A M ! N
17-07-2013, 10:52
درود یاران.. این تاپیک را برپا کردم تا شاید بتوانیم یک تعریف بهتر از حقیقت و واقعیت پدید آوریم. بنده جستجوی بسیاری کردم برای مفاهیم این دو ولی ناسازگاریهای فراوانی میان بنمایه های گوناگون دیده میشود. در نخست تعریفی از دانشنامه ی ویکیپدیا ( که لزومن نمیتواند درست باشد ) را کندوکاو میکنیم
حقیقت ( Actuality )
حقیقت شامل ذات هر چیزی بوده و غیر قابل تغییر است و به همین دلیل بر خلاف واقعیت امری است که لزوماً با برهانهای علمی قابل اثبات نیست. در بسیاری موارد حقیقت ( به دلیل اینکه از دسترس انسان به حیطه ذات به دور است )به نوع نگرش افراد بستگی پیدا میکند. بطور مثال واقعیت و حقیقت واقعه کربلا را میتوان به این دو صورت بیان کرد.
واقعیت: حسین و یارانش به سمت کوفه حرکت کردند، لشکریان یزید در محلی به نام کربلا بر آنها حمله کردند، و حسین کشته شد. و یزید پیروز این جنگ بود.
اما حقیقت به عقیده یک راوی از این واقعیت میتواند این باشد:
در واقعه کربلا امام حسین و یاران با وفایش برای نجات دین اسلام تصمیم به هجرت به کوفه گرفتند. اما لشکریان یزید به آنان حمله کردند و در این واقعه امام حسین به شهادت رسید. و امام حسین توانست با نثار خون خود اسلام را زنده نگاه دارد و به حق او پیروز این میدان بود.
و یک راوی دیگر میتواند این طور آن را بیان کند:
حسین بن علی با سوء استفاده از نسبت خانوادگی خود با پیامبر با گروه اندکی فتنهگر برای محاربه با حضرت یزید خلیفهٔ مشروع مسلمین به کوفه حمله کرد. امپراتوری استکباری روم و باقیماندهٔ سلطنتطلبان ایرانی و منافقین خوارج هم به حمایت از او پرداخته و به تفرقه در میان مسلمانان و ضعف نظام اسلامی امیدوار شده بودند. مردم کوفه که ابتدا تحت تأثیر سفسطههای او قرار گرفته بودند با خطبههای روشنگرانهٔ عبیدالله بن زیاد به حقیقت موضوع آگاه شده و حماسهٔ بصیرت آنان در روز عاشورا طومار حیات فتنهگران را درهم پیچید.
همانطور که میبینید برای اثبات واقعیت این موضوع میتوان برهانهایی از جمله کتب تاریخ آورد. اما در مورد حقیقت نمیتوان این کار را کرد. این به این معنی نیست که حقیقت چون همیشه اثبات پذیر نیست دارای درصد صحت کمی است زیرا امکان صحت آن همیشه وجود دارد.
اگر در ریشهٔ واژگان حقیقت و واقعیت دقیق شویم، تفاوتهایی را مشاهده میکنیم. ریشهٔ کلمهٔ حقیقت، "حق" به معنای راستی و درستی است و ریشهٔ کلمهٔ واقعیت، "وَقَعَ" به معنای رویدادن و یا اتفاق افتادن است. حقیقت، اشاره به ماهیت راست و درست دارد و واقعیت اشاره به امور عینی و یا اموری که اتفاق میافتند.
یک نگرش افراطی حقیقت یک واقعه تاریخی را جز بیان عواطف و احساسات گوینده در رابطه با آن واقعه نمیداند.
