ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي



صفحه ها : [1] 2 3 4 5 6

Harry Potter
29-12-2005, 00:56
مقدمه:

تعلق و وابستگي به جسمانيت وعادت کردن به آن ، دليل بسياري از مشکلات روحي يا حتي از دست دادن لذتهاي بي نهايتي است که خداوند امکان تجربه آن را به بشر داده است ...لذا اولين مرحله و گام در رسيدن به عالم آرامش و در واقع رسيدن به او ، رها شدن از جسم و قطع تعلقات است .
مقاله زير آموزش ساده ترين نوع خود هيپنوتيزم به عنوان Relaxation ، مقدمه اي براي کنترل ذهن ، راز اصلي تمرکز قوا و حذف تنشهاي غير ضروري و زيانبار بدن است .

مراحل يازده گانه:

1- ( شروع خواب مصنوعي )
مکاني ساکت و دنج پيدا کنيد ، آرام روي صندلي اي راحت بنشينيد و يا در جايي نرم دراز بکشيد (گذاشتن موسيقي اي آرام يا صداي طبيعت مي تواند کيفيت کار را بهتر کند). سپس چشمها را بسته و از 10 تا 1 به صورت معکوس بشماريد به طوريکه شماره ها يک در ميان با دم و بازدم تنظيم شوند ، مثلا با شماره 10 ،نفسي عميق بکشيد و 15 ثانيه نگهداريد سپس با شماره 9 بيرون دهيد و همينطور الي آخر. . . در ضمن تصور کنيد لحظه به لحظه و با هر شماره بدن شما سنگينتر مي شود.

2- ( رها سازي پاها )
ابتدا پاي راست خود را از انگشتانش تا کمر(يا تا زانو)در ذهن مجسم کنيد . آن را احساس کنيد و در ذهن خود تصور کنيد که تمام اجزاي آن مثل خمير شل ، گرم و سنگين شود ؛ سنگين سنگين ،اين کلمه را 5 بار تکرار کنيد ؛ وارد جزئيات شويد و سعي کنيد به ترتيب عمل کنيد يعني به خود القا کنيد که پاي راستتان تا کمر از نوک انگشتان ، پاشنه پا ، کف پا، ساق پا، ران و... همه و همه شل ، سنگين و گرم شده اند بعد همينطور پاي چپ(براي اينکار مي توانيد در ذهن خود 5 بار به پاهايتان دستور بدهيد که آرام سنگين و گرم شو و بگوييد لحظه به لحظه پاهايم گرمتر و سنگينتر و شل تر مي شوند . احساس سه کلمهً گرم ، سنگين و شل را مدام در ذهن خود تکرار کنيد .)

3- ( رها سازي تنه )
يک نفس نيمه عميق و آرام بکشيد و همه بدنتان را رها کنيد.حالا عضلات شکم ، سينه ، سرسينه ها و پهلوها را رها کنيد ؛ تصور کنيد تمام قسمتهاي بدنتان شل شده اند لذا اين قسمتها را ، راحت ، آسوده ، شل ، سنگين و گرم شده باور کنيد ، مي توانيد 5 بار ذهني بگوييد از کمر تا کتفم شل و سنگين شده و لحظه به لحظه گرمتر و شل تر و روانتر مي شود .(به تصوير کشيدن اجزاء بدن در ذهن به صورت ماده اي مثل خمير يا هر ماده اي که در حال وارفتن و روان شدن باشد بسيار کمکتان مي کند)

4- ( رها سازي دستها )
منظور ، قسمت مچ دست تا انگشتان مي باشد ؛ پس ابتدا دست راست و سپس چپ خود را رها و شل کنيد ،دقيقا مانند مراحل قبل ؛يعني تصورکنيد تمام اجزاي دست مورد نظر شل و سنگين شده .بهتر است از نوک انگشتان شروع کنيد و 5 بار به خود بگوييد دست چپم شل و سنگين شده است ،آرام و رها .

5- ( رها سازي کتفها و بازوها )
کتفها و بازوهايتان را شل ، سنگين و بدون هيچ انقباضي قرار دهيد (همانطور که با اعضاي قبلي رفتار کرديد) ، مي توانيد تصور کنيد همينطور که بازوهاي شما سنگين، شل و گرم مي شوند به تدريج مثل خميري نرم ، روان به سوي پاهايتان در جريان است .

6- ( رها سازي سر )
حال نوبت عضلات گردن ، فک ، چانه ، صورت ، لبها ، گونه ها ، پيشاني ، گوشها ، ماهيچه هاي زير چشم و موها رسيده است .تصور کنيد اختيار اين قسمتها دست شما نيست و همه شان شل ، گرم ، سنگين و مايع شده اند ؛ رهايشان کنيد و در ذهن ببينيد صورتتان آرام و آسوده شل شده است .

7- ( چسباندن پلکها )
اکنون تصور کنيد پلکهايتان شديداً به هم چسبيده اند ، يعني تصور کنيد آنها را با قويترين چسب دنيا به هم چسبانده اند و شما در ذهن خود مجسم کنيد که نمي توانيد چشمهايتانرا باز کنيد آرام آرام عضلات صورت را شل کرده و رهايشان کنيد .

8- ( پاکسازي آلودگيها )
در اين مرحله در ذهن و خيال خود تصور کنيد هوايي زلال و شفاف (ترجيحا قابل رويت) به درون ريه هايتان مي فرستيد به طوريکه اين هوا علاوه بر ريه ها ، به تمام سلولها و اتمهاي اجزاي ديگربدن نيز وارد شده و همه عضلات داخلي و ماهيچه ها و مغزتان را پاک پاک پاک ، صاف و زلال و شفاف مي کند و به همين دليل هواي وارد شده سياه رنگ مي شود ؛ پس در بازدم ، آن رنگ سياه که در واقع بيماريها ، نقطه ضعفها ، ناراحتي ها و مشکلاتتان است بيرون مي رود . اين تنفس شامل دم پاک و بازدم سياه رنگ را مرتب تکرار کنيد و تصور کنيد که با بيرون رفتن تنشها و بيماريها به صورت دود سياه ، لحظه به لحظه شادابتر و سرحالتر مي شويد و رفته رفته رنگ سِاه بازدمها نيز کمتر مي شود تا آنجا که هم دم و هم بازدمتان زلال و شفاف و پاک مي شوند و در واقع تمام سلولهاي بدنتان را پاک و تميز و جوانتر شده مي بينيد .

9- ( افزايش کيفيت آرامش )
تصور کنيد کنار دريا در ساحلي بسيار زيبا يا کنار رودخانه اي جنگلي يا در باغي سرسبز و آرام يا روي تشکي نرم و لطيف يا قايقي راحت در وسط اقيانوسي آرام زير گرماي مطلوب خورشيد ونسيم خنک پرطراوتي(و خلاصه هر مکان و فضاي آرامشبخشي که بودن در آنجا را دوست داريد )دراز کشيده ايد ؛ احساس کنيد که نسيم دريا يا صداي آب شما را آرام و آرامتر مي کند ، خورشيد به صورت حرارتي مطبوع بر شما مي تابد و بدنتان را نوازش و گرم مي کند . حالا در ذهن بگوييد لحظه به لحظه آرامتر مي شوم ، دستهايم ، پاهايم ،کمرم ،سينه ام ،شکمم ،عضلات صورتم همه سنگين و سنگين تر مي شوند .دست چپم ، سنگين شده سنگين سنگين ، دست راستم شل و آرام شده سنگين سنگين ، گرم گرم ؛ هر نفسي که مي کشم مشکلات ، تنشها ،بيماريها و انقباضها از بدنم حذف ميشود و من آرام و راحتم ، پاهايم ، سينه ام و سرم سنگين و گرمند ، من راحتم من آرامم . در اوج نشاط وآرامش ، آسوده و راحت ، رها و آزاد و شاد و اميدوار .(دقت کنيد که تکرار اين کلمات و تصور کردن دوباره اجزاي بدن به صورتي آرام در افزايش کيفت آرامش شما بسيار مهم است).

10- ( تلقين خواسته ها)
اين مرحله ، مرحله تلقين دقيقتر آمال است ؛ هر چه مي خواهيد و هر آرزوئي که داريد به صورت جمله اي کوتاه در ذهن خود بيان کنيد مثلا بگوئيد من هر لحظه به لحظه و روز به روز از هر لحاظ بهتر مي شوم يا من در درسها يا کارم موفق هستم ،يا من ثروتمندم ،يا من سالمم . حتما اين جملات را به زبان حال (نه اينکه از اين به بعد مي خواهم باشم)و با ساختاري مثبت بيان کنيد (ا زکلمات منفي و کلمه نه خودداري کنيد) . جملات را چندين بار تکرار کنيد و تصور کنيد که به هدف خود رسيده ايد .دوستان را ببينيد که برايتان شادماني مي کنند ، صداها را بشنويد که به شما تبريک مي گويند ، افراد و دوستان شما را در بغل کرده مي بوسند و موفقيتتان را تبريک ميگويند ، احساس بسيار بسيار خوبي داريد .خوش به حالتان.

11- ( بيدار شدن از خواب مصنوعي )
آرام آرام از 1 تا 10 بشماريد ، با هر شماره تنفس را تندتر کنيد کوتاه و سريع ، و به خود بگوييد وقتي به 10 رسيدم چشمهايم را باز مي کنم ، شاداب و سر حالم ، کاملا با نشاط و سرحال ، خوشحال و پر انرژي . انگشتان پاي راست را تکان بدهيد ، آنگاه انگشتان پاي چپ ،ساق پاي راست و ساق پاي چپ ؛رانها را به حرکت درآوريد ؛ پاها را بالا بياوريد ؛ دستهايتان را تکان دهيد ؛ گردنتان و عضلات صورت را منقبض کنيد ، تکان بخوريد ، شاد و سر حال چشمها را باز کنيد و بعد از 30 ثانيه بنشينيد با اين عمل شما امواج آلفا مغز خود را فعال مي کنيد .( تذکر مهم اينکه در مرحله 11 حتما با تلقين معکوس ، حالت سنگيني و کرختي بدنتان را حذف کنيد مثلا بگوييد پاي چپم سبک شده ، دمايش عاليست و راحتم ، همچنين حتما تلقين کنيد من بعد از بيداري شاد و سرحال و پر انرژي مي شوم ، تمام اعضاي بدنم در حالت عادي راحتتر و پر انرژي اند.)

نکاتي بيشتر:

تقسيم کردن بدن به اجزاي بيشتربدين منظور است که عمل تن آرامي به آساني امکانپذير شود .زيرا مغز فرمانهاي جزئي را سريعتر از فرمانهاي کلي به اجرا مي گذارد . پس بدن خود را قسمت به قسمت شل کنيد تا به مرحله مفيد و موثر تن آرامي برسيد.
مثالها ، ترتيب و جملاتي که در اين مراحل آورده شده بود بي شک ثابت نيستند ؛ بخصوص در مراحل 8 ،9 و 10 تا آنجا که مي توانيد قوه تخيلتان را به کار بگيرد .طبيعتا پس از انجام يکي دو بار مي توانيد متناسب سيستم روحي ، جسمي و نيازهاي خود آنها را تغيير دهيد و سعي کنيد تمام مراحل را براي خود سفارشي(Customize)کنيد .
با توجه به تکنيکهاي NAC (علم تداعي عصبي شرطي ) در ابتداي مرحله 11 که شروع به برگشت به حالت عادي مي کنيد در ذهن خود تصور کنيد مثلا دست چپتان را مشت کرده ايد . بعدها در مواقع ضروري ، هر وقت و هر جا ، در جمع ، ماشين و محيطي شلوغ يا پرتنش که شما اين کار يعني مشت کردن دست چپتان را انجام دهيد و چشمهايتان را ببنديد ، بلافاصله احساس آرامش مي کنيد و امواج آلفا ، مغز شما را شاد مي کنند.
در ضمن ذکر اين نکته نيز لازم است که منظور از گفتن فلان جمله در مراحل مذکور آن نيست که آنها را به زبان بياوريد بلکه بايد طوري بيان و احساس شود که کل وجود شما جملات مورد نظر را فرياد کند.
مي توانيد جملات مورد نظر را با تنظيم زمانبندي مناسب ،همراه موسيقي اي ملايم بر روي يک نوار کاست ذخيره کرده و از آن در حين انجام دادن مراحل استفاده کنيد .
مسلما رفتن به حالت Relaxation و اعمال مشابه براي عوض کردن اجتماع يا آدمهاي اطرافتان نيست بلکه روشي است تا شما را با روحتان آشتي دهد و قدرتهاي نامتناهي اي که خداوند متعال در اختيارتان قرار داده را به کنترل شما درآورد تا بوسيله آنها بتوانيد در برابر محيط ، موقعيتها ، فرصتها و افراد پيرامونتان بهترين تصميم و عکس العمل را به کار بنديد ...

موفق باشید / حسین.

Spy
29-12-2005, 20:17
هری جان خیلی موضوع جالی رو ایجاد کردید ممنون ...
من بشخصه خیلی از هیپنوتیزم خوشم میاد .
سایت ایران هیپنوتیزم رو دانلود کردم ...حجمش خیلی کمه کمتر از 100 کیلو بایت.ولی موضوات جالبی مثل :
1-پاندول شورل
2-كشش به عقب يک
3-كشش به عقب دو
4-پرواز دست
5-قفل شدن پلكها
6-قفل شدن دستها
7-القاء آرامش و بسته شدن پلكها
8-تلقين هاي عميق سازي يک
9-تلقين هاي عميق سازي دو
10-تلقين هاي پيش از القاء خلسه
11-القاء خلسه هيپنوتيزمي به روش كشش به عقب

درش هست.برای دانلود : این لینک
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

امیدوارم این تاپیک ادمه پیدا کنه...

Babak_King
30-12-2005, 19:29
1) سعي كنيد بيشتر از آن كه در انتظار دريافت چيزي از همسرتان باشيد، چيزي به او ببخشيد. اگر هدف شما ايجاد حس رضايت و خوشبختي در همسرتان باشد، مطمئن باشيد فرصت هاي بي شماري براي رسيدن به اين هدف پيدا خواهيد كرد. در اين صورت شما نيز از لطف و محبت همسرتان برخوردار خواهيد شد. زيرا انسان ها همواره سعي مي كنند خوبي هاي ديگران را جبران كنند.

۲) وقتي همسرتان به شما توهين مي كند، سكوت كنيد و با او مقابله به مثل نكنيد. زيرا با اين كار از بروز بسياري از بحث هاي غير ضروري جلوگيري مي كنيد. اين لحظات به سرعت سپري خواهند شد و شما مي توانيد در زمان بهتري با همسرتان درباره رفتارش صحبت كنيد.

۳) از همسرتان انتظارات غيرواقعي نداشته باشيد. اجتناب از انتظارات غيرواقعي مي تواند از بروز بسياري درگيري ها، عصبانيت ها و سرخوردگي ها جلوگيري كند. انتظار نداشته باشيد همسرتان كامل و بي نقص باشد. در ضمن هيچ گاه او را با ديگران مقايسه نكنيد.

۴) سعي كنيد نسبت به همه چيز ديدي مثبت داشته باشيد.

۵) به راه هايي فكر كنيد كه مي توانيد همسرتان را نسبت به انجام كارهايي كه دوست داريد ترغيب كنيد. اگر اين روش مؤثر نبود روش هاي ديگر را امتحان كنيد و به ياد داشته باشيد كه تحسين و تعريف به موقع مي تواند يك انگيزه قوي باشد.

۶) اهداف خود را طبقه بندي كنيد و افكار خود را بر مهم ترين هدفتان يعني داشتن يك محيط خانوادگي آرام و شاد متمركز كنيد.

۷) هيچ گاه با همسرتان وارد جنگ قدرت نشويد. به جاي اين كار با او به توافق برسيد.

۸) همسرتان را به خاطر اشتباهاتش سرزنش نكنيد. در عوض سعي كنيد روشي در پيش بگيريد كه از تكرار اين اشتباهات جلوگيري كند.

وقتي شما همسرتان را به خاطر اشتباهاتش سرزنش مي كنيد، احساسات او را جريحه دار مي كنيد و باعث آزار او مي شويد.

۹) در زمان حال زندگي كنيد. اشتباهات و وقايع تلخ گذشته را فراموش كنيد و سعي كنيد شرايط زندگي امروزتان را تغيير دهيد.

۱۰) همواره از همسرتان بپرسيد: براي اينكه زندگي ما شاد و دلپذير باشد، من چه كاري مي توانم انجام بدهم؟

منبع:Juelios
ترجمه: طلوع رياضي

Marichka
04-01-2006, 01:41
زبان بدن
برخی از كارشناسان بر این باورند كه مدل موی شخص می‌تواند نشان‌گر تصویر شخصی, كیفیت زندگی, میزان عملگرایی, خودنمایی, اثرگذاری و پایگاه اجتماعی و اقتصادی فرد باشد. برخی نیز بر این باورند كه موی شخص می‌تواند نشانگر بالندگی عاطفی و ناحیه‌ی زیستی باشد.
برخی از كارشناسان بر این باورند كه مدل موی شخص می‌تواند نشان‌گر تصویر شخصی, كیفیت زندگی, میزان عملگرایی, خودنمایی, اثرگذاری و پایگاه اجتماعی و اقتصادی فرد باشد. برخی نیز بر این باورند كه موی شخص می‌تواند نشانگر بالندگی عاطفی و ناحیه‌ی زیستی باشد. مفاهیم مختلف مدل‌های مختلف مو را در طول دهه‌های گذشته از نظر بگذرانید. فرضاً, در دهه‌ی60و 70 قرن بیستم موی بلند شخص نشانه‌ی عصیان‌گری و شورشگری بود, اما امروزه در دهه‌ی ۹۰ یك راننده‌ی كامیون بیابان نیز موهایش را بلند می‌كند تا بسان سلطان موسیقی راك جلوه كند. باید توجه داشت كه موهای بلند دخترك 15 ساله تفسیر متفاوتی با موهای بلند یك زن ۵۵ ساله دارد. در هر صورت, در این قسمت حتی‌المقدور اسرار شناخته شده‌ی انواع مدل مو را در اختیار شما قرار می‌دهیم. باید توجه داشت كه نشانه خوانی باید همراه با نشانه‌های آشكار سایر ویژگی‌های فرد باشد تا بتواند فرد را به سوی تشخیص درست رهنمون شود. موی مردان موی بلند و موی كوتاه _ باور غالب این است كه موی كوتاه نشانه‌ی محافظه كاری و سازگاری و موی بلند نشانه‌ی ماهیتی هنری و عصیان‌گری است. این باور گهگاه درست می‌نمایاند؛ ولیكن در همه‌ی موارد این گونه نیست, زیرا موهای بسیار كوتاه می‌تواند نشانه‌ی موارد زیر باشد: فرد احتمالاً اهل ورزش است؛ در حال طی كردن دوره‌ی نظام بوده و یا این كه در گذشته یك نظامی بوده است؛ شخص در سازمان و یا اداره‌ای كار می‌كند كه مجبور است مویش را كوتاه نگه دارد؛ این امر می‌تواند نشان‌گر گرایشات هنری, عصیان‌گری و مدگرایی باشد (در صورتی كه مو به طور غریبی رنگ شده باشد و یا این كه بسیار كوتاه باشد)؛ ممكن است نشانه‌ی محافظه‌كاری فرد باشد؛ احتمالاً شخص به نوعی مشغول درمان بوده و یا این كه این امر از ضرورت درمانی ناشی شده است؛ احتمال دارد فرد این گونه بپندارد كه جذابتر می‌نمایاند؛ فرد به دلیل راحتی و سهولت كاری, موی كوتاه را ترجیح می‌دهد. اگر چه تامل در خصوص موارد بالا می‌تواند برای تشخیص ماهیت اشخاص راهگشا باشد, لیكن بسندگی صرف به این ذهنیات و كلیشه‌ها می‌تواند بازدارنده باشد. موی آراسته: مردی كه با موی آراسته, سشوار كرده و تافت زده ظاهر می‌شود و این امر را با لباس و كفش گرانقیمت همراه می‌كند, خواهان به رخ كشیدن موقعیت و پایگاه غبطه‌برانگیز اجتماعی و شغلی خود است. این حالت می‌تواند نشانه‌ی كامیابی اقتصادی, خودمهم پنداری و اثرگذاری بر روی دیگران باشد. معمولاً مردان این گونه برای موی سر خویش سرمایه‌گذاری پولی و زمانی نمی‌كنند. در هر حال, استنباطی كه از این حالت می‌توان كرد این است كه چنین مردانی بدین وسیله قدرت, توان مالی و برتری پایگاه اجتماعی خویش را به رخ دیگران می‌كشند. بعلاوه, همین برداشت را می‌توان به ناخن‌های آراسته نیز تعمیم داد. نشانه‌های مرتبط با ریزش, كم پشتی و طاسی سر مردانی كه معدود تارهای موی باقیمانده بر روی سر خود را با دقت و وسواس محسوسی شانه می‌كنند و به اصطلاح به آن حالت می‌دهند, در واقع بدین وسیله خودخواهی خود را نشان داده و در عین حال نسبت به قضاوت و داوری دیگران غافل هستند. زمانی كه من با چنین مردانی برخورد می‌كنم, نخستین سوالی كه به ذهنم خطور می‌كند این است كه آیا این مرد نمی‌داند كه ما چشم داریم و همه چیز را می‌بینیم. نكته‌ی قابل توجه این كه این برداشت‌ها وحی منزل نیست و در همه‌ی حالات استثنا به چشم می‌خورد. استفاده از كلاه گیس و كاشتن و ترمیم موی سر: مردانی كه با ترمیم موی سر خویش كم پشتی و یا ریزش آن را جبران می‌كنند, بدین وسیله نخوت و فقدان اعتماد به نفس خویش را نشان می‌دهند. بعلاوه, بدین وسیله فرد با جذاب نشان دادن خویش اعتماد به نفس از دست رفته را كسب می‌كند. در هر صورت, از نشانه‌های این نوع اقدامات ترمیمی مردان می‌توان به مواردی چون برخورداری از امكانات مادی, نقص زدایی و ظاهر گرایی اشاره كرد. استفاده از انواع كلاه‌ها: مردان طاسی كه از كلاه بیس‌بال برای پوشش این نقیصه‌ی خود استفاده می‌كنند, در واقع در برابر پیر شدن از خود مقاومت نشان می‌دهند. در این ارتباط باید به این نكته توجه كرد كه بسیاری از مردان طاس برای حفاظت از فرق و كاسه‌ی سر خویش در برابر آفتاب سوزان از این كلاه‌ها استفاده می‌كنند؛ لیكن اگر مردان طاس در منزل نیز از این كلاه‌ها استفاده می‌كنند, این امر می‌تواند نشان‌گر فقدان خودباوری و اعتماد به نفس باشد. موی رنگ شده: مردانی كه موی سر خود را رنگ می‌كنند, عمدتاً خواهان پوشاندن موهای سفید خود هستند و بدین وسیله خود را جوان می‌نمایانند. روشن است كه این وسیله در همه‌ی حالات و مقاطع سنی نمی‌تواند راهگشا باشد. فرضاً چنان چه مرد ۷۵ ساله‌‌ای دارای موهای مشكی یك‌دست باشد, در آن صورت پنهان‌كاری كاملاً بی‌مورد است. در هر صورت, از ویژگی‌های این اشخاص می‌توان به خودخواهی, واقعیت گریزی و بسان كبك عمل كردن اشاره كرد.

Babak_King
04-01-2006, 22:11
به موقع به تلفن پاسخ دهيد

اگر ممكن است به تلفن بعد از اولين يا دومين زنگ پاسخ دهيد. اين كار به تلفن كننده اين حس را مي دهد كه شما مسئول و كارآمد هستيد. گاهي اوقات ممكن است از جواب دادن به تلفن به خاطر انجام يك كار فوري خودداري كنيد و يا شايد از ميزتان دور باشيد، اما تلفن محل كار نبايد بيش از ۴ بار زنگ بخورد.
بي توجهي به تلفني كه زنگ مي زند يك راه حتمي از دست دادن تلفن هاي مهم و آتشي كردن كساني است كه سعي دارند با شما ارتباط برقرار كنند. بارها تجربه شده كه بي توجهي به يك تلفن سرنوشت كاري را تغيير داده است و يا اينكه تلفني زنگ مي زند، زنگ مي زند... بدون هيچ جوابي. در اين گونه مواقع همه عصباني مي شويم و فكر مي كنيم چه شركت يا سازمان بي مسئوليتي كه اجازه مي دهد تلفن اين همه مدت بي پاسخ بماند. اگر در حالي كه دور از تلفن هستيد كسي در دفترتان نيست كه تلفن ها را پاسخ دهد، شماره را به يك متصدي اطلاعات و يا فرد ديگري كه حاضر است پاسخگو باشد منتقل نماييد. به آن شخص بگوييد كجا مي رويد و چه موقع بازمي گرديد شماره تلفن جايي را كه مي رويد نيز به او بدهيد، سپس پيامهايتان را دريافت و فوراً بررسي كنيد.وقتي پاسخ مي دهيد، سلام كافي نيست. حداقل نام واحد كاري خودتان را بگوييد. با اين كار به تلفن كننده ها اطلاعاتي را كه نياز دارند، مي دهيد. همچنين آنها را وادار مي كنيد خودشان را در پاسخ معرفي نمايند. اين مورد هم چنين نشان مي دهد شما منضبط و آماده خدمت رساني هستيد.
اين قاعده وقتي كه تلفن شخص ديگري را هم پاسخ مي دهيد به كار مي رود. بنابراين تلفن كننده ها متوجه خواهند شد كه شخصي مسئول كمك به آنهاست.طبيعي است كه هيچ تلفن كننده اي دوست ندارد سردوانده شود. بنابراين اگر فرد را به شخص ديگري مرتبط نماييد، اول توضيح دهيد كه چرا و به كجا تلفن را وصل مي كنيد و در مواردي كه ممكن است تلفن قطع شود، شايد بهتر باشد به او يك شماره تلفن بدهيد.

تلفن ها را خودتان بررسي كنيد
حتي الامكان خودتان تلفن ها را پاسخ دهيد. داشتن دستياري مانند منشي يا متصدي اطلاعات كه تلفن ها را انتخاب مي كند، وقت را هدر مي دهد و باعث ناراحتي تلفن كننده ها مي شود. تلفن كننده ها از اين مسئله كه دردسترس هستيد و به آساني با شما ارتباط برقرار مي كنند، قدرداني خواهند كرد. هم چنين تماس هاي تلفني لازم را خودتان برقرار كنيد .
در صورتي كه مجبوريد، به خاطر اينكه كاراتر باشيد، كسي را به انتخاب تلفن ها بگماريد، دقت نماييد كه آيا آن فرد مؤدبانه و مناسب به تلفن ها پاسخ مي دهد يا خير. اجازه ندهيد تلفن كننده ها احساس نمايند بين آنها فرق مي گذاريد. عباراتي مانند بگويم چه كسي تلفن كرده؟ يا، بدتر، شما؟ وي را به چالش وامي دارد. سؤالي مانند اينكه آيا ايشان شما را مي شناسند؟ تهاجمي است. چون باعث معذب شدنش مي شود كه آيا او را به خاطر مي آوريد يا نه و اينكه هر تلفن كننده اي كه شناخته نشود شانس برقراري ارتباط با شما را ندارد. در مقابل بايد پرسيده شود مي توانم به او بگويم چه كسي تلفن مي زند؟

از عباراتي كه لاجرم پاسخ هاي نامناسبي را پيش مي آورد، حتي اگر عيناً توسط تلفن كننده مطرح نشود، اجتناب نكنيد. عباراتي مانند:
آيا او مي داند شما از كجا زنگ مي زنيد؟
دليل تماستان چيست؟
شما از كدام شركت يا سازمان زنگ مي زنيد؟
مشكل چيست؟
اگر قصد داريد فقط با افراد خاصي صحبت كنيد از منشي بخواهيد اول بگويد شما مشغول هستيد و سپس بپرسد، مي توانم به او بگويم چه كسي زنگ زده است؟ اگر تلفن كننده شخصي است كه مي خواهيد با او صحبت نماييد معاون يا منشي مي تواند بگويد: او در حال حاضر اينجاست يا اجازه بدهيد ببينم مي توانم او را پيدا كنم.

گزينشگر تلفن بايد توضيحي درباره اينكه چرا در دسترس نيستيد فراهم كند. بهتر است بگويد: او در حال حاضر شديداً گرفتار است، با خط ديگري صحبت مي كند و يا پشت ميزش نيست.
اين توضيحات بهتر از اين است كه بگويد او در دسترس نيست يا او نمي تواند بيايد پاي تلفن. ارائه اطلاعات بيشتر نشان مي دهد كه شما صادق هستيد. بنابراين تلفن كننده كمتر احساس مي كند كه مزاحم بوده است يا بين وي و ديگري فرقي قايل شده ايد.
اگر شما گزينشگر هستيد يا به تلفن هاي فرد ديگري پاسخ مي دهيد، هميشه به تلفن كننده كمك كنيد تا شخص مورد نظر را پيدا كند يا پيام او را بگيريد و شخصاً پيگير باشيد و ببينيد فرد مناسب آن پيام را مي گيرد يا نه. از آن شخص نخواهيد كه بعداً تماس بگيرد، اين بي توجهي به وقت تلفن كننده است.
ضمناً وقتي پيام تلفني را مي گيريد با دقت گوش كنيد و همه نكات را بنويسيد. نام شخص يا سازمان تلفن كننده، شماره تلفن و ديگر روش هاي دسترسي را يادداشت نماييد. حتي وقتي آنها در عجله هستند، اگر بار اول اطلاعات را به طور واضح نشنيده ايد، از آنها بخواهيد نام هاي ذكر شده را دوباره تلفظ يا هجي كنند. پيام را به طور كامل و صحيح بگيريد و به اميد اينكه آن تلفن مي تواند تكرار شود، نباشيد.

احترام به تلفن كننده
هيچ كس نمي خواهد پشت خط منتظر بماند. اما اگر كاري ضروري پيش آمد ابتدا توضيح دهيد كه چرا خط را ترك مي كنيد و چه مدت مي رويد. از تلفن كننده خواهش كنيد اگر مي تواند منتظر بماند، بگذاريد به درخواست شما پاسخ دهد و قبل از اين كه نظرش را بگويد او را منتظر نگذاريد. البته با اين خواهش اكثراً موافقت و از ادب و نزاكتتان سپاسگزاري مي شود. وقتي به مكالمه برگشتيد از آن فرد به خاطر انتظار و صبرش تشكر كنيد.
مطمئن شويد كه تلفن كننده بيش از ۱۵ تا ۳۰ ثانيه منتظر نمي ماند. اگر مدت زمان بيشتري بايد از تلفن دور شويد بگوييد در صورت امكان بعداً به او زنگ مي زنيد. قول بدهيد كه در يك زمان مشخص تلفن خواهيد كرد و حتماً اين كار را انجام دهيد.

صدايتان را شاد نگه داريد
هر كسي ممكن است يك روز بد داشته باشد، اما اين دليل نمي شود آن را طي مكالمه تلفني منتقل كند. عصبانيت، بي صبري و يا يك كسالت ساده به طور واضح از طريق تلفن منعكس مي شود و تلفن كننده را تحت تأثير و در يك موضع دفاعي قرار مي دهد. اگر در حين مكالمه تلفني مهربان نباشيد و با خشونت صحبت كنيد، ممكن است مردم راهشان را جدا نموده و از صحبت كردن با شما اجتناب نمايند. يا ممكن است براي ارتباط هاي بعدي مشكل داشته باشند. بنابراين تلاش كنيد كه در سراسر مكالمه مطلوب و هشيار باشيد.
وقتي افراد در وقت نامناسبي تلفن مي كنند، بپرسيد آيا مي توانيد بعداً به آنها زنگ بزنيد و زماني را براي تماس مشخص كنيد. يك قاعده خوب اين است كه با تلفن كننده به طريقي رفتار كنيد كه گويي در خانه يا اداره مهمان داريد. به اين طريق احترام و حسن نيت آنها را بدست خواهيد آورد. برخورد خوب به شما و شركتتان در ايجاد يك تصوير عمومي مناسب كمك مي كند.

حالا به اين نكات دقت كنيد
آيا تا به حال گوشي را در حدود ۱۰ سانتي متر دور از گوشتان نگه داشته ايد تا صدا را كم كنيد؟ يا تلاش كرده ايد جملاتي را كه شخص در آن طرف خط مي گويد بازسازي كنيد؟ اگر پاسختان مثبت است، پس مي دانيد چقدر مهم است كه با يك صداي مناسب صحبت نماييد. اندازه و وضوح صدا در كارايي ارتباطات تلفني نقش دارد.

وقتي تلفن مي زنيد گوشي را روي گوشتان بگذاريد و بخش دهاني را نزديك لب ها نگه داريد و واضح و معمولي صحبت نماييد. اگر مردم گفته هاي شما را نمي فهمند به خاطر اين است كه سريع صحبت مي كنيد. پس يك تلاش جدي به كار ببنديد تا شمرده صحبت كردن عادتتان شود. اين اصول به نظر ابتدايي مي آيد اما بسياري از اوقات رعايت نمي شوند و در نتيجه باعث مخدوش شدن ارتباطات و استيصال شنونده مي گردند.

مكالمات كوتاه زمان را ذخيره مي كند. همه افراد از يك حد معين مكالمات شخصي لذت مي برند. مانند: حال شما چطور است؟ يا، سفرتان چطور بود؟ اما مكالمات شخصي طولاني يا بي هدف حرف زدن مناسب نيست و اكثر مردم را كسل مي كند.
وقتي مي خواهيد يك تماس تلفني برقرار كنيد يا انتظار يك تلفن را داريد به جاي آشفتگي برنامه ريزي نموده و به موارد مكالمه فكر كنيد. نكات اصلي را كه مي خواهيد درباره اش صحبت نماييد، بنويسيد و در حين مكالمه به يادداشت ها رجوع و هر نكته را كنترل كنيد. اين تكنيك كمك خواهد كه روي موضوع اصلي متمركز بمانيد. اگر حين صحبت يك موضوع غيرمنتظره پيش مي آيد و به اطلاعات بيشتري نياز داريد، آن را براي تلفن كننده توضيح دهيد و براي يك تلفن ديگر همراه با جوابها به توافق برسيد.

پايان راضي كننده براي يك مكالمه
وقتي مي خواهيد مكالمه را به پايان ببريد، حتي اگر از نتيجه آن راضي نيستيد، مهربان و باوقار باشيد. نكاتي را كه روي آن توافق داريد و فعاليت هايي را كه بايد انجام دهيد، خلاصه كنيد و از طرف مكالمه به خاطر وقتي كه صرف كرده، تشكر نماييد. بنابراين آن فرد مي داند كه شما مي خواهيد مكالمه را تمام كنيد. بعد از خداحافظي بهتر است اول فرد تلفن كننده ارتباط را قطع كند. وقتي شما اين كار را مي كنيد، گوشي را محكم روي دستگاه نگذاريد، چرا كه اين مسأله يك اثر منفي دارد.
دنبال كردن اين راهكارهاي ساده شما را در رأس گروهي قرار مي دهد كه با همكاران، رؤسا، ارباب رجوع ها و ... در ارتباط است. در نهايت ممكن است خودتان را در ارتباط بيشتر با مكالمه هاي تلفني بيابيد، چون مردم دوست دارند كه با شما سروكار داشته باشند. با به دست آوردن مهارت استفاده موثر از تلفن اعتبار خود و محل خدمتتان را بالا ببريد.

ترجمه: ناهيد مهريزي

Marichka
04-01-2006, 23:30
چهل تمرین خودشناسی
شخصیت شامل ویژگی ها و مختصاتی است كه هر فرد را از سایرین متمایز می كند. شخصیت، سبك زندگی هر فرد را می سازد، مجموعه باورها و اعتقادات، احساسات و رفتار هر فرد را شكل می دهد و نحوه برقراری ارتباط او را با خود، دیگران و هستی تعیین می كند. شیوه ادراك، تجربه اندوزی، تفاهم، ارزیابی، نحوه واكنش و برخورد با مسائل و مشكلات، اجزاء شخصیت افراد را روشن می كند.
شخصیت شامل ویژگی ها و مختصاتی است كه هر فرد را از سایرین متمایز می كند. شخصیت، سبك زندگی هر فرد را می سازد، مجموعه باورها و اعتقادات، احساسات و رفتار هر فرد را شكل می دهد و نحوه برقراری ارتباط او را با خود، دیگران و هستی تعیین می كند. شیوه ادراك، تجربه اندوزی، تفاهم، ارزیابی، نحوه واكنش و برخورد با مسائل و مشكلات، اجزاء شخصیت افراد را روشن می كند. شخصیت دو وجه دارد: یك وجه آن درونی است و یك وجه بیرونی كه از آن محافظت می كند(مانند جمجمه كه از مغز در برابر آسیب ها و لطمات و صدمات خارجی محافظت می كند.) شخصیت ظاهری (بیرونی) پوششی است برای شخصیت باطنی(درونی) از ضربه های روحی و روانی. هر فرد دارای سه مركز یا غریزه است كه به وی كمك می كند تا به زندگی خود ادامه دهد: ۱- غریزه صیانت ذات: در ناحیه شكم واقع شده است. كار اساسی آن آگاه ساختن ما از نیازهایمان است. هنگامی كه این غریزه بیمار می شود، احساس ناامنی می كنیم. ۲- غریزه ارتباطات: در ناحیه قلب قرار دارد و احساسات عاطفی و هیجانی شخص را تولید می كند. هنگامی كه این غریزه خوب كار نكند، دچار احساس تنهایی، ملال و افسردگی می شویم. ۳- غریزه جهت یابی كه در مركز سر قرار دارد و احساس هویت و بودن ما را ایجاد می كند: این كه ما چه كسی هستیم، از كجا آمده ایم و به كجا خواهیم رفت. این غریزه كمك می كند تا هدف و مقصود و مقصد و مفهوم زندگی خویش را بشناسیم. هنگامی كه این غریزه آسیب می بیند، احساس بیهودگی و پوچی می كنیم. در طبیعت و سرشت انسان ها وجوه مشترك فراوانی وجود دارد. افراد دارای رنگ های گوناگون شخصیتی هستند، اما در هر فرد یك رنگ می تواند بر سایر رنگ های برتری و تفوق داشته باشد كه دیگر رنگ ها را تحت الشعاع خود قرار دهد. در واقع این رنگ غالب، رنگ قوی تر شخصیت آن فرد را تشكیل می دهد. این سه مركز، كانون هایی برای استنتاج و ارزیابی و كسب اطلاعات است، مثلاً افرادی كه ناحیه شكمی را ترجیح می دهند، تیپ های خوب، مقتدر و مسالمت جو هستند و افرادی كه ناحیه قلب در آنها برتری دارد، تیپ های دوست داشتنی، اهل عمل و مبتكر هستند و افرادی كه مركز سر در آنها غالب است، تیپ های دانا، صادق و وفادار، شاد و مسرور هستند. هنگامی كه یك مركز بر آن می شود تا وظایف سایر مراكز را انجام دهد آنگاه شاهد اختلالاتی چون عدم تعادل می شویم و یا سرسخت و لجباز افراطی می شویم و یا احساساتی و زودرنج، ولی وقتی كه هر سه مركز به گونه ای آزاد و هماهنگ عمل می كنند احساس رهایی ،اعتدال و آرامش می كنیم. اگر می خواهیم به تكامل برسیم باید تمام جنبه های متضاد وجود خود را كشف كنیم و تمام آنها را مشخص سازیم و تنها به شناخت شماری از آنها اكتفا نكنیم. با معرفتی كه از قطب های متضاد وجود خود پیدا می كنیم، انرژی و نیروی لازم را در خویش بوجود خواهیم آورد، حال آن كه اگر تنها به یك قطب بپردازیم توان دلخواه را از دست می دهیم. صفاتی كه برای شما قابل قبول است، در باطن شما جایگاه خاصی دارد و مشخص و معلوم است، اما صفاتی را كه از دایره شخصیت خود بیرون كرده اید چه بسا به صورت رؤیا و كابوس به خوابتان می آیند و یا آنها را به سوی دیگران فرافكنی می كنید. به همین علت است كه در بعضی اشخاص صفات خوشایند و یا ناخوشایند می یابید. انجام تمرین های زیر به خودشناسی شما كمك می كند. در مورد پرسش های زیر خوب بیندیشید و با دقت پاسخ دهید: ۱- آیا به وضعیت فیزیكی (جسمی) خود رسیدگی می كنید تا بتوانید آن را شاداب و با نشاط نگه دارید؟ ۲- آیا با حالات جسمانی خود مثل خستگی و بیماری كنار می آیید؟ ۳- وضعیت عاطفی و هیجانی شما چگونه است؟ آیا آنها را ابراز می كنید یا به احساسی مخالف با احساسی كه دارید، تظاهر می كنید؟ ۴- عشق خود را چگونه اظهار می كنید؟ ۵- خشم خود را چگونه اظهار می كنید؟ ۶- آیا عواطف شما جسمتان را تحت تأثیر قرار می دهد؟ ۷- آیا می توانید با دیگران برخورد مناسب و همراه با مسالمت و مدارا داشته باشید؟ آیا با دیگران با گرمی و صمیمیت، رفتار می كنید؟ آیا به موقع می توانید خود را از مردم كنار بكشید و در صورت ضرورت از ایشان دور نمایید؟ ۸- آیا خود را آسیب پذیر و ضعیف نشان می دهید؟ آیا برای آزاد ساختن هیجانات خود نیاز به روان درمانی، رفتار درمانی و یا گروه درمانی احساس می كنید؟ ۹- آیا احساسات شما تابع شماست و یا شما تابع احساسات خود؟ آیا احساساتتان آشفته و ناگهانی هستند؟ با احساسات خود چگونه كنار می آیید؟ ۱۰- آیا قواعد ذهنی شما با واقعیت های موجود توافق و هماهنگی دارد؟ آیا نقشه هایی را كه در ذهنتان می پرورید، مبهم و غیر حقیقی می انگارید؟ آیا نیاز دارید كه نقشه های ذهنی خود را با شرایط و اوضاع كنونی وقف دهید؟ ۱۱- آیا افكار آزاردهنده دارید و یا مسائل و مشكلات را كوچك و بی اهمیت تلقی می كنید و خود را به تغافل و بی خبری می زنید؟ ۱۲- آیا می توانید روی موضوع خاصی متمركز شوید و یا در دور باطلی قرار می گیرید؟ آیا نیاز به شناخت درمانی دارید تا افكاری روشن، متمركز و منطبق با حقیقت داشته باشید؟ ۱۳- در تصمیم گیری كدام مركز را برای مشورت انتخاب می كنید و به آن اطمینان دارید؟ تصمیم های عجولانه و شتابزده می گیرید و یا با هیجانات و احساسات خود مشورت می كنید و یا عقل و منطق را ترجیح می دهید(یعنی نظریات مختلف را جمع آوری می كنید تا بتوانید آنها را مورد استفاده قرار دهید)؟
۱۴- تصمیم های مهم زندگی خود را بنویسید و كانون تصمیم گیری خود را در هر یك مشخص كنید و بالاخره كانون ارجح را پیدا كنید كه جسمتان است یا قلبتان و یا ذهنتان؟ ۱۵- هنگامی كه حال خوش و آرامی دارید چه احساس و تفكری نسبت به خود و دیگران و نحوه ارتباط با آنها دارید و اصولاً چه تفاوتی با زمانی كه ناراحت و كج خلق و دلواپس هستید دارید؟ مثلاً قادر به انجام چه كارهایی می شوید كه در موقع بد حالی از عهده آنها برنمی آیید؟ ۱۶- احساسات، اندیشه ها و رفتارهای خود را در زمانی كه حس می كنید، دارید از هم می پاشید و توان مقابله با مشكلات را از دست داده اید، شرح دهید. ۱۷- با موقعیت های تنش زا چگونه برخورد می كنید و چگونه می كوشید تا با پیدا كردن موقعیت مناسب، خود را از این وضع رها كنید؟ آیا برای رهایی از مشكلی كه آزارتان می دهد به روش های نومیدكننده و بی اثر متوسل می شوید؟ ۱۸- چه چیزهایی مانع از آن می شود تا نتوانید كار دلخواه خود را انجام دهید و یا آنچه را در دل دارید به زبان نیاورید؟ ۱۹-چه عواملی شما را از نیرومند شدن و یا عاشق شدن باز می دارد و یا از ابراز احساسات شما جلوگیری می كند و اجازه نمی دهد كه خوش خلق باشید؟ ۲۰- آنچه را كه قادر به انجام آنها نیستید یا اجازه انجام آنها را به خود نمی دهید، به دقت بنویسید. (منظور كارهایی است كه با انجامش می توانید تغییرات اساسی در سبك زندگی و شیوه ارتباطی خود بوجود آورید). ۲۱- چه وسوسه هایی در ذهنتان دارید؟ آیا هیچ یك از این وسوسه ها مسبب مشكلات شما نبوده و یا موجب انحراف خلق و خو و ناسازگاری در شما نگشته است؟ ۲۲- به نظر شما چه خصوصیاتی باعث رشد و بلوغ و كمال فردی می شود؟ آن صفات، ویژگی ها و خصلت ها را فهرست وار بنویسید. ۲۳- از مهارت های مذكور در سؤال قبل، كدامیك را دارا و یا فاقد آن هستید؟ ۲۴- وقتی مضطرب هستید و یا مثلاً دچار خشم و یا هراس شده اید، چه واكنشی نشان می دهید؟ گزینه های زیر را در مورد خود به ترتیب اولویت مشخص كنید: - در خود می خزید و به تفكر می پردازید. - احساساتی می شوید و بدون فكر وارد عمل می شوید. - دیگران را سرزنش می كنید و عیب جو و خرده گیر می شوید. - كارهایی را انجام می دهید كه مطابق تمایلات باطنی شما نیست. - آنچه را كه برای دیگران آشكار است ، انكار می كنید و می كوشید واقعیت را نادیده بگیرید. - و... ۲۵- ما برای چه در این دنیا هستیم و هدف و مقصودما از زندگی چیست؟ خیلی واضح و روشن بیان كنید به طوری كه یك موجود غیرزمینی پاسخ شما را درك كند. ۲۶- اگر فقط یك سال فرصت زنده ماندن و زندگی كردن داشتید چه كارهایی انجام می دادید؟ چرا از هم اكنون این كارها را انجام نمی دهید؟ ۲۷- وظایف شما در زندگی چیست؟ احساس می كنید برای چه كاری ساخته شده اید و از عهده چه كاری بهتر برمی آیید؟ جملات زیر را كامل كند: - دوست دارم چه جور آدمی باشم... - دوست دارم چه فعالیت هایی را دنبال كنم... - رسالت فردی من عبارت است از این كه... ۲۸- چه توقعاتی دارید؟ ۲۹- دنیا را چگونه می بینید؟ (مثلاً عقیده بر این است كه دنیا رحم و مروت نمی فهمد. پس چه تاكتیك و شگردی باید به كار برد تا بتوان در این معركه مغلوب حریفان نشویم و در صحنه كارزار پیروز و سربلند شویم؟) ۳۰- در زندگی چه اشتباهاتی مرتكب شده اید؟ در ازای از دست دادن بعضی چیزها، چه چیزهایی را بدست آورده اید؟ آیا جزو آن افرادی هستید كه عشق را در جایی كه نبوده، جسته اید؟ مثلاً در غذا و... ۳۱- چه هیولایی بر سر راه شما كمین كرده و نمی گذارد تا به شخصیت اصلی و باطنی خود دسترسی پیدا كنید؟ فهرستی از تمام آنچه كه شما را به هراس می افكند، یادداشت كنید (مثلاً از اظهار عقیده می ترسید و یا از عصبانی شدن و ...) ۳۲- كدامیك از ترس ها واقعی است و كدام غیرواقعی؟ آیا هنجارهای شخصیتی و باورهای ذهنی شما نیست كه موجب ترس شما می شود (مثل كمال گرایی، اصرار بر آرام و خونسرد بودن، قوی بودن و ...)؟ ۳۳- اگر شما وارد قلمرو امر و نهی ها شوید و قواعد را بشكنید و یا از این حد و مرز بگذرید، احساس ترس می كنید؟ ۳۴- برای از بین بردن این ترس چه اقداماتی باید انجام دهید و به چه نیرویی نیاز دارید تا بتوانید با این ترس ها مقابله كنید؟ تمام ترفندها و شگردهایی را كه نیاز دارید، فهرست وار ذكر كنید. ۳۵- دو ستون رسم كنید. در ستون اول تمام صفاتی را كه در خود سراغ دارید، بنویسید. در ستون دوم، صفات متضاد را بنویسید، صفاتی كه شما مایل به قبول آنها نیستید. با توجه به پاسخ هایتان به سؤالات فوق، به پرسش های زیر پاسخ دهید. ۱- در دل شما چه می گذرد؟ ادراكات و احساسات شما كدام است؟ با خود و دیگران چگونه ارتباطی دارید؟ ۲- در ذهن شما چه می گذرد؟ باورها، اعتقادات، ارزش ها و افكار شما چیست؟ ۳- از چه می ترسید؟ (از گزینه های زیر یكی را انتخاب كنید.) الف) ابراز خشم، برخورد كردن، ضعیف بودن ب) نیازمندی، شكست، سطحی بودن ج) درد و رنج، انحراف و كژروی، تهی و پوچ بودن ۴- نیازهای شما چیست؟ كدامیك از مجموعه های زیر را ترجیح می دهید؟ الف) نیكوكاری، صلح و آرامش، قدرت ب) عشق، كارایی، اصالت ج) عقل و خرد، وفاداری، شادمانی ۵- كدامیك از مكانیزم های دفاعی زیر را غالباً به كار می برید؟ الف) واكنش سازی (تظاهر و وانمود كردن)، اعتیاد، انكار ب) واپس رانی، همسان سازی، درون نگری ج) انزوا، فرافكنی، تصعید

Marichka
06-01-2006, 17:23
خشونت

سوء رفتار و خشونت از علل عمده بار بيماري در سطح جهان است وانواع زيادي دارد: خشونت بين افراد شامل خشونت با همسر ،و خشونت جمعي به عنوان بخشي از جنگ ها و نسل كشي ها.

خشونت در سال 2000 باعث 700000مورد مرگ در جهان گرديد : حدود 50% اين موارد در اثر خودكشي ،30% در اثر خشونت هاي بين فردي و 20% در اثر خشونت هاي جمعي رخ داد0
خشونت بين فردي:
تعريف خشونت بين فردي عبارت است از «استفاده تعمدي از زور يا قدرت فيزيكي – به صورت واقعي – عليه شخص ديگر كه در عمل يا با احتمال زياد منجر به جراحت مرگ يا آسيب رواني يا محروميت گردد» اين تعريف علاوه بر خشونت از سوي افرادي غريبه ودوستان شامل سوءرفتار با كودكان،همسر ،سالمندان وخشونت جنسي نيز مي شود.
سالانه حدود 40 ميليون كودك مورد سوءرفتار واقع مي شوند تجاوز و خشونت خانوادگي 16%-5% از موارد اتلاف سالهاي زندگي سالم را درميان زنان سنين باروري باعث مي شود.بين 50% -10% از زنان در طول زندگي خود با خشونت بدني از سوي همسران خود مواجه مي شوند علاوه بر مرگ وجراحات ،آسيب هاي عميق سلامت رواني بسياري براي مرتكبين وشاهدان خشونت بين فردي وجود دارد.
خشونت جمعي:
خشونت جمعي اصطلاحي عام تر از جنگ ودعواست اين اصطلاح وقايع همچون نسل كشي را نيز در برمي گيرد و زماني به كار مي رود كه گروهي از خشونت عليه گروه ديگر استفاده ابزاري مي كند تا به هدفي دست يابد.
تاثيرات غير مستقيم خشونت جمعي ناشي از بيماريهاي عفوني ،سوءتغذيه ،جابجايي جمعيت ها، عواقب رواني اجتماعي و تشديد بيماريهاي مزمن است. به عنوان مثال ميزان مرگ ومير در جمعيت هايي كه در اثر خشونت هاي جمعي در روآندا آوراه شده بودند 80 برابر حالت پايه مرگ ومير در اين كشور بود.
قتل ، معلوليت ، آسيب هاي جدي اندام ها وهمچنين بيماريهاي جسماني كه علت رواني دارند از عوارض شايع خشونت است .
علاوه برعوارض وخيم خشونت (مرگ ناشي از جراحات ، قتل وخودكشي اجباري ) آسيب هاي جدي به ارگانها ازجملــه كبــودي ، كوفتگي و شكستگي ها ، آسيب هاي دو.ران بارداري ، بيماريهاي مزمن ومعلوليت هاي گوناگون ازعوارض جسماني خشونت محسوب مي شود .
بيماريهاي جسماني که علت رواني دارند ، ازعوارض پنهان خشونت محسوب مي شوند . بيماريهايي چون سردرد، كمردرد، آسم ، ناراحتيهاي گوارشي ، بيخوابي يارفتارهايي كه سلامت انسان را به خطرمي اندازد ازاين دسته عوارض محسوب مي شوند.
خشونت عوارض رواني آشكارو پنهان بدنبال دارد كه بعضي از اين عوارض تاسالها به طول مي انجامد .
عوارض رواني چون ترس ، يادآوري صحنه خشونت چه در خواب وچه دربيداري ، افسردگي هاي جدي ، گوشه گيري وانزوا از پيامدهاي آشكار خشونت است . همچنين علاوه برعوارض آشكار رنج رواني كه قربانيان تحمل مي كنند معمولاً پنهان بوده واين رنج گاه سالها به طول مي انجامد . دراكثرموارد ، ناتواني وياترس قربانيان ازبدنام شدن منجر به اين مي شود كه موارد خشونت پنهان مانده وبه مراجع ذيصلاح گزارش نشود ويا اشتباه تشخيص داده مي شود .
مبتلايان به عوارض رواني خشونت دچار تحريك پذيري نيز مي شوند كه مي تواند دور باطل خشونت را ايجاد نمايد .
کاهش سوء مصرف مواد، کاهش نا سازگاری های خانوادگی ، افزایش سطح اقتصادی- اجتماعی جامعه، کاهش نا برابری های جنسیتی و کاهش دسترسی به اسلحه از مواردی است که می تواند به کاهش موارد خشونت کمک کند.

saye
09-01-2006, 05:50
چگونه الهه شادي خود باشيد؟

آیـا تا کنون از خود سوال کرده اید که هدف شما در زندگی
چیـست؟ بـرای چـه بـه ایـــن دنیا آمده اید؟ شما تنها برای
شـاد زیستن به این دنیا قدم نهاده اید و سرنوشت شــمـا
چیزی جز سعادتمندی و شادکامی نیست. شاید فکر کنید
چـنـیـن اتـفـــاقی فقط در افسانه ها رخ می دهـد و فــقــط
شاهزاده های فیلم های والت دیزنی زندگی سراسر شاد
و به دور از هر گونه غم و غصـه ای دارنــد. اما اگر این روزها
زیــاد تـلویزیون نگاه کنید متوجه می شوید که همه چیز با
یـک تــحول شگرف امکان پذیر خواهد بود. یک تغییر فقط و
فــقــط در راه رسیـــدن بـــــه خوشحالی. البته این تغییر تا
حــــدودی بــا تــغیــیراتی که در فیلم های تلویزیونی اتفاق
می افتد، متفاوت است. زیرا تنها یک تغییر فیزیکی نیست
بلکه احساسات و عواطف و روح شما را نیز در بر می گیرد. تغییر فیزیکی تنها شامل جسم شما می شود. مربوط به بدن و چیزهایی است که شما قادر به دیدن آنها هستید. اما بهزیستی عاطفی باعث ایجاد شادی حقیقی در اعماق وجود شما می شود و بهزیستی روحی باعث برقراری ارتباط بین شما و خود واقعی تان می شود. سبب میشود تا شما هر چه بیشتر به الهه معصوم وجودی خود نزدیک شوید. در اینجا سه راه برای رسیدن به شادکامی بیان شده است:

1- برای جسم و محیط اطراف خود احترام قائل باشید
فضایی که در آن زندگی می کنید، مثل: منزل، محل کار، حیات خانه و حتی اتومبیل شخصیتان انعکاسی از درون شما است. این مکانها را با وسایلی که از نگاه کردن و استفاده از آنها لذت می برید: کارهای هنری، گل های طبیعی و .... همچنین وسایلی که شما را به یاد خاطرات خوش ایام گذشته می اندازند: قاب عکس، کادو و... پر کنید. البته سعی کنید اطراف خود را خیلی هم شلوغ نکنید تا انرژی مثبت همیشه بتواند در اطراف شما به گردش درآید و در نهایت به درونتان نفوذ کند. استفاده از یک چنین چیدمانی همه چیز را در دسترس شما قرار می دهد و هیچ گونه به هم ریختگی وجود ندارد تا شما را از پرداختن به مسایل مهم بازدارد.

از توجه به بدن خود غافل نباشید. از غذاهای مقوی اسنفاده کنید و ورزش کردن را نیز فراموش نکنید. انجام تمرین های ورزشی باید به صورت جزء لاینفک زندگی روزمره شما در آید. حتما لازم نیست برای آن یک برنامه ریزی طولانی مدت داشته باشید، تنها میتواند به سادگی بالا رفتن از پله های خانه، باغبانی کردن، قدم زدن و یا حتی بازی کردن با بچه ها باشد. البته اگر بتوانید زمانی را برای رفتن به باشگاه ورزشی در برنامه روزانه خود بگنجانید، کار بی نظیری انجام داده اید. برای ایجاد انگیزه هم می توانید این کار را با همکاری یکی از دوستان یا همکاران شروع کنید و یا از مربی بدن سازی کمک بگیرید.

2- به عواطف و احساست خود دامن دهید
احساسات بخش جدا نشدنی وجود شما هستند. شما همواره باید نسبت به آنها قدردان باشید و در پروراندن آنها از هیچ تلاشی مضایقه نکنید. البته این بدان معنا نیست که در راه رسیدن به شادکامی احساسات منفی خود را مدفون کنید. اگر شما احساسات منفی خود را درک نکنید صرفا باعث طولانی تر گشتن و عمیق تر شدن آنها می شوید. برای اینکه از شر آنها خلاص شوید باید با آنها روبه رو شوید. کارهایی را انجام دهید که باعث ایجاد احساس لذت در شما می شوند. وقت خود را با افرادی صرف کنید که از صمیم قلب دوستشان دارید، رقص و پایکوبی کنید و مشکلات خود را با دوستانتان در میان بگذارید. رسیدن به خوشحالی کار آسانی است فقط باید با تمام وجود آنرا بخواهید. عده ای با خوردن بستنی شکلاتی مورد علاقه شان شاد می گردند، چرا شما نباید جزء این دسته از افراد باشید. اگر برای رسیدن به شادی، لازم است تا در کاری زیاده روی کنید، پس منتظر چه هستید؟ همین حالا شروع کنید. انجام این کار یک بار در سال کاملا منطقی به نظر میرسد. به خود اجازه دهید تا در چیزهایی که شما را خوشحال میکنند غوطه ور شوید. به خود بقبولانید که استحقاقش را دارید حال چه مسئله مالی باشد چه زمانی و چه خوراکی. به دور از هرگونه احساس گناه، مطابق میل درونی خود عمل کنید.پرورش احساسات، وجود شما را شادتر، بخشنده تر و دوست داشتنی تر میسازد.

3- با الهه وجود خود ارتباط برقرار کنید
همه ما در مورد "شم زنانه" افراد چیزهایی شنیده ایم. حقیقتا الهه وجودی چیست و چگونه می تواند شما را در شاد زیستن یاری کند؟ این الهه همان صدای درونتان است که شما را به سمت خود فرا می خواند. او با شما صحبت میکند: " این شغل را قبول کن؛ با اون آدم ارتباط برقرار نکن؛ از اون طرف برو و ...". همیشه از شما محافظت میکند و در موارد زیادی زندگی شما را از خطر نابودی نجات می دهد. آیا این مسائل باعث ایجاد شادی در شما نمی شوند؟ او به شما اجازه می دهد که بدانید و بدون اینکه در مورد برخی مطالب فکرکنید اطلاعات دقیق و بی نظیری در اختیار شما قرار می دهد.

متاسفانه درجهان مدرن امروزی ما نیاموختیم که چگونه میتوانیم بینش خود را نسبت به مسائل پیرامون خود افزایش دهیم. همانطورکه اگر عضلات بدن تحرک نداشته باشند از کار خواهند افتاد، اگر روح شما نیز پرورش نیابد ، بینش خود را از دست خواهد داد.

راههای متفاوتی برای برقراری ارتباط با الهه درونی تان وجود دارد. آسان ترین راه، انجام دادن حرکات مدی تیشن (مراغبه) است. این حرکات برای افراد مختلف متفاوت است. همه ملزم نیستند که چهار زانو بنشینند، عود روشن کنند و زیر لب ورد بخوانند. برای رسیدن به آرامش می توانید در یک پارک قدم بزنید، درست تنفس کنید و یا به یک موسیقی آرام بخش گوش فرا دهید. هر کاری که دریای متلاطم ذهن شما را آرام سازد و باعث ایجاد برقراری ارتباط با خود حقیقی تان شود، مدی تیشن به حساب می آید.

روی این مطلب تمرکز کنید و تمام وجودتان: جسم، احساسات و روح خود را پرورش دهید. این کار از شما انسانی سالم تر و شادتر می سازد. پس همین حالا راه بیفتید و در جعبه شکلاتهای خود را باز کنید و هر کدام را بیشتر دوست دارید بردارید و به دهان خود بگذارید تا شیرینی آن تمام وجود شما را در بر گیرد؛ فقط بعد از آن پیاده روی فراموش نشود

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

saye
18-01-2006, 22:00
سلام
خواهش ميكنم
قابلي نداشت
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ

چگونه اعتماد به نفستان را باز يابيد؟
آیا معمولاً توانایی های خودتان را زیر سوال می برید؟ آیـا
بـرای ایـن عدم اطمینان به خود توجیهی دارید یا فقـط بـه
دلایل واهی این کار را می کنید؟

اگـر ایـنطـور اسـت، احـتـمالاً شما دچار کمبود اطمینـان و
اعـتـمـاد به نفس هستیـد. تـا همین لحظه افراد بسیاری
هستند که از همه تواناییهای خود به طور کامل استفـاده
نمیکنند،ممکن است شما هم یکی از همین افراد بوده و
به جای انجام کارهای مفید و سودمند، همیشه مشغول
فکر کردن به این مسئله هستید که چه زندگی بیمصرفی
دارید و چقدر محیط اطرافتان کسل کننده است.

اگـر چـه مـمکن اسـت که کمی از خود دور افتاده باشید و
ارزش خود را فراموش کرده باشید، اما هیچگاه برای تغییر
دیر نیست.


اعتماد به نفس چیست؟

اعتماد به نفس به میزان علاقه، اطمینان و غروری که نسبت به خود دارید می گویند. اما همیشه افراد زیادی وجود داشته اند که به دلایل بسیاری زندگی را دو بعدی میبینند و به همین دلیل پیدا کردن توانایی های خودشان برایشان مشکل شده و زندگی برایشان بی معنی شده است.

هر چند ممکن است افرادی باشند که در هیچ زمینه ای اعتماد به نفس ندارند اما معمولاً کمبود اعتماد به نفس افراد در جنبه های بخصوص هر فرد است. به طور مثال، آنها که از لحاظ ظاهر اعتماد به نفس ندارند، زندگی اجتماعی برایشان بسیار دشوار خواهد شد. این افراد تصور خواهند کرد که در مجامع عمومی کسی به آنها توجه نخواهد کرد و مجبور خواهند شد که از اول تا آخر مجلس در گوشه ای تنها بنشینند.

در زندگی زناشویی هم ممکن است کمبود اعتماد به نفس مشکلات زیادی ایجاد کند. ممکن است فرد همچنان در رابطه ای که خود می داند بسیار برای وی مسموم و ناسالم است باقی بماند در حالیکه آگهی کامل دارد که اصلاً از این رابطه خوشحال نیست. این به این دلیل است که فرد تصور می کند که قادر نیست این وضعیت را بهبود بخشد.

این مسئله می تواند در زندگی کاری افراد هم تاثیر منفی بگذارد. کمبود اعتماد به نفس منجر به فقدان انگیزه و علاقه در فرد برای پیشرفت خواهد شد.

اما اگر این مسئله را در مقیاس کلی تر بررسی کنیم، فرد فاقد اعتماد به نفس ممکن است از انجام همه کارها سر باز زند و بی هدف باشد فقط به این دلیل که تصور میکند که توانایی انجام کاری را ندارد. اما الان دیگر زمانش رسیده است که این رویه را تغییر داده و این را باور کنید که شما قادر به انجام هر کاری که می خواهید هستید.


چه چیز منجر به فقدان اعتماد به نفس می شود؟

اعتماد به نفس پایین ممکن است درشرایط مختلف ایجاد شود. در محیط های اجتماعی ممکن است با افرادی سر و کار داشته باشید که شما را تحقیر می کنند. وضعیت ظاهریتان نیز تا حد زیادی در این زمینه موثر است.

محیطی که در آن به دنیا آمده و پرورش یافته اید نیز بسیار روی اعتماد به نفس شما تاثیر دارد. بچه ای که هیچ وقت احساس نکرده است که فردی بخصوص است و از طرف والدین حمایت نمی شده است، با این تفکر رشد خواهد کرد که هیچ کس او را دوست نداشته و برای او ارزشی قائل نیست.

محیط کار شما نیز روی اعتماد به نفستان تاثیر دارد. اگر کارهایتان مورد تشویق قرار نگیرد و توجهی به آنها نشود و همکارانتان وجودتان را نادیده بگیرند، اعتماد به نفستان کاهش پیدا خواهد کرد.


چه کسانی در معرض ابتلا به آن هستند؟

چون عوامل بسیاری ممکن است به از دست دادن اعتماد به نفس بیانجامد، می توان گفت که همه در معرض خطر ابتلا به آن هستند اما بعضی شرایط نسبتاً جدی تری دارند.

همه انسانها ممکن است در یک جنبه از زندگی خود احساس کمبود اعتماد به نفس داشته باشند. اما همیشه راه هایی برای مقابله با این مشکلات وجود دارد. در اینجا راه هایی را به شما معرفی می کنیم که با انجام آنها بتوانید ارزش خود را در نظر خودتان بالاتر ببرید و اعتماد به نفستان را افزایش دهید.

اگر می خواهید اعتماد به نفستان را دوباره به دست آورید، در اینجا شش راه به شما معرفی می کنیم:

1- خود را با دیگران مقایسه نکنید
همیشه به یاد داشته باشید که انسانها با هم متفاوت اند. دلیلی ندارد که همه ما توانایی های یکسانی داشته باشیم و کارهای مشابهی انجام دهیم. اگر سعی کنید که خود را با هر کسی که سر راهتان قرار می گیرد مقایسه کنید، خیلی زود از خودتان خسته و دلسرد خواهید شد و دیگر قدرت انجام کاری را نخواهید داشت.

2- خود را دست کم نگیرید
سعی کنید که ارزش خود را به عنوان یک انسان کشف کنید. دلیل نمی شود که اگر کسی از شما خوشش نیامد و شما را فرد جالبی تصور نکرد، تصور همه مردم این باشد. اگر کسی از شما خوشش نیامد اصلاً ناراحت نشوید، مشکل خودش است نه شما. چون افراد زیادی هستند که شما را دوست می دارند و برایتان ارزش قائل اند.

3- فهرستی از کارهایی که انجام داده اید و در آنها موفق بوده اید تهیه کنید
سعی کنید روی کارهایی که در آن موفق بوده اید متمرکز شوید. اما اگر چنین چیزی در سابقه کاریتان پیدا نکردید اصلاً ناراحت نباشید. شاید پشت این همه ناتوانی لبخندی نهفته باشد و قدرتی باشد که بتواند باعث خنده دیگران شود و یا حتی شاید توانایی در شما وجود داشته باشد که هنوز کشفش نکرده اید. سعی کنید لیستی از کارهای انجام شده تان تهیه کنید. مهم نیست که کوتاه یا بلند باشد. با اینکه حتی ممکن است نتوانید فکرش را بکنید اما همین کارها می تواند اعتماد شما را دوباره به خودتان جلب کند.

4- سر خود را بیشتر گرم کنید
سعی کنید تفریحاتی برای خود درست کنید که به آنها علاقه دارید. ممکن است به کتاب خواندن علاقه مند باشید، یا به باشگاه بروید یا هر کار دیگری...هر چه زمان بیشتری به انجام کارهای مورد علاقه تان اختصاص دهید، کمتر وقت برای سرزنش خود و متاسف شدن برای خودتان خواهید گذاشت. اما مسئله مهم تر این است که این کار باعث می شود که شما احساس مفید بودن کنید و این به شما هدف می دهد.

5- با افراد مثبت نشست و برخاست کنید:




گاهی اوقات بودن در جمع افرادی که از خودتان هم دلسردتر و افسرده تر هستند، بیشتر به ضررتان خواهد بود. حتی اگر تنها باشید بیشتر به نفعتان خواهد بود تا با آنها. به جای چنین افرادی سعی کنید با افرادی مراوده کنید که می توانند شما را شاد کنند. اگر دور و اطرافتان را از دوستان نزدیک و خانواده پر کنید که شما را قبول دارند، می تواند سبب شود که شما هم خودتان را قبول داشته باشید.

6- در جلسات روانشناسی شرکت کنید
امروزه درمان های زیادی برای این مشکل پیشنهاد می شود. مجمع های بسیاری هم برای این منظور تشکیل می شود. به این افراد توصیه می شود که در این جلسات روانشناسی شرکت کنند چون بسیار موثر بوده است. کتاب ها و نوارهای زیادی هم در این زمینه ارائه می شود.



با خودتان صادق باشید
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــ
من چیزی در مورد شما نمی دانم، اما می دانم که امروز در این دنیا کینه و نفرت به اندازه کافی وجود دارد و در این موقعیت بدترین کار این است که شروع کنیم که از خودمان هم متنفر شویم. شما فقط یکبار به دنیا می آیید، و همین یکبار هم زندگی خیلی کوتاهی خواهید داشت، پس نگذارید که دیگران مانع شادی شما شوند.

سعی کنید که توانایی های خود را بشناسید و ببینید که در چه زمینه هایی فردی ویژه هستید. افرادی که نمی توانند توانایی های شما را ببینند ارزش این را ندارند که دور و برتان باشند.

نويسنده: آرمند

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

saye
18-01-2006, 22:04
عـزت نــفس و اعــتماد بنفس بنيادي ترين بخش شخصيت
يـك فرد مي بـاشـد كه در تمام جوانب زندگي فرد خود را به
نـحـوي متـظـاهــر مي سازد. اعتماد بنفس سالم و بالا يك
ضرورت حـيـاتي و مـطـلق بـــراي هر فردي ميباشد. اعتماد
بنفس را ميتوان چنين تعريف كرد:

* باور و اعتقادي كه فرد نسبت به خود دارا ميباشد.
* شناخت ارزش و اهميت خويش-داشتن اعتماد و رضايت
از خويش.
* توانايي برخورد و كنارآمدن با چالشهاي اساسي زندگي.
* تـوانـايـــي ارزيابي درست و دقيق خويش-پذيرش خويش
و ارزش نهادن به خود بدون هيچگونه قيد و شرطي.
* توانايي شناخت و پذيرش نقاط ضعف و قـوت و محدوديت
هاي خويش.

افرادي كه از اعتماد بنفس پاييني برخوردار ميباشند داراي خصوصيات زير هستند:

* مرتبا خودشان را مورد انتقاد و سرزنش قرار ميدهند.
* هنگام صحبت كردن در چشمان فرد مقابل خود هنگام نگاه نميكنند. با سر پايين و قدمهاي آهسته قدم بر ميدارند.
* در پذيرش تعريف و تمجيدها و تعارفاتي كه به آنان ميشود مشكل دارند (تصور ميكنند سزاوار آنها نبوده و يا ديگران در صدد تمسخر آنها ميباشند).
* معمولا احساس ميكنند قرباني رفتار ديگران هستند.
* احساس تنهايي ميكنند حتي زماني كه در يك جمع قرار دارند.
* در درون خود احساس خلاء و پوچي ميكنند.
* احساس ميكنند با ديگران تفاوت دارند.
* احساس افسردگي، گناه و شرمساري دارند.
* نسبت به تواناييهاي خود براي رسيدن به موفقيت ترديد دارند. عدم خودباوري.
* از موقعيتهاي نو و جديد مي هراسند.
* از شكست وموفقيت مي هراسند.
* مرتبا سعي در راضي نگاهداشتن ديگران دارند.
* دچار هراس اجتماعي ميباشند.
* قادر به مديريت زمان خود نميباشند.
* عادت به پشت گوش انداختن كارها دارند.
* در مقابل انتقاد، اظهار نظر و سرزنشهاي ديگران (خواه واقعي، خواه واهي) بسيار آسيب پذير ميباشند.
* از ابراز عقايد و احساسات خود خودداري ميكنند زيرا از چگونگي واكنش ديگران هراس دارند.
* خود را درگير مواد مخدر و يا روابط مخرب ميكنند.
* از تعيين يك هدف مشخص و پيروي از آن عاجز ميباشند.
* قادر به بيان خواسته ها و نيازهاي خويش نميباشند.
* معمولا عصباني و پرخاش گر ميباشند.
* ارزيابي غير واقعي از خود دارند.
* تحمل عيب و كاستي را نداشته و كمالگرا ميباشند.
* احساس خوب آنها وابسته به عوامل خارجي اعم از وقايع روزانه و يا نوع رفتار ديگران با آنها دارد.
* وابستگي هيجاني دارند: براي دستيابي به يك احساس خوشايند به دنياي خارج خود وابسته ميباشند. مانند:
وابستگي به مواد: مانند غذا، داروها، الكل مواد مخدر به منظور پر كردن خلاء دروني خود و تسكين دردهايشان.
وابستگي به رفتارها: مانند خرج كردن پول، قمار بازي و تماشاي تلويزيون. به منظور پر كردن خلاء دروني و تسكين دردهايشان.
وابستگي به مال: براي تعيين ميزان ارزش و شايستگي خود به پول و مال وابسته هستند.
وابستگي عاطفي : براي داشتن حس ارزشمندي، شايستگي و امنيت به توجه، پذيرش و تائيد فرد ديگري (معشوق خود) وابسته ميباشند.
وابستگي به --- : براي پر كردن خلاء دروني به --- پناه ميبرند.


اعتماد بنفس واقعي
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــ

اعتماد بنفس حقيقي يك حس دروني مي باشد بدون وابستگي به جهان خارج، رويدادها، موفقيتها، شكستها و افراد ديگر. اما عزت نفس و اعتماد بنفس واقعي بسيار نادر و ناياب ميباشد زيرا اغلب اعتماد بنفسها كاذب و نقابي براي پنهان سازي اعتماد بنفس پايين ميباشد. اعتماد بنفسهاي غير واقعي را ميتوان در موارد زير يافت:

*اعتماد بنفسهاي كاذب: اينگونه اعتماد بنفسها وابسته و زود گذر ميباشند.مانند اعتماد بنفسهايي كه به جهت ثروت،شهرت،محبوبيت،به تن داشتن لباسهاي فاخر،قدرت و زيبايي ظاهر در افراد نمود مي يابند كه همگي كاذب بوده و ارتباطي به ماهيت واقعي فرد ندارند.


* گستاخي: معمولا مردم افراد پر رو و گستاخ را با افراد با اعتماد بنفس بالا اشتباه ميگيرند.اما پررويي نيز يك نوع نقاب براي استتار بي كفايتي و اعتماد بنفس پايين ميباشد.


* متظاهرها: اينگونه افراد خود را با اعتماد بنفس، شاد، موفق و شكست ناپذير نشان ميدهند. اما از درون احساس پوچي و خلاء كرده و از شكست بسيار هراسانند.

saye
22-01-2006, 21:27
خواهش ميكنم قابلي نداشت
ـــــــــ

همچنين اعتماد بنفس به مفهوم برتري داشتن، تكبر وخود بيني نميباشد زيرا اين خصوصيات رفتاري از اعتماد بنفس پايين نشات ميگيرند. اعتماد بنفس شما نبايد يك پديده مقايسه اي و رقابتي باشد زيرا در اين هنگام شما خود را در معرض احتياج و وابستگي به پذيرش ديگران قرار خواهيد داد كه با اعتماد بنفس واقعي و ناب منافات دارد. افراد با اعتماد بنفس بالا نيازي به پذيرش، موافقت، تائيد، تشويق و دلگرمي ديگران ندارند. همچنين اعتماد بنفس بالا اينگونه نيست كه شما را از هر گونه ترديد، ياس ونگراني مصون بدارد بلكه تنها تحمل و غلبه بر آنها را براي شما آسانتر ميسازد.

خصوصيات افراد با اعتماد به نفس بالا
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ

* برخوردار از مركز كنترل دروني: غم و شادي آنان وابسته به عوامل خارجي نيست.
* از لحاظ جسماني، احساسي، ذهني و معنوي از خود مراقبت ميكنند.
* ميانه روي را در افكار، احساسات و رفتارهاي خويش حفظ ميكنند.
* قادر به پذيرش و پند گيري از اشتباهات خود ميباشند. قادر به بيان جمله "من اشتباه كردم" ميباشند.
* توانايي بخشش اشتباهات خود و ديگران را دارند.
* مسئوليت اداره زندگي خود را بعهده ميگيرند.
* تفاوتهاي فردي ميان افراد را ارج مينهند.
* به نقطه نظرات ديگران گوش ميدهند.
* همواره مسئوليت ادراكات، احساسات و واكنشهاي خود را بعهده گرفته و هيچگاه آنها را فرافكني نميكنند.
* از نقاط ضعف و قوت خود آگاهي دارند.
* همواره در حال پيشرفت و ترقي بوده و از ريسكهاي مثبت در زندگي بيم ندارند.
* داراي اعتماد بنفس و خود باوري بوده و به خود ارج ميدهند.
* اعتماد بنفس آنان بدور از خودبيني و غرور ميباشد.
* از آنكه مورد انتقاد قرار گيرند نمي هراسند.
* هنگامي كه از آنان پرسشي ميگردد حالت تدافعي بخود نميگيرند.
* در برابر موانع و مشكلات به آساني تسليم نميگردند.
* نيازي به تحقير و تمسخر ديگران ندارند.
* از آنكه در كاري شكست بخورند ويا در حضور ديگران نادان بنظر برسند ابايي ندارند.
* هيچگاه خود را مورد انتقاد و سرزنش مخرب و شديد قرار نميدهد.
* توانايي خنديدن به خود و زياد جدي نگرفتن خود را دارند.
* به خويشتن و توانايي خودشان ايمان و اعتماد دارند.
* به تصميم گيري هايشان اعتماد دارند.
* باور دارند كه فردي با ارزش، با قابليت، دوست داشتني، پذيرفتني و مهم ميباشند.
* نيازي به كمالگرايي ندارند.
* هيچگاه خودشان را با ديگران مقايسه نميكنند.
* از آنكه ديگران چگونه نسبت به آنان مي انديشند واهمه و نگراني ندارند.
* نيازي به اثبات و توجيه افكار و عقايد خود به ديگران ندارند.

چگونه اعتماد بنفس خود را افزايش دهيد
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ

* آگاه باشيد كه ارزش شما به عنوان يك انسان بستگي به داشتن وزن ايده آل، زيركترين و باهوشترين بودن، مشهوربودن، محبوب ترين بودن، سريع ترين بودن، بالاترين نمره و يا رتبه را داشتن، شوخ طبع ترين بودن، خوش لباس ترين بودن، بهترين خانه و ماشين را داشتن و بهترين دوستها را داشتن نبوده و تنها به خودتان بستگي دارد.
* توانايي ها، استعدادها و موفقيتهاي خود را جشن بگيريد.
* خود را به خاطر اشتباهاتي كه مرتكب گشته ايد عفو كنيد.
* بروي نقاط ضعف خود تمركز نكنيد. هر انساني نقاط ضعف خاص خود را دارد.
* با حقوق فردي خود آشنا شده و از آنها پيروي كنيد.
* از تحقير و سرزنش خود دوري كرده و مثبت انديشي را فرا گيريد.
* خود را بر اساس يك سري استانداردهاي منطقي و دور از دسترس مورد قضاوت قرار ندهيد.
* ياد بگيريد كه شما يك انسان منحصر بفرد بوده و تنها خود شما مسئول تصميم گيريهاي زندگيتان ميباشيد.
* بياموزيد كه با پشتكار و سماجت قادر خواهيد بود به موفقيت دست يابيد.
* بياموزيد كه شما نيازي به تلاش بي وقفه براي كامل گشتن نداريد.
* خودتان تعيين كننده مفهوم موفقيت باشيد


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نويسنده: مهران

Kolubive
24-01-2006, 15:39
عصبانيت :
در بسياري از موارد ، عصبانيت ناشي از خطاهاي شناختي است . درست مثل افسردگي ، بسياري از تصورات و برداشتهايتان يك طرفه ، مخدوش ، و به عبارت خيلي ساده اشتباه اند . وقتي جاي افكار تحريف شده را با طرز تلقي هاي واقع بينانه تري عوض مي كنيد ، احساس ديگري پيدا مي كنيد . و دوباره زمام امور خويش را بدست مي گيريد .
حال ببينيم كدام يك از خطاهاي شناختي بيشتر سبب عصبانيت هستند . يكي از مشكلات مهم همان برچسب زدن است وقتي از شدت عصبانيت كسي را « بي ارزش » ، « آشغال » ، « تفاله » و چيزهايي از اين قبيل مي خوانيد . او را با همين خصوصيات مي بينيد . ممكن است كسي از صميميت شما سوء استفاده كرده باشد و مسلماً حق داريد كه برنجيد .
امّا وقتي به كسي برچسب مي زنيد جوهر و خميره اش را مورد سوال قرار مي دهيد . به عبارت ديگر به جاي آنكه عملش را نكوهش كنيد . خشمتان را متوجه حالت وجودي خود او مي كنيد .
با اين سياست همة خصوصيات طرف مقابل را ناپسند مي بينيد و فراموش مي كنيد كه امتيازاتي هم دارد . ( ناديده گرفتن امر مثبت ) . در نتيجه عصبانيت بي هدف به همه جا سر مي كشد . و حال آنكه واقع امر اين است كه در اصل هر انسان مجموعه اي از خوبي ها ، بديها ، منفي ها و مثبت ها و خنثي هاست .
برچسب زدن فرآيند فكري تحريف شده اي است كه بي علت و بي آنكه واقعيتي در كار باشد ، تصور امتياز و برتري را به شما القا مي كند . در نتيجه تصوير ذهني مخربي درست مي شود . ماجرا از اين قرار است كه با برچسب زدن ، خواسته ها و ناخواسته ديگران را سرزنش مي كنيد . عطش اقدام تلافي جويانه بر وخامت درگيري مي افزايد و احساسات مشابهي در طرف مقابل ، كه بر او خشم گرفته ايد ايجاد مي كند . و برخوردهاي شخصي بوجود مي آورد .
امّا مشكل چيست ؟ مي خواهيد از عزت نفس خود دفاع كرده باشيد . ممكن است طرف مقابل ، با سرزنش ، توهين و يا انتقاد و يا ساده تر با دوست نداشتن شما و يا رد نقطه نظرهايتان موقعيت شما را به خطر انداخته باشد . و در نتيجه ممكن است . خود را در نبردي حيثيتي بر سر مرگ و زندگي ببينيد . اشكال اين جاست كه بي توجه به اصرار شما ، طرف مقابل به كلي بي ارزش و بي اعتبار نيست و ديگر اينكه واو موقتاً احساس بهتري پيدا كنيد . اين راه مناسبي براي كسب اعتبار و رسيدن به عزت نفس نيست . سرانجام افكار منفي تحريف شده خود شما ، مناعت و عزت نفس تان را از بين مي برد . در دنيا تنها يك نفر و باز هم تكرار مي كنيم ، تنها يك نفر مي تواند عزت نفس شما را به خطر بيندازد . و او كسي جز خود شما نيست . تنها شما هستيد كه ارزشهايتان را بي اعتبار مي كنيد . « ذهن خواني » هم عامل خشم افروز ديگري است . به صرف آنكه خودتان را راضي كرده باشيد . براي اقدام طرف مقابل علت مي تراشيد . متأسفانه اين كارتان هم درست نيست و نمي توانيد به افكار واقعي و انگيزه هاي اقدام طرف مقابل خود پي ببريد . با اين ذهنيت تحت تأثير عصبانيت نمي توانيد درباره درستي و نادرستي پيش فرضهايتان قضاوت كنيد . براي اعتراض به رفتار ناشايست ديگران معمولاً از عباراتي مثل « بي ادب » ، « بي انصافي است » ، « همين است كه مي بيني » ، « آدم احمقي است » و نظاير آن استفاده مي كنيد . اشكال اين قبيل توضيحات اين است كه برچسبهاي اضافي هستند كه اطلاع معتبري فراهم نمي كنند . راستش را بخواهيد گمراه كننده هم هستند .
خطاي ديگري كه به عصبانيت مي انجامد بزرگ نمايي است . مبالغه دربارة اهميت حادثه ناگوار ، شدت و دوام واكنش احساس را چند برابر مي كند . براي مثال در صف اتوبوس منتظر ايستاده ايد و قرار است كه در جلسه مهمي شركت كنيد اگر بگوييد . « سوارم نخواهد كرد » آيا مبالغه نكرده ايد ؟ مگر هر روز سوار همين اتوبوس نمي شويد ؟ پس چرا حالا نشويد ؟ چرا با اين جملات روحيه خود را خراب مي كنيد .
« بايدها و نبايدهاي » بي مورد چهارمين نوع خطايي است كه آتش عصبانيت شما را تندتر مي كند . مي بينيد كسي كار ناخوشايندي كرده و به خود مي گوئيد .« نبايد اين كار را مي كرد . » و يا « نبايد كاري را كه مي دانست نمي تواند بكند انجام مي داد . » « بايدها و نبايدهاي » بي منطق ، ناشي از تصور اشتباهي است كه خيال مي كنيد، در هر لحظه و هر مورد كه خواستيد دنيا بايد بر وفق مراد شما باشد . در نتيجه وقتي به آنچه مي خواهيد نمي رسيد . بي جهت ناراحت و عصباني مي شويد . زيرا اسير اين طرز تلقي اشتباه هستيد اگر چيزي ( عشق ، محبت ، مقام ، احترام ، خوبي و غيره ) را مي خواهيد و به آن نمي رسيد ، دنيا ديگر برايتان ارزشي ندارد ، انگار كه با نرسيدن به يك خواسته دنيا به آخر رسيده است . اصرار بر اجابت همة خواسته ها مبناي بسياري از عصيانيت هاي بي مورد شماست . بسياري از افراد مستعد عصبانيت ، با عباراتي نظير « اگر من به كسي خوبي مي كنم » « بايد » قدرم را بداند « بايد » « ممنون و متشكر باشد » ، تلقي خود را با عبارات اخلاقي توجيه مي كند .
سايرين هم براي خود حقي دارند و اغلب عمل و فكرشان مطابق سليقه شما نيست ، اصرار بر اين كه بايد مطابق ميل و خواسته شما رفتار كنند با اين حق آنها منافات دارد . در واقع عكس آنچه انتظار داريد اتفاق مي اُفتد تصور بي انصافي يا بي عدالتي علت اصلي اغلب عصبانيت هاست . در واقع مي توانيم عصبانيت را احساس ناشي از تصور برخورد غيرمنصفانه بدانيم .
انصاف نسبي است . حتي اگر قوياً به اين نتيجه رسيده ايد كه عمل طرف مقابل شما منصفانه نيست ، فراموش نكنيد كه او نسبت به نظام ارزش مورد قبول شما بي انصافي كرده است و بايد كه او هم براساس نظام ارزشي خودش رفتار مي كند و چه بسا كه به زعم خويش عمل كاملاً منصفانه اي هم انجام مي دهد . بنابراين با توجه به نقطه نظري كه دارد كارش منصفانه است .
با دو راهنمايي مي توانيد درباره سودمند بودن يا نبودن عصبانيت تصميم بگيريد و فلسفه شخصي مشخصي پيدا كنيد .
1 ـ آيا عصبانيت من متوجه كسي است كه به عمد و از روي علم و اطلاع و بي دليل رفتار ناشايستي كرده است .
2 ـ آيا عصبانيت من مفيد است ؟ آيا مرا در رسيدن به هدفم كمك مي كند . و يا نه برعكس به ضررم تمام مي شود ؟

Babak_King
05-02-2006, 12:13
اگر يك‌ آدم‌ فضايي‌ به‌ زمين‌ بيايد و در خيابان‌هاي‌ شهرهاي‌ ما قدم‌ بزند، خيلي‌ زود مي‌فهمد آدم‌هاي‌ زميني‌ به‌ هيچ‌وجه‌ شبيه‌ هم‌ نيستند. يك‌ نفر با كت‌ و شلوار اتو خورده‌ در پياده‌رو راه‌ مي‌رود و يك‌ نفر ديگر با موهايي‌ آبي‌ و شلوار جين‌ روي‌ نرده‌ها اسكيت‌ بازي‌ مي‌كند. حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ هيچ‌ دو نفري‌ شبيه‌ هم‌ زندگي‌ نمي‌كنند، اما طبق‌ يك‌ نظريه‌ روانشناختي‌ مي‌توان‌ شخصيت‌هاي‌ متنوع‌ آدم‌ها را در چند گروه‌ معدود طبقه‌بندي‌ كرد. روانشناس‌ها تاكنون‌ توانسته‌اند 16 تيپ‌ شخصيتي‌ را ميان‌ آدم‌ها شناسايي‌ كنند. تست‌ها و آزمون‌هاي‌ بسياري‌ وجود دارد كه‌ به‌ كمك‌ آنها مي‌توانيد نوع‌ شخصيت‌ خود را بشناسيد. اما آيا واقعا اهميت‌ دارد بدانيم‌ اطرافيان‌مان‌ چه‌ «نوع‌» شخصيتي‌ دارند يا خودمان‌ در كدام‌ گروه‌ شخصيتي‌ قرار مي‌گيريم‌؟
بدون‌ شك‌ بله‌. شناخت‌ تيپ‌ شخصيتي‌ ديگران‌ به‌ ما كمك‌ مي‌كند راحت‌تر با آنها ارتباط‌ برقرار كنيم‌ و درگيري‌ خود با آنها را به‌ حداقل‌ برسانيم‌. حتي‌ مي‌توان‌ ادعا كرد آدم‌هاي‌ كمي‌ هستند كه‌ از تيپ‌ شخصيتي‌ خود آگاه‌ باشند. اگر شما هنوز نمي‌دانيد در كدام‌ يك‌ از گروه‌هاي‌ شخصيتي‌ قرار مي‌گيريد، بايد هر چه‌ زودتر اقدام‌ كنيد و خودتان‌ را بشناسيد. وقتي‌ طبقه‌ شخصيتي‌ خود را شناختيد و با آن‌ كنار آمديد، خيلي‌ راحت‌تر مي‌توانيد مسير خود را در زندگي‌ انتخاب‌ كنيد و از زندگي‌ لذت‌ ببريد.

به‌ عنوان‌ مثال‌ بعضي‌ آدم‌ها درون‌گرا هستند و بعضي‌ ديگر برون‌گرا. آدم‌هاي‌ درون‌گرا وقتي‌ خسته‌ هستند، خود را با فكرها و خاطرات‌شان‌ آرام‌ مي‌كنند، در حالي‌كه‌ آدم‌هاي‌ برون‌گرا ممكن‌ است‌ براي‌ رفع‌ خستگي‌ يك‌ ميهماني‌ راه‌ اندازند يا با دوستان‌شان‌ به‌ يك‌ سالن‌ شلوغ‌ بيليارد بروند. حالا فكر كنيد يك‌ آدم‌ درون‌گرا از اين‌ ويژگي‌ شخصيتي‌ خود مطلع‌ نباشد يا به‌ هر دليلي‌ آن‌ را انكار كند. در اين‌ صورت‌ هيچ‌ بعيد نيست‌ كه‌ تا مدت‌ها نتواند خستگي‌هايش‌ را از تن‌ به‌ در كند. چنين‌ آدمي‌ حتي‌ نمي‌داند وقتي‌ او را به‌ يك‌ ميهماني‌ شلوغ‌ دعوت‌ مي‌كنند، بايد چه‌ كار كند. معمولا به‌ ميهماني‌ مي‌رود و خسته‌تر از قبل‌ به‌ خانه‌ برمي‌گردد. كسي‌ كه‌ شخصيت‌ خود را نمي‌شناسد، معمولا خود را به‌ موج‌ اطرافيانش‌ مي‌سپارد و تفريحات‌ آنها را تفريحات‌ خود مي‌انگارد. چنين‌ آدمي‌ ممكن‌ است‌ حتي‌ در انتخاب‌ شغل‌اش‌ هم‌ تحت‌ تاؤير ديگران‌ قرار بگيردأ مثلا ممكن‌ است‌ يك‌ آدم‌ درون‌گرا، مسوول‌ روابط‌ عمومي‌ يك‌ شركت‌ بزرگ‌ شود و به‌ اجبار از صبح‌ تا شب‌ با هزار نفر سر و كله‌ بزند. از سوي‌ ديگر اين‌ خطر براي‌ يك‌ آدم‌ برون‌گرا هم‌ وجود دارد كه‌ برنامه‌نويس‌ كامپيوتري‌ شود و مجبور شود از صبح‌ تا شب‌ به‌ يك‌ مانيتور شانزده‌ اينچي‌ چشم‌ بدوزد. چنين‌ انتخاب‌هاي‌ اشتباهي‌ خيلي‌ راحت‌ ممكن‌ است‌ آدم‌ها را افسرده‌ كند. آدم‌هايي‌ كه‌ به‌ نوع‌ شخصيتي‌ خود وقوف‌ دارند و مسير زندگي‌ خود را بر اساس‌ آن‌ برنامه‌ريزي‌ مي‌كنند، حتي‌ از كار كردن‌شان‌ هم‌ لذت‌ مي‌برند. آنها كساني‌ هستند كه‌ حتي‌ هنگام‌ انجام‌ سخت‌ترين‌ كارها هم‌ متوجه‌ گذر زمان‌ نمي‌شوند، چرا كه‌ شغل‌ آنها چيزي‌ جز خود دروني‌شان‌ نيست‌.
از سوي‌ ديگر شناخت‌ ويژگي‌هاي‌ شخصيتي‌ اطرافيان‌ نيز به‌ همين‌ اندازه‌ مهم‌ و حياتي‌ است‌. اگر يك‌ نفر خصوصيات‌ شخصيتي‌ همسرش‌ را نشناسد، زندگي‌ آرام‌ و راحتي‌ را تجربه‌ نخواهد كرد. البته‌ اين‌ بدان‌ معنا نيست‌ كه‌ حتما آدم‌هايي‌ كه‌ در يك‌ تيپ‌ شخصيتي‌ قرار مي‌گيرند، حق‌ دارند با هم‌ ازدواج‌ كنند. برعكس‌ تجربه‌ نشان‌ داده‌ كه‌ آدم‌ها معمولا به‌ تيپ‌ شخصيتي‌ مخالف‌ خود جذب‌ مي‌شوندأ مثلا آدم‌هاي‌ كم‌ حرف‌ با آدم‌هاي‌ پرحرف‌ دوست‌ مي‌شوند و افراد درون‌گرا به‌ سراغ‌ آدم‌هاي‌ شلوغ‌ و برون‌گرا مي‌روند. اين‌ قبيل‌ انتخاب‌هاي‌ متناقض‌، لزوم‌ شناسايي‌ شخصيت‌ طرف‌ مقابل‌ را بيشتر از قبل‌ مي‌كند. به‌ عنوان‌ مثال‌ خيلي‌ مهم‌ است‌ بدانيد همسر شما از ميهماني‌ خسته‌ مي‌شود يا به‌ نشاط‌ مي‌آيد، مهم‌ است‌ كه‌ بدانيد او ترجيح‌ مي‌دهد به‌ ميهماني‌ برود يا دوست‌ دارد نقش‌ ميزبان‌ را بازي‌ كند، مهم‌ است‌ بدانيد او از چه‌ نوع‌ ميهماني‌هايي‌ خوشش‌ مي‌آيد و حتي‌ اينكه‌ دوست‌ دارد زودتر از بقيه‌ در ميهماني‌ حاضر شود يا ديرتر از بقيه‌. آدم‌ها معمولا درباره‌ چنين‌ مسائل‌ «پيش‌پا افتاده‌يي‌» حرف‌ نمي‌زنند، در صورتي‌كه‌ همين‌ مسائل‌ كوچك‌ ممكن‌ است‌ دلخوري‌ها و تنش‌هاي‌ بيهوده‌يي‌ ايجاد كند.
از سوي‌ ديگر بسياري‌ از ما معمولا براي‌ شناخت‌ ديگران‌ زحمتي‌ به‌ خود نمي‌دهيم‌. فرض‌ اصلي‌ ما اين‌ است‌ كه‌ همه‌ آدم‌ها شبيه‌ ما هستند. ما فكر مي‌كنيم‌ ديگران‌ بايد با تفريحات‌ ما شادي‌ كنند و با اندوه‌ ما، گريه‌ سر دهند. اما حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ آدم‌ها به‌ هيچ‌ وجه‌ مثل‌ هم‌ فكر نمي‌كنند و مثل‌ هم‌ زندگي‌ نمي‌كنند. اولين‌ شرط‌ يك‌ زندگي‌ اجتماعي‌ بي‌تنش‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ تنوع‌ شخصيتي‌ آدم‌ها احترام‌ بگذاريم‌.
بسياري‌ از زوج‌ها معمولا بعد از گذشت‌ ده‌ يا حتي‌ بيست‌ سال‌، همراه‌ زندگي‌ خود را مي‌شناسند و مي‌فهمند چطور بايد با او زندگي‌ كنند. آنها روش‌ آزمون‌ و خطا را انتخاب‌ كرده‌اند. به‌ بيان‌ ديگر آنقدر با هم‌ دعوا كرده‌اند و آنقدر با هم‌ درگير شده‌اند كه‌ در نهايت‌ ويژگي‌هاي‌ خاص‌ شخصيتي‌ يكديگر را درك‌ كرده‌اند. اما براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ آگاهي‌، راه‌هاي‌ ديگري‌ هم‌ وجود دارد. شما مي‌توانيد تست‌هاي‌ شخصيتي‌ را امتحان‌ كنيد و اين‌ آزمون‌ها را در اختيار دوستان‌ يا همسر خود نيز قرار دهيد تا از نوع‌ شخصيتي‌ خود و آنها آگاه‌ شويد. مي‌توانيد درباره‌ نتايج‌ آزمون‌ با هم‌ بحث‌ كنيد. مي‌توانيد آزمون‌هاي‌ خاص‌ خودتان‌ را طرح‌ بريزيد. مثلا هنگام‌ صرف‌ شام‌ از دوست‌ يا همسرتان‌ بپرسيد كه‌ ترجيح‌ مي‌دهد هنگام‌ غذا خوردن‌، فضاي‌ خانه‌ روشن‌ باشد يا كم‌نور، ترجيح‌ مي‌دهد موسيقي‌ پخش‌ شود يا تلويزيون‌ روشن‌ باشد. البته‌ وقتي‌ چنين‌ سوال‌هايي‌ را از طرف‌ مقابل‌ خود مي‌پرسيد نبايد توقع‌ داشته‌ باشيد كه‌ او جواب‌ روشني‌ به‌ شما بدهد. بيشتر آدم‌ها در جواب‌ چنين‌ سوال‌هايي‌ مي‌گويند «نمي‌دانم‌»، يا « تا حالا به‌ آن‌ فكر نكرده‌ام‌.» اين‌ كاملا طبيعي‌ است‌. چرا كه‌ بسياري‌ از ما هنوز شخصيت‌ خود را نمي‌شناسيم‌ و اصطلاحا حتي‌ با خودمان‌ هم‌ تعارف‌ داريم‌. ما حتي‌ به‌ اين‌ مساله‌ فكر هم‌ نمي‌كنيم‌ كه‌ ما شخصيت‌ منحصر به‌ فردي‌ داريم‌ و هم‌ ديگران‌ و هم‌ «خود ما» بايد به‌ آن‌ احترام‌ بگذاريم‌.
شخصيت‌ آدم‌ها تقريبا شبيه‌ دست‌ راست‌ يا دست‌ چپ‌ بودن‌ آنهاست‌. وقتي‌ كودكي‌ به‌ دنيا مي‌آيد، ساختمان‌ ژنتيكي‌اش‌ تعيين‌ مي‌كند كه‌ او با دست‌ راست‌ بنويسد يا با دست‌ چپ‌. دقيقا به‌ همين‌ صورت‌ شخصيت‌ آدم‌ها هم‌ از بدو تولد آنها رقم‌ مي‌خورد. تربيت‌ و محيط‌، شخصيت‌ كودك‌ را كمي‌ تغيير مي‌دهد. افراد نيز معمولا خود را در گذر سال‌ها در معرض‌ آزمايش‌ مي‌گذارند تا ببينند با كدام‌ ويژگي‌هاي‌ شخصيتي‌ راحت‌ترند. اين‌ فرايند كه‌ معمولا تا سن‌ چهل‌ سالگي‌ طول‌ مي‌كشد به‌ فرايند «جستجو به‌ دنبال‌ خود» مشهور است‌. آدم‌ها وقتي‌ از مرز ميانسالي‌ رد مي‌شوند ديگر تحولات‌ شخصيتي‌ را تجربه‌ نمي‌كنند و تا پايان‌ عمر، اخلاق‌شان‌ ؤابت‌ مي‌ماند. شايد براي‌ همين‌ است‌ كه‌ مي‌گويند پيرمردها نسبت‌ به‌ تحولات‌ دنياي‌ بيرون‌ انعطاف‌ كمي‌ دارند. كمتر پيش‌ مي‌آيد مردي‌ كه‌ تا پنجاه‌ سالگي‌ پول‌ خود را جمع‌ كرده‌، ناگهان‌ تصميم‌ بگيرد جهانگرد شود و با ؤروت‌ خود به‌ مسافرت‌ برود. او تا پايان‌ عمر هم‌ پول‌هايش‌ را جمع‌ خواهد كرد.
از سوي‌ ديگر ممكن‌ است‌ آدم‌ها در مكان‌ها و شرايط‌ مختلف‌، شخصيت‌هاي‌ متفاوتي‌ به‌ خود بگيرند. مثلا يك‌ بچه‌ برون‌گرا و شلوغ‌ معمولا در كلاس‌ درس‌ شخصيتي‌ آرام‌ و سربه‌زير نشان‌ مي‌دهد، يا يك‌ مدير درون‌گرا در شركت‌ خود ممكن‌ است‌ چهره‌ يك‌ آدم‌ خوش‌مشرب‌ و جمع‌گرا را به‌ خود بگيرد.
تغيير شخصيتي‌ ممكن‌ است‌ در لايه‌هاي‌ دروني‌تر هم‌ خودنمايي‌ كند. مثلا دو دوست‌ كه‌ مي‌خواهند با هم‌ به‌ مسافرت‌ بروند معمولا تحت‌ تاؤير شخصيت‌ يكديگر قرار مي‌گيرند و خود را با هم‌ تطبيق‌ مي‌دهند. اين‌ تغيير موقت‌ ممكن‌ است‌ موجب‌ شود آنها لايه‌هايي‌ ناشناخته‌ از درون‌ خود را كشف‌ كنند و بقيه‌ عمر آن‌ را خط‌ مشي‌ زندگي‌ خود قرار دهند. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يكي‌ از اين‌ دو همسفر، شخصيتي‌ برنامه‌ريز و حسابگر داشته‌ باشد. او از يك‌ هفته‌ پيش‌ همه‌ مسير مسافرت‌ را روي‌ نقشه‌ علامت‌گذاري‌ كرده‌ و مي‌داند شب‌ها بايد در كدام‌ هتل‌ اقامت‌ كنند يا در كدام‌ رستوران‌ غذا بخورند. اما همسفر ديگر ممكن‌ است‌ آدمي‌ بي‌مبالات‌ باشدأ از آن‌ دست‌ آدم‌هايي‌ كه‌ لباس‌هايش‌ را يك‌ ساعت‌ قبل‌ از سفر در ساكي‌ انداخته‌ و اصلا برايش‌ مهم‌ نيست‌ در اين‌ سفر چه‌ اتفاق‌هايي‌ برايش‌ خواهد افتاد. او معتقد است‌ هر چه‌ پيش‌ آيد، خوش‌ آيد.
حال‌ همسفري‌ اين‌ دو شخا مي‌تواند زندگي‌ هر كدام‌ از آنها را دچار تحولي‌ اساسي‌ كند. شخا برنامه‌ريز شايد بتدريج‌ متوجه‌ شود كه‌ زيادي‌ مسائل‌ را سخت‌ مي‌گيرد و شخا بي‌مبالات‌ ممكن‌ است‌ در پايان‌ سفر به‌ اين‌ نتيجه‌ برسد كه‌ با كمي‌ نظم‌، مي‌تواند بيشتر از زندگي‌ لذت‌ ببرد. تغيير مسير زندگي‌ ممكن‌ است‌ خيلي‌ راحت‌ و سريع‌ اتفاق‌ بيفتد. اما از سوي‌ ديگر اين‌ خطر هم‌ وجود دارد كه‌ فرد بر سر يك‌ دو راهي‌ قرار بگيرد كه‌ نتواند از ميان‌ آنها يكي‌ را برگزيند. دراين‌ مواقع‌ مي‌گوييم‌ فرد دچار «بحران‌ هويت‌» شده‌ است‌.
بحران‌ شخصيتي‌ هنگامي‌ به‌ وجود مي‌آيد كه‌ آدم‌ها از ويژگي‌هاي‌ غالب‌ شخصيتي‌ خود خسته‌ مي‌شوند و آنها را تكرار مي‌يابند، اما از سوي‌ ديگر توانايي‌ تغيير شخصيت‌ خود را هم‌ ندارند. مثلا يك‌ آدم‌ درون‌گرا كه‌ هميشه‌ با اتوبوس‌ سر كار خود مي‌رفته‌، ممكن‌ است‌ يك‌ بار بطور اتفاقي‌ به‌ اسكي‌ برود و حسرت‌ بخورد چرا زودتر اين‌ دنياي‌ مهيج‌ را تجربه‌ نكرده‌ است‌. چنين‌ آدمي‌ وقتي‌ به‌ خانه‌ برمي‌گردد مدام‌ به‌ خود لعنت‌ مي‌فرستد، زندگي‌ يكنواخت‌ خود را زير سوال‌ مي‌برد و آرزو مي‌كند اي‌ كاش‌ دوستانش‌ به‌ جاي‌ حرف‌ زدن‌ درباره‌ موضوعات‌ فلسفي‌ و سياسي‌، كمي‌ هم‌ اهل‌ تفريح‌هاي‌ جوانانه‌ بودند. او ممكن‌ است‌ مدل‌ موهايش‌ را تغيير دهد يا دوستان‌ جديدي‌ براي‌ خود انتخاب‌ كند، اما كارها نه‌ تنها بحران‌ شخصيتي‌ او را حل‌ نمي‌كند، بلكه‌ آن‌ را حادتر نيز مي‌كند. او زبان‌ دوستان‌ جديدش‌ را درك‌ نمي‌كند، شوخي‌هاي‌ آنها در نگاهش‌ بي‌ادبانه‌ جلوه‌ مي‌كنند و موسيقي‌هايي‌ كه‌ آنها گوش‌ مي‌دهند براي‌ او سرسام‌آور است‌. بحران‌ شخصيتي‌ معمولا با بازگشت‌ شخا به‌ زندگي‌ اول‌ يا حل‌ شدن‌ او در زندگي‌ دوم‌ تمام‌ مي‌شود. اما اين‌ امكان‌ هم‌ وجود دارد كه‌ فرد هميشه‌ در اين‌ برزخ‌ باقي‌ بماند و از زندگي‌ خود عذاب‌ ببرد.

آنچه‌ در زير مي‌آيد توضيحي‌ كوتاه‌ بر شانزده‌ نوع‌ تيپ‌ شخصيتي‌ است‌ و توضيح‌ اينكه‌ هر كدام‌ از آنها بهتر است‌ جذب‌ چه‌ حرفه‌يي‌ شوند. با مرور گذراي‌ آنها شايد بهتر بتوانيد به‌ تفاوت‌ شخصيتي‌ آدم‌ها پي‌ببريد و بيشتر به‌ اختلاف‌هاي‌ ميان‌ آدم‌ها احترام‌ بگذاريد.

1( ذهن‌ برتر: آنها ترجيح‌ مي‌دهند تنها كار كنند، چون‌ تحمل‌ هيچ‌ اشتباهي‌ را ندارند و خود را كامل‌ و بدون‌ نقا مي‌دانند. هميشه‌ مسائل‌ عملي‌ را بر ارزش‌هاي‌ ذهني‌ ترجيح‌ مي‌دهند. هميشه‌ اهدافي‌ در ذهن‌ دارند و با جمع‌ آوري‌ اطلاعات‌ پراكنده‌، آينده‌ را پيش‌ چشم‌ ترسيم‌ مي‌كنند. آنها معدودترين‌ و كمياب‌ترين‌ تيپ‌ شخصيتي‌ در جهان‌ هستند. وقتي‌ تصميم‌ به‌ انجام‌ كاري‌ مي‌گيرند به‌ ندرت‌ تغييري‌ در نيت‌ خود مي‌دهند. در مواقع‌ استرس‌ معمولا به‌ كارهاي‌ فيزيكي‌ و عيني‌ نظير خوردن‌ و خريد كردن‌ و تماشاي‌ تلويزيون‌ رو مي‌آورند. حس‌ طنز خوبي‌ دارند. بهتر است‌ جذب‌ علوم‌ و شغل‌هاي‌ فني‌ شوند.

2( مشاور: او به‌ دنبال‌ معناي‌ زندگي‌ خود است‌ و مدام‌ مي‌كوشد بينش‌ خود از دنياي‌ اطراف‌ را تقويت‌ كند. او زندگي‌ خود را وقف‌ ديگران‌ كرده‌ است‌. ممكن‌ است‌ سه‌ ساعت‌ از وقت‌ با ارزش‌ خود را به‌ گپ‌ زدن‌ با يك‌ نفر اختصاص‌ دهد تا طرف‌ مقابل‌، قابليت‌هاي‌ دروني‌ خود را كشف‌ كند. خود را مودب‌، صلح‌طلب‌ و محتاط‌ جلوه‌ مي‌دهد. براي‌ ديگران‌ شناخت‌ شخصيت‌ دروني‌ او بسيار دشوار است‌ اما او پيچيده‌ ترين‌ روابط‌ زندگي‌ را براحتي‌ درك‌ مي‌كند. وقتي‌ دچار استرس‌ مي‌شود، بايد به‌ چيزهاي‌ اطراف‌ خود سر و سامان‌ بدهد، حتي‌ اگر آن‌ چيز كابينت‌ آشپزخانه‌اش‌ باشد. تعداد دوستانش‌ كم‌ است‌، اما با آنها خيلي‌ نزديك‌ و صميمي‌ است‌.

3( بازوي‌ اجرايي‌: آنها عاشق‌ آدم‌ها، تفريح‌ و دنياي‌ اطراف‌شان‌ هستند. به‌ كارهاي‌ «يدي‌» تمايل‌ بيشتري‌ دارند و معمولا كتاب‌ خواندن‌ و درس‌ خواندن‌ را چندان‌ جدي‌ نمي‌گيرند. اجتماعي‌ و بانشاط‌ هستند وديگران‌ را هم‌ به‌ نشاط‌ مي‌آورند. ممكن‌ است‌ به‌ تعهدات‌ خود عمل‌ نكنند، چون‌ بيشتر وقت‌شان‌ را به‌ تفريح‌ مي‌گذرانند. آنها اصلا براي‌ قانون‌ها احترام‌ قايل‌ نيستند و زندگي‌شان‌ از روال‌ منظمي‌ پيروي‌ نمي‌كند. معمولا آدم‌ها جذب‌ شخصيت‌ آنها مي‌شوند. آدم‌هاي‌ اطراف‌شان‌ را بخوبي‌ تحت‌ نظر دارند و احتياجات‌ آنها را مي‌دانند. در زمان‌ حال‌ زندگي‌ مي‌كنند و نتايج‌ كارهاي‌شان‌ را به‌ فراموشي‌ مي‌سپارند.

4( حامي‌: آدم‌هاي‌ گرم‌ و مهرباني‌ كه‌ به‌ سنت‌ها احترام‌ مي‌گذارند. تعهد و نظمي‌ كه‌ آنها در انجام‌ كارها از خود نشان‌ مي‌دهند، در هيچ‌ گروه‌ ديگري‌ ديده‌ نمي‌شود. وفاداري‌ آنها زبانزد همه‌ است‌. با تغييرات‌ بنيادين‌ مخالفند. آنها به‌ آدم‌هاي‌ ديگر كمك‌ مي‌كنند و به‌ حريم‌ خصوصي‌ ديگران‌ احترام‌ مي‌گذارند. زنان‌ بيشترين‌ افراد اين‌ گروه‌ را تشكيل‌ مي‌دهند. آنها دوستدار مناسبت‌هاي‌ اجتماعي‌ نظير اعياد هستند و براي‌ برپايي‌ آنها هر كاري‌ مي‌كنند. از درگيري‌ با ديگران‌ اجتناب‌ مي‌كنند اما خيلي‌ وقت‌ها هم‌ از بيان‌ عقايد عجيب‌ خود ابايي‌ ندارند. معمولا خاطرات‌ زيادي‌ از زندگي‌شان‌ در خاطر دارند تا براي‌ ديگران‌ تعريف‌ كنند و به‌ كمك‌ آنها ادعاي‌ خود را ؤابت‌ نمايند. بهتر است‌ مشاغلي‌ انتخاب‌ كنند كه‌ در آن‌ با ديگران‌ ارتباط‌ رو در رو داشته‌ باشند.

5( خلاق‌: آنها پر انرژي‌ و نوآور هستند و الهام‌بخش‌ همه‌ اطرافيان‌شان‌ به‌ حساب‌ مي‌آيند. از كار كردن‌ در محيط‌هاي‌ منعطف‌ و مفرح‌ لذت‌ مي‌برند. معمولا اجتماعي‌ و خوش‌ برخورد هستند. با همه‌ خلاقيت‌شان‌ اصلا بطور منطقي‌ فكر نمي‌كنند. مغز آنها انباشته‌ از ايده‌هاي‌ نو و پراكنده‌ است‌ كه‌ بسياري‌شان‌ به‌ كار هيچ‌ كس‌ حتي‌ خودشان‌ هم‌ نمي‌آيد. دلشان‌ به‌ حال‌ همه‌ مي‌سوزد، اما نمي‌توانند براي‌ آنها كاري‌ كنند. آنها به‌ همه‌ اطرافيان‌شان‌ كمك‌ مي‌كنند و از آنها هم‌ توقع‌ چنين‌ كاري‌ را دارند. همه‌ انرژي‌ خود را روي‌ پروژه‌هاي‌ جديد مي‌گذارند. آنها در مواقع‌ استرس‌ عصبي‌ مي‌شوند و تمركز خود را از دست‌ مي‌دهند. چنين‌ شخصيتي‌ خيلي‌ راحت‌ ممكن‌ است‌ درگير مسائل‌ پيش‌ پا افتاده‌ شود.

6( راهبر: آنها مديراني‌ بالقوه‌ هستند. همه‌ چيز را از بالا نگاه‌ مي‌كنند و براي‌ هر كار، استراتژي‌ خاصي‌ مي‌ريزند. خود را مستقل‌ و منطقي‌ جلوه‌ مي‌دهند. معمولا نيازهاي‌ عاطفي‌ مردم‌ را ناديده‌ مي‌گيرند. آنها بسرعت‌ نقطه‌ ضعف‌ يك‌ سازمان‌ را شناسايي‌ و رفع‌ مي‌كنند. دوست‌ دارند كارها را در مقياس‌ كلان‌ رفع‌ و رجوع‌ كنند و معمولا كارهاي‌ جزيي‌ را به‌ ديگران‌ واگذار مي‌كنند. از شغل‌ خود راضي‌اند و از آن‌ لذت‌ مي‌برند. آنها ممكن‌ است‌ چالش‌انگيزترين‌ مسائل‌ را مطرح‌ كنند تا فقط‌ بحث‌ راه‌ بيندازند و خودنمايي‌ كنند. در شرايطي‌ كه‌ نتوانند قدرت‌ خود را به‌ كار گيرند، عصبي‌ و پرخاشگر مي‌شوند. معمولا زندگي‌ شخصي‌شان‌ را فداي‌ كارشان‌ مي‌كنند.

7( متفكر بزرگ‌: او معمولا با صداي‌ بلند حرف‌ مي‌زند و از كارهاي‌ روزمره‌ خيلي‌ زود خسته‌ مي‌شود. هميشه‌ به‌ دنبال‌ فرصت‌هاي‌ جديد مي‌گردد و از دست‌ و پنجه‌ نرم‌ كردن‌ با مشكلات‌ لذت‌ مي‌برد. فكر مي‌كند خودش‌ براي‌ خودش‌ كافي‌ است‌ و كمتر به‌ ديگران‌ وابستگي‌ نشان‌ مي‌دهد. ممكن‌ است‌ به‌ او شغل‌ پر در آمدي‌ پيشنهاد شود و او بعد از يك‌ هفته‌ بخاطر يكنواخت‌ بودن‌ كار، از آن‌ استعفا دهد. معمولا خيلي‌ صريح‌ و رك‌ است‌ و از اينكه‌ ديگران‌ را بيازارد، ابايي‌ ندارد.

8( ناظر: آنها به‌ زندگي‌ خود در خانه‌ و در محل‌ كار نظم‌ عجيبي‌ مي‌بخشند و ديگران‌ را هم‌ مجبور مي‌كنند به‌ اين‌ نظم‌ احترام‌ بگذارند. رسيدن‌ به‌ هدف‌ براي‌ آنها مهمترين‌ چيز است‌. ممكن‌ است‌ كساني‌ كه‌ از اصول‌ آنها پيروي‌ نمي‌كنند را براحتي‌ بيازارند. مدام‌ در حال‌ نقشه‌ ريختن‌ وبرنامه‌ريزي‌ هستند. از بي‌نظمي‌ و هرج‌ و مرج‌ بيشتر از هر چيز ديگر در جهان‌ نفرت‌ دارند. دوست‌ دارند جذب‌ مشاغلي‌ شوند كه‌ در آنها محدوده‌ كاري‌ هر كس‌ دقيقا تعيين‌ شده‌ باشد. وقتي‌ عصبي‌ مي‌شوند حرف‌ هيچ‌ كس‌ را جز خود قبول‌ ندارند. معمولا به‌ مشاغل‌ مديريتي‌ روي‌ مي‌آورند و ترجيح‌ مي‌دهند با آدم‌هايي‌ نظير خود رفت‌ و آمد كنند.

9( آرمان‌گرا: آنها جهان‌ را تنها بر اساس‌ ارزش‌هاي‌ دروني‌ خود معنا مي‌كنند. تمركز اصلي‌شان‌ بر رشد شخصيت‌ خود و سعادتمند كردن‌ ديگران‌ است‌. خود را بخشنده‌ و آرام‌ جلوه‌ مي‌دهند، اما گاه‌ به‌ حد غيرقابل‌ تحملي‌ لجوج‌ مي‌شوند. هدف‌ اصلي‌ آنها در زندگي‌ اين‌ است‌ كه‌ جهان‌ را تبديل‌ به‌ جاي‌ بهتري‌ براي‌ زيستن‌ كنند. تمايلات‌ گياهخواري‌ دارند. از بحث‌ كردن‌ درباره‌ موضوعات‌ مختلف‌ و متنوع‌ لذت‌ مي‌برند. معمولا منعطف‌ هستند و دنيا را سخت‌ نمي‌گيرند. طبعي‌ آرام‌ دارند. وقتي‌ دچار استرس‌ مي‌شوند هم‌ ايمان‌شان‌ را به‌ خود از دست‌ مي‌دهند و هم‌ ديگران‌ را به‌ باد انتقاد مي‌گيرند. از آنها به‌ دروغ‌ تعريف‌ نكنيد. آنها خنده‌هاي‌ دروغين‌ شما را براحتي‌ تشخيا مي‌دهند.

10( ميانجي‌: آدم‌هاي‌ شادابي‌ كه‌ معمولا نيازهاي‌ ديگران‌ را برتر از نيازهاي‌ خود مي‌دانند و براي‌ برآورده‌ ساختن‌ آنها تلاش‌ مي‌كنند. هميشه‌ آدم‌ها را گرد هم‌ مي‌آورند و سعي‌ مي‌كنند گروه‌ تشكيل‌ دهند. خود را باهوش‌ و حساس‌ جلوه‌ مي‌دهند. مي‌خواهند همه‌ شبيه‌ هم‌ باشند و با هم‌ هماهنگي‌ داشته‌ باشند. برون‌گرا هستند، اما احساسات‌ آنها را هم‌ نمي‌توان‌ دست‌ كم‌ گرفت‌. كمتر پيش‌ مي‌آيد كه‌ محيط‌ كاري‌ خود را تغيير دهند. عاشق‌ زندگي‌ شلوغ‌ و پرماجرا هستند.

11( مصمم‌: آنها مخترع‌هاي‌ ذاتي‌ هستند. به‌ زندگي‌ عشق‌ مي‌ورزند و آماده‌اند براي‌ هر مساله‌يي‌ راه‌ حلي‌ ارايه‌ دهند تا چرخ‌ها از حركت‌ باز نايستند. هميشه‌ گوش‌ به‌ زنگ‌ هستند تا مشكلات‌ را شناسايي‌ و رفع‌ كنند. اگر تصميمي‌ بگيرند، تا آن‌ را عملي‌ نكرده‌اند، دست‌ از تلاش‌ نمي‌كشند. فعال‌ و منعطف‌ هستند، اما قوانين‌ دست‌ و پا گير ممكن‌ است‌ آنها را عصبي‌ كند. چشم‌ بسته‌ خود را درون‌ هر نوع‌ موقعيتي‌ پرتاب‌ مي‌كنند. ديگران‌ هميشه‌ شيفته‌ رفتار مصمم‌ و پرنشاط‌ آنها هستند. معمولا تمايلي‌ به‌ خواندن‌ شعر ندارند.

12( واقع‌ گرا:آنها كارمندان‌ منظمي‌ هستند كه‌ هميشه‌ كارهايشان‌ را سر موقع‌ تحويل‌ مي‌دهند. به‌ قوانين‌ باور دارند و به‌ آنها احترام‌ مي‌گذارند. خود را ؤابت‌ و استوار نشان‌ مي‌دهند. ممكن‌ است‌ در نگاه‌ بيروني‌ بيش‌ از حد سخت‌گير و منطقي‌ به‌ نظر برسند، اما آنها اهميتي‌ نمي‌دهند كه‌ ديگران‌ درباره‌ آنها چه‌ فكري‌ كنند. صادق‌ و راستگو هستند و از ديگران‌ نيز چنين‌ توقعي‌ دارند. معمولا بدبين‌ هستند و بدترين‌ پيش‌بيني‌هاي‌ ممكن‌ را از شرايط‌ ارايه‌ مي‌دهند. عقايد و تجربه‌هاي‌ شخصي‌شان‌ را تنها با دوستان‌ صميمي‌شان‌ در ميان‌ مي‌گذارند. جذب‌ مشاغلي‌ مي‌شوند كه‌ تصميم‌گيري‌ در آن‌ وابسته‌ به‌ معيارهاي‌ علمي‌ است‌، نه‌ سليقه‌ شخصي‌.

13( مربي‌: آنها براي‌ آدم‌هاي‌ بزرگ‌ احترام‌ زيادي‌ قايل‌اند. خود را آرام‌، آگاه‌ و بالغ‌ جلوه‌ مي‌دهند. ممكن‌ است‌ دست‌ به‌ تصميماتي‌ بزنند كه‌ به‌ ديگران‌ آسيب‌ برساند. ترجيح‌ مي‌دهند كارهايي‌ داشته‌ باشند كه‌ هر روز آن‌ مثل‌ روز قبل‌ باشد. آنها جزيياتي‌ كه‌ برايشان‌ مهم‌ است‌ نظير تاريخ‌ تولد يا سالگرد ازدواج‌ دوستان‌شان‌ را خوب‌ به‌ خاطر مي‌سپارند. به‌ احساسات‌ ديگران‌ احترام‌ مي‌گذارند. معمولا جذب‌ شغل‌هايي‌ مي‌شوند كه‌ بتوانند به‌ ديگران‌ كمك‌ كنند.

14( برنامه‌ريز: آنها ساكت‌ و كنجكاو هستند. زياد زندگي‌ را سخت‌ نمي‌گيرند و معمولا ذهنيتي‌ منطقي‌ و عيني‌ دارند. هنگامي‌ كه‌ با مشكلي‌ مواجه‌ مي‌شوند ابتدا سعي‌ مي‌كنند علت‌ آن‌ را پيدا كنند و بعد آن‌ را حل‌ كنند. فرديت‌گرا هستند. ممكن‌ است‌ حواس‌ پرت‌ باشند و ساده‌ترين‌ چيزهاي‌ روزمره‌ نظير پرداخت‌ صورت‌حساب‌ رستوران‌ يا فيش‌ تلفن‌ و برق‌ را فراموش‌ كنند. بيشتر كساني‌ كه‌ از شغل‌ خود ناراضي‌ هستند در اين‌ گروه‌ قرار مي‌گيرند. آنها از فكر كردن‌ به‌ مسائل‌ ذهني‌ و انتزاعي‌ لذت‌ مي‌برند. در موقع‌ استرس‌ ممكن‌ است‌ كنترل‌ خود را از دست‌ بدهند و داد و فرياد راه‌ بيندازند. دوست‌دارند جذب‌ مشاغلي‌ شوند كه‌ در آن‌ به‌ تخصصي‌ خاص‌ نياز است‌.

15( صلح‌ طلب‌: آنها بشدت‌ احساسي‌ هستند و براي‌ آزادي‌هاي‌ فردي‌ خود ارزش‌ قايلند. برايشان‌ مهم‌ است‌ كه‌ ديگران‌ چه‌ احساسي‌ دارند. ديگران‌ معمولا سكوت‌ آنها را حمل‌ بر ناتواني‌شان‌ مي‌كنند، در حالي‌كه‌ اينطور نيست‌. آنها نسبت‌ به‌ آنچه‌ اطراف‌شان‌ اتفاق‌ مي‌افتد حساس‌ هستند و مي‌كوشند به‌ ديگران‌ كمك‌ كنند. به‌ حيوانات‌ توجه‌ خاصي‌ دارند و با آنها مهربان‌ هستند. به‌ روابط‌ دوستانه‌ و صميمي‌ احترام‌ مي‌گذارند اما مدت‌ها طول‌ مي‌كشد كه‌ كسي‌ بتواند آنها را بشناسد و با آنها صميمي‌ شود. از خواندن‌ كتاب‌هاي‌ تاريخي‌ متنفرند. اگر مشكلي‌ پيش‌ بيايد معمولا خودشان‌ را ملامت‌ مي‌كنند و كسي‌ را جز خود مقصر نمي‌دانند. جذب‌ مشاغلي‌ مي‌شوند كه‌ در آن‌ مي‌توان‌ به‌ ديگران‌ فايده‌ رساند.

16( حلال‌ مشكلات‌: آنها سوپرمن‌هايي‌ هستند كه‌ خود را به‌ دل‌ مشكلات‌ مي‌اندازند تا آنها را حل‌ كنند. شخصيتي‌ درون‌گرا دارند و به‌ جاي‌ احساسات‌، بيشتر روي‌ فكرشان‌ متمركزند. آنها با توجه‌ به‌ وقايع‌ موجود دست‌ به‌ تصميم‌ مي‌زنند و كاري‌ به‌ دنياهاي‌ ذهني‌ و خيالي‌ ندارند. مي‌توانند حجم‌ انبوهي‌ از اطلاعات‌ را بسرعت‌ تجزيه‌ و تحليل‌ كنند. اگر يك‌ ساعت‌ پيش‌ روي‌ آنها بگذاريد، براحتي‌ طرز كار آن‌ را مي‌فهمند. آنها مشكلات‌ را بدون‌ سر و صدا حل‌ مي‌كنند و به‌ هيچ‌ وجه‌ نمي‌خواهند خود را قهرمان‌ جلوه‌ دهند. معمولا تحمل‌ يك‌ شغل‌ ؤابت‌ را ندارند و خيلي‌ زود از سمت‌هاي‌ خود استعفا مي‌دهند. تمايل‌ آنها به‌ ريسك‌ كردن‌ بسيار زياد است‌. در مواقع‌ استرس‌ ممكن‌ است‌ گريه‌ سر دهند. شناخت‌ آنها بسيار سخت‌ است‌ چون‌ هيچ‌ چيز از خود بروز نمي‌دهند.

در پايان‌ بايد بگويم‌ نظريه‌ انواع‌ شخصيتي‌ اگر چه‌ بسيار مشهور است‌، اما مورد تاييد همه‌ روانشناسان‌ نيست‌. برخي‌ روانشناس‌ها معتقدند طبقه‌بندي‌ آدم‌ها در گروه‌هاي‌ مختلف‌ به‌ آنها اين‌ بهانه‌ را مي‌دهد كه‌ از زير خيلي‌ كارها شانه‌ خالي‌ كنند يا مسير زندگي‌ شان‌ را به‌ بيراهه‌ اندازند. مثلا اگر به‌ آدم‌ درون‌گرايي‌ بگوييد لذت‌ بردن‌ او از خواب‌ كاملا طبيعي‌ است‌، هيچ‌ بعيد نيست‌ همه‌ عمر خود را روي‌ تخت‌ خواب‌ به‌ رويابافي‌ بگذراند. از سوي‌ ديگر نوع‌ شخصيتي‌ يك‌ نفر به‌ معناي‌ همه‌ چيز او نيست‌. دو نفر با خصوصيات‌ مشترك‌ شخصيتي‌ ممكن‌ است‌ در شرايط‌ يكسان‌ رفتار متفاوتي‌ از خود نشان دهند.

منبع:روزنامه اعتماد ;)

Babak_King
16-02-2006, 22:49
جان كورن ول
ترجمه: على ملائكه

عشق يكى از موضوعات مورد توجه دانشمندان در سال هاى اخير بوده به خصوص عشق ميان مرد و زن يا عشق رمانتيك _ به عنوان پديده اى عميقا فيزيكى _ هدف كنكاش هاى علمى قرار گرفته است. در عشق رمانتيك سلول هاى عصبى، هورمون ها، مغز و فشار خون، قلب و معده در حالتى از شوريدگى قرار مى گيرند. جالينوس پزشك مشهور يونانى در قرن دوم ميلادى اصرار داشت كه عاشق شدن موضوعى مربوط به اخلاط چهارگانه بدن است، به عبارت ديگر هنگامى كه تعادل صفرا و سودا و بلغم و خون به هم مى خورند. اين نظريه اخلاط اربعه تا قرن نوزدهم دوام آورد و در اين هنگام بود كه با نظريه هاى جديد در مورد زيست شناسى سلولى جايگزين شد. اما با اين وجود متخصصان نوين فيزيولوژى (كاركردشناسى) بدن نيز عشق رمانتيك را ناشى از مواد شيميايى طبيعى قدرتمندى در بدن مى دانند. ماده شيميايى كه به خصوص مورد تحقيق قرار گرفته است مولكولى به نام فنيل اتيلامين (PEA) است. فنيل اتيلامين نوعى آمفتامين طبيعى است كه باعث تركيب مغز و دستگاه عصبى مركزى مى شود. PEA تجربه سرخوشى، تنفس سريع، افزايش ضربان قلب، گشادى مردمك، آزادى ترشحات بودار از پوست - كه مى تواند طرف مقابل را اغوا كند _ را ايجاد مى كند. نقطه اصلى اين تحولات در مغز است. بخش هاى مختلف مغز نقش هاى مختلفى ايفا مى كنند. قشر خارجى مغز يا كورتكس كه در مراحل متاخر تكامل به وجود آمده است، به تفكر منطقى و هوش مربوط است. مغز ميانى يا دستگاه ليمبيك عواطف ما را كنترل مى كند. در محل اتصال نخاع به مغز يا بصل النخاع نيز يك هسته درونى (هسته دم دار) وجود دارد كه رفتارهاى غريزى بدوى تر مثل تعيين قلمرو، جفت گيرى و جست وجو براى پاداش را تحت تسلط دارد و آن را با توجه به اينكه در مراحل ابتدايى تر تكامل به وجود آمده «مغز خزندگان» هم مى نامند.
هنگامى كه دو پژوهشگر يكى سميرزكى انگليسى متخصص عصب شناسى و روان شناس و انسان شناس آمريكايى هلن فيشر از تصويربردارى با تشديد مغناطيسى (MRI) براى كاوش اساس عصبى عشق استفاده كردند، متوجه شدند مغزهاى داوطلبان مورد بررسى آنها كه در آن هنگام دوره اى از عاشق شدن را مى گذراندند دقيقا در همين «هسته دم دار» فعال است. تصور بر اين است اين هسته يا به اصطلاح «مغز خزندگان» از لحاظ تكاملى در شصت و پنج ميليون سال پيش به وجود آمده باشد. هرچه آزمودنى ها مشتاق تر بودند اين هسته در آنها فعال تر بود.
هسته دم دار مستقيما به دستگاه ليمبيك اتصال دارد. در جريان عشق رمانتيك موسيقى ملايم عقل ناشى از كورتكس مغز در ميان هياهوى طبل نوازى هسته دم دار و دستگاه ليمبيك گم مى شود و آبشارى از آزادى ماده PEA در مغز به وجود مى آيد. در همان زمان ميزان آدرنالين هم افزايش مى يابد و آزاد شدن ماده شيميايى ديگرى به نام دوپامين را باعث مى شود. دوپامين باعث افزايش توجه هدفمند، بنيه و انرژى فرد كه همه آنها بر گرفتن پاداش متمركزند مى شود. در همان حالى كه اين مواد شيميايى قدرتمند مسيرهاى عصبى را تهييج مى كنند، باعث مهار يك واسطه شيميايى عصبى به نام سروتونين مى شوند.
سروتونين باعث كنترل اعمال تكانه اى، رفتارهاى وسواسى و اشتياق هاى شديد مى شود، اين پيام رسان عصبى در به وجود آمدن احساس قدرت براى عمل كردن و احساس تسلط بر امور به ما كمك مى كند. افت ميزان سروتونين در مغز در ايجاد اختلالاتى مثل حملات وحشت زدگى، اضطراب افسردگى و رفتارهاى شيدايى (مانى) دخالت دارد. در سال هاى اخير براى درمان بيماران مبتلا به اختلال وسواس فكرى و عملى _ مثلا آنهايى كه مرتبا بى اراده دست هايشان را مى شويند يا مبتلا به پرخورى عصبى هستند _ داروى فلوكستين (پروزاك) تجويز مى شود؛ اين دارو، سروتونين كاهش يافته در محل اتصال سلول هاى عصبى (سيناپس ها) را افزايش مى دهد. امروزه دانشمندان مى گويند دواى درد عشق يا شفادهنده مريضان عشق هم تجويز مقدار مناسبى فلوكستين يا پروزاك است! اما هنگامى كه به درد عشق مبتلاييم، به حسادت عشقى مبتلا مى شويم يا زندگى زناشويى مان در هم مى ريزد از لحاظ شيميايى چه اتفاقى در مغز رخ مى دهد؟ عاشق به مواجهه مداوم با معشوق نيازمند است تا هيجانات ناشى از سيلاب فنيل اتيلامين در مغزش را اطفا كند. هر مانعى در راه اين مواجهه، تنها ميزان رها شدن فنيل اتيلامين را بيشتر كرده و حتى باعث فقدان بيشتر سروتونين در مغز مى شود و به اين ترتيب به اصطلاح آتش عشق را تندتر مى كند. اين تغييرات شيميايى توضيح دهنده علايم عشق است. بالا و پايين رفتن هاى ناگهانى خلق و خو، علايم خارج از كنترل، تسخير شدن با فكر معشوق، دلشوره بى قرارى، ناتوانى در تمركز، بيخوابى و به عبارت ديگر آن آشفتگى مطبوعى كه آن را عاشق شدن مى ناميم. اما اگر عشق فرد با جواب مثبت طرف مقابل روبه رو شود، مرحله دومى به دنبال مى آيد، ارضاى جنسى. در اين مرحله هورمون مردانه يعنى تستوسترون هم در مردان و هم در زنان _ به خصوص در هنگام تخمك گذارى و حتى بعد از يائسگى- نقش مهمى دارد. در هنگام تماس واقعى با معشوق هورمونى به نام اكسى توسين در مغز انسان آتش بازى به راه مى اندازد. به دنبال آن مقادير زيادى مواد شبه افيونى طبيعى به نام اندورفين ها در مغز انسان آزاد مى شود كه پاداش دهنده اى بسيار قوى محسوب مى شود. در هنگام اوج لذت جنسى ميزان اكسى توسين در بدن مرد تا ۵ برابر و در بدن زن حتى بيشتر از آن افزايش مى يابد. اكسى توسين، همراه با هورمون وازوپرسين، كه در خاطرات عاطفى واضح اعم از ديدارى، لمسى، شنيدارى و بويايى دخيل است، تصوير معشوق را در ذهن عاشق تثبيت مى كند و احساسات عميقى نسبت به او به وجود مى آورد. يك قطعه موسيقى، يك رايحه خاص، يك زمزمه عاشقانه و... مى تواند شور و شوق فراوانى را در معشوق برانگيزد. در همه اين موارد ميزان اكسى توسين در بدن اوج مى گيرد و به دنبال آن موج افيون هاى درونى مغز را در برمى گيرد. بنابراين روشن است كه هنگامى رابطه فرد با معشوقش سرد مى شود يا از آن بدتر معشوق را در ميان بازوان ديگرى مى بيند علايم ترك اين افيون هاى درونى ظاهر مى شود. جاى شگفتى نيست كه روانپزشكان ناكامى در عشق را با افسردگى حاد مقايسه كرده اند.
• تفاوت ميان عشق و شهوت
اما شهوت صرف و جدا از عشق چه مشخصاتى دارد؟ شهوت ممكن است به طور مستقل از عشق رمانتيك برانگيخته شود. بديهى است كه شهوت مى تواند همزمان با عشق هم وجود داشته باشد؛ گرچه در مورد بعضى عشاق ارضاى بى بند و بار و غيرمتعهدانه شهوت مى تواند عشق رمانتيك همراه آن را از بين ببرد. اغلب پژوهش ها حاكى از آن است كه شهوت صرف ندرتا به عشق رمانتيك پيشرفت مى كند، به قول هلن فيشرمداربندى مغز در مورد شهوت لزوما آتش عشق را روشن نمى كند. از طرف ديگر عشق رمانتيك، به خصوص پس از تولد فرزندان، مى تواند به مرحله سومى پيشرفت كند: دلبستگى و تعلق. خصوصيتى كه براى يك ازدواج پايدار لازم است. اين دلبستگى عميق تر كه در عشاق بالغ و ديرين شكوفا مى شود، به طور شاخص پس از تولد يك فرزند به وجود مى آيد. با اين حال مثال هاى فراوانى وجود دارد كه يك دلبستگى مادام العمر ميان زوجى بدون فرزند به وجود آمده، درست همان طور كه بسيارى از زوج هاى صاحب فرزند هيچ گاه به اين مرحله دلبستگى عميق مدام نمى رسند.
اما تمام حوادث شيميايى و عصبى برانگيزاننده عشق، يك سئوال از نوع «اول مرغ بود يا تخم مرغ» را به ميان مى آورد: آيا عاشق شدن علت اين تغييرات شيميايى در مغز است يا معلول آن؟ اول مرغ بود يا اول تخم مرغ؟ در مورد اين سئوال توضيحى وجود دارد كه در ابتدا اتولوژيست (كردارشناس حيوانات) كنراد لورنتس، برنده جايزه نوبل به آن پرداخت.
لورنتس در اردك ها پديده اى را مشاهده كرد كه آن را «نقش پذيرى» (imprinting) نام نهاد. لحظه اى بحرانى براى آشيانه سازى يك پرنده وجود دارد، هنگامى كه مغز و دستگاه عصبى مركزى جوجه اردك آماده ايجاد پيوند ميان او و مادرش است. در غياب پرنده مادر جوجه با اولين حيوانى كه ديدار مى كند اين پيوند را برقرار مى كند. مكانيسم نقش پذيرى براى بقا حياتى است چرا كه تصور بر اين است كه ارتباط با يك والد محافظت كننده بقا را تضمين مى كند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

جان باولباى روانشناس از ايده لورنتس استفاده كرد و «نظريه دلبستگى» (attachment Theory) ارائه كرد. كودكى كه نمى تواند با مادرش پيوند عاطفى پيدا كند، از شانس كمترى براى بقا برخوردار است. با توجه به شباهت ميان يك كودك محروم از مادر و يك عاشق ناكام دانشمندان اين پديده «نقش پذيرى» را در مورد عشق افراد بزرگسال هم مطرح كرده اند. عاشق مانند كودكى دلبسته به مادر به چشمان معشوق خيره مى شود و آه مى كشد و اگر رابطه اش را با او از دست دهد مانند كودكى طرد شده، مى گريد و به افسردگى دچار مى شود و حتى ممكن است به خود صدمه بزند. در صورت موفقيت در پيوند ابتدايى ميان عشاق دلبستگى درازمدت در چشم انداز قرار مى گيرد. چنين واقعه اى پس از آنكه عشق رمانتيك سيرش را طى كرد و اتحاد عاشق و معشوق فرزندانى را به بار آورد رخ مى دهد. اما اين مرحله جديد پيش بينى نشده و نامنتظر است چرا كه به طور شاخص ۱۸ ماه تا ۳ سال پس از شروع عشق آبشارهاى فنيل ايتلامين دوپامين و اكسى توسين در مغز فروكش مى كنند و به قول دانشمندان علوم اعصاب ذخيره واسطه هاى عصبى تمام مى شود.


•••
در يك كنفرانس علمى در مورد عشق در آمريكا ۳۰ سال پيش شركت كنندگان بر سر اين تعريف از عشق موافقت كردند: «يك حالت شناختى- عاطفى با مشخصه خيال پردازى اجبارى و وسواسى راجع به پاسخگويى به احساسات عاشقانه به وسيله موضوع عشق.» اين نوع تعريف يقينا مشكل درك عشق بر مبناى زبان علمى را آشكار مى كند. علم چيزهاى بسيار جالبى در مورد عشق را به ما مى گويد. اما براى توصيف كردن دقيق چيستى عشق به طور ذهنى و شخصى و درك اين نكته كه چرا ما خود را دستخوش هيجانات عاشقانه مى كنيم و به اين سفر دردناك و مخاطره آميز دست مى زنيم، بايد به انواع ديگر سخن انسانى رو بياوريم: به شعر، داستان، خاطرات، تجربه زندگى واقعى.

Babak_King
16-02-2006, 22:52
• كوپيدون
كوپيدون رب النوع رومى عشق است و پرطرفدارترين نشانه روز ولنتاين است. در اصل او را به صورت مرد جوانى با تير و كمان نشان مى دادند. اما با گذشت سال ها كوپيدون از مردى خوش قيافه به كودكى خپل بدل شد. به اين دليل كه اعتقاد داشتند كوپيدون پسر ونوس (الهه عشق و زيبايى) و سمبل احساس و عشق آميخته به بازيگوشى بود. تير هاى او نامرئى بودند و قربانيان او (كه ممكن بود خدايان ديگر يا آدم ها باشند) متوجه تير خوردن خودشان نمى شدند تا اينكه به عشق دچار مى شدند. در دوران ملكه ويكتوريا مى خواستند كارى كنند روز ولنتاين براى زن ها و بچه ها مناسب تر شود. بنابراين جوان زيباى رومى به اين بچه تپل تبديل شد. رنگ هاى روز ولنتاين صورتى، قرمز و سفيد هستند كه در اغلب كارت ها و تزئينات به كار مى روند و البته ساير كالاهاى تجارى ولنتاين مثل لباس، حيوانات عروسكى، شمع و غيره هم به همين رنگ ها هستند. قرمز نشانه گرمى و احساس است كه رنگ قلب را تداعى مى كند. سفيد نشانه خلوص است و در بعضى موارد نشان دهنده وفادارى و به معنى وفادارى به عشق در آن دو نفر است. صورتى هم كه تركيبى از قرمز و سفيد است احتمالا نشانه معصوميت است.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

• قلب تير خورده
قلب قرمز يا صورتى كه تيرى به آن خورده رايج ترين شكل و تصوير براى هداياى ولنتاين و شمع، شيرينى، آب نبات، كيك، مجسمه، عروسك و غيره است. قلب نشانه عشق و نيز آسيب پذيرى است. هنگامى كه براى كسى هديه ولنتاين مى فرستيد ممكن است هديه پس فرستاده شود و احساسات شما جريحه دار شود. بنابراين قلب تير خورده نشانه مرگ و آسيب پذيرى عشق هم هست از طرف ديگر، قلب و تير نشانه يكى شدن روح زن و مرد است. در آمريكا ضرب المثلى هست كه مى گويد: «احساساتش را زود بروز مى دهد» (Wearing your heart on Your Sleeve) اين ضرب المثل از زمانى به يادگار مانده كه در اوايل قرن نوزدهم آمريكايى ها و انگليسى هاى جوان كاغذى را با نام همسرشان به دور آستينشان مى بستند. معلوم نيست آنها اين كار را چرا و در چه موقعى انجام مى دادند اما اين ضرب المثل از آنجا به وجود آمد. امروز انجمن قلب آمريكا شعار «يك قلب را نجات دهيد» را با فعاليت ضد سيگار در هفته ولنتاين دنبال مى كند تا كودكان را در مدرسه از خطرات سيگار آگاه كند.

• مرغ عشق
در گذشته عقيده داشتند پرندگان جفت خود را در ۱۴ فوريه انتخاب مى كنند. از آنجا كه قو به دليل آنكه جفتى براى تمام عمر انتخاب مى كند براى ايزد بانوى رومى، ونوس مقدس بود و آن را به عنوان نماينده پرندگان انتخاب كردند. صداى قو هم به پرنده عشق معروف شده است. حضرت نوح هم قو را به عنوان پيام رسان خود انتخاب كرد. در گفته هاى حضرت سليمان هم كلمه «لاك پشت» [Turtle] در حقيقت «قمرى» [Turtledove] اشاره دارد. قمرى در آسيا و اروپا زياد است اما در آمريكاى شمالى پيدا نمى شود. از آنجا كه تمام قوها از خانواده كبوتر هستند جفتى براى تمام عمر انتخاب مى كنند و نر و ماده هر دو در مراقبت از جوجه هايشان نقش دارند. صداى قو هم معمولا «صداى عشق» ناميده مى شود و امروزه هم عشاق با هم مانند كودكان حرف مى زنند و به قول معروف بغ بغو مى كنند. خرافاتى درباره قو هست كه آنها جادويى اند و از آينده خبر مى دهند. قلب قو معمولا يكى از موادى است كه در تهيه معجون عشق به كار مى رود. اگر قوى سفيدى از روى سر شما پرواز كند شانس مى آوريد و اگر خواب قو ببينيد نشانه خوشبختى است. اولين قويى كه در فصل بهار مى بينيد، آرزو كنيد چون آرزويتان برآورده مى شود مانند آرزويى كه زمان ديدن شهاب برآورده مى شود. اما با گذشت ساليان، پرنده عشق از قو به مرغ عشق و پرنده بهشتى تبديل شد. پرنده عشقى كه امروزه در هداياى ولنتاين به تصوير كشيده مى شود مرغ عشق با رنگ هاى درخشان است. آنها معمولا مانند عشاق جوان رفتار مى كنند. معروف است كه به صورت جفتى زندگى مى كنند و از همديگر نگهدارى مى كنند همانطور كه عشاق جوان مى خواهند حريم خود را حفظ كنند. آنها به عنوان حيوانات خانگى دوست داشتى اند، نگهدارى از آنها آسان است و به محبت عكس العمل نشان مى دهند. حتى به بعضى از آنها مى توان حرف زدن آموخت.

• كارت هاى ولنتاين
رسم مبادله يادداشت هاى عاشقانه به فستيوال لوپركالياى رومى ها بازمى گردد كه در آن نام يكديگر را از گلدان مى كشيدند. انگليسى ها نخستين كسانى بودند كه فرستادن احساسات را در كارت چاپ شده باب كردند. نخستين كارت ولنتاين را چارلز، دوك اورلئان درست كرد كه چندين سال پس از نبرد آگين كورت در سال ۱۴۱۵ در قصرى در لندن زندانى بود. او از سلول زندانش به همسرش در فرانسه شعر هاى ولنتاين مى فرستاد. هداياى آماده ولنتاين در انگلستان از قرن نوزدهم به بعد پديد آمدند و به رغم آن كارت هاى دست ساز هم تا سال ها وجود داشتند. در قرن نوزدهم نوع جديدى از ولنتاين به نام «ترسناك هاى يك پنى» به وجود آمد كه به جاى عشق و شيرين زبانى، اهانت و آزار و اذيت بودند. اغلب اينها بدون امضا و به صورت ناشناس فرستاده مى شدند. در آمريكا هداياى دست ساز ولنتاين حدود سال هاى ۱۷۴۰ به وجود آمدند كه با موم قرمز مهر مى شدند و مخفيانه در درگاه خانه معشوق گذاشته مى شد يا به وسيله پست فرستاده مى شد. كارت هاى ولنتاين بازارى در سال هاى ۱۸۸۰ تقريبا در سراسر آمريكا فراگير شدند. اما مردم هنوز هم (و تا هميشه) خودشان هدايايى درست مى كنند. بعضى از آنها زيورآلات بدلى درست مى كنند، بعضى ها طره مويشان را هديه مى دهند و بعضى ها هم چكى از «بانك عشق» مى كشند و هديه شان شبيه به پول است.

• گل مينا، بنفشه و گل ذرت
گل هاى ديگرى هم نشانه عشق به شمار مى آيند. رومى ها در اساطير خود اعتقاد داشتند گل مينا زمانى حورى بوده است. او روزى در مزرعه اى مى رقصيد كه ورتومنوس خداى بهار او را ديد و عاشق او شد. اما وقتى پيش حورى رفت او ترسيد. خدايان ديگر كارى كردند كه حورى بتواند به داخل زمين فرو برود و او تبديل به گل مينا شد. فالى هم هست كه در آن گلبرگ هاى گل مينا را مى كنند و هر بار مى گويند «او مرا دوست دارد» و «او مرا دوست ندارد» كه معلوم نيست از كجا سرچشمه گرفته است. درباره گل بنفشه هم مى گويند روزى ونوس به گروهى از دوشيزگان زيبا حسودى كرد. هنگامى كه كوپيدون اقرار نكرد كه مادرش زيباتر از آنها است، ونوس خشمگين شد و شروع به كتك زدن دوشيزگان زيبا كرد. آن قدر كه كبود شدند و به گل بنفشه تبديل شدند. در علم گياه شناسى گل ذرت به نام كيانوس معروف است. اين نام از زمانى به آن داده شد كه جوانى يونانى كه در مزرعه ذرت به دنيا آمده بود، حلقه اى از شكوفه هاى بنفش براى محراب فلورا خداى گل ها درست كرد، اما متاسفانه جوان پيش از تمام كردن كار حلقه هاى گل مرد. مرگ او فلورا را تحت تاثير قرار داد و او گل ها را به افتخار او نامگذارى كرد.

• سيب
در گذشته سيب نشانه عشق و بارورى بوده است. خدايان نروژى براى اينكه جوان بمانند سيب مى خوردند و مى گويند زنان يهودى خود را با شيره سيب مى شستند كه قدرت بارورى را زياد مى كرد. همچنين از ايام باستان سيب را ميوه اى الهى مى دانستند اما در اصل اين صفات مربوط به سيب نبوده است. اسپانيايى هاى مهاجر عقيده داشتند گوجه فرنگى ميوه واقعى عشق است و تخم آن را از آمريكاى جنوبى به آمريكا بردند. بنابراين «سيب عشق» در حقيقت سيب نيست بلكه گوجه فرنگى است.

• شكلات
باور كنيد يا نه شكلات حاوى فنيل اتيل آمين يا فنيل آلانين است كه هنگام عاشق شدن در مغز آزاد مى شوند. پس شكلات هم درست همان احساسات را ايجاد مى كند. بعضى روانشناسان عقيده دارند شكلات «تقويت كننده عشق» است و خودبه خود مزه دهان را شيرين مى كند. براى بعضى افراد شكلات و عشق، هر دو اعتياد آورند. به هر حال دادن شكلات به كسى كه دوست داريم راهى است كه همان احساسات را در او ايجاد كنيم. البته فقط به طور مصنوعى و اگر او واقعا چنين احساسى نداشته باشد بعدا احساس واقعى خود را نشان مى دهد.

• نگين نقش برجسته
باز هم برمى گرديم به ملوان هاى عاشق كه روى دريا در فكر معشوق خود بودند. بسيارى از ملوانان طرح هايى را روى عاج، استخوان يا چوب به نشانه عشق مى كندند. امروزه هم روى مواد گوناگون پيام هايى حك مى كنند. شايع است كه ملوانان بااستعداد تصوير همسرانشان را روى صدف مى كندند. آن موقع هنوز عكس اختراع نشده بود. بعضى وقت ها هم تصوير خودشان را روى صدف مى كندند و به همسرانشان مى دادند. نقش برجسته با عكس مرد خيلى كمتر از عكس زن ديده شده است. در بعضى موارد هم ملوانان تصوير خدايان را حك مى كردند و به معشوقشان مى دادند كه آميزه اى از عشق و دعاى محافظت بود.

• تور ولنتاين
ولنتاين هاى گران امروز تورهاى واقعى دارند. بعضى برق طلايى دارند، بعضى گل تازه يا خشك و حتى بعضى از مخمل قرمز ساخته مى شوند نه كاغذ. از هزاران سال پيش «چيزهاى زيبا» با عشق و عاشقى پيوند خورده بودند. در زمان هاى قديم شواليه ها روسرى يا روبان همسرشان را به دست يا پاى خود مى بستند و به ميدان جنگ مى تاختند. تور به خاطر ظاهر زيبايش نماينده عشق است. امروزه تور به عنوان پارچه به كار نمى رود اما ۴۰۰ سال پيش تزئين زيبايى براى لباس به شمار مى رفت به خصوص براى لباس هايى كه با عشق همراه بودند، مانند لباس عروسى. ساخته شدن تور كاغذى كاملا اتفاقى بود. جوزف آدنبروك در سال ۱۸۳۴ در كارخانه كاغذ لندن كار مى كرد. يك روز سوهان به يك ورق كاغذ كه طرح برجسته اى روى آن بود، كشيده شد. به اين ترتيب در نقاط بلندتر طرح، سوراخ هاى ريزى ايجاد و ظاهر كاغذ، تورمانند شد. اين مسئله سرآغاز كسب و كار كاغذهاى تورى شد و خيلى زود ديگران هم از او تقليد كردند آنها آن قدر با هم در اين كار رقابت كردند كه بعضى توليدات آنها امروز در موزه ها نگهدارى مى شود.

• ولنتاين گريزى
خيلى از كسانى كه عاشق نيستند، ازدواج نكرده اند يا نامزد ندارند از ولنتاين مى ترسند چون اين روز براى آنها يادآور تنهايى است. آنها دچار افسردگى خفيف مى شوند. بعضى مردم فوبياهاى خاصى دارند مثل ترس از گل، ترس از عشق، ترس از پرندگان، ترس از تعهد، ترس از حسادت، ترس از برافروختگى صورت، ترس از ازدواج، ترس از هرگونه خوشحالى و ارتباط عاشقانه. اين افراد بايد با ولنتاين چه كار كنند؟ اين ترس ها براى بسيارى از ما تعجب آور و دور از انتظار است. اما براى كسانى كه در اين موقعيت هستند كاملا جدى است. به هر حال خوب است كه طرف مقابل شما بداند كه او را دوست داريد.

Hidden-H
24-02-2006, 00:05
اختلالات اضطرابی
اختلالات اضطرابی آن دسته از اختلالات روانی را شامل می‌شوند که مساله اضطراب نقطه مرکزی را در بین علائم اختلال بازی می‌کند. به عبارتی علائم اضطراب در این اختلالات برجستگی و اهمیت اساسی دارد. علائمی چون تپش قلب ، تغییر رنگ پوست ، احساس نگرانی ، ترس ، دلهره و ... و این اختلالات مشترک است.
انواع اختلالات اضطرابی
اختلالات اضطراب انواع مختلفی از اختلالات را شامل می‌شوند:
وسواس
اختلال وسواس از جمله اختلالات رایج اضطرابی است. که به دو صورت فکری و عملی دیده می‌شود. در وسواس عملی تمایل و اجبار به انجام برخی رفتارها در فرد وجود دارد. بطوری که ممکن است فرد اجبار در شستن مکرر دستها ، وارسی اشیا مثل بسته بودن در ، شیر اجاق گاز ، یا انجام برخی رفتارهای دیگر داشته باشد. یک فرد وسواسی مجبور بود در پیاده رویی که راه می‌رفت موزائیک‌هایی که از روی آنها رد می‌شد، بشمارد. همچنین بیمار دیگری مجبور بود قبل از ترک منزل 20 بار دسته اجاق گاز را فشار دهد تا از بسته بودن آنها اطمینان حاصل کند.

برخی از افراد مبتلا به وسواس فکری هستند. به عبارتی این افراد دارای فکرها و تصاویر ذهنی هستند که مرتب در ذهن آنها تکرار می‌شود و آنها قادر به کنترل این افکار نیستند. بیماری که مبتلا به وسواس بود. دائما با این تصویر ذهنی که عابر پیاده‌ای را با چاقو زخمی کرده است مشغله فکری داشت. این افکار و تصاویر معمولا آزار دهنده هستند و فرد از کنترل آنها احساس عجز می‌کند. این اختلال با روشهای روان درمانی و دارو درمانی قابل درمان است.
حمله هراس
در این اختلال فرد به یکباره علائم اضطراب مثل تپش شدید قلب ، تنفس نامنظم مثلب احساس خفگی ، لرزش ، عرق و نگرانی شدید در یک لحظه آنی تجربه می‌کند. این علائم به یکباره شروع می‌شوند و فرد به قدری دچار ترس و دلهره می‌شود که احساس می‌کند در حال مردن است. این حالت در یک لحظه شروع می‌شود و مدت زمان محدودی ادامه می‌یابد و بعد دوباره فرد به حالت عادی خود برمی‌گردد.
فوبی یا ترسهای خاص
در این دسته از اختلالات فرد از یک چیز یا موقعیت خاص ترس دارد. و تنها در مواجهه با آن چیز یا موقعیت دچار ترس می‌شود. مثل کسی که از حیوان مثل عنکبوت یا گربه و ... می‌ترسد و علائم شدید اضطرابی را در مواجهه با آنها از خود نشان می‌دهد. برخی از این افراد حتی از دیدن تصاویر مربوط به چیزی که می‌ترسند، دچار اضطراب می‌شوند. برخی دیگر از افراد از مکانهای خاص دچار اضطراب می‌شوند مثلا وقتی در خیابان قرار می‌گیرند، یا در آسانسور یا در مکانهای مرتفع. یک بیمار از اینکه از پله‌ها بالا یا پایین برود دچار علائم شدید اضطرابی می‌شد و به هیچ وجه حاضر نبود به مکانهایی وارد شود که مستلزم بالا رفتن یا پایین رفتن از پله‌ها بود.
برخی افراد از حضور در جمع دچار ترس و اضطراب می‌شوند. این افراد از این که در مقابل جمع قرار گیرند، صحبت کنند و یا هر دیگری دچار ترس و دلهره می‌شوند. این مشکل معمولا رایج است و در میان اقشاری شناخته می‌شود که به نحوی نیاز به قرار گرفتن در جمع پیدا می‌کنند مثل دانش آموزان و دانشجویان برای ارائه کنفرانس. یک بیمار مبتلا به این نوع ترس حاضر نبود در کلاس درس حاضر شود. باز کردن در و وارد شدن داخل کلاس برای او شدیدا اضطراب‌آور بود، بطوری که در شرف ترک تحصیل بود.
اختلال اضطراب فراگیر
این نوع از اختلالات با علائم اضطراب که در طول روز وجود دارند مشخص می‌شوند. یعنی تجربه علائم اضطراب مجدد به زمان و یا شرایط معین نیست و معمولا فرد از تجربه علائم اضطراب در زمانهای مختلف رنج می‌برد.
علت شناسی اختلالات اضطرابی
اختلالات اضطرابی دلایل مختلف فردی ، جسمانی ، روانی ، خانوادگی و ... می‌توانند داشته باشند. بنابراین یک علت مشخص واحدی برای تمام افراد شناخته می‌شود. علت بروز این اضطرابها معمولا در جریان مشاوره و روان درمانی شناخته می‌شوند و مورد بررسی قرار می‌گیرند. برخی اوقات علائم اضطرابی در نتیجه مشکلات و بیماریهای جسمانی مثل گواتر ، کم خونی و یا مصرف داروهای خاص بوجود می‌آید که معمولا در جریان درمان مورد توجه قرار می‌گیرد.
درمان اختلالات اضطرابی
معمولا در درمان اختلالات اضطرابی از دارو درمانی و انواع روان درمانی استفاده می‌شود. با توجه به این که در هر یک از اختلالات تاکید بیشتری روی دارو درمانی ، روان درمانی یا هر دو می‌شود.

Babak_King
10-03-2006, 09:51
يوگا، تكنيك دستيابى به آرامش

بهاره مهرنژاد

اگر از ضعف اعصاب رنج مى بريد، به دنبال آرامش هستيد، زندگى تان در حال فروپاشى است، قدرت تصميم گيرى نداريد به كلاس هاى ما مراجعه كنيد. اين جملات قسمتى از آگهى هاى مربوط به كلاس هاى يوگا و پرورش ذهن است كه در مجلات و در و ديوار خيابان ها به چشم مى خورد. بعضى يوگا را نوعى انرژى درمانى مى دانند و برخى ديگر تنها يك فيگور كه مثبت انديشان و آدم هاى راضى به افراد افسرده، نااميد و خسته از زندگى پيشنهاد مى كنند. اما واقعاً يوگا چيست و چه تاثيراتى بر روح و روان انسان مى گذارد؟
يوگا يكى از مكاتب فلسفى عرفانى رايج در هند است كه كاربردى مهم و مفيد در درك مسائل وجودى، مراتب ذهنى و تزكيه نفس و اصول اخلاقى دارد. يوگا لغتى است سانسكريت كه از ريشه كلمه YUJ به معنى اتحاد گرفته شده است. روشى كه با ايجاد اتحاد بين نيروهاى مثبت و منفى وجود انسان باعث بروز يك سرى تغييرات فوق العاده بر جسم و جان انسان مى شود. يوگا كمك مى كند تا بهتر از توانايى هاى ذهنى خود استفاده كنيم و در نهايت در مواجهه با مشكلات و بحران هاى زندگى تصميم عاقلانه تر و منطقى ترى بگيريم. مهمترين دستاورد يوگا آرامش ذهن و جسم است كه به تنهايى باعث رفع اضطراب، استرس، ايجاد روحيه شاد و خلاق و حتى درمان بيمارى هاى مفصلى مى شود.
يوگا حدود ۳۰ حركت اصلى دارد كه آسانا asana)) نام دارد. عمده حركات آن شامل حركات كششى است كه هركدام مظهر يك ديدگاه و رابطه خاص با كائنات است. يكى از آساناهاى معروف يوگا آساناى موسوم به سوريانا ماسكار يا سلام به خورشيد است كه چندين حركت يوگا را به صورت جريانى از حركاتى كه بدن را متعادل و تقويت مى كند در خود جمع دارد.
شما هم مى توانيد اين حركات را در خانه انجام دهيد. ۲ ، ۳ ساعت پس از صرف غذا مناسب ترين زمان براى انجام حركات آسانا است. اگر بدنتان به حركات نرمشى عادت ندارد سه بار در روز و به تدريج به شش بار افزايش دهيد.

۱- به آرامى بايستيد، پاها چسبيده به هم، كف دست ها را چسبيده به هم نگهداريد، انگشتان دست را به طرف بالا و در وسط سينه نگهداريد. هوا را از ريه ها خارج كنيد.
۲- انگشت هاى شست دو دست را به هم قفل كنيد و بازوها را بالاى سرتان ببريد. بازوها را نزديك گوش ها نگاه داريد. درحالى كه به دست هايتان نگاه مى كنيد به عقب خم شويد و هوا را به درون ريه ها ببريد.
۳- به طرف جلو خم شويد، سر بين بازوها و كف دست ها را در دو طرف پاهايتان به زمين بگذاريد. زانوها را صاف نگاه داريد و سعى كنيد سرتان به زانوهايتان تماس پيدا كند و هوا را از ريه ها خارج كنيد.
۴- پاى چپ را به عقب بكشيد. زانوى چپ را روى زمين قرار دهيد. پاى راست را بين دست ها و زانو را در مقابل سينه قرار دهيد. درحالى كه به طرف بالا نگاه مى كنيد، به پشت خود قوس بدهيد و عمل دم را انجام دهيد.
۵- پاى راست را به طرف پاى چپ حركت دهيد. باسن را بالا ببريد تا با پاهايتان به شكل يك مثلث درآوريد، پاشنه ها روى زمين و دست ها روى زمين و بازوها به حالت كشيده قرار گيرند و سر بين بازوها قرار گيرد. عمل بازدم را انجام دهيد.
۶- زانوها، سينه و چانه را به ترتيب روى زمين قرار دهيد. باسن را بالا نگاه داريد و كف دست ها را زير شانه ها.
۷- باسن را روى زمين قرار دهيد و سر و گردن و سينه را درحالى كه به سقف نگاه مى كنيد به طرف بالا بكشيد، بازوها را در امتداد بدن و كمى خم شده نفس خود را حبس كنيد.
۸- خود را بالا بكشيد و بدن را دوباره با يك حركت به شكل مثلث برگردانيد عمل بازدم را انجام دهيد.
۹- پاى چپ خود را بين دست ها بگذاريد، زانو را به سينه بچسبانيد. پاى راست را به عقب بكشيد. زانو را روى زمين قرار دهيد درحالى كه به طرف بالا نگاه مى كنيد به پشت خود قوس بدهيد و عمل دم را انجام دهيد.
۱۰- پاى راست را بالا بياوريد. به وضعيت شماره ۳ بازگرديد و عمل بازدم را انجام دهيد.
۱۱- بدن خود را به طرف بالا بكشيد و به وضعيت شماره ۲ بازگرديد و عمل دم را انجام دهيد.
۱۲- به وضعيت اول بازگرديد و هوا را از ريه ها خارج كنيد.بعد از تمرين ۲۰ دقيقه هيچ غذا و نوشيدنى مصرف نكنيد و تا مى توانيد از راه بينى نفس بكشيد.
با انجام روزانه حركت آسانا به تدريج به فوايد و تاثيرات يوگا در زندگى خويش پى خواهيد برد.

موفق باشيد

بهاره
19-03-2006, 06:44
1-كار را در اداره به اتمام برسانيد؛ كارهايتان را بعد از ساعت كار اداري به خانه
نياوريد و اگر اين كار لازم است اين عمل را به دو شب در هفته محدود كنيد.

۲- كارهاي روزانه تان را در اداره كامل كنيد؛ حدود ۲ساعت قبل از اتمام كار،
فهرستي از كارهايي كه بايد قبل از رفتن انجام دهيد و نيز فهرستي از كارهايي كه
بايد فردا به انجام برسانيد تهيه كنيد تا با احساس رضايت كامل از اينكه روز
پرثمري داشتيد، اداره را ترك كنيد. اين امر سبب مي شود كه نگراني ها و
تشويش هاي بعد از كار كمتر شود.

۳- يك سبد در جلوي در آپارتمان قرار دهيد: يك سبد بزرگ يا جعبه چوبي
خريداري كنيد و آن را جلوي در آپارتمان قرار دهيد تا وقتي كه وارد خانه مي
شويد، فوراً كيف دستي و كاغذهاي مربوط به اداره را در آن قرار دهيد و آنها را
تا فردا صبح برنداريد.

۴- آرام بنشينيد؛ قبل از خوردن شام، ۳ تا ۵ دقيقه چشم هايتان را ببنديد و نفس
عميق بكشيد، اين مسأله به شما اجازه مي دهد كه ذهنتان را پاك كنيد و از
فشارهاي كاري رها شويد.


۵- بازنويسي كنيد؛ اگر با يك وضعيت ويژه در محل كار روبه رو شديد كه به
آرامش رسيدن در خانه را برايتان غيرممكن مي كند، يك خودكار و كاغذ برداريد و
درباره آن حادثه چند دقيقه اي بدون آنكه خودكار را از روي كاغذ برداريد،
بنويسيد و بعد از آن كه اين كار را انجام داديد، كاغذ را پاره كنيد و آن را دور
بياندازيد.

۶- برنامه روزانه منسجم تهيه كنيد؛ داشتن يك برنامه روزانه كه هر روز از آن
پيروي كنيد مي تواند به شما براي تغيير دادن خلق و خويتان در اداره و خانه
كمك كند. با برادر، خواهر،مادر يا پدر خود هنگامي كه دور ميز نشسته ايد
صحبت كنيد ،يا يك شربت آبليموي بزرگ بنوشيد و يا يك چيزي كه دوست داريد
را انتخاب كنيد و هر روز هنگامي كه مي خواهيد كار را شروع كنيد، به آن نگاه
كنيد.

۷- بي نظمي هايتان را كم كنيد؛ يك خانه نابسامان و درهم و برهم مي تواند شما
را مستأصل كند و يا سبب شود كه عنان اختيار از دست بدهيد. ۵ دقيقه قبل از
آنكه به تختخواب برويد، خانه را مرتب كنيد، در آن صورت وقتي كه فردا به خانه
برمي گرديد با يك خانه مرتب روبه رو خواهيد شد.

۸ موسيقي گوش دهيد؛ هنگامي كه غذا را آماده مي كنيد و ظرفها و لباس هايتان
را مي شوييد، به موسيقي مورد علاقه تان گوش دهيد. يك موسيقي دلنشين مي
تواند شما را به آرامش برساند.

۹ يك برنامه روزانه عاقلانه تهيه كنيد؛ اگر مي خواهيد همه كارها اعم از شستن
ظرفها، لباسها، جاروكردن اتاق را در يك شب انجام دهيد، براي انجام همه اين
كارها دچار دلواپسي و اضطراب خواهيد شد. به جاي آن مي توانيد انجام هر كاري
را براي يك شب برنامه ريزي كنيد.

۱۰- سفر كاري تان را دلنشين كنيد؛ هنگامي كه در حال رانندگي هستيد به
موسيقي مورد علاقه تان گوش دهيد، يا هنگامي كه در اتوبوس يا قطار هستيد
مي توانيد كتاب مورد علاقه تان را مطالعه كنيد. حتي اختصاص بخش كوچكي از
زمان به اين كارها باعث شادي مي شود وشما رابراي رهايي از فشارهاي عصبي
كمك مي كند.

khaiyam
17-04-2006, 15:37
تکنيکهای مثبت انديشی نمی توانند در ما تحول و دگرگونی ايجاد کنند.اين تکنيکها به سادگی ابعاد منفی ما را سرکوب کرده و به ضمير ناخودآگاه يا زيرزمين وجودمان می فرستند،پس نه تنها کمکی به آگاهی ما نمی کند بلکه بر خلاف آگاهی و بينشمان نيز عمل خواهند کرد.
مثبت انديشی يعنی فشار دادن منفی ها به ضمير ناخودآگاه و شرطی کردن ضمير آگاه با افکار مثبت.ولی مشکل اصلی در اينجاست که ضمير ناخودآگاه بسيار پر قدرت تر از ضمير خودآگاه می باشد.در واقع ضمير ناخودآگاه 9 برابر قوی تر از ضمير آگاه است.بنابراين اگر چيزی ناآگاهانه شود 9 برابر در وجودمان تقويت خواهد شد،ديگر به صورت قبلی خود را نشان نخواهد داد و راههای جديدی برای نشان دادن خود پيدا می کند.
پس می بينيم که مثبت انديشی روش بسيار ضعيفی است.اگر اين روش را به درستی درک نکنيم،بينش غلطی نسبت به آن خواهيم داشت.
مثبت انديشی از يک گروه مسيحی به نام Christian science در آمريکا متولد شد.آنها اعتقاد دارند که هر چه در زندگی انسان اتفاق بيفتد فقط نعکاسی است از فکر او.اگر بخواهيد ثروتمند شويد راجع به آن فکر کنيد و پولدار خواهيد شد.فقط با افکار مثبت است که شما ثروتمند می شويد و دلارها به سوی شما سرازير خواهند شد.
اين نکته مرا به ياد داستانی می اندازد.مرد جوانی در راه می رفت که به زن پر سن و سالی برخورد.آن خانم پرسيد:حال پدرتان چطور است؟مدتی است که به ملاقات هفتگی مثبت انديشان که خود تأسيس کرده نمی آيد؟
مرد جوان گفت:پدرم بسيار مريض است و احساس ضعف شديدی می کند.
آن خانم خنديد و گفت:اين فقط افکارش است و بس.او فکر می کند که مريض است،اما مريض نيست.زندگی از افکار درست شده است.هر چه فکر کنيد همان می شود.پس به او راجع به ايدئولوژی که به ما ياد داده است يادآوری کنيد.به او بگوييد که در ذهنش به سلامتی فکر کند.
مرد جوان گفت:بسيار خوب اين پيام را به او می دهم.بعد از ده روز مرد جوان مجدداٌ آن خانم را ديد.زن سالخورده پرسيد،چه اتفاقی افتاده است و چرا پدرش همچنان به جلسات نمی آيد؟
مرد جوان گفت:من پيغام شما را به او دادم،اما حالا او فکر می کند که مرده است.نه تنها او بلکه همه فاميل و همسايه ها و حتی خود من نيز چنين فکر می کنيم.او ديگر با ما زندگی نمی کند بلکه به قبرستان رفته و در آنجا زندگی می کند.
مثبت انديشی بسيار سطحی است.ممکن است در چندين چيز کوچک ما را ياری کند،به خصوص در مورد چيزهايی که ذهنمان آنها را خلق کرده می تواند آن چيزها را عوض کند.اما همه زندگی انسان بوسيله فکرش خلق نشده است.پايه های اين فلسفه بر اين مطلب استوار است که اگر منفی فکر کنيد برای شما اتفاق می افتد و اگر مثبت فکر کنيد آن هم برای شما اتفاق خواهد افتاد.اين نوع نوشته ها در آمريکا بسيار رواج دارد،ولی در شرق اين افکار بسيار بچه گانه اند.فکر کنيد و پولدار شويد،همه می دانند که اين فکر بسيار احمقانه است .نه تنها احمقانه بلکه بسيار زننده و ساده لوحانه به نظر می رسد.ايده ها و عقايد منفی ذهن بايد رها شوند،نبايد بوسيله افکار مثبت سرکوب شوند.ما بايد ضميری را خلق کنيم که نه مثبت باشد و نه منفی.آن ضمير خالص خواهد بود.در آن ضمير خالص،شما به طريق طبيعی و شعف باری زندگی خواهيد کرد.
اگر شما يکسری افکار و عقايد منفی را به خاطر اين که شما را اذيت می کنند سرکوب کنيد مثلاً اگر از دست فردی عصبانی باشيد و آن عصبانيت را در وجودتان فشار دهيد و سعی کنيد انرژی را در درونتان مثبت کنيد و مثلاً سعی کنيد ديگران را دوست بداريد،به خصوص کسی را ه از دستش عصبانی بوديد،بايد بدانيد که تنها خودتان را گول می زنيد.
عصبانيت در عمق وجود شما باقی مانده است و حالا شما داريد با وايتکس آنرا سفيد می کنيد.در سطح،ممکن است شما لبخند بزنيد،اما اين لبخند فقط مربوط به لبهای شما می شود.با خودتان با قلبتان با وجودتان ارتباطی پيدا نمی کند.به اين ترتيب بين لبخند و قلبتان يک سد بزرگ گذاشته ايد.اين همان احساس منفی سرکوب شده است.
فقط اين يک احساس منفی نيست،در زندگی روزمره ما هزاران احساس منفی وجود دارد.مثلاً ما شخصی را دوست نداريم،و يا ممکن است نسبت به خيلی چيزها بی علاقه باشيم.اصلاً ما نسبت به خودمان هم بی توجهيم.غالباً در اوضاع و احوالی قرار می گيريم که که باب ميل ما نيست.همهء اين آشغالها در ضمير ناخودآگاه ما جمع می شوند و در سطح ِ ما يک آدم دورو به وجود می آيد که می گويد من عاشق همه هستم و عشق راهی برای شعف است،ولی شما شعفی در زندگی اين شخص نمی بينيد.او جهنم را در درون خود جمع می کند.
پس ميبينيم که مثبت انديشی فلسفهء آدمهای دورو است.مثلاً وقتی که دوست داريد گريه کنيد به شما می آموزد که آواز بخوانيد و آدم مثبتی باشيد،شما هم اگر اندکی سعی کنيد می توانيد اين کار را بکنيد.اما اين گريه های سرکوب شده در شرايطی ديگر که دشوارتر نيز خواهند بود بيرون می آيند.در سرکوب کردن حد و حدودی وجود دارد.آواز خواندن اين شخص بی معنی است،چون آنرا حس نمی کند و از قلبش بلند نمی شود.فقط فلسفه ای است که به او می گويد:"هميشه مثبت را انتخاب کن."
من صددرصد مخالف مثبت انديشی هستم.اگر هيچ انتخابی نکنيد و آگاهانه بدون انتخاب باشيد.زندگيتان چيزی را که ورای مثبت و منفی است نشان خواهد داد،چيزی که بسيار فراتر از مثبت و منفی است و شما را منقلب خواهد کرد.به اين طريق شما هيچ وقت بازنده نيستيد.چيزی که نه مثبت است و نه منفی ،پاره ای است از هستی.
اگر در چشمانتان اشک حلقه بسته است بسيار زيباست،همين گريستن آوازی پرشکوه به همراه دارد.پس بدون ترس از مثبت و يا منفی بودن گريه کنيد،مطئن باشيد که بسيار زيباتر از يک لبخند دروغين خواهد بود.

khaiyam
17-04-2006, 15:38
صداها و ريتمها قادرند انسان را بهبود ببخشند بدين جهت پزشكان و روان شناسان موسيقي را به عنوان دارويي جديد كشف كرده اند موسيقي مي تواند اميد بهبود را در بيمار تقويت كند و كمك مي كند تا بيمارى بهتر درمان شود و همچنين استرس كم شود
موسيقي درماني ، روشي روان درماني است در تيمي متشكل از پزشكان و روان شناسان ، متخصصان موسيقي درماني به طور مشخص از صداهايي شروع مي كنند كه به روند بهبود بيماران كمك كند.؛در اين ارتباط، اين روش درماني به مفهوم رقابت در علوم پزشكي نيست ؛ بلكه يك عمل جايگزيني است در روزگاران قديم به تاثير مثبت موسيقي در تندرستي پي برده شد در قديم ،موسيقي تقريبا به عنوان دارو تجويز مي شد در اروپا موسيقي تا قرن هجدهم و در شرق به مراتب بسيار طولاني تر از اروپا در كنار تخت بيماران نواخته مي شد.؛
تاثير موسيقي درماني ، هم به عوامل عيني و هم به احساسات دروني بيمار بستگي دارد.؛
بدين جهت ، بسيار مشكل است كه از نظر علمي اثبات كنيم اين روش درماني با موفقيت همراه است موسيقي ، احساسات را تحريك مي كند و موجب ترشح غدد مي شود.؛
با وجود اين ، موسيقي ، صدا و ريتم موجب مي شود كه اتفاقاتي در بدن ما رخ دهد.؛
خانم فريدريكه فن هودن برگ ، متخصص موسيقي درماني در بيمارستان دانشگاهي اپن درف مي گويد:؛ آنچه از اين دنيا درك مي كنيم ، در ابتدا ريتم ضربان قلب مادر و طنين صدايش و در انتها صداى اوست.؛
تقريبا تمام اتفاقات در اندام ما ريتم معيني دارند اين تنها به شدت ضربان دم و نبض مربوط نمي شود، بلكه به سكته قلبي ، جريان هاى مغزى و دوره ترشح غدد نيز مربوط است صداها در روح ما اثر مي گذارند.؛
مي توانند رفتار و احساسات ما را تغيير دهند، در پيشرفت روند بهبود كمك كنند؛ تحمل درد را در ما افزايش و ترس را كاهش دهند موسيقي اثرى آرامبخش دارد و كشش ماهيچه را كم مي كند.؛
چگونه موسيقي درماني در بهبود بيمارى موثر است؟متخصصان موسيقي درماني با صداها سروكار دارند آنها با صداهاى كاملا حساب شده حالات روحي بيمارانشان را تحريك مي كنند بيمار به هيچ وجه احتياج به دانستن اطلاعات اوليه ضرورى نسبت به اين نوع درمان ندارد؛ تنها آمادگي بيمار براى شروع معالجه كافي است پيش از اولين جلسه معالجه متخصص موسيقي درماني تاثير هيجان آور و اجتماعي بيمار و شرح حالي از وضعيت بيمارى را براى خويشاوندان بيمار توضيح مي دهد.؛
گفتگو با پزشك مراقب و ملاحظه مدارك پزشكي بيمار به متخصص موسيقي درماني كمك مي كند كه درباره بيمار و بيمارى او اطلاعاتي به دست آورد موسيقي درماني مي تواند به صورت تك نفره و جمعي كنار تخت بيمار يا در اتاقي مخصوص برگزار شود؛ بستگي دارد كه حال بيمار چطور باشد و چه آرزويي داشته باشد.؛
متخصص موسيقي درماني در حضور بيمار موسيقي نوشته و ساخته شده خود را مي نوازد (؛موسيقي درماني مورد قبول بيمار(؛ همچنين بيمار مي تواند با سازهاى قابل استفاده ساده في البداهه بنوازد (؛موسيقي درماني فعال(؛ متخصص موسيقي درماني به وسيله موسيقي رابطه اى در بيمار ايجاد مي كند و مي تواند از طريق اين وسيله ارتباطي مكمل كمي درباره شخصيت بيمار اطلاع كسب كند.؛
اطلاعاتي را كه مي تواند براى بهبود بيمار بسيار مهم باشد، متخصص موسيقي درماني به پزشكان معالج مي دهد نيكلا شيت هولتسر، متخصص موسيقي درماني در اولم مي گويد:؛ بيماران مي توانند به وسيله موسيقي احساساتشان را بيان كنند بيماران هنوز خود از اين موضوع اطلاعي ندارند به وسيله موسيقي درماني احساسات نهفته شده بيدار مي شود و همچنين بيمار مي تواند آنها را بلافاصله بيان كند بيمار تنها لازم است كه اين آمادگي را داشته باشد كه دست به ارتباط موزيكالي با متخصص موسيقي درماني بزند.؛
او ادامه مي دهد:؛ متاسفانه هنوز هم بسيارى از بيماران تنها به علت اين كه اين چنين صداهاى ابتدايي را در محيط ايجاد مي كنند، خنده دار به نظر مي آيند اما كسي كه در موسيقي درماني شركت مي كند، اغلب پس از موسيقي درماني راضي به نظر مي رسد؛ زيرا يك فضاى حادثه اى جديد به روى نوازندگان و شنوندگان باز مي شود بچه ها براى پذيرش صداها و آواها اغلب بسيار سريعتر و آماده تر از بزرگترها هستند براى خانم متخصص موسيقي درماني درك احساسات بيمار در اولويت قرار دارد او بايد در وضعي باشد كه به طور واضح ميان احساسات خود و بيمارانش تفاوت قايل شود.؛
در گفتگوى پس از موسيقي درماني حركـات احساسي بيمار سنجيده صورت مي گيرد و طنين ها و صداها وضعيت دروني واقعي بيمار را توصيف مي كنند هدف موسيقي درماني فعال آن است كه كشمكش ها را آشكار كند؛ اينها در گفتگو بازگو مي شوند و اگر امكانپذير باشد بر آنها فائق مي شوند

khaiyam
17-04-2006, 15:40
قابل‌‏‎ امواج‌‏‎.‎است‌‏‎ خاص‌خود‏‎ ارتعاشات‌‏‎ داراي‌‏‎ چيز‏‎ همه‌‏‎ ما ، ‏‎ پيرامون‌‏‎ جهان‌‏‎ در‏‎
به‌‏‎ است‌ ، ‏‎ الكترومغناطيسي‌‏‎ انرژيهاي‌‏‎ درزمره‌‏‎ روشنايي‌كه‌‏‎ همان‌‏‎ يا‏‎ رويت‌ ، ‏‎
ارتعاشي‌خاصي‌‏‎ فركانس‌‏‎ از‏‎ هريك‌ ، ‏‎ كه‌‏‎ مي‌شود‏‎ تجزيه‌‏‎ طيف‌‏‎ هشت‌رنگ‌‏‎ الي‌‏‎ هفت‌‏‎
فركانس‌‏‎ سري‌‏‎ يك‌‏‎ با‏‎ بدن‌نيز‏‎ استخوان‌‏‎ يا‏‎ عضله‌‏‎ عضو ، ‏‎ سلول‌ ، ‏‎ هر‏‎.برخوردارند‏‎
بدن‌‏‎ بر‏‎ بيماري‌‏‎ يابد ، ‏‎ تغيير‏‎ فركانس‌‏‎ چنانچه‌اين‌‏‎.‎است‌‏‎ ارتعاش‌‏‎ حال‌‏‎ در‏‎
مهمترين‌اين‌‏‎ اما‏‎ بسيارند ، ‏‎ بدن‌‏‎ اجزاء‏‎ فركانس‌‏‎ تغيير‏‎ علل‌‏‎.‎مي‌گردد‏‎ عارض‌‏‎
.است‌‏‎ امروزي‌‏‎ زندگي‌جوامع‌‏‎ در‏‎ شايع‌‏‎ بسيار‏‎ امري‌‏‎ كه‌‏‎ مي‌باشد‏‎ علل‌تنش‌‏‎
درآيد ، ‏‎ ارتعاش‌‏‎ به‌‏‎ اشتباهي‌‏‎ بافركانس‌‏‎ بدن‌‏‎ سلولهاي‌‏‎ يكي‌از‏‎ چنانچه‌‏‎
حوزه‌‏‎ درنتيجه‌‏‎ و‏‎ قرارداده‌‏‎ تحت‌الشعاع‌‏‎ را‏‎ خود‏‎ حوزه‌الكترومغناطيسي‌‏‎
حوزه‌‏‎ به‌‏‎ سرانجام‌‏‎ اين‌تغيير ، ‏‎ و‏‎ مي‌دهد‏‎ تغيير‏‎ را‏‎ مربوطه‌‏‎ عضو‏‎ اقتداري‌‏‎
به‌‏‎ هاله‌‏‎ يا‏‎ (‎Aura)‎ اورا‏‎.گسترش‌مي‌يابد‏‎ بدن‌‏‎ پيرامون‌‏‎ اورايي‌‏‎
كه‌‏‎ شكل‌‏‎ منطقه‌اي‌تخم‌مرغي‌‏‎ ;مي‌شود‏‎ گفته‌‏‎ بدن‌‏‎ پيرامون‌‏‎ منطقه‌الكترومغناطيسي‌‏‎
قرار‏‎ پاها‏‎ حوالي‌‏‎ در‏‎ قسمت‌باريكترش‌‏‎ و‏‎ سر‏‎ حوالي‌‏‎ در‏‎ آن‌‏‎ پهنتر‏‎ قسمت‌‏‎
(شكل‌‏‎ مطابق‌‏‎)‎.‎دارد‏‎
انباشته‌‏‎ اورا‏‎.‎متفاوت‌است‌‏‎ فرد ، ‏‎ روحي‌‏‎ رشد‏‎ به‌‏‎ بسته‌‏‎ هاله‌ ، ‏‎ اين‌‏‎ پهناي‌‏‎
در‏‎ بيماري‌‏‎.‎مي‌كنند‏‎ تعيين‌‏‎ را‏‎ فرد‏‎ بدن‌‏‎ سلامت‌‏‎ كه‌‏‎ است‌‏‎ انرژي‌‏‎ الگوهاي‌‏‎ از‏‎
رواني‌‏‎ بيماري‌‏‎ چنانچه‌‏‎مي‌گردد‏‎ آغاز‏‎ دراورا‏‎ انرژي‌‏‎ جريان‌‏‎ انسداد‏‎ اثر‏‎
.بود‏‎ جسماني‌‏‎ كالبد‏‎ در‏‎ آن‌‏‎ ظهور‏‎ شاهد‏‎ بايستي‌‏‎ نشود ، ‏‎ برطرف‌‏‎ مرحله‌‏‎ اين‌‏‎ در‏‎
فرد‏‎ سلامتي‌‏‎ و‏‎ خلقي‌‏‎ وضعيت‌‏‎ با‏‎ متناسب‏‎ كه‌‏‎ است‌‏‎ رنگهايي‌‏‎ حاوي‌‏‎ خود‏‎ اورا‏‎
زيادي‌‏‎ تراكم‌‏‎ از‏‎ بدن‌ ، ‏‎ سطح‌‏‎ نزديكي‌‏‎ در‏‎ رنگها‏‎ اين‌‏‎.‎تغييرند‏‎ در‏‎ دائما‏‎
و‏‎ رقيق‌‏‎ بيروني‌اورا‏‎ سمت‌حاشيه‌‏‎ به‌‏‎ پيشروي‌‏‎ با‏‎ تدريج‌‏‎ به‌‏‎ و‏‎ برخوردارند‏‎
.مي‌شوند‏‎ رقيق‌تر‏‎
گشته‌‏‎ متعالي‌‏‎ چه‌حد‏‎ تا‏‎ روح‌‏‎ كه‌‏‎ دارد‏‎ آن‌‏‎ به‌‏‎ بستگي‌‏‎ رنگها‏‎ اين‌‏‎ درخشندگي‌‏‎
و‏‎ پاها‏‎ اطراف‌‏‎ در‏‎ قرمز‏‎ نور‏‎ از‏‎ گستره‌پهني‌‏‎ جوان‌‏‎ فرد‏‎ يك‌‏‎ اوراي‌‏‎ در‏‎.‎است‌‏‎
به‌‏‎.‎دارد‏‎ وجود‏‎ سر‏‎ فرق‌‏‎ پيرامون‌‏‎ در‏‎ سفيد‏‎ /اناري‌‏‎ نور‏‎ از‏‎ باريكي‌‏‎ گستره‌‏‎
به‌‏‎ فرد‏‎ پيونددهنده‌‏‎ رنگ‌‏‎)‎ قرمز‏‎ نور‏‎ تراكم‌‏‎ از‏‎ فرد‏‎ شدن‌‏‎ بالغ‌‏‎ با‏‎ تدريج‌‏‎
سفيد‏‎/اناري‌‏‎ روحي‌‏‎ رنگهاي‌‏‎ گستردگي‌‏‎ بر‏‎ همزمان‌‏‎ و‏‎ شده‌‏‎ كاسته‌‏‎ (‎زمين‌‏‎ سياره‌‏‎
.مي‌شود‏‎ افزوده‌‏‎
و‏‎ گشته‌‏‎ محو‏‎ قرمزعملا‏‎ رنگ‌‏‎ روح‌ ، ‏‎ انتقال‌‏‎ و‏‎ مرگ‌‏‎ موعد‏‎ فرارسيدن‌‏‎ هنگام‌‏‎
.بود‏‎ خواهد‏‎ سفيد‏‎/انواراناري‌‏‎ از‏‎ آكنده‌‏‎ زمان‌ ، ‏‎ اين‌‏‎ در‏‎ اورا‏‎
روحي‌ ، ‏‎ بخش‌‏‎ به‌نامهاي‌‏‎ داخل‌‏‎ طرف‌‏‎ به‌‏‎ خارج‌‏‎ از‏‎ است‌ ، ‏‎ لايه‌‏‎ شامل‌ 6‏‎ خود‏‎ اورا‏‎
.مي‌شوند‏‎ خوانده‌‏‎ اثيري‌‏‎ و‏‎ آسماني‌ ، ‏‎ ذهني‌ ، ‏‎ برتر ، ‏‎ ذهنيت‌‏‎ معلولي‌ ، ‏‎ -علي‌‏‎
است‌ ، ‏‎ انرژي‌‏‎ يا‏‎ اثيري‌‏‎ بخش‌‏‎ همان‌‏‎ جسماني‌‏‎ كالبد‏‎ به‌‏‎ لايه‌‏‎ يا‏‎ بخش‌‏‎ نزديكترين‌‏‎
.مي‌دهند‏‎ تشكيل‌‏‎ را‏‎ بدن‌‏‎ انرژي‌‏‎ كانالهاي‌‏‎ كه‌‏‎ ونادي‌ها‏‎ شامل‌چاكراها‏‎
;مي‌باشد‏‎ چرخ‌‏‎ معني‌‏‎ به‌‏‎ و‏‎ داشته‌‏‎ سانسكريت‌‏‎ ريشه‌اي‌‏‎ (Chakra)‎چاكرا‏‎ واژه‌‏‎
نيروي‌‏‎ چاكراها‏‎.‎درمي‌آورند‏ گردش‌‏‎ به‌‏‎ را‏‎ بدن‌‏‎ در‏‎ انرژي‌‏‎ مراكز‏‎ كه‌‏‎ چرخهايي‌‏‎
سيستم‌‏‎ به‌‏‎ نادي‌ها‏‎ راه‌‏‎ از‏‎ تفكيك‌ ، ‏‎ از‏‎ پس‌‏‎ كرده‌ ، ‏‎ جذب‏‎ خود‏‎ به‌‏‎ را‏‎ حيات‌‏‎
و 21‏‎ اصلي‌‏‎ چاكراي‌‏‎ هفت‌‏‎ مجموع‌‏‎ در‏‎.‎مي‌كنند‏‎ پخش‌‏‎ خون‌‏‎ و‏‎ درون‌ريز‏‎ غدد‏‎ عصبي‌ ، ‏‎
ستون‌‏‎ پايين‌‏‎ از‏‎ اصلي‌‏‎ چاكراي‌‏‎ هفت‌‏‎.دارند‏‎ وجود‏‎ بدن‌‏‎ در‏‎ فرعي‌‏‎ چاكراي‌‏‎
خاجي‌ ، ‏‎ قاعده‌اي‌ ، ‏‎ چاكراهاي‌‏‎:از‏‎ عبارتند‏‎ ترتيب‏‎ به‌‏‎ سر‏‎ بالاي‌‏‎ تا‏‎ مهره‌ها‏‎
بدين‌‏‎ فرعي‌‏‎ چاكراي‌‏‎ توزيع‌ 21‏‎.تاجي‌‏‎ و‏‎ سوم‌‏‎ چشم‌‏‎ گلو ، ‏‎ قلب ، ‏‎ خورشيدي‌ ، ‏‎ شبكه‌‏‎
استخوان‌‏‎ هر‏‎ روي‌‏‎ يكي‌‏‎ چشم‌ ، ‏‎ هر‏‎ پشت‌‏‎ يكي‌‏‎ گوش‌ ، ‏‎ هر‏‎ جلوي‌‏‎ يكي‌‏‎:است‌‏‎ قرار‏‎
يكي‌‏‎ دست‌ ، ‏‎ هر‏‎ كف‌‏‎ يكي‌‏‎ پستان‌ ، ‏‎ هر‏‎ بالاي‌‏‎ يكي‌‏‎ تيموس‌ ، ‏‎ به‌‏‎ نزديك‌‏‎ يكي‌‏‎ ترقوه‌ ، ‏‎
با‏‎ مرتبط‏‎ يكي‌‏‎ طحال‌ ، ‏‎ با‏‎ مرتبط‏‎ يكي‌‏‎ معده‌ ، ‏‎ با‏‎ مرتبط‏‎ يكي‌‏‎ كبد ، ‏‎ به‌‏‎ نزديك‌‏‎
هر‏‎ اگرچه‌‏‎ پا ، ‏‎ هر‏‎ كف‌‏‎ يكي‌‏‎ بالاخره‌‏‎ و‏‎ زانو‏‎ هر‏‎ پشت‌‏‎ يكي‌‏‎ جنسي‌ ، ‏‎ غده‌‏‎ هر‏‎
غالب‏‎ چاكرا‏‎ هر‏‎ بر‏‎ رنگ‌‏‎ يك‌‏‎ تنها‏‎ اما‏‎ است‌ ، ‏‎ طيف‌‏‎ رنگهاي‌‏‎ كليه‌‏‎ داراي‌‏‎ چاكرا‏‎
سر‏‎ قله‌‏‎ سمت‌‏‎ به‌‏‎ قاعده‌اي‌‏‎ چاكراي‌‏‎ از‏‎ شروع‌‏‎ با‏‎ چاكرا‏‎ هر‏‎ رنگهاي‌‏‎.‎است‌‏‎
.بنفش‌‏‎ و‏‎ نيلي‌‏‎ آبي‌ ، ‏‎ سبز ، ‏‎ زرد ، ‏‎ نارنجي‌ ، ‏‎ قرمز ، ‏‎:از‏‎ عبارتند‏‎
يا‏‎ كامل‌‏‎ بطور‏‎ روحي‌ ، ‏‎ ضربه‌‏‎ اثر‏‎ در‏‎ است‌‏‎ ممكن‌‏‎ چاكراها‏‎ اين‌‏‎ از‏‎ هريك‌‏‎
حداكثر‏‎ به‌‏‎ قادر‏‎ درون‌ريز‏‎ غدد‏‎ حالت‌ ، ‏‎ اين‌‏‎ در‏‎گردند‏‎ مسدود‏‎ ناكامل‌‏‎
.مي‌شود‏‎ آسيب‏‎ دچار‏‎ جسم‌‏‎ دليل‌‏‎ همين‌‏‎ به‌‏‎ و‏‎ نيستند‏‎ خود‏‎ موثر‏‎ فعاليت‌‏‎
فركانس‌‏‎ داراي‌‏‎ بدنه‌جسمانيمان‌ ، ‏‎ مانند‏‎ درست‌‏‎ ما ، ‏‎ از‏‎ هريك‌‏‎ اورايي‌‏‎ بدنه‌‏‎
نادرست‌‏‎ فركانس‌‏‎ با‏‎ بدنه‌ها‏‎ اين‌‏‎ از‏‎ هريك‌‏‎ چنانچه‌‏‎است‌‏‎ خود‏‎ خاص‌‏‎ ارتعاشي‌‏‎
آنچه‌‏‎.‎گرفت‌‏‎ خواهد‏‎ قرار‏‎ تاثير‏‎ تحت‌‏‎ نيز‏‎ ديگر‏‎ بدنه‌‏‎ درآيد ، ‏‎ ارتعاش‌‏‎ به‌‏‎
زيانبخش‌‏‎ شده‌‏‎ انجام‌‏‎ عمل‌‏‎ چنانچه‌‏‎.‎دارد‏‎ تاثير‏‎ ما‏‎ اوراي‌‏‎ بر‏‎ مي‌دهيم‌‏‎ انجام‌‏‎
رنگ‌‏‎ تغيير‏‎ اورا‏‎ ;مي‌شود‏‎ ايجاد‏‎ تعادلي‌‏‎ عدم‌‏‎ اورا‏‎ ارتعاشات‌‏‎ در‏‎ باشد ، ‏‎
كالبد‏‎ اعضاء‏‎ و‏‎ عصبي‌‏‎ سيستم‌‏‎ داخلي‌ ، ‏‎ غدد‏‎ در‏‎ را‏‎ خود‏‎ تغيير‏‎ اين‌‏‎ و‏‎ مي‌دهد‏‎
فركانس‌‏‎ طريق‌‏‎ از‏‎ را‏‎ مناسب‏‎ ارتعاش‌‏‎ چنانچه‌‏‎.‎مي‌سازد‏‎ نمايان‌‏‎ جسماني‌‏‎
به‌‏‎ عضو‏‎ يافته‌‏‎ تغيير‏‎ فعاليت‌‏‎ بازگردانيم‌ ، ‏‎ عضو‏‎ به‌‏‎ مربوطه‌‏‎ رنگ‌‏‎ ارتعاشي‌‏‎
به‌‏‎ تمايل‌‏‎ همواره‌‏‎ بدن‌‏‎ مطلوب‏‎ شرايط‏‎ در‏‎.‎رسيد‏‎ خواهد‏‎ خود‏‎ اوليه‌‏‎ تعادل‌‏‎
.دارد‏‎ خود‏‎ اوليه‌‏‎ الگوي‌‏‎ به‌‏‎ بازگشت‌‏‎
نازايي‌‏‎ يبوست‌و‏‎ ذات‌الريه‌ ، ‏‎ مثل‌‏‎ بيماريهاي‌‏‎ درمان‌‏‎ براي‌‏‎ قرمز‏‎ از‏‎
سنگهاي‌‏‎ تيروئيد ، ‏‎ سرماخوردگي‌ ، كم‌كاري‌‏‎ مثل‌‏‎ مواردي‌‏‎ در‏‎.مي‌شود‏‎ استفاده‌‏‎
سقوط‏‎ و‏‎ تخمدان‌‏‎ خوش‌خيم‌‏‎ كيستهاي‌‏‎ مزمن‌ ، ‏‎ برونشيت‌‏‎ كليوي‌ ، ‏‎ سنگهاي‌‏‎ صفراوي‌ ، ‏‎
بيماريهايي‌‏‎ درمان‌‏‎ در‏‎.‎گرفت‌‏‎ كمك‌‏‎ نارنجي‌‏‎ رنگ‌‏‎ از‏‎ بايستي‌‏‎ رحم‌‏‎ افتادگي‌‏‎ يا‏‎
مثانه‌ ، ‏‎ خشكي‌‏‎ استخوانها ، ‏‎ پوكي‌‏‎ فلج‌ ، ‏‎ روماتيسم‌ ، ‏‎ مفاصل‌ ، ‏‎ التهاب‏‎ چون‌‏‎
زرد‏‎ رنگ‌‏‎ بواسير‏‎ و‏‎ كليه‌‏‎ نارسايي‌‏‎ ديابت‌ ، ‏‎ سوءهاضمه‌ ، ‏‎ مسموميتها ، ‏‎ يرقان‌ ، ‏‎
روده‌‏‎ معده‌ ، ‏‎ ريه‌ ، ‏‎ سرطان‌‏‎ هيپوفيز ، ‏‎ تومورهاي‌‏‎ درمان‌‏‎ در‏‎ سبز‏‎.‎است‌‏‎ مفيد‏‎
و‏‎ پشتي‌‏‎ مهره‌هاي‌‏‎ مشكلات‌‏‎ و‏‎ كليه‌‏‎ خوش‌خيم‌‏‎ تومورهاي‌‏‎ پستانها ، ‏‎ و‏‎ رحم‌‏‎ بزرگ‌ ، ‏‎
نزله‌ ، ‏‎ سينوزيت‌ ، ‏‎ درمان‌‏‎ براي‌‏‎ فيروزه‌اي‌‏‎ از‏‎.‎مي‌رود‏‎ بكار‏‎ كمري‌‏‎
تقويت‌‏‎ و‏‎ مثانه‌‏‎ التهاب‏‎ كليه‌ ، ‏‎ التهاب‏‎ عفونتها ، ‏‎ گلودرد ، ‏‎ سرماخوردگي‌ ، ‏‎
و‏‎ درد‏‎ درمان‌‏‎ در‏‎ آبي‌‏‎.مي‌شود‏‎ استفاده‌‏‎ (‎ايدز‏‎ در‏‎ مثلا‏‎)‎ لنفاوي‌‏‎ سيستم‌‏‎
چشمها ، ‏‎ خستگي‌‏‎ گردن‌ ، ‏‎ خشكي‌‏‎ سينوسها ، ‏‎ درد‏‎ صرع‌ ، ‏‎ مهره‌ها ، ‏‎ ستون‌‏‎ آسيبهاي‌‏‎
روحي‌ ، ‏‎ وفشار‏‎ تنش‌‏‎ مثانه‌ ، ‏‎ خشكي‌‏‎ قلب ، ‏‎ تپش‌‏‎ پلورزي‌ ، ‏‎ آسم‌ ، ‏‎ آبسياه‌ ، گواتر ، ‏‎
عوارض‌‏‎ سياتيك‌ ، ‏‎ درد‏‎ يبوست‌ ، اسهال‌ ، ‏‎ زخم‌معده‌ ، ‏‎ كبد ، ‏‎ التهاب‏‎ و‏‎ يرقان‌‏‎
استفاده‌‏‎ مورد‏‎ پروستات‌‏‎ بزرگي‌‏‎ و‏‎ (ماستيت‌‏‎)پستانها‏‎ التهاب‏‎ حاملگي‌ ، ‏‎
نورالژي‌‏‎ كچلي‌ ، درد‏‎ مغزي‌ ، ‏‎ اختلالات‌‏‎ معالجه‌‏‎ براي‌‏‎ را‏‎ بنفش‌‏‎.‎قرارمي‌گيرد‏‎
.مي‌برند‏‎ به‌كار‏‎ نخاعي‌‏‎ ومننژيت‌‏‎ سياتيك‌‏‎ درد‏‎ مرواريد ، ‏‎ آب‏‎ ‎‏‏،‏‎(‎Neuralgia)‎
ريه‌ ، ‏‎ سرطان‌‏‎ گوش‌ ، ‏‎ وزوز‏‎ شبكيه‌ ، ‏‎ درمان‌جداشدگي‌‏‎ براي‌‏‎ اناري‌‏‎
رحم‌ ، كيستهاي‌‏‎ تومورهاي‌‏‎ ‎‏‏،‏‎(‎خوني‌‏‎ رگهاي‌‏‎ در‏‎ لخته‌‏‎ تشكيل‌‏‎) دل‌شكستگي‌ ، ترومبوز‏‎
.مي‌شود‏‎ استفاده‌‏‎ پستان‌‏‎
را‏‎ رنگي‌‏‎ نور‏‎ مي‌توان‌‏‎.مي‌رود‏‎ بكار‏‎ درمان‌‏‎ جهت‌‏‎ گوناگوني‌‏‎ روشهاي‌‏‎ به‌‏‎ رنگ‌‏‎
از‏‎ آن‌‏‎ انتقال‌‏‎ و‏‎ رنگ‌‏‎ تجسم‌‏‎ ديگر‏‎ راه‌‏‎تاباند‏‎ فرد‏‎ بدن‌‏‎ بر‏‎ مستقيم‌‏‎ بطور‏‎
فركانس‌‏‎ مي‌خوريم‌ ، ‏‎ كه‌‏‎ غذايي‌‏‎ طبيعي‌‏‎ رنگ‌‏‎.‎است‌‏‎ ديگر‏‎ فرد‏‎ بدن‌‏‎ به‌‏‎ تماس‌‏‎ راه‌‏‎
نياز‏‎ ما‏‎ اگر‏‎ بنابراين‌‏‎.‎مي‌دهد‏‎ قرار‏‎ بدنمان‌‏‎ دسترس‌‏‎ در‏‎ را‏‎ خود‏‎ ارتعاشي‌‏‎
كمك‌‏‎ ما‏‎ به‌‏‎ رنگ‌‏‎ اين‌‏‎ به‌‏‎ غذاهايي‌‏‎ يا‏‎ هويج‌‏‎ خوردن‌‏‎ داشتيم‌ ، ‏‎ نارنجي‌‏‎ رنگ‌‏‎ به‌‏‎
رنگي‌‏‎ ليوانهاي‌‏‎ در‏‎ ديده‌‏‎ آفتاب‏‎ آب‏‎ خوردن‌‏‎ ديگر ، ‏‎ جلب‏‎ راه‌‏‎.‎كرد‏‎ خواهد‏‎
براي‌‏‎ كرده‌ ، ‏‎ آب‏‎ از‏‎ پر‏‎ را‏‎ طيف‌‏‎ متفاوت‌‏‎ رنگهاي‌‏‎ به‌‏‎ ليوان‌‏‎ هشت‌‏‎ چنانچه‌‏‎.‎است‌‏‎
متوجه‌‏‎ بچشيد ، ‏‎ را‏‎ آنها‏‎ يكي‌يكي‌‏‎ سپس‌‏‎ و‏‎ دهيد ، ‏‎ قرار‏‎ آفتاب‏‎ در‏‎ ساعت‌‏‎ ‎‏‏4‏‎
از‏‎ يك‌‏‎ هر‏‎ آب‏‎ زيرا‏‎ است‌ ، ‏‎ متفاوت‌‏‎ ديگري‌‏‎ با‏‎ يك‌‏‎ هر‏‎ مزه‌‏‎ كه‌‏‎ شد‏‎ خواهيد‏‎
.است‌‏‎ كرده‌‏‎ جذب‏‎ خود‏‎ به‌‏‎ را‏‎ رنگ‌‏‎ همان‌‏‎ ارتعاشي‌‏‎ فركانس‌‏‎ ليوانها ، ‏‎
از‏‎ يكي‌‏‎ موردنظر ، ‏‎ رنگ‌‏‎ به‌‏‎ ليواني‌‏‎ در‏‎ آفتابديده‌‏‎ آب‏‎ آشاميدن‌‏‎ بنابراين‌ ، ‏‎
.است‌‏‎ درماني‌‏‎ رنگ‌‏‎ روشهاي‌‏‎
.مي‌گذارد‏‎ مااثر‏‎ بر‏‎ بدن‌ ، ‏‎ سلولهاي‌‏‎ نوري‌‏‎ حساسيت‌‏‎ دليل‌‏‎ به‌‏‎ لباس‌‏‎ رنگ‌‏‎
اما‏‎.‎داريم‌‏‎ نياز‏‎ آن‌‏‎ به‌رنگ‌‏‎ كه‌‏‎ بپوشيم‌‏‎ لباسي‌‏‎ است‌‏‎ بهتر‏‎ بنابراين‌‏‎
مي‌كنيد ، ‏‎ تن‌‏‎ به‌‏‎ بلوز ، ‏‎ يا‏‎ پيراهن‌‏‎ كت‌ ، ‏‎ اعم‌از‏‎ هرچه‌ ، ‏‎ كه‌‏‎ نكنيد‏‎ فراموش‌‏‎
دلخواه‌يا‏‎ رنگ‌‏‎ به‌‏‎ را‏‎ خود‏‎ زير‏‎ لباس‌‏‎ اگر‏‎.باشد‏‎ سفيد‏‎ بايد‏‎ آن‌‏‎ زير‏‎ لباس‌‏‎
.سفيدباشد‏‎ بايد‏‎ آن‌‏‎ روي‌‏‎ لباس‌‏‎ كرده‌ايد ، ‏‎ انتخاب‏‎ موردنياز‏‎
كار ، ‏‎ اين‌‏‎ براي‌‏‎:‎اين‌روشهاست‌‏ ‎ از‏‎ ديگر‏‎ يكي‌‏‎ موردنياز ، ‏‎ رنگ‌‏‎ استنشاق‌‏‎ روش‌‏‎
.سازيد‏‎ متوجه‌‏‎ بدن‌‏‎ بيمار‏‎ عضو‏‎ درون‌‏‎ به‌‏‎ كرده‌و‏‎ مجسم‌‏‎ را‏‎ موردنظر‏‎ رنگ‌‏‎
پرتو‏‎ مي‌يابند ، ‏‎ راه‌‏‎ درون‌‏‎ به‌‏‎ پا‏‎ كف‌‏‎ راه‌‏‎ از‏‎ زرد‏‎ و‏‎ نارنجي‌‏‎ قرمز ، ‏‎ پرتوهاي‌‏‎
و‏‎ بنفش‌‏‎ فيروزه‌اي‌ ، ‏‎ آبي‌ ، ‏‎ پرتوهاي‌‏‎.‎مي‌رسد‏‎ قلب‏‎ مركز‏‎ به‌‏‎ افقي‌‏‎ به‌طور‏‎ سبز‏‎
حال‌‏‎ در‏‎ را‏‎ رنگ‌‏‎ بايد‏‎.‎هستند‏‎ استنشاق‌‏‎ قابل‌‏‎ سر‏‎ قسمت‌‏‎ بالاترين‌‏‎ از‏‎ ارغواني‌‏‎
موارد‏‎ در‏‎ مثلا‏‎.كرد‏‎ مجسم‌‏‎ است‌ ، ‏‎ نيازمند‏‎ كه‌‏‎ بدن‌‏‎ از‏‎ بخش‌‏‎ آن‌‏‎ به‌‏‎ تغذيه‌‏‎
وارد‏‎ حنجره‌‏‎ به‌‏‎ سر‏‎ قله‌‏‎ از‏‎ كه‌‏‎ كرد‏‎ مجسم‌‏‎ را‏‎ آبي‌‏‎ پرتو‏‎ بايستي‌‏‎ لارنژيت‌‏‎
مجدد‏‎ احياء‏‎ و‏‎ تعادل‌‏‎ برقراري‌‏‎ براي‌‏‎ عالي‌‏‎ روش‌‏‎ يك‌‏‎ رنگ‌ ، ‏‎ تنفس‌‏‎.مي‌شود‏‎
.چاكراهاست‌‏‎
داشته‌‏‎ خاطر‏‎ به‌‏‎ بايد‏‎ مي‌كنيد‏‎ استفاده‌‏‎ كه‌‏‎ روشي‌‏‎ هر‏‎ از‏‎ درماني‌‏‎ رنگ‌‏‎ در‏‎
.است‌‏‎ موقتي‌‏‎ آن‌‏‎ مكمل‌‏‎ رنگ‌‏‎ كاربرد‏‎ از‏‎ قبل‌‏‎ تا‏‎ رفته‌‏‎ بكار‏‎ رنگ‌‏‎ تاثير‏‎ باشيد‏‎
آبي‌ ، زرد‏‎ و‏‎ نارنجي‌‏‎ فيروزه‌اي‌ ، ‏‎ و‏‎ قرمز‏‎:‎از‏‎ عبارتند‏‎ به‌ترتيب‏‎ مكمل‌‏‎ رنگهاي‌‏‎
است‌‏‎ بهتر‏‎ رنگ‌ ، ‏‎ طولاني‌مدت‌‏‎ تاثير‏‎ براي‌‏‎ بنابراين‌‏‎.‎اناري‌‏‎ و‏‎ سبز‏‎ بنفش‌ ، ‏‎ و‏‎
موردنياز ، ‏‎ رنگ‌‏‎ كاربرد‏‎ از‏‎ پس‌‏‎ مكمل‌بلافاصله‌‏‎ رنگ‌‏‎ از‏‎ ميزان‌‏‎ همان‌‏‎ به‌‏‎
.كنيد‏‎ استفاده‌‏‎
رنگ‌درماني‌‏‎ و‏‎ بازتابشناسي‌‏‎:‎منبع‌‏
ويلز‏‎ پاولين‌‏‎:‎نوشته‌‏‎
فرجي‌‏‎ مرجان‌‏‎:‎ترجمه‌‏‎

Hidden-H
23-04-2006, 23:35
کلیک کنید ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 6%D8%A7%D8%B3%DB%8C)

Babak_King
26-04-2006, 09:39
سوزان الدريج‎/ ترجمه: حسين صافي

وقتي دالايي لاما جايزه صلح نوبل سال 1989 را دريافت كرد، يك خبرنگار از او پرسيد: حالا بعد از اين چه؟ مي خواهيد چه كار كنيد؟ او لبخندي زد و گفت: انگار هر كاري كه ما آدم ها انجام مي دهيم، مثلا خانه يا ماشيني مي خريم، غذايي مي خوريم، دوستي پيدا مي كنيم و حتي به جوايز بزرگي نائل مي شويم، هرگز برايمان كافي نيست. ما آدم ها هميشه به دنبال بيشتر و بيشتريم، اما بيشترها لزوما بهتر نيستند. من فقط آرزو مي كنم كه خودم و همة آدم ها هر چه زودتر بفهمند كه شادي و رضايت شان را نبايد در بيرون از خودشان جست وجو كنند.
به آساني نمي توان شادي را تعريف كرد. شادي براي بعضي ها عاشق شدن يا بچه دار شدن است و براي بعضي ديگر، برنده شدن در قرعه كشي يا رفتن به دل طبيعت. تجربيات حسي در بالاترين حد خود، نوعي سرخوشي و لذت را به همراه دارند كه لزوما زودگذر است و از زياده روي در خوردن يا آميزش جنسي جلوگيري مي كند. با وجود اين، روان شناسان با تكيه بر يافته هاي اخير خود دربارة شادماني، سعي دارند ويژگي هاي زودگذر و نيز پايدار اين شرايط حسي ناشناخته را توصيف و علت آن را كشف كنند. شيلا پنچال، كارشناس روان شناسي مثبت و بنيانگذار Happiness First TM است و با سازمان ها و اشخاص مختلفي همكاري دارد. او در اين خصوص مي گويد: روان شناسان سه عامل را براي شادماني شناسايي كرده اند: لذت بردن از زندگي، به كارگيري توانايي هاي فردي به طور بي وقفه، و درك آن چه برتر از ماست.
براي مثال، وقتي غرق صحبت، كار يا تفريح هستيم، احساسي به نام جوشش به ما دست مي دهد كه مانع از خوشي و شادماني مي شود، ولي پس از مدتي جاي خود را به احساس رضايت عميقي مي دهد كه پايدارتر است. جوشش عاملي بسيار مؤثر در ايجاد حس شادي پايدار است.

