستین است.از پرستش آتش دست بردار و به ملت خود فرمان بده که آنها نیز از پرستش آتش که خطاست دست بکشند،بما بپیوند الله اکبر را پرستش کن که خدای راستین است و خالق جهان.الله را عبادت کن و اسلام را بعنوان راه رستگاری بپذیر. به راه کفر آمیز خود پایان بده و اسلام بیاور و الله اکبر را منجی خود بدان.با این کار زندگی خودت را نجات بده و صلح را برای پارسیان بدست آر. اگر بهترین انتخاب را می خواهی برای عجم ها ( لقبی که عربها به پارسیان می دادند بمعنی گنگ و لال) انجام دهی با من بیعت کن.

الله اکبر ،خلیفه مسلمین ، عمربن الخطاب

پاسخ یزدگرد :





از شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمینهای پرشمار، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها

به نام اهورا مزدا آفریننده زندگی و خرد.

از شاه پارسیان شاه فرمانروایی پارس، یزدگرد سوم ساسانیبه عمربن الخطاب خلیفه تازیان ( لقبی که پارسیان به عربها می دهند به معنای سگ شکاری و وحشی )

تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را به راه راست هدایت کنی، به راه خدای راستینت، بدون اینکه هیچگونه آگاهی داشته باشی که ما که هستیم و چه را می پرستیم.

این بسیار شگفت انگیز است که تو لقب فرمانروای عربها را برای خودت غصب کرده ای.آگاهی و دانش تو نسبت به امور دنیا به همان اندازه عربهای پست و سرگردان در بیابانهای عربستان و انسانهای عقب مانده بیابان گرد است.

تو به من پیشنهاد می کنی که خداوند یکتا را بپرستم در حالیکه نمی دانی هزاران سال است که ایرانیان خداوند یکتا را می پرستند و روزی پنج بار به درگاه او نماز می خوانند. هزاران سال است که در ایران، سرزمین فرهنگ و هنر این رویه زندگی روزمره ماست.

زمانیکه ما مهربانی و کردار نیک را در جهان می پروراندیم و پرچم پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک را در دستهایمان به اهتزاز درمی آوردیم تو و پدران تو سوسمار میخوردند و دخترانتان را زنده بگور می کردید.

شما تازیان که دم از الله می زنید برای آفریده های خدا ارزشی قائل نیستید ، شما فرزندان خدا را گردن می زنید، اسرای جنگی را می کشید، به زنها تجاوز می کنید، دختران خود را زنده به گور می کنید،به کاروانها شبیخون می زنید، دسته دسته مردم را می کشید، زنان مردم را میدزدید و اموال آنها را سرقت می کنید. قلب شما از سنگ ساخته شده است. ما تمام این اعمال شیطانی را که شما انجام می دهید محکوم می کنیم.

حال با اینهمه اعمال قبیح که انجام می دهید چگونه می خواهید به ما درس خداشناسی بدهید؟

تو بمن می گویی از پرستش آتش دست بردارم، ما ایرانیان عشق به خالق و قدرت خلقت او را در نورخورشید و گرمی آتش می بینیم. نور و گرمای خورشید و آتش ما را قادر می سازد که نور حقیقت را ببینیم و قلبهایمان برای نزدیکی به خالق و به همنوع گرم شود. این بما کمک می کند تا با همدیگر مهربانتر باشیمو این نور اهورایی را در اعماق قلبمان روشن می سازد. خدای ما اهورا مزداست و این بسیار شگفت انگیز است که شما تازه او را کشف کرده اید و نام الله را بر آن گذارده اید.

اما ما و شما در یک مرتبه نیستیم، ما به همنوع کمک می کنیم ، ما عشق رادر میان آدمیان قسمت می کنیم، ما پندار نیک را در بین انسانها ترویج می کنیم، ما هزاران سال است که فرهنگ خود را با احترام به فرهنگ های دیگر بر روی زمین می گسترانیم ، در حالیکه شما به سرزمینهای دیگر حمله می کنید، مردم را دسته دسته قتل عام می کنید، قحطی به ارمغان می آورید و ترس و تهی دستی به راه می اندازید، شما اعمال شیطانی را انجام می دهید.

چه کسی مسئول اینهمه فاجعه است؟

آیا الله به شما دستور داده قتل کنید، غارت کنید و ویران کنید؟

یا اینکه پیروان الله به نام او این کارها را انجام می دهند؟ و یا هردو؟

شما می خواهید عشق به خدا را با نظامی گری و قدرت شمشیر هایتان به مردم یاد بدهید. شما بیابانگردها می خواهید به ملت ما درس خداشناسی بدهید. ما هزاران سال فرهنگ و تمدن در پشت سر خود داریم،

تو بجز نظامی گری، وحشی گری، قتل و جنایت چه چیزی را به ارتش عربها یاد داده ای؟

چه دانش و علمی را به مسلمانان یاد داده ای که حالا اصرار داری به غیر مسلمانان نیز یاد بدهی؟

چه دانش و فرهنگی را از الله ات آموخته ای که اکنون می خواهی به زور به دیگران هم بیاموزی؟

افسوس و ای افسوس ... که ارتش پارسیان ما از ارتش شما شکست خورد و حالا مردم ما مجبورند همانخدای خودشان را این بار با نام الله پرستش کنند و همان پنج بار نماز را بخوانند ولی اینکار با زور شمشیرباید عربی نماز بخوانند چون گویا الله شما فقط عربی می فهمد. من پیشنهاد می کنم که تو و همدستانت به همان بیابانهایی که سابقا عادت داشتید در آن زندگی کنید برگردید. آنها را برگردان به همان جایی که عادت داشتید جلوی آفتاب از گرما بسوزند، به همان زندگی قبیله ای ، به همان سوسمار خوردن ها و شیر شتر نوشیدنها.

من تو را نهی نمی کنم از اینکه این دسته های دزد را ( ارتش تازیان) در سرزمین آباد ما رها کنی ، در شهر های متمدن ما و در میان ملت پاکیزه ما.این چهار پایان سنگدل را آزاد مگذار تا مردم ما را قتل عام کنند، زنان و فرزندان ما را بربایند، به زنهای ما تجاوز کنند و دخترانمان را به کنیزی به مکه بفرستند. نگذار این جنایات را به نام الله انجام دهند، به این کارهای جنایتکارانه پایان بده.آریایها بخشنده، خونگرم و مهمان نوازند، انسانهای پاک به هر کجا که بروند تخم دوستی، عشق ، آگاهی و حقیقت را خواهند کاشت بنابراین آنها تو و مردم تو را بخاطر این کارهای جنایتکارانه مجازات نخواهند کرد.

من از تو می خواهم که در همان بیابانهای عربستان بمانی و به شهرهای آباد و متمدن ما نزدیک نشوی ، بخاطر عقاید ترسناکت و بخاطر خوی وحشی گریت.





نامه عمر بن خطاب به یزدگرد سوم [و پاسخ یزگرد]

نامهٔ عمر بن خطاب به یزدگرد سوم نامه‌ای است که ادعا می‌شود از سوی عمر بن خطاب خلیفه ی مسلمانان، به یزدگرد سوم، شاه ساسانی نگاشته شده است. در بعضی منابع حتی وجود پاسخی هم از سوی یزدگرد به این نامه برشمرده شده است.

ادعا شده زمان نگاشته شدن این نامه‌ها مربوط می‌شود پس از جنگ قادسیه و پیش از جنگ نهاوند که حدوداً چهار ماه به طول انجامید.» تصاویری نیز در بعضی سایت ها برای آن ارایه شده و خطوطی که دیده می شود مشابه خط کنونی عربی می باشد.

نقد نامه های منسوب به عمر و یزدگرد:

۱ــ خط رایج در آن زمان‌ عربستان خط آرامی یا سریانی بوده است اما نامه عمر به خط کنونی عربی است.

۲ــ خط کنونی عربی نوعی تکامل یافته از خط کوفی است که مدتها پس از عمر بن خطاب در زمان حجاج بن یوسف و به سفارش او توسط ایرانیان که به کار دبیره اشتغال داشتند ابداع شد. این خط که از خط پهلوی ساسانی اقتباس شده، نیم نگاهی هم به خط سریانی داشته است.

۳ ــ در خط پهلوی و خط کوفی که تازه حدود ۸۰ سال بعد از هجرت پیامبر ابداع شده نقطه وجود ندارد و نامه های منتشرشده پر از نقطه است.

۴- بیش از ۱۴۰۰ سال از روزگار خلیفه دوم و یزدگرد سوم می‌گذرد، این دو نامه در تألیفات هیچ یک از مورخان و محققان بزرگ قدیم و جدید ایرانی و غیر ایرانی که حوادث مربوط به جنگهای صدر اسلام را گزارش کرده‌اند، نقل نشده است.

تاریخ طبری، ابن ‌کثیر، تاریخ سیاسی ساسانیان (تألیف دکتر مشکور)، ایران در زمان ساسانیان (تألیف کریستن سن)، ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان (تألیف نولدکه، ترجمه زریاب خوئی)، از پرویز تا چنگیز (تألیف تقی‌زاده)، تمدن ایران ساسانی (تألیف ولادیمیر گریگورویچ لوکونین)، ایران در آستانه یورش تازیان (تألیف آ.‌ای کولسنیکف)، مطالعاتی درباره ساسانیان (تألیف کنستانتین اینوسترانتسف)، اسلام در ایران پطروشفسکی...همه در دسترس است و در هیچ یک از این مآخذ، نام و نشانی از نامه های ادعا شده نیست.

۵- این نامه‌ ها را هیچ کدام از تاریخ‌نویسان بزرگ قرون اولیّه اسلامی نیز ثبت نکرده‌اند. ابن‌سعد، ابن عبدالحکم، دینوری، بلاذری، یعقوبی، طبری، مسعودی و کندی ــ حتی اشاره‌ای کوچک به آن نکرده اند.

