LittLe_BeAr
30-11-2012, 13:52
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رافائل سانتسيو نقاش ایتالیایی و معمار دوره رنسانس به خاطر تابلوهای حضرت مریم و ترکیبهای نقاشی بزرگ مقایس در اتاقهای واتیکان معروف است، و آثارش به خاطر وضوح تصویر و سهولت ساختاری و موفقیتش در انتقال عقیده فلاسفه افلاطونی جدید در مورد شکوه و جلال بشری مورد تحسین قرار گرفتهاست. او در ششم آوریل سال 1483 در اوربینو (Urbino) متولد شد و رافائلو سانتسيو (Raphaello Sanzio) نام گرفت. گفته شدهاست که رافائل فوقالعاده زیبا و متفکر بود و از همان ابتدا خوش قریحه مینمود.او هنر را نزد پدرش جیووانی سانتی (Giovanni Santi) فرا گرفت. مادرش ماجیادی باتیستا کایرلا (Magia de Battista Ciarla) در 1491 از دنیا رفت اما پدرش که نقاش قرن شانزدهم و شرح حال نویس جورجیو وازاری (Giorgio Vasari) – نقاشی با شایستگی نه چندان زیاد – بود دستورات اولیه نقاشی را به پسرش یاد داد و او را تحت حمایت خود قرار داد.
سانتی مردی با فرهنگ بود که ارتباطی پیوسته با عقاید هنری پیشرفته رایج در دربار اوربنیو داشت و قبل از مرگش در سال 1494 وقتی که رافائل یازده ساله بود پسرش را با فلسفه بشر دوستانه در دربار آشنا کرد. اگر چه رافائل تحت تأثیر هنرمندان بزرگ فلورانس، رم واوربنيو قرار گرفت اما گذشته از این شاید قدرت سرزندگی فرهنگی آن شهر پیشرفت سریع و استثنایی نقاش جوان را به همراه داشت.
در آغاز قرن شانزدهم، زمانی که هفده سال او تمام نشدهبود، استعداد و ذوق شگفتآوری از خود نشان داد. او تکنیکهای جدید نقاشی را از لئوناردو داوینچی (Leonardo da vinci) و مایکل آنجلو (Michelangelo) آموخت و عناصر زیبایی و آرامش، از موضوعات احساسی و عمده آثارش بودند.
رافائل در سال 1499 در اوربنيو به نزد پروجینو (Perugino) رفت و هنرجو و دستیار او شد. پروجینو نقاش سالهای 1520-1478 به کشیدن مناظر زیبا در نقاشیهایش عشق میورزید و کارهای اولیه سانتسيو به آثار پروجنیو شباهت بسیاری داشت، به طوری که آثاری از قبیل عیسی مصلوب در کنار مریم (Crucifixion With Virgin)، یوحنای مقدس (Saint John) و جرمه مقدس (Saint Gerome) و مریم مقدس (Saint Mary Magdalene ) تصور میشد که متعلق به سانتسيو باشد تا اینکه کلیسای سن جیمینگ نیانو(Chruch of san Giming niano) ثابت کرد که در حقیقت تمام آن آثار توسط پروجینو کشیده شدهاست.
رافائل در پاییز سال 1504 به طور حتم به فلورانس رفت اما مشخص نشدهاست که آیااین اولین ملاقاتش از فلورانس بوده یا نه، اما به گواهی آثارش در حدود سال 1504 اولین ارتباط اساسی را با این تمدن هنری داشت که در تقویت تمام افکاری که او تا آن زمان کسب کردهبود تأثیر بسزایی گذاشت و همچنین افقهای جدید و وسیعی را پیش روی او باز کرد. عمده آثاری را که او در بین سالهای 1507 -1505 بهوجود آورد به طور قابل ملاحظهای از سوی مردمی مقدس بودند که تحت تأثیر لئوناردو قرار داشتند که نوآوری بزرگی را از سال 1480 در نقاشی بهوجود آوردهبود. مخصوصاً این تأثیر بیشتر از تابلوهای حضرت مریم (Madonna) و بچهای به طرف خیابان (Child With St) گرفته شدهاست. در این موقع رافائل به یادگیری چگونگی ترکیبهای ساختاری تابلوهایش مشغول شد و یگانگی جدیدی از ترکیب و منع از وجه تمایزات غیرضروری در آثارش از جمله تغییرات تابلوهای او در فلورانس بود که بیشتر مدیون تکنیک نور لئوناردو است و نقاشی سیاه قلم را نیز نزد داوینچی یاد گرفت که متأثر از سبک اسفاماتو (Sfumato) – سبک لئوناردو در استفاده از سایه نرم و نازک به جای خط گذاشتن در شکلها و چهرهها – بود.
