مشاهده نسخه کامل
: مارسل پروست
Mahdi Hero
20-12-2012, 14:59
نقل قول معروف کتاب خوان ها:" دو دسته کتابخوان وجود دارند آنهايی که در جستجوی زمان از دست رفته مارسل پروست را خوانده اند و آنهايی که اين اثر را نخوانده اند."
جای خالی اين تاپيک واقعا تو انجمن ادبيات احساس ميشه. نميدونم چند نفر از دوستان اين هفت گانه رو مطالعه کردند اما بد ندونستم تاپيکی در مورد اين اثر و نويسنده بزنم. تو پست بعدی ميخواستم خودم مقدمه ای از زندگی نویسنده و اين اثر بنويسم اما به نظرم مطلب ويکی پديا در مورد اين نويسنده و اثرش به خوبی حق مطلب رو ادا کرده.
تو ادامه تاپيک سعی ميکنم مطالبه خوبی رو که در مورد پروست و اثرش نوشته شده رو در اينجا به مرور نقل کنم.
Mahdi Hero
20-12-2012, 15:00
فهرست مطالب
1-معرفی مارسل پروست و در جستجوی زمان از دست رفته ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
2-مارسل پروست به روایت ادموند وایت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
Mahdi Hero
20-12-2012, 15:04
مارسل پروست
مارسل پروست با نام کامل والنتین لویی ژرژ اوژن مارسل پروست (به فرانسوی: Valentin Louis Georges Eugène Marcel Proust) (زادهٔ ۱۰ ژوئن ۱۸۷۱، درگذشت ۱۸ نوامبر ۱۹۲۲) نویسندهٔ معاصر فرانسوی است.
مارسل پروست چهل روز پس از پایان خونین کمون پاریس در اوتوی (امروزه حومهٔ «پاریس») به دنیا آمد. پدرش آدرین پروست پزشکی سرشناس و مادرش ژان وی فرزند یک دلال ثروتمند بورس بود. تنها برادرش روبر که بعدها حرفهٔ پدر را دنبال کرد، در ۲۴ مارس ۱۸۷۳ متولد شد.
پروست در سال ۱۸۸۰ برای نخستین بار دچار حملهٔ بیماری آسم شد.
وی در سال ۱۸۸۲ وارد مدرسهٔ کندروسه شد.
در سال ۱۸۸۶ در شانزلیزه با مری دو بنارداکی دختر یک اشرافزادهٔ لهستانی آشنا شد که در رمان "درجستجوی زمان از دست رفته" یکی از الگوهای ژیلبر سوان بود.
در خلال سالهای ۱۸۸۸-۹ در کندورسه به کلاس فلسفه رفت که دبیر آن «ماری آلفونس دارلو» (۱۹۲۱-۱۸۴۹) بر تربیت فکری او اثر بسیار گذاشت، با نشریهٔ ادبی دبیرستان به نام Revue Lilas همکاری کرد و پایش به محافل اشرافی باز شد.
مارسل پروست در ۱۵ ژوئیه ۱۸۸۹ دیپلم ادبی گرفت. در نامهای به آناتول فرانس (که در «جستجو» همان برگوت نویسندهاست) مینویسد که از چهار سال پیش کتابهای او را حفظ کردهاست.
در ماه نوامبرسال ۱۸۸۹ دورهٔ یک سالهٔ سربازی داوطلبانهٔ پروست در هنگ ۷۶ پیاده اورلئان آغاز شد. در ۱۹ مارس همان سال مادربزرگ پدریاش در ایلیه (الگوی کومبره در جستجو) درمیگذرد و در دوم ژوئیهٔ سال ۱۸۹۰ مادربزرگ مادری خود را از دست داد. او در این سال در دانشکدهٔ حقوق پاریس نامنویسی کرد.
