مشاهده نسخه کامل
: یادداشتها / آلبر کامو | ترجمه: خشایار دیهیمی و شهلا خسروشاهی / نشر ماهی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
یادداشتها
جلد اول (1935-1942)
جلد دوم (1942-1951)
جلد سوم (1951-1959)
جلد چهارم (يادداشتهاي سفر)
آلبرکامو
ترجمه : خشایار دیهیمی (جلد اول، دوم و چهارم)
شهلا خسروشاهی (جلد سوم)
انتشارات: ماهی
923 صفحه
تاپیکی جامع برای این کتاب و هر آنچه مربوط است به این کتاب
این کتاب قسمتهای بسیار داره برای نوشتن که هر کسی با خواندنش ممکنه از بخشی از اون خوشش بیاد
پس خوبه دقت بشه قسمتی رو که میخواهیم بنویسیم با جستجو مطمئن شویم قبلا شخص دیگری ننوشته باشد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] en_buste%2C_pos%C3%A9_au_bureau%2C_faisant_face_%C 3%A0_gauche%2C_cigarette_de_tabagisme.jpg/200px-Albert_Camus%2C_gagnant_de_prix_Nobel%2C_portrait_ en_buste%2C_pos%C3%A9_au_bureau%2C_faisant_face_%C 3%A0_gauche%2C_cigarette_de_tabagisme.jpg
کتاب «یادداشتها»ی آلبر کامو حاوی یادداشتهای شخصی و پراکنده این نویسندهاند که با ترجمه خشایار دیهیمی منتشر شد. به گفته دیهیمی، این یادداشتها بیانگر امید سرشار کامو به زندگی هستند.
مترجم حوزه اندیشه در گفتوگو با ایبنا اظهار کرد: کامو این یادداشتها را برای انتشار نمینوشت، به همین دلیل بود که این اثر پس از مرگش منتشر شد. او تا روز سانحه تصادف و تا لحظاتی پیش از مرگش، یادداشتها را با خود داشت و چیزهایی را که به ذهنش میرسید به آن میافزود.
دیهیمی ادامه داد: کامو بخشی از کتابهایی که خوانده بود را به این یادداشتها میافزود، بنابراین در این مجموعه با متنی کاملا گسسته و روز به روز روبهروییم. شاید این گونه بتوان تصور کرد که کامو یادداشتهایش را برای به یاد آوردن موضوعات مختلف در آینده مینوشت.
وی سیر شکلگیری آثار کامو و پروراندن آنها را از موضوعات قابل درک در این یادداشتها برشمرد و گفت: او طرح داستانهای زیادی را در سر داشت، داستانهای نانوشتهای که شاید تعداد آنها به بیش از صد عنوان برسد.
به گفته دیهیمی، کامو در این اثر از مسایل شخصی و احوالات درونیاش بسیار کم سخن گفته است، زیرا بسیار نگران این موضوع بود که یادداشتهایش روزی به دست دیگران بیفتند و خوانده شوند.
وی افزود: این یادداشتها شخصی بودند، اما مطالب زیادی از مسایل شخصی کامو را دربر ندارند، مگر این با رمز و اشاره از آنها سخن به میان آمده باشد. البته در یادداشتهای شش ماه پایانی زندگی او به دلیل وجود برخی فشارها، مسایل شخصی بیشتری به چشم میخورد.
دیهیمی در پاسخ به این سوال که «آیا نگرانی کامو از خوانده شدن یادداشتهایش به دلیل بدگمانی و بدبینی او بوده است» گفت: کامو ابدا بدبین و ناامید نبود و این موضوع به خوبی در یادداشتهایش آشکار است. او از فلسفه امید بسیار سخن میگوید.
وی در تبیین روحیه امیدوار کامو گفت: او در یکی از یادداشتهای مفصلاش با عنوان «نامه به یک نومید» به صراحت تاکید میکند که دلیلی برای ناامیدی حتی در این شرایط و در بحبوحه جنگ وجود ندارد.
منبع: ketabnews.com
89.10.06
تصویر : ویکیپدیا
بگذار من این لحظه را از طومار زمان ببُرم.
چنانکه دیگران گلی را لای صفحههای کتاب میگذارند.
و از این راه خاطرهی گردشی را که در آن دست عشق لمسشان کرده است نگه میدارند.
من نیز به گشت و گذارم، اما آنکه مرا نوازش میدهد خداست.
زندگی کوتاه است و اتلاف وقت گناه.
همهی روز وقتم را تلف میکنم، و دیگران میگویند بسیار فعالم.
امروز روز درنگ است و قلب من از سینه بهدرمیرود تا با خود روبرو شود.
جلد اول / ژانویهی 1936 / ص 15
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اگر زمان اینهمه بهسرعت میگذرد، از آنروست که هیچ علامت فاصله شماری نیست.
همچون ماه در اوح آسمان و در افق.
برای همین است که سالهای جوانی بسیار طولانیاند.
چون سالهایی سرشارند، و سالهای پیری بسیار کوتاه، چرا که از پیش تکلیفشان روشن است.
مثلا به این نکته دقت کنید که پنج دقیقهی تمام نگاهکردن به حرکت عقربه روی صفحهی ساعت آنقدر خستهکننده و طولانی است که کاری است تقریبا محال.
جلد اول / شانزدهم مه 1936 / ص 23
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چه معجزهای است که مجبور نباشی دربارهی خودت سخن بگویی.