اینکه اژدها کشته میشود تمام شهر به دین مسیحیت برگردانده میشوند که سمبل پیروزی مسیحیت بر همه است. تابلوهای پرتوان رافائل با لطافت و توازن درون آن نظیر مریم کوچک (Small Cauper Madonna) بدون شک تأثیر گرفته از مایکل آنجلو است. در مدت زمانی که رافائل در فلورانس بود دوک گایدوبالدو (Duke Guidobaldo) او را برای کشیدن تابلویی برای هنری هفتم پادشاه انگلستان به خدمت گرفت. در این تابلو به اسم جرج مقدس و اژدها (Saint George and The Dargon) ،رافائل پرتره جرج را به عنوان یک جنگجوی دلیر که در مقابل قسمت بیرونی و راست کنار اژدها میجنگد، نشان میدهد. در تقابل با نبرد درون تابلو، در پس زمینه آن وضع آرام بیسروصدایی دیده میشود. در داستان جرج مقدس بعد از
در حوالی سالهای 1509-1508 وقتی که 25 ساله بود توسط پاپ جولیوس دوم (Pope Julius II) به رم فرا خوانده شد تا برای تزئین تکتک اتاقهای کاخ واتیکان به آنها کمک کند. او اولین اتاقی را که در کاخ واتیکان کامل کرد اتاق امضا بود و او در این زمان فرصتی داشت که هنر کلاسیک خود را در اندازه مجلل و بزرگ به کار گیرد . رافائل دیوارهای کاخ را بهصورت تجلیل از چهار جنبه فضیلت بشری مصور کرد. الهیات، فلسفه، هنر و قانون، و ترکیب شدن این چهار نمود، نشان دهنده انتقال قرون وسطی به دنیای نوین بود. در این مدت رافائل تنها کمی در رم شناخته شدهبود اما در زمان اندکی هنرمند جوان تحت قدرت جولیوس و دربار روز به روز رشد کرد و سرانجام بسیار معروف شد به گونهای که او را شاهزاده نقاشان نامیدند.
سانتسيو دوازده سال آخر عمر کوتاهش را در رم گذراند که این سالها، سالهای پرکار و پراز شاهکارهای موفق او بودند. در سال 1508 رافائل به کار بر روی اثر استشهاد مسیح (Deposition of Christ) پرداخت که هم اکنون در گالری برگسه (Borghese) در رم است. در این تابلو مشخص است که رافائل خودش را وقف احتمالات اشاره کننده به آناتومی انسانی کردهاست ولی با آثار لئوناردو و مایکل آنجلو تفاوت دارد ؛چون هر دو آنها از نیرومندی و هیجان میگفتند در حالیکه او وسعت آرامش و برونگرایی را برای ایجاد یک جامعه محبوب و دستیافتنی آرزو میکند.
رافائل سانتسيو در سال 1509 به روی یک مجموعه آپارتمانهای پاپی سخت کارکرد و با در نظر گرفتن ارتباط بین تصاویر پیکرهها و هنر معماری تولیدی در آنها و حتی در بین تابلوهای ابتدایی او کاملاً روشن است که احساس رافائل از احساسات معلمهایش فرق دارد.
در سال 1515 در رم اولین مدیر مؤسسه روزگار باستان شد و در سالهای 1516-1515 تابلوهایی را در دو مقیاس مختلف نقاشی کرد. در این سالها او به روی طرح فلسفی به شیوه نقاشی آبرنگ کار میکرد. این طرح شامل توجیه تاریخی قدرت کلیسای کاتولیک رومی به واسطه فلسفه افلاطونی بود و از مهمترین نقاشیهای آبرنگ اودیسپیوتا(Disputa) ومدرسه آتنها(The School of Athens) هستند. دیسپیوتا نشاندهنده رؤیایی الهی از خدا و پیامبران و فرستاده شدگانش در بالای جمعی از نمایندگان در زمان حال و گذشته است که پیروزی کلیسا را در برابر پیروزی حقیقت قرار میدهد.
