PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : تکامل (فرگشت)



صفحه ها : [1] 2 3 4 5 6

Marichka
30-12-2005, 01:39
درک امروزین ما از تکامل انسان از یافته های ژنتیک مردم شناسی و دیرین شناسی ناشی شده است و مسیر انتخاب طبیعی طبق نظر داروین را طی می کند هرچند در این مسیر به دلیل فقدان فسیلهای کافی نمی توان در مورد خط دودمانی انسان با اطمینان اظهار نظر کرد.
گونه homo sapiens(انسان ذیشعور) در صفات متعدد تشریحی ژنتیکی و پیشینه تکاملی با نخستیان دیگر ارتباطاتی را نشان میدهد. از میان تمام نخستیان انسان بیشترین قرابت را با اعضای گروهی نشان می دهد که به نام homonoid یا میمونها شناخته می شوندو شامل اوران گوتان ژیبون گوریل و شامپانزه هستند. شواهد سرم شناختی بیوشیمیایی و دیرین شناختی موید آن است که انسان و شامپانزه ارتباطی بسیار نزدیک به یکدیگر دارند یعنی در واقع جد مشترکی دارند. در حقیقت مقایسه ترادف آمینو اسیدها و پروتئینها و ترادفهای بازی اسیدهای نوکلئیک موید آن است که انسان و شامپانزه در حدود 99 درصد ژنهایشان اشتراک دارند. شواهد فوق همچنین دلالت بر جدایی انسان از شامپانزه در حدود 4 تا 6 میلیون سال پیش دارد. انسان و اجداد هومینوئید او از نظر حرکت روی دو پا، نرخ کند بلوغ، اندازه بزرگ مغز، استفاده از ابزار توانایی بسیار پیچیده گفتگو و داشتن زبان و نیز رفتارهای اجتماعی بسیار شاخص می باشند.

درخت تکاملی:
انسانها پستاندارانی از راسته نخستیان هستند. نخستیان اولیه حدود 65 میلیون سال پیش در عصر پالئوسن تحول یافتند. اینها موجوداتی با مغز کوچک بودند که از میوه های درختان (مانند میمونهای میوه خوار امروزی) به عنوان غذا استفاده می کردند. نخستیان عصر ائوسن (38 تا 55 میلیون سال قبل) مشابه با لمورها میمونهای میوه خوار و میمونهای شبگرد هندیهای امروزی و اجداد این جانوران بودند و به عنوان ابتدایی ترین نخستیان یا Prosimian ها تقسیم بندی میشدند. در طول عصر ائوسن نخستیان پیشرفته تر یا Anthropoids در طول رانش قاره ای از پروسیمیانها جداشدند و به میمونهای دنیای جدید و قدیم تقسیم شدند. میمونها (ژیبون Siamangs) و سایر هومینوئیدها در حدود 20 میلیون سال پیش وقتی میمونههای بزرگ آسیا (که اوران گوتان تنها فرم باقیمانده از آنهاست) از هومینوئیدهای آفریقایی مشتق شدند تحول دیگری یافتند.

تکامل انسان نماها:
نخستین انسان آسای شناخته شده متعلق به جنس Astralopitecus در حدود 4 میلیون سال پیش می باشد. (در برخی کتابها به این فسیل نام Lucy) داده شدهاست. بر خلاف سایر نخستیان اما مشابه با سایر انسان آسا ها> لوسی روی دو پا راه می رفت. به هر حال جمجمه ی آنها کوچک و میمون مانند بود. این دودمان که به نظر می رسد اجداد انسان امروزی باشند شامل A. afarensis و A. africanus می باشد.
اولین عضو جنس Homo گونه ای به نام H. habilis می باشد که حدود 2 میلیون سال پیش در شرق آفریقا می زیست. این اولین موجودی است که نشان از گسترش خاص توانایی مغزی را به نمایش می گذارد. در حدود 1.6 میلیون سال پیش هومو هابیلیس به موجودی ستبر و درشت و بزرگتر به نام H. erectus تحول یافت. این گونه در حدود بیش از یک میلیون سال به حیات خود ادامه داد و از آفریقا به اسیا اندونزی و اروپا مهاجرت کرد. بین 200 تا 450 هزار سال پیش هومو ارکتوس به هومو ساپینس (انسان ذی شعور) تحول پیدا کرد. فرمهای انتقالی بین این دو گونه را هومو ساپین های باستانی می گویند. به استثنای انسان نئاندرتال به عنوان زیر گونه ی هومو ساپین هیچ مورد دیگری تا کنون تشخیص داده نشده است.

خصوصیان انسان نئاندرتال:
این انسان به عنوان زیر گونه ای از هومو ساپین شناخته می شود. نام آن از نام دره ای در آلمان گرفته شده که برای اولین بار اثار این زیر گونه در آنجا کشف شد. به علت تفاوتهای زیاد آناتومیکی بین این زیر گونه و هومو ساپین برخی دانشمندان آن را گونه ای جداگانه منظور می کنند. از خصوصیات بارز انسان نئاندرتال وضعیت خاص جمجمه و برجستگی ناحیه ی ابروست. این موجودات پیشانی با شیب کم و آرواره پایینی پیش آمده و بدون چانه و سنگین و دندانهای پیشین بسیار بزرگی داشتن. شانه ها و استخوان لگن عریض تر بود. قفسه سینه مخروطی و دستها و پاها کوتهاتر از انسان امروزی بود. آناتومی منحصر به فرد نئاندرتال از بقای او برای مدت نسبتا طولانی در شرایط آب و هوایی سرد حکایت دارد. بدن ستبر و زمخت آنها و فرم دندانها و چانه حکایت از نوع غذای مصرفی و شرایط اقلیمی دشوار پیرامون آنها دارد. با مقایسه DNA باقیمانده از انسانهای نئاندرتال شباهت ناچیزی با DNA انسان امروزی دیده شده است. در حقیقت برخی دانشمندان انسان نئاندرتال را گونه ای جداگانه منظور کرده اند. انسانهای باستانی هومو ساپین بسیار تدریجی تحول یافته اند و کم کم به انسانهایی بزرگتر با مغزی قویتر تبدیل شده اند.
حدود 100 هزار سال پیش در افریقا و اسیا و در حدود 28000 سال پیش در اروپا تبدیل انوان دیگر به هومو ساپینس پایان پذیرفت و انسان امروزین تنها نوع به جا مانده بود.

تحول فرهنگ:
در میان انسان نماها همواره وجود تکامل و تحولی موازی میان شعور و پیچیدگی فرهنگ از مدارک به دست امده مشخص گردیده است. شواهدی از انعطاف پذیری رفتاری بیشتر و قدرت سازش تقریبی بازتابی از تاثیر کاهش یافته رفتارهای تحت کنترل ژنتیک و افزایش اهمیت یادگیری و رفتارهای اجتماعی و حفظ سازگاریهای رفتاری می باشند. ما در اینجا از ظرفیت جمجمه صحبت کردیم ولی این ظرفیت به تنهایی معرف شعور و قدرت سازمان عصبی يک انسان نیست. استفاده از ابزار اولین بار در جنس هومو خصوصا در هومو هابیلیس دیده شد. اما استفاده از ابزار در میان شامپانزه ها نیز امری معمول است. تصور بر این است که اولین ابزارهای سنگی (عصر پارینه سنگی) که به حدود 2 تا 5.2 میلیون سال پیش بر می گردد نیز توسط همین گونه ساخته شده است. برخی نیز انسان نماهای استرالوپیتکوس را سازنده این نوع ابزارها می دانند. به هر حال با پیشرفت شعور سازگاریها و نوع ابزارها نیز تحول یافت. هر چند مشخص است که گونه ی انسان Homo.erectuc از سایر گونه های انسان متغیرتر بوده است و سازگاری فناوری ابزارهای او و رفتارهای او نسبت به محیطهای بسیار متنوع پیرامونش با توجه به میزان شعور محدود او هنوز موضوعی است که ذهن دانشمندان را به خود مشغول ساخته است. همین مورد در خصوص هومو ساپین های باستانی و انسانهای نئاندرتال نیز صادق است. اکثر مواردی که به جای مانده است مربوط به 40000 سال پیش است و نشانه ای از استفاده از ابزار می باشد ولی در عین حال از افریقا یافته های بسیار ناچیزی مربوط به زمانهای پیش از ان به دست امده است. (مربوط به 90000 سال پیش). این اجسام مربوط به هومو ساپین ها بوده و دانه ها و کارهای هنری هستند که بیشتر چنبه تزیینی دارند که نشانه ای از تفکرات سمبولیک انسانها هستند و طرز تفکری مشابه انسان امروزی را نشان می دهند. ظهور انسان امروزی منجر به پیشرفتی شدید در فناوری و فعالیتهای هنری گردید. این نوع مباحث مدتها است که از جنبه های باستان شناختی مورد بحث و بررسی واقع شده است.

Marichka
30-12-2005, 01:39
مثال انتخاب طبیعی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

تشریح تکامل ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

تشریح تکامل ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

تعریف فرگشت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

تکامل انسان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

فهرست مطالـب و معرفی منـابع ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

بيست زائده غير مورد نياز در انسان كه در حيوانات وجود دارد و از گذشته به ارث برده است ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

اندام های وستیجیال ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

ارتباط تکامل رفتاری انسان با آب و هوا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Parthenogenesis ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

پارتنوژنز ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

سیر تکاملی انسان از میمون ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

نئاندرتال ها، انسان های منقرض شده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

اندام های وستجیال ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

نقد « ریچارد داوکینز » بر کتاب « هارون یحیی » ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

چرا هنوز برخی با نظریه فرگشت مخالفت می کنند ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

کشف فسیل های انسان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

نظریه چیست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

تعریف نظریه فرگشت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

توضیحی درباره نظریه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])




ادامه دارد...


در دست تهیه
=====================================

تاپیکهای همسو و اخبار علمی در ارتباط با فرگشت و اکتشافات و فسیلها و جهش های ژنتیکی و تحولات آینده و... :

چرخه تاریخی حیات میکرو ارگانیسم‌ها
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
"گورخر ماهی‌" ای که به جای باله، صاحب پا شد ! ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

انسان‌ها چگونه به خوردن شیر حیوانات تمایل پیدا کردند؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

اصول نظريات داروين ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

تکامل (فرگشت) ژنتیک بشر سریع تر شده است ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

کشف جمجمه ای يک ميليون و هشتصد هزار ساله ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

چهره انسانهای اولیه اروپا مشخص شد/ چشمان آبی و پوست تیره ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

بیش از 49 درصد ژنوم انسان از انگل ها و ویروس ها به ارث رسیده است! ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

کشف سیستم عصبی نیم میلیارد ساله ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

« اعضای بی استفاده در بدن انسان » ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

تکامل بسیار عجیب نوعی مگس میوه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

ترفند فرگشتی سوسکها برای نجات از سموم !!! ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])



بیشتر دایناسورها پر داشتند! ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

انسان‌ها و نئاندرتال‌ها «قرن‌ها» همزیستی داشته‌اند! ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

/

mahe ziba
01-01-2006, 04:14
شباهت نطفه انسان و بعضي از حيوانات

ايا ميتونين بگين كه چه تفاوتي بين يك انسان و يك مرغ هست؟
ماهيها مرغ ها سگها و سوسمارها شباهتي به يك انسان ندارن اما نطفه همگي اينها بيشتر از اونكه تصورش روبكنين شبيه همن.
همگي اينها يك جد داشته و داده هاي ژنتيكي هم كه باعث رشد وپرورش اين نطفه ها ميشن تقريبا يكي هستن و به همين دليل هم هست كه دانشمندان ميتونن با مطالعه ارگانيزم هاي ديگه اي در مورد پرورش و توسعه بشر اطلاعاتي به دست بيارن.
اگر مايلين كه در اين مورد بيشتر بدونين و حتي نطفه هاي انسان و حيوونهاي نامبرده رو با هم بسنجين كافيه كه روي لينك زير كليك كنيد.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در زير عكس هر نطفه يك علامت سوال هست كه براي اينكه بدونين كه ايا حدستون درست بوده يا نه كافيه روي اون كليك كنيد.

Marichka
04-01-2006, 01:10
نگاهی به كاربردهای زیست شناسی تكاملی در زندگی روزمره
جیم جی. بال(Jim J. Bull) استاد زیست شناسی مولكولی دانشگاه تگزاس است. او درباره ارتباط ژنتیك و تكامل با بیماری ها مطالعه می كند و برای درك چگونگی تكامل ویروس ها در حضور مهاركننده ها و این كه چگونه می توان آنها را برای تولید واكسن تغییر داد، آزمایش هایی انجام می دهد. به علاوه، او روی این موضوع كار می كند كه آیا از ویروس هایی كه به باكتری ها حمله می كنند (فاژها) می توان برای درمان عفونت های باكتریایی استفاده كرد یا خیر؟
زیست شناسی تكاملی از آن دسته موضوع هایی است كه با مشكل تصویر ذهنی جامعه رو به رو است. برخی از آن احساس نگرانی می كنند و بنابراین با آن مخالف هستند. تعداد زیادی، حتی بسیاری از موافقان آن، زیست شناسی تكاملی را بی ارتباط با محیط بیرون از مراكز علمی می دانند. در برخی موارد، حتی تكامل را چیزی مرتبط با مرگ و نابودی و بدبختی و گاهی مسئول آن می دانند؛ برای مثال مقاومت به دارو در پزشكی و مقاومت به حشره كش ها در كشاورزی. بسیاری از مردم از كاربردهای زیست شناسی تكاملی آگاهی ندارند. این كه جامعه پذیرش خوبی نسبت به زیست شناسی تكاملی ندارد، ممكن است تا اندازه زیادی به این برداشت آنان مربوط باشد كه آن را با هر چیز دیگری بی ارتباط می دانند. با وجود این، تكامل، به ویژه تكامل در اندازه كوچك (microevolution) نقشی اساسی در بهبودهایی در زندگی ما طی قرن بیستم داشته است و انتظار می رود در فناوری زیست پزشكی در قرن آینده نیز اهمیت ویژه ای داشته باشد. برای مثال: - تكامل در پس بسیاری از پیشرفت هایی قرار دارد كه در كشاورزی داشته ایم (برای مثال، انتخاب مصنوعی نژادهایی از گیاهان و جانوران). - برخی از اصل های تكامل برای تولید بسیاری از بهترین واكسن ها به كار گرفته شده اند و مشكلاتی كه در به كارگیری برخی از این واكسن ها وجود دارد نیز به تكامل باز می گردد. - پیشرفت های آتی در داروسازی و صنعت فناوری زیستی در به كارگیری زیست شناسی تكاملی نهفته است؛ هزینه زیادی به كار می رود تا تكامل در لوله آزمایش رخ دهد یا به نحوی از آن جلوگیری شود. • واكسن: هدیه ای از تكامل واكسن فلج اطفال نمونه قدیمی اما بسیار خوبی از هدیه های تكامل است. - واكسنی كه در حال حاضر برای مصونیت در برابر فلج اطفال به صورت خوراكی در اختیار اطفال قرار می گیرد، ویروس زنده عامل این بیماری است. - این ویروس زنده از لحاظ ژنتیكی ضعیف شده است. بنابراین دستگاه ایمنی بدن ما از عهده آن بر می آید. در نتیجه، ویروس ضعیف شده نمی تواند در بدن ما بیماری ایجاد كند (به جز ۱ تا ۲ نفر در هر میلیون نفر كه واكسینه شده باشند). - فرآیند ضعیف سازی ویروس در واقع نوعی فرآیند تكاملی است. «آلبرت سی بین» برای تهیه واكسن فلج اطفال سوش های بیماری زا و بسیار خطرناك این ویروس را بیرون از بدن انسان (در سلول های كلیه میمون كه سلول میزبان این ویروس محسوب نمی شود) پرورش داد و این روند را تا اندازه ای ادامه داد تا ویروس هایی به دست آمدند كه با شرایط بیرون از بدن انسان سازش یافته و توانایی ایجاد بیماری در انسان را از دست داده بودند.این روش تهیه واكسن هنوز هم برای تولید واكسن های زنده استفاده می شود. در این جا تكامل یاور خوبی است چون به ما كمك می كند واكسن بسازیم. اما نقش تكامل و زیست شناسی تكاملی در همین جا پایان نمی یابد و تكامل می تواند برای ما دردسر نیز بیافریند. - وقتی فردی ویروس ضعیف شده را می خورد، ویروس سلول های معده و روده او را آلوده می كند و در آن جا تكثیر می شود. - زاده های ویروسی، سلول های دیگر معده و روده را آلوده می كنند و زاده های دیگری را به وجود می آورند. این روند ادامه پیدا می كند و در نتیجه جمعیتی از ویروس ها در دستگاه گوارش به وجود می آید كه همچنان در حال رشد است. - برخی از آن ویروس ها دچار جهش می شوند و برخی از آن جهش ها (یك یا دو جهش)، بیشتر توان بیماری زایی را به ویروس باز می گردانند. - ویروس هایی كه بار دیگر توان بیماری زایی را به دست آورده اند، درون سلول های معده و روده بر ویروس های ضعیف شده برتری دارند و طی یك هفته یا اندكی بیشتر پس از خوردن ویروس، فرد به انبار ویروس های خطرناك و بیماری زا تبدیل می شود. بنابراین، روند تضعیف ویروس در دستگاه گوارش برعكس می شود. این ویروس ها به فردی كه واكسن را دریافت كرده است آسیب نمی رسانند، زیرا هنگامی كه آنها درون معده و روده تكثیر می شوند، دستگاه ایمنی برای مقابله با آنها و جلوگیری از ورودشان به دستگاه عصبی مركزی آماده می شود. - با وجود این، اگر در جمعیتی از افرادی كه به ویروس فلج اطفال ایمن نشده اند تنها یك نفر واكسینه شود، ویروس هایی كه در بدن آن فرد توان بیماری زایی خود را باز می یابند، ممكن است افراد دیگر را آلوده كنند و در نتیجه باعث فراگیری بیماری در جمعیت شوند. - خوشبختانه این مشكل، كه تكامل آن را به وجود می آورد، راه حل ساده ای دارد. برای جلوگیری از چنین رویدادی، تلاش می كنند جامعه را در یك زمان و به طور كامل واكسینه كنند. - برای مثال، سازمان بهداشت جهانی (WHO) در یك روز ۹۰ میلیون نفر را در هندوستان و در سه روز كل جامعه چین را علیه فلج اطفال واكسینه كرد. - بنابراین، شناخت ما از تكامل ویروس فلج اطفال به ما امكان داده است كه بدون ایجاد بیماری ناخواسته، از واكسن آن استفاده كنیم. • خطر فهم نادرست از تكامل تكامل مقاومت به دارو در باكتری ها یكی از ساده ترین نمونه های تكامل است كه در طبیعت رخ می دهد و بسیار به پزشكی مربوط است. به علاوه، نمونه ای از تكامل در اندازه كوچك است كه می تواند پیامدهای گسترده ای داشته باشد. با وجود این، بسیاری از مردم درك درستی از آن ندارند و حتی در گزارش های رسانه هایی مانند بی بی سی نیز نادرست بیان می شود. مقاومت به پادزی ها (آنتی بیوتیك ها) یك پدیده تكاملی است: - استفاده بیش از اندازه و نادرست از پادزی ها باعث گزینش باكتری هایی می شود كه ژن مقاومت به پادزی دارند. - با ادامه پیدا كردن استفاده از پادزی ها، تعداد باكتری های مقاوم به پادزی افزایش می یابند و به میزبان های دیگری منتقل می شوند.

Marichka
04-01-2006, 23:38
چگونه سلول پوست به سلول عصبی تبدیل می شود؟
كیمیاگران زیست شناسی مدرن، همانند كیمیاگران قرون وسطی كه در پی اكسیری بودند تا بتوانند فلزات پست را به طلا تبدیل كنند، آموخته اند كه چگونه از سلول های تخمك یا سلول های طبیعی پوست، سلول های ارزشمند بنیادی یا حتی یك حیوان كامل تولید كنند.

كیمیاگران زیست شناسی مدرن، همانند كیمیاگران قرون وسطی كه در پی اكسیری بودند تا بتوانند فلزات پست را به طلا تبدیل كنند، آموخته اند كه چگونه از سلول های تخمك یا سلول های طبیعی پوست، سلول های ارزشمند بنیادی یا حتی یك حیوان كامل تولید كنند. دانشمندان با كوشش و آزمایشات سیار توانسته اند انتقال هسته ای را برای تولید گاو، گربه، موش، گوسفند، بز، خوك و... - به گفته یك تیم كره ای كه در ماه مه اعلام نمود _ حتی سلول های بنیادی رویان انسان، تقریباً به صورت یكی رویه معمول درآورند. آنها امیدوارند كه از این هم پیشتر روند و از سلول های بنیادی برای درمان بیماری هایی كه پیش از این غیرقابل درمان تلقی می شدند استفاده كنند. ولی درست مثل كیمیاگران قرون وسطی، دانشمندان كلون سازی و زیست شناسی سلول های بنیادی عمدتاً با فرایندهایی سروكار دارند كه به خوبی درك نمی كنند: این كه عملاً و واقعاً برای برنامه نویسی مجدد هسته سلول های تخم در آنها چه می گذرد، همچنان یك راز است و هنوز باید دانشمندان خیلی چیزها یاد بگیرند تا بتوانند تمایز سلولی را به همان همواری و سرراستی كه طبیعت تخم بارور شده را به سمت تولید انواع متعدد سلول های بدن نوزاد زنده هدایت می كند، راهبری كنند. دانشمندان نیم قرن است كه مشغول تحقیق پیرامون نیروهای دخیل در برنامه نویسی مجدد هسته سلول اند. در سال ۱۹۵۷ زیست شناسان تكاملی نخستین بار كشف كردند كه می توانند هسته سلول های قورباغه بالغ را وارد سلول تخم قورباغه كنند و ده ها بچه قورباغه از لحاظ ژنتیكی یكسان به وجود آورند. لیكن طی ۵۰ سال اخیر، سلول های تخمك هنوز رازهای بسیاری برای برملا كردن داشتند. پاسخ ها در ژرفنای زیست شناسی سلولی قرار دارند. دانشمندان این را می دانند، كه ژن هایی كه رشد را كنترل می كنند و عموماً در سلول های بالغ خاموش و بی صدا می شوند، توسط سلول های تخم مجدداً فعال می شوند و سلول را قادر می سازند كه پتانسیل تبدیل شدن به تخمك از نو بارور شده را بازیابد. لیكن دانشمندان چیز زیادی از این كلیدهای خاموش و روشن كردن در سلول های طبیعی نمی دانند تا چه رسد به وضعیت معكوس و غیرعادی كه در جریان انتقال هسته صورت می گیرد. با تمایز یافتن سلول ها، Dna آنها به هم فشرده تر می شود و ژن هایی كه دیگر نیازی بدان ها نیست _ یا آنهایی كه نباید تظاهر خارجی داشته باشند _ مهار می گردند. Dna به صورت فشرده به دور پروتئین هایی به نام هیستون ها می پیچد و گروه های متیل همچون برچسب به آنها چسبیده، مانع از آن می شوند كه ماشین پروتئین سازی سلول بتواند به آنها دسترسی پیدا كند. چندین مطالعه نشان داده اند كه آنزیم هایی كه پیوند این گروه های متیل را با پروتئین ها قطع می كنند، برای كار انتقال هسته ای جنبه حیاتی دارند. ولی بدون شك آنها تنها یكی از چیزهایی هستند كه وجودشان برای آن كار لازم است. اگر دانشمندان بتوانند رازهای سلول های تخم را برملا كنند، این امكان وجود خواهد داشت كه بتوانند بدون استفاده از خود سلول های تخم كه تهیه و نگاهداریشان نسبتاً دشوار است و استفاده از آنها نیز مسائل اخلاقی بسیاری را به دنبال دارد همان كار را انجام دهند. اگر دانشمندان بتوانند حمامی عاری از سلول به وجود آورند كه عقربه زمان را به عقب و سلول های پیش از آن را تمایز نیافته بازگرداند، این امر پیامدهای بسیاری به دنبال خواهد داشت. آزمایشگاه ها خواهند توانست سلول های بیماران را جوان تر سازند و شاید بافت های جدیدی از آنها به وجود آورند كه بخش هایی را كه به دلیل كهولت سن یا بیماری آسیب دیده اند ترمیم كنند. ولی دانشمندان به هیچ وجه مطمئن نیستند كه اصلاً امكان چنین كیمیای عاری از سلولی وجود داشته باشد. خود ساختمان تخمك و داربست پروتئین آن كه راهنمای حركت پروتئین ها در جریان تقسیم سلولی است، احتمالاً نقشی كلیدی در فعال كردن برخی ژن های ضروری ایفا می كند. در این صورت تولید و ایجاد اكسیر پروتئین ها كه بتواند عقربه ساعت را برای سلول به عقب بكشاند، احتمالاً كار ساده ای نخواهد بود. دانشمندان برای آن كه واقعاً بتوانند از توانایی سلول تخم بهره گیرند، هنوز باید یاد بگیرند كه چگونه رشد و تكامل سلول های بنیادی دوباره جوان شده و تبدیل آنها به بافت های خاص را هدایت كنند. سلول های بنیادی، به ویژه آنهایی كه از رویان به دست آمده اند، به صورت خودجوش ده ها نوع سلول می سازند، لیكن ثابت شده كه كنترل رشد و تكامل سلولی برای آنها كه تنها یك نوع واحد سلول بسازد بسی دشوارتر است. اگر چه پاره ای از تیم ها توانسته اند كلونی های تقریباً خالصی از برخی از انواع سلول های عصبی ۱- سلول های بنیادی بسازند هنوز هیچ یك نسخه ای تهیه نكرده اند كه سلول را به سمت مثلاً تبدیل شدن به جمعیت خالصی از مثلاً نورون های دوپامین ساز كه بتوانند جایگزین آنهایی شوند كه در بیماری پاركینسون از بین می روند، هدایت نماید. دانشمندان تازه شروع به درك این نكته كرده اند كه سرنخ ها چگونه با یكدیگر وارد تعامل می شوند تا سلول را به سمت سرنوشت نهایی خویش هدایت كنند. ده ها سال كار در زیست شناسی تكاملی، نقطه شروعی را فراهم ساخته است: زیست شناسان از قورباغه، مگس، موش، جوجه و ماهی های موتاسیون یافته برای پی بردن به برخی از ژن های اصلی كه فرایند تصمیم گیری سلول را برای آن كه تبدیل به سلول استخوانی یا عضله شود، بر عهده دارند، استفاده كرده اند. لیكن مشاهده رویداد نادرستی كه پس از خالی شدن جای ژن پیش می آید، آسان تر از پی بردن به تمایز سلولی هماهنگ در ظرف پتری كشت در آزمایشگاه است. درك این نكته كه چگونه در حدود ۲۵ هزار ژن در انسان با یكدیگر در تشكیل همكاری می كنند و بیشترین دقت و ظرافت را در هدایت و راهبری تكامل سلول های نابالغ از خود نشان می دهند ده ها سال ذهن پژوهشگران را به خود مشغول داشته است. با این حال اگر بتوانند موفقیتی كسب كنند، مسلماً ارزش آن بسی بیشتر از وقت و پولی است كه تاكنون برای آن هزینه كرده اند.

گرچن فوگل

Marichka
21-04-2006, 00:24
جمعه 18 فروردين ماه 1385 18:53
جام‌جم آنلاين: دانشمندان فسيلي يافته‌اند كه يكي از مهمترين كشفيات در تاريخ اين رشته است ، حلقه‌اي مفقوده بين ماهي و حيوانات خشكي ، فسيلي كه نشان مي‌دهد مخلوقات چگونه 375 ميليون سال قبل براي نخستين بار از آب بيرون آمدند و در خشكي زندگي كردند. باستان‌شناسان گفته‌اند اين يافته كه موجودي شبيه تمساح به نام تيكتاليك است ، مي‌تواند نماد عملي تكامل باشد مانند «آركا اپتريكس» يا همان فسيل معروفي كه شكاف بين خزندگان و پرندگان را از بين برد.بسياري از دانشمندان مي‌گويند شكاف‌هاي بسيار در وجود فسيل‌ها نشاندهنده وجود قدرتي برتر در خلقت موجودات است.ريچارد داوكينز ، زيست‌شناس تكاملي گفت حضور انسان در خشكي يكي از مهم‌ترين مراحل تاريخ تكامل است و تيكتاليك ارتباطي مهم در اين تاريخ است.خشكي‌ها به تدريج پديدار شدند و ماهي‌ها نخست در آب‌هاي كم‌عمق زندگي مي‌كردند. اين حيوان در عصر «ديووني» كه از 417 تا 354 ميليون سال پيش طول كشيد، زندگي مي‌كرد.دانشمنداني كه آن را كشف كردند مي‌گويند اين حيوان شكارچي بود و دندان‌هاي تيز، سري شبيه تمساح و بدني داشت كه در ازاي آن به 2.75 متر مي‌رسيد.اين حيوان نخستين نمونه كامل از حيواني است كه در آستانه انتقال از آب به خشكي قرار داشت.تد داشلر از آكادمي علوم طبيعي انگليس گفت: اين كشف ، مانند رويايي است كه به حقيقت پيوسته است.

*NashenaS*
21-04-2006, 14:59
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Black Hawk
21-04-2006, 19:18
توچه كنيد نظريه ي انسانهاي نئاندرتال هيچگاه اثبات نشد
گفته ميشود اين نظريه از نكات مبهمي برخوردار است چون اسكلت هايي يافت شده كه همزمان با نئاندرتال ها انسانهاي با ساختري انسان گونه ونه ميمون شكل وجود داشته اند هنوز هم مبدا واقعي ناشناخته است مثل آنكه ما يكدفه بوجود آمده ايم البته از نطر علم چون قران كه برهان خود را دارد

bb
21-04-2006, 19:30
دوستان این ها همه نظریه هستن احتمال داره روزی تغییر کنن
هیچ دلیلی برای تکامل انسان از میمون وجود نداره . و فعلا به خاطر یه مشت فسیل ما این نطریه رو قبول کردیم احتمال داره در آینده ثابت شه که این فسیل ها متعلق به موجودات دیگر بوده . فعلا ما همونی رو که علم گفته قبول کنیم به شرطی که تحقیق کنیم .

Marichka
24-04-2006, 23:53
دوستان این ها همه نظریه هستن احتمال داره روزی تغییر کنن
هیچ دلیلی برای تکامل انسان از میمون وجود نداره . و فعلا به خاطر یه مشت فسیل ما این نطریه رو قبول کردیم احتمال داره در آینده ثابت شه که این فسیل ها متعلق به موجودات دیگر بوده . فعلا ما همونی رو که علم گفته قبول کنیم به شرطی که تحقیق کنیم .

سلام
بله درسته هنوز دلايل قطعي از خط تكاملي انسان پيدا نشده و در ادامه بايد اضافه كنم بر طبق همين عكس:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

كه اشكان جان زحمت كشيدن فقط يه خط فرضي تكاملي از فسيلهايي كه پيدا شدن و احتمال مشتق شدنشون از هم بيشتره در دسترس هست و به خاطر همين الان اين مساله اينقدر بحث بر انگيزه.
در ضمن اگه تو عكس دقت كرده باشين زير گونه ي Homo sapiens (انسان ذيشعور) يا همون خودمون يه گونه ي هومو اركتوس هست كه در واقع در مسير تكاملي اولين انسان نمايي بوده كه با قامت راست erect حركت مي كرده و بعضيا معتقدن كه آغاز جدا شدن و برتري اناسن به ساير گونه ها همين راست و روي دوپا حركت كردن هستش.

موفق باشيد :)

Marichka
01-05-2006, 17:38
بخشي از شكاف موجود در تاريخ تكامل انسان پر شد
قطعاتي از حلقه گم شده داروين

بي بي سي-پل رينكون: جويندگان فسيل، بقاياي آنچه را كه احتمالا جد مستقيم انسان است و بيش از ۴ ميليون سال قبل مي زيسته پيدا كرده اند. كشف بقاياي اين موجود كهن به دانشمندان كمك كرده است شكاف هايي بزرگ در مرحله اي مهم از تكامل انسان را پر كنند. پروفسور تيم وايت از دانشگاه كاليفرنيا در بركلي و همكارانش اين گنجينه فسيلي را در منطقه اواش مياني در اتيوپي كشف كرده اند. آنها اين يافته ها را كه مي گويند به گونه اي به نام «آسترالوپيتكوس آنامنسيس»(Australopithecus anamensis) تعلق دارند در نشريه نيچر تشريح كرده اند.آسترالوپيتكوس يك نوع اصلي كهن از موجودات انسان نما يا همان هومينيدهاست. عموما تصور مي شود كه نوع ما انسانها، هومو، از اين گروه تكامل يافته باشد. بنابراين رابطه آسترالوپيتكوس با هومينيدهاي دو پاي حتي قديمي تر، براي درك سرمنشاء پيدايش ما انسان ها اهميت اساسي دارد. وقتي دانشمندان بقاياي ۱/۴ ميليون ساله آنامنسيس را در كنار فسيل هاي يافته شده در همان ناحيه كلي از اتيوپي قرار مي دهند، به اين نتيجه مي رسند كه اين نمونه ها ظاهرا سير تكامل ميان گونه هاي قديمي تر و جديدتر را كامل مي كند. تيم وايت گفت: «نكته با اهميت در مورد اين سلسله اتيوپيايي اين است كه آنامنسيس بين هومينيدها قديم تر و اخيرتر جاي گرفته است.»انسان ميانياين يافته شكاف ميان يك گونه كهن تر به نام آرديپيتكوس راميدوس با قدمت ۴/۴ ميليون سال و گونه هاي تازه تر موسوم به آسترالوپيتكوس آفارنسيس كه در حدود ۴/۳ ميليون قبل در اواش مياني مي زيستند را پر مي كند. آسترالوپيتكوس آنامنسيس نقش واسطه را ميان اين دو بازي مي كند؛ نه فقط از لحاظ ترتيب زماني بلكه همچنين به لحاظ آناتومي. گونه آنامنسيس براي دانشمندان تازگي ندارد، اما محققان مي گويند كه اين اولين بار است كه نشان داده مي شود اين سه گونه به ترتيب زماني و در يك مكان، يكي پس از ديگري ظاهر مي شوند.يك توضيح ممكن براي اين كشف اين است كه يك گونه به سادگي به گونه ديگر تكامل يافته است. يك احتمال ديگر اين است كه آسترالوپيتكوس ابتدا به عنوان انشعاب فرعي آرديپيتكوس ظهور كرد. براساس اين نظر، گونه مادر براي مدتي در كنار گونه دختر مي زيسته تا اينكه منقرض شده است. اما هيچ نشانه اي مبني بر اينكه اين سه گونه همزمان در اتيوپي زيسته باشند يافت نشده است.شكافي كه هنوز باز استتيم وايت توضيح داد: «فكر مي كنم بتوان بدون اغراق استدلال كرد كه شواهد ضمني استوار بر جغرافيا و زيستگاه، نشانگر تكامل يكي از گونه ها به ديگري است و آنچه ما اينجا ناظر آن هستيم همانا شكل گرفتن مرحله دوم تكامل انسان يعني پيدايش آسترالوپيتكوس است.»كشفيات تازه تا حدودي شكاف ميان آرديپيتكوس و آسترالوپيتكوس را پر مي كنند اما نه به طور كامل. پروفسور وايت گفت: «شكاف كاملا پر نمي شود؛ يك شكاف بزرگ پر شده اما دو شكاف كوچكتر ايجاد شده است. ما اكنون شكافي ميان ۴/۴ ميليون سال قبل و ۱/۴ ميليون سال را پيش چشم داريم. اين يعني ۳۰۰ هزار سال؛ كه با مقياس هاي انساني زماني بس طولاني است، اما نه در مقياس هاي زمين شناسي.»اين فسيل ها متعلق به حداقل ۸ موجود بوده است و شامل بزرگترين دندان نيش متعلق به يك هومينيد، قديمي ترين استخوان ران شناخته شده از آسترالوپيتكوس و همچنين استخوان هاي دست و پا از اين موجود است.

منبع: همشهري

Marichka
06-05-2006, 00:43
تكامل نظريه‌اي علمي و مجموعه‌اي از واقعيت‌‌هايي است كه اين نظريه در پي توضيح و تشريح آن‌هاست. جانداران پيوسته در حال تغيير و تحول‌اند و تكامل در پي درك چگونگي و اساس اين تغيير و تحول است. نظريه‌ي تكامل از راه انتخاب طبيعي،كه داروين حدود 150 سال پيش آن را تشريح كرد، توضيحي براي اين تغيير و تحول هميشگي است. البته، اين نظريه طي سال‌هاي اخير پخته‌تر شده و اكنون يكي از استوارترين و موثرترين انديشه‌هاي علمي محسوب مي‌شود كه تاكنون علم براي بشر به ارمغان آورده است . به بيان ريچارد داوكينز ( Richard Dawkins )، جانورشناس آمريكايي، " اگر جانداراني از سياره‌هاي ديگر مي‌خواستند سطح توسعه هوشي ما را بسنجند، نخستين چيزي كه مي‌خواستند بدانند اين بود كه آيا ما تا به حال تكامل را كشف كرده ايم."

شواهد زيادي از تكامل پشتيباني مي‌كنند . امروزه برعكس زمان داروين، اين شواهد به بقاياي فسيلي محدود نمي‌شوند. زيست‌شناسي مولكولي شواهد محكمي بر تاييد آن فراهم كرده است . با وجود اين، برخي برداشت‌هاي نادرست باعث شده‌اند كه برخي از افراد آن را نپذيرند و برخي سخنان غير علمي را به عنوان شواهدي علمي عليه تكامل عرضه كنند . اغلب اين افراد تلاش مي‌كنند از " جنبه منفي معلومات بشر " براي اثبات ادعاهاي خود بهره گيرند. به عبارت ديگر ، آنان توان اثبات ادعاي خود را ندارند، بلكه همواره تلاش مي‌كنند نقص‌هاي احتمالي يك نظريه را دليل ادعاي خود مطرح كنند. اما با افزايش آگاهي ما از فرايندهايي كه حيات را پيش مي‌برند، بسياري از اين نقص‌ها كه در واقع مجهول‌هاي ما و نه نقص‌هاي تكامل بوده‌اند، رفع شده اند.

در اين مقاله ، برخي از مهم‌ترين برداشت‌هاي نادرست از تكامل، گردآوري و بررسي شده‌اند.

1. تكامل يك حقيقت يا قانون علمي نيست بلكه فقط يك نظريه است.

نظريه تكامل به ما مي‌گويد كه حيات در زمين چگونه تغيير پيدا كرده است. در بيان دانشمندان ، " نظريه" ( Theory ) آن گونه كه در زبان محاوره به كار مي‌بريم، به مفهوم حدس و گمان نيست ، نظريه‌هاي علمي، توضيحي براي پديده‌هاي طبيعي هستند كه به صورت منطقي از مشاه‌ها و فرضيه‌هاي قابل آزمايش به دست مي‌آيند . تكامل زيستي بهترين توضيح علمي براي مشاهده‌هاي بي‌شماري است كه ما هر روزه در جهان زنده با آن‌ها روبه رو مي شويم.

دانشمندان در اغلب موارد براي توصيف يك مشاهده ، از واژه " حقيقت "( Fact ) استفاده مي كنند . اما حقيقت در واقع به يك پديده طبيعي مي‌گويند كه مشاهده‌ها همواره آن را تاييد مي‌كنند. براي مثال ، 225 روز طول مي‌كشد تا زهره يك دور به گرد خورشيد بچرخد. بنابراين ، تكامل را كه در واقع تغيير پيوسته سيماي حيات است ، مي‌توان يك حقيقت علمي نيز در نظر گرفت. بقاياي فسيلي و شواهد فراوان ديگري كه برخي از آن ها قابل آزمايش نيز هستند، ثابت مي‌كنند تكامل طي زمان رخ داده است. هر چند كسي اين تغييرها را با چشم خود مشاهده نكرده است، اما شواهد غير مستقيم، روشن ، صريح و در خور توجه هستند.

همه‌ي رشته‌هاي علمي در اغلب موارد برشواهد غير مستقيم متكي هستند. فيزيك‌دانان هنوز نتوانسته‌اند ذره‌هاي درون اتم‌ها رابه طور مستقيم مشاهده كنند، اما كسي در وجود آن‌ها شكي ندارد و دانشمندان درباره‌ي ويژگي‌هاي آن‌ها پژوهش مي‌كنند.

" قانون" ( Law ) علمي، توصيفي است براي اين كه يك پديده‌ي طبيعي در شرايط معين چگونه رخ خواهد داد. اما نظريه، آن پديده‌ي طبيعي را توضيح مي دهد. براي مثال، قانون‌هاي ترموديناميك آن چه را توصيف مي‌كنند كه در شرايط معين رخ مي‌دهد، اما نظريه‌هاي ترموديناميك توضيح مي‌دهد كه اين واقعيت‌ها چرا رخ مي‌دهند.

قانون‌ها مانند حقيقت‌ها و نظريه‌ها، با به دست آمدن داده‌ها ي بهتر مي‌توانند تغيير كنند. بنابراين، تصور نكنيد يك قانون علمي تغيير ناپذير است و فقط نظريه‌ها هستند كه قطعيت علمي ندارند. به علاوه، نظريه‌ها با به دست آمدن شواهد بيش‌تر به قانون تبديل نمي‌شوند، بلكه روز به روز كامل‌تر و روشن تر مي شوند. نظريه‌ها هدف نهايي علم هستند‌.

2. تعداد زيادي از دانشمندان نظريه‌ي تكامل را نپذيرفته‌اند.

اين طور نيست. اجماع علمي درباره تكامل شگفت‌انگيز است آن دسته از دانشمنداني كه سخنان آنان به عنوان مخالفان نظريه‌ي تكامل مطرح مي‌شود، در خود تكامل شك ندارند، بلكه جنبه‌هايي از چگونگي تكامل را نمي‌پذيرند. براي مثال، برخي از زيست‌شناسان در اين مورد با هم اختلاف نظر دارند كه سرعت تغيير گونه‌ها همواره ثابت و تدريجي است يا اين كه پس از گذشت دوره اي طولاني از تغييرهاي كوچك، تغييرهاي ژرف‌تري روي مي‌دهند. چنين اختلاف نظريه‌هايي درساير شاخه‌هاي علم نيز ديده مي‌شود.

3. بقاياي فسيلي از " حلقه هاي گمشده " پر است.

منظور از حلقه‌هاي گمشده، فسيل‌هاي جانداراني است كه بينابين جانداران شناخته شده قرار مي‌گيرند. هر چند در قرن نوزدهم حلقه‌هاي گمشده مهمي در شواهد فسيلي وجود داشت، اما بسياري از آن‌ها به تدريج پيدا شدند. از جمله آن‌ها مي‌توان به Archaeopetryx اشاره كرد كه جانوري بينابين خزندگان و پرندگان بوده است. نياكان وال‌ها، چهار پا داشتند و روي زمين راه مي‌رفتند و جانداران بينابين آن‌ها Ambulocetus و Rodhocetus امكان گذار از زندگي خشكي به زندگي آبي را براي آن‌ها فراهم كردند. فسيل‌هايي كه به تازگي كشف شده‌اند، اين نظريه را تاييد مي‌كنند.

با وجود اين، برخي از تغييرهايي كه در جمعيت ها رخ داده‌اند، ممكن است آن اندازه سريع روي داده باشند كه فسيلي از آن‌ها بر جاي نمانده باشد. به علاوه از بسياري از جانداران، به علت عادت‌هاي خاصي كه داشتند، به دليل شرايط محيطي و يا به اين دليل كه هيچ بخشي از پيكر آن‌ها قابليت فسيل شدن نداشتند، فسيلي بر جاي نمانده است . البته ،‌ فسيل هاي جانداران بين ماهي هاي ابتدايي و دوزيستان ، دوزيستان و خزندگان، خزندگان و پستانداران و پرندگان و خزندگان به روشني از نظريه‌ي تكامل حمايت مي كنند . صرف نظر از مدارك فسيلي،‌ يافته هاي زيست‌شناسي مولكولي نظريه تكامل را بيش از پيش تقويت كرده‌اند.

4. جانداران، چه در سطح كالبد شناسي ، سلولي و چه در سطح مولكولي، پيچيدگي بسيار زيادي دارند كه به وجود آمدن آن از راه تكامل غير ممكن به نظر مي‌رسد .

برخي از مخالفان تكامل عنوان مي‌كنند ، بعضي نظام‌ها آن انداره پيچيده‌اند كه شكل‌گيري آن‌ها با تغييرها و اصلاح‌هاي متوالي مشكل به نظر مي‌آيد . آنان به عنوان مثال به تله موش اشاره مي‌كنند كه تشكيل شده از: (1) قطعه‌اي چوب به عنوان پايه؛ (2) يك قطعه سيم فلزي كه موش را له مي كند؛ (3) فنري كه نيروي لازم را فراهم مي‌سازد؛ (4) گيره‌اي كه فنر را آزاد مي‌‌كند؛ (5) ميله‌اي كه به گيره متصل است و قطعه سيم فلزي را عقب نگه مي‌دارد.

آنان مي‌گويند با هيچ كدام از قطعه‌هاي يك تله‌موش به تنهايي نمي‌توان موشي را به دام انداخت. پيش از اين كار، همه اين قطعه‌ها بايد در موقعيت مناسب كنار يكديگر قرار بگيرند. بنابراين، بسيار دور به نظر مي رسد، تغييرهاي اندك و متوالي بتوانند نظام‌هاي پيچيده‌اي به وجود آورند. زيرا اگر هر يك از پيش‌سازه‌ها‌ي يك نظام پيچيده، يك بخش ضروري را نداشته باشند، نمي‌توانند عملي را انجام دهند.

اين گروه ادعا مي‌كنند انتخاب طبيعي فقط نظام‌هايي را بر مي‌گزيند كه از پيش وجود داشته باشند. بدون شك يك نظام ناكارآمد و ناقص انتخاب نخواهد شد. چنين نظام‌هايي را در همه جاي جهان زنده مشاهده مي‌كنيم. تاژك باكتري‌ها نمونه خوبي است. تاژك‌ها رشته‌هاي شلاق مانند درازي هستند كه يك موتور مولكولي آن را مي‌چرخاند. تاژك با يك مفصل پروتئيني به موتور متصل مي‌شود. پروتئين‌هايي كه به عنوان تثبيت كننده عمل مي‌كنند، موتور را در مكان خود نگه مي‌دارند. قطعه‌هاي ديگر نيز به عنوان " بوش " عمل مي كنند و " شافت " متحرك را در غشاي باكتري نگه مي‌دارند. بنابراين براي اين كه يك تاژك كار كند، بيش از 12 نوع پروتئين متفاوت لازم است در غياب هر يك از اين پروتئين ها، تاژك كار نميكند يا حتي سلول نمي‌تواند آن را بسازد .

براي پاسخ دادن به اين ابهام، از همين مثال تله‌موش بهره مي‌گيريم. دو قطعه از آن (گيره و ميله فلزي) را در نظر بگيريد. با اين دو قطعه شما تله موش نداريد، اما مي‌توانيد از آن‌ها به عنوان گيره‌ي كاغذ استفاده كنيد. از گيره‌ي برخي از تله‌موش‌ها نيز مي‌توان به عنوان قلاب ماهي‌گيري استفاده كرد. از قطعه چوب تله‌موش نيز مي‌توان در كارهاي گوناگوني بهره گرفت. بنابراين، قطعه‌هاي يك ماشين پيچيده به تنهايي مي‌توانند كاربردهاي متفاوت، اما مفيدي داشته باشند.

تكامل ‌از راه كپي كردن، اصلاح كردن و تركيب‌كردن پروتئين‌هاي از پيش موجود، ماشين‌هاي بيوشيميايي پيچيده‌اي را به وجود آورده كه پيش از اين براي كارهاي ديگري از آن استفاده مي‌شده است. براي مثال، بار ديگر به تاژك باكتري‌ها دقت كنيد. تعداد اندكي از پروتئين‌ها ي اين ماشين، مي‌توانند در غياب بقيه‌ي پروتئين‌هاي آن نيز كار مفيدي را انجام دهند. اين پروتئين‌ها در بسياري از باكتري‌ها به عنوان ابزاري براي تراوش سم به بيرون از باكتري به كار مي‌روند. اگر چه اين پروتئين‌ها به تنهايي كارهاي متفاوتي را انجام مي دهند، اما انتخاب طبيعي آن‌ها راحفظ مي‌كند.

پروتئين‌هاي كليدي انعقاد خون نيز چنين وضعيتي دارند.در واقع ، آن‌ها نمونه‌هاي اصلاح شده‌ي پروتئين‌هايي هستند كه در دستگاه گوارش نقش مي‌آفرينند. پروتئين‌هاي سازنده‌ي عدسي چشم، آنزيم‌هايي مانند " لاكتات دهيدروژناز " و " انولاز" هستند كه پيش از تكامل چشم وجود داشته اند، اما تكامل با كنار هم قرار دادن آن ها به شيوه‌اي جديد، نقش جديدي به آن‌ها بخشيده است.

عدسي‌هاي چشم از سلول‌هاي بافت پوششي به وجود مي‌آيند و داراي پروتئين‌هاي محلول (از جمله دو آنزيمي كه نام برده شد) در غلظت بسيار بالا هستند. غلظت نسبي اين پروتئين‌ها از حاشيه عدسي به سمت مركز آن تغيير مي‌كند. همين تغيير است كه كارآيي عدسي را در متمركز كردن نور، به همراه دارد. اين پروتئين‌ها از بقيه‌ي پروتئين‌ها شفاف‌تر نيستند، بلكه چگونگي توزيع غلظت آن‌ها در چشم و سازمان‌يابي ويژه‌ي آن‌ها در كنار يكديگر، اين توان ويژه را به آن‌ها بخشيده است.

بنابراين ، تكامل با تغيير ميزان توليد، چگونگي توزيع و سازمان‌يابي مولكول‌هاي از پيش‌موجود ، دست به نوآوري مي‌زند و لازم نيست همه چيز از صفر شروع شود .

5. بيش‌تر جهش‌هاي DNA مضرند. بنابراين انتخاب طبيعي آن‌ها را حذف مي‌كند. جهش‌هايي كه باعث مقاومت باكتري‌ها به آنتي‌بيوتيك‌ها مي‌شوند، فقط بر فرايندهاي شيميايي تاثير مي‌گذارند. حال آن كه تغيير‌هاي تكاملي بزرگ، ‌به جهش‌هايي نياز دارند كه تغييرهاي كالبدشناختي مفيدي ايجاد كنند. يك يا دو جهش (حتي در صورتي كه مفيد باشند) نيز نمي‌توانند چنين تغييرهايي را ايجاد كنند.

كشف ژن هاي HOM و HOX در جانوران گوناگون (از جمله اسفنج‌ها ، مگس سركه و پستاندران) نشان داد كه گاهي حتي يك جهش، مي تواند باعث تغييرهاي كالبد‌شناختي ژرفي شود. اين ژن‌ها طرح پيكري يك جاندار (يعني تفاوت اساسي كه بين يك حلزون و يك پشه يا يك اسفنج و يك عنكبوت وجود دارد) را در فرمان خود دارند و فعال يا غير فعال بودن آن‌ها در قطعه‌قطعه ‌شدن بدن و توليد پيوست‌هايي مانند شاخك، پا و بال دخالت دارند. جهش در اين ژن‌ها با پديده‌هايي نظير حذف پا در مارها، تغيير باله‌‌هاي لب‌دار به دست و ايجاد آرواره در مهره‌داران ارتباط دارد.

البته، ‌امروزه دانشمندان براي تشريح ويژگي‌هاي جانداران تنها بر جهش‌هاي نقطه‌اي و انتخاب طبيعي تكيه ندارند و از فرايندها و ساز و كارهاي گوناگوني بهره مي‌گيرند كه داروين از آن ها اطلاع نداشت. از جمله جا‌به‌جايي ژن، هم‌زيستي اندامك‌هايي نظير ميتوكندري و كلروپلاست، دوتايي شدن ژن، نقش ژن‌هاي تنظيمي، بازآرايي كروموزومي، پردازش گزينشي mRNA (قطعه ژن‌هاي كارآمد مي‌توانند به شيوه‌هاي جديدي به يكديگر متصل شوند). ساختار ماجولي پروتئين‌ها نيز راه را براي آفرينش پروتئين‌هايي با كارهاي جديد هموار كرده است.

6. بر اساس قانون دوم ترموديناميك، سيستم‌ها با گذشت زمان بي نظم تر مي شوند. بنابراين، سلول‌هاي زنده نمي‌توانند از مواد بي‌جان به وجود آمده و جانداران پر سلولي نمي‌توانند از جانداران تك‌سلولي تكامل يافته باشند.

اين استدلال از برداشت نادرستي از قانون دوم ترموديناميك ناشي مي‌شود. اگر اين استدلال درست باشد، كاني‌ها و دانه‌هاي برف هرگز نبايد تشكيل شوند، زيرا آن‌ها نيز ساختار پيچيده اي هستند كه خود به خود از اجزاي بي‌نظم به وجود مي آيند.

قانون دوم ترموديناميك در واقع مي گويد، انتروپي كل يك سيستم بسته ( سيستمي كه هيچ گونه مبادله‌ي انرژي يا ماده ندارد)، نمي‌تواند كاهش نيابد. آنتروپي يك مفهوم فيزيكي است كه اغلب به طور اتفاقي به بي نظمي معنا مي شود، اما مفهوم اين واژه با آنچه كه در محاوره به كار مي رود، بسيار متفاوت است.

به علاوه، قانون دوم اجازه كاهش آنتروپي را در بخش‌هايي از سيستم مي‌دهد، در حالي كه بخش‌هاي ديگر دچار افزايش آنتروپي مي‌شوند. بنابراين، كل سياره‌ي ما مي‌تواند متحمل افزايش پيچيدگي شود، زيرا نور و گرماي خورشيد وارد آن مي‌شود. جانداران نيز مي‌توانند با دريافت انرژي از مواد زنده و غير زنده، بر پيچيدگي خود بيفزايند.

7. با محاسبه رياضي مي‌توان دريافت كه تشكيل حتي يك مولكول زيستي (يك آنزيم) به طور تصادفي غير ممكن است.

مخالفان نظريه‌ي تكامل عنوان مي‌كنند، يك آنزيم دست كم از 100 اسيد آمينه تشكيل شده است. از آن جا كه 20 اسيد آمينه متفاوت وجود دارد، 100 20 تركيب متنوع از اسيد آمينه وجود خواهد داشت و احتمال ايجاد توالي خاص ، حدود 1 در 10 با 130 صفر جلوي ان است.

اين محاسبه بسيار دقيق و جالب است، اما يك محاسبه وقتي ارزشمند است كه فرض‌هاي مرتبط با آن، فرض‌هاي درستي باشند. اشتباه اين استدلال اين است كه براي تشكيل يك‌باره يكآنزيم جديد، به يك توالي خاص نياز دارد. اما در نظر نمي‌گيرد كه بهبود تدريجي آنزيم‌هاي مفيدي كه از پيش وجود داشته‌اند، مي‌تواند به ايجاد تدريجي آنزيم‌هايي با ويژگي‌هاي جديد بينجامد. تغييرهاي كوچك در توالي اسيدآمينه‌هاي يك آنزيم مي‌تواند به تشكيل آنزيم‌هاي بينابيني منجر شود كه كار زيستي خود را نيز انجام دهند.

در سال‌هاي اخير، باكتري‌ها داراي آنزيم‌هاي جديدي شده‌اند كه به آن‌ها امكان اثرگذاري بر تركيب‌هاي صنعتي سمي را بخشيده‌اند. هيدروكربن‌هاي كلردار و فلوردار، كه پيش از اين در طبيعت وجود نداشتند، از جمله اين تركيب‌ها هستند. يكي از آنزيم‌ها كه نايلون هيدرولاز نام گرفته، حاصل " جهش تغيير چارچوب "( Fram shift mutation ) است . اين نوع جهش، كل ساختمان يك پروتئين را تغيير مي‌دهد. بنابراين، آنزيم جديد شاهكار تازه تكامل است كه حتي در نتيجه‌ي يك تحول (نه تدريجي) به وجود آمده است. البته همان گونه كه انتظار مي‌رود، كارايي اين آنزيم در مقايسه با ساير آنزيم ها بسيار پايين است. اما آن چه كه اهميت بيش‌تري دارد، اين است كه اين گونه آنزيم‌ها كار مي‌كنند. در گام‌هاي بعدي، كارايي اين آنزيم‌ها مي‌تواند بهبود پيدا كند.

منبع

1. Jhon Rennie, 15 Answer to creationist nonsense , scientific American , July 2002

2. ConstanceJ . Jeffery , Moonligting proteins , TIBS , January 1999

Marichka
28-05-2006, 00:03
بيش از 98 درصد DNA و 99 درصد ژن‌هاى انسان‌ها و شامپانزه‌ها يکسان است. با اين همه، ما و آن‌ها از نظر ظاهر و رفتار تفاوت زيادى با هم داريم. براى بيش از 30 سال، پيش از آن‌که توالى ژنوم انسان يا شامپانزه‌ها تعيين شود، دانشمندان بيان کرده‌اند که اين تفاوت مى‌تواند از شيوه‌ى بيان ژن‌هاى يکسان و نه تفاوت در خود ژن‌ها، برخاسته باشد. پژوهش جديدى که در مجله‌ى Nature چاپ شده است، به نظر مى‌رسد اين نظريه را ثابت مى‌کند.

ياوو گيلاد( Yoav Gilad )، ژنتيک‌دانى از دانشگاه شيکاگو و همکارانش، از روش تازه‌اى براى برسى ژن‌هاى سلول‌ها کبدى چهار نخستى(پريمات)، انسان، شامپانزه، اورانگوتان و مکاک(ميمون ژاپنى)، بهره گرفتند. پژوهشگران مى‌توانستند 900 ژن را در هر چهار نخستى باهم مقايسه کنند و تفاوت آن‌ها را در زمينه‌ى بيان ژن ارزيابى کنند. پژوهشگران دريافتند که در هر چهار نخستى ميزان توليد مولکول mRNA در بيش از نيمى از ژن‌ها(60 درصد) تفاوتى ندارد. اما در بيان ژن 19 ژن‌، بين انسان و ديگر نخستى‌ها تفاوت چشمگيرى وجود دارد.

گيلاد مى‌گويد:" زمانى که ما بيان ژن را در نظر گرفتيم، دريافتيم که طى 65 ميليون سال از تکامل مکاک، اورانگوتان و شامپانزه، تغيير بسيار اندکى رخ داده است. اما طى 5 ميليون سال جدايى انسان از اين نخستى‌ها، تغيير زيادى در اين گروه از ژن‌هاى ويژه انباشته شده است."

حدود نيمى از ژن‌هايى که در انسان بيش‌تر بيان مى‌شوند، ژن‌هاى عامل‌هاى رونويسى هستند؛ يعنى، ژن‌هايى رمزدهنده‌ى پروتيين‌هايى که بيان ژن را در ديگر ژن‌ها تنظيم مى‌کنند. با تغيير اندکى در اين ژن‌هاى کارفرما، فرايند تکامل مى‌تواند اثر ژرفى بر بيان ژن بگذارد، بى آن‌که احتمال رخ دادن جهش‌هاى منفى را افزايش دهد. گيلاد مى‌گويد: " من فکر نمى‌کنم نتيجه‌ى پژوهش‌هاى ما سازوکار تازه‌اى را مطرح مى‌کند، اما نخستين گواه تجربى است بر اين نظريه که در نخستى‌ها عالى، تکامل ممکن است از راه تغيير بيان ژن کار کند."

گيلاد گمان مى‌کند که تغيير به‌نسبت تند در ژنتيک کبد انسان ممکن است پيامد تغييرهاى پيش‌آمده در رژيم غذايى، مانند وابستگى فزاينده به غذاى پخته، باشد. او مى‌گويد:" شايد چيزى در فرايند پختن نياز زيست‌شيميايى را براى بيش‌ترين دست‌يابى به مواد غذايى و نيز نياز به پردازش کردن زهرهاى طبيعى موجود در گياهان و غذاهاى جانورى، تغيير داده است."

اين يافته علاوه بر نظريه‌ى تکامل دستاوردهايى براى پزشکى نيز دارد: 9 ژن از 100 ژن بسيار پايدار، وقتى که تغيير مى‌کنند، در روند سرطان درگير مى‌شوند. به نظر پژوهشگران " اين يافته پيشنهاد مى‌کند که توجه به ژن‌هايى با ميزان بيان ژن حفظ شده در ميان نخستى‌ها، در شناسايى ژن‌هاى نامزد براى پژوهش‌هاى مرتبط با بيمارى‌ها، مى‌تواند سودمند باشد." همچنين، اين يافته تا اندازه‌اى از اين راز پرده بر مى‌دارد که چگونه انسان و شامپانزه، که ژن‌هاى مشترک زيادى دارند، مى‌توانند اين همه متفاوت باشند.

منبع:

David Biello, Separation of Man and Ape Down to Gene Expression,[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] March 09, 2006

Marichka
04-06-2006, 12:27
مطالعات جديد در موسسه ماكس پلانك درشهر لايپزيك آلمان كه به بررسي مباحث انسان شناسي تكاملي مي پردازد ، در باره اشتراك رفتارهاي نوعدوستانه انسان و شامپانزه به يافته هاي جديدي دست يافته است . محققين سناريوهاي مختلف طراحي كردند كه در آنها يك انسان بالغ با يك مسئله رودرو قرار مي گيرد وبه كمك ديگران نياز دارد . در يكي از اين سناري ها فرد بزرگسال اشيايي را طور عمدي در كف اتاق مي اندازد و وانمود مي كند كه نمي تواند آن را بردارد ، گويي نيازمند كمك است .
كودك 18 ماهه انسان در چندين موقعيت از قبل طراحي شده در آزمايشات اخير ، بي اختيار به كمك فرد بزرگسال آمده است و شامپانزه ها نيز رفتاري مشابه در موقعيتهاي ساده تر از خود نشانداده اند . اين يافته هاي جديد نشان مي دهد كه اشكال اثري و ابتدايي رفتارهاي نوعدوستانه در اجداد انسان نيز وجود داشته است . البته بر اساس يافته هاي گروه ديگري از محققين همين موسسه نشان داده شده است كه اين نتايج به وضعيت هاي خاصي محدود مي شود . (SCIENCE, March 3, 2006)
فليكس وارنيكن (Felix Warneken) و مايك توماسلو (Mike Tomasello)دريافتند كه كودكان 18 ماهه ، كاملا از روي ميل به افراد بيگانه كمك مي كنند . وارنيكن مي گويد " نتايج تحقيقات ما حيرت آور بود ، چرا كه اينگونه كودكان بسيار كم سن و سال و هنوز قنداقي هستند و به سختي مي توانند حرف بزنند، اما با اين حال نشان داده اند كه تمايل به كمك به ديگران دارند ". وارنيكن سناريوها مختلفي را انجام داد : مثلا در يكي از اين آزمايشات، لباس ها را از بند مي آويخت و يكي از گيره هاي لباس را عمدا مي انداخت وچنين وانمود مي كرد كه نمي تواند آن را بردارد . دراولين 10 ثانيه پس از اين عمل او خودش را به گيره لباس مي رساند . در 10 ثانيه بعدي به كودك مورد آزمايش نگاه مي كرد . بعد از 20 ثانيه بطوريكه كودك بشنود مي گفت " اي واي گيره لباسم افتاد " . اما هيچ وقت به طور مستقيم از كودك كمك نمي خواست و البته اگر كودك گيره را پس مي آورد از او تشكر نمي كرد و پاداشي نيز به او نمي داد . كودكان مورد آزمايش در 84 درصد موارد در همان 10 ثانيه اول حتي قبل از اينكه وارنيكن به كودك نگاه كند براي پس آوردن گيره لباس كمك مي كردند. اين محقق مي گويد : كودكان مورد آزمايش در مواردي كه من از روي عدم نياز گيره لباس را روي زمين مي انداختم در برداشتن و پس آوردن آن كمكي نمي كردند .بچه ها فقط زماني اقدام به كمك مي كردند كه در مي يافتند من براي تمام كردن كار آويختن لباسها به آن گيره نياز دارم ! در مواردي كه كودك قبلا باز پس آوردن گيره لباس را تجربه كرده بود ، وارنيكن موقعيتهاي آزمايشي ديگر و پيچيده تري را براي او انتخاب مي كرد . يكي از اين موارد جعبه اي با يك كشو در قسمت تحتاني آن براي برداشتن شيئي بود كه داخل آن مي افتاد . وارنيكر يك قاشق داخل جعبه مي انداخت و وانمود مي كرد كه از وجود كشو پاييني اطلاعي ندارد . باز هم كودك در صورتي در باز گرداندن قاشق به وارنيكر كمك مي كرد كه مي ديد وي با تقلاي زياد سعي در برداشتن قاشق از جعبه دارد . قصد كمك كسي به ديگري در انجام كاري كه منفعتي براي وي ندارد، نوعدوستي ناميده مي شود .
تا اينجا فقط انسان است كه نشان داده است نوعدوست مي باشد . ما صدقه مي دهيم و به موسسسات خيريه كمك مي كنيم ، ماليات مي پردازيم و به كساني كه آنها را نمي شناسيم كمك مي رسانيم. اما اين حس تا كنون در كودكاني كه حتي مهارت هاي كلامي نيز ندارند به اثبات نرسيده بود . اين مطالعات نشان داد كه بچه ها حتي قبل از اينكه چندان اجتماعي شده باشند ، خوبخود و بي اختيار تمايل به كمك به ديگران دارند . به عبارت ديگر نوعدوستي در ذات انسان است . اما آيا عمل كمك كردن مخصوص گونه انسان است ؟
مطالعات اخير بوسيله ژنسن و همكاران وي نشان داده است كه منحصرا شامپانزه ها در هنگام بدست آوردن غذا باهمنوعانشان چنين رفتاري دارند . البته ممكن بود شامپانزه ها در مواردي غير از بدست آوردن غذا نيز به هم كمك كنند .لذا وارنيكن همان اعمال آزمايش شده روي انسان را روي شامپانزه نيز انجام داد . اگر چه شامپانزه ها در موارد پيچيده اي مثل جعبه كشو دار موفق نبودند ، اماوقتي شخص مانوس يا سرپرست آنها در تلاش براي رسيدن به چيزي بود ، به وي كمك مي كردند . وارنيكن مي گويد : اين اولين تجربياتي است كه نشان دهنده نوعدوستي در يك غير انسان است . وي مي گويد: قبل از اين ادعا مي شد كه شامپانزه ها اساسا براي منافع خودشان عملي را انجام مي دهند ، اما در آزمايشات ما بدون اينكه پاداشي دريافت كنند ، عمل كمك به همنوع انجام مي شد . به نظر وارنيكن ، آلترويسم يا نوعدوستي شامپانزه ها احتمالا نشانگر نياي مشترك با ما بوده باشد به اين معني كه قبلا ( يعني قبل از اينكه در شش ميليون سال قبل انسان و شامپانزه از هم جدا شوند) اشكال اثري رفتار كمك به همنوع، در جد مشترك ما وجود داشته است .
وارنيكر با خنده مي گويد : مردم فكر مي كنند رفتارهاي كمك به هم نوع منحصر به انسان است ، اما احتمالا شامپانزه ها اينطور فكر نمي كنند ! احتمالا ذره اي از نوعدوستي در اجداد ما طي دوران تكاملي وجود داشته است و همين مقدار كم نوعدوستي به صورت بسيار قوي در انسان امروزي تكامل يافته است .
منبع: زيست پويا

Marichka
04-06-2006, 23:59
خيلی عالی بود مرسی
بخصوص پست 12 که جواب بسياری از سفسته ها رو در خودش داره

سلام
ممنونم از نظرتون
بله به هر حال تكامل هم يه نظريه است كه بهتر از ساير نظريه ها تونسته اون چيزي رو كه الان مي بينيم توضيح بده فقط همين.
بازم ممنون
موفق باشين :happy:
==================================
ما از کجا آمده ایم ,و چگونه به اینجا رسیده ایم؟غالب دانشمندان بر این باورند که به احتمال قوی انسان مدرن اولین بار حدود 150.000 سال قبل در افریقا تکامل یافته و بعد ها در نقاط مختلف کره زمین ساکن شده است . زمانی که این مهاجرت آغاز شد, مسیر آن به کدام طرف امتداد یافت ؟ بر پايه يكي از تئوري هاي موجود، یک موج مهاجرتی از افریقا در 50.000 سال قبل آغاز شده و طی آن انسان مدرن به طرف شمال افریقا واز آنجا به خاور میانه وارد شده است .انسان سپس از خاورمیانه به دو سوی غرب و شرق یعنی اروپا و آسیا مهاجرت نمود . مدل دیگری نیز پیشنهاد می کند که به جای یک موج ,چندین موج مهاجرتی از افریقا اتفاق افتاده که احتمالا شروع آن در 80.000 سال قبل با مهاجرت به دو سوی جنوب و شمال بوده است. انتشار دو مطالعه جداگانه فوق در ژورنال پژوهشی ساینس( Science ) که هرکدام طرحی از پراکنش انسان را مطرح می کنند, منجر به ارائه تئوری سوم گردید که معتقد است: پراکندگی انسان یکباره و سریع و آنهم در حدود 60.000 تا 75.000 سال قبل اتفاق افتاده است . این پژوهش اشاره می کند که انسان امروزی افریقای شرقی را با گذر از عرض دریا ترک کرده وسپس در جنوب خشکی در امتداد خط ساحلی شبه جزیره عربستان به طرف هند مالزی و استرالیا مهاجرت نموده است . یکی از مطالعات اخیر توسط کومارآسامی تنگراج( Kumarasamy Thangaraj)ژنتیک دان مرکززیست شناسی سلولی و مولکولی حیدر آباد هند انجام شده است .تنگراج و همکارانش جمعیت انسانی جزایر نیکوبار وآندامن( Andaman and Nicobar Islands) در نزدیکی سواحل تایلند را بررسی کردند. این مطالعات بر بررسی DNA میتوکندریایی یعنی ماده ژنتیک مادری که از طریق مادری در طول تاریخ گذر نموده و به بیشتر سلولهای انسانی رسیده , استوار بود.غالب دانشمندان معتقدندکه : تمام آدمیان در DNAمیتوکندریایی خود اثری از جد مشترک مادری خود دارند که حدود 150.000تا200.000 سال قبل زندگی می نموده است تانگاراج و همکارانش از این ماده ژنتیک به عنوان راهنمایی برای تعقیب دودمانی شش جمعیت بومی از قبایل بسته ساکن این جزایر بهره بردند . مهمترین این قبایل عبارت از نیکوبارز , اونگه , آندامانس و آندامانس بزرگ بود . مطالعات اولیه نشان داد که نیکوبارز ها از آسیای جنوب شرقی منشا گرفته اند و احتمالا حدود 15.000 تا 18.000 سال قبل به این جزایر رسیده اند . تنگراج می گوید: سابق بر این دانشمندان گمان می کردند که سه قبیله بومی این جزایر ---- آندامنز,اونگه و آندامانز بزرگ ---- منشا متفاوتی دارند .



اما وقتی ما ژنوم میتو کندریایی آنها را بطور کامل تعیین توالی نمودیم , به تغیرات واحدی در آنها پی بردیم که در هیچ کجای جهان دیده نشده است . این یافته ها تنگراج و همکارانش را به این مهم رهنمون ساخت که پیشنهاد کنند ,که این قبایل از مهاجرین بسیار قدیمی افریقا منشا می گیرند . او می گوید :بر اساس جهش ها ما تخمین می زنیم که این قبایل باید حدودا 50.000 تا70.000 سال قبل از طریق مسیر دریایی جنوبی مهاجرت کرده باشند . خط ساحلی وینسنت ماکائولای (Vincent Macaulay) متخصص آمار ژنتیک در دانشگاه گلاسکو در اسکاتلند مطالعات ژنتیکی متفاوتی ارائه کرده است .مطالعات وی نیز که بر اساس شواهد بوم شناختی و دیرینه شناسی است ماکائولای و همکارانش را به این امر رهنمون ساخت که انسان امروزی افریقا را از طریق یک مسیر مهاجرتی جنوبی ترک کرده است . پژوهشگران مي گويند شواهدي وجود دارد كه انسان امروزي نمي توانسته است قبل از 50.000 سال قبل از مسير جنوبي مهاجرت نمايد . زيرا تمام افريقاي جنوبي عربستان و خاورميانه به طرف مركز آسيا تا آن زمان كوير هاي غير قابل عبور بوده است . همچنين دانشمندان دلايلي بر اسكان انسان در 63.000 سال قبل در استراليا پيدا كرده اند . انسان مدرن به منظور ترك افريقا از طريق مسيري در جنوب افريقا ، همانگونه كه ماكائولايو و همكارانش بيان داشته اند ، به فنون مسافرت هاي اقيانوسي آشنايي داشته است . ماكائولاي مي گويد براي انسان مدرن گذر از عرض درياي سرخ كه افريقاي جنوبي را از شبه جزيره عربستان جدا مي نمايد ،چندان غير ممكن نبوده است .اين مسير كوتاه و در حد چند كيلومتر است و انسان مي توانسته براحتي آنسوي دريا را با چشم ببيند. اگر چه امكان شنا وجود نداشته ولي براحتي انسان مي توانسته بصورت شناور بر يك تخته پاره خود را به آن سوي ساحل برساند . اما چگونه انسان توانسته به استراليا يعني سرزميني برسد كه صدها مايل دريايي از نزديكترين ساحل فاصله دارد ؟ماكااولاي در اين خصوص پاسخهاي مبهم و سر بسته مي دهد. گذار انسان از افريقا تا استراليا بسيار اسرار آميز مي نمايد . وي مي گويد اين كار در گرو يك دريانوردي ماهرانه و طولاني است . ماكائلاي مي گويد :انسان امروزي در 66.000 سال قبل به هند ، در 64.000 سال قبل به مالزي و حدود 63.000 سال قبل نيز به استراليا رسيده است . اين گسترش داراي سرعت بسيار زيادي بوده ، بطوريكه در طول 3.000 سال حدود 12.000 كيلومتر7,500 miles مسير پيموده است . اگر شما اندكي رياضيات بلد باشيد، مي بينيد كه اين پراكنش سرعتي برابر 4 كيلومتر در سال داشته كه سرعت نسبتا بالايي است ولذا شايد بتوان گفت كه انسان آن روز از كشتي هاي كوچك براي اين منظور استفاده مي كرده است . (4 كيلومتر در سال قابل مقايسه است با پراكندگي و اسكان انسان در امريكا يعني زماني كه انسان ازآسيا و از طريق پل معروف برينگ لند(ancient Bering land bridge) براي اولين بار به امريكاي شمالي و سپس از آنجا به امريكاي جنوبي رفت.) ساكنان اروپا (European Settlement ) ماكائولاي معتقد است كه جمعيت اروپا شاخه اي از مهاجراني هستند كه از جايي در شرق افريقا اولين بار از طريق مسير جنوبي به عربستان و سپس خاور گسترش يافتند. اين افراد در حدود 50.000 سال قبل به موازات بهبود وضعيت آب و هوايي به اروپا مهاجرت نمودند . قديمي تر ين شواهد و آثار باستان شناسي نشان مي دهند كه انسان اوليه از 45.000 سال پيش در اين قاره ساكن بوده است . گروه ماكائولاي حدس مي زنند كه اولين گروههايي كه افريقا را ترك كردند و در قاره هاي ديگر ساكن شدند ، در حد چند صد تن بيشتر نبوده اند . پيتر فوستر( Peter Forster) ژنتيك دان انستيتو مك دونالد وابسته به دانشگاه كمبريج لندن پس از تحقيقات ديرينه شناختي مي گويد اندازه اين جمعيت نسبت به تاثيري كه در تاريخ بشري گذاشته اند حيرت انگيز است. فوستر خود در مجله ساينس Science يكي از دو مقاله منتشره را نوشته است . فوستر مي گويد : ما از جمعيت چند صد تايي صحبت مي كنيم كه از افريقا در حدود 60.000 سال قبل خارج شده اند . در اين دوره اخير بين 60.000 تا 30.000 سال قبل ، تراكم جمعيت انسان پايين بوده است . وي ادامه مي دهد :"و اين گروه كوچك بنيان گذار كه ميلياردها زاده آن اكنون روي كره زمين زندگي مي كنند فشارهاي ژنتيكي عظيمي را متحمل شده ، تا جاييكه امروز شاهد اين همه تنوع ژنتيكي در گونه انسان هستيم.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

bb
05-06-2006, 08:50
امیدوارم به درد بخوره
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ebinem173
05-06-2006, 12:07
دوستان اگر عکسی از استخوانهای کشف شده پیدا کردید لطفا اینجا قرار بدید

mahtabesfahan
05-06-2006, 12:14
Dianella
خيلي عالي بود و كاملا علمي . اما اسلام نظر ديگه اي داره
اسلام بوجود آمدن انسان را " دفعي " مي داند و نظريات داروين را كشك ميشمرد

Marichka
05-06-2006, 12:23
Dianella
خيلي عالي بود و كاملا علمي . اما اسلام نظر ديگه اي داره
اسلام بوجود آمدن انسان را " دفعي " مي داند و نظريات داروين را كشك ميشمرد

سلام
ممنون از نظرتون.
يه جاي ديگه هم قبلا گفته بودم كه اون چيزي كه در قرآن اومده راجع به تكامل نياز به تفسير داره و يه كتاب خيلي كامل هم در اين مورد هست. در ضمن اين نظريه فقط اغازگرش داروين بوده و شما اگه همه ي مطالب رو بخونيد متوجه ميشيد كه هر روز شواهد جديدتري بر قبول اين نظريه پيدا ميشه. در نهايت من قصد بحث اينجا ندارم و همونطور كه در پاسخ پست بابك عزيز گفتم اينم مثل خيليهاي ديگه فقط يك نظريه است كه كمك مي كنه اون چيزي رو كه در جهان واقعيت مي بينيم توضيح بديم فقط همين و كسي هم روي اون پافشاري نكرده بلكه دنبال جمع كردن شواهد براي قبول يا رد اون هستند.

هميشه موفق و پيروز باشيد :)

mahtabesfahan
05-06-2006, 16:34
سلام
من اصلا نظريه داروين رو رد نكردم
فقط گفتم از ديدگاه اسلام ما يه حو كنفيكون يا يه چيزي تو اين مايه ها شديم و بايد فقط بگيم چشم وگرنه مرتد و ملحد و چه و چه هستيم و ...
اول هم گفت مطلبي كه نوشتي خيلي علميه پس انتخاب من معلومه
در هرصورت موضوع خوبي رو دنبال ميكني چيزي كه خيلي ها ازش فرار ميكنن
راستي رشته تحصيلي شما بايد يه چيزي تو مايه هاي زيست شناسي پزشكي باشه نه

Marichka
05-06-2006, 19:49
سلام
من اصلا نظريه داروين رو رد نكردم
فقط گفتم از ديدگاه اسلام ما يه حو كنفيكون يا يه چيزي تو اين مايه ها شديم و بايد فقط بگيم چشم وگرنه مرتد و ملحد و چه و چه هستيم و ...
اول هم گفت مطلبي كه نوشتي خيلي علميه پس انتخاب من معلومه
در هرصورت موضوع خوبي رو دنبال ميكني چيزي كه خيلي ها ازش فرار ميكنن
راستي رشته تحصيلي شما بايد يه چيزي تو مايه هاي زيست شناسي پزشكي باشه نه

سلام :)
بازم ممنون.
در مورد اين كه ملحد و كافر و اينا هستين كه بدون طرفداري بايد بگم درس تكامل به طور كلي در مورد تكامل هر موجودي اصلا در كليساهاي كاتوليك تدريس نميشه كه مبادا به بخش تكامل انسان برسن و از جواب باز بمونن و فقط در دانشگاه ها هست كه ارائه ميشه. پس ما از اين لحاظ خيلي جلوتر هستيم كه درمورد اون بحث كرديم و سعي كرديم اونو با چيزي كه در قرآن اومده تطبيق بديم. حالا منظور من اصلا و ابدا جنبه ي ديني نيست منظورم اينه كه بحث در مورد چيزي به معني قبول يا ردش نيست فقط بحثه همين.
از پستتون هم معلومه كه با فكر باز با مسايل برخورد مي كنين :happy:
هميشه موفق باشيد و پايدار :)

bb
06-06-2006, 05:33
دوستان اگر عکسی از استخوانهای کشف شده پیدا کردید لطفا اینجا قرار بدید

دوست من اگه عکس میخوای بیا تاپیک زمین شناسی تو صفحه 5 چند تا لینک گذاشتم که انگلیسی هستن تو بعضی از لینک ها می تونی عکس پیدا کنی

bb
12-08-2006, 04:37
بنا بر یک تئوری جدید، نبرد میان مارها و میمونهای اولیه، موجب شده است که آنها دارای حس بینایی قویتر و مغزهای بزرگتری شوند.
این نظریه که توسط انسان شناسی به نام خانم لین ایسبل (Lynne Isbell) بیان شده است، چنین میگوید که مارها و میمونهای اولیه، دارای سابقه طولانی و مشترکی هستند. از آنجایی که هر یک قصد داشته اند برتر باشند، وادار به ایجاد راه حلهای جدیدی در شیوه زندگی خود شده اند.

میمونهای نخستین، برای گریز از خورده شدن توسط مارها مجبور شدند راه هایی برای ردیابی و دور شدن از این خزندگان بیابند. بعضی از این میمونها شامه قویتری پیدا کردند و عده دیگری در مقابل سم مار مصونیت یافتند.

این پستانداران به تدریج دارای حس بینایی بهتری برای تشخیص رنگها، جزئیات و حرکات شده و توانایی دید سه بعدی را به دست آوردند. این ویژگیها برای یافتن دشمن در فاصله نزدیک بسیار کارآمد بودند.

انسانها از همین گروه موجودات آمده اند
سابق بر این دانشمندان تصور میکردند که این ویژگیها همه در زمانی تکامل یافته که میمونها استفاده از دست و چشم را برای گرفتن حشرات، چیدن میوه و تاب خوردن بر روی شاخه ها آموخته اند. اما کشفیات جدید در علم عصب شناسی، این نظریات را با شک و تردید همراه کرده است.

به گفته ایسبل "میمونها بزرگ نخستین در یک مسیر خاص حرکت میکردند. آنها تمام توجه خود را بر بالابردن تواناییهای بینایی خود متمرکز کرده بودند تا از مارها دور بمانند. پستانداران دیگر نمیتوانستند چنین کنند زیرا میمونهای بزرگ از قبل برای توسعه چنین سازگاریهایی برنامه ریزی شده بودند."

یک اسلحه جدید
شواهدی از قبیل فسیلها و نمونه های DNA نشان میدهند که مارها قبل از پیدایش میمونها در حدود 100 میلیون سال گذشته، بر روی زمین میزیسته اند. به این ترتیب این خزندگان مهمترین شکارچیان میمونها بوده اند.

امروزه شکارچیان دیگری نیز در کمین خانواده میمونها هستند که عقاب، شاهین، گوشتخوارانی چون خرس، گربه سانان بزرگ و گرگها از آن جمله اند، اما تمام اینها مدتها بعد از مارها به وجود آمده اند. از آن گذشته، تمام این صیادان از فاصله بیخطر و دور قابل شناسایی هستند اما مارها به سادگی تشخیص داده نمیشوند.

اسلحه تازه مارها، موجب پیشرفت تواناییهای بینایی و بزرگتر شدن مغز میمونهای نخستین شد و این تکامل که در ابتدا برای دفاع از خود ایجاد شده بود، به برقراری ارتباط متقابل در گروه های این پستانداران انجامید.
قدرت دید سه بعدی
نظریه جدید ایسبل میتواند چگونگی شکل گیری تعدادی از خصوصیات مشخص میمونهای اولیه را توضیح دهد. برای مثال، انواع میمونها در میان اندک جانورانی هستند که چشمانشان در جلو صورتشان قرار دارد (در بیشتر حیوانات، چشمها در دو طرف سر قرار گرفته اند). این همگرایی مداری، موجب شده است تا درک عمق در آنها به وجود بیاید و بتوانند جهان را به صورت سه بعدی مشاهده نمایند. این پستانداران از قدرت تشخیص رنگ بالایی برخوردارند و تنها موجوداتی هستند که برای رسیدن و گرفتن چیزی، بسیار به قدرت بینایی خود متکی هستند.

قبلا دلیل ایجاد دید سه بعدی چنین تعریف میشده است که با توجه به حشره خوار بودن آنها، این قابلیت نه تنها به یافتن و گرفتن حشرات ریز کمک میکرده، بلکه هنگام حرکتهای سریع و جهیدن از شاخه ای به شاخه دیگر، تشخیص محل مناسب و شاخه های کوچک را ممکن میساخته است. اما ایسبل در این تعاریف ایرادهایی دیده است.

به گفته او هیچ دلیلی مبنی بر حشره خوار بودن میمونهای اولیه در دست نیست و ممکن است آنها نیز مانند نسل امروزی خود همه چیز خوار بوده اند. از طرفی تحقیقات عصب شناسی نشان میدهد که قدرت بینایی همراه با توانایی گرفتن و قاپیدن با دست، تکامل نیافته است. برعکس این تحقیقات نشان میدهند که توانایی گرفتن و استفاده از دست قبل از اینکه آنها جهیدن و از شاخه پریدن را به کار ببرند و دید سه بعدی پیدا کنند، به وجود آمده است.

عناصر تغییر تکاملی
به عقیده ایسبل، پستانداران بدوی که بعدها به خانواده میمونها مبدل شدند، به خاطر نوع غذایشان، برای بهبود بخشیدن به بینایی خود و رشد مغزشان نسبت به پستانداران دیگر در موقعیت بهتری قرار داشتند.

او میگوید: "آنها غذاهای پر قند و گلوکز مصرف میکردند که برای سوخت و ساز و تولید انرژی بسار لازم است، بینایی بخشی از مغز است و به کار بردن مغز انرژی زیادی میطلبد و در نتیجه شخص به نوعی رژیم غذایی نیاز دارد تا این نیاز را برطرف کند."

انواع میمونهای امروزی از میوه خوارترین پستانداران هستند و این نوع تغذیه ظاهرا از همان ابتدا توسط اجدادشان به کار برده میشده است. آنها احتمالا غذایی شامل میوه، شهد، گل و حشره مصرف میکرده اند."

news.yahoo.com

bb
14-08-2006, 07:40
داروين معتقد است که در ميان موجودات اعم از حيوانات و انسان و .... هر موجودي که توانايي سازگاري نداشته باشد از چرخه طبيعت خارج ميگرديد.. مثلا انسانها در هنگام سرما براي سازگاري نياز داشتند که بدنشان مو در آورد ..... او ميگويد به طور کلي، محيط از ميان اعضاي گوناگون يک جمعيت ، به نفع جانداراني که بهتر سازگاري پيدا کرده اند دست به انتخاب مي زند ، که به آن نظريه انتخاب طبيعي داروين گفته ميشود . داروين باور داشت که با ارتقاي انسان به سطح فکري و اجتماعي لازم ، يعني ايجاد موقيعتي مناسب در محيط ، که با استفاده از ابزار ، لباس ، آتش و غيره ميسر شد ، انتخاب طبيعي در جهت اصلاح ساختمان بدن متوقف گرديد .يعني ديگر انسان نيازي نداشت تا در موقع لزوم سازگاري پيدا کند . مثلا وقتي سردش ميشد ديگر نيازي نبود بدنش با طبيعت سازگار شود بلکه لباس گرم ميپوشيد تا سردش نشود . زيرا انسان توانست از ذهنش استفاده کند . ديگر در اينجا برتري جسمي و سازگاري اهميت نداشت بلکه براي بقا برتري فکر و تعاون اجتماعي ارزشمند شد . داروين استدلال ميکند که مردم ستيزه جو ، خودپسند و فاقد روحيه تعاون و همکاري ، که با کمبود ابزار وحدت مواجهند در معرض نابودي هستند زيرا پديده هاي بالا جز ضرورتهاي اجتماعي هستند . همچنين افرادي که از تعاون بيشتري برخوردارند ، جايگزين کساني ميشوند که از تعاون کمتري برخوردارند. به طور کلي ، پيشرفت در جوامع بشري به افزايش جمعيت فکور و مستعدو اخلاقي با معيارهاي متعالي بستگي دارد . يعني هر چه افراد يک جامعه فکورتر باشند پيشرفت در جامعه سريعتر و بيشتر است و هر چه افراد فکور جامعه کمتر باشند نه تنها ممکن است جامعه پيشرفت نکند بلکه حتي ممکن است سير نزولي نيز داشته باشد ...
پرویز شاهروخیان

bb
31-08-2006, 07:58
بى‌گمان يکى از دانستنى‌هاى پايه‌اى براى زيست‌شناسى، رده‌بندى جانداران است. بدون نام‌گذارى درست و دسته‌بندى جانداران در گروه‌هاى همانند، زيست‌شناسان در هر شاخه‌اى که از اين دانش پژوهش مى‌کنند، با دشوارى رو به رو مى‌شوند. براى نمونه، يک زيست‌شيمى‌دان ماده‌ى سودمندى را از گياهى مانند گون، به دست آورده است و مى‌خواهد دستاورد پژوهش خود را گزارش کند. تنها در کشور ايران صدها گونه گياه گون از جنس‌هاى گوناگون وجود داد. او چگونه مى‌تواند گزارشى بنويسد که همگان با خواندن آن دريابند آن دانشمند روى کدام گون پژوهش کرده است؟

با همين نمونه‌ى بسيار ساده به‌خوبى مى‌توان دريافت که نوآورى کارل فون لينه، دانشمند سوئدى، در نام‌گذارى دو بخشى جانداران و رده‌بندى آن‌ها بر پايه‌ى شباهت‌هاى ساختارى تا چه اندازه ارزشمند است. اما در کتاب‌هاى رده‌بندى گياهان و جانوران در کنار نام لينه و حتى پيش از او با نام دانشمندان يونان باستان، از جمله ارسطو، بر مى‌خوريم که کوشش‌هايى براى رده‌بندى جاندارن انجام داده بودند. ارسطو گياهان را در سه گروه درخت‌ها، درختچه‌ها و علف‌ها دسته‌بندى کرده بود. او جانوران را به دو دسته‌ى بزرگ مهره‌داران و بى‌مهرگان بخش کرده و براى هر کدام از آن‌ها زيرگروه‌هايى آورده بود.

در بيش‌تر نوشته‌هاى پژوهشگران ايرانى پيرامون رده‌بندى، چه در کتابى جداگانه يا بخشى از يک کتاب زيست‌شناسى، با نام ارسطو و شيوه‌ى او در رده‌بندى جاندران بر مى‌خوريم و در بيش‌تر آن‌ها نيز به ناکارآمد بودن آن شيوه اشاره شده است. اين موضوع حتى در کتاب‌ها درسى دوره‌ى راهنمايى و دبيرستان نيز بازتاب يافته است. به بيان ديگر، دانش‌پژوهان ايرانى از دوران آموزش دبستانى تا زمانى که در دانشگاه آموزش مى‌بينند و حتى در زمينه‌ى رده‌بندى کارشناس مى‌شوند و کتاب مى‌نويسند، با ارسطو و رده‌بندى ناکارآمد او آشنا مى‌شوند.

چرايى اين کار را نيز شايد بتوان اين گونه بيان کرد که پرداختن به رده‌بندى ارسطو ارزش تاريخى دارد و هر نويسنده‌اى مى‌کوشد در کتاب خود به گوشه‌هايى از تاريخ علم بپردازد. اين رويکرد را در بيش‌تر کتاب‌هايى که در نظام‌هاى آموزشى غربى نوشته شده است، مى‌بينيم و رويکرد درستى است، چرا که پرداختن به تاريخ علم، سواى ارزش‌هاى ديگر ، کارکرد فرهنگى دارد. پرداختن به شخصيتى مانند ارسطو، به هر بهانه‌اى که باشد، پل زدن به فرهنگ و تمدنى است که غربى‌ها بر اين باورند آن‌چه اکنون دارند ريشه در آن دارد.

با اين همه، به نظر نمى‌رسد پرداختن به رده‌بندى ارسطو در کتاب‌هايى که پژوهشگران و نويسندگان ايرانى نوشته‌اند، بر پايه‌ى آن کارکرد فرهنگى که گفته شد، انجام شده باشد. بيش‌تر به نظر مى‌رسد يک گرته‌بردارى از کتاب‌هايى باشدکه غربى‌ها نوشته‌اند و چون آن‌ها در کتاب‌هاى خود به ارسطو پرداخته‌اند، ما هم براى علمى نشان دادن کتاب‌هاى خود، بايد چنين کنيم. اى کاش ما هم همان کارکرد فرهنگى را ،که بسيار مورد توجه غربى‌هاست و حتى آن را در سندهايى آموزشى خود به عنوان يک هدف بنيادى تعريف کرده‌اند، درباره‌ى فرهنگ و تمدن خود به کار مى‌گرفتيم. اى کاش در کنار شيوه‌ى رده‌بندى ارسطو، به شيوه‌ى رده‌بند جانداران در ايران باستان و ايران دوره‌ى اسلامى نيز مى‌پرداختيم.