آيا شادماني باعث سلامت جسماني مي شود؟
افراد شاد، در برابر بيماري هايي مانند آنفلوانزا مقاوم ترند و جراحات وارد بر بدنشان زودتر بهبود مي يابد. همچنين نتايج حاصل از تحليل خود زندگي نامه هاي راهبه هايي كه از سال 1932 وارد يكي از صومعه هاي آمريكا شده اند، نشان مي دهد كه عمر كساني كه روحية شادتري دارند، طولاني تر است. روان شناسان، لحن خوش بينانة راهبه ها را در متن زندگي نامه هايشان ارزيابي كردند و به رابطة معناداري ميان مثبت انديشي و عمر طولاني دست يافتند. به بياني ساده تر، ميزان مرگ و مير در گروه راهبه هاي غمگين، نسبت به راهبه هاي سرزنده بيش از دو برابر بوده است.

آيا پول، خوشبختي مي آورد؟
پول و احساس شادماني، رابطه اي پيچيده با يكديگر دارند. به عقيدة پنچال، اگر كسي زير خط فقر زندگي كند، پول زياد، احساس خوشبختي خاصي به او مي دهد. ولي وقتي كه سطح درآمد افراد به حد معيني مي رسد، ديگر درآمد بيشتر، آن ها را خشنود نمي كند. در نيم قرن اخير، درآمد مردم انگلستان، آمريكا و ژاپن به بيش از دو برابر افزايش يافته و زندگي شان وضعيت مطلوبي پيدا كرده است. حالا ديگر آن ها خانه هاي بزرگ تري دارند و لوازم برقي، زندگي راحت تري را برايشان فراهم كرده است. آن ها به مسافرت هاي خارجي مي روند و كالاهاي لوكس مي خرند و به دليل برخورداري از امكانات بهداشتي، زندگي طولاني تري دارند. ولي نتايج حاصل از تحقيقات دانشمندان نشان مي دهد كه اين امكانات رفاهي ـ كه حسادت بسياري را در جهان رو به توسعه برانگيخته ـ باعث افزايش احساس خوشبختي انسان ها نشده و نمي شود. چرا چنين است؟ شايد پاسخ اين باشد كه ما خود را با ديگران مقايسه مي كنيم و اين چشم و همچشمي، باعث ناراحتي مان مي شود. روان شناسان در يكي از تحقيقاتشان از دانشجويان هاروارد پرسيده اند كدام بهتر است: پنجاه هزار دلار درآمد سالانه در شرايطي كه ديگران بيست و پنج هزار دلار در سال درآمد دارند، يا صد هزار دلار درآمد سالانه در شرايطي كه حقوق ديگران بسيار بيشتر است؛ مثلا دويست و پنجاه هزار دلار؟ بيشتر دانشجويان، گزينة اول را برگزيدند و ترجيح دادند كه كمتر حقوق بگيرند، ولي اين حقوق كم، از درآمد ديگران بيشتر باشد.

اگر قرار به مقايسه باشد، بهتر است خود را با كساني كه پايين تر از خودمان هستند، مقايسه كنيم. به همين دليل است كه در مسابقات المپيك، كساني كه مدال برنز مي گيرند، خوشحال تر از كساني هستند كه مدال نقره گرفته اند. زيرا گروه اول، خدا را شكر مي كنند كه دست كم مدالي نصيبشان شده است، در حالي كه گروه دوم، حسرت مدال طلايي را مي خورند كه از دستشان رفته است.
گذشته از اين، ذهن انسان قابليت انطباق با شرايط جديد را دارد. به همين دليل، اين انعطاف پذيري ذهن، سبب تداوم بقا مي شود؛ هرچند در جوامع نوين، مردم از آن چه دارند، پس از مدتي دلزده مي شوند و همواره مي خواهند چيزهاي ديگري به دست آورند. اين وضعيت سرانجام به نوعي جان كندن لذت گرايانه مي انجامد. براي مثال، مردم از اولين اتومبيلي كه مي خرند، خيلي لذت مي برند، ولي با ديدن تبليغات، اتومبيل هايشان را يكي پس از ديگري عوض مي كنند. اگر مجبور باشند يك مدل پايين تر از جديدترين مدل را سوار شوند، ديگر از داشتن آن راضي نخواهند بود. راز شاد زيستن، چنان كه ريچارد لايارد مي گويد، داشتن چيزهاي بهتري است كه هيچ گاه به داشتن شان قناعت نمي كنيم.
روابط زناشويي، دوستان خوب و زندگي مشترك مي توانند بهانه اي براي خوشحالي مان باشند، چرا كه روابط انسان ها با يكديگر منشأ شادي است. پنچال معتقد است كه براي رهايي از جان كندن لذت گرايانه بايد به آن چه داريم، قانع باشيم و روحية رضايتمندي را در خود تقويت كنيم.


آيا شادماني ذاتي است؟
مطالعاتي كه بر روي دوقلوها انجام شده، ذاتي بودن شادماني و افسردگي را به اثبات رسانده است. نتايج حاصل از اين مطالعات، حتي در مورد دوقلوهاي همساني كه در محيطي يكسان بزرگ شده اند نيز صدق مي كند. با وجود اين، ژن هاي مؤثر در ايجاد شادي هنوز ناشناخته اند و همان طور كه از يافته هاي روان شناختي برمي آيد، به احتمال زياد، ژن هاي متفاوتي در ايجاد روحية شاد دخالت دارند. اين ژن ها با تغيير دادن ميزان سروتونين در مغز، باعث بروز حس شادي مي شوند. افسردگي، ناشي از كاهش سروتونين در مغز است و داروهايي مانند پروزاك كه حاوي سروتونين هستند، افسردگي را از بين مي برند و در بيمار ايجاد سرخوشي مي كنند. با اين حال، حتي آنان كه به طور مادرزادي غمگين هستند، مي توانند با تغيير ديدگاه ها و تجديدنظر در رفتارشان زندگي شادتري براي خود بسازند.

آيا علم، خوشبختي مي آورد؟
دكتر مارتين سليگمن، يكي از پيشگامان مطالعات افسردگي در دانشگاه پنسيلوانيا، اخيرا به مطالعة شادي روي آورده است. در روان شناسي مثبت بر خلاف روان شناسي سنتي، به جاي آن كه آسيب هاي دوران كودكي مورد بررسي قرار گيرد، به عوامل شادي آفرين، از قبيل چيزهايي كه به زندگي معنا مي دهند، اهميت داده مي شود. در واقع، به ادعاي دكتر استيونز رويكرد مثبت به روان شناسي، سابقه اي بسيار طولاني دارد و پيشينة آن به جنبش روان شناسي انسان شناختي و فلسفة بودايي مي رسد. روان شناسي انسان شناختي را كارل راجرز در دهه 1950 معرفي كرد.دكتر ريچارد ديويدسون، متخصص عصب شناسي مغز از دانشگاه ويسكانسين، ثابت كرده است كه عواطف مثبت، به فعاليت هاي الكتريكي بخش جلويي نيمكرة چپ مغز مربوط مي شوند و احساسات منفي با بخش جلويي نيمكرة راست ارتباط دارند. فعاليت الكتريكي نيمكرة چپ در افراد شاد، يعني كساني كه خنده رو هستند و دربارة خوبي ها سخن مي گويند، بيشتر است. اسكن هاي تهيه شده از مغز افراد به هنگام تماشاي تصاوير زيبا، نشان دهندة افزايش جذب گلوكز ـ و در نتيجه، افزايش فعاليت بيوشيميايي ـ در نيمكرة چپ است. اسكن هاي مغزي نوزادان در حين ليسيدن خوراكي هاي شيرين نيز چنين نتيجه اي را تأييد مي كند.

آيا براي شاد بودن بايد عاشق شد؟
معمولا افراد متأهل، از مجردها و كساني كه از همسرشان جدا شده اند، شادترند. با اين حال، دكتر استيونز مي گويد: داشتن روابط دوستانه با همسر و ديگر اطرافيان، مهم تر از زندگي مشترك است.

آيا كساني كه پنجاه سال پيش از اين زندگي مي كردند، شادتر از ما بودند؟
در حال حاضر ميزان شادي مردم جهان در قالب طرح هايي مانند پايگاه اطلاعاتي شادماني در جهان تعيين مي شود. نتايج حاصل از تحليل اين اطلاعات، از سال 1950 تاكنون هيچ تغييري را در وضعيت روحي ساكنان كشورهاي غربي از جمله انگليس، نشان نمي دهد. اين در حالي است كه شرايط زندگي آنان به طور چشمگيري بهتر شده است. دكتر استيونز معتقد است كه در قرن بيست ويكم، اتومبيل شخصي و رسانه ها، دو مانع اصلي در راه رسيدن به احساس خوشبختي هستند. اتومبيل شخصي، ما را چنان از جامعة اطرافمان جدا مي كند كه به جاي احساس صميميت با شهر و محل زندگي مان، از آن مي گريزيم. تلويزيون (و تا حدودي مطبوعات) خشونت، اخبار ناگوار و اسراف را به مردم منتقل مي كند و باعث ترس و ايجاد ناراحتي در آن ها مي شود. علاوه بر اين، تماشاي تلويزيون، فعاليت بينندگان را كم مي كند و زماني را كه ممكن است صرف انجام دادن كارهاي جوششي شود، از آن ها مي گيرد.

شادترين مردم دنيا چه كساني هستند؟
تصاويري كه از مغز افراد مختلف تهيه شده، بيانگر آن است كه راهبان بودايي و كساني كه براي مدتي طولاني مراقبه مي كنند، شادترين انسان هاي دنيا هستند. مطالعه اي ديگر نشان مي دهد كه زنان خدمتكار فيليپيني شاغل در هنگ كنگ، با وجود دوري از خانواده و كار سنگين در شرايط نامناسب و كسب درآمد ناچيز، سرزنده ترين مردم دنيا هستند. پيوند ميان زنان فيليپيني و احساسي كه آن ها از كسب درآمد و فرستادن آن به خانه و خانوادة خود تجربه مي كنند، ممكن است احساس رضايت شان را برانگيزد.

بالاخره علت شادماني چيست؟
براساس يافته هاي حاصل از پژوهش هاي اجتماعي فراگير در آمريكا (US General Social Survey) عوامل اصلي شادماني به ترتيب اهميت عبارت اند از: روابط خانوادگي، مسائل مالي، كار، روابط اجتماعي و سلامت جسماني. در كنار اين عوامل مي توان به ارزش هاي شخصي و آزادي نيز اشاره كرد. دكتر استيونز با استناد به اين تحقيق زمان بر و نيز طرح اسلوف، ادعا مي كند كه احساس شادماني، حاصل عوامل جسماني، روابط با ديگران و فراگيري شيوه هاي مثبت سازماندهي افكار است. او در اين خصوص مي گويد: شاد بودن مستلزم ورزش كردن و توجه به رژيم غذايي، اهميت دادن به روابط عاطفي و داشتن صبر و حوصله است. دكتر استيونز همچنين توصيه مي كند كه به غريبه ها لبخند بزنيم، به نشانة احترام، سري تكان بدهيم و مهم تر از همه، وقايع خوب را در دفترچه اي يادداشت كنيم و به خاطرشان شكرگزار باشيم. اگر چنين كنيم، آسايش و خوشبختي را درخواهيم يافت.

منيع : همشهری جوان :)

رويا خانوم
17-06-2006, 09:08
مهمترین موضوع اینه که ضمیر ناخودآگاه، متناسب با هر سیگنالی که در هر لحظه دریافت می‌کنه، باور و روحیه‌ای میسازه و یا سیستمی را در بدن انسان و یا بیرون از بدن در دنیای خارج کنترل می‌کنه. بنابراین در تمام لحظه‌ها باید مراقب باشیم که ضمیر ناخودآگاه فقط سیگنالهای خوب رو از طریق حواس پنجگانه و فکر ما دریافت ‌کنه. چند نمونه عبارتند از:

استفاده نکردن از کلمه و جمله‌های منفی مثل:
خاک بر سرم، مرده‌شور، من بدشانسم، من بدبختم، خنگم، کی میشه بمیرم راحت بشم، نمیتونم، نمیشه، دنیا چقدر بده، دنیا اومدم که فقط عذاب بکشم، من همیشه مریضم، هیچکی منو دوست نداره، من بدم، ...

اعم از اینکه این حرفها رو به خودمون بزنیم یا به دیگران، هر کدومش یه سیگنال منفی و مخرب به ضمیر ناخودآگاه میده. مثلن وقتی کسی میگه: "من بدشانسم"، ضمیر ناخودآگاهش این سیگنال رو میگیره و به شکل یه باور در نظام باورهای اون نفر درمیاره و ضمن اثر منفی در روحیه و شخصیتش، در دنیای بیرون هم در همین راستا عمل میکنه، یعنی در راستای بدشانسی اون طرف، و دیگه برای خوشبختیش تلاشی نمیکنه، چون خود اون نفر به ضمیر ناخودگآهش باور داده که بدشانسه.


استفاده از کلمه‌ها و جمله‌های مثبت مثل:
زیبا، آرام، آرامش، عشق، دوست داشتن، پیروزی، خوشبختی، شادی، میتونم، توانا هستم، خوبم، سالمم، ...

تا جاییکه میتونیم در فکر یا گفتار از کلمه‌ها یا جمله‌هایی که این واژه‌ها رو دارن باید استفاده کنیم. اینها سیگنالهای مثبت، سازنده و قدرتمندی به ضمیر ناخودآگاه میفرستن و ضمیر ناخودآگاه عین همون رو در زندگی بوجود میاره. مثلن وقتی میگیم: "من چقدر خوشبختم، چطوری میتونم خوشبخت‌تر بشم؟" اولن، ضمیر ما باور میکنه که ما خوشبختیم و این موضوع رو در نظام باورهای ما قرار میده و بر همین اساس هم شروع به ساختن روحیه و شخصیت خوب برای ما میکنه. دومن: چون پرسیدیم که "چطوری میتونم خوشبخت‌تر بشم؟"، ضمیر ناخودآگاه در "شعور نامحدود جهان" یا "infinite intelligence" شروع به گشتن میکنه تا راه خوشبختر شدن رو پیدا و به ما الهام کنه، یا اونو در مسیر ما قرار بده.

ما باید تعدادی جمله زیبا و آرامش‌بخش که بهمون بیشتر اثر دارن بسازیم و در هر فرصتی اونها رو برای خودمون تکرار کنیم. مثل:


خدای مهربون منو دوست داره و در همه امور زندگی به من کمک میکنه.

من همیشه منتظر اتفاقهای خوب تو زندگیم هستم.

همیشه از وجود و چهره من شادی، انرژی و عشق ساطع میشه.

من تا آخر عمر به سلامت زندگی میکنم.
من در کمال آرامش زندگی میکنم و همیشه روحیه‌ای شاد و چهره‌ای خندان دارم.

ممکنه شما جمله‌هایی بگین که اثر قویتری بهتون داشته باشه.

هیچوقت نباید خودمون رو سرزنش کنیم.
البته این مورد با پذیرفتن اشتباه و سعی در اصلاح اون فرق میکنه؛ سرزنش و محکوم کردن مداوم خود به خاطر عمل اشتباهی در گذشته، ضمن اثر منفی در روحیه، به ضمیر ناخودآگاه هم سیگنال بد میفرسته.


استفاده از قدرت تمرکز یا Power of focus:
تمرکز روی موضوعهای خوب، روحیه شاد و فکر مثبت ایجاد میکنه؛ و تمرکز روی خاطرات تلخ یا موضوعهای ناراحت کننده، یاس و افسردگی میاره. از این خاصیت در برنامه‌ریزی ضمیر ناخودآگاه استفاده میشه.

اگه برای مدتی به طور مداوم ذهن و فکر خودمون رو متوجه سوژه‌های زیبا کنیم، به مرور زمان عادت میکنیم که همیشه به زیباییهای زندگی فکر کنیم و تبدیل به انسان مثبتی میشیم که آرامش و نشاط درونی داره. دیدن نیمه پر یا خالی لیوان، تا حدود زیادی عادتیه، فقط کافیه چند وقتی مثبت‌بینی رو به زور هم که شده انجام بدیم، تا بعد از مدتی، دیدن نیمه پر لیوان به شکل عادت دربیاد. بنابراین ضمن توجه به موضوع‌های خوشایند، سعی کنیم برای تمام اتفاقها یه تفسیر مثبت پیدا کنیم.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
... مبادا برای پر کردن خلاءهای زندگی‌ات به دنبال دیگران بگردی و وجود خلاق و توانمند خویش را نادیده انگاری. مبادا کمالت را در دیگران بجویی و خوشبختی و سعادت، آرامش و رضایت را کیمیایی در دست دیگران بدانی.

لازم نیست نیمه مکمل کسی باشی یا کسی بیاید و نیمه ناتمام تو را کامل کند زیرا ارتباطی این گونه و دیدگاه و نگرشی این چنین، از همان ابتدا محکوم به شکست است. همین که فکر ناقص بودن را به ضمیر ناخودآگاه خود راه میدهی و به انتظار ناجی مقدسی می‌نشینی که چراغ زندگی‌ات را روشن کند و تو را به خود بشناساند، ناخودآگاه، ضعف و کمبود و احساس عدم شایستگی و عدم اعتماد به نفس را به خویش القاء کرده‌ای.

آری من برای رسیدن به آرامش و خوشبختی، قبل از هر چیز باید در توقعات و روابطم با دیگران تجدید نظر کنم و این چنین می‌کنم. نه نقش مظلوم را بازی می‌کنم که به همه پیام میدهد: "من خوبم و تو بدی، من بیشتر وقت گذاشتم و تو کمتر، من بیشتر زحمت کشیدم و تو تن‌پروری کردی و ..." و نه نقش قربانی که انسان ستمدیده‌ای است که خود را به انحاء مختلف فدا کرده است. او کسی است که به بد زیستن، معتاد است. دیوار کوتاهی است که هر کسی از آن بالا میرود و اسب رامی است که به هر کسی سواری میدهد و بار هر کسی را به دوش میکشد. ...

... کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من و این که هیچ کس، قادر نیست بهتر از خودم به من کمک کند. من هرگز به انتظار دیگران نمی‌نشینم و وقت ارزشمند و گرانبهای خود را صرف انتظار برای آمدن آنهایی که شاید هرگز نیایند و شاید هرگز به نیازم پی نبرند، تلف نمیکنم. ...

آيدا
28-06-2006, 14:12
يكي از دلايل افسردگي ها وناآراميهاي رواني ما كه اغلب از آن غافليم آن است كه ما نمي توانيم ديگران راببخشيم و بدتر حتي نمي توانيم خود مان را ببخشيم!!

شايد باور نكنيد اما يك بخشش واقعي و اصيل ، قدرت برپايي انقلابي ميمون و مبارك را در روان ما خواهد داشت به طوري كه بتوانيم با كمترين وساده ترين ترين عمل معناي واقعي زنده بودن را تجربه كنيم !

دوستان !حقيقت آن است كه بخشش شرايطي دارد كه من در حد توان به آنها مي پردازم :

اولين و اصلي ترين شرط بخشش آن است كه ما بدون چشمداشت خود!! و ديگران را ببخشيم ومنتظر جبران آن نمانيم زيرا همين اتنظار براي تلافي عمل ما توسط ديگران دو باره لحظه هامان را نابود خواهد كرد!

شرط مهم و جالب ديگر بخشش آن است كه ما نبايد بدي هاي ديگران را فراموش كنيم بلكه بايد آنها را ببخشيم. « ماهاتما گاندي» در اين زمينه مي گويد نمي توانم فراموش كنم بلكه مي توانم ببخشم!

ويكي ديگر از بزرگان هم جمله جالب و تامل بر انگيزي دارد : فراموش كردن كار انسانهاي ابله است و بخشش كار انسانهاي بزرگ !

پس از حالا اينگونه زندگي كنيم : ببخشيم وبرويم!، بي چشمداشت، بي فراموشي!!!


زيرا حافظ مي فرمايد :
تو با خداي خود انداز كار و دل ، خوش دار
كه رحم اگر نكند مدعي، خد ا بكند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

آيدا
01-07-2006, 10:08
اسم شما چيست؟؟

فكر مي كنيد خصوصيات شما به اسم تان ربطي دارد؟

افراد ي كه هم اسم شما هستند را مي شناسيد؟

خصوصيات انها چقدر شبيه شما هست؟

اين سوالها را پرسيدم تا برايتان بگويم كه : پيشينيان كه دانسته‌هايشان براساس خرد و حكمت باستان

بود، دريافته بودند كه حروف و اعداد اسرار و رموز پنهان و تاثيرات خاصي دارند. در آغاز و در بسياري از و

فرهنگها و مذاهب، نامها به عنوان ابزاري جهت رشد و بستري براي تكامل شخصيتها بوده‌اند. مطمئناً

نامها همواره مفاهيم ساده و رواني جهت برقراري ارتباط و مشخص شدن هويت شخص هستند، با

اينحال مردمان قديم در گذشته به خوبي فهميده بودند كه هر اسمي فركانس انرژي خاصي را با خود حمل

مي‌كند كه بر زندگي حامل اسم بسيار تأثيرگذار است.
اين تأثيرگذاري را بسياري از تمدنها و ملل در نقاط مختلف كرة زمين دريافته و مورد استفاده قرار داده‌اند.

به عنوان مثال بوميان امريكا سنت جالي داشته‌اند، كساني كه يك مقطع از زندگي را تمام كرده و وارد فاز

مهم ديگري از زندگي مي‌شده‌اند، نام خود را عوض مي‌كردند. در برخي قبايل سرخپوستي نيز بعضي

افراد دو نام داشتند، يكي از آنها هرگز به صورت عمومي آشكار نمي‌شده، علت اصلي هم قدرت موجود در

آن بوده كه مي‌توانسته به شخص ديگري منتقل شود. در قرن هفدهم هم اروپائيان با استفاده از آناگرام،

روش به هم ريختن حروف يك كلمه و ساخت كلمات جديد از روي آن، به اين نتيجه رسيده‌اند كه با به

هم ريختن نام اشخاص مي‌توان به كلمه‌ي براي بررسي شخصيت فرد دست يافت. مثلاً پت مستعد و

باهوش است. گرتا بزرگ است و دورا هم مانند جاده هميشه در سفر است

برخي از اسكيموها وقتي پير مي‌شوند براي خود اسم جديدي انتخاب مي‌كنند، و اميدوارند كه با اسم جديد

نيرو و توان تازه‌اي به آنها داده شود.در اندونزي نيز پس از تحمل يك دروه رنج و ناراحتي شديد و

طولاني يا بيماري سخت اسم خود را عوض مي‌كنند، آنها معتقدند كه با اين كار شيطان را براي پيدا كردن

مجددشان گيج مي‌كنند و اين آشفتگي باعث مي‌شود كه اندوه و حزن ديگر آنها را پيدا نكند.

در مذاهب گوناگون و كتب مقدس نيز مثالهايي در اين زمينه وجود دارد. در انجيل شخصيتهاي بسياري

هستند كه با تغيير مكان و موقعيت از محلي به محل ديگر يا پايان يافتن يك دوره رنج ومحنت نامشان

تغيير كرده است(مسيح، مي‌ديد كه شعمون نبي اعتماد به نفس زيادي ندارد، نام اور ا به پيتر تغيير داد)

سارايي در سن 90 سالگي، پس از تحمل سالها نازايي، نام خود را به ساره تغيير داد. در سنت يهوديان،

تا به امروز هم وقتي كسي از بيماري طولاني رنج مي‌برد، نامي براي او انتخاب مي‌شود به اين اميداست

كه فركانس انرژي نام جديد او را براي زندگي تازه و سرشار از سلامتي كمك كند.

به هر حال چه اين اعتقادات وسنتها به طور كامل درست و واقعي باشند و چه در طول ساليان بسيار
دستخوش تغيير يا آميخته به خرافه شده باشند، وجود اين عقايد مشترك در بين اديان و ملل گوناگون،
نشان دهندة اين است كه اقوام گذشته خوبي از قدرت كلمات و تأثير نام روي سرنوشت، شخصيت و
حتي وضعيت فيزيكي افراد آگاه بوده‌آند

Marichka
09-07-2006, 00:53
يوگا فرايند كشف خود شناسي را در پي دارد .و علاوه بر فوايدي كه براي افراد دارد براي جامعه نيز مي تواند مفيد باشد .در واقع نمي توان گفت يوگا فقط يك ورزش بدني است چون پژو هشهاي علمي ثابت مي كند كه يوگا نه تنها بر جسم انسان تا ثير مي گزارد بلكه در تنظيم نيروي پرانيك يا انرژي حياتي و جريان آن و همچنين بر ضمير انسان نيزموثر مي باشد .

يوگا علم حيرت انگيزي است كه تفكر- استدلال و منطق را در سطح عالي به انسان هديه مي كند .

يوگا به معني اتحاد است و منظور از يوگا اتحاد و يگانگي با وجود دروني است .

براي رسيدن به اين اتحاد تعداد حالات و وضعيت هايي وجود دارد كه آسانا ناميده مي شود . كه با حركات يا تمرينات ژيمناستيك نرمشها و بدن سازي نبايد اشتباه گرفت .

مفهوم و معناي ي.گا ( اتحاد و يگانگي ) با وجود دروني است كه با رفع دو گانگي فكر و ماده و نيل به يك واقعيت متعالي در درون عملي مي شود .

آسانا به معني قرار گرفتن در وضعيت و حالتي كه در آن ميتوان رو حاً و جسماً خو نسرد و راحت بود و در آرامش كامل قرار گرفت .

برنامه آموزشي يوگكا به گونه اي طرح ريزي شده كه به توسعه بافت شخصيت منتهي مي شود .

آسانا به علت گششهاي عضلاني و ماساژ اعضا و غدد داخلي و ايجاد هماهنگي بين اعضاء بدن و سيستم اعصاب براي ايجاد سلامتي ورفع بيماري ها بسيار موثر بوده وبه تمرين كننده سلامتي اعطا مي كند و بطور خارق العاده اي در تسكين و بهبود بسياري از بيماريها و حتي بيماريهاي غير قابل علاج مفيد واقع ميشود . وميتواند درد را از بين ببرد يا قابل تحمل نمايد .



هدف از تمرين آساناها ي يوگا = توسعه شخصيت ،رواني و روحي است .

هدف از تمرينهاي ورزشي = حفظ سلامت وكسب قدرت بدني از طريق تقويت جسم وعضلات واستوخوانهاست . تمرينات جسمي علاوه بر سرعت حركت نيازمند تنفس زياد است كه كار قلب وسيستم تنفسي را زياد ميكند ودر نتيجه خستگي وكم شدن انرژي حياتي را موجب مي شود .ورزشكاران جوان در حين تمرينات ورزشي خود را سالم احساس مي كنند اما با رشد تدريجي بدن زمان اعضاي بدن به علت كهولت كارايي خود را نسبت به وظايفي كه دارند از دست مي دهند . آنگاه دچار مشكلات تنفسي يا بيماري هاي روماتيسمي مي شوند و اين بدان دليل است كه بيشتر از حد معمول از محلهاي ارتباط و اتصال استخوانها با هم استفاده شدهاست .وعضلات نيز بيش از حد رشد كرده اند از اينرو سختي و استحكام خود را از دست داده اند وشل شده اند. اين تغيير باعث ميشود كه بافت عضلاني به چربي مبدل گردد . اگر بمدت كوتاهي تمرينات ورزشي و بدن سلزي قطع شود چربي زيادي در عضلات جمع مي شود .

ورزش هاي سنگين برا همه افراد ميسر نيست اما آساناهاي يوگا براي همه سنين امكان پذير است .

1- آساناهاي يوگا جامع ترند و بتدريج با وانهادگي و تمركز انجام مي شوند كه سيستم دروني و بيروني را تحت تاثير قرار مي دهد از اين رو سيستم اعصاب. غدد داخلي و اعضاي دروني و يروني تشويق مي شوند كه بطور صحيح عمل كنند ضمناً آساناها اثر فيزيكي رواني دارند و در بهبود ناتواناييها موثر بوده و فاقد محدوديتها براي افراد تندرست يا ناسالم . جوان يا پير مي توانند اين تمرينها را انجام دهند .

2- هورمونهاي مختلف در سطح بدن متناسب ترشح مي شوند و سلامتي بدن را تامين ميكنند . با ايجا د سلامتي علاقه به حيات و ادامه زندگي افزايش مي يابد .

3- از طريق انجام تمرين هاي منظم يوگا – عضلات – استخوانها – دستگاه تنفسي – دستگاه دفعي – گردش خون هماهنگ مي شوند واين تمرينها به بدن قابليت انعطاف ميدهد و انسان را در تطابق با تغييرات محيط توانا ميكند وبا تحريكات ترشحات دستگاه گوارش جذب و دفع نظم ايجاد مي كند كه اث مستقيمي به ايجاد تعادل در اعصاب سمپاتيك وپارا سمپاتيك دارد . خلاصه آنكه تمرينات يوگا بدن رادر حالت تعادل و خوب نگه مي دارد و بدن نا سالم را بسوي سلامت هدايت مي كند .

4- تمرينات يوگا مشابه داروست كه متناسب با توانايي ،ظرفيت وحساسيت بدن انسان تجويز مي شود . همانگونه كه نسبت مصرف دارو بايد رعايت شود تا منجر به نتيجه گردد تمرينات نيز بايد زير نظر استاد و به مقدار مشخص انجام شوند . والا نتايج حاصله رضايت بخش نخواهد بود .

آشتانگا يوگا = يوگاي انضبات جسم وفكر – ارتباط روح و جسم ( جسم از طريق آساناها و تغذيه پرورش پيدا مي كند . ذهن از طريق مديتيشن و شاواسانا )

جسم از طريق هاتا وگا – ذهن از طيق راجا يوگا .

هاتا يوگا : شخص را قادر مي سازد بوسيله تمريناتي بر مقاومت طبيعي خود افزوده وسلامتي را در حيطه جسم ذهن تجربه كند وبر واكنشهاي عصبي غير ارادي خود كنترل و تسلط داشته باشد .

راجا يوگا : با اين روش به كنترل و انظباط ذهن دست مي يابيم .با انجام اين تمرينها مهارتهاي ذهني افزايش پيدا كرده . ميزان دقت . تمركز. اراده . اراده و حافظه و ساير توا نايهاي ذهني تقويت مي شود .

سلامتي چيزي بيش از بيمار نبودن است :

چيني ها معتقدند سلامتي تركيبي از سلامت روح . ذهن و جسم مي باشد و سلامت كامل با تعادل اين سه سيستم امكان پذير است . آنان معتقدند تعادل بسيار حيا طي و مهم است و هر عضوي با اعضا ء مر تبط ديگر بايد در حال تعادل باشد تا انرژي مثبت در همه بدن ايجاد شود و سلامت كامل برقرار شود

Marichka
09-07-2006, 00:56
تمرينات بدني يوگا به شما مي اموزد كه چگو نه هر قسمت از بدن خود را كنترل نموده و آن را بهبود بخشيد. تمرينات يوگا ساده و لذت بخش است. بدون در نظر گرفتن سن و يا اين كه چه اندازه شما ممكن است نا متناسب باشيد مي توانيد تمرينات يوگا تمام اعضاي داخلي و خارجي بدن شما را ورزش مي دهد. چنا نچه قسمتي از پيكر بندي شما پا يين تر از حد تعادل – خشك ،سفت و يا ضعيف است يوگا با كمي پشتكار و زمان بر تمام انها چيره خوا هد شد .

تمرينات بدني يوگا ، هاتایوگا ناميده مي شود . ها تا يوگا شامل تمرينات نظا فتي و كششي و تنفسي مي باشد . نتيجه اين حر كات لذ تبخش وا قعاًحيرت اور است. هاتايوگا وزن شما را مناسب، بر خستگي و سستي غذايي مغذي استفاده مي كنيد. چنانچه عا قلانه بخوريد مي توا نيد با مصرف غذا ي كمتر از سلامتي و نير وي زند گي لذت ببريد. كسي كه به غايت بخورد لزو ماُ يك فرد سالم از نظر جسمي و فكري نيست .

يك مبحث مجذوب كننده تغذيه يو گا بر اين باور است كه نوع غذايي كه مي خوريد مي تواند سطح ا گا هي شما را تغيير دهد. شخصي كه اين را درك كند مي تواند با تغيير عا دات خوردن درجه هو شياري خو يش را افزايش و يا كاهش دهد . در يوگا هو شياري و يا كيفيتهاي بودن را گونا مي نامند.

در بخش تغذيه جز ييات بيشتدي در مورد گو ناها خو اهيد يا فت و اينكه چگونه ممكن است اين مبحث به شما كمك كند تا به فكري ثا بت تر و شا دماني بيشتر دست يا بيد . تمرين ها تا يوگا تر كيب شده با اصول غذايي يوگا مي تواند جزبخشي از زندگي روز مره شما در امده و براي شما اثرات مطلو بي به ار مغان اورد .

چگونه يوگا كنيم ؟
- بر حسب بر نامه زماني داده شده تمرين كنيد. بدون بر نامه تمرين نكنيد. تا حد امكان با قا عده و خود كار با شيد .

2- هر گز بيش از حد خود را كشش ندهيد. شما نمي توانيد به بدن خود فشار بيا وريد تا نرم تر شود. فشار باعث مي شود كه بدن شما مقا ومت نشان داده و يا حتي مانع پيشرفت شما گر دد .

3- حركات آهسته كليد ها تا يو گا است. حد اقل بايد 10 ثانيه طول بكشد تا شما از حالت شرو ع به حالت مكث بر سيد. براي شما رش زمان به اين صورت شما رش كنيد، يكصد و يك ، يكصد و دو ... الي آخر . براي شمارش حالت مكث نيز به همين صورت انجام دهيد .

4- زماني كه در حالت مكث هستيد بدون حركت بمانيد. بدن خود را جابه جا ننماييد. هر حركتي كه شما در زمان حالت مكث خود مي كنيد از خواص آن تمرين كاسته مي شود .

5- به همان آهستگي كه وارد حالت مكث خود شده ايد از آن خارج شويد . بسياري از شا گردان اين نكته بسيار مهم را فر امو ش مي كنند .

6- تمرينات را در يك محل ساكت و خصوصي تر جيحا در هواي تميز انجام دهيد . حداقل لباس ممكن را بر تن داشته باشيد .

Marichka
11-07-2006, 01:20
پژوهش دانشمندان نشان مي‌دهد، رنگ‌ها همانگونه كه بر روح و روان آدمي تاثيرات گوناگوني مي‌گذارند، جسم او را نيز تحت تاثير قرار مي‌دهند.

به گزارش روز شنبه يك پايگاه اينترنتي، پژوهشگران بر اين باورند كه هريك از رنگ‌ها سودمندي درماني محسوسي براي بدن انسان دارند و گزارشهاي بيشماري در مورد استفاده‌هاي موفقيت آميز از رنگ در درمان بسياري از بيماريهاي فيزيكي دريافت كرده‌اند.

برخي از دانشمندان معتقدند: تمايل ناخودآگاه ما به يك يا چند رنگ خاص مي تواند نشانه‌اي از نيازهاي بدن ما در جهت ترميم خود باشد.

آگاهي از ويژگيهاي درماني گوناگوني كه به هر يك از رنگ‌ها نسبت داده شده است، مي‌تواند كمك زيادي به گزينش درست آنها، هنگام تهيه لوازم و طراحي دكوراسيون فضاهاي مختلف خانه باشد.

رنگ قرمز

بر اساس اين گزارش، رنگ "قرمز"، مهيج‌ترين رنگ در ميان رنگ‌ها است

اين رنگ علاوه بر ايجاد احساس هيجان در بيننده، فعاليت امواج مغزي را تحريك مي‌كند و ضربان قلب، تعريق و فشار خون را نيز افزايش مي‌دهد.

از اين رو، اغلب افراد در صورت وجود مقادير زياد رنگ قرمز در محيط احساس ناآرامي و هيجان مي‌كنند، اما مشتقات معتدل‌تر اين رنگ مانند سرخابي و صورتي، رنگ‌هايي گرم و بسيار لطيف هستند.

رنگ سرخابي

مجموعه‌اي از سايه‌هاي مختلف رنگ سرخابي آرامش عضلات و رفع گرفتگي و خستگي از آنها را موجب مي‌شود.

رنگ صورتي

صورتي نيز از آنجا كه بازدارنده اشتها است،مي‌تواند براي درمان‌هاي رژيمي سودمند باشد

رنگ نارنجي

"نارنجي"، رنگي گرم و صميمي است كه بسياري از خواص رنگ قرمز را داراست، اما نه به غلظت و شدت آن.

نارنجي پرتوهاي شادي آفريني از خود ساطع مي‌كند كه موجب رفع خستگي مي شود.

اين رنگ محرك اشتها و دستگاه هاضمه است و در نتيجه براي استفاده در غذاخوري‌ها بسيار مناسب است.

نارنجي خالص ممكن است در سطوح بزرگ و به مقدار زياد بيش از اندازه درخشان به نظر برسد، اما رنگ‌هاي ديگر خانواده نارنجي مانند هلويي، گلبهي، آجري و تناليته‌هاي مختلف رنگ‌هاي خاكي، جذاب تر و مناسب تر از نارنجي خالص هستند.

رنگ زرد

جذابيت رنگ زرد بيشتر به سبب قدرت آن در روشن نماياندن فضاهاي تاريك است.

فضاهايي كه با تناليته‌هاي رنگ زرد رنگ آميزي شده باشند، انرژي بخش هستند و موجب رفع خستگي در بيننده مي‌شوند.

اين رنگ تمركزآفرين است و اگر به صورت خالص و به مقدار زياد در محيط به كار گرفته شود، مي‌تواند در بيننده خستگي عصبي ايجاد كند.

رنگ‌هاي خانواده زرد هر چه روشن تر باشند، انرژي ملايم‌تري به ما مي‌دهند.

دانشمندان معتقدند، اين رنگ براي درمان ناراحتي‌هاي روده‌اي سودمند است.

رنگ سبز

با درهم آميختن گرماي زرد با آرامش رنگ آبي، رنگ "سبز" انرژي و زندگي به ما مي‌بخشد.

اين رنگ آرامش بخش، اضطراب را از ما دور مي‌كند و موجب رفع تنش و گرفتگي‌هاي عضلاني مي‌شود.

سبز رنگي ايده‌آل براي فضاهايي است كه در آنها تمركز و آرامش مورد نياز است.

تحقيقات انجام شده، رنگ‌هاي خانواده سبز را براي افرادي كه از افسردگي، اضطراب و يا ناراحتي‌هاي عصبي رنج مي‌برند، مفيد نشان مي‌دهند.

رنگ آبی

"آبي" رنگ آرامش، قدرت و سلامت است و مي‌توان گفت، داراي خواصي درست برخلاف رنگ قرمز است.

اين رنگ موجب كاهش ضربان قلب و تعريق شده و همچنين فشار خون را پايين مي آورد.

آبي‌هاي روشن يادآور آسمان و رنگ صلح و آرامش هستند.

تناليته‌هاي تيره تر اين رنگ، افكار عميق را تحريك مي‌كنند اما مقادير زياد رنگ آبي مي‌تواند كسالت و اندوه و در نتيجه افسردگي خفيف را موجب شود.

رنگ بنفش

رنگ "بنفش" هيجان قرمز را با آرامش آبي درهم مي‌آميزد، اما رنگي نه مهيج و نه آرامش بخش است.

بنفش رنگي مرموز است و بعضي از مردم آن را ناآرام و اضطراب آور مي دانند.

با اين وصف، تحقيقات دانشمندان نشان مي‌دهد، تناليته‌هاي رنگ بنفش در درمان ميگرن‌ها و اختلالات عصبي مفيد هستند.

با پژوهش در خواص رنگ‌ها و استفاده بجا از آنها در فضاهاي گوناگون خانه مي توانيم وضعيت روحي و جسمي خود را بسيار بهبود بخشيم.

منبع: [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

bb
13-07-2006, 07:10
چگونه می توان به آرامش رسید
لازم نیست همیشه برای انجام تمریناتی كه به آرامش ذهن تان كمك می كند ، در حالت نشسته و ثابت باشید . این تمرینات را می توان در خلال انجام كارهای روزانه هم انجام داد .
طی سه دهه اخیر مطالعات گسترده بشر فواید حالتی را كه به آن « ریلكس» گفته می شود ، به اثبات رسانده است . واكنشی كه انسان هنگام آرامش از خود بروز می دهد ، یك نوع آسودگی ذهنی به همراه كاهش فشار خون ، كند شدن میزان ضربان قلب و تنفس و همچنین شل شدن عضلات بدن است .
ایجاد چنین شرایطی بسیار ساده است . اگر در چنین وضعیتی قرار گرفتید ، مطمئن باشید می توانید برای غلبه بر اضطراب هایتان بر بسیاری ازفشارهای عصبی ناشی از خشم ،چیره شوید . ایجاد چنین آرامشی برای بچه ها نیز مفید است . مطالعاتی كه بر روی تعدادی از دانش آموزان یك مدرسه متوسطه درون شهری در آمریكا انجام شده است ، صحت این مساله را اثبات می كند . دراین مطالعات مشخص شد نمرات آن دسته از دانش آموزانی كه « ریلكس »را آموخته اند ، بهتر شده و خلق و خوی كار كردن و انجام كارهای گروهی نیز درآنها بیشتر به چشم می آید .
●برای رسیدن به آرامش ذهن ، سه راهكار پیشنهاد می كنیم :
۱- تمركز فكر ( ۱۰ تا ۲۰ دقیقه )
این روش قدیمی ، اولین توصیه برای ایجاد آرامش كامل است . بدین صورت كه ابتدا یك عبارت یا دعای كوتاه را كه یادآوری آن به شما آرامش می دهد و در اعتقادات مذهبی تان ریشه دارد به خاطر داشته باشید . مثلا چیزهایی مثل یاد خدا یا اینكه خداوند همیشه یاور و پشتیبان ماست .
سپس چشمهایتان را بسته و در وضعیتی آرام بنشینید و عضلاتتان را شل كنید : این كار را به ترتیب از پاهایتان شروع كنید و سپس به طرف رانها ، شكم ، شانه ، گردن و سپس سر ادامه دهید . به طوری كه با هر بازدم كلمه یا عبارتی كه باعث آرامشتان می شود را از ذهن بگذرانید . در ضمن وقتی افكار مزاحم به سراغتان می آید ، نگران نباشید و نسبت به آنها بی اهمیت باشید و سعی كنید به آرامی به مرور جمله ای كه یادآوری آن به شما آرامش می داد ، برگردید .
این تمرین را می توانید در وضعیتی مطلوب ، بین ۱۰ تا ۲۰ دقیقه انجام دهید و به یاد داشته باشید حتی ۵ دقیقه از این تمرین هم می تواند باعث ایجاد آرامش ذهنی و تجدید قوا در شما شود .
اگر احساس می كنید باید حساب وقت را داشته باشید ، بهتر است یك ساعت البته نه ساعتی كه روی زنگ تنظیم شده باشد ، كنارتان بگذارید . وقتی تمركزتان به پایان رسید ، یك دقیقه در همان وضعیت آرام بنشینید و سپس كارهای روزانه تان را از سر بگیرید .
۲- محسوس و شمرده نفس كشیدن ( ۱۰ تا ۱۵ ثانیه ) : ابتدا به آرامی و شمرده نفس بكشید و با هر بازدم عددی را بگویید . می توانید از عدد ۵ شروع كنید . به یاد داشته باشید . نفس عمیق بكشید به طوری كه ریه هایتان پر از هوا شود .
در ضمن بهتر است معده تان از غذا خالی باشد . بعد از یك مكث كوتاه در هنگام بازدم به آرامی عدد بعدی را بگویید ، چهار ، به این شمارش معكوس ادامه دهید تا به یك برسید . این تمرین را می توان هر صبح و شب در ۱۰ تا ۱۵ ثانیه انجام داد .
۳- آرمش هنگام فعالیت :
لازم نیست همیشه برای انجام تمریناتی كه به آرامش ذهن تان كمك می كند ، در حالت نشسته و ثابت باشید . این تمرینات را می توان در خلال انجام كارهای روزانه هم انجام داد . مثلا راه بروید یا در حال نواختن یك موسیقی باشید و یا اینكه یك كار ساده مثل بافتن انجام دهید .
در ضمن یوگا تمركز فكر و به یاد آوردن جمله ای كه باعث آرامش تان می شود نیز از جمله راههایی هستند كه به شما برای داشتن ذهنی آرام و سالم كمك می كنند .

منبع :
مجله نیوزویک پژوهشگر : دکتر هربرت نبسون و جولی کورلیس مترجم : سمیه احمدی

bb
13-07-2006, 07:11
را ه های بدست آوردن آرامش
سرعت حركت شما با احساستان رابطه‌ای مستقیم دارد، آرام راه بروید و حركات بدن خود را آرام‌تر كنید، طولی نمی‌كشد كه آرام خواهید شد. گاهی می‌توانید برای رسیدن به آرامش، دراز بكشید، عضلات خود را شل كنید و به هیچ چیز فكر نكنید.
۱- جلوی گریه خود را نگیرید و گهگاهی گریه كنید.
۲- دست كم روزی ۱۵ دقیقه را در سكوت بگذرانید و به نیازهای واقعی خود و نیز چیزهایی كه دارید فكر كنید. سكوت عصاره‌ی آرامش است، با زور نمی‌توان آن را ایجاد كرد، باید زمانی كه فرا رسید آن را بپذیرید. دست كم روزی یك ساعت، تنها به اتاقی بروید و در را به روی خود ببندید.
۳- افراد آرام به خود می‌گویند كه برای تغییر گذشته كاری نمی‌توان كرد، آنگاه از فكر ادامه زندگی لذت می‌برند.
۴- وقتی احساس می‌كنید كه سرتان پر از فكرهای جور و واجور است و جای خالی در آن نیست، با قدم زدن، آن‌ها را پاك كنید.
۵- اگر نتوانید كسی را ببخشید، افكار خشمگین‌تان شما را برای همیشه با این افراد مرتبط خواهد كرد. شاد كردن دیگران، باعث آرامش می‌شود.
۶- آرامش را از كودكان بیاموزید، ببینید كه چگونه در همان لحظه‌ای كه هستند، زندگی می‌كنند و لذت می‌برند.
۷- از همان كه هستید راضی باشید، در این صورت احساس آرامش بیشتری می‌كنید.
۸- هر چه اكسیژن بیش‌تری به شما برسد، آرام‌تر خواهید شد، خوب است در محل كار و زندگی خود گیاهی نگه دارید.
۹- مهم نیست كه با شما مودبانه برخورد كنند یا نه، برخورد مودبانه‌ی شما، باعث ایجاد آرامی و احساس خوبی در شما خواهد شد.
۱۰- سرعت حركت شما با احساستان رابطه‌ای مستقیم دارد، آرام راه بروید و حركات بدن خود را آرام‌تر كنید، طولی نمی‌كشد كه آرام خواهید شد. گاهی می‌توانید برای رسیدن به آرامش، دراز بكشید، عضلات خود را شل كنید و به هیچ چیز فكر نكنید.
۱۱- با حركات آرام و صحبت كردن شمرده، احساس آرامش را به جمع منتقل كنید. آیا تا به حال فرد آرامی را دیدید كه با صدای بلند صحبت كند؟
۱۲- با شوخ طبعی به آرامش خود كمك كنید.
۱۳- راحتی، یكی از عناصر مهم آرامش است، مثل دمای مناسب، صندلی راحت و لباس و كفش راحت هر چند وقت یك بار ساعتتان را باز كنید و خود را از فشار زمان نجات دهید.در آوردن كفش‌ها به كاهش فشار عصبی كمك می‌كند.فشردن یك توپ كوچك، تنش‌های عصبی‌ای را كه در انگشتان و دست‌های شما متمركز شده‌اند، خالی می‌كند. لباس‌های گشاد و راحت، باعث ایجاد راحتی و احساس آرامش می‌شود.
۱۴- لحظه‌های زیبای زندگیتان را بنویسید و از آن‌ها عكس و فیلم بگیرید، سپس بیش‌تر وقت‌ها آن‌ها را به یاد آورید و درباره‌شان فكر كنید و لذت ببرید.
۱۵- هوای دریا، آب شور و صدای امواج، همگی باعث آرامش می‌شوند، مسافرت به سواحل دریا را فراموش نكنید. (پیشنهاد ما به شما سواحل استان گلستان است) تماشای ماهی‌ها مثل خیره شدن به دریا، در شما ایجاد آرامش می‌كند، زیرا ماهی‌ها آرام شنا می‌كنند و آرام تنفس می‌كنند.
۱۶- آهسته غذا خوردن و جویدن، باعث تجدید قوای فكری و احساس آرامش خواهد شد.
۱۷- برای تأثیر بیش‌تر و رسیدن به آرامش، در خود متمركز شوید و آرام نفس بكشید.
۱۸- تمرین كنید كه آرام‌تر از حد معمول صحبت كنید، این كار خود به خود ضربان قلب و تنفستان را كم می‌كند و به شما اجازه می‌دهد، ذهن و فكرتان را از بسیاری مسایل پاك كنید.
۱۹- اگر به عقاید مذهبی و معنوی پایبند باشید، به یكی از با افتخارترین روش‌های رسیدن به آرامش خاطر رسیده‌اید، آنگاه می‌توانید بگویید، الا بذكر الله تطمئن القلوب. اگر از خدا دور افتاده‌اید، اكنون وقت آشتی است. داشتن یك تكیه‌گاه معنوی در حد تعادل موجب آرامش می‌شود.
۲۰- احساسات و مشكلات خود را به دیگران بگویید و آرامش بیش‌تری احساس كنید.
۲۱- یكی از مهم‌ترین مهارت‌ها در آرام بودن، فكر نكردن به مسایل كوچك است، دومین مهارت، كوچك شمردن تمام مسایل است.
۲۲- شاد كردن دیگران، موجب آرامش می‌شود. نمی‌دانید چه لذتی دارد پول رستوران امشب را با توافق سایرین به یك كارتن خواب هدیه دهید. قدردانی كنید. دیگران را برای لطف كردن به خود تحت فشار قرار ندهید، لطف كه وظیفه نیست.
۲۳- اگر می‌دانستید كه : «سیگار كشیدن + ورزش نكردن = استرس، اضطراب و حذف آرامش»، هرگز سیگار نمی‌كشیدید و ورزش كردن را به تعویق نمی‌انداختید.

saye
19-07-2006, 09:14
تأثير رواني دو رنگ آبي و قرمز بر انسان‌

چگونگي تأثيرپذيري ما انسانها از رنگ‌ها ماهيت كاملاً رواني دارد و به طور غيرمستقيم در هنجارها، واكنش‌ها، عكس العمل‌ها و رفتارهاي فرد مؤثر است‌. با دانستن تأثير رنگها، در استفاده و يا عدم استفاده آن با آگاهي كامل براي رسيدن به بسياري از هنجارها و دوري از ناهنجاريها، به اين اهداف نايل مي‌شويم‌:

رنگ آبي‌:

آبي رنگي است‌، صاف‌، روشن‌، باطراوت‌، آرام‌، شيرين‌، ساكت و اميدوار كننده‌. اصولاً رنگ آبي يك رنگ مقدس در فرهنگ دين اسلام است و چون آسمان به رنگ آبي است و جايگاه فرشته‌ها و موجودات پاك است داراي تقدس مي‌باشد. گنبدهاي آبي رنگ و نيز مناره‌هاي آبي همانند پلي بين زمين و آسمان محسوب مي‌شوند. رنگ آبي انسان را به سوي دقيق شدن در بي‌نهايت سوق مي‌دهد. حضرت امام جعفر صادق (ع‌) خطاب به مفضل مي‌فرمايند: تفكر شما در رنگ آسمان كه خداوند آن را به اين رنگ آفريده است و موافق‌ترين رنگهاست‌، ديده و نور بصر را تقويت مي‌نمايد. اطبأ مي‌گويند كه اگر كسي را ضعفي در ديده پديد آمده باشد بايد نظر كند به كبود مايل به سياهي‌. حضرت مي‌فرمايند: پس تفكر كن كه چگونه رنگ آسمان را كبود مايل به سياهي گردانيده كه مكرر نظر كردن به آسمان به ديده‌ها ضرر نرساند.» با توجه به رنگ‌ها حتي اگر در سطح وسيعي باشد ايجاد خستگي و يا آثار سوء ديگري نمي‌كند. رنگ آبي از لحاظ رواني نوعي تسكين دهند بوده و براي دردهاي عصبي و بيداري بسيار مفيد است‌. دكتر مك فوتون علت اين مسئله را در خنثي كردن هيدروژن كربن اضافي از طريق توليد اكسيژن لازم توسط رنگ آبي مي‌داند. اين رنگ حرارت اضافه بدن را كاهش مي‌دهد و براي بيماران تب دار، كم خواب‌، عصبي‌، وسواسي بسيار مفيد است‌. براساس اين كه رنگ آبي نوعي حالت سردكنندگي دارد و نبض و تنفس را متعادل مي‌كند. رنگ آبي نوعي آرامش دروني به فرد مي‌دهد و به او كمك مي‌كند تا بيرون گرا باشد و براي آرامش يافتن و گشاده‌رويي در مقابل ديگران بسيار مناسب است‌. آبي مظهر دوستي و صداقت‌، روشني و آرامي كنايه از وفاداري است و نوعي توازن و هماهنگي بين فرد و سايرين برقرار مي‌سازد.

رنگ قرمز:

اين رنگ داراي كشش و قدرت زيادي است و مثبت و تهييج كننده است‌. از اين رو استفاده از آن بايد بر اساس اصول خاصي استفاده شود. افراد عصبي نبايد در معرض اين رنگ قرار بگيرند، زيرا موجب تشديد ناراحتي‌شان خواهد شد. قرمز فشارخون را بالا مي‌برد و باعث مي‌شود كه كشش عضلاني بدن افزايش يابد و در واقع آثار قرمز معادل با فعاليت اعصاب سمپاتيك است‌. فعاليت عمومي انسان و حيوان را زياد مي‌كند. اين رنگ خاصيت هشدار دهنده و اعلام خطر دارد و استفاده آن در تابلوهاي قرمز رنگ خطر و چراغ‌هاي قرمز راهنمايي و رانندگي و... همگي نشاني از توجه دادن و آگاه كردن افراد درباره امر خاصي است‌. در بين حيوانات زنبورها بيشترين تأثير را از رنگ قرمز مي‌گيرند به واسطة اين رنگ به سرعت جذب آن و به سوي گل‌هاي داراي رنگ قرمز متمايل مي‌شوند. اين رنگ خاصيت اشتهاآوري دارد و بدين جهت بهتر است كه وسايل آشپزخانه و رستوران‌ها و غذاخوري‌ها از اين رنگ انتخاب شوند. ظرف قرمز باعث تحريك اشتها در كودكان مي‌شود. اما هم چنين رنگ قرمز گريه كودكان را تشديد مي‌كند و نگاه طولاني به آن موجب سردرد مي‌شود. رنگ قرمز براي مدت كوتاهي خوشايند است و پس از آن آزار دهنده و باعث اذيت رواني و ايجاد خستگي مي‌شود. بيشترين تأثير رنگ قرمز در رده‌هاي كوتاه مدت امتحانات و مسابقات ورزشي است كه باعث تحريك روان فرد مي‌شود.
اين رنگ در معالجه و درمان بيماران مبتلا به سرخك و مخملك بسيار اهميت دارد. اين رنگ عامل مؤثري در تشديد رويش گياهان است‌. رنگ قرمز اعصاب و خون را تحريك و با آثار مضر سرما مبارزه مي‌كند. اين رنگ در دامداري و كشاورزي فوق العاده مؤثر است زيرا عمل بلع را افزايش مي‌دهد و شير گاوها را زياد مي‌كند. در كابوكي ژاپن رنگ قرمز نشان دهنده هيجان است‌.

saye
19-07-2006, 09:28
برخی از روانشناسان عقيده دارند رنگی که برگزيده و دلخواه کسی است ميتواند گويای خصوصيات اخلاقی و روانشناسی او باشد. نوشتار زير چکيده ای است که بر اساس اين نظريه و پس از سالهای پژوهش نگاشته شده:

قرمز: خوش قلب اما خودپرست
اين رنگ مظهر شدت و زياده روی است که گاهی در جهت مخالف آن است. قرمز رنگ عشق و تنفر و فداكاری و خشونت و خون و آتش. كسی كه به اين رنگ علاقه دارد هرگز نمي تواند در زندگی بی تفاوت باشد.

اين گونه اشخاص تند و سركش و در عين حال فعال و شجاع و کمی عجول هستند. احتمال شكست به خصوص در عشق برای آنها فراوان است.
قضاوتهاي عجولانه و ناگهاني در مورد ديگران اغلب سبب از بين رفتن دوستي هايشان مي شود، با آن كه در عشق كاملاً فداكارند اما اگر روزی حوادث بر وفق مراد نباشد بدون تفكر و جويا شدن علت مي جنگند.
دو عيب بزرگ خودپرستی و عدم كنترل، در نفس آنهاست و دو صفت ممتازشان خوش قلبی و حس بزرگ طلبی است. به طور كلی دوستداران رنگ قرمز دارای خصوصيات متضادی هستند.

صورتی: مورد علاقه ديگران
رنگ صورتي درواقع همان قرمز است كه كمرنگ شده باشد. اگر به اين رنگ علاقه داريد تمام صفات رنگ قرمز را كمی ملايمتر دارا می باشيد، با گذشت هستيد و در عشق، تندی نشان نمی دهيد.
ديگران را خوب درك مي كنيد و با اطرافيان خود با ملايمت و لطف رفتار می كنيد و به دليل نشاط و شادابي تان مورد علاقه اطرافيان خود هستيد. آنهايي كه به اين رنگ علاقه دارند اغلب شكستها، خشونتها و دشواري های زندگی را تحمل كرده اند و با مشكلات فراوان مواجه شده اند.

آبی: نظم، پشتكار، تنهايی
رنگ آبی از رنگهايی است كه طرفداران زيادی دارد. اگر به اين رنگ علاقه داريد، كاملاً می توانيد هوس و احساسات و هيجانات خود را كنتر ل كنيد.
ظاهر آرام شما ديگران را وادار مي كند كه به شما احترام بگذارند و دوست داريد پيوسته مورد احترام و ستايش ديگران قرار بگيريد.
در خريد و پوشش لباس قناعت می كنيد و به علت شرم و حيا و گاه غروری كه داريد ميل داريد اغلب تنها باشيد. حماقت و عدم فهم ديگران شما را كسل می كند و كسانی كه از نظر هوش و فهم بر شما برتری دارند شما را ناراحت می كنند.
كارهای خود را از روي نظم و ترتيب و بر پايه قواعد معينی انجام مي دهيد. يكی از صفات مشخص شما پشتكار شماست.

ارغوانی: رنگ عارفها و روانگران
رنگ اسرارآميز و باشکوهی است. دوستداران اين رنگ پيوسته مجذوب زيبايی ها و ظرافتها مي شوند و مغرور و اجتماعی هستند. معاشرت با اين دسته لذتبخش است که امور معنوی بيشتر می پردازند. ارغوانی رنگ مورد پسند عرفا نيز هست!

قهوه ای: قابل اعتماد
اگر رنگ قهوه اي را دوست داريد كاملاً می توان روی شما حساب باز كرد. باثبات و مقدس، شاعرپيشه وكمی فيلسوف مآب هستيد.
به ندرت تغيير عقيده مي دهيد و با آن كه كمتر تصميم می گيريد اما هر بار كه تصميمی بگيريد آن را به مورد عمل می گذاريد.
شما كاملاً در نگهداري پول و اسرار ديگران قابل اعتماد هستيد. ميل داريد پيوسته در عالم خودتان باشيد و گاهی اوقات با اطرافيان خود رفتار خشونت آميزی در پيش می گيريد. در عشق هرگز بدبين و تند نيستيد.

خاكستری: احساس بی نيازی
اين رنگ مظهر چشم پوشي از خوشی های دنياست. كسانی كه به اين رنگ علاقه دارند اغلب در زندگي احساس رضايت می كنند، خاكستری رنگ عقلا است و جوانانی كه به اين رنگ اظهار علاقه می كنند درواقع خود را هم شأن و هم طراز اشخاص کهنسال ميدانند و در زندگي احساس بی نيازی می كنند.
در عشق بر افراد مسن تر از خود تمايل دارند و اغلب كسانی كه از نظر فكر و ايده به آنها برتری دارند خيلی آسان طرف توجهشان قرار خواهند گرفت.

پرتقالی: صداقت آری، هوسبازی هرگز
رنگی است تركيبی و آنهايی كه اين رنگ را رنگ دلخواه خود می دانند متكی به نفس نيستند. اجتماعی و خوش خلقند و با مردم خوب رفتار می كنند.
نفوذ در اين گونه افراد مشكل است كسی كه آنها را دوست بدارد می تواند با او به آسانی ازدواج كند. هوسباز نيستند و اگر با كسی دوستی كنند صداقت و فداكاری دارند. اگر افراد اين دسته با كسی كه خصوصيات اخلاقی خودشان را داشته باشد ازدواج كنند سعادتمند می شوند.

سبز: كنجكاوی
رنگ سبز طبيعت وتازگی است. اگر به اين رنگ علاقه داريد زندگي با شما آسان است. نقطه اشتراك فراوانی با افراد علاقه مند به رنگ پرتقالی داريد روابط شما با ديگران بر پايه ی اصول و قرارداد است.
دوست نداريد كه در زندگيتان حوادثی به وقوع پيوندد اما كنجكاوانه به ماجراهای زندگی ديگران توجه داريد.

فيروزه ای: اسرارآميز و پند ناپذير
دوستداران اين رنگ اسرارآميزند و احساساتی و كارهای شخصی خود را به خوبی اداره می كنند. پشتكار دارند و باثباتند و به نصايح ديگران در مورد كارهای خود كمتر توجه دارند. فيروزه ای معمولا رنگ مورد علاقه ی خانمها است.

سياه: خوش ذوقی و ظرافت طبع
اين رنگ برخلاف عقيده ی همگان رنگ نوميدی و عزا نيست بلكه نشانه خوش ذوقی و ظرافت طبع است. اگر از دوستداران اين رنگ هستيد مسلماً به شخصيت اطرافيان خود احترام می گذاريد و برای آن كه ديگران را با ارزش و برجسته نشان دهيد از هيچگونه كمكی به آنها دريغ نمی كنيد و هرگز خود را به ديگران تحميل نمي نماييد همچنين عقايد و نظريات ديگران را به آسانی مي پذيريد.
يک نکته ی رنگی :
توجه و علاقه شما به رنگها در طی زمان تغيير می كند به دليل آن كه خصوصيات اخلاقيتان نيز در ساليان دراز تغيير خواهد كرد. اما اگر در مورد رنگی ناگهان عقيده خود را عوض كنيد به علت ضعف شما و يا به علت نيازتان به تغيير محيط است.

saye
19-07-2006, 09:35
آيا تا بحال دقت كرده ايد كه چرا شـركـتهاي تبـليـــغاتي، طـراحـان اتـومـبـيـل و دكـوراتـورهـا از اشــكال و شــمايل بخصوصـي اسـتفاده ميكنند؟ دليلـش اين است كه يـك تاثير رواني در وراي رنگها وجود دارد. هر رنگي داراي قدرت تاثيرگـذاري ويژه اي مي باشد. بعضي از واكنشهاي ما نسبت به رنگها بصـورت رفتارهاي اكتـسابي و برخي ديگر بـصـورت پـاسـخهاي فيزيولوژيـكي نمود پيدا ميكنند. درك كردن نمود پيدا ميكنند. درك كـردن بهتر رنگها ميتواند در زنـدگي روزمره و ياشغلي شما تاثيرات فراواني گذارده و محاسن زيادي برايتان به ارمغان بياورد.

...اقسام رنگ

بطور كلي رنگها به سه دسته اصلي تقسيم مي شوند: رنگهاي خنثي، رنگهاي گرم و رنگهاي سرد

رنگهاي خنثي سياه، سفيد، خاكستري، بژ، قهوه اي رنگهاي خنثي رنگهايي هستند كه در طيف رنگي وجود نداشته و از تركيب رنگهاي ديگر بوجود مي آيند و مي توانـنـد اثرات مـثـبت يا منفي داشته باشند. سفيد واقعا" يك رنگ نيست بلكه عدم حضور رنگ بشمار ميرود و نـشـانگر خلوص و پاكي است. از طرف ديگر مشكي نشانه قاطعيت، الزام و رسميت مي باشد.

رنگهاي گرم قرمز، نارنجي، زرد، سبز چمني، ارغواني رنگهاي گرم محرك سيستم عصبي بوده و احساسات را تشديد مي كنند. اين دسته از رنگها بوضوح قابل رويت بوده و موجب جلب توجه مي گردند.

رنگهاي سرد آبي، بنفش، فيروزه اي، سبز مايل به آبي، سبز رنگهاي سرد رنگهايي ملايم هستند كه اثراتي آرام بخش دارند. آبي روشن مي تواند نشانه صلح و دوستي و آسـايش خاطر، و آبـي تيره نشـانگر قـابليت اعتماد و درستي باشد.

قرمز - سختي، نيرو و خوش اقبالي

ارغواني - اختيار، قدرت و سلطنت

آبی - روشن: آرامش،آسودگي خاطر - تيره: قدرت،صداقت، پشتكار

سبز - جواني و طبيعت، قدرت شفا بخشي و التيام

زرد - پديداري و رويت، خطر و اخطار

نارنجی - گرمي، حرارت، رضايت و خوشحالي

قهوه ای - خاكي بودن، محكمي، استواري و قابليت اعتماد

مشکی - قدرت، اختيار و استقلال

سفید - پاكي، خلوص، قدرت، صلح و دوستي

...

رنگ و زندگي شخصي

رنگ و زنان

* زنان نسبت به افرادي كه به رنگ آبي لباس مي پوشند احساس راحتي و اعتماد بيشتري مي كنند.
* براي همسرتان يك شاخه رز قرمز به نشانه عشق و علاقه بفرستيد.
* براي زناني كه صرفا" رابطه دوستي ( و نه عشقي ) داريد رز زرد بفرستيد.
* يكي از اتاقهاي نشيمن خانه خود را با رنگي خشن و پر رنگ مانند قرمز تيره رنگ كنيد تا نشانه قدرت و انرژي شما نزد همسرتان باشد.
* رنگ آميزي اتاق خواب به رنگ سبز مي تواند نشانه جواني و طبيعت باشد.

رنگ و خانه

* بكاربردن رنگهاي سرد براي اجزاي اتاق خواب ( تخت خواب، ملافه ، پتو ... ) مكاني بدور از استرس و آرامش بخش را براي خوابي شيرين براي شما فراهم مي كند.
* ديوارهاي اتاق خواب را براي ايجاد آرامش به رنگهاي سرد و ملايم مانند آبي يا آبي مايل به سبز رنگ آميزي كنيد.
* قراردادن كوسن ارغواني روز مبلمان با رنگ خنثي مي تواند نشانه قدرت، توانگري و ثروت بوده و برانگيزنده تخيلات باشد.

رنگ و لباس

* لباسهاي معمولي با رنگ سبز يا زرد موجب جلب توجه مي شوند. پيراهن يا ژاكت آبي تيره رنگ مي تواند علامت قابليت اعتماد باشد.
* لباس ورزشي تمام خاكستري و خسته كننده خود را كنار گذاشته و براي راحتي اعصاب خود از رنگهاي تيره تر يا روشنتر استفاده كنيد.
* لباس سراسر قهوه اي ممكن است شيك بنظر برسد اما خسته كننده و يكنواخت خواهد شد. افزودن كمي رنگهاي سرد يا گرم مانند زرد، طلايي يا سبز باعث درخشانتر شدن ظاهر و فرايندهاي ذهني شما خواهد شد.

رنگ و اتومبيل

* اتومبيل مشكي نشانه تمايل به گمنامي است.
* برخي رنگهاي بخصوص از آبي و قرمز حاكي از خود نما بودن راننده است.
* رنگ زرد و نارنجي دلالت بر ورزشكار بودن شما ميكند.
* انتخاب رنگ نقره اي يا طلايي مي تواند بيانگر ثروت و دارايي باشد

...

رنگ و زندگي حرفه اي

رنگ و لباسهاي اداري

* لباسي به رنگ خاكستري تيره، مشكي يا آبي سير بپوشيد تا شخصي موفق، آگاه و جدي بنظر برسيد.
* پيراهن سفيد و ساده احترام و رسميت را براي شما به ارمغان خواهد آورد.
* پيراهن بژ و يا غير سفيد چهره محافظه كارانه ملايمتري را از شما ارائه خواهد نمود.

رنگ و دفتركار

* كارتهاي ويزيت و سربرگها بهتر است به رنگهاي خنثي تهيه شوند. رنگهاي سفيد و بژ معمولا" نسبت به رنگهاي ديگر راحت تر خوانده مي شوند.
* ديوارهاي آبي كمرنگ نسبت به سفيد بيشتر توليد آرامش نموده و بيشتر جلب توجه مي كند.
* اسباب اثاثيه زرشكي يا ارغواني تيره محيط كار شما را مجلل و سلطنتي جلوه خواهد داد.
* براي اجناس تبليغاتي، وب سايتها و نشانهاي ترفيعي از رنگهاي خشن و گيرا استفاده كنيد تا موجب جذب بيشتر مشتريان گردد. براي خوانايي بيشتر، رنگ مشكي را در چاپ متون بكار ببريد.

....

برخي از روشهاي تاثير گذاري رنگها در زندگي

ارتباط و وابستگي

اگر دقت كرده باشيد لباس افراد پليس و نظامي معمولا برنگ آبي يا سبز تيـره انتخاب مي شود چون اين رنگها نشانه قدرت و ابوهت ميباشند. در بيمارستانها معمـولا" از ملافه و البسه سبز كمـرنـگ استفاده مي شود چراكه اين رنگ اثري تسكين دهنده و آرامش بخش دارد.

مزاياي تبليغاتي

رستورانها و اغذيه فروشيها اغلب براي جلب توجه بيشتر از رنگهاي قرمز و زرد استفاده مي كنند. اين گونه رنگها بوضوح ديــده مي شوند و بـيشتر بـه ياد مردم مي مانند. اكثر شركتهاي بزرگ آرم محصولات خود را با رنگهاي مذكور طراحي و ارائه مي كنند.

استفاده در طراحي

معمولا دكـمه هـاي حـسـاس و اعـلان خـطر و يـا اهرم هاي توقف اضطراري برنگ قرمز مي باشند برعكس رنگ سبز نشانه عبور و امنيت است. در طراحي بسياري از وسايل بـكـاربـردن رنگهاي مختلف در قسمتهاي گوناگون براي گـويـاتر سـاخـتـن وضـايف، امـري اجتناب ناپذير است.

در وب سايتها و نوشتارهاي تبليغاتي هنگاميكه بخشي از كلمات با رنگ زرد نمايان گردند بيشتر نظر ما را بخود جلب كرده و باعث ميشود توجه بيشتري به آن قسمتها بنماييم.

معمولا" رنگ سبز ما را به ياد يك موقعيت دوستانه و بدون خطر مي اندازد و اين يكي از متداولترين موارد استفاده رنگها در تاثير گذاري رواني روي افراد است.

زندگيتان را رنگي كنيد

اگر تا حال زنگي شما خالي از رنگهاي گوناگون و شاد بوده و تــوجهي به استفاده از رنگها نمي كرديد، بهتر است شروع كنيد. شـركتـهاي تـبلـيغاتي و تـاجران بـاهوش از روانشانسي رنگها براي تاثير گذاري روي شما بهره مي برند، شما نيز بايد براي تاثير گذاري در زندگيتان از رنگها استفاده كنيد.

درك اينكه هر رنگي چه معني دارد، نقطه آغاز خوبي است. با بكارگيري رنگها زندگي خود را شيرين تر و رنگي تر نماييد.

....................

bb
30-07-2006, 07:21
. اخلاق فيلسوفانه

اين شيوه اخلاقى عمدتاً با پذيرش و تأثيرپذيرى از نظريه «اعتدال» و «حد وسط» به عنوان معيار كلى براى فضيلت اخلاقى، در مقابل «افراط و تفريط» كه مشخصه رذيلت اخلاقى اند، تلاش مى كند تا تمام خوبى ها و بدى هاى اخلاقى را در قالب اين فرمول توجيه و تبيين نمايد. بدين روى چون منشأ رفتار انسان، قوا و ملكات نفسانى او است، زشتى و زيبايى اعمال و رفتار او معلول اعتدال و عدم اعتدال قواى درونى است. در اين روش، شناسايى قواى نفسانى و چگونگى اعتدال و افراط و تفريط در آنها، محور و مدار همه مباحث اخلاقى است. همچنين تلاش مى شود همه مفاهيم اخلاقىِ دينى در همين قالب تفسير و توجيه شود. توصيه اصلى اين مكتب جهت تربيت اخلاقى، اعتدال بخشيدن به قواى درونى است. كتاب هاى تهذيب الاخلاق و طهارة الاعراق نگاشته ابن مسكويه، اخلاق ناصرى نوشته خواجه نصيرالدين طوسى و تا حدود بسيارى جامع السّعادات نوشته مولى محمدمهدى نراقى بر اساس اين شيوه و ديدگاه نگاشته شده اند.

اين شيوه، به دليل مشكلاتى كه براى تفسير «اعتدال» وجود دارد و همچنين عدم جامعيت آن در تفسير و توجيه همه مفاهيم اخلاقى، مورد نقد واقع شده است و از جهت حوزه نفوذ نيز «به دليل اين كه خيلى خشك و علمى بوده از محيط علما و فلاسفه تجاوز نكرده و به ميان عموم مردم نرفته است»

bb
30-07-2006, 07:22
2. اخلاق عارفانه

يعنى اخلاقى كه عرفا و متصوفه مروّج آن بوده اند. اين نوع اخلاق كه بيشتر تكيه بر تربيت اخلاقى و سير و سلوك دارد، تلاش هاى زيادى را براى ترسيم يك نظام تربيتى و تعيين مبدأ و مقصد آن و منازل و مراحلى كه در بين راه وجود دارد و وسايل و لوازمى كه در هر منزل به كار مسافر اين راه مى آيد، مصروف داشته است. محور اخلاق عارفانه، مبارزه و مجاهده با نفس است. عارفان متشرع همواره درصدد آن بوده اند كه اعمال و رفتار و يافته هاى خود را با ظاهر و باطن شريعت هماهنگ نمايند و در اين امر توفيق بسيارى داشته اند. آنها همچنين با تأكيد بر دل و قدرت محبت و استفاده از زبان نافذ شعر و به كارگيرى تشبيهات، استعارات و كنايات توانسته اند نفوذ فراوانى در ميان عموم مردم پيدا نمايند. كتاب منازل السّائرين نوشته خواجه عبداللّه انصارى و بسيارى از منابع معتبر شعر فارسى با مضامين معنوى و عرفانى از قبيل مثنوى معنوى مولوى و منطق الطّير عطّار نيشابورى بيانگر اين شيوه اخلاقى اند.
در اخلاق عارفانه، مكاتب متعددى وجود دارد كه در مقام ارزيابى اين شيوه، ناگزير بايد به اين امر توجه كرد. در يك تقسيم بندى كلى اين مكاتب را مى توان در دو گروه جاى داد: الف. مكاتبى كه در سلوك معنوى اصولا پايبندى به شريعت را لازم ندانسته و يا تنها براى مدتى موقت و مرحله اى خاص لازم مى دانند. ب. مكاتبى كه پايبندى به احكام شرعى را تنها راه رسيدن به مقامات عالى معنوى دانسته و آن را همواره لازم مى دانند.

در ارزيابى گروه اول از اين مكاتب، مى توان گفت كه آنها به نوعى دچار افراط در مبارزه با نفس شده و اخلاق اسلامى را از زندگى به مردگى كشانده اند. افزون بر آن همه جايگاه تعقل و انديشه را در اخلاق تا حدود زيادى به فراموشى سپرده كه در نتيجه، منتهى به يك سلسله تعليمات مغاير با كتاب و سنت گرديده اند. مثلا به بهانه جهاد با نفس و خودپرستى، عزّت و كرامت نفس را ناديده گرفته اند! حال آنكه در اخلاق اسلامى، كرامت و شرافت نفس نه تنها يك فضيلت اخلاقى، بلكه تحصيل و تقويت آن، خود يك شيوه تربيتى است.

اما گروه دوم از مكاتب عرفانى كه التزام به شريعت را سرلوحه تعاليم خود قرار داده اند، دستاوردهاى ارزشمندى در جهت سازماندهى راهكارهاى عملى سير معنوى، تعيين مبدأ و مقصد آن و مراحل اين سفر و چگونگى به كارگيرى عناصر قدرتمندى مانند محبت، ذكر و نظارت در جهت تعالى معنوى، با خود دارند كه در مقام تربيت اخلاقى بسيار كارآمد و سودمندند و همه اين امور را منطبق با قرآن و روايات مى دانند. تركيب اين دستاوردهاى جذاب تربيتى با مباحث توصيفى اخلاق اسلامى موجب آشكارشدن كارآمدى نظام اخلاقى اسلام خواهد شد.

bb
30-07-2006, 07:24
3. اخلاق نقلى

«يعنى اخلاقى كه محدثان با نقل و نشر اخبار و احاديث در ميان مردم به وجود آورده اند».(3) در اين شيوه، مفاهيم اخلاقى بر اساس آنچه كه در كتاب و سنت آمده، بدون توجّه جدّى و كافى به ترتيب واقعى حاكم بر آنها و مناسبات موجود بين آنها، بيان مى گردد. اين قبيل متون، بيشتر توصيف مفاهيم اخلاقى را وجهه همت خود قرار مى دهند و به مبانى آنها و همچنين راهبردهاى عملى، كمتر توجه مى كنند. بنابراين نقطه شروع و پايان اخلاق و مخصوصاً تربيت اخلاقى چندان مشخص نيست. در اين روش اخلاقى، چيزى به نام يك نظام اخلاقى كه هم در برگيرنده مباحث مبنايى اخلاق باشد و هم مباحث توصيفى و تربيتى را در يك ترتيب منطقى سامان داده باشد، به چشم نمى خورد. متونى كه با اين سبك نگاشته شده اند على رغم غنايى كه در مواد و محتواى اخلاقى دارند، به لحاظ ساختارى و شكلى راضى كننده و مناسب نيستند. كتاب هايى مانند احياءالعلوم نوشته محمد غزالى و المحجّة البيضاء به خامه فيض كاشانى، نماينده اين گونه متون اخلاقى اند.

شيوه مورد قبول در اين نوشتار، تلفيق و تركيبى است از نكات مثبت موجود در هر سه شيوه مذكور و در عين حال در اين شيوه تلاش مى شود كه نارسايى هاى روش هاى نامبرده، جبران گردد. بنابراين در اين روش، اولا سعى مى شود كه اخلاق اسلامى از نظر شكل و محتوا در حد امكان براساس قواعد عقلانى و منطقى تنظيم و تبيين گردد. ثانياً، از دستاوردها و تجربيات عارفان در حد امكان استفاده شود و ثالثاً، ملاك و معيار داورى اخلاقى همواره قرآن و روايات باشد.

در اين شيوه به پيروى از آنچه در كتاب خداوند و سنّت نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت گرامى اش(عليهم السلام) بيان شده است، همه مزايايى كه براى مكاتب و شيوه هاى اخلاقى پيش گفته، شمرديم، وجود دارد. در اخلاق اسلامى، از جهت گستردگى هم پاسخ پرسش هاى بنيادين اخلاقى را مى توان يافت، هم مفاهيم اخلاقى مورد بحث قرار گرفته و هم راهكارهاى عملى و تربيتى معرفى شده است. نظام خاصى بر مفاهيم و حوزه هاى مختلف اسلامى حاكم است. مناسبات هر مفهوم با مفاهيم ديگر و جايگاه آن در مجموعه نظام اخلاقى مورد دقت واقع شده است. اخلاق تربيتى مورد توجه فراوان قرار گرفته و راه ها و ابزارهاى متناسب با فهم مخاطبان معرفى شده و مبدأ و مقصد و درجات و مراتب نيز در آن لحاظ شده است. در عين توجه به معرفت و مجاهده با نفس، بر عزّت و شرافت و بزرگوارى انسان تأكيد مى شود، و در عين بهره گيرى از رهيافت هاى عقلى در فهم و تبيين مفاهيم اخلاقى و ترغيب به عمل، ابزار محبت و راه دل را به عنوان سلاحى برنّده و تمام كننده اين سير معنوى، به كار مى گيرد.

در حالى كه انتساب به وحى و مطابقت با شريعت، خصيصه گوهرين اين روش است، از موازين عقلى و اصول مسلّم عرفى و عُقلايى و تجربيات عملىِ پيشگامان صادق طريق معنويت نيز در فهم و تفسير و تطبيق و اجراى آنچه در كتاب و سنت وارد شده است، غفلت نكرده است.
بنابراين برخى از شاخصهاى اصلى روش اخلاقى مقبول را مى توان به شكل زير بيان داشت:

1. تأكيد بر مطابقت و يا عدم مغايرت مباحث با كتاب و سنّت;

2. تلاش در ارائه نظامى جامع كه پاسخگوى همه پرسش هاى اخلاقى باشد;

3. ارائه تفسيرى معتدل و هماهنگ از مفاهيم اخلاقى;

4. تقسيم و ترتيب منطقى مباحث اخلاقى در سه بخش مطالعات مبنايى، توصيفى و تربيتى;

5 . توجه به ابزار تربيت اخلاقى و ترتيب طبيعى آنها و تأكيد بر مشروعيت آنها;

6 . استفاده از تجربيات علمى پيشگامان و پيش كسوتان در تهذيب اخلاق;

7. سعى در استخراج اصول و قواعد كلى اخلاق از خلال مصاديق وارد شده در كتاب و سنت;

8 . تبيين ديدگاه اسلام در حوزه هاى مختلف رفتارى و ملكات نفسانى به طور مستقل و البته با توجه به تأثير متقابل آنها;

9. توجه به تأثير متقابل حوزه انديشه، ملكات نفسانى و رفتار و كردار بر يكديگر;

10. توجه به جايگاه عقل، گرايش هاى فطرى و آثار و تجربيات عملى، در تفسير و عمل به مفاهيم اخلاقى;

11. تأكيد بر رشد هماهنگ و متوازن استعدادهاى اخلاقى و پرهيز از افراط و تفريط در آنها;

12. توجه به وضعيت و شرايط خاص مخاطبان در به كار بستن دستورهاى اخلاقى.

javan4850
05-08-2006, 17:24
Phobia Dictionary
سلام
چند روز پيش مقاله اي ديدم درباره عوامل ترس در انسان گفتم اينجا بزارم شايد مورد استفاده قرار بگيره!!!
در توضیح هر لغت به انگلیسی توضیح داده شده که این لغت یعنی ترس از چی.
قابل توجه علاقمندان زبان انگلیسی و فکر کنم رشته های روانشناسی و پزشکی
انسان چقدر از چیزهای مختلف میترسه!!!
بعضیهاش خیلی غیر واقعی بنظر میاد نمیدونم واقعا وجود دارند یا نه؟




Ablutophobia","Fear of washing or bathing"
2. "Acarophobia","Fear of itching or of the insects that cause itching"
3. "Acerophobia","Fear of sourness"
4. "Achluophobia","Fear of darkness"
5. "Acousticophobia","Fear of noise"
6. "Aeroacrophobia","Fear of open high places"
7. "Aeronausiphobia","Fear of vomiting secondary to airsickness"
8. "Aerophobia","Fear of drafts, air swallowing, or airborne noxious substances"
9. "Agliophobia","Fear of pain"
10. "Agoraphobia","Fear of open spaces or of being in crowded, public places like markets. Fear of leaving a safe place. Fear of crowds"
11. "Agraphobia","Fear of ***ual abuse"
12. "Agrizoophobia","Fear of wild animals"
13. "Agyrophobia","Fear of streets or crossing the street"
14. "Aichmophobia","Fear of needles or pointed objects"
15. "Ailurophobia","Fear of cats"
16. "Albuminurophobia","Fear of kidney disease"
17. "Alektorophobia","Fear of chickens"
18. "Algophobia","Fear of pain"
19. "Alliumphobia","Fear of garlic"
20. "Allodoxaphobia","Fear of opinions"
21. "Altophobia","Fear of heights"
22. "Amathophobia","Fear of dust"
23. "Amaxophobia","Fear of riding in a car"
24. "Ambulophobia","Fear of walking"
25. "Amnesiphobia","Fear of amnesia"
26. "Amychophobia","Fear of scratches or being scratched"
27. "Anablephobia","Fear of looking up"
28. "Ancraophobia","Fear of wind"
29. "Androphobia","Fear of men"
30. "Anemophobia","Fear of air drafts or wind"
31. "Anemophobia","Fear of wind"
32. "Anginophobia","Fear of angina, choking of narrowness"
33. "Anglophobia","Fear of England, English culture, etc."
34. "Angrophobia","Fear of becoming angry"
35. "Ankylophobia","Fear of immobility of a joint"
36. "Anthophobia","Fear of flowers"
37. "Anthrophobia","Fear of flowers"
38. "Anthropophobia","Fear of people of society"
39. "Antlophobia","Fear of floods"
40. "Anuptaphobia","Fear of staying single"
41. "Apeirophobia","Fear of infinity"
42. "Aphenphosmphobia","Fear of being touched"
43. "Apiphobia","Fear of bees"
44. "Apotemnophobia","Fear of persons with amputations"
45. "Arachibutyrophobia","Fear of peanut butter sticking to the roof of the mouth"
46. "Arachnephobiba","Fear of spiders"
47. "Arachnophobia","Fear of spiders"
48. "Arithmophobia","Fear of numbers"
49. "Arrhenophobia","Fear of men"
50. "Arsonphobia","Fear of fire"
51. "Ashenophobia","Fear of fainting or weakness"
52. "Astraphobia","Fear of thunder and lightning"
53. "Astrapophobia","Fear of thunder and lightning"
54. "Astrophobia","Fear of stars and celestial space"
55. "Asymmetriphobia","Fear of asymmetrical things"
56. "Ataxiophobia","Fear of ataxia (muscular incoordination)"
57. "Ataxophobia","Fear of disorder or untidiness"
58. "Atelophobia","Fear of imperfection"
59. "Atephobia","Fear of ruin or ruins"
60. "Athazagoraphobia","Fear of being forgotten or ignored or forgetting"
61. "Atomosophobia","Fear of atomic explosions"
62. "Atychiphobia","Fear of failure"
63. "Aulophobia","Fear of flutes"
64. "Aurophobia","Fear of gold"
65. "Auroraphobia","Fear of Northern Lights"
66. "Autodysomophobia","Fear that one has a vile odor"
67. "Automatonophobia","Fear of ventriloquist's dummies, animatronic creatures, wax statues"
68. "Automysophobia","Fear of being dirty"
69. "Autophobia","Fear of being alone or of oneself"
70. "Aviatophobia","Fear of flying"
71. "Aviophobia","Fear of flying"
72. "Bacillophobia","Fear of microbes"
73. "Bacteriophobia","Fear of bacteria"
74. "Balenephobia","Fear of pins and needles"
75. "Ballistophobia","Fear of missles or bullets"
76. "Barophobia","Fear of gravity"
77. "Basiphobia","Inability to stand. Fear of walking or falling"
78. "Basophobia","Inability to stand. Fear of walking or falling"
79. "Bathophobia","Fear of depth"
80. "Batonophobia","Fear of plants"
81. "Batophobia","Fear of heights or being close to high buildings"
82. "Batrachophobia","Fear of amphibians, such as frogs, newts, salamanders, etc."
83. "Bibliophobia","Fear of books"
84. "Blennophobia","Fear of slime"
85. "Bogyphobia","Fear of bogies or the bogeyman"
86. "Bolshephobia","Fear of Bulsheviks"
87. "Bromidrophobia","Fear of body smells"
88. "Bromidrosiphobia","Fear of body smells"
89. "Brontophobia","Fear of thunder and lightning"
90. "Bufonophobia","Fear of toads"
91. "Cacophobia","Fear of ugliness"
92. "Cainophobia","Fear of newness, novelty"
93. "Cainotophobia","Fear of newness, novelty"
94. "Caligynephobia","Fear of beautiful women"
95. "Cancerophobia","Fear of cancer"
96. "Carcinophobia","Fear of cancer"
97. "Cardiophobia","Fear of the heart"
98. "Carnophobia","Fear of meat"
99. "Catagelophobia","Fear of being ridiculed"
100. "Catapedaphobia","Fear of jumping from high and low places"
101. "Cathisophobia","Fear of sitting"
102. "Catoptrophobia","Fear of mirrors"
103. "Cenophobia","Fear of new things or ideas"
104. "Centophobia","Fear of new things or ideas"
105. "Ceraunophobia","Fear of thunder"
106. "Chaetophobia","Fear of hair"
107. "Cheimaphobia","Fear of cold"
108. "Cheimatophobia","Fear of cold"
109. "chemophobia","Fear of chemicals or working with chemicals"
110. "Cherophobia","Fear of gaiety"
111. "Chionophobia","Fear of snow"
112. "Chiraptophobia","Fear of being touched"
113. "Cholerophobia","Fear of anger or the fear of cholera"
114. "Chorophobia","Fear of dancing"
115. "Chrematophobia","Fear of money"
116. "Chromatophobia","Fear of colors"
117. "Chrometophobia","Fear of money"
118. "Chromophobia","Fear of colors"
119. "Chronomentrophobia","Fear of clocks"
120. "Chronophobia","Fear of time"
121. "Cibophobia","Fear of food"
122. "Claustrophobia","Fear of confined spaces"
123. "Cleisiophobia","Fear of being locked in an enclosed place"
124. "Cleithrophobia","Fear of being enclosed.,br> Cleithrophobia"
125. "Climacophobia","Fear of stairs, climbing or of falling downstairs"
126. "Clinophobia","Fear of going to bed"
127. "Clithrophobia","Fear of being enclosed"
128. "Cnidophobia","Fear of strings"
129. "Coimetrophobia","Fear of cemeteries"
130. "Coitophobia","Fear of coitus"
131. "Cometophobia","Fear of comets"
132. "Contreltophobia","Fear of ***ual abuse"
133. "Coprastasophobia","Fear of constipation"
134. "Coprophobia","Fear of feces"
135. "Coulrophobia","Fear of clowns"
136. "Counterphobia","The preference by a phobic for fearful situations"
137. "Cremnophobia","Fear of precipices"
138. "Cryophobia","Fear fo extreme cold, ice or frost"
139. "Crystallophobia","Fear of crystals or glass"
140. "Cyberphobia","Fear of computers or working on a computer"
141. "Cyclophobia","Fear of bicycles"
142. "Cymophobia","Fear of waves or wave like motions"
143. "Cynophobia","Fear of dogs or rabies"
144. "Cyprianophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
145. "Cypridophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
146. "Cyprinophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
147. "Cypriphobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
148. "Daemonophobia","Fear of demons"
149. "Decidophobia","Fear of making decisions"
150. "Defecaloesiphobia","Fear of painful bowels movements"
151. "Deipnophobia","Fear of dining and dinner conversation"
152. "Dematophobia","Fear of skin lesions"
153. "Dementophobia","Fear of insanity"
154. "Demonophobia","Fear of demons"
155. "Demophobia","Fear of crowds"
156. "Dendrophobia","Fear of trees"
157. "Dentophobia","Fear of dentist"
158. "Dermatophathophobia","Fear of skin disease"
159. "Dermatophobia","Fear of skin disease"
160. "Dermatosiophobia","Fear of skin disease"
161. "Dextrophobia","Fear of objects at the right side of the body"
162. "Diabetophobia","Fear of diabetes"
163. "Didaskaleinophobia","Fear of going to school"
164. "Diderodromophobia","Fear of trains, railroads or train travel"
165. "Dikephobia","Fear of justice"
166. "Dinophobia","Fear of dizziness or whirlpools"
167. "Diplophobia","Fear of double vision"
168. "Dipsophobia","Fear drinking"
169. "Dishabiliophobia","Fear of undressing in front of someone"
170. "Domatophobia","Fear of houses or being in a home"
171. "Doraphobia","Fear of fur or skins of animals"
172. "Dromophobia","Fear of crossing streets"
173. "Dutchphobia","Fear of the Dutch"
174. "Dysmorphophobia","Fear of deformity"
175. "Dystychiphobia","Fear of accidents"
176. "Ecclesiophobia","Fear of church"
177. "Ecophobia","Fear of home"
178. "Eicophobia","Fear of home surroundings"
179. "Eisoptrophobia","Fear of mirrors or of seeing oneself in a mirror"
180. "Electrophobia","Fear of electricity"
181. "Eleutherophobia","Fear of freedom"
182. "Elurophobia","Fear of cats"
183. "Emetophobia","Fear of vomiting"
184. "Enetophobia","Fear of pins"
185. "Enissophobia","Fear of having committed an unpardonable sin or of criticism"
186. "Enochlophobia","Fear of crowds"
187. "Enosiophobia","Fear of having committed an unpardonable sin or of criticism"
188. "Entomophobia","Fear of insects"
189. "Eosophobia","Fear of dawn or daylight"
190. "Epistaxiophobia","Fear of nosebleeds"
191. "Epistemphobia","Fear of knowledge"
192. "Equinophobia","Fear of horses"
193. "Eremophobia","Fear of being oneself or of lonliness"
194. "Ereuthophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
195. "Ereuthrophobia","Fear of blushing"
196. "Ergasiophobia","Fear of work or functioning. Surgeon's fear of operating"
197. "Ergophobia","Fear of work"
198. "Erotophobia","Fear of ***ual love or ***ual questions"
199. "Erythrophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
200. "Erytophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
201. "Euphobia","Fear of hearing good news"
202. "Eurotophobia","Fear of female genitalia"
203. "Febriphobia","Fear of fever"
204. "Felinophobia","Fear of cats"
205. "Fibriophobia","Fear of fever"
206. "Fibriphobia","Fear of fever"
207. "Francophobia","Fear of France, French culture"
208. "Galeophobia","Fear of cats"
209. "Galiophobia","Fear of France, French culture"
210. "Gallophobia","Fear of France, French culture"
211. "Gamophobia","Fear of marriage"
212. "Gatophobia","Fear of cats"
213. "Geliophobia","Fear of laughter"
214. "Geniophobia","Fear of chins"
215. "Genophobia","Fear of ***"
216. "Genuphobia","Fear of knees"
217. "Gephydrophobia","Fear of crossing bridges"
218. "Gephyrophobia","Fear of crossing bridges"
219. "Gephysrophobia","Fear of crossing bridges"
220. "Gerascophobia","Fear of growing old"
221. "Germanophobia","Fear of Germany, German culture, etc."
222. "Gerontophobia","Fear of old people or of growing old"
223. "Geumaphobia","Fear of taste"
224. "Geumophobia","Fear of taste. Gnosiophobia"
225. "Graphophobia","Fear of writing or handwritting"
226. "Gymnophobia","Fear of nudity"
227. "Gynephobia","Fear of women"
228. "Gynophobia","Fear of women"
229. "Hadephobia","Fear of hell"
230. "Hagiophobia","Fear of saints or holy things"
231. "Hamartophobia","Fear of sinning"
232. "Haphephobia","Fear of being touched"
233. "Haptephobia","Fear of being touched"
234. "Harpaxophobia","Fear of being robbed"
235. "Hedonophobia","Fear of feeling pleasure"
236. "Heliophobia","Fear of the sun"
237. "Hellenologophobia","Fear of Greek terms or complex scientific terminology"
238. "Helminthophobia","Fear of being infested with worms"
239. "Hemaphobia","Fear of blood"
240. "Hematophobia","Fear of blood"
241. "Hemophobia","Fear of blood"
242. "Hereiophobia","Fear of challenges to official doctrine or of radical deviation"
243. "Heresyphobia","Fear of challenges to official doctrine or radical deviation"
244. "Herpetophobia","Fear of reptiles or creepy, crawly things"
245. "Heterophobia","Fear of the opposite ***"
246. "Hierophobia","Fear of priest or sacred things"
247. "Hippophobia","Fear of horses"
248. "Hippopotomonstrosesquippedaliophobia","Fear of long words"
249. "Hobophobia","Fear of bums or beggars"
250. "Hodophobia","Fear of road travel"
251. "Homichlophobia","Fear of fog"
252. "Homilophobia","Fear of sermons"
253. "Hominophobia","Fear of men"
254. "Homophobia","Fear of sameness, monotony or of homo***uality or of becoming homo***ual"
255. "Hoplophobia","Fear of firearms"
256. "Hormephobia","Fear of shock"
257. "Hydrargyophobia","Fear of mercuial medicines"
258. "Hydrophobia","Fear of water of of rabies"
259. "Hydrophobophobia","Fear or rabies"
260. "Hyelophobia","Fear of glass"
261. "Hygrophobia","Fear of liquids, dampness, or moisture"
262. "Hylephobia","Fear of materialism or the fear of epilepsy"
263. "Hylophobia","Fear of forests"
264. "Hynophobia","Fear of sleep or of being hypnotized"
265. "Hypegiaphobia","Fear of responsibility"
266. "Hypengyophobia","Fear of responsibility"
267. "Hypsiphobia","Fear of height"
268. "Iatrophobia","Fear of going to the doctor or doctors"
269. "Ichthyophobia","Fear of fish"
270. "Ideophobia","Fear of ideas"
271. "Illyngophobia","Fear of vertigo or feeling dizzy when looking down"
272. "insectophobia","fear of insects"
273. "Iophobia","Fear of poison"
274. "Isolophobia","Fear of solitude, being alone"
275. "Isopterophobia","Fear of termites, insects that eat wood"
276. "Ithyphallophobia","Fear of seeing, thinking about, or having an erect penis"
277. "Japanophobia","Fear of Japanese"
278. "Judeophobia","Fear of Jews"
279. "Kainolophobia","Fear of novelty"
280. "Kainophobia","Fear of anything new, novelty"
281. "Kakorrhaphiophobia","Fear of failure or defeat"
282. "Katagelophobia","Fear of ridicule"
283. "Kathisophobia","Fear of sitting down"
284. "Kenophobia","Fear of voids or empty spaces"
285. "Keraunophobia","Fear of thunder and lightning"
286. "Kinesophobia","Fear of movement or motion"
287. "Kinetophobia","Fear of movement or motion"
288. "Kleptophobia","Fear of movement or motion"
289. "Koinoniphobia","Fear of rooms"
290. "Kolpophobia","Fear of genitals, particulary female"
291. "Koniophobia","Fear of dust"
292. "Kopophobia","Fear of fatigue"
293. "Kosmikophobi","Fear of cosmic phenomenon"
294. "Kymophobia","Fear of waves"
295. "Kynophobia","Fear of rabies"
296. "Kyphophobia","Fear of stooping"
297. "Lachanophobia","Fear of vegitables"
298. "Laliophobia","Fear of speaking"
299. "Lalophobia","Fear of speaking"
300. "Lepraphobia","Fear of leprosy"
301. "Leprophobia","Fear of leprosy"
302. "Leukophobia","Fear of the color white"
303. "Levophobia","Fear of things to the left side of the body"
304. "Ligyrophobia","Fear of loud noises"
305. "Lilapsophobia","Fear of tornadoes and hurricanes"
306. "Limnophobia","Fear of lakes"
307. "Linonophobia","Fear of string"
308. "Liticaphobia","Fear of lawsuits"
309. "Lockiophobia","Fear fo childbirth"
310. "Logizomechanophobia","Fear of computers"
311. "Logophobia","Fear of words"
312. "Luiphobia","Fear of lues, syphillis"
313. "Lutraphobia","Fear of otters"
314. "Lygophobia","Fear of darkness"
315. "Lysssophobia","Fear of rabies or of becoming mad"
316. "Macrophobia","Fear of long waits"
317. "Mageirocophobia","Fear of cooking"
318. "Maieusiophobia","Fear of childbirth"
319. "Malaxophobia","Fear of love play"
320. "Maniaphobia","Fear of insanity"
321. "Mastigophobia","Fear of punishment"
322. "Mechanophobia","Fear of machines"
323. "Medomalacuphobia","Fear of losing an erection"
324. "Medorthophobia","Fear of an erect penis"
325. "Megalophobia","Fear of large things"
326. "Melanophobia","Fear of the color black"
327. "Melissophobia","Fear of bees"
328. "Melophobia","Fear of hatred or music"
329. "Meningitiophobia","Fear of brain disease"
330. "Merinthophobia","Fear of being bound or tied up"
331. "Mertophobia","Fear or hatred of poetry"
332. "Metallophobia","Fear of metal"
333. "Metathesiophobia","Fear of changes"
334. "Meterorophobia","Fear of Meteors"
335. "Methyphobia","Fear of alcohol"
336. "Microbiophobia","Fear of microbes"
337. "Microphobia","Fear of small things"
338. "Misophobia","Fear of being contaminated with dirt or germs"
339. "Mnemophobia","Fear of memories"
340. "Molysmophobia","Fear of dirt or contamination"
341. "Molysomophobia","Fear of dirt or contamination"
342. "Monopathophobia","Fear of difinite disease"
343. "Monophobia","Fear of solitude or being alone"
344. "Monophobia","Fear of menstruation"
345. "Motorphobia","Fear of automobiles"
346. "Mottophobia","Fear of moths"
347. "Murophobia","Fear of mice"
348. "Musophobia","Fear of mice"
349. "Mycophobia","Fear or aversion to mushrooms"
350. "Mycrophobia","Fear of small things"
351. "Myctophobia","Fear of darkness"
352. "Myrmecophobia","Fear of ants"
353. "Mysophobia","Fear of germs or contamination or dirt"
354. "Mythophobia","Fear of myths or stories or false statements"
355. "Myxophobia","Fear of slime"
356. "Namatophobia","Fear of names"
357. "Nebulaphobia","Fear of fog"
358. "Necrophobia","Fear of death or or dead things"
359. "Nelophobia","Fear of glass"
360. "Neopharmaphobia","Fear of new drugs"
361. "neophobia","Fear of anything new"
362. "Nephophobia","Fear of clouds"
363. "Noctiphobia","Fear of the night"
364. "Nosemaphobia","Fear of becoming ill"
365. "Nosocomephobia","Fear of hospitals"
366. "Nosophobia","Fear of becoming ill"
367. "Nostophobia","Fear of returning home"
368. "Novercaphobia","Fear of your step"
369. "Nucleomituphobia","Fear of nuclear weapons"
370. "Nudophobia","Fear of nudity"
371. "Numerophobia","Fear of numbers"
372. "Nyctohlophobia","Fear of dark wooded areas, of forest at night"
373. "Nyctophobia","Fear of the dark or of the night"
374. "Obesophobia","Fear of gaining weight"
375. "Ochlophobia","Fear of crowds or mobs"
376. "Ochophobia","Fear of vehicles"
377. "Octophobia","Fear of the figure 8"
378. "Odontophobia","Fear of teeth or dental surgery"
379. "Odynephobia","Fear of pain"
380. "Odynophobia","Fear of pain"
381. "Oenophobia","Fear of wines"
382. "Oikophobia","Fear of home surroundings, house"
383. "Oikophobia","Fear of houses or being in a house"
384. "Oikophobia","Fear of home surroundings"
385. "Olfactophobia","Fear of smells"
386. "Ombrophobia","Fear of rain or being rained on"
387. "Ommatophobia","Fear of eyes"
388. "Ommetaphobia","Fear of eyes"
389. "Oneirogmophobia","Fear of wet dreams"
390. "Oneirophobia","Fear of dreams"
391. "Onomatophobia","Fear of hearing a certain word or names"
392. "Ophidiophobia","Fear of snakes"
393. "Opthalmophobia","Fear of being stared at"
394. "Optophobia","Fear of opening one's eyes"
395. "Ornithophobia","Fear of birds"
396. "Orthophobia","Fear of property"
397. "Osmophobia","Fear of smells or odors"
398. "Osphesiophobia","Fear of smells or odors"
399. "Ostraconophobia","Fear of shellfish"
400. "Ouranophobia","Fear of heaven"
401. "Pagophobia","Fear of ice or frost"
402. "Panophobia","Fear of everything"
403. "Panthophobia","Fear of suffering and disease"
404. "Pantophobia","Fear of everything"
405. "Papaphobia","Fear fo the Pope"
406. "Papyrophobia","Fear of paper"
407. "Paralipophobia","Fear of neglecting duty or responsibility"
408. "Paraphobia","Fear of ***ual perversion"
409. "Parasitophobia","Fear of parasites"
410. "Paraskavedekatriaphobia","Fear of Friday the 13th"
411. "Parthenophobia","Fear of virgins or young girls"
412. "Parturiphobia","Fear of childbirth"
413. "Pathophobia","Fear of disease"
414. "Patroiophobia","Fear of heredity"
415. "Peccatophobia","Fear of sinning. (imaginary crime)"
416. "Pediculophobia","Fear of lice"
417. "Pediophobia","Fear of dolls"
418. "Pedophobia","Fear of children"
419. "Peladophobia","Fear of bald people"
420. "Pellagrophobia","Fear of pellagra"
421. "Peniaphobioa","Fear of poverty"
422. "Pentheraphobia","Fear of mother"
423. "Phagophobia","Fear of swallowing or eating or of being eaten"
424. "Phalacrophobia","Fear of becoming bald"
425. "Phallophobia","Fear of penis, esp erect"
426. "Pharmacophobia","Fear of taking medicine"
427. "Pharmacophobia","Fear of drugs"
428. "Phasmophobia","Fear of ghost"
429. "Phengophobia","Fear of daylight or sunshine"
430. "Philemaphobia","Fear of kissing"
431. "Philematophobia","Fear of kissing"
432. "Philophobia","Fear of falling in love or being in love"
433. "Philosophobia","Fear of philosophy"
434. "Phobophobia","Fear of phobias"
435. "Phonophobia","Fear of noises or voices or one's own voice; of telephones"
436. "Photoaugliaphobia","Fear of glaring lights"
437. "Photophobia","Fear of light"
438. "Phronemophobia","Fear of thinking"
439. "Phthiriophobia","Fear of lice"
440. "Phthisiophobia","Fear of tuberculosis"
441. "Placophobia","Fear of tombstones"
442. "Plutophobia","Fear of wealth"
443. "Pluviophobia","Fear of rain or of being rained on"
444. "Pneumatiphobia","Fear of spirits"
445. "Pnigerophobia","Fear of choking or of being smothered"
446. "Pnigophobia","Fear of choking or of being smothered"
447. "Pocrescophobia","Fear of gaining weight"
448. "Pocresophobia","Fear of gaining weight"
449. "Pogonophobia","Fear of beards"
450. "Poinephobia","Fear of punishment"
451. "Poliosophobia","Fear of contracting poliomyelitis"
452. "Politicophobia","Fear or abnormal dislike of politicians"
453. "Polyphobia","Fear of many things"
454. "Ponophobia","Fear of overworking or of pain"
455. "Porphyrophobia","Fear of the color purple"
456. "Potamophobia","Fear of rivers or running water"
457. "Potophobia","Fear of alcohol"
458. "Proctophobia","Fear or rectum"
459. "Prosophobia","Fear of progress"
460. "Psellismophobia","Fear of stuttering"
461. "Psychophobia","Fear of mind"
462. "Psychrophobia","Fear of cold"
463. "Pteromerhanophobia","Fear of flying"
464. "Pteronophobia","Fear of being tickled by feathers"
465. "Pupaphobia","Fear of puppets"
466. "Pyrexiophobia","Fear of fever"
467. "Pyrophobia","Fear of fire"
468. "Radiophobia","Fear of radiation, x"
469. "Ranidaphobia","Fear of frogs"
470. "Rectophobia","Fear of rectum or rectal diseases"
471. "Rhabdophobia","Fear of being severely punished or beaten by a rod, or of being severely criticized. Also fear of magic. (wand)"
472. "Rhypophobia","Fear of defecation"
473. "Rhytiphobia","Fear of getting wrinkles"
474. "Rupophobia","Fear of dirt"
475. "Russophobia","Fear of Russians"
476. "Samhainophobia","Fear of Halloween"
477. "Sarmassophobia","Fear of love play"
478. "Sarmassophobia","Fear of love play"
479. "Satanophobia","Fear of Satin"
480. "Scabiophobia","Fear of scabies"
481. "Scatophobia","Fear of fecal matter"
482. "Scelerophobia","Fear of bad men, burglars"
483. "Sciaphobia","Fear of shadows"
484. "Sciophobia","Fear of shadows"
485. "Scoionophobia","Fear of school"
486. "Scoleciphobia","Fear of worms"
487. "Scopophobia","Fear of being seen or stared at"
488. "Scoptophobia","Fear of being seen or stared at"
489. "Scotomaphobia","Fear of blindness in visual field"
490. "Scotophobia","Fear of darkness"
491. "Scriptophobia","Fear of writing in public"
492. "Selaphobia","Fear of light flashes"
493. "Selenophobia","Fear of the moon"
494. "Seplophobia","Fear of decaying matter"
495. "Sesquipedalophobia","Fear of long words"
496. "***ophobia","Fear of the opposite ***"
497. "Siderophobia","Fear of stars"
498. "Sinistrophobia","Fear of things to the left, left"
499. "Sinophobia","Fear of Chinese, Chinese culture"
500. "Sitiophobia","Fear of food"
501. "Sitiophobia","Fear of food or eating"
502. "Sitophobia","Fear of food or eating"
503. "Sitophobia","Fear of food"
504. "Snakephobia","Fear of snakes"
505. "Soceraphobia","Fear of parents"
506. "Social Phobia","Fear of being evaluated negatively in social situations"
507. "Sociophobia","Fear of society or people in general"
508. "Somniphobia","Fear of sleep"
509. "Sophophobia","Fear of learning"
510. "Soteriophobia","Fear of dependence on others"
511. "Spacephobia","Fear of outer space"
512. "Spectrophobia","Fear of specters or ghosts"
513. "Spermatophobia","Fear of germs"
514. "Spermophobia","Fear of germs"
515. "Spheksophobia","Fear of wasps"
516. "Stasibasiphobia","Fear fo standing or walking"
517. "Stasiphobia","Fear of standing or walking"
518. "Staurophobia","Fear of crosses or the crucifix"
519. "Stenophobia","Fear of narrow things or places"
520. "Stigiophobia","Fear of hell"
521. "Stygiophobia","Fear of hell"
522. "Suriphobia","Fear of mice"
523. "Symbolophobia","Fear of symbolism"
524. "Symmetrophobia","Fear of symmetry"
525. "Syngenesophobia","Fear of relatives"
526. "Syphilophobia","Fear of syphilis"
527. "Tachophobia","Fear of speed"
528. "Taeniophobia","Fear of tapeworms"
529. "Teniophobia","Fear of tapeworms"
530. "Taphephobia","Fear of being buried alive or of cemeteries"
531. "Taphophobia","Fear of being buried alive or of cemeteries"
532. "Tapinophobia","Fear of being contagious"
533. "Taurophobia","Fear of bulls"
534. "Technophobia","Fear of technology"
535. "Teleophobia","Fear fo difinite plans. Fear of Religious ceremony"
536. "Telephonophobia","Fear of telephones"
537. "Teratophobia","Fear of bearing a deformed child or fear of monsters or deformed people"
538. "Testaphobia","Fear of taking test"
539. "Tetanophobia","Fear of lockjaw, tetnus"
540. "Teutophobia","Fear of German or German things"
541. "Textophobia","Fear of certain fabrics"
542. "Thaasophobia","Fear of sitting"
543. "Thalassophobia","Fear of the sea"
544. "Thanatophobia","Fear of death or dying"
545. "Thantophobia","Fear of death or dying"
546. "Theatrophobia","Fear of theaters"
547. "Theophobia","Fear of gods or religion"
548. "Theologicophobia","Fear of theology"
549. "Thermophobia","Fear of heat"
550. "Tocophobia","Fear of pregnancy or childbirth"
551. "Tomophobia","Fear of surgical operations"
552. "Tonitrophobia","Fear of thunder"
553. "Topophobia","Fear of certain places or situations, such as stage fright"
554. "Toxiphobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
555. "Toxophobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
556. "Toxicophobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
557. "Traumatophobia","Fear of injury"
558. "Tremophobia","Fear of trembling"
559. "Trichinophobia","Fear of trichinosis"
560. "Trichopathophobia","Fear of hair"
561. "Trichophobia","Fear of hair"
562. "Hypertrichophobia","Fear of hair"
563. "Triskaidekaphobia","Fear of the number 13"
564. "Tropophobia","Fear of moving or making changes"
565. "Trypanophobia","Fear of injections"
566. "Tuberculophobia","Fear of tuberculosis"
567. "Tyrannophobia","Fear of tyrants"
568. "Uranophobia","Fear of heaven"
569. "Urophobia","Fear of urine or urinating"
570. "Vaccinophobia","Fear of vaccination"
571. "Venustraphobia","Fear of beautiful women"
572. "Verbophobia","Fear of words"
573. "Verminophobia","Fear of germs"
574. "Vestiphobia","Fear of clothing"
575. "Virginitiphobia","Fear of rape"
576. "Vitricophobia","Fear of step"
577. "Walloonphobia","Fear of Walloons"
578. "Wiccaphobia","Fear of witches and witchcraft"
579. "Xanthophobia","Fear of the color yellow or the word yellow"
580. "Xenophobia","Fear of strangers or foreigners"
581. "Xerophobia","Fear of dryness"
582. "Xylophobia","Fear of wooden objects. Forests"
583. "Zelophobia","Fear of jelousy"
584. "Zeusophobia","Fear of God or gods"
585. "Zemmiphobia","Fear of the great mole rat"
586. "Zoophobia","Fear of animals"
در توضیح هر لغت به انگلیسی توضیح داده شده که این لغت یعنی ترس از چی.
قابل توجه علاقمندان زبان انگلیسی و فکر کنم رشته های روانشناسی و پزشکی
انسان چقدر از چیزهای مختلف میترسه!!!
بعضیهاش خیلی غیر واقعی بنظر میاد نمیدونم واقعا وجود دارند یا نه؟




1. "Ablutophobia","Fear of washing or bathing"
2. "Acarophobia","Fear of itching or of the insects that cause itching"
3. "Acerophobia","Fear of sourness"
4. "Achluophobia","Fear of darkness"
5. "Acousticophobia","Fear of noise"
6. "Aeroacrophobia","Fear of open high places"
7. "Aeronausiphobia","Fear of vomiting secondary to airsickness"
8. "Aerophobia","Fear of drafts, air swallowing, or airborne noxious substances"
9. "Agliophobia","Fear of pain"
10. "Agoraphobia","Fear of open spaces or of being in crowded, public places like markets. Fear of leaving a safe place. Fear of crowds"
11. "Agraphobia","Fear of ***ual abuse"
12. "Agrizoophobia","Fear of wild animals"
13. "Agyrophobia","Fear of streets or crossing the street"
14. "Aichmophobia","Fear of needles or pointed objects"
15. "Ailurophobia","Fear of cats"
16. "Albuminurophobia","Fear of kidney disease"
17. "Alektorophobia","Fear of chickens"
18. "Algophobia","Fear of pain"
19. "Alliumphobia","Fear of garlic"
20. "Allodoxaphobia","Fear of opinions"
21. "Altophobia","Fear of heights"
22. "Amathophobia","Fear of dust"
23. "Amaxophobia","Fear of riding in a car"
24. "Ambulophobia","Fear of walking"
25. "Amnesiphobia","Fear of amnesia"
26. "Amychophobia","Fear of scratches or being scratched"
27. "Anablephobia","Fear of looking up"
28. "Ancraophobia","Fear of wind"
29. "Androphobia","Fear of men"
30. "Anemophobia","Fear of air drafts or wind"
31. "Anemophobia","Fear of wind"
32. "Anginophobia","Fear of angina, choking of narrowness"
33. "Anglophobia","Fear of England, English culture, etc."
34. "Angrophobia","Fear of becoming angry"
35. "Ankylophobia","Fear of immobility of a joint"
36. "Anthophobia","Fear of flowers"
37. "Anthrophobia","Fear of flowers"
38. "Anthropophobia","Fear of people of society"
39. "Antlophobia","Fear of floods"
40. "Anuptaphobia","Fear of staying single"
41. "Apeirophobia","Fear of infinity"
42. "Aphenphosmphobia","Fear of being touched"
43. "Apiphobia","Fear of bees"
44. "Apotemnophobia","Fear of persons with amputations"
45. "Arachibutyrophobia","Fear of peanut butter sticking to the roof of the mouth"
46. "Arachnephobiba","Fear of spiders"
47. "Arachnophobia","Fear of spiders"
48. "Arithmophobia","Fear of numbers"
49. "Arrhenophobia","Fear of men"
50. "Arsonphobia","Fear of fire"
51. "Ashenophobia","Fear of fainting or weakness"
52. "Astraphobia","Fear of thunder and lightning"
53. "Astrapophobia","Fear of thunder and lightning"
54. "Astrophobia","Fear of stars and celestial space"
55. "Asymmetriphobia","Fear of asymmetrical things"
56. "Ataxiophobia","Fear of ataxia (muscular incoordination)"
57. "Ataxophobia","Fear of disorder or untidiness"
58. "Atelophobia","Fear of imperfection"
59. "Atephobia","Fear of ruin or ruins"
60. "Athazagoraphobia","Fear of being forgotten or ignored or forgetting"
61. "Atomosophobia","Fear of atomic explosions"
62. "Atychiphobia","Fear of failure"
63. "Aulophobia","Fear of flutes"
64. "Aurophobia","Fear of gold"
65. "Auroraphobia","Fear of Northern Lights"
66. "Autodysomophobia","Fear that one has a vile odor"
67. "Automatonophobia","Fear of ventriloquist's dummies, animatronic creatures, wax statues"
68. "Automysophobia","Fear of being dirty"
69. "Autophobia","Fear of being alone or of oneself"
70. "Aviatophobia","Fear of flying"
71. "Aviophobia","Fear of flying"
72. "Bacillophobia","Fear of microbes"
73. "Bacteriophobia","Fear of bacteria"
74. "Balenephobia","Fear of pins and needles"
75. "Ballistophobia","Fear of missles or bullets"
76. "Barophobia","Fear of gravity"
77. "Basiphobia","Inability to stand. Fear of walking or falling"
78. "Basophobia","Inability to stand. Fear of walking or falling"
79. "Bathophobia","Fear of depth"
80. "Batonophobia","Fear of plants"
81. "Batophobia","Fear of heights or being close to high buildings"
82. "Batrachophobia","Fear of amphibians, such as frogs, newts, salamanders, etc."
83. "Bibliophobia","Fear of books"
84. "Blennophobia","Fear of slime"
85. "Bogyphobia","Fear of bogies or the bogeyman"
86. "Bolshephobia","Fear of Bulsheviks"
87. "Bromidrophobia","Fear of body smells"
88. "Bromidrosiphobia","Fear of body smells"
89. "Brontophobia","Fear of thunder and lightning"
90. "Bufonophobia","Fear of toads"
91. "Cacophobia","Fear of ugliness"
92. "Cainophobia","Fear of newness, novelty"
93. "Cainotophobia","Fear of newness, novelty"
94. "Caligynephobia","Fear of beautiful women"
95. "Cancerophobia","Fear of cancer"
96. "Carcinophobia","Fear of cancer"
97. "Cardiophobia","Fear of the heart"
98. "Carnophobia","Fear of meat"
99. "Catagelophobia","Fear of being ridiculed"
100. "Catapedaphobia","Fear of jumping from high and low places"
101. "Cathisophobia","Fear of sitting"
102. "Catoptrophobia","Fear of mirrors"
103. "Cenophobia","Fear of new things or ideas"
104. "Centophobia","Fear of new things or ideas"
105. "Ceraunophobia","Fear of thunder"
106. "Chaetophobia","Fear of hair"
107. "Cheimaphobia","Fear of cold"
108. "Cheimatophobia","Fear of cold"
109. "chemophobia","Fear of chemicals or working with chemicals"
110. "Cherophobia","Fear of gaiety"
111. "Chionophobia","Fear of snow"
112. "Chiraptophobia","Fear of being touched"
113. "Cholerophobia","Fear of anger or the fear of cholera"
114. "Chorophobia","Fear of dancing"
115. "Chrematophobia","Fear of money"
116. "Chromatophobia","Fear of colors"
117. "Chrometophobia","Fear of money"
118. "Chromophobia","Fear of colors"
119. "Chronomentrophobia","Fear of clocks"
120. "Chronophobia","Fear of time"
121. "Cibophobia","Fear of food"
122. "Claustrophobia","Fear of confined spaces"
123. "Cleisiophobia","Fear of being locked in an enclosed place"
124. "Cleithrophobia","Fear of being enclosed.,br> Cleithrophobia"
125. "Climacophobia","Fear of stairs, climbing or of falling downstairs"
126. "Clinophobia","Fear of going to bed"
127. "Clithrophobia","Fear of being enclosed"
128. "Cnidophobia","Fear of strings"
129. "Coimetrophobia","Fear of cemeteries"
130. "Coitophobia","Fear of coitus"
131. "Cometophobia","Fear of comets"
132. "Contreltophobia","Fear of ***ual abuse"
133. "Coprastasophobia","Fear of constipation"
134. "Coprophobia","Fear of feces"
135. "Coulrophobia","Fear of clowns"
136. "Counterphobia","The preference by a phobic for fearful situations"
137. "Cremnophobia","Fear of precipices"
138. "Cryophobia","Fear fo extreme cold, ice or frost"
139. "Crystallophobia","Fear of crystals or glass"
140. "Cyberphobia","Fear of computers or working on a computer"
141. "Cyclophobia","Fear of bicycles"
142. "Cymophobia","Fear of waves or wave like motions"
143. "Cynophobia","Fear of dogs or rabies"
144. "Cyprianophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
145. "Cypridophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
146. "Cyprinophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
147. "Cypriphobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
148. "Daemonophobia","Fear of demons"
149. "Decidophobia","Fear of making decisions"
150. "Defecaloesiphobia","Fear of painful bowels movements"
151. "Deipnophobia","Fear of dining and dinner conversation"
152. "Dematophobia","Fear of skin lesions"
153. "Dementophobia","Fear of insanity"
154. "Demonophobia","Fear of demons"
155. "Demophobia","Fear of crowds"
156. "Dendrophobia","Fear of trees"
157. "Dentophobia","Fear of dentist"
158. "Dermatophathophobia","Fear of skin disease"
159. "Dermatophobia","Fear of skin disease"
160. "Dermatosiophobia","Fear of skin disease"
161. "Dextrophobia","Fear of objects at the right side of the body"
162. "Diabetophobia","Fear of diabetes"
163. "Didaskaleinophobia","Fear of going to school"
164. "Diderodromophobia","Fear of trains, railroads or train travel"
165. "Dikephobia","Fear of justice"
166. "Dinophobia","Fear of dizziness or whirlpools"
167. "Diplophobia","Fear of double vision"
168. "Dipsophobia","Fear drinking"
169. "Dishabiliophobia","Fear of undressing in front of someone"
170. "Domatophobia","Fear of houses or being in a home"
171. "Doraphobia","Fear of fur or skins of animals"
172. "Dromophobia","Fear of crossing streets"
173. "Dutchphobia","Fear of the Dutch"
174. "Dysmorphophobia","Fear of deformity"
175. "Dystychiphobia","Fear of accidents"
176. "Ecclesiophobia","Fear of church"
177. "Ecophobia","Fear of home"
178. "Eicophobia","Fear of home surroundings"
179. "Eisoptrophobia","Fear of mirrors or of seeing oneself in a mirror"
180. "Electrophobia","Fear of electricity"
181. "Eleutherophobia","Fear of freedom"
182. "Elurophobia","Fear of cats"
183. "Emetophobia","Fear of vomiting"
184. "Enetophobia","Fear of pins"
185. "Enissophobia","Fear of having committed an unpardonable sin or of criticism"
186. "Enochlophobia","Fear of crowds"
187. "Enosiophobia","Fear of having committed an unpardonable sin or of criticism"
188. "Entomophobia","Fear of insects"
189. "Eosophobia","Fear of dawn or daylight"
190. "Epistaxiophobia","Fear of nosebleeds"
191. "Epistemphobia","Fear of knowledge"
192. "Equinophobia","Fear of horses"
193. "Eremophobia","Fear of being oneself or of lonliness"
194. "Ereuthophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
195. "Ereuthrophobia","Fear of blushing"
196. "Ergasiophobia","Fear of work or functioning. Surgeon's fear of operating"
197. "Ergophobia","Fear of work"
198. "Erotophobia","Fear of ***ual love or ***ual questions"
199. "Erythrophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
200. "Erytophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
201. "Euphobia","Fear of hearing good news"
202. "Eurotophobia","Fear of female genitalia"
203. "Febriphobia","Fear of fever"
204. "Felinophobia","Fear of cats"
205. "Fibriophobia","Fear of fever"
206. "Fibriphobia","Fear of fever"
207. "Francophobia","Fear of France, French culture"
208. "Galeophobia","Fear of cats"
209. "Galiophobia","Fear of France, French culture"
210. "Gallophobia","Fear of France, French culture"
211. "Gamophobia","Fear of marriage"
212. "Gatophobia","Fear of cats"
213. "Geliophobia","Fear of laughter"
214. "Geniophobia","Fear of chins"
215. "Genophobia","Fear of ***"
216. "Genuphobia","Fear of knees"
217. "Gephydrophobia","Fear of crossing bridges"
218. "Gephyrophobia","Fear of crossing bridges"
219. "Gephysrophobia","Fear of crossing bridges"
220. "Gerascophobia","Fear of growing old"
221. "Germanophobia","Fear of Germany, German culture, etc."
222. "Gerontophobia","Fear of old people or of growing old"
223. "Geumaphobia","Fear of taste"
224. "Geumophobia","Fear of taste. Gnosiophobia"
225. "Graphophobia","Fear of writing or handwritting"
226. "Gymnophobia","Fear of nudity"
227. "Gynephobia","Fear of women"
228. "Gynophobia","Fear of women"
229. "Hadephobia","Fear of hell"
230. "Hagiophobia","Fear of saints or holy things"
231. "Hamartophobia","Fear of sinning"
232. "Haphephobia","Fear of being touched"
233. "Haptephobia","Fear of being touched"
234. "Harpaxophobia","Fear of being robbed"
235. "Hedonophobia","Fear of feeling pleasure"
236. "Heliophobia","Fear of the sun"
237. "Hellenologophobia","Fear of Greek terms or complex scientific terminology"
238. "Helminthophobia","Fear of being infested with worms"
239. "Hemaphobia","Fear of blood"
240. "Hematophobia","Fear of blood"
241. "Hemophobia","Fear of blood"
242. "Hereiophobia","Fear of challenges to official doctrine or of radical deviation"
243. "Heresyphobia","Fear of challenges to official doctrine or radical deviation"
244. "Herpetophobia","Fear of reptiles or creepy, crawly things"
245. "Heterophobia","Fear of the opposite ***"
246. "Hierophobia","Fear of priest or sacred things"
247. "Hippophobia","Fear of horses"
248. "Hippopotomonstrosesquippedaliophobia","Fear of long words"
249. "Hobophobia","Fear of bums or beggars"
250. "Hodophobia","Fear of road travel"
251. "Homichlophobia","Fear of fog"
252. "Homilophobia","Fear of sermons"
253. "Hominophobia","Fear of men"
254. "Homophobia","Fear of sameness, monotony or of homo***uality or of becoming homo***ual"
255. "Hoplophobia","Fear of firearms"
256. "Hormephobia","Fear of shock"
257. "Hydrargyophobia","Fear of mercuial medicines"
258. "Hydrophobia","Fear of water of of rabies"
259. "Hydrophobophobia","Fear or rabies"
260. "Hyelophobia","Fear of glass"
261. "Hygrophobia","Fear of liquids, dampness, or moisture"
262. "Hylephobia","Fear of materialism or the fear of epilepsy"
263. "Hylophobia","Fear of forests"
264. "Hynophobia","Fear of sleep or of being hypnotized"
265. "Hypegiaphobia","Fear of responsibility"
266. "Hypengyophobia","Fear of responsibility"
267. "Hypsiphobia","Fear of height"
268. "Iatrophobia","Fear of going to the doctor or doctors"
269. "Ichthyophobia","Fear of fish"
270. "Ideophobia","Fear of ideas"
271. "Illyngophobia","Fear of vertigo or feeling dizzy when looking down"
272. "insectophobia","fear of insects"
273. "Iophobia","Fear of poison"
274. "Isolophobia","Fear of solitude, being alone"
275. "Isopterophobia","Fear of termites, insects that eat wood"
276. "Ithyphallophobia","Fear of seeing, thinking about, or having an erect penis"
277. "Japanophobia","Fear of Japanese"
278. "Judeophobia","Fear of Jews"
279. "Kainolophobia","Fear of novelty"
280. "Kainophobia","Fear of anything new, novelty"
281. "Kakorrhaphiophobia","Fear of failure or defeat"
282. "Katagelophobia","Fear of ridicule"
283. "Kathisophobia","Fear of sitting down"
284. "Kenophobia","Fear of voids or empty spaces"
285. "Keraunophobia","Fear of thunder and lightning"
286. "Kinesophobia","Fear of movement or motion"
287. "Kinetophobia","Fear of movement or motion"
288. "Kleptophobia","Fear of movement or motion"
289. "Koinoniphobia","Fear of rooms"
290. "Kolpophobia","Fear of genitals, particulary female"
291. "Koniophobia","Fear of dust"
292. "Kopophobia","Fear of fatigue"
293. "Kosmikophobi","Fear of cosmic phenomenon"
294. "Kymophobia","Fear of waves"
295. "Kynophobia","Fear of rabies"
296. "Kyphophobia","Fear of stooping"
297. "Lachanophobia","Fear of vegitables"
298. "Laliophobia","Fear of speaking"
299. "Lalophobia","Fear of speaking"
300. "Lepraphobia","Fear of leprosy"
301. "Leprophobia","Fear of leprosy"
302. "Leukophobia","Fear of the color white"
303. "Levophobia","Fear of things to the left side of the body"
304. "Ligyrophobia","Fear of loud noises"
305. "Lilapsophobia","Fear of tornadoes and hurricanes"
306. "Limnophobia","Fear of lakes"
307. "Linonophobia","Fear of string"
308. "Liticaphobia","Fear of lawsuits"
309. "Lockiophobia","Fear fo childbirth"
310. "Logizomechanophobia","Fear of computers"
311. "Logophobia","Fear of words"
312. "Luiphobia","Fear of lues, syphillis"
313. "Lutraphobia","Fear of otters"
314. "Lygophobia","Fear of darkness"
315. "Lysssophobia","Fear of rabies or of becoming mad"
316. "Macrophobia","Fear of long waits"
317. "Mageirocophobia","Fear of cooking"
318. "Maieusiophobia","Fear of childbirth"
319. "Malaxophobia","Fear of love play"
320. "Maniaphobia","Fear of insanity"
321. "Mastigophobia","Fear of punishment"
322. "Mechanophobia","Fear of machines"
323. "Medomalacuphobia","Fear of losing an erection"
324. "Medorthophobia","Fear of an erect penis"
325. "Megalophobia","Fear of large things"
326. "Melanophobia","Fear of the color black"
327. "Melissophobia","Fear of bees"
328. "Melophobia","Fear of hatred or music"
329. "Meningitiophobia","Fear of brain disease"
330. "Merinthophobia","Fear of being bound or tied up"
331. "Mertophobia","Fear or hatred of poetry"
332. "Metallophobia","Fear of metal"
333. "Metathesiophobia","Fear of changes"
334. "Meterorophobia","Fear of Meteors"
335. "Methyphobia","Fear of alcohol"
336. "Microbiophobia","Fear of microbes"
337. "Microphobia","Fear of small things"
338. "Misophobia","Fear of being contaminated with dirt or germs"
339. "Mnemophobia","Fear of memories"
340. "Molysmophobia","Fear of dirt or contamination"
341. "Molysomophobia","Fear of dirt or contamination"
342. "Monopathophobia","Fear of difinite disease"
343. "Monophobia","Fear of solitude or being alone"
344. "Monophobia","Fear of menstruation"
345. "Motorphobia","Fear of automobiles"
346. "Mottophobia","Fear of moths"
347. "Murophobia","Fear of mice"
348. "Musophobia","Fear of mice"
349. "Mycophobia","Fear or aversion to mushrooms"
350. "Mycrophobia","Fear of small things"
351. "Myctophobia","Fear of darkness"
352. "Myrmecophobia","Fear of ants"
353. "Mysophobia","Fear of germs or contamination or dirt"
354. "Mythophobia","Fear of myths or stories or false statements"
355. "Myxophobia","Fear of slime"
356. "Namatophobia","Fear of names"
357. "Nebulaphobia","Fear of fog"
358. "Necrophobia","Fear of death or or dead things"
359. "Nelophobia","Fear of glass"
360. "Neopharmaphobia","Fear of new drugs"
361. "neophobia","Fear of anything new"
362. "Nephophobia","Fear of clouds"
363. "Noctiphobia","Fear of the night"
364. "Nosemaphobia","Fear of becoming ill"
365. "Nosocomephobia","Fear of hospitals"
366. "Nosophobia","Fear of becoming ill"
367. "Nostophobia","Fear of returning home"
368. "Novercaphobia","Fear of your step"
369. "Nucleomituphobia","Fear of nuclear weapons"
370. "Nudophobia","Fear of nudity"
371. "Numerophobia","Fear of numbers"
372. "Nyctohlophobia","Fear of dark wooded areas, of forest at night"
373. "Nyctophobia","Fear of the dark or of the night"
374. "Obesophobia","Fear of gaining weight"
375. "Ochlophobia","Fear of crowds or mobs"
376. "Ochophobia","Fear of vehicles"
377. "Octophobia","Fear of the figure 8"
378. "Odontophobia","Fear of teeth or dental surgery"
379. "Odynephobia","Fear of pain"
380. "Odynophobia","Fear of pain"
381. "Oenophobia","Fear of wines"
382. "Oikophobia","Fear of home surroundings, house"
383. "Oikophobia","Fear of houses or being in a house"
384. "Oikophobia","Fear of home surroundings"
385. "Olfactophobia","Fear of smells"
386. "Ombrophobia","Fear of rain or being rained on"
387. "Ommatophobia","Fear of eyes"
388. "Ommetaphobia","Fear of eyes"
389. "Oneirogmophobia","Fear of wet dreams"
390. "Oneirophobia","Fear of dreams"
391. "Onomatophobia","Fear of hearing a certain word or names"
392. "Ophidiophobia","Fear of snakes"
393. "Opthalmophobia","Fear of being stared at"
394. "Optophobia","Fear of opening one's eyes"
395. "Ornithophobia","Fear of birds"
396. "Orthophobia","Fear of property"
397. "Osmophobia","Fear of smells or odors"
398. "Osphesiophobia","Fear of smells or odors"
399. "Ostraconophobia","Fear of shellfish"
400. "Ouranophobia","Fear of heaven"
401. "Pagophobia","Fear of ice or frost"
402. "Panophobia","Fear of everything"
403. "Panthophobia","Fear of suffering and disease"
404. "Pantophobia","Fear of everything"
405. "Papaphobia","Fear fo the Pope"
406. "Papyrophobia","Fear of paper"
407. "Paralipophobia","Fear of neglecting duty or responsibility"
408. "Paraphobia","Fear of ***ual perversion"
409. "Parasitophobia","Fear of parasites"
410. "Paraskavedekatriaphobia","Fear of Friday the 13th"
411. "Parthenophobia","Fear of virgins or young girls"
412. "Parturiphobia","Fear of childbirth"
413. "Pathophobia","Fear of disease"
414. "Patroiophobia","Fear of heredity"
415. "Peccatophobia","Fear of sinning. (imaginary crime)"
416. "Pediculophobia","Fear of lice"
417. "Pediophobia","Fear of dolls"
418. "Pedophobia","Fear of children"
419. "Peladophobia","Fear of bald people"
420. "Pellagrophobia","Fear of pellagra"
421. "Peniaphobioa","Fear of poverty"
422. "Pentheraphobia","Fear of mother"
423. "Phagophobia","Fear of swallowing or eating or of being eaten"
424. "Phalacrophobia","Fear of becoming bald"
425. "Phallophobia","Fear of penis, esp erect"
426. "Pharmacophobia","Fear of taking medicine"
427. "Pharmacophobia","Fear of drugs"
428. "Phasmophobia","Fear of ghost"
429. "Phengophobia","Fear of daylight or sunshine"
430. "Philemaphobia","Fear of kissing"
431. "Philematophobia","Fear of kissing"
432. "Philophobia","Fear of falling in love or being in love"
433. "Philosophobia","Fear of philosophy"
434. "Phobophobia","Fear of phobias"
435. "Phonophobia","Fear of noises or voices or one's own voice; of telephones"
436. "Photoaugliaphobia","Fear of glaring lights"
437. "Photophobia","Fear of light"
438. "Phronemophobia","Fear of thinking"
439. "Phthiriophobia","Fear of lice"
440. "Phthisiophobia","Fear of tuberculosis"
441. "Placophobia","Fear of tombstones"
442. "Plutophobia","Fear of wealth"
443. "Pluviophobia","Fear of rain or of being rained on"
444. "Pneumatiphobia","Fear of spirits"
445. "Pnigerophobia","Fear of choking or of being smothered"
446. "Pnigophobia","Fear of choking or of being smothered"
447. "Pocrescophobia","Fear of gaining weight"
448. "Pocresophobia","Fear of gaining weight"
449. "Pogonophobia","Fear of beards"
450. "Poinephobia","Fear of punishment"
451. "Poliosophobia","Fear of contracting poliomyelitis"
452. "Politicophobia","Fear or abnormal dislike of politicians"
453. "Polyphobia","Fear of many things"
454. "Ponophobia","Fear of overworking or of pain"
455. "Porphyrophobia","Fear of the color purple"
456. "Potamophobia","Fear of rivers or running water"
457. "Potophobia","Fear of alcohol"
458. "Proctophobia","Fear or rectum"
459. "Prosophobia","Fear of progress"
460. "Psellismophobia","Fear of stuttering"
461. "Psychophobia","Fear of mind"
462. "Psychrophobia","Fear of cold"
463. "Pteromerhanophobia","Fear of flying"
464. "Pteronophobia","Fear of being tickled by feathers"
465. "Pupaphobia","Fear of puppets"
466. "Pyrexiophobia","Fear of fever"
467. "Pyrophobia","Fear of fire"
468. "Radiophobia","Fear of radiation, x"
469. "Ranidaphobia","Fear of frogs"
470. "Rectophobia","Fear of rectum or rectal diseases"
471. "Rhabdophobia","Fear of being severely punished or beaten by a rod, or of being severely criticized. Also fear of magic. (wand)"
472. "Rhypophobia","Fear of defecation"
473. "Rhytiphobia","Fear of getting wrinkles"
474. "Rupophobia","Fear of dirt"
475. "Russophobia","Fear of Russians"
476. "Samhainophobia","Fear of Halloween"
477. "Sarmassophobia","Fear of love play"
478. "Sarmassophobia","Fear of love play"
479. "Satanophobia","Fear of Satin"
480. "Scabiophobia","Fear of scabies"
481. "Scatophobia","Fear of fecal matter"
482. "Scelerophobia","Fear of bad men, burglars"
483. "Sciaphobia","Fear of shadows"
484. "Sciophobia","Fear of shadows"
485. "Scoionophobia","Fear of school"
486. "Scoleciphobia","Fear of worms"
487. "Scopophobia","Fear of being seen or stared at"
488. "Scoptophobia","Fear of being seen or stared at"
489. "Scotomaphobia","Fear of blindness in visual field"
490. "Scotophobia","Fear of darkness"
491. "Scriptophobia","Fear of writing in public"
492. "Selaphobia","Fear of light flashes"
493. "Selenophobia","Fear of the moon"
494. "Seplophobia","Fear of decaying matter"
495. "Sesquipedalophobia","Fear of long words"
496. "***ophobia","Fear of the opposite ***"
497. "Siderophobia","Fear of stars"
498. "Sinistrophobia","Fear of things to the left, left"
499. "Sinophobia","Fear of Chinese, Chinese culture"
500. "Sitiophobia","Fear of food"
501. "Sitiophobia","Fear of food or eating"
502. "Sitophobia","Fear of food or eating"
503. "Sitophobia","Fear of food"
504. "Snakephobia","Fear of snakes"
505. "Soceraphobia","Fear of parents"
506. "Social Phobia","Fear of being evaluated negatively in social situations"
507. "Sociophobia","Fear of society or people in general"
508. "Somniphobia","Fear of sleep"
509. "Sophophobia","Fear of learning"
510. "Soteriophobia","Fear of dependence on others"
511. "Spacephobia","Fear of outer space"
512. "Spectrophobia","Fear of specters or ghosts"
513. "Spermatophobia","Fear of germs"
514. "Spermophobia","Fear of germs"
515. "Spheksophobia","Fear of wasps"
516. "Stasibasiphobia","Fear fo standing or walking"
517. "Stasiphobia","Fear of standing or walking"
518. "Staurophobia","Fear of crosses or the crucifix"
519. "Stenophobia","Fear of narrow things or places"
520. "Stigiophobia","Fear of hell"
521. "Stygiophobia","Fear of hell"
522. "Suriphobia","Fear of mice"
523. "Symbolophobia","Fear of symbolism"
524. "Symmetrophobia","Fear of symmetry"
525. "Syngenesophobia","Fear of relatives"
526. "Syphilophobia","Fear of syphilis"
527. "Tachophobia","Fear of speed"
528. "Taeniophobia","Fear of tapeworms"
529. "Teniophobia","Fear of tapeworms"
530. "Taphephobia","Fear of being buried alive or of cemeteries"
531. "Taphophobia","Fear of being buried alive or of cemeteries"
532. "Tapinophobia","Fear of being contagious"
533. "Taurophobia","Fear of bulls"
534. "Technophobia","Fear of technology"
535. "Teleophobia","Fear fo difinite plans. Fear of Religious ceremony"
536. "Telephonophobia","Fear of telephones"
537. "Teratophobia","Fear of bearing a deformed child or fear of monsters or deformed people"
538. "Testaphobia","Fear of taking test"
539. "Tetanophobia","Fear of lockjaw, tetnus"
540. "Teutophobia","Fear of German or German things"
541. "Textophobia","Fear of certain fabrics"
542. "Thaasophobia","Fear of sitting"
543. "Thalassophobia","Fear of the sea"
544. "Thanatophobia","Fear of death or dying"
545. "Thantophobia","Fear of death or dying"
546. "Theatrophobia","Fear of theaters"
547. "Theophobia","Fear of gods or religion"
548. "Theologicophobia","Fear of theology"
549. "Thermophobia","Fear of heat"
550. "Tocophobia","Fear of pregnancy or childbirth"
551. "Tomophobia","Fear of surgical operations"
552. "Tonitrophobia","Fear of thunder"
553. "Topophobia","Fear of certain places or situations, such as stage fright"
554. "Toxiphobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
555. "Toxophobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
556. "Toxicophobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
557. "Traumatophobia","Fear of injury"
558. "Tremophobia","Fear of trembling"
559. "Trichinophobia","Fear of trichinosis"
560. "Trichopathophobia","Fear of hair"
561. "Trichophobia","Fear of hair"
562. "Hypertrichophobia","Fear of hair"
563. "Triskaidekaphobia","Fear of the number 13"
564. "Tropophobia","Fear of moving or making changes"
565. "Trypanophobia","Fear of injections"
566. "Tuberculophobia","Fear of tuberculosis"
567. "Tyrannophobia","Fear of tyrants"
568. "Uranophobia","Fear of heaven"
569. "Urophobia","Fear of urine or urinating"
570. "Vaccinophobia","Fear of vaccination"
571. "Venustraphobia","Fear of beautiful women"
572. "Verbophobia","Fear of words"
573. "Verminophobia","Fear of germs"
574. "Vestiphobia","Fear of clothing"
575. "Virginitiphobia","Fear of rape"
576. "Vitricophobia","Fear of step"
577. "Walloonphobia","Fear of Walloons"
578. "Wiccaphobia","Fear of witches and witchcraft"
579. "Xanthophobia","Fear of the color yellow or the word yellow"
580. "Xenophobia","Fear of strangers or foreigners"
581. "Xerophobia","Fear of dryness"
582. "Xylophobia","Fear of wooden objects. Forests"
583. "Zelophobia","Fear of jelousy"
584. "Zeusophobia","Fear of God or gods"
585. "Zemmiphobia","Fear of the great mole rat"
586. "Zoophobia","Fear of animals"
در توضیح هر لغت به انگلیسی توضیح داده شده که این لغت یعنی ترس از چی.
قابل توجه علاقمندان زبان انگلیسی و فکر کنم رشته های روانشناسی و پزشکی
انسان چقدر از چیزهای مختلف میترسه!!!
بعضیهاش خیلی غیر واقعی بنظر میاد نمیدونم واقعا وجود دارند یا نه؟




"1Ablutophobia","Fear of washing or bathing"
2. "Acarophobia","Fear of itching or of the insects that cause itching"
3. "Acerophobia","Fear of sourness"
4. "Achluophobia","Fear of darkness"
5. "Acousticophobia","Fear of noise"
6. "Aeroacrophobia","Fear of open high places"
7. "Aeronausiphobia","Fear of vomiting secondary to airsickness"
8. "Aerophobia","Fear of drafts, air swallowing, or airborne noxious substances"
9. "Agliophobia","Fear of pain"
10. "Agoraphobia","Fear of open spaces or of being in crowded, public places like markets. Fear of leaving a safe place. Fear of crowds"
11. "Agraphobia","Fear of ***ual abuse"
12. "Agrizoophobia","Fear of wild animals"
13. "Agyrophobia","Fear of streets or crossing the street"
14. "Aichmophobia","Fear of needles or pointed objects"
15. "Ailurophobia","Fear of cats"
16. "Albuminurophobia","Fear of kidney disease"
17. "Alektorophobia","Fear of chickens"
18. "Algophobia","Fear of pain"
19. "Alliumphobia","Fear of garlic"
20. "Allodoxaphobia","Fear of opinions"
21. "Altophobia","Fear of heights"
22. "Amathophobia","Fear of dust"
23. "Amaxophobia","Fear of riding in a car"
24. "Ambulophobia","Fear of walking"
25. "Amnesiphobia","Fear of amnesia"
26. "Amychophobia","Fear of scratches or being scratched"
27. "Anablephobia","Fear of looking up"
28. "Ancraophobia","Fear of wind"
29. "Androphobia","Fear of men"
30. "Anemophobia","Fear of air drafts or wind"
31. "Anemophobia","Fear of wind"
32. "Anginophobia","Fear of angina, choking of narrowness"
33. "Anglophobia","Fear of England, English culture, etc."
34. "Angrophobia","Fear of becoming angry"
35. "Ankylophobia","Fear of immobility of a joint"
36. "Anthophobia","Fear of flowers"
37. "Anthrophobia","Fear of flowers"
38. "Anthropophobia","Fear of people of society"
39. "Antlophobia","Fear of floods"
40. "Anuptaphobia","Fear of staying single"
41. "Apeirophobia","Fear of infinity"
42. "Aphenphosmphobia","Fear of being touched"
43. "Apiphobia","Fear of bees"
44. "Apotemnophobia","Fear of persons with amputations"
45. "Arachibutyrophobia","Fear of peanut butter sticking to the roof of the mouth"
46. "Arachnephobiba","Fear of spiders"
47. "Arachnophobia","Fear of spiders"
48. "Arithmophobia","Fear of numbers"
49. "Arrhenophobia","Fear of men"
50. "Arsonphobia","Fear of fire"
51. "Ashenophobia","Fear of fainting or weakness"
52. "Astraphobia","Fear of thunder and lightning"
53. "Astrapophobia","Fear of thunder and lightning"
54. "Astrophobia","Fear of stars and celestial space"
55. "Asymmetriphobia","Fear of asymmetrical things"
56. "Ataxiophobia","Fear of ataxia (muscular incoordination)"
57. "Ataxophobia","Fear of disorder or untidiness"
58. "Atelophobia","Fear of imperfection"
59. "Atephobia","Fear of ruin or ruins"
60. "Athazagoraphobia","Fear of being forgotten or ignored or forgetting"
61. "Atomosophobia","Fear of atomic explosions"
62. "Atychiphobia","Fear of failure"
63. "Aulophobia","Fear of flutes"
64. "Aurophobia","Fear of gold"
65. "Auroraphobia","Fear of Northern Lights"
66. "Autodysomophobia","Fear that one has a vile odor"
67. "Automatonophobia","Fear of ventriloquist's dummies, animatronic creatures, wax statues"
68. "Automysophobia","Fear of being dirty"
69. "Autophobia","Fear of being alone or of oneself"
70. "Aviatophobia","Fear of flying"
71. "Aviophobia","Fear of flying"
72. "Bacillophobia","Fear of microbes"
73. "Bacteriophobia","Fear of bacteria"
74. "Balenephobia","Fear of pins and needles"
75. "Ballistophobia","Fear of missles or bullets"
76. "Barophobia","Fear of gravity"
77. "Basiphobia","Inability to stand. Fear of walking or falling"
78. "Basophobia","Inability to stand. Fear of walking or falling"
79. "Bathophobia","Fear of depth"
80. "Batonophobia","Fear of plants"
81. "Batophobia","Fear of heights or being close to high buildings"
82. "Batrachophobia","Fear of amphibians, such as frogs, newts, salamanders, etc."
83. "Bibliophobia","Fear of books"
84. "Blennophobia","Fear of slime"
85. "Bogyphobia","Fear of bogies or the bogeyman"
86. "Bolshephobia","Fear of Bulsheviks"
87. "Bromidrophobia","Fear of body smells"
88. "Bromidrosiphobia","Fear of body smells"
89. "Brontophobia","Fear of thunder and lightning"
90. "Bufonophobia","Fear of toads"
91. "Cacophobia","Fear of ugliness"
92. "Cainophobia","Fear of newness, novelty"
93. "Cainotophobia","Fear of newness, novelty"
94. "Caligynephobia","Fear of beautiful women"
95. "Cancerophobia","Fear of cancer"
96. "Carcinophobia","Fear of cancer"
97. "Cardiophobia","Fear of the heart"
98. "Carnophobia","Fear of meat"
99. "Catagelophobia","Fear of being ridiculed"
100. "Catapedaphobia","Fear of jumping from high and low places"
101. "Cathisophobia","Fear of sitting"
102. "Catoptrophobia","Fear of mirrors"
103. "Cenophobia","Fear of new things or ideas"
104. "Centophobia","Fear of new things or ideas"
105. "Ceraunophobia","Fear of thunder"
106. "Chaetophobia","Fear of hair"
107. "Cheimaphobia","Fear of cold"
108. "Cheimatophobia","Fear of cold"
109. "chemophobia","Fear of chemicals or working with chemicals"
110. "Cherophobia","Fear of gaiety"
111. "Chionophobia","Fear of snow"
112. "Chiraptophobia","Fear of being touched"
113. "Cholerophobia","Fear of anger or the fear of cholera"
114. "Chorophobia","Fear of dancing"
115. "Chrematophobia","Fear of money"
116. "Chromatophobia","Fear of colors"
117. "Chrometophobia","Fear of money"
118. "Chromophobia","Fear of colors"
119. "Chronomentrophobia","Fear of clocks"
120. "Chronophobia","Fear of time"
121. "Cibophobia","Fear of food"
122. "Claustrophobia","Fear of confined spaces"
123. "Cleisiophobia","Fear of being locked in an enclosed place"
124. "Cleithrophobia","Fear of being enclosed.,br> Cleithrophobia"
125. "Climacophobia","Fear of stairs, climbing or of falling downstairs"
126. "Clinophobia","Fear of going to bed"
127. "Clithrophobia","Fear of being enclosed"
128. "Cnidophobia","Fear of strings"
129. "Coimetrophobia","Fear of cemeteries"
130. "Coitophobia","Fear of coitus"
131. "Cometophobia","Fear of comets"
132. "Contreltophobia","Fear of ***ual abuse"
133. "Coprastasophobia","Fear of constipation"
134. "Coprophobia","Fear of feces"
135. "Coulrophobia","Fear of clowns"
136. "Counterphobia","The preference by a phobic for fearful situations"
137. "Cremnophobia","Fear of precipices"
138. "Cryophobia","Fear fo extreme cold, ice or frost"
139. "Crystallophobia","Fear of crystals or glass"
140. "Cyberphobia","Fear of computers or working on a computer"
141. "Cyclophobia","Fear of bicycles"
142. "Cymophobia","Fear of waves or wave like motions"
143. "Cynophobia","Fear of dogs or rabies"
144. "Cyprianophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
145. "Cypridophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
146. "Cyprinophobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
147. "Cypriphobia","Fear of prostitutes or venereal disease"
148. "Daemonophobia","Fear of demons"
149. "Decidophobia","Fear of making decisions"
150. "Defecaloesiphobia","Fear of painful bowels movements"
151. "Deipnophobia","Fear of dining and dinner conversation"
152. "Dematophobia","Fear of skin lesions"
153. "Dementophobia","Fear of insanity"
154. "Demonophobia","Fear of demons"
155. "Demophobia","Fear of crowds"
156. "Dendrophobia","Fear of trees"
157. "Dentophobia","Fear of dentist"
158. "Dermatophathophobia","Fear of skin disease"
159. "Dermatophobia","Fear of skin disease"
160. "Dermatosiophobia","Fear of skin disease"
161. "Dextrophobia","Fear of objects at the right side of the body"
162. "Diabetophobia","Fear of diabetes"
163. "Didaskaleinophobia","Fear of going to school"
164. "Diderodromophobia","Fear of trains, railroads or train travel"
165. "Dikephobia","Fear of justice"
166. "Dinophobia","Fear of dizziness or whirlpools"
167. "Diplophobia","Fear of double vision"
168. "Dipsophobia","Fear drinking"
169. "Dishabiliophobia","Fear of undressing in front of someone"
170. "Domatophobia","Fear of houses or being in a home"
171. "Doraphobia","Fear of fur or skins of animals"
172. "Dromophobia","Fear of crossing streets"
173. "Dutchphobia","Fear of the Dutch"
174. "Dysmorphophobia","Fear of deformity"
175. "Dystychiphobia","Fear of accidents"
176. "Ecclesiophobia","Fear of church"
177. "Ecophobia","Fear of home"
178. "Eicophobia","Fear of home surroundings"
179. "Eisoptrophobia","Fear of mirrors or of seeing oneself in a mirror"
180. "Electrophobia","Fear of electricity"
181. "Eleutherophobia","Fear of freedom"
182. "Elurophobia","Fear of cats"
183. "Emetophobia","Fear of vomiting"
184. "Enetophobia","Fear of pins"
185. "Enissophobia","Fear of having committed an unpardonable sin or of criticism"
186. "Enochlophobia","Fear of crowds"
187. "Enosiophobia","Fear of having committed an unpardonable sin or of criticism"
188. "Entomophobia","Fear of insects"
189. "Eosophobia","Fear of dawn or daylight"
190. "Epistaxiophobia","Fear of nosebleeds"
191. "Epistemphobia","Fear of knowledge"
192. "Equinophobia","Fear of horses"
193. "Eremophobia","Fear of being oneself or of lonliness"
194. "Ereuthophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
195. "Ereuthrophobia","Fear of blushing"
196. "Ergasiophobia","Fear of work or functioning. Surgeon's fear of operating"
197. "Ergophobia","Fear of work"
198. "Erotophobia","Fear of ***ual love or ***ual questions"
199. "Erythrophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
200. "Erytophobia","Fear of redlights. Fear of blushing. Fear of red"
201. "Euphobia","Fear of hearing good news"
202. "Eurotophobia","Fear of female genitalia"
203. "Febriphobia","Fear of fever"
204. "Felinophobia","Fear of cats"
205. "Fibriophobia","Fear of fever"
206. "Fibriphobia","Fear of fever"
207. "Francophobia","Fear of France, French culture"
208. "Galeophobia","Fear of cats"
209. "Galiophobia","Fear of France, French culture"
210. "Gallophobia","Fear of France, French culture"
211. "Gamophobia","Fear of marriage"
212. "Gatophobia","Fear of cats"
213. "Geliophobia","Fear of laughter"
214. "Geniophobia","Fear of chins"
215. "Genophobia","Fear of ***"
216. "Genuphobia","Fear of knees"
217. "Gephydrophobia","Fear of crossing bridges"
218. "Gephyrophobia","Fear of crossing bridges"
219. "Gephysrophobia","Fear of crossing bridges"
220. "Gerascophobia","Fear of growing old"
221. "Germanophobia","Fear of Germany, German culture, etc."
222. "Gerontophobia","Fear of old people or of growing old"
223. "Geumaphobia","Fear of taste"
224. "Geumophobia","Fear of taste. Gnosiophobia"
225. "Graphophobia","Fear of writing or handwritting"
226. "Gymnophobia","Fear of nudity"
227. "Gynephobia","Fear of women"
228. "Gynophobia","Fear of women"
229. "Hadephobia","Fear of hell"
230. "Hagiophobia","Fear of saints or holy things"
231. "Hamartophobia","Fear of sinning"
232. "Haphephobia","Fear of being touched"
233. "Haptephobia","Fear of being touched"
234. "Harpaxophobia","Fear of being robbed"
235. "Hedonophobia","Fear of feeling pleasure"
236. "Heliophobia","Fear of the sun"
237. "Hellenologophobia","Fear of Greek terms or complex scientific terminology"
238. "Helminthophobia","Fear of being infested with worms"
239. "Hemaphobia","Fear of blood"
240. "Hematophobia","Fear of blood"
241. "Hemophobia","Fear of blood"
242. "Hereiophobia","Fear of challenges to official doctrine or of radical deviation"
243. "Heresyphobia","Fear of challenges to official doctrine or radical deviation"
244. "Herpetophobia","Fear of reptiles or creepy, crawly things"
245. "Heterophobia","Fear of the opposite ***"
246. "Hierophobia","Fear of priest or sacred things"
247. "Hippophobia","Fear of horses"
248. "Hippopotomonstrosesquippedaliophobia","Fear of long words"
249. "Hobophobia","Fear of bums or beggars"
250. "Hodophobia","Fear of road travel"
251. "Homichlophobia","Fear of fog"
252. "Homilophobia","Fear of sermons"
253. "Hominophobia","Fear of men"
254. "Homophobia","Fear of sameness, monotony or of homo***uality or of becoming homo***ual"
255. "Hoplophobia","Fear of firearms"
256. "Hormephobia","Fear of shock"
257. "Hydrargyophobia","Fear of mercuial medicines"
258. "Hydrophobia","Fear of water of of rabies"
259. "Hydrophobophobia","Fear or rabies"
260. "Hyelophobia","Fear of glass"
261. "Hygrophobia","Fear of liquids, dampness, or moisture"
262. "Hylephobia","Fear of materialism or the fear of epilepsy"
263. "Hylophobia","Fear of forests"
264. "Hynophobia","Fear of sleep or of being hypnotized"
265. "Hypegiaphobia","Fear of responsibility"
266. "Hypengyophobia","Fear of responsibility"
267. "Hypsiphobia","Fear of height"
268. "Iatrophobia","Fear of going to the doctor or doctors"
269. "Ichthyophobia","Fear of fish"
270. "Ideophobia","Fear of ideas"
271. "Illyngophobia","Fear of vertigo or feeling dizzy when looking down"
272. "insectophobia","fear of insects"
273. "Iophobia","Fear of poison"
274. "Isolophobia","Fear of solitude, being alone"
275. "Isopterophobia","Fear of termites, insects that eat wood"
276. "Ithyphallophobia","Fear of seeing, thinking about, or having an erect penis"
277. "Japanophobia","Fear of Japanese"
278. "Judeophobia","Fear of Jews"
279. "Kainolophobia","Fear of novelty"
280. "Kainophobia","Fear of anything new, novelty"
281. "Kakorrhaphiophobia","Fear of failure or defeat"
282. "Katagelophobia","Fear of ridicule"
283. "Kathisophobia","Fear of sitting down"
284. "Kenophobia","Fear of voids or empty spaces"
285. "Keraunophobia","Fear of thunder and lightning"
286. "Kinesophobia","Fear of movement or motion"
287. "Kinetophobia","Fear of movement or motion"
288. "Kleptophobia","Fear of movement or motion"
289. "Koinoniphobia","Fear of rooms"
290. "Kolpophobia","Fear of genitals, particulary female"
291. "Koniophobia","Fear of dust"
292. "Kopophobia","Fear of fatigue"
293. "Kosmikophobi","Fear of cosmic phenomenon"
294. "Kymophobia","Fear of waves"
295. "Kynophobia","Fear of rabies"
296. "Kyphophobia","Fear of stooping"
297. "Lachanophobia","Fear of vegitables"
298. "Laliophobia","Fear of speaking"
299. "Lalophobia","Fear of speaking"
300. "Lepraphobia","Fear of leprosy"
301. "Leprophobia","Fear of leprosy"
302. "Leukophobia","Fear of the color white"
303. "Levophobia","Fear of things to the left side of the body"
304. "Ligyrophobia","Fear of loud noises"
305. "Lilapsophobia","Fear of tornadoes and hurricanes"
306. "Limnophobia","Fear of lakes"
307. "Linonophobia","Fear of string"
308. "Liticaphobia","Fear of lawsuits"
309. "Lockiophobia","Fear fo childbirth"
310. "Logizomechanophobia","Fear of computers"
311. "Logophobia","Fear of words"
312. "Luiphobia","Fear of lues, syphillis"
313. "Lutraphobia","Fear of otters"
314. "Lygophobia","Fear of darkness"
315. "Lysssophobia","Fear of rabies or of becoming mad"
316. "Macrophobia","Fear of long waits"
317. "Mageirocophobia","Fear of cooking"
318. "Maieusiophobia","Fear of childbirth"
319. "Malaxophobia","Fear of love play"
320. "Maniaphobia","Fear of insanity"
321. "Mastigophobia","Fear of punishment"
322. "Mechanophobia","Fear of machines"
323. "Medomalacuphobia","Fear of losing an erection"
324. "Medorthophobia","Fear of an erect penis"
325. "Megalophobia","Fear of large things"
326. "Melanophobia","Fear of the color black"
327. "Melissophobia","Fear of bees"
328. "Melophobia","Fear of hatred or music"
329. "Meningitiophobia","Fear of brain disease"
330. "Merinthophobia","Fear of being bound or tied up"
331. "Mertophobia","Fear or hatred of poetry"
332. "Metallophobia","Fear of metal"
333. "Metathesiophobia","Fear of changes"
334. "Meterorophobia","Fear of Meteors"
335. "Methyphobia","Fear of alcohol"
336. "Microbiophobia","Fear of microbes"
337. "Microphobia","Fear of small things"
338. "Misophobia","Fear of being contaminated with dirt or germs"
339. "Mnemophobia","Fear of memories"
340. "Molysmophobia","Fear of dirt or contamination"
341. "Molysomophobia","Fear of dirt or contamination"
342. "Monopathophobia","Fear of difinite disease"
343. "Monophobia","Fear of solitude or being alone"
344. "Monophobia","Fear of menstruation"
345. "Motorphobia","Fear of automobiles"
346. "Mottophobia","Fear of moths"
347. "Murophobia","Fear of mice"
348. "Musophobia","Fear of mice"
349. "Mycophobia","Fear or aversion to mushrooms"
350. "Mycrophobia","Fear of small things"
351. "Myctophobia","Fear of darkness"
352. "Myrmecophobia","Fear of ants"
353. "Mysophobia","Fear of germs or contamination or dirt"
354. "Mythophobia","Fear of myths or stories or false statements"
355. "Myxophobia","Fear of slime"
356. "Namatophobia","Fear of names"
357. "Nebulaphobia","Fear of fog"
358. "Necrophobia","Fear of death or or dead things"
359. "Nelophobia","Fear of glass"
360. "Neopharmaphobia","Fear of new drugs"
361. "neophobia","Fear of anything new"
362. "Nephophobia","Fear of clouds"
363. "Noctiphobia","Fear of the night"
364. "Nosemaphobia","Fear of becoming ill"
365. "Nosocomephobia","Fear of hospitals"
366. "Nosophobia","Fear of becoming ill"
367. "Nostophobia","Fear of returning home"
368. "Novercaphobia","Fear of your step"
369. "Nucleomituphobia","Fear of nuclear weapons"
370. "Nudophobia","Fear of nudity"
371. "Numerophobia","Fear of numbers"
372. "Nyctohlophobia","Fear of dark wooded areas, of forest at night"
373. "Nyctophobia","Fear of the dark or of the night"
374. "Obesophobia","Fear of gaining weight"
375. "Ochlophobia","Fear of crowds or mobs"
376. "Ochophobia","Fear of vehicles"
377. "Octophobia","Fear of the figure 8"
378. "Odontophobia","Fear of teeth or dental surgery"
379. "Odynephobia","Fear of pain"
380. "Odynophobia","Fear of pain"
381. "Oenophobia","Fear of wines"
382. "Oikophobia","Fear of home surroundings, house"
383. "Oikophobia","Fear of houses or being in a house"
384. "Oikophobia","Fear of home surroundings"
385. "Olfactophobia","Fear of smells"
386. "Ombrophobia","Fear of rain or being rained on"
387. "Ommatophobia","Fear of eyes"
388. "Ommetaphobia","Fear of eyes"
389. "Oneirogmophobia","Fear of wet dreams"
390. "Oneirophobia","Fear of dreams"
391. "Onomatophobia","Fear of hearing a certain word or names"
392. "Ophidiophobia","Fear of snakes"
393. "Opthalmophobia","Fear of being stared at"
394. "Optophobia","Fear of opening one's eyes"
395. "Ornithophobia","Fear of birds"
396. "Orthophobia","Fear of property"
397. "Osmophobia","Fear of smells or odors"
398. "Osphesiophobia","Fear of smells or odors"
399. "Ostraconophobia","Fear of shellfish"
400. "Ouranophobia","Fear of heaven"
401. "Pagophobia","Fear of ice or frost"
402. "Panophobia","Fear of everything"
403. "Panthophobia","Fear of suffering and disease"
404. "Pantophobia","Fear of everything"
405. "Papaphobia","Fear fo the Pope"
406. "Papyrophobia","Fear of paper"
407. "Paralipophobia","Fear of neglecting duty or responsibility"
408. "Paraphobia","Fear of ***ual perversion"
409. "Parasitophobia","Fear of parasites"
410. "Paraskavedekatriaphobia","Fear of Friday the 13th"
411. "Parthenophobia","Fear of virgins or young girls"
412. "Parturiphobia","Fear of childbirth"
413. "Pathophobia","Fear of disease"
414. "Patroiophobia","Fear of heredity"
415. "Peccatophobia","Fear of sinning. (imaginary crime)"
416. "Pediculophobia","Fear of lice"
417. "Pediophobia","Fear of dolls"
418. "Pedophobia","Fear of children"
419. "Peladophobia","Fear of bald people"
420. "Pellagrophobia","Fear of pellagra"
421. "Peniaphobioa","Fear of poverty"
422. "Pentheraphobia","Fear of mother"
423. "Phagophobia","Fear of swallowing or eating or of being eaten"
424. "Phalacrophobia","Fear of becoming bald"
425. "Phallophobia","Fear of penis, esp erect"
426. "Pharmacophobia","Fear of taking medicine"
427. "Pharmacophobia","Fear of drugs"
428. "Phasmophobia","Fear of ghost"
429. "Phengophobia","Fear of daylight or sunshine"
430. "Philemaphobia","Fear of kissing"
431. "Philematophobia","Fear of kissing"
432. "Philophobia","Fear of falling in love or being in love"
433. "Philosophobia","Fear of philosophy"
434. "Phobophobia","Fear of phobias"
435. "Phonophobia","Fear of noises or voices or one's own voice; of telephones"
436. "Photoaugliaphobia","Fear of glaring lights"
437. "Photophobia","Fear of light"
438. "Phronemophobia","Fear of thinking"
439. "Phthiriophobia","Fear of lice"
440. "Phthisiophobia","Fear of tuberculosis"
441. "Placophobia","Fear of tombstones"
442. "Plutophobia","Fear of wealth"
443. "Pluviophobia","Fear of rain or of being rained on"
444. "Pneumatiphobia","Fear of spirits"
445. "Pnigerophobia","Fear of choking or of being smothered"
446. "Pnigophobia","Fear of choking or of being smothered"
447. "Pocrescophobia","Fear of gaining weight"
448. "Pocresophobia","Fear of gaining weight"
449. "Pogonophobia","Fear of beards"
450. "Poinephobia","Fear of punishment"
451. "Poliosophobia","Fear of contracting poliomyelitis"
452. "Politicophobia","Fear or abnormal dislike of politicians"
453. "Polyphobia","Fear of many things"
454. "Ponophobia","Fear of overworking or of pain"
455. "Porphyrophobia","Fear of the color purple"
456. "Potamophobia","Fear of rivers or running water"
457. "Potophobia","Fear of alcohol"
458. "Proctophobia","Fear or rectum"
459. "Prosophobia","Fear of progress"
460. "Psellismophobia","Fear of stuttering"
461. "Psychophobia","Fear of mind"
462. "Psychrophobia","Fear of cold"
463. "Pteromerhanophobia","Fear of flying"
464. "Pteronophobia","Fear of being tickled by feathers"
465. "Pupaphobia","Fear of puppets"
466. "Pyrexiophobia","Fear of fever"
467. "Pyrophobia","Fear of fire"
468. "Radiophobia","Fear of radiation, x"
469. "Ranidaphobia","Fear of frogs"
470. "Rectophobia","Fear of rectum or rectal diseases"
471. "Rhabdophobia","Fear of being severely punished or beaten by a rod, or of being severely criticized. Also fear of magic. (wand)"
472. "Rhypophobia","Fear of defecation"
473. "Rhytiphobia","Fear of getting wrinkles"
474. "Rupophobia","Fear of dirt"
475. "Russophobia","Fear of Russians"
476. "Samhainophobia","Fear of Halloween"
477. "Sarmassophobia","Fear of love play"
478. "Sarmassophobia","Fear of love play"
479. "Satanophobia","Fear of Satin"
480. "Scabiophobia","Fear of scabies"
481. "Scatophobia","Fear of fecal matter"
482. "Scelerophobia","Fear of bad men, burglars"
483. "Sciaphobia","Fear of shadows"
484. "Sciophobia","Fear of shadows"
485. "Scoionophobia","Fear of school"
486. "Scoleciphobia","Fear of worms"
487. "Scopophobia","Fear of being seen or stared at"
488. "Scoptophobia","Fear of being seen or stared at"
489. "Scotomaphobia","Fear of blindness in visual field"
490. "Scotophobia","Fear of darkness"
491. "Scriptophobia","Fear of writing in public"
492. "Selaphobia","Fear of light flashes"
493. "Selenophobia","Fear of the moon"
494. "Seplophobia","Fear of decaying matter"
495. "Sesquipedalophobia","Fear of long words"
496. "***ophobia","Fear of the opposite ***"
497. "Siderophobia","Fear of stars"
498. "Sinistrophobia","Fear of things to the left, left"
499. "Sinophobia","Fear of Chinese, Chinese culture"
500. "Sitiophobia","Fear of food"
501. "Sitiophobia","Fear of food or eating"
502. "Sitophobia","Fear of food or eating"
503. "Sitophobia","Fear of food"
504. "Snakephobia","Fear of snakes"
505. "Soceraphobia","Fear of parents"
506. "Social Phobia","Fear of being evaluated negatively in social situations"
507. "Sociophobia","Fear of society or people in general"
508. "Somniphobia","Fear of sleep"
509. "Sophophobia","Fear of learning"
510. "Soteriophobia","Fear of dependence on others"
511. "Spacephobia","Fear of outer space"
512. "Spectrophobia","Fear of specters or ghosts"
513. "Spermatophobia","Fear of germs"
514. "Spermophobia","Fear of germs"
515. "Spheksophobia","Fear of wasps"
516. "Stasibasiphobia","Fear fo standing or walking"
517. "Stasiphobia","Fear of standing or walking"
518. "Staurophobia","Fear of crosses or the crucifix"
519. "Stenophobia","Fear of narrow things or places"
520. "Stigiophobia","Fear of hell"
521. "Stygiophobia","Fear of hell"
522. "Suriphobia","Fear of mice"
523. "Symbolophobia","Fear of symbolism"
524. "Symmetrophobia","Fear of symmetry"
525. "Syngenesophobia","Fear of relatives"
526. "Syphilophobia","Fear of syphilis"
527. "Tachophobia","Fear of speed"
528. "Taeniophobia","Fear of tapeworms"
529. "Teniophobia","Fear of tapeworms"
530. "Taphephobia","Fear of being buried alive or of cemeteries"
531. "Taphophobia","Fear of being buried alive or of cemeteries"
532. "Tapinophobia","Fear of being contagious"
533. "Taurophobia","Fear of bulls"
534. "Technophobia","Fear of technology"
535. "Teleophobia","Fear fo difinite plans. Fear of Religious ceremony"
536. "Telephonophobia","Fear of telephones"
537. "Teratophobia","Fear of bearing a deformed child or fear of monsters or deformed people"
538. "Testaphobia","Fear of taking test"
539. "Tetanophobia","Fear of lockjaw, tetnus"
540. "Teutophobia","Fear of German or German things"
541. "Textophobia","Fear of certain fabrics"
542. "Thaasophobia","Fear of sitting"
543. "Thalassophobia","Fear of the sea"
544. "Thanatophobia","Fear of death or dying"
545. "Thantophobia","Fear of death or dying"
546. "Theatrophobia","Fear of theaters"
547. "Theophobia","Fear of gods or religion"
548. "Theologicophobia","Fear of theology"
549. "Thermophobia","Fear of heat"
550. "Tocophobia","Fear of pregnancy or childbirth"
551. "Tomophobia","Fear of surgical operations"
552. "Tonitrophobia","Fear of thunder"
553. "Topophobia","Fear of certain places or situations, such as stage fright"
554. "Toxiphobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
555. "Toxophobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
556. "Toxicophobia","Fear of poison or of being accidently poisoned"
557. "Traumatophobia","Fear of injury"
558. "Tremophobia","Fear of trembling"
559. "Trichinophobia","Fear of trichinosis"
560. "Trichopathophobia","Fear of hair"
561. "Trichophobia","Fear of hair"
562. "Hypertrichophobia","Fear of hair"
563. "Triskaidekaphobia","Fear of the number 13"
564. "Tropophobia","Fear of moving or making changes"
565. "Trypanophobia","Fear of injections"
566. "Tuberculophobia","Fear of tuberculosis"
567. "Tyrannophobia","Fear of tyrants"
568. "Uranophobia","Fear of heaven"
569. "Urophobia","Fear of urine or urinating"
570. "Vaccinophobia","Fear of vaccination"
571. "Venustraphobia","Fear of beautiful women"
572. "Verbophobia","Fear of words"
573. "Verminophobia","Fear of germs"
574. "Vestiphobia","Fear of clothing"
575. "Virginitiphobia","Fear of rape"
576. "Vitricophobia","Fear of step"
577. "Walloonphobia","Fear of Walloons"
578. "Wiccaphobia","Fear of witches and witchcraft"
579. "Xanthophobia","Fear of the color yellow or the word yellow"
580. "Xenophobia","Fear of strangers or foreigners"
581. "Xerophobia","Fear of dryness"
582. "Xylophobia","Fear of wooden objects. Forests"
583. "Zelophobia","Fear of jelousy"
584. "Zeusophobia","Fear of God or gods"
585. "Zemmiphobia","Fear of the great mole rat"
586. "Zoophobia","Fear of animals"

nightmare
05-08-2006, 18:44
من که انگیلیسیم خوب نیست ، اما مکانیزم انسان طوری که نسبت به هر ناشناخته ای در برابر منطقش ابتدا احساس ترس نشون میده . دقت کنید گفتم در برابر منطقش . کودکی که به دنیا میآد هیچ منطقی نداره پس از ناشناخته ها هرگز نمی ترسه.
اما 3 چیز در انسان به طور غریزی موجب ترس میشه....
1 . ارتفاع زیاد .....
2 . صدای خیلی بلند و غیر عادی ....
3 . ا یادم رفت این یکیش رو....[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ولی فکر کنم لمس شدن ناگهانی تو تاریکی بود.....