مدرسه آتنها مجموعهای از دانش دنیوی یا فلسفه است که نمایشگر افلاطون و ارسطو است که توسط فلاسفه گذشته و حال در یک محیط معماری شده و مجلل احاطه شدهاند که پیوستگی تفکر افلاطونی را در طول تاریخ نشان میدهد. مدرسه آتنها شاید معروفترین نقاشی آبرنگ رافائل باشد که یکی از بزرگترین آثار هنری در دوره رنسانس محسوب میشود. حدوداً در همان زمان موضوعات عامتری را برای نقاشی انتخاب میکرد و پیروزی گالاتیا در فارنسینا (Famesina) در رم اثری از اوست که شاید موفقترین یادگار دوره زندگی معنوی دوران باستان باشد.
آخرین شاهکار رافائل، تبدیل صورت (Transfiguration) است که تصویر یک محراب بزرگ است که با مرگش ناتمام باقی ماند و توسط دستیارش جولیو رمانو (Givilio Romano) کامل شد و در حال حاضر در موزه واتیکان وجود دارد. این تابلو مجموعه اثری است از ترکیب ظرافت کاری فوقالعاده و زیبایی در اجرای آن که وحشت و فشار گروهی پرجمعیت را نشان میدهد و بیانگر درکی جدید از جهانی پویا و آشفته است که به پیشبینی جهان جدید پرداختهاست.
رافائل در ششم آوریل 1520 پس از تحمل رنج بیماری پانزده روزه در روز تولدش در سیوهفتمین سال زندگی خود از دنیا رفت و همراه با سوگ و تحسین جهانی در پانتئون (معبد خدایان) به خاک سپرده شد، در حالیکه آخرین تابلوی او در بالای تابوتش جای گرفته بود.
رافائل تابلوهای تصویر حضرت مریم بانوی گراندوکا (Madonna dell Granduca)، مریم کوچک (The small Couper Madonna) و (The Alba Madonna) را کشیدهاست. او همچنین انیسندیوی جوان (Stanza dall incendio) و چهار تابلوی بزرگ مقیاس با نامهای ازدواج زن عفیف ( Marriage of the Virgin)، عیسی مصلوب با مادر عیسی (The crucified with christ) و مقدسین و فرشتگان (Saints and Angels) را خلق کردهاست. او پرتره درباری (The Courtier) را در سال 1515 نقاشی کرد و علاقه زیادی را به پرترهنگاری نشان میداد او پرترههای معروف بیندوآلتوویتی (Bindo Altoviti) بالداساری کاستیلیونه(Baldassare Castiglione) و لادنا ولاتا (La Donna Velata) را به تصویر کشیدهاست. به مدت طولانی تاریخ نویسان معتقد بودند که پرتره بیندوآلتوویتی در واقع خود رافائل میباشد زیرا به تمام مشخصات ظاهری او شباهت بسیاری داشت اما اکنون به توافق رسیدند که این تابلو تصویر آلتوویتی را در سن بیست و دو سالگی نشان میدهد و تابلوی بالداساری مربوط به پرداخت احساسی به یک نویسنده بشر دوست خوشنام دوره رنسانس است. و پرتره لادنا ولاتا نیز احتمالاً به چندین زنی که در تابلوهای مریم مقدس دیده میشد شباهت عجیبی دارد و تصور میشود که معشوقه خودش باشد و هر سه پرتره نمونههای عالی از سبک و احساس دوره رنسانس هستند.
رافائل سانتسيو هنرمند کلاسیکی بود که اعتقاد داشت که انسان در اخلاق و دیانت میتواند به حد کمال برسد. او تابلوهایی را نیز با استفاده از روغن بر روی چوب کشیدهاست. او روی آثار لئوناردو، مایکل آنجلو و فرابارت دنیئو (Fra Bart Doinneo) مطالعه کرد و سایه روشن، آناتومی و ایجاد هیجان در بیننده، را از آنها آموخت.