۶- حکیم ابوالقاسم فردوسی با در دست داشتن بیشتر منابع مکتوب عهدِ خود، اشاره ای به مکاتبات بین عمر و یزدگرد سوّم ندارد و در عوض مکاتبات بین رستم فرخزاد و سعد وقاص را می‌آورد که اهمیتی بس کمتر دارد.

۷ ــ مسلمانان بدون استثناء نامه های‌ خود را با بسم الله شروع می‌کردند. نامه ی عمر با نام خدا شروع نمی‌شود.

۸ ــ در روزگاری که مسلمانان روی قرآن حساسّیت داشتند ــ عمر بن خطاب کوچک‌ترین اشاره‌ای به آن در نامه‌اش نمی‌کند و حتی به ‌رسم آن روزگار در ابتدای نامه به رسالت پیامبر اشاره‌ ندارد و این خلاف قاعده مرسوم است.

۹ ــ در نامه عمر به یزدگرد نوشته شده: « الله اکبر را پرستش کن... الله اکبر را خدای خودت بدان »

الله اکبر که بصورت جمله است مبتدا و خبر، و خدا بزرگتر است به صورت صفت و موصوفی در آمده است.

الله اکبر را پرستش کن. بی معنی است و اینکه عمر، الله اکبر به کسر «الله» را در نظر داشته که صفت و موصوف است، واقعی نیست.

۱۰ ــ نامه محمّدین عبدالله به خسرو پرویز یا هرقل در تاریخ یعقوبی... نشان می‌دهد که در نامه نگاری های آن ‌زمان سابقه نداشته کسی نامه‌اش را اینگونه تمام کند : خلیفه مسلمین، فلانی

۱۱ ــ در آیین زرتشت سابقه نداشته که از انسان ها با عبارت فرزندان خدا یاد کنند.

(ای عمر) «زمانیکه ما داشتیم مهربانی و کردار نیک را در جهان می‌پروراندیم...تو و پدران تو داشتند سوسمار می‌خوردند...شما تازیان که دم از الله می‌زنید برای آفریده های خدا هیچ ارزشی قائل نیستید، شما فرزندان خدا را گردن می‌زنید...»

فرزندان خدا بیشتر در مسیحیت و به گونه ای خفیف تر در یهودّیت به چشم می‌خورد.


۱۲ ـ « مَردک، تو به من پيشنهاد می‌کنی که خداوند يکتا را بپرستم...»

سراسر نامه منسوب به یزدگرد علاوه بر اصطلاحات ژورناليستی امروزی، مملو از فحاشی‌ و نژادپرستی است:

سگ شکاری، عرب‌های پست و مزخرف‌گو...انسان‌های عقب مانده بيابان گرد، تو و همدستانت. سوسمار خوردن‌ها و شير شتر نوشيدن‌ها...

لحن دشنام گونه نامه یزدگرد با گفتار نیک که زرتشت مبشر آن بوده، هیچ نسبتی ندارد. ضمناً متن حماسی و رومانتيک و حقوق بشری نامه يزدگرد مصنوعی می‌نماید.

۱۳ ـ در ابتدا و پایان نامه به جای اسلام بیاور تاکید شده با من بیعت کن. لفظ بیعت میان همفکران و هم‌کیشان به کار می‌رود و عمر نمی‌تواند کسی را که هنوز اسلام نیاورده، به بیعت فراخواند.

۱۴ ـ در بخشی از نامه یزدگرد آمده است:

«افسوس و ای افسوس... که ارتش پارسیان ما از ارتش شما شکست خورد و حالا مردم ما مجبورند همان خدای خودشان را این بار با نام الله پرستش کنند.»

اما چند خط پایین‌تر می‌خوانیم که:

«من از تو می‌خواهم که با الله اکبرت در همان بیابان‌های عربستان بمانی و به شهرهای آباد و متمّدن ما نزدیک نشوی» معلوم نیست که سپاه عمر در بیابان‌ها ماند و یا حمله کرد.

۱۵ ـ یک نکته ظریف واژه مزخرف در نامه یزدگرد است.

«ای عمر ...آگاهی و دانش تو نسبت به امور دنیا به همان اندازه عرب های پست و مزخرف گو و سرگردان در بیابان های عربستان و انسان های عقب مانده بیابان‌گرد است...»

واژه مزخرف زمانی باب شد که اعراب به کاخ شاه شاهان آمدند و دیدند دیوار ها همه زرّین است. با این تصّور که همه این ها طلا هستند شروع کردند به کندن اما متوجه شدندتنها ظاهر دیوارها شبیه طلا است.

زخرف به معنای طلا است و این ها چون فهمیدند که گول خوردند اسم آن را گذاشتند مزخرف، یعنی طلایی، زر اندود. مزخرف بعدها به معنی دروغی که به راست آراسته شده، قلابی و سخن باطل هم به کار رفت. کلمه «مزخرف گو» چگونه وارد نامه یزدگرد شده است؟

۱۶ ـ گزارش‌های مورخان نزدیک به عصر یزدگرد، نامه منسوب به وی را زیر سئوال می برَد.

تاریخ نویسانِ نزدیک به عصر یزدگرد سوم، گزارشهایی ـ با اسناد متصل و زنجیره‌های پیوسته ـ از گفتگوهای عربها با یزدگرد و سرداران سپاه او آورده‌اند که مضمون آنها کاملاً برخلاف مندرجات نامه منسوب به یزدگرد است.

برای نمونه: محمد بن جریر طبری که در قرن سوم هجری می‌زیسته، با اسناد متصل گفتگوی فرستادگان سپاه عرب با یزدگرد را گزارش کرده است و مضمون صحبتها خلاف آن چیزی است که در نامه یزدگرد از زبان وی نوشته شده است.

وقتی گزارش‌های مورخان نزدیک به عصر یزدگرد را از گفتگوهای او و سردارانش با مسلمانان، با محتویات نامه منسوب به او مقایسه می‌کنیم و سپس با در نظر گرفتن تصویر حقیقی جامعه ایران در آن روزگار ـ به گونه‌ای که در منابع معتبر منعکس است ـ درمی‌یابیم که نامه های عمر و یزدگرد نمی تواند واقعی باشد.

۱۷ ـ ادعا شده نامه عمر بن خطاب به يزدگرد سوم و پاسخ وی در موزه لندن نگهداری می‌شود.

موزه لندن که اساساً جهتِ مطالعات لندن شناسی دائر شده، فهرست همه اشياء و اقلام تاريخی را که نگهداری می‌کند و همچنين تصاويری از آنها را در سايت‌ش در اختيار کاربران قرار داده‌است و هیچ اثر و نشانی از نامه های مزبور در موزه لندن و هیچ موزه دیگری در جهان نیست.

-از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

+ در این نسخه! کمی جملات ویرایش شده و چندتایی از کلمات توهین آمیز و امروزی/خیابانی حذف شده...

بانو . ./
09-11-2013, 12:02
قادسیه


پس از اینکه ابوبکر اولین خلیفه از خلفای راشدین، به جنگ‌های ارتداد پایان داد. در محرم سال دوازدهم هجری قمری خالد پسر ولید را مأمور رفتن به عراق ساخت. در آن اوقات المثنی بن حارثه الشیبانی به اجازهٔ خلیفه در آن حدود بود، به خالد پیوست. چون این اخبار به «هرمز» مرزبانِ ایرانی آن اطراف رسید، وقایع را به دربار اطلاع داده، در مقابل دشمن شتافت. در حفیر که یکی از مناطق مهم سرحدی ایران نزدیک خلیج فارس بود، جنگی واقع شد که معروف به جنگ زنجیر است. «هرمز» در مبارزه با خالد پسر ولید کشته شد و بر لشکر او شکست وارد آمد.

پس از آن در الیس واقع در ساحل رود فرات، جنگی بنام جنگ الیس رخ داد. چون فتح نصیب خالد شد، خالد متوجه حیره گشت. مرزبان آنحدود، آزادبه بدون اینکه اقدام بجنگ کند، در مقابل لشکر عرب فرار اختیار کرد. و پیروزی از آن لشکر خالد شد. در جنگ انبار نیز شیرزاد فرماندهٔ ایرانی شهر مجبور به صلح شد.

سال بعد در سال ۶۳۴ میلادی، ابوبکر، خالد را با نصف لشکرش مأمور شام ساخت و نصف دیگر لشکر در عراق تحت فرماندهی المثنی بن حارثه الشیبانی باقی‌ماند. ابوبکر هم در همین سال فوت کرد و عمر برجایش نشست.

عمر مجدداً المثنی بن حارثه الشیبانی را که که موقع بیماری ابوبکر به مدینه آمده بود، با ابوعبید مسعود ثقفی و گروهی دیگر به عراق باز فرستاد. المثنی به حیره آمد و پس از یک ماه ابوعبید مسعود ثقفی نیز به او پیوست.

تهدید ایران از طرف اعراب باعث شد که دربار ایران رستم فرخزاد حاکم خراسان را خواسته، اختیارات تامه به او برای مقابله با حملات بدهد. رستم فرخزاد، کشاورزان فرات را علیه اعراب بشورانید و در جنگی معروف به جنگ پل در ساحل فرات لشکر اعراب شکست فاحشی خورد و ابوعبید مسعود ثقفی زیر پای فیل لگدمال شد و المثنی بن حارثه الشیبانی مجروح گردید و با زحمت زیاد لشکر اعراب توانست با دادن چهار هزار نفر تلفات عقب‌نشینی نماید. بهمن جادویه عزم تعقیب آنان را داشت ولی اوضاع در ایران طوری بود که بهمن مجبور گردید از آن خیال منصرف شود.

داستان جنگ


در چهاردهمین سال هجری قمری برابر با ۶۳۵ میلادی یزدگرد سوم شهریار ایران، سرداری لشکر را به رستم فرخزاد واگذاشت. رستم در این وقت نایب‌السطنه حقیقی ایران محسوب می‌گشت، مردی مدیر و با تدبیر و سرداری دلیر بود. او کاملاً از خطر عظیمی که در نتیجه حمله اعراب به کشور ایران روی آورده بود، اطلاع داشت پس فرماندهی کل نیروی لشکری را به عهده گرفت و در دفع دشمن جدید کوششی دلیرانه کرد، سپاهی بزرگ در پیرامون پایتخت حاضر شد اما خلیفه عمر دست پیش انداخت.