تا بعد.....

bb
14-08-2006, 07:28
چگونه به دوستانمان بگوييم "نه"؟
برخي اوقـات براي شما پيش آمده كه در مـقابل خـواسته ديگران،برخلاف ميل باطي جواب مثبت داده ودرخواسـت او را قبول كرده ايد.ممكن است جواب منفي دادن سخت به نظر برسد ولي ما چند راه مفيد را براي رهاي شـما از اين مـوقيعت خـاطر نشان ميكنيم. بياد داشته باشـيد كه اگر بـخواهـيـــد كسي را از سر خود باز كنيد ممـكن است مجبور به گفتن "دروغ مصلحتي" شويد. دروغهايي كه ظريف و بدون ضـرر هـستند و صدمه اي را به طرف مقابل وارد نمي كنند. گاهي اوقات نيز بايد رودربايستي را كنار گذاشت و با صراحت جواب منفـي داد چون در غير اينصورت ممكن است از كار خود پشيمان و مدتها به دليل عواقـب آن دچار مشكل و دردسرشويد. سعي كنيد قدرت "نه" گفتن را در خود تقويت نمايـيد الـبـتـه طـوري كـه باعث كدورت نشود.
1- برقراري رابطه دوستي:گاهي شخصي از شما درخواست رابـطه دوستـي مـي كند و مـي خــواهد كه بهترين دوست او باشيد ولي شما بدلايلمختلف مايل به اين كار نيستيد.
براي رهاي از دست او بگوييد:
وقت ندارم: به او بفهمانيد كه دوست صميمي بودن نيازمند داشتن وقت زياد و از خود گذشتگي است و شما بدليل ذيق وقت نمي توانيد از عهده اش برآييد.
مسئوليتش را نمي توانم بپذيرم: وارد شدن شخصي بعنوان يك "دوست صميمي" به زندگي باري به مسئوليتهاي فراوان شما اضافه مي كند و شما آنقدر گرفتار هستيد كه نمي توانيد آنرا قبول كنيد.
تو لايق بهترين ها هستي: به او بگوييد كه هر شــخصي لايق داشتن بهترين چيزها در زندگيش است و شما خود در حد و اندازه اي نمي بـيـنـيد كـه بتوانـيد براي او بهترين باشد.
من شخصي منزوي هستم: انزوا و ترس شـديـد از حـضور در اجتماع باعث شده كه شما نتوانيد با ديگران ارتباط برقرار كنيد تا آنجا كه حتـي حـاظر بـه شركت در مراسمات مختلف نيستيد و از آن و حشت داريد. شما بايد از اين مـورد بـه عنـوان آخـرين راه حـل استفاده كنيد و قبل از آن مطمئن شويد كه او اطلاعي از قـابليت هاي اجتماعي شما ندارد.
مراحل بعدي كار:
سخاوتمند باشيد: نپذيرفتن دوستي دليل بر تغييرات كلي رفتار شما با او نمي باشد. با او به مهرباني و گشاده رويي رفتار كنيد.
شـخص ديـگري را به او مـعرفي كنيد: او مـمكن اسـت به اين عـلت شـما را بـراي دوستي انتخاب نموده باشد كه تصور مي كرده شما بهترين و آخرين گزينه مي باشيد. افراد ديگري را براي دوستي به او پيشنهاد دهيد.
دم دستش باشيد: هر گاه متوجه شديد كه به كمك و ياري شما نياز دارد دريغ نكرده و داوطلبانه به سراغش رفته و مشكلاتش را حل نماييد.
2- ضمانت هاي پولي، بانكي و كاري: پول و ضمانت كاري 2 مسئله حساس ميباشند.دوستي كه ميدانيد داراي سوابق سوء و بدحسابي هاي بانكي است به سراق شما آمده و درخواست ميكند كه براي افتتاح حساب يا كار، ضامن او شويد. وقتي موضوع پول بميان آمد به هيچكس اعتماد نكنيد.
براي رهاي از دست او بگوييد:
حساب بانكي خودم هم اعتبار ندارد: وقتي پرونده شما در بانك وضعـيت منـاسبي نداشته باشد چگونه مي توانيد ضامن كس ديگري شويد؟
قولش را به كس ديگري داده ام: با چـهره اي نا اميـدانـه به او بگوييد كه قبلا شخص ديگري اين درخواست را نموده و نمي توانيد براي چند نفر اينكار را انجام دهيد.
دوست ندارم مسائل كاري و دوستي باهم قاتي شوند: اين گفته ميـتـواند روابـط دوستي شما را تضعيف كند چراكه شما اهميت بيشتري براي مسائل كاري قائـل شـده ايد تا روابط دوستي براي توجيه بهتراست به اوبگوييد كه تجربه تلخي درگذشته داشتيد كه باعث جدايي شمابادوست سابقتان شده و ديگر دوست نداريد آن اتفاق تكرار شود.
مراحل بعدي كار:
به او پول قرض دهيد: اگر قبول نكرديد كه ضـامن او بـراي دريافـت وام از بانـك شـويـد، درصورت امكان به او پيشنهاد قرض مقداري پول دهيد. اگرچه ممكن است كه هيچ وقت دوباره روي پـول خـود رانبينيد ولي اين بهتر از آنـست كه بدليل ضامن شدن دردسرهاي بسيار بزرگتري گريبانگير شما شود.
3- سرپوش گذاري بر جرم و شهادت دروغ: معمولا افراد توقع دارند كه دوستشان بر عمل خلاف و غير قانوني آنها سرپوش گذاشته و براي نجات او شهادت دروغ دهند. اين عمل خلاف از خيانت به همسر گرفته تا دزدي و قتل ممكن است متفاوت باشد. در ايـن حالت شـما تـمايل نـداريد خـودتان را درگـيـر يـك مسئله غيرقاني نماييد.
براي رهاي از دست او بگوييد:
دروغ گوي خوبي نيستم: من بـراي نـجات جان خودم هم نـمي تـوانم دروغ بگويم و اصلا" دروغ گفتن بلد نيستم و مطمئن هستم كه كار را خرابتر مي كنم و داستان تو بر ملا خواهد شد.
در تحقيقات لو ميروم: به دوست خود بفهمانيد كه شخص مناسبي نيستيد كه بتواند هنگام بازجويي بخصوص تحقيقات پليسي دوام بياورد و صحبت نكند.
نمي خواهم براي خانواده ام ايجاد مشـكل كنـم: دردسـر و عـواقب بـد نـاشـي از درگير شدن يك فرد در مسائل غير قانوني براي خانواده آن فرد بيشتر از خود اوست. به دوستتان بگوييد كه نمي خواهيد ريسك از دست دادن خانواده خود را قبول كنيد.
هنگام جرم من در مكاني شلوغ بودم: ممكن است دوستتان از شما بخواهد كه براي او شهادت دروغ بدهيد. به او بگوييد هنگاميكه او مرتكب جرم شده، شما در يك محل شلوغ و پر رفت و آمد بوديد كه بسياري از اين موضوع مطلع هستند و پليس در تحقيقات خيلي راحت متوجه اين مطلب خواهد شد.
مراحل بعدي كار:
به او اطمينان دهيد كه چيزي نخواهيد گفت: اگرچـه دادن شـهادت دروغ را قبـول نكرده ايد، به دوست خود اطمينان دهيد كه چنانچه كسي براي پرس وجو پيش شما آمد، خودتان را به بي اطلاعي زده و هيچ پاسخي به او نخواهيد داد.
4- معرفي براي استخدام: شمادريك شركت يا اداره معتبر و شناخته شده كار ميكنيد و به برخي دلايل نميخواهيد دوستتان در همان مكان مشغول كار شود ولي او درخــواست ميكند كه معرف او شويد تا او نيز همكار شما گردد.
براي رهاي از دست او بگوييد:
تجربه تلخي از اين كار دارم: بگوييد يك بار قبلا اينكار را براي كسي انجام داده ام و كلي برايش دردسر ساز شد، و مشكلات و گرفتاريهايش زيادتر گرديد.
شركت استثنا قائل نمي شود: شـما دوسـت داريـد اين كـار را براي او انجام دهيد ولي شركت در حال حاظر نيازي به استخدام نفرات جديد ندارد و در اين مورد نيز فرقي بين افراد قائل نيست.
با كارگزيني ميانه خوبي ندارم: كساني كه قرار است در نهايت تصميم به استخدام فردي بگيرند روابطشان با شما خوب نيست بنابراين نمي توانيد كمكي بكنيد.
از كار در اينجا خوشت نخواهد آمد: به دوسـتتان بـگويـيـد كه كار در اين شركت آن چيزي نيست كه او تصور مي كند بر عكس بسيار خسته كننده و طاقت فرسا است تا آنجايي كه خود شما هم دنبال كار ديگري ميگرديد.
خارج از تواناييهاي تو است: مهارتها و توانايي هاي او در حدي نيست كه بتواند در آن شركت كار كند.
مراحل بعدي كار:
شغل ديگري براي او پيدا كنيد. سعي كنيد از طريق آگهي هاي استخدام در روزنامه و جاهاي ديگر شغلي مناسب برايش پيدا كنيد ويا اينكه از دوستان و آشنايان بخواهيد كه در صورت پيدا شدن كار مناسب دوست شما را مطلع كنند.
5- استقراض پول: يكي از موارد متداول عدم توانايي شما در گفتن "نه" زماني است كه دوستتان از شما طلب پول به عنوان قرض مينمايد. البته قرض دادن پول براي رفع نياز افراد كار پسنده اي است بشرط آنكه پرداخت آن پول اولا باعث نيازمند شدن شما نشده و ثانيا پول پرداخت شده صرف مصارف بد نگردد.
براي رهاي از دست او بگوييد:
قولـش را به فـرد ديـگري داده ام: خيلي دوست داشـتم كه بـه تـو قرض دهـم اما شخص ديگري قبلا اين پول را درخواست كرده و من به او جواب مثبت دادم.
خودم نياز دارم: به او بگوييد كه برايتان گرفتاري پيش آمده و خود شما به اين پول نياز داريد و تازه اين پول جواب مشكل را نمي دهد. از او بـخـواهـيـد اگر كسي را سراق دارد به شما معرفي كند تا كمي پول قرض نماييد.
پول را خرج كرده ام: اگر تا ديروز آمده بودي بهت قرض مي دادم ولي متاسفانه خريد كرده ام و پول خرج شده.
مراحل بعدي كار:
ازاو بخواهيد كمي صبركند: اگر تشخيص داديد كه او پول رابراي عملي نادرست طلب مي كند به بگوييد مدتي صبر كند تا پول جور شود و در اين مدت سعي در راهنمايي و پشيمان كردن او نماييد.
نتيجه: در يك دنـياي ايده آل بهتـرين روش بـراي نپـذيرفتن تقاضاي كسي، گفتن "نه" بدون عذرخواهي و آوردن دليـل به او مي باشـد با ايـنـحال گـاهـي اوقـات "نه" گفتن به دوستان نزديك مشكل بنظر مي رسد. بنابراين اگر شما نمي تـوانيد بـگويـيـد "نه" و در عين حال مايل به "بله" گفتن هم نيستـيـد بهترين راه بعدي عـذرخـواهـي هاي فراوان و بهانه آوردنهاي منطقي و قابل باور خواهد بود.

همکلاسی
محمد جواد آقا مهدی

bb
14-08-2006, 08:27
بي حوصلگي هنگامي روي ميدهد كه ما ديگر به اطرافيان، اشياء پيرامون خود و فعاليتهاي روزمره خود علاقه مند نبوده و از آنها لذت نميبريم. بي حوصلگي در واقع فقدان تنوع و انگيزش در زندگيست.

يكي از خصوصيات انسان تنوع طلبي و نياز به تغيير مداوم در شكل و نوع محركات بيروني ميباشد. سازگاري حسي سبب ميشود ما از فعاليتهاي تكراري به ستوه آييم. سازگاري حسي يعني: كاهش حساسيت حواس زماني كه در معرض مداوم يك عامل محرك ثابت و تغيير ناپذير قرار ميگيرند. مثلا پس از خريد يك تلفن همراه نو شوق و ذوق فراواني داريم اما پس از گذشت يكي دو ماه همان تلفن همراه برايمان تكراري و ملال آور ميشود.

همين عامل در روابط زن و مرد نيز مصداق دارد. افراد بسياري از اين مسئله شكايت ميكنند كه دوست دختر و يا پسر محبوب آنها ديگر برايشان عادي و خسته كننده شده و هيجان و شور اوايل آشنايي در روابطشان رنگ باخته است. اما بايد آگاه بود كه تنوع طلبي يك ويژگي ذاتي انسانها بوده و ميبايست در برخي موارد آن را تحت كنترل درآورد و برايش محدوديت قائل شد. حتي اگر مردي همسر زيبايي هم داشته باشد ممكن است به زنان ديگر مخفيانه نگاه كند و يا زل بزند حتي اگر آن زنان نازيبا و زشت باشند. چرا كه نزد آن مرد زيبايي همسرش ديگر تكراري و عادي گشته و به عبارتي به چهره وي عادت كرده و بدنبال يك محرك بصري جديد ميگردد. اما همين مرد بايد مطلع باشد كه اين دور باطل هيچگاه به كمال خوشنودي منتهي نميگردد جايي كه ديگر چيزي دلش را نزند و برايش تكراري نگردد. (زني كه هيچگاه برايش تكراري و خسته كننده نشود).

بنابراين بايد براي برخي امور در تنوع طلبي محدوديت قائل شويم و گرنه مجبور خواهيم شد هميشه بي حوصله و دلزده باقي بمانيم و طعم رضايت را نچشيم. يكي از نكات بسيار مهم در روابط اين ميباشد كه زن و مرد هر آنچه كه دارند را يك باره رو نكنند. يعني تمام مهارتها، خصوصيات اخلاقي و شخصيتي، آرزوها، اسرار، برنامه هاي آينده، هدفهاي بلند مدت و كوتاه مدت و غيره. چون زماني كه مثلا دختري از تمام راز و رمز، مهارتها و شيرين كاري هاي يك پسر آگاه شود ديگر چيزي باقي نميماند كه حس كنجكافي دختر را نسبت به آن پسر برانگيزد و رابطه از هيجان و تب وتاب مي افتد. مانند فيلمي كه وقتي از ابتدا تا انتهاي آن را مشاهده ميكنيم ديگر بندرت پيش مي آيد كه بخواهيم مجددا نگاهش كنيم اما اگر همين فيلم بصورت سريال نمايش داده شود هم هيجانش بيشتر ميشود و هم كنجكاوي بيننده براي سر درآوردن از ادامه داستان. اما اين بدين معنا هم نيست كه به طرف مقابلمان دروغ بگوييم و شخصيت اصلي خود را كتمان كنيم بلكه بايد به گونه اي پيش برويم كه در هر يك از ملاقات هايمان يك سخن، مطلب، خبرو يا برنامه تازه در چنته داشته باشيم. خلاصه بايد پيش بيني ناپذير باشيم.

براي غلبه بر بي حوصلگي در زندگي از اين راهكارها سود بريد:

1-سعي كنيد هر از چند گاهي در زندگي خود تغييراتي هر چند جزئي ايجاد كنيد.

2- بي كاري و فقدان فعاليت يك عامل مهم در ايجاد بي حوصلگي ست. دست به كار شويد با نشستن و به نقطه اي خيره شدن چيزي عوض نميشود. برخيزيد و به كاري مشغول شويد.

3- حس پوچي و اين باور كه زندگي، شغل و فعاليتهاي شما بي معني ميباشند ميتواند شما را تا مرز خود كشي پيش برد. شما نبايد زندگي خود را يك دايره بي پايان و هدف بدانيد. اين وظيفه خود شماست كه به زندگي خود معنا بخشيد.

4-هر روز يك چيز جديد ياد بگيريد و به علم خود بيفزاييد.

5- خود را به چالش بكشانيد. به فعاليتي دست بزنيد كه در شما استرس ملايمي ايجاد ميكند. مانند برد و باخت (در بازي، ورزش) و يا پذيرش ايده هاي جديد.

6- به ياد داشته باشيد كه هيچ چيز كسالت بار و خسته كننده نيست بلكه اين ذهن بي حوصله شماست كه همه چيز را كسل كننده ميبيند. بي حوصلگي يك امر نسبي و درونيست. افكار خود را تغيير دهيد تا احساسات شما نيز تغيير يابند.

7-حس كنجكاوي خود را بر انگيزيد.نسبت به پيرامون خون بي تفاوت نباشيد.سعي كنيد از همه چيز سر در بياوريد.البته به غير از مسائل شخصي ديگران.

8- خيالپردازي كنيد. خيالپردازي بيش از حد سبب دور افتادن شما از واقعيتها و حقايق ميگردد اما از تخيل خود ميتوانيد در رفع بي حوصلگي كمك بگيريد. خيالپردازي كنيد و به آرزوهاي خود دست يابيد.

9- تكرار فعاليتهاي روزمره و يا از روي عادت بسيار خسته كننده است. بنابراين ديگر ايده ها، گزينه ها واحتمالات را هم انتخاب كنيد. مثلا هر روز براي صبحانه چاي شيرين نخوريد، يك روز هم قهوه و يا شير بخوريد و يا هر روز سر يك ساعت فعاليت خاصي را انجام ندهيد. هراز گاهي طرز لباس پوشيدن و يا مدل موي خود را تغيير دهيد .

10- هر بار سر قرار ملاقات يك دست لباس مشابه به تن نكنيد. و يا در كافي شاپ فقط ميلك شيك سفارش ندهيد. با يك هديه بدون مناسبت طرف مقابل خود را غافلگير كنيد.

11- با حسرت به دختران ديگر نگاه نكنيد مطمئن باشيد مردان بسياري نيز هستند كه با حسرت به دوست دختر كنار شما نگاه ميكنند و آرزوي داشتن وي را دارند.

12- تكراري نباشيد.

منبع: زرتک

bb
14-08-2006, 08:30
چند راه براي رسيدن به هدف هاي زندگي:

1 - هدف را براي خود تعريف كنيد.

2 - آن را مبهم و مجهول باقي نگذاريد. به روشن ترين شكل ممكن به آن بنگربد.

3 - براي آن كه يك هدف تحقق يابد نياز است تا اقدامات مورد نياز براي رسيدن به آن انجام شود. پيش خود فكر كنيد كه براي رسيدن به هدفتان چه كارهايي بايد انجام دهيد.

4 - آن هدف را به بخش هاي كوچك تقسيم كنيد و از همه زوايا مورد ارزيابي قرار دهيد. براي هر بخش اقدام مورد نياز را شناسايي کنيد تا مستقيماً به انجام آن كار بپردازيد.

5 - براي هدف خود يك مقياس در نظر بگيريد. به عنوان مثال اگر هدفتان ارتقاي سطح تحصيلي است، فكر كنيد كه تا چه درجه اي مي خواهيد پيش برويد؛ يا اگر به فكر كسب ثروت بيشتري هستيد، محاسبه كنيد كه در هدف خود چه سقف پولي را در نظر گرفته ايد.



6 - ميزان پيشرفت خود را محاسبه كنيد. هميشه مدت زماني بنشينيد و به كارهايي كه براي تحقق آرمانتان انجام داده ايد و ميزاني كه موفق شده ايد، فكر كنيد.

7 - يك مدت زمان براي رسيدن به هدف تعيين كنيد و فرصت نهايي را در نظر بگيريد. اين كار باعث مي شود كه براي پيشبرد كارها تلاش بيشتري كنيد و هدف خود را جدي تر ببينيد.

8 - هدفي انتخاب كنيد كه از پس آن بر مي آييد. زندگي يك رؤياي شيرين نيست كه با تخيل به آن دست يابيد، بلكه واقعيتي است كه خيلي چيزها در آن محدود شده است. از اين رو، هدفي داشته باشيد كه مي دانيد مي توانيد به آن برسيد و از عهده شما خارج نيست.

9 - براي رسيدن به هدف برنامه ريزي كنيد. راه ها و استراتزي هايي طراحي كنيد كه شما را براي رسيدن به هدفتان ياري مي دهد.

10 - هدف خود را مرحله اي كنيد. زندگي متشكل از مراحل مختلف است و براي رسيدن به يك هدف مي بايست مراحل مختلف را پله پله طي كرد.

اتفاق يك شبه، راه رسيدن به هدف نيست، بلكه قدم هاي استوار و مداوم رمز موفقيت است.

زرتک

Babak_King
26-08-2006, 13:51
اگر عصباني هستيد، بوق بزنيد!

حتماً تا به حال اين جمله را شنيده ايد كه خشم كشنده است. در بسياري از موارد به خصوص در دنيايي كه ما در آن زندگي مي كنيم اين عبارت بسيار معني دار است. «اگر عصباني هستيد بوق بزنيد». در برخي از كشورها اين جمله را مي توان به وفور در تابلوي اعلانات نصب شده در خيابان ها هنگام رانندگي مشاهده كرد. مردم اين گونه كشورها آنقدر عصباني هستند كه با چنين عبارات كنايه آميز و شوخي گونه سعي در بيان حقيقت به افراد را دارند. گوشه و كنايه جمله فوق اين است كه هر چقدر بيشتر بوق بزنيم، عصباني تر خواهيم شد. براي اينكه متوجه فردي عصبي هستيد اين سؤالات را از خود بپرسيد: هنگامي كه با تأخيرها و ناكامي هاي روزانه از قبيل دير رسيدن آسانسور به طبقه مورد نظر شما، كند پيش رفتن صف صندوق سوپرماركت، رانندگان ناشي و... مواجه مي شويد آيا ضمير ناخودآگاه شما شروع به گلگي، عيب جويي و يا سرزنش كردن كسي مي نمايد؟ آيا اين سرزنش باعث جرقه خوردن خشم و عصبانيت شما در برابر افراد مختلف مي شود؟ آيا خشم شما خودش را به صورت عملي خشونت آميز نشان مي دهد؟ اگر پاسخ شما مثبت است عصبانيت به بخشي بسيار عادي و در عين حال بسيار ناخوشايند در زندگي شما مبدل شده است.
هر يك از ما در قبال مشكلاتي كه براي مان رخ مي دهد، از خود واكنش هاي بخصوصي بروز مي دهيم. مثلا در قبال رانندگي بد ديگران، ممكن است دست را بي وقفه روي بوق فشار دهيم، به تعقيب و گريز بپردازيم يا اينكه بي تفاوت از كنار اين موضوع بگذريم.
اينكه فرد در قبال اين مسائل، چه واكنشي از خود بروز مي دهد، به نظام فكري - احساسي او مربوط است. بعضي ها از سيستم جنگ و گريز - سيستمي كه در هنگام خشم با ترس فعال مي شود - زياد استفاده مي كنند يعني آمادگي بروز پرخاشگري يا اضطراب، در آنها بالاست.

آيا سيستم جنگ و گريز
مناسب است؟
تجسم كنيد به عصر حجر بازگشته ايد و در يك غار زندگي مي كنيد. در چنين شرايطي شايد بزرگ ترين دغدغه شما دفاع از جان باشد. پس يا بايد بجنگيد يا قيد زندگي را بزنيد. حالا به قرن بيست و يكم- يعني عصر پيتزا و سيب زميني سرخ كرده- برگرديد. در شرايط فعلي، استفاده از سيستم جنگ و گريز حتي گاهي برايتان دردسرآفرين هم خواهد بود. زندگي در جامعه و در سايه قانون به ما اين امنيت را داده كه به جاي رفتارهاي احساسي، از نيروي انديشه مان بهره بگيريم.حتما مي دانيد كه خشم هم مثل بسياري از احساسات ديگر مانند اندوه، غم، سردرگمي و... يك احساس است. هنگامي كه خشمگين هستيم، دست به پرخاشگري مي زنيم. اين پرخاشگري يا به محيط و ديگران صدمه مي زند (مثل زماني كه با لگد به چيزي يا كسي مي كوبيم) يا به خودمان (مثل زماني كه به خود ناسزا گفته و اعتماد به نفس خود را مورد حمله قرار مي دهيم).

آيا نبايد از چيزي خشمگين شويم؟
نداشتن احساس، امري ناممكن است اما جابه جايي احساسي كاري است منطقي و سازگارانه. مثلا مي توان به جاي خشم، آزرده شد يا به جاي حس انتقام، حس گذشت داشت.
يك موضوع، ممكن است براي فردي فاجعه باشد و براي ديگري تنها يك موقعيت ناخوشايند. فرد نخست با فوران احساسي خود حتما مهار ماجرا را از دست مي دهد در حالي كه فرد دوم تنها يك حس ناخوشايند را تجربه مي كند كه آثار مخرب نداشته و چون قليان احساسات وجود ندارد مي تواند با نيروي انديشه، اوضاع را سر و سامان دهد.

آيا احساسات مزاحم ما هستند؟
آدمي مملو از احساسات است اما برخي از اين احساسات مثل احساس خشم، افسردگي و خودكم بيني به فرد، آسيب مي رسانند و به اصطلاح، مخرب هستند. با كمي تمرين مي توان آموخت كه چگونه احساسات مناسب را جايگزين احساسات مخرب نمود. مثلا ما مي توانيم نارضايتي را جايگزين خشم يا اندوه را جايگزين افسردگي نماييم.

راهكارهاي مقابله با خشم
از فن جايگزيني احساس، زياد استفاده نماييد. خشم، يك هيجان منفي است چرا كه فرد خشمگين آمادگي و پتانسيل بالايي براي انجام رفتارهاي غيرمنطقي دارد به گونه اي كه حتي مي تواند به خود يا ديگران هم صدمه بزند. از آنجا كه ما انسان ها ميليون ها سال است كه به مدد تكامل، از يك گوريل متمايز شده ايم پس به يقين خواهيم توانست نسبت به چيزي كه عصبي مان كرده واكنشي متفاوت نشان دهيم.
جملات، زاييده انديشه هاي ما هستند. در هنگام خشم از جملاتي كه بار احساسي شديد دارند استفاده نكنيد. مثلا نگوييد «از تو متنفرم» يا «اين يك فاجعه بود» بلكه بگوييد «ناراحتم مي كني».
هر گاه به حد انفجار خشمگين شديد، پيش از هر عملي ده نفس عميق بكشيد. اين زمان چند ثانيه اي نه تنها فرصت فكر منطقي را به شما مي دهد، موجب تخليه هيجان و حواس پرتي تان از موضوع نيز مي شود.به خود بگوييد چرا مردم نبايد بد رانندگي كرده يا حتي به من خيانت كنند؟ ديگران در طرز رفتارشان آزادند. اين ما هستيم كه بايد رفتارمان را برحسب شرايط، تغيير دهيم. بدترين كار اين است كه همه چيز را در خودتان بريزيد. اين كار مي تواند موجب طغيان احساسي و خرابكاري شود. با صراحت به او بگوييد كه ناراحتتان كرده است اما متهمش نكنيد. به او هم فرصت صحبت كردن بدهيد.
منطقي باشيد. قسمت بزرگي از خشم و ناراحتي به اين خاطر است كه ما نمي خواهيم كوتاه بياييم. اين بايدها و نبايدها هستند كه ما را دچار خشم مي كنند.اگر نمي توانيد جلوي خشمتان را بگيريد، لااقل ميزان آن را برآورد كرده و بر اساس آن به ديگران هشدار دهيد يا محيط را ترك كنيد.
بچه بازي درآوريد. اگر نتوانستيد جلوي خشم تان را بگيريد، بين بد و بدتر، بد را انتخاب كنيد يعني به جاي آسيب رساندن به ديگران يا به خطرانداختن موقعيت تان، به چيزي لگد بزنيد يا در خلوت، فرياد بكشيد تا آرام شويد.
فراموش كنيد. چه بخواهيد و چه نخواهيد اين اتفاق رخ داده پس اين قيافه را به خود نگيريد.ايده آل گرا نباشيد. هيچ كس بهترين نيست. اگر بخواهيد نقش بهترين را بازي كنيد، چون نيستيد، عصباني مي شويد.
نقش سازمان يونسكو يا سازمان جهاني حفاظت از محيط زيست را بازي نكنيد. مشكل ترافيك و آلودگي هوا و فرهنگ غلط رانندگي به دست من و شما حل نمي شود!نسبت به خشم و رفتارهاي پرخاشگرانه تان هوشيار باشيد.
اين شما هستيد كه بايد رفتارتان را تحت كنترل درآوريد. در غير اين صورت رفتارهايي از شما سر خواهد زد كه پشيمان كننده هستند.

فنون «آرميدگي سريع» را بياموزيد
پيش از هر چيز بدانيد كه چه مي خواهيد. آنگاه بر سر ديگران يا خودتان هوار بكشيد.
توقع تان از ديگران را كم كنيد. آنها در قبال ما وظيفه اي ندارند و اگر هم كاري مي كنند از سر لطف است.پس از خاتمه خشم و آرام شدن اوضاع، به بررسي علل موضوع پرداخته و نقش خود و ديگران را در بروز آن مشكل شناسايي نماييد.

منيع : همشهری

bb
28-08-2006, 04:55
در چهرة هر يك از ما بيش از هشتاد ماهيچه وجود دارد كه انقباض و انبساط آنها باعث تغيير قيافة ما مي شود. اگر اين عضلات را به حالتي از افسردگي و يأس عادت دهيد بي شك حالت روحي ما را تحت تأثير خود مي گذارد. پس سعي كنيد در چهرة شما نشانه هاي خشم، عصبانيت، ناكامي، انزوا ، خستگي و بدبختي را كنار بگذاريد و جاي آن را به آرامش، هيجان، شادابي، كنجكاوي، اعتماد، ملايمت و خوشبختي بدهيد. هر يك از حالات را مي توانيد در خود ايجاد كنيد. مي توانيد خود را قوي احساس كنيد. مي توانيد لبخند بزنيد و همه چيز را با يك خنده تغيير دهيد. اگر شما مرتباً بدن خود را در حالتي قرار دهيد كه گويي دچار ضعف هستيد و اگر شانه هاي خود را به حالت فرو افتاده در آوريد و اگر مانند اشخاص خسته راه برويد، خستگي را احساس خواهيد كرد. مي توانيد عكس همة اين كارها را هم انجام دهيد چرا كه انتخاب با شماست.

كارهايي هست كه از هم اكنون مي توانيد انجام دهيد تا حالت روحي و در نتيجه نوع احساس و رفتار شما تغيير كند. نفسهاي عميق بكشيد و لبخند بزنيد . اگر مي خواهيد تغييري در زندگي خود ايجاد كنيد خود را ملزم كنيد كه روزي يك دقيقه جلو آينه بنشينيد و از عمق وجود بخنديد، شايد اين كار به نظر شما مسخره و احمقانه بيايد اما بدانيد كه با اين عمل مغز خود را تحريك مي كنيد و ارتباطات عصبي خاصي در مغز به وجود مي آوريد كه منجر به لذت و شادي مي شود و در نتيجه به اين حالت عادت مي كنيد.

پس كليد موفقيت اين است كه الگوهايي از حركت به وجود آوريم كه به ما احساس اعتماد به نفس، قدرت، انعطاف پذيري و شادماني دهد. توجه داشته باشيد كه ركود و سستي چيزي به جز نداشتن تحرك نيست. آنچه باعث بروز پيري مي شود بي حركتي است و نهايت بي حركتي مرگ است.

كودكاني را ببينيد كه بعد از بارندگي در پياده رو خياباني راه مي روند. اگر در وسط پياده رو گودال كوچكي باشد كه آب در آن جمع شده باشد اين كودكان وقتي به آن گودال مي رسند به وسط آب مي پرند و آب را به اطراف مي پاشند، مي خندند و بازي مي كنند. اما در چنين وضعيتي آدم پير نه تنها گودال را دور مي زند بلكه گله و شكايت هم مي كند.

اگر مي خواهيد در يك لحظه دچار افسردگي شويد راهش آن است كه يكي از خاطرات بد زندگي خود را به ياد آوريد. هر يك از شما تجربه هاي نا خوشايندي در گذشته داشته ايد. اگر حواس خود را به يكي از اين وقايع بد زندگي متمركز كنيد و آن را در ذهن خود مجسم سازيد و در بارة آن بيانديشيد كم كم آن واقعه در ذهن شما زنده مي شود و آن را احساس مي كنيد. به همين ترتيب مي توانيد در خود احساس شادي وشعف ايجاد كنيد. لحظاتي را به خاطر آوريد كه در نهايت شور و لذت بوده اند. لحظاتي شادي بخش را در نظر مجسم سازيد و تصوير روشني با جزئيات كامل در صفحة ذهن خود تشكيل دهيد و آن احساسات را در خود زنده سازيد. مسلماً شما قادر هستيد كه در زندگي خاطرات شيرين و شادي بخش در ذهن خود تجسم كنيد.

اتومبيل ها مجهز به چراغهاي زنگ خطر هستند. به عبارت ديگر هر اتومبيل مجهز به دستگاهي است كه در مقابل چشم راننده در قسمت جلو اتومبيل نصب شده است و وظيفه دارد كه اشكالات پيش آمده در اتومبيل را به اطلاع راننه برساند. مثلاً اگر باطري اتومبيل خالي شده باشد، وقتي فشار روغن پايين بيايد، وقتي موتور بيش از اندازه داغ كند يا بنزين تمام كند نا رسايي را به راننده اطلاع مي دهد. بي توجهي به اين علائم خطر چه بسا اتومبيل را بكلي از بين ببرد اما روشن شدن چراغ خطر به معني بد بودن اتومبيل نيست. موتور هر اتومبيلي ممكن است داغ كند.

اما اگر راننده همه حواسش را متوجه چراغهاي آگاه كننده كند كار خطرناكي كرده و چه بسا كه فاجعه اي بيافريند. راننده بايد از شيشه اتومبيل مواظب جاده و جايي كه مي رود باشد. در واقع كار اصلي او همين است. هر چند وقت يك بار به آگاه كننده ها نگاه مي كند اما در تمام دقايق رانندگي چشم به آنها نمي دوزد و به عبارتي با آنها زندگي نمي كند بلكه به هدف مثبت يعني جايي كه مي رود توجه مي كند.

مشكل اينجاست كه بسياري از ما الگوهاي تضعيف كننده ومنفي را گرفته آنها را در نظر خود بزرگ‌، روشن و پر طنين جلوه مي دهيم و با كيفيتي كه اثر شديدي بر ما دارند در نظر خود مجسم مي كنيم و آنگاه از اينكه روحية خوبي نداريم تعجب مي كنيم. اگر اين وضع را ادامه دهيم مثال همان قايقي خواهيم شد به سمت آبشار در حال حركت است و آن را حتماً به خاطر داريد. اين سفر از زماني آغاز مي شود كه نتوانيد بر روحيه و رفتار خود مسلط با شيد.

نتيجه اي كه از اين مطالب مي توان گرفت اين است كه خواسته واقعي شما در زندگي چيزي جز تغيير احساسات و عواطف نيست و مي توانيد در هر لحظه از زمان آن را كنترل كنيد. بنابراين سعي كنيد كاري كه موجب شادي شما مي شود انجام دهيد. رفتن به كنسرت، رفتن به سينما، رابطة عاشقانه با همسر، صحبت هاي شيرين با همسر و فرزندان، گفتن لطيفه براي دوستان، ايجاد يك اثر تازه و هر كاري كه باعث پاك شدن خاطرات ناخوشايند از صفحة ذهن و يادآوري خاطرات شيرين شود

زرتک

bb
30-08-2006, 08:53
تماس چشمی اثربخش بیانگر میل و علاقه به گوش کردن است. این کار شامل تمرکز آرام چشم شنونده بر گوینده و تغییر گاه به گاه مسیر چشم از صورت او به بخش های دیگر بدن مثل دست در حال حرکت ، و سپس برگرداندن نگاه به صورت تا برقراری مجدد تماس چشمی می باشد. تماس چشمی ضعیف هنگامی روی می دهد که شنونده نگاه خود را از گوینده برگیرد، یا به شکلی ثابت و مات به او خیره می شود، و یا به محض آن که گوینده او را نگاه می کند، او به جای دیگری می نگرد.
تماس چشمی گوینده را قادر می سازد که میزان پذیرش خود و پیامش را از جانب شما ارزیابی کند. این کار کمک می کند که او مشخص سازد وقتی در کنار شما قرار می گیرد تا چه حد امنیت دارد. اما امور دیگری که به همین اندازه اهمیت دارد آن است که شما می توانید از طریق تماس چشمی ، معانی عمیق تر کلام گوینده را « بشنوید ». در واقع ، اگر گوش کردن اثر بخش را به معنای راهیابی به اعماق وجود فرد دیگر و درک تجربه ی او از دیدگاه خودش تلقی کنیم، یکی از بهترین راه های ورود به این دنیای درونی را « دریچه » چشم افراد خواهیم یافت. " رالف والدو امرسون " گفته است: « چشم انسان ها به اندازه ی زبانشان حرف می زند ، با این تفاوت که زبان چشم این مزیت را دارد که بدون نیاز به فرهنگ لغت ، در سراسر جهان قابل درک است. »
بسیاری از مردم به هنگام برقراری تماس چشمی ، زمان دشواری را می گذرانند. زیرا همانطور که برخی از افراد نمی دانند در تعامل اجتماعی با دست های خود چه کار کنند ، برخی دیگر نیز نحوه ی استفاده از چشم هایشان را نمی دانند.
بعضی اوقات ، افراد در لحظه ای که احساس می کنند طرف مقابل هیجان هایی را بروز خواهد داد به نقطه ی دیگری خیره
می شوند، شاید بخشی از علت این کار آن باشد که آنان مایل نیستند مزاحم فرد دیگر یا باعث شرمساری او شوند.
اما دید، شنونده ی اثربخش ، احساسات را نیز همچون محتوای گفتار می شنود و آنچه را که فرد دیگر از طریق زبان بدن بیان می کند ، همانند کلماتی که بر زبان می آورده است ، درک می کند.
دلیل دیگر نگاه نکردن به چشم های گوینده آن است که تماس چشمی ، یکی از صمیمانه ترین راه های برقراری ارتباط با دیگران است و ترس از افزایش دوستی ، این کار را در بسیاری از جوامع به صورت « تابو» درآورده است.
اگر چه برخی افراد ، نگاه کردن به چشم دیگران را دشوار تلقی می کنند اما فقط معدودی از ما از صحبت با فردی که نگاهش ، پیوسته ، به در و دیوار اتاق است لذت می بریم. وقتی چنین فردی به حرف های من گوش می کند دچار حواس پرتی می شوم و از صحبت اصلی خود منحرف می گردم.
به عنوان مثال ، هنگامی که در یک میهمانی ، شخصی با من حرف می زند که نگاهش به سمت افراد دیگر حاضر در میهمانی است ، من اغلب این را چنین تفسیر می کنم که او ترجیح می دهد جای دیگری باشد؛ و شخصا آرزو می کنم که محل یا افراد مورد نظرش را بیابد و به آنجا برود.
گاه فقدان تماس چشمی می تواند نشانه ی بی تفاوتی یا خشم باشد و نوعی تحقیر یا کوچک شمردن تلقی شود.

srh124
01-09-2006, 10:07
ايول به همه بروبچ تاپیک خیلی خوبیه
فقط میخواستم بدونم کسی در مورد تحلیل رفتار متقابل یا Transactional Analysis کتابی منبعی سایتی داره معرفی کنه . فارسی ی انگلیسیش فرقی نمیکنه
ممنوووووووون

bb
02-09-2006, 06:04
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


فقط میخواستم بدونم کسی در مورد تحلیل رفتار متقابل یا Transactional Analysis کتابی منبعی سایتی داره معرفی کنه . فارسی ی انگلیسیش فرقی نمیکنه

Saeid.Online
03-09-2006, 10:57
كمتر لحظه‌اي از زندگي ما خالي از حضور احساسات است. هر حادثه با خود احساسات خاصي را به همراه مي‌آورد، چه اين حادثه در دنياي خارج اتفاق بيفتد چه در دنياي درون. در يك تقسيم‌بندي كلي مي‌توان احساس‌ها را به دو دسته تقسيم كرد: احساس‌هاي مثبت مانند شادي، رضايت‌مندي و علاقه. احساس‌هاي منفي مانند خشم، ترس و غم. اما براستي نقش احساسات در زندگي ما چيست؟ در اين مقاله سعي مي‌شود با توجه به يافته‌هاي نوين جامعه روانشناسي به بررسي احساس‌ها و تبيين نقش آنها در زندگي افراد بپردازيم.

در دهه 1930، از تعدادي راهبه خواسته شد در مورد زندگي شخصي خود چند خطي بنويسند. آنها به توصيف خاطرات دوران كودكي، مدارسي كه در آن درس خوانده بودند، تجارب مذهبي و مسائلي كه باعث شد به صومعه روي آورند، پرداختند. در ابتدا اين يادداشت‌ها براي بررسي آينده شغلي راهبه‌ها به‌كار گرفته شد، اما نهايتاً به‌ طور كامل فراموش شدند.

پس از حدود 60 سال، آن يادداشت‌ها مجدداً مورد توجه قرار گرفتند. به اين ترتيب كه سه روان‌شناس براي انجام تحقيقي آنها را از بايگاني بيرون كشيدند. در اين تحقيق جديد، هر يك از اين يادداشت‌ها بر اساس ميزان حضور احساس‌هاي مثبت در آن نمره‌گذاري شد. نتيجه‌ي اين بررسي بسيار جالب بود: راهبه‌هايي كه به احساس‌هاي مثبت بيشتري در گزارش خود اشاره كرده بودند، تا 10 سال بيشتر از آنهايي كه احساس‌هاي مثبت كمتري داشتند، عمر كردند.

نتايج اين تحقيق و تحقيقات مشابه، دانشمندان را متقاعد كرد كه افرادي كه احساس‌هاي مثبت زيادتري را تجربه مي‌كنند عمر طولاني‌تري دارند. در فرهنگ خودمان نيز ضرب‌المثل‌ها و گفته‌هايي وجود دارد كه احساس‌هاي مثبت را با عمر طولاني و بهتر شدن كيفيت زندگي در ارتباط مي‌داند؛ مانند ضرب‌المثل‌هاي رايج در مورد خنده و سهل گرفتن دنيا.

چرا اين قدر منفي؟

بايد اقرار كرد از ابتداي پا گرفتن دانش روان‌شناسي، عالمان اين علم توجه خود را بيشتر به بررسي احساس‌هاي منفي (مانند خشم، غم، ترس و...) معطوف كرده‌اند تا احساس‌هاي مثبت (مانند شادي، علاقه، رضايت، عشق و...). براي اين امر، دلايل بسياري مي‌توان ذكر كرد كه در اين جا به بيان يكي از دلايل اصلي اكتفا مي‌شود.

مسلماً يك تمايل ذاتي براي مطالعه چيزهايي كه سعادت و سلامت بشر را خدشه‌دار مي‌كنند وجود دارد. تجربه كردن احساس‌هاي منفي(مانند خشم و غم) به نوبه خود از عواملي است كه بشر را مي‌آزارد. اين احساس‌ها اگر شديد، طولاني يا نامتناسب با موقعيت باشند، مشكلات زيادي براي فرد ايجاد مي‌كنند. همچنين با بيماري‌هاي رواني مانند هراس، افسردگي، اضطراب و بسياري اختلالات ديگر رابطه دارند و بر اين اساس توجه روان‌شناسان را از همان ابتدا به خود جلب كرده‌اند. برعكس تا همين اواخر نسبت به احساس‌هاي مثبت غفلت بزرگي احساس مي‌شد. چرا كه تصور مي‌شد احساس‌هاي مثبت با مسائل جدي و اساسي زندگي بشر رابطه‌اي ندارند. تا اين‌كه با شكل‌گيري جنبش‌هاي نوين در دنياي روان‌شناسي توجه به احساس‌هاي مثبت نيز در دستور كار روان‌شناسان قرار گرفت و اين خلأ تا حدي پر شد.

تفاوت احساس‌هاي منفي و مثبت

لازم است به يكي از تفاوت‌هاي عمده احساس‌هاي منفي و مثبت اشاره كنيم. نكته پذيرفته شده در تمام نظريه‌هاي مرتبط با احساس‌هاي منفي اين است كه اين احساس‌ها هميشه در ما ميل شديدي را براي انجام يك عمل مشخص ايجاد مي‌كنند. براي مثال وقتي احساس منفي خشم را تجربه مي‌كنيم، ميل شديدي به حمله‌ور شدن به آن‌چه خشم را در ما ايجاد كرده احساس مي‌كنيم، و يا وقتي مي‌ترسيم ميل شديدي به فرار و دور شدن از موقعيت ترسناك احساس مي‌كنيم. در اين موقعيت‌ها دامنه انتخاب‌هاي ما بسيار محدود مي‌شود و گزينه‌هاي گوناگون و گسترده‌ كمتر به ذهن ما مي‌رسد. در مقابل يك ميل بسيار شديد براي انجام عملي مشخص مانند حمله كردن به ما دست مي‌دهد. البته بايد توجه داشت اين خصوصيت احساس‌هاي منفي، براي بقاي ما لازم است، چرا كه اين احساس‌ها هميشه در موقعيت‌هاي تهديد كننده و خطرناك ايجاد مي‌شوند كه اصولاً احتياج به يك عكس‌العمل سريع و قاطعانه دارند. موقعيتي را تصور كنيد كه در آن حيوان درنده‌اي به شما حمله‌ور مي‌شود. در اين موقعيت خطرناك، بدون نياز به فكر كردن يا در نظر گرفتن گزينه‌هاي گوناگون، عكس‌العمل شما، بايد فرار باشد و كاركرد احساس‌ ترس هم عملاً تسريع اين فرايند است؛ يعني ترس باعث مي‌شود بدون اين كه وقت زيادي صرف تفكر كنيم، در يك اقدام كارآمد و سريع از معركه جان سالم به‌ در بريم.

احساس‌هاي منفي در موقعيت‌هاي خطرناك و تهديدكننده‌اي كه بشر در طول دوران تكامل خود با آن‌ها مواجه بوده، به ياري او آمده‌اند و در قرون جديد نيز كماكان همين نقش را برعهده دارند. برعكس، احساس‌هاي مثبت اصولاً در شرايط بحراني اتفاق نمي‌افتند و ميل شديدي براي انجام يك عمل مشخص و فوري در ما به وجود نمي‌آورند. آيا اين دليلي است بر بي‌اهميت بودن احساس‌هاي مثبت؟ آيا احساس‌هاي مثبت مانند احساس‌هاي منفي در مواجهه بهتر با چالش‌هاي زندگي به بشر كمك مي‌كنند؟

ارزش‌ احساس‌هاي مثبت

پرفسور ب. فردريكسن، نظريه‌ جديدي در زمينه احساس‌هاي مثبت مطرح كرده است. اين نظريه مي‌كوشد به اين سؤال پاسخ دهد كه: «احساس‌هاي مثبت به چه درد مي‌خورند؟» در اين جا سعي مي‌كنيم اين نظريه را به زباني ساده بيان كنيم:

برعكس احساس‌هاي منفي كه در حل مشكلات جدي و مرتبط با مرگ و زندگي بشر او را ياري مي‌دهند، احساس‌هاي مثبت به حل مسايل مرتبط با رشد و شكوفايي فردي به كمك ما مي‌آيند. تجربه كردن احساسات مثبت، به حالت‌هاي ذهني و رفتارهايي منتهي مي‌شود كه به نحو غيرمستقيم فرد را براي مواجهه با مشكلات بعدي آماده مي‌كند. اين احساس‌ها به جاي محدود كردن انتخاب‌هاي ما به يك يا چند عمل اضطراري، دامنه آنها را گسترده‌تر مي‌كنند و به اين ترتيب، مهارت‌ها، توانايي‌ها و عقايدي پايدار در فرد ايجاد مي‌كنند كه در مسير رشد و شكوفايي او را ياري مي‌دهند.

تأثير كوتاه مدت احساس‌هاي مثبت

احساس‌هاي مثبت باعث مي‌شود ذهن ما در هنگام تصميم‌گيري، بازتر و پذيراتر عمل كند. بدين معني كه توجه فرد به مسائل بيشتري جلب مي‌شود و گزينه‌هاي بيشتري را در نظر مي‌گيرد. در حاليكه احساس‌هاي منفي، با توجه به موقعيت‌هاي اورژانسي كه آن‌ها را ايجاد مي‌كنند، ذهن انسان را تا حد زيادي بسته مي‌كند و در نتيجه، دامنه انتخاب ما را به حداقل مي‌رساند.

احساس‌هاي مثبت در موقعيت‌هايي اتفاق مي‌افتند كه نيازي به يك واكنش سريع نيست، در نتيجه ذهن ما فرصت دارد اطلاعات جديد را بررسي كند، گزينه‌هاي متعدد را در نظر بگيرد و به دنبال امتحان كردن راه‌هاي جديد و خلاقانه باشد، و اين دقيقاً همان اثر كوتاه مدت و فوري احساس‌هاي مثبت است. به عنوان مثال احساس شادي در ما نياز به بازي كردن، كنار زدن محدوديت‌ها و ارتقاي سطح خلاقيت، چه از لحاظ اجتماعي و فيزيكي و چه از لحاظ فكري و هنري، ايجاد مي‌كند؛ يا احساس علاقه، نياز به جستجو و كسب تجارب و اطلاعات جديد را به وجود مي‌آورد.

در يك آزمايش قرار بود استدلال باليني عده‌اي از پزشكان در مورد بيماران سنجيده شود. قبل از شروع آزمايش با اهداي هدايايي به تعدادي از پزشكان در آن‌ها احساس مثبتي ايجاد كردند. اما در مورد بقيه اين كار انجام نشد. سپس بيمار خاصي به تمام پزشكان معرفي شد تا آنها تشخيص خود را در مورد او اعلام كنند. پس از بررسي پاسخ‌هاي پزشكان، مشخص شد كه پزشكاني كه با اهداي هدايا احساس‌هاي مثبتي در آنها ايجاد شده بود در سازمان دادن به اطلاعات پراكنده در مورد بيمار سريع‌تر عمل كردند. همچنين درصد اين‌كه اين پزشكان بر روي تشخيص اوليه خود پا فشاري كنند يا زود هنگام تشخيص خود را به پايان رسانند، پايين‌تر بود. پس مي‌توان نتيجه گرفت كه اين دسته از پزشكان با ذهني باز و پذيراتر به تصميم‌گيري و تشخيص در مورد بيمار مورد نظر پرداخته بودند.

در آزمايش ديگري به گروهي از افراد فيلم‌هاي كوتاهي نشان دادند كه احساس‌هاي مثبت (مانند شادي و رضايت‌مندي) در آنها بر مي‌انگيخت، و به عده ديگري فيلم‌هايي كه احساس‌هاي‌ منفي (مانند خشم و ترس) ايجاد مي‌كرد. بعد از هر دو گروه خواسته شد كه تصور كنند در موقعيت موجود در فيلم قرار دارند و بنويسند كه در اين موقعيت دوست داشتند چه كاري انجام دهند؟ بعد از بررسي پاسخ‌هاي هر دو گروه، معلوم شد گروهي كه فيلم‌هاي شاد و رضايت‌بخش مشاهده كردند، در مقايسه با آنهايي كه فيلم‌هاي ترسناك و عصبانيت‌زا ديده بودند، فهرست طولاني‌تري تهيه كرده‌اند و با ذهن كاملاً باز و پذيراتري به سؤال محققين پاسخ داده‌اند.

با مثال‌هاي فوق روشن مي‌شود كه احساس‌هاي مثبت، باعث مي‌شوند انتخاب‌ها، ايده‌ها و توجه ما گسترده‌تر گردند. خلاصه اين كه اثر كوتاه مدت احساس‌هاي مثبت اين است كه تفكر ما را خلاق‌، يكپارچه‌، انعطاف‌پذير و نسبت به اطلاعات جديد پذيراتر مي‌كنند. اما آيا اين احساس‌ها، فقط همين اثر كوتاه مدت را دارند؟

اثر بلند مدت احساس‌هاي مثبت

برخلاف احساس‌هاي منفي كه به طور مقطعي ما را در موقعيت‌هاي خطرناك ياري مي‌كنند، احساس‌هاي مثبت علاوه بر اثرات كوتاه مدت خود، اثرات بلند مدتي نيز در زندگي فرد دارند. اين احساس‌ها با گسترده‌تر كردن حوزه تمايلات و بازتر كردن فكر ما، منجر به ايجاد مهارت‌ها، توانايي‌ها و ايده‌هاي جديدي مي‌شوند كه به نوبه خود، سيري صعودي به سوي رشد فردي و شكوفايي و سازش بهتر با محيط را باعث مي‌شوند.

براي مثال احساس شادي را در نظر بگيريد. اين احساس در كودك ميل به بازي كردن ايجاد مي‌كند. بازي براي كودكان انگيزه‌هاي كوتاه‌مدت و لذت‌جويانه دارد، اما در عين‌حال منجر به نتايج بلندمدت بسياري نيز مي‌شود؛ فعاليت فيزيكي در حين بازي فايده‌هاي زيادي براي سلامت جسمي كودك دارد. كودك مي‌تواند از آنچه كه در حين بازي ياد مي‌گيرد، براي حل مشكلات خود در آينده استفاده كند؛ رفاقت و صميميتي كه در بازي ايجاد مي‌شود، پيوند اجتماعي كودك با ديگران را قوت مي‌بخشد؛ و دوستاني كه او در هنگام بازي مي‌يابد، در آينده او را به لحاظ احساسي حمايت خواهند كرد. گرچه احساس شادي يك احساس گذرا بوده است، اما چنانچه گفته شد نتايج بلند مدت بسياري را به دنبال دارد و در مسير رشد كودك نقش بسيار مهمي ايفا مي‌كند.

به عنوان مثالي ديگر احساس رضايت‌مندي را در نظر بگيريد. اين احساس منجر به كشف راه‌هايي جديد براي مثبت نگريستن به خود و جهان اطرافمان مي‌شود، و اين بينش‌هاي جديد، ما را در گذران موفق‌تر زندگي‌مان ياري خواهد داد.

ديديم كه از طريق ايجاد احساس‌هاي مثبت، مي‌توان تغييرات بلند مدتي به‌‌ وجود آورد، مثلاً فرد داناتر و انعطاف‌پذيرتر مي‌شود، روابط او با ديگران بهبود مي‌يابد و حتي سلامت جسمي او نيز ارتقا پيدا مي‌كند، و اين فرايند صعودي در نهايت به سعادتمندي و سازگاري بهتر با محيط منتهي مي‌شود. در حاليكه احساس‌هاي منفي و بي‌حوصلگي به همراه تفكر منفي‌نگر و محدود، ما را در يك سير نزولي به سوي افسردگي سوق مي‌دهد.

چگونه احساس مثبت بيشتري ايجاد كنيم؟

در پاسخ به اين سوال به بيان چند نكته اكتفا مي‌كنيم:

· اول اين كه داشتن احساس مثبت صرفاً متكي به جهان خارج و اتفاقات عيني اطرافمان نيست. اين ما هستيم كه تا حد زيادي، با معاني‌اي كه به حوادث اطرافمان مي‌دهيم آنها را شادي‌بخش يا غم‌آفرين مي‌كنيم. مسلماً تغيير الگوهاي ذهني مخرب مانند منفي‌نگري، باعث مي‌شود جهان و افراد دور و برمان را خوشايندتر بيابيم.

· دوم اين كه مي‌توان از تحقيقات نوين بر روي احساس‌ها چنين نتيجه گرفت كه يك راه عمومي و همگاني مطمئن براي ايجاد احساس مثبت در همه انسان‌ها وجود ندارد. هر فردي ممكن است احتياج به يك برنامه شخصي براي ايجاد احساس مثبت بيشتر در خود داشته باشد.

· و نكته آخر اين كه انجام كارهاي اخلاقي و خوب باعث ايجاد احساس مثبت در فرد مي‌شود. از طرفي احساس مثبت هم باعث مي‌شود ما بيشتر كارهاي اخلاقي انجام دهيم. تحقيقات ثابت كرده‌اند كساني كه شادترند، به ديگران بيشتر كمك مي‌كنند.


منبع مقاله : [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

bb
14-09-2006, 08:38
چهره خواني چيست؟

بشر در طول قرون متمادي سعي نموده تا با پيوند زدن خصـيصـه هـاي صـورت افـراد بـه ويژگيهاي شخصيتي، متوجه افكار و درون ديگران شود. با گـذشـت سـالها علم چهره شناسي نيز گسترش يافته و به شاخه هاي مختلف تـقسـيم شـده است. بـراي مثـال "متوپوسكپي" علم پي بردن به سيرت و درون آدمي از روي خطوط روي پيشاني است.

"فرنولوژي" علم جمجمه خواني و مطالعه طرز تشكيل جمجمه ميباشد كه به بنا نهادن شخصيت و اميال ذاتي و رواني افراد كمك مي كند.

"فيزيـوگـنومي" يا عـلم چـهره شـنـاسي، موضوعي است كه ما به آن خواهيم پرداخت. اين علم به ما مي آموزد كه چگونه از روي چهره افراد پي به شخصيت آنها ببريم.

امروزه دانشمندان به چنين علومـي، "شـبـه علـوم" اطـلاق كرده و بـهاي زيـادي بــه آن نمي دهند و هـمانند عـلومي مانـنـد "طالع بـيني" به آنها مي نگرند: اثبات نشده ولي بيضرر. با اين وجود هنوز بسياري از مردم چهره خواني را راهي مطمئن براي قضاوت در مورد افراد مي دانند. چيزي كه اهميت دارد اين اسـت كـه چـهره را بصورت كامل و دقيق مورد تجزيه و تحليل قرار داده و تا رسيدن به همه حقايق از قضاوتهـاي شـتابزده اجتناب كنيم.

اكنون گذري مي كنيم بر نكات بنيادين چهره خواني و چگونگي تشخص شخصيت افراد:

شكل صورت

دراز و كشيده: افرادي كه داراي چنين صورتي هستند عموما" داراي صـبر و تحمل زياد بوده و توانايي حل مشكلات در آنها بيشتر است. جـذابـيـت و خوش تركيب بودن افراد با چنين صورتي نشانگر اين است كه آنها معمولا كارهاي خـود را نـيـمـه تمام رها نكرده و عادت به انجام امور بطور تمام و كمال دارند. گرد: اين شكل دلالت بر اميدواري زنده دلي و انرژي دارد. اينگونه افراد مي تـوانند اتاقي دلگير و ساكت را به بمبي از خنده و شادي تبديل كنند. پهن: اينگونه اشخاص بردبار و مهربان و معمولا افراد روشنفكري مي باشند. مربعي: طرفدار استقلال فردي و فردگرايي، سختـكوشـي بـراي دسـتـيـابي بـه آرزوها، زيركي و فعال بودن از ويژگيهاي اين افراد محسوب مي شود.

پيشاني

صاف: كسانيكه كه داراي خطوط در پيشاني نيستـنـد، افـرادي انديشمند و هميشه در حال تفكر مي باشند و در تصميم گيريها سريع و منطقي عمل مي نمايند. چروكيده: وجود خطوط در سطح پيشاني نشان مي دهد كه ايـنـگونه افراد به سرعت هيجان زده و احساساتي شده و سريع آشفته و پريشان حال مي گردند.

منبع: مردمان

bb
14-09-2006, 08:39
چشم

رمانها، داستانها و اشعار بسيار زيادي در مورد چشم و ارتباط آن با خصوصيات روحي و رواني انسان نوشته شده است. چشمها هيچگاه دروغ نمي گويند؛آنها بيانگر احساس دروني و واقعي ما مي باشند.

اضطراب: اگر مابين عنبيه و پـلك پـاييني هـر دو چشم مـقداري سفيدي وجود داشت، آن شخص انساني مضطرب و نگران است.

تندخويي: اگر بالاي عنبـيه بخشي سفيد رنگ وجود داشت، علاوه بر استرس نشانگر تندخويي و پرخاشگري در فرد است.

روان پريشي: چنـانچه دور تا دور عنبيه را سفيدي فرا گرفته باشد، نشانگر عدم تعادل و پايداري روح و روان فرد خواهد بود.

شادي: وجـود خـطوط كـوچـك در خـارج از چـشمها حاكي از خنده رويي و شادبودن فرد مي باشد.

ابرو

صاف: صافي و مستقيمي ابروها نشانگر انديشه، تفكر و ايده گرايي فرد مي باشد. كماني: افرادي كه داراي ابروهاي خميده و كماني هسـتند از حـكايـتـها و داسـتـانـهـاي واقعي لذت مي برند. باريك: اينگونه افراد معمولا داراي اعتماد به نفس اندكي مي باشند بخصوص اگر ابـروي آنها بجز باريكي، بالا و گرد نيز باشد. پيوسته: پيوستگي ابروها نشانگر اين است كه فرد دائما" در حال تفكر و انديشـه بـوده و ايده هاي جالبي در سر دارد.

پلك

كوچك: اگر فاصـله بـين بالاي پلك و مژه كم باشد بيانگر اسـتقلال فرد مي باشد و اينكه آن فرد حتي ممكن است بصورت ارادي خودش را به ديگران نزديك نكند. بزرگ: بزرگ بودن پلك دلالت بر وابستگي شديد فرد به ديگران دارد.

بيني

كوچك: گفته مي شود اشـخاصي كه بـيـني كـوچـك دارنـد ذاتـا" افـرادي ضعيف و اغلب غيرقابل اتكا بوده و در تصميم هايشان استوار و ثابت قدم نمي باشند. بزرگ: بزرگي بيني نشانه ابتكار و عزم و اراده مي باشد. يك شـخصـيت قـوي كه اثرش را برجاي خواهد گذاشت. تيز: تيز بودن نوك بيني نشانگر اين است كه فرد خود را مقيد به رعـايـت آداب و رسـوم ندانسته و با اطرافيانش به راحتي برخورد مي كند. ايـنگونه افراد خـود را بـاور داشـتـه و بي باكانه و متهورانه خود را به ديگران نزديك مي كنند. عقابي: خودخواهي، دودلي و حساس بودن از جمله ويژگيهاي كساني است كه داراي چنين بيني مي باشند.

گوش

كوچك: كوچكي گوش نشانه تزلزل و احساس نا امنـي در افـراد اسـت هر چند اينگونه افراد مي دانند كه چه مي خواهد و معمولا" سخت كوش و كاركن هستند. بزرگ و دراز: اين قبيل افراد معمـولا انـعـطاف پـذيـر نـبـوده و به سـختي آرام و بي خيال ميشوند. پرمو: افرادي كه داراي گوشهايي پرمو هـستند مـعـمـولا وسـواسـي و نـكـته بين بوده و وقت زيادي را براي چيزهاي بي اهميت تلف مي كنند.

bb
14-09-2006, 08:40
گونه

برجسته: برجسـتـگي گـونه نشـانگر قـدرت، انـرژي و اعـتماد بنفس است. كساني كه داراي گـونه بـرـسته مي باشند تمايل بيشتري براي پذيرفتن اشتباهات ديگران دارند.
گود: علاوه بر جذابيت و زيبايي دليلي بر خوش مشربي و سازگاري فرد مي باشد.

چانه و فك

فك چهارگوش: افـراد با فـك چـهار گـوش و مـربعي انـسانهاي تـسخير ناپذير و سركش مي باشند. آنها توانايي تبديل روياهايشان به واقعيت را دارند.
چانه هاي برآمده: اينگونه افراد، اشـخاصي خود ستـا بوده و تصـور ميكنند هيچ چيزي جز خود آنها اهميت ندارد و جز خودشان حرف كس ديگري را قبول نداشته و خود را عقل كل مي دانند.

لب

قلوه اي: لبهاي قلوه اي علاوه بر زيباتر نمودن صورت،نشانه بخشش و گشاده دستي مي باشد. معمولا اينگونه افراد تمايل دارند در مورد خودشان صحبت و گفتگو كنند.
نازك: نازك بودن لب بيانگر خويشتن گرايي ذاتي در اشخاص است.
لب بالايي نازك پاييني قلوه اي: نشانه اين است كه فردي متـقـاعد كنـنـده و مـجاب كننده مي باشد.



مطلب آخر

چهره خواني يك علم دقيق و ثابت شده نيست و حتي با گذراندن دروه هاي آموزشي دقيق و پيشرفته نيز نمي توان بطور قطع در مورد شخصيت و درون افراد صــحبت نمود. نتايج شما در سنجش شخصيت، بستگي به تعداد فاكتورهاي مورد تحليل قـرار گرفـته دارد ولي با بـياد داشتن نكات ذكر شده مي توانيد قبل از صحبت كردن با افراد تا حدي متوجه شخصيت آنها شويد.

niloofar khanum
17-09-2006, 01:37
به خود اجازه دهید تا شاد باشید .

انسان موجود خارق العاده ای است که قادر است در آن واحد بسیاری از هیجانات و احساسات را در ذهن خود تداعی و حس کند.

2- شادی و نشاط را در طبیعت پیدا کنید.

آن قدر در برنامه روزانه خود غرق نشوید که از زیبایی های دنیای اطراف غافل شوید. هر چیزی که دارای استعداد بالقوه باشد میتواند برای شما شادی آور باشد.

3- به دنبال عوامل اصلی ایجاد شادی و نشاط باشید.

منتظر نباشید تا شادی به دنبال شما بیایید بلکه شما به دنبال انجام کارهایی باشید که به زندگیتان نشاط هدف و معنا بدهد.

4-به هشدارهای درونی شادی بخش توجه کنید.
شادترین مردم کسانی هستند که راه خود را در زندگی پیدا کرده اند و راهکارهای لازم را برای رسیدن به هدفشان و کسب شرایط بهتر چه از نظر روحی و چه از نظر جسمی به دست آورده اند.

5- شادی را خلق کنید.
انجام کارهای خارج از منزل ، تنظیم مخارج خانواده و یا حتی پرداخت صورتحساب های منزل از جمله کارهایی هستند که به شما کمک می کنند تا قابلیت های خود را پیدا کنید و به حس خودباوری برسید.

6- ایجاد صداهای موزون و خوش آهنگ.
شوخ طبع باش، ترانه های روح بخش بخوان، از طریق صدا حس لذت و رضایت از زندگی را منتقل کن ، رضایت را با صدای بلند ابراز کن، سعی کن با دیگران بخندی اما یادت باشد هرگز به دیگران نخند.

7- شادیمان را تقسیم کنیم.
فرمول ساده دیگری که من آن را در زندگی دنبال می کنم این است که همیشه سعی می کنم شخص مقابلم را خوشحال کنم. امتحان کنید خواهید دید که چه احساس خوبی به شما دست خواهد داد.

8- از فرط شادی به هوا بپرید.
اگر شما فرد پر ذوق و شوقی باشید افرادی هم که با شما در تماسند تمایل پیدا می کنند تا در این شادی شریک شوند یعنی از شما انرژی مثبت بگیرند.

9- اگر شادی را در میدان دید خود پیدا نمی کنید پس چشم انداز را تغییر دهید.
چشم های خود را به چیزی بدوزید که به شما انرژی مثبت می دهد ، در غیر این صورت میدان دید خود را تغییر دهید. گاهی لازم است که حوزه دید خود را گسترش دهید ، کنار مشکلات بایستید و روی آن تمرکز داشته باشید و در حین تمرکز ، با فکر کردن بر روی مسائلی که به شما انرژی مثبت می دهد بر مشکل غلبه کنید. :rolleye:

10- پیش به سوی پیروزی. :biggrin:
باید در پی دستیابی به یک برنامه ترغیب کننده و جدید در کارتان باشید از مسیرهای مختلف به منزل بروید ، با همسایه های جدید آشنا شوید. زبان جدید یاد بگیرید. با کسی دوست شوید که فکرش با شما متفاوت است. راه ها محدود نیستند اگر بخواهید می توانید از مسیرهای دیگری نیز وارد شوید.

11- با نشاط از خواب برخیزید. :tongue:
به محض اینکه صبح از خواب بیدار می شوید به اولین چیزی که میتواند شما را خوشحال کند فکر کنید و لبخند بزنید. به یک فضای سبز بروید ، ورزش کنید به آوای پرندگان گوش کنید بدین ترتیب شما می توانید مقاومت بدن را در مقابل استرس ها بالا ببرید و سیستم ایمنی بدنتان را نیز تقویت کنید و در ضمن شادی را به زندگی بیاورید.

12- به دنبال داشتن برنامه ای مفرح باشید. :blush:
حداقل هر سه هفته یک بار یک برنامه تفریحی در تقویمتان ثبت کنید شما می توانید در انتظار شادی بودن را تجربه کنید.

با تشکر از دوعشق داتکام

Boye_Gan2m
17-09-2006, 11:58
قدرت تفکر مثبت
نکته اصلی: آنچه که فکر میکنی, هستی. آنچه که میخواهی, احساس میکنی.


چرا مثبت اندیشی؟

تمام احساسات, باورها و دانسته های ما بر اساس تفکرات درونیمان میباشند, هر دو ضمیر هوشیار و نیمه هوشیار. کنترل در دست ماست چه بدانیم چه ندانیم. ما میتوانیم مثبت باشیم یا منفی, مشتاق یا گرفته, تاثیرگذار یا تاثیر پذیر.

بزرگترین تفاوت بین افراد گرایش و نوع نگرش آنها میباشد. برای برخی, یادگیری لذت بخش و جذاب است. برای دیگران, یادگیری سخت و خسته کننده. برای بسیاری, یاد گیری فقط خوب است, چیزیست که برای انجام کار به آن نیاز است.

بلند پرواز باشید و تمام تلاش خود را انجام دهید


نگرشهای اکنون ما عادتهایی هستند که از بازخورد والدین, دوستان, جامعه و خویشتن ساخته شده اند و تصور ما از خود و جهان را شکل میدهند.

این نگرشها توسط گفتگوی درونی (ضمیر هوشیار و نیمه هوشیار) که ما دائما با خود داریم ادامه میابد.

اولین قدم در تغییر نگرشهایمان, تغییر گفتگوهای درونیمان میباشد.


جه بایدبگوییم؟

یکی از خط مشی ها 3 C’s نام دارد: الزام (commitment) , کنترل (control) و مبارزه طلبی (challenge) .


الزام (commitment) :

در خود یک تعهد مثبت نسبت به یادگیری, کار, خانواده, دوستان, طبیعت و عوامل ارزشمند دیگر ایجاد کنید. خود و دیگران را تحسین کنید. رویای موفقیت را ببینید. مشتاق باشید.


کنترل (control) :

ذهن خود را بر چیزهای مهم متمرکز کنید. برای چیزهایی که فکر میکنید و کارهایی که انجام میدهید هدف تنظیم کنید و اولویت بندی نمایید. پرداختن به اعمالتان را تصویرسازی کنید. یک استراتژی برای رویارویی با مسائل ایجاد نمایید. ریلکس بودن را بیاموزید. از موفقیت لذت ببرید. با خودتان صادق باشید.


مبارزه طلبی (challenge) :


با جرأت باشید. هر روز تغییر و پیشرفت کنید. نهایت تلاش خود را انجام دهید و به گذشته نگاه نکنید. به یاد گیری و تغییر به عنوان فرصتهای مناسب نگاه کنید. چیزهای جدید را امتحان کنید. انتخابهای مختلف را بررسی کنید. با افراد جدید ملاقات کنید. سؤالات زیادی بپرسید. پیگیر سلامت روحی و جسمی خود باشید. خوش بین باشید. مطالعات نشان میدهد افراد دارای این منشها, برندگان شرایط خوب و نجات یافتگان شرایط سخت هستند.

تحقیقات نشان میدهد:
"... افرادیکه آگاهانه گفتگوهای درونی و فرضیات خود را اصلاح میکنند پیشرفت تقریبا سریعی در کاراییشان مشاهده شده. انرژی آنها افزایش میابد و اوضاع برای آنها بهتر به نظر میرسد..."

الزام, کنترل و مبارزه طلبی در ساختن احترام بخود و افزایش تفکر مثبت کمک میکند. در اینجا چند پیشنهاد دیگر آورده شده:


7 پیشنهاد برای ساختن نگرشهای مثبت

در هر گروه و رده ای به دنبال افراد مثبت برای همدم شدن و پیوستن باشید.
در هر سخنرانی و خطابه ای به دنبال یک ایده جالب جدیدتر باشید.
در هر فصلی از کتاب یک مفهوم جدیدتر که برایتان مهم است پیدا کنید.
به هر دوستی, یک ایده جدیدی را که به تازگی آموخته اید توضیح دهید.
از هر معلمی, سؤال بپرسید.
یک لیست از اهداف, تفکرات مثبت و کارها همراه خود داشته باشید.
به یاد داشته باشید, آنچه که فکر میکنید, هستید, آنچه که میخواهید, احساس میکنید.


ترجمه: میثم تک فلاح

Boye_Gan2m
20-09-2006, 13:34
حالت هاي روحي خود شما مي توانند فوق العاده فريبنده باشند. اين حالت ها مي توانند شما را بفريبند و احتمالاً هم مي فريبند و وادار مي كنند باور كنيد كه زندگي تان بسيار بدتر از آني است كه واقعاً هست.

وقتي كه در حالت روحي خوب هستيد زندگي عالي به نظر مي رسد. شما داراي چشم اندازي به آينده ، عقل سليم و خرد هستيد. در حالت هاي روحي خوب ، كارها خيلي سخت به نظر نمي آيند، مشكلات كمتر دشوار مي نمايند و حل آنها آسانتر به نظر مي رسد. وقتي كه در حالت هاي روحي خوب هستيد به نظر مي آيد روابط جريان دارند و ارتباط آسان است؛ اگر مورد انتقاد قرار گيريد، راحت آن را مي پذيريد.

به عكس، اگر در حالت روحي بدي باشيد، زندگي به طور غير قابل تحمل جدي و مشكل به نظر مي رسد. به آينده چشم انداز چنداني نداريد. همه چيز را شخصي مي انگاريد و اغلب رفتار اطرافيان خود را غلط تعبير مي كنيد.

مشكل اينجاست:
مردم درنمي يابند كه حالت هاي روحي آنها هميشه در تكاپو است؛ بلكه فكر مي كنند كه زندگي شان ناگهان همين ديروز يا حتي يك ساعت گذشته بدتر شده است. بنابراين، كسي كه صبح در حالت روحي خوب است امكان دارد زن ، كار و اتومبيل خود را دوست بدارد. اين شخص احتمالاً درباره آينده خود خوشبين است و درباره گذشته خود شكرگزار است. اما در اواخر روز، اگر حالت او بد باشد، ادعا مي كند از كار خود نفرت دارد، فكر مي كند كه همسرش اسباب زحمت است، تصور مي كند كه اتومبيلش قراضه است و معتقد است كه در حرفه خود به جاي نخواهد رسيد. اگر هنگامي كه او در حالت روحي پايين است از وي درباره دوران كودكي اش بپرسيد، احتمالاً پدر و مادر خود را به خاطر گرفتاري فعلي خود سرزنش خواهد كرد.

ممكن است چنين تضادهاي سريع و شديد ، احمقانه و حتي مسخره به نظر بيايند- اما ما همه اين طور هستيم. در حالت هاي روحي پايين ، چشم انداز خود را از دست مي دهيم و همه چيز فوري به نظر مي رسد. ما به كلي فراموش مي كنيم كه وقتي در حالت روحي خوبي هستيم همه چيز خيلي بهتر به نظر مي آيد. ما همه شرايط يكساني را تجربه مي كنيم- با چه كسي ازدواج كرده ايم، جايي كه كار مي كنيم، اتومبيلي كه آن را مي رانيم ، پتانسيل خود، دوران كودكي خود- كه بسته به حالت روحي مان كاملاً متفاوت هستند! وقتي كه روحيه مان پايين است، به جاي آن كه حالت خود را سرزنش كنيم، ميل داريم تصور كنيم كه كل زندگي مان اشتباه است. تقريباً مثل اين است كه واقعاً باور مي كنيم كه زندگي مان ظرف يكي دو ساعت گذشته از هم پاشيده شده است.

حقيقت آن است كه زندگي تقريباً هيچ گاه به آن بدي نيست كه هنگام داشتن روحيه پايين به نظر مي رسد. اگر متقاعد شديد كه به جاي آن كه در فشار روحي بدي بمانيد زندگي را واقع بينانه ببينيد ، آنگاه مي آموزيد كه داوري خود را زير سوال ببريد. به خودتان يادآوري كنيد " البته كه من احساس حالت تدافعي [ يا عصبانيت، سرخوردگي ، فشار روحي، افسردگي] مي كنم؛ من در حالت روحي بدي هستم. هميشه وقتي كه روحيه ام پايين است احساس منفي دارم." وقتي كه در حالت روحي بدي هستيد، ياد بگيريد كه آن را به سادگي دفع كنيد: حالت روحي بد ، يك وضعيت اجتناب ناپذير انساني است كه اگر به آن كاري نداشته باشيد با گذشت زمان دفع خواهد شد. در حالت روحي پايين زندگي تان را تجزيه و تحليل نكنيد. اين كار خودكشي عاطفي است. اگر واقعاً داراي مشكلي هستيد ، اين مشكل حتي وقتي كه حالت دماغي شما بهبود مي يابد باز هم وجود خواهد داشت. راه كار آن است كه در حالت هاي روحي خوب خود خرسند و در حالت هاي روحي بد ، خود متين باشيم- اين حالت ها را خيلي جدي نگيريم.

بار ديگر كه به هر دليلي احساس كرديد روحيه تان پايين است به خودتان يادآوري كنيد كه "اين نيز بگذرد" و خواهد گذشت.

soleares
20-09-2006, 14:22
خستگي مفرط در كودكان احتمالا ريشه ژنتيك دارد



طبق يك مطالعه، خستگي مفرط در كودكان تنها يك نشانه افسردگي نيست و به نظر مي‌رسد كه خود يك بيماري موروثي باشد.

دكتر "تام اي. فاولر" از دانشگاه "كارديف" در "والس" و نويسنده ارشد اين مطالعه به سرويس بهداشتي رويترز در نيويورك گفت خستگي مفرط نامشخص را نمي‌توان صرفا شكل ديگري از افسردگي تصور كرد.

با توجه به اينكه افسردگي اغلب با خستگي همراه است و برعكس، فاولر و گروه وي براي بررسي تاثيرات محيط و وراثت بر روي هر دو اين بيماري، مطالعه‌اي بر روي دوقلوها انجام دادند.

مطالعه دوقلوها به محققان اجازه مي‌دهد تا تفاوت ميان تاثيرات محيط زيست و ژن‌ها را تشخيص دهند.

درحاليكه دوقلوهاي همسان محيطزيست و ژن‌هاي يكساني دارند، دوقلوهاي غيرهمسان يك محيط زيست دارند اما تنها از نيمي از ماده ژنتيك يكديگر برخوردارند.

بنابراين احتمال داشتن بيماري‌هاي يكسان بر اثر نفوذ شديد ژنتيكي در دوقلوهاي همسان بيشتر است.

محققان در اين مطالعه دو هزار و ‪ ۳۹۸‬جفت دوقلوي در سنين ‪ ۸‬تا ‪۱۷‬ سالگي را مورد مطالعه قرار دادند.

در اين مطالعه در صورتيكه خستگي دست كم در يكي از جنبه‌هاي مرتبط با مدرسه، فعاليت‌هاي تفريحي و يا ارتباط با خانواده و همسالان اختلال ايجاد مي‌كرد و اگر هر روز نياز به يكساعت استراحت در روز داشت، مفرط يا مختل‌كننده در نظر گرفته مي‌شد.

اگر اين وضعيت كمتر از يك هفته ادامه داشت، در دسته "خستگي كوتاه مدت" و درصورتيكه بيش از يك ماه ادامه داشت در دسته "خستگي بلندمدت" قرار مي‌گرفت.

محققان دريافتند، درحاليكه نفوذ محيط بر خستگي كوتاه‌مدت قويتر از تاثير وراثتي نفوذ فاميلي بود اما به نظر مي‌رسيد كه هر دو خستگي كوتاه‌مدت و بلند مدت ريشه‌هاي ژنتيك داشتند.

همچنين محققان افزودند، تحقيقات نشان داده است خستگي مفرط هرچند در بسياري موارد با افسردگي همراه است، اما تاثيرات وراثتي و محيطي آن از الگوهاي مختلفي پيروي مي‌كند.

فاولر گفت: علت بروز خستگي مزمن در كودكان كه مي‌تواند به سندرم خستگي مزمن (‪ (CFS‬در بزرگسالان ارتباط داشته باشد، هنوز مشخص نشده است.

اين مطالعه در شماره سپتامبر ‪ ،۲۰۰۶‬مجله انگليسي "روانشناسي" (‪ (Psychiatry‬چاپ شده است.

Boye_Gan2m
21-09-2006, 14:04
آيا هنوز به دنبال شغل رؤيايي خود هستيد. دوست داريد، صبحها با علاقه از خواب بيدار شويد، از اينكه دوباره روز شده است، خوشحال شويد و با انرژي كامل به محل كارتان برويد و پس از پشت سر گذاشتن يك روز كاري با رضايت كامل به خانه برگرديد. به نظر كه خوب مي رسد نه؟

ولي اين مطالب چقدر به واقعيت نزديك است؟ از همه مهمتر چقدر در مورد تمام مشاغلي كه در دنيا وجود دارد، اطلاع داريد؟ شغل رؤيايي شما چيست و چگونه مي توانيد آن را به دست آوريد؟

در حقيقت شغل رؤيايي، يك مورد كاملاً شخصي است. تنها خود شما مي توانيد بفهميد كه چه كاري براي شما خوب است، چه كاري را مي توانيد با كمال علاقه انجام دهيد و در كدام بخش، توانايي انجام كار را داريد. بايد نگاهي همه جانبه به شغل مورد نظرتان داشته باشيد و تمام جوانب آن را بسنجيد.

اكنون در اينجا چند نمونه ذكر مي شود:
- حوزه فعاليت
- حوزه علاقه ( نوع كار، شاخه هاي آن و ... )
- ميزان مسئوليت ( فعاليت وابسته به بورس، كاملاً مستقل و ... )
- نقش ( ارتباط با بيرون يا محدود به خود شركت، نقش هدايتي، با يا بدون مسئوليت شخصي و ... )
- ملزومات كاري ( محيط كار، همكاران ، رئيس و ... )
- زمان انجام كار و شرايط كاري ( كار در آخر هفته، سفر و ... )
- واقعيت بخشيدن به خود و پيشرفت شخصي

خودتان را از طريق اين موارد به تحرك وا داريد و افكار، انتظارات و علائق خود را بنويسيد. اگر به طور خودكار نمي توانيد با كلمات كليدي شروع كنيد، پس از خود بپرسيد:

- يك روز كاري ايده آل به نظر من چگونه است؟ ( از زمان كار، ابتدا چه مي كنم، پشت ميز مي نشينم يا در طبيعت به كار مي پردازم؟ چه وظايفي بر عهده من گذاشته شده است؟ همكاران من چگونه هستند؟ تا حد امكان و با تمام جزئيات شرح دهيد كه ايده آل براي شما چيست؟ )

- چشم انداز من از آينده چيست؟ مستقل كار كنم؟ يك بخش را هدايت كنم؟ به خارج از كشور سفر كنم؟ و ...
- از عهده چه فعاليتهايي به نحو احسن بر مي آيم؟ چه كاري را دوست دارم؟ چه كاري مناسب من است؟ نقاط قوت من در كجا است

( تخصصی و فردی )
گاهي انسان نمي داند كه چه مي خواهد. اما كاملاً مطمئن است كه چه چيزي را نمي خواهد. اين نكته، بسيار سودمند است. زيرا به شخص كمك مي كند تا حوزه كاري خود را محدودتر كند.

بهترين راه اين است كه شخص برگه هايي را بردارد و سؤالاتي را روي آنها بنويسد و سپس دو امكان براي خود در نظر بگيرد: يكي " من مي خواهم " و ديگري " من نمي خواهم " به اين نحو به سؤالات پاسخ دهيد. سعي نماييد كه سؤالات، كاملاً جزئي باشد. انجام اين كار بسيار خوشايند است و افكار انسان را پخته تر و منظم تر مي سازد. نكته مهم اين است كه هيچ نكته اي نبايد حذف شود، زيرا باعث غير واقعي شدن كار مي شود. تمام شرايط خود را مشخص كنيد. هر ايده اي سهم خودش را دارد. بررسي واقعي در آخر كار، امكان پذير است. وقتي كه فهرست آرزوها و علائق خود را تنظيم كرديد، در نهايت يا با مقدار زيادي از آرزوهاي فردي خويش روبرو مي شويد يا اينكه اين كار افكار شما را به سوي يك شغل معين سوق مي دهد.
بنابراين از رؤياهاي دست نيافتني و غير واقعي بپرهيزيد تا كار شما نتيجه بخش باشد.

Boye_Gan2m
21-09-2006, 14:11
طوفان مشکلات
اگر زبان همسر شما سریعتر از طوفان می غرد، انگاه شما دارای یک مشکل اساسی هستید: عدم توانایی در برقراری ارتباط با او.
ممکن است از خودتان بپرسید: "این آدم داره در مورد کدوم مشکل ارتباطی صحبت می کنه؟" من فکر می کنم مشکل شما وجود ارتباط بیش از اندازه است، شاید اگر مقداری آنرا کمتر کنید همه چیز درست شود.
در ابتدا، بهترین نظری که به ذهنتان می سرد همین مورد است، اما اگر دقیق تر به مطلب نگاه کنید متوجه می شوید که مشکل شما چیزی جز ارتباط بیش از اندازه نیست. شاید شما دو نفر بیش از اندازه با یکدیگر صحبت کنید، اما زیاد حرف زدن نشان از آن نیست که مشکلات را از راه درست پیگیری می کنید و بهتر است از خودتان بپرسید که آیا اصلا در مورد مشکل مورد نظر بحث می کنید یا خیر.
حقایق را بپذیرید
99% از مشکلات زناشویی از قبیل خیانت، افسردگی، بدرفتاری، آزار و اذیت، و نق زدن به دلیل عدم توانایی در برقراری ارتباط ایجاد می شود.
آخر بعد از همه این حرف ها، خانم ها هر چند وقت یکبار از خودشان سوال می کنند که "چرا اون نباید از صحبت کردن با من لذت ببره؟" و یا اینکه آقایون از خود سوال می کنند "فکر می کنم که همسرم چندان مجذوب نیست." پاسخ به چنین سوالاتی می تواند تمام مشکلات را حل کند اما مشکل اینجاست که ما توانایی سوال پرسیدن (برقراری ارتباط) را نداریم و شاید نمی دانیم که چگونه باید از راه درست وارد شد.
حقیقت اینجاست که اگر خانم شما غر می زند به این دلیل است که قصد دارد چیزی را به شما بگوید اما شما گوش شنیدن آنرا ندارید. به همین خاطر به این کار ادامه میدهد تا شما بالاخره به حرف او گوش کنید. البته تمام تقصیرها هم به گردن شما نیست شاید دلیل گوش ندادن شما این باشد که او از راه مناسب وارد نشده.
تنها چیزی که لازم دارید این است که کمی بیشتر بر روی مبحث ارتباط کار کنید تا مجددا خودتان را در دوران ماه عسل ببینید.
راه غلط
یک شب آقا تنها به این خاطر که مطمئن شود همسرش پشت در منتظر اوست، از سر کار خود دیر تر به خانه بر می گردد. قبل از این که این فرصت را پیدا کند که کفش هایش را در بیاورد، خانم از او اینچنین پذیرایی می کند:
خانم: تو واقعا ظالمی، چرا اینقدر دیر کردی؟ می خواستی باز هم از من دوری کنی؟ از دست من خسته شدی، نه؟
آقا: صداتو رو من بلند نکن، دوباره رفتیم سر خونه اولمون، به من میپری و بعد هم خیلی زود نتیجه گیری میکنی.
خانم: چرا تو می خواهی مثل یک حیوون با من رفتار می کنی؟ نمی تونستی زنگ بزنی بگی برای شام نمیای؟ تو واقعا بی کله هستی.
آقا: (در حالیکه دور می شود) دست از سرم بردار، خسته ام، می خواهم کمی استراحت کنم.
خانم: چرا تو مثل بچه ها رفتار می کنی؟ درسته! کار دیگه ای جز بیرون رفتن از اتاق که بلد نیستی! میدونی مشکلت چیه؟ انتقاد سازنده رو نمی تونی قبول کنی.
چه چیز اشتباه است؟
چیزی که خانم باید بگوید این است که "نمی تونی انتقاد ویران کننده را بپذیری" به خاطر اینکه حرف هایش کاملا مخرب هستند. به جای اینکه در مورد چیزی که واقعا احساس می کند با یک راه حل منطقی صحبت کند، او با بدنام کردن آقا، خصومت و خشونت خود را بیرون می ریزد. این امر باعث لطمه دیدن همسر می شود.
زمانی که طرف مقابل شما به حالت دفاعی فرو می رود، راه ارتباط مسدود می شود و سبب می شود تا زوجین نتوانند مشکل خود را پی گیری نمایند. بنابراین چه اتفاقی روی می دهد؟ هیچ کس گوش نمی دهد، خانم همان حرف های قدیمی را پیش میکشد و آقا هم تصور می کند که همسرش یک فرد غرغروست. اما اتفاقی که می افتد این است که در این حالت هیچ کس به دیگری توجه نمی کند.
ذهنیت خود را سامان بخشید
پیش از صحبت کردن باید به دقت فکر کنید. چیزی که این خانم و آقا باید بدانند این است که در میان انها یک مشکل ارتباطی در حال رخ دادن است.
زمانیکه به این ادراک دست پیدا کنند، در این زمان با استفاده از تکنیکی که من در زیر به شما معرفی می کنم می توانید کلیه مشکلات حل نشدنی خود را حل و فصل کنید.
تقصیر تو نیست، مشکل از من است
زمانی که می خواهید مشکلی را حل کنید، باید بدانید که پیش از هر چیز چگونه میتوانید آنرا به درستی انتقال دهید تا طرف مقابل آنرا به درستی درک کند و راه بحث منطقی را باز بگذارد.
در مثال بالا خانم به جای اینکه کاری کند که آقا به حالت تدافعی فرو رود و یکدفعه به سمت او حمله ور شود باید با احترام با او صحبت کند. به جای آنکه همیشه بگویید "تو" از ضمیر "من" هم استفاده کنید و يا بگویید "من، خودم."
اجازه دهید به جملات "تو" یی که خانم در مثال بالا در مقابل آقا استفاده کرده نگاه کوتاهی بیندازیم:
تو واقعا ظالمی
چرا تو با من مثل یک حیوان برخورد می کنی؟
تو مثل یک بچه رفتار می کنی
خیلی راحت هر کسی متوجه می شود که چرا استفاده از جمله های با مظمون "تو" به طرف مقابل به راحتی آسیب می رساند. همانطور که دیدید به محض اینکه خانم از این کلمات استفاده می کند آقا در مقابل او جبهه گیری کرده و به سخنان او گوش نمیدهد.
با استفاده از جملات شامل "تو" شما فرد مقابل را بیرحمانه قضاوت می کنید. اگر از "من" استفاده کنید دیگر نمی توان گفت که شما دیگران را بدون هیچ عذر و بهانه ای در ترازوی قضاوت قرار داده اید.
سیستم "من، خودم"
چرا زبان "من، خودم" اینقدر موثر است؟ به این دلیل که مزایای متعددی هم برای گوینده و هم برای شنونده دارد: آزار و اذیت را از بین می برد، صداقت را زیاد می کند، تنها بر اساس اطلاعات صحیح استنتاج صورت می گیرد، و هر دو طرف دقت بیشتری بر روی گفته های خود کرده و بیشتر سعی می کنند بیندیشند.
خوب، بدون هیچ گونه اتلاف وقتی اجازه دهید تا در مورد سیستم "من، خودم" بیشتر بدانیم، این روش به شما کمک می کند تا بتوانید مکالمه منطقی با همسر خود داشته و هیچ گونه جروبحثی هم نداشته باشید.
این روش دارای 4 بخش می باشد. رفتار شما را شرح می دهد، تعبیر طرف مقابل از رفتار شما را بیان می کند، احساسات و در آخر نتایجی را که از رفتارهای شما میگیرد را برایتان روشن می کند.
در این قسمت می بینید که خانم برای اینکه آقا را وادار به گوش دادن به حرف هایش کند باید چه چیزی می گفت:
خانم: عزیزم تو در تمام طول این هفته بدون این که حتی با من کوچکترین تماسی برقرار کنی دیر به خانه آمدی (رفتار) آیا می خواهی از من دور باشی؟ از کنار من بودن خسته شدی؟ یا اینکه با کس دیگری آشنا شده ای (تعبیر)؟
من، احساس می کنم از طرف تو خواسته نمی شوم و از این بابت اصلا خوشحال نیستم. من واقعا آزرده خاطر شده ام ( احساسات) اگر این رفتار ادامه پیدا کند، من دچار عصبانیت و نگرانی خواهم شد.( نتیجه گیری)
آقا: عزیزم، من خودم واقعا شرمنده هستم، هیچ وقت فکر نمی کردم همچین احساسی داشته باشی، من هیچ وقت قصد دوری کردن از تو را ندارم، من واقعا تو را تحسین می کنم و از تو ممنونم، من به دنبال هیچ کس بجز تو نخواهم رفت؛ عزیزم.
من کارهای زیادی دارم که مجبور می شوم بیشتر از محدوده زمان کاری در اداره بمانم و آنها را تکمیل کنم. من واقعا تحت فشار هستم. زمانی که به خانه می آیم، وقتی میخواهم که با خودم خلوت کنم. نمی خواهم تو همچین احساسی نسبت به من داشته باشی و قول می دم که از این به بعد حتی اگر چند دقیقه هم می بایست بیشتر در محل کار خود بمانم به تو حتما اطلاع دهم.
زمان مناسب
در مثال بالا می بینید که مشکل بین این زوج چقدر راحت حل شد. اما استفاده از لغات و کلمات مناسب در حین مکالمه تنها رمز پیروزی نیست.
گاهی اوقات حتی بهترین نمونه های جمله های "من، خودم" اگر در زمان مناسب و با لحن مناسب بیان نشوند تاثیر گذار نخواهند بود. اگر می خواهید از این بابت که فرد مقابل به حرف های شما گوش می دهد مطمئن شوید، باید چند لحظه پیش از شروع کردن به صحبت مکث کنید.
به عنوان مثال اگر خسته و کوفته از سر کار به خانه آمده بودید و همسرتان قصد صحبت کردن با شما را داشت، به این خاطر که وارد جو قضاوت کردن یکدیگر نشوید به او بگویید "عزیزم، من یک روز سخت کاری را پشت سر گذاشته ام، اگر اشکالی نداشته باشد اجازه بده تا ساعتی استراحت کنم و بعد با هم پیرامون این مطلب صحبت خواهیم کرد." خوشبختانه خانم شرایط شما را درک می کند، البته به آن شرط که شما نیز به قولتان عمل کنید.
به طور کلی آقایون تمایل چندانی به صحبت کردن ندارند. بنابراین اگر خانمتان خواست صحبت کند، باید در یک موقعیت و زمان مناسب این کار را انجام دهید. این مقاله را پرینت بگیرید و از همسرتان تقاضا کنید که آنرا مطالعه کند. دفعه آینده که خواستید تمرین روش "من، خودم" را بکنید، من، خودم، تضمین می کنم که می توانید به راحتی خود را از قضاوت های زنانه برحذر دارید.

Boye_Gan2m
21-09-2006, 15:06
تا كنون از خود پرسيده ايد كه مهمترين عنصر در هر رابطه اي چه چيز ميباشد؟ پاسخ بسياري از افراد به اين پرسش عشق است. بله عشق يك موهبت است و بدون آن هيچ رابطه اي پايدار نخواهد ماند. اما عشق نيز به تنهايي و بدون پشتوانه "احترام" ناتوان و متزلزل خواهد بود. احترام متضمن و بيمه گر عشق است.

شايد لازم باشد براي درك بهتر اين مسئله رابطه (مانند ازدواج) را به يك بنا تشبيه كنيم. در اين منزل باشكوه پي و شالوده خانه را عشق، ستونهاي آن را دو فرد و مصالح ساختماني اتصال دهنده آن را احترام تشكيل ميدهند.

از عشق آغاز ميكنيم كه هيچ رابطه اي بي آن زماني فرو خواهد ريخت. اكنون به دو ستون اصلي اين خانه نگاهي مي اندازيم كه با آنكه جدا از يكديگر قرار گرفته اند اما همواره پيوسته به هم ميباشند. بنابراين در هيچ رابطه اي دو فرد نميبايست فرديت خود را از دست داده و با يكديگر "يكي شوند،" بلكه ميبايد در كنار يكديگر پشتيبان يكديگر باشند و يكتايي، فرديت، شخصيت، علايق و خواسته ها و آرزوهاي خويش را حفظ كنند. اما اين منزل دير يا زود در معرض عوامل محيطي قرار گرفته و طوفانها، گردبادها، زلزله ها، روزهاي آفتابي و باراني بسياري را به خود خواهد ديد. اينها همان تجارب زندگي هستند كه دو فرد در كنار هم با آنها مواجه خواهند گشت. لحظات تلخ و شيرين، اندوه و شادكامي. اكنون به مصالح ساختماني اين منزل ميرسيم. آيا بدون سيمان و بتون بنايي پابرجا خواند ماند؟ احترام مصالح پيوند دهنده اجزاء ساختمان است كه خانه را در برابر طوفانها، بادهاي ويرانگر، شدايد و تلخي هاي زندگي حفاظت ميكند. در واقع احترام بيمه ساختمان ميباشد.

ممكن است شريك زندگي تان شما را بسيار دوست داشته باشد اما آيا به شما احترام نيز ميگذارد؟ افراد دوست دارند محبوب باشند اما محترم بودن به مراتب ارزشمند تر از محبوب بودن است. تعريف احترام چنين است: به رسميت شناختن شايستگي، ارزشمندي، حقوق و مزاياي فرد به عنوان يك انسان. و يا احترام عبارت است از: ادب، مراعات، پذيرش و توجه. يك شريك ايده آل فردي است كه هم شما را دوست دارد و هم به موازات آن براي شما احترام قائل است. چگونه ميتوان نشانه هاي بي حرمتي را در يك رابطه شناسايي كرد؟ نشانه هاي بي احترامي به قرار زير ميباشد:

1- بي اعتبار كردن: جاي فرد پاسخ دادن، سخنان فرد را قطع كردن، بي اعتنايي كردن، تمسخر كردن، گوش ندادن به سخنان فرد و تحقير كردن.

2- ارعاب كردن: تهديد كردن، هراساندن، قلدري كردن و تشر زدن.

3- انتقاد كردن: عيبجويي، ملامت كردن، نفي كردن و غر زدن.

4- كنترل كردن: جلوگيري از تصميم گيري مستقل فرد، تحكم كردن، سلطه گري و تحميل عقايد، خواسته ها و نيازها.

5- قضاوت كردن:تعيين درستي و نادرستي اعمال فرد، برانگيختن احساس گناه و شرمساري در فرد.

6- بد نام كردن: تهمت و افترا زدند، رسوا كردن و افشا گري كردن.

7- فريب دادن:دروغ گفتن، گمراه كردن و حقه زدن.

8- خيانت كردن:صادق نبودن، وفادار نبودن.

9- توهين كردن: گستاخي كردن، ناسزا گويي، رنجاندن.

10- سوء رفتار كردن: از لحاظ كلامي، احساسي و فيزيكي. صدمه زدن به حس امنيت و فرديت شخص. كتك زدن، فرياد كشيدن و فحاشي كردن.

11- هر نوع تغيير در لحن صدا ، اشارات و تغيير در چهره كه پيام آن چنين است:"من مهمتر از تو هستم".

شريكي كه بي احترامي ميكند در واقع در صدد آنست كه با خرد كردن شخصيت فرد مقابل، خود را مهمتر و برتر جلوه دهد. اما غافل از آن كه با اين عمل شالوده خانه اي كه روزي با عشق بنا نهاده شده را سست و تخريب ميكند و آنكه سرانجام آوار آن بر سر خود وي نيز فرو خواهد ريخت.

شما همانگونه كه اجازه ميدهيد ديگران با شما رفتار كنند، ديگران با شما رفتار خواهند كرد. همه چيز وابسته به خود شماست هنگامي كه مورد بي احترامي قرار ميگيريد و سكوت ميكنيد در واقع در آن بي احترامي خودتان نيز سهيم هستيد.

در انتها به خاطر داشته باشيد كه منزل باشكوه شما (رابطه) در صورتي كه به حال خود رها گردد صرفنظر از آنكه در ابتدا تا چه اندازه استوار و مستحكم بنا گرديده باشد به مرور زمان از هم پاشيده و رو به خرابي و زوال پيش خواهد رفت بنابراين بياموزيد با تبادل عشق و احترام روزافزون تركهاي هر چند كوچك منزل خود را مرمت كرده و ان را استوار و پايدار نگه داريد.

"راستگويي و صداقت در ايجاد اعتماد در رابطه ضروريست. احترام محصول اعتماد و عشق محصول احترام است"

"هر رابطه اي منحصر بفرد است. و براي نتيجه بخش بودن آن بايد مقتضيات آن فراهم گردد. هيچ راه ميانبري وجود ندارد."

"زندگي كوتاه است. آن را هدر مشاجرات و جر و بحثهاي بي معني و بي اهميت نكنيد!"

bb
30-09-2006, 08:01
بررسی نقش رنگ ها در زيبا کردن زندگی ( مطالب خواندنی )
تا به حال شده است براى اين كه احساس آرامش بيشترى كنيد خودتان را بين ملحفه هاى سبزرنگ بپيچانيد تا به خواب رويد؟
آيا برايتان پيش آمده هنگام انجام يك مصاحبه شغلى لباسى به رنگ قرمز بپوشيد و آن را عامل موفقيت خود بدانيد؟
آيا رنگهايى كه در لباس و دكوراسيون خانه شما به كار رفته اند مى توانند رفتار و سطح انرژى يا زندگى شما را بهبود بخشند؟ مى توانيد امتحان كنيد:


سبز ليمويى:
پوشيدن لباسى به اين رنگ يا استفاده از آن در تزيين و دكوراسيون منزل مى تواند توانايى منطقى و پيگير بودن شما را بيفزايد.
سبز ليمويى به شما اين امكان را مى دهد كه بفهميد براى پيشرفت بيشتر خود به چه چيزى نياز داريد.
سبز:
لباس يا دكوراسيون سبزرنگ كمك مى كند احساس نزديكى بيشترى با طبيعت داشته باشيد و نيز باعث مى شود به ديگران احساس راحتى و آرامش بيشترى ببخشيد.
استفاده از اين رنگ همانند يك خاك حاصلخيز باعث مى شود دنيايى پربار براى شما به وجود آيد.
طبيعت ذاتى اين رنگ كه نوعى توازن و تعادل در خود دارد، شما را تشويق مى كند به نجواى درون خود گوش دهيد و بفهميد براى اين كه شما و ديگران از احساس راحتى بيشترى برخوردار باشيد به چه چيزى نياز داريد.
سبز كله اردكى:
اين رنگ توانايى شما را در قدرت انتقال فكر افزايش مى دهد. همچنين باعث مى شود سياست بيشترى در زندگى تان داشته باشيد.
استفاده از اين رنگ كه نوعى آبى آميخته با سبز است به شما اين باور را القا مى كند كه مى توانيد با دست خود آينده اى دلخواه بسازيد.
آبى:
لباس و آرايش آبى رنگ، شما را بيشتر رويايى مى كند و الهامات شما را افزايش مى دهد. اين رنگ بسيار آرامش بخش بوده و باعث متمركز شدن افكارتان مى شود.
اثر آرامش بخش اين رنگ باعث مى شود برنامه ها و افكار مغشوش از ذهنتان خارج شوند و روياها و اهدافتان نظم و ترتيب بيشترى بگيرند.
نيلى:
رنگ لباس يا تزيينات و آرايشى كه به رنگ نيلى باشد مى تواند قدرت خطرپذيرى شما را افزايش دهد. نيلى اعتماد به نفس بيشترى به شما مى دهد تا به نقشه هايى كه در سر مى پرورانيد جامه عمل بپوشانيد.
استفاده از رنگ نيلى كه نوعى آبى آميخته با قرمز است، كمك مى كند آينده اى خوب و برنامه ريزى شده را براى خودتان ايجاد كنيد. اين رنگ به شما كمك مى كند دلواپسى هايتان را به كارهايى مثبت تبديل كنيد.
بنفش:
رنگ بنفش بر خيالپردازى شما مى افزايد و كمك مى كند احساس قدرت و اختيار بيشترى كنيد. اين رنگ همچنين سبب تقويت كردن عمق احساسات شما مى شود و شما را صاحب اراده اى مصمم تر مى كند و توانايى تان را در ارائه راهبردهاى جديد در زندگى افزايش مى دهد.
بنفش تيره:
اين رنگ اشتياق و خوشبينى شما را افزايش مى دهد. استفاده از اين رنگ به شما الهام مى كند بايد كارى جديد را آغاز كنيد.
اگر لباسى به اين رنگ بپوشيد يا در دكور منزلتان از اين رنگ بهره گيريد بد گمانى شما را كاهش مى دهد و فرصتهاى جديدى را براى شما مى گشايد.
قرمز:
لباس و آرايش قرمزرنگ شما را بيشتر اهل عمل مى كند و پرمايه و مبتكر مى سازد. استفاده از قرمز آتشين به شما علم و قدرت اين را مى دهد كه حرف دلتان را براحتى بزنيد و آنچه را دوست داريد به دنيا بگوييد.
نارنجى پررنگ:
استفاده از اين رنگ در لباس و دكور منزلتان كمك مى كند به شخصيت خود احترام بيشترى بگذاريد. نارنجى پررنگ شما را تشويق مى كند تا خودتان را قبول داشته باشيد و آنها را كه دوستشان داريد، تحسين كنيد.
نارنجى:
رنگ نارنجى به شما احساس شهامت و بيباكى مى دهد. اين رنگ كه گرمترين رنگ اتمسفر است نظم و ترتيبى را كه نياز داريد تا انتظارات غيرواقعى را از خود دور كنيد به شما مى بخشد.
طلايى:
استفاده از رنگ طلايى در لباس و آرايش يا وسايل منزل باعث مى شود احساسات و سرزندگى شما بيدار شود. استفاده از رنگ طلايى به شما نيرويى مى بخشد تا آن چيزى را كه باعث خرسندى و رضايت خاطرتان مى شود، پيدا كنيد.

زرد:
رنگ زرد باعث مى شود ذهنتان بيشتر باز شود. استفاده از رنگ زرد كه روشن ترين رنگ در طيف است ذهنى سيال تر و بازتر را براى شما خلق مى كند.
اين رنگ سبب مى شود نقطه نظرات ديگران را بهتر بفهميد و سياست بيشترى در زندگى خود اعمال كنيد.
سياه:
استفاده از اين رنگ باعث مى شود توانايى بيشترى در تمركز كردن داشته باشيد. استفاده از رنگ مشكى، يعنى غيبت نور، ناشناخته ها را به شما نشان مى دهد. در تاريكى، افكار شما باطنى و درونى شده و بهتر مى توانيد برروان و احساسات درست خود تمركز كنيد.
قهوه اى:
لباس قهوه اى رنگ يا اتاقى كه به اين رنگ تزيين شده باشد، آگاهى و هوشيارى شما را افزايش مى دهد. اين رنگ به شما كمك مى كند واقعيت هر موقعيتى را بهتر دريابيد و بدانيد چه چيزى براى شما بهترين خواهد بود.
سفيد:
لباس يا دكوراسيون سفيدرنگ قدرت تحليل شما را افزايش مى دهد. استفاده از رنگ سفيد كه اصل همه رنگهاست، به شما احساس آزادى و رهايى بيشترى مى بخشد.
اين رنگ هر موقعيت يا ارتباطى را كه باعث مى شود بتوانيد از حل مشكلاتتان برآييد براى شما روشن مى كند.

منبع: دانلود دات آي آر

Boye_Gan2m
30-09-2006, 17:03
کامپیوتر و اینترنت یکی از وسایل ارتباطی در عصر جدید است که توسط انسان بکار گرفته شده است. این وسیله باعث سرعت و دقت در کارها و گسترش ارتباطات شده است بگونه‌ای که کره زمین را تبدیل به دهکده جهانی کرده است. با وجود این ، نفوذ و گسترش آن باعث بروز مشکلاتی در جوامع شده است. از این مشکلات می‌توان به «کاهش روابط اجتماعی واقعی» و «وابستگی به اینترنت» اشاره کرد. این نوعی تناقض است که علیرغم استفاده از اینترنت در جهت برقراری «ارتباط فردی» این وسیله خود به «کاهش روابط» منجر می‌شود.

«نوع و کیفیت تعامل اجتماعی» که این وسیله ارتباطی فراهم می‌آورد، علت این تنافض است. اینترنت از اهمیت «مجاورت فیزیکی» (Physical Proximity) بوسیله بوجود آوردن شکل دیگری از شبکه‌های ارتباطی (ارتباط مجازی) کاسته و ارتباط بین فردی ضعیفی را بوجود می‌آورد. از طرف دیگر استفاده روز افزون از اینترنت منجر به شکل گیری و گستر شنوع دیگری از «وابستگی و اعتیاد» (Dependency and Addiction) شده است «وابستگی به اینترنت» به دلیل آنکه همانند اعتیاد به مواد مخدر «علائم ترک و مصرف» را دارا می‌باشد، منجر به طبقه بندی آن به عنوان یک اختلال شده است.

تاریخچه
ظهور این «اعتیاد» به عنوان یک اختلال جداگانه اولین بار در سال«1995» توسط «ایوان گلدبرگ» ، (Ivan.goldberg) مطرح شد و در سال «1996» توسط «یانگ» ، (Young) توسعه یافت. از آن پس مراکز درمانی در سراسر آمریکا بوجود آمد و حتی در دادگاه و سیستم قانونی این کشور وابستگی به اینترنت به عنوان یک «اختلال روانی» واقعی پذیرفته شد.

ویژگیهای بالینی وابستگی به اینترنت
«وابستگی به اینترنت» را «اعتیاد مدرن» (Modern Addiction) نامگذاری کرده‌اند در واقع وابستگی به اینترنت یک وابستگی واقعی همانند اعتیاد به مواد مخدر و وابستگیهای دیگر است. اگر چه این نوع وابستگی مشکلات جسمی «اعتیادهای شیمیایی» را ندارد اما مشکلات اجتماعی ناشی از آن همانند اعتیادهای دیگر است.

«از دست داد کنترل برروی رفتار ، علائم ناخوشایند ناشی از ترک ، عطش ولع زیاد برای کار با اینترنت ، گوشه گیری اجتماعی و افت تحصیلی و شغلی» برخی از پیامدهای وابستگی به اینترنت هستنند. خصوصیات دیگری نیز برای افراد وابسته به اینترنت ذکر شده است؛ مانند: «استفاده از اینترنت برای فرار از مشکلات یا رفع احساس درماندگی ، گناه ، اضطراب و افسردگی ، دروغ گفتن مکرر به اعضای خانواده و دوستان برای پنهان کردن میزان درگیری با اینترنت».

تشخیص وابستگی به اینترنت
انجمن روانپزشکی آمریکا (A.P.A) معیارهای زیر را برای تشخیص اعتیاد به اینترنت پیشنهاد کرده است.



یک الگوی استفاده که موجب اختلال در عملکردها یا حالت ناخوشایند درونی در طول یک دوره دوازده ماهه شده ، فرد حداقل باید سه معیار از معیارهای هفتگانه زیر را داشته باشد:



بروز علائم تحمل: که به یکی از صورتهای زیر مشاهده می‌شود:


نیاز به افزایش ساعات کار با اینترنت به منظور حفظ رضایتمندی.
کاهش قابل ملاحظه اثر ، علیرغم استفاده مداوم در یک محدوده زمانی معیین


بروز علائم ترک: که به صورت دو علامت یا بیشتر از علائم زیر مشاهده می‌شود و در طول چند روز یا یک ماه پس از قطع ارتباط با اینترنت بروز می‌کند.


بی قراری ذهنی و بدنی
اضطراب
افکار وسواسی در مورد اینکه در اینترنت چه می‌گذرد.
داشتن خیالپردازی و رویا در مورد اینترنت.
حرکات ارادی و غیرارادی انگشتان دست برای تایپ کردن.


زمان استفاده از اینترنت بیشتر از مدت زمانی است که فرد از ابتدا قصد داشت.
تمایل مداوم یا کوشش نافرجام برای کنترل رفتار.
صرف وقت قابل ملاحظه برای امور مرتبط با اینترنت (خریدن کتابهای مربوطه ، کوشش برای بدست آوردن آدرسهای جدید و …).
کاهش فعالیت اجتماعی ، شغلی و تفریحی در اثر استفاده از اینترنت.
تداوم استفاده از اینترنت ، با وجود آگاهی از آثار منفی آن.



علت شناسی وابستگی به اینترنت
علت کمی
تحقیقات متعددی بر میزان «ساعات» زیاد استفاده از اینترنت تأکید کرده‌اند برای نمونه مطابق یک مطالعه‌ای که در «دانشگاه تگزاس» برروی «531 دانشجو» انجام گرفت افراد وابسته به اینترنت (که با ملاکهای A.P.A شناسایی شده بودند) در هفته بطور متوسط «یازده» ساعت با اینترنت کار کرده بودند.

علت کیفی
بنظر می‌رسد عامل مهمتر از عامل کمی در تعریف وابستگی به اینترنت «عامل کیفیت» در حین کار با اینترنت است در واقع برخی از افراد بیش از«بیست» ساعت در هفته با اینترنت کار می‌کنند، بدون آنکه مشکلی پیدا کنند تحقیقات نشان می‌دهد بعضی فعالیتهای اینترنتی (نظیر بازیها و گبهای اینترنتی) بیش از بقیه خاصیت «اعتیادزایی» دارند، و بطور کلی هر وقت کار با اینترنت باعث کاسته شدن از اهمیت سایر جنبه‌های زندگی شود، حالت «مرضی» (Abnormal) پیدا می‌کند.

Boye_Gan2m
30-09-2006, 17:17
چرا قهر می‌کنیم؟
فردی که قهر می‌کند هدفی دارد و در واقع با قطع ارتباط می‌خواهد مطلب خود را به اطرافیان یا به فرد مقابل بیان کند. بعضیها بیشتر از بقیه قهر می‌کنند و برخی افراد هرگز علاقه‌ای به قهر ندارند. بطور کلی هدفی که در این رابطه مورد نظر فرد است معمولا برای بیان یک ناراحتی یا یک هیجان منفی است. فرد می خواهد به طرف مقابل بگوید که ناراحت است، یا می‌خواهد کاری کند رفتار او را تغییر دهد و ... . در هر حال قهر کردن به صورت یک وسیله و یک مکانیزم در آمده است که در مواقع ناراحتی از فرد سر می‌زند. یک روش تخلیه ناراحتی است که در واقع چنین کاری را نیز انجام می‌دهد و فقط فرد به این روش عادت کرده است و معمولا قبل از اینکه فکر بهتری به ذهنش برسد که در آن لحظه فایده بهتری داشته باشد به این روش اقدام می‌کند.

برخی‌ها این روش را از دوران کودکی یاد گرفته‌اند. ممکن است کودک با مشاهده رفتار اطرافیان و بویژه والدین در مواقع ناراحتی از یک فرد دیگر رفتار آنها را الگو برداری کند. چنین کودکی یاد می‌گیرد پیام خود را با قطع ارتباط بیان کند و به روشی غیر از گفتار کلامی مفهوم ناراحتی خود را به اطرافیان برساند. بطور کلی این روش چه در کودکی یاد گرفته شده باشد و چه در بزرگسالی فرقی نمی‌کند. فرد از یک شیوه نادرست برای تنظیم رفتار خود استفاده می‌کند و در واقع نمی‌تواند به روش مناسبتری مطلب خود را بگوید، یا از خود دفاع کند.

چرا آشتی می‌کنیم؟
انسان یک موجود اجتماعی است. وجود وابسته به شبکه اجتماعی است که در آن قرار می‌گیرد و شاید بدون آنکه متوجه باشد چنین وابستگی در او وجود دارد. در واقع بهتر است بگوئیم یک نیاز، انسان به برقراری روابط با دیگران نیازمند است. چنین نیازی نه تنها یک نیاز جسمی بلکه عمیقا یک نیاز روانی است. بنابراین دور ماندن از چنین روابطی برای وی فوق‌العاده دشوار است، مگر افرادی که به اختلالاتی دچارند که دوری از روابط اجتماعی را ترجیح می‌دهند. بر این اساس ماندن در وضعیت قهر برای افراد دشوار است. بویژه اینکه در یک سوی قهر معمولا افرادی قرار داند که به نحوی از لحاظ عاطفی برای فرد دارای اهمیت هستند، مثل قهر دو دوست یا قهر زن و شوهر.

بنابراین بازگشت به وضعیت قبلی و تمایل به آن معمولا وجود دارد، حتی در مواردی که افراد با توجه به ویژگیهای شخصیتی خود به نوعی فقدان چنین تمایلی را نشان می‌دهند. ممکن است شدت ناراحتی از طرف مقابل به قدری زیاد باشد که فرد کاملا از برقراری رابطه مجدد ، به عبارتی آشتی خوداری کند و حتی دلایل و توجیهات منطقی برای آن داشته باشد. ولی جمله ای کاش این اتفاق نمی‌افتاد... به شکلهای مختلف در ذهن افراد وجود دارد. برخی افراد بیشتر از بقیه نیاز روانی و عاطفی خود به روابط با دیگران احساس می‌کنند.

این چنین افرادی هر چند یاد گرفته باشند از روش قهر به عنوان یک روش برای بیان ناراحتی استفاده کنند، اما بزودی تمایل به بازگشت در آنها بوجود می‌آید. برخی افراد به صورت خودکار در حالت هیجانی به این روش اقدام می کنند، اما بعد از مدتی که هیجاناتشان فروکش کرده و قدرت منطق نمو بیشتری یافته ، متوجه مسائلی می‌شوند که تمایل به بازگشت در آنها را بوجود می‌آورد. برخی از افراد دیگر به نظر کینه‌ای تر هستند و شاید به نظر برسد هرگز نمی‌توانند فرد مقابل را ببخشند، حتی به قیمت تحمل ناراحتیهای حاصل از قطع روابط و ... .

بهتر از قهر و آشتی
افرادی که در قهر می‌مانند افرادی هستند که شیوه مناسب ابراز وجود ، دفاع از خود ، قاطعیت و جرات وزری را یاد نگرفته اند، نمی‌توانند هیجانات خود را بخوبی کنترل کنند و مانع از دخالت آنها در تصمیمهای منطقی شان شوند، قدرت چشمپوشی و بخشیدن دیگران را ندارند و یا غرور کاذبی برای خود ایجاد کرده‌اند و ... .

در هر حال هم خود قهر و هم عواملی که به ایجاد و تداوم آن مربوط می‌شوند استرس‌زا هستند. افکار منفی آزاد دهنده در حالت قهر شدیدا فعال می‌شوند. فرد در حال قهر بیشتر از حالتهای عادی به ویژگیها ، گفتار و رفتار منفی فرد مقابل توجه می‌کند، در حالی که در حالت برقراری دوستی این دسته از افکار بسیار کاهش می‌یابند. بر این اساس قهر و آشتیهای مداوم آزار دهنده و بهم ریزنده شرایط آرام زندگی هستند که می‌توان روشهای مناسبتر و ایده‌آل‌تری بجای آنها جایگزین کرد تا فرد بتواند با جرأت ورزی بیشتری در شرایط استرس‌زا حاضر شود، بتواند از خود دفاع کند و با حفظ دوستی و صلح به حل مشکل و اختلاف بوجود آمده مبادرت کنند.

چنین روابطی از پایایی بیشتری برخوردار هستند، آرامش فرد را تداوم می‌بخشند و از همه مهمتر راه اندازی افکار منفی که بسیار آسیب رسان برای افراد و برای روابط او هستند جلوگیری می‌کنند. فرد بهتر است با کنکاشی در خود ، علت اساسی تمایل با استفاده از ابراز بهتر را در خود پیدا کند و به رفع آن اقدام نماید. شیوه‌های جرات ورزی را یاد بگیرد، شیوه‌های کسب آرامش را یاد بگیرد و از بروز افزایش اضطراب و دیگر هیجانات منفی خود جلوگیری کند. به این ترتیب سیستم منطقی فرد نیز فعالتر شده و می‌تواند استدلال درستی داشته باشد و تصمیمهای درستی اتخاذ کند.

قهر تربیتی
گاهی اوقات والدین برای کاهش رفتار نامناسب در خود از ابزار قهر استفاده می‌کنند. و به عبارتی می‌خواهند به این روش ناراحتی را از رفتار کودک بیان کنند و آنرا بهتر از شیوه‌های تنبیه بدنی و ... می‌دانند. در هر حال استفاده از این ابزار نیز برای تربیت کودک می‌تواند هم مفید و هم مضر باشد. استفاده مکرر از این ابزار و برای هر رفتار جزئی و کلی به کودک یاد خواهد داد که از قهر برای بیان ناراحتی خود استفاده کند و از طرف دیگر در صورت تداوم استفاده از قهر ، تأثیر گذاری خود را از دست خواهد داد و دیگر به عنوان شیوه تربیتی مناسب نخواهد بود.

استفاده از قهر می‌تواند مفید باشد، در صورتی که مدت زمان آن بسیار کوتاه و با توجه به سن کودک تنظیم شود. برای خردسالان ، یک قهر 4 - 3 دقیقه‌ای مناسب خواهد بود و معمولا توصیه می‌شود از قهرهای طولانی با کودکان و نوجوانان جدا خودداری شود و دفعات آن مکرر و زیانبار نباشد.

bb
01-10-2006, 07:28
با تشكر از دوت خوبم
اعتياد به اينترنت ایا ممکن هست ؟

مسعود صديقيان ــ تورنتو
آيا امكان دارد كسي به استفاده از اينترنت معتاد شود؟ پاسخ مثبت است. عنوان "اعتياد به اينترنت" يك برداشت كلي و اصولاً به استفاده مستمر از اينترنت اطلاق ميشود و امكان دارد دامنه نتايج آن به كم خوابي، به خطر افتادن موقعيت شغلي و دگرگوني در روابط خانوادگي و اجتماعي منجر شود.
مقاله‌اي كه توسط كارول پوترا در مجله سايكالوژي تودي به چاپ رسيده با داستان يك دانشجوي دانشگاه به نام دان شروع ميشود كه سال اول را با ميانگين نمرات 3 و نيم به پايان رسانيده بود. او در سال دوم مجبور شد در خوابگاه دانشگاه مشتركاً با دانشجوي ديگري زندگي كند كه مدام مشغول بازي با كامپيوتر بود. نمرات او پس از مدتي به كمتر از يك و نيم رسيد و دوست دخترش او را ترك كرد. زندگي دان سوژه كتاب تازه كارول پوترا با نام Caught in the Net است. او تصميم دارد مسائل رواني معتادان به اينترنت را به مردم آموزش دهد. او ميگويد رهايي از مشكلات زندگي با پناه بردن به اينترنت حل نشده و به آن بايد به عنوان چاره موقتي برخورد كرد. هنگامي كه يك معتاد به اينترنت در انتهاي شب سرانجام دست از كامپيوتر ميكشد و آن را خاموش ميكند مشكلات واقعي به سراغ او ميايند. در اين زمان رويارويي با آنها بسيار سخت تر و آثار افسردگي عميق تر به نظر ميرسند. با سياه شدن مانيتور تنهايي و گناه عدم توجه به اطرافيان بيشتر احساس ميشود. در اين هنگام شخص معتاد به اينترنت مانند معتادان به الكل براي رهايي از مشكلات مجدداً به سمت اينترنت كشيده شده و همه درها را به جز اتاقهاي گفتگو بسته مي‌بيند. از نشانه‌هاي ديگر اعتياد فراموش كردن قرارهاي ملاقات، عدم توجه به وضع ظاهري و بهداشت شخصي و بروز حالتهاي عصبي در گفتگوهاي دوستانه ميتواند باشد. روياها و خيالپردازي‌هاي شخص معتاد به نوعي با اينترنت رابطه دارند و مچ دست اغلب آنها درد ميكند، دروغ ميگويند، اعتياد خود را انكار ميكنند، غذا خوردن به موقع را فراموش كرده و معمولاً در مقابل كامپيوتر به خوردن ميپردازند.
تقريبا 5 تا 10 درصد استفاده كنندگان از اينترنت دچار مشكل اعتياد هستند و جاي تعجب نيست كه اين نسبت در ميان مصرف كنندگان مشروبات الكلي و قماربازان نيز ديده ميشود. 2 تا 3 درصد از ميان 10 درصد معتادان به اينترنت آن را به صورت غيرطبيعي و بيش از حد معمول استفاده ميكنند. آنها ساعتهاي طولاني از اوقات خود را به بازديد از سايتهاي گوناگون و گفتگوهاي بيهوده در چت روم مي گذرانند.
نتايج مطالعات اخير دكتر ديويس پژوهشگر دانشگاه يورك روي گروهي از دانشجويان نشان ميدهد علت اعتياد به اينترنت در بسياري از آنها دستيابي به راهي براي سركوب اضطرابها و تنش هاي زندگي بوده است. به گفته دكتر ديويس احتمال اعتياد به اينترنت در ميان افراد منزوي و گوشه گير و كساني كه در ارتباطات اجتماعي و بين فردي خود مشكل دارند بيش از ديگران است. ديويس در انتهاي بررسيهاي خود نتيجه گيري ميكند اگرچه استفاده از اينترنت در دريافت اطلاعات جديد بسيار سودمند است اما از آن نبايد براي فرار از مشكلات زندگي استفاده كرد.
اعتياد به اينترنت پديده بسيار جديدي است و هنوز بسياري با آن كاملاً آشنا نيستند. عده‌اي معتقدند نمي توان استفاده مستمر از اينترنت را با اعتياد به مواد مخدر، الكل و يا حتي سيگار مقايسه كرد. روانشناسان و پزشكان كلينيك‌هاي درماني كمتر از ده سال است كه به مشكل اعتياد به اينترنت توجه نشان داده‌اند و بسياري از متخصصان هنوز در گروه بندي آن با ساير موارد اعتياد اختلاف نظر دارند. برداشت عمومي جامعه از اعتياد به اينترنت بر آن است كه مردم با ميل خود به سراغ اينترنت ميروند در حاليكه اعتياد به موارد ديگر چندان ارادي و با تصميم قبلي نيست.
نتايج تحقيقات دانشگاه پيتسبورگ بر روي 500 استفاده كننده اينترنت نشان داده است كساني كه به اتاقهاي گفتگو و بازديد از سايتهاي مختلف، ايميل و خريد از شبكه وابسته هستند علايم باليني شبيه معتادان به الكل‌ و يا مواد مخدر از خود نشان داده‌اند و بسياري از آنها اگر چه از بيخوابي رنج ميبرند، اما توانايي دوري از كامپيوتر را ندارند. آنها هميشه خسته به نظر ميرسند و روابط آنها با اطرافيان و جامعه به حداقل رسيده و عصبي هستند. مهمترين ويژگي معتادان به اينترنت مانند ديگر موارد اعتياد عدم قبول واقعيت وابستگي روحي به اينترنت است. آنها همواره تلاش ميكنند تا اتلاف ساعتهاي متمادي از عمر خود در مقابل كامپيوتر را كاملاً عادي جلوه داده و آن را توجيه كنند. اينترنت در واقع مانند الكل و قمار راه گريز از دنياي واقعي است. بيشترين اوقات معتادان در اتاقهاي گفتگو و بازيهاي كامپيوتري ميگذرد. سايتهاي خبري، خريد و ايميل از ديگر مواردي هستند كه بيشتر معتادان در آنها به وقت گذراني مشغول هستند.
براي تشخيص معتادان اينترنت بايد رفتار آنها به دقت مورد ارزيابي قرار گيرد. معمولاً معتادان به اينترنت كنترل زمان را از دست داده و كاملاً ارتباط خود را با دنياي خارج قطع ميكنند. پسران جوان و زنان ميانسال بيشترين معتادان اينترنت را تشكيل ميدهند. بسياري از جوانان تا دير وقت از اينترنت استفاده ميكنند و اگر به تحصيل اشتغال داشته باشند اغلب تكاليف درسي آنها ناتمام باقي ميماند.
به عقيده برخي از روانپزشكان آثار اعتياد به اينترنت در افرادي كه در اثر رويارويي با مسائلي مانند طلاق، بيكاري، عدم توجه والدين و مشكلات مالي و حقوقي ضربه روحي خورده‌اند بيشتر به چشم ميخورد. از اعتياد به اينترنت با عنوان IAD نام برده ميشود و نسبت معتادان حدود 2 تا 5 ميليون در ازا هر 50 ميليون استفاده كننده معمولي است.
مرگ يك جوان چيني در چند سال پيش پس از سه روز استفاده بي وقفه از كامپيوتر و يا ماجراي پدري كه فرزند نوزاد خود را در وان حمام گذاشت و تصميم گرفت تا پر شدن وان به سراغ ايميل هايش برود از نمونه‌هاي روشن اعتياد به اينترنت است و چنين نمونه‌هايي روانشناسان و بسياري از مردم جهان را متوجه شيوع نابهنجاري و بيماري جديدي كرده است كه بايد به دقت مورد بررسي قرار گيرد.
پرفسور كيمبرلي يانگ استاديار پيشين دانشكده روانشناسي برادفورد از اولين كساني است كه استفاده بيش از حد به اينترنت را در گروه اعتياد قرار داد. مطالعات او در سال 1994 با بررسي در رفتار بيش از 500 استفاده كننده از كامپيوتر انجام شد. او در مطالعات خود از شركت كنندگان در بررسي ميخواست به 8 سئوال جواب دهند تا او بتواند نسبت وابستگي آنان به اينترنت را تشخيص دهد. يکي از سئوالات اين است: آيا پس از قطع ارتباط با اينترنت در خود نشانه‌هاي افسردگي، سرخوردگي و يا عصبانيت مي‌بينيد؟ كه 3 جواب مثبت نشاندهنده اعتياد به اينترنت بود.
يافته‌هاي دكتر كيمبرلي يانگ حاكي از عدم توانايي معتادان به اينترنت در مقابله با مشكلات روزمره است. او ميگويد افراد خجالتي بيشتر در معرض اعتياد قرار دارند و مسائل فردي مانند كمرويي سبب ميشود تا اينگونه افراد جهت فرار از حقايق در دنياي خيالي اتاقهاي گفتگو هيچگاه نگران قيافه و وضع ظاهر و محيط خانوادگي نبوده و بتوانند با مردم سراسر دنيا بدون آشكار كردن موقعيت خود ارتباط برقرار نمايند. زنان خانه دار و معمولاً دانشجويان جديد دانشگاهها در شهرهاي به دور از خانواده و غريب از اولين قربانيان اعتياد به اينترنت هستند.
درمان و كمك به معتادان اينترنت در حال حاضر در مراحل ابتدايي قرار دارد و تحقيقات كامل روشهاي معالجه روان درماني چنداني در دست نيست. تعدادي كتابچه و جزوه خود درماني توسط انستيتوهاي بهداشتي به چاپ رسيده كه نميتوانند به رفع اعتياد كمك كنند. جاي تعجب نيست اگر گفته شود تعداد بيشماري از گروههاي پشتيبان كمك به معتادين خدمات خود را در اينترنت قرار داده‌اند.
همانند روشهاي موجودي كه در ترك اعتياد سيگار، مواد مخدر، مشروبات الكلي و قمار به كار ميرود متخصصان به قطع ناگهاني از اينترنت اعتقاد ندارند اگر چه تجويز اينگونه درمان در برخي قابل اجرا است ولي اكثر معتادان به دلايل گوناگون مانند انجام و اتمام پروژه‌هاي درسي دانش‌آموزان و دانشجويان و كارمندان قادر به ترك ناگهاني اينترنت نيستند.
قدم اول براي كساني كه تصميم دارند بدون كمك روانپزشكان و روان درمانگران خود راساً به كم كردن ساعات استفاده از اينترنت اقدام كنند شناخت عمق وابستگي به اينترنت است. در اين مرحله انكار اعتياد نقش عمده‌اي در ترك آن بازي خواهد كرد. پس از آن بايد به قول و قرارهاي شخصي پرداخت و مدت و زمان استفاده روزانه از اينترنت را محدود و آن را جداً دنبال كرد. قدم بعدي يافتن جايگزين مناسب جهت اينترنت است. بازگشت به گذشته و مقايسه آن با حال نشان خواهد داد كه كدام فعاليت خانوادگي و اجتماعي و شخصي مانند گذراندن وقت با همسر و فرزندان، دوستان، ورزش، مطالعه و خواب جاي خود را با اينترنت تعويض كرده‌اند.
مقابله با مشكلاتي مانند خاطرات بد گذشته، جدايي، مسائل مالي،‌ تنهايي، بيكاري و استرسهاي ناشي از كار با روي آوردن به اينترنت و چت روم از بين نخواهند رفت. شناخت نقاط ضعف و قدرت هر شخص جهت ترك اعتياد كاملاً به آمادگي روحي وابسته است و مراجعه به پزشك و در ميان نهادن مشكلات شخصي و خانوادگي با وي كاملاً ضروري به نظر ميرسد و نبايد از آن غفلت كرد.
متاسفانه كتابهاي مرجع فراواني در مورد اعتياد به اينترنت به چاپ نرسيده است. كتابهاي زير از معدودي است كه اعتياد را مورد بررسي قرار داده‌اند.
Caught in the Net كيمبرلي يانگ ناشر John Willy and Sons Inc.
Virtual Addiction دكتر ديويد گرين فيلد، ناشر بارنز اند نوبل


پاسخ مثبت به 3 سئوال از 8 سئوال زير نشانه اعتياد به اينترنت است.
1. Do you feel preoccupied with the Internet (think about previous online activity or anticipate next online session)?
2. Do you feel the need to use the Internet with increasing amounts of time in order to achieve satisfaction?
3. Have you repeatedly made unsuccessful efforts to control, cut back, or stop Internet use?
4. Do you feel restless, moody, depressed, or irritable when attempting to cut down or stop Internet use?
5. Do you stay online longer than originally intended?
6. Have you jeopardized or risked the loss of a significant relationship, job, educational or career opportunity because of the Internet?
7. Have you lied to family members, therapist, or others to conceal the extent of involvement with the Internet?
8. Do you use the Internet as a way of escaping from problems or of relieving a dysphoric mood (for example, feelings of helplessness, guilt, anxiety, depression

Venus
05-10-2006, 14:17
*شكرگذار نعمات الهي باشيد. 2*نيايش كنيد. 3*سكوت كنيد و با صداي ملايم صحبت كنيد. 4*باغباني كنيد. 5*به صذاي آواز پرندگان گوش بسپاريد. 6*طلوع و غروب خورشيد را تماشا كنيد. 7*گل ها را ببوييد. 8*به دامان طبيعت برويد. 9*ساعت مچي را رها كنيد. 10*شقيقه هايتان را ماساژ دهيد. 11*موهاي خود را شانه بزنيد. 12*موسيقي مورد علاقه خود را گوش دهيد. 13*لبخند بزنيد. 14*نفس عميق بكشيد. 15*هر روز استحمام كنيد. 16*شير بخوريد. 17*ظرفي پراز ميوه را تماشا كنيد. 18*هرروز 8 ليوان آب بنوشيد. 19*تغذيه مناسب داشته باشيد. 20*به ميزان كافي استراحت كنيد. 21*بازي كنيد. 22*با دوستي رازدار؛درد دل كنيد. 23*اشك بريزيد. 24*پاكيزه باشيد. 25*نظم را رعايت كنيد. 26*صادق و رازنگهدار باشيد. 27*به كساني كه دوستشان داريد ابراز علاقه كنيد. 28*همه كائنات را دوست بداريد. 29*به خود و ديگران احترام بگذاريد. 30*مودب و مهربان باشيد. 31*به قول هايتان عمل كنيد. 32*مشكلات و تشويق هاي خود را بنويسيد. 33*ليستي از موفقيتهايي كه تا كنون كسب كرده ايد فراهم كنيد. 34*مثبت انديش باشيد. 35*خود و ديگران را ببخشيد. 36*گذشته را رها كنيد و در اكنون جاودانه زندگي كنيد. 37*بخشش كنيد. 38*براي رسيدن به اهداف خود برنامه ريزي كنيد. 39*اهداف خود را تعيين كنيد. 40*به خدا ايمان داشته باشيد *

Boye_Gan2m
13-10-2006, 22:04
سرزنش نكنيد
عزت نفس اندك ،حالت خود تقويتي دارد، يعني اگر كودكي دچار اين مشكل است، خود نيز آن را شدت مي بخشد. مثلاً اگر او فكر مي كند در درس رياضي ضعيف است بدون شك هنگام روبه رو شدن با يك مسأله رياضي بسيار نگران مي شود و اين احساس ضعف به ناتواني او در حل رياضي بيشتر كمك مي كند در نتيجه مجدداً احساس شكست كرده و اين باور كه در فهم درس رياضي ناتوان است در او تقويت مي شود. والدين بايد با از بين بردن ترديد در وجود فرزندشان او را از عزت نفس اندك برهانند و به كودك خود مهارت هايي بياموزند كه نوع رفتار،روش و نگرش خود را اصلاح كند.زماني كه قصد داريم به كودكمان بياموزيم چه اهدافي را در زندگي داشته باشد و براي رسيدن به آنها چگونه تلاش كند، بايد احساساتي را كه باعث تقويت تفكرات منفي در آنها مي شود كاهش دهيم. بدين منظور بايد باورها و توقعات سختي كه از خود دارد و باعث ضعيف شدن عزت نفس مي شود و به آن شدت مي بخشد را تغيير دهيم و : از احساسات خود و ديگران با وي صحبت كنيم. او را مطمئن سازيم كه احساسش را درك مي كنيم.
به او بياموزيم كه براي ابراز احساساتش روش منطقي به كار ببرد. كودكي كه عزت نفس اندك دارد دائم نگران است ،زيرا فكر مي كند اگر در كاري شكست بخورد بدون شك تنبيه و يا تحقير مي شود، بنابراين علاقه اي به آزمودن موضوعات جديد ندارد و فقط در موقعيت هاي امتحان شده و آشنا احساس آسودگي خيال مي كند. براي اين كه بتواند احساس عدم اعتماد به نفس را در خود از بين ببرد، پيرو برنامه اي خشك و انعطاف ناپذير و تشريفاتي مي شود تا به خود قيافه كنترل و نظم داشتن بدهد زيرا نسبت به توانايي هايش اعتمادي ندارد. هرگاه مرتكب اشتباهي شود خودش را مرتب سرزنش مي كند در نتيجه بيشتر احساس بي لياقتي كرده و ديگر لزومي نمي بيند تلاش كند و انگيزه اش را هم از دست مي دهد و پس از زماني كه انگيزه در او از بين رفت چيزي وجود نخواهد داشت كه او را خشنود سازد. بيشتر اوقات تكاليف مدرسه، كودك را دچار تشويش مي كند و اين نگراني اعتماد به نفس او را از بين مي برد. براي اين كه كودكان مان هنگام انجام دادن تكاليف مدرسه شان دچار اضطراب و نگراني نشوند، بايد:
*تكاليف خود را در اتاقي آرام و بي سروصدا كه حواسشان پرت نشود انجام دهند، چرا كه آشفتگي ذهني باعث تشويش و اضطراب شده و ترسي غالب بر آنها مستولي مي شود كه تمركز حواس را از آنها مي گيرد.
*وقتي والدين قصد دارند در يادگيري دروس به كودكان كمك كنند بايد كنارشان آرام بنشينند و با صداي ملايم صحبت كنند؛ بدين ترتيب آنها مجبور نمي شوند تا بر ترس ديگري كه همان عصبانيت والدين هنگام اشتباه كردن است غلبه كنند.
*راه ديگر آموزش به كودكان مضطرب اين است كه به آنها كمك كنيم تا ترسهاي فلج كننده شان كه معمولاً از خطاهاي هنگام يادگيري ناشي مي شود را فراموش كنند. اين خطاها مثلاً در زمان انجام دادن تكاليف مدرسه و يا در بازي هاي گروهي ممكن است به وجود آيند و بايد از آنها براي آموزش كودك بهره جست. وقتي كودك مرتكب خطايي مي شود به جاي سرزنش كردن وي سعي كنيد از آن خطاها واكنش مثبتي به وجود آوريد. مثلاً به او بگوييد:« بهتر است اين مسأله را بررسي كنيم و وقتي فهميديم مشكل چيست مي توانيم حلش كنيم. »
به كودك خود بياموزيم كه كف نفس داشته باشد. كف نفس يعني اين كه بتوانيم خونسرد بنشينيم و فكر كنيم، تصميم بگيريم و عواقب رفتارمان را تجسم نماييم. كودك مضطرب نمي تواند روي تصميم هاي آني خود كنترلي داشته باشد بنابراين نمي تواند عزت نفس اندكش را اصلاح كند.

روشهايي براي كمك به فرزندان

والدين براي كمك به فرزندان خود بايد:
1- براي فرزندان خود وقت كافي در نظر بگيرند و دقيقاً توضيح دهند كه چرا رفتاري پذيرفتني است در حالي كه رفتاري ديگر چنين نيست و هنگام سرزنش فرزند خود آن رفتار خاص را مورد خطاب قرار دهند نه شخصيت كودك را.
2- بعضي مواقع عدم وجود مهارتي خاص موجب اضطراب مي شود؛ مثلاً كودكاني كه نمي توانند وارد جمع كودكان ديگر شوند به كمك والدين خود نياز دارند كه اين مهارت را به وي بياموزند و بدين ترتيب وحشت از اين كه اساساً ايرادي در وجودش دارد را از وي دور سازند.
3- وقتي كودكي هنگام آموختن درس خود دچار تشويش و نگراني مي شود به او كمك كنيد تا مشكل خود را تشخيص دهد و برطرف سازد.
4- وقتي اشتباهي صورت مي گيرد تا جايي كه امكان دارد براي اصلاح آن وقت كافي بگذاريد زيرا عجله كودك را نگران مي كند.
5- سعي كنيد از راههاي گوناگون به كودك خود آموزش دهيد. مثلاً يك كودك ممكن است آموزش ها را تنها به صورت شفاهي درك نكند بنابراين كاري را كه بايد او انجام دهد هر قدر هم كه ساده باشد كاملاً شرح داده و به طور عملي انجام دهيد. (مثلاً پيام تلفني گذاشتن را به طور عملي به او بياموزيد)؛ برخي از كودكان هنگام ديدن بهتر درك مي كنند تا شنيدن. كودك وقتي كاملاً متوجه شد كه چه توقعي از او دارند احساس آرامش و راحتي بيشتري مي كند. برخي از كودكان نيز معيارهاي بالايي براي خود در نظر مي گيرند كه سبب تشويش و نگراني مي شود و وقتي نمي توانند به آرزوهاي غيرواقعي شان دست يابند« احساس شكست» ميكنند و ذهنشان آشفته مي شود؛ در اين مواقع كمتر مي درخشند.
6-والدين براي اين كه كودكشان را از نگراني برهانند بايد او را دايم تشويق يا تحسين كنند البته تشويق، اغراق آميز و ناپخته نباشد. كودكان معمولاً از كارهاي خود خيلي انتقاد مي كنند و از آنچه كه انجام مي دهند زياد راضي نيستند.
7- برخي از كودكان هر نوع تعريف و تمجيد را يك جور مزاحمت تلقي مي كنند. واكنش فرزندتان نسبت به تعريف و تمجيد را مشاهده كنيد و وقتي متوجه شديد كه كودكتان حتي هنگام تعريفي مثبت آشفته خاطر و مضطرب مي شود تا جايي كه امكان دارد او را به حال خود بگذاريد و كاري به كارش نداشته باشيد.
8- والدين كودكي كه نمي تواند خشم خود را كنترل كند بايد او را تشويق كنند تا روي يك كار- نه چند كار همزمان- وقت بگذارد و از بار اضافي و اضطراب ناشي از خستگي و گرسنگي بپرهيزد زيرا ممكن است اميدش را در راه رسيدن به اهدافش از دست بدهد.
9- والدين بايد از كودك بپرسند كه چه اهدافي دارد.
10- وقتي هدف كودك مشخص شد بايد به او كمك كنند كه تشخيص دهد آيا هدفش با واقعيت همخواني دارد يا خير و اگر چنين بود براي رسيدن به آن، او را تشويق كنند.
11- والدين كودك نگران بايد به او كف نفس بياموزند. براي پدر يا مادر اين كه كودكش مي گويد:« من خيلي احمق هستم.» يا« هيچ كاري از دستم برنمي آيد؟»سخت است. ولي وقتي كودك نسبت به خود چنين احساسي دارد فرياد كشيدن بر سر او هيچ دردي را درمان نمي كند. وقتي به او دستور مي دهيم كه اين گونه صحبت نكند تنها نگراني اش را افزايش داده ايم. مجبوريم احساسات منفي كودكان را بپذيريم تا بتوانيم آنها را تغيير دهيم. به جاي اين كه با زورگويي او را از داشتن احساسات منفي منع كنيد برايش محيطي فراهم كنيد تا بتواند اين احساسات را ابراز كند ولي با روشي درست به او نشان دهيد كه اين احساسات واقعيت ندارند. در اين گونه مواقع والدين مي توانند از روش هاي زير بهره جويند:

درك احساسات كودكان

روشي درست به او نشان دهيد كه اين احساسات واقعيت ندارند. در اين گونه مواقع والدين مي توانند از رو ش هاي زير بهره جويند:
1-توجه كودك را روي كاري كه دارد انجام مي دهد متمركز كنيد و توانايي هاي او را هرگز ارزيابي نكنيد و از نارضايتي ديگران نيز صحبتي به ميان نياوريد. مثلاً بهتر است به او بگوييد« روي اين كار خيلي وقت مي گذاري. »نه اين كه بگوييد:« خيلي كند كار مي كني».
2- صميميت و اعتقادي كه والدين نسبت به كودك احساس مي كنند به وي اطمينان خاطر مي بخشد و بدون ترديد او را به سوي كشف بهترين استعدادش سوق مي دهد. تلاش و جديت او را تحسين كنيد. تا جايي كه امكان دارد به او اجازه دهيد خودش بسياري از تصميم هايش را بگيرد. همه كودكان _ به ويژه كودكان نگران- بايد مطمئن شوند كه ما علاقه منديم بدانيم آنها مسائل را چگونه مي بينند و از شنيدن تفكرات و تصورات آنها لذت مي بريم.
3- از آنجايي كه تنبيه و تهديد يا بي حوصلگي و عصبانيت، نگراني كودكان را افزايش مي دهد بايد از آن اجتناب شود. وقتي كودك حس مي كند كه از او نااميد شده ايم از ترس يخ مي زند و گاهي اوقات شرمنده مي شود. بايد براي كودك محيطي فراهم آوريم كه هم احساس امنيت كند و هم بتواند طعم تلاش و شكست را با هم بچشد.
احساس ديگري كه باعث به وجود آمدن طرز فكري منفي در كودك و عزت نفس اندك مي شود عصبانيت است. يعني كودكي كه عزت نفس اندك دارد بسيار گوشه گير، منفي باف، عبوس و نق نقو است و در اكثر كارها اشتياقي از خود نشان نمي دهد. كودكي كه عصباني است توجهي به راضي و خشنود نگهداشتن ما ندارد. حتي ممكن است طوري رفتار كند كه نشان دهد نسبت به انجام دادن تكاليف مدرسه يا برآوردن توقعات ما دل نگراني ندارد و حتي سعي مي كند خود را با اعتماد به نفس نشان دهد و بگويد نيازي به كمك، تأييد يا حمايت ديگران ندارد. اما كودك عصباني نياز مبرمي به كمك دارد.

خشم كودكان

موارد زير موجب خشم كودكان مي شود:
1- وقتي چيزي جلوي موفقيت و پيشرفت او را مي گيرد. 2-وقتي به آنها برچسب هايي مانند بد، بي عرضه، لوس يا بي معرفت زده مي شود. 3- وقتي كه احساس ضعف يا عدم كنترل مي كنند.
عصبانيت اغلب دفاعي در برابر عزت نفس اندك است. كودك به جاي اين كه در برابر نااميدي بايستد يا عدم قدرت خود را بپذيرد احساس خشم مي كند و چنين خشمي به روش هاي متعددي بروز مي كند:
1- سعي مي كند ديگران نسبت به او احساس بدي داشته باشند تا متوجه عزت نفس اندك او نشوند. بنابراين نسبت به بچه هاي كوچك و ضعيف تر قلدري مي كند و با هم سن و سال هاي خود رفتار پرخاشگرانه اي دارد.
2- بسياري از كودكان عصباني احساس ضعف مي كنند و مثلاً به اين دليل كه جلوي موضوعي بسيار اضطراب آور كه در محيط زندگي شان در حال وقوع است (مثل طلاق و يا مشكلات مالي خانوادگي) را نمي توانند بگيرند سعي دارند دست به خشونت زده و بدين ترتيب احساسات ناخوشايند خود را سركوب كنند.
3- وقتي كودكي احساس مي كند كساني را كه دوست دارد نسبت به او بد فكر مي كنند، ممكن است درد و رنج ناشي از اين موضوع را با خشم پنهان سازد. چنين كودكاني هنگام دفاع در برابر نارضايتي والدين احتمال دارد با خود فكر كنند كه: «اهميتي نمي دهم آنها چه فكر مي كنند.» يا «اهميتي نمي دهم كه بد، لوس، احمق، بي فكر يا تنبل هستم.»
4- طبق قاعده اكثر مواقع كودكان بايد به بزرگترها احترام بگذارند يا فقط چيزي بگويند كه خوشايند باشد. مثلاً «اگر حرف خوبي براي گفتن نداري حرف نزن!» را غالباً بزرگترها به كوچكترها مي گويند. بدين ترتيب به كودك اجازه داده نمي شود تا تفكرات و احساسات خود را بيان كند و سكوت كردن او را عصباني مي كند.
5- عصبانيت كودك را به سوي تمرد و رفتاري شكننده سوق مي دهد و بدين ترتيب ممكن است كه تنبيه هم بشود، بنابراين (به سبب عدم تأييد ديگران) عصبانيتش افزايش مي يابد.
روش مقابله با خشم كودكان
با كودك عصباني بايد اساسي برخورد كنيم تا بتوانيم روش هاي جديد ارتباط با او را بيابيم:
1- اولين كاري كه بايد انجام دهيم اين است كه عصبانيت او را بپذيريم و تشخيص دهيم كه چه چيزي او را عصباني كرده است. 2- بايد به كودكان اطمينان دهيم كه مي خواهيم او را درك كنيم. اگر كودكان از صميم قلب تشويق شوند كه درباره احساسات شان صحبت كنند سرانجام مي توان مشكلاتي كه شكل عصبانيت به خود گرفته اند را تشخيص دهيم و بدين ترتيب در رفع آنها كمك كنيم. 3 - بايد سعي كنيم مشكلاتي را كه در قالب عصبانيت بروز مي كنند مورد خطاب قرار دهيم. وقتي كودك را متوجه كنيم كه مي دانيم رفتار او ناشي از چه مشكلي است او مطمئن مي شود كه به اساس نيكي وجودش ايمان داريم و همه چيز رفع خواهد شد. 4- كودك را بايد مطمئن سازيم كه عصبانيت وي يا هر چيزي كه پشت اين خشم پنهان است، هيچ گونه آسيبي به روابط وي با ما نخواهد زد. بسياري از كودكان مايل نيستند تفكرات و احساساتشان را براي ما بگويند، چون معتقدند كه اگر صادق و رو راست باشند ما از سخنانشان تعجب مي كنيم و عصباني مي شويم. 5- بايد به عصبانيت كودك حتي اگر مستقيماً متوجه ما باشد اهميت بدهيم. بعضي مواقع كودك از دست پدر يا مادرش كه به او توجه كافي ندارند عصباني مي شود. به هر حال اگر كودك بپرسد كه چه چيزي موجب عصبانيتش شده است، مؤثرتر خواهد بود. كودك در سن ۵ سالگي توانايي زيادي دارد تا فكر و احساسش را بيان كند به شرط اين كه در محيطي امن و مطمئن قرار داشته باشد، يعني مطمئن باشد اگر بگويد چه احساسي دارد شما عصباني نمي شويد يا به او گوشه و كنايه نمي زنيد و او را به لوس يا خودخواه بودن متهم نمي كنيد.
افسردگي مورد ديگري است كه باعث كاهش عزت نفس مي شود. افسردگي در كودك موجب اختلال در يادگيري، بازي و توسعه روابطش با ديگران مي شود و بعضي مواقع نيز حتي مانع ارتباط او با والدين مي شود و اغلب بي سروصدا به وجود مي آيد.

علائم افسردگي

كودك افسرده علائم زير را از خود بروز مي دهد: 1- تابع اميال آني خود است. او باور ندارد كه مي تواند مشكلاتش را حل كند. بنابراين براي به دست آوردن اعتماد به نفس تلاش كمي مي كند و كاري را پيگير انجام نمي دهد. 2- او خود را از آن نوع افرادي مي داند كه در هر مرحله از زندگي دست به هر كاري بزند، شكست مي خورد. 3- داوطلب نمي شود چرا كه معتقد است شركت او در كاري ارزشمند نيست. 4- معلومات شخصي كمي دارد و احساس مي كند كه شايسته آگاهي نيست و چون مي ترسد ديگران او را تأييد نكنند محتاطانه سخن مي گويد. 5- او معتقد است هميشه مردم را از خود نااميد مي كند بنابراين مدام از ديگران كناره گيري مي كند. 6- مدت زمان قدرت تمركز او كوتاه است. 7- برخي از كودكان افسرده دچار عذاب شديد روحي اند، به طوري كه براي خود انواع متفاوتي بيماري مي تراشند و يا براي اين كه ديگران از آنها توقع انجام دادن كاري را نداشته باشند تمارض مي كنند و احتمالاً معتقدند كه ديگران فقط زماني آنها را دوست خواهند داشت كه حس ترحم شان را برانگيزانند. 8- او دوست دارد شخص ديگري باشد. علامت ديگر افسردگي دروغگويي يا حسادت است. كودك وقتي اعتماد به نفس ندارد نسبت به هم سن و سال هاي خود حسادت مي ورزد.
چگونه مي توان كودكي را از افسردگي رها ساخت؟
1- بايد به او ياد بدهيم هدفي واقعي كه مناسب توانايي هايش باشد در نظر بگيرد. اهداف فوق العاده بزرگ كه امكان دسترسي به آنها نيست ممكن است بهانه اي براي طفره رفتن از تلاش كردن باشد و اهدافي هم كه دستيابي به آنها خيلي ساده و آسان است احتمالاً به او يادآوري مي كند كه از مبارزه مي ترسد. به جاي اين كه او را تشويق كنيم تا مثل نقاشي بزرگ، رئيس جمهور يا ستاره اي ورزشي شود به او ياد دهيم دريابد كه امروز يا اين هفته چه مي خواهد به دست آورد؟ 2- به او كمك كنيم تا براي رسيدن به هدفش تلاش كند. كودكان افسرده در عين حال كه شروع به آموختن مهارت هايي براي كسب عزت نفس مي كنند به حمايت عاطفي ويژه اي هم نياز دارند. 3- اجازه دهيم كه كودك گاهي طعم شكست را بچشد تا بفهمد كه كجاي كارش اشتباه بوده است. 4- سعي كنيم به او تفهيم كنيم كه مي تواند موفقيت هاي كودكان ديگر را بدون اين كه احساس حسادت كرده و يا در مقابل نسبت به خود احساس بدي پيدا كند، تحسين نمايد. كودكي كه عزت نفس بالايي دارد نسبت به مهارت، استعداد و ويژگي هاي كودكان ديگر احساس خوشحالي مي كند ،ولي كودكي كه عزت نفس اندكي دارد در برابر توانايي هاي ديگران احساس شكست مي كند. 5- به او كمك كنيم تا تصميم بگيرد و روي تصميم خود ثابت قدم بماند و عواقب احتمالي آن را نيز بپذيرد. برخي از پيامدها خوب و برخي بد هستند، مهم اين است كه كودك بياموزد با تغييرات سازگاري يابد. 6- به حرف هاي او گوش كنيم و تأييدش نماييم. بسياري از كودكان افسرده تصور مي كنند افكار و احساساتشان زير عدم پذيرش ديگران مدفون مي شوند. ممكن است چنين كودكاني از گفتن تصوراتشان هراس داشته باشند و يا نتوانند اشاره اي به آنها كنند و كمتر بفهمند كه چه مي خواهند يا چه احساسي دارند. آنها ممكن است زودرنج باشند و نسبت به هر چيزي احساس گناه كنند. 7- كودك افسرده نمي تواند احساس شادماني كند. او را بايد درك و راهنمايي كنيم. وقتي به او كمك مي كنيم تا هدفي براي خود در نظر بگيرد و در مورد آن تصميم بگيرد و اگر شكست خورد آن را پذيرفته اما به راهش ادامه دهد در واقع او را به سوي نگرشي مثبت هدايت كرده ايم. آنگاه او متوجه مي شود كه توانايي هايش مؤثرند و اعتماد به نفسش افزايش مي يابد
به نقل از [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Boye_Gan2m
13-10-2006, 22:06
والدین در سنینی که فرزندشان به نوجوانی می رسد با مسائل و مشکلاتی رو به رو می شوند که قبلا وجود نداشته. بنابراین باید بدانند چگونه رفتارکنند که آرامش و امنیت هر چه بیشتر برای طرفین حاصل شود . او مرموز شده و هر ساعت به شکلی متفاوت رفتار می کند و بیشتر تمایل دارد با دوستانش باشد تا با خانواده . مدام بحث می کند و پرخاشگر شده. امکان ندارد کاری را که از او می خواهیم بلافاصله انجام دهد. آیا این عبارت برای شما نیز آشناست؟ نوجوان داشتن اینگونه است. او دیگر همان کودکی که با لبخند هر چه می خواستید انجام می داد نیست. نوجوانی سن مرموز شدن - تغییر کردن و تردید است. از طرف دیگر شما نیز نگران هستید که نکند او مشغول کاری شده باشد که عاقبت خوبی ندارد پس فشار خود را بر او افزایش می دید. او نیز که خواهان استقلال بیشتری است واکنش نشان داده و قصد ندارد در محدودیتی که شما ایجاد کرده اید زندانی شود بدین ترتیب کار به بحث و مشاجره و گاها دعوا می کشد. مساله اینجاست که در این میان کسی مقصر نیست . والدین اکثرا در دهه چهارم یا پنجم زندگی بوده و بسیار محافظه کارانه عمل می کنند و حال آنکه نوجوان بی پروا قصد دارد حرکتی سریع به سوی اهدافش داشته باشد و دسترسی به آرزوهای خود را ممکن و شدنی می بیند. پس اگر دو طرف وضعیت و شرایط را بخوبی درک نکنند نخواهند توانست ارتباط خوبی با یکدیگر برقرار نمایند. این شرایط برای نوجوان نیز سخت است. باید توجه داشت که مرحله عبور از کودکی به بزرگسالی برای خود نوجوان نیز سخت است. چرا که بسیاری از تغییرات در همین سنین رخ می دهد و نوجوان نیز در مواقعی دچار حالت گیجی ، تردید ، نگرانی و عدم اعتماد به نفس می شود. او از لحاظ روحی نیز دچار بیشترین تغییرات در حالات عاطفی شده و خشم شدید و عشق فراوان را تجربه می کند. از نظر جسمی نوجوان به تکامل رسیده و نیروی جنسی شدیدی دارد به همین دلیل است که اگر در این سنین کسی را برای صحبت و گفتگو در مورد مسائل خود نداشته باشد ممکن است دچار مشکلاتی شود. او از نظر هوش در فعالترین وضعیت ممکن قرار دارد و بخوبی قادر به تجزیه و تحلیل انواع مسائل و دیدگاههاست در این زمان نوجوان شروع به بررسی رفتار ها و نقطه نظرات والدین کرده و با درک تغییرات میان تفکر خود و والدین مناقشات آغاز می شود. از طرفی نوجوان تحت فشار بیشتری نسبت به قبل از طرف محیط پیرامونش قرار می گیرد و نیاز به حمایت والدین در این دوران بیشتر از هر وقت دیگر احساس می شود. برخورد والدین به گزارش مهر والدین وقتی با بحران نوجوانی رو به رو می شوند در بسیاری از موارد سعی می کنند کنترل امور را به دست بگیرند. در این راه ممکن است دیکتاتور و جدی شوند و با نوجوان درگیر شوند تا ثابت کنند قدرت در دست آنان است. برخی دیگر نیز سعی می کنند اصلا به کارهای نوجوان کاری نداشته باشند تا از هر گونه مجادله پرهیز شود و نوجوان خودش راهش را پیدا کند. جالب این که هر دو روش بی نتیجه است : نوجوانی که والدین قدرت طلب دارد بیشتر به طغیان و سرکشی می پردازد تا ثابت کند که مستقل و دارای قدرت تصمیم گیری است. ممکن است حتی برخی از مسائل را مخفی و از والدین فاصله بگیرد. نوجوانی هم که والدین بسیار انعطاف پذیر دارد ممکن است احساس کند بی ارزش است و نادیده گرفته شده و والدین اهمیتی به مسائل و بعضا مشکلات او نمی دهند. در هر دو حال نوجوان حمایت کافی را از والدین نمی گیرد. فرصت را مغتنم بشمارید به جای اینکه دوران نوجوانی فرزندتان به عنوان دوران مشکل ساز بنگرید سعی کنید آن را یک فرصت با ارزش تلقی کنید. شما در این زمان وقت دارید تا رابطه ای متفاوت از دوران کودکی فرزندتان با وی برقرار نمایید. سرکشی او را یک حمله به قدرت خود تلقی نکنید بلکه یک مرحله مهم در استقلال او بدانید. چنانچه کنجکاو هستید که از امور او اطلاع داشته باشید می توانید این را با وی در میان بگذارید و از طرف دیگر به او کمک کنید که در مورد ارزشها و باورهای گوناگون فکر کند. در کنار او باشید و خود را کنار نکشید. بسیاری از والدین گفتگوهای موثری در مورد مسائل گوناگون با نوجوانشان دارند. شما می توانید دستاوردهای مثبتی از این دوران فرزندتان داشته باشید که یکی از آنها مشورت است. می توانید به او نزدیکتر شده و صمیمیت خود را افزایش دهید. البته زمانی را برای تنها بودن یا گذراندن با وی را نیز به او بدهید و در هنگام لزوم در کنارش باشید. فرزندان ما به جایی می رسند که افرادی مستقل با روحیه و افکار خاص خود می شوند بنابراین تضاد آنها با والدین امری عادی و طبیعی است . اما می شود با ساده گرفتن و آگاهی از این مرحله آن را خوشایند کرد. بهترین کار در لحظات بحرانی چیست؟ بهترین کار چند لحظه مکث و کشیدن چند نفس عمیق است با این کار به خود فرصت آرامش و واکنش صحیح می دهید . بهتر است در لحظات بحرانی با نوجوان بحث نکنید و فکر کنید که بهترین و مناسب ترین واکنش شما چه می تواند باشد البته با آرامش. چگونگی برقراری ارتباط با نوجوان به گزارش مهر نوجوان تمایل دارد بیشتر با دوستان و هم سن و سالان خود باشد اما در عین حال نیازمند والدین نیز می باشد البته نیازمند حمایت - راهنمایی - تشویق و تایید والدین نه چسبندگی و دستورات آنها. این یک رابطه ظریف است که در عین ارتباط با او و نشان دادن علاقه به امور وی کمی او را راحت و به حال خود بگذارید. اکثر نوجوانان تمایل دارند والدین در حکم مشاور آنها باشند تا راجع به مسائلشان در شرایط گوناگون با آنها مشورت کنند. چنانچه شما این نقش حمایتی را بخوبی ایفا می کنید لازم نیست نگران اهمیت وجود خود در زندگی فرزندتان باشید زیرا مطمئنا او نیز از ارزش شما بخوبی آگاه است. تحقیقات نشان داده اند نوجوانانی که با والدین خود در مورد مسائلی مانند مواد مخدر و دیگر بزهکاریها گفتگو می کنند 36 درصد کمتر دچار این گونه کجروی ها می شوند. پس فکر نکنید که اگر راجع به این موارد صحبت نکنید شانس ابتلاء او را کاهش داده اید اما باز هم خاطرنشان می کنیم که به استقلال او احترام بگذارید و اگر نخواست راجع به مورد خاصی صحبت کند او را تحت فشار قرار ندهید و به عبارت دیگر سعی در کنترل اجباری وی نکنید که نتیجه عکس خواهید گرفت. از طرفی دیگر یکی از مهمترین عوامل در برقراری ارتباط با نوجوان این است که برایش وقت بگذارید. گاهی اوقات ترتیب دادن یک فعالیت خاص یا حتی سفر نیز مفید است. البته مشارکت در کارهای عادی مانند تماشای تلویزیون ، قدم زدن ، چیدن میز یا حتی شستن ظرفها با یکدیگر نیز بسیار سودمند است. می توان وقتی نوجوان از مدرسه بر می گردد به صحبتهای او گوش کرد و کم کم سر صحبت را در مورد وقایعی که برایش اتفاق افتاده باز کرد. اما مراقب باشید که صحبت هایتان جنبه دستوری و قضاوتی نداشته باشد. تشویق کننده باشید نوجوانان اصولا در مورد بسیاری چیزها تردید داشته و نیازمند تشویق و تایید شما هستند. البته هر فردی متفاوت از فرد دیگر است و نوع خاصی از تشویق را بیشتر می پسندد پس دقت کنید تا به موقع او را تشویق نمایید و از او تعریف کنید به ویژه در جمع تحسین کردن اثر بهتری خواهد داشت به شرطی که مصنوعی نباشد. برای مثال اگر او بیش از پیش در درس خواندن تلاش می کند یا اگر در کاری به شما کمک می کند یا اینکه لباسهای مرتب و مناسبی را می پوشد از او تقدیر کنید. گاهی اوقات گشتن به دنبال نکات مثبت کار ساده ای نیست و یا شاید ما به آن عادت نکرده ایم. تعریف و تمجید از کسی که با او تضاد و مجادله داریم را دوست نداریم. برای حل این مشکل بهترین راه توجه به مسائل جزیی اما مطلوب است. برای مثال می توان گفت : من از نحوه صبحت کردن تو با دوستم خیلی لذت بردم. یا گاهی اوقات از موارد بد جزیی صرفنظر کنیم. چگونگی شروع صبحت با نوجوان یکی از عوامل مهم در صحبت با نوجوان انتخاب وقت مناسب است. در شرایط مناسب این کار راحت تر انجام می شود. گاهی اوقات شما باید با حوصله و حتی ایجاد یک زنگ تفریح این زمان مناسب را ایجاد نمایید. در گفتگو ها نیز یک طرفه فقط به انتقاد و موضع گیری نپردازید. برخی از مسائلی که نوجوان را نگران می کند به شرح زیر است : آیا می توانم دوست پیدا کنم یا آیا کسی را دوست خواهد داشت؟ من باید با پیشنهاد دستانم مبنی بر کارهایی که خانواده ام مرا منع می کند چه کنم؟ آیا امتحاناتم به خوبی برگزار می شود؟ آیا شغل خوبی پیدا می کنم؟ در زندگی دنبال چه بروم؟ چگونه باید با والدینم رفتار کنم تا در عین احترام نظرات خود را نیز مطرح کنیم؟ اگر من جای والدینم بودم جور دیگری رفتار می کردم؟ - نوجوان چه می خواهد ؟ نوجوان خواهان اعتماد والدین است.استقلال می خواهد. می خواهد با والدینش راجع به آنچه آنها نمی خواهند گفتگو کند. - والدین چند دسته هستند؟ 3 گروه از والدین فرزندانی بی مسوولیت برای آینده تربیت می کنند: والدینی که بیش از حد از فرزندان حمایت می کنند و همه کارها را به جای آنها انجام می دهند. برای مثال صبحانه شان را آماده جلویشان گذاشته - اتاق و لباسهایشان را مرتب کرده و حتی در تکالیف بخشی از کار را به عهده می گیرند. گروه دوم والدینی هستند که بشدت سخت گیر هستند و دائم در حال ایراد گرفتن - انتقاد کردن و دستور دادن هستند. دسته سوم والدینی هستند که بیش از حد نوجوان را آزاد می گذارند تا هر چه می خواهد اعم از درست یا غلط انجام دهد. نکته قابل توجه این است که شما برای رفتار مناسب و روحیه ای شاد در برخورد با نوجوان نیازمند آرامش هستید ، پس برای رسیدن به این آرامش بیاید زمانی را نیز برای پرداختن به خود و علایقتان اختصاص دهید. تمام انرژی و وقت خود را صرف تمرکز بر کارهای فرزندتان نکنید. جالب این جاست که وقتی نیازهای شما به عنوان والدین تامین شود شادتر بوده و نزاع با نوجوانتان نیز کاهش می یابد و از روابط لذت بیشتری خواهید برد.

Boye_Gan2m
13-10-2006, 22:10
نياز كودكان به مهر و محبت به اندازه كافي شناخته شده است، اما اين شناخت كه عشق و علاقه نه تنها در پختگي عاطفي نقش دارد بلكه ساختار مغز را نيز متاثر مي‌كند، يافته جديدي است



به گزارش پايگاه اينترنتي مجله علمي "روانكاوي" آلمان، به هنگاميكه دانشمندان كودكان يتيم يك كشور اروپاي شرقي را مورد مطالعه قرار دادند، در مغز آنها "حفره سياهي" يافتند كه طبيعتا بايد

"‪Kortex‬ ‪ "orbitofrontale‬

باشد. اين همان بخش از مغز است كه مسووليت رشد و تحول در درك احساس و ساخت، عملكرد و هضم عواطف، تجربه زيبايي و لذت، لياقت و هنر رفتار و برخورد عاقلانه با ديگران را برعهده دار

.

پژوهش‌هاي علم اعصاب و تحقيقات بيوشيمي با كمك و كاربرد تكنيك پويشگري مغز و مطالعات برش‌هاي آن، ثابت كرده‌اند كه سيستم اعصاب نه تنها به تحريكات عواطفي عكس‌العمل نشان مي‌دهد، بلكه در اساس شكل مي‌گيرد



مغز يك نوزاد هنوز به خوبي شكل نگرفته و بدون ساختار است و براي رشد و تحول خود به تحريك نياز دارد، نه تنها به تحريكات محسوس و شناختي در اشكال و انحاء گوناگون مثل بازيها، رنگها يا موزيك، بلكه به برخوردها و رفتارهاي محبت آميز نيز محتاج است



لبخند، تماس چشمها و وجود يك غمخوار و پرستار سبب آرامش و آسودگي خاطر و

همزمان نيز ترشح هورمونهايي در

"‪ "frontale Kortexpr

‬مي‌گردد يعني در آن بخشي از مغز كه در همان سالهاي نخستين شكل مي‌گيرد و در پختگي رشد و تحول رفتار اجتماعي سرنوشت ساز است.

هر چه روابط و تاثيرات متقابل مثبت بيشتري بوقوع بپيوندد، اتصالات و شبكه‌هاي بهتر و بيشتري در اين بخش ايجاد مي‌گردد



بدين ترتيب، نظريه پيوند "جان بوولبي" كه گهگاه مورد ترديد قرار مي‌گرفت بوسيله پژوهش‌هاي بيولوژيكي تاييد شد

نظريه بوولبي مي‌گويد، رشد و تحول يك كودك از طريق تجربه پيوندها و دلبستگيهاي دوران كودكي به نحو مثبت و يا به گونه‌اي منفي تحت تاثير قرار مي گيرد

يكي از مطالعات انجام شده در دانشگاه "ويسكونسين" آمريكا نشان داد كه نحوه و چگونگي عكس‌العمل يك فرد در مقابل فشارهاي روحي در سنين كودكي تعيين مي‌شود



"نوزاداني كه با مادران تحت فشار روحي يا افسردگي بزرگ مي‌شدند، بعدها بيشتر از حد متوسط آسيب پذير بودند. اينها در مواقع سخت و پيچيده با ترشح شديد هورمونهاي فشار عكس العمل نشان مي‌دهند"



جالب توجه اينجا است كه كودكاني كه در سنين بالاتر مادران خويش را افسرده تجربه مي‌كردند، از عكس العمل شديد مشابهي برخوردار نبودند



بنابراين خاطرات بد اوليه نه تنها رفتار را نقش مي‌دهد بلكه بر طبق علوم و شناختهاي جديد، عكس‌العملهاي الگويي فيزيولوژيكي مغز را كه تعيين‌كننده چگونگي برخورد و رفتار ما با احساسات و ديگر اشخاص هستند، نيز تحت تاثير قرار مي‌دهند



بر اساس اكتشافات جديد، اين پرسش در ظاهر ساده كه آيا بايد نوزاد عاجز گريان را در بغل گرفت و آرام كرد، ديگر به استيل تربيتي مربوط نمي‌شود

واقعيت غير قابل بحث آن است كه نوزادان خود قادر به از ميان بردن فشارهاي روحي و احساسي خويش نيستند، آنها به هنگام هيجان و برآشفتگي، قدرت تغيير خودآگاه و انحراف ذهن خويش را ندارند

در اين موقعيت "هيپوتالاموس" موادي را بعنوان علامت توليد مي‌كند كه باعث ترشح هورمن فشار "كورتيزول" مي‌گردد



در سالهاي پس از دوران كودكي، مغز در مواقع سختي و فشار يا با توليد بيش از حد هورمون كه نتيجه آن بروز ترس و افسردگي است و يا با توليد كمتر از حد لازم كه نتيجه آن سردي عواطف و بروز خشونت است، عكس العمل نشان مي دهد



نتيجه‌گيري از اين شناختهاي جديد علمي تنها چنين مي‌تواند باشد كه نوزاد در سالهاي اوليه زندگيش به فردي نيازمند است كه برايش شناخته شده باشد، فردي كه حال و احوال نوزاد را درك كند، فردي كه به وي لبخند بزند و با محبت و مهرباني رفتار كند

خانم "سو گرهاردت" متخصص روان درماني ترديد دارد كه پرورش و تربيت نوزاد توسط افراد غريبه بتواند اين كيفيت پرورشي را بوجود آورد.

وي مي‌گويد: در كودكان كم سني كه توسط غريبه‌ها پرورش مي‌يابند، احتمالا اين كمبود تجربه كه وجود و مفهوم خاصي براي ديگري داشته باشد، وجود دارد.

"آنها مي‌آموزند كه بايد در انتظار علاقه و توجه ديگران باقي بماند"

والدين نيز در سالهاي نخستين نياز به حمايت ديگران دارند، مثلا در صورت وجود مشكلات با كودك به كمكهاي روان درماني يا به موسسات اجتماعي و گروهها و همدردان مشترك احتياج دارند تا به اين وسيله بتوانند از تنهايي و ايزوله شدن خود جلوگيري نمايند

Boye_Gan2m
14-10-2006, 23:00
"فرزندي دارم كه بشدت از جمع گريزان است،نمي داند در حضور مردم چگونه بايد رفتاركند،صورتش به شدت سرخ مي شود. رفتارش در خانه ومدرسه متفاوت است وهيچ وقت ازحق خود دفاع نمي كند.”كمرويي مقوله اي ناروشن است،هرچه نزديك تر به آن بنگريم.تنوع بيش تري درآن مشاهده مي كنيم.بنابراين قبل از آن كه درباره نحوه مقابله باآن فكركنيم،بايدازمضمون كمرويي شناخت بيش تري داشته باشيم.
تعريف كمرويي
كمرويي، صفت فردي است كه به خاطر ترسويي،احتياط كاري وعدم اطمينانش،نزديك شدن به آن مشكل است.فردكمرو هشيارانه ازمواجهه باافراد يا چيزهاي مشخص يا انجام كاري همراه آنان بيزار است.درگفتارياكردارخودملاح ه كاراست،از ابراز وجود بيزار است وبه طور محسوسي ترسوست.ممكن است فرد كمرو كناره گير يابي اعتماد وياازخمير مايه ي ديگري باشد: شخصيتي پرسش انگيز، بي اعتمادومشكوك.
فرهنگ لغت، كمرويي رابه عنوان ناراحت بودن در حضورديگران تعريف مي كند.امابه نظرنمي رسد كه اين تعريف مطلب زيادي به آنچه عموماَدرباره كمرويي مي دانيم بيفزايدهيچ تعريف واحدي كفايت نميكند. زيراكمرويي براي افراد مختلف داراي معاني متفاوت است.كمرويي شرايط پيچيده اي است كه آثارمختلفي بر جاي مي گذارد، از ناراحتي مختصر تاترس بي مورد از مردم وروان رنجوري حاد.
علل كمرويي
كمرويي علل مختلفي دارد،بعضي از آن ها ازاين قرارند:
• وجودفردكمرو در خانواده مثل پدر،يامادركمرو الگوگيري كودك ازاو
• تحقيركودك در خانه ومدرسه
• برچسب كمرويي بر كودك زدن وتلقين كمرويي به او
• مقايسه كودك با ديگران
• توقع بيش از حد از كودك داشتن
• تجارب منفي كودك درموقعيت هاي مختلف
• نقل مكان هاي مكرر خانواده
• ترتيب توالد
• طلاق يامرگ يكي از والدين
• آرمان گرايي والدين ويا جامعه
راه هاي پيشگيري ازكمرويي در كودكان :
«« ازكودك خود،آدمي خجول نسازيد»»
بيشتراوقات خجالت هنگامي درطفل ايجادمي شود كه اودرزندگي خانوادگي خودتكيه گاه مطمئني نمي يابدتابااطمينان واعتمادبه آن، شخصيت خويش راثبات بخشد.همين كمبودباعث مي شود كه كودك شما ازتجربه كردن وقايع تازه و عجيب برحذرباشد .ممكن است شما اظهاركنيدكه:“ من چندفرزنددارم، اما چرا فقط اين يكي كمرو شده؟” توجه داشته باشيد حتي در يك خانواده كه نحوه تعليم وتربيت درآن يكسان است همه افراد بهره ي يكساني از آن نخواهندبرد. پس اگر متوجه كمرويي فرزند خودشديد،به هيچ وجه اورابافرزندان ديگر مقايسه نكنيد.هم چنين نبايد رفتار وكرداراورا تاييد كنيد مثلا بگوييد:“آفرين چه دختر ساكتي! ويااو بچه بسيار خوبي است،هميشه گذشت مي كند.”
بدانيد كه كودك شما مثل شاخه نورس وتري، دردستان قدرتمند شماست.پس بافرزند خوددركمال دقت وظرافت رفتارنماييد، زيراكمرويي ويابرعكس اعتماد به نفس او،درخانواده شكل مي گيرد.
از كودك خود توقع انجام كارهاي محال رانداشته باشيد .
سعي كنيد انجام كارهايي را از كودك درخواست نماييدكه مي دانيد ازعهده آنهابرمي آيد.ومثلا اگردردوره ي ترس هاي كودكانه است ازاونخواهيد كه در استخري از آب بپرد ويابه زيرزمين تاريك برود.




زياد ازحدنگران فرزند خود نباشيد .
اگرترس ونگراني شمادر موردفرزندتان زيادازحدباشد،ناخودآگاه اين ترس رابه كودكتان نيز منتقل مي كنيد.اگر اين روش را ادامه دهيد،امكان عمل وابتكار را ازاومي گيريد.سعي كنيد همه چيز را از قبل براي آماده نسازيد،بلكه به او كمك كنيد تا بتوانددربرابر موقعيت هايي كه احتمال خطر درآن مي رود عكس العمل مناسبي نشان دهد.درضمن سن و سال اورا ازيادنبريد واورابه انجام كارهاي ساده تشويق كنيد كه از هر عامل ديگري در تصحيح رفتارش مناسب تراست.
ابتكارات كودك را دست كم نگيريد.
به كارهاي كودك خودبها بدهيد وبدانيد كه او در حدتوان خودتوانسته كارهايي هرچندكوچك راانجام دهد.نكته مهم آن است كه اوبه خود وبه نيروي خود اطمينان پيداكند ونتايج كارهاي خويش را بسنجد.تجربه اندوزي فعلي اوست كه اساس رشدش رادرآينده فراهم ميكند. ازگفتن جملات هشدار دهنده مثل:“ مواظب باش ويــا حواست راجمع كن”خودداري كنيد وبه جاي اين القاآت منفي،محيط اورا ازعوامل خطرزاتخليه كنيد.
تولد نوزاد جديد
تولد نوزاد جديد همواره باواكنش هاي خاصي از جانب كودك بزرگتر همراه بوده است.تنهاراه درمان دراين موقعيت ،عبارت است ازسهيم كردن اودرمراقبت ازنوزاد وبدترين روش آن است كه مثلا مانع ازدست زدن اوبه نوزاد بشويم.به خصوص درروزهاي اول تولد در مقابل كودك ارشد به نازونوازش نوزاد نپردازيم واين كارراحتمادرغياب كودك بزرگتر انجام دهيم.
كودك راازمدرسه نترسانيد.
ورود به مدرسه رادروازه ي دخول به اجتماع فرزندتان بدانيد وهرترس وترديدي رااز دل دوركنيد.كودك راباتنبيهات احتمالي مدرسه نگران نسازيد.توجه داشته باشيد كه كودك در صورتي اين گام هاي نخستين را با موفقيت برخواهدداشت كه والدين با عقل وتدبير، اوراآماده ي اين كار ساخته باشند.سعي كنيد اورابه حال خودواگذاريدتا تجارب تلخ وشيرين اين ايام راخود تجربه كند وبيش از حد نگران اونباشيد.


كشف عوامل جاذب
به كودكان در كشف هرچيز جذب كننده اي كه دروجودشان هست كمك كنيد واز امروز به تعريف كردن ازفرزندخودتان به خاطرتمام چيزهاي جذب كننده اي كه دراعمال ووجوداومي يابيد،بپردازيد.
عرصه ي برخوردهاي كودك رابامحيط خارج گسترش دهيد.
شرايطي به وجودآوريدكه كودكان نحوه ي استفاده ازمعلومات كودكان ديگررا، به عنوان يك منبع فرابگيرند واز يكديگر كمك بخواهندوبه يكديگركمك كنند.هدف، تمرين وتشويق همكاري،اشتراك مساعي ودوستي براي ايجاد يك جامعه دموكراتيك است.علاوه برآن بازي ها واسباب بازيهايي كه به دوبازيكن يابيش ترنياز دارند بايد براي تقويت بازي اشتراكي در دسترس باشند.




كودكان را وابسته به خودنكنيد
فرزندان يا شاگردان خودراصرفا به اين دليل كه بهترمي توانيد آنان راتحت كنترل يا سازمان دهي در آوريد،تشويق به وابستگي نكنيد.وابستگي مانندشكلات كشي است،هرچند مزه ي آن خوب است اما هميشه در آخركار،به دندان شمامي چسبد.
حس قبول مسئوليت رادركودكان تقويت كنيد .
به كودكان يادبدهيدكه مسئول كارهاي خودشان باشند.كودكان راتشويق كنيد كه درمقابل ديگران نيزمسئول باشند،البته نه فقط در كمك كردن به افراد سالمند براي عبور از خيابان،بلكه در كمك كردن به خواهران وبرادران در انجام كارهاي خانه، كمك به شمادرزمان ناراحتي يا كمك به همكلاس هايي كه نيازمند ياري مي باشند.
كودك رااز شكست نترسانيد.
بروز برخي اشتباهات را مجازبدانيد وبگذاريد كودك با صرف وقت كافي متكي به نفس ترشود.كودكان كمرو به دليل اضطراب ناشي ازشكست دركارياانجام نادرست عملي از انجام هركاري مي ترسند.به كودكان بياموزيد به استقبال مخاطرات حساب شده بروند وشكست را متحمل شوند.
احساس لذت درتنهايي
ترتيبي بدهيد كه كودكان به هنگام تنهايي باخودشان راحت باشند.تنهايي،زماني كه به عنوان ابزاري براي برقراري ارتباط باخود انتخاب مي شود مي تواند تجربه اي مثبت باشد.اين به آن معناست كه مكان هايي اختصاصي واوقاتي فردي در اختياركودك شما قرارداده شود.هم چنين به آن معناست كه زندگي كودك رابافعاليت هاي گروهي برنامه ريزي شده پرنكنيم.بنابرموقعيت حتي به آن معناست كه كودك رابه انجام فعاليت هاي انفرادي مانند پياده روي در اطراف منزل،رفتن به موزه وسينما،يا كودكان بزرگتر رابه گردش درپارك تشويق كنيم.




نوازش،اطمينان وعطوفت
سعي كنيدفرزندان خود(به خصوص فرزندان كمرو) را ،قدري بيشترنوازش كنيد.تماس جسماني باعث مي شود كه كودك احساس طرد شدن نكند.اين كاراحساس رضايت رادراو ايجاد مي كند وواقعيت وجودي اوراموردتأييدقرامي دهد.
والدين محترم بدانند كه دستورالعمل هايي كه ذكرشد،بسيار ساده وعملي است.بااين حال اگر بازهم احساس نموديد كه فرزند كمرويي داريد،هرگز مايوس نشويد وخودرانبازيد،بهترين كاراين است كه كاررابه كاردان بسپاريدوازكارشناسان متخصص كمك بخواهيد.در ضمن سعي كنيد كه رفتارتان كاملا طبيعي باشد.در اين صورت كودكان هم آرامش خاطر پيدامي كنند وروند درمان به سرعت پيش خواهد رفت.

bb
15-10-2006, 07:59
نويسنده: دکترهما ميرزا وزيري

امروزه همراه با پيشرفتهاي تكنولوژيكي در دنيا به نظر مي رسد ميزان استرسهاي شغلي ، تحصيلي، خانوادگي و … نيز افزايش يافته و جستجوي يك سيستم روانشناسي مناسب ضروري است تا بتواند فرد را در بحرانهاي مختلف براي يافتن راه حل ياري دهد. سيستم پيشنهادي ما در اينجا ديدگاه هاي عرفاني است.
نگرش عرفاني به زندگي مهارتهاي مختلفي را براي فرد به همراه دارد كه او را براي رسيدن به سطوح آرامش كمك مي كند. ما بر آن هستيم كه اين سيستم را با شاخصه هاي عرفان ايراني و متناسب با فرهنگ ملي خود عرضه كنيم.
از آنجا كه عرفا با زبان رمز سخن گفته اند لازم است اصول عرفاني به زباني ساده و در قالب عناوين كلي بيان گردد و ويژگيهاي انسان كامل مورد توجه قرار گيرد.
در هر جلسه يكي از محورهاي اين ديدگاه مطرح مي شود و در پايان تمرينهايي ارائه مي شود كه افراد آنها را انجام داده و در جلسه بعد درباره اثرات تمرين يا موانع احتمالي براي انجام آن گفتگو مي كنند سر فصلهاي مورد گفتگو را مي توان به ترتيب زير فهرست كرد :

گام اول : جام جم چيست؟
گام دوم: رهايي از تعلق دوبيني (interpretation)
گام سوم :رهايي از تعلق مقايسه
گام چهارم:رهايي از تعلق افتادن در تله قضاوت ديگران
گام پنجم : پيشنهاد روش عشق ورزيدن به تمام مظاهر جمال خداوند به جاي استفاده از عقل جزئي
گام ششم :نظريه پذيرش و تفكر گاه جبر گاه اختيار به جاي انتقاد و سعي در تغيير ديگري
گام هفتم : زيستن در حال و رهايي از تعلقات گذشته و آينده فكر كردن

گام اول : جام جم چيست؟
راههاي رهايي از if condition در اين بخش به روشن ساختن مفهوم جام جم مي پردازيم كه عامل تمايز انسان از ساير موجودات است.
جام جم مجموعه انرژيهاي دروني انسان است. در واقع در اين بخش گفتگوي ما پيرامون اين محور است كه تمام قدرتهابراي خوشبختي و سعادت درون انسان است و تعريف و فرمول مشخصي براي آن وجود ندارد. با اين ديدگاه انسان يك موجود «عامل» است كه مي تواند خود را از همه اگرهاي موجود رها كند . در راه شناخت اين انرژيهاي دروني موانعي وجود دارد كه در عرفان آنها را تحت عنوان كلي « تعلقات » بررسي مي كنيم. بنابراين در جلسات بعد به جستجوي تعلقات و راههاي رهايي از آن مي پردازيم.
تمرين (1) ساعتي را با خود خلوت كنيد و هر تفاوتي را كه در خود با ساير موجودات مي يابيد فهرست كنيد.
از خود بپرسيد چرا نام من انسان شده است؟
چه توانايي هايي دارم و آيا تا به حال از تمام آنها در هر لحظه أي كه خواسته ام استفاده كرده ام يا نه ؟
ببينيد مي توانيد دليل عدم استفاده از اين توانايي ها را بيابيد.
تمرين(2) در يك جمله براي خود بنويسيد كه چه وقت در زندگي احساس خوشحالي و خوشبختي مي كنيد.

گام دوم: رهايي از تعلق دوبيني (interpretation)
يكي از مهمترين تعلقات كه موجب مي شود نتوانيم از انرژيهاي دروني خود درست استفاده كنيم تعلق دوبيني است.
ما عادت كرده ايم از هر رفتار و سخن اطرافيان خود تعبيري داشته باشيم .بنابراين همواره همه پديده ها را به صورت دو پديده مي بينيم يكي خود واقعيت و ديگري تعبير و تفسيري كه ما از واقعيت داريم. اگر بتوانيم در بحران هاي مختلف واقعيت را از تعبير و interpretation تفكيك كنيم به مرور با تمرين خواهيم توانست تعبيرها را به كناري نهيم و براي واقعيتهاي موجود راه حل پيدا كنيم به همين دليل يكي از بهترين راه حل ها در كدورتهاي بين افراد صراحت است.
تمرين(1) ناراحتي هاي خود را در چند روز گذشته مرور كنيد آيا مي توانيد واقعيت و تعبير را از هم جدا كنيد؟ فكر مي كنيد چند درصد از ناراحتي هاي ما ناشي از تعبير است و چند درصد به واقعيت باز مي گردد. با كنار گذاشتن تعبير ها آيا مي توانيد براي واقعيت ها راه حل مناسب بيابيد؟ راه حل ها را روي كاغذ بنويسيد.
تمرين (2) آيا تا به حال برايتان پيش آمده كه تعبير شما از موضوعي ناراحتتان كرده و بعد گذشت زمان مشخص كرده كه تعبير شما اشتباه بوده و شما بي دليل ناراحت شده ايد؟ اين موارد را بنويسيد و در كلاس راجع به آن گفتگو كنيد.

گام سوم :رهايي از تعلق مقايسه
مقايسه براي فرد مقابل شما پيامي منفي به همراه دارد . خواه نزديكترين فرد به شما مثلا همسرتان باشد يا فردي دورتر مثلا همسايه.
هنگامي كه كسي را با ديگري مقايسه مي كنيد فرد مقابل به سرعت واكنش دفاعي نشان مي دهد و اين واكنش دفاعي از آنجا كه شتابزده است بر وخامت بحران مي افزايد .
علاوه بر اين گاهي مقايسه ذهني بين خودتان و ديگري يا مقايسه فرد با الگوهاي از پيش تعيين شده باعث بروز اضطرابهاي بسياري براي خودتان مي شود. اين باور رايج كه مقايسه در امور مثبت مفيد است باوري ناصحيح است .
چرا براي امور مثبت از روشهاي انساني ايجاد انگيزه بهره نبريم؟ اگر با فرزند خود با زبان مقايسه سخن گوييم او نيز با همين زبان به ما پاسخ مي گويد. در اين گام همچنين به دنبال راه هايي هستيم كه اگر توسط كسي مورد مقايسه با ديگري قرار گرفتيم بتوانيم با استفاده از انرژي هاي دروني خود از تعبير جملات آن فرد پرهيز كنيم.
تمرين(1) وقتي مي خواهيد با اطرافيان خود با زبان مقايسه صحبت كنيد با خود بينديشيد و راه مناسبتري را براي بيان واقعيت بيابيد. اجازه ندهيد جملات شما احساس عدم كفايت در فرد مقابل پديد آورد . با خود فكر كنيد كه آيا گفتگو با زبان مقايسه راه را براي فرد مقابل باز نمي كند كه او هم به مقايسه شما با ديگران بپردازد؟
تمرين(2) مواردي را كه فردي را با ديگري در گذشته مقايسه كرده ايد مرور كنيد به دقت بينديشيد آيا شما مي توانيد به تمام فاكتورهاي شخصيتي آن دو فرد اشراف داشته باشيد و مقايسه أي دقيق و با رعايت همه جوانب و جزئيات انجام دهيد اگر به اين نتيجه رسيديد كه هرگز نمي توانيد همه جزئيات وجودي يك فرد را در نظر بگيريد تصميم بگيريد به طور جدي از مقايسه بپرهيزيد.
تمرين(3) گاهي ما افراد را با الگوهايي كه از قبل در ذهن داشته ايم مقايسه مي كنيم مثلا خانمي پس از ازدواج مدام همسرش را با يك الگوي برتر كه در ذهن داشته به عنوان مثال پدرش يا برادرش مقايسه مي كند و چون همسرش را مشابه الگو نمي يابد احساس مي كند در انتخابش شكست خورده است.چند درصد از بحران هاي زندگي شما به اين گونه مقايسه ها ارتباط مي يابد با پذيرش تفاوت هاي انسانها مي توانيد از تعلق مقايسه رهايي يابيد.

گام چهارم:رهايي از تعلق افتادن در تله قضاوت ديگران
بسياري از ما در موقعيتهاي مختلفي از زندگيمان با فيلم نامه أي بازي مي كنيم كه ديگران برايمان نوشته اند.
توجه به اينكه ديگران راجع به ما چه فكر مي كنند و آيا رفتار ما مورد تاييد آنهاست يا نه دغدغه بزرگي محسوب مي شود.اين دغدغه پاره أي از انرژي هاي دروني ما را به هدر مي دهد.براي رهايي از اين تعلق بايد به اين نكته توجه كنيم كه ما نيازمند تاييد افرادي هستيم كه خود آنها هم به همان نسبت نيازمند تاييد ما هستند. با رهايي از اين تعلق مي توانيم حتي بسياري از رفتارهاي اجتماعي را كه مخالف موازين انساني هستند تغيير دهيم.
تمرين(1) آيا تا به حال مواردي پيش آمده كه درباره ي فردي قضاوت كرده ايد و گذشت زمان نشان داده قضاوت شما اشتباه بوده است ! درباره ي اين موارد در كلاس گفت و گو كنيد .
تمرين(2) گاهي عليرغم قضاوتهاي ديگران كاري را انجام مي دهيم . پس از مدتي همه قضاوتشان را در مورد ما اصلاح مي كنند . آيا چنين مواردي را در زندگي خود تجربه كرده ايد . آنها را بنويسيد و در كلاس گفت و گو كنيد .
تمرين(3) آيا تا بحال مشاهده كرده ايد كه همه ي افراد يك جمع قضاوت واحدي درباره ي موضوعي داشته باشند ؟ توجه به قضاوتهاي افراد به ما كمك مي كند تا دريابيم نمي توانيم همواره همه را راضي نگه داريم .
تمرين(4) گاهي نيز شرايطي پيش مي آيد كه اكثريت افراد يك جمع قضاوت واحدي درباره ي موضوعي ارائه مي دهند اما پس از چندي واقعيت خود را نشان مي دهد . واقعيتي كه كاملا متضاد با قضاوت جمع بوده است. اين موارد را يادداشت كنيد و در كلاس مطرح نماييد.

گام پنجم : پيشنهاد روش عشق ورزيدن به تمام مظاهر جمال خداوند به جاي استفاده از عقل جزئي
در عرفان از دو نوع عقل صحبت مي كنيم ،عقل كلي كه ما را در يافتن پاسخ براي سئوالات اساسي آفرينش ياري مي دهد همچون پاسخ به سئوال (( از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟)) چنين عقلي رشد دهنده و پوياست.اما عقل جزئي ما را به تفكر زائد وا مي دارد.
عقل جزئي عقل محاسبه گر و شعبده بازي است كه با كنار هم گذاشتن جزئيات در مورد افراد به قضاوت و داوري رفتار انسانها مي پردازد . عرفا اين عقل را كاهش دهنده انرژي هاي دروني مي دانند و در مقابل آن از عشق حمايت مي كنند كه مفهوم آن مهر ورزيدن به همه موجودات اطرافمان است .
همانطور كه حافظ مي گويد : اين همه شعبده ها عقل كه مي كرد اينجا سامري پيش عصا و يد بيضا مي كرد منم كه شهره ي شهرم به عشق ورزيدن منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن با عشق ورزيدن به همه ي مظاهر حيات چشم ها از آلودگي به ديدن رهايي مي يابد وبه قول (( هريس )) انسان به بهترين وضعيت روحي دست مي يابد كه اصطلاحا وضعيت I am Okay You are Okay است .
تمرين(1) بحران هايي كه اخيرا با آن مواجه بوديد مرور كنيد. بررسي كنيد كه عقل جزئي چقدر براي شما مشكل به وجود آورده است و اگر با ديدگاه مهرورزي به بحران نگاه كنيد آيا راه حل هاي بهتري نمي يابيد؟
تمرين (2) مهر ورزيدن به طبيعت و كودكان در نهاد ما به طور فطري قرار دارد با كمي تمرين مي توانيم ويژگي هاي اين مهرورزي را بيابيم و آن را در مورد انسانهاي اطراف خود تمرين كنيم . مثلا اگر بچه نه ماهه أي دستش را بلند كند و به صورت ما بزند نه تنها ناراحت نمي شويم بلكه دست بچه را مي بوسيم. تمرين كنيم كه آيا مي توانيم اين رابطه ي مهرورزانه ي شفاف و بدون دخالت عقل جزئي را با همه انسانها داشته باشيم .
تمرين(3) يك نمونه عشق مجازي را بررسي كنيد و توانايي هايي را كه عشق مجازي در وجود عاشق پديد مي آورد در نظر بگيريد آيا تصور نمي كنيد عشق حقيقي چندين برابر اين توانايي ها را در وجود ما پديد مي آورد؟

گام ششم :نظريه پذيرش و تفكر گاه جبر گاه اختيار به جاي انتقاد و سعي در تغيير ديگري
در روانشناسي امروز تاكيد مي شود كه بهترين حالت براي فهم شرايط ناراحت كننده أي كه قابل تغيير نيست پذيرش آن شرايط است .
تلاش براي تغيير دادن ديگري اين پيام را به همراه دارد كه از نظر ما او آن چيزي نيست كه ما مي خواهيم و اين پيام براي طرف مقابل همواره منفي است .
با پذيرش اطرافيان خود در واقع خود را از وضعيت (( اگر )) رهايي بخشيده ام و اين كار تنها از طريق تغيير ديدگاه نسبت به افراد حاصل مي شود .
تفكر جبر و اختيار در عرفان به آرامش فرد كمك بسياري مي كند . باور كنيم كه ما موجودات آزادي آفريده شده ايم كه قادر به انجام هر كاري هستيم . چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد من نه آنم كه زبوني كشم از چرخ فلك حافظ اما سنتهايي در طبيعت وجود دارد كه ما بايد در چارچوب آن سنتها زندگي كنيم .
به تعبير ديگر اگر بپذيريم كه مواردي وجود دارد كه در ناموس آفرينش از اختيار ما خارج است بهتر مي توانيم از نيروي اختيار خود در سطوح ديگر بهره بريم . رضا به داده بده وز جبين گره بگشا كه بر من و تو در اختيار نگشاده است حافظ بعنوان مثال ما مي توانيم هر زمان كه خواستيم كليد برق را بزنيم و لامپ را روشن كنيم اما گاهي برق از محل توليد قطع شده است و ما هر چه تلاش مي كنيم با زدن كليد لامپ روشن نمي شود . در چنين مواردي اگر شرايط را نپذيريم دچار اظطراب و ناراحتي مي شويم اما اگر واقعيت را بپذيريم با آرامش كامل به دنبال راه حل مثلا روشن كردن شمع مي گرديم.
تمرين (1) در مورد ويژگي هاي خاصي در اطرافيانتان كه شما را ناراحت مي كند با خود بگوييد من او را دوست دارم و همينطور كه هست او را مي پذيرم و سعي در تغيير دادن خصو صياتش ندارم . متقابلا من آنقدر توانايي در وجودم دارم كه هر لحظه مي توانم فرمول خوشبختي و خوشحالي خود را با استفاده از انرژيهاي درونيم بنويسم پس در هر شرايطي قادرم خوشحال باشم .
تمرين (2) اگر باور خاصي داريد كه بسيار به آن پايبند هستيد مثلا فكر مي كنيد كم حرفي نشانه ادب است دقت كنيد كه تا چه حد فاكتورهاي خانوادگي و محيطي بر روي آن تاثير داشته است. آيا همه انسان ها مثل شما مي انديشند ؟ اگر فرد مقابل شما داراي باوري كاملا مغاير باور شماست با خود فكر كنيد اگر شما اعتقاد او را داشتيد دوست داشتيد با شما چطور رفتار مي شد ؟
تمرين (3) به همه مواردي كه باور داريد بينديشيد و ببينيد آيا اين امور مطلق هستند يا نسبي ؟ آيا خط كشي وجود دارد كه به طور قطع خوب و بد را مشخص كند ؟ خط كشي كه همه افراد بشر آن را بپذيرند؟ آيا منطق از ديد انسان هاي مختلف متفاوت نيست ؟
تمرين (4) اختلاف نظرهاي خود را با ديگران مرور كنيد ببينيد گاهي اصرار بر باور خود موجب نمي شود نتوانيم لذت هاي ديدگاه مقابل را بشناسيم و از آن لذت ببريم ؟ اگر چنين مواردي را تجربه كرده ايد بنويسيد و در كلاس گفتگو كنيد.

گام هفتم : زيستن در حال و رهايي از تعلقات گذشته و آينده فكر كردن
به گذشته اي كه از دست رفته يا نگراني داشتن نسبت به آينده اي كه هنوز نيامده باعث مي شود انرژي هاي ما در زمان حال كاهش يابد و ما از لذت زيستن در لحظه بي بهره بمانيم .
تعلق به تحقق حتمي نتيجه منابع انرژي دروني ما را خاموش مي كند .
گاهي روزهاي متمادي از زيبايي هاي اطراف خود لذت نبرده ايم چرا كه يا عقل جزئي سرگرم تجزيه و تحليل وقايع گذشته است و يا در آرزوهاي بي انتهاي آينده غرق است .
دقت كرده ايد كه گاه شايد براي چند روز نگاهي به آسمان نينداخته ايم و از زيبايي آن لذت نبرده ايم براي اينكه فردي هفته پيش حرفي گفته كه ناراحتمان كرده يا از آينده موهومي مي ترسيم .
از زيبايي رشد لحظه به لحظه فرزندانمان غافليم چرا كه مشغول گرفتن حقوق گذشته خود هستيم يا براي كسب حق هاي جديد در آينده نقشه مي كشيم . با لذت بردن از حال مي توانيم همواره پر انرژي باشيم و براي هر مشكل محتملي در آينده آمادگي روحي لازم را داشته باشيم .
تمرين (1) دقيقا در لحظه اي كه فكر كردن به امري در گذشته يا داشتن دغدغه اي براي آينده شما را ناراحت مي كند با خود اين جمله را تكرار كنيد الان چه كاري مي توانم انجام دهم كه خوشحال باشم مثلا نگاهي به زيبايي هاي اطرافتان بيندازيد يا حالت فيزيكي بدن خود را تغيير دهيد و به فرمي در آوريد كه زمان خوشحالي احساس مي كنيد مثلا نفس عميق بكشيد يا به ورزشي سبك بپردازيد .
تمرين (2) احساس ناراحتي خود را در لحظه اي كه اتفاقي افتاده با مدتي پس از آن مقايسه كنيد و با تمرين سعي كنيد از قيد زمان رهايي يابيد . تلاش كنيد در لحظه وقوع مسئله احساستان را همچون يك سال پس از وقوع آن سازيد . با خود فكر كنيد پس از يك سال چه شرايطي پيش مي آيد كه به اندازه لحظه وقوع بحران ناراحت نيستم آن حالت را تمرين كنيد .
تمرينهاي كلي
1) هر روز يك تغيير گر چه بسيار كوچك در وضعيت زندگي خود پديد آوريد . با ديگران درباره اين تغيير صحبت كنيد . مثلا يك شب شام را روي پشت بام سرو كنيد و به همه اعضاي خانواده بگوييد اين برنامه را تنظيم كرده ام تا براي همه لذت و خوشحالي بيشتري ايجاد كنم .

2) با هر كس كه صحبت مي كنيد نكته خاصي در او بيابيد كه آن را مورد تمجيد و تاييد قرار دهيد . مثلا هنگام صحبت كردن با يك راننده تاكسي بردباري او را در انجام اين كار سخت ستايش كنيد يا هنگام صحبت كردن با همسرتان بگوييد چقدر زيبا كلمات را در جمله به كار مي بري يا وقتي كه ديروز به زيبايي صحبت مي كردي احساس غرور كردم .

