مشاهده نسخه کامل
: "هفت روز - هفت نگاه - هفت شعر"
با سلام خدمت دوستان عزیز
در تاپیک حاضر هر هفته موضوعی را انتخاب میکنیم که هر کاربر میتواند در طول هفته با ارسال شعر/نثر متناسب با موضوع تعیین شده ،مشارکت داشته باشد علاوه بر آن، در انتهای پست ارسالی ، هر کاربر میتواند نظر خود برای موضوع هفته بعد را ذکر کند.
در انتهای هفته موضوعی را که تعداد بیشتری از اعضا آن را مطرح کرده باشند به عنوان موضوع هفته بعد اعلام خواهد شد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
⇐ قوانین تاپیک:
# هرکاربر میتواند حداکثر روزانه 1 شعر/نثر متناسب با موضوع مطرح شده ارسال کند.
# هر کاربر میتواند در انتهای پست ارسالی خود پیشنهادش برای موضوع هفته بعد را
مطرح کند.
# پیشنهادات مطرح شده نباید با عناوین تاپیک های موضوعی موجود در انجمن نظیر:
مرگ، عاشقانه، دلتنگی، حال و احوال کنونی و...باشد.
# پیشنهادات مطرح شده باید بصورت موضوعات جزئی نظیر فراغ یار ، خیانت ، عشق
یکطرفه و ...باشد.
با امید به مشارکت دوستان عزیز،به عنوان اولین موضوع برای این هفته این عنوان در نظر گرفته شده:
*دیدار آخر*
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ديدمت، واي چه ديداري واي
اين چه ديدار دلازاري بود
بي گمان برده اي از ياد آن عهد
كه مرا با تو سر و كاري بود
اين چه عشقي است كه در دل دارم
من از اين عشق چه حاصل دارم
مي گريزي ز من و در طلبت
باز هم كوشش باطل دارم
باز لب هاي عطش كرده من
عشق سوزان ترا مي جويد
مي تپد قلبم و با هر تپشي
قصه عشق ترا مي گويد
بخت اگر از تو جدايم كرده
مي گشايم گره از بخت، چه باك
ترسم اين عشق سرانجام مرا
بكشد تا به سرپرده خاك
خلوت خالي و خاموش مرا
تو پر از خاطره كردي، اي مرد
شعر من شعله احساس منست
تو مرا شاعره كردي، اي مرد
آتش عشق به چشمت يكدم
جلوه ئي كرد و سرابي گرديد
تا مرا واله و بي سامان ديد
نقش افتاده بر آبي گرديد
+فروغ فرخزاد+
موضوع پیشنهادی بعدی:آتش عشق
خانه سنگین بود ، سر ، سنگین ، خدا سنگین ترین
.لحظه ی تصمیم رفتن ، بوسه های آخرین
می فشردی پنج پنج استخوان پنجه ام
پنجه ها در پنجه ها تنها تنور آتشین
.لحظه ی تردید یا تصمیم رفتن مانده بود
.مثل تیری بر کمانهای لبانت در کمین
پلک بازت التهاب پاسخی از روبرو
تا کدامش را نشانی ، تا کدامش را نشین
.هر دو میرفتیم ، گیج و بی غرور و سر به زیر
.هر یکی سویی گریز از سرنوشتی بی گزین
من به کوچستان بی پایان بی باور و تو
در خیال آرزوی بستری گرم و امین
بارها گفتی که وقت رفتن است اما نشد
تا بگردد آن چنان و تا بماند این چنین
من نمی شد تا بمانم بی تو با تنهایی ام
آمدم در کوچه ها دنبال عشقی جاگزین
.گشتم اما هیچ کس مانند تو بی تا نبود
.این جماعت مثل هم ، این مثل آن ، آن مثل این
عشق سرهای جدا از هم فراوان دیده است
یک سری این سرزمین و یک سری آن سرزمین
.گریه هم تکرار تلخ آخرین دیدار بود
.برزخی در بستری غمگین تر از غمگین ترین ...