واقعیت ( Reality )
آنچه در جهان به صورت عینی دیده میشود، واقعیت نام دارد. به طور مثال، اینکه درخت از جملهٔ گیاهان است، برگ درخت مو در تابستان سبز است و یا تنهٔ درخت سرو به رنگ قهوهای است به مواردی واقعی اشاره دارند. ما با گفتن این جملات واقعیتهایی را بیان میکنیم. اما این جملات که انسان، خواهان دستیابی به سعادت و خوشبختی است و یا تحصیل دانش، باعث تکامل انسان میگردد، اشاره به حقایقی دارند. حتی در هنر نیز رئالیستها کسانی هستند که به دقت، واقعیتهای عینی را ترسیم میکنند. وابستگی علوم به طبیعت، باعث شدهاست که ارتباط مشخصی بین علم و واقعیت وجود داشته باشد. اما در برابر آن فلسفه و یا مکاتب، بیش از آنکه به واقعیات توجه کنند، در پی اثبات و یا همگانی ساختن حقایقی هستند
حقیقت و واقعیت در اندیشههای متفکران و فلاسفه
در یونان باستان، نوعی تفکر اسطورهای نسبت به مقولهٔ حقیقت و واقعیت وجود داشته که طی سیر تحول به مذهب و باورهای مذهبی تبدیل شده است. این مساله در هر تمدن دیگری نیز مشاهده میشود. تمدنهای بینالنهرین، هند و چین همگی چنین سیر تحولی را طی کردهاند.
تفکر اسطورهای، طی تکاملش به صورت مثالی افلاطونی رسید که گونهای تفکر مذهبی است. در اندیشههای مذهبی مانند سه مذهب زرتشتیت، مسیحیت و اسلام تمایز و جدایی واقعیت مادی و حقیقت وجود دارد.
دیدگاه عرفاً پیرامون حقیقت و واقعیت، شکل متکامل تفکرات دینی است.
آراء و اندیشههای متفکرین دوران مدرن و همچنین تحولاتی که در نوع نگاه انسانها در جامعهٔ مدرن نسبت به حقیقت حاصل شده، باعث شده است تا مسیر گسست از اندیشههای اسطورهای به اندیشههای دینی در دوران مدرن دچار واگشت و یا تغییر مسیر شود. یعنی تمایز و گسست حقیقت و واقعیت دوباره به اتحاد آن دو منجر شده است. در اصل، ظهور رئالیسم جدید و همچنین اومانیسم مدرن، نمایانگر گونهای بازگشت به اصول کلاسیک یونانیان است. بشر در دوران مدرن اعتقاد یافت که طی سالیان درازی، دچار خطا شده است، از این رو دوباره به تفکر یونانی رجعت کرد.
در اندیشههای ماتریالیستها و مارکسیستها از جمله فوئرباخ، مارکس و انگلس و پیروان آنها، مادهگرایی که خود یکی از ثمرات مدرنیته است، نمایشگر رجعت انسان به یکی انگاشتن حقیقت و واقعیت است. با این تفاوت که از نگاه ماتریالیستها، حقایق، قوانینی هستند که بر واقعیات حاکماند. به طور مثال، نیروی محرکهٔ تاریخ که بر وقایع تاریخی احاطه دارد، حقیقتی دربارهٔ جهان و هستی است.
اندیشههای فردریش ویلهلم نیچه، فیلسوف نامدار آلمانی دربارهٔ حقیقت از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. چون او، نوع نگاه انسان به حقیقت را دگرگون کرد و با وهمی خواندن حقیقت، به تبیین یک نگاه کاملاً نسبیگرایانه پرداخت. نسبیت حقیقت که با نیچه آغاز شد در نهایت به مکاتب و تفکراتی از جمله هرمنوتیک، مکتب فرانکفورت و پستمدرنیسم منجر شد.
اندیشههای نسبیگرایانهٔ نیچه در باب حقیقت و واقعیت به شکلی رادیکال در آراء متفکران پست مدرنی چون ژان فرانسوا لیوتار، ژاک دریدا، ژیل دلوز، میشل فوکو و ژان بودریار دوباره مطرح شد. استاد ایلیا.م.رام الله
نیز تفاوت حقیقت با واقعیت را اینگونه توصیف میکنند:« حقیقت بوده هست و خواهد بود. ازلی و ابدی است. لیکن واقعیت «بوده» اما شاید دیگر حالا نباشد. یا الان هست اما چه بسا بعداً نباشد و شاید هم نه در گذشته بوده و نه در حالا بلکه در «آینده» واقع شود. واقعیت «هست» است و حقیقت هستی «هست» است. هست جزیی از هستی است، اما هستی جزیی از هست نیست... حقیق زنده و حاضر است وانگهی لایتناهی و نامحدود است. اما واقعیت ممکن است چنین نباشد. که اگر بود جزیی از جریان حقیقت بود.