3) هر روز با خود اين جمله را تكرار كنيد : امروز چه كسي را خوشحال كنم؟ اطمينان داشته باشيد با خوشحال كردن ديگران چشمه هاي خوشحالي و انرژي درون خودتان مي جوشد اين پاداش طبيعت براي شماست . مثلا با خود بگوييد امروز بايد احوال يكي از افراد مسن فاميل را بپرسم .

4) وقتي با كسي سخن مي گوييد كه ديدگاهش درباره مسئله اي با شما متفاوت است سعي كنيد خود را در موقعيت او قرار دهيد و ديدگاهش را درك كنيد . از تقسيم كردن افراد به بد و خوب بپرهيزيد .

5) وقتي مسئله اي شما را ناراحت مي كند سعي كنيد واقعيت و تعبير را از هم جدا كنيد از تعبير هار هايي يابيد و براي واقعيت ها راه حل پيدا كنيد سپس با خود بگوييد براي خوشحالي خود چه كاري مي توانم انجام دهم ؟

6) در زندگي زناشويي اين هدف ارزشمند را همواره در نظر داشته باشيد مي خواهم از زندگي در كنار همسرم لذت ببرم و براي او نيز شرايطي را فراهم كنم كه از وجود من لذت ببرد پس از دام توقع خود را رهايي مي بخشم . من قادرم اين كار را به خوبي انجام دهم زيرا تفاوت من به عنوان يك انسان با ساير موجودات در همين است .

7) اگر سخن كسي شما را آزرد در همان لحظه با خود بگوييد : سخنش را تعبير نمي كنم حتما براي اين سخن دليلي در ديدگاه خود داشته كه اين دليل هيچ ارتباطي با من ندارد . اگر هنوز نمي توانيد به اين سطح از آرامش برسيد از راه حل صراحت استفاده كنيد اما توجه كنيد كه صراحت با گله گذاري متفاوت است .

8) سعي كنيد در گفتگو با اطرافيان خود از جملات مثبت استفاده كنيد . انتقاد مقايسه و بحث كردن پيام هاي منفي براي فرد مقابل دارد مثلا به جاي اينكه به همسرتان اعتراض كنيد كه چرا دير به خانه آمده است وقتي به خانه آمد به او بگوييد چقدر خوب شد كه آمدي نمي داني وقتي تو در كنارم هستي چقدر احساس آرامش مي كنم . تا مي توانيد جملات را با چاشني محبت توام كنيد .

9 ) اگر فكري منفي شما را در دايره اي بسته قرار داد با تكرار جمله هاي مثبت از اين دايره بيرون بياييد . توجه كنيد كه افكار منفي افكار منفي ديگر را به سوي خود جذب مي كنند .

10 ) در وسواسهاي فكري راه نجات تكرار جملات مثبت و استفاده از نيروي خيال است . خود را در موقعيتي كه از آن مي ترسيد فرض كنيد دقت كنيد آن موقعيت چه ويژگي هايي دارد گاهي ما فقط به دليل ابهام در موقعيتي از آن مي هراسيم . مثلا شما هميشه وسواس داريد كه مبادا هنگام بيرون رفتن از خانه چيزي را جا بگذاريد . از قدرت خيال كمك بگيريد و با خود تصور كنيد كه از خانه بيرون رفته ايد و بعد متوجه شده ايد كيف پولتان را جا گذاشته ايد به راه حل هاي ممكن بينديشيد خواهيد ديد آنقدرها هم كه تصور مي كرديد وحشت آور نيست حتي مي توانيد به صورت عملي موقعيت هاي مشابه را تجربه كنيد .

هر كو نكاشت مهر و ز خوبي گلي
نچيد در رهگذار باد نگهبان لاله بود

منبع: انجمن درمانگران ايران
IranHealers.com *Parastari.com *Hejamat.com* Health Information Cente

ويرايش: بر اساس قوانين لطفا پستهاي پشت سر هم خودتون رو در يك پست ارسال كنيد.

Boye_Gan2m
16-10-2006, 21:19
"وسواس" از اختلالات اضطرابي انسانهاست که پايه ي زيست شناختي دارد. وسواس گاهي از کودکي شروع مي شود ولي نمونه هاي آن را در تمام گروههاي سني مي توان مشاهده کرد.






اين يکي از شايع ترين رفتارهاي دروني انسان است و نيرويي بي ريشه ولي قويست که انسان را به انجام و يا بازداشتن از اعمالي وادار مي کند. در آياتي از قرآن کريم وسواس به معني افکار بيهوده و مضري آمده که در ذهن خطور مي کند. وسواس به عنوا بيماريي پيچيده ، آزار دهنده و اسارت آور معرفي شده است که شخص را مجبور مي کند تا رفتاري بر خلاف ميل و اراده انجام دهد و با آن که مي داند افکار و رفتارش بيهوده است ولي خود را در رهايي از آن ناتوان مي بيند.
مبتلا شدن يکي از اعضاي خانواده به اين اختلال، علاوه بر اينکه احتمال دارد الگوي ديگران مخصوصاً کودکان واقع شود. يقيناً اثر سويي در کارکرد نظام خانواده خواهد داشت؛ بطوريکه بيم آن مي رود مسائل مهم زندگي مورد غفلت قرار گيرد و يا به علت ترس و شرمندگي از فاش شدن نشانه هاي وسواس نزد ديگران، خانواده از معاشرت با دوستان و اقوام دوري نمايد. از اين رو به شناسايي و راههاي پيشگيري از آن مي پردازيم به اميد آنکه شاهد شکل گيري خانواده هاي سالم و بالنده باشيم.
به اميد آن روز


تعريف وسواس :
"وسواس" عبارت است از رفتارها، عقايد ، افکار يا تصوراتي که تکرار شونده و پايدار هستند. برخي معتقدند که وسواس نوعي غريزه واخورده و ناخودآگاه است. حالتي که در ان فکر، ميل يا عقيده اي خاص که اغلب وهم آميز و اشتباه است، آدمي را در بند خود مي گيرد، بطوريکه اختيار و اراده را از او سلب مي کند.

نشانه هاي وسواس
1– ترس : فرد وسواسي همواره مي ترسد که دچار حادثه ناگوار شود( اگر از خيابان عبور کنم، تصادف خواهم کرد) بيمار حتي گاهي براي رهايي از ترس خود که البته کاملاً بي دليل است دست به کارهاي خطرناک مي زند.
2 – اجبار و لزوم : فرد در خود احساس الزام به انجام عملي دارد و ناچار است اعمال و رفتاري را به صورت اجباري انجام دهد، بطوريکه فرد با وجود آگاهي از بيماري اش خود را مجبور به انجام رفتارهاي تکراري مي داند.
3 – احساس ناتواني : در مواجهه با مشکل، احساس ناتواني و درماندگي مي کند و قادر به کنترل آن نيست.
4 – دقت و نظم افراطي : فرد در تکرار رفتارهاي وسواسي دقيقاً از نظم و ترتيب خاصي پيروي مي کند که موجب آزار اعضاي خانواده مي شود.
5 – پرخاشگري : گاهي براي انجام رفتارهاي وسواسي دست به کارهايي مي زند که با پرخاشگري و عصبانيت و حتي خودآزاري همراه است.
6 – وارسي کردن : شخص وسواسي وقتي کاري مي کند از انجام آن اطمينان ندارد. مثلاً موقع خروج از منزل دچار ترديد مي شود: «آيا در را قفل کرده ام؟» «آيا گاز را خاموش کرده ام ؟» و ...
7 – شک در انجام فرائض ديني : مثلاً هنگام نماز خواندن وقتي اعمال اوليه را انجام مي دهد به اين فکر مي افتد که آيا تکبيرة الاحرام را گفته يا نه ؟ رکعت سوم است يا چهارم؟ وضو را صحيح انجام داده يا نه ؟
8 – تکرار : فرد عملي را بارها انجام مي دهد، مثلاً دست خود را بارها و بارها مي شويد تا شايد آرام بگيرد.
9 – آداب و رفتار خرافي : چنانچه فردي به اين نوع وسواس مبتلا شده با شد به برخي از اشياء خاص حساسيت نشان مي دهد. ممکن است معتقد باشد اگر موقع خروج از منزل به شي ء خاص (قفل، دستگيره) دست نزند اتفاق بدي مي افتد و يا اشياء و روزهاي خاصي را نحس و يا موجب بدشانسي مي داند.

انواع وسواس
اختلال وسواس به صورتهاي زير نمايان مي شود:
1 – وسواس فکري: افکار و تصاوير ذهني که خارج از کنترل هستند و فرد را تحت تأثير قرار داده ، موجب ناراحتي او مي شوند، مانند نگراني دائم از وقوع يک حادثه و يا ترس از آلوده شدن به ميکروب، عفونت و بيماري.
2 – وسواس عملي : اعمالي اجباري هستند که بيمار بارها و برطبق نظم خاصي براي از بين بردن افکار وسواسي خود انجام مي دهد، اين کارها نه تنها جنبه منطقي ندارند بلکه کاملاً بيهوده به نظر مي رسند، مانند:وارسي و يا شستشوي بيش از حد، شمارش ، دقت بيش از اندازه و ذخيره سازي يا انبار نمودن و ... بطور کلي وسواس عملي همانند ترمزي فرد را از انجام کارها باز مي دارد.

ريشه هاي خانوادگي وسواس :
علت وسواس دقيقاً شناخته نشده است ولي برخي از عوامل مؤثر در بروز آن را مي توان ذکر کرد:
1 – وراثت : فرزنداني که واليدن آنها به وسواس مبتلا بوده اند بيش از افراد ديگر به اين عارضه دچار مي شوند.
2 – عوامل بيولوژيکي: در بيماري هاي خاص، بخشي از مغز دچار آسيب شده و فرد رفتار وسواسي از خود نشان مي دهد که کاملاً جنبه بيولوژيکي دارد. اينگونه افراد حتماً بايد براي دارو درماني به روانپزشک مراجعه نمايند.
3- ياد گيري : فرزنداني که با افراد وسواسي در خانواده تعامل بيشتري داشته باشند احتمال بروز بيماري در آنها زيادتر است.
4 – سخت گيري : کنترل بيش از حد والدين نسبت به فرزندان احتمال برانگيخته شدن (شکل گيري) بيماري وسواس را در آنها بيشتر مي کند.
5 – بيماري دوران کودکي : گاهي آسيب هاي مغزي در دوران کودکي به دليل ابتلا به بيماريهاي مختلف نيز در بروز وسواس مؤثر است.

ويژگيهاي اختلال شخصيت افراد وسواسي :
- معمولاً توانايي بيان عواطف گرم و لطيف را ندارند.
- به احساسات ديگران توجه نمي کنند و بر آنچه خود قبول دارند اصرار مي ورزند.
- در انجام کار و مثمرثمر بودن، تمرکز افراطي دارند.
- سخت کوش هستند ولي به علت توجه زياد به جزئيات ، قادر نيستند به اصل مسائل بپردازند.
- به علت ترس از اشتباه کردن، دچار ترديد در تصميم گيري هستند و احساس بلاتکليفي مي کنند.
- معمولاً کارها را ناتمام مي گذارند.
- اغلب افرادي خشک به نظر مي رسند.
- چون به شيوه اي از پيش تعيين شده بارها رفتاري را تکرار مي کنند، عده اي آنها را ماشينهاي زنده توصيف کرده اند.

توصيه هاي اساسي پيشگيري و درمان :
1 – شرايط پرتنش خانوادگي ، بيماري وسواس را تشديد مي کند، سعي کنيم محيط خانواده را آرام سازيم.
2 – اعضاي خانواده از قضاوت، انتقاد يا مسخره کردن رفتارهاي وسواسي بيمار خودداري نمايند.
3 – خانواده بايد بپذيرد که وسواس نيز يک بيماري است، با درک اين موضوع بهتر مي توان به بيمار کمک کرد.
4 – در بسياري از موارد نبايد منتظر پاسخ هاي درماني سريع و آني بود، بلکه بايد هر گونه پيشرفتي (حتي اندک) را در درمان موفقيتي بزرگ دانست و آن را تقويت کرد.
5 – در برخورد با بيمار از سرزنش هاي کلامي مانند «نکن» ، «نشور» و «مگر نمي داني اين کار را نبايد بکني: اکيداً پرهيز نمائيم، زيرا به جاي کمک کردن موجب تشديد بيماري مي شويم.
6 – از مراقبت بيش از حد فرد مبتلا خودداري کنيم، اغلب بهتر است کاري با او نداشته باشيم.
7 – سعي کنيم اعتماد به نفس بيمار را تقويت کنيم.
8 – وسواس يک بيماري اضطرابي است با پذيرش بي قيد و شرط و همدلي بيمار در تقليل اضطراب او بکوشيم.
9 – همکار و هميار بيمار باشيم تا زودتر به نتيجه برسيم، حمايت يکي از اعضاي خانواده و يا يک دوست خوب مي تواند روند درماني را سرعت ببخشد.
10 – رفتار درماني نيازمند شکيباييش، بردباري و ... است ، پس در بالا بردن پايداري، دانش و بردباري فرد بيمار تلاش کنيم.
11 – ثبات و پايداري خود را در کمک به بيمار حفظ کنيم.
12 – در روزهايي که بيمار آرامش دارد او را دلگرم و تشويق کنيم تا بتواند راه مثبت مبارزه با افکار ناخوشايند را تا انتها ادامه دهد.
آنچه که در بالا گفته شد عوامل کاهش دهنده و پيشگيري کننده است ؛ بايد بدانيم که وسواس بيماري اي است که با خود درماني از بين نمي رود و براي درمان بايد به متخصص (روانشناس باليني و يا روانپزشک) مراجعه کرد.

sarvi_kh
19-10-2006, 00:35
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پژوهش دانشمندان نشان مي‌دهد، رنگ‌ها همانگونه كه بر روح و روان آدمي تاثيرات گوناگوني مي‌گذارند، جسم او را نيز تحت تاثير قرار مي‌دهند.

به گزارش روز شنبه يك پايگاه اينترنتي، پژوهشگران بر اين باورند كه هريك از رنگ‌ها سودمندي درماني محسوسي براي بدن انسان دارند و گزارشهاي بيشماري در مورد استفاده‌هاي موفقيت آميز از رنگ در درمان بسياري از بيماريهاي فيزيكي دريافت كرده‌اند.

برخي از دانشمندان معتقدند: تمايل ناخودآگاه ما به يك يا چند رنگ خاص مي تواند نشانه‌اي از نيازهاي بدن ما در جهت ترميم خود باشد.

آگاهي از ويژگيهاي درماني گوناگوني كه به هر يك از رنگ‌ها نسبت داده شده است، مي‌تواند كمك زيادي به گزينش درست آنها، هنگام تهيه لوازم و طراحي دكوراسيون فضاهاي مختلف خانه باشد.

رنگ قرمز

بر اساس اين گزارش، رنگ "قرمز"، مهيج‌ترين رنگ در ميان رنگ‌ها است

اين رنگ علاوه بر ايجاد احساس هيجان در بيننده، فعاليت امواج مغزي را تحريك مي‌كند و ضربان قلب، تعريق و فشار خون را نيز افزايش مي‌دهد.

از اين رو، اغلب افراد در صورت وجود مقادير زياد رنگ قرمز در محيط احساس ناآرامي و هيجان مي‌كنند، اما مشتقات معتدل‌تر اين رنگ مانند سرخابي و صورتي، رنگ‌هايي گرم و بسيار لطيف هستند.

رنگ سرخابي

مجموعه‌اي از سايه‌هاي مختلف رنگ سرخابي آرامش عضلات و رفع گرفتگي و خستگي از آنها را موجب مي‌شود.

رنگ صورتي

صورتي نيز از آنجا كه بازدارنده اشتها است،مي‌تواند براي درمان‌هاي رژيمي سودمند باشد

رنگ نارنجي

"نارنجي"، رنگي گرم و صميمي است كه بسياري از خواص رنگ قرمز را داراست، اما نه به غلظت و شدت آن.

نارنجي پرتوهاي شادي آفريني از خود ساطع مي‌كند كه موجب رفع خستگي مي شود.

اين رنگ محرك اشتها و دستگاه هاضمه است و در نتيجه براي استفاده در غذاخوري‌ها بسيار مناسب است.

نارنجي خالص ممكن است در سطوح بزرگ و به مقدار زياد بيش از اندازه درخشان به نظر برسد، اما رنگ‌هاي ديگر خانواده نارنجي مانند هلويي، گلبهي، آجري و تناليته‌هاي مختلف رنگ‌هاي خاكي، جذاب تر و مناسب تر از نارنجي خالص هستند.

رنگ زرد

جذابيت رنگ زرد بيشتر به سبب قدرت آن در روشن نماياندن فضاهاي تاريك است.

فضاهايي كه با تناليته‌هاي رنگ زرد رنگ آميزي شده باشند، انرژي بخش هستند و موجب رفع خستگي در بيننده مي‌شوند.

اين رنگ تمركزآفرين است و اگر به صورت خالص و به مقدار زياد در محيط به كار گرفته شود، مي‌تواند در بيننده خستگي عصبي ايجاد كند.

رنگ‌هاي خانواده زرد هر چه روشن تر باشند، انرژي ملايم‌تري به ما مي‌دهند.

دانشمندان معتقدند، اين رنگ براي درمان ناراحتي‌هاي روده‌اي سودمند است.

رنگ سبز

با درهم آميختن گرماي زرد با آرامش رنگ آبي، رنگ "سبز" انرژي و زندگي به ما مي‌بخشد.

اين رنگ آرامش بخش، اضطراب را از ما دور مي‌كند و موجب رفع تنش و گرفتگي‌هاي عضلاني مي‌شود.

سبز رنگي ايده‌آل براي فضاهايي است كه در آنها تمركز و آرامش مورد نياز است.

تحقيقات انجام شده، رنگ‌هاي خانواده سبز را براي افرادي كه از افسردگي، اضطراب و يا ناراحتي‌هاي عصبي رنج مي‌برند، مفيد نشان مي‌دهند.

رنگ آبی

"آبي" رنگ آرامش، قدرت و سلامت است و مي‌توان گفت، داراي خواصي درست برخلاف رنگ قرمز است.

اين رنگ موجب كاهش ضربان قلب و تعريق شده و همچنين فشار خون را پايين مي آورد.

آبي‌هاي روشن يادآور آسمان و رنگ صلح و آرامش هستند.

تناليته‌هاي تيره تر اين رنگ، افكار عميق را تحريك مي‌كنند اما مقادير زياد رنگ آبي مي‌تواند كسالت و اندوه و در نتيجه افسردگي خفيف را موجب شود.

رنگ بنفش

رنگ "بنفش" هيجان قرمز را با آرامش آبي درهم مي‌آميزد، اما رنگي نه مهيج و نه آرامش بخش است.

بنفش رنگي مرموز است و بعضي از مردم آن را ناآرام و اضطراب آور مي دانند.

با اين وصف، تحقيقات دانشمندان نشان مي‌دهد، تناليته‌هاي رنگ بنفش در درمان ميگرن‌ها و اختلالات عصبي مفيد هستند.

با پژوهش در خواص رنگ‌ها و استفاده بجا از آنها در فضاهاي گوناگون خانه مي توانيم وضعيت روحي و جسمي خود را بسيار بهبود بخشيم.

sarvi_kh
19-10-2006, 01:01
افراد دروغگو معمولا از نظر نوع رفتاری با یکدیگر شباهت بسیاری دارند که دانستن برخی از خصوصیات به ما کمک می کند که تا حدودی انسان دروغگو را بشناسیم برخی از علائم و روشهایی که باعث شناهخت دروغگو می شود عبارتند از:
۱- چشمان کسانی که دروغ می گویند یا بازتر از حد معمول است یا دائما چشمهای آنان به نقاط مختلف حرکت می کند. در عین حال آنها معمولا از نگاه مستقیم به شما احساس ناراحتی می کنند و سعی می کنند مستقیما به شما نگاه نکنند.
۲- گاهی اوقات افراد دروغکئ بخشی از صورت یا دهانشان را هنگام حرف زدن می پوشانند.
۳- وقتی از آنها سوال می شود دماغ یا گوششان را به حالت عصبی می خارانند.
۴- فرد دروغگو معمولا هنگام حرف زدن حرکت اضافی زیادی از خود بروز می دهد.
۵- در هنگام حرف زدن زیاد تپق می زنند و اشتباهات فراوان گفتاری را سعی می کنند به گونه ای بپوشانند.
۶- آنها همیشه کلی گویی می کنند و بارها این کلیات را تکرار می کنند و با این کار تلاش می کنند تا خودشان را قانع کنند.
۷- آنها سعی می کنند به گونه ای گیج و مبهم سخن بگویند و با این کار به شما اجازه نمی دهند تا حرفهای آنان راتجزیه کنید.
۸- هنگامی که سعی دارید در مورد موصضوع مورد بحث از آنها سوال کنید بلافاصله موضوع بحث را عوئض می کنند.
۹- حتی سوال شما را متوجه شوند چنین وانمود می کنند که سوال شما را نشنیده اند و با این کار به بحث خاتمه می دهند.
۱۰- اگر می خواهید مطمئن شوید مه او دروغ کفته است چند روز بعد راجع به موضوعی که در مورد آن دروغ گفته است ار او سوال کنید تا برایتان یک داستان با مظالب متفاوت تعریف کند.
۱۱-اگر قدری به صحبت آنها شک دارید شما را متهم به بی اعتمادی می کند و خیلی سریع با این کار به بحث خاتمه می دهد.
۱۲- آدم های دروغگو معمولا پر حر ف هستند و در مورد هر چیزی اظهار نظر می کنند.
۱۳- افراد دروغگو معمولا کسانی هستند که در زندگی شخصی یا خانوادگی دچار مشکل هستند. پس در موردحرفهای چنین افرادی بیشتر دقت نمایید.
۱۴ تن صدای افراد دروغگو در هنگام دروغ گفتن معمولا بالاتر از حد طبیعی است.
۱۵-خنده های بی دلیل و بی گاه در هنگام صحبت کردن یکی دیگر از علائم افراد دروغگو است
۱۶- آدمهای دروغکو همیشه سعی می کنند حرفهای زیبا و جذاب به زبان بیاورند و با این کار می خواهند امکان کشف حقیقت را از ما سلب کنند.
نکته پایانی این که اگر چه که شاید افراد دروغگو در کوتاه مدت بتوانید حقیقت را از دیگران پنهان کنند اما زمان باعثخواهد شد که همیشه افراد دروغگو رسوا شوند و هیچ گته حقیقت پنهان نخواهد ماند, اگرچه شاید مدت زمان طولانی پنهان بماند

Boye_Gan2m
28-10-2006, 18:05
ارتباط فرزندان با يکديگر درخانواده
در يک خانواده فرزندان بايد احساس کنند ، پدر و مادر آنها را به يک اندازه دوست دارند . ولي گاهي برخورد والدين با فرزندان به گونه‌اي است که منجر به تحريک حس حسادت و ايجاد احساس حقارت نسبت به ديگري در کودک مي‌گردد و روابط فرزندان را مغشوش مي‌کند.

«کودک خردسال مخصوصاً از سنين يک تا پنج سالگي ، چون به آن درجه ازمنطق و تکامل فکري نرسيده که متوجه شود نوازد تازه متولد شده به دليل رفع نيازهايش به مراقبت بيشتري نياز دارد ، تصور مي‌کند رقيبي است که مهر و محبت والدين را تصاحب کرده و ديگر چيزي براي او نمانده براي همين نسبت به او حسادت مي‌کند . اگر والدين مراقب رفتار خود نباشند و اين حسد در او باقي بماند تا بزرگسالي و گاه تا پايان عمر به شکل‌هاي مختلف ظاهر مي‌شود.»

به منظور ايجاد همکاري و دوستي بين فرزندان توصيه‌هايي مي‌شود که از قبل از تولد نوزاد جديد تا زمان کودکي را شامل مي‌شود.

1- قبل از تولد نوزاد جديد :

سن کودک هر اندازه باشد، دنيايش با آمدن کودک جديد زير و رو مي‌شود. پس تا حد ممکن او را در پذيرفتن نوزاد جديد شرکت دهيد. بگذاريد صداي ضربان قلب کودک را بشنود، در خريد لباس نوزاد شرکت کند، اتاق نوزاد و وسايل او را تزئين کند.

2- بعد از تولد نوزاد :

بعضي از کارهاي نوزاد را که کودک دوست دارد انجام دهد ، به او واگذار کنيم و هر طور که انجام داد به ياد داشته باشيم که او يک کودک است و از او ايراد نگيريم . فقط او را تحسين کنيم . به خاطر نوزاد هرگز او را دعوا نکنيم . او را به خدمتکار نوزاد تبديل نکنيم . به او بگوييم :«چون کودک بزرگتر و قوي‌تري هستي هميشه اين نوزاد به تو نياز دارد» . حس همکاري او را جلب کنيم. زماني را فقط به کودک بزرگتراختصاص دهيم.

3- کودکان بزرگتر :

کودک را با خواهر و برادرانش مقايسه نکنيم چون فقط باعث تحريک حس حسادت مي‌شود. بگذاريد با يکديگر احساس راحتي کنند و به همديگر افتخار کنند. به خاطر داشته باشيم آنها دو فرد جدا و دو شخصيت متفاوتند. محاسن هر کدام را تشويق کنيد تا منجر به پيشرفت‌شان گردد.

«دچار اين اشتباه نشويد که هر قانون و امتيازي براي بچّه کوچکتر است ، براي بزرگتر هم همان است . به فرزندان بفهمانيد که قوانين و امتيازها براساس سن، جنس و کارهايي که انجام مي‌‌دهند تعيين مي‌شود. به منظور جلوگيري از برخي ابهامات، در ذهن بچّه‌ها نيازهاي متفاوت آنها را، در يک زمان تهيه کنيد.

اگر فرزندان يک جنس هستند اصرار نکنيد، بچه کوچکتر از بزرگتر تبعيت کند . اجازه دهيد هر کدام برنامه خودشان را داشته باشند.

به بدگوئي‌هاي آنها از يکديگر توجه نکنيد و وارد درگيري‌هاي آنها نشويد. به آنها ياد دهيد چه طور به حل و رفع اختلاف‌هايشان بپردازند و آنها را براي دوستي و همکاري با هم تحسين کنيد.

Boye_Gan2m
28-10-2006, 18:06
7 روش ابراز علاقه به فرزندان




فرزندان ما مهم ترين ارثيه در جهان هستند و عشق ما نسبت به کودکانمان با اهميت ترين ارثيه ما براي آن ها محسوب مي شود. اين هفت روش به فرزندان ما کمک مي کند تا زندگي آينده خود را محکم تر بنا کنند.

1- زماني را با کودکان خود بگذرانيد.

زمان بهترين هديه اي است که مي توانيم به کودکان خود تقديم کنيم.

اين با هم بودن باعث مي شود احساسات، فعاليت ها و اعتقادات را با يکديگر مبادله کنيم. با اين کار فرزندانمان ارتباط برقرار کردن و گفت و گو کردن با ديگران را مي آموزند و به طور حتم از لحاظ ارتباطات اجتماعي پيشرفت مي کنند. به کودکان خود کمک کنيد تا روش هاي جديدي خلق کرده و آنها را در کنار خانواده خود تجربه کنند و لذت ببرند.

2- الگويي براي فرزندان خود باشيد.


رفتار ما بيش از گفتارمان فرزندان را تحت تاثير قرار مي دهد. ما قهرمان دنياي آنها هستيم.



3- به حرف هاي فرزندان خود گوش دهيد.

پيغام هاي کودکان هديه هاي با ارزشي هستند. زماني که مشتاقانه به حرف هاي آنها گوش مي دهيم اعتماد به نفس کوکان خود را تقويت مي کنيم.

هنگامي که با کودکان خود هستيد هم سطح آنها باشيد و با تمام وجود به آنها گوش دهيد.

احساسات و حالات زيباي آنها از طريق چشم هايشان بيان مي شود اگر ما به حرف هاي آنها دقت کنيم کودکانمان نيز به سخنان ما عميقاً و با تمام وجود، گوش مي دهند.

4- شيوه تربيتي مناسبي براي کودکان خود در نظر بگيريد.

فرزندان ما بايد بياموزند که در مقابل کارها و انتخاب هايشان پاسخگو باشند. آنها بايد بدانند که با کارهاي آزاردهنده آنها مخالفت مي شود اما والدين هميشه به آنها عشق مي ورزند.

5- کودکان خود را تشويق کنيد.

کلمه هاي اميدبخش و تشويق آميز، اعتماد به نفس را به کودکان هديه مي دهد. موفقيت ها و استعدادهاي کودکان خود را به زبان بياوريد.

زماني که فرزندانتان کار مهمي انجام مي دهند حتماً به آنها بگوييد که موفق بوده اند.

کودکان ما احتياج دارند، بدانند که اميدها و آرزوهاي آنها رادرک مي کنيم و به طور حتم حامي آنها هستيم.

فرزندانتان را تشويق کنيد تا از لحاظ روحي و معنوي رشد کنند تا زندگي متعادلي داشته باشند.

6- تجربه هاي خود را با کودکانتان تقسيم کنيد.

هر کدام از ما داستان هاي ارزشمندي براي گفتن داريم. اين داستان ها مشخص مي کنند که عکس العمل ما در مقابل اين حوادث، زندگي کنوني ما را به وجود آورده است.

با تجارب خود مي توانيم کودکان مان را راهنمايي کنيم. شايد روي فرزندان شما نيز با بعضي از شرايطي که براي شما پيش آمده، روبه رو شوند و به طور حتم از تجارب شما بهره مي گيرند و از اشتباهات دوري مي کنند.

فرزندان ما در زندگي احتياج به الگويي دارند تا آن را سرمشق خود قرار دهند. ارزش هاي وجودي را به طور عملي به فرزندان خود آموزش دهيد. اشتباه هاي خود را قبول کرده و عذرخواهي کنيد.


7- به فرزندان خود بي قيد و شرط عشق بورزيد.

عشق هديه بي چون و چراست. به کوکان خود نشان دهيد که آنها را در هر شرايطي دوست داريد و حمايتشان مي کنيد. در اين صورت آنها هنگام سختي ها و مشکلات با آرامش و احساس امنيت به شما پناه مي آورند.

فرزندان شما براي تصميم گيري و تجربه موارد جديد نياز دارند که آزاد باشند. آنها بايد بياموزند که در زندگي مسوولتي پذير و مقاوم باشند.

آنها اجازه دارند شکست بخورند و يا پيروز شوند بدون اين که قضاوتي در مورد آنها صورت گيرد. اگر همه نيازها، اميدها و انتظارات فرزندان خود را در يک کلمه خلاصه کنيم، آن کلمه عشق است.

Boye_Gan2m
28-10-2006, 18:07
آسيب شناسي اجتماعي زنان

" فرار از خانه "





امروزه جوامع گسترده به دليل پيچيدگيهاي خاصي كه در اين نوع جوامع وجود دارد ، با مشكلات و مسائل فراواني در زمينه هاي مختلف فرهنگي و اجتماعي روبرو هستند و هميشه همراه با پيشرفت با انواع آسيب هاي اجتماعي روبرو بوده اند . از جمله اين آسيب ها مي توان از ترك ناگهاني دختران از خانه ياد كرد ، كه اين مسئله در جامعه ما به دليل وجود معيارها و هنجارهاي ديني و خانوادگي ، يك نوع اسيب اجتماعي محسوب مي شود كه بايستي به دنبال ريشه يابي اين مسئله باشيم . و به جاي پاك كردن صورت مسئله به دنبال يافتن راه حلي مفيد باشيم .

مسئله شناسي فرار از خانه

تعريف فرار :

فرار از خانه و اقدام به دوري و عدم بازگشت به منزل و ترك اعضاي خانواده ، بدون اجازه از والدين يا وصي قانوني خود ، در واقع نوعي واكنش نسبت به شرايطي است كه از نظر فرد نامساعد ، غير قابل تحمل و بعضا تغيير ناپذير است. اين عمل معمولا به عنوان مكانيسم دفاعي به منظور كاهش ناخوشايندي و خلاصي از محركهاي آزار دهنده و مضر و دستيابي به خواسته هاي مورد نظر و عموما آرزوهاي دور و دراز انجام مي شود .

امروزه در اكثر كشورهاي جهان فرار از خانه به يك معضل جدي اجتماعي تبديل شده است .

در جامعه ما نيز، مسئله فرار دختران به عنوان يك معضل مطرح مي باشد .

اما در مورد مسئله فرار از خانه ، مي توان اينگونه بيان كرد كه اقدام به فرار هم از سوي پسران و (مردان متاهل ) و هم از سوي دختران (و زنان متاهل ) انجام مي شود . البته دلايل چنين اقدامي توسط مردان متاهل و پسران با يكديگر متفاوت است . زنان متاهل نيز اغلب به خشونت و مفاسد اخلاقي همسر يا اغفال و مفاسد اخلاقي خود از خانه متواري مي شوند ..

در شرايطي ممكن است كه اقدام به فرار به همراه فردي از جنس مخالف با زمينه دوستي و قرار ملاقات انجام شود . اخيرا مواردي از فرارهاي گروهي در بين دختران مشاهده شده است . اما اغلب دختران به تنهايي فرار مي كنند .

اغلب فرارها از شهرستانها به مركزو يا شهرهاي بزرگ انجام مي شود هر چند كه مبدا و مقصد معدودي از فرارها نيز بالعكس مي باشد و گاهي نيز از شهرهاي كوچك و بزرگ به قصد عزيمت به كشورهاي ديگر اتفاق مي افتد.

برخي از دختران براي نخستين بار اقدام به فرار مي كنند و دسته اي ديگر عليرغم تلاشهاي مددكاران جهت بازگشت به محيط خانه و خانواده مجددا از محيط خانه مي گريزند.

تبيين عوامل موثر در فرار دختران :

آسيبهاي اجتماعي نظير فرار از خانه داراي زمينه ها و ابعاد مختلفي هستند و عوامل گوناگوني از جمله عوامل فردي، خانوادگي و اجتماعي در شكل گيري آن مؤثر است .

عوامل فردي :

اين دسته از عوامل معطوف به عدم تعادل شخصيتي و اختلال در سلوك و رفتار است كه به برخي از آنها اشاره مي شود:

الف) شخصيهاي ضد اجتماعي

ويژگي هاي اين نوع شخصيت ، بهم ريختگي ارتباط ميان انسان و جامعه و ارتكاب رفتارهاي نا بهنجار است كه مورد قبول جامعه نمي باشد . ولي معمولا نزد عامل آن در اصل و يا در مواقعي خاص ، نا پسند شمرده نمي شود . افراد روان رنجور نسبت به هنجارها و مقررات اجتماعي بي تفاوت بوده و كمتر آنها را رعايت مي كنند . اعمال اين افراد نظام اجتماعي را متزلزل مي كند و رعايت ارزشهاي اخلاقي را به پايين ترين سطح آن تنزل مي دهد، و در پند گرفتن از تجربيات ، بسيار ضعيف بوده و در قضاوتهاي خود يكسويه مي باشند . اين نوع شخصيتها عمدتا از محيط خانه و مدرسه فرار مي كنند.

شخصيتهاي خود شيفته :

اين شخصيت ها تمايل شديدي به خود محوري دارند و پيوسته به تمجديد و توجه ديگران نيازمندند .

اين افراد اغلب با روياهايي در مورد موفقيت نامحدود و درخشان ، قدرت ، زيبايي و روابط عشقي آرماني مشغول هستند.

اغلب اين افراد والديني داشته اند كه نسبت به آنها محبت با ثباتي نداشته يا سرد و طرد كننده بوده اند يا بيش از حد به آنها ارج نهاده اند .

نوجوانان خود شيفته ، به علت سر كوب خواسته ها و فقدان ارضاي تمايلات دروني از كانون خانواده بيزار شده و به رفتارهاي نابهنجار نظير فرار از خانه گرايش نشان مي دهند .

آيزنك معتقد است بين ويژگي شخصيتي افراد با رفتار نابهنجار آنها رابطه وجود دارد . فرد برونگرا به دنبال لذت جويي آني است و دم را غنيمت مي شمارد، تشنه هيجان و ماجراجويي است . كمتر قابل اعتماد مي باشد ، نمي تواند احساساتش را كنترل نمايد و بدون تامل عمل مي كند .

شخصيت هيستريونيك (نمايشي ) :

نزد اين افراد جلب توجه ديگران اولويت خاصي دارد . دوست دارند با جوش و خروش صحبت كنند . مشخصه بارز آنها بيان اغراق آميز ، هيجاني ، روابط طوفاني بين فردي ، نگرش خود مدارانه و تاثير پذيري از ديگران است. توجه كافي به درك موقعيت ندارند و تمايل دارند با تعميم عاطفي پاسخ دهند . اين افراد براي آنكه خود را ثابت كنند ، هر تجربه اي را حتي اگر براي آنان گران تمام شود و مشكلاتي را ايجاد نمايد انجام مي دهند .

از ديگر مشكلات روحي –رواني كه منجر به رفتارهاي ضد اجتماعي مي شود ، مي توان به ضعف عزت نفس ، احساس كهتري ، فقدان اعتماد به نفس ، اختلال خلقي دوقطبي و ... اشاره نمود . چنين افرادي معمولا مستعد انجام كارهاي سنجيده ، نظير فرار از خانه مي باشند.

به اعتقاد صاحبنظران ، خانواده در شكل دهي به زندگي و رفتار فرد تا حد زيادي موثر است . اگر خانواده با مشكلات و آسيبهاي عديده اي مواجه باشد ، روند جامعه پذيري اعضاي خانواده مختل مي شود .





ب) روابط در خانواده

خشونت:

فرار از خانه يكي از باز تابهاي خشونت خانگي است كه به دليل تاثيرات اجتماعي قابل تامل است . اعمال خشونتهاي روحي، جسمي از سوي اعضاي خانواده، عامل بسيار مهمي در فرار دختران است . بسياري از دختراني كه قرباني اين خشونتها مي باشند به دليل ترس از آزاردهندگان و آبروي خويش، جرات اظهار مشكلاتشان را ندارند، لذا از خانه فرار مي كنند و در شرايطي كه از سوي نيروهاي امنيتي مجبور به بازگشت شوند ، تمايلي به اينكار ندارند . زيرا از محيط ناامن خانه مي هراسند .

تبعيض:

بسياري از والدين آگاهانه و يا ناآگاهانه با تبعيض بين فرزندان ، موجب اختلاف بين آنها و دلسردي آنها از زندگي مي شوند . تبعيض در مواجه با خطاها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و تنبيه تبعيض آميز بر اساس برتري پسر بر دختر يا بالعكس موجب سلب اعتماد به نفس و بدبيني فرزندان نسبت به والدين مي شود . تبعيض با روحيه حساس و عزت نفس دختران منافات دارد و لطمات جبران ناپذيري را بر روح و روان آنها وارد مي كند.

محدوديت مطلق:

در اين نوع شيوه تربيتي ، فرزندان از آزادي و اختيار لازم و متناسب با سن و شرايط خويش محرومند و بايد نظر والدين را بدون آگاهي از علت آن انجام دهند و حق اظهار نظر ، دخالت يا تصميم گيري را ندارند . در اين خانواده ها به خواسته هاي مادي ، معنوي فرزندان توجهي نمي شود . لذا توانايي و مقاومت آنها درهم مي شكند، و ازهر فرصتي جهت عدم پيروي از هنجارهاي خانواده بهره مي برند و در صدد هستند با فرار از خانه ،از اين محدوديت ها رهايي يابند .

آزادي مطلق :

همانطور كه عدم توجه به نيازهاي عاطفي فرزندان مي تواند عامل فرار آنان از كانون خانواده باشد . توجه بيش از حد متعارف و در اختيار بودن امكانات فوق حد سني فرزند هم مي تواند زمينه مسائلي چون فرار از خانه را ايجاد نمايد.

وقتيكه تمايلات و خواسته هاي فرزندان محقق مي شود ، لذا به محض ايجاد مشكلات و بحرانها و فشارها ي زندگي، كه در آن امكان تحقق برخي از آرزوها سلب مي شود و يا در شرايطي كه خواسته هاي فرزند به افراط مي گرايد ووالدين با آن مخالفت مي نمايند . فرزند، به دليل تربيت عاطفي (نه تربيت عقلاني ) روحيه عدم درك منطقي شرايط ، ناز پروري و كاهش دامنه استقامت، عصيان و طغيان نموده و همين امر موجب دوري او از والدين و اعضاي خانواده مي گردد كه نهايتا مي تواند زمينه فرار از خانه را فراهم نمايد .

دراين شرايط مسائل بسيار كوچك به دليل پائين بودن آستانه مقاومت درنظر فرد بزرگ و غير قابل تحمل جلوه مي كند . چنين فردي پس از فرار نيز اقدام خود را توجيه مي كند و با احساس عميق بيداد گري به متهم كردن اطرافيان مي پردازد و معتقد است فراراو در جهت احقاق حق از دست رفته خود بوده است. اين وضعيت در بين طبقات مرفه و غني جامعه بيشتر مشاهده مي شود.

اگردر شبكه روابط اجتماعي اين مسئله را درنظر بگيريم فرد عضويت يافته در شبكه هاي نابا ب، ارزشهاي نادرست گروه از جمله نحوه مقابله و برخورد با امرو نهي والدين ، نحوه مخالفت و به كرسي نشاندن خواستها و تمايلات نفساني در خانه را دروني مي كند و با دسترسي به فرصتهاي نامشروع ، انها را به مرحله عمل مي رساند .در اين گروهها رفتار كجرو و نابهنجار بسيارعادي و روال شده است و به عنوان ارزشهاي مدرن اشاعه مي شود. و نگرشها و نصايح والدين به عنوان ارزشهاي منسوخ محسوب مي شود . بر اساس تحقيقات حدود 79 در صد از جوانان به همانند سازي با دوستان خود مي پردازند.

وسايل ارتباط جمعي

رسانه هاي نوشتاري وديداري داراي كاركردهاي سه گانه از جمله اطلاع رساني هستند . زماني كه رسانه ها موضوع فرار دختران را با ذكر تمام جزئيات منعكس مي كنند، در واقع افراد را نسبت به وضعيت افرادي كه شرايطي نامساعد و بغرنج خانه را تحمل نكرده اند ، مطلع مي كنند و باعث مي شود كه آنها نيز همين عمل را در مواجه با مسائل خانواده تكرار كنند. ضمن آنكه قبح مسئله تا حد بسيار زيادي در اذهان شكسته شده و به عنوان يك عمل عادي جلوه مي نمايد.از سوي ديگر برخي از فيلمها و سريالها ي تلويزيوني مشوق فرار از خانه است . ترويج روحيه استقلال طلبي غير منطقي در سنين نوجواني ، عدم رعايت احترام به بزرگترها ، حتي نمايش فرار جمعي از جوانان ، بدون نمايش صحيح پشيماني و ندامت آنها، مي تواند در شيوع اين پديده ها موثر باشد .

نقش رسانه هاي جمعي به ويژه ماهواره و اينترنت در رواج بي بندو باري اخلاقي ، مقابله با هنجارهاي اجتماعي ، عدم پايبندي مذهبي و بلوغ زود رس نوجوانان در مسائل جنسي حائز اهميت است .

شهر نشيني

بافت اجتماعي شهرهاي بزرگ و پيچيدگي روز افزون زندگي شهري ، فرصت ارتكاب جرائم و رفتارهاي ضد اجتماعي را فراهم مي كند .

جاذبه شهرهاي بزرگ ، رفاه، تجملات شهري و امكانات مادي، انگيزه در اختيار داشتن آنها و زندگي در اين محيط را مضاعف مي كند و سيل عظيم جمعيت با هدف يافتن شغل و دستيابي به امكانات فوق مهاجرت مي نمايند وشهرهاي بزرگ را با خرده فرهنگهاي مختلف در هم مي آميزند و بدين ترتيب پايبندي به آداب و رسوم كاهش مي يابد و آزادي عمل فرد نيز بيشتر مي شود. گاهي همين سراب زندگي مرفه شهري و آزادي عمل دختران را به سوي شهرها متواري مي نمايد.

تغيير ارزشها

انسانهاي دنياي امروز در چهار راه سرگرداني و تضاد ارزشها گرفتار آمده اند و نمي دانند به كدامين سو حركت كنند . از يكسو جامعه بستر نويني از ارزشهاي اجتماعي مدرن را مقابل ديدگان افراد قرار مي دهد و از سوي ديگر فرد را با بن بستهاي بسياري در دستيابي به اهداف جديد مواجه مي كند .

جوان امروز در اين شرايط با مشكل بحران هويت روبروست . گاه آنچه كه اجتماع بطور عملي به او مي آموزد با ارزشهاي خانوادگي سنخيتي ندارد و همين امر شخصيت او را دچار دوگانگي مي نمايد .دختران امروزدچار خود درگيري ميشوند و براي فرار از اين حالت به شيوه هاي مختلفي نظير فرار از خانه متوسل مي گردند .

مشكلات اقتصادي

برخي از صاحبنظران مشكلات اقتصادي را علت عمده آسيبهاي اجتماعي مي دانند . البته اين به مفهوم نگرش تك عاملي در تبيين انحرافات نمي باشد . به اعتقاد آنان عوامل اقتصادي درچگونگي زندگي فردي و اجتماعي تاثير گذار است . فقر و توزيع ناعادلانه ثروت به همراه فقر فرهنگي زمينه ساز انواع رفتارهاي نابهنجار مي باشد .

امروزه فشار و مشكلات اقتصادي ، احتمال دو شغله بودن و اشتغال نان آوران خانواده در مشاغل كاذب يا غير مجاز را افزايش داده است .

همين مسئله منجر به كم توجهي آنها نسبت به نياز جوانان ، رفع مشكلات روحي و رواني و تربيت صحيح و شايسته آنها گرديده است .

ضعف نظارت اجتماعي

با انگيزه هاي فرار دختران از خانه در مي يابيم كه اكثر آنان براي كسب استقلال و آزادي روابط در خارج از خانه اقدام به فرار كرده اند . اين بدين معناست كه جامعه ميزان نظارتهاي اجتماعي دولتي و مردمي را كاهش داده و آزادي بي قيد روابط زنان و مردان را افزايش داده است .

در حالي كه اين حد افراطي از آزادي مقبول بسياري از خانواده ها نيست. آنها به دليل همين فضاي نامناسب جامعه مجبور مي شوند رفتار و ارتباطات اجتماعي دختران خود را محدود كنند و اين محدوديت و كنترل دختران را با عقده هاي روحي –رواني مواجه مي نمايد و آنان احساس خواهند كرد كه خانواده آنها را درك نمي كند، در صورتي كه به عكس خانواده به دليل آينده نگري و مصلحت انديشي فرزند مي كوشد دختر را از حيطه خطردور سازد. برخي دختران به دليل حساسيت هاي روحي، دلسوزي والدين را به معناي سلب آزادي تعبير مي كنند و در نتيجه اقدام به فرار از خانه مي نمايند.

پيامدهاي فرار دختران

فرار دختران در واقع تعرض به قاعده كهن و مرسوم زمانهاي ديروز و امروز است كه نه خانه را محل امن وآرامش و آسايش مي داند نه محلي كه بايد از آن گريخت . اين تعرض و جدال جامعه را تحريك كرده و آشفتگيهاي خاصي را دامن مي زند . هنگامي كه دختري به طور غير منطقي فرار مي كند ، خود و پيرامونش يعني خانواده و جامعه را تا شعاعي وسيع به طرق مختلف در معرض آسيبها و خطرات زيادي قرار مي دهد . اين پيامدها در بعد فردي ، خانوادگي و اجتماعي قابل بررسي است .

پيامدهاي فردي:

فرار آغاز بي خانماني و بي پناهي است و همين امر زمينه ارتكاب بسياري از جرايم را فراهم مي كند . دختران فراري براي امرار معاش به سرقت، تكدي گري ، توزيع مواد مخدر ، مشروبات الكلي و كالاهاي غير مجاز ، روسپيگري ، عضويت در باندهاي مخوف و كثيف اغفال و فحشاء اقدام مي كنند. برخي از اين دختران پس از فرار در ساختمانهاي متروكه ، پارك و خانه هاي فساد، شب را به صبح مي رسانند و از مكاني به مكان ديگر در حركت هستند فقط براي آنكه بتوانند زنده بمانند . دختران فراري تمام پلهاي پشت سر خود را خراب و ويران مي كنند . ارتكاب به نوع جرايم و فساد اخلاقي موجب مي شود كه دچار انواع بيماريها و اختلالات روحي و رواني شوند و برخي از آنها به دليل سر افكندگي ناشي از تجاوزات دست به خود كشي مي زنند .

از ديگر پيامدهاي ناگوار فرار دختران ، روسپيگري و ابتلا به انواع بيماريها از جمله ابتلا به ويروس ايدز مي باشد . هر چقدر مدت زمان فرا رفرد طولاني تر باشد و با افراد بيشتري تماس داشته باشد ، خطر ابتلا به ويروس ايدز افزايش مي يابد .



پيامدهاي خانوادگي:

فرا ردختران مي تواند بزرگترين لطمه و ضربه براي حيثيت و شرافت خانوادگي فرد باشد اين عمل اولا نشانه اي از نا كار آمدي خانواده در تربيت فرزند ، شكاف نسلي بين والدين و فرزندان واختلافات خانوادگي است . و ثانيا از آنجا كه فرجام و سر انجام دختران در اكثر موارد چنانكه ذكر گرديد گرفتار آمدن در دايره تنگ باندهاي فساد و فحشاء و ارتكاب جرائم اخلاقي است ، لذا فرار به مفهوم لكه ننگ و بدنامي براي خانواده محسوب مي شود و بدين لحاظ است كه فرار دختران كمتر توسط خانواده ها گزارش مي شود و اغلب پس از بي نتيجه ماندن جستجوها و تلاشهاي خانوادگي ، فرار دختران با عنوان فقداني دختريا دزديده شدن او به مراجع قضايي گزارش مي شود.

از طرف ديگر دختران فراري با درگير شدن در مسائل غير اخلاقي نمي توانند به خانواده باز گردند ، مگر آنكه خانواده به اين نكته توجه نمايد كه عدم پذيرش فرد به معناي فرو غلتيدن هر چه بيشتر او در منجلاب فساد و تباهي است . در هر حال زندگي دختر فراري در صورت بازگشت به منزل نيز همراه با مشكلات مضاعف خواهد بود .

پيامدهاي اجتماعي:

جامعه شناسان معتقدند پديده هاي اجتماعي همچون حلقه هاي زنجير به هم متصل ووابسته اند ، بطوري كه افزايش نرخ آسيبهايي چون طلاق، بيكاري، اعتياد ، منجر به افزايش آسيبي نظير فرار دختران مي شود و نكته قابل توجه آنكه فرار دختران از خانه به افزايش نرخ مفاسد اجتماعي منتهي مي گردد.

آسيبهاي اجتماعي از جمله، فرار همچون امراض و ويروسهاي هستند كه موجب ايجاد فضاي مسموم در جامعه مي شوند و مي توانند ضمن لكه دار نمودن عفت عمومي و شكستن حريمهاي اخلاقي ، بهداشت روحي و رواني اعضاي جامعه را تهديد نموده و آسيب جدي بر سلامت جامعه وارد نمايند .

از ديگر پيامدهاي فرار دختران اينست كه هزينه هاي فراواني را بر دوش جامعه و دولت مي گذارد ، بطوريكه اقداماتي نظير گزارشات فقداني دختر و شناسايي دختران فراري توسط نيروهاي چند گانه امنيتي ، بازجويي و مراحل قضايي ، ايجاد مراكز مختلف –مانند كانون اصلاح و تربيت ومراكزي كه قبلا در زمينه سازماندهي دختران فراري، فعال بودند و نيز مسئوليت سازمان بهزيستي – كه تماما هزينه هنگفتي را بر جامعه تحميل مي نمايد .

نقد برخي عملكردها

در چند ساله اخير مراكز دولتي تحت عنوان خانه سلامت ، خانه ريحانه و خانه سبز و .. جهت كاهش آسيبهاي ناشي از فرار دختران و بازتواني آنها و ارجاع افراد به خانواده تاسيس گرديد وپس از چندي متوقف شد . در اين بخش به چند نمونه از اشكالات اين مراكز اشاره مي شود :

مؤسسين چنين مراكزي هرگز به ريشه ها و علل فرار دختران توجهي نداشتند ، بلكه در يك حالت انفعالي با پذيرش مسئله فرار دختران مامني موقت را طراحي كرده بودند كه متاسفانه به دليل عدم سرعت در شناسايي دختران ، عمدتا دختران فراري پس از آسيبهاي فراوان به مراكز وارد مي شدند .

- اين مراكز ، محيطي جهت آشنايي دختران فراري با يكديگر و كسب اطلاعات و تجربيات براي افراد تازه كار از دختراني بود كه براي چندمين بار از خانه متواري مي شدند.

- هيچ دخترفراري ، شخصا به اين مراكز مراجعه نمي نمود و اغلب پس از مواجهه با مشكلات متعدد و دستگيري به اين مراكز فرستاده مي شد . لذا اگر فرد شخصا احساس ناامني ، نا تواني ونياز نمي كرد و محيط خارج را مي شناخت، به اين مراكز مراجعه نمي نمود .

- اين مراكز در صدد بودند تا براي دختري كه از نظر روحي به تعادل رسيده و از نظر اخلاقي مي تواند به جامعه باز گردد ، كمك هايي را براي داشتن خانه مستقل ارائه دهند كه خود عاملي براي تكرار و رغبت به كار بود.

- دختران فراري در اين مراكز ، اطلاعاتي در مورد شرايط خانوادگي ، كارهايي كه در مدت فرار انجام داده بودند ، علت حضور در مركز ، برنامه هاي آتي ، هنجارها و خرده فرهنگهاي خيابان از يكديگر جذب مي كردند و كار خود را توجيه مي نمودند ، زيرا مشاهده مي كردند افراد زيادي مانند آنها فرار كرده اند ، لذا جسورتر مي شدند .

به راستي چرا چنين مؤسساتي با هزينه هاي هنگفت و بدون كارشناسي و سنجش اشكالات احتمالي كار تاسيس مي شوند و بعد از مدت زماني منحل مي گردند .

پيشنهادات

همانطور كه ذكر گرديد دختران فراري از بين اقشار مختلف مي باشند و با انگيزه ها و علل گوناگوني اقدام به فرار مي كنند و پيامدهاي فرارآنان خانواده و جامعه را تهديد مي كند .

زمينه هايي براي مقابله با اين مسئله وجود دارند از جمله :

توجه و رسيدگي بيشتر به نهاد خانواده و سعي در رفع مشكلات مختلف ، تربيتي ، اقتصادي ، فرهنگي آنها از طريق دولت

تقويت و سازماندهي نهادهاي مردمي موثر در امداد خانواده از جهات مختلف ، نظير كميته امداد امام خميني ، بنياد هاي خيريه ، صندوقهاي قرض الحسنه

احياي سنتهاي ديني و حاكميت ارزشهاي اجتماعي اسلام نظيروجوب احترام به والدين ، رسيدگي به خويشان ، نظارتهاي فاميلي چون ولايت پدر، جد پدري ، برادر بزرگتر .

نظر به اينكه با استناد به اطلاعات و تحقيقات ، بيشتر دختران فراري ازبين خانواده هاي نابسامان بوده و اغلب فرزندان طلاق هستند، به كارگيري تمام تمهيدات جهت پيشگيري و كاهش نرخ طلاق از طريق تقويت مراكز مشاوره ، اجبار به شركت در كلاسهاي آموزش حقوق و تكاليف زوجين قبل از عقد رسمي ، اجبار در مراجعه به مراكز مشاوره از طريق اهرمهاي دولتي .... ضروري است . نهايتا چنانچه خانواده اي به دليل اعتياد، مرگ والدين، بيكاري و بيماري همسر از هم گسسته شد ، مي توان خانواده را موظف نمود كه وضعيت حضانت و تربيت فرزندان را به سازماني كه از سوي دولت مشخص مي شود ، گزارش نمايد و اين سازمان در رفع مشكلات فرزندان چنين خانواده هايي تلاش مي نمايد و نسبت به رفع خشونت ها و مشكلات اين خانواده ها اقدام نمايد .

از آنجا كه بسياري از دختران فراري (70%) درسنين 16-14 ساله و در دوره هاي حساس نوجواني قرار دارند و با مشكلات متعدد خاص اين دوره مواجه مي باشند . لذا بخشي ازپيشنهادات جهت پيشگيري از فرار دختران معطوف به وزارت آموزش و پرورش مي باشد.

همچنين برخي ديگر از پيشنهادات مربوط به ساير عوامل اجتماعي است كه در كاهش فرار دختران دخيل مي باشد :

- نظارت ، ارزشيابي و باز تعريف وظايف دستگاههاي ذيربط در امور مربوط به اقشار آسيب ديده و آسيب پذير جهت هماهنگي و وحدت رويه وبهينه سازي و حتي ادغام آنها؛

- تاسيس يك مركز توانمند جهت جمع آوري آمار و اطلاعات منطقه اي ، كشوري، بين المللي دختران فراري و شبكه هاي مربوط.

- تربيت نيروهاي پليس انتظامي از بين بانوان متعهد و متدين جهت اين مسئله خاص.

- ضرورت اشنايي نيروهاي نظامي به ويژه پليس زن با مسائل روانشناسي دختران فراري و خرده فرهنگ آنها.

- اعمال مجازات هاي بسيار سنگين، علني و جدي( در ملاعام) براي باندهاي فساد، اغفال ، تجارت جنسي.

- قانونمند نمودن نحوه درج اخبار مربوط به بخش حوادث و ممانعت از سوء استفاده از بيان جزئيات فرار به دليل بد آموزي و اشاعه منكرات و جلوگيري از قهرمان سازي مطبوعاتي از اين عاملين؛

- به كارگيري نيروهاي مردمي و سازمانهاي غير دولتي جهت امداد به دختران تحت خشونت خانواده و اطلاع رساني به نيروهاي امنيتي.

- تقويت نظارتهاي اجتماعي رسمي و دولتي و نيز نظارتهاي مردمي و محلي از جمله امر به معروف و نهي از منكر جهت پاكسازي فضاي جامعه و تعديل آزاديهاي اجتماعي."

Boye_Gan2m
28-10-2006, 18:09
طلاق ، سرنوشتي ابهام آميز براي كودكان
انسان پس از طي دوران طفوليت و نوجواني به مرحله اي سرشار از احساس ، كه همان جواني است پا مي گذارد . دوراني كه يك جوان توانائيهاي مختلفي را در خود مي بيند و صلاحيت انجام امور مهم را نيز ، در خود حس مي كند . طبيعتاً هر انساني بنابر شرايط و موقعيت هاي متفاوت ، از تربيت متفاوتي هم برخوردار بوده است . لذا بسته به اين تفاوتها ، خواسته ها و نيازهاي افراد هم مختلف است .

چنانچه والدين فرزندان خود را به گونه اي تربيت كنند كه به طور معمول از كمبودي برخوردار نباشند ، معمولاً در دوران حساس جواني ، كمتر دچار انحرافات مختلف اخلاقي مي شوند . اما گاهي محبت هاي افراطي والدين و در اختيار داشتن امكانات رفاهي بسيار و يا از طرفي كمبود محبت والدين نسبت به فرزندان و عدم توجه به آموزش هنجارها و رفتارهاي اجتماعي مهم ، مانند مسئوليت پذيري يا مسئله مشاركت در انجام امور فردي و اجتماعي ، ممكن است فرزندان را به افرادي ناتوان در جامعه تبديل كند .

يكي از مهم ترين و حساس ترين خصوصيات دوران جواني ، تصميم گيري افراد براي تشكيل زندگي مشترك و مسئله ازدواج است . اگر جوانان ما در دوران كودكي و نوجواني با آموزش صحيح و باورهاي مناسب پرورش يابند ، با شناخت معيارهاي درست و متعادلي به امر ازدواج مي نگرند و كمتر دچار مشكل مي شوند . حال آنكه عدم وجود يك باور معقول و متعادل نسبت به ملاك هاي ازدواج مي تواند آفت هاي يك زندگي مشترك را بسازد كه تداوم و لحاظ نمودن چنين مواردي مي تواند موجب لرزش پايه هاي يك زندگي باشد و نهايتاً منجر به طلاق شود .
از طرفي اگر يكسري باورهاي لازم در زمينه تعهد و مسئوليت پذيري براي افراد دروني شده باشد عليرغم مشكلات گوناگون ، مي توان به تداوم يك همزيستي اميدوار بود . اما هميشه مسئله به همين جا ختم نمي شود بلكه در بسياري موارد تفاوتهاي ارزشي ميان دو نفر موجب بروز تنش مي شود اينكه دو طرف قادر به تعريف مباني ارزشي يكديگر نيستند ، بنابراين ممكن است آنها را ناديده بگيرند و يا نسبت به آن بي اهميت باشند و همين مسئله ميتواند به مرور زمان به مشكلي لاينحل بدل شود كه نهايتاً قدرت صبر و تحمل دو طرف را به سر بياورد . چرا كه هر دو طرف مدافع متعلقات و ارزش ها و هنجارهاي خود هستند و البته در اين ميان مواردي استثنايي هم وجود دارند كه با داشتن گذشت و فداكاري ، چنين مشكلاتي را ناديده مي گيرند و به زندگي خود ادامه ميدهند .
مسئله طلاق به خودي خود يك آسيب اجتماعي است كه ، پيامدهاي منفي پس از آن هم ، ممكن است به معضلاتي بزرگ تبديل شود . از جمله اين پيامدها ، سرنوشت « بچه هاي طلاق » است .

طلاق ذاتاً تلخ و زجر آور است اما در شرايطي ،گريزناپذير است و ما چه بخواهيم و چه نخواهيم ممكن است اتفاق بيفتد . اما فرزندان چه گناهي دارند كه بايستي تاوان نداشتن خانواده را پس دهند ؟

آنچه مسلم است بعد از طلاق والدين ، حضانت فرزندان به صورت توافقي و يا طبق مفاد قانوني به يكي از طرفين داده مي شود و همين مسئله به تنهايي آغازي است براي بروز مشكلات روحي و رواني فرزندان و در نتيجه آسيب پذير بودن آنها در برابر انواع مختلف مسائل فردي و اجتماعي . طبيعتاً تامين نياز رواني فرزندان به والدين بعد از بروز طلاق حداقل به نصف تقليل پيدا مي كند .
آنچه مسلم است در اين مسير تلاش هر يك از والدين در جهت جايگزيني پدر يا مادر براي فرزند ، در اكثر موارد نتايج مثبتي به دنبال نداشته است . چرا كه اين يك نياز طبيعي و به نوعي حق طبيعي فرزند است كه به دليل وجود مشكلات خاص ميان پدر و مادر ، از او گرفته شده است و خلأ عاطفي حتي يكي از والدين ، چيزي نيست كه به راحتي بتوان آنرا جايگزين نمود.

و چه بهتر كه اين مسئله را باور داشته باشيم كه براي تطابق و بوجود آوردن سازش در فرزندان، براي زندگي در شرايط پس از طلاق ، مي توانيم راههاي صحيح تربيتي را همراه با ايجاد نگرش روشن در فرزندان تقويت كنيم تا آنكه به دنبال اين باشيم تا با ارائه تصويري تيره از يكي از والدين كه هم اكنون در كنار فرزند نيست ، بخواهيم با ايجاد كينه و نفرت سعي در پاك كردن تصور ذهني آنهاداشته باشيم .

بديهي است فرزندان پس از طي دوران كودكي و نوجواني به سنيني مي رسند كه خود قدرت تشخيص حق و باطل را پيدا مي كنند و آن زمان ديگر نمي توان واقعيت ها را از ديد آنها پنهان كرد . چرا كه خود به دنبال درك واقعيات مي روند و طبق اين مسئله اين قدرت را پيدا مي كنند كه صداقت والدين خود را تشخيص دهند . پس بهتر آنست كه براي بهبود وضعيت و شرايط « فرزندان طلاق » با ارائه راه حل ها و ديدگاههاي صحيح و به كار بردن صداقت ، به آنها خوب ديدن و خوب فكر كردن را بياموزيم .

mercedes
29-10-2006, 10:25
دوستي مانند يك بازي است كه مهره هاي آن دائم در حال برخوردن هستند. در بهترين حالت آن دو نفر مانند چراغ مه شكن هستند و راه يكديگر را روشن مي كنند. همچنين نقاط ضعف هم را آشكارمي كنند كه موجب رشد دوطرف و پايداري علاقه مي شود اما اين تعادل را چگونه مي توان حفظ كرد؟ خيلي ساده و با رعايت قواعد بازي مي توان اين كار را انجام داد. مهمترين قواعد دوست داشتن به قرار زير است:

1ـ خود را دوست بداريد
كسي كه اعتماد كافي به خود ندارد نمي تواند از احساسات طرف مقابل به درستي قدرشناسي كند. به اين ترتيب موفق مي شويد: دست از كار كردن مانند سيندرلا برداريد. اين در صورتي است كه خود را به درستي ارزيابي نكرده ايد. برنامه خود را تغيير دهيد. شعارتان اين باشد، بهترين چيزها براي خودم! براي خود چيز تازه اي بخريد، به سينما برويد. كسي كه باخودخواهي به برآورده كردن خواسته هاو اهداف خود بينديشد، نتيجه عكس آن را مي گيرد. علاقه به خود در اثر ارتباط عاطفي و روحي با همسر انسان به دست مي آيد، نه درحل كردن مشكلات به تنهايي.

2ـ مسئوليت خود را برعهده بگيريد
هركس طراح خوشبختي خود است. به اين ترتيب موفق مي شويد؛ اگر فكر مي كنيد خوشبختي در دوستي خود به خود به وجود مي آيد، در اشتباه هستيد. علاقه هم مانند يك غذاي لذيد بايد درست شود. فعال شويد! دوستي ايده آل محصولي از عقايد، اهداف و همكاري است. بايد سؤال زير را براي خود مطرح و آن را حل كنيد، آيا اصلاً به زندگي زناشويي علاقه اي داريد؟ همسر شما بايد داراي چه ويژگيهايي باشد؟ در كجا مي توانيد او را بيابيد؟ و هنگامي كه او را يافتيد بايد بين واقعيت و تصورات خود تعادلي برقرار كنيد.

3ـ به خود وقت بدهيد
زن و شوهر بايد با صرف وقت و صبر زياد، نخهاي زندگي خود را به هم گره بزنند، به اين ترتيب موفق مي شويد: زندگي زناشويي خود را خانه اي ببينيد كه بايد آن را بسازيد و عشق يكي از مصالح اصلي آن است. براي اينكه ساختمان محكم ساخته شود، بايد پايه هاي محكمي براي آن بريزيد. شما بايد براي كشيدن نقشه و پياده كردن آن درساختن اين خانه آرامش و زمان زيادي صرف كنيد. اين موضوع در مورد ارتباط دو نفر هم صدق مي كند.
اگر شما براي رسيدن به علاقه اي عميق، عجله به خرج دهيد، در خاتمه چيزي به دست خواهيد آورد كه فقط شبيه يك ارتباط است. اما معلوم نيست كه اين ارتباط در مواقع بحراني هم دوام پيدا كند، بنابراين دربيان نظرات خود و پذيرفتن نيازهاي طرف مقابل رك باشيد.

4ـ بر ترسهاي خود غلبه كنيد
آيا گمان مي كنيد كه رشد، تكامل و سرزندگي در درازمدت جايي در زندگي زناشويي شما نخواهد داشت؟ دوستي واقعي، ردوبدل كردن دائمي افكار است. به اين ترتيب موفق مي شويد ليستي از مسائل مهم تهيه كنيد. ترسهاي خود را بشناسيد. شما در كجا جلو خود و همسر خود را مي گيريد و مانع پيشرفت رابطه مي شويد؟ چه چيزي موجب رنجيدگي شما مي شود؟ در چه مواردي مي توانيد با گذشت باشيد؟ باهمسر خود صحبت كنيد كه چگونه مي توان با موانعي كه در ارتباط شما وجود دارد، مبارزه كرد؟

5ـ از كلمات صحيح استفاده كنيد
لحن صحبت دريك ارتباط زناشويي نقش مهمي دارد. پس از سپري شدن دوران اوليه زندگي، بايد با همسر خود گفتگوهاي زيادي داشته باشيد تا بتوانيد يكديگر را بهتر درك كنيد. به اين ترتيب موفق مي شويد، هنگام صحبت با همسر خود توجه داشته باشيد كه زمان ومكان صحيحي را انتخاب كرده ايد. نبايد با طعنه يا خشونت صحبت كرد. احساسات خود را هنگام گفتگوهاي منطقي زياد به بازي نگيريد. از گله كردن بپرهيزيد. به يك توافق برسيد. تشويق وتحسين در زندگيهاي موفق نقش بسيار مهمي برعهده دارند. براي هر انتقاد بايد 5 نكته مثبت را هم در نظر بگيريد.
6ـ رفتاري قاطع و در عين حال منصفانه داشته باشيد
آيا شما در بن بستي قرار داريد ونمي دانيد چگونه بايد از آن خارج شويد؟ همواره در زندگي زناشويي وضعيتهايي وجود دارند كه با توافق دوطرفه، هيچكس احساس مغبون شدن نمي كند. به اين ترتيب موفق مي شويد. اولين قدم قبول داشتن همسر است. بعد بايد نتيجه مورد نظر خود را تعيين كنيد. همواره در تمام مسائل توافقي وجود دارد كه هر دوطرف را راضي كند.

7ـ در تغييرات با يكديگر همكاري كنيد
هيچ چيز ثابت نيست. درزندگي زناشويي تغييرات غيرقابل اجتناب هستند. تغيير شغل، تولد فرزند و غيره مسائلي هستندكه زن و شوهر بايد با هم بر آن غلبه كنند.
به اين ترتيب موفق مي شويد: انعطاف پذيري علاوه بر اينكه يكي از پايه هاي مهم زندگي است، يكي از مهمترين خصوصيات افرادي است كه برخورد بهتري در حل مشكلات دارند. پذيرفتن تغييرات با انعطاف پذيري يعني وداع با چيزهايي كه در گذشته وجود داشته است. تغييرات همواره موجب تغيير روند بازي مي شوند. حال بايد رفتاري جديد در پيش گرفت. تغييرات سه مرحله دارند. 1ـ هنوز همه چيز آشناست وهركس مي داند چه بايد بكند. 2ـ چيزهاي آشنا شروع به از بين رفتن مي كند و حال بايد فعال بود. 3ـ هر يك ازافراد خانواده در چارچوب تغيير موردنظر خود را تطبيق مي دهد.

8ـ جمع بندي رابطه
همانطور كه اتومبيل خود را نزد تعميركار مي بريد، بايد از رابطه خود هم مراقبت به عمل آوريد. كنترل دائمي ارتباط موجب حل راحت تر مشكلات و اختلافات احتمالي مي شود.
به اين ترتيب موفق مي شويد، هر روز كاملاً آگاهانه براي همسر خود وقت بگذاريد. از او بپرسيد كه روز خود را چگونه گذرانده است و به چه فكر مي كند. ارتباط مانند يك باغچه است، بايد از آن مراقبت كرد، در غير اين صورت پژمرده مي شود.

9ـ ارتباط خود را تازه و شاداب نگه داريد
راز داشتن ارتباط خوب و درازمدت اين است كه دائم به آن رسيدگي كرد.
به اين ترتيب موفق مي شويد، گاهي اوقات او را به طرز مطبوعي غافلگير كنيد. به پيك نيك برويد، تا جايي كه امكان دارد با هم بخنديد. اتفاقاتي را به خاطر بياوريدكه هردو در آنها نقش داشته ايد. در برخي موارد موضوعات كوچك را همواره رعايت كنيد. بعضي از اين مسائل هميشه ثابت مانند لنگري هستندكه كشتي احساسات را در درياي توفان نگه مي دارند و شما را به آرامش مي رسانند.

10ـ آرامش خود را حفظ كنيد
بايد كاملاً آگاهانه قواعدي را رعايت كنيد، زيرا زماني مي رسد كه شما به زندگي روزمره خود بازمي گرديد.
به اين ترتيب موفق مي شويد: هنر بزرگي است كه هويت همسر خود را بپذيريد وبه آن احترام بگذاريد و درعين حال خود را هم فراموش نكنيد به ايده آل هاي خودوفادار بمانيد و ارتباط خود را با دوستانتان قطع نكنيد. حتماً بايد به كار خود ادامه دهيد و علايق خود را فراموش نكنيد.

Boye_Gan2m
29-10-2006, 19:24
چگونه با پدربزرگ ها و مادربزرگ ها كنار بياييم؟



اكثر قريب اتفاق پدربزرگ و مادربزرگ ها روش فرزندان يا عروس و داماد خود را در برخورد با نوه شان درست نمى دانند و در تربيت نوه شان دخالت مى كنند. قصد والدينتان و والدين همسرتان خير است ولى گاهى پيش مى آيد كه كنار آمدن با آنها كمى سخت است. براى اينكه بتوانيد همه را راضى و خوشحال نگه داريد، مطلب زير را حتماً بخوانيد.

دبرا راينسترا (debra Rienstra) نويسنده كتاب « مادر شدن» مى گويد: «هرگز به ذهن من و شوهرم خطور نكرده بود كه بعد از تولد كودكمان روابط ما با والدينمان تغيير مى كند. مادر من هر ساعت مى خواهد با نوه اش باشد.» مدت زيادى طول نكشيد كه راينسترا آرزو كرد تا ساعتى با فرزندش تنها باشد. آهسته آهسته ميان او و والدينش بر سر چيزهاى جزيي مثل ساعات خوابيدن كودك اختلاف نظر افتاد.

اگر والدينتان در نحوه تنبيه كردن فرزندانتان مداخله مى كنند، به آنها بگوييد كه از بابت كمكشان متشكريد ولى ترجيح مى دهيد اين كار را به شيوه خودتان انجام دهيد و اگر اشتباهى هم مرتكب مى شويد از آن درس بگيريد.


راينسترا و والدينش به مرور موفق شدند مشكلات خود را حل كنند و راينسترا دو بچه ديگر آورد. با اين وجود بسيارى از زوج ها متوجه مى شوند كه والدين خودشان و همسرشان، آنگونه كه انتظارش را داشتند، مفيد و پشتيبان نيستند. كنار آمدن با بعضى پدربزرگ و مادربزرگ ها واقعاً مشكل است. در اينجا علل مشكلات رفتارى آنها و راه حل هايى براى كنار آمدن با آنها آمده است:

ياوران دست به نقد

اين دسته از پدربزرگ و مادربزرگ ها تمايل دارند نقش پدر و مادر كودك را بازى كنند. آنها كودك را جلوى شما تنبيه مى كنند؛ بابت آنچه كه كودك مى خورد، مى پوشد و برنامه هاى تلويزيونى كه نگاه مى كند نگرانى خود را ابراز مى كنند و انتظار دارند ساعات طولانى را با نوه هاى خود سپرى كنند.

براى والدين شما و همسرتان مشكل است بپذيرند كه ديگر مسئوليتى ندارند. دكتر سوزان نيومن روان پزشك اجتماعى و نويسنده كتاب « من ديگر بچه نيستم» مى گويد: «آنها هنوز به شما و همسرتان مثل بچه هايشان نگاه مى كنند و مايلند اختيارات بيشترى داشته باشند.»

بتسى سينگر خوشحال است كه مادرش به دختر ?ساله شان هانا نزديك است ولى وقتى اوضاع دارد آهسته آهسته از كنترل خارج مى شود نگران مى شود و مى گويد: «مادر من هر شب به منزلمان زنگ مى زند تا به نوه اش شب بخير بگويد. گاهى من به دروغ به او مى گويم كه هانا خوابيده است. اين مسئله براى شوهر من تبديل به يك معضل شده است. از من مى خواهد به مادرم بگويم خودش را كنار بكشد، ولى هرچه باشد او مادر من است و من دوستش دارم. يكى از عادت هاى بد مادر من اين است كه وقتى فرزندم را تنبيه مى كنم خودش را وسط مى اندازد و مى گويد «كار بدى نكرده» يا «تو ديگر دارى زيادي عكس العمل نشان مى دهى» و يا بدتر از همه مى گويد: «تو چرا اين قدر بداخلاقى؟» نيازى نيست او مرا درست جلوى بچه ام سرزنش كند.»

راه حل

سعى كنيد موقعيت را درك كنيد و به خنده برگزار كنيد. بالاخره حالا كه خود شما هم بچه دار شده ايد مى دانيد كه والدين به چه آسانى براى كودكان خود نگران مى شوند. بنابراين اگر زمانى كه شما كودك بوديد مادرتان مرتب به شما يادآورى مى كرد كه خودتان را خوب بپوشانيد - و احتمالاً هنوز هم اين كار را مى كند- نگران آن است كه نوه هايش هم دچار سرماخوردگى شوند. وقتي براى قدم زدن بيرون مي رويد يك كت هم با خودتان ببريد؛ اين كار خيلى آسانتر از ايستادن و جر و بحث كردن با والدينتان است. اگر آنها در نحوه تنبيه كردن فرزندانتان مداخله مى كنند، به آنها بگوييد كه از بابت كمكشان متشكريد ولى ترجيح مى دهيد اين كار را به شيوه خودتان انجام دهيد و اگر اشتباهى هم مرتكب مى شويد از آن درس بگيريد. دكتر نيومن مى گويد «اگر از تماس هاى شبانه مادرتان ناراحت هستيد مى توانيد بگوييد: ما واقعاً از تماس هاى شما خوشحال مى شويم ولى اگر قرار باشد هر شب زنگ بزنيد اين کار جلوه خود را از دست مى دهد.



روش هاى قديمى

والدين شما و همسرتان روش ها و اطلاعات جديد را در خصوص نگهدارى از كودكان قبول ندارند. آنها متوجه نمى شوند چرا شما كار خود را رها نمى كنيد، چرا اجازه مى دهيد فرزندتان در تختخواب شما بخوابد يا چرا او را کتک نمي زنيد. آنها نمى بينند كه عليرغم همه اين اختلاف ها كار شما در تربيت كودكتان خوب بوده است.

دكتر نيومن مى گويد: «از آنجا كه آنها قبلاً فرزندانشان را بزرگ كرده اند، خودشان را در اين زمينه متخصص مى دانند و انتظار دارند شما از نصايحشان استقبال كنيد. پدربزرگ و مادربزرگ شدن به آنها احساس پيرى مى دهد. مخصوصاً هر بار كه شما به آنها گوشزد كنيد اطلاعاتشان در خصوص جنبه هاى مهم بزرگ كردن كودك روزآمد نيست، اين احساس ناخوشايند تشديد مى شود.»

راه حل

آرتور كورنهابر (arthur Kornhaber) نويسنده كتاب «راهكار پدربزرگ و مادربزرگ ها» مى گويد: «به آرامى توضيح دهيد زمانه از وقتى كه شما بچه بوديد تغيير كرده است. مقالات، تحقيقات و كتاب هاى تازه منتشر شده را در دسترس آنها قرار دهيد و سعى كنيد آنها را آموزش دهيد. حتى مى توانيد آنها را به ملاقات يك پزشك متخصص اطفال يا گردهمايى هاى مدرسه فرزندتان ببريد تا با دنياى امروز بچه ها بيشتر آشنا شوند. در ضمن از راهنمايى هاى خوب و مفيد آنها هم بهره مند شويد.»

زمانى كه مسئله امنيت فرزند شما مطرح است، اصرار كنيد از راهنمايى هاى شما پيروى كنند. دكتر نيومن مى گويد: «در اين گونه موارد مى توانيد بگوييد : بله، حق باشماست. بهتر است كه كودك روى صندلى به اين بلندى ننشيند ولى اگر هم بخواهد، من نمى گذارم». دكتر نيومن مى گويد: «زمانى كه پاى مسائل مهمى مثل سر كار رفتن شما مطرح است خيلى ساده، اعلام آتش بس كنيد. بگوييد: ببينيد! بياييد بپذيريم كه در اين يك مورد با هم اختلاف نظر داريم. چون كه اين مسئله اى است كه احتمالاً هيچ وقت بين ما حل نخواهد شد.»

پدربزرگ ها و مادربزرگ هاى رؤيايى

والدين شما و همسرتان به مناسبت هاى مختلف و حتى بدون مناسبت به فرزند شما پول مى دهند و او را همراه با اسباب بازى هايش به حمام مى برند. طورى كه، كودك هنوز از لذت بازى با يك عروسك بهره مند نشده، بعدى از راه مى رسد. اين باعث مى شود كه هر وقت چيزى خواست فقط بگويد: «مادربزرگ! پدربزرگ!»

دكتر پاتريشيا فارل ، نويسنده كتاب «چگونه روان درمانگر خود باشيم» مى گويد: « در اين گونه موارد، نيت آنها خير است ولى اين پدربزرگ ها و مادربزرگ ها احتمالاً سعى مى كنند چيزهايى را براى نوه شان فراهم كنند كه خود در كودكى نداشته اند و يا نتوانسته اند براى كودكان خود تهيه نمايند. آنها از داشتن نوه كاملاً به هيجان آمده اند. الان براى خرج كردن پول دارند و به اين وسيله مى خواهند نشان بدهند كه براى نوه شان اهميت قائلند.»

سارا، مادر جك ساليوان (jack Sullivan) ده ماهه مى گويد: «پدربزرگ و مادربزرگ جك هر چند هفته يكبار براى او هديه مى خرند. مى دانم كه جك از بازى كردن با اسباب بازى هايش لذت مى برد ولى همه آنها مناسب بازى براى يك بچه ده ماهه نيستند. از طرفى مى دانم كه پدربزرگ و مادربزرگ از عهده خريدن اين اسباب بازى ها برنمى آيند و من واقعاً نمى خواهم عليرغم مشكل مالى اين همه هديه بخرند. ولى نمى دانم چه كنم كه احساساتشان جريحه دار نشود.

دكتر كورنهابر مى گويد: « به والدين خود و همسرتان بگوييد كه فرزند شما لباس ها و اسباب بازى هاى زيادى دارد و سياست خانوادگى شما بر اين است كه اندكى محدودش كنيد.» اگر عليرغم استدلال شما بر خريد هديه اصرار داشتند ، مى توانيد اقلامى را پيشنهاد كنيد كه واقعاً به كار شما مى آيند مثل : كالسكه بچه، دوچرخه يا كمك هاى نقدى براى پس انداز دانشگاه كودك . اين دسته از پدربزرگ ها و مادربزرگ ها شما را براى رفتارها و مشكلات كودكان در مدرسه سرزنش مى كنند و از مهارت شما در نگهدارى از فرزندتان انتقاد مى كنند. كودك را بابت هر خطاى كوچكى مؤاخذه مى كنند و نارضايتى خود را با هر چيزى، حتى حركات چشم و ابرو نشان مى دهند.

دكتر نيومن مى گويد: «والدين شما، تمام عمرشان را صرف ايراد گرفتن از شما كرده اند و به شما متذكر شده اند چه كنيد، چه نكنيد و چگونه امورتان را انجام دهيد. آنها ممكن است از اين نقطه ضعف خود حتى خبر هم نداشته باشند. بنابراين وقتش رسيده كه شما پيشقدم شويد و اين عادت بد را ترك دهيد.»

سوزان كينگ مى گويد والدينش در برقرارى ارتباط با توماس، پسر هشت ساله او كه يك پسر شاد و بسيار پرحرف است، مشكل دارند. آنها فكر مى كنند كه ما با توماس خيلى مدارا مى كنيم. گاهى اوقات تصميم مى گيرند خودشان تربيتش كنند. بنابراين كاملاً نديده اش مى گيرند يا خيلى تند به او مى گويند: «نه! تو نمى توانى اين كار را بكنى!» بدتر از همه اين است كه هر وقت والدينم نزد ما هستند، متوجه مى شوم كه من هم بيشتر به توماس ايراد مى گيرم.»

راه حل

دكتر نيومن مى گويد: «شما الان يك بزرگسال محسوب مى شويد و هيچ عيبى ندارد اگر صادقانه به والدينتان بگوييد كه ايرادات اكيد آنها چه حسى به شما مى دهد. بگوييد كه نمى خواهيد هر بار كه آنها با شما هستند اين حس بد را داشته باشيد. يادآوري کنيد که مايليد آنها با پسرتان رابطه نزديكى داشته باشند. رفتار منفى آنها شرايط را براى گذراندن اوقات با آنها براى شما مشكل ساخته است.» دكتر كورنهابر مى گويد: «اگر اين يادآورى ها كمكى نكرد، جلسات مشاوره خانوادگى راه بيندازيد؛ ديده شده است كه روابط ميان پدربزرگ و مادربزرگ ها و نوه هايشان از اين طريق بهبود يافته است.» بگوييد: «فكر نمى كنم اين طورى به جايى برسيم. به نظر مى آيد هيچ كدام از ما خوشحال نيستيم. پس بياييد از خانواده كمك بگيريم.»

ترجمه: رامك فدائيان

lovergod14paramourand
03-11-2006, 18:16
احساس‌هاي مثبت، عامل رشد و شكوفايي فردي


كمتر لحظه‌اي از زندگي ما خالي از حضور احساسات است. هر حادثه با خود احساسات خاصي را به همراه مي‌آورد، چه اين حادثه در دنياي خارج اتفاق بيفتد چه در دنياي درون. در يك تقسيم‌بندي كلي مي‌توان احساس‌ها را به دو دسته تقسيم كرد: احساس‌هاي مثبت مانند شادي، رضايت‌مندي و علاقه. احساس‌هاي منفي مانند خشم، ترس و غم. اما براستي نقش احساسات در زندگي ما چيست؟ در اين مقاله سعي مي‌شود با توجه به يافته‌هاي نوين جامعه روانشناسي به بررسي احساس‌ها و تبيين نقش آنها در زندگي افراد بپردازيم.

در دهه 1930، از تعدادي راهبه خواسته شد در مورد زندگي شخصي خود چند خطي بنويسند. آنها به توصيف خاطرات دوران كودكي، مدارسي كه در آن درس خوانده بودند، تجارب مذهبي و مسائلي كه باعث شد به صومعه روي آورند، پرداختند. در ابتدا اين يادداشت‌ها براي بررسي آينده شغلي راهبه‌ها به‌كار گرفته شد، اما نهايتاً به‌ طور كامل فراموش شدند.
پس از حدود 60 سال، آن يادداشت‌ها مجدداً مورد توجه قرار گرفتند. به اين ترتيب كه سه روان‌شناس براي انجام تحقيقي آنها را از بايگاني بيرون كشيدند. در اين تحقيق جديد، هر يك از اين يادداشت‌ها بر اساس ميزان حضور احساس‌هاي مثبت در آن نمره‌گذاري شد. نتيجه‌ي اين بررسي بسيار جالب بود: راهبه‌هايي كه به احساس‌هاي مثبت بيشتري در گزارش خود اشاره كرده بودند، تا 10 سال بيشتر از آنهايي كه احساس‌هاي مثبت كمتري داشتند، عمر كردند.

نتايج اين تحقيق و تحقيقات مشابه، دانشمندان را متقاعد كرد كه افرادي كه احساس‌هاي مثبت زيادتري را تجربه مي‌كنند عمر طولاني‌تري دارند. در فرهنگ خودمان نيز ضرب‌المثل‌ها و گفته‌هايي وجود دارد كه احساس‌هاي مثبت را با عمر طولاني و بهتر شدن كيفيت زندگي در ارتباط مي‌داند؛ مانند ضرب‌المثل‌هاي رايج در مورد خنده و سهل گرفتن دنيا.

چرا اين قدر منفي؟

بايد اقرار كرد از ابتداي پا گرفتن دانش روان‌شناسي، عالمان اين علم توجه خود را بيشتر به بررسي احساس‌هاي منفي (مانند خشم، غم، ترس و...) معطوف كرده‌اند تا احساس‌هاي مثبت (مانند شادي، علاقه، رضايت، عشق و...). براي اين امر، دلايل بسياري مي‌توان ذكر كرد كه در اين جا به بيان يكي از دلايل اصلي اكتفا مي‌شود.

مسلماً يك تمايل ذاتي براي مطالعه چيزهايي كه سعادت و سلامت بشر را خدشه‌دار مي‌كنند وجود دارد. تجربه كردن احساس‌هاي منفي(مانند خشم و غم) به نوبه خود از عواملي است كه بشر را مي‌آزارد. اين احساس‌ها اگر شديد، طولاني يا نامتناسب با موقعيت باشند، مشكلات زيادي براي فرد ايجاد مي‌كنند. همچنين با بيماري‌هاي رواني مانند هراس، افسردگي، اضطراب و بسياري اختلالات ديگر رابطه دارند و بر اين اساس توجه روان‌شناسان را از همان ابتدا به خود جلب كرده‌اند. برعكس تا همين اواخر نسبت به احساس‌هاي مثبت غفلت بزرگي احساس مي‌شد. چرا كه تصور مي‌شد احساس‌هاي مثبت با مسائل جدي و اساسي زندگي بشر رابطه‌اي ندارند. تا اين‌كه با شكل‌گيري جنبش‌هاي نوين در دنياي روان‌شناسي توجه به احساس‌هاي مثبت نيز در دستور كار روان‌شناسان قرار گرفت و اين خلأ تا حدي پر شد.

تفاوت احساس‌هاي منفي و مثبت

لازم است به يكي از تفاوت‌هاي عمده احساس‌هاي منفي و مثبت اشاره كنيم. نكته پذيرفته شده در تمام نظريه‌هاي مرتبط با احساس‌هاي منفي اين است كه اين احساس‌ها هميشه در ما ميل شديدي را براي انجام يك عمل مشخص ايجاد مي‌كنند. براي مثال وقتي احساس منفي خشم را تجربه مي‌كنيم، ميل شديدي به حمله‌ور شدن به آن‌چه خشم را در ما ايجاد كرده احساس مي‌كنيم، و يا وقتي مي‌ترسيم ميل شديدي به فرار و دور شدن از موقعيت ترسناك احساس مي‌كنيم. در اين موقعيت‌ها دامنه انتخاب‌هاي ما بسيار محدود مي‌شود و گزينه‌هاي گوناگون و گسترده‌ كمتر به ذهن ما مي‌رسد. در مقابل يك ميل بسيار شديد براي انجام عملي مشخص مانند حمله كردن به ما دست مي‌دهد. البته بايد توجه داشت اين خصوصيت احساس‌هاي منفي، براي بقاي ما لازم است، چرا كه اين احساس‌ها هميشه در موقعيت‌هاي تهديد كننده و خطرناك ايجاد مي‌شوند كه اصولاً احتياج به يك عكس‌العمل سريع و قاطعانه دارند. موقعيتي را تصور كنيد كه در آن حيوان درنده‌اي به شما حمله‌ور مي‌شود. در اين موقعيت خطرناك، بدون نياز به فكر كردن يا در نظر گرفتن گزينه‌هاي گوناگون، عكس‌العمل شما، بايد فرار باشد و كاركرد احساس‌ ترس هم عملاً تسريع اين فرايند است؛ يعني ترس باعث مي‌شود بدون اين كه وقت زيادي صرف تفكر كنيم، در يك اقدام كارآمد و سريع از معركه جان سالم به‌ در بريم.

احساس‌هاي منفي در موقعيت‌هاي خطرناك و تهديدكننده‌اي كه بشر در طول دوران تكامل خود با آن‌ها مواجه بوده، به ياري او آمده‌اند و در قرون جديد نيز كماكان همين نقش را برعهده دارند. برعكس، احساس‌هاي مثبت اصولاً در شرايط بحراني اتفاق نمي‌افتند و ميل شديدي براي انجام يك عمل مشخص و فوري در ما به وجود نمي‌آورند. آيا اين دليلي است بر بي‌اهميت بودن احساس‌هاي مثبت؟ آيا احساس‌هاي مثبت مانند احساس‌هاي منفي در مواجهه بهتر با چالش‌هاي زندگي به بشر كمك مي‌كنند؟

ارزش‌ احساس‌هاي مثبت

پرفسور ب. فردريكسن، نظريه‌ جديدي در زمينه احساس‌هاي مثبت مطرح كرده است. اين نظريه مي‌كوشد به اين سؤال پاسخ دهد كه: «احساس‌هاي مثبت به چه درد مي‌خورند؟» در اين جا سعي مي‌كنيم اين نظريه را به زباني ساده بيان كنيم:

برعكس احساس‌هاي منفي كه در حل مشكلات جدي و مرتبط با مرگ و زندگي بشر او را ياري مي‌دهند، احساس‌هاي مثبت به حل مسايل مرتبط با رشد و شكوفايي فردي به كمك ما مي‌آيند. تجربه كردن احساسات مثبت، به حالت‌هاي ذهني و رفتارهايي منتهي مي‌شود كه به نحو غيرمستقيم فرد را براي مواجهه با مشكلات بعدي آماده مي‌كند. اين احساس‌ها به جاي محدود كردن انتخاب‌هاي ما به يك يا چند عمل اضطراري، دامنه آنها را گسترده‌تر مي‌كنند و به اين ترتيب، مهارت‌ها، توانايي‌ها و عقايدي پايدار در فرد ايجاد مي‌كنند كه در مسير رشد و شكوفايي او را ياري مي‌دهند.

تأثير كوتاه مدت احساس‌هاي مثبت

احساس‌هاي مثبت باعث مي‌شود ذهن ما در هنگام تصميم‌گيري، بازتر و پذيراتر عمل كند. بدين معني كه توجه فرد به مسائل بيشتري جلب مي‌شود و گزينه‌هاي بيشتري را در نظر مي‌گيرد. در حاليكه احساس‌هاي منفي، با توجه به موقعيت‌هاي اورژانسي كه آن‌ها را ايجاد مي‌كنند، ذهن انسان را تا حد زيادي بسته مي‌كند و در نتيجه، دامنه انتخاب ما را به حداقل مي‌رساند.

احساس‌هاي مثبت در موقعيت‌هايي اتفاق مي‌افتند كه نيازي به يك واكنش سريع نيست، در نتيجه ذهن ما فرصت دارد اطلاعات جديد را بررسي كند، گزينه‌هاي متعدد را در نظر بگيرد و به دنبال امتحان كردن راه‌هاي جديد و خلاقانه باشد، و اين دقيقاً همان اثر كوتاه مدت و فوري احساس‌هاي مثبت است. به عنوان مثال احساس شادي در ما نياز به بازي كردن، كنار زدن محدوديت‌ها و ارتقاي سطح خلاقيت، چه از لحاظ اجتماعي و فيزيكي و چه از لحاظ فكري و هنري، ايجاد مي‌كند؛ يا احساس علاقه، نياز به جستجو و كسب تجارب و اطلاعات جديد را به وجود مي‌آورد.

در يك آزمايش قرار بود استدلال باليني عده‌اي از پزشكان در مورد بيماران سنجيده شود. قبل از شروع آزمايش با اهداي هدايايي به تعدادي از پزشكان در آن‌ها احساس مثبتي ايجاد كردند. اما در مورد بقيه اين كار انجام نشد. سپس بيمار خاصي به تمام پزشكان معرفي شد تا آنها تشخيص خود را در مورد او اعلام كنند. پس از بررسي پاسخ‌هاي پزشكان، مشخص شد كه پزشكاني كه با اهداي هدايا احساس‌هاي مثبتي در آنها ايجاد شده بود در سازمان دادن به اطلاعات پراكنده در مورد بيمار سريع‌تر عمل كردند. همچنين درصد اين‌كه اين پزشكان بر روي تشخيص اوليه خود پا فشاري كنند يا زود هنگام تشخيص خود را به پايان رسانند، پايين‌تر بود. پس مي‌توان نتيجه گرفت كه اين دسته از پزشكان با ذهني باز و پذيراتر به تصميم‌گيري و تشخيص در مورد بيمار مورد نظر پرداخته بودند.

در آزمايش ديگري به گروهي از افراد فيلم‌هاي كوتاهي نشان دادند كه احساس‌هاي مثبت (مانند شادي و رضايت‌مندي) در آنها بر مي‌انگيخت، و به عده ديگري فيلم‌هايي كه احساس‌هاي‌ منفي (مانند خشم و ترس) ايجاد مي‌كرد. بعد از هر دو گروه خواسته شد كه تصور كنند در موقعيت موجود در فيلم قرار دارند و بنويسند كه در اين موقعيت دوست داشتند چه كاري انجام دهند؟ بعد از بررسي پاسخ‌هاي هر دو گروه، معلوم شد گروهي كه فيلم‌هاي شاد و رضايت‌بخش مشاهده كردند، در مقايسه با آنهايي كه فيلم‌هاي ترسناك و عصبانيت‌زا ديده بودند، فهرست طولاني‌تري تهيه كرده‌اند و با ذهن كاملاً باز و پذيراتري به سؤال محققين پاسخ داده‌اند.

با مثال‌هاي فوق روشن مي‌شود كه احساس‌هاي مثبت، باعث مي‌شوند انتخاب‌ها، ايده‌ها و توجه ما گسترده‌تر گردند. خلاصه اين كه اثر كوتاه مدت احساس‌هاي مثبت اين است كه تفكر ما را خلاق‌، يكپارچه‌، انعطاف‌پذير و نسبت به اطلاعات جديد پذيراتر مي‌كنند. اما آيا اين احساس‌ها، فقط همين اثر كوتاه مدت را دارند؟

اثر بلند مدت احساس‌هاي مثبت

برخلاف احساس‌هاي منفي كه به طور مقطعي ما را در موقعيت‌هاي خطرناك ياري مي‌كنند، احساس‌هاي مثبت علاوه بر اثرات كوتاه مدت خود، اثرات بلند مدتي نيز در زندگي فرد دارند. اين احساس‌ها با گسترده‌تر كردن حوزه تمايلات و بازتر كردن فكر ما، منجر به ايجاد مهارت‌ها، توانايي‌ها و ايده‌هاي جديدي مي‌شوند كه به نوبه خود، سيري صعودي به سوي رشد فردي و شكوفايي و سازش بهتر با محيط را باعث مي‌شوند.

براي مثال احساس شادي را در نظر بگيريد. اين احساس در كودك ميل به بازي كردن ايجاد مي‌كند. بازي براي كودكان انگيزه‌هاي كوتاه‌مدت و لذت‌جويانه دارد، اما در عين‌حال منجر به نتايج بلندمدت بسياري نيز مي‌شود؛ فعاليت فيزيكي در حين بازي فايده‌هاي زيادي براي سلامت جسمي كودك دارد. كودك مي‌تواند از آنچه كه در حين بازي ياد مي‌گيرد، براي حل مشكلات خود در آينده استفاده كند؛ رفاقت و صميميتي كه در بازي ايجاد مي‌شود، پيوند اجتماعي كودك با ديگران را قوت مي‌بخشد؛ و دوستاني كه او در هنگام بازي مي‌يابد، در آينده او را به لحاظ احساسي حمايت خواهند كرد. گرچه احساس شادي يك احساس گذرا بوده است، اما چنانچه گفته شد نتايج بلند مدت بسياري را به دنبال دارد و در مسير رشد كودك نقش بسيار مهمي ايفا مي‌كند.

به عنوان مثالي ديگر احساس رضايت‌مندي را در نظر بگيريد. اين احساس منجر به كشف راه‌هايي جديد براي مثبت نگريستن به خود و جهان اطرافمان مي‌شود، و اين بينش‌هاي جديد، ما را در گذران موفق‌تر زندگي‌مان ياري خواهد داد.

ديديم كه از طريق ايجاد احساس‌هاي مثبت، مي‌توان تغييرات بلند مدتي به‌‌ وجود آورد، مثلاً فرد داناتر و انعطاف‌پذيرتر مي‌شود، روابط او با ديگران بهبود مي‌يابد و حتي سلامت جسمي او نيز ارتقا پيدا مي‌كند، و اين فرايند صعودي در نهايت به سعادتمندي و سازگاري بهتر با محيط منتهي مي‌شود. در حاليكه احساس‌هاي منفي و بي‌حوصلگي به همراه تفكر منفي‌نگر و محدود، ما را در يك سير نزولي به سوي افسردگي سوق مي‌دهد.

چگونه احساس مثبت بيشتري ايجاد كنيم؟

در پاسخ به اين سوال به بيان چند نكته اكتفا مي‌كنيم:

· اول اين كه داشتن احساس مثبت صرفاً متكي به جهان خارج و اتفاقات عيني اطرافمان نيست. اين ما هستيم كه تا حد زيادي، با معاني‌اي كه به حوادث اطرافمان مي‌دهيم آنها را شادي‌بخش يا غم‌آفرين مي‌كنيم. مسلماً تغيير الگوهاي ذهني مخرب مانند منفي‌نگري، باعث مي‌شود جهان و افراد دور و برمان را خوشايندتر بيابيم.

· دوم اين كه مي‌توان از تحقيقات نوين بر روي احساس‌ها چنين نتيجه گرفت كه يك راه عمومي و همگاني مطمئن براي ايجاد احساس مثبت در همه انسان‌ها وجود ندارد. هر فردي ممكن است احتياج به يك برنامه شخصي براي ايجاد احساس مثبت بيشتر در خود داشته باشد.

· و نكته آخر اين كه انجام كارهاي اخلاقي و خوب باعث ايجاد احساس مثبت در فرد مي‌شود. از طرفي احساس مثبت هم باعث مي‌شود ما بيشتر كارهاي اخلاقي انجام دهيم. تحقيقات ثابت كرده‌اند كساني كه شادترند، به ديگران بيشتر كمك مي‌كنند.



سوتيتر:

1- بايد اقرار كرد از ابتداي پا گرفتن دانش روان‌شناسي، عالمان اين علم توجه خود را بيشتر به بررسي احساس‌هاي منفي معطوف كرده‌اند تا احساس‌هاي مثبت.

2- اثر كوتاه مدت احساس‌هاي مثبت اين است كه تفكر ما را خلاق‌، يكپارچه‌، انعطاف‌پذير و نسبت به اطلاعات جديد پذيراتر مي‌كنند.

3- برخلاف احساس‌هاي منفي كه به طور مقطعي ما را در موقعيت‌هاي خطرناك ياري مي‌كنند، احساس‌هاي مثبت علاوه بر اثر كوتاه مدت خود، اثرات بلند مدتي نيز در زندگي فرد دارند.

4- مي‌توان از تحقيقات نوين بر روي احساس‌ها نتيجه گرفت كه يك راه عمومي و همگاني مطمئن براي ايجاد احساس مثبت در همه انسان‌ها وجود ندارد

Marichka
04-11-2006, 22:31
امروز در دنيايي زندگي مي كنيم كه عوامل اقتصادي و پيشرفت هاي روزافزون فناوري، لحظه به لحظه منجر به تغيير و تحول شرايط شغلي ما مي شوند. پذيرفتن هر تغييري به خصوص در زمينه كار، نيازمند فراگيري مهارت هاي خاصي است. گاه اين تحولات شغلي چنان عميق هستند كه تمامي جنبه هاي زندگي فرد را نيز تحت تأثير قرار مي دهند. از اين رو پذيرش شرايط جديد و همسويي با آنها مرهون اعتماد به نفس و برخورداري از روحيه اي پذيرا و گشاده خواهد بود.

اعتماد به نفس و تغيير
هر چند هر تحولي با خود شرايط و مقتضيات خاصي به همراه دارد اما نبايد هرگز از جنبه منفي به آن پرداخت بلكه مي توان با كمي اطمينان به نفس، آن را روندي رو به رشد و مؤثر تلقي كرد كه با يك زمينه فكري مناسب و پذيرا، افق روشني از آينده شغلي شما كه تا پيش از اين تاريك و تلخ مي نمود، مي گشايد. برخي افراد اين تغييرات را بسيار راحت تر از آنچه كه به نظر مي رسد مي پذيرند، اما اكثر ما به دليل تجربه هاي تلخ گذشته و ناكامي هايي كه پشت سرگذاشته ايم، در برابر هرگونه تحولي به سرعت اعتماد به نفس خود را از دست مي دهيم و در چنين شرايطي احساس بي كفايتي مي كنيم. اغلب اوقات، اين احساس عدم اعتماد به نفس همراه با احساس كمبود دلگرمي و پشتوانه است. ريشه اصلي اين مسئله را مي توان در دوران كودكي جست وجو كرد. هنگامي كه شما احساس دلگرمي كافي براي پذيرش و انجام مسئوليتي نداشته باشيد، براي دوري از چالش پيش رو اقدام مي كنيد و به جاي آنكه خود را درگير مسئله نمائيد، به دليل عدم اطمينان به توانايي هاي خود مي كوشيد تا به هر طريقي از تعهد و مسئوليت جديد سر باز بزنيد.

ترس از شكست
يكي از دلايل عمده اي كه افراد هنگام رويارويي با مشكلات و چالش هاي جديد شغلي با آن روبه رو هستند، ترس از شكست است. دليل اصلي اين موضوع اين است كه شما احساس مي كنيد ممكن است اشتباهي را كه در گذشته مرتكب شده ايد دوباره تكرار نماييد. چنانچه براي پذيرش حرفه جديدي دعوت به مصاحبه شده ايد، مطمئن باشيد كه براي آن شغل كاملاً مناسب هستيد. هيچ كارفرمايي وقت و انرژي خود را صرف شخصي كه به نظر او كفايت لازم را ندارد نمي كند. بنابراين اگر در اين ميان خود را كم ارزش تلقي كنيد، هر چقدر هم كه در كارتان خبره و كارآزموده باشيد، باز هم از عهده انجام آن برنمي آييد. پس لازم است با اعتماد به نفس كافي براي روز مورد نظر آماده شويد. اطمينان داشته باشيد كه اگر توانايي هاي خود را به خوبي بشناسيد و به آنها اعتماد كنيد، جاي هيچ نگراني نخواهد بود. روز مصاحبه فراموش نكنيد كه:

* پيامي كه جسم شما مي فرستد بسيار مهم است. پس بي قراري نكنيد و هر چيزي كه در پيرامون تان باعث مشغول شدن شما مي شود را از خود دور نماييد. از اشاره و تكان دادن سر و دست و همچنين پاهايتان بپرهيزيد.

* سعي كنيد با تمام اعضاي حاضر در جلسه ارتباط چشمي برقرار كنيد. هنگام مصاحبه، برقراري ارتباط از طريق چشم، صرف نظر از كسي كه سئوال مي كند، بسيار اهميت دارد.

* نكات مثبت و مشخصه هاي وجودي تان را برشمريد و روي آنها تأكيد كنيد. مهم ترين موفقيت ها و دستاوردهاي حرفه اي تان را نام ببريد.

* توجهي نداشته باشيد كه كارفرما برگه استخدام شما را مطالعه كرده است يا نه، بلكه بدون هيچ واهمه اي دوباره به معرفي خود بپردازيد.

* از قريحه شوخ طبعي تان استفاده كنيد. با كمي خنداندن حاضرين مي توانيد فضايي مناسبي ايجاد نماييد تا در فرصت به دست آمده، خود نيز به آرامشي نسبي دست يابيد.

* در رابطه با كارفرمايان و مسئولان پيشين خود بي انصاف نباشيد و به بدگويي از آنها نپردازيد.

با اعتماد به نفس سخن گفتن
گاهي اوقات از شما خواسته مي شود تا به عنوان نماينده مسئولان اداره در همايشي شركت كنيد. در اين هنگام به جاي ترس و دلهره از حضور در جمع و پاسخگويي به سئوالات، بايد به اين نكته توجه كنيد كه يك فرصت استثنايي براي ابراز خودتان به شما روي آورده است.

* هر چند ممكن است افراد بسيار ديگري وجود داشته باشند كه سطح معلومات و دانسته هاي آنها بسيار بالاتر از شماست ولي مسلماً هيچ يك آرامش خاطر و اعتماد به نفس شما را ندارند.
همين مشخصه، وجه تمايز شما از ديگران است كه باعث انتخاب تان از سوي مسئولان بالاتر شده است. پيش از هرگونه تنشي، به اين موضوع خوب فكر كنيد.

* هر كسي بايد از جايي شروع كند، پس به جاي نگراني به اين موضوع بينديشيد كه هم اكنون اين فرصت طلايي به شما روي آورده است.

* به خاطر بسپاريد كه ميزان حضور و فعاليت شما در جمع، به اندازه فعاليت ديگر افراد ارزش و اعتبار خاص خود را داراست و هيچ چيزي كمتر از آنها ندارد.

مهارت هاي صحبت و برقراري ارتباط با ديگران در چنين مواقعي اهميت فراواني دارند. اگر مي خواهيد تأثير به سزايي بر ديگران داشته باشيد و احترام همه را به خود جلب كنيد، بايد بتوانيد هر آنچه كه هستيد به خوبي بروز دهيد و اهداف و ديدگاه هايتان را در مسير مناسب آن بيان كنيد. به خاطر داشته باشيد كه صداي شيوا و رسا، نشانگر قدرت و توانايي وجودي شماست. آهنگ صدا و شدت و ميزان آن همگي با اهميت هستند. همچنين طرز ايستادن شما نيز بسيار مهم است. با سري بلند و افراشته بايستيد و شانه هايتان را آزاد بگذاريد. خم نشويد و هرگز سرتان را بالا و پايين نبريد. اگر بازوهايتان را راحت و كمي متمايل به پشت كنيد، قفسه سينه شما فراخ تر مي شود كه در قدرت صداي شما بسيار اثرگذار خواهد بود. سعي كنيد پيش از پاسخ به هر سؤال، كمي مكث كنيد، به آرامي نفس بكشيد و شروع به صحبت نماييد. قبل از حضور در چنين محافلي مي توانيد با تمرين جلوي آينه و آزمودن حالت هاي مختلف، از تنش و نگراني روز موعود بكاهيد.

برقراري ارتباط
آيا تا به حال به اين موضوع فكر كرده ايد كه چه عاملي باعث مي شود از صحبت و گفت وگوهاي دوستانه با همكاران تان احساس خجالت كنيد؟ آيا گمان مي بريد با اين كار احساساتتان را به ديگران تحميل مي كنيد يا اينكه آنها همان طور كه شما درباره ديگران قضاوت مي كنيد، به قضاوت در مورد شما مي پردازند؟ آيا از اينكه همكاران جديد به نقاط ضعف و قوت وجودي تان پي ببرند و آن را برجسته كنند مي ترسيد؟ حتماً ترجيح مي دهيد هنگام ورود به محلي، افراد حاضر چنان مشغول به كار باشند كه توجهي به حضور شما و مسائلي چون چاقي، لاغري، جواني و... در وجود شما نكنند! مطمئن باشيد هيچ كس در آنجا شما را قضاوت نمي كند. هميشه به خاطر بسپاريد كه در همان اتاق، افراد ديگري نيز مانند شما هستند كه احساس ناخوشايندي دارند. پس در هنگام حضور در يك جمع تازه سعي كنيد:

* به دنبال كساني باشيد كه در ظاهر، تنها به نظر مي رسند. به دنبال بهانه اي براي كمك به اين افراد باشيد. كار چنداني لازم نيست بلكه يك گفت وگوي كوتاه و ساده كافي است. زمينه هاي مشتركتان را پيدا كنيد. علاقه واقعي تان را نشان دهيد و سعي كنيد نام آنها را به خاطر بسپاريد.

* سئوال هايتان را واضح و روشن بپرسيد، چرا كه وقتي شما جزء به جزء جلو مي رويد، گفت وگوي صميمانه تان دچار سكته هاي پي در پي خواهد شد. قضاوت نكنيد و هيچ گاه ديگران را كوچك نشمريد.

* منظور خودتان را واضح بيان كنيد و به خاطر جلب اعتماد ديگري، عقيده تان را پنهان نكنيد. بدانيد كه شما با ابراز و اظهار نظر خودتان احترام بيشتري به دست مي آوريد.

* معجزه خنده را فراموش نكنيد.

قدرت پذيرش انتقاد
بسياري از ادارات، شرايط ارزيابي و سنجش خاصي دارند. از اين رو ممكن است گاهي شما نيز زير ذره بين كارفرمايان خود قرار بگيريد و به دليل برخي مشكلات، حتي مورد انتقاد واقع شويد.در اين هنگام نبايد هيچ گونه نگراني و تنشي به خود راه دهيد بلكه به اين بينديشيد كه اين موضوع مي تواند به شما كمك كند تا به نحوه كاركرد خودتان بيشتر آشنا شويد. اگر محل كارتان شلوغ و پرتنش است به خاطر داشته باشيد كه:

* توانايي پذيرش انتقاد و سرزنش را در خود افزايش دهيد. همواره به خاطر بسپاريد كه معناي پرس وجوي كارفرماي شما انتقاد و نكوهش شخصيت شما نيست، بلكه فقط فرصتي دست داده كه بتوانيد زمينه هاي پيشرفت خودتان را بهتر بشناسيد.

* از اينكه علت انتقاد مسئولان خود را بپرسيد، هراسي نداشته باشيد و اگر احساس مي كنيد كه صحبت هاي آنها غيرمنطقي است، با صراحت عقيده تان را مطرح كنيد و به دفاع از ديدگاه هاي خود بپردازيد.

اين عامل به شما كمك مي كند تا روشي صحيح و مناسب براي پذيرش هرگونه تغيير و تحولي در پيش رو داشته باشيد. همان طور كه گفتيم، هر شغلي به خواسته ها و مهارت هاي خاصي نياز دارد كه اين موضوع به معناي منفي بودن رويكرد آن نيست. هر تغييري، با خود تنش و عدم آرامش را به همراه دارد كه براي پذيرفتن و انعطاف با شرايط جديد، به اندكي زمان نياز است.

* در گذشته باقي نمانيد. از اشتباهات گذشته عبرت بگيريد و هر كاري كه مي توانيد براي جبران آن انجام دهيد. اين فكر را كه شما خود به خود دچار اشتباه مي شويد، از وجودتان دور كنيد.

* هر كسي ممكن است در برهه خاصي نسبت به توانايي ها و قابليت هاي وجودي اش دچار ترديد شود و احساس ناامني و بي كفايتي كند. اين شخص حتي شايد از اعتماد به نفس بالايي هم برخوردار باشد. در واقع اطمينان به خود، به معناي آن نيست كه هرگز به ديگران تكيه نكنيم بلكه گاهي لازم است مهلتي به خود بدهيم و در برخي مسائل از كمك و مساعدت سايرين استفاده كنيم.

* هر از گاهي از اينكه ريسك و خطر كنيد نترسيد. مواجهه با ترس، يكي از عوامل اصلي شكوفايي اعتماد به نفس است.

* اگر نمي توانيد به سرعت اشتباهاتتان را جبران كنيد، با تأني و درنگ به اين مسئله بپردازيد و عجله نكنيد.

* از فضاي زندگي خارج از محل كارتان لذت ببريد، چرا كه اين رويكرد مثبت مي تواند زندگي حرفه اي شما را نيز بسيار تحت تأثير خود داشته باشد.

lovergod14paramourand
12-11-2006, 18:32
توجه به تاثیر اجتماع بر فرد و تعامل فرد و جامعه موضوعی نیست که بشر صرفا در قرن بیستم و با ظهور علم روان شناسی جدید به آن عنایت کرده باشد. بسیاری از فلاسفه و حکما از زمانهای بسیار دور موضوعات روان شناسی اجتماعی را به زبان خود و با روشهای مرسوم عصر خویش مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند. از نویسندگان غربی نزدیکترین آنان به عصر ما که در این راه کوشیده‌اند، نام دانشمندان فرانسوی تارد و لوبون از همه بیشتر دیده می‌شود.

اینان تحت تاثیر روان شناسی عصر خود به ویژه روان شناسی شارکو ، رفتارهای اجتماعی را حاصل تقلید و تلقین دانسته و هر یک از دید خود کیفیت نفوذ اجتماع بر فرد را توضیح داده‌اند. این کوششها بالاخره در دهه اول قرن حاضر به نوشتن اولین کتابهای روان شناسی اجتماعی توسط راس و مکدوگال از انگلیس و وونت از آلمان انجامید. از آن تاریخ این دانش اجتماعی به ویژه در امریکا ، آهنگ رشد پرشتابی به خود گرفت و از جهات مختلف دستخوش تحول و تکامل شد.

به مرور روشهای دقیق تجربی در تار و پود این علم رسوخ کرد و نیازهای اجتماعی مسیر آن را از بحثهای صرفا نظری به جانب حوزه‌های کاربردی مختلف هدایت کرد. موضوعات اصلی این شاخه در طی صد سالی که از عمر آن می‌گذرد، تفاوت عمده نکرده است و تغییرات مشاهده شده به منظور استوار سازی روشهای تحقیق و گسترش موضوعات قبلی بوده است.

روان شناسی اجتماعی در طول عمر خود گهگاه با بحرانهایی جدی مواجه شده است که حملات پیاپی منتقدان در دهه 70 نمونه‌ای از آن است. در این دوره منتقدان درباره فایده و نیز علمی بودن آن سوالاتی بنیادین مطرح کردند، اما روان شناسی اجتماعی با درگیر شدن روز افزون در روند حل معضلات اجتماعی به تثبیت موقعیت خود در میان سایر علوم انسانی و اجتماعی پرداخته است.
ارتباط روان شناسی اجتماعی با سایر علوم
آنچه مشخص است میان روان شناسی اجتماعی با سایر رشته‌های علوم اجتماعی مرز روشنی وجود ندارد. روان شناسی اجتماعی با علوم سیاسی و اقتصادی و انسان شناسی فرهنگی همپوشی دارد و در بسیاری از جنبه‌ها از روان شناسی عمومی قابل تفکیک نیست، به همین ترتیب با جامعه شناسی نیز نزدیک است. ای. آ. راس نویسنده اولین کتابی که با نام روان شناسی اجتماعی منتشر شد، یک جامعه شناس بود.

این رشته به طبیعت اجتماعی افراد علاقمندی خاصی دارد. برخلاف آن علوم سیاسی ، جامعه شناسی و انسان شناسی فرهنگی در کار خود به نظامهای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر محیطی که فرد در آن زندگی می‌کند، می‌پردازند. این رشته‌ها علاقمندند سیر جامعه را بدون آن که توجهی به فرد داشته باشند، پی بگیرند در حالیکه روان شناسی اجتماعی علاقمند است بداند چگونه هر یک از اعضای جامعه از محرکهای محیط اطراف تاثیر می‌پذیرد.

روانشناسی اجتماعی ارتباط مستقیمی هم با روانشناسی و هم با جامعه شناسی دارد. این رشته تاثیر متقابل فرد با گروه یا جامعه را بررسی می‌کند. بعبارت دیگر روانشناسی اجتماعی اثری را که جامعه یا گروه بر فرد باقی می‌گذارد مورد مطالعه قرار می‌دهد. گاه نیز در مورد بعضی از پدیده‌های اجتماعی , مرز مشخصی میان روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی دیده نمی‌شوند ولی بطور خلاصه باید گفت که در ارتباط با گروه اجتماعی , جامعه شناسی اساساً و بالاخص به رفتار گروه توجه دارد و روانشناسی اجتماعی به رفتار فرد در وضعیت گروهی علاقه نشان می‌دهد.

از سوی دیگر روان شناسی اجتماعی شاخه‌ای از روان شناسی عمومی است و هر دو بر یک نکته تاکید دارند؛ طبیعت بشر آن گونه که در شخص نهفته است. از این رو ، روان شناسی اجتماعی با روان شناسی عمومی همپوشی دارد، ولی با آن یکی نیست.
روش پژوهش در روان شناسی اجتماعی
در این رشته همچون سایر علوم از روشهای معتبر علمی برای بررسی موضوعات مورد نظر استفاده می‌شود. از آنجا که این شاخه ، از شاخه‌های علوم انسانی است و با روان شناسی و علوم اجتماعی پیوند دارد، از روشهای رایج در این دو حوزه استفاده می‌کند. مهمترین روشهای مورد استفاده برای جمع‌آوری داده‌ها ، بسته به نوع موضوع مورد پژوهش ، مشاهده ، مصاحبه و اجرای پرسشنامه را شامل می‌شود. روش گروه سنجشی و سنجشهای نگرش نیز مانند علوم اجتماعی کاربرد زیادی در این شاخه دارد.

در تحقیقات بعمل آمده مطالعه رفتارهای فردی را به روانشناسی , جامعه را به جامعه شناسی و بالاخره فرهنگ را به مردم شناسی (انسان شناسی فرهنگی), اختصاص داده‌اند, اکنون رفته رفته به این حقیقت وقوف حاصل گردیده است که تداخل فرد و جامعه و فرهنگ و تاثیر متقابل آنها آنچنان دائمی و مستمر است که پژوهشگری که قصد مطالعه درباره یکی از آنها را دارد, بدون مراجعه به دو بحث دیگر نمی‌تواند تحقیق کاملی را ارائه نماید.<
موضوعات مورد مطالعه در روان شناسی اجتماعی
مسائلی مثل رقابت در گروه , ستیزه , همکاری , سبقت جویی , رهبری و بطور کلی کنشهای متقابل گروهی از اهم موضوعاتی است که در روانشناسی اجتماعی مورد بررسی واقع می‌گردد, بنابراین می‌توان حیطه تحقیق در روانشناسی اجتماعی را در موارد زیر خلاصه نمود:
• اثر جامعه در فرد از طریق اجتماعی شدن
• اثر فرد بر جامعه از طریق پدیده‌هایی مانند رهبری
• روابط میان افراد و کنشهای متقابل آنها در پدیده‌هایی مثل ستیزه , رقابت , سازگاری و ... .

رفتار فرد در گروه ، مساله همرنگی ، بررسی نگرش و تغییرات آن ، تاثیر عوامل اجتماعی روی رفتار مثلا اثر تلویزیون بر خشونت و یا تاثیر جنگها بر روان افراد و ... ، توجیه خود ، مساله اسنادها و ارتباطات و ... عمده‌ترین مباحث مورد علاقه روان شناسان اجتماعی است. همچنین روان شناسی اجتماعی با پدیده‌های رایج و جاری اجتماعی به صورت کاربردی درگیر است. به عنوان مثال مساله استرس و بررسی عوامل اجتماعی موثر در بروز آن در جوامع پیشرفته بسیار مورد توجه روان شناسان اجتماعی است که در تلاش برای رفع این عوامل مثلا عامل ازدحام در جوامع پرجمعیت می‌باشند. همچنین در دهه‌های اخیر شاهد خدمات مهم روان شناسان اجتماعی در زمینه‌های مهمی چون روابط پزشک و بیمار ، واکنش در برابر اطلاعات تشخیصی ، مهار بیماری و تجربه درد بر مبنای نظریه اسنادها بوده‌ایم.

سرانجام باید به درگیری فزاینده روان شناسان اجتماعی در مطالعه مسائلی اشاره کرد که از دستگاههای قانونی و نظامهای دادرسی سرچشمه می‌گیرد. در این حیطه روان شناسان اجتماعی به فرایند محاکمه ، روانشناسی شهادت ، اعتراف و ... پرداخته‌اند. همچنین در فرایند طرح و اجرای مقررات اجتماعی مثلا مقررات راهنمایی رانندگی از یاخته‌های روان شناسی اجتماعی استفاده بهینه‌ای به عمل آمده است.

lovergod14paramourand
12-11-2006, 18:34
در تمام طول تاريخ آدمي اشتياق وافري به جهنم و شناخت رفتار اجتماعي خويش را داشته است، با اين وجود كمتر از يك قرن است كه روش هاي علمي و تجربي در تجزيه و تحليل مناسبات بين اضداد و نظام هاي اجتماعي معمول و متداول گشته اند.بدين سان روانشناسي اجتماعي از جهت محتوا، بسيار كهن و سالمند و از لحاظ روش نسبتاً پويا و جوان است.
روانشانسي اجتماعي معاصر نه تنها بسياري از مباحث و موضوعات مربوط گذشته را به بوته آزمايش تجربي گذاشته و مزاياي تيره و مبهم آنها را روشن و آشكار كرده است،بلكه مسائل و مطالب متعدد و متنوع ديگر را هم ناشي از پيچيدگي زندگي اجتماعي كنوني است،با تلاش هاي مجدانه پويندگان اين راه ،مورد كاوش و پژوهش قرار داده است.افزون بر آن روانشناسان اجتماعي سعي بليغ مبذول داشته اند ، تا مشكلات اجتماعي را تجزيه و تحليل كرده و براي رفع آنها راه حل هاي مناسب بيابند. در نتيجه مجموعه بزرگ و ارزنده اي از دانش و معرفت در خصوص رفتار اجتماعي انسان فراهم آمده است.با جزئي استثنائات ،روانشانسان اجتماعي رشته خود را كوششي مي دانند ،براي فهم و تبيين اين مطلب كه افكار،احساسات يا رفتار افراد چگونه تحت تاثير حضور واقعي >تصوري يا تلويحي ديگران قرار مي گيرد.
به بيان ساده تر روانشناسي اجتماعي ،اثرات حضور ديگران را بر رفتار فرد يا رفتار خود را تحت تاثير گروه مورد بررسي و مطالعه قرار مي دهد.روشن است كه تاثير ديگران بر فرد مستلزم وجود روابط متقابل بين خود با ديگران است ،بنا بر اين به يك تعريف ديگر روان شناسي اجتماعي به عنوان علم مطالعه رفتار متقابل بين انسانها يا علم مطالعه تعامل انسانها شناخته مي شود .
روان شناسي ، خود علمي جوان است و روانشناسي اجتماعي از آن هم جوانتر و مدتها پس از آغاز روانشناسي علمي ،روانشناسي اجتماعي به عنوان بخشي از جامعه شناسي شناخته مي شد و هنوز هم در بعضي از دانشگاهها علم روانشناسي اجتماعي بصورت درسي در رديف درسهاي جامعه شناسي عرضه مي شود علاوه بر اين روانشناسي اجتماعي بصورت درسي در رديف درسهاي جامعه شناسي عرضه مي شود.علاوه بر اين روانشناسي اجتماعي آميختگيهايي با علوم ديگري چون مردم شناسي داشته است .در سالهاي اخير صاحبنظران كوشيده اند تا تمايزهاي آشكار و تكنيك هاي روشني بين روانشناسي اجتماعي با جامعه شناسي، مردم شناسي و روانشناسي عمومي قايل شده و آن را تا حد ممكن از اين آميختگيها رها سازند.گفته شده است كه جامعه شناسي اساساً به گروه ها نظر دارد و روانشاسي اجتماعي به افراد ميان گروهها توجه دارد .اما از آنجاييكه گروهها مركب از افراد هستند ،آميختگي اين دو حوزه تا حدود زيادي ،اجتناب ناپذير خواهد بود.با وجود اين همان گونه كه اشاره شد علم جامعه شناسي به عوامل اجتماعي رفتار گروهي معطوف است ،حال آنكه روانشناسي اجتماعي به اثرات گروه بر روي فرد توجه خاص دارد .
اگر به گفته ربد (1995) مردم شناسي را مطالعه نوع انسان تعريف كنيم ،كه باستانشناسي،زبانشناسي،روا نشناسي ،جامعه شناسي و مقدار كمي زيست شناسي ،كالبد شناسي و ژنتيك را شامل مي شود. در آن صورت جدا كردن روانشناسي اجتماعي از مردم شناسي ،بسيار دشوار مي شود،چراكه بخش عمده اي از شواهد و مدارك مربوط به اثر گروهها ،بر رفتار فردي از مردم شناسي اقتباس مي شود. روانشناسان اجتماعي براي تبيين و تحليل يك رفتار خاص به كرات از مدارك جمع آوري شده از قبايل ابتدايي و جوامع دورافتاده و سادة نقاط مختلف جهان استفاده مي كنند .شايد بتوان وجه تفاوت اين دو رشته دانش بشري را در آن دانست ،كه روانشناسي اجتماعي علمي تر از مردم شناسي است ،چراكه در آن از روش علمي و تحقيقات كنترل شده آزمايشگاهي ،بيشتر استفاده مي شود ،حال آنكه مردم شناسي بيشتر جنبه توصيفي دارد .

Vmusic
18-11-2006, 20:55
طبقه‌بندی ویژگی‌های شخصیت

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

طبقه بندی چارچوبی نظام دار برای تمایز قائل شدن، نظم دادن و نام گذاری انواع و گروه ها در یک علم می باشد ( جان و همکاران ، ۱۹۹۸ ). از جمله اهداف اصلی طبقه بندی های علمی ، ارائه از حوزه های اصلی و غالب یک علم است که از طریق آن می توان تعداد زیادی از موارد خاص و منفرد را به جای بررسی جداگانه، به صورت (گروهی ومتعاقباً) ساده تر، مورد بررسی قرار دارد.

علاوه براین، یک طبقه بندی که به صورت عمومی پذیرفته شده است، می تواند تا حد زیادی فرایند افزایش و انتقال یافته های تجربی را از طریق ارائه یک سیستم نام گذاری و واژگان استاندارد تسهیل کند ( جان و سرایواستاوا ، ۱۹۹۹ ). چنین طبقه بندی پذیرفته شده ای از مدت ها پیش در بعضی از علوم چون زیست شناسی وجود داشته است. اما نباید فراموش کرد که طبقه بندی ویژگی های شخصیتی در روان شناسی شخصیت مشکل تر از طبقه بندی گونه های حیوانی وگیاهی در زیست شناسی خواهد بود . به عنوان یکی از دلایل این امر می توان به انتزاعی بودن ویژگی های شخصیتی اشاره کرد (جان و همکاران، ۱۹۸۸ ).

خوش بختانه علی رغم وجود چنین دشواری هایی، می توان ادعا کرد پس از چندین دهه تحقیق، روان شناسان شخصیت در حال نزدیک شدن به یک وفاق عمومی در مورد ویژگی های شخصیتی انسان می باشند : مدل ۵ عاملی یا پنج عامل اصلی شخصیت ( جان و سریواستاوا ، ۱۹۹۹).

بر اساس این مدل، شخصیت از پنج بعد اصلی تشكیل شده است كه عبارتند از نوروز گرایی(N) ( یا از وجه دیگر ، پایداری هیجانی )، برون گرایی(E) ( یا فعالیت )، گشودگی به تجربه(O) (یا فرهنگ یا روشنفكری )، همسازی (A)، وظیفه شناسی(C). از این پنج عامل، دو عامل برونگرایی و توافق به صفات شخصیتی دارای ماهیتی بین شخصی مربوط اند. عامل وظیفه شناسی اساساً صفات رفتاری هدف گرا و نیز كنترل تكانه ها به شكلی جامعه پسند را در بر می گیرد. در عامل نوروز گرایی، پایداری هیجانی در برابر گستره ای از هیجانات منفی مانند غم، تحریك پذیری، تنش عصبی، و ... قرار می گیرد و عامل گشودگی نیز به گستردگی، عمق، و پیچیدگی وجوه فكری، ذهنی، و تجربیات فرد مربوط است.

حجم انبوهی از تحقیقات در زبان های مختلف و با ابزارها و نمونه های متفاوت، اصلی بودن این پنج عامل را تایید كرده اند و نشان داده اند كه هر پنج عامل مذكور از اعتبار همگرا و تفكیكی بین ابزار و بین ناظر خوبی برخوردارند و در طی تحول فرد نیز نسبتاً پایدار می مانند. هر كدام از عامل ها یك بعد هستند نه یك گونه یا نوع ( مانند تیپ های شخصیت ) بدین معنا كه تفاوت افراد در هر بعد و مولفه، تفاوتی كمی و درجاتی است. در این مدل هر عامل از شش مولفه تشكیل شده است كه به صفات مختلف تحت پوشش آن عامل اشاره دارند(جان و پروین، ۲۰۰۳) .

●مروری بر تاریخچه مدل پنج عاملی
پرداختن به زبان طبیعی برای توصیف شخصیت با كارهای كلاگس ( ۱۹۲۶ ) و باومگارتن( ۱۹۳۳) آغاز گردید. پس از آنها، در سال ۱۹۳۶، آلپورت و ادبرت در یك مطالعه ی جریان ساز به بررسی صفات مربوط به شخصیت در دیكشنری های جامع انگلیسی پرداختند. فهرست اصطلاحات و صفاتی كه آنها تهیه كردند تقریباً ۱۸۰۰۰ واژه را در بر می گرفت. آنها كوشیدند این واژه ها را دسته بندی كنند، كاری كه به گفته ی خودشان یك عمر وقت می برد و به واقع هم برای ۶۰ سال روانشناسان شخصیت را سرگرم ساخت (جان، پروین،۲۰۰۳ ).

كار آلپورت و ادبرت چهارچوب اولیه ای برای واژه شناسی شخصیت فراهم آورد و پس از آن كتل با استفاده از این فهرست، مدلی چند بعدی از ساختار شخصیت ارائه داد. كتل در فهرست مذكور تنها صفات شخصیتی را مورد توجه قرار داد كه بالغ بر ۴۵۰۰ صفت بودند و آنها را به ۳۵ متغیر شخصیتی تقلیل داد. در واقع او ۹۹ درصد صفاتی را كه آلپورت گردآوری كرده بود، كنار نهاد و علت این كار محدودیت روش های آماری برای تحلیل عاملی در زمان او بود. كتل با انجام چندین تحلیل عاملی روی این مجموعه ی اندك، به ۱۲ عامل شخصیت دست یافت كه بعدتر بخشی از پرسشنامه ی ۱۶عاملی او را تشكیل دادند(کتل،ایبروتاتسوکو،۱۹ ۰). كتل مدعی بود كه این ۱۶ عامل از انسجام و پایداری بین ابزاری بالایی برخوردارند اما تحلیل های مجدد همان ماتریس همبستگی كتل توسط روانشناسان دیگر، تعداد و ماهیت عامل های پیشنهادی او را تایید نكرده اند( به نقل از پروین وجان ، ۲۰۰۳ ).

پس از كار كتل محققان بسیاری به ادامه ی كار او علاقه نشان دادند. در این میان فیسكه ( ۱۹۴۹ ) با بررسی ۲۲ متغیر از ۳۵ متغیر اولیه ی كتل در پرسشنامه های خود سنج و دگر سنج و سایر ابزارها، به ساختاری عاملی دست یافت كه بسیار شبیه پنج عامل بزرگ كنونی است. برای وضوح بخشیدن به عامل های فیسكه، كریستال و توپس ( ۱۹۶۱ ) ماتریس های همبستگی او را در هشت نمونه ی بسیار مختلف مورد تحلیل مجدد قرار دادند و در تمام آنها بطور نسبتاً پایدار و تكرار پذیری به همان پنج عامل دست یافتند.

۱ـ برونگرایی یا شادخویی
۲ـ توافق (همسازی)
۳ـ ثبات هیجانی دربرابر نورزگرایی
۴ ـ گشودگی
۵ ـ مسئولیت پذیری( قابلیت اطمینان ) .

اینها عواملی هستند که تحت عنوان "پنج بزرگ " شناخته شده اند ( گلدبرگ ، ۱۹۸۱) متاسفانه مطالعات توپس و کریستال ناشناخته ماند ،و این زمانی بود که انتشارات کتل و آیزنک بر ادبیات ساخت شخصیت ، مدلهای اتخاذ شده از روش تحلیل عوامل غلبه داشتند . اما نورمن ( ۱۹۶۳ ) و ساخت پنج عاملی را دوباره به عنوان پیشنهادی برای ابعاد تحت عنوان " قدمی به سوی طبقه بندی مناسب صفات ویژه شخصیت" منتشر نمود ( به نقل از دیگمن ،۱۹۹۰ ).
این عامل ها در كارهای روانشناسان بعدی نیز تكرار شدند و سرانجام به پنج عامل بزرگ شهرت یافتند . واژه ی بزرگ در اینجا به وسعت و گستردگی عامل ها اشاره دارد و بدین معناست كه در این مدل ، تفاوتهای شخصیتی به پنج صفت تقلیل نیافته اند بلكه هر عامل جنبه ای وسیع از شخصیت است و صفات بسیاری را تحت پوشش قرار می دهد .
پس از یك دوره ركود در دهه ی ۱۹۷۰ و اوایل دهه ی ۸۰ ، از میانه ی این دهه تحقیق در باب عامل ها و ساختار شخصیت ، رشدی قابل توجه یافت . در این بین گلدبرگ در سال ۱۹۹۰ طی چندین تحقیق و با استفاده از فهرست طولانی تری از صفات شخصیت ( حدود ۱۷۱۰ صفت ) مجدداً تاییدی برای پنج عامل بزرگ فراهم آورد
گلدبرگ علاوه بر نتایج تحقیقات خود ، کارهای دیگران را نیز مرور کرد و تحت تاثیر همسانی نتایج قرار گرفت . او این طور نتیجه گیری کرد که می توان گفت که تا حدودی این پنج بعد عمده دربرگیرنده هر الگویی در تنظیم تفاوت های فردی است و بدین ترتیب وجود ابعاد پنجگانه اصلی به تایید رسید ( پروین و جان ،۱۹۹۹).

درحالیكه محققان دارای رویكرد لغوی به گردآوری شواهد برای پنج عامل بزرگ می كوشیدند، محققانی كه با مقیاس های پرسشنامه ای شخصیت كار می كردند نیاز شدیدی برای چهارچوبی سازمان دهنده برای این شواهد احساس كردند. تحلیل عاملی مواد این پرسشنامه ها دو بعد وسیع برون گرایی و نوروز گرایی را آشكار ساخته بود. در اوایل دههٔ ۱۹۸۰، كاستا و مك كرا سرگرم تهیه ی پرسشنامهٔ شخصیتی به نام NEO بودند تا سه بعد نوروز گرایی، برون گرایی، و گشودگی را بسنجند. آنها كار خود را با تحلیل خوشه ای پرسشنامه ی كتل شروع كرده بودند ( کتل، ایبر و تاتسوکو،۱۹۷۰ ). تحلیل آنها ابتدائاً دو عامل برون گرایی و نوروز گرایی را آشكار ساخته بود اما كم كم اهمیت عامل گشودگی نیز كه در برخی از عوامل اولیه ی كتل مورد اشاره قرار گرفته بود برای آنها پررنگ گردید. در سال ۱۹۸۳ كاستا و مك كرا دریافتند كه نظام NEO تطابق بسیاری با سه عامل مدل پنج عاملی دارد ، اما صفات متعلق به حیطه های توافق و وظیفه شناسی را در بر نمی گیرد . در نتیجه آنها به توسعهٔ مدل خود بر مبنای تحلیل پرسشنامه های مربوط به سنجش دو عامل اخیر پرداختند و نسخهٔ تجدید نظر شده ای از پرسشنامه ی خود با عنوان NEO PI-R ارائه كردند.
بنا بر آنچه گفته شد، دو رویكرد عمده در كشف شكل كنونی پنج عامل بزرگ شخصیت یكی رویكرد گلدبرگ بوده است كه با تحلیل عاملی صفات مربوط به شخصیت در فرهنگ لغات زبان های طبیعی به این كار پرداخته است( گلدبرگ ، ۱۹۸۱ ) و دیگری رویكرد كاستا و مك كرا می باشد كه به تحلیل عاملی انواعی از پرسشنامه های شخصیت پرداخته اند. این دو مدل از لحاظ تجربی و شواهدی كه دارند بسیار به هم نزدیك اند اما از حیث مفهومی و نظری متفاوت می باشند. از جنبه ی مبنای نظری، مدل گلدبرگ بر فرضیهٔ لغوی مبتنی است. بر اساس این فرضیه، اساسی ترین و اجتماعی ترین تفاوت های فردی، در طول تاریخ در قالب اصطلاحات و صفات شخصیتی در زبان های طبیعی كدگذاری شده اند. در مقابل مدل كاستا و مك كرا بر پایه هایی نظری تكیه دارد كه بنا بر آنها، صفات شخصیت در مدلی جامع از علل و زمینه های ژنتیك و محیطی جای می گیرد. درنتیجه این تفاوت های نظری، عامل ها و مولفه ها در مدل گلدبرگ خاصیت فنوتیپی دارند و فاقد نقش علی و تبیینی هستند، بر خلاف مدل كاستا و مك كرا كه برای آن ها خاستگاهی زیستی- اجتماعی قائل است و آنها را تبیین كنندهٔ رفتار می داند (جان – پروین، ۲۰۰۳).

Venus
24-11-2006, 21:10
همه انسانها اضطراب را در زندگى خود تجربه می‌کنند و طبیعى است که مردم هنگام مواجهه با موقعیتهاى تهدیدکننده و تنش‌زا مضطرب می‌شوند، اما احساس اضطراب شدید و مزمن در غیاب علت واضح، امرى غیرعادى است.

اضطراب شامل احساس عدم اطمینان، درماندگى و برانگیختگى فیزیولوژیکى است. به‌طور کلى اضطراب یک احساس منتشر، بسیار ناخوشایند و اغلب مبهم دلواپسى است که با یک یا چند حس جسمى مانند احساس خالى شدن سر دل، تنگى قفسه سینه، طپش قلب، تعریق، سردرد و غیره همراه است.

بررسیها نشان می‌دهد که اضطراب در مردها، طبقات اقتصادى مرفه و جوانان کمتر است و در زنان، افراد کم‌درآمد و سالمندان بیشتر شایع می‌باشد.


.

علائم و نشانه های اضطراب


ـ عصبى بودن، آرام و قرار نداشتن
ـ تنش
ـ احساس خستگى
ـ سرگیجه
ـ تکرر ادرار
ـ طپش قلب
ـ بی‌حالى
ـ تنگى نفس
ـ تعریق
ـ لرزش
ـ نگرانى و دلهره
ـ بی‌خوابى
ـ اشکال در تمرکز حواس
ـ گوش به زنگ بودن


.

اضطراب در کودکان و نوجوانان



بسیارى از کودکان هنگام قرارگیرى در وضعیت جدید مثل روبرو شدن با افراد جدید، احساس اضطراب کرده و به‌طور خجالت‌آورى به مادر و پدر، افراد فامیل و یا وابستگان به اصطلاح «آویزان» می‌شوند.

معمولاً والدین می‌توانند آنها را تشویق به خروج از «منطقه امن» بکنند. هر چند بعضى از کودکان در مقابل این شرایط مقاومت کرده و آنها را نمی‌پذیرند. به‌منظور کمک به کودکان در این موقعیت باید صبر و حوصله کافى داشت به‌طوریکه آنها احساس اعتماد به نفس کافى جهت مقابله با مسائلى که به نظرشان مشکل مى آید را کسب کنند.

بسیارى از والدین از این احساس کودکانشان آگاه نیستند تا روزى که آنان به مشکلى برخورد می‌کنند مثل روز رفتن به مدرسه و ... منشاء این اضطراب در کودکان ناشناخته می‌باشد. اغلب ترکیبى از یک ترس ناشناخته و فقدان کنترل همراه با یک طبیعت ناشى از شرم و خجالت زمینه بسیارى از اضطراب کودکان را تشکیل می‌دهد.

بسیارى از شکایتهاى کودکان در دوران ابتدائى مدرسه همچون درد معده یا سوزش سر دل و یا دردهاى پراکنده دیگر، ناشى از وجود یک اضطراب نهفته در کودکان است که وجود اختلاف در خانواده و نگرانى در پدر و مادر می‌تواند از علل آن باشد که این نگرانى مستقیماً به کودک انتقال یافته و با این شکایات بروز مى کند.

شایعترین اختلالات اضطرابى در کودکان و نوجوانان عبارتند از:

ـ اضطراب جدایى (Separation Anxiety)

ـ اضطراب امتحان (Exam Anxiety)

ـ اضطراب اجتماعى (Social Anxiety)

ـ ترس از مدرسه (School Phobia)

عوامل موثردر اضطراب نوجوانان و مقابله با آن
سرچشمه بسیاری از ناراحتیهای ظاهراً غیر منطقی نوجوانان اضطرابی است که از عوامل گوناگون از جمله عوامل زیر ناشی می‌شود : تغییرات جسمانی از قبیل نگرانی از دیررسی بلوغ بخصوص در پسرها، نگرانی از زود رسی بلوغ بخصوص در دخترها، ترس و احساس خجالت از تغییر جسمانی و رنج ناشی از عدم پذیرش تغییرات جسمانی، عدم پذیرش از جانب همسالان، مستقل شدن، بروز رفتار پرخاشگرانه، غیر منطقی بودن، نداشتن مهارتهای لازم برای زندگی، تمایلات جنسی و آشفتگی در نقش. در اینجا به طور مختصر بعضی از این عوامل مورد بررسی قرار می گیرند:

نحوه رویارویی با رنج ناشی از تغییرات جسمانی
تغییرات ناشی از دوران بلوغ را نوجوان به‌تدریج می‌پذیرد. علت اصلی نگرانی در مورد نکات دیگری همچون زودرسی و دیررسی بلوغ و احساس خجالت در مواجهه با تغییرات جسمانی، عدم آگاهی، آگاهی ناقص یا محدود و یا اطلاعات نادرست نوجوان در زمینه های مختلف بلوغ و تغییرات جسمانی ناشی از آن است، که بهترین راه پیشگیری نیز فراهم آوردن آگاهی و بینش دقیق، صحیح و به موقع است. والدین باید قبل از پیدایش علایم ثانویه بلوغ فرد را بطور مناسب و با مراعات شئون اخلاقی، در جریان مسائلی از جمله سن بلوغ، عوامل موثر در پیدایش بلوغ و تغییرات جسمانی و آثار روانی آن بگذارند. والدین و مربیان با فراهم آوردن جوی آزاد و سالم باید این امکان را به نوجوان بدهد که سوالات، افکار، احساسات و احیاناً نگرانیهای خود را صادقانه مطرح و جوابهای مناسب دریافت کند و نباید بگذارند تا نوجوانان برای یافتن پاسخ سوالات خود کسانی که صلاحیت ندارند از جمله همسالان مراجعه و دچار انحراف و اضطراب شود. در مواردی که نوجوان نمی تواند مسائل را حضوری با والدین مطرح کند، باید مربیان و اولیای مطلع و متعهد مدرسه در حد مجاز نوجوان را راهنمایی کنند و با ارائه کتابهای مناسب و بحثهای مفید، زمینه بدست آوردن اطلاعات سالم را فراهم آورند.

رویارویی با اضطراب ناشی از عدم پذیرش از جانب همسالان
نتایج پژوهشی نشان داده است که ناامنی، وابستگی شدید و ناسالم نوجوان به والدین، ناتوانی یا نداشتن مهارتهای لازم در برقرار کردن روابط عاطفی، اجتماعی و اخلاقی سالم، تفاوت در فرهنگ خانواده ها و بخصوص عدم پذیرش ارزشها و آداب و رسوم گوناگون، موجب اضطراب بسیاری از نوجوانان می شود. برای اینکه نوجوانی که تجربه های ذکر شده را نداشته است دچار اضطراب شدید نشود و یا اضطراب او ادامه پیدا نکند اقدامات زیر مفید است :

* والدین باید گرایش فرزند خود به همسالان را بدرستی درک کنند، زیرا این یک نیاز طبیعی است که بخواهد مورد توجه و حمایت همسالان قرار گیرد.
* والدین با نوجوان در مورد گزینش دوست توافق نمایند تا دچار تعارض نشود و پنهان کاری نیز نکند.
* باید سعی کنند به طور منطقی با نوجوان روبرو شوند و در وقت مناسب، با گفتگوی ملایم و استدلال، او را متوجه نتایج نامطلوب بعضی از معاشرتها کنند.
* والدین و مربیان برای دوستان نوجوان باید اعتبار و احترام قایل باشند.
* والدین و مربیان و... باید در همه مواقع بخصوص در برابر همسالان، احترام و شخصیت نوجوان را حفظ کنند.

رویارویی با اضطراب ناشی از دوگانگی و ترس از مستقل شدن
یکی از عمومی ترین نیازهای نوجوان کسب استقلال از افراد خانواده و دیگران است. مطالعات نشان داده که اضطراب در کسانی بیشتر دیده می شود که دچار ناامنی شدید، عدم اعتماد به نفس، وابستگی ناسالم به والدین بخصوص مادر هستند. کسب استقلال در بسیاری از نوجوانان اضطراب ایجاد می کند. از جمله حالاتی که در زمینه مستقل شدن دیده می شود، تضاد و دوگانگی است، یعنی نوجوان در حالیکه می خواهد و می داند که باید مستقل شود از استقلال نیز می ترسد. برای جلوگیری از این دوگانگی والدین باید وضعیتی فراهم آورند تا نوجوان با بدست آوردن اعتماد بنفس، امنیت روانی و جرات تجربه کردن، بتدریج درصدد کسب استقلال برآیند. یکی از دلایل اساسی در اضطراب ناشی از مستقل شدن، عدم آگاهی از وضعیتی است که نوجوان بعد از مستقل شدن پیدا خواهد کرد. به نوجوان باید مسئولیت و فرصت داد که در بسیاری از امور مربوط به خود اظهار عقیده کنند و تصمیم بگیرد، ولو اینکه اشتباه کند و نباید نوجوانان را به خاطر اشتباهاتشان مورد تنبیه یا تحقیر قرار داد بلکه باید به آنها این فلسفه را آموخت که زندگی سراسر تلاش و مبارزه است و آنها می توانند از خطاهای خود درسهای مفید بیاموزند. در نیاز نوجوانان به کسب استقلال تفاوتهای فردی وجود دارد به همین دلیل نباید آنها را مقایسه ملامت آمیز کرد زیرا گاهی باعث دلسردی، احساس نا امنی و اضطراب می شود.

رویارویی با اضطراب ناشی از بروز رفتار پرخاشگرانه
یکی از خصوصیات بعضی از نوجوانان مخالفت با افراد مختلف در خانه و خارج از آن است که گاه بصورت پرخاشگری کلامی یا غیر کلامی بروز می کند. عدم توانایی در کنترل رفتار پرخاشگرانه باعث اضطراب بسیاری از نوجوانان است. بطور خلاصه بالا بردن میزان مقاومت و تحمل کودک در برابر ناکامی و سختیها، ارضاء صحیح نیازهای کودک، ایجاد امنیت روانی و بوجود آوردن الگوهای رفتار مناسب می تواند در پیشگیری رفتار پرخاشگرانه موثر باشد. اگر این اقدامات بموقع انجام نشود باید در زمان حال امکاناتی فراهم آوریم که نوجوان کمتر پرخاشگری کند و با اضطراب کمتری روبه رو شود. توصیه های زیر در این زمینه مفید است:

* والدین و دیگران باید تا حد ممکن از امر و نهی های زیاد، بی مورد و غیر اصولی خودداری کنند.
* از ایجاد ممنوعیت و محدودیتهای بی مورد که مغایر با نیاز نوجوان به کسب آزادی و استقلال است خود داری کرد.
* با تقویت روحیه نوجوان بخصوص تکیه بر مهارتها و تواناییهای مثبت او، باید روشهای مناسب مواجهه با ناکامی را به او آموخت.
* به نوجوان باید آموخت که در مقابله با خشم به جای اینکه بدون تفکر خشمی کنترل نشده ابراز دارند منطقی برخورد کنند و بدون توهین و تحقیر به دیگران ابراز وجود کنند و عواطف خود را بیان کنند.
* باید به او فهماند که نحوه برخورد دیگران با او تا حدی نتیجه رفتار خود اوست.
* در برابر پرخاشگری نوجوان نباید از تنبیه یا تحقیر استفاده کرد، زیرا این رفتارها خود باعث تشدید پرخاشگری می شوند بهتر است به عمل پرخاشگرانه او، پاسخ نداد، منتها باید به نوجوان فهماند که بی اعتنایی ظاهری به پرخاشگری او حمل بر تائید یا قبول آن نیست.



.

انواع اضطراب


اضطراب انواع مختلف و متنوعى دارد که هر فردى ممکن است به یک یا چند نوع از این اختلالات مبتلا باشد:

۱ـ اختلال اضطراب فراگیر یا منتشر (Generalized Anxiety Disorder)
ترکیبى از علائم زیر در این اختلال وجود دارد:

طپش قلب، تنگى نفس، اسهال، بی‌اشتهایى، سستى، سرگیجه، تعریق، بی‌خوابى، تکرر ادرار، لرزش، فقدان آرامش، مرطوب بودن کف دست، احساس گرفتگى گلو، نگرانى نسبت به آینده، گوش به زنگ بودن نسبت به محیط. در اضطراب فراگیر خطر واقعى وجود ندارد.

۲ـ اختلال هراس (Panic Disorder)
این افراد دچار حملات اضطرابى پیش‌بینى نشده‌اى می‌شوند که ممکن است ظرف چند ثانیه تا چند ساعت و حتى چند روز نوسان کند. مبتلایان به این اختلال می‌ترسند مبادا بمیرند، دیوانه شوند یا بی‌اختیار دست به کارهایى بزنند و یا علائم روانى ـ حسى غیرمعمول نشان دهند. سایر علائم اختلال اضطراب فراگیر نیز در این اختلال مشاهده می‌گردد.

۳ـ ترسهاى اختصاصى یا ساده (Simple Phobia)
شایعترین نوع ترس است. در خانمها بیشتر وجود دارد. یک نوع ترس غیرمنطقى است که طى آن فرد از مواجهه با اشیاء، فعالیتها و موقعیتهاى خاص همچون ترس از حیوانات، طوفان، بلندى، جراحت، خون و مرگ اجتناب می‌کند. در این موارد خود فرد متوجه افراطى و غیرمنطقى بودن ترس خویش است.

۴ـ ترس از مکانهاى باز (Agorophobia)
افراد مبتلا به این اختلال از وارد شدن به موقعیتهاى ناآشنا هراس دارند. مثلاً از رفتن به فضاى باز، مسافرت و حضور در ازدحام امتناع می‌کنند. این افراد از ترک کردن محیط منزل دچار ترس شدید هستند. این اختلال در نوجوانى شروع می‌شود و معمولاً این افراد تجربه اضطراب جدایى را در دوران کودکى داشته‌اند.

۵ـ ترسهاى اجتماعى (Social Phobia)
این نوع ترس از اواخر دوران کودکى یا اوائل نوجوانى شروع می‌شود. این افراد در مواجهه با دیگران احساس شرمسارى می‌کنند، نگران هستند که دستها و صدایشان نلرزد و سرخ نشود. معمولاً از صحبت کردن و غذا خوردن در حضور جمع، ابراز وجود کردن، انتقاد کردن، اظهارنظر کردن و اشتباه کردن می‌ترسند.

۶ـ اختلال وسواس (Obsessive-compulsive Disorder)
عبارت است از افکار یا اعمال غیر ارادى، تکرارى و غیرمنطقى که فرد برخلاف میل خود آن را تکرار می‌کند. این بیمارى می‌تواند به‌صورت وسواس فکرى، وسواس عملى و یا وسواس فکرى و عملى توأم با هم باشد.

در وسواس فکرى، فرد نمی‌تواند فکرى را از ذهنش خارج کند (مثل افکار پرخاشگرى یا جنسی)، یعنى یک فکر، عقیده، احساس مزاحم و تکرار شونده وجود دارد.

در وسواس عملى فرد براى اجراى تکرارى عملى خاص یا سلسله اعمالى خاص احساس اجبار می‌کند مثل شستن مکرر دستها. فکر وسواسى موجب افزایش اضطراب شخص می‌گردد درحالی‌که عمل وسواسى اضطراب شخص را کاهش می‌دهد.

۷ـ اختلال استرس پس از سانحه (PTSD: Post Troumatic Stress Disorder)
این اختلال قبلاً «سندرم موج انفجار» نامیده می‌شد. معمولاً با یک استرس شدید هیجانى که شدت آن می‌تواند براى هرکس آسیب‌رسان باشد همراه است از قبیل جنگ، بلا یا سوانح طبیعى مثل زلزله، مورد حمله یا تجاوز به عنف واقع شدن و تصادفات شدید.



ارتباط اضطراب با بیماریهای دیگر


اضطراب و کاهش قند خون
کاهش قند خون در هر شرایطى با علائم اضطراب هماهنگى کامل دارد. یعنى در هر اضطراب قند خون کاهش پیدا می‌کند و این مطلبى است که تحقیقات جدید را به‌سوى خود منعطف کرده است.

این واقعیت ما را به این مهم راهنمایى مى کند که شاید با کنترل قند خون بتوان علائم اضطراب را در افراد کاهش داد.



.

علل اضطراب


اضطراب می‌تواند ناشى از یک وضعیت روحی ـ اجتماعى، فیزیکى، زیست‌شناختى، اختلالات طبى، اثرات جانبى داروها و یا ترکیبى از این موارد باشد. هنر یک پزشک در این است که اضطراب شما را در مجموعه‌اى از این عوامل تشخیص دهد.

فاکتورهاى روانى ـ اجتماعى
ـ حالات درونى فرد و انگیزه‌هاى ناخودآگاه
ـ ناتوانى فرد در مقابله با فشارهاى محیطى مانند کار، ازدواج و مبادلات بازرگانى
ـ احساس جدایى یا طرد شدن
ـ احساس فقدان یا از دست دادن حمایتهاى عاطفى مثل مرگ همسر
ـ تغییرات ناگهانى محیطى یا حوادث غیرمنتظره و خطرناک از قبیل:
٭ حوادث طبیعى مثل زلزله
٭ استرس ناشى از یک بیمارى طبى
٭ استرس ناشى از داروها
٭ استرس ناشى از مصرف مواد مخدر مثل کوکایین
ـ یادگیرى در منزل و محیط مثل یادگیرى اضطرابها و ترسهاى والدین
ـ افکار و عقاید غیرمنطقى، غلط و اغراق‌آمیز در مورد خطرات موجود در موقعیتها مثل اضطراب امتحان که همراه با افکار و عقاید غلوآمیز می‌باشد.

عوامل جسمانى و زیست‌شناختى

ـ ژنتیک
اضطراب اغلب از زمان کودکى و طفولیت شروع می‌شود. بنابراین تشخیص علائم زود هنگام این اختلالات از اهمیت خاص کلینیکى برخوردار است. مطالعات در این زمینه روى دو قلوهایى که پدر و مادر مضطرب داشتند شروع شده و ثابت شده است که اختلالات اضطرابى به شدت در فرزندان دوقلوى والدین مضطرب، حتى آنانکه در محیطهاى مختلف بزرگ شده‌اند، بیشتر است. در این زمینه ژنهاى مخصوصى که واسطه‌هاى شیمیایى مجزایى را تولید می‌کنند شناخته شده است

.ـ فعل و انفعالات شیمیایی مغز

علل طبى و اثرات داروها
نواع و اقسام بیماریهاى طبى می‌توانند علائمى شبیه علائم اختلالات اضطرابى ایجاد کنند.

ـ اثرات مصرف داروهاى روانگردان و مواد مخدر

ـ پرکارى تیروئید، کم‌کارى تیروئید و کمبود ویتامین ب١٢

ـ وجود غده‌اى در غده فوق کلیوى به‌نام فئوکروموستیوم، هورمون اپینفرین (Epinephrin) تولید می‌کند که می‌تواند موجب علائم اضطرابى به‌صورت حمله‌اى شود.

ـ برخى ضایعه‌هاى مغزى علائمى ایجاد می‌کنند که شبیه علائم اختلال وسواس عملى است.

ـ بی‌نظیمهاى قلبى علائم جسمى اختلال هراس (پانیک) را ایجاد می‌کند.

ـ کمبود قند خون (هیپوگلسیمی) می‌تواند علائمى شبیه علائم اختلال اضطرابى تولید کند.


.

درمان اضطراب


در بعضى از موارد اضطراب بدون نیاز به درگیرى پزشک در این ماجرا می‌تواند درمان گردد. این موارد اضطراب طبیعى نام دارند که طى آن اضطراب به خوبى توسط بیمار کنترل شده و برطرف می‌شود مثل ترس ناشى از امتحان نهایى و یا ترس ناشى از مصاحبه. در چنین شرایطى استرس می‌تواند توسط اعمال و روشهاى زیر تحت کنترل درآید:

ـ صحبت با شخص مورد اعتماد

ـ روشهاى ایجاد تمرکز

ـ حمام گرفتن طولانى

ـ استراحت در یک اتاق تاریک

ـ ورزشهاى تنفس عمیق

درمان دارویى
در گذشته داروهایى از خانواده بنزودیازپانها مانند دیازپام (والیوم)، آلپرازولام (زانکس)، لورازپام (آتیوان) و باسپیرون در درمان اختلالات اضطرابى مورد استفاده قرار می‌گرفت.

در حال حاضر استفاده از داروهاى ضدافسردگى مانندSertaline (Zoloft)، Paroxctine (Paxil)، Fluxetin (Prozac) و Venlafaxineکاربرد بیشترى دارد.

تجویز داروهاى ضد اضطراب یک پدیده مشخص در تمام دنیا است. تخمین زده می‌شود که بین ١٠ تا ٢٠% از مردم در نیمکره غربى تقریباً به‌طور مرتب از این داروها استفاده می‌کنند. طبق اظهار نظر رسمى FDA (سازمان غذا و دارویى آمریکا) در سال ١٩٧٨، ده میلیون آمریکایى از داروهاى دسته بنزودیازپینها استفاده می‌کرده‌اند.

عده‌اى معتقدند که این آرام‌بخشها روش مؤثر و کم هزینه‌اى در مقایسه با سایر طرق درمانى است. عده‌اى نیز بر اثرات مؤثر درمانهاى غیردارویى تأکید دارند.

درمان غیردارویى
درمان غیردارویى شامل تکنیکهاى متعددى می‌باشد. در تمام این روشها به بیمار آموزشهاى کلاسیک کسب آرامش یاد داده می‌شود و بدین‌وسیله بدن خود به مقابله مؤثر و مستقیم با عوامل تنش‌زا برمى خیزد.

ـ تن‌آرامى یا آرام‌سازى (Relaxation)

ـ مواجه‌سازى (exposure)

ـ غرقه‌سازى (Flooding)

ـ حساسیت‌زدایی((Desensitization

ـ سرمشق‌دهى (Modeling)

ـ توقف فکر (Thought Stopping) ـ و موارد دیگر


.

پیشگیری از اضطراب


پیشگیرى شامل:

۱-رژیم غذایى
رژیم غذایى فاکتور بسیار مهمى است

براى آنکه از تغذیه سالم برخوردار باشید توصیه مى شود :

١- متنوع بخورید .

٢- مصرف غذاهاى پرچرب و یا شیرین را محدود کنید .

٣- از مصرف مقادیر زیاد نمک و کافئین پرهیز کنید .

٤- ویـتامـینهاى A، D، E و K را بیش از مقادیر مجاز مصرف نکنید زیرا بدن این ویتامینها را ذخیره مى کند و اگر مقادیر زیادى از آنها در بافتهاى بدن تجمع یابند ممکن است اثرات سمى داشته باشد.

٥- در روز چندین بار غلات و به اندازه کافى سیب زمینى بخورید.

٦- در مورد سبزیجات و میوه اصل پنج بار در روز را فراموش نکنید.

٧- روزانه به اندازه کافى لبنیات و حداقل یک بار در هفته ماهى بخورید، گوشت و تخم مرغ به اندازه مصرف کنید.

٨- به اندازه بنوشید، مصرف آب در زندگى حیاتى است و باید روزانه ٨ لیوان (٢ لیتر) آب بنوشید.

٩- خوشمزه و سالم بپزید ، با آب کم ، با چربى کم و حرارت کم.

١٠- آهسته بخورید و لذت ببرید.

١١- بطور مرتب خود را وزن کنید و پر تحرک باشید.

١٢- نمایه توده بدن را با استفاده از فرمول زیر محاسبه و با استاندارد مقایسه کنید:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


یعنى اینکه وزن بدن بر حسب کیلو گرم را بر مربع قد بر حسب متر تقسیم نمائید
حال :

- اگر نمایه بدنتان کمتر از ٥/١٨ کیلو گرم باشد کم وزن مى باشید.
- اگر نمایه توده بدنتان ٥/١٨ تا ٩/٢٤ کیلو گرم باشد وزنتان در محدوده طبیعى است.
- اگر نمایه توده بدنتان ٢٥ تا ٩/٢٩ کیلو گرم باشد دچار افزایش وزن مى باشید.
- اگر نمایه توده بدنتان بیشتر یا مساوى با ٣٠ کیلو گرم باشد مبتلا به چاقى مى باشید.

همیشه سعى نمایید با تغذیه صحیح و فعالیت بدنى، نمایه توده بدن خود را در محدوده طبیعى نگهدارید.

۲-ورزش منظم
ورزش کردن خصوصاً ورزش منظم به‌گونه‌اى تمام مراحل درمان اضطراب را تحت تأثیر قرار می‌دهد. هنگامى که علت اضطراب مشخص شود و یک برنامه درمانى مشخص تدوین گردد، به‌راحتى درمان‌پذیر بوده و سریعاً شخص به زندگى عادى بر می‌گردد ولى در صورت فقدان علت تشخیص، احساس اضطراب در یک پریود طولانى شخص را آزار داده و از فعالیتهاى اجتماعى دور می‌سازد. پژوهشگران دریافته‌اند که پیاده‌روى تند و سریع به مدت ٤٠ دقیقه میزان اضطراب را به‌طور متوسط تا ١٤ درصد کاهش می‌دهد.

۳-مدیتیشن ( Meditation)

٤ـ اجتماعى باشید.
هنگامى که تحت فشار روانى هستیم غالباً به‌طور غریزى تمایل پیدا می‌کنیم که خود را از صحنه عمل کنار کشیده و به گوشه‌اى پناه ببریم. کارى بدتر از این وجود ندارد؟!!! گوشه‌گیرى به تشدید استرس کمک می‌کند. در این زمان باید سعى کنیم که با دوستان خود ارتباط بیشترى داشته باشیم.

باید ترتیبى دهیم که عده‌اى بچه کوچک کنار ما باشند، کودکان می‌دانند که چگونه مارا مجبور به خنده کنند تا نگرانیمان را از یاد ببریم.

۵ـ هیجانات سرکوب شده خود را روى کاغذ بیاورید.
متخصصان معتقدند که نوشتن ساده هیجانات بر روى کاغذ موجب تسکین روحى و روانى شخص می‌شود. نوشتن احساساتتان در دفترچه کمک می‌کند تا فشار روانى ناشى از رویدادهایى مثل از دست دادن شغل، رنج بردن از مشکلات زناشوئى و ... را تسکین دهد.

۶ـ بخندید و شوخ‌طبع باشید.
مطالعات زیادى نشان داده که خنده می‌تواند یکى از سالمترین پادزهرهاى فشار روانى باشد.

هنگامى که می‌خندیم یا حتى طبق برخى تحقیقات موقعى که ما لبخند می‌زنیم جریان خون به مغز افزایش می‌یابد و موادى بنام اندروفین (هورمانهاى ضد دردى که در شخص احساس خوش و سلامت ایجاد می‌کند) در مغز آزاد می‌شود و سطح هورمونهاى استرس‌زا را در خون پایین می‌آورد.

۷ـ ذهن خود را متمرکز زمان حال کنید.
اگر بتوانید ذهن خود را چنان پرورش دهید که امیدها و آمال خود را به کنارى نهاده و موقع مناسب و مقتضى به سراغ تک تک آنان بروید،به آرامش ذهنى دست خواهید یافت.

جاده‌اى که به آرامش ذهنى منتهى می‌گردد از راهى موسوم به توجه می‌گذرد.این توجه به خود در هنگام عمل کردن به کارهاى ساده نظیر ظرف شستن و ... باعث می‌شود که به هیچ وجه بى هدف و سرگردان همچون بطرى بر امواج دریا شناور نشویم.

٨ـ گوش دادن به موسیقى ملایم
برخى مطالعات اخیر نشان داده است که موسیقى آرام باعث آهسته کردن ضربان قلب و افزایش آندروفینها و کاهش اضطراب می‌شود. در این مورد می‌توانید بخش شنیدنی‌های سایت را ببینید.

٩ـ افزایش اعتماد به نفس
با داشتن اعتماد به نفس بالا حداکثر استفاده را از تواناییهاى خود در مواجهه با استرس خواهید برد و درنتیجه کمتر دچار مشکل می‌شوید.

اما افرادى با اعتماد به نفس پایین نه تنها از شیوه مناسبى جهت مقابله استفاده نمی‌کنند بلکه آسیب بیشترى نیز به آنان وارد می‌شود.

١٠ـ حمایت اجتماعى
وجود حمایت اجتماعى در زندگى هر فرد سبب می‌شود که در مقابل بحرانهاى زندگى همانند سپر از وى دفاع کند. به همین دلیل ما باید شبکهٔ اجتماعى و روابط اجتماعى خود را گسترش دهیم تا بتوانیم به آنها تکیه کنیم و فکر کنیم که افرادى هستند که ما را دوست بدارند و ما نیز آنها را دوست بداریم.

با کسب حمایت اجتماعى در سطح بالاتر، احساس امنیت و اعتماد به خود افزایش می‌یابد و در مقابل استرس و فشار روانى کمتر آسیب می‌بینیم.

١١ـ آمادگى براى موقعیتهاى تنش‌زا
باید یاد گرفت که در شرایط استرس‌زا فکر خود را از ترس و نگرانى دور کرد و در جهت مفید قرار داد. مثلاً باید به کارى که در حال انجام است تمرکز نمود و به زمینه‌هاى اضطراب‌زای آن فکر نکرد.

مثلاً بازیکنان فوتبال به جاى فکر کردن به اینکه زیر نظر عده زیادى از تماشاگران هستند به فعالیت و نقش خود در هنگام بازى متمرکز شوند.

١٢ـ كسب اطلاعات در مورد موقعیت
عدم اطلاع از موقعیت فشارآور سبب استرس و اضطراب بالاترى در افراد می‌گردد بنابراین کسب آگاهى و اطلاعات در مورد موقعیتها و مواردى که مواجه خواهند شد سبب می‌شود که از پیامد موقعیت مطلع شده و کمتر دچار نگرانى و دلواپسى شوند.

مثلاً اگر بیماران قبل از عمل جراحى آگاهى یابند که عمل چگونه انجام خواهد شد و میزان درد پس از عمل را بدانند و سیر بهبودى برایشان روشن شود، کمتر دچار اضطراب می‌گردند.

١٣ـ تن‌آرامى (Relaxation)
طى آن عضلات بدن براى مدتى کوتاه به‌طور ارادى منقبض گردیده و سپس به حالت آرامش برمی‌گردند. این کار طى مراحل و سلسله مراتبى انجام می‌گیرد. با این روش که به تنهایى و یا همراه با تکنیکهاى دیگر به‌کار می‌رود نشانه‌هاى اضطراب کاهش می‌یابد.

١٤ـ راه‌حلهاى دیگر
راههاى دیگرى که می‌توانید در چنین موقعیتى انجام دهید مورد توجه قرار داده و آنها را بیازمایید و مناسبترین راه را انتخاب نموده و استفاده نمایید.

٭ اجتناب از موقعیتهاى تنش‌زا و مشارکت کمتر در موقعیتهاى ناراحت‌کننده و استرس‌زا نه تنها سبب کاهش اضطراب می‌شود بلکه باید سعى شود که در محیط خانوادگى و ارتباطهاى بین فردى آرامش برقرار باشد.

٭ خودت باش. سعى کنید در موقعیتهاى فشارزا طبیعى رفتار نمایید و از نقش بازى کردن پرهیز نمایید.

٭ انتظارات، ترسها، مهارتها و امیدهایتان را بشناسید. لازم به ذکر است که یک برنامه دارویى مناسب و قابل دسترس و یا انجام درمانهاى غیردارویى و البته ترکیب آن دو، بهترین نوع درمان می‌باشد

Boye_Gan2m
25-11-2006, 16:45
اضطراب صحبت کردن در برابر جمع
يکي از شايع ترين ترس هاي بزرگسالان ، اضطراب صحبت کردن در جمع است . در حالي که درجاتي از اضطراب ،‌ جزء طبيعي صحبت کردن در جمع ، حضور و يا هر گونه اجرا در برابر جمع طبيعي و مورد انتظار تلقي مي شود ، عده اي چنان مضطرب مي شوند که توانايي صحبت کردن آنها مختل مي شود .

افرادي که دوره حاد اضطراب عملکرد را طي مي کنند ، ممکن است احساس انزوا کنند ،‌ زيرا آن ها از مهماني ها يا گردهمايي ها ي اجتماعي مي پرهيزند ، چه بسا آنها از ثبت نام در کلاس هاي معيني خودداري ورزند ، زيرا آن دروس مستلزم مشارکت در کلاس و صحبت کردن است ،‌ يا ممکن است از مشاغل معيني بپرهيزند يا حتي فرصت ها و نيز ارتقاي شغلي را به خاطر تماس هاي عمومي يا صحبت کردن در جمع از دست بدهند .

نشانه هاي اضطراب عملکرد از فردي به فرد ديگر فرق دارد ، تقريباً هر کس نگران است مبادا در نظر ديگران سراسيمه ، کودکانه و بي خرد جلوه کند . به هنگام مواجهه با موقعيت هاي ترسناک ، خواه مهماني و خواه شرکت در بحث هاي کلاسي ، اغلب مردم نشانه هاي جسمي همراه با اضطراب را تجربه مي کنند ، اين نشانه ها شامل لرزش ، تعريق ، دستان عرق کرده ، افزايش ضربان قلب ، کوتاهي تنفس ، تنش عضلات ، سرخ شدن يا گيجي ، از دست دادن رشته افکار ، يا ناراحتي گوارشي ، صداي لرزان و سرگيجه می باشند .

البته مي توان به مبتلايان به اضطراب ياري رساند . بسته به نيازها و هدف هاي فردي،‌ شکل کمک به مبتلايان اضطراب عملکرد تفاوت دارد . با اين حال ، تقريباً همه مداخلات در برخي ويژگي ها مشترکند :

اول آنکه الگوي اجتناب به تدريج شکسته مي شود تا فرد بتواند با موقعيت ترسناک به آرامي و نظامدار مواجه شود . اين بدان معني نيست که شخص مبتلا به اضطراب صحبت ، بي درنگ سخنراني بلندی در جمع ارائه دهد . مثلاً ممکن است از شخص مبتلا به اضطراب صحبت کردن در جمع بخواهند که پرسش کوتاهي در کلاس مطرح کند و به تدريج به سمت تکاليف چالش انگيزتري سوق داده مي شوند ، مانند اظهار نظر در بحث هاي گروهي ، اما اگر شما از صحبت کردن در جمع دچار اضطراب مي شويد و مايليد اطلاعات بيشتري از روش هاي غلبه بر ترس بياموزيد ، صحبت کردن با متخصص بهداشت روان و روانپزشک توصيه مي شود

Marichka
26-11-2006, 02:11
دانستن چگونگي رفتار با مردم به اندازه شايستگي هاي فـنـي و مـديريتي اهميت دارد. به بدترين كارفرمايي كه تـاحـال داشـتـه ايـد فـكر كـنـيد. بـيـاد آوريـد كـه چطـور فقدان مهارتهاي رفتار با ديگران در او باعث دلسردي و عدم بهره وري ديگران و خروج شما با نا اميدي گرديد.

يك انسان موفق نيمي كارمند است، نيمي سياستمدار.او مي داند كار كردن با ديگران بخصوص در دنياي كنـونـي كـه مملو از انسانهاي دمدمي مزاج و زود رنج اسـت، روال ارتباطي خاصي را مي طـلبد. او سـخـن يـكـي از بــزرگان جامعه شناس كـه "هنـگـام برخورد با مردم بخاطر داشـته باشيد با مخلوقات منطق طرف نيستيد،بلكه بامخلوقـات احـساسـات،مـوجوداتـي كه سرشارازتبعيض،روحــيات پيشداوري و تعصب مي باشند، و با غرور و خودبيني دست بگريبانند طرف هستــيد،" را مد نظر دارد.

در ايـن قسمت برخي از قـوانـيـن اصـلـي ارتـبـاطات انـساني در فضاي كاري را مشاهده ميكنيد. براي مهارت يافتن در آنها، بايد اين قوانين را جزئي از خود درآوريد.

1- ديگران را با نام صدا بزنيد

اين خوشايند ترين صدا براي گوش هر كسي است. وقتي نام فردي را بكار مي بريد، در حقيقت پيغام خود را به صـورتي اختصاصي و تـنها براي شـخـص او مبـدل مـي سـازيــد. همچنين علاقمندي و ميزان اهميت شما را نسبـت به فرد ميـرسـاند. اين يك ابزار ساده فريبنده براي كاستن از جبهه گري هاي شخص مي بـاشـد چـرا كه يك نوع وجه ضمان و تـعهــد بـوجود مي آورد. جملات خود را با اسامي افراد آميـخته، و بـا سـؤالاتــي نــظـيـر، "علي، امروز خوب هستي؟" آغاز كنيد.

2- اشتباه خود را بپذيريد

ممكن است تصوركـنيد كه اگر اشتباهي كه مرتكب شده ايد را بگردن نگيريد، وجهه خود را از دست خواهيد داد. اين كار درست نيست. اعتراف به اشتباهات در مـحيط كـار يكي از ستوده ترين اعمال است چون اندك افرادي مبادرت به آن مي نـمايـنـد. بـيـامـوزيــد كه چـگونه تـكبـر و خـودخـواهـي را كنار گذاشته و بپذيريد كه كامل نيستيد. فقط در اين كـار زياده روي نكنيد مثلا لازم نـيست با عذرخواهي هاي فـراوان در جـلسـات اقـدام به بيان اشتباهات خود نماييد. يك جمله "من اشتباه كردم و متوجه آن ميشوم،" كفايت ميكند.

3- ديگران را با معيارهاي بالا درنظر بگيريد

اندك افرادي در بين ما، كه معمولا عقل كل خطاب ميگردنـد، بـنـظر مي رسد اينگونه فكر ميكنند كه هيچ كسي جز خودشان قادر به انجام صحيح امور نميباشد. جزء اين گروه از افراد نباشيد. به قابليتهاي ديگران اعتماد كنـيد. در واقـع به آنـهـا در انـجام دادن كارها به بهتريـن وجـه ممـكن اطـمـيــنان داشتـه بـاشيد. ايـن به مـعناي داشتن انتظارات بيش از حد نيست. باور داشتن يك فرد او را تشـويـق بـه انـجـام كـارها با حداكثر توان نموده و از نا اميدي جلوگيري بعمل مي آورد.

4- علاقه اي صادقانه و صميمي از خود نشان دهيد

"كارها خوب پيش ميره علي جان؟خوبه، ميشه اين پرونده ها رو برام چك كني؟" اين به معناي ابراز علاقه نبوده و بيشتر به دوستي خاله خرسه شباهت دارد. هر فردي در دفتر كار شما داراي سابقه اي غني از علايق، تجارب و سلايق مي بـاشد. حـتـي اگر نقطه اشتراكي با هم نداريد، در مورد اطرافيانتان اطلاعات كسب كنيد.

اگر يكي از همكاران شما گفت كه شركت در گيم هاي آنلاين را دوست دارد، در مورد آن از او سؤال نماييد-- حتي اگـر بـراي شـما جالب نيست. نه تنها ميتوانيد چيز جديدي ياد بگيريد، اگر در آينده به آن گرايش پيدا كنـيـد، از امتيازاتـي برخوردار خواهيد گشت. مردم دوست دارند كه ديگران آنها را بخاطر داشته باشند.

5- از ديگران تعريف و تمجيد نماييد

فقط نگوييد "خوب بود." در مورد تعريف خود صريح تر بوده و نشان دهيد كه در مورد آنچه كه فرد در حقيقت انجام داده آگاهي داريد. "علي، تـو خيـلي خوب جلسه را اداره كردي بخصوص وقتي هـمـه از مسيـر مـوضوع اصـلـي منـحرف شده بودند،" اين يك مثال خوب است. در عين حال سعي كنيد به ندرت و فقط زماني كه واقـعا نـيـاز است انتقاد نماييد. انتقاد را طوري بيان كنيد كه مانند يك نصيحت سازنده از طرف دوسـتـي قـابـل اعـتـمــاد در نظر گرفته شود.

6- مراقب حرفهايتان باشيد

اگر تصميم پيگيري كاري را نداريد، نگوييد كه آن را انـجـام خواهيد داد. اعتبار شما ارتباط تنگاتنگي با كلامتان دارد. اگر به قول خود عمل نكنيد، در مـورد كـارهـاي بـزرگ بـه شـما اعتماد نشده و در نتيجه پيشرفتي نخواهيد كرد.

7- قدرداني و سپاسگزاري كنيد

اگر فـردي لـطفـي به شما كرد، و يا براي انجام كاري براي شما از خواسته خود گذشت، مطمئــن گرديد كـه بـه اين سـعي و تـلاش آگـاه شويد. شما بخودي خود مستحق لطف نـبـوده و كسـي بــه شما بدهكار نيست. اگر مورد لـطـف واقـع شـديد، تـشـكر نـمـوده و درعوض مقابله بمثل كنيد.

8- با فكر و با ملاحظه باشيد

هـرگز تـصور نـكيند كه ديگران سخنان شما را مساعد و ارزشمند تلـقـي خـواهـنـد كـرد. برخي افراد بصورت طبيعي تك تك كلماتي كه شخص بـيـان مي كنـد را بـراي يـافــتن يك رودررويي شخصي مورد جستجو قرار مي دهند. شما نمي تـوانيـد اينگونه افراد را تغيير دهيد، اما قادريد نزد آنها حرف هاي خود را با دقت سازمان دهي نماييد. پيش از صحبت كـردن فكر كنيد و مطمئن شويد كه هيچ ابهامي كه باعث سوء تعبيـر شـود در سـخـنـان شما وجود ندارد.

همچنين ميتوانيد سـعي در فهميدن نقطه نظرات ديگران نماييد تا از بروز سوء تفاهمات ممانعت بعمل آوريد. ممكن است عميقا" اعتـقـاد بر حـقانـيـت خـود داشـتـه باشيد، اما متوجه گرديد كه ديگران به همين منوال درباره عقايد و باورهايشان مي انديـشند. شما بايد نظرات آنها را محترم شمرده و ببينيد چرا آنها اينگونه فكر ميكنند. بجاي مـشاجره از ديگران بخواهيد در مورد مواضعشان توضيح دهنـد. مجـبـور نيـستـيد مـوافــقت كنيد، اما ميتوانيد بگوييد، "من متوجه هستم شما چه مي گوييد."

9- از خود گذشتگي كنيد

گه گاهي از مكان شغلي خود خارج شده و به ديگران در كـارهـايشـان كـمك نماييد. اين عمل را بدون اينكه از شما درخواست شود انجام دهيد. گفتن، "كمك لازم نـداري؟" يــك تاثير دوگانه در پي دارد. ابتدا، شما ديگران را تشويق بـه از خـود گـذشتـگي نـمـوده و در نتـيـجـه مـحيـط كـاري مثـبـت تـري ايـجاد خـواهد شـد. دوم، بـراي خود لطفي متعاقب را خريداري ميكنيد، چرا كه مهرباني هميشه بازميگردد.

10- متواضع و فروتن باشيد

تلاشهاي مشهود براي تحت تاثير قرار دادن همكاران و اشخاص مافوق نـتـيجه عكس به همراه خواهد داشت. هيچكس آدم خودنما را دوست ندارد. اگر ميــخواهيد كمالات شما تـوسـط ديـگران تصديق شوند، كافي است تمرين بردباري بيشتري بنماييد. كاميابيـهاي شما زماني مصداق واقعي پيدا ميكنـند كـه اجازه دهيد ديگران خود متوجه آنها گردند نه اينكه مرتب صحبت از آن بميان آوريد.

11- به حفظ آبروي ديگران كمك كنيد

هـر كسي اشتباه مي كـنـد. بــه دفعه قبلي كه اشتباهي خجالت آور مرتكب شديد فكر كنيد. دوست نداشتيد كسي بيـايـد و اشـتـباه شـمـا را كـوچـك جلوه داده و از جديت آن بكاهد؟ پس همين كار را شما در مورد ديگران انجام دهيد. با خنـديـدن به اشتباهي كه شخص ( نه با خنديدن به خود شخص ) مرتكب شده بهمراه ضربه اي دوستانه به شانه هـاي او از پريشانيش كاسته و بگوييد، "اين براي بهترين افراد اين شـركـت هـم مـمـكـن است پيش بيايد." با اين كار به او و به ديگران اطمينان ميدهيد كه دنيا به پايان نرسيده است. اگر مـــناسب است، بجاي جلب توجه بي مورد نسبت به اشتباه رخ داده، هيـچ چيزي نگوييد.

Marichka
26-11-2006, 02:14
شما هم مانند بسياري از انسان ها، بدون آگاهي و ناخودآگاه در بسياري از عقايد و موهومات خرافه پرستي دخيل هستيد. در اين باره كمي فكر كنيد.آخرين باري كه به تخته زديد، آخرين باري كه از نگاه كردن به گربه سياه پرهيز كرديد و آخرين باري كه طالع خود را با دقت و اشتياق مطالعه كرديد، به ياد مي آوريد!

همه اينها نمونه هايي از عقايد خرافي است ، كه ما هر روز با آنها سر و كار داريم و برخي صاحبنظران به آنها تفكرات جادويي مي گويند. طبق آخرين آمار، نيمي از مردم امريكا، افرادي خرافاتي هستند.

به طوري كه اعتقاد به خانه ارواح ، سحر و جادو و جن و پري طي دهه هاي اخير بشدت افزايش يافته است ؛ اما براستي علل روان شناختي موجود در اين تفكرات جادويي چيست و آيا اين خرافات و عقايد به نفع ماست يا به ضرر ما؟

بسياري معتقدند، دعاهاي پيش از مسابقه هاي ورزشي به ورزشكاران روحيه مي دهد و آنها را آرام مي كند. اين گونه اعتقادات جزو خرافات محسوب نمي شوند و قطعا در بالا بردن روحيه ورزشكاران تاثير دارد، اما برخي اعتقادات عجيب و غريبي دارند ؛ مثلا اين كه پيش از شروع مسابقه بايد چند ضربه به توپ بزنند. در غير اين صورت در آن مسابقه موفق نخواهند شد.

شايد براي شما هم جالب باشد كه بدانيد خرافات و موهوماتي از اين دست در نتيجه بروز اختلالات وسواسي رخ مي دهد. در علم روان شناسي به آن اختلال وسواس اجبار يا (OCD) گويند. براي چنين افراد وسواسي ، عادت به انجام برخي اعمال خاص باعث ايجاد اختلال در زندگي روزمره مي شود ؛ مثل شخصيت جك نيكلسون در فيلم As good as it gets، كه با وسواس خاصي حتما بايد از روي شكاف ها و درزهاي پياده رو مي پريد، يا هر روز فقط روي يك ميز خاص در يك رستوران خاص غذا ميخورد و قادر نبود هيچ گونه تغييري در اين عادت هر روزه خود به وجود آورد.

افرادي كه به OCD و اختلالات رفتاري وسواسي مبتلا هستند، گمان مي كنند اگر از يكي از اين عادات اشتباه خود دست بردارند، اتفاقي براي آنان خواهد افتاد و هر اتفاق بد و ناگواري را به گونه اي به آن ربط مي دهند. دكتر پل فاكسمن ، معتقد است كه بيشتر بيماران درباره چيزي نگران هستند و معتقدند اگر نگران نباشند احتمال وقوع آن اتفاق بيشتر مي شود و اين نوعي خرافات است.

به هر حال اگر شما در خود نشانه هايي از تشويش و نگراني و تنش مي بينيد و احساس مي كنيد اين رفتارها از كنترل شما خارج هستند، حتما به پزشك مراجعه كنيد، تا پيش از توسل به خرافات و موهومات ، به درمان اين بيماري هاي وسواس گونه بپردازيد.

براي كنترل اين گونه نگراني ها و تشويش ها كه منجر به پذيرش برخي خرافات مي شوند، لازم است نيروهايي را درون خود به جريان بيندازيم و به دنبال قوانين و توجيه پيدايش هر پديده باشيم.

بايد اين حقيقت را بپذيريم كه اتفاقات و پديده ها تحت كنترل ما نيستند. درست است كه در زندگي همه ما موقعيت هايي وجود دارد كه ممكن است بسيار مهم و حياتي و سرنوشت ساز باشند، اما مطمئنا به طور كامل در اختيار ما و مطابق باميل و خواسته ما نيستند.

برخي معتقدند اعتقاد به خرافات ، اين توان را به افراد مي دهد كه خود را براي نتيجه و پيامد آن اتفاق آماده كنند.

دوست يا دشمن

احساس امنيت و اعتماد به نفس ، يكي از پيامدهاي خوب اعتقاد به برخي عقايد اين چنيني ( البته در حد معقول ) است ؛ مثلا برخي افراد معتقدند اگر فلان لباس را بپوشند، يا فلان شي خاص را با خود حمل كنند، برايشان خوش شانسي و موفقيت به همراه مي آورد و همين حس به آنها اعتماد به نفس كاذب مي دهد.

دكتر فاكسمن معتقد است گاهي خرافات و اعتقادات خرافي مايه دلخوشي انسان ها هستند به اين معني كه شما فكر مي كنيد يك نيروي غيبي به شما كمك مي كند. شايد واقعا هم همين طور باشد. پشت اعتقادات انسان ها، نيروي شگرفي پنهان است.

اگر پيامد يك موضوع كاملا شانسي باشد، اعتقادات خرافي نمي توانند تاثيرگذار باشند، اما وقتي عملكرد و نقش انسان ها يك فاكتور كليدي و مهم در پيامد و نتايج كارها باشد، اعتقادات خرافي مي توانند يك مزيت و نوعي محرك در انجام كارها محسوب شوند.

تاثيرات روان شناس بر رفتارها و عقايد خرافي بسيار واضح و مشخص است ؛ مثلا همان طور كه پيش از اين به آن اشاره شد، آيا تا به حال براي شما پيش آمده كه احساس كنيد يك لباس يا شي خاصي براي شما خوش شانسي مي آورد. در اين صورت شما با پوشيدن آن لباس يا همراه داشتن آن شي خاص افكار مثبت را در ذهن خود ارتقا مي دهيد و از تنش و نگراني دور مي شويد ؛ اما ناگفته نماند كه گاهي اين طرز فكرها سد راهي براي عملكرد مناسب شماست.

عقايد خرافي مي توانند نقش منفي هم در زندگي ما داشته باشند، بخصوص اگر با عادتهاي نادرستي مانند شرطبندي توام باشند. بسياري از افرادي كه به شرطبندي و خرافات مرتبط با آن عادت كرده اند، در زندگي خود با مشكلات عديده اي روبه رو هستند.

محققان معتقدند، ترس از خرافات ، زندگي برخي افراد را مختل مي كند و باعث تنش هاي بسياري مي شود ؛ مثلا عدد 13و نحسي آن براي برخي افراد واقعا دردسرساز شده است. طبق تحقيقات صورت گرفته زنان به طور كلي از مردان خرافاتي تر هستند.

شايد يك دليل آن از ديد روان شناسي اين باشد كه زنان بيش از مردان تنش و نگراني را احساس مي كنند و بيش از مردان به فكر چاره اي براي رفع آن هستند. به طور كلي افرادي كه مضطرب تر و نگران تر هستند راحت تر عقايد خرافي را قبول مي كنند.

به طور كلي افرادي كه بر افكار و احساسات خود كنترل دروني دارند، كمتر دچار خرافات مي شوند و واقع بينانه تر با مسائل برخورد مي كنند. به هر حال مادرها و مادربزرگ هاي ما، هنگامي كه پشت سر مسافر آب مي ريزند، براي دور ماندن از چشم زخم ، اسپند دود مي كنند و به گردن بچه ها سنگهاي آبي رنگ آويزان مي كنند و صدها مورد اينچنيني احساس آرامش و اطمينان بيشتري دارند؛ اما بايد به اين حقيقت توجه كرد كه واقعيت و حقيقت در زندگي حرف اول را مي زند و تنها با ياد خدا مي توان آرامش حقيقي را به دست آورد.

Marichka
26-11-2006, 02:17
1- لبخند، تمام عضلات اصلي صورت را آرام مي‌كند و باعث مي‌شود كه زنجيره‌اي از واكنش‌هاي احساسي ايجاد شود و احساس خوشايندي به شما دست دهد.

2- خنده، ترشح آندروفين‌ها را در بدن افزايش مي‌دهد. آندروفين‌ها، موادي شبه مورفيني در بدن هستند كه اثر آرام‌بخشي دارند.

3- با صداي بلند بخنديد، تحقيقات نشان مي‌دهد، خنده‌اي كه از ته دل باشد، از ميزان هورمون‌هاي استرس از جمله كورتيزول و اپي‌نفرين مي‌كاهد و بر سلامت بدن مي‌افزايد. بعلاوه اثرات مفيد آن تا 24 ساعت باقي خواهد ماند.

4- سه دقيقه خنديدن با صداي بلند معادل ده دقيقه ورزش آيروبيك اثرات مثبت دارد.

Marichka
26-11-2006, 02:24
اگر دقت كرده باشيد بـرخي روزها بـهـتر و خوشـايـنـدتـر از روزهاي ديگر به نـظـر مـي رسنـد. گـاهي حـتـي حوصـلـه كلمه اي حـرف زدن را نــداريـد و گاهي احساس شـادي و هيجان بسيار كرده و خـود را بر قـلـه تصور مي كنـيـد و يــابهترين بازي بيليارد زنگيتان را انـجـام مـي دهـيـد و از ايــن متعجب مي شود كه فكـر و جـسـم شـمـا چـقـدر با هــم هماهنگ عمل ميكنند. از آنجاييكه چنين لحظاتي بـه نـدرت و بـصـورت زود گـذر اتفاق مي افتند، براي ما داراي ارزش زيادي اسـت. امـاچه ميشد اگر اين موقعيتها بيشتر بوجود مـي آمـدنـد و هرگاه اراده مي كرديد چنين لحظاتي خلق مي شدند؟ يكي از كليدهاي خلق و ابقاي اين تجارب زيبا موسيقي مي باشد.

آيا اين فكر به ذهن شما خطور ميكند كه ميشود با موسيقي تبديل به فردي باهوشتر و روشنفكر تر شد؟ آيا فردي ميتواند حتـي بـدون ريـختن يك قطره عرق يك دانش آموز، يك كتاب خوان يا يك متفكر بهتري شود؟

بله، اين امكان پذير است. برخي كتابها و سي دي هاي آموزشـي بـطور اخـتـصاصي به آموزش بالابردن قابليتهاي ذهنـي توسـط موسيقي مي پردازند. يكي از سايتهاي مفيد دراين زمينه كه مطالب آموزشي خود را در قالب سه عدد سي دي عرضه نموده سايـت معروف مي باشد.

چگونگي عملكرد مغز

مغز آدمي واحد اصلي كنترل كننده تمامي بخشهاي بدن محسوب ميشود. فشار خون، فعاليتهاي احسـاسي، حـركت عضـلات، تـنفس، تـفكر، دمـاي بدن و ضربان قلب همگي توسط مغز كنترل مي شوند.

در مغز آدمي بيش از يكصد ميليارد سلول عصبي وجود دارد كه هـمـانند سيمهاي داخل كامپيوتر عمل نموده و وظيفه انتقال اطلاعات از بـخشـي بـه بـخشـي ديـگر را بر عـهـده دارند. اين انتقالات بصورت اكتروشيميايي انـجـام شده و در اصـطلاح امواج مغزي ناميده مي گردد.

حالات مختلف در مغز انسان را ميتوان ازطريق همين امواج مغزي تغييرداد و به وضعيتي جديد مبدل نمود. براي مثال مي تـوان مـغز را از يـك حالت اضطراب و گوش به زنگ بودن بطور تدريجي به يك حالت آرامش تغيير داد تا مانـنـد يك مـوتور خـوب تنـظيم شده، كار كند. يك راه مفيد براي تغيير امواج مغزي تحريك صوتي و يا موسيقي طبي مي باشد.

مغز و موسيقي

موسيقي مناسب مي تواند حالت مغز را تغيير داده و باعـث برانـگيختن نواحي فعاليتي مغز شود. در زير برخي از اثرات موسيقي بر مغز را مشاهده مي كنيد:

تسريع شبكه هاي عصبي، انتقالات اطلاعات درشبكه عصبي بدن افزايش يافته و فرايند تفكر بهبود مي يابد.

افزايش انگيزه و بالابردن قدرت تمركز طولاني مدت

افزايش بهره هوشي

افزايش گردش خون در مغز، اين عمل باعث بهبود سلامتي و تندرستي ميگردد.

بهبود حس شنوايي و روند درك آهنـگ صدا، يـادگـيري زبـانهـاي خـارجي سريعتر مي شود.

افزايش فعاليتهاي مغزي و بهبود استعدادها و الگوهاي گفتاري

ايجاد محيطي مناسب براي انجام كارهاي بزرگ

در همه زمينه ها مانند علم، ورزش و هنر نوابغ بسياري ظهور كرده اند. ما ايـن نوابغ را تحسين ميكنيم چون آنها انسانهايي روشنفكر بودند، از مسائل مختلف پرده برداشتند و سعادتمند زندگي كردند. اما در مغز نوابغ چه اتفاقي رخ ميدهد كه باعث انجام چنـين كارهاي بزرگي مي گردد؟

مطالعات و تحقيـقات زيـادي بـراي يافـتـن اين پـديـده صـورت گرفـتـه اسـت.برخــي از اين مطالعات نشان داده است كه مغز نوابغ از عملكرد هوشي بيشتري برخورداربوده است. براي دست يافتن به اين هدف،فعاليت الكتركي مغز بايد بصورتي بسيار ويژه رفتار نمايد.

دانشمندان در برخي از تحقيقات پيشرفته توانسته اند فركانسـهاي دقـيـق امـواج مغزي كه براي عملكرد بهينه مغز لازم هستند را شناسايي كنند. موسيقي يكي از ابزارهايي است كه انسان مي تواند توسط آن به اين حالات بهينه مغزي دست پيدا نمايد.

همانطور كه قبلا نيز گفته شد مغز بايد توسط يك محرك مناسب در حالتي مناسب قرار گيرد. اين محرك مي تواند يك موسيقي با فركانس و آهنـگـي ويـژه باشـد. شـبكـه هاي عصبي با شنيده شدن موسيقي، خود را با آهنگ و وزن صـدا هـمـاهـنـگ كرده و داراي فركانسي منظم مي گردند.

تاثير وجود موسيقي در زندگي روزمره بخوبي مشهود ميـباشد. مثـلا ورزش كردن وقتي موسيقي پخش مي شود لذت بخش تر است و يك ارتش نظامي وقتي صداي مارش را مي شنود از تحرك بيشتري برخوردار ميگردد و يـا يـك خط مونتاژ در كارخانه با موسيقي بهتر مي تواند به وظيفه خود عمل نمايد.

موسيقي ميتواند بسيار مفيدتر ازآن چيزي باشدكه برخي تصورميكنند.با يك موسيقي مناسب مي توانيد ذهني قويتر، دقيقتر و پويا تر داشته باشيد.

Marichka
18-12-2006, 00:37
پژوهش ها نشان مي دهد خريدن گل، كاشتن گل و گياه و به طور كلي نگاه كردن به گل باعث برانگيخته شدن احساس شادي، آرامش و طراوت، مثبت انديشي و دوري از غم و اندوه مي شود.
پروفسور جنت هاويلند جونز- روانشناس- از دانشگاه روگرز مي گويد: «نكته جالب توجه درباره نقش گل در سلامت روحي- رواني افراد آن است كه فرد با تماشا كردن به گل و لذت بردن از طراوت، رنگ و عطر زيباي آن مي تواند حالت روحي نامتعادل خود را تغيير داده و به حالت طبيعي بازگرداند؛ در واقع گل عاملي جهت تعديل رفتار در طول شبانه روز بوده و هر بار نگاه كردن به گل عاملي جهت ايجاد يك اتصال عصبي مثبت در مغز است.»

