PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : دست نوشته های MEHR IMAN



MEHR IMAN
27-02-2010, 09:38
لحظه معانی تازه ای به خود گرفته بود
عشق می چکید از سرانگشت لحظه ها!
من و تنهایی سخن گفتیم از دیروز ها، امروز و احساسی که شاید در پس فردایی جریان می یافت!
مهر ورزیدیم به همه خاطرات زنده، بوده و حتی از یاد رفته!
طراوت را به مهمانی مستی فریب بردیم،
گاهی سکوت کردیم
و زمانی فریاد کشیدیم.
از تو سخن گفتیم،
یادت مهربان تر از همیشه همراهیمان می کرد.
تو نبودی اما آهنگ صدایت آذین بند سکوت لحظه هایمان شد،
عطر بودنت فضا را معطر ساخت
و طنین نوایت نوازشگر گوش هایمان گشت.
سخن می گفتی از باید ها، نباید ها، از هستی، از عشق و دوست داشتن.
گفتی دوست داشتن معانی زیادی را دربرمی گیرد
و باید یک پشتوانه عمیق داشته باشد.
گفتی برای مهر ورزیدن نیاز به شناخت هست!
گفتی آشنایی اقسامی دارد، چون فعل مجازی و حقیقی!
لب بسته بودیم،
شک ریشه به احساس تو دواند،
آهسته زمزمه کردی-گوش می کنید؟-
و خود نیز پاسخ دادی – حتما گوش می کنید –
و ما خندیدیم..........
شوق دست به دست ما سنگ فرش التهاب را می کاوید............
تحسینت کردیم
-هم سخن گفتنت را و هم برهان بودنت را-
رضایت در چشمان تو موج می زد.............
زمین لرزید
توبیخ بالای سر آبادی رسید
هر دوی ما ترسیده بودیم
-هم من و هم تنهایی-
حد و مرزی وجود داشت اما محدودترش کردند!
نقطه ای ماند اما نه از برای بودن
که از برای حسرت خوردن
و ملامت نبودنت...............

MEHR IMAN
07-03-2010, 10:15
من از دریچه چشمان تو خورشید را می بینم. برق نگاه تو روایتگر خواب های ندیده ام می باشد، آرزو های دور، رویا های رویایی........
تو زیبایی را در امتداد نگاهت آذین بند تماشایم می کنی و من از این همه مهرورزی شوق می یابم و ذوق می کنم.
آهسته می پاییم اما آشکارا به چشم می آید، آهسته نفس می کشی اما عمق می یابد در سکوت سنگین لحظه ها و بیداد می کند..
مرا وامی رهانی از خویشتن خویش و من جویای تو می گردم و بی پروا از تو و بود هایت می نویسم...
چه آشوبی است در خلوت خیال من و تو!

MEHR IMAN
15-03-2010, 09:20
تو که نباشی مهر را از که بیاموزم؟
صبوری را به حرمت کدامین نگاه باور کنم؟
آبرومندی را به شرم کدامین گونه لمس نمایم!
تو که نباشی من به که مهر ورزم!
به اشتیاق کدامین لبخند، جان گیرم؟
تو که نباشی من هم نخواهم بود......................

MEHR IMAN
05-05-2010, 07:58
گفتی اگر باز آمدی جام شرابت می دهم
در بستر مهر و وفا مستانه خوابت میکنم
باز آمدم پیمان شکن، کو جام و کو پیمانه ات..............................

MEHR IMAN
06-05-2010, 08:09
مرا به خاطر بسپار
من بارها و بارها به خاطر تو زیسته ام.

MEHR IMAN
08-05-2010, 09:16
هر روز با خود می گویم
که تو باز خواهی گشت!
هزار بار می نویسم و هزار بار می خوانم
که باز خواهی گشت!
آری این هزاران حکایت از آن دارد که
" تو باز خواهی گشت".

MEHR IMAN
16-05-2010, 08:50
جنون لفافه مناسبی برای عشق تو نیست
نه؛ برای تو نه مجنون که فرهادم

MEHR IMAN
03-06-2010, 09:31
خاطره هاتو بغل میگیرم
درسته بوی کهنگی میدهند
ولی
هنوز هم فقط در کنار اینان آرام می یابم
برایم خاطره ای نو بفرست
من هر روز ایمیلمو چک میکنم

MEHR IMAN
14-06-2010, 23:55
دلتنگم
بیش از انچه که تو پنداری
دلتنگم...........
دلتنگتم...........................

MEHR IMAN
14-10-2010, 09:57
سجده بر غم می زنم اشک قیام می کند.................