در سال ۱۸۹۱ گذشته از دانشکدهٔ حقوق بطور نامرتب در کلاسهای آلبر سورل و آناتول لوروا بولیو در دانشکدهٔ علوم سیاسی و در کلاسهای برگسون در سوربن شرکت کرد. دوستی وی با ژان پوکه (یکی دیگر از الگوهای ژیلبر سوان) در این سال آغاز شد. او تابستان را در کابور (یکی از الگوهای بلبک در «جستجو») گذراند.
در سال ۱۸۹۲ فعالیتهای ادبی جدی پروست آغاز شد و او همکاریش را با نشریهٔ le Banquet شروع کرد. در این نشریه ۱۵ مقاله از پروست چاپ شد که بعدها در کتاب خوشیها و روزها دوباره منتشر شد. در این سال او با آناتول فرانس آشنا شد.
در رفت و آمد هرچه بیشتر به محافل اشرافی به کنتس لور دوشنیه (یکی از الگوهای دوشس دو گرمانت) دلبسته شد.
در سال ۱۸۹۳ با کنت روبر دو مونتسکیو (از مشخصترین الگوهای بارون دوشارلوس) و کنتس گرفول (از دیگر الگوهای دوشس دو گرمانت) آشنا شد. در این سال رمان بیاعتنا را نوشت که میتوان آن را نخستین طرح عشق سوان دانست. در ۱۰ اکتبر لیسانس حقوق خود را دریافت کرد.
سال ۱۸۹۴ رفت و آمد هر چه بیشتر پروست به محافل اشرافی فوبور سن ژرمن محلهٔ اشراف پاریس آغاز شد و تدارک لیسانس ادبیات در سوربن با درس خصوصی نزد دارلو فراهم گشت. در همین سال است که دوستی او با رینالدو هان (۱۹۴۷-۱۸۷۴) موسیقیدان جوان ونزوئلایی و شاگرد ماسنه شکل میگیرد. در آوریل این سال با اسکار وایلد آشنا شد.
در ماه مارس سال ۱۸۹۵ لیسانس ادبیات خود را نیز دریافت کرد. در ماه ژوئن در مسابقهای برای گرفتن سمت دستیار کتابدار در کتابخانهٔ مازارن پاریس برنده شد. او همکاری خود را با نشریات ادبی را ادامه داد. برای نخستین بار با سونات در دو مینور برای پیانو و ویلن اثر سن سان آشنا شد (در جستجو به صورت سونات ونتوی درآمد) و نگارش رمان ژان سنتوی آغاز شد.
در سال ۱۸۹۶ رمان بی اعتنای وی در نشریهٔ زندگی معاصر چاپ شد. همچنین ۴ شعر از او که رینالدو هان برای آنها آهنگ ساختهبود نیز به چاپ رسید. در ۱۳ ژوئن همان سال چاپ کتاب خوشیها و روزهای وی با مقدمهٔ آناتول فرانس و تصاویر مادلن لومر منتشر شد. اما این سال با مرگ دایی بزرگ و پدربزرگ مادری پروست مقارن بود.
در فوریهٔ سال ۱۸۹۷ با ژان لورن روزنامهنگاری که پروست را به همجنسگرایی متهم کرده بود، دوئل کرد.
سال ۱۸۹۹ آغاز علاقهٔ پرشور پروست به آثار جان راسکین هنرشناس انگلیسی است. او ترجمهٔ تورات آمیین راسکین را در همین سال آغاز کرد.
در سال ۱۹۰۰ پروست از کتابخانهٔ مازارن برکنار میشود.
او در ژوئن سال ۱۹۰۲ ترجمهٔ تورات آمیین را به پایان رساند.
مقالات پروست دربارهٔ سالنهای پاریسی برای روزنامهٔ فیگارو در سال ۱۹۰۳ آغاز میشود. در نوامبر همان سال پدر پروست از دنیا رفت.
سال ۱۹۰۴ تورات آمیین منتشر شد.
در ماه سپتامبر سال ۱۹۰۵ مادرش را نیز از دست داد و در ماه دسامبر، در بولونی سورسن زیر نظر دکتر سولیه بستری شد.