يافته هاي جديد
ده ماه مطالعه مستمر پژوهشگران دانشگاه روگرز درباره رابطه بين گل و گياه و سلامت رواني افراد نتايجي را به اين شرح نشان داد:
- گل و گياه به ويژه دريافت حتي يك شاخه گل يا يك گلدان كوچك گل به سرعت مي تواند روحيه شخص را تغيير داده و او را شاد و هيجان زده كند. لبخند، اولين و مهم ترين نشانه اين تغيير است. احساس شادي و سرزندگي در همه افراد و در هر سني به سرعت و به خوبي نمايان مي شود.
- گل- نگاه كردن يا دريافت گل- مي تواند به مدت طولاني روي حالات رواني فرد تأثير گذاشته و رفتار او را به سرعت دگرگون كند، به طوري كه افرادي كه در محيط اطرافشان- منزل، محل كار و...- گل و گياه وجود دارد بيش از ديگران- دو تا چهار برابر- آرام، مهربان، شاد و با گذشت بوده و مي توانند اين حس را با رفتار مثبت خود به ديگران نيز منتقل كنند، بنابراين پژوهشگران توصيه مي كنند همواره يك شاخه گل يا يك گلدان كوچك گل در معرض ديد خود داشته باشيد.
- هديه دادن يا هديه گرفتن گل مي تواند برقراري ارتباط ميان افراد را تسهيل كند كه اين به ويژه درباره همسران، فرزند و والدين بسيار با اهميت است.
- گل و گياه باعث ايجاد حس نگرش مثبت به زندگي و آرامش (well being)،احساس شادي و رضايت (happiness)، صميمت (intimacy) و آرامش (calm) در افراد مي شود. رنگ گل ها نكته بسيار پراهميتي است، به طوري كه گل ها با رنگ ملايم- صورتي، سفيد، بنفش و...- حس شخص را به سوي احساسات آرام سوق داده و گل ها با رنگ هاي گرم و تند- قرمز، زرد، نارنجي و...- حس او را به سوي هيجان و سرزندگي پيش مي برد.
- گل نشانه مشاركت و دوستي است، چرا كه با هديه دادن گل، لذت بردن از زيبايي را با يكديگر تقسيم مي كنيم.
دكتر جونز مي افزايد: «دريافتيم گل و گياه نه تنها بر احساسات شخصي افراد كه روي رفتارهاي بروني و اجتماعي فرد نيز تأثيرگذار است.»
پژوهشگران دانشگاه داكوتاي شمالي آمريكا با بررسي بيش از ده هزار نفر در طول يك سال دريافتند هر فرد ۵ ثانيه پس از دريافت يك شاخه يا دسته گل و يا يك گلدان گل به عنوان هديه، يكي از اين سه عكس العمل را بروز مي دهد:
- لبخند حاكي از ادب، احترام و تشكر
- لبخند حاكي از دوستي و صميميت
- لبخند هيجان زده همراه با عكس العمل يا كلامي خاص
- هريك از اين عكس العمل ها بسته به شخصي كه گل را هديه گرفته و يا شخصي كه گل را هديه داده است، متفاوت بوده و به حس شخص نيز مرتبط است. اما نكته مهم آن است كه يكي از اين سه نوع لبخند و گاهي تلفيقي از هر دو، درست ۵ ثانيه پس از دريافت گل، بدون اراده، بروز مي كند كه اين نشان از تأثير«زيبايي گل» روي مغز است.

چند نكته
يافته ها نشان مي دهد، فضاسازي منزل يا محل كار بايد به گونه اي باشد كه گل و گياه به خوبي در معرض ديد افراد قرار گرفته و بخشي از فضاي منزل به اين مسأله اختصاص يابد. اين فضا مي تواند با استفاده از چند شاخه گل در گلدان، كاشتن گل در ايوان، پشت پنجره ها، كناره هاي اتاق و... ايجاد شود. استفاده از گل در ورودي منزل، اتاق نشيمن و اتاق خواب ضروري است، به ويژه در باره ورودي منزل به طور غيرمستقيم خوشامدگويي به ميهمانان را به همراه دارد... شاد باشيد.

Boye_Gan2m
24-12-2006, 20:09
چگونه کودک بیش فعال را از بازیگوش تشخیص دهیم؟
مطب شلوغ است. تمام صندلی‌ها پر از بیمار است اما آنچه جلب توجه می‌کند کودکی است که دورتادور صندلی‌ها می‌چرخد، پای مریض‌ها را لگد می‌کند، به بعضی‌ها مشت می‌زند و به پدرش هم بد و بیراه می‌گوید که چرا او را اینجا آورده و به پارک نبرده است. زمانی که پزشک وارد مطب می‌شود در یک نگاه وضعیت را می‌سنجد به کودک اشاره می‌کند و به منشی‌اش می‌گوید: اول این مریض را می‌بینم و بعد به اتاقش می‌رود.
گویی او به تجربه می‌داند که اگر این کودک چند دقیقه دیگر با اعصاب دیگران بازی کند، نظم مطب را به هم می‌ریزد و...


اختلال بیش‌فعالی توام با نقص توجه (ADHD) یکی از اختلالات شایع روانی در کودکان ونوجوانان است.
دانشیار دانشگاه علوم پزشکی تهران درباره اختلال بیش‌فعالی در کودکان به خبرنگار ما می‌گوید: ADHD، یکی از مشکلات شایع روانی است که امکان ابتلا به آن در پسران بیش از دختران است و در فرزندان اول خانواده هم بیشتر دیده می‌شود.

دکتر آخوندزاده درباره درصد کودکان ونوجوانان مبتلا به این بیماری در ایران و جهان می‌گوید: آمار کودکان و نوجوانان مبتلا به ADHD در ایران و اروپا 3 تا 5 درصد است اما به دلیل تفاوت معیارهای تشخیصی، در آمریکا تا میزان 10 درصد هم گزارش شده است.
وی درباره تفاوت معیارهای تشخیصی این بیماری در فرهنگها می‌گوید: در فرهنگ کشور ما خیلی اوقات فعالیت زیاد کودک، یک شاخص مثبت است، در حالی که شاید در فرهنگ سایر کشورها اینطور نباشد.
دکتر آخوندزاده درباره علائم ADHD یا «اختلال بیش‌فعالی همراه با نقص توجه» می‌گوید: در افراد مبتلا به این اختلال تحرک زیاد و بیقراری مشاهده می‌شود. فرد عصبانیت‌های زیاد و یا بی‌مورد دارد، دچار عدم تمرکز است و پرش افکار دارد و دچار افت تحصیلی می‌شود، فرد اختلالات رفتاری دارد و ممکن است رفتارهای پرخاشگرانه‌ای در رابطه با بقیه کودکان و یا معلمین و خانواده از خود نشان بدهد.

این اشخاص خواب منظمی ندارند و دچار مشکلات خواب و کابوس می‌شوند.
این استاد دانشگاه درباره مرز تشخیص این کودکان با بچه‌های بازیگوش که طبیعی هستند می‌گوید:‌در کودکان سالم و بازیگوش، فعالیت زیاد باعث کاهش بازده کودک نمی‌شود به عبارت دیگر کودک در کنار فعالیت زیاد جسمی، در تحصیل و روابط اجتماعی خود، فرد موفقی است، اما در کودکان مبتلا به ADHDدر کنار فعالیت زیاد، اختلالات رفتاری و اختلال تحصیلی دیده می‌شود. بنابراین در واقع مرز تشخیص برای این کودکان ایجاد اختلال در عملکردهاست نه میزان فعالیت آنها. دکتر آخوندزاده درباره علت بیش‌فعالی کودکان می‌گوید: در بروز این عارضه عوامل ژنتیک دخالت دارد. آنچه که در این باره کاملا مشخص شده اختلالات بیولوژیکی است که در میانجی‌های شیمیایی مغز این افراد وجود دارد.

وی ادامه می‌دهد: به صورت اخص نقص دو میانجی شیمیایی دوپامین و نوراپی نفرین در سیستم اعصاب مرکزی کودک می‌تواند باعث بروز (ADHD) یا «اختلال بیش فعالی توام با نقص توجه» شود.
معاون پژوهشی دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تهران درباره درمان ADHD می‌گوید: با توجه به اینکه نقص دو ماده میانجی نوراپی نفرین و دوپامین عامل بروز «بیش فعالی همراه با نقص توجه» می‌باشد لذا بسیاری از درمانهایی هم که برای این عارضه انجام می‌شود براساس جبران کمبود این دو ماده است.
وی ادامه می‌دهد: خوشبختانه درمان‌های رایج این بیماری غالبا اثربخش است و فرد را کاملا تحت کنترل قرار می‌دهد.
وی می‌افزاید: داروهایی که می‌توانند در کنترل این عارضه موثر باشند در درجه اول داروهای محرک یا استیمولنت هستند که داروی عمده‌اش متیل فنیدیت یا ریتالین است و نیز از ترکیبات دکستروآمفتامین نیز استفاده می‌شود.
دکتر آخوندزاده درباره میزان تاثیر این داروها می‌گوید:‌75 درصد بیماران به این داروها خوب جواب می‌دهند اما برای 25 درصد بیماران که به دلیل عوارض جانبی داروهای محرک (که شامل بی‌خوابی و اختلالات خواب، سردرد، تهوع و اختلالات گوارشی و مشکلات رشد برای کودک و کم‌اشتهایی است)، به این داروها پاسخ نمی‌دهند از داروهای خط دوم و سوم استفاده می‌کنیم که شامل داروهای ضدافسردگی و داروهای غیراستیمولنت هستند که معروفترین آنها آتاموکسیتین است. دکتر آخوندزاده با هشدار به خانواده‌ها در مورد عدم توجه به درمان کودکان بیش‌فعال می‌گوید:‌اگر این بیماری به موقع درمان نشود، در بزرگسالی می‌تواند مشکلات متعددی ایجاد کند.
وی می‌افزاید: یکی از این مشکلات می‌تواند وابستگی به مواد مخدر در بزرگسالی باشد اما در صورت تشخیص و درمان به موقع کودکان بیش‌فعال در بزرگسالی زندگی نرمال و طبیعی خواهند داشت.

وی به مشکل استفاده از داروهای محرک اشاره می‌کند و می‌گوید: این داروها به راحتی مورد سوء استفاده قرار می‌گیرد چون اثرات آمفتامین لایک یا شبه آمفتامین دارد و خانواده‌ها باید توجه داشته باشند که داروهای تجویز شده برای بیمار نباید از سوی افراد غیربیمار در خانواده مورد استفاده قرار بگیرد چون موجب اعتیاد می‌شود.
وی درباره نقش سایکوتراپی یا روان‌درمانی در رابطه با کودکان بیش‌فعال تواءم با نقص توجه می‌گوید: معمولا در کنار دارودرمانی، سایکوتراپی هم انجام می‌گیرد و حتی گاهی اوقات که با ADHD خفیف مواجه هستیم، بدون اتکا به درمان دارویی فقط با توصیه به خانواده‌ها آن را کنترل می‌کنیم.
وی می‌گوید: رفتار درمانی قطعا اثربخشی دارو را در کودکان مبتلا به ADHD‌ بالا می‌برد و روند درمانی آنها را تسهیل می‌کند.
نقص دو میانجی شیمیایی دوپامین و نوراپی نفرین در سیستم اعصاب مرکزی کودک می‌تواند باعث بروز "ADHD" یا «اختلال بیش فعالی توام با نقص توجه» شود
اگر عارضه «بیش فعالی تواءم با نقص توجه» به موقع درمان نشود، در بزرگسالی می‌تواند مشکلات متعددی ایجاد کند
رفتاردرمانی قطعا اثربخشی دارو را در کودکان مبتلا به ADHD بالا می‌برد و روند درمانی آنها را تسهیل می‌کند

Faani
31-12-2006, 16:01
مشاوره چيست؟


1- معنای لغوی مشاوره ، همکاری کردن و رأی و نظر تخصصی دیگران را برای انجام دادن کاری خواستن است ( شفیع آبادی - 1372)

2- مشاوره اصطلاحی کلی است که برای فرآیندهای مختلف نظیر مصاحبه کردن ، اجری آزمونها ، راهنمایی و ... به منظور کمک به افراد و یاری دادن به آنان ، برای حل مشکلاتشان و برنامه ریزی برای آینده خود به کار می رود . ( وبر 1985 – به نقل از ساعتچی ، 1377)

3- به نظر پاترسون ، مشاوره جریان یاورانه ای است که در آن برقراری رابطه ی صمیمی بین مراجع و مشاور ضرورت دارد . مراجع ، مشکل روانی و عاطفی دارد که از طریق حضور و تعامل در جلسه ای مشاوره، راه حل برای مشکلش می یابد و مشاور در حل مشکلات روانی مهارت دارد در این دیدگاه ، برقراری رابطه ای مشاوره ای درمان بخش است و تنها دادن اطلاعات و پند و اندز به مراجع ، مشاوره محسوب نمی شود . ( شفیع آبادی – 1383)

4- مشاوره یکی از فنون راهنمایی است که آن را قلب برنامه ی راهنمایی می دانند . سازماندهی و بقای یک برنامه ی راهنمایی ، بدون اثرات ارزنده ی خدمات مشاوره ای نمی تواند چندان موثر باشد . ( نوابی نژاد – 1373)
5- مشاوره به مجموعه ی فعالیتهایی اطلاق می شود که در آن فردیرا در غلبه بر مشکلاتش یاری می کنند . ساده ترین تعریف برای مشاوره چنین بیان شده است . مشاوره ، یک پویش یادگیری است که در آن فرد می آموزد که خویشتن را بشناسد و روابط خود را با دیگران درک نماید . ( شریفی و حسینی – 1370 )

6- به عقیده ای آرباکل ، مشاوره رابطه ای تخصصی بین مرجع و مشاور است که مراجع با کمک مشاور به بررسی و تجزیه و تحلیل مشکلش می پردازد و پس از آگاه شدن از ابعاد وجودی اش و شناختن عوامل مزاحم به تغییر آنها موفق می شود . ( شفیع آبادی – 1383)

7- مشاوره رابطه ای است بین دو فرد که در آن یکی می کوشد تا دیگری را درک و در حل مسائل سازگاری و انطباقی کمک کند. زمینه ی مشاوره ی انطباقی ، بیشتر شامل مشاوره ی تحصیلی ، مشاوره ی حرفه ای و اجتماعی و نظایر آنهاست ، بر اساس این تعریف ، مشاوره رابطه ای متقابل است که در آن مشاور و مراجع هر دو درگیر هستند . ( صافی -1381)

8- دینک مایر به پیروی از روانشناسی فردی آدلر معتقد است مشاوره رابطه ای حسنه بین مراجع و مشاور است که در آن مراجع به بررسی هدفهای زندگی اش می پردازد و شناخت توانها و محدودیتهایش موفق می وشد و با کمک مشاوره ، نحوی برقراری رابطه ی سالم و سازنده با اطرافیان و ارضای منطقی نیازهایش را یاد می گیرد . ( شفیع آبادی – 1383)

9- مشاوره عبارت است از رابطه ی رویاروی و مستقیم بین مشاور و مراجع که هدف آن کمک مراجع در سازگاری موثر با خود و محیط خویش است . ( نوابی نژاد – 1373)

10-پپنکی ، که روش طبی را برای مشاوره ارائه می دهد معتقد است ابتدا باید مشکل مراجع با دقت
تمام تشخیص داده و سپس به درمان آن مبادرت شود . به نظر او مشاوره ، فعالیتهای تخصصی
است که به درمان مشکلات عاطفی نسبتاً سطحی ، که علل جسمانی ندارند. می انجامد.(شفیع آبادی
– 1383)

11-مشاوره نوعی روان درمانی از گونه ی حمایتی یا باز پروری است که برای کمک به حل مشکلات
شغلی ، مدرسه ای ، زناشویی افراد و نیز برای حل مشکلات دیگری که در ردیف بیماریهای روانی
قرار نمی گیرند به کار می رود ( کمیل ، 1981 : به نقل از ساعتچی 1377)

12-به نظر پالمر ، در دهه ی1970 مشاوره همانند فعالیتی جدید در انگلستان به اوج شکوفایی خود
رسید . مشاوره همچون یک روش ردمانی ، فعالیت تخصصی آگاهانه و قانونمندی است که در آن
فرد آموزش دیده ای به نام مشاور با تاکید بر نقش حمایتی و اجتناب از قضاوت درباره ی مراجع ،
به حل مشکل او می پردازد . مشاوره بر برقراری ارتباط ، گوش دادن فعال و بهره گیری از
مهارتهای مختلف مشاوره ای استوار است ( شفیع آبادی – 1383)

13- بنا به بررسیهای گاستاد ، در تعریف هایی که از مشاوره به عمل آمده است سه خصیصه ی مشترک در آنها وجود دارد : شرکت کنندگان ، که معمولاً دو نفرند : یکی مشاور و دیگری مراجع ؛ هدف ، که معمولاً متوجه کمک به سازگاری ، کارآمدی و سعادت فرد است و یاد گیری که در پویش مشاوره ای مورد تاکید می باشد. ( شریفی و حسینی – 1370 )

14- به نظر اِستفلر و گرانت ، مشاوره رابطه ی تخصصی و یاورانه ی فردی یا گروهی است که مراجع با کمک مشاور ، از طریق خود شناسی می تواند تصمیم مناسب و معقولی اتخاذ کند و هماهنگ با استعدادها و رغبتهایش به زندگی سالمی ادامه دهد. (شفیع آبادی – 1383)
15- مشاوره رابطه ای است تخصصی بین دو فرد که یکی مشاور تحصیل کرده و باصلاحیت و دیگری مراجع است ، این رابطه معمولاً انفردای است ، یعنی رابطه ی رویاروی است گر چه ممکن است در آن بیش از دو نفر درگیر باشند. (صافی – 1381)

16- به نظر هکنی و نای ، مشاوره جریانی یاورانه و یکتاست که در آن مراجع مشکل دار با مشاور متخصص در ارتباط نزدیک قرار می گیرد و مراجع پس از طرح مکل با کمک مشاور راه حلی برای آن جستجو می کند( شفیع آبادی – 1383)

17- در مجموعه ی خدمات راهنمایی ، مشاوره که یک فرآیند کمکی در کمک به حل مشکلات دانش آموزان است یک اصل و ضرورت به شمار می رود ؛ اما تا زمانی که برای خدمات مشاوره ای ، زمینه سازیها و آمادگیهای مناسب و مساعد انجام نشده باشد ، به نتایج موفقیت آمیز این برنامه نمی توان امیدوار بود. ( نوابی نژاد 1373)

18- به عقیده ی فی ور و همکارانش ، مشاوره فرآیند تعاملی یاورانه بین مراجع و مشاور است که باعث افزایش کیفی عملکرد مراجع است.

19- مشاوره از طریق ارتقای مهارتها و فعال سازی نیروهای بالقوه و بهره گیری از امکانات محیطی
به بهبود شیوه های مقابله ای مراجع با مکشکلات می انجامد ، جریان مشاوره با ایجاد اعتماد ،
شناخت مشکل ، تنظیم هدفی ، اقدام و فعالیت ، ایجاد تغییر و پایان بخشیدن به جلسه همراه است (
شفیع آبادی – 1383)

20- مشاوره نوعی بستگی و رابطه بین دو فرد است که یکی قصد دارد دیگری را در حل مشکلات
خود در زمینه ی خودشناسی ، شغلی و آموزش کمک کند و این نوع کمک نیز معمولاً از طریق
مصاحبه های شخصی و بعد از گرد آوری اطلاعات و حقایق مربوط به آن شخص و مطالعه و
بازنگری اطلاعات به دست آمده انجام می وشد . ( شعاری نژاد – 1364)

21-به نظر کروچ ، مشاورهکه به دنیای ذهنی مراجع و مشاور مربوط می شود و بر همدلی و
خودآگاهی استوار است مشاور در جریان مشاوره مراجع را به دنیای درونش فرا می خواند و
آگاهی از افکار ، علایق ، احساسات و محدودیتهای او برای مشاوره ضرورت دارد . ( شفیع
آبادی – 1383)

22- مشاوره جریانی است از کنشهای متقابل ، جریانی که با حضور مشاور و مراجع صورت می گیرد .
هدف آن کمک به مراجع است تا بتواند با واقعیت رابطه ی سفیدتری داشته باشد. ( صافی –
1381)

23- مشاوره اصطلاحی است که فعالیتهای نظیر مصاحبه کردن ، آگاهاندن و رایزنی کردن را شامل می
شود و هدف اصلی آن کمک به مراجع یا درمان جوست تا با حل مشکلاتش بتواند برای آینده
برنامه ریزی کند و به سازگاری مطلوب خود- رهبری و خوشبختی برسد ( شفیع آبادی –
1383)

24- گاستاد برای مشاوره ، تعریفی جامع بدین صورت ارائه می دهد : مشاوره یک پویش یادگیری
است که از طریق رابطه ای بین دو نفر انجام می گیرد . در این رابطه ، مشاور با داشتن مهارتها
و صلاحیتهای علمی و حرفه ای می کوشد مراجع را با روشهایی منطبق بر نیازمندیهایش یاری کند
. تا هر چه بیشتر درباره ی خود بیاموزد و بینشی را که به این طریق درباره ی خویشتن کسب می
کند در رابطه اش با هدفهای معین ، واقع بینانه ، ادراک شده به طور مؤثری مورد استفاده قرار
دهد و در نتیجه فردی سعادتمند و عضوی سازنده بای جامعه بار آید . ( شریفی و حسینی –
1370 )
25- مشاوره ، ارتباطی است انسانی و معنوی و یک نوع رابطه ی آزاد که بر اساس تمایل مراجع به
انجام مشاوره صورت می پذیرد . بنابراین تصمیم گیری نهایی در جریان مشاوره در تمام مواد بر
عهده ی مراجع است .(صافی – 1381)

26- مشاوره فعالیتهای تخصصی ، یاورانه ، حضوری ، هدفدار و عاطفی بین مراجع ، یعنی فرد دارای مشکل و مشاوره یعنی کسی که در برقراری رابطه ی حسنه و حل مشکلات کنشی تخصصی دارد که در آن مراجع در یک جو سرشار از تفاهم و همدلی ، آزادانه و صادقانه به طرح مشکلش با مشاور می پردازد و پس از تجزیه و تحلیل و خود شناسی بهتر و عمیق تر با کمک او تصمیم مناسبی می گیرد و در نهایت به حل مشکل کنشی توفیق می یابد. ( شفیع آبادی – 1383)

27- سی گیلبرت رِن ، مشاوره را چنین تعریف می کند . مشاوره رابطه ای است پویا و با هدف که بر اساس مشارکت مشاور و مراجع بر نیازمندیهای مراجع انجام می گیرد . در این رابطه ، توجه به خود شناسی و خود تصمیم گیری از طرف مراجع مورد تاکید است. ( شریفی و حسینی – 1370)

28- به عقیده ی هاوارد ، هدف اصلی مشاوره فراهم آوردن موقعیتی مناسب برای مراجع است تا بتواند راحت تر و رضایت بخش تر به زندگی اش ارایه دهد . مشاوره با تسهیل فرایند رشد ، شناسایی و حل مشکلات ، آموزشی شیوه های تصمیم گیری درست و نحوه ی مواجهه با بحرانهای زندگی همراه است و به گشترش بینش حل تعارضهای درونی و رشد روابط سازنده با دیگران می انجامد . ( شفیع آبادی – 1383)

29- مشاوره یک خدمت یاری دهنده است و هدف آن کمک به رفع مشکلات مراجع ، ایجاد سازگاری مطلوب ، پرورش خود رهبری و تضمین سعادت و خوشبختی وی می باشد . روشیهایی که در عرضه ی کمک به مراجع به کار گرفته می شود باید با خصایص و نیازمندیهای مراجع ، منطبق باشد . ( شریفی و حسینی – 1370)

30- هدف از مشاوره کمک به مراجع تا عرض و مقصود خود را از زندگی دریابند و آن را تصریح کند و به انتخابهای آگاهانه و عاقلانه ای دست زند که متناسب با طبیعت و تواناییهای اوست . سپس در زمینه هایی که در حد امکان و استطاعت اوست به کار و عمل بپردازد. ( صافی – 1381)

Faani
31-12-2006, 16:06
ما کسانی را بیشتر دوست داریم که شبیه ما هستند


چقدر به دوستانتان و يا همسرتان شباهت داريد؟.احتمالا شباهت شما بيش از آن است که تصور مي کنيد.
به گزارش مديکال نيوز ، يک مطالعه انجام شده بر روي دوقلوها نشان مي دهد همسران افراد و بهترين دوستانشان تا حدزيادي حتي به اندازه برادرو خواهر ها يشان به آنها شباهت دارند.
همچنين بر اساس اين تحقيق ارجحيتي که براي انتخاب همسر در نظر مي گيريم تا حدي مربوط به ژنهاي ما بستگي دارد.
در اين مطالعه محققان تاثيرات محيطي و ژنتيکي را بر انتخاب همسر در ميان دوقولوها برسي کردند و دريافتند ارجحيت آنها براي برگزيدن همسر و دوستاني که شبيه خود آنان بودند بميزان 34% مربوط به ژنهاي مشترک ا فراد شرکت کننده در تحقيق بود ، 12 % آن مربوط به محيط مشترک و 54 % به عواملي موجود در محيط منحصر به فرد هريک داشت.
بدين معني که يک جزء ژنتيکي قالب سنجش براي گرايش ما در جستجوي کساني که مانند ما هستند ، وجود دارد.
طبق اين تحقيق بيشترين شباهت بين افراد و همسر و دوستانشان برا ساس موارد ي بود که بيشتر ارثي بودند.
براي مثال لذت بردن از مطالعه 41 % ارثي بود در حاليکه تنها سفر کردن تنها 24 % ارثي بود.
به گفته محققان مردم در جستجوي کساني هستند که با ژنوتيپشان سازگار هستند.مردم فردي از نوع خودشان را ترجيح مي دهند.
در واقع اگر شما دوست داريد با فرد خاصي دوست شويد ، به برخي افراد کمک کنيد و با شخص بخصوصي ازدواج کنيد که از لحاظ ژنتيکي بيشترين شباهت را به شما دارد ، موضوع بسيار ساده است ، مي خواهيد اطمينان پيدا کنيد که قطعه اي از ذخيره ژنتيکي خودتان حفظ خواهد شد و باللاخره به نسل هاي بعد منتقل خواهد شد.

Faani
31-12-2006, 16:09
عزت نفس چيست ؟
احساسات و افكار مردم دربارة خودشان، اغلب براساس تجارب روزانه تغيير پذير است.

براي مثال، نمره‌اي كه در امتحان مي‌گيريد،برخورد دوستانتان با شما و افت و خيزهاي موجود دريك رابطه عاطفي ، همگي به طور موقت بر احساس نوعدوستي و خوشحالي شما تأثير مي‌گذارند.

البته ،عزت نفس شما بنيادي تر از آن است كه افت و خيزهاي عادي سبب تغيير آن شود. مثلا افرادي كه از عزت نفس خوبي برخوردارند، افت و خيزهاي معمول مي‌تواند نوسانات گذاريي در نحوه احساسشان نسبت به خود ايجاد كند، ولي اين تأثيرات بسيار محدودند برعكس ، آنهايي كه عزت نفس نازلي دارند ، افت و خيزهاي معمول چه بسا زندگي آن ها رادگرگون كند.

ـ نگاهي به ذيل ، شما را در مسير عزت نفس بهتر قرار خواهد داد:

عزت نفس ضعيف در مقابل عزت نفس سالم

· منشأ پيدايش عزت نفس كجا ست ؟

· عزت نفس سالم

· عزت نفس پايين

· نداي دروني شما چه مي‌گويد؟

· سه وجه دروني شما چه مي‌گويد؟

· سه وجه در عزت نفس پايين

· پيامد هاي عزت نفس پايين

· سه گام جهت عزت نفس بهتر

· عزت نفس ضعيف در مقابل عزت نفس سالم

غالبا افرادي كه از عزت نفس ضعيفي برخوردارند، وضعيت كنوني خود را ملاكي، جهت ا رزيابي خويش قرار مي‌دهند،آنها براي مقابله با افكار و احساسات منفي فراگير و دائمي ، به تجارب مثبت بيروني نياز دارند. حتي در صورت به دست آوردن تجارب مثبت ، احساس خوب ( حاصل از گرفتن نمره خو ب و ....) ،مي‌تواند موقتي باشد.

عزت نفس سالم ، برپاية توانائي ما در ارزيابي دقيق از خود (شناخت خود) بنا شده است و نكته قابل توجه در آن پذيرش خود و ارج نهادن بي‌قيد و شرط به خويش است . اين بدان معناست كه توانايي‌ها ومحدوديت‌هاي خود را (كه بخشي از وجود انسان هستند ) به شكل واقع بينانه‌اي بشناسيم و در عين حال، بدون هيچگونه قيد و شرطي خود را پذيرفته و ارزشمند بداريم .

q منشاأپيدايش عزت نفس كجاست ؟

تصور ما نسبت به خودمان به واسطة تجارب ما با افراد مختلف و گوناگون در گسترة زندگي‌مان ، سبب پيدايش و دگرگوني عزت نفس ما مي شوند . به ويژه ، تجارب دوران كودكي ما نقش بزرگي در شكل‌گيري اساس و پاية عزت نفس ما دارند. نحوه رفتار افراد درجه يك خانواده ،مربيان ، معلمان ، روحانيون ، افراد مذهبي، همسالانمان و همچنين موفقيت‌ها (و شكست‌ها ) از جمله عوامل تأثيرگذار در شكل‌گيري ، عزت نفس مي‌باشند.

نكته : « بخش عظيمي از عزت نفس در دوران كودكي شكل مي‌گيرد» .

q عزت نفس سالم

· آن دسته از تجارب دوران كودكي كه به عزت نفس سالم منجر مي‌شوند عبارتند از :

· تحسين شدن

· گوش فراداده شدن ( گوش فرادادن ديگران به صحبت‌هاي ما )

· محترمانه ، طرف صحبت قرارگرفتن

· مورد توجه بودن و در آغوش گرفته شدن

· كسب موفقيت در ورزش يا مدرسه

· داشتن دوستان معتمد

 عزت نفس پايين

آن دسته از تجارب دوران كودكي كه به عزت نفس پايين مي‌انجامند عبارتند از :

· به طرز ناخوشايندي مورد انتقاد قرار گرفتن

· آماج داد و فرياد و ضرب و شتم ديگران قرار گرفتن

· ناديده انگاشته شدن ،مسخره يا تحقير شدن

· هميشه انتظار « عالي بودن » از ما داشتن

· تجربه شكست در ورزش يا مدرسه

كساني كه داراي عزت نفس پايين هستند ، دائما در معرض اين پيام هستند كه شكست تجربه‌ها ( باختن در بازي ،‌گرفتن نمره پايين و ....) به معناي شكست تمام وجود آنهاست .

 نداي دروني شما چه مي گويد؟

همة تجربه‌هاي پيشين ما ، حتي آنهايي كه معمولا نا آشكار هستند ؛ در قالب يك نداي دروني ، در زندگي روزمره ما زنده و فعال هستند. اين نداي دروني دائما پيام‌هاي ناب خود را به ما گوشزد مي‌كند اگر چه همانند برخي سخنان ،آنها را نمي‌شنويم نداي دروني در افرادي كه عزت نفس سالمي دارند ، حاوي پيامد هاي مثبت و تائيد كننده است، در حالي كه نداي دروني در مورد افرادي با عزت نفس پايين ،‌به شكل انتقاد ناخوشايند دروني ،‌انتقاد دائمي نسبت به خود ،‌ و تنبيه خود، و ناچيز جلوه دادن كاميابي‌ها بروز مي‌نمايد.

 سه وجه از عزت نفس پايين

اغلب ما تصويري از عزت نفس پايين داريم ، اما بايد توجه داشت اين تشخيص هميشه آسان نيست . سه شكل متداول عزت نفس پايين آورده شده‌اند :

فريبنده : فرد خوشحال و موفق رفتار ميكند ، اما به راستي از شكست مي‌هراسد.

او در هراسي دائمي نسبت به آشكار شدن هويت واقعي خود به سر مي برد،اين فرد جهت حفظ نقاب عزت نفس مثبت نياز به كاميابي‌هاي مكرر دارد كه اين امور خود منجر به مشكلاتي چون كمال‌گرايي ،‌تعلل در امور ،‌رقابت و فرسودگي مي‌شود.

عصيانگر :رفتار فرد به گونه‌اي است كه گوئي مصلحت انديش ديگران بوده و در همه موارد صاحب نظر مي‌باشد. اين فرد همانند افراد مهم و قدرتمند عمل مي‌كند . همواره از اين مسئله كه ديگرا ن « به اندازه كافي خوب » نيستند ،‌احساس خشم و عصبانيت مي‌كند. دائما وانمود مي‌كند قضاوت و انتقاد ديگران ،‌سبب آزارش نمي‌شود. در نهايت اين حالات به مشكلاتي نظير سرزنش بيش از حد ديگران ، قانون شكني يا مخالفت جويي مي‌انجامد .

بازنده : فرد احساس بي‌فايدگي دارد و قادر به مواجهه با جهان نمي‌باشد. او در انتظار رسيدن يك ناجي يا فريادرس به سر مي‌برد . وي براي مقابله با ترس ناشي از قبول مسئوليت تعيين زندگي خود ، از دلسوزي براي خويش با بي تفاوتي سپري مي‌سازد و جهت راهنمايي ، دائما چشم به ديگران دوخته است .اين ديدگاه به مسائلي نظير كمبود مهارتهاي ابراز وجود ، كم آموزي ، اتكاي بيش از حد به ديگران و.....منجر مي‌شود.

پيامدهاي عزت نفس پايين

عزت نفس پايين ،‌پيامدهاي وسيعي به دنبال دارد.

· مي‌تواند موجب اضطراب ، فشار رواني ، احساس تنهايي و آمادگي شديد براي افسردگي شود.

· مي‌تواند سبب بروز مشكلاتي در رابطه با دوستان و ارتباطات وي شود.

· مي‌تواند به طوري جدي بر عملكرد تحصيلي و شغلي اثرگذارد.

مي تواند سبب سرخوردگي فرد شود و ميزان آسيب پذيري فرد را در مقابل مواد مخدر و الكل افزايش دهد .

· بدتر از همه ، پيامدهاي منفي پيش گفته ،تقويت كننده تصوير منفي فرد ازخويش است و مي تواند عزت نفس فرد را به قهقرا كشانيده و روحيه غير خلاق و حتي رفتارهاي خود تخريبي را فعالانه تشديد كند.

سه گام جهت رسيدن به عزت نفس بهتر

پيش از آنكه شروع به بهبود عزت نفس خود نمائيد ،ابتدا،به توانايي تغيير آن اعتقاد داشته باشيد . لزوما هر تغييري سريع و آسان رخ نمي‌دهد، اما مي‌تواند اتفاق بيفتد. شما ضعيف نيستيد! به محض پذيرش و يا حداقل توجه به جمله مذكور ،مي‌توان گام‌هاي سه‌گانه را براي تغيير عزت نفس برداشت:

· گام 1: سرپوش گذاردن بر انتقاد دروني

· گام 2: تمرين پرورش خود

· گام 3 : تقاضاي كمك از ديگران



 گام اول : سرپوش گذاردن بر انتقاد دروني

اولين گام مهم در بهبود عزت نفس،شروع مبارزه با پيامدهاي منفي نداي دروني منتقد است . در جدول زير چند مثال شاخص از نداي دروني انتقادگر و راه « سر پوش گذاردن » بر آن آورده شده است :

نداي انتقاد كننده دروني

به طرز غير عادلانه‌اي نا خوشايند است

مردم اظهار داشتند كه نحوة ارائه مطلب من به دلشان نشست ، در حاليكه به خوبي كه بايد مي بود، نبود . نمي توانم باور كنم مردم متوجه جابجايي مطالب به هنگام آن ارائه آن نشده باشند . من انسان رياكاري هستم .

تعميم غير واقع گرانه

در امتحانم ، نمره رد ، گرفتم . من در اين كلاس هيچ چيز نمي‌فهمم . آدم كودني هستم . چه كسي را گول مي‌زنم ؟ نبايد به اين كلاس مي‌رفتم . من احمقم و در دانشكده جايي ندارم .

پاسخگويي شما

اطمينان دهنده باشيد

خوب واقعا كارم را دوست دارم ! شايد كامل نبود اما من روي آن مطلب خيلي خوب كار كرده بودم و كارم را خوب انجام دادم . به خودم افتخار مي‌كنم . اين يك موفقيت بزرگ بود.

صريح باشيد

من، تنها در همين امتحان ، ضعيف كار كردم ، در صورتي كه همه تكاليف منزل را خوب انجام داده‌ام . در اين درس نكته‌اي وجود دارد كه كمتر از چيزي كه مي‌پنداشتيم ، دركش كرده‌ام ولي مي توانم روي جزوه‌ها و مواد درسي كار كنم چرا كه من دردرس‌هاي ديگري نيز كه به همين دشواري بوده اند ! خوب بوده‌ام .

نداي دروني منتقد

در جستجوي امور غير منطقي است

« او اخم آلود است. اگر چه چيزي گفت ، ولي مي دانم اين بدان معناست كه او مرا دوست ندارد !»

فاجعه مي‌سازد :

« آن دختر دعوت مرا نپذيرفت . چقدر سرافكنده و تحقير شدم . هرگز موفق به پيدا كردن دوست نخواهم شد. هميشه تنها خواهم بود»،

پاسخگويي شما

با امور غير منطقي مبارزه كنيد

«خوب ، او اخم آلود است، اما من علتش را نمي دانم . احتمالا ارتباطي به من ندارد. بايد از او بپرسم ».

واقع گرا باشيد:

(«آه » آزار دهنده است . خوب آن دختر نمي‌خواهد با من بيرون برود . اما اين بدان معنا نيست كه هيچكس حاضر نيست اين كار را بكند . مي‌دانم كه فردي جذاب و دوست داشتني هستم، پس بالاخره كسي را پيدا خواهم كرد.

گام دوم : تمرين پرورش خود

سرپوش گذارندن بر نداي دروني انتقادگر ، اولين قدم مهم است ،اما كافي نيست . از آنجايي كه بخشي از عزت نفس ما ، به رفتاري كه ديگران در گذشته با ما داشته اند مربوط مي شود، دومين قدم به سوي عزت نفس سالم ،آن است كه با خودتان به عنوان يك فرد ارزشمند رفتار كنيد.

با پرورش و اهميت دادن به خود به شيو ه‌اي نشان دهيد، كه ارزشمند ، با كفايت،

لايق و دوست داشتني هستيد و اين چنين با تجارب يا پيامهاي منفي گذشته مبارزه كنيد .

پرورش خود از بخش هاي گوناگوني تشكيل مي شود

· مراقبت هاي اوليه را نسبت به خود اعمال نمائيد.

به مقدار كافي بخوابيد ،غذاهاي سالم بخوريد، مرتب ورزش كنيد ،در رعايت بهداشت كوشا باشيد والي الاخر .

· براي خودتان برنامه هاي تفريحي وآرامش دهنده ترتيب دهيد .مي توانيد به سينما برويد ،خواب نيمروزي داشته باشيد، به ماساژ برويد ، گلكاري و باغباني كنيد، با هر چيزي كه برايتان لذابخش است ، به خود آرامش دهيد.خود را براي موفقيت هايتان تشويق كنيد.

به طور مثال شما مي توانيد به خاطر نمره خوبي كه گرفته ايد ،يك شب به خود مرخصي دهيد و جشني برپا داريد. وقت خود را با يك دوست بگذرانيد.

و به خاطر تماس تلفني كه برايتان بسيار مشكل بوده ولي انجام داده ايد ، خود را تحسين كنيد.توانايي‌ها و كاميابي‌ها خويش را به خود يادآوري كنيد .

يك روش آن است كه فهرستي از چيزهايي كه براي خود دوست داريد،تهيه كنيد، يا يك پروندة « موفقيت » براي خود ترتيب دهيد كه نامه هاي مثبت ، تشويق نامه‌ها ، مدارك يا تقدير نامه‌ها را در آن نگهداري كنيد.

موفقيت‌هايي را كه سبب افتخار شما هستند، نشانه‌هايي كه هميشه در معرض ديدتان باشد،ياد آور شويد.

· هنگامي كه مطابق با انتظاراتتان عمل نكرده‌ايد خود را ببخشيد چنانچه به پرورش خود عادت نداشته باشيد، اين عمل به نظر سخت و دشوار مي‌نمايد. از خود انتقاد نكنيد.

وقتي كاري را كاملا صحيح انجام نداده‌ايد، آن نداي دروني را به ياد داشته باشيد!

خود را متعالي بدانيد حتي وقتي احساس مي‌كنيد، استحقاق آن را نداريد، چنين «بنما يانيد » تا همان گونه « رخ دهد »وقتي احساس متعالي و خوب بودن را به خود القاءمي‌كنيد ، بتدريج آنرا ، باور خواهيد نمود.

گام سوم : از ديگران ياري بخواهيد

غالبا ،ياري طلبيدن از ديگران ، مهمترين و نيز دشوارترين قدم به سوي تقويت عزت نفس است .

افرادي كه داراي عزت نفس پائين هستند،به دليل احساس عدم لياقت نمي توانند از ديگران طلب كمك نمايند . اما از آنجايي كه ، عزت نفس پايين ، غالبا حاصل نحوه برخوردي است كه ديگران در گذشته با شما داشته‌اند ، جهت مبارزه با پيامدهاي انتقادي، كه خود حاصل از تجارب منفي گذشته‌اند، نيازمند كمك ديگران خواهيد بود.

در اينجا چند روش جهت كمك طلبيدن از ديگران آورده شده است :

- از دوستان طلب حمايت كنيد.

- از دوستانتان بپرسيد از چه ويژگي شما خوششان مي آيد يا فكر مي كنند شما در آن مورد داراي

قوت هستيد.

· از كسي كه به شما اهميت مي دهد ، بخواهيد كه براي مدت كوتاهي به شما گوش فرا دهد، بدون آنكه سعي داشته باشد چيزي را « اصلاح )»كند.

براي در آغوش گرفتن دوستان مشتاق باشيد.

· از كسي كه به شما علاقمند است بخواهيد ، امور را كه خودشان انجام مي‌دهند ، به شما ياد آوري كنند .

 از معلمان و ديگر ياري دهندگان كمك بخواهيد

· چنانچه مشكل درسي داريد.، نزد استادان يا مشاوران برويد واز آنها بخواهيد در اين امور،كمكتان كنند ، به ياد داشته باشيد:

آ‌نهاحضور دارند تا به يادگيري شما كمك كنند !

اگر در زمينه‌هاي مشخصي اعتماد به نفس پائين داريد ،در كلاس‌ها شركت كنيد و يا فعاليت‌هاي تازه‌اي را پيش بگيريد تا حس رقابت را در شما افزايش دهد .

( براي مثال شركت در كلاسهاي رياضي ، ورزشي ، كلاسهاي شنا و...)

با يك درمانگر يا مشاور صحبت كنيد .

گاه ، غلبه بر عزت نفس پائين چنان رنج آور و يا مشكل به نظر مي‌رسد ، كه نياز به كمك حرفه‌اي درمانگر يا مشاور روانشناس پيش مي‌آيد . صحبت با يك مشاور روش خوبي جهت آشنايي بيشتر با جنبه‌هاي عزت نفس شماست و منجر به بالا رفتن عزت نفس شما مي‌شود

magmagf
02-01-2007, 06:43
اضطراب چیست

همه انسانها اضطراب را در زندگى خود تجربه می‌کنند و طبیعى است که مردم هنگام مواجهه با موقعیتهاى تهدیدکننده و تنش‌زا مضطرب می‌شوند، اما احساس اضطراب شدید و مزمن در غیاب علت واضح، امرى غیرعادى است.

اضطراب شامل احساس عدم اطمینان، درماندگى و برانگیختگى فیزیولوژیکى است. به‌طور کلى اضطراب یک احساس منتشر، بسیار ناخوشایند و اغلب مبهم دلواپسى است که با یک یا چند حس جسمى مانند احساس خالى شدن سر دل، تنگى قفسه سینه، طپش قلب، تعریق، سردرد و غیره همراه است.

بررسیها نشان می‌دهد که اضطراب در مردها، طبقات اقتصادى مرفه و جوانان کمتر است و در زنان، افراد کم‌درآمد و سالمندان بیشتر شایع می‌باشد.




علائم و نشانه های اضطراب

ـ عصبى بودن، آرام و قرار نداشتن
ـ تنش
ـ احساس خستگى
ـ سرگیجه
ـ تکرر ادرار
ـ طپش قلب
ـ بی‌حالى
ـ تنگى نفس
ـ تعریق
ـ لرزش
ـ نگرانى و دلهره
ـ بی‌خوابى
ـ اشکال در تمرکز حواس
ـ گوش به زنگ بودن




اضطراب در کودکان و نوجوانان


بسیارى از کودکان هنگام قرارگیرى در وضعیت جدید مثل روبرو شدن با افراد جدید، احساس اضطراب کرده و به‌طور خجالت‌آورى به مادر و پدر، افراد فامیل و یا وابستگان به اصطلاح «آویزان» می‌شوند.

معمولاً والدین می‌توانند آنها را تشویق به خروج از «منطقه امن» بکنند. هر چند بعضى از کودکان در مقابل این شرایط مقاومت کرده و آنها را نمی‌پذیرند. به‌منظور کمک به کودکان در این موقعیت باید صبر و حوصله کافى داشت به‌طوریکه آنها احساس اعتماد به نفس کافى جهت مقابله با مسائلى که به نظرشان مشکل مى آید را کسب کنند.

بسیارى از والدین از این احساس کودکانشان آگاه نیستند تا روزى که آنان به مشکلى برخورد می‌کنند مثل روز رفتن به مدرسه و ... منشاء این اضطراب در کودکان ناشناخته می‌باشد. اغلب ترکیبى از یک ترس ناشناخته و فقدان کنترل همراه با یک طبیعت ناشى از شرم و خجالت زمینه بسیارى از اضطراب کودکان را تشکیل می‌دهد.

بسیارى از شکایتهاى کودکان در دوران ابتدائى مدرسه همچون درد معده یا سوزش سر دل و یا دردهاى پراکنده دیگر، ناشى از وجود یک اضطراب نهفته در کودکان است که وجود اختلاف در خانواده و نگرانى در پدر و مادر می‌تواند از علل آن باشد که این نگرانى مستقیماً به کودک انتقال یافته و با این شکایات بروز مى کند.

شایعترین اختلالات اضطرابى در کودکان و نوجوانان عبارتند از:

ـ اضطراب جدایى (Separation Anxiety)

ـ اضطراب امتحان (Exam Anxiety)

ـ اضطراب اجتماعى (Social Anxiety)

ـ ترس از مدرسه (School Phobia)

عوامل موثردر اضطراب نوجوانان و مقابله با آن
سرچشمه بسیاری از ناراحتیهای ظاهراً غیر منطقی نوجوانان اضطرابی است که از عوامل گوناگون از جمله عوامل زیر ناشی می‌شود : تغییرات جسمانی از قبیل نگرانی از دیررسی بلوغ بخصوص در پسرها، نگرانی از زود رسی بلوغ بخصوص در دخترها، ترس و احساس خجالت از تغییر جسمانی و رنج ناشی از عدم پذیرش تغییرات جسمانی، عدم پذیرش از جانب همسالان، مستقل شدن، بروز رفتار پرخاشگرانه، غیر منطقی بودن، نداشتن مهارتهای لازم برای زندگی، تمایلات جنسی و آشفتگی در نقش. در اینجا به طور مختصر بعضی از این عوامل مورد بررسی قرار می گیرند:

نحوه رویارویی با رنج ناشی از تغییرات جسمانی
تغییرات ناشی از دوران بلوغ را نوجوان به‌تدریج می‌پذیرد. علت اصلی نگرانی در مورد نکات دیگری همچون زودرسی و دیررسی بلوغ و احساس خجالت در مواجهه با تغییرات جسمانی، عدم آگاهی، آگاهی ناقص یا محدود و یا اطلاعات نادرست نوجوان در زمینه های مختلف بلوغ و تغییرات جسمانی ناشی از آن است، که بهترین راه پیشگیری نیز فراهم آوردن آگاهی و بینش دقیق، صحیح و به موقع است. والدین باید قبل از پیدایش علایم ثانویه بلوغ فرد را بطور مناسب و با مراعات شئون اخلاقی، در جریان مسائلی از جمله سن بلوغ، عوامل موثر در پیدایش بلوغ و تغییرات جسمانی و آثار روانی آن بگذارند. والدین و مربیان با فراهم آوردن جوی آزاد و سالم باید این امکان را به نوجوان بدهد که سوالات، افکار، احساسات و احیاناً نگرانیهای خود را صادقانه مطرح و جوابهای مناسب دریافت کند و نباید بگذارند تا نوجوانان برای یافتن پاسخ سوالات خود کسانی که صلاحیت ندارند از جمله همسالان مراجعه و دچار انحراف و اضطراب شود. در مواردی که نوجوان نمی تواند مسائل را حضوری با والدین مطرح کند، باید مربیان و اولیای مطلع و متعهد مدرسه در حد مجاز نوجوان را راهنمایی کنند و با ارائه کتابهای مناسب و بحثهای مفید، زمینه بدست آوردن اطلاعات سالم را فراهم آورند.

رویارویی با اضطراب ناشی از عدم پذیرش از جانب همسالان
نتایج پژوهشی نشان داده است که ناامنی، وابستگی شدید و ناسالم نوجوان به والدین، ناتوانی یا نداشتن مهارتهای لازم در برقرار کردن روابط عاطفی، اجتماعی و اخلاقی سالم، تفاوت در فرهنگ خانواده ها و بخصوص عدم پذیرش ارزشها و آداب و رسوم گوناگون، موجب اضطراب بسیاری از نوجوانان می شود. برای اینکه نوجوانی که تجربه های ذکر شده را نداشته است دچار اضطراب شدید نشود و یا اضطراب او ادامه پیدا نکند اقدامات زیر مفید است :

والدین باید گرایش فرزند خود به همسالان را بدرستی درک کنند، زیرا این یک نیاز طبیعی است که بخواهد مورد توجه و حمایت همسالان قرار گیرد.
والدین با نوجوان در مورد گزینش دوست توافق نمایند تا دچار تعارض نشود و پنهان کاری نیز نکند.
باید سعی کنند به طور منطقی با نوجوان روبرو شوند و در وقت مناسب، با گفتگوی ملایم و استدلال، او را متوجه نتایج نامطلوب بعضی از معاشرتها کنند.
والدین و مربیان برای دوستان نوجوان باید اعتبار و احترام قایل باشند.
والدین و مربیان و... باید در همه مواقع بخصوص در برابر همسالان، احترام و شخصیت نوجوان را حفظ کنند.
رویارویی با اضطراب ناشی از دوگانگی و ترس از مستقل شدن
یکی از عمومی ترین نیازهای نوجوان کسب استقلال از افراد خانواده و دیگران است. مطالعات نشان داده که اضطراب در کسانی بیشتر دیده می شود که دچار ناامنی شدید، عدم اعتماد به نفس، وابستگی ناسالم به والدین بخصوص مادر هستند. کسب استقلال در بسیاری از نوجوانان اضطراب ایجاد می کند. از جمله حالاتی که در زمینه مستقل شدن دیده می شود، تضاد و دوگانگی است، یعنی نوجوان در حالیکه می خواهد و می داند که باید مستقل شود از استقلال نیز می ترسد. برای جلوگیری از این دوگانگی والدین باید وضعیتی فراهم آورند تا نوجوان با بدست آوردن اعتماد بنفس، امنیت روانی و جرات تجربه کردن، بتدریج درصدد کسب استقلال برآیند. یکی از دلایل اساسی در اضطراب ناشی از مستقل شدن، عدم آگاهی از وضعیتی است که نوجوان بعد از مستقل شدن پیدا خواهد کرد. به نوجوان باید مسئولیت و فرصت داد که در بسیاری از امور مربوط به خود اظهار عقیده کنند و تصمیم بگیرد، ولو اینکه اشتباه کند و نباید نوجوانان را به خاطر اشتباهاتشان مورد تنبیه یا تحقیر قرار داد بلکه باید به آنها این فلسفه را آموخت که زندگی سراسر تلاش و مبارزه است و آنها می توانند از خطاهای خود درسهای مفید بیاموزند. در نیاز نوجوانان به کسب استقلال تفاوتهای فردی وجود دارد به همین دلیل نباید آنها را مقایسه ملامت آمیز کرد زیرا گاهی باعث دلسردی، احساس نا امنی و اضطراب می شود.

رویارویی با اضطراب ناشی از بروز رفتار پرخاشگرانه
یکی از خصوصیات بعضی از نوجوانان مخالفت با افراد مختلف در خانه و خارج از آن است که گاه بصورت پرخاشگری کلامی یا غیر کلامی بروز می کند. عدم توانایی در کنترل رفتار پرخاشگرانه باعث اضطراب بسیاری از نوجوانان است. بطور خلاصه بالا بردن میزان مقاومت و تحمل کودک در برابر ناکامی و سختیها، ارضاء صحیح نیازهای کودک، ایجاد امنیت روانی و بوجود آوردن الگوهای رفتار مناسب می تواند در پیشگیری رفتار پرخاشگرانه موثر باشد. اگر این اقدامات بموقع انجام نشود باید در زمان حال امکاناتی فراهم آوریم که نوجوان کمتر پرخاشگری کند و با اضطراب کمتری روبه رو شود. توصیه های زیر در این زمینه مفید است:

والدین و دیگران باید تا حد ممکن از امر و نهی های زیاد، بی مورد و غیر اصولی خودداری کنند.
از ایجاد ممنوعیت و محدودیتهای بی مورد که مغایر با نیاز نوجوان به کسب آزادی و استقلال است خود داری کرد.
با تقویت روحیه نوجوان بخصوص تکیه بر مهارتها و تواناییهای مثبت او، باید روشهای مناسب مواجهه با ناکامی را به او آموخت.
به نوجوان باید آموخت که در مقابله با خشم به جای اینکه بدون تفکر خشمی کنترل نشده ابراز دارند منطقی برخورد کنند و بدون توهین و تحقیر به دیگران ابراز وجود کنند و عواطف خود را بیان کنند.
باید به او فهماند که نحوه برخورد دیگران با او تا حدی نتیجه رفتار خود اوست.
در برابر پرخاشگری نوجوان نباید از تنبیه یا تحقیر استفاده کرد، زیرا این رفتارها خود باعث تشدید پرخاشگری می شوند بهتر است به عمل پرخاشگرانه او، پاسخ نداد، منتها باید به نوجوان فهماند که بی اعتنایی ظاهری به پرخاشگری او حمل بر تائید یا قبول آن نیست.





انواع اضطراب

اضطراب انواع مختلف و متنوعى دارد که هر فردى ممکن است به یک یا چند نوع از این اختلالات مبتلا باشد:

۱ـ اختلال اضطراب فراگیر یا منتشر (Generalized Anxiety Disorder)
ترکیبى از علائم زیر در این اختلال وجود دارد:

طپش قلب، تنگى نفس، اسهال، بی‌اشتهایى، سستى، سرگیجه، تعریق، بی‌خوابى، تکرر ادرار، لرزش، فقدان آرامش، مرطوب بودن کف دست، احساس گرفتگى گلو، نگرانى نسبت به آینده، گوش به زنگ بودن نسبت به محیط. در اضطراب فراگیر خطر واقعى وجود ندارد.

۲ـ اختلال هراس (Panic Disorder)
این افراد دچار حملات اضطرابى پیش‌بینى نشده‌اى می‌شوند که ممکن است ظرف چند ثانیه تا چند ساعت و حتى چند روز نوسان کند. مبتلایان به این اختلال می‌ترسند مبادا بمیرند، دیوانه شوند یا بی‌اختیار دست به کارهایى بزنند و یا علائم روانى ـ حسى غیرمعمول نشان دهند. سایر علائم اختلال اضطراب فراگیر نیز در این اختلال مشاهده می‌گردد.

۳ـ ترسهاى اختصاصى یا ساده (Simple Phobia)
شایعترین نوع ترس است. در خانمها بیشتر وجود دارد. یک نوع ترس غیرمنطقى است که طى آن فرد از مواجهه با اشیاء، فعالیتها و موقعیتهاى خاص همچون ترس از حیوانات، طوفان، بلندى، جراحت، خون و مرگ اجتناب می‌کند. در این موارد خود فرد متوجه افراطى و غیرمنطقى بودن ترس خویش است.

۴ـ ترس از مکانهاى باز (Agorophobia)
افراد مبتلا به این اختلال از وارد شدن به موقعیتهاى ناآشنا هراس دارند. مثلاً از رفتن به فضاى باز، مسافرت و حضور در ازدحام امتناع می‌کنند. این افراد از ترک کردن محیط منزل دچار ترس شدید هستند. این اختلال در نوجوانى شروع می‌شود و معمولاً این افراد تجربه اضطراب جدایى را در دوران کودکى داشته‌اند.

۵ـ ترسهاى اجتماعى (Social Phobia)
این نوع ترس از اواخر دوران کودکى یا اوائل نوجوانى شروع می‌شود. این افراد در مواجهه با دیگران احساس شرمسارى می‌کنند، نگران هستند که دستها و صدایشان نلرزد و سرخ نشود. معمولاً از صحبت کردن و غذا خوردن در حضور جمع، ابراز وجود کردن، انتقاد کردن، اظهارنظر کردن و اشتباه کردن می‌ترسند.

۶ـ اختلال وسواس (Obsessive-compulsive Disorder)
عبارت است از افکار یا اعمال غیر ارادى، تکرارى و غیرمنطقى که فرد برخلاف میل خود آن را تکرار می‌کند. این بیمارى می‌تواند به‌صورت وسواس فکرى، وسواس عملى و یا وسواس فکرى و عملى توأم با هم باشد.

در وسواس فکرى، فرد نمی‌تواند فکرى را از ذهنش خارج کند (مثل افکار پرخاشگرى یا جنسی)، یعنى یک فکر، عقیده، احساس مزاحم و تکرار شونده وجود دارد.

در وسواس عملى فرد براى اجراى تکرارى عملى خاص یا سلسله اعمالى خاص احساس اجبار می‌کند مثل شستن مکرر دستها. فکر وسواسى موجب افزایش اضطراب شخص می‌گردد درحالی‌که عمل وسواسى اضطراب شخص را کاهش می‌دهد.

۷ـ اختلال استرس پس از سانحه (PTSD: Post Troumatic Stress Disorder)
این اختلال قبلاً «سندرم موج انفجار» نامیده می‌شد. معمولاً با یک استرس شدید هیجانى که شدت آن می‌تواند براى هرکس آسیب‌رسان باشد همراه است از قبیل جنگ، بلا یا سوانح طبیعى مثل زلزله، مورد حمله یا تجاوز به عنف واقع شدن و تصادفات شدید.


ارتباط اضطراب با بیماریهای دیگر


اضطراب و کاهش قند خون
کاهش قند خون در هر شرایطى با علائم اضطراب هماهنگى کامل دارد. یعنى در هر اضطراب قند خون کاهش پیدا می‌کند و این مطلبى است که تحقیقات جدید را به‌سوى خود منعطف کرده است.

این واقعیت ما را به این مهم راهنمایى مى کند که شاید با کنترل قند خون بتوان علائم اضطراب را در افراد کاهش داد.





علل اضطراب

اضطراب می‌تواند ناشى از یک وضعیت روحی ـ اجتماعى، فیزیکى، زیست‌شناختى، اختلالات طبى، اثرات جانبى داروها و یا ترکیبى از این موارد باشد. هنر یک پزشک در این است که اضطراب شما را در مجموعه‌اى از این عوامل تشخیص دهد.


فاکتورهاى روانى ـ اجتماعى
ـ حالات درونى فرد و انگیزه‌هاى ناخودآگاه
ـ ناتوانى فرد در مقابله با فشارهاى محیطى مانند کار، ازدواج و مبادلات بازرگانى
ـ احساس جدایى یا طرد شدن
ـ احساس فقدان یا از دست دادن حمایتهاى عاطفى مثل مرگ همسر
ـ تغییرات ناگهانى محیطى یا حوادث غیرمنتظره و خطرناک از قبیل:
٭ حوادث طبیعى مثل زلزله
٭ استرس ناشى از یک بیمارى طبى
٭ استرس ناشى از داروها
٭ استرس ناشى از مصرف مواد مخدر مثل کوکایین
ـ یادگیرى در منزل و محیط مثل یادگیرى اضطرابها و ترسهاى والدین
ـ افکار و عقاید غیرمنطقى، غلط و اغراق‌آمیز در مورد خطرات موجود در موقعیتها مثل اضطراب امتحان که همراه با افکار و عقاید غلوآمیز می‌باشد.


عوامل جسمانى و زیست‌شناختى

ـ ژنتیک
اضطراب اغلب از زمان کودکى و طفولیت شروع می‌شود. بنابراین تشخیص علائم زود هنگام این اختلالات از اهمیت خاص کلینیکى برخوردار است. مطالعات در این زمینه روى دو قلوهایى که پدر و مادر مضطرب داشتند شروع شده و ثابت شده است که اختلالات اضطرابى به شدت در فرزندان دوقلوى والدین مضطرب، حتى آنانکه در محیطهاى مختلف بزرگ شده‌اند، بیشتر است. در این زمینه ژنهاى مخصوصى که واسطه‌هاى شیمیایى مجزایى را تولید می‌کنند شناخته شده است

.ـ فعل و انفعالات شیمیایی مغز


علل طبى و اثرات داروها
نواع و اقسام بیماریهاى طبى می‌توانند علائمى شبیه علائم اختلالات اضطرابى ایجاد کنند.

ـ اثرات مصرف داروهاى روانگردان و مواد مخدر

ـ پرکارى تیروئید، کم‌کارى تیروئید و کمبود ویتامین ب١٢

ـ وجود غده‌اى در غده فوق کلیوى به‌نام فئوکروموستیوم، هورمون اپینفرین (Epinephrin) تولید می‌کند که می‌تواند موجب علائم اضطرابى به‌صورت حمله‌اى شود.

ـ برخى ضایعه‌هاى مغزى علائمى ایجاد می‌کنند که شبیه علائم اختلال وسواس عملى است.

ـ بی‌نظیمهاى قلبى علائم جسمى اختلال هراس (پانیک) را ایجاد می‌کند.

ـ کمبود قند خون (هیپوگلسیمی) می‌تواند علائمى شبیه علائم اختلال اضطرابى تولید کند.





درمان اضطراب


در بعضى از موارد اضطراب بدون نیاز به درگیرى پزشک در این ماجرا می‌تواند درمان گردد. این موارد اضطراب طبیعى نام دارند که طى آن اضطراب به خوبى توسط بیمار کنترل شده و برطرف می‌شود مثل ترس ناشى از امتحان نهایى و یا ترس ناشى از مصاحبه. در چنین شرایطى استرس می‌تواند توسط اعمال و روشهاى زیر تحت کنترل درآید:

ـ صحبت با شخص مورد اعتماد

ـ روشهاى ایجاد تمرکز

ـ حمام گرفتن طولانى

ـ استراحت در یک اتاق تاریک

ـ ورزشهاى تنفس عمیق


درمان دارویى
در گذشته داروهایى از خانواده بنزودیازپانها مانند دیازپام (والیوم)، آلپرازولام (زانکس)، لورازپام (آتیوان) و باسپیرون در درمان اختلالات اضطرابى مورد استفاده قرار می‌گرفت.

در حال حاضر استفاده از داروهاى ضدافسردگى مانندSertaline (Zoloft)، Paroxctine (Paxil)، Fluxetin (Prozac) و Venlafaxineکاربرد بیشترى دارد.

تجویز داروهاى ضد اضطراب یک پدیده مشخص در تمام دنیا است. تخمین زده می‌شود که بین ١٠ تا ٢٠% از مردم در نیمکره غربى تقریباً به‌طور مرتب از این داروها استفاده می‌کنند. طبق اظهار نظر رسمى FDA (سازمان غذا و دارویى آمریکا) در سال ١٩٧٨، ده میلیون آمریکایى از داروهاى دسته بنزودیازپینها استفاده می‌کرده‌اند.

عده‌اى معتقدند که این آرام‌بخشها روش مؤثر و کم هزینه‌اى در مقایسه با سایر طرق درمانى است. عده‌اى نیز بر اثرات مؤثر درمانهاى غیردارویى تأکید دارند.


درمان غیردارویى
درمان غیردارویى شامل تکنیکهاى متعددى می‌باشد. در تمام این روشها به بیمار آموزشهاى کلاسیک کسب آرامش یاد داده می‌شود و بدین‌وسیله بدن خود به مقابله مؤثر و مستقیم با عوامل تنش‌زا برمى خیزد.

ـ تن‌آرامى یا آرام‌سازى (Relaxation)

ـ مواجه‌سازى (exposure)

ـ غرقه‌سازى (Flooding)

ـ حساسیت‌زدایی((Desensitization

ـ سرمشق‌دهى (Modeling)

ـ توقف فکر (Thought Stopping) ـ و موارد دیگر




پیشگیری از اضطراب



پیشگیرى شامل:

۱-رژیم غذایى
رژیم غذایى فاکتور بسیار مهمى است

براى آنکه از تغذیه سالم برخوردار باشید توصیه مى شود :

١- متنوع بخورید .

٢- مصرف غذاهاى پرچرب و یا شیرین را محدود کنید .

٣- از مصرف مقادیر زیاد نمک و کافئین پرهیز کنید .

٤- ویـتامـینهاى A، D، E و K را بیش از مقادیر مجاز مصرف نکنید زیرا بدن این ویتامینها را ذخیره مى کند و اگر مقادیر زیادى از آنها در بافتهاى بدن تجمع یابند ممکن است اثرات سمى داشته باشد.

٥- در روز چندین بار غلات و به اندازه کافى سیب زمینى بخورید.

٦- در مورد سبزیجات و میوه اصل پنج بار در روز را فراموش نکنید.

٧- روزانه به اندازه کافى لبنیات و حداقل یک بار در هفته ماهى بخورید، گوشت و تخم مرغ به اندازه مصرف کنید.

٨- به اندازه بنوشید، مصرف آب در زندگى حیاتى است و باید روزانه ٨ لیوان (٢ لیتر) آب بنوشید.

٩- خوشمزه و سالم بپزید ، با آب کم ، با چربى کم و حرارت کم.

١٠- آهسته بخورید و لذت ببرید.

١١- بطور مرتب خود را وزن کنید و پر تحرک باشید.

١٢- نمایه توده بدن را با استفاده از فرمول زیر محاسبه و با استاندارد مقایسه کنید:




یعنى اینکه وزن بدن بر حسب کیلو گرم را بر مربع قد بر حسب متر تقسیم نمائید
حال :

- اگر نمایه بدنتان کمتر از ٥/١٨ کیلو گرم باشد کم وزن مى باشید.
- اگر نمایه توده بدنتان ٥/١٨ تا ٩/٢٤ کیلو گرم باشد وزنتان در محدوده طبیعى است.
- اگر نمایه توده بدنتان ٢٥ تا ٩/٢٩ کیلو گرم باشد دچار افزایش وزن مى باشید.
- اگر نمایه توده بدنتان بیشتر یا مساوى با ٣٠ کیلو گرم باشد مبتلا به چاقى مى باشید.

همیشه سعى نمایید با تغذیه صحیح و فعالیت بدنى، نمایه توده بدن خود را در محدوده طبیعى نگهدارید.

۲-ورزش منظم
ورزش کردن خصوصاً ورزش منظم به‌گونه‌اى تمام مراحل درمان اضطراب را تحت تأثیر قرار می‌دهد. هنگامى که علت اضطراب مشخص شود و یک برنامه درمانى مشخص تدوین گردد، به‌راحتى درمان‌پذیر بوده و سریعاً شخص به زندگى عادى بر می‌گردد ولى در صورت فقدان علت تشخیص، احساس اضطراب در یک پریود طولانى شخص را آزار داده و از فعالیتهاى اجتماعى دور می‌سازد. پژوهشگران دریافته‌اند که پیاده‌روى تند و سریع به مدت ٤٠ دقیقه میزان اضطراب را به‌طور متوسط تا ١٤ درصد کاهش می‌دهد.

۳-مدیتیشن ( Meditation)

٤ـ اجتماعى باشید.
هنگامى که تحت فشار روانى هستیم غالباً به‌طور غریزى تمایل پیدا می‌کنیم که خود را از صحنه عمل کنار کشیده و به گوشه‌اى پناه ببریم. کارى بدتر از این وجود ندارد؟!!! گوشه‌گیرى به تشدید استرس کمک می‌کند. در این زمان باید سعى کنیم که با دوستان خود ارتباط بیشترى داشته باشیم.

باید ترتیبى دهیم که عده‌اى بچه کوچک کنار ما باشند، کودکان می‌دانند که چگونه مارا مجبور به خنده کنند تا نگرانیمان را از یاد ببریم.

۵ـ هیجانات سرکوب شده خود را روى کاغذ بیاورید.
متخصصان معتقدند که نوشتن ساده هیجانات بر روى کاغذ موجب تسکین روحى و روانى شخص می‌شود. نوشتن احساساتتان در دفترچه کمک می‌کند تا فشار روانى ناشى از رویدادهایى مثل از دست دادن شغل، رنج بردن از مشکلات زناشوئى و ... را تسکین دهد.

۶ـ بخندید و شوخ‌طبع باشید.
مطالعات زیادى نشان داده که خنده می‌تواند یکى از سالمترین پادزهرهاى فشار روانى باشد.

هنگامى که می‌خندیم یا حتى طبق برخى تحقیقات موقعى که ما لبخند می‌زنیم جریان خون به مغز افزایش می‌یابد و موادى بنام اندروفین (هورمانهاى ضد دردى که در شخص احساس خوش و سلامت ایجاد می‌کند) در مغز آزاد می‌شود و سطح هورمونهاى استرس‌زا را در خون پایین می‌آورد.

۷ـ ذهن خود را متمرکز زمان حال کنید.
اگر بتوانید ذهن خود را چنان پرورش دهید که امیدها و آمال خود را به کنارى نهاده و موقع مناسب و مقتضى به سراغ تک تک آنان بروید،به آرامش ذهنى دست خواهید یافت.

جاده‌اى که به آرامش ذهنى منتهى می‌گردد از راهى موسوم به توجه می‌گذرد.این توجه به خود در هنگام عمل کردن به کارهاى ساده نظیر ظرف شستن و ... باعث می‌شود که به هیچ وجه بى هدف و سرگردان همچون بطرى بر امواج دریا شناور نشویم.

٨ـ گوش دادن به موسیقى ملایم
برخى مطالعات اخیر نشان داده است که موسیقى آرام باعث آهسته کردن ضربان قلب و افزایش آندروفینها و کاهش اضطراب می‌شود. در این مورد می‌توانید بخش شنیدنی‌های سایت را ببینید.

٩ـ افزایش اعتماد به نفس
با داشتن اعتماد به نفس بالا حداکثر استفاده را از تواناییهاى خود در مواجهه با استرس خواهید برد و درنتیجه کمتر دچار مشکل می‌شوید.

اما افرادى با اعتماد به نفس پایین نه تنها از شیوه مناسبى جهت مقابله استفاده نمی‌کنند بلکه آسیب بیشترى نیز به آنان وارد می‌شود.

١٠ـ حمایت اجتماعى
وجود حمایت اجتماعى در زندگى هر فرد سبب می‌شود که در مقابل بحرانهاى زندگى همانند سپر از وى دفاع کند. به همین دلیل ما باید شبکهٔ اجتماعى و روابط اجتماعى خود را گسترش دهیم تا بتوانیم به آنها تکیه کنیم و فکر کنیم که افرادى هستند که ما را دوست بدارند و ما نیز آنها را دوست بداریم.

با کسب حمایت اجتماعى در سطح بالاتر، احساس امنیت و اعتماد به خود افزایش می‌یابد و در مقابل استرس و فشار روانى کمتر آسیب می‌بینیم.

١١ـ آمادگى براى موقعیتهاى تنش‌زا
باید یاد گرفت که در شرایط استرس‌زا فکر خود را از ترس و نگرانى دور کرد و در جهت مفید قرار داد. مثلاً باید به کارى که در حال انجام است تمرکز نمود و به زمینه‌هاى اضطراب‌زای آن فکر نکرد.

مثلاً بازیکنان فوتبال به جاى فکر کردن به اینکه زیر نظر عده زیادى از تماشاگران هستند به فعالیت و نقش خود در هنگام بازى متمرکز شوند.

١٢ـ كسب اطلاعات در مورد موقعیت
عدم اطلاع از موقعیت فشارآور سبب استرس و اضطراب بالاترى در افراد می‌گردد بنابراین کسب آگاهى و اطلاعات در مورد موقعیتها و مواردى که مواجه خواهند شد سبب می‌شود که از پیامد موقعیت مطلع شده و کمتر دچار نگرانى و دلواپسى شوند.

مثلاً اگر بیماران قبل از عمل جراحى آگاهى یابند که عمل چگونه انجام خواهد شد و میزان درد پس از عمل را بدانند و سیر بهبودى برایشان روشن شود، کمتر دچار اضطراب می‌گردند.

١٣ـ تن‌آرامى (Relaxation)
طى آن عضلات بدن براى مدتى کوتاه به‌طور ارادى منقبض گردیده و سپس به حالت آرامش برمی‌گردند. این کار طى مراحل و سلسله مراتبى انجام می‌گیرد. با این روش که به تنهایى و یا همراه با تکنیکهاى دیگر به‌کار می‌رود نشانه‌هاى اضطراب کاهش می‌یابد.

١٤ـ راه‌حلهاى دیگر
راههاى دیگرى که می‌توانید در چنین موقعیتى انجام دهید مورد توجه قرار داده و آنها را بیازمایید و مناسبترین راه را انتخاب نموده و استفاده نمایید.

٭ اجتناب از موقعیتهاى تنش‌زا و مشارکت کمتر در موقعیتهاى ناراحت‌کننده و استرس‌زا نه تنها سبب کاهش اضطراب می‌شود بلکه باید سعى شود که در محیط خانوادگى و ارتباطهاى بین فردى آرامش برقرار باشد.

٭ خودت باش. سعى کنید در موقعیتهاى فشارزا طبیعى رفتار نمایید و از نقش بازى کردن پرهیز نمایید.

٭ انتظارات، ترسها، مهارتها و امیدهایتان را بشناسید. لازم به ذکر است که یک برنامه دارویى مناسب و قابل دسترس و یا انجام درمانهاى غیردارویى و البته ترکیب آن دو، بهترین نوع درمان می‌باشد.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

saeed jun
02-01-2007, 19:00
سلام به همگي

موضوعي كه قصد دارم در اين مقال به آن اشاره كنم در رابطه ارتباط با مردم است به گونه كه بتوان در آنها نفوذ كرد و با شيوه برخورد خود بتوانيم افراد را به سوي خود جذب كنيم:cool:


البته قصدم اين نيست كه با طرح يك سري موضوعات دست نيافتني و فقط شعاري وقت عزيزان را تلف كنم

مطمئن باشيد موضوعات مطروحه در اين تايپيك زمينه علمي و روان شناسانه داشته و بي بنيان نيست


اولين گام در اين راه نسبتا دشوار اين است كه:

(از رفتار متكبرانه پرهيز كنيم):blink: :blink:
از قديم گفته اند درخت هر چه بارش بيش سرش پايين تر
شما بايد اينگونه به خود تلقين كنيد:
"من امروز رسالت دارم كه عطر دل انگيز متواضعانه رفتار كردن را در جامعه اطرافم منتشر سازم و علف هاي هرزه تكبر و غرور شيطاني را از سر زمين وجود خود پاك كنم"


ادامه دارد.........


از همه عزيزاني كه اين تايپيك را مي بينند تقاضا دارم نظرات خود را "هر چه كه باشد محترم است" ارائه كنند تا بتوانيم از نظرات يكديگر به نحو احسن بهره مند شويم

Mohsen khan
09-01-2007, 16:27
همه ي شما حتماً مي دانيد که وقتي صحبت از شيوه ي برقراري ارتباط مي رسد، خانم ها و آقايان کاملاً روي طول موج هاي مختلفي قرار گرفته اند. يك مجله در ماه اين مشکل ديرينه را از ديدگاهي بسيار جديد و جالب بررسي کرده است. نويسنده ي اين مطلب با يك روانشناس مصاحبه اي انجام داده است. تحقيقات وي نشان مي دهد که تفاوت هاي بين روش ها و سبک هاي برقراري ارتباط در خانم ها و آقايان، فراتر از اجتماعي شدن محض است، و به نظر مي رسد که ريشه در ساخت جنسيتي آنها داشته باشد.

او اولين بار وقتي متوجه اين مسئله شد که نوارهاي ويدئويي را که توسط محقق ديگري گرفته شده بود و در آن از دوستان نزديک خواسته شده بود که با هم گفتگويي را آغاز کنند، بررسي ميکرد. برخلاف دخترها، پسرها از اين درخواست احساس ناراحتي ميکردند. دخترها در تمام گروههاي سني وقتي با هم روبه رو مي شدند، فوراً شروع به صحبت ميکردند، و گفتگو را با حل مشکل يکي از دخترها به پايان مي رساندند. از طرف ديگر پسرها، به موازات هم مي نشستند و از يک بحث به بحث ديگري مي پريدند و همه ي گفتگوها حول قرارهايي که مي خواهند با هم بگذرانند مي چرخيد.

وي مشاهده کرد که، “براي مردها، گفتگو راهي براي استحکام بخشيدن به وضعيت و مقام خود در گروه است. آنها براي حفظ آزادي و استقلال خود گفتگو مي کنند. از طرف ديگر خانم ها، براي ايجاد صميمت و نزديکي صحبت و گفتگو ميکنند. براي آنها حرف زدن ذات و جوهره ي صميميت است، از اينرو دوستي نزديک و صميمي براي آنها به معناي نشستن کنار هم و صحبت کردن است. براي پسرها، فعاليت ها و انجام کارها با يکديگر مهم است. نشستن و حرف زدن تنها جزء ضروريات دوستي نيست.”

حتي از اين مشاهدات ساده نيز، کاملاً مشخص است که چرا زن ها و مردها در صحبت کردن با يکديگر اينقدر مشکل دارند. زن ها با صحبت کردن با دوستان و عاشقان خود، احساس نزديکي و صميميت ايجاد مي کنند. مردها از گفتگو در اين راه بهره نميگيرند، به همين خاطر است که نمي فهمند که خانم ها چرا اينقدر پشت سر هم حرف ميزنند و حرف مي زنند و …در نتيجه بسياري از مردها به روشي صداي زنها را قطع مي کنند.

مردها از روش ها گفتگوي مختلفي که زن ها براي ايجاد صميمت بين خود استفاده ميکنند، کاملاً گيج و مبهوت هستند. يکي از اين روش ها “گفتگوي مشکلات” است. او ميگويد، “براي خانم ها صحبت درمورد مشکلات جوهر ارتباط است. من مشکلاتم را با شما درميان مي گذارم، و شما نيز همينطور، درمورد مشکلات خودتان با من صحبت مي کنيد. و اين دليل نزديکي ماست. اما مردها، حرف زدن درمورد مشکلات را براي گرفتن توصيه مي دانند. از اينرو با يک راه حل به آن پاسخ مي دهند.” و پيداست که وقتي مردها با چنين روشي به دردل خانم ها درمورد مشکلاتشان پاسخ مي دهند، زن تصور خواهد کرد که او قصد کوچک کردن مشکل او و يا کم کردن شر او از سرش را داشته است.

در چشم زن، مرد از درِ حمايت و پشتيباني برمي آيد، چون مردها فقط براي گرفتن راه حل درمورد مشکلاتشان با هم بحث مي کنند. مرد فکر نمي کند که زن با مطرح کردن مشکلاتش براي وي قصد نزديک شدن بيشتر به او را داشته است. به خاطر اين تفاوت ها، بيشترين شکايتي که مردها از زن ها دارند اين است که، “زن ها مدام شکايت ميکنند، و اصلاً هم کاري براي حل آن نمي کنند. مردها ذات شکايت کردن خانم ها را درک نکرده اند.”

از اين شيوه هاي مختلف، نکته ي جالبي برداشت مي شود: زن، که به دنبال ايجاد نزديکي و صميميت با مرد خود است، با او درمورد مشکلات خود صحبت مي کند. او از آن مرد انتظار دارد همانطور پاسخگو باشد که دوستان دخترش پاسخگو بودند و با او درمورد مشکلات خودش حرف بزند. اما مرد، اين گفتگوها به خاطر گرفتن توصيه و راه حل تلقي مي کند، نه صميميت. او مشکل را بررسي کرده و يک راه حل ارائه مي دهد، همانطور که دوستان پسرش سابقاً براي او مي کرده اند. اما وقتي زن باز هم صحبت درمورد اين مشکلات را ادامه مي دهد، گويي توصيه ي او را ناديده گرفته است، ابتدا کاملاً گيج و مبهوت و بعد عصباني مي شود. مرد مطمئن مي شود که زن ها فقط درمورد هيچ و پوچ حرف مي زنند. و زن هم تصور خواهد کرد که مردش هيچ احساسي به او ندارد چون طوري با او صحبت نمي کند که احساس نزديکي کند.

زن ها بايد بدانند که گفتگوي مردها فقط به خاطر موقعيت است. يکي از اصلي ترين اهداف حيوانات نر در زندگي زوج گيري است. براي اين منظور آنها بايد آنقدر قوي و نيرومند باشند تا بتوانند با رقيبان ديگر برخورد کنند و آنها را شکست دهند. همينطور که بزرگتر مي شوند، با اولويت بندي کارها زمان را مي گذرانند. و وقتي اين نر آنقدر بزرگ شد که بتواند در برابر حريفان نر ديگر بايستد، خواهد توانست که ماده ي مورد علاقه ي خود را انتخاب کند.

جنس نر انسان نيز به طريقي کاملاً مشابه عمل مي کنند. پسرها براي گرفتن درجات اجتماعي بالا، دستور مي دهند. آنها براي ايجاد نفوذ و تسلط دستور مي دهند نه براي اينکه واقعاً مي خواستند آن عمل انجام گيرد. و آن پسرهايي هم که مجبور به انجام آن دستورات بودند، شان و مقام پاييني داشتند.

اين موضوع در مشاهده ي يکي ديگر از اختلافات زن ها و مردها با يکديگر نيز اهميت دارد. زن ها نمي توانند پايداري مردها را در مواقع درخواست کمک متوجه شوند. زن ها بايد مطالب بالا را به خاطر آورده و بفهمند که، براي مردها انجام کارهايي که از آنها خواسته شده، به معناي از دست دادن شان و مقام خود در آن رابطه است. مردها معمولاً فکر ميکنند که زن ها قصد کنترل کردن آنها را دارند. آنچه از نظر زن ها فقط يک درخواست کوچک است، از نظر مردها شيوه اي براي کنترل کردن به شمار مي رود.

محقق اين موضوع را گسترده تر بررسي مي کند:

“زنها مي خواهند که مردها هر چه آنان مي خواهند انجام دهند. اگر زني بداند که کاري که انجام مي دهد واقعاً مرد را مي آزارد، انجام آن کار را متوقف ميکند. اگر بداند که مرد مي خواهد او کاري را انجام دهد، سعي در انجام آن کار خواهد کرد. او اين را معناي عشق مي داند و تصور مي کند که مردش هم بايد مثل او فکر و عمل کند. اما مردها در برابر کارهايي که از آنها خواسته مي شود، بسيار مقاوم و پايدار هستند. يعني دقيقاً متضاد با خانم ها!” او يادآور مي شود که، البته مردهايي هم وجود دارند که بسيار براي زنهايشان کمک کننده هستند.

کاملاً متغاير با شيوه ي گفتگوي مردها، که در پي ايجاد و حفظ مقام و رتبه است، گفتگوهاي خانم ها بسيار تساوي طلبانه تر است. وقتي زن ها به هم مي رسند، درمورد مشکل يکي از خودشان به بحث مي نشينند و نتيجه ي بحث را بر مبناي خواست همه مي گيرند. اين نوع گفتگو بسيار مهمتر و تقريباً شبيه به سبک مديريت ژاپني هاست . مردهايي که با بازرگانان ژاپني در دادوستد هستند، بايد به کلي شيوه گفتگوي خود را تغيير دهند و مجبور مي شوند نزديکتر و صميمانه تر برخورد کنند.

خوانندگان اين مقاله احتمالاً اين احساس را پيدا خواهند کرد که شيوه ي زنان برتر از شيوه ي مردان است. درواقع، از شروع جنبش هاي زنان، افراد بسياري اعلان داشته اند که مردها اصلاً شيوه ي گفتگو را بلد نيستند (چرا؟ چون به شيوه ي خانم ها گفتگو نمي کنند). آموزش هاي زيادي براي تعليم دادن روش هاي گفتگو به مردان انجام گرفته است. اما هيچ گونه آسيب و اشکالي متوجه شيوه و سبک گفتگوي مردان نيست، و شيوه ي گفتگوي زنها هم البته اشکالات خاص خود را دارد.

يکي از حقايق جالبي که من کشف کردم مربوط به شيوه ي گفتگو با توافق عموم خانم هاست. براي خانم ها موافقت و رضايت عموم به معناي مطابقت و يکساني آنهاست. اگر يکي از زنان در جمع بخواهد که نظر خود را پيش ببرد، هميشه مشکلي وجود خواهد داشت. “اگر دختري کاري را انجام دهد که دختر ديگر نپسندد، مورد انتقاد قرار گرفته و گاهي طرد مي شود…” من فکر ميکنم دخترهاي زيادي تا به حال با چنين طرد شدگي از جمع دوستان خود روبه رو شده باشند.

در خاتمه، هر دو جنسيت بايد بتوانند اختلافات و تفاوت هاي موجود در شيوه ي گفتگوي يکديگر را بدانند، و انتظار غيرممکن نداشته باشند. زن ها بايد ياد بگيرند که آن نوع گفتگوي صميمي که با دوستان همجنس خود دارند را فقط بايد با همانها حفظ کنند و انتظار داشته باشند. اينکه بخواهند مردشان را هم به يکي از دوستان دخترشان تبديل کنند، غيرممکن خواهد بود و شکست مي خورند، چون مردان به طور کلي احساس صميميت و نزديکي را به آن شکل ايجاد نمي کنند. مردها نيز بايد بفهمند که وقتي زنشان صحبت ميکند، سعي دارد که با او ارتباط برقرار کند، حرف نمي زند که فقط حرفي زده باشد، و همچنين مثل دوست هاي پسر او براي تحکيم موقعيت خود صحبت نمي کند. اگر او هم بتواند آنچه در خود دارد با او تقسيم کند، زن متوجه خواهد شد که مردش او را کنار نمي زند، و نيز دوستش دارد و مي خواهد تا به او نزديک شود.

پس از خواندن اين مقاله، ديگر آسان است که بفهميم يکي از منابع اصلي جنگ و جدل هاي بين جنسيت هاي مختلف، به خاطر تفاوت در شيوه ي گفتگو و ارتباط برقرار کردن آنهاست. شايد اگر مردها ديگر انتظار نداشتند که زن ها هم مثل آنها گفتگو کنند، ما انرژيمان را صرف بررسي نحوه ي تحسين کردن دو جنسيت از يکديگر مي کرديم. البته اگر زنها و مردها دقيقاً مثل هم بودند، زندگي بسيار کسل کننده و يکنواخت مي شد .


منبع : مردمان و جزيره موفقيت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Mohsen khan
09-01-2007, 16:30
همه ما همانطور که در مورد انجام دادن کاری برای دیگران، و یا بخشیدن چیزهای مختلف به آنها، در ذهن خود محدودیت هایی را قائل می شویم، در مورد گوش دادن به صحبت های دیگران نیز باید حدود و مرزهای معینی را برای خود مشخص کنیم.



همواره این امکان وجود دارد که از حرف های بیهوده و مهملی که دیگران به ما تحویل می دهند، احساس بدی پیدا کنیم. صدای آنها مانند یک ضبط صوت دائما در حال تکرار شدن است و همین امر سبب می شود تا فضای مثبت رابطه کاهش پیدا کرده و به حالات منفی تغییر جهت پیدا کند. اگر احیاناً فرد مورد نظر یکی از اقوام فامیل باشد، به طور حتم بر روی احوالات شخصی شما نیز تاثیر منفی خواهد گذاشت و در دراز مدت باعث می شود، واکنش نامتعارفی نسبت به چرندیات مزمن و دائمی او از خود نشان دهید. اگر طرف مقابل هیچ ارزشی برای تلاش های شما به منظور ترک این عادت ناپسند را نپذیرد و تغییر مثبتی در رفتارش ایجاد نکند، دیگر هیچ دلیلی برای ارائه یک بحث منصفانه باقی نخواهد ماند. اگر واقع بین باشید، متوجه خواهید شد که شنونده هیچ گاه حاضر نمی شود به فردی که دائما در حال شماتت کردن است و دوست ندارد حتی یک قدم در راه حل مشکلات بردارد و از مواضع منفی خود کناره گیری نماید، کمک کند.

در حقیقت، زمانی که گفته های فرد مقابل خارج از محدوده درک و ظرفیت ما برای گوش دادن باشند، به دنبال پیدا کردن راه فرار می افتیم و یا سعی می کنیم موضوع بحث را به سمت دیگری هدایت کنیم. هدف شما (بدون در نظر گرفتن واکنش های دیگران) باید در هر حالتی، مراقبت فردی از خود و محافظت از گوش هایتان باشد.

دوباره و دوباره و دوباره

در زمان مکالمه باید تمام حواس خود را به حرف های طرف مقابل بدهید. بهتر است از نظر احساسی کاملا حاضر باشید، دست به هیچ گونه گونه قضاوتی نزنید، موانعی که باعث ایجاد حواس پرتی می شوند را از سر راه بردارید، با روی باز از تمام مسائلی که طرف مقابل مطرح می کند استقبال کنید، پذیرش خود را تا حد امکان بالا ببرید، سعی نکنید عقاید طرف مقابل را تغییر دهید، در پی درست کردن رفتار آنها بر نیایید، و نهایتاً نصیحت کردن را کنار بگذارید.

همه ما توانایی های بسیار زیادی برای گوش دادن به حرف های دیگران داریم و اگر در این راه اندکی تلاش کنیم، مطمئن باشید که ارزشش را خواهد داشت. گوش دادن صحیح و شایسته در قلب صمیمیت و ارتباط متقابل نهفته است. زمانی که قادر شویم به درستی به صحبت های دیگران گوش دهیم، احساس اعتبار و ارتقا در طرف مقابل ایجاد می شود و به مرور زمان شاهد چنین احساس مشابهی در خودمان نیز خواهیم بود. ذات آدمی همانطور که نیاز به شنیده شدن و درک شدن دارد به همان اندازه نیز نیاز به گوش کردن به صحبت های دیگران دارد.

اما متاسفانه شاید در زندگی روزمره، موقعیت انجام متناوب این کار را پیدا نکنیم. فاکتورهای محیطی نیز در این امر بی تاثیر نیستند. شرایط و موقعیت های بیشماری پیش می آیند که احساس می کنیم طرف مقابل ما را مجبور می کند تا کاغذ در دهانش فرو کنیم و یا اگر نمی توانیم چنین کاری را انجام دهیم، انگشت هایمان را در گوشمان فرو کنیم تا از شنیدن صحبت هایش خلاص شویم. در این حیطه دختران جوان به ویژه در مواجه با مادرها و مادر شوهرهایی که گله و شکایت می کنند، چنین احساسی را پیدا می کنند. از آنجایی که بانوان در سنین جوانی اندکی حساس تر می شوند، تاب تحمل گله و شکایت های مکرر را ندارند؛ البته هر کدام برای خود دلایل قانع کننده ای دارند. رابطه میان مادر و دختر، آنقدرها هم که تصور می شود ساده نیست و یک دختر خانم به سختی می تواند متوجه شود که در چه زمانی مسئولیت او در مقابل مادرش به پایان می رسد و تنها در قبال خودش مسئول می شود. اما به هر حال چه مادران در حق فرزندان خود از هیچ تلاش مضایقه نکرده باشند، چه به اندازه کافی به آنها اهمیت نداده باشند، باز هم برای فرزندان مشکل است که با ناراحتی مادران خود مواجه شده و به این نتیجه برسند که هیچ یک از تلاش هایشان تغییری را در وضعیت آنها ایجاد نکرده است.

مسئله این جاست که یک مشکل، مشکلات متعدد دیگری را به بار می آورد. واکنش پذیری بیش از اندازه نیز شما را دچار مشکل می کند. در نگاه اول، راه رهایی از این دو مقوله، به نظر کاری می رسد که تنها از دست هرکول بر می آید. در دوران بلوغ احساسات و نیازهای عاطفی آدمی تغییر شکل پیدا کرده و تمایلاتی نظیر: وابستگی، بی منطقی و خود محور بینی در فرد به وفور یافت می شود. در این سن شما به هیچ وجه نمی توانید نسبت به کسی که در درد و رنج به سر می برد بی تفاوت بوده و از او روی برگردانید و صرفاً هیچ توجهی نسبت به او نداشته باشید. اما نباید به خود اجازه دهید که با یک چنین پیش زمینه ذهنی خود را درگیر مسائلی کنید که همواره در حال بد و بدتر شدن هستند. نباید به نام تقابن احساسات، راه را برای نفوذ استرس و اضطراب از طرف شخص دیگری به سمت خود باز کنید.

گاهی اوقات برخی از افراد را مشاهده می کنیم که اصلاً نمی دانند باید چگونه ارتباط برقرار کنند و تنها یاد گرفته اند تا از طریق گله و شکایت، آن هم به صورت اتوماتیک وار، و یا گاهی اوقات از طریق انتقاد و در سایر موارد با نصیحت کردن، با دیگران رابطه برقرار کنند. اگر به راستی قصد دارید تا گفتگوهای روزمره خود را از قید و بند های همیشگی نجات دهید، می بایست راهکارهای دیگری نیز برای ارائه کردن در دست داشته باشید. به این منظور شما نیازمند تکنیک هایی هستید تا با اتکا به آنها یاد بگیرید که چگونه می توان از چهارچوب یک گفتگوی قدیمی و همیشگی انحراف مسیر پیدا کرده و به انواع مدرن آن دست پیدا کرد. در این قسمت ۵ راه حل کلیدی به منظور عقبگرد - البته بدون خارج شدن از مسیر اصلی - را برایتان تشریح می کنیم؛

قاعده ۱# از موضع عشق و علاقه شروع به صحبت کنید

باید توجه داشته باشد که به مرور زمان مواضع بنیادین یک خانواده، در الگوی های ذاتی تک تک افراد شکل می گیرند و با یک یا دو جلسه گفتگو به شیوه مدرن، تغییر جهت نخواهند داد. در مواقعی که استرس شدیدی حکمفرما می شود خصوصیات و واکنش های افراد مجدداً به مکان اولیه خود باز می گردند. در یک چنین شرایطی، خوش مشربی و بذله گویی می تواند کمک بسیار بزرگی به حساب آید. همیشه به یاد دارم که وقتی مادرم به طور افراطی و بیش از اندازه در مورد پدرم گله و شکایت میکرد، من می خندیدم و با بذله گویی مادرم را دست می انداختم. پدرم در یک دوره خاص از زندگی بیش از اندازه بیمار بود و مادرم هم دائماً گله مند بود که هزینه پرستاری و مراقبت از او بیش از حد توان خانواده ماست، اما من هم در پاسخ به او می گفتم: “مامان، من مطمئن هستم که تو داری یک جورایی زیاده روی می کنی، اگر یک بار دیگر در مورد پدر بد صحبت کنی، دوبار میشه، و من مجبورم بیایم و تو را ببوسم!”

همچنین در این مواقع من سعی می کردم نسبت به تفاوت هایمان نیز بی ملاحظه نباشم و تلاشم بر این بود که به هر طریقی که شده حمایتم را از او اعلام کنم، نه اینکه صرفا از او انتقاد کرده، سرزنشش کنم و یا سعی نمايم تمام خصوصیات و رفتارهای او را تغيیر دهم. به عنوان مثال نزديکش می شدم و می گفتم: “مامان می دونی چیه؟ من فکر کنم زمانیکه صحبت از پرداخت هزینه نگهداری پدر به میان می آید، نظریات کاملاً متفاوتی داریم؛ من از این موضوع خیلی خوشحالم که افراد دیگری هستند که میتوانند از او مراقبت کنند، و من یا تو مجبور نیستیم که این کار را انجام دهید. تو معتقدی که باید برای پول اهمیت بیشتری قائل بود ولی نظر من این است که باید برای خودمان ارزش بیشتری قائل شویم.” یادم می آید که این مطلب را بارها و بارها به او گوشزد می کردم.

از آنجایی که من با روی باز و از سر علاقه و محبت با او برخورد می کردم به همین دلیل می توانستیم با وجود دیدگاه های متفاوت نسبت به یک موضوع خاص، باز هم دست در دست هم به آن بخندیم؛ هیچ یک از ما قصد نداشتيم تا نقطه نظر دیگری را تغییر دهديم یا او را با خودش هم عقیده کرده و متقاعدش نمایيم. از سوی دیگر احساس می کردم که با به کار گیری یک چنین شیوه ای مادرم هم از خود روی خوش نشان میدهد و از نظر روحی تخلیه می شود.

یکی دیگر از راه حل هایی که در این زمینه بسیار سودمند می باشد این است که شماتت ها و شکایت ها را همانند خودشان در همان حد افراطی، تحویلشان دهید. هنگام بهره گیری از این شیوه اصلاً لازم نیست دلیل و مدرک بیاورید و طرف مقابل را متقاعد کنید. در همین مورد یک بار به شدت به مادرم پیشنهاد کردم که خودش را با یک عدد کاغذ و قلم در اتاق پدر به طور ۲۴ ساعته حبس کند تا بتواند صورتحساب خدمات متفاوت پرستارها را محاسبه نماید. مادرم به خوبی می دانست که به هیچ وجه لازم نیست تا تمام ساعات روزانه خود را به این کار اختصاص دهد، او به خوبی متوجه شوخی که در این پیشنهاد من بود، شد و این امر به او کمک کرد تا بهتر بتواند قضیه را برای خود حل و فصل نموده و با آن کنار بیاید.

قاعده ۲# بیش از اندازه بر روی یک موضوع تاکید نکنید

من هیچ گاه قصد نداشتم تا صدای مادرم را قطع کنم و یا او را سر هر مسئله ای خاموش کنم. اگر بخواهیم شخص را به طور کامل از صحبت کردن در مورد مقوله ای که برایش از اهمیت ویژه ای برخوردار است، محروم کنیم، آنگاه حساسیت او نسبت به قضیه شدید تر می شود. این شیوه برخورد غلط سبب می شود تا فرد مضطرب به این دلیل که به طور کامل از بروز نگرانی ها و تنش های خود محروم مانده است، احساس افسردگی بیش از اندازه ای کند. در مورد مادرم باید بگویم که در همان حال که با استفاده از شوخی و بذله گویی سعی می کردم میزان اضطراب و استرس او را نسبت به هزینه های پرستاری از پدر کاهش دهم، همزمان سعی می کردم تا حدودی به صحبت های او اهمیت دهم تا از این طریق از درد و رنجی که او دارد کاسته باشم؛ در این موقعیت به جای اینکه از خود واکنش های نامتعارف انجام دهید، باید کمی از حس خلاقیت و کنجکاوی خود استفاده نمایید.

زمان هایی که احساس می کردم مادرم از نظر روحی آرام بوده و میزان استرس و فشار در او به پایین ترین حد خود رسیده، پهلویش می نشستم و سوالاتی مطرح می نمودم تا هم او بتواند از نظر روحی خود را تخلیه کند و هم خودم از تجربیاتش مطلع شوم. به عنوان مثال از او می پرسیدم: “برای تو سخت ترین قسمت اینکه مراقبت از پدر را به عهده پرستارها محول کرده ایم، چیست؟ آیا احساس گناه می کنی که چرا خودت در خانه قادر به نگهداری از او نیستی؟” در چنین مواقعی جو حاکم به گونه ای است که به راحتی و با فراغ بال می توانید در مورد مشکلات شخصی خودتان نیز با طرف مقابل صحبت کنید. از او بخواهید تا شما را نصیحت کند و دیدگاه هایش را با شما در میان بگذارد. گفتگوهایی اینچنینی، من و مادرم را به هم نزدیکتر می کرد، و هویت اصلی مرا برای خودم روشنتر می ساخت. با شرکت در چنین مکالمه هایی من فرصت پیدا می کردم تا توجه و همدردی که مادرم از من طلب می کند را در حد توانم به او هدیه دهم.

قانون ۳# حدود خود را معین کنید

همانطور که پیش تر نیز به آن اشاره کردیم، یکی از موثرترین روش های از بین بردن تفکرات منفی، و متوقف ساختن گله و شکایت، همان شوخی و بذله گویی و روشن دلی و خیال پردازی است. تن صدای ما در تمامی مراحل، به اندازه لغاتی که به زبان می آوریم، از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشند. باید تا آنجایی که در توان دارید، میزان کمتری از آن استرس و اضطرابی را که از طرف مقابل دریافت می کنید، به او انتقال دهید. برای دست یافتن به این مهم راهی ندارید جز تعیین حدود ابتدایی آن هم از همان ابتدای شروع مکالمه و گفتگو. “مادر، من الان در حال حاضر نمی توانم به صحبت های تو گوش دهم، احساس تنش و استرس شدیدی دارم و مشغله هایم به بالاترین میزان خود رسیده اند.”

تصور کنید که مادر به شدت از دست پدر، آشفته شده است؛ در آن لحظه هیچ چیز نمی تواند جلوی او را بگیرد، به سراغ شما می آید و با فریاد می گوید: “بگذار بگویم پدر بی مسئولیتت این بار چه دسته گلی به آب داده! ” در چنین حالتی شما نمی توانید دست روی دست بگذارید و در جواب او بگویید: “مامان راجع به پدر به من شکایت نکن، مشکل تو و پدر به من مربوط نمی شود، لطفاً من را درگیر این مسائل نکن! تو با این کار منو در بلاتکلیفی قرار می دهی!” همچنین اگر بخواهید با “دلیل” آوردن، مادرتان را قانع کنید، باز هم خیالتان راحت باشد که به نتیجه نمی رسید. انتقاد کردن، طرفداری از پدر، یا تفهیم نقطه نظرات دیگران به او نیز پی آمد مشابهی را در بردارند و نمیتوانند شما را به سوی نتیجه دلخواه هدایت کنند. در عوض می توانید از عبارتی شبیه به این استفاده کنید: “خدای من؛ مادر تو الان بیشتر از ۳۰ سال است که با این مرد در حال زندگی کردن هستی و هنوز اخلاقش دستت نیامده؟” بعد هم سعی کنید موضوع بحث را به سمت مطلبی که می دانید مادرتان به آن علاقمند است، تغییر دهید.

اگر بخواهیم در مقابل هر چه طرف مقابل می گوید، واکنش نسنجیده از خود بروز دهیم و جواب هاي بي معني بدهیم فقط خودمان را در دام مکالمات عادی و کوته فکرانه محدود کرده ایم. بنابراین باید کاملا متفاوت عمل کنید و از حس خلاقیت خود بهره گرفته و کاری انجام دهید تا گفتگو، حال و هوای تازه ای به خود بگیرد.

قاعده ۴# بازگشت به مسیر اولیه

هر چند در بالا اشاره کردیم که باید مکالمه ای که از ظرفیت جمع خارج است را از مسیر خود منحرف کنیم، اما نیاز داریم که آنرا مجدداً به مسیر اولیه خود بازگردانیم. شاید چندان منطقی به نظر نرسد، اما حقیقت این جاست که زمانی می توانیم تنش را از پیرامون یک بحث دور کنیم که با دیدی کنجکاوانه و به دور از گونه انتقاد و خورده گیری به آن نزدیک شویم. یکی از دلایل اساسی و حیاطی در این زمینه اصل “زمانبندی” است. اگر مشغول درست کردن شام باشیم و ناگهان یکی از افراد فامیل به ما تلفن کرده و شروع کند به بد و بیراه گفتن، و ضجه و زاری راه بیندازد، خوب طبیعی است که ما هم حالت انفعالی به خود می گیریم و نسبت به گفته های فرد مقابل حالت تدافعی از خود نشان داده و واکنش متقابل بروز می دهیم. اما کار صحیح این است که در چنین زمانی با خونسردی تمام، گوشی تلفن را بردارید و و سپس ادامه بحث را به زمانی موکول کنید که کمی از نظر ثبات فکری آمادگی بیشتری داشته باشید و بتوانید با تمرکز بیشتری بر روی مسئله تفکر کنید.

فرض کنید پدرتان دچار بیماری افسردگی و مالیخولیایی حاد است. احساس می کنید که اگر یک مرتبه دیگر در مورد دکتر، دارو، و علائم بیماری اش با شما صحبت کند، آنگاه سر به بیابان خواهید زد؛ به ویژه اگر آدمی باشد که عادت به قبول نصیحت های شما هم نداشته باشد. در این شرایط تنها کاری که از دستتان بر می آید این است که در مورد نگرانی هایش با او شوخی و بذله گویی کنید و تمرکز او را به سمت دیگری منحرف نمایید. به خاطر داشته باشید که شدت عمل و واکنش های های شدید و عصبی، تنها تنش ها را افزایش خواهند داد.

شما می توانید از خود کمی خلاقیت نشان دهید و سعی کنید زمانیکه پدرتان از نظر روحی اندکی آرام تر است به او نزدیک شوید و در آن موقع مشخص، اطلاعات بیشتری در مورد بیماری و مسائل پزشکی اش از او کسب کنید. به مرور زمان می توانید به دفعات سوالات بیشتری را مطرح کنید تا دانش بیشتری را در این زمینه در اختیار شما قرار دهد. به عنوان مثال می توانید سوال کنید: “آیا افراد دیگری هم در خانواده ما هستند که در این مورد خاص نگران سلامتی خود باشند؟” “آیا می توانی در مورد سکته پدر بزرگ و اینکه چگونه با آن کنار آمد، برایم بیشتر توضیح دهید؟” ، “آیا فکر میکنید والدینت به اندازه کافی مراقب سلامتی خودشان هستند؟” و….

زمانی که خودتان به شخصه تمایل دارید تا پیرامون موضوعی خاص صحبت کنید، درست نیست از طرف مقابل انتظار داشته باشید تا نظر خود را در آن مورد ارائه نکند. اگر نمی توانید برخی از گله و شکایت های مادر خود را در یک دوره زمانی معین تحمل کنید، بنابراین دیگر هیچ دلیلی وجود ندارد که به مادر خود نزدیک شوید و بپرسید: “مادر به نظر می رسد که چون من ازدواج نکرده و هنوز مجرد هستم، تو تا حدودی نسبت به آینده من نگران هستی، می توانم بپرسم که حوزه اصلی نگرانی ات از چه چیز حاصل می شود؟” و یا “چند نمونه از خانم های مجرد داخل فامیل را برایم نام ببر و در مورد زندگی های شخصی شان بیشتر برایم توضیح بده.” با اتکا به چنین شیوه ای، میتوانیم سؤالاتی را مطرح کنیم که نیاز کمتری به واکنش های شدید و منفی دارند و نیازمند میزان مشخصی تعمق و تفکر بوده و امکان بروز هر گونه جر و بحث و مشاجره ای را به پایین ترین میزان، کاهش می دهند. هر چقدر منطقی تر با مسائل و مشکلات اطراف خود برخورد کنیم، آنگاه واکنش دیگران نسبت به ما نیز عاقلانه تر و منطقی تر خواهد بود. زمانی که حدودی را برای خود در نظر می گیریم (مادر ذکر راههایی که من می توانم با یک مرد قرار ملاقات بگذارم، هیچ کمکی به متاهل شدن من نمی کند) فرد مقابل این قدرت را پیدا می کند که شرایط ما را به طور کامل درک کند؛ اما شما تنها زمانی می توانید به یک چنین سطح پیشرفته ای در گفتگوهای خود دست پیدا کنید که به شخصه قادر شوید به درستی به صحبت های فرد مقابل گوش داده و درک متقابلی از او داشته باشید.

قاعده ۵# خط های قرمز را رسم کنید

گاهی اوقات برای اینکه بتوانیم به طور کامل از خود مراقبت کنیم، می بایست دور خود مرزهای کاملا آشکاری بکشیم، به ویژه زمانی که با یک عده انسان های ملامت گر و سرشار از تفکرات منفی در زیر یک سقف زندگی می کنیم. باید بگوییم: “من نمیتوانم در یک چنین شرایطی زندگی کنم و تو باید به من کمک کنی تا از این موقعیت نجات پیدا کنم”. یکی از مراجعین من به نام “گلاره” پس از ۳ سال تصمیم گرفت تا در مقابل همسرش “بابک” چنین موضع گیری را از خود نشان دهد.

ذهن بابک پر شده بود از نگرانی، شک و تردید، و افکار منفی. هر زمان که مشکلات خانوادگی و فشارهای کاری افزایش پیدا می کرد، پوچگرایی های او نیز به اوج خود میرسید و هیچ چیز نمی توانست مانع عصبانیت و استرس او شود. گلاره هم دلش به حال او می سوخت و دوست داشت که از او دلجویی کند، اما دیگر از اینکه هر روز بنشیند و از بابک انرژی منفی دریافت کند، خسته شد بود. بابک تصور می کرد که هیچ گاه در زندگی به موفقیت دست پیدا نخواهد کرد و به هیچ یک از اهدافش نخواهد رسید. در ابتدا گلاره تصور می کرد که باید به گوش کردن، ادامه دهد، اما به مرور زمان از اینکه با همسرش مخالفت نمی کرد تا مبادا او ناراحت شود، خسته شد. سپس تصمیم گرفت تا با شوخی و بذله گویی، دنیای او را روشن کند و یا به طور مستقیم او را متوجه کند که نمی خواهد به حرف هایش گوش دهد:” بابک نگاه کن، ذهن تو با یک سری افکار منفی عجین شده و این امر واقعا مرا دیوانه می کند، تو هر چقدر بیشتر اینچنین فکر کنی و در مورد آن حرف بزنی، فرو رفتگی ات در افکار منفی بیشتر میشود. من تصور می کنم بهتر است که ذهنت را از این افکار منفی پاک کنی، باید بر روی راههایی تمرکز کنی که به کمک آنها قادر شوی خود را از افکار منفی دور کنی و به آنها فائق آیی. من دیگر تحمل ندارم، تا کی می توانم به توگوش بدهم و تو هم همواره خودت را پیش روی من بکوبی و خوار کنی.”

گلاره کم کم یاد گرفت که در زمان بروز یک چنین شرایطی به داخل اتاق خواب خود برود و در آنرا ببندد تا به بابک بفهماند که نمی خواهد به حرف هایش گوش دهد. اگر بابک از این کار ناراحت می شد، هیچ اشکالی نداشت، کسی تا حالا از ترشرویی و بداخمی نمرده است و انسان می تواند برای مدت زمان بسیار طولانی و بدون متحمل شدن هیچ نوع ضرری در این حالت باقی بماند. گلاره به طور مستقیم و کاملا آشکار در مورد خسارتی که از افکار منفی به بابک وارد می آید، صحبت می کرد و او را متقاعد می کرد که کارهایش آسیب های جبران ناپذیری را به رابطه شان وارد می کند و می گفت که اگر او سعی نکند اخلاق خود را تغییر دهد، گلاره هم دیگر تضمینی نمی دهد، که در رابطه باقی بماند. او یک چنین خطوط قرمزی را در فضایی سرشار از احترام و عشق، برای بابک تعیین می کرد.

در آخر گلاره پافشاری می ورزید که بابک باید برای حل این مشکل خود از متخصصان کمک بگیرد؛ که او هم عاقبت این کار را انجام داد. بابک عاشق همسر خود بود، برای نصیحت های او ارزش قائل بود، و ناراحتی و نا امیدی او را جدی می گرفت. در دوره درمان، او کم کم به این احساس دست پیدا کرد که می تواند در تصمیم های خود اطمینان بیشتری داشته باشد.

رابطه در هر سطحی که قرار گرفته باشد، ما باید ظرفیت گوش دادن خود را به طور واضح، برای طرف مقابل معین کنیم و یاد بگیریم که در صورت لزوم چگونه می توانیم از گوش هایمان مراقبت کنیم. همچنین باید تفاوت میان گفتگویی را که شخص مقابل در آن، در مورد دردها و مشکلات واقعی خود با ما صحبت می کند و مکالمه ای که در آن فرد، قصد دارد واکنش های مزمن منفی را به سمت ما نشانه رود را یاد بگیریم. اتصالات و پیوند های خانوادگی زمانی محکم تر می شوند که ما هر دو بتوانیم حدود شخصی خود را معین کنیم و روش های ابتکاری و سودمندی را برای مقابله با گفتگویی که نسبت به انجام آن الزامی احساس نمی شود را پیدا کنیم .



منبع : مردمان و جزيره موفقيت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Mohsen khan
09-01-2007, 16:33
از زبان خودشان بشنویم…

بسـیـاری از قـالب های کلیشه ای در مورد مـردان گــویـای
چـنین مواردی هستند که: آنها دوست ندارند پس از اتمام
رابـطه جنسی در بستر مورد نوازش قرار گیرند، فقط جذب
خانـم هایی با اندام های لاغر و باریک می شوند، و نهایتا
تمایلی به بـروز احسـاساتشان ندارند چرا که ممکن است
در این صورت آسیب پذیر جلوه کنند؛ اما آقایون خودشان معتقدند که این حرفها در مورد آنها صحت ندارند. بنابراین اجازه دهید تا خودشان عواطف اصلی شان را در مقابل دیدگان شما به معرض نمایش بگذارند. در این قسمت ۱۲ مورد از مسائلی که آنها دوست دارند خانم ها در موردشان بدانند، بیان شده است، و باور کنید که تک تک گزینه ها از زبان خودشان بیرون آمده است.

1. بوسیدن و رابطه رمانتیک بیش از سکس برای ما اهمیت دارد. شروین، مجرد، از تهران، معتقد است: “برای برقراری رابطه جنسی قطعا باید احساس و عاطفه نیز در میان باشد.” اینطور نیست که آقایون در ذهن خود سکس فراموش نشدنی را با هیچ کس تجربه نکرده باشند، چرا؛ قبول کنید که آنها هم احساس دارند. در یک رابطه جدی تنها زمانی حاضر به برقراری رابطه جنسی می شوند که پیوند عاطفی در راستای یک فضای رمانتیک، همراه با بوسه های پی در پی، در آغوش کشیدن، و لمس کردن های عاشقانه وجود داشته باشد. بر خلاف باور عموم که می گویند مردها پس از اتمام معاشقه، بیهوش شده و ترجیح می دهند استراحت مطلق داشته باشند، بسیاری از آقایون اعتراف میکنند که پس از تجربه لذت جنسی، تمایل شدیدی پیدا می کنند که مورد نوازش قرار بگیرند. برخی نیز دوست دارند که همسرانشان برای آنها کتاب بخوانند و یا لوسیون بر روی پوستشان بمالند و آنها را ماساژ دهند. (و اگر شما هم از خود علاقه نشان دهید، حاضرند چنین کاری را برای شما نیز انجام دهند.)
2. ما شما را همانطور که هستید دوست داریم؛ لازم نیست مانکن باشید! دنیای هالیوود و تبلیغات متعدد، خانم ها را مجبور می کند تا شکم های خود را سفت کنند و اندام هایشان را مطابق با هیکل مانکن های تلویزیونی نگه دارند. اما آقایون، خانم های معمولی را با تمام نقطه ضعف ها و عیوبشان دوست میدارند، و صرفا ارزش بیشتری برای شخصیت آنها قائل هستند تا تناسب اندام. سینا مدنی، از اصفهان، به تازگی از همسر خود متارکه کرده، او معتقد است: “صفا و صمیمت به تنهایی، گرما و حرارت بیشتری به رابطه می دهد، تا شکل ظاهری.”
3. ما عاشق این هستیم که شما برایمان غذا درست کنید، شالگردن ببافید، یا چیزی را که لازم داریم، بدون پرسیدن، برایمان خریداری نمایید. ما نمی گوییم که خانم ها باید بسط در خانه بنشینند و یا خودشان را در آشپزخانه حبس کنند؛ بلکه می گوییم هر چند وقت یکبار ما را با غذاهای خانگی که روی میز چیده اند، غافلگیر کنند. همچنین کادویی که کار دست باشد، مردها را بیش از هر چیز دیگری خوشحال می کند. محسن، از کرمانشاه می گوید: “من عاشق این هستم که همسرم بدون اینکه از من سوال کند، متوجه شود به وسیله ای در محل کار خود نیاز دارم، و سپس آنرا برایم خریداری نماید، یا غذایی برایم درست کند که تا به حال درست نکرده و من نیز تا به حال به آن لب نزده ام.”
4. در صورتیکه توانایی اش را داشته باشید، قدردانتان می شویم اگر در مسائل اقتصادی، کمک خرج ما باشید. به طور کلی آقایون برخورد ویژه ای را در مقابل خانم ها از خود بروز می دهند و احترام خاصی برایشان قائل هستند، در قبال آن انتظار دارند تا خانم ها نیز با آنها یک چنین رفتار متقابلی را داشته باشند. بد نیست بار مسئولیت اقتصادی رابطه را با هم تقسیم کنید و سعی کنید تا به طور کامل از موقعیت مالی همسر خود آگاهی داشته باشید. حساس باشید و پی گیری کنید که او استطاعت انجام چه کارهایی را دارد. انتظار نداشته باشید که اگر درآمد ماهیانه اش ۲۰۰ هزار تومان است، شما را به رستورانی دعوت کند که هزینه یک شب آن چیزی حدود ۱۰۰ هزار تومان می شود. فراموش نکنید که گاهی اوقات خوب است که شما دست در جیبتان بکنید. فرهاد معتقد است که: “اگر خانم من درآمد خوبی داشته باشد و خرج و مخارج روزانه اش هم آنقدرها زیاد نباشد، و بیشترین مقدار پولهای خود را پس انداز کند، من او را تقدیر می کنم اگر در مسائل مالی کمک خرج من باشد.” البته لازم نیست هر شب که بیرون می روید، صورتحساب را تقسیم کنید و کلیه هزینه ها را دانگی حساب کنید، بلکه سالی یکبار هم که شده کیفتان را از جیب مبارک در بیاورید.
5. می خواهیم دائما تحسین شویم. مردها خودشان می دانند که کامل نیستند، اما بدشان نمی آید که شما، بی نظیر و یکتا تصورشان کنید. حداقل هر چند وقت یک بار که می توانید نقاط مثبت و کارهایی را که در آن تبحر دارند، به یادشان آورید. به عنوان مثال اگر شوهرتان در مورد وسایل خانگی سر رشته دارد، بخواهید تا یکی از لوازم خانه که اخیرا با مشکل مواجه شده است را برایتان تعمیر کند، بعد هم به او یادآوری کنید که دفعه پیش یک چنین کاری را چقدر خوب و بدون نقص انجام داده بود. اگر در نویسندگی دارای استعداد ذاتی است، از او بخواهید برایتان یادداشت های عاشقانه بنویسد و به او بگویید که چقدر از قلم شیوایش خوشتان می آید. او دوست دارد شما نقاط قوتش را بدانید و به آنها افتخار کنید و هر چند وقت یکبار او را مورد تحسین خود قرار دهید. همچنین آقایون معتقدند که هیچ تحریک کننده بزرگتری از این که یک خانم به کارهای کوچک اما پر اهمیت آنها توجه کند، وجو ندارد. آنها تصور میکنند که همین کارهای ریز، نقش مهمی را در رابطه بازی می کنند و نشانگر با ملاحظه بودن آنها هستند.
6. سازش با مادر، خواهر، برادر و سایر اقوام رنجش آور، یک امتیاز فوق العاده بزرگ محسوب می شود. آقایون، خانم ها را زمانیکه با خانواده شان مهربان هستند، از صمیم قلب تحسین می کنند. اگر یکی از افراد فامیل موجبات اذیت و آزار و رنجش شما را فراهم می آورد، مطمئن باشید که همسرتان نیز به اندازه شما از او بیزار است و دل خوشی از او ندارد. ولی خاطر جمع باشید که با اندکی صبر و تحمل همه چیز بر وفق مراد شما خواهد شد. یک مهمانی خانودگی ترتیب دهید و یک پیام تشکر پس از اتمام جشن برای فرد مورد نظر بفرستید. همچنین می توانید در مکالملات تلفنی که شوهرتان با مادرش دارد، شریک شوید. از او سوال کنید که دوست دارد شما در این زمینه، علاقه خودتان را به چه شکلی بروز دهید.
7. مواضع جدید در سکس ما را به وجد می آورند. مردها بدشان نمی آید که از اتاق خواب خارج شوند. دوست دارند تا شما برای عشق ورزی عصر هنگام مکان های جدیدی نظیر: حمام، آشپزخانه و یا سایر جاهای غیر معمول را به آنها پیشنهاد بدهید. بابک می گوید: “هیچ چیز مثل سکس عصرانه به آدم نمیچسبد.” (بعد هم به شوخی می گوید: به ویژه اگر پس از آن گزارش ورزشی هم نگاه کنید.) توجه داشته باشید زمانی هم که نوبت به خیال و رویا می رسد، بدشان نمی آید پا به پا ی شما خیال پردازی کرده و نقش بازی کنند. آنها دوست دارند به هر ترتیبی که شده، شما را خوشحال کنند. یکی از آقایون اینطور می گقت که مرها دوست دارند در مورد سکس با همسرشان رک و پوست کنده و کاملا خالصانه صحبت کنند.
8. ما باید همواره مورد تصدیق واقع شویم. شاید از نظر روانی مهمل به نظر برسد، اما آقایون دوست دارند که در تمام مواقع، احساساتشان را با شما در میان بگذارند و در مقابل نیز از شما انتظاردارند تا همان احساسات را به آنها بازتاب دهید، تا بدانند کسی هست که آنها را درک کند. آنها همچنین دوست دارند تا در مورد مسائل کاری، همکاران خود در محل کار، و حتی ورزش نیز با شما صحبت کنند. اجازه دهید تا یاوه گویی کنند. اگر خواستند در این راه اندکی از قوه تخیل خود کمک بگیرند، یا اگر وقایع کاری خود را با کمی نمک و فلفل اضافه برایتان تعریف می کنند، خوشحال باشید! چراکه آنها در حضور هر کسی چنین کارهایی را انجام نمی دهند و این امر نشان دهنده علاقه شدیدشان نسبت به شماست. بنابراین برایشان کف بزنید! محسن باز هم اعتقادش را در این زمینه بیان می کند: ” هیچ چیز به اندازه اینکه یک دختر خانم از من تقاضا کند تا در مورد فوتبال برایش توضیح دهم، خوشحالم نمی کند، این امر، یک فرصت استثنایی برای ایجاد پیوند عمیق عاطفی میان دو نفر است.”
9. ما نیاز داریم تا شما در ریسک پذیری مشوقمان باشید و اگر شکست خوردیم حمایتمان نمایید. اگر شوهر شما این موقعیت را دارد تا در محل کارش ترفیع رتبه بگیرد، بدون شک نیازمند حمایت و و ترغیب و دلگرمی شماست. آقایون دوست ندارند که شما بخواهید عادات بد آنها را تغییر دهید؛ به همین دلیل با لیست کردن تمام دلایلی که اثبات می کند باید برای ترفیع رتبه تلاش کند، اعتماد به نفسشان را افزایش دهید. آنها به طور کامل در مورد کارهایی که نمی توانند از عهده انجام آن برآیند، آگاهی دارند، اما شما می توانید با ملایمت، پیشنهادهایی را در مورد کنار آمدن یا تبدیل آنها به عادتی دیگر بدهید. محسن در ادامه حرف هایش می گوید: ” از نظر من، دختر ایده آل کسی است که کمکم می کند تا نقاط ضعفم را پیدا کنم و با هم به آنها لبخند بزنیم.”
10. ما می توانیم رابطه سالمی با جنس مخالف برقرار کنیم. فکر نکنید حتما باید جرم کنیم اگر می خواهیم با یک خانم یک ساعت راکتبال یا ۴ ساعت گلف بازی کنیم. امروزه دوستان خانم برای آقایون دیگر به صورت نوعی ارتباطات روتین در زندگی روزانه درآمده اند وآقایون نیاز مبرمی به آنها پیدا کرده اند. ارتباطات کاری این روزها شرايطی را ایجاب می کند که تعداد بسیاری از دوست های صمیمی مردها، خانم ها باشند. اگر احساس می کنید که روابط دوستانه شوهرتان بعدها ممکن است به روابط عاشقانه تبدیل شود، خیلی راحت مشکل خود را با او در میان بگذارید و با او پیرامون این موضوع گفتگو کنید؛ اما فکر خطا کردن را از سر بیرون کنید.
11. ما دوست داریم همسرمان مدعی باشد ولی پرخاشگر نباشد. آقایون همیشه برای تجربه کردن کارهای جدید و هیجان انگیز آمادگی دارند. می توانید برای آخر هفته برنامه های مختلفی برزید: به خارج از شهر بروید، شام را بیرون از منزل صرف کنید، و…. با زبان خوش و با محترمانه، اجازه دهید او بداند از چه چیزهایی بیشتر خوشتان می آید. بیشتر آنها ترجیح می دهند تا شما خواسته های خود را به طور زیرکانه مطرح کنید. سینا مجددا اظهار می دارد که “خانم ها می توانند با روحیه زنانه و لطیف خود، ما را فریب دهند و اغفال کنند، اما نباید اجازه دهند تا ما خودمان متوجه شویم که در حال گول خوردن هستیم.” معنیش این است که بی گدار به آب نزنید و کارهای عجیب و غریب و اموری که هنوز زمان انجام آنها فرا نرسیده است را انجام ندهند. پیرامون خواست های خود با یکدیگر صحبت کنید و سعی کنید مشکلات خود را از طریق مکالمات مسالمت آمیز حل کنید..
12. ما آنقدرها هم که فکر می کنید، متفاوت از شما نیستینم. کتاب هایی که با تبلیغ تفاوت های میان زن و مرد برای خود مشتری جذب می کنند، شاید در جرگه پر فروش ترین کتاب ها قرار بگیرند، اما آقایون هم به نوبه خودشان به دنبال همان پیوندهای عاطفی که خانم ها در رابطه هستند، می گردند. فرق آنها با خانم ها در این است که احساسات خود را به شیوه متفاوتی بیان میکنند و بروز می دهند. شروین در پایان اظهار می دارد که: “مرهایی که میگویند نیاز به هیچ گونه ارتباط و اتصال عاطفی ندارند (حال چه با مردها و چه با زن ها) دروغ می گویند.” برای نگه داشتن پیوند نا گسستنی می بایست هر بار از شوهر خود بپرسید که چه کاری می تواند او را بیش از سایر مسائل خوشحال کند. مطمئن باشید که او چند برابر این عشق و محبت را به شما برخواهد گرداند.


منبع : جزيره موفقيت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Mohsen khan
09-01-2007, 20:24
در این دنیای سوپر مانکن های زیبا و سوپر استارهای پر زرق و برق، زیبایی و صورت خوش با پول، احترام، تحسین، و تکریم پاداش داده می شود. با اینکه مانکن ها و هنر پیشگان فقط قسمت بسیار کوچکی از جمعیت جهان را شامل می شوند، اما رسانه های گروهی ذهن سایرین را به کلی مغشوش کرده است. مردم هر روز فشار بیشتری بر خود می آورند تا به زیبایی ستارگان مجلات مد روز شوند، و این مسئله در انتخاب همسر نیز بسیار تاثیر گذار بوده است.

در تحقیقی که به تازگی انجام گرفته است، این سوال پرسیده شد: کدام جنبه از ویژگی های فردی در انتخاب همسر برای شما اهمیت بیشتری دارد؟ نتایج تحقیق به صورت زیر بوده است:



کدام جنبه از ویژگی های فردی در انتخاب همسر برای شما اهمیت بیشتری دارد؟

حال که ارقام آماری را می دانید، فهمیدید که نظر افراد در ترجیح زیبایی به شخصیت چگونه است.

زیبایی ظاهر در مقابل شخصیت افراد، اهمیت بسیار کمتری دارد. وقتی فرد پَست و گستاخ باشد، زیبایی صورت او دیگر اهمیتی نخواهد داشت. البته خودِ من همیشه اول جذب ظاهر خوب فرد می شوم و بعد در پی کشف شخصیت او می روم، آنوقت تصمیم می گیرم که با او بمانم یا نه.

به نظر من زیبایی ظاهر و باطن به یک اندازه اهمیت دارد. هیچیک به تنهایی کافی نیست. منظور من از ظاهر خوب، چیزی است که به نظر خودِ من زیبا و جذاب باشد، و برای من نظر اجتماع در رابطه با جذابیت به هیچ وجه ملاک نیست. البته اگر قرار است در انتخاب خود اشتباه کنم، ترجیح میدهم که این اشتباه در مورد ظاهر فرد باشد، چون اگر کسی باطناً خوب باشد، برای من جذاب خواهد شد.

البته من برای اینکه بتوانم با کسی بمانم، حتماً باید از نظر ظاهری نیز مجذوب او باشم، اما اگر مجذوب باطن و اخلاق او باشم، مطمئناً رابطه مان دوام بیشتری پیدا خواهد کرد. شخصت افراد همیشه حرف اول را می زند. من ترجیح می دهم با آدم زشتی که می دانم واقعاً دوستم دارد بمانم تا مرد جذاب و خوش هیکل پست فطرت و خیانتکار.

من فکر میکنم می توانم کسی را که بتوانم همه ی روز تماشایش کنم، قربانی کسی کنم که بتوانم همه ی روز با او حرف بزنم. آنچه من می خواهم، یک نفر با ظاهر و اخلاق خوب است. البته اگر مجبور به انتخاب باشم، مطمئناً کسی را که اخلاق خوب و قیافه ی متوسط دارد به پسر جذاب ولی خود خواه و عیاش ترجیح دهم.

باور میکنید اگر بگویم قیافه ی ظاهری آنقدرها هم برای من اهمیت ندارد؟ به نظر من زنی خوشگل با قیافه ی خیره کننده ای که اخلاق و شخصیت درستی ندارد به هیچ وجه زیبا و ---- نیست. این فکر آدم ها، شوخ طبعی، یکدلی، و خلاقیت و همه ی چیزهای مشابه با آنها است که باعث زیبا بودن افراد می شود. همه این چیزها بسیار از صورت ظاهری افراد مهم تر هستند. کسی که احمق یا بد اخلاق باشد، و یا اخلاقیات من را زیر سوال ببرد، به نظر من به هیچ وجه زیبا نیست. و اهمیتی ندارد که قیافه اش چقدر جذاب و فریبنده باشد.

من فکر میکنم اگر فرد مورد نظر شخصیت و اخلاق خوبی داشته باشد، می توان در مورد صورت ظاهری او تجدید نظر کرد و آن را نادیده گرفت، از آن گذشته همه ی ما وقتی پیر می شویم چاق و زشت می شویم.

صورت ظاهری از این نظر اهمیت دارد که پایه و مبنای کشش و جاذبه ی جنسی و فیزیکی را ایجاد می کند. گرچه رابطه های بادوام معمولاً به خاطر یکدلی و تشابه فکری و شخصیتی دو طرف بوده است اما یکدلی و جاذبه ی جنسی بین دو طرف نیز اهمیت بسیاری دارد.

فرد باید از نظر جنسی و ظاهری نیز مجذوب طرف مقابل خود باشد، تا بتواند در رابطه سرمایه گذاری کند. معمولاً اولین چیزی که در یک نفر ما را به خود جذب می کند، زیبایی ظاهری اوست، اما اگر بعدها در ارتباطات بیشتر پی به فقدان شخصیت آن فرد بردیم، مطمئناً رابطه کمرنگ تر خواهد شد. معمولاً وقتی افراد صمیمی تر می شوند، شخصیت و خصوصیات اخلاقی آنها برای هم اهمیت بیشتری پیدا می کند.

وقتی برای دفعه ی اول کسی را ملاقات می کنیم، هیچ راهی برای ما وجود ندارد تا پی به شخصیت او برده و مجذوب آن شویم. اما وقتی با او بیشتر آشنا می شویم، وضعیت فرق می کند. اگر تضاد شخصیتی بین ما و فرد مقابل وجود داشته باشد، هر چقدر هم که صورت و ظاهر زیایی داشته باشد، مطمئناً ادامه ی رابطه غیرممکن خواهد شد. اما وقتی از نظر عقیدتی و اخلاقی نیز دو طرف با هم تفاهم داشتند، آنوقت صورت زیبای ظاهر یک امتیاز خواهد بود نه عامل اصلی.

به نظر من وقتی کسی اخلاق و شخصیت درست و جذابی نداشته باشد، آنوقت صورت و ظاهر زیبایش جز خودنمایی کردن چه فایده ی دیگری می تواند داشته باشد. در مقابل صداقت و وفاداری، زیبایی های ظاهری به سرعت فراموش می شوند. من ترجیح می دهم با کسی باشم که بتوانم به او اعتماد کنم تا یک پسر خوش تیپ و جذابی که همیشه نگران این باشم که مبادا به من دروغ می گوید.

داشتن صورت زیبای ظاهر بسیار خوب است، اما شخصیت اهمیت بیشتری دارد. زیبایی با بالا رفتن سن کمرنگ می شود، اما شخصیت و اخلاق خوب هیچگاه از بین نمی رود.

افراد باید از نظر شخصیتی با هم سازگار و دمساز باشند، لازم نیست کاملاً به هم شبیه باشند، اما بايد بتوانند ضعف های فرد مقابل را با نقاط قوتش متعادل کنند.

البته نکته ی دیگری که باید درمورد ظاهر بگویم این است که ظاهر طرف مقابل من باید طوری باشد که من از بودن با او و نشان دادن او به اطرافیانم احساس خجالت نکنم. و اگر در مورد ظاهر خود بی دقت باشد، من همیشه نگران خواهم بود که سایرین چه خواهند گفت و از بودن با هم لذت کافی را نخواهیم برد.

من فکر می کنم اگر شخصیت فردی واقعاً عالی باشد، او از نظر ظاهری نیز جذاب به نظر خواهد رسید. البته معمولاً اگر ما جذب ظاهر کسی نشویم، خودمان را بیشتر در رابطه درگیر نمی کنیم. به این صورت همه ی مشکلات حل می شود .

منبع : مردمان و جزيره موفقيت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Mohsen khan
09-01-2007, 20:26
مـن چـاقـم. مـن بيـش از حد لاغرم. کاش کمی قدم بلندتر بـود، کـاش قـدم کوتاه تر بود، کاش موهام مجعد بود، کاش مـوهام صـاف بود. کـاش بينـيـم کـوچکـتـر بـود. کـاش پاهام بلـنــدتر بود، کاش عضله هام برجسته تر بود و هزاران هزار کاشکی دیگر….

ایـن گـلایه هـا بـه نظر شما آشنا نمی آید؟ شما هم عادت دارید از خودتان ایراد بگیرید؟ اگر اینطور است بدانید که تنها نیستید. شما بعنوان یک جوان دستخوش تـغییرات ظاهری و جسـمـانی بسیـاری مـی شوید. و هــمراه با این تغییرات ظـاهـری، تـصویر شــما از خودتان نیز تغییر می یـابـد. افـراد بسیاری برای کنار آمدن با این مسئله مشکل دارند، و همین بر عزت نفسشان تاثیر می گذارد.

دلیل اهمیت عزت نفس و تصویر ذهنی از خود

عزت نفس یعنی چقدر افراد برای خود احترام قائلند، چقدر نسبت به خود احساس غرور می کنند، و به نظرشان چقدر ارزشمندند. عزت نفس از این نظر دارای اهمیت است که احساس شما نسبت به خودتان بر اعمال و رفتار شما تاثیر می گذارد. افرادی که عزت نفس و اعتماد به نفس بالایی دارند، سریعتر دوست پیدا می کنند، بر رفتارهای خود کنترل بیشتری دارند و از زندگی بیشتر لذت می برند.

تصویر ذهنی از خود، یعنی احساس فرد نسبت به ظاهر فیزیکی و جسمانی خود.

در بیشتر مردم، به ویژه نوجوانان، تصویر ظاهری رابطه ی بسیار نزدیکی با اعتماد به نفس دارد. این به آن خاطر است که وقتی افراد از دوران کودکی به نوجوانی منتقل میشوند، دیدگاه دیگران نسبت به آنها برایشان اهمیت بیشتری پیدا می کند.

عوامل موثر بر عزت نفس

بلوغ

بعضی از نوجوانان در آستانه بلوغ به خاطر تغییراتی که جسمشان متحمل می شود، با اعتماد به نفس خود در کشمکش هستند. این تغییرات، به علاوه میل طبیعی برای مورد قبول واقع شدن، باعث می شود افراد خود را با دیگران مقایسه کنند. آنها ممکن است خود را با افراد دور و بر خود یا هنرپیشه ها و افراد معروفی که در تلویزیون، سینما، یا مجلات می بینند مقایسه کنند.

اما مقایسه خود با دیگران کاری غیر ممکن است، چون تغییراتی که با رسیدن بلوغ ایجاد می شود، در افراد مختلف متفاوت است. برخی افراد زود به بلوغ می رسند، درحالیکه بعضی دیگر دیر بالغ می شوند. بعضی نوجوانان در این دوره چاق می شوند، برخی دیگر با وجود پرخوری همانطور لاغر و نزار می مانند. همه ی این مسائل به ژنتیک افراد بستگی دارد.

این تغییراتی که با رسیدن بلوغ حاصل می شود، می تواند بر احساس فرد نسبت به خودش تاثیر بگذارد. بعضی دخترها ممکن است از رشد و بالغ شدن اندامشان احساس ترس یا خجالت کنند. بعضی دیگر آرزو می کنند کاش زودتر رشد کرده و بالغ می شدند. دخترها خودشان را تحت فشار می گذارند تا لاغر بمانند و اندامشان بر هم نخورد، اما پسرها دوست دارند اندامشان بزرگتر و عضلانی تر شود.

تاثیرات بیرونی

البته فقط رشد بدن نیست که بر اعتماد به نفس افراد تاثیر می گذارد. عوامل بسیار دیگری (مثل تصویر رسانه ها از دختران لاغر و مردهای عضلانی) نیز می تواند بر تصویر ذهنی فرد از خود، تاثیر گذارد.

زندگی خانوادگی نیز می تواند بر عزت نفس افراد تاثیر بگذارد. برخی از والدین عادت دارند به جای تحسین و تمجید فرزندانشان، پیوسته از آنها عیبجویی کنند. این انتقادها و عیبجویی ها باعث کاهش اعتماد به نفس در نوجوانان شود.

همچن یك فرد ممکن است از طرف همکلاسی ها و دوستانش نیز مورد اذیت و آزار قرار گیرد. گاهی اوقات تبعیضات نژادی و قومی مبنای این انتقادات قرار می گیرد. گرچه اکثر اوقات این انتقادات و توهین ها از حماقت و نادانی فرد منتقد منشاء می گیرد، اما میتواند اعتماد به نفس و تصویر ذهنی فرد از خود را متاثر کند.

عزت نفس سالم

اگر تصویر ذهنی شما از خودتان مثبت باشد، خود را آنطور که هستید می پذیرید. این برخورد صحیح باعث می شود بتوانید از سایر جنبه های رشد کردنتان نیز بهره گیرید، مثل محکم کردن پایه های دوستی، مستقل تر شدن از والدین و رقابت با خود چه از نظر فیزیکی و چه عقلی. توسعه این جنبه های میتواند عزت نفس شما را افزایش داده و تقویت کند.

یک برخورد مثبت و خوشبینانه می تواند به افراد در دستیابی به عزت نفس کمک کند. مثلاً اگر افراد هنگام ارتکاب به اشتباه به جای گفتن، “من یک شکست خورده هستم” بگویند “من هم یک آدمم و جایزالخطاء”، و دست از سرزنش و ملامت کردن دیگران بردارند، اعتماد به نفس بیشتری پیدا خواهند کرد.

دانستن اینکه چه چیزهایی باعث خوشحالی و رضایت شما می شود، به شما کمک می کند تا خود را تواناتر و قوی تر ببینید. برخورد مثبت و شیوه زندگی سالم (مثل ورزش کردن و داشتن رژیم غذایی سالم) برای دستیابی به اعتماد به نفس اهمیت بسیار زیادی دارد.

نکاتی برای ارتقاء تصویر ذهنی از خود

بعضی افراد تصور می کنند برای اینکه بتوانند احساس خوبی نسبت به خودشان پیدا کنند، باید ظاهرشان را تغییر دهند. اما آنچه واقعاً باید انجام دهید این است که راه دیدن و احساس کردن خودتان را تغییر دهید.

اولین قدم، تشخیص این است که این بدن متعلق به شماست، اهمیتی ندارد که چه شکلی، چه اندازه ای یا چه رنگی دارد، هرچه که هست مال شماست. اگر خیلی نگران سایز و وزنتان هستید، می توانید به پزشک مراجعه کنید تا درصورت وجود مشکل راهنماییتان کند.

قدم بعدی این است که ببینید قادر به تغییر کدام جنبه های ظاهری خود هستید و کدام جنبه ها را نمی توانید تغییر دهید. همه ی آدم ها (حتی زیباترین و خوش اندام ترین هنرپیشه) هم به نظر خود اشکالاتی دارد که قادر به تغییر دادن آن نیست. هرچه در توان دارید انجام دهید تا ظاهرتان آنطور باشد که شما می خواهید. اما اگر قادر به تغییر آن نیستید، این دیگر تقصیر شما نبوده است. باید از آنطور که هستید راضی و خرسند باشید.

اگر چیزهایی هست که قادر به تغییر آن هستید (مثل وزن و چاقی و لاغری) برای خود هدف سازی کنید تا به اندام دلخواه خود دست یابید. اگر می خواهید لاغر شوید و اندام متناسبی داشته باشید، ورزش کنید و رژیم غذایی مناسبی داشته باشید.

اگر نظرات منفی از درون خودتان به گوشتان رسید، دست نگهدارید. سعی کنید با تعریف و تمجید کردن از خودتان اعتماد به نفستان را بالا ببرید. مثلاً هر روز سه نقطه قوت خود را به خود گوشزد کنید. این نقاط قوت هر چیزی می تواند باشد. مهم این است که با متمرکز شدن بر نقاط قوت و جوانب مثبت زندگیتان، می توانید احساستان را نسبت به خود تغییر دهید.

از کجا می توان کمک گرفت؟

گاهی اوقات مشکل اعتماد به نفس پایین آنقدر بزرگ است که فرد به تنهایی قادر به کنار آمدن و برطرف کردن آن نخواهد بود. به موجب پایین بودن عزت نفس، برخی از نوجوانان ممکن است افسرده شوند، میل به فعالیت را از دست بدهند و نتوانند با اطرافیان خود ارتباط برقرار کنند. حتی ممکن است به خودشان نیز صدمه بزنند، معتاد شوند یا اقدام به خودکشی کنند. اگر شما نیز چنین احساسی دارید، بهتر است با یکی از والدین، معلم، روانشناس یا هر فرد مورد اعتماد دیگر در این رابطه صحبت کنید. چنین فردی می تواند به شما کمک کند تا دیدگاه بهتری نسبت به خود پیدا کنید، و جنبه های مثبت ظاهری، اخلاقی و مهارتیتان را به شما نشان دهد .

منبع : مردمان و جزيره موفقيت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Mohsen khan
09-01-2007, 20:27
من خیلی خجالتی هستم و نمیـدانـم باید از کجا سر صحبت را باز کنم.

مشاور عزیز: من یک مرد ۳۵ ساله خیلی خجالتی هستم که هیچ وقت یاد نگرفته چگونه می تواند سر صحبت با یک خـانم را باز کند؟ اصلا نمی دانم که در چنین شرایطی باید در مــورد چه چیزهایی حرف بزنم؛ بهمین دلیل هم معمولا حـرفی بـرای گـفتن ندارم. رفته رفته تمام دوستانم در حال قـطــع کردن رابطه شان با من هستند و مرا به مهمانیهايخود دعوت نمی کنند. البته من خودم هم به آنها حق می دهـم و ســرزنششان نمی کنم. به همین دلیل خودم هم دیـگر تــمایلی به شرکت در جشن ها و مهمانی ها ندارم. من آدم بد قیافه ای نیستم؛ چون چه در محل کار و چه در خارج از آن، خانم هایی که در نگاه اول مرا می بینند، به من لبخند می زنند و رفتار خوبی از خود نسبت به من نشان می دهند. مشکل من اینجاست که نمی دانم باید چه چیزی به آنها بگویم و چه عکس العملی از خود نشان دهم. هیچ گاه نمی توانم جمله ای را که شروع می کنم به درستی به پایان برسانم و این کار مرا واقعا عصبانی می کند و باعث می شود که احساس بدی نسبت به خودم پیدا کنم و خونسردی ام را از دست بدهم. سوال من این است که بعد از “سلام” چه چیز دیگری باید بگویم؟- هومن-

هومن عزیز: برای حل مشکل خود می توانی از شیوه یکی از چهره های موفق تلویزیونی بهره بگیری. هدف اولیه این است که تا جاییکه می توانیم باید در مورد طرف مقابل خود اطلاعات بدست آوریم. شاید به تو یاد داده باشند که در اولین برخورد باید در خانم ها تاثیر بگذاری، ولی ما به تو می گوییم که این حرف ها را فراموش کن؛ تو باید به دنبال این باشی که خصوصیات بارز و منحصر به فرد مخاطب را برای خودش آشکار کنی. بیشتر افراد دوست دارند با کسی صحبت کنند که آنها را مورد توجه خود قرار دهد. اگر این توانایی را پیدا کنی که دیگران در هنگام صحبت کردن با تو احساس کنند جالب توجه، استثنایی و بی نظیر هستند، این تصور در آنها ایجاد می شود که تو خودت نیز به شخصه انسان فوق العاده و بی همتایی هستی. من به تمام خانم ها و آقایونی که برای مشاوره نزد من مراجعه می کنند، توصیه می کنم که همه ما دوست داریم با افرادی ارتباط داشته باشیم که سبب شوند در مورد خودمان احساس بهتری پیدا کنیم. آسان ترین راه این است که وانمود کنید شما همان مجري موفق هستید؛ همانطور که می دانید آنها با مطرح ساختن سوالاتی که نیاز به تشریح و تفصیل دارند، توانسته اند شهرت جهانی برای خود برهم زنند. سعی کنید از شخص مقابل سوالاتی بپرسید که پاسخ آنها چیزی بیشتر از یک “بله” و یا “نه” ساده هستند. برای مثال، اگر قصد دارید تا با کسی در محل کار سر صحبت را باز کنید، می توانید از او سوال کنید: “تو چه جوری اینجا استخدام شدی؟” اگر در مهمانی به کسی برخوردید و جذب او شدید می توانید بپرسید: “چی شد که تصمیم گرفتی امشب بیای اینجا و در این مهمانی شرکت کنی؟” نمونه های دیگر برای شروع یک مکالمه اثر بخش از این قرار است: “بجز کار، علاقه به انجام چه امور دیگری داری؟ در چند سال اخیر چه اتفاقات شایان ذکری در زندگی ات رخ داده؟ فکر می کنی در چند سال آتی چه تغییراتی در زندگی ات ایجاد شود؟ با چه تکنیک هایی قصد فائق آمدن بر مشکلات را داری؟ و … ” دقت داشته باشید که پرسش های شما نباید جزء سوالاتی باشند که طرف مقابل بتواند با یک “بله” یا “خیر” خشک و خالی به آنها پاسخ دهد و سر و ته قضیه را هم بیاورد. باید سوالاتی مطرح کنید که دامنه پاسخ دادن به آنها کاملا باز باشد. به عنوان نمونه سوالی نظیر ” خوش می گذره؟” چیزی بیش از یک پاسخ کوتاه در بر ندارد و شما را به هیچ کجا نمی برد و چیزی دستگیرتان نخواهد شد. اما اگر مشاهده کردید که فردی به تنهایی در گوشه ای ایستاده می توانید جلو بروید و از او بپرسید: “تو خیلی جدی - یا خوشحال - به نظر می رسی ( بسته به شرایط)، می تونم بپرسم به چی فکر می کنی؟” این سوال باعث می شود که آنها به صورت ناخودآگاه اطلاعاتی هم در مورد خودشان و هم در مورد شرایط موجود، در اختیارتان قرار دهند.

در اکثر موارد انسان های خجالتی خودشان را بیش از اندازه تحت فشار قرار می دهند و تصور می کنند که باید به طور پیوسته برای مطرح کردن موضوعات جالب و سرگرم کننده، در تلاش باشند. هیچ الزامی به انجام چنین کاری وجود ندارد. بیشتر مردم صرفاً در پی مشاهده توجه و علاقه دیگری نسبت به خود هستند. بنابراین پس از اینکه شما سوال را مطرح و پاسخ خود را دریافت نمودید، چیزی را که چند لحظه پیش به عنوان جواب دریافت کردید، مجدداً تکرار کنید. شاید این کار در نظر اول امری طوطی وار به نظر رسد، اما رفته رفته به آن عادت پیدا خواهید کرد. خوب مثلا فرض کنید که می پرسید: “هی، تو خیلی جدی به نظر می رسی، تو ذهنت به چی فکر می کنی؟” و در جواب می شنوید که: “اخیراً شرکت تصمیم دارد افراد بسیار زیادی را به طور موقت از کار معلق نماید و من دچار دلهره شده ام که مبادا اسم من هم جزء این لیست باشد. “با پاسخ های قدیمی که در ذهنتان نقش می بندد، بجنگید؛ و سعی کنید حتی الامکان از آنها استفاده نکنید: “اگر مثبت فکر کنی هیچ گاه این اتفاق رخ نخواهد داد.” و یا “چرا؟! هنوز که چیزی اتفاق نیفتاده پس بهتره نگران نباشی.” به جای آن می توانید از جمله های روشنفکرانه ای نظیر: “منظورت این است که شرکت در حال نقل و انتقال است و تو باید به فکر کار دیگری باشی؟” استفاده کنید. نمونه ای دیگر: “دوستم قرار بوده با من تماس بگیرد و خیلی دیر کرده، اطلاع ندارم کجا است و نگرانم که اتفاقی برایش نیفتاده باشد” می توانید در جواب بگویید: “قرار بوده دوستت سر یک ساعت مشخصی به تو تلفن بزند و هنوز این کار را انجام نداده؟ به خاطر همین نگران شده ای؟” اگر او احساس کند که بالاخره کسی را پیدا کرده که از توانایی درک بالایی برخوردار است، تمایل پیدا می کند که به صحبت هایش با شما ادامه دهد.

نکته مهم دیگری که باید همیشه به یاد داشته باشید این است که مردم عاشق این هستند که احساس کنند چیزی که در مورد آن صحبت می کنند از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بنابراین در این قسمت می توانید جمله های اینچنینی بگویید، “خیلی جالب است، من جداً از دیدگاه شما خوشم آمده، به نظر می رسد که در مدرسه تکالیفت را خوب انجام می دادی که الان اینقدر باهوش و با مزه شده ای، و ….” تمامی این حرف ها صرفاً به این خاطر گفته می شوند که فرد احساس خوبی نسبت به خودش پیدا کند .

منبع : مردمان.كام و جزيره موفقيت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

lovelydream
21-01-2007, 06:24
سلام به همگی شما
من تمام این 13 صفحه رو کپی کردم
فکر کنم باید یه دو سالی وقت بزارم تا بتونم همشون رو مطالعه کنم.
اگه چیز دیگه ای گیرتون اومد لطفا با پیام خصوصی اگه ممکنه واسم بفرستید.
باز هم ممنون.

magmagf
22-01-2007, 16:40
پیش از هر چیز باید توجه داشت که فردی که به بیماری حادی مبتلا می شود، مجازاتش مرگ نیست. طرز برخورد صحیح و همکاری دوستان، خانواده و پزشکان میتواند تفاوت عمده ای میان مرگ و زندگی بیمار ایجاد نماید.

اگر بخواهیم به این دست بیماران نگاه دقیق تری داشته باشیم، متوجه می شویم که بیماری تنها به جسم آنها صدمه نمی زند، بلکه روحشان را نیز در بر می گیرد. افرادی که دچار بیماری های وخیم می شوند، خیلی سریع اعتماد به نفسشان را از دست داده و از ترس قادر به انجام هیچ کاری نیستند. هیچ مقاومتی از خود نشان نمی دهند و این امر نهایتاً به افسردگی و ناامیدی در آنها مبدل می گردد. آنها نیازمند رهنمون هایی هستند تا بتوانند راحت تر با این بحران زندگی خود کنار بیایند.

چگونه می توان افراد را تشویق به استفاده از نیروهای درونی برای شفا و سلامتی کرد؟ اگر بخواهیم در این زمینه به 2 کلید اساسی اشاره کنیم می توانیم از "درک" و برقراری "ارتباط" یاد کنیم.

درک به این معناست که بیمار می بایست بفهمد که کمتر می توان از نتیجه بیماری های جدی از جمله سرطان و یا ناراحتی های قلبی اجتناب کرد. لازم نیست که با خودش بگوید سرنوشت من بیماری است. همه پزشکان، بیمارانی داشتند که روزی در آستانه مرگ قرار داشتند و درست زمانی که دیگر به بهبودی آنها هیچ امیدی نمی رفت به طور معجزه آسایی شفا یافتند، اما چون علم پزشکی قادر به تشریح مسائل اینچنینی نیست، معمولاً اهمیت آنها نادیده گرفته می شود. این روزه علم آنقدر به مصونیت های ظاهری از خطای دارو ها ایمان پیدا کرده که به سایر احتمال ها هیچ توجهی ندارد. بهبودی های شگفت آور را با واژه هایی از قبیل " اتفاقی" کم ارزش جلوه می دهد که بیشتر مفهوم "بی معنا" می دهد تا هر چیز دیگر.

بار ها و بارها دو بیماری را که در بخش مراقبت های ویژه (icu) بستری شده بودند را زیر نظر داشتم. در یک زمان معین یکی از آنها حالش رو به بهبودی رفت و نشانه هایی از بهبودی در علائم حیاتی او ظاهر شد. این در حالی بود که اوضاع بیمار دیگر هر روز بد تر می شد و این موضوع آنقدر ادامه پیدا کرد که وخامت بیماری، جان او را گرفت. دلیل یک چنین واقعه ای همیشه برای من تعجب آور بود. نهایتاً به این نتیجه رسیدم که موقعیت ذهن بیمار یکی از فاکتورهای کلیدی در تعیین سرنوشت بیماری است. روحیه دادن شخصی، امکان پذیر بوده و از اهمیت بالایی برخوردار می باشد. تحقیقات هم این امر را اثبات کرده اند: اگر فرد بخواهد زندگی کند، همین تفکر از هر قرص و دارویی برای بهبودی او موثرتر عمل خواهد کرد.

درک، همچنین شامل مطالعه تمام موضوعات مربوط به بیماری شما می شود. میتوانید از منابع آنلاین استفاده کنید، و تا جایی که می توانید تحقیق کنید. هر چقدر آگاهی شما افزایش پیدا کند، بهتر می توانید از خودتان مراقبت کند. خودتان را در زمینه بیماری آموزش دهید؛ برای کسب اطلاعات در زمینه هر نوع بیماری می توانید از اینترنت، و کتابخانه هایی نظیر کتابخانه مجلس، کتابخانه سازمان قلب و عروق و سرطان نیز استفاده کنید.

برقراری ارتباط هم از پزشک شروع می شود. باید به او بگویید که با تمام وجود قصد مبارزه با بیماری را دارید. سؤال های خود را با او مطرح کنید. در مورد یافته های مختلف، پی آمدها، و فاکتورهای ریسک هر یک با او مشورت کنید، و هیچ گاه برای مشاوره با پزشک دیگر تعلل نکنید.

برقراری ارتباط با کسانیکه دوستشان می دارید نیز دراین زمینه مفید واقع خواهد شد. معمولاً رفتار دوستان و اعضای خانواده در مقابل بیماران تغییر پیدا می کند. آنها معمولاً از برخوردهای معنادار اجتناب می کنند. این امر باعث ایجاد حس تنهایی و جدایی در بیمار می شود. در مورد احساسات شخصی خود با آنها رو راست باشید. به آنها بگویید که دوست دارید در مقابل شما چگونه واکنش نشان دهند. از آنها بخواهید که احساسات قلبیشان را با شما در میان بگذارند، به همین منظور می توانید پیش قدم شده و ابتدا خوتان عواطف شخصی تان را با آنها در میان بگذارید.

از همه مهمتر باید یاد بگیرید که با خودتان ارتباط برقرار کنید. سعی کنید روش های ساده برخی از متدهای تمدد اعصاب را فرا گرفته و از آن برای تقویت اراده شخصی بهره ببرید. با این کار توجه شما به خودتان معطوف شده و با هشیاری کامل با بیماری برخورد می کنید. فراگیری تمدد اعصاب و سایر متدهای مدیتیشن آسان است. میتوان گفت که باید محیط آرامی را انتخاب کنید و بعد تصویر یک منطقه دلپذیر را در ذهنتان به مجسم کنید و بعد عبارتی را که برایتان معنای خاصی دارد، مانند "خدا" و یا "آرامش" را تکرار کنید و بر روی تنفس خود تمرکز کنید. نوشتن خاطرات شخصی نیز یکی دیگر از راههای سودمند برای ابراز تمایلات و احساسات دورنی می باشد.

اگر می خواهید با بیمارانی که دچار مریضی های بسیار سختی بودند، اما توانستند بر بیماری خود پیروز شده و بهبودی پیدا کنند، ارتباط برقرار کنید. می توانید کتاب "مقابله دلیرانه" را مطالعه نمایید. کتاب در مورد زندگی 7 بیمار است که خواست آنها برای زندگی، دنیای جدیدی را در برابر بیماری هایشان باز کرده. آنها زنده ماندند، البته نه به خاطر مداوای پزشکی بلکه دلیل آن چیزی خارج از حیطه علم پزشکی است. این افراد فوق العاده، ثابت کردند که همیشه وقایع بسیار دیگری در مورد بیماری ها وجود دارد. بیماری بحرانی است که می تواند کیفیت زندگی شما و همچنین ارتبطتان با دیگران و حتی خودتان را تغییر دهد .

Boye_Gan2m
22-01-2007, 17:23
در زندگی طبیعی انسان هیچ خط مستقیمی سلامتی و اختلال را از یكدیگر جدا نمی‌كند. انسان همواره در تلاش برای ثابت حفظ موقعیت خویش است. همانطور كه می‌توان در مورد اختلالات روانی دید: انسانِ دارای اختلالات روانی دائم سرگرم ساختن و پابرجا نگهداشتن اختلال روانی خود است (چرا كه این شیوه زندگی تبدیل به یك نوع ساختارفكری و یا نقشه‌عمل شده‌است كه فرد ناخواسته از آن اطاعت می‌كند)، به همین نحو سلامتی روانی هم چیزی است كه باید دائم آنرا ساخت و پابرجا نگهداشت. كار ساختن و پابرجا نگهداشتن سلامتی روانی موضوعی است كه ما انسانها هر روز با آن روبرو هستیم و همواره از چهار چیز كمك می‌گیریم كه در اینجا اندكی آنها را توضیح می‌دهم:

قابلییتها و عملكردهای «خود». (Ich-Funktionen) در این رابطه قابلییتهایی مد نظر هستند مانند توان فكر و عقل، توانِ دریافتهای حسی از محیط (ابتدا به ساكن توسط قوای پنجگانه حسی)، توان قضاوت كردن و سنجیدن، قدرت حافظه و توان تخیل. كیفییات این قابلییتها از یك فرد تا فرد دیگر متفاوت است. ولی شیوه كار این كیفییات بین تمام انسانهای كره‌زمین به یك صورت است. فرق بین انسانها در این زمینه مربوط می‌شود به تمرینی كه روزانه به این قوای خود می‌دهند، به استفاده از این قوا در دریافت واقعییات و به شرایط زیست مادی آنها.
قابلیت گرایش به واقعییت (Realitätsprüfung). به معنای توان مقایسه بین چیزهایی كه در گنجینه تجربیات شخصی هر فردی وجود دارد با آن تصویری از حقیقت كه در هر لحظه در پیرامون ما در حال عبور است. برای این مقایسه ابتدا باید توان درك واقعییت به نوعی شكل گرفته باشد كه انسان چیزی را بعنوان حقیقت مطلق برسمیت نشناسد، بلكه بداند تنها از راه تصویری كه از حقیقت ساخته‌است حقیقت را می‌شناسد و این تصویر نیز همواره تصحیح‌پذیر است.
داشتن تعادل در نظام خودارزش‌گذاری (Die Selbstwertbalance). به معنای اینكه خودارزش‌گذاری انسان هم ـ یعنی چیزی كه توسط آن زمینه‌های اتكاء به نفس انسان شكل می‌گیرد ـ چیزی نیست كه یا وجود دارد و یا خیر، یا منفی است و یا مثبت. بلكه خودارزش‌گذاری نیز چیزی است كه باید دائم ساخته شده و در حال صیقل یافتن دائم است.
چهارمین چیزی كه در سلامتی روانی موثر است مساله هویت (Identität) است. هویت به این معنا كه ما در خلاء نمی‌توانیم بگوییم كه چه كسی هستیم. برای سلامتی روانی ما اینگونه هویت نقشی بازی نمی‌كند كه ملیت ما چیست، كه جنسیت ما چیست، پیشینه فرهنگی ما چیست و یا در كدام خانواده بدنیا آمده‌ایم. حتی هویت چیزی نیست كه در دوره جوانی شكل می‌گیرد و پرونده آن بسته می‌شود. بلكه هویت نیز دائم در حال تغییر است، تغییری كه در تمام طول عمر جریان دارد و زمینه‌ساز آن نوع تاثیرگذاری و تاثیرگرفتن متقابلی است كه در این راه مدام به موثر بودن خود برسیم

Faani
30-01-2007, 03:07
مقدمه

تمام اطلاعاتی که ما از جهان پیرامون خود داریم از طریق حواس ما بدست می‌آید. حواس ، ما را از خطرات احتمالی آگاه می‌سازد و اطلاعات لازم را برای تفسیر رویدادها و پیش بینی آینده در اختیار می‌گذارد. همچنین از راه حواس است که لذت و درد را احساس می‌کنیم، رنگها را تشخیص می‌دهیم. همه این اطلاعات به ما کمک می‌کنند تا فرآیندهای پیچیده‌تری چون ادراک و شناخت را داشته باشیم. در واقع بدون حواس این فرآیندها نیز اتفاق نخواهد افتاد و ما نخواهیم توانست تواناییهای دیگر ذهنی خود را بکار بگیریم.

با توجه به علاقه‌ای که روانشناسان به بررسی اینگونه فرآیندهای پیچیده و درک آنها دارند در مرحله اول لازم به نظر می‌رسد که از گامهای اولیه آغازین این فرآیندها اطلاعات کامل داشته باشند. از اینجاست که به بررسی چگونگی احساسات انسان می‌پردازند. روانشناسان احساس تلاش می‌کنند از راه پروژهش کاربردی در زمینه فرآیندهای حسی سعی دارند توانایی تمییز و تفسیر محرکهای حسی را در آدمیان تعیین ‌کنند تا این توناییها بر الزامات تکالیف گوناگون منطبق شود.

موضوعات مورد بحث در روان شناسی احساس
بینایی
دستگاه بینایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ چگونه این اجزاء فعالیت می‌کنند و فعالیت آنها چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟ انطباق با تاریکی چگونه اتفاق می‌افتد؟ پدیده زنگ بینی به چه صورت است و چگونه رنگها را تشخیص می‌دهیم؟ نظریه‌های مختلف در رنگ بینی کدامها هستند؟

ابعاد روانشانسی رنگ ، مساله کوررنگی ، ردهای تصویری طرح بینی و تفکیک دیداری ، پردازش عصبی طرحها ، بازشناسی طرحها و ... از جمله مباحثی هستند که در بخش مربوط به بینایی توجه روانشناسان احساس را خود جلب کرده‌اند. همچنین روانشناسان احساس در پی آنند تا ارتباط این حس را با فرآیندهای دیگر ذهنی مثل تفکر ، حافظه و ... مورد بررسی قرار دهند. در این راستا مبحث حافظه تصویری و تفکر مطرح می‌شود.

شنوایی
دستگاه شنوایی انسان از چه اجزایی تشکیل یافته است؟ به چه محرکاتی پاسخ می‌دهند و این محرکات چه ویژگیهایی باید داشته باشند تا احساس شوند؟ نظریه‌های مربوط به شنوایی ، تاثیرات روان شناختی صداها ، مساله سر و صدا و ... از جمله مواردی هستند که مورد توجه و بحث و بررسی روان شناسان احساس هستند. در این راستا روانشناسان سعی می‌کنند بین ویژگیهای شنوایی و ادراک ذهنی ارتباط پیدا کنند.

بویایی
بویایی از نظر تکاملی یکی از ابتدایی‌ترین و مهمترین حسهاست. هر چند که ظاهرا اهمیت آن کمتر از بینایی و شنوایی به نظر می‌رسد، اما اندام حس بویایی جایگاه برجسته‌ای را در مغز اشغال می‌کند. جایگاهی شایسته ، حسی که باید بر رفتار فرمان براند. از آنجائیکه بویایی از هر حس دیگر به شیوه مستقیم با مغز ارتباط دارد، از لحاظ کارکردهای روان شناختی نیز بسیار مورد توجه بوده است. شناسایی اجزاء دستگاه بویایی ، مناطق مغزی درگیر در حس بویایی و کارکردهای روان شناختی بویایی مثل تأثیر آن در یادگیری ، حافظه و ادراک از موارد مورد بحث در حیطه روان شناسی احساس است.

به عنوان مثال ، دانشمندان دریافته‌اند که حشرات و بعضی از جانوران راههای بالاتر از حس بویایی برای برقراری ارتباط استفاده می‌کنند. این جانوران نوعی ماده شیمیایی به نام فرومونها از خود ترشح می‌کنند و در هوا پخش می‌شود و همنوعان جانور را بسوی او جذب می‌کند. شواهد، حاکی از آنست که بقایای تحولی نوعی فرومون ممکن است بر رفتار آدمیان نیز اثر بگذارد. یکی از این تاثیرات در رفتار جنسی میمونها و انسان دیده شده است. تأثیرات فرمونها هر چند به اندازه تاثیر آنها در جانوران رده‌های پایینتر نباشد، چرا که عوامل فردی و اجتماعی دیگر در این امر نقش دارند، اما هر چند خفیف هنوز در آدمیان در کار است. سازندگان انواع ادکلنهای زنانه و مردانه از این یافته روانشناسی احساس کمک می‌گیرند.

تداعی یک سو با شرایط و موقعیتهای خاص و همچنین به یاد آوردن خودبخود یک بو و احساس آن از مطالب دیگر مورد بررسی در روانشناسی احساس بویایی است. حتما به یاد دارید که گاهی یک بوی خاص انواعی از خاطرات را برای شما زنده می‌کند، اینکه چه ارتباطی بین این خاطرات و بو وجود دارد در حوزه روانشناسی احساس قابل بررسی است. علاوه بر این بخاطر آوردن احساس آن در ذهن به عنوان یک مساله جالب مورد توجه است. آیا این بو همان تأثیرات عصبی یک بوی واقعی را بر می‌انگیزد یا نه؟ چه عواملی در به یادآوری آن سهیم هستند؟ در قلمرو احساس مطرح هستند.

چشایی
بررسی اجزا درگیر حس چشایی ، ارتباط آنها با ادراک چشایی ، تأثیرات روانی از بین رفتن چشایی و تفاوتهای فردی در ادراک چشایی از جمله مباحث مورد علاقه روانشناسی احساس است. تفاوتهای فرهنگی در ترجیحات مربوط به مزه‌ها نیز اغلب مورد بحث و جالب توجه روانشناسان بوده است. برخی از فرهنگها گرایشات بیشتری نسبت به یک مزه نشان می‌دهند. به نظر می‌رسد ترجیحات چشایی به مسائل فرهنگی ، جغرافیایی ، آب و هوا و ... ارتباط دارد.

حسهای پوستی
فشار ، درد ، گرما و سرما حسهای اصلی پوستی هستند. احساسات دیگر پوستی مثل خارش ، غلغلک ، درد تند و تیز ، درد آرام آمیزه‌های مختلفی از همان چهار حس اصلی هستند. بررسی ماهیت روان شناختی این احساسات اغلب مورد توجه روانشناسان است. آگاهی از شیوه عمل این حواس روانشناسان در بررسی پدیده‌های پیچیده‌تری مصل درک یک حس پوستی در شرایطی که محرک واقعی وجود ندارد یاری کرده است.

حس جنبش و تعادل
در واژگان روزمره واژه‌ای وجود ندارد که بیانگر دستگاه حسی بخصوصی باشد که ما را از موقعیت و جنبش اعضای بدن خویش آگاه کند. به زبان این حس را حس جنبش می‌خوانند، یعنی حس مربوط به ماهیچه ، زردپی‌ها و مفصلها.
اگر حس جنبش نبود کار حفظ موقعیت بدن و راه رفتن ، بالا رفتن و کنترل حرکات ارادی از قبیل دراز کردن دست و یا چنگ زدن دستکاری بسیاری دشوار می‌شد. معمولا چندان توجهی به این حس نداریم تا اینکه تصادفا پایمان به خواب می‌رود و متوجه می‌شویم که راه رفتن بدون اطلاع از تماس پا به کف تا چه حد سخت است. حس تعادل نیز به عنوان همکار حس جنبش با موقعیت کل بدن در ارتباط است و جهت گیری بدن در فضا از تنظیم می‌کند.

ارتباط روانشناسی احساس با سایر حوزه‌ها
روانشناسی احساس با سایر حوزه‌های روانشناسی ارتباط عمیق دارد، بطوری که یافته‌های آن اغلب مورد استفاده در زمینه روانشناسی بالینی ، روانشناسی صنعتی و سازمانی بوده است. ارتباط آن با حوزه روانشناسی فیزیولوژیک و روان شناسی ادراک بسیار عمیق‌تر از سایر حوزه‌های روان شناسی است. در حوزه روانشناسی تفاوتهای فردی نیز از یافته‌های روانشناسی احساس استفاده فراوان می‌شود. در دیگر شاخه‌های علمی روانشناسی احساس با علوم زیستی ، فیزیولوژی و علوم پزشکی ارتباط نزدیک دارد

Faani
30-01-2007, 03:15
مقدمه

روان‌شناسی بالینی شاخه‌ای از علم روانشناسی است که به بحث در زمینه اختلالات روانی و تشخیص آنها و درمان می‌پردازد. از عمر روان‌شناسی به شکل علمی و منظم فقط حدود یک قرن می‌گذرد. ولی رشد آن در چند سال اخیر اعجاب آور بوده است. این رشته هم مانند علوم دیگر فرمان با ازدیاد روزافزون دانش رشته‌های تخصصی بوجود آمد و امروزه در امریکا حدود 30 - 20 بخش دارد و هر بخش علاقه و مهارت خاصی را عرضه می‌کند. ولی در 20 سال اخیر هیچ یک از رشته‌های روان شناسی به اندازه روان‌شناسی بالینی پیشرفت نکرده است و تعداد افرادی که در این بخش تحقیق می‌کنند از رشته‌های دیگر روان‌شناسی به مراتب بیشترند.

روان‌شناسی بالینی در گذشته

تکامل روان‌شناسی بالینی به سبب تاثیر عوامل متعدد صورت گرفت که بعضی از آنها خارج از حیطه روان‌شناسی بود. برای مثال پیشرفتهای حاصله در بیولوژی ، فلسفه ، سیاست و امثال آن نیز در تشکیل تاریخچه روان‌شناسی درمانی موثر بوده است. از عمر روان‌شناسی بالینی به عنوان یک رشته تخصصی و مستقل حدود 90 سال می‌گذرد تاریخ آن با تکامل روان‌شناسی مرضی آمیخته است و گذشته آن به زمان انسان اولیه می‌رسد. بشر اولیه امراض روانی پدیده‌ای ماورءالطبیعه می‌دانست.

روشهای درمان اینگونه بیماران که تصور می‌شد دچار جن زدگی و ارواح خبیثه شده باشند عبارت بود از سوراخ کردن جمجمه به منظور آزاد کردن روح پلید و به زنجیر بستن، تنبیه جسمی و سوزاندن و انواع شکنجه‌های دیگر. در اواخر قرن هجده در فرانسه پزشکی به نام فیلیپ پنیل رئیس بزرگترین بیمارستان روانی فرانسه شد. او با اصلاحات نوع دوستانه به درمان روانی کمک کرد. در قرن نوزدهم مسمزیسم بوجود آمد. مسمز فردی بود که با استفاده از هیپنوتیزم به درمان بیماران روانی پرداخت.

عوامل موثر در پیدایش روان‌شناسی بالینی

پیدایش و تکامل روان‌شناسی بالینی پیشرفت در ماهیت هوش و اندازه گیری آن ، تفاوتهای فردی ، روان شناسی کودک نیز نقش داشته‌اند. حد فاصل میان روان‌شناسی بالینی و روان‌شناسی کودک از بعضی جهات بسیار نامشخص است. زیرا روان شناسی بالینی در اصل به سبب علاقه به مسائل کودکان عقب افتاده بوجود آمد. پیدایش ابزارها و آزمونهای روانی نیز در تکامل روان شناسی بالینی نقش اساسی داشته‌اند.

روان شناسی بالینی در ایران

در جریان تاریخ نود ساله روان شناسی بالینی در دنیا ، ایران تاریخچه سی ساله‌ای دارد. اولین درس در این رشته از روان شناسی در سال 1344 شمسی در گروه روانشناسی دانشگاه تهران تدریس شد و اولین کتاب در این زمینه به نام روان شناسی بالینی تالیف سعید شاملو در سال 1345 شمسی از طرف دانشگاه تهران منتشر شد. نخستین کلینیک روان شناسی در سال 1346 و در دانشگاه تهان تحت عنوان مرکز مشاوره و راهنمایی ایجاد شد.

در این مرکز برای اولین بار کار سیستمی مرکب از یک روان شناس بالینی که سرپرست مرکز نیز بود، یک روانپزشک و یک مددکار اجتماعی به بررسی مسائل روانی دانشجویان پرداختند و با همکاری هم در تشخیص و درمان نابهنجاریهای رفتاری آنها اهتمام ورزیدند. رشته روان شناسی بالینی عمدتا در اوئل دهه سال 1350شمسی زمانی رسمیت یافت که در گروه روانپزشکی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران واقع در بیمارستان روزبه برنامه‌ای به نام فوق لیسانس روان شناسی بالینی ایجاد شد.

ویژگیهای روان شناسی بالینی
وظایف روان شناسی بالینی متنوع و مختلف است و به موسسه‌ای که روان شناسی در آن کار می‌کند و همچنین به نوع تحصیلات و تعلیمات عملی که داشته است بستگی دارد. برای مثال وظایف روان شناسی بالینی در بیمارستان روانی ممکن است منحصر به تشخیص بیماری از طریق تست باشد یا به روان درمانی بپردازد یا مشغول تحقیقات شود و یا تعلیم عده ای را به عهده بگیرد. روان شناس بالینی ممکن است در مدارس ، مراکز مشاوره کودکان ، زندانها ، بیمارستانها ، دانشگاهها ، پرورشگاهها ، کودکستانها ، وزارت کار ، کارخانه‌ها و انواع دیگر موسسات انجام وظیفه کند.

انواع روان شناسی بالینی
چهار نوع روان شناسی بالینی وجود دارد: دسته‌ای که برای درمان بیماری با روانپزشکان و روانکاوان اشتراک مساعی می‌کنند و بیشتر به کشف ماهیت بیماری و طرز معالجه یک فرد خاص توجه می‌کنند. دسته بعد روان شناسانی که وقت خود را بطور عمده صرف اندازه گیری خصوصیات افراد بوسیله تستهای روان شناسی می‌کنند. دسته دیگر فعالیتهای دسته اول و دوم را بطور مساوی انجام می‌دهند یعنی هم به تشخیص و هم به درمان می‌پردازند.

دسته آخر روان شناسانی هستند که به تحقیق و آزمایش خصوصیات بیماران روانی علاقه دارند و از طریق تجربی برای کشف علل ، علائم و طرق درمان می‌کوشند. روان شناسان معتقدند که آگاهی از تمام این روشها برای آماده ساختن روان شناسی بالینی ضروری است و روان شناسی بدون آشنایی با آنها نمی‌تواند به نحو موثری انجام وظیفه نماید.

تشخیص در روان شناسی بالینی
روان شناسان بالینی از روشهای مختلف برای تشخیص اختلالات استفاده می‌کنند. از جمله این روشها مشاهده رفتار بیمار ، مصاحبه کلینیکی ، آزمونهای روانی ، بررسی تاریخچه فردی و ... است.

درمان در روان شناسی بالینی

روشهای مختلف درمانی در روان شناسی بالینی وجود دارد که روان شناسانی با توجه به رویکرد نظری که در روان شناسی دارند یکی از آنها بکار می‌برند. مثل شناخت درمانی ، رفتار درمانی ، روانکاوی و ... برخی از روان شناسان بالینی دیدگاه التقاطی دارند و از تمام شیوه‌های درمانی بهره می‌برند.

Venus
12-04-2007, 23:09
باورهاي منطقي در مورد انتخاب همسر


فرآيند انتخاب همسر براي هر فرد بالغ و مجرد، مرحله اي بسيار مهم و اغلب دشوار محسوب مي‌شود. شايد كمتر انتخاب ديگري ممكن است تا اين اندازه در طول زندگي زوج‌ها مركز توجه و بسيار با اهميت تلقي گردد.
اما متأسفانه، در بحبوحه‌ي دروان معاشقه (نامزدي) افراد جوان اغلب بي ملاحظه مي‌شوند و مشكلات اساسي را در ازدواج ناديده مي‌گيرند و يا اين كه آنها را بررسي نمي‌كنند. علاوه بر اين نگرش‌ها و عقايد خاصي در جامعه‌ي ما رواج يافته است كه موجب نا اميدي و نارضايتي در فرآيند انتخاب همسر مي‌گردند. در اين ميان برخي از عقايد و باورها در فرآيند ازدواج و انتخاب همسر غيرمنطقي و محدود كننده به نظر مي‌رسند.
باورها و يا عقايد غيرمنطقي (محدود كننده) درباره انتخاب همسر كه به عنوان باورهاي شخصي تعريف شده‌اند:
الف- زمان ازدواج و امتخاب فرد مورد نظر براي ازدواج را محدود مي‌كنند.
ب - تلاش براي پيدا كردن فرد مناسب براي ازدواج را دچار افراط و يا تفريط مي‌كنند.
ج - از بررسي انديشمندانه‌ي توانايي‌ها و ضعف‌هاي بين فردي و شناختن فاكتورهاي قبل از ازدواج كه در موفقيت ازدواج مؤثر هستند، جلوگيري مي‌كنند.
د- مشكلات و موانع انتخاب همسر را تداوم مي‌بخشند و گزينه‌هاي بعدي براي حل مشكلات را به حداقل مي‌رسانند.
به عنوان مثال يكي از اين عقايد محدود كننده مي‌تواند اينگونه باشد كه زوج‌ها با اين اعتقاد وارد زندگي شوند كه تنها عشقشان نسبت به يكديگر براي غلبه كردن بر تمام مشكلات كافي است.
نگرش‌ها و طرز تفكر منطقي و غيرمنطقي افراد درباره فرايند انتخاب همسر به هنگام ازدواج يكي از فاكتورهاي بسيار مهمي‌ است كه مي‌تواند ازدواج را با موفقيت يا شكست مواجه نمايند.
آگاه بودن افراد درباره‌ي نگرش‌ها و طرز تفكر و عقيده‌ي خودشان درباره‌ي انتخاب همسر و در پيش گرفتن نگرشي منطقي و واقع‌بينانه مي‌تواند در داشتن ازدواجي موفق آنها نقش بسزايي داشته باشد.
برداشت ما از نگرش مجموعه اي از شناخت‌ها ، باورها، عقايد و واقعيت‌ها (دانسته‌ها) است كه حاوي ارزشيابي‌هاي مثبت و منفي (احساسات) باشد.

نُه باور غير منطقي (محدود كننده) درباره انتخاب همسر
موضوعي كه به طور وسيع در پيشينه‌ي تجربي كه در زمينه‌ي انتخاب همسر ناديده گرفته شده است مربوط به نقش و تأثير باورهاي شخصي در فرايند انتخاب همسر مي‌باشد. از بررسي سوابق موجود در زمينه‌ي نقش باورها در انتخاب همسر: لارسن(1992) نُه باور غير منطقي كه افراد اغلب درباره انتخاب همسر دارند را بيان كرده است.

1 - اعتقاد به اينكه من فقط مي‌توانم عاشق يك نفر باشم.
شخصي كه داراي اين عقيده است گمان مي‌كند كه تنها يك نفر در دنيا براي ازدواج با او مناسب است. اين تفكر بسيار شبيه اين عقيده است كه ما جايي در دنيا همزاد و يا نيمه‌ي دومي ‌داريم كه با ازدواج با او همه چيز به تكامل مي‌رسد.
اين افكار غالباً غيرمنطقي هستند، چرا كه بايد به هنگام روبرو شدن با تنها فرد به خصوص، او را شناخت. البته چگونه اين ديدگاه به سرانجام مي‌رسد روشن نيست. همچنين شايد اين عقيده دعوت به انتظار غير فعالي باشد براي رسيدن به دقيقه اعجاز برانگيزي كه چشم‌انداز يك ازدواج خوب را نويد مي‌دهد.

2 - همسر كامل
اعتقاد به تفكر كه «تا زماني كه فردي كامل براي زندگي پيدا نكنم، نبايد ازدواج كنم». كسي كه اين اعتقاد را داشته باشد شايد براي تصميم گرفتن براي ازدواج دچار محدوديت شود چرا كه هيچ فردي كامل نيست و شايد براي پيدا كردن چنين فردي بايد زماني طولاني صرف شود.

3 - تكامل خود
كسي كه اينگونه فكر مي‌كند و مي‌گويد:«تا زماني كه نتوانم به خودم به عنوان يك همسر اعتماد كنم، نبايد ازدواج كنم».
اين اعتقاد نيز محدود كننده و غير منطقي است از آن جهت كه هيچ كس كامل نيست و احساس كامل بودن به عنوان يك همسر را نخواهد داشت. احساس آمادگي براي ازدواج ضروريست، اما شايد اشخاصي را براي تصميم گيري درباره ازدواج دچار اضطراب كند.

4 - ارتباط كامل
صاحب اين عقيده اين چنين مي‌انديشد:«ما بايد قبل از ازدواج ثابت كنيم كه ارتباط مؤثري خواهيم داشت».
توجه به فاكتورهاي پيش بيني كننده‌ي پيش از ازدواج بسيار عاقلانه است.
مانند ارتباط خوب و مهارت‌هاي حل مشكل و تشابه و همانندي ارزش‌ها و عقايد. جستجوي چنين ارتباطي و چنين همسري كه اين مهارت‌ها و قابليت‌ها را داشته باشد عاقلانه است.
با اين وجود ، از آنجا كه موفقيت در ازدواج را نمي‌توان تضمين كرد، براي كم كردن محدوديت اين تفكر مي‌توان اينگونه انديشيد كه هيچ راهي براي تضمين خوشبختي پيش از ازدواج ميسر نمي‌باشد.

5 - تلاش بيشتر
اين اعتقاد با اين تفكر شكل مي‌گيرد كه من با هركسي كه براي ازدواج انتخاب كنم خوشبخت خواهم شد به شرط آن كه به قدر كافي تلاش كنم.
لارسن (1992) تأكيد مي‌كند كه تلاش دو همسر براي حل مشكلات و مؤثر ساختن يك ازدواج ، دو فرد بالغ و متفكر را مي‌طلبد. از آنجا كه هر كسي آنقدر متمايل به حل مشكلات نخواهد بود. بنابراين كمي‌دقت در انتخاب همسر در ابتداي ضروري به نظر مي‌رسد.

6 - عشق كافي است
فرد داراي اين عقيده شايد چنين بگويد:«عاشق كسي شدن براي من دليل كافي براي ازدواج است». جامعه‌ي غربي عشق رمانتيك را به عنوان شرطي لازم براي ازدواج ارزشمند مي‌شمارد.
در واقع، اشخاص كمي‌هستند كه ازدواج را بدون عشق تصور كنند. اگر عشق به عنوان تنها معيار در نظر گرفته شود، ساير توانايي‌هاي اساسي فردي و بين فردي از نظر دور خواهد ماند.

7 - همزيستي
اين عقيده چنين است: «اگر من و همسر آينده ام قبل از ازدواج با هم زندگي كنيم، شانس وخوشبختي مان را افزايش خواهيم داد».
مرور سوابق همزيستي و موفقيت‌هاي بعدي در ازدواج نشان داده است كه افرادي كه قبل از ازدواج با هم زندگي مي‌كنند آمادگي بيشتري را براي نارضايتي از زندگي وجدايي دارا مي‌باشند در مقايسه با كساني كه با هم همزيستي نكرده اند.
اين ارتباط معمولاً با خصوصيات كساني كه همزيستي مي‌كنند به نسبت كساني كه همزيستي نمي‌كنند مشكلات بيشتري در رابطه با تعهد دارند و تمايل كمتري براي ارزشمند شمردن ازدواج ونگرش مثبت تري نسبت به طلاق دارند.

8 - فرد مكمل و تضاد
در اين نگرش شخص اينگونه مي‌انديشد: «من بايد با كسي ازدواج كنم كه خصوصيات شخصيتي او متضاد با خصوصيات من باشد».
اگر چه تفكر رايج مبني بر آنكه افراد با خصوصيات كاملاً متفاوت مي‌توانند كامل كننده‌ي ضعف‌ها و قوت‌هاي يكديگر باشند، اما فاكتورهاي پيش‌بيني كننده‌ي موفقيت در ازدواج نشان مي‌دهند كه قويترين عامل خوشبختي ، همانندي در ارزش‌ها، نگرش‌ها و خصوصيات شخصي است.

9 - انتخاب بايد آسان باشد
اين عقيده كه انتخاب يك همسر بايد ساده باشد و اين انتخاب حامل يك شانس و يا اتفاق است. بنابراين فرد شايد تصور كند كه براي انتخاب همسر به جاي عمل كردن بايد در انتظار يك اتفاق بماند.
چنين فردي در انتظار شانسي براي ديدار و عشق در اولين نگاه است بدون آنكه از تفكر محتاطانه آمادگي لازم، يا انجام عملي براي نزديك تر شدن به هدف ازدواج كمك گرفته شود.
مواردي كه عنوان شدند فقط تعدادي از نگرش‌ها و باورهاي غير منطقي افراد نسبت به انتخاب همسر مي‌باشند.
نحوه‌ي نگرش افراد نسبت به فرايند انتخاب همسر امري بسيار حياتي است و همچنين با درك شيوع باورهاي غيرمنطقي و محدود كننده درباره انتخاب همسر در ميان افراد مجرد زن و مرد، در صورتي كه اين نگرش‌ها و عقايد نادرست و غير منطقي افراد تغيير يابند و در جهت صحيح هدايت شوند، شاهد افزايش ازدواج‌هاي مؤفق در جامعه خواهيم بود.
و همچنين با توجه به مشكل ساز بودن نگرش‌هاي نادرست، مي‌توان درمانگران ، مشاوران قبل از ازدواج و تعليم دهندگان ازدواج را ياري كرد تا به افراد كمك كنند تا براي ازدواج بهتر آماده شوند.


منبع:
دکتر اسماعيل اسد پور - مشاوره خانواده

Venus
12-04-2007, 23:32
راز موفقیت انتونی رابینز . 1 مگ


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

Venus
25-04-2007, 23:07
چطور با افسردگي مقابله كنيم؟


درمان - همشهري آنلاين: احساس افسردگي مي‌كنيد؟ خنده به لبتان نمي‌آيد و هيچ چيز خوشحال‌تان نمي‌كند؟ همه ما در طول هفته شايد چند بار احساس كنيم كه از همه چيز خسته شده‌ايم. هيچ موضوعي ما را به هيجان نمي‌آورد و حتي حوصله حرف زدن و يا درددل كردن با نزديكترين دوستانمان را هم نداريم. در اين طور مواقع اكثر ما ترجيح مي‌دهيم كه خود را با خوابيدن زياد درمان كنيم و يا به قرصهاي مختلف رو مي آوريم. راههاي متعدي وجود دارند كه مي‌توانند احساس افسردگي گذراي شما را بهبود ببخشند. به ياد داشته باشيد كه اگر احساس افسردگي در شما طول كشيده باشد بايد حتما به پزشك مراجعه كنيد و كمك بگيريد. توصيه مي‌كنيم اگر احساس كسالت مي كنيد راههاي زير را امتحان كنيد: - در موردش صحبت كنيد: ‌معمولا وقتي كه ما احساس افسردگي مي‌كنيم خود را از ديگران جدا مي‌سازيم. اين دقيقا كاري است كه حال شما را اصلا بهتر نمي كند. اگر احساس افسردگي مي كنيد و يا موضوعي رنجتان مي دهد تنها نمانيد. يك دوست صميمي و يا هم حرفتان را ببينيد و يا يكي از بستگانتان را به صرف چاي دعوت كنيد. سعي كنيد از احساساتتان حرف بزنيد تا كمتر احساس تنهايي كنيد. صحبت كردن با روانشناسان و مشاورها بهترين كمك براي شماست. -از خانه بيرون برويد: اگر افسردگي در خانه شما را زده است نبايد او را راه دهيد. اگر احساس مي كنيد كه به افسردگي دچار شده ايد بهترين كار بيرون زدن از خانه است. ماندن در خانه و تخت خواب حالتان را اصلا بهتر نمي كند. ورزش كردن به طور منظم هورمونهاي سرخوشي را آزاد مي كنند. ورزشهاي ايروبيك و يا ورزشهايي كه ضربان قلب را بالا مي برند از بهترين‌ راههاي مبارزه با افسردگي هستند. اگر نمي‌توانيد هيچ ورزشي انجام دهيد لا اقل چند روز در هفته به مدت 20 دقيقه پياده روي كنيد. -از روزمرگي بيرون بياييد: معمولا زماني دچار افسردگي مي شويم كه همه چيز برايمان يكنواخت شود. رفتن به يك سفر خوب معمولا بسيار مفيد است اما به ياد داشته باشيد كه فرار كردن مشكلي را از شما حل نمي كند آنچه مهم است آن است كه بتوانيد در مورد آنچه در ذهنتان مي‌گذرد فكر كنيد و به درك دقيق از مشكلاتتان برسيد. -تغذيه خوب داشته باشيد: وقتي استرس داريد از خوردن غذاها و يا خوراكي هاي پركالري يا با مقدار قند بالا پرهيز كنيد. از غذاهاي كم كالري با فيبر پايين استفاده كنيد. -احساساتتان را بپذيريد: اكثر ما زماني دچار افسردگي مي شويم كه نمي توانيم احساسات منفي خود همچون ناراحتي را قبول كنيم. سعي كنيد احساسات خودتان را درك كنيد و به آنها فكر كنيد. -خوب استراحت كنيد: كساني كه احساس افسردگي مي‌كنند يا دچار كم خوابي و يا پر خوابي مي شوند كه هر دو، افسردگي را تشديد مي كند. اگر دچار پر خوابي شده ايد ساعت را كوك كنيد تا شما را بيدار كند و با اين حالت خود بجنگيد. اگر كم خوابي گرفته ايد از خوردن مواد كافئين دار بپرهيزيد و قبل از خواب چاي گياهي و يا يك ليوان شير بنوشيد. -مشكلاتتان را بنويسيد: در مورد نوشتن بيشتر فكر كنيد. نوشتن ترسها و احساساتتان باعث مي شود با اين موضوعات بهتر كنار بياييد. -بخنديد: كاملا مشخص است كه زماني كه احساس افسردگي مي كنيد نمي خواهيد بخنديد اما به ياد داشته باشيد كه خنديدن دواي درد شماست. فيلم هاي خنده دار تماشا كنيد و با آدمهاي شاد رفت و آمد كنيد. -كمك بگيريد: اگر خانمي هستيد كه تازه بچه دار شده ايد بدانيد كه اين موضوع طبيعي است . براي بر آمدن از پس كارهاي بچه كمك بگيريد. اگر هم از قرصهاي ضد بارداري استفاده مي كنيد با پزشكتان تماس بگيريد. -به دكتر مراجعه كنيد: اگر چند هفته از احساس افسردگي شما گذشت و نتوانستيد با اين روشها خود را درمان كنيد و اگر فكرهايي همچون خودكشي به مغزتان رسيد فورا به پزشك روانشناس و يا مشاور مراجعه كنيد. افسردگي اگر در شما پيشرفت كند مي تواند بسيار خطرناك شود پس آن را جدي بگيريد.

magmagf
28-04-2007, 18:19
توجه به تاثیر اجتماع بر فرد و تعامل فرد و جامعه موضوعی نیست که بشر صرفا در قرن بیستم و با ظهور علم روان شناسی جدید به آن عنایت کرده باشد. بسیاری از فلاسفه و حکما از زمانهای بسیار دور موضوعات روان شناسی اجتماعی را به زبان خود و با روشهای مرسوم عصر خویش مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند. از نویسندگان غربی نزدیکترین آنان به عصر ما که در این راه کوشیده‌اند، نام دانشمندان فرانسوی تارد و لوبون از همه بیشتر دیده می‌شود.

اینان تحت تاثیر روان شناسی عصر خود به ویژه روان شناسی شارکو ، رفتارهای اجتماعی را حاصل تقلید و تلقین دانسته و هر یک از دید خود کیفیت نفوذ اجتماع بر فرد را توضیح داده‌اند. این کوششها بالاخره در دهه اول قرن حاضر به نوشتن اولین کتابهای روان شناسی اجتماعی توسط راس و مکدوگال از انگلیس و وونت از آلمان انجامید. از آن تاریخ این دانش اجتماعی به ویژه در امریکا ، آهنگ رشد پرشتابی به خود گرفت و از جهات مختلف دستخوش تحول و تکامل شد.

به مرور روشهای دقیق تجربی در تار و پود این علم رسوخ کرد و نیازهای اجتماعی مسیر آن را از بحثهای صرفا نظری به جانب حوزه‌های کاربردی مختلف هدایت کرد. موضوعات اصلی این شاخه در طی صد سالی که از عمر آن می‌گذرد، تفاوت عمده نکرده است و تغییرات مشاهده شده به منظور استوار سازی روشهای تحقیق و گسترش موضوعات قبلی بوده است.

روان شناسی اجتماعی در طول عمر خود گهگاه با بحرانهایی جدی مواجه شده است که حملات پیاپی منتقدان در دهه 70 نمونه‌ای از آن است. در این دوره منتقدان درباره فایده و نیز علمی بودن آن سوالاتی بنیادین مطرح کردند، اما روان شناسی اجتماعی با درگیر شدن روز افزون در روند حل معضلات اجتماعی به تثبیت موقعیت خود در میان سایر علوم انسانی و اجتماعی پرداخته است.
ارتباط روان شناسی اجتماعی با سایر علوم
آنچه مشخص است میان روان شناسی اجتماعی با سایر رشته‌های علوم اجتماعی مرز روشنی وجود ندارد. روان شناسی اجتماعی با علوم سیاسی و اقتصادی و انسان شناسی فرهنگی همپوشی دارد و در بسیاری از جنبه‌ها از روان شناسی عمومی قابل تفکیک نیست، به همین ترتیب با جامعه شناسی نیز نزدیک است. ای. آ. راس نویسنده اولین کتابی که با نام روان شناسی اجتماعی منتشر شد، یک جامعه شناس بود.

این رشته به طبیعت اجتماعی افراد علاقمندی خاصی دارد. برخلاف آن علوم سیاسی ، جامعه شناسی و انسان شناسی فرهنگی در کار خود به نظامهای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر محیطی که فرد در آن زندگی می‌کند، می‌پردازند. این رشته‌ها علاقمندند سیر جامعه را بدون آن که توجهی به فرد داشته باشند، پی بگیرند در حالیکه روان شناسی اجتماعی علاقمند است بداند چگونه هر یک از اعضای جامعه از محرکهای محیط اطراف تاثیر می‌پذیرد.

روانشناسی اجتماعی ارتباط مستقیمی هم با روانشناسی و هم با جامعه شناسی دارد. این رشته تاثیر متقابل فرد با گروه یا جامعه را بررسی می‌کند. بعبارت دیگر روانشناسی اجتماعی اثری را که جامعه یا گروه بر فرد باقی می‌گذارد مورد مطالعه قرار می‌دهد. گاه نیز در مورد بعضی از پدیده‌های اجتماعی , مرز مشخصی میان روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی دیده نمی‌شوند ولی بطور خلاصه باید گفت که در ارتباط با گروه اجتماعی , جامعه شناسی اساساً و بالاخص به رفتار گروه توجه دارد و روانشناسی اجتماعی به رفتار فرد در وضعیت گروهی علاقه نشان می‌دهد.

از سوی دیگر روان شناسی اجتماعی شاخه‌ای از روان شناسی عمومی است و هر دو بر یک نکته تاکید دارند؛ طبیعت بشر آن گونه که در شخص نهفته است. از این رو ، روان شناسی اجتماعی با روان شناسی عمومی همپوشی دارد، ولی با آن یکی نیست.
روش پژوهش در روان شناسی اجتماعی
در این رشته همچون سایر علوم از روشهای معتبر علمی برای بررسی موضوعات مورد نظر استفاده می‌شود. از آنجا که این شاخه ، از شاخه‌های علوم انسانی است و با روان شناسی و علوم اجتماعی پیوند دارد، از روشهای رایج در این دو حوزه استفاده می‌کند. مهمترین روشهای مورد استفاده برای جمع‌آوری داده‌ها ، بسته به نوع موضوع مورد پژوهش ، مشاهده ، مصاحبه و اجرای پرسشنامه را شامل می‌شود. روش گروه سنجشی و سنجشهای نگرش نیز مانند علوم اجتماعی کاربرد زیادی در این شاخه دارد.

در تحقیقات بعمل آمده مطالعه رفتارهای فردی را به روانشناسی , جامعه را به جامعه شناسی و بالاخره فرهنگ را به مردم شناسی (انسان شناسی فرهنگی), اختصاص داده‌اند, اکنون رفته رفته به این حقیقت وقوف حاصل گردیده است که تداخل فرد و جامعه و فرهنگ و تاثیر متقابل آنها آنچنان دائمی و مستمر است که پژوهشگری که قصد مطالعه درباره یکی از آنها را دارد, بدون مراجعه به دو بحث دیگر نمی‌تواند تحقیق کاملی را ارائه نماید.<
موضوعات مورد مطالعه در روان شناسی اجتماعی
مسائلی مثل رقابت در گروه , ستیزه , همکاری , سبقت جویی , رهبری و بطور کلی کنشهای متقابل گروهی از اهم موضوعاتی است که در روانشناسی اجتماعی مورد بررسی واقع می‌گردد, بنابراین می‌توان حیطه تحقیق در روانشناسی اجتماعی را در موارد زیر خلاصه نمود:
• اثر جامعه در فرد از طریق اجتماعی شدن
• اثر فرد بر جامعه از طریق پدیده‌هایی مانند رهبری
• روابط میان افراد و کنشهای متقابل آنها در پدیده‌هایی مثل ستیزه , رقابت , سازگاری و ... .

رفتار فرد در گروه ، مساله همرنگی ، بررسی نگرش و تغییرات آن ، تاثیر عوامل اجتماعی روی رفتار مثلا اثر تلویزیون بر خشونت و یا تاثیر جنگها بر روان افراد و ... ، توجیه خود ، مساله اسنادها و ارتباطات و ... عمده‌ترین مباحث مورد علاقه روان شناسان اجتماعی است. همچنین روان شناسی اجتماعی با پدیده‌های رایج و جاری اجتماعی به صورت کاربردی درگیر است. به عنوان مثال مساله استرس و بررسی عوامل اجتماعی موثر در بروز آن در جوامع پیشرفته بسیار مورد توجه روان شناسان اجتماعی است که در تلاش برای رفع این عوامل مثلا عامل ازدحام در جوامع پرجمعیت می‌باشند. همچنین در دهه‌های اخیر شاهد خدمات مهم روان شناسان اجتماعی در زمینه‌های مهمی چون روابط پزشک و بیمار ، واکنش در برابر اطلاعات تشخیصی ، مهار بیماری و تجربه درد بر مبنای نظریه اسنادها بوده‌ایم.