اکنون به ناهمگونی ای که Wiki.answers برشمرده نگاه کنید ( که این هم لزومن درست نیست )
The difference between the two is very small, but it is there.
Actuality is a physical situation, and a set of facts that can be verified through action, while reality is a past or current happening. Reality is not a specific event, just a state of being. It is "the real and true way that something was or is,"
Either word can be swapped for the other, but be careful when using them in an essay or important assignment. Be sure to refer to a reference material, like a dictionary, to refresh your memory
ولی در تعریف بالا در همگی سایتها و حتا دیکشنری بخش بولد شده مورد پذیرش همگان هست.
Actuality vs. Reality
Defining terms is important in communicating with others. The following concept is about “actuality Vs reality”. Actuality is what exists in the universe. We might never know it because it is so complex and based in chaos theory. What exists might be so complex the human mind might not be able to perceive or understand it.
Consider that animals are able to smell scents we are not aware of. The honeybee can see colors we are not aware of. There are many life forms living in our world that sense things we do not. It is almost as if they are living in a different world. We are limited by what our outer and inner “senses” tell us and we call that “reality”.
The scents we can’t smell and the colors we can’t see are not “real” to us and are not part of our “reality”. It is our subjective view of “Reality” that we live and act in.
There is also a “collective reality” we agree on most of the time. For example we agree to drive on the right side of the road if we live in the United States. There is a paradoxical element about actuality and reality.
The closer our “reality” approximates “actuality”, the more successful our efforts will be. If we believe in a fantasy that is make believe it will never manifest results in physical life. If it works use it. If it does not work…throw it away. We are interested in results and in fulfillment of our needs. We are not interested in perpetuating illusion and superstition.
Another aspect of this issue is that a “close minded” person will achieve much more than an “open minded” person. The close minded person has no doubt about what is right and what is wrong. He or she does not hesitate to do what he or she feels is needed. For personal empowerment we need to be “close minded”. This will grant us certainty and keep us tightly focused on our goal.
The trick is to be “close minded” in a healthy way. We do this by perfecting our personal view of reality or our “paradigm”. In following our “inner authority” we get flashes of insight and personal “truths” that gradually become our “reality”. When we find our “true path” and “True Will” we know what is real for us. We become “close minded” in confidence that we are doing what is best for both ourselves and we are also helping the entire human race
.
حقیقت ( Actuality )
حقیقت شامل ذات هر چیزی بوده و غیر قابل تغییر است و به همین دلیل بر خلاف واقعیت امری است که لزوماً با برهانهای علمی قابل اثبات نیست. در بسیاری موارد حقیقت ( به دلیل اینکه از دسترس انسان به حیطه ذات به دور است )به نوع نگرش افراد بستگی پیدا میکند. بطور مثال واقعیت و حقیقت واقعه کربلا را میتوان به این دو صورت بیان کرد.
واقعیت: حسین و یارانش به سمت کوفه حرکت کردند، لشکریان یزید در محلی به نام کربلا بر آنها حمله کردند، و حسین کشته شد. و یزید پیروز این جنگ بود.
اما حقیقت به عقیده یک راوی از این واقعیت میتواند این باشد:
در واقعه کربلا امام حسین و یاران با وفایش برای نجات دین اسلام تصمیم به هجرت به کوفه گرفتند. اما لشکریان یزید به آنان حمله کردند و در این واقعه امام حسین به شهادت رسید. و امام حسین توانست با نثار خون خود اسلام را زنده نگاه دارد و به حق او پیروز این میدان بود.
و یک راوی دیگر میتواند این طور آن را بیان کند:
حسین بن علی با سوء استفاده از نسبت خانوادگی خود با پیامبر با گروه اندکی فتنهگر برای محاربه با حضرت یزید خلیفهٔ مشروع مسلمین به کوفه حمله کرد. امپراتوری استکباری روم و باقیماندهٔ سلطنتطلبان ایرانی و منافقین خوارج هم به حمایت از او پرداخته و به تفرقه در میان مسلمانان و ضعف نظام اسلامی امیدوار شده بودند. مردم کوفه که ابتدا تحت تأثیر سفسطههای او قرار گرفته بودند با خطبههای روشنگرانهٔ عبیدالله بن زیاد به حقیقت موضوع آگاه شده و حماسهٔ بصیرت آنان در روز عاشورا طومار حیات فتنهگران را درهم پیچید.