MEHR IMAN
18-06-2011, 09:09
خدایا
هیچ دلی را به ویرانه­ هیچ احساسی میهمان مکن!
من میهمان احساسی مجروح هستم
که بوی غربتش
طراوت جوانی ام را
بی محابا پژمرده می کند.

MEHR IMAN
04-07-2011, 09:18
کاش عاشق شدن رو یادم نمی دادی
اون وقت الان این همه تنها نبودم!

MEHR IMAN
09-07-2011, 09:39
گاه که می خواهم از تو سخن برانم
چیزی که نمی دانم چیست
نمی توانم نوصیفش کنم
به علامت سکوت انگشت بر لبانم می نشاند!!!!!!!!!

MEHR IMAN
14-07-2011, 08:19
کدام خوشی!!!
زنگ درمان خراب شده خوشی هم که بیاید دگر نمی تواند در بزند!

MEHR IMAN
23-07-2011, 07:56
دیگه خسته شده بودم از همه گذشته ها، فرصت هایی که من به دلم می دادم و نکوهش های عاقلانه او!
آخر خط بود و من تک مسافر یه اتوبوسه بی مقصد
هر چند عاشق بودم و پرمعنی با یه خونه تنگ دلی، روشن و پرامید.
گفت سفاهته، وقت طلاست، تو ارزشمندی.
گفت محترمی مثل پاکی و صداقت، هر چند بویی از وفا نبردی اما آموزگار مهرورزیم که بودی!
گفت تا دنیا دنیاست با منه اما نه در کنارم پشت سجاده صفاش.
گفت تا نفسی هست دعام می کنه!
گفت خدا مهربونتر از اونیه که فراموشت کنه، حتما به آرزوهات می رسی اما درستشون..........
وباز خودشو از زندگیم خط زد...

MEHR IMAN
23-07-2011, 08:24
ياد باد روزهايي كه گام هايم پيرو ارزوهايت بود
بهار چون طفلي شيرخوار گريه سر داده بود و ارام نمي گرفت .
جاده لباس سكوت بر تن داشت گويي سال هاست كه به خود عابري نديده
من زمهريري از احساس بر تن داشتم، طراوت در وجود من گم مي شد .
درختان به شكوفه نشسته بودند و تو بعد از سال ها كوبه دلي را نواختي كه روزگار فراموشش كرده بود .
با اولين لبخندت همه قفل ها شكستند و كينه ها فرو ريختند .
عاشق تر از ديروز مي نگريستمت
سلام كردي و من ياد اولين سلامي افتادم كه در كوچه پس كوچه هاي دور اشنايي سرگردان هو مي كشيد .
دست دراز كردي به حكم هميشه - اما من گرفتار سكوت بودم - پس زدي .
نگاهت شوق غمگيني داشت
سراغ ريشه هاي ديرين گرفتي و من اندكي از استانه در فاصله گرفتم تا فرود ايي و به يمن قدوم تو خلوت سنگينم بشكند .
حسرتي با حيرتي اميخت وقتي شكسته تر از دوران وارد كلبه رنگ پريده ي ما شدي و شاخه هاي پير بي توجه به حضور تو بي پروا از معصوميت عشق سخن راندند .
گويي براي اولين بار مي ديدمت
زير الاچيق احساس كنار حوض دلم نشستي
دست تو در تلاطم امواج
رقص ماهي ها و نور .....
سراغ نجابت ايام از من گرفتي
گفتم شور جواني ام را سال ها پيش در قعر ترين نقطه دور مدفون ساختم تا احساس چلچله هاي بي اواز را دريابم
تا تنهايي بلبلان را حس كنم
و بدانم پرستو ها بدون بال هايشان چگونه پرواز مي كنند .
گفتم هزاران بار به خون خواهي دل هاي شكسته پيش تو امدم
امدم تا از تك تك غم هاي عالم با تو سخن گويم
و بپرسم به كدامين گناه در مهمان سراي تو مصلوب گشته ام ؟
اما افسوس در همه ان هزاران بار لب خاموشم اجازه گستاخي نداد .
عزم رفتن كردي اما من سر تا پا التماس ماندنت بودم .
ترسيدم رنجيده همه گله هايم باشي
گفتمت شرمنده دلم هستم كه هيچ نگفته ام چقدر خاطرتو مي خوام .
گفتم اگر با تو هزاران راه رفته بپيمايم باز در انتهاي مسير مشتاق شروعي دوباره خواهم بود
مگر مي شود تو باشي و من در پس هر لحظه اي شكر گذار وجود تو نباشم ؟
اري التماست كردم به ماندن
گفتم" پير مرد خسته را عاشق بايد كرد و دخترك دلشكسته را تسلي داد !"
گفتي :داغ دلت ؟
گريه كردم و گفتم ارام گرفت .....