پيرامون بندهش

نگارنده در کوشش براى گام نهادن در اين راه با کتاب ارزشمندى به نام بندهش(bondahesh) آشنا شد که بخش‌هايى از دانش ايرانيان باستان را در خود دارد. نام اين کتاب دانش‌نامه‌گونه از دو واژه‌ى بن به معنى آغاز و خواستگاه و دهش به معناى آفرينش ساخته شده و روى هم به معناى آفرينش آغازين يا آغاز آفرينش است. با اين همه، آن‌چه در کتاب آمده تنها پيرامون آفرينش نيست، بلکه دانستنى‌هاى جغرافيايى، زمين‌شناسى، جانورشناسى، گياه‌شناسى، مردم‌شناسى، گاهشمارى، اخترشناسى، دودمان‌شناسى و پيشگويى‌هايى پيرامون آينده‌ى جهان نيز در آن گنجانده شده است.

کتاب بندهش را موبدى زردشتى به نام فرنبغ‌دادگى يا دادويه در سده‌ى سوم هجرى از روى نوشته‌هاى باستانى ايران گردآورى کرده است. فرنبغ خود در آغاز کتاب به بهره‌گرفتن از زند، تفسير اوستا، اشاره کرده و در جاى‌جاى کتاب عبارت‌هايى مانند "آن گونه در دين گويد"، "چنين گويد به دين" يا "در دين گويد"، نوشته است که در همگى آن‌ها دين به معناى اوستا و زند است. بررسى کتاب هشتم دينکرد، يکى ديگر از کتاب‌هاى دينى و کهن ايرانيان، نشان مى‌دهد که بسيارى از دانستنى‌هاى بندهش در دام‌دادنسک اوستايى، ونديداد، سپندنسک و چهردادنسک وجود داشته است. بنابراين، آن‌چه در بندهش آمده، ريشه در نوشته‌هاى بسيار کهن‌تر ايرانيان دارد.

از بندهش دو گونه متن بلند و کوتاه به زبان پهلوى در دست است. متن بلند ايرانى خوانده مى‌شود، زيرا هر سه دست‌نويس موجود از آن، در ايران نوشته شده است. دو تا از آن متن‌ها در سده‌ى نوزدهم ميلادى از يزد به هند برده شد و نسخه‌ى سوم نيز، بى‌آن‌که سرنوشت آن را به درستى بدانيم، از هند سر درآورد. متن کوتاه را متن هندى مى‌خوانند، زير در هندوستان از روى نسخه‌هاى بلند ايرانى نوشته شده است. انکتيل دوپرون دست‌نويسى را از هندبه فرانسه برد و ترجمه‌اى از آن را به زبان فرانسه در سال 1771 منتشر کرد. سپس ترجمه‌هايى از اين کتاب به زبان آلمانى و انگليسى منتشر شد.

ترجمه‌ى روانى از بندهش به زبان فارسى امروزى بر پايه‌ى سه دست‌نويس ايرانى پس از کوشش 20 ساله‌ى شادروان مهرداد بهار انجام شده است. در اين‌جا بخش‌هايى از اين کتاب که پيرامون رده‌بندى گياهان و جانوران است، مى‌آيد(از چاپ دوم، انتشارات توس، 1380). برپايه‌ى اين نوشته گياهان را به روزگار ساسانيان در شانزده گروه دسته‌بندى مى‌کردند و سودمندى که از گياه به آدمى مى‌رسيده، پايه‌ى رده‌بندى بوده است. البته، در اين متن هفده گروه نوشته شده که گروه هيزم چوب همه‌ى گياهان را در بر مى‌گيرد. در اين بخش‌بندى جايى براى گياهان دارويى وجود ندارد که به نظر مى‌رسد از متن افتاده يا چنان تخصصى بوده که در اين متن نيامده و در جاى ديگرى آمده است.

درباره‌ى چگونگى گياهان

باشد که گياه اين چند گونه است: دار، درخت، ميوه، دانه، گل،‌ اسپرغم، تره 1 ، افزار 2 ، گياه، نهال، ‌دارو، چسب، هيزم،‌ بوى، روغن،‌رنگ و جامه.

تفصيل آن را گويم:

1. هر چه را بار به خواربار مردمان ميهمان نيست و سالوار است،‌ مانند سرو و چنار، ‌سپيدار و شمشاد و شيز3 و گز و ديگر از اين گونه، دار خوانند.

2. هر چه را بار به خواربار مردمان ميهمان است و سالوار است،‌ مانند خرما،‌کنار، ‌انگور،‌ به، سيب،‌ بادرنگ و انار و شفتالو و امرود و انجير و گوز و بادام و ديگر از اين گونه،‌ ميوه خوانند.

3. هر چه را بار شايسته‌ى خواربار مردمان باشد و نباشد و سالوار باشد، درخت خوانند.

4. هر چه به خوراک هر روزه شايسته است و چون بر بستانيد، بن بخشکد،‌ مانند گندم و جو و برنج و گرگر،‌ مژو، بنو، ‌ ارزن و گاورس و نخود و ديگر از اين گونه را، دانه خوانند.

5. هر چه را برگ بويا و به دست‌ورز مردمان کاشته شود و همواره هست،‌ اسپرغم خوانند.

6. هر چه را شکوفه خوشبوى است و به (دست)‌ورز مردمان هنگام هنگام باشد، يا بن همواره هست و ، به هنگام، ‌‌شکوفه‌ى خوشبوى (از او) بشکفد، مانند گل و نرگس و ياسمن و نسترن و آلاله،‌ کبيکه، کيده و چمبگ، خيرى،‌کرکم ،‌ زردک ،‌ بنفشه ، کاردک و ديگر از اين گونه، گل خوانند.

7. هر چه را بار خوشبوى يا شکوفه‌ى خوشبوى است و دست‌ورز مردمان نيست و بهنگام4 باشد، ‌نهال5خوانند.

8. هر چه بار خواربار ستوران و گوسفندان ميهمان است، گياه خوانند.

9. هر چه به پيشپارگى در شود6 ، ‌افزارها خوانند.

10. هر چه با نان و خوراک خوردن ميهمان است،‌ چون اسفناج و کرفس و گشنيز و کاگيزه7 ،‌ تره خوانند.

11. هر چه، چون شان8 و ناى9 ،‌ پنبه و ديگر از اين گونه را، ‌جامه خوانند.

12. هر چه را مغز داراى چربى است،‌ چون کنجد دوشدانه10 و شاهدانه و زيت و ديگر از اين گونه، روغن خوانند.

13. هر چه را جامه به (آن) شايد رشتن11 ، ‌مانند کرکم، دارپرنيان، زردچوبه، روناس و نيل، رنگ خوانند.

14. هر چه را ريشه يا پوست،‌ يا چوب بويا است،‌ چون کندر، راشت ، کوست12، صندل، پلنگ مشک13، کاکوله14 ،‌ کافور، بادنج بوى15 و ديگر از اين گونه،‌ بوى‌دار خوانند.

15. هر چه را از او چسب گياهى بيايد،‌ ژده16 خوانند.

16. اين همه چوب اين گياهان را،‌ چون بريده شد، خشک يا تر، هيزم خوانند.

17. اين همه گياهان را به تنهايى تاک، دار، ون خوانند.

گياهان همه بر دو گونه‌اند ( که آن‌ها را) دو بخشى‌ها و يک بخشى‌ها17 خوانند.

ميوه‌هاى مايه‌ور سى گونه است. ده گونه‌اش را درون و بيرون شايد خوردن، مانند انجير و سيب و به و بادنگ و انگور و توت‌بن و امرود و ... . ده (گونه) را بيرون شايد خوردن، درون نشايد خوردن، مانند خرما و شفتالو، زردآلو، سنجد، کنار،‌ آلوچه و ... . ده (گونه)‌ آن است که درون را شايد خوردن، بيرون را نشايد خوردن، مانند گردو، بادام و نارگيل و فندق و شاه‌بلوط و درخت گرگانى که پسته خوانند و چيزى بيش از ( اين)‌است، اما مايه‌ور اين چند است.

آن را که از پيوند دو درخت نشانند، مانند به، خرمل، آلوچه، بادام و ديگر از اين گونه، پيوندى خوانند.

درباره‌ى چگونگى جانوران

بخش جانورشناسى بندهش اندکى آشفته است. اين متن در کتاب زادسپرم نيز آمده است. زادسپرم نيز گزيده‌اى از کتاب‌هاى دينى زردشتيان است که نويسنده‌اى به همين نام در دوران عباسيان گردآورده است. در اين جا نمايى از رده‌بندى جانوران در هر يک از آن کتاب‌ها بر پايه‌ى پژوهش مهرداد بهار مى‌آيد.

رده‌بندى بندهش

نخست سه کرده:

1. چرا ارزنى و گريشک(دام و دد)

2. پرنده

3. جانوران آبى

اين سه کرده به پنج آينه بخش شد:

1. دو کافت پاى چراکننده

2. خرپاى

3. پنج انگشت

4. پرنده

5. جانوران آبى

اين پنج آينه به دويست و شصت و دو سروده بخش شد:

1. بز، پنج سرده

2. ميش (= گوسفند)، پنج سرده

3. شتر، ‌دوسرده

4. گاو، شانزده سرده

5. اسب، شش سرده

6. سگ، ده سرده

7. خرگوش، پنج سرده

8. راسو،‌ هشت سرده

9. موش/ مشک، ‌هشت سرده

10. مرغان، يک‌صد و ده سرده

11. شب‌کور،‌ دو گونه

12. ماهى، ده سرده

از اختلاط اين سرده‌ها(185 سرده که شامل دو گونه‌ى شبکور مى‌شود)، روى هم 262 سرده پديد آمد. يک‌صد و ده سرده‌ى مرغان به هشت گونه بخش شد.

رده‌بندى زادسپرم

نخست سه کرده:

1. چهار پاى بر زمين‌رونده

2. ماهى در آب شنا‌کننده

3. مرغ در فضا پروازکننده

سپس به پنج آينه تقسيم شدند:

1. چهارپاى گرد سنب

2. چهار پاى دوگانه سنب

3. پنج چنگ

4. مرغ

5. ماهى

که از نظر مسکن (= مانشت) به پنج بخش شدند:

1. آب‌زى

2. سوراخ‌زى

3. پروازى که در آسمان زيست مى‌کند

4. دد که آزادانه در جهان‌وحش زيست‌ مى‌کند

5. اهلى که به رمه و چرا داشته مى‌شود

سپس، به بهران تقسيم شدند:

1. گردسنب، يکى، که اسب‌ها است

2. دوگانه سنب که بسيار است، چون شتر و گاو و ميش و بز

3. پنج چنگ چون سگ و خرگوش و موش و سمور

4. مرغ

5. ماهى

سپس، به سرده بخش شد:

1. اسب، هشت سرده

2. خر، دوسرده

3. گاو، پانزده سرده

4. ميش (= گوسفند) پنج سرده

5. بز، پنج سرده

6. سگ، ده سرده

7. خرگوش، پنج سرده

8. سمور، هشت سرده

9. موش، هشت سرده

10. مرغ، يک‌صد و ده سرده

11. ماهى، يک سرده

به نظر مى‌رسد رده‌بندى بر پايه‌ى 1. کرده، 2. آينه، 3. مانشت/بهرو و 4. سرده بوده که بندهش دسته‌بندى مانشت و بهر را ندارد.

سخن پايانى

بى‌گمان دانش رده‌بندى جانداران به کوشش دانشمندانى چون لينه و دانشمندانى که پس از او آمدند، بسيار پيشرفته و کارآمد شده است و با گذشته مقايسه‌شدنى نيست. با اين همه، پرداختن به تاريخ اين دانش از آغاز تا کنون و معرفى رده‌بندى‌هاى پيش از لينه، با وجود کاستى‌هاى بسيارى که دارند، در کتاب‌هاى رده‌بندى و زيست‌شناسى که در روزگار ما منتشر مى شود، نيز ديده مى شود. طبقه‌بندى بسيار ناکارآمد ارسطو و دانشمندان ديگر را در کتاب‌هاى درسى دانش‌آموزان کشورهاى غربى نيز مى‌بينيم، چرا که هدف نشان دادن چگونگى کارآمدتر شدن رده‌بندى‌ها در طى تاريخ و به کوشش دانشمندان بسيار است تا دانش‌آموزان و دانشجويان بياموزند که آن‌ها نيز بايد براى کامل‌تر شدن دانش کنونى آدمى کوشش کنند.

برپايه‌ى استاندار جى از استانداردهاى ملى آموزش علوم آمريکا، دانش‌آموزان بايد دانش را به عنوان يک کوشش پى‌گيرى انسانى در نظر بگيرند و بايد بياموزند که دانش و فن‌آورى دستاورد کوشش مردمان بسيارى از فرهنگ‌هاى گوناگون و در دوران‌هاى گوناگون تاريخى است که به ما رسيده و ما بايد در راه پيشرفت آن بکوشيم و آن را گامى به پيش ببريم. پرداختن به تاريخ علم نيز يکى از بهترين راه‌هايى است که در رسيدن به اين آرمان به ما کمک مى‌کند. از همين روست که پژوهش در تاريخ علم در دانشگاه بسيار مورد توجه است و پژوهشکده‌هاى گوناگونى در جاى‌جاى جهان به اين کار مى‌پردازند. (Content Standard G:SCIENCE AS A HUMAN ENDEAVOR)

چه شايسته است که ما در اين راه به تاريخ علم و فن‌آورى در کشور خودمان از روزگار باستان تا زمان کنونى نيز توجه داشته باشم و به شخصيت‌هاى علمى و فرهنگى کشورمان توجه بيش‌ترى داشته باشم. بى‌گمان رده‌بندى جانداران، که براى نمونه آورده شد، دست کم به اندازه‌ى رده‌بندى ارسطو ارزش دارد و دست کم مى‌توان در کنار پرداختن به رده‌بندى ارسطو و ديگران، به اين شيوه از رده‌بندى نيز اشاره کرد. بى‌گمان با کاوش در نوشته‌هاى برجاى مانده از دانشمندان مسلمان،که در پيشرفت شيوه‌ى رده‌بندى کوشش‌هايى کرده‌اند، به نمونه‌هاى کامل‌ترى دست پيدا مى‌کنيم.

پى‌نوشت

1. سبزى که خام يا پخته خورند.

2 ادويه‌ى خوشبو که در غذا ريزند.

3. درخت آبنوس را گويند.

4. يعنى فصلى است.

5. درختان وحشى که گل يا ميوه داشته باشند.

6. اشتهاآور باشد.

7. ترتيزک را گويند.

8. کنف را گويند.

9. شايد نى حصير باشد.

10. کرچک را گويند.

11. رنگ کردن را گويند.

12. گوشنه، گياهى از تيره‌ى زنجبيل.

13. فرنجمشک از تيره‌ى نعناييان.

14. شايد قاقوله يا رازيانه باشد.

15. بادرنجبويه از تيره‌ى نعناييان.

16. به معناى چسبنده است.

17. روشن نيست. شايد گياهان يک‌پايه و دوپايه را مى‌گويند. شايد به تک‌لپه بودن و دو لپه‌بودن اشاره دارد.

منبع : جزیره دانش

Marichka
21-09-2006, 14:26
1. نظريات و مباحث تكاملي ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
2. تحول فرهنگ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
3. شباهت نطفه انسان و بعضي از حيوانات ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
4. نگاهی به كاربردهای زیست شناسی تكاملی در زندگی روزمره ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
5. چگونه سلول پوست به سلول عصبی تبدیل می شود؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
6. گزارش گاردين از كشف حلقه مفقوده در اسرار تكامل ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
7. معرفي چند لينك ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
8. قطعاتي از حلقه گم شده داروين ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
9. برداشت‌هاي نادرست از تكامل ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
10. جدايى انسان و ميمون در سطح بيان ژن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
11. اولين نشانه رفتارهاي نوعدوستانه در كودك انسان و شامپانزه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
12. انسان اولیه احتمالا برای ترک افریقا از عرض دریاها گذشته است ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
13. معرفي پايگاه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
14. وحشت از مار دلیلی بر تکامل از نسل میمون ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
15. نظریه داروین در مورد سازگاری موجودات جهان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
16. سولات تکاملی (فرگشتی) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
17. گونه زایى و تنوع زیستى ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
18.تكامل نهاندانگان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
19. ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])طبقه بندي آرتور كروانكوئيست(Arthur Cronquist 1919-1992) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
20. طبقه بندي آرمن لئونوويچ تاختاجان(Armen Leonovich Takhtadjan) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
21. نظریه لامارک در مورد تکامل ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
22. ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])نظریه داروین-والاس در مورد تکامل ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
23. تولید مثل افتراقی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
24.جد مشترک انسان های غار نشین و انسان های امروزی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
25. راهنماي زيست نامه ي تاريخي ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
26. تفسير رقابتي براي پراكنش منفصل - بخش اول ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
27. تفسير رقابتي براي پراكنش منفصل - بخش دوم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
28 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]). تكامل انسان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
29. تفسير رقابتي براي پراكنش منفصل - بخش سوم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
30. ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]). تفسير رقابتي براي پراكنش منفصل - بخش چهارم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
31. . تفسير رقابتي براي پراكنش منفصل - بخش پنجم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
32. . تفسير رقابتي براي پراكنش منفصل - بخش ششم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
33. تفسير رقابتی برای پراکنش منفصل - بخش هفتم و پاياني 34. خلاصه و منابع ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
35. ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])آفرینش هوشمند یا تکامل داروینی؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
36. ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])قاتل انسان هاى نئاندرتال كيست؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
37. تنوع زیستی و گونه زایی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
38.نظریه مولکولی تکامل ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Marichka
04-10-2006, 01:49
سئوال ۱ - فرگشت چیست ؟



فرگشت زیستی به تغییرات تجمع یابنده ای اشاره دارد که در یک جمعیت در طول زمان اتفاق می افتد . این تغییرات در سطح ژنتیکی به صورت موتاسیون یا نوترکیبی به طرق مختلف اتفاق می افتد. گاهی افراد ویژگی هایی را به ارث می برند که به آنها امکان ماندگاری و تولید مثل بیشتر در محیط زیست می دهد. این ویژگی ها تمایل به افزایش فراوانی در جمعیت آن موجود زنده دارند. این در حالی است که فراوانی ویژگی های نامناسب در جمعیت به تدریج کاهش می یابد. این فرآیند به عنوان یکی از مهمترین مکانیسم های تکاملی و با نام گزینش طبیعی شناخته می شود. در کنار این مکانیسم مکانیسم های دیگری همچون رانش ژنتیکی در فرگشت جمعیت ها ایفای نقش می کنند. رانش یک فرآیند تصادفی غیر سازشی است که باعث تثبیت فرکانس یک الل در طول نسل های متمادی می شود. تغییرات غیر ژنتیکی که موجود زنده در طول حیات خود متحمل آنها می شود قادر به انتقال به نسل های بعدی نیستند.



سئوال ۲- آیا تکامل یک نظریه اثبات نشده است ؟

در محدوده علوم نظریه یک بیان است که به دقت بر اساس جنبه های قابل مشاهده و ثبت شده جهان مورد آزمون قرار گرفته است بنابراین یک نظریه علمی سطح بالاتری از درک را که حقابق را در کنار هم گرد می آورد توصیف می کند. نظریه فرگشت داروین بر پایه زمان و هزاران آزمون علمی بنا نهاده شده است. هیچ چیزی نظریه وی را از 150 سال پیش تا کنون ابطال نکرده است . در حقیقت بسیاری از پیشرفت های علمی در محدوده فیزیک, زمین شناسی, شیمی و زیست شناسی مولکولی نظریه تکامل را در ورای آن چه که مورد تصور داروین بوده است مورد حمایت قرار داده و باعث توسعه آن شده است .





سئوال 3 - آیا تمام گونه های موجودات زنده خویشاوند یکدیگرند؟

بله, درست همانطور که درخت حیات نشان می دهد تمام موجودات زنده چه زنده و چه منقرض شده با یکدیگر ارتباط دارند. هر شاخه از درخت معرف یک گونه می باشدو هر شکاف یک گونه را از گونه دیگر مجزا می کند این شکاف نشان دهنده جد ancestor مشترک این دوگونه نیز می باشد. شکاف های بی شمار و شاخه های گسترده درخت حیات نشان می دهد که همبستگی بین گونه ها به طور قابل توجهی متنوع است. این حقیقت نیز به آسانی قابل مشاهده است که هر زوج گونه در تاریخ تکاملی خود در نقطه ای دارای یک جد مشترک می باشند به عنوان مثال دانشمندان تخمین می زنند که جد مشترک انسان ها و شمپانزه ها حدود 5 تا 8 میلیون سال پیش می زیسته است. انسان ها و باکتری ها جد مشترک بسیار دورتری می باشند. در حقیقت تحلیل های DNA نشان می دهد اگرچه میزان شباهت ماده ژنتیکی انسان با سایر خویشاوندان پریمات خود بسیار بیشتر است اما با این حال ژنوم انسان با ژنوم باکتری ها حداقل در 200 ژن شباهت دارد.

مهم است که توجه داشته باشید توصیف گونه ها به عنوان خویشاوند به این معنی نیست که یکی از موجودات زنده جد سایر موجودات زنده است یا این که هر موجود زنده جد موجود زنده دیگری محسوب می شود. به عنوان مثال یک فرد ممکن است با افرادی نظیر پسر عمه ها و پسر عموهایش, خاله , عمه و دایی اش به این دلیل که با این افراد دارای یک یا چند جد مشترک (پدر بزرگ ها – مادر بزرگ ها و اجداد پدری و مادری) می باشند,خویشاوند باشند. در این حالت باید به خاطر داشت خویشاوندان این فرد مثل عمه ها – عموها – دایی ها و فرزندان آنها اجداد وی محسوب نمی شوند. به همین دلیل انسان ها بر اساس شواهد موجود با سایر پریمات ها خویشاوند هستند اما این حقیقت هرگز به این معنی نیست که این خویشاوندان معاصر اجداد انسان محسوب می شوند. بنابراین ذکر عباراتی نظیر این که انسان از نسل شمپانزه ها و اورانگوتان ها است, یا این که این جانوران اجداد انسان می باشند , اشتباه می اشد.

به نقل از فرگشت زیستی

Marichka
20-10-2006, 08:13
• گونه زیستى چگونه تعریف مى شود؟
مفهوم گونه زیستى (biological species) مفهومى کلاسیک است اما در مورد گونه هایى به کار مى رود که به طریق جنسى تولیدمثل مى کنند و به این ترتیب تعریف مى شود: گونه یک جمعیت یا مجموعه اى از جمعیت هاى افراد است که آزادانه با یکدیگر تولیدمثل مى کنند. به عبارت دیگر گونه از نظر ژنتیکى عنصرى کم و بیش مجزا است که مستقل از دیگران تکامل مى یابد.

• این به معناى یک خزانه ژنى بسته است. آیا این مفهومى عام است؟
نه، عام نیست. از این مفهوم مى توان در مورد اکثریت قریب به اتفاق جانوران و بسیارى از گیاهان گلدار استفاده کرد. شاید در انواع بسیارى از جانداران میکروسکوپى نیز کاربرد داشته باشد. اما جانداران بسیار دیگرى، به ویژه در میان گیاهان و جانداران میکروسکوپى، هستند که این مفهوم را نمى توان در مورد آنها به کار برد یا در بهترین حالت با دشوارى مى توان به کار برد. بدیهى است اگر تولیدمثل جنسى نباشد، این مفهوم نیز به کار نمى رود. در مورد گونه هاى غیرجنسى، مى توان آنها را بر مبناى تفاوت هاى ژنتیکى، به شکلى دلبخواهى رده بندى کرد. براى مثال معیارى که در مورد باکترى ها به کار مى رود آن است که هرگاه دو سویه باکترى در ۳۰ درصد از DNAشان تفاوت نشان دهند، مى توان آنها را گونه هاى جداگانه اى در نظر گرفت. البته این عدد قراردادى است، اما در عین حال به طرز قابل قبولى عملى و قابل استفاده است.

• آیا زیرگونه (subspecies) را نیز مى توان به وضوح گونه(species) تعریف کرد؟
نه تا آن حد. به لحاظ نظرى زیرگونه یک نژاد جغرافیایى است. یک گونه ممکن است به چندین نژاد جغرافیایى تقسیم شود که در یک سرى صفات شاخص نظیر رنگ، طول بال یا عادت تولیدمثلى با یکدیگر تفاوتى پیوسته دارند. در مجموع زیرگونه با مشکلات بسیارى همراه است که آن را نسبت به گونه ترازى بسیار سلیقه اى تر مى سازد. یکى از این مشکلات آن است که صفات معمولاً مستقل از یکدیگر تغییر مى کنند. براى مثال یک گونه پروانه را در اروپاى شرقى در نظر بگیرید. ممکن است دریابید از نظر جثه جمعیت ها از شمال به جنوب رفته رفته بزرگتر مى شوند اما از نظر رنگ از شرق به غرب تیره تر مى شوند. بررسى دقیق تر ممکن است نشان دهد که آنها از جنوب شرقى به جنوب غربى روى بالشان خال هاى بیشترى دارند. در این وضعیت چه باید کرد؟ آیا باید یک یا دو صفت را برگزید و زیرگونه ها را بر اساس آن تعریف کرد؟ یا باید در ترکیب صفات بسیار کوشید و به این ترتیب آشفته بازارى از زیرگونه هاى بسیار ساخت؟ احتمالاً دشوارترین جنبه کاربرد مفهوم زیرگونه همین ناسازگارى صفات است. با این حال هنوز از زیرگونه استفاده مى شود و به ویژه در مورد نژادهاى جغرافیایى هنوز تا حدى معتبر است.

• در مورد گونه زمانى یا نیاکانى چطور؟
گونه زمانى (chromo species) صرفاً یک ضرورت علمى است زیرا باید میان جمعیت هایى که امروز زندگى مى کنند و جمعیت هایى که نیاى آنها هستند تمایز قائل شد. این جمعیت هاى نیاکانى از آنجا که در گذشته دور زندگى مى کردند با جمعیت هاى کنونى تفاوت بسیارى دارند. براى مثال ما به گونه Homo sapiens تعلق داریم _ و تقریباً به طور قطع مى دانیم که مستقیماً از گونه دیگرى به نام Homo erectus نسب گرفته ایم _ و بسیار ابهام آور و به طور شهودى نادرست خواهد بود که سعى کنیم آنها را با هم در یک گونه قرار دهیم. اگرچه Homo sapiens طى مراحلى از Homo erectus تکامل یافته است، نمى توان مفهوم زیستى گونه را به وضوح در این مورد به کار برد. با این حال مى خواهیم بین آنها تمایزى، هرچند قراردادى، ایجاد کنیم.

• منشاء تنوع زیستى چیست؟
پیش از هر چیز چرخه آشکارى است که گونه ها طى آن به منطقه جدیدى رفته و تنوع مى یابند. هنگامى که یک جزیره یا مجمع الجزایر تشکیل مى شود یا براى مثال منطقه اى در اثر یخچال یا سایر رویدادهاى بزرگ فیزیکى تنوع زیستى اولیه اش را از دست مى دهد، سیل گونه هاى مهاجر به سوى آن سرازیر مى شود. سپس با یکدیگر وارد تعامل شده و جامعه اى مى سازند که آن را یک اکوسیستم مى نامیم. چنانچه این منطقه جدید دست نخورده بماند، آنگاه طبق معمول این موارد، پرده اى از تکامل سریع با سازش گونه هاى جدید به این محیط به نمایش درمى آید. اگر وسعت منطقه کافى باشد و در آن بخش هاى مجزاى جغرافیایى که جمعیت هایى را بدون تماس با یکدیگر در خود جاى مى دهند به قدر کافى وجود داشته باشد، آنگاه پیدایش سریع گونه ها نیز به دنبال آن خواهد آمد. مثال کلاسیک آن هاوایى است. شواهد نشان مى دهند که این مجمع الجزایر به اشغال تعداد اندکى از گونه ها درآمد و آنها در مدت زمانى نسبتاً کوتاه به گونه هاى بسیار تکامل و تنوع یافتند. منظورم در زمان کوتاه، قرن ها یا هزاران سال است که در مقایسه با تکاملى که در بسیارى از نقاط دیگر جهان مى بینیم کوتاه است.فرآیند تنوع یابى سرانجام به سطحى مى رسد که در آن فون (مجموعه جانوران منطقه _ م) و فلور (مجموعه گیاهان منطقه _ م) پایدار شده و به ثبات مى رسند. در این هنگام هم سازگارى (coadaptation) رخ مى دهد یعنى وضعیتى که در آن گونه ها به هم وابسته اند، چنانکه یک گونه در تغذیه از گونه دیگر تخصص مى یابد. در این مقطع گونه زایى (speciation) کند مى شود. شبیه رشد یک جاندار است که در ابتدا با تجمع اجزاى جدیدى که با یکدیگر تعامل دارند سریع است و سرانجام به سطحى از بلوغ مى رسد که مى توان آن را براى مدت زمانى بلند حفظ کرد. مجموعه دیگرى از اصول تنوع زیستى با مقادیر یا آنچه مقادیر نهایى را تعیین مى کند سروکار دارند. براى مثال مى دانیم که جنگل هاى بارانى گرمسیرى نسبت به توندرا یا جنگل هاى مخروط داران نیمکره شمالى، در واحد سطح گونه هاى بسیار بیشترى دارند. تعداد گونه ها در یک سطح مشخص، براى مثال در یک یا صد کیلومترمربع، با نزدیک شدن به خط استوا پیوسته افزایش مى یابد. تعداد گونه ها از جزایر کوچک به جزایر بزرگ نیز همان طور که در جزایر کارائیب دیده مى شود، افزایش مى یابد.

• چه عواملى موجب این افزایش گونه ها مى شوند؟
ظاهراً سه عامل وجود دارد که عبارتند از انرژى، پایدارى و مساحت. هرچه انرژى بیشترى دراختیار جامعه تکامل یابنده گونه ها باشد، گونه هاى بیشترى پدید مى آیند. در استوا انرژى به اوج مى رسد. هرچه منطقه پایدارتر باشد، چنان که در نواحى داراى شرایط اقلیمى ثابت دیده مى شود، گونه هاى بیشترى تجمع مى کنند زیرا براى سازش و هماهنگى با یکدیگر زمان بیشترى دراختیار دارند. هرچه مساحت بیشتر باشد، جمعیت بزرگتر و متنوع تر است. براى مثال آمریکاى جنوبى نسبت به جزایر هند غربى گونه هاى بیشترى دارد. این سه نیروى محرک در مجموع بخش عمده تغییرات گونه ها در جهان را موجب مى شوند.

• رایج ترین نوع گونه زایى کدام است؟
اگر همان طور که بررسى هاى ما نشان مى دهد، گونه زایى همجا (sympatric) به این گستردگى در حشرات که متنوع ترین جانداران روى زمین هستند، رخ مى دهد، باید رایج ترین نوع گونه زایى باشد. بررسى پدیده گونه زایى همجا نسبت به گونه زایى ناهمجا (allopatric) که به آسانى و به وضوح مشاهده مى شود، دشوارتر است اما مى تواند بسیار رایج باشد، کسى چه مى داند. منظور از همجا، جانداران مشابهى در مجاورت یکدیگر است که به دلیل تفاوت هاى رفتارى، حتى با آنکه به لحاظ نظرى مى توانند، اما با هم تولیدمثل نمى کنند. منظور از ناهمجا، جانداران مشابهى است که گرچه به لحاظ نظرى مى توانند اما با هم تولیدمثل نمى کنند زیرا به طور جغرافیایى از هم جدا شده اند.

• این مکانیسم ها با چه سرعتى مى توانند گونه هاى جدید تولید کنند؟
فورى، به واقع در چند نسل. پیش از همه در گیاهان مکانیسمى به نام پلى پلوئیدى هست که در یک مرحله مى تواند سویه اى ایجاد کند که قادر نیست با گونه مادرى که از آن ریشه گرفته تولیدمثل کند. در واقع آن را گونه زایى فورى مى نامند. گونه زایى همجا نیز گاهى فقط چند مرحله تا تولید گونه جدید در مدت زمانى کوتاه طول مى کشد. براى مثال در بعضى انواع مگس سرکه، ممکن است یک سویه ترجیح دهد روى گیاه دیگرى تولیدمثل کند و این مى تواند در چند جهش رخ دهد. یا ناسازگارى ممکن است میان دوسویه اى وجود داشته باشد که تفاوتشان یک ژن یا تعداد بسیار اندکى از ژن ها است. این وضعیت ممکن است در مدت زمانى کوتاه در اثر جهش یا نو ترکیبى (recombination) ژن هاى موجود رخ دهد. به این ترتیب پیدایش گونه هاى جدید ظرف چند سال به لحاظ نظرى امکان پذیر است و احتمالاً تشکیل بعضى گونه ها با همین سرعت انجام مى شود اما مشاهده آنها در طبیعت دشوار است. مطمئن نیستیم که گونه زایى بسیار سریع واقعاً چقدر در طبیعت متداول است.

•آیا آستانه اى وجود دارد که زیر آن جمعیت ها در خطر حتمى انقراض قرار گیرند؟بله. اندازه جمعیت براى بقا بسیار حیاتى است. به طور کلى هرگاه اندازه جمعیت از ۱۰۰ فرد کمتر شود، آنگاه افسردگى هم آمیزى (inbreeding depression) رخ مى دهد. و چنانچه در جمعیت ها ژن هاى زیان آور و مرگبار وجود داشته باشد، مثل ژن مسبب فیبروز کیستى در انسان، آنگاه میزان وقوع این صفت ژنتیکى افزایش مى یابد که به مرگ یا نازایى مى انجامد. در جمعیت هاى بزرگ احتمال آنکه یک ژن مرگبار بروز کند بسیار کم است. زیست شناسان حفاظت براى سلامتى ژنتیکى جمعیت ها قاعده ۵۰ تا ۵۰۰ را ملاک قرار مى دهند. همان طور که در کتاب «تنوع حیات» در سال ۱۹۹۲ نیز توضیح داده ام جمعیتى متشکل از حدود ۵۰ فرد تنها در کوتاه مدت کافى است و براى زنده و سالم نگهداشتن گونه تا آینده دور ۵۰۰ فرد لازم است.

•اگر گونه زایى مى تواند به سرعت رخ دهد چرا باید نگران انقراض گونه ها باشیم؟
به لحاظ نظرى مى تواند سریع رخ دهد اما محصول گونه زایى سریع به نسبت از تفاوت میان گونه ها خواهد کاست. براى مثال اگر دو گونه ماهى تنها در یک یا چند ژن از ده ها هزار ژنى که دارند با هم تفاوت داشته باشند، به احتمال زیاد تفاوت بسیار ناچیزى با یکدیگر خواهند داشت. این را با دو گونه اى مقایسه کنید که یک میلیون سال پیش از هم واگراییده و از نظر ژنتیکى در بسیارى از ژن ها و صفات خویش مستقل از یکدیگر تکامل یافته اند. چنانچه یکى از این دو گونه محو شود ما خیلى بیشتر ضرر خواهیم کرد تا آنکه یکى از دو گونه اى را از دست بدهیم که تنها تفاوت ناچیزى با هم دارند. به هر حال تفاوت میان گونه ها چه ناچیز باشد و چه آشکار هم اکنون در نتیجه فعالیت هاى انسان، با سرعتى که در بعضى جاها تا هزار برابر نرخ پیدایش آنها است ناپدید مى شوند. با این شتاب، مى توانیم در طول عمر یک انسان به آسانى نیمى از گونه هاى جهان را نابود کنیم. بسیارى از این گونه ها طى هزاران یا میلیون ها سال شکل گرفته اند. گونه هاى کاملاً متمایزى که مى توان آنها را در شواهد سنگواره اى ردیابى کرد، تا پیش از پیدایش انسان، تقریباً با آهنگ حدود یکى از هر یک میلیون گونه در سال ظاهر مى شوند. سریع ترین فرایندهاى گونه زایى نیز نمى توانند گونه هاى از دست رفته را از نو جانشین و رقم فوق را حتى دو برابر کنند.

•با توجه به اینکه انقراض در مقیاس جهانى رخ مى دهد، کدام مناطق از نظر حفاظتى باید در اولویت باشند؟
البته نقاط داغ (hot spots) نظیر جنگل هاى گرمسیرى. نقاط داغ زیستگاه هایى هستند که بیش از همه در خطرند و داراى بیشترین تعداد گونه هایى هستند که هیچ جاى دیگرى جز آنجا یافته نمى شوند. این مناطق عبارتند از جنگل هاى هاوایى و ماداگاسکار و بوته زارهاى غنى جنوب غربى استرالیا و آفریقاى جنوبى. طبیعت استوایى، نظیر آمازون و کنگو، آخرین جنگل هاى مرزى را در خود جاى مى دهد که مى توانند کلان فون (megafauna) یعنى پرندگان و پستانداران بزرگ را نگه دارند. حفاظت از این مناطق امرى حیاتى است. حوزه دیگر، سیستم هاى آب شیرین جهان است که عموماً فراموش مى شوند. این مناطق درخور توجه ویژه هستند زیرا در همه جا در نتیجه عواملى مانند آلودگى یا زهکشى به شدیدترین وجه مورد حمله و تعرض قرار گرفته اند. تراکم گونه هاى در خطر انقراض در واحد سطح در این سیستم ها از هر اکوسیستمى در جهان بیشتر است. همتاى آنها در اقیانوس آبسنگ هاى مرجانى است که درصد بالایى از آن اکنون نابود یا به شدت تخریب مى شود. آنها نیز در واحد سطح درصد بالایى از گونه هاى در خطر انقراض را در خود جاى مى دهند.

Marichka
09-11-2006, 22:39
دو تئوري در باب نهاندانگان اوليه مطرح است :

1. Paleoherb : بر طبق اين تئوري نهاندانگان ابتدايي گروهي از گياهان گلدار استوايي با گلهاي ناقص بودند كه تركيبي از ويژگيهاي تك لپه اي و دولپه اي را دارا بودند. پيشنهاد شده است كه تغييرات آب و هوايي يا جغرافيايي فرصت لازم را براي اين نهاندانگان جهت تنوع فراهم نموده است.

2. Magnoliids : اين تئوري بر اين باور است كه نهاندانگان ابتدايي از نظر مورفولوژيكي مشابه اعضاي زنده Magnoliales,Laurales بودند. در اين گروه گياهان گلها بزرگند، برگها پهن هستند و برچه ها به طور ناقص پيوسته اند. نتايج آناليزهاي فيلوژنتيكي در مورد نهاندانگان اوليه تئوري دوم را حمايت مي كند.



تكامل برچه هاي بسته

اين ويژگي، ويژگي مهمي است كه نهاندانگان را از ديگرگياهان آوندي دانه دار متمايز مي سازد.در طول تكامل گل نياز به حفاظت در برابر خود لقاحي بسيار حياتي بود به گونه اي كه موانع شيميايي و مكانيكي، بسيار زود در اجداد گياهان گلدار توسعه پيدا كرد. مانع مكانيكي همان برچه بسته است و مانع شيميايي سيستمهاي ناسازگاري است كه براي رشد ناموفق لوله گرده گسترش يافت. علاوه بر اين يك استراتژي اساسي ديگر جهت جلوگيري از خود باروري و يا به عبارت ديگر خود گرده افشاني اضافه شدن يا از دست دادن كاسبرگ، گلبرگ و پرچم است.

تكامل فرم و طرح گل

تقارن شعاعي: گل در همه نهاندانگان ابتدايي داراي تقارن شعاعي بوده است.

تقارن دو جانبي: در دوره هاي پالئوسن و ائوسن شواهدي از گلهاي دوجانبي در ركوردهاي فسيلي وجود دارد كه احتمالا در طول كرتاسه فوقاني شروع شده است.

تكامل گلهاي كوچك و بزرگ: بررسيهاي تكاملي و اطلاعات به دست آمده از شواهد فسيلي حاكي از آن است كه گلهاي متوسط يا كوچك بسيار زود تشكيل شدند. يقينا اندازه گل بايد با اندازه گرده افشان مرتبط باشد. اندازه متغير گلهاي اوليه بيانگر آن است كه گرده افشانهاي متغيري هم در سيستم گرده افشاني آنها دخالت داشته اند. علاوه بر حشرات، آب و باد نيز در گرده افشاني نهاندانگان اوليه حائز اهميت هستند. آن دسته از گياهاني كه درگير تغيير در سيستم گرده افشاني خود شدند متحمل تغييرات بسيار شديدي گشتند: به گونه اي كه اجداد فسيل آنها بسيار متفاوت از اشكال مدرن آنهاست.



ويژگيهاي اكولوژيكي زيستگاه نهاندانگان ابتدايي

در ارتباط با شرايط اكولوژيكي زيستگاه نهاندانگان ابتدايي نظريه اي با عنوان "dark and disturbed" مطرح است. بر طبق اين نظريه، نهاندانگان ابتدايي سازگار با شرايط زيستگاهي سايه دار و تخريب شده بودند و تحت اين شرايط قدرت بقا و پايداري داشتند. در حالت كلي، اين آشفتگيهاي زيستگاهي در مقياسهاي كوچك حادث مي شدند نظير تردد جانوران يا ريزش فراوان باران.

مطالعاتي كه بر روي اندازه جنين در نهاندانگان ابتدايي صورت گرفته بيانگر آن است كه اين نهاندانگان داراي جنينهاي كوچكي بوده اند. اگر چه وجود دانه هاي بزرگ در شرايط سايه دار مناسب تر به نظر مي زسد (به دليل نياز به ذخاير كربني بيشتر براي رشد) اما وجود دانه هاي كوچك از نظر عملكردي در زيستگاههاي فوق الذكرمنطقي تر به نظر مي رسد. از نظر ويژگيهاي برگ، برگها داراي پارانشيم اسفنجي بودند كه در زيستگاههاي تخريب شده يك نوع مزيت به حساب مي آيد.

آناليزهاي فيلوژنتيكي نخستين نهاندانگان را گروههاي زير عنوان مي كند:

Amborella, Nymphaeales, Austrobaileyales, Chloranthaceae, Magnoliales

ويژگيهاي اكولوژيكي اجدادي به نهاندانگان اوليه اجازه داد تا در مناطق آشفته در طبقات پايين جنگلها مستقر گردند كه اين خود شرايطي را ايجاد نمود تا خصوصياتي نظير ايجاد وسلها و رگبندي مشبك تكامل پيدا كند ودر واقع اين مسئله منجر به تنوع بيشتر شد. در راستاي تكامل، نهاندانگان به درون طيف وسيعي از محيطهاي زيست جديد منتقل شدند و اين انتقال فرصتهاي جديدي را براي گرده افشاني و تكامل مدلهاي پراكنش براي آنها فراهم نمود.

Marichka
29-01-2007, 21:15
آرتور كروانكوئيست يكي از تاكسونوميست هاي آمريكايي است كه طبقه بندي او در زمره طبقه بنديهاي فيلوژنتيكي به شمار مي رود. طبقه بندي فيلوژنتيكي نوعي از گروهبندي است كه به دنبال آشكارسازي روابط تكاملي گروههاي گياهي است. در اين نوع طبقه بنديها، برخي گروهها متقدم فرض مي شوند (گروههاي قديمي تر) و نيا يا جد گروههاي متاخر كه متكامل ترند در نظر گرفته مي شوند. هر چند كه آغاز چنين طبقه بنديهايي به قرن نوزدهم و رده بنديهايي نظير رده بندي چارلز بسي مربوط مي شود، اما از آن زمان تا كنون تغييرات بسياري در رده بنديهاي تكاملي(فيلوژنتيكي) صورت گرفته، به گونه اي كه استفاده از منابع اطلاعاتي جديد تر كه شامل استفاده از شواهد آناتوميكي، شواهد بيوشيميايي، ميكروسكوپ الكتروني، فيتوشيميايي و در دهه هاي اخير كاربرد شواهد مولكولي و ژني مي باشد طبقه بنديهاي پيشين را ترميم كرده والبته اين روند كماكان ادامه دارد. در ايران نيز اين پارادايم جديد با اقبال دانشجويان گياهشناسي و محققين روبرو گشته وما شاهد گرايش دانشجويان تحصيلات تكميلي به انجام تحقيقات مولكولي در كنار تحقيقات مورفولوژيك مي باشيم.
كروانكوئيست، گياهان گلدار را در شاخه ماگنوليوفيتا(Magnoliophyta) قرار داده و اين شاخه را به دو رده تك لپه ايها(Liliopsida) و دولپه ايها(Magnoliopsida) تقسيم نموده است. رده تك لپه ايها شامل پنج زيررده به نامهايAlismatidae, Arecidae, Commelinidae, Zingiberidae, Liliidae است كه هر يك مشتمل بر تعدادي راسته و خانواده است. رده دولپه ايها نيز شامل شش زير رده به نامهايMagnoliidae, Hamamelidae, Caryophyllidae, Dilleniidae, Rosidae, Asteridae است.
كروانكوئيست مولف كتابهاي ارزشمند زير است:

An integrated system of classification of flowering plants(1981)
The evolution and classification of flowering plants(1988)

Marichka
29-01-2007, 21:17
آرمن لئونوويچ تاختاجان يكي از گياهشناسان برجسته ارمنستان و يكي از دانشمندان بنام در علوم سيستماتيك، تكامل گياهي و همچنين جغرافياي زيستي در قرن بيستم است. از ديگر علائق علمي او مورفولوژي گياهان گلدار، پالئوبوتاني و فلور قفقاز مي باشد. او درانستيتوي گياهشناسي كومارف در لنينگراد به فعاليت و تحقيق اشتغال داشت و در همان جا بود كه نخستين طبقه بنديش را به سال 1940 در باب گياهان گلدار توسعه داد. طبقه بندي او از ديدگاهي فيلوژنتيكي برخوردار بود. سيستم طبقه بندي او تا اواخر دهه پنجاه براي گياهشناسان غربي ناشناخته بود اما همكاري با گياهشناس بزرگ آمريكايي آرتور كروانكوئيست باعث گرديد كه علاوه بر مطرح شدن طبقه بندي او در غرب، رده بندي كروانكوئيست نيز به واسطه همكاري با تاختاجان و انستيتوي كومارف تحت تاثير قرار گيرد.
در سيستم طبقه بندي تاختاجان، گياهان گلدار به عنوان يك شاخه(phylum or division) در نظر گرفته مي شوند: شاخه ماگنوليوفيتا(Magnoliophyta) . اين شاخه مشتمل بر دو رده(class) است : رده تك لپه ايها(Liliopsida) و رده دولپه ايها(Magnoliopsida) . رده تك لپه ايها شامل اين زيررده ها(subclass) است:
Liliidae, Commelinidae, Arecidae, Alismatidae, Triurididae, Aridae و رده دولپه ايها شامل اين زيررده هاست:Magnoliidae, Nymphaeidae, Nelumbonidae, Ranunculidae, Caryophyllidae, Hamamelididae, Dilleniidae, Rosidae, Cornidae, Asteridae, Lamiidae. زيررده ها به فوق راسته ها(superorder) ، راسته ها(order) و خانواده ها(family) تقسيم مي شوند. سيستم طبقه بندي تاختاجان مشابه سيستم كروانكوئيست است اما از پيچيدگي بيشتري در سطوح بالاي رده بندي برخوردار است. تاختاجان سيستمي از مناطق رويشي جهان نيز ارائه داده است كه در مجالي ديگر به آن خواهم پرداخت. تاختاجان مولف كتابهاي ارزشمند زير است:

Floristic Regions of the world(1986)
Evolutionary trends in flowering plants(1991)
Diversity and classification of flowering plants(1997)

Boye_Gan2m
04-02-2007, 21:07
نظریه لامارک در مورد تکامل

در قرن 19 اندیشه پیوستگی جانداران و پیوستگی تاریخی آنها یعنی نطریه تکامل به فکر معدودی از متفکران رسیده بود. یکی از تئوریهای مهم تکاملی از لامارک زیست شناس فرانسوی است که به سال 1809 به چاپ رسید. لامارک برای بیان چگونگی وقوع تکامل دو نظریه استعمال و عدم استعمال اندامها و ارثی بودن صفات اکتسابی را عنوان کرد. وی مشاهده کرده بود که اگر اندامی از بدن یک جاندار استعمال می‌شود بزرگتر و کارآمدتر می‌شود و اگر عضوی بکار نیفتد کوچک می‌شود و تحلیل می‌رود.

بنابراین جاندار در نتیجه ناهماهنگی در استعمال و عدم استعمال اندامهای مختلف بدن در طول عمر خود ممکن است تا حدی تغییر یابد و بعضی از صفات را کسب کند. لامارک این گونه صفات را وراثتی و قابل انتقال به اخلاف می‌پنداشت. این تئوری بسیار موفقیت آمیز بود و به اشاعه اندیشه تکامل کمک بسیار کرد. اما سرانجام معلوم شد که نظر لامارک نادرست است. چون هر گونه تغییری که بر اثر استعمال یا عدم استعمال یا به هر علت دیگر در سلولهای دیگر بدن به غیر از گامتها رخ دهد تاثیری در ژنهای سلولهای زاینده نخواهد داشت و قابل انتقال به نسل بعدی نیست.

Boye_Gan2m
04-02-2007, 21:09
نظریه داروین-والاس در مورد تکامل

در سال 1858 داروین و والاس باهم تئوری جدیدی درباره تکامل اعلام داشتند که جانشین تئوری لامارک شد. داروین این تئوری جدید را پروراند و به صورت کتابی تنظیم کرد. این اثر معروف که به نام اصل انواع بوسیله انتخاب طبیعی یا بقای نژادهای مناسب در تنازع بقا است در سال 1859 انتشار یافت. داروین و والاس محیط را علت اصلی انتخاب طبیعی می‌دانستند، یعنی محیط تدریجا جانداران دارای صفات نامساعد را از بین می‌برد و جانداران دارای صفات مساعد را حفظ می‌کند. پس از گذشت نسلهای زیاد و متوالی و تاثیر مداوم انتخاب طبیعی ، سرانجام گروهی جاندار یک صفت یا تعدادی صفات جدید و مساعد را به درجه‌ای جمع خواهد کرد که به صورت گونه‌ای جدید از گونه اجدادی ظاهر خواهد شد.

همواره این سوال مطرح می‌شد که منبع این تفاوتهای فردی مهم چیست؟ و تفاوتهای فردی چگونه بوجود می‌آیند. اینجا بود که داروین ناگزیر شد به نظریه لامارک یعنی وراثت صفات اکتسابی پناه ببرد. اما تدوین پاسخ درست مربوط به تفاوتهای فردی شش سال پس از انتشار کتاب اصل انواع و هنگامی آغاز شد که مندل قوانین وارثت را اعلام داشت. ولی حاصل مطالعات مندل بیش از 30 سال در ابهام نادیده ماند و پیشرفت شناخت مکانیسمهای تکاملی نیز به همان نسبت به تاخیر افتاد. انتخاب طبیعی فقط به عنوان بخشی از مکانیزم تکامل شناخته شده است. زیرا داروین مانند لامارک در شناسایی علل ژنتیکی تغییرات تکاملی توفیق بدست نیاورده بود. داروین و والاس توضیحی ناقص از تکامل عرضه داشتند، اما بطور کلی آنان نخستین کسانی بودند که جهت درست تکامل را نشان دادند.

Boye_Gan2m
04-02-2007, 21:10
تولید مثل افتراقی

مفهوم واقعی انتخاب طبیعی ، تولید مثل افتراقی است. یعنی بعضی از افراد یک جمعیت بیش از دیگر افراد آن اولاد به جا می‌گذارند و نسبت به افرادی که اولاد کمتری از آنها می‌ماند، درصد بیشتری از ژن به خزانه ژنی نسل بعد ، انتقال می‌دهند. اگر تولید مثل افتراقی در طول چند نسل ادامه یابد، آنهایی که فرزندان بیشتری تولید می‌کنند، تدریجا سهم بزرگتری از افراد کل جمعیت را بوجود خواهند آورد. در نتیجه ژنهای آنها در خزانه فزونتر خواهد شد. پس امکان دارد صفت جدیدی که در یک فرد جاندار پدید می‌آید، از راه تولید مثل افتراقی و به مرور زمان ، به صورت خصوصیت استاندارد تمامی یک جمعیت درآید.

Marichka
19-04-2007, 23:35
:: پرهام جبارزاده :: [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

محققان پس از مرتب کردن DNA استخوان پای یک مرد غارنشین که 38 هزار سال پیش مرده بود، دریافتند: انسان های غارنشین خویشاوندان دور انسان های امروزی هستند.
به گزارش خبرگزاری مهر، ارزیابی دانشمندان نشان داد: انسان های امروزی و انسان های غارنشین در حدود 370 هزار سال پیش و یا شاید 500 هزار سال پیش از یک جد واحد مجزا شده اند.

“ادوارد روبین” از انستیتو ژنتیک الحاقی سازمان انرژی آمریکا با کمک همکارانش از روش خاصی برای جداسازی و ترتیب دهی بخشی از DNA انسان غارنشین استفاده کردند در حالی که یک گروه دیگر از محققان به سرپرستی “سوانتی پابو” از موسسه انسان شناسی تکاملی “مکس پلانک” روش دیگری را برای ترتیب دهی به مقادیر بالاتری از DNA مورد استفاده قرار دادند.

“پابو” اولین دانشمندی بود که DNA انسان های غارنشین را در سال 1997 کشف و مرتب کرد و اولین فردی بود که پیشنهاد عدم ترکیب پذیری انسان های غارنشین و انسان های مدرن را ارائه داد.

انسان های غارنشین و انسان های امروزی از راسته “هومو” زاده شده اند که در حدود 5/1 میلیون سال پیش آفریقا را به مقصد دیگر نقاط جهان ترک کرد.

انسان های ماقبل تاریخ تا 30 هزار سال پیش در اروپا و خاورمیانه زندگی می کردند. این انسان ها دور دوم مهاجرت های خود را در حدود 10 سال پیش از آفریقا آغاز کردند.
به نوشته نشریه ساینس، “پابو” و “روبین” با انجام آزمایشاتی روی استخوان پای یک انسان غارنشین دریافتند: ترتیب DNA انسان های غارنشین 95/99 درصد با ترتیب DNA انسان های مدرن تشابه دارد. این شباهت با تشابه 98 درصدی بین انسان و شامپانزه که در حدود 6 یا 7 میلیون سال پیش از یک جد واحد مجزا شدند، برابری می کند. ر

TFT
03-05-2007, 20:14
سلام
آیا مرجع کاملی درباره نظریه های تکاملی وجود دارد؟ مرجعی که نظریه های جدید را هم پوشش دهد.
مرسی

Marichka
03-05-2007, 20:47
سلام دوست عزيز

مرجع كامل به اون صورت فكر نمي كنم گردآوري شده باشه. بيشتر به صورت كتابهاي مختلف نظريه پردازان هست كه عمده ترينش هم نظريات داروين و نئوداروينيست ها هست كه نظريات جديد و كامل شده ي داروين و ساير دانشمندان رو در زمينه ي تكامل گذاشته.

موفق باشيد

Silence so loud
07-05-2007, 15:53
پايان يك جدل

نخستين مكان تكامل مارها كجاست؟
براي مدت هاي طولاني اين سئوال كه نخستين بار مارها در كجاي زمين از اجداد سوسمار شكل خود به موجوداتي بي دست وپا تكامل حاصل كردند دانشمندان را گيج و سردرگم ساخته بود. اما با مطالعه اي كه جديداً بر روي ژنوم تمامي خانواده هاي زنده سوسمارها صورت گرفت پرده از اين راز بزرگ برداشته شد: مار هاي نخستين بر روي زمين تكامل حاصل كردند نه در داخل دريا. كشف صورت گرفته، بحث و جدل ميان زيست شناسان بر سر خشكي زي بودن يا آ بزي بودن اجداد مارها در ۱۵۰ ميليون سال قبل را پايان خواهد بخشيد _ اين بحث و جدل با تحقيقي كه اخيراً با هدف حمايت از فرضيه آبزي بودن اجداد مارها صورت گرفته بود بسيار شديدتر شده بود.نيكلاس وايدال (N.Vidal) و بلير هگز (B.Hedges) زيست شناس قرار است در مقاله شماره ۷ مه مجله Royal Society شرح دهند كه چگونه دو نظريه مورد بحث را در بوته آزمايش قرار دادند.

اين دو دانشمند براي پاسخ به اين سئوال، بزرگ ترين مجموعه اطلاعات ژنتيكي كه تاكنون در مورد مارها و سوسمار ها به كار گرفته شده است را جمع آوري كردند. اين مجموعه شامل استخراج اطلاعات ژنتيكي از دو ژن از ۶۴ گونه از ۱۹ خانواده از سوسمار ها و ۱۷ گونه از ۲۵ خانواده از مار هاي امروزي است.جمع آوري اطلاعات ژنتيكي از تعدادي از سوسمار ها بسيار مشكل بود چرا كه تعدادي از گونه هاي آنها تنها در جزيره هاي بسيار كوچك يا در قسمت هاي بسيار دورافتاده جهاني زندگي مي كنند.هگز در اين باره مي گويد: «ما احساس كرديم كه بهتر است ژن هاي تمامي گروه هاي سوسمار ها را تجزيه و تحليل كنيم چرا كه هر خانواده از سوسمار ها نزديك ترين خويشاوندان به مارها محسوب مي شود. اگر به هر دليلي حتي ژن هاي يك خانواده از سوسمار ها جمع آوري نمي شد ديگر ما نمي توانستيم به پاسخ صحيح سئوال خود دسترسي پيدا كنيم.»به گفته وايدل: «اگر فرض كنيم كه نظريه آبزي بودن اجداد مارها درست باشد در اين صورت مي بايست مارها نزديك ترين خويشاوند تنها سوسمار آبزي شناخته شده اي باشند كه در زمان تكامل مارها مي زيسته است.

سوسمارهاي عظيم الجثه و منقرض شده mosasaur.» وي در ادامه مي افزايد هر چند نمي توان ژن هاي mosasaur هاي منقرض شده را تجزيه و تحليل كرد اما با استفاده از ژن هاي نزديك ترين خويشاوندان آنها مي توان سوسمار هايي چون Komodo Dragon هاي غول پيكر را مورد پايش قرار داد.تيم تحقيقاتي به سرپرستي وايدل و هگز توالي هاي ژني هر يك از گونه ها را با استفاده از چندين روش آماري مورد تجزيه و تحليل قرار دادند. هدف از اين تجزيه و تحليل، مشخص كردن ميزان خويشاوندي گونه ها با يكديگر بود.

وايدل در توضيح اين مسئله مي گويد: «اگر چه اين ژن ها در هر يك از گونه ها عملكرد واحدي دارند اما ساختارشان در گونه هاي مختلف كاملاً متفاوت از يكديگر است و علت اين مسئله نيز در موتاسيون هايي نهفته است كه در طول زمان در ساختار آنها به وقوع پيوسته است.» وايدل و هگز پس از تمام شدن مقايسه ژنتيكي، شجره نامه اي را رسم كردند كه در آن ارتباطات و وضعيت خويشاوندي گونه ها با يكديگر كاملاً مشخص بود.به گفته وايدل: «نتايج ما آشكارا نشان مي داد كه مارها نزديك ترين خويشاوندان سوسمار هاي مورد آزمايش قرار گرفته مثل Komodo Dragon غول پيكر نيستند. Komodo Dragon ها نزديك ترين خويشاوندان سوسمار هاي mosasaur محسوب مي شوند _ mosasaur تنها سوسمار آبزي شناخته شده اي است كه در زمان تكامل مارها مي زيسته است.» وي در ادامه مي افزايد از آنجا كه تمامي سوسمار هاي ديگري كه در آن زمان وجود داشتند همگي بر روي زمين زندگي مي كردند نتايج تحقيقات ما به خوبي نشان مي دهد كه مارها نه در داخل دريا بلكه بر روي زمين تكامل حاصل كرده اند.اين تحقيق به سئوال قديمي ديگري نيز پاسخ مي دهد: چرا مارها طي تكامل دست و پايشان را از دست دادند؟ پاسخ اين سئوال به شيوه زندگي مارها بر روي زمين باز مي گردد.

شايد نقب زدن و كندن سوراخ در زمين، اگر چه تنها در معدودي اوقات ديده مي شود، جواب اين سئوال باشد. در صورتي كه شما بخواهيد از سوراخ هاي بسيار كوچك موجود در زيرزمين عبور كنيد مطمئناً دست وپايتان، برايتان بسيار مشكل ساز خواهد بود. اين مسئله را افرادي كه قصد جست وجوي غارها و عبور از دالان ها و حفره هاي بسيار ريز موجود در غارها را دارند به خوبي درك مي كنند. در صورتي كه شما بخواهيد از حفره هاي بسيار كوچك درون غا ها عبور كنيد مطمئن باشيد كه بزرگ ترين كمك به شما چهار شانه نبودن تان و پهن نبودن لگن تان خواهد بود. پژوهشگران معتقدند شيوه زندگي متكي بر نقب زدن تعداد زيادي از گونه هاي ديگر همچون سوسمار هاي بدون دست و پا، علت اصلي تحليل رفتن كامل دست وپاها يا تكامل دست وپاهاي بسيار كوچك در آنها بوده است.

Silence so loud
07-05-2007, 15:57
تكامل در غياب توليد جنسي

زيست شناسان مركز زيست شناسي مولكولي مقايسه اي جوزفين باي پول لابراتوار زيست شناسي دريايي (MBL) معتقدند كه گروهي از جانوران ميكروسكوپي بدون اينكه توليدمثل جنسي داشته باشند طي ده ها ميليون سال تكامل يافته اند. نتايج اين دانشمندان حاوي اطلاعات با ارزشي درخصوص تحقيرسازي توليدمثل جنسي و معرفي آن به عنوان يك بن بست تكاملي است.

گرچه غالب موجودات چند سلولي به شيوه جنسي توليدمثل مي كنند اما اين نوع توليدمثل نسبت به توليدمثل غيرجنسي (ميتوز) كارايي بسيار ناچيزي دارد _ در توليد مثل غيرجنسي، ماده ها، كلون هايي از خودشان را به وجود مي آورند. گرچه موجوداتي كه به شيوه غيرجنسي توليدمثل مي كنند نسبت به اجداد خود كه به شيوه جنسي توليدمثل مي كرده اند در كوتاه مدت صاحب موفقيت هايي مي شوند اما ندرتاً در صنف هاي بالاتر ديده مي شوند، در واقع اين موجودات طي دوران تكامل از پاي درآمده و نمي توانند به حيات خود ادامه دهند.

اگرچه تاكنون فرضيه هاي بسياري براي حل اين مشكل پيشنهاد شده است اما اين هنوز هم يكي از سئوالات گيج كننده زيست شناسي است: اگر توليدمثل غيرجنسي نسبت به توليدمثل جنسي از كارايي بيشتري برخوردار است پس چرا توليدمثل جنسي در ميان جانوران از فراواني بيشتري برخوردار است؟ تحقيقات جديد صورت گرفته توسط زيست شناسان تكاملي MBL ممكن است بتواند در حل اين معما به دانشمندان كمك كند. در مقاله اي كه قرار است در خلاصه مقالات آكادمي ملي علوم (PNAS) به چاپ برسد جسيكا مارك ولش (J.Mark Welch) و هم دانشگاهي هاي او ديويد مارك ولش(D.Mark Welch) و متيو مسلسون (M.Meselson) دانشمندان MBL، مدارك معتبري ارائه خواهند داد كه نشان مي دهد يك صنف بالاتر توانسته است بدون توليدمثل جنسي تكامل حاصل كند.

جانوري كه اين دانشمندان مورد بررسي قرار دادند جانور ميكروسكوپي bdelloid rotifer بود. اين جانور در سرتاسر جهان و در غالب زيستگاه هاي آبي يافت مي شود. Bdelloidها قريب به ۵۰ ميليون سال پيش توليدمثل جنسي مي كردند و امروزه به ۳۷۰ گونه شناخته شده تكامل حاصل كرده اند.در حالي كه محققان پيش از اين نشان داده بودند كه ژنوم bdelloid حاوي دو يا تعداد بيشتري از نسخه هاي ژني متفاوت است و اين خود گواهي بود بر توليدمثل غيرجنسي درازمدت آنها، اما يك نقص مهم نگرش آنها، ناتواني در تشخيص جفت ژن هاي تقريباً همسان است، كه ممكن است از درون گشني كردن آنها يا اشكال ناياب ديگر توليدمثل جنسي ناشي شده باشد. مارك ولش و هم دانشگاهي هاي او به منظور غلبه بر اين نقص متدلوژيك و بيان قاطع اين مسئله كه bdelloidها در حقيقت كاملاً به صورت غيرجنسي توليدمثل مي كنند ژنوم گونه اي از bdelloidها با نام Philodina roseola را با دقت تجزيه و تحليل كردند. با استفاده از متدي با نام فلوئورسانس در محيط دورگ گيري (Fruorscent in situ hybridization) ژنوم اين گونه در جست وجوي جفت كروموزوم هايي كه كروموزوم هاي همولوگ ناميده مي شوند مورد جست وجو قرار گرفت.شناسايي اين كروموزوم هاي همولوگ نشانه آشكاري از توليدمثل جنسي است چرا كه هر يك از اين جفت كروموزوم ها از يك والد مختلف مشتق شده اند.

پژوهشگران ۴ نسخه از يك ژن مشخص را در شده P.roseola شناسايي كردند، علاوه بر اين هر يك از اين ژن ها بر روي يك كروموزوم قرار داشته و همگي آنها تنها مقدار ناچيزي با يكديگر اختلاف داشتند. اين نتيجه گيري ها كاملاً سازگار با توليدمثل غيرجنسي است و احتمال اينكه bdelloidها داراي توليدمثل جنسي بوده اند را رد مي كند. بنابراين مي توان چنين نتيجه گرفت كه اين موجودات بدون داشتن توليدمثل جنسي يا تغييرات ژنتيكي طي ده ها ميليون سال تكامل حاصل كرده اند.

آنچه كه موجب انقراض اوليه شد و اين سئوال كه چرا اين انقراض مي توانست با توليدمثل جنسي پيشگيري شود يكي از معماهاي اصلي علم زيست شناسي است. جسيكا مارك ولش مي گويد: «جنسيت و نو تركيبي ژنتيكي براي ادامه حيات فوق العاده مهم هستند اما ما هنوز علت مهم بودن اين مسئله را نفهميده ايم. زماني كه ما به علت اين مسئله پي ببريم ممكن است نتايج علمي را به همراه داشته باشد كه ما تاكنون تصور نمي كرده ايم.»مارك ولش و هم دانشگاهي هاي او به مطالعه و بررسي bdelloidها در راستاي دستيابي به مدلي دلخواه براي بررسي تأثيرات توليدمثل غيرجنسي ادامه خواهند داد. آنها اميدوارند روزي بتوانند بفهمند كه چگونه موجودات بدون توليدمثل جنسي تكامل حاصل كرده و از انقراض جان سالم به در برده اند. مارك ولش مي گويد: «در حال حاضر ما از تbdelloid rotiferها براي آزمايش تئوري هايي همچون چرا جنسيت مهم است و... استفاده مي كنيم.» هر تئوري خوب مي بايست بتواند توضيح دهد چرا bdelloidها يك استثنا بوده و توانسته اند بدون توليدمثل جنسي تكامل حاصل كرده و ۳۷۰ گونه شناخته شده از خود به جاي بگذارند.

Marichka
19-05-2007, 20:43
>> راهنماي زيستنامه ي تاريخي

سؤال هايي که معمولاً در بيوگرافي تاريخي مورد پرسش قرار مي گيرد عبارتند از: آيا تاکسون ها در يک منصقه ي ويژه به وجود آمده اند يا از ساير نقاط به آن مناطق آورده شده اند؟ و اگر تاکسونها از مناطق ديگري به مناطق کنوني آورده شده اند منشاء پيدايش آنها از کجا بوده است؟ آيا ما مي توانيم دلايل پراکنش منفصل تاکسونها را دريابيم؟ آيا دلايل تاريخي براي عدم وجود تاکسونها در مناطق مشخص وجود دارد؟ (ر.ک. به موانع حرکت).
زيست نامه نويسان از چندين نوع راهنما در براي استنتاج پيشينه ي پراکنش ها استفاده مي کنند که برخي از آنها به خوبي شناخته شده اند. به طور مثال پراکنش يک تاکسون نمي تواند با واقعه اي که قبل از ايجاد تاکسون صورت گرفته است توجيه شود؛ جنسي که دوره ي ميوسن به وجود آمده است نمي توانسته طي حرکت قاره اي تا دوره ي کرتاسه به پراکنش خود دست يابد. بعضي ديگر از راهنماها خيلي قابل اعتماد نيستند. برخي پديدآورندگان اين راهنماها در گذشته بر اين فرض بودند تاکسون در منطقه اي به وجود مي آمده است که بيشترين انشقاق را در آن منطقه نشان مي دهد. ولي اين پديده لزوما نياز به چنين توجيهي ندارد. به طور مثال اعضاي خانواده ي اسبان امروزه فقط در آفريقا و آسيا به صورت بومي وجود دارند در حالي که سنگواره هاي به دست آمده نشان مي دهد اين خانواده از اجداد خود در آمريکاي شمالي به سوي اين منطقه پايين آمده اند و اين اجداد امروزه منقرض شده اند. پيشنهاد ديگر به اين گونه است که گونه هاي ابتدايي يک کليد (Clade) در منطقه اي که مبدا پيدايش آنهاست سازگار مي شوند. زيست نامه نويسان ديگر حتي نظريه اي مخالف اين دارند و مي گويند که اشکال اوليه فقط در نواحي پيراموني قادر به بقا هستند و از منطقه ي مبداء ايجاد خود به سمت اين نواحي حرکت کرده اند. که البته مثالهاي احتمالي براي هر نظريه ارائه شده است.
ارزش سنگواره ها در رديابي پيشينه شناسي زيستي بسيار زياد است. به طور عمده وجود سنگواره ها در مناطقي که امروزه تاکسون مربوطه در آن وجود ندارد بايد مد نظر قرار داده شود. همچنين سنگواره ها يک «عمر کمينه» براي هر گروه و گروه خواهري آن که از يک جد منشاء گرفته اند، از طريق برابر قرار دادن سن اين دو تعيين مي کند. (اين مطلب به اين قضيه اشاره مي کند که روابط فيلوژني تخميني هستند). عدم وجود سنگواره ها بسيار مشکل بر انگيزترند به طوري که گروهي از موجودات که داراي سنگواره هاي پراکنده و غير متوالي هستند ممکن است پيشنيه ي قديمي تري از فسيلهاي يافته شده ي خود داشته باشند اين حلقه هاي گمشده ممکن است در مناطقي که امکان ايجاد فسيل در آنها وجود نداشته است زيسته باشند. در مقابل اگر سنگواره ي موجود در مناطقي پيدا شود که از لحاظ وجود سنگواره غني هستند مي توان نتيجه گرفت که آن موجودات اساساً در آن مناطق وجود نداشته اند و موانعي بر سر زيست آنها در آن مناطق وجود داشته است. البته اين گمان مي تواند با پيداشدن فسيلهاي جديد ابطال يابد. به طور مثال مي مي توانيم اطمينان داشته باشيم راسته هاي سم داران آمريکا در دوره ي ترشياري به امريکاي شمالي- که از لحاظ محتواي فسيلي ساير سم داران غير از انواع موجود در آمريکاي جنوبي بسيار غني است- راه نيافته اند.

منبع: Evolution Theory
ترجمه: ديانلا

Marichka
19-05-2007, 23:03
تفسير رقابتی برای پراکنش منفصل - بخش اول

اگر يک تاکسون در دو يا چند ناحيه ی منفصل يافته شود (به طور مثال پرندگان راتيته) دو تفسير يا ترکيبی از آن می تواند ارائه شود:
1) اين تاکسون در يک منطقه ايجاد شده و بسته به موانع طبيعی موجود از طريق پراکنش محدوده ای يا پرشی به مناطق ديگر راه يافته است. اين توضيح به «نظريه ی پراکنش» موسوم است و ابراز می دارد که مناطق قبل از پراکنش تاکسون از هم جدا شده اند.
2) نواحی مربوطه پيشتر مجاور هم بوده اند و توسط اجداد تاکسون اشغال شده اند سپس گونه ها به طريقه ی پراکنش منفصل از هم جدا شده اند سپس موانع طبيعی به وجود آمده اند و تمايز گونه های جدا شده در اين حصارهای طبيعی اغاز شده است. در اين صورت گفته می شود يک تاکسون در نهايت به ايجاد گونه های جديد منجر شده است. اين نظريه «نظريه ی محدوده ها» ناميده می شود.
يک مثال ساده از پراکنش، انتشار مگس سرکه در جزاير هاوايی می باشد که اين جزيره تا آنجا که می دانيم با هيچ قاره ای در ارتباط نبوده است. و يک مثال از نظريه ی دوم پراکنش نزديک و پيوسته ی ماهی ها در دو طرف تنگه ی پاناما می باشد که ايجاد اين تنگه در دوره ی پليوسن اتفاق افتاده و دريای آرام شرقی و کارائيب را از هم جدا کرده است و باعث تمايز اين ماهی ها به گونه های جديد شده است.
نظريه ی انتشار که قديمی ترين نظريه در اين زمينه می باشد غالباً از شواهد مختلفی استنتاج می شود.:
3) يک شاهد سنگواره ای از پراکنش اوليه در يک ناحيه تنها با ظاهر شدن پراکنش بعدی تاکسون در منطقه ای ديگر تأييد می شود. در برخی موارد زمين شناسی شواهدی ظهور يا نا پديد شدن موانع به دست می دهد. به طور مثال سنگواره گورکن های دوره ی ترشياری به منطقه ی آمريکای جنوبی محدود شده است. و سنگواره ی همين جانور مربوط به دوره ی پليوسن و پلئيستوسن پس از آن که تنگه ی پاناما دو قاره را به هم متصل کرد پيدا شده است.
4) يک ناحيه می تواند توسط انتشار گونه ها اشغال شود در صورتی که دارای زياگان بسيار نا متعادلی باشد. که همين ناحيه اگر در اتصال با نواحی ديگر بود می توانست توسط تاکسون های ديگری که بر اساس شرايط زيستی انتظار می رود در آن جا حضور داشته باشند اشغال می شد. اين تفسير به خصوص در مورد جزايری که با وجود داشتن زيستگاه مناسب برای دوزيستان و پستانداران غير پرنده از اين موجودات خالی است، ابراز می شود.
5) انتشار غالباً به اين گونه استنتاج می شود که گونه های يک ناحيه به طور فيلوژنتيکی از سطرهايی مشتق شده اند که در نواحی ديگر ابتدايی ترند و اين نواحی به عنوان منشاء پيدايش اين گونه ها در نظر گرفته شده اند.
مورد اخير حداقل از لحاظ مبنايی روشن می سازد که يک فيلوژنی خوب پشتيبانی شده می تواند شواهدی از انتشار در دسترس قرار دهد. (شکل 8 . 8 A) در بخش پنجم مشخص شد که پيشنيه ی تکامل يک رقم می تواند از انتشار فيلوژنی آن مستنتج شود. اگر يک زير گروه تک شاخه ای دارای موقعيت رقم 1 است و زيرگروه های متوالی دورتر دارای موقعيت 0 هستند بسيار به صرفه تر است نتيجه گيری کنيم رقم مورد نظر از موقعيت 0 به 1 راه يافته است. همين نوع تداخل می تواند ايجاد شود اگر موقعيت رقم ها در ناحيه هايی باشد که که تاکسونها يافت شده اند.

ادامه دارد ...

Marichka
20-05-2007, 20:47
>> تفسير رقابتی برای پراکنش منفصل - بخش دوم

مورد اخير حداقل از لحاظ مبنايی روشن می سازد که يک فيلوژنی خوب پشتيبانی شده می تواند شواهدی از انتشار در دسترس قرار دهد. (شکل 8 . 8 A) در بخش پنجم مشخص شد که پيشنيه ی تکامل يک رقم می تواند از انتشار فيلوژنی آن مستنتج شود. اگر يک زير گروه تک شاخه ای دارای موقعيت رقم 1 است و زيرگروه های متوالی دورتر دارای موقعيت 0 هستند بسيار به صرفه تر است نتيجه گيری کنيم رقم مورد نظر از موقعيت 0 به 1 راه يافته است. همين نوع تداخل می تواند ايجاد شود اگر موقعيت رقم ها در ناحيه هايی باشد که که تاکسونها يافت شده اند.
«زيستنامه ی قلمرو» شامل سبک های مختلف فکری می شود. (ماير و گيلر، 1988). در اينجا ما به نظريه ی «فيلوژنتيک» يا «قلمرو کليدی» (Cladistic Vicariance) می پردازيم. برخی از استدلال های وابسته به اين نظريه بر سر اين موضوع بحث می کند که زيست نامه نويسی برای توضيح دادن انتشارهای انفرادی نيست بلکه برای توضيح و شرح الگوهای عمومی است که دارای دلايل رايج می باشند. علاوه بر اين نظريه ی فوق ابراز می دارد که تنها الگوهای تکرار شده در بسياری از تاکسونها می تواند به عنوان پشتوانه ای برای نظريه ی پيشينه شناسی محسوب شود. و به گفته ی پيروان اين نظريه يک رويه ی علمی نيست زيرا چنين نظرياتی قابل نقض شدن نيستند. پيشنهاد دهندگان نظريه ی قلمرو زيست نامه ای ابراز می دارند که هر گونه از موجودات دارای سازگاريهای بی همتا و وابسته به شيوه ی زندگی و پيشينه ی بی همتايی از نحوه ی انتشار هستند و از اين گفته نتيجه گرفته می شود که انتشار از الگوهای تکراری پيروی نمی کند. به گفته ی آنان نظريه ی انتشار از لحاظ علمی استوار نيست. برخی نويسندگان هم به اين نکته اشاره کرده اند انتشار مانند ايجاد قلمرو می تواند پديدآورنده ی تناسبی بيت الگوهای انتشار شود. (اندلر 1983)

يکی از آشکارترين اين الگوها «شيب عرضی جغرافيايی» می باشد و ما در اينجا اين شيب را مورد توجه قرار می دهيم. در هر دو نوع زيستگاه های دريايی و خشکی بسياری از تاکسونهای عمده بيشتر به سمت نواحی استوايی انشقاق يافته اند و انشقاق آنها در عرض های جغرافيايی بالاتر کمتر به چشم می خورد. به طور مقثال در آمريکای شمالی تعداد گونه های پرندگان زمينی طی شيب آرامی از تعداد 600 در 8 درجه شمالی به 50 در 66 درجه ی شمالی کاهش می يابد حتی با اين وجود که توده ی زمين در 8 درجه شمالی در آمريکای مرکزی بسيار کمتر از ميزان آن در نواحی شمالی است. چنين الگوهای پراکنشی در مورد تاکسونهای سطح پايين تری مانند حشرات نيز به کار می روند.

ادامه دارد ...

saba24
21-05-2007, 10:48
تكامل
با توجه به اين كه تمامي فعاليت هاي بدن انسان و همين طور ساير جانداران با توجه به پديده تكامل و انتخاب طبيعي قابل توضيح مي باشد و حتي اخيراً دليل وجود آپانديس هم مشخص شده است و هر چيزي در بدن وجود دارد به نفع انسان بوده و در جهت بقاي انسان است آيا تا كنون در مورد جوشهاي غرور جواني چنين مبحثي بررسي شده است و دليلي مبني بربا قي ماندن آن در طي فرآيند تكامل ديده مي شود؟

در نوعي شامپانزه كه نزديك ترين جاندار از لحاط نظريه تكامل به انسان مي باشد و هنوز هم يافت مي شود ،تغييراتي بيمارگونه شبيه روماتيسم در دوران بلوغ اين حيوان ديده مي شود، آيا در حيوانات ديگر نظير اسب و خرس و .. هم چنين تغيراتي در دوران بلوغ ديده مي شود يا خير؟
اگر جواب منفي است با توجه به اين كه جوش دوران بلوغ را نتيجه تغييرات هورموني مي دانيم پس چرا تغييرات هورموني در حيوانات ديگر كه شباهت كمتري به انسان دارند(نسبت به شامپانزه) علائمي را ظاهر نمي كند و يا شايد اين تغييرات در حيوانات ديگر هم باعث علائمي مي شده است ولي در سيستم بدن حيوان اين علائم برطرف مي شود و عامل ديگري آن را ترميم مي كند حالا چرا اين عامل در انسان نيست؟ با توجه به اينكه جوش بلوغ را نتيجه تغييرات هورموني مي دانيم چرا عاملي براي مقابله و خنثي سازي اثر آن در بدن انسان و طي تكامل بوجود نيامده است؟
آيا نمي توان دليل نبود مكانيسمي در بدن انسان براي كنترل جوشهاي غرور جواني را، اثرات ناشناخته و شايد مفيد آن دانست؟

saba24
21-05-2007, 16:12
با سلام
وتشكر از مدير انجمن به خاطر مطالب جالبي كه نوشته اند مي خواستم اگر امكان دارد نظرتان را در مورد مطلبي كه من نوشته ام بنويسيد؟ :20:

Marichka
01-06-2007, 22:15
با سلام
وتشكر از مدير انجمن به خاطر مطالب جالبي كه نوشته اند مي خواستم اگر امكان دارد نظرتان را در مورد مطلبي كه من نوشته ام بنويسيد؟ :20:

سلام دوست عزيز

خواهش مي كنم. من هم از شما به خاطر مطلب خوبتون تشكر مي كنم و شرمنده ام بابت تاخير :11:

مطلبتون جالب و فكر بر انگيز هست. يه نكته اي رو هم در همين راستا بايد يادآور بشم كه نزديك بودن شامپانزه به انسان در خط تكاملي يك حالت بسيار كلي و فقط دليلي براي توجيه شباهتهاي بين شامپانزه و انسان هست. ولي به طور واقعي هنوز در زنجيره ي تكامل انسان از شامپانزه حلقه هاي مفقوده ي زيادي وجود داره كه شايد پاسخ پرسشهاي اينچنيني در اون حلقه ها نهفته باشن و تغييرات هورموني زمان بلوغ از زمان وجود اون گونه هاي منقرض شده بين انسان و شامپانزه شروع شده باشه كه دليلي بر اون الان ما در دست نداريم. چون فسيل اين گونه ها هم در رديف فسيل هاي گمشده اي هستن كه هركز به دست نيومدن ولي شواهد تكاملي وجود اونجا رو تاييد مي كنه.

از زحمتتون ممنونم
موفق باشيد :40:

Marichka
01-06-2007, 22:17
موضوعات پايه؛ تكامل
>> تفسير رقابتی برای پراکنش منفصل - بخش سوم

توضيحات متعددی برای اين الگوی پراکنش ارائه شده است که همه ی اين توضيحات استدلالهای تکاملی را طلب می کند ولی هر يک به روش خاص خود به اين کار می پردازد. توضيحات «توازن» (Equilibrium) بر روی نظريه ی اکولوژيکی تأکيد می کندو ابراز می دارد که گونه ها به سرعت با شرايط اقليمی سازش نشان می دهند به طوری که جمعيتهای موجود در همه ی عرضهای جغرافيايی از لحاظ گونه ها اشباع شده اند و با يکديگر در توازن قرار دارند. نظريه پردازانی که به اين سمت متمايل هستند تحت تأثير پديده هايی همچون انتشار نشان گذاری شده، بند بند شدن نيچ ها توسط رقبای بالقوه و همگرايی جمعيتها قرار دارند که پيشنهاد می دهد رقابت و تکامل هماهنگی بهينه ای بين گونه ها و منابع در اختيار آنها به وجود آورده اند. ديگر نظريه پردازان موقعيت متفاوتی از نظريه ی «توازن» برگزيده اند و شيب انشقاق عرض جغرافيايی را با توجه به پيشينه ی آن توضيح می دهند به اين ترتيب که گونه ها هنوز به آن ميزان که در شرايط استوايی گسترش پيدا کرده و آن مناطق را اشغال کرده و به حد اشباع رسيده اند در عرض های جغرافيايی بالاتر جايگير نشده اند. به منظور جلوگيری از اطاله کلام اين موضوع به شدت پيچيده را با بررسی چند نظريه پيشنهادی مورد مباحثه قرار می دهيم که هر کدام دارای يک يا دو عقيده ی ارائه شده نيز می باشد.
اولين مورد از نظريات ارائه شده در مورد «توازن» که به آن می پردازيم در زمينه ی «درجات اختصاصی شدن» می باشد. به دليل شرايط پايدارتر در مناطق استوايی برای گونه ها اين امکان وجود دارد که بر مبنای وجود منابع غذايي ويژه يا ريز زيستگاه های معينی در منطقه، اختصاصی شده و نمو يابند و اين حالت در مناطق استوايی بسيار شديدتر و بيشتر از مناطق ديگر مشاهده می شود زيرا منابع غذايي و زيستی در مناطق استوايی خيلی کمتر در اثر تغييرات زيست محيطی حذف می شود. همچنين يک منبع زيستگاهی به طور رضايت بخش تری می تواند به چند ريز زيستگاه تبديل شود. اشکالاتی که به اين نظريه وارد شده است يکی اين است که زيستگاه ها و شرايط موجود در نواحی استوايي مناسبتر و مساعدتر از ساير زيستگاه ها نيستند از طرفی مشکل بتوان درجه ی اختصاصی شدن گونه ها را در ارتباط به منابع مختلف غذايی اندازه گيری کرد و نيز نمی توان بر اساس شواهد کمی که وجود دارد اين گونه نتيجه گيری کرد که گونه ها در مناطق استوايي بهتر و بيشتر با منابع سازگار می شوند.
توليدکنندگی بيشتر اوليه و تنوع بيشتر منابع پيشنهاد شده اند تا گونه های بيشتری بتوانند با هم زندگی کنند. (ميزان توليد اوليه عبارت است از نرخ رشد توده ی زيستی گياه که با تثبيت کربن ايجاد می شود). اشکالات نظريه ی توليد عبارتند از اين که جنگلهای استوايی مرطوب بر خلاف ميزان رشد سالانه خود، ميزان توليد روزانه ی بيشتری از جنگلهای واقع در عرض های جغرافيايی بالاتر ندارند؛ جمعيتهای پربازده به طور کلی انشقاق گونه ای کمتری نسبت به جمعيتهای دارای بازده ی متوسط از خود نشان می دهند؛ و اين که برخی از نظريات بوم شناختی پيش بينی می کنند که بازده در حال افزايش بايد تعداد گونه های همزيست را طی اثر رقابتی حذف کند. تنوع بيشتری از منابع در دسترس می تواند به خوبی انشقاق گروه های زيادی از جانوران استوايي را توضيح دهد زيرا اين انشقاق به طور مستقيم يآ غير مستقيم به انشقاق گياهان استوايي بستگی دارد. ولی اين نظريه نمی تواند توضيح دهد که چرا تعداد گونه های گياهان در جنگلهای استوايي اين قدر زياد است (يا به عبارت ديگر چرا مناطق معتدلی به نسبت تعداد گونه های کمتری دارند؟).

ادامه دارد ...

Marichka
01-06-2007, 22:18
موضوعات پايه؛ تكامل
>> تفسير رقابتی برای پراکنش منفصل - بخش چهارم

يک نظريه ی ديگر در مورد تحمل فيزيولوژيکی ارگانيسمها می باشد. ميزان دما در سال با افزايش عرض جغرافيايی افزايش می يابد. پس انتظار می رود که گونه های استوايي نسبت به گونه های متعلق به عرضهای جغرافيايی بالاتر با محدوده ی باريکتری از تغييرات دما سازگار شده باشند. پس محتمل است که ما هرقدر از خط استوا دور می شويم گونه های انفرادی انتشار مرزی با طول و عرض های جغرافيايی خواهند داشت زيرا آن گونه ها کمتر نسبت به تفاوت دمايی در ميان نقاط مختلف حساس هستند. اطلاعات به دست آمده از چندين گروه از ارگانيسمها هر دوی اين پيش بينی ها را تأييد می کند.
دانيل جانزن (1967) نظريه ای را برای شيب انشقاقی پيشنهاد می کند که بر اساس نظريه ی حساسيت فيزيولوژيکی می باشد. همانند نظريه ی مک آرتور و ويلسون در مورد زيست نامه ی جزيره ها، عدد متوازن گونه ها در يک منطقه بستگی به نرخ وابسته ی ايجاد و انقراض گونه ها دارد و منطقه ای تعداد گونه هاي بيشتری دارد که ساکنانش سريعتر بتوانند خود را با شرايط وفق دهند. جانزن ابراز می دارد بسياری از گونه ها هنگامی به وجود می آيند که موانع سطحی مبادله ژنتيکی را در بين جمعيتها کاهش دهند و باعث انشقاق آنها شوند. اگر ارگانيسمهای استوايی کمتر می توانند تغييرات دما را تحمل کنند پس گونه های مناطق معتدل و گونه های مناطق کم دما در عرض های جغرافيايی بالاتر موانع مؤثرتری نسبت به واگرايی از خود نشان خواهند داد و بنابراين موانع بيشتری بر سر راه تبادل ژن در آنها نسبت به انواع موجود در نواحی استوايي ايجاد خواهد شد. از نقطه نظر ارگانيسمها کوه ها دارای مدارهای بالاتری هستند. محدوده های باريک عرضی متعلق به گونه های استوايی به نظريه ارائه شده جانزن سازگار می باشند.
در مقايسه با اين نظريات توازنی برخی نظريه پردازان به پيشينه ی تکاملی اشاره می کند تا شيبهای انشقاق عرضی را توضيح دهند. بهتر خواهد بود اگر در اين زمينه نقطه نظر خود را تغيير دهيم و به جای طرح اين پرسش که چرا گونه های استوايی اين قدر متعدد هستند (انگار که اين امر پديده ای غيرعادی است)، شايد ما بايد به کم بودن گونه ها در عرض های جغرافيايی بالاتر به عنوان يک حالت ويژه بنگريم و در پی يافتن دلايل آن باشيم. از اين نقطه نظر بايد قبول کنيم که امکان افزايش گونه ها در عرض های جغرافيايی بالاتر بر اساس نظريه ی توازن هنوز وجود دارد و لااقل دو نظريه ی اين چنينی می توانند مورد قبول قرار گيرند.
اول اين که برخی نظريه پردازان فرض را بر اين گذاشته اند که دگرگونی در دوره ی پلئيستوسن گونه های متعددی متعلق به عرض های جغرافيايی بالا را منقرض کرد. همچنين پيشنهاد شده است که طی عصر خشک يخبندان، جنگلهای بارانی استوايی (به طور مثال در آمريکای جنوبی) به زيستگاه های ايزوله کوچکی تبديل شدند که گونه ها در اين زيستگاه ها تمايز يافته و به گونه های جديد تبديل شدند. بنابراين انشقاق استوايي به قسمی به نرخ بالای گونه زايی در گذشته نزديک نسبت داده می شوند. البته بحث درباره ی اين موضوع که آيا گونه ها در چنين مأمن هايي وجود داشته اند يا خير و اين که آيا آن گونه ها به طور ويژه در اين زيستگاه ها نمو يافته اند يا خير همچنان ادامه دارد. در هر حال گونه زايی در پلئيستوسن احتمالاً نمی تواند شيب انشقاق در عرض های جغرافيايی را به طور ويژه برای مناطق استوايی که نه تنها از لحاظ تعداد گونه ها بلکه حتی از لحاظ تعداد جنس و خانواده غنی تر هستند، در دوره ی ترشياری يا زودتر توضيح دهد.

ادامه دارد ...