در همان احوال المثنی بن حارثه الشیبانی سردار عرب بواسطهٔ زخمی که در جنگ پل برداشته بود، درگذشت. از سوی خلیفه عمر بن خطاب، سعد پسر ابی وقاص به جانب عراق مأموریت یافت و با زحمت زیاد سی هزار لشکر در سواد (عراق) گرد آورد. سعد پسر ابی وقاص در قادسیه خیمه افراشت و رستم فرخزاد از فرات عبور کرده، داخل سواد شده، مقابل لشکر عرب صف‌آرائی نمود. جنگ قادسیه که مانند نبرد ایسوس در شمار جنگ‌های قطعی دنیا بشمار می‌آید، این هنگام رخ داد. این جنگ در چهار روز متوالی دوام داشت. در آن روز به علت بیماری تب سعد پسر ابی وقاص قادر بر جنگ نبود و خالد بن عرفطه را مأمور این کار ساخت.

در روز اول اسب‌های عرب از فیلان که آنها را جلو نگاهداشته بودند فرار کردند. چنین به نظر می‌آمد که فتح با لشکر ایران است، جناحین لشکر اعراب در مضیقه افتاده و روی هم‌رفته خسارت لشکر اعراب بیش از ایرانیان بود.
در روز دوم لشکر امدادی اعراب که از شام رسیده بود، وارد میدان شد و نبردهای تن به تن بین پهلوانان دو سپاه صورت گرفت. هنگام مبارزه سه نفر از سرداران ایرانی که از آن جمله بهمن جاذویه و «بندوان» بودند، کشته شدند. ولی نتیجهٔ قطعی بدست نیامد. چند نفر از فراریان لشکر ایران به اعراب آموختند که هرگاه خواسته باشند، دفع فیلان را نمایند، بهترین تدبیر آنست که خرطوم یا چشم آنهارا هدف گیرند.
در روز سوم بار دیگر فیل‌ها در خط جنگ ظاهر شدند، اعراب به همان طریق فیلان را زخمی کرده، آنها را از میدان کار زار بدر بردند. بالاخره فیل‌ها برگشته در لشکر ایران باعث اختلال شدند. دو لشکر به یکدیگر نزدیک شده تا زوال آفتاب با شمشیر و نیزه جنگیدند و فتح نصیب هیچیک از طرفین نشد. پس از جنگ رستم فرخزاد برای آسایش افراد لشکر خویش، از (نهر العتیق) به آنطرف عبور کرد. اعراب به سبب رسیدن قوای عمده‌ای از شام قویدل شده و شب هنگام روحیهٔ اعراب بهتر از روحیهٔ لشکر ایران بود. چون اعراب خیال ایرانیان را دریافتند که شب مایل به استراحت هستند، دسته‌ای از سربازان عرب، همراه دو تن از سرداران لشکر عرب هر کدام جداگانه در تاریکی شب به لشکر ایران شبیخون زده، عده‌ای را کشتند، و جنگ در تمام شب جریان داشت.
در روز چهارم یعنی روز آخر جنگ باد تند و سوزانی وزیدن گرفت و ریگ سوزان بر روی ایرانیان می زد چنانکه نمی‌توانستند همدیگر را ببینند. اعراب در مرز و بوم خود با اینگونه گردباد آشنا بودند و بیشتر تاب و توان داشتند. رستم فرخزاد به ناچار به زیر پای شتری به سایه پناه برد. عربی به نام هلال بن علقمه که می‌دانست بار بر شتر درم و دینار است، با ضربت شمشیر بدون اینکه بداند زیر آن بار کیست، طناب آن را برید. لنگه‌ای از بار قطع شده،روی رستم افتاد و از شدت سنگینی کمر رستم بشکست.رستم با همین حال خودرا در رود انداخت و بنای شنا گذاشت. عرب نیز که گویی او را شناخته بود، پشت سر او در آب جست و او را از آب بگرفت و ضربتی به پیشانی اش زد،سرش را برید و بر سر نیزه کرد. سپس روی تخت او رفت و بانگ بر آورد که، به خدای کعبه رستم را کشتم. با کشته شدن رستم، در قلب سپاه ایران شکست افتاد، عده‌ای راه هزیمت پیش گرفتند و عده‌ای دیگر همچنان در جنگ پای می‌افشردند و تا پای مرگ ایستادند.

غنائم جنگی

از جمله غنائمی که بدست اعراب افتاد، درفش معروف کاویانی بود. ایرانیان این درفش مقدس را تنها در جنگ‌های بزرگ و در روزهای سخت بیرون می‌آوردند. در قادسیه آن را بر پشت پیل سفید کوه پیکری برافراشته بودند و سرانجام به دست اعراب افتاد. از افتادن این درفش که هماره نشانهٔ پیروزی‌های ایران و گویای سرافرازی‌های جنگاوران آن در پهنهٔ کارزار بود، پشت رزم‌آوران شکست. این درفش را از قادسیه به نزد عمر فرستادن، خلیفه امر کرد تا گوهرهای آن را برداشتند و پوست چرمین آن را سوزاندند.

پس از جنگ قادسیه، ساحل یسار فرات بکلی بدست اعراب افتاد. دربار ایران قصد تغییر پایتخت تیسفون را نمود ولی اقامت در استخر (شهر) یا شهر دور دست دیگری را صلاح ندانستند، وبیم آن می‌رفت که تغییر پایتخت دلالت برضعف دولت ساسانی نماید و برجسارت اعراب بیفزاید. عجب اینجاست که در مدت یکسال ونیم پس از جنگ قادسیه که اعراب در جای دیگر اشتغال داشتند، یزدگرد سوم اقدامات جدی علیه آنان نکرد. [۷] حقیقت مسئله این است که یزدگرد بی‌تجربه بود. به روایت دینوری به هنگام بر تخت نشستن پانزده سال و به روایت طبری بیش از بیست ویک سال نداشت. حوادث بعد نیز چنان به سرعت روی داد که مقابله با آن برای پادشاه بی‌تجربه‌ای مثل یزدگرد ممکن نشد. پس از شکست ایران در قادسیه سعد بن ابی وقاص، تیسفون پایتخت ایران را هدف بعدی قرار داد.


منبع: ویکی پدیا



.

shaparak13
09-11-2013, 14:26
بر ایرانیان زار و گریان شدم

ز ساسانیان نیز بریان شدم

چو تخت با منبر برابر کنند

همه نام بوبکر و عمر کنند

ز ایران و ز ترک و ز تازیان

نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان و نه ترک و نه تازی بود

سخنها به کردار بازی بود

از این مارخوار اهرمن چهرگان

زدانایی و شرم بی بهرگان

زشیر شتر خوردن و سوسمار

عرب را به جایی رسیدست کار

که تاج کیانی کند آرزو

تفو بر چنین چرخ گردون تفو

نه گنج و نه نام و تخت و نژاد

همی داد خواهند گیتی به باد

بسی گنج و گوهر پراکنده شد

بسی سر به خاک اندر افکنده شد

چنین گشت پگار چرخ بلند

که آید بدین پادشاهی گزند

از این زاغ ساران بی آب و رنگ

نه هوش و نه دانش نه آب و نه ننگ

هم آتش بمردی به آتشکده

شدی تیره جشن نوروز و سده

Saeed Dz
09-11-2013, 15:07
دلیل این شکست اول از همه بی کفایتی و بی لیاقتی یزدگرد سوم بود و بعد جنگ ها و لشکرکشی های غیرضروری
تا اونجا که من میدونم یزدگرد اصلن توو جنگ حظور نداشت و به اصرار رستم فرخزاد که سردار سپاهش بود در جنگ شرکت نمیکنه. در تمامی جنگهایی که انجام میشه ایرانی ها با وجود شرایط منفی مثل به طرف ایرانیها بودن باد و گرو و غبار پیروز میشن تا اینکه در جنگ پایانی اعراب شبانه به چادر رستم فرخزاد رفته و اون رو میکشن و بعداز اون سپاه ایران از هم میپاشه و ایران در جنگ آخر شکست میخوره.

Arash4484
09-11-2013, 17:53
بر ایرانیان زار و گریان شدم

ز ساسانیان نیز بریان شدم

چو تخت با منبر برابر کنند

همه نام بوبکر و عمر کنند

ز ایران و ز ترک و ز تازیان

نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان و نه ترک و نه تازی بود

سخنها به کردار بازی بود

از این مارخوار اهرمن چهرگان

زدانایی و شرم بی بهرگان

زشیر شتر خوردن و سوسمار

عرب را به جایی رسیدست کار

که تاج کیانی کند آرزو

تفو بر چنین چرخ گردون تفو

نه گنج و نه نام و تخت و نژاد

همی داد خواهند گیتی به باد

بسی گنج و گوهر پراکنده شد

بسی سر به خاک اندر افکنده شد

چنین گشت پگار چرخ بلند

که آید بدین پادشاهی گزند

از این زاغ ساران بی آب و رنگ

نه هوش و نه دانش نه آب و نه ننگ

هم آتش بمردی به آتشکده

شدی تیره جشن نوروز و سده



این رو فردوسی از زبان رستم فرخزاد نقل میکنه، نه یزدگرد، اگر منظورتون در ادامه بحث نامه هاست.
این هم از سلسله نامه های رستم سپهسالار کل سپاه ایران میباشد که فردوسی با قریحه خودش یا به دلیل نقل از منابع که در اختیار داشته، وی رو دارای دانش ستاره شناسی و پیشگویی میخواند و سپس این جملات رو نقل میکند.

هر بیت یا دو سه بیت این اشعار از بخشی از اواخر شاهنامه نقل شده و در کنار هم به این شکل نیستند.