همانطور که میبینید برای اثبات واقعیت این موضوع میتوان برهانهایی از جمله کتب تاریخ آورد. اما در مورد حقیقت نمیتوان این کار را کرد. این به این معنی نیست که حقیقت چون همیشه اثبات پذیر نیست دارای درصد صحت کمی است زیرا امکان صحت آن همیشه وجود دارد.
اگر در ریشهٔ واژگان حقیقت و واقعیت دقیق شویم، تفاوتهایی را مشاهده میکنیم. ریشهٔ کلمهٔ حقیقت، "حق" به معنای راستی و درستی است و ریشهٔ کلمهٔ واقعیت، "وَقَعَ" به معنای رویدادن و یا اتفاق افتادن است. حقیقت، اشاره به ماهیت راست و درست دارد و واقعیت اشاره به امور عینی و یا اموری که اتفاق میافتند.
یک نگرش افراطی حقیقت یک واقعه تاریخی را جز بیان عواطف و احساسات گوینده در رابطه با آن واقعه نمیداند.
واقعیت ( Reality )
آنچه در جهان به صورت عینی دیده میشود، واقعیت نام دارد. به طور مثال، اینکه درخت از جملهٔ گیاهان است، برگ درخت مو در تابستان سبز است و یا تنهٔ درخت سرو به رنگ قهوهای است به مواردی واقعی اشاره دارند. ما با گفتن این جملات واقعیتهایی را بیان میکنیم. اما این جملات که انسان، خواهان دستیابی به سعادت و خوشبختی است و یا تحصیل دانش، باعث تکامل انسان میگردد، اشاره به حقایقی دارند. حتی در هنر نیز رئالیستها کسانی هستند که به دقت، واقعیتهای عینی را ترسیم میکنند. وابستگی علوم به طبیعت، باعث شدهاست که ارتباط مشخصی بین علم و واقعیت وجود داشته باشد. اما در برابر آن فلسفه و یا مکاتب، بیش از آنکه به واقعیات توجه کنند، در پی اثبات و یا همگانی ساختن حقایقی هستند
حقیقت و واقعیت در اندیشههای متفکران و فلاسفه
در یونان باستان، نوعی تفکر اسطورهای نسبت به مقولهٔ حقیقت و واقعیت وجود داشته که طی سیر تحول به مذهب و باورهای مذهبی تبدیل شده است. این مساله در هر تمدن دیگری نیز مشاهده میشود. تمدنهای بینالنهرین، هند و چین همگی چنین سیر تحولی را طی کردهاند.
تفکر اسطورهای، طی تکاملش به صورت مثالی افلاطونی رسید که گونهای تفکر مذهبی است. در اندیشههای مذهبی مانند سه مذهب زرتشتیت، مسیحیت و اسلام تمایز و جدایی واقعیت مادی و حقیقت وجود دارد.
دیدگاه عرفاً پیرامون حقیقت و واقعیت، شکل متکامل تفکرات دینی است.
آراء و اندیشههای متفکرین دوران مدرن و همچنین تحولاتی که در نوع نگاه انسانها در جامعهٔ مدرن نسبت به حقیقت حاصل شده، باعث شده است تا مسیر گسست از اندیشههای اسطورهای به اندیشههای دینی در دوران مدرن دچار واگشت و یا تغییر مسیر شود. یعنی تمایز و گسست حقیقت و واقعیت دوباره به اتحاد آن دو منجر شده است. در اصل، ظهور رئالیسم جدید و همچنین اومانیسم مدرن، نمایانگر گونهای بازگشت به اصول کلاسیک یونانیان است. بشر در دوران مدرن اعتقاد یافت که طی سالیان درازی، دچار خطا شده است، از این رو دوباره به تفکر یونانی رجعت کرد.