بهمن زدوار
پ.ن : موضوع پیشنهادی : جدایی
V E S T A
01-06-2013, 14:13
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آخـرین دیـــدار را یــاد آور ای خورشیـد من
آخـرین لحـظات شیریــن حضــور
آخـرین لــذات بـودن پیـش تـو
آخـرین روز خـوش ایــام بـود
بی خیـال و فکـر و یـادی از غـروب
با امیـد روزهای پر ز نـور
گرچـه لبریز از سکــوت محض بود
بی صــدا بی تکلم سخــت بود
لیک بهتــر زین شب و روز سیــاه
بی نـگاهِ روشنِ پر نـور بود
باورم هرگـز نمی شد رفتــنت
بی وفــایی کردن و بشــکستنت
ســـال ها بگذشت و من در حســرتم
حســـرت یکبــار دیگر دیــدنت ..
(آخرین دیدار / علی دهقان )
موضوع پیشنهادی بعدی: رهایی
raha bash
03-06-2013, 10:32
آخرین دیدارِ من در چشم تو جا مانده است
بعد از آن دنیا میانِ تیرگی وا مانده است
بی بهانه از تمامِ هستیِ من رد شدی
روی قلبم ردِّ پایت چون معمّا مانده است
در سکوتم روز و شب دائم مرورت میکنم
چهره ات در قاب دیواری چه زیبا مانده است
معبرِ اندیشه ام در ازدحامِ برگهاست
باغِ لختِ زندگی در سوز وسرما مانده است
در کنارِ تک درختِ روزهای عاشقی
مَردِ تنهائیِ تو ، تنها یِ تنها مانده است
روح سرگردان من آشفته از امروزهاست
بس که فردا آمد و چشمش به فردا مانده است
در دلِ تنگم امیدِ دیدنِ تو زنده است
مرده ای در گورِ خود با آرزوها مانده است
م مهر
پیشنهاد من : آرامش
hamid_diablo
03-06-2013, 21:13
عصر تلخی بود عصر آخرین دیدارمان
آخرین باری که دستم حلقه شد بر گردنت
مهربان بودی و آن ایمان دریایی هنوز
موج می زد در خدا پشت و پناهت گفتنت
آخرین دیدار گفتم؟ عذر می خواهم عزیز!
آخرین باری که دیدم غرق خون دیدم منت
دیدار مان کاش به آخر نمی رسید
ای کاش دیدنت هیچ به آخر نمی رسید
دوست داشتم من تو را دوست
ای کاش این دوستی هیچ به آخر نمی رسید
من به چشمان پراشکت خیره می شدم
ای کاش این نگاه هیچ به آخر نمی رسید
دستان من به دور از دست های تو
کاش عشق من به تو هیچ به آخر نمی رسید
دیدم تو را من برای آخرین دیدار
ولی کاش دید چشمانم هیچ به آخر نمی رسید
اشک های مزاحم به کناری روید
کاش دیدن رخت هیچ به آخر نمی رسید
حال که رفته ای و رفتم از کنار تو
کاش این مسیر هیچ به آخر نمی رسید
پیشنهاد من : فراموشی
payam178
04-06-2013, 16:46
آخرین دیدار....
تا صبح , ستاره های من بیدارند
با خاطره های آخرین دیدارند
کی می شود این شمای شهزاده ی شعر
دست از سر قصه های من بردارند؟!
مردند و طناب فاصله پاره نشد
تاصبح, ستاره های من بر دار ند
این لاشه که مرده مانده وکرکسها
مشغول تناول تن انکارند
ای خاطره های آخرین خوب بخواب
تا صبح ,ستاره های من بیدارند...
شاعر : زینب حاتمی
پیسنهادم:تابستان
aliaghil
05-06-2013, 10:06
در آخرین دیدارمان
آن غروب سرد زمستانی
شنیدم واژه ای تلخ چو زهر
"فراموشی"
و فراموشی
همچو مرگ است برای دل من
در آخرین دیدار
من کردم تمنای اولین دیدار را
ببندیم عهدی
که ز خاطر نبریم یاد هم را
موضوع پیشنهادی: فرصتی دوباره
با تشکر از همه دوستانی که با اشعار زیبایی که ارسال کردند در موضوع این هفته مشارکت داشتند :n16:و امید به مشارکت بیشتر شما دوستان عزیز، موضوعی که برای این هفته در نظر گرفته شده :
جدایی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پ.ن: با توجه به اینکه تعداد نظرات برای موضوع پیشنهادی این هفته، برابر شده، اولویت با موضوع پیشنهادیِ اولین پست ارسال شده هست.