+
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده ست کار

که تخت عجم را کنند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو!
در نسبت این ابیات سست هم به حکیم فردوسی شک بسیار است و در بسیاری از نسخه ها نقل نشده، این توضیح خواندنی است:

این دو بیت با وجود شهرت فراوانی که دارند و با آنکه در برخی چاپهای متداول شاهنامه ، در بخش "نامه رستم فرخزاد به سعد وقاص" نقل شده اند ، به دلایل متعدد از استاد طوس نیستند. به همین علت است که در چاپ خالقی مطلق نیز به نشانه الحاقی بودن در میان [ ] آمده اند.

آقای ابوالفضل خطیبی - از شاهنامه شناسان معتبر این روزگار- در مقاله ای که پیش از این در نشر دانش منتشر کرده اند ، دلایل متعددی بر الحاقی بودن این بیتها اقامه کرده اند ، از این قبیل که (۱)این ابیات را در نسخه های کهن تر شاهنامه نمی توان یافت .(۲) ارتباط این دو بیت با ابیات قبل و بعد بسیار ضعیف است و همچون وصله ای ناجور گویا به متن شاهنامه سنجاق شده اند و با حذف آنها خللی بر سیر داستان وارد نمی شود (۳)"تفو" از واژه ها شاهنامه نیست و جز در یکی دو بیت الحاقی و مشکوک دیگر نیامده و از همه مهم تر اینکه(۴) تحقیر قومی به بهانه نوشیدن - مثلا - شیر شتر و برپایه نگرشهای قومی و نژادپرستانه دور از شان شاعر و اندیشمند بزرگی چون فردوسی است. اساسا در سراسر شاهنامه نمی توان چیزی یافت که بر ستیزه شاعر آن با دیگر نژادها و اقوام - صرفا - به خاطر مسائل نژادی دلالت کند. از همه اینها گذشته باید توجه داشت که ابیات مورد بحث در سیاق روایت آمده اند و حتی به فرض صحت ، لزوما بیانگر دیدگاه خود شاعر نیستند و...

این سوال پیش می آید که پس این ابیات از کجا آمده اند؟ برای پاسخ دادن به این سوال باید نظری بیفکنیم به کتاب قصه حمزه که ظاهرا قدیمی ترین ماخذی است که این ابیات در آن، با کمی تفاوت، آمده اند.قصه حمزه یکی از کهن ترین روایتهای عامیانه است و آن را از زمره حکایات عیاران و جوانمردان می توان شمرد. تحریرهای مختلفی از این قصه سنتی که قرنها ورد زبان نقالان و قصاصان بوده وجود دارد که از آن جمله به رموز حمزه و حمزه نامه و حمزه صاحب قران و ...می توان اشاره کرد. روایت کهنی از این قصه نیز به زبان عربی وجود دارد که هنوز در سرزمینهای عربی مشهور است.مرحوم دکتر جعفر شعار قصه حمزه را در سال ۱۳۴۷ در دو جلد منتشر کرده است.در چند موضع از قصه حمزه ابیات مورد بحث به این صورت آمده اند:

به شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را بدین جا رسیده ست کار

که ملک عجم شان کند آرزو
تهو باد بر چرخ گردان تهو !

همان گونه که ملاحظه می فرمایید بین متن این بیتها در حمزه نامه با بیتهای منسوب به شاهنامه تفاوت معناداری مشاهده می شود . این تفاوت این گمان را تقویت می کند که کاتبان حمزه نامه یا مولف اصلی، آن را از شاهنامه به وام نگرفته اند. در نقل حمزه نامه به جای «تفو» « تهو» آمده که واژه ای کهن به همان معنی"تفو" است و به نظر می رسد از اصالت بیشتری برخوردار است. گویا کاتبان شاهنامه بعدا "تهو " را با تعبیر مانوس تر "تفو" عوض کرده اند.سیاق کاربرد این ابیات در حمزه نامه - بخلاف شاهنامه - طبیعی به نظر می رسد و مفهوم آن نیز با روایت کاتبان شاهنامه به شکل معناداری متفاوت است.

در روایت حمزه نامه، حمزه - قهرمان داستان - وارد دربار خسرو انوشیروان می شود و به واسطه خدمات و شجاعتهایی که از خود نشان می دهد ، مورد توجه پادشاه ایران قرار می گیرد، در نتیجه جمعی از درباریان بر او رشک می برند و «تاجها بر زمین زدند که فریاد از دست عرب کشکینه خوار و پشمینه پوش به ریگ بیابان پرورده! به شیر شتر خوردن و ....» مفهوم ابیات حمزه نامه ظاهرا این است که امان از این امیر حمزه عرب که کارش به جایی رسیده که در دربار پادشاه ایران نیز جایگاه والایی یافته و در ملک عجم او را طلب و آرزو می کنند...!

بر این اساس، این ابیات حتی در حمزه نامه هم مفهوم نژادپرستانه ندارند و آنچه برخی به اصرار و تعصب تمام می خواهند به آزادمردی با فرهنگ چون فردوسی نسبت بدهند، از خلال عبارات این کتاب نیز فهمیده نمی شود، چون منظور از "عرب" در ابیات حمزه نامه قوم خاصی نیست، بلکه شخصی خاص، یعنی قهرمان داستان( حمزه) مورد نظر است.

تاریخ دقیق تالیف قصه حمزه دانسته نیست.دکتر ذییح الله صفا معتقد بودند که کتاب قصه حمزه به دستور حمزة بن عبدالله خارجی که در قرن دوم هجری در نواحی شرقی ایران دستگاه حکومت داشته تالیف شده است. بر اساس این دیدگاه سابقه کتاب قصه حمزه به پیش از روزگار سروده شدن شاهنامه باز می گردد ،ولی هیچ قرینه تاریخی یا درون متنی وجود ندارد که سخن نویسنده محترم تاریخ ادبیات در ایران را تایید کند. به هرحال آنچه ما در مورد ماخذ این بیتها احتمال داده ایم نیز تنها یک احتمال است و اینکه آیا کاتبان شاهنامه این دو بیت جنجالی را از حمزه نامه که افسانه ای بسیار رایج در آن روزگار بوده گرفته اند یا از جایی دیگر، یا از پیش خود آنها را افزوده اند ، معلوم نیست. به قول علما :" الله اعلم"!

منبع: فصل فاصله-محمدرضا ترکی




به همین خاطر، برخی معتقدند که اصلا چنین جنگ‌هایی اتّفاق نیفتاده!

دوستان برای مطلب منبع ذکر کنند، برای مثال این برخی چه کسانی هستند؟ جز جز جنگهای ساسانیان و مسلمانان در تواریخ آمده ...همینجوری اگر شواهد تاریخی رو در نظر نگیریم و قضاوت کنیم خوب میشه به راحتی وجود سلسله ساسانیان هم منکر شد!

shaparak13
10-11-2013, 01:51
بله واسه منکر شدن اصالت ایرانی و قابلیت پادشاهانش منبع و دفتر دستک میاریم واسه اثبات شیر شتر خوردن اعراب " الله اعلم" . عجب !!! :n09:

بانو . ./
10-11-2013, 01:59
تا اونجا که من میدونم یزدگرد اصلن توو جنگ حظور نداشت و به اصرار رستم فرخزاد که سردار سپاهش بود در جنگ شرکت نمیکنه. در تمامی جنگهایی که انجام میشه ایرانی ها با وجود شرایط منفی مثل به طرف ایرانیها بودن باد و گرو و غبار پیروز میشن تا اینکه در جنگ پایانی اعراب شبانه به چادر رستم فرخزاد رفته و اون رو میکشن و بعداز اون سپاه ایران از هم میپاشه و ایران در جنگ آخر شکست میخوره.


دلیل شکست ایران در کل منظورم هست .بله حق با شماست ایشون در جنگ شرکت نداشتند .لزومی نداشت یک امپراطور در یک جنگ با اقوام بیابان گرد شرکت کنه ولی

در بی کفایتی و بی لیاقتی ایشون شکی وجود نداشت !

بر اساس نظراقای زرین کوب رستم در جنگ زخمی میشه که به یک شتر تکیه کرده بود از شدت گرما از سایه اون استفاده میکرده و یک عرب به صتدوقی که روی شتر بوده

شمشیر میزنه صندوق روی ایشون می افته و از سنگینیش پشت سردار میشکنه اما بلند میشه و برای قرار خودش روتوی اب میندازه که متوجه میشند ایشون رستم

هست ایشون رومیکشند و سپاه که متوجه میشه سردار روکشتند ازهم میپاشه و درخش کاویانی دست عرب ها میافته

این صحبتی که کردید منبعش کجاست ؟ بنده نخونده بودم که شبانه به ایشون حمله بشه و...

قبل از شروع جنگ نزدیک یک 4 ماه در حال مذاکره بودند که رستم به سردارهای اون ها میگفته که بردید شکست خواهید خورد تا اینکه بعد 4 ماه رستم جنگ رو اغاز میکنه از

نظر شخصی من دلیل شکست غرور بیش از حد سپاهیان ایران بود که تجهیزات عرب ها روکه دیده بودند بهشون میخندیدند و نیزه هاشون روبه دوک زنان تشبیه میکردند که البته

طبیعی هم بوده ما یک ابر قدرت بودیم !

ایرانی با اون عظمت با اون شکوه با اون تمدن دست یک سری عربی( که سوسمار میخوردند و دخترانشون رو زنده به گور میکردند تا ما به یاد بیاریم در زمان هخامنشیان

به زنان حقوق میدادند) افتاد !




.

Alinho
10-11-2013, 02:45
شاهنامه خطی بسیار کهن
که نشون میده شعر ز شیر شتر خوردن و سوسمار مال فردوسی هست و جعلی نیست

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بیت مذکور در شاهنامه به تصحیح محمد رمضانی که با مقابله شش شاهنامه‌:

1.نسخه خطی بسیار کهن 2.اولیاء سمیع چاپ بمبئی 3.حاج عبدالمحمد چاپ تهران 4.وولرس المانی چاپ لیدن 5.ژان مهل فرانسوی چاپ پاریس 6.ترنرماکان چاپ کلکته

به سال 1312 توسط چاپ خاور انشار یافته است به صورت ذیل امده است:

ز شیر شتر خوردن و سوسمار ... عرب را به جایی رسیدست کار
که تاج کیان را کند آرزو ... تفو باد بر چرخ گردون تفو

پس نتیجه میگیریم این بیتها الحاقی و جعلی نیست و کاملا مستنده که از فردوسی بزرگ هست.