سرانجام باید به درگیری فزاینده روان شناسان اجتماعی در مطالعه مسائلی اشاره کرد که از دستگاههای قانونی و نظامهای دادرسی سرچشمه می‌گیرد. در این حیطه روان شناسان اجتماعی به فرایند محاکمه ، روانشناسی شهادت ، اعتراف و ... پرداخته‌اند. همچنین در فرایند طرح و اجرای مقررات اجتماعی مثلا مقررات راهنمایی رانندگی از یاخته‌های روان شناسی اجتماعی استفاده بهینه‌ای به عمل آمده است.


بهرام رفیعی

Dr.BD
30-05-2007, 12:18
Harry Potter ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) عزيز
از مطالعه متن ارسالي شما در مورد خود هيپنوتيزم واقعا لذت بردم.
اميدوارم در اينده موفق باشيد.
پيشنهاد ميكنم كه با توجه به تخصصتون مسايل مشاورهاي رو دنبال كنيد.
با تقديم احترام: dr.bd

magmagf
01-06-2007, 01:05
شما هرچقدر هم آرام و ريلكس باشيد مـمـكـن اسـت در طول روز به دلايل مختلف دچار اسـتـرس گـرديـد. ترافـيـك و شلوغي خيابان، كارهاي زيـاد نـاتـمـامـي كـه بايـد انـجـام دهيد، خرابي اتومبيل و كنكور مسائلي هستند كه ممكن است موجب بروز استرس در شما گردند.

نكته اينجاست كه استرس باعث حـل مـشـكـل نـشــده و برعكس شما را از ادامه فعاليت صحيح باز مي دارد. در اين قسمت 5 روش ساده را جـهت كاهـش اسـتـرس بـخـصـوص در هـنـگـام كار، بيان ميكنيم.

1- شمارش كنيد

يك روش موثر براي برخورد با موقيعتهاي استرس آور، شمارش تا عدد 10 است.ايـن كار كمك مي كند از لحاظ فكري و رواني از آن لحظه استرس آور دور شده و 10 ثـانـيه بشما وقت مي دهد تا از آن شرايط خود را رها كنيد.فرض كنيد اين عمل، ريموت كنترل زندگي شما است. دكمه pause را ميزنيد. وقتي تا عدد 10 شمارش كـرديد دوباره دكمه "play" را فشار مي دهيد. در نتيجه در وضعيت بهتري نسبت به قبل قرار خواهيد گرفت.

2- موقتا" بگريزيد

هنگامي كه در خود احساس استرس شديد مي كنيد بهتر اسـت بـطور فـيزيكي خود را از محيط دور كنيد. كمي قدم زده و نفسي تازه كنيد. مدتي بـه داخـل شهـر رفـتـه و فـكر خود را از مسائل دغدغه آور رها كنيد. البته منظور ايـن نـيست كه كـلا" مـيدان را خـالي كنيد، بلكه ترك موقعيت براي چند لحظه و مراجعت دوباره با فكري آزاد و تازه باعث رهاي از استرس و انجام بهتر كارها خواهد شد. اگر در تـرافـيـك خـيـابـان گيـر كرده باشيد، ترك موقيعت مشكل بـنـظر مـي رسـد. در ايـن شـرايـط راديـو را روشـن و سـعـي كـنيد كه به موضوع ديگري غير از تـرافـيك فكر كنيد. اگر صداي اتومبيلهاي ديگر شما را آزار مي دهد، پنجره ها را ببنديد.

3- شيئي را فشار دهيد

معمولا" فشردن چيزي با دسـت بـاعـث كاهـش استرس و دغدغه خاطر مي گردد. شما مي توانيد مثلا" يك حلقه تقويت كننده مچ دست بهمراه داشته باشيدو هنگام استرس آن را در دست خود فشار دهيد.

4- سخت نگيريد

وقتي بدليل موضوعي دچار استرس ميـشـويد، از خـودتـان سؤال كنيد كه آيا آن موضوع اينقدر اهميت دارد كه بخاطرش دچار پريشاني شويد. واقعيت اين است كه اكثر مسائل روزمره كه باعث ايجاد استرس مي گردند تهديدي براي زندگي بشمار نميايند مگر اينكه مربوط به اموري از قبيل خانواده يا سلامتي افراد باشند. هرگـاه احـساس كـرديد جلسه امروز آنطوري كه انتظار داشتيد نتيجه نداشته و يا متـوجـه لـكـي روي لبـاسـتـان شديد، دچار پريشان خاطري نگرديد. اينها مسائل تعيين كننده زندگي نبوده و باعث بروز فاجعه نميگردند.كمي راحت تر گرفتن موقيعتها باعث كاهش سطح استرس و فشارهاي رواني ناشي از آن در شما ميشود.

5- نفس عميق بكشيد

تنفس بجز داشتن اثرات حيات بخش ميتواند در آرام نـمودن شما نيز بسيار موثر باشد. هنگام استرس نفس عميق كشده و خود را از لحاظ جسماني و رواني آرام كنيد.

بدون استرس زندگي كنيد!

bb
08-06-2007, 06:26
یه سئوال : رابطه شعر و روانشناسی چیه؟

talot
29-06-2007, 23:27
ضمير ناخودآگاه.


برنامه ريزي ضمير ناخودآگاه :
در بحث رسيدن به موفقيت بحث برنامه ريزي و کنترل ضمير ناخودآگاه يک بحث بسيار اساسي است زيرا که اين ضمير ناخودآگاه است که نظام باورهاي ما را ميسازد . ضمير ناخودآگاه مانند کامپيوتر شگفت انگيزي است که در درون انسان قرار دارد و تمام سرنوشت انسان در دست اين کامپيوتر است و اين کامپيوتر است که نظام باورها و شخصيت او را مي سازد و تمام اعضاء و جوارح غير ارادي را کنترل مي کند و لذا اگر ما بتوانيم اين کامپيوتر را بشناسيم و آن را برنامه ريزي کنيم , مي توانيم از خود انسان زيباي ديگري بسازيم .

ضمير ناخودآگاه يک کامپيوتر است که وروديهاي خود را از شش کانال دريافت مي کند . تمام اطلاعاتي که در هر لحظه انسان از طريق حواس پنجگانه خود دريافت مي کند , يک نسخه از آن نيز به ضمير ناخودآگاه مي رود. هم چنين در هر لحظه هر رشته فکري انسان و هر انديشه او يک نسخه اش به ضمير ناخودآگاه او منعکس مي شود . و اين اطلاعات توسط ضمير ناخودآگاه پردازش مي شود و حاصل آن يک خروجي خواهد بود که باعث ساختن نظام باورها و شخصيت انسان مي شود و يا اينکه اين خروجي بر روحيه و فيزيولوژي بدن تاثير مي گذارد و يا اينکه در دنياي بيرون از انسان اثري را براي او پديد مي آورد .

آنچه را که به عنوان دستاوردهاي زندگي يک انسان بدست مي آيد در واقع توسط ضمير ناخودآگاه حاصل شده است و انسان مي تواند با کنترل کردن وروديهاي ضمير ناخودآگاه دستاوردهاي زندگي خود را کنترل کند . من در اينجا اصولي را به صورت فهرست وار بيان مي کنم که باعث برنامه ريزي ضمير ناخودآگاه مي شود

?- اصل خود هشياري ,خود بيداري و اشراف و بصيرت لحظه به لحظه به خود (self consciouness)

بهترين راه برنامه ريزي ضمير ناخودآگاه , توجه لحظه به لحظه انسان نسبت به خود است و اينکه مرتبا به خود بگويد که من با اجراي اصول تکنولوژي فکر (( انسان زيباي ديگري شده ام ))

?- اصل استفاده از قدرت تمرکز (power of focus)

انساني که مرتبا روي بدبختي ها و زشتي هاي زندگي متمرکز مي شود زندگيش به قهقرا مي رود و کسي که مرتبا به زيباييهاي زندگي و نقاط اميد بخش تمرکز مي کند زندگيش قرين سعادت و موفقيت مي شود و اين خاصيت تمرکز است

?- اصل استفاده از قدرت سوال (power of question)

کيفيت زندگي شما را نوع سوالاتي تعيين مي کند که شما از خود مي پرسيد

?- اصل استفاده از جملات تاکيدي و تصديقي مثبت

من انسان زيباي ديگري شده ام

? - اصل تصوير سازي ذهني

ثروتمند ترين و موفقترين انسانها کساني هستند که بيشتر و بهتر از بقيه توانسته اند در ذهن خود خيال پروري مثبت بکنند . بر شما باد که زيباييهاي زندگي را ابتدا در ذهن خود خلق کنيد و بدانيد آنچه را که شما در ذهن خود تجسم (تخيل) مي کنيد , مي توانيد در دنياي واقعيت ها خلق کنيد و اين قدرت انسان است


من این مطلبو تو متفرقه گذاشتم تحویل نگرفتن
اینجا میذارم چون به روانشناسی ربط داره

talot
30-06-2007, 19:32
جرأت کن که خودت باشی .
پشتکار ! تنها مرز بین شکست و پیروزی است .
از تمبر یاد بگیر که تا رسیدن به مقصد به نامه می چسبد .
اندیشه حقیر ، انسان را حقیر نگه می دارد !
بزرگ بیندیشید تا بزرگ شوید !
همواره به خاطر بسپار : ناممکن وجود ندارد .
دو گروه قادر به تغییر افکارشان نیستند : احمق ها و مردگان !
اعتراف به ایمان یک انسان در اعمال اوست نه در گفته هایش .
تنها ذهن های پاک به خرد الهی دست می یابند !
وقتی در جستجوی خودت باشی ، خداوند را در کنارت احساس می کنی .
کسی که می پرسد تا پنج دقیقه احمق است ولی کسی که نمی پرسد برای همیشه احمق است .
کسی که می بخشد قلب خودش را می شوید و معطر می کند !
بعضی اوقات روباه باش که دام ها را تشخیص دهی و گاهی شیر باش که گرگ ها را بترسانی .
وقتی در جستجوی خودت باشی ، خداوند را در کنارت احساس می کنی .
بزرگترین اشتباه ما در این است که پیوسته از اشتباه کردن واهمه داشته باشیم !
اگر میخی در مسیر حرکت لاستیک ماشین باشد ، باعث پنچر شدن چرخ های آن می گردد ، دو واژه " من " و " مال من " میخ هایی هستند که باعث پنچر شدن چرخ پیشرفت معنوی انسان می گردد !
هدف ما باید در زندگی مشخص باشد : آموختن و عشق ورزیدن !
زیربنای عشق آزادی است . اجبار عشق را پژمرده می کند !
خداوند در ذهن ساکن نیست ، بلکه در دل حضور دارد ، برای شناخت او از دل کمک بگیر !
بدون تزکیه و پاک کردن در خود ، تکرار نام خداوند تنها به هدر دادن وقت است !
اگر تو تجربه ای از عشق نداشته باشی ، آن وقت هیچ تجربه ای از عبادت نخواهی داشت !
گنج تو در وجود توست ، جای دیگر دنبال آن نباش .
عشق کیمیاگری است .
تنها آن چه را که تجربه کرده ای از آن توست !
به خاطر بسپار : عشق آموختنی است !
کسانی که ترس را لمس نکرده اند ، شجاعت را نخواهند آموخت !
یگانگی خود را بپذیر ، نادانی خود را بپذیر ، مسئولیت خود را بپذیر و سپس معجزه را ببین !
انسان بدون از دست دادن منظره ساحل برای مدتی طولانی ، سرزمین های تازه را کشف نمی کند !
هر چیزی را که در این جهان از دست بدهی ، معادل یا بهترش را به تو خواهند داد !
به زندگی پس از مرگ کاری نداشته باش ، دغدغه ات باید حیات پیش از مرگ تو باشد !
بشریت رشد خود را مدیون گروهی انگشت شمار است و نه گروه های بی شمار مردم !
زندگی هدیه ای حاضر و آماده نیست ، تو وارث همان حیاتی هستی که خود آفریده ای !
اگر می خواهی با عشق زندگی کنی ، بایستی آن را با دیگران تقسیم کنی .

pedram_ashena
03-07-2007, 21:22
آنچه دختران تمايل دارند پسران بدانند



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

این می تواند احساس خیلی از شماها باشد: خسته شده اید. احساس می کنید که هر کاری که لازم است را برای به دست آوردن زنی بااصالت با ویژگی های ممتاز انجام می دهید اما خانم ها به شما جواب نمی دهند.

تصور شما این است که خانم ها معمولاً دنبال مردی کامل هستند که در واقعیت وجود خارجی ندارد.
اما اگر از دوستان دخترتان سؤال کنید، مطمئناً پاسخ دیگری دریافت خواهید کرد. درست است که آنها زیبایی ظاهری، جذابیت و رمانتیک بودن را در مرد ایدآلشان دوست دارند، اما آنقدرها هم که شما فکر میکنید درگیر این مسائل نیستند. اگر میخواهید بدانید واقعاً به چه فکر میکنند، به مطالب زیر توجه کنید.


کمی احترام بگذارید. وقتی نوبت به احترام گذاشتن به خانم ها می رسد، مردهای ایرانی فرقی با بقیه مردهای جهان ندارند. خانم ها وقتی بشنوند که طرفشان در مورد زنان دیگر غیرمحترمانه صحبت می کند، خیلی سریع عقب می کشند. من با مردان زیادی روبرو بوده ام که به خاطر اینکه علاقه ای به من نداشتند، به خودشان اجازه میدادند که وقتی زن زیبایی می بینند آنها را جذاب قلمداد کنند یا زنانی که جذابیت کمتری دارند را به عناوین ناخوشایند بخوانند. حتی اگر این نحوه صحبت کردن به صورت شوخی هم بیان شود، باز اگر خانم ها ببینند که طرفشان زنان را نوعی شیء قلمداد میکند، آزرده خاطر خواهند شد.


مردها به صورت های دیگر هم می توانند احترامشان را به خانم ها نشان دهند. وقتی در را برای خانم ها باز می کنند، به آنها صندلی تعارف می کنند، یا او را تا اتومبیلش همراهی می کنند، در نظر خانم ها بسیار مؤدبانه می آید. اکثر مردها وقتی با یک خانم قرار ملاقات میگذارند، چنین رفتارهایی از خود نشان می دهند، اما با دوستان دختر معمولیشان چنین برخوردی ندارند.


با همه مهربان باشید. ممکن است تعجب کنید اگر بفهمید که خانم ها شما را حتی در عادی ترین برخوردهایتان با دیگران هم ارزیابی می کنند. آنها نه تنها به رفتار شما با خودشان، بلکه به نحوه برخورد شما با دیگران هم توجه می کنند. مهربانی، بخشندگی، و خدمت رسانی، از دیدگاه آنها خصوصیاتی قابل تحسین است.


به دنبال مشاوره و راهنمایی های معنوی باشید. خیلی از مردها از اینکه میبینند خانم ها به دنبال مردان باایمان و معنوی هستند تعجب می کنند. آنها تصور می کنند که ایدآلی که خانم ها دنبال آنند، وجود ندارد اما من از زبان خانم های زیادی شنیده ام که این ویژگی برایشان از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. خانم ها معتقدند که افراد باایمان و متقی، در ازدواج هم کمتر مرتکب گناه می شوند و بیشتر می توان به آنها اعتماد کرد.


خانواده تان را دوست داشته باشید. خانم ها همچنین به نحوه برخورد آقایون با مادر، خواهر و حتی مادربزرگشان هم دقت میکنند. آنها از اینکه می بینند مردی با زنان خانواده خود نیز رفتار خوبی داشته و به آنها علاقه دارد، احساس امنیت بیشتری میکنند و تاحدودی مطمئن می شوند که با آنها نیز رفتاری پایین تر از آن نخواهند داشت.
ازدواج را جدی بگیرید. برای خیلی از آقایون، ازدواج چیزی است که هیچوقت از آن صحبت نمی کنند. حتی اگر در خیالشان باشد که یک روز ازدواج کنند، معلوم نیست که هیچ برنامه ای برای آن داشته باشند.


یکی از دوستان من یکسال پیش ازدواج کرد. کمی بعد از ازدواجشان اتفاقی برای آنها افتاد که مجبور می شدند به فرانسه رفته و آنجا زندگی کنند. بعد از سه ماه دیدم که آماده رفتن شده اند. وقتی از او پرسیدم که چطور به این سرعت توانستند مشکلات مادیشان را حل کرده و برنامه رفتن را جور کنند، دوستم رازی را با من در میان گذاشت. او گفت که همسرش از سالها قبل از ازدواج برای زندگی خانوادگی خود در آینده پس انداز میکرده است، به همین ترتیب بوده که توانسته بود بدهی شهریه دانشگاه او و همچنین ماشین های هردوشان را بپردازد.


من واقعاً چنین دوراندیشی را تحسین می کنم. بااینکه همه ی آقایون ممکن است قادر به رسیدن به چنین اهداف مالی نباشند، اما برداشتن قدم هایی کوچک هم که به خانم ها نشان دهد خود را برای ازدواج آماده می کنند، هم خوب است.


یکی دیگر از نشانه های میل به ازدواح، آمادگی پذیرفتن مسئولیت است. خیلی از مردها می خواهند با همان آزادی و بی بند وباری که در دوران دانشگاه داشتند، تا آخر عمر زندگی کنند و از قبول مسئولیت های جدید سر باز می زنند. این آدم ها باید بدانند که خانم ها دنبال یک پسربچه نیستند، آنها دنبال مرد زندگیشان هستند، کسی که بتواند از آنها حمایت کرده و از خیلی جهات تامینشان کند.


پیشقدم شوید. وقتی از خانمی خوشتان می آید و احساس او را نسبت به خودتان نمی دانید، این شما هستید که باید پیشقدم شوید. خیلی از مردها را می شناسم که از روی غرور هیچوقت جلو نمی روند و از باب آشنایی را با زن مورد علاقه شان باز نمی کنند. خیلی دیگر از اینکه طرف مورد نظر دست رد به سینه شان بزند می ترسند و جلو نمیروند. گروه اول باید بدانند که با غرور هیچوقت به آنچه میخواهند، نمی رسند و گروه دوم هم باید به خدا توکل داشته باشند و بدانند اگر خواست خدا در آن باشد، حتماً موفق می شوند.


ریسک کنید. خیلی اوقات مردها باعث می شوند که رابطه شان بر هم بخورد چون وقتی که نوبت به تصمیم گیری می رسد، اقدامی نمی کنند. آنها باید بدانند که شجاعت و جسارت مردان برای خانم ها ارزش زیادی دارد. با طرفتان روراست باشید و حرفی که می خواهید بزنید را بدون این پا و اون پا کردن به او بگویید. رک و راست بودن همیشه مورد تحسین خانم ها بوده است.



شما آقایونی که فکر میکنید خانم ها به دنبال مرد کامل و رویایی توی قصه ها هستند، بدانید که اشتباه می کنید. شما تصور درستی از خواسته های خانم ها ندارید. آنها به دنبال مهربانی و محبت، احترام و توجه، و صداقت و ابتکار عمل هستند. آنها به دنبال آن مرد کاملی هستند که درون شما وجود دارد، پس معطل نکنید

pedram_ashena
03-07-2007, 21:23
انتظارات آقايون از خانمها


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در حقیقت خیلی ساده است.
در اعماق قلب هر مردی این آرزو وجود دارد که همسرش با تمام وجود به او اعتماد داشته باشد. چند بار شده مردی را ببنید که به همسر خود می گوید: "فقط اگر به من اعتماد داشتی..."

بیشتر آقایون در عجب هستند که چرا انجام چنین کار ساده ای برای بیشتر خانم ها دشوار است. پاسخ این سوال در تفاوت های فیزیولوژیک موجود میان جنسیت های مختلف نهفته است.

این امر از همان آغاز تولد معنا پیدا می کند. پسر بچه ها دارای هورمون تستسترون هستند. مزیتی که دختر بچه ها فاقد آن می باشند. با توجه به دارا بودن تستسترون، آقایون می توانند به راحتی در برابر مشکلات از خود دفاع کنند و در صورت نیاز هنگام مواجهه با خطر پا به فرار بگذارند.

بیشتر دختر خانم ها دارای چنین توانایی نیستند. آنها نمی توانند از لحاظ بدنی در مواقع خطر از خود دفاع نمایند.

اگر پسرها به فردی اعتماد کنند که نهایتاً به آنها صدمه بزند، باز هم توانایی دفاع کردن از خودشان را دارند (و یا می توان گفت که از هیچ تلاشی در این زمینه مضایقه نمیکنند). از سوی دیگر دختر خانم ها در شرایط مشابه خلع سلاح شده و قدرت برخورد فیزکی را ندارند.
از آنجایی که اعتماد تنها از جایگاه قدرت ایجاد می شود، در آینده که این دختر بچه ها تبدیل به خانم های بالغ می شوند، بازهم جایگاه آسیب پذیر خود را حفظ می نمایند. زمانیکه احساس می کنند ممکن است از جایی به آنها آسیب برسد، ترجیح می دهند که به طرف مقابل اعتماد نکنند.


بنابراین آقایون باید بدانند زمانیکه از همسر دلخواه خود تقاضا می کنند تا به آنها "اعتماد" کند، نباید تصور کنند که آنها توانایی انجام چنین کاری را ندارند، بلکه باید درک کنید که بانوان قدری آسیب پذیرتر از آقایون هستند. اگر از او انتظار دارید که اعتمادش نسبت به شما جلب شود، باید کارهایی انجام دهید که به واسطه آن به ایجاد چنین حسی کمک کرده باشید.
البته ابزار و موقعیت هایی هستند که می توانید برای گسترش اعتماد، روی آنها "حساب کنید". خوشبختانه اکثر خانم ها با چنین ابزار و موقعیت هايی آشنا هستند و به راحتی آنرا قبول می کنند. امری که سبب می شود خانم ها راحت تر به آقایون اعتماد کنند این است که آقایون بر طبق گفته هایشان عمل کنند. قول دادن در شرایطی که به آن عمل نکنید، برای خانم ها بی معناست.


یک خانم باید ببیند که همسرش به قول هایش عمل می کند، چراکه همیشه دیدن، تاثیر بیشتری نسبت به شنیدن از خود باقی می گذارد. اجازه دهید تا بیشتر برایتان توضیح دهم؛ به عنوان مثال تصور کنید کسی به شما می گوید که من بد جنس ترین آدمی هستم که آنها تا به حال دیده اند. برای ماهها تنها چیزی که به گوش شما میرسد این است که من تا چه اندازه با خانواده و دوستانم بدرفتاری می کنم.


یک روز با من قرار ملاقات می گذارید و در طی این جریان، متوجه می شوید که من آنقدرها هم که تصور می کردید، وحشتناک به نظر نمی رسم و در عین حال کمی خوش مشرب هم به نظر می رسم. آیا تنها یک ویزیت کافی است تا عقیده کلی شما نسبت به من تغییر پیدا کند؟ البته که نه!

اما اگر به طور مکرر با خوش رفتاری ها و فروتنی های من نسبت به خودتان آگاه شوید، کم کم نظرتان در مورد من شروع به تغییر پیدا کردن می کند.


مهربانی که شما در طی چند هفته آخر، از جانب من دریافت کرده اید با چیزهایی که قبلاً در مورد من شنیده بودید، مطابقت ندارد. تمام شایعاتی که در مورد بدجنسی من شنیده بودید، رفته رفته از ذهنتان محو می شود. با گذشت زمان از طریق اعمال من، افکار منفی شما در مورد شخصیت من عوض خواهد شد.

talot
03-07-2007, 21:51
oخودتم بهش اعتقاد درای
از اون گذشته یه کم سخته اما قاابل درکه و منم فکر میکنم با این کار میشه یه زندگی خوبو داشت
چون هر دو بهم اعتماد دارند

sepideh_248
04-07-2007, 13:41
عصبانيت، تحريك يا خشم، واكنشي اتوماتيك است كه نمي‌توان گفت به طور كامل در اختيار فرد است و به خصوصيت دروني فرد برمي‌گردد. اين حالت را با يك مثال توضيح مي‌دهم. چند نفر دست خود را به ناگهان نزديك بخاري داغ مي‌گيرند؛ يكي به آرامي دستش را عقب مي‌كشد و ديگري كه بلافاصله و يا گاهي همراه جيغ اين كار را مي‌كند چون آستانه درك گرما در افراد متفاوت است.

خشم هم همين‌طور است. واكنش افراد به آستانه تحمل‌شان بستگي دارد و در هنگام شنيدن يك كلمه ناخوشايند يا صداي دلخراشي وقتي ناراحت مي‌شوند، بسته به آستانه تحمل‌شان ممكن است به شكل خود به خودي و غرزدن ساده يا گاهي به صورت دست به يقه شدن با فردي كه باعث ناراحتي‌شان شده خود را نشان دهد. افرادي كه خشم خود را بروز مي‌دهند، آستانه تحمل‌شان خيلي پايين است و نسبت به يك محرك كوچك واكنش خيلي بزرگ نشان مي‌دهند.

آستانه تحمل هر فرد به سلامت رواني‌اش برمي‌گردد. اگر كسي از سلامت رواني خوبي برخوردار باشد، به دليل انعطاف‌پذيربودن، قدرت مانور در برابر محرك‌ها پيدا مي‌كند. يعني ما مشكلاتي را كه نمي‌توانيم حل كنيم، با خودمان حمل مي‌كنيم. اگر از لحاظ سلامت رواني به طور كامل سالم باشيم، قادر به حمل مشكلات غيرقابل حل نيستيم و از آنها فرار مي‌كنيم. ما بايد ياد بگيريم در مواجهه با مشكل چگونه آن را حل كنيم و اگر نتوانستيم، از آن فرار نكنيم. محرك‌ها هم همين‌طور هستند.

افرادي هستند كه در مواجهه با يك حرف به تعبير و تفسير مي‌پردازند و استدلال مي‌كنند كه فلاني منظورش اين بود كه به من توهين كند يا مرا تحقير كند و... بنابراين از اين حرف شنيده شده ساده به خشم مي‌آيند و در صدد برخورد با آن فرد برمي‌آيند. به نظر خودشان كار درستي مي‌كنند چون او را در برانگيختن خشم خود مقصر مي‌دانند، غافل از اينكه آستانه تحمل‌شان آن‌قدر پايين است كه با تلنگري فرو مي‌پاشد. بنابراين بايد سلامت روان افراد تامين شود اما چگونه؟ وقتي كه سيستم عصبي ما سالم باشد و بهداشت رواني شامل شرايط زندگي، رفاه اجتماعي، امنيت شغلي و امنيت اجتماعي فراهم باشد و زمينه تنش در زندگي وجود نداشته باشد، از سلامت كامل روان برخورداريم.

منظورم ثروتمند بودن نيست. ممكن است فردي با حقوق كارمندي ثابت و يك آپارتمان كوچك 50 متري و خانواده خوب چون تنش ندارد، آرامش داشته باشد. در حالي كه شايد كاسب ثروتمندي به دليل خطرات متعدد شغلي و نداشتن امنيت در كار در حد او نباشد. افراد تنش‌دار در زندگي، آستانه تحمل پايين‌تري دارند و انگار هميشه سلول‌هاي عصبي متورم و آماده هر تلنگري هستند. شرايط اجتماعي مشوش نيز به اين موضوع دامن مي‌زند و آستانه تحمل را كم‌تر مي‌كند.

منبع : سلامت

sepideh_248
04-07-2007, 13:46
پروفسور "رابرت پوتنام" محقق و استاد دانشگاه "هاروارد" راههاي مختلف شاد زيستن و عوامل داشتن يك جامعه شاد را بررسي كرده است . به گزارش روز شنبه شبكه تلويزيوني "بي‌بي‌سي" وي يكي از موارد شاد بودن انسان را داشتن روابط قوي اجتماعي و خانوادگي مي‌داند.
هرچه فرد از روابط بيشتر اجتماعي برخوردار باشد از سلامت قوي روحي و رواني برخوردار شده و بر شادي وي افزوده خواهد شد.

به گفته اين محقق، انسان ذاتا موجودي اجتماعي خلق شده كه احساس دروني كمك به ديگران در او وجود دارد، بنابراين با داشتن چنين روابطي، احساس سبكي و شاد بودن به فرد دست مي‌دهد.

يكي ديگر از موارد داشتن جامعه شاد، بنا بر تحقيق‌هاي بعمل آمده "اعتماد" به يكديگر در جامعه است .

اگر از مردم يك جامعه بصورت عادي پرسيده شود آيا به افراد پيرامون خود اعتماد داريد و جواب "نه" دريافت كنيد، آن جامعه از بيشترين آسيب عدم شادي برخوردار است.

بنا بر اين گزارش، طي آماري كه در اين رابطه گرفته شده است، مردم "نروژ" بالاترين آمار اعتماد به يكديگر را دارند يعني ‪ ۲/۳‬جمعيت آن كشور پاسخ "بله" را داده‌اند و اين درحالي است كه مردم تركيه با ‪ % ۳‬پايين ترين آمار اعتماد به يكديگر را دارند.

مردم انگليس نيز در دهه ‪ ۵۰‬ميلادي ‪ %۶۰‬آمار اعتماد داشتند كه در زمان حاضر به ‪ %۳۰‬كاهش يافته است.

در اين گزارش به يكي ديگر از موانع برقراري روابط اجتماعي و پراكندگي ارتباطات خانوادگي اشاره شده و آن وجود "تلويزيون" است.

اين گزارش اشاره مي‌كند به اينكه در دهه ‪ ۹۰‬ميلادي دولت "بوتان" براي شاد كردن مردم اجازه ورود تلويزيون به اين كشور را داد، در نتيجه پس از مدتي روابط منسجم خانوادگي در اين كشور به پراكندگي بين آنها منجر شد.

به گفته پروفسور رابرت پوت‌نام، تلويزيون سهل‌ترين راه سرگرم شدن است كه فاصله اين سرگرمي با شما تنها فشار دادن يك كليد است.

به عقيده اين محقق در جوامع امروزي تماشاي تلويزيون باعث شده است تا افراد تمايل كمتري به داشتن روابط بيروني و اجتماعي داشته باشند، چرا كه اين كار باعث منزوي شدن فرد شده و انزوا خود يكي از عوامل عدم سلامت روحي و جسمي خواهد شد.

وي پيشنهاد مي‌كند خيلي راحت تلويزيون را خاموش و با دوستان و بستگان خود ديدار كنيد.

اين گزارش افزود، ما نمي‌توانيم ديدن تلويزيون را ممنوع كنيم و يا افراد را به زور وادار كنيم تا با يكديگر دوست شوند. پس چه بايد كرد؟! يكي از بهترين راه‌ها انجام دادن ورزش است چرا كه ورزش ميل به شادي و برقرار نمودن ارتباطات دوستانه به ديگران را در فرد پرورش مي‌دهد و وي را از انزوا خارج مي‌كند.

نكته ديگري كه در اين گزارش به آن اشاره شده، برقراري ارتباط بين جوامع گوناگون در پايتخت شهرها است .

ارتباط بين دو گروه از جامعه مي‌تواند به دو گونه صورت پذيرد، ارتباط "انفجاري" و يا ارتباط بصورت "پل" .

در نوع اول، درگيري بين گروه‌هاي آسيايي مهاجر و جوانان محلي در انگليس بعنوان مثال در اين گزارش اشاره شده است .

براي برقراري ارتباط بين گروه‌ها و جوامع بخصوص در پايتخت‌هاي چند مليتي نظير لندن و نيويورك، افراد و گروه‌هايي كه از طرز تفكر، عقيده، فرهنگ و حتي رنگ پوست كاملا متفاوتي برخوردارند، افراد به يكديگر نزديك نمي‌شوند و اگر هم اين اتفاق بيفتد، اعتماد بين دو طرف بسيار ضعيف است.

تنها راه‌حل موجود، داشتن فعاليت و هدفي مشخص است كه براي رسيدن به آن نياز به كار گروهي است.

در اين گزارش به نمونه‌اي از بازي فوتبال بين همان نوجوانان انگليسي و مهاجرين آسيايي اشاره شده كه شوق و ذوق بازي بين طرفين بصورت مثبتي بين والدين و اولياي ورزشي و خود بازيكنان برقرار مي‌شود.

در انتهاي اين گزارش نتيجه‌گيري شده است كه در آينده جهت رسيدن به يك جامعه واحد و سالم نياز است تا افراد علاوه بر داشتن روابط دوستانه، داراي انگيزه و هدف مشترك باشند تا براي رسيدن به آن در كنار يكديگر فعاليت كنند.

بدين صورت اين گروه‌ها در يك‌ديگر حل شده و در نتيجه عقايد و فرهنگ‌هاي طرف مقابل مورد احترام قرار مي‌گيرد، اعتماد بين اين گروه‌ها بالا رفته و از جامعه‌اي واحد و سالم برخوردار خواهيم شد.

منبع : ایرنا

talot
12-07-2007, 20:16
روانشناسی و جامعه
نا آگاهی و فقدان بينش در اقتدارگرايان (دکتر محمد رضا ابراهيمی )
اقتدار گرايان تاوان نا آگاهي و فقدان بينش سياسي و اجتماعي را بعد از اين پس خواهند داد . زنگهاي سقوط اينك براي آنان به صدا در آمده است. رفتار هاي نامتعادل و هيجاني آنان و برخوردهاي وقيحانه و جسورانه در طي چند ساله اخير و اقدامات سطحي و واكنشهاي هيجاني و نامعقول كه نشان از بيماري و آسيب بنياني و همه جانبه در ساختار تفكر و شناخت متزلزل آنها دارد اين بيمار را به دم مرگ و نيستي كشانده است. رفتار شناسي آنان از لحاظ رويكرد به جريانات داخلي تابع تضادهاي اساسي درون ساختاري و هيجاني آنان دارد. سياست اعمال فشار براي كاهش مشاركت مردم در انتخابات آينده با هدفگيري نخبگان و انديشمندان و طبقات مرجع در اصل تكرار حملات چند ساله آنان است كه اين بار نابخردانه بصورت ناموقع و عجولانه آشكار شده است. جدال بر سر كسب قدرت و دستيابي به موقعيت مسلط كوتوله هاي سياسي و وامانده را به جان هم انداخته و دريدن همفكرانشان را آغاز نموده اند.نظاميان كه الحق در زمينه سازي براي به قدرت رساندن راهيافتگان به مجلس سنگ تمام گذاشته بودند و در اين راه از آبروي خود نيز دريغ ننمودند اينك خود را از قافله قدرت مطرود مي بينندو شمشير بر همپالكيهايشان مي كشند . آمريكائيان كه روءياي خاورميانه بزرگ و غنائم نفتي خواب و آرامش را از آنان ربوده آگاه از سفاهت اينان ارابه هاي جنگ را نزديكتر آورده و به زمان موعود نزديكتر ميگردند.آنان سياست قديمي وارد شدن از پنجره را در غياب صاحبخانه بكار بسته اند. بهانه دست يابي به فن آوري هستهاي و اجماع جهاني بر عليه ايران و مشخص ساختن سهم اروپائيان و باقي ماجرا همانگونه كه بر صدام رفت دوباره تكرار ميگردد.دنيا بر عليه اقتدار ورزان بر انگيخته شده است و همه چيز آماده تغيير نقشه خاورميانه همانگونه كه پيش بيني نموده اند جلو مي رود. چنين سرنوشتي گريبان تمامي دژم انديشان و خشك مغزان را خواهد گرفت .

talot
12-07-2007, 20:18
بچه ها ...
وقتی با سرزنش و انتقاد زندگی می کنند می آموزند بی اعتماد به خود باشند.
وقتی با خشونت زندگی می کنند می آموزند که جنگجو باشند.
وقتی با ترس زندگی می کنند می آموزند که بُزدل باشند.
وقتی با ترحم زندگی می کنند می آموزند که به خود احساس ترحم داشته باشند.
وقتی با تمسخُر زندگی می کنند می آموزند که خجالتی باشند.
وقتی با حسادت زندگی می کنند می آموزند که در خود احساس گناه داشته باشند.
اما ...
اگر با شکیبایی زندگی کنند بردباری را می آموزند.
اگر با تشویق زندگی کنند اعتماد و اطمینان را می آموزند.
اگر با پاداش زندگی کنند با استعداد بودن و پذیرندگی را می آموزند.
اگر با تصدیق شدن زندگی کنند عشق را می آموزند.
اگر با توافق زتدگی کنند دوست داشتن خود را می آموزند.
اگر با تایید زندگی کنند با هدف زندگی کردن را می آموزند.
اگر با صداقت زندگی کنند حقیقت را می آموزند.
اگر با انصاف زندگی کنند دفاع از حقوق را می آموزند.
اگر با اطمینان زندگی کنند اعتماد به خود و اعتماد به دیگران را می آموزند.
اگر با دوستی و محبت زندگی کنند زندگی در دنیای امن را می آموزند.

talot
12-07-2007, 20:51
امروزه عدم سازش و وجود اختلالات رفتار در جوامع انساني بسيار مشهود و فراوان است . در هر طبقه و صنفي و در هرگروه و جمعي اشخاص نامتعادلي زندگي مي كنند كه در معرض خطر ابتلا به ناراحتي هاي رواني مي باشند.
بهداشت رواني با ايجاد عواملي جهت پيشگيري از وقوع اين ناراحتي ها و يا تشريح علل اختلالات رفتار و جلوگيري از پيشرفت روند اختلالات شناختي - احساسي و رفتاري در انسان نقش بسيار موثري در بهبود زندگي وي ايفا مي كند. يكي از اصول مهم بهداشت رواني ، شناخت رفتار انساني و دانستن اين موضوع است كه رفتار انسان معلول يكسري عوامل مختلف است .يعني همان طور كه همه پديده ها در علم فيزيك ، شيمي و … داراي علت هستند رفتار آدمي نيز داراي علل خاصي است بنابراين نبايد هيچ انساني را براي رفتاري كه دارد سرزنش كرد بلكه اگر رفتار نامطلوب از وي سر زد ،بايد رفتارش مورد ارزيابي قرار گيرد و بر طرف شود و اين مهم برنمي آيد مگر با ريشه يابي و كشف علل رفتار .
عامل اصلي بروز رفتار مختلف احتياجات انسان است كه شامل احتياجات اوليه ( جسماني ) و احتياجات ثانويه ( رواني واجتماعي ) مي باشد. همان گونه كه احتياجات جسماني در شكل گيري رفتار انسان نقش دارد احتياجات رواني و اجتماعي نيز تاثير گذارند و در اين راستا فرهنگ جامعه اي كه انسان در آن رشد مي كند از اهميت بالايي برخوردار است كودكي كه در اجتماع به خصوصي متولد مي شود تمام تاريخ آن اجتماع را به ارث مي برد و ميراث اجتماعي او به اندازه ميراث جسماني اش اهميت دارد زيرا وي در طول زندگي از رفتارهاي اجتماعي كه در طي تاريخ و در قالب فرهنگ شكل گرفته متاثر خواهد بود بنابراين براي يك زندگي سالم و سعادتمند توجه و ارضاي همه احتياجات اعم از جسماني و رواني و اجتماعي لازم است و همان طور كه انسان به آب و غذا نياز دارد به پيشرفت و مقام و موقعيت اجتماعي خوب و …. نياز دارد و نمي توان يكي را بر ديگري رجحان داد بلكه اين عوامل همه با يكديگر رابطه دارند و نقص در يك قسمت باعث اختلال در قسمت هاي ديگر خواهد بود بنابراين انسان براي شناخت ريشه و علل رفتار خود علاوه بر شناخت خصوصيات فردي نياز مند به شناخت جامعه ، فرهنگ جامعه ، رابطه خود و جامعه اش ، نقش و جايگاهي كه در جامعه دارد مي باشد كه اين شناخت در سايه شناخت سه قانون تكامل، سيستم انديشي و كل نگري حاصل مي شود و با درك صحيح اين قوانين انسان مي تواند جايگاه صحيح خود را در جامعه اش پيدا كند و با ايفاي نقش صحيح خود احتياجات رواني و اجتماعي خود را به خوبي ارضا نمايد و زندگي توام با آرامش و سعادت را تجربه كند و اين امر تنها با ايجاد بصيرت كافي و افزايش آگاهي و خرد به وجود خواهد آمد.
بصيرت چيست وچگونه به وجود مي آيد ؟
اگر چه روان شناسان گشتالت بصيرت را به معناي فهم ناگهاني معاني بدون ارتباط با گذشته مي دانند و معتقدند اين فهم ناگهاني سبب ايجاد رفتار منطقي و مناسب مي شود ولي شايد بتوان گفت بصيرت همان مشاهده رابطه علت و معلول و پيدا كردن راه جديدي براي فهم معاني و پديده هاي زندگي است كه تجارب صحيح گذشته و م طالب آموخته شده قبلي اساس كشفيات ناگهاني و فهم روابط پديده ها مي باشد و در واقع بصيرت يعني ديدن خويشتن و جهان آن چنان كه به راستي هست ،نه آن چنان كه ما مي پنداريم .در پرتو بصيرت است كه مي توان علت و ريشه هر پديده اي را كشف كرد و بهترين و صحيح ترين راه را انتخاب نمود و البته اين بصيرت در سايه داشتن ذهني آرام ، پاك و متعادل بدست مي آيد .
انسان امروزي تحت تاثير القائات ذهني و انديشه اي نادرست كه ناشي از كدورت هاي ذهني و بايد و نبايدهاي غلط اجتماعي و فرهنگي و خانوادگي است از انديشيدن درست و ديدن واقعي عاجز است . وقتي در يك موقعيت نابهنجار قرار مي گيرد همانند انسانهاي پيشين براساس غريزه جنگ و گريز پاسخ خشم يا ترس و ياهر پاسخي كه منشا آن ترس وخشم است مثل تنفر يا دلسردي را از خود بروز مي دهد اين عكس العمل آني است و ناشي از احساس خطري است كه فرد نسبت به خود و يا حتي اگو (‌من ساختگي ) خود دارد كه اين احساس خطر معمولا بر اثر انديشه هاي نادرست و كدورت هاي ذهني ايجاد مي شود و شايد در واقع خطري در كار نباشد. مثلا وقتي به انسان توهين مي شود چون او تصور مي كند كه به حريمش تجاوز شده است به طور ناخود آگاه و آني خشمگين مي شود و عكس العمل ناشي از خشم بروز مي دهد كه عموما مخرب و زيان آور است. حال آنكه اين احساس خطر فقط متوجه اگو ( من ساختگي ) است و خطري براي خود فرد ايجاد نمي كند وحتي در موقعيت هاي گوناگون فرق مي كند مثلا اگر اين شخص تنها باشد و به او توهين شود احساس خشمي كه دارد از موقعي كه وي در يك گروه قرار دارد كمتر است و نيز اگر افراد اين گروه ناشناس باشند اين احساس خشم كمتر از زماني است كه اين گروه دوستان يا شاگردان وي باشند . بنابراين عكس العمل اين فرد به يك واقعه يكسان در موقعيت هاي مختلف و بنا به تصور و قضاوتي ناشي از انديشه نادرست او متفاوت مي باشد. لازم به ذكر است كه گاه پس از اين احساس اصلا عكس العمل يا پاسخي داده نمي شود و فقط قصد انجام آن در ذهن صورت مي گيرد ولي در هر صورت دراين روند يك سلسله تغييراتي در اعمال حياتي انسان ايجاد مي شود كه اگر مزمن گردد يعني مرتبا تكرار شود بسيار خطرناك مي باشد مثلا اگر شخصي روزي 5 بار خشمگين شود و فشارخونش بالا رود ( كه يك پاسخ طبيعي بدن به خشم است ) به احتمال خيلي زياد پس از مدتي دچار بيماري فشار خون مي شود. بنابراين غريزه جنگ و گريزاگردر جهت حفظ موجود باشد خوب و مفيد است و گرنه پيامدهاي ناخوشايندي به همراه دارد.
جنگ و گريز:
جنگ و گريز نتايج دو احساس خشم و ترس مي باشند كه مختص انسان هاي پيشين است و باعث بروز رفتارهاي آني و بدون تفكر مي شود كه در موقعيت هاي مشابه تكرار مي گردد و كم كم به صورت عادت در مي آيد و اين عادت نسبتا ثابت و قابل پيش بيني مي شوند و شخصيت فرد را مي سازند و اين چنين است كه به فردي صفت خشمگين بودن يا ترسو بودن را نسبت مي دهند زيرا چنين اشخاصي در تمام موقعيت ها يك عكس العمل عادتي كه آني و بدون تفكر است از خود بروز مي دهند ولي انسان امروزي درروند تكاملي نياز به يك غريزه ديگر دارد يعني با يد اين غريزه را كه ‏‏‏اول بينديش و سپس عمل كن‎‎‎‏ را بياموزد اگر انسان به آن درجه از بصيرت و آگاهي برسد كه در موقعيت هاي مختلف زندگي قبل از بروز عكس العمل آني كه عموما عادتي و بدون تفكر است با اندكي تفكر و خرد عمل صحيح و به موقع انجام دهد آن گاه با بروز رفتار صحيح و مطلوب بهترين نتيجه را در موقعيت ايجاد شده مي گيرد البته چنين بصيرت و مهارتي تنها با انجام روش هاي خاص و به مروز زمان در انسان شكل مي گيرد و جزئي از وجود وي مي شود همان طور كه غريزه جنگ و گريز جزئي از وجود او شده است. يكي از روش هاي موثر براي كسب اين مهارت مراقبه بصيرت IIM( Insight Meditation ) است كه در زير توضيح داده مي شود :
مراقبه بصيرت به صورت عملي به انسان مي آموزد كه چگونه بتواند آن چنان برخود تسلط پيدا كند كه در مقابل يك واقعه يا اعلان خطر اول بينديشد و سپس عمل مناسب انجام دهد و بدين علت كه اين مهارت به طور علمي ايجاد مي شود بايد آن قدر تمرين شود تا ملكه ذهن شده و به طور خودكار انجام شود.
مراحل ادراك واقعه
وقتي انسان واقعه اي را درك مي كند آن را در ذهن بررسي و قضاوت مي كند و سپس عكس العمل نشان مي دهد.اين روند چهار مرحله دارد :
تشخيص واقعه
قضاوت آنكه اين واقعه خوب است يا بد
حسي كه در بدن پس از اين قضاوت ايجاد مي شود اين حس كه در پوست يا درون بدن درك ميشود “خوشايند” ‌يا“ ناخوشايند” است. اين موضوع را در فرهنگ مان به كرات شنيده ايم كه مثلا پشتم لرزيد( حس بد ) دلم روشن شد (‌حس خوب) و بسياري از اين حس ها كه واژه اي براي بيانش نداريم
عكس العملي كه پس از اين حس انجام مي شود .
بنابراين انسان به يك حس عكس العمل نشان ميدهد نه به حادثه اي كه اتفاق افتاده است. اگر انسان ياد بگيرد كه قبل از عكس العمل از آن حس آگاه شود مي تواند خود را كنترل كند و با تفكر و انديشه درست، عمل درست و رفتار مناسب بروز دهد و با رفتار مناسب و سنجيده بهترين و مناسب ترين موقعيت ها را براي خود ايجاد كند و زندگي سالم تر و بهتري داشته باشد و اين همان چيزي است كه در مراقبه بصيرت آموزش داده مي شود.
البته براي اينكه انسان بتواند از آن حس آگاه شود بايد كاملا هوشيار و آگاه باشد و به عبارتي در لحظه حضور داشته باشد و بنابراين بايد ذهني آرام و پاك و خالي از هرگونه رسوب و كدورت داشته باشد زيرا ذهن نامتعادل وناپاك مرتبا در گذشته و آينده به سر مي برد و دائما در حال قضاوت نادرست مي باشد مراقبه بصيرت به انسان مي آموزد كه ذهن خودرا از پريشاني و كدورت پاك نمايد و داشتن ذهني پاك و آرام را به تدريج تجربه كند كه نتيجه اين پالايش ذهن ، رها شدن از بند انديشه ها ، قضاوت هاي نادرست و شرطي ، رسيدن به هوشياري و آگاهي (از جمله آگاهي از حسها و احساسات متفاوت) مي باشد . اين ذهن آرام و در عين حال هوشمند فرد را قادر مي سازد كه در موقعيت هاي نابهنجار زندگي عمل درست انجام دهد و بر مشكلات خود فائق آيد و زندگي آرام و سرشار از نشاط و موفقيت را تجربه كند

sepideh_248
12-07-2007, 23:48
يك روانپزشك اظهار داشت: رنگ‌هاي روشن همچون رنگ‌هاي سبز و آبي، موجب كاهش ضربان قلب، فشار خون و تنفس ‌شده و آرامش‌ بخش‌ هستند.
دكتر اميررضا چمني در گفت ‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) منطقه يزد، در خصوص تاثير رنگ‌ها از نظر روانشناختي گفت: با توجه به اين كه برخي رنگ‌ها، خاصيت تحريك كنندگي و برخي رنگ‌ها آرامش‌بخش هستند، تركيب رنگ‌ها در طبيعت به نحوي است كه باعث ايجاد تعادل در روح و روان مي‌شود.
وي افزود: ‌برخي رنگ‌ها در طبيعت مانند رنگ‌هاي قرمز، بر روي بدن موجب افزايش ضربان قلب، فشار خون و نبض و تنفس مي‌شوند و در مقابل رنگ‌هاي روشن موجب كاهش اين فاكتورها مي‌شوند.
دكتر چمني ابراز داشت: رنگ سفيد نماد پاكي و سمبل قداست است و با عنايت به اين كه رنگ سفيد، نشاط، سرور و پاكي را به همراه دارد، در احاديث زيادي به پوشيدن لباس سفيد تاكيد شده است .
وي ابراز داشت: رنگ زرد سمبل روشنايي،‌ فعاليت، ‌كار‌، تلاش‌، مفرح، ‌شادي آور و رنگ اميد است، لذا توصيه مي‌شود كودكان از لباس زرد استفاده كنند.
وي افزود: ‌رنگ زرد از نظر درماني، رنگ تحريك‌كننده ذهن، ‌هوش و سيستم اعصاب است و به دليل خاصيت محرك و شادي‌آور آن در درمان بيماران افسرده، ‌بي‌حوصله و گوشه‌گير استفاده مي‌شود.
اين روانپزشك گفت: ‌رنگ سبز زيباترين رنگ‌هاست و به عنوان رنگ جواني و سمبل و نماد رشد و نمو و علامت بهار است. اين رنگ نمايشگر حيات و سر زندگي است و از نظر درماني رنگي آرام بخش اعصاب و در رفع خستگي موثر است و از خاصيت ضد اضطرابي برخوردار است.
وي خاطرنشان كرد: بررسي‌ها نشان داده است رنگ سبز مي‌تواند فشار خون‌، تنفس و ضربان قلب را كاهش دهد. بنابراين از اين رنگ در رنگ‌آميزي ديوار اتاق‌هاي عمل و لباس پرستاران بيمارستان‌ها و مراكز بهداشتي استفاده مي‌شود.
دكتر چمني با بيان اين كه رنگ قرمز شادي آفرين، ‌نشاط آور، ‌نيروبخش، ‌اشتها آور است و احساسات را تحريك مي‌كند، افزود: اين رنگ اعتماد به نفس را افزايش مي‌دهد ولي به دليل تحريك كنندگي توصيه مي‌شود افراد داراي مشكلات اعصاب و روان از آن پرهيز كنند.
وي افزود: رنگ قرمز نماد خطر و هشدار نيز است و بررسي‌ها نشان داده است كه رنگ قرمز ميزان فشار خون و ضربان قلب را افزايش مي‌دهد.
اين متخصص بيان داشت: رنگ قرمز از بين رنگ‌ها، رنگ گرم تلقي مي‌شود و در درمان بيماري‌هاي پوستي مثل مخملك از آن استفاده مي‌شود.
وي رنگ آبي را داراي خاصيت آرامبخشي، آرام كنندگي و تسكين دهنده سيستم اعصاب دانست و گفت: اين رنگ، مفرح و شادي آفرين است. آبي به عنوان رنگ سرد تلقي مي‌شود و به لحاظ خاصيت ضد اضطرابي و آرام بخش در درمان بي‌خوابي مفيد و موثر است. رنگ آبي نماد دريا، ‌آسمان، ‌روشنايي است و در تعادل روح و روان نقش به سزايي دارد.
دكتر چمني در پايان استفاده از رنگ‌هاي زرد و صورتي را براي اتاق نشمين،‌ رنگ‌هاي شادي‌آور را براي فضاي دكوراسيون منزل و رنگ‌هاي قرمز، ‌زرد و ‌نارنجي را در وسايل بازي و پوشاك كودكان توصيه كرد.

sepideh_248
13-07-2007, 22:06
می خواهید یک فضانورد شوید؟ شاید هم یک نانوا یا نجار؟ شاید هم دوست داشته باشید که یک مدیرعامل، خلبان یا رستوران دار موفق شوید؟ انتخاب کردن همیشه هم اینقدر ساده نیست؛ باید چیزهایی که در آن استعداد دارید را با چیزهایی که از آن لذت می برید، تلفیق کنید و ببینید شما را به کجا می رساند.
وقتی دستاوردهای خود را با هم در نظر می گیرید، می بینید که در بعضی از آنها بیشتر از بقیه موفق بوده اید. گرچه اینها معمولاً بهترین راه برای شروع تصمیم گیری به حساب می آید، اما باز هم کمی بیشتر فکر کنید. ممکن است روزی از انجام آنها لذت می برده اید، اما آیا دوست دارید باز هم آن کار را ادامه دهید یا نه؟
بعضی از شب ها من برای خانواده غذا درست میکنم و همه هم دستپختم را دوست دارند، اما بعضی شب ها هم بچه ها از بیرون غذا می گیرند. درست است که من واقعاً از آشپزی لذت می برم اما فکرش را هم نمی کنم که هر شب مجبور شوم برای اینهمه آدم غذا درست کنم.
اجازه بدهید کمی مسئله را برایتان بازتر کنم.
یک جعبه مکعبی را تصور کنید، این جعبه را با کشیدن یک خط افقی از وسط آن و یک خط عمودی از وسط دیگر به چهار قسمت تقسیم کنید. خط افقی را "کارهایی که از آن لذت می بریم" نامیده که از سمت چپ به راست امتداد دارد و خط عمودی را "کارهایی که در آن استعداد داریم" می نامیم که آن هم از بالا به پایین امتداد دارد.
اولین چیزی که به چشم می آید، این است که مکعب کوچک در گوشه سمت راست جایی است که بالاترین مقیاس های کارهایی که در آن استعداد داریم و کارهایی که از آن لذت می بریم به آنجا ختم می شود. این همانجایی است که همه ی ما آرزو داریم به آن برسیم. بعداً باز هم به آن برمی گردیم.
در بالا سمت چپ به بالاترین حد کارهایی می رسیم که در آن استعداد داریم و پایین ترین حد کارهایی که از آن لذت می بریم. این یعنی جایی که باوجود داشتن مهارت و استعداد فراوان، مجبوریم کاری را انجام دهیم که علاقه ای به آن نداریم و دوست نداریم بیش از حد ضروری و لازم آن را انجام دهیم. مثلاً این روزها چه کسی واقعاً از رانندگی لذت می برد؟
راه خیلی از کسانی که معمولاً کارشان را با دقت انتخاب نمی کنند، به اینجا ختم میشود، چون سازمان و شرکتی که در آن کار می کنند آنها را در جایی قرار می دهد که بتوانند از عهده آن برآیند. به یک دستیار مالی فکر کنید که سِمَتِ کنترلگر کارت اعتباری را به او می دهند، چرا؟ چون در گرفتن صورتحساب ها موفقیت داشته است.
مربع پایین سمت چپ جایی است که خیلی از افراد خود را در آن می یابند. کاری که نه در آن استعداد و توانایی دارند و نه از انجام آن لذت می برند. گاهی اوقات نیاز یا فشارهای زندگی باعث می شود افراد به چنین کارهایی کشیده شوند، اما اگر شما هم یکی از این افراد هستید باید فکری جدی برای خود کنید.
مربع پایین سمت راست جایی است که لذت بردن از کار حرف اول را می زند، اما مهارت و استعداد کافی وجود ندارد. افرادی که تئاتر آماتور بازی می کنند یا برای اوقات فراغت خود نقاشی می کنند، را می توان جزء این گروه دانست.
به مربع بالا سمت راست برمی گردیم: موفقیت معمولاً وقتی حادث می شود که شما در عین اینکه از انجام کاری لذت می برید، برای انجام آن مهارت و استعداد هم داشته باشید. وقتی می خواهید شغل خود را انتخاب کنید این نکته را همیشه به خاطر داشته باشید و هیچوقت به خاطر عنوان یک شغل به سمت آن نروید. درعوض سعی کنید مهارت های خود را تشخیص داده و با تطبیق آن با کارهایی که به آن علاقه دارید جلو بروید.
مکعبی که در پاراگراف قبل به شما معرفی کردم می تواند خیلی در این زمینه کمک حالتان باشد. اگر در نقطه بالا سمت راست هستید، دو دستی به آن بچسبید، اما اگر هر جای دیگری قرار دارید، سعی کنید کمی بیشتر درمورد کارتان فکر کنید.
برنامه کارتان را شروع کنید
برحسب دیدگاهی که دارید، این واقعیت که دیگر نمی توان شغلی را برای همه زندگی انتخاب کرد، محصول زندگی کردن در جامعه مدرن است، شاید هم این امکان را برای شما فراهم کند که شغل محبوبتان رادر زندگی پیدا کنید.
پیشرفت سریع تکنولوژی، تغییر ساختار شرکت ها و شیوه های زندگی به این معناست که الگوهای سنتی کار باید از رده خارج شوند. برای اینکه اطمینان یابید بهترین انتخاب را برای زندگی شغلی خود برمی گزینید، باید کنترل سرنوشتتان را تحت اراده خود در آورید.
قبول مسئولیت برای پیشرفت های کاریتان کار ساده ای نیست. باید فرصت های لازم را خودتان خلق کنید تا به جایی که می خواهید برسید و این یعنی باید مداوماً مهارت هایتان را اصلاح کرده و ارتقاء دهید.
تنظیم یک برنامه کاری آسان و سرراست است، به شرط این که در آنچه که از زندگی می خواهید صادق باشید. در 3، 5 یا 10 سال آینده می خواهید به کجا برسید؟ باید درمورد نیازهای کاریتان با خودتان صادق و روراست باشید.

آیا می خواهید کنترل کارتان دست خودتان باشد و خودتان آن را مدیریت کنید؟
آیا می خواهید هر روز تا ساعت 5 عصر خانه باشید؟
آیا می خواهید کارتان به دور از استرس و دغدغه شدید فکری باشد؟اینکه بدانید چه می خواهید اولین قدم برای رسیدن به آن است. اما یادتان نرود که شانس هم نقش مهمی در این زمینه ایفا می کند.
آنچه که از زندگی میخواهید هم مثل اولویت هایتان با گذر زمان تغییر میکند. قبل از اینکه تصمیم بگیرید که به کجا می خواهید برسید، باید ببینید که در حال حاضر کجا هستید.
1. چه چیز شغل کنونیتان را دوست دارید؟
2. از چه چیز شغل کنونیتان بدتان می آید؟
3. در شرکت کنونیتان چه امکاناتی برای پیشرفت شما وجود دارد؟
4. آیا فکر می کنید برای کاری که انجام می دهید، خوب پول می گیرید؟
این تمرین را برای دو هفته انجام دهید. هر روز دوچیز درمورد کارتان که از آن لذت می برید را بنویسید. اینکار را به سادگی هر چه تمامتر انجام دهید. مثلاً، "من از صحبت کردن پشت تفن با مردم خوشم می آید"، "از مسئولیتی که در این شغل به من واگذار شده لذت می برم" و...
بعد از فقط دو هفته تصویر بسیار روشنی از چیزهایی که در شغل کنونیتان برایتان لذت بخش است پیدا می کنید. این میتواند برای پیدا کردن یک شغل جدید یا تطبیق دادن خود با کاری که چیزهای بیشتری برای لذت بردن برایتان داشته باشد استفاده کنید. این تمرین را یکبار دیگر انجام دهید، با این تفاوت که اینبار کارهایی که در شغل ایدآلتان از آن لذت میبرید را یادداشت کنید. و دو لیست را با هم مقایسه کنید.
ممکن است دریابید که واقعاً از آنجایی که هستید و کاری که انجام می دهید لذت می برید. اگر برای شما هم اینطور است، اطمینان یابید که شایستگی لازم برای احراز آن شغل را دارید. و ببینید که برای به روز نگه داشتن مهارتهای کاریتان چه می توانید بکنید.
اگر جاه طلبی های شما باعث می شود که مدام خود را بالا بکشید، باید ببینید که برای رسیدن به مقام بعدی چه مهارت هایی باید کسب کنید. یک فهرست از مهارت های مورد نیاز خود تهیه کنید. ببینید ضعفتان در کدام قسمت هاست؟ آیا لازم است مهارت های جدید بیاموید؟
آیا می توانید تجربیات مربوط را در همان شرکت کسب کنید؟ وقتی پی به ضعف هایتان بردید باید ببینید که چطور می توانید این شکاف ها را پر کنید. آیا رئیس فعلیتان می تواند به شما کمک کند که این تجربیات و مهارت های جدید را یاد بگیرید؟ آیا می توانید در شغل کنونیتان عهده دار مسئولیت های جدید شوید؟ آیا می توانید در فعالیت های دیگری که مقامتان را بالاتر ببرد شرکت کنید؟
اگر محل کار کنونیتان نمی تواند امکانات این آموزش های جدید را برایتان فراهم کند، باید از آن بیرون بیایید. از تغییر نترسید. اگر هدف روشنی از آنچه که می خواهید در ذهنتان باشد، گذراندن وقت برای پیدا کردن شغل ایدآلتان، وقتی به دست یابید، ارزشی نخواهد داشت.
با یک استراتژی بازاریابی شخصی می توانید کنترل امور کاری و همچنین زندگیتان را در دست گیرید و ببا استفاده از اطلاعات موجود، تصمیمگیری کرده، تغییرات مثبت را در زندیگتان اعمال کرده و به اهدافتان دست یابید ؟

منبع: مردمان

bb
15-07-2007, 08:09
آیا شما احساس بدی دارید و یا ناراحت هستید؟ دیگر نگران نباشید. راههای بسیار ساده ای وجود دارند که با استفاده از آن ها می توانید بر عادات نامناسب و اخلاق تند خود فائق آیید. خوش اخلاقی و سرحالی جزئی از خصوصیات ذاتی افراد به شمار نمیرود و نمی توان گفت که آنها همانطوری به دنیا می آیند؛ هیچ کس هم محکوم نیست که تا آخر عمر خود ناراحت و بدحال باقی بماند. میزان خوشحالی، یک مسئله کاملاً اکتسابی است و یاد گرفتن آن هم کار دشواری نیست. هر کس به راحتی می تواند با عادت های بد خود مبارزه کرده و خوش بینی را به زندگی خود راه دهد.

در تحقیقاتی که من پیرامون خوشحالی و خوش بینی برای کتابم: "خوش بینی خودجوش: استراتژی های تثبیت شده برای کامیابی و خوشحالی" انجام داده ام، توانستم از بسیاری از الگو ها و تکنیک ها پرده برداری کنم. شما هم می توانید این استراتژی ها را تمرین کنید تا خوشحالتر، سرحال تر، و خوش بین تر شوید.

1- از خون آشام های احساسی پرهیز کنید

آیا جذب افرادی می شوید که شما را از نظر احساسی تخلیه کرده و خودشان جزء بازنده ها حساب می شوند؟ آیا مانند یک آهن ربا، افراد بازنده را به خود جذب میکنید؟

می توان گفت که اینگونه افراد خود به خود باتری شما را خالی می کنند، روند زندگی را کند کرده و طرف مقابل را عصبانی و ناراحت میکنند. برای اینکه بتوانید خوشحال، خوش بین و پرانرژی باقی بمانید باید تا آنجایی که امکان دارد از این قبیل افراد دوری کنید. افراد ناراضی و بدبین به راحتی اجازه می دهند تا این خون آشام ها به جانشان بیفتند و احساسات مثبتشان را مستقیماً از مغزشان بمکند. از جمله افراد خون آشام احساسی می توان به افرادی که مرتباً در حال مسخره، انتقاد، تخریب و سرکوب کردن هستند اشاره کرد.

یک لیست از افرادی که در موقعیت های مختلف با آنها برخورد می کنید تهیه کنید و سپس سعی کنید ارتباط خود را با افرادی که در بالا به آنها اشاره کردیم به کمترین میزان برسانید و در یا در صورت امکان ارتباط خود را به طور کلی با آنها قطع کنید. توجه: افراد خوشحال و خوش بین خودشان پیام آور صلح و دوستی هستند و افراد ناراحت و بدبین خودشان به عنوان نوعی خون آشام احساسی تلقی می شوند.

2- ذهن خود را پاکسازی کنید

آیا می توان همانطور که جسم را در بیمارستانها زهرزدایی می کنند، با ذهن نیز همین کار را انجام داد؟ برای اینکه افکار منفی و مخرب را به ذهن خود راه ندهید همیشه باید این "قانون شادکامی" را در ذهن داشته باشید: شما در آن واحد تنها می توانید به یک مسئله فکر کنید. به این معنا که یا می توانید بر روی یک مسئله ناراحت کننده/بد بینانه تمرکز کیند و یا بر روی یک موضوع خوشحال کننده/ خوش بینانه. حق انتخاب با شماست. افراد بدبین معمولاً همیشه در این فکر هستند که چگونه ممکن است شکست بخورند و دیگر نتوانند از جایشان بلند شوند. آنها همیشه انتظار وقوع بدترین اتفاق ها را دارند. از سوی دیگر افراد خوش بین همیشه منتظر بهترین ها هستند. بهتر است ذهن خود را خانه تکانی کنید. زمانیکه به یک مشکل برخورد می کنید سریع به فکر یافتن راه چاره ای برای فائق آمدن و حل آن باشید. افراد بدبین و ناراحت در این شرایط فقط به دنبال گله و شکایت هستند و افراد خوش بین و موفق در پی یافتن راه حل.

3- خوش بینی و خوشحالی با اعداد

آیا به طور وسواسی به سمت افکار منفی کشیده می شوید و حالات بدی به شما دست می دهد؟ یک راه ساده این است که خودتان مسیر حرکت فردیتان را به سمت افکار مثبت تغییر دهید. به راحتی می توانید در تغییر افکار منفی به مثبت یک متخصص شوید. تنها کاری که باید انجام دهید این است که بر روی شمارش و تغییر ایده های منفی به مثبت تمرکز کنید. هر بار که یک فکر منفی به ذهنتان خطور کرد، به سرعت آن را به یک فکر مثبت تغییر دهید. هر بار که این کار را انجام دادید، یک تیک بر روی یک صفحه کاغذ بزنید. هدف شما باید این باشد که تعداد دفعاتی را که نیاز به انجام یک چنین کاری پیدا می کنید، به صفر برسانید. به عنوان مثال شاید در ابتدا نیاز باشد که به طور روزانه 50 تیک در کاغذ بزنید. به مرور زمان این عدد به 30 و 20 و به 10 میرسد. اگر شما به شدت منفی گرا باشید با انجام این تکنیک تبدیل به یک فرد به شدت مثبت اندیش می شوید.

4- وضعیت قرار گرفتن بدن خود را تغییر دهید

افراد پر انرژی و خوشحال، گام های بلند تری بر می دارند، تند تر راه می روند، و صاف می ایستند و به نظر می رسد که از منبع پایان ناپذیر انرژی تغذیه می شوند. از طرف دیگر افراد بدبین و عبوس گام های کوتاه بر میدارند، پاهایشان را روی زمین می کشند و آرام و قوز کرده حرکت می کنند. به نظر می رسد که باتری آنها شارژ خالی کرده. مراقب وضعیت قرار گرفتن بدن خود باشید. سعی کنید بیشتر از ژست افراد خوش بین در راه رفتن و ایستادن خود استفاده کنید. استفاده از این تکنیک ها به شما کمک میکند تا روحیه ای شاد و پر انرژی پیدا کنید. انجام این کار ساده بوده و همچنین میتواند تاثیر مثبتی بر روی اطرافیانتان نیز داشته باشد.

5- مراقب حرف زدنتان باشید – هیچ گاه از کلمه هایی نظیر "سعی" استفاده نکنید

برای اینکه تبدیل به یک فرد خوش بین و سر حال بشوید، ابتدا باید یاد بگیرید که این افراد چه کارهایی انجام می دهند. افراد خوش بین برای خود شیوه عملکر و صحبت کردن منحصر بفردی دارند و از کلمات ویژه ای استفاده می کنند. همانطور که قبلاً هم گفته شد، لغاتی که در صحبت کردن خود از آنها استفاده می کنید، بر روی حالات درونی و میزان انرژی بدنتان تاثیر میگذارند. عوض کردن لغاتی که مورد استفاده قرار می دهید، می توانند نگرش و افکار تان را تغییر دهند. به جای استفاده از لغات "ناراحت کننده" از کلمات "شادی زا" استفاده کنید. به عنوان مثال به جای استفاده از عبارت: "من احساس می کنم دست پاچه شده ام" می توانید از عبارت مثبت: "من احساس می کنم به چالش واداشته شده ام اما مطمئنم که از عهده اش بر می آیم" استفاده کنید.

تفاوت عمده ای که میان این دو گروه شاد و غمگین وجود دارد این است که گروه اول به ندرت و بهتر است بگوییم که هیچ گاه از لغاتی نظیر "سعی" و "اما" استفاده نمی کنند. این کلمات به نوعی نشان می دهند که شما هیچ گونه کنترلی بر روی زندگی خود ندارید؛ افراد خوش بین همیشه امیدوار هستند و مسئولیت همه کارهایی را که انجام می دهند را به عهده می گیرند. استفاده از کلمات این چنینی صرفاً بهانه آوردن و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت هاست.

6- به چیزهایی که می خواهید فکر کنید نه به چیزهایی که نمی خواهید

نگرانی، اولین فاکتور تخریب خوشحالی و خوش بینی است. سریع ترین راه برای اینکه بتوانید خود را از انرژی و خوشی سرشار کنید، کنار گذاشتن نگرانی هاست. چگونه می توانید این کار را انجام دهید؟ هر بار که یک فکر منفی به ذهنتان خطور کرد سریعاً آن را به یک فکر مثبت تبدیل کنید (مانند یافتن راه حل برای مشکلات) افرادی که بیشتر بر روی راه حل ها تمرکز می کنند تا خود مشکل، خوش بین، خوشحال، و پر انرژی هستند.

7- به دنبال کاری که به آن علاقه دارید بروید، این امر شما را سرزنده می کند

بهترین راهی که می تواند شما را با خوشحالی تمام از جا بلند کند، دنبال کردن چیزی است که به آن علاقه دارید. ببینید چه چیزی شما را خوشحال می کند، آنوقت میبینید که صبح ها با چه انرژی از خواب بلند می شوید. افرادی که صبح ها تمایلی به بیدار شدن از رختخواب ندارند، روح زندگی را از دست داده اند. آنها هیچ دلیلی برای بیدار شدن از خواب و کار و تلاش ندارند. علایق خود را پیدا کنید و به دنبال آن بروید تا آتش زندگیتان برافروخته شود.

همه افراد می توانند باعث ایجاد سرزندگی و خوشحالی در زندگی خود شوند. زمانیکه افراد مختلف از استراتژی هایی که در این مقاله به شما معرفی کردیم بهره می گیرند، خودشان اذعان می کنند که بار سنگینی از روی دوششان برداشته شده. آنها مثبت، و سر زنده شده و اعتماد به نفسشان افزایش پیدا می کند. شما برای به کار گرفتن این تکنیک ها فقط چند دقیقه وقت لازم دارید. این موارد می توانند به شما کمک کنند تا زندگی خود را در کلیه زمینه ها بهبود بخشید: سلامتی، ثروت، موفقیت شغلی.

توجه: خوش بینی کلید پنهان موفقیت است. خوش بینی سبب ایجاد هیجان در زندگی شده و شما را تبدیل به یک فرد مسئولیت پذیر می کند. در مقابل افراد بدبین هیچ گونه تصویر ذهنی روشنی از یک زندگی موفق نداشته و فقط در حال گله و شکایت، سرزنش و بهانه جویی هستند. خوب حالا شما کدام گروه را انتخاب می کنید----- شاد و خوش بین یا ناراحت و بدبین؟ حق انتخاب با شماست؛

مردمان

sepideh_248
15-07-2007, 13:23
ایجاد تغییر در زندگـی ممکن است کمی ترس آور باشد، و بـا وجـود اینکه عمـیقاً می خواهید عنان سرنوشت خود را در دست گیرید، باز هیچ کاری نمی توانید پیش ببرید چون از ایـجاد آن تغییر وحشت دارید. در این مقاله به علت های تـرس شما می پردازیم و به شما کمک می کنیم که با آن مقابله کنید.


1. ترس از ناشناخته ها
ترس از ناشناخته ها باعث می شود افراد نتوانند از فرصت ها استفاده کرده و در موقعیت هایی که چندان خوشایندشان نیست باقی بمانند. هر موقع صحبت از تغییر پیش می آید، مردم به گفتن "چه پيش خواهد آمد" می افتند.

اگه اشتباه کنم چی میشه؟
اگه بدتر از اینکه الان هست بشه، چی میشه؟
اگه شکست بخورم چی میشه؟با خودتان فکر می کنید موقعیتی که الان دارید بهتر است و به همین خاطر همه ی ایده ها و افکار تازه برای تغییر را در ذهنتان دفن می کنید. و فکر میکنید باید همین جایی که هستید باقی بمانید. گوی شیشه ای هم ندارید که پیش بینی کنید در آینده چه روی می دهد، به همین خاطر نمی توانید مطمئن باشید که نتیجه کارتان چه خواهد شد. از آنچه که الان دارید مطلعید و با خودتان می گویید که این که دارید چندان هم بد نیست. درست است؟ ترس از ناشناخته ها یکی از مهمترین دلایلی است که افراد را از ایجاد هر نوع تغییر مثبت در زندگیشان باز می دارد.
اگر ذهنتان را آزاد بگذارید، تا هر وقت که بخواهید برایتان تصورات منفی خلق می کند. اما کمی در موردش فکر کنید. شما توانایی فکر کردن به بدترین چیزهایی که ممکن است اتفاق بیفتد را دارید، پس چرا از این انرژی خود برای تصور بهترین چیزهایی که ممکن است اتفاق بیفتد استفاده نمی کنید؟ فقط باید تمرکز کنید. وقتی شانس این هم وجود دارد که نتیجه کارتان خوب باشد، چرا وقتتان را براي فکر کردن در مورد اتفاقات بد هدر می دهید؟ هر انتخابی که بکنید، فرصت های جدیدی پیش روی شما میگذارد. فرصت هایی که حتی فکرش را هم نمی توانستید بکنید.
به نظر من هیچ انتخابی نادرست نیست، فقط فرصت هایی که به واسطه آن انتخاب برای ما پیش می آید با هم متفاوت هستند. اگر انتخاب های خود را مهیج و باارزش بدانید، تجربه ناشناخته ها برایتان ساده تر خواهد شد. فقط باید تصمیم بگیرید که چه کاری را می خواهید در حال حاضر انجام دهید. یادتان باشد انتخاب غلط وجود ندارد. آیا این طرز تفکر باعث نمی شود احساس بهتری به این تغییر داشته باشید؟

2. عدم اطمینان به خود
وقتی در نظر دارید که تغییری در زندگیتان ایجاد کنید، تردید دارید که آیا واقعاً از عهده آن برمی آیید یا نه. در این موقعیت ها همه چیز بزرگتر و دشوارتر از آنچه که هست به نظر می رسد و وقتی به آن نگاه می کنید به نظرتان کار بسیار سختی می آید. معمواً از خودتان می پرسید، "چه کسی می تواند این کار را انجام دهد؟ من که نمی توانم کار خیلی دشواری است."
اگر بخواهید چیزهای بزرگ به دست آورید یا حتی فقط به آرامش درونی برسید، باید بتوانید از آن قلمرو آرامش خود بیرون آمده و چیزهای جدید را امتحان کنید. اگر موفق هم نشوید، حداقل تلاشتان را کرده اید و تا آخر عمرتان افسوس نمی خورید که چرا آن قدم را در زندگی برنداشتید. با امتحان کردن چیزهای تازه، دانشتان هم بیشتر شده و چیزهای جدید یاد می گیرید که در آینده به دردتان خواهد خورد. و از اینکه توانسته اید در یک موقعیت دیگر هم موفق شوید، اعتماد به نفستان بالا می رود.

3. تنها حس کردن خود و تقلا برای تصمیم گیری
گاهی اوقات وقتی موقعیت های دشوار در زندگی پیش می آید، احساس می کنید که تنها آدم روی زمین هستید که باید این تصمیم را بگیرید. فکر می کنید برای اطمینان از اینکه کار درستی را انجام می دهید نیاز به حمایت و اطمینان افراد دیگر دارید. نظر همه را می پرسید تا مجبور نباشید به تنهایی تصمیم بگیرید. از تجربه شخصی خودم میگویم که همیشه سخت ترین قسمت گرفتن تصمیم، تقلا و عذاب دادن خود برای گرفتن آن است. آنقدر به خودمان فشار می آوریم که هم خودمان و هم افراد دور و برمان را حسابی خسته و بیمار می کنیم. و وقتی با هزار زور و تقلا تصمیم نهایی را می گییم، احساس می کنیم که باری سنگین از روی دوشمان برداشته شده و از تصمیمی که گرفته ایم احساس آزادی و هیجان می کنیم. اما آن بخش تقلا برای تصمیم گیری است که ممکن است از ادامه راه دلسردتان کند. به این خاطر به نفعتان است که هرچه سریعتر تصمیمتان را گرفته و کارتان را جلو ببرید.

4. تصور اینکه فقط یک انتخاب دارید
گاهی اوقات وقتی برای گرفتن یک تصمیم بزرگ و مهم تلاش می کنید، اگر نخواهید که وضعیت موجود را قبول کنید فکر می کنید که فقط یک انتخاب پیش رویتان است. مثلاً یا باید در شغلی که از آن متنفرید باقی بمانید، یا اینکه از آن بیرون بیایید و بیکار باشید. و تصورات دیگری هم که پشت این مسئله می آید: من تا آخر عمر بیکار می مانم و هیچ کاری گیرم نمی آید و باید از گرسنگی بمیرم. چون انتخاب دیگری پیش رویتان قرار نگرفته، فکر میکنید که فقط یک انتخاب دارید. اما واقعیت این است که انتخاب های دیگری هم برایتان وجود دارد. فقط کافی است کمی فکر کنید تا لیستی از راه حل ها جلوی رویتان سبز شود.

5. توجه به مسائل ظاهری
مشکل دیگری که برای ایجاد تغییر برای اکثر افراد پیش می آید این است که برای تعریف هویت و ارزشمان، به مسائل ظاهری و بیرونی توجه میکنیم (اینکه کارمان چیست، دارایی هایمان چقدر است، درآمد ماهیانه مان چقدر است و ...). اگر آخرین مدل ست تلویزیون را نداشته باشیم، احساس می کنیم که در زندگی شکست خورده هستیم. برای از دست دادن همه ثروتمان نمی توانیم ریسک کنیم. چون این دارایی و ثروت ماست که هویت ما را تشکیل می دهد. مردم معمولاً از کارمان سؤال می کنند و همین باعث می شود که شغلمان هم جزئی از هویتمان باشد.
اما چیز دیگری که بیشتر باید به آن توجه کنیم، ارزش روابطمان با دیگران است و اینکه چطور می توانیم به آنها کمک کنیم. وقتی به بقیه کمک میکنید (قدردانی آنها را میبینید و خودتان حس می کنید که مفید واقع شده اید) احساس خوبی به شما دست می دهد. و این لذت بسیار عمیق تر از لذتی است که از خرید آخرین دستگاه تلویزیون عایدتان می شود.
و اینکه زندگی اي داشته باشید که خودتان از آن لذت ببرید، بسیار مهمتر از ادامه دادن به شغلی است که از آن تنفر دارید. چیزی که من از آن اطمینان دارم این است که موقع مرگ چیزی که به یاد ما می ماند، آخرین ماشینی که راندیم یا خانه بزرگی که در آن سکونت داشتیم نیست، این روابطمان با دیگران است که همیشه در ذهن ما ماندگار خواهد بود.

6. در بند کردن خود به خاطر مسائل مختلف
به همراه توجه به مسائل ظاهری و بیرونی، این واقعیت می آید که ما به دارایی ها و مقام و قدرتمان بعنوان یک منبع اطمینان و امنیت نگاه می کنیم. مردم عادت دارند در شغل هایی که از آن متنفرند بمانند و مدام با خود می گویند که تا وقتی که از تمام مرخصی هایم استفاده کردم اینجا می مانم یا تا وقتی حقوق بازنشستگیم را گرفتم می مانم. اما این فقط در ذهن آنهاست، در عمل هیچوقت آن روز نخواهد آمد. آیا وقتی 80 سالتان شد خوشحال خواهید بود که همه عمرتان را در کاری که از آن نفرت داشتید به خاطر چند روز مرخصی تلف کردید؟ همین فکرهاست که باعث می شود مدتی طولانی اسیر موقعیت هایی شویم که به هیچ وجه از آن راضی نیستیم.
لازم نیست خودتان را با هر اتفاقی که می افتد، تطبیق دهید
بدترین قسمت ترس از تغییر آنجاست که می توانید برای هر چه که اتفاق بیفتد، خودتان را هماهنگ کنید. اینطوری کمی از ترس آن هم ریخته می شود. واقعیت این است که این راه زندگی بسیار وحشت آورتر است چون احساس نمی کنید که اتفاقاتی که برایتان می افتد در اختیار و کنترل شماست، و همیشه از این می ترسید که چه اتفاقی خواهد افتاد. اگر این جرات را داشته باشید که در مواقع لزوم تغییری به زندگیتان وارد کنید، نه تنها باعث می شود کنترل زندگیتان را در دست گیرید، بلکه زندگیتان را سرشار از لذت و هدف خواهد کرد. آیا این واقعاً آن چیزی نیست که همه ما دنبالش هستیم.

منبع: مردمان

sepideh_248
16-07-2007, 15:50
دانشمندان در دانشگاه زوريخ موفق به توليد يك افشانه استنشاقي شده‌اند كه به ادعاي آنها مي‌تواند ويژگي خجالتي بودن افراد را كاهش داده و به انها كمك ‌كند تا با ديگران روابط اجتماعي برقرار كنند.
به گزارش سرويس «علمي» خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به گفته آنها كاربرد اين افشانه بسيار ساده است و هر فردي مي تواند اعتماد به نفس خود را فقط با پاشيدن اين افشانه به روي بيني خود افزايش دهد.
محققان مي‌گويند كه اين افشانه قدرت يك هورمون تقويت كننده احساس مطلوب موسوم به اوكسي توسين را افزايش مي دهد که يك انتقال دهنده عصبي در مغز است كه با درك و برقراري پيوند اجتماعي در ارتباط است.

اين هورمون كه مخصوص پستانداران است، به طور طبيعي، زماني در بدن توليد مي‌شود كه در فرد احساس علاقه و عشق به وجود آيد و يا هم چنين باعث وضع حمل در زنان باردار مي‌شود. اين افشانه حاوي نوع مصنوعي اين هورمون است كه در آزمايشگاه تهيه شده است.

دكتر ماركوس هاينريش از دانشگاه زوريخ در آلمان در اين زمينه مي‌گويد كه طي مطالعات انجام شده بر روي 70 فرد بزرگسال معلوم شد كه اين افشانه تغييرات قابل ملاحظه‌اي بر روي رفتارهاي اين افراد بر جاي مي‌گذارد.

وي مي‌گويد در تمام شركت كنندگان در اين پژوهش به محض استفاده از اين افشانه احساس اضطراب و نگراني متوقف شد و در عوض احساس اعتماد به نفس به وجود آمد و اين افراد توانستند بهتر با اعضاي ديگر گروه ارتباط برقرار كنند.

sepideh_248
17-07-2007, 20:18
به گزارش باشگاه خبرنگاران بنا بر تحقيقات مرکز تحقيقات خواب از دانشگاه "لوگبروا"؛ نتايج تحقيقات در انگليس نشان مي دهد؛ رشد استفاده از تلفن همراه و ديگر ابزارهاي قابل حمل که مي توانند حجم بالايي از اطلاعات را درخود ذخيره کنند، باعث کاهش قدرت حافظه کاربران مي شود.
اين گزارش مي افزايد؛ کاربران نسل جوان که از ابزارهاي قابل حمل مدرن و تلفن هاي همراه براي ثبت موضوعات مهم خود استفاده مي کنند، حتي در به خاطرسپردن اطلاعات جزئي در حافظه بلند مدت دچار مشکل هستند.

براساس اين گزارش؛ يک چهارم از شرکت کنندگان در اين نظرسنجي تائيد کردند که شماره تلفن منزل خود را به خاطر نمي آورند، درحالي که دو سوم شرکت کنندگان اظهار داشته اند که نمي توانند تاريخ تولد والدين يا سه دوست بسيار صميمي خود را به ياد آورند.
بنابراين گزارش ، از جواناني که از فناوري هاي پيشرفته استفاده مي کنند نسبت به نسل هاي سالمند ، نتايج بدتري بدست آمد، به طوري که تعداد افراد زير 30 سال شرکت کننده در اين نظرسنجي که تاريخ تولد خويشاوندان و شماره تلفن منزل خود را به ياد نمي آوردند بيشتر از افراد بالاي 50 سال بود.

محققان اين مرکز، علت اين مسئله را استفاده روزافزون جوانان از حافظه هاي مصنوعي ابزارهاي قابل حمل به جاي حافظه خود دانسته اند. به اعتقاد اين محققان عدم استفاده از حافظه باعث تنبلي آن شده و خطر ابتلا به آلزايمر را افزايش مي دهد.

rsz1368
17-07-2007, 22:45
به گزارش باشگاه خبرنگاران بنا بر تحقيقات مرکز تحقيقات خواب از دانشگاه "لوگبروا"؛ نتايج تحقيقات در انگليس نشان مي دهد؛ رشد استفاده از تلفن همراه و ديگر ابزارهاي قابل حمل که مي توانند حجم بالايي از اطلاعات را درخود ذخيره کنند، باعث کاهش قدرت حافظه کاربران مي شود.
اين گزارش مي افزايد؛ کاربران نسل جوان که از ابزارهاي قابل حمل مدرن و تلفن هاي همراه براي ثبت موضوعات مهم خود استفاده مي کنند، حتي در به خاطرسپردن اطلاعات جزئي در حافظه بلند مدت دچار مشکل هستند.

براساس اين گزارش؛ يک چهارم از شرکت کنندگان در اين نظرسنجي تائيد کردند که شماره تلفن منزل خود را به خاطر نمي آورند، درحالي که دو سوم شرکت کنندگان اظهار داشته اند که نمي توانند تاريخ تولد والدين يا سه دوست بسيار صميمي خود را به ياد آورند.
بنابراين گزارش ، از جواناني که از فناوري هاي پيشرفته استفاده مي کنند نسبت به نسل هاي سالمند ، نتايج بدتري بدست آمد، به طوري که تعداد افراد زير 30 سال شرکت کننده در اين نظرسنجي که تاريخ تولد خويشاوندان و شماره تلفن منزل خود را به ياد نمي آوردند بيشتر از افراد بالاي 50 سال بود.

محققان اين مرکز، علت اين مسئله را استفاده روزافزون جوانان از حافظه هاي مصنوعي ابزارهاي قابل حمل به جاي حافظه خود دانسته اند. به اعتقاد اين محققان عدم استفاده از حافظه باعث تنبلي آن شده و خطر ابتلا به آلزايمر را افزايش مي دهد.



بیا بلاخره با دنیای تکنولوژی پیش بریم یا نه؟
یعنی برای قبولی در کنکور اینترنت و کامپیوتر و گوشی موبایل و ..... رو باید کنار گذاشت

sepideh_248
18-07-2007, 02:23
بیا بلاخره با دنیای تکنولوژی پیش بریم یا نه؟
یعنی برای قبولی در کنکور اینترنت و کامپیوتر و گوشی موبایل و ..... رو باید کنار گذاشت

به نظر من بهتره ازش استفاده درست بشه نه اینکه عملا همه کارا رو به اونا بسپاریم. مثلا چون تو گوشیمون دیکشنری داریم لازم نیست معنی یه کلمه رو بدونیم( خارج از درس) یا امثال اینا. فقط هم قبولی تو کنکور ملاک نیست... یکی از بچه ها تو امضاش به نکته خوبی اشاره کرده بود کنکور پایان بدبختی هاست یا آغازش؟؟؟:20:

sepideh_248
18-07-2007, 19:41
تصور کنید در دنیایی زندگی میکنید که هلن کِلر بعد از نوزده ماهگی خود را در آن یافت. دنیایی سیاه و خاموش که در نتیجه تب شدید که قدرت و توانایی دیدن و شنیدن او را گرفته بود، به وجود آمده بود. هلن کِلر در نگارش زندگی شخصی خود می نویسد، "بیماری آمد که چشمها و گوشهایم را بست و مرا در بیهوشی یک نوزاد تازه متولد شده فرو برد." وقتی آن سالیوان برای آموزش او آمد، توانایی هلن برای ارتباط برقرار کردن محدود به برخی اشارات و حرکات و صداهای اولیه و ابتدایی بود.
اما برخلاف آنچه به نظر می رسید كه شرايط محیطي دیکته می کند، هلن کلر زندگی با انتخاب خود طراحی کرد که او را به مدارج و موقعیت هایی رساند که به ندرت کسی توان رسیدن به آن را دارد. آیا تا به حال در شگفت شده اید که چطور کسی که در یک شهر کوچک و بی اهمیت بدون قدرت شنوایی و بینایی به دنیا آمده است، بتواند قلب و فکر کسانی که با او برخورد می کنند را از آنِ خود کند؟
هلن کلر سرنخ هایی در زندگینامه خود برای ما به جای گذاشته است. او می نویسد، "در این اثناء میل و اشتیاق فراوان برای ابراز احساساتم در من رشد کرد. علائم و اشارات محدودی که از آنها استفاده می کردم به هیچ عنوان برای من کافی نبودند و وقتی نمی توانستم که منظور خود را به دیگران بفهمانم به شدت از لحاظ احساسی طغیان می کردم. احساس می کردم که دست هایی نامرئی من را نگه داشته اند و من تلاش می کردم که خود را نجات دهم. من مبارزه میکردم، نه اینکه این مبارزه تفاوتی ایجاد می کرد، اما روحیه مقاومت در درون من بسیار نیرومند بود. آخر کار اشکم سرازیر می شد و از نظر جسمی خستگی شدیدی به سراغم می آمد. بعد از مدتی نیاز به یک راه ارتباطی بسیار ضروری می نمود."
معلم مناسب کارساز خواهد بود
می توانید تصور کنید که آمدن آن سالیوان برای آینده هلن کلر چقدر مؤثر بوده است. آن سالیوان به طرزی عالی نیرویی به هلن منتقل می کند که برای ساختن یک زندگی فوق العاده بعدها از آن استفاده میکند. و این نیرو چه بود؟ این نیرو، نیروی زبان بود—نیروی زبان برای فراهم کردن آنچه میخواهیم. آن سالیوان متوجه شد که برای تبدیل هلن از یک دختربچه سرا پا استرس و مشکل به دختر خانمی کاملاً نیرومند و پرتوان، باید به او آموزش دهد که چطور ارتباط برقرار کند که به هدف دلخواه خود برسد.
علیرغم این واقعیت که هلن کلر، مثل سایر انسانهای سالم، قادر به یاد گرفتن هرچیز که میخواست بود، اولین قدم برای او این بود که یاد بگیرد چطور به نحوی مؤثر با خود—و با افراد دور و بر خود، ارتباط برقرار کند. او باید یاد می گرفت که چطور از کلمات استفاده کند و فراتر از کلمات، چطور آینده دلخواه خود را پیش روی خود بیاورد. آینده هلن به توانایی او به یادگیری زبان و نحوه ارتباط بستگی داشت. و وقتی توانست این چیزها را یاد بگیرد، تا بالاترین حد ارتباط پیش رفت و به موقعیت هایی بسیار مهم و بانفوذ صعود کرد و تمام این مدت تجربیات شیرین زندگی را مزه مزه کرد و به زندگی دست یافت که همیشه می خواست.
اما هلن چطور توانست به همچنین زندگی برسد؟ پاسخ این سؤال تاحدودی می تواند میل و اشتیاق فراوان او برای یادگیری باشد. و این اشتیاق مفرط باعث شد پله های ترقی را یک به یک بالا رود و به بالاترین درجه صعود کند.
اما همه اینها به چه درد شما می خورد؟ به چه درد من می خورد؟ همه چیز...یا هیچ چیز. انتخاب با شماست. ما می توانیم چشمها و گشوهایمان را باز کنیم و از هلن کلر یاد بگیریم یا که یاد نگیریم. او با شرایط و موقعیت های بسیار دشوار روبه روی بوده است اما توانسته بر همه ی آنها فائق آید و راه خود را باز کند. و همه چیز از یادگرفتن زبان و نحوه ی استفاده از آن برای شکل دادن به آینده خود، برای او شروع شد. من و شما هم می توانیم همین کار را انجام دهیم.
مطمئناً خیلی چیزها در زندگی شما وجود داشته که آنطور که می خواستید نبوده و برایتان دشوار بوده است. شاید در روابطتان با خانواده، دوستان یا سایر کسانی که برایتان اهمیت دارند. شاید این موقعیت های دشوار مربوط به کار، درآمد، رویاها یا روابطتان با خودتان باشد.
چرا بعضی چیزها برای شما آنطور که میخواهید ساده و لذت بخش نیست؟
اگر چیزی برای شما سهل و آسان نبوده، نشان از چیزی است که هنوز نمی دانید. نشان از این است که هنوز بلد نیستید که چطور آن کار را به طریقی ساده و خوشایند انجام دهید. چیزی بیشتر از این نیست. مسئله، مسئله یادگیری است. و برخلاف هلن کلر شما از نعمت دیدن و شنیدن چیزهایی که در اطرافتان هست لذت می برید. به همین خاطر می توانید هرچه که بخواهید را سریع و طبیعی یاد بگیرید. خواه باور کنید یا نه، در همه حال از نیروی ذاتی زبان استفاده میکنید. نیرویی که شما را به جهتی خاص می کشاند.
سؤال این است که می خواهید به کدام جهت بروید؟ درک روابط مداوم شما با دیگران، اینکه چطور امیال و خواسته هایتان را به زبان می آورید، امیدها و آرزوهای شماست که جهت و سرعت حرکت شما را تعیین میکند. سؤالاتی که می پرسید—و پاسخ شما به آن سؤالات—به مغز شما و ذهن ناخودآگاهتان جهت می دهد. اگر از خود بپرسید، "چرا آن کار را انجام دادم؟" یا "چرا در زندگی پیش نمی روم؟" شما را به جهتی می کشد که ناامیدی ها و خستگی های بیشتر انتظارتان را می کشد.
در عوض ممکن است از خودتان بپرسید، "چطور می توانم یک قدم به هدفم نزدیکتر شوم؟" یا "به چه طریق می توانم راحت تر و خوشایند تر سالم بمانم؟" "چطور میتوانم با کسانی که دوستشان دارم رابطه ای بهتر برقرار کنم؟" "شغل مورد علاقه من چه ویژگی هایی دارد؟" پرسیدن چنین سؤالاتی از خودتان، به شما برای ساختن آینده تان، انرژی و سرعت می دهد. من تصور می کنم که هلن کلر در مراحل اول از خود میپرسیده که چرا کور و کر شده است...و فکر می کنم خیلی زود یاد گرفته که سؤالاتی مهمتر از این را خود بپرسد. احتمالاً این سؤالات چنین چیزهایی بوده است: "چطور می توان روی آنچه که دارم سرمایه گذاری کنم؟" "با چیزهایی که دارم چه کاری میتوانم انجام دهم؟" "چطور می توانم با دیگران همکاری کنم؟" "چطور می توانم به دیگران خدمت کنم و زندگیشان را ارتقاء بخشم؟"
همه ما انسانها، ظرفیت ذاتی داریم که به بهترین و مقتدرترین حالت ممکن ارتباط برقرار کنیم. آنچه هلن کلر را از دیگران متمایز می کند، فقط میل و اشتیاق او به یادگیری نبوده است، بلکه بصیرت او در تشخیص بهترین معلم یعنی آن سالیوان بود. ذکاوتی که هلن برای انتخاب این معلم به خرج داد قابل ملاحظه است. مدت زمانی قبل از اینکه هلن آمادگی آموزش دادن به جهان را پیدا کند، آمادگی یاد گرفتن را پیدا کرده بود. او قبل از اینکه گوینده و معلمی فوق العاده شود، دانش آموزی فوق العاده بود. رسیدن به این درجه برای هلن مستلزم صبر و حکمت بسیار بود.
قدرت ایجاد اصلاحات ساده برای تغییر زندگی و آینده
شما چطور؟ دوست دارید چه چیز از قدرت و نیروی زبان و به زبان آوردن آینده تان یاد بگیرید؟ با ایجاد اصلاحات کوچک و جزئی در نحوه ارتباط خود با دیگران، خواهید توانست تغییرات شگرفی در نتیجه اعمالتان ایجاد کنید. اصلاحاتی مثل فکر نکردن به گذشته و ابراز نکردن مسائل مربوط به آن در صحبت هایتان. مثلاً به جای اینکه بگویید، "هر موقع می خواهم سخنرانی کنم، دست و پام شروع به لرزیدن می کند" می توانید بگویید، "ایندفعه که آمدم سخنرانی کنم دست و پام شروع به لرزیدن کرد." در مورد اول شما ندانسته باورها و رفتارهایی که نمی خواهید را دوباره وارد اعمالتان می کنید. در مثال دوم، شما تشخیص می دهید چیزی که در گذشته اتفاق افتاده مربوط به گشته بوده و دیگر گذشته است. و به این طریق شما منتظر رویدادهای جدیدتری برای آینده تان هستید و برای چیزی که می خواهید فضا مهیا می کنید.
روزگار بر وفق مرادتان خواهد شد
اگر به یکی از نزدیکانتان اینطور شکایت کنید که "چرا ما هیچوقت با هم وقت نمی گذرانیم؟"، بهترین و خوشایندترین پاسخ چه خواهد بود؟ از طرف دیگر، اگر بگویید که به جای این وضعیت چه می خواهید، نتیجه بهتری پیش خواهد آورد. مثلاً بگویید، "من دوست دارم این هفته ساعتی را با هم بگذرانیم. چطوره پنجشنبه عصر باهم به سینما برویم؟"
وقتی آشکارا آنچه که می خواهید را بر زبان می آورید، چه برای خودتان و چه برای دیگران، آینده را به میل خودتان رقم خواهید زد. اکثر آدم ها وقتشان را صرف فکر کردن و تصویرسازی در مورد چیزهایی که نمی خواهند اتفاق بیفتد تلف می کنند. و تعجب میکنند که چرا روزگار آنچه را که نمی خواهند پیش رویشان قرار می دهد. مغز و ذهن ما، در سطح خودآگاه و ناخودآگاه، به سمت تصویرهای ذهنی که ساخته ایم پیش میرود. وقتی یک نفر به خود می گوید، "فکر می کنم به اندازه کافی پول نخواهم داشت که در کارم پیشرفت کنم" او تصویر ذهنی آن چیزی که نمی خواهد را دقیقاً خلق میکند و این باورها و رفتارها را دوباره و دوباره برقرار می کند.
مراقب آنچه که با خودتان و با دیگران ابراز می کنید باشید چون آن را به طور ناخودآگاه جذب خواهید کرد. علاوه بر این، رفتارهای آتی خود را زباناً برنامه ریزی می کنید. چرا همین الان تصمیم نمی گیرید که راه و روش برقرار ارتباط با خودتان و دیگران را یاد بگیرید تا رسیدن به هدف ها برایتان آسانتر و لذت بخش تر شود.

منبع: مردمان

rsz1368
18-07-2007, 21:40
به نظر من بهتره ازش استفاده درست بشه نه اینکه عملا همه کارا رو به اونا بسپاریم. مثلا چون تو گوشیمون دیکشنری داریم لازم نیست معنی یه کلمه رو بدونیم( خارج از درس) یا امثال اینا. فقط هم قبولی تو کنکور ملاک نیست... یکی از بچه ها تو امضاش به نکته خوبی اشاره کرده بود کنکور پایان بدبختی هاست یا آغازش؟؟؟:20:

حق با شماست .
حالا به نظر خودت کنکور پایان بدبختی هاست یا اغازش
به نظر من بدبختی تو ی این دنیا وجود نداره که بخواد کنکور اول و آخرش باشه

sepideh_248
19-07-2007, 00:23
حق با شماست .
حالا به نظر خودت کنکور پایان بدبختی هاست یا اغازش
به نظر من بدبختی تو ی این دنیا وجود نداره که بخواد کنکور اول و آخرش باشه

خب اینکه بدبختی و خوش بختی چیه بر می گرده به نظر افراد و بین همه یکسان نیست...
اما به نظر من سختی های درس تازه بعد از کنکور شروع میشه مخصوصا توی دانشگاه های سراسری...
اما اگه رشته ات رو دوست داشته باشی سختی ها به چشم نمیان.....
حالا شما کنکور دادی امسال؟؟؟

rsz1368
19-07-2007, 02:44
خب اینکه بدبختی و خوش بختی چیه بر می گرده به نظر افراد و بین همه یکسان نیست...
اما به نظر من سختی های درس تازه بعد از کنکور شروع میشه مخصوصا توی دانشگاه های سراسری...
اما اگه رشته ات رو دوست داشته باشی سختی ها به چشم نمیان.....
حالا شما کنکور دادی امسال؟؟؟


نه من سال آینده خوشبخت میشم.
حق با توی با ورود به دانشگاه تازه درسای سنگین شروع یشه

sepideh_248
19-07-2007, 23:21
گروهی از دانشمندان کانادایی در تازه ترین یافته های خود نشان داده اند که موسیقی همانند یک داروی مخدر طبیعی و تحریک کننده شیمیایی مغز را فعال کرده و باعث احساس شادی در انسان می شود. تیم تحقیقاتی پروفسور دانیل جی. لویتین از دانشگاه "مک گیل" مونترال در تحقیقی به بررسی پاسخ های بیولوژیکی مغز به تحریکات موسیقایی پرداخته اند.

این محققان با کنترل واکنش های بیوشیمیایی تحریکات موسیقایی کشف کردند که موسیقی به تمام تاثیرات شیمیایی پاسخ می دهد و به خاطر همین پاسخ ، اعصاب مهم به متعادل کردن سطوح هورمون "سلامتی و سرخوشی" مغز کمک می کنند. این هورمون که دوپامین نام دارد، هنگامی که فرد مواد شادی آور یا مخدر مصرف می کند، ترشح می شود.
به گفته این محققان، برخلاف مواد مخدر که اثرات مخرب جانبی زیادی دارد، موسیقی هیچ عارضه ای برای انسان ندارد.
در این مکانیزم، وقتی که فرد به آهنگی که دوست دارد ، گوش می دهد، این هورمون در مغز ترشح شده و باعث حالت شادی آور در وی می شود.
براساس گزارش "رادیو وورد" این تحقیق نشان می دهد که موسیقی تاثیرات عمیقی در فیزیولوژی بدن از جمله عروق قلبی، تنفس و فعالیت های ذهنی برجای می گذارد و همچنین سطوح هورمون دوپامین را برای فعالیت های شیمیایی طبیعی مغز متعادل می کند.

منبع : ایسکانیوز

sepideh_248
19-07-2007, 23:23
بارها ديده ايم يا شنيده ايم که با حرکاتي خاص و منظم مي توان افراد را به حالتي شبيه به خواب فرو برد و از آنها خواست کاري را انجام دهند يا چيزي بگويند، به اين کار هيپنوتيزم مي گويند.
حتما براي شما پيش آمده که در فکر فرو رفته ايد و صفحات متوالي يک کتاب را بدون آن که چيزي از آن بفهميد خوانده ايد يا اين که سعي کنيد به گفتگويي گوش کنيد، اما هيچ کلمه اي از آن گفتگو را نشنيده باشيد. از نظر دانشمندان اين حالتها شبيه به هيپنوتيزم هستند که در زندگي روزمره با آنها مواجه بوده و آنها را تجربه مي کنيم.

امروزه در بسياري از نقاط دنيا براي کاهش درد زايمان و دردهاي دندانپزشکي و حتي انجام برخي اعمال جراحي از هيپنوتيزم به عنوان يک دردکش واقعي استفاده مي شود. اين حالت سبب مي شود مغز از ضربان هاي الکتريکي عصب هايي که در احساس درد نقش دارند چشم پوشي کند و به عبارتي اولين طريقه تماس مستقيم با ناخودآگاه گريزپاي انسان به شمار مي آيد.
با توجه به اين که بتازگي استفاده از هيپنوتيزم به عنوان روشي موثر براي درمان بيماري ها يا کاهش درد ناشي از اعمال جراحي مورد توجه قرار گرفته است ، با دکتر حسين الماسيان متخصص هيپنوتيزم درماني در اين خصوص به گفتگو نشسته ايم.
وقتي فرد هيپنوتيزم مي شود، در چه وضيتي قرار مي گيرد؟
هيپنوتيزم يک حالت فوق طبيعي مغزي است که به طريق مصنوعي ايجاد مي شود و سلولهاي مغز در اين حالت آمادگي بيشتري براي يادگيري چيزهاي جديد و خلاقيت و نوآوري دارد. هيپنوتيزم نوعي تمرکز بسيار عميق است. هر چه عمق تمرکز بيشتر شود، تعداد سلولهايي که مي توانند روي يک موضوع تمرکز داشته باشند بيشتر خواهد شد و توانايي يادگيري نيز به همان نسبت افزايش خواهد يافت. در هيپنوتيزم قدرت اعجاب انگيز تصورات ذهني يا باور افراد محسوس است.
نگرش و ديدگاه جامعه ايراني نسبت به اين موضوع چگونه است؟
ديدگاه مردم ايران نسبت به مسائلي از قبيل هيپنوتيزم يا روشهاي فراروان شناسي ديدگاهي است که بيشتر به جنبه هاي خرافي معطوف شده است در حالي که هيپنوتيزم يک پديده صددرصد علمي است که با استفاده از دانش روان شناسي و فيزيولوژي اعصاب کاملا قابل توجيه است. با انتشار اطلاعات غيرآگاهانه از جانب افرادي که خود هيپنوتيزور نبوده يا مقاصد علمي نداشته اند، چهره هيپنوتيزم در ايران در ابهام فرو رفته است. درباره مسائل فراروان شناسي هنوز تحقيقات مدون و قابل توجهي در ايران انجام نشده است. بتازگي برخي از مراکز علمي سمينارها يا دوره هاي کوتاه مدتي را براي آگاهي علاقه مندان برگزار کرده اند.
چگونه مي توان از هيپنوتيزم به عنوان روشي براي کاهش درد استفاده کرد؟
در شرايط هيپنوتيزم ضميرآگاه انسان تاحدودي غيرفعال شده و ضميرناخودآگاه فعال مي شود. در اين شرايط ذهن انسان بسيار تلقين پذير مي شود و از قدرت تطابق بسيار بالايي برخوردار خواهد بود. بيشتر اعمال بدن سوژه را مي توان تا حدود زيادي با استفاده از تلقين تغيير داده و تعديل کرد. بنابراين فردي که هيپنوتيزم مي شود، نسبت به بسياري از محرکها از جمله درد به اندازه اي بي توجه مي شود که تصور مي شود فرد در حالت بيهوشي قرار دارد.
از هيپنوتيزم درماني براي چه بيماري هايي مي توان کمک گرفت؟
به طور کلي اين روش براي درمان بيماري هاي سايکوسوماتيک يا عصبي رواني مورد استفاده قرار مي گيرد و در اين زمينه بسيار موثر شناخته شده است. در صورتي که مجامع صاحب صلاحيت پزشکي در اين رابطه تصميماتي را اتخاذ کنند تا هيپنوتيزم در کنار علم پزشکي مورد توجه قرار گيرد، مي تواند در درمان اين گروه از بيماري ها بسيار موثر واقع شود. مشروط بر اين که صلاحيت افرادي که در اين زمينه کار مي کنند مورد تاييد وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکي قرار گيرد.
چه زماني در ايران براي اولين بار از اين روش براي درمان استفاده شد؟
نخستين بار زايمان طبيعي بدون درد در سال 1369 در بيمارستان آبان تهران با استفاده از روش هيپنوتيزم انجام شد. اولين سزارين بدون بيهوشي و بدون درد نيز در سال 1369 در بيمارستان پارس براي تولد فرزندم با موفقيت انجام شد. در اين 17 سال در تلاش بوده ايم به مدارکي مبني بر انجام چنين کاري در دنيا دسترسي پيدا کنيم ، اما به شواهد مستندي دست نيافته ايم.

منبع : جام جم

sepideh_248
21-07-2007, 00:23
دانشمندان دریافته اند که مغز مسئول اختلالات روحی نظیر ترس و نگرانی و استرس بوده و موجب به یاد آوردن و رنج بردن از تجربه های تلخ گذشته است و می توان با درمان آن اختلالات روحی را درمان کرد.
به گزارش خبرنگار مهر محققان انگلیسی دریافته اند که در زمان رویارویی با یک حادثه ناراحت کننده، ترسناک یا دلهره آور از بخشی از مغز آنزیمی خاص ترشح می شود .
در بسیاری از موارد که فرد مبتلا به اختلالات روحی است، در زمانهای دیگر نیز این تجربیات تلخ بارها و بارها در مغز و فکر او مرور می شوند و دارویی نیز برای درمان آن وجود ندارد به جز قرصهای خواب آور و داروهای ضد افسردگی که تاثیراتشان بسیار موقتی و زودگذر خواهد بود.
به عقیده متخصصان چنانچه بتوان این بخش بسیار کوچک از مغز را که مسئول ترشح آنزیم مورد نظر است مسدود کرد، با عدم ترشح آنزیم دیگر خاطرات و تجربه های ناراحت کننده در فکر و ذهن فرد تکرار نخواهد شد و اختلالات روحی تا حد زیادی قابل درمان می شود.
از طرف دیگر با توجه به اینکه تکرار استرسها می تواند بر اندامهای دیگر نظیر قلب نیز فشار وارد کند و موجب عوارض بیشتری شود، اثبات و انجام این عمل برای دانشمندان بسیار قابل توجه است.
البته این یک کشف جدید است و برای پیشرفت آن نیاز به بررسی های بیشتر است.

sepideh_248
22-07-2007, 20:40
روح و روان انسـان به صـورتی اسـت که هیچگاه به ظرفیت کامل و نهایی خود نمی رسد. شکــی نیست که خیلی از افراد برای رشد و پیشرفت خود تلاش بسـیار مـی کنند، تا حدی که به مرز ممکن برای رشد و توسعه انسانی دسـت می یابند. این افراد مطمئناً همیشه در فکر این هستند که چه تلاشهایی میتوانند برای رسیدن به حد نهایــی خود تا زمان مرگشان به کار گیرند. امـا متـاسفانه بـرای اکثریت افراد رشد توان و ظرفیت فردی بسیار محدود است. یک فرد بااستعداد و باهوش، اما تنبل، ممکن است از خیلی از همتایان خود با استعداد و توانایی های پایین تر اما پرتلاش تر عقب بماند.
ایـن فقدان انـگیزه مـی تواند دلایل مختلفی داشته باشد.
برخی از این موارد عبارتند از:
1. ترس از شکست و مورد تمسخر قرار گرفتن وقتی چیز جدیدی را امتحان می کنیم.
2. درگیر شدن در شغلی بسیار خسته کننده و تکراری اما نداشتن توان کافی برای فرار از آن.
3. ترس از ناشناخته ها.
4. تنبلی محض.
5.استرس بسیار زیاد که فرد را از تلاش باز می دارد.
6. نداشتن هیچ تصوری از آنچه که می توان به دست آورد.
7. تصور اینکه زندگی کنونی بسیار لذت بخش است و دیگر نیازی به تلاش بیشتر نیست.
دلایل مختلفی وجود دارد که ما از تلاش برای رسیدن به ظرفیت نهایی خود سر باز میزنیم. اما، باید به خاطر بسپاریم که فقط یکبار شانس زندگی کردن داریم، و فقط بستگی به خودمان دارد که چطور از این زندگی استفاده کنیم. هر روز ارزشمند است. هر ذره دانشی که کسب می کنید ارزشمند است. هر استعدادی که داشته باشیم ارزشمند است. و از تمام آنچه که داریم باید تا حد نهایی آن استفاده کنیم.
پس چطور می توانیم توانایی هایمان را بیش از گذشته رشد و توسعه دهیم؟ قبل از هر چیز، به خاطر داشته باشید که طرز تفکر درست یا غلط ندارد. معمولاً دلیلی که هنگام ارائه نظرات و عقایدتان افراد باعث می شوند شما احساس حقارت کنید، این است که آرزو دارند جرات و جسارت لازم برای انجام آنچه شما کرده اید را داشتند. روی مهارت ها و توانایی های خود تمرکز کنید و اجازه بدهید فکرتان آزاد باشد تا بتوانید از آنها به درستی در زندگی استفاده کنید.
برای موفق شدن باید بپذیرید که ممکن است گاهی مرتکب اشتباه شوید، گاهی مجبور می شوید ریسک کنید، و گاهی هم ممکن است شکست بخورید. هیچ انسانی کامل نیست و شکست و اشتباه از هر کسی برمی آید. رمز موفقیت شناخت آنها و فراتر از همه یاد گرفتن از آنهاست.
برخی خصوصیات هستند که داشتن آنها به شما کمک می کند از توانایی هایتان تا حد نهایی استفاده کنید. این ویژگی ها عبارتند از:

اعتماد به نفس – واقعاً لازم است که اعتماد به نفس داشته باشید و به خودتان و به عقایدتان ایمان داشته باشید. هر شک و تردید در این زمینه شما را عقب می کشد.
سخت کوشی – تلاش و تعهد برای رسیدن به مرز نهایی توانایی هایتان الزامی است.
صبر – صبر نه تنها یک فضیلت اخلاقی است بلکه به شما برای رسیدن به موفقیت کمک می کند.
متعهد بودن – برای رسیدن به اهداف، باید متعهد باشید. روی اهدافتان تمرکز کنید و اجازه ندهید کسی شما را از آن بازدارد. اگر کسی قصد عقب کشیدن شما را داشت، از آنها دوری کنید.
درس گرفتن از اشتباهات و شکست ها – در طول راه مطمئناً گاهی مرتکب اشتباه خواهید شد، اما همیشه می توانید درس هایی آموزنده و ارزشکند از این اشتباهات گرفته و به حرکت خود ادامه دهید. درمورد شکست هایی که خارج از کنترل شماست وضع به همین منوال است.
داشتن اهداف معقول – اهداف غیر واقعی برای خود طرح نکنید چون این اهداف مطمئناً با شکست های پیاپی مواجه خواهد شد. داشتن اهدافی که خیلی جاه طلبانه باشد، بیشتر از آنچه که برایتان سودآور باشد، به شما آسیب می رساند و در آخر هم دلسرد و ناامیدتان کرده و از حرکت باز می داردتان.دو نکته مهم که قبل از شروع راه باید به آنها توجه داشته باشید عبارتند از:
1. بدانید که برای شادی و خوشبختی واقعاً از زندگی چه میخواهید و
2. استعدادها و توانایی هایتان را بشناسید چون از این طریق است که می توانید به مرز نهایی ظرفیت خود دست یابید.
برای رسیدن به حد نهایی توانایی هایتان باید بدانید که از زندگی چه میخواهید و به طور واقع چه کاری می توانید انجام دهید تا آن هدف را ممکن سازید. وقتی این واقعیات را برای خود مشخص کردید، آنوقت است که می توانید راهتان را به سوی مرز نهایی توانایی هایتان آغاز کنید.

منبع : مردمان

sepideh_248
22-07-2007, 22:38
تحقيقات جديد نشان مي‌دهد ترجيح دادن فعاليتهاي شبانه بر فعاليتهاي روزانه با رفتارهاي ضداجتماعي در نوجوانان و حتي كودكان هشت ساله ارتباط دارد.
به گزارش خبرگزاري رويترز از نيويورك، محققان مي‌گويند نوجواناني كه دير رفتن به رختخواب را ترجيح مي‌دهند بيشتر از كساني كه سحر خيزي و شركت در فعاليتهاي تفريحي روزانه را دوست دارند دست به رفتارهاي ضد اجتماعي مي‌زنند.
دكتر اليزابت سوسمان از دانشگاه ايالتي پنسيلوانيا مي‌گويد ترجيح دادن فعاليتهاي شبانه و تا دير وقت بيدار ماندن با مشكلات رفتاري مرتبط است و حتي در كودكاني كه هنوز به سن نوجواني نرسيده‌اند مشهود است.
دير خوابيدن باعث كمبود خواب مي‌شود اين امر به نوبه خود مشكلاتي نظير عدم كنترل رفتاري و اختلال توجه را در پي دارد كه با رفتارهاي ضد اجتماعي و مصرف مواد مخدر ارتباط دارد.
اين محققان ارتباط ميان ترجيح فعاليتهاي روزانه را با فعاليتهاي شبانه و ارتباط آنها با رفتارهاي ضد اجتماعي را در ‪ ۱۱۱‬كودك و نوجوان ‪۸‬ تا ‪ ۱۳‬ساله بررسي كردند. در اين مطالعه سطح هورمون كورتيزول از صبح تا شب و ارتباط آن با رفتار بررسي شد. همچنين سن رسيدن اين افراد به بلوغ مورد توجه قرار گرفت.
محققان عواملي را يافتند كه با رفتارهاي ضداجتماعي در اين گروه مرتبط بود، به ويژه در پسراني كه بيشتر از ساير همسالان خود دست به رفتارهاي قانون شكنانه مي‌زدند.
اين يافته‌ها در مجله "‪ "Developmental Psychology‬منتشر شده است.
در مورد دختران ترجيح دادن فعاليتهاي شبانه با افزايش موارد رفتار پرخاشجويانه نسبت به همسالانشان مرتبط شناخته شد.
پسراني كه ميزان بالاي هورمون كورتيزول آنها به مدت طولاني بالا است (كاهش كمتر سطح كورتيزول از زمان بيداري تا ‪ ۴‬بعدازظهر)، بيشتر از همسالانشان مشكلات رفتاري داشتند. چنين ارتباطي در دختران ديده نشد.
بطور طبيعي سطح هورمون استرس كورتيزول كه با ساعت شبانه‌روزي بدن مرتبط است در صبح هنگام و به محض بيدار شدن از خواب به اوج خود مي‌رسد و بعدازظهر و ساعات اوليه شب پايين مي‌آيد.
در مطالعات قبلي ناهنجاري در ترشح اين هورمون همچنين با افسردگي باليني و رفتارهاي ضداجتماعي مرتبط شناخته شده است.
طبق اظهارات والدين، پسراني كه در سنين پايين تري به بلوغ مي‌رسند بيشتر تمايل به انجام رفتارهاي قانون شكنانه و مشكلات رفتاري دارند.
خود اين نوجوانان نيز علايم بيشتر اختلال رفتاري را گزارش كردند.
دختراني كه زودتر به بلوغ مي‌رسند رفتار پرخاشگرانه بيشتري نسبت به همساالان خود دارند.
در مجموع اين يافته‌ها بيانگر آن است كه والدين و مراقبان بايد نسبت به فعاليتهاي ديروقت كودكان و نوجوانانشان هشيار باشند.
كنترل اين فعاليتها براي تضمين اينكه آنها به موقع مي‌خوابند و از خواب كافي براي عملكرد مناسب در مدرسه برخوردارند حائز اهميت است.

منبع : ایرنا

sepideh_248
22-07-2007, 22:40
مطالعات نشان مي دهد: ميزان افسردگي در ميان زنان داراي ضايعه نخاعي در مقايسه با مرداني که داراي اين مشکل هستند شيوع بيشتري دارد. شراره ضيغمي محمدي، محقق و عضو هيات علمي دانشکده پرستاري و مامايي دانشگاه آزاد اسلامي واحد کرج که اين نتايج را از بررسي هجده مقاله تحقيقاتي به دست آورده در اين زمينه به خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) واحد علوم پزشکي ايران گفت: با وجود اينکه اميد به زندگي در بيماران مبتلا به ضايعات نخاعي در اثر مداخلات پزشکي و پرستاري افزايش يافته است.
اما همچنان مشکلات روحي و رواني ناشي از اين مشکل به شکل افسردگي به طور شايع در اين گروه از بيماران مشاهده مي شود.
وي با اشاره به اين که افسردگي مي تواند اثرات مخربي بر ابعاد زندگي فرد گذاشته و سبب اختلال در بازگشت وي به توانايي‌هاي قبلي او شود، افزود: از اين رو شناسايي افسردگي و اقدام در جهت رفع مشکلات روحي و رواني آنها در بهبود وضعيت و کيفيت زندگي موثر است.
محمدي در خصوص تحقيقي که در اين باره انجام شده است، گفت: در اين تحقيق هجده مقاله منتشر شده در زمينه افسردگي در بيماران مبتلا به ضايعات نخاعي در سال 1999 تا 2007 ميلادي مورد بررسي قرار گرفت.
وي ادامه داد: بررسي اين مقالات نشان مي دهد که 7 تا 14 درصد مردان و 20 تا 25 درصد زنان دچار ضايعات نخاعي از افسردگي شديد رنج مي برند که در اين ميان افسردگي در زنان از ميزان شيوع بالاتري برخوردار است.
لازم به ذکر است، در اين بررسي مشخص شد سابقه افسردگي در فرد و خانواده او، داشتن افکار خودکشي زير چهل سال سن، عدم حمايت هاي اجتماعي و وجود بيماري‌هاي مزمن از جمله مهم ترين ريسک فاکتورهاي موثر در بروز افسردگي در بيماران ضايعات نخاعي به شمار مي روند.

sepideh_248
26-07-2007, 13:30
به گفته متخصصان گياهان دارويي، علف چاي در درمان افسردگي‌هاي خفيف عصبي همچون افسردگي‌هاي دوران يائسگي و درمان خستگي‌هاي عصبي موثر است.
علف چاي گياهي است علفي و پايا با ارتفاع ‪ ۴۰‬تا‪ ۸۰‬سانتي متر اين گياه داراي برگهاي متقابل است كه روي برگها نقاط كوچك و شفافي به تعداد فراوان ديده مي‌شود.
ساقه‌هاي گياه دارويي علف چاي (.‪ (Hypericum PerforatumL‬سفت و محكم است كه داراي گلهاي زرد رنگ و پنج گلبرگ مي‌باشد.
گياه دارويي علف چاي همچنين در طب سنتي به عنوان ضد اسهال و به دليل فلاونوئيد موجود در آن به عنوان يك ماده مدر (ادرار آور) مورد استفاده قرار مي‌گيرد.
همچنين گياه دارويي علف چاي در رفع شب ادراري، روماتيسم و نقرس مورد استفاده قرار مي‌گيرد.
گياه دارويي علف چاي مصارف ديگري نيز دارد از جمله اينكه عصاره روغني حاصل از آن براي بهبود زخمها و سوختگي‌ها مفيد است.
گياه علف چاي داراي اشكال دارويي متنوعي است كه ميزان مصرف آن در موارد مختلف تفاوت مي‌كند.
از جمله اشكال مختلف آن بصورت كپسول يا قرص است كه در درمان افسردگي خفيف تا متوسط مورد استفاده قرار مي‌گيرد.
براي افسردگي دو تا چهار گرم گياه خشك شده بصورت خوراكي يكبار در روز مورد مصرف قرار مي‌گيرد.
گياه دارويي علف چاي براي زخم، ضرب ديدگي و تورم بصورت موضعي در نواحي آسيب ديده مصرف مي‌شود.
از عصاره مايع اين گياه بصورت دو تا چهار ميلي ليتر بصورت خوراكي يكبار در روز استفاده مي‌شود.
در مصرف اين گياه بصورت چاي دو تا سه گرم گياه خشك در آب جوش مورد استفاده قرار مي‌گيرد.
داروهاي رسمي موجود در ايران كه در آنها اين گياه دارويي استفاده شده شامل قرص روكشدار پرفوران است كه در موارد درمان افسردگي، بي‌خوابي، اضطراب، سردردهاي عصبي دوران قاعدگي و ميگرن مورد استفاده قرار مي‌گيرد.
همچنين قطره هايپيران است كه در درمان افسردگي بي‌خوابي، اضطراب، سردردهاي عصبي، سردردهاي دوران قاعدگي و ميگرن مورد استفاده قرار مي‌گيرد.
قسمت مورد استفاده اين گياه، سرشاخه گلدار گياه تازه يا گياه خشك شده و نيز گلهاي تازه گياه است.
اگر گلهاي تازه گياه بين انگشتان فشرده و له شود مايعي قهوه‌اي تيره رنگ از آن تراوش مي‌كند.
زمان گلدهي اين گياه اواخر ارديبهشت تا اواخر مهرماه است گياه را بين ماههاي خرداد تا شهريور جمع‌آوري و در سايع خشك مي‌كنند.سرشاخه‌هاي گلدار گياه را هميشه بايد در زمان گل دادن چيد.
انتشار عمومي اين گياه در غرب آسيا، اروپاي مركزي، آفريقاي شمالي، اندونزي، آمريكاي شمالي و جنوبي و استراليا است.
اين مطالب در گفت و گو با كارشناسان گياهان دارويي پژوهشكده گياهان دارويي جهاددانشگاهي تهيه شده است.

منبع : ایرنا

without_all
29-07-2007, 13:38
سلام بر همگی
ممنون میشم اگه مقاله ای در مورد ارتباط برقرار کردن بزارید

sepideh_248
30-07-2007, 17:23
گروهي از دانشمندان انگليسي و آمريکايي مي‌گويند موفق به ساختن ترکيبي شدند که به ادعاي آنان مي‌تواند شروع آلزايمر را در انسان متوقف يا آهسته کند.
به گزارش سرويس بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) از خوزستان، اين ترکيب تاکنون فقط در حيوانات آزمايش شده اما محققان مي‌گويند توانايي معکوس کردن برخي از علايم اوليه مرتبط با اين بيماري را دارند.
تخمين زده مي‌شود که در حدود 18 ميليون نفر در جهان به آلزايمر مبتلا باشند.
هرچند هيچ کس مطمئن نيست چه چيزي در ابتدا باعث بروز آلزايمر مي شود؛ اما معلوم شده که يک واکنش شيميايي در داخل سلول‌هاي مغز آن را تسريع مي‌کند.
اين واکنش ميان پروتئيني به نام «اميلويد» و آنزيمي موسوم به Abad روي مي‌دهد و ترکيب آنها باعث توليد ماده‌اي سمي مي‌شود که سلول‌هاي مغزي را نابود مي‌کند.
اکنون دانشمندان دانشگاه «سن اندروز» انگليس و دانشگاه «کلمبيا» در آمريکا ترکيبي ساخته‌اند که مي‌تواند حداقل در موش اين واکنش را متوقف و از توليد مواد سمي جلوگيري کند.
محققان بر پيچيدگي آلزايمر تاکيد مي‌کنند و مي‌گويند که اين تنها يکي از چند شيوه‌اي است که براي مقابله با بيماري امتحان مي‌شود.
دکتر فرانک گان مور در دانشگاه سن اندروز مي‌گويد: بيماري آلزايمر يک بيماري چند عاملي است. رويدادهاي مختلفي در آلزايمر پيش مي‌آيد اما اميدواريم که آنچه يافته‌ايم قطعه‌اي از پازل اصلي باشد زيرا فکر مي‌کنيم بتوانيم عملا از سلول‌هاي عصبي در انسان‌هاي زنده محافظت کنيم.
دانشمندان در نظر دارند، در گام بعدي آن ترکيب را به دارويي تبديل کنند که بتوان آن را براي بيماران تجويز کرد.
اگر اين دارو موثر باشد، مي‌توان از آن براي جلوگيري از رشد آلزايمر در افرادي که علايم اوليه بيماري در آنها پديدار شده استفاده کرد.

sepideh_248
30-07-2007, 17:31
در روانشناسی پدیده ای به نام سینستزیا (synesthesia)، یا حس تجانس وجود دارد که در آن سیستم های حسی افراد بیش از حد معمول در هم ادغام می شود.
برای مثال برخی افراد می گویند هنگام شنیدن نت های موسیقی برخی از رنگ ها را مشاهده می کنند.

یکی از شایع ترین اشکال این پدیده نوع حرفی - رنگی (grapheme – color) است که در آن حروف یا ارقام (که مجموعا حرف در نظر گرفته می شوند) با رنگ های خاص مشخص می شوند. گرچه حس متقارن بخوبی شناخته شده اما هنوز مشخص نیست آیا این تجارب گزارش شده ، از ادراکات واقعی هستند یا آنکه محصول جانبی مکانیسم های دیگر روانشناختی مانند حافظه اند. مطالعه اخیر به بررسی صحت برخی از این ادراکات پرداخته است.
به گزارش ساینس دیلی محققان انستیتوی ماکس پلانک در فرانکفورت با استفاده از یکی از روشهای روانشناسی به نام روش stroop از تعدادی از افراد خواستند نام یک رنگ را که به صورت یک کلمه با رنگی مغایر با نام رنگ بر روی کاغذ چاپ شده بود را بیان کنند. مثلا اگر کلمه "آبی" با جوهر قرمز چاپ شده بود افراد شرکت کننده باید کلمه "قرمز" یعنی رنگ جوهر کلمه چاپ شده را ادا می کردند.
بطور کلی با دیدن یک رنگ خاص ، نورون های ویژه ای در بخش کورتکس بینایی مغز فعال می شوند. اما اگر یک رنگ از انتهای مقابل یک طیف ظاهر شود ، این نورون ها غیر فعال می شوند. بنابراین ، هر نورونی که با ظاهر شدن رنگ آبی فعال شود ، با تظاهر رنگ زرد که درست نقطه مقابل آن در طیف است در حوزه دید ، غیر فعال می گردد.
روش stroop نیز بر همین اساس است بطوریکه رنگ حرف یا عدد نوشته شده یا مطابق با خود حرف است (متجانس) ، متفاوت اما نه کاملا متضاد آن است (نامتجانس مستقل) و یا کاملا مغایر با آن و در واقع در نقطه متضاد آن در طیف رنگی قرار دارد. سپس محققان مدت زمانی را که طول می کشد تا افراد نام رنگ حرف یا رقم نوشته شده را بیان کنند ، می سنجند.
طبق انتظار رنگ های کاملا نامتجانس باعث می شوند سرعت پاسخگویی افراد مبتلا به سینستزیای رنگی – حرفی کند تر شود بطوریکه گفتن رنگ های کاملا نامتجانس بیش از رنگ های نامتجانس مستقل طول می کشد و رنگ های متجانس روند پاسخگویی را تسریع می کنند.
در آزمایشی دیگر محققان دریافتند این سیستم تعارض رنگی در مورد حافظه صدق نمی کند. بنابراین یافته های فوق نشان میدهند حس درک رنگ های متجانس واقعی است و برخی افراد واقعا سینستزیا را تجربه می کنند.

منبع : جام جم آنلاین

sepideh_248
30-07-2007, 17:42
سلام بر همگی
ممنون میشم اگه مقاله ای در مورد ارتباط برقرار کردن بزارید


درخواست مقالات مرتبط با ادبیات و علوم انسانی در اینجا:


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

magmagf
30-07-2007, 23:32
سلام بر همگی
ممنون میشم اگه مقاله ای در مورد ارتباط برقرار کردن بزارید

سلام دوست خوبم
شاید مطالب این تاپیک به دردتون بخوره
چگونه برخورد کنیم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
اگه موضوع دیگه ای مد نظرتون هست توضیح بیشتری بدهید تا راحت تر بشه به شما کمک کرد
ممنون

sepideh_248
01-08-2007, 01:17
تحقیقات به ما نشان می دهد که فقط %3 از مردم برای خود هدف تعیین می کنند و این افراد هم معمولاً جزء ثروتمندترین افراد هستند. اما چرا باید این آمار اینقدر پایین باشد؟ دلایل مختلفی برای آن وجود دارد اما دلیل که ما می خواهیم به آن بپردازیم، این است که مردم معمولاً نمی دانند که چطور باید اینکار را انجام دهند یعنی نمی دانند چطور باید برای خود هدف تعیین کنند.
جالب توجه نیست؟ ما 12سال بچه ها را به مدرسه می فرستیم که دیپلم بگیرند. خیلی از آنها بعد از گرفتن دیپلم به دانشگاه راه پیدا می کنند. ما خیلی از اصول مهم مثل تاریخ، اقتصاد، ادبیات، علوم، و از این قبیل را به آنها آموزش می دهیم، اما از یک مهارت بسیار مهم غافل می شویم: تعیین هدف. ما به خاطر کسب نمره بالا به آنها جایزه می دهیم و تشویقشان می کنیم که وارد دنیای مملو از علم و دانش شوند، اما آمادگی لازم برای رسیدن به آن زندگی که می خواهند را به آنها نمی دهیم.
و برای برطرف کردن این نیاز، گذراندن یک ترم دانشگاهی یا حتی یک نصفه ترم کافی است تا به آموزش این مسئله اختصاص داده شود. به نظر نمی رسد که بتوانیم سیستم آموزشی را به همین راحتی تغییر دهیم، اما این دلیل نمی شود که دست از آموزش شما هم برداریم.
من مطمئنم که هدف یابی به شما کمک می کند راحت تر به نتیجه دلخواهتان برسید و آنچه که از زندگی می خواهید را به دست آورید. چه عادت به تعیین هدف داشته باشید، چه قبلاً اینکار را انجام می داده اید و الان دیگر حوصله آن را ندارید و چه تابه حال برای خود هدف تعیین نکرده باشید، آموزش هایی که به شما ارائه می کنیم کمک می کند تا زندگی بهتری برای خود بسازید.
درس 1:رویاپردازی کنید...کاغذی سفید جلوي رویتان قرار دهید و همینطور که اجازه می دهید تخیلاتتان به هر کجا که میخواهد پرواز کند، هرچه به فکرتان می آید روی کاغذ بنویسید. خیلی از ما آدم بزرگها توانایی خیالپردازی را از دست داده ایم و این مایه تاسف است. با خیالپردازی می توانید هنوز به آینده امیدوار باشید و هرکجا امید باشد، موفقیت هم هست. خوب پس تکلیف این هفته تان خیالپردازی است. می خواهم بتوانید یک لیست خوب از ایده های مختلف جمع کنید. لیست شما باید حداقل شامل 25 ایده نشات گرفته از تخیلتان باشد، درمورد اینکه می خواهید چه بکنید یا چه داشته باشید.
درس 2: بعد از تکمیل لیستتان ، 24 تا 48 ساعت صبر کنید بعد هر آیتم موجود در لیست را خوانده و از خود بپرسید چرا؟ اگر نتوانستید در یک جمله بیان کنید که چرا چنین خیالی داشته اید و چرا می خواهید به آن برسید، پس دیگر آن ایده یک خیال نخواهد بود و نمی تواند برای شما هدف باشد. روی این ایده ها خط بکشید.
درس 3:سؤالات زیر را برای تک تک ایده هایی که هفته پیش روی کاغذ آوردید از خود بپرسید.
1. آیا این واقعاً هدف من است؟
2. آیا برای همه افرادی که در این هدف دخیل هستند، عادلانه و منصفانه است؟
3. آیا با اهداف دیگر من تطابق دارد؟
4. آیا از نظر احساس می توانم متعهد شوم که این هدف را به انجام برسانم؟
5. آیا می توانم خودم را تصور کنم که به این هدف رسیده باشم؟
باید بتوانید برای هر هدف به همه این 5 سؤال پاسخ مثبت بدهید، درغیر اینصورت روی آن اهداف هم خط بکشید.
به این نکات کمی فکر کنید: آیا این واقعاً هدف خود من است یا کسان دیگری میخواهند من به این هدف برسم؟ آیا این هدف کار صحیح و درستی است؟ آیا رسیدن به این هدف من را از رسیدن به اهداف دیگرم باز می دارد؟ دست یافتن به اهداف معمولاً کار دشواری است. آیا مطمئن هستید که می توانید متعهد شوید که به این هدف برسید؟ اگر نمی توانید خودتان را تصور کنید که به این هدف رسیده اید، پس به احتمال زیاد توانایی رسیدن به آن را نخواهید داشت.
این هفته به سؤالات بالا فکر کنید و سعی کنید به آنها پاسخ بدهید. وقتی کارتان در این مرحله نیز تمام شد احتمالاً لیستتان خیلی کوچکتر از اول شده است. اشکالی ندارد چون شما کم کم به تشخیص هدفی که توانایی رسیدن به آن را داشته باشید نزدیکتر می شوید.

درس 4: این چند سؤال را برای هرکدام از اهدافی که روی کاغذتان باقی مانده از خود بپرسید.
آیا رسیدن به این هدف.......
1. من را خوشبخت تر می کند؟
2. من را سلامت تر می کند؟
3. من را ثروتمند تر می کند؟
4. باعث می شود دوستان بیشتری پیدا کنم؟
5. به من آرامش فکر می دهد؟
6. من را مطمئن و استوارتر می کند؟
7. روابط من را با دیگران ارتقا می دهد؟

اگر نتوانستید حداقل به یک سؤال از این پرسشها برای هر هدف پاسخ مثبت بدهید، آن هدف را از لیستتان حذف کنید. موقع پاسخ دادن به این سؤالها حتماً خانواده تان را هم در نظر داشته باشید. و لذت را با خوشبختی اشتباه نگیرید.

درس 5: بعد از پرسیدن سؤالاتی که در قسمت 4 گفته شد مطمئناً چند مورد از اهدافتان حذف خواهند شد. در واقع اینها هدف واقعی برای شما نبوده اند. اینها فقط افکار و امیال شما در این برهه از زمان بوده اند.
اهداف باقیمانده را به سه دسته جداگانه تقسیم کنید: کوتاه مدت (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف یک ماه یا کمتر باشد)، متوسط (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف یک ماه تا یک سال باشد) و دراز مدت (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف بیش از یک سال باشد).
اینکار به شما کمک می کند تا بتوانید اهداف کوتاه مدت خود را از اهداف مربوط به آینده جدا کنید.
یادتان باشد: بعضی از اهدافتان باید آنقدر بزرگ باشد که باعث شود توانایی هایتان را ارتقاء دهید. بعضی از اهداف باید در دراز مدت حاصل شود که شور و شوق شما را حفظ کرده و ناکامی هایتان را از اهداف کوتاه مدت کاهش دهد. بعضی از اهداف باید کوچک باشد تا شما را منظم کند. بعضی از اهداف (مثل کاهش وزن، موفقیت در فروش، تحصیلات و از این قبیل) نیاز به تحلیل و مشاوره دارد تا ببینید در حال حاضر در چه وضعیتی هستید و به کجا میخواهید برسید.

درس 6 و درس آخر: بعد از تقسیم اهداف کلی، مطمئناً هدف های جزئی نیز خواهد بود که برای رسیدن به آن اهداف لازم است. این اهداف را نیز روی کاغذ آورده و دسته بندی کنید.
حتماً از روی روند جدول اهداف برای رسیدن به اهدافتان پیش روید. خودتان می توانید انتخاب کنید. ممکن است نتوانید در یک زمان روی همه اهدافتان باهم کار کنید. پس اگر تا پایان سال وقت برای کار کردن روی یک یا دو مورد از اهدافتان را دارید، عجله نکنید. تلاشتان را بیشتر کنید اما کاری نکنید که وقت رسیدن به هیچکدام از این اهداف را پیدا نکنید و همه را نیمه تمام رها کنید.
وقتی اهدافتان را تعیین کردید و فعالیت های لازم برای رسیدن به هر کدام از آنها را نیز مشخص کردید، کمی از نگرانی هایتان کم خواهد شد. مطمئن باشید خیلی بیشتر از هم سن و سالان خود برای آینده برنامه ریزی کرده اید. پس خوشا به حالتان.

منبع : مردمان

sepideh_248
01-08-2007, 01:30
روح و روان انسـان به صـورتی اسـت که هیچگاه به ظرفیت کامل و نهایی خود نمی رسد. شکــی نیست که خیلی از افراد برای رشد و پیشرفت خود تلاش بسـیار مـی کنند، تا حدی که به مرز ممکن برای رشد و توسعه انسانی دسـت می یابند. این افراد مطمئناً همیشه در فکر این هستند که چه تلاشهایی میتوانند برای رسیدن به حد نهایــی خود تا زمان مرگشان به کار گیرند. امـا متـاسفانه بـرای اکثریت افراد رشد توان و ظرفیت فردی بسیار محدود است.یک فرد بااستعداد و باهوش، اما تنبل، ممکن است از خیلی از همتایان خود با استعداد و توانایی های پایین تر اما پرتلاش تر عقب بماند.
ایـن فقدان انـگیزه مـی تواند دلایل مختلفی داشته باشد.
برخی از این موارد عبارتند از:
1. ترس از شکست و مورد تمسخر قرار گرفتن وقتی چیز جدیدی را امتحان می کنیم.
2. درگیر شدن در شغلی بسیار خسته کننده و تکراری اما نداشتن توان کافی برای فرار از آن.
3. ترس از ناشناخته ها.
4. تنبلی محض.
5.استرس بسیار زیاد که فرد را از تلاش باز می دارد.
6. نداشتن هیچ تصوری از آنچه که می توان به دست آورد.
7. تصور اینکه زندگی کنونی بسیار لذت بخش است و دیگر نیازی به تلاش بیشتر نیست.
دلایل مختلفی وجود دارد که ما از تلاش برای رسیدن به ظرفیت نهایی خود سر باز میزنیم. اما، باید به خاطر بسپاریم که فقط یکبار شانس زندگی کردن داریم، و فقط بستگی به خودمان دارد که چطور از این زندگی استفاده کنیم. هر روز ارزشمند است. هر ذره دانشی که کسب می کنید ارزشمند است. هر استعدادی که داشته باشیم ارزشمند است. و از تمام آنچه که داریم باید تا حد نهایی آن استفاده کنیم.
پس چطور می توانیم توانایی هایمان را بیش از گذشته رشد و توسعه دهیم؟ قبل از هر چیز، به خاطر داشته باشید که طرز تفکر درست یا غلط ندارد. معمولاً دلیلی که هنگام ارائه نظرات و عقایدتان افراد باعث می شوند شما احساس حقارت کنید، این است که آرزو دارند جرات و جسارت لازم برای انجام آنچه شما کرده اید را داشتند. روی مهارت ها و توانایی های خود تمرکز کنید و اجازه بدهید فکرتان آزاد باشد تا بتوانید از آنها به درستی در زندگی استفاده کنید.
برای موفق شدن باید بپذیرید که ممکن است گاهی مرتکب اشتباه شوید، گاهی مجبور می شوید ریسک کنید، و گاهی هم ممکن است شکست بخورید. هیچ انسانی کامل نیست و شکست و اشتباه از هر کسی برمی آید. رمز موفقیت شناخت آنها و فراتر از همه یاد گرفتن از آنهاست.
برخی خصوصیات هستند که داشتن آنها به شما کمک می کند از توانایی هایتان تا حد نهایی استفاده کنید. این ویژگی ها عبارتند از:

اعتماد به نفس – واقعاً لازم است که اعتماد به نفس داشته باشید و به خودتان و به عقایدتان ایمان داشته باشید. هر شک و تردید در این زمینه شما را عقب می کشد.
سخت کوشی – تلاش و تعهد برای رسیدن به مرز نهایی توانایی هایتان الزامی است.
صبر – صبر نه تنها یک فضیلت اخلاقی است بلکه به شما برای رسیدن به موفقیت کمک می کند.
متعهد بودن – برای رسیدن به اهداف، باید متعهد باشید. روی اهدافتان تمرکز کنید و اجازه ندهید کسی شما را از آن بازدارد. اگر کسی قصد عقب کشیدن شما را داشت، از آنها دوری کنید.
درس گرفتن از اشتباهات و شکست ها – در طول راه مطمئناً گاهی مرتکب اشتباه خواهید شد، اما همیشه می توانید درس هایی آموزنده و ارزشکند از این اشتباهات گرفته و به حرکت خود ادامه دهید. درمورد شکست هایی که خارج از کنترل شماست وضع به همین منوال است.
داشتن اهداف معقول – اهداف غیر واقعی برای خود طرح نکنید چون این اهداف مطمئناً با شکست های پیاپی مواجه خواهد شد. داشتن اهدافی که خیلی جاه طلبانه باشد، بیشتر از آنچه که برایتان سودآور باشد، به شما آسیب می رساند و در آخر هم دلسرد و ناامیدتان کرده و از حرکت باز می داردتان.دو نکته مهم که قبل از شروع راه باید به آنها توجه داشته باشید عبارتند از:
1. بدانید که برای شادی و خوشبختی واقعاً از زندگی چه میخواهید و
2. استعدادها و توانایی هایتان را بشناسید چون از این طریق است که می توانید به مرز نهایی ظرفیت خود دست یابید.
برای رسیدن به حد نهایی توانایی هایتان باید بدانید که از زندگی چه میخواهید و به طور واقع چه کاری می توانید انجام دهید تا آن هدف را ممکن سازید. وقتی این واقعیات را برای خود مشخص کردید، آنوقت است که می توانید راهتان را به سوی مرز نهایی توانایی هایتان آغاز کنید.

sepideh_248
01-08-2007, 15:55
مطالعات جديد نشان مي‌دهد كه نااميدي يك نشانه بارز از بيماري رواني افسردگي است كه در اختلال افسردگي مضاعف، اين نااميدي حتي شديدتر مي‌شود.
به گزارش سرويس بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در مقاله‌اي كه در اين باره در مجله ايفكتيو ديس‌اوردر به چاپ رسيده مطلب با اين پرسش آغاز مي‌شود، آيا هرگز نام افسردگي مضاعف به گوشتان خورده است؟
اين واژه به نوع مزمن و خفيف‌تر افسردگي اطلاق مي‌شود كه گرايش دارد به افسردگي شديد تبديل شود.
محققان دانشگاه فلوريدا به تازگي دريافته‌اند كه نااميدي مي‌تواند نشانه‌اي براي تشخيص بيماري افسردگي مضاعف باشد.
بيماري که نااميد است مسلما از همه چيز دست مي‌شويد و فکر مي‌کند که جهان بر ضد و مخالف اوست، آينده تاريک است و او از مبارزه كردن و مقابله با مشكلات زندگي عاجز است.
دكتر توماس جويز استاد تحقيقاتي در دانشگاه فلوريدا و برايت برتون استاد روانشناسي در اين دانشگاه ضمن انتشار اين مقاله دراين باره مي‌گويند: اين يافته‌ها مي‌تواند به تشخيص و درمان اختلالات خلقي كمك كند.
افسردگي مضاعف زماني اتفاق مي‌افتد كه يك فرد مبتلا به افسردگي خفيف با علائم كمبود انرژي وارد مرحله افسردگي شديد يا افسردگي ماژور مي‌شود.
موضوع افسردگي مضاعف يك ايده جديد است و روانشناسان درباره اين نوع اختلال خلقي اطلاعات زيادي ندارند لذا با توجه به اين وضعيت اين بيماري به مراتب بيشتر از افسردگي شديد بدون تشخيص يا بدون درمان رها مي‌شود.
در اين پژوهش محققان به مطالعه 54 فرد بالغ كه به درمانگاه‌هاي روان درماني مراجعه كرده بودند،‌ پرداختند. تمام اين بيماران حداقل 55 سال داشتند. به اين افراد قبل از آغاز درمان پرسشنامه‌هايي براي اندازه گيري ميزان افسردگي نااميدي و اضطراب ارائه شد.
اين محققان دريافتند كه ميزان نااميدي در افراد مبتلا به افسردگي مضاعف به مراتب بيشتر از مبتلايان به افسردگي شديد است و به گفته آنها احتمالا اين احساس نااميدي تنها دليل دشواري در درمان افسردگي مضاعف است.

sepideh_248
05-08-2007, 15:10
گروهي از محققان انستيتو روان‌پزشكي لندن اعلام كردند كه هواي داغ مي‌تواند انسان را حساس كرده و به همين دليل در هواي بسيار گرم آمار اقدام به خودكشي افزايش پيدا مي‌كند.
به گزارش سرويس بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، تحليل و بررسي بيش از 50 هزار مورد خودكشي در انگليس و ويلز بين سال‌هاي 1993 تا 2003 نشان داده است كه نرخ خودكشي با بالا رفتن ميانگين دماي روزانه، افزايش پيدا مي‌كند. نتايج اين پژوهش در مجله انگليسي روانپزشكي منتشر شده است.
اين محققان دريافتند كه با افزايش درجه حرارت هوا از 18 درجه سانتي‌گراد به بالا، با هر درجه افزايش گرماي هوا احتمال اقدام به خودكشي در افراد مستعد 4 درصد بيشتر مي‌شود.
اين محققان مي‌گويند: چندين دليل احتمالي در مورد ارتباط بين گرماي هوا و خودكشي وجود دارد. ما تصور مي‌كنيم كه به طور كلي محتمل‌ترين توجيه در اين زمينه يك علت روانشناسي باشد كه طبق آن برخي افراد به طور غيرطبيعي داراي درجه بالايي از تحريك پذيري، خشم و شتاب‌زدگي هستند.
به علاوه به گفته محققان، شايد علت اين امر تاثير ميزان ترشح هورمون كنترل كننده خلق در مغز موسوم به سروتونين باشد كه در ماه‌هاي تابستان ميزان ترشح اين هورمون كاهش پيدا مي‌كند.

sepideh_248
06-08-2007, 21:45
مبارزه با شکست ها و یا آسیب هایی که در طول زندگی خود با آن مواجه بوده اید، کار بسیار دشواری است. غریزه ی بقا، تحت شرایط دشوار به ما کمک می کند تا بتوانیم سرسختانه در برابر مشکلات بایستیم و به این طریق می توانیم توان و نیروی کافی برای مقابله با مشکلات را بدست آوریم.
تحت هر شرایطی باید به نحوی با مرگ افرادی که دوستشان داریم، یک بیماری ناگهانی، تجاوز، صدمه و جراحت، حملات خشونت آمیز، دزدی، بلایای طبیعی.... روبرو شویم. اینگونه وقایع جزء اتفاقاتی هستند که می توانند زندگی شما را دگرگون سازند. ممکن است که احساس کنید با بروز این واقعه زندگی شما برای همیشه تغییر مییابد و احساس خشم و نفرت در شما بوجود می آید و تلخی، ترس، ناراحتی، و یا آسیب های شدید وجودتان را فرا می گیرد.
احساساتی که ما در طول، و بعد از دقایق ايجاد مشکل تجربه می کنیم به گونه های مختلف ظاهر می شوند و ما ممکن است حتی برای درک احساساتمان نیز با خودمان کلنجار برویم.
به عنوان مثال سیل و ویرانی های گسترده ی اخیر که در اطراف انگلستان به وقوع پیوست، خانمان صدها نفر را به آتش کشید. پذیرفتن این سانحه می تواند برای هر کسی دشوار باشد، به ویژه اگر منجر به از دست دادن کسانی شود که شما دوستشان می دارید.
اگر احساس می کنید که مدتی است در گرداب سختی ها و سوانح ناگوار فراموش نشدنی غوطه ور شده اید، اصلاً تامل نکنید و با مشاور خود تماس بگیرید. شاید این مشکل شما نوعی عارضه افسردگی باشد و برای فائق آمدن به آن نیاز به حمایت و پشتیبانی یک متخصص داشته باشید.

من چه احساسی دارم؟

عارضه ای که معمولاً پس از یک آسیب جدی احساس می شود، از نظر علم پزشکی به عنوان اختلال "اضطراب" شناخته می شود. این بیماری در پی مشاهده و یا شرکت در یک واقعه ناگوار پدید می آید.
علائم و نشانه های این بیماری معمولاً در طول 3 ماه پس از سپری شدن حادثه ناگوار در بیمار بروز می کنند. البته این امکان نیز وجود دارد که دوره پیشرفت بیماری تا 1 سال نیز به طول بینجامد. به طور خلاصه می توان گفت که بیماری دارای 3 مشخصه بارز اصلی می باشد که به شرح ذیل می باشند:

دوره نفوذی

این مرحله درست زمانی است که شما آن حادثه ناگوار را مرتباً مانند یک فیلم در ذهن خود تکرار می کنید و فراموش کردن واقعه تقریباً برایتان امکان ناپذیر است. این امر شامل بازتاب های ناگهانی واقعه (Flashbacks) و همچنین ایجاد احساسات بسیار ناگوار می باشد.

دوره کناره گیری

مرحله ای است که در طی آن بیمار سعی بر آن دارد تا حتی الامکان اجازه ندهد افکار مربوط به سانحه ناگوار به ذهنش خطور کند. فرد ممکن است حالات زیر را تجربه نماید:


بی حسی ؛ در این حالت احساس می کنید که هیچ کدام از احساساتتان برایتان معنا و مفهومی ندارند.
از هر گونه ارتباطی عقب نشینی می کنید، احساس دلسردی دارید، خودتان را با دیگران بیگانه می بینید، و می خواهید از آنها دور باشید.
احساس افسردگی، گناه و اضطراب به شما دست می دهد.
علاقه تان را به زندگی از دست می دهید.
از مکان ها، افراد و شرایطی که موجب می شوند شما به یاد آن واقعه تلخ بیفتید، پرهیز می کنید.
دلتان نمی خواهد با احساساتی که نسبت به آن سانحه تلخ دارید، روبرو شده و با آنها برخورد کنید.
از طریق مصرف مشروب یا مواد مخدر می خواهید بر سر مشکل خود درپوش بگذارید.
دوره پیشرفت بیماری

به زمانی ارجاع داده می شود که شما به طور مداوم احساس خطر کرده و تصور میکنید در حال تهدید شدن هستید. این امر می تواند منجر شود به:


حساسیت بیش از اندازه نسبت به کلیه خطرات
عصبانی شدن و برانگیختگی بیش از اندازه
زود از کوره در رفتن، و تحریک پذیری سریع و آسان
خشم و نفرت
عدم توانایی در تمرکز کردن
اختلال در خواب
کابوس های شبانه
کارایی ضعیف در کار، مدرسه و سایر روابط
اگر احساس می کنید که به هر نحوی هر یک از علائم این بیماری در شما وجود دارد، باید به سرعت به فکر کمک باشید. هنگام گفتگو با یک مشاور، او ابتدا در مورد علائم بیماری با شما صحبت می کند تا بتواند تشخیص صحیح تری از وضعیت نسبی شما پیدا کند.
کمک به آسانی در اختیار شما قرار خواهد گرفت؛
پس از یک بررسی دقیق و موشکافانه پزشک متخصص درمانی را برای شما تجویز خواهد کرد که مناسب با نیاز های شخصی تان باشد. البته متخصیصین پس از تجویز نحوه درمان، توضیح دقیق و کاملی در مورد مراحل درمان در اختیار شما قرار خواهند داد.
در صورت مشاهده هر یک از علائم بیماری می توانید به افراد زیر مراجعه کنید:


مشاور
رواندرمانگر
روانشناس
روانپزشک
کمک های پزشکی به شما این امکان را می دهند تا بتوانید دوباره اعتماد به نفستان را بدست آورید. آنها به درستی مشکل شما را درک می کنند و راهبردهای مناسب را در اختیارتان قرار می دهند. صحبت کردن با دیگران می تواند در مورد این بیماری بسیار سودمند باشد چراکه با انجام این کار به نحوی می توانید احساسات خود را بروز داده و خیلی راحت تر با آنها کنار بیایید.

درمان روانی و دارویی

با مصرف دارو نیز می توان تا حدود بسیار زیادی از شدت بیماری کاست.
با تکیه بر علم نوپای رفتار شناسی نیز می توان به برطرف کردن این عارضه اهتمام ورزید. به موجب یک چنین درمانی، به شما کمک می کنند تا بتوانید افکار منفی خود را به انواع مثبت آن تبدیل کنید. این امر به طور اخص می تواند از شدت استرس کاسته و به شما کمک کند تا بر ترس و پریشانی خود کنترل پیدا کنید.
درمان از طریق "در معرض قراردادن" نیز نوع دیگری از شیوه های جدید درمانی به شمار می رود. در این روش شما را با ترس هایتان مواجه می کنند تا از پریشانی نجات پیدا کرده، آرام شوید و دل و جرات بیشتری پیدا کنید.
داروهای خوراکی نیز معمولاً برای کمک به از میان بردن علائم بیماری تجویز می شوند. از جمله رایج ترین داروهایی که در این زمینه تجویز می شوند می توان به بازدارنده های سروتین جاذب (SSRI) مانند پاراکستین اشاره کرد. این داروها به شما کمک میکنند تا میزان استرس، و افسردگیتان کاهش پیدا کند و راحت تر بتوانید بخوابید.

بازگشت به حالت اولیه

از پریشانی دوری کنید، به وقایع دل انگیز و لذت بخش فکر کنید تا آرامش در وجودتان ایجاد شود. در مورد احساسات قلبی تان با کسی که به او اعتماد دارید صحبت کنید، کتاب بخوانید، ورزش کنید، دوش آب گرم بگیرید، ماساژ بگیرید و موسیقی گوش کنید. شرایط فعلی زندگی خود را قبول کنید؛ این امر نشان دهنده ضعف فردی شما نیست. به خودتان وقت بدهید، اصلاً لازم نیست خیلی سریع خودتان را هل بدهید و انتظار داشته باشید که خیلی زود به شرایط آرمانی گذشته بازگردید.
برخی از افراد ظرف چند ماه از این بیماری نجات پیدا می کنند، اما علائم بیماری در برخی دیگر برای سال ها به قوت خود باقی خواهد ماند.
شاید کارها هیچ وقت آنطور که در گذشته بودند، نشوند، اما این امر بدان معنا نیست که شما نمی توانید از زندگی لذت ببرید و یا مجدداً خوشحال باشید. باید به دنیا ثابت کنید که انسان قوی و سرسختی هستید.

منبع : مردمان

sepideh_248
18-08-2007, 20:22
بعضي از خاطرات، چه خوب و چه بد، براي هميشه در ذهن مي‌مانند و در اين ميان، خاطراتي كه مي‌خواهيم از ياد ببريم، سخت تر از همه از ذهن زدوده مي‌شوند.
سايت خبري "تايمزآو اينديا" مي‌نويسد محققاني كه درباره اين پديده مطالعه مي‌كنند، اكنون دريافته‌اند زماني كه صحبت از سركوب خاطرات ناخوشايندي به ميان مي‌آيد كه محرك احساسي داشته‌اند، "فراموشي عمدي" يا "فراموشي داوطلبانه" به هيچوجه كارايي ندارد.
گروهي از فيزيولوژيست‌هاي دانشگاه كاروليناي شمالي در گزارشي كه قرار است در شماره ماه سپتامبر "مجله روانشناسي اجتماعي تجربي" به چاپ برسد، اظهار داشتند كه دريافته‌اند افراد مورد مطالعه آنها قادر نيستند آنگونه كه رويدادهاي خوشايند و مادي خود را عمدا فراموش مي‌كنند، خاطرات احساسي و معنوي خود را از ذهن پاك كنند.
به گفته آنان، زماني كه انسانها سعي مي‌كنند عمدا اطلاعاتي را فراموش كنند، بايد در ذهن خود آن اطلاعات را از بقيه موضوعات همراه آن جدا كنند و آنچه را كه مايل نيستند دوباره به خاطر بياورند، كنار بگذارند اما احساسات مانع از برداشتن اين دو گام مي‌شود.
دراين مطالعه محققان با استفاده از تصاوير احساس‌برانگيز و خنثي، شيوه‌اي را براي فراموشي هدايت شده به كار بستند تا دريابند كه آيا انسانها مي‌توانند به آساني فراموش كردن رويدادهاي مادي و غير احساسي، رويدادهاي احساسي را نيز به دست فراموشي بسپارند يا خير.
زماني كه فهرست اطلاعاتي كه مي‌بايست فراموش شود، خنثي بود، داوطلبان شركت‌كننده موفق شدند آنها را عمدا فراموش كنند اما زماني كه اين فهرست شامل رويدادهاي احساسي بود، فراموشي هدايت شده، شكست خورد.
اين يافته‌ها مي‌توانند به درك راههايي كمك كند كه احساسات، با چيره‌شدن به فرآيندهاي مغزي، فعاليت ذهن، از جمله كار بازيابي خاطرات را در كنترل خود مي‌گيرد. احساسات، مي‌تواند در فرايندهايي كه براي فراموش كردن عمدي بخشهاي ناخوشايندي از خاطرات گذشته در مغز انجام مي‌شود، "اتصالي" ايجاد كند.
دكتر ه.ن.ماليك، استاد فيزيولوژي در ‪ ،aiims‬احساسات، به شدت روي حافظه اثر مي‌گذارد و زنده‌ترين خاطرات، رويدادهاي احساسي هستند كه به دفعات به ذهن بازمي‌گردند.
وي گفت برخي معتقدند كه تحريك احساسات منجر به دقيق‌تر و باريكتر شدن توجه انسان مي‌شود به گونه‌اي كه به اطلاعات پيراموني توجه نمي‌شود و در نتيجه احتمال كمتري دارد كه بعدا به خاطر آورده شوند.
دكتر سونيتا تيواري ، استاد فيزيولوي در دانشگاه پزشكي كينگ جرج، در "لكنو"ي هند نيز در اين‌باره گفت " انسانها به ندرت لحظات احساسي‌شان را فراموش مي‌كنند. فراموشي عمدي، براي كدر و تاريك كردن خاطرات ناخوشايند، در بسياري موارد ناموفق است.
او گفت احساسات شديد باعث مي‌شود رويدادهايي كه همراه آنها بوده‌اند، هميشه در مغز در دسترس و قابل يادآوري باشند.
اين دانشمند گفت فراموشي عمدي رويدادهاي خنثي، اقدامي مفيد است كه به مغز در روزآمد كردن اطلاعات خود كمك مي‌كند.

منبع : ایرنا

sepideh_248
21-08-2007, 02:46
برای اینکه بتوانید استرس را بهتر بشناسید پیش از هر چیز باید بدانید که استرس سطوح مختلفی دارد. این سطوح اغلب به گونه های مختلف در فرد برزو کرده و اصولاً به پزشک کمک می کنند تا شیوه ی درمانی مناسب را آسان تر انتخاب کند. تست هایی نیز وجود دارند که به شما کمک می کنند بتوانید میزان استرس فردی خود را تشخیص دهید و با اتکا به این دانش حتی می توانید خودتان را نیز بهتر بشناسید. نهایتاً با اتکا به این دانسته ها قادر می شوید تا یک شیوه مناسب برای مدیریت استرس ایجاد کنید.
بنابراین زمانی که میزان استرس فردی خود را محاسبه می کنید، این سطوح مختلف را در ذهن خود داشته باشید تا بتوانید میزان دقیق آنرا ارزیابی کرده و ذهن خود را متعادل و متوازن نگه دارید.
این سطوح توسط دکتر "هین سل" و دکتر "ریچارد ایرل" از انجمن کانادایی استرس تعیین شده اند و نام و نوع آنها از جانب آنها مهین گردیده است.

نوع 1 – عجول

آنها در اکثر موارد می خواهند 110 درصد باشند. نوعی ایده آل گرایی واهی؛ آنها به سرعت صحبت می کنند و خیلی ناآرام هستند. بطور کلی افراد عجول تصور می کنند که موظف هستند برای رسیدن به موفقیت به شدت کار کنند. به همین دلیل احساس می کنند که اگر همیشه به سختی کار کنند بی شک موفقیت از آنشان خواهد شد. مطمئناً همیشه یک چنین اتفاقی پیش نمی آید، بلکه شدت عمل به خرج دادن در کلیه کارها، فقط باعث می شود که فرد حتی بر سر مسائل کوچک نیز دچار استرس شود.
این افراد باید یاد بگیرند که چگونه می توانند آرام باشند. پیش از هر چیز باید اهدافشان را در ذهن مجسم کرده تا بتوانند بر سر مسائل مهم تمرکز کنند و آرامش بیشتری داشته باشند. با انجام یک چنین کاری، می توانند در مواقع ضروری سخت کوش حاضر شده و در مواقع غیر ضروری انرژی خود را برای مواقع ضروری ذخیره کنند.

نوع 2 – نگران

این افراد نمی توانند افکار خود را به مرحله اجرا بگذارند. آنها بیش از اندازه به تجزیه و تحلیل موارد مختلف می پردازند و با این کار به اصطلاح خودشان را از انجام هر عملی فلج می کنند. همانطور که از نام این گروه پیداست، آنها مدت زمان بسیار زیادی را صرف نگرانی می کنند و این کار تنها آنها را از انجام هر گونه واکنشی ناتوان می کند.
افراد نگران تصور می کنند که باید خیلی دقیق جزئیات تمام مسائل را موشکافی کنند. آنها باید تمام موارد احتمال خطا را در نظر بگیرند و بعد هم بنشینند و برای مدت زمان طولانی به آنها فکر کنند. سپس زمانیکه مسائل را با یک منطق فیلسوفانه که مختص خودشان است تحلیل و بررسی نمودند، نگرانی حتی از قبل هم بیشتر می شود و فرد ترجیح می دهد که به طور کلی دست از انجام آن بردارد.

نوع 3 – بی اراده

این افراد آنقدر گزینه های مختلف را در ذهن خود مرور می کنند که به هیچ وجه نمی توانند دست به انجام کاری بزنند. به جای اینکه انرژی خود را صرف هدف مشخصی در زندگی بکنند، نیروی خود را بر روی چند امر مختلف پخش می کنند، و نهایتاً هیچ کدامشان نیز خوب از آب درنمی آیند. ذهن آنها خلاق است اما کمتر اتفاق می افتد که از این خلاقیت خود استفاده کرده و چیزی را خلق کنند. در حقیقت آنها یک پارادوکس را به وجود آورده اند: آزاد هستند اما به خودشان توانایی استفاده از این آزادی را نمیدهند.
این افراد باید اهداف خود را در زندگی معین کنند و بر روی چیزهایی تمرکز کنند که ارزشمند هستند. بهتر است برای خودشان توضیح دهند که می بایست زندگی را در پیش بگیرند و چیزهای دیگری به غیر از کار هم در آن وجود دارد و همین موارد هستند که زندگی را لذت بخش تر و جذاب می کنند. زمانکیه توانستند اهداف خود را در یک مسیر مشخص دنبال کنند، می توانند کلیه مسائل پوچی را که جلوی دست وپایشان را گرفته به فراموشی بسپارند.

نوع 4 – تنها

این افراد قادر به برقراری ارتباط معنی دار با اشخاص دیگر نیستند. این امر به این دلیل به وجود می آید که انها اغلب تنها کار می کنند و به همین دلیل هیچ گونه بازخوردی از دیگران دریافت نمی کنند. به همین دلیل به جای اینکه بتوانند روابطی را بنیان بگذارند که نقطه قوت زندگی شان باشد به سمت پناهگاهی می روند که بتوانند خودشان را از مردم دور نگه دارند. به همین دلیل نمی توانند تشخیص دهند که چه چیزهایی در زندگی می تواند به آنها لذت بدهد و با چه کسی می توانند آن کارها را انجام دهند.
افراد تنها باید بتوانند در وهله اول ارزش های فردی زندگی خود را بیابند، و بعد هم با افرادیکه دارای همان ارزش ها هستند ارتباط برقرار کنند. این امر آنها را قادر می سازد تا راحت تر بتوانند به اهدافشان دست پیدا کنند. این امر نه تنها به آنها هدف می دهد بلکه به عنوان پشتیبانی نیز محسوب می شود که به آنها کمک می کند به اهدافشان برسند.

نوع 5 – موارد سبدی

این سطح از استرس بسیار خطرناک است. این افراد به خودی خود برای خودشان بحران انرژی به وجود می آورند. به جای اینکه به فکر خودشان باشند معمولاً افسرده هستند و درد دارند و فعالیت های مختلف را به این خاطر که انرژی زیادی می خواهد، انجام نمی دهند. معمولاً از سلامت جسمانی خوبی برخوردار نیستند و افسردگی و کسالتی که خودشان به وجود آورده اند آنها را از انجام هر کاری باز می دارد.
برای اینکه بتوانند از این وضعیت نجات پیدا کنند، باید ابتدا آداب غذایی خود را درست کرده و به خوبی غذا بخورند. سپس با گذشت چند هفته باید ورزش و نرمش را شروع کنند و بعد وقتیکه مقداری انرژی بیشتری بدست آوردند باید یاد بگیرند که چگونه میتوانند با استفاده از وقفه های کوتاه مدت در حین کار، انرژی خود را برای تمام مدت روز تقسیم کنند تا بیش از اندازه خسته نشوند.

نوع 6 – صخره نورد

این افراد کسانی هستند که سلامت خود را در خطر می اندازند. همیشه خسته به نظر می رسند، سیگار می کشند، بد غذا می خورند، بیش از اندازه از مشروبات الکلی استفاده می کنند و به ندرت اتفاق می افتد که ورزش کنند. البته به هیچ وجه آگاهی ندارند که ممکن است اتفاقات ناخوشایندی با انجام این کارها برایشان ایجاد شود و با این ایده چه بسا خیلی بیشتر نیز به خودشان لطمه وارد می آورند. به همین دلیل مشکلاتی پیرامون تقسیم بندی انرژی بدن خود دارند.
راه حل این گروه نیز تقریباً مشابه راه حل افرادی است که در گروه 5 به آنها اشاره شد. غذا خوردن صحیح، ورزش کردن، و تقسیم مناسب انرژی چاره کار آنهاست.
با درک نوع استرس افراد می توانند نه تنها چیزهای بیشتری در مورد خودشان یاد بگیرند، بلکه می توانند آموزش ببینند که چگونه می توانند به موفقیت دست پیدا کنند. زمانیکه استرس به طور مقتضی درمان پیدا کند، نقطه ای از شخصیت فرد که روزی به مثابه سد و مانعی در برابر او قرار گرفته بود تبدیل به نقطه قوت او خواهد شد. بنابراین فهمیدن این مطلب که چگونه می توانید استرس خود را کاهش دهید می تواند به شما کمک کند تا راحت تر به اهدافتان دست پیدا کنید.

منبع : مردمان

sepideh_248
25-08-2007, 22:44
پژوهشگران دريافتند بچه موشهايي كه فاقد يك پروتيين مهم مغزي به دنيا آمدند چار علايم وسواس شدند و وقتي با داروهاي ضد اضطراب تحت درمان قرار گرفتند اين علايم در آنها ناپديد شد.
به گزارش خبرگزاري رويترز از شيكاگو، موشهاي فاقد ژن ‪ SAPAP3‬آنقدر صورت خود را ماليدند تا دچار خونريزي شد. مشخصه ديگر اين موشها دوري گزيدن از فضاهاي روشن و باز بود.
گوپينگ فنگ متخصص ژنتيك مولكولي در مركز پزشكي دانشگاه دوك مي‌گويد به عقيده ما اين حيوانات نمي‌توانند جلوي اين رفتار خود را بگيرند.
اين يافته‌ها در مجله نيچر منتشر شده است.
اين رفتارها نظير اختلال وسواسي ‪ OCD‬در انسان است.
مشخصه اين اختلال اضطرابي افكار مخل و رفتارهاي وسواسي مانند شستشوي مكرر دستها است كه زندگي روزمره را مختل مي‌كند. دو درصد جمعيت جهان دچار وسواس هستند.
محققان تحقيقات خود را بر عملكرد پروتييني كه ژن ‪ SAPAP3‬مي‌سازد معطوف كردند. آنها موشهاي فاقد اين ژن پرورش دادند.
در ابتدا اين موشها ظاهري طبيعي داشتند ، اما بعد از چهار تا شش هفته تكه‌هاي بي‌مو در صورتشان پديدار شد. تصاوير ويديويي گرفته شده از اين حيوانات نشان از تميز كردن وسواسي موشها داشت.
آزمايشهاي بعدي نشان داد اين حيوانات دچار اضطراب مفرط هستند.
هنگامي كه آنها در يك جعبه تاريك قرار داده شدند كه دري به سوي فضاهاي باز و روشن داشت موشهاي طبيعي از جعبه خارج شدند، اما موشهاي فاقد اين پروتيين داخل جعبه ماندند.
اين حيوانات احساس مي‌كنند فضاهاي روشن مخاطره آميزترند. اين رفتار شواهد ديگري در مورد افزايش اضطراب در حيوانات نشان مي‌دهد.
هنگامي كه ژن مفقود شده وارد بدن حيوان شد، موش رفتار طبيعي پيدا كرد.
داروي ‪ Fluoxetine‬علايم اين حيوانات را تسكين بخشيد. اين دارو يك داروي ضد اضطراب است كه شركت الي ليلي با نام تجاري پروزاك براي درمان علايم وسواس در انسانها عرضه مي‌كند.
اين مطالعه اولين تحقيقي است كه نشان مي‌دهد نقص در بخشي از مغز مي‌تواند باعث بروز علايم وسواس شود.
ژن ‪ SAPAP3‬جزو خانواده پروتيين‌هايي است كه ماده انتقال‌دهنده عصبي يا ماده شيميايي گلوتامات پيام رسان را تنظيم مي‌كند. فنگ معتقد است اين ماده مي‌تواند هدف مفيدي براي شركتهاي داروسازي باشد كه به دنبال ساخت داروهاي اختلالات اضطرابي هستند.

منبع : ایرنا

Like Honey
08-09-2007, 18:39
روانشناسی رنگ ها
روانشناسي رنگها
رنگها بر نيازهاي روحي-رواني، شرايط يادگيري، کنترل رفتارهاي خشمگينانه، احساسات،
درمان افسردگي و
اختلالات يادگيري و سطح انرژي اثر دارند.رنگها در کنترل نبض، تپش قلب، فشار خون،
اشتها و حتي خواب مفيد هستند و همچنين در درمان بيماريهايي مثل ميگرن، سرطان،
اعتياد و امراض پوستي و حتي تومورهاي مغزي اثر دارند.
رنگها در هر جا از دنيا و به تناسب فرهنگ و عرف هر جامعه معاني متفاوت و حتي متضاد
دارند.براي مثال سفيد در کشوري مثل ايران نشان شادي، پاکدامني است و براي مراسم جشن
و عروسي استفاده مي شود، در حاليکه در کشوري ديگر نشان روحانيت است و در مراسم
عزاداري کاربرد دارد.
شايد تا به حال از خودتان پرسيده باشيد که چرا کشتي و يا هواپيماي سياه نداريم؟و يا
چرا هيچ جعبه شکلاتي سبز نيست؟شايد در اين مطلب جوابهايتان را پيدا کنيد.
متأسفانه به دليل جذابيت روانشناسي رنگها، اين شاخه از علم مورد سوء استفاده قرار
گرفته است.در هر سايت، مجله، روزنامه و يا وبلاگي از اين مطالب زياد ديده مي شود
ولي درست يا غلط بودنشان مشخص نيست.
پروفسور لوشر از دانشمنداني است که حدود بيست سال و اندي در اين مورد تحقيق کرده
است.
حال بد نيست از نظر اين محقق در مورد روانشناسي رنگها براي بعضي از رنگهاي پر
طرفدار نگاهي بياندازيم.
پروفسور لوشر مي گويد:
سياه:
سياه رنگي مطلق است که در فراسوي آن، زندگي تمام مي شود.سياه يعني نه، که نشانه اي
از ترک عشق و انصراف از فعاليتهاي جمعي است.به معني نيستي، نااميدي به آينده و
سکوتي ابدي است و حس سنگيني را به افراد القا مي کند.تأثير خوبي بر مزاج ندارد و در
کودکان هم اثرات منفي دارد.دوستداران رنگ سياه معمولا" خسته و افسرده اند.اگر خسته
نباشند، ناراضي اند.اگر ناراضي نباشند، مغرورند.اگر مغرور نباشند، انکار مي
کنند.اگر انکار نکنند هم ناراضي اند، هم مغرور، هم خسته و هم انکار مي کنند اما
احتمالا" خودشان هم خبر ندارند.
طرفداران سياه زياد هم نااميد نشوند چون از طرفي ديگر سياه نمادي از آبرومندي و
شرافت است(ديده ايد ماشين هاي شيک و کلاس بالا معمولا" سياه و براقند).
قهوه اي:
آدمهاي قهوه اي را بدون قسم خوردن مي توان باور کرد، يعني حرفشان سند است.اما
طرفداران اين رنگ معمولا" آواره اند(جالب است بدانيد که رنگ مورد علاقه آوارگان جنگ
جهاني دوم، قهوه اي بوده است).قهوه ايها يا يک بيماري جسمي جدي دارند و يا مشکلي که
به نظر آنها غير قابل حل است، پس اين افراد از نظر جسمي و روحي در خطرند.
خاکستري:
خاکستري را در کهنسالان و خانه سالمندان بايد پيدا کرد.اين افراد معمولا" غمگينند و
محافظه کار و حتي اگر آهنگي گوش کنند(اگر خجالت نکشند)، غمگين است(مثلا" مثل اينکه
ايرانيها داريوش گوش کنند)، مثل اينکه به آنها گفته اند خوشي بي خوشي.
قرمز:
قرمز پسندها پر از شوق زندگي، عاشق و مبارزه طلب، پرتکاپو و شجاع، اهل معاشرت، شلوغ
و پر سروصدا هستند.ظاهرا" نيرويشان تمام نشدني است، خوب مشت مي زنند و کتک خورهاي
خوبي هم هستند.در مجموع و خلاصه اينکه برونگرا هستند.قرمز باعث افزايش نبض و فشار
خون مي شود.(هر چي باشه پرسپوليسه ديگه)
آبي:
آبيها خلاقند و هميشه فکرهاي تازه مي کنند، مورد احترام، آرام و دوست داشتني هستند
و احساساتشان را خوب کنترل مي کنند.عاشق تنهايي، احساساتي و ملايم اند.نماد ابديت و
عمق و کمال گرايي است.از ويژگيهاي افراد آبي دوست صلح، مهرباني و هماهنگي
است.(طرفداران آبي به خودشون نگيرند، هميشه و همه جا استثنا هست).اين رنگ سبب کاهش
نبض و فشار خون مي شود.
سبز:
آدمهاي سبز مذهبي اند.در انجمنهاي خيريه يا بيمارستان يافت مي شوند!!!مضطرب و
انعطاف پذيرند.اگر دنبال شريک(البته شريک تجاري نه زندگي) مي گرديد سعي کنيد سبز
باشد(نه اينکه رنگ پوستش سبزه باشد).رنگي مقدس است.سبزها اصلاح گرند و بسيار علاقه
به نصيحت کردن دارند.کوشش و پشتکار عجيبي دارند.
زرد:
آدمهاي زرد بر خلاف نظر عموم بيمار و رنجور نيستند و منتظر خوشبختيهاي بزرگند.آرام
و قرار ندارند.توسعه طلب و اهل اختراعند.گاهي حسود و معمولا" بلند پرواز.
بنفش:
بنفش دوستها صميمي و حساسند وذوق عارفانه دارند.گاهي آنقدر صميمي مي شوند که قضاوت
و تصميم درست نمي توانند بگيرند.
نارنجي:
نارنجي پسندها اهل مسابقه و سلطه طلبند و سرشار از آرزوهاي دور و درازند.
ارغواني:
ارغواني ها پايشان روي زمين است و سر و فکرشان در ابرها پرواز مي کند(البته فکر بد
نکنيد!!).عاشق دين و عرفان اند.انديشمند و عاشق مناظره و اثبات حقايق، اما هنوز
معلوم نيست که چرا يک دفعه از اين رو به آن رو مي شوند و بنابراين اصلا" به فکر پيش
بيني آنها نباشيد.
تغيير رنگ محبوب با گذشت زمان امري طبيعي است اما اگر ناگهاني باشد خطرناک و بحث
برانگيز و عجيب است.

sepideh_248
18-09-2007, 23:58
به گفته محققان 70 تا 75 درصد کساني که خودکشي مي‌کنند، مردان هستند.
به گزارش خبرگزاري آسوشيتدپرس و بنا به گفته محققان آلماني مردان سهم بيشتري در خودکشي دارند. طبق اطلاعات آماري در اين کشور در سال 2005 تقريبا 11 هزارتن در اثر خودکشي جان خود را از دست داده‌اند در حالي كه اين رقم در سال 1980، 17 هزار تن بوده است. در بين کشورهاي که داراي بالاترين ميزان خودکشي هستند، آلمان در مقام سوم قرار دارد.
قبل از آلمان، ليتواني و روسيه به ترتيب در مقام هاي اول و دوم در خودكشي را قرار دارند.
طبق نظر محققان آلماني، بيماري‌هايي چون ايدز، ضعف اعصاب، اختلالات عصبي، سرطان‌هاي گلو و همچنين انواع سرطان‌هاي ناحيه سر نقش بالايي را در ميزان خودکشي افراد بازي مي‌کنند. بيش از 90 درصد افرادي که اقدام به خود کشي مي‌کنند از استرس، اعتياد به الکل و مصرف مواد مخدر رنج مي‌برند.
اين متخصصان اضافه کرده‌اند که با درمان و پيگيري اين نوع بيماري‌ها، نرخ خودکشي از 1/15 به 12 به ازاي هر 100 هزار نفر کاهش مي‌يابد. علاوه بر درمان اين بيماري‌ها، فاکتورهايي چون رضايت شغلي، روابط اجتماعي فعال و حل بحران‌هاي روحي نقش مهمي را در پيشگيري از خودکشي دارند.
به طور کلي خطرخود کشي در بين سنين 35 تا 54 در بالاترين ميزان خود قرار دارد. منبع : ایسنا

sepideh_248
19-09-2007, 00:00
با توجه به اینکه مبتلایان به افسردگی های شدید در مواردی تمایل به خودکشی پیدا می کنند، چنانچه تحت درمان افسردگی قرار گیرند چنین تفکراتی نیز فروکش می کند.
به گزارش خبرنگار مهر به نقل از واشنگتن پست محققان طی یک بررسی دو ساله دریافتند چنانچه مراجعه مبتلایان به افسردگی شدید - که عموماً از جوانان بوده اند- به متخصص کمتر شود و آنها تحت درمان قرار نگیرند، میزان تمایل به خودکشی در این گروه از 14 درصد به 19 درصد افزایش خواهد یافت.
به عبارت دیگر چنانچه مصرف داروهای موثر در درمان افسردگی توسط مبتلایان قطع شود، این گونه افکار مخرب در آنها شدت یافته و در مواردی منجر به بروز حوادثی نیز می شود.
با توجه به اینکه افسردگی در صورت عدم درمان پیشرفت کرده و جنبه های گوناگون زندگی فرد را در بر می گیرد، بی توجهی به آن ممکن است موجب دست زدن فرد به اعمالی شود که در حالت عادی به هیچ وجه اقدام به آنها نمی کند.
به همین دلیل کارشناسان به افراد به ویژه والدین هشدار می دهند که در صورتی که دریافتند فرزندشان مبتلا به افسردگی است حتماً جهت درمان او توسط متخصص اقدام نمایند. زیرا در مواردی با پیشرفته تر شدن این بیماری عوارض غیر قابل جبرانی برای فرد و خانواده به همراه خواهد داشت.
در عین حال لازم است که افراد دوره درمان را تکمیل کنند و با فروکش کردن ظاهری علائم، مصرف دارو را خودسرانه قطع نکنند زیرا امکان دارد این کار موجب عود مجدد و شدید تر شدن بیماری در مدتی کوتاه شود.

bb
27-09-2007, 17:57
نوشته: پروفسور هندری وایزنینگر

ترجمه: دکتر سید مهدی الوانی، محمدرضا ربیعی مندجین

تلخیص: سیروس مرادی



مقدمه:

انتقاد؛ پیچیده، مهم و ضروری است. باید به یاد داشت که هیچ شغلی، از انتقاد معاف نیست. انتقاد در کار، وجه مشترک همه­ی ما است که نتایج مطلوب تر را همراه دارد.

انتقاد وسیله­ای است برای انگیزش، آموختن، توسعه، آموزش و ایجاد روابطی قوی، تبادل اطلاعات، تاثیر گذاشتن و برانگیختن. برای بهره­مندی از نتایج سحرانگیز "انتقاد"، شیوه­ی عملی آن را در قالب بیست توصیه تنظیم و جهت استفاده تقدیم می­دارد.

اول: استقبال از انتقاد: هر شغلی، انتقاد به همراه دارد . فرقی نمی­کند که شما رییس جمهور، معلم، بانکدار و یا مامور دولتی باشید. کار شما به هر حال انتقاداتی در پی داشته و شما باید با روحیه­ای مثبت از انتقاد استقبال کرده و از آن در جهت بهبود کار خود استفاده کنید. انتقاد تنها کلمه ای است که مفهوم ارزیابی را نیز در بردارد. بنابراین انتقاد یعنی انتقال نتایج ارزیابی. تمرین برای انتقادپذیری: در قدم اول یک عبارت مثبت درباره­ی انتقاد را روی کارت بنویسید و آن را در جایی قرار دهید که در دید شما باشد. هر بار که شما و دیگران آن را ببینند باعث می­شود دیدگاه مثبت شما درباره­ی انتـقاد تقویت شود؛ جملاتی از قبیل انتـقاد اطلاعاتی است که باعث رشد من می­شود، انتـقاد مهارت­ها و دانش مورد نیاز را به من آموزش می­دهد. قدم دوم کمی مشکل، اما بسیار با ارزش تر است. شما باید از دیگران بخواهیداز شما انتقاد کنند.صادقانه از آنان بپرسید؛ به نظر آنان شما چگونه می­توانید کارهایتان را بهتر انجام دهید.

دوم: به طور استراتژیک انتقاد کنید: قبل از اینکه انتقاد کنید، این سوالات را ا ز خود بپرسید: دقیقاً چه چیز را می­خواهم بیان کنم؟ چه چیز را می خواهم تغییر دهم؟ انگیزه ومحرک من برای بیان این انتقاد چیست؟ چه راه حل­ها و اهداف خاصی را می­توانم ارایه کنم؟ در مورد موقعیت­های غیر قابل پیش بینی که نیاز به عکس العمل­های فوری دارد، چه باید کرد؟ قبل از انتقاد کردن از زیر دست یا همکار، این سوال استراتژیک را ازخود بپرسید: «چگونه این اطلاعات را مطرح کنم که او پذیرای آنها باشد؟»

سوم: بهبود گرا باشید: دو روش برای انتقاد بهبود گرا: اول، شما نوک پیکان انتقاد را متوجه آینده کنید. به جای اینکه به کارآموز خود بگوید: « در ارایه داده ها عملکرد ضعیفی داشتی»، بگویید: «دفعه­ی بعد برای نمایش اطلاعات از اورهد استفاده کن». روش دوم: پیامی دهید که باعث تقویت اعتماد به نفس او شود؛ «اطمینان دارم که موفق می­شوی». با این ذهنیت، کارآموز به جای این که از عملکرد گذشته­ی خود دفاع کند، با تمام انرژی برای بهبود عملکرد آتی خویش تلاش می­کند و ماهیت انتقاد به جای سرکوب گرا، بهبود گرا می­شود.

چهارم: حفظ خودباوری: چگونه می­توانید هنگام انتقاد از فردی، مراقب احساس خود باوری او نیز باشید؟ اولاً، "از کلمات و انتقادات سرزنش آمیز استفاده نکنید، که بدون شک تحقیرآمیز تلقی خواهد شد و شانس کمی برای درک مثبت آن باقی می­ماند. ثانیاً، با حفظ خود باوری فرد، می­توانید از شخصیت او دفاع کنید. بجای استفاده از عبارت های؛ درست/غلط/ امکان ندارد، عباراتی مانند، "شاید شما از این مطلب اطلاع نداشتید،" (حتی اگر فکر می­کنید که اطلاع داشته است)، استفاده کنید. تصور او از شما به عنوان مرجعی قابل اطمینان که نظریاتش شایسته توجه و دقت است، تغییر پیدا می کند. متعاقباً او از انتقادات بعدی با آغوشی باز استقبال می­کند.

پنجم : کلمات صحیح انتخاب کنید: در درجه­ی اول اطمینان حاصل کنید آنچه را که می­گویید، همان چیزی است که در ذهن دارید. در بسیاری از مواقع، تغییر جزیی کلمات، باعث تفاوت­های بزرگی می­شود. اگر هنگام انتقاد بگویید؛ "کار شما زیر استانداردهای ماست"، به طور قطع باعث بیدار شدن حس دفاعی او می­شود. در حالی که اگر بگویید؛ "کار شما فقط کمی با استانداردهای ما تفاوت دارد"، این حالت را به وجود نمی­آورد. به جای «هرگز یا همیشه»، پیشنهاد می شود؛ « گاهی اوقات» استفاده شود. کلمه­ی دیگری که نتایج مخرب در پی دارد، عبارت « باید» می­باشد. کلمه­ی « می­توانی» را آزمایش کنید.

ششم: انتقادات خود را نقد کنید: فقط به دلیل این که چون انتقاد، اطلاعات با ارزش را دراختیار شمار قرار می­دهد و با استفاده از آن­ها می­توانید خود و کار خویش را بهبود بخشید، نمی­توانید هر انتقادی که به شما وارد می­شود را به کار ببندید. از سوی دیگر، فقط چون یک انتقاد خاص، احساسات شما را خدشه­دار ساخته است، دلیل نمی­شود که شما فوراً هر انتقادی را نادیده بگیرید. به هر حال اگر درباره­ی انتقاد درست فکر کنید، انتقاد می­تواند برای شمار بسیار مفید واقع شود.

بنابراین برای دست­یابی به یک نقد سازنده درباره­ی انتقاد، شایسته است ویژه­گی­های زیر را در نظر داشت:

1- باید به خاطر داشته باشید که اهمیت انتقاد همواره ثابت نیست، بلکه با توجه به نیاز شما و نیاز دیگران و محیطی که انتقاد در آن ارایه شده است، تغییر می­کند.

2- به یاد داشته باشید که علاقه­ی شما نسبت به یک فرد، نشانه­ی صلاحیت او برای انتقاد از کار شما و همچنین احساسات منفی شما نسبت به یک مشتری یا همکار، دلیل مناسبی برای نادیده گرفتن گفته­های آنان تلقی نمی­شود.

3- پاسخ دادن به جملاتی که متأثر از جوّ احساسی است، فقط وضعیت را وخیم­تر می­کنند.

هفتم: مخاطب خود را در فرآیند انتقاد شرکت دهید: شرکت دادن مخاطب در فرآیند انتقاد و ارتباط متقابل و با روشی مثبت ، یک هم افزایی synergy به دنبال دارد. مثلاً ممکن است شما به جای صدور دستوراتی مبنی بر انجام یا عدم انجام کار، با دستیار خود در حل موقعیت مورد انتقاد، همکاری کنید . با استفاده از تکنیک پیش­بینی و بکار بردن جملاتی نظیر « این نظر من است . البته می دانم که ممکن است نظر شما متفاوت باشد، خوب مسئله­ای نیست، و شاید هم موافق باشید»، اورا در انجام تغییرات کمک کنید.

هشتم: بدون(هیچ و اما)، شایستگی­ها را متذکر شوید: انتقاد یعنی ارزش یابی شایستگی­ها و عدم شایستگی­ها. با بکار بردن کلمه­ی « اما» در ابتدای سخن، تاثیر عبارت مثبت را از بین خواهید برد. در حالی که کلمه­ی «اما» تاثیر منفی بر پیام قبل از خود می­گذارد، حرف «و» تاثیر مثبت به دنبال خواهد داشت. مخاطب شما به جای اینکه فکر کند؛ «من شکست خورده ام» به خود می­گوید «نکات مثبت فراوانی در کار من وجود دارد و اگر برخی چیزها را هم درست کنم، عملکرد من بهتر خواهد شد». گرچه استفاده از حرف « و» به جای« اما» تغییر کوچکی به نظر می­رسد ولی تاثیرات آن در درازمدت، پر قدرت است.

نهم: به آن­ها بگویید که چه چیز می­خواهید: با ارایه­ی یک انتقاد روشن، می­توانید مخاطب خود را در اصلاح رفتار و نحوه­ی عملکرد کمک کنید. این توصیه می­تواند برای مخاطب یک پیام مشخص و روشنی داشته باشد: "اگر لغو جلساتت را به دقایقی قبل از شروع جلسه موکول نکنی و سهم خود را در کار به موقع انجام دهی و در مورد تلاش دیگران مثبت­تر قضاوت کنی، می­توانی روابط خود را با همکارانت بهبود بخشی".

دهم: وقت­شناس باشید: چه زمانی برای انتقاد مناسب ترین است؟ آیا بهتر است در خلوت انتقاد کنیم یا در جمع؟ چقدر باید منتظر بمانید تا زمان انتقاد فرا رسد؟ هیچ گاه با عصبانیت از کسی انتقاد نکنید. زیرا ممکن است انتقاد شما تحت تاثیر احساسات قرار گیرد.، وقتی احساس شود پشت انتقاد مطرح شده محرک­های احساسی و عصبانیت شدید وجود دارد، از درجه­ی اعتبار ساقط شده وتاثیر خود را از دست می دهد. هیچ گاه افرادی را که عصبانی هستند مورد انتقاد قرار ندهید.عصبانیت باعث تغییرات فیزیولوژیکی در مغز شده و در نتیجه از عقیده­ی خود سرسختانه دفاع می­کند. از خود بپرسید، آیا این مناسب­ترین زمان برای انتقاد است؟ آیا ضروری است که آلان انتقاد کنم؟ آیا او شرایط روحی مناسبی دارد؟ پاسخ این پرسش­ها به شما کمک می­کند تا وقت شناس شوید.

یازدهم: از سوالات سقراطی استفاده کنید: برای تشویق مخاطب به منظور یافتن جواب از روش پرسیدن سوال استفاده می­شود. هنگامی که افراد راه­حل­ها را خودشان پیدا می­کنند، اعتماد به نفس آن­ها تقویت شده و احساس شایستگی و قدرت می­کنند. حُسن دیگر آن این است که چون مخاطب، راه حل خود را اجرا می­کند، احتمال اینکه اقدامات مورد نیاز بعدی را نیز دنبال کند افزایش می یابد.

دوازهم: وقتی کلمات کار ساز نیستند: وقتی رفتار مورد انتقاد حتی با وجود انتقادات دایم تکرار می­شود. به جای آنکه چیزی بگویید، کاری انجام دهید:

1- مشخص کردن انتقاداتی که به طور دایم بیان کرده­اید.

2- رفتاری را در پیش بگیرید که مخاطب را مجبور به تغییر کند.

3- در اقدامات خود، استمرار داشته باشید.

4- اگر مشکل همچنان حل نشده باقی ماند، رفتار دیگری را به کار گیرید.

سیزدهم: از انتقادات خود بهره ببرید: از انتقادات شتاب­زده دوری کنید. از تجربیات گذشته به عنوان پایه و معیار استفاده کنید. اگر توقع دارید که فروشندگان شما میزان فروش رادر سال آینده 30 درصد افزایش دهند، ولی تجربیات قبل نشان می­دهد که بهترین میزان افزایش فروش 20 درصد بوده است، بنابر این شما انتقاد خود را بر اساس یک توقع غیر معقول بنا کرده­اید .

چهاردهم: تصدیق کنید که انتقاد، امری ذهنی است: اگر شخصی در جواب انتقاد شما گفت «این عقیده­ی شما است»، لطفا به نظر او احترام بگذارید. حتی اگر بر یک واقعیت عینی استوار باشد، این ارزیابی ذهنی شماست که مسئول قضاوت درباره­ی اهمیت یک روش یا رفتار خاص است. بطور مثال، «کار تو باید بهتر انجام شود» یا «تو به آن خوبی که باید باشی نیستی» و... تمام این انتقادات به عنوان واقعیت مطرح شده است؛ در حالی که آن­ها صرفاً قضاوت شما هستند. ممکن است دیگران درباره­ی همان موضوعات، قضاوت­های دیگری داشته باشند.

پانزدهم: در انتقادات خود انگیزه­ای قراردهید: اگر در مخاطبان شما پس از انتقاد، تمایل به بهبود در کار دیده شود و ادامه یابد، احتمالاً انگیزه­ی کاملاً مناسبی در بطن انتقاد شما وجود داشته است که مخاطب به جای احساس اجبار، احساس تمایل نشان می­دهد.

شانزدهم: از دنیای مخاطبان خود استفاده کنید: استعاره به شما اجازه می­دهد از مسیری وارد دنیای مخاطب شوید که برای او معنی دار باشد. اگر مخاطب شما به ورزش علاقه دارد، از یک استعاره ورزشی استفاده کنید.

هفدهم: پی­گیر باشید، پی­گیر باشید،پی­گیر باشید: مهمترین فایده­ی پی­گیری این است که مخاطب می­فهمد که شما واقعا قصد دارید به او کمک کنید. او اطمینان می­یابد هر انتقادی تلاش دو طرفه برای بهبود بوده و چشم انتظار انتقادات بعدی شما خواهد بود. به محض آنکه متوجه پیشرفتی شدید، مستقیماً با فرد صحبت کنید. قدردانی شما مانند یک محرک مثبت عمل کرده و مخاطب را قادر می­سازد که بهتر از قبل عمل کند.

هجدهم: معیارهای خود را برای انتقاد بشناسید: انتقاد بیانگر منطق شما در ارزیابی است. مواردی که از نظر شما اهمیت داشته، معیارها و استانداردهای شما را مشخص می­کنند . گاهی اوقات بهتر است معیارهای خود را نشان دهید. مثلاً ویراستاری که مجبور بود برای اینکه هر بار با نویسنده­ای جدید کار کند، یک نسخه از کتابی را که از دیدگاه خویش، بیانگر شیوه­ی درست نگارش یک کتاب مدیریت بود، برای او ارسال و معیار خود را به مخاطبش نشان داده، و نویسنده را از روش، سبک و سیاق خود آگاه ساخت.

نوزدهم: به خودتان گوش دهید: آنچه که به خود می­گویید نظارت کرده و ببیند آیا کمک­کننده هستند یا آسیب زننده. هر روز به مدت پنج دقیقه با آرامش نشسته و به گفتگوی درونی که در آن لحظه در ذهن شما جاری است گوش فرا دهید. این تمرین را به مدت یک هفته ادامه دهید در موقعیت­های بسیاری؛ هنگام ورزش و جلسات اداری، به افکار درونی و شنیدن گفتگوی درونی خود تمرکز کنید. اگر شــنیدید که به خود می گویــیـد؛ « او می­خواهد مرا سرزنش کند»، با این جمله، اثر آن را خنثی کنید؛ "واقعاً از کجا می­دانم؟ شاید او فقط می­خواهد به من بگوید چگونه کارم را بهتر انجام دهم». یک روش خوب برای تمرین:1- مسایل را برای خودت تشریح کن 2- به آنچه که می­گوید گوش کن 3- می­توانم از این وضعیت چیزهایی یاد بگیریم. 4- یک نفس عمیق بکش و به عقب تکیه بزن.