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هر کسی از ظن خود شد یار من
از دورن من نجست اسرار من
سر من از ناله ی من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد
نی حریف هر که از یاری برید
پرده هایش پرده های ما درید
همچو نی زهری و تریاقی که دید؟
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟
نی حدیث راه پرخون می کند
قصه های عشق مجنون می کند
محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو: رو باک نیست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
هرکه جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد
درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
بند بگسل باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر
گر بریزی بحر را در کوزهای
چند گنجد قسمت یک روزهای
کوزه چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پر د’ر نشد
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
عشق جان طور آمد عاشقا
طور مست و خر موسی صاعقا
با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنیها گفتمی
هر که او از هم زبانی شد جدا
بی زبان شد گرچه دارد صد نوا
چونکه گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت
جمله معشوقست و عاشق پرده ای
زنده معشوقست و عاشق مرده ای
چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بی پروای او
من چگونه هوش دارم پیش و پس
چون نباشد نور یارم پیش و پس
عشق خواهد کین سخن بیرون بود
آینه غماز نبود چون بود
آینت دانی چرا غماز نیست
زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست
مولانا
موضوع پیشنهادی:فراموشی
payam178
08-06-2013, 17:29
جدایی
يک جدايي
يک جدايي اجباري و تلخ
يک معما
يک معما بين آدم و درخت
حکايت يک ستاره از شبي که درخشيد و دل سپرد
سر سپرد
پشت پا از همه خورد
اما باز دووم اوورد
يک پيام
يک پيام از دل خاک
خاکي که هميشه مرده بود
شانسه اين آدم دوباره جون گرفت
يک ديواره گلي
يک ديواره گلي که بين من وستاره کشيده شد
محمد عصمتی
نظر من : دوستی
**...بیزی یاندیریر، یامان آیریلیق،
(آتش جدایی ما را به بد وضعی می سوزاند، )
**بو داریخدیران دومان آیرلیق!
(وای از این مه دلتنگ کنده جدایی!)
**باشا ساوورور سامان آیریلیق!
(جدایی بر سر ما کاه می پاشد!)
***************
**آمان آیریلیق ،آمان آیریلیق!
(وای از این جدایی امان از این جدایی!)
**آمان آیریلیق، آمان آیریلیق!...
(وای از این جدایی امان از این جدایی!...)
***************
**آیریلیق گله بیر کرم قیلا،
(جدایی لطفی به ما کند،)
**بیر نئچه گونده،بیزده ن آیریلا!
(چند روزی از ما جدا شود! )
**غمده بیر بیزتک سویا سورولا!
(غم نیز همانند ما بر آب افشانده شود!)
***************
**هانی بیر بئله گومان آیریلیق!؟
(کجاست جدایی را چنین گمانی !؟)
**آمان آیریلیق آمان آیریلیق!...
(وای از این جدایی امان از این جدایی...!)
شهریار
موضوع : جوانی
از لحظه ی جدایی ، دیگر سخن نمیـگفت ****** فهمیده بودم اما ، چیزی به من نمیگفت
گفتم که می توانیم ، با هم دوباره باشیم ****** لبخند بی جوابش ، از ما شدن نمیـگفت
آتـش به جان آتـش افــتــاده بود ایــنــجــا ****** اما سیاوش عشق ، از سوختن نمیگفت
آرام گــریــه مـیکـرد ، یعـقـوب پـیـر کنعـان ****** می مرد قطره قطره ، از پیرهن نمیگفت
بازار بـرده داران ، مـصـری پـر از زلیخاست ****** امــا نگـاه یوسـف ، از خواستن نمیـگفت
سردار سر بــداران ، هنگـام سنـگ بـاران ****** حتی بروی شبلی،پیمان شکن نمیگفت
دل بـــود روی دوشـم ، تــابـــوت آرزوهــا ****** در خاک میشد اما، هیچ از کفن نمیگفت
بر صفحـه نگـاهش تصویر مرده ی عشق ****** تـکـرار رفـتـنـی کـه ، از آمـدن نـمیـگفـت
بهمن زدوار
raha bash
09-06-2013, 15:17
عجب داغِ تنم بی تو، میگن تب دارم انگاری
همین دیشب، پزشکم گفت: زیادی استرس داری
یقین دارم تو می دونی ، چه حالی دارم این روزها
مثه امروزی که بی تو ، مبدل میشه به فردا
گلوم دردِ بدی داره ، دارم انگار خفه میشم
تو هم نیستی که تو این حال ، بشینی لحظه ای پیشم
بدور از چشم تو چشمام ، مرتب خیسه بارونه
چقدر خستم از این روزها از این تقدیر وارونه
دلم میخواست می فهمیدم که مثل من تو دلتنگی؟!