در سال 1514 رافائل رییس معماری سین پیترز باسیلیکا (Saint Peters Basilica) شد و یک سال بعد از آن به عنوان رییس حفاریهای مؤسسه روزگار باستان در داخل و در نزدیکی رم منصوب شد. رافائل از جمله نابغین نقاشان دوره رنسانس است و بزرگترین طراح دوره رنسانس است به طوریکه تا سال 1900 نقاشان را تحت تأثیر خود قرار دادهبود. او مردم را وادار کرد که وقتی به نقاشیهایش نگاه میکنند به فکر هویت وجودی خویش بیفتند. رافائل احساسات واقعگرایانه را وارد کار نقاشیاش کرد و دید مردم را به هنر تغییر داد.
رافائل زندگی را میکشید. او نقاشی است که پرترهها را با کوچکترین جزئیاتش به روی صفحه میآورد. او شیوه فکری مردم را نسبت به مریم مقدس تغییر داد. او به کشیدن موضوعات احساسی میپرداخت و بدین گونه دنیای هنر را دچار تحول کرد به طوریکه اگر یک بررسی کلی بر روی آثار هنری رافائل داشته باشیم، نشانههایی را از هارمونی و روشنبینی واقعگرایانه در آثارش میبینیم. رافائل نگاهی به عقب به سبک معماری روم باستان در نقاشی ساختمانها داشت. موضوعاتی را انتخاب میکرد که به روزگار باستان مانند زمان افلاطون و سقراط برمیگشت. چهرههای کشیدهشده در تابلوهای او عضلانی و خیالی و پر از احساس و حرکات اشاره کننده بودند که در کنار حقیقتگرایی به چشم میخورد
او در مدت زندگی کوتاه سیساله خود دوره کاملی از نوع دوستی ایتالیایی را بهصورت خلاصه و منسجم بیان کرد. بسیاری از مورخین هنر بر این اعتقاد هستند که آثار او فقدان آن نیروی پویایی آثار لئوناردو یا مایکل آنجلو است ولی به هر حال با وجود اینکه به اندازه مایل آنجلو و لئوناردو زندگی نکرد اما در تمام اوقات هم رده آنها و در زمرهی یکی از بزرگترین نقاشان جهان جای گرفت.
ماني فام
رافائل سانتسيو نقاش ایتالیایی و معمار دوره رنسانس به خاطر تابلوهای حضرت مریم و ترکیبهای نقاشی بزرگ مقایس در اتاقهای واتیکان معروف است، و آثارش به خاطر وضوح تصویر و سهولت ساختاری و موفقیتش در انتقال عقیده فلاسفه افلاطونی جدید در مورد شکوه و جلال بشری مورد تحسین قرار گرفتهاست. او در ششم آوریل سال 1483 در اوربینو (Urbino) متولد شد و رافائلو سانتسيو (Raphaello Sanzio) نام گرفت. گفته شدهاست که رافائل فوقالعاده زیبا و متفکر بود و از همان ابتدا خوش قریحه مینمود.او هنر را نزد پدرش جیووانی سانتی (Giovanni Santi) فرا گرفت. مادرش ماجیادی باتیستا کایرلا (Magia de Battista Ciarla) در 1491 از دنیا رفت اما پدرش که نقاش قرن شانزدهم و شرح حال نویس جورجیو وازاری (Giorgio Vasari) – نقاشی با شایستگی نه چندان زیاد – بود دستورات اولیه نقاشی را به پسرش یاد داد و او را تحت حمایت خود قرار داد.
سانتی مردی با فرهنگ بود که ارتباطی پیوسته با عقاید هنری پیشرفته رایج در دربار اوربنیو داشت و قبل از مرگش در سال 1494 وقتی که رافائل یازده ساله بود پسرش را با فلسفه بشر دوستانه در دربار آشنا کرد. اگر چه رافائل تحت تأثیر هنرمندان بزرگ فلورانس، رم واوربنيو قرار گرفت اما گذشته از این شاید قدرت سرزندگی فرهنگی آن شهر پیشرفت سریع و استثنایی نقاش جوان را به همراه داشت.
در آغاز قرن شانزدهم، زمانی که هفده سال او تمام نشدهبود، استعداد و ذوق شگفتآوری از خود نشان داد. او تکنیکهای جدید نقاشی را از لئوناردو داوینچی (Leonardo da vinci) و مایکل آنجلو (Michelangelo) آموخت و عناصر زیبایی و آرامش، از موضوعات احساسی و عمده آثارش بودند.