بیستم: خونسرد، آرام و متمرکز باشید: اگر برانگیختگی شما کنترل شده نباشد، چالاکی ذهنی خود را از دست می­دهید. اگر مخاطب باشید نسبت به انتقاد قفل، و اگر منتقد باشید، نسبت به دیدگاه­های خود، سر سخت شده و فکر می­کنید حق با شماست. اولین راه: اگر انتقاد کننده هستید، عصبانی تر و مضطرب­تر از آن هستنید که انتقاد کنید. نفس عمیق بکشید تا خونسردی خود را حفظ کنید. دومین روش، تمرینات آرام بخش است. یک تمرین آرام بخش انتخاب کنید و آن را به مدت ده روز تمرین کنید.


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

bb
30-09-2007, 21:49
الا بذكرا… تطمئن القلوب » «همانا با ذكر خدا دل ها آرام مي گيرند .»

منظور از ذكرا… چيست ؟ چگونه دل انسان با ياد الله آرام مي گيرد ؟ اگر شخصيت انسان شبيه به يك كوه يخ باشد و ضمير ناخودآگاه آدمي ، نـُه دهم كوه يخ مستور و مخفي در آب ؛ اگر ضمير ناخودآگاه بر وجود آدمي سيطره داشته باشد و تعيين كننده و كارگردان پشت صحنه باشد ، اگر انواع اختلالات رفتاري و بيماري هاي روحي و رواني تجلي تيره شدن روابط خودآگاه و ناخودآگاه تلقي گردد و اولين گام در تخفيف اين بيماري ها انتقال موضوعات و مسائل درون ناخودآگاه به سطح آگاه بيمارباشد، معنا و اهميت ذكر معلوم و روشن مي گردد. ذكرا… به طور خاص يعني باخبر ساختن ، خبر گرفتن و توجه كردن ارادي و متعمدانه ذهن هشيار و خودآگاه از آن چيزي كه در ناخودآگاه آدمي وجود دارد . ذكريعني اعتراف به حضور او.

به محض اين كه ا… حاضر در ناخودآگاه آدمي ، اما غايب از سطح آگاه ذهن به ياد آورده مي شود ، ناگهان ابهامات از بين مي رود. يك احساس شعف ، آرامش، طمأنينه ، احساس معنادار بودن زندگي شخص و كل هستي ، يك احساس تعالي به انسان دست مي دهد و قلب متلاطم ، ناآرام و مضطرب ، آرام مي گيرد

اگر هدف مهمي در پيش داريد ابتدا براي تحقق آن به دعا متوسل شويد و سپس آن را به خدا واگذار كنيد . بعد در ذهنتان واقع شدن آن را مجسم كنيد و به اين تصوير ذهني تا آنجا كه مي توانيد قدرت ببخشيد ، آن وقت از خدا بخواهيد هر طور به صلاح شماست عمل نمايد و عنايت خود را شامل حال شما سازد .

از طرف ديگر غفلت يا بي توجهي نسبت به ناخودآگاه معنوي يا روحي و فراموش كردن خدا در اين ناخودآگاه به تعبير «ويكتورفرانكل » سبب « خلاء وجودي » و يا « ناكامي وجودي » و به بيان قرآن سبب «فراموشي خود / خويش يا نفس » مي گردد.

«نباشيد مانند كساني كه خدا را فراموش كردند سپس نفسهايشان را فراموش كردند » سوره حشر- آيه 19

فراموشي خدا موجب بروز احساس پوچي ، بي هدفي ، تهي بودن زندگي مي گردد و به اين معنا زندگي براي انسان سخت مي شود.

« هر كس از ياد من اعراض كند، زندگيش تنگ (ناگوار) شود » طه ، 124

يكي از راه هاي ذكر و ياد خدا « دعا » كردن است. افراد آگاه و هشيار مي دانند كه با ياد خدا، توكل بر او و دعا كردن احساس بهتري داشته و موفق تر خواهند بود. ياد خداي متعال هيچوقت از دل آدمي بيرون نمي رود و در هيچ حالي مغفول نيست و اگر انسان دعا مي كند، ذات و فطرت اوست كه وادارش مي كند در تمامي شرايط او را بخواند و از او طلب ياري كند. رمز دعا اين است ، انسان روندي را در پيش بگيرد كه به بهترين وجهي قلب او را بگشايد و پرتو حق را به آن بتاباند.

فرمول دعا

1- دعا كنيد

2- تجسم كنيد

3- واقعيت ببخشيد

اگر هدف مهمي در پيش داريد ابتدا براي تحقق آن به دعا متوسل شويد و سپس آن را به خدا واگذار كنيد . بعد در ذهنتان واقع شدن آن را مجسم كنيد و به اين تصوير ذهني تا آنجا كه مي توانيد قدرت ببخشيد ، آن وقت از خدا بخواهيد هر طور به صلاح شماست عمل نمايد و عنايت خود را شامل حال شما سازد . با هشياري و سختكوشي هدفتان را دنبال كنيد تا نقش خود را در اين قسمت ايفا كرده باشيد . تمام مدت به خود تلقين كنيد كه به هدفتان خواهيد رسيد و ذهن خود را از افكار مثبت و اميدوار كننده لبريز سازيد. بعد به مرحله اي مي رسيد كه از تحقق تصوير ذهني خود شگفت زده شويد. در اين حالت تصوير به واقعيت تبديل شده و آنچه دعا كرده ايد و در ذهن مجسم نموده ايد براساس آرزوي واقع بينانه شما و سپردن به دست خدا و تجسم تصوير كامل موفقيت در ذهن به « واقعيت » مبدل شده است.

افراد آگاه و هشيار مي دانند كه با ياد خدا، توكل بر او و دعا كردن احساس بهتري داشته و موفق تر خواهند بود.

چند دستوربراي كسب نتايج مفيد از دعا

1- هر روز چند دقيقه اي را جز الله به چيز ديگري نينديشيد.

2- به زبان خود و ساده و راحت با خدا سخن بگوييد؛ لازم نيست حتماً از واژه هاي خاص يا مذهبي استفاده كنيد.

3- هنگام فعاليت ، در ايستگاه اتوبوس ، پشت ميز و… لحظاتي چشمان خود را ببنديد و به خود تلقين كنيد كه الله اكنون با شماست.

4- هميشه موقع دعا سعي نكنيد كه چيزي از خدا بخواهيد ، بيشتر سعي كنيد ضمن دعا از نعمت هاي او تشكر كنيد .

5- با اين نيت دعا كنيد كه دعاهاي صادقانه شما مؤثر است.

6- هنگام دعا فكر منفي به ذهن خود راه ندهيد؛ اين تلقينات مثبت است كه نتيجه مي دهد .

7- هميشه طوري سخن بگوييد كه گويي آماده براي قبول مشيّت الهي هستيد. هر چه مي خواهيد از خدا طلب كنيد اما همواره راضي به رضاي او باشيد .

8- همه كارهايتان را به خدا سپرده و انجام هر كاري را به او واگذار كنيد .

9- براي كساني كه به نحوي شما را آزرده اند ، دعا كنيد، زيرا كه رنجش راه قدرت معنوي را سد مي كند.

10- فهرستي از كساني كه مايل به دعا براي آنها هستيد ، تهيه كنيد. هرچه بيشتر اطرافيانتان را دعا كنيد، نتيجه دعا بيشتر به خودتان برمي گردد.

منابع :

1-مثبت درماني ؛ نوشتة نورمن وينسنت پيل / توراندخت تمدن

2- خدا در ناخودآگاه ؛ نوشته ويكتور فرانكل/ ترجمه ابراهيم يزدي

3- قرآن مجيد

4- با خالق هستي ؛ نوشته ؛ جي پي واسواني ؛ ترجمه فريبا مقدم

تبیان

sepideh_248
02-10-2007, 23:23
عقاید ابتدایی ما از روی رفتار و نگرش های پدر و مادر، معلمین، همکلاسی ها، تلویزیون، و سایر رسانه های جمعی شکل می گیرند. زمانی که جوان هستیم تصور میکنیم که بزرگتر ها بیشتر از ما درک می کنند، به همین دلیل هر چه را که می گویند باور می کنیم و به آنها اعتماد می کنیم. زمانی که بزرگتر می شویم به مرور زمان سیستم فکری مخصوص به خودمان را پیدا می کنیم، اما باز هم این امکان وجود دارد که بخشی از تفکرات و نگرش های زمان بچگی در وجود ما باقی بماند. گاهی اوقات خودمان هم متوجه نمی شویم که دارای یک چنین عقایدی هستیم.
در این قسمت چند نمونه از عادات نه چندان مناسب را برایتان ذکر می کنیم؛ ببینید که آیا در ذهن شما هم یک چنین گرایش هایی وجود دارند یا خیر؛
1- اگر در کاری شکست بخورید، بازنده هستید
این اتفاق ممکن است در تمام طول دوران تحصیلی و یا دوران شغلی برای ما اتفاق بیفتد. همه انتظار دارند که ما همیشه برنده، برنده، و برنده باشیم. شما باید این عقیده را در ذهن خود پرورش دهید که اگر چیزی را امتحان کردید، و در آن شکست خوردید، باید آنقدر آنرا تکرار کنید تا به نتیجه مطلوب دست پیدا کرده و پیروز شوید. اگر شما معتقد باشید که اگر در کاری شکست خوردید، آنوقت بازنده هستید پس باید بدانید که با این تفکر تمام مردم دنیا بازنده محسوب می شوند. با یک چنین اعتقادی فقط خودتان را از صحنه پیشرفت دور نگه می دارید. یک ایده نوین را جایگزین این تفکر غلط کنید.
2- اگر اجباری به تغییر نیست چرا تغییر کنیم
منظور من این نیست که به خاطر اصل تغییر و تحول در زندگی خود تغییر ایجاد کنید. بلکه نظر من این است که افراد باید با پیشرفت تکنولوژی خودشان را وفق داده از نوآوری ها بهره بیشتری در کارهای خود ببرند. ما باید تغییر کنیم تا بتوانیم در زندگی به جلو پیش برویم. تا آنجایی که می توانید از افرادی که به سکون تمایل دارند و از تغییر و تحول خوششان نمی آید پرهیز کنید. اگر متوجه تغییری می شوید که می تواند در زندگی شما پیشرفت ایجاد کنید حتماً آن را امتحان کنید.
3- تو به اندازه کافی مهارت نداری که از پس آن بربیایی
هیچ کس در زندگی از همان ابتدا به اندازه کافی در کاری مهارت بالا نداشته و همه بالاخره از یک جایی کار خود را شروع کردند.اگر تصمیم دارید کاری را انجام دهید، پس از همین حالا شروع کنید، به این دلیل که خیلی چیزها را در مورد آن مطلب نمی دانید، به خود استرس ندهید. حتماً نباید مدرک دانشگاهی داشته باشید تا بتوانید از عهده کاری بر بیایید. باید آنقدر تلاش کنید تا به هدف خود برسید. منابع دیگری بجز دانشگاه هم هستند که می توانند اطلاعات مفیدی را در زمینه های مختلف در اختیار شما قرار دهند. فقط باید راه و روش مناسب را پیدا کنید. اگر کارهایتان را به درستی انجام دهید و از راه درست وارد شوید و ارزش های خود را دست کم نگیرید، به راحتی دیگران متوجه توانایی های شما خواهند شد.
4- برای شروع کاری تازه خیلی دیر شده
میانگن عادی سن در اروپا برای آقایون 75 و برای خانم ها 79 است. این ارقام در امریکا و اروپا نسبت تقریباً مشابهی دارند. البته این رقم هر روزه در حال افزایش است و شاید روزی برسد که میانگین سن انسان ها به 100 سال نیز افزایش پیدا کند. این بدان معناست که هیچ وقت برای شروع کار تازه ای دیر نمی شود. شروع یک کار یا معامله تازه، راه مناسبی است که ذهن خود را فعال نگه دارید. همچنین این کار می تواند اشتیاق لازم برای انجام سایر کارها را نیز در اختیار شما قرار دهد. به هر حال هر کسی در یک سنی از دنیا می رود، اگر بخواهید منتظر روز مرگ خود بنشینید، آنوقت به هچ کاری نمی رسید، پس فقط هر کار تازه ای را امتحان کنید، اینطوری از زندگی لذت بیشتری خواهید برد.
5- پذیرش جبر مطلق
این شما هستید که زندگی خود را کنترل می کنید و هیچ کس دیگری نمی تواند این کار را بدون خواست و اراده شما انجام دهد. خداوند در درون شما نهفته است و نیروهای درونی شما را تقویت می کند. زمانی که نماز می خوانید، نه تنها شکر خداوند را به جا می آورید، بلکه خودتان را به یک زندگی بهتر ترغیب می کنید. زمانیکه از او طلب بخشش می کنید، از خودتان بخشش می خواهید. هیچ کس در جهان هستی نمی تواند واکنش های شما را کنترل کند. هیچ گاه اجازه ندهید یک چنین ایده ای به ذهن شما خطور کند. نباید به هیچ چیز و هیچ کس اجازه دهید که کنترل زندگیتان را به عهده بگیرند. برای خودتان زندگی کنید و به دیگران هم کمک کند که این کار را انجام دهند.
6- قدر و لیاقت شما محدود نیست
این حقیقت که شما زنده هستید و زندگی می کنید، باعث می شود که از شما یک انسان منحصر بفرد بسازد. اگر می خواهید در تمام مراحل زندگی از دیگران برتر باشید باید برای آن زحمت بکشید و تلاش کنید. همه افراد دارای استعدادها و توانایی هایی هستند که خودشان هم از آنها خبر ندارند. همه چیز را امتحان کنید تا بالاخره چیزی را که به آن علاقه دارید پیدا کنید. من به شدت اعتقاد به تغییر و تحول دارم. حتماً لازم نیست که در تمام طول عمر خود تنها یک کار را تکرار کنید. شیوه زندگی کردن خود را آنقدر تغییر دهید تا اینکه به راهی برسید که از صمیم قلب آنرا دوست می دارید.
7- جهان اطراف ما تغییر نمی کند
دنیا از شما تشکیل شده. هر فردی که بر روی این کره خاکی زندگی می کند، یک دنیای متفاوت در ذهن خود دارد. تو دنیا را همانند من نمی بینی و من هم دنیا را مانند تو و خیلی از افراد دیگر نمی بینم. بنابراین همه چیز در دنیا به شما بستگی دارد. حالا به من بگویید: برای تغییر دنیای خود قصد دارید چه کاری انجام دهید؟
8- هیچ کس مرا قبول ندارد
من به شما اطمینان دارم اما نظر من هیچ ارزشی ندارد، نظر هیچ کس مهم نیست؛ شما خودتان هستید که باید به خود اعتماد کنید. به محض اینکه به خودتان ایمان پیدا کردید دیگران هم به شما اعتماد پیدا می کنند، اما سعی کنید خودتان را به نظریات دیگران وابسته نکنید.
9- من هیچ وقت نمی توانم خیلی پولدار شوم
من این جمله را بارها و بارها از زبان دیگران شنیده ام. ذهن ما همان قدر پول در می آورد که انتظارش را دارد. اگر من دائماً به خودم بگویم: "هیچ راهی وجود ندارد که من بتوانم میلیونی پول در بیاورم" ذهنم دیگر دنبال راههای نمی گردد که از طریق آن بتوانم میلیون ها تومان پول بدست آورم. اصلاً مهم نیست که افکار شما تا چه حد بلند پروازانه باشد حتی اگر به نتیچه هم نرسید حداقل یک ایده جدید را خلق کرده اید.
10- هیچ کاری در این مورد از دستم بر نمی آید
ناآگاهانه است! شما می توانید جنبه های مختلف زندگی خود را تغییر دهید. برخی از افراد نمی توانند یک چنین نگرشی را در ذهن خود ایجاد کنید و این مسئله واقعاً شرم آور است. زندگی ممکن است دشواری های بسیار زیادی را داشته باشد و تصمیم گیری هم دل و جرات زیادی می خواهد، اما شما توانایی تغییر همه چیز را دارید. بدانید که از زندگی خود چه می خواهید، ببینید چه مراحلی را باید طی کنید و بعد هم همه چیز را تغییر دهید.

منبع : مردمان

sepideh_248
02-10-2007, 23:26
محققان معتقدند تا قرن 22 جشن تولد 100 سالگي كه هم اكنون كمتر كسي به آن مي رسد، يك امر طبيعي و همه گير خواهد شد.به گزارش باشگاه خبرنگاران به نقل از خبرگزاري آلمان؛ بر اين اساس اميد به زندگي افراد در كشورهاي صنعتي دو تا سه سال در هر دهه افزايش خواهد داشت.
بنابر اين گزارش، محققان انيستيو ماكس - پلانك و دانشگاه اولستوك در تحقيقات اخير خود دريافتند، اميد به زندگي نوزادان پسر حدود پنج ماه و دختران سه ماه و نيم در سال گذشته افزايش يافته است.

اين گزارش مي افزايد، اينكه يك فرد چقدر عمر مي كند به عوامل متعددي از جمله تغذيه مادر حين بارداري بستگي دارد و به گفته اي از سوي ديگر ابتلا به بيماري هاي دوران سالمندي مانند ديابت و فشار خون بالا مي تواند اميد به زندگي را كاهش دهد.
اين گزارش حاكي است، وضعيت اجتماعي و مالي افراد نيز در اين امر نقش مهمي را ايفا مي كنند.
به گفته محققان ژنتيك و ژنهاي هر فرد تنها 25 درصد بر اميد به زندگي و طول عمر هر فرد تأثير مي گذارند.
و تغذيه اي تأثير بسيار مثبتي بر روند افزايش طول عمر افراد دارد.
محققان اصلي ترين و شايع ترين عوامل مرگبار امروزه را بيماري هاي مزمني مانند سرطان و بيماري هاي قلبي و عروقي دانسته كه روز به روز روند درماني آنها نيز ارتقاء مي يابد و بدين ترتيب انسانها مدت طولاني تري سالم مي مانند و پير مي شوند.
اين تحقيق همچنين نشان داد، نياز به پرستاري در زنان از سن 84 سالگي افزايش مي يابد اما در مردان ثابت مي ماند.
همچنين زنان اغلب و بيشتر از مردان مبتلا به بيماري ها مي شوند اما بطور متوسط بيشتر از مردان عمر مي كنند و بر عكس مردان پير در صورت ابتلا به بيماري زودتر از زنان مي ميرند و در گروه مردان سن بالا تنها مردان قوي باقي مي مانند.

sepideh_248
04-10-2007, 03:36
گروهی از دانشمندان انگلیسی فضایی از مغز را کشف کردند که مسئول بروز رفتارهای بسیار ابتدایی بویژه ترس است.به گزارش سلامت نیوز به نقل ازمهر، دانشمندان دانشگاه کالج لندن و مرکز "عصب پنداری" لندن که نتایج یافته های خود را در ماهنامه علمی ساینس منتشر کرده اند، فضایی از مغز را کشف کردند که اگر انسان در معرض یک تهدید جدی قرار گیرد باعث ایجاد حس ترس می شوند.

این منطقه در کورتکس بطنی میانه جلوپیشانی پشت ابروها واقع شده است. درصورتی که تهدید به اندازه کافی دور باشد این منطقه فعال نمی شود. اما درصورتی که با تغییر موقعیت، خطر به انسان نزدیک شود این منطقه فعال شده و فرد احساس ترس می کند.
این دانشمندان با استفاده از رزونانس مغناطیسی عملکردی، مغز گروهی از داوطلبان را مورد بررسی قرار دادند و کشف کردند که منطقه کورتکس بطنی میانه جلوپیشانی منطقه رفتارهای بسیار ابتدایی است که مکانیزم های سریع واکنشی بقا مثل مبارزه یا فرار را سازماندهی می کند.
در این آزمایش مغز داوطلبان شرکت کننده درحالی که مشغول بازی "پک من" بودند تحت کنترل قرار گرفت.
"پک من" نوعی بازی ویدیویی است که در آن بازیکن درصورتی که بازنده شود، یک شوک الکتریکی ضعیف دریافت می کند.
به گفته این دانشمندان، هنگامی که مکانیزم دفاعی انسان به خوبی عمل نکند، مغز در درک میزان خطر دچار اختلال می شود.
این تحقیق اولین گام به سوی کشف چگونگی عملکرد سیستم احساسی انسان است. این تحقیقات می تواند منجر به ارائه راه حل های بسیار موثری در درمان این اختلالات شود.

sepideh_248
04-10-2007, 03:37
نتایج بررسی های دانشمندان آمریکایی و ایتالیایی نشان می دهد که مغز انسان حتی در حالت استراحت بدن نیز نمی خوابد و تمایل به ادامه کار و فعالیت دارد.
به گزارش سلامت نیوز به نقل ازمهر، محققان دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس و موسسه فناوری های پزشکی زیستی پیشرفته با هزینه مالی برنامه "ماری کوری" کمیسیون اروپا که نتایج بررسی های خود را در مجله "آکادمی علوم آمریکا" (Pnas) منتشر کرده اند.
کشف کردند حتی هنگامی که چشم ها بسته هستند، انسان در سکوت مطلق قرار دارد و به هیچ موضوعی فکر نمی کند مغز نمی خوابد و به کار خود ادامه می دهد.
فعالیت های مغزی حتی وقتی که هیچ تحریک خارجی وجود نداشته باشد شبکه های نورونی خود را مشابه رفتارهای فعال مثل دیدن، حرکت کردن یا به خاطر آوردن فعال نگه می دارد.
تاکنون تصور براین بود که مغز درحالت خواب و استراحت انسان می خوابد اما این تحقیق جدید نشان می دهد که مغز در اینحالت هم فعالیت خود را حفظ می کند.
به منظور کسب این نتایج، دانشمندان با استفاده از تصاویر رزونانس مغناطیسی عملکردی، فعالیت های مغزی 15 داوطلب سالم را درحالی که با چشمان بسته استراحت می کردند مورد بررسی قرار دادند.
در این آزمایش دانشمندان هر شبکه ای را که منطبق با کد نورونی خاصی بود، شناسایی کردند. این نوع کد از ترکیب ریتم های مغزی مختلف حاصل می شود.
درحقیقت این محققان برای اولین بار نشان دادند که این شبکه ها از فعالیت گروهی از فضاهای مغزی تاثیر می پذیرند و به این ترتیب به فعالیت خود حتی درحالت خواب و استراحت هم ادامه می دهند.
دانشمندان در توضیح این پدیده دو احتمال را مطرح کردند. اولین احتمال نشان می دهد که فضاهای مغزی مختلف به صورت آناتومیکی به یکدیگر متصل می شوند و به صورت فیزیولوژیکی به نوسان کردن خود ادامه می دهند.
براساس احتمال دوم، این امواج نوسانی خاطره فعالیت های قبلی را حفظ می کنند. این خاطرات باعث انجام فعالیت های رفتاری این فضاهای مغزی آینده می شود.
به گفته این دانشمندان، ویژگی های شبکه های نورونی می توانند در آینده منجر به مطالعه تومورها، سکته های مغزی و بیماری های تخریب نورونی مثل آلزایمر شود.

sepideh_248
06-10-2007, 00:00
محققان به تازگی دریافتند کودکانی که صاحب والدین و یا برادران بزرگتر خشن هستند، به احتمال بسیار زیاد دچار خشونت می شوند.
و به نقل از مجله Child Development، مطالعات اخیر نشان می دهد کودکانی که برادران بزرگتر دارند بیشتر از آن دسته از کودکانی که خواهران بزرگتر دارند دچار حالات خشونت آمیز می شوند.

این نتایج حاصل تلاش مستمر دانشمندان بر روی 451 کودک 9 تا 18 و خانواده هایشان می باشد.
در این پژوهش، عواملی چون روش های تربیتی والدین و وضعیت اقتصادی خانواده ها نیز مورد بررسی قرار گرفت.
از دیگر نتایج این مجموعه بررسی ها این است که نه تنها خشونت برادران بزرگتر بر روی کودکان تأثیر منفی می گذارد بلکه وجود خشونت در برادران کوچکتر نیز می تواند باعث بروز چنین عوارضی می شود.

منبع: ایسکایوز

sepideh_248
06-10-2007, 00:03
مطالعات جدید نشان می دهد زنان بیشتر از مردان افکار منفی را در ذهن خود پرورش می دهند. و به نقل از مجلهChild Development، پژوهشگران به تازگی دریافتند کودکان و بزرگسالان معتقدند اتفاقات بد در گذشته می تواند پیش درآمدی بر حوادث مشابه در آینده باشد. آنان همچنین ادعا می کنند که این حس به مراتب در زنان و دختران بسیار بیشتر از مردان و پسران می باشد.

این نتایج حاصل تلاش مستمر دانشمندان بر روی 128 نفر شامل کودکان 3 تا 6 سال و بزرگسالان می باشد.
در این سری پژوهش ها، محققان عکس العمل این افراد را در پیش بینی حوادث منفی در طول یک داستان مورد بررسی قرار دادند.
نتایج حاکی از این امر بود که در این میان زنان و دختران بیش از جنس مخالف انتظار حوادث بد را می کشیدند و همواره در نگرانی به سر می بردند.

منبع: ایسکانیوز

cityslicker
07-10-2007, 12:47
تاثیر موسیقی بر رشد عاطفی و تعادل روحی کودکان

بررسیها نشان می دهد که گوش دادن به موسیقی های خاص و شاد بدون کلام به تعادل روحی و عاطفی کودکان کمک می کند اما تاثیری در هوش آنها ندارد.


به گزارش سلامت نیوز به نقل از فاکس نیوز ارتباط بین گوش دادن موسیقی کلاسیک ازسوی کودکان و با هوش تر شدن آنها تا به حال ثابت نشده است.

بنابراین گزارش، محققان تأکید کردند شنیدن موسیقی برای رشد عاطفی و تعادل روحی کودکان لازم بوده و از این رو مشخص شده که در وضع تکالیف کودکان نیز تاثیر دارد.

در ضمن لذت بردن از موسیقی باعث افزایش روحیه و سر حال شدن کودکان و افزایش کوتاه مدت توانایی های آنها می شود.
هم چنین احساس خستگی را نیز تا حدی کاهش می دهد زیرا موسیقی به طور چند گانه بر روح انسان تاثیر می گذارد.

همچنین به گفته محققان نوع موسیقی که گوش داده می شود باید مورد پسند فردی که گوش می دهد باشد تا بتواند بر روحیه وی تأثیر مثبت گذارد. با این وجود بهتر است از موسیقی هایی با نت مشخص و منظم استفاده شود.

cityslicker
07-10-2007, 12:48
انرژی موسیقی

موسیقی عینا مانند اخبار که توانایی تغییر آنتروپی مغز را دارد، حاوی انرژی است و بالاتر از آن حتی انرژیی دارد که علاوه بر تحریک مغز پا فراتر گذاشته و میتواند در تمام اعضای بدن انسان تغییر آنتروپی ایجاد کند. همانگونه که هر خبری توانایی تغییر آنتروپی مغز را ندارد هر موسیقی ای هم این قدرت را برای هر فردی ندارد. دلیل آن به ساختار مغزی انسان که نتیجه آن علایق و رفتار انسان ها است بر میگردد.

فردی ممکن است با خواندن یک مطلب علمی تغییر آنتروپی مغزی داشته باشد و فردی ممکن است با خواندن یک مطلب هنری و دیگری سیاسی. دقیقا` در موسیقی هم ساختار مغزی و رفتاری انسان مشخص میکند که کدام نوع موسیقی میتواند آنتروپی این سیستم بیولوژیکی را کاهش دهد.

بدلیل تفاوت ساختار مغزی و ذهنی انسانها یک نوع موسیقی توانایی کاهش آنتروپی مغز در همه انسانها را ندارد. برای بسیاری از مردم موسیقی آرام توانایی ایجاد تغییرات شدید در آنتروپی مغز را دارا میباشد و برای بسیاری دیگر همان میزان تغییرات را ممکن است یک موسیقی تند یا حتی نوای یک پرنده ایجاد کند. سیستم های عصبی و یا ماهیچه های عضلات دست و پای بسیاری از مردم در اثر موسیقی تغییر آنتروپی پیدا میکنند که نتیجه آن چیزی جز بوجود آمدن حرکات موزون بنام رقص نیست، در بسیاری از مردم هم این پدیده رخ نمیدهد چرا که بین سیستم بدنی آنها و موسیقیی که در حال پخش هست هیچ گونه مسیری برای جریان یافتن سیال موسیقی پیدا نمی شود.

آیا هیچ دقت کردید که وقتی صدای موسیقی را بلند میکنید در بسیاری موارد درک شما از موسیقی بیشتر میشود. این موضوع را میتوان اینگونه مدل کرد که با بلند کردن صدا مقاومت میان منبع اطلاعاتی موسیقی و بدن شما کمتر شده و سیال راحت تر به جریان می افتد و آنتروپی منفی سریعتر به سیستم بدنی شما تزریق میشود.

با گوش دادن به موسیقی آهنگسازان با توجه به میزان مقاومت در دریافت موسیقی، پس از گذشت زمان سطح پتانسیل اطلاعاتی ما نسبت به یک قطعه خاص با آهنگ ساز آن یکی شده و دقیقا` درک خواهیم کرد که او در زمان ساخت آهنگ چه احساسی داشته و پیامش چه بوده است.

cityslicker
07-10-2007, 12:50
موسیقی درمانی

موارد آموزشی و تعلیمات موسیقی درمانی بسیار گسترده است. یک موسیقی درمانگر نه تنها باید دارای مهارتهای موسیقایی بالایی باشد، بلکه باید در زمینه تاثیرات موسیقی در درمان نیز تعلیم دیده باشد. با وجود اینکه پروژه های دانشجویی در مراکز آموزشی مختلف متفاوت هستند، همه از خط مشی تعیین شده توسط Amta پیروی میکنند. این دستورالعملها شامل موارد زیر هستند :

• دروس موسیقی (تاریخ، تئوری، رهبری ارکستر، فنون نوازندگی، موسیقی گروهی از دوئت تا ارکستر بزرگ)
• دروس موسیقی درمانی (قواعد و مقررات، روانشناسی موسیقی، آموزش تجربی و کارگاه ها)
• علوم زیست شناسی و رفتار شناسی (آناتومی، جامعه شناسی، ناهنجاریهای روانی، کودکان استثنایی)
• دروس عمومی و انتخابی

درمانگران با طیف وسیعی از افراد مواجه میشوند که در میان آنها میتوان به بیماران روحی، عقب افتادگان ذهنی، معلولین، افرادی که مورد سوئ استفاده قرار گرفته اند، کهنسالانی که از آلزایمر و جنون رنج میبرند، افراد کند ذهن و آسیب دیدگان مغزی اشاره نمود. علاوه بر اینها، افرادی که هیچ بیماری خاصی ندارند و از موسیقی درمانی برای بهتر شدن بهره میبرند نیز وجود دارند.

cityslicker
07-10-2007, 12:51
موسیقی درمانی در عین حال که تصویری هیجان انگیز و پویا برای جوانان دارد ، اغوا کننده نیز می باشد . این رشته ریشه در فرهنگ قدیم و افکار مذهبی دارد و همچنین با رویدادهای علمی منطبق است . هدف از این شیوه ، درمان کامل و کلی نیست که همانند درمان داروئی عمل نماید ؛ بلکه موسیقی یک پدیده فرهنگی است . از یک طرف توسعه تحقیقات امروزی خصوصا تحقیقات بیوشیمی در معالجه بیماران جسمی و روانی ، جایگاه موسیقی را زیز سوال برده و از طرف دیگر استفاده ماهرانه متخصصان در این رشته به ارزش علم افزوده است و این سوال را در ذهن برمی انگیزاند که جایگاه موسیقی در صحنه درمانی امروزی کجاست ؟ از هم گسیختگی این رشته در ایران به دلیل است که استفاده کنندگان این رشته تبحر و آگاهی لازم را ندارند و شروع کنندگان موسیقی درمانی در ایران این علم را به بیراهه کشانیده اند .
وظیفه موسیقی درمانی دادن بینش به بیمار در مورد توانایی های جسمی ، عاطفی ، شناختی ،و روانی او می باشد . عملکرد ماهرانه فن طوری است که ویژگی های فیزیکی و روانی صدا ، حرکت ، سکوت و زمان در بهبودی خصوصیات فیزیکی و روانی شخص نقش مهمی را دارا می باشد . موسیقی مانند یک شمشیر دولبه می باشد که یک لبه آن شفابخش و تسکین دهنده و لبه دیگر آن بسیار مضر و برنده می باشد . بنابر این ، افرادی که می خواهند در زمینه عمل نمایند باید از روش های درمان روان شناختی ، موارد کاربرد های هر روش درمانی و ... آگاهی کامل داشته باشند تا بتوانند در زمینه درمان مراجع موفق عمل نمایند .

پژوهش ها نشان داده است که موسیقی ملایم به تنفس و آرامش ضربان قلب کمک می کند . از این رو ، گوش دادن به موسیقی برای سلامتی قلب مفید است .
محققان ایتالیایی و انگلیسی ، از بررسی نتایج یک آزمایش اجمالی روی 24 آزمایش شونده ، دریافته اند که تندی ضرباهنگ یک قطعه موسیقی بیش از هر چیز و سبک آن کمتر از هر چیز بر ضربان قلب انسان تاثیر می کند . بنابر این ،


گوش دادن به موسیقی ملایم و آرام برای انسان آرام بخش است . در حالی که قطعات تند موسیقی ، جریان گردش خون شنونده را تحریک می کند .

برای معالجات مختلف، روشهای متفاوتی وجود دارد. برای مثال درمانگر برای رسیدن به ذهنیات بیمار از او میخواهد تا ترانه ای بسراید یا اینکه برای تقویت اعصاب حرکتی و ایجاد تعادل بین اعضای مختلف بدن، نواختن پیانو را بیاموزد. نواختن ساز میتواند برای بیان احساسات ناگفتنی نیز به کار رود. تجویز حرکات موزون، پیاده روی یا ورزش با موسیقی و همچنین آواز خواندن و نقد و بررسی اشعار و ترانه ها نیز از جمله روشهای موسیقی درمانی است.

cityslicker
09-10-2007, 11:38
آیا می خواهید زندگی آرام و دلپذیری داشته باشید؟

زندگی و هر مسئله کوچکی را آنقدر جدی تلقی نکنید، هر چند وقت یک بار زندگی را شوخی بگیرید و با سرزندگی و سبکبالی با رخدادها برخورد کنید و بینید که روز شما چقدر زیبا و شادی آفرین خواهد بود .
از رنج نهراسید ، شادی را جایگزین غم کنید. برای زندگی خود هدف و مقصودی تعیین نمایید . شما به دنیا نیامده اید تا فضایی را اشغال کنید .
دامنه توقعات و انتظارات خود را کوتاه و کوتاه تر کنید تا زندگی آرام و دلپذیری داشته باشید.
در تمام مراحل زندگی مسئولیت کامل اعمالتان را برعهده بگیرید . ازاین که دیگران را مقصر بدانید و بهانه آورید دست بردارید.
نگران نباشید که مردم درباره شما چه فکر می کنند. در واقع آنها اصلاً راجع به شما فکر نمی کنند.
هنگامی آرامش و اعتماد به نفس را تجربه خواهید کرد که بدانید کار درست را انجام می دهید، صرف نظر از این که به چه قیمتی تمام می شود.
مردم گفته های شما را فراموش می کنند . آنها فقط به آنچه انجام می دهید توجه دارند.
آرامش فکری را بالاترین هدف زندگی خود قرار دهید و بر اساس آن برای زندگی خود برنامه ریزی کنید.
از همین امروز تصمیم بگیرید که یا از موقعیت هایی که باعث ناراحتی و ایجاد استرس در شما می شود دوری کنید و یا آنها را حل و فصل نمایید.
زندگی شما بازتاب افکارتان است. اگر افکارتان را تغییر دهید، زندگی تان متحول می شود.
تمام کسانی را که تاکنون به هر صورت به شما آسیب رسانده یا شما را آزار داده اند ، ببخشایید و به این ترتیب خودتان را آزاد و رها کنید.
کنترل کامل پیام هایی را که به ذهن خودآگاه خود راه می دهید در دست بگیرید.
وقایع ، تعیین کننده احساسات شما نیست ؛ بلکه واکنش شما نسبت به وقایع است که احساسات شما را شکل می دهد.
هر چه با دیگران روابط بهتری داشته باشید، نسبت به خودتان هم احساس بهتری خواهید کرد.
هرچه خودتان را بیشتر دوست داشته باشید و به خودتان احترام بگذارید دیگران را نیز بیشتر دوست خواهید داشت و به آنها احترام خواهید گذاشت و آنها نیز بیشتر شما را دوست خواهند داشت و به شما احترام خواهند گذاشت.
بهترین عبارات برای حل یک اختلاف این است: ` شاید من اشتباه می کنم`. اغلب هم همین طور است ، این را باور کنید.
عادت قدر شناسی را در خود تقویت کنید. در زندگی شکرگزار و قدردان همه چیزهای خوبی که دارید باشید.
عمر کوتاه تر از آن است که حتی لحظه ای از آن را برای انجام کاری که دوست ندارید یا برایتان اهمیت ندارد تلف کنید.
حداقل همان قدر که برای کارتان تلاش می کنید برای رشد شخصیت تان نیز تلاش کنید.
هرگاه دلبستگی جدیدی پیدا کنید ، بر نیروی زندگی خود افزوده اید.

sepideh_248
12-10-2007, 14:54
مدیر کلینیک و آموزش سازمان دفاع از قربانیان خشونت و روانشناسان بالینی در نشستی با عنوان "حمایت غذایی- اجتماعی از کودکان در معرض خطر" گفت: ریشه 72 نوع از اختلالات روانی زیر سن یک سالگی است. لیلا بهنام با اشاره به نشستی که در این سازمان برگزار شد ابراز داشت: کودک آزاری به دو نوع آشکار و پنهان تقسیم می شود. زمانی که مهمترین مرکز آرامش کودک از او سلب شود کودک در واقع تحت سوء استفاده قرار گرفته و احساس نوعی نا امنی می کند.

وی افزود: فقط یک بار تنبیه جسمی کودک سبب بروز اختلالات شخصیت در بزرگسالی می شود.
بهنام تصریح کرد: والدین کودک را با هدف اینکه رفتار اشتباهش را دوباره تکرار نکند تنبیه می کنند اما این در حالی است که کودک در حین تنبیه به کار اشتباه خود فکر نمی کند بلکه به تحقیر شخصیت خود فکر کرده و احساس امنیت از والدین در کودک از بین می رود
این روانشناس بالینی خاطرنشان کرد: تحقیر کردن کودک، مسخره و سرزنش کردن، نظاره گر بودن خشونت از بدترین نوع کودک آزاری است .
مدیر کلینیک سازمان دفاع از قربانیان خشنوت با اشاره به نظاره گر بودن خشونت ابراز داشت: دیدن آزار و اذیت به اندازه خشونت آسیب رسان است و کودک دچار احساس نا امنی از سوی والدین می شود.
بهنام گفت: اختلالات خواب، شب اداری در سنین 5 تا یک سالگی، کم خوری و پرخوری و فریبنده بودن در سنین 6 تا 12 سالگی، سوء مصرف مواد، خودکشی، ترس از ترد شدن در سنین 12 سال از جمله عوارض خشونت علیه کودکان است .
وی تصریح کرد : خشونت علیه کودکان سبب می شود که درآینده از خشونت برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنند. زیرا این کودکان والدین خود را درحین مشاجره کردن دیده اند که برای رسیدن به اهداف خود از خشونت بهره می برند.
بهنام با اشاره به آمار و تاثیر خشونت در کودکان افزود: کودکان تحت تاثیر خشونت 15 بار بیشتر ازسایر کودکان، در معرض اختلالات روانی و 48 درصد در معرض اختلالات رفتاری در بزرگسالی قرار می گیرند.
وی ابراز داشت مکانیزمی که کودکان خشنونت استفاده می کنند مکانیزم جابجایی است در واقع خشم منتقل شده را به شخص ضعیف تر به ویژه گروه هم سن و سالان خود نشان می دهند.
مدیر کلینیک و آموزش سازمان دفاع از قربانیان خشونت در پایان با اشاره به نقش مادر در اختلالات روانی خاطر نشان کرد: نقش مادر در تنظیم، بهداشت و روان فرزند بسیار موثر است و تماس اولیه مادر با کودک دارای منشاء بسیاری از اختلالات است و ریشه 72 نوع اختلالات روانی در زیر سن یک سالگی است و آن هم به دلیل عدم آموزش والدین قبل از فرزند دار شدن است.

منبع: ایسکانیوز

sepideh_248
12-10-2007, 14:56
تحقیقات نشان می دهد بسیاری از افرادی که شبیه به هم هستند و حتی در یک خانواده زندگی می کنند طول عمری متفاوتی با یکدیگر دارند و علت اصلی این امر نیز آرامش آنهاست.
براساس بررسیهای انجام شده، افراد آرام عموما از نظر جسمی در وضعیت بهتری بسر می برند و نهایتا طول عمر بیشتری دارند.

محققان افرادی را که از نظر روحی آرامتر بوده و در هنگام مواجهه با استرس و عصبانیت نیز از شیوه های متفاوت روحی مانند عبادت یا مدیتیشن استفاده می کردند با گروهی که عصبی تر بودند و کار چندانی نیز برای کاهش شدت عصبانیت خود نمی کردند، مقایسه کردند.
نتایج تحقیقات نشان داد مدت و شدت استرس گروه اول کمتر بود، به همین دلیل تاثیر منفی کمتری بر عملکرد سیستمها و هورمونهای گوناگون بدن می گذاشت. گروه اول معمولا دارای فشار خون طبیعی، حافظه قوی تر و فکر آرامتر بوده و همچنین با داشتن بدنی سالمتر و سیستم دفاعی قویتر دارای عمر طولانی تری نیز هستند.
افراد آرام حتی در صورت بروز بیماری نیز با قدرت بیشتر بر آن غالب شده و مدت زمان درمان در آنها کمتر است و نهایتا کیفیت زندگی در این گروه بالاتر است.

منبع: هموطن

cityslicker
13-10-2007, 14:00
براي پيشگيري از سکته هاي مغزي؛
با استرس خود مقابله كنيد

نتايج بررسي هاي جديد دانشمندان نشان مي دهد توانايي سازگاري با استرس هايي که در محيط وجود دارند مي تواند کاهش قابل ملاحظه اي در بروز سکته هاي مغزي ايجاد کند. به نوشته پايگاه اينترنتي دانشگاه کمبريج، سکته هاي مغزي يکي از بيماري هاي شايع در بسياري از جوامع و از عوامل مهم مرگ و مير به شمار مي روند و با توجه به پيچيدگي عوامل موثر در بروز سکته هاي مغزي کنترل دقيق اين گروه از بيماري ها به آساني امکان پذير نيست. عوامل مختلفي که مي توانند سلامت عروق مغز را تحت تأثير قرار دهند در بروز سکته هاي مغزي نقش دارند. در مورد سکته هاي مغزي نکته حائز اهميت آن است که اگر بيمار از سکته حاد در مراحل اوليه جان سالم به در ببرد اين امکان وجود دارد که دچار معلوليت هاي شديد شود. فلج در اندام هاي مختلف موجب مي شود تا فرد در برخي موارد تا پايان عمر زمين گير شود و به همين علت هزينه هاي ناشي از اين بيماري ها بسيار زياد است. به همين علت همواره محققان تلاش مي کنند شيوه هاي پيش گيرانه اي را که از بروز سکته هاي مغزي ممانعت مي کنند مورد بررسي قرار دهند و آنها را به افرادي که هنوز دچار سکته نشده اند توصيه کنند. نتايج بررسي هاي جديد محققان نيز که در همين زمينه انجام شده است نشان مي دهد در کساني که توانايي خوبي براي سازگاري با شرايط محيطي دارند و به ويژه مي توانند با عوامل استرس زاي موجود در محيط خود مقابله کنند احتمال بروز سکته هاي مغزي در حد بيست و پنج درصد کاهش پيدا مي کند. توانايي مقابله با استرس هاي محيطي در بيشتر موارد ريشه در ويژگي هاي شخصيتي هر فرد دارد و با اين حال مي توان آنها را از طريق آموزش نيز به افراد آموخت.

sepideh_248
14-10-2007, 17:15
طبق آمارهاي سازمان جهاني بهداشت (who)، اختلالات رواني و رفتاري در سطح جهان بسيار شايعند و بيش از 25 درصد مردم طي دوره زندگي تحت تاثير اين اختلالات قرار مي‌گيرند.
به گزارش سرويس بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) علوم پزشكي تهران، اختلالات رواني و رفتاري، مردم همه كشورها را در تمام سنين اعم از زن و مرد، ثروتمند و فقير، شهري و روستايي را درگير مي‌كند.
اين اختلالات در 10 درصد جمعيت بزرگسالان وجود دارد. در هر يك از چهار خانواده، يك فرد با اختلال رواني يا رفتاري وجود دارد.

در سال 1990 تخمين زده شد كه اختلالات رواني و نورولوژيكي 10 درصد از كل شاخص Dalys (سال‌هاي توأم با ناتواني) ناشي از همه بيمار‌ي‌ها و جراحات را به خود اختصاص مي‌دهند كه اين رقم در سال 2000 به 12 درصد رسيد كه برآورد مي‌شود تا سال 2020، بار اين اختلالات به 15 درصد افزايش پيدا كند.

اختلالات رايجي كه معمولاً باعث ناتواني شديد مي‌شوند، شامل اختلالات افسردگي، اختلالات سوء مصرف مواد، اسكيزوفرنيا، اپي‌لپسي (صرع)، بيماري آلزايمر، عقب‌ماندگي ذهني و اختلالات كودكي و بزرگسالي هستند.

همچنين فقر، جنس، سن، جنگ و بلاياي طبيعي، بيماري‌هاي عمده جسمي و محيط اجتماعي و خانوادگي از جمله فاكتورهايي هستند كه با آغاز، شيوع و دوره اختلالات رواني و رفتاري مربوط هستند.

طبق پژوهش‌هاي گسترده سازمان جهاني بهداشت، افسردگي در بين جمعيت زنان معمول‌تر و از طرفي اختلالات سوء مصرف مواد در ميان مردان از شيوع بالاتري برخوردار است.

sepideh_248
14-10-2007, 17:16
مطالعات انجام شده حاکي از آن است، افرادي که به طور دائم به دليل شغل‌شان دچار استرس و نگراني مي شوند، بيشتر در معرض افسردگي قرار مي‌گيرند.
به گزارش سرويس بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) منطقه مرکزي، همچنين دانشمندان آمريکايي مي گويند: استرس کاري باعث بالا رفتن فشار خون و بيماري‌هاي قلبي مي‌شود.

به طور کلي مرداني که نگراني کاري بيشتري دارند، نسبت به ساير افراد دو برابر بيشتر به افسردگي مبتلا مي‌شوند؛ اما در ميان زنان اين امر متفاوت بوده و دليل آن كه نگراني کاري زنان ربط زيادي به افسردگي ندارد، نيز به درستي مشخص نيست. شايد به اين دليل که زنان اکثرا کارهاي نيمه وقت انجام مي‌دهند و تعادل بين کار و خانواده براي آنها رعايت مي‌شود.

بررسي‌هاي انجام شده بر روي افراد دو شغله و مديران نشان مي‌دهد که احتمال ابتلا به افسردگي در هر دو جنس زن و مرد يکسان است.

اگر مسوولان و کارفرمايان شرکت‌ها براي سلامت کارگران و کارمندان برنامه‌هايي را ترتيب دهند و به آنها در جهت مبارزه با افسردگي کمک کنند، ميزان کارآيي افراد نيز تا حد زيادي بالا مي رود.

cityslicker
14-10-2007, 18:22
بزرگ ترین آرزوی بشر، درطول تاریخ ، کسب موفقیت است.اما همواره سؤالات فراوانی دراین باره وجود داشته است که موفقیت چیست؟
آیا موفقیت ، داشتن همسری دلخواه ، محیط خانوادگی آرام و فرزندانی شایسته است؟ آیا موفقیت ، گذراندن مدارج تحصیلی واخذ مدرک علمی و تخصصی است ؟ آیا کسب ثروت موفقیت است؟ و بالاخره آیا موفقیت این است که آدم ، از دیگران برتر باشد، مثلاً هنرمند، نویسنده ، شاعر ، تاجر یا موسیقی دان مشهوری باشد؟
واقعیت این است که همه ی اینها که گفته شد موفقیت اند، اما شاید هم هیچ کدام موفقیت نباشد ، چرا که انسان ها متفاوت اند و برداشت های گوناگونی از این مفهوم دارند . بنابراین موفقیت امری نسبی است و هرگز نمی توان تعریف واحدی برای آن ارائه داد.
به نظر آلفرد اوستن : «آرامش و اطمینان بهترین موفقیت است.» فرد موفق کسی است که به آرزوهای خود برسد و در درون رضایت خاطر احساس کند، که این خود حاصل تلاش وکوشش مداوم در زندگی است . خوشبخت کسی است که کاری مفید و با ارزش انجام دهد. به این اعتبار، تعریف " فرهنگ وبستر" از موفقیت به مفهوم "نیل رضایت بخش به هدف" ، تعریفی مناسب است.
می دانیم که همه برای رسیدن به موفقیت به طور خستگی ناپذیر تلاش می کنند، اما به آنچه در آرزویش هستند، دست نمی یابند و رضایت درونی برای آنان ایجاد نمی شود. اگر چنین نیست پس چرا پس از رسیدن به بالاترین مقام بازهم احساس ناخرسندی می کنند؟ چرا با داشتن چندین فرزند که روزی آرزوی آن را داشتند باز هم ناشادند؟ و ... شاید علت اصلی این باشد که موفقیت واقعی را برای خودشان تعریف و مشخص نکرده اند یا هدف از موفقیت را نمی دانند.

cityslicker
14-10-2007, 18:23
احساس آسایش ، خوشبختی ، داشتن آرامش روحی و روانی ، مزاحم دیگران نشدن ومزاحمتی از سوی دیگران ندیدن ، موفقیت واقعی اند، زیرا مقام ، ثروت ، فرزند شایسته ، مدارج تحصیلی وهمسر دلخواه ، همه عواملی اند که با داشتن آرامش روحی ، خوب بودن با دیگران و داشتن آسودگی خاطر می توان آنها را به دست آورد ، مشروط به این که با دانش و آگاهی واقعی اهدافی را برای زندگی خود برگزید . چنان که لویی استونی می گوید: " تنها گنجی که ارزش جست وجو کردن دارد، هدف است ."
انسان بی هدف کاملاً تابع حوادث و پیشامدهاست. اما کسی که هدف روشنی در زندگی دارد، خود تصمیم می گیرد و تلاش می کند و پس از رسیدن به کامیابی ، احساس خوشبختی و آرامش می کند. اما افرادی که اهداف نامشخص را پی می گیرند، به هر مقام ، ثروت و جایی برسند ، باز هم ناراضی اند. هریک ازما باید بدانیم که چه می خواهیم؟ چه هدفی را دنبال می کنیم و در انتظار چه موفقیتی هستیم ؟ اگر اینها را دانستیم ، آن موقع است که برای رسیدن به اهداف باید تلاش کنیم ، مثلاً آگاهی مان را بالا ببریم و از تقلید کورکورانه بپرهیزیم . به شناخت توانایی ها ، ظرفیت ها و استعداد های خود وهمچنین ضعف های خود بپردازیم واعتماد به نفس و توکل به خداوند متعال وسپس حرکت و تلاش را گسترش بدهیم . برای این کار تمرکز فکر، مطالعه و مشاوره ، ساز و راه کارهای مناسبی اند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

cityslicker
14-10-2007, 18:24
فکر خوب، معمار و آفریننده است . افکارآدمی سازنده زندگی اوست. همچنین فکر، وجه تمایز

بین انسان وحیوان است. سپردن اندیشه ها و آرزوها به مغز و ایجاد فرصت لازم برای بررسی

یکایک آنها نیروی شگفت انگیزی در پی خواهد داشت. به قول امرسون هر انسانی حاصل

تفکرات روزانه خویش است. اندیشه و تفکرات پشتوانه ای بزرگ در سراسر حیات بشرند وبه

قول پاسکال ، انسان بی اندیشه وتفکر به ماده ای بی روح می ماند. پس سعی کنید همچون

اسفنج که آب را جذب می کند، شما نیز افکار خوب را جذب کرده ، آن را در خدمت هدف خویش و

هر دو را در خدمت موفقیت خود قراردهید

cityslicker
14-10-2007, 18:26
مشاوره، عامل مؤثر و سرمایه رایگانی در مسیر پیروزی و موفقیت است . دراین باره تئودورپارکر می گوید: کاش دانسته بودم چگونه زندگی کنم یا کسی را یافته بودم که روش زندگی را به من تعلیم دهد. یک مثل چینی نیز می گوید: اگر می خواهی کاری را به درستی انجام دهی ، با سه تن از سالخوردگان مشورت کن . ودر ادبیات شیرین فارسی می خوانیم که : "آن که بیشتر مشورت می کند، کمتر دچار اشتباه می شود،" یا مثل آمریکایی که بیان می دارد : " دو فکر از یک فکر بهتر است." از این قبیل مثل ها در آیات ، احادیث و ادبیات کهن ایران زمین بسیار وجود دارد که ذکر همه ی آنها از حوصله این بحث خارج است. همین اندک که ذکر شد تا حدودی بیانگر اهمیت مشاوره است. البته مشاور هم باید آدم خبره ای باشد ، چنان که حضرت علی - علیه السلام - می فرمایند: " کسی که در امور مهم با خردمندان مشورت کند، شریک عقل آنها می شود." . به قول ویکتورپوشه : " خوشبختی ، شادی و نشاط مسری است ؛ پس همواره سعی کن با افراد گشاده رو، دلشا د و خوشبین معاشرت کنی ." آدمی مثبت بین و مثبت اندیش باش. مشورت با آدم مثبت اندیش و خوشبین تو را به زندگی و تلاش امیدوار می کند . یک مَثـَل ژاپنی ، می گوید : " خوشبین به آینده امیداوار است و بدبین از آن بیمناک." دکتر نورمن پیل ، نیز می گوید: " افکارخوب ومثبت همچون تابش نور خورشید براتاقی تاریک است که همه جا را روشن می کند، به شرط آن که در و پنجره را نبسته و پرده ها را پایین نکشیده باشید." آدم ترسویی نباشد. آدم ترسو خطرها و ضررها را چندین برابر می کند. هاریمن می گوید: " آینده را از دریچه ترس و وحشت نگاه نکنید." آدم ترسو آن قدر از شکست صحبت می کند که ناخود آگاه شما را به شک و تردید می اندازد ، تلاش و حرکت را در وجود شما تضعیف می کند و در نتیجه وصول به موفقیت را به تأخیر می اندازد. آدم لاف زنی نباش .
آدم لاف زن چون طبله غازی است پرغوغا ، نه عطر عطاری که بی سر و صدا می بوید و فضا را عطرآگین می کند. آدم لاف زن رؤیایی و متزلزل است ، ثبات رأی ندارد و از سر عیب جویی به همه چیز وهمه کس می نگرد. پس سعی کن با فردی دانا ، خوشبین ، مثبت نگر و شجاع مشورت کنی تا راه رسیدن به موفقیت کوتاه شده ، آن را راحت تر بپیمایی ، چنان که در تاریخ گزیده می خوانیم : " هر که با دانا مشورت کند ، از رسوایی درامان است ."
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mehraria
17-10-2007, 18:48
علايم افسردگى هميشه غمگينى و گريه كردن نيست بلكه بسيار متنوع است. بسيارى از افراد مبنلا به افسردگى دچار تغييرات روحى و روانى مى شوند كه بر تفكر، خواب و يا ميزان انرژى آنها تأثير مى گذارد. علاوه بر اين، افسردگى هاى مختلف و متنوع علايم ديگرى را نيز به همراه دارند.

علايم افسردگى عبارت اند از:
1 - روحيه افسرده
2- احساس مداوم نااميدى، بى ارزشى و احساس گناه
3- خستگى يا كمبود انرژى
4- رفتار بسيار كند و آهسته (گويى فرد خود را كشان كشان حركت مى دهد)
5- عدم رضايت يا كاهش رضايت از زندگى
6- كاهش انگيزه
7- تفكر منفى يا بدبينانه
8- عدم احساس علاقه نسبت به دوستان، فعاليت، سرگرمى يا كار
9- تغيير در عادات غذاخوردن كه به صورت پرخورى يا كم اشتهايى بروز مى كند
10- مشكلات خواب، از جمله زود برخاستن
11- گريه هاى مداوم
12- مشكل در تمركز، يادآورى يا تصميم گيرى
13- اوقات تلخى
14- اضطراب و نگرانى بسيار زياد
15- فكر كردن به مرگ يا خودكشي
16- اقدام به خودكشي
متخصصان معتقدند كه اگر فردى همه اين علايم يا بعضى از آنها را حداقل طى دو هفته هر روز داشته باشد آن فرد مبتلا به افسردگى بالينى است.
افسردگى مى تواند بر تمام زندگى فرد (و خانواده و دوستان نزديك او نيز) تأثير بگذارد. زيرا افسردگى روى توانايى شخص سايه مي اندازد و باعث يأس و دلسردى او مى شود. فرد افسرده اغلب از هيچ چيزى لذت نمى برد حتى از چيزهايى كه روزى از آنها لذت مى بُرد.
- در طول دوره افسردگى بعضى از افراد عملاً از انجام هرگونه كارى عاجز و ناتوان هستند.
- بعضى از افراد افسرده مى توانند به كار كردن ادامه دهند اما اين افراد فقط در شغل خود دوام مى آورند تا به تعهدات خود عمل كنند. اما اين كار بسيار سختى براى آنها است.
فرد مبتلا به افسردگى اصلى علاوه بر داشتن علايم عمومى افسردگى، ممكن است علايم زير را نيز از خود بروز بدهد:
1 - سردردهاى مداوم
2- درد و رنج هاى ديگر، حتى بدون آنكه علت ظاهرى داشته باشند
3- مشكلات سوء هاضمه
4- عملكرد ضعيف جنسى.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ممكن است در كودكان و نوجوانان علايم افسردگى واضح تر باشد. اين علايم عبارت اند از:
1- افت نمرات 2- اوقات تلخى 3- مشكلات اخلاقى 4- انزوا و گوشه گيرى 5- شكايت كردن از مشكلات جسمانى مانند سردرد و دل درد ?- كاهش انرژى 7- عدم تمركز 8- تغيير در الگوهاى خواب يا غذاخوردن
لازم است بدانيد:
متخصصان تخمين مى زنند كه 20 درصد از كودكان و چهار تا هشت درصد از نوجوانان مبتلا به افسردگى هستند. بالاترين مورد افسردگى در دختران پس از سن بلوغ رخ مى دهد.
افسردگى مى تواند بر تمام زندگى فرد تأثير بگذارد. زيرا افسردگى روى توانايى شخص سايه مي اندازد و باعث يأس و دلسردى او مى شود. فرد افسرده اغلب از هيچ چيزى لذت نمى برد حتى از چيزهايى كه روزى از آنها لذت مى برد.



بهتر است بدانيد كه:
افراد بالاى 65 سال، چهار برابر گروه هاى سنى ديگر مبتلا به افسردگى هستند. در افراد مسن، افسردگى با علايم ديگرى همراه است؛ علايمى مانند گيجى، فراموشى، عدم توجه به بهداشت شخصى و ظاهر. علاوه بر اين، بيمارى ها نيز مى توانند باعث افسردگى شوند مانند بيمارى تيروئيد، بيمارى هاى سيستم عصبى و برخى سرطان ها.
اختلال دوقطبى
در افراد مبتلا به افسردگى اختلال دوقطبي يا افسردگى شيدايى، نوسانات روحيه اى زيادى مشاهده مى شود. به طورى كه فرد در اوج شيدايى يا شادى غيرمعمول قرار مي گيرد و سپس وارد مرحله افسردگى مى شود. در طول مرحله افسردگى، فرد همان علايم افسردگى بالينى (عمومى) را از خود نشان مى دهد اما در اين افسردگى خطر خودكشى بالاتر است.
افسردگى خفيف
افسردگى خفيف يا افسردگى مزمن اغلب از دوران كودكى يا نوجوانى آغاز مى شود و در صورت عدم درمان ممكن است چندين سال تداوم يابد.
افراد مبتلا به افسردگى:
1- هيچگونه احساس عاطفى ندارند و از نظر عاطفى كاملاً بى حس هستند، آنها به طور مداوم در حالت افسردگى سطح پايين به سر مى برند و با علاقه و اشتياق كمى به زندگى روزمره ادامه مى دهند.
0- دوست دارند افكار منفى داشته باشند؛ معمولاً نيمه خالى ليوان را مى بينند.
1- 3- از چيزى لذت نمى برند حتى از چيزهايى كه زمانى از آنها لذت مى بردند.
بسيارى از مبتلايان به افسردگى خفيف اصلاً به دنبال درمان نيستند زيرا نمى دانند كه مبتلا به افسردگى هستند. از آنجايى كه افسردگى خفيف به صورت مزمن است فرد مبتلا، خانواده او و دوستان او فكر مى كنند كه اين رفتارها جزيى از طبيعت و منش و شخصيت فرد است. رهايى و بهبودى از اين نوع افسردگى اغلب به طور كامل اتفاق نمى افتد و اين خطر وجود دارد كه فرد دچار افسردگى اصلى شود كه در اين صورت فرد ِ مبتلا در اصل مبتلا به دو نوع افسردگى است.



اختلال فصلى
اين افسردگى شكلى از افسردگى است كه تصور مى شود با قرار گرفتن در معرض نور خورشيد به ميزان زياد، به وجود مى آيد. علاوه بر روحيه افسرده و علايم عمومى افسردگى،علايم ديگر اين افسردگى عبارت اند از:
1 - تمايل به خوردن غذاهاى شيرين و نشاسته دار
2- افزايش وزن
3- خواب زياد. اين حالت عموماً در فصل بهار از بين مى رود
تبيان

mehraria
17-10-2007, 18:50
علت دقيق افسردگى كاملاً شناخته شده نيست اما براساس شواهد به دست آمده مى توان چندين عامل را برشمرد:
1- وراثت 2- ساختار بيوشيميايى بدن 3- ساختار روان شناختى 4- حوادث زندگى پر استرس 5- نوسان ميزان هورمون ها ?- عوامل ديگر مانند بيمارى ها و درمان هاى خاص.
وراثت
افرادى كه يكى از بستگان نزديك آنها مبتلا به افسردگى اصلى يا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])اختلال خلقي دوگانه (دوقطبى) باشند دو برابر ديگران در معرضابتلا به افسردگى قرار دارند.
ساختار بيوشيميايى
هر انسانى ساختار شيميايى منحصر به فرد دارد. ابتلا يا عدم ابتلا به افسردگى، به ميزان مواد شيميايى مغز او و اين كه اين مواد شيميايى چگونه با سيستم عصب مركزى در تعامل است، بستگى دارد. ساختار بيوشيميايى هر فرد يك عمل تعادل ساز پيچيده است. اگر يكى از مواد شيميايى به درستى كار نكند كل تعادل و توازن به هم خواهد خورد.
مغز فرمانده بدن است. همانطور كه پيام هاى صادره از مغز (به شكل جريان الكتريكى) حركات ما را كنترل مى كند پيام هاى ديگر عواطف و احساسات ما را كنترل مى كنند. سلول هاى عصبى اصلى ترين واحد هاى مغز هستند. اين سلول هاى عصبى به وسيله فواصلى كه سيناپس ناميده مى شوند از هم جدا مى گردند. مواد شيميايى موسوم به ناقلان عصبى (NEURO TRANSMITTER) پيام ها يا علايم صادره از مغز را از بين اين سيناپس ها عبور داده به سلول هاى عصبى مختلف مى رساند.
اگر در يك ناقل عصبى نقص يا عدم توازن و تعادل وجود داشته باشد اختلالات گوناگون ممكن است رخ دهد.
ناقل هاى عصبى سروتونين، دوپامين و نورپين فراين پيام رسان هاى شيميايى هستند كه گفته مى شود، مسئول كنترل عواطف و روحيه هستند. مخصوصاً سروتونين كه در افسردگى نقش دارد. اعتقاد بر اين است كه وجود هرگونه نقصى در سروتونين يا اختلال در شيوه عمل آن اثرات منفى عميقى در روحيه و عواطف شخص بر جاى مى گذارد.
ساختار روان شناختى
گفته مى شود كه ويژگى هاى اصلى شخصيت يك فرد اغلب در سال هاى اوليه كودكى وى مشخص مى شود. يكى از اين عوامل مشخص كننده محيط زندگى فرد است. هر آنچه كه در دوران كودكى در زندگى ما رخ مى دهد به هنگام بزرگسالى اثرات ريشه اى و عميقى در نگرش و رفتار ما دارد مثلاً مورد بى مهرى و عدم توجه قرار گرفتن، منع شدن از چيزى، يا مورد سوء استفاده جنسى قرار گرفتن در دوران كودكى مى تواند بعدها در نوع نگرش فرد به جهان تأثير بگذارد.
محروميت اجتماعى مانند زندگى در خانه هاى پرجمعيت، و كمبود روابط گرم با شخص قابل اعتماد مى تواند در طول زندگى بر روابط فرد با ديگران تأثير بگذارد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

حوادث زندگى پراسترس
واكنش فرد نسبت به عوامل خارجى نيز مى تواند بر ميزان مواد شيميايى مغز و كيفيت عمل آنها تأثير گذاشته و نهايتاً بر روحيه و عواطف شخص تأثير بگذارد. يك حادثه مى تواند فرد را مبتلا به افسردگى سازد. (به ويژه آن كه فردى قبلاً در اثر عوامل ديگر در خطر افسردگى بوده باشد) اين حوادث عبارت اند از 1- بيمارى طولانى مدت 2- بيمارى يا مرگ فرد مورد علاقه 3- طلاق 4- پايان دادن به يك رابطه نزديك و صميمى 5- رفتن به يك خانه جديد 6- مشكلات مالى يا ادارى.
نوسان ميزان هورمون ها
در زنان نوسان ميزان هورمون ها مى تواند باعث افسردگى شود. اين حالات عبارت اند از سندرم پيش از قاعدگى- تقريباً 3 تا 8 درصد زنان يك هفته يا چند روز قبل از قاعدگى تحت تأثير اين سندرم قرار مى گيرند. از نشانه هاى اين حالت روحيه افسرده، نوسان روحى، اوقات تلخى، تشويش واضطراب است.
افسردگى پس از باردارى (زايمان)
اين نوع افسردگى با نوسان هورمون ها پس از حاملگى ارتباط مستقيم دارد، اما عوامل اجتماعى نيز ممكن است در آن نقش داشته باشد. مثلاً يك زن شاغل كه مجبور است به طور ناگهاني به دور از محل كار خود در منزل بماند و روز را به تنهايى و با كودك خود سپرى كند ممكن است احساس افسردگى و انزوا به وى دست بدهد.
افسردگى در دوران يائسگى
ممكن است زنان در اين دوران به علت آنكه قدرت توليد مثل خود را دست داده اند دچار اندوه شوند و از طرف ديگر ممكن است رفتن فرزندان بزرگسال از خانه، مادر را دچار افسردگى كند.
عوامل ديگر عوامل ديگرى كه ممكن است منجر به افسردگى شوند عبارت اند از:1- مصرف مواد مخدر و الكل 2- استفاده از برخى داروها مانند استروئيد يا داروهاى مربوط به فشارخون 3- بيمارى هاى خاص مانند پركارى غده تيروئيد يا مشكلات عروقى 4- تحليل انرژى، از دست دادن انرژى ذهنى و جسمى كه معمولاً ناشى از كار طولانى مدت و يا تعهداتى است كه فرد بر روى دوش خود احساس مى كند.

mehraria
17-10-2007, 18:52
افسردگي بيماري بسيار شايع عصر ماست. و در تمامي جهان روندي فزاينده دارد. اين در حالي است كه حدود نيمي از مبتلايان به افسردگي يا از بيماري خود بي خبرند يا بيماري آنها چيزي ديگر تشخيص داده شده است.
افسردگي يك بيماري اختصاصي نيست بلكه در تماما سنين و همه نژادها، هم در زنان و هم در مردان ظاهر مي شود. افسردگي بيماري ساده اي نيست بلكه انواع گوناگون دارد به طوري كه در بعضي افراد به صورت هايي ظاهر مي شود كه ما عموماً آنها را افسردگي نمي شناسيم. افسردگي پس از آنكه درمان شد غالباً باز مي گردد.
افسردگي مسائل گوناگوني به همراه دارد. غيراز مسائل پزشكي و اندوه كه بسيار شايع است، فرد مبتلا به افسردگي خود را در كارها مورد تبعيض و از نظر اجتماعي مطرود و حتي منفور خانواده خودش مي بيند. گاهي انزواي همراه افسردگي، بيماراني را كه وضعي درمان پذير دارند به دوري از مردم يا به سوي مرگ سوق مي دهد. درباره افسردگي خبرهاي خوشي نيز وجود دارد:بيشتر انواع افسردگي قابل درمان اند.
Depression كه غالباً افسردگي باليني، اختلالات خلق و خوي يا اختلالات عاطفي ناميده مي شود، بيمار را دچار آشفتگي انديشه، آشفتگي عاطفي، تغيير رفتار و بيماري هاي جسماني مي كند.
افسردگي باليني، از ديدگاه عملكردهاي اجتماعي بيش از ديگر بيماري هاي مزمن، بيمار را ناتوان مي كند. افسردگي كبير بيش از بيماري هاي مزمن ششي، التهاب مفصل و ديابت ، ناتوان كننده است. افسردگي يك نشانگان (Syndrom) يعني مجموعه اي از علامات مرضي(Symptoms) مختلف است.
املاك هاي تشخيص افسردگي عبارت اند از:
1- افسرده بودن خلق و خوي در بيشتر روزها، تقريباً هر روز.
2- كاهش آشكار علاقه يا ميل به هر نوع فعاليت در زندگي.
3- كاهش يا افزايش قابل توجه وزن بر اثر كاهش يا افزايش اشتهاي غذا خوردن.
4- بي خوابي يا پرخوابي در غالب شب ها.
5- افزايش يا كاهش اعمال رواني حركتي يا فعاليت هاي ذهني.
6- خستگي يا كاهش انرژي.
7- احساس بي ارزشي يا گناهكار بودن.
8- كاهش توان انديشيدن يا تمركز ذهن و تصميم گيري.
9- انديشيدن به مرگ ( نه ترسيدن از آن) و به خودكشي، بدون داشتن طرحي براي آن ، يا اقدام به خودكشي با طرحي از پيش ريخته.
داشتن حداقل پنج علامت ياد شده براي ابتلا به افسردگي كبير كافي است. ولي علامات مرضي يك و دو بايد جزء آن علامت باشند. افسردگي نمي تواند واكنش معمولي مرگ يك عزيز باشد. همه افراد مبتلا به افسردگي تمام علامات مرضي اين بيماري را ندارند و شدت علامات مرضي در افراد مختلف متفاوت است.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

انواع افسردگي

افسردگي اقسام گوناگون دارد، شايع ترين آن افسردگي كبير است كه فرد مبتلا به آن گاهي شاد و خوشدل و موقتاً فعال مي شود. نوعي از افسردگي كبير به افسردگي ماليخوليايي موسوم است كه بيمار هيچ گاه از چيزي دلخوش نمي شود در حدود 15 درصد مبتلايان به افسردگي كبير دچار افسردگي اوهام اند كه معمولاً با خلق و خوي اندوهگين همراه است. مثلاً خود را گناهكار و غير قابل بخشش تصور مي كنند. در حدود 15 در صد مبتلايان به افسردگي كبير نيز دچار روان پريشي مي شوند.

نوع ديگري از افسردگي وجود دارد به نام "افسردگي غيرمعمول" كه بر خلاف اسمش شايع است. علامات مرضي آن عكس علامات مرضي افسردگي معمولي است كه مبتلايان كم مي خوابند و كم مي خورند. مبتلايان به افسردگي غير معمول زياد مي خوابند و زياد مي خورند و به سرعت اضافه وزن پيدا مي كنند. به قول يكي از متخصصان برجسته بيماري افسردگي ( دونالد كلاين)، افسردگي غير معمول، "مزمن" است نه" دوره اي" ؛ از بلوغ آغاز مي شود و بيماران نسبت به همه امور كم توجه اند.
نوع ديگرافسردگي، روان رنجوري است كه عموماً حدود دو سال طول مي كشد و علامات مرضي آن خفيف تر از افسردگي كبير است ولي همواره احساس ناراحتي مي كنند.
شيوع افسردگي در قرن بيستم به خصوص بعد از دو جنگ جهاني بيشتر شده است، علت آن را مصرف دارو و الكل، افزايش استرس و كاهش اشتغال گفته اند ؛ علت ديگر افزايش افسردگي تغييرات اساسي اجتماعي است. گروهي از روان شناسان بر اين باورند كه جامعه كنوني، كانوني ناسالم در درون افراد به وجود آورده و آنها را بيش از اندازه به رضايت خاطر و شكست هاي شخصي وابسته كرده است.
آنچه گفته شد جنبه نظري دارد ولي بعضي از پژوهشگران درباره جنبه علمي علت ها اظهار نظر كرده اند. بر اساس پژوهش هاي آنها، تلويزيون " منشاء عمده افسردگي است"Paul Kottl روان پزشك مركز پزشكي پنسيلوانيا كشف كرده است كه " ارتباط تنگانگي بين دسترسي مداوم كودكان به تلويزيون و افسردگي كبير در 24 سالگي وجود دارد."Kottl مي نويسد:
" اثرات اجتماعي برنامه هاي چند ساعته تلويزيوني، بايد از دلايل شروع زودرس افسردگي كبير در نوجوانان به حساب آيد، هزاران ساعت تماشاي تلويزيون، كودكان ما را در معرض خشونت هاي ابلهانه مكرر قرار مي دهد و آنها را هر چه بيشتر از تماس هاي اجتماعي با همسالان و خانواده دور مي كند."
افسردگي كبير بيشتر در دهه هاي سوم و چهارم زندگي ظاهر مي گردد و در غالب افراد بين شش ماه تا يك سال، حتي بدون درمان رفع مي شود ؛ ولي اگر درمان شود بعد از چند هفته از بين مي رود. بازگشت افسردگي در بيش از نيمي از افراد ظرف دو سال بعد از رويداد نخستين رخ مي دهد. خطر افسردگي با تعداد بازگشت ها افزايش مي يابد. بدين معني كه بعد از دو بازگشت، هفتاد در صد و بعد از سه بازگشت به نود درصد مي رسد. عوامل زير خطر بازگشت افسردگي را افزايش مي دهند:

اگر نخستين افسردگي پيش از بيست سالگي رخ داده باشد و سابقه خانوادگي موجود باشد؛

اگرنخستين افسردگي شديد باشد و دير به درمان اقدام شده باشد؛
اگر بيماري رواني ديگري نيز وجود داشته باشد؛
اگر فرد نسبت به استرس ها يا ديگر عوامل اجتماعي آسيب پذيرتر باشد.
اگر فرد از افسردگي قبلي كاملاً بهبود نيافته باشد؛ اگر افسردگي در اواخر عمر رخ داده باشد.

cityslicker
18-10-2007, 16:13
اثرهای موفقیت در زندگی و شغل

افرادی در زمینه شغل و زندگی موفق اند که ازویژگی های زیر برخوردار باشند:
1- افرادی که وقت شناس اند وبه زمان اهمیت می دهند واز وقت خودشان ودیگران به خوبی استفاده می کنند. همچنین به ظاهر و آراستگی توجه داشته ، از بد پوشی و کثیفی پرهیزمی کنند و باور دارند که ترفیع و موفقیت و خوشی درشغل و زندگی را باید به دست آورند و دراین راه از تلاش و کوشش دریغ نمی ورزند . در مواجه با مشکلات و مسائل به جای افسوس و آه و ناله ، به یافتن راه حل های مختلف می پردازند وضمن پذیرش اشتباهات خود از دلیل تراشی وحواله ی آن به دیگران خود داری می کنند.
2- افرادی پیروزمندانه زندگی می کنند که به جای این که منتظر کمک دیگران باشند، خود به دیگران کمک می کنند و در پذیرش مسئولیت ها منتظر درخواست وپیشنهاد نمی شوند، بلکه داوطلبانه به سوی آن می روند . احترام می گزارند و مؤدب اند . پس از آن از همسر، فرزندان یا همکاران و... تقاضای احترام وادب دارند.
3- همه انسان ها ذهنشان فعال است وتوانایی ایجاد تعداد نامحدودی ایده را دارند. افراد موفق از ایده پردازی خود داری نمی کنند، مغز خود را پرورش وتمرین می دهند و سعی می کنند ایده های بیشتر ومطلوب تر تولید کنند وعلاوه برآن تلاش می کنند تا ایده های خود را با هم مقایسه کرده، بهترین ایده ها راعمل کنند.

cityslicker
18-10-2007, 16:15
1- طرح های کوچک را کنار بگذارید و برای زندگی خود اهدافی بزرگ ، ولی دست یافتنی ، نه آرمانی انتخاب کنید :
هدف عالی و بزرگ ، شما را به تفکر، تلاش و کوشش وا می دارد . پس سعی کنید به اهداف بزرگ بیندیشید و موفقیت را با تمام وجود بخواهید . همواره به خاطر داشته باشید که افراد موفق، مردان و زنانی جسور وبا اراده اند که از مشکلات هراسی به دل راه نمی دهند.
2- از هوش و استعداد وپشتکار کمک بگیرید:

یقین بدانید به قول باکستون ، با استعداد متوسط اما پشتکار قوی به هرچه بخواهید ، می رسید . همچنین شیلرمی گوید: تنها کسی موفق می شود که به انتظا ر ننشیند وهمه چیز را از هوش وحواس خود نخواهد . معنی این سخن این است که کامیابی وموفقیت زمانی به دست می آید که از هوش واستعداد ، نظم ودقت و شکیبایی و پشتکار بهره کافی گرفته شود.
3- شانس را جایگزین لیاقت واعتماد به نفس نکنید واز فرصت ها بهره بگیرید.
شانس به معنای توانایی درک موقعیت وانتخاب بهترین هاست . ضرب المثل معروف : " شانس فقط یک بار درخانه آدم را می زند" بیانگر همین موقعیت شناسی است . شانس و اقبال یعنی استفاده بجا از فرصت های پیش آمده . به قول بزرگمهر حکیم " کارها به کوشش است وکوشش ، قضا را سبب می شود. " همچنین حافظ شیرین سخن گوید:
" قومی به جد و جهد گرفتند زلف یار قوم دگر حواله به تقدیر می کنند"
پس، از آن قومی باشید که خوشبختی هایتان را خودتان رقم بزنید. لینکلن می گوید: " بیشترِ خوشبختی ها و بدبختی های افراد صرفاً به دست خودشان است".

4- همواره "خواستن ، توانستن است" را شعار خود قرار دهید :
" خواستن نه به معنای میل داشتن ، آرزو کردن و امیدوار بودن ، بلکه به معنای عمل کردن است . خواستن یعنی اراده کردن واراده کردن یک فرمان درونی است که عمل به آن موفقیت را به بارخواهد آورد. سعی کنید آری گفتن را بیاموزید و برای غلبه بر مشکلات ، خود را آماده سازید.
5- نمی توانم ، نمی دانم ونمی شود را از ذهنتان بیرون بریزید:
در دنیای انسان ها غیر ممکن وجود ندارد وانجام هر کار به شرط داشتن اراده ی قوی ، امکان پذیر است ومطمئن باشید که با اراده ، مقاومت و شکیبایی و انتخاب راه درست به سوی مقصد و تصمیم گیری به موقع ، انجام هر کاری ممکن می شود. به قول دکتر دایر " دست به دست کردن ، آدم را در جاده"شاید" سرگردان می کند واو را جز به خانههرگز به جایی دیگر رهنمون نمی سازد." هم او می گوید : " اگر برای حل مشکلات به خود ترس راه دهید ، خواه ناخواه روحیه یأس و ناامید ی موجب عدم اجرای آن کار می شود." در همین زمینه حضرت علی علیه السلام - می فرما یند : " یأس و ناامیدی از بزرگ ترین گناهان است"، مطمئن باشید اگر کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش به دنبال می آید و کار کوچکی که انجام بیابد، بهتر از کارهای بزرگی است که فقط در قالب حرف و طرح باقی بماند.
6- کارها را جزء به جزء کرده ، انجام بدهید:
به قول هنری فورد " اگر کار را به بخش های کوچک تقسیم کنید و جزء به جزء انجامش دهید، به نظربزرگ و دشوار نمی آید " همیشه بدانید که کارهای انجام شده ی بزرگ ، با قدم های کوتاه آغاز شده اند. یک ضرب المثل چینی می گوید : " مرد ی که کوه را ازمیان برداشت ، کسی بود که شروع به برداشتن سنگریزه ها کرد." یقین بدانید راهی که هزار کیلو متر باشد ، قدم به قدم پیموده می شود. پس سعی کنید کارهای بزرگ را به قسمت های کوچک تقسیم کنید تا با خیالی راحت واطمینان وشجاعت دست به انجام آنها بزنید.
7- از تمام نیروی خود استفاده کنید:
آیا فکرکرده اید که چرا ذره بین پارچه را می سوزاند؟ بسیار ساده است ، زیرا ذره بین نور آفتاب را جذب می کند و در یک نقطه متمرکز می سازد ، بنابراین اگر پارچه ای درجلوی آن بگیرید، آن را می سوزاند . تمرکزنیروهای شما اعم از جسمانی ، عقلانی و روحی و روانی در یک جا، اثری به مراتب بیشتر از ذره بین خواهد داشت . همواره این را بدانید که :
نا برده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

8- از نیروی تخّیل یا از ضمیر ناخوآگاه به خوبی استفاده کنید:
دکتر ماکسول مالتر درکتاب "علم کنترل ذهن " می گوید : " مغز و دستگاه عصبی انسان دارای مکانیزم هدف جویی است که به طور خودکار برای رسیدن به یک هدف بخصوص ، فعالیت می کند." یعنی مغز آن قدر بر هدف مورد نظر تمرکز می کند تا سرانجام به پاسخ مطلوب برسد. به همین سبب سپردن آرزوها به ضمیر ناخودآگاه ، شما را به فعالیت برای یافتن راه حل وا دار می سازد. به قول دکتر ژوزف مورفی " ضمیر باطن ، ایده ، عقیده و ایمان مسلط را با آغوش باز می پذیرد ." پس سعی کنید با ورود تفکر مثبت ، ضمیر ناخودآگاه خود را بارور سازید . هرگز نگویید که شانس من این گونه بود، تقدیر این طور نوشته شده است ، زندگی من با این حرفها تغییر نمی کند ، بلکه سعی کنید خود را از شر افکار ناامید کننده و منفی برهانید تا به آرزوهای خود برسید ، زیرا به قول مولانا :
" ای برادر توهمین اندیشه ای ما بقی خود استخوان و ریشه ای
گربود اندیشه ات گـُل ، گـُلشنی ور بود خاری ، تو هیمه ی گلخنی "
مطمئن باشید آنچه را که مغزانسان تصور و باور کند، به آن می رسد.
9- ترس را ازخود برانید و توکل وامید به خداوند را به جای آن بنشانید :
خداوند در قرآن می فرماید: انسان برترین مخلوقات است : " فتبارک الله احسن الخالقین " ، همه چیز را به خاطر او آفریدیم و " لولاک لماخلقت الافلاک " اگر تونبودی افلاک را نمی آفریدیم و موارد زیادی که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری می شود. همه ی اینها بیانگر این موضوع اند که همه چیز به خاطر انسان خلق شده و انسان برا ی خداوند ارزشمند است و در نتیجه تنها نخواهد ماند ، پس ترس برای او معنی ندارد واگر به جای آن توکل به خداوند را قرار داده ، به حرکت و تلاش خود بیفزاید ، به پیروزی و موفقیت نایل خواهد شد .
10- احساس مثبت را در خدمت بگیرید:
با توجه به دلایل فراوان و بررسی های متعدد انجام شده ، ثابت شده است که تنها افکار آمیخته با احساس می توانند روی ذهن نیمه هوشیار تأثیر بگذارند. این امر حقیقت کاملاً شناخته شده ای است که احساس و هیجان بر اغلب مردم حکومت می کند. پس بهتر است با احساسات وهیجانات بیشترآشنا بشوید.
در وجود انسان هفت احساس مثبت وهفت احساس منفی کلّی شناسایی شده است . احساس منفی بی آن که ما دخالتی داشته باشیم برتکانش های فکری ما جای می گیرند و به ذهن نیمه هوشیار ما می رسند . اما جنبه های مثبت را باید خود به افکار تزریق کنیم که راه انجام این کار هم تلقین به خویشتن است .
هفت احساس مثبت عبارت اند از : میل و اشتیاق ، ایمان ، عشق ، غریزه ، دلگرمی وامید بخشی ، تخیّل ، تفکر و دوراندیشی .
هفت احساس منفی نیزعبارت اند از: ترس ، حسادت ، تنفر، انتقام ، حرص وطمع ، خرافات وخشم .
احساس های مثبت به ما نشاط ، امید ، حرکت ، تلاش و نیروی فوق العاده می بخشند ، پس سعی کنید عادت استفاده از احساسات مثبت را در خود ایجاد کنید . ولیکن احساس های منفی بازدارنده اند وتمام کمک های ذهن نیمه هوشیار را از بین می برند، پس برای رسیدن به موفقیت باید خوبی ها، زیبایی ها ، سفید ی ها ، شجاعت ها و دلیری ها را دید نه بدی ها، زشتی ها ، سیاهی ها وترس و جُبن را چنان که سعدی فرموده است :
" بُوَد خار و گل با هم ای هوشمند چه دربند خاری ؟ توگل دسته بند"
" کرا زشت خویی بود درسرشت نبیند زطاووس جز پای زشت "
11- تفاوت های فردی را فراموش نکنید :
دراین باره به حکایتی از سعدی علیه الرحمه ، بسنده می کنیم که می گوید: پادشاهی پسری را به ادیبی داد و گفت : این فرزند توست ، تربیتش همچنان کن که یکی از فرزندان خویش . ادیب خدمت کرد و مستقبل شد و سالی چند بر او سعی کرد و به جایی نرسید و پسران ادیب در فضل و بلاغت منتهی شدند. مَلک دانشمند را مُؤاخذت کرد و متابعت ( درشتی ) ، که وعده خلاف کردی و وفا به جا نیاوردی ، گفت : بر رأی خداوند روی زمین پوشیده نماند که تربیت یکسان است و طبایع مختلف.
" گرچه سیم وزر سنگ آید همی درهمه سنگی نباشد زر وسیم
برهمه عالم همی تابد سهیل جایی انبان می کند، جایی ادیم"
با استنباط از این حکایت معلوم می گردد که تفاوت های فردی در امرموفقیت حائز اهمیت است وچون خلقت همه یک جور نیست ، پس موفقیت همه یکسان نخواهد بود، لذا از این بابت غصه خوردن یا شماتت کردن کسی ، بی مورد است .
احساس آسایش ، خوشبختی ، داشتن آرامش روحی و روانی ، مزاحم دیگران نشدن و مزاحمتی از سوی دیگران ندیدن ، موفقیت واقعی اند ؛ زیرا مقام ، ثروت ، فرزند شایسته ، مدارج تحصیلی و همسر دلخواه ، همه عواملی اند که با داشتن آرامش روحی ، خوب بودن با دیگران و داشتن آسودگی خاطر می توان آنها را به دست آورد، مشروط به این که با دانش و آگاهی واقعی ، اهدافی را برای زندگی خود برگزید.
لویی استونی می گوید: " تنها گنجی که ارزش جست وجو کردن دارد ، هدف است ."

cityslicker
18-10-2007, 16:20
این باور و اعتماد به نفس است که افراد را در دستیابی به اهدافشان یاری می کند. اکثر ما امیدها و آرزوهای بزرگی در سر داریم، اما به خود اجازه می دهیم تا شک و تردید روی توانایی ها و اثربخشی ما سایه بیفکند.

همه ی ما احساس حقارت و خود کم بینی داریم، چون تصور می کنیم آنقدرها خوب نیستیم. فکر میکنیم به اندازه ی آدم های دیگر خوب نیستیم و آنقدر خوب نیستیم که بتوانیم چیزهایی که در زندگی می خواهیم را به دست آوریم. گاهی احساس میکنیم که استحقاق چیزهای خوب را نداریم. حتی اگر سخت کار کنیم و دستاوردهای زیادی در زندگیمان داشته باشیم، احساس می کنیم که مستحق این موفقیت ها نبوده ایم.

قانون جهانی باور و اعتماد می گوید که ما به هرچه باور داشته باشیم، با احساساتمان تبدیل به واقعیت می شود. ما آنچه را می بینیم باور نداریم؛ در عوض آنچه را که باور داریم می بینیم. اعتقادات و باورهای ما صفحه ی دید ما را نسبت به جهان شکل می دهد، و به هیچ اطلاعاتی که با اعتقادات و باورهایمان سازگار نباشد اجازه نمی دهیم از آن عبور کند. حتی به آن دسته از اعتقاداتمان که کاملاً با واقعیت ناسازگارند نیز اجازه ی دخول داده نمی شود، چون واقعیت و حقیقت برای ما همان باورهایمان هستند

cityslicker
18-10-2007, 16:24
متداولترین و همچنین مضرترین باورها آنهایی هستند که خود محدود کننده هستند. اینها باورهایی در رابطه با خودمان هستند، مثلاً اینکه اعتقاد داشته باشید نمی توانید چیزی را به دست آورید چون آموزش یا پول کافی ندارید. ممکن است تصور کنید که نمی توانید چیزی را به دست آورید چون سن، جنسیت یا نژادتان برای دستیابی به آن مناسب نیست. اکثر این باورها صحیح نیستند، با انحال باعث عقب نشستن شما میشوند.

واقعیت این است که، شما استحقاق همه ی چیزهای خوبی را که توانایی به دست آوردن آن را از طریق استعدادها و توانایی هایتان داشته باشید، دارید. تنها محدودیت بر آنچه می توانید داشته باشید و دارید، فقدان میل و انگیزه است. اگر شما هدفی داشته باشید و برای به دست آوردن آن تلاش لازم را صرف کنید، هیچ چیز نمی تواند شما را از دستیابی به آن منع کند، فقط باید بخواهید و برای آن تلاش کنید، همین.

برای ایجاد باورهای مثبت باید دقیق تصمیم بگیرید که در آینده به کجا می خواهید برسید. هرچه در مورد نتیجه ای که می خواهید در آینده به دست آورید واضح تر تصمیم گیری کنید، برایتان آسان تر خواهد بود که عملکردها و رفتارهای خود را در کوتاه مدت تغییر دهید. و این درعوض به شما اطمینان خواهد داد که در بلند مدت به آنچه میخواستید برسید.

وقتی خیلی دقیق تصمیم گرفتید که چه نوع آدمی می خواهید باشید، اولین گام بزرگ برای ایجاد باورهای جدید را برداشته اید. برای ادغام باورهای جدیدتان با زندگیتان، باید برای خود مقرراتی تعیین کنید که در همه ی زمینه ها مثل آن فرد رفتار کنید. اگر شروع به رفتار کردن مثل آن فرد موفقی که دوست دارید بشوید کنید، به تدریج ارزشها، کیفیات و خصوصیات شخصیتی او را اتخاذ خواهید کرد و این خصوصیات کم کم جزء شخصیت شما خواهند شد.

cityslicker
18-10-2007, 16:25
اگر بتوانید هر روز و در همه ی موقعیت ها مثل آن فرد رفتار کنید، واکنشی زنجیره ای خواهد داشت. گرایشات و حالت هایتان تغییر خواهد کرد و مثبت تر خواهد شد. همین مسئله باعث ایجاد باورهایی نیرومندتر و مثبت تر خواهد شد. و این باورهایتان بعدها تاثیری مثبت بر روی ارزشهایتان خواهد گذارد.

شما هیچ محدودیتی در توانایی هایتان ندارید، مگر آنهایی که خودتان به آن اعتقاد دارید. افراد موفق افرادی غیرعادی و خاص نیستند. هیچ فرقی با شما ندارند، تنها تفاوت آنها این است که باور دارند که قادر به انجام هر کاری هستند. شما خوب هستید. و از امروز به بعد خود را به بهترین شکل ممکن بینید و هیچ محدودیتی برای امکانات و توانایی هایتان قائل نشوید. وقتی چنین باور و اعتمادی را در خود ایجاد کردید، و برطبق باورهایتان رفتار کردید، آینده تان نیز نامحدود خواهد بود

sina818
18-10-2007, 23:53
میشه اگر در مورد قانون جذب هم مقاله ای دارید لطف کنید بگذارید؟

sepideh_248
19-10-2007, 04:53
تاكنون بيشتر به جنبه‏هاي روحي حالت افسردگي اشاره شد و برخي پزشكان و روانپزشكان و روان شناسان آن را يك بيماري رواني دانسته‏اند.
پژوهش هاي 50 سال اخير نشان مي‏دهد، كمبود ماده‏اي در مغز به نام "سروتونين" نيز يكي از عوامل اين بيماري است. در نوشته زير كه ترجمه و تنظيم از چند منبع اينترنتي است، با جنبه‏هاي روحي و جسمي كمبود سروتونين در مغز آشنا مي‏شويم.
دلتنگي فعال‏در كتاب (ذهن ناآرام) نوشته كي جيميسون آمده است:"درباره حالت افسردگي هيچ چيز خوبي نمي‏توان گفت، جز اين كه به شما تجربه‏اي مي‏دهد كه مي‏فهميد سالخوردگي يعني چه، پيري و بيماري چه جور است، حالت مردن چگونه است و اين كه مي‏گويند ذهن انسان كند و آدمي خرفت مي‏شود، به چه معناست.
در ضمن شما معناي حالت هايي مانند: وقار، آراستگي، هماهنگي را مي‏فهميد و خلاصه اينكه متوجه مي‏شود زشتي رفتار به چه مي‏گويند. در اين حالت شما هيچ باوري نسبت به امكانات خوش زندگي نداريد به لذت‏هاي جنسي بي عقيده مي‏شويد، زيبايي موسيقي را درنمي‏يابيد و سرانجام توانايي خود را براي خنديدن به خود خنداندن ديگران از دست مي‏دهيد.
دانشمندي ديگر به نام "آن پايكي" در مقاله‏اي كه خلاصه آن در اينجا مي‏آيد، مي‏گويد: افسردگي همان غم و اندوه معمولي نيست، در مرحله‏اي از زندگي خود، همه‏ما درد و رنج را احساس مي‏كنيم، اما افرادي كه گرفتار افسردگي هستند، تجربه‏اي كاملا متفاوت دارند. يك احساس فلج كننده از دست دادن همه چيز و پوچي بر ما مستولي مي‏شود.
در اين حالت انسان فكر مي‏كند و غصه مي‏خورد كه همه چيز از جمله تمام عزيزان و نزديكان خود را از دست داده است.ساير عوارض و نشانگان‏هاي افسردگي شامل:"بي خوابي، اختلال در غذا خوردن، احساس گناه يا بي ارزشي، لذت نبردن از فعاليتهايي كه روزي دلخواه و دل‏انگيز بود،اشكال در تمركز ذهن و فكر و خيال كردن درباره مرگ است".
نقش مغز در افسردگي‏داروهاي موثري براي درمان افسردگي وجود دارند و اين داروها ديدگاه خوبي را از اساس و پايه زيست شناختن اين بيماري فراهم مي‏سازند، نخستين داروهاي ضدافسردگي تقريبا به طور اتفاقي در سال‏هاي 1950 كشف شدند.پزشكان مشاهده كردند برخي بيماران با فشار خون بالا، هنگامي كه با يك داروي جديدي به نام "رسپرين" درمان مي‏شدند، عوارض افسردگي در آنها ظاهر مي‏شد.
حدود همان زمان، پزشكان ملاحظه كردند اغلب بيماران افسرده، هنگامي كه با يك داروي ضدبيماري سل درمان مي‏شدند، حالت هاي وجد و شعف از خود نشان مي‏دادند. معلوم شد"رسپرين" برخي انتقال دهنده‏هاي عصبي را از بين مي‏برد. در حالي كه داراي سل به نگه داشتن آنها در جاي خود كمك مي‏كند.
انتقال دهنده‏هاي عصبي آن مواد شيميايي هستند كه به عنوان پيك يا پيام‏آور در نظام ارتباطات مغز و سلسله اعصاب عمل مي‏كنند. آنها مولكول هايي هستند كه از يك ياخته عصبي"نورون" منبع به يك ياخته عصبي مقصد سفر مي‏كنند و در آنجا پيغام را مي‏دهند.
در افرادي كه افسردگي دارند، در حركت برخي پيك‏ها يا انتقال دهنده‏هاي عصبي اختلال ايجاد م‏به عبارت ديگر اين انتقال دهنده‏هاي عصبي - يعني نور - اپيفرين، سروتونين و دوپامين - به طور شايسته از يك نورون به نورون ديگر نمي‏روند و غلظت آنها در مغزكاهش مي‏يابد.
نخستين نسل داروهاي ضدافسردگي كه در سالهاي 1950 كشف شد، به تنظيم هر سه پيام آور بالا مي‏پرداخت. دومين نسل اين داروها به تنظيم نور - اپيفرين و سروتونين دست مي‏زد و سرانجام نسل جديد داروهاي ضدافسردگي بر ضد سروتونين به تنهايي كار مي‏كنند. اين داروها نمي‏گذارند سروتونين انتقال يافته به نورون مقصد دوباره به نورون منبع برگردد.
بنابراين كساني كه به افسردگي مبتلا هستند و عوارض ياد شده را در خود مشاهده مي‏كنند و خلاصه اين كه فكر مي‏كنند بختكي مخوف بر روح و روان آنها سايه افكنده يافكر خودكشي به سرشان مي‏زند، بدانند كه نه ديوانه هستند و نه اينكه بيماري شان درمان نشدني و علاج‏ناپذير است.
حتما در اين صورت به يك روانپزشك مراجعه كند و درخواست كمك نمايند.جالب اينجاست كه برخي از اين بيماران از گفتن اين كه چه حالتي دارند عاجز مي‏مانند.چون اين حالتي است كه واقعا گفتني نيست، اما عوارض و نشانگان‏هاي يادشده را دارد. اين بيماران بدانند كه اين حالت روحي وحشتناك دليل جسماني دارد كه احتمالاً همان كمبود سروتونين در حول و حوش ياخته‏هاي عصبي مغز و قابل درمان است.

بسياري از ما چندان آشنايي با علائم افسردگي نداريم، يا حتي اگر هم بدانيم كه افسرده‌‌ايم، تنها راه را قرص خوردن يا حتي سوختن وساختن مي‌دانيم.
اما شايد تعجب كنيد اگر بشنويد شغل ما هم تأثير مستقيمي روي روحيه و بهداشت رواني ما دارد. حالا كه در هفته بهداشت روان هم هستيم، توجه به اين موضوع مي‌تواند حياتي‌تر باشد.
اصولاً در اختلال افسردگي، عوامل بيولوژيك خاصي در بدن تغيير مي‌كند كه ممكن است اين تغيير، چندان ربطي هم به عوامل محيطي نداشته باشد.
همچنين عامل وراثت هم مي‌تواند در ميزان بروز اين اختلال مؤثر باشد، اما به هر حال، نقش مسائل پيراموني را، چه در محيط كار و چه در منزل، نمي‌توان ناديده گرفت.
محققان آمريكايي در يك مطالعه ملي كه توسط بنياد بيماري‌هاي رواني و سوءاستفاده مواد، حمايت مالي شده، رابطه افسردگي را در مشاغل مختلف بررسي كرده‌اند و توانسته‌اند فهرستي از مشاغل افسرده‌كننده را تهيه كنند.
به گزارش رويترز، در صدر اين فهرست، پرستار بچه‌ها و نظافت‌چي‌هاي منازل قرار دارند.
به گفته مجريان اين طرح، مشخص شده كه حدود 8/10درصد از اين مشاغل و چيزي در همين حدود از پيشخدمت‌هاي رستوران‌ها، به افسردگي مبتلا هستند.
البته در اين بررسي مشخص شده كه اين افراد پايين‌ترين درآمد را نيز داشته‌اند؛ بنابراين شايد علاوه بر عوامل محيطي، درآمد فرد نيز او را مستعد ابتلا به اين اختلال رواني شايع كند.
اما اگر مي‌خواهيد بدانيد كدام يك از مشاغل كمترين ميزان افسردگي را به همراه مي‌ آورد، به اين نتايج توجه كنيد: در ميان مهندسان، به ويژه معماران، كمترين ميزان افسردگي مشاهده شده، بعد از آن مي‌توان به پژوهشگران علمي و مسئولان نصب و نگهداري تأسيسات اشاره كرد.
از ديگر نتايج جالب اين مطالعه آن است كه بي‌كاري، خود عامل مهمي در بالا بردن احتمال افسردگي است، اما برخي شرايط كاري نيز مي‌تواند احتمال افسردگي ناشي از شغل را بالا ببرد.
به‌عنوان مثال، كار نيمه‌وقت، يكي از شرايطي است كه در اين مورد نقش مهمي ايفا مي‌كند. اما به‌نظر مي‌رسد شرايط كار براي افراد تمام‌وقت نيز رضايت‌بخش نيست؛ طوري كه 52 درصد از كساني كه حداقل يك بار در سال گذشته، به حمله‌اي از افسردگي مبتلا شده‌اند، كار تمام‌وقت داشته‌اند.
افسردگي علائم ويژه‌اي دارد كه روانپزشكان در حضور آنها تشخيص آن را قطعي مي‌كنند؛ احساس اندوه و عدم احساس لذت، كه بيشتر از 2 هفته طول كشيده باشد، به اضافه 4 علامت مشخصه كه نشان دهد عملكرد فرد در زندگي‌اش مختل شده؛ علائمي همچون كمبود انرژي، كم‌اشتهايي، اختلال در خواب، كاهش تمركز و احساس بد و منفي به خود.
مشاهده اين علائم بايد هشداري محسوب شود، براي مراجعه به پزشك، اما بد نيست همزمان و به موازات درمان‌هاي معمول و سنتي، به فكر تغيير شرايط محيطي‌تان باشيد، چرا كه به گواهي اين مطالعات، و نيز مطالعات قبلي، شرايط محيطي هم مي‌تواند احتمال بروز افسردگي و نيز عدم پاسخ به درمان را بالا ببرد.

منبع : همشهری

مي‌توانيد حتي در مترو و اتوبوس با «ريلکسيشن» خستگي را از تن‌تان بيرون کنيد.
شايد شما هم چيز‌هايي در مورد «ريلکسيشن» يا آرام‌سازي بدن خوانده يا شنيده باشيد. تصوري که عموم مردم در مورد ريلکسيشن دارند، يک فرد با چشم‌هاي بسته است که روي صندلي‌هاي مخصوص اين کار، در مطب يک روان‌شناس دراز کشيده و دارد به يک موسيقي آرام گوش مي‌دهد.
اما روان‌شناسان توصيه مي‌کنند که مي‌توان با پس و پيش کردن بعضي دستور‌هاي ريلکسيشن در موقعيت‌هاي غيرمعمول‌تر هم بدن را آرام کرد؛ مثلا وقتي که در محل کار سرتان خلوت‌تر است، وقتي در رستوران منتظر آماده شدن غذا هستيد، وقتي روي صندلي‌هاي مترو نشسته‌ايد و حتي وقتي که به ميله‌هاي اتوبوس آويزان‌ شده‌ايد!
ريلکسيشن با اينکه نام شيک و پيکي دارد و لااقل براي ما ايراني‌ها کلمه‌اي مدرن است، تاريخچه‌اش مال امروز و ديروز نيست. حالات خاص نشستن بودايي‌ها، يوگاهاي ذهني و حتي بعضي حالات صوفي‌هاي قديم خودمان، همه به نوعي ريلکسيشن
- يعني آرام‌سازي ذهن و بدن- هستند.
اما کسي که سکه ريلکسيشن را به نام خود زد يک اروپايي خونسرد به نام ادموند جاکوبسون بود. اين بنده خدا که نمي‌خواست پايان‌نامه دکتراي روان‌شناسي‌اش سرهم‌بندي باشد، توي دهه 30 ميلادي يک موضوع بين رشته‌اي را به عنوان موضوع پايان‌نامه‌اش انتخاب کرد. بخشي از پايان‌نامه‌ او در مورد «تاثيرآرام‌سازي عضلات اسکلتي بر واکنش طبيعي يکه خوردن در مقابل صداي بلند» بود.
تعجب نکنيد؛ اين فقط بخشي از پايان‌نامه‌اش بود! نتيجه‌اش هم اين شد که وقتي مراجعان جاکوبسون با صداي جادويي او ريلکس مي‌شدند، ديگر در مقابل صداهاي بلند از جا نمي‌پريدند. جاکوبسون جلسه دفاعش را که انجام داد، چسبيد به همين بخش پايان‌نامه و روي بيماراني که مشکل روان‌شناختي و مخصوصا اضطراب داشتند، ريلکسيشن مخصوص خودش را انجام داد و جواب گرفت. حالا هر جا که نام اولين شيوه علمي ‌ريلکسيشن يعني «ريلکسيشن پيش‌رونده» مي‌آيد، بايد به احترام جاکوبسون از جا بلند شويد.
قبل از او 2 بنده خداي ديگر که يکي‌شان به نام جيمز در آمريکا مشغول تحقيق بود و يکي شان به نام لانگه در جزاير اقيانوسيه داشت به ماهيت هيجانات بشري فکر مي‌کرد، يكهو با هم فهميدند که «بابا، همه چي پايه‌اش حالات بد خودمانه»؛ قلم و کاغذ برداشتند و نشستند به مقاله نوشتن. بعدا تاريخ‌نويسان روان‌شناسي پارتي‌بازي نکردند و اين نظريه را به نام هردوتاشان شناختند.
نظريه «جيمز ـ لانگه» حرف جاکوبسون را خيلي کلي‌تر مي‌گفت. اين 2نفر معتقد بودند که نه تنها آرامش و اضطرابي که جاکوبسون مي‌گفت حاصل حالتي است که بدن ما در آن قرار دارد بلكه ما به اين علت مثلا مضطربيم که، قلبمان مي‌زند يا پايمان شل مي‌شود. آنها برخلاف عموم که معتقد بودند اگر قلبمان مي‌زند به اين خاطر است که مضطربيم، جريان عليت را برعکس کردند.
نتيجه آزمايش‌هاي جاکوبسون هم حرف آنها را تا حدي تاييد مي‌کرد؛ يعني اينكه ما به اين علت آرامش ذهني داريم که عضلاتمان آرام و شل‌اند و از طرف ديگر، به اين علت ذهنمان آشفته و خسته است که عضلاتمان منقبض و داراي تنش هستند.
جاکوبسون- يا به تلفظ بعضي‌ها ياکوبسون- معتقد بود که فقط آرامش عضلاني خيلي عميق مي‌تواند برانگيختگي سيستم عصبي مرکزي را کاهش دهد و موجب سلامت روان شود. اما بقيه چندان با اين قضيه موافق نبودند؛ مثلا شولتز مي‌گفت اگر آدم‌ها نه چندان مضطرب و نه آن‌قدر که ياکوبسون مي‌گويد آرام باشند، مي‌توانند به بهترين نحو کارهايشان را انجام دهند. او خيلي به شرايطي که فرد در آن قرار دارد اهميت مي‌داد.
اما کسي که يک پايه نظري قوي براي تشخيص اينكه بالاخره چرا ذهن ما اضطراب‌اش را با ريلکسيشن کنار مي‌گذارد به وجود آورد، يک روان‌شناس مقيم آفريقاي جنوبي يعني ژوزف ولپه بود. او چه مي‌گفت؟ بخش بعد را بخوانيد.
قانون: يا مضطرب يا آرام
ژوزف ولپه مي‌گفت پايه ريلکسيشن قانون «يا اين يا آن» است. به عقيده او، بدن نمي‌تواند هم تنش داشته باشد و هم آرام باشد؛ يعني يا اين است که بدنتان آرام است يا آنکه در حالت تنش هستيد. براي همين، روان‌شناسان براي مقابله با فشار رواني و بيماري‌هاي ناشي از اضطراب، توصيه مي‌کنند فرد از ريلکسيشن استفاده کند؛ مخصوصا در بيماري‌هايي مثل وسواس يا ترس‌هاي مرضي.
اما ريلکسيشن فقط براي بيماران نيست؛ در دنياي پيچيده امروز، ما هر روز در مقابل بي‌نهايت موقعيتي قرار مي‌گيريم که موجب فشار رواني يا استرس مي‌شوند. اين قضيه مخصوصا در شهر‌ها بيشتر نمود دارد؛ موقعيت‌هايي مثل استرس ترافيک، استرس شغلي، استرس تحصيلي، استرس خانواده و استرس ناشي از بلاياي طبيعي و انساني كه ممکن است هر روز، با شکل‌هاي مختلف در زندگي ما وجود داشته باشند.
اين استرس‌ها، هم موجب آزرده شدن ذهن ما مي‌شوند، هم موجب مي‌شوند بدنمان حالت تنيدگي، انقباض و در نتيجه خستگي بگيرد. براي مقابله با اين استرس‌ها، يکي از بهترين کارها استفاده از نوعي ريلکسيشن است که مي‌توان در موقعيت‌هاي مختلف زندگي روزمره شهري از آن استفاده کرد.
فوت کوزه‌گري ريلکسيشن
خب، حتما مي‌پرسيد که اين‌جور که شما مي‌گوييد که نمي‌شود توي تاکسي و اتوبوس ريلکس شد. قبول، شما نمي‌توانيد همه بدنتان را به حالت ريلکسيشن ببريد اما با استفاده از ريلکسيشن انتخابي مي‌توانيد لااقل بعضي از جاهاي بدنتان را آرام کنيد. همين الان با استفاده از همين راهنماي روبه‌رو ببينيد از اين 9 تا عضو بدن کجا‌ها را مي‌توانيد آرام کنيد. مسلما چشم‌ها، تنفس، گلو و دهان را مي‌توانيد.
حالا که چشم‌هايتان بسته است، به بغل دستي‌تان بگوييد بقيه را هم برايتان بخواند! اگر به ميله‌هاي اتوبوس آويزان شده‌ايد مي‌توانيد يکي از دست‌هايتان را آرام کنيد اما اگر نشسته‌ايد، هم پاها، هم بالاتنه، هم شانه‌ها و هم دست‌هايتان را مي‌توانيد ببريد به دنياي آرام ريلکسيشن؛ به همين راحتي!
آرام بودن يا نبودن مسئله اين است!
براي اينکه بدنتان را به اصطلاح ريلکس کنيد، اولين قدم اين است که بدانيد اعضاي بدن در چه حالي آرامند و در چه حالي آرام نيستند. متاسفانه ما تصور غلطي از آرامي ‌و ناآرامي عضلاتمان داريم. پس اين بخش را بخوانيد تا حالت آرام و تنيده همه عضوهاي درگير در ريلکسيشن را بشناسيد.
دست‌ها

آرام: اگر دست‌هايتان را راحت روي ران‌هايتان يا دسته صندلي بگذاريد، انگشت‌هايتان خود به خود حالت خميده، شبيه به چنگال مي‌گيرند. در اين حالت دست‌هايتان آرام است(a).

ناآرام: اگر انگشت‌هايتان کاملا صاف و مستقيم باشند يا برعکس حالت گلوله داشته باشند، دست‌هايتان ناآرام است؛ يعني اگر دست‌هاي کاملا صاف(b) اين طرف طيف و دست‌هاي گلوله شده(c) آن طرف طيف باشند، آن وسط‌ها دست‌هاتان آرام هستند.
دقت کرده‌ايد آدم که خشمگين مي‌شود چقدر دوست دارد دست‌هايش را گلوله کند و با ناخنش کف دست خودش را سوراخ سوراخ کند؟ گرفتيد که منظور چيست؟ رابطه ذهن خشمگين و بدن ناآرام را حال کرديد؟
پاها
آرام: اگر دراز کشيده باشيد يا پاهايتان را دراز کرده باشيد وقتي هر دو پاشنه روي زمين هستند، و پاها با کمي ‌فاصله از هم و به شکل عدد 7 قرار گرفته باشند، پاهايتان آرام هستند(a).
ناآرام: وقتي پاهايتان را روي هم انداخته‌ايد(d) يا انگشت‌هايتان را به طرف بالا کشيده‌ايد(b) يا شکل 7 پاها زيادي از هم باز شده باشد(c)،پاهايتان ناآرام‌اند. 7 هم 7‌هاي قديم!
بالاتنه

آرام: اگر قفسه سينه و کمر، راحت و بدون هيچ حرکتي به اصطلاح روي صندلي ولو باشد بالاتنه‌تان در حال آرامش است(a).
ناآرام: اگر روي صندلي قوز کرده باشيد يا مرتب بالاتنه‌تان را حرکت دهيد يا جوري نشسته باشيد که بخشي از پشت و کمرتان روي صندلي نباشد، بالاتنه‌تان دارد ناآرامي‌ را تجربه مي‌کند. (b) استاد‌هاي دانشگاه به تجربه اين يکي را خوب مي‌دانند.
صداي صندلي‌ها که درآمد يعني دانشجوها رفته‌اند توي فاز خستگي.
تنفس
آرام: تنفس آهسته و منظم، يک تنفس آرام است. وقتي فاصله يک باز دم با بازدم بعدي هم به اندازه کافي زياد باشد و هم فاصله‌هاشان تقريبا مساوي باشد.
ناآرام: تنفس سريع، تنفس با وقفه، سرفه کردن، دهن دره کردن، عطسه کردن مکرر، فين‌فين کردن و تنفس صدادار از نمونه‌هاي تنفس ناآرام‌اند.
شانه‌ها
آرام: وقتي که پشت شانه‌هايتان راحت به صندلي تكيه داده است، هر دو در يک خط راست قرار دارند و وقتي هر دو روي هم يک نيمه منحني را تشکيل دهند، شانه‌هاي آرامي‌داريد.(a)
ناآرام: اگر يکي از شانه‌ها از ديگري بالاتر باشد (b)يا مثل وقتي که مي‌خواهيد بگوييد «نمي‌دانم» هر دو بالاتر از حد معمول باشند (c)، شانه‌هايتان ناآرام‌اند.
خب، يعني چه که «نمي‌دانيد»تان را با شانه‌ها نشان مي‌دهيد.
مگر زبان نداريد که شانه بدبخت را از حالت ملوس آرام‌اش خارج مي‌کنيد؟ يا با زبانتان بگوييد نمي‌دانم، يا بدانيد(!) تا لااقل بدنتان آرام باشد.

سر
آرام: اگر صندلي‌تان بالش دارد، سر بايد راحت روي آن قرار گرفته باشد؛ طوري که قسمت مياني پشت سرتان با بالش تماس داشته باشد(a).


ناآرام: وقتي سرتان يک‌طرف ولو شده است(b) يا خيلي جلو آمده است(c) يا خيلي از بالاي صندلي عقب‌تر رفته است(d)، سر ناآرامي ‌داريد. شما هم ياد سرهاي ولو شده آدم‌هاي خواب رفته توي مترو و اتوبوس افتاديد، نه؟
وحشتناک‌اش اين است که کنار اين اعجوبه‌ها نشسته باشيد و عادت نداشته باشيد توي اتوبوس بخوابيد و طرف آب دهانش هم موقع خواب بريزد روي شانه‌هايتان و شما هم تعارف داشته باشيد و... وامصيبتا!
دهان
آرام: وقتي که دندان‌هاي بالايي و پاييني‌تان با هم فاصله دارند و وسط لب‌هايتان- بلا نسبت- مثل دهان ميت باز است، دهانتان دارد آرامش را تجربه مي‌کند(a).
بيخود نيست شاعر مي‌گويد «و خاک پذيرنده اشارتي است به آرامش...» و بيخود نيست که به مردن مي‌گويند آرامش ابدي.
ناآرام: اگر لب‌هايتان به هم چفت شده‌اند(b) يا داريد چيزي را ليس مي‌زنيد، دهانتان ناآرام است.
برخلاف آنچه فکر مي‌کنيد، موقع لبخند زدن هم دهان ناآرام است!
گلو


آرام: گلوي صاف و بي‌حرکت، يک گلوي آرام است.
ناآرام: اگر اداي بلعيدن چيزي را درمي‌آوريد يا گردنتان به يک طرف ولو شده است، گلويتان در حالت ناآرامي است.
چشم‌ها


آرام: هنگامي‌ که پلک‌هاي نازنين‌تان آرام و بدون هيچ فشاري روي هم باشند، چشم‌هايتان آرام است.
ناآرام: وقتي که داريد به زور پلک‌هايتان را به هم مي‌فشاريد و تريپ «با چشم‌هاي کاملا بسته» مي‌آييد، وقتي که چشمانتان بازند، يا وقتي پشت پلک‌هاي بسته حرکت مي‌کنند، داريد ناآرامي‌ را به چشم‌هايتان راه مي‌دهيد.
داشتيد که؟ حتي چشم باز چشم ناآرام است. خدايي‌اش چه اشارات فلسفي‌اي که در اين ريلکسيشن نهفته نيست!

منبع : همشهری

cityslicker
19-10-2007, 16:07
میشه اگر در مورد قانون جذب هم مقاله ای دارید لطف کنید بگذارید؟



راز جادبه
مهم نیست که شما درهندوستان باشید یا در استرالیا نیوزلند,تورنتو,لندن,منترال و یا نیویورک مهم اینکه همه ی ما با یه نیرو سرو کار داریم یک قانون... اون جاذبه است.
اون راز قانون جاذبه است:
تمام چیز هایی که وارد زندگی شما می شه خودتون جذب می کنید و اینها به وسیله ی واقعیت ذاتی تصاویری که شما در ذهنتون دارید به سمت شما جذب می شن.این چیزیه که بهش فکر می کنید, در واقع تمام اون چیزایی که در ذهن شما میگذره رو شما به سوی خودتون جذب می کنید این رو می تونید در بین بابلیان باستان مشاهده کنید.
فکر می کنید که چرا یک درصد ممتاز از جامعه حدود 96% پولی رو که به دست میاد در اختیار دارن...؟ فکر می کنید این یک اتفاقه...؟نه این اتفاقی نیست این به این صورت طراحی شده.
اونها چیزی رو در می کنن اونها این راز رو می فهمن و حالا شما با این راز آشنا خواهید شد.
ساده ترین تصوری که من می تونم از قانون جاذبه داشته باشم اینه که خودم رو در قالب یک آهن ربا ببینم و می دونم چیزای دیگر رو با نیروی مقناطیس جذب می کنم.
اگه ساده تر بگیم نیروی جاذبه می گه دو چیز مشابه هم دیگر رو جذب می کنن ولی در واقع ما در سطح افکار حرف می زنیم. باب دویل:نویسنده
نقش ما به عنوان یک انسان پایبندی به افکارمون در مورد چیزهایی که می خوایم و باید کاملا در ذهنمون روشن کنیم که چه چیزی می خوایم واز اینجاست که ما شروع به احضار یکی از بزرگ ترین قوانین کاينات خواهیم کرد و اون قانون جاذبه است شما چیزی رو که بیشتر بهش فکر می کنید رو جذب می کنید.
اگه شما چیزی رو در ذهنتون ببینید به زودی در مشت خواهید داشت و این اصل رو می شه به طور خلاصه تو سه عبارت ساده گفت:افکار, تبدیل میشن به,اجسام .

cityslicker
19-10-2007, 16:11
فناوری بیومتریک

آيا شما همان فردى هستيد كه خودتان مى گوييد؟ شايد تا چندى ديگر، براى اثبات اين قضيه فقط ارائه كارت شناسايى كافى نباشد و مجبور شويد خود را نيز در معرض اسكنرهاى بيومتريك قرار دهيد.
واژه «بيومتريك» به طيف گسترده اى از فناورى هايى اطلاق مى شود كه هويت افراد را به كمك اندازه گيرى و تحليل خصوصيات انسانى شناسايى مى كنند. در يك تعريف عام تر، بيومتريك را علم و فناورى اندازه گيرى و تحليل آمارى داده هاى بيولوژيكى معرفى كرده اند اما تعريف دقيق تر و فنى تر آن كه امروزه رايج شده به قرار زير است:
هر خصوصيت فيزيولوژيكى يا ويژگى رفتارى منحصر به فرد و متمايز كننده، مقاوم و قابل سنجش كه بتواند براى تعيين يا تأييد خودكار هويت افراد به كار رود، بيومتريك نام دارد.
سيستم هاى بيومتريك داده هايى از كاربر را ذخيره و هر بار كه لازم شد براى تعيين هويت و تصديق اصالت فرد اين داده ها را مقايسه مى كنند.
سال ها پيش كشور فرانسه سيستمى را ابداع كرد به نام سيستم برتيلون (Bertilon) كه براى تعيين هويت از تحليل اثر انگشت استفاده مى كرد. امروزه، تكنولوژى هاى بيومتريك مختلفى مورد استفاده قرار مى گيرد و هر كدام مبتنى بر يك خصوصيت فيزيولوژيكى يا رفتارى افرادند.

sepideh_248
24-10-2007, 00:55
اسـکیزوفرنی نـوعی بیــماری مــغزی جدی، مزمن و ناتوان کننده است. تقریباً یک درصد از جمــعیت طی دوره زندگی خـود به اسکیزوفرنی مبتلا می شوند. بیـش از 2 میلـیـون آمریکایی امسال از این بیماری رنج می برند.
سن و جنسیت
اسکیزوفرنی به یک میزان بر زنها و مردها اثر می کند.
این بیماری معمولاً در مردها زودتر و در سنین جوانی بروز می کند. اما در خانم ها در اواخر بیست سالگی و اوایل سی سالگی ایجاد می شود. کودکان بالای 5 سال نیز ممکن است به اسکیزوفرنی مبتلا شوند، اما بروز این بیماری قبل از دوره نوجوانی بسیار نادر است.
دوره، دوره امیدواری است
تحقیقات و مطالعات روز به روز به سمت داروهای مطمئن تر و جدیدتری می رود و پرده از راز دلایل و عوامل پیچیده این بیماری برمی دارد.
دانشمند برای آگاهی یافتن از اسکیزوفرنی از رویکردها و شیوه های مختلفی استفاده می کنند، از بررسی و مطالعه ژنتیک های مولکولی گرفته تا مطالعات جمعیتی.
اسکیزوفرنی بعنوان یک بیماری
اسکیزوفرنی در سراسر جهان دیده می شود. شدت و جدیت علائم و وضعیت مزمن و ماندگار آن معمولاً در بیماران ایجاد از کار افتادگی و ناتوانی می کند. داروها و سایر روش های درمانی برای اسکیزوفرنی، اگر به طور مرتب و بنا بر تجویز استفاده شوند، می تواند به کاهش و کنترل علائم پریشان کننده بیماری کمک کند. اما، در برخی از افراد این دارو و درمان ها کمک چندانی نمی کند و گاهی به خاطر عوارض جانبی این داروها یا سایر دلایل، درمان قطع می شود. حتی زمانیکه درمان موثر واقع شود، ایستادگی دربرابر نتایج بیماری—از دست رفتن فرصت ها، ننگ حاصل از بیماری، باقیمانده علائم و عوارض جانبی داروها—باز هم برای بیمار مشکل ساز خواهد بود.
علائم و نشانه های اولیه اسکیزوفرنی
- ایجاد تغییرات پریشان کننده و حتی تکان دهنده در رفتار بیمار.
- شروع ناگهانی علائم دیوانگی و جنون (مراحل پیشرفته اسکیزوفرنی).
- کناره گیری و انزوای اجتماعی و ترد شدگی.
- رفتار، گفتار و تفکرات غیرعادی.
برخی از افراد فقط دچار یک مرحله دیوانگی و جنون می شوند؛ سایرین در طی زندگی خود مراحل مختلفی از آن را تجربه می کنند، اما در فاصله بین این دوران ها زندگی عادی دارند. گرچه افراد مبتلا به اسکیزوفرنی حاد، یا تداوم بروز علائم در فرد، معمولاً از عملکردهای عادی خود ریکاور نمی شود و برای کنترل علائم نیاز به درمان های طولانی مدت، از جمله دارو، دارد.
تشخیص اسکیزوفرنی
متخصصین سلامت مغز احتمالاً در اول کار از طریق موارد زیر، دلایل احتمالی دیگر برای این علائم را رد می کنند:
- تاریخچه کامل پزشکی
- معاینات جسمی
- آزمایش
- بررسی داروها
- جلوگیری از سایر اختلالات فکری (افسردگی بالینی، اختلال بیپولار، و ...)

دیدگاه اسکیزوفرنی از دنیا
- تحریف درک فرد از واقعیت
- زندگی کردن در دنیایی که از توهمات و هذیان ها تحریف شده است، افراد مبتلا به اسکیزوفرنی همیشه احساس ترس، اضطراب و پریشانی می کنند.
- خیال و توهمات
- توهمات و خیال ها، اختلالات ادراکی است که افراد مبتلا به اسکیزوفرنی معمولاً با آن دست و پنجه نرم می کنند. صداهایی که فرد می شنود می تواند وصف فعالیت های او باشد، گفتگو با کسی، هشدار از خطرات قریب الوقوع، و از این قبیل.
- پندارهای بیهوده
این پندارها می تواند موضوعات مختلفی داشته باشد. برای مثال، بیمارانی که از علائم نوع پارانوئید رنج می برند—که تقریباً یک سوم افراد مبتلا به شیزوفرنی را تشکیل می دهند—معمولاً تصور می کنند که تحت تعقیب اند یا کسی می خواهد آنها را فریب دهد، اذیتشان کند، به آنها سم بدهد، یا به آنها خیانت کند. این بیماران، ممکن است تصور کنند که خودشان، یا یکی از اعضای خانواده یا نزدیکانشان، در مرکز این آزار و اذیت قرار دارد. بعلاوه، هذیان بزرگی و عظمت که در آن بیمار تصور می کند فردی بسیار معروف و مهم است، نیز می تواند در اسکیزوفرنی اتفاق بیفتد.

رفتارهای متداول اسکیزوفرنیک
- اعتیاد به موادمخدر
- اعتیاد به سیگار
- تفکرات آشفته
- شخصیتی بی تفاوت و بی احساس
- تغییر رفتارهای "نرمال درمقابل غیرنرمال" (تغییرات رفتاری که می تواند در نتیجه همسازی داروها ایجاد شود).
تصورات نادرست در مورد اسکیزوفرنی
- بیماران اسکیزوفرنی دوشخصیتی نیستند
- بیماران اسکیزوفرنی به طور کلی خشن نیستند
اسکیزوفرنی و اقدام به خودکشی
خودکشی یکی از خطرات جدی در افراد مبتلا به اسکیزوفرنی است. برای افرادی که اقدام به خودکشی می کنند یا دیگران را به آن عمل تهدید می کنند، حتماً باید به دنبال مشاورات تخصصی بود. افراد مبتلا به اسکیزوفرنی نسبت به کل اجتماع به میزان بسیار بیشتری ارتکاب به خودکشی می نمایند. به طور تقریبی، 10 درصد از افراد اسکیزوفرنی (به ویژه مردان جوان) دست به خودکشی می زنند. متاسفانه، پیشبینی این عمل در این بیماران بسیار دشوار است.

منبع : مردمان

rafifar
06-11-2007, 17:31
انواع افسردگي


افسردگي خفيف
افسردگي خفيف باعث خلق پايين مي شود وبعد از مدتي از بين برود. اين بيماري اغلب بعد از يك واقعه استرس زا بروز مي كند. شخص ممكن است به غير از احساس خلق پايين، احساس اضطراب و نگراني هم داشته باشد. تغيير در نحوه زندگي، اغلب تمام آن چيزي است كه براي درمان اين نوع افسردگي لازم است.

افسردگي متوسط
در افسردگي متوسط، خلق پايين طول كشيده و باقي مي ماند و شخص دچار علايم جسمي نيز مي گردد. گرچه اين علايم از فردي به فرد ديگر فرق مي كند. در چنين مواردي، فقط تغيير در نحوه زندگي بندرت باعث بهبود مي شود و نياز به درمان دارويي دارد.

افسردگي شديد
افسردگي شديد يك بيماري تهديدكننده زندگي مي باشد كه داراي علايم شديدي مي باشد. بيمار دچار علايم و مشكلات جسمي، هذيان ها و توهمات شده و مراجعه به پزشك در اولين فرصت از اهميت زيادي برخوردار است.

ساير اصطلاحهاي افسردگي
ساير اصطلاحهايي كه به طور رايج در پزشكي براي توصيف انواع افسردگي به كار مي روند، عبارتند از: افسردگي واكنشي، افسردگي درون زاد، افسردگي عصبي، افسردگي رواني، افسردگي دوقطبي، افسردگي يك قطبي، افسردگي تهييجي، افسردگي تاخيري، افسرده خويي، افسردگي پنهان، افسردگي عضوي، افسردگي راجعه كوتاه مدت و افسردگي مفصلي.

افسردگي واكنشي
پزشكان از اصطلاح افسردگي واكنشي (Reactive Depression) در دو مورد استفاده مي كنند. در مورد اول، به افسردگيهايي كه به علت يك حادثه استرس زا ايجاد شده است و مدت اين افسردگيها هم معمولاً زياد نيست. چنين افسردگيهايي را مي توان به صورت يك پاسخ طبيعي تشديديافته در مقابل ناملايمات زندگي نيز درنظر گرفت.
انجام مشاوره، حمايت خانواده، كنترل استرس و بعضي از اقدامات عملي، ممكن است تمام آن چيزهايي باشند كه براي درمان اين بيماري لازم هستند.
با اين حال، يك حادثه استرس زا مي تواند باعث شروع افسردگي شديدي شود و افرادي كه مستعد به اين بيماري هستند، مي توانند بعد از شروع بيماريشان، زندگي پراسترسي را داشته باشند. در صورت وقوع چنين وضعيتي، بسيار مشكل است كه دقيقاً بگوييم كه اين افسردگي، واقعاً واكنشي به استرس بوده است.
اصطلاح واكنش افسردگي را همچنين براي مواردي كه يك شخص هنوز مي تواند به موقعيتهاي اجتماعي واكنش نشان داده و از آن لذت ببرد نيز به كار مي برند.

افسردگي درون زاد
افسردگي درون زاد (Endogenous Depression) بدون هيچ دليلي ايجاد مي شود. اين افسردگي معمولاً شديد بوده و بيمار احتمالاً دچار علايم جسمي افسردگي همچون از دست دادن اشتها، كاهش وزن، صبح خيلي زود از خواب بيدار شدن، بدتر شدن خلق در هنگام صبح و... مي باشد. اين نوع افسردگي معمولاً فقط با درمان بهبود مي يابد.
اشكالي كه استفاده از اين نوع روشها براي توصيف انواع افسردگي وجود دارد، اين است كه همين علايم بيماري مي تواند در بعضي افراد به علت حوادث استرس زا ايجاد شود. همچنين به دليل اينكه شما قادر نيستيد روي يك حادثه استرس زا انگشت بگذاريد و آن را مشخص نماييد و بدين معني نيست كه چنين حادثه استرس زايي وجود نداشته است.

افسردگي عصبي
اصطلاح افسردگي عصبي (Neurotic Depression) براي توصيف نوع خفيفي از افسردگي به كار مي رود كه در آن، در بعضي روزها حال بيمار خوب است و در بعضي روزها حالش بد مي شود. چنين بيماراني معمولاً عصرها بيشتر احساس افسردگي مي كنند. در چنين نوعي از افسردگي، بيمار ممكن است شبها در به خواب رفتن مشكل داشته باشد و در نيمه هاي شب هم از خواب بيدار مي شود، اما اين افراد صبحهاي زود بيدار نمي شوند. بعضي از اين بيماران بيش از حد مي خوابند و بعضي نيز احساس مي كنند كه بيشتر از معمول تحريك پذير شده اند.

افسردگي رواني
افسردگي رواني (Psychotic Depression) يك افسردگي شديد بوده و بيماراني كه به چنين افسردگي دچار مي شوند به علايم جسمي آن نيز مبتلا شده و ممكن است ارتباطشان را با واقعيت از دست بدهند. آنها ممكن است به هذيانها و يا توهمات نيز دچار شوند. بيماران مبتلا به افسردگي رواني هميشه به درمان پزشكي نياز دارند.

افسردگي دوقطبي
افسردگي دوقطبي (Bipolar Depression) نام ديگر بيماري شيدايي- افسردگي (مانيك- دپرسيو) مي باشد. افراد مبتلا به بيماري شيدايي- افسردگي در بعضي مواقع دچار خلق بالا هستند و در دوره هايي نيز به خلق پايين دچار مي شوند كه مي تواند افسردگي آن خفيف و يا شديد باشد.
وقتي چنين بيماراني در حالت خلق بالا (شيدايي) قرار دارند، احتمالاً احساس خوشحالي و سرخوشي دارند، به خواب و خوراك كمتر از حد معمول نياز دارند و احساس مي كنند كه حال عموميشان خيلي خوب است. آنان در چنين مواقعي داراي انرژي زيادي مي باشند، خيلي سريع و تند حرف مي زنند و احساس مي كنند كه انگار افكار در مغز آنان در حال مسابقه دادن هستند. قضاوتشان مختلف و بد شده و ممكن است دچار هذيانها و يا توهمات نيز بشوند، اما اين هذيانها و توهمات با آن نوعي كه در افسردگي رواني ديده ميشود، فرق دارد و محتواي آنها بسيار مثبت تر است.
در چنين مواقعي بعضي از بيماران فكر مي كنند كه خيلي پولدارند و آدم معروفي شده اند و يا اينكه از قدرت زيادي برخوردارند.
اين خلق بالا نيز همانند خلق پايين مي تواند به بيمار آسيب برساند. گاهي اوقات قضاوتهاي نادرست و توهمات آنها به ايجاد مسايل مالي منجر مي شود. در بعضي موارد، اين بيماران خرجها و ولخرجي هاي زيادي انجام مي دهند.



بر گرفته از سايت : انجمن روانشناسات ايران
دكتر آرش ميراب زاده.
دكتر داويديان.

cityslicker
19-11-2007, 13:13
خودتان باشید

معمولا مشكلات‌ در روابط‌ بین‌ آدم‌ها از همان‌ زمان‌ شروع‌ رابطه‌ شكل‌ می‌گیرد.طبیعی‌ است‌ كه‌ در دوستی‌ با آدم‌ها باید خودتان‌ باشید؛ با همه‌ چیزهای‌ دوست‌ داشتنی‌ یا منفی‌ كه‌ در رفتارتان‌ دارید. در غیر این‌ صورت‌، وقتی‌ خود را مجبور می‌كنید تا تمام‌ و كمال‌، كسی‌ باشید كه‌ مثلا نامزدتان‌ انتظار دارد، باید حساب‌ زمانی‌ را هم‌ بكنید كه‌ شب‌های‌تان‌ را مقابل‌ تلویزیون‌ با یك‌ پیتزا سر می‌كنید و دیگر دل‌تان‌ نمی‌خواهد با او وقت‌ بگذرانید.
این‌ را بدانید كه‌ رابطه‌ بین‌ دو انسان‌ هیچ‌ وقت‌ درست‌ شكل‌ نمی‌گیرد مگر اینكه‌ هر دو نفر برای‌ یكدیگر آزادی‌ قایل‌ باشند كه‌ خودشان‌ باشند.
وقتی‌ نامزد یا دوست‌ صمیمی‌تان‌ می‌گوید كه‌ دوست‌ دارد به‌ سینما برود اما شما از فیلم‌ دیدن‌ در سینما بیزارید، لطفا حس‌ واقعی‌ خود را بگویید و به‌ او پیشنهاد دهید كه‌ با یكی‌ دیگر از دوستانش‌ به‌ سینما برود... یا پیشنهاد دیگری‌ بدهید كه‌ هر دو از انجامش‌ لذت‌ می‌برید.
در غیر این‌ صورت‌، حاضر نشوید به‌ سینما بروید تا زمانی‌ كه‌ كاملا آماده‌ نشده‌اید چند ساعت‌ در سالن‌ تاریك‌ نشسته‌ و از دیدن‌ فیلم‌ لذت‌ ببرید.
اما اگر قرار باشد ابتدای‌ شكل‌ گیری‌ رابطه‌ كسی‌ باشید كه‌ طرف‌ مقابل‌ دوست‌ دارد و بعد به‌ این‌ نتیجه‌ برسید كه‌ از خود تان‌ دور شده‌اید و باید به‌ خواسته‌های‌ شخصی‌ خودتان‌ هم‌ توجه‌ كنید، به‌ طرف‌ مقابل‌ حق‌ بدهید كه‌ با این‌ سوءتفاهم‌ روبرو شود كه‌ شما ناگهان‌ عوض‌ شده‌اید!
رابطه‌ و ارتباط‌ با آدم‌ها، شبیه‌ یك‌ كار و كسب‌ پر پیچ‌ و خم‌ و حساس‌ است‌. تا زمانی‌ كه‌ خودتان‌ هستید قرار نیست‌ برای‌ ورود به‌ آن‌ هزینه‌یی‌ صرف‌ كنید. این‌ روش‌ كاملا دوطرفه‌ است‌.اگر به‌ همان‌ صورتی‌ كه‌ هستید، پذیرفته‌ شوید، (با همه‌ موارد مثبت‌ و منفی‌، نوع‌ لباس‌ پوشیدن‌، دوست‌ داشتن‌ چیزهایی‌ كه‌ از دید دیگران‌ كسالت‌آور است‌ و تنفرتان‌ از كتاب‌، فیلم‌، گل‌ یا خوراكی‌ مورد علاقه‌ بقیه‌ دوستان) می‌توان‌ امید داشت‌ كه‌ در نوع‌ رابطه‌ خود پیشرفت‌ خواهید داشت‌.
پذیرفتن‌ تفاوت‌های‌ فرد مقابل‌ هم‌ یكی‌ از وظایف‌ شماست‌. هیچ‌ وقت‌ رابطه‌یی‌ را شروع‌ نكنید كه‌ در آن‌ امید تغییر فردی‌ را داشته‌ باشید، آنقدر كه‌ یادتان‌ برود باید خودتان‌ باشید.

ghazal_ak
19-11-2007, 15:42
مقدمه:

تعلق و وابستگي به جسمانيت وعادت کردن به آن ، دليل بسياري از مشکلات روحي يا حتي از دست دادن لذتهاي بي نهايتي است که خداوند امکان تجربه آن را به بشر داده است ...لذا اولين مرحله و گام در رسيدن به عالم آرامش و در واقع رسيدن به او ، رها شدن از جسم و قطع تعلقات است .
مقاله زير آموزش ساده ترين نوع خود هيپنوتيزم به عنوان Relaxation ، مقدمه اي براي کنترل ذهن ، راز اصلي تمرکز قوا و حذف تنشهاي غير ضروري و زيانبار بدن است .

مراحل يازده گانه:

1- ( شروع خواب مصنوعي )
مکاني ساکت و دنج پيدا کنيد ، آرام روي صندلي اي راحت بنشينيد و يا در جايي نرم دراز بکشيد (گذاشتن موسيقي اي آرام يا صداي طبيعت مي تواند کيفيت کار را بهتر کند). سپس چشمها را بسته و از 10 تا 1 به صورت معکوس بشماريد به طوريکه شماره ها يک در ميان با دم و بازدم تنظيم شوند ، مثلا با شماره 10 ،نفسي عميق بکشيد و 15 ثانيه نگهداريد سپس با شماره 9 بيرون دهيد و همينطور الي آخر. . . در ضمن تصور کنيد لحظه به لحظه و با هر شماره بدن شما سنگينتر مي شود.

2- ( رها سازي پاها )
ابتدا پاي راست خود را از انگشتانش تا کمر(يا تا زانو)در ذهن مجسم کنيد . آن را احساس کنيد و در ذهن خود تصور کنيد که تمام اجزاي آن مثل خمير شل ، گرم و سنگين شود ؛ سنگين سنگين ،اين کلمه را 5 بار تکرار کنيد ؛ وارد جزئيات شويد و سعي کنيد به ترتيب عمل کنيد يعني به خود القا کنيد که پاي راستتان تا کمر از نوک انگشتان ، پاشنه پا ، کف پا، ساق پا، ران و... همه و همه شل ، سنگين و گرم شده اند بعد همينطور پاي چپ(براي اينکار مي توانيد در ذهن خود 5 بار به پاهايتان دستور بدهيد که آرام سنگين و گرم شو و بگوييد لحظه به لحظه پاهايم گرمتر و سنگينتر و شل تر مي شوند . احساس سه کلمهً گرم ، سنگين و شل را مدام در ذهن خود تکرار کنيد .)

3- ( رها سازي تنه )
يک نفس نيمه عميق و آرام بکشيد و همه بدنتان را رها کنيد.حالا عضلات شکم ، سينه ، سرسينه ها و پهلوها را رها کنيد ؛ تصور کنيد تمام قسمتهاي بدنتان شل شده اند لذا اين قسمتها را ، راحت ، آسوده ، شل ، سنگين و گرم شده باور کنيد ، مي توانيد 5 بار ذهني بگوييد از کمر تا کتفم شل و سنگين شده و لحظه به لحظه گرمتر و شل تر و روانتر مي شود .(به تصوير کشيدن اجزاء بدن در ذهن به صورت ماده اي مثل خمير يا هر ماده اي که در حال وارفتن و روان شدن باشد بسيار کمکتان مي کند)

4- ( رها سازي دستها )
منظور ، قسمت مچ دست تا انگشتان مي باشد ؛ پس ابتدا دست راست و سپس چپ خود را رها و شل کنيد ،دقيقا مانند مراحل قبل ؛يعني تصورکنيد تمام اجزاي دست مورد نظر شل و سنگين شده .بهتر است از نوک انگشتان شروع کنيد و 5 بار به خود بگوييد دست چپم شل و سنگين شده است ،آرام و رها .

5- ( رها سازي کتفها و بازوها )
کتفها و بازوهايتان را شل ، سنگين و بدون هيچ انقباضي قرار دهيد (همانطور که با اعضاي قبلي رفتار کرديد) ، مي توانيد تصور کنيد همينطور که بازوهاي شما سنگين، شل و گرم مي شوند به تدريج مثل خميري نرم ، روان به سوي پاهايتان در جريان است .

6- ( رها سازي سر )
حال نوبت عضلات گردن ، فک ، چانه ، صورت ، لبها ، گونه ها ، پيشاني ، گوشها ، ماهيچه هاي زير چشم و موها رسيده است .تصور کنيد اختيار اين قسمتها دست شما نيست و همه شان شل ، گرم ، سنگين و مايع شده اند ؛ رهايشان کنيد و در ذهن ببينيد صورتتان آرام و آسوده شل شده است .

7- ( چسباندن پلکها )
اکنون تصور کنيد پلکهايتان شديداً به هم چسبيده اند ، يعني تصور کنيد آنها را با قويترين چسب دنيا به هم چسبانده اند و شما در ذهن خود مجسم کنيد که نمي توانيد چشمهايتانرا باز کنيد آرام آرام عضلات صورت را شل کرده و رهايشان کنيد .

8- ( پاکسازي آلودگيها )
در اين مرحله در ذهن و خيال خود تصور کنيد هوايي زلال و شفاف (ترجيحا قابل رويت) به درون ريه هايتان مي فرستيد به طوريکه اين هوا علاوه بر ريه ها ، به تمام سلولها و اتمهاي اجزاي ديگربدن نيز وارد شده و همه عضلات داخلي و ماهيچه ها و مغزتان را پاک پاک پاک ، صاف و زلال و شفاف مي کند و به همين دليل هواي وارد شده سياه رنگ مي شود ؛ پس در بازدم ، آن رنگ سياه که در واقع بيماريها ، نقطه ضعفها ، ناراحتي ها و مشکلاتتان است بيرون مي رود . اين تنفس شامل دم پاک و بازدم سياه رنگ را مرتب تکرار کنيد و تصور کنيد که با بيرون رفتن تنشها و بيماريها به صورت دود سياه ، لحظه به لحظه شادابتر و سرحالتر مي شويد و رفته رفته رنگ سِاه بازدمها نيز کمتر مي شود تا آنجا که هم دم و هم بازدمتان زلال و شفاف و پاک مي شوند و در واقع تمام سلولهاي بدنتان را پاک و تميز و جوانتر شده مي بينيد .

9- ( افزايش کيفيت آرامش )
تصور کنيد کنار دريا در ساحلي بسيار زيبا يا کنار رودخانه اي جنگلي يا در باغي سرسبز و آرام يا روي تشکي نرم و لطيف يا قايقي راحت در وسط اقيانوسي آرام زير گرماي مطلوب خورشيد ونسيم خنک پرطراوتي(و خلاصه هر مکان و فضاي آرامشبخشي که بودن در آنجا را دوست داريد )دراز کشيده ايد ؛ احساس کنيد که نسيم دريا يا صداي آب شما را آرام و آرامتر مي کند ، خورشيد به صورت حرارتي مطبوع بر شما مي تابد و بدنتان را نوازش و گرم مي کند . حالا در ذهن بگوييد لحظه به لحظه آرامتر مي شوم ، دستهايم ، پاهايم ،کمرم ،سينه ام ،شکمم ،عضلات صورتم همه سنگين و سنگين تر مي شوند .دست چپم ، سنگين شده سنگين سنگين ، دست راستم شل و آرام شده سنگين سنگين ، گرم گرم ؛ هر نفسي که مي کشم مشکلات ، تنشها ،بيماريها و انقباضها از بدنم حذف ميشود و من آرام و راحتم ، پاهايم ، سينه ام و سرم سنگين و گرمند ، من راحتم من آرامم . در اوج نشاط وآرامش ، آسوده و راحت ، رها و آزاد و شاد و اميدوار .(دقت کنيد که تکرار اين کلمات و تصور کردن دوباره اجزاي بدن به صورتي آرام در افزايش کيفت آرامش شما بسيار مهم است).

10- ( تلقين خواسته ها)
اين مرحله ، مرحله تلقين دقيقتر آمال است ؛ هر چه مي خواهيد و هر آرزوئي که داريد به صورت جمله اي کوتاه در ذهن خود بيان کنيد مثلا بگوئيد من هر لحظه به لحظه و روز به روز از هر لحاظ بهتر مي شوم يا من در درسها يا کارم موفق هستم ،يا من ثروتمندم ،يا من سالمم . حتما اين جملات را به زبان حال (نه اينکه از اين به بعد مي خواهم باشم)و با ساختاري مثبت بيان کنيد (ا زکلمات منفي و کلمه نه خودداري کنيد) . جملات را چندين بار تکرار کنيد و تصور کنيد که به هدف خود رسيده ايد .دوستان را ببينيد که برايتان شادماني مي کنند ، صداها را بشنويد که به شما تبريک مي گويند ، افراد و دوستان شما را در بغل کرده مي بوسند و موفقيتتان را تبريک ميگويند ، احساس بسيار بسيار خوبي داريد .خوش به حالتان.

11- ( بيدار شدن از خواب مصنوعي )
آرام آرام از 1 تا 10 بشماريد ، با هر شماره تنفس را تندتر کنيد کوتاه و سريع ، و به خود بگوييد وقتي به 10 رسيدم چشمهايم را باز مي کنم ، شاداب و سر حالم ، کاملا با نشاط و سرحال ، خوشحال و پر انرژي . انگشتان پاي راست را تکان بدهيد ، آنگاه انگشتان پاي چپ ،ساق پاي راست و ساق پاي چپ ؛رانها را به حرکت درآوريد ؛ پاها را بالا بياوريد ؛ دستهايتان را تکان دهيد ؛ گردنتان و عضلات صورت را منقبض کنيد ، تکان بخوريد ، شاد و سر حال چشمها را باز کنيد و بعد از 30 ثانيه بنشينيد با اين عمل شما امواج آلفا مغز خود را فعال مي کنيد .( تذکر مهم اينکه در مرحله 11 حتما با تلقين معکوس ، حالت سنگيني و کرختي بدنتان را حذف کنيد مثلا بگوييد پاي چپم سبک شده ، دمايش عاليست و راحتم ، همچنين حتما تلقين کنيد من بعد از بيداري شاد و سرحال و پر انرژي مي شوم ، تمام اعضاي بدنم در حالت عادي راحتتر و پر انرژي اند.)

نکاتي بيشتر:

تقسيم کردن بدن به اجزاي بيشتربدين منظور است که عمل تن آرامي به آساني امکانپذير شود .زيرا مغز فرمانهاي جزئي را سريعتر از فرمانهاي کلي به اجرا مي گذارد . پس بدن خود را قسمت به قسمت شل کنيد تا به مرحله مفيد و موثر تن آرامي برسيد.

مثالها ، ترتيب و جملاتي که در اين مراحل آورده شده بود بي شک ثابت نيستند ؛ بخصوص در مراحل 8 ،9 و 10 تا آنجا که مي توانيد قوه تخيلتان را به کار بگيرد .طبيعتا پس از انجام يکي دو بار مي توانيد متناسب سيستم روحي ، جسمي و نيازهاي خود آنها را تغيير دهيد و سعي کنيد تمام مراحل را براي خود سفارشي(Customize)کنيد .

با توجه به تکنيکهاي NAC (علم تداعي عصبي شرطي ) در ابتداي مرحله 11 که شروع به برگشت به حالت عادي مي کنيد در ذهن خود تصور کنيد مثلا دست چپتان را مشت کرده ايد . بعدها در مواقع ضروري ، هر وقت و هر جا ، در جمع ، ماشين و محيطي شلوغ يا پرتنش که شما اين کار يعني مشت کردن دست چپتان را انجام دهيد و چشمهايتان را ببنديد ، بلافاصله احساس آرامش مي کنيد و امواج آلفا ، مغز شما را شاد مي کنند.

در ضمن ذکر اين نکته نيز لازم است که منظور از گفتن فلان جمله در مراحل مذکور آن نيست که آنها را به زبان بياوريد بلکه بايد طوري بيان و احساس شود که کل وجود شما جملات مورد نظر را فرياد کند.

مي توانيد جملات مورد نظر را با تنظيم زمانبندي مناسب ،همراه موسيقي اي ملايم بر روي يک نوار کاست ذخيره کرده و از آن در حين انجام دادن مراحل استفاده کنيد .

مسلما رفتن به حالت Relaxation و اعمال مشابه براي عوض کردن اجتماع يا آدمهاي اطرافتان نيست بلکه روشي است تا شما را با روحتان آشتي دهد و قدرتهاي نامتناهي اي که خداوند متعال در اختيارتان قرار داده را به کنترل شما درآورد تا بوسيله آنها بتوانيد در برابر محيط ، موقعيتها ، فرصتها و افراد پيرامونتان بهترين تصميم و عکس العمل را به کار بنديد ...

ghazal_ak
19-11-2007, 15:51
شخصیت شامل ویژگی ها و مختصاتی است كه هر فرد را از سایرین متمایز می كند. شخصیت، سبك زندگی هر فرد را می سازد، مجموعه باورها و اعتقادات، احساسات و رفتار هر فرد را شكل می دهد و نحوه برقراری ارتباط او را با خود، دیگران و هستی تعیین می كند. شیوه ادراك، تجربه اندوزی، تفاهم، ارزیابی، نحوه واكنش و برخورد با مسائل و مشكلات، اجزاء شخصیت افراد را روشن می كند.

شخصیت شامل ویژگی ها و مختصاتی است كه هر فرد را از سایرین متمایز می كند. شخصیت، سبك زندگی هر فرد را می سازد، مجموعه باورها و اعتقادات، احساسات و رفتار هر فرد را شكل می دهد و نحوه برقراری ارتباط او را با خود، دیگران و هستی تعیین می كند. شیوه ادراك، تجربه اندوزی، تفاهم، ارزیابی، نحوه واكنش و برخورد با مسائل و مشكلات، اجزاء شخصیت افراد را روشن می كند. شخصیت دو وجه دارد: یك وجه آن درونی است و یك وجه بیرونی كه از آن محافظت می كند(مانند جمجمه كه از مغز در برابر آسیب ها و لطمات و صدمات خارجی محافظت می كند.) شخصیت ظاهری (بیرونی) پوششی است برای شخصیت باطنی(درونی) از ضربه های روحی و روانی. هر فرد دارای سه مركز یا غریزه است كه به وی كمك می كند تا به زندگی خود ادامه دهد:

۱- غریزه صیانت ذات: در ناحیه شكم واقع شده است. كار اساسی آن آگاه ساختن ما از نیازهایمان است. هنگامی كه این غریزه بیمار می شود، احساس ناامنی می كنیم.
۲- غریزه ارتباطات: در ناحیه قلب قرار دارد و احساسات عاطفی و هیجانی شخص را تولید می كند. هنگامی كه این غریزه خوب كار نكند، دچار احساس تنهایی، ملال و افسردگی می شویم.
۳- غریزه جهت یابی كه در مركز سر قرار دارد و احساس هویت و بودن ما را ایجاد می كند: این كه ما چه كسی هستیم، از كجا آمده ایم و به كجا خواهیم رفت. این غریزه كمك می كند تا هدف و مقصود و مقصد و مفهوم زندگی خویش را بشناسیم. هنگامی كه این غریزه آسیب می بیند، احساس بیهودگی و پوچی می كنیم. در طبیعت و سرشت انسان ها وجوه مشترك فراوانی وجود دارد.
افراد دارای رنگ های گوناگون شخصیتی هستند، اما در هر فرد یك رنگ می تواند بر سایر رنگ های برتری و تفوق داشته باشد كه دیگر رنگ ها را تحت الشعاع خود قرار دهد. در واقع این رنگ غالب، رنگ قوی تر شخصیت آن فرد را تشكیل می دهد. این سه مركز، كانون هایی برای استنتاج و ارزیابی و كسب اطلاعات است، مثلاً افرادی كه ناحیه شكمی را ترجیح می دهند، تیپ های خوب، مقتدر و مسالمت جو هستند و افرادی كه ناحیه قلب در آنها برتری دارد، تیپ های دوست داشتنی، اهل عمل و مبتكر هستند و افرادی كه مركز سر در آنها غالب است، تیپ های دانا، صادق و وفادار، شاد و مسرور هستند. هنگامی كه یك مركز بر آن می شود تا وظایف سایر مراكز را انجام دهد آنگاه شاهد اختلالاتی چون عدم تعادل می شویم و یا سرسخت و لجباز افراطی می شویم و یا احساساتی و زودرنج، ولی وقتی كه هر سه مركز به گونه ای آزاد و هماهنگ عمل می كنند احساس رهایی ،اعتدال و آرامش می كنیم.

اگر می خواهیم به تكامل برسیم باید تمام جنبه های متضاد وجود خود را كشف كنیم و تمام آنها را مشخص سازیم و تنها به شناخت شماری از آنها اكتفا نكنیم. با معرفتی كه از قطب های متضاد وجود خود پیدا می كنیم، انرژی و نیروی لازم را در خویش بوجود خواهیم آورد، حال آن كه اگر تنها به یك قطب بپردازیم توان دلخواه را از دست می دهیم. صفاتی كه برای شما قابل قبول است، در باطن شما جایگاه خاصی دارد و مشخص و معلوم است، اما صفاتی را كه از دایره شخصیت خود بیرون كرده اید چه بسا به صورت رؤیا و كابوس به خوابتان می آیند و یا آنها را به سوی دیگران فرافكنی می كنید. به همین علت است كه در بعضی اشخاص صفات خوشایند و یا ناخوشایند می یابید. انجام تمرین های زیر به خودشناسی شما كمك می كند. در مورد پرسش های زیر خوب بیندیشید و با دقت پاسخ دهید:

۱- آیا به وضعیت فیزیكی (جسمی) خود رسیدگی می كنید تا بتوانید آن را شاداب و با نشاط نگه دارید؟
۲- آیا با حالات جسمانی خود مثل خستگی و بیماری كنار می آیید؟
۳- وضعیت عاطفی و هیجانی شما چگونه است؟ آیا آنها را ابراز می كنید یا به احساسی مخالف با احساسی كه دارید، تظاهر می كنید؟
۴- عشق خود را چگونه اظهار می كنید؟
۵- خشم خود را چگونه اظهار می كنید؟
۶- آیا عواطف شما جسمتان را تحت تأثیر قرار می دهد؟
۷- آیا می توانید با دیگران برخورد مناسب و همراه با مسالمت و مدارا داشته باشید؟ آیا با دیگران با گرمی و صمیمیت، رفتار می كنید؟ آیا به موقع می توانید خود را از مردم كنار بكشید و در صورت ضرورت از ایشان دور نمایید؟
۸- آیا خود را آسیب پذیر و ضعیف نشان می دهید؟ آیا برای آزاد ساختن هیجانات خود نیاز به روان درمانی، رفتار درمانی و یا گروه درمانی احساس می كنید؟
۹- آیا احساسات شما تابع شماست و یا شما تابع احساسات خود؟ آیا احساساتتان آشفته و ناگهانی هستند؟ با احساسات خود چگونه كنار می آیید؟
۱۰- آیا قواعد ذهنی شما با واقعیت های موجود توافق و هماهنگی دارد؟ آیا نقشه هایی را كه در ذهنتان می پرورید، مبهم و غیر حقیقی می انگارید؟ آیا نیاز دارید كه نقشه های ذهنی خود را با شرایط و اوضاع كنونی وقف دهید؟
۱۱- آیا افكار آزاردهنده دارید و یا مسائل و مشكلات را كوچك و بی اهمیت تلقی می كنید و خود را به تغافل و بی خبری می زنید؟
۱۲- آیا می توانید روی موضوع خاصی متمركز شوید و یا در دور باطلی قرار می گیرید؟ آیا نیاز به شناخت درمانی دارید تا افكاری روشن، متمركز و منطبق با حقیقت داشته باشید؟
۱۳- در تصمیم گیری كدام مركز را برای مشورت انتخاب می كنید و به آن اطمینان دارید؟ تصمیم های عجولانه و شتابزده می گیرید و یا با هیجانات و احساسات خود مشورت می كنید و یا عقل و منطق را ترجیح می دهید(یعنی نظریات مختلف را جمع آوری می كنید تا بتوانید آنها را مورد استفاده قرار دهید)؟

۱۴- تصمیم های مهم زندگی خود را بنویسید و كانون تصمیم گیری خود را در هر یك مشخص كنید و بالاخره كانون ارجح را پیدا كنید كه جسمتان است یا قلبتان و یا ذهنتان؟
۱۵- هنگامی كه حال خوش و آرامی دارید چه احساس و تفكری نسبت به خود و دیگران و نحوه ارتباط با آنها دارید و اصولاً چه تفاوتی با زمانی كه ناراحت و كج خلق و دلواپس هستید دارید؟ مثلاً قادر به انجام چه كارهایی می شوید كه در موقع بد حالی از عهده آنها برنمی آیید؟
۱۶- احساسات، اندیشه ها و رفتارهای خود را در زمانی كه حس می كنید، دارید از هم می پاشید و توان مقابله با مشكلات را از دست داده اید، شرح دهید. ۱۷- با موقعیت های تنش زا چگونه برخورد می كنید و چگونه می كوشید تا با پیدا كردن موقعیت مناسب، خود را از این وضع رها كنید؟ آیا برای رهایی از مشكلی كه آزارتان می دهد به روش های نومیدكننده و بی اثر متوسل می شوید؟
۱۸- چه چیزهایی مانع از آن می شود تا نتوانید كار دلخواه خود را انجام دهید و یا آنچه را در دل دارید به زبان نیاورید؟
۱۹-چه عواملی شما را از نیرومند شدن و یا عاشق شدن باز می دارد و یا از ابراز احساسات شما جلوگیری می كند و اجازه نمی دهد كه خوش خلق باشید؟ ۲۰- آنچه را كه قادر به انجام آنها نیستید یا اجازه انجام آنها را به خود نمی دهید، به دقت بنویسید. (منظور كارهایی است كه با انجامش می توانید تغییرات اساسی در سبك زندگی و شیوه ارتباطی خود بوجود آورید).
۲۱- چه وسوسه هایی در ذهنتان دارید؟ آیا هیچ یك از این وسوسه ها مسبب مشكلات شما نبوده و یا موجب انحراف خلق و خو و ناسازگاری در شما نگشته است؟
۲۲- به نظر شما چه خصوصیاتی باعث رشد و بلوغ و كمال فردی می شود؟ آن صفات، ویژگی ها و خصلت ها را فهرست وار بنویسید.
۲۳- از مهارت های مذكور در سؤال قبل، كدامیك را دارا و یا فاقد آن هستید؟
۲۴- وقتی مضطرب هستید و یا مثلاً دچار خشم و یا هراس شده اید، چه واكنشی نشان می دهید؟ گزینه های زیر را در مورد خود به ترتیب اولویت مشخص كنید: - در خود می خزید و به تفكر می پردازید. - احساساتی می شوید و بدون فكر وارد عمل می شوید. - دیگران را سرزنش می كنید و عیب جو و خرده گیر می شوید. - كارهایی را انجام می دهید كه مطابق تمایلات باطنی شما نیست. - آنچه را كه برای دیگران آشكار است ، انكار می كنید و می كوشید واقعیت را نادیده بگیرید. - و...
۲۵- ما برای چه در این دنیا هستیم و هدف و مقصودما از زندگی چیست؟ خیلی واضح و روشن بیان كنید به طوری كه یك موجود غیرزمینی پاسخ شما را درك كند.
۲۶- اگر فقط یك سال فرصت زنده ماندن و زندگی كردن داشتید چه كارهایی انجام می دادید؟ چرا از هم اكنون این كارها را انجام نمی دهید؟
۲۷- وظایف شما در زندگی چیست؟ احساس می كنید برای چه كاری ساخته شده اید و از عهده چه كاری بهتر برمی آیید؟ جملات زیر را كامل كند: - دوست دارم چه جور آدمی باشم... - دوست دارم چه فعالیت هایی را دنبال كنم... - رسالت فردی من عبارت است از این كه...
۲۸- چه توقعاتی دارید؟
۲۹- دنیا را چگونه می بینید؟ (مثلاً عقیده بر این است كه دنیا رحم و مروت نمی فهمد. پس چه تاكتیك و شگردی باید به كار برد تا بتوان در این معركه مغلوب حریفان نشویم و در صحنه كارزار پیروز و سربلند شویم؟)
۳۰- در زندگی چه اشتباهاتی مرتكب شده اید؟ در ازای از دست دادن بعضی چیزها، چه چیزهایی را بدست آورده اید؟ آیا جزو آن افرادی هستید كه عشق را در جایی كه نبوده، جسته اید؟ مثلاً در غذا و...
۳۱- چه هیولایی بر سر راه شما كمین كرده و نمی گذارد تا به شخصیت اصلی و باطنی خود دسترسی پیدا كنید؟ فهرستی از تمام آنچه كه شما را به هراس می افكند، یادداشت كنید (مثلاً از اظهار عقیده می ترسید و یا از عصبانی شدن و ...)
۳۲- كدامیك از ترس ها واقعی است و كدام غیرواقعی؟ آیا هنجارهای شخصیتی و باورهای ذهنی شما نیست كه موجب ترس شما می شود (مثل كمال گرایی، اصرار بر آرام و خونسرد بودن، قوی بودن و ...)؟
۳۳- اگر شما وارد قلمرو امر و نهی ها شوید و قواعد را بشكنید و یا از این حد و مرز بگذرید، احساس ترس می كنید؟
۳۴- برای از بین بردن این ترس چه اقداماتی باید انجام دهید و به چه نیرویی نیاز دارید تا بتوانید با این ترس ها مقابله كنید؟ تمام ترفندها و شگردهایی را كه نیاز دارید، فهرست وار ذكر كنید.
۳۵- دو ستون رسم كنید. در ستون اول تمام صفاتی را كه در خود سراغ دارید، بنویسید. در ستون دوم، صفات متضاد را بنویسید، صفاتی كه شما مایل به قبول آنها نیستید. با توجه به پاسخ هایتان به سؤالات فوق، به پرسش های زیر پاسخ دهید.
۱- در دل شما چه می گذرد؟ ادراكات و احساسات شما كدام است؟ با خود و دیگران چگونه ارتباطی دارید؟
۲- در ذهن شما چه می گذرد؟ باورها، اعتقادات، ارزش ها و افكار شما چیست؟
۳- از چه می ترسید؟ (از گزینه های زیر یكی را انتخاب كنید.) الف) ابراز خشم، برخورد كردن، ضعیف بودن ب) نیازمندی، شكست، سطحی بودن ج) درد و رنج، انحراف و كژروی، تهی و پوچ بودن
۴- نیازهای شما چیست؟ كدامیك از مجموعه های زیر را ترجیح می دهید؟ الف) نیكوكاری، صلح و آرامش، قدرت ب) عشق، كارایی، اصالت ج) عقل و خرد، وفاداری، شادمانی
۵- كدامیك از مكانیزم های دفاعی زیر را غالباً به كار می برید؟ الف) واكنش سازی (تظاهر و وانمود كردن)، اعتیاد، انكار ب) واپس رانی، همسان سازی، درون نگری ج) انزوا، فرافكنی، تصعید

ghazal_ak
03-12-2007, 14:03
به مجموعه واکنش ها و کنش های پدیده ها، رفتار گفته می شود. شناخت و شناسایی این رفتارها امکان پیش بینی، کنترل و تغییر رفتار پدیده ها را میسر می سازد. در مقوله تجارت و بازار، مطالعه رفتار مشتری، رفتار کارکنان، رفتار سازمان، رفتار رقبا و سایر اجزاء از اهمیت بسزایی برخوردار است که باید با روشهای علمی و تحقیقاتی به آن پرداخته شود. مثلاً بررسی و شناخت رفتار مشتری با محصول، ما را در زمینه تغییر روشهای فروش، تولید، توزیع و قیمت راهنمایی می کند. مطالعه رفتار کارکنان و واکنش های فردی یا گروهی آنان می تواند تحلیل های بسیار مفیدی را برای پیش بینی، کنترل و تغییر هنجارهای رسمی و غیر رسمی درباره شخصیت، ادراک، نگرش، انگیزش، یادگیری و آموزش افراد در اختیار مدیران قرار دهد تا امکان دستیابی به راهکارهای تقویت هنجارها و یا حذف ناهنجارها برای ایشان فراهم آید. سازمانها نیز تحت تاثیر نیروهای محیطی ، دارای واکنش هایی هستند که رفتار سازمانی نام دارند. مواردی چون فرهنگ سازی، جایگاه سازمانی و... از جمله رفتارهای سازمانی هستند که همواره در تحلیل های کلان از یک موسسه و بنگاه اقتصادی، مورد توجه قرار می گیرند.
مطالعات رفتارشناسی
برای بررسی و شناخت رفتارها، مطالعات و روشهای فراوانی وجود دارد که در چارچوب روشهای علمی و تخصصی انجام می شود. مثلاً درباره رفتارشناسی نیروی انسانی، کارشناسان علوم مدیریت، روان شناسی و جامعه شناسی مطالعات بسیار عمیقی انجام داده اند و روشهای مناسبی را ابداع کرده اند تا بتوانند وضعیت و علل رفتارهای نیروی انسانی را شناسایی و ارزیابی کنند و راه کارهای مناسب آن را برای تقویت هنجارها و رفع ناهنجاری ها عرضه نمایند. از این رو با توجه به اهمیت موضوع، توصیه می شود، موسسات و بنگاه های اقتصادی با مشاوره کارشناسان به بررسی رفتارهای فردی، گروهی، و یا سازمانی خود اقدام کنند. در این بخش، برخی از نتایج کلی مطالعات رفتارشناسی را درباره ویژگی های افراد منفعل، متعادل و تعارض آفرین به طور خلاصه مطرح می کنیم.
ویژگی های فرد منفعل
افراد منفعل از ویژگی های زیر برخوردارند:
-زود تحت تاثیر قرار می گیریند.
-نمی توانند دیگران را تحت تاثیر قرار دهند.
-در مقابل کار شکنی دیگران عکس العمل نشان نمی دهند.
-دوست دارند به دیگران وابسته باشند.
-وابستگی خود را به دیگران ناخوشایند می دانند.
-از پایمال شدن حق خود ناراحت نمی شوند.
-در مقابل کسانی که به قیمت عدم موفقیت آنان پیروز می شوند، عکس العمل نشان نمی دهند.
-مصالحه را به مجادله و مشاجره ترجیح می دهند.
-از کارهای پرجنب و جوش دوری می کنند.
-با استدلال طرف مقابل زود قانع می شوند.
-از تغییر وضعیت خود احساس نگرانی می کنند.
-در صورت تعارض با دیگران، نیازهای طرف مقابل را بر نیازهای خود ترجیح می دهند.
-در صورت تعارض با دیگران، اختیار حل مسئله را به طرف مقابل می دهند.
-از تعارض و اختلاف با دیگران دوری و وحشت دارند.
-علایق خود را رک و روراست بیان نمی کنند.
ویژگیهای فرد متعادل
فرد متعادل از ویژگی های زیر برخوردار است:
-با همکاران خود تفاهم دارد.
-از روی عمد برای دیگران ایجاد مشکل می کند.
-نسبت به دیگران پرخاشگری نمی کند.
-درصدد انتقام جویی از دیگران برنمی آید.
-واقع گرا است.
-اشتباهات خود را می پذیرد و درصدد اصلاح آن برمی آید.
-به دیگران فرصت موفقیت می دهد.
-وابستگی دوطرفه با دیگران را دوست دارد.
-پیروزی را تنها برای خود نمی خواهد و از موفقیت دیگران هم لذت می برد.
-عمدتاً مصالحه را بر مشاجره ترجیح می دهد.
-منطق طرف مقابل را می پذیرد.
-در برخورد با مسائل، راه حل های مختلف را به کار می بندد.
-خواسته های طرف مقابل را همانند خواسته های خود می داند.
-خود را به جای طرف مقابل قرار می دهد و به مواضع او احترام می گذارد.
-راه حل های میانه را کارساز می داند.
-به طور کلی فردی است متعادل، میانه رو،مصلحت گرا،اهل همکاری و بحث منطقی.
ویژگی های فرد تعارض آفرین
فرد متعارض از ویژگی های زیر برخوردار است:
-با همکاران ودربعضی مواقع با همسر خود تفاهم ندارند.
-از ناکامی دیگران احساس رضایت می کند.
-خودخواه است.
-برسرمسائل جزئی خشمگین می شود.
-کینه توز و انتقام جو است.
-پرخاشگری را دوست دارد.
-اشتباهات خود را نمی پذیرد.
-از مخالفت کردن در جمع لذت می برد.
-از رک گویی و بدون پرده حرف زدن ابایی ندارد.
-مشارکت با دیگران را دوست ندارد.
-همواره سعی دارد خواسته های خود را به دیگران تحمیل کند.
-وابستگی دیگران را به خود دوست دارد.
-در برابر نظرهای جمع مقاومت می کند.
-به دیگران اعتماد ندارد.
-دائماً احساس شکست می کند.
-رقابت ناسالم را دوست دارد.
-در به کرسی نشاندن خواسته های خود اصرار می ورزد.
-پیروزی خود به قیمت شکست دیگران را دوست دارد.
-از جریحه دار کردن احساسات دیگران لذت می برد.


منبع : آچارفرانسه

bb
06-12-2007, 20:15
تأثیرات روانی زلزله


خسارات روحی زلزله به مراتب بیشتر از خسارات مالی و جانی آن است . زلزله یکی از مخرب ترین و خانمان سوزترین حوادث طبیعی است ، که تنها در قرن بیستم بیش از ۳ میلیون انسان را به کام مرگ فرو برده است . زلزله خسارات روحی جبران ناپذیری را بر پیکره بشریت وارد می سازد ، اغلب انسان ها در اثر شوک روحی حاصل از زلزله دقیقاً نمی دانند که چه اتفاقی برای آنها رخ داده است و مدام علت آن را از افراد دیگر جویا می شوند . انسان ها در اثر وقوع زلزله خانه و خانواده و دوستان و بستگان یا به عبارتی منابع مالی و عاطفی خود را از دست می دهند ، زلزله زدگان با از دست دادن خانه و کاشانه خود تمام این مفاهیم و معانی را به یک باره از دست می دهند . آنها بعد از وقوع زلزله نیاز به مراقبت ، حمایت و آگاهی دارند . اما شدت این واکنش های روحی در برخی افراد بسته به نوع شخصیت آنها و عمق مصیبت وارده بیشتر است .
شوک زلزله:
در ابتدا باید گفت که چنین حوادثی شوک بزرگی به روان وارد می آورد و کارکرد نرمال و عادی آن را به کل مختل کرده و کنترل فرد را بر رفتار خود ، دیگران و محیط اطراف به طرز چشمگیری کاهش می دهد . چنین حالتی در فرد به چند دلیل ایجاد می شود :
* زلزله ای که موجب از دست دادن بستگان و ویرانی محل زندگی فرد می شود ، در حقیقت واقعه ای با شدت و عواقب وخیم بسیار است که در مدتی بسیار کوتاه رخ می دهد . مسئله زمان کوتاه و شدت واقعه تأثیری کاری بر کارکرد روان دارد .
* نکته مهم دیگر این است که چنین پیشامدی به شکل ناگهانی و غیرقابل پیش بینی رخ می دهد و فرد را به شدت غافلگیر می کند .
* چنین اتفاقاتی تأثیر خود را بر تمامی سیستم ( روحی و بدنی ) بر جای می گذارد .
مراحل شوک به این ترتیب است که زلزله زده ها ابتدا دچار شوک روحی می شوند ، ترس تمام وجود آنها را فرا می گیرد و با ناباوری به محیط اطراف خود نگاه می کنند برخی از آنها دچار اختلالات مربوط به خواب و کابوس های شبانه می شوند برخی دیگر مدام وقایع گذشته را در ذهن خود مرور ، می کنند و برخی به گذشته برمی گردند و احساس می کنند زلزله همچنان ادامه دارد . این افراد برای رسیدن به یک تعادل نسبی سعی می کنند از چیزهائی که یادآور آن لحظات است دوری کنند . در مورد زلزله مطلقاً صحبت نمی کنند . از قرار گرفتن در معرض بوها و صداهای موجود در فضای حادثه خودداری می کنند و از مصاحبت با افرادی که آنها را به یاد روزهای تلخ زلزله می اندازند ، امتناع می ورزند .
همچنین مشاهده می شود که این افراد از انواع دردهای فیزیکی هم شکایت می کنند . اما زمانی که به پزشکان مراجعه می کنند هیچ علائم و نشانه ای در بدن آنها مشاهده نمی شود . با وقوع زلزله رفتار کودکان نیز تغییر میکند نسبت به روزهای عادی بی قرارتر ، زودرنج تر و پرخاشگرتر و ساکت تر می شوند . در تمام لحظات دوست دارند د رکنار والدین باشند . از بی خوابی رنج می برند و در برخی موارد نیز عادت های کودکی مانند شب ادراری و مکیدن انگشتان مجدداً در آنها نمود پیدا می کند .
کودکان زلزله زده ممکن است در آینده دچار ترس های متعددی از قبیل ترس از مدرسه ، حیوانات ، تاریکی واماکن محصور شوند البته این واکنش ها در هنگام وقوع زلزله کاملاً طبیعی هستند و اکثر افراد با گذشت یک ماه به حالت طبیعی بازمی گردند . اما با وجود طبیعی بودن این حالات افراد آسیب دیده ناخودآگاه نگران می شوند و احساس می کنند دیوانه شده اند . در این موارد این افراد حتماً باید با یک روانپزشک مشورت کرده تا اقدامات لازم جهت آنها انجام گیرد .

واحد مرکزی خبر

ghazal_ak
15-12-2007, 17:23
مقدمه
اغلب مردم معناي واقعي کلمه ي "اعتماد به نفس"را به خوبي درک نمي کنند . به همين دليل ان نوع از اعتماد به نفس وخود باوري را که مطلوب ومورد نظرشان است در زند گي تجربه نمي کنند چون فکر مي کنند اعتماد به نفس يعني اين که ايمان واعتماد به موفقيتها يي که در کارها به دست مي اورند. در صورتي که اعتماد به نفس واقعي وحقيقي ان است که قبل از اين که در کاري موفق شويم نوعي اعتماد به توانايي خود براي انجام ان کار داشته باشيم .

اعتماد به نفس چيست ؟
"عزت نفس" يک منبع انرژي است . يک چتر وسيعي است که" اعتماد به نفس " زير سايه ان است . اعتماد به نفس يعني ديدن خودبه عنوان فردي توانا با کفايت دوست داشتني ومنحصر به فرد .
کفايت يعني توانايي که درحد کافي وتسلط بر امور باشد .
منحصر به فرد يعني با توجه ودر نظر گرفتن تفاوتها ي فردي.
به تعبير ديگر اعتماد به نفس يعني ان احساس وشناختي که از توانايي هاومحد وديت هاي بيروني ودروني خود داريد .
بنا براين وقتي که اعتماد به نفس وخود باوري خود را بر اساس ان که وان چه به راستي هستيد ونه بر اساس موفقيت ها و دست يا بي ها يا شکست ها وناکامي هاي خود بنا مي کنيد چيزي را در خود خلق مي نماييد که هيچ کس وهيچ چيز ياراي گرفتنش را از شما نخواهد داشت . حال با توجه به مفاهيم بالا مي توان گفت که اعتماد به نفس واقعي همواره در درون خود شما توليد مي شود نه از بيرون . اعتماد به نفس واقعي زاييده ي تعهد شما به خودتان است . اين تعهد که هر ان چه لازم باشد انجام خواهيد داد تا به خواسته ها ونيازهايتان برسيد .
اعتماد به نفس باور شخصي شماست نسبت به روح خودتان به عنوان يک انسان .
اعتمادبه نفس حقيقت اين نيست که نترسيم . بلکه ان است که بدانيد ومطمئن باشيد با اين که مي ترسيد
اما بي گمان دست يه عمل خواهيد زد .

انواع اعتماد به نفس!!!

* اعتماد به نفس رفتاري
* اعتماد به نفس احساسي ، عاطفي
* اعتماد به نفس روحي ومعنوي
به منظوران که اقتدار شخصي لازم رابه دست اورده ورضايت وغنايي که استحقاقش راداريد تجربه کنيد ، به هر سه نوع اعتماد به نفس نياز داريدz
— اعتماد به نفس رفتاري ، به معناي قابليت وتوانايي در عمل کردن وانجام دادن کارهاست . از کارهاي ساده گرفته تا کارهاي
سخت همانند جامه عمل پوشاندن به روياهايتان . اين همان نوع از اعتماد به نفس است که مورد نظر اغلب ماست .
-- اعتماد به نفس احساسي وعاطفي به معناي توانايي در تسلط وبه کنترل در اوردن دنياي احساس وعواطف شماست .اين که بدانيد
چه احساساتي داريد ، معناي ان ها را بفهميد وبتوانيد انتخابهاي احساسي درست بکنيد وازخود در مقابل درد و رنج روحي ولطمه ها وصد مه هاي عاطفي محافظت کنيد وبدانيد چگونه روابطي صميمي ، سالم ومانگار خلق نماييد .
-- سومين نوع از اعتماد به نفس که مهم ترين انها مي باشد ، اعتماد به نفس روحي ومعنوي است . اين نوع از اعتماد به نفس همانا
اعتماد وايمان شما به جهان هستي وکل افرينش وموجودات است . اين ايمان روحي که زندگي ، هدف ونهايتي مثبت را در پي
خواهد داشت وشمابه خاطر هدفي اين جا هستيد وزندگي 70 – 80 - 90 ساله تان برروي اين کره خاکي هدف ومقصودي را دنبال
مي کند .
اعتماد به نفس ان است که باور داشته باشيد مي توانيد وتوانايي ان را داريد که تمام توانتان رابه کار
بگيريد وشرايط واوضاع زندگي را ان گونه که مطلوب ودلخواه شماست تغيير دهيد

چگونه اعتماد به نفس را در خود تقويت کنيم ؟

اصل اول - گذشته را بپذيريد وا ينده را دگرگون کنيد
شما بايد بدانيد که گذشته را نمي توان تغييرداداما اينده هنوز افريده نشده است . اينده چيزي نيست جز انديشه هاي شما وکوشش براي افريدن انها . منظور ما اين است که در بند گذ شته نباشيد نه اينکه از تجربيات ، خطاها وشکستهاي گذشته درس نگيريد .پس بايد عاقلانه به گذشته نگاه کردواند يشه ووقت خودرا صرف چيزي کنيم که توان افريدن ودگرگون ساختن ان را داريم .
اصل دوم – درباره اهدافتان با خود گفتگو کنيد .
اهداف را به صورت جملا تي مشخص در اوريد وبه خود بگوييد ان هم به صورت جملات مثبت . اهداف بايد واقعي ومعقول باشند نه بلند پروازانه که دسترسي به انها ممکن نباشد ونه پيش پا افتاده که ارزش کوشيدن را نداشته باشند . اهداف معقولي براي هرساعت ، روز ، هفته وماه وضع کنيد . موفقييت در اهداف کوتاه شما را براي دست يافتن به اهداف بلند مدت تشويق مي کند و انگيزه تلاش را در شما بيدار مي سازد . همواره اهداف را ياداور شويد تا بخشي از ضمير ناخوداگاه شما گردد.
اصل سوم – تصميم گرفتن را تمرين کنيد .
روانشناسان نشان داده اند که کودکاني که در سالهاي اوليه زندگي خود تشويق شده اند تا براي خود تصميم بگيرند از ديگر
کودکاني که اين موقعييت را نداشته اند در اعتماد به نفس رتبه بالاتري کسب کرده اند .تمرين تصميم گيري به شما کمک مي کند تا
نسبت به قدرت قضاوت خود اطمينان بيشتري به دست اوريد ودرنتيجه اعتماد به نفس کامل تري کسب نماييد . مهم تصميم گيري
است . يادتان باشد که قضاوت درست نتيجه تجربه است وتجربه خود نتيجه چندين قضاوت نادرست . بنابراين از هرفرصتي براي تصميم گيري استفاده کنيد واين نيرو را در خود پرورش دهيد .
تصميم گيري مستلزم خطر پذيري واحساس مسئوليت است

اصل چهارم – نتايجي را که مي خواهيد مجسم کنيد .
تصوير روشني را از انچه مي خواهيد به دست اوريد ، داشته باشيد اين کار باعث مي شود تا انرژي خودرا بران هدف متمرکز کنيد . اين برخورد تصويري باهمه ارمان ها واهداف براي شما مفيد است وياري تان مي دهد تا کم کم زمينه هاي -دست يابي به انها را فراهم سازيد .
اگر مي خواهيد از شر خصلتي رها شويد خودر ا در حالتي تصور کنيد که از ان خصلت هيچ اثري در شما نيست . همين تصوير وتکرار ان وانجام دادن تمرينهاي اصلاحي به شما کمک مي کند تا از ان خصلت نا خوشايند رها شويد . اين کار خيال پردازي ، بي خاصيت نيست بلکه واقعيت روانشناختي پذيرفته شده اي است که به بسياري کسا ن ياري رسانده است .
اصل پنجم – دربرخي زمينه ها متخصص شويد .
آگاهي عمومي لازمه زندگي فردي واجتماعي است اما کافي نيست . براي پيشرفت در زندگي فردي وحرفه اي شما بايد در زمينه هايي متخصص ومنحصر به فرد باشيد . همين نکته که شما چيزي مي دانيد وديگران نمي دانند به شما اعتماد به نفس مي دهد . بايد اموزش مداوم را به عنوان يک اصل در زندگي خويش بپذيريد .

ofc.ir

bb
16-12-2007, 21:20
مقابله با پایان یافتن یک رابطه

در عالم تجرد و تلاش برای یافتن شخص مناسب، همیشه این امکان وجود دارد که پس از مدتی معاشرت با شخصی جذاب یا قابل قبول، با جمله ناراحت کننده ای از این دست روبرو شوید: "ما به درد هم نمیخوریم" یا " این رابطه به جایی نمیرسه".

گذشته از این که دنیا بر سرتان خراب میشود، چه کار دیگری میتوانید انجام دهید؟ گریه کنید؟ سعی کنید او را به ادامه دادن رابطه تشویق کنید؟ وسایلش را از پنجره به بیرون پرتاب کنید؟ آنچه مسلم است این است که شما خود را در یک کشمکش احساسی شدید خواهید یافت. اما برای بازگشت به زندگی طبیعی، روشهای متعددی وجود دارد که در اینجا به آن اشاره کرده ایم.

یک دقیقه بعد از به پایان رسیدن رابطه
آنچه میخواهید انجام دهید:
شما یک یا چند مورد از صدها واکنش ممکن را تجربه خواهید کرد، از جمله خشمی شدید و طوفانی، حمله اشک و داد و فریاد یا بهت زدگی.

روش بهتر مقابله:
دکتر دن نوهارت (Dan Neuharth) روانپزشک و نویسنده کتابهای بسیار مفید خودشناسی میگوید:" هنگامی که خبر بدی را میشنویم، بدن وارد حالت وحشت شدید و جنون آمیز شده و همه چیز در آن سرعت میگیرد." او میگوید که بهترین روش در دست گرفتن کنترل در چنین لحظات سرسام آوری، متوقف شدن، نگاه کردن و گوش دادن است.

" بر وجود خودتان متمرکز شوید، به تنفس خود توجه کرده و کوشش کنید که سرعت حرکات و واکنشهای بدن خود را پایین بیاورید." این خودآگاهی میتواند به شما کمک کند تا در 60 ثانیه پر تنش اولیه منطقی و هوشیار باقی بمانید. به محض اینکه آرام شدید، از یار سابق خود دور شوید تا مدتی تنها یا با دوستان خود باشید و به تدریج موقعیت جدید را درک و هضم کنید. بیهوده در کنار او نمانید و برای یافتن پاسخ به این در و آن در نزنید زیرا کار عاقلانه ای نیست و نتیجه ای هم نخواهد داشت. قطع رابطه نوعی مذاکره نیست و هر کاری که پس از آن برای تغییر نظر طرف مقابل یا تنبیه او انجام دهید، در نهایت موجب ناراحتی خودتان خواهد شد.

یک ساعت بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:
کوشش میکنید که حال خود را بهتر کنید. مینشینید و اندوه خود را در الکل غرق میکنید، به خریدی بی قید و بند میروید یا نیمه شب به یار سابق تلفن میکنید تا "آخرین حرفتان" را به او بزنید.

روش بهتر مقابله:
انجام دادن کارهایی که به شما آرامش روحی ببخشند، بسیار عالی است به شرط اینکه با انجام دادن آنها دچار پشیمانی نشده و حال خود را بدتر نکنید. به گفته نوهارت:" گاهی در زمانی که دل شکسته شده اید فکر میکنید که تنها عامل تسکین بخشی که به آن نیاز دارید میتواند دو کیلو شکلات باشد. اما اگر علاوه بر تنها شدن، احساس چاقی هم به سراغتان بیاید، باید به فکر روش مقابله دیگری باشید. و اینرا هم بگویم، اثبات اینکه دوست سابقتان اشتباه کرده است تاثیری در اصل ماجرا که رها شدن شما باشد، نخواهد داشت. اینکار تنها موجب میشود که شما کمی نامتعادل به نظر برسید. شما دونفر میتوانید "بعدا" گفتگویی منطقی با یکدیگر داشته باشید.

از جمله رفتارهای مثبت میتوان به موارد زیر اشاره نمود: گفتگو با یک دوست نزدیک که بتواند فقط به درددل شما گوش کند یا رفتن به باشگاه ورزشی. میزان اندورفین (endorphin) (نوعی پروتئین مسکن) دریافتی شما پس از ورزش یا حتی یک پیاده روی طولانی، میتواند امواج اندوه را خنثی کند.

یک روز بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:
عمل از روی انگیزه آنی و بدون تفکر. شما میل فراوانی برای تماس با او احساس میکنید، با 50 نفر از دوستان اینترنتی خود قرار میگذارید، روی بدنتان خالکوبی میکنید یا نیمی از موهای سرتان را میتراشید.

روش بهتر مقابله:
کنترل نکردن انگیزه های ناگهانی و غیر عقلانی، واکنش دفاعی ذهن برای کنار راندن صدمه روحی وارده است. دکتر نوهارت میگوید:" در این زمان اطلاعات هنوز در حال هضم هستند. کسانی وجود دارند که صبح روز بعد هنگام بیدار شدن، به خاطر نمی آورند که از طرف شخص مورد علاقه خود رها شده اند." هنگامی که این افراد متوجه میشوند آنچه به یاد می آورند، تنها یک خواب بد نبوده است، به این فکر می افتند که شاید یک تغییر بتواند همه چیز را بهتر کند یا لااقل آغازی تازه باشد. " باید متوجه باشید که این ایده جدید، تنها در اثر یک انگیزه آنی ایجاد شده است و بلافاصله آنرا عملی نکنید." او در این زمان نوشتن خاطرات روزانه را تمرینی مفید میداند. هیچ کس نمیخواهد طرد شود، اما تراشیدن مو هم نمیتواند فایده ای داشته باشد.

سه روز بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:
خزیدن در یک حفره تاریک، ماندن در رختخواب، بارها و بارها شنیدن یک ترانه غمگین.

روش بهتر مقابله:
بله، حقیقت تلخ است. "بین یک روز و سه روز تفاوت کیفی بسیاری وجود دارد. حالا زمانی است که این قطع رابطه به خوبی درک شده و حالاست که شما درهم شکسته خواهید شد." ترشح آدرنالین (و خشم) موجب میشود که دو روز اول را بگذرانید، اما پس از تحلیل رفتن این هورمون، خود را با همان میزان درد و خستگی ناشی از حرکت در طوفان احساسات مختلف، خواهید یافت. سیل اشکهایی که تصور میکردید فرو نخواهند ریخت، جاری میشوند. لحظه ای خشمگین و لحظه ای غمگین خواهید شد و در مراحل مختلف اندوه به حرکت درخواهید آمد. در اینجا باید حواس خود را به اینکه استراحت کرده، غذا خورده و در کل از خود مراقبت کنید، معطوف نمایید زیرا بخشی از وجود شما، از درون زندگیتان کنده شده است. اگر به یک روند مشخص که شما را مشغول نگه دارد بچسبید، کار عاقلانه ای انجام داده اید.

یک هفته بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:
تلفن کردن به او، ورود به صندوق پست اینترنتی او، چک کردن مدام و وسواس گونه پیامهای روی تلفن، چک کردن پیامهای دوستان او در صفحات عمومی مانند یاهو 360.

روش بهتر مقابله:
تبریک! شما اکنون در مرحله " او را برمیگردانم" هستید! نوهارت میگوید: "در این مرحله شما سعی میکنید به شیوه ای عقلانی از این شوک خارج شوید، اما این تصور که شاید دل او برایتان تنگ شده باشد، فقط وضعیت را بدتر خواهد کرد." فکر کردن مداوم به او تنها درد و رنج شما را افزایش خواهد داد. پذیرفتنش مشکل است، اما اگر شخص مورد نظر واقعا نخواهد با شما باشد، شما نمیتوانید هیچ کاری برای بازگردانش انجام دهید. در برابر وسوسه تحلیل تمام دلایل او برای پایان دادن به رابطه مقاومت کنید و تصور نکنید که تنها با تغییر دادن یک بخش کوچک از این موارد میتوانید دوباره وارد زندگی وی شوید. اما اعتقاد به اینکه میتوانید از میان این حادثه با بلوغ بیشتر خارج شوید و رنج فعلی را دور بیاندازید بسیار مفید خواهد بود. شاید در این مرحله متوجه نشوید، اما بدانید همانطور که زخمها، بدون اینکه از آنها بخواهید، درمان میشوندف قلب شکسته هم التیام میابد.

دو هفته بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:
فکر کردن به اینکه در روزها و موقعیتهای آتی، داشتن یک یار و یک زوج بودن چگونه میتوانست باشد، یادآوری نکات مثبت و مواهب بودن در یک رابطه عاشقانه و فکر کردن به اینکه دیگر عاشق نخواهید شد.

روش بهتر مقابله:
از خود بپرسید که آیا واقعا برای او دلتنگ شده اید یا دلتان برای آنچه در رابطه بوده، مانند نجواهای عاشقانه و قرارهای معمول شبهای تعطیل تنگ شده است. در حال حاضر شما تنها به یاد لحظات خوش گذشته و وارونه و زیبا جلوه دادن تاریخچه رابطه خود با کسی هستید که عملا شما را از زندگی خود بیرون انداخته است. آیا این شخص ارزش این همه اشک و آه را دارد؟ آیا زمان دور ریختن نشانه های حضور وی در زندگی شما نرسیده؟ عکسها را در جایی دور از دید قرار دهید، ای-میلهای مشترکتان را پاک کنید، خانه را مجددا و به میل خود بچینید تا با نگریستن به آنها مدام به یاد اطرات گذشته نیافتید. نوهارت میگوید:" روابط عاشقنه در اصل عادت هستند، و شما باید این عادت را ترک کنید. اگر نشانه های این شخص را مدام در اطراف خود ببینید، خارج کردن وی از ذهنتان دشوارتر خواهد شد."

یک ماه بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:
سعی میکنید حضور این شخص ناراحت کننده را در زندگی خود فراموش کنید، انگار هرگز او را نمیشناخته اید.

روش بهتر مقابله:
قبل از اینکه معشوق سابق خود را به کلی فراموش کنید، با توجه با فاصله ای که در این مدت ایجاد شده، مدتی صبر کنید تا بیشتر درباره او فکر کنید. نه به خاطر اینکه دوباره وی را به دست آورید، بلکه برای اینکه این رابطه را مرور کرده و از تکرار اشتباهات اجتناب کنید. (البته اگر هنوز به اندازه روز سوم احساس درماندگی میکنید، برای پیشگیری از افسردگی با یک مشاور تماس بگیرید.)

یک خط زمانی مشخص را در نظر بگیرید و از زمان آشنایی خود، اولین قرار ملاقات عاشقانه، اولین مشاجره و هر واقعه مشخص دیگر یادداشتهایی بردارید. اکنون دورنمایی از این رابطه در دست دارید و میتوانید از بیرون به آن نگاه کنید و نکات مثبت، منفی و زمانی که هشدارهای پایان رابطه آغاز شده و شما آنرا ندیده گرفته بودید را بیابید. زمانی که توانستید بدون احساس درد و اندوه به نکات مثبت او فکر کنید میتوانید مطمئن باشید که از او دور شده و از رابطه خود چیزی آموخته اید.
حالا زمان جلو رفتن در زندگی و آغاز راهی جدید فرارسیده است.

msn.match.com
فریا

ghazal_ak
23-12-2007, 17:42
« من هرگز تو را به خاطر آن کار نمي بخشم. »
« من نمي توانم خودم را ببخشم» .
آيا اين جمله ها براي شما آشنا نيستند؟ وقتي از بخشيدن ديگران امتناع مي کنيم در واقع مي گوييم: « من ترجيح مي دهم به جاي آنکه قدمي در جهت بهبود اوضاع بردارم در گذشته زندگي کنم و ديگران را بخاطر اين اوضاع و احوال سرزنش کنم (يا خودم را)». وقتي خود را نمي بخشيم در واقع ماندن در احساس گناه را بر مي گزينيم و بدين ترتيب خود را در رنج روحي بيشتر قرار مي دهيم.


بخشش ديگران:
وقتي از بخشش ديگران امتناع مي کنيم در واقع اين ما هستيم که رنج مي بريم. در پنجاه درصد موارد فرد گناهکار حتي خبر ندارد که در فکر ما چه مي گذرد.
در حالي که ما خويش را در کانون رنج هاي رواني قرار داده ايم.اگر من از بخشيدن برادر زنم به خاطر دعوت نکردن من به مهماني تولدش خودداري کنم، خود من رنج مي برم. او زخم معده نمي گيرد، بدخواب و افسرده نمي شود، او مزه تلخي در دهانش احساس نمي کند، من مي کنم. هيچ جاي تعجب نيست که به ما نصيحت شده است: « کساني که شما را اذيت کرده اند، عفو کنيد.». زيرا اين تنها راه شاد و سلامت زيستن است.
کينه ورزي يکي از اصلي ترين علل بيماري هاست. بعلاوه، تا وقتي که ديگران را بخاطر ناخشنودي خود مسئول و گناهکار بدانيم از قبول مسئوليت امتناع مي کنيم. با سرزنش کردن ديگران هرگز راه به جايي نمي بريم، فقط وقتي مي توانيم قدمي در جهت بهبود اوضاع برداريم که دست از سرزنش ديگران بکشيم. ملامت کردن ديگران بهانه ايست براي نپرداختن به واقعيت، بهانه اي براي قدم برنداشتن.
اگر فردي بگويد: « من ترا مي بخشم اما نمي توانم کارت را فراموش کنم» در واقع مي گويد: « من تو را تا اندازه اي مي بخشم اما دلم مي خواهد بعضي از دلخوري ها را براي خودم نگه دارم تا بعدها آسانتر بتوانم آنها را به يادت بياورم.» بخشش واقعي فراموش کردن و بيرون ريختن تمامي کدورت هاست.
به اعتقاد من هر کس زندگي را به بهترين گونه اي که مي داند سپري مي کند. در اين راه اشتباهات بسياري مرتکب مي شود گاه بر اساس اطلاعات غلط عمل مي کند و گاه کارهاي احمقانه از او سر مي زند. با اين حال در همه اين موارد او به بهترين نحو ممکن عمل کرده است. هيچکس از لحظه تولد کامل و بي عيب نيست.
والدين ما به بهترين نحوي که مي دانستند به تربيت ما پرداختند. آنها بر اساس اطلاعاتي که داشتند و با شهامت قدم در قلمرو ناشناخته دوران بچه داري گذاشتند. سرزنش کردن مداوم آنها بخاطر عدم انجام صحيح وظايف پدر و مادري کاري عبث و بيهوده است.
بعضي ها هرگز والدين خود را نمي بخشند و زندگي خود را طوري تنظيم مي کنند که به آنها نشان دهند که وظايف خود را بخوبي انجام نداده اند...
در واقع مي خواهند بگويند: اين تقصير شماست که من ورشکسته، تنها و غمگينم. پس حال بنشينيد و رنج کشيدنم را تماشا کنيد.
سرزنش کردن ديگران هيچ ثمري براي ما ندارد و چيزي را تغيير نمي دهد، آب رفته به جوي باز نمي آيد. سرزنش کردن اوضاع جوي چه کمکي مي تواند به ما بکند. سرزنش کردن ديگران هم همينطور است.
وقتي راه بخشش را بر مي گزينيم وقتي تغيير مي کنيم، ديگران هم تغيير مي کنند. وقتي نگرش خود را نسبت به ديگران عوض مي کنيم آنها هم شروع به تغيير رفتار خود مي کنند، گويي در همان لحظه اي که تصميم به تغيير زاويه ديد خود مي گيريم، ديگران هم به انتظارات تغيير يافته ما پاسخ مثبت مي دهند.

بخشش خود:
اگر بخشيدن ديگران مشکل است بخشيدن خود به مراتب دشوارتر است. بسياري از افراد در طول زندگي بخاطر کوتاهي هايي که بخود نسبت مي دهند به تنبيه رواني و جسماني خود مي پردازند. اين مجازاتها به اشکال گوناگون همچون پرخوري، کم خوري، ويران کردن نظامدار همه روابط، و زندگي در فقر و بيماري ظاهر مي شوند. ريشه تمامي اين رنجها در نظام باوري است که مي گويد: اعمال شيطاني بسياري از من سرزده است، من گناهکارم، يا من لياقت سلامتي و خوشحالي را ندارم، علت بيماري بسياري از افراد آن است که آنها خود را لايق تندرستي نمي دانند.
اگر تا کنون احساس گناهکاري مي کرده ايد به عقيده من ديگر کافي است چرا ادامه مي دهيد، با تداوم احساس در سالهاي آينده باز هم مشکلي حل نخواهد شد.
اين احساس را از خود بيرون کنيد ، گرچه بيرون کردن آن هميشه کار آساني نيست.
نگهداشتن يک ذهن سالم مانند نگهداشتن يک جسم سالم احتياج به تلاش فراوان دارد اما به زحمتش مي ارزد.

hamid_ymail
23-12-2007, 18:53
من تازه وارد فروم شما شدم این سوال را باید کجا مطرح کنم
برای یه معلول جسمی حرکتی ولی باهوش ساکن آسایشگاه سالمندان متولد 1351 دیپلمه چه می توان کرد
قابل ذکر است که وی نابیناست لطفا به من کمک کنید تا بتونم به این فرد کمک کنم او هیچ سرگرمی ندارد.:41:

Luti
23-12-2007, 23:22
خودآگاهی

خودآگاهی ، توانایی شناخت و آگاهی از خصوصیات ، نقاط ضعف و قدرت ، خواسته ها ، ترس و انزجار است. رشد خودآگاهی به فرد کمک می کند تا دریابد تحت استرس قرار دارد یا نه و این معمولا پیش شرط ضروری روابط اجتماعی و روابط بین فردی مؤثر و همدلانه است.