MEHR IMAN
01-08-2011, 08:39
این طور پیش بریم دیگه سویی برا چشام نمی مونه!
برگرد................

MEHR IMAN
05-08-2011, 23:42
من از ملامت چشم های تو بیزارم
از آن همه کنایه های سرد و گویایت
و از همه ریشخندهای ناپنهانی که هر روز میهمانم می کنی!
من از تو بیزارم ای تنها دلیل بودنم
من از تو بیزارم........................
بیزارم از تو...............

MEHR IMAN
09-08-2011, 07:34
چقدر شاد بود!
خندید ،
به من و سادگیام خندید!

تو تنهاییم نوشتم :
از حقم نمی گذرم
نمی بخشمش
آرزو که نه دعا می کنم به اندازه همه لحظه های بارونی که به خاطر بدیهاش داشتم
به همان اندازه
لحظه هاش نمور و بغض آلود باشه...

زیرش هم امضا زدم


الهی آمین.

MEHR IMAN
10-08-2011, 23:28
دوست داشتنت حرف دیروز و امروز نیست
من خیلی وقته عاشق شدم............

MEHR IMAN
16-08-2011, 05:12
بمان با من
اگر چه سنگم و دل شکن
اما تو دل شکر باش.

پناهم ده، هر چند سایه بانی نخواهم


فریادم زن، هر چند سکوت را پرستش کنم...................

MEHR IMAN
19-08-2011, 11:53
دلتنگی که دیگر عروض و قافیه نمی خواهد فقط کافی است که بی تو باشم..............

MEHR IMAN
26-08-2011, 11:45
سکوت زیباست ..
اما برای من بی صدا
فریاد رویاست........


======




توقف نا بهنگام این جسد را در متنها الیه جاده ی تردید ببخش!این دیدار ناگهانی رقیبم مرا کشت.در اولین فرصت نعشم را از زمین بر میدارم.لطفا نامه را در سردخانه بخوانید.

یک عاشق از آن سوی ابرها
-----------------------------------------------------
...................خودم...................


خواستم بگه که اشتباه کردم
بگه خطای دیده......

دستمو گرفت و آروم بغلم کرد

تو گوشم آهسته نالید
" بهم اعتماد کن ، فقط همین ..."



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



کاش هیچ وقت باورش نمی کردم.....

MEHR IMAN
28-08-2011, 14:59
کنون که غمی عظیم به دل دارم
و در حسرت شادی اندکی هستم
با خود می گویم
خدای بزرگ چه سنگ دل بوده و من چه بی پروا مهربانش خوانده ام!!!

کاش بزرگی کند
و به مرگ من رضا دهد...

MEHR IMAN
01-09-2011, 07:29
پی گمگشته ای آسمان را صفحه به صفحه ورق زدم
نیافتمش !
آواز بی تابیهایم به گوش مهتاب رسید
..
مهتاب سایه به سایه با من همراه گشت
تا ثابت کند
ماهی که جستم
تو سینه اون جا داشت ،
سهم من نبود .....

MEHR IMAN
03-09-2011, 20:39
آری دوستت دارم چنان که گر میان تو و من، به انتخاب دچار شوم تو می مانی و من فدای تو می گردم
آری بگذار نادانان دیوانه ام خوانند آنها که تو را نمی شناسند ،
عیبشان مکن
آنها که نمی دانند تو همه وجود منی....

MEHR IMAN
15-09-2011, 00:53
عزم رفتن دارم
به هر ان کجا که بار غم افزون دلتنگی
بیش ازین آزارم ندهد
خدانگهدار دوستان...

MEHR IMAN
27-09-2011, 16:57
کاش باورهایم صبوری می کردند و مرا وامی رهانیدند
و من در سیاهی هجوم لحظه ها چون نگاره ای خاموش
پیش پای نا آرامی های تو زانو در برت می زدم!

تو آرام سر بر می داشتی از خفای خویش
و چشمهایت _ که آسمان را به آغوش دارند ـــ
قاب نگاه مرا ساحرانه به سرسرای خلوت مهر می کشیدند...

و من بی خود از زمزمه هستی خویش
سر بر شانه پر مهرت می گذاشتم
و در سکوت زبان تو
فریاد تپش های سینه پر سوزت
لالایی خوابهای نداشته ام میشد...


ای کاش......




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]