رافائل در سال 1499 در اوربنيو به نزد پروجینو (Perugino) رفت و هنرجو و دستیار او شد. پروجینو نقاش سالهای 1520-1478 به کشیدن مناظر زیبا در نقاشیهایش عشق میورزید و کارهای اولیه سانتسيو به آثار پروجنیو شباهت بسیاری داشت، به طوری که آثاری از قبیل عیسی مصلوب در کنار مریم (Crucifixion With Virgin)، یوحنای مقدس (Saint John) و جرمه مقدس (Saint Gerome) و مریم مقدس (Saint Mary Magdalene ) تصور میشد که متعلق به سانتسيو باشد تا اینکه کلیسای سن جیمینگ نیانو(Chruch of san Giming niano) ثابت کرد که در حقیقت تمام آن آثار توسط پروجینو کشیده شدهاست.
رافائل در پاییز سال 1504 به طور حتم به فلورانس رفت اما مشخص نشدهاست که آیااین اولین ملاقاتش از فلورانس بوده یا نه، اما به گواهی آثارش در حدود سال 1504 اولین ارتباط اساسی را با این تمدن هنری داشت که در تقویت تمام افکاری که او تا آن زمان کسب کردهبود تأثیر بسزایی گذاشت و همچنین افقهای جدید و وسیعی را پیش روی او باز کرد. عمده آثاری را که او در بین سالهای 1507 -1505 بهوجود آورد به طور قابل ملاحظهای از سوی مردمی مقدس بودند که تحت تأثیر لئوناردو قرار داشتند که نوآوری بزرگی را از سال 1480 در نقاشی بهوجود آوردهبود. مخصوصاً این تأثیر بیشتر از تابلوهای حضرت مریم (Madonna) و بچهای به طرف خیابان (Child With St) گرفته شدهاست. در این موقع رافائل به یادگیری چگونگی ترکیبهای ساختاری تابلوهایش مشغول شد و یگانگی جدیدی از ترکیب و منع از وجه تمایزات غیرضروری در آثارش از جمله تغییرات تابلوهای او در فلورانس بود که بیشتر مدیون تکنیک نور لئوناردو است و نقاشی سیاه قلم را نیز نزد داوینچی یاد گرفت که متأثر از سبک اسفاماتو (Sfumato) – سبک لئوناردو در استفاده از سایه نرم و نازک به جای خط گذاشتن در شکلها و چهرهها – بود.
اینکه اژدها کشته میشود تمام شهر به دین مسیحیت برگردانده میشوند که سمبل پیروزی مسیحیت بر همه است. تابلوهای پرتوان رافائل با لطافت و توازن درون آن نظیر مریم کوچک (Small Cauper Madonna) بدون شک تأثیر گرفته از مایکل آنجلو است. در مدت زمانی که رافائل در فلورانس بود دوک گایدوبالدو (Duke Guidobaldo) او را برای کشیدن تابلویی برای هنری هفتم پادشاه انگلستان به خدمت گرفت. در این تابلو به اسم جرج مقدس و اژدها (Saint George and The Dargon) ،رافائل پرتره جرج را به عنوان یک جنگجوی دلیر که در مقابل قسمت بیرونی و راست کنار اژدها میجنگد، نشان میدهد. در تقابل با نبرد درون تابلو، در پس زمینه آن وضع آرام بیسروصدایی دیده میشود. در داستان جرج مقدس بعد از
در حوالی سالهای 1509-1508 وقتی که 25 ساله بود توسط پاپ جولیوس دوم (Pope Julius II) به رم فرا خوانده شد تا برای تزئین تکتک اتاقهای کاخ واتیکان به آنها کمک کند. او اولین اتاقی را که در کاخ واتیکان کامل کرد اتاق امضا بود و او در این زمان فرصتی داشت که هنر کلاسیک خود را در اندازه مجلل و بزرگ به کار گیرد . رافائل دیوارهای کاخ را بهصورت تجلیل از چهار جنبه فضیلت بشری مصور کرد. الهیات، فلسفه، هنر و قانون، و ترکیب شدن این چهار نمود، نشان دهنده انتقال قرون وسطی به دنیای نوین بود. در این مدت رافائل تنها کمی در رم شناخته شدهبود اما در زمان اندکی هنرمند جوان تحت قدرت جولیوس و دربار روز به روز رشد کرد و سرانجام بسیار معروف شد به گونهای که او را شاهزاده نقاشان نامیدند.