Marichka
01-06-2007, 22:19
موضوعات پايه؛ تكامل
>> تفسير رقابتی برای پراکنش منفصل - بخش پنجم

بنابراين شيب انشقاق حتی اگر گونه های جديدی نيز در دوره ی پلئيستوسن ايجاد نشده باشند هنوز بايد وجود داشته باشد. حتی با اين وجود که هيچ گونه شواهد ديرين شناختی مبنی بر اين که انشقاق گونه ها در عرض های جغرافيايی بالا قبل از شورع دوره ی پلئيستوسن برابر يا نزديک به ميزان انشقاق آنها در نواحی استوايی بوده باشد.
دومين نظريه ی پيشينه شناختی بر اساس مشاهده ی اين که زيستگاه های استوايی مرطوب در مقايسه با زيستگاه های سرد و خشک به نظر بيشتر مورد تمايل موجودات خشکی زی هستند که اين خود نيازمند سازگاريهايی می باشد. به طور مثال يک گوزن کانادايی يا جغد برفی هيچ گاه به اندازه ای که يک ميمون عنکبوتی يا توکان با شرايط استوايی سازگار است، با شرايط قطبی هماهنگی ندارد. در واقع چه اين که شرايط محيطی خشن و ناملايم و چه خوش خيم و بی خطر باشد باز هم به ويژگی های ارگانيسم بستگی دارد که چگونه با آن کنار بيايد. در هر حال اين امکان وجود دارد که اگر به گونه های استوايی فرصت کافی داده شود بتوانند خود را با زمستانهای سرد و طولانی مناطق قطبی سازگار کنند ولی چنين پديده ای تا کنون مشاهده و ثبت نشده است.
با توجه به مجموعه ی پيچيده ای از سازگاريها در يک زيستگاه به شدت متفاوت هماهنگ شدن در چنين محيط زيستهايی نيازمند فرصت و موقعيت مناسب است. گونه های کمی قادر به سازگاری با محيط زيستهای نادر مثل بيابانهای خشک هستند بنابراين دور از انتظار نيست اگر ميزان انشقاق گونه ها در اين مناطق کم است. خطوط فيلوژنتيکی اندکی که با زيستگاه های اين چنينی سازگاری پيدا کرده اند از لحاظ تعداد گونه ها غنی هستند به طور مثال برخی جنسهای متعلق به حشرات در بيابانهای خشک بسيار انشقاق يافته اند ولی در کل سازگاری موفقيت آميز با اين شرايط اقليمی در خطوط کمی مشاهده شده است.

ادامه دارد ...

Marichka
01-06-2007, 22:22
موضوعات پايه؛ تكامل
>> تفسير رقابتی برای پراکنش منفصل - بخش ششم

تقريباً به مدت زمان پيشينه ی زندگی آبزيان و خشکی زيان تا دوره ی ميانی ترشياری در حدود 30 تا 40 ميليون سال قبل بيشتر مناطق زمين دارای آب و هوای استوايی يا نيمه استوايی بوده است و مناطق دارای اقليم سرد چه واقع در طول ها يا عرض های جغرافيايی بالا به مناطقی بسيار کوچک تر از آنچه که امروز هستند محدود می شدند. بنابراين بيشتر موجودات تحت شرايط استوايی انشقاق می يافتند و زمانی که برای اين منظور در اختيار آنها قرار می گرفت بسيار بيشتر از مدت زمانی بود که برای هماهنگی با شرايط و محيط زيست سرد نياز داشتند. ولی به طور حتم گونه هايی نيز وجود داشته اند که تاريخچه ی فيلوژنی و انشقاق آنها دارای قدمت زيادی در مناطق سرد می باشد و اين گونه ها از گذشته های بسيار دور در نواحی سرد انشقاق گونه ای يافته اند. به طور مثال از اين دسته می توان به موش های صحرايی کوچک، مارماهی های کوچک و خانواده ی گياهی خلنگها (Ericaceae) اشاره کرد. ولی از ميان خطوط فيلوژنی موجوداتی که مدت زمان زيادی را به سازگاری و انشقاق در نواحی استوايی گذرانده اند تنها گروه های بسيار اندکی سازگاری با آب و هوای مناطق معتدله را نشان می دهند. به طور مثال در ايالات متحده آمريکا کلم راسويی (Symplocarpus)، پاوپاو (Asimina)، پروانه مونارک (Danaus)، مامورلک های دم شلاقی (Cnemidophorus)، چند گونه مرغ مگس خوار و جوجه تيغی (Erethizon) گونه هايی هستند که اجداد آنها در نواحی استوايی به وجود آمده اند و سپس اين گونه ها به سمت مناطق معتدله کشيده شده و با شرايط آن سازگاری پيدا کرده اند. گروه های ديگر مانند نخلها، بگونياها، پروانه های هليکنی و پرندگان مورچه ای در مناطق استوايي انشقاق يافته اند اما به سمت جنوبی ترين بخش های آمريکا گسترش يافته اند.

ادامه دارد ...

Marichka
15-06-2007, 21:45
>> تفسير رقابتی برای پراکنش منفصل - بخش هفتم و پاياني

بنابراين معقول است اگر گفته شود بسياری از گروه های ابتدايی تر استوايی تا وقتی که از لحاظ جغرافيايی محدود نشده اند از سازگاريهای مورد نياز برای بقا و انشقاق را در زيستگاه های فصلی برخوردار نخواهند شد. محدود شدن انتشار بسياری از گروه های جانوران نه تنها ممکن است به اين علت باشد که آنها نياز به پيدا کردن سازگاريهايی برای گذراندن زمستان داشته اند بلکه همچنين عدم سازگار شدن گياهانی که غذای اين جانوران بوده اند با شرايط آب و هوايی معتدل سبب عدم پراکنش وسيع اين جانوران در مناطق معتدله و غير استوايی شده است. حشرات در اين مورد مثال خوبی به شمار می آيند. سوسکهای سرگردان (Staphylinideae) و سوسکهای برگ (Chrysomelideae) گروه های بزرگی را تشکيل می دهند. سوسکهای سرگردان در اين ميان جزو مهاجمان عموميت يافته هستند در حالي که سوسک های برگ بسيار تخصص يافته ای هستند که هر گونه از آنها به طور بسيار اختصاصی از يک جنس گياه تغذيه می کند. به علاوه در بسياری از گروه های سوسک برگ وابستگی به ميزبان بسيار آهسته اتفاق می افتد و گونه های وابسته از گياهان مربوطه يا نظاير نزديک به انها تغذيه می کنند. هر دوی اين خانواده ها در مناطق استوايی نسبت به مناطق معتدله بسيار بيشتر انشقاق يافته هستند ولی از لحاظ غنای گونه، خانواده ی سوسک های برگ جلوتر می باشند. هر خانواده در ايالت اينديانا با حدود 300 گونه معرفی می شود ولی در منطقه ای مانند جنگلهای بارانی پرووين 310 گونه از سوسکهای سرگردان و 750 گونه از سوسکهای برگ شناسايی و جمع آوری شده است! در مقايسه با سوسک های سرگردان، سوسکهای برگ در مناطق معتدله کمتر انشقاق يافته اند البته نه تنها به اين دليل که اين نوع سوسکها در مناطق معتدله بايد با آب و هوای سرد سازگار می شدند بلکه همچنين اين علت که در مناطق معتدله گياهان متفاوتی نيز وجود دارد که سوسکهای برگ بايد با تغذيه از آنها هماهنگ شوند و نيز گياهان مناطق استوايی در مناطق معتدله يافت نمی شوند. از آنجا که پيشينه ی تکاملی بيشتر گروه های موجودات در مناطق استوايی بوده است و در مقايسه با آن مدت زمان کمتری برای سازگاری با شرايط آب و هوايی معتدل – که در حال هجوم به سمت مناطق استوايی بود- در اختيار موجودات قرار داشت تنها شمار کمی از گروه ها با اين شرايط جديد سازگاری ديرينه نشان می دهند.
به طور خلاصه مسأله ی جغرافيای زيستی و تنوعات عرضی جغرافيايی در انشقاق گونه ها هنوز به طور کامل حل نشده است. نظريات بوم شناختی و ديرين شناختی متعددی (که برخی از آنها در اين مجال ذکر نشده اند) در اين زمينه ارائه شده اند که هر يک از انها می تواند بخش هايی از اين معما را مورد حل و فصل قرار دهد و در واقع تا اين حد مؤثر هم واقع شده اند. ولی در نهايت حل اين مسأله به قوه ی ابتکار و ذهن هوشمند بوم شناسان و زيست شناسان تکامل نياز دارد.

Marichka
15-06-2007, 21:48
>> تفسير رقابتی برای پراکنش منفصل - خلاصه و منابع

خلاصه:

1. انتشار جغرافيايی موجودات به داروين و والاس کمک کرد تا شواهد محکمی برای حقيقت تکامل در نظريات خود به دست آورند.

2. جغرافيای زيستی به عنوان شاخه ای از مطالعه ی انتشار موجودات از اجزای بوم شناختی و ديرين شناختی تشکيل شده است و انتشارهای عمده پيامد پيشينه های طولانی تکاملی هستند.

3. فرايندهای ديرين شناختی که بر انتشار تاکسونها تأثير دارند شامل پراکندگی، قلمرو زايی (قطعه قطعه شدن يک انتشار پيوسته به وسيله ی ايجاد موانع)، سازگاری، گونه زايی، انقراض و تغييرات آب و هوايی می شوند.

4. انتشارهای منفصل قابل نسبت دادن به برخی از پراکندگی های ديگر هستند. هر دوی اين نظريه ها می توانند با شواهد روابط فيلوژنتيک، ديرين شناسی، زمين شناسی يا جايگيری تاکسونوميک زياگان تناسب داشته باشند.
5. انتشار محلی گونه ها تحت تأثير عوامل بوم شناختی شامل عوامل غير زنده محيطی و عوامل زنده مانند رقيبان قرار می گيرد.

6. انشقاق گونه ها در يک منطقه ی محلی ممکن است در توازن بوده يا نباشد. شمارش الگوهای انشقاق سازگار با نظريه ی توازن معمولاً مشکل است به اين دليل که نظريه های زيادی در اين مورد وجود دارد و امکان انتخاب از بين آنها عملاً بسيار کم است. اين مسأله به وسيله ی شيب عرض جغرافيايی انشقاق گونه ها نشان داده می شود.

7. زيستگاه های مشابه در نقاط متفاوت جهان معمولاً گونه های يکسانی از لحاظ بوم شناختی را در خود پرورش می دهند که به اين پديده همگرايی تحولی گفته می شود. در برخی موارد مجموعه هايی از گونه ها به طور مستقل و با استفاده از منابع مستقل راه های تکاملی مشابهی را پيموده اند.


منابع:

 براون، جی. اچ. و آ. سی. گيبسون. 1983 . جغرافيای زيستی. ماوسبی، اس. تی. لوييس. رساله ی جامع در مورد جغرافيای زيستی با پوشش دادن مسايل ديرين شناسی و بوم شناسی انتشار گياهان و جانوران.

 مايرز، آ. آ. و پی. اس. گيلر (گروه ويرايش). 1988. جغرافيای زيستی تجزيه ای. چاپمن و هال، لندن. مبانی بوم شناختی و ديرين شناختی جغرافيای زيستی.

 ريکلفز، آر. تی. و دی. اسکلوتر (گروه ويرايش) 1993 . انشقاق گونه ها در جمعيتهای بوم شناختی؛ ديدگاه های ديرين شناختی و بوم شناختی. دانشگاه شيکاگو.


ترجمه و بازنويسي : ديانلا

ashkan24ab
21-08-2007, 11:42
1) اطلاعاتي در مورد ازدواج در انسانهاي اوليه و نژادهاي قبل و بعد از آن و چگونگي انجام آن و نحوه دخالت خانواده ها در آن
2) باستان شناسان و تاريخ دانان (اطلاعاتي در مورد نحوه ازدواج در تمدنهاي ابتدائي انساني) از جمله انسانهاي غارنشين
و همين طور اطلاعاتي در مورد جفت يابي و ازدواج از ميمون تا انسانهاي امروزي


باسلام
راستش من اطلاع زيادي در مورد تكامل و مباحث تخصصي آن ندارم ولي براي يك تحقيقي احتياج به مطالبي در زمينه موضوعات دارم در صورت امكان منابعي و يا مقالاتي را در اين رابطه به من معرفي كنيد
البته احتمال مي دهم منابعي كه در اين زمينه به خصوص ارائه شده باشند وجود ندارد بلكه اطلاعاتي را كه من احتياج دارم بايد از بين منابع بيشماري پيدا كنم در هر صورت خوشحال و ممنون مي شم اگر راهنمائيم كنيد
متشكرم از لطف شما

bb
24-08-2007, 06:51
دوست عزیز شما فارسی این مقالات رو پیدا نخواهی کرد
بهتره دنبال انگلیسیش بگردی

ashkan24ab
24-08-2007, 10:53
ممنونم از جواب شما
اگر ممكنه همون انگليسي رو به من معرفي كنيد البته بهتره در مورد همون جزئيات مورد نظر من باشد
متشكرم

bb
25-08-2007, 05:29
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

بهترین منبع اینه منتها 30 دلار پول باید بدی !!!

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
اینم پولیه

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

moontoise
25-08-2007, 18:38
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بقاياي سنگواره گونه‌اي عجيب از پنگوئن پرنده متعلق به 36 ميليون سال پيش در «پرو» يافت شد.
به گزارش ايسنا، يك نوع از اين پنگوئن كه Icadyptes salasi نام گرفته بيش از يك متر و نيم قد و بازوهاي استخواني بسيار قوي و بزرگي داشته است.
سنگواره ديگر يافت شد متعلق به نوعي پنگوئن به ارتفاع كمتر از يك متر است كه نزديك به 42 ميليون سال پيش زيست مي‌كرده است.
به گفته ديرين شناسان، هر دو گونه پنگوئن كشف شده با پنگوئن‌هاي كنوني تفاوت‌هاي زيادي دارند و اين نشان مي‌دهد كه احتمالا پنگوئن‌ها زماني پرواز مي‌كرده‌اند.
همچنين به باور دانشمندان، بي‌شك اين دو گونه پنگوئن نياكان پنگوئن‌هاي كنوني بوده‌اند منتها شكل متفاوت منقار و بيني آنها حاكي از آن‌ است كه بيشتر از نرم‌تنان تغذيه مي‌كرد‌ه‌اند.

*yutab*
27-08-2007, 00:04
مرسي از تاپيكت
اما ميتوني يكم اطلاعات راجع به تحولات زيستيشون بدي كه چرا حالا پرواز نمي كنن؟
با سپاس


وقتي كه لفظ دوست به معناي دشمن است
هنگام شيون است......

Nvidia II
27-08-2007, 00:07
مرسی جالب بود.
مرغ و خروس هم 1 زمانی پرواز میکردن

Marichka
27-08-2007, 23:32
مرسي از تاپيكت
اما ميتوني يكم اطلاعات راجع به تحولات زيستيشون بدي كه چرا حالا پرواز نمي كنن؟
با سپاس


وقتي كه لفظ دوست به معناي دشمن است
هنگام شيون است......


سلام دوست عزيز

به طور كلي در مورد اين پديده كه بعضي پرندگاني كه سابقا پرواز مي كردن الان ديگه اين توانايي رو ندارن اين طور گفته ميشه كه علت اصلي بر مي گرده به محيط زيست و به خصوص منابع غذايي اطراف اونها و همينطور دشمنان طبيعي اونها و كلا شرايط زيست بر روي زمين.
به اين مفهوم كه اين قبيل پرندگان ابتدا مثل بقيه ي پرندگان در محيط هايي قرار داشتن كه لانه سازي بر روي درختان براشون امن تر بوده و منابع غذايي هم از ارتفاعات (يعني درختان و ...) به دست ميومده و همچنين براشون امن تر بوده كه بتونن پرواز كنن تا از دشمنان طبيعي در امان باشن.

ولي به مرور و در طول مدت زمان بسيار زيادي اين شرايط تغيير كرده به اين سمت كه منابع غذايي روي زمين فراوون تر شده و دشمنان طبيعي اونها هم به دلايل مختلف از بين رفتن و براي اين پرندگان خيلي به صرفه تر بوده كه انرژي اضافي صرف پرواز كردن نكنن و به راحتي روي زمين لانه سازي كنن و غذاي مورد نيازشون رو هم از منابع نزديك و راحتتر به دست بيارن. كه اين حالت به مرور باعث تحليل رفتن بالهاي اونها و در نتيجه گرفته شدن قدرت پرواز از اونها شده.

موفق باشيد

samy53
05-09-2007, 22:07
ممنون جالب بود
و طبیعیه که چنین اتفاقی بیفته چون هزاران نوع از جانوران در طول تغیرات زمین برای بقا مجبور به تغییر شدن

moontoise
16-09-2007, 22:28
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مقدمه
مسلما سنگواره‌های موجود در سنگها برای مطالعه حیاط و تکامل موجودات گذشته کامل و کافی نیستند. زیرا تعداد زیادی یاخته‌های موجودات زنده قبل از مدفون شدن و یا بعد از آن تحت تاثیر عوامل مختلف از بین می‌روند. ترکیبات شیمیایی نیز که بیانگر آثار حیاتی هستند در اثر عوامل مختلف به نحوی تغییر می‌کند که به راحتی قابل شناخت نمی‌باشد.

موجودات زنده اولیه از نوع تک یاخته‌ای بودند که از آنها آثار معدودی بر جای مانده است. استروماتولیت‌ها از نمونه‌های فسیلی هستند که به تعداد نسبتا زیاد در رسوبات پرکامبرین بر جای مانده‌اند، این فسیلها در مقطع به شکل لایه‌های چین خورده دیده می‌شوند. قدیمی ترین آثار استروماتولیتی به سن 3.4 تا 3.5 بیلیون سال در غرب استرالیا گزارش شده است.





حیات در پروتروزوئیک
آغاز پیدایش حیات را به 4600 میلیون سال قبل تخمین می‌زنند. به علت وسعت سنگهای دگرگونی در پروتروزوئیک آثار و بقایای موجودات کمتر باقی مانده است. در سال 1883 والوچ (Walcoh) به آثار فسیلهای آهکی با ساختمان دایره‌ای متحدالمرکز که از جلبکهای آهکی یا اسفنجها به حساب می‌آیند پی برد که بعدا به استروماتولیت معروف شدند. آثاری از مرجانها و باز و پایان مانند لینگوللا (Lingulella) و خاردارانی چون تری براکسیدیوم (Tribrachidium) متعلق به پروتروزوئیک جدید در بعضی نقاط یافت شده‌اند.
حیات در پالئوزوئیکاز نظر زیست چینه‌ای و گسترش و تنوع موجودات زنده ، اکثریت گروههای بی‌مهرگان در پالئوزوئیک پسین وجود داشته‌اند. مهره‌داران به جز پرندگان و پستانداران نیز در این دوران ظهور نموده‌اند. مهمترین گروههای بی‌مهرگان از جمله روزنه داران ، اسفنج‌ها، بازوپایان ، نرمتنان ، خارپوستان ، گراپتولیت‌ها ، بریوزوئرها در این دوران می‌زیسته‌اند.
کامبرین
بعضی از جانورانی که در تشکیلات کامبرین مشاهده شده‌اند، از این جانوران مرجانها را می‌توان نام برد، خارپوستان نیز در این دوره ظهور نموده‌اند، از نرمتنان وجود دوکفه‌ایها مشکوک است و از شکم پایان هم جز چند نمونه ساده آثار بیشتری باقی نمانده است. تریلوبیت‌ها سخت پوستان دریایی هستند که در اوایل دوران پالئوزوئیک ظاهر شده و در اواخر همین دوران از بین رفته‌اند.
اردوسین
گذر بین اردوسین و کامبرین معمولا بر اساس گراپتولیت و گونه‌های جدید کنودونتها تعیین شده است. گذر فوقانی این دوره با سیلورین نیز بر پایه فسیلهای گراپتولیت‌ها و کنودونتها استوار است. سه گروه از جانوران در کامبرین ظاهر شده‌اند اما تنوع و گسترش آنها مربوط به دوره اردوسین است.

این جانوران عبارتند از : بازوپایان لولادار ، گراپتولیتها و کنودونتها. فسیل مرجانهای شاخی شکل یا مرجانهای چین‌دار و مرجانهای تابولاتا و استروماتوپروئید‌ها از سازندگان ریفهای مرجانی این دوره بشمار می‌روند. کرینوئیدها ، بریوئیدها و بریوزوئرها نیز در این دوره ظهور نموده و گسترش یافته‌اند. فسیل ماهیهای زرده‌دار که از نخستین مهره‌داران بوده‌اند در رسوبات متعلق به اردوسین دیده شده‌اند.
سیلورین
گذر از این دوران با فسیل گراپتولیتی به نام گلیپتوگراپتوس مشخص شده است. علاوه بر گراپتولت‌ها ، براکیوپودها ، مرجانها و کنودونتها نیز در این دوره گسترش و توسعه فراوان داشته‌اند. تعدادی از ترلوبیت‌ها در این دوره می‌زیسته‌اند. ظهور ماهیهای حقیقی و همچنین ماهیهای زره‌دار نیز متعلق به این دوره بوده است. نخستین جانوران خشکی هم در سیلورین دیده شده‌اند.
دونین
پیشروی دریا در این دوره باعث افزایش مرجانهای روگوزا و تابولاتا که گاهی تا چندین متر بالاتر از سطح دریاوبه وسعت چند کیلومتر دیده می‌شوند گردید. بی‌مهرگان از جمله بازوپایان و دوکفه‌ایها در این دوره فراوان بوده‌اند. از براکیوپودها اسپریفریده ، رینکونلیده و استروفومنیده تنوع زیادی داشته‌اند.

در اوائل این دوره آمونوئیدها که نرمتنان با صدف پیچیده بودند به جای ناتیلوئیدها که صدف مستقیم داشتند فراوان شدند. گرچه دونین به نام دوره ماهیها مشهور شده است ولی تعداد گونه‌ها در این دوره بیشتر از دوره‌های بعد نبوده‌ است. اولین حشره در دونین ظهور می‌یابد. گراتپولیتها از بین ‌رفتند و تری‌لوبیتها رو به کاهش گذاردند.
کربونیفر
براکیوپودها ، کرینوئیدها و بریوزوئوها از فسیلهای مهم این دوره به شمار می‌روند. بعضی از موجودات از جمله مرجانهای تابولاتا و استروماتوپوروئیدها که دوره‌های قبلی قسمت مهمی از ردیفهای مرجانی را تشکیل می‌داده‌اند در کربونیفر ناپدید شدند.
پرمین
تریلوبیتها تقریبا در این دوره از بین رفته‌اند. در پرمین آثاری از خزندگان مشهور است. بطور کلی مهره‌داران پرمین با کربونیفر اختلاف زیادی نداشته‌اند.
حیات در مزوزوئیک
تریاس
بعضی از بی‌مهرگان تریاس مرجانهای چهار تیغه‌ای بوده‌اندکه تا اواسط دوره تریاس زندگی کرده و بعد از بین رفته‌اند. در دوره تریاس خزندگان تنوع و گسترش زیاد داشته‌اند. علاوه بر خزندگان خشکی ، خزندگانی هم در دریاها و کنار مردابها بسر می‌برده‌اند. ظهور اولین حشره با دگردیسی کامل و اولین پستاندار مربوط به این دوره است.
ژوراسیک

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اولین پرندگان در ژوراسیک ظهور نموده‌اند. نخستین قورباغه شبیه به انواع امروزی در این دوره ظهور نموده است. گسترش دایناسورها در این دوره زیاد است.
کرتاسه
علاوه بر مهره‌داران قبلی در اواخر دوران میانه زیستی پستانداران کوچکی به ظهور می‌رسند. در اواخر دوره کرتاسه دایناسورها از بین می‌روند.
حیات در سنوزوئیک
دورانی است که پرندگان در هوا و پستانداران در روی زمین تنوع و گسترش یافتند و زمین خود را برای فرمانروایی انسان آماده کرد. در اواخر کرتاسه داینوسورها ، آمونوئیدها ، رودسیتها و خزندگان دریایی به کلی نابود شدند. فقط گروههایی از نرمتنان، ماهیهای استخوانی و گونه‌های دیگر که شبیه نمونه‌های عهد حاضرند باقی ماندند.

پستانداران که در ابتدای این دوره دارای جثه‌‌ای کوچک بودند کامل و گسترش یافتند و به وضع کنونی در آمدند. نهنگها در این دوران ظهور و تکامل یافتند. پنگوئنها ، خوکها و شیرهای دریایی در دوره پالئوژن حضور یافته‌اند. فسیل خفاشها را نیز مربوط به ائوسن دانسته‌اند. در دوره ائوسن جانوران سم‌دار ظهور یافتند.
حیات در نئوژن
تعداد نهنگها در این دوره افزایش یافت. جانوران خشکی از قبیل گوزنها ، گاو ، زرافه ، خرس ، خوک افزایش قابل ملاحظه‌ای یافتند. از مهمترین گونه‌هایی که در این دوره ظهور یافتند می‌توان گونه‌های جدید میمونها را نام برد. در طول عمر دوره نئوژن تکامل مهره‌دارن و پستانداران و افزایش گونه‌های دیگر جانوری مثل مارها ، مرغهای آوازخوان ، قورباغه‌ها ، خفاشها ، جوندگان ، ‌میمونها اتفاق افتاده است.
کواترنری
پیدایش انسان در دوره کواترنری صورت گرفته است. دوره کواترنری با توسعه فیلها ، شترها و دیگر پستانداران امروزی مشخص می‌گردد و بالاخره از موجودات خشکی نواحی سرد می‌توان فیل ماموت را نام برد.

moontoise
16-09-2007, 22:37
مشخصات دوره کواترنری

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این دوره بر خلاف دیگر دوره‌های زمین شناسی بسیار کوتاه و بیش از یک و نیم میلیون سال از عمر آن نمی‌گذرد. چون کوهزایی دوره کواترنری دنباله کوهزایی آلپ در پلیوسن است، بعضی از زمین شناسان آن را به نام پلیوکواترنر می‌نامند. از طرفی نظر به اینکه یخچالها در این دوره توسعه زیادی داشته‌اند، آن را دوره توسعه یخچالها نیز نامیده‌اند. در این دوره است که کوههای اروپای شمالی کانادا قسمت مهمی از آمریکای شمالی از یخ پوشیده بوده است.
پیدایش انسان
چون پیدایش انسان در دوره کواترنری گرفته است، برخی از زمین شناسان و دیرینه شناسان آن را دوره انسان یا دوره آنتروپوزوئیک نیز نامیده‌اند. از نقطه نظر دیرینه شناسی ، دوره کواترنری با توسعه فیلها ، شترها و دیگر پستانداران امروزی که در پلیوسن نیز وجود داشته‌اند مشخص می‌گردد. از نظر دیرینه شناسی ، دوره کواترنری را بر اساس فسیل انسانهای اولیه تقسیم بندی می‌نمایند.

برای مثال در روسیه مقیاس تقسیمات چینه شناسی این دوره بر اساس مطالعات انسان شناسی مبتنی بر دلایلی نظیر اندازه‌های مختلف قد و اعضاء بدن از بدو پیدایش تاکنون صورت می‌گیرد. بطور کلی دوره کواترنری با عقب نشینی دریا و پیدایش دوره‌ای یخچالی و همچنین پیدایش انسان آغاز می‌گردد.



تقسیمات دوره کواترنری
دوره کواترنری را اغلب به دو زیر دوره تقسیم می‌کنند:


پلیتوسن: که مطابق با دوره‌های قبل از یخبندان و دوره‌های یخبندان است.

هولوسن: که شامل دوره‌های بعد از یخبندان و از چند هزار سال تجاوز نمی‌کند.
حیات در کواترنری
در نواحی خارج از محیطهای یخچالی دوره کواترنری در دریاها دو گروه از موجودات تشخیص داده است. یکی موجودات مربوط به محیطهای گرم مانند گاستروپودها و دیگری موجوداتی که مربوط به محیطهای سرد هستند، مانند بعضی از لاملی برانکیاها. در این دوره یک دسته از موجودات به طرف شمال و دسته دیگر در دوره یخچالی به طرف جنوب کره زمین مهاجرت کرده‌اند. از جانوران خشکی مخصوص نواحی گرم می‌توان: فیلها ، رینوسرسها و ماستودونها را نام برد.

مهمترین موجودات اولین دوره بین یخچالی عبارتند از: الفاس‌انتی‌کاس و رینوسراس مرکی و بالاخره از موجودات خشکی نواحی سرد می‌توان فیل ماموت را نام برد. بطور کلی گیاهان کواترنر شبیه به گیاهان دوره نئوپن و گیاهان امروزه بودند. در موقعی که یخچالها توسعه یافته‌اند، گیاهان مشخص نواحی سرد مانند بید علفی توسعه یافته‌اند. بر عکس در مواقع سردی یخچالها گیاهان نواحی گرم مانند ماگنولیا در آمریکا دیده شده‌اند گیاهانی مانند شمشماد ، سرو خمره‌ای و مو در دوره بین یخچالی دیده شده‌اند.
حرکات کوهزایی در کواترنری
کوهزایی در دوره نئون به بیشینه توسعه خود رسیده است. لذا در دوره کواترنری حرکات کوهزایی چندان اهمیت نداشته و چین خوردگی مهمی به وقوع نپیوسته است. مع هذا از این دوره جنبشهای خفیفی در کنار دریاها به موازات چین خوردگیهای دوره نئون مشاهده شده است.
پدیده‌های آتشفشانی کواترنری
با اینکه برخی از زمین شناسان عقیده دارند که پدیده‌های آتشفشانی در دوره کواترنری اهمیت چندانی ندارند، ولی در این دوره ، آتشفشانها فعالیتهای زیادی داشته و گدازه های فراوان از آنها باقی مانده است. یکی از مهمترین مراکز آتشفشانی دوره کواترنری آتشفشان ایسلند است که گدازه‌های بازالتی از آن به بیرون رانده شده است. پدیده‌های آتشفشانی در ناحیه شرقی بن در فرانسه نیز دیده شده است.

در اروپای مرکزی و جنوبی چندین آتشفشان متعلق به این دوره شناخته شده است، ولی هم اکنون کاملا خاموش هستند. در آمریکا فعالیتهای آتشفشانی دوره کواترنری در نواحی سیرا (Seerra) کوههای اورگان واشنگتن (آمریکای شمالی) دیده می‌شود. در ایران نیز فعالیتهای آتشفشانی کواترنری از جمله سهند و سبلان و تفتان گزارش شده‌اند.
جغرافیای دیرینه کواترنری
بطور کلی باید خاطر نشان کرد که گسترش و پیشروی یخچالها و تشکیلات مربوط به آنها با پیشروری و پسروی دریاها نسبت معکوس داشته است. یعنی هر وقت دریاها پیشروی داشته‌اند از وسعت یخچالها کاسته شده و هر گاه دریاها پسروی نموده‌اند پیشروی یخچالها و تشکیلات مربوط به آنها توسعه یافته‌اند.

تغییرات شدید و وسیع دبی آبهای حاصل از ذوب یخچالها موجب ایجاد پادگانه‌ای رودخانه شده و نوسان سطح آب دریا یعنی پیشروی و پسرویهای مقدار دریا نیز پادگانه‌های ساحلی را بوجود آورده است. تعداد پادگانه‌های دریایی کواترنری در مناطق مختلف متغیر بوده و بیشتر در شمال اروپا و یا نواحی مدیترانه شناسایی شده‌اند و سن مطلق آنها نیز محاسبه شده است.

bb
05-10-2007, 12:12
آفرینش هوشمند یا تکامل داروینی؟
سعید کلانتری

مقدمه

هنگامی که کاپیتان رابرت فیتزروی۱ - فرمانده کشتی بیگل، متعلق به نیروی دریایی بریتانیا- علاقه‌اش را برای به‌همراه بردن یک زیست‌شناس در دومین سفر از سری ماموریت‌هایش به بعضی مناطق دور افتاده جهان آنروز در سال ۱۸۳۱ به رییس بخش نقشه‌برداری نیروی دریایی بریتانیا اعلام کرد، شاید هرگز گمان نمی‌برد که این همراهی زمینه‌ساز یکی از بزرگترین انقلاب‌های فکری در تمام تاریخ بشری شود.

در سالهای آغازین قرن ۱۹ میلادی هنگامی که بریتانیا برنامه‌ریزی برای کشف منابع جدید و نیز تثبیت قدرت خود در سطح دریاها را با جدیت تمام دنبال می‌كرد، نیاز به نقشه‌های قابل اعتمادتر از مناطق دور از دسترس آن روزگار نیازی حیاتی بود. به همین منظور، مجموعه ماموریت‌هایی برای تهیه نقشه‌های دقیق‌تر در دستور کار نیروی دریایی بریتانیا قرار گرفت. این سفرها با کشتی بزرگی به نام بیگل و به فرماندهی کاپیتان رابرت فیتزروی در سال ۱۸۱۷ آغاز شد.

دومین ماموریت فیتزروی تهیه نقشه‌هایی از سواحل آمریکای جنوبی، استرالیا، جنوب افریقا و بعضی جزایر اقیانوس آرام همچون گالاپاگوس بود. در این سفر بود كه چارلز داروین۲ شاید مهمترین سفر علمی تاریخ تا قرن ۱۹ میلادی را رهسپار شد.

داروین البته به شکلی كاملا تصادفی، در حالی که ابتدا قرار بود زیست‌شناس دیگری به این سفر اعزام شود، جانشین او شد. دقت مثال‌زدنی او در انتخاب و ثبت نمونه‌ها، شواهد تجربی بی‌نظیری برای نظریه‌ای که بعدتر توسط او و بعضی دیگر دانشمندان ارایه شد فراهم کرد. نظریه تکامل با انتشار کتاب سرمنشا انواع در سال ۱۸۵۹ شکل منسجم یافته‌ایی بخود گرفت و بعنوان نظریه‌ای كه داعیه‌ی پاسخ دادن به چگونگی ساز و کار پیدایش انواع موجودات را دارد، در مجامع علمی مطرح شد.

نظریه تکامل البته اولین نظریه با این داعیه نبود. دیدگاه‌های گوناگون و بعضا مخالف دیگری نیز پیش تر از آن مطرح شده بودند. از مهمترین نظریات دیگری که در مقابل نظریه تکامل قرار دارند، میتوان از نظریه طراحی هستی توسط یک طراح آسمانی نام برد. این عقیده که نظم موجود در جهان و پیچیدگی‌های فراوان در آن نشانگر وجود یک خالق و طراح ماورایی است، بسیار قبل‌تر از ارایه نظریه تکامل توسط داروین، بیان شده بود. این استدلال را برهان نظم نیز می‌نامند.

معروف‌ترین مثال در برهان نظم، مثال ساعت ساز ویلیام پالی۳ است. او استدلال می‌کند که اگر شما حین قدم زدن در یک مزرعه، یک ساعت جیبی پیدا کنید به سرعت نتیجه می‌گیرید که آن ساعت توسط یک موجود هوشمند طراحی شده است و نه در نتیجه فرایندهای خودبه‌خودی در روی زمین. به همین نحو، جهان هستی که با نظم تمام در حال کار کردن است نمایانگر وجود یک ناظم است.

نظریه طراحی موجودات (آفرینش یکباره)، پس از ارایه شواهد تجربی داروین مبنی بر وجود تکامل تدریجی در موجودات، دچار چالش جدی شد. به شکلی که اغلب دانشمندان، نظریه داروین را به لحاظ تجربی قابل قبول‌تر یافتند.

طرفداران آفرینش البته در بعضی حلقه‌های دانشگاهی و دینی به تلاش‌های خود برای موجه نگه داشتن دیدگاه خود ادامه دادند.

آفرینش هوشمند

اخیرا گروهی از متفکران دارای صبغه دانشگاهی با پیش کشیدن نظریه‌ای به نام آفرینش هوشمند - كه قرائت جدیدی از برهان نظم است- روح تازه‌ای به دیدگاه معتقد به آفرینش موجودات دمیده‌اند. این متفکران عقیده دارند که شواهد تجربی علم زیست‌شناسی و نیز برهان های ریاضی موید ادعاهای آنهاست. آنها بر خلاف طرفداران سنتی آفرینش به وقوع تغییرات بسیار جزیی در موجودات در طول زمان‌های طولانی معتقدند و نیز عمر حیات در کره زمین را بسیار بیشتر از ۶۰۰۰ سال می‌شمرند.

در میان برجسته‌ترین و فعال‌ترین این متفکران، میتوان به ویلیام دمبسکی۴ اشاره کرد.

اما آنچه كه سبب شهرت بسیار سریع و گسترده این نظریه شد، جنجال رسانه‌ای موافقان و مخالفان گنجاندن این نظریه در برنامه درسی مدارس امریکا و بعدتر کشیده شدن این مساله به دادگاه در سال ۲۰۰۵ بود.

دادگاه

در سپتامبر سال ۲۰۰۵، والدین ۱۱ دانش‌آموز مدرسه‌ای در منطقه داور در ایالت پنسیلوانیا از مسوولان مدرسه‌ی منطقه‌ای داور بسبب گنجاندن نظریه آفرینش هوشمند در برنامه درسی دانش‌آموزان و تدریس آن به عنوان نظریه‌ای علمی در کنار نظریه تکامل شکایت کردند.

قاضی دادگاه فدرال، جان جونز۵، در نهایت مسوولان مدرسه داور را به علت تخلف از متمم اول قانون اساسی امریکا مجرم شناخت. دادگاه همچنین حکم به خارج کردن تدریس این نظریه از برنامه درس علوم دانش‌آموزان مدرسه داد.

دلایل طرفداران نظریه آفرینش هوشمند

از مهمترین دلایلی که طرفداران این نظریه برای اثبات مدعای خود می‌آورند می‌توان به سه مورد زیر اشاره کرد:

۱) وجود پیچیدگی‌های غیر قابل فروکاست در هستی

۲) وجود پیچیدگی‌های کاملا مشخص شده در هستی

۳) وجود ثوابت فیزیکی كه مقدارشان دقیقا تنظیم شده است

پیچیدگی‌های غیر قابل فروکاست ( کاهش‌ناپذیر)

بعضی دستگاه‌های دارای اجزای متعدد، دارای این ویژگی هستند که فقط و فقط در صورت وجود تک تک اجزای‌شان قادر به کار کردن هستند، به شکلی كه شما نمی‌توانید یکی از اجزای آنها را از آنها جدا کرده و دستگاه کماکان قادر به کار کردن باشد. بعنوان مثال می‌توانید یک موتور خودرو را در نظر بگیرید که برای حرکت نیازمند تمامی اجزای خود است.

پیچیدگی‌های موجود در این دستگاه‌ها را اصطلاحا پیچیدگی‌های کاهش‌ناپذیر می‌نامند. طرفداران نظریه آفرینش هوشمند معتقدند كه دستگاه‌های دارای پیچیدگی‌های کاهش‌ناپذیر، نمی‌توانند از تکامل تدریجی و انتخاب طبیعی مطرح شده در نظریه داروین بوجود آمده باشند چرا كه هر تغییر جزیی در آنها به قیمت از کار افتادنشان تمام می‌شود.

پیچیدگی‌های کاملا مشخص شده

این مفهوم كه برای اولین بار توسط ویلیام دمبسکی ارایه شد، بر وجود دو خصیصه همزمان در دستگاه های کاینات تاکید می‌کند كه به زعم مبدع آن- دمبسکی- نشانگر آفرینش جهان توسط طراح هوشمندی است. دمبسکی این دو خصیصه را اولا وجود پیچیدگی و ثانیا کاملا مشخص بودن آن بر می‌شمرد.

او پیچیدگی را امری می‌داند كه احتمال وقوع آن به خودی خود بسیار کم است و مشخص بودن آنرا در آن میداند كه شما بتوانید آن امر را با توصیفاتی بسیار کوتاه، بطوری که برای همگان قابل فهم باشد مشخص کنید. به عنوان مثال‌هایی كه هر دو این خصیصه را در خود دارند میتوان به دنباله طولانی‌ای از اعداد اول اشاره کرد که طولانی بودن آن نشانه پیچیدگی و اول بودن آن نشانه مشخص بودنش است، یا یک غزل از شکسپیر که از کنار هم قرار گرفتن بسیاری حروف الفبا تشکیل شده است که طولانی بودنش دلیلی بر پیچیدگی‌اش و با معنی بودنش نشانه‌ای از مشخص بودنش است.

دمبسکی می‌گوید که اگر شما یک گیرنده رادیویی برای دریافت امواج فضایی داشته باشید و روزی مثلا امواجی به شکل دنباله اعداد اول را از فضا دریافت کنید مطمئنا ارسال کننده آنرا یک موجود هوشمند خواهید شمرد.

ثوابت فیزیکی تنظیم شده

نظریه‌پردازان آفرینش هوشمند استدلال می‌کنند که ثوابت فیزیکی جهان هستی به شکلی کاملا دقیق تنظیم شده‌اند. به نحوی كه اگر در مقادیرشان، کوچکترین تغییری وجود می‌داشت، حیات به شکل کنونی‌اش ابدا قابل شکل‌گیری نمی‌بود.

از جمله این ثوابت می‌شود ثابت کیهانشناختی، ثابت گرانش، ثابت ساختار ریز، سرعت نور، ثابت پلانک و برخی دیگر را نام برد .این مساله البته موضوع بحث‌های جدی در میان کیهانشناسان و فیزیکدانان نظری امروز است، بطوریکه هر روزه نظر تازه ای در این زمینه منتشر می‌شود.

حال، آینده

طرفداران نظریه تکامل نیز پاسخ‌های چالش برانگیزی به استدلالات مبدعان نظریه آفرینش هوشمند داده اند كه هر كدام در جای خود بسیار شنیدنی و اثر گذار است، ولی مهمترین اشكالی كه تكامل‌گرایان، به این نظریه وارد می‌دانند، غیر علمی بودن آن، یا به عبارت بهتر شبه علمی بودن آن است. بیشترینه‌ی از تكامل‌گرایان، طرفداران آفرینش هوشمند را متهم به استفاده ناقص از شواهد علمی و تفسیرهای به‌رای از آنها می‌كنند و اعتقاد دارند كه این امر بیشتر به سبب انگیزه‌های دینی آنان صورت می‌گیرد.

به هر نحو باب مناظرات میان هر دو گروه تكامل گرایان و طرفداران نظریه آفرینش هوشمند − كه گهگاه بخاطر اهمیتش از حد و مرزهای بحثهای معمول علمی فراتر نیز می‌رود− همچنان باز است، به شكلی كه پرداختن به این موضوع در هر مجله علمی هنوز هم با واكنشهای گسترده و مختلف روبرو می‌شود.

باید منتظر ماند و دید که داور بی رحم علم− که چیزی جز آزمایشات زیست‌شناختی پیش رو نیست− در نهایت به نفع کدام جبهه رای صادر خواهد کرد و کدام یک از این نظریات بهتر خواهد توانست نتایج آزمایشات را توجیه کند.

پاورقی‌ها:

۱ Robert Fitzroy فرمانده کشتی بیگل. او همچنین دومین فرماندار نیوزلند و نیز هواشناسی متبحر بود.
۲ Charles Darwin، مبدع نظریه‌ی تکامل
۳ William Paley،فیلسوف و الهی‌دان مسیحی
۴ William Dembski ریاضیدان، فیلسوف و الهی‌دان معاصر امریکایی. او که از برجسته‌ترین طرفداران نظریه آفرینش هوشمند است، دارای تحصیلات دانشگاهی بسیار متنوعی به شرح زیر است: کارشناسی روانشناسی ۱۹۸۱، کارشناسی ارشد امار ۱۹۸۳، دکترا ریاضی ۱۹۸۸، کارشناسی ارشد الهیات ۱۹۹۶، دکترا فلسفه ۱۹۹۶
۵ John Jones III

منابع:

1[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
2[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
3[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
4[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
5[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Silence so loud
21-10-2007, 12:39
تلاش براى حل اين معماى پليسى هفت سال قبل زمانى كه تژيرد ون اندل (T.Van Andelٍ) و گروهى از ديرين شناسان دانشگاه كمبريج با جست وجو در ميان اطلاعات ديرين شناسى و زيست محيطى به نكاتى جديد در خصوص نئاندرتال ها پى بردند، آغاز شد. به راستى علت ناپديد شدن نئاندرتال ها قريب به هشت هزار سال قبل در اروپا چه بوده است. در گذشته چنين تصور مى شد كه علت مرگ نئاندرتال ها اين بوده كه آنها به اندازه انسان هاى امروزى در استفاده از ابزارآلات مهارت نداشته اند. اما ون اندل عقيده ديگرى دارد. او بدى آب و هوا را عامل نابودى انسان هاى نئاندرتال مى داند. غالب حيواناتى كه انسان هاى نئاندرتال با شكار آنها زندگى خود را مى گذراندند گاوميش ها و گوزن غول پيكر- به دنبال تغييرات شديد آب و هوايى از بين رفتند. قريب به ۶۰ هزار تا ۲۰ هزار سال قبل، اروپا شاهد آب و هواى خشك و دوره هاى متوالى سرمايش و گرمايش زمين بود.

ون اندل مى گويد: «تغييرات آب و هوايى آن زمان به قدرى شديد بوده كه درختان را نيز از بين برده است.» همزمان با از بين رفتن پوشش گياهى، گله هاى بزرگ حيوانات ديگر غذايى براى خوردن نيافته و قادر به ادامه حيات نبودند. با اين اوصاف، شيوه شكار نئاندرتال ها- دويدن به دنبال حيوانات شكار و فرو كردن نيزه به بدن آنها ديگر كارساز نبوده و نمى توانست احتياجات غذايى آنها را برآورده سازد. بنابراين تغييرات آب و هوايى به سادگى زمام امور را از دست آنها گرفته و خود برقاره چيره شد. ون اندل پس از كشف اوريگناسين ها (Aurignacian) و بازبينى اطلاعات ديرين شناسى و زيست محيطى مربوط به آن زمان توانست اين معماى پليسى را حل كند. اوريگناسين ها انسان هايى هستند كه از نظر فرهنگى شبيه انسان هاى امروزى بوده و در كنار نئاندرتال ها زندگى مى كرده اند. آنها درست در همان زمان نئاندرتال ها منقرض و از سطح زمين ناپديد شدند. آنها نيز با كمك نيزه اقدام به شكار حيوانات مى كردند اگرچه نئاندرتال ها به طور كامل از بين رفتند اما تعدادى از انسان هاى امروزى با بهبود روش شكار خود و توسعه تير و كمان و پرتاب نيزه توانستند از تغييرات شديد آب و هوايى جان سالم به در برده و به حيات خود ادامه بدهند.

به نظر مى رسد هيچ دليل فيزيكى براى عدم استفاده نئاندرتال ها از تكنولوژى هاى جديد شكار وجود نداشته باشد. تجزيه و تحليل اخير صورت گرفته توسط وست نيوآهنر (W.Niewoehner) از دانشگاه ايالتى كاليفرنيا بر روى استخوان هاى دست نئاندرتال ها نشان داد كه آنها نيز همانند انسان هاى امروزى مهارت توليد و استفاده از ابزارهاى پيچيده را داشته اند. اين تجزيه و تحليل اين سئوال را در ذهن دانشمندان ايجاد كرد كه چرا نئاندرتال ها قادر به استفاده از روش هاى جديد شكار نبوده اند.

سرنوشت نهايى نئاندرتال ها هنوز هم در هاله اى از ابهام قرار دارد. تعدادى از ديرين شناسان معتقدند كه آنها از بين نرفتند بلكه با پيدايش انسان هاى امروزى به داخل جمعيت آنها راه يافته و جزيى از جمعيت آنها شدند. كاترينا هارويت (K.Harvait) از دانشگاه نيويورك ضمن مقايسه مرفولوژى جمجمه نئاندرتال ها و انسان هاى امروزى بيان مى كند كه نئاندرتال ها در ذخيره ژنى انسان هاى امروزى نقش چندانى ندارند. اگر نظريه هارويت درست باشد مى توان چنين نتيجه گرفت كه آخرين نئاندرتال هاى ساكن اروپا به دنبال تحمل گرسنگى هاى بسيار از پاى درآمده و از بين رفته اند. همزمان با مرگ نئاندرتال ها، گروهى از انسان هاى امروزى، سرزمين آنها را مورد هجوم خود قرار داده و نهايتاً سروران زمين شده اند.

Silence so loud
31-10-2007, 12:50
«لذتي بالاتر از اين نيست كه مرد دشمنانش را به زانو درآورد و در مقابل خويش بر خاك افكند. بر اسب‌هايشان سوار شود و اموالشان را از چنگشان بيرون آورد. چهره عزيزانشان را غرق در اشك ببيند و زن‌ها و دخترانشان را تصاحب كند.» چنگيزخان


همسري پيدا مي‌كنيد. به جايي مي‌رسيد. تمام دنياي زمانتان را مي‌گيريد و در طول عمرتان به عظمتي دست مي‌يابيد. اما در بلندمدت، اينها واقعا چقدر اهميت دارند؟ پس از آنكه مرديد، مي‌آيند دفتر كارتان را خالي مي‌كنند. عكس يادگاري‌تان را هم از روي ديوار بر مي‌دارند. تنديس شكوهمندي كه از خود ساخته بوديد، در بادهاي ويراني فرو مي‌پاشد.



يك راه براي غلبه بر فناپذيري‌تان بنيان‌گذاري يك سلسله پادشاهي است. گروهي موفق از نسل شما مي‌توانند خودشان را نسل در نسل نگهدارند و نامتان را زنده نگهدارند… يا دست كم DNAتان را. اين همان كاري است كه چنگيزخان انجام داد و با موفقيت حيرت‌آوري هم اين كار را انجام داد. امروزه حدود 16 ميليون مرد به اضافه تعداد نامعلومي زن، مستقيما از او نسب مي‌گيرند. خانواده بزرگ خان در يك نقشه‌برداري گسترده از DNA پيدا شدند.



وقتي ژن‌هايمان را به فرزندانمان منتقل مي‌كنيم، برخي نشانگرهاي (marker) ژنتيكي شاخص نيز به آنها ارث مي‌رسد. دانشمندان در طول 20 سال گذشته آموخته‌اند كه چگونه اين نشانگرها را تشخيص دهند و چگونه از آنها در بررسي تاريخ انسان استفاده كنند. براي مثال، آثار مربوط به انتشار گونه‌ها از آفريقا به ديگر نقاط جهان حدود 50 هزار سال پيش در اين نشانگرها حفظ شده است.



ژنتيك‌دانان نيز براي به دست آوردن اطلاعات بيشتر درباره تبار نياكاني اقوام بخش‌هاي مختلف جهان، از نشانگرهاي ژنتيكي استفاده كرده‌اند. دستاوردهاي ژنتيكي چنگيزخان در پژوهشي كه در آن يك تيم بين‌المللي، DNA متعلق به 2123 مرد از آسيا را تحليل كرد آشكار شد. چرا فقط مردان؟ زيرا كروموزوم Y برخلاف كروموزوم‌هاي ديگر، در هر مرد معمولا فتوكپي كروموزوم Y پدرش است. (كروموزوم‌هاي ديگر جفتي‌اند و پيش از آنكه ما آنها را از پدر و مادرمان به ارث ببريم با هم مخلوط مي‌شوند.)



ژنتيك‌دانان در بررسي مردان آسيايي يك نشانگر ژنتيكي فوق‌العاده قابل توجه كشف كردند. اين نشانگر در مرداني يافت شد كه در منطقه‌اي پهناور از چين تا مغولستان و از آنجا به طرف غرب تا ازبكستان زندگي مي‌كنند. هشت درصد از مردان اين منطقه داراي اين نشانگر هستند. فراسوي اين مرزها نشانگر مورد بحث تنها در نيم درصد از مردان آسيايي يافت مي‌شود. بررسي‌هاي دقيق‌تر نشان داد كه اين نشانگر احتمالا هزار سال پيش، به اضافه يا منهاي سه قرن، از مغولستان منشا گرفته است.



تمام اين شواهد ژنتيك‌دانان را به سوي نتيجه هيجان‌انگيز رهنمون شد: مرداني كه داراي اين نشانگر خاص هستند همگي از چنگيزخان نسب گرفته‌اند. خان حدود سال 1162 در مغولستان به دنيا آمد و از چهل سالگي به بعد شروع به كشورگشايي كرد كه سرانجام آن امپراتوري عظيمي بود از كرانه درياي خزر تا ساحل اقيانوس آرام. تعداد فرزندان خان هم از زنان خودش و هم از زنان ديگر بسيار زياد بود. پسرانش كه مرزهاي امپراتوري مغول را تا اروپا گسترش دادند نيز خودشان فرزندان بسياري داشتند. اگرچه امپراتوري ظرف چند دهه پس از مرگ خان در سال 1227 تجزيه شد، فرزندان مذكرش تا قرن‌ها بر بخش‌هاي وسيعي از آن حكومت كردند و همچون نياي خويش آنها نيز فرزندان بسياري داشتند.



اگر حق با ژنتيك‌دانان باشد، خان و فرزندانش كروموزم Y مختص او را به حدود نيم درصد از جمعيت جهاني مرداني كه امروزه زنده‌اند، يا به عبارت ديگر به حدود 16 ميليون مرد منتقل كردند. جالب آنكه تقريبا تمام اين مردان اكنون در منطقه‌اي زندگي مي‌كنند كه با مرزهاي امپراتوري باستاني مغول مطابقت دارد. ظاهرا پادشاهان ديگري نيز بوده‌اند كه به انواع مشابهي از موفقيت ژنتيكي دست يافتند. ژنتيك‌دانان ايرلندي نشانگري كشف كرده‌اند كه از هر پنج مرد در شمال غربي ايرلند يك مرد آن را دارد. از اين گذشته پي برده‌اند كه اين مردان در يك چيز ديگر نيز با هم مشتركند و آن نام خانوادگي‌شان است.



از مدت‌ها پيش چنين پنداشته مي‌شد كه افرادي با نام‌هاي خانوادگي ايرلندي خاص، نظير O`neil (O در ابتداي نام‌هاي ايرلندي به معناي زاده يا پور است – م) بايد از تبار سلسله‌اي از پادشاهان ايرلندي به نام Ui Neil باشند و از ديرباز اعتقاد بر اين است كه بنيانگذار سلسله Ui Neil سلحشوري به نام «نيال» Niall نه گروگان» است. بررسي‌هاي ژنتيكي اخير نشان مي‌دهند كه نيال كروموزوم y خويش را براي بيش از 2 ميليون مرد ايرلندي كه اكنون زنده‌اند به ميراث گذاشته است.



با آنكه شايد اين دستاوردهاي توليدمثلي شما را تحت تاثير قرار دهد، اما در عمل آن قدر هم كه به نظر مي‌رسد قابل ملاحظه نيستند. چنگيزخان و نيال نه‌گروگان نسبت به ديگر مردان روزگار خويش هيچ نوع برتري زيست‌شناختي نداشتند. روي كروموزوم yشان ژن‌هايي نداشتند كه پسرانشان را به ابرمرد تبديل كند. موفقيت‌هاي توليدمثلي‌شان ناشي از قضاي روزگار و حوادث تاريخي بود. آنها با ويژگي‌هاي شخصيتي مناسب براي شاه شدن در زمان مناسب در جاي مناسب حضور داشتند و فرزندانشان پس از آنها همچنان از مزاياي خانواده سلطنتي، از جمله داشتن فرزندان بسيار برخوردار شدند. در واقع به جاي انتخاب طبيعي،‌انتخاب تاريخي روي آنها عمل كرده است.



اما در كل تاريخ انسان، نياي چند ميليون مرد بودن چيزي نيست كه بتوان خيلي به آن نازيد. هر چه باشد، هر مردي كه امروز زنده است از يك مرد نسب مي‌گيرد كه حدود 230 هزار سال پيش در آفريقا مي‌زيست يعني تقريبا در همان زمان كه گونه‌ها Homosapiens شكل مي‌گرفت. اين مرد نياكاني نه امپراتور جهان بود و نه يك ابرمرد با برتري‌هاي ژنتيكي. احتمالا او نيز يكي بوده در ميان توده شكارچي – گردآورنده‌هاي نخستين كه در شرق آفريقا زندگي مي‌كردند.



او و هزاران مرد ديگر هم‌نسل او كروموزوم‌هاي yشان را به پسران خويش منتقل كردند. اما از خوش‌شانسي‌اش به تدريج تنها كروموزوم y او در كل گونه انسان انتشار يافت. در حالي كه كروموزوم‌هاي y مردان ديگر سرانجام به بن‌بست رسيد.

معلوم مي‌شود كه تك‌تك ژن‌ها نيز شجره‌نامه خودشان را دارند. كساني كه داراي نسخه خاصي از يك ژن هستند همگي آن را از يك نياي مشترك به ارث برده‌اند. چنانچه در زمان به عقب بازگرديد مي‌توانيد آن نياي مشترك كه تمام نسخه‌هاي ژن مورد نظر به آن مي‌رسند را بيابيد.



اگرچه برخي قطعات DNA به دليل كشورگشايي پادشاهان يا خوش‌اقبالي‌هاي تاريخي امروزه فراوان هستند قطعات ديگر به لطف كهن انتخاب طبيعي عزيز فراگير شده‌اند. هر از گاهي كساني با ژن‌هاي جهش‌يافته‌اي به دنيا آمده‌اند كه به آنها برتري توليدمثلي اندكي بخشيد؛ برتري‌اي كه فرزندان‌شان نيز از آن برخوردار شدند. براي مثال اين افراد جهش‌يافته خوشبخت ممكن بود در برابر مالاريا مقاوم‌تر باشند يا لاكتوز را بهتر بتوانند تحمل كنند يا پيچيدگي‌هاي زبان تمام‌عيار را بهتر فراگيرند. در تمام اين موارد،‌ نسخه جهش‌يافته ژن آنها در جمعيت انساني رواج يافت در حالي كه نسخه‌هاي ديگر رو به زوال نهادند.



هرگز دقيقا نخواهيم دانست نخستين بار چه كسي آن ژن‌هاي سازشي را در خود داشت. اما در نهايت اين مساله اهميتي ندارد. اين ژن‌ها هستند كه به اين نوع عظمنت دست يافته‌اند، نه افراد. بي‌كم و كاست‌ترين مدرك در اين رابطه از ژني به نام ميكروسفالين به دست آمده كه در تكوين مغز دخيل است. هر انساني داراي نسخه‌اي از ژن ميكروسفالين است. اما يكي از نسخه‌هاي اين ژن فراوان‌تر از نسخه‌هاي ديگر است و در 70 درصد افراد يافته مي‌شود.



به تازگي دانشمندان دانشگاه شيكاگو نسخه‌هاي مختلف ژن ميكروسفالين را با هم مقايسه كرده‌اند تا محاسبه كنند چند وقت پيش همه آنها از يك ژن نياكاني منفرد منشا گرفته‌اند.



نتيجه شگفت‌انگيز بود: بيش از يك ميليون سال پيش – مدت‌ها پيش از آن كه گونه ما ظاهر شود. اما از اين هم عجيب‌تر آن كه نسخه رايج ميكروسفالين انتشار خويش را 37 هزار سال پيش آغاز كرد. با اين حساب پس نسخه رايج ژن ميكروسفالين در اين فاصله چه مي‌كرد؟ بهترين تبيين براي اين يافته آن است كه رايج‌ترين نسخه ميكروسفالين در گونه ما از نئاندرتال‌ها به ما رسيده است. نئاندرتال‌ها و انسان‌ها از نياي مشتركي تكامل يافتند كه حدود نيم ميليون سال پيش در آفريقا مي‌زيست.



نياكان نئاندرتال‌ها از آفريقا خارج شدند و حدود 300 هزار سال پيش به اروپا رسيدند. اين مردمان تنومند و چهارشانه با شكار و ساخت پناهگاه از تغييرات شديد و دائمي آب و هوا در عصر يخبندان جان سالم به در بردند. تا حدود 45 هزار سال پيش اروپا فقط متعلق به آنها بود تا آنكه از آفريقا انسان‌هاي مدرن از راه رسيدند.



آفريقايي‌هاي زيرك و ظريف آمده بودند كه بمانند. در طول 15 هزار سال پس از آن نئاندرتال‌ها مدام آب رفتند و به پناهگاه‌هاي كوهستاني دوردست عقب‌نشيني كردند، ‌در حالي كه انسان‌هاي مدرن در سرتاسر قاره انتشار يافتند و سپس لحظه‌اي فرا رسيد كه در آن آخرين نئاندرتال واقعي مرد و به اين ترتيب گونه ديگري روي تل خاكستر انقراض پرتاب شد. انسان‌ها و نئاندرتال‌ها قاعدتا مي‌توانستند با هم آميزش داشته باشند،‌درست همان طور كه امروزه پستانداران ديگري از گونه‌هاي خويشاوند نزديك اين كار را انجام مي‌دهند و بررسي ژن ميكروسفالين نشان مي‌دهد كه آنها با هم آميخته‌اند. فرزندان دورگه نئاندرتال – انسان ژن‌هاي متعلق به هر دو گونه را در خود داشتند. اما ظاهرا بيشتر ژن‌هاي داراي منشا نئاندرتالي به تدريج از خزانه ژني انسان محو شدند.



اما داستان ژن ميكروسفالين فرق مي‌كرد. انسان‌هايي كه نسخه نئاندرتالي اين ژن را داشتند نسبت به ديگراني كه آن را نداشتند فرزندان بيشتري از خود بر جاي مي‌گذاشتند و به اين ترتيب ژن مورد بحث بيشتر و بيشتر انتشار يافت. دانشمندان هنوز نمي‌دانند چرا اين ژن نئاندرتالي خاص چنين برتري توليد‌مثلي قابل‌توجهي به انسان داد. اما مي‌دانند كه ميكروسفالين به ساخت مغز كمك مي‌كند. نام آن – كه به معناي «سر كوچك»‌است – از يك نقص مادرزادي ويرانگر مي‌آيد كه با از كار انداختن اين ژن به وسيله يك جهش مي‌توان آن را توليد كرد. (اصولا ژن‌ها را با نقصي مي‌نامند كه صورت از كار انداختن‌شان پديد مي‌آيد-م) پس اين امكان وجود دارد كه خود ذهن انسان نيز با يك ژن نئاندرتالي از نو شكل گرفته باشد.



به نظر مي‌رسد پيروزي در تكامل، مقوله بسيار شگفت‌انگيزي است. يك ژن ممكن است از گونه نياكاني‌اش جدا شود و به حيات خويش در گونه ديگري ادامه دهد تا به عظمت برسد، حتي آن گاه كه گونه نخست در تباهي انقراض فرورفته است.

Forbes, Jun.2007

(جون من تو تکامل نندازش)

bb
06-11-2007, 12:23
سلام

در این تاپیک قصد داریم درباره این موضوع که چگونه حیات آغاز شد ؟ و نظریه های مختلف در این باره بپردازیم .

امیدوارم همراهی کنید.

bb
06-11-2007, 12:24
منبع :سایت آفتاب



در حدود چهار میلیارد سال پیش سطح زمین پوشیده از مواد مذاب بود و امكان تشكیل حیات بر روی كره زمین وجود نداشت . پس از مدتی سطح سیاره زمین سرد شد وپوستهای سنگی آنرا فرا گرفت .بخار آب موجود در اتمسفر متراكم شد و با بارش باران اقیانوس های وسیعی بر روی كره زمین به وجود آمد د بسیاری از زیست شناسان اعتقاد دارند كه حیات اولین بار در این اقیانوس های حاصل از باران به وجود آمده است و به عقیده آنان تكامل جانداران صدها میلیون سال طول كشیده است و شواهد حاكی از این است كه زمین مدتها قبل از پیدایش حیات وجود داشته است كه این شواهد را اندازه گیری سن زمین نشان می دهد.



مواد شیمیایی و پایه ای حیات چگونه تشكیل شدند

نظریه های علمی بیانگر این مطلب است كه در نخستین مراحل پیدایش حیات ملكولهای غیر زنده در طی واكنش هایی شیمیایی با هم تعداد زیادی ملكول های آلی ساده را تشكیل دادند و این ملكولهای ساده با استفاده از انرژی های محرك( از قبیل انرژی خورشید ، گرمای حاصل از فعالیت های آتشفشانی و رعدو برق) ملكولهای پیچیده تری را به وجود آوردند.این ملكولهای پیچیده واحدهای سازنده اولین سلولها را تشكیل دادند و این فرضیه كه بسیاری از واحد های آلی سازنده حیات نخستین بار از ملكولهای غیر زنده تشكیل شده اند بارها مورد آزمایش قرار گرفت و از لحاظ علمی تایید شد. درباره چگونگی تشكیل حیات چندین نظریه وجود دارد كه تعدادی از آنان را برای شما معرفی می كنیم.

● مــــــــدل سوپ بنیادین: در دهه ۱۹۲۰ دانشمندان اظهار داشتند كه در اقیانوس های اولیه زمین یكباره مقدار زیادی مواد آلی پدید آمدند و این نظریه به مدل سوپ بنیادین مشهور است .تصور دانشمندان بر این است كه درآن هنگام اقیانوس های زمین مملو از ملكولهای آلی مختلف بودند.این دانشمندان فرض كرده بودند كه این ملكولها در اثر انرژی حاصل از تابش خورشید د انفجارهای آتشفشانی و رعد و برق پدید آمده بودند.پس از آن گروهی از دانشمندان اعلام كردند كه در جو اولیه زمین اكسیژن وجود نداشته است و در عوض غنی از نیتروژن،هیدروژن و گازهای دارای هیدروژن مانند بخار آب و آمونیاك و متان بوده است .در آن زمان انرژی خورشید یا انرژی الكتریكی حاصل از رعد و برق این ملكولها را به سطوح انرژی بالاتر ( ملكولهای برانگیخته ) انتفال داده اند.

استانلی میلر در نیمه های قرن بیستم مدل سوپ بنیادین را آزمایش كرد . وی گازهای متان و بخار آب ، آمونیاك و هیدروژن را درون دستگاهی قرار داد و منظور شبیه سازی رعدو برق از یك جرقه الكتریكی استفاده كرد ، بعد از چند روز وی در آن دستگاه تركیبات متعددی پیدا كرد كه این تركیبات شامل برخی از عناصر تشكیل دهنده حیات از جمله آمینو اسیدها ، اسیدهای چرب و كربوهیدراتها بودند.این نتایج نشان میدهد كه برخی از مواد شیمیایی پایه ای حیات در شرایطی مشابه شرایط آزمایشگاهی میلر پدید آمدند.

دلیل مردود بودن آزمایشات میلر را از نظر سایر دانشمندان:

تحقیقاتی درباره مدل سوپ بنیادین:

اکتشافات جدیدی که بعد از نظریه سوپ بنیادین به دست آمد باعث ارزیابی مجدد مدل سوپ بنیادین شد . در زمان آزمایش میلر زیست شناسان تصور می کردند که پیدایش حیات در حدود یک میلیارد سال پیش روی داده است . اما اندازه گیری سن زمین و کشف سنگواره هایی که ۵/۳ میلیارد سال سن داشتند نشان داد که حیات در واقع بسیار پیشتر از آن تشکیل شده است .ما اکنون می دانیم که مخلوطی از گازهای مورد استفاده در آزمایش میلر هنگام پیدایش حیات وجود نداشته است.

در آن زمان زمین فاقد لایه حفاظتی اوزون بوده است و پرتوهای ماورای بنفش بدون اوزون همه آمونیاک ها و متانهای موجود در اتمسفر را از بین می برند .از سوی دیگر در صورتی که گازهای آمونیاک و متان در آزمایش میلر وجود نداشته باشند .بعد از مردود شناختن نظریه میلر دانشمندان مدلی دیگر به نام مدل حباب را پیشنهاد کردند.


● مدل حباب: چندی بعد دانشمندان اعلام کردند که فرآیندهای کلیدی که مواد شیمیایی مورد نیاز برای حیات را به وجود آوردند درون حباب های سطح اقیانوس ها انجام شده است.

این مدل شامل پنج مرحله اصلی است، مونیاک , متان و دیگر گازهای حاصل از انفجار های آتشفشانی زیر دریایی در حباب های زیر دریا محبوس می شدند.متان و آمونیاک های مورد نیاز برای تشکیل آمینو اسید ها درون حباب ها در مقابل صدمات حاصل از اشعه ماورای بنفش محفوظ می ماندند.

حباب ها به سطح اقیانوس ها می آمدند و و پس از ترکیدن د ملکول های آلی ساده آزاد می کردند.ملکول های آلی ساده ضمن انتقال توسط باد و حرکت به سمت بالا در معرض اشعه ماورای بنفش نور خورشید و رعد و برق قرار می گرفته اند و در نتیجه نیروی لازم برای واکنش های بعدی برایشان فراهم می شد.باران بسیاری از این ملکول های آلی را که به تازگی تشکیل شده بودند به درون اقیانوس می برد و چرخه دیگری را شروع می کردند.

bb
06-11-2007, 12:31
خب دیدن این فیلم رو به شما پیشنهاد می کنم

حجم : 16.1 مگابایت
به زبان فارسی
فرمت : rm
مدت زمان : 1:04:28

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

نسخه اصلی
نسخه اصلی 45 mb فرمت wmv

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

rainysky50
06-11-2007, 12:35
دست شما درد نکنه!!بی بی جان!!شما یک کاربر سوپر حرفه ای هستید!!در عرض 5 دقیقه به اون چیزی که میخواستم رسیدم!اگه میشه اون فیلمی رو که گذاشتی کم حجمش کن و به 3gp تبدیلش کن تا من هم دانلود کنم!

Mohammad Hosseyn
06-11-2007, 15:34
با سلام ...
موضوع جالبی هست ... من هم چندتا مقاله دارم که می زارم ...[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

---------------------------------------------------------------------------------

آغاز حیات




مقدمه
مساله منشا حیات و چگونگی ظهور جانداران در روی کره زمین در زمره مسائلی است که از قدیم‌ترین اعصار مورد توجه انسانها بوده و امروزه نیز به عنوان یک سوال زنده برای اذهان انسانها مطرح است. در طول تاریخ اندیشه بشر نظریه‌های گوناگونی در این باره ارائه شده است. نحوه نگرش و قضاوت انسانها روی این دو نکته تاثیر اساسی در شکل‌گیری نظریه‌های مرتبط با منشا حیات دارد.


حیات پدیده یا خصلتی نیست که به یکسان روی تمام هستی مادی توزیع شده باشد و یا به تعبیر دیگر در همه اشیا ، یعنی تمام تجمعهای ماده تظاهر کند. تنها بخشی از اشیاء جهان زنده‌اند و بین زنده‌ها و غیر زنده‌ها حالات بینابین یا حد واسط وجود ندارد.

کالبد جانداران از یک سری عناصر و مواد تشکیل می‌یابد که در محیط غیر زنده نیز وجود دارند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


فرضیه پیدایش خودبخودی

منظور از پیدایش دفعی یا خلق‌الساعه حیات آن است که موجودات زنده می‌توانند به صورت یکباره یا دفعتا از محیط غیر زنده نشات بگیرند. این فرضیه در یونان قدیم رواج گسترده داشته، ارسطو فیلسوف و دانشمند برجسته قرن سوم قبل از میلاد از معتقدین این نظریه بوده است. در میان ملل اروپایی تا اواخر قرن 18 نه تنها در میان عوام بلکه دانشمندان ، معتقدین به این نظریه اکثریت قاطع داشتند.

دلیل اصلی روی آوردن مردم به این نظریه آن بوده که در برخی از موارد موجودات زنده به صورت یکباره در محیطهایی ظاهر می‌شدند که قبلا موجود زنده در آنها حضور نداشته مانند پیدایش کرم در آبهای راکد و لجن‌زارها ، ظهور حشرات در روی شاخ و برگ درختان قبل از فرا رسیدن بهار ، پیدایش کرم در فضولات و اجساد حیوانات و .... معتقدین به نظریه پیدایش خلق‌الساعه باور دارند که حیات به دلیل تاثیر علل یا در نتیجه وجود شرایط خاص پدیدار می‌شود نه اینکه منکر تاثیر علل یا معتقد به بی‌نیازی از شرایط و احوال خاص باشند.


فرضیه ازلی بودن حیات

این دیگر به صورت همزمان از طرف پاستور دانشمند فرانسوی و ورنادسکی دانشمند میکروبیولوژیست روسی در اواخر قرن 19 ارائه شده و علت روی آوردن به این دیدگاه رد فرضیه قبلی است. نتیجه طبیعی این نحو نگرش درباره جانداران آن است که باید پذیرفت جانداران یا حیات همیشه وجود داشته و به عبارت دیگر نقطه پدید آمدن ندارد. مفهوم واضح‌تر این دیدگاه آن است حیات پدیده‌ای نیست که نقطه مشخصی برای شروع داشته باشد بلکه پدیده‌ای است که از نظر زمانی بی‌آغاز یا ازلی است.

از جمله ایرادهایی که بر این نظریه وارد می‌شوند این است که اولا کره زمین یا مهد حیاتی که ما می‌شناسیم ازلی نیست بلکه خود زمین در یک مقطع زمانی پدید آمده است. ثانیا اگر به فرض کره زمین نیز ازلی بوده باشد شرایط کره زمین بالاخص در اولین دوره های شکل‌گیری به دلیل داشتن حرارت بسیار زیاد ، مناسب برای بقای جانداران نبوده‌اند. توجه به این نکات موجب ارائه فرضیه‌های دیگر شده است.


دیدگاه انتقال کیهانی

انسانها از دیر باز متوجه بوده‌اند که گاه و بی‌گاه سنگهایی که به احتمال قوی از متلاشی شدن کرات دیگر حاصل شده‌اند از اتمسفر زمین می‌گذرند و بر روی سطح زمین سقوط می‌کنند. ملاحظه این مطلب ذهن برخی از انسانها را متوجه این احتمال نموده که ممکن است اولین موجودات زنده در روی این قبیل سنگها و یا در داخل شکافهای آنها به کره زمین منتقل شده باشد. از سوی دیگر در اواخر قرن 19 متخصصان فیزیک به مساله ورود ذرات یونیزه از فضای کیهانی به طرف اتمسفر زمین پی بردند.

برخی از آنها و از جمله آرنیوس فیزیکدان سوئدی این احتمال را مطرح کردند که ممکن است تخم و جوانه جانداران به دلیل اخذ حالت یونیزاسیون و همانند ذرات یونیزه به طرف کره زمین هدایت شده باشد. ایراد اساسی که بر فرضیه انتقال کیهانی وارد می‌شود این است که اگر این دیدگاه به فرض محال نیز درست باشد، سوال این است که حیات در کره مبدا چگونه پیدا شده است؟ به بیان ساده‌تر فرضیه انتقال کیهانی مساله پیدایش حیات را پاسخ نمی‌دهد بلکه در نهایت امر این سوال را به کره دیگری حواله می‌نماید.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


فرضیه پیدایش تدریجی حیات

این فرضیه از طرف یک دانشمند به تنهایی ارائه نشده است بلکه عده‌ای از زیست شناسان از حدود 80 سال پیش بخشهای مختلف این نظریه را مطرح کردند. ارکان اصلی این فرضیه به قرار زیر است.
موجودات زنده به صورت یکباره از محیط منشا نگرفته‌اند، بلکه پیدایش حیات در طی مراحل متعدد صورت گرفته است.

برای ظهور حیات ، تنها پیدایش آرایش مطلوب در عناصر کافی نبوده در نتیجه منشا مادی دارد.

انرژی لازم یا صورتهای مختلف انرژی برای برهم زدن آرایش ماده غیر زنده و ایجاد آرایش مقتضی برای ظهور حیات در روی زمین فراهم بوده است.


تکامل شیمیایی

منظومه شمسی در حدود 10 میلیارد سال پیش به صورت گوی چرخنده بسیار گرم مرکب از گازهای اتمی بوجود آمده است. خورشید هنگامی تشکیل شد بیشتر این گازها که در میان آنها اتمهای هیدروژن فزونی داشتند به سوی مرکز گوی کشانده و متراکم شدند. زمین در حدود 4.5 تا 5 سال پیش بوجود آمد و در آغاز به صورت توده تابنده‌ای از هیدروژن و دیگر عنصرهای آزاد بود. با گذشت زمان این گازهای سطحی باهم ترکیب شده و چند ماده مرکب را بوجود آوردند که عبارت بودند از: آب ، متان ، آمونیاک ، دی‌اکسید کربن ، اسید سیانیدریک و مولکولهای هیدروژن.

سرانجام دمای لایه‌های بیرونی زمین به آن اندازه کاهش یافت که بعضی از گازها توانستند به مایع تبدیل شوند و بعضی از مایعات به جامد تبدیل شدند. سرانجام دمای زمین به درجه ای پایین آمد که برای بقای موجودات زنده مناسب بود. اما نخستین موجود زنده از کجا بر زمین آمد؟ ممکن است که مواد غیر آلی ساده تحت تاثیر انرژی تخلیه‌های الکتریکی اتمسفر و نیز انرژی تابشهای خورشیدی ترکیبات آلی گوناگونی را بوجود آورده باشند که در دریاهای اولیه جمع شدند. در نقطه‌ای از جریان تکامل شیمیایی ، ممکن است که تکامل زیست شناختی آغاز شده باشد.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



تکامل زیست شناختی

اگر حیات از این راه بر زمین آغاز شده باشد پس قبول اینکه رویدادهای حساس پیدایش سلول در پهنه اقیانوس به وقوع نپیوسته بلکه در امتداد سواحل اقیانوسهای اولیه رخ داده‌اند. ذرات ماسه و گل رس سواحل ، سطوحی فراهم آورده‌اند که مولکولهای موجود در آب اقیانوس توانسته‌اند روی آنها بهم بچسبد و تبخیر آب تراکم اینگونه مولکولها را افزایش داده است. حفره‌های میکروسکوپی ماسه محتوی مواد آلی ساده متراکم می‌توانستند زادگاههای نخستین سلولها بوده باشند. نخستین سلولها از مواد موجود بر سطح یا نزدیک به سطح سیاره زمین به صورتی خودبخودی پدید آمده باشند.

ولی آیا نخستین سلولها بر این سیاره پدید آمده است؟ بر اساس تحقیقات نظری بعضی از دانشمندان ، حیات در جای دیگر بوجود آمده و سپس سیاره زمین را که به اندازه کافی سرد شده بود اشغال کرده است. نخستین سلولها با هر خاستگاهی که داشته باشند به صورت جانداران جدیدی تکامل یافتند و شاید جالب‌ترین نمود آنها هم همین باشد، یعنی با سر آغازی چنان کوچک توانستند صاحب سرانجامی چنین بزرگ شوند. تکامل همواره مهمترین نشان ماده زنده بوده است. و امروزه نیز این ماده زنده مدام در حال تکوین و تغییر است و هیچ گاه پایان نمی‌یابد. مگر وقتی که آخرین جرقه‌اش خاموش شود.


آغاز حیات از دیدگاه قرآن

در سوره مبارکه سجده آیه‏ای است که می‏رساند همان طوری که آدم ابوالبشر با نفخه الهی بوجود آمد، همه افراد بشر با همان امداد و همان افاضه که‏ اسمش در تفسیر قرآن نفخه است بوجود می‏آیند. می‏فرماید: خدایی که هر چه آفرید، نیکو آفرید. آغاز خلقت انسان را از گل قرار داد، بعد نسل او را از خلاصه و شیره کشیده آب پست قرار داده است، سپس آن نسل را تعدیل کرد و از روح خویش در آن دمید و برای شما گوش و چشمها و دلها قرار داد. اما کم سپاسگزاری می‏کنید. در آیه دیگر در سوره اعراف می‏فرماید: شما را آفریدیم، بعد صورت بخشیدیم، بعد امر کردیم‏ فرشتگان را برای شما خضوع کنند و فقط شیطان ابا کرد. آن کس که گفته شد برای او خضوع کنید همان است که در آیات دیگر نسبت نفخ روح را به او داده است.

daneshname.roshd.com

Mohammad Hosseyn
06-11-2007, 15:36
تکامل گیاهان

مقدمه
در بین سیارات منظومه شمسی تنها زمین برای زندگی و حیات مناسب است. یکی از علل آن اندازه صحیح این سیاره است. در سیارات بزرگ نیروی جاذبه به قدری زیاد است که تراکم بیش از حد اطراف آنها شده و در نتیجه نور خورشید که منبع حیاتی است به سطح آنها نمی‌تابد. از طرف دیگر در سیارات کوچکتر از زمین نیروی جاذبه به قدری کم است که اکسیژن در اطراف آن باقی نمی‌ماند. درجه حرارت سیاره ونوس که همسایه زمین و به خورشید نزدیک است به قدری زیاد است که آب نمی‌تواند در سطح آن به صورت مایع باقی بماند.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


حیات در پروتروزوئیک

اولین آثار جلبکهای آبی در بالتیک یافت شده است. شکل آن کیسه‌ای کوچک و کوتاه است. نام این فسیل ، کورسیوم انیگماتیکم بوده و سن آن را مربوط به 3000 سال قبل می‌دانند. اگر تیارکها که از فسیلهای میکروسکوپی گیاهی هستند که در این زمانه شناخته شده‌اند. این فسیلها در رسوبات دریایی یافت شده‌اند و جزء گیاهان اولی بوده است.
حیات در پالئوزوئیک
از گیاهان بی‌گل نهانزاوان آوندی در این دوران توسعه فراوان داشته‌اند. گیاهان گلدار نیز در اواخر دونین و اوائل کربونیفر ظاهر نموده‌اند. گیاهان خشکی از جمله نهانزاوان آوندی در دونین توسعه یافتند. به همین سبب دوران دیرینه ‌زیستی را به اسم دوران نهانزادان آوندی می‌نامند. میان گیاهان سه تیره دم اسبیان ، پنجه‌گرگیان و پته‌ریدوفیتها در دونین شناخته شده‌اند. رشد و توسعه گیاهان در دوره کربونیفر به حداکثر رسید. آثار توسعه زیادی در دوره کربونیفر بر جای مانده‌اند.


حیات در مزوزوئیک

نهانزاوان آوندی که در دوران پالئوزوئیک توسعه زیاد داشتند در این دوران رو به نقصان گذاشته ولی در عوض بازدانگان و نهاندانگان از گیاهان مهم این دوران به شمار می‌روند.
حیات در دوره تریاس
جلبکها از مهمترین گیاهان دریایی دوره تریاس می‌باشند که آثار آنها در رسوبات آهکی اروپا و اطراف مدیترانه وجود دارد. نهاتراوان آوندی بخصوص سرخسها در این دوره فراوان بوده‌اند. لازم به ذکر است که در تریاس به علت وجود آب و هوای خشک برای رشد و توسعه گیاهان مناسب نبوده است.
حیات در دوره ژوراسیک
رادیولرها و روزنه‌داران از میکروفسیلهای شاخص ژوراسیک هستند.
حیات در دوره کرتاسه
گیاهان نهاندانه در دوره کرتاسه ظهور و توسعه یافته‌اند. بنابر این تمام گروههای گیاهی از این دوره به بعد وجود دارند. آب و هوای دوره کرتاسه گرم و ملایم بوده است. وجود فسیلهای گیاهی شبیه انجیر در نواحی شمالی نشاندهنده آن است که در این دوره قسمتهای شمالی از یخ پوشیده نبوده است.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

حیات در دوران سنوزوئیک

در میان گیاهان دوران سنوزوئیک جلبکهای آهکی از اهمیت خاصی برخوردار هستند که در بیشتر رسوبات دریایی به حالت فسیل دیده شده‌اند. از گیاهان تک لپه تیره نخلها و از گیاهان دولپه درختان بید ، مو ، تبریزی و انجیر به حالت فسیل شناخته شده‌اند. وجود انواع گیاهان گلدار نشاندهنده تغییرات درجه حرارت در 10میلیون سال گذشته است و تعداد این گیاهان با معدل درجه حرارت رابطه مستقیم دارد. وجود گیاهان مختلف در جنوب آلاسکا بیانگر اینست که معدل حرارت سالیانه در اثر سن میانی حدود 22 درجه سانتیگراد بوده است.

حیات در نئوژن

تغییرات آب و هوایی باعث پیدایش گروههای جدید گیاهی در خشکی شد. مثلا گیاهان علفی مثل کاهو و آفتابگردان که در آب و هوای سرد و خشک رشد می‌کنند، از اوائل نئوژن گسترش یافتند. از این گیاهان حدود 1300 گونه تاکنون شناخته شده است. در طول عمر دوره نئوژن مهمترین تغییرات حیاتی از قبیل گسترش چمنزارها ، علفهای هرز اتفاق افتاده است.


کوارترنری

بطور کلی گیاهان کوارترنری شبیه به گیاهان دوره نئوژن و گیاهان امروزی بوده‌اند. در موقعی که یخچالها توسعه یافته‌اند گیاهان مشخص سرد مانند بید و گیاهان علفی توسعه پیدا کردند. برعکس در مواقع ذوب یخچالها گیاهان نواحی گرم مانند ماگنولیا در آمریکا دیده شده‌اند.

Mohammad Hosseyn
06-11-2007, 15:38
B]تکامل جانوران [/B]


مقدمه

مسلما سنگواره‌های موجود در سنگها برای مطالعه حیاط و تکامل موجودات گذشته کامل و کافی نیستند. زیرا تعداد زیادی یاخته‌های موجودات زنده قبل از مدفون شدن و یا بعد از آن تحت تاثیر عوامل مختلف از بین می‌روند. ترکیبات شیمیایی نیز که بیانگر آثار حیاتی هستند در اثر عوامل مختلف به نحوی تغییر می‌کند که به راحتی قابل شناخت نمی‌باشد.

موجودات زنده اولیه از نوع تک یاخته‌ای بودند که از آنها آثار معدودی بر جای مانده است. استروماتولیت‌ها از نمونه‌های فسیلی هستند که به تعداد نسبتا زیاد در رسوبات پرکامبرین بر جای مانده‌اند، این فسیلها در مقطع به شکل لایه‌های چین خورده دیده می‌شوند. قدیمی ترین آثار استروماتولیتی به سن 3.4 تا 3.5 بیلیون سال در غرب استرالیا گزارش شده است.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


حیات در پروتروزوئیک

آغاز پیدایش حیات را به 4600 میلیون سال قبل تخمین می‌زنند. به علت وسعت سنگهای دگرگونی در پروتروزوئیک آثار و بقایای موجودات کمتر باقی مانده است. در سال 1883 والوچ (Walcoh) به آثار فسیلهای آهکی با ساختمان دایره‌ای متحدالمرکز که از جلبکهای آهکی یا اسفنجها به حساب می‌آیند پی برد که بعدا به استروماتولیت معروف شدند. آثاری از مرجانها و باز و پایان مانند لینگوللا (Lingulella) و خاردارانی چون تری براکسیدیوم (Tribrachidium) متعلق به پروتروزوئیک جدید در بعضی نقاط یافت شده‌اند.


حیات در پالئوزوئیک

از نظر زیست چینه‌ای و گسترش و تنوع موجودات زنده ، اکثریت گروههای بی‌مهرگان در پالئوزوئیک پسین وجود داشته‌اند. مهره‌داران به جز پرندگان و پستانداران نیز در این دوران ظهور نموده‌اند. مهمترین گروههای بی‌مهرگان از جمله روزنه داران ، اسفنج‌ها، بازوپایان ، نرمتنان ، خارپوستان ، گراپتولیت‌ها ، بریوزوئرها در این دوران می‌زیسته‌اند.


کامبرین

بعضی از جانورانی که در تشکیلات کامبرین مشاهده شده‌اند، از این جانوران مرجانها را می‌توان نام برد، خارپوستان نیز در این دوره ظهور نموده‌اند، از نرمتنان وجود دوکفه‌ایها مشکوک است و از شکم پایان هم جز چند نمونه ساده آثار بیشتری باقی نمانده است. تریلوبیت‌ها سخت پوستان دریایی هستند که در اوایل دوران پالئوزوئیک ظاهر شده و در اواخر همین دوران از بین رفته‌اند.


اردوسین

گذر بین اردوسین و کامبرین معمولا بر اساس گراپتولیت و گونه‌های جدید کنودونتها تعیین شده است. گذر فوقانی این دوره با سیلورین نیز بر پایه فسیلهای گراپتولیت‌ها و کنودونتها استوار است. سه گروه از جانوران در کامبرین ظاهر شده‌اند اما تنوع و گسترش آنها مربوط به دوره اردوسین است.

این جانوران عبارتند از : بازوپایان لولادار ، گراپتولیتها و کنودونتها. فسیل مرجانهای شاخی شکل یا مرجانهای چین‌دار و مرجانهای تابولاتا و استروماتوپروئید‌ها از سازندگان ریفهای مرجانی این دوره بشمار می‌روند. کرینوئیدها ، بریوئیدها و بریوزوئرها نیز در این دوره ظهور نموده و گسترش یافته‌اند. فسیل ماهیهای زرده‌دار که از نخستین مهره‌داران بوده‌اند در رسوبات متعلق به اردوسین دیده شده‌اند.


سیلورین

گذر از این دوران با فسیل گراپتولیتی به نام گلیپتوگراپتوس مشخص شده است. علاوه بر گراپتولت‌ها ، براکیوپودها ، مرجانها و کنودونتها نیز در این دوره گسترش و توسعه فراوان داشته‌اند. تعدادی از ترلوبیت‌ها در این دوره می‌زیسته‌اند. ظهور ماهیهای حقیقی و همچنین ماهیهای زره‌دار نیز متعلق به این دوره بوده است. نخستین جانوران خشکی هم در سیلورین دیده شده‌اند.


دونین

پیشروی دریا در این دوره باعث افزایش مرجانهای روگوزا و تابولاتا که گاهی تا چندین متر بالاتر از سطح دریاوبه وسعت چند کیلومتر دیده می‌شوند گردید. بی‌مهرگان از جمله بازوپایان و دوکفه‌ایها در این دوره فراوان بوده‌اند. از براکیوپودها اسپریفریده ، رینکونلیده و استروفومنیده تنوع زیادی داشته‌اند.

در اوائل این دوره آمونوئیدها که نرمتنان با صدف پیچیده بودند به جای ناتیلوئیدها که صدف مستقیم داشتند فراوان شدند. گرچه دونین به نام دوره ماهیها مشهور شده است ولی تعداد گونه‌ها در این دوره بیشتر از دوره‌های بعد نبوده‌ است. اولین حشره در دونین ظهور می‌یابد. گراتپولیتها از بین ‌رفتند و تری‌لوبیتها رو به کاهش گذاردند.


کربونیفر

براکیوپودها ، کرینوئیدها و بریوزوئوها از فسیلهای مهم این دوره به شمار می‌روند. بعضی از موجودات از جمله مرجانهای تابولاتا و استروماتوپوروئیدها که دوره‌های قبلی قسمت مهمی از ردیفهای مرجانی را تشکیل می‌داده‌اند در کربونیفر ناپدید شدند.


پرمین

تریلوبیتها تقریبا در این دوره از بین رفته‌اند. در پرمین آثاری از خزندگان مشهور است. بطور کلی مهره‌داران پرمین با کربونیفر اختلاف زیادی نداشته‌اند.

حیات در مزوزوئیک

تریاس
بعضی از بی‌مهرگان تریاس مرجانهای چهار تیغه‌ای بوده‌اندکه تا اواسط دوره تریاس زندگی کرده و بعد از بین رفته‌اند. در دوره تریاس خزندگان تنوع و گسترش زیاد داشته‌اند. علاوه بر خزندگان خشکی ، خزندگانی هم در دریاها و کنار مردابها بسر می‌برده‌اند. ظهور اولین حشره با دگردیسی کامل و اولین پستاندار مربوط به این دوره است.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ژوراسیک
اولین پرندگان در ژوراسیک ظهور نموده‌اند. نخستین قورباغه شبیه به انواع امروزی در این دوره ظهور نموده است. گسترش دایناسورها در این دوره زیاد است.
کرتاسه
علاوه بر مهره‌داران قبلی در اواخر دوران میانه زیستی پستانداران کوچکی به ظهور می‌رسند. در اواخر دوره کرتاسه دایناسورها از بین می‌روند.

حیات در سنوزوئیک

دورانی است که پرندگان در هوا و پستانداران در روی زمین تنوع و گسترش یافتند و زمین خود را برای فرمانروایی انسان آماده کرد. در اواخر کرتاسه داینوسورها ، آمونوئیدها ، رودسیتها و خزندگان دریایی به کلی نابود شدند. فقط گروههایی از نرمتنان، ماهیهای استخوانی و گونه‌های دیگر که شبیه نمونه‌های عهد حاضرند باقی ماندند.

پستانداران که در ابتدای این دوره دارای جثه‌‌ای کوچک بودند کامل و گسترش یافتند و به وضع کنونی در آمدند. نهنگها در این دوران ظهور و تکامل یافتند. پنگوئنها ، خوکها و شیرهای دریایی در دوره پالئوژن حضور یافته‌اند. فسیل خفاشها را نیز مربوط به ائوسن دانسته‌اند. در دوره ائوسن جانوران سم‌دار ظهور یافتند.


حیات در نئوژن

تعداد نهنگها در این دوره افزایش یافت. جانوران خشکی از قبیل گوزنها ، گاو ، زرافه ، خرس ، خوک افزایش قابل ملاحظه‌ای یافتند. از مهمترین گونه‌هایی که در این دوره ظهور یافتند می‌توان گونه‌های جدید میمونها را نام برد. در طول عمر دوره نئوژن تکامل مهره‌دارن و پستانداران و افزایش گونه‌های دیگر جانوری مثل مارها ، مرغهای آوازخوان ، قورباغه‌ها ، خفاشها ، جوندگان ، ‌میمونها اتفاق افتاده است.