Arash4484
10-11-2013, 03:37
شاهنامه خطی بسیار کهن
که نشون میده شعر ز شیر شتر خوردن و سوسمار مال فردوسی هست و جعلی نیست
بیت مذکور در شاهنامه به تصحیح محمد رمضانی که با مقابله شش شاهنامه:

1.نسخه خطی بسیار کهن 2.اولیاء سمیع چاپ بمبئی 3. خاج عبدالمحمد چاپ تهران 4.وولرس المانی چاپ لیدن 5ژان مهل فرانسوی چاپ پاریس 6.ترنرماکان چاپ کلکته

به سال 1312 توسط چاپ خاور انشار یافته است به صورت ذیل امده است

ز شیر شتر خوردن و سوسمار ... عرب را به جایی رسیدست کار
که تاج کیان را کند آرزو ... تفو باد بر چرخ گردون تفو

پس نتیجه میگیریم این بیتها الحاقی و جعلی نیست و کاملا مستنده که از فردوسی بزرگ هست.


و در چند نسخه نیامده؟
بر اساس چاپ مسکو به کوشش دکتر حمیدیان که الان من میتونم چک کنم، در هفت نسخه نیامده...بر اساس مقاله ((بررسی بیت‌های عرب‌ستیزانه در شاهنامه)) خطیبی در 12 نسخه از 15 نسخه وجود نداره.
توجه کنید دو نسخه از این 12 نسخه فاقد این ابیات کهنترین نسخه های موجود هستند (قرون 6 و 7)، و نسخه بایسنقری متعلق به قرن هشتم و در الحاقی بودن برخی ابیات در این نسخه در بین شاهنامه پژوهان شکی نیست. ارزش و اهمیت و شهرت شاهنامه بایسنقری بیشتر به جهت نگارگریها، تذهیب و نیز کامل بودن(یکپارچه بودن) و مقدمه معروفش، مورد توجه میباشد.
(یک نکته در حاشیه اینکه اگر قرار به مقابله کردن نسخه هاست بایستی برای همین بایسنقری هم تصویر اصل نسخه ذکر بشه نه تصویری از یک تصحیح)

همونطور که ذکر شد کسی در قدمت این ابیات(حتی تا پیش از فردوسی) و وجودشون در نسخه هایی شک نداره، به اصول تصحیح و تطبیق باید توجه کرد.
پس قبل از نتیجه قطعی بر اساس یک تصحیح نه چندان قوی در 1312 به حاصل زحمات ادیبان و شاهنامه پژوهان در این نیم قرن هم توجه کنید.

Arash4484
10-11-2013, 03:51
بله واسه منکر شدن اصالت ایرانی و قابلیت پادشاهانش منبع و دفتر دستک میاریم واسه اثبات شیر شتر خوردن اعراب " الله اعلم" . عجب !!! :n09:

و برای به حاشیه کشیدن بحث از مقاله ای بیست خطی فقط عبارت آخرش...
این الله اعلم در انتهای این چنین متنهایی به سبک نگارش قدیمی بیشتر در جایی بکار میرود که در انتها نمیتوان نظر قطعی داد.
در این مورد یعنی مقابله نسخ هم هیچ پژوهنده ای صددرصد در مورد ابیاتی که در همه نسخه ها ذکر نشده نتیجه نمیگیرد ولی آنچه میکند این است که احتمال قوی برای صحت انتساب یا عدم آنرا به شاعر میدهد.

توجه کنید اصالت ایرانی را اگر با نامه های جعلی در حد انشاهای شووینیستی و و ابیاتی با توهین های نژادی تعریف میکنید، بله این اصالت قابل خدشه دار کردن است.
اساس کار ما همین منبع و دفتر و دستک است...

Alinho
10-11-2013, 13:08
و در چند نسخه نیامده؟
بر اساس چاپ مسکو به کوشش دکتر حمیدیان که الان من میتونم چک کنم، در هفت نسخه نیامده...بر اساس مقاله ((بررسی بیت‌های عرب‌ستیزانه در شاهنامه)) خطیبی در 12 نسخه از 15 نسخه وجود نداره.
توجه کنید دو نسخه از این 12 نسخه فاقد این ابیات کهنترین نسخه های موجود هستند (قرون 6 و 7)، و نسخه بایسنقری متعلق به قرن هشتم و در الحاقی بودن برخی ابیات در این نسخه در بین شاهنامه پژوهان شکی نیست. ارزش و اهمیت و شهرت شاهنامه بایسنقری بیشتر به جهت نگارگریها، تذهیب و نیز کامل بودن(یکپارچه بودن) و مقدمه معروفش، مورد توجه میباشد.
(یک نکته در حاشیه اینکه اگر قرار به مقابله کردن نسخه هاست بایستی برای همین بایسنقری هم تصویر اصل نسخه ذکر بشه نه تصویری از یک تصحیح)

همونطور که ذکر شد کسی در قدمت این ابیات(حتی تا پیش از فردوسی) و وجودشون در نسخه هایی شک نداره، به اصول تصحیح و تطبیق باید توجه کرد.
پس قبل از نتیجه قطعی بر اساس یک تصحیح نه چندان قوی در 1312 به حاصل زحمات ادیبان و شاهنامه پژوهان در این نیم قرن هم توجه کنید.
شما مدارک خودتو آوردی منم همینطور، پس قضاوت میمونه با دوستان و من دیگه بحثی ندارم. همچنین چیزی که مشخصه اینه که از زمان حمله مسلمانان به ایران کشور ما ویران شده و از اون زمان به بعد از نظر تمدن و پشرفت رو به افول بوده و هیچوقت نتونسته خودشو بالا بکشه. از بناهای تاریخی ای که نابود کردن بگذریم نمیتونیم از تغییر زبانمون بگذریم اونا نه تنها دین ما رو عوض کردن بلکه زبونمونو تغییر دادن و ما رو کردن برده های خودشون. فرماندهانشون که ما رو غارت کردن و به ناموس ما تجاوز کردن رو توی این خاک دفن کردن و واسش آرامگاه ساختن ولی کوروش بزرگ ما وضعش اینیه که الان میبینید. شاید بگین من افراطی هستم ولی عرب هرچه باشد ز من دشمن است..

بانو . ./
10-11-2013, 13:51
ز بناهای تاریخی ای که نابود کردن بگذریم نمیتونیم از تغییر زبانمون بگذریم ا

شما چطور این صحبت رومیکنید ؟ اتفاقا یکی از مهمترین نشانه های قدرت فرهنگی ایران همین زبانی بود که حفظ شد اعراب به

هر جا حمله کردند زبان اونجا رو تغییر دادند و عربی کردند( به عنوان مثال افریقا ) ایران تنها کشوری بود که نتونستند زبانش رو تغییر بدند با وجود ممنوع کردن

زبان فارسی در حکومت و سوزاندن عظیم کتاب ها !

به این دلیل که مردم حتی اگه دین رو پذیرفته بودند اما حاضر به تغیر زبان نبودند وگویش محلی شون همون دری بوده و اینه قدرت فرهنگی

یک تمدن!

فراموش نکنیم ایران دو قرن در سکوت مطلق بود اما با این جال فارسی حفظ شد ! و زبان چیزی نیست که در طول سال ها از تغییرش بشه

اجتناب کرد چه بسا قبل از اسلام هم زبان دچار تغییراتی بود

این هم دگرگونی های زبان فارسی

دگرگونی یکم : اوستا
دگرگونی دوم : ماد
دگرگونی سوم : فارسی قدیم
دگرگونی چهارم : پهلوی
دگرگونی پنجم : پیدایش زبان دری
دگرگونی ششم : آمیزش زبان دری با عربی

که هر کدوم از این ها برای دوره ای بوده !

Alinho
10-11-2013, 14:00
شما چطور این صحبت رومیکنید ؟ اتفاقا یکی از مهمترین نشانه های قدرت فرهنگی ایران همین زبانی بود که حفظ شد اعراب به

هر جا حمله کردند زبان اونجا رو تغییر دادند و عربی کردند( به عنوان مثال افریقا ) ایران تنها کشوری بود که نتونستند زبانش رو تغییر بدند با وجود ممنوع کردن

زبان فارسی در حکومت و سوزاندن عظیم کتاب ها !

به این دلیل که مردم حتی اگه دین رو پذیرفته بودند اما حاضر به تغیر زبان نبودند وگویش محلی شون همون دری بوده و اینه قدرت فرهنگی

یک کشور!
همین که زبون پارسی شد فارسی نشون میده چه بلایی سر این زبون ما اومده./ توی همین انجمن اگه کسی به ادبیات فارسی(پارسی) مسلط باشه میتونه در بیاره که 50٪ کلمات یک نوشته عربی هست!!

shaparak13
10-11-2013, 14:08
و برای به حاشیه کشیدن بحث از مقاله ای بیست خطی فقط عبارت آخرش...
این الله اعلم در انتهای این چنین متنهایی به سبک نگارش قدیمی بیشتر در جایی بکار میرود که در انتها نمیتوان نظر قطعی داد.
در این مورد یعنی مقابله نسخ هم هیچ پژوهنده ای صددرصد در مورد ابیاتی که در همه نسخه ها ذکر نشده نتیجه نمیگیرد ولی آنچه میکند این است که احتمال قوی برای صحت انتساب یا عدم آنرا به شاعر میدهد.

توجه کنید اصالت ایرانی را اگر با نامه های جعلی در حد انشاهای شووینیستی و و ابیاتی با توهین های نژادی تعریف میکنید، بله این اصالت قابل خدشه دار کردن است.
اساس کار ما همین منبع و دفتر و دستک است...