سال ۱۹۰۶ در آپارتمان شمارهٔ ۱۰۲ بولوار هوسمن ساکن شد. دیوارهای اتاق خوابش را با لایهای از چوبپنبه پوشاند تا سر و صدای بیرون در آن رخنه نکند. ترجمهٔ کنجد وسوسنها اثر راسکین را منتشر کرد.
پروست در ژانویهٔ سال ۱۹۰۸ نگارش جستجو را آغاز کرد.
سال ۱۹۰۹ او هر گونه رفت و آمد را کنار گذاشت و یکسره به نوشتن پرداخت. نخستین نگارش عشق سوان در همین سال به پایان رسید.
در سال ۱۹۱۲ بخشهایی از جستجو در روزنامهٔ فیگارو چاپ شد.
سال ۱۹۱۳ پس از شکست تلاشهای بسیارش برای قبولاندن اثر به چند ناشر، سرانجام انتشارات برنار گراسه میپذیرد که «در جستجوی زمان از دست رفته» را در سه جلد به خرج نویسنده چاپ کند. طرف خانه سوان در نیمهٔ دوم نوامبر منتشر شد.
در ماه اوت سال ۱۹۱۶ از انتشارات برنار گراسه جدا شد و حق چاپ جلد دوم اثر خود را به گالیمار واگذار کرد.
در سال ۱۹۱۸ پروست مقدمهای برای گفتههای نقاش نوشتهٔ ژاک امیل بلانش نوشت. در ماه ژوئن در سایهٔ دوشیزگان شکوفا و مجموعه مقالات pastiches et Melamges چاپ شد. در ماه نوامبر جایزهٔ ادبی گنکور به در سایهٔ دوشیزگان شکوفا تعلق گرفت. پروست ناگهان معروف میشود.
او در سال ۱۹۲۰ بخش اول طرف گرمانت، در سال ۱۹۲۱ بخش دوم طرف گرمانت و بخش اول سودوم و گماره و در سال ۱۹۲۲ بخش دوم سودوم و گماره در سه جلد را چاپ میکند. در میانهٔ اکتبر این سال پروست به برونشیت دچار شد و روز هجدهم نوامبر جان سپرد.
پس از مرگ او، در سال ۱۹۲۳ اسیر در دو جلد، در سال ۱۹۲۵ گریخته در دو جلد، در سال ۱۹۲۷ زمان بازیافته در دو جلد، در سال ۱۹۵۲ رمان ژان سنتوی در دو جلد و در سال ۱۹۵۳ اثر ناتمام علیه سنت بوو به چاپ رسید.
در جستجوی زمان ازدسترفته
پروست این رمان عظیم را بین سالهای ۱۲۸۷-۱۲۸۸(۱۹۰۸-۱۹۰۹ میلادی) تا ۱۳۰۱(۱۹۲۲ میلادی) نوشته، و بین سالهای ۱۲۹۲(۱۹۱۳میلادی) تا ۱۳۰۶(۱۹۲۷میلادی) منتشر کردهاست (سه جلدِ آخرِ کتاب پس از مرگ وی چاپ شد). این رمان چندان به تشریحِ کلاسیکِ یک «داستان» نمیپردازد، بلکه از ورایِ داستانِ اصلی (پروست در جایی میگوید : «متاسفانه کتابم را با ضمیرِ "من" شروع کردم و فوراً همه فکر کردند، که به جای جستجویِ قوانینِ کلی، من در حالِ تجزیه و تحلیلِ خود، به معنایِ انزجارآمیزِ کلمه، بودم») یک تحلیلِ عمیقِ ادبی، هنری، فلسفی و اجتماعیِ جامعه فرانسه در اواخرِ قرنِ ۱۹ و اوایلِ قرنِ بیستِ میلادی (آنچه در تاریخِ فرانسه جمهوری سوم نامیده میشود) به دست میدهد. همچنین نحوه استفاده مارسل پروست از زبانِ فرانسه و جمله سازی او که شکلی بدیع و نو در ادبیات فرانسه بود آن را به کلی از سایر آثارِ ادبی هم زمانش متمایز میکند. این کتاب را مهدی سحابی با عنوان در جستجوی زمان از دست رفته به فارسی ترجمه کرده و نشر مرکز آن را منتشر کردهاست.