کواترنری

پیدایش انسان در دوره کواترنری صورت گرفته است. دوره کواترنری با توسعه فیلها ، شترها و دیگر پستانداران امروزی مشخص می‌گردد و بالاخره از موجودات خشکی نواحی سرد می‌توان فیل ماموت را نام برد.

bb
06-11-2007, 15:59
با تشکر از دوست عزیزم

چون تا حدی به زمین شناسی مربوطه یه لینک به تاپیک دیرینه شناسی هم میگذارم
اونجا رو هم نگاه کنید .


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

سرگذشت زمين ( آشنايي با دوره هاي حيات در زمين)

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

ALIAK28
20-11-2007, 21:41
خب دیدن این فیلم رو به شما پیشنهاد می کنم

حجم : 16.1 مگابایت
به زبان فارسی
فرمت : rm
مدت زمان : 1:04:28

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

نسخه اصلی
نسخه اصلی 45 mb فرمت wmv

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
فارق از این که دوبلور و یا گوینده فیلم چه کسی است و فارق از بحث های سیاسی
من دیدن این فیلم رو به تمام دانش آموزان دوره دبیرستان و به خصوص پیش دانشگاهی توصیه می کنم. والبته سال هاست خودم ( تعدیل شده اش رو ) براشون می گذارم.
در ترچمه و همچنین نحوه ادای واژه ها نادرستی هایی وجود دارد...ولی در کل یکی از معدود فیلم هایی هست که تا حدودی به دور از غرض ورزی به بحث پرداخته ..

negar20
21-11-2007, 08:48
مطالب خيلي عالي و مفيد بود.ممنون :11:

bb
22-12-2007, 04:17
«مفهوم «گونه زیستی» یا species diological مفهومی کلاسیک می باشد اما در مورد گونه هایی بکار می رود که به طریق جنسی، تولیدمثل می کنند و به این ترتیب تعریف می شود: «گونه یک جمعیت یا مجموعه ای از جمعیت های افراد است که با یکدیگر تولیدمثل می کنند. به عبارت دیگر «گونه» از نظر ژنتیکی عنصری کم وبیش مجزا است که مستقل از دیگران تکامل می یابد.» البته باید در نظر داشت که این مفهومی عام نیست و از این مفهوم می توان در مورد اکثریت قریب به اتفاق جانوران و بسیاری از گیاهان گلدار استفاده کرد و حتی شاید در انواع بسیاری از جانداران میکروسکوپی نیز کاربرد داشته باشد. اما جانداران بسیار دیگری، به ویژه در میان گیاهان و جانداران میکروسکوپی، هستند که این مفهوم را نمی توان در مورد آنها بکار برد، یا در بهترین حالت با دشواری می توان بکار برد.
بدیهی است اگر تولیدمثل جنسی نباشد، این مفهوم نیز بکار نمی رود. در مورد گونه های غیرجنسی، می توان آنها را بر مبنای تفاوت های ژنتیکی، به شکلی دل خواه رده بندی کرد. برای مثال معیاری که در مورد باکتری ها بکار می رود آنست که هرگاه دو سویه باکتری در۳۰درصد ازDNA شان تفاوت نشان دهند، می توان آنها را گونه های جداگانه ای در نظر گرفت. البته این عدد قراردادی است، اما در عین حال به طرز قابل قبولی عملی و قابل استفاده است. مسئله دیگر اینست که «زیرگونه»(sudspecies) را نمی توان تا آن حد به وضوح «گونه»(species) تعریف کرد.
زیرا به لحاظ نظری «زیرگونه» یک نژاد جغرافیایی است. یک «گونه» ممکن است به چندین نژاد جغرافیایی تقسیم شود که در یک سری صفات شاخص نظیر رنگ، طول بال یا عادت تولیدمثلی با یکدیگر تفاوتی پیوسته دارند. در مجموع «زیرگونه» با مشکلات بسیاری همراه است که آن را نسبت به «گونه» ترازی بسیار سلیقه ای تر می سازد. یکی از این مشکلات آن است که صفات معمولا مستقل از یکدیگر تغییر می کنند.
برای مثال یک گونه پروانه را در اروپای شرقی در نظر بگیرید. ممکن است دریابید از نظر جثه جمعیت ها از شمال به جنوب رفته رفته بزرگ تر می شوند اما از نظر رنگ از شرق به غرب تیره تر می شوند. بررسی دقیق تر ممکن است نشان دهد که آنها از جنوب شرقی به جنوب غربی روی بالشان خال های بیشتری دارند. در این وضعیت چه باید کرد؟ آیا باید یک یا دو صفت را برگزید و زیرگونه ها را بر اساس آن تعریف کرد؟ یا باید در ترکیب صفات بسیار کوشید و به این ترتیب آشفته بازاری از زیرگونه های بسیار ساخت؟ احتمالا دشوارترین جنبه کاربرد مفهوم زیرگونه همین ناسازگاری صفات است. با این حال هنوز از زیرگونه استفاده می شود و به ویژه در مورد نژادهای جغرافیایی هنوز تا حدی معتبر است.
● گونه زمانی یا نیاکانی
«گونه زمانی»(species chromo) صرفا یک ضرورت علمی است زیرا باید میان جمعیت هایی که امروز زندگی می کنند و جمعیت هایی که نیای آنها هستند، تمایز قائل شد. این جمعیت های نیاکانی از آنجا که در گذشته دور زندگی می کردند با جمعیت های کنونی تفاوت بسیاری دارند. برای مثال ما به گونه sapiens Homo تعلق داریم و تقریبا به طور قطع می دانیم که مستقیما از گونه دیگری به نام erectus Homo نسب گرفته ایم و بسیار ابهام آور و بطور شهودی نادرست خواهد بود که سعی کنیم آنها را با هم در یک گونه قرار دهیم. اگرچه sapiens Homo طی مراحلی از erectus Homo تکامل یافته است، نمی توان مفهوم زیستی گونه را به وضوح در این مورد بکار برد. با این حال می خواهیم بین آنها تمایزی، هرچند قراردادی، ایجاد کنیم.
● منشا» تنوع زیستی
«منشا» تنوع زیستی»، پیش از هر چیز چرخه آشکاری است که گونه ها طی آن به منطقه جدیدی رفته و تنوع می یابند. هنگامی که یک جزیره یا مجمع الجزایر تشکیل می شود یا برای مثال منطقه ای در اثر یخچال یا سایر رویدادهای بزرگ فیزیکی تنوع زیستی اولیه اش را از دست می دهد، سیل گونه های مهاجر به سوی آن سرازیر می شود. سپس با یکدیگر وارد تعامل شده و جامعه ای می سازند که آن را یک «اکوسیستم» می نامیم. چنانچه این منطقه جدید دست نخورده بماند، آنگاه طبق معمول این موارد، پرده ای از تکامل سریع با سازش گونه های جدید به این محیط به نمایش درمی آید.
اگر وسعت منطقه کافی باشد و در آن بخش های مجزای جغرافیایی که جمعیت هایی را بدون تماس با یکدیگر در خود جای می دهند به قدر کافی وجود داشته باشد، آنگاه پیدایش سریع گونه ها نیز به دنبال آن خواهد آمد. مثال کلاسیک آن «هاوایی» است. شواهد نشان می دهند که این مجمع الجزایر به اشغال تعداد اندکی از گونه ها درآمد و آنها در مدت زمانی نسبتا کوتاه به گونه های بسیار، تکامل و تنوع یافتند.(منظور از زمان کوتاه، قرن ها یا هزاران سال است که در مقایسه با تکاملی که در بسیاری از نقاط دیگر جهان می بینیم کوتاه است.)
● عوامل افزایش گونه ها
برای افزایش این گونه ها، ظاهرا سه عامل وجود دارد که عبارتند از: «انرژی»، «پایداری» و «مساحت.» هرچه انرژی بیشتری در اختیار جامعه تکامل یابنده گونه ها باشد، گونه های بیشتری پدید می آیند. در استوا انرژی به اوج می رسد. هرچه منطقه پایدارتر باشد، چنانکه در نواحی دارای شرایط اقلیمی ثابت دیده می شود، گونه های بیشتری تجمع می کنند زیرا برای سازش و هماهنگی با یکدیگر زمان بیشتری در اختیار دارند. هرچه مساحت بیشتر باشد، جمعیت بزرگ تر و متنوع تر است. برای مثال آمریکای جنوبی نسبت به جزایر هندغربی، گونه های بیشتری دارد. این سه نیروی محرک در مجموع بخش عمده تغییرات گونه ها در جهان را موجب می شوند.
● رایج ترین نوع گونه زایی
اگر همانطور که بررسی های نشان می دهد، «گونه زایی همجا» به این گستردگی در حشرات که متنوع ترین جانداران روی زمین هستند، رخ می دهد، باید رایج ترین نوع گونه زایی باشد. بررسی پدیده گونه زایی «همجا» نسبت به گونه زایی «ناهمجا» که به آسانی و به وضوح مشاهده می شود، دشوارتر است اما می تواند بسیار رایج باشد، کسی چه می داند. منظور از «همجا»، جانداران مشابهی در مجاورت یکدیگر است که به دلیل تفاوت های رفتاری، حتی با آنکه به لحاظ نظری می توانند، اما با هم تولیدمثل نمی کنند. منظور از «ناهمجا»، جانداران مشابهی است که گرچه به لحاظ نظری می توانند اما با هم تولیدمثل نمی کنند، زیرا به طور جغرافیایی از هم جدا شده اند. نکته جالب اینجایت که این مکانیسم ها بسیار فوری می توانند گونه های جدید تولید کنند.
در واقع در چند نسل. پیش از همه در گیاهان مکانیسمی به نام «پلی پلوئیدی» هست که در یک مرحله می تواند سویه ای ایجاد کند که قادر نیست با گونه مادری که از آن ریشه گرفته تولیدمثل کند. در واقع آن را گونه زایی «فوری» می نامند. گونه زایی همجا نیز گاهی فقط چند مرحله تا تولید گونه جدید در مدت زمانی کوتاه طول می کشد. برای مثال در بعضی انواع مگس سرکه، ممکن است یک سویه ترجیح دهد روی گیاه دیگری تولیدمثل کند و این می تواند در چند جهش رخ دهد. یا ناسازگاری ممکن است میان دوسویه ای وجود داشته باشد که تفاوتشان یک ژن یا تعداد بسیار اندکی از ژن ها است. این وضعیت ممکن است در مدت زمانی کوتاه در اثر جهش یا نوع ترکیبی ژن های موجود رخ دهد. به این ترتیب پیدایش گونه های جدید ظرف چند سال به لحاظ نظری امکانپذیر است و احتمالا تشکیل بعضی گونه ها با همین سرعت انجام می شود اما مشاهده آنها در طبیعت دشوار است. محققان مطمئن نیستند که گونه زایی بسیار سریع واقعا چقدر در طبیعت متداول است. در سال ۱۹۹۶م، برای تعیین حداقل اندازه بحرانی اکوسیستم ها و اینکه گونه ها با چه سرعتی به یک جزیره خالی هجوم می آورند و آیا مساحت یا فاصله در این کار نقشی دارند یا خیر، آزمایشی صورت گرفت که این نتایج به دست آمد:
۱) موجودات کوچک از جمله حشرات و عنکبوتان خیلی سریع بازمی گردند.
۲) روند پر شدن جزیره از گونه ها تا جایی ادامه می یابد که تقریبا به تعداد گونه هایی که قبلا داشت، برسد.
۳) هرچه منطقه برای گونه های مهاجر تازه وارد دورتر باشد، رسیدن به تعادل در آن منطقه بیشتر طول بکشد.
۴) گرچه تعداد گونه ها به سطح اولیه بازمی گردد اما ترکیب جامعه جدید با آنچه بود متفاوت است.
● خطر حتمی انقراض
اندازه جمعیت برای بقا بسیار حیاتی است. به طور کلی هرگاه اندازه جمعیت از ۱۰۰ فرد کمتر شود، آنگاه افسردگی هم آمیزی رخ می دهد. و چنانچه در جمعیت ها ژن های زیان آور و مرگبار وجود داشته باشد، مثل ژن مسبب «فیبروز کیستی» در انسان، آنگاه میزان وقوع این صفت ژنتیکی افزایش می یابد که به مرگ یا نازایی می انجامد. در جمعیت های بزرگ احتمال آنکه یک ژن مرگ بار بروز کند بسیار کم است. همچنین محصول گونه زایی سریع به نسبت از تفاوت میان گونه ها خواهد کاست برای مثال اگر دو گونه ماهی تنها در یک یا چند ژن از ده هاهزار ژنی که دارند با هم تفاوت داشته باشند، به احتمال زیاد تفاوت بسیار ناچیزی با یکدیگر خواهند داشت. این را با دو گونه ای مقایسه کنید که یک میلیون سال پیش از هم واگراییده و از نظر ژنتیکی در بسیاری از ژن ها و صفات خویش مستقل از یکدیگر تکامل یافته اند. چنانچه یکی از این دو گونه محو شود ما خیلی بیشتر ضرر خواهیم کرد تا آنکه یکی از دو گونه ای را از دست بدهیم که تنها تفاوت ناچیزی با هم دارند. به هر حال تفاوت میان گونه ها چه ناچیز باشد و چه آشکار هم اکنون در نتیجه فعالیت های انسان، با سرعتی که در بعضی جاها تا هزاربرابر نرخ پیدایش آنها است ناپدید می شوند. با این شتاب، می توانیم در طول عمر یک انسان به آسانی نیمی از گونه های جهان را نابود کنیم. بسیاری از این گونه ها طی هزاران یا میلیون ها سال شکل گرفته اند. گونه های کاملا متمایزی که می توان آنها را در شواهد سنگواره ای ردیابی کرد، تا پیش از پیدایش انسان، تقریبا با آهنگ حدود یکی از هر یک میلیون گونه در سال ظاهر می شوند. سریع ترین فرایندهای گونه زایی نیز نمی توانند گونه های از دست رفته را از نو جانشین و رقم فوق را حتی دو برابر کنند.
مخلص کلام: منابع زنده جهان، اکوسیستم ها و گونه هایشان، هنوز عمدتا ناشناخته هستند و از نظر منافعی که ممکن است برای انسان داشته باشند; مثل تصفیه آب یا داروهای جدید بسیار کم بررسی شده اند. بعضی بوم شناسان و اقتصاددانان برآورد کرده اند که ارزش کل این اکوسیستم های طبیعی، یعنی مبلغ مجموع خدماتی که به بشریت می رسانند چیزی نزدیک به سی هزار بیلیون دلار است و این از مجموع تولید ناخالص ملی تمام کشورهای جهان با هم نیز خیلی بیشتر است ولی با این حال مجانی است! حفاظت و استفاده کامل تر از آنها به شیوه ای بدون مزاحمت و تحمیل از نظر اقتصادی برای ما ارزشمند است.
نابودکردن آنها به منزله راندن بشریت به سوی دنیایی مصنوعی است که در آن ناچاریم خودمان شخصا سیستم های آبی را مدیریت کنیم، غذایمان را تامین کنیم و به جای آنکه برای تنظیم ترکیب جو به جانداران نیرومند متکی باشیم، خودمان با ابزارهای مصنوعی هر روز این کار را انجام دهیم. و با این روش ها روزی زمین به معنای دقیق کلمه به یک سفینه فضایی تبدیل خواهد شد.



روزنامه ابتکار

Vmusic
22-12-2007, 09:26
سلام !

ممنون به خاطر مطلب خوبی که گذاشتی !

مقاله در قالب Pdf ضمیمه شد .

vahidhgh
22-04-2008, 20:12
1-ماهیچه سابکلاویوس: ماهیچه کوچکی است که شانه را به اولین دنده وصل می کند. این ماهیچه فقط در صورتی مفيد بود که انسانها روی چهار دست و پا راه می رفتند. بعضی از افراد یکی و بعضی دیگر دو تا از این ماهیچه دارند. تعدادی نیز فاقد این ماهیچه هستند.

2-آپاندیس: این عضو به انسانهای اولیه در هضم گیاهان کمک می کرد. امروزه هر سال سیصد هزار آمریکایی آپاندیس خود را عمل می کنند (برمی دارند).

3-مجراهای شیر در مردان


4- دندانهای عقل: این دندانها به انسانهای اولیه که مقدار زیادی از گیاهان تغذیه می کردند در جویدن غذا کمک می کردند. امروزه فقط 5 درصد جمعیت دندانهای عقل سالمی دارند.


5-ماهیچه های گوش بیرونی: سه ماهیچه که به انسانهای اولیه اجازه می داد تا گوشهای خود را (مانند سگ و گربه) تکان دهند.

6- دنده گردن: دنده های کوچکی است که در یک درصد از انسانها مشاهده مي شود و می تواند باعث مشکلات عصبی یا سرخرگی شود. این دنده ها باقیمانده عصر خزندگی در انسان هستند.

7-مژه سوم: پرندگان از این مژه برای حفاظت از چشم و پاک کردن گردوغبار استفاده می کنند. انسانها قسمت کوچکی از این مژه را در داخل گوشه چشم خود دارند.


8- ماهیچه پالماریس: ماهیچه درازی است که از آرنج تا مچ کشیده شده. از این ماهیچه برای آویزان شدن و بالا رفتن استفاده می شده است. یازده درصد انسانها فاقد این ماهیچه هستند.


9-مو: درحالی که ابروها از ریزش عرق جلوگیری می کنند و یا اینکه موی صورت مردان ممکن است برای زنان جذاب باشد اکثر موهای بدن انسان هیچ کار خاصی انجام نمی دهند.


10- بلند کننده موی بدن: حیوانات با استفاده از این ماهیچه موهای خود را به منظور بیشتر گرم شدن یا ترساندن حیوانات دیگر پف می کنند. با کمک همین ماهیچه است که مو بر تن ما سیخ می شود!

11- ماهیچه پالانتاریس: این ماهیچه پا به میمون ها کمک می کند تا بتوانند با پای خود چنگ بزنند. 9 درصد از انسانها فاقد این ماهیچه هستند.

12- استخوان COCCYX: کنترل کننده دم حیوانات. حیوانات از دم برای تعادل یا ارتباط استفاده می کنند. خارج کردن این استخوان از بدن هیچ مشکلی برای سلامتی ایجاد نمی کند.


13- سیزدهمین دنده: این دنده در گوریل ها و شامپانزده ها وجود دارد ولی فقط هشت درصد انسانها دارای این دنده اضافی هستند

Marichka
23-04-2008, 13:43
سلام دوستان

بحث خیلی جالبی رو شروع کردین. از دوست خوبمون vahidhgh ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) هم برای قرار دادن این مطالب تشکر میکنم. اتفاقا دنبال لیست کاملی از اعضایی در بدن بودم که در طی تکامل دیگه کاربرد اولیه ی خودشون رو ندارند.

خوب یه پیشینه اول در رابطه با این مبحث قرار بدم که با اطلاعات بیشتری بحث رو ادامه بدیم و اگه دوستان هم موارد بیشتری قرار بدن ممنون میشم خودم :20:


اول در مورد نظریه ی داروین که مخالفت با اون مربوط به این دوران نیست بلکه از همون ابتدای ارائه ی این نظریه اولین مخالفانش خود مسیحیان و به ویژه کاتولیک های افراطی بودن. دلیلش اینه که تا قبل از این که داروین نظریه ی خودش رو ارائه بده درباره ی پیدایش جهان و خلقت موجودات و استدلالی که برای گوناگونی و در عین حال شباهت موجودات دیده میشه، عقیده ی محکم و غیر قابل رد کاتولیک ها و کلیسا بوده که خداوند هر دسته از موجودات شبیه به هم رو در یک روز از هفته ایجاد کرده. یعنی مثلا اسب و جانداران شبیه به اون رو شنبه، آبزیان رو یک شنبه و ... به همین ترتیب. در کل نظریه ی آفرینش و پیدایش ناگهانی رو قبول داشتن نه تکامل تدریجی.

در کل هر گروه و فرقه ای که آفرینش رو دفعی می دونن به این مشکل با نظریه ی داروین بر می خورن.

البته اینم بگم که داروین اولین کسی نبود که نظریه ی تکامل رو ارائه داد،‌قبل از اون هم لامارک و دیگرانی بودند که نظریاتی مشابه ارائه کرده بودند ولی خوب نظریه ی داروین کامل ترین بود. البته باز همین نظریه هم الان دستخوش تغییر شده و اصلاحاتی خورده ولی در مقایسه با نظریات قبلی که از پایه رد شدند این نظریه اصلش همچنان مورد قبول هست فقط انشعاباتی پیدا کرده که هر دسته یک بخش از اون رو اصلاح کردن. از معروفترین انشعابات داروینیست ها معتقدان به نظریه ی جدید تکاملی یا نئو داروینیست ها هستن.

باز یه توضیح پایه هم در رابطه با پیش زمینه ی ذهنی داروین برای ارائه ی این نظریه؛

داروین خودش هم یک مرد مذهبی بود ولی خوب به علوم طبیعی هم خیلی علاقه داشت و در اون زمان مثل الان تقسیم علوم نداشتیم چون علوم تا این حد تخصصی نشده بودن و هر فرد علاقمند می تونست تا حدی از هر یک از دانشها رو فرا بگیره.

بعد ایشون برای این که از نزدیک بتونه خودش معمای آفرینش رو حل کنه و فقط به کتب اکتفا نکرده باشه به دنبال محیطی تقریبا ایزوله گشت چون فکر می کرد الگوهای آفرینش توی همچین محیطی خیلی بهتر مشخص هستن و تقریبا مینیاتوری از محیط واقعی می تونه باشه.

ماداگاسکار انتخاب داروین بود (البته تنها انتخاب نبود) و در اونجا مثلا دید 12 شکل مختلف از پرنده فنچ وجود داره که همه فنچ هستن ولی تفاوتهای ظاهری دارن مثلا در شکل نوک یا تزئینات پرها و ...
و شروع کرد محیط زندگی هر کدوم رو بررسی کنه تا ببینه چرا این فنچ با اون یکی شکل نوکش فرق می کنه و مشاهده کرد مثلا منطقه ای که فنچ نوک دراز قلاب مانند هست دانه ها رو باید از یه لایه ی نازک از زیرخاک بیرون آورد ولی منطقه ای که فنچ نوک تیز هست دانه ها و میوه ها به راحتی روی درختان قابل دسترس هستن.
و کم کم با بررسی موجودات دیگه دید که ویژگی های ظاهری هر موجود دست پرورده ی محیطی هست که توش پرورش پیدا کرده.
===============================
حالا در نهایت بعد از همه ی این توضیحات و مقدمه ها (:31:) در مورد این اعضایی هم که توی مقاله ی پست اول آورده شده و به عنوان بی مصرف در بدن انسان نام برده شدند شاید بهتر باشه عبارت "بدون کاربرد کنونی" رو جایگزین کنیم.
مفهوم هم این نیست که ما داریم از ابتدای آفرینش عضوی بی مصرف و زاید رو در بدن حمل می کنیم که اضافیه! در واقع بهتره این طوری نگاه کنیم به قضیه که فعالیت های ما دیگه اون چیزی که در گذشته بوده نیست و این ما هستیم که دیگه از اون عضو استفاده نمی کنیم نه این که اون عضو از ابتدا بی مصرف به وجود اومده باشه.

این مساله هم فقط مختص انسان نیست، یه مثال خیلی جالبش اسب و چارپایان سم دار هستن؛
نمی دونم تا حالا کنجکاو شدین که سم اسب در واقع چه ساختاری داره و در مقایسه با دست و پای انگشت دار چه طوری توضیح داده میشه ساختارش؟
در واقع سم داران هم یه روزی دارای پنج انگشت دست و پا بودن و روی زمین های نرم جنگلی و مشابه زندگی می کردن. ولی به مرور که منابع در بخش های جنگلی تموم شده و به زمین های سفت تر کشیده شدن برای پیدا کردن غذا، نحوه ی راه رفتنشون طوری شده که تکیه ی اصلی و عمده ی وزن بدن رو روی انگشت وسطی دست و پا انداختن و این عضو به مرور در طول تکامل بزرگ و قدرتمند شده و چهار تا انگشت دیگه از هر دست و پا تحلیل رفتن و کوچیک شدن و سم در واقع ناخن قدرتمند شده ی انگشت وسطی هست.
در واقع میشه حیوونی رو تصور کرد که داره روی انگشتش راه میشه :5:
امروزه هم بقایای این چهار تا انگشت بدون کاربرد کنونی توی ساق پای سم داران دیده میشه. :46:


یادت رفت به همه این ها مغز رو هم اضافه کنی.

اتفاقا دوست عزیز به نکته ی جالبی باز اشاره کردین.
چند وقت پیش توی بحث داغی شروع شده بود بین زیست شناس ها در رابطه با این که آیا تکنولوژی های جدید دارن به مرور توانایی بخش های مختلف مغز انسان رو کاهش میدن و نسل بشر داره به سمت سقوط عقلانی پیش میره؟! :18:
باز یه مثال بارز همین تایپ کردن به جای نوشتن هست که درصد بالایی از توانایی های مغزی رو بلا استفاده میذاره و دانشمندان نگران هستن که با ادامه ی این روند و استفاده از فن آوری کم کم بخش های وسیعی از مغز کاربردشون رو از دست بدن و توانایی های ذهنی انسان در نسل های بعد کاهش پیدا کنه و مغز هم به دلیل همین بلااستفاده موندن تحلیل بره! :13:
علت رو آوردن به ورزش های ذهنی جسمی مثل یوگا هم فرار از همین روزمرگی و استفاده از ماکسیمم قابلیتهای مغز هست.


پایدار و پیروز باشید :11:

Marichka
23-04-2008, 15:00
سلام

در هر صورت همه ی گونه ها دارن تغییر پیدا می کنن و مختص انسان نیست و اجتناب پذیر هم نیست.

ولی این که بشر در ابتدا دفعی به وجود اومده مستلزم اینه که قبول کنیم بقیه ی موجودات هم دفعی به وجود اومدن و بعدش تکامل پیدا کردن و می کنن. که میشه همون نظریه ی کلیسا. چون در تغییر موجودات که شکی نیست بحث سر "منشا گونه ها" هست.

الان حلقه های مفقوده ی تکامل انسان بزرگترین محل بحث هستن که آیا منشا گونه ی انسان ذی شعور ( Homo sapience ) همین میمون ها و Ape های اولیه بودن یا گونه ی ناشناخته ای هست که هنوز فسیلش پیدا نشده (شاید هیچ وقت هم پیدا نشه)؟

ولی از اونجایی که انسان هم زاده ی طبیعت هست (منشا طبیعی داره) و الگوهای رفتاری،‌ ژنتیکی و سلولی مشابه رو نشون میده از روش های مشابه هم برای تشخیص منشا گونه ش استفاده میشه و درخت ژنتیکی اون هم جایی بین هزاران خطوط ارثی کشف شده برای موجودات دیگه قرار میگیره.

و فعلا با توجه به حجم عظیم اطلاعات به دست اومده نمیشه گفت مثلا گربه سانان (با توجه به این که الان خط اجدادیشون شون تقریبا کامل شده) از تکامل موجودات قبل از خودشون به وجود اومدن ولی انسان چون انسانه دفعتا روی زمین به وجود اومده و الان داره تکامل پیدا می کنه. به خصوص که هر روز دارن یه حلقه ی مفقوده جدید رو توی خط اجدادی انسان پیدا میکنن (جزئیات همگی در تاپیکی که پایین اشاره کردم هست).

البته این مباحث که دیگه خیلی پایه ای هستن و تکامل انسان هم مثل باقی موجودات ثابت شده هست منتها منشا گونه ی اون هست که هنوز محل بحث و شک قرار داره و با توجه به این که هر روز موارد جدیدتری کشف میشن باید منتظر نظریه های جدیدتر و اطلاعات جدیدتر باشیم.

در واقع از دید عامه ی مردم بهتره اینطوری بگیم که موجودات دیگه هم منشا گونه شون و هم این واقعیت که تکامل پیدا کرده ی موجودات پیش از خودشون هستن خیلی راحت پذیرفته شده هست ولی گونه ی انسان به دلیل ذی شعور بودنش و همینطور حساسیت های مذهبی که وجود داره خیلی خیلی به سختی قابل قبول هست نظریات در موردش و ذهن ها بیشتر گرایش دارن که نظریه ی آفرینش دفعی رو برای انسان و تکامل تدریجی رو برای بقیه موجودات بپذیرن. (البته بگذریم که کلیسا در قرون وسطی برای این که عقاید رو یک دست کرده باشه و توضیح جامعی کلا ارائه داده باشه برای جانداران دیگه هم معتقد به آفرینش دفعی بوده).

یه سری بحث های مفصل و پایه ای توی این تاپیک ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] %AA%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%84%DB%8C)هست، ‌دوستان علاقمند می تونن دنبال کنن و با توجه به اونها موارد رو قرار بدن.

مطالب مشابه خیلی می تونه مفید باشه :)

موفق و سربلند باشید :11:

Silence so loud
05-07-2008, 15:40
درباره نظريه مولكولى تكامل

ژاك لوسين مونو (J.monod) در سال ۱۹۱۰ در پاريس به دنيا آمد و در سال ۱۹۳۱ همانجا از دانشگاه فارغ التحصيل شد. در سال ۱۹۳۴ استاديار جانورشناسى شد و چند سال اول پس از فارغ التحصيلى درباره منشاء حيات به تحقيق پرداخت. طى جنگ جهانى دوم در سازمان مقاومت فعاليت داشت و پس از آن به انستيتو پاستور پيوست. در سال ۱۹۵۳ رئيس گروه زيست شيمى سلولى شد. در سال ۱۹۵۸ درباره ساخت آنزيم در باكترى جهش يافته با فرانسوا ژاكوپ (F.Jacob) و آرتور پاردى (A.Pardee) به همكارى پرداخت. اين كار به تدوين نظريه تبيين فعاليت ژن و چگونگى روشن و خاموش شدن ژن ها در مواقع لزوم، توسط مونو و ژاكوب انجاميد.

در سال ۱۹۶۰ آنها اصطلاح «اپرون» را براى گروهى از ژن ها معرفى كردند كه با يكديگر پيوند نزديكى دارند و هر يك از آنها مرحله اى متفاوت از يك مسير زيست شيميايى را كنترل مى كند. سال بعد آنها وجود مولكولى به نام RNA ى پيامبر را فرض كردند كه اطلاعات ژنتيكى لازم براى ساخت پروتئين را از اپرون به ريبوزوم ها، يعنى جايى كه پروتئين ساخته مى شود، مى برد. مونو و ژاكوب به خاطر اين كار جايزه نوبل پزشكى يا فيزيكى سال ۱۹۶۵ را گرفتند، جايزه اى مشترك با آندره لوف (A.Lwoff) كه او هم روى ژنتيك باكترى كار مى كرد. در سال ۱۹۷۱ مونو مدير انستيتو شد و در همان سال كتاب پرفروش «تصادف و ضرورت» را به چاپ رساند. او در اين كتاب استدلال مى كند كه حيات در اثر تصادف پديد آمده و در نتيجه پيامد ناگزير فشار هاى ناشى از انتخاب طبيعى به وضعيت كنونى درآمده است.

اين كتاب با همين عنوان توسط حسين نجفى زاده ترجمه و در سال ۱۳۵۹ توسط خود وى منتشر شده است. ژاك مونو در سال ۱۹۷۶ درگذشت.متن زير ترجمه بخشى از فصل دوم كتاب «مسائل انقلاب علمى» (۱۹۷۴) به ويراستارى هار (R.Harre) است. اين متن تحت عنوان «درباره نظريه مولكولى تكامل» طى روز هاى آينده در همين ستون عرضه خواهد شد.

آنچه مى خواهم امروز درباره اش صحبت كنم وضعيت كنونى نظريه تكامل است. اجازه دهيد بى حاشيه بگويم هنگامى كه از نظريه تكامل حرف مى زنم، دقيقاً از نظريه تكامل موجودات زنده درون چارچوب عمومى نظريه داروينى سخن مى گويم، نظريه اى كه امروزه هنوز زنده است. در واقع اين نظريه خيلى زنده تر از آن است كه بسيارى از زيست شناسان ممكن است گمان كنند؛نظريه تكامل نظريه اى بسيار شگفت انگيز است. در ابتدا يادآورى اين نكته لازم است كه نظريه تكامل به علت مضامين عمومى آن از بسيارى جهات مهمترين نظريه علمى است كه تاكنون تدوين شده. ترديدى نيست كه هيچ نظريه علمى ديگرى چنين مضامين فلسفى، ايدئولوژيك و سياسى عظيمى دربر نداشته است.

علاوه بر اين نظريه تكامل از نظر جايگاه نيز بسيار شگفت انگيز است، زيرا با نظريه هاى فيزيكى كاملاً تفاوت دارد. هدف بنيادى نظريه هاى فيزيكى كشف قوانين عام (جهانى) است، قوانينى كه در مورد تمام اشياى جهان صدق مى كنند، با اين اميد كه بتوان براساس اين قوانين- يعنى براساس اصول نخستين- نتايجى استنباط كرد كه پديده هاى سرتاسر عالم را تبيين كنند. هنگامى كه يك فيزيكدان به پديده اى خاص توجه مى كند، اميدوار است بتواند نشان دهد كه او مى تواند اين پديده را در قوانين عام، از اصولى نخستين، نتيجه بگيرد. در عوض نظريه تكامل هدف متفاوتى دارد.

گستره كاربرد اين نظريه جهانى نيست، بلكه تنها گوشه كوچكى از اين جهان است، يعنى جهان موجودات زنده آن طور كه ما امروزه آنها را در زمين مى شناسيم. هدف اين نظريه را مى توان توضيح وجود تقريباً دو ميليون گونه جانور و در حدود يك ميليون گونه گياه، به اضافه تعداد نا معلومى گونه باكترى تعريف كرد كه امروزه بر سطح زمين زندگى مى كنند.اين گوشه بسيار كوچكى از جهان است و هيچ معلوم نيست كه آيا وجود اين اشياى بسيار خاص- موجودات زنده- را مى توان، يا هرگز بتوان از اصول نخستين استنباط كرد. من همين جا مى گويم كه به دلايل بسيار عميقى كه سعى خواهم كرد تبيين كنم، باور ندارم انجام چنين كارى هرگز امكان پذير باشد.

ويژگى شگفت انگيز ديگر نظريه تكامل آن است كه هركسى فكر مى كند آن را مى فهمد؛ منظورم فلاسفه، دانشمندان علوم اجتماعى و نظاير آنها است. در حالى كه در واقع تعداد اندكى عملاً آن را آن طور كه هست، يا حتى آن طور كه داروين بيانش كرده بود، مى فهمند. يا حتى از آن هم كمتر، طورى كه ما اكنون مى توانيم در زيست شناسى آن را بفهميم. در واقع اولين بد فهمى بزرگ توسط خود اسپنسر (H.Spencer) انجام شد. البته او يكى از اولين فيلسوفان تكاملى بزرگ بود، اما در عين حال نخستين كسى بود كه نارسايى تكامل انتخابى - آن طور كه خودش مى گفت- را در تبيين تكامل نشان داد.

ادامه دارد(البته به شرطه ها وشروطه ها)

amin arasteh
01-11-2008, 19:31
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] نام فارسي : چارلز داروين
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] سال ولادت و فوت : 1882-1809 میلادی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] مليت : انگلستان [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]چارلز داروين نظريه‌پرداز تئوري تكامل ارگانيك به وسيله انتخاب اصلح در طبيعت، در روز دوازدهم فوريه 1809 (همان روزي كه ابراهام لينكلن به دنيا آمد) در سافربوري انگلستان ديده به جهان گشود. در شانزده سالگي براي تحصيل در رشته پزشكي وارد دانشگاه ادينبورو شد ولي پس از چندي پزشكي و تشريح برايش كسل‌كننده شد. به همين دليل خود را به كمبريج منتقل كرد تا براي ورود به كسوت روحانيت به تحصيل بپردازد. اما در كمبريج اشتغال به فعاليتهايي مانند سواركاري و تيراندازي از تحصيل خشك و خسته‌كننده به مذاق داروين خوش‌تر آمد. با وجود اين موفق شد يكي از اساتيد خود را قانع نمايد كه او را به عنوان طبيعي‌دان در سفر اكتشافي كشتي «بيل» همراهي كند. پدر داروين در ابتدا به اين دليل كه چنين سفري بهانه خوبي براي فرزندش خواهد بود كه كار اصلي خود را باز هم به تعويق اندازد با مسافرت او مخالفت كرد ولي از آنجا كه آن سفر مهمترين سفر اكتشافي دريايي در تاريخ علوم غرب بود داروين پير ترغيب شد با سفر پسرش موافقت نمايد.

داروين بيست و دو ساله در سال 1831 سفر خود را با كشتي «بيل» آغاز كرد سفر دور دنياي «بيل» پنج سال طول كشيد و سرنشينان آن طي اين مدت بدون هيچ‌گونه عجله و شتابي گوشه و كنار سواحل آمريكاي جنوبي را در نورديدند، جزاير گم شده‌ي «گالاپاگو» را كشف كردند و از جزاير بسياري در اقيانوس آرام، اقيانوس هند و اقيانوس اطلس جنوبي ديدن نمودند. داروين در طول اين سفر با عجايب طبيعي فراواني روبه‌رو شد. قبايل بدوي را ديد، فسيل‌هاي گوناگون فراواني به دست آورد و گونه‌هاي بي‌شمار گياهي و حيواني را مورد بررسي قرار داد. او در مورد هر چيزي كه مشاهده مي‌كرد يادداشت‌هاي با ارزشي برمي‌داشت. اين يادداشت‌ها اساس كارهاي بعدي او قرار گرفت. اصول نظريه‌هاي او از اين يادداشت‌ها كه شواهد و قرائن ارزشمندي براي شكل‌گيري تئوري‌هاي آينده او بودند، استخراج شد.

داروين در سال 1836 به انگلستان بازگشت و در خلال بيست سال بعد كتابهايي را تأليف و منتشر كرد كه باعث شهرت و معروفيت او به عنوان يك زيست‌شناس برجسته در كشورش شد.

داروين پس از مطالعات و بررسي‌هايي كه در خلال سفر پنج‌ساله‌اش داشت در سال 1837 شخصاً متقاعد شد اشكال انواع حيواني و گياهي ثابت نبوده بلكه در طول دوره‌هاي زمين‌شناسي تكامل يافته‌اند. البته در آن زمان داروين هيچ‌گونه تصوري در باب علت اين امر نداشت. در سال 1838 داروين اثر مهم مالتوس «مقاله‌اي در باب منشأ جمعيت» را مطالعه كرد. مطالعه اين كتاب راهگشاي اثبات نظريه انتخاب اصلح در طبيعت از طريق تنازع بقا، براي داروين شد. حتي پس از آنكه داروين اصل تئوري انتخاب اصلح را تنظيم و از هر جهت آماده نمود براي چاپ و انتشار آن تعجيل نكرد. او دريافته بود كه تئوري او با مخالفت‌هاي شديدي مواجه خواهد گرديد. بنابراين بر آن شد كه مدت زمان بيشتري را با دقت و وسواس صرف جمع‌آوري و مرتب كردن شواهد و قرائن و دلايل براي دفاع از نظريه خود بنمايد.

داروين در سال 1842 خلاصه‌اي از تئوري خود را آماده كرد و تا سال 1844 همچنان روي متن كامل آن كار مي‌كرد. در ماه ژوئن 1858 داروين كه هنوز سرگرم كم و زياد كردن مطالب اثر بزرگ خود و تجديد نظر در مندرجات آن بود دست نوشته‌اي از «آلفرد راسل والاس» طبيعي‌دان انگليسي كه در آن هنگام در جزاير هند غربي مشغول مطالعات علمي بود دريافت كرد. اين دست‌نوشته حاوي خلاصه‌اي از تئوري تكامل والاس بود كه اصول آن تفاوتي با تئوري تكامل داروين نداشت. والاس مستقلاً و بدون اطلاع از كارهاي داروين تئوري خود را تنظيم و قبل از چاپ و انتشار براي بهره‌گيري از نظريات و احياناً انتقادات داروين، كه اكنون ديگر دانشمندي برجسته و صاحب منزلت به شمار مي‌آمد براي او فرستاده بود. وضعيت بغرنجي پيش آمد كه مي‌توانست به مشاجره و درگيري نامطبوعي براي اثبات پيشگام بودن هر يك از آنان در ارائه تئوري تكامل منجر گردد، اما به جاي وقوع چنين وضع نامطلوبي يك ماه بعد مقاله والاس و خلاصه‌اي از كتاب داروين به شكل يك كار مشترك به يك هيئت علمي ارائه شد.

عجيب آنكه ارائه اين تئوري در آن هنگام توجه زيادي را جلب نكرد اما انتشار كتاب «اصل انواع» داروين در سال بعد باعث برانگيخته شدن خشم و عصبانيت در محافل علمي انگلستان شد. در واقع آثار چارلز داروين «اصل انواع به وسيله انتخاب طبيعي» و «حفظ نوع برتر در تنازع بقا» با چنان گستردگي و قوت در بين دانشمندان و مردم عادي مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت كه در مورد هيچ يك از آثار علمي منتشر شده نظير و مانندي ندارد. در سال 1871 در حالي كه هنوز بحث و جدل پيرامون كتابهاي قبلي داروين به شدت ادامه داشت وي كتاب جنجال‌برانگيز خود «نژاد انسان و انتخاب در رابطه با جنسيت» را منتشر كرد. طرح اين نظريه كه انسان را از نسل نوعي ميمون است در اين كتاب كافي بود تا لهيب سركش مخالفت‌ها و مجادله‌هاي علمي را كه در پي انتشار كتابهاي قبلي داروين برافروخته شده بود، مشتعل‌تر نمايد.

داروين شخصاً در هيچ‌يك از مباحثات علمي براي دفاع از نظريه‌هاي خود شركت نمي‌كرد. شايد به اين دليل كه پس از بازگشت از سفر دريايي دور دنيا، به علت ابتلا به بيماري «چاگاس» بيماري ناشي از نيش حشرات آمريكاي جنوبي، سلامتي او دچار اختلال شده و از نظر مزاجي در وضع خوبي قرار نداشت. به علاوه حاميان تئوري تكامل از جمله «توماس هاكزلي» مناظره‌گر چيره‌دست سرسختانه از تئوري‌هاي داروين دفاع مي‌كردند. سرانجام تا هنگام مرگ داروين به سال 1882 صحت تئوري‌هاي او مورد پذيرش و قبول اكثريت عمده علما و دانشمندان قرار گرفته بود.

داروين صاحب اصلي تئوري تكامل انواع نبود. قبل از او افراد ديگري نيز چنين نظريه‌اي را ارائه داده بودند كه از جمله آنها مي‌توان از «جين لامارك» طبيعي‌دان فرانسوي و «اراسموس داروين» پدر بزرگ چارلز داروين نام برد. اما نظريه‌هاي اين افراد هرگز مورد قبول جوامع علمي قرار نگرفت زيرا صاحبان اين نظريه‌ها نمي‌توانستند توضيح قانع‌كننده‌اي در مورد اينكه تكامل چگونه انجام يافته است ارائه دهند. نقش عمده داروين در اين ماجرا نه تنها نشان دادن مكانيسم چگونگي انجام مراحل – تكامل انتخاب اصلح – بود بلكه توانست شواهد و قرائن قانع‌كننده فراواني را در دفاع از نظرياتش نيز ارائه نمايد.

اين نكته نيز قابل توجه است كه تئوري‌هاي داروين بدون اتكا به تئوري ژنتيك شكل گرفته بود و يا بهتر است گفته شود در آن زمان كسي از تئوري ژنتيك اطلاعي نداشت. در زمان داروين هيچ كس نمي‌دانست چگونه خصيصه‌ها و ويژگيهاي نسلي به نسل بعد منتقل مي‌شود. البته در همان سال‌هايي كه داروين مشغول تأليف و انتشار كتابهاي تاريخ‌ساز خود بود. گريگوري مندل نيز روي قوانين وراثت كار مي‌كرد. كار مندل كه بخوبي مؤيد نظريه‌هاي داروين بود، تا سال 1900 به كلي ناديده گرفته شد. تا آن زمان تئوري‌هاي داروين ديگر جاي خود را در محافل علمي باز كرده و كاملاً مورد پذيرش قرار گرفته بود. به اين ترتيب برداشت كنوني ما از نظريه تكامل كه تركيبي از قوانين وراثت ژنتيكي و انتخاب اصلح مي‌باشد به مراتب كامل‌تر از تئوري اوليه داروين است.

تأثير و نفوذ داروين در انديشه و تفكر انساني بسيار گسترده و وسيع است. در زمينه علمي محض او در علم زيست‌شناسي تغييري بنيادين ايجاد كرد. اصل انتخاب اصلح در واقع اصل گسترده و دامنه‌داري است كه در تمام زمينه‌هاي ديگر مانند انسان‌شناسي، جامعه‌شناسي علوم سياسي و اقتصادي كاربرد دارد و مورد استفاده قرار گرفته است.

تأثير تئوري‌هاي داروين بر انديشه و تفكر مذهبي مهمتر از تأثير آن در زمينه‌هاي علمي و جامعه‌شناسي مي‌باشد. در زمان داروين و سال‌ها پس از آن مسيحيان معتقد بر اين باور بودند كه قبول نظريه داروين بر اعتقادات مذهبي ضربه مي‌زند و آن را سست مي‌كند. اين وحشت و دلهره آنان شايد به دلايلي قابل توجيه بود. هر چند عوامل ديگري نيز در سست شدن بنيان‌هاي اعتقاد مذهبي دخالت داشت. البته داروين خود فردي ملحد و بي‌دين شده بود.

حتي از ديدگاه غيرمذهبي تئوري داروين تغيير عمده‌اي در طرز تفكر بشر درباره دنيا به وجود آورد. از آن پس ديگر به نظر نمي‌رسد كه انسان به عنوان يك مجموعه دائر مدار و مركز و كانون طبيعت و جهان باشد. اكنون ما بايد خود را گونه‌اي مشابه انواع ديگر حيوانات بدانيم و اين احتمال را لز نظر دور نداريم كه گونه‌ي بشري نيز روزي ممكن است به كلي منقرض شود.

در نتيجه كار داروين اين نظريه هراكليتوس كه «هيچ چيز جز تغيير و دگرگوني دائمي و پايدار نيست» مقبوليت بيشتري يافت. واژه‌هاي داروين مانند «تنازع بقا» و «بقاي اصلح» اكنون در محاورات روزانه جاي گرفته است. كاميابي تئوري تكامل در روشن كردن اصل و ريشه نژاد انسان اين نظريه را تقويت كرد كه علم مي‌تواند پاسخگوي تمام مسائل طبيعي باشد ولي هزاران دريغ و افسوس كه علم به تنهايي قادر به پاسخگويي مشكلات بشري نيست.

بديهي است تئوري‌هاي داروين حتي اگر شخص او وجود نمي‌داشت به همين شكل مطرح و اثبات مي‌شد. با توجه به كارهاي والاس اين نكته در مورد داروين بيش از ديگر شخصيت‌هاي اين كتاب مصداق دارد. با تمام اينها داروين بود كه با آثار خود تغييرات بنيادين در زيست‌شناسي و انسان‌شناسي به وجود آورد و نظر ما را نسبت به مكان و جايگاه انسان در جهان تغيير داد.

کتاب تاثیرگذارترین های تاریخ

mahsa1469
18-04-2009, 08:44
چارلز داروین کسی بود که پی برد و اثبات کرد تمامی موجودات زنده در ول زمان از اجداد مشترکی در یک پروسه ی انتخاب طبیعی به تکامل رسیده اند

ALt3rnA
22-04-2009, 15:25
متاسفانه این فرضیه مشلات جدی داره و هرگز هم اثبات نشده
ما هنوز دنیال جوابیم

مردفر
24-04-2009, 08:51
چرا حشرات جثه‌هاي كوچكي دارند؟




جانوران روي زمين داراي جثه‌هاي متفاوتي هستند. مهره‌داران، نرمتنان، كرمها، حشرات و... همگي متعلق به سلسله جانوري هستند. ولي مشاهده مي‌كنيم كه افراد آنها از نظر بزرگي جثه تفاوت زيادي با هم نشان مي‌دهند. بزرگترين حيوانات مانند نهنگ و زرافه در رده پستانداران قرار دارند و كوچكترين آنها مثل حشرات و كنه‌ها در گروه بندپايان هستند.
كوچكي يا بزرگي صفات نسبي هستند و يك چيز به تنهايي نمي‌تواند كوچك يا بزرگ باشد و تنها در مقايسه با چير ديگري بزرگتر يا كوچكتر است. اگر ما در دنيا فقط حشرات را مشاهده مي‌كرديم نمي‌توانستيم بگوييم آنها جانوران كوچكي هستند ولي وقتي يك مگس را در كنار يك اسب مشاهده مي‌كنيم تفاوت زياد اندازه آنها ما را متعجب مي‌سازد و اين سوال را در ذهن ايجاد مي‌كند كه، چرا جثه حشرات نسبت به ساير جانوران كوچكترند؟«به علت وزن محدود اسكلت خارجي سخت، اندازه هيچ جانور بندپايي از حد معيني تجاوز نمي‌كند»(1)(2). (يعني اسكلت خارجي سخت و محكم بند پايان از رشد زياد بدن آنها جلوگيري ميكند). اين جوابي است كه جانور شناسان و حشره شناسان به اين سوال ميدهند. ولي اين جواب حتي خود آنها را قانع نمي‌كند، چون خيلي از حشرات بدن نرمي دارند ولي باز هم كوچكند، در مقابل خرچنگها اسكلت خارجي سختي دارند ولي خيلي بزرگتر از حشراتند! حشره‌شناسان ساختمان بدن يك حشره را با ساختمان بدن جانور بزرگتري، مانند زرافه مقايسه مي‌كنندو به دنبال عاملي هستند كه مانع بزرگ شدن آنها ميشود ولي تا كنون موفقيت چنداني حاصل نكرده‌اند، ما براي اينكه به جواب مناسبي دست پيدا كنيم بهتر است در مسير ديگري حركت كنيم، به اين ترتيب كه، به جاي جستجوي عامل بازدارندهء رشد حشرات در جستجوي دستگاهي در بدن زرافه باشيم كه كمك به بزرگ شدن جثه زرافه ميكند در واقع در پي دستگاهي خواهيم بود كه در ساختمان بدن زرافه وجود دارد ولي در بدن حشرات وجود ندارد و در عين حال در ارتباط با بزرگي جثه هم هست.
مهمترين قسمت بدن هر جانور سر اوست كه مغز را حمل مي‌كند. مغز مهم و حساس است و در هر لحظه بايد آب و مواد لازم به اندازه كافي به آن برسد. رسانيدن آب و مواد لازم به مغز به عهده دستگاه گردش خون است، قلب همانند تلمبه‌اي خون را كه حامل آب و مواد غذايي است به گردش در مي‌آورد و رگها همانند لوله‌هايي خون را به مغز وساير اندامها هدايت مي‌كنند. فرض كنيد مي‌خواهيم آب را از مخزن آبي كه در پايين ساختمان بلندي قرار دارد براي مصرف ساكنين به طبقات بالاي ساختمان بفرستيم. اگر يك پمپ آب و مقداري لولهء آب داشته باشيم اين كار به راحتي امكان پذير است و آب به نقاط دلخواه ما در طبقات مختلف ساختمان خواهد رسيد. اما اگر لولهء آب در اختيار نداشته باشيم و اين كار را تنها با پمپ آب انجام دهيم كارمان خيلي مشكل خواهد شد.پمپ آب بدون كمك لوله‌هاي آب نمي‌تواند آب را به نقاط مورد نظر ما در طبقات بالاي ساختمان برساند و تنها آب را تا اندازه‌اي به طرف بالا پرتاب خواهد كرد. در اين صورت نه تنها آب به طبقات بالا نخواهد رسيد بلكه در طبقات پايين هم به جاي نقاط دلخواه (حمام، آشپزخانه و ....) به اتاقها و ديوارها پاشيده خواهد شد. با نبود لوله آب ما مجبور خواهيم شد ساختمانهاي بلند نسازيم و به ساختمانهاي كم ارتفاع قانع باشيم تا بتوانيم آب را براي مصرف ساكنين برسانيم.
در ساختمان بدن زرافه، هم تلمبه قوي (قلب) وجود دارد و هم لوله‌هاي آب فراوان (سرخرگها، مويرگها، رگهاي لنفي)، پس بدن زرافه قادر است خون را به راحتي به ارتفاع بالا جايي كه مغز در آنجا قرار دارد و هم ساير اندامها و دستگاههاي بدن برساند. هر اندام در بدن زرافه به مقدار مورد نياز خون دريافت مي‌كند. وقتي زرافه غذا مي‌خورد خون، بيشتر به دستگاه گوارش هدايت مي‌شود، وقتي مي‌دود خون، بيشتر به پاها مي‌رود. هر سلولي كه در بدن زرافه وجود دارد در صورت نياز به آب و مواد لازم، كافي است كه آنها را از مويرگ نزديك خود دريافت كند و هر ماده اضافي و زائد خود را به مويرگ بفرستد.
ولي در ساختمان يك حشره وضع به گونه ديگري است. در آنجا خبري از آب لوله‌كشي شده نيست. فقط پمپ (قلب ساده) وجود دارد كه خون را از عقب بدن گرفته به جلوي بدن مي‌راند. نه تنها طبقات بالايي در ساختمان او وجود ندارند در اتاقهاي پايين نيز آب به جاي اينكه در لوله‌هايي جزيان داشته باشد تمام اتاقها را پر كرده است و ساكنين آن غوطه‌ور در آب هستند، افراد هم، مواد غذايي از آب دريافت مي‌كنند وهم زباله‌هايشان را در اين آب مي‌ريزند. حشرات داراي دستگاه گردش خون باز هستند يعني رگي در بدن آنها وجود ندارد و خون به طور باز در سراسر بدن گردش مي‌كند و همه جا پر از خون بوده، اندامها و دستگاههاي بدن داخل آن غوطه‌ورند. هم آب و مواد لازم را از آن ميگيرند و هم مواد زائدشان را به داخل آن رها مي‌كنند. به علت فقدان رگهاي خوني قلب نمي‌تواند خون را به نقاط دور و ارتفاع بالا برساند به همين خاطر تمام دستگاههاي بدن مجبورند دور و بر قلب جمع شوند و زياد از آن فاصله نگيرند تا با كمبود آب و مواد مواجه نشوند. دستگاه گردش خون يك حشره اختيار چنداني در ميزان پخش خون به اندامهاي مختلف ندارد و هر اندام ،نزديكتر به قلب باشد بيشتر مواد لازم را دريافت ميكند و وضعش بهتر است. مغز چون مهمتر از همه است درست در جلوي آئورت، جايي كه خون بيرون مي‌آيد قرار دارد و قلب هميشه خون را از قسمت عقب بدن گرفته و به طرف سر ميراند. اگر مغز حشره بخواهد همانند زرافه در ارتفاع بالايي قرار گيرد به علت نبود رگهاي خوني، قلب نخواهد توانست خون را به آنها بفرستد، پس مغز و ساير اندامهاي حشره مجبورند در نزديكي قلب قرار گيرند يعني جثهء حشره مجبور است كوچك باشد.
پس به اين ترتيب معلوم ميشود هر جانور كه بخواهد جثه‌اش را بزرگ كند و سر را بالا بگيرد بايد وسايل انتقال خون را داشته باشد و چون حشرات اين وسايل را ندارند نمي‌توانند جثهء خود را بزرگتر كنند. يعني حشرات به دليل نداشتن رگهاي خوني جثهء كوچكي دارند و زرافه با داشتن رگهاي متعدد ميتواند به آن بزرگي بشود. در كل ميتوان گفت جانوري كه دستگاه گردش خون كاملتري دارد جثهء بزرگتري دارد. براي روشن شدن بهتر موضوع دستگاه گردش خون و جثهء جانوران ديگر را نيز با هم مقايسه كنيم. در گروه كرمها گونه‌هايي هستند كه كلا فاقد دستگاه گردش خون هستند. اين چنين افرادي جثه‌هاي خيلي ريز و ميكروسكوپي دارند مانند نماتد‌ها و .... بعضي از كرمها داراي دستگاه گردش خون ساده متشكل از چند رگ طولي و قلب ساده ميباشند. اين گونه‌ها ميتوانند جثهء خود را كمي بزرگتر كنند مانند كرمهاي Pharonidea Spiunculoidea, Brachiopoda و ..... در بين كرمها تنها كرمهاي حلقوي هستند كه دستگاه گردش خون پيشرفته‌اي متشكل از رگهاي خوني طولي و جانبي، چندين رگ و مويرگها ميباشند و داراي گردش خون بسته اند. با داشتن چنين دستگاه گردش خوني، كرمهاي حلقوي بزرگترين گونه‌هارا در ميان كرمها دارا هستند. مانند گونه‌هاي Rhinodrilus fafneri از اكوادور كه 210 سانتيمتر طول و 2.5 سانتيمتر قطر دارد. و گونه Eunice gigantean كه 3 متر طول دارد.
در گروه نرمتنان ما انواع دستگاه گردش خون را مشاهده مي‌كنيم. هم دستگاه گردش خون باز و هم دستگاه گردش خون بسته. افرادي كه دستگاه گردش خون باز و رگهاي كم و قلب ساده دارند مانند دو عصبي‌ها و شكمپايان، جثه‌هاي كوچكتري دارند. آنهايي كه دستگاه خونشان كمي پيشرفته تر است مانند دو كفه‌اي‌ها، جثه‌شان هم به همان اندازه بزرگتر است و در نهايت سر پايان كه تكامل يافته‌ترين نرمتنان هستند و دستگاه گردش خون بسته با رگهاي خوني متعدد و قلبهاي چند حفره‌اي تكامل يافته دارند، جثه‌شان نيز از همهء نرمتنان ديگر بزرگتر است. مثل هشت‌پاهاي بزرگ و گونهء Architeuthis كه بدني به طول 2.5 متر و بازوهايي به طول 12 تا 18 متر دارد و در سواحل شرقي كانادا زندگي ميكند.
در گروه بند پايان همگي افراد داراي گردش خون باز هستند براي همين، جثهء آنها نمي‌تواند خيلي بزرگتر شود. با اين حال درجهء تكامل دستگاه گردش خون در تمامي افراد اين گروه به يك اندازه نيست. خرچنگها در بين بندپايان بزرگترين گونه‌ها را دارا هستند چون دستگاه گردش خون آنها علاوه بر قلب داراي سرخرگهاي متعددي نيز ميباشد و قلب ميتواند خون را به وسيله آنها به فواصل نسبتا دورتري هدايت كند اما باز هم به دليل فقدان مويرگها و سياهرگها خون در حفره عمومي بدن پخش مي‌شود و دستگاه گردش خون، باز است. دستگاه گردش خون عقربها و بعضي ديگر از بندپايان داراي تعداد كمتري سرخرگ است به همين دليل جثه‌شان كوچكتر از خرچنگها است. حشرات كلا فاقد رگهاي خوني هستند و تنها داراي يك رگ پشتي كه در انتها به آئورت كوتاهي ختم مي‌شود، هستند. براي همين حشرات جثه‌هاي خيلي كوچكتري دارند. در بين خود حشرات نيز آنهايي كه رگ پشتي درازتر دارند مانند سوسك‌ها ، ملخها و ... بدنهاي بزرگتري نسبت به آنهايي كه داراي رگ پشتي كوتاه‌تر دارند، مي‌باشند؛ مثل شپشكهاي نباتي و .... اما حشرات با اين جثهء كوچك، كوچكترين بندپايان نيستند و اين مقام را كنه‌ها به خود اختصاص داده‌اند. كنه‌هاي انگل نباتي حتي كوچكتر از 0.1 ميليمتر هستند و بايد آنها را با وسايل بزرگ كننده مشاهده كرد مانند كنه‌هاي خانواده Eryophidea . با اين ترتيب اين كنه‌هاي كوچك بايد از حشرات نيز دستگاه گردش خون ساده‌تري داشته باشند و اين طور هم هست. كنه‌هاي بزرگتر همانند حشرات رگهاي پشتي و قلب ساده را دارا هستند ولي در كنه‌هاي كوچكتر اين اندامها نيز وجود نداشته و گردش خون تنها توسط عضلات بدني و حركت اندامهاي دروني مثل دستگاه گوارش عملي ميشود (5).
در گروه مهره داران نيز افرادي كه دستگاه گردش خونشان كاملتر است جثه‌هايشان نيز بزرگتر است مثل پستانداران كه كاملترين دستگاه گردش خون را دارند و براي همين بزرگترين گونه‌ها را نيز دارا ميباشد مانند نهنگها، فيل، زرافه و ....
پس نتيجيهء كلي اينكه هر جانوري كه روي زمين زندگي ميكند يك رابطهء مستقيمي بين تكامل دستگاه گردش خونش و بزرگي جثهء او برقرار بوده و هيچ كدام، از اين قاعده مستثني نمي‌باشند.



رامين امير مردفر ramin1102000@yahoo.com





[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] tible%3B%20MSIE%207.0%3B%20Windows%20NT%205.1%29&s=1280x1024&o=Win32&c=32&j=true&v=1.2 [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مردفر
06-07-2009, 15:29
قبل ازتوضیح تئوری جدید خودم، اشاره میکنم به تئوریهایی که قبلا دراین زمینه ارائه شده اند.

تئوری اسکلت خارجی:
حشرات دارای اسکلت خارجی هستند و این نظریه به این موضوع اشاره میکند که، این اسکلت نمیتواند زیاد رشد کند. در واقع حشره در داخل این اسکلت زندانی میشود و نمیتواند بیشتر رشد کند.
همه بند پایان دارای اسکلت خارجی هستند، و بعضی از آنها مثل خرچنگها میتوانند جثه نسبتا بزرگی داشته باشند که مغایر با این نظریه است. در عوض حشراتی هم وجود دارند که اسکلت خارجی نرمی دارند ولی بازهم نمیتوانند بزرگ شوند. همچنین در گذشته، یعنی250 میلیون سال پیش حشراتی با جثه های بزرگ وجود داشتند ( مثل سنجاقکهای به طول 75 سانتیمتر) و این نظریه نمیتواند علت وجود آنها را توضیح دهد.

تئوری دستگاه تنفس:
دستگاه تنفس حشرات از لوله های باریک و موئین به نام تراشه تشکیل شده است که اکسیژن را مستقیما از روزنه های موجود در سطح بدن، به تمام سلولهای داخلی بدن حشره میرساند. یعنی بر خلاف دیگر جانوران، اکسیژن توسط خون حمل نمیشود. بلکه با استفاده از پدیده انتشار، اکسیژن در داخل تراشه ها جریان می یابد و به سلولها میرسد.
این تئوری بیان میکند که انتشار اکسیژن در داخل تراشه ها ، تنها در فاصله های کوتاه امکان پذیر است و اگر حشرات جثه بزرگ داشته باشند، طول تراشه ها زیاد شده و اکسیژن نخواهد توانست به سلولها برسد. بدین جهت حشرات مجبور هستند جثه کوچک داشته باشند. در مورد وجود حشرات بزرگ در گذشته نیز این تئوری وجود اکسیژن، با درصد بالا را، در جو زمین پیش بینی میکند. طبق این نظریه درصد اکسیژن اتمسفر در250 میلیون سال پیش، بیشتر از درصد اکسیژن امروزی بوده است و این درصد بالای اکسیژن ، انتشار اکسیژن را در داخل تراشه های طویل امکان پذیر می ساخته است. در نتیجه حشرات در میتوانستند به 75 سانتیمتر بزرگی برسند.
این خلاصه ای بود از تئوریهای موجود در این زمینه.
نظریه جدید من در این مورد:

تئوری دستگاه گردش خون (انتقال مواد در گیاهان):
تئوری من بر اساس دستگاه گردش خون جانوران است. تئوری قدرت و تکامل دستگاه گردش خون جانوران را باهم مقایسه کرده و رابطه ای بین بزرگی جثه و قدرت دستگاه گردش خون عنوان میکند. طبق این نظریه هر قدر دستگاه گردش خون کاملتر و قویتر باشد جثه جانوران میتواند بزرگتر باشد. دستگاه گردش خون حشرات خیلی ناقص است و فاقد رگهای خونی است. بدن حشرات با نداشتن رگهای خونی، نمیتوانند خون را که حاوی مواد غذایی است به سلولهای دوردست برسانند، بدین جهت بدن حشرات مجبور است کوچک بماند.
در این تئوری فشار هوا و نیروی جاذبه زمین، دو عامل فیزیکی هستند که بر روی عمل کرد دستگاه گردش خون جانوران اثر میگذارند. بیشترین نیروی دستگاه گردش خون صرف غلبه بر جاذبه زمین میشود. هر قدر دستگاه گردش خون قوی باشد، بیشتر میتواند بر جاذبه زمین غلبه کند و خون را بالاتر به طرف مغز جانور بفرستد. در نتیجه جانور بیشتر میتواند بزرگتر و قد بلند تر بشود. مثل فیلها و زرافه ها که تکامل یافته ترین و قویترین دستگاه گردش خون را دارا هستند، در نتیجه بزرگترین و بلندترین قد را هم در بین جانوران دارا هستند.
برای امکان وجود حشرات بزرگ جثه و همچنین دیگر جانوران بزرگ جثه مثل دایناسورها و ماموتها در زمان گذشته، این تئوری یک جاذبه کم را در آن زمانها پیش بینی میکند. طبق این نظریه مقدار نیروی جاذبه زمین در گذشته کمتر از مقدار کنونی آن بوده است به همین دلیل دستگاه گردش خون جانوران میتوانست بهتر به آن غلبه کند و جثه جانوران را بزرگتر کند ولی با گذشت زمان جاذبه زمین افزایش یافته و جانوران مجبور شده اند جثه های خود را کوچکتر کنند.
همانطور که میدانید برای انقراض دایناسورها تئوریهای مثل برخورد شهاب سنگ و یا فعالیت آتشفشانها مطرح شده است. که هر کدام معایب فراوانی دارد. برای انقراض ماموتها، دورانهای یخبندان و برای دیگر انقراضها نیز تئوریهای بیشمار دیگر مطرح شده است. در مورد جثه گیاهان و انقراض گیاهان ابتدایی غول پیکر مانند دم اسبیان و پنجه گرگی های دوران کربونیفر هم تئوریهای زیادی مطرح است.
تئوری جدید من میتواند پاسخگوی تمامی این سوالها در قالب یک تئوری باشد. و لازم نیست برای هر کدام از این مسائل یک تئوری متفاوت مطرح شود.
نام تئوری من هست:
رابطه بین جاذبه زمین و تکامل.

این نظریه میتواند به سوالهای فراوانی در مورد جانوران و انقراض آنها که تابحال بدون پاسخ بوده اند پاسخ بدهد.
این نظریه در قالب چند مقاله تنظیم شده است که مجموع این مقالات به صورت یک کتاب در آمده است. عنوان این کتاب نظریه افزایش جاذبه زمین است، که با شابک به شماره
8-04-7061-964 در سال 1379 در 120 صفحه به چاپ رسیده است.
ترجمه انگلیسی این کتاب در سایت اینترنتی زیر قرار داده شده است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

رامین امیرمردفر
1388.4.15

مردفر
06-07-2009, 23:25
قبل ازتوضیح تئوری جدید خودم، اشاره میکنم به تئوریهایی که قبلا دراین زمینه ارائه شده اند.

تئوری اسکلت خارجی:
حشرات دارای اسکلت خارجی هستند و این نظریه به این موضوع اشاره میکند که، این اسکلت نمیتواند زیاد رشد کند. در واقع حشره در داخل این اسکلت زندانی میشود و نمیتواند بیشتر رشد کند.
همه بند پایان دارای اسکلت خارجی هستند، و بعضی از آنها مثل خرچنگها میتوانند جثه نسبتا بزرگی داشته باشند که مغایر با این نظریه است. در عوض حشراتی هم وجود دارند که اسکلت خارجی نرمی دارند ولی بازهم نمیتوانند بزرگ شوند. همچنین در گذشته، یعنی250 میلیون سال پیش حشراتی با جثه های بزرگ وجود داشتند ( مثل سنجاقکهای به طول 75 سانتیمتر) و این نظریه نمیتواند علت وجود آنها را توضیح دهد.

تئوری دستگاه تنفس:
دستگاه تنفس حشرات از لوله های باریک و موئین به نام تراشه تشکیل شده است که اکسیژن را مستقیما از روزنه های موجود در سطح بدن، به تمام سلولهای داخلی بدن حشره میرساند. یعنی بر خلاف دیگر جانوران، اکسیژن توسط خون حمل نمیشود. بلکه با استفاده از پدیده انتشار، اکسیژن در داخل تراشه ها جریان می یابد و به سلولها میرسد.
این تئوری بیان میکند که انتشار اکسیژن در داخل تراشه ها ، تنها در فاصله های کوتاه امکان پذیر است و اگر حشرات جثه بزرگ داشته باشند، طول تراشه ها زیاد شده و اکسیژن نخواهد توانست به سلولها برسد. بدین جهت حشرات مجبور هستند جثه کوچک داشته باشند. در مورد وجود حشرات بزرگ در گذشته نیز این تئوری وجود اکسیژن، با درصد بالا را، در جو زمین پیش بینی میکند. طبق این نظریه درصد اکسیژن اتمسفر در250 میلیون سال پیش، بیشتر از درصد اکسیژن امروزی بوده است و این درصد بالای اکسیژن ، انتشار اکسیژن را در داخل تراشه های طویل امکان پذیر می ساخته است. در نتیجه حشرات در میتوانستند به 75 سانتیمتر بزرگی برسند.
این خلاصه ای بود از تئوریهای موجود در این زمینه.
نظریه جدید من در این مورد:

تئوری دستگاه گردش خون (انتقال مواد در گیاهان):
تئوری من بر اساس دستگاه گردش خون جانوران است. تئوری قدرت و تکامل دستگاه گردش خون جانوران را باهم مقایسه کرده و رابطه ای بین بزرگی جثه و قدرت دستگاه گردش خون عنوان میکند. طبق این نظریه هر قدر دستگاه گردش خون کاملتر و قویتر باشد جثه جانوران میتواند بزرگتر باشد. دستگاه گردش خون حشرات خیلی ناقص است و فاقد رگهای خونی است. بدن حشرات با نداشتن رگهای خونی، نمیتوانند خون را که حاوی مواد غذایی است به سلولهای دوردست برسانند، بدین جهت بدن حشرات مجبور است کوچک بماند.
در این تئوری فشار هوا و نیروی جاذبه زمین، دو عامل فیزیکی هستند که بر روی عمل کرد دستگاه گردش خون جانوران اثر میگذارند. بیشترین نیروی دستگاه گردش خون صرف غلبه بر جاذبه زمین میشود. هر قدر دستگاه گردش خون قوی باشد، بیشتر میتواند بر جاذبه زمین غلبه کند و خون را بالاتر به طرف مغز جانور بفرستد. در نتیجه جانور بیشتر میتواند بزرگتر و قد بلند تر بشود. مثل فیلها و زرافه ها که تکامل یافته ترین و قویترین دستگاه گردش خون را دارا هستند، در نتیجه بزرگترین و بلندترین قد را هم در بین جانوران دارا هستند.
برای امکان وجود حشرات بزرگ جثه و همچنین دیگر جانوران بزرگ جثه مثل دایناسورها و ماموتها در زمان گذشته، این تئوری یک جاذبه کم را در آن زمانها پیش بینی میکند. طبق این نظریه مقدار نیروی جاذبه زمین در گذشته کمتر از مقدار کنونی آن بوده است به همین دلیل دستگاه گردش خون جانوران میتوانست بهتر به آن غلبه کند و جثه جانوران را بزرگتر کند ولی با گذشت زمان جاذبه زمین افزایش یافته و جانوران مجبور شده اند جثه های خود را کوچکتر کنند.
همانطور که میدانید برای انقراض دایناسورها تئوریهای مثل برخورد شهاب سنگ و یا فعالیت آتشفشانها مطرح شده است. که هر کدام معایب فراوانی دارد. برای انقراض ماموتها، دورانهای یخبندان و برای دیگر انقراضها نیز تئوریهای بیشمار دیگر مطرح شده است. در مورد جثه گیاهان و انقراض گیاهان ابتدایی غول پیکر مانند دم اسبیان و پنجه گرگی های دوران کربونیفر هم تئوریهای زیادی مطرح است.
تئوری جدید من میتواند پاسخگوی تمامی این سوالها در قالب یک تئوری باشد. و لازم نیست برای هر کدام از این مسائل یک تئوری متفاوت مطرح شود.
نام تئوری من هست:
رابطه بین جاذبه زمین و تکامل.

این نظریه میتواند به سوالهای فراوانی در مورد جانوران و انقراض آنها که تابحال بدون پاسخ بوده اند پاسخ بدهد.
این نظریه در قالب چند مقاله تنظیم شده است که مجموع این مقالات به صورت یک کتاب در آمده است. عنوان این کتاب نظریه افزایش جاذبه زمین است، که با شابک به شماره
8-04-7061-964 در سال 1379 در 120 صفحه به چاپ رسیده است.
ترجمه انگلیسی این کتاب در سایت اینترنتی زیر قرار داده شده است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

رامین امیرمردفر
1388.4.15

m.b.h.a
13-07-2009, 09:08
چهل سال پیش از او دانشمندی به نام توماس مالتوس در مقاله‌ای مدعی شده بود که سرعت رشد جمعیت آدمیان بیش از میزان تولید غذاست و چنانچه جمعیت بشر به طریقی کنترل نشود، با گذشت چند دهه غذای کافی برای همگان وجود نخواهد داشت و آدمی مجبور است برای به دست آوردن آن مبارزه کند.

با سلام ...
مالتوس : رشد جمعیت انسانی به صورت تصاعد هندسی است . در حالی که ، منابع غذایی ، در بهترین حالت خود رشد عددی دارند .

Marichka
16-07-2009, 14:02
سلام دوستان

بحث و تبادل نظر علمی در مورد تکامل رو دراین تاپیک و زندگینامه ی چارلز داروین رو در تاپیک چارلز داروین ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) مطرح و پیگیری بفرمایید.

موفق باشید :)

m.b.h.a
16-07-2009, 19:01
سلام.
با تشکر از انتقال پست به محل اصلی خودش.
خوب پس از اون تاپیک نقل قول می گیرم و اینجا شرح می دم.



ارائه نظریه تکامل
پژوهش‌های داروین به آرامی پیش می‌رفت. در سال ۱۸۴۲ مقاله خلاصه‌ای از نظریه‌اش تألیف کرد و در سال ۱۸۴۴ رساله‌ای ۲۴۰ صفحه‌ای درباره انتخاب طبیعی نوشت. با وجود اصرار دوستان، وی همچنان در انتشار گسترده نظریاتش مردد بود و نتایج تحقیقات خود را فقط با برخی همکاران نزدیکش همچون چارلز لایل و جوزف هوکر در میان می‌گذاشت؛ اما دریافت نامه‌ای در ژوئن ۱۸۵۸ داروین را واداشت تا تردیدهایش را کنار بگذارد. نویسنده نامه زیست‌شناس جوانی بود به نام آلفرد راسل والاس که در بورنئو کار می‌کرد. او نیز درباره تکامل به همان اندیشه‌های داروین رسیده بود. داروین ظرف دو هفته مقاله‌ای تهیه کرد و همراه با مقاله والاس به انجمن علمی لینیان فرستاد. دوستانش ترتیبی دادند که هر دو مقاله با هم عرضه شود اما همراه با مدارکی که حق تقدم داروین را ثابت کند. داروین که اراده‌اش بر اثر آگاهی از وجود رقابت برانگیخته شده بود پس از ارائه مقاله شروع به نوشتن کتابی کرد با عنوان «پیرامون اصل انواع به وسیله انتخاب طبیعی یا بقای نژادهای مساعد در مبارزه برای زندگی». در این کتاب که بعدها به عنوان «اصل انواع» مشهور شد،وی کوشید نظریه تکامل به وسیله انتخاب طبیعی را توضیح دهد و مدارک علمی برای آن ارائه کند

حالا علت:
همان طور که می دونید در دوره ی داروین حاکمیت کلیسا پا بر جا بود . و در زمان او اتفاقی روی داد که مانع از انتشار نوشته های او شد . این روی داد به این صورت بود که کتابی به نام "اثرات تاریخ طبیعی خلقت" توسط یک مهندس اسکاتلندی منتشر شد . در یکی از فواصل این کتاب نوشته شده بود که تغییر گونه ها در گذشته ی زمین انجام می شده است . این کتاب با اقبال خوبی مواجهه نشد و مورد انتقاد شدید کلیسا قرار گرفت . یک اتفاق دیگه هم این بود که نظریه ی لامارک با رد کلیسا همراه بود ( یکی از دلایل اصلی پژوهش بیشتر داروین این میتواند باشد که می خواست نظریه خودشو با کلیسا در نندازه چون به راحتی رد می شد و می خواست دلایل بسیار محکمی داشته باشه ) داروین در سال 1858 ، پس از دریافت نامه ای از والاس ( همان طور که فرمودید ) تصمیم به انتشار مقاله ی خود گرفت . و قرار بر این شد که خلاصه ای از دست نوشته های داروین به همراه مقاله ی والاس تحت عنوان نظریه ی داروین -والاس در یک گرهم آیی علمی ارائه شود . جالب این جاست که داروین و والاس هیچ کدام در این گردهم آیی شرکت نکردند .در آن زمان تعداد اندکی از این مقاله آگاه شدند . سرانجام کتاب داروین به نام:
"درباره ی خاسنگاه گونه های از طریق انتخاب طبیعی"
" On the Origin of Species by Means of Natural Selecti "
در سال 1859 منتشر شد .

m.b.h.a
17-07-2009, 08:54
اما تنها تعداد کمی از آنها از جمله جین باپتیست لامارک (Jean-Baptiste Lamrk) و اراسموس داروین (Erasmus Darwin)، - پدر بزرگ چارلز داروین - در یافته بودند که ویژگی های مشترک گونه های جانوری بگونه ای است که نشان می دهد در آنها به تکامل رسیده است، به بیان دیگر همه آنها در نهایت گذشته به یک جد باز میگردند.
این نتیجه گیری خیلی عجیبه چون این چیزی که اینجا نوشته شده حتی خود داروین هم به این نرسید ، و دانشمندان بعد از گذشت چند سال بعد از داروین با بررسی نوکلوئیک اسید و پروتئین ها در خت تبار زایشی رو رسم کردند که نتیجه ی اون کار ،این به اصطلاح نظریه بود ( البته خیلی دانشمندان در مورد این تفسیر اختلاف نظر شدیدی دارند )

m.b.h.a
17-07-2009, 16:29
"چگونه مردم نمی توانند روند تکامل صفات و ویژگیها در جانداران را که بوضوح مشخص است درک کنند! همه اینها سر نخهایی است که نشان می دهد همه گونه های جانداران با یکدیگر مرتبط هستند."

بازم برای من عجیبه که دوباره این جا به این حرف رجوع شده .حتی با رسم درخت تبار زایشی از عبارت نیای مشترک استفاده کردند که به این صورت بود :
نیای مشترک گونه ای است که دو یا چند گونه از تغییر آن اشتقاق پیدا کرده است .

m.b.h.a
17-07-2009, 16:31
با این وجود هنوز کسی نتوانسته بود بصورت قانع کننده دلایل کافی برای فرضه تکامل گونه های جانوری ارائه کند. اینکه مثلآ چرا در گذر زمان بینی یک جانور از حالتی به حالت دیگر تبدیل شده است. آن دسته از دانشمندانی که علاقه ای به فکر کردن نداشتند می گفتند :

"هر گونه خاص از جانوران از یک ریشه خاص بوجود آمده اند و خلقت مخصوص به خود را دارد."

البته شایان ذکر که غیر داروین دانشمندان زیادی در مورد این مسئله تحقیق و تفحس کردند در یکی از پستها یک نمونه از این تحقیقات رو براتون توضیح می دم.

m.b.h.a
17-07-2009, 16:36
ا
ما امروزه آزمایشها و اندازه گیری های انجام شده بر روی مواد رادیواکتو و محاسبه نیم عمر آنها، عمر زمین را به چیزی حدود 4.5 بیلون سال تخمین می زند. (در واقع اندازگیری میزان فساد موجود روی فسیل ها و سنگهای سخره های کهنسال که از ایزوتوپ های رادیواکتیوی با نیم عمری معادل 100 بیلیون سال هستند، این رقم را محاسبه نشان می دهد!) اگر این موضوع را دانشمندان در سالهای ۱۷۰۰ تا ۱۸۰۰ می دانستند شاید خیلی زود نظریه تکامل را می پذیرفتند.

برای این کار معمولاً از کربن 14 برای تعیین سن فسیل ها استفاده می کنند . که این کار با استفاده از نیمه عمر این ماده است که بعد از تلاشی تبدیل به نیتروژن 14 می شود و می شه تو اینترنت اطلاعات بسیار زیادی از این مورد بدست آورد .

m.b.h.a
17-07-2009, 16:37
یافته های اولیه
لامارک متوجه شده بود که بسیاری از جانوران توانایی های خاصی برای تطبیق خود با شرایط زندگی دارند. گردن دراز زرافه نمونه آشکار این تطبیق است که به او اجازه می دهد بسادگی از برگ درختان بلند تغذیه کند. اما یک زرافه چگونه چنین گردن درازی را بدست آورده است؟


لامارک فکر می کرد که تلاش این حیوان در طول زمان برای دستیابی به برگ درختان بلند وی را وادار کرده تا همواره گردن خود را به بالا بکشد و در طول زمانهای بسیار، این گردن دراز برای او شکل گرفته است.

اما نکته کلیدی آن بود که آیا این امکان وجود دارد که تغییرات شکل گرفته شده در یک موجود برای تطبیق با شرایط محیطی در طول مدت زندگی، به فرزندان خود منتقل شود ؟

آیا پدری که در طول زندگی وزنه های زیادی را بلند می کند و قوی می شود، فرزندی بدنیا خواهد آورد که او هم از چنین قدرتی برخوردار است؟ آیا نسل های بعدی این خانواده یقینآ بازوهای قوی خواهند داشت؟

لامارک به این موضوع عقیده داشت که چنین صفات خاصی می تواند از والدین به فرزند به ارث برسد اما از آنجا که دلیل قانع کننده ای نداشت کسی نظر او را تایید نمی کرد.

البته دوستان عزیز لامارک داخل نظریه ی بالا مطلبی رو ذکر کرد که باعث شد توجه پژوهشگران رو به خودش جلب کنه و آن این بود که :
علت تغییر گونه ها در ارتباط با تغییر شرایط فیزیکی حیات است .

m.b.h.a
17-07-2009, 16:39
مارچ سال 1833 - جزایر فالکلند (Falkland)
به فسیل ها و گونه هایی از پرندگان دست پیدا کردم که مرا به شک می اندازد که انگار روزی همه قاره ها به یکدیگر متصل بوده اند.

این نتیجه گیری عجولانه ذکر شده چون بعد از کلی تحقیق پس از گذشتنم سالها از سفرش با تحقیق روی نمونه ها به این نتیجه دست یافت .

این نظریه در اصل مربوط به وگنر بود که داخل کتابی ذکر شده بود که تنها عنوان این موارد چنین بود که :
1- انطباق حاشیه ی قاره ها
2- سنگواره ها
3- اقسام سنگ ها و شباهت های ساختاری
4- آب و هوا
با تکیه بر این موارد توانسته بود اتصال قاره ها را اثبات کند .

yt76ytu
19-08-2009, 03:16
دوستان سلام.

از بحث هايتان استفاده كرديم ... متشكرم.

نظريه ي مخالفان نظريه تكامل :
quote=bb;1672073]
از مهمترین دلایلی که طرفداران این نظریه برای اثبات مدعای خود می‌آورند می‌توان به سه مورد زیر اشاره کرد:
۱) وجود پیچیدگی‌های غیر قابل فروکاست در هستی
۲) وجود پیچیدگی‌های کاملا مشخص شده در هستی
۳) وجود ثوابت فیزیکی كه مقدارشان دقیقا تنظیم شده است
باید منتظر ماند و دید که داور بی رحم علم− که چیزی جز آزمایشات زیست‌شناختی پیش رو نیست− در نهایت به نفع کدام جبهه رای صادر خواهد کرد و کدام یک از این نظریات بهتر خواهد توانست نتایج آزمایشات را توجیه کند.
[/quote]

البته اين انتظار چندان مفيد نخواهد بود از اين جهت كه تغييري در اساس نظريه تكامل ( و نه لزوما نظريه داروين ) به لحاظ درستي يا نادرستي آن ايجاد شود. چرا كه نه تنها :



شواهد زيادي از تكامل پشتيباني مي‌كنند . امروزه برعكس زمان داروين، اين شواهد به بقاياي فسيلي محدود نمي‌شوند. زيست‌شناسي مولكولي شواهد محكمي بر تاييد آن فراهم كرده است .

و :


اجماع علمي درباره تكامل شگفت‌انگيز است آن دسته از دانشمنداني كه سخنان آنان به عنوان مخالفان نظريه‌ي تكامل مطرح مي‌شود، در خود تكامل شك ندارند، بلكه جنبه‌هايي از چگونگي تكامل را نمي‌پذيرند.

و:

تاكنون هيچ عامل غير فيزيكي و غير شيميايي - كه موثر در تنوع و تحول گونه هاي زيستي - باشد، اثبات نشده است و حتي احتمالي علمي مبني بر وجود چنين عواملي نيز وجود نداشته است.

بلكه :
اصولا عقل فلسفی و علمی انسان با متافيزيك ناسازگار و بيگانه است. اما واقعيت اينه كه نميشه در اين باره با رعايت قوانين سايت به ادامه ی بحث پرداخت. پس من مجبورم پيشنهاد كنم كه خودتان در اينترنت به دنبال منابع بيشتر برويد و يا از اطلاعات دوستان حاضر در سايت بهره مند شود.

با توجه اينكه اغلب دوستان مايل به بررسي رابطه ی بين نظريه تكامل و نظريات دينی و يا ابعاد انسان شناسي و جامعه شناختي اين نظريه هستند ، پيشنهاد ميكنم كه كتاب
"The God Delusion" اثر Richard Dawkins را مطالعه كنيد.

در ضمن دوستانی كه نگران تغيير اعتقادات مذهبي شان هستند و يا دچار دغدغه هايي فلسفي از اين نوع ؛ بطوريكه برخي ها حاضرند براي مصون ماندن عقيده هاشان بصورت زير به مخالفت با تئوري تكامل بپردازند :


دوستان این ها همه نظریه هستن احتمال داره روزی تغییر کنن
هیچ دلیلی برای تکامل انسان از میمون وجود نداره . و فعلا به خاطر یه مشت فسیل ما این نطریه رو قبول کردیم احتمال داره در آینده ثابت شه که این فسیل ها متعلق به موجودات دیگر بوده .


نگران نباشد ؛ چون به سادگي هر چه تمام تر ، ميتوان حاصل قرن ها تحقيق دانشمندان را با تغييري محسوس يا نيمه-محسوس در تفسير كتب مقدس - البته در صورت تناقض با يافته هاي علمي - التيام بخشيد و يا آن را در اذهان آدمي خنثي نمود.

Marichka
03-10-2009, 21:01
سلام دوستان

در مسیر کنکاش های نظریه ی تکامل داروین حقایق بیشتری آشکار شدن؛


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


منظورم خبر مربوط به پیدا شدن یک جد مشترک برای گونه ی انسان و شامپانزه هست. Ardi یک فسیل مونث مربوط به 4.4 میلیون سال قبل در منطقه ای در اتیوپی امروزی پیدا شده که فرضیه ی مشتق شدن انسان از میمون رو رد میکنه و نشون میده که این دو گونه در واقع دو شاخه از یک منشا هستن که به طور موازی تکامل پیدا کردن و به اینجا رسیدن.

تا امروز قدیمی ترین فسیلی که در مسیر تکاملی انسان پیدا شده بود Lucy بوده که به عنوان قدیمی ترین جد انسان شناخته شده بود ولی Ardi حدود یک میلیون سال قدیمی تر از Lucy هست.

مشخصاتش اونطور که در خبر اومده 110 پوند وزن و 4 فوت قد هست و امکان راه رفتن بر روی دو پا با قامت افراشته رو داشته (یعنی همون صفتی که انسانهای اولیه رو از میمون ها و شامپانزه ها جدا می کنه). ولی دست و پاهاش برای حرکت و پریدن روی شاخه های درختان هم سازش پیدا کرده بوده.

نکته ی مهم این رویداد پر رنگ شدن این احتمال هست که نسل انسان در واقع ادامه ی میمون و حالت تکامل یافته ی اون نیست بلکه هر دو گونه ی انسان و شامپانزه از یک جد مشترک در حدود 6 تا 7 میلیون سال پیش مشتق شدن و به طور موازی و با هم تکامل پیدا کردن. تا الان هم نزدیک ترین فسیل یافت شده به اون جد مشترک همین Ardi هست که مربوط به 4.4 میلیون سال قبل میشه.

این یافته در واقع قطعه ی دیگه ای از پازل داروین رو به دست ما میده چون داروین وقتی در قرن 19 ام پایه ی دانش تکامل امروزی رو میگذاشت نسبت به احتمال وجود یک جد مشترک بین دو گونه ی انسان و میمون هوشیار بود و همیشه این احتمال رو در مطرح کردن نظریاتش در نظر می گرفت.

اطلاعات بیشتر از نحوه ی پیدا کردن و جمع آوری فسیل رو می تونید در این لینک مطالعه کنید:


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

ghermezeteh
08-10-2009, 21:14
ممنون از مطالب خوبتون
من می خواستم بپرسم که منظور از زیرگونه چیه؟و اینکه نئاندرتال ها زیرگونه هومو ساپینها هستن یعنی چی و اونا چه خویشاوندیی با انسان های کنونی دارن؟و اسم علمی انسان های کنونی چیه؟
و همینطور تکامل فقط درجبر و یا انتخاب آگاهانه محیطی و جغرافیایی و تغذیه ای به وجود میاد یعنی اگر انسان های امروزی شیوه زندگیشون تغییر نکنه دیگه روند تکامل ادامه پیدا نمی کنه؟و یا در گذشته اگر طرز زندگی عوض نمیشد این تکامل به وجود نمیومد؟
به وجود اومدن موجود هوشمندی مثل انسان می تونست از تکامل دیگر گونه های جانوری به وجود بیاد؟یا در آینده به وجود بیاد یا فقط از نسل شامپانزه ها و میمون ها و ... میشد به وجود بیاد؟
شامپانزه های امروزی ممکنه نسل های آیندشون مثل انسان بشه در اثر تکامل؟
و همینطور Ardi که جد انسان و شامپانزه هست و انسان و شامپانزه تکامل یافته هستن پس چرا انسان اینقدر باهوش هست ولی شامپانزه باهوش نیست,حداقل به اندازه انسان؟
و نکته دیگه اینکه معلولیت های جسمی می تونه در نسل های بعدی اثر بذاره؟مثلا شخصی به فرض در 5 سالگی دست چپش رو از دست بده و تا آخر عمرش با یک دست زندگی کنه آیا این امر باعث میشه که فرزندان و نوادگانش یا بعضی از افراد در نسلش مثلا دست چپشون ضعیفتر از دست راست باشه یا ایرادی داشته باشه؟
و همینطور میشه گفت پدیده تاسی در بعضی افراد به خاطر این بوده که بعضی اجداد انسان به دلیل اتفاقات خاصی موهای سرشون رو از دست دادن و این در ژن نسل های بعدی انسان وارد شده؟و میشه کاری کرد که در نسل های آینده به فرض این پدیده تاسی از بین بره؟

خب دیدن این فیلم رو به شما پیشنهاد می کنم

حجم : 16.1 مگابایت
به زبان فارسی
فرمت : rm
مدت زمان : 1:04:28

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

نسخه اصلی
نسخه اصلی 45 mb فرمت wmv

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

این فیلم لینکش از بین رفته لینک دیگری ازش دارید که بدید؟

Marichka
10-10-2009, 18:33
ممنون از مطالب خوبتون
من می خواستم بپرسم که منظور از زیرگونه چیه؟و اینکه نئاندرتال ها زیرگونه هومو ساپینها هستن یعنی چی و اونا چه خویشاوندیی با انسان های کنونی دارن؟و اسم علمی انسان های کنونی چیه؟
و همینطور تکامل فقط درجبر و یا انتخاب آگاهانه محیطی و جغرافیایی و تغذیه ای به وجود میاد یعنی اگر انسان های امروزی شیوه زندگیشون تغییر نکنه دیگه روند تکامل ادامه پیدا نمی کنه؟و یا در گذشته اگر طرز زندگی عوض نمیشد این تکامل به وجود نمیومد؟
به وجود اومدن موجود هوشمندی مثل انسان می تونست از تکامل دیگر گونه های جانوری به وجود بیاد؟یا در آینده به وجود بیاد یا فقط از نسل شامپانزه ها و میمون ها و ... میشد به وجود بیاد؟
شامپانزه های امروزی ممکنه نسل های آیندشون مثل انسان بشه در اثر تکامل؟
و همینطور Ardi که جد انسان و شامپانزه هست و انسان و شامپانزه تکامل یافته هستن پس چرا انسان اینقدر باهوش هست ولی شامپانزه باهوش نیست,حداقل به اندازه انسان؟
و نکته دیگه اینکه معلولیت های جسمی می تونه در نسل های بعدی اثر بذاره؟مثلا شخصی به فرض در 5 سالگی دست چپش رو از دست بده و تا آخر عمرش با یک دست زندگی کنه آیا این امر باعث میشه که فرزندان و نوادگانش یا بعضی از افراد در نسلش مثلا دست چپشون ضعیفتر از دست راست باشه یا ایرادی داشته باشه؟
و همینطور میشه گفت پدیده تاسی در بعضی افراد به خاطر این بوده که بعضی اجداد انسان به دلیل اتفاقات خاصی موهای سرشون رو از دست دادن و این در ژن نسل های بعدی انسان وارد شده؟و میشه کاری کرد که در نسل های آینده به فرض این پدیده تاسی از بین بره؟


این فیلم لینکش از بین رفته لینک دیگری ازش دارید که بدید؟

سلام

زیرگونه: رده بندی پایین تر از گونه هست یعنی ویژگیهای خیلی ریز رو از هم جدا می کنه مثلا گونه ی زعفران crocus sativum ممکنه بنا به تفاوتهای خیلی ریزی که در اثر کشت شدن در محیط های مختلف به مرور زمان پیدا کرده یه تغییر جزئی در ریخت یا ظاهر خودش یا دانه ش به وجود اومده باشه که بر اون اساس این دو تا زیرگونه از هم جدا بشن.