تا وقتی که منبع و دفتر و دستک یه طرفه به قاضی میره این میشه دیگه ! هرچی گشتم واسه دوستمون دو جانبه تحقیق کنم و اصل قضیه رو در بیارم فقط به منابعی دسترسی بود که صحت گفته های شمارو تایید میکرد ومن تا نتونم واسه ی حرفام یه مدرک درست و حسابی ارائه کنم چیزی نمیگم و الله اعلم و این دست جمله ها فکر نمیکنم جواب مناسبی واسه مطلب این تاپیک باشه .
فقط میتونم قطعی بگم که : انسان چیزی رو که از صمیم قلب و نه از سر جنگ بپذیره تا ابد واسش محترمه و زندگی و اساس عقاید و رفتارشو بر پایه ی اون چیز بنا میکنه نه اون چیزی که الان و در طول تاریخ از اسلام و دین اعراب در ایران مشاهده شده است .
پایدار باشید :n01:

shaparak13
10-11-2013, 14:16
اعراب به

هر جا حمله کردند زبان اونجا رو تغییر دادند و عربی کردند( به عنوان مثال افریقا ) ایران تنها کشوری بود که نتونستند زبانش رو تغییر بدند با وجود ممنوع کردن

زبان فارسی در حکومت و سوزاندن عظیم کتاب ها !

آخر ما نفهمیدیم این نژاد عرب محترم با صلح و صفا اسلام رو وارد کردند یا با ......:n13:

بانو . ./
10-11-2013, 15:02
همین که زبون پارسی شد فارسی نشون میده چه بلایی سر این زبون ما اومده./ توی همین انجمن اگه کسی به ادبیات فارسی(پارسی) مسلط باشه میتونه در بیاره که 50٪ کلمات یک نوشته عربی هست!!

زبان به اصطلاح یک جالت بده بستون داره

خیلی از کلمات زبان عربی هم از فارسی مشتق شده

از زبان ترکی هم توی فارسی وارد شد


توجه کنید اصلا مساله کوچیکی نیست که یک تمدن سال های طولانی در استیلای یک فرهنگ دیگه باشه اما مقاومت کنه در حالی که صحبت به زبان

مادری ممنوع بوده

بانو . ./
10-11-2013, 15:03
آخر ما نفهمیدیم این نژاد عرب محترم با صلح و صفا اسلام رو وارد کردند یا با ......:n13:


همون مطلبی که ازش نقل قول گرفتید رو دقیق تر بخونید متوجه میشید : )

Arash4484
10-11-2013, 16:16
شما مدارک خودتو آوردی منم همینطور، پس قضاوت میمونه با دوستان و من دیگه بحثی ندارم. همچنین چیزی که مشخصه اینه که از زمان حمله مسلمانان به ایران کشور ما ویران شده و از اون زمان به بعد از نظر تمدن و پشرفت رو به افول بوده و هیچوقت نتونسته خودشو بالا بکشه. از بناهای تاریخی ای که نابود کردن بگذریم نمیتونیم از تغییر زبانمون بگذریم اونا نه تنها دین ما رو عوض کردن بلکه زبونمونو تغییر دادن و ما رو کردن برده های خودشون. فرماندهانشون که ما رو غارت کردن و به ناموس ما تجاوز کردن رو توی این خاک دفن کردن و واسش آرامگاه ساختن ولی کوروش بزرگ ما وضعش اینیه که الان میبینید. شاید بگین من افراطی هستم ولی عرب هرچه باشد ز من دشمن است..


دوست عزیز اشکال کار از اینجاست که من بصورتی دیگه به قضیه نگاه میکنم و شما به دلایلی دیگر.
بحث آنچه عربها کردند، و آنچه ایرانیها کردند و گفتگو درباره اون بجای خود نیکو...
اگر زیر عنوان این تاپیک نیاز دارید این صحبتها رو کنید، بفرمایید و من و دیگران هم نظر مخالف و موافق خود را میگوییم، ولی شعر و سند و مدرک و...ارائه میفرمایید حق من است که اصالتشون مورد پرسش واقع کنم.
من نخواستم اول خیلی واضح بگم ولی حالا که تاکید میفرمایید حقیقتش مدرکی که شما نقل کردید، از همان اول جعل میکند ، میگوید : تصویر این شاهنامه خطی بسیار کهن...کدام بسیار کهن؟ این شاهنامه چاپی و امروزی است! منتها خوشنویسی شده و یک چاپ عادی مربوط به چند دهه پیش است! به اصطلاح نفیس است، همین و بس.
حتی بعنوان یک نسخه چاپی که برویم و از بازار تهیه کنیم ضعیف است، از 6 مقابله آن 5تا از روی نسخ اصلی نیست، بلکه از روی چاپهای قدیمی است. (بتفاوت چاپ و نسخه دقت کنید)
پس نه خطی است و نه بسیار کهن...کسی که دنبال ارائه این بوده که این موضوع رو از روی بایسنقری ثابت کنه(بدون در نظر گرفتن که یک نسخه آنهم نه اولیه، هرگز اثباتگر نیست) حتی به خود زحمت دادن تصویری از اصل اون رو هم نداده.




تا وقتی که منبع و دفتر و دستک یه طرفه به قاضی میره این میشه دیگه ! هرچی گشتم واسه دوستمون دو جانبه تحقیق کنم و اصل قضیه رو در بیارم فقط به منابعی دسترسی بود که صحت گفته های شمارو تایید میکرد ومن تا نتونم واسه ی حرفام یه مدرک درست و حسابی ارائه کنم چیزی نمیگم و الله اعلم و این دست جمله ها فکر نمیکنم جواب مناسبی واسه مطلب این تاپیک باشه .

هیچ یک طرفه رفتنی نبوده ...شما بجای حرفهای کلی و صفت سازی بهتره به جزییات این یک طرفه رفتن اشاره کنید...

اون الله اعلم رو نچسبید و کل مطالب رو رها کنید...اصلا اون الله اعلم در اون قسمت مقاله نیست که راجع به نسبت این ابیات به فردوسی است!...
در بخشی انتهایی است که حال اگر بپذیریم این ابیات از فردوسی نیست آیا کاتبان به میل و ساخت خود وارد کرده اند یا از حمزه نامه گرفته اند...اینجا نویسنده که معلم ادبیات است خبطی میکنه! و بجای اینکه به اصطلاح معمول امروز بگوید: و در این مورد قطعی نمیتوان نظر داد، میگوید الله اعلم! دیگه قدیمی هستند! برای مثال بجای اینکه بگویند امیدواریم بحث علمی باشد، میگویند انشاء الله علمی باشد. این سنت ادبیاتیشونه.
پیداست که یا متن رو نخواندید یا فقط دوست ندارید بپذیرید در هر دو حالت این بحث هرگز دلایل و سرانجام علمی نخواهد داشت.
جواب شما کامل علمی-تخصصی داده شد، آیا نیاز هست من تاکید کنم؟


بهرحال بخاطر روشنگری من تصاویری از اصل نسخی که عرض کردم تهیه کرده و اینجا قرار میدم.

shaparak13
10-11-2013, 19:26
هیچ یک طرفه رفتنی نبوده ...شما بجای حرفهای کلی و صفت سازی بهتره به جزییات این یک طرفه رفتن اشاره کنید...

منظورم از یکه رفتن به قاضی فرمایشات شما نبوده و مطالبی رو عرض کردم که در سایتها هست و برای تحقیق بیشتر در این مورد وقتی میخوام به سایتها و منابعی که عکس صحبت های شما رو دارن مراجعه کنم همه ی سایت ها قیلتره .


ون الله اعلم رو نچسبید و کل مطالب رو رها کنید...اصلا اون الله اعلم در اون قسمت مقاله نیست که راجع به نسبت این ابیات به فردوسی است!...

من به این جمله ام نچسبیدم و نمیچسبم . من فقط یه شعر تو تاپیک گذاشتم که والا از بچگی همین شکلی دیدمش حالا الان میگن تفو تفو نداشته ! من به حق میچسبم که حتی واسه اثبات اونم دستمو بستن و دسترسی به مستندی نیست که به خودمم اثبات بشه این قضیه درسته یا نه ؟! ولی من اینطور فکر میکنم هیچ ملت و حکومتی به این راحتیا اجازه ی تجاوز بیگانه به خاک و فرهنگ و آیینش رو نمیده و بعید نیست اگر شاعری بعد از تجاوز به حریم سرزمین و فرهنگش یه همچین شعری بگه . همونطور که الان همه ی دنیا حتی ما که انقدر تو این مملکت مشکل داریم اجازه نمیدیم بیگانه عقاید خودش رو به ما تحمیل کنه مطمئنم ایران و ایرانی هم اون زمان با اون تمدن و اصالتش راضی به نفوذ غریبه در خاک و فرهنگش نبوده . ولی وقتی جنگ و سلطه جویی و طمع حکومت که در کار باشه چاره ای جز تسلیم شدن و تن به عقاید قدرت برتر دادن نیست . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Metalhead56
10-11-2013, 20:36
اینکه پارسیان اسلام رو با آغوش باز پذیرفتند افسانه ای بیش نیست.بنا بر تحقیقات پروفسور پتروشفسکی و پروفسور ایوانف که تحت نام کتابی بنام تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز حدود سی و هشت سال پیش در شوروی منتشر شد و بعد از انقلاب یکبار در سال 59 ترجمه و چاپ شد عربها در تیسفون بسیاری از مردم را کشتند و زنها و کودکان رو بردگی گرفتند و یک نمونه بارز از خشونت حیوانی اعراب شهر استخر بود که در اون چهل هزارمرد بدست اعراب کشته شدند و تمام زنان و کودکان آنها به بردگی گرفته شدند.

بانو . ./
10-11-2013, 21:03
اینکه پارسیان اسلام رو با آغوش باز پذیرفتند افسانه ای بیش نیست.بنا بر تحقیقات پروفسور پتروشفسکی و پروفسور ایوانف که تحت نام کتابی بنام تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز حدود سی و هشت سال پیش در شوروی منتشر شد و بعد از انقلاب یکبار در سال 59 ترجمه و چاپ شد عربها در تیسفون بسیاری از مردم را کشتند و زنها و کودکان رو بردگی گرفتند و یک نمونه بارز از خشونت حیوانی اعراب شهر استخر بود که در اون چهل هزارمرد بدست اعراب کشته شدند و تمام زنان و کودکان آنها به بردگی گرفته شدند.