نام مجلدات
1-طرف خانهٔ سوان، ۱۲۹۲ (۱۹۱۳میلادی)
2-در سایهٔ دوشیزگان شکوفا، ۱۲۹۸ (۱۹۱۹میلادی)، برنده جایزه گنکور در همان سال
3-طرف گرمانت، ۱۲۹۹-۱۳۰۰ (۱۹۲۰-۱۹۲۱میلادی)
4-سدوم و عموره، ۱۳۰۰-۱۳۰۱ (۱۹۲۱-۱۹۲۲میلادی)
5-اسیر، ۱۳۰۴ (پس از فوت ۱۹۲۵میلادی)
6-آلبرتین گمشده (گریخته)، ۱۳۰۶ (پس از فوت ۱۹۲۷میلادی)
7-زمان بازیافته، ۱۳۰۶ (پس از فوت ۱۹۲۷میلادی)
Mahdi Hero
20-12-2012, 15:21
چشمهای ایرانی مارسل پروست
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از میان تمام کتابهایی که دربارهی زندگی مارسل پروست نوشته شده، به گمانم روایت «ادموند وایت» نویسندهی آمریکایی از پیچ و خمهای دنیای واقعی پروست و خصوصا گرایشاتش به جنس موافق، صادقانهتر، جذابتر و معتبرتر است. ادموند وایت به این سبب که خود نویسندهای است با گرایشهای مشابه خالق «در جستجوی زمان از دست رفته»، در کتابش که «مارسل پروست» نام دارد و انتشارات معروف «پنگوئن» آن را چاپ کرده، توانسته با موشکافی بهتری دربارهی همجنسگرایی پروست صحبت کند.
مارسل پروست به روایت ادموند وایت، کتابیاست خواندنی، جامع و کوتاه؛ تنها با این تفاوت که نویسندهی آن برای نخستین بار تصویری صادقانه از زندگی جنسی پروست ارائه کرده و در حد توان توضیح داده است که چرا پروست با وجود آشنایی با ظریفترین احساسات بشری، در زندگی شخصی و همچنین ادبیاش تصمیم گرفت دربارهی همجنسگرا بودن خودش و همچنین همجنسگرا بودن راوی داستانش پنهانکاری کند و صادق نباشد.
در واقع، پروست این نویسندهی حساس فرانسوی که به قول ادموند وایت، چشمانی داشت ایرانی، هیچگاه حاضر نشد در ملا عام اعتراف کند که همجنسگراست. وقتی در روزنامه مطلبی منتشر میشد که پروست را همجنسگرا معرفی میکرد، برمیآشفت و حتی تا اینجا پیش رفت که یکی از افرادی که او را همجنسگرا خوانده بود، به دوئل دعوت کرد. در حقیقت اما پروست همجنسگرا بود. اولین تمایلاتش وقتی نمایان شد که هفده سال داشت و در دبیرستان «کوندورسه» درس میخواند، جایی که «ژاک بیزه» و «دانیل هالوی» همکلاسیهایش بودند. بیزه و هالوی هر دو از آشنایان نزدیک «ژرژ بیزه» بودند، موسیقیدان معروفی که اپرای «کارمن» را نوشت.
پروست در هفدهسالگی عاشق بیزه شد. هالوی بعدها به یاد میآورد: «پروست رفتارهایی داشت که برای ما ناخوشایند بود. مثل مهربانی و توجهی لطیفش که یک نوع ادا و اطوار بود و ما هم گاهی این موضوع را به رویاش میآوردیم.» پروست البته به عشقی افلاطونی بسنده نکرد اما با جواب رد بیزه روبرو شد. پروست در نامهای به بیزه مینویسد: «شاید حق با تو باشد. هر چند که تا وقتی دیر نشده و تا جایی که نتوان دیگر از این گلهای لذیذ بهرهمند شد، باید آنها را چید. چرا که دیر شود، به میوهای ممنوعه تبدیل خواهد شد.» پروست در آن روزها بر این باور بود که رابطهی جنسی بین دو پسر پاک است و وقتی نامیمون میشود که بین دو مرد جا افتاده رخ بدهد. البته این باوری نبود که بعدها به آن پایبند بماند.