Homo sapiens یعنی انسان ذیشعور و این صفت رو به طور خیلی کلی برای گونه هایی از جانداران به کار میبرن که وجه تفاوت بارزشون با ماقبل خودشون داشتن قوه ی ادراک برای دست ورزی در محیط اطرافشون به نفع خودشون بوده اون هم به طور ارادی یعنی استفاده از ابزار، آتش و ...

نئاندرتال ها زیرگونه هومو ساپینها هستن یعنی نئاندرتال ها هم جزو گونه ی انسان ذیشعور (دارای شعور) رده بندی میشن ولی همونطور که در تعریف زیرگونه گفتم تفاوتهای جزئی با گونه ی هموساپینس دارن به همین دلیل اونها رو دیگه هموساپینس نمی دونیم بلکه اشتقاق یافته از هموساپینس می دونیم.


و همینطور تکامل فقط درجبر و یا انتخاب آگاهانه محیطی و جغرافیایی و تغذیه ای به وجود میاد یعنی اگر انسان های امروزی شیوه زندگیشون تغییر نکنه دیگه روند تکامل ادامه پیدا نمی کنه؟و یا در گذشته اگر طرز زندگی عوض نمیشد این تکامل به وجود نمیومد؟این سوالتون رو یه مقدار واضح تر و جزئی تر بپرسید دوباره چون با قالب کنکونیش من باید چندین صفحه توضیح بنویسم و آخرش هم ممکنه شما به مقصودتون نرسید!


به وجود اومدن موجود هوشمندی مثل انسان می تونست از تکامل دیگر گونه های جانوری به وجود بیاد؟یا در آینده به وجود بیاد یا فقط از نسل شامپانزه ها و میمون ها و ... میشد به وجود بیاد؟این سوالتون رو بخوام به زبان ساده برگردان کنم مثل این می مونه که بپرسیم آیا از خاک رس احتمالش بیشتره که بتونیم یه کوزه بسازیم یا از برگ درخت؟ هیچ چیزی غیر ممکن نیست ولی پیدایش انسان در مسیر تکامل از سایر موجودات مرحله ای پایانی و پیشرفته محسوب میشه یعنی در واقع به نوعی نتیجه ی کنکونی مسیری هست که تکامل از زمانهای خیلی دور شروع کرده و داره ادامه میده. اگر بنا باشه اجداد انسان فرق کنن پس باید کل مسیر هم اصلاح بشه و سازگاری با حالت جدید پیدا کنه.


و همینطور Ardi که جد انسان و شامپانزه هست و انسان و شامپانزه تکامل یافته هستن پس چرا انسان اینقدر باهوش هست ولی شامپانزه باهوش نیست,حداقل به اندازه انسان؟والا این مساله که دوباره بر میگرده به اصل احتمالات و شرح طولانی داره و هنوز هم کاملا رمز گشایی نشده؛ ولی تا جایی که دانش ناقص من اجازه میده فکر می کنم اگر عوامل ایجاد جهشی که منجر به هوشمند شدن انسان شدن برای شامپانزه یا هر گونه ی دیگه هم به وجود میومد باز هم همین نتیجه رو داشتیم.


و نکته دیگه اینکه معلولیت های جسمی می تونه در نسل های بعدی اثر بذاره؟مثلا شخصی به فرض در 5 سالگی دست چپش رو از دست بده و تا آخر عمرش با یک دست زندگی کنه آیا این امر باعث میشه که فرزندان و نوادگانش یا بعضی از افراد در نسلش مثلا دست چپشون ضعیفتر از دست راست باشه یا ایرادی داشته باشه؟
و همینطور میشه گفت پدیده تاسی در بعضی افراد به خاطر این بوده که بعضی اجداد انسان به دلیل اتفاقات خاصی موهای سرشون رو از دست دادن و این در ژن نسل های بعدی انسان وارد شده؟و میشه کاری کرد که در نسل های آینده به فرض این پدیده تاسی از بین بره؟در این مورد به طور کلی "فقط" تغییراتی که روی سلولهای جنسی تاثیر بذارن قابل انتقال به نسل بعد هستن. اگر فردی عضوی از بدنش رو از دست بده هنوز هم ژنوم سلولهای جنسی که تولید می کنه نیمی از همه ی ژنهای یک فرد جدید سالم رو دارن بنابراین این صفت قابل به ارث رسیدن از طریق توارث نیست.

لینک هم که قدیمی هست فکر نمی کنم جدیدش در دسترس باشه!

موفق باشید

Golbarg01
09-12-2009, 17:45
انسان های کنونی که انسان های هوشمند نامیده میشن از نسل یک نفر هستن؟
کلا انسان ها در قاره های مختلف که از نسل های مختلف هستن چطور همگی با هم تکامل پیدا کردن طوری که الان در یک درجه از هوشمندی هستن در حالی که نژاد های مختلفی داریم مثلا سیاه پوستان و سفید پوستان خیلی از نظر ظاهری با هم تفاوت دارن.

00soha
13-02-2010, 13:15
با عرض سلام به تمامی دوستان :31:شاید برایتان جالب باشد که بدانید چه گونه های در حال انقراض هستند و با چگونگی این دسته بندی اشنا شوید تا یادمان به ماند که با خودخواهی خود دنیا را بر هم زده ایم :13:
در سراسر دنیا و در زیستگاه های در حال کوچک شدن حیات وحش ، حیوانات و گیاهان وحشی با تجاوز انسان به عرصه زندگی شان روبرو هستند . از ویکونیای کوه های اند و نهنگ های دریاهای ازاد تا ارکیده های ظریف هاوایی همه جا حیوانات و گیاهانی وجود دارند که بقای انها در هاله ای از شک و ابهام است . اقدام برای نجات این گونه ها اهمیت حیاتی برای اینده موجودات زنده دارد .
انقراض پدیده جدیدی نیست . از زمانی که حیات در میلیارد ها سال قبل بر روی کره زمین پیدا شد ، حیوانات و گیاهان بسیاری پا به عرصه هستی نهاده و نابود شده اند و گونه های مختلفی بر اثر تکامل به وجود امده واز میان رفته اند . چگونگی این فرایند هم برای ما کاملا روشن نیست . ایا دایناسور ها که میلیون ها سال کره زمین جولانگاهشان بود ، بر اثر تغییرات عظیم اب و هوا نابود شده اند ؟ ایا اخرین داینا سور ها به خاطر بر خورد شهاب سنگ های عظیم به زمین و پر شدن هوا از غبار و عدم امکان عبور نور خورشید و نابودی گیاهان منقرض شده اند ؟ در این زمینه نظریه های بی پایانی وجود دارد .
انچه دانشمندان می دانند این است که حیوانات و گیاهان یا با تغییرات محیط زیست خود را تطبیق می دهند یا تطبیق نمی دهند . اگر نتوانند خود را تطبیق دهند یا به علت سرعت تغییرات امکان تطبیق نیابند ، منقرض می شوند .
تعامل میان گونه های زیستی :
تغییرات زیست محیطی تا این اواخر اغلب به کندی و طی هزاران یا میلیون ها سال صورت می گرفت و تقریبا این امکان وجود نداشت که گونه ای باعث نابودی گونه دیگر شود . گاه حیوانات شکار گر از جمعیت شکار ها به شدت می کاستند اما قبل از انقراض شکارها به علت کاهش غذا از جمعیت حیوانات شکارگر کاسته می شد و تعادل دوباره حفظ می گردید . این تعادل را می توان در چرخه جمعیت ده ساله سیاه گوش و خرگوش پاپهن کانادایی مشاهده کرد . وقتی جمعیت خرگوش ها افزایش می یابد ، سیاه گوش ها زاد و ولد بیشتری می کنند و در سال های بعد تعداد بیشتری سیاه گوش برای شکار خرگوش ها وجود دارد و به همین دلیل جمعیت خرگوش ها کاهش می یابد . به زودی ، به علت کاهش خرگوش ها غذای کمتری برای خوردن وجود خواهد داشت . در این دوران فشار ، تعداد سیاهگوش ها کاهش و مر و میر در میان توله ها افزایش می یابد . با این کاهش تعداد خرگوش ها زیاد می شود و چرخه تکرار می گردد.
همین چرخه بین اغلب حیوانات شکارگر و شکارهایشان وجود دارد . به همین دلیل دانشمندان بر این باور ند که در گذشته دور هیچ گونه ایی باعث انقراض گونه دیگر نبوده است .
با این همه ، وجود یک گونه می تواند به شکل غیر مستقیم باعث نابودی گونه دیگر شود . وقتی گونه های مشابهی با عادت های مشابه در یک منطقه زندگی می کنند ، برای غذا ، محیط لانه و دیگر نیاز ها به رقابت می پردازند . شاید یک گونه برگ بیشتری از درختان بخورد ، به این علت که بلند تر است ، یا از درخت بهتر بالا می رود. در دوران های کمبود غذا ، این گونه دارای قدرت تطبیق قوی تر فرصت بیشتری برای بقا نسبت به سایر گونه های کوتاه تر یا ناتوان تر در بالا رفتن از درخت خواهد داشت . این گونه ، زاد و ولد بیشتری خواهد داشت و بچه های بیشتری را به سن بلوغ خواهد رساند . ازدیاد نسلی که باعث می شود منابع غذای بیشتری را به سن بلوغ خواهد رساند . ازدیاد نسلی که باعث می شود منابع غذایی بیشتری مصرف گردد فشار بیشتری به سایر گونه ها می اورد و تاثیر جدی بر انقراض انها وارد می کند . همین رقابت می تواند در مورد منابع اب در خشکسالی و یا محیط لانه در مناطق حفاظت شده ای که دارای حیوانات شکار گر متعدد است رخ دهد . تاثیرات تدریجی این نوع رقابت های غیر مستقیم باعث انقراض گونه های بسیار شده است .

انسان و سایر گونه های زیستی :
در سده های اخیر ، بر اثر فعالیت های بشر ، میزان انقراض افزایش یافته است . بر خلاف دیگر حیوانات که برای بقا ، تطبیقی تدریجی با محیط زیست خود دارند ، انسان می تواند محیط خود را در ابعاد وسیعی تغییر دهد. اگر چه برخی حیوانات ، مانند سگ ابی قادرند محیط خود را تغییر دهند اما دامنه این تغییرات به طور نسبی محدود است . انسان ها قادر اند در منطقه ای وسیع به سرعت تغییرات عظیمی به وجود اورند . انها بر روی رودخانه ها سد می بندند و زمین را از از پوشش جنگلی خود پاک می کنند تا مزارع کشاورزی را توسعه دهند و به دامپروری بپردازند . این گونه فعالیت ها محیط را چنان تغییر می دهد که گیاهانو جانوران بومی یا باید با ان تطبیق پیدا کنند ، یا به مناطق دیگر کوچ کنند یا نابود شوند . بدین ترتیب ، انسان با حیات وحش به رقابت می پردازد و علاوه بر ان حمایت از محصولات ، به کشتن برخی گونه هایی می پردازند که منابع محیط را مصرف می کنند، یا برای کشت و دام خطری به شمار می ایند .
دانشمندان معتقدند که انسان های پیش از تاریخ حداقل در مورد انقراض برخی پستانداران بزرگ امریکای شمالی مسئول بوده اند . ماموت های بزرگ ،و اسبان وحشی نیز به احتمال پس از مهاجرت بزرگ اسیایی به جهان جدید در 10000 سال قبل منقرض شده اند . این حیوانات نیز می توانستند مانند عقاب خود به حیات ادامه دهند اما نتوانستند از ضربه تغییرات به وجود امده بر اثر تجاوز انسان به قلمرو خود جان سالم در ببرند، با توسعه کشاورزی و اهلی کردن حیوانات در 12000 سال قبل ،حیات وحش با خطر جدی تری مصادف شد، با رشد جمعیت و پخش شدن ان در مناطق مختلف جهان ، کاهشی در تعداد حیوانات وحشی و افزایشی در نرخ انقراض گونه های زیستی مشاهده می شود
پستانداران در معرض انقراض :
برخی از انواع حیوانات و حیواناتی که در برخی مناطق خاص زندگی می کنند ، با خطر بیشتری روبرو هستند . بیشتر از 120 گونه یا زیر گونه پستاندارانی که از سال 1600 منقرض شده اند در جزایر زندگی می کردند این انقراض ها اغلب در نتیجه فعالیت غیر مستقیم انسان با وارد کردن گونه های خارجی به جزیره اتفاق افتاده است . با ورود اولین کاشفان اروپایی در قرن 15 ، موش و سگ گربه اهلی به شکل اتفاقی در جزایر رها شد ند بسیاری از جانوران بومی بدون ان که قدرت دفاعی در مقابل این متجاوزان داشته باشند نابود شده اند .
در میان قاره ها ، قاره جزیره وار استرالیا با بیش از 22 انقراض پستاندار طی 400 سال گذشته مقام نخست را دارد. در امریکای شمال مقارن سال 1880 سمور دریایی سواحل شمال شرقی ونیز نیز گونه های گرگ ، گاو میش وحشی ،گوزن کانادایی و گوزن شمالی بر اثر شکار بی محابا نابود شده اند . هم اکنون 4300 پستاندار در سراسر جهان زندگی می کند. براساس گزارش سال 2002 برنامه محیط زیست سازمان ملل در ظرف 30سال اینده چیزی حدود یک چهارم پستانداران «1130گونه » به علت از دست دادن زیستگاه و رقابت با گونه های غیر بومی با خطر انقراض روبرو هستند.

دیگر گونه های نابود شده :
تصویر انقراض پرندگان نیز مانند پستانداران است . از تقریبا 10000 گونه پرنده موجود در سال 1600 تعداد100 گونه منقرض شده است . در میان پرندگان موجود چیزی در حدود 1186 گونه در خطر نابودی و انقراض هستند .درست مانند پستانداران انقراض بیشتر در جزایر دور افتاده ای مانند نیوزلند ، ماداگاسکار ، جزایر هند غربی و هاوایی رخ داده است . در امریکای شمالی دو انقراض دردناک مربوط به طوطی کارولینا و کبوتر مهاجر «اکتوپستیس میگراتوریوس » است . هر دو گونه از چنان نعمتی برخوردار بوده که در هنگام مهاجرت اسمان را سیاه کردند. اخرین بازمانده این دو گونه در سال 1914 در باغ وحش سین سناتی به طور هوزمان جهان را ترک گفتند.
هریک از گروه مهره داران خونسرد ، مانند خزندگان و دوزیستان و ماهیان نیز نمایندگان بسیاری را از سال 1600 تا کنون از دست داده اند. از میان خزندگان چندین گونه لاک پشت عظیم الجثه منقرض شده اند که در جزایر کوچک اقیانوس هند ، نزدیک ماداگاسکار ، بسیار پر شمار بودند. هم اکنون 293 گونه خزنده 157 گونه دوزیست و724 گونه ماهی در خطر انقراض هستند.







گیاهان زیادی در خطرند :
اگر چه کانون توجه عمومی بر حیوانات در حال انقراض است ، گیاهان بسیاری نیز در خطر انقراض هستند . در سال 2002 دو گیاه شناس امریکایی که یک بررسی جهانی را انجام می دادند گزارش کردند 22 تا 47 % گیاهان دنیا یا به عبارتی 94000 تا 144000 گونه با خطر نابودی مواجهند. حدود 660 گونه در فهرست خطر انقراض قرار گرفت . برخی گیاه شناسان معتقدند که 33000 گونه یا به عبارت دیگر 17 درصد گیاهان گلدار هم اکنون به نوعی در خطر اند . باز هم فعالیت هی انسان است که ان ها را به مخاطره انداخته است . یکی از دلایل اولیه نابودی گیاهان و همچنین جانوران جنگل زدایی در مناطق استوایی است ،که طی ان هر روزه هزاران جریب جنگل بارانی به زمین کشاورزی تبدیل می شود . علت دیگر ، ورود حیوانات و گیاهان جدید ی است که در مناطق خاص بر گونه های بومی غلبه می کنند . خوشبختانه باغ های گیاه شناسی وظفه حفظ بذر این گیاهان را به عهده گرفته اند . این باغچه ها گیاهان بسیاری را از خطر انقراض نجات داده اند . اگر اجازه داده شود گونه های در حال انقراض از صحنه زمین پاک شوند پیامد های جدی و پیش بینی نا پذیری رخ خواهد داد . برای مثال ، بسیاری از دارو ها از گیاهان و از جمله گیاهان در حال انقراض تهیه می شود . گیاهان در حال نابودی جنگل های بارانی حاوی مواد دارویی ناشناخته بسیاری هستند. درست مانند حیوانات گیاهان جزیره ای بشیتر در معرض انقراض قرار دارند . در بسیاری از موارد گیاهان موجود در جزایر جدا افتاده در جای دیگری از جهان وجود ندارند . ورود حیوانات گیاه خوار ، به ویژه بز ، توسط انسان باعث از بین رفتن بسیاری از پوشش های گیاهی این جزایر و انقراض گونه های مختلف گیاهی شده است برخی دیگر بسیار کم شده اند .در هاوایی بیش از 300گونه گیاهی در مخاطره قرار دارند یا در حال انقراض هستند و این چیزی حدود یک سوم کل گونه های رده بندی شده امریکاست.
گیاهان جنگلی نیز در مخاطره قرار دارند و برخی از گونه های ان منقرض شده اند که از میان می توان از ارکیده های برزیلی وهندی و زعفران شیلیایی نام برد . بسیاری از گونه های کاکتوس در جنوب غربی امریکا نیز با خطر مواجه اند . حدود یک چهارم ان ها در فهرست گونه های در مخاطره یا در حال انقراض به ثبت رسیده اند.

رده بندی گونه های در مخطره :
جانوران وگیاهانی در مخاطره قلمداد می شوند که به علت کاهش جمعیت یا محدودیت شدید زیستگاه ، ادامه حیات انها غیر محتمل به حساب اید . تعیین ای که یک گونه جانوری یا گیاهی در حال انقراض است ، عملا کار دشوار است و با شمارش جمیت قابل انجام نیست ، برای نمونه ، یک گونه با جمعیت 5000 در یک ناحیه کوچک با خطر جدی تری مواجه است تا همان جمعیت پراکنده در نواحی مختلف . برای مثال ،یک گونه کم جمعیت در یک جزیره ممکن است با یک فاجعه محلی نظیر سیل و زلزله به کلی نابود شود .
با قانون گونه های در حال انقراض ، مصوب 1973 جهش بزرگی در فعالیت های هواداران حفاظت از محیط زیست به وقوع پیوست . این قانون برای حمایت از گونه های در حال انقراض «خطر نابودی » و در مخاطره «احتمال رسیدن به مرحله انقراض » به تصویب رسیده است . گروه بندی دقیق تری به وسیله کمیسیون خدمات نجات ، در اتحادیه جهانی حفظ طبیعت ارائه شده است .




رده بندی موضوعی اتحادیه جهانی حفظ طبیعت :
اتحادیه جهانی حفظ طبیعت وضعیت گونه ها و سطوح خطر انقراض برای انها را با بر چسب های زیر مشخص کرده است :
انقراض یافته ، در معرض انقراض ، اسیب پذیر ، کمیاب ، نا مشخص ، ناکافی ، تهدید شده ، تهدید شده تجاری .

انقراض یافته :بر اساس تعریف اتحادیه ، هنگامی یک گونه را انقراض یافته می نامیم که طی پنجاه سال در محیط طبیعی یافته نشود
در معرض انقراض : گونه ای در معرض انقراض به حساب می اید که تعداد ان بسیار کم یا زیستگاهش به شدت محدود باشد به طوری که اگر مورد حمایت قرار نگیرد ، به سرعت نسلش منقرض شود شود . شیر دریایی هاوایی مثالی از گونه های در معرض انقراض است. مجموعا تعداد انها به کمتر از 1500 عدد می رسد که تنها در 5 جزیره کوچک از جزایر لی وارد واقع در شمال غربی جزیره هاوایی زاد و ولد
می کنند.
در سال 1825 شکارچیانی که به خاطر پوستشان انها را شکار می کردند ، اعلام کردند که نسل ای گونه شیر دریایی منقرض شده است ، اما خوشبختانه تعداد اندکی از انها زنده مانده بودند . ان ها از سال 1909 تحت حمایت قرار گرفتند و به تدریج تعدادشان افزایش یافت و به حد فعلی رسید .
متاسفانه ، محافظت یک قرنی از ان ها ، برای نجات نسل شیر دریایی هاوایی کافی نیست . ان ها هنگامی که در طول ساحل بچه به دنیا می اوردند ،اگر چیزی مضطربشان کند ، بچه ها را به حال خود رها می کنند و به اب باز می گردند . با توجه تجمع تمامی شیر های دریایی هاوایی در منطقه ای کوچک ، روشن است که فاجعه ای مانند ریختن نفت به دریا می تواند تمامی ان ها را نابود کند . چندین عدد از این شیر های دریایی در قفس «باغ وحش » نگهداری می شوند ، ولی شیر دریایی هیچ گاه در قفس زاد ولد نمی کند .
شیر دریایی کارائیب و یر دریایی مدیترانه نیز از گونه های در معرض انقراض است . گونه کارائیب ان از سال 1962 به بعد دیده نشده است ، و احتمالا نسلش منقرض شده و از گونه مدیترانه ای هم کمتر از 1000 عدد باقی مانده است .
اسیب پذیر : به گونه هایی گفته می شود که اگر عوامل موجود ، مانند بهره برداری بیش از حد «شکار بیش از حد» و تخریب زیستگاه انها ادامه یابد ، به زودی نسلشان رو به انقراض می گذارد.
کمیاب : گونه های کمیاب به وسیله همان مشکلاتی تهدید می شوند که گونه های در معرض انقراض و اسیب پذیر . بدین معنی که تعداد انها اندک است و به دلیل زندگی در زیستگاه هایی محدود و یا مناطقی غیر معمول ، ممکن است به سرعت از بین بروند . گونه های کمیاب به طور جدی با خطر در معرض انقراض قرار گرفتن تهدید می شوند ، زیرا اغلب جمعیت جغرافیایی کمی دارند .
نامشخص : چهارمین گروه گونه های در خطر را نا مشخص می نامند . این گروه شامل گونه هایی است که در معرض انقراض ، اسیب پذیر و یا کمیاب شناخته شده اند. اما اطلاعات کافی برای تعیین جایگاه واقعی انها در دست نیست .برخی گونه های این گروه عبارتند از :گراز وحشی اریتره که با شکار و تجاوز انسان به زیستگاهش مواجه است . سمور گردن خالدار مرکز و جنوب افریقا که به خاطر تورهای نایلونی ماهیگیری در مخاطره قرار گرفته ، و کبرای جنگلی منطقه زیر صحرا که زیستگاهش را از دست داده است .
متاسفانه زمانی اطلاعات بیشتری در مورد گونه های واقع در این گروه به دست می اوریم ،معمولا جایگاه انها به جایگاه خطرناک تری انتقال می یابد . جایگاه گاو دریایی امازون ،یک نوع نهنگ کوچک اب شیرین ، در سال 1966 نامشخص محسوب می شود . دو سال بعد معلوم شد که تعداد ان خیلی کمتر از چیزی است که تخمین زده شده بود و جایگاه ان به گروه گونه های در معرض انقراض انتقال یافت . یوزپلنگ برفی که برای پوست زیبایش شکار می شود . همین روند را طی کرده و از گروه نامشخص در 1960 به گروه در معرض انقراض انتقال یافته است .
ناکافی:گونه هایی را در این گروه قرار می دهند که منظون به قرار گرفتن در گروه های در معرض انقراض ،اسیب پذیر ، و کمیاب هستند اما به علت فقدان اطلاعات کافی وضعشان مشخص نیست .
تهدید شده : واژه ای عمومی است که اتحادیه برای تعریف گونه های در معرض انقراض ،اسیب پذیر ،کمیاب و نامشخص یا بی اطلاع به کار
می برد.
تهدید شده تجاری : گونه های جا گرفته در این گروه هنوز در مخاطره نیستند ،اما اگر استفاده از ان ها کنترل نشود به مخاطره می افتند.

کتاب اطلاعات قرمز :
در سال 1966 ،اتحادیه جهانی حفظ طبیعت کتاب اطلاعات قرمز را تهیه کرد که پرونده ای حاوی اطلاعات گردامده درباره جایگاه بسیاری از حیوانات است ؛با تغییر جایگاه حیوانات ،صفحات جدید برای مشترکان فرستاده می شود . صفحه های صورتی گونه های شدیدا در معرض انقراض را مشخص می کند .صفحه های سبز برای گونه هایی است که قبلا در معرض انقراض قرار داشتند ،اما به تعدادی رسیده اند که دیگر در تهدید نیستند .متاسفانه صفحه های سبز کمی وجود دارد و مرتبا به تعداد صفحه های صورتی افزوده می شود .


چرا گونه ها در معرض انقراض قرار می گیرند :
گونه ها ممکن است به دلایل مختلفی در معرض انقراض قرارگیرند،اما امروزه تقریبا تمامی ان ها به طور مستقیم یا غیر مستقیم به واسطه رفتار انسان در معرض انقراض قرار گرفته اند حیوانات بیشتر به دلیل شکار بی رویه ،از دست دادن زیستگاه و غذا ، جمعیت کم ، و مسمومیت محیط زیست در معرض انقراض قرار می گیرند .

شکار :
شکار ، تعداد وسیعی از حیوانات را در معرض تهدید قرار داده است . بعضی حیوانات را برای تغذیه و برخی را برای کسب شهرت شکار می کنند و ان ها را در معرض تهدید قرار می دهند .
اسکیمو ها و سایر اهالی بومی قطب شمال ، مدتی مدید خرس های قطبی را به عنوان شکاری حیاتی می کشتند و حتی تا چندی پیش کشتن انها به عنوان ورزشی محبوب و شکاری افتخار امیز مرسوم بود .تا زمانی که انسان پای پیاده خرس را دنبال می کرد ،خرس فرصت کافی برای گریختن داشت .اما زمانی که انسان برای پیدا و تعقیب کردن انها از هواپیما و هلیکوپتر استفاده کرد ،تعداد ان ها با شتاب زیادی کاهش یافت .امروزه خرس قطبی مورد حمایت قرار گرفته لست و تنها مردم بومی به میزان محدود ان را شکار می کنند.
اگر چه زمانی شکارچیان به دنبال کسب شهرت صد ها قلاده ببر را کشتند ، انچه این گربه سان را تهدید می کند ،شکار قاچاقی است برای استفاده از اعضای بدن ان ها در دارو های بومی و چینی و کره ای و سایر ملتهای اسیایی صورت می گیرد .
خطر دیگر برای ببر ها تجاوز انسان به زیستگاه ان هاست . همراه با افزایش جمعیت اسیای جنوبی ،میزان زیادی از طبیعت وحش از بین رفته و ممکن است که ببر ها نیز نابود شوند .از هشت زیر گونه ببر که زمانی بر روی کره زمین پرسه می زدند ، نوع خزری ، جزایر بالی و جاوه ای در 70 سال گذشته منقرض شده اند و تنها 5 زیر گونه باقی مانده است .در سال 2002 دانشمندان اعلام کردند که جمیت ببرها بین 5000 تا 7500 ثابت مانده است .باوجود این شکار قاچاق و از بین رفتن زیستگاه همچنان خطری جدی است.
گونه های جانوری دیگری نیز شکار تجاری می شوند. گربه خالدار به ویژه یوزپلنک ،پلنگ ،پلنگ خالدار ،پلنگ راه راه ، و گربه پلنگی به درجات مختلف در مخاطره اند.ان ها به خاطر پوستشان ،ورزش و حفاظت از دام ها شکار می شوند.
کنترل شکار ورزشی بسیار ساده است ،قانونمند کردن شکار به خاطر تجارت و حفاظت مشکل تر است و تهدید مهمی برای این گونه به حساب می اید .
هواداران محیط زیست از این نگرانند که نسل یوزپلنگ در هندوستان منقرض و زیستگاه ان ها به خاورمیانه و افریقا محدود شده باشد .تعداد پلنگ هم به میزان زیادی کاهش پیدا کرده است .تا زمان «معاهده جهانی تجارت گونه های در معرض انقراض »هر ساله تعداد زیادی از گربه سانان به خاطر پوستشان کشته می شوند
جمعیت گربه سانان امریکا جنوبی ، یعنی پلنگ راه راه ،پلنگ خالدار ، و گربه پلنگی به علت تجارت قاچاق پوست ،به میزان فاحشی کاهش پیدا کرده است و در بسیاری از مناطق به میزان صفر رسیده است .اگر شکار متوقف شود ،احتمالا برای ادامه حیات ان ها هنوز به تعداد کافی وجود دارند.
باعث در معرض انقراض قرار گرفتن بالن ها نیز شکار تجاری است . این پستاندار عمدتا برای استفاده از چربی ان در غذای انسان و حیوان و به عنوان کود کشته می شود .نمونه ان تراژدی بالن ابی رنگ است که به طور جدی در معرض انقراض قرار گرفته است .در اواسط دهه 1950 تعداد30000تا40000 از این پستاندار غول پیکر وجود داشت که طول برخی از ان ها به بیش از 30 متر می رسید . در سال های بعد ،بالن ها با شدت تمام شکار شدند.هر سال بیش از انچه متولد می شود کشته می شود . در سال 1965 مهلت قانونی برای صید بالن ابی رنگ گذاشته شد.موافقتنامه ای بین المللی در دهه 1980 و اویل دهه 1990 شکار بالن های بزرگ را محدود کرد. جمعیت بالن های ابی رنگ موجود بین 8000تا12000تخمین زده می شود .

از دست دادن زیستگاه و منبع غذا :
خطرات غیر مستقیمی که حیوانات و گیاهان را تهدید می کند اکثرا مهلک تر گسترده تر و مخفی تر از خطرات مستقیم مانند شکار ،شکار قاچاق ،و شکار تجاری است . بیشتر گونه های در معرض تهدید شکار نمی شوند بلکه به واسطه از دست دادن زیستگاه ها یا منابع غذایی خود در معرض انقراض قرار می گیرند.
یکی از مثال های تاسف بار در این زمینه دارکوب عاج منقار است که زمانی در جنگل های عظیم جنوب امریکا از رودخانه می سی سی پی تا کارولینای شمالی و باتلاق های فلوراید زندگی می کرد .وقتی جنگل ها را قطع کردند این دارکوب کمیاب شد .تا سال 1968فکر می کردند در سراسر امریکا تنها 6 عدد از این نوع دارکوب باقی مانده است و بعد از ان دیگر گزارشی از مشاهده ان نرسید .ممکن است هنوز جمعیت اندکی از ان در کوه کوچکی در جنوب کوبا وجود داشته باشد.
راسوی پا سیاه امریکایی از تیره خزها هموار در جوار نقب زن دم سیاه ،جونده مرتع زندگی می کرد این خز تقریبا تنها از این جونده تغذیه و در نقب های ان نیز زندگی می کرد . اما چون این جونده علف لازم برای دام ها را می خورد و در ضمن نقب های ان گاهی موجب اسیب دیدگی گاو و اب می شد، توسط دامداران از بیشتر مناطق ریشه کن شد . از زمانی که این جونده از بین رفت ، خز ها نیز نا پدید شدند . در دهه 1980 چند خز وحشی باقی مانده ای را که بیماری تهدید می کرد .برای زاد ولد محبوس کردند . در دهه 1990 و اویل 2000 تلاش برای زاد ولد مجدد به رها کردن گروه هایی از بچه ها انها در منطقه ای محافظت شده انجامید تا جمعیتی کم ول تثبیت شده به وجود اید
خطر از دست دادن زیستگاه بسیاری از جانورانی را که در جنگل زندگی می کنند ،به خصوص در جزیره ماداگاسکار ،تهدید می کند میمون پوزه دار که تنها در این جزیره زندگی می کند ممکن است به زودی منقرض شود زیرا قسمت کمی از جنگل های زیستگاهش باقی مانده است .این قضیه در مورد حیوان بومی دیگر ماداگاسکار بنام ای ای نیز با شدت به مراتب بیشتری صادق است .
ای ای که جمعیت کنونی ان به کمتر از 50 عدد رسیده است ، در مخاطره ترین گونه جانوری روی زمین است .این میمون ها ی بسیار خاص از حشراتی تغذیه می کنند که در در ختان زندگی می نمایند ،ان ها با قدرت شنوایی بسیار زیاد خود مکان این حشرات راپیدا می کنند .چوب را با دندان های پیش بسیار نیرومندشان می جوند و حشرات و شفیره انها را با انگشت میانی باریک و بلند خود با مهارت بسیار بیرون می کشند .بدون جنگل های گسترده ،ای ای قادر به ادامه زندگی نیست .سایر میمون ها که با تخریب جنگل در معرض انقراض واقع شده اند عبارتند از :اورانگوتان ،و گوریل کوهی این دو گونه میمون همچنان با خطر جنگی که در نزدیکی زیستگاه انها به راه افتاده است تهدید می شوند.



تراز جمعیت :
بعضی گونه ها به واسطه تعداد اندکشان تهدید می شوند .تعداد ان ها با این که تقریبا تثبیت شده ،اما ممکن است هیچ وقت به سطحی ایمن نرسند .جمعیتی اندک به ویژ متمرکز در یک منطقه ،به سادگی با هر حادثه طبیعی مانند طوفان ،سیل ،یا اتش سوزی از بین می رود
یکی از این مثال ها در این زمینه درنای امریکای است که تعداد ان ها تا سال 1941 به 15 پرنده محدود شد .با تلاش و مراقبت بسیار زیاد تعداد انها در سال 1963 به 30 رسید و امروزه به 400 پرنده به صورت ازاد یا در قفس رسیده است.

مسمومیت محیط زیست :
تهدید دیگر محیط زیست که از اوسط قرن بیستم رو به افزایش گذاشته است ،مسموم شدن محیط زیست است .همراه با افزایش جمعیت انسان سطح گسترده ای از زمین ها و زیستگاه های حیات وحش برای کشاورزی پاکسازی شده است .فن اوری جدید کشاورزی برای افزایش بازدهی زمین به طور گسترده ای از سم های دفع افات استفاده می کند .
سمومی که علف های هرز و حشرات را از بین می برد ،به میزان بسیار زیاد به زمین نفوذ می کند.چنین ترکیبات شیمیایی برای افزایش محصول و کنترل امراضی که حشرات انها را منتقل می کنند بسیار مفید است .اما اغلب انها به کندی تجزیه می شوند و بنابراین در خاک جمع می شوند و به رودها و دریاچه ها و اقیانوس شسته می شوند.
وقتی این سموم وارد اب می شوند ،جانداران ذره بینی موجود در اب ،این ترکیبات شیمیایی را جذب می کنند یا می خورند . از انجا که این موجودات ریز را حیوانات بزرگ تر می خورند،سم های مو جود با غلظت بیشتری در بدن این حیوانات جمع می شود .به همین دلیل جانوران بزرگ تر انها که در انتهای زنجیره غذایی قرار دارند بیشترین اسیب را می بینند ،زیرا بیشترین میزان سم در بدن انها جمع می شود .برای مثال ،ممکن است سخت پوست کوچکی جلبک الوده به مواد سمی را بخورد این سخت پوست به نوبه خود توسط ماهی کوچکی خورده می شود . این ماهی کوچک را ممکن است ماهی بزرگتری بخورد و ان ماهی بزرگ ممکن است توسط یک خرس خورده شود در این زنجیره بیشترین سم در بدن خرس که در انتهای زنجیره غذایی است جمع می شود
حشره کش ددت به این طریق در طول زنجیره غذایی حرکت می کند .از اویل سال 1964 ددت به عنوان سم دفع افات به طور گسترده ای در کشاورزی استفاده شد.اما ددت در طبیعت به راحتی تجزیه نمی شود و این خاصیت موجب می شود که برای سال ها در محیط زیست باقی بماند .
ددت می توانند در انسان و حیوانات باعث تغییرات جسمانی و ژنتیکی شود ؛برای مثال،فرایند تولیید کلسیم در پرندگان را تخریب می کند این بدین معنی است که تخم های انها دارای پوست نازک و کم ضخامت می شود .فقدان کلسیم کافی باعث می شود پوسته پیش از بالغ شدن جنین شکسته شود . در نتیجه عقاب سر سفید امریکایی ،عقاب ماهی گیر ،باز ،پلیکان قهوه ای و مرغ طوفان برمودایی به شدت کاهش می یابد . ان طور که تجزیه شیر برخی مادران نشان می دهد ،ددت انسان را نیز تحت تاثیر قرار داده است .
دولت های چند کشور ،از جمله امریکا و کانادا و سوئد ،در اواخر دهه 1960 و اویل دهه 1970 استفاده از ددت را ممنوع کردند .پس از این اقدام جمعیت بسیاری از گونه ها ی پرندگان در حال کاهش به طور چشمگیری افزایش یافته است .اما سموم و مواد مرگ زای دیگری هستند که باید تاثیرات بلند مدت انها را با دقت بیشتری مد نظر داشت . برای مثال ،جیوه برای کشتن و از بین بردن جلبک ها و قارچ ها در کشاورزی و صنعت مورد استفاده قرار می گیرد .وقتی این فلز سنگین سمی به دریا راه یابد ،در اندام ها ی موجود زنده جمع می شود .در برخی نواحی بعضی از ماهی ها به دلیل تجمع زیاد جیوه در بدنشان حداقل موقتا غیر قابل خوردن اعلام شده اند. ازمایش ها حکایت از ان دارند که بعضی پستنداران ماهی خوار مقدار زیادی جیوه و حشره کش در بدنشان دارند . شیر دریایی کالیفرنیا ، شیر دریایی خزدار شمالی و حتی خرس قطبی شمال و پنگوئن های قطب جنوب تحت تاثیر مسمومیت فلزات سنگین قرار گرفته اند . سم ها در طبیعت به گردش در می ایند و در سلول گیاهان و حیوانات دریایی در اقیانوس دیده می شوند .اخیرا تحقیقات در کانادا نشان داده است که هر بهار بارانی از جیوه در قطب شمال می بارد .
پی سی بی ها مواد شیمیایی که در سیالات عایق کننده ، رنگ ها ،پلاستیک ها و لاستیک به کار میروند نیز به دریاها راه یافته اند.
استفاده بی رویه از سموم شیمیایی را می توان بزرگ ترین خطر برای زندگی گیاهان و جانوران از جمله انسان دانست .مهم ترین مسئله این است که حتی اگر هم اکنون مصرف این مواد متوقف شود ،باز تا سال ها به الوده کردن محیط زیست ادامه می دهند .








اقدامات حفاظتی :
حفاظت از حیوانات قرن ها سابقه دارد . در واقع مناطق حفاظت شده شکار خصوصی از اولین روش محافظت محسوب می شود. اشراف زمین دار از بعضی حیوانات مواظبت و حفاظت می کردند. تا منابع لازم ورزشی شان فراهم باشد . گونه های مختلفی را در این زمینه می توان نام برد . برای مثال گوزن ها موجودیت خود را مدیون کسانی هستند که شکارشان می کردند.
از سده 1600 قوانین محلی به وجود امد که گونه های بومی را محافظت می کرد .قانونی که دولت برمودا در 1621 برای محافظت پرنده ای به نام مرغ طوفانی برمودایی یا کهو تصویب رساند . اولین مورد از این رشته قوانین بود .اما علی رقم تصویب این قانون ،به نظر می رسید نسل این پرنده منقرض شده است . در سال 1951 چند عدد از انها پیدا شد که در جزیره صخره ای لانه ساخته بودند. اکنون به شدت از انها محافظت می شود . در ایالت ماساچوست برای محافظت از گوزن دم سفید که روبه کاهش گذاشته بود .فصل ممنوعیت شکار را قانونی کرد .گوزن دم سفید عجالتا فراوانترین پستاندار بزرگ امریکای شمالی است امروزه «خدمات نجات اتحادیه جهانی حفظ طبیعت » مهم ترین موسسه بین المللی برای جلب توجه به گونه های در معرض انقراض است . این سازمان گزارش های طبیعت شناسان سراسر دنیا را درباره گونه های مختلف در دفتر خود در مورگز سوئیس دریافت می کند . وقتی کسی سازمان را در معرض تهدید بودن گونه ای اگاه کند «خدمات نجات »با سایر دانشمندانی که مطالعاتی درباره این حیوانات یا محل زندگی انها دارند تماس می گیرند تا اطلاعات بیشتری در موردشان کسب کند . اگر
اطلاعات رسیده حاکی از در خطر جدی بودن گونه ای باشد یک صفحه برای کتاب قرمز چاپ می کنند .حتی اگر اطلاعات کافی حاکی از در خطر بودن گونه نباشد ممکن است موسسه اسم ان گونه را در فهرست کتاب قرمز قرار دهد .
سازمان های اتحادیه نظیر بنیاد حیات وحش جهان و انجمن حمایت از حیات وحش سعی می کنند گونه ها را با دقت تمام مورد مطالعه قرار دهند تا جمعیت انها خطر اصلی تهدید کننده انها و اقدامات ممکن برای نجات انها مشخص شود .
افراد و سازمان ها ی علاقمند در کشور های مختلف برای تصویب قوانین
در جهت حفاظت از گونه ها تلاش می کنند. تمامی این فعالیت ها فاجعه گونه های در معرض انقراض را اشکار می سازند و در نتیجه حمایت عمومی بیشتری را برای محافظت از انها باعث می شوند .
حتی بعد از انکه قوانین به تصویب رسیدند مشکل اجرای ان ها را در پیش است بسیاری از گونه های در معرض انقراض در نواحی دور افتاده ای زندگی می کنند که پوشیده از گیاه است این امر باعث دشواری جلوگیری از شکار انها می شود . همچنین بسیاری از قوانین بازدارنده هیچ ضامن اجرایی ندارند . بدون اجرای این قوانین هم کار زیادی برای محافظت باقی نمی ماند.
در اواسط دهه 1960 به علت بحرانی شدن وضعیت بسیاری از گونه ها توجه به گونه های در معرض انقراض شدت گرفت . موقعیتی که در کتاب ماهی ها و حیات وحش کمیاب و در معرض انقراض امریکا از انتشارات بخش خدمات حیات وحش و ماهی ها ی وزارت کشور ایالت متحد امریکا مطرح گردید در نهایت در سال 1973 قانون گونه های در معرض انقراض به تصویب رسید . طبق این قانون گونه هایی که در فهرست در معرض انقراض قرار دارند و گونه هایی که در این فهرست قرار ندارند ،اما در کشور های دیگر محافظت شده محسوب می شوند حق ورود به امریکا را ندارند.



یکی از مشکلات دیگر محافظت ان است که ممکن است گونه ای در منطقه ای به فراوانی یافت شود و محافظتی بر ان صورت نگیرد اما در منطقه ای دیگر کمیاب و محافظت شده اعلام شود بسیاری از حیوانات به طور غیر قانونی در کشورهایی شکار می شوند که محافظت شده اعلام می شوند و پوست انها به کشور هایی فرستاده می شود که این حیوانات محافظت شده اعلام نشده اند . مشکل و تقریبا غیر ممکن است که تنها با نگاه کردن به پوست جانوری بتوان گفت از کجا امده است .
بسیاری از پوست های وارداتی به امریکا تحت نام کشورهایی ثبت می شود که این گونه ها در انجا فراوان است و تحت محافظت قرار ندارد؛ اما در واقع این حیوانات به طور غیر قانونی در کشور کشته شده اند که تحت محافظت بوده اند .برای مثال بر طبق قانون تمساح ها در امریکا محافظت شده اعلام شده اند اما بسیاری از انها را قاچاقچیان شکار می کنند به اروپا می بردند و از انجا دوباره به امریکا صادر می کردند.
در 1970 ایالت نیویرک قانون گونه های در معرض انقراض معروف به قانون میسن را تصویب کرد . این قانون برای متوقف کردن روندی طرح ریزی شده است که در بالا ذکر شد.این قانون تجارت هر نوع تمساح گونه نهنگ ،تمساح، و جانوران منسوب به این گونه را چه در معرض انقراض باشند و چه نباشند ممنوع اعلام کرد .این قانون همچنین مانع هر نوع تجارت گونه های دیگر مانند پلنگ، یوزپلنگ، خرس، قطبی، گرگ قرمز، ویکونیا،ببر و پلنگ برفی بدون در نظر گرفتن کشورهایی شد که انها را صادر کرده اند .
با توجه به ان که نیویرک مرکز صنعت پوست و مد بود .ثابت شد که قانون میسن موثرترین قانون به ثبت رسیده برای حفظ انواع در معرض انقراض بوده است .برخی از نکات کلیدی قانون میسن در قانون گونه های در معرض خطر گنجانده شد این قانون همچنین شامل اولین قانون حمایت از گروه تا ان زمان نادیده گرفته شده حشرات در معرض انقراض بود . در 1975 در فهرست امریکایی این گونه ها 41 نوع پروانه به عنوان گونه های در معرض انقراض یا در معرض تهدید تحت حفاظت قرار گرفته و مانع تجارت ،حمل و نقل ،بین کشوری و جمع اوری انبوه انها شدند.
در سال 1977 امریکا معاهده تجارت بین المللی گونه های در معرض انقراض را امضا کرد .این معاهده در پی ان بود که گونه های در معرض انقراض را با غیر قانونی اعلام کردن خرید و فروش انها در سطح بین المللی محافظت کند . در سال 2003 سازمان امریکایی توسعه بین المللی مقدار 10 میلیون دلار برای محافظت از تنوع گونه های گیاهی و حیوانی امریکا اختصاص دهد.

آینده :
چشم انداز برای گونه های در معرض انقراض چندان هم نا امید کننده نیست . جمعیت کرکس کالیفرنیا یی که به شکل بحرانی در معرض انقراض بود با پرورش جوجه ان در قفس و بازگرداندن ان به طبیعت تا سال 2003 به 220 عدد رسید.طی سال ها مراقبت تقریبا جمعیت همه گونه های بالن که تحت محافظت قرار داشتند افزوده شده است .گرگ قرمز به زمین های پست کارولینای شمالی بازگردانده شده و زاد و ولد کرده است .تمساح فلوراید که زمانی در معرض انقراض قرار داشت به قدر زیاد شده که می توان به طور قانونی انها را شکار کرد . در سال 2002 جمعیت ان به 100000 رسید . دولت ایالت متحد حتی تصمیم گرفت نام ان را از فهرست گونه های در مخاطره بیرون بیاورد . کسب چنین موفقیت هایی برای گونه های دیگر نیز با ترکیبی از قوانین ،حفظ زیستگاه و پرورش و باز گرداندن گونه ها به زیستگاه ها ممکن شده است .

Rahe Kavir
17-06-2010, 07:50
سن استخواني و تشخيص بلوغ‌هاي مرضي!


عمومی- مريم غفاري:
براي تعيين سن استخواني در كودكان، معمولا از عكس ساده دست كه با اشعهX گرفته مي‌شود، براي تخمين سن استخواني و امكان رشد بيشتر استفاده مي‌شود.
اين روش كه به‌وسيله مقدار كم تابش اشعه و استفاده از اطلس دست به‌طور گسترده‌اي بين پزشكان پذيرفته شده است، متأسفانه به‌طور مطلوب از آن استفاده نمي‌شود. در اغلب موارد، درخواست پرتونگاري محدود به مچ دست است كه باعث حذف قسمت‌هاي مهم‌تر يعني بندها و متاكارپ‌ها مي‌شود. هنگام تفسير نيز اكثرا تفاوت‌هاي طبيعي (Normal variation) در نظر گرفته نمي‌شود. اطلس دست در تعيين سن استخواني نوزادان كاربردي نداشته و بايد از نقاط ديگري نظير زانو، كف پا، سر بازو و دندان‌ها استفاده كرد. در نوزادان بيشترين كاربرد سن استخواني، بررسي هيپوتيروئيدي است. البته در موارد نوزادان مبتلا به ديسترس تنفسي و نوزادان كم وزن نيز مي‌تواند در تشخيص علت بيماري كمك‌كننده باشد. اندازه‌گيري سن استخواني افراد، معيار مناسبي براي تشخيص بلوغ زودرس و همچنين بيماري‌هاي زمينه‌اي است.

تحقيقات نشان مي‌دهد در بيماراني كه مبتلا به بلوغ زودرس كامل پيشرونده مي‌شوند، به‌طور مشخص سن قدي و سن استخواني پيشرفته‌تري نسبت به ساير گروه‌ها دارند و در پسران نيز اگر هر پسري دچار بلوغ زودرس مي‌شود را بايد به‌طور كامل تحت بررسي قرار داد زيرا معمولاً دچار يك بيماري جدي است ولي در دختران مي‌توان با استفاده از سن قدي و سن استخواني و علائم باليني، موارد خوش‌خيم را شناسايي كرده و از انجام آزمايش‌ها يا درمان‌هاي بي‌مورد اجتناب كرد.

در حالي‌كه اغلب متخصصان، سن شروع بلوغ دختران در ايران را بين 9 تا 11‌سالگي عنوان مي‌كنند، تحقيقاتي كه توسط مركز تحقيقات رشد و تكامل دانشگاه علوم‌پزشكي تهران انجام شده، نشان مي‌دهد چاقي ارتباطي مستقيم با كاهش سن بلوغ در دختران دارد و هر چه ميزان چاقي بيشتر باشد، سن بلوغ دختران پايين‌تر مي‌آيد. به اين ترتيب، با افزايش شيوع چاقي، سن بلوغ در دختران ايراني و به‌خصوص در شهرهاي بزرگ مثل تهران، روبه كاهش گذاشته است.

دكتر علي رباني، متخصص كودكان و فوق‌تخصص غدد و استاد دانشگاه علوم پزشكي تهران، با اشاره به اينكه بلوغ زودرس مي‌تواند نشان‌دهنده يك بيماري باشد و اگر سير سريعي داشته باشد، در قد نهايي فرد تأثير دارد، به همشهري مي‌گويد: معمولا دوران بلوغ 2 سال است، ولي متوسط طول دوران بلوغ در ايران بيشتر است؛ يعني به‌طور كلي هم سن شروع بلوغ در ايران زودتر و هم سن خاتمه آن ديرتر است. توصيه من به والدين اين است كه با شروع علائم بلوغ، به قد كودك خود توجه كنند و اين را بدانند كه در اين هنگام فرد به بلوغ رسيده كاملا بايد مورد بررسي پزشك قرار گيرد تا سير بلوغ تند نباشد به‌طوري كه فرصت رشد را از فرد بگيرد.

بيولوژي بدن، سن بلوغ را تعيين مي‌كند

اين فوق‌تخصص غدد با بيان اينكه بيولوژي بدن سن بلوغ را براي هر فردي تعيين كرده است، مي‌گويد: بديهي است كه اگر ما عوامل بلوغ از قبيل وزن را پايين نگه‌داريم، بلوغ ديرتر شروع مي‌شود؛ يعني اگر قرار باشد فردي در وزن 37 كيلو‌گرم به بلوغ برسد، طبيعي است كه هرچه فرد ديرتر به اين وزن برسد، بلوغ نيز در او ديرتر شروع مي‌شود و اين امر در قد او هم تأثير خواهد داشت.

دكتر رباني در تشريح فرايند بلوغ مي‌گويد: وقتي بلوغ شروع مي‌شود، هيپوتالاموس، هيپوفيز و گنادوتروپين‌ها فعال مي‌شوند. هيپوتالاموس، هيپوفيز را تحريك مي‌كند، هيپوفيز تخمدان را تحريك مي‌كند و تخمدان هم استروژن ترشح مي‌كند.استروژن باعث بسته شدن اپي‌نفرين يعني قسمتي مي‌شود كه باعث رشد استخوان است و اگر اين اتفاق زود بيفتد، قد كوتاه مي‌شود. اما ظاهرا بلوغ زودرس فقط به چاقي مربوط نمي‌شود و بيماري‌هاي ديگر از قبيل بيماري‌هاي آنزيمي، تروماي مغزي، ضربه‌هاي مغزي، آنسفاليت‌ها، كم‌كاري تيروئيد و... نيز در ايجاد نوع مرضي آن مؤثرند.

دكتر رباني با اشاره به اينكه بلوغ به2‌دسته بلوغ مرضي و غيرمرضي تقسيم‌ مي‌شوند، مي‌گويد: نكته بسيار مهم اين است كه قبل از تمام شدن دوران بلوغ اين بيماران بايد تحت درمان‌هاي دوره‌اي و اختصاصي قرار گيرند.

وي در توضيح نحوه اين درمان‌ها ادامه مي‌دهد: درمان جلوگيري از بلوغ زود‌رس مرضي كه منجر به كوتاهي قد مي‌شود، داروهايي هستند كه اين داروها همان محرك‌هاي بلوغ‌اند، ولي چون مقدار زيادي از آن را به فرد مي‌دهيم، مكانيسم بدن برعكس مي‌شود، به‌گونه‌اي كه توقف فعاليت هيپوفيز و هيپوتالاموس و تخمدان‌ها را در پي دارد و در نهايت از بلوغ جلوگيري مي‌كند. به گفته دكتر رباني، بي‌تحركي و غذاهاي پركالري در زندگي امروزه به‌خصوص در تك‌فرزندان منجر شده كه در اغلب دختران ايراني به جاي اينكه سالانه شاهد 2 كيلو اضافه وزن باشيم، اين مقدار افزايش پيدا كند.

عوارض رواني

در حالي كه به عقيده متخصصان، هنوز هيچ‌ علت قطعي و شناخته شده‌اي درخصوص علت شروع دوران بلوغ وجود ندارد، دكتر رباني مي‌گويد: از كوتاهي قد و غير‌نرمال بودن وزن كه بگذريم، عوارض رواني اين نوع بلوغ هم بسيار آزار‌دهنده هستند به‌طوري كه فرد از نظر رواني نيز با بقيه همسالان خود ناهمگوني دارد و از شرايط طبيعي جامعه دور مي‌شود. به عقيده وي همين تغييرات رفتاري در نتيجه بلوغ زودرس و عدم‌همخواني نسبت به همسالان مشكلات اجتماعي عديده‌اي را نيز با خود به همراه خواهد داشت كه بايد براي آنها چاره‌انديشي شود.

danielo
13-11-2010, 06:13
بسیاری از دانشمندان معتقد هستند که حدود 6.3 میلیون سال پیش اجداد انسان و شامپانزه ها از یکدیگر تفکیک شدند و خداحافظی برای همیشه صورت گرفت، اما تحقیقات اخیرآ نشان می دهد که تعدادی از نسلهای بعدی دوباره بازگشته اند.

این نتیجه ایست که دانشمندان با مقایسه ای برروی ژنهای انسان و نزدیکترین خانواده حیوانی آن در طراحی بصری از ژنهای انسان اولیه با جزئیاتی به مراتب فراتر از آنچه استخوانهای فسیلی نشان می دهند، به دست آورده اند.

با توجه به این نظریه، شامپانزه ها و انسان ها هردو جد میمون مانند داشتند. اما هنگامی که دو گونه ی پدیدار شده از هم جدا شدند، این تفکیک به درستی صورت نگرفته است. به نظر می رسد بعضی از اعضای این دو گروه حدود 1.2 میلیون سال پس از اولین باری که از هم تفکیک یافتند، دچار اصلاح نژادی شدند.

اثبات این تئوری به این معنی خواهد بود که انسان امروزی زاده چیزی شبیه به ترکیب (Hybrid) "میمون - انسان" است. این ایده جدیدی است که از نظریه شایع روبه انقراض بودن هیبریدها متابعت نمی کند.

این تئوری همچنین اشاره به تعدادی از قدیمی ترین استخوانهای انسان اولیه - از جمله جمجمه 7 میلیون ساله ی Toumai که در 2001 در چاد از خاک بیرون آورده شد - دارد که ممکن است متعلق به دسته غیر هیبریدی منقرض شده باشد و اصلا از اجداد انسان نباشد.

این ماجرا که توسط تیمی از متخصصان ژنتیک و آمارگران محیط زیست از براد انستیتو (Broad Institute) در ماساچوست پیگیری می شود، نه تنها روشنگر اصل و بنیاد انسان است، بلکه سؤالهایی را در مورد چگونگی بوجود آمدن گونه های جدید در ذهن می پروراند. این تحقیق تازه ترین یافته هادر مورد ژنها و کروموزوهای انسان است که آخرین بار در سال 2003 تکمیل شد.

جیمز مالت (James Mallet) متخصص ژنتیک در دانشگاه لندن که در این تحقیق شرکت نداشت اینطور می گوید:

"این موضوع با نظریه کرکی بودن گونه ها مطابقت می کند، آنها پس از مدتی - میلیونها سال - به شکل واقعی خود درمی آیند."

شواهد وجود اجداد میمون شکل و پدیده اصلاح نژادی در انسان از مقایسه قسمتهایی از ژن و کروموزوهای آنها با هم و با انواع گوریل، اورانگوتان و بوزینه ها پدیدار شد. دانشمندان اکنون به دنبال آنند تا دریابند آیا رویداد هیبریداسیون در میان گونه های دیگر نیز رخ داده یا نه؟

اریک لندر (Eric S.Lander) از ام آی تی می گوید: "تفکیک میان این دو گونه ردپایی را بر روی ژنها و کروموزومهای ما بر جای گذاشت. قبلا هیچگاه قادر نبودیم تا اینگونه به موجودات بنگریم. آنچه اکنون بدان نیاز داریم ،جمع آوری اطلاعات بیشتر است."


ساعت ژنتیک تکامل
بشر دارای 23 جفت کروموزوم است که حدود 30,000 ژن را در بر دارد. هر ژن از لایه های DNA تشکیل یافته که ترتیب این لایه ها در اثر جهش یا تحول در طول زمان تغییر می کنند. سرعت وقوع این تغییر نسبتا ثابت و بسیار آرام است.

در نتیجه، تحولات ژنتیکی می تواند به عنوان نوعی ساعت تکاملی بکار گرفته شود. تفاوت تعداد DNA ها در دو گونه ی متفاوت، با ژن یکسان، نشاندهنده طول مدت جدا بودن گونه ها - از زمان آخرین اصلاح نژادی و تقسیم ژن ها - است.

هنگامی که نیک پترسون (Nick Patterson) در MIT با همکارانش به مقایسه ژنهای انسان با شامپانزه پرداختند، پی بردند که یکی از کروموزوها - کروموزوم X زنانه - 1.2 میلیون سال جوانتر از دیگر کروموزومهاست، این نشان داد که هر دو گونه دارای یک جد مشترک بودند که کروموزوهای X خود را از او گرفته اند.

انسان و شامپانزه دوبار از یک دیگر جدا شده اند
بهترین توضیحی که به ذهن دانشمندان می رسد این است که انسانهای پیشین و شامپانزه ها نه فقط یکبار، بلکه دوبار از یکدیگر جداشدند. اولین باربیش از 6.3 میلیون سال پیش و دومین بار حداقل یک میلیون سال پس از آن بود.

آنچه احتمالا رخ داده این است که بعضی از انسانها توسط تعدادی از شامپانزه ها تولید یافته اند و این مسئله با وجود تفاوتهای فیزیکی میان این دو گروه، آنقدرها هم که به عجیب نظر می رسد نیست.

دیوید ریچ (David Reich) متخصص ژنتیک می گوید: "به نظر من جالبترین موضوع این رخداد، روند وسیع و درازمدت ژنهاست که روش خلاقانه ی دیگری در فرضیه تکامل است."

جیمز مالت می گوید: "نظریه پیدایش تدریجی گونه های جدید مورد توجه چارلز داروین (Charles Darwin) بود. اما در اوایل قرن 20 شکاف میان گونه ها و پیدایش دوباره ی آنها با پیوندهای قوی و مستحکمتر نظر بیولوژیست ها را به سوی خود جلب کرد."

به گفته مالت حدود 10 درصد از گونه های حیوانی قابلیت اصلاح نژادی با انواع مربوطه را دارند حتی اگر رقم این اتفاق در هر جمعیت ناچیز باشد.

washingtonpost.com

---------- Post added at 06:07 AM ---------- Previous post was at 06:06 AM ----------

با توجه به عمر موجود زنده بر روى كره زمين (چهار ميليارد سال) و عمر قديمى ترين باقى مانده هاى حيوانى (يك ميليارد سال) و سرانجام اولين مهره داران كه به ۵۰۰ ميليون سال پيش تعلق داشته اند، عمر انسان (حدود ۳ ميليون سال پيش) رقم قابل توجهى به نظر نمى رسد. به عبارت ديگر مى توان گفت كه انسان جزء جوان ترين موجوداتى است كه بر روى كره زمين ظاهر شده و زندگى مى كند. اين در حالى است كه زيست شناسان سابقه پستانداران جنين دار كه انسان هم نوعى از آنها محسوب مى شود را دست كم هفتاد ميليون سال تعيين كرده اند. صاحب نظران جمعيت انسانى كره زمين را از ابتدا تا امروز ۹۰ ميليارد نفر تخمين زده اند كه چيزى بيش از ۳۰۰ هزار نسل در اين مجموعه قابل شناسايى است.
پيدايش اوليه انسان در كره زمين را با توجه به نظريات مختلف علمى موجود مى توانيم در حدود چهار ميليون سال پيش در نظر بگيريم . در حال حاضر دو ديدگاه مهم براى ارائه يك تعريف جامع، دقيق و علمى از انسان بيش از ساير ديگر تعريفات مورد توجه قرار گرفته كه در تعريف اول يك ديدگاه زيست شناسى را مدنظر دارد و شاخص هاى جسمانى انسان را به عنوان محور تعريف براى انسان در نظر مى گيريم يعنى انسان پستاندارى است كه بر روى دو پا راه مى رود و داراى ۲۳ جفت كروموزوم است اما تعريف دوم كه بيشتر نقطه نظرات علماى علوم انسانى را مدنظر دارد و مى گويد انسان موجودى است بافرهنگ. براساس تعريف دوم سابقه انسان را مى توان دست كم بين دو تا دو و نيم ميليون سال در نظر گرفت زيرا قديمى ترين آثار فرهنگى پيدا شده به همين زمان مزبور تعلق دارد.
ويژگى هاى قديمى ترين نمونه هاى به دست آمده از انسان نشانگر آن است كه انسان هاى اوليه در مقايسه با انسان هاى امروزى داراى قدى كوتاه تر، جمجمه اى كوچك تر و آرواره هاى قوى با ۳۲ دندان كه تركيب دندان ها بيشتر به گياه خوارى تمايل نشان مى دهد و همچنين دست هايى اندكى بلندتر هستند كه نمونه مشخص آن دو اسكلت معروفى است كه در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۹۰ از دره لفارس در كشور فعلى اتيوپى به دست آمده است كه يكى دختر ۱۸ ساله اى با نام لوسى و ديگرى راميدو يك پسر بالغ بوده كه مطالعات انجام شده روى اين دو اسكلت نشان داده است اين نمونه ها كه قدمت بين ۴ ميليون سال را داشته اند اولاً روى دو پا راه مى رفته اند، دست ها و پا هايشان كاملاً شبيه انسان هاى امروزى و اندازه قدشان حدود يك متر و بيست سانتى متر بوده و گنجايش جمجمه آنها حدود ۵۰۰ سانتى مترمكعب (يك سوم انسان هاى امروزى) تعيين شده است و زيستگاه اين نمونه ها جنگل هاى آفريقاى شرقى است كه در حال حاضر كشور هاى اتيوپى، كنيا و تانزانيا را دربرمى گيرند. در واقع كشف لوسى و راميدو در اين منطقه از جهان به عنوان قديمى ترين فسيل هاى شناخته شده اى كه مى توان آنها را به عنوان اجداد انسان هاى امروزى دانست باعث شده كه دانشمندان خاستگاه انسان را شرق آفريقا معرفى كنند. اما نبود عناصر فرهنگى تنها مشكلى است كه براى اثبات انسان بودن اين نمونه ها وجود دارد، به همين دليل براى زيست شناسان انسان بودن اين نمونه ها تاييد شده است ولى براى انسان شناسان فرهنگى اين نمونه ها هوموهابيليس ها، هومواركتوس ها، سنيانتروپ ها انسان نما ناميده مى شود.

هوموهابيليس
هوموهابيليس انسان ماهر ناميده مى شوند. مهارت اين انسان ها كه همچنان و تنها در شرق آفريقا زندگى مى كرده اند از ساختن ابزار هاى سنگى بسيار ساده كه غالباً براى شكار و يا انجام كارهاى روزمره ديگر مى توانسته مورد استفاده قرار بگيرد بوده است. عده اى از صاحب نظران هستند كه ابزارهاى سنگى ساخته شده توسط اين نمونه ها را به عنوان ابزار نمى پذيرند زيرا معتقدند اين توليدات در چارچوب تعريفى كه از ابزار ارائه مى شود قرار نمى گيرد. در واقع در اين تعريف گفته شده ابزار يعنى وسايلى كه براى ساختن وسايل ديگر مورد استفاده قرار گيرد نه هر چيزى كه انسان مى تواند از آن به عنوان يك وسيله براى منظورى خاص مورد استفاده قرار دهد بنابراين اين نمونه ها نيز براى عده اى همچنان انسان نما در نظر گرفته مى شود.


•هومواركتوس
از حدود دو ميليون سال پيش اسكلت هايى از انسان به دست آمده كه علاوه بر دارا بودن ويژگى هاى بسيار نزديك به انسان امروزى قادر به توليد وسايل بودند كه كاملاً با تعريفى كه از ابزار گفته شد مطابقت دارد و اين نمونه ها در اصطلاح علمى هومواركتوس انسان راست قامت ناميده مى شوند كه قادر به توليد اين ابزارها بودند و در حال حاضر دو نقطه از جهان يعنى شرق آفريقا و منطقه قفقاز در آسيا كشور فعلى گرجستان قديمى ترين اسكلت هايى از اين نوع را ارائه دادند. هومواركتوس ها از نظر جسمانى از گردن به پائين تفاوت چشم گيرى با انسان هاى امروزى ندارند، تنها مى توان تفاوتى در جمجمه و آرواره آنها با انسان هاى امروزى مشاهده كرد .اين انسان ها معيشت شان مبتنى بر شكار و گردآورى بوده است و عمده ابزارهايى كه مى ساختند در اين زمينه مورد استفاده قرار گرفت.


•سنيانتروپ
در حدود ۸۰۰ هزار سال پيش در غارى به نام شوكوتين در نزديكى شهر فعلى پكن زندگى مى كردند كه تكنيك هاى توليد آتش را مى شناختند و براى توليد آن در محل هاى مسكونى خود مورد استفاده قرار مى دادند اما به كارگيرى تكنيك هاى توليد آتش از يك طرف و ساختن ابزارهاى بسيار دقيق و كارآمد با بهره گيرى از تكنيك هاى پيچيده كه نشان دهنده بهره مندى از دانشى قابل قبول بود جاى هيچگونه ترديدى را براى حضور فرهنگ در جامعه اين انسان ها باقى نمى گذارد و نمونه هاى اخير تا حدود ۱۰۰ هزار سال پيش در سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا زندگى مى كردند و از آن زمان به بعد هيچ نشانه اى از حضور اين انسان ها به دست نيامده است.

• هوموساپينس
در حدود ۳۰۰ هزار سال پيش حضور انسان با مشخصات كمى متفاوت تر در آسيا و آفريقا تاييد شده است. اين انسان كه هوموساپينس انسان انديشمند ناميده مى شود مدت ها بعد به دو دسته تقسيم شده اند :

دسته اول معروف به انسان نئاندرتال هستند. نئاندرتال ها با جمجمه هاى بزرگ تر از نمونه هاى امروزى از انسان مدرن متمايز مى شوند كه اين نمونه ها دست كم در سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا تا چهل هزار سال پيش حضور داشتند اما تجمعات شان در اروپا به خصوص اروپاى مركزى و همچنين غرب آسيا بوده است و از آن زمان ديگر نشانه اى از وجود آنها نمى توان بر روى كره زمين به دست آورد و ايران هم يكى از كشورهايى است كه نشانه هاى دقيق و جالبى از سكونت اين نوع انسان ارائه كرده است.

دسته دوم هوموساپينس انسان امروزى ناميده مى شود كه قديمى ترين نمونه آن در فلسطين با قدمت نزديك به صد هزار سال يافت شده است. اين نمونه دست كم تا به امروز بر روى كره زمين زندگى مى كند و از حدود ۳۵ هزار سال پيش تمام قاره ها را به تسخير خود درآورده است و شروع جديدى در تاريخ زندگى انسان را نويد داده است كه به دوره عصر حجر جديد معروف است. مهمترين شاخص آن پيدايش هنر در جامعه انسانى است .

•پيدايش انقلاب نوسنگى
در حدود ۱۵ هزار سال پيش جامعه انسانى وارد مرحله ديگرى از تحولات فرهنگى عميق مى شود. انسان ها در اين مقطع و تنها در خاورميانه موفق مى شوند با اهلى كردن اولين حيوانات و همچنين روى آوردن به كشاورزى ساختار اقتصادى خود را تغيير داده و وارد ساختار جديدى كه به آن اقتصاد توليدى مى گوييم شوند. در واقع ديگر دامدارى و كشاورزى در اين مقطع براى اولين بار با زندگى انسان آميخته شد و مدت كوتاهى شيوه زندگى انسان را تغيير مى دهد و پيدايش جوامع روستايى نتيجه اين تحول است كه تحول به قدرى با اهميت است كه دانشمندان آن را يك انقلاب نوسنگى مى نامند.

---------- Post added at 06:08 AM ---------- Previous post was at 06:07 AM ----------

با توجه به عمر موجود زنده بر روى كره زمين (چهار ميليارد سال) و عمر قديمى ترين باقى مانده هاى حيوانى (يك ميليارد سال) و سرانجام اولين مهره داران كه به ۵۰۰ ميليون سال پيش تعلق داشته اند، عمر انسان (حدود ۳ ميليون سال پيش) رقم قابل توجهى به نظر نمى رسد. به عبارت ديگر مى توان گفت كه انسان جزء جوان ترين موجوداتى است كه بر روى كره زمين ظاهر شده و زندگى مى كند. اين در حالى است كه زيست شناسان سابقه پستانداران جنين دار كه انسان هم نوعى از آنها محسوب مى شود را دست كم هفتاد ميليون سال تعيين كرده اند. صاحب نظران جمعيت انسانى كره زمين را از ابتدا تا امروز ۹۰ ميليارد نفر تخمين زده اند كه چيزى بيش از ۳۰۰ هزار نسل در اين مجموعه قابل شناسايى است.
پيدايش اوليه انسان در كره زمين را با توجه به نظريات مختلف علمى موجود مى توانيم در حدود چهار ميليون سال پيش در نظر بگيريم . در حال حاضر دو ديدگاه مهم براى ارائه يك تعريف جامع، دقيق و علمى از انسان بيش از ساير ديگر تعريفات مورد توجه قرار گرفته كه در تعريف اول يك ديدگاه زيست شناسى را مدنظر دارد و شاخص هاى جسمانى انسان را به عنوان محور تعريف براى انسان در نظر مى گيريم يعنى انسان پستاندارى است كه بر روى دو پا راه مى رود و داراى ۲۳ جفت كروموزوم است اما تعريف دوم كه بيشتر نقطه نظرات علماى علوم انسانى را مدنظر دارد و مى گويد انسان موجودى است بافرهنگ. براساس تعريف دوم سابقه انسان را مى توان دست كم بين دو تا دو و نيم ميليون سال در نظر گرفت زيرا قديمى ترين آثار فرهنگى پيدا شده به همين زمان مزبور تعلق دارد.
ويژگى هاى قديمى ترين نمونه هاى به دست آمده از انسان نشانگر آن است كه انسان هاى اوليه در مقايسه با انسان هاى امروزى داراى قدى كوتاه تر، جمجمه اى كوچك تر و آرواره هاى قوى با ۳۲ دندان كه تركيب دندان ها بيشتر به گياه خوارى تمايل نشان مى دهد و همچنين دست هايى اندكى بلندتر هستند كه نمونه مشخص آن دو اسكلت معروفى است كه در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۹۰ از دره لفارس در كشور فعلى اتيوپى به دست آمده است كه يكى دختر ۱۸ ساله اى با نام لوسى و ديگرى راميدو يك پسر بالغ بوده كه مطالعات انجام شده روى اين دو اسكلت نشان داده است اين نمونه ها كه قدمت بين ۴ ميليون سال را داشته اند اولاً روى دو پا راه مى رفته اند، دست ها و پا هايشان كاملاً شبيه انسان هاى امروزى و اندازه قدشان حدود يك متر و بيست سانتى متر بوده و گنجايش جمجمه آنها حدود ۵۰۰ سانتى مترمكعب (يك سوم انسان هاى امروزى) تعيين شده است و زيستگاه اين نمونه ها جنگل هاى آفريقاى شرقى است كه در حال حاضر كشور هاى اتيوپى، كنيا و تانزانيا را دربرمى گيرند. در واقع كشف لوسى و راميدو در اين منطقه از جهان به عنوان قديمى ترين فسيل هاى شناخته شده اى كه مى توان آنها را به عنوان اجداد انسان هاى امروزى دانست باعث شده كه دانشمندان خاستگاه انسان را شرق آفريقا معرفى كنند. اما نبود عناصر فرهنگى تنها مشكلى است كه براى اثبات انسان بودن اين نمونه ها وجود دارد، به همين دليل براى زيست شناسان انسان بودن اين نمونه ها تاييد شده است ولى براى انسان شناسان فرهنگى اين نمونه ها هوموهابيليس ها، هومواركتوس ها، سنيانتروپ ها انسان نما ناميده مى شود.

هوموهابيليس
هوموهابيليس انسان ماهر ناميده مى شوند. مهارت اين انسان ها كه همچنان و تنها در شرق آفريقا زندگى مى كرده اند از ساختن ابزار هاى سنگى بسيار ساده كه غالباً براى شكار و يا انجام كارهاى روزمره ديگر مى توانسته مورد استفاده قرار بگيرد بوده است. عده اى از صاحب نظران هستند كه ابزارهاى سنگى ساخته شده توسط اين نمونه ها را به عنوان ابزار نمى پذيرند زيرا معتقدند اين توليدات در چارچوب تعريفى كه از ابزار ارائه مى شود قرار نمى گيرد. در واقع در اين تعريف گفته شده ابزار يعنى وسايلى كه براى ساختن وسايل ديگر مورد استفاده قرار گيرد نه هر چيزى كه انسان مى تواند از آن به عنوان يك وسيله براى منظورى خاص مورد استفاده قرار دهد بنابراين اين نمونه ها نيز براى عده اى همچنان انسان نما در نظر گرفته مى شود.


•هومواركتوس
از حدود دو ميليون سال پيش اسكلت هايى از انسان به دست آمده كه علاوه بر دارا بودن ويژگى هاى بسيار نزديك به انسان امروزى قادر به توليد وسايل بودند كه كاملاً با تعريفى كه از ابزار گفته شد مطابقت دارد و اين نمونه ها در اصطلاح علمى هومواركتوس انسان راست قامت ناميده مى شوند كه قادر به توليد اين ابزارها بودند و در حال حاضر دو نقطه از جهان يعنى شرق آفريقا و منطقه قفقاز در آسيا كشور فعلى گرجستان قديمى ترين اسكلت هايى از اين نوع را ارائه دادند. هومواركتوس ها از نظر جسمانى از گردن به پائين تفاوت چشم گيرى با انسان هاى امروزى ندارند، تنها مى توان تفاوتى در جمجمه و آرواره آنها با انسان هاى امروزى مشاهده كرد .اين انسان ها معيشت شان مبتنى بر شكار و گردآورى بوده است و عمده ابزارهايى كه مى ساختند در اين زمينه مورد استفاده قرار گرفت.


•سنيانتروپ
در حدود ۸۰۰ هزار سال پيش در غارى به نام شوكوتين در نزديكى شهر فعلى پكن زندگى مى كردند كه تكنيك هاى توليد آتش را مى شناختند و براى توليد آن در محل هاى مسكونى خود مورد استفاده قرار مى دادند اما به كارگيرى تكنيك هاى توليد آتش از يك طرف و ساختن ابزارهاى بسيار دقيق و كارآمد با بهره گيرى از تكنيك هاى پيچيده كه نشان دهنده بهره مندى از دانشى قابل قبول بود جاى هيچگونه ترديدى را براى حضور فرهنگ در جامعه اين انسان ها باقى نمى گذارد و نمونه هاى اخير تا حدود ۱۰۰ هزار سال پيش در سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا زندگى مى كردند و از آن زمان به بعد هيچ نشانه اى از حضور اين انسان ها به دست نيامده است.

• هوموساپينس
در حدود ۳۰۰ هزار سال پيش حضور انسان با مشخصات كمى متفاوت تر در آسيا و آفريقا تاييد شده است. اين انسان كه هوموساپينس انسان انديشمند ناميده مى شود مدت ها بعد به دو دسته تقسيم شده اند :

دسته اول معروف به انسان نئاندرتال هستند. نئاندرتال ها با جمجمه هاى بزرگ تر از نمونه هاى امروزى از انسان مدرن متمايز مى شوند كه اين نمونه ها دست كم در سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا تا چهل هزار سال پيش حضور داشتند اما تجمعات شان در اروپا به خصوص اروپاى مركزى و همچنين غرب آسيا بوده است و از آن زمان ديگر نشانه اى از وجود آنها نمى توان بر روى كره زمين به دست آورد و ايران هم يكى از كشورهايى است كه نشانه هاى دقيق و جالبى از سكونت اين نوع انسان ارائه كرده است.

دسته دوم هوموساپينس انسان امروزى ناميده مى شود كه قديمى ترين نمونه آن در فلسطين با قدمت نزديك به صد هزار سال يافت شده است. اين نمونه دست كم تا به امروز بر روى كره زمين زندگى مى كند و از حدود ۳۵ هزار سال پيش تمام قاره ها را به تسخير خود درآورده است و شروع جديدى در تاريخ زندگى انسان را نويد داده است كه به دوره عصر حجر جديد معروف است. مهمترين شاخص آن پيدايش هنر در جامعه انسانى است .

•پيدايش انقلاب نوسنگى
در حدود ۱۵ هزار سال پيش جامعه انسانى وارد مرحله ديگرى از تحولات فرهنگى عميق مى شود. انسان ها در اين مقطع و تنها در خاورميانه موفق مى شوند با اهلى كردن اولين حيوانات و همچنين روى آوردن به كشاورزى ساختار اقتصادى خود را تغيير داده و وارد ساختار جديدى كه به آن اقتصاد توليدى مى گوييم شوند. در واقع ديگر دامدارى و كشاورزى در اين مقطع براى اولين بار با زندگى انسان آميخته شد و مدت كوتاهى شيوه زندگى انسان را تغيير مى دهد و پيدايش جوامع روستايى نتيجه اين تحول است كه تحول به قدرى با اهميت است كه دانشمندان آن را يك انقلاب نوسنگى مى نامند.

---------- Post added at 06:08 AM ---------- Previous post was at 06:08 AM ----------

روند تکامل در هوای گرم سریعتر است
am

براساس یک مطالعه، شرایط آب و هوایی می تواند تاثیر مستقیمی بر سرعت "تکامل ملکولی" در پستانداران داشته باشد. محققان با مقایسه جفت هایی از پستانداران دریافتند که دی ان اِی حیوانی که در آب و هوای گرمتر زندگی می کنند با سرعت بیشتری دچار تغییر و تحول می شود.

این جهش های ژنتیکی - که در آن یک حرف از کد دی ان اِی جایگزین دیگری می شود - اولین گام در روند تکامل است.

این مطالعه که نتایج آن در نشریه "اقدامات انجمن سلطنتی b" چاپ شده می تواند توضیح دهد که چرا مناطق حاره ای جهان از نظر تکثر زیستی بی نظیر هستند. هر بار که یک سلول تقسیم می شود و از خود کپی برمی دارد، دی ان اِی می تواند به مقدار خیلی خفیف جهش و تغییر کند.

اما وقتی یکی از این جهش ها باعث تغییری می شود که برای حیوان مفید است - برای مثال وقتی آن را در برابر یک بیماری مقاوم می کند - اغلب این تغییر به چند نسل بعدی همان گونه ارث می رسد.

اینگونه تغییرات، که باعث ایجاد تفاوت هایی در داخل یک جمعیت می شود اما به پدید آمدن گونه ای تازه منجر نمی شود، "تکامل ذره بینی" خوانده می شود. این نظر که "تکامل ذره بینی" در محیط های گرم اتفاق می افتد تازگی ندارد. اما این اولین بار است که این پدیده در پستانداران، که دمای بدن خود را تنظیم می کنند، مشاهده شده ست.

لن گیلمن از دانشگاه فناوری اوکلند که سرپرستی این تحقیقات را به عهده داشت نتایج را "غیرمنتظره" توصیف می کند. وی گفت: "ما قبلا به نتایج مشابهی در مورد گونه های گیاهی رسیده بودیم و سایر گروه ها نیز آن را در آبزیان دیده بودند. اما از آنجا که اینها 'اکتوترم' هستند - یعنی دمای بدنشان مستقیما توسط محیط تعیین می شود - همه فرض می کردند که این پدیده ناشی از تغییر ضرباهنگ متابولیسمی آنها در اثر آب و هواست."

دانشمندان معتقدند که این ارتباط میان دما و ضرباهنگ متابولیسمی بدان معنی است که در آب و هوای گرمتر، سلول هایی که در نهایت به اسپرم و تخمک بدل می شوند سریع تر تقسیم می شوند.

دکتر گیلمن توضیح داد: "افزایشی در سرعت تقسیم سلولی فرصت های بیشتری برای جهش ژنتیکی در جمعیت حیوانی طی دوره ای مشخص فراهم می کند."

"این وضع احتمال جهش های مفیدی که در داخل یک گونه تثبیت می شود را افزایش می دهد."

وی به بی بی سی گفت: "ما مظنون بودیم که همین پدیده ممکن است در مورد پستانداران هم صادق باشد، زیرا تغییرات فصلی بر فعالیت حیوان تاثیر می گذارد."

او و همکارانش دی ان اِی 130 جفت پستاندار را مقایسه کردند به طوری که دو عضو جفت در عروض جغرافیایی و ارتفاع متفاوت زندگی می کردند. آنها توانستند ببینند که "تکامل ذره بینی" در کدام یک از اعضای جفت زودتر اتفاق افتاد.

حیواناتی که در محیط هایی با آب و هوای گرمتر زندگی می کردند جهش های بیشتری را تجربه کردند. این نتایج مؤید نظری است که می گوید تنوع زیاد زیستی در نواحی استوایی ناشی از تکامل سریعتر در آب و هوای گرمتر است.



منبع: بی بی سی، ویکتوریا گیل

---------- Post added at 06:09 AM ---------- Previous post was at 06:08 AM ----------

چرا «تکامل» برابر درستی برای “evolution” نیست؟

تکامل واژه‌ای غلط انداز است؛ زیرا در زبان فارسی تکامل به معنی کامل شدن و تکمیل است. درحالیکه Evolution (ایولوشن) اصلا به این مفهوم نیست. ریشۀ لغت تکامل از عربی است، ولی خود عرب‌زبانان از این لغت به عنوان برابر اولوشن استفاده نمی‌کنند. در زبان عربی برابر اولوشن «تطوّر» است -به مفهوم تغییر و تحول- که برابر درستی است. شاید یکی از دلایل بدفهمی رایج فارسی‌زبان نسبت به این پدیده همین واژۀ اشتباه تکامل باشد. فرگشت از برابر نهاده‌ های فرهنگستان است و بهتر است به جای تکامل به کار رود. البته برابرهای دیگری برای اولوشن (اولوسیون) پیشنهاد شده از جمله: برآمدگی (برآیش)؛ فرارویش؛ تطوّر؛ تحول؛ و فرگشت. لغت فرگشت در این میان بیشترین تناسب معنایی را با برابر اصلی دارد. فر (پیشوند) + گشت (گشتن و تغییر یافتن). فر در اینجا اسم نیست و از این جهت به معنی فرّه و جلال و شکوه نیست، بلکه یک پیشوند است به مفهوم پیش رفتن و ادامۀ روند [به همین طریق داریم؛ فرسایش = فر + سایش. ساییدن متمادی و ادامه‌دار].
·برابرنهاده‌های درست پیشنهادی
فرگشت = evolution
evolutionary = فرگشتی
evolutionist = فرگشتگرا، فرگشتدان
evolutionary biology = زیستشناسی فرگشتی
biological evolution = فرگشت زیستی
convergent evolution = فرگشت همگرا
co-evolution = هم-فرگشت

---------- Post added at 06:09 AM ---------- Previous post was at 06:09 AM ----------

به دوستان توصیه میکنم که این مطلب را حتما بخونید
فرگشت تنها یک نظریه است

کسانی که طرفدار تدریس آلترناتیوهایی در مقابل فرگشت در کلاس‌های علمی مدارس هستند، اغلب چنین استدلال می کنند که «فرگشت فقط یک نظریه است». این استدلال احتمالاً از برداشت نادرستی از معنا و مفهوم «نظریه» یا Theory، و «واقعیت» یا Fact در دانش سرچشمه می‌گیرد، که معنای علمی آن‌ها چیزی جز بار معنایی این واژگان در زندگی روزمره است.

در زندگی روزمره، یک نظریه بیشتر به معنای یک تصور مبهم همراه با یک پیشنهاد مشکوک و غیرمطمئن و حدسی می‌باشد. نظریه می‌تواند به یک ایدۀ غیرعملی که همیشه جواب نمی‌دهد دلالت کند. با این حال، در دانش «نظریه» یک اسکلت و چهارچوب استوار و محکم است که واقعیت‌های مشاهده شده را توضیح می‌دهد؛و واقعیت‌های دیگری را نیز پیش‌بینی می‌کند. یک نظریۀ علمی بایستی با تمام واقعیت‌های مربوطه سازگار باشد. اگر یک نظریه چیزی را پیشگویی کند که خلاف آن در مشاهدات رویت شود، آنگاه باید در نظریه تجدید نظر صورت گیرد، و یا اگر قابل اصلاح نبود به کلی رها شود. یک نظریۀ دانشیکِ قابل قبول، قابلیت رد شدن (ابطال‌پذیری) دارد، به این مفهوم که ما باید بتوانیم رویدادی را تصور کنیم که اگر در شرایط مشخص مشاهده شود توانایی آن را داشته باشد که نظریه را رد کند. اگر رویداد باطل کننده‌ای مشاهده نشود، ولی رویدادهایی که توسط نظریه پیشگویی شده‌اند مشاهده شوند، آنگاه نظریه اعتبار بالاتر و بیشتری پیدا می‌کند.

در کاربردهای معمولی، یک «واقعیت» مطلقاً درست و غیرقابل انکار فرض می‌شود، و اغلب به درستی همیشگی دلالت دارد. یک برداشت از واقعیت به این صورت در نظر گرفته می‌شود که – یا درست است و یا غلط – بدون اینکه هیچ حد وسطی وجود داشته باشد. به هرحال، دانش هیچ پیشنهاد مطلق و درستیِ غیرقابل رد نمی‌دهد. ادعای واقعیت در دانش در درجه‌های مختلفی از اعتبار گسترده شده است. برای نمونه، ادعایی که می‌گوید «زمین تخت و مسطح است» بسیار کم‌اعتبار است. شواهد و مدارک علیه این ادعا بسیار قوی هستند و همین امر سبب می‌شود که در نظر گرفتن اعتباری بیش از حد برای این ادعا بسیار نادرست و نابخردانه باشد. از سویی دیگر، ادعایی که می‌گوید «سیب‌ها به پایین سقوط می‌کنند» بسیار معتبر است، و بسیار نابخردانه و نادرست خواهد بود اگر اعتبار این پیشنهاد را انکار کنیم.

دانشمندان از راه‌های مختلفی به اعتبار و قابل قبول بودن یک واقعیت یا پیشنهاد پی می‌برند. مشاهده مستقیم در مواردی که امکان‌پذیر باشد استفاده می‌شود. به هر حال، مشاهدۀ مستقیم فرگشت در زمان گذشته امکان‌پذیر نیست، زیرا در میلیون‌ها سال پیش هیچ دانشمندی زندگی نمی‌کرده است! روش دیگر برای تعیین اعتبار استنتاج ساختی constructive یا ضمنی circumstantial است. اگر حجم زیادی از داده‌ها به یک ساخت اشاره کند و مقدار کمی، و یا هیچ داده‌ای آن را نفی نکند، اعتبار بالا خواهد بود.

بیشتر دانشمندان فرگشت را بعنوان یک «واقعیت» قلمداد می‌کنند، زیرا حجم بسیار زیادی از داده‌ها به رخداد فرگشت دلالت دارند و هیچ داده‌ای وقوع فرگشت را به چالش نمی‌کشد. برخی از داده‌هایی که واقعیت فرگشت را پشتیبانی می‌کنند عبارتند از :

۱. تمام موجودات زنده از والدین زاده شده‌اند، فرزندان ممکن است متفاوت از نیای خود باشند، و تفاوت‌های اندک می‌توانند جمع شوند.

۲. بیشتر حیوانات و گیاهانی که امروزه زنده هستند میلیون‌ها سال پیش وجود نداشتند.


۳. بیشتر حیوانات و گیاهانی که میلیون‌ها سال پیش زندگی می کردند اکنون وجود ندارند.

۴. چینش فسیل‌ها با توجه به دورۀ زمانی، پیچیدگی، و با توجه به نوع گونه‌ها، کاملاً طبقه به طبقه و به ترتیب است. گونه‌های ساده‌تر در نخستین دوره‌ها و گونه‌های پیچیده‌تر در دوران متاخرتر ظاهر شده‌اند.

۵. روابط قابل مشاهده میان بسیاری از گونه‌ها اشاره به نیای مشترک دارد.

۶. تغییرات و گونه‌های جدید هم در فسیل‌ها و هم در حال حاضر (در آزمایشگاه) مشاهده شده‌اند.

این داده‌ها قویاً به وقوع فرگشت اشاره دارند، و اکثر دانشمندان برای این گزاره که فرگشت روی داده است اعتبار زیادی قائل هستند، به همان اندازه زیاد که برای سقوط سیب به پایین اعتبار قائل هستند. و بیشتر داشنمندان برای این نظر که زمین تنها چند هزار سال قدمت دارد و همۀ گونه‌ها ناگهان خلق شده‌اند اعتباری در حد ادعای تخت بودن زمین قائل هستند.