مثه من خسته و تنها، تو هم داغون از این جنگی؟!
بمیرم من، چرا پاهات ، مثه من داره میلرزه
میگی لعنت به این دنیا ، که یک ارزن نمی ارزه
همه درد و بلای تو ، برای من ، گلِ نازم
نگو دیگه دارم بی تو ، همه دنیامو می بازم
آره مجبور بودیم ما ، بزار دنیا خوشش باشه
همین دنیا که هرلحظه ، داره عشقی رو می پاشه
اگرچه حالِ من خوش نیست ، مثه جون کندنِ اما
دلو خوش کرده ام با این ، که تو سهمِ منی تنها
داری میری ، دارم میرم ، داریم دق می کنیم با هم
دیگه حتی نمیشه زد ، دل خون رو به دریا هم
من امشب تشنه مرگم ، نمی خوام صبحِ فردا شه
دیگه هیچ کس نمیتونه ، مثه تو ، تو دلم جاشه
پیشنهاد من : برای مخاطب خاص می نویسم
dourtarin
10-06-2013, 09:52
اگه دستم به جدایی برسه
اونو از خاطره ها خط می زنم
از دل تنگ تمومه ادم ها
از شب و روز خدا خط می زنم
اگه دستم برسه به اسمون
با ستاره ها قیامت میکنم
نمی ذ ارم کسی عاشق نباشه
ماه و بین همه قسمت میکنم
وقتی گاهی من و دل تنها می شیم
حرفهای نگفتنی را میشه دید
میشه تو سکوت بین ما دوتا
خیلی از ندیدنی ها رو شنید
قصه جدایی ما آدم ها
قصه دوری ماست از خودمون
دوری من و تو از لحظه عشق
قصه سادگی گمشدمون
اگه دستم به جدایی برسه
اون از خاطره ها خط می زنم
از دل تنگ تموم آدم ها
از شب و روز خدا خط می زنم
اگه دستم برسه به آسمون
با ستاره ها قیامت می کنم
نمی ذارم کسی عاشق نباشه
ماه و بین همه قسمت می کنم
افشین یداللهی
موضوع: دلتنگی
از همــــان روز اول که من دیدمتـــ
دلم از همین روز تاریکـــــ ترسیــــده بود
**
دلم با تو هــــم آرزو شــــد ولی
دلم از نگــــــاه تو ترسیــــده بود
**
طنیــــن صدایت تلاطـــــم در دلم
دلم از همیــن امــــــواج ترسیـــده بود
**
سکوتــــِ تو مفهـــــوم غمـــــبار جدایی
دلم از همــــــین مکثِ تو ترسیده بود
raha bash
30-06-2013, 22:38
تلخ تر از خود جدایی ها :
آنجایی است که بعدها آن دو نفر
هی باید وانمود کنند که چیزی بینشان نبوده
که هیچ اتفاقی نیفتاده
که هیچ گرایشی به هم ندارند
که هیچ وابستگی در کار نیست
که از همدیگر هیچ خاطره ای ندارند و هـــی باید وانمود کنند ...
با سلام
این تایپیک به علت نزدیک بودن با تایپیک " شعر / متن متناسب با عکس " ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])،موقتا قفل می شود و در صورت استقبال با قوانین بروز شده ،
بازگشایی خواهد شد. در صورت داشتن پیشنهادات جدید در جهت هر چه بهتر شدن این تایپیک ،لطفا با مسئولین ادبیات در میان بگذارید.
با تشکر...[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.