او بعدها در نامهای خطاب به هالوی دربارهی علاقهی بیحدش به بیزه نوشت: «و البته، مردهای جوانی هستند که عاشق یکدیگرند و تحمل جدایی از هم را ندارند و معشوقشان را روی زانوانشان مینشانند و عاشق بدن آنها هم هستند و آنها را عزیزم خطاب میکنند و برای هم نامههای عاشقانه مینویسند… خلاصهی کلام اینکه آنها عاشق و معشوقاند.»
مثل این روزهای ایران که خیلیها بهجای همجنسگرایی به اشتباه میگویند بچهبازی یا لواط، آن روزها هم پروست تلاش میکرد به دوستانش بفهماند که بچهبازی همان همنجسگرایی نیست و برای آن واژهی مناسبی نمییافت و به همین خاطر مجبور بود به دوستانش بگوید که «پدراست» نیست، واژهای که بار منفی داشت و آن روزها در فرانسه به جای «هموسکسوالیته» بهکار میرفت و پروست از آن اجتباب میکرد. در نهایت اما، رابطهای بین این دو شکل نگرفت و سرنوشت آنطور رقم خورد که بیزه در آینده گرفتار مواد مخدر شد و ده روز پیش از مرگ پروست، از دنیا رفت. پروست همچنین به هالوی مینویسد: «با من مثل بچهبازها رفتار نکن، که این رفتار مرا میآزارد.»
پروست اما از جهتی خوششانس بود و دور و اطرافش بحث همجنسگرایی رونق داشت. با نویسندههای همجنسگرای زیادی مراوده داشت، همچون «لوسین دوده» و «روبر دو فلر» که دوستان صمیمیاش شدند و یا «آندره ژید» که بعدها حاضر نشد کتاب پروست را چاپ کند. ادموند وایت در کتابش مینویسد که اگر مادر پروست شکی داشت که پسرش همجنسگراست، آن شک پس از عکسی که پروست با لوسین دوده و روبرو دو فلر انداخت، برطرف شد. در این عکس، پروست با چهرهی براق بر روی صندلی نشسته و لوسین و روبر ایستادهاند پشت او در حالی که لوسین دستش را روی شانهی پروست قرار داده است.
در سال ۱۸۹۴ و در بیست و سه سالگی پروست عاشق «رینالدو هان» شد، موسیقیدانی که مارسل جوان را عاشق خود کرد. پروست به مدت دو سال با هان بیمحابا عشق ورزید و به قول ادموند وایت، آن قدر در علاقهاش به هان بیپروا شد که دیگران را به تعجب واداشت. با علاقه به هان، پروست به دنیای موسیقی هم علاقهمند شد و پروست ارجاعات «در جستجو» به موسیقی و نوازندههای مختلف را مدیون هان است. رابطهی پروست با هان، ناخودآگاه آدم را یاد رابطهی «بارون دو شارلوس» و «مورل» ویولوننواز میاندازد.
در این روزها پروست و هان همچون زوجی با یکدیگر در جامعه ظاهر میشدند و دوستان آنها آن دو را همچون زوجی به محافل خود دعوت میکردند. در همان سالها در حالی که «اسکار وایلد» در انگلستان به خاطر همجنسگرایی محکوم شده بود، پروست در فرانسه به دعوت «روبر دو مونتسکیو» به همراه دلدادهاش هان به مهمانی میرفت. علاقهی پروست و هان آنقدر پیش رفت که بعدها هان بهخاطر علاقهی پروست به «جان راسکین» قطعهای نوشت در رثای مرگ راسکین. ادموند وایت در کتابش مینویسد که رابطهی پروست و هان به یکی از تنها رابطههای دوطرفه و معنادار زندگی پروست تبدیل شد و با وجودی که رابطهی عاشقانهی آنها دو سال بیشتر نیانجامید، اما آنها برای سالیان سال با هم دوست ماندند.