نظریه‌ای که به طور گسترده پذیرفته شده است و توضیح می‌دهد که فرگشت چگونه اتفاق افتاده است «نظریه انتخاب طبیعی» چارلز داروین می‌باشد، که یک مکانیسم منطقی و قابل قبول برای نحوۀ وقوع واقعیت فرگشت ارائه می‌دهد. این تئوری عنوان می‌کند که تفاوت‌های میان فرزندان و والدین می‌تواند برای بقای فرزندان مفید باشد یا نباشد. تفاوت‌هایی که به بقای جاندار کمک می‌کنند امتیازی به جاندار برای تولید مثل می‌دهند و افرادی که دارای آن خصوصیات هستند به تدریج شمارشان در جمعیت بیشتر از دیگران می‌شود. خصوصیات مضر معمولاً از میان می‌روند. تفاوت‌های مفید میان فرزندان و والدین می‌تواند در طول نسل‌ها انباشته شود، و موجب به وجود آمدن گونه‌های جدید گردد. زمانی که محیط تغییر می‌کند – همانطوری که دائماً در طول تاریخ زمین تغییر کرده – خصوصیات متفاوت سازگار می‌شوند و گونه‌ها یا تغییر می‌کنند یا منقرض می‌شوند. نظریه انتخاب طبیعی پیش‌بینی می‌کند که مشاهدات بایستی (هم در فسیل‌ها و هم در حیات امروزی) با نظریه همخوانی داشته باشند؛ یعنی همان اصلی که خصوصیات سازگارتر تسلط می‌یابند، و مشاهدات کاملاً در توافق با این پیش‌بینی‌ها است.

نظریه انتخاب طبیعی قابل رد شدن (ابطال‌پذیر) است. اگر آشکارا اشکالی از حیات نامساعد مشاهده شوند که نسبت به اشکال سازگار و نافع حاضر در حال گسترش و زیاد شدن باشند، باید در نظریه تجدید نظر اساسی صورت گیرد یا به کل رها شود. با وجود تلاش‌های بسیار این رویدادهای باطل‌کننده تاکنون مشاهده نشده‌اند و این امر سبب بیشتر شدن اعتبار و مقبولیت نظریه شده است.

جزیئات نظریه – برای نمونه اینکه آیا فرگشت در بیشتر موارد به صورت تدریجی است یا بیشتر به صورت قطعه‌ای و با سرعت کم و زیاد ناگهانی روی می‌دهد، و یا اینکه آیا گونه‌های دختر برای مدت زمان طولانی با گونه‌های والد خود همزیستی داشته‌اند – در میان متخصصان مورد بحث و گفتگوست. این گفتگو به خاطر عدم توافق دانشمندان در مورد واقعیت فرگشت نیست، بلکه تنها اختلاف نظر در ریزه‌کاری‌های داخل نظریه است. عمدۀ دانشمندان، و تقریبا تمامی زیست‌شناسان قبول دارند که فرگشت اتفاق افتاده است.

چکیده:

تفاوت‌هایی در معانی اصطلاحات «واقعیت» و «نظریه» در دانش و زندگی روزمره وجود دارد. نظریه در دانش اشاره و دلالت بر کار حدسی و گمانی و غیرعملی ندارد. از نگاه علمی فرگشت یک واقعیت است. و انتخاب طبیعی یک نظریۀ قدرتمند و توانا در توضیح واقعیت فرگشت می‌باشد، که توانایی پیش‌بینی داده‌های آینده را دارد. هر چند برخی دانشمندان در جزئیات داخلی نظریه مناقشه می‌کنند، ولی اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها اصل آن را پذیرفته‌اند.

---------- Post added at 06:09 AM ---------- Previous post was at 06:09 AM ----------

به دوستان توصیه میکنم که این مطلب را حتما بخونید
فرگشت تنها یک نظریه است

کسانی که طرفدار تدریس آلترناتیوهایی در مقابل فرگشت در کلاس‌های علمی مدارس هستند، اغلب چنین استدلال می کنند که «فرگشت فقط یک نظریه است». این استدلال احتمالاً از برداشت نادرستی از معنا و مفهوم «نظریه» یا Theory، و «واقعیت» یا Fact در دانش سرچشمه می‌گیرد، که معنای علمی آن‌ها چیزی جز بار معنایی این واژگان در زندگی روزمره است.

در زندگی روزمره، یک نظریه بیشتر به معنای یک تصور مبهم همراه با یک پیشنهاد مشکوک و غیرمطمئن و حدسی می‌باشد. نظریه می‌تواند به یک ایدۀ غیرعملی که همیشه جواب نمی‌دهد دلالت کند. با این حال، در دانش «نظریه» یک اسکلت و چهارچوب استوار و محکم است که واقعیت‌های مشاهده شده را توضیح می‌دهد؛و واقعیت‌های دیگری را نیز پیش‌بینی می‌کند. یک نظریۀ علمی بایستی با تمام واقعیت‌های مربوطه سازگار باشد. اگر یک نظریه چیزی را پیشگویی کند که خلاف آن در مشاهدات رویت شود، آنگاه باید در نظریه تجدید نظر صورت گیرد، و یا اگر قابل اصلاح نبود به کلی رها شود. یک نظریۀ دانشیکِ قابل قبول، قابلیت رد شدن (ابطال‌پذیری) دارد، به این مفهوم که ما باید بتوانیم رویدادی را تصور کنیم که اگر در شرایط مشخص مشاهده شود توانایی آن را داشته باشد که نظریه را رد کند. اگر رویداد باطل کننده‌ای مشاهده نشود، ولی رویدادهایی که توسط نظریه پیشگویی شده‌اند مشاهده شوند، آنگاه نظریه اعتبار بالاتر و بیشتری پیدا می‌کند.

در کاربردهای معمولی، یک «واقعیت» مطلقاً درست و غیرقابل انکار فرض می‌شود، و اغلب به درستی همیشگی دلالت دارد. یک برداشت از واقعیت به این صورت در نظر گرفته می‌شود که – یا درست است و یا غلط – بدون اینکه هیچ حد وسطی وجود داشته باشد. به هرحال، دانش هیچ پیشنهاد مطلق و درستیِ غیرقابل رد نمی‌دهد. ادعای واقعیت در دانش در درجه‌های مختلفی از اعتبار گسترده شده است. برای نمونه، ادعایی که می‌گوید «زمین تخت و مسطح است» بسیار کم‌اعتبار است. شواهد و مدارک علیه این ادعا بسیار قوی هستند و همین امر سبب می‌شود که در نظر گرفتن اعتباری بیش از حد برای این ادعا بسیار نادرست و نابخردانه باشد. از سویی دیگر، ادعایی که می‌گوید «سیب‌ها به پایین سقوط می‌کنند» بسیار معتبر است، و بسیار نابخردانه و نادرست خواهد بود اگر اعتبار این پیشنهاد را انکار کنیم.

دانشمندان از راه‌های مختلفی به اعتبار و قابل قبول بودن یک واقعیت یا پیشنهاد پی می‌برند. مشاهده مستقیم در مواردی که امکان‌پذیر باشد استفاده می‌شود. به هر حال، مشاهدۀ مستقیم فرگشت در زمان گذشته امکان‌پذیر نیست، زیرا در میلیون‌ها سال پیش هیچ دانشمندی زندگی نمی‌کرده است! روش دیگر برای تعیین اعتبار استنتاج ساختی constructive یا ضمنی circumstantial است. اگر حجم زیادی از داده‌ها به یک ساخت اشاره کند و مقدار کمی، و یا هیچ داده‌ای آن را نفی نکند، اعتبار بالا خواهد بود.

بیشتر دانشمندان فرگشت را بعنوان یک «واقعیت» قلمداد می‌کنند، زیرا حجم بسیار زیادی از داده‌ها به رخداد فرگشت دلالت دارند و هیچ داده‌ای وقوع فرگشت را به چالش نمی‌کشد. برخی از داده‌هایی که واقعیت فرگشت را پشتیبانی می‌کنند عبارتند از :

۱. تمام موجودات زنده از والدین زاده شده‌اند، فرزندان ممکن است متفاوت از نیای خود باشند، و تفاوت‌های اندک می‌توانند جمع شوند.

۲. بیشتر حیوانات و گیاهانی که امروزه زنده هستند میلیون‌ها سال پیش وجود نداشتند.


۳. بیشتر حیوانات و گیاهانی که میلیون‌ها سال پیش زندگی می کردند اکنون وجود ندارند.

۴. چینش فسیل‌ها با توجه به دورۀ زمانی، پیچیدگی، و با توجه به نوع گونه‌ها، کاملاً طبقه به طبقه و به ترتیب است. گونه‌های ساده‌تر در نخستین دوره‌ها و گونه‌های پیچیده‌تر در دوران متاخرتر ظاهر شده‌اند.

۵. روابط قابل مشاهده میان بسیاری از گونه‌ها اشاره به نیای مشترک دارد.

۶. تغییرات و گونه‌های جدید هم در فسیل‌ها و هم در حال حاضر (در آزمایشگاه) مشاهده شده‌اند.

این داده‌ها قویاً به وقوع فرگشت اشاره دارند، و اکثر دانشمندان برای این گزاره که فرگشت روی داده است اعتبار زیادی قائل هستند، به همان اندازه زیاد که برای سقوط سیب به پایین اعتبار قائل هستند. و بیشتر داشنمندان برای این نظر که زمین تنها چند هزار سال قدمت دارد و همۀ گونه‌ها ناگهان خلق شده‌اند اعتباری در حد ادعای تخت بودن زمین قائل هستند.

نظریه‌ای که به طور گسترده پذیرفته شده است و توضیح می‌دهد که فرگشت چگونه اتفاق افتاده است «نظریه انتخاب طبیعی» چارلز داروین می‌باشد، که یک مکانیسم منطقی و قابل قبول برای نحوۀ وقوع واقعیت فرگشت ارائه می‌دهد. این تئوری عنوان می‌کند که تفاوت‌های میان فرزندان و والدین می‌تواند برای بقای فرزندان مفید باشد یا نباشد. تفاوت‌هایی که به بقای جاندار کمک می‌کنند امتیازی به جاندار برای تولید مثل می‌دهند و افرادی که دارای آن خصوصیات هستند به تدریج شمارشان در جمعیت بیشتر از دیگران می‌شود. خصوصیات مضر معمولاً از میان می‌روند. تفاوت‌های مفید میان فرزندان و والدین می‌تواند در طول نسل‌ها انباشته شود، و موجب به وجود آمدن گونه‌های جدید گردد. زمانی که محیط تغییر می‌کند – همانطوری که دائماً در طول تاریخ زمین تغییر کرده – خصوصیات متفاوت سازگار می‌شوند و گونه‌ها یا تغییر می‌کنند یا منقرض می‌شوند. نظریه انتخاب طبیعی پیش‌بینی می‌کند که مشاهدات بایستی (هم در فسیل‌ها و هم در حیات امروزی) با نظریه همخوانی داشته باشند؛ یعنی همان اصلی که خصوصیات سازگارتر تسلط می‌یابند، و مشاهدات کاملاً در توافق با این پیش‌بینی‌ها است.

نظریه انتخاب طبیعی قابل رد شدن (ابطال‌پذیر) است. اگر آشکارا اشکالی از حیات نامساعد مشاهده شوند که نسبت به اشکال سازگار و نافع حاضر در حال گسترش و زیاد شدن باشند، باید در نظریه تجدید نظر اساسی صورت گیرد یا به کل رها شود. با وجود تلاش‌های بسیار این رویدادهای باطل‌کننده تاکنون مشاهده نشده‌اند و این امر سبب بیشتر شدن اعتبار و مقبولیت نظریه شده است.

جزیئات نظریه – برای نمونه اینکه آیا فرگشت در بیشتر موارد به صورت تدریجی است یا بیشتر به صورت قطعه‌ای و با سرعت کم و زیاد ناگهانی روی می‌دهد، و یا اینکه آیا گونه‌های دختر برای مدت زمان طولانی با گونه‌های والد خود همزیستی داشته‌اند – در میان متخصصان مورد بحث و گفتگوست. این گفتگو به خاطر عدم توافق دانشمندان در مورد واقعیت فرگشت نیست، بلکه تنها اختلاف نظر در ریزه‌کاری‌های داخل نظریه است. عمدۀ دانشمندان، و تقریبا تمامی زیست‌شناسان قبول دارند که فرگشت اتفاق افتاده است.

چکیده:

تفاوت‌هایی در معانی اصطلاحات «واقعیت» و «نظریه» در دانش و زندگی روزمره وجود دارد. نظریه در دانش اشاره و دلالت بر کار حدسی و گمانی و غیرعملی ندارد. از نگاه علمی فرگشت یک واقعیت است. و انتخاب طبیعی یک نظریۀ قدرتمند و توانا در توضیح واقعیت فرگشت می‌باشد، که توانایی پیش‌بینی داده‌های آینده را دارد. هر چند برخی دانشمندان در جزئیات داخلی نظریه مناقشه می‌کنند، ولی اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها اصل آن را پذیرفته‌اند.

---------- Post added at 06:10 AM ---------- Previous post was at 06:09 AM ----------

بقایای علائم حیوانی در بدن انسان
انسان داراری 32 دندان می باشد: فقط دندان های عقل در 17 و 18 سالگی می رویند، این دندان ها دارای هیچ نفعی نیستند. این ها زود خراب شده، دندان های دیگر را درمضیقه می گذارند. در بعضی اشخاص دندان عقل به کلی نمی روید. میمون های انسانی شکل نیز 32 دندان دارند. ولی دندان عقل در میمون ها فرگشت خوبی کرده است. پس معلوم می شود دندان عقل بقایای علامت های قدیمی اجداد ماست که در بدن ما اهمیت اولیه ی خود را از دست داده است. موهای بدن ما نیز اهمیت اولیه ی خود را از دست داده و از بقایای علامت های حیوانی شمرده می شود. طرز قرار گرفتن موها در بازوان و شانه ها شباهت تامی به طرز قرار گرفتن موها در بدن میمون دارد. داروین می گوید: این طرز قرار گرفتن موها در بدن میمون ها به آن ها امکان میداد که در موقع باریدن باران، آب باران بدن آن ها را خیس ننماید. سیخ شدن موهای بدن در موقع سردی هوا از مختصات حیوانی است. این ها برای تنظیم حرارت بدن انسان دارای هیچگونه اهمیتی نمی باشد. در بدن ما فقط سر است که دارای موی فشرده و زیاد می باشد. موهایی که بدن ما را می پوشانند جزئی است که از اجداد خود به ارث برده ایم.
وقتی که پشه پوست اسب یا دیگر حیوانات پستاندار را میگزد، آن حیوان قادر است که جای گزیده شده را به حرکت در آورد. علت این عمل، عضلاتی است که در زیر پوست وجود دارند. این عضلات در قسمت های معین پوست بدن انسان باقی مانده اند. در قسمت فقرات دم انسانی می توان با این عضلات مواجه شد. این عضلات در اجداد قدیمی ما باعث حرکت دم می شود . ولی با وجود از بین رفتن تدریجی دم در انسان این عضله تماما از بین نرفته است.
«آپاندیس» که به طول 9 سانتیمتر در انتهای روده ی کور وجود دارد یکی از بقایای حیوانی است که دربدن انسان باقی مانده است. این آپاندیس در هضم غذا دارای هیچ اهمیتی نیست و حتی اغلب اوقات بدرون آن ذرات بی مصرف داخل شده و زخم های غیر قابل تحمل برای انسان تولید می نماید.
اگر این «آپاندیس» را بریده و دور بیاندازیم هیچ ضرری متوجه انسان نمیگردد این عضو در جنین انسانی در ادوار اولیه بی اندازه بزرگ بوده ولی رفته رفته کوچک گشته است.
در انتهای ستون فقرات که تکیه گاه مهم بدن انسانی است با 3 تا 4 و گاهی 5 عدد فقره ی دم مواجه می شویم. تعداد این فقرات در جنین انسان بی اندازه زیاد است. این ها می رساند که اجداد خیلی دور و قدیمی انسان دم دار بوده اند. غده ی قسمت زائد مغز epiphyse که در درون مغز انسان وجود دارد از بقایای سومین چشم «ملاج» خزندگان است در حال حاضر در بعضی از خزندگان مثلا در سوسمار آثار چشم سوم به نظر میرسد. تمام این علامت ها که روی آن ها به طور مفصل بحث نمودیم میرساند که انسان در ابتدا به شکلی که امروز می بینیم نبوده است. انسان در ادوار بسیار طولانی تاریخ در اثر تأثیر شرایط طبیعی واجتماعی رفته رفته دارای ساختمان امروزی گردیده است

---------- Post added at 06:13 AM ---------- Previous post was at 06:10 AM ----------

کتابی در مورد تکامل و ژنتیک با توضیح ساده به زبان فارسی


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

danielo
13-11-2010, 07:06
ممنون از مطالب خوبتون
من می خواستم بپرسم که منظور از زیرگونه چیه؟و اینکه نئاندرتال ها زیرگونه هومو ساپینها هستن یعنی چی و اونا چه خویشاوندیی با انسان های کنونی دارن؟و اسم علمی انسان های کنونی چیه؟
و همینطور تکامل فقط درجبر و یا انتخاب آگاهانه محیطی و جغرافیایی و تغذیه ای به وجود میاد یعنی اگر انسان های امروزی شیوه زندگیشون تغییر نکنه دیگه روند تکامل ادامه پیدا نمی کنه؟و یا در گذشته اگر طرز زندگی عوض نمیشد این تکامل به وجود نمیومد؟
به وجود اومدن موجود هوشمندی مثل انسان می تونست از تکامل دیگر گونه های جانوری به وجود بیاد؟یا در آینده به وجود بیاد یا فقط از نسل شامپانزه ها و میمون ها و ... میشد به وجود بیاد؟
شامپانزه های امروزی ممکنه نسل های آیندشون مثل انسان بشه در اثر تکامل؟
و همینطور Ardi که جد انسان و شامپانزه هست و انسان و شامپانزه تکامل یافته هستن پس چرا انسان اینقدر باهوش هست ولی شامپانزه باهوش نیست,حداقل به اندازه انسان؟
و نکته دیگه اینکه معلولیت های جسمی می تونه در نسل های بعدی اثر بذاره؟مثلا شخصی به فرض در 5 سالگی دست چپش رو از دست بده و تا آخر عمرش با یک دست زندگی کنه آیا این امر باعث میشه که فرزندان و نوادگانش یا بعضی از افراد در نسلش مثلا دست چپشون ضعیفتر از دست راست باشه یا ایرادی داشته باشه؟
و همینطور میشه گفت پدیده تاسی در بعضی افراد به خاطر این بوده که بعضی اجداد انسان به دلیل اتفاقات خاصی موهای سرشون رو از دست دادن و این در ژن نسل های بعدی انسان وارد شده؟و میشه کاری کرد که در نسل های آینده به فرض این پدیده تاسی از بین بره؟


این فیلم لینکش از بین رفته لینک دیگری ازش دارید که بدید؟





ببین دوست عزیز.
شما x را فرض کن 1 ملیون سال پیش.
این x گیاه خوار هست و در جنگل ها زندگی میکنه و در بالای درخت ها هست و غذاهایش را از همین جا تامین میکنه.

بعد n سال اون گونه ای که در جنگل های ژآپن زندگی میکنه تبدیل میشه به شامپانزه.ولی همین که در افریقا زندگی میکنه میشه انسان
البته این مثال را طوری میزنم که متوجه منظور من بشی.
میدونی که منشا ما افریقا هست.و میدونی که تو افریقا جنگل کمی وجود داره.درخت ها یا از بین رفتند یا غذایشان با توجه به تعداد جمعیت کم بود.
به خاطر همین گونه ما مجبور شد غذایش را از روی زمین تهیه کنه.
در افریقا گیاه کمی باقی موند.و مجبور شد که گوشت خوار بشه.
شما اگر دقت کنی موجودات گوشت خوار هوش بیشتری دارند.مثلا هوش گربه و سگ بیشتر ازپرندگان هست.
یکی از دلایل این هست که دندان ها کوچکتری نیاز هست برای گوشت خواری و این اجازه به انسان داده شد که مغز بزرگتری پیدا کنه .
یک نکته را در نظر بگیر که این اتفاقات در ملیون ها سال اتفاق افتاد.مثلا ملیون ها سال طول کشید که گونه ما بتونه گوشت خوار ماهر بشه.نه اینکه یک دفعه بتونه گوشت گاو را بخوره.
دقت کن اون هایی که تونستند گوشت تهیه کنند زنده موندند و اون هایی که نتونستند مردند چون گیاهی هم در کار نبود.
حالا فکر کن که انسان مجبور بود برای به دست اوردن غذا خلاقیت داشته باشه.
مثلا هرگز از نظر بدنی نمیتونست تو شکار با شیر و ببر رقابت کنه.
یعین فرض کن انسان و یوز پلنگ میخواستند شکار کنند .کدوم سریعتر میرسید ؟؟
حتی اگر هم یوز پلنگی نبود.چطوری میخواست شکار کنه.ایا با دست خالی میتونست.؟؟؟
یا باید میمرد یا باید چاره ای پیدا میکرد.خوشبختانه گونه انسان توانایی فیزیکیش طوری بود که میتونست نیزه بسازه.یا سنگ پرتاب کنه.
البته در اول به این خوبی نبود ولی به تدریج خوب شد.
برای اینکار ها احتیاج به خلاقیت داشت و به خاطر همین در این زمینه مغز ما پیشرفت کرد.
حالا شما اون گونه ما را فرض کن که در جنگل های تو در تو ژآپن داره زندگی میکنه.ایا اون نیازی داره که گوشت خوار بشه.
ایا اون نیازی داره که بره بر روی زمین و با شیر ها برای بدست اوردن غذا مبارزه کنه.
به خاطر همین هرگز مغزش در زمینه خلاقیت تکامل پیدا نمیکنه .چون تنها کاری که لازم هست بکنه این هست که از این درخت بپره بره روی اون درخت و غذایش را تامین کنه.
شما فکر میکنی که هوش ما از شامپانزه ها در همه چیز بیشتر هست.
در واقع حافظه ما یک هزارم حافظه یک شامپانزه هم قدرت نداره.
دلیلش هم این هست که این شامپانزه احتیاج داشته حافظه بالایی داشته باشه تا بتونه غذایش را در جنگل های تو در تو پیدا کنه.ولی انسان نیازی نداشته چون خلاقیتش باعث شده که علامت گذاری کنه و دیگر لازم نبود که حفظ باشه.
معمولا افرادی که حافظه بالایی دارند خلاقیت کمتری دارند
شما دقت کنی میبینی یکی ریاضیش بسیار بسیار خوب هست ولی تو درس های حفظ کردنی زیر 10 میگیره.
یا یک نفر تو درس تاریخ میشه 20 ولی 3 روز برای درس فیزیک درس میخونه ولی اخرش میوفته

dashhosein38
12-08-2011, 18:20
دوستان عزیزی که دانشی در این زمینه دارن مطالب مفیدشون رو در این تایپیک قراربدن
این تایپیک به برسی علمی حیات و تکامل موجودات زنده می پردازد

Big-Boss
12-08-2011, 19:12
یکی از جالب ترین نمونه های تکامل مربوط به شست پاندا میشه،
اطلاعات تکمیلی در این باره در یک فایل PDF کم حجم به زبان فارسی:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
منبع:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

DΔRK
21-10-2011, 14:11
بیولوژیستها طی مطالعه ای جدید به این نتیجه رسیده اند که آخرین جد مشترک موجودات جهان پیچیده تر از چیزی است که از گذشته تصور می شده است.

مطالعه ای جدید نشان می دهد معجون شیمیایی که حیات به تدریج از آن تکامل پیدا کرد و به گونه های مختلفی تبدیل شد نسبت به آنچه از ابتدا تصور می شد، بسیار پیچیده تر است. آخرین جد مشترک جهانی یا LUCA نامی است که به ارگانیزمی اولیه اختصاص داده شده و اکنون می توان نشانه های آن را در تمامی گونه‌های زیستی از گیاهان گرفته تا حیوانات، قارچها و جلبکها پیدا کرد.
درباره این جد بزرگ حیات اطلاعات بسیار محدودی در اختیار دانشمندان است و تعدادی از دانشمندان هنوز در مورد اینکه آیا LUCA اصلا یک سلول بوده یا نه، تردیدهایی دارند. اما مطالعه ای جدید نشان می دهد LUCA ارگانیزمی پیچیده تر از تصور اولیه بوده و از ساختاری پیچیده برخوردار بوده که می تواند آن را به عنوان یک سلول معرفی کند. نتایج این مطالعه بر اساس مطالعه ای چندین ساله بر روی ویژگی های سلولهای میکروبی انجام گرفته بود، ارائه شده است.
در این مطالعه تصریح شده است که سلولهای میکروبی از تمرکز بالایی از پلی فسفاتها، نوعی واحد انرژی در میان سلولها، برخوردار بوده که این مخزن پلی فسفات نشانگر اولین "ارگانل" یا اندامک جهانی شناخته شده بوده است. ارگانل واحدی ویژه در سلولها است که مانند اندامهای مختلف بدن انسان، درون سلول عملکردهای متفاوتی را به عهده دارد.
حضور ارگانل در تمامی شاخه های درخت زندگی از قبیل باکتری ها، آرکیا" و یوکاریوتها پدیده ای رایج نبود و دانشمندان به این اجماع رسیده بودند که این ساختار در باکتری ها نیز وجود ندارد.
با این همه در سال 2003 تیمی از محققان دانشگاه ایلینویز نشان دادند که ساختار مخزن پلی فسفات در باکتری ها از نظر فیزیکی، شیمیایی و عملکرد شباهت زیادی به ارگانلی به نام "اسیدوکلسی سوم" ها دارد، ارگانلی که در بسیاری از یوکاریوتهای تک سلولی یافت می شوند.
این به آن معنی است که اسیدوکلسی سُومها پیش از شاخه های یوکاریوتی و باکتریایی درخت زندگی به وجود آمده اند و به این شکل ارگانل قدمتی بیشتر از آنچه پیشتر دانشمندان برای آن متصور شده بودند، پیدا خواهد کرد.
محققان در مطالعه جدید تاریخ تکامل آنزیم پروتئینی به نام V-H+PPase که در تمامی شاخه های درخت حیات مشترک است را مورد بررسی قرار دادند. با مقایسه ژنهای این پروتئین در صدها ارگانیزم از هر سه دامنه حیات محققان موفق به ارائه شجره نامه ای شدند که نشان می دهد آنزیمهای مختلف در ارگانیزمهای متفاوت با یکدیگر در ارتباطند از این رو آنزیمها برای داشتن چنین ویژگی باید از LUCA نشأت گرفته باشند، یعنی زمانی پیش از انشعاب پیدا کردن شاخه های درخت زندگی به وجود آمده باشد.
محققان می گویند برای توضیح این پدیده می توان سناریوهای مختلفی را در نظر گرفت، اما ممکن ترین آنها می تواند این باشد که پیش از آغاز ایجاد تنوع در گونه های زیستی، آنزیم بر روی زمین وجود داشته است.
بر اساس گزارش دیلی میل، این یافته ها نشان می دهند LUCA نسبت به ساده ترین ارگانیزمهایی که امروز وجود دارند، ساختاری پیچیده تر داشته است و طی فرایندهای تکاملی به جای پیچیده تر شدن خود را ساده تر کرده است.

sanaz.joon
28-11-2011, 00:11
میشه نظریه داروین رو به طور ساده واسه من توضیح بدین
کلی کتاباش رو خودنم واضح نفهمیدم تو نت هم تحقیق کردم همه سر بسته نوشته بودند

DΔRK
28-11-2011, 01:09
میشه نظریه داروین رو به طور ساده واسه من توضیح بدین
کلی کتاباش رو خودنم واضح نفهمیدم تو نت هم تحقیق کردم همه سر بسته نوشته بودند
اگر همین تاپیک را مطالعه کنید به احتمال زیاد جوابتون را میگیرد

sanaz.joon
28-11-2011, 12:13
اگر همین تاپیک را مطالعه کنید به احتمال زیاد جوابتون را میگیرد

میشه شما یه لطفی کنی ساده واسه من توضیح بدی واقعا ممنون میشم

DΔRK
28-11-2011, 14:10
میشه شما یه لطفی کنی ساده واسه من توضیح بدی واقعا ممنون میشم
ساده ترینش اینکه جانداران در طول زمان و برحسب عوامل گوناگون ساختار پیچیده تری پیدا می کنن و یا گونه های جدیدی پدید میان
تکامل نظریه آفرینش انسان از گل را مردود میدونه

kkademean
26-12-2011, 21:54
سلا من یه سوال دارم ببینید طبق نظریه مرحوم داروین شایستگی تکامل انسان های حلقه واسط بیش از شامپانزه ها است پس چرا ما شاهد حضور شامپانزه هستیم ولی اثری از حلقه های واسط ما موجود نمی باشد

danial_848
29-05-2012, 11:18
ساده ترینش اینکه جانداران در طول زمان و برحسب عوامل گوناگون ساختار پیچیده تری پیدا می کنن و یا گونه های جدیدی پدید میانتکامل نظریه آفرینش انسان از گل را مردود میدونهاگر یکم از زاویه بالاتر نگاه کنی: ابتدای تکامل به کجا میرسه؟ سلولها/شبه سلولهای زنده ای که از مولکولهای درون اقیانوس ها به وجود آمدند. اون مولکولهای شیمیایی از کجا می اومدند؟ از خاک (زمین) که چون در اقیانوس بودند، به طور دقیقتر، گل

ضمنا تکامل هم معلومه درست نمیشناسید، تکامل الزاما باعث پیچیده تر شدن نمیشه یعنی اصلا ربطی نداره

danial_848
29-05-2012, 11:38
انسان های کنونی که انسان های هوشمند نامیده میشن از نسل یک نفر هستن؟
کلا انسان ها در قاره های مختلف که از نسل های مختلف هستن چطور همگی با هم تکامل پیدا کردن طوری که الان در یک درجه از هوشمندی هستن در حالی که نژاد های مختلفی داریم مثلا سیاه پوستان و سفید پوستان خیلی از نظر ظاهری با هم تفاوت دارن.
نظریه ای که موردقبول گسترده است اینه که همه از آفریقا اومدیم و از یک نقطه
درباره نژاد، ربطی نداره، به مرور زمان خصوصیات جمعیت تغییر میکنند. یک مثال عینی: همان سرخ پوست های قاره آمریکا، اینها زردپوستهایی بودند که از شمال آسیا مهاجرت کردند به سمت قطب شمال و از اونجا وارد قاره آمریکا شدند و اسکیموها و اقوام سرخ پوست رو تشکیل دادند

Saeed Dz
29-05-2012, 12:05
نظریه ای که موردقبول گسترده است اینه که همه از آفریقا اومدیم و از یک نقطه
درباره نژاد، ربطی نداره، به مرور زمان خصوصیات جمعیت تغییر میکنند. یک مثال عینی: همان سرخ پوست های قاره آمریکا، اینها زردپوستهایی بودند که از شمال آسیا مهاجرت کردند به سمت قطب شمال و از اونجا وارد قاره آمریکا شدند و اسکیموها و اقوام سرخ پوست رو تشکیل دادند
در مورد اینکه شما بیان کردی همه از آفریقا اومدیم تردید به وجود اومده به دلیل اینکه اولین جایی که در واقع خشکی شده جایی در نزدیکی کویر لوت ایران بوده!

در مورد دومی هم که شما بیان کردی در واقع ماجرا اینطور نبوده و مهاجران اروپایی و آسیایی در عصر یخبندان که قسمت بالایی زمین یخ زده و در واقع یک پل یخی بین دو قاره ایجاد شده بود به امید پیدا کردن سرزمینی غنی به آمریکا مهاجرت کردند و در واقع نژاد سرخ پوست ترکیبی از نژاد آسیایی و اروپایی هست

سلا من یه سوال دارم ببینید طبق نظریه مرحوم داروین شایستگی تکامل انسان های حلقه واسط بیش از شامپانزه ها است پس چرا ما شاهد حضور شامپانزه هستیم ولی اثری از حلقه های واسط ما موجود نمی باشد
عزیز نژاد انسان و میمون از اول جدا بودند و در زمانی خیلی به هم شبیه میشن و این مورد باعث این اشتباه شده بود که با تحقیقات بعدی مشخص شد که واقعیت چی هست

mokarx
04-12-2012, 19:14
چند سوال کوچولو
1- اگر تکامل تدریجی بوده، چرا همه گونه ها این فرایند تکامل را طی نکردند،به عنوان مثال خیلی از موجودات به جز تفاوت اندک، عین اجداد اولیه شان هستند.
مثال : مغز دولفین از مغز یک انسان بزرگتره، چرا دولفین ها چنین روند تکاملی را طی نکردند و مثل ما انسان ها نشدند؟
2- می خواستم فقط بدونم آیا انسان قادر به انتقال هوشمندی و فرایند تکاملیش به سایر حیوانات را دارا است؟
البته خدای نکرده کفر نمیگم
ولی فقط کنجکاوی بود
مثلا یه سگ یا میمون یا دلفین و هر حیوان دیگری که بوسیله لقاح آزمایشگاهی با اسپرم یا تخمک یک انسان بارور بشه و یک موجود جدید با خصوصیات متفاوت تشکیل بشه؟
آیا یک چنین احتمال و امکانی است؟
البته یه چیزهایی بوسلیه انگلستان در مراحل اولیه انجام شد ولی فکر می کنم کل طرح متوقف شد.
و اگر چنین احتمالی باشه آیا می توان انسان هوشمند را نتیجه انتقال ژن برتری از سایر موجودات، غیر از موجودات زمین دانست؟

danielo
22-12-2012, 01:22
چند سوال کوچولو
1- اگر تکامل تدریجی بوده، چرا همه گونه ها این فرایند تکامل را طی نکردند،به عنوان مثال خیلی از موجودات به جز تفاوت اندک، عین اجداد اولیه شان هستند.
مثال : مغز دولفین از مغز یک انسان بزرگتره، چرا دولفین ها چنین روند تکاملی را طی نکردند و مثل ما انسان ها نشدند؟
2- می خواستم فقط بدونم آیا انسان قادر به انتقال هوشمندی و فرایند تکاملیش به سایر حیوانات را دارا است؟
البته خدای نکرده کفر نمیگم
ولی فقط کنجکاوی بود
مثلا یه سگ یا میمون یا دلفین و هر حیوان دیگری که بوسیله لقاح آزمایشگاهی با اسپرم یا تخمک یک انسان بارور بشه و یک موجود جدید با خصوصیات متفاوت تشکیل بشه؟
آیا یک چنین احتمال و امکانی است؟
البته یه چیزهایی بوسلیه انگلستان در مراحل اولیه انجام شد ولی فکر می کنم کل طرح متوقف شد.
و اگر چنین احتمالی باشه آیا می توان انسان هوشمند را نتیجه انتقال ژن برتری از سایر موجودات، غیر از موجودات زمین دانست؟

مشکلی که شما داری این هست که تکامل را هنوز درک نکردی.
اولا بگم تکامل ترجمه غلطی هست.و واژه فرگشت واژه درست تری هست.
هدف از فرگشت بقا هست .بقا هم یعنی غذا و تولید مثل
یک مثال درباره خودمون و شامپانزه ها میزنم.
اینکه ما فکر میکنیم باهوش تر از شانپانزه یک اشتباه بزرگ هست.
هوش مجموعه ای از پارامتر ها هست .
مثل حافظه مثل خلاقیت و چند چیز دیگه
میدونستی حافظه یک شامپانزه 100 ها برابر از انسان ها قویتر هست.
نفر دوم حافظه دنیا که میتونست 52 برگ پاسور را با 3 دقیقه نگاه کردن از حفظ بگه.یعنی چیزی که برای امثال من و شما قابل تصور نیست و اون فرد برای ما نابغه حساب میاد.
ولی همین فرد در رقابتی که با شامپانزه داشت تو امر حافظه تصویری شکست خورد.
یعنی این فرد به 10 درصد سوالات پاسخ داد و برای جواب هایش حتی 10 ثانیه زمان میخواست.
ولی این شامپانزه حدود 90 درصد پاسخ داد (دقیقش یادم رفت فکر کنم 94 درصد ) اون هم با سرعت زیر 1 ثانیه به سوالات پاسخ میداد.
حالا چرا ما در امور نبوغ و خلاقیت پیشرفت مغزی داشتیم و شامپانزه ها در حافظه
جوابش ساده است .روند زندگی ما تغییر کرد .ما به خاطر شرایط محیطی افریقا مجبور شدیم از درختان پایین بیاییم و غذا و در واقع بقا خود را به دست بیاریم.
وقتی شرایط زندگی فرق میکنه ما نیاز به شرایط دیگه ای داشتیم برای رسیدن به بقا.
ما وقتی از درختان به زمین امدیم و نتوانستیم غذا خود را از درختان به خاطر خشکسالی شدید اون دوره در افریقا بدست بیاریم .
ببینید در خشکی اوضاع دیگه تغییر کرده بود.دیگه نمیتونستیم در درختان پناه بگیریم.
باید با شیر ها و گرگ ها رقابت میکردیم.
از نظر بدنی و فیزیکی هم قادر با رقابت شیر ها و حیوانات خشکی نبودیم.
یعنی اگر میخواستیم با این حیوانات مبارزه تن به تن کنیم و یا مثلا برای شکار یک موش با یک گربه وحشی مسابقه دو بزاریم 100 درصد شکست میخوردیم و منقرض میشدیم مثل هزاران گونه ای دیگری با تغییر شرایط محیطی و زندگی منقرض شدند.
خوشبختانه با اینکه ضعف های بدنی زیادی داشتیم ولی همین ساختار بدنی کمکون کرد.یعنی توانایی گرفتن اشیا را داشتیم.مثلا ما میتونستیم یک سنگ برداریم و پرتاب کنیم
در واقع تنها راه ما برای بقا فقط استفاده از خلاقیت بود و چون از نظر بدنی توانایی استفاده از خلاقیت را داشتیم تونستیم به بقا ادامه بدیم.
مثلا اگر ما از نظر بدنی توانایی ساخت تله را نداشتیم هر چقدر هم باهوش بودیم نمیتونستیم اینکار را بکنیم و و هرگز هم هوش ما و خلاقیت ما روز به روز و سال و به سال قرن به قرن پیشرفت نمیکرد تا به این جا برسیم.
با توجه به خلاقیتمون و و استفاده از اون نیاز به حافظه قوی در ما دیگر نبود مثلا میتونستیم با پیشرفت در خلاقیت علامت گذاری کنیم و مثلا مسیر شکارمون را بدون استفاده از حافظه قوی پیدا کنیم.
حالا سوالت شاید این باشی که چرا یک شامپانزه مثل ما این تغییرات را نداشت با اینکه از نظر بدنی مثل ما بود.
چون این شامپانزه هایی که ما میشناسیم اجدادشون مثل ما شرایط زندگیشون تغییر نکرد و تونستند در جنگل ها و بالای درختان بمونند و و در واقع نیازی به تغیییر نداشتند .
دلیل اینکه شامپانزه ها حافظه بسیار قوی دارند چون زندگیشون در جنگل های تو در تو هست و باید برای بقا حافظه قوی داشته باشند تا در این جنگل های تو در تو به بقا ادامه بدند.
مثلا قویترین حافظه را شامپانزه های ژاپنی دارند چون جنگلهای ژاپن بسیار تو در تو و شبیه به هم هست و اگر حافظه قوی نداشته باشند منقرض میشوند.

اون دولفینی که مثال زدی تو شرایط محیطی که داره زندگی میکنه طوی تکامل کرده برای بقایش کافی هست .یعنی با همین هوش و شرایط بدنی که داره میتونه به غذا و تولید مثل دست پیدا کنه.
در واقع موجوداتی که تکامل زیادی نداشند چون شرایط محیطی انها تغییر نکرده و تونستند با همین شرایط به بقا برسند
در ضمن شما در تعریف هوش مشکل داری .مثلا همین دولفین در خیلی از پارامتر های مغزی و هوشی از ما قوی تر هست .
مثل همین حافظه ای که شامپانزه داره و از ما قویتر هستش

در واقع شما فکر میکنید ما کامل هستیم ولی از نظر زیست شناسی این غلط هست .ما فقط خلاقیت قویتری داریم و در بسیاری از زمینه ها ضعیف تر از موجودات دیگر هستیم.
در اخر باز تایید میکنم هدف به دست اوردن بقا هست و در واقع تکامل کامل شدن نیست بلکه تغییر از روی ناچاری هست برای رسیدن به بقا در محیط و شرایط جدید.

mokarx
24-12-2012, 11:12
مشکلی که شما داری این هست که تکامل را هنوز درک نکردی.

در ضمن شما در تعریف هوش مشکل داری

چقدر مشکل داشتیم
و خوب شد شما حلش کردید
متاسفانه هنوز یاد نگرفتیم چگونه جواب بدیم یا یه بحث ساده داشته باشیم


ما به خاطر شرایط محیطی افریقا مجبور شدیم از درختان پایین بیاییم و غذا و در واقع بقا خود را به دست بیاریم.
پایه نظرات شما وام دار یک فرضیه است
حتما اطلاع دارید فرضیات داروین مخالفان سرسختی هم داره

ما در لحاظ کردن پیچیدگی حیات موجودات زنده، ادعای قابلیت جهش اتفاقی و انتخاب طبیعی را، فاقد قطعیت می‌دانیم. بررسی دقیق مدارک و اسناد در رابطه با فرضیه داروین بایست مد نظر قرار گیرد
لینک ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


ولی من در کل برای بحث در مورد فرضیه دیگری این سوال را کردم
آیا می توان انسان هوشمند را نتیجه انتقال ژن برتری از سایر موجودات، غیر از موجودات زمین دانست؟

A M ! N
22-01-2013, 13:25
جایی خوندم که گفته بود...
انگشت کوچک پای انسان ، بعد از گذشت زمان ناپدید خواهد شد ؛ چرا که به ندرت ازش استفاده میشه.

Stream
08-02-2013, 03:30
جایی خوندم که گفته بود...
انگشت کوچک پای انسان ، بعد از گذشت زمان ناپدید خواهد شد ؛ چرا که به ندرت ازش استفاده میشه.


با تاخیر،

اینطور نیست و دلیلی نداره فکر کنیم این اتفاق می افته چون استفاده کردن یا نکردن از عضوی از بدن تاثیری در وجودش در نسل های آینده نداره. تنها زمانی چیزی از بدن حذف میشه که نداشتنش (یا داشتن چیزی به عنوان جایگزین) به بقا و تولید مثل ما کمک کنه که نبودن یا کوچکتر شدن انگشت کوچک پا بعیده چنین تاثیری داشته باشه.

Stream
06-04-2013, 14:12
امروز یه مقاله جالب دیدم که ماه پیش چاپ شده، درباره پرستو هایی که کنار یک بزرگراه زندگی می کردن و طی مدت 30 سال، تواناییشون برای فرار بهتر از دست ماشین ها افزایش یافته.

در شرایطی که زنده موندن سخته و موجودات خیلی کم پیش میاد به مرگ طبیعی بمیرن، تکامل بسیار سریع کار می کنه (چون مرگ و میر به دلایل غیر طبیعی مستقیما تبدیل به عاملی میشه برای جلوگیری از تولید مثل بیشتر، و موجوداتی بیشتر تولید مثل می کنند که بیشتر زنده بمونند). و به خاطر همین هم طی این مدت خیلی کوتاه، این پرستو ها طول بال هاشون کوچکتر شده که باعث میشه قدرت مانور بیشتری نسبت به اجسامی که با سرعت بهشون برخورد می کنه پیدا کنن.

بسیار زیباست، تغییراتی که ما انسان ها در طبیعت ایجاد می کنیم باعث میشه خطرات جدیدی برای این حیوانات ایجاد بشه، و به همین خاطر سرعت تکامل این موجودات زیاد میشه تا خودشون رو بهتر بتونن با محیطی که ما ایجاد کردیم وفق بدن، و به همین خاطر حیواناتی رو می بینیم که دارن Tune میشن تا بتونن در محیطی که ما انسان ها درست کردیم بهتر زندگی کنن مثل اینجا که داریم پرستو هایی رو می بینیم که در کنار جاده ها زندگی می کنند و بهتر می تونن از ماشین های در حال حرکت فرار کنند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مراقب
07-04-2013, 16:29
آیا ممکن است تکامل را بطور ساده در چند خط توضیح دهید؟ مطالب پیشین بسیار طولانی و پیچیده هستند.

V E S T A
07-04-2013, 17:06
تکامل یعنی تطابق با شرایط محیط یعنی سازگاری با محیط در طول زمان برای حفظ بقا این تطابق و سازگاری با تغییراتی فنوتیپی(ظاهری) همرا هست و از نسلی

به نسل دیگه منتقل میشه.

مثل مثالی که زده شد .. شما پرنده هایی رو در نظر بگیرین که طول بال بلندی دارن .. بلندی بال سرعت پرواز رو کاهش میده و امکان مرگ و میر رو افزایش میده و

پرنده هایی که بال های کوتاه تری دارن شانس زنده موندنشون بیشتره .. ویژیگی بارزی که باعث حیات این افراد شده(کوتاهی بال) از نسلی به نسل بعدی منتقل

میشه و این ویژگی جزو خصوصیت غالب جمعیت میشه از طرفی حمعیتی که بال بلند دارن به تدریج از جمعیت حذف میشن ...این روند تکامل و سازگاری رو نشون

میده . یعنی جمعیتی که با محیط سازگاری بیشتری داشتن خصوصیت فنوتیپ بارز و سازگارشون رو از نسلی به نسل دیگه منتقل کردن .و جمعیـتی که قدرت بـقا

و سازگاری با محیط رو نداشتن از محیط حذف شدن . خصوصیت فنوتیپی برتر جزو خصوصیت فنوتیپی (ظاهری) غالب جمعیت شده..

Stream
07-04-2013, 18:03
من قبلا روی صندلی داغ (:دی) درباره تکامل توضیح دادم که با کمی تغییرات فکر کنم مناسب باشه:

تکامل از دو مرحله تشکیل میشه، مرحله اول جهش های ژنی است که موقع تولد صورت می گیره و مرحله دوم انتخاب (Selection) که مشخص می کنه کدوم تغییرات برای نسل های آینده حفظ یا تشدید میشن.

مرحله اول: همه موجودات زنده موقع تولید نسل آینده یک سری Genetic Variation (تغییرات ژنتیکی، یا جهش های ژنی) رندوم دارند. این جهش های زنی باعث میشه فرزندان هر موجود به حد بسیار کمی با والدین خود متفاوت باشند و همینطور با سایر موجودات مشابه خودشون (مثل برادر ها و هم نسل ها و ...) هم متفاوت هستند.

مرحله دوم: در صورتی که این تفاوت ها کمکی به بقای این موجودات بکنه (مثلا گوزنی که کمی سریع تر میشه و بهتر از دست ببر و شیرها فرار می کنه)، این موجودات قاعدتا در طبیعت شانس بیشتری برای زنده موندن دارند (مثلا گوزنی که سریع تر هست شانس بیشتری برای فرار از دست شیر ها داره) و این باعث میشه این موجودات بیشتر تولید مثل کنند و این تفاوت ها رو به نسل های بعدی منتقل کنند، و چون موجوداتی که با محیط بیشتر سازگار بودند، بهتر و بیشتر تونستند تولید مثل کنند در نسل بعدی اون تفاوت هایی که به بقا کمک بیشتری می کرده، بیشتر مشاهده میشه (یعنی گوزن های هر نسل نسبت به نسل قبلی بطور متوسط سریع تر هستند). به این گفته میشه Natural Selection ، یعنی طبیعت و محیط اطراف موجودات مشخص می کنه کدوم جهش های ژنی در موجودات حفظ میشه (باعث میشه موجود در طبیعت بهتر و بیشتر زندگی کنه) و کدوم تغییر ها حفظ نمیشه (کمکی به بقا و تولید مثل بیشتر نمی کنه).


برای همینه که وجود خطر عامل بسیار مهمی برای تکامله چون در شرایطی که خطر وجود داره، تعداد زیادی به مرگ های غیر طبیعی می میرند و این باعث میشه اون تغییرات ژنتیکی (مرحله اول) تاثیر مهمی در بقای بیشتر و شانس تولید مثل بیشتر موجودات داشته باشند و در نسل های بعدی هم این تغییرات تشدید بشه (چون ماهیت خطرها یکسان است). ما در محیط باغ وحش خطر نداریم چون غذای حیوانات رو جلوشون می گذارند و حیوانات جدا از هم هستند و خطرهای خارجی هم تهدیدشون نمی کنه، برای همین هم تکامل بسیار کند شکل می گیره چون اون تغییرات ژنتیکی کمک چندانی به بقای بیشتر این حیوانات نمی کنند و همه اون موجودات در نهایت به سن کافی برای بچه دار شدن می رسند و در نهایت هم به مرگ طبیعی و در کهولت سن می میرند.

این خطر ها لازم نیست طبیعی باشه، همونطور که برای پرستو ها دیدیم این خطر می تونه خطرهای کاملا سختگی باشه مثل ماشین ها برای پرستو ها. حالا اگه در اون مکان به جای ماشین هایی که حرکت می کردند، شکارچی هایی داشتیم که با تفنگ شکار می کردند، تکامل این پرستو ها به گونه متفاوتی بود، و اگه شکارچی داشتیم که با چاقو شکار می کردند، تکامل آنها به شکلی دیگه بود چون خصوصیات مورد نیاز برای فرار بهتر از دست این خطرهای متفاوت، با هم تفاوت داشت.

Legacy's
08-04-2013, 18:12
اخیراً نظرات خانم لین مارگولیس رو توی یک مصاحبه ای که باهاش شده بود میخوندم که بدجور به شان کارول (که نظرات منطقی تری داره) تاخته بود. این خانم در محافل علمی معروف شده به ستیزه جو! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و نظریه ی «همزیستی» رو در مقابل ارائه داده.
دوستان نظرشون در زمینه ی نظرات ایشون چیه؟
(تصویر مقاله ی مورد نظر رو اگر دوستان بیولوژیست تمایل داشتند بگن تا اسکن کنم)


جایی خوندم که گفته بود...
انگشت کوچک پای انسان ، بعد از گذشت زمان ناپدید خواهد شد ؛ چرا که به ندرت ازش استفاده میشه.

این شکل استدلال، بر اساس نظریه ی لامارک هست. نظریه ی لامارک دلیل دیگه ای برای تغییرات در جانداران معرفی می کرد که چون استدلالی غیر علمی-تجربی داشت مردود اعلام شده.

V E S T A
09-04-2013, 00:11
چند سوال کوچولو
1- اگر تکامل تدریجی بوده، چرا همه گونه ها این فرایند تکامل را طی نکردند،به عنوان مثال خیلی از موجودات به جز تفاوت اندک، عین اجداد اولیه شان هستند.
مثال : مغز دولفین از مغز یک انسان بزرگتره، چرا دولفین ها چنین روند تکاملی را طی نکردند و مثل ما انسان ها نشدند؟
2- می خواستم فقط بدونم آیا انسان قادر به انتقال هوشمندی و فرایند تکاملیش به سایر حیوانات را دارا است؟
البته خدای نکرده کفر نمیگم
ولی فقط کنجکاوی بود
مثلا یه سگ یا میمون یا دلفین و هر حیوان دیگری که بوسیله لقاح آزمایشگاهی با اسپرم یا تخمک یک انسان بارور بشه و یک موجود جدید با خصوصیات متفاوت تشکیل بشه؟
آیا یک چنین احتمال و امکانی است؟
البته یه چیزهایی بوسلیه انگلستان در مراحل اولیه انجام شد ولی فکر می کنم کل طرح متوقف شد.
و اگر چنین احتمالی باشه آیا می توان انسان هوشمند را نتیجه انتقال ژن برتری از سایر موجودات، غیر از موجودات زمین دانست؟

گونه ای که سازگار با محیط هست چه دلیلی برای تغییر داره ؟ وقتی عامل محدود کننده تولید مثل و بقا براش وجود نداره و سازگار با محیط هست سالیان سال ممکن هست

بدون تغییر بمونه .

دو گونه متفاوت هیچ وقت نمیتونن با هم جفت گیری موفقیت آمیز داشته باشن منظور از موفقیت آمیز بودن یعنی زاده های viable (زیستا) و زایا(دارای توانایی زاد و ولد)...

اگر گامت دو گونه متفاوت کنار هم باشن باز هم احتمال لقاح بینشون وجود نداره چون گامت نر هر گونه فقط گامت های ماده گونه خودش رو بارور میکنه (شناسایی گامت ها

از طریق مولکول های سطحی گامت هاست) فرضا دو گامت به خاطر شباهت مولکول سطحی بتونن لقاح داشته باشن ولی جنین حاصل از لقاح نمیتونه viable باشه علتش

هم ناسازگاری ها و تفاوت های اطلاعات ژنتیکیشونه.. حتی اگر دو گونه سلول جنین viable ایجاد کنن این جاندار امکان انتقال محتوی ژنتیکی خودش رو به نسل بعد نداره

یعنی زایا نیست .. بنابراین نمیتونه تو روند تکامل شرکت داشته باشه ..

Saeed Dz
09-04-2013, 10:03
گونه ای که سازگار با محیط هست چه دلیلی برای تغییر داره ؟ وقتی عامل محدود کننده تولید مثل و بقا براش وجود نداره و سازگار با محیط هست سالیان سال ممکن هست
بدون تغییر بمونه .

دو گونه متفاوت هیچ وقت نمیتونن با هم جفت گیری موفقیت آمیز داشته باشن منظور از موفقیت آمیز بودن یعنی زاده های viable (زیستا) و زایا(دارای توانایی زاد و ولد)...
اگر گامت دو گونه متفاوت کنار هم باشن باز هم احتمال لقاح بینشون وجود نداره چون گامت نر هر گونه فقط گامت های ماده گونه خودش رو بارور میکنه (شناسایی گامت ها
از طریق مولکول های سطحی گامت هاست) فرضا دو گامت به خاطر شباهت مولکول سطحی بتونن لقاح داشته باشن ولی جنین حاصل از لقاح نمیتونه viable باشه علتش
هم ناسازگاری ها و تفاوت های اطلاعات ژنتیکیشونه.. حتی اگر دو گونه سلول جنین viable ایجاد کنن این جاندار امکان انتقال محتوی ژنتیکی خودش رو به نسل بعد نداره
یعنی زایا نیست .. بنابراین نمیتونه تو روند تکامل شرکت داشته باشه ..
البته وستا جان محیط دائمن در حال تغییر هست و اینطور نیست که موجودی که تکامل پیدا میکنه مدت زمان زیادی به همون حالت باقی بمونه. حتی تکامل موجودات دیگر هم نوعی تغییر محیط محسوب میشه و در واقع ما هر لحظه در حال تکامل هستیم.
تکامل تمام موجودات همسان و هم شکل و هم اندازه نیست.

به گفته هاتون اینو اضافه میکنم که پژوهش هایی در اینباره در اروپا انجام شد اما با اعتراض کلیسا و ... فعلن مسکوت مونده.

Stream
09-04-2013, 11:20
اخیراً نظرات خانم لین مارگولیس رو توی یک مصاحبه ای که باهاش شده بود میخوندم که بدجور به شان کارول (که نظرات منطقی تری داره) تاخته بود. این خانم در محافل علمی معروف شده به ستیزه جو! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و نظریه ی «همزیستی» رو در مقابل ارائه داده.
دوستان نظرشون در زمینه ی نظرات ایشون چیه؟
(تصویر مقاله ی مورد نظر رو اگر دوستان بیولوژیست تمایل داشتند بگن تا اسکن کنم)


مدارک برای ساپورت این ایده (اندامک های یوکاریوت ها از همزیستی ارگانیسم های تک هسته ای پدید اومدند) وجود داره البته این به هیچ وجه در تضاد یا مقابل تکامل نیست، بخشی از کاره.

تا جایی که من می دونم (من بیولوژیست نیستم!)، این بیشتر درباره چگونگی کمک باکتری ها به تکامل سلول ها و همینطور توضیح اینکه بخش های مختلف سلول (هسته و ...) در ابتدا مکانیزم های مستقل بودند که با هم همیزیستی کردند و این همزیستی و ارتباط به همدیگه کمک کرد.


In 1981, Margulis published Symbiosis in Cell Evolution in which she proposed that the eukaryotic cells originated as communities of interacting entities that joined together in a specific order. The prokaryote elements could have entered a host cell, perhaps as an indigested prey or as a parasite. Over time, the elements and the host could have developed a mutually beneficial interaction, later evolving in an obligatory symbiosis.




البته وستا جان محیط دائمن در حال تغییر هست و اینطور نیست که موجودی که تکامل پیدا میکنه مدت زمان زیادی به همون حالت باقی بمونه. حتی تکامل موجودات دیگر هم نوعی تغییر محیط محسوب میشه و در واقع ما هر لحظه در حال تکامل هستیم.
تکامل تمام موجودات همسان و هم شکل و هم اندازه نیست.


این ممکنه که برای مدت طولانی، تکامل محسوسی صورت نگیره چون عوامل محدود کننده طول عمر موجودات (یا قابلیتشون در تولید مثل) اینقدر ضعیف بودند که اون تغییرات کوچک ژنتیک موقع تولد و تفاوت های کوچک ژنتیک بین موجودات کمکی به شانس بیشتر برای تولید مثل نمی کرده (کم و بیش مثل وضعیت فعلی ما انسان ها). البته اون سوالی که در پست 117 پرسیده شده بر اساس پیش فرض های اشتباه بوده، اینطور نیست که خیلی از موجودات تفاوت خیلی اندکی با اجدادشان داشته باشند.

کلا هوش دشمن تکامله. چون ما به خاطر بالا رفتن هوش محیط اطرافمون رو هوشمندانه تغییر میدیم تا خطرات رو کم کنیم و راحت تر زندگی کنیم، این باعث میشه که رسیدن به سن تولید مثل و تولید مثل کردن اصلا چیز سخت و پیچیده ای برامون نباشه و همه به راحتی از پسش بر بیان، برای همین هم اون تغییرات ژنتیکی دیگه کمک خاصی به شانس بیشتر تولید مثل نمی کنن و ما هم تغییر خاصی نمی کنیم. اگه الان موجودات جدیدی وارد معادله می شدن که زندگی ما رو به خطر می انداختند (مثلا جنگ با ربات ها، چیزی که در سینما زیاد می بینیم)، چون دوباره زنده موندن و رسیدن به سن تولید مثل سخت می شد، تکامل ما انسان ها یکدفعه سرعت بسیار بیشتری پیدا می کرد و خصوصیاتی در ما که بتونه مقابل اون خطر ایجاد شده بهتر مقاومت کنه، تشدید می شد (حالا هوش بیشتر، فیزیک قوی تر، مکانیزم های دفاعی قوی تر، ...) که اینها بستگی به نوع خطر ایجاد شده داشت.

Saeed Dz
09-04-2013, 11:59
این ممکنه که برای مدت طولانی، تکامل محسوسی صورت نگیره چون عوامل محدود کننده طول عمر موجودات (یا قابلیتشون در تولید مثل) اینقدر ضعیف بودند که اون تغییرات کوچک ژنتیک موقع تولد و تفاوت های کوچک ژنتیک بین موجودات کمکی به شانس بیشتر برای تولید مثل نمی کرده (کم و بیش مثل وضعیت فعلی ما انسان ها). البته اون سوالی که در پست 117 پرسیده شده بر اساس پیش فرض های اشتباه بوده، اینطور نیست که خیلی از موجودات تفاوت خیلی اندکی با اجدادشان داشته باشند.

کلا هوش دشمن تکامله. چون ما به خاطر بالا رفتن هوش محیط اطرافمون رو هوشمندانه تغییر میدیم تا خطرات رو کم کنیم و راحت تر زندگی کنیم، این باعث میشه که رسیدن به سن تولید مثل و تولید مثل کردن اصلا چیز سخت و پیچیده ای برامون نباشه و همه به راحتی از پسش بر بیان، برای همین هم اون تغییرات ژنتیکی دیگه کمک خاصی به شانس بیشتر تولید مثل نمی کنن و ما هم تغییر خاصی نمی کنیم. اگه الان موجودات جدیدی وارد معادله می شدن که زندگی ما رو به خطر می انداختند (مثلا جنگ با ربات ها، چیزی که در سینما زیاد می بینیم)، چون دوباره زنده موندن و رسیدن به سن تولید مثل سخت می شد، تکامل ما انسان ها یکدفعه سرعت بسیار بیشتری پیدا می کرد و خصوصیاتی در ما که بتونه مقابل اون خطر ایجاد شده بهتر مقاومت کنه، تشدید می شد (حالا هوش بیشتر، فیزیک قوی تر، مکانیزم های دفاعی قوی تر، ...) که اینها بستگی به نوع خطر ایجاد شده داشت.کاملن درسته، تکامل در راستای بقاست.

V E S T A
09-04-2013, 12:26
البته وستا جان محیط دائمن در حال تغییر هست و اینطور نیست که موجودی که تکامل پیدا میکنه مدت زمان زیادی به همون حالت باقی بمونه. حتی تکامل موجودات دیگر هم نوعی تغییر محیط محسوب میشه و در واقع ما هر لحظه در حال تکامل هستیم.
تکامل تمام موجودات همسان و هم شکل و هم اندازه نیست.

به گفته هاتون اینو اضافه میکنم که پژوهش هایی در اینباره در اروپا انجام شد اما با اعتراض کلیسا و ... فعلن مسکوت مونده.

بعله سعید ....

ولی جمعیتی که که هیچ عاملی برای تغییرش وجود نداره (تغییر محیطی وجود داره) یعنی سازگار بوده

با محیط و تغییرات محیط براش قابل تحمل بوده ، تغییر نمیکنه برعکس محیط نوعی رو حذف کرده که تغییر

کرده مثلا




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Limulus polyphemus یا خرچنگ نعل اسبی



255 میلیون سال هست که به همین شکل باقی مونده و تغییر نکرده قدمتش مال قبل از دایناسور هاست ولی تغییرات محیط رو تحمل کرده

و با محیط سازگار بوده. محیط نوعی رو حذف کرده که تغییر کرده ..

Saeed Dz
09-04-2013, 22:14
بعله سعید ....

ولی جمعیتی که که هیچ عاملی برای تغییرش وجود نداره (تغییر محیطی وجود داره) یعنی سازگار بوده

با محیط و تغییرات محیط براش قابل تحمل بوده ، تغییر نمیکنه برعکس محیط نوعی رو حذف کرده که تغییر

کرده مثلا








Limulus polyphemus یا خرچنگ نعل اسبی



255 میلیون سال هست که به همین شکل باقی مونده و تغییر نکرده قدمتش مال قبل از دایناسور هاست ولی تغییرات محیط رو تحمل کرده

و با محیط سازگار بوده. محیط نوعی رو حذف کرده که تغییر کرده ..
البته حرف شما درست اما تکامل که فقط تغییر شکل و ... نیست! بلکه تغییرات جزئی هم تکامل محسوب میشن. برای مثال افرادی که در کوهستان زندگی میکنن با محیط کم اکسیژن اونجا سازگار شدن (تکامل پیدا کردن چون این خصوصیت به ارث میرسه) در حالی که اگر ما به اونجا بریم دچار تنگی نفس میشیم.

B3HZ@D
09-04-2013, 22:24
تکامل همیشه در ظاهر موجودات تغییر ایجاد نمیکنه . همین مقاومت هم میتونه نوعی از تکامل باشه .
مثل ویروس ها که در مقابل آنتی بیوتیک ها مقاوم میشن . شما بعد از تکامل ویروس ها تغییری در ساختار ظاهری اونا نمی بینی .
ولی در از نظر ساختار ایمنی بدنی طوری تکامل پیدا میکنن که بدون تغییر شکل ظاهری نسبت به اون آنتی بیوتیک مقاومت نشون میدن .
شاید این خرچنگ نعل اسبی هم شامل همین قضیه بشه .

Stream
10-04-2013, 00:50
درسته و این خیلی بعیده که 235 میلیون سال موجودی بدون تکامل باقی بمونه چون این همه تغییرات در محیط باعث میشه قطعا خطرات جدیدی پدید بیان، حتی اگه خطرات مستقیم سایر جانوران نباشه خطرات محیطی مثل تغییرات آب و هوا یا فشار آب و چیزهایی از این قبیل. به هر حال ما توی این 235 میلیون سال قبل تغییرات بسیار عظیمی در زمین و شرایط زندگی داشتیم.


برای مثال افرادی که در کوهستان زندگی میکنن با محیط کم اکسیژن اونجا سازگار شدن (تکامل پیدا کردن چون این خصوصیت به ارث میرسه) در حالی که اگر ما به اونجا بریم دچار تنگی نفس میشیم.

این رو من بعید می دونم به تکامل مرتبط باشه (فقط در صورتی یک قابلیت در تکامل قوی میشه که اون نوع خطر باعث مرگ زودهنگام بشه و تاثیر منفی در قدرت تولید مثل داشته باشه، البته شاید بشه اینطور فرض کرد که به جای مرگ زودهنگام، افرادی که ضعیف تر هستن مهاجرت می کنن و قوی تر ها بین خودشون تولید مثل می کنن در کوهستان)، تا جایی که یادم میاد اینها بیشتر دلایل رشدی داره یعنی هر کودکی توی اون شرایط اگه در کوهستان بزرگ بشه نهایتا مقاوم میشه و دلایل ژنتیک نداره شبیه اسکیمو ها یا بیابان نشین ها که اگه یه بچه عادی رو اونجا بزرگ کنن مثل همون ها میشه وگرنه اونها تفاوت تکاملی خاصی ندارن. دلیل دیگه اش هم البته اینه که تکامل خیلی بیشتر از اون زمانی که فرضا یک گروه یا قبیله در منطقه ای زندگی کنند زمان لازم داره تا تغییر خاص و محسوسی رو بوجود بیاره. معمولا این افراد اونقدر در جایی نمی موندن که یک جزیره تکاملی رو پدید بیارن و همینطور در اکثر مواقع عوامل بسیار قوی تر دیگه ای هست که قدرت تولید مثل رو تحت تاثیر قرار میده (سرما/گرما، قحطی، جنگ، ...).


تکامل همیشه در ظاهر موجودات تغییر ایجاد نمیکنه . همین مقاومت هم میتونه نوعی از تکامل باشه .
مثل ویروس ها که در مقابل آنتی بیوتیک ها مقاوم میشن . شما بعد از تکامل ویروس ها تغییری در ساختار ظاهری اونا نمی بینی .
ولی در از نظر ساختار ایمنی بدنی طوری تکامل پیدا میکنن که بدون تغییر شکل ظاهری نسبت به اون آنتی بیوتیک مقاومت نشون میدن .
شاید این خرچنگ نعل اسبی هم شامل همین قضیه بشه .

کاملا درسته، چندین موجود هستند (موجوداتی که در شرایط بد و سخت زندگی می کنند مثل لجن زارها و ...) که ظاهرا تقریبا یکسان هستند و مکانیزم های بدنیشون اینقدر متفاوته که حتی بعضی مواقع در یک دسته جاندار هم قرارشون نمیدن.

تغییراتی که در تکامل پدید میاد بستگی به نوع خطری داره که در محیط هست و باعث محدود شدن قدرت تولید مثل میشه. اگه نوع خطر، شکارچی های درنده باشند (مثل محیط جنگل یا دریا)، تکامل اکثر مواقع تغییر های فیزیکی رو پدید میاره تا شانس فرار کردن رو زیاد کنه ولی تغییرات مکانیزمی رو شامل نمیشه چون اون موجود در هر حال به احتمال زیاد در سلامت کامل توسط یک شکارچی مثل شیر یا ببر، شکار میشه و اون تغییرات کوچک مکانیزمی فرقی به حال اون موجود نمی کنه. وقتی خطر از نوع شرایط سخت محیطی باشه و دلیل مرگ و میرهای زودهنگام، بیماری و مسائلی از این قبیل باشه تقریبا همیشه تکامل شکل مکانیزم های پیچیده برای زنده نگه داشتن رو به خودش می گیره. برای همینه که موجوداتی که در لجن زارها زندگی می کنن مثل مارمولک و سوسک و ... سیستم ایمنی بسیار قوی تری نسبت به موجودات جنگلی (و ما انسان ها) دارن و در شرایط بد محیطی خیلی خیلی بهتر زنده می مونن.

Saeed Dz
10-04-2013, 09:34
این رو من بعید می دونم به تکامل مرتبط باشه (فقط در صورتی یک قابلیت در تکامل قوی میشه که اون نوع خطر باعث مرگ زودهنگام بشه و تاثیر منفی در قدرت تولید مثل داشته باشه، البته شاید بشه اینطور فرض کرد که به جای مرگ زودهنگام، افرادی که ضعیف تر هستن مهاجرت می کنن و قوی تر ها بین خودشون تولید مثل می کنن در کوهستان)، تا جایی که یادم میاد اینها بیشتر دلایل رشدی داره یعنی هر کودکی توی اون شرایط اگه در کوهستان بزرگ بشه نهایتا مقاوم میشه و دلایل ژنتیک نداره شبیه اسکیمو ها یا بیابان نشین ها که اگه یه بچه عادی رو اونجا بزرگ کنن مثل همون ها میشه وگرنه اونها تفاوت تکاملی خاصی ندارن. دلیل دیگه اش هم البته اینه که تکامل خیلی بیشتر از اون زمانی که فرضا یک گروه یا قبیله در منطقه ای زندگی کنند زمان لازم داره تا تغییر خاص و محسوسی رو بوجود بیاره. معمولا این افراد اونقدر در جایی نمی موندن که یک جزیره تکاملی رو پدید بیارن و همینطور در اکثر مواقع عوامل بسیار قوی تر دیگه ای هست که قدرت تولید مثل رو تحت تاثیر قرار میده (سرما/گرما، قحطی، جنگ، ...).
ببینید این عواملی که شما گفتی (سرما، گرما و ...) همه با استفاده از فناوری قابل جبران هستند اما مشکل اینجاست که میزان کم اکسیژن در مناطق با ارتفاع بیشتر رو انسان (البته فعلن) نتونسته به واسطه ی فناوری به نوعی جبران کنه البته میتونیم بگیم بله با کپسول اکسیژن میشه جبران کرد ولی هیچکدام از ساکنین اونجا از همچین وسیله ای استفاده نمکنن و فقط زندگی عادیشون رو دارن. موردی که شما فرمودی نمیتونه درست باشه به دلیل اینکه وقتی یک انسان بالغ در اون مناطق مشکل تنفسی پیدا میکنه، مگر میشه گفت یک کودک به مرور زمان با اون شرایط بزرگ میشه عادت میکنه یا سازگار میشه، این حرف غیر منطقیه. میزان کم اکسیژن خطرات جبران ناپذیری برروی یک فرد بالغ داره چه برسه به یک نوزاد!

Saeed Dz
10-04-2013, 09:38
ببخشید من نمیدونم در اینترنت اکسپلورر 10 چطور میشه لاین رو عوض کرد (کلید اینتر کار نمیکنه) پس مجبور شدم اینو ارسال کنم در ادامه ی صحبتام. ضمن اینکه آرمان جان من دیدم شما تاکید زیادی به خطر داری و اینطور برداشت کردم (البته این برداشت شخصی من هست و شاید اینطور نباشه) که شما تاثیر این عامل رو بیش از اندازه موثر میدونی در حالی که خطر فقط یکی از عوامل هست و ما مجموعه ای از عوامل رو داریم.

Stream
10-04-2013, 11:35
ببینید این عواملی که شما گفتی (سرما، گرما و ...) همه با استفاده از فناوری قابل جبران هستند اما مشکل اینجاست که میزان کم اکسیژن در مناطق با ارتفاع بیشتر رو انسان (البته فعلن) نتونسته به واسطه ی فناوری به نوعی جبران کنه البته میتونیم بگیم بله با کپسول اکسیژن میشه جبران کرد ولی هیچکدام از ساکنین اونجا از همچین وسیله ای استفاده نمکنن و فقط زندگی عادیشون رو دارن.

ما فعلا چند هزار سال بیشتر نیست که در عصر تکنولوژی و فن آوری هستیم، این مدت اصلا کافی نیست برای اینکه بگیم انسان ها تکامل کردند مگه در شرایط خیلی خاص (ویرایش: مثل مثال پایین). ژنتیک نشون میده ما هیچ تکامل محسوسی نسبت به اجدادمون در 10 یا حتی 30 هزار سال پیش نداشتیم یعنی من و شما و انسان چینی و هندی و انسان کوهستان همونقدر با همدیگه تفاوت داریم که با اون اجداد تفاوت داشتیم.

نوع تعریف کوهستان هم مهمه البته، چیزی که من در ذهن داشتم همین کوهستان های معمول بود (ارتفاع زیر 2500 متر)، نه مثلا ارتفاعات بالای تبت و هیمالیا. شاید چیزی که مد نظرت بوده اون بوده.


موردی که شما فرمودی نمیتونه درست باشه به دلیل اینکه وقتی یک انسان بالغ در اون مناطق مشکل تنفسی پیدا میکنه، مگر میشه گفت یک کودک به مرور زمان با اون شرایط بزرگ میشه عادت میکنه یا سازگار میشه، این حرف غیر منطقیه. میزان کم اکسیژن خطرات جبران ناپذیری برروی یک فرد بالغ داره چه برسه به یک نوزاد!

توضیح نامربوط ولی شاید مفید: همیشه اینطور نیست که یک انسان بالغ قدرت سازگاری بیشتری با محیط نسبت به یک کودک داشته باشه. بدن موقع رشد قابلیت تطابق پذیری زیادی با محیط رو داره که این قابلیت ها در بزرگسالی از دست میرن، یعنی در محیطی که مثلا صداهای ناهنجار هست یک بزرگسال ممکنه سر به دیوانگی بزنه ولی یک کودک اگه در اون صداها بزرگ بشه مغزش کاملا خودش رو سازگار می کنه. چیزی که شما می گید برای مسائل بسیار جدی (مثل سرطان) صحیحه که در کودکان خطراتش بیشتره چون سیستم ایمنی ضعیف تری دارند و زودتر می میرند، ولی خیلی مسائلی که صرفا اذیت کننده هستند موقع رشد بدن می تونه خودش رو نسبت به اونها مقاوم کنه و کمبود جزئی اکسیژن یکی از اونهاست چون سیستم ترنسپورت اکسیژن در بدن در طول رشد می تونه بسته به نیاز قوی یا ضعیف بشه.

البته اگه انسان ها رو بگذاریم در ارتفاع مثلا 5000 متری (نزدیک Death zone، نه مثلا 2000 متر)، و اون افراد رو ایزوله کنیم، و چند هزار سال صبر کنیم قطعا تغییرات تکاملی رو خواهیم دید ولی این اتفاق در بین انسان های فعلی نیفتاده چون اولا ایزوله نیستند، دوما اصلا توی اون ارتفاع زندگی نمی کنن، و سوما هوششون بهشون اجازه میده که بفهمند مشکل چیه و بیان پایین تر.

البته من دو تا مقاله پیدا کردم که این قضیه رو با دیدگاه تکاملی بررسی کرده باشن:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D4.d04t04
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

هر دو نشون میدن که افرادی که در ارتفاعات زندگی می کنند تفاوت های فیزیولوژیکی با سایرین دارند، ولی نتایج برای اینکه این رو لزوما به تکامل متفاوت ربط بدن قوی نیست (البته ضعیف هم نیست و می تونه صحیح باشه).

ویرایش: خب قضیه جالب شد چون من اصلا فکر نمی کردم همچین افرادی وجود داشته باشن :دی

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اینجا نشون داده شده افرادی که حدود 3000 سال بطور مستقل در کوهستان تبت زندگی می کردند (ارتفاع بالای 4000 متر)، تفاوت های ژنتیک قوی دارند که بهشون در زندگی به اون ارتفاع کمک می کنه، و توضیح مقاله هم دقیقا همون چیزیه که من گفتم، در اون ارتفاع به خاطر خطرناک بودن این سطح بسیار کم اکسیژن خیلی از افراد در کودکی می مردند و اکثر ساکنان اونجا ژن EPAS1 (که بهش ژن سوپر ورزشکاری هم گفته میشه و خیلی از ورزشکارهای حرفه ای این رو دارند) رو دارند، ژنی که باعث میشه افراد قابلیت انتقال اکسیژن بسیار بیشتری رو داشته باشند که خب این قطعا دلایل تکاملی داشته چون پدید اومدن این ژن تاثیر بسیار مستقیمی در قابلیت زنده موندن و تولید مثل داشته.


ببخشید من نمیدونم در اینترنت اکسپلورر 10 چطور میشه لاین رو عوض کرد (کلید اینتر کار نمیکنه) پس مجبور شدم اینو ارسال کنم در ادامه ی صحبتام. ضمن اینکه آرمان جان من دیدم شما تاکید زیادی به خطر داری و اینطور برداشت کردم (البته این برداشت شخصی من هست و شاید اینطور نباشه) که شما تاثیر این عامل رو بیش از اندازه موثر میدونی در حالی که خطر فقط یکی از عوامل هست و ما مجموعه ای از عوامل رو داریم.

خطر مهمترین عامل در تسریع و جهت دادن به تکامله، در دنیایی که خطر وجود نداره تکامل (Natural Selection) هم اتفاق نمی افته، چون تنها راهی که طبیعت می تونه مشخص کنه کی با کی تولید مثل کنه طوری که تغییرات حفظ و تشدید بشن اینه که یک سری از موجودات بمیرند یا مهاجرت کنند و خلاصه از صحنه خارج بشن. انواع دیگه تکامل هم هست (مثلا S e x u a l Selection)، دلیلی که احتمالا رنگ موی روشن تکامل پیدا کرده (جذابیت جــنــسـی برای جنس مخالف) که البته این رو هم میشه نوعی خطر اجتماعی توصیف کرد.

عوامل دخیل بسیار زیاد هستند ولی خطر عاملیه که همه چیز رو به هم متصل می کنه و بدون خطر، تکامل (Natural Selection) به جایی نمی رسه بلکه نحوه های گزینش تغییر می کنند که البته نهایتا اونها هم همگی شکل های دیگه ای از خطر هستند. تکامل پروسه بی رحمیه که بر اساس فلسفه Survival of the fittest بنا شده، و وقتی این مفهوم بی معنی بشه طوری که همه به زندگی ادامه بدن (نه فقط بهترین ها)، تکامل هم بی معنی میشه.

V E S T A
10-04-2013, 14:40
البته حرف شما درست اما تکامل که فقط تغییر شکل و ... نیست! بلکه تغییرات جزئی هم تکامل محسوب میشن. برای مثال افرادی که در کوهستان زندگی میکنن با محیط کم اکسیژن اونجا سازگار شدن (تکامل پیدا کردن چون این خصوصیت به ارث میرسه) در حالی که اگر ما به اونجا بریم دچار تنگی نفس میشیم.


نظریه تکامل :

فرگشت یا تکامل(یا به گونهٔ ویژه‌ترتکامل زیستی یا اندامی) عبارتست از دگرگونی در یک یا چند ویژگی فنوتیپی موروثی که طی زمان در جمعیت‌های افراد رخ می‌دهد. ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]_note-Futuyma-1)

یا

([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
Evolution is the change in the inherited characteristics of biological populations over successive generations. Evolutionary processes give rise to diversity at every level of biological organisation, including species, individual organisms and molecules such as DNA and proteins ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])



دقیقا تکامل به فنوتیپ مربوط هست ولی فنوتیپ چیه ؟

رُخ‌نمود یا فنوتیپ یا رُخ‌مانه خصوصیات قابل مشاهده یا صفت یک ارگانیسم است.مانند خصوصیات بیوشیمیایی یا فیزیولوژیکی. فنوتیپ از بیان ژنهای یک ارگانیسم و همچنین تاثیر عوامل زیست محیطی و تعامل بین این دونتیجه می شود . ژنوتیپ یک ارگانیسم دستورالعمل های به ارث برده شده هستند که کد ژنتیکی را درون خود حمل می کنند.بسیاری از مولکول ها و ساختار هایی که با مواد ژنتیکی کد شده اند قابل مشاهده در ظاهر یک ارگانیسم نیستد، اما می توان آنها را قابل مشاهده کرد (برای مثال توسط وسترن بلات) و در نتیجه بخشی از فنوتیپ هستند. گروه های خونی انسان جز این دسته هستند .بنابراین، فنوتیپ باید شامل ویژگی هایی باشد که بتواند توسط برخی از روش های فنی به صورت قابل مشاهده درآید . توسعه بعدی اضافه کردن رفتار به فنوتیپ است، رفتارها نیز از ویژگی های قابل مشاهده هستند. در واقع روی ارتباط بالینی فنوتیپهای رفتاری پژوهش هایی انجام شده است که به طیف وسیعی از سندرمها مربوط می شوند. ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

یا


A phenotype (from Greek phainein, 'to show' + typos, 'type') is the composite of an organism's observable characteristics or traits, such as its morphology, development, biochemical or physiological properties, phenology, behavior, and products of behavior (such as a bird's nest). Phenotypes result from the expression of an organism's genes as well as the influence of environmental factors and the interactions between the two.
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
The genotype of an organism is the inherited instructions it carries within its genetic code. Not all organisms with the same genotype look or act the same way because appearance and behavior are modified by environmental and developmental conditions. Likewise, not all organisms that look alike necessarily have the same genotype.
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
Despite its seemingly straightforward definition, the concept of the phenotype has hidden subtleties. It may seem that anything dependent on the genotype is a phenotype, including molecules such as RNA and proteins. Most molecules and structures coded by the genetic material are not visible in the appearance of an organism, yet they are observable (for example by Western blotting) and are thus part of the phenotype. Human blood groups are an example... ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


تکامل تغییر در ویژگی های فنوتیپی هست که قابل انتفال به نسل بعدی باشه .. برای مثالی که زدین نوزاد اسکیمو ها رو اگر به یه منطقه گرم تر منتقل کنیم مطابق با ویژگی های آب و هوایی

همون منطقه بزرگ میشه مثال شما یه خصوصیت اکتسابی و سازگاری با محیط بوده که خصوصیت اکتسابی ژنتیکی نیست این خصوصیت جزو فنوتیپ موروثی نیست ( تو این مثال رفتار فنوتیپ

هست) فقط زمانی میشه تغییری رو به تکامل مرتبط کرد که اون تغییر منشا ژنوتیپی داشته باشه نه اکتسابی و محیطی زمانی هم میشه این رو تشخصی داد که فرد رو از محیطی که باهاش

هماهنگ شده دور کنیم اگر باز هم ویژگی رو به نسل بعد از خودش تونست انتقال بده و با وجود تغییر شرایط محیطی اون ویژگی تو نسل بعدی نمایان شد میشه گفت این فنوتیپ موروثی بوده

و اون جمعیت نسبت به خصوصیتی که دارن تکامل یافته اند..مثل این میمونه که کسی که پوست سفید داره از بدو تولد تو آفتاب بوده و پوستش تیره شده نمیشه گفت نسل بعد هم این ویژگی

رو دارن درحالی که همه فرزندان اون فرد هم ممکن هست بعد از تولد پوست سفید داشته باشن و با گذشت زمان تحت تاثیر محیط پوست تیره پیدا کنن ولی ژنوتیپشون سفیدی پوست رو منتقل

میکنه.


تکامل همیشه در ظاهر موجودات تغییر ایجاد نمیکنه . همین مقاومت هم میتونه نوعی از تکامل باشه .
مثل ویروس ها که در مقابل آنتی بیوتیک ها مقاوم میشن . شما بعد از تکامل ویروس ها تغییری در ساختار ظاهری اونا نمی بینی .
ولی در از نظر ساختار ایمنی بدنی طوری تکامل پیدا میکنن که بدون تغییر شکل ظاهری نسبت به اون آنتی بیوتیک مقاومت نشون میدن .
شاید این خرچنگ نعل اسبی هم شامل همین قضیه بشه .

تکامل همیشه در فنوتیپ ظاهر میشه فنوتیپ شامل رفتار هم میشه مثالی که زدین (البته ویروس جزو تقسیم بندی موجودات زنده نیست چون ویژگی موجود زنده رو ندارن وقتی وارد بدن موجود

زنده میشن از ساختمان و دستگاه پروتئین سازی جاندار برای تکثیر و بقا خودش استفاده میکنن در واقع ویروس فقط یه نوکلئیک اسید هست که تو پوشش پروتیینی قرار گرفته).به خاطر موتاسیون

یا جهشی که تو بعضی باکتری ها ایجاد میشه محتوی و اطلاعات ژنتیکی باکتری تغییر میکنه این حتی میتونه باعث مرگ باکتری بشه ولی در بعضی باکتری ها ژن مقاومت بر اثر موتاسیون و تکثیری

که دارن به نسل های بعدی منتقل میشه باکتری هایی که مقاوم نیستن از بین میرن و باکتری هایی که این ژن رو دارن زنده میمونن..این مثال هم فنوتیپ رفتاری هست که قابل مشاهدس + مقاومت

میتونه به صورت این باشه که مثلا سویه های باکتری های دارای ژن مقاومت توانایی تولید ماده ای رو دارن یا قدرت تحرک دارن و ... همه این موارد به فنوتیپ و رفتار باکتری مربوط میشه ..



درسته و این خیلی بعیده که 235 میلیون سال موجودی بدون تکامل باقی بمونه چون این همه تغییرات در محیط باعث میشه قطعا خطرات جدیدی پدید بیان، حتی اگه خطرات مستقیم سایر جانوران نباشه خطرات محیطی مثل تغییرات آب و هوا یا فشار آب و چیزهایی از این قبیل. به هر حال ما توی این 235 میلیون سال قبل تغییرات بسیار عظیمی در زمین و شرایط زندگی داشتیم.


کاملا درسته، چندین موجود هستند (موجوداتی که در شرایط بد و سخت زندگی می کنند مثل لجن زارها و ...) که ظاهرا تقریبا یکسان هستند و مکانیزم های بدنیشون اینقدر متفاوته که حتی بعضی مواقع در یک دسته جاندار هم قرارشون نمیدن.

تغییراتی که در تکامل پدید میاد بستگی به نوع خطری داره که در محیط هست و باعث محدود شدن قدرت تولید مثل میشه. اگه نوع خطر، شکارچی های درنده باشند (مثل محیط جنگل یا دریا)، تکامل اکثر مواقع تغییر های فیزیکی رو پدید میاره تا شانس فرار کردن رو زیاد کنه ولی تغییرات مکانیزمی رو شامل نمیشه چون اون موجود در هر حال به احتمال زیاد در سلامت کامل توسط یک شکارچی مثل شیر یا ببر، شکار میشه و اون تغییرات کوچک مکانیزمی فرقی به حال اون موجود نمی کنه. وقتی خطر از نوع شرایط سخت محیطی باشه و دلیل مرگ و میرهای زودهنگام، بیماری و مسائلی از این قبیل باشه تقریبا همیشه تکامل شکل مکانیزم های پیچیده برای زنده نگه داشتن رو به خودش می گیره. برای همینه که موجوداتی که در لجن زارها زندگی می کنن مثل مارمولک و سوسک و ... سیستم ایمنی بسیار قوی تری نسبت به موجودات جنگلی (و ما انسان ها) دارن و در شرایط بد محیطی خیلی خیلی بهتر زنده می مونن.

البته 225 میلیون سال هست که من اشتباهی 255 نوشتم ..

تغییرات محیطی حتما بوده که زمینه انقراض دایناسور ها و اشتقاق جانداران و گیاهان رو ایجاد کرده حتی تو خرچنگ نعل اسبی هم تغییر ایجاد شده ولی محیط در جهت حذف انواع تغییر کرده پیش رفته

یعنی محیط نوعی رو برگزیده که هیچ تغییری نکرده و سازگار با محیط بوده این سازگاری از مدت ها قبل ایجاد شده و چیزی نبوده که در طول زمان به وجود بیاد اگر در طول زمان تغییرات و سازگاری ایجاد میشد

الان گونه های مختلف ایجاد شده بود و میشه مثل همه جانداران بگیم نعل اسبی هم تکامل پیدا کرده ولی به خرچنگ نعل اسبی فسیل زنده میگن که با نمونه هایی که تو سنگواره ها ازش پیدا کردن تفاوتی

نداره یعنی از ابتدا سازگار بوده و انواعی که در جهت تغییر بودن حذف شده برعکس چیزی که تو تکامل اتفاق میفته ...

تکامل همیشه به خطر وابسته نیست تکامل در جهت حفظ بقاست ولی لزوما خطر باعث تکامل نمیشه مثلا بین جاندارانی که تو یه اکوسیستم زندگی میکنن هماهنگی تکاملی هست مثلا یه پرنده یا زنبور

از شهد گیاه استفاده میکنه و گرده افشانی هم انجام میده این هماهنگی تکاملی بین جانداران اکوسیستم هست یا رابطه همزیستی بین جاندارانی که نزدیک به هم زندگی میکنن ..


ببینید این عواملی که شما گفتی (سرما، گرما و ...) همه با استفاده از فناوری قابل جبران هستند اما مشکل اینجاست که میزان کم اکسیژن در مناطق با ارتفاع بیشتر رو انسان (البته فعلن) نتونسته به واسطه ی فناوری به نوعی جبران کنه البته میتونیم بگیم بله با کپسول اکسیژن میشه جبران کرد ولی هیچکدام از ساکنین اونجا از همچین وسیله ای استفاده نمکنن و فقط زندگی عادیشون رو دارن. موردی که شما فرمودی نمیتونه درست باشه به دلیل اینکه وقتی یک انسان بالغ در اون مناطق مشکل تنفسی پیدا میکنه، مگر میشه گفت یک کودک به مرور زمان با اون شرایط بزرگ میشه عادت میکنه یا سازگار میشه، این حرف غیر منطقیه. میزان کم اکسیژن خطرات جبران ناپذیری برروی یک فرد بالغ داره چه برسه به یک نوزاد!

فقط زمانی میشه بگیم که فرد تو صفتی که داره تکامل پیدا کرده که بتونه به نسل بعدش اون صفت رو منتقل کنه . همه نوزادای اسکیمو ها مثل نوزادای انسان های دیگه متولد میشن ..

روباه قطبی تو زمستون رنگش سفید و تو تابستون رنگش قهوه ای میشه رنگ پوست روباه تحت تاثیر گرما و ترشح آنزیم های تولید کننده رنگیزه هست. یعنی گرما باعث ترشح آنزیم و تولید

رنگیزه شده اگر این روباه رو منتقل کنیم به جایی که همیشه سرد هست هیچ وقت آنزیم تولید رنگیزه ترشح نمیشه . نسل بعد هم همیشه سفید هست .برای اسکیمو ها هم همینطور

اگر نوزاد اسکیمو رو به محیط با شرایط طبیعی انتقال بدیم مثل همه ماست و شاید با گذشت زمان زیاد باز هم برای رفتن به کوهستان مثل ما مشکل پیدا کنه..یا حتی نسل بعد از این فرد

نتونه شرایط کوهستان رو تحمل کنه منظورم اینه که این محیط هست که تغییرات رو روی بدن ما ایجاد میکنه و فقط زمانی میشه تغییرات رو به تکامل نسبت داد که صفت موروثی باشه ..

Legacy's
10-04-2013, 17:36
بعد از یک انتظار طولانی خوشبختانه امروز روی سرور رشد قرار گرفت. :n26:
دوستان از دست ندید:
مصاحبه با شان کارول ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مصاحبه با لین مارگوریس ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
با مطالعه ی ایندو مقاله خیلی از ابهامات تون رفع خواهد شد..

Saeed Dz
11-04-2013, 00:20
البته بی ادبی تعبیر نشه و در این شکی نیست که بند به بند مطالب شما دو بزرگوار مفید و جالب و خواندنی هست اما من این روزها واقعن وقت ندارم و دوستانی که از نزدیک با هم در تماس هستیم هم واقف هستن کاملن. حالا یا من رو از ادامه ی بحث معاف کنید یا در یک پاراگراف کوتاه به قول بزرگان اون جان کلام رو بفرمایین تا ادامه بدیم. کلید تشکر رو زدم اما واقعیت اینکه نتونستم مطالعه کنم. باور کنید الان یک هفته هستش که تلاش میکنم قسمت سوم داستان ابعاد اضافه رو تاپیک کنم اما نتونستم کاملش کنم.

Erfan.
26-04-2013, 18:41
6. عرفان توضیح داد ولی من میگم خیر. لازمه این قضیه اینه که شرایط بسیار بسیار مشابهی که در زمین پدید اومد در اون سیارات هم پدید بیاد (مثلا تکامل دایناسور ها، کشته شدنشون توسط یک شهاب سنگ و پدید اومدن اون موقعیت عالی تکاملی برای سایر موجودات، پدید اومدن قحطی ها و تغییرات آب و هوا در شرایط طبیعی، پدید اومدن موجوداتی مشابه اون حیوانات درنده روی زمین زمانی که نسل انسان ها و شامپانزه ها از هم جدا شدند و ...

چیزی که هست اینه که بسیار محتمله روالی مشابه با چیزی که ما داشتیم اونجا هم پدید اومده باشه، یعنی در یک محیط جنگل که موجودات درنده ای بودند کم کم در موجوداتی که می تونستند از دست این شکارچی ها فرار کنند هوش افزایش پیدا کنه و زمانی که هوش به اون حد خاص برسه (نسبت هوش به خطرات موجود در طبیعت)، این افزایش هوش کند و متوقف بشه و ما کم کم شاهد پدید اومدن تمدن ها باشیم.