در اندیشههای ماتریالیستها و مارکسیستها از جمله فوئرباخ، مارکس و انگلس و پیروان آنها، مادهگرایی که خود یکی از ثمرات مدرنیته است، نمایشگر رجعت انسان به یکی انگاشتن حقیقت و واقعیت است. با این تفاوت که از نگاه ماتریالیستها، حقایق، قوانینی هستند که بر واقعیات حاکماند. به طور مثال، نیروی محرکهٔ تاریخ که بر وقایع تاریخی احاطه دارد، حقیقتی دربارهٔ جهان و هستی است.
اندیشههای فردریش ویلهلم نیچه، فیلسوف نامدار آلمانی دربارهٔ حقیقت از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. چون او، نوع نگاه انسان به حقیقت را دگرگون کرد و با وهمی خواندن حقیقت، به تبیین یک نگاه کاملاً نسبیگرایانه پرداخت. نسبیت حقیقت که با نیچه آغاز شد در نهایت به مکاتب و تفکراتی از جمله هرمنوتیک، مکتب فرانکفورت و پستمدرنیسم منجر شد.
اندیشههای نسبیگرایانهٔ نیچه در باب حقیقت و واقعیت به شکلی رادیکال در آراء متفکران پست مدرنی چون ژان فرانسوا لیوتار، ژاک دریدا، ژیل دلوز، میشل فوکو و ژان بودریار دوباره مطرح شد. استاد ایلیا.م.رام الله
نیز تفاوت حقیقت با واقعیت را اینگونه توصیف میکنند:« حقیقت بوده هست و خواهد بود. ازلی و ابدی است. لیکن واقعیت «بوده» اما شاید دیگر حالا نباشد. یا الان هست اما چه بسا بعداً نباشد و شاید هم نه در گذشته بوده و نه در حالا بلکه در «آینده» واقع شود. واقعیت «هست» است و حقیقت هستی «هست» است. هست جزیی از هستی است، اما هستی جزیی از هست نیست... حقیق زنده و حاضر است وانگهی لایتناهی و نامحدود است. اما واقعیت ممکن است چنین نباشد. که اگر بود جزیی از جریان حقیقت بود.
اکنون به ناهمگونی ای که Wiki.answers برشمرده نگاه کنید ( که این هم لزومن درست نیست )
The difference between the two is very small, but it is there.
Actuality is a physical situation, and a set of facts that can be verified through action, while reality is a past or current happening. Reality is not a specific event, just a state of being. It is "the real and true way that something was or is,"
Either word can be swapped for the other, but be careful when using them in an essay or important assignment. Be sure to refer to a reference material, like a dictionary, to refresh your memory
ولی در تعریف بالا در همگی سایتها و حتا دیکشنری بخش بولد شده مورد پذیرش همگان هست.
Actuality vs. Reality
Defining terms is important in communicating with others. The following concept is about “actuality Vs reality”. Actuality is what exists in the universe. We might never know it because it is so complex and based in chaos theory. What exists might be so complex the human mind might not be able to perceive or understand it.
Consider that animals are able to smell scents we are not aware of. The honeybee can see colors we are not aware of. There are many life forms living in our world that sense things we do not. It is almost as if they are living in a different world. We are limited by what our outer and inner “senses” tell us and we call that “reality”.
The scents we can’t smell and the colors we can’t see are not “real” to us and are not part of our “reality”. It is our subjective view of “Reality” that we live and act in.
There is also a “collective reality” we agree on most of the time. For example we agree to drive on the right side of the road if we live in the United States. There is a paradoxical element about actuality and reality.
The closer our “reality” approximates “actuality”, the more successful our efforts will be. If we believe in a fantasy that is make believe it will never manifest results in physical life. If it works use it. If it does not work…throw it away. We are interested in results and in fulfillment of our needs. We are not interested in perpetuating illusion and superstition.
Another aspect of this issue is that a “close minded” person will achieve much more than an “open minded” person. The close minded person has no doubt about what is right and what is wrong. He or she does not hesitate to do what he or she feels is needed. For personal empowerment we need to be “close minded”. This will grant us certainty and keep us tightly focused on our goal.
The trick is to be “close minded” in a healthy way. We do this by perfecting our personal view of reality or our “paradigm”. In following our “inner authority” we get flashes of insight and personal “truths” that gradually become our “reality”. When we find our “true path” and “True Will” we know what is real for us. We become “close minded” in confidence that we are doing what is best for both ourselves and we are also helping the entire human race
.