مارسل پروست در سال ۱۸۹۶ هان را به خاطر لوسین دوده ترک کرد. لوسین معشوق تازهی پروست شد و این رابطه هم دو سال به طول انجامید. لوسین از پروست هفت سال جوانتر بود اما به همان چیزی علاقه داشت که پروست: ادبیات. پروست پس از لوسین دوده روابط دیگری هم داشت اما ماندگارترین آنها رابطهاش با رانندهی شخصیاش «آلفرد آگوستینلی» بود.
این دو همدیگر را نخستین بار در سال ۱۹۰۷ دیدند اما رابطهی آنها شش سال بعد در سال ۱۹۱۳ شروع شد، وقتی که پروست آلفرد را بهعنوان منشی شخصیاش استخدام کرد. در این سالها پروست که بیشتر به نوشتن «در جستجو» مشغول بود، خدمتکاری داشت به نام «آلباره» [که آدم را یاد «فرانسواز» میاندازد] اما با این وجود «آلفرد» را هم استخدام کرد. آلفرد در آن سالها با زنی به نام «آنا» زندگی میکرد و ادعا میکرد که شوهر آنا است اما سالها بعد مشخص شد که آلفرد و آنا هیچ وقت ازدواج نکرده بودند، هر چند که با یکدیگر زندگی میکردند. بهواسطهی رابطهی با آلفرد، پروست بارها به خارج از شهر و به دنبال طبیعت رفت. برههای که آدمی را یاد رابطهی راوی «درجستجو» و «آلبرتین» میاندازد.
رابطهی با آلفرد برای پروست عذابآور شد. آلفرد پروست را منبعی از پول میدید که توانست او را به مال و اموال برسد و بعدها کلاس پرواز هم برود. روزی آلفرد از زندگی پروست غیبش زد و این برای پروست مایهی آشوب و تشویش درونی شد. پروست به راههای مختلفی دست زد تا آلفرد را پیدا کند و او را دوباره بازگرداند به پاریس اما ناموفق بود. سالها بعد آلفرد دوباره سر و کلهاش پیدا شد.
ادموند وایت در کتابش مینویسد: «پروست همانقدر که در عشق ورزیدن به مردان جوان دیگر اصرار میورزید، همانقدر هم تلاش میکرد که از عنوان همجنسگرا اجتناب کند. سالها بعد به آندره ژید میگوید که آدمی میتواند به اطناب دربارهی همنجسگرایی بنویسد البته تا جایی که آن را به خودش منتسب نکند.» ادموند وایت البته این را هم اضافه میکند که این توصیهی پروست کمی عجیب وغریب بود چرا که همهی دوستان و آشنایان نزدیک پروست میدانستند که آقای نویسنده همجنسگراست.
جالبه، از پست بالا یه تشکر هم نشده؛ :n09:
هموفوبی تا چه حد... :n04:
ادموند وایت در کتابش مینویسد که اگر مادر پروست شکی داشت که پسرش همجنسگراست، آن شک پس از عکسی که پروست با لوسین دوده و روبرو دو فلر انداخت، برطرف شد. در این عکس، پروست با چهرهی براق بر روی صندلی نشسته و لوسین و روبر ایستادهاند پشت او در حالی که لوسین دستش را روی شانهی پروست قرار داده است.
منظور این عکسه: (پروست نشسته، دُفلر ایستاده چپ و دُده راست؛)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
.
زمان آدمها را دگرگون میکند اما تصویری را که از ایشان داریم ثابت نگه میدارد. هیچ چیزی دردناکتر از این تضاد میان دگرگونی آدمها و ثبات خاطره نیست
در جست و جوی زمان از دست رفته
.
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.