نظر من هم این بود که شرایط می‌بایست خیلی شبیه به زمین باشه تا این اتفاق (موجودِ هوشمندِ خیلی شبیه به انسان) بیوفته، اما یه چیزی که هست(و البته نامرتبط به پرسش دوستمون) ممکنه هوش در گونه هایی به وجود بیاد که شباهتی به انسان ندارن، مثلا گونه ای از کوسه ها که تکامل یافتن. بنا به شرایطی تونستن دارای این مزیت(هوش بیشتر = زنده موندن) نسبت به بقیه کوسه ها بشن، کم کم هوششون زیاد بشه، تمدن تشکیل بدن زیر دریا و...

V E S T A
27-04-2013, 15:32
...

6- احتمال داره انسان تو سیارات شبیه به زمین دیگه هم خلق شده باشه حالا با شکل و شمایلی مشابه؟
...

...



6. عرفان توضیح داد ولی من میگم خیر. لازمه این قضیه اینه که شرایط بسیار بسیار مشابهی که در زمین پدید اومد در اون سیارات هم پدید بیاد (مثلا تکامل دایناسور ها، کشته شدنشون توسط یک شهاب سنگ و پدید اومدن اون موقعیت عالی تکاملی برای سایر موجودات، پدید اومدن قحطی ها و تغییرات آب و هوا در شرایط طبیعی، پدید اومدن موجوداتی مشابه اون حیوانات درنده روی زمین زمانی که نسل انسان ها و شامپانزه ها از هم جدا شدند و ...

چیزی که هست اینه که بسیار محتمله روالی مشابه با چیزی که ما داشتیم اونجا هم پدید اومده باشه، یعنی در یک محیط جنگل که موجودات درنده ای بودند کم کم در موجوداتی که می تونستند از دست این شکارچی ها فرار کنند هوش افزایش پیدا کنه و زمانی که هوش به اون حد خاص برسه (نسبت هوش به خطرات موجود در طبیعت)، این افزایش هوش کند و متوقف بشه و ما کم کم شاهد پدید اومدن تمدن ها باشیم.





نظر من هم این بود که شرایط می‌بایست خیلی شبیه به زمین باشه تا این اتفاق (موجودِ هوشمندِ خیلی شبیه به انسان) بیوفته، اما یه چیزی که هست(و البته نامرتبط به پرسش دوستمون) ممکنه هوش در گونه هایی به وجود بیاد که شباهتی به انسان ندارن، مثلا گونه ای از کوسه ها که تکامل یافتن. بنا به شرایطی تونستن دارای این مزیت(هوش بیشتر = زنده موندن) نسبت به بقیه کوسه ها بشن، کم کم هوششون زیاد بشه، تمدن تشکیل بدن زیر دریا و...

تو یه سیاره دیگه مشابه زمین( دارای شرایط محیطی مساعد برای ادامه حیات انسان امروزی ) نمیشه تضمین کرد انسان بتونه ادامه حیات بده ممکن هست تو این سیاره شرایط محیطی شدیدا متغیر

باشه یا فرضا متغیر هم نباشه ولی انتخاب محیطی به سمتی بره که خصوصیت برتر انسان برای ادامه حیات خصوصیت دیگه ای باشه .. انتـخاب خصوصیتی غیر از خصوصیتـی که ما برای ادامه حیـات در

زمین دارا بودیم باعث حذف تدریجی ما (یا هر گونه دیگه ای) یا به وجود آمدن گونه جدید بشه .. یعنی ادامه حیات ما به شدت و اندازه تغییرات محیطی یا انتخاب محیط بستگی داره ممکن هست تو یه کره

دیگه شرایط و تصادف (جهش) باعث شه موجوداتی به وجود بیان که برتری نسبت به ما دارن و این باعث حذف ما میشه .چیزی که ممکن هست تو زمین هم اتفاق بیفته وقتی دایناسور ها با 160 میلیون

سال ادامه حیات با تغییر شرایط محیط کاملا حذف شدن انسان امروزی که حداکثر طول بقا ی 15-20 میلیون سال داره (جدا شدن انسان سایان از خانواده گیبون ها) اصـلا غیر عـادی دور از انتظار نیسـت.




6- احتمال داره انسان تو سیارات شبیه به زمین دیگه هم خلق شده باشه حالا با شکل و شمایلی مشابه؟


امکان داره 2 تا سیاره کاملا شبیه هم باشن ؟ امکان نداره دو سیاره کاملا شبیه هم باشن کوچکترین تفاوتی بین دو سیاره شرایط محیطی متفاوت ایجاد میکنه(مثل تفاوت طول روز و شب تفاوت فاصله از

خورشید و..) این شرایط محیطی زمینه تغییرات محیطی یا ایجاد شرایط محیطی جدید و ایجاد موجودات دیگه رو فراهم میکنه که ممکن هـست نسبت به انسان برای ادامه حیات در سیاره ای که شـرایط

کنونی مشابه با کره زمین داره برتری داشته باشن...

بر فرض محال دو سیاره کاملا مشابه هم باشن به نظر مـن باز هم امـکان نداره بشـه تضمین کرد انسـان (یا موجود هوشمند مشابه انسان)بتونه تو سیاره دیگه ادامـه حیـات بده محیـط بر اساس تـصـادف

عمـل می کنه ما به صورت تصادفـی خصوصیتی داشتیم که انتخاب شدیم (فعلا برتر بوده)ممکن هست تو سیاره دیگه با همین شرایط به صورت تصادفی خصوصیتی ایجاد شه وانتخاب شه که زمینه ایجاد

گونه جدید و حذف انسان رو فراهـم کنه چیزی که در سیاره خودمون هم امکان داره اتفاق بیفته( لـزوما هوشـمندی باعث بقا نیـست مثل دایناسور ها که قدرت و سـازگاری زیـادی داشتـن و تونستـن 160

میلیون سـال ادامه حیات بدن .هـوش انسان فعلا ممکـن هست دلیل بقا و تکاملش باشه ) چیـزی که می خوام بگـم اینه که همـه چیز بر اساس تصـادف و انتخاب محیط بوده این قانـون نیسـت که مراحـل

تکامل انـسان طی بشه .. خصوصیت که باعث تکامل انسان شده به صورت تصادفی (جهش) انتخاب شده تضمینی وجود نداره این نوع تصادف تو یه سیاره دیگه هم اتفـاق بیفته یا دقیـقا همین خصوصیـت

انتخاب شه ..

B3HZ@D
27-04-2013, 15:57
وقتی دایناسور ها با 160 میلیون سال ادامه حیات با تغییر شرایط محیط کاملا حذف شدن

درود
البته دایناسورها به دلیل تغییر یکباره و بسیار سریع محیطی که بخاطر اون انفجار بوجود اومد بیشترشون از بین رفتن و اصلا وقت نداشتن که با شرایط جدید دست و پنجه نرم کنن .
یک سری هم با توجه به تغییرات زمین شروع به تغییر کردن و برای این که از گرمایی که بعد از انفجار در جو زمین حاصل شده بود باید به زیر زمین پناه میبردن که همین مسئله باعث کوچکتر شدن جثه ی خیلی از اونا شد.
البته بودن موجوداتی که از عصر دایناسورها تا الان به زندگی ادامه دادن {متاسفانه اسمشون یادم نیست} البته بیشترشون آبزی بودن.

M A S 0 U D
30-04-2013, 21:21
سلام

منشاء پیدایش انسان چی بوده؟

V E S T A
30-04-2013, 22:19
پیدایش اولین جاندار روی کره زمین طبق شواهد سنگواره ها یک پروکاریوت بوده (موجود تک سلولی) که قدمت سنگواره 3/5 میلیارد سال بوده

1/5 میلیارد سال پیش یوکاریوت ها(نظریه درون همزیستی) به وجود آمدند که یوکاریوت های دارای اندامک میتوکندری منشا سلول جانــوری و

یوکاریوت دارای اندامک پروتوپلاست منشا سلول های گیاهی بودن ..

نخستین جانداران پر سلولی هم 600 میلیون تا 1 میلیارد سال پیش از تخصصی شدن و تکامل یوکاریوت ها به وجود امدن ..

M A S 0 U D
01-05-2013, 17:28
پیدایش اولین جاندار روی کره زمین طبق شواهد سنگواره ها یک پروکاریوت بوده (موجود تک سلولی) که قدمت سنگواره 3/5 میلیارد سال بوده

1/5 میلیارد سال پیش یوکاریوت ها(نظریه درون همزیستی) به وجود آمدند که یوکاریوت های دارای اندامک میتوکندری منشا سلول جانــوری و

یوکاریوت دارای اندامک پروتوپلاست منشا سلول های گیاهی بودن ..

نخستین جانداران پر سلولی هم 600 میلیون تا 1 میلیارد سال پیش از تخصصی شدن و تکامل یوکاریوت ها به وجود امدن ..

اولین جاندار نه که!!!تازه اون اولین جاندار هم معلوم نیست چجوری جان گرفته؟
منشا پیدایش اولین انسان؟؟؟

V E S T A
01-05-2013, 19:05
توضیح پست 145# رو بخونید و توضیحات مرتبط با تکامل (2-3 صفحه اخیر) متوجه ارتباط اولین جاندار و منشاء پیدایش انسان می شین ..

مصطفی
01-05-2013, 19:59
سلام به دوستان گرامی
الان که تاپیک خلوته یه درخواست داشتم :
من قبلا یه مستند دیده بودم که از زمان big bang تا امروز رو توی یه 90 دقیقه بیان میکرد و معرفیش هم کرده بودم . حالا میخوام بدونم آیا کتابی در این خصوص و با این ویژگی هست ؟
خودم یه موقعی توی وب رفتم دنبال تایم لاین از تشکیل دنیا تا پیدایش حیات تا انسان های نخستین تا به امروز (که خب توی منابع انگلیسی چیزای عالی در این زمینه پیدا کردم ولی توی فارسی NO ). ولی الان یه کتاب خوب به زبان فارسی در این زمینه میخوام که 1 - سطح توضیحاتش متوسط به بالا و یه کم تخصصی باشه
2 - حجمش هم زیاد باشه یعنی تا اونجا که میشه توضیح مفصل داده باشه 3 آخرین و مهمترینش این که نویسنده اش به خاطر فروش ، کتاب بیرون نداده باشه . خودش هم چیزی بارش بوده باشه
من خودم رشته تحصیلی و دانشگاهیم حقوق بوده و هیچ کتابی رو تابه حال در این زمینه نخوندم (گفتم که بدونید حتی کتاب هایی مثل فیزیک یا غیره رو هم تا حالا مطالعه نکردم .
پیشاپیش ممنون

M A S 0 U D
01-05-2013, 20:35
اینجور که معلومه انسان از نسل میمونه
ولی من نمیدونم چرا میمون هنوزم میمونه؟:n13:

Legacy's
01-05-2013, 21:41
اینجور که معلومه انسان از نسل میمونه
ولی من نمیدونم چرا میمون هنوزم میمونه؟:n13:
درست نیست
از اونجا که همه ی آموزشهای مدارس و حتی آموزش عالی در ایران صدها ساله همچنان به شیوه ی منسوخ منبری انجام میشه(یک نفر منبر رفته و بقیه از راه گوش آموزش تئوری ببینند و قبول کنند) مبحث تکامل هم مشابه سایر موضوعات علمی به شیوه ی درست آموزش داده نمیشه و باعث شده ذهن ها پر از ابهام، تناقض و برداشت های اشتباه بشه..

مدارات مجتمع(ICها) از شن و ماسه(Si,Ge) ساخته شدند و انواع و اقسام متفاوت نان ها و کیک ها و... یک زمانی آرد بودند و آرد هم زمانی گندم. بله این مثالها برای شما بدیهیه ولی برای کسی که به چشم ندیده غیر قابل باوره
حکایت انشقاق تدریجی انواع و اقسام نخستیان(Primates) از هم به همین منواله. هم هزاران نوکلئوتید روی DNA شما مؤید این فرایند تدریجی هست و هم در بیرون، لایه ی سنگهای رسوبی پر از شواهد میدانی. این روند ادامه دار هست و انسان امروزی هم با انسان 2 میلیون سال دیگه بسیار متفاوت خواهد بود
پیشنهاد میکنم برای درک عینی تر، 4 قسمت Walking with Cavemen رو دانلود و تماشا کنید

V E S T A
01-05-2013, 22:17
اینجور که معلومه انسان از نسل میمونه
ولی من نمیدونم چرا میمون هنوزم میمونه؟:n13:

چرا میمون اصلا ؟

سیانو باکتری که اولین فتوسنتز کننده بوده یا همون پروکاریوت که اولین جاندار کره زمین بوده (با فرض اینکه هنوز به حیاتش ادامه میده) چرا هنوز پرو کاریوت باقی موندن ؟

چرا باکتری ها هنوز باکتری هستن ؟ چرا انسان نشدن ؟

همه موجودات کره زمین باید به سمت انسان شدن پیش برن ؟

یعنی الان نه گیاه نه خزنده نه پرنده نه دوزیست نه ماهی و... هیچ کدوم نباید باشن چون انسان به وجود اومده ؟

پیشنهادم اینه :

لطفا نظریه تکامل و مفاهیم گونه زایی ، انتخاب طبیعی، جهش ،نوترکیبی عوامل ایجاد کننده تنوع در جمعیت ها و ... رو مطالعه کنید

درباره نظریه فرضیه و تفاوتشون و دلیل قبول یه نظریه مطالعه کنید .

لازمه اینکه جواب سوالتون رو بدم آشنایی با مفاهیمی هست که گفتم برای همین میگم بهتره دربارشون مطالعه کنید..

+

خیلی علاقه مندم نظر خودتون رو درباره سوالتون بدونم ..

B3HZ@D
02-05-2013, 06:14
اینجور که معلومه انسان از نسل میمونه
ولی من نمیدونم چرا میمون هنوزم میمونه؟

در اصل زمانی یک تنه اصلی بوده که بعده ها از اون دو شاخه دیگر به وجود میاد و تکامل پیدا میکنن که نتیجه اش این چنین میشه :

یک شاخه رو میمون های فعلی و چیزی که امروز می بینیم تشکیل دادن
شاخه دیگه به اسم هومونیدها شناخته میشه که این شاخه به اسم انسان نماها یا انسان سانان شناخته میشه .
گوریل , اورانگوتان و شامپانزه ها جزو شاخه هومونید هستن و انسان هم یکی دیگر از اعضای همین شاخه فرعی بوده که به شدت تکامل یافته و به اینجا رسیده .

M A S 0 U D
02-05-2013, 09:21
ببخشید
بالاخره هرکسی یه سری ابهاماتی داره
یعنی شما میگید از اون شاخه اصلی میمونها یکی میمون امروزی در میاد و حیوانی مثل بوزینه و اورانگوتان و گوریل و ... و یک شاخه دیگه انسان هوشمند و باهوش و با اختیار و هدفمند و ارزشمند و ...
این همه تفاوت؟!!!!
یعنی از اون هوش شاخه اصلی فکر کنم 99 درصد یا بیشترش فقط به شاخه اجداد انسانی رسیده!؟:n13:

B3HZ@D
02-05-2013, 10:09
دوست عزیز دقت نمیکنین

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

همونطور که گفتم تنه اصلی به دو شاخه منشعب شده .
یک شاخه اون رو میمون های امروزی تشکیل دادن که می بینیم .

شاخه دیگه به اسم هومونید شناخته میشه که انسان نماها یا انسان سانان شناخته میشه .
این شاخه , چندین شاخه فرعی داره که شامپانزه ها - اورانگوتان - گوریل و انسان جزو اون هستن و در این بین انسان تونسته در تکامل از سایرین پیشی بگیره.

انسان هم در همون بدو به این شکل نبوده که راست راه بره یا این که ابزار سازی کنه .
بعد از میلیون ها سال جبر محیط و نوع زندگی باعث شده که به این شکل در بیاد .

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

یکی از دلایلی که انسان از مرحله حیوان گذر کرده و به انسانیت رسیده همین راست قامتی در این نژاد بوده .
راست قامتی هم به دلیل تغییر در استخوان لگن و ستون فقرات انسان حاصل شد و نتیجه اش این بوده که انسان بر خلاف دیگر همنوعان خود روی دو پا راه برود .
هیمن راست قامتی باعث آزاد شدن دست ها میشه و به انسان در کار کردن کمک میکنه و انسان روی به ابزار سازی میاره و به همین دلیل انسان میتونه با طبیعت به نوعی نبرد کنه .
و همین روند مبارزه در پیشرفت انسان از نظر ظاهری و هوشی تاثیر زیادی داره .

هوش چیزی نیست که همینطوری به کسی تعلق بگیره .
شما یک نوزاد رو در بدو تولد در جنگل بگذار و فقط خوراک اون رو تهیه کن و هیچ چیز دیگه ای اعم از حرف زدن و کارهای روزمره رو به اون آموزش نده .
بعد طی این سالیان بررسی کن که این فرزند انسان که هوشمند شناخته میشه تا چه حد میتونه زندگی خودش رو پیش ببره و با ابزار کار کنه و یا با طبیعت مقابله کنه .

انسان هم طی این سالیان با تفکر و تجربه و یادگیری به این مسائل رسیده و همین تغییر نوع شیوه زندگی روی زندگی اون تاثیر مستقیم گذاشته و باعث خیلی از تغییرات ساختاری اون شده.
شما فسیل انسان های 1000 سال پیش رو با انسان های امروزی مقایسه کنی میتونی تفاوت های اونا رو تشخصی بدی و از نظر قد و شکل و شمایل با انسان های امروزی متفاوت بودن.

تصویر زیر تغییرات استخوان جمجمه انسان رو در طی سال های متمادی به نمایش گذاشته .

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Saeed Dz
02-05-2013, 11:37
چرا میمون اصلا ؟

سیانو باکتری که اولین فتوسنتز کننده بوده یا همون پروکاریوت که اولین جاندار کره زمین بوده (با فرض اینکه هنوز به حیاتش ادامه میده) چرا هنوز پرو کاریوت باقی موندن ؟

چرا باکتری ها هنوز باکتری هستن ؟ چرا انسان نشدن ؟

همه موجودات کره زمین باید به سمت انسان شدن پیش برن ؟

یعنی الان نه گیاه نه خزنده نه پرنده نه دوزیست نه ماهی و... هیچ کدوم نباید باشن چون انسان به وجود اومده ؟

پیشنهادم اینه :

لطفا نظریه تکامل و مفاهیم گونه زایی ، انتخاب طبیعی، جهش ،نوترکیبی عوامل ایجاد کننده تنوع در جمعیت ها و ... رو مطالعه کنید

درباره نظریه فرضیه و تفاوتشون و دلیل قبول یه نظریه مطالعه کنید .

لازمه اینکه جواب سوالتون رو بدم آشنایی با مفاهیمی هست که گفتم برای همین میگم بهتره دربارشون مطالعه کنید..

+

خیلی علاقه مندم نظر خودتون رو درباره سوالتون بدونم ..
در واقع سوال دوستمون غلط بود و منظورشون چیزی دیگری بود که بهزاد پاسخ مناسبی.
توضیحات شما خیلی کامل و مفید بود وستا جان.

M A S 0 U D
02-05-2013, 14:16
نوشته شده توسط masoud_62005
حالا با همه این اوصاف هدف انسانها از زندگیشون چیه؟

مربوط به این بخش نیست و بخش علمی صحبت های فلسفی رو در بر نمیگیره.
دوست عزیز من میخوام نظر علم رو در این زمینه بدونم؟
این هوش برتر به چه درد این حیوان انسان نما میخورد؟

Saeed Dz
02-05-2013, 14:24
دوست عزیز من میخوام نظر علم رو در این زمینه بدونم؟
این هوش برتر به چه درد این حیوان انسان نما میخورد؟
ببینید اصلن این تعاریف از انسان مربوط به علم نیست بلکه تعاریفی هستن دینی و فلسفی. انسان موجود خاصی نیست یا برتر، همونطور که چشم عقاب یا ... تکامل بیشتری پیدا کرده حالا به خاطر شرایط خاص انسان هم مغزی پیشرفته تر داره نسبت به دیگر موجودات.

M A S 0 U D
02-05-2013, 14:35
پس علم ناقصه و منبع قابل اتکایی نیست چون قدرت اظهار نظر در خیلی زمینه ها رو نداره و به دیگری واگذار میکنه
علمی که انسان رو در حد حیوان بدون هدف بداند که مثل یک بوزینه فقط در فکر خوردن و آشامیدن و تولید مثل و غارت و تجاوز و کشتار و ... باشد.
والسلام

Saeed Dz
02-05-2013, 15:01
پس علم ناقصه و منبع قابل اتکایی نیست چون قدرت اظهار نظر در خیلی زمینه ها رو نداره و به دیگری واگذار میکنه
علمی که انسان رو در حد حیوان بدون هدف بداند که مثل یک بوزینه فقط در فکر خوردن و آشامیدن و تولید مثل و غارت و تجاوز و کشتار و ... باشد.
والسلام
این نظر شماس و در حالی این موضوع رو مطرح میکنید که هر لحظه به علم پناهنده میشید. شما از گرما، سرما، خطرات و ... در واقع به علم پناهنده میشید. در این شکی نیست که علم به تدریج در کامل میشه و این یکی از مزیتاش هست که به مرور به روز و کارآمد تر میشه.
هدف فقط بقاست.

M A S 0 U D
02-05-2013, 15:06
این نظر شماس و در حالی این موضوع رو مطرح میکنید که در واقع هر لحظه به علم پناهنده میشید. شما از گرما، سرما، خطرات و ... در واقع به علم پناهنده میشید. در این شکی نیست که علم به تدریج در کامل میشه و این یکی از مزیتاش هست که به مرور به روز و کارآمد تر میشه.
هدف فقط بقاست.
عرض کردم علم در بعضی زمینه ها قدرت اظهار نظر داره ولی کامل نیست
من در بعضی زمینه ها به علم نمیتوانم مراجعه کنم چون موضع ندانم گرا دارد همچنان که در بعضی دیگر مراجعه میکنم
در زندگی چیزای مهمتری از گرما و سرما و... مطرح هست



هدف فقط بقاست

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Graham reaper
02-05-2013, 17:28
سلام به دوستای خوبم.بحث شباهتای میمون به انسان افتاد.پس بزارید دونسته هامو در اختیارتون بزارم.
همتون سیر تکاملی جانوران رو میدونید.میدونید که در ابتدای خلقت همه ی زمین آب بوده.ابتدا ماهی ها بوجود اومدن.طبق تحقیقات برخی از دیرینه شناسان و جانور شناسان،ماهی ها از نوعی از آغازیان تک سلولی پدید اومدن.
چند سال پیش دانشمندی به نام چارز داروین نظریه ای رو داد که جهان رو به فکر فرو برد.نظریه ای که خیلی هم مشهوره.این نظریه میگه:جندارانی که با محیط سازگار ترند زنده میمانند.از همین نظریه اعلام کرد که انسان هم همین روند رو طی کرده که براتون مفصلا توضیح میدم.با خشک شدن زمین،بعضی از جانداران آبی از بین رفتن ولی بعضی دیگه تونستن خودشون رو با شرایط جدید وفق بدن.یعنی چون دیگه آب نبود مجبور شدن روی زمین بخزن،چون غذایی که تو آب به دست میاوردن رو نداشتن مجبور شدن از غذا هایی که در خشکی بود استفاده کنن.حالا این سوال پیش میاد که تو خشکی چی بود که میتونستن ازش تغذیه کنن؟خوب مشخصه!گیاه.این جانداران وقتی دیدن روی خشکی چیزی جز گیاه نیست مجبور شدن از گیاه برای تغذیه استفاده کنن.البته بحث جانداران گوشتخوار مربوط به نوعی جاندار که توی آب زندگی میکرده میشه که به این بحث بعدا میپردازیم.یه دانشمند که اگه اشتباه نکنم اسمش لامارک بود یه نظریه داره که میگه:از هر جای بدن بیشتر استفاده بشه اون قسمت قویتر و بزرگتر میشه.نمونه ی امروزی تر این نظریه میگه:از هر قسمت بدن خون بیشتری عبور کنه اون قسمت بزرگتر میشه.چیزی که ما تو کسایی که ورزش بدنسازی رو انجام میدن میبینیم.در ابتدای خلقت بعد از میلیونها سال حیواناتی تکامل یافتند.امّا یک حیوان شرایط خاصی داشت....میمون.در ابتدای خلقت میمون ها برای تغذیه ی خودشون مجبور بودن از شاخه ی درختا برای بالا رفتن استفاده کنن.در نتیجه دست های بزرگ و قوی و بزرگی داشتن.در ابتدای خلقت فقط میمون بوده که به معنای امروزی،دست و پا داشته.میمون ها در ابتدای خلقت دو نوع بودن:بینی باریک و بینی پهن.بینی پهن رو ما امروزه در شکل میمونهایی مثل گوریل،اورانگوتان،شامپانزه و ..... میبینیم.ولی....سر میمونهای بینی باریک چی اومد؟میمون های بینی باریک پس از میلیارد ها سال تکامل به شکل تنها جانداری در اومد که دارای قدرت عقل،درک و شعوره.انسان.
مدارکی بر مبنای اینکه ثابت میکنه میمون از نسل بینی باریک هاست وجود داره که من به دو نمونه از این مدارک اشاره میکنم.
1.چارز داروین چندین سال پیش گفته بود:در آینده ای نزدیک اسکلتی پیدا میشه که از نظر ساختاری و شکل شبیه انسانه.هیچکدوم از دانشمندای اون زمان حرفش رو قبول نکردن.امّا حرفش حقیقت داشت.چند سال پیش اسکلتی در جاوه ی اندونزی پیدا شد که دقیقا مشخصات همون چیزی رو داشت که داروین گفته بود.
2.جنین انسان در هفته ی بیستم بدنش پر از موئه.این چیزیه که در همون وقت در جنین میمون هم بدنش پر از موئه.
اینها مدارکی هستن که ثابت میکنه انسان از نسل میمونه.

Stream
02-05-2013, 18:23
پس علم ناقصه و منبع قابل اتکایی نیست چون قدرت اظهار نظر در خیلی زمینه ها رو نداره و به دیگری واگذار میکنه
علمی که انسان رو در حد حیوان بدون هدف بداند که مثل یک بوزینه فقط در فکر خوردن و آشامیدن و تولید مثل و غارت و تجاوز و کشتار و ... باشد.
والسلام

علم درباره چیزهایی که می تونه بررسی کنه تنها منبع قابل اتکاست (یعنی در یه بحث علمی، هیچ منبعی که استاندارد های علمی رو نداشته باشه قابل اتکا نیست). وقتی سوالی پرسیده میشه که علمی نیست، علم نمی تونه نظر بده. اگه سوال بپرسید "رنگ تنهایی چیست"، علم پاسخی براتون نداره ولی چنین چیزی رو در ادبیات پیدا می کنید.


عرض کردم علم در بعضی زمینه ها قدرت اظهار نظر داره ولی کامل نیست
من در بعضی زمینه ها به علم نمیتوانم مراجعه کنم چون موضع ندانم گرا دارد همچنان که در بعضی دیگر مراجعه میکنم
در زندگی چیزای مهمتری از گرما و سرما و... مطرح هست


قطعا شما در بعضی زمینه ها نمی تونید به علم مراجعه کنید چون یا علم هنوز پاسخی نداره، یا سوال پرسیده شده علمی نیست.

چیزهای مهمتری هم برای ما از تولید مثل و گرما و سرما و غذا و بقا و ... ممکنه باشه چون هوش داریم و ما این چیزها این مسائل رو برای خودمون تعیین می کنیم. اینکه هدف واقعی انسان از زندگی چیست و چرا انسان زنده است و ... سوال علمی نیست، شکل علمی این سوال اینه:

چه عواملی باعث میشن که هدف های مختلف در زندگی انسان پدید بیان؟

علم همیشه در جست و جوی علت ها و روابط بین پدیده هاست، نه به دنبال هدف ها و مقصود ها (پرسش How ، نه پرسش Why) و اینجاست که شاخه هایی از علم مثل روانشناسی و روانپزشکی و Neuroscience و ... سعی در پاسخ دادن می کنند و تا الان هم خیلی از مسائل رو حل و فصل کردند و اتفاقا ریشه تکاملی بسیار زیبایی هم داره. برای پرسش هایی که شکل علمی ندارند یا هنوز علم بهشون نمی تونه پاسخ بده، دیدگاه های مختلف فلسفی هست که میشه بهشون مراجعه کرد یا مثل بعضی ها همون حالت علم رو داشت: ندانم گرا.

M A S 0 U D
02-05-2013, 18:47
سوال

میشه بفرمایید آن تک سلول اول که منشاء موجودات عالمه چه طور به وجود آمده است؟ و چگونه جان گرفته است؟

Stream
02-05-2013, 18:52
Graham reaper ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) عزیز ممنون ولی صحبت های شما چند اشکال داشت:

* بیرون رفتن حیات از دریا به خشکی به دلایل مخلوطی بوده... ابتدا همون گیاهان هم در دریا بودن و نزدیک ساحل نمی تونستن در خارج از آب ادامه بدن. ابتدا اون گیاهان نیاز بوده بتونن خارج از آب به حیات ادامه بدن (وگرنه اصلا غذایی نبود)، دلیل اون هم بیشتر جزر و مد بوده. الان باور اکثریت هست گه اگه ماه نبود و ما جزر و مد نداشتیم، حیات احتمالا هیچ وقت از آب بیرون نمیومد.

* حرف لامارک کاملا اشتباهه و منسوخ شده. تکامل ارتباطی به اینکه از عضو چقدر استفاده میشه نداره، تکامل به این ارتباط داره که چقدر اون عضو باعث میشه اون موجود شانس تولید مثل داشته باشه (پیدایش بعضی از عضو ها مثل دم و شاخ و ... در خیلی از موجودات فقط به دلیل ترساندن بقیه بوده و هیچ وقت ازش استفاده نشده). مثلا زرافه ها که گردن دراز دارند به این دلیل نیست که از گردنشون زیاد استفاده کردند (استفاده از چیزی در طول حیات تغییری در ژنتیک موجود ایجاد نمی کنه)، به این دلیل بوده که در محیطی بودند که غذا در ارتفاعات بوده و برای خوردن، اونهایی بهتر می تونستند غذا پیدا کنند که گردن درازتر داشتند، و گردن درازتر ها با هم ازدواج کردند و فرزندانشون هم این خاصیت رو حفظ کردند و ... ، چیزی که ما در ورزشکاری انجام میدیم فقط مال خودمون هست و تاثیری در نسل بعدیمون نداره.

* بر همین اساس، دلیل دست های بزرگ و قوی (و همینطور قدرت بالای تعادلی میمون)، زیاد انجام دادن این کار نیست. دلیلش اینه که اونهایی که بنا به جهش های ژنی (مرحله اول تکامل) دست هایی نسبتا بزرگ تر و قدرت تعادلی نسبتا بهتر داشتند، بهتر زنده موندند و این ژن ها به نسل های بعدی منتقل شد و این قضیه اینقدر تکرار شد که الان میمون ها به این مرحله رسیدند.

* نزدیک ترین گونه میمون ها به ما شامپانزه ها هستند البته گونه های بسیار نزدیک دیگه ای هم بودند که منقرض شدند.

* مدارکی که ثابت می کنند انسان و میمون ها، از یک جد مشترک هستند (نه اینکه انسان از نسل میمون هاست)، بسیار بیشتر از این دو چیزی است که شما گفتید. بیشتر از 30 نوع مدرک مستقل وجود داره که همه به جواب یکسان می رسند و هر کدوم به تنهایی می تونسته این قضیه رو بطور مطلق اثبات کنه.


سوال

میشه بفرمایید آن تک سلول اول که منشاء موجودات عالمه چه طور به وجود آمده است؟ و چگونه جان گرفته است؟

این سوالی است که کماکان در علم پاسخی براش پیدا نکردیم. البته اولین موجود زنده تک سلول نبوده، سلول بسیار پیچیده است و میلیون ها سال بعد از اون قضیه پدید اومده، ما خیلی خوب می دونیم سلول چطور پدید اومده.

این قضیه بی ارتباط به تکامل هم هست. تکامل ادعایی درباره منشاء حیات نداره، تکامل درباره تغییرات گونه ها در گذر زمان بر اساس جهش های ژنی و انتخاب طبیعت و محیط اطراف در تاثیرات اون تغییرات در زنده موندن و تولید مثل موجودات است.

Saeed Dz
02-05-2013, 19:04
سوال

میشه بفرمایید آن تک سلول اول که منشاء موجودات عالمه چه طور به وجود آمده است؟ و چگونه جان گرفته است؟
آرمان عزیز پاسخ دادن اما نظر شخصی بنده این هستش که دلیلش یک بی نظمی یا اشتباه باعث شده اولین سلول بوجود بیاد. دقیقن همون دلیلی که باعث شده انسان بوجود بیاد.

Graham reaper
02-05-2013, 19:16
آغازیان با سلول ها تفاوت های اساسی دارن.ساختار خیلی ساده تری نسبت به سلول ها دارن.منظور من از آغازی تک سلولی چیزی شبیه یه باکتری یا ویروس نیست.منظور من همون آغازیانه.ولی یه چیزی انکار ناپذیره و اونم قدرت خداونده.من نظریه ی لامارک رو تصدیق نمیکنم.ولی نظریه ی داروین تا یه حدودی درسته و جای شک در این قضیه نیست.

Saeed Dz
02-05-2013, 19:20
آغازیان با سلول ها تفاوت های اساسی دارن.ساختار خیلی ساده تری نسبت به سلول ها دارن.منظور من از آغازی تک سلولی چیزی شبیه یه باکتری یا ویروس نیست.منظور من همون آغازیانه.ولی یه چیزی انکار ناپذیره و اونم قدرت خداونده.من نظریه ی لامارک رو تصدیق نمیکنم.ولی نظریه ی داروین تا یه حدودی درسته و جای شک در این قضیه نیست.
خب فرقی هم نمیکنه، کلن همیشه یک اشتباه یا یک بی نظمی باعث جهش یا تغییر میشه.

Graham reaper
02-05-2013, 19:23
جهش به دلایل مختلفی اتفاق میافته.یکی از این دلایل جا به جایی برخی از ژن هاست یا تاثیرات هسته ای یا اتمی هم ممکنه باعث ایجاد جهش بشه.

Saeed Dz
02-05-2013, 19:26
جهش به دلایل مختلفی اتفاق میافته.یکی از این دلایل جا به جایی برخی از ژن هاست یا تاثیرات هسته ای یا اتمی هم ممکنه باعث ایجاد جهش بشه.
البته منظور من جهش به اون معنی که در نظریه تکامل اتفاده میشه نبود، منظورم معنای کلی هستش که ما از جهش استنباط میکنیم.

Graham reaper
02-05-2013, 19:34
یعنی مثل اینکه از یه فرد قد کوتاه فرزندی با قد بلند به دنیا بیاد؟

Saeed Dz
02-05-2013, 19:47
یعنی مثل اینکه از یه فرد قد کوتاه فرزندی با قد بلند به دنیا بیاد؟دقیقن اینطور نه اما میشه گفت بله اون برداشتی که از ظاهر این مثال میشه.

Legacy's
02-05-2013, 20:45
آغازیان با سلول ها تفاوت های اساسی دارن.ساختار خیلی ساده تری نسبت به سلول ها دارن.منظور من از آغازی تک سلولی چیزی شبیه یه باکتری یا ویروس نیست.منظور من همون آغازیانه.ولی یه چیزی انکار ناپذیره و اونم قدرت خداونده.من نظریه ی لامارک رو تصدیق نمیکنم.ولی نظریه ی داروین تا یه حدودی درسته و جای شک در این قضیه نیست.
1. هم آغازیان تک سلولی داریم و آغازیان پرسلولی
مثل یک آجر تنها و یا یک ساختمان پر آجر
پس معنی نداره که بگیم : «آغازیان با سلول ها تفاوت های اساسی دارن.ساختار خیلی ساده تری نسبت به سلول ها دارن»
یک قطره آب حوض رو تابحال زیر میکروسکوپ ملاحظه کردید؟

2. نظریه ی لامارک اشکالی که داشت این بود که به ارث رسیدن صفات اکتسابی رو تأیید می کرد. اشکالش رو هم ویسمن با آزمایشات طولانی که انجام داد اثبات کرد

3. یکبار می فرمایید «نظریه ی داروین تا یه حدودی درسته» بلافاصله تأکید می کنید «جای شک در این قضیه نیست»:n04:

جهش به دلایل مختلفی اتفاق میافته.یکی از این دلایل جا به جایی برخی از ژن هاست یا تاثیرات هسته ای یا اتمی هم ممکنه باعث ایجاد جهش بشه.
جابجایی ژن ها به تعبیر شما علت جهش نیست بلکه معلول هست
این عوامل برای جهش در DNA تابحال مورد تأیید قرار گرفته: بعضی مواد شیمیایی - بعضی مواد دارویی - پرتوهای رادیواکتیو . البته اشتباهات اتفاقی در کپی/رونویسی DNA/RNA رو هم باید در نظر گرفت

البته منظور من جهش به اون معنی که در نظریه تکامل اتفاده میشه نبود، منظورم معنای کلی هستش که ما از جهش استنباط میکنیم.
در نظریه ی انتخاب طبیعی صحبتی از جهش های DNA نیست و هیچ استفاده ای از اون در اثبات یا رد نظریه نشده
گرچه آزمایشات روی اسید ریبونوکلئیک به قرن 19 برمی گرده ولی DNA رو واتسون و کریک در قرن 21 و جهش رو هم دووریس در اوایل قرن بیست کشف کردند
بهتره اصل نظریه ی انتخاب طبیعی رو فارغ از مباحث مربوط به DNA و به همون صورت که داروین می دید نگاه کنید

یعنی مثل اینکه از یه فرد قد کوتاه فرزندی با قد بلند به دنیا بیاد؟
مثالی که شما زدید سهله، حتی از والدین سیاه پوست فرزندان سفید پوست هم بوجود میاد و این نوع ظهور صفات در بسیاری موارد اصلاً هیچ ربطی به جهش نداره
آلل های غالب و مغلوب که حاصل سالها آزمایشات مندل هست رو مطالعه کنید

Saeed Dz
02-05-2013, 22:23
البته منظور من جهش به اون معنی که در نظریه تکامل اتفاده میشه نبود، منظورم معنای کلی هستش که ما از جهش استنباط میکنیم.در نظریه ی انتخاب طبیعی صحبتی از جهش های DNA نیست و هیچ استفاده ای از اون در اثبات یا رد نظریه نشده
گرچه آزمایشات روی اسید ریبونوکلئیک به قرن 19 برمی گرده ولی DNA رو واتسون و کریک در قرن 21 و جهش رو هم دووریس در اوایل قرن بیست کشف کردند
بهتره اصل نظریه ی انتخاب طبیعی رو فارغ از مباحث مربوط به DNA و به همون صورت که داروین می دید نگاه کنید

خب این توضیحات چه ربطی داشت به بحث من و دوستمون؟!!
ما در مورد تکامل یا انتخاب طبیعی صحبت نمیکردیم، دقت میکردید کاملن واضح بود.

Legacy's
02-05-2013, 22:33
خب این توضیحات چه ربطی داشت به بحث من و دوستمون؟!!
ما در مورد تکامل یا انتخاب طبیعی صحبت نمیکردیم، دقت میکردید کاملن واضح بود.
شما گفتید:


جهش به اون معنی که در نظریه تکامل اتفاده میشه
در حالیکه نظریه ی جهش ربطی به نظریه ی انتخاب طبیعی داروین(بقول شما تکامل) نداره و استفاده ای ازش نشده. دو نظریه ی مجزاست
توضیحات هم از بابت روشن شدن تقدم و تأخیر نظریات بود:n18:

Saeed Dz
02-05-2013, 22:58
شما گفتید:
در حالیکه نظریه ی جهش ربطی به نظریه ی انتخاب طبیعی داروین(بقول شما تکامل) نداره و استفاده ای ازش نشده. دو نظریه ی مجزاست
توضیحات هم از بابت روشن شدن تقدم و تأخیر نظریات بود:n18:
بله درسته.

shabe.saket
02-05-2013, 23:31
البته نظریه ی توحیدی خلقت با نظریه تکامل در تضاد هستش.


آرمان عزیز پاسخ دادن اما نظر شخصی بنده این هستش که دلیلش یک بی نظمی یا اشتباه باعث شده اولین سلول بوجود بیاد. دقیقن همون دلیلی که باعث شده انسان بوجود بیاد.

اینا همش جهانبینی های شخصی ه که کوچکترین ربطی به داروینیسم نداره.....

Saeed Dz
02-05-2013, 23:43
اینا همش جهانبینی های شخصی ه که کوچکترین ربطی به داروینیسم نداره.....
فکر نمیکنم بوجود اومدن تدریجی جهان و هر آن چیزی که در اون هست همراه با قوانین حاکم بر اون با اینهمه سند و مدرک کوچکترین تناسبی با خلق 6 روزه ی جهان داشته باشه یا اینکه این جهان بینی شخصی باشه!
بله نظریه ی توحیدی خلقت هیچ ربطی نداره به نظریه تکامل، دوستان شما صفحه ی پیش مطرح کردن.

shabe.saket
02-05-2013, 23:56
کسی از خلق جهان در 6 روز و دنده چپ حرفی نزده
و علم هم گوشش بدهکار این حرفا نیست

بدیهی ه که تکامل با آفرینش گرایی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] F%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C+[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] %25D8%25B4%25E2%2580%258C%25DA%25AF%25D8%25B1%25D8 %25A7%25DB%258C%25DB%258C&cd=1&hl=en&ct=clnk) سرجدل داره
ولی شما میفرمایید نظریه توحیدی خلقت که کارش به کیهان شناسی و خلقت عظیم میرسه که داروینیسم در این مقوله دخالت نمیکنه...

Saeed Dz
03-05-2013, 00:03
کسی از خلق جهان در 6 روز و دنده چپ حرفی نزده
و علم هم گوشش بدهکار این حرفا نیست

بدیهی ه که تکامل با آفرینش گرایی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] F%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C+[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] %25D8%25B4%25E2%2580%258C%25DA%25AF%25D8%25B1%25D8 %25A7%25DB%258C%25DB%258C&cd=1&hl=en&ct=clnk) سرجدل داره
ولی شما میفرمایید نظریه توحیدی خلقت که کارش به کیهان شناسی و خلقت عظیم میرسه که داروینیسم در این مقوله دخالت نمیکنه...
به نظرم صفحه ی پیش خودم اشاره کردم که ما در مورد تکامل و ... صحبت نمیکردیم.

ما در مورد تکامل یا انتخاب طبیعی صحبت نمیکردیم، دقت میکردید کاملن واضح بود.

صحبت های ما پیرامون این موضوع بود.

سوال

میشه بفرمایید آن تک سلول اول که منشاء موجودات عالمه چه طور به وجود آمده است؟ و چگونه جان گرفته است؟

که آرمان لطف کرد توضیحاتی داد و من هم نظر شخصی خودم رو عنوان کردم.

آرمان عزیز پاسخ دادن اما نظر شخصی بنده این هستش که دلیلش یک بی نظمی یا اشتباه باعث شده اولین سلول بوجود بیاد. دقیقن همون دلیلی که باعث شده انسان بوجود بیاد.

Legacy's
03-05-2013, 00:23
ضمن تأیید نظرات شما دو دوست محترم،
و ضمن احترام تام و تمام برای همه ی بزرگان، به یک آقای خیلی معروفی که زمانی در نجف ساکن بود عده ای عوام گفتند که شخصی بنام داروین گفته انسان از نسل میمون هست. اون جناب آقا هم کتابی در رد داروینیسم نوشت! :n04:
توی ایالات متحده هم عده ای متعصب که تلاش عجیبی می کنند تا چشم بر واقعیات ببندند هر از گاهی سر و صدا بپا می کنند که نباید بصورت رسمی و مستقل به نظریات علمی از این دست پرداخته بشه ...
در همین جامعه ی فوق مدرن ما هم همیشه کسانی هستند که بدون مطالعه ی الف تا ی و بررسی به روش علمی، فی البداهه و به ضرب و زور سعی کردند برداشت اشتباه خودشون از هر دو حوزه ی شناختی و معرفتی رو بجای سخنان علم و دین قرار داده و وانمود کنند که ایندو در مقابل هم هستند
آیا سوء تفاهم(بفارسی: بدفهمی) چیزی غیر از اینه؟

در حالیکه همون خدایی که به سخنانش رجوع و استناد میشه هیچوقت نمیگه سخنان من رو تأویل و تفسیر کنید تا بفهمید آفرینش چگونه آغاز شد بلکه به روشنی روز میگه : «در روی زمین سیر و سفر کنید تا ببینید آفرینش چگونه آغاز شد» چون نتایجی که از این راه بدست میاد دیگه تأویل و تفسیر بردار نیست. مگر داروین کاری غیر از این کرد؟
چه کسی در کل تاریخ بشر تا بحال به دستور بالا عمل کرده غیر از داروین؟
اون کسی که گوشه ی پستوی خانه نشسته و همه چیز رو بطور ذهنی! اثبات و رد میکنه اونه که ضد کلام خداست نه داروین. خدایش رحمت کناد:n16:

B3HZ@D
03-05-2013, 01:52
در روی زمین سیر و سفر کنید تا ببینید آفرینش چگونه آغاز شد

درود

با تمام احترام به گفته شما :n16:...ولی دقیقا مشکل همین جمله است .
خلقت میگه که همه موجودات از ابتدا به همین شکل آفریده شدن و یک شخص در پشت این قضیه بوده و موارد مورد نظر رو به سلیقه خودش انتخاب کرده .
مثلا خواسته که انسان ظاهر این چنینی داشته باشه یا این که در دستانش 5 انگشت داشته باشه .
و اصلا حرفی از روند تغییرات در سالیان دراز در بین موجود زده نشده و نمیشه و اون رو کفر میدونن.
[البته خلقت مواردی که خارج از لیست جانداران هست رو فاکتور گرفتم و موضع خلقت گرایی پیرامون آفرینش اونا رو مطرح نمیکنم]

ولی علم موضعش مخالفه و با توجه به مدارک و سنگواره و فسیل ها و بررسی اونا این گفته مربوط به آفرینش لحظه ای رو رد میکنه
و تکامل چندین میلیون ساله رو دلیل تغییر وضعیت ظاهری و رفتاری موجودات میدونه و ...

خیلی ها هستن که با توجه به این جمله "در روی زمین سیر و سفر کنید تا ببینید آفرینش چگونه آغاز شد" به دنبال شخص تاثیر گذار در این مورد هستن و اون رو به قدرت های بالاتر مرتبط میکنن و خیلی راحت به جواب مشخصی میرسن.
ولی علم و به خصوص داروین دنبال اون جواب ساده {شخص آفریننده} نبود و راهی رو رفت که خیلی از معماها رو حل کرد و جواب های علمی معتبر و قابل اتکایی ارائه کرد که هنوز هم هیچ مستند و مدرکی علیه اون پیدا نشده.

و اینجاست که فرق بین این دو مشخص میشه :n01:

Legacy's
03-05-2013, 08:46
خلقت میگه

جسارتاً خلقت واقعی همینی هست که ما الان بر اون اتحاد نظر داریم. نظرات غیر از اون رو می دانیم که درست نیست و نه گفته ی یک خداباور واقعی هست و نه گفته ی یک دانشمند. چون این دستور واضح و مسلّم خود خداست که در موضوعات تجربی، به روش تجربی عمل کنید و بس. ما هم بهتره مرز موضوعات علمی با ادعاهای غیر علمی رو دقیق بشناسیم و دائم بر طبل وجود یا عدم وجود دعوا بین ایندو نکوبیم

ببین فرض کن دو نفره داریم معادلات دیفرانسیل و انتگرال رو با هم بررسی می کنیم، شخص سوم تازه واردی یهو می پره وسط بحث و میگه از کجا معلوم اصلاً 2x2=5 ؟ باید برام ثابت کنی!
آیا شما انرژی خودت رو بر سر ادامه ی بحث اصلی متمرکز می کنی و یا بهش جواب میدی؟ (در حالیکه میدونیم اون چون سر از بازی ما در نمیاره و حوصلش سر رفته بهرحال فقط قصدش اینه صفحه ی شطرنج ما دو نفر رو یکجوری برداره و بریزه توی هوا )

B3HZ@D
03-05-2013, 10:59
این تعصب است که نمی‌گذارد چشم انسان حقایق را ببیند.

اگر چیزی رو نمیدونیم و برای اون جوابی نداریم بهتره بگیم که نمیدونیم یا این که از بحث کنار بکشیم و صحبتی نکنیم .
نه این که با این جور صحبت ها و جملات برای دلداری دادن خودمون و دفاع از عقاید پافشاری کنیم .
این هم از عواقب بحث علمیه !!!

shabe.saket
03-05-2013, 11:50
من نمیتونم بفهمم که چرا گروهی از جامعه علمی، تکامل داروینی را به حوزه کیهان شناسی میکشاند...
بنظر می آید که:
اشتباه است تکامل داروینی را رد کنیم...
و اشتباه است که تکامل داروینی را صرفآ با کیهان آفرینی، به جدل بیندازیم.....

Saeed Dz
03-05-2013, 12:16
خلقت موجودات عالم به هر ترتیبی که باشد تحت اراده خداوند یکتا بوده و حتی اگر فرض بر این باشد خلقت از آن تک سلول آغاز شده خلقت آن نیز با اراده خداوند بوده است و لاغیر
ما به هیچ وجه زندگی حیوانی و بدون هدف را قبول نکرده و برای زندگی خود اهداف متعالی قائل بوده و به انسان به عنوان مخلوق برگزیده خداوند یکتا نگریسته و بدان مفتخریم.
برای صحبت هاتون سند، دلیل و مدرک ارائه بدید، به قول هادی عزیز اینا فقط جهان بینی شخصی هستش.


علم ناقص بشر امروزی چون از جواب دادن به سوالات و مسائل اساسی زندگی انسان عاجز است بهتره که موضع ندانم گرا اتخاذ کرده و اظهار نظر در اینگونه مسائل را به منابع دیگر واگذار کند و صحبتی به میان نیاورد و همچنان در جهت کمال صبرکند و به انتظار بنشیند ...
ببینید من با خیلی از افراد، نه تنها شما بلکه استادان شما در این باره بحث کردم و همیشه در پایان اونها بودن که به دلیل تعصب و فرار از قبول حقیقت بحث رو ترک کردن. ضمن اینکه دوباره میگم اینجا محل بحث فلسفی نیست و شما بدون توجه به این مسئله اسرار دارید بحث رو به حاشیه ببرید اما از این صحبت ها (تخریب علم و جامعه ی علمی) در نهایت این رو خواهید عنوان کرد که عقل بشر ناقص هستش، حالا از کجا معلوم که ناقص هستش؟! چون اونطور که شما و دوستانتون میگید عقل ناقص و قادر به تشخیص نیست.
بنیان های چیزی که شما اون رو منبع عنوان میکنید اونقدر ضعیف هست که نیازی به بحث گذاشتن نداشته باشه.

من نمیتونم بفهمم که چرا گروهی از جامعه علمی، تکامل داروینی را به حوزه کیهان شناسی میکشاند...
بنظر می آید که:
اشتباه است تکامل داروینی را رد کنیم...
و اشتباه است که تکامل داروینی را صرفآ با کیهان آفرینی، به جدل بیندازیم.....هادی جان دوستمون هدفش فرق میکنه با پرسشگری! و کاملن هم مشهوده.

Legacy's
03-05-2013, 12:45
دوستان
در یک بحث علمی، زود از کوره نباید در رفت
در مقابل مخاطب هم نباید موضعگیری تند کرد
قرار نیست حرف خودمون رو بزور به کرسی بنشونیم
واقعیت چه بپذیریم و چه نپذیریم منطبق هست با عقل و تجربه. و غیر واقع هم منطبق بر جهل و برداشتهای قشری. هر دو هم عیان است
پس محیط هیجانی و احساسی تولید نکنیم که از هر نظر با عقل ناسازگاره


علم ناقص بشر امروزی چون از جواب دادن به سوالات و مسائل اساسی زندگی انسان عاجز است بهتره که موضع ندانم گرا اتخاذ کرده و اظهار نظر در اینگونه مسائل را به منابع دیگر واگذار کند و صحبتی به میان نیاورد و همچنان در جهت کمال صبرکند و به انتظار بنشیند ...
ای بابا من فکر کردم شما به صراط مستقیم اومدید چی شد باز؟
عزیزم
نه شما از دوستان این تاپیک متدین تر هستید که تظاهر به دفاع از برداشتهای قشری و اشتباه دینی خودتون دارید می کنید که اصلاً جاش اینجا نیست و نه یک صدم بعضی دوستان در اینجا مطالعه ی علمی کافی دارید. لطفا عبارات تحریک آمیز هم استفاده نفرمایید تا بعضی دوستان موضع گیری احساسی نکنند..

بله این درست که همه چیز رو به جلو و کامل شدن هست
برداشتهای دینی من و شما هم رو به تکامل هست. زمانی بود که رادیو و ویدئو حرام بود. زمانی شطرنج حرام بود. اما الان چطور؟ پس یعنی دین هم رو به کمال هست و حتی از یافته های علمی برای تکمیل خودش استفاده می کنه(مثل جریان حلال شدن گوشت کوسه که احتمالاً از کش و قوس های اون بی خبرید) حالا شما حق ندارید برگردید به 40 سال قبل و بگید نه همه ی اینها حرام! به شما خواهند گفت متحجر و قشری. ضد دین. ضد عقل. از طرفی بعنوان یک شخص متدین این حق رو هم ندارید که بگید پس دین ناقصه چون یک زمان میگه حرام یک زمان میگه حلال پس رهاش کنیم!(درست کپی صحبت شما درباره ی علم)

مشکل خاورمیانه ی فعلی همین هست که عده ای عقل رو تعطیل کردند و به سلف برگشتند. نتیجه رو خودتون ببینید. برداشتهای غلط دینی اونها شده دستمایه برای یکی از بزرگترین توحش های شناخته شده در تاریخ

میگن وقتی خداوند عقل رو آفرید قسم خورد که بر اساس عقل قضاوت خواهد کرد و جزا خواهد داد. اگر 30 ثانیه فکر کنید می بینید این خیلی حرف سنگینی هست.
پس عقل رو تعطیل نکنید و همیشه در هر زمینه ای پیروی از اهل همون علم کنید نه اینکه مراجعه کنید به برداشتهای کوته نظرانه و قشری که اثبات پذیر نیست
:n11::n16:

Stream
03-05-2013, 14:05
دوستان دقت کنید بحث به مسائل سیاسی و مذهبی کشیده نشه. بررسی کردن اینکه ایده های مختلف کیهان آفرینی (Theism, Deism, Pantheism, ...) بطور کلی و سازیگاریشون با تکامل در این تاپیک قطعا می تونه بحث بشه ولی لطفا صحبت هاتون رو به ایدئولوژی و باورهای خاصی محدود نکنید چون هم فرقی نداره (ادعاهای اکثر ایدئولوژی ها در این زمینه ها تقریبا یکسانه) و هم باعث گمراهی بحث و بوجود اومدن مسائل دیگه میشه.

--

درباره ایده خالق Theist ای دوستان دقت کنند، یک موقع هست یک نفر میگه همه چیز به خواست اون خالق هست و بنابرین گردش زمین به دور خورشید هم همینطور، و خب قوانین طبیعت هستند که چگونگی این قضیه رو توضیح میدن. این نوع باور مشکلی با علم نداره چون در مقابل علم قرار نمی گیره. درباره تکامل هم چنین توضیحی میدن که خواست اون خالق بوده که موجودات به این شکل پدید بیان و تکامل روشی بوده که باهاش این کار رو انجام داده. خیلی از دانشمندان به خصوص تا سال های حدود 1850 چنین باورهایی داشتند (نکته جالب: ارتباط اواسط اون قرن رو با موضوع تاپیک بیابید!).

یک زمان هست که یک نفر میگه علم و عقل ما ناقص است و ما درست نمی فهمیم دنیا به چه شکله، پس دلیل گردش زمین به دور خورشید، جاذبه نیست و دلیلش خواست اون خالقه... چون علم نمی تونه خیلی چیزها رو توضیح بده (مثل منشاء کیهان) پس ما ولش می کنیم و پس علم بهتره صحبتی درباره چرخش زمین به دور خورشید نکنه. این موقعه که ما به جاده خاکی رفتیم و به قول دوستان عقل رو تعطیل کردیم.

--

همونطور که دوستان گفتند این باورها جهان بینی های شخصی است. و جهان بینی های شخصی اصلا در بحث های علمی جایی نداره. در دنیای علم فقط چیزی صحیح و قابل قبوله که به روش های علمی و با استاندارد های علمی توضیح داده شده باشه. برای همین چنین دید "به دنبال نتیجه بودن به هر قیمت" به مسائل علمی، در مجامع علمی وجود نداره و همیشه موضع درباره چیزی که نمی دونیم، ندانم گراست نه اینکه به منابع دیگه مراجعه بشه که استاندارد های علمی رو ندارند. برای اون کار جاهای دیگه ای هست که اگه افراد دلشون بخواد می تونن برن.

M A S 0 U D
03-05-2013, 14:29
دوستان عزیز
من نوعی فقط نظر خودم رو گفتم و یه سری شبهاتی داشتم که خواستم نظر علم رو در این زمینه بدونم همین
دوستان قطعا بار علمیشون بالاست و این از پست هاشون کاملا مشخصه
شاید خیلی ها نظر من و داشته باشن و همچنین نظر شما رو
و البته برای نظرات من نوعی و امثال بنده این تاپیک جاش نیست و باید به فروم ها و انجمن های دیگه مراجعه کرده و سوالات و شبهات خودشان را مطرح کنند
باتشکر و عرض پوزش خدمت اساتید گرامی

Saeed Dz
03-05-2013, 15:03
در رابطه با چستی جهان و اینکه چرا به این شکل هست احتمالن مطالب زیر بتونن کمک کنن. البته اگر منتظر قسمت چهارم باشید مطمئنم به جواب بسیاری از سوال هاتون خواهید رسید.

خلاصه ای از داستان ابعاد اضافه [قسمت اول] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

خلاصه ای از داستان ابعاد اضافه [قسمت دوم] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

خلاصه ای از داستان ابعاد اضافه [قسمت سوم] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Graham reaper
03-05-2013, 20:59
خوب.خوشحالم که بین شما دوستان یه جدل علمی دوستانه به پا کردم.من دنبال تاپیکی بودم که بتونیم با هم تو یه شرایط دوستانه مباحثه کنیم.البته سطح سواد شما از من بالاتره.آقا دمتون گرم.منو مشتری همیشگی اینجا بدونید.:n01:
درباره ی عناوینی مثل داروینیسم و اینجور چیزا باید بگم که:هر دانشمندی نظریه هایی از خودش ارائه داده.البته این نظریه ها یه سریاشون درسته یه سریاشون غلط.بر پایه ی همون نظریه ها،یه سریا میان برای خودشون دکان باز میکنن.نمونش مارکس.اگه اشتباه نکنم،مارکس همون دانشمندی بود که معلولیت جهان نسبت به علت که همون خداوند بزرگه رو برده بود زیر سوال که البته نظریش هم رد شد.برای مثال این دانشمند گفته بود که:مگس از آشغال آفریده میشه.خوب آخه آدم دانشمند!هر کسی میدونه که برای خلقت یه فرد از هر نوع جاندار یعنی چه گیاه،چه انسان یا چه حیوانات،نیاز به والدین داره!ولی متاسفانه یه سریا اومدنو میگن که مارکس درست میگفته و حذب مارکسیسم رو تشکیل دادن.

Erfan.
03-05-2013, 22:28
درباره ی عناوینی مثل داروینیسم و اینجور چیزا باید بگم که:هر دانشمندی نظریه هایی از خودش ارائه داده.البته این نظریه ها یه سریاشون درسته یه سریاشون غلط.


دوست گرامی، به این سادگی هم نیست که هر کی از راه رسیده باشه و ایده ای داده باشه. نظریه‌ی علمی (Scientific Theory) چیزیه که پس از گذروندن مرحله های مختلف بهش میرسن و بهترین توضیح رو در مورد موضوع خاصی بازگو میکنه.
هر موقع یک نظریه باطل بشه، درسته، میگیم غطله اما نظریه هایی که فعلا پا بر جا هستند، حداقل فعلا درست میدونیمشون!


بر پایه ی همون نظریه ها،یه سریا میان برای خودشون دکان باز میکنن.نمونش مارکس.اگه اشتباه نکنم،مارکس همون دانشمندی بود که معلولیت جهان نسبت به علت که همون خداوند بزرگه رو برده بود زیر سوال که البته نظریش هم رد شد.برای مثال این دانشمند گفته بود که:مگس از آشغال آفریده میشه.
نظریه خلق الساعه نظر ون هلمونت (van Helmont) بود که فرانچسکو ردی و لویی پاستور به طور کامل ردش کردن.



هر کسی میدونه که برای خلقت یه فرد از هر نوع جاندار یعنی چه گیاه،چه انسان یا چه حیوانات،نیاز به والدین داره!ولی متاسفانه یه سریا اومدنو میگن که مارکس درست میگفته و حذب مارکسیسم رو تشکیل دادن.


مارکسیسم که یک مکتب سیاسی-اجتماعی هست و بر اساس این حرفِ ناگفته‌ی مارکس به وجود نیومد.

M A S 0 U D
03-05-2013, 22:29
خوب.خوشحالم که بین شما دوستان یه جدل علمی دوستانه به پا کردم.من دنبال تاپیکی بودم که بتونیم با هم تو یه شرایط دوستانه مباحثه کنیم.البته سطح سواد شما از من بالاتره.آقا دمتون گرم.منو مشتری همیشگی اینجا بدونید.:n01:
درباره ی عناوینی مثل داروینیسم و اینجور چیزا باید بگم که:هر دانشمندی نظریه هایی از خودش ارائه داده.البته این نظریه ها یه سریاشون درسته یه سریاشون غلط.بر پایه ی همون نظریه ها،یه سریا میان برای خودشون دکان باز میکنن.نمونش مارکس.اگه اشتباه نکنم،مارکس همون دانشمندی بود که معلولیت جهان نسبت به علت که همون خداوند بزرگه رو برده بود زیر سوال که البته نظریش هم رد شد.برای مثال این دانشمند گفته بود که:مگس از آشغال آفریده میشه.خوب آخه آدم دانشمند!هر کسی میدونه که برای خلقت یه فرد از هر نوع جاندار یعنی چه گیاه،چه انسان یا چه حیوانات،نیاز به والدین داره!ولی متاسفانه یه سریا اومدنو میگن که مارکس درست میگفته و حذب مارکسیسم رو تشکیل دادن.

بهتره اسم امثال مارکس رو دانشمند نزاریم همون چه میدونم نظریه پرداز و محقق و امثالهم
مگس از آشغال آفریده شده:n04:

در ضمن دوست عزیز
میشه بفرمایید که آیا در جایی از نظریه داروین ردپایی از خداوند دیده میشود یا نه؟آیا داروین منکر وجود خداست؟

Legacy's
03-05-2013, 22:35
خوب.خوشحالم که بین شما دوستان یه جدل علمی دوستانه به پا کردم.من دنبال تاپیکی بودم که بتونیم با هم تو یه شرایط دوستانه مباحثه کنیم.البته سطح سواد شما از من بالاتره.آقا دمتون گرم.منو مشتری همیشگی اینجا بدونید.:n01:
درباره ی عناوینی مثل داروینیسم و اینجور چیزا باید بگم که:هر دانشمندی نظریه هایی از خودش ارائه داده.البته این نظریه ها یه سریاشون درسته یه سریاشون غلط.بر پایه ی همون نظریه ها،یه سریا میان برای خودشون دکان باز میکنن.نمونش مارکس.اگه اشتباه نکنم،مارکس همون دانشمندی بود که معلولیت جهان نسبت به علت که همون خداوند بزرگه رو برده بود زیر سوال که البته نظریش هم رد شد.برای مثال این دانشمند گفته بود که:مگس از آشغال آفریده میشه.خوب آخه آدم دانشمند!هر کسی میدونه که برای خلقت یه فرد از هر نوع جاندار یعنی چه گیاه،چه انسان یا چه حیوانات،نیاز به والدین داره!ولی متاسفانه یه سریا اومدنو میگن که مارکس درست میگفته و حذب مارکسیسم رو تشکیل دادن.
همونطور که می بینید این تاپیک 20 ص جلو رفته و بیشترش مباحثه بوده. اکثراً هم سوالات تکراری و پاسخ های تکراری. پس تنها شما نبودید که سوال پرسیدید
ولی به نظرم یک اشتباه بزرگ این میان وجود داره که شما هم الان مرتکب شدید و در این چند پست اخیری که از بنده دیدید دلیل اون رو گفتم
و اون این بود که گزاره های غیر تجربی حتی اگر نظریه های مطرحی هم باشند باز هم زاییده ی ذهن یک فرد هست از قبیل نظریات فلسفی یا جامعه شناسی و... و اینها رو با دستاوردهای تجربی کنار هم قرار ندید

یکوقت آقای دموکریت در 2500 سال قبل گفت اتم های مواد تـُرش مزه به شکل لوزی و نوک تیز هست و اتم های آب به شکل کروی و گرد هست!
این نظریه ی مضحک کجا و آزمایشات تجربی و آزمایشگاهی دقیق رادفورد روی اتم و نتایجی که از اون برای ترسیم مدل اتمی زمان خودش بدست آورد کجا؟
دموکریت تراوشات ذهنی خودش رو ابراز کرد ولی دالتون و رادرفورد و بور و چادویک و... و... نتایجی که حاصل سالها آزمایش عینی بود رو مطرح کردند و این نظریات، معتبر نشدند مگر به این دلیل که در 4 گوشه ی دنیا هم دانشمندانی که بارها و بارها آزمایش کردند با دقت بالایی به همون نتایج رسیدند..

علم امروزی مثل یک کاخ عظیم هست اما بر پایه ی توهمات یا تراوشات ذهنی افراد بنیانش و آجر آجرهاش روی هم سوار نشده. که اگر اینطور بود اصلاً این بنا بالا نمی رفت طوریکه امروزه دستاوردهاش در همه ی جای زندگی ما آثارش داره دیده میشه چه در طبیعت و چه بصورت ابزارهای کاربردی روزمره ی ما. میشد مثل نظریات اقتصادی یا اجتماعی و کلاً حوزه ی علوم انسانی که بعضاً فقط چند سال اعتبار موقتی دارند و با ارائه ی نظریه ی بعدی بکلی واژگون و فراموش میشن
چنین چیزی رو ما در علوم تجربی(اعم از علوم مادر: فیزیک، شیمی، زیست شناسی و زمین شناسی و یا شاخه های گوناگون فرعی هر کدام از اینها) نداریم
علوم تجربی با کشف ساختارها و روابط ماکروسکوپی و میکروسکپی طبیعت با یک پشتوانه ی دقیق ریاضی(برای اثبات) در حال پیشروی هست. یعنی یک واقعیتی در بیرون هست که ما اون رو کشف و مدلسازی می کنیم. اما آیا فرضاً فلسفه هم واقعیتی بیرونی داره که قابل کشف و دیدن باشه و یا اینکه زاییده ی ذهن بشره؟ تفاوت ایندو خیلی روشنه
اگر نیوتن در 300 سال قبل قوانین سه گانه و معادلات مربوطه و بسیاری دستاوردهای تجربی دیگه رو کشف و اختراع کرد نظرات و کشفیاتش هنوز هم معتبر و مورد استفاده هست و نسبیت اینشتین اون رو تکمیل کرد اما بر خلاف نظر عوام، اون رو رد نکرد

و می بینید که نظرات دانشمندان بیولوژی از جمله داروین هم چون مبنای تجربی داشت(نه تراوشات ذهنی) همچنان معتبره و هر چند سال، یک سند تجربی جدیدتر در تأکید بر صحتش کشف و ارائه میشه
مثلاً ما امروزه داریم بستگان بسیار دور خودمون یعنی باکتریها رو وادار می کنیم برامون انسولین بسازند (و به لطف اون میلیونها انسان در ایران و سایر نقاط دنیا حیات دوباره پیدا کردند) و این خودش دستاوردی از نظریه داروین و اثباتی بر صحتش هست. بعبارتی ما داریم با دستاوردهای نظریه ی داروین زندگی می کنیم. آیا اگر اشتباه بود باز هم اینچنین بود؟

Stream
04-05-2013, 01:43
در ضمن دوست عزیز
میشه بفرمایید که آیا در جایی از نظریه داروین ردپایی از خداوند دیده میشود یا نه؟

خیر. در تکامل هیچ ردپایی از "طراحی" یا "خلق" شدن دیده نمیشه.

اینها نشون نمی دن که خدایی وجود نداره. تا حالا برای توضیح پدیده های طبیعی جهان، نیاز به وجود یک خالق اثبات نشده و برای همین خیلی از دانشمند ها میگن "تا جایی که ما می دونیم این دنیا می تونسته بدون خالق پدید بیاد". شما از هیچ موضع علمی نمی بینید که ادعای محض و مطلق درباره این مسائل بکنند.


آیا داروین منکر وجود خداست؟

داروین ابتدا مسیحی بود، هم در خانواده مسیحی به دنیا اومده بود و هم هدفش از رفتن به دانشگاه کمبریج تحصیلات برای روحانی شدن بود ولی اونجا دیدگاه هاش تغییر کرد و بعد از اینکه تکامل رو حل و فصل کرد، باورهای مذهبیش رو از دست داد و در پایان عمرش موضع ندانم گرایی علمی (Atheistic Agnostic - یعنی عدم باور به وجود خدا ولی اطمینان نداشتن از عدم وجود خدا) داشت.

خود داروین گفته بود که نظریه اش تناقضی با وجود خدا نداره ولی نظریه داروین خیلی از توضیحات (یا بهتر بگیم توجیهات) ای که درباره نیاز به وجود طراح در موجودات زنده به دلیل اینکه پیچیدگی بسیار که نمی تونسته شانسی باشه ارائه می شد رو رد کرد و توضیح داد این پیچیدگی بطور غیر رندوم، به طریقه تدریجی ولی بدون نیاز به طراح پدید اومده.

Saeed Dz
04-05-2013, 10:39
همونطور که می بینید این تاپیک 20 ص جلو رفته و بیشترش مباحثه بوده. اکثراً هم سوالات تکراری و پاسخ های تکراری. پس تنها شما نبودید که سوال پرسیدید
ولی به نظرم یک اشتباه بزرگ این میان وجود داره که شما هم الان مرتکب شدید و در این چند پست اخیری که از بنده دیدید دلیل اون رو گفتم
و اون این بود که گزاره های غیر تجربی حتی اگر نظریه های مطرحی هم باشند باز هم زاییده ی ذهن یک فرد هست از قبیل نظریات فلسفی یا جامعه شناسی و... و اینها رو با دستاوردهای تجربی کنار هم قرار ندید

یکوقت آقای دموکریت در 2500 سال قبل گفت اتم های مواد تـُرش مزه به شکل لوزی و نوک تیز هست و اتم های آب به شکل کروی و گرد هست!
این نظریه ی مضحک کجا و آزمایشات تجربی و آزمایشگاهی دقیق رادفورد روی اتم و نتایجی که از اون برای ترسیم مدل اتمی زمان خودش بدست آورد کجا؟
دموکریت تراوشات ذهنی خودش رو ابراز کرد ولی دالتون و رادرفورد و بور و چادویک و... و... نتایجی که حاصل سالها آزمایش عینی بود رو مطرح کردند و این نظریات، معتبر نشدند مگر به این دلیل که در 4 گوشه ی دنیا هم دانشمندانی که بارها و بارها آزمایش کردند با دقت بالایی به همون نتایج رسیدند..

علم امروزی مثل یک کاخ عظیم هست اما بر پایه ی توهمات یا تراوشات ذهنی افراد بنیانش و آجر آجرهاش روی هم سوار نشده. که اگر اینطور بود اصلاً این بنا بالا نمی رفت طوریکه امروزه دستاوردهاش در همه ی جای زندگی ما آثارش داره دیده میشه چه در طبیعت و چه بصورت ابزارهای کاربردی روزمره ی ما. میشد مثل نظریات اقتصادی یا اجتماعی و کلاً حوزه ی علوم انسانی که بعضاً فقط چند سال اعتبار موقتی دارند و با ارائه ی نظریه ی بعدی بکلی واژگون و فراموش میشن
چنین چیزی رو ما در علوم تجربی(اعم از علوم مادر: فیزیک، شیمی، زیست شناسی و زمین شناسی و یا شاخه های گوناگون فرعی هر کدام از اینها) نداریم
علوم تجربی با کشف ساختارها و روابط ماکروسکوپی و میکروسکپی طبیعت با یک پشتوانه ی دقیق ریاضی(برای اثبات) در حال پیشروی هست. یعنی یک واقعیتی در بیرون هست که ما اون رو کشف و مدلسازی می کنیم. اما آیا فرضاً فلسفه هم واقعیتی بیرونی داره که قابل کشف و دیدن باشه و یا اینکه زاییده ی ذهن بشره؟ تفاوت ایندو خیلی روشنه
اگر نیوتن در 300 سال قبل قوانین سه گانه و معادلات مربوطه و بسیاری دستاوردهای تجربی دیگه رو کشف و اختراع کرد نظرات و کشفیاتش هنوز هم معتبر و مورد استفاده هست و نسبیت اینشتین اون رو تکمیل کرد اما بر خلاف نظر عوام، اون رو رد نکرد

و می بینید که نظرات دانشمندان بیولوژی از جمله داروین هم چون مبنای تجربی داشت(نه تراوشات ذهنی) همچنان معتبره و هر چند سال، یک سند تجربی جدیدتر در تأکید بر صحتش کشف و ارائه میشه
مثلاً ما امروزه داریم بستگان بسیار دور خودمون یعنی باکتریها رو وادار می کنیم برامون انسولین بسازند (و به لطف اون میلیونها انسان در ایران و سایر نقاط دنیا حیات دوباره پیدا کردند) و این خودش دستاوردی از نظریه داروین و اثباتی بر صحتش هست. بعبارتی ما داریم با دستاوردهای نظریه ی داروین زندگی می کنیم. آیا اگر اشتباه بود باز هم اینچنین بود؟
البته تمام حرف های شما درست اما باید این رو هم در نظر داشت که نظریه روح علم و مهمترین قسمت علم هستش به طوری که علم رو مساوی با نظریه میدونن! اما همونطور که شما گفتید نباید با دید تعصبی خیال بشه وقتی یک نظریه مطرح میشه حتمن درست با غلط خواهد بود بلکه نیاز به بررسی داره.

shabe.saket
04-05-2013, 17:30
البته این جمله که خالق شاید بوده ولی خلق نکرده یک اشتباه در فلسفه و قبل از آن منطق هست
و چون منطق نقض شده پس کل حرف غیرعلمی ه...و اگر دانشمندی همچین اشتباه منطقی انجام بده بسیار اشتباه بزرگی هست و در خوشبینانه ترین حالت باید گفت که آن دانشمند بیاد نداشته که باید با منطق حرف زد و دچار پارادوکس نشد...چرا که علم به زیر سوال برده میشود، غیر از هاوکینگ هم من کسی رو از دانشمندان (چه فیزیکدان چه بیولوژیست) نمیشناسم که همچین اشتباه بزرگی مرتکب شده باشد...

اکثر دانشمندان یا گفتند خدا هست یا گفتند نیست و یا گفتند نمیدانیم که هست یا نیست
و خدا هست ولی خلق کار او نیست حرفی است که کوچکترین ارزش علمی ندارد...


بنظر شخصی من اینکه فکر کنیم طراحی پشت خلقت نبوده، و حیات بدون دخالت هوش برتر شکل گرفته و توضیح حیات صرفآ با تکامل درست در نمیاد.....

B3HZ@D
04-05-2013, 17:41
درود

هادی جان برای همچین ادعایی که مطرح کردین باید دلیل و مستندی هم باشه که نشان بده یک طراح و شخص هوشمند پشت این قضیه بوده .

هر چند که روند تکامل چندین و چند میلیون ساله به همه نشان میده که حداقل طراح هوشمند و خوش فکری در این قضیه دست نداشته .
بیشتر شبیه به آزمون و خطا میمونه و گزینه های درست و به درد بخور انتخاب و گزینه های نادرست و بی استفاده حذف شدن و به اینجایی رسیدن که می بینیم .

اگه طرح هوشمندانه باشه باید در کمترین زمان بهترین بازده و نتیجه رو داشته باشه . نه این که در سیر تکامل و بهزیستی چندین نسل و نژاد مختلف طی این میلیون ها سال منقرض بشن تا به نتیجه مطلوب برسیم .

{به نظر من} سیر تکامل در طی این مدت طولانی خودش به طور واضح گویا هست که این انتخاب ها در جدال با طبیعت صورت گرفته و شخص و یا دست پنهانی پشت اون نبوده.

toolhelp
04-05-2013, 18:05
يه سوالي كه پيش مياد اينه كه چرا از ميون اينهمه جاندار روي زمين فقط انسان تا اين حد تكامل و پيشرفت و هوشمندي داشته كه تونسته جاندار برتر زمين بشه. حتي اگه بحث تصادف باشه به نظرم الان بايد چندين موجود هوشمند هم رده انسان از ميان ميليونها جاندار روي زمين داشته باشيم
چرا فقط يكي و چرا فقط انسان؟

shabe.saket
04-05-2013, 18:16
درود

هادی جان برای همچین ادعایی که مطرح کردین باید دلیل و مستندی هم باشه که نشان بده یک طراح و شخص هوشمند پشت این قضیه بوده .

هر چند که روند تکامل چندین و چند میلیون ساله به همه نشان میده که حداقل طراح هوشمند و خوش فکری در این قضیه دست نداشته .
بیشتر شبیه به آزمون و خطا میمونه و گزینه های درست و به درد بخور انتخاب و گزینه های نادرست و بی استفاده حذف شدن و به اینجایی رسیدن که می بینیم .

اگه طرح هوشمندانه باشه باید در کمترین زمان بهترین بازده و نتیجه رو داشته باشه . نه این که در سیر تکامل و بهزیستی چندین نسل و نژاد مختلف طی این میلیون ها سال منقرض بشن تا به نتیجه مطلوب برسیم .

{به نظر من} سیر تکامل در طی این مدت طولانی خودش به طور واضح گویا هست که این انتخاب ها در جدال با طبیعت صورت گرفته و شخص و یا دست پنهانی پشت اون نبوده.

بله بهزاد جان نظر منم همینه که در تکامل ، شکل گیری حیات از ابتدای زمین تا الان هوش برتر دخالت نکرده و طبیعت خودش به تکمیل این روند پرداخته.....

منظور من طراحی هوشندی هست که در خلقت ممکنه حضور داشته باشه...
اگه منظور شما هم این باشه که شواهدی بر وجود هوش برتر در کیهان آفرینی نیست، چون نظرمون متفاوت میشه بفرمایید تا من توضیح عرض کنم.....

M A S 0 U D
04-05-2013, 19:16
يه سوالي كه پيش مياد اينه كه چرا از ميون اينهمه جاندار روي زمين فقط انسان تا اين حد تكامل و پيشرفت و هوشمندي داشته كه تونسته جاندار برتر زمين بشه. حتي اگه بحث تصادف باشه به نظرم الان بايد چندين موجود هوشمند هم رده انسان از ميان ميليونها جاندار روي زمين داشته باشيم
چرا فقط يكي و چرا فقط انسان؟

کاملا درسته دوست عزیز
جالبه فقط و فقط انسان تونسته به این مرحله برسه و بقیه موجودات در حد همون حیوان و جمادات و نباتات و ... موندن
چرا همه حیوانات شعورشون در یک حده
این انسان امروزی داره بر انواع و اقسام موجودات دیگه جهان تسلط و برتری پیدا میکنه
همه اینها تصادفی بوده؟

بعد هنوز من یک قضیه رو نفهمیدم
مگه میشه یک موجود بیجان در همون ابتدای خلقت یهو تحرک و جنبش پیدا کنه و تکثیر بشه و چند سلولی بشه و ...
دلیل این قضیه چیه؟

Graham reaper
04-05-2013, 19:47
درسته.با اینکه تمامی موجودات عالم در حال تکامل هستن امّا هیچکدومشون مثل انسان نیستن.درباره ی اون چیزیم که پرسیده شده که یه جاندار چجوری تحریک شده که بعد شده چند سلولی و از این حرفا باید بگم که:مسئله،مسئله ی بقا بوده.هر موجودی وقتی که ببینه داره از بین میره دست به تولید مثل میزنه.باکتری ها،ویروس ها،قارچ ها،گیاهان،همه و همه یه وقتی تولید مثل میکنن.

M A S 0 U D
04-05-2013, 19:51
درسته.با اینکه تمامی موجودات عالم در حال تکامل هستن امّا هیچکدومشون مثل انسان نیستن.درباره ی اون چیزیم که پرسیده شده که یه جاندار چجوری تحریک شده که بعد شده چند سلولی و از این حرفا باید بگم که:مسئله،مسئله ی بقا بوده.هر موجودی وقتی که ببینه داره از بین میره دست به تولید مثل میزنه.باکتری ها،ویروس ها،قارچ ها،گیاهان،همه و همه یه وقتی تولید مثل میکنن.

نه منظورم اینه که اون موجود تک سلولی اولیه چه جوری جان پیدا کرده؟

Legacy's
04-05-2013, 19:59
آقای masoud_62005 فقط به دو فقره از صحبتهای شما پاسخ مختصر میدم. گرچه میدونم آب در هاون کوبیدن هست و شما خودتون هم اصلاً نمی دونید دنبال چی هستید اینجا.


کاملا درسته دوست عزیز
جالبه فقط و فقط انسان تونسته به این مرحله برسه و بقیه موجودات در حد همون حیوان و جمادات و نباتات و ... موندن
تکامل از تک سلولی شروع شده و به اینجایی که می بنید رسیده و هنوز هم ادامه داره تا ابد
نباتات رو گفتید. گیاهان از حالت گیاهان بدون آوند و بسیار ساده به گیاهان پیشرفته ی امروزی رسیدند طوریکه بعضی اونقدر تکامل پیدا کردند که تبدیل به شکارچی های ماهری شدند(دروزرا- نپنتس و...)
حیوانات رو گفتید. تکامل شگرف حیوانات هم که نیاز به هیچ توضیح اضافی نداره و انسان هم جزئی از اونهاست. هوشمندی نخستیان در استفاده از ابزار فکر نکنم نیاز به توضیح باشه. هوشمندی دلفین رو تابحال از نزدیک دیدید؟ شاید توقع داشتید تکاملش لزوماً مثل انسان باشه که روی دو پا راه بره و موشک بسازه بره فضا؟
جمادات رو گفتید. مگر قرار بوده جمادات تکامل پیدا کنند؟ مثلاً قرار بوده یک تکه صخره دست و پا پیدا کنه و بچه بزایه؟


چرا همه حیوانات شعورشون در یک حده
این مطلب رو شما چه وقت کشف کردید؟
یک مدرک بیارید که شعور اسفنج بعنوان ساده ترین جانور برابره با شعور یک پرنده مثل کاسکو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] f6322&btnSubmit=+&data%5Bcheckgetrequest%5D=true&frm-id=136768526751853893039ad) که درک ابتدایی از کلماتی که از انسان یادگرفته رو داره
اگر جداً نتونستید مدرکی بیارید لطفا دیگه اینجا ادعاهای مضحک نفرمایید.

shabe.saket
04-05-2013, 21:01
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

چشم، شاهکار خلقت است
ساختار چشم نشان میدهد که نظریه تکامل داروین غلط است.....

(دقیقآ برعکس سطر دوم درسته)

منتقدین نظریه تکامل این جمله را ذکر کرده اند و آنرا ادله ای در جهت غلط بودن نظریه تکامل دانسته اند

چشم چنان پیچیده است که احمقانه بنظر میرسد که بگوییم در جهت تکامل حرکت کرده، به احتمال زیاد چشم از اول کامل بوده است


خود داروین در مورد چشم میگوید:
تکامل چشم به وسیله انتخاب طبیعی در نگاه اول به نظراحمقانه و پوچ می‌آید

ولی ادامه میدهد:
... چون حصول چشم به طور حتم با مداخله انتخاب طبیعی روی داده، عقل حکم می‌کند که می توان تمام درجات تکامل بینابینی را از چشم ساده غیر کامل گرفته تا چشم پیچیده کامل کشف و برملا کرد، البته هریک از درجات بینابینی برای صاحبش امتیازی در بر خواهد داشت. علاوه بر این اگر تغییر چشم اهسته و پیوسته روی نداده باشد و تغییرات صرفا ناگهانی و ارثی باشد که ارثی بودنش در محل خود صحیح هم هست، در شرایط متحول حیات، این تغییرات بایستی به حال موجود زنده مفید بوده باشد، پس حصول چشمی بهبود یافته و کامل به یاری انتخاب طبیعی، هر چند در عالم تصور غیرممکن می‌نماید، در واقع اشکال جدی ندارد

داروین آن موقعی که این حرف را زد علم در زمینه چشم شناسی زیاد پیشرفته نبود و داروین با نتیجه گیری عقلی به این جمله رسیده بود...

بعد ها علم باستانشناسی با کشفیات مربوط به سنگواره های یافته شده از چشم ثابت کرد که چشم در ابتدا ساختار ساده ای داشته، و در زمان انفجار کامبرین تکامل یافت...


البته داروین در بیان جمله نارنجی اشتباه کرده که اشتباه مهمی هم محسوب نمیشه
انسان یک چشم بهتر از انسان بی چشم هست و در مواقعی یک چشم میتواند جان انسان را نجات دهد.....

toolhelp
04-05-2013, 21:30
يه سوالي كه پيش مياد اينه كه چرا از ميون اينهمه جاندار روي زمين فقط انسان تا اين حد تكامل و پيشرفت و هوشمندي داشته كه تونسته جاندار برتر زمين بشه. حتي اگه بحث تصادف باشه به نظرم الان بايد چندين موجود هوشمند هم رده انسان از ميان ميليونها جاندار روي زمين داشته باشيم
چرا فقط يكي و چرا فقط انسان؟

از دوستان صاحبنظر كسي جواب قانع كننده داره؟ هدفم محالفت با كسي نيست فقط ميخوام از معلومات دوستان صاحبنظر استفاده كنم

به نظر من بايد بيشتر از يك موجود تكامل يافته در حد انسان در زمين وجود داشته باشه. لطفا نگيد دلفين هم هوشمنده ! منظورم در حد انسانه
مثلا فرض كنيد دلفين در حد انسان هوشمندي و تكامل داشت اونوقت ميتونستيم باهاشون حرف بزنيم و باهاشون تبادل تكنولوژي كنيم و اونها شهرهاي خودشونو بسازن و توش زندگي كنن .... ولي اين اتفاق حتي براي يك موجود از هزاران موجود روي زمين نيفتاده. چرا؟

V E S T A
05-05-2013, 00:29
از دوستان صاحبنظر كسي جواب قانع كننده داره؟ هدفم محالفت با كسي نيست فقط ميخوام از معلومات دوستان صاحبنظر استفاده كنم

به نظر من بايد بيشتر از يك موجود تكامل يافته در حد انسان در زمين وجود داشته باشه. لطفا نگيد دلفين هم هوشمنده ! منظورم در حد انسانه
مثلا فرض كنيد دلفين در حد انسان هوشمندي و تكامل داشت اونوقت ميتونستيم باهاشون حرف بزنيم و باهاشون تبادل تكنولوژي كنيم و اونها شهرهاي خودشونو بسازن و توش زندگي كنن .... ولي اين اتفاق حتي براي يك موجود از هزاران موجود روي زمين نيفتاده. چرا؟

اگر موجودی بتونه همگام با محیط صفتی رو که برتری بهش داده در طول زمان به نسل بعدی خودش منتقل کنه می تونه دررقابت با سایر موجودات برنـده باشـه در طول تمـام سال هایی که به تکامـل

انسان گذشته موجودات زیادی به وجود اومدن یا منقرض شدن..

در طول زمان امکان نابودی کامل انسان هم مثل هر موجود دیگه ای وجود داره ، امکان به وجود امدن موجودی با صفاتی خارج از درک ما در هر بُرهه زمانی وجود داره این اتفاق بارها در طول تاریخ برای

موجودات مختلف با سازگاری های مختلف(مثل دارا بودن جثه بزرگ، توانایی پرواز و...) افتاده . پس نباید تصور کرد انسان تنها موجود برتری (هوشمندی) هست که وجود داره، این شرایط محیط هست

که تعیین میکنه انسان به بقای خودش ادامه بده یا موجودات دیگه ..

چیزی که بیشتر مربوط به جواب سوال شما میشه اینه که انتخاب طبیعی همیشه در جهت حذف جمعیت های پیش میره که با محیط ناسازگار هستن و برعکس جمعیت هایی که سـازگاری بیشتـری

دارن حفظ میشن. قدرت انطباق و سازگاری با محیط و توانایی در برقراری ارتباط با محیط اطراف ویژگی های برتربودن انسان نسبت به سایر موجودات هست. در چنین شرایطی محیط در جهت حذف

موجوداتی که فاقد این توانایی هستن و حفظ موجوداتی که دارای این توانایی هستن پیش می ره . فرضا ممکن هست جمعیتی کوچکی از هر جانداری بعضی توانایی های انسـانی رو داشته باشـن

ولی توانایی وسازگاری بالای انسان ویا رقابت بین انسان و این موجودات در جهت حذف این جمعیت ها پیش بره ..

Legacy's
05-05-2013, 05:15
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

چشم، شاهکار خلقت است
ساختار چشم نشان میدهد که نظریه تکامل داروین غلط است.....

(دقیقآ برعکس سطر دوم درسته)

منتقدین نظریه تکامل این جمله را ذکر کرده اند و آنرا ادله ای در جهت غلط بودن نظریه تکامل دانسته اند


به متن دو پهلوی بالا در نقل قول نگاه کنید. لابد مخالفین میگن عجب مچ داروین رو گرفتیم و مشتش رو باز کردیم!
عرض می کنم چشم عقاب از چشم ما شاهکارتره پس چرا اون مشت داروین رو باز نکرده؟ نکنه در زمان داروین، جانوری به اسم عقاب هنوز کشف نشده بود!

به تصویر زیر نگاه کنید که ببینید یکی از واضح ترین دلایل تکامل در همون عکس وجود داره
اما مخالفین و معاندین چقدر ساده از کنارش عبور می کنند درست همونکه خدا میگه : «چه قدر آیات خدا رو می بینند و از کنارش عبور می کنند.»

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در تصویر بالا بقایای پلک سوم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) رو می بینید!
پلک سوم مربوط به دورانی بوده که اجداد ما هنوز موجوداتی نیمه آبزی(دوزیست) بودند
بیشتر بخوانید ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


آفتاب آمد دلیل آفتاب

Stream
05-05-2013, 05:22
دوستان تاپیک از موضوع کمی خارج شده... قفل میشه تا بهش رسیدگی بشه و مباحث خارج از حیطه فعالیت انجمن حذف بشن و بعد از اون طی 24 ساعت آینده باز میشه.

ویرایش: دوستان عزیز من تاپیک رو باز کردم، یه تعداد از پست ها حذف شد و متاسفانه ناچار شدم پاسخ به اون پست ها رو هم حذف کنم با اینکه مطالب خوبی بودند که واقعا حذف کردنشون ناراحت کننده بود. به امید اینکه تاپیک در جهت مناسبی پیش بره تا وقت و زمانی که همگی در تاپیک می گذاریم صرف بحث های علمی و مفید و آموزنده، هم برای خودمون و هم برای افرادی که در آینده به اینجا مراجعه می کنند باشه.

در نهایت لطفا (به خصوص دوستانی که سوال می پرسند) به این نکته که چند صفحه قبل گفتم دقت داشته باشید:


دوستان دقت کنید بحث به مسائل سیاسی و مذهبی کشیده نشه. بررسی کردن اینکه ایده های مختلف کیهان آفرینی (Theism, Deism, Pantheism, ...) بطور کلی و سازیگاریشون با تکامل در این تاپیک قطعا می تونه بحث بشه ولی لطفا صحبت هاتون رو به ایدئولوژی و باورهای خاصی محدود نکنید چون هم فرقی نداره (ادعاهای اکثر ایدئولوژی ها در این زمینه ها تقریبا یکسانه) و هم باعث گمراهی بحث و بوجود اومدن مسائل دیگه میشه.