جلد اول / 9 سپتامبر 1937 / ص 55
در جست و جوی ارتباط. هر نوع ارتباط.اگر می خواهم درباره انسان ها بنویسم،چگونه خود را از مناظر طبیعی جدا کنم؟ و اگر آسمان یا نور مرا جلب می کند،آیا چشم ها و صداهای کسانی را که دوست می دارم از یاد خواهم برد؟ هربار عناصری از دوستی یا پاره هایی از محبت و عاطفه به من داده می شود، و نه هرگز خود محبت یا عاطفه.
به دیدار دوستی مسن تر می روی تا همه چیز را به او بگویی، یا دست کم چیزی را که بر دلت سنگینی می کند.اما او عجله دارد.از هر دری سخن می رود. زمان می گذرد و من می مانم تنهاتر و تهی تر از پیش.این حکمت لرزانی که می خواهم برای خودم پی ریزی کنم به یک کلام سر به هوای دوستی که در حال رفتن است، ویران می شود!
"نه خنده،نه گریه"...و شک درباره خودم و درباره دیگران.
جلد اول / سیزدهم فوریه 1936/ص 20
پ.ن:
این یادداشتها یکی از دوستداشتنی ترین مجموعه کتاب هایی که تا حالا داشتم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فیزوله
زندگی دشواری را میگذرانیم. همیشه نمیتوانیم اعمالمان را با دیدگاهمان از جهان وفق دهیم. (و هرگاه که فکر میکنم توانستهام سایهای از سرنوشتم را ببینم، فورا از برابر چشمانم میگریزد.)
تلاش میکنیم و رنج میبریم تا تنهاییمان را بازستانیم.
اما روزی زمین لبخند بدوی و معصومانهی خود را بر لب میآورد.
آنگاه چنان است که گویی تلاش و زندگی در درون ما همه بهناگهان محو شده است.
میلیونها چشم به این چشمانداز نگریستهاند، و برای من این چشمانداز مانند نخستین لبخند جهان است.
این چشمانداز مرا از خود بیخود میکند، به عمیقترین وجه مرا از خود بیخود میکند.
به من این یقین را میدهد که جز عشقم هیچچیز دیگر اهمیت ندارد، و حتی خود این عشق هم اگر معصوم و آزاد نماند، برایم ارزشی ندارد.
این چشمانداز هویت شخصی را از من دریغ میکند و رنجم را بیپژواک باقی میگذارد.
جهان زیباست، نکته همین است.
حقیقت بزرگی که این چشمانداز صبورانه به من میآموزد این است که نه ذهن، و نه حتی قلب، هیچ اهمیتی ندارند.
و آن سنگی که آفتاب گرمش میکند، با آن سروی که در برابر آسمان خالی بزرگتر دیده میشود، محدودهای بهوجود میآورند برای تنها جهانی که در آن "برحقبودن" معنایی مییابد: طبیعت بیانسان.
این جهان مرا فنا میکند. مرا تا به عمق وجودم میبرد، بیهیچ خشمی منکرم میشود.
و من با پذیرش شکستم بهسوی حکمتی گام برمیدارم که در آن هر نکتهای فراچنگ است - اگر این اشکهایی که به چشمانم میآیند، و این هقهق بیامان شعر که در قلبم ورم میکند باعث نمیشدند که حقیقت دنیا را فراموش کنم.
جلد اول / فیزوله - سپتامبر 1937 / ص 58 و 59
nima9077
15-10-2014, 00:37
lin download in ketabo darid? donbalesham
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
"همهچیز را از دست داده بود، حتی تنهایی را."
جلد دوم ص. 248
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مسئلهی بزرگی که باید " عملاً " حل کرد:
آیا میتوان خوشبخت و تنها بود؟
جلد دوم ص. 75
داستان کوتاه یا رمانی دربارهی عدالت.
شکنجهشده. پنج روز سرپا، بیآنکه چیزی خورده یا نوشیده باشد، ممنوع حتی از اینکه به چیزی تکیه بدهد و غیره و غیره.
میآیند کمکش کنند که فرار کند، نمیپذیرد: قوتش را ندارد.
ماندن در آنجا نیازمند تلاش کمتری است.
دوباره و دوباره شکنجه خواهد شد تا بمیرد.
جلد دوم/ص. 192
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
انسان چه ارزشی دارد؟ انسان چیست؟
در همهی عمرم، بعد از همهی چیزهایی که دیدهام، همیشه به این موجود بدگمان و بیاعتماد خواهم بود.
جلد دوم/ص. 176
آدمهایی هستند که بنا بر مذهبشان همواره اهانتها را میبخشند،
ولی هرگز آنها را فراموش نمیکنند.
من سرشت چندان نیکی ندارم تا اهانتها را ببخشم،
ولی همواره فراموش می کنم.
جلد سوم/ص. 102
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سیزیف اثر تیتیان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ، 1549
انسانها زندگیکردن را اندکاندک یاد میگیرند.
و من، که زندگی تا این حد برایم طبیعی بود،
اندکاندک آنرا از یاد بردم تا جایی که هر یک از اعمال و افکارم به رنج یا به ناراحتی دیگران یا خودم اضافه میکند،
به سنگینی غیر قابل تحمل این جهان که من در آغاز از آن چنان لذت میبردم.
جلد سوم/ ص. 58
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همواره یکی در وجود من با تمام نیرو تلاش کرده است تا هیچکس نباشد.
جلد سوم/ص. 117
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.