بعلاوه برای کسایی که اسلام رو قبول نکردند مالیات های سنگین وضع میکردند که تا از این طریق اون ها مجبور به اسلام اوردن بشوند

M o h a m m @ d
10-11-2013, 21:17
اینکه پارسیان اسلام رو با آغوش باز پذیرفتند افسانه ای بیش نیست.بنا بر تحقیقات پروفسور پتروشفسکی و پروفسور ایوانف که تحت نام کتابی بنام تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز حدود سی و هشت سال پیش در شوروی منتشر شد و بعد از انقلاب یکبار در سال 59 ترجمه و چاپ شد عربها در تیسفون بسیاری از مردم را کشتند و زنها و کودکان رو بردگی گرفتند و یک نمونه بارز از خشونت حیوانی اعراب شهر استخر بود که در اون چهل هزارمرد بدست اعراب کشته شدند و تمام زنان و کودکان آنها به بردگی گرفته شدند.


به گفته تورج دریایی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] DB%8C%DB%8C) در هنگام فتح، مسلمانان به مرزبانان یا حاکمان محلی چند گزینه ارائه می‌‌کردند: یا مسلمان شوند و جز امّت اسلامی محسوب گردند؛ یا فرمانروایی مسلمانان را بپذیرند و با پرداخت جزیه آزاد بمانند و بر مذهب خود باقی‌ باشند؛ و یا اینکه به عنوان آخرین گزینه مقاومت کنند و بجنگند که در آن صورت خطر کشته شدن یا به بردگی گرفته شدن وجود می‌‌داشت. [۶۴] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A8_%D8%A8%D9%87_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86)
تو جنگ که حلوا خیرات نمیکنن که هیچ خونی ریخته نشه برده گرفتن و کشتن چیزهای معمولی در هر جنگین پس نمیشه ایراد گرفت!
حتی حملاتی که خود ایران (سلسله های مختلف) انجام دادم در فتوحات مختلف بدون خونریزی و برده گرفتن نبوده .
خیلی از این حرفها کینه جویانه و نژادپرستانست .
خونهای که ما ریختیم فراموش کنیم .
یعنی تو تمام تاریخمون خونی نریختیم .هیچ یک از فرماندهان سلسله های مختلف ایران خون هیچ مرد ،زن ،بچه ای نریختن؟

Metalhead56
10-11-2013, 22:44
تو جنگ که حلوا خیرات نمیکنن که هیچ خونی ریخته نشه برده گرفتن و کشتن چیزهای معمولی در هر جنگین پس نمیشه ایراد گرفت!
حتی حملاتی که خود ایران (سلسله های مختلف) انجام دادم در فتوحات مختلف بدون خونریزی و برده گرفتن نبوده .
خیلی از این حرفها کینه جویانه و نژادپرستانست .
خونهای که ما ریختیم فراموش کنیم .
یعنی تو تمام تاریخمون خونی نریختیم .هیچ یک از فرماندهان سلسله های مختلف ایران خون هیچ مرد ،زن ،بچه ای نریختن؟

بله معلومه که تو جنگ حلوا خیرات نمیکنن ولی هدف اعراب از جنگ لااقل در ظاهر گسترش اسلام بود و تا قبل از اعراب و اسلام هدف همه جنگها توسعه طلبی و چپاول و غارت بود و هیچ جنگی برای گسترش یک مذهب درنگرفته بود.کسی که میخواد یک دین رو تبلیغ کنه با زبان تبلیغ میکنه نه با شمشیر.

Arash4484
10-11-2013, 23:18
منظورم از یکه رفتن به قاضی فرمایشات شما نبوده و مطالبی رو عرض کردم که در سایتها هست و برای تحقیق بیشتر در این مورد وقتی میخوام به سایتها و منابعی که عکس صحبت های شما رو دارن مراجعه کنم همه ی سایت ها قیلتره .
من به این جمله ام نچسبیدم و نمیچسبم . من فقط یه شعر تو تاپیک گذاشتم که والا از بچگی همین شکلی دیدمش حالا الان میگن تفو تفو نداشته ! من به حق میچسبم که حتی واسه اثبات اونم دستمو بستن و دسترسی به مستندی نیست که به خودمم اثبات بشه این قضیه درسته یا نه ؟! ولی من اینطور فکر میکنم هیچ ملت و حکومتی به این راحتیا اجازه ی تجاوز بیگانه به خاک و فرهنگ و آیینش رو نمیده و بعید نیست اگر شاعری بعد از تجاوز به حریم سرزمین و فرهنگش یه همچین شعری بگه . همونطور که الان همه ی دنیا حتی ما که انقدر تو این مملکت مشکل داریم اجازه نمیدیم بیگانه عقاید خودش رو به ما تحمیل کنه مطمئنم ایران و ایرانی هم اون زمان با اون تمدن و اصالتش راضی به نفوذ غریبه در خاک و فرهنگش نبوده . ولی وقتی جنگ و سلطه جویی و طمع حکومت که در کار باشه چاره ای جز تسلیم شدن و تن به عقاید قدرت برتر دادن نیست . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

متوجه ام، ببینید باید توجه کرد که این آثار چطور به دست ما رسیدند، چند درصد مردم با سواد بوده اند...کاتبانی از روی چه اوراقی که با چه جان فشانیهایی از میان آتش مغول و کینه قشریون و ... باقی مونده بوده با چه زحمتی یا برای سکه ای اینها رو رونویسی میکردند...گاهی به تکیه با حافظه گاهی با مقابله دو یا چند نسخه...شما میگید از بچگی ، من میگم از پدران و پدربزرگانمون هم عقبتر بریم بریم بر فرض قرن ده هم از کسی میپرسیدید شاید تایید میکرد این ابیات از فردوسی است.
حکیم فردوسی بیش از سی سال برای تکمیل شاهنامه تلاش کرد، کسی مثل دکتر جلال خالقی نیم قرن از عمرش رو برای تصحیح شاهنامه و پژوهش پیرامون اون صرف کرد. آیا ما نمیخواهیم از دسترنج این اساتید بهره ببریم و در همون معلومات کودکی و نوجونیمون باقی بمونیم؟

پیشنهاد میکنم خود شاهنامه را مطالعه کنید...نیازی نیست اگر یزدگرد شاهنامه میخواهیم نقل کنیم به اشتباه متوسل شویم:
شهنشاه مژگان پر از آب کرد/چنین گفت با نامداران بدرد

که یکسر به یزدان نیایش کنید/ستایش ورا در فزایش کنید

مگر باز بینم شما رایکی/شود تیزی تازیان اندکی

همه پاک پروردگار منید/همان از پدر یادگار منید

نخواهم که آید شما را گزند/مباشید با من ببد یارمند

ببینیم تا گرد گردان سپهر/ازین سوکنون برکه گردد به مهر

شماساز گیرید با پای او/گذر نیست با گردش و رای او

وزان پس به بازارگانان چین/چنین گفت کاکنون به ایران زمین

مباشید یک چند کز تازیان/بدین سود جستن سرآید زیان

ازو باز گشتند با درد و جوش/ز تیمار با ناله و با خروش

پیشنهاد میکنم باقی این چند بیت رو نگاه کنید ، هم درد داره، همه درام داره، هم دیپلماسی داره، هم داستان داره، هم تاریخ داره...ما هیچ کاری برای این اثر سترگ نکردیم، پرداختن در آثار هنری از قبیل نوشته ها و فیلم و سریالها که هیچ لااقل در کامنتهای دنیای مجازی حق مطلب رو رعایت نکردیم.

میگویید فردوسی حق داشته که به اشغالگران بپردازه، بله پرداخته، منتها با سخنانی استوارتر و بدون توهین نژادی لااقل به این شکل...سراسر شاهنامه پره از هنری که فردوسی از ایرانیان نقل میکنه...

نامه ایرانیان :
به عنوان بر از پور هرمزد شاه/جهان پهلوان رستم نیک خواه

سوی سعد و قّاص جوینده جنگ/جهان کرده بر خویشتن تار و تنگ

سرنامه گفت از جهاندار پاک/بباید که باشیم با بیم و باک

کزویست بر پای گردان سپهر/همه پادشاهیش دادست و مهر

ازو باد بر شهریار آفرین/که زیبای تاجست و تخت و نگین

که دارد به فرّ اهرمن راببند/خداوند شمشیر و تاج بلند

به پیش آمد این ناپسندیده کار/به بیهوده این رنج و این کارزار

به من بازگوی آنک شاه تو کیست/چه مردی و آیین و راه تو چیست

از این بهتر بگه که ایرانیها میگفتند چه کاری است شما به ما دارید، کی هستید؟ از کجا پیداتون شده؟ شاهتون کیه؟ آیینتون چیه؟ ما با کشورهایی بر سر جنگیم، شما مشکلتون چیه؟

در ادامه فخرفروشی و رجز مورد نظر:
به نزد که جویی همی دستگاه/برهنه سپهبد برهنه سپاه

بنانی تو سیری و هم گرسنه/نه پیل و نه تخت و نه بارو بنه

به ایران تو را زندگانی بس است/که تاج و نگین بهر دیگر کس است

که با پیل و گنجست و با فروجاه/پدر بر پدر نامبردار شاه

به دیدار او بر فلک ماه نیست/به بالای او بر زمین شاه نیست

هر آن گه که در بزم خندان شود/گشاده لب و سیم دندان شود

به بخشد بهای سر تازیان/که بر گنج او زان نیاید زیان

سگ و یوز و بازش ده و دو هزار/که با زنگ و زرند و با گوشوار

به سالی هم دشت نیزه وران/نیابند خورد از کران تا کران

که او را به باید به یوز و به سگ/که در دشت نخچیر گیرد به تگ

سگ و یوز او بیشتر زان خورد/که شاه آن به چیزی همی‌نشمرد

شما را به دیده درون شرم نیست/ز راه خرد مهر و آزرم نیست
و باقی رو مطالعه کنید...