سانتسيو دوازده سال آخر عمر کوتاهش را در رم گذراند که این سالها، سالهای پرکار و پراز شاهکارهای موفق او بودند. در سال 1508 رافائل به کار بر روی اثر استشهاد مسیح (Deposition of Christ) پرداخت که هم اکنون در گالری برگسه (Borghese) در رم است. در این تابلو مشخص است که رافائل خودش را وقف احتمالات اشاره کننده به آناتومی انسانی کردهاست ولی با آثار لئوناردو و مایکل آنجلو تفاوت دارد ؛چون هر دو آنها از نیرومندی و هیجان میگفتند در حالیکه او وسعت آرامش و برونگرایی را برای ایجاد یک جامعه محبوب و دستیافتنی آرزو میکند.
رافائل سانتسيو در سال 1509 به روی یک مجموعه آپارتمانهای پاپی سخت کارکرد و با در نظر گرفتن ارتباط بین تصاویر پیکرهها و هنر معماری تولیدی در آنها و حتی در بین تابلوهای ابتدایی او کاملاً روشن است که احساس رافائل از احساسات معلمهایش فرق دارد.
در سال 1515 در رم اولین مدیر مؤسسه روزگار باستان شد و در سالهای 1516-1515 تابلوهایی را در دو مقیاس مختلف نقاشی کرد. در این سالها او به روی طرح فلسفی به شیوه نقاشی آبرنگ کار میکرد. این طرح شامل توجیه تاریخی قدرت کلیسای کاتولیک رومی به واسطه فلسفه افلاطونی بود و از مهمترین نقاشیهای آبرنگ اودیسپیوتا(Disputa) ومدرسه آتنها(The School of Athens) هستند. دیسپیوتا نشاندهنده رؤیایی الهی از خدا و پیامبران و فرستاده شدگانش در بالای جمعی از نمایندگان در زمان حال و گذشته است که پیروزی کلیسا را در برابر پیروزی حقیقت قرار میدهد.
مدرسه آتنها مجموعهای از دانش دنیوی یا فلسفه است که نمایشگر افلاطون و ارسطو است که توسط فلاسفه گذشته و حال در یک محیط معماری شده و مجلل احاطه شدهاند که پیوستگی تفکر افلاطونی را در طول تاریخ نشان میدهد. مدرسه آتنها شاید معروفترین نقاشی آبرنگ رافائل باشد که یکی از بزرگترین آثار هنری در دوره رنسانس محسوب میشود. حدوداً در همان زمان موضوعات عامتری را برای نقاشی انتخاب میکرد و پیروزی گالاتیا در فارنسینا (Famesina) در رم اثری از اوست که شاید موفقترین یادگار دوره زندگی معنوی دوران باستان باشد.
آخرین شاهکار رافائل، تبدیل صورت (Transfiguration) است که تصویر یک محراب بزرگ است که با مرگش ناتمام باقی ماند و توسط دستیارش جولیو رمانو (Givilio Romano) کامل شد و در حال حاضر در موزه واتیکان وجود دارد. این تابلو مجموعه اثری است از ترکیب ظرافت کاری فوقالعاده و زیبایی در اجرای آن که وحشت و فشار گروهی پرجمعیت را نشان میدهد و بیانگر درکی جدید از جهانی پویا و آشفته است که به پیشبینی جهان جدید پرداختهاست.
رافائل در ششم آوریل 1520 پس از تحمل رنج بیماری پانزده روزه در روز تولدش در سیوهفتمین سال زندگی خود از دنیا رفت و همراه با سوگ و تحسین جهانی در پانتئون (معبد خدایان) به خاک سپرده شد، در حالیکه آخرین تابلوی او در بالای تابوتش جای گرفته بود.