Stream
06-05-2013, 02:39
يه سوالي كه پيش مياد اينه كه چرا از ميون اينهمه جاندار روي زمين فقط انسان تا اين حد تكامل و پيشرفت و هوشمندي داشته كه تونسته جاندار برتر زمين بشه. حتي اگه بحث تصادف باشه به نظرم الان بايد چندين موجود هوشمند هم رده انسان از ميان ميليونها جاندار روي زمين داشته باشيم
چرا فقط يكي و چرا فقط انسان؟

چند نکته درباره این سوال شما هست:

1. شما فرمودید "جاندار برتر زمین". انسان بر اساس اکثر فاکتورها جاندار برتر زمین نیست. اگه به مکانیزم های مختلف بدن انسان نگاه کنید (مثلا سیستم های ایمنی، اکسیژن رسانی، تعادل، سم زدایی، گوارش، تنفس، بینایی، شنوایی، بویایی، لامسه، قدرت سازگاری با محیط، فیزیک بدنی، قدرت ترمیم، کنترل صدمات، قدرت تولید مثل و صدها مثال دیگه)، خواهید دید که انسان نه تنها جاندار برتر نیست، حتی جزو برترین ها هم نیست، و احتمالا جزو بدترین هاست. یک استثنا وجود داره که اون هم هوش بوده، و این اصلا چیز خاصی نیست. طبیعت پر است از این استثنا ها، که مکانیزم های خاصی فقط در یک گونه (یا گونه های نزدیک به هم) بسیار بسیار بسیار قوی تر از سایر گونه ها باشه.هوش انسان هم یکی از اون استثنا هاست. این سوال رو باید برای تک تک اون جانداران بپرسید. علم راهی برای پاسخ دادن به چرا ها، برای پیدا کردن هدف و انگیزه و ... نیست. علم راهی برای پاسخ دادن به چگونگی هاست. چگونه پیش میاد که یک مکانیزم پدید میاد یا اینقدر قوی میشه. تنها نتیجه ای که میشه گرفت اینه که: "برتری در یک مکانیزم چیز خاصی نیست که یک موجود رو ویژه کنه".

2. مدارکی وجود داره برای موجودات دیگه ای که هوش نسبتا بالایی داشته اند (بالاتر از هوشی که ما در حیوانات می بینیم)، حتی بعضی هاشون به زمان دایناسور ها برمی گردن ولی نسل اکثرشون منقرض شده (همونطور که نسل ما ممکنه روزی منقرض بشه). اما شرایط محیط (آب و هوا یا سایر موجودات) به نوعی نبوده که این هوش بتونه تبدیل به عاملی بشه که در هر نسل، فرزندان باهوش تر حیوانات بهتر زنده بمونند تا اونقدر این باهوش تر ها طی هزاران سال با هم ازدواج کنند تا این هوش به قدری قوی بشه که قدرت رسیدن به تمدن و ... رو داشته باشه که ما امروزه بتونیم اثراتی ازش رو مشاهده کنیم.

3. از تصادف بحث کردید که کاملا اشتباهه. تکامل تصادف نیست بلکه دقیقا نقطه عکس تصادفه. توصیه می کنم صفحه های قبلی رو مشاهده کنید.

4. وقتی از تصادف اشتباه بحث کردید، ندونسته برای خودتون یه عدد احتمال در آوردید که "اگه تصادفی باشه باید تا الان بیشتر از یکبار اتفاق می افتاد". ادعای چنین چیزی لازمه اینه که شما دقیقا فاکتورهای دخیل در اون عامل تصادف رو بشناسید و بتونید بفهمید احتمال پدید اومدن اون تصادف چقدره، احتمال پدید اومدن شرایط محیطی که بتونه به اون تصادف ختم بشه چقدره و از اینها یک احتمال نهایی رو برای پدید اومدن هوش پیدا کنید، و بعد نسبت به کل میزان تکاملی که تا الان پدید اومده و می تونسته به هوش بینجامه ببینید آیا بیشتر از یک بار می بایست پدید می اومده یا خیر. استدلال مبتی بر تصادف شما نه تنها بر پایه پیش فرض اشتباه بوده، روالی که بر اساس اون پیش فرض سعی کردید نتیجه بگیرید هم کاملا غلط و غیر علمی و نیازمند اطلاعاتی است که شما نداشتید.



از دوستان صاحبنظر كسي جواب قانع كننده داره؟ هدفم محالفت با كسي نيست فقط ميخوام از معلومات دوستان صاحبنظر استفاده كنم

به نظر من بايد بيشتر از يك موجود تكامل يافته در حد انسان در زمين وجود داشته باشه. لطفا نگيد دلفين هم هوشمنده ! منظورم در حد انسانه
مثلا فرض كنيد دلفين در حد انسان هوشمندي و تكامل داشت اونوقت ميتونستيم باهاشون حرف بزنيم و باهاشون تبادل تكنولوژي كنيم و اونها شهرهاي خودشونو بسازن و توش زندگي كنن .... ولي اين اتفاق حتي براي يك موجود از هزاران موجود روي زمين نيفتاده. چرا؟

اول اینکه نظر من و شما معیار نیست. موقع بررسی یک موضوع علمی باید همیشه بدونیم نظر من و شما کوچکترین ارزشی نداره. اگه چیزی با عقل من و شما جور در نیاد، اشکال از عقل من و شماست نه از اون چیز. یادتون باشه مغز ما انسان ها برای این تکامل پیدا نکرده که رازهای طبیعت رو کشف کنه، برای این تکامل پیدا کرده که در جنگل از دست حیوانات درنده فرار کنه. برای همین هیچ وقت درباره یافته های علمی نباید با عقل خودمون (چیزی که شاید بهش Common sense بگیم) قضاوت کنیم.

هوش دلفین اونقدرها پایین تر از انسان نیست. چون مغز دلفین و انسان راه های تکاملی متفاوتی رو طی کردند، نحوه پروسه پردازش اطلاعات در مغزهاشون (Cognition) بسیار متفاوت هست و برای همین این ایده "حرف زدن و تبادل تکنولوژی" بدرد فیلم های سینمایی می خوره. همین الان شما اثراتی از وجود هوش در دلفین ها و تمایلشون به تبادل اطلاعات و برقراری روابط اجتماعی با انسان ها و ... رو می بینید. اگه شما یک تست fMRI بگیرید (که کار بسیار دشواری است)، قدرت پردازش و Cognition بسیار بالای دلفین رو می بینید.

این مقاله در سایت دانشگاه آریزونا درباره تکامل هوش رو مطالعه کنید بهتون کمک می کنه:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دلیل اینکه شما نمی بینید دلفین ها به تمدن و تکنولوژی رسیده باشند محیطشونه، و اینکه در این محیط داشتن هوش بیشتر از چیزی که الان دارند به بقای بیشترشون کمک نمی کنه چون ماهی درنده ای در دریا نداریم که بتونه دلفین ها رو به نحوی شکار کنه که مانع تولید مثلشون بشه تا فرزندان باهوش تر دلفین ها بتونند زنده بمونند و بین خودشون تولید مثل کنند. همین الان اکثر دلفین ها در دریا به مرگ طبیعی و در کهولت سن می میرند. برای همین هوش دلفین ها بیشتر از این تکامل پیدا نمی کنه، و همینطور نیاز به استفاده جدی از این هوش برای بقا (چیزی که باعث شد ما انسان ها از جنگل ها بیرون بیایم و محیطمون رو تغییر بدیم) در اونها وجود نداره. اگه ما انسان ها هم یکدفعه در نیمه راه تکامل، حیوانات درنده جنگلمون از بین می رفتند ما هم دقیقا همچین وضعی می داشتیم. اگه روزی شکارچی های درنده جدیدی رو در دریا ببینیم، ممکنه دلفین ها هم در این رقابت برای حیات هم هوش بیشتری داشته باشند و هم شروع به تغییر محیط برای بقای حیات خودشون بکنند، کاری که الان دلفین ها در محیط های تست هم انجام میدن.


ولي اين اتفاق حتي براي يك موجود از هزاران موجود روي زمين نيفتاده.

تعارف نکنید. هزاران نه، میلیون ها. ولی اگه به جای میلیون، ما میلیارد، تریلیارد و حتی کوینتیلیون ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 9%88%D9%86)هم داشتیم باز هم هیچ فرقی در داستان نمی کرد.

Stream
06-05-2013, 02:46
نه منظورم اینه که اون موجود تک سلولی اولیه چه جوری جان پیدا کرده؟

مسعود گرامی،

شما دقیقا این سوال رو قبلا هم در پست 167 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) پرسیدید:


سوال

میشه بفرمایید آن تک سلول اول که منشاء موجودات عالمه چه طور به وجود آمده است؟ و چگونه جان گرفته است؟

و من در پست 168 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) به شما پاسخ دادم:



این سوالی است که کماکان در علم پاسخی براش پیدا نکردیم. البته اولین موجود زنده تک سلول نبوده، سلول بسیار پیچیده است و میلیون ها سال بعد از اون قضیه پدید اومده، ما خیلی خوب می دونیم سلول چطور پدید اومده.

این قضیه بی ارتباط به تکامل هم هست. تکامل ادعایی درباره منشاء حیات نداره، تکامل درباره تغییرات گونه ها در گذر زمان بر اساس جهش های ژنی و انتخاب طبیعت و محیط اطراف در تاثیرات اون تغییرات در زنده موندن و تولید مثل موجودات است.

اگه هدف شما رسیدن به پاسخ هاست پس لطفا وقتی پاسخی دریافت می کنید اون رو مطالعه کنید، و اگه شک و تردیدی دارید یا نیازمند توضیح بیشتر هستید بعد از مطالعه پاسخی که به شما داده شده، درباره چیزهایی که متوجه نشدید یا نیاز به توضیح بیشتر دارید سوالات تکمیلیتون رو بپرسید.

تکرار کلمه به کلمه سوالات قبلی شما که پاسخ داده شدند هم بی احترامی به افرادی است که وقت خودشون برای پاسخ دادن به سوالتون صرف کردند، و هم کمکی به پیشبرد بحث ها در تاپیک نمی کنه و فایده ای هم برای دوستانی که در آینده بحث ها رو مطالعه خواهند کرد نخواهد داشت.

V E S T A
06-05-2013, 12:22
سلام به دوستان گرامی
الان که تاپیک خلوته یه درخواست داشتم :
من قبلا یه مستند دیده بودم که از زمان big bang تا امروز رو توی یه 90 دقیقه بیان میکرد و معرفیش هم کرده بودم . حالا میخوام بدونم آیا کتابی در این خصوص و با این ویژگی هست ؟
خودم یه موقعی توی وب رفتم دنبال تایم لاین از تشکیل دنیا تا پیدایش حیات تا انسان های نخستین تا به امروز (که خب توی منابع انگلیسی چیزای عالی در این زمینه پیدا کردم ولی توی فارسی NO ). ولی الان یه کتاب خوب به زبان فارسی در این زمینه میخوام که 1 - سطح توضیحاتش متوسط به بالا و یه کم تخصصی باشه
2 - حجمش هم زیاد باشه یعنی تا اونجا که میشه توضیح مفصل داده باشه 3 آخرین و مهمترینش این که نویسنده اش به خاطر فروش ، کتاب بیرون نداده باشه . خودش هم چیزی بارش بوده باشه
من خودم رشته تحصیلی و دانشگاهیم حقوق بوده و هیچ کتابی رو تابه حال در این زمینه نخوندم (گفتم که بدونید حتی کتاب هایی مثل فیزیک یا غیره رو هم تا حالا مطالعه نکردم .
پیشاپیش ممنون

سلام

همین تاپیک صفحات اول رو مطالعه کنید اطلاعات خیلی مفید و کاملی رو قرار دادن..

این پست 26# ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) فهرست مطالب 3 صفحه اول هست که مطالبش خیلی کامل هست و برای کسی که با زیست شناسی آشنایی زیادی نداره مفیده..

این پست 51# ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) منابع خوبی رو معرفی کرده + این پست 55# ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

این منبع هم معرفی شده :





با توجه اينكه اغلب دوستان مايل به بررسي رابطه ی بين نظريه تكامل و نظريات دينی و يا ابعاد انسان شناسي و جامعه شناختي اين نظريه هستند ، پيشنهاد ميكنم كه كتاب
"The God Delusion" اثر Richard Dawkins را مطالعه كنيد.



+





کتابی در مورد تکامل و ژنتیک با توضیح ساده به زبان فارسی


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

B3HZ@D
06-05-2013, 13:29
میشه بفرمایید آن تک سلول اول که منشاء موجودات عالمه چه طور به وجود آمده است؟ و چگونه جان گرفته است؟

همونطور که میدونین تمام موجودات زنده از گیاهان گرفته تا جانوران جوهره ی اصلیشون یک چیزه و اون چیزی نیست جز DNA .
DNA هم کورموزن و ساختارهای ارثیه که توی همه سلول ها دیده میشه و وجود داره و DNA در اصل یک مولکول مرکب به حساب میاد.

چندین میلیارد سال پیش که زمین بوجود اومد همونطور که میدونیم شکل و شمایل این چنینی نداشت.
به قول معروف حیاتی در اون جریان نداشت و به و توی جو هم اکسیژن وجود نداشته.
که همین نبود اکسیژن در پیدایش حیات کمک زیادی کرد.
چون که هسته های سلولی حیات که قادر به تولد DNA هستن در محیط حاوی اکسیژن نمیتونن پیدا بشن به دلیل این که اکسیژن به شدت واکنش پذیره و قبل از این که DNA بوجود بیاد در برخورد با اکسیژن مولکول های اون اکسیده میشدن.

اگر دقت کنین الان و در حال حاضر هیچ حیات جدید بوجود نمیاد . حتی دیگه شاهد ویروس یا باکتری جدید هم نیستیم .
در اصل شجرنامه یک انسان و یک باکتری به یک اندازه است و میشه گفت انسان توده انباشه موجودات تک سلولیه و هر قسمت بدنمون از این ماده ارثی بهره برده .
اگه شما سلول های عصب و یا سلول های پوستی یا سلول های قلب رو بررسی کنین با این که هر کدام وظیفه ای متفاوت دارن ولی این سه نوع سلول مولکول DNA یکسان و واحدی دارن .

چون اون زمان جو زمین اکسیژن نداشته پس یعنی لایه اوزونی هم در کار نبوده و چیزی جلوی تششعات کیهانی رو نمیگرفته و این قضیه از اونجایی مهمه که این تششعات به احتمال زیاد در ایجاد یک مولکول مرکب نقش زیادی داشتن.
تابش های کیهانی که منبع قوی انرژی بودن و باعث شد که موراد مختلف شیمیایی در روی زمین با همدیگه ترکیب بشن و بصورت یک مولکول پیچیده و بزرگی دربیاد.

داروین گفته که : اگر بتونيم حوضچه ی گرمی رو در نظر بگیریم که توی اون انواع و اقسام نمکهای حاوی آمونياک، فسفور، نور، دما، برق و غيره وجود داشته باشه و به کمک فعل و انفعالهای شيميايی ترکيبهای پروتيينی در اونجا پديد بياد و اينا آماده ی تغييرهای پيچيده تر باشن ... پس
یعنی داروین داره میگه تقریبا سلول اولیه میتونه با این شرایط از ماده غیر آلی بوجود اومده باشه .

که الان هم دانشمندان با بررسی این موضوع و نظریاتشون به نوعی این صبحت داروین رو تائید کردن و به نظشون اون شکل حیات اولیه در یک حوضچه گرم بوجود اومده که بهش سوپ آغازین هم میگن.

V E S T A
06-05-2013, 14:18
مرسی بهزاد خیــلی ساده و خوب توضیح دادین

ولی درباره این قسمت :


اگر دقت کنین الان و در حال حاضر هیچ حیات جدید بوجود نمیاد . حتی دیگه شاهد ویروس یا باکتری جدید هم نیستیم .

جهش و نوترکیبی همیشه باعث ایجاد تنوع زیستی می شه ژنـوم باکتری ها و ویروس ها هم به وسـیله جهش تغیـیر می کنه و میتونه باکتری و

ویروسی رو به وجـود بیـاره که با نسـل های قبلی کامـلا متفـاوت هست یا سویـه های جدیدی ( در رده بندی میـکرو ارگانیسم سویـه پایین تـر از

گونـه قرار می گیرد در واقع مجموعه ای از سویه ها که در بسیاری از صفات مشترک باشند گونه هستند ( سویه = Strain ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) )) رو ایجاد کنه.

علت اینکه بعضی مواقع می بینیم یه باکتری نسبت به یه آنتـی بیوتیک مقـاوم شده همین موتاسیـون و جهشی هست که تو ژنوم باکتری اتفاق

افتاده . دو گونه متفاوت تقریبا 12 تا 20 درصد با هم اختلاف ژنتیکی دارن و اگر بیش از 20 درصـد اختـلاف داشته باشـن در دو جنـس متفـاوت قـرار

می گیرن... پس امکان ایجاد تنوع و گونه جدید هم هست ..


رده بیشتر در یوکاریوت ها اهمیت دارند

راسته



تیره در پروکاریوت ها اهمیت بیشتری دارند



جنس



گونه



سویه

Graham reaper
07-05-2013, 15:41
سلام به دوستای عزیز.یه سوالی ذهن من رو به خودش مشغول کرده.
تو یه مقاله ی علمی خوندم که:DNA و به طور کلّی ژن ها مثل یه کامپیوترن که میشه اینارو بهشون مثل یه کامپیوتر به منظور هدف خاصی برنامه بدیم.میخواستم بدونم این گفته چقدر صحت داره؟آیا واقعا میشه یه همچین کاری کرد؟

V E S T A
07-05-2013, 16:34
سلام

Graham reaper ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) عزیز سوالتون به این تاپیک مربوط نیست ..فکر می کنم منظورتون دست ورزی ژنـی و مهندسی ژنتـیک هست که کاربردد زیادی داره و بسـته به هـدف،

تکثیر یه ژن خاص، تولید واکسن، درمان بعضی از ناهنجاری های ژنتیکی، تولیـد دارو ،کلون کردن از سـلول های تخصصـی (که نمونه موفقیت آمیزش در دام انجام شد) تولیـد

پروتیین،اصلاح نباتات (تولید انواع میوه و سبزی دلخواه، گیاهان مقاوم در برابر سموم یا گیاهی که از نظر ارزش غذایی غنی تر هست) و.. مربوط به مهندسی ژنتیک هست.

به نظرم سوال ها ژنتیک رو تو یه تاپیک دیگه بپرسین بهتره چون ارتباطی به بحث این تاپیک نداره ...

Sajjad_AD
07-05-2013, 22:39
سلام به کاربران و اساتید عزیز
تقریبا تمام پست ها رو خوندم و واقعا لذت بردم :n28:

یه سوال دارم,دوستان عکسی با وضوح بالا یا حتی نرم افزاری که به روز باشه و یا قابلیت آپدیت شدن رو داشته باشه ندارن که شجره نامه ی تکامل رو به تصویر کشیده باشه.
یه سایت پیدا کردم که چنین کاری کرده و به نظر میاد آقای Attenborough دوست داشتنی این پروژه رو داره انجام میده ولی هر بار که میری این درخت تکامل رو ببینی عمری طول میکشه تا لود شه
اینم لینک سایت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

V E S T A
08-05-2013, 02:44
سلام

از لینکی که دادین هم میتونید با کیفیت های مختلف ویدئو رو دانلود کنید .. من کمترین حجم رو دانلود کردم ولی توضیح نداره اگر نتونستین دانلود کنید یه جا دیگه آپ کردم ... سایتش هم

یه بار با IE امتحان کنید ..



Tree OF Life ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

حجم : 49.3Mb




اینم به نظرم بخونید کتاب فرگشت و ژنتیک هست توضیحات خوبی درباره تکامل داره و اگر کسی به ژنتیک و مهندسی ژنتیک علاقه داره یه توضیح مختصر تو این کتاب هست + آخر کتاب هم

یه پوستر درباره درخت زندگی:



برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

Legacy's
08-05-2013, 05:09
عکسی با وضوح بالا که شجره نامه ی تکامل رو به تصویر کشیده باشه
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

shabe.saket
08-05-2013, 22:05
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بررسي يک قضيه

آيا تئوري تکامل داروين، در صورت درست بودن، آنتروپي فزاينده کيهاني را نقض ميکند؟
اگر بله چه بر سر قانون دوم ترموديناميک ميايد؟

بعضي از مخالفان نظريه تکامل ميگند که اگه موجودات از بيجان به تک سلولي تکامل يافته و تک سلولي مربوطه به پرسلولي رسيده، آنتروپي فزاينده کيهاني نقض شده است...
زيرا طبيعت مدام در حال بي نظم شدن است...
در حالي که در فرايند حيات بخشي اصولآ موجود زنده در حال مبارزه با آنتروپي فزاينده است تا زنده بماند...
چون يه موجود زنده تا حد ممکن ميخواد مرگ خودش رو به تعويق بندازه...با غذا خوردن و نفس کشيدن و...
بله اين حرف درسته که موجود زنده با اين کارش داره آنتروپي کلي حاکم بر کيهان رو کاهش ميده...چون به ساختار خودش داره نظم ميبخشه...(در اصل روند آنتروپی فزاینده رو کند میکنه)

ولي بايد توجه کنيم که مرگ در همه حال ساري و جاري بر عالم هست و در دراز مدت، همان موجود زنده خواهد مرد و بدنش متلاشي خواهد شد.....
با رسيدن مرگ او، آنتروپي کيهاني افزايش خواهد يافت...
درست است که او در مدت حياتش، بسبب حياتش مقداري از آنتروپي را کم کرد، ولي وقتي مرد آنتروپي کيهاني به مقدار بيشتري از آنچه که کم شده، بيشتر شد...
پس در کل آنتروپي فزاينده شد...
و بنا به همين مورد، قانون دوم ترموديناميک نقض نشد...
یعنی به بیان بهتر، او هیچگاه آنتروپی را کم نکرد، بلکه به آنتروپی فزاینده ترمز زده و سرعت آن را کم کرد.....

پس تکامل داروين در صورت درست بودن، قانون دوم ترموديناميک را در کل نقض نميکنه، و کاهنده آنتروپي کلي حاکم بر کيهان نيست.....

B3HZ@D
09-05-2013, 00:39
بيست زائده غير نياز در انسان كه در حيوانات وجود دارد و به درد انسان نمي خورد و از گذشته به ارث برده است :

موارد زير توسط انجمن پزشكان اروپا ، انجمن پزشكي سلطنتي انگستان ، دانشگاه هاروارد ، دانشكده ملي پزشكان آمريكا تائيد شده است :
بر اساس نظریه تکاملی داروین، باقی مانده از اعضا اجداد انسانهاست که در بدن انسان به صورت کوچک و بدون عملکرد باقی مانده است:

۱. ارگان ومرونازال VOMERONASAL ORGAN:
یا ارگان جاکوبسون که حفره ای است در پل های بینی دو سمت با گیرنده های شیمیایی که در انسان عملکردی ندارند. در جانوران پست تر وظیفه درک ماده شیمیایی فرومون رو بر عهده دارند .

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

عضلات خارجی گوش 2 :
عضله هايي هستند که در بخش خارجی گوش واقع شده اند و در سایر حیوانات نظیر خرگوشها و سگها، وظیفه.حرکت مستقلانه گوش از سر را بر عهده دارند. اما انسانها هنوز دارای آن هستند و توسط این عضلات است که بعضی از افراد می‌توانند گوششان را تکان دهند

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

۳. دندان عقل:
در انسانهای اولیه که مقادیر زیادی از گیاهان رو جهت به دست آوردن انرژی مصرف می‌کردند داشتن یک جفت اضافه دندان آسیا در هر فک مفید به نظر می‌رسید اما در انسانهای امروزی که انواعی از غذاها را مصرف می‌کند، زیاد ضروری به نظر نمی‌آید

۴. دنده گردنی:
حدود یک درصد از مردم یک جفت دنده اضافی در بالای دندهای خود (در بخش گردن) دارند که به نظر می‌رسد باقی‌مانده از اجداد خزنده ما باشد. این دنده می‌تواند در این افراد مشکلات عروقی یا عصبی ایجاد کند.

۵. پلک سوم:
در اکثر پرندگان و پستانداران یک لایه محافظ به عنوان پلک سوم بر روی چشمشان وجود دارد که وظیفه حفاظت از چشم و خروج شن ریزه و گرد و غبار را از چشم بر عهده دارد. باقی مانده این پلک در انسان به صورت یک چین نازک در گوشه داخلی چشم وجود دارد.

۶. تکمه یا نقطه داروین:
اگر لبه خارجی لاله گوش خود رو لمس کنید به یک برجستگی بر‌می‌خورید که به نام دکمه داروین مشهور است. در حیواناتی نظیر خرگوش این تکمه در انتهای گوشها قرار دارد و وظیفه فوکوس صداهای دور را روی گوش بر عهده دارد.

۷. عضله زیر ترقوه:
عضله کوچکی که در زیر شانه قرار دارد و از دنده اول به ترقوه کشیده شده است و در صورتی برای انسان مفید بود که هنوز بر روی ۴ پا راه می‌رفت. البته بعضی از مردم این عضله را ندارند و بعضی نیز یک جفت از آن را دارند.

۸. عضله پالماریس (خیاطه):
عضله بلند و نازکی که از زانو به کمر کشیده شده و ۸۹ درصد مردم دارای این عضله هستند. این عضله در جانوران پست تر در آویزان شدن و بالا رفتن از درخت بسیار مهم است. جراحان معمولا این عضله رو در جراحی های ترمیمی عضلات برداشته و از آن استفاده می‌کنند.

۹. نوک پس/تا‌ن در مردان:
مجاری شیری قبل از اینکه هورمون جنسی مردانه (تستوسترون) در جنین باعث ایجاد صفات مربوط به جنس مذکر بشود به وجود می‌آیند. مردان دارای بافت پس/تا‌نی هستند اما عملا استفاده‌ای از آنها نمی‌کنند.

۱۰. عضلات صاف کننده مو:
در بسیاری از جانوران این عضلات که در قاعده موهای بدن واقع شده اند وظیفه سیخ کردن موهای جانور را در هنگام بروز خطر دارند تا جانور بتواند از آن به عنوان ترساندن مهاجم استفاده کند.

۱۱. زائده آپاندیس:
یک لوله عضلانی باریک در روده بزرگ که در به نظر می‌رسد باقی مانده بخش از روده جانوران باشد که وظیفه هضم سلولز غذا (گیاهان) را بر عهده داشته باشد. اما در انسان بیشتر حاوی گلبول های سفید و غدد لنفاوی است.

۱۲. موهای بدن:
ابروها در جلوگیری از ورود عرق به چشم ها و موها در آقایان در انتخاب جنس‌ی نقش دارند. اما به نظر می‌رسد اکثر موها در بدن نقش موثری را ایفا نمی‌کنند

۱۳. دنده سیزدهم:
در شامپانزه ها و گوریل ها ۱۳ جفت دنده وجود دارد در حالی که در انسانها ۱۲ جفت. اما ۸ درصد از مردم دارای جفت دنده سیزدهم هستند که به نظر نمی‌رسد عملکردی را در آنها ایفا کند

۱۴ । عضله کف پایی:
به نظر می‌رسد در جانوران پست تر وظیفه چنگ شدن و قلاب شدن پاها به شاخه ها را بر عهده داشته است . اما در انسان به نظر می‌رسد فقط کمی کف پا را به پایین خم می‌کند. در ۹ درصد مردم این عضله وجود ندارد

۱۵. رحم مردانه:
باقی مانده از ارگان تناسلی زنانه که از غده پروستات مرد آویزان است

۱۶. انگشت پنجم پا:
در پریماتها و پستانداران پست تر انگشتان پا وظیفه چنگ زدن و آویزان شدن از شاخه ها را بر عهده داشته اند.. اما انسانها احتیاج به انگشتان بزرگ پا دارند تا بتواندد با آنها ایستاده راه رفته و تعادل خود را حفظ کنند. لذا به نظر می‌رسد انگشت پنجم یا کوچکترین انگشت پا نقش اصلی در این مورد ایفا نکند.

۱۷. وازدفران (لوله منی) زنان:
ارگان تکامل نیافته مردانه که انتهای در کنار تخمدانها قرار دارد. فاقد عملکرد است

۱۸. عضله هرمی (پیرامیدال) :
حدود ۲۰ درصد افراد این عضله مثلثی، کوچک و شبیه کیسه را که در استخوان شرمگاهی (پوبیس) است ندارند. به نظر می‌رسد این عضله باقی مانده‌ای از کیسه در جانوران کیسه دار باشد.

۱۹. استخوان دنبالچه (کوکسیس):
مجموعه چند مهره به هم جوش خورده کوچک که درا نتهای ستون مهره ها واقع شده و در پستانداران دیگر وظیفه حفظ تعادل و ارتباط را بر عهده دارد. اما در انسان نقشی را بر عهده ندارد.

۲۰. سینوسهای اطراف بینی:
به نظر می‌رسد در انسانها نخستین این سینوسها سرشار از مخاط بویایی بوده تا به این ترتیب حس بویایی آنها را تقویت کرده و آنها را از خطرات حفظ کند. اما نقش انها در انسان امروزی به شکل دهی به صورت، گرم کردن هوای ورودی به ریه ها و سبکتر شدن سر کمک می‌کند. التهاب این سینوسها باعث سینوزیت می‌شود
اين چند اصل امروز در زيست شناسي به اثبات رسيده كه به آن جهش فيزيكي و جهش مادي مي گويند .

منابع :
1 ـ منشاء انسان ، ميخائيل نستورخ ، مترجمين : مشرف الملك دهكردي ـ دكتر محمد طيوري ؛ ص :143 ـ 174

Hamid2545
09-05-2013, 00:40
امروزه مدارک و شواهد کافی : از سنگواره ها و .... برای اثبات نظریه تکامل پیدا شده روندی که تا امروز هم ادامه داشته و دارد و صد البته تکامل یک امر تدریجی و طی میلون ها و بلکه صدها میلون سال اتفاق افتاده نه چند سال یا حتی چند هزار سال و... حتی تکامل مصنوعی هم به دست انسان و طی زمان های بسیار بسیار کو تاه تر ( مانند اصلاح نسل گیاهان و حیوانات و بوجود امدن گونه های پرسودتر در کشاورزی و دامپروری ) بوجود آمده با این حال صرف نظر از همه دلائل علمی و عقلی و منطقی برای اثبات نظریه تکامل و با توجه به این که از نقطه نظر مذهبی هم هيچ مدرک و سندی در رد نظریه تکامل نیامده ( داستان افرینش انسان را هم توانستند با تکامل وفق بدهند ) یک سوال از مخالفین نظریه تکامل داشتم .
فرض کنیم هیچ دلیل و مدرک و سنگواره و.... برای اثبات درستی فرضیه تکامل پیدا نشده باشد و این فرضیه فقط یک فرضیه و نظریه فلسفی و... باشد عقل سلیم چه می گوید ؟
آیا از نظر عقلی بوجود آمدن این همه گونه های گیاهی و جانوری و... می تواند یک دفعه و در یک روز مشخص ( و حتی ساعت و دقیقه و ثانیه ) از هیچ بوجود آمده باشد یعنی روی زمین خشک و برهوت بود و ناگهان از هیچ این همه جنگل و گیاه و جانور ( حتما از غیب ) یکدفعه ظاهر شدند آیا این با عقل و اصول علمی و قانونمندی قوانین طبیعت جور در می اید ؟ یا ان که بپذیریم تمام موجودات از تکامل ابدائی ترین اشکال حیات و طی صدها میلون وبلکه میلیادها سال عمر زمین بوجود امدند ؟ اگر تکامل غلط است و اشکال حیات یکدفعه ظاهر نشدند پس عالی جنابان(مخالفین تکامل) بفرمایند این همه موجودات زنده چگونه پدیدار شدند ؟ چه توجیهی منطقی تر از تکامل ( که هم بسیار ساده بوده هم عقل سلیم جور دیگری نمی تواند تصور کند ) می توانند بیاورند ؟ بفرمایند ما منتظر هستیم
دوستان باید در نظر بگیریم که تکامل نه تنها منافاتی با اعتقادات و باورهای مذهبی ما ندارد بلکه از این نظر که هدفمندی و جهت حرکت جهان را به سوی بهتر شدن و قانونمدی و نظم جهان را نشان می دهد خود گواه محکمی است بر وجود خالق یکتا

shabe.saket
09-05-2013, 12:00
امروزه مدارک و شواهد کافی : از سنگواره ها و .... برای اثبات نظریه تکامل پیدا شده روندی که تا امروز هم ادامه داشته و دارد و صد البته تکامل یک امر تدریجی و طی میلون ها و بلکه صدها میلون سال اتفاق افتاده نه چند سال یا حتی چند هزار سال و... حتی تکامل مصنوعی هم به دست انسان و طی زمان های بسیار بسیار کو تاه تر ( مانند اصلاح نسل گیاهان و حیوانات و بوجود امدن گونه های پرسودتر در کشاورزی و دامپروری ) بوجود آمده با این حال صرف نظر از همه دلائل علمی و عقلی و منطقی برای اثبات نظریه تکامل و با توجه به این که از نقطه نظر مذهبی هم هيچ مدرک و سندی در رد نظریه تکامل نیامده ( داستان افرینش انسان را هم توانستند با تکامل وفق بدهند ) یک سوال از مخالفین نظریه تکامل داشتم .
فرض کنیم هیچ دلیل و مدرک و سنگواره و.... برای اثبات درستی فرضیه تکامل پیدا نشده باشد و این فرضیه فقط یک فرضیه و نظریه فلسفی و... باشد عقل سلیم چه می گوید ؟
آیا از نظر عقلی بوجود آمدن این همه گونه های گیاهی و جانوری و... می تواند یک دفعه و در یک روز مشخص ( و حتی ساعت و دقیقه و ثانیه ) از هیچ بوجود آمده باشد یعنی روی زمین خشک و برهوت بود و ناگهان از هیچ این همه جنگل و گیاه و جانور ( حتما از غیب ) یکدفعه ظاهر شدند آیا این با عقل و اصول علمی و قانونمندی قوانین طبیعت جور در می اید ؟ یا ان که بپذیریم تمام موجودات از تکامل ابدائی ترین اشکال حیات و طی صدها میلون وبلکه میلیادها سال عمر زمین بوجود امدند ؟ اگر تکامل غلط است و اشکال حیات یکدفعه ظاهر نشدند پس عالی جنابان(مخالفین تکامل) بفرمایند این همه موجودات زنده چگونه پدیدار شدند ؟ چه توجیهی منطقی تر از تکامل ( که هم بسیار ساده بوده هم عقل سلیم جور دیگری نمی تواند تصور کند ) می توانند بیاورند ؟ بفرمایند ما منتظر هستیم
دوستان باید در نظر بگیریم که تکامل نه تنها منافاتی با اعتقادات و باورهای مذهبی ما ندارد بلکه از این نظر که هدفمندی و جهت حرکت جهان را به سوی بهتر شدن و قانونمدی و نظم جهان را نشان می دهد خود گواه محکمی است بر وجود خالق یکتا

من فکر میکنم این جمله که تکامل بر ضد خالق است یا بر وجود او صحه گذاشته غلطه
تکامل داروین اصلآ ارتباطی به خالق نداره...
تکامل بطور مشخص با آفرینش گرایی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) سر جدل داره
ولی نکته اینجاست که خود آفرینش گرایی هم ارتباط چندانی به خود خالق نداره...
یکی یه حرفی زده (پرووونده)...

بقول شما تکامل بهترین حالت برای توضیح ه...
ولی پذیرش تکامل، ربطی به آفریننده پیدا نمیکنه

میتوانی تکامل را بپذیری و آفریننده را نپذیری
و یا تکامل را بپذیری و آفریننده را نیز بپذیری

ولی اگر تکامل را بپذیری آفرینش گرایی را نباید بپذیری
و اگر آفرینش گرایی را بپذیری، تکامل را نباید بپذیری.....

Saeed Dz
09-05-2013, 13:28
من فکر میکنم این جمله که تکامل بر ضد خالق است یا بر وجود او صحه گذاشته غلطه
تکامل داروین اصلآ ارتباطی به خالق نداره...
تکامل بطور مشخص با آفرینش گرایی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) سر جدل داره
ولی نکته اینجاست که خود آفرینش گرایی هم ارتباط چندانی به خود خالق نداره...
یکی یه حرفی زده (پرووونده)...

بقول شما تکامل بهترین حالت برای توضیح ه...
ولی پذیرش تکامل، ربطی به آفریننده پیدا نمیکنه

میتوانی تکامل را بپذیری و آفریننده را نپذیری
و یا تکامل را بپذیری و آفریننده را نیز بپذیری

ولی اگر تکامل را بپذیری آفرینش گرایی را نباید بپذیری
و اگر آفرینش گرایی را بپذیری، تکامل را نباید بپذیری.....
البته این رو هم اضافه میکنم که حزوه هایی از علم به این مورد ارتباط پیدا میکنن و درست هست که تکامل داروین مستقیمن ارتباطی نداره به نبود یا بود خالق همونطور که این بزرگوار گفت اما غیر مستقیم و در راستای دیگر حوزه ی علوم ارتباط پیدا میکنه و به نوعی اونها رو تکمیل و تصدیق میکنه. ارتباطی هم که شاهدیم مکرر اشاره میشه به خاطر این مسئله هستش.

Erfan.
09-05-2013, 16:56
من فکر میکنم این جمله که تکامل بر ضد خالق است یا بر وجود او صحه گذاشته غلطه
تکامل داروین اصلآ ارتباطی به خالق نداره...
تکامل بطور مشخص با آفرینش گرایی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) سر جدل داره
ولی نکته اینجاست که خود آفرینش گرایی هم ارتباط چندانی به خود خالق نداره...
یکی یه حرفی زده (پرووونده)...

بقول شما تکامل بهترین حالت برای توضیح ه...
ولی پذیرش تکامل، ربطی به آفریننده پیدا نمیکنه

میتوانی تکامل را بپذیری و آفریننده را نپذیری
و یا تکامل را بپذیری و آفریننده را نیز بپذیری

ولی اگر تکامل را بپذیری آفرینش گرایی را نباید بپذیری
و اگر آفرینش گرایی را بپذیری، تکامل را نباید بپذیری.....


تکامل بطور مشخص با آفرینش گرایی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) سر جدل داره
ولی نکته اینجاست که خود آفرینش گرایی هم ارتباط چندانی به خود خالق نداره...

دوست عزیز، کلمه خلق با آفرینش تقریبا مترادف هستند و یک معنی میدن. اون موقع شما چه طور میگی آفرینش گرایی ارتباط چندانی با حالق نداره؟! خالق = کسی که خلق میکنه = کسی که آفرینش میکنه.

معنیِ آفرینش گرایی از همون لینکی که گذاشتید:

آفرینش‌گرایی یا خلقت گرائی از فراگیرترین ایده‌های فلسفی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ومذهبی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) است که به مثابه نوعی تبیین؛ انسان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، حیات ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، کره زمین ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، قوانین و ساز و کارهای طبیعی و مجموعه جهان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) را آفریدگان موجود یا موجوداتی فراطبیعی (عموماًبا نام خدا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])) می شمارد.

shabe.saket
09-05-2013, 17:59
دوست عزیز، کلمه خلق با آفرینش تقریبا مترادف هستند و یک معنی میدن. اون موقع شما چه طور میگی آفرینش گرایی ارتباط چندانی با حالق نداره؟! خالق = کسی که خلق میکنه = کسی که آفرینش میکنه.

معنیِ آفرینش گرایی از همون لینکی که گذاشتید:

آفرینش‌گرایی یا خلقت گرائی از فراگیرترین ایده‌های فلسفی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ومذهبی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) است که به مثابه نوعی تبیین؛ انسان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، حیات ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، کره زمین ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، قوانین و ساز و کارهای طبیعی و مجموعه جهان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) را آفریدگان موجود یا موجوداتی فراطبیعی (عموماًبا نام خدا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])) می شمارد.




آفرینش گرایی بطور خلاصه یک ایدئولوژی هست که میگه خدا دنیا را در شش روز آفرید و انسان را نیز مستقلآ آفرید و حیوانات و گیاهان نیز جدای از او هستند
و بطور کلی این ایدئولوژی از دین یهود برداشته شده که ادیان دیگر نیز دنباله رو بودند (یعنی یه مفهوم دینی هست...بطور مشخص خود دین هست و نظریاتش در مورد خلق جهان)
و داروینیسم را بلکل مطرود میدونه

در حالی که خلقت و کیهان آفرینی یک مفهوم مطلقآ فلسفی هست که به شعب مختلف تقسیم شده...
در این ایدئولوژی بیان میشود که برای توجیه موجودیت کیهان، دخالت دادن خالق ضروری هست، ممکنه خالق ذکر شده کوچکترین ارتباطی به 6 روز و نقض تکامل نداشته باشد

در جهانبینی دوم گفته میشه او فقط آفرید
و کاری با جهت دهی خالق در این رابطه و هدف و انگیزش او برای خلق و هدف از آفرینش انسان نداره
در حالی که آفرینش گرایی با همه اینها کار داره و معتقد به ارائه راه حل برای این موارده

کیهان آفرینی توسط هوش برتر که من میگم ریشه در فلسفه غرب داره
در حالی که آفرینش گرایی ریشه در دین داره، در اصل خود دین هست

بهتره مفاهیم فلسفه رو از مفاهیم دین جدا کنیم

در مطالب مربوط به دخالت خدا (بمفهوم فلسفی نه دینی) بزرگترین فیلسوفان و دانشمندان دخالت کرده و به تکامل این ایدئولوژی پرداخته اند.....
گروهی همین ایدئولوژی را رد کرده و گروهی قبول کرده اند و تا جایی که من میدونم گروه کثیری از دانشمندان و کیهان شناسان و فیزیکدانان و بیولوژیست ها موضع ندانم گرا در مقابل این ایدئولوژی داشته اند و دارند (اگر خواستید لیست هم میدم)

درحالی که در مطالب آفرینش گرایی اکثریت دانشمندان بزرگ مخالف کامل هستند...

اشتباهی که همیشه و در چند سال اخیر رخ میده اینه که گفته میشه اکثریت دانشمندان بزرگ وجود خدا را قبول ندارن
و از این جمله برای کوبیدن اندیشه های مخالف استفاده ابزاری میشه (و حربه ای که استفاده میشه اینه که نمیگن خدا به چه مفهوم؟ مفهوم آفرینش گرایی، یا مفهوم کیهان آفرینی)

در حالی که بنظر من اکثریت دانشمندان بزرگ و سرشناسان علم در مقابل مفهوم خدا در فلسفه موضع ندانم گرا دارند.....

Erfan.
09-05-2013, 18:54
آفرینش گرایی بطور خلاصه یک ایدئولوژی هست که میگه خدا دنیا را در شش روز آفرید و انسان را نیز مستقلآ آفرید و حیوانات و گیاهان نیز جدای از او هستند
و بطور کلی این ایدئولوژی از دین یهود برداشته شده که ادیان دیگر نیز دنباله رو بودند (یعنی یه مفهوم دینی هست...بطور مشخص خود دین هست و نظریاتش در مورد خلق جهان)
و داروینیسم را بلکل مطرود میدونه

در حالی که خلقت و کیهان آفرینی یک مفهوم مطلقآ فلسفی هست که به شعب مختلف تقسیم شده...
در این ایدئولوژی بیان میشود که برای توجیه موجودیت کیهان، دخالت دادن خالق ضروری هست، ممکنه خالق ذکر شده کوچکترین ارتباطی به 6 روز و نقض تکامل نداشته باشد


Creationism به تعریف Wikipedia:

Creationism is the religious belief ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) that life ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]), the Earth ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]), and the universe ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) are the creation ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) of a supernatural ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) being

به طور کلی این مقوله به این معنی هست که موجودی فرا طبیعی، چیز یا چیز هایی رو به طور مستقیم خلق(به وجود آوردنِ چیزی از نیستی) میکنه. چیزی که شما از هم جدا کردی یعنی خلقت و کیهان آفرینی از آفرینش گرایی، اصلا از هم جدا نیستند بلکه دقیقا بازگو کننده یک موضوع (Creation) هستند.
در مورد Creation روایات و برداشت های متعددی وجود داره که یکی از اون ها خلق دنیا در 6 روز توسط خدا هست. ممکنه یکی اعتقاد داشته باشه خدا دنیا رو در یک لحظه به وجود آورده. یا دیگری بگه که در N روز. فرقی نمیکنه، همه‌ی این ها زیرمجموعه یک ایده به نام Creation هستند. حالا نظرِ دین اسلام اینه که دنیا در 6 یا 8 روز به وجود اومده، خوب این نگرشِ این دین از خلقت هست.

اسطوره های آفرینش ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 7%D8%A7%DB%8C_%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4 )


در جهانبینی دوم گفته میشه او فقط آفرید
و کاری با جهت دهی خالق در این رابطه و هدف و انگیزش او برای خلق و هدف از آفرینش انسان نداره
در حالی که آفرینش گرایی با همه اینها کار داره و معتقد به ارائه راه حل برای این موارده

بحث تفاوت دید خدای Theist ای و Deist ای ارتباطی به این تاپیک نداره و فکر هم نمیکنم مجاز باشیم توی انجمن از این بحث ها داشته باشیم :دی اگه علاقمند به ادامه این بحث هستید خیلی علاقه مندم جاهای دیگه ادامش بدیم.



اشتباهی که همیشه و در چند سال اخیر رخ میده اینه که گفته میشه اکثریت دانشمندان بزرگ وجود خدا را قبول ندارن
و از این جمله برای کوبیدن اندیشه های مخالف استفاده ابزاری میشه (و حربه ای که استفاده میشه اینه که نمیگن خدا به چه مفهوم؟ مفهوم آفرینش گرایی، یا مفهوم کیهان آفرینی)

در حالی که بنظر من اکثریت دانشمندان بزرگ و سرشناسان علم در مقابل مفهوم خدا در فلسفه موضع ندانم گرا دارند.....

فکر نمیکنم دانشمندی باشه که بگه قطعا خدا وجود نداره. چون این ثابت شدنی نیست. اما این مطلبی که بازگو کردید (ندانم گرایی در مورد وجود خدا) رو استاد داوکینز در موردش مطلب معروف و جالبی دارن؛ Spectrum of theistic probability ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]).
قرار نیست که هر ندانم گرایی به میزان 50/50 باشه. ممکنه در قبال موضوعی ندانم گرا باشیم اما بتونیم بگیم که به احتمالِ خیلی خیلی خیلی زیاد، اون موضوع صحت نداره اما نتونیم به طور کامل، اون موضوع رو رد کنیم. این جا موضعِ ما ندانم گرایی هست اما تقریبا به طور کامل میتونیم بگیم که اون موضوع صحت نداره(نه به طور 100% اما نزدیک بهش) ویرایش: و البته میتونیم بگیم که به احتمالِ خیلی خیلی خیلی زیاد (و نه 100%) موضوعی صحت داره. بین قطعا وجود نداره و قطعا وجود داره فاصله‌ی خیلی زیادی هست.

shabe.saket
09-05-2013, 19:23
گفته من زیاد تفاوتی با گفته شما در مورد آفرینش گرایی نداره

من Creator رو از دین جدا کردم

در مورد داوکینز، کجا این حرف رو زده؟ توی پندار خدا؟ اصولآ این کتاب فاقد ارزش های عمیق هست و کتاب بسیار سطحی است برخلاف تصور همه که فکر میکنن کتاب بسیار مهمی هست...

و مطالب فلسفی عمیق بیان نشده درش، همچنین زیست شناسی.....
البته از ارزشهای علم زیست شناسی ایشون کم نمیشه.....

در مورد ندانم گرایی که به صد در صد نمیتونه خودش و برسونه تا اتئیست مطلق بشه
این مشکل در تئیسم هم وجود داره، و این اندیشه بعضی وقتا خودش و چون به 100% نمیتونه برسونه، لاجرم ندانم گرا میشه، وگرنه تئیست مطلق میشد.....

در هر صورت شما بفرمایید چه اندیشه ای دارید و به چه معتقدید تا یه بررسی کوتاه کنیم که آیا قسمتی از این اندیشه ها میتواند به تکامل داروین ربط داشته باشد، اینجا ادامش بدیم
اگر به تکامل مربوط نباشه بریم یه جا دیگه.....

Stream
09-05-2013, 19:49
کلا صحبت درباره سمانتیک های زبانی خیلی راه به جایی نمی بره. درباره این قضیه "اسطوره های آفرینش" هم قضیه به نحوه جهان بینی شخصی برمی گرذه که داره اون مبحث رو مطالعه می کنه، اگه کسی برداشت نمادین از اون اسطوره ها داشته باشه قضیه تناقضی با اکثر مطالب علمی از جمله تکامل نخواهد داشت (مثلا امروز کلیسای کاتولیک مطلقا برداشت نمادین از داستان هاشون دارند و می گن اون داستان ها واقعی و جدی نیستند و هیچ کاتولیکی نباید اونها رو واقعیت تاریخی فرض کنه و بگه عمر زمین 6000 ساله و ما همگی از نسل یک زن و شوهر هستیم و ...). اگه برداشت ها از اون اسطوره ها، به شکل واقعیت تاریخی باشه یعنی فرض بشه اون اتفاق ها دقیقا مو به مو افتاده، نه فقط اون خیلی از اون داستان ها با علم امروز و تکامل هماهنگ نیستند، میشه حتی گفت باورهای ضدعلم هم هستند.

درباره ندانم گرایی علم و دانشمندان هم صحبت عرفان صحیحه، ندانم گرایی علمی درباره اون موضوعات به این معنی نیست که شاید ادعای بی پایه و اساس و غیر علمی یه عده واقعا صحیح باشه یا احتمال هر چیزی وجود داره، ندانم گرایی به این معنیه که هنوز چیزی که مطلقا به عنوان حقیقت بدونیم رو پیدا نکردیم. درباره موضوع Creationism ، ندانم گرایی اکثر دانشمند ها در همون Spectrum of Theistic Probability پروفسور داوکینز، در رده 6 یعنی De facto Atheist هست، به قول پروفسور داوکینز، احتمال صحیح بودنش دقیقا مساوی احتمال صحیح بودن هیولای اسپاگتی پرنده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D9%BE%D8%A7%DA%AF%D8%AA%DB%8C_%D9%BE%D8%B1%D9%86%D 8%AF%D9%87)است. اگه به آمارها در Royal Science و National Academy of Sciences مراجعه کنید نتایج خیلی خیلی یکطرفه است (95 درصد به بالا دانشمندان در همین رده 6 هستند). خلاصه اگه گفته میشه "اکثر دانشمندان به خالق اعتقاد ندارند"، کاملا صحیحه ولی باید دقت بشه اعتقاد نداشتن به خالق مساوی اعتقاد داشتن به عدم وجود خالق نیست، موضع اولی ندانم گراست و موضع دومی ادعای مطلق. اینها رو اینجا گفتم چون تکامل در این قضیه نقش بسیار مثبتی داشته. اگه به قبل از دوران داروین برگردیم این اعداد خیلی متفاوت بودند و قطعا میشه گفت داروین و تکامل شاید مستقیما به نفی و انکار وجود "آفرینش" نپردازند، ولی یک فریم ورک متفاوت معرفی شده که بر اساس اون، بدون نسبت دادن وقایع به یک طراح، باز هم میشه پیچیدگی های جهان طبیعت رو توضیح داد و اون پیش فرض "لزوم" نیاز به طراح برای توضیح دادن پیچیدگی ها از دنیای علم برداشته شده.

--

دوستان سعی کنید مباحث حتما مرتبط با تکامل باشه و از موضوع خارج نشیم.

V E S T A
10-05-2013, 01:00
اندام هایی که در پست 229# ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) B3HZ@D ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) عزیز معرفی کردن انـدام های وستجیال ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ( Vestigia ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])l )هستن انـدام های وستجیال انـدام های تحلیـل رفته با نقش جزیی یا فاقد نقـش و

از نظر ساختاری مشابه اندام های هومولوگ خود در جانداران دیگر هستنـد. (اندام همولوگ اندام هایی با ساختـار مشابه هسـتند که از یک طرح اصلی پیـروی می کنند این طــرح

اصلی در واقع ساختاری است که در نیای مشترک وجود داشته)

مثلا اندام وستیجیال استخوان دنبالچه در انسان فاقد وظیفه خاصـی هست و همـولوگ دنبالچه در سایر مهـره داران است که وظیـفه حفظ تعـادل را در ایـن جانداران بر عهـده دارد.

در دوران جنینی هم رشد و نمو اندام های هومولوگ در مهره داران مشابه هم هست (1 دم، 4 جوانه برای اندام حرکتی و حفره گلویی هست)

این شباهت های آناتومی بین جانداران وجود نیای مشترک رو نشان میده .

غیر از شباهت های آناتومی از طریق شباهت های بین توالی آمینو اسیدی پروتیین های جانداران می توان به داشتن نیای مشترک بین جانداران پی برد مثلا توالی آمینو اسید در

پروتیین های یک گونه به توالی آمینو اسید پروتیین های گونه ای که هر دو از یک نیای مشترک اشتقاق پیدا کردن شبیه تر هست..

shabe.saket
15-05-2013, 11:51
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

صدای جهان برای اجداد اولیه انسان چگونه بود؟

پژوهشهای انجام شده بر روی دو تن از اجداد انسان در آفریقای جنوبی نشان داده که تکامل استخوان های گوش میانی نقشی تعیین‌کننده در آنچه انسان قادر به شنیدن آنها بوده ایفا می‌کرده است.

ترکیبی از ویژگی‌های میمون‌وار و انسان‌وار در استخوان های درون گوش دو انسان‌تبار اولیه نشان داده که گوش انسان در آن زمان احتمالا تازه تکامل حساسیت به فرکانس‌های دامنه متوسط مورد استفاده انسان مدرن برای گفت‌وگو را آغاز کرده که انسان‌تبارهای جنوبی‌کپی فاقد آن بودند.

به گفته محققان دانشگاه بینگهامتون نیویورک، استخوانهای کوچک در گوش میانی گونه Australopithecus africanus و Paranthropus robustus به انسان مدرن ویژگیهایی را نشان داده که احتمالا با تکامل زبان مرتبط بوده‌اند.

شباهت بین این دو گونه به یک منشا عمیق و باستانی برای این ویژگی اشاره دارد. Australopithecus africanus حدود 3.3 تا 2.1 میلیون سال قبل و Paranthropus robustus (پرامردم تناور) 1.8 میلیون سال قبل در زمین می‌زیستند.

این محققان قصد دارند از سی‌تی اسکن فسیلها و بازسازی مجازی سه بعدی آناتومی گوش برای بررسی دقیقتر آنگونه که اجداد دور انسان صدای جهان را می‌شنیده‌اند، استفاده کنند.

منبع : ایسنا

Hamid2545
29-05-2013, 23:50
زندگی در شرایط سخت ( رویداد های انقراض و تکامل)

حیات در زمین بارها و بارها مورد تهدید قرار گرفت و تا مرز کامل انهدام پیش رفت ولی همان اندک گونه های باقیمانده دوباره چهره زمین را پر از گونه های مختلف کردند و این دفعه کامل تر از قبل در طی هر رویداد انقراض نسل گونه های ضعیف تر از بین رفته و گونه های قوی تری جایگزین آنها شدند و موجودات زنده و سیستم های زیستی کامل و کامل تر شدند بنابر این رویداد های انقراض نه تنها مضر نبودند بلکه در روند حیات بسیار مفید واقع شدند حال بیائیم به طور خلاصه نگاهی به رویداد های انقراض داشته باشیم .
دیرین شناسان به طور کلی پنج رویداد را به عنوان انقراض بزرگ ذکر می کنند ( اگر چه رویدادهای دیگری به عنوان انقراض های کوچک شناسائی شدند ) قبل از ان به رویداد انقراض گونه های بی هوازی ( باکتری های بی هوازی ) که در این دسته بندی قرار نمی دهند ولی از آن به عنوان حادثه اکسیداسیون نام می برند نگاهی بیندازیم :
1- حادثه اکسیداسیون : در ابتدا جو زمین اکسیژن چندانی نداشت و اولین باکتری هائی که بوجود آمدند از طریق استفاده از ترکیبات گوگرد انرژی مورد نیاز خود را تهیه می کردند در حدود 2/4 میلیارد سال پیش گیاهان تک سلولی بوجود آمدند به نام " استروماتولیت " که برای اولین بار توانستند از ترکیب آب و دی اکسید کربن طی عمل فتوسنتز انرزی مورد نیاز خود را بدست آورند با این عمل گازی به نام "اکسیژن " آزاد کنند این گاز در جو آزاد شد و مقدار ان در جو بشدت افزایش یافت گمان نکنید وجود اکسیژن برای گونه ها نعمت محسوب می شد بلکه بر عکس اکسیژن به عنوان یک سم عمل کرده و طی چهارصد میلون سال بعد نسل بسیاری از گونه ها را منقرض کرد حادثه ای که "فاجعه اکسیژن" لقب گرفت ولی بقیه گونه ها که باقی ماندند نه تنها از طریق تعغیر در ساختار سلولی خود در مقابل اکسیژن مقاوم شدند بلکه به وجود اکسیژن محتاج شدند و بنابراین چرخه اکسیژن دی اکسید کربن که امروزه شاهد آن هستیم از آن زمان شکل گرفت بنابراین " حادثه اکسیداسیون " به کامل تر کردن حیات و تکامل کمک بسیاری کرد و اگر چه ابتدا فاجعه بود ولی بعد موهبت شد .
2- اولین رویداد انقراض , انقراض اردویسن سیلورین : در 450 میلون سال پیش بر اثر حرکت قاره گندوانا به سمت جنوب باعث سرد شدن جهان و نابودی 60% از بی مهرگان دریائی شد تا آن روز بی مهرگان گونه های مسلط بودند ولی بعد مهره داران امکان رشد و بقا یافتند .
3- دومین رویداد انقراض , انقراض دونین پسین : در 374 میلون سال پیش بر اثر عواملی که هنوز شناخته نشده اند ( احتمالا تعغیرات سطح اب دریاها , کاهش اکسیژن , اتش فشان های دریائی و آغاز دوره جدید یخبندان و شاید برخورد شهاب سنگی ) نسل بسیاری از موجودات از جمله پازوپایان و مرجان ها از بین رفت .
4- سومین رویداد انقراض , انقراض پرمین تریاسه : در 251 میلون سال پیش اتش فشان ها فعال شدند و دی اکسید گوگرد در جو پخش شد و باعث کاهش نور خورشید و دوره یخبندان شد بعد سولفید دی هیدروژن که بر اثر فساد مواد آلی در دریاها تولید شده بود باعث خفگی اکثر موجودات شد حدود 95% گونه ها از بین رفتند ( قربانی اصلی حشرات بخصوص حشرات غول پیکر بودند ) و بعد خزندگان که باقی مانده بودند حاکم زمین شدند و دوران خزندگان شروع شد
5- چهارمین رویداد انقراض , انقراض تریاسه ژوراسیک : حدود 200 میلون سال پیش بعلت یرخورد سیارکی ( دهانه برخوردی مشخص نشد ) و یا فوران های عظیم اتش نشانی باعث افزایش دی اکسید کربن و دی اکسید گوگرد در جو شد و باعث انقراض نسل 75% گونه ها شد .
6- پنچمین رویداد انقراض , کرتاسه پالئون : بر اثر سقوط سیارک چسکلوپ و اتش گرفتن جنگل ها و آزاد شدن غبار و دود و.... ناشی از انفجار و بارش باران های اسید نیتریک و نابودی گیاهان(بخاطر نرسیدن نور خورشید به آنها) و دوران های یخبندان و....نسل 75% گونه ها منقرض شد بازنده های اصلی در این واقعه دایناسورها بودند برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

بنابراین رویدادهای وحشتناک انقراض نه تنها حیات را روی زمین ریشه کن و سرکوب نکرد بلکه با از بین بردن گونه های ضعیف تر روند تکامل را سرعت بخشید و گونه های جدید تر و مقاوم تر را سامان داد . به عنوان مثال رویداد انقراض پنجم باعث نابودی نسل دایناسورهای غول پیکر شده و در عوض پستانداران توانستند رشد و نمو کنند و حاکم زمین شوند روندی که در نهایت به ظهور انسان و کاملترین چرخه تکامل انجامید . اگر واقعه انقراض پنچم اتفاق نمی افتاد هنوز هم به جای ما دایناسورها حاکم زمین بودند .

دانشمندان شواهدی در دست دارند که ما در دوران انقراض ششم قرار داریم ازبین رفتن بسیاری از گونه های جانوری و گیاهی پدیده گلخانه ای و تعغیر آب و هوا همه نشانه های آن هستند منتها این دفعه عوامل طبیعی باعث بروز آن نشده بلکه این انسان است که مسبب آن می باشد کجا معلوم شاید در انقراض ششم قربانی اصلی ما باشیم .

shabe.saket
02-06-2013, 11:42
ارتباط تکامل رفتاری انسان با آب و هوا

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

تحقیقات نشان می دهد که تغییرات ناگهانی آب و هوایی در آفریقا به پیشرفت های فنی و فرهنگی در دوره های اولیه پس از تکامل انسان مدرن دامن زده است.
باستان شناسان از دیرباز متوجه شده بودند که پیشرفت جمعیت های انسانی در طول تاریخ آن پیوسته نبوده است.
اما در مورد علت این موضوع توافق نظر وجود نداشت.
نتایج این مطالعه توسط تیم محققان بریتانیایی، سوئیسی و اسپانیایی در نشریه نیچر کامیونیکیشنیز چاپ شده است.
دانشمندان با تحلیل رسوبات دریایی که در آب های آفریقای جنوبی حفاری شده رکوردی از تغییرات آب و هوایی در صد هزار سال گذشته به دست آورده اند.
مارتین زیگلر از دانشگاه کاردیف که در این مطالعه شرکت داشته گفت: ما دریافتیم که آفریقای جنوبی دوره های تحولات سریع آب و هوایی به سوی بارندگی و گرمای بیشتر را تجربه کرد و این درحالی بود که نیمکره شمالی شرایط خیلی سرد را تجربه می کرد.
پرفسور ایان هال از دانشگاه کاردیف هم گفت که این تغییرات آب و هوایی در چندین مورد با رشد ابزارسازی در اواسط عصر حجر همراه بود.
به نظر می رسد که از سوی دیگر هوای خشک تر با افت خلاقیت و تولید در ابزارسازی همراه بوده است.
رکوردهای باستان شناسی در آفریقای جنوبی نقش خیلی مهمی در درک توسعه رفتار انسان مدرن دارد زیرا حاوی بعضی از قدیمی ترین شواهد از اشیای نمادین و زیورآلات شخصی است.
و به گفته محققان این تحولات تحت تاثیر آب و هوا احتمالا نقشی اساسی در شکل گیری رفتار انسان مدرن در آفریقا داشته است.

منبع: BBC

mokarx
14-07-2013, 18:09
با سلام
در طول تکامل آیا موجودات دو جفتی هم داشتیم که قابلیت خود باروری داشته باشند؟

Stream
15-07-2013, 18:44
با سلام
در طول تکامل آیا موجودات دو جفتی هم داشتیم که قابلیت خود باروری داشته باشند؟

به این قابلیت Parthenogenesis گفته میشه. اطلاعات بیشتر:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بعضی موجودها هستند که قابلیت تولید مثل از طریق معمول و همینطور Parthenogenesis رو دارند. به این گفته میشه Facultative Parthenogenesis و شایع نیست ولی حدود 70 گونه کشف شده که این قابلیت رو دارند. این مقاله Nature شاید کمک کنه:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

یکی از حیواناتی که این قابلیت رو داره اژدهای کومودو است:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


این قابلیت بطور مصنوعی هم به حیوانات و پستانداران اضافه شده.

shabe.saket
15-07-2013, 18:51
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بنظرم حلزون هم اینجوری بود...
البته مطمئن نیستم

V E S T A
15-07-2013, 19:22
پارتنوژنز یا بکر زایی تو شـرایط غـیر عادی اتفـاق می افته و تلاشی هست برای ادامه بقا در برابر فشار های محیط وقتی جانـور ماده نتونه جـفت مناسب پیدا

کنه و تعداد افراد جمعیت کاهـش پیدا کنه مجبـور به پارتنو ژنز میشه ولی می دونین که پارتنوزنز باعث کاهش تنوع میشه یعنی جانوری که پارتنوژنز انجام میده

مجبور هست بعد از تولید چند نسـل دوباره تولیـد مثل جن*سی عادی خـودش رو داشته باشه (تنوع برای ادامه بقا لازمه و همین تنوع هسـت که علت بـقای

افراد یه جمعیت دربرابر فشارهای محیطی هست به عبارتی افرادی که مشابه هستن تو یه جمعیت نسبت به فشارها و تغیرات محیطی یه نوع عکس العمل

و واکنش رو نشون میدن و این همون ضعفی هست که به تدریـج این افراد رو حـذف میکنه و باعث نابودی نسـل شون میـشه یعنی برای حفظ خـزانه ژنـی یه

جمعیت باید تو این جمعیت تنوع باشه و این تنـوع از طریق میوز(تولید مثل جن*سی)ایجـاد میشه) بنابراین احتمال اینکه تو جمعیت های مختلف در طی تکامل

افرادی برای حفظ بقا تو یه برهه زمانی کوتاه مجبور به بکر زایی بودن وجود داره ..بکر زایی تو حلزون ، شته ، مورچه، زنبور عسل، بعـضی گونه های عقرب،کنه

سوسـمار مارمولک و ... دیده شده

این دو تا مطلب هم جالبن :


بکرزایی یا پارتنوژنز
تمام تخم ها برای نمو به لقاح نیاز ندارند. یک روش معمول تولید مثل غیر جنسی در بند پایان تکوین زاده ها از تخم های لقاح نیافته
است.این پدیده بکرزایی نام دارد ودر ماهیها ، دوزیستان و خزندگان ، نیز دیده می شود. اغلب گونه های بکرزا تولید مثل جنسی و
رفتارهای جنسی هم ممکن است داشته باشند.
در بعضی گونه ها، بکرزایی بخشی از مکانیزم تعیین جنسیت است. در زنبور عسل و بیشتر مورچه ها و زنبورها ، نرها از تخم
های لقاح نیافته تکوین می یابند و ها پلوئید هستند.ماده ها از تخمهای لقاح یافته تکوین می یابند و دیپلوئیدند. بیشتر ماده ها کارگرهای
عقیم هستند ،اما تعداد کمی از آنها به ملکه تبدیل می شوند. بعد از جفت گیری اسپرم ها در دستگاه تناسلی ملکه ذخیره میشوند و
بصورت کنترل شده بعضی تخم ها با اسپرم لقاح می یابند و بعضی لقاح نیا فته گذاشته می شوند.بنا براین ملکه تعیین می کند کی
و چه تعداد زنبور نر تولید کند.
در بعضی گونه های بکرزا گر چه اسپرم انتقال نمی یابد ،و تخم ها لقاح نمی یابند، ولی رفتار جفت گیری انجام می شود.یکی از این
موارد مار مولک دم شلاقی است که توسط D.Grews و دانشجویانش در دانشگاه تگزاس مطالعه شده است.در جمعیت های این گونه
بطور طبیعی نر وجود ندارد ، ولی گاهی بعضی ماده ها نقش نر را بازی می کنند و با دیکر ماده ها جفت گیری می کنند .مقدار
هورمون های جنسی استروژن و پروژسترون در نر شدن دخالت دارد. اگر میزان استروژن بالا باشد جانور ماده است ، و زمانی که
پروژسترون به با لا ترین حد خود برسد ، نر می شود.تحریکات حاصل از جفت گیری سبب آزاد شدن تخم ها میشود.
در جانوران بکرزایی که زاده های دیپلوئید ایجاد می کنند ،دو مکانیزم برای این کار وجود دارد : 1( گویچه ی قطبی دوم به عنوان
اسپم عمل می کند ، و با تخمک لقاح می کند ،به عنوان مثال در نوعی مگس این روش دیده شده است. 2( در بعضی جانوران سلول
های اووگونی فقط میوز یک را انجام می دهند.



ملكه تنها زنبور زايا در كندو است و قبل از اينكه بميرد، ملكه يا ملكه هايی را به وجود می آورد. كارگرها قادر به جفت گيری و تخم گذاری نيستند، اما در زيرگونه Apis mellifera capensis زنبورهای كارگر پس ازمرگ ملكه كه جانشينی ندارد، ازطريق پارتنوژنز تخمک هاپلوئيد لقاح نيافته را به نر تبديل می كنند. یا با تركيب تخمك با جسم قطبی، تخم ديپلوئيد و ماده به وجود آورد.
پارتنوژنز در زنبورهای آلوده به باكتری های جنس Wolbachia نيز ديده می شود. همزیستی درون سیتوپلاسمی اين باکتری با تخمك باعث تغییردر روند تولید مثلی می شود به طوری كه تمام تخمک های ماده های آلوده به باكتری با همانندسازی كروموزوم های خود تخم ديپلوئيد می سازد و بدون اينكه لقاح يابند، فرد ماده به وجود می آورند.
این باکتری علاوه بر زنبور به طور همزیست در بسیاری از نماتودها، بندپایان، دروزوفیلا و کرم های ریز وجود دارد كه در آن ها نيز باعث پارتنوژنز و ايجاد فرد ماده می شود.اگر زنبور را با آنتی بيوتيك درمان كنيم پارتنوژنز متوقف می شود.
چشم اندازها:
1- استفاده ازپارتنوژن ها به عنوان منبع تامين كننده سلول های بنيادی جنينی، می تواند راه حلی برای درمان بيماری ها باشد.
2- باکتری Wolbachia درحین القاء پارتنوژنز، عمرمفید حشره را به میزان زیادی کاهش می دهد، درنتیجه جهت مبارزات بیولوژیکی برای دفع آفاتی همچون شته، می توان از این باکتری استفاده کرد .
3- فرایند پارتنوژنز در گونه های بوقلمون، درصورتی که به سرانجام برسد، دارای پتانسیل اقتصادی زیادی خواهد بود.
4- استفاده از فرایند پارتنوژنز برای تكثير انواع مختلف ماهی ها، ازجمله ماهی های كپور و ماهیان خاویاری دریای خزر جهت تولید گوشت و خاویار پرورشی ارزشمند است.
5- دافنی ها و روتيفرها از غذاهای زنده آبزیان به خصوص نوزادان آن ها می باشند، بنابراين هرگونه تلاش در جهت تكثيرآن ها علاوه برافزايش توليد آبزيان و تامين نياز داخلی، در بازاريابی مناسب و صادرات محصولات شيلاتی، كمك بسيار چشمگيری در چرخه اقتصادی كشور دارد.
6- می توان از آپوميكسی(نوعی بکرزایی است که در گیاهان رخ می‌‌ دهد ) در اصلاح نباتات استفاده نمود.

mokarx
15-07-2013, 19:54
پس میشه گفت قابلیت Parthenogenesis در مراحل اولیه تکامل بایستی شامل تمام موجودات بشه
حتی انسان
ولی بعدا در مراحل بعدی تکامل با ارتقا ژنی جنسیت های تک گانه ظهور کرده
در غیر این صورت تکامل یک حلقه مفقوده خواهد داشت
حلقه ای بنام جنسیت نر یا ماده و چرایی آن و پوشش این دو برای بقای نسل

V E S T A
15-07-2013, 20:35
پارتنوژنز یه قابلیت برای موجودات پیشرفته ومقاوم هست ماهی ها دوزیستان و خزنـدگان خیلی قبل تر از پستانداران پدید اومدن و شرایط نامسـاعد و تغییرات ناگهانی محـیط رو که بارها

در گذشته اتفاق افتاده رو به خوبی تحمل کردن که تا به امروز ادامه بقا دادن به نظرم پارتنوژنز صفتـی هست که فرد در طول زمان کسب کرده ویژگی که برای همراهی با محیط به تدریج و

طی نسل ها به دست اورده.انسان نسبت به این موجودات خیلی بعد تر به وجود اومده و هنوز انقدر پیشرفته نشده که بتـونه برای بقـای خودش یا مقـابله با محیط از یه ویـژگی قوی مثـل

پارتنوژنز استفاده کنه پارتنوژنز در پرندگان که از پستانداران ابتدایی تر بودن هم به ندرت دیده میشه ولی در آزمایشگاه و تحت شرایط خاص میشه یه پستاندار مثل موش صحرایی یا خرگوش

رو وادار به پارتنوژنز کرد. همانند سازی (cloning) از طریق روش های مهندسی ژنتیک امکان پذیره و به صورت طبیعی و دور از محیط آزمایشگاهی بکر زایی به علت مهر و موم شدن ژن ها

در پستانداران امکان پذیر نیست(Gene imprinting) برای همانندسازی، ژنی که مسئوله مهر موم شدن ژن ها هست حذف میشه (ژن 19h)

مردفر
18-07-2013, 13:14
آیا در حال حاضر نیز سیر تکاملی انسان از میمون ادامه دارد؟ و ما هم اکنون میتوانیم آن را مشاهده کنیم؟

بعضی از به اصطلاح مخالفین نظریه تغییر گونه ها (نظریه تکاملی) این سوال را مطرح میکنند که اگر انسان از تغییر میمون بوجود آمده ، پس چرا امروزه چنین تغییری بوجود نمی آید و میمونها به انسان تبدیل نمیشود و چرا همه میمونها به انسان تبدیل نشده اند.
در پاسخ به این افراد باید گفت: اگر با دقت مشاهده کنید در میابید که در حال حاضر نیز چنین روندی وجود دارد و میمونها به انسانها تبدیل میشوند.
ایجاد انسان از میمون یک شبه اتفاق نیفتاده و در طی زمان طولانی انجام گرفته . پس نباید به دنبال پدیده ای یک روزه برای ایجاد انسان از میمون باشیم و منتظر مشاهده چنین اتفاقی در یک شب باشیم. بلکه باید روند تبدیل میمون به انسان را در طی سالیان دراز مطالعه و بررسی کنیم تا بتوانیم ایجاد انسان از میمون را در حال حاظر نیز مشاهده کنیم.
مراحل مختلف تبدیل میمون به انسان مدرن کدام است؟
چند میلیون سال پیش میمونها در بالای درختان میوه میخوردند. بعضی از میمونها از درخت پایین آمدند. سپس بعضی از این میمونها، تکه چوبهایی را برای دفاع از خود و همچنین چیدن میوه ها به دست گرفتند. سپس بعضی از این میمونها سرپا ایستادند و روی دوپا راه رفتند. سپس بعضی از این میمونهای دو پا شروع به خوردن گوشت حیوانات دیگر کردند. بعضی از این میمونها شروع به شکار حیوانات دیگر کردند (انسان شکارگر). بعضی از این میمونها یا انسانهای اولیه شروع به زندگی در غارها کردند. بعضی از این انسانهای اولیه شروع به اهلی کردن حیوانات و ساختن ابزار اولیه کردند. بعضی از این انسانهای اولیه شروع به پرورش حیوانات اهلی کردند. بعضی از این انسانها شروع به دامپروری و زندگی در چادرها کردند (عشایر). سپس بعضی از این عشایر اقدام به ساخت خانه های دایمی در قشلاق ها کردند. سپس برخی از این انسانها (عشایر) اقدام به اهلی کردن گیاهان پرداختند. بعدا بعضی از این افراد اقدام به کاشت گیاهان و برداشت محصول کردند و در خانه های دائمی خود سکونت گزیدند و روستا ها را بوجود آوردند و به این ترتیب انسان کشاورز و روستا نشین بوجود آمد. سپس بعضی از این روستائیان به ساخت ابزارهایی مانند چرخ گاری، چرخ کوزه گری و دیگر ابزار مورد نیاز پرداختند و موجب رشد و پرجمعیت شدن روستاهای خود شدند و به این ترتیب باعث ایجاد قصبه ها و شهر های کوچک شدند ، یعنی انسان شهر نشین بوجود آمد. سپس انسانهای شهرنشین به اختراع و اکتشافات مهم دست یافتند ، شهرهای خود را توسعه دادند و اقدام به ساخت شهرهای مدرن کردند و به این ترتیب انسان مدرن به وجود آمد و این سیر همچنان در حال حرکت است.
اکنون بر میگردیم به سوال مخالفین: "اگر انسان از تغییر میمون بوجود آمده ، پس چرا امروزه چنین تغییری بوجود نمی آید و میمونها به انسان تبدیل نمیشود؟"
با توجه به توضیح بالا مشاهده میکنید که تکامل انسان هم اکنون هم ادامه دارد. همان طور که ملاحضه میکنید یکی از پله های تکاملی انسان گذر از مرحله عشایری و روستایی به شهر نشینی است. هم اکنون هم بعضی از عشایر اقدام به ساخت خانه های دائمی میکنند و به زندگی روستایی روی می آورند و نیز هم اکنون بعضی از روستا ها با قرار گرفتن در موقعیت و مکان مناسب توسعه می یابند و پر جمعیت شده و به قصبه ها و شهرهای کوچک تبدیل میشوند. هم اکنون بعضی از قصبه ها و شهر های کوچک توسعه می یابند و به شهرهایی مدرن با انسانهای مدرن تبدیل میشوند. هم اکنون در جنگلهای استرالیا و آفریقا و جنگلهای آمازون انسانهای بومی وجود دارند که هنوز در مرحله میوه خواری هستند یعنی در جنگلها با جمع آوری میوه دختان وحشی، زندگی میکنند. اکنون بعضی از این انسانهای میوه خوار ممکن است به شکار حیوانات روی بیاورند و انسان شکار گر بشوند ، یعنی یک پله از پله های تکاملی بالا بیا یند ، یعنی در حال حاضر و هم اکنون نیز تکامل و تغییر انسان وجود دارد در همان مسیر میمون تا انسان مدرن. همین حالا در آفریقا بوش من ها به صورت قبیله و انسان شکارگر زندگی میکنند و ممکن است بعضی از آنها به پرورش حیوانات اهلی اقدام کنند و تبدیل به انسان دامپرور بشوند یعنی یک پله از پله های تکاملی انسان بالا بیایند. هم اکنون عشایر در اقصا نقاط دنیا وجود دارند و با دامپروری زندگی میکنند. ممکن است بعضی از آنها در اطراف خانه های خود به کاشت گیاهان اهلی بپردازند و کم کم به روستا نشینان کشاورز تبدیل شوند یعنی یک پله بالا بیایند. این یعنی تکامل انسان در حال حاظر ادامه دارد و انجام میشود و عمل تغییر میمونها به انسان در حال حاظر هم انجام میشود. ممکن است در هم اکنون بعضی از میمونها در جنگلها از درختها پایین آمده اند و چوبهایی را به دست گرفته اند و با استفاده از این چوبها میوه های درختان را جمع آوری میکنن. اما ما آنها را نمیبینیم و یا اگر ببینیم یک هراسی بر دلمان بیافتد و اقدام به کشتن همه آنها بکنیم چون حیوانی که چماق به دست بگیرد برای ما خیلی خطرناک به نظر میرسد. پس اگر در روی کره زمین جاهای بکر و دور از دست رس انسان مدرن کشنده وجود داشته باشد ، در آنجا میمونها از درختها پایین می آیند چوبهایی در دست میگیرند و اقدام به ساخت ابزارآلاتی میکنند و کم کم مراحل تکاملی را طی میکنند. همانگونه که چند میلیون سال پیش این کار را انجام داده اند و میکنند.
پس مشاهده میکنید که بر خلاف نظر بعضی ها تکامل و تغییر انسان متوقف نشده و هم اکنون هم در تمام مراحل وجود دارد.
اما سوال دوم مخالفان نظریه تکاملی: "چرا همه میمونها به انسان تبدیل نشده اند و هم اکنون میمونها هم وجود دارند؟"
من چند تا سوال آسان از شما میپرسم . جواب شما به این سوالات ، جواب همین سوال مخالفان است.
چند هزار سال پیش زمانی وجود داشت که هیچ روستایی و هیچ انسان کشاورزی وجود نداشت و پیشرفته ترین انسانها تنها اهلی کردن حیوانات را آموخته بودند و به صورت چادر نشینی و کوچ کردن، دامپروری میکردند. بعدها بعضی از آنها گیاهان را اهلی کردند و با کاشت و برداشت محصول اقدام به ایجاد روستاها کردند که به این ترتیب انسان کشاورز به وجود آمد. سوال: پس چرا همه عشایر این کار را انجام ندادند و روستا نشین نشدند؟ چرا در کره زمین هنوز انسانهای دامپرور کوچ نشین (عشایر) وجود دارند؟ چرا همه روستا ها به قصبه و شهر ها تبدیل نشده اند و هنوز وستائیان در روستا زندگی می کنند؟ چرا همه شهرها مدرن نشده اند؟ چرا در آفریقا و جنگلهای دور افتاده هنوز انسانهای بدوی وجود دارند؟ چرا سرخپوستان قبل از رفتن اروپاییان به آنجا هنوز نتوانسته بودند چرخ را اختراع کنند؟ چرا خیلی از کشورها هنوز نمیتوانند فضاپیما بسازند و ایستگاه فضایی ایجاد کنند؟ در حالی که بعضی از کشورها چند دهه پیش این کار را انجام داده اند. چرا همه انسانها نمیتوانند دانشمند بشوند؟ چرا؟ چرا همه افراد نمیتوانند مخترع و مکتشف بشوند؟ چرا فقط بعضی ها میتوانند. چرا بعضی ها در زندگی پیشرفت و تغییر میکنند ولی بعضی ها همچنان مانند آباء و اجداد خود و بدون تغییر زندگی میکنند؟
جواب سوالات بالا همان جواب این سوال است: چرا همه میمونها به انسان تبدیل نشده اند/نمیشوند و هم اکنون هم میمونها در کره زمین وجود دارند؟
رامین امیرمردفر ششم تیر ماه سال 1392

{حذف لینک خارجی}

V E S T A
18-07-2013, 19:51
بعضی از به اصطلاح مخالفین نظریه تغییر گونه ها (نظریه تکاملی) این سوال را مطرح میکنند که اگر انسان از تغییر میمون بوجود آمده ، پس چرا امروزه چنین تغییری بوجود نمی آید و میمونها به انسان تبدیل نمیشود و چرا همه میمونها به انسان تبدیل نشده اند.

مهمترین علت اینکه همه اجداد انسان (شامپانزه ها و گوریل ها) تغییر نکردند محیط هست دلیلی برای تغییر یه موجود وجود نداره وقتـی شرایط محـیطی بر وفق مراد

این موجود باشه! وقتی محیط فشاری بر روی افرادی از اجداد انسان ها نیورده تغییری هم اتفاق نمی افته این تغییرات زمانی ایجـاد شده که اجـداد انـسان تحـت تاثیر

فشار های محیطی قرار گرفتن یعنی عده ای در شرق آفریقا به علت کمبود مواد غذایی(میوه ها) به سمت استفاده از گوشت روی اوردن و همراه با اون ویژگی هایی

مثل حـرکت روی دو پا، شـکارچی شدن و دفـاع از خود هم تکـامل پیـدا کرد.. ولی افـرادی که تحـت تاثیر تنـش های محیطی و تغییرات ناگـهانی (مثل کمبـود غذا) قـرار

نداشـتن تغییری هم نکردن و تا امروز به همین شکل ادامه بقا دادن ..

B3HZ@D
14-09-2013, 03:09
نئاندرتال ها، انسان های منقرض شده

نئاندرتال (Neanderthal ها که به اسم علمی Homo neanderthalensis نامیده می شوند) در درخت فرگشتی (evolutionary tree) در طبقه انسان ها (Homo ها به طبقه ای از جانداران گفته می شود که شامل انسانهای مدرن و اقوام نزدیک آنها است) قرار دارند که شباهت بسیاری با ما انسان های امروزی (Homo sapiens) دارند. این شباهت آنچنان زیاد است که دانشمندان سالها آنها را در زیرشاخه (subspecies) شاخه ما (Homo sapiens) قرار می دادنند اما مطالعات بیشتر در ساختار (morphology) نئاندرتال ها، تایید می کند که آنها یک قسم (species) متفاوت هستند.

نئاندرتال از نظر فیزیکی از ما انسان های امروزی قوی تر بودند و قدشان حدود 12-14 سانتیمتر کوچکتر بود. مطالعات جدید نشان می دهد که DNA ما و نئاندرتال ها حدود 99.5 تا 99.9 درصد یکسان است. تخمین زده می شود که در فاصله زمانی 500 تا 800 هزار سال پیش ما و نئاندرتال ها اجداد مشترکی داشتیم.

با تحلیل DNA فسیل های 43 هزار ساله ای که از نئاندرتال ها بدست آمده بود، دانشمندان و هنرمندان تصاویری از یک نئاندرتال ماده را بازسازی کردند که در اکتبر 2008، مجله National Geographic مقاله ای ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) را به این موضوع تخصیص داد و تصاویر جالبی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) را منتشر کرد. این نئاندرتال ماده Wilma نام گذاری شد. تعدادی از آن تصاویر را در زیر می بینید. یافته های بدست آمده نشان می دهد که حداقل بعضی از نئاندرتال ها موهای قرمز، پوست روشن (و رنگ پریده) و احتمالا کک مک دار داشتند.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


تصویر زیر تغییرات عمده فرگشتی در شاخه انسان (Homo) ها را نشان می دهد که نئاندرتال ها به عنوان نزدیک ترین موجودات در شاخه انسان ها نسبت به ما انسانها مدرن قرار دارند.

اگر روی تصویر پایین کلیک کنید اطلاعت مختصر و مفیدی در مورد هر یک از این موجودات در شاخه انسانها می توانید بدست بیاروید. (یک صفحه دینامیک)


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

نکته جالب دیگر در مورد نئاندرتال ها اینست که مغز آنها بزرگتر از مغز ما بوده، اما از ما باهوش تر نبودند اگرچه بطور محدودی زبان (گفتاری) هم داشتند و با هم دیگر صحبت هم می کردند. البته فرضیه های مختلفی هست که یکی از آنها اشاره می کند به اینکه چون نئاندرتال ها در دسته های عموما کوچک تا 12 نفر با هم زندگی می کردند، امکان اینکه با دسته های دیگر تبادل تجربیات کنند را نداشتند و همین نکته عامل اصلی عدم توسعه هوش آنها بود.



برای مشاهده تصویر با جزئیات بیشتر و سایز بزرگتر بر روی آن کلیک کنید

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مقایسه بین جمجمه انسان امروزی (سمت چپ) و نئاندرتال (سمت راست)


نئاندرتال ها در حدود 200 هزار سال پیش زندگی می کردند تا حدود 30 هزار سال قبل که نسل شان منقرض شد.

مردفر
14-09-2013, 09:26
طبق نظر شما: انسانهای میوه خوار منقرض شدن و انسانهای شکارگر (نئاندرتال) از نو بوجود اومد بعدا نئاندر تالها منقرض شدن و انسانهای دامپرور کوچ نشین از نو بوجود اومدن. بعدا انسانهای دامپرور کوچنشین منقرض شدن و انسانهای کشاورز روستا نشین از نو بوجود اومدن. بعدا انسانهای کشاورز روستانشین منقرض شدن و انسانهای شهرنشین بوجود اومدن. طبق نظر من: هیچ کدوم منقرض نشدن بلکه به هم تبدیل شدن .

V E S T A
14-09-2013, 22:23
طبق نظر شما: انسانهای میوه خوار منقرض شدن و انسانهای شکارگر (نئاندرتال) از نو بوجود اومد بعدا نئاندر تالها منقرض شدن و انسانهای دامپرور کوچ نشین از نو بوجود اومدن. بعدا انسانهای دامپرور کوچنشین منقرض شدن و انسانهای کشاورز روستا نشین از نو بوجود اومدن. بعدا انسانهای کشاورز روستانشین منقرض شدن و انسانهای شهرنشین بوجود اومدن. طبق نظر من: هیچ کدوم منقرض نشدن بلکه به هم تبدیل شدن .

طبق نظر چه شخصی و کجا گفته شده که انسان میوه خوار یا نئاندرتال ها یا انسان های دامپرور و کوچ نشین و.. به طور کلی منقرض شدن و دوباره از نو به وجود اومدن ؟!

مردفر
15-09-2013, 09:09
تاپیک شماره #250 اینطور نوشته: "نئاندرتال ها در حدود 200 هزار سال پیش زندگی می کردند تا حدود 30 هزار سال قبل که نسل شان منقرض شد. "

V E S T A
15-09-2013, 13:39
طبق نظر شما: انسانهای میوه خوار منقرض شدن و انسانهای شکارگر (نئاندرتال) از نو بوجود اومد بعدا نئاندر تالها منقرض شدن و انسانهای دامپرور کوچ نشین از نو بوجود اومدن. بعدا انسانهای دامپرور کوچنشین منقرض شدن و انسانهای کشاورز روستا نشین از نو بوجود اومدن. بعدا انسانهای کشاورز روستانشین منقرض شدن و انسانهای شهرنشین بوجود اومدن. طبق نظر من: هیچ کدوم منقرض نشدن بلکه به هم تبدیل شدن .


تاپیک شماره #250 اینطور نوشته: "نئاندرتال ها در حدود 200 هزار سال پیش زندگی می کردند تا حدود 30 هزار سال قبل که نسل شان منقرض شد. "


این دو تا پست محتوای متفاوتی دارن ..

انسان های امروزی از گونه هومو ساپینس (انسان های خردمند) هستند هموساپینـس ها هـم از نسل شاخه هومو ها (انسان ها) هستند بقیه گونه های هومو ها از

همو هابلیس تا نئاندرتال ها همه منقرض شدن ..اینکـه به منقرض شدن گونه ای اشاره میشه منظور اینه که گونه ای به اسم نئاندرتال وجود نداره و کاملا منقرض شده

و در باره گونه نئاندرتال گونه یا زیر گونه جدیدی هم در نتیجه فرگشت و تکامل نئاندرتال به وجود نیومده..

ممکن هسـت بعضی گونـه های انسان نمـا نتیـجه فرگشـت و تکامـل گونـه های قبـلی باشن ولی تمـام گونـه های انسـان نمـا به طور کامل منقرض شـدن به جـز گونه

هموساپینس.. هموساپینس تنها گونه باقی مانده از نسل هومو هاست که 130 هزار سـال پیش در آفریقا می زیستن و از 70 هزار سـال پیش شروع به مهاجرت کردن.

این گونه هم از فرگشت بعضی گونه ها ایجاد شده سایر افراد هر گونه هم که تغییر و فرگشتی نداشتن به تدریج حذف شدن..

تو یه برهه زمانی امکان وجود داشتـن چندین نوع گونه انسانی بوده یعنی اینطور نیست که تو یه دوره یه گونه بوده و در دوره بعد همون گونه به گونه دیگه تبدیل شده مثل

همه جانداران، سرده هومو ها هم چندین گونه داشته مثل هموساپینس و نئاندرتال ها و هایدلبرگی و.. ولی هموساپینس حاصل فرگشت نئاندرتال ها نبوده چون هر دو

در طبقه بندی جزو گونه های یک سرده هستن نئاندرتال ها بر اثر بیماری یا عوامل ناشخناختـه دیگه ای (مثل رقابت با انسان خردمنـد امروزی) به طور کامـل از بین رفتـن

تمام گونه های هموهـا تحت تاثیر محیط تغییر کردن بعضی ها تحت فشارهای محیطی حذف و در نهایـت منـقرض شدن و بعضی با شرایط محیـطی سازگار شـدن ،تغییر

کردن و ادامه حیات دادن (تکامل) ..

به تدریج که از سرده به سمت گونه و زیر گونه پیش میریم شباهت ها بین افراد بیشتر میشه نئونتال ها و هموساپیـنس هم هر دو از گونـه های سرده هومو ها هستن

تغیرات فرگشتی در زیر گونه اتفاق میفته و در صورتی که خیلی شدید باشه گونه جدید ایجاد میشه و یک گونه ممکن هست حذف بشه ..



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

V E S T A
21-09-2013, 22:46
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

فسیل 47 میلیون ساله آیدا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

mohammad varaste
21-09-2013, 23:59
بچه ها من صفحات قبل رو نخوندم
میخوام بدونم فرگشت چطوری زوج های نر و ماده رو توضیح میده

mohammad varaste
22-09-2013, 01:50
از اون تاپیکهاست که باید دو-سه روز وقت بذارم بخونم:n13:

V E S T A
22-09-2013, 02:06
بچه ها من صفحات قبل رو نخوندم
میخوام بدونم فرگشت چطوری زوج های نر و ماده رو توضیح میده

این نوع تکامل رو میشه مرتبط دونست به تخصصی شدن تولید مثل جن*سی در پرسلولی ها و تکامل سلول ها از طریق ایجاد وظایف خاص در سلول ها

و به تدریج به وجود اومدن اندامک ها و اندام ها با وظایف تخصصی

mohammad varaste
22-09-2013, 11:06
این نوع تکامل رو میشه مرتبط دونست به تخصصی شدن تولید مثل جن*سی در پرسلولی ها و تکامل سلول ها از طریق ایجاد وظایف خاص در سلول ها

و به تدریج به وجود اومدن اندامک ها و اندام ها با وظایف تخصصی
خب این امر قطعا زمان میبره
و من میخوام بدونم چجوری تا قبل از این اتفاق تولید مثل میشده و نسل هومونیدها منقرض نشده ؟