کسی گفته این ابیات از فردوسی نیست؟ همه مصححان هم نقل کرده اند
اما در معدودی ناگهان در وسط
زشیر شتر خوردن و سوسمار/عرب را به جایی رسیده ست کار
که فر کیانی(ملک/تخت عجم در بعضی ضبطها) کند آرزو /تفو بر تو ای چرخ گردون تفو

به متن میخوره؟ به فضای نوشته نگاه کنید ، بحث نسخه ها کنار...طرف آمده مصالحه کنه، کنایه هاش رو هم زده...از وضع ظاهر و سابقه هم میدونه اقوامی کم ثروت و مکنت و بی شوکت هستند و اشاره هم میکنه. آیا فردوسی این انسان حکیم با اون ابیات استوار شیر شتر خوردن رو بد و فقط شیر گاو رو خوش میدونسته؟ خیلی کنایه های بهتری از خوراک یک سرزمین میتونست بکار ببنده و بسته...

فردوسی چنان مرد منصف و دستکم عاقلی بوده که رفتار و پاسخ دشمنان رو هم نقل میکنه:
چو بشنید سعد آن گرانمایه مرد....

ردا زیر پیروز بفگند و گفت/که ما نیزه و تیغ داریم جفت

ز دیبا نگویند مردان مرد/ز زر و ز سیم و ز خواب و ز خورد


از طرفی ببینید چقدر متن سعد رو خوب نقل میکنه، در اینجا فردوسی داستانگوی قدرتمندی میشه و با ظرافت نشون میده که حرفهای سعد به چشم ایرانیان اون روزگار مثل وعده و وعید میامده و چقدر آیین جدید براشون نوظهور بوده:
سخنهاش بشنید و نامه بخواند/دران گفتن نامه خیره بماند

بتازی یکی نامه پاسخ نوشت/پدیدار کرد اندرو خوب و زشت

ز جنی سخن گفت وز آدمی/ز گفتار پیغمبر هاشمی

ز توحید و قرآن و وعد و وعید/ز تأیید و ز رسمهای جدید

ز قطران و ز آتش و ز مهریر/ز فردوس وز حور وز جوی شیر
و...

اونی که حرفهای شاهنامه رو دگرگونه میکنه و نشر میده یا دوست بی اطلاع است، یا دشمن این اثر.
اینهاست که نمیخواهند شما مطالعه کنید و چسبیده اند به تفو تفو...
فضای نت بسته است کتابفروشیها بسته نیست(حواسم به محدودیتهای موجود نشر هم هست)، میتونید در اولین گام یک شاهنامه از روی نسخ معتبر رو تهیه کنید...برای راحتی خیال هم میتونید از چاپهای قبل از انقلاب انتخاب کنید.
مقالات هم که اشاره کردم در نشریات همین مملکت چاپ میشوند.

شرمنده طولانی شد ولی برای حق مطلب نمیتونستم کمتر بپردازم. بیشتر هم میبایست نقل میکردم که بماند در انجمن ادبیات، چون دیگه مربوط به بحث تاریخی و این انجمن نمیشه...


+
دوستان دقت کنند در هنگام بحث از علل جنگ، بحث مذهبی نشه، و به ادیان پرداخته نشه که از موضوع این انجمن دوره...ممنون.

M o h a m m @ d
11-11-2013, 00:07
بعلاوه برای کسایی که اسلام رو قبول نکردند مالیات های سنگین وضع میکردند که تا از این طریق اون ها مجبور به اسلام اوردن بشوند
چون اونا از قران پیروی میکردن دلیلش میشه تو ایه 29 توبه پیدا کرد


اعراب از واژه‌های جزیه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و خراج ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) برای مالیات استفاده می‌کردند. متون قدیمی این دو کلمه را بجای هم و برای یک معنا استفاده می‌کنند، اگر چه بعدها استعمال آنها متفاوت شد.[۷۹] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]_note-Moreen-80) تاریخچه و نحوه تکامل مالیات جزیه بسیار پیچیده‌است. اما چیزی که واضح است این است که اعراب از ساکنان شهرهای فتح شده انتظار داشتند به آنها مالیات بپردازند. دریافت مالیات از نقطه نظر فاتحان اثباتی مادی بر تسلط بر مناطق فتح شده بود، و از نقطه نظر ساکنان ادامه فرایند پرداخت مالیاتی بود که به رژیم‌های قبلی می‌دادند، بود.[۸۰] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]_note-EI-Jizya-81) بگفته مورخین مسلمانان تا حد زیادی سامانه مالیاتی ساسانیان و امپراتوری روم شرقی را حفظ کردند؛ واژه جزیه از واژه پهلوی گزیتک گرفته شده که مالیاتی بود که بر طبقه‌های اجتماعی پایین در زمان ساسانیان اعمال می‌شد و اشراف، روحانیون، دهقانان، و دبیران از آن معاف بودند.[۷۹] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]_note-Moreen-80) کلود کائن معتقد است که این لغت ریشه آرامی دارد.[۸۰] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]_note-EI-Jizya-81) تنها اشاره مبهم قرآن به «خراج» در آیه مؤمنون ۷۲ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]:۷۲) است، و تنها اشاره آن به «جزیه» آیه توبه ۲۹ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]:۲۹) است: «با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمی‏آورند و آنچه را خدا و فرستاده‏ اش حرام گردانیده‏اند حرام نمی‏دارند و متدین به دین حق نمی‏گردند کارزار کنید تا با [کمال] خواری به دست‏خود جزیه دهند». بگفته پال -- و کلود کائن این آیه شکل اخذ مالیات بصورت جمعی را پیشنهاد می‌کند و نه مالیات بر تک تک افراد (اگرچه روایات از زمان محمد نشان می‌دهد که میزان این مالیات کلی می‌توانست به تعداد افراد جامعه بستگی داشته باشد).[۸۱] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]_note-82)[۸۰] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]_note-EI-Jizya-81) پال -- معتقد است که اعمال مالیات بر تک تک افراد، و نه بصورت جمعی از تاثیرات سامانه مالیاتی ساسانیان بوده‌است. منطق دریافت جزیه علامت تسلیم بودن غیرمسلمانان و همچنین تعهد فاتحان بر محافظت نظامی از مردم در مقابل حملات گروه‌های دیگر بود.[۸۲] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]_note-PollTax-83) تغییری که اعراب نسبت به دوره ساسانیان ایجاد کردند عدم اجبار اقلیت‌های مذهبی به خدمت در ارتش بود.[۸۳] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]_note-84) همچنین به نظر می‌آید یکه در ابتدا میان پرداخت مالیات جزیه و طبقه اجتماعی رابطه‌ای بوده و پرداخت آن شخص را در طبقه پایین کشاورزان قرار می‌داده‌است و بنابراین پرداخت این مالیات حالت تحقیرآمیز داشته‌است.[۸۲] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]_note-PollTax-83) در واقع بخش انتهایی آیه ۲۹ سوره توبه «با خواری به دست‏خود جزیه دهند» بصورت تاریخی بگونه‌های مختلفی تعبیر شده و برخی از مفسرین متاخر روش‌های تحقیرآمیزی را در هنگام دریافت مالیات ذکر کرده‌اند. اما در زمان فتوحات و در اوایل اسلام که حکومت در قدرت بود و خطری آن را تهدید نمی‌کرد، فقها برخوردی انسانی تر داشته و بیشتر به بخش مالی و عملی دریافت مالیات اهمیت می‌دادند. در مورد اینکه معنی آیه ۲۹ سوره توبه برای اولین مخاطبانش چه بوده و به چه گروه افرادی اعمال میشده اختلاف نظر است، اما برداشت سنتی مسلمانان آن را به تمامی زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان اعمال می‌کرد.[۸۴] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]_note-85)[۸۵] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]_note-86)
wikipedia.org



بله معلومه که تو جنگ حلوا خیرات نمیکنن ولی هدف اعراب از جنگ لااقل در ظاهر گسترش اسلام بود و تا قبل از اعراب و اسلام هدف همه جنگها توسعه طلبی و چپاول و غارت بود و هیچ جنگی برای گسترش یک مذهب درنگرفته بود.کسی که میخواد یک دین رو تبلیغ کنه با زبان تبلیغ میکنه نه با شمشیر.
توجه نکردی دوست عزیز یه دفعه دیگه این نقل قول بخون


به گفته تورج دریایی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] DB%8C%DB%8C) در هنگام فتح، مسلمانان به مرزبانان یا حاکمان محلی چند گزینه ارائه می‌‌کردند: یا مسلمان شوند و جز امّت اسلامی محسوب گردند؛ یا فرمانروایی مسلمانان را بپذیرند و با پرداخت جزیه آزاد بمانند و بر مذهب خود باقی‌ باشند؛ و یا اینکه به عنوان آخرین گزینه مقاومت کنند و بجنگند که در آن صورت خطر کشته شدن یا به بردگی گرفته شدن وجود می‌‌داشت. [۶۴] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A8_%D8%A8%D9%87_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86)
حتمنی نبوده میتونستن مالیات بدن و دین خودشون داشته باشن کسی با زور مجبور نکردن که دینش عوض کنه

Saeed Dz
11-11-2013, 02:01
حتمنی نبوده میتونستن مالیات بدن و دین خودشون داشته باشن کسی با زور مجبور نکردن که دینش عوض کنه
احتمالن شوخی میکنی شما!

چیزی که شما فرمودی و پر رنگشم کردی جبر کامل هستش.

بانو . ./
11-11-2013, 07:19
حتمنی نبوده میتونستن مالیات بدن و دین خودشون داشته باشن کسی با زور مجبور نکردن که دینش عوض کنه

.

برای یک اسیابان ساده انچنان مالیاتی وضع میکردند که از عهده پر کردن شکمش هم بر نمیومدند

مالیات باید مبتنی بر میزان درامد فرد باشه مالیات های سالیانه ای که از اسیابان ها میگرفتند

اون ها رو در وضعیت ناخوشایندی قرار داده بوده !



.