رافائل تابلوهای تصویر حضرت مریم بانوی گراندوکا (Madonna dell Granduca)، مریم کوچک (The small Couper Madonna) و (The Alba Madonna) را کشیدهاست. او همچنین انیسندیوی جوان (Stanza dall incendio) و چهار تابلوی بزرگ مقیاس با نامهای ازدواج زن عفیف ( Marriage of the Virgin)، عیسی مصلوب با مادر عیسی (The crucified with christ) و مقدسین و فرشتگان (Saints and Angels) را خلق کردهاست. او پرتره درباری (The Courtier) را در سال 1515 نقاشی کرد و علاقه زیادی را به پرترهنگاری نشان میداد او پرترههای معروف بیندوآلتوویتی (Bindo Altoviti) بالداساری کاستیلیونه(Baldassare Castiglione) و لادنا ولاتا (La Donna Velata) را به تصویر کشیدهاست. به مدت طولانی تاریخ نویسان معتقد بودند که پرتره بیندوآلتوویتی در واقع خود رافائل میباشد زیرا به تمام مشخصات ظاهری او شباهت بسیاری داشت اما اکنون به توافق رسیدند که این تابلو تصویر آلتوویتی را در سن بیست و دو سالگی نشان میدهد و تابلوی بالداساری مربوط به پرداخت احساسی به یک نویسنده بشر دوست خوشنام دوره رنسانس است. و پرتره لادنا ولاتا نیز احتمالاً به چندین زنی که در تابلوهای مریم مقدس دیده میشد شباهت عجیبی دارد و تصور میشود که معشوقه خودش باشد و هر سه پرتره نمونههای عالی از سبک و احساس دوره رنسانس هستند.
رافائل سانتسيو هنرمند کلاسیکی بود که اعتقاد داشت که انسان در اخلاق و دیانت میتواند به حد کمال برسد. او تابلوهایی را نیز با استفاده از روغن بر روی چوب کشیدهاست. او روی آثار لئوناردو، مایکل آنجلو و فرابارت دنیئو (Fra Bart Doinneo) مطالعه کرد و سایه روشن، آناتومی و ایجاد هیجان در بیننده، را از آنها آموخت.
در سال 1514 رافائل رییس معماری سین پیترز باسیلیکا (Saint Peters Basilica) شد و یک سال بعد از آن به عنوان رییس حفاریهای مؤسسه روزگار باستان در داخل و در نزدیکی رم منصوب شد. رافائل از جمله نابغین نقاشان دوره رنسانس است و بزرگترین طراح دوره رنسانس است به طوریکه تا سال 1900 نقاشان را تحت تأثیر خود قرار دادهبود. او مردم را وادار کرد که وقتی به نقاشیهایش نگاه میکنند به فکر هویت وجودی خویش بیفتند. رافائل احساسات واقعگرایانه را وارد کار نقاشیاش کرد و دید مردم را به هنر تغییر داد.
رافائل زندگی را میکشید. او نقاشی است که پرترهها را با کوچکترین جزئیاتش به روی صفحه میآورد. او شیوه فکری مردم را نسبت به مریم مقدس تغییر داد. او به کشیدن موضوعات احساسی میپرداخت و بدین گونه دنیای هنر را دچار تحول کرد به طوریکه اگر یک بررسی کلی بر روی آثار هنری رافائل داشته باشیم، نشانههایی را از هارمونی و روشنبینی واقعگرایانه در آثارش میبینیم. رافائل نگاهی به عقب به سبک معماری روم باستان در نقاشی ساختمانها داشت. موضوعاتی را انتخاب میکرد که به روزگار باستان مانند زمان افلاطون و سقراط برمیگشت. چهرههای کشیدهشده در تابلوهای او عضلانی و خیالی و پر از احساس و حرکات اشاره کننده بودند که در کنار حقیقتگرایی به چشم میخورد
او در مدت زندگی کوتاه سیساله خود دوره کاملی از نوع دوستی ایتالیایی را بهصورت خلاصه و منسجم بیان کرد. بسیاری از مورخین هنر بر این اعتقاد هستند که آثار او فقدان آن نیروی پویایی آثار لئوناردو یا مایکل آنجلو است ولی به هر حال با وجود اینکه به اندازه مایل آنجلو و لئوناردو زندگی نکرد اما در تمام اوقات هم رده آنها و در زمرهی یکی از بزرگترین نقاشان جهان جای گرفت.
ماني فام