همدلی

همدلی یعنی اینکه فرد بتواند زندگی دیگران را حتی زمانی که در آن شرایط قرار ندارد درک کند. همدلی به فرد کمک می کند تا بتوانند انسانهای دیگر را حتی وقتی با آنها متفاوت است بپذیرد و به آنها احترام گذارد. همدلی روابط اجتماعی را بهبود می بخشد و به ایجار رفتارهای حمایت کننده و پذیرنده ، نسبت به انسان های دیگر منجر می شود.

ارتباط مؤثر

این توانایی به فرد کمک می کند تا بتواند کلامی و غیر کلامی و مناسب با فرهنگ ، جامعه و موقعیت، خود را بیان کند بدین معنی که فرد بتواندنظرها ، عقاید ، خواسته ها ، نیازها و هیجان های خود را ابراز و به هنگام نیاز بتواند از دیگران درخواست کمک و راهنمایی نماید. مهارت تقاضای کمک و راهنمایی از دیگران ، در مواقع ضروری، از عوامل مهم یک رابطه سالم است.

روابط بین فردی

این توانایی به ایجاد روابط بین فردی مثبت و مؤثر فرد با انسانهای دیگر کمک می کند. یکی از این موارد ، توانایی ایجاد روابط دوستانه است.که در سلامت روانی و اجتماعی ، روابط گرم خانوادگی ، به عنوان یک منبع مهم روابط اجتماعی ناسالم نقش بسیار مهمی دارد.

تصمیم گیری

این توانایی به فرد کمک می کند تا به نحو مؤثرتری در مورد مسائل تصمیم گیری نماید. اگر کودکان و نوجوانان بتوانند فعالانه در مورد اعمالشان تصمیم گیری کنند ، جوانب مختلف انتخاب را بررسی و پیامد هر انتخاب را ارزیابی کنند ، مسلما در سطوح بالاتر بهداشت روانی قرار خواهند گرفت.

حل مسأله

این توانایی فرد را قادر می سازد تا به طور مؤثرتری مسائل زندگی را حل نماید . مسائل مهم زندگی چنانچه حل نشده باقی بمانند ، استرس روانی ایجاد می کنند که به فشار جسمی منجر می شود.

تفکر خلاق

این نوع تفکر هم به مسأله و هم به تصمیم گیری های مناسب کمک می کند . با استفاده از این نوع تفکر ، راه حلهای مختلف مسأله و پیامدهای هر یک از آنها بررسی می شوند . این مهارت ، فرد را قادر می سازد تا مسائل را از ورای تجارب مستقیم خود را دریابد و حتی زمانی که مشکلی وجود ندارد و تصمیم گیری خاصی مطرح نیست ، با سازگاری و انعطاف بیشتر به زندگی روزمره بپردازد.

تفکر انتقادی

تفکر انتقادی ، توانایی تحلیل اطلاعات و تجارب است . آموزش این مهارت ها ، نوجوانان را قادر می سازد تا در برخورد با ارزش ها ، فشار گروه و رسانه های گروهی مقاومت کنند و از آسیب های ناشی از آن در امان بمانند.

توانایی حل مسأله

این توانایی فرد را قادر می سازد تا هیجان ها را در خود و دیگران تشخیص دهد ، نحوه تأثیر هیجان ها بر رفتار را بداند و بتواند واکنش مناسبی به هیجان های مختلف نشان دهد . اگر با حالات هیجانی ، مثل غم و خشم یا اضطراب درست برخورد نشود این هیجان تأثیر منفی بر سلامت جسمی و روانی خواهد گذاشت و برای سلامت پیامدهای منفی به دنبال خواهند داشت.

توانایی مقابله با استرس

این توانایی شامل شناخت استرس های مختلف زندگی و تأثیر آنها بر فرد است . شناسایی منابع استرس و نحوه تأثیر آن بر انسان ، فرد را قادر می سازد تا با اعمال و موضع گیری های خود فشار و استرس را کاهش دهد.

اجزای مهارتهای ده گانه زندگی

خودآگاهی

آگاهی از نقاط قوت

آگاهی از نقاط ضعف

تصویر خود واقع بینانه

آگاهی از حقوق و مسئولیت ها

توضیح ارزشها

انگیزش برای شناخت

مهارتهای ارتباطی

ارتباط کلامی و غیرکلامی موثر

ابراز وجود

مذاکره

امتناع

غلبه بر خجالت

گوش دادن

همدلی
علاقه داشتن به دیگران

تحمل افراد مختلف

رفتار بین فردی همراه با پرخاشگری کمتر

دوست داشتنی تر شدن (دوستیابی)

احترام قائل شدن برای دیگران

مهارتهای بین فردی

همکاری و مشارکت

اعتماد به گروه

تشخیص مرزهای بین فردی مناسب

دوستیابی

شروع و خاتمه ارتباطات

مهارتهای حل مسأله
تشخیص مشکلات علل و ارزیابی دقیق

درخواست کمک

مصالحه (برای حل تعارض)

آشنایی با مراکزی برای حل مشکلات

تشخیص راه حل های مشترک برای جامعه

مهارتهای تفکر خلاق

تفکر مثبت

یادگیری فعال ( جستجوی اطلاعات جدید)

ابراز خود

تشخیص حق انتخاب های دیگر ( برای تصمیم گیری)

تشخیص راه حل های جدید برای مشکلات

مهارتهای مقابله با هیجانات

شناخت هیجان های خود و دیگران

ارتباط هیجان ها با احساسات ، تفکر و رفتار

مقابله با ناکامی ، خشم ، بی حوصلگی ، ترس و اضطراب

مقابله با هیجان های شدید دیگران

مهارتهای تصمیم گیری

تصمیم گیری فعالانه بر مبنای آگاهی از حقایق کارهایی که می توان انجام داد که انتخاب را تحت تأثیر قرار دهد.

تصمیم گیری بر مبنای ارزیابی دقیق موقعیت ها

تعیین اهداف واقع بینانه

برنامه ریزی و پذیرش مسئولیت اعمال خود

آمادگی برای تغییر دادن تصمیم ها برای انطباق با موقعیت های جدید

مهارتهای تفکر انتقادی

ادراک تأثیرات اجتماعی و فرهنگی بر ارزشها ، نگرشها و رفتار

آگاهی از نابرابری ، پیشداوری ها و بی عدالتی ها

واقف شدن به این مسئله که دیگران همیشه درست نمی گویند

آگاهی از نقش یک شهروند مسئول

مهارتهای مقابله با استرس
مقابله با موقعیتهایی که قابل تغییر نیستند

استراتژی های مقابله ای برای موقعیت های دشوار (فقدان ، طرد ، انتقاد(

مقابله با مشکلات بدون توسل به سوء مصرف مواد

آرام ماندن در شرایط فشار

تنظیم وقت




برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

bb
24-12-2007, 21:48
بسیاری از نکات هستند که رعایت آنها در هنگام تمرینات تاثیر بسزایی در پیشرفت شما دارند. همانند یک نوازنده حرفه ای فکر کنید حتی اگر امروز شروع به یادگیری ساز نموده اید! نوازندگان حرفه ای بسیاری بوده اند که بدلیل عدم توجه به بدن و اعضای خود و تمرینات مداوم بعد از سالها دیگر نمیتوانند به نوازندگی ادامه دهند و دچار مشکلات حاد جسمی شده اند.

رعایت برخی نکات ساده موجب تضمین بقای نوازندگی شما خواهد شد.

محیط خود را از وسائلی که میتواند تمرکز شما را بهم بریزد خالی سازید. کامپیوتر، تلویزیون، عکس و از این قبیل وسایل میتوانند موجب شود تا ناخود آگاه دقت شما کمتر شود. اتاقتان باید تمیز و وسایل در آن منظم چیده شده باشد. محیطی بهم ریخته و نامنظم میتواند کارایی شما را کم نماید.

همیشه قبل از شروع به تمرین صندلی - پایه نت - زیرپایی (در سازهایی گیتار و تار) و کلیه وسایلی که در هنگام تمرین میتواند نقش بازی نماید کنترل نمایید، زیرا که بسیاری از این وسائل اگر شخصی نباشند ممکن است سطح و ارتفاعش برای شما مناسب نباشد.

مطمئن شوید که زمانی که ساز میزنید آیا در راحت ترین حالت ممکن هستید. برای این کار بهترین روش این است که نحوه ایستادن و یا طرز قرار گرفتن بر روی صندلی را به وسیله یک آینه تمام قد کنترل نماید. تمرین جلوی آینه یکی از روش های بسیار مفید است تا شما بتوانید بر مشکلات خود در زمینه استیل نوازندگی غلبه نمایید.

توجه کنید به نقاطی که بدن با ساز شما درگیر میشود و یا وسایلی که هنگام نواختن برای راحتی استفاده مینمایید. آیا همه چیز در حالت طبیعی است یا خیر. واقعیت این است که ساز باید با بدن شما بعنوان یکی از اعضایتان هماهنگ شود در غیر اینصورت عاملی وجود دارد که ذهن و جسم شما را از انجام این کار باز میدارد، پس بدنبال پیدا کردن مشکل اصلی باشید. در این زمینه میتوانید از معلم خود تقاضای راهنمایی بخواهید.

سعی کنید تا خود را مجبور نمایید در هنگام شروع هر تمرین برنامه ای برای گرم کردن عضلات و انگشتانتان برای خود تهیه نمایید، تمریناتی بدور از ساز. زیرا بسیاری تنها به تمریناتی کوتاه برای گرم کردن آنهم توسط ساز اکتفا مینمایند که کار مناسبی نمیباشد.

هیچ موقع هنگام احساس درد در یک ناحیه از بدن تمرین را ادامه ندهید خستگی عضلات امریست طبیعی که با استراحت برطرف میشود اما درد در هنگام تمرین بسیار خطرناک میباشد که چه بسا در صورت ادامه این روند دیگر قادر به نوازندگی نباشید.

بعد از تمرین اجازه دهید تا بدن شما استراحت نماید باید آنرا بتدریج خنک نمایید. پس از یک تمرین سخت بدن شما فشار زیادی را تحمل نموده است باید با نرمش و ماساز سعی کنید تا دوباره به حال عادی خود برگردد از قطع تمرینات به یکباره و عدم تمرینات کششی جدا خود داری نمایید.

بدن شما نیز باید برای انجام یک تمرین همانند یک ورزشکار گرم شود و در پایان این مسابقه (که تمرین شماست) احتیاج دارد تا به آرامی به وضعت طبیعی خود برگردد پس از توجه به بدن خود غافل نشوید و تنها به انگشتانتان فکر نکنید!

مطمئن شوید آیا تمرینات شما متناسب با تکنیک شما میباشد.از توصیه های بیمارگونه نوازندگان حرفه ای و یا اساتیدی که شما را مجبور مینمایند بیش از توان و ظرفیت خود عمل کنید دوری نماید.

تکنیک بعد ممکن است شما را دچار عادت های نامناسبی نماید که به مرور زمان مشکلاتی را در آینده چه از نظر ذهنی و جسمی بوجود آورد.

برای تمرینات خود برنامه ریزی نمایید و سعی نمایید تا در بین هر تمرین استراحت کوتاهی داشته باشید. به هیچ عنوان تمرینات خود را به صورت مداوم و بدون وقفه انجام ندهید. بگذارید تا هم ذهن و هم ماهیچه هایتان اندکی استراحت نمایند اینکار جدا از آرام شدن بدن شما باعث میشود تا تمرینات مرحله بعدی را با راندمان بالاتری انجام دهید.

برخی از مشکلات فیزیکی و یا حتی ساختار اندام ها باعث میشود تا اجرای برخی از قطعات برای شما به دشواری انجام شد. خود را مورد فشار قرار ندهید. بلکه سعی کنید آنرا با احترام قبول نمایید نه با تاسف و قطعاتی را بنوازید که مناسب شما میباشد.

اگر میشود با تمرینات خاصی بر این مشکل غلبه نمایید میتوانید در یک پروسه طولانی با تمرینات متنوعی انرا از پیش روی خود بر دارید. در هر حال توصیه اکید این است تا بر اساس ظرفیت های خود به نوازندگی بپردازید.

بطور کل شیوه زندگی شما تاثیر بسزایی در نوازندگی شما دارد. شغل - محیط زندگی و غیره همه در این کار نقش دارند. مطمئن شوید تا خواب و خوراک شما کافی میباشد.

برای خود ورزش مناسبی را انتخاب نمایید ورزشهایی از قبیل شنا و دو و کوه نوردی و میتواند باعث شود تا تمرینات را بهتر انجام دهید. و همچنین ورزشهای برای آرامش ذهن و اعصابتان.


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

Luti
25-12-2007, 15:24
اضطراب ( Anxiety ) بطور كلي عبارت از احساسي نافذ و ناخوشايند است كه با نشانه هايي از قبيل تنش ، وحشت ، دلهره و بيم و فاجعه اي در حال وقوع همراه است در مقابل ترس

( Fear ) واكنشي است كه نسبت به يك خطر حاضر و مشخص ديده مي شود اضطراب واكنشي است كه نسبت به يك تهديد نامشخص و ناشناخته آشكار مي شود و مي تواند از كشمكش هاي دروني ( Internal Conflicts) ، احساس عدم امنيت ( Insecurity Feeling ) يا تكانش هاي ممنوعه ( Forbidden Impulses ) ، ناشي شود . در هر دو حالت ترس و اضطراب امتحان ( Test Anxiety ) نوعي اضطراب است كه همراه با ترس مربوط به عدم توانمندي در عملكرد مربوط به يك وظيفه آشكار مي شود . اين حالت نوعي از اضطراب عملكرد

( Performance Anxiety ) تلقي مي شود و به تمايل و آمادگي به مضطرب شدن اشاره دارد كه ناشي از عوامل مداخله كننده محيطي است ( كريسني ، 1999 ) .

اضطراب تحصيلي چگونه ايجاد مي شود ؟

ترس و اضطراب فراگيران بطور معمول از طريق وظايف آموزشي ، معلمان و يا آموزشگاه شرطي شده و ياد گرفته مي شود . براي مثال سرزنش و توبيخ فراگير توسط معلم به دليل كيفيت ضعيف فعاليتهاي آموزشي فراگير ، ممكن است اضطراب و ترس را در فرد آشكار سازد . در اين حالت فراگير بيقرار شده و دچار تنش مي گردد ، عرق مي كند و ضربان قلب او افزايش مي يابد . اين حالت در صورت تكرار و شرطي شدن به ديگر موارد و حيطه هاي فعاليت آموزشي فرد كشانده مي شود . بر اين اساس مي توان انتظار داشت كه فراگير در شرايط مشابه پاسخ مشابهي را از خود بروز دهد كه در اين حالت مي توان رفتار توام با ترس و اضطراب را براي فراگير پيش بيني نمود . امتحان نيز به دليل ويژگي هاي خاص خود از جمله ارزيابي فعاليت آموزشي ، محيط رسمي و خاص ، محدوديت زماني و نظارت دقيق آموزشي بطور كلي براي فراگيران اضطراب زا است . افزون بر آن توانمنديهاي شناختي و عملي فراگيران با توجه به ميزان اضطراب موثر واقع شود .

اضطراب تحصيلي چگونه در عملكرد مداخله مي كند ؟

چنانچه اضطراب بيش از حد شدت يابد ، موجب مي گردد تا فراگيران از توجه مستقيم به وظايف دور شوند و اضطراب عملكرد يا تحصيلي در آنان آشكار گردد . به علاوه برخي از رفتارهاي فراگيران موجب مي شود تا ناآرامي در آنها افزايش يابد . برخي فراگيران با توجه مداوم به حواس پرتي و ناراحتي خود ، اضطراب خود را تشديد مي كنند و به انتقاد از خود مي پردازند . آثار چنين اضطرابي به كاهش و تضعيف حافظه و توانمنديهاي شناختي منجر شده و بر وظايف تحصيلي و آموزشي مسلط مي گردد . بطور كلي ادراكات فرد ، تشديد كننده اضطراب تلقي

مي شوند . حتي اين امكان وجود دارد كه فراگير به دليل اشتغال فكري مبني بر عملكرد خوب ، فرآيند تفكري خود را آسيب بزند و عملكرد خود را تضعيف نمايد . چنين سيكل معيوبي

( Vicious Circle ) نگراني را افزايش مي دهد و فرآيند هاي شناختي و حافظه فرد را چند برابر دچار مشكل مي كند .

مهارتهاي مقابله با اضطراب امتحان

روشها و برنامه هاي متعددي براي كمك به فراگيران در غلبه بر اضطراب امتحان پيشنهاد شده است كه ابعاد مختلف فعاليت آموزشي را مورد توجه قرار مي دهند .

1 ) يادگيري و مطالعه صحيح

فقدان آمادگي براي امتحان و يادگيري ضعيف تكاليف آموزشي از عوامل اصلي اضطراب امتحان بشمار مي روند . روشهاي صحيح مطالعه و آمادگي مناسب براي يادگيري در كاهش اضطراب به ميزان زيادي موثر است . يادگيري مفيد و مطالعه صحيح بطور كلي با عوامل متعددي همبستگي دارند . تنظيم وقت مناسب ، انديشيدن قبل از مطالعه ، مدت مطالعه و محيط يادگيري در آماده سازي فرد براي يادگيري موثر ، داراي اهميت است . انگيزه و علاقه به مطالعه ، شروع مطالعه از قسمتهاي آسان و جالب ، مرور مطالب ، تفكر در مفاهيم و بسط انها ، بحث و ربط منطقي ، طبقه بندي و استفاده از تصاوير ، جداول و نمودارها ، درخواست كمك از ديگران و تمرين ، از ديگر مواردي هستند كه موجب يادگيري صحيح مي شوند و از اين طريق كاهش اضطراب را به دنبال خواهند داشت .

2 ) هدايت و مهارت معلم

بخشي از اضطراب فراگيران مي تواند با هدايت و مهارت معلم كاهش يابد و يا از بين برود . معلم بايد به فراگيران خود اين امكان و فرصت را بدهد كه در مورد موضوعات درسي تفكر نمايند و در صورت نياز به بحث و پرسش بپردازند . خوب شنيدن و خوب ديدن در كلاس و فعاليت هاي آموزشي عامل مهمي در ادراك و يادگيري موثر بشمار مي رود . به عبارت ديگر براي تمركز فراگيران بر موضوع درسي ، معلم بايستي محيطي آرام و مناسب را فراهم آورد و اجازه ندهد كه دانش آموزان با روياهاي روزانه ( Daydreaming ) خود مشغول شوند . كمك به فراگيري در تنظيم اهداف و برنامه هاي آموزشي نيز از ديگر فعاليتهاي موثر معلم بشمار مي رود . معلم بايستي عادات مناسب و موثر را به منظور يادگيري و فهم بهتر مطالب به فراگيران آموزش دهد . به عبارت ديگر پذيرفتن مسئوليت براي موفقيت تحصيلي از طريق تصميم گيري در مورد امكانات ، زمان و اتكاء به توانمندي هاي فردي ، انجام حداكثر تلاش و كوشش ، كمك و مشاوره گرفتن از ديگران به هنگام مشكلات آموزشي و بحث و تفكر در مورد موضوعات ياد گرفته شده از عادت مناسب بشمار مي روند .

3 ) آمادگي براي امتحان

مطالعه با توجه به اصل صحيح يادگيري بهترين راه آماده سازي براي امتحان بشمار مي رود . افرادي كه خود را براي امتحان تشريحي آماده مي كنند ، امكان موفقيت بيشتري در امتحانات ( تشريحي و يا چهار گزينه اي ) دارند . در آماده سازي براي امتحان تشريحي نه تنها نكات اصلي ياد گرفته مي شوند ، بلكه روابط منطقي بين اصول ، بخوبي ادراك مي شوند . مطالعه در شب قبل از امتحان به علل مختلف از جمله افزايش نگراني و اضطراب ، مطالعه فشرده ، ناتمام ماندن موضوع و شتاب زدگي مي تواند نتايج منفي را به دنبال داشته باشد . استراحت و خواب كافي از توصيه هاي اصلي جهت كاهش اضطراب در شب قبل از امتحان است . حاضر شدن كمي زودتر از زمان امتحان در محل امتحان ، حفظ اعتماد و اطمينان و آرامش در كاهش اضطراب نيز موثر است . مرور يادداشتها و نكات اصلي ، آمادگي را بر امتحان را افزايش مي دهد . با شكم خالي به جلسه امتحان نبايد وارد شد . مصرف ميوه هاي تازه و سبزيجات ، تنش امتحان را كاهش مي دهند .

4 ) رفتار در جلسه امتحان

در امتحان تشريحي قبل از شروع به نوشتن ، تمام سوالها را بخوانيد ؛ زير عبارات « تعريف كنيد ، مقايسه كنيد ، توضيح دهيد ، تشريح نماييد و يا بحث كنيد » ، خط بكشيد ، ايده و پاسخهاي خود را براي هر سوال در برگه چرك نويس بطور خلاصه يادداشت كنيد . جواب دادن را از سوال آسان شروع كنيد . فهرست كوتاه و خلاصه اي از رئوس مطالب مربوط به هر سوال را تهيه كنيد . چنانچه در حين جواب دادن به سوال ، نكات خاصي از ديگر سوالات به ذهنتان خطور كرد ، آن را يادداشت كنيد . با اين كار پاسخهاي شما كامل تر مي شود و تا حد زيادي اضطراب شما كاهش مي يابد . قبل از نوشتن فكر كنيد و سعي كنيد تا پاسخ خود را تنظيم كنيد . پاسخ روشن و مشخص را براي سوال ارائه كنيد و در آن به حيطه هاي مختلف موضوع بپردازيد . اطلاعات جزيي و كلي را در نظر بگيريد و بطور طبقه بندي شده آنها را بنويسيد . زمان پاسخ گويي به سوالات را تنظيم كنيد و براي هر سوال زمان مناسبي در نظر بگيريد ؛ به علاوه براي مرور پاسخها فرصتي باقي بگذاريد و در صورت امكان به تكميل و توضيح بيشتر پاسخ شما ناقص باشد ، مگر در مواردي كه به غلط بودن پاسخ شما ناقص باشد ، مگر در مواردي كه به غلط بودن پاسخ خود اطمينان كامل داشته باشيد . در پاسخ به سوالات سعي كنيد لغات و اصطلاحات ويژه رايج در موضوع را در پاسخهاي خود بكار ببريد و تلاش كنيد تا اصطلاحات هر درس را ياد بگيريد . رعايت املاء صحيح به خط خوانا و علامت گذاري مناسب در بررسي و ارائه بهتر پاسخ ، مفيد است .

در مورد سوالات حل مساله ، ابتدا از خود سه سوال زير را بپرسيد :

1- از شما چه خواسته شده و چه چيزي را بايد بيابيد ؟

2- براي يافتن حل مساله به دانستن چه چيزهايي نياز داريد ؟

3- در صورت مساله چه اطلاعات و داده هايي وجود دارند كه مي تواند در جستجوي شما موثر باشد ؟

پس از انجام اين فرآيند به حل مساله اقدام كنيد . بطور كلي افراد موفق در حل مسئله داراي ويژگي هاي زير هستند :

1- نگرش مثبت : آنها معتقدند كه مسايل با دقت پشتكار و تحليل حل مي شوند و پاسخهاي سريع و شتاب زده براساس دانش قبلي راه حل مناسبي نيست .

2- توجه و دقت : آنها مساله را به منظور درك بهتر آن چندين بار مي خوانند ؛ سپس قضاوت و نتيجه گيري خود را مرور مي كند و از حدس زدن اجتناب و در نهايت كار خود را باز بيني مي كنند .

3- طراحي روش : اين عده كار خود را به بخشهاي مختلف تقسيم كرده و آن را گام به گام حل مي كنند . اين فرآيند از آسانترين گام آغاز مي شود .

4- تمركز : اين عده انرژي خود را از طريق گفتگو با خود ، در مورد آنچه انجام مي دهند ، خلق تصاوير ذهني ، ربط دادن آن با تجارب مشابه ، محاسبه و ترسيم تصاوير براي حل مساله بكار مي گيرند .

امتحان گزينه اي

در سوالات گزينه اي هميشه توجه داشته باشيد كه سوالات را سوء تعبير نكنيد ، به آنها چيزي اضافه نكنيد ، كلمه اي را حذف نكنيد و متوجه كلمات دو پهلو باشيد . نكته اصلي بدنه سوال مد نظر قرار دهيد . به واژه هاي كمك كننده مانند « هميشه ، هرگز ، هيچگاه ، به جز ، اغلب موارد و بندرت » توجه كنيد و در صورت امكان ، زير آنها خط بكشيد . زمان امتحان را در نظر بگيريد و وقت خود را در پاسخ به سوالاتي كه نمي دانيد ، هدر ندهيد . نمره منفي براي انتخاب گزينه غلط را در نظر بگيريد . پاسخ اول خود را عوض نكنيد مگر در مواردي كه نسبت به غلط بودن آن اطمينان كامل داريد . در مواردي كه پاسخ صحيح را نمي دانيد ، به توصيه هاي زير عمل كنيد : بطور كلي گزينه طولاني مي تواند نشانه پاسخ صحيح باشد . اگر دو گزينه مشابه هم هستند ، هيچكدام را انتخاب نكنيد . اگر گزينه ها متضاد هم هستند يكي از آنها را انتخاب كنيد . گزينه كلي تر در اغلب موارد پاسخ صحيح است .

امتحان شفاهي

امتحان شفاهي فرصتي براي شماست كه دانش ، توانايي ارائه و مهارت بيان خود را آشكار سازيد . به علاوه در اين موقعيت توانايي در برقراري ارتباط مشخص مي شود . امتحان شفاهي همچنين مي تواند تمريني براي مصاحبه هاي شغلي و استخدامي باشد . امتحان مي تواند بصورت رسمي يا غير رسمي انجام بگيريد ، اما بهتر است تمام امتحانات شفاهي را به منزله امتحان رسمي در نظر بگيريد تا از اثرات مثبت آن بهره مند شويد . در امتحان شفاهي بايستي بطور دقيق به سوال گوش فرا داد و بطور مستقيم و مشخص پاسخ دهيد . در امتحان شفاهي رسم دقت و پاسخ گويي روشن و مشخص شما بيشتر مد نظر است زيرا ارزيابي براساس پاسخگويي منظم و دقيق شما صورت مي گيرد ، در حاليكه در امتحان شفاهي غير رسمي اين ويژگي كمتر رعايت مي شود و پاسخهاي شما مي تواند طولاني تر باشد . در اين حالت ارزيابي بيشتر ذهني است . براي آمادگي در امتحان شفاهي توصيه مي شود موارد زير مد نظر قرار گيرد :

1- از معلم بپرسيد كه موضوع امتحان چيست ؟

2- براي امتحان شفاهي مطالعه ضروري است زيرا كه با نداشتن مطالعه نتيجه مثبتي نمي گيريد .

3- سوالاتي را كه انتظار مي رود پرسش شوند ، بنويسيد و سپس پاسخهاي آن را مورد بحث قرار دهيد .

4- در مكان شبيه به مكان امتحان تمرين كنيد و روش و حالت پاسخگويي خود را ارزيابي كنيد .

منبع :
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

ghazal_ak
12-01-2008, 18:04
اگر آن چه را که در تلویزیون می بینید باور کنید, زنان را اسرارآمیز و غیرقابل درک, عشوه گر, دچار هیستری و پرتشنج و مستعد تغییر عقیده بدون دلیل می دانید. بعضی از مجلات زنان هم با توصیه کردن به این که چگونه زنان می توانند مردان را در دام خود اسیر کنند و یا آنها را در حالت حدس و گمان نگه دارند, این رفتارهای کلیشه ای را دایمی و ابدی می کنند. بعضی از تفاوت های اساسی که به نظر می رسد بین مردان و زنان وجود دارد به نقطه نظر خود شما بستگی دارد.

نکته جالب این است که تا هفته هشتم دوران بارداری مادر, مردان و زنان تقریباً کاملاً شبیه هم اند. تنها تفاوت در سطح کروموزومی در عمق داخلی سلول های جنینی وجود دارد. داخل هر سلول بدن هر شخص, دی ان ای ((DNA به شدت در داخل جفتی از ساختمان هایی به نام کروموزوم پیچ خورده. یک جفت از کروموزوم ها تعیین می کنند که آیا یک شخص مؤنث است یا مذکر. به استثنای موارد بسیار غیرطبیعی نادر, شخصی با دو کروموزوم ایکس (X) مؤنث است و یک فرد با یک کروموزوم X و یک کروموزوم ایگرگ (Y) مذکر است. در عرض چند هفته در نهایت این کروموزوم ها باعث ایجاد تفاوت در جنین های نر و ماده می شوند.




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


مجموعه خصوصیات کروموزومی یا "نقشه" کروموزومی برای یک انسان مذکر طبیعی که کروموزوم های X و Y را نشان می دهد.





در نهایت زمانی که شخص از یک جنین مؤنث به یک زن بالغ تبدیل می شود, بسیاری از خصلت ها او را از یک مرد متمایز می کند. به طور میانگین زنان کوتاه تر و کوچک تر از مردان هستند. اگرچه زنان درصد بالاتری از چاقی بدن دارند. زنان اندام های تناسلی و تولیدکننده ای دارند که می تواند از یک بچه در حال بزرگ شدن حمایت کند و بچه به دنیا آمده را نیز بعد از تولد پرورش دهد. فشار خون زنان پایین تر است و قلب آنها حتی موقعی که خوابیده اند, سریع تر می زند. همچنین خون سریع تر به مغز زنان جریان پیدا می کند و هنگامی که آنها پیر می شوند, نسبت به مردان بافت مغزی کمتری را از دست می دهند.

نکته دیگر وجود هورمون هاست که افراد بسیار زیادی به آن به عنوان تفاوت عظیم بین زنان و مردان نگاه می کنند. بدن هر شخصی چه او زن باشد و چه مرد, هورمون ها را برای تنظیم و کنترل یک طیف وسیع از فرایندها مورد استفاده قرار می دهد. هورمون ها, محصول سیستم درون ریزی هستند که شامل غده های بی شماری اند و در بخش های مختلف بدن قرار گرفته اند. برای مثال دو هورمون خیلی خوب شناخته شده آدرنالین و انسولین هستند. آدرنالین از غده آدرنال و انسولین از پانکراس می آیند. این ها و هورمون های دیگر برای زندگی و سلامت هم زنان و هم مردان حیاتی است.

از طرف دیگر هورمون های جنسی در بدن های زنان و مردان با کمی تفاوت نسبت به همدیگر کار می کند. در مردان بیضه ها هورمون تستوسترون تولید می کند که تولید اسپرم را تنظیم می کند و باعث بروز صفات جنسی ثانویه مذکر می شود. در زنان, تخمدان هورمون هایی مثل استروژن و پروژسترون تولید می کند که فرایندهای مولد و تناسلی زن را تنظیم می کند. بدن های مردان یک کمی از تستوسترون را به استروژن تبدیل می کند و بدن زنان مقادیر کمی تستوسترون می سازد. بنابراین هیچ هورمونی برای یک جنس یا جنس دیگر انحصاری نیست.




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


مولکول استروژن





سطوح هورمون مردانه می تواند در طول روز چنان بالا و پایین برود که بدن او تولید اسپرم را تنظیم کند. اما سطح هورمون جنسی زن نوسانی دارد که به عنوان بخشی از چرخه مولد و تناسلی اوست و یک ماه طول می کشد تا کامل شود. در طول حاملگی زن, تغییرات دوباره در سطح هورمونی می تواند باعث بروز علایمی مثل تندخویی و دمدمی مزاج شدن بشود که به عنوان سندرم پیش از قاعدگی شناخته می شود. هنگامی که یک زن به زمان قاعدگی می رسد, تولید هورمون های جنسی اش آهسته می شود. در طول دوره سطح استروژن و پروژسترون او می تواند به شکل معناداری تفاوت کند و باعث بروز علایمی مانند گرگرفتگی و خواب آشفته بشود.


هورمون های جنسی می تواند در خلال بیشتر زندگی یک زن روی عاطفه و فیزیولژی او اثر بگذارد. اما برخلاف تصور بعضی از مردم, هورمون ها مسئول هر جنبه از رفتار زنان نیستند.



بچه پسرها و بچه دخترها


تحقیقات احتمال می دهند که تستوسترون موجود در بدن یک زن ممکن است به جنسیت بچه ربط داشته باشد. ممکن است این تستوسترون تخم را ترغیب کند که اجازه باروری از اسپرمی که کروموزوم Y حمل می کند را بدهد و در نتیجه پسر متولد شود.

احساسات زنان چگونه است؟

در سال 2001 مؤسسه نظرسنجی "گالوپ" از بزرگسالان آمریکایی پرسید که کدام سری از کیفیت ها بیشتر به مردان مربوط است و کدام یک مناسب زنان است. نود درصد کسانی که مورد نظرسنجی قرار گرفتند گفتندکه مشخصه "احساساتی" بیشتر به زنان مربوط است. این نظرسنجی درباره احساسات به خصوصی یا درباره مضمون های مثبت و منفی ویژه ای برای کلمه "احساس" نپرسید. اما احتمالاً از نتایج به نظر می رسد که بیشتر آمریکایی ها زنان را در مقایسه با مردان یا قادر به تجربه یا مستعد تجربه یک دامنه گسترده تر و شدیدتر از احساسات می بینند.


سردرگمی در مورد هدف؟
یک کلیشه رایج این است که زنان علایم ترکیبی می دهند, مخصوصاً موقعی که پای درگیری های رمانتیک به میان می آید. یک مطالعه در دانشگاه تگزاس در اوستین حاکی است که جنس ها یکدیگر را درست نمی فهمند و در این امر نیروهای تکاملی دخیلند. سرگشتگی ممکن است از بشر مرد اولیه باشد که سعی می کرده فرزندان بیشتری داشته باشد در حالی که بشر زن اولیه سعی می کرده تا از خودش در برابر نیرنگ و اغوا شدن از طرف مرد محافظت کند.


آیا زنان احساساتی از مردان هستند؟ آیا آنها بیشتر گریه می کنند؟

این دیدگاه که زنان بیشتر از مردان گریه می کنند, شیوع زیادی دارد. اما در دوران نوزادی یا بچگی, دختران و پسران تقریباً به طور متوسط به اندازه هم گریه می کنند. تنها در طول دوران بلوغ دخترها شروع می کنند به این که بیشتر از پسرها گریه کنند. مطابق با مقاله سال 2005 نیویورک تایمز, تا سن 18 سالگی, زنان چهار برابر بیشتر از مردان گریه می کنند.
یک توضیح احتمالی برای این امر هورمون پرولاکتین است که به این که مردم چه قدر گریه می کنند ربط دارد. پرولاکتین در خون و اشک ها وجود دارد و در زنان بیشتر از مردان وجود دارد. مجراهای اشک زنان هم یک کمی متفاوت تر از مجرای اشک مردان شکل گرفته که می تواند یا باعث گریه شود و یا تأثیر فزاینده ای بر گریه داشته باشد [منبع:نیویورک تایمز]. به علاوه افرادی که دچار افسردگی هستند ممکن است چهار برابر بیشتر از افرادی که افسرده نیستند گریه کنند و دوسوم افرادی که بیماری شان افسردگی تشخیص داده شده زن هستند.

البته توضیح معمولی دیگر هم این است که بعضی از جوامع زنان را به گریه کردن تشویق می کنند در حالی که مردان را از گریه کردن نهی می کنند. در آمریکا, استثنا بر این استاندارد به نظر می رسد که در جهان کسب و کار باشد. در بعضی از مشاغل, گریه کردن نهی می شود- به زنی که در اداره گریه می کند ممکن است به چشم ضعیف یا غیر مؤثر نگاه شود.

آیا زنان پراسترس تر از مردان هستند؟

زنان بعضی وقت ها به این شهرت دارند که نگران تر از مردان هستند. مطابق با نظرسنجی مؤسسه گالوپ در سال 2005, زنان درباره دامنه ای از موضوعات اجتماعی نگران تر از مردان هستند. تعداد معنی داری از زنانی که مورد پرسش قرار گرفتند بیشتر از مردانی که از آنها سؤال شد, پاسخ دادند که در مقابل حدود هفت قضیه از 12 قضیه اجتماعی مورد نظرسنجی" به مقدار زیادی" نگرانند.

مطالعات این را نشان می دهد که علاوه بر نگرانی که اغلب در زنان بیشتر است, زنان ممکن است از نظر فیزیولوژیکی مستعد تجربه استرس بیشتری باشند. برای مثال "امیگدالا"ی (amygdale) مغز, احساساتی مثل ترس و اضطراب را پردازش می کند. در مردان "امیگدالا" با اندام هایی ارتباط برقرار می کند که اطلاعات بصری را می گیرند و پردازش می کنند, مثل قشر بصری ((visual cortex. اما در زنان "امیگدالا" با بخش هایی از مغز که هورمون ها و گوارش را تنظیم می کند ارتباط برقرار می کند. این ممکن است به این معنی باشد که واکنش های استرس بیشتر احتمال دارد که در زنان نسبت به مردان باعث بروز نشانه های فیزیکی شود.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

به علاوه, بدن زنان نسبت به بدن مردان هورمون های استرس بیشتری تولید می کند. همچنین هربار که یک حادثه اعصاب خردکن تمام می شود, زمان طولانی تری طول می کشد تا بدن زنان تولید هورمون ها را متوقف کند. این امر ممکن است در افکار زنان, تمایل آنها به پاسخ به وقایع اعصاب خردکن و پرتنش و فکر کردن درباره شرایط رنج آور و عصبانی کننده را باعث شود یا بر این امر تأثیر بگذارد.

آیا زنان حسودتر از مردان اند؟

به نظر بعضی از مردم, زنان حسودتر و سلطه گرتر از مردان هستند. به خصوص در روابط رمانتیک. اما تحقیقات حاکی از آن هستند که زنان حسودتر از مردان نیستند. آنها فقط در شرایط متفاوتی حسود هستند.

در یک مطالعه در آلمان, محققان چندین تصویر نمایشی را به شرکت کنندگان نشان دادند. شرکت کنندگان از رایانه استفاده می کردند تا توصیف کنند که کدام یک از سناریوها عصبانی کننده تر است. نتایج حاکی از این بودند که در تمام فرهنگ ها, زنان خیانت عاطفی را عصبانی کننده تر از خیانت جنسی می یابند. پاسخ های مردان در همه فرهنگ ها متفاوت بود. اما عموماً آنها نسبت به خیانت جنسی حسادت داشتند.

از طرف دیگر, طی مطالعه ای در دانشگاه کالیفرنیا در سن دیگو, در حالی که از شرکت کنندگان خواسته شده بود تا جواب هایشان را توصیف کنند, همان موقع فشارخون و ضربان قلبشان هم اندازه گیری می شد. مردان واکنش های فیزیکی بیشتری به خیانت فیزیکی داشتند, در حالی که زنان همان حدود هیجان و تنش را به هر دو نوع نمایش نشان دادند. به هر صورت, 80 درصد زنان در مطالعه فکر می کردند که خیانت عاطفی بیشتر از خیانت جنسی آنها را از کوره در می برد.



نگهداشتن شغل و ترک شغل



بیشتر زنان در دهه 1980 وارد نیروی کار آمریکا شدند و یک کلیشه عمومی آن بود که زنان نمی توانند یک شغل را حفظ کنند. یک مطالعه نشان می دهد که این کلیشه دست کم تا اندازه ای حقیقت دارد. زنان تمایل دارند که شغلشان را بیش از اغلب مردان تغییر دهند. به هرصورت تحقیقات همچنین این گمان را مطرح می کند که دلیل این امر این است که زنان نسبت به مردان کمتر نسبت به کارشان احساس وفاداری دارند.



زنان: مغز, بدن و باربی ها

در سال 1992, شرکت اسباب بازی های متل (Mattel Toys) یک باربی سخنگو عرضه کرد که این عبارت را می گفت:"کلاس ریاضی سخت است!" این عروسک باعث جنجال و بحث, مخصوصاً میان والدین و معلمانی شد که فکر می کردند که این عروسک این کلیشه را که دخترها در ریاضی خوب نیستند را تقویت می کند. نمره های "تست استاندارد" هم به نظر می رسید که این کلیشه را تقویت می کند. معمولاً نمره های پسران در ریاضی بالاتر از نمره های دختران بود.

تحقیق درباره تفاوت مغزهای زنان و مردان هم به نظر می رسید این ایده را که مردان باید در ریاضی بهتر باشند را تقویت می کند. مردان 5/6 برابر بیشتر از زنان در مغزهایشان ماده خاکستری دارند. در حالی که زنان ده برابر بیشتر از مردان ماده سفید دارند. ماده خاکستری, مراکز پردازشگری در مغز هستند و ماده سفید اتصالات بین آنها را به وجود می آورد. به عبارت دیگر مردان مقدار بسیار زیادی مناطق برای پردازش داده های به هم پیوسته دارند –مثل معادلات ریاضی- و زنان مقدار زیادی از اتصالات دارند که به آنها اجازه می دهد تا الگوها و قالب ها را ببینند و پردازش کنند. بعضی از محققان باور دارند که این تفاوت در ساختمان مغز این ایده که مردان در ریاضی بهتر از زنان هستند در حالی که زنان در زبان بهتر هستند را تقویت می کند.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به هرصورت, محققان دیگر در این مورد که مردان واقعاً در ریاضی بهتر از زنان هستند بحث دارند. دختران اغلب در ریاضیات از پسران نمره های بهتری می گیرند. محققان این تئوری را مطرح می کنند که این کلیشه که زنان در ریاضیات خوب نیستند ممکن است به خاطر ترس از سرزنش شدن به خاطر اختلاف نمره با پسران باشد. به گفته دکتر ربرت جوزف از دانشگاه اوستین تگزاس, زنان می ترسند که عملکردشان در تست های استاندارد ثابت کند که آنها در ریاضیات بد هستند. به همین دلیل آنها به خوبی تست ها را انجام نمی دهند. علی رغم این که نمرات خوبی در کلاس های ریاضی می گیرند. از طرف دیگر مردان چنین تست هایی را به منزله فرصتی می بینند که ثابت می کند که آنها در ریاضی خوب هستند. بنابراین آن را بهتر انجام می دهند.

به علاوه, اگر مردان هنگام امتحان در سالن حضور نداشته باشند زنان مایلند تا نمرات بهتری در تست های ریاضی بگیرند. طبق یک مطالعه که بر روی مردان و زنانی که نمرات تست استاندارد شبیه هم گرفته بودند انجام شد, موقعی که از زنان بدون حضور مردان در اتاق تست گرفته می شود, نمرات زنان بیش از 12 درصد افزایش می یابد. محققان می گویند این به خاطر تهدید کلیشه است یا ترسی ست که باعث می شود شخص از کلیشه رایج پیروی کند.

صرف نظر از این که زنان در تست های استاندارد چه نمره هایی می آورند, به نظر می رسد که می توانند مهارت های ریاضیشان را که مساوی با مردان است پیشرفت دهند. تحلیل از مقیاس بزرگی از داده ها هم حاکی از آن است که تفاوت های خیلی کمی بین توانایی های زنان و مردان در ریاضیات وجود دارد.

آیا زنان تحملشان در برابر درد از مردان بیشتر است؟

بعضی از مردم گمان می کنند که به خاطر این که زنان می توانند بچه بزایند, تحمل دردشان از مردان بیشتر است. چند مطالعه از این تئوری حمایت نمی کند. یک مطالعه در واحد مدیریت درد دانشگاه بت ((Bath گزارش داد که در مقایسه با مردان, زنان در تمام دوران زندگی شان بیشتر احساس درد می کنند و برای مدت طولانی تری درد را احساس می کنند. یک آزمایش انجام شد که در آن زنان و مردان بازوهایشان را در آب یخ فرو بردند. در آن آزمایش زنان آستانه درد پایین تری داشتند و نسبت به مردان تحمل کمتری برای درد داشتند.

مغز زنان هم یک کمی متفاوت از مغز مردان به درد پاسخ می دهد. اصطکاک قابل ملاحظه ای در مناطق مغز که به درد و استرس پاسخ می دهد وجود دارد. اما علاوه بر این نواحی مراکز لیمبیک زنان هم در هنگام درد فعال تر می شود. مرکز لیمبیک مسئول احساسات شخص است. بنابراین گمان می رود که زنان احتمال دارد که پاسخ های احساسی به درد و استرس داشته باشند. محققان این نظریه را مطرح می کنند که این امر به خاطر نقش جنسی سنتی زن به عنوان مراقبت کننده است.

آیا باربی واقعاً زنان را از بدنشان متنفر می کند؟


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


در سال 1995, محققان در دانشگاه آریزونا درباره این موضوع مطالعه کردند که دختران آفریقایی-آمریکایی و قزاقی بدن هایشان را چگونه می بینند. آنها از دختران نوجوان خواستند تا بدن هایشان را توصیف کنند و همچنین بگویند که یک دختر کامل شبیه به کیست. دختران آفریقایی-آمریکایی نسبت به ذکر کردن نشانه های فیزیکی برای یک دختر ایده آل بی میل بودند, اما دختران قزاقی یک توصیف را ارایه می کردند. عقیده آنها از یک دختر ایده آل 5 پا و 7 اینچ طول قد, حدود 100 پوند وزن و موهای بلند بود. محققان این توصیف را مطابقت زنده از یک عروسک باربی نامیدند.


بعضی از محققان این را به عنوان مدرکمورد استفاده قرار می دهند تا نشان دهند که عروسک های باربی زنان را تشویق می کنند تا گرسنگی بکشند و بدن هایشان را به حد باربی برسانند. بعضی می گویند که باربی مسئول کاشت سینه و بی نظمی های خوردن است. به هرحال یک مطالعه با مقیاس وسیع انجام نشده که مستقیماً نشان دهد بازی با عروسک های باربی احترام به خود را پایین می آورد یا آشفتگی ها در خوردن را افزایش می دهد. هیچ مطالعه ای وجود نداشته که ثابت کند که دختران می خواهند شبیه به عروسک های باربی شوند. در حقیقت, یک مطالعه در سال 2005 در انگلیس نشان داد که دختران اغلب عروسک های باربی شان را از ریخت می اندازند یا آنها را ناقص می کنند در حالی که اسباب بازی های دیگرشان را بدون صدمه زدن رها می کنند.
به هرصورت, یک مطالعه حاکی از این است که اسباب بازی ها با شکل های ظاهری دست نیافتنی ممکن است بر تصویر شخص از خودش اثر بگذارند. اما این مطالعه باربی را درگیر شامل نشده بود. این مطالعه عروسک های مذکر و عروسک های کن را در برابر تیپ های اکشنی مثل هوک و جی. آی.جو مورد مطالعه قرار داد. مردان در مطالعه بعد از بازی با تیپ های فعال مافوق عضلانی از خود تصویر منفی بیشتری نسبت به بعد از بازی با کن گزارش کردند. اگر بازی با یک اسباب بازی می تواند به این شکل روی مردان اثر بگذارد, به طور مشابه روی زنان هم اثر می گذارد.



برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

ghazal_ak
15-01-2008, 14:35
با وجودی که اثر رنگ‌ها تا حدودی ذهنی است و در مورد اشخاص مختلف فرق می‌کند امّا برخی از تاثیرات رنگ‌ها دارای معنی یگانه‌ای در سراسر جهان هستند. رنگ‌هایی که در طیف رنگ‌ها در ناحیه قرمز قرار دارند به عنوان رنگ‌های گرم شناخته می‌شوند که این دامنه‌اش از احساسات گرم و صمیمانه تا احساس خشم و عصبانیت متغیر است.
رنگ‌هایی که در ناحیه آبی طیف قرار دارند، رنگ‌های سرد نامیده می‌شوند و شامل آبی، ارغوانی و سبز هستند. این رنگ‌ها معمولاً آرامش بخشند امّا گاهی نیز ممکن است احساس غمگینی و بی‌تفاوتی را به ذهن آورند.

● روان‌شناسی رنگ‌ها به عنوان روش درمان
در برخی از فرهنگ‌های قدیمی، از جمله مصری‌ها و چینی‌ها، از رنگ‌ها برای درمان استفاده می‌شده است. این کار که گاهی به آن نور درمانی یا رنگ شناسی نیز گفته می‌شود هنوز هم به عنوان روش درمان جایگزین مورد استفاده قرار می‌گیرد.

در این روش:
▪ از رنگ قرمز برای تحریک بدن و ذهن و افزایش تمرکز استفاده می‌شود.
▪ از رنگ زرد برای تحریک اعصاب استفاده می‌شود.
▪ از رنگ نارنجی برای بالا بردن سطح انرژی استفاده می‌شود.
▪ از رنگ آبی برای کاهش درد و تسکین بیمار استفاده می‌شود.
▪ از رنگ نیلی برای تسکین ناراحتی‌های پوستی استفاده می‌شود.

اغلب روان‌شناسان به رنگ درمانی به دیده شک و تردید می‌نگرند و می‌گویند که درباره تاثیرات احتمالی رنگ‌ها اغراق شده و رنگ‌ها در فرهنگ‌های مختلف، معانی متفاوتی دارند. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که در بسیاری از موارد، تاثیرات رنگ‌ها در تغییر حالت افراد، تاثیراتی زودگذر و موقتی بوده است. برای مثال، قراردادن افراد در اتاق آبی ممکن است در ابتدا احساس آرامش در آن‌ها به وجود آورد امّا این اثر پس از آن که آن‌ها آرامششان را بازیافتند، به تدریج کاهش خواهد یافت.

● روان‌شناسی رنگ‌های مختلف

۱) روان‌شناسی رنگ سیاه

▪ سیاه تمام نورها در طیف رنگ‌ها را جذب می‌کند.
▪ سیاه معمولاً به عنوان نماد ترس یا شیطان مورد استفاده قرار می‌گیرد امّا به عنوان نشانگر قدرت نیز شناخته می‌شود. از رنگ سیاه برای نشان دادن شخصیت‌های خطرناک مثل دراکولا و یا جادوگران استفاده می‌شود.
▪ رنگ سیاه در بسیاری از فرهنگ‌ها برای مراسم سوگواری مورد استفاده قرار می‌گیرد. این رنگ همچنین نشانگر غمگینی، جذابیت جنسی و رسمی بودن است.
▪ در مصر قدیم، رنگ سیاه نشانگر زندگی و تولّد دوباره بود.
▪ رنگ سیاه معمولاً به دلیل لاغر نشان دادن در نمایش‌های مد مورد استفاده قرار می‌گیرد.

۲) روان‌شناسی رنگ سفید

▪ رنگ سفید، نماد معصومیت و پاکی است.
▪ رنگ سفید می‌تواند در انسان احساس فضای بیشتر به وجود آورد.
▪ رنگ سفید معمولاً نشانگر سرما، پاکیزگی و آرامش است. اتاقی که کاملاً به رنگ سفید نقاشی شده باشد ممکن است جادار و بزرگ به نظر آید امَا خالی و سرد است. بیمارستان‌ها و کادر پزشکی از رنگ ▪ سفید برای ایجاد حس پاکیزگی استفاده می‌کنند.

۳) روان‌شناسی رنگ قرمز

▪ رنگ قرمز، رنگ گرمی است که برانگیزاننده هیجانات قوی است.
▪ رنگ قرمز، نشانگر عشق، حرارت و صمیمیت است.
▪ رنگ قرمز، به وجود آورنده احساس شور و هیجان است.
▪ رنگ قرمز، تحریک کننده احساس خشم و عصبانیت است.

۴) روان‌شناسی رنگ آبی

▪ آبی، رنگ مورد علاقه بسیاری از مردم و محبوبترین رنگ در بین مردان است.
▪ رنگ آبی، احساس آرامش را به ذهن می‌آورد و معمولاً نشانگر صلح، امنیت و نظم است.
▪ رنگ آبی، می‌تواند احساس غم، درون‌گرایی یا گوشه‌گیری را در بعضی افراد به وجود آورد.
▪ رنگ آبی معمولاً برای دکور دفاتر مورد استفاده قرار می‌گیرد زیرا تحقیقات نشان داده است که افراد در اتاق‌های آبی کارآیی بیشتری دارند.
▪ رنگ آبی با وجودی که از محبوبترین رنگ‌هاست امّا یکی از رنگ‌هایی است که کمترین اشتها را بر می‌انگیزد. در برخی از برنامه‌های کاهش وزن توصیه می‌شود که غذای خود را در بشقاب‌های آبی بکشید. ▪ رنگ آبی به ندرت به صورت طبیعی درخوراکی‌ها وجود دارد. همچنین رنگ آبی غذا معمولاً به عنوان نشانه فاسد بودن و یا سمّی بودن آن در نظر گرفته می‌شود.
▪ رنگ آبی می‌تواند باعث کاهش ضربان قلب و حرارت بدن گردد.

۵) روان‌شناسی رنگ سبز

▪ رنگ سبز، رنگ سردی است که نماد طبیعت است.
▪ رنگ سبز، نشانگر آرامش، خوشبختی، سلامتی و حسادت است.
پژوهشگران دریافته‌اند که رنگ سبز می‌تواند باعث افزایش قابلیت خواندن گردد. برخی از دانش‌آموزان و دانشجویان با قراردادن یک برگه شفاف سبز رنگ بر روی صفحه کتاب، می‌توانند مطالب را با سرعت بیشتری از حدّ معمول بخوانند و درک کنند.
▪ رنگ سبز، از دیر باز نماد باروری بوده و در قرن پانزدهم برای لباس عروسی به کار می‌رفته است.
▪ از رنگ سبز در دکوراسیون به دلیل اثر آرام بخشی آن استفاده می‌شود.
▪ رنگ سبز باعث کاهش استرس می‌شود. کسانی که در فضای کاری سبز رنگ کار می‌کنند، کمتر دچار دردهای دستگاه گوارش می‌شوند.

۶) روان‌شناسی رنگ زرد

▪ رنگ زرد، رنگی گرم وشاد است.
▪ رنگ زرد به دلیل مقدار زیاد نوری که منعکس می‌کند، بیشتر از بقیه رنگ‌ها چشم را خسته می‌کند. استفاده از رنگ زرد برای پس زمینه کاغذ یا نمایشگر کامپیوتر می‌تواند باعث چشم درد یا در حالت‌های خاص از دست دادن بینایی گردد.
▪ رنگ زرد می‌تواند احساس رنجیدگی و خشم را به وجود آورد. با وجودی که رنگ زرد به عنوان یک رنگ شاد شناخته می‌شود اما بیشتر مردم در اتاق‌های زرد رنگ، هیجانشان را از دست می‌دهند و بچه ها نیز در اتاق‌های زرد رنگ بیشتر گریه می‌کنند.
▪ رنگ زرد باعث افزایش سوخت و ساز بدن انسان می‌گردد.
▪ چون رنگ زرد، از بقیه رنگ‌ها زودتر دیده می‌شود، بیشتر از بقیه برای جلب توجه مورد استفاده قرار می‌گیرد.

۷) روان‌شناسی رنگ ارغوانی

▪ رنگ ارغوانی نماد وفاداری و ثروت است.
▪ رنگ ارغوانی نشانگر عقل و معنویت است.
▪ رنگ ارغوانی خیلی کم در طبیعت وجود دارد و به همین دلیل ممکن است به عنوان نشانه مصنوعی یا غیر عادی بودن در نظر گرفته شود.

۸) روان‌شناسی رنگ قهوه‌ای

▪ رنگ قهوه‌ای، رنگی طبیعی است که برانگیزاننده حس قدرت و اطمینان‌پذیری است.
▪ رنگ قهوه‌ای همچنین می‌تواند حس غم و انزوا را به وجود آورد.
▪ رنگ قهوه‌ای، حس گرما ، محبت، آسایش و امنیت را به ذهن می‌آورد.
▪ رنگ قهوه‌ای معمولاً بیانگر طبیعی بودن، زمینی بودن و متفاوت بودن است اما گاهی می‌تواند نشانگر پیچییدگی نیز باشد.

۹) روان‌شناسی رنگ نارنجی

▪ رنگ نارنجی، ترکیب زرد و قرمز است و به عنوان یک رنگ انرژی‌زا در نظر گرفته می‌شود.
▪ رنگ نارنجی، احساس هیجان، گرما و شور و شوق را به ذهن می‌آورد.
▪ رنگ نارنجی، معمولاً برای جلب توجه مورد استفاده قرار می‌گیرد.

۱۰) روان‌شناسی رنگ صورتی

▪ رنگ صورتی، در واقع همان رنگ قرمز کم رنگ است و معمولاً نشانگر عشق است.
▪ رنگ صورتی اثر آرام‌بخشی دارد. در ورزشگاه‌ها معمولاً رختکن تیم حریف را به رنگ صورتی نقاشی می‌کنند تا بازیکنان آن‌ها کم انرژی و منفعل شوند.
با وجودی که اثر آرام بخشی رنگ صورتی مشخص شده است ولی پژوهشگران دریافته‌اند که این اثر تنها در خلال مواجهه اولیه به وجود می‌آید. مثلاً هنگامی که از این رنگ در زندان‌ها استفاده شد، زندانیان پس از عادت کردن به آن، حتی نا آرامتر از قبل شدند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ghazal_ak
28-01-2008, 14:51
ظرفیت روان شناختی یك فرد عبارت است از " توانایی شخص در مواجهه با انتظارات و دشواری‌های زندگی روزمره. " بالابودن ظرفیت روانشناختی ؛ این امكان را به شخص می‌دهد كه زندگی خود را در سطح مطلوب روانی نگه دارد و این توانایی را به صورت رفتار سازگارانه و عمل مثبت و مؤثر متبلور سازد.
یكی از راه‌های پیشگیری از بروز مشكلات روانی و رفتاری ارتقاء ظرفیت روانشناختی افراد می‌باشد كه از طریق آموزش مهارتهای زندگی جامه عمل می‌پوشد. مهارتهای زندگی عبارت است از مجموعه‌ای از توانایی‌ها كه زمینه سازگاری و رفتار مثبت و مفید را فراهم می‌آورند. پژوهش‌های متعدد و گسترده‌ای تأثیر مثبت آموزش مهارتهای زندگی را در كاهش سوء مصرف مواد ، پیشگیری از رفتارهای خشونت‌آمیز ، تقویت اتكا به نفس ، افزایش مهارتهای مقابله با فشارها و استرس‌ها ، برقراری روابط مثبت و مؤثر اجتماعی و ... نشان داده‌اند.
نیازهای زندگی امروز ، تغییرات سریع اجتماعی فرهنگی ، تغییر ساختار خانواده ، شبكه گسترده و پیچیده ارتباطات انسانی و تنوع ، گستردگی و هجوم منابع اطلاعاتی انسان ها را با چالشها ، استرس‌ها و فشارهای متعددی روبرو نموده است كه مقابله مؤثر با آنها نیازمند توانمندی‌های روانی- اجتماعی می باشد . فقدان مهارتها و تواناییهای عاطفی ، روانی و اجتماعی افراد را در مواجهه با مسائل و مشكلات آسیب پذیر نموده و آنها را در معرض انواع اختلالات روانی ، اجتماعی و رفتاری قرار می‌دهد .
پژوهش‌های بی‌شمار نشان داده‌اند كه بسیاری از مشكلات بهداشتی و اختلالات روانی عاطفی ریشه های روانی اجتماعی دارند از جمله پژوهش در زمینه سوء مصرف مواد نشان داده است كه سه عامل مهم با سوء مصرف مواد رابطه دارند كه عبارتند از عزت نفس ضعیف ، ناتوانی در بیان احساسات و فقدان مهارتهای ارتباطی ( مك دانالد و همكاران ، 1991) . همچنین زیمرمن و همكاران (1992) بین احساس خود كارآمدی شخصی و موفقیت تحصیلی همبستگی معنا داری یافتند . مطالعات زیادی دلالت بر آن دارند كه بین عزت نفس ضعیف و سوء مصرف الكل و دارو ( سینگ و مصطفی ، 1994) ، بزهكاری ( دوكزو لورج ،1989) ، بی بندوباری جنسی ( كدی، 1992) و افكار خود كشی ( چوكت ، 1993) رابطه وجود دارد . بنابراین با توجه به مدارك و شواهد علمی و به منظور پیشگیری از بروز آسیب‌های اجتماعی مانند خودكشی ، اعتیاد ، خشونت ، رفتارهای بزهكارانه و اختلالات روانی لازم است به موضوع بهداشت روانی و اهمیت آن توجه بیشتری شود .
از طرفی ماهیت مشكلات روانی اجتماعی به گونه ای است كه مقابله با آن در سطوح بعدی مداخله ( پیشگیری ثانویه و ثالث ) نه تنها هزینه‌های قابل ملاحظه‌ای را از نظر نیروی انسانی و مسایل مالی بر جوامع تحمیل می‌كند ، بلكه اثر بخشی و كارآمدی آن نیز بسیار محدود و حتی در مواردی ناچیز است . به عنوان مثال بررسی‌ها نشان می‌دهد كه وقتی یك شخص وابستگی دارویی ( اعتیاد ) پیدا كرد ، در خوشبینانه‌ترین حالت 20 الی 30 درصد موارد احتمال بهبود وجود خواهد داشت و حتی تحت این شرایط نیز احتمال عود مجدد مشكل وجود خواهد داشت ( كاپلان و سادوك ، 1988؛ تایلور ،1995) .
این واقعیات باعث شده كه صاحب‌نظران و متخصصان حیطه بهداشت روانی در جهان تمام كوشش و توجه خود را حول محور برنامه‌های پیشگیری در سطح اول متمركز سازند . به همین منظور برنامه‌های پیشگیری هم در سطح عام و با هدف كاهش و كنترل انواع آسیب‌های روانی – اجتماعی و هم در سطح خاص و در رابطه با كاهش و كنترل مشكلات خاص ( از قبیل وابستگی دارویی ؛ افسردگی ؛ و ...) در نقاط مختلف جهان طراحی و به مورد اجرا گذاشته شده‌است.
مهارتهای زندگی شامل مجموعه ای از توانایی‌ها هستند كه قدرت سازگاری و رفتار مثبت و كارآمد را افزایش می‌دهند . در نتیجه شخص قادر می‌شود بدون این كه به خود یا دیگران صدمه بزند ، مسئولیت‌های مربوط به نقش اجتماعی خود را بپذیرد و با چالش‌ها و مشكلات روزانه زندگی به شكل مؤثر روبه ‌رو شود . محققان تأثیر مثبت مهارتهای زندگی را در كاهش سوء مصرف مواد ، استفاده از ظرفیت ها و توانمندی های هوشی و شناختی ، پیشگیری از رفتارهای خشونت‌آمیز ، افزایش خود اتكایی و اعتماد بنفس و ... مورد تأیید قرار داده‌اند. به ویژه در كاهش سوء مصرف مواد بر نقش كلیدی مهارتهای زندگی تأكید می شود . هم چنین آموزش این مهارتها به عنوان یك روش عام پیشگیری از آسیب های فردی و اجتماعی مورد تأكید بوده‌است. در مطالعه اسمیت (2004) نشان داده شد كه آموزش مهارتهای زندگی به‌طور قابل توجهی منجر به كاهش مصرف الكل و مواد مخدر در جوانان می‌گردد.
اسمیت و گری (2005) نیز نشان دادند آموزش مهارتهای زندگی اثر معنی‌داری بر توانائیهای رهبری و مدیریت در جوانان دارد. فرایند نقش مهارت‌های زندگی در ارتقای بهداشت روان را به شكل زیر می‌توان نشان داد :
یادگیری موفقیت آمیز مهارتهای زندگی ، احساس یادگیرنده را در مورد خود و دیگران تحت تأثیر قرار می دهد و علاوه بر این كسب این مهارتها نگرش دیگران را نیز در مورد فرد تغییر می دهد . به همین خاطر كسب مهارت های زندگی هم شخص را تغییر می دهد و هم محیط را ، و این اصل دو سویه ، ارتقای بهداشت روان را شتابی دوچندان می بخشد .
موارد كاربرد مهارت های زندگی :
الف ) افزایش سلامت روانی و جسمانی

تقویت اعتماد به خویشتن و احترام به خود
تجهیز اشخاص به ابزار و روش‌های مقابله با فشارهای محیطی و روانی
كمك به تقویت و توسعه ارتباطات دوستانه ، مفید و سالم
ارتقای سطح رفتارهای سالم و مفید اجتماعی.ب) پیشگیری از مشكلات روانی ، رفتاری و اجتماعی شامل پیشگیری از :

مصرف سیگار و سوء مصرف مواد مخدر
بروز اختلالات روانی و مشكلات روانی – اجتماعی
خودكشی در نوجوانان و جوانان
رفتارهای خشونت‌آمیز
شیوع ایدز
بی‌بند و باری جنسی
افت و كاهش عملكرد تحصیلیمهارتهای 10 گانه زندگی عبارتند از:

خودآگاهی
روابط بین فردی
ارتباط
تفكر نقادانه
تفكر خلاق
تصمیم‌گیری
حل مسئله
مقابله با فشار
مقابله با هیجان‌های ناخوشایند
هم‌ دلی
منبع: articles.ir

Boye_Gan2m
26-03-2008, 19:34
اظطراب و استرس پس از امتحان

از آنجا که اضطراب امتحان در کارآیی تحصیلی دانش آموزان تاثیر بسزایی دارد و مانع بهره وری مناسب در امتحانات می شود و علاوه بر آن بر کاهش اعتماد به نفس آنان نیز موثر است . با توجه به اینکه اضطراب امتحان علل مختلف فردی ، خانوادگی و آموزشگاهی دارد به نظر می رسد : اولا پیشگیری از آن ضرورت دارد . ثانیا در مورد نحوه پیشگیری همکاری همه افراد در سلسله علل ( فردی ، خانوادگی ، آموزشگاهی ) ضرورت دارد . بدیهی است اولین گام در این زمینه دادن اطلاعات در مورد اضطراب امتحان و شرایط پیشگیرانه به همه این افراد است . جهت کاهش اضطراب امتحان دانش آموزان به مدیران مدرسه و برگزار کنندگان امتحان توصیه می شود : 1. برنامه امتحانی را چند هفته قبل از شروع امتحانات به دانش آموزان اعلام کنید . 2. فاصله بین جلسات امتحان را با توجه به سختی یا آسانی دروس تنظیم نمایید . 3. پس از تهیه برنامه امتحانی در آن تغییر جدیدی اعمال نکنید . 4. از برگزاری امتحانات با وقت بسیار اندک اجتناب نمایید . 5. چند دقیقه قبل از شروع امتحان دانش آموزان را به محل برگزاری امتحان برده تا آرامش پیدا کرده و محل مناسبی برای خود بیابند . 6. محل برگزاری امتحان دارای تهویه مناسب ، نور کافی ، دمای مناسب باشد ، محل نشستن ( صندلی ها ) مناسب باشد ، در سالن و یا نزدیک آن آب آشامیدنی در دسترس دانش آموزان باشد . 7. حتی الامکان از نیمکت ها یا صندلی های سالم برای جلسه امتحان استفاده نمایید . 8. محل برگزاری امتحان عاری از هر گونه عوامل مزاحم از قبیل سرو صدا باشد . 9. با دانش آموزان به صورت اطمینان بخش و امیدوار کننده در کلاس و جلسه امتحان برخورد کنید . 10. قبل از شروع جلسه فاصله افراد رعایت شده باشد تا در حین برگزاری جلسه نیاز به جابجایی و حرکت نباشد . 11. در شروع جلسه آیاتی از کلام الله مجید قرائت شده و چند جمله دعای مناسب بیان گردد . 12. بعد از شروع جلسه امتحان دانش آموزان را جابجا نکنید . 13. در جلسه امتحان دبیر مربوط به درس حتما حضور داشته باشد و با جملات اطمینان بخش دانش آموزان را آرام نماید . 14. مراقبین در حین برگزاری جلسات با یکدیگر صحبت نکنند . 15. سعی شود مراقبین بالای سر دانش آموزان زیاد توقف نکنند . 16. اگر مراقبین مشاهده کردند که دانش آموز جواب را اشتباه نوشته او را سرزنش نکنند . 17. از برخورد شدید با دانش آموزان خاطی اجتناب شود . 18. مراقبین با اخم و حالت شماتت بار به دانش آموزان نگاه نکنند . بلکه با تبسم و بیان مطلبی نشاط انگیز تنش های احتمالی دانش آموزان را کاهش دهند . 19. در ابتدای جلسه امتحان راهنمایی و توضیح کافی پیرامون آن آزمون داده شود و در حین جلسه از توضیح اضافی که موجب حواس پرتی آنان می شود اجتناب نمایید . 20. سعی شود حتی الامکان به سوالات دانش آموزان پاسخ داده شود . 21. سوالات امتحانی خوانا و از کیفیت بالا و مناسب برخوردار باشد . 22. با دانش آموزان در حین انجام امتحان گفتگو نشود . 23. در صورت نیاز ، پیش نویس در اختیار دانش آموزان قرار داده شود . 24. از رفت و آمدهای اضافی و مکرر در جلسه امتحان جلوگیری نمایید . 25. حدود 5 تا 10 دقیقه قبل از اتمام وقت جلسه به دانش آموزان نذکر داده شود . جهت کاهش اضطراب دانش آموزان به معلمان توصیه می شود : 1. جلسه داد گاه ، دادگاه حسابرسی نیست ، امتحان انتقام نیست . 2. قبل از اتمام کلاسها و شروع امتحانات به دانش آموزان اطمینان بدهید و آنها را از امتحان نترسانید . 3. به دانش آموزان بگویید که سوالات از کتاب درسی آنهاست و آنها فقط با مطالعه کتابهای درسی خود به راحتی می توانند به سوالات پاسخ دهند . 4. قبل از امتحانات اصلی ، از امتحانات مستمر و آزمایشی به منظور آشناسازی دانش آموزان با سوالات و نحوه امتحان استفاده گردد . 5. از ایجاد رقابت ناسالم در میان دانش آموزان اجتناب بشود . 6. هدف امتحان باید ارزیابی دانسته های دانش آموزان باشد ، نه نادانسته های آنان . 7. از انتظار و توقع بیش از حد در طرح سوالات امتحانی اجتناب نمایید . 8. در طرح سوالات اصول سنجش و اندازه گیری خصوصا سطح دشواری سوالات را رعایت نمایید . 9. در طرح سوالات سعی شود سوالات دشوار در شماره های آخر قرار گیرد . 10. در ارزشیابی میزان یادگیری دانش آموزان نباید فقط نمره امتحان را ملاک و معیار قرار داد و از دیگر شیوه های ارزشیابی نیز باید استفاده شود . جهت کاهش اضطراب امتحان دانش آموزان به خانواده های محترم توصیه می شود : 1. محیط خانواده و جو عاطفی حاکم بر آن باید دور از تنشهای عاطفی و مشاجره باشد . 2. سعی شود در ایام امتحانات رفت و آمد و میهمانی های خانوادگی تعطیل یا محدود گردد . 3. محیط فیزیکی آرام و بی سرو صدا برای مطالعه دانش آموزان فراهم نمایید . 4. به استراحت و خواب دانش آموزان توجه کافی داشته باشید . 5. وظایف خانگی محوله به دانش آموزان را حذف یا کاهش دهید . 6. در هنگام امتحانات دانش آموزان نیاز به حمایت عاطفی و اطمینان بخشی بیشتری دارند ، لذا در این زمینه اقدام موثر داشته باشید . 7. ساعات تماشای برنامه های تلویزیونی تا حد امکان کاهش یابد . 8. از ایجاد ترس و دلهره بی جا در بچه ها خود داری شود . 9. از توقعات بی جا و فشار بیش از حد برای مطالعه خودداری نمایید . 10. در صورتیکه فرزندتان از موفقیت در یکی از امتحانات رضایت خاطر نداشت مورد حمایت قرار گیرد و از سرزنش نمودن او خودداری کنید . 11. از حبس کردن دانش آموز در اتاق برای مطالعه کردن خودداری شود و به دانش آموز اجازه استراحت و تفریح نیز داده شود . 12. تغذیه دانش آموز مناسب و مقوی باشد . 13. انتظارات بالاو بیش از حد توانایی از فرزندان ، می تواند در ایجاد اضطراب و تشدید آن موثر باشد ، لذا انتظارات مذکور را تعدیل نمایید . 14. کمال گرایی بیش از حد والدین و وسواس شدید خانواده نسبت به نمرات بالا باعث اضطراب در فرزندان می شود . 15. از مقایسه فرزندان با یکدیگر و با دیگران پرهیز کنید . 16. از تاکید بیش از حد بر درس خواندن اجتناب کنید . 17. ضمن اطمینان بخشی به دانش آموزان در آنان ایجاد انگیزه نموده و با ارائه پاداش و تقویتهای مطلوب آنها را تشویق نمایید . جهت کاهش و کنترل اضطراب امتحان به دانش آموزان عزیز توصیه می شود : الف ) اضطراب قبل از امتحان و هنگام مطالعه : 1. اگر نسبت به درس یا مطالعه بی میل هستید تسلیم بی میلی خود نشوید ، به مرور به درس و مطالعه علاقمند می شوید ، امتحان کنید ، تجربه کنید . 2. از همین الان وقت خود رابا برنامه امتحانی تنظیم کنید . 3. به جای اضطراب امتحان کتابتان را به چند بخش تقسیم کنید و هر زمان روی بخشی از آن کار کنید ، می بینید موفق شدن آنقدرها هم دور از دسترس نیست . 4. وقتی احساس می کنید اضطراب مانع تمرکز حواستان می شود و شدت آن به اندازه ای است که مفهوم یک جمله را هم درک نمی کنید خودتان را بیازمایید ، کتاب را ببینید و جمله را تکرار کنید ، اگر نیاموخته اید نگران نشوید ، دوباره کتاب را باز کنید و مطلب را با صدای بلند بخوانید ، سپس کتاب را ببندید ، این بار خواهید توانست مطلب فراگرفته را به خاطر بیاورید ، تمرین و جدیت شما نیروی عظیم تر از نیروی اظضطراب است . 5. این جمله را به خود بگویید و آن را تکرار کنید : ( شروع هر کاری آن چنانکه باید خوشایند نیست ، وقتی کمی پیشرفت کردم انگیزه بیشتری پیدا خواهم کرد . ) 6. اگر در حین مطالعه نگرانید و حواستان پرت می شود چند دقیقه زنگ تنفس به خود بدهید و حواستان را از رویاها و تخیلات به محیط اطرافتان ( اتاق یا محل مطالعه خود ) پرت کنید ، محیط اطراف را توصیف کنید و پس از زنگ استراحت مجددا به مطالعه بپردازید ، فقط مطالعه کنید این ترفند شما را از حواس پرتی و خیالبافی در حین مطالعه نجات خواهد داد . 7. توجه داشته باشید یکی از عوامل موثر و جدی در اضطراب انباشته شدن درسها برای شب امتحان است ضمنا فراموش نکنید شب امتحان زمان یاد گیری درس نیست ، زمان مرور درس است . 8. اضطراب احساس فریب انگیز است و به شما القا می کند از پس هر کاری که قرار است انجام دهید بر نمی آیید ، پس در شرایط اضطراب دست از تلاش و کوشش برندارید و به مطالعه درس امتحانی مشغول نشوید و اجازه ندهید اضطراب زمام امور شما را در دست گیرد . 9. اگر اضطراب امتحان دارید : اولا آن را بیان کنید . ثانیا آن را یک اختلال جزیی قلمداد کنید و باور داشته باشید که می توانید اضطراب امتحان را کنترل کنید . 10. شبهای امتحان به اندازه کافی استراحت کنید ، غذای ساده صرف نموده و وسایل مورد نیاز را آماده نمایید . 11. همیشه و خصوصا در ایام امتحانات در حفظ سلامت جسمانی خود کوشا باشید . 12. هیچگاه به خود نگویید اضطراب تمام هوش و حواسم را مختل می کند و از پس امتحان بر نمی آیم ، متوجه باشید که اضطراب می تواند ایجاد نگرانی کند و کمی شما را برنجاند ولی نمی تواند شما را از هدفتان باز دارد . 13. آرامش روحی و روانی تاثیر زیادی در موفقیت شما دارد ، لذا سعی کنید محیط آرام و به دور از تشنج و درگیری برای خود و خانواده و دوستانتان فراهم کنید . ب ) اضطراب در هنگام امتحان : 1. یک ساعت قبل از امتحان مطالعه درس را بطور کلی تعطیل کنید . 2. نیم ساعت قبل از امتحان در محل برگزاری جلسه امتحان حاضر شوید . 3. یاد خدا آرام بخش دلهاست با وضو در جلسه حضور یابید وبه خدا توکل داشته باشید . 4. با قرائت سوره ای از قرآن و ذکر دعا به آرامش و موفقیت خود بیفزایید . 5. قبل از شروع امتحان سعی کنید از همدیگر سوال نپرسید ، چون ممکن است جواب سوالی را ندانید و شما را دچار اضطراب کند و مطالب دیگر را هم فراموش کنید . 6. سعی کنید با لباس کافی و مناسب سرجلسه امتحان حاضر شوید ، گرسنه سر جلسه حاضر نشوید . 7. توجه داشته باشید سوالات امتحان از مطالب درسی شما انتخاب شده است . 8. توجه داشته اگر هوش و استعداد رسید ن به این کلاس را داشته اید مطمئنا با تلاش بیشتر خواهید توانست از عهده امتحان با موفقیت بر آیید و پیشرفت بیشتری داشته باشید . 9. روی صندلی محل امتحان نشسته و چند نفس عمیق بکشید . 10. عضلات بدن خود را رها کنید . 11. اکسیژن را به تمام بدنتان برسانید و به نفس هایتان توجه کنید . 12. از خود گویی منفی بپرهیزید مثلا نگویید نمی توانم از عهده امتحان بر آیم ، کار سختی است ، حتما شکست خواهم خورد . 13. خود گویی مثبت داشته باشید ، مثلا بگویید خیلی راحتم ، آماده ام امتحانم را به خوبی بدهم ، من می توانم و این کار بسیار ساده است . 14. این واژه ها را به خودتان بگویید : ( آرام ، آرام ، آرامتر و ... ) بگویید احساس آرامش می کنم . 15. انرژی خودتان را قبل از جلسه امتحان با بحثهای بی مورد درباره سوالات امتحانی نکنید . 16. ورقه امتحانی را به آرامی از اول تا آخر از نظر بگذرانید ، اول به سولات آسانتر پاسخ دهید ، البته اگر اضطراب شما نسبتا بالاست می توانید سوالات را یک به یک بخوانید و پس از پاسخ آن ، سوال بعدی را بخوانید . 17. در تحویل برگه امتحانی به مراقبین عجله نکنید و یک مرتبه آن را مرور کنید . 18. اگر اتفاق خاصی در جلسه افتاد به آن توجه نکنید . 19. از نشستن در کنار دانش آموزان خاطی که در حین جلسه امتحان مزاحم شما می شوند خودداری نمایید . 20. بعد از تمام شدن هر امتحان دیگر به آن فکر نکنید و سعی کنید خودتان را برای امتحانات بعدی آماده کنید . 21. توقعتان از خودتان نباید بیش از توانایی تان باشد ، زیرا این مطلب می تواند در شما اضطراب ایجاد کند . 22. عدم موفقیت در یک امتحان به معنای شکست در همه امتحانات نیست ، پس سعی کنید آن را فراموش نکنید و خودتان را برای امتحان بعدی آماده کنید

Boye_Gan2m
26-03-2008, 19:38
اضطراب امتحان

توکل و تواکل

توکل نشانه ايمان ، منطق و انديشه درست است، اما تواکل حرکتي نا مطلوب ، بي فايده و زيان بخش است. توکل اين است که انسان در جايگاه بنده خدا ، وظايف خود را خوب و کامل انجام دهد اما کار خدايي را به خدا واگذار کند ، ولي تواکل يعني کار خود را درست انجام ندادن و آن را به عهده ديگري ( حتي به عهده خدا ) واگذار کردن .

استفاده اي که از اين مطلب مي شود اين است که در زمينه درس خواندن ، امتحان دادن يا شرکت در آزمون ، بايد روح توکل بر انسان حاکم باشد نه روح تواکل. بايد در انجام وظيفه و تلاش علمي خود کوتاهي نکرده ، از خداوند براي موفقيت خود کمک خواست و با آرامش خاطر در امتحان شرکت کرد.

با اضطراب امتحان چه کنيم؟

اضطراب امتحان نوع خاصي از اضطراب است كه به آن اضطراب عملكرد تظاهري مي‌گويند، در اضطراب امتحان، فرد هر بار كه مي‌خواهد امتحان بدهد دلشوره گرفته، عرق مي‌كند، معده درد مي‌گيرد، مي‌لرزد و ضربان قلبش سريع مي‌شود. گاهي اين ماجرا آنقدر جدي است كه فرد حس مي‌كند الان است كه غش كند !البته ماجراي اضطراب امتحان را از عدم تمركز در شرايط خاص جدا كنيد. مثلا وقتي فردي عزادار است يا خانواده‌اش دچار بحران جدي شده و يا مسائلي از اين قبيل، قطعا در سر جلسه امتحان تمركز نداشته و نمي‌تواند نتيجه مطلوبي بگيرد.

دو علت عمده براي اضطراب امتحان وجود دارد. يكي اينكه فرد براي امتحان مطالعه كافي و مناسب نداشته است و در سر جلسه امتحان متوجه مي‌شود كه آمادگي لازم را ندارد و همين مسئله باعث ترس و وحشت او مي‌شود. دوم نوع نگاه افراد به موضوع است. اگر فرد منتظر اضطراب و شكست باشد، به احتمال زياد همان‌ها را هم تجربه مي‌كند. اما اگر طرز برخورد فرد با ماجرا مثبت باشد همه چيز خوب پيش مي‌رود. معمولا وقتي منتظر اتفاقي تنش‌زا و ناراحت‌كننده باشيم، اضطراب به صورت يك واكنش طبيعي بروز مي‌كند. در اين شرايط بدن تحت تاثير قرار مي‌گيرد و علائم جسمي اضطراب كه قبلا ذكر شد بروز مي‌كند.

قبل از امتحان زمان بندي كنيد تا وقت براي مطالعه كافي باشد. براي اين كار از روش‌هاي مناسب استفاده كنيد: مرور دائم مطالب، تهيه خلاصه درس و مطالعه صحيح زودتر از زمان امتحان. تمرين را هم فراموش نكنيد. براي اينكه طرز برخوردتان با

امتحان صحيح باشد خودتان را توانمند و با مهارت تصور كنيد. به امتحان با اين ديد نگاه كنيد كه انگار فرصتي پيدا كرده‌ايد تا دانسته‌هايتان را نشان دهيد.

از استرس به نفع خودتان استفاده كنيد. استرس سيستم هشدار دهنده بدن است و نشانه‌اي است كه به شما كمك مي‌كند خودتان را براي شرايط مهم آماده كنيد، بنابراين از آن به نفع خودتان استفاده كنيد. به‌جاي اينكه با ترس، شكايت و غرغر با امتحان برخورد كنيد، فقط بگذاريد استرس شما را براي امتحان آماده‌تر كند. شما آن‌قدر توانمند هستيد كه استرس را تحت كنترل درآوريد. افكار مثبت در كنترل و مهار استرس نقش مهمي دارند.

بعضي دانشجويان فكر مي‌كنند حضور در كلاس براي يادگيري و موفقيت در امتحان كافيست. اما قضيه فقط به كلاس ختم نمي‌شود. بايد روش مطالعه شما درست باشد. براي همين است كه فقط در شب امتحان درس خواندن و تا صبح بيدار ماندن هيچ فايده‌اي ندارد. بايد از قبل آماده باشيد. هرچه مطلب را كاملتر درك كرده باشيد اعتماد به نفستان بيشتر شده و اضطرابتان کمتر مي شود..تت

تفراموش نكنيد كه همه اشتباه مي‌كنند. حتي اگر فردي كمال‌گرا هستيد يا تمام تلاشتان را وقف امتحان كرده‌ايد، بايد امكان بروز اشتباه را هم در نظر بگيريد. بهتر است به اشتباهات به عنوان فرصت‌هاي يادگيري نگاه كنيد. ياد بگيريد كه شكست‌ها و اشتباهات كوچك را تحمل كنيد و از آنها درس بگيريد چون چه بخواهيد چه نخواهيد همه اشتباه مي‌كنند. ورزش، خواب كافي و غذاي سالم و مناسب همگي باعث مي‌شوند عملكرد شما در روز امتحان بهتر باشد.غلبه بر اضطراب امتحان يك مهارت است و به تمرين احتياج دارد. ضمنا اين مهارت يك شبه بدست نمي‌آيد. اگر بتوانيد با آن رو برو شده و آن‌را تحت كنترل درآوريد، در كنترل تنش مهارت پيدا مي‌كنيد كه در ساير مراحل زندگي بدرد مي‌خورد. اگر مسئله آنقدر جدي است كه از امتحان دادن عاجز مي‌شويد بهتر است با يك مشاور صحبت كنيد تا با روش‌هاي مناسب مشكل را برطرف كند و بدانيد كه اين مشكل حل شدني است.





توصيه هاي بهداشتي براي ايام امتحانات



ايام برگزاري امتحانات و حتي مدتي قبل از آن شور و هيجان خاصي دانشجويان را فرا مي گيرد. همين موضوع گاهي موجب تغييراتي در تغذيه، خواب و بهداشت آنها مي شود. در اينجا به صورت مختصر، اما کاربردي در مورد شيوه هاي مناسب تغذيه و خواب مطالب مفيدي ذکر شده است.

1- در ايام امتحان ، بيشتر مواظب سلامتي خود باشيد تا در معرض سرما خوردگي ، گرما زدگي ، مسموميت ها ي غذايي و اختلالات هضم قرار نگيريد و از خوردن غذا ،بيرون از خانه جدا خودداري كنيد. غذاي خود را خوب بجويد و آرام ميل كنيد.

2- در طول روز ( اما نه همراه غذا ) آب كافي بياشاميد ( بيش از نيم ساعت قبل از غذا و يكي دو ساعت بعد از غذا اشكالي ندارد ). آشاميدن آب و نوشيدنيها در وسط غذا سبب اختلال هضم و ايجاد نفخ مي شود.

3- در زمان كار يا مطالعه غذا نخوريد و براي‌ ‌غذا خوردن زمان خاصي را در نظر بگيريد تا با آرامش بيشتري غذا بخوريد‌.

4- برخلاف تصور عموم، مطالعه و درس خواندن نياز بدن‌ ‌به انرژي را افزايش نمي‌دهد؛ بنابراين استفاده بيش از حد از مواد غذايي بسيار شيرين و پر چرب در طول دوران امتحانات نه تنها مفيد نيست بلكه سبب افزايش وزن و بروز چاقي‌ ‌مي شود.

5- صبحانه غذاي اصلي است، ناهار و شام را كمي مختصرتر بخوريد، اما صبحانه را كاملتر ميل كنيد.

6- مصرف روزانه يك ليوان شير‌ ‌براي ايجاد آرامش در طول دوران آمادگي براي امتحان موثر است.

7- در موقع مطالعه از خوردن انواع تنقلات خودداري كنيد.

8- مصرف سبزيهاي تازه ( البته بعد از ضد عفوني كردن ) و ميوه هاي تازه توصيه مي شود.

9- اگر در صبحانه پنير مي خوريد بهتر است آن را همراه گردو ميل كنيد.

10- ماست و دوغ ترش ، خواب آور است اما خوردن ماست شيرين اشكالي ندارد.

11- از خوردن قهوه و چاي پر رنگ ، خودداري كنيد ولي چاي كم رنگ مفيد است.

12- تغذيه متعادل و متنوع شامل غلات ، سبزيجات ، لبنيات، گوشت و ميوه ها باعث كاهش استرس امتحان مي شود.

13- آرامش روحي خود را با ياد خدا و انجام به موقع نمازها كامل تر كنيد.

14- شب امتحان حتما به قدر كافي بخوابيد.

15- سعي كنيد شب ها زودتر بخوابيد و صبح زودتر از خواب برخيزيد. هرگز نزديك غروب آفتاب نخوابيد.

16- توصيه به خواب ، در اوايل شب به معناي زياد خوابيدن نيست . توصيه ما اين است كه خواب را در زمان مناسب داشته باشيد تا حداكثر استفاده از آن را ببريد. براي مثال 5/4 ساعت خوابي كه از اوايل شب شروع شود، بيش از خوابي كه از آخر شب شروع شود.، به شما رضايت و نشاط مي بخشد.

17- اگر احساس خستگي مي كنيد كمي استراحت كنيد. انسان در موقع خستگي احتياج به استراحت دارد نه محرك ، لذا مصرف قهوه به منظور بيدار ماندن توصيه نمي شود.

18- خواب نيم ساعتي ِنزديك ظهر نيروبخش و نشاط آور است ،اما خواب بعد ازطلوع آفتاب وهنگام غروب كسالت آور مي باشد.

19- اميد و شادابي را به خودتان تلقين كنيد تا موفقيت هاي شما بيشترشود.

20- نرمش و ورزش سبك را در برنامه روزهاي هفته ، به خصوص ايام امتحانات قرار بدهيد.

bidastar
28-03-2008, 11:53
پیروی از ده قانون ساده به شما امکان می دهد رفتارهای خوب را در کودک خود تقویت کنید و این رفتار را در آنها به صورت عادت در آورید.
1- رفتار درست بچه‌ها را تقويت كنيد نه بدرفتاری شان را:
درخواست‌های مودبانه بچه‌ها را تقویت کنید، نه نالیدن‌ها و فریاد زدن‌هايشان را یا سربه‌سر گذاشتن‌ها و کج‌خلقی‌ها و قهر کردن‌هايشان را. سعي كنيد بحث و گفت‌وگوهای آرامي‌كه در بين‌تان وجود دارد را چند برابر كنيد، نه مجادله کردن و پافشاری و جنگیدن‌هايي كه گاه و بي‌گاه بين‌تان به وجود مي‌آيد.

2- بياموزيد كه قبل از صحبت فكر كنند:
هميشه در حين حرف زدن با فرزندانتان از آنها بپرسيد منظور تو دقيقا چیست؟ چقدر راجع به اين حرف فكر كرده‌اي؟ از او بخواهيد كه هميشه حرف‌هايش را بسنجد بعد بزند؛ اگر به اين روش عمل كرد‌ برای ثابت‌قدم بودنش به او پاداش دهید.

3- از فرزندان‌تان توقع رفتار خوب داشته باشيد:
بچه‌ها باید بدانند که شما چه توقعی از آنها دارید و آنها چه توقعی می‌توانند از شما داشته باشند. وقتی بچه‌ها بتوانند پیش‌بینی کنند که عکس‌العمل شما در برابر رفتارشان چگونه خواهد بود، می‌توانند رفتارهای انتخابی خود را بهتر کنند. مطمئن باشيد كه مي‌توانيد به آنها اعتماد كنيد.

4- بچه‌ها به حرف‌هاي شما اعتماد دارند:
بچه‌هایتان را به شیوه‌ای تربیت کنید که در هر موقعيتي به مقتضای آن موقعيت رفتار کنند. به آنها بیاموزید که تلاش کردن اساسی‌ترین چیز است. آنها را در موقعيت‌هاي خوب تشویق کنید. وقتی شما فرزندتان را تشویق می‌کنید، آنها ایمان و اعتماد شما را به خودشان می‌بینند و در نتيجه به خودشان و توانايي‌هايشان ايمان مي‌آورند.

5- وقتی الگوی بدرفتاری را تشخیص دادید، شيوه رفتاري‌تان را تغيير بدهيد:
به فرزندتان قوانین رفتاری حاكم بر خانواده‌تان را بگویید؛ دقت كنيد كه این قوانین باید مشخص‌، ثابت و عقلانی باشد. از جدول‌های رفتاری و تعهدات استفاده کنید، موفقیت‌ها و رفتارهای خوبشان را پررنگ کنید‌؛ از آنها حمایت كنيد و تشویق‌هايتان را هم در اين جدول بگنجانید.

6- تنبيه معقول در نظر بگيريد:
در برابر بچه‌هايتان از تنبیه‌هايی استفاده کنید که به آنها بياموزد كه در برابر اعمال و رفتارشان مسئولند. بچه‌ها با تنبیه‌هاي معقول به خوب زندگی کردن ادامه می‌دهند. اين تنبیه‌ها مي‌توانند شامل محدود کردن و کوتاه‌کردن زمان‌های بیرون بودنشان باشد. فراموش نکنید وقتی از دستشان عصبانی هستید به هیچ عنوان تنبیه نکنید!


7- از كودكي به آنها درس زندگي بدهيد:
وقتی فرزندتان هنوز كوچك است، مسئولیت‌پذیری و تصمیم‌گیری را به آنها ياد بدهيد: این دروس آنها را برای دنیای واقعی آماده خواهد کرد. به‌خاطر داشته باشید که بچه‌ها به محدودیت‌ها، ساختار و قوانیني پایدار و یکنواخت احتیاج دارند.

8- به آنها عشق بورزيد:
علی‌رغم رفتارهای خوب يا بد فرزندانتان به آنها عشق بورزید و روی نکات مثبت اخلاقی و رفتاری شان تمرکز و توجه کنید.

9- بگوييد كه كار خوب بدون پاداش نخواهد ماند:
برای اینکه نسبت به انجام کارهای درست احساس خوبی داشته باشند، به آنها بیاموزید که خودشان درپی به دست آوردن پاداش کار درست خود باشند.

10- محیط و فضای خانوادگی سالم و دلپذیری را ایجاد کنید:
استعدادها و توانایی‌های شان را تایید کنید و ضعف‌های‌شان را بپذیرید و در رفع اين ضعف‌ها به آنها کمک کنید. قبول كنيد كه هيچ‌كس بدون عيب نيست و به آنها فرصت جبران بدهيد.

ghazal_ak
20-04-2008, 17:27
نزدیک به سی سال است که از موج اوّل مهاجرین ایرانی به خارج از کشور می گذرد و هر چشم کنجکاوی متوجه این واقعیت می شود که هر سال که از دوری ما از کشور خودمان می گذرد، مراسم چهارشنبه سوری، نوروز، مهرگان و سیزده بدر، مفصل تر و با شکوه تر برگذار می گردد.
یعنی علاوه بر این که دوری از سرزمین مادری سبب بی توجهی و فراموشی این آئین ها نشده، بلکه ایرانیان مهاجر بیشتر به این رگه های عاطفی با تاریخ سرزمین خود آمیخته شده اند. بی دلیل نیست که مولانا می گوید:
«هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش.»
به عنوان یک روانشناس, دوست دارم که علت این پایداری و وفاداری فرهنگی را کالبد شکافی کنیم.
در پاسخ به این سئوال که فرهنگ چیست؟ جواب های متعددی وجود دارد، ولی شاید خیلی ها با این توصیف موافقند که فرهنگ عبارتست از:
رشته های نامرئی معنا سازی که بده - بستان های مستأجرین یک فرهنگ را سامان می بخشد و سبب می شود که رفتارهای افراد در قالب های شناخته شده جمعی، یک معنا و برداشت را ایجاد می کند. به عنوان مثال در فرهنگ سنتی ما و بسیاری از شرقی ها، سخن گفتن رسمی و به کار گرفتن ضمیر جمعی و سوم شخص، نشانه ای از احترام و قدرشناسی است. در حالی که در فرهنگ غربی، صمیمیت و راحتی با ارزش تر از احترامات رسمی است، بخصوص در میان افراد خانواده یا دوستی های نزدیک. پس در فرهنگ ما، اگر فرد کوچک تری با بزرگتر به شکل غیر رسمی و خودمانی صحبت کند و مثلاً بجای «شما»، «تو» بگوید در شبکه معناسازی فرهنگ سنتی، جوانی بی ادب است.
حالا که معنای فرهنگ را شناختیم باید از این پدیده هم سخن بگوئیم که فرهنگ لایه های مختلفی دارد، لایه های عمیقی که چون با هویت ما گره می خورد و بخشی از روان جمعی ما می شود، تاریخ مصرف ندارد و با گذشت زمان کم رنگ نمی شود. این بخش از فرهنگ جزء رسوبات تمدنی ما است که از گزند حوادث تاریخی در امان می ماند و بتدریج به هویت ملی بَدل می شود. در این مقطع است که به یکی از نیازهای عمیق انسان در سلسله مراتب نیازها (نظریه ی مازلو» یعنی نیاز متعلق بودن و تعلق داشتن گره می خورد و از آن پس انسان برای حفظ هویت فردی و جمعی خود به این لایه ی فرهنگی سخت می چسبد و در باز تولیدش همت می کند.
اما انسان مهاجر نیز قصه ی خودش را دارد. باز نظریات علمی در مورد پدیده ی مهاجرت بر این باور است که انسان مهاجر از سه دوره ی خاص عبور میکند.

در مرحله اول،
انسان مهاجر بخصوص مهاجری که از بد حادثه تن به مهاجرت داده و از سرزمین آشنا کنده شده و جدا افتاده است، در جامعه ی میزبان با دلهره های اولیه ی سازگاری دست و پنجه نرم می کند.
در این دوران هدف اصلی او، پیوند خوردن به بافت اقتصادی و اجتماعی جامعه ی میزبان است. ولی نا آشنائی با محیط یا زبان یا فرهنگ سبب می شود که این دوره تؤام با اضطراب و نوعی دل گرفتگی و غربت زدگی و دلهره های جا افتادن یا سرخوردگی در محیط جدید است، لذا مهاجر چسبیدن به فرهنگ مادری را مانعی می بیند در سازگاری و جاافتادن در محیط جدید. از این رو نوعی فرهنگ گریزی انتخابی پیش می آید. از ویژگی های این دوره، فاصله گرفتن از هموطننان، ترک موسیقی و آداب فرهنگی و حتی ترک زبان مادری بخصوص در اماکن عمومی و شتابزده گی در همرنگی با جامعه ی میزبان است. این وضعیت که نوعی پادرهوائی فرهنگی است، منجر به یک پد یده ی مثبت، یعنی نزدیکی و آشنایی با فرهنگ میزبان می گردد. اما عاملی منفی نیز از ویژگی های این دوره است و آن عبارتست از نوعی احساس بیگانگی و عدم تعلق فرهنگی.

مرحله دوم مهاجرت،
از ویژگی های این دوره نوعی بی تفاوتی یا حاشیه نشینی فرهنگی هم به فرهنگ خودی و هم فرهنگ جامعه ی میزبان است. گویا انسان مهاجر، هیجان زدگی اولیه به فرهنگ میزبان را از دست داده و انرژی و حوصله ی بازگشت به رحم فرهنگ مادری را نیز ندارد. لذا در این دوره ی حاشیه نشینی، بیشترین انرژی روانی مهاجر صرف پیشرفت اقتصادی و جا انداختن فرزندان خود در محیط می گردد. بی توجهی فرهنگی بصورت نوعی عادت مفید در می آید.
زمان می گذرد و مرحله ی سوم مهاجرت آغاز می شود. کم کم تفاوت های رفتاری نسل دوم با مادر و پدرها، ظاهر می شود. احساس دوگانگی در والدین با فرزندان خویش، زنگ خطری می گردد که مهاجر را به بازبینی آداب و رسوم فرهنگی وادار می کند. در جستجوی هویت کم رنگ شده جامعه ی مهاجر، به رشته های الُفت خود با فرهنگ مادری می آویزد. موسیقی، تأتر، سینما، جلسات سخنرانی، کلاس حافظ و سعدی و مولانا برای ایرانیان مهاجر رونق می گیرد. مهاجر ایرانی به فکر آموزش زبان فارسی به فرزندان و نوادگان خود می افتد. مهاجر، دیگر جای امنی برای خود در وطن جدید خویش دست و پا کرده و نوعی امنیت اقتصادی را تجربه می کند. ولی از عدم همانندی فرهنگی خود و عدم تعلق به بخش های فرهنگی جامعه ی میزبان، بیشتر و بیشتر آگاه می شود. با گوشت و استخوان خود احساس می کند که لایه های عمیق وجود او نوعی وصال مجدد را با ریشه های خود فریاد می زند.
«هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش»
مهاجر متوجه می شود که «هویت» چیزی نیست که با رنگ پاسپورت و یا آدرس محل زندگی و حتی زبانی که با آن زندگی روزمره را اداره می کند تغییر یابد، «هویت» نه فقط در ذهن جمعی ما، بلکه حتی در کُدهای ژنتیکی ما اثر و نشانه سازی کرده و قرنها بر روابط قومی ما حکومت کرده است. یک نگاه میان مهاجرین یک فرهنگ حکایت ها می کند، حکایت های خوب یا بَد، ولی بهر حال عمیق و اثر گذار.
نشود فاشِ کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

مرحله ی سوم مهاجرت، روی کرد به بخش های مختلف فرهنگ مادری است و در این رویکرد، چه بهتر از لحظات شادی ملّی و یا دلشادی های جمعی که روان قومی ما را در لحظاتی حساس مانند آغاز بهار یا آخرین سه شنبه ی سال، به وصال یکدیگر می رساند و ما با زبان فرهنگ وسنت ها، با یکدیگر همانندی می کنیم. هم زمان سبزه سبز کنیم، لباس نو بخریم، سبزی پلو و ماهی بخوریم، هفت سین بگذاریم و لحظات تحویل سال را بشماریم.
به دید و بازدید یکدیگر برویم و بالاخره در سیزدهمین روز، سیزده بِدَر کنیم و سبزه بر آب روان، روانه سازیم.
اگر ارتباط حسی و عاطفی، اگر تماس روحی با دیگری، اگر هم حسی، اگر دل دانی، و اگر همراهی و هم زبانی و هم بالی معنایی داشته باشد، کدام فرصت بهتر از یک عید و مراسم ملّی می تواند به انسان احساس وصال عاطفی و احساس تعلق به چیزی و متعلق بودن به جائی را بدهد.
بنا براین علت دوام آئین ملّی چه در داخل کشور و چه در خارج تجربه ی ارتباط است. ارتباط با خویشتن، با گذشته، با روان قومی، با لایه های عمیق و رسوبات ماندگار فرهنگی.
در داخل، شاید بریدگی و گسل موقت نیز پیش نمی آید و در خارج از کشور و در زندگی مهاجرت این ارتباط فرهنگی از یک بریدگی و گسست موقت عبور می کند، ولی بالاخره به تجربه وصال مجدد منجر می شود. برای هم قومی، همانندی فرهنگی همان ریسمانی است که ما را به تاریخ و گذشته ی خود وصل می کند و انسان تاریخ مند انسانی است که احساس تعلق می کند و از پا در هوائی و ندانم چه خواهی هویتی رنج نمی برد.
جالب است که بدانید، انسانی که هویت فرهنگی خود را می شناسد، با فرهنگ های دیگر نیز سازگاری بهتری دارد. بر عکس آن کس که از فرهنگ خود می گریزد و نوعی احساس عدم تعلق یا فرهنگ گریزی ملّی را تجربه می کند. در سازگاری با هر نوع فرهنگ و نظام ارزشی نیز گرفتار می گردد.

bidastar
20-04-2008, 21:50
اصول یادگیری زبان حرکات بدن


از روی هر حرکتی مانند صاف کردن موها و دست به کمر گذاشتن می‌توان فهمید که چه کلامی از دهانتان بیرون خواهد آمد.
بیشتر متخصصین ارتباطات معتقدند که از نوع حرکات بدن می‌توان تا 90 درصد ناگفته‌های هر فرد را متوجه شد. زبان حرکات بدن شامل حرکات صورت، برقراری ارتباط چشمی، نوع ژست بدن، وضعیت ایستادن و قرار گرفتن اعضای بدن می‌باشد. اگرچه نکات ظریف زیادی در زبان حرکات بدن وجود دارند، بعضی از حرکتها بقدری ارزشمند هستند که با گفتن هزار کلمه برابری می‌کند.
اصول اولیه زبان حرکات بدن
دست تکان دادن، ارتباط چشمی، لبخند زدن و اخم کردن معنایی بیشتر از یک حرکت عضو دارند و بخشی از برقراری ارتباط غیر کلامی می‌باشد. به گفته یکی از متخصصین ارتباطات، زبان حرکات بدن روشی موثر در ایجاد ارتباط بین دو فرد می‌باشد. این زبان همراه با زبان کلامی می‌تواند وجود داشته باشد و معمولا از ضمیر ناخودآگاه فرد بروز پیدا می‌کند اراده وی در ایجاد آن کمترین تاثیر را خواهد داشت.
حال بیایید برخی از کلیدهای برقراری ارتباط با زبان حرکات بدن را بیاموزیم. در ابتدا حرکات ابتدایی را بیان می‌کنیم. بسیاری از شما مفهوم اولیه این حرکات را می‌دانید. ولی ما سعی داریم این حرکات را بطور کلاسیک با تمام مفهومهای ممکن به شما بگوییم تا تمام معانی ممکن برای شما آشکار گردد.
دست دادن: مردم با دست دادن به همدیگر سلام و ابراز خوشوقتی می‌کنند. این حرکت بسیار پر معنی‌تر از گرفتن دست همدیگر است. در این حرکت ارتباط بین دو دست و نحوه فشردن آنها بسیار مهم است. دراز کردن دست برای ایجاد ارتباط بین دو دست می‌تواند نشانه‌ای برای برقراری رابطه‌ای صادقانه و بدون رودربایستی باشد و حرکت متقابل شما نشانی از بی ریایی و ارتباطی بدور از هرگونه تهدید می‌باشد.
حال میخواهیم مفهوم انواع دست دادن را توضیح دهیم:
شل دست دادن: این حالت نشان دهنده عدم آرامش طرف مقابل است. او دوست ندارد کف دستش لمس شود زیرا که از برملا شدن رازش هراس دارد.
دست دادن استخوان شکن: برعکس حالت قبل طرف مقابل شما می‌خواهد استخوانهای دست شما را له کند. این هم نشانه عدم امنیت است ولی با این کار قصد دارد قدرت خود را به رخ شما بکشد تا با این حس برتری قدری از ضعف خود را بپوشاند.
دست دادن در حالت کف دست رو به پایین: طرف مقابل شما دستش را طوری به سمت شما دراز می‌کند که کف دستش به سمت پایین است. در این حالت او قصد دارد برتری خود را به شما اثبات کند. برعکس حالت قبل او در آرامش است و احساس ضعف نمی‌کند.
دست دادن با دست چپ: اگر دست چپ خود را از بالا به سمت شما دراز کرد، قصد برتری طلبی نسبت به شما را دارد ولی اگر از پایین و مخفیانه دست چپ را برای دست دادن دراز کند، سعی دارد از شما حمایت کند و به آرامش شما فکر می‌کند.
هماهنگی: در این حالت دو نفر در حال انجام حرکتی مشابه هستند. در واقع هماهنگی نشاندهنده این است که این دو نفر در حال خواندن یک صفحه از کتاب تفکر خود هستند. اگر دیدید که شخص دیگری حرکات شما را تکرار می‌کند یا اینکه شما عین حرکات یک نفر دیگر را انجام می‌دهید، بدانید که هردوی شما در حال فکر کردن به یک موضوع خاص هستید. (خیلی جالبه مگه نه؟)

bidastar
20-04-2008, 21:50
وضعیت قرار گرفتن بدن: شکل بدن در هنگام ایستادن یا نشستن می‌تواند نشاندهنده سلطه پذیری یا برتری خواهی طرف مقابل شما باشد. شق و رق ایستادن یک شخص با شانه‌های رو به عقب نشانه برتری خواهی فرد است. در صورتی که شل و خمیده بودن بدن ناشی از احساس عدم امنیت، گناه و شرمساری فرد است.
ارتباط چشمی: برقراری ارتباط چشمی در فرهنگها و کشورهای مختلف معنی خاص خود را دارد. متخصصین امریکایی معتقدند که این ارتباط نشانه صداقت و روراستی طرف مقابل است. چشمها با نفوذ ترین نقطه بدن از نظر زبان حرکات بدن به حساب می‌آیند و می‌توانند نکات زیادی را از درون پنهان شخص ابراز کنند. شادی، علاقه مندی، درد، زجر کشیدن و حتی نیاز با ارتباط جنسی را می‌توان از نوع نگاه طرف مقابل فهمید.
بازی کردن با موها: اگر دیدید که خانمی در حین صحبت کردن با حرکات ملایم دست موهایش را به پشت گوش می‌برد، ممکن است نشانه‌ای از عشوه گری و برقراری ارتباطی نزدیک باشد. اما خیلی مراقب باشید؛ شاید موهایش جلوی چشمش را گرفته و می‌خواهد میدان بینایی خود را وسیعتر کند.
برای پیشرفت ارتباطات خود از زبان حرکات بدن استفاده کنید.
برای اینکه بتوانید حرکات بدن خود را منطبق با اراده خود نمایید لازم است اطلاعات بیشتری در مورد زبان حرکات بدن بدست آورید.
اگر فکر می‌کنید انسان دوست داشتنی هستید و در هنگام رفتن به سر کار خود به کسی نگاه نکرده وارد اتاق شوید، کاملا اشتباه می‌کنید. شما با این کار سیگنالهای منفی به همکاران خود ارسال می‌کنید که از میزان محبوبیت شما خواهد کاست. برای بهبود روابط خود در جامعه بهتر است نگاهی به نوع حرکات بدنی خود انداخته و عوامل مخدوش کننده را از آن بزدایید. مثلا اینکه در طول روز آیا لبخند می‌زنید ویا ارتباط چشمی کافی با مردم برقرار می‌کنید. در صورت آشنایی با زبان حرکات بدن، نوع برخوردی خود با دیگران را می‌توانید بهبود بخشید.
زبان بدن مطالب زیادی برای گفتن دارد که می‌شود بعنوان معیاری در سنجش صداقت گفتار افراد استفاده نمود.
اگر کسی درحال صحبت کردن با شما جلوی دهانش را می‌گیرد به احتمال زیاد قصد دارد دروغ بگوید. اگر طرف مقابل شما با دست پیشانی و صورت خود را مالش می‌دهد، احتمالا می‌خواهد احساساتی از درون خود مانند اضطراب یا استرس را بپوشاند. به این ترتیب اگر تناقضی بین گفتار و حرکات بدن یک شخص دیدید، با کمی دقت و ذکاوت می‌توانید مورد نادرست را شناسایی کنید.
به این ترتیب با آموختن زبان بدن بجای توجه به گفتار افراد، از روی حرکات بدن می‌توان به حقایق شفافتری رسید.
برای موفقیت در امور روزمره کار و زندگی درک زبان بدن همراه با ارتباط کلامی الزامی است. برای نمونه چند مورد روزانه را توضیح می‌دهیم.
در مصاحبه اولیه شغل: اولین و مهمترین نکته این است که تا قبل از ورود مصاحبه‌گر به هیچ عنوان بر روی صندلی نشینید. در حالت ایستاده منتظر بمانید. به محض ورود مصاحبه‌گر ارتباط چشمی ایجاد کنید. ابروها کمی بالا برده، لبخند زده و با وی دست دهید.
در هنگام مصاحبه، زمانیکه درحال گوش کردن به سوالات مصاحبه‌گر هستید به هیچ عنوان به وی بصورت خیره نگاه نکنید. بر روی صندلی خود مرتب و با وقار باشید. پس از به پایان رسیدن مصاحبه با اعتماد به نفس بالا از صندلی خود برخیزید، پس از دست دادن کامل اتاق را ترک کنید.
اولین مراجعه برای خواستگاری: زبان بدن در این مهمانی بسیار بدرد می‌خورد. در اولین رویارویی با والدین همسر آینده خود سعی کنید ارتباط چشمی مداومی با همسر آینده خود برقرار کنید. هرکسی دوست دارد بداند که همسر آینده فرزندشان تا چه اندازه به همسرش علاقه مند است و آیا انگیزه‌ای برای مراقبت از وی دارد یا خیر. برای پاسخ دادن بدون کلام به این سوال بهتر است با نگاه مهربان و با علاقه به فرزندشان نگاه کنید. با این کار اطمینان خوبی به آنها داده‌اید. البته دروغگو همیشه رسوا خواهد بود. هرگز سعی نکنید آنچه که واقعیت ندارد به دیگران اثبات کنید چرا که با این کار اولین کسی که دچار ضرر خواهد شد خود شما هستید.
====

malakeyetanhaye
24-04-2008, 16:34
برای شاد بودن شکرگذار داشته هایتان باشید


آنچه که ما از زندگی می خواهیم، خوشبختی است. خوشبختی فقط آن چیزی نیست که وقتی آنرا داشته باشیم احساس کنیم، بلکه آن چیزی است که آرزو داریم به آن برسیم. اگر به جای اینکه همه تمرکز و حواسمان روی قصد و نیتمان باشد، فقط روی خوشبخت بودن با هر چه که داریم متمرکز شویم، آشکار کردن قصد و منظورمان خیلی راحت تر خواهد بود. پس سعی کنیم کمتر از چرخ گردون برای داشتن یا نداشتن فلان چیز و بهمان چیز سوال کنیم و برای هر چه که برایمان پیش می آید، قدردان و شکرگذار باشیم. آن زمان است که حس راحتی و لذت کامل را از زندگی خود می بریم.
خیل اوقات بدون اینکه بدانیم با توجه بیش از حد روی نیت و مقصودمان، آن را بد نشان می دهیم. وافعیت این است که توجه و تمرکز زیاد روی قصد و نیتمان فقط این واقعیت را تشدید می کند که این اهداف و مقاصد وجود ندارند و درنتیجه ما تلاش می کنیم که نشان دهیم آنها هستند. این ایده که ما باید همیشه اوقات روی نیت و مقاصدمان تمرکز داشته باشیم کاملاً نادرست است. برای نشان دادن آرزوها و امیال خود، باید با تحقق این آرزوها در هماهنگی و هارمونی باشیم. این یعنی باید طوری فکر کنید، احساس کنید یا عمل کنید که گویی امیال و خواسته هایتان تحقق یافته اند.
اگر همه خواسته هایتان به عرصه ظهور رسیده اند، دیگر تلاشی برای آشکار ساختن چیزی نمی کنید، بلکه از آنچه دارید لذت می برید و قدردان و سپاس گذار آن هستید. شما از همه آنچه که در زندگی خود دارید شاد و راضی هستید، از داشتن آن لذت می برید و کاملاً زندگی خود را دوست می دارید. این دقیقاً همان وضعیتی است که باید داشته باشید تا در هماهنگی و هارمونی با امیال و آرزوهای خود قرار گیرید. این رمز کار است. یعنی باید سعی کنید تا آنجا که می توانید شاد و خوشبخت باشید.
همه ما همیشه سعی می کنیم تا آنجا که می توانیم یاد بگیریم که چطور امیال و آرزوهایمان را عملی کنیم اما هنوز هیچوقت به آن اندازه که می خواهیم یا با آن سرعت که دوست داریم موفق به انجام اینکار نمی شویم. متوجه نیستیم که کارمان را اشتباه انجام می دهیم. وقتی سعی می کنیم چیزی خلق کنیم، همیشه می گوییم فلان چیز کم است، بهمان چیز را نداریم. سعی می کنیم همه چیز را تغییر دهیم چون آنطور که هستند برای ما قابل قبول نیست. اتفاقی که می افتد این است که موقعیت هایی را پشت سر هم می سازیم که برای نرسیدن ما به هدفمان طراحی شده است نه رسیدن به آن.
تناقض آن اینجاست که ما وقتی شروع به خلق چیزی که میخواهیم می کنیم، دیگر برای آن تلاش نمی کنیم. به همین دلیل است که منصرف شدن و رها کردن امیال و آرزوهایمان به دست روزگار، قواین قدم است که شاید معجزه بالاخره رخ دهد. ما دست از تلاش کردن برای رسیدن به مقصودمان برمی داریم و ادعا می کنیم که همه چیز همان طور که در حال حاضر هست، خوب است. وقتی دست از تغییر دادن همه چیز برمی داریم و همه چیز را همانطوری که هست قبول می کنیم، در کوتاه زمانی میبینیم که آنچه میخواستیم، یعنی همان آرزوی همیشگیمان، مثل معجزه در زندگیمان نمودار می شود.
پس به جای تغییر دادن همه چیز و ساختن آن چیزی که می خواهید، اجازه بدهید به طور ناخودآگاه همانی که هستید و همان چیزهایی که دارید را دوست داشته باشید و قبول کنید که هیچ اشکالی ندارند. وقتی اینکار را می کنید، به جای اینکه در زندگی کمبود و فقدان داشته باشید، احساس رضایت خواهید کرد.
وقتی در مشکلات زندگی گرفتار می شویم، دیگر از آنچه که داریم لذت نمی بریم و با آن خوشبخت نیستیم، و همیشه به چیزی فکر می کنیم که نداریم و دوست داریم داشته باشیم. و هیچوقت قدر چیزهایی که داریم را نمی فهمیم مگر وقتی که آن چیزها را از ما می گیرند. پس سعی کنیم هر چه که در زندگی خود داریم را تا آنجا که می توانیم دوست داشته باشیم و قدر آن را بدانیم. مطمئناً خیلی خوشحال خواهید شد اگر بفهمید آنچه که می خواستید و آرزو داشتید را به دست آورده اید. وقتی به خودمان اجازه بدهیم که همه چیزهای خوب زندگی را درک کرده و دوست داشته باشیم، زندگیمان سراسر لذت خواهد شد.
به جای اینکه فقط به خاطر اینکه چیزی را در زندگیمان نداریم، به دنبال آن باشیم، خوب است که اطمینان کنیم و فکر کنیم به هرچه که می خواستیم رسیده ایم و شکرگذار باشیم. در این حالت به جای اینکه چیزی بسازید، با همان چیزهایی که دارید شاد و راضی خواهید بود. گرچه دوست دارید چیزی بسازید و خلق کنید، اما تمرکز و توجه اصلی شما در این خواهد بود که از انجام آن لذت ببرید و نتیجه ای که به دست می آورید در درجه دوم اهمیت قرار می گیرد.
وقتی باور کنید که به آنچه خواسته بودید، رسیده اید، دیگر برای به دست آوردن آن خودتان را به در و دیوار نمی زنید. در این صورت شاد و آرام به کارتان ادامه می دهید و به جای اینکه مدام نگران باشید که آیا به آن می رسید یا نه، با اطمینان منتظر آن می مانید. در این شرایط آزادی بیشتری را در زندگی تجربه می کنید.
یادتان باشد، اگر در حال حاضر به همه آرزوهایتان رسیده باشید و هرچه میخواستید را به دست آورده باشید، از زندگی لذت می برید و قدر چیزهایی که دارید را می فهمید. اگر بخواهید با رویاها و آرزوهایتان در هماهنگی و هارمونی باشید، باید چنین جالتی داشته باشید. به جای اینکه برای خود آرزوسازی کنید، سعی کنید یاد بگیرید برای هرچه که در زندگی برایتان پیش می آید قدردان باشید. سعی کنید از زمان حال و آنچه که دارید لذت ببرید و آخر اینکه سعی کنید آنطور که باید و شاید خوشبخت باشید.
اگر همه خواسته هایتان به عرصه ظهور رسیده اند، دیگر تلاشی برای آشکار ساختن چیزی نمی کنید، بلکه از آنچه دارید لذت می برید و قدردان و سپاس گذار آن هستید. شما از همه آنچه که در زندگی خود دارید شاد و راضی هستید، از داشتن آن لذت می برید و کاملاً زندگی خود را دوست می دارید. این دقیقاً همان وضعیتی است که باید داشته باشید تا در هماهنگی و هارمونی با امیال و آرزوهای خود قرار گیرید. این رمز کار است. یعنی باید سعی کنید تا آنجا که می توانید شاد و خوشبخت باشید.

malakeyetanhaye
24-04-2008, 16:36
مقاومت در برابر شکست
قانون جذب به ما می گوید که در زندگی به همان چیزهایی می رسیم که بر روی آنها تمرکز می کنیم و به آن انرژی می دهیم. چه بخواهیم و چه نخواهیم به هر چیزی که فکر کنیم در زندگی برایمان متجلی خواهد شد.

به عبارت دیگر بر روی هر چیزی که تمرکز کنیم آن را به زندگیمان فرا خوانده ایم.

بیشتر افراد زمانیکه در مورد قانون جذب مطالبی می شنوند شگفت زده می شوند. آنها تصور می کنند که ایجاد حقیقی چیزهایی که در ذهن مجسم می کنند، کار عجیبی است . "من می توانم هر کسی که می خواهم باشم، می توانم هر کاری که می خواهم انجام دهم، و به هر چیزی که می خواهم برسم" واقعاً فوق العاده است. من آمال و آرزوهای زیادی دارم و تنها کاری که باید انجام دهم این است که با فکر کردن به آنها از هستی بخواهم که آنها را دراختیار من بگذارد.

هفته ها می گذرد و فرد به چیزهایی که خواسته نمی رسد. از خود می پرسد پس چرا آرزوهایم برآورده نشدند؟ من آنها را در ذهن خود به تصویر کشیدم، پس چرا به آنها نرسیدم؟

این قانون جذب چه اشکالی پیدا کرده، من آرزوهایم را گفتم ولی عملی شدن آنها را نمی بینم؛ آیا آرزوهایم زیاد بودند و یا من نتوانستم آنها را به خوبی سفارش دهم؟

اگر ما یک بار دیگر با دقت بیشتری معنای قانون جذب را بخوانیم می بینیم که ما هر چیزی را که به آن توجه کرده و بر روی آن تمرکز کنیم به زندگی مان وارد می شود، چه بخواهیم و چه نخواهیم!

بنابراین چرا بیاییم و توجه و انرژی مان را صرف فکر کردن به چیزهایی کنیم که نمی خواهیم در زندگی مان وجود داشته باشند؟ این کار بی معنایی است.

اما در دنیای واقعی این اتفاق می افتد و همه ی ما به چنین مسائلی فکر می کنیم. به همین دلیل است که بعضی وقت ها در زندگی خود با مشکل مواجه می شویم.

زمانی که به دلیل و نتیجه ی کارها نگاه می کنیم، متوجه می شویم که دلیل همان فکر ماست و نتیجه واقعیت زندگی است.

به عنوا مثال فرض کنید در حال حاضر مقروض هستید. شما به شدت تمایل دارید که پولدار شده و تمام بدهی هایتان را پرداخت نمایید؛ اما بیش از هر چیز احساس بدبختی می کنید و به عدم رضایت خود از زندگی فکر می کنید. شاید بدانید که چه چیزی می خواهید و بدانید که باید چه چیزهایی را تغییر دهید، اما همه ی انرژی و توجهتان بر روی جمع کردن پول، کمتر خرج کردن و کاهش صورتحساب ها صرف می شود!!! تمام انرژی شما بر روی قرض هایتان منعکس می شود و نمی توانید توجه کافی بر روی چیزهایی که می خواهید داشته باشید. به همین دلیل نمی توانید سفارش های خود را از عالم هستی به درستی بخواهید.

ما انسان ها گرایش داریم که از ابتدا در نتیجه ی کارهایی که انجام می دهیم زندگی کنیم. ما معمولاً اثر و نتیجه ی تمام تجربیاتی که در زندگی بدست می آوریم را با خود به دوش می کشیم. به همین دلیل زمانی که انرژی خود را صرف نتیجه می کنیم، قانون جذب هم برای ما همان چیزی را به ارمغان می آورد که در ذهنمان می گذشته، درست مانند یک چرخه ی علت و معلولی حقیقی.

به عنوان مثال فردی را تصور کنید که مدام در مورد بیماری صحبت می کند. این امر اصلاً اتفاقی نخواهد بود که او نسبت به دیگران بیشتر مریض شود. همین مطلب در مورد کسانی که در روابط ناموفق گرفتار می شوند نیز تعمیم پیدا می کند. آنقدر به عدم موفقیت خود فکر می کنند که مدام روابط ناموفق بیشتری در زندگی شان اتفاق می افتد و مجبور می شوند که یکی پس از دیگری به روابط آزار دهنده ی خود پایان دهند.

از سوی دیگر می توان گفت که یک فرد موفق نیز شرایط مشابهی را دارد. او با دید مثبت به جامعه نگاه می کند، از نعمت هایی که در زندگی دارد بهرمند می شود، با شور و اشتیاق زیاد به زندگی ادامه می دهد و هر روز چنین تجربه هایی را در زندگی خود تکرار کرده و شادی و رضایت بیشتری را به زندگی خود دعوت می کند.

این بدان معنا نیست که افراد موفق در استفاده از قانون جذب خوب عمل می کنند و مردم ناموفق در استفاده از قانون جذب ناتوان هستند. هر انسانی که بتواند فکر کند، خودبه خود این قابلیت را پیدا می کند که از این قانون به نفع خود بهره ببرد و نباید فراموش کرد که همه به طور مساوی از این قابلیت بهرمند هستند. تنها چیزی که سبب ایجاد تفاوت می شود این است که برخی به درستی از جذب استفاده نمی کنند؛ تنها کاری که باید انجام دهیم این است که یاد بگیریم چگونه می توانیم از قانون جذب به نحوی بهره ببریم که واقعیت های شیرین تری را به زندگی مان بیاورد.

برای تغییر شرایط فعلی می بایست دایره ی فکری خود را تغییر دهیم. برای رسیدن به موفقیت باید نهال موفقیت را در ذهن خود بکاریم. ایده ی موفقیت باید در ذهنمان متولد شود، و قصد و نیت رسیدن به آن را در ذهن خود پرورش دهیم. باید باردار موفقیت شویم.

شگفت انگیز است. تنها کاری که باید انجام دهم این است که به عنوان مثال فکر کنم ثروتمند می شوم و چیزی نخواهد گذشت که او آرزوی من متحقق می گردد!!!

البته نه به این سرعت! فکر به تنها کافی نیست تا شما ثروتمند شوید. شما باید خودتان نیز به سمت چیزهایی که می خواهید حرکت کنید.

موفقیت می خواهید؟ باید به سمت آن حرکت کنید. عشق می خواهید باید به سمت آن حرکت کنید. باید توجه، تمرکز و انرژی خود را به امیالی که دارید بدهید تا قانون جذب آنها را مرتب و ردیف کرده و برایتان متجلی سازد.

اما اگر من تمام انرژی خود را بر روی کار جدیدی که به تازگی آغاز کرده ام بگذارم، چه می شود اگر همه چیز یک مرتبه خراب شود و هیچ چیز درست پیش رود و به نتیجه دلخواهی که می خواهم نرسم؟ و یا در مسائل عشقی مورد لطف و محبت طرف مقابل قرار نگیرم؟

این ها افکاری هستند که ما را از پیشروی به سمت جلو باز می دارند. البته اصلاً اشکالی ندارد که شما طرف منفی قضیه را نیز در نظر بگیرید، اما نباید اجازه دهیم که افکار منفی خط مشی زندگی مان را برایمان تعیین کنند. ما باید بدون توجه به مسائل جانبی به سوی رویاهایمان پیش برویم. همچنان که جلو می رویم ممکن است حتی اشتباه کنیم و به موانع غیر قابل گذری نیز برخورد کنیم اما این نحوه برخورد ما با مشلات و سختی ها هستند که ما را به نتیجه نزدیک تر می کنند و سبب می شوند که سرعتمان نسبت به گذشته بیشتر شود. در مورد شکست چطور؟ شکست چطور می تواند به ما در موفقیت کمک کند؟

برای شروع ابتدا باید متوجه شویم که شکست در حقیقت چه معنایی دارد.

خیلی جالب است طریقه ی محاسبه موفقیت هایی که ما خودمان در زندگی بدست می آوریم و موفقیت هایی که دیگران در زندگی بدست می آورند را با هم مقایسه کنیم. ما از حساب بانکی، متراژ ملک و املاک، حیطه قدرت، و پولدار بودن به عنوان مقیاس موفقیت و شکست استفاده می کنیم اما به واقع معنا و مفهوم موفقیت حقیقی را به درستی نمی دانیم.

شکست و موفقیت مقیاس هایی برای اندازه گیری داشته ها و نداشته ها نیستند، این دو امر را نمی توان با توجه به اندازه ی مایملک تخمین زد و چیزهایی نیستند که با اندازه گیری و نگاه به آنها بتوان در موردشان قضاوت کرد.

در کتاب ناپلئون هیل با عنوان "چگونه پولدار شویم" او در مورد آقای "داربی" و داستان "بکن تا ثروتمند شوی" اینطور می نویسد که: عموی داربی تب طلا می گیرد و به سرزمین وسترن ها می آید تا زمینها را برای یافتن طلا بکند.

او شرط می بندد و با یک بیل و کلنگ آماده به کار می شود. کار خیلی سختی بود اما حرص و هوس او برای طلا زیاد بود.

پس از هفته ها زحمت و مشقت او رگه هایی از سنگ درخشان را پیدا می کند. او نیاز به ماشین آلاتی داشت که سنگ را از اعماق زمین به سطح بیاورند. او به آرامی بر روی حفره هایی که در معدن چال کرده بود، خاک می ریزد. از همان راهی که آمده بود به خانه ای در ویلیامزبورگ، مری لند باز می گردد و جریان را با اقوام و چند تن از همسایه هایش در میان می گذارد و به کمک آنها پول کافی برای خرید ماشین آلات را جمع کرده، دستگاههای مورد نیاز را خریداری می کنند و به مکان مورد نظر انتقال می دهند. داربی نیز به همراه عمویش به معدن می رود و با وی مشغول به کار می شود. اولین ارابه طلا استخراج می شود و به کوره ی ذوب انتقال پیدا می کند. شواهد ثابت می کردد که آنها دارنده یکی از غنی ترین معدن ها در کلرادو هستند! فقط چند ارابه از آن طلا لازم بود که آنها بتوانند تمام بدهی های خود را صاف کنند. بعد مابقی سود کلانی را که بدست می آوردند از آن خودشان بود.

حفاری همین طور پایین تر می رفت! و امید خانواده ی داربی نیز همچنان بیشتر و بیشتر می شد. ناگهان اتفاقی افتاد، رگه ی ایجاد شده از طلا محو شد. آنها به آخر راه رسیده بودند و کوزه ی طلا خالی شده بود. آنها همچنان به حفاری ادامه می دادند و ناامیدانه تلاش می کردند تا اثری از طلا پیدا کنند، اما فایده نداشت.

نهایتاً تصمیم گرفتند که کار را متوقف کنند.

آنها دستگاه هایی را که خریداری کرده بودند تنها به چند دلار به یک خرده فروش فروختند و قطاری گرفتند و به خانه باز گشتند. بعضی از خرده فروش ها احمق هستند اما این یکی نه. او با یک مهندس معدن مشورت کرد تا نگاهی به معدن بیندازد و یک سری محاسبات آماری انجام دهد. مهندس معتقد بود که پروژه به این دلیل بی نتیجه مانده که مالکین معدن با "خط گسل" آشنا نبودند. محاسبات او نشان می داد که می توان آثاری از طلا را تنها 3 متر پایین تر از جایی که داربی ها کنده بودند پیدا کرد. این مکان دقیقاً همان جایی بود که آنها به طلا رسیدند.

مرد خرده فروش توانست با استخراج طلا به میلیون ها دلار پول برسد؛ فقط به این دلیل که می دانست قبل از تسلیم شدن باید با یک متخصص مشورت کند.

خوب آیا این شکست است؟

اگر از نظر داربی ها به این موضوع نگاه کنیم، می توانیم بگوییم که این پروژه شکست خورده چراکه آنها دست از کار کشیدند و رویایشان را فراموش کردند، در حالی که تنها 3 متر با تحقق هدفشان فاصله داشتند؛ اما نمی توان شکست واقعی را در محتوای حقیقی زندگی داربی ها به عنوان مردودیت کامل در نظر گرفت.

می بینید که داربی درس موفقیت را از طریق پافشاری در دوره ی کوتاهی از زندگی خود یاد گرفت و آن را در تمام کارهایی که بعدها تصمیم به انجام آن گرفت به کار برد؛ و در نهایت داربی در رده 50 نفر اولی در جهان قرار داد که در زمان خود بالای چندین میلیون دلار در فروش بیمه ی عمر سود کرد.

پس شکست چیست؟

شکست حقیقی عادت به تسلیم شدن است. این در حالی است که عدم توانایی در ایجاد ایده های نو و اتخاذ تصمیم های جدید به عنوان بزرگترین مانع در راه رسیدن به موفقیت محسوب می شود.

در طول تاریخ در دنیای تجارت و دانش ما از کنار هم قرار دادن اراده و پافشاری به الگوی موفقیت می رسیم. چند میلیون نفر وجود دارند که در دنیا برشکست شده اند؟ چند بار ادیسون و بل آزمایش کردند و شکست خوردند تا به نتیجه ای که دنبالش بودند رسیدند؟

تنها با اشتیاق و ایمان است که می توانیم خود را به نیروی پافشاری تجهیز کنیم. با ایمان است که می توان قانون جذب را احضار کرد و در این حالت است که سفر ما به سمت موفقیت تحقق می یابد.

شما چه قانون جذب را متوجه شوید چه نه، باید عادت فکر کردن به حقایق را از سر بیرون کنید. (مگر اینکه حقیقت همان چیزی باشد که می خواهید به آن برسید)

برای ایجاد تغییر و تحول در شرایطتان باید اراده کنید، آرزوهایتان را در ذهن به تصویر بکشید، و با ایمان و اشتیاق به سوی آنها گام بردارید.

برای رسیدن به موفقیت باید ابتدا هدف خود را درک کنید و بعد به آن ایمان بیاورید.

malakeyetanhaye
24-04-2008, 16:38
تاثیر شخصیت بر حیطه شغلی
آگاهی از ذهنیات فردی

آیا تا کنون به این موضوع فکر کرده اید که برخی از همکارانتان سبب ایجاد عصبانیت در شما می شوند؟ به نظر می رسد که طول موج آنها با شما یکی نیست. آنها به چیزهایی که می خواهند از طرق مختلف دست پیدا می کنند و گاهی شما با خود میگویید که آنها چگونه قادر به انجام چنین کاری هستند.

شخصیت و خصوصیات اخلاقی فردی نقش مهمی را در بدست آوردن اطلاعات از سایرین، پیروزی بر مشکلات، و سازماندهی زندگی بازی می کند. به عنوان مثال شاید تمامی اساتید دانشگاه دارای یکسری خصوصیات اخلاقی مخصوص به خود باشند، افرادی که قوه ی تخیل بالایی دارند، نمی توانند جزئیات مباحث را به خوبی به خاطر بسپارند، افراد خون گرم و زود جوش معمولاً برنامه ریزی دقیقی برای زندگی خود ندارند. به هر حال تیمی که تشکیل شده باشد از افرادی با خصوصیت های اخلاقی متفاوت، در کار خود خیلی موفق تر عمل خواهد کرد.

روانشناسی به نام "میر بریج" تئوری جدیدی را برای بررسی شخصیت های مختلف ارائه می دهد. در این تئوری نگاهی دو جانبه به 4 خصوصیت اخلاقی داشته که اگر ما در وجود همکاران خود ببینیم احساس می کنیم که آنها با سایرین فرق دارند.

درون گرا یا برون گرا

برخی از افراد هستند که ترجیح می دهند مشکلات خود را با دیگران در میان بگذارند، به وجود دیگران و مصاحبت با آنها محتاجند، و تمایل دارند که در محیط های باز و شلوغ کار کنند. همین سر و صداهای روزمره زندگی است که به آنها انرژی پیمودن ادامه ی راه را می دهد. برای این افراد اصلاً مهم نیست که مرکز توجه جمع باشند و یا دائماً ترتیب سخنرانی های متفاوت را بدهند. انرژی این افراد خارجی است و انسان های برونگرایی محسوب می شوند. افرادی که بیشتر در رشته ی هنرهای نمایشی و موسیقی فعالیت می کنند جزء کسانی محسوب می شوند که انرژی را به بیرون ساطع مینمایند.

از سوی دیگر افرادی نیز هستند که تمایل دارند تا بر روی موضوعات مختلف تاثیرگذار واقع شوند. این افراد به طور دقیق بر روی کلیه ی مباحث تمرکز کرده و عمیقاً در مورد مسائل مختلف فکر می کنند. یافته های آنها معمولاً خصوصی است و ترجیح می دهند ساکت باشند. آنها آنقدر که از کتاب خواندن لذت می برند، از شرکت در یک میهمانی نمی توانند لذت ببرند. در محل کار ترجیح می دهند فضای اختصاصی خودشان را داشته باشند و کار کردن در محیط باز را نمی پذیرند. این قبیل افراد درون گرا هستند. مهندسین علوم کامپیوتری، و فلاسفه در میان عمیق ترین درون گراها قرار می گیرند.

اگر هر یک از این خصوصیات به حد نهایی خود برسد، سبب می شود میان دو نفری که در دوسوی این دو قطب مختلف وجود دارند، مشکلاتی ایجاد شود. برون گرا ها احساس می کنند که درون گرا ها آنقدر ها که لازم است صحبت نمی کنند و به همین دلیل نمی توانند تشخیص دهند که چه چیزی در سر آنها می گذرد. درون گراها نیز آرزو میکنند که ای کاش برون گراها می توانستند پیش از صحبت کردن فکر کنند و تنها وقتی حرف بزنند که ایده ها را در ذهن خود بررسی کرده باشند.

البته باید توجه داشت که همه ی افراد در شرایط مختلف، عکس العمل های متفاوتی را نیز از خود بروز می دهند و همه ما گرایش های درون گرایانه و برون گرایانه را داریم و در موقعیت های مختلف بسته به شرایط، واکنش های متفاوتی را از خود بروز می دهیم.

کلی گرا و جزئی نگر

برخی از ما به جزئیات مطالب ریز می شویم و هیچ توجهی به تصویر بزرگتری که پیش رویمان قرار دارد، نمی کنیم.

گروه دیگری از افراد هستند که دورنمای خوبی از مسائل مختلف دارند، اما از تمرکز کردن بر روی جزئیات فراری هستند. میر بریج گروه اول را "حسگر" و دوم را "یافتگر" نامگذاری می نمایند. افراد حسگر را می توان بیشتر در میان کسانی که در کارهای عملی تبحر دارند پیدا کرد، مانند مهندسان، دانشمندان و افرادی که به کارهای هنری اشتغال دارند. پای این قبیل افراد به طور کامل بر روی زمین قرار دارد. آنها در زمان حال زندگی می کنند. آنها کارهایشان را یکی پس از دیگری و با رعایت ترتیب انجام میدهند و ترجیح می دهند که تغییرات را به صورت پله ای بپیمایند. از سوی دیگر شهودگرایان یا همان یافتگراها از تصور و تخیل بالایی برخوردار هستند. آنها اطلاعات را از منابع مختلفی بدست می آورند و برای آینده اهمیت زیادی قائل هستند. آنها بر خلاف حسگرها دوست دارند که همواره تغییرات کلی در زندگی خود ایجاد کنند.

به طور طبیعی شهودگراها معتقدند که حسگراها کمبود خلاقیت و قوه ی تخیل دارند و حسگراها نیز تصور می کنند که شهودگرایان در ابرها سیر می کنند.

نویسندگان، روزنامه نگاران، و روانشناسان به طور طبیعی در رده ی شهودگرایان قرار می گیرند.

تحلیلگرا یا راه گشا

دانشمندان و ریاضی دانان معمولاً با اسنباط و استنتاج مشکلات، به راه حل می سرند. نقطه ای را به عنوان مرکز شروع فعالیت خود قرار داده و به صورت منطقی به دنبال یافتن راه حل صحیح بر می آیند. اگر از استدلال و برهان مناسب استفاده کنند، به پاسخ صحیح نیز دست پیدا خواهند کرد، اما آیا مردم این امر را قبول می کنند؟ "متفکران" که به این طریق عمل می کنند، ابتدا راه منطقی را طی می کنند و زمانیکه به راه حل دست پیدا کردند، آنرا به دیگران می فروشند. بیشتر دانشمندان و مهندسان به شدت تحلیلگرا هستند.

اما متد "حسی" بدین شرح است که ابتدا در نظر گرفته می شود که مردم به دنبال چه راه حلی هستند، سپس به دنبال یافتن آن راه حل می روند . افرادی که به این شیوه عمل می کنند مشکلات را به گونه ای حل می کنند که گویی خودشان نیز بخشی از آن هستند. این امر در حالی است که تحلیلگرایان حتی الامکان خودشان را منفصل از راه حلی که بدست می آورند می دانند. یکی عینی است و دیگری انتزاعی. تحلیلگرایان تصور می کنند که کسانیکه مشکلات را از طریق راه حل های انتزاعی حل می کنند، افراد غیر منطقی هستند. روحانیون و مشاوران اجتماعی عموماً در زمره ی مشکل گشاهای "حسی" قرار می گیرند. آنها بر این باورند که تحلیلگرایان افراد سردی هستند و قدرت حس کردن ندارند.

سازماندهی زندگی فردی

آیا فراتر از زمان مسائل را سازماندهی کرده و برنامه ریزی می کنید و در مورد آنها فکر می کنید؟ برخی از افراد هستند که همیشه دوست دارند زندگی شان تحت کنترل باشد. آنها لیستی از کارهایی که باید انجام دهند را تهیه کرده و خاطرات خود را یادداشت می کنند. برای تعطیلات از قبل برنامه ریزی می کنند و برای روز، ماه و سال خود نیز برنامه ریزی می نمایند. میر بریج این افراد با نام "اندیشمند" معرفی می کند. میز کار آنها همیشه تمیز و مرتب است و به راحتی می توانید هر چیزی را در جای خودش پیدا کنید، چه در محیط کار و چه در خانه؛ اما در این میان گروه دیگری نیز وجود دارند که میر آنها را با نام "دریافتی" معرفی می کند. این افراد احساس می کنند که اگر برای یک ماه آینده ی خود برنامه ریزی کنند، دست و پایشان بسته می شود. آنها دوست دارند که خودشان را در جریان زندگی قرار دهند، ساعت های انعطاف پذیر کاری را تجربه کنند، موقعیت های جدید زندگی را در آغوش بگیرند، و همواره آماده ی رویارویی با تجربیات جدید در زندگی هستند.

اما از سوی دیگر برخی از افراد نیز هستند که کنترل گرا هستند. آنها می خواهند کارشان را پیش از وقت تفریح انجام داده باشند اما گروه دیگر در هر زمان آماده تفریح هستند. اگر کارفرمای شما در این خصوصیت عکس شما باشد، آنوقت رابطه شما جالب و دیدنی خواهد بود.

روابط

اگر شما خودتان را با مواردی که ذکر شد مقایسه کنید، ممکن است برخی بگویند: "مثل من" و برخی دیگر تصور کنند که خصوصیات اخلاقی شان تا حدی با آنچه در این مقاله به آن اشاره شد فرق می کند. به هر حال همه افراد در درون خود خصوصیات اخلاقی متفاوتی را دارند و هر کس که درک بهتری از خود داشته باشد خیلی راحت تر می تواند متوجه نقاط قوت وضعف خود شود. زمانیکه شما ارتباطتان را با همکاران و دوستانتان در نظر می گیرید و به ناراحتی ها و مشکلاتی که ممکن است به وجود آیند فکر می کنید، گاهی اوقات توضیحاتی که در این مقاله در اختیارتان قرار دادیم می تواند کمک شایان ذکری به شما کند و به این ترتیب بتوانید روابط خود را بهبود بخشید.

bidastar
27-04-2008, 20:15
اگر مي‌خواهيد استرس‌ها و نگراني‌ها را از خودتان دور كنيد، به آساني تحت‌تأثير عوامل و شرايط محيطي قرار نگيريد

و با استفاده از استعدادها و خلاقيت‌هاي خود به ابراز وجود و مقابله با شرايط نامطلوب بپردازيد. خودتان را همان‌طور كه هستيد بپذيريد. فراموش نكنيد شما با هر نقص و كمبودي كه داشته باشيد، باز هم دوست داشتني و ارزشمنديد. نقص عضو، معلوليت، فقر، مشكلات مالي و هر كمبود يا نقص ديگري نمي‌تواند چيزي از ارزش شما كم كند. پذيرفتن خود با تمام نقص‌ها، ضعف‌ها و كمبودها نشان‌دهنده عزت نفس و اعتماد به نفس است.

خيلي‌ها تصور مي‌كنند اگر خودشان را همان‌طور كه هستند بپذيرند، نمي‌توانند تغيير كنند و به چيزهايي كه مي‌خواهند، برسند. بيشتر وقت‌ها ما فكر مي‌كنيم اگر نسبت به خودمان احساس خوبي نداشته باشيم و از خودمان، شرايط و موقعيت و عملكردمان ناراضي باشيم، اين نارضايتي در ما ايجاد انگيزه مي‌كند و باعث مي‌شود براي تغيير، رشد، پيشرفت و رسيدن به شرايط بهتر تلاش كنيم. ممكن است اين طرز فكر گاهي - آن هم در كوتاه مدت - درست باشد. خيلي اوقات احساسات ناخوشايندي مانند نااميدي، عصبانيت، افسردگي و اضطراب، ما را براي تغيير آماده مي‌كنند اما واقعيت اين است كه نارضايتي و احساسات ناخوشايند بعد از مدتي انرژي ما را مي‌گيرد و توان لازم براي تلاش و ايجاد تغيير را از بين مي‌برد.

اولين قدم در تغيير و تلاش براي رسيدن به هدف، شادي و آرامش است. پذيرش خود و قبول واقعيت در واقع يك خودآگاهي همراه با احساس شادي و رضايت است. پذيرش، به شما احساس آرامش مي‌دهد و همين، انرژي لازم براي رسيدن به هدف، تلاش براي ايجاد تغيير و رشد و پيشرفت را فراهم مي‌كند.

خواسته‌ها و اهداف

شما مي‌توانيد ضمن اينكه شرايط را مي‌پذيريد، خواسته‌هايتان را هم داشته باشيد و براي رسيدن به آنها تلاش كنيد. تصور كنيد شما در يك خانه كوچك زندگي مي‌كنيد و آرزو داريد خانه بزرگ‌تري داشته باشيد. حسرت‌خوردن و مدام فكركردن به اينكه خانه‌تان اندازه قفس است و اي‌كاش خانه بزرگ‌تري داشتيد، فقط روحيه‌تان را ضعيف مي‌كند. شما مي‌توانيد ضمن اينكه به خريد خانه بزرگ‌تر فكر مي‌كنيد و براي رسيدن به اين هدف، برنامه‌ريزي و تلاش مي‌كنيد، شرايط فعلي‌تان را بپذيريد. باور كنيد در خانه كوچك هم مي‌شود شاد و خوشحال زندگي كرد. زندگي در خانه كوچك هم مزايايي دارد پس بهتر است تا زماني كه در اين خانه زندگي مي‌كنيد، به مزاياي آن فكر كنيد؛ مثلا به اينكه راحت‌تر تميز مي‌شود، هزينه‌هايش كمتر است و راحت‌تر و زودتر فروش مي‌رود.

پذيرش يا تسليم

پذيرش و قبول واقعيت را نبايد با تسليم در برابر مشكلات و كمبودها يكي دانست. پذيرش يك نوع آگاهي همراه با علاقه، انگيزه و شادي است؛ در حالي كه تسليم نوعي پذيرش همراه با احساس ضعف، شكست و ناتواني در ايجاد تغيير است.

بهبود روابط

اگر خودتان را بپذيريد و با تمام وجود خودتان را دوست داشته باشيد و به خود عشق بورزيد، اين احساس را به ديگران هم منتقل خواهيد كرد و ديگران هم با شما راحت‌تر خواهند بود. پذيرش با ايجاد احساس شادي، رضايت و آرامش موجب مي‌شود شما به شرايط مسلط شويد و راحت‌تر و بهتر زندگي‌تان را مديريت كنيد، همچنين اين حس باعث مي‌شود روابط شما با ديگران بهبود پيدا كند.

تمرين پذيرش
حالا كه متوجه شديد پذيرش، نقش مهمي در سلامت روان و بهتر شدن زندگي و رشد و پيشرفت شما دارد، بهتر است سعي كنيد اين مهارت (پذيرش) را در خودتان تقويت كنيد. نكات زير مي‌تواند شما را بيشتر در اين باره كمك كند:

خودتان توانايي‌ها و علايق خود را بشناسيد

سعي كنيد توانايي‌ها، استعدادها، علايق و ويژگي‌هاي شخصيتي خودتان را بشناسيد. شناخت درست و صحيح از خودتان باعث مي‌شود به خودآگاهي برسيد و درباره توانايي‌هاي
واقعي‌تان بيشتر بدانيد.

اهداف‌تان را مشخص كنيد

اهداف‌تان را مشخص كنيد و دقيقا و به‌طور واضح مشخص كنيد كه چه مي‌خواهيد. با در نظرگرفتن توانايي‌هاي خود سعي كنيد مناسب‌ترين راه را براي رسيدن به اهداف خود انتخاب كنيد.

با خودتان صادق باشيد
خودتان را گول نزنيد. سعي كنيد با دقت و صداقت كامل توانايي‌ها، علايق و اهداف خود را مشخص كنيد. دقت داشته باشيد ممكن است كارهايي كه براي جلب رضايت ديگران و تحت تاثير اصرار آنها انجام مي‌دهيد يا كارهايي كه به اجبار، آنها را انجام مي‌دهيد، جزء علايق واقعي‌ خودتان نباشند.

مطمئن باشيد كار را به بهترين شكلي كه مي‌توانيد، انجام مي‌دهيد. از خودتان توقع زياد و خارج از توانايي‌تان نداشته باشيد. هنگامي كه مشغول انجام كاري هستيد، تلاش كنيد و مطمئن باشيد هر كاري از دست‌تان بر مي‌آمده، انجام داده‌ايد.

خودتان را با ديگران مقايسه نكنيد

اگر از آن دسته افرادي هستيد كه مدام خودشان را با ديگران مقايسه مي‌كنند و به داشته‌ها و نداشته‌هايشان فكر مي‌كنند، متاسفانه هنوز خودتان را نپذيرفته‌ايد. اينكه در يك مهماني به جاي لذت‌بردن از مصاحبت با ديگران و كسب تجربه و شنيدن خاطرات، مدام به چيزهايي كه ديگران دارند و شما نداريد يا شما داريد و آنها ندارند فكر كنيد، نشان مي‌دهد هنوز فاصله زيادي با خودباوري و خودپذيري داريد.

به خودتان پاداش بدهيد

براي تقويت پذيرش خود و قبول واقعيت‌ها و شرايط موجود زندگي، لازم است از قدرت تشويق استفاده كنيد. هر وقت در برابر شرايط و موقعيت‌هاي مختلف، خودتان بوديد و خودتان را با ديگران مقايسه نكرديد و هر وقت خطاها و اشتباهات خود را با واقع‌بيني پذيرفتيد و آن را به ديگران نسبت نداديد، به خودتان جايزه بدهيد.

در صورت لزوم، باورهايتان را تغيير دهيد
فهرستي از موارد و موضوعاتي كه پذيرش‌شان برايتان سخت است و نمي‌توانيد آنها را بپذيريد، تهيه كنيد. بعد يكي يكي درباره شان فكر كنيد. باورهايتان را مرور كنيد؛ شايد لازم باشد آنها را تغيير دهيد تا بتوانيد بهتر مسائل را بپذيريد و به آرامش برسيد.

سخن آخر:
چطور ممكن است آدم چيزي را تغيير بدهد كه آن را انكار مي‌كند يا بي‌ارزش مي‌داند؟

سوال اصلي

4 دانشجو – كه به خودشان اعتماد كامل داشتند– يك هفته قبل از امتحان پايان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر ديگري حسابي به تفريح پرداختند اما وقتي به شهر خودشان برگشتند، متوجه شدند كه در مورد تاريخ امتحان اشتباه كرده‌اند و امتحان به جاي سه‌شنبه، دوشنبه صبح بوده است. بنابراين تصميم گرفتند استادشان را پيدا كنند و علت جا ماندن از امتحان را براي او توضيح دهند.

آنها به استاد گفتند: «ما به شهر ديگري رفته بوديم كه در راه برگشت لاستيك خودرويمان پنچر شد و با توجه به اينكه زاپاس نداشتيم تا مدت زماني طولاني، نتوانستيم كسي را گير بياوريم و از او كمك بگيريم؛ به همين دليل دوشنبه ديروقت به خانه رسيديم». استاد فكري كرد و پذيرفت كه آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند. 4 دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به 4 اتاق جداگانه فرستاد و به هر يك ورقه امتحاني‌اي را داد و از آنها خواست كه شروع كنند. آنها به اولين مسئله نگاه كردند كه 5 نمره داشت. سؤال خيلي آسان بود و به راحتي به آن پاسخ دادند. سپس ورقه را برگرداندند تا به سؤال 95امتيازي پشت ورقه پاسخ بدهند كه سؤال اين بود: «كدام لاستيك پنچر شده بود؟»...!



همشهري

alil1369
27-04-2008, 22:10
ممنونم !!
لینکشو دادم برای یکی خیلی تحت تاثیر قرار گرفت !!!!!!!!

دل تنگم
28-04-2008, 23:33
دلفین ها علاوه براین دارای قابلیتی اسرار آمیز در درمان بیماری های روانی و به ویزه انواع افسردگی هستند. تعداد بی شماری از افرادی که دچار درجات مختلف افسردگی بوده اند پس از ساعتی شنا کردن با این شناگران پر مهر احساسی کاملا متفاوت را تجربه کرده اند و حتی افسردگی خود راکاملا به دست فراموشی سپرده اند. درحال حاضردر بسیاری از نقاط جهان مراکز درمانی وجود دارد که در آن افراد می توانند از طریق شنا کردن با دلفین ها و یا حتی به سادگی با گوش سپردن به امواج صوتی شفابخش آن ها گاهی برای همیشه با بیماری خود خداحافظی کنند. دیوید لوید در مقاله خود با عنوان "قدرت شفابخشی دلفین ها" می نویسد:


"من خود تاثیر احساسی و روح بخش شنا کردن با دلفین ها را تجربه کرده ام. در آن زمان وضعیت روحی خوبی نداشتم. احساس افسردگی می کردم، شغلم را از دست داده بودم و در یک رابطه شکست خورده بودم. من داستان های دلفینی در ساحل جنوب غربی ایرلند را شنیده بودم و با کنجکاوی و حسی از تردید راهی آنجا شدم. اتفاقا ایجاد رابطه نزدیک با این دلفین تبدیل به رویدادی فراموش نشدنی در زندگی من شد. دلفین برای خوشآمدگویی به سمت من آمد و بارانی از"صداهای ردیاب انعکاسی" خود را بر سر من ریخت (نوعی ردیاب صوتی طبیعی که دلفین را قادر می سازد در آبهای کدر و تاریک یا فواصل دور قادر به دیدن باشد و یا داخل بدن موجودات زنده دیگر را ببیند). این صداها و نیز ارتباط چشم درچشم ما باعث شد احساس کنم که واقعا دیده می شوم ... توجهی بدون قید و شرط.
بعد از این هنگامی که به سمت ساحل شنا می کردم حس می کردم رنجی از اعماق وجودم به بیرون فوران کرده است... رنجی عظیم که با شدت در حال بیرون ریختن بود. من نوعی رهایی را تجربه کردم و از این احساسات خلاص شدم. در هنگام بازگشت به خانه خودم را در حال برنامه ریزی برای آینده یافتم. برای کارم و برای تغییر دکوراسیون منزلم. حقیقتاً چیزی دردرون من تغییر کرده بود."

اما آن چه که بیش از همه در مورد دلفین ها در تمامی تجربیات و نوشته های انسانها خود نمایی می کند عشق بی قید و شرطی است که این موجودات به انسان و یا به هر چیزی در محیط اطراف خود ارزانی می دارند. دکتر برنی سیگل جراح و نویسنده کتاب "عشق، پزشکی و معجزات" در مورد عشق بدون شرط می نویسد و معتقد است تمامی بیماری ها در نهایت مربوط به فقدان عشق یا صرفاً تجربه کردن عشق مشروط هستند. او می گوید واقعیتی که در همه موارد افسردگی غالب است، نوعی کمبود یا فقدان عشق یا معنا در زندگی است - حداقل از دیدگاه خود فرد.
شاید از نقطه نظر دکتر سیگل بتوان علت نیروی اسرار آمیز دلفین ها در شفابخشی انسان ها را توجیه کرد. دلفین ها نه از اصول ارتباط موثر چیزی می دانند و نه در روان شناسی تخصص دارند. اما بیش از هر روان شناس و حتی هر انسان هم دردی توانسته اند در مدت زمانی بسیار کوتاه تر از آن چه بتوان تصور کرد رنج و ناراحتی های انسان آسیب دیده را محو کنند. ان ها فقط یک چیز راخیلی خوب بلدند.

وآن عشق بدون شرط است. ...


منبع: مجله موفقیت

آرتمیس
30-04-2008, 16:55
خويشتن پنداري( خودپنداره، خودپنداري)Self Concept


اولين بار رنه كارت1 در سال1644 اصول اوليه خويشتن پنداري را در كتاب اصول فلسفه با مطرح ساختن مقوله«شك» ارائه داد. پس از او زيگموند فرويد در سال1900 ميلادي تئوري خويشتن پنداري را به عنوان يك مقوله روانشناختي مهم مطرح نمود. با اينكه دنباله‌روان فرويد علاقه زيادي به اين مقوله نشان ندادند ولي دختر فرويد آنا در سال1946 بر اهميت اين مقوله تأكيد ورزيد درسكات كلي2 در سال1945 از مقوله خويشتن پنداري به عنوان يك نيروي اوليه انگيزيش در رفتار انساني ياد نمود. رايمي3در سال1948 از معيارهاي خويشتن پنداري در مشاهده‌هاي خود استفاده كرد و اعلام نمود كه رواندرماني اساساً بر روي تغيير دادن معيارهاي بينش فرد نسبت به خودش استوار است.
تاكنون مؤثرترين معيار روانشناختي در خصوص خويشتن پنداري مربوط به كارل راجرز در سال1947 بوده است. از ديدگاه راجرز«خود» هر فرد به عنوان بخش اصلي، شخصيت فرد را تشكيل مي‌دهد. راجرز«خود» را به عنوان يك محصول اجتماعي معرفي مي‌كند كه از طريق روابط بين فردي گسترش مي‌يابد. او اعلام مي‌كند كه در وجود انسان هميشه يك تمايل قوي براي داراربودن يك نگرش مثبت از سوي ديگران و خود فرد نسبت به خودش وجود دارد. با آنكه بيشتر تئوريسينهاي«خويشتن پنداري» در دهه1970 و1980 تحقيقات خود را اجرا نمودند، در حال حاضر توجه عمومي به خويشتن پنداري رو به كاهش نهاده است. ولي اين مقوله هنوز به عنوان يك عامل بالنده در تحقيقات سردمداران علم روانشناسي مطرح مي‌باشد. در حال حاضر موج نويني در خصوص كسب آگاهي نسبت به خويشتن پنداري در عامه مردم و افراد متخصص در حال زايش است و اين موضوع در ارتباط با مشكلات خانوادگي، اعتياد به الكل و مواد مخدر و وضعيت اجتماعي افراد مطرح مي‌شود.
بسياري از موفقيتها و شكستهايي كه مردم تجربه مي‌كنند، به صورت تنگاتنگ به چگونگي ديدگاه آنها نسبت به خود و ارتباطشان با ديگران مربوط مي‌شود. براي متخصصان علوم مشاوره، پديده خويشتن پنداري از سه بعد مورد توجه است. يكي اينكه خويشتن پنداري امري قابل يادگيري است. ديگر اينكه امري سازمان يافته و پويا مي‌باشد. هيچ فردي با خويشتن پنداري به دنيا نمي‌آيد بلكه خويشتن پنداري به تدريج در اولين ماههاي زندگي فرد بنيان گرفته و از طريق تجارب مكرر شكل مي‌گيرد و به عنوان يك محصول اجتماعي از طريق تجربه بنيان مي‌گيرد. نكته جالب اينكه افراد در زمانهاي مختلف داراي نگرشهاي مختلفي نسبت به خودشان هستند. هرگونه تجربه‌اي در زندگي فردي كه مطابق با خويشتن پنداري او نباشد، به صورت يك تهديد تلقي مي‌شود و هر چه اين تجارب ناخواسته بيشتر باشد كيفيت خويشتن پنداري فرد حالت منجمدتري به خود مي‌گيرد تا بتواند از او محافظت نمايد. خويشتن پنداري هر فرد به ثبات و همگوني در زندگي‌اش نياز دارد و در مقابل تغيير مقاومت نشان مي‌دهد. اگر خويشتن پنداري فرد به سرعت تغيير كند فرد فاقد يك شخصيت مقاوم و قابل اتكا خواهد شد. موفقيتها و شكستهاي هر فرد بر روي كيفيت خويشتن پنداري او تأثير مي‌گذارد. دنياي اطراف هر فرد و موجودات درون آن در رابطه با خويشتن پنداري هر فرد ادراك مي‌شود. در تمام زندگي فرد سالم، هميشه يك تمايل دائم براي پذيرش ايده‌هاي جديد و رفع ايده‌هاي قديمي وجود دارد. خويشتن پنداري هميشه خودش را در مقابل از دست دادن عزت نفس محافظت مي‌كند. براي همين است كه هر فقداني سبب بروز اضطراب افراد خواهد شد.
تحول جامعه از حالت سنتي به حالت صنعتي، مسائل و مشكلات فراواني را خصوصاً در زمينه اشتغال موجب مي‌گردد. جامعه ما در جريان صنعتي شدن و رسيدن به خودكفايي به نيروي متخصص و ماهر نياز مبرمي دارد. براي نيل به خودكفايي تهيه و اجراي برنامه‌اي دقيق كه بر مطالعات اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي جامعه ايراني متكي باشد، ضرورت تام دارد. اشتغال براي ادامه زندگي و بقاي جامعه ضرورتي اجتناب‌ناپذير است. زندگي هر فرد از طريق كار كردن تأمين مي‌شود و خودكفايي هر كشور به ميزان و نوع عملكرد شاغلين آن بستگي دارد. تحقيقات متعدد مؤيد اين واقعيت هستند كه اولاً، با افزايش بيكاري، فساد شدت مي‌يابد و ثانياً اشتغال مناسب و رضايت شغلي موجب نشاط و شادابي مي‌گردد. شناسايي و ايجاد انگيزه در افراد جامعه و راهنمايي آنها براي آنكه مشاغلي را انتخاب نمايند كه توانايي و استعداد انجام آن را دارا هستند و همچنين شناسايي علايق و نيز كشف استعدادهاي افراد بايد به كمك وسايل و ابزاري انجام پذيرد. در اين زمينه بايد از مشاوره و آزمونهاي مختلف استفاده شود. پس از شناخت علايق و كشف استعدادها و پرورش و نيز راهنمايي افراد در مسير صحيح و مناسب ضرورت مي‌يابد. بنابراين، سؤالي كه به طور كلي جهت پژوهش به ذهن خطور مي‌كند عبارت است از اينكه آيا بين خويشتن پنداري و انتخاب شغل رابطه معناداري وجود دارد؟ و با توجه به جنبه‌هاي انتخاب شغل مبتني بر وجهه اجتماعي شغل، پيشرفت تحصيلي در شغل و تسهيلات ويژه شغل سؤالات ذيل به طور اخص مطرح مي‌شوند: (1) آيا بين خويشتن پنداري و وجهه اجتماعي شغل رابطه‌اي وجود دارد؟،(2) آيا بين خويشتن پنداري و پيشرفت تحصيلي در شغل رابطه‌اي وجود دارد؟ و(3) آيا بين خويشتن پنداري و تسهيلات ويژه شغل رابطه‌اي وجود دارد؟
خويشتن پنداري به مفهوم برداشتي است كه فرد نسبت به ماهيت فيزيكي و روانشناختي و ساختارهاي اجتماعي خويش از قبيل نگرشها، اعتقادات و ايده‌هاي خويش دارد. خويشتن پنداري به معناي درك افراد نسبت به خود در بعد زمان است. خويشتن پنداري به صورت مداوم در تعامل با ديگر افراد تعديل يافته وتحت تأثير عوامل ديگر از قبيل درون‌گرايي و برون‌گراي و عزت نفس قرار مي‌گيرد. مقوله شغل نقش اصلي را براي زندگي بيشتر افراد جامعه ايفا مي‌كند. براي بيشتر افراد بشر، شغل به عنوان فعاليتي است كه بيشتر فعاليتها و زمان فعال زندگيشان را صرف مي‌نمايد. نسلهاي امروز به دنبال مشاغلي هستند كه براي آنها قابل توجه بوده و يك احساس رضايت داخلي را براي آنها به ارمغان آورد و همراه با آن با پاداشهاي خارجي همراه باشد(كادرون1 ،1997).
بر اساس عقايد كانجر2 به نقل ازاشنايدرتمايل براي ارضاي نيازهاي شخصي و ايجاد يك محيط مناسب از لحاظ روانشناختي از عوامل بارز انتخاب شغل افراد بشمار مي‌آيند.
نسلهاي جديد امروز، در مقايسه با نسلهاي قبل بيشتر به سوي مشاغل با هويت تمايل دارند. كادرون اعلام مي‌دارد كه بسياري از متقاضيان كار در انتخاب شغل توجه زيادي به موضوع فوق نشان مي‌دهند. امروزه يك تئوري انگيزش شغلي مطرح شده است كه بر روي تطابق مابين فرد و شغل او تأكيد مي‌نمايد. شاميراعلام نمود كه تئوري مبتني بر خويشتن پنداري در خصوص انگيزش كار بر روي ارتباط متقابل مابين انجام كار و وسعت اجراي آن و خويشتن پنداري فرد استوار است. زماني كه شغل فرد با خويشتن پنداريش مطابقت داشته باشد، فرد شغل خود را به عنوان يك مقوله معنادار و ارزشمند مشاهده مي‌نمايد. بعبارت ديگر يك شغل ارزشمند براي هر فرد در ارتباط با خويشتن پنداري فرد مربوط، معني پيدا مي‌كند.
وانوس1 در سال1980 مفاهيم فوق را در يك مدل تطابقي قرار داد كه در اين مدل بر روي نقش اشتغال و انتخاب شغل تأكيد شده است. اشنايدر2 در سال1987 مدل خاصي را تحت عنوان«جاذبه، انتخاب» ارائه مي‌دهد. بر اساس اين مدل، افراد بر اساس ادراكات و باورهاي خويش در خصوص مشخصات فردي خودشان(خويشتن پنداري) به مشاغل مورد علاقه خود مي‌نگرند. بر اساس اين مدل افراد نهايتاً از ادامه اشتغال در سازمانهايي كه با آنها تطابق ندارند سرباز خواهند زد. ولي اين مدل قادر نيست دقيقاً افراد خاص را براي سازمانهايي دقيقاً منطبق با عوالم آنها انتخاب نمايد(اشنايدر،1987؛ گلدشتاين و اسميت،1995). به گفته اشنايدر بايد مفاهيم فوق را در ارتباط با خويشتن پنداري افراد گسترش داد. يعني بايد رابطه‌اي مابين تطابق بين خويشتن پنداري و شغل فرد مشاهده كرد.
متخصصان منابع انساني با تمركز به ميزان تطابق خويشتن پنداري افراد با وظايف شغلي، مي‌توانند با احتمال بيشتري افراد را انتخاب نموده و آنها را براي شغل مناسب راهنمايي نمايند. اين روش از دو جنبه مفيد واقع مي‌شود، يكي اينكه فرد به شغل مورد نياز خود بر اساس علايق و خلاقيتهاي خود و بر اساس باورهاي خويش براي انجام وظايف محوله دست مي‌يابد. ديگر اينكه سازمان استخدام كننده نيز در بهترين فرصت مي‌تواند دست به انتخاب افراد كاملاً مطابق با چهارچوب مقرراتي خويش بزند.
كاربردهاي ابزار هاي سنجش گوناگون در باره خويشتن باوري:
مقوله خويشتن پنداري به عنوان يكي از معروفترين موضوعات در ادبيات روانشناسي بشمار مي‌آيد. با وجودي كه در سايت تحقيقاتي ERIC حدود6000 مطلب در اين خصوص نوشته شده است ولي متأسفانه هنوز هم اين اصطلاح براي عموم ناشناخته بوده و تعريف شفافي از آن ارائه نشده است و در خصوص پديده«خود» حدود15 مفهوم مختلف مطرح شده است(استرين،1993). در بسياري از مقالات اصطلاحات خويشتن پنداري، عزت نفس و پذيرش خويش اغلب به جاي يكديگر بكار گرفته مي‌شوند و اين امر از وجود ديدگاه مختلف افراد جامعه نسبت به روانشناختي خودشان برمي‌خيزند. احتمالاً مهمترين تعريف خويشتن پنداري به ارزيابي فرد از خود مربوط مي‌باشد كه در اصطلاح روانشناختي از آن به عنوان خويشتن پنداري عمومي ياد مي‌شود. اين تعريف از ديدگاه مشاوران علم روانشناسي داراي مفهوم باثباتي است(استرين،1993). امروزه آيتمهاي موجود در معيار عزت نفس روزنبرگ(1965) در تحقيقات گوناگون مفاهيم عمومي خويشتن پنداري را دربر مي‌گيرد و از آن استفاده مي‌شود.
معيار مرسوم ديگر كه براي ارزيابي خويشتن پنداري كاربرد دارد، بنام معيار تنسي در خصوص خويشتن پنداري1 معروف است كه توسط فيتز2در سال1991 تدوين و طراحي شده است. علاوه بر اين جنبه‌هاي مختلف خويشتن پنداري از قبيل خويشتن پنداري تحصيلي خويشتن پنداري در خصوص ماهيت بدن خود وغيره نيز به عنوان اجزاي دقيق در خويشتن پنداري مطرح شده‌اند و در15 سال اخير تحقيقات گسترده‌اي در خصوص اين زيرساختارها انجام شده است درپي اين تحقيقات نسخه جديدتر ارزيابي خويشتن پنداري از جنبه‌هاي مختلف توسط مارش1 در سال1992 تحت عنوان پرسشنامه شماره1، 2،3 خود- توصيفي در خصوص سنين7 سال تا سنين بلوغ جواني تدوين و طراحي شده‌اند. بطور كلي بايد گفت كه خويشتن پنداري به«ديدگاه فرد درباره خودش» اطلاق مي‌شود. ويلي2 در سال1974 اعلام نمود كه با مقايسه وقايع خارجي نمي‌توان ارتباطي با ارزيابي خويشتن پنداري فرد برقرار نمود. بعبارت ديگر با مشاهده و ثبت وقايع اطراف محيط زندگي فرد نمي‌توان چگونگي خويشتن پنداريش را پيشگويي نمود و هر فرد بايد از زبان خودش، عقايد خود را در مورد شخصيت خويش ابراز نمايند.
در ارزيابي خويشتن پنداري افراد با خواندن يك سري از جملات، موافقت و يا عدم موافقت خود را در پاسخهاي ليكرتي5 تا7 گزينه‌اي اعلام مي‌نمايند. در اين پرسشنامه‌ها اطلاعات مهم كيفي نهفته است و فرد با انتخاب گزينه مورد نظر عقيده نسبي خويش را نسبت به جمله مورد نظر اعلام مي‌نمايد. مشاوران و يا افرادي كه خواهان ارزيابي خويشتن پنداري در افراد مورد بررسي خويش مي‌باشند، بايد به نكات مهمي از قبيل نوع معيار و شاخص بكار گرفته شده، ميزان قابليت روش ارزيابي مورد نظر و مناسب و بكار بردن روش مورد نظر در موقعيتهاي باليني يا تحقيقاتي توجه نمايند. زيرا در هر كدام از شرايط فوق موقعيت پاسخ‌دهندگان تغيير مي‌كند و با يكديگر متفاوت است(برنز،1979). نكته اول در كابرد ارزيابي مورد نظر اين است كه فرد مورد پژوهش بايد تا حد كافي«خودآگاهي» داشته باشد. بطور مثال كودكان كم سن و سال داراي آگاهي هوشمندانه از ادراكات خويش نيستند و بنابراين بايد در خصوص اين گروههاي سني دقت بيشتري اعمال شود. دوم اينكه حتي معيارهاي ارزيابي كه توسط خود افراد بايد خوانده و پاسخ داده شود، ممكن است در برخي موارد به توضيحات كلامي نياز داشته باشند.
خويشتن پنداري افراد بيانگر ميزان تجارب آنها در ارزيابي از«خود» است. هيچ راهي براي تغيير سريع اعتقادات افراد نسبت به خودشان وجود ندارد و اين كار مستلزم زمان مي‌باشد. اگر فردي احساس بي‌كفايتي، حماقت و عدم توانايي براي ايجاد تغيير در زندگيش مي‌كند، چگونه مي‌تواند انگيزه لازم براي ايجاد تغيير را بدست آورد؟ بعضي از افراد اين كار را غيرممكن مي‌دانند و نهايتاً دچار افسردگي مي‌شوند و نهايتاً ممكن است به يك درمانگر نياز پيدا كنند. در فرهنگ جامعه ما بسياري از افراد هستند كه به آرزوهاي بزرگ مي‌انديشند، هزاران نفر در فكر اين هستند كه روزي فردي سرشناس در جامعه خود شوند.
روشهاي مختلفي براي تغيير ميزان خويشتن پنداري افراد وجود دارد. در يك روش با تمركز بر روي تفكرات و سخنان دروني خودمان مي‌توانيم در خويشتن پنداري خويش تغييراتي ايجاد كنيم.
مك كاي1 و فانينگ2 در سال1987 در كتاب خود هيچ حمايتي از اين روش نشان ندادند. ولي روشهاي شناختي مشابه با اين روش مؤثر بودند. به عنوان مثال تكرار جملات مثبت، درست در قبل از كشيدن سيگار سبب افزايش عزت نفس افراد مي‌شود(هوم و توستي،1970). يكي از مزاياي اين روش اين است كه بر روي جزئيات آسيب‌رسان تفكرات افراد تأكيد نموده و آنها را تشويق به تأكيد بر افراد مثبت مي‌نمايند. احتمالاً ما به آن حدي كه فكر مي‌كنيم بد نيستيم. ممكن است ما نكات خوب رفتارهاي خويش را كتمان نماييم. تعداد زيادي از افراد به مرور انكار خود در زندگي روزمره عادت ندارند.
تعريف خويشتن پنداري و نظريه‌هاي وابسته به آن
آدلر در تئوري خود در ارتباط با مفهوم شيوه زندگي به بيان خويشتن پنداري پرداخته است. ولي مفهوم خود يا خويشتن پنداري را، اعتقاد به اينكه«من كه هستم» تعريف مي‌كند(كريسني،1991). به نظر آدلر(1963) اگر هدف از انجام هر رفتار مشخص گردد، عواقب و نيز مسير تكاملي آن رفتار به سادگي معين خواهد گرديد. يعني با شناسايي رفتار به سادگي مي‌توان مسير رفتار فرد را مشخص نمود(به نقل از شفيع‌آبادي،1379، ص198).
راجرز در تئوري خود در بيان خويشتن پنداري مي‌نويسد:
هر انساني در دنياي متغير و متحولي از تجربيات گوناگون زندگي مي‌كند كه فقط خودش در مركز آن جهان هستي قرار دارد. فرد يا ارگانيزم بر اساس تجربه و درك خودش از زمينه تجربي، نسبت به آن واكنش نشان مي‌دهد. او تجارب خود را واقعيت تلقي مي‌كند و براي او واقعيت همان چيزي است كه او تجربه مي‌كند. رفتار نتيجه ادراك فرد است و فرد به طريقي كه واقعيت را ادراك و توصيف مي‌كند نسبت به آن واكنش نشان مي‌دهد. ارگانيزم به زمينه پديده‌اي و ادراكي خود، به صورت يك كل سازمان يافته پاسخ مي‌دهد. پاسخهاي جسماني و رواني ارگانيزم به وقايع خارجي به صورت يك كل سازمان يافته و هدف جويانه است. مثلاً اگر آب بدن كاهش يابد، تمام اجزاي ارگانيزم به تلاش مي‌پردازند تا اين كمبود را تأمين نمايند. ارگانيزم يك تمايل انساني ذاتي و يك تلاش اصلي دارد و آن تمايل به تحقق بخشيدن و حفظ و تعالي خويش است و اين پايه و اساس فعاليتهاي او را تشكيل مي‌دهد. تمام نيازهاي رواني و جسماني فرد را مي‌توان جنبه‌هايي از همين نياز بنيادي دانست. تحت تأثير اين تمايل اساسي، ارگانيزم در جهت رشد، خودشكفتگي، بقاء و تعالي، خود رهبري، خود نظمي، خود مختاري، مسئوليت و تسلط بر نفس حركت مي‌كند. مهمترين موضوع براي درك و فهم رفتار فرد آن است كه آن را در چهارچوب مرجع قياس دروني او مورد توجه و بررسي قرار دهيم. بنابراين راه براي شناخت رفتار فرد آن است كه قالب مرجع قياس دروني او شناسايي شود و به مسائل به همان طريقي نگريسته شود كه خود فرد به آنها مي‌نگرد… از كل زمينه ادراكي به تدريج بخشي بنام«خود» متمايز و متجلي مي‌شود كه«مفهوم خود» نيز ناميده مي‌شود. مفهوم خود ابعادي دارد و هر بعد آن داراي ارزشهايي است. راجرز معتقد است كه بر اثر تعامل فرد با محيط و خصوصاً در سايه ارزشيابي فرد از تعامل خود با ديگران سازمان«خود» شكل مي‌گيرد(شرتزر،1984).
شفيع‌آبادي در تئوري خود در بيان خويشتن پنداري مي‌نويسد:
خويشتن پنداري تا حدود زيادي تعيين كننده مسير رفتار مي باشد .خويشتن پنداري قضاوتي است كه فرد در زمينه هاي موفقيت ،ارزش ها ،توانايي ها ،اهميت و اعتبار فردي دارد .جواب به برخي از سئوالات نظير آيا من فرد موفقي در زندگي هستم ؟آيا من قادرم چنين كاري را با موفقيت به پايان برسانم ؟نشان دهنده نوع خويشتن پنداري فرد مي باشد.
قضاوت فرد در مورد خود نه فقط در انتخاب شغل بلكه در تععيين رفتار و مسير زندگي نيز موثر مي باشد . تحقيقات معلوم داشته اند كه يكي از علل مهم عدم موفقيت دانش آموزان مدارس قضاوت منفي آنها در باره خودشان مي باشد. دانش آموزي كه خود را كودن مي انگارد انگيزه اي براي مطالعه و يادگيري و تلاش ندارد. بر اثر نبودن انگيزه كودك تلاش نمي كند و در نتيجه مردود مي شود. اگر فردي خود را موجودي ارزشمند و كارامد بيانگارد خواهد كوشيد قضاوتش را به مرحله عمل در آورد. موفقيت ها ،ارزش ها ،و توانايي ها در ايجاد نوع شيوه زندگي موثرند. ضمن گفتگوهاي روزانه ،با افرادي مواجه مي شويم كه مي گويند براي چنين كاري آفريده نشده اند . با داشتن چنين عقيده و تصور ،فرد درصدد احراز آن شغل بر نخواهد آمد . همچنين از گفته معلوم ميشود كه خويشتن پنداري تا حدود زياد نوع شغل فرد را مشخص ميسازد . به نظر كوپر ا سميت (1967) افرادي كه خويشتن پنداري مثبت دارند زندگي موفقيت آميزي را سپري ميسازند . از سوي ديگر خويشتن پنداري منفي به احساس حقارت : ناتواني : پريشاني و بي هدفي منجر ميگردد . فردي كه خود را براي انجام شغل معيني مستعد و لايق نميداند جهت احراز و اشتغال به شغل مورد نظر تلاشي نخواهد كرد. فرد معمولا ضمن انتخاب شغل به خود ميگويد من چنين فردي هستم لذا بايد به انجام چنان شغلي بپردازم .خويشتن پنداري از چهار عامل مهم يعني طرز تلقي و عقايد وا لدين : طرز تلقي همقطاران : طرز تلقي كاركنان آموزشگاه : و علايق شخصي تشكيل ميشود . هر كدام از اين عوامل در ايجاد نوع و ميزان خويشتن پنداري فرد نقش عمده اي دارد . مجموعه عوامل فوق در پيش بيني موفقيت : ارزشمندي : توانايي: و اهميت فرد مؤثر هستند . محيط خانواده و آ موزشگاه كه ا ز منابع اوليه تماس كودك با دنياي خارج هستند در پرورش نوع خويشتن پنداري كودك بسيار مهم مي باشند . وا لدين و معلمان بايد دانش آموزان را در شناخت توانايي ها : محدوديت ها : و علايق كمك نمايند . به نظر جوردن (1963) رفتار اكتشافي فرد به سادگي قادر خواهد بود.(1) توانايي ها و نيز محدوديت هاي خود را به طور واقع بينا نه ارزيابي نمايد . (2) بطور بهتر وعملي تري خود را با سايرين مقايسه كند . (3) منابع جديدي را براي خود شناسي دقيق تر كشف نمايد . (4) تصميمات صحيح تر و بهتري ا تخاذ نمايد . آ موزشگاه بعنوان يكي از عوامل تقويت كننده رفتار ا كتشا في ؛ بايد اطلاعات دقيق و موثق در اختيا ر دانش آموزان قرار دهد . با تهيه و تنظيم برنامه تعليم و تربيت مناسب براي آموزش وا لدين مي توان خويشتن پنداري مثبت در كودكان را تقويت نمود . براي كسب اطلاع بيشتر به اثر ديگر مؤلف تحت عنوان فنون تربيت كودك مراجعه نمائيد. (شفيع‌آبادي،1374).
زندگي امروز، يعني قدرت انتخاب، انتخاب براي همه چيز، از لباس و اتومبيل و خانه گرفته تا برنامه‌هاي تلويزيون و تئاتر و سينما و موسيقي و انتخاب رشته تحصيلي گرفته تا انتخاب شغل. شغلي كه در قديم در خانواده امري موروثي بود وغير قابل انتخاب. امروزه مثل تمام كالاهاي ديگر قابل انتخاب است. در زندگي اجتماعي انتخاب شغل از جمله مسائلي است كه افراد را به خود مشغول مي‌كند و بخشي از انرژي رواني و فكري آنها صرف اين مسئله مي‌شود. در صورتي كه افراد به ديدگاههاي اصلي خود در زندگي دست يابند، با فراغ بال و با تمام توان و انرژي فكري و جسمي خود به كار مي‌پردازند

آرتمیس
30-04-2008, 16:56
چه راههايي، گفتن كلمه((نه)) را آسانتر مي سازد؟

همه ما بارها و بارها در موقعيت هايي قرار گرفته ايم كه گفتن كلمه «نه» برايمان دشوار بوده است.براي مثال شما براي تعطيلات نوروز با گروهي از دوستانتان يك سفر زيارتي سياحتي، ترتيب داده‌ايد و والدين شما در نامه‌اي ابراز مي‌دارند كه چه قدر از حضور شما در خانه براي عيد نوروز خوشحال خواهند شد. رئيس شما،انجام كارهاي بيشتري را در يك مقطع زماني طلب مي‌كند، حال آنكه شما براي آن ساعت برنامه‌اي ازقبل تعيين كرده‌ايد. استاد از شما مي‌خواهد كه اگر مي‌توانيد روي يك طرح تحقيقي كه خودش روي آن كاركرده است ،به او كمك كنيد. شما يك لباس پشمي خريده‌ايد ودوست شما مي‌خواهد در صورت امكان آن را قرض كند.
شخصي، ‌شما را براي ناهار به منزلش دعوت مي‌كند، حال آنكه شما مايل به رفت وآمد با او نيستيد. اگر شما از آن دسته افرادي هستيد كه به دفعات در مقابل چنين درخواست‌هايي، تسليم شده و با آنها موافقت مي‌كنيد ودائما از اين بابت احساس ناخوشايندي داريد، ممكن است بخواهيد بدانيد كه چرا شما هنگامي كه «نه »گفتن را ترجيح مي دهيد «بله » مي‌گوييد.
شما ممكن است نگران از دست دادن ارتباطات مؤثر يا نگران واردآمدن آسيبي به روابط باشيد. بنابراين، ارتباطات خود رامانند شي شكننده تلقي مي‌كنيد كه البته به اطاعت هاي دائمي شما وابسته مي‌باشد. شما همانند بسياري از افراد چه بسا از نه گفتن احساس گناه مي كنيد، چون شما آموخته ايد براي اجتناب از آسيب وارد كردن به احساسات ديگران، خواسته‌هاي خود دست بكشيد. بنابراين احساس مسئوليت شما در قبال احساسات شخصي ديگران به حق جلوه مي‌كند، گويي شادي آنها در گرو موافقت شماست. بدين ترتيب ممكن است شما احساس كنيد با نفي آنهابه دليل خودخواهي و خودمداري انسان بدي هستيد زيرا به شما ياد گرفته‌ايد كه بايد فداكار باشيد وخود را ناديده انگاريد.
بنابراين، شما بيش از خودتان دلواپس و متوجه ديگران هستيد و وقتي از شما تقاضائي مي‌شود ممكن است احساس كنيد مورد لطف وموهبت قرار گرفته‌ايد. اين امر سبب مي‌شود تا احساس مهم بودن كنيد ونگران آن باشيد كه در صورت مخالفت هرگز دوباره چنين تقاضايي از شما نشود. اينها، نمونه‌هايي از احساسات دست و پا گير هستند كه مي‌توانند در آزادي عمل شما مداخله كنند.

چه راههايي ، گفتن كلمه « نه »را آسانتر مي‌سازد؟
اولين كاري كه بايد انجام داد، تشخيص احساسات دست و پاگير يا باورهايي است كه در سر شما وجود دارند. براي مثال اگر دوستتان مي‌خواهد اتومبيل شما را براي رفتن به سفر قرض كند، با گفتن كلمه نه، چه نتايج منفي را پيش بيني مي‌كنيد؟ آيا مي‌ترسيد به كارفرماي خود پاسخ منفي بدهيد، آيا از بركنارشدن از كارتان در هراسيد؟ اگر به استاد خود پاسخ منفي بدهيد، آيا انتظار داريد نمره پايين را در آن درس كسب كنيد؟
پس شما در ابتدا انتظار فاجعه آميزي از«نه گفتن» تشخيص داده‌ايد و در گام بعدي آن انتظارات را با واقع نگري بيشتري بيان مي‌كنيد.براي مثال ممكن است به خودتان بگوئيد اگر پاسخ منفي بدهم چه بسا دوستم از اين كه اتومبيل را به او قرض ندادم از من ناراحت بشود، ولي دوست شما به خاطر اين گونه مسايل ناراحت نيست او احتمالا به خاطر آن كه كلمه «نه» را به صراحت به كار برده‌ايد، احترام بيشتري برايتان قائل خواهد شد.
ممكن است كارفرماي شما از اين كه حاضر به اضافه كار نشدم خوشحال نباشد؛‌ اما وقتي در آن روز، اضافه‌كاري براي من مايه دردسر بود، امتناع امري موجه بوده است. وقتي با كاري كه مايل به انجامش نيستيد، موافقت مي كنيد، احتمالا از خودتان ناراحت مي‌شويد. همچنين ممكن است از ديگري برنجد و يا از او خشمگين شويد در اين گونه موارد كلمه « نه »به صورت غيركلامي ،سكوت ، فكر كردن راجع به مسائل ديگر به هنگام حضور در جمع، ظاهر مي‌گردد. خود را ناديده انگاشتن سبب تحميل رفتارهاي ناخواسته‌اي است كه ديگران از ما مي‌خواهند و اين امر سبب مي‌شود آنها نسبت به ابراز درخواست‌هاي غير منطقي خود تشويق شوند. پس از آنكه باورها و اعتقادات خود را به شيو ه‌اي منطقي تر مرتب كرديد، براي گفتن كلمه « نه » آمادگي پيدا مي‌كنيد و از اين امر احساس خوبي به شما دست مي‌دهد.
قدم بعدي، گفتن كلمه « نه »، به شيو ه‌اي مستقيم به طرف مقابل است، به گونه‌اي كه قاطعيت در صدا و رفتار شما موج بزند. مطمئن شويد پيام‌هاي غير كلامي هم سنگ كلمات هستند. آيا ارتباط چشمي برقرار مي كنيد؟ آيا لحن كلام شما خالي از پوزش و عذر خواهي است؟
بخاطر آنكه از سنين كودكي اجتماع شما را به تسليم شدن و مطيع بودن وادار كرده است، گفتن كلمه « نه »در دفعات نخست، بدون شرم كار بسيار دشوار خواهد بود. براي آسانتر ساختن اين مرحله، در موقعيت‌هايي كه خطر پايين دارند، گفتن پاسخ هاي منفي را آغاز كنيد. به خصوص زماني كه، كاملا مطمئن هستيد كه حق گفتن كلمه « نه » را داريد. با اين تمرين اطمينان به خود را بنا خواهيد كرد ونيز توانايي گفتن كلمه نه را در موقعيت‌هاي مشكل‌تر بدست خواهيد آورد. و بالاخره در مواقعي كه از درون به خود مطمئن نيستيد اين تمرين سبب بروز اطمينان مي‌شود.
به طور معمول، گفتن نه به برخي افراد آسانتر از ديگران است احتمالا اين افراد براي شما، ‌دوستان نزديك، ‌غريبه‌ها و خانواده هستند. وقوع يك موقعيت را پيش بيني كنيد و تمرين كنيد كه در آن موقعيت چه خواهيد گفت. گفتن كلمه نه را به طريقي مستقيم و صريح تمرين نماييد. نسبت به كليه رفتارهاي خود و لحن كلامتان به هنگام گفتن جمله منفي آگاه باشيد . در موقعيت‌هاي مشكل‌تري كه نسبت به ماهيت و چگونگي پاسخ خود مطمئن نيستيد، با گفتن اين جمله به ديگران: «مي‌توانم درباره‌اش فكر كنم»مقداري زمان در اختيار خود بگيريد. سپس احساسات خود را بررسي كنيد چه عقايد و انتظارات نامعقولي شما را به گفتن «نه » ‌وا مي دارد.وقتي كلمه «نه » را بكار برديد و طرف مقابل همچنان برخواسته‌اش اصرار ورزيد و اولين كلمه نه شما را نشنيده گرفت. شما بايد بر مخالفت خود پافشاري كنيد. آيا از آن دسته افرادي هستيد كه به آساني تسليم مي‌شويد؟ يا آمادگي عصباني شدن را دارند؟ شما احتمالا بايد توجه آنها را بطور مؤثري جلب كنيد و به آنها بگوييد، اما من مخالفت كرده‌ام و واقعا منظورم مخالفت است.
به رغم اينگونه پيام‌ها چون بسياري ازما با سازگاري و انعطا ف‌پذيري بزرگ شده‌ايم، ‌به خاطر ديگران از خواسته‌هاي خود مي‌گذريم.تشخيص اين نكته مهم است كه در اين جا رفتار خود خواهانه سالم وجود دارد. شما حق داريد كه «نه » را به كار ببريد و از اين كار احساس خوبي داشته باشيد.هر قدر به احساس شخصي و خواسته‌هاي خود توجه كنيد. از گفتن « بله »‌به ديگران احساس رضايت‌مندي بيشتري خواهيد كرد.

آرتمیس
30-04-2008, 17:00
10راه برای این‌که از شغل مان لذت ببریم
در حدود 50درصد آمریکائی‌ها از شغلشان راضی نیستند. براساس تحقیقی که در سال 2007انجام شده حدود یک چهارم نیروی کار آمریکا از شغلشان بسیار ناراضی‌اند و فقط به خاطر دریافت حقوق کار می‌کنند. دکتر نیل استاد مدیریت می‌گوید: برای سلامت روح انسان و سلامتی کلی و خیر و رفاه مهم است که شغلمان را دوست داشته باشیم و در هر آن‌چه برای زندگی انجام می‌دهیم، احساس تازگی و رشد کنیم.
خوشبختانه، مهم نیست که شغل شما و سطح رضایت‌مندیتان از آن‌ چه‌قدر است. راه‌هائی وجود دارد که می‌تواند کار سخت روزانه شما را از حالت خستگی و قابل پیش‌بینی بودن به حالتی لذت‌بخش و نیروبخش تبدیل کند.
1) یک توضیح کامل از شغل بیابید:
نویسنده کتاب ”چگونه آگاهانه کار کنید و از شغلتان لذت ببرید“ می‌گوید: اگر توضیح‌نامه شغلی ندارید برای داشتن یکی تقاضا کنید و مطمئن شوید که شما و کارفرمای شما نظر یکسانی در مورد ماهیت شغل دارید. هر اقدامی را که می‌توانید انجام دهید تا در مورد گذشته، تاریخ، هدف و فرهنگ خاص شرکت، اطلاعات کسب کنید. سیاست‌های شرکت، ضوابط رهبری و هدایت، طرز لباس پوشیدن و آداب کلی تجارت را بدانید. به چه دلیل این موارد مهم است؟ برای این‌که اگر مطمئن نباشید که شغلتان مستلزم چه چیزی است، برای انجام آن زمان سختی را می‌گذرانید.
دانستن این‌که از شما در انجام چه کاری انتظار می‌رود، به این معنی است که می‌توانید کارتان را به بهترین حالت انجام دهید. چیزی که باعث رضایت‌مندی شما می‌شود و در شغلتان ارتقا خواهید یافت.
2) ارزش‌های شرکتتان را شناسائی کنید:
زمانی‌که شما به یک تصویر بزرگ و جامع از اهداف مشترکتان می‌رسید انگیزه بیشتری می‌یابید تا در رسیدن به اهداف، شرکت کنید و کمک کنید تا به چشم‌انداز مشترک برسید. با این پیش‌فرض که این اهداف، در تضاد با ارزش‌های وجودی خودتان نیست.
یکی از اولین کارهائی که می‌توانید انجام دهید تا شغلتان را لذت‌بخش‌تر کنید این است که مطمئن شوید، می‌دانید از شما چه انتظاری می‌رود.
3) از آن‌چه که شرکت ارائه می‌دهد، قدردانی کنید:
ممکن استبه یک حقوق بازنشستگی یا خدمات درمانی نرسید، اما نگاه کردن به آن‌چه که شرکت در اختیار شما قرار داده سودمند است. آیا نام شرکت به شما کمک می‌کند که مشتری داشته باشید؟ آیا منابع آنها به شما کمک می‌کند که روی پروژه‌هائی کار کنید که در نبود شرکت غیرممکن است؟ این‌ها همه چیزهائی است که باید به آن توجه شود.
4) با ذهن باز و انعطاف‌پذیر باقی بمانید:
خیلی ساده است که هر روز برای مدت طولانی کارهای مشابه انجام دهید و حتی فکر ایجاد تغییراتی باعث ناراحتی شما شود. تلاش برای انعطاف‌پذیر بودن به این معنی است که اگر شما خودتان را با شرکتتان، وفق دهید زمان بهتر و آسان‌تری را خواهید داشت و باز بودن ذهن شما، دیگران را تشویق می‌کند تا با شما کار کنند. اگر نسبت به تغییرات در محیط کارتان با دید باز نگاه کنید، این تغییرات، شغلتان را مطبوع‌تر خواهد کرد.
5) به سختی کار کنید و جایگاه و مقام خود را بیابید:
مورد تصدیق قرار گرفتن در کار، برای لذت بردن از شغلتان ضروری است و این وقتی به‌دست می‌آید که خودتان را از بقیه بالاتر بکشید. تلاش کردن و توسعه دادن یک‌سری از توانائی‌‌ها و مهارت‌ها موجب جدا کردن شما از بقیه می‌شود و شما را مطمئن می‌سازد که احساس قدردانی و ارزشمندی داشته باشید.
6) با همکارانتان کار کنید:
وقتی تیمی کار می‌کنید، عزت‌ نفس و روحیه‌تان بهتر می‌شود و به شما حس دوستی و محبت می‌دهد و هم‌چنین به شما کمک می‌کنید تا به اهداف شرکت برسید.
7) خودتان را موقتی در نظر بگیرید:
احساس ناامنی در یک شغل خاص می‌تواند به درجات بالائی از اضطراب برسد. اما اگر خودتان را موقتی و فروش رفتنی قبول کنید و بپذیرید، قسمتی از این اضطراب تسکین پیدا خواهد کرد و شما احساس راحتی بیشتری خواهید کرد و شاید بیشتر تولید کننده باشید. ارتباطاتتان را قوی نگه دارید، هرگز پل‌ها را خراب نکنید و داشتن چند مصاحبه شغلی سالیانه را مدنظر قرار دهید تا فقط تمرین خود را داشته باشید و بدانید که چه چیزهائی لازم است.
8) با رئیس خود در مورد نگرانی‌ها و عقایدتان حرف بزنید:
اگر نظر جالبی در مورد شرکت دارید، با رئیستان در میان بگذارید. این کار باعث ارتقاء استقلال شخصی شما می‌شود و نشان می‌دهد که در مورد آینده شرکت، دلسوز هستید. به علاوه اگر چیزی در محیط کار شما را ناراحت می‌کند به رئیستان اجازه دهید که بداند. اگر چیزی نگوئید به مرور احساس بدتری خواهید کرد در صورتی‌که صحبت در مورد آن می‌تواند مشکل را کامل برطرف کند.
9) تفاوت‌هائی را که می‌سازید، شناسائی کنید:
هر شغل تفاوت‌هائی را در جهان می‌سازد و شناسائی این تفاوت‌ها در شغلتان می‌تواند به مقدار زیادی انگیزه‌بخش باشد. آیا به بچه‌ها درس می‌دهید؟ یا محصولات جدیدی را تولید می‌کنید؟ یا یک تشکیلات باارزش را توسعه می‌دهید آن‌چه را که در حال انجامش هستید، بفهمید تا این تفاوت را بسازید.
10) متوجه باشید که می‌توانید روی شغلتان تأثیر بگذارید:
شغلتان فقط تا حدی می‌تواند شما را کنترل کند که خودتان اجازه بدهید. اگر انگیزه دارید و خواهان تلاش بیشتری هستید، بیشتر می‌توانید شغلی را که در آن هستید تعبیر و تفسیر کنید و بدانید که شغل شما باعث چه احساسی در شما و یا اطرافیانتان می‌شود و مسیر شغلتان شما را کجا می‌برد.
ترس از موفقیت بیشتر از آن‌چه که فکر می‌کنید، رایج است مردم فکر می‌کنند که اگر به اهدافشان برسند آیا باز هم احساس شادی می‌کنند، آیا رابطه‌هایشان فرق خواهد کرد، آیا همکارانشان باز هم دوستشان خواهند داشت و تعداد زیادی اگرهای دیگر.
سولماز حقانی
منبع: مجله موفقیت

malakeyetanhaye
01-05-2008, 17:24
در دنياي لجام گسيخته كنوني، كه ماديات همه چيز را تحت الشعاع قرار داده است، عواطف، احساسات و بشردوستي و نوع پرستي مي رود كه به فراموشي سپرده شود. در دنيايي كه فقر و تنگدستي، جنگ و خونريزي، فساد و تباهي هر روز رو به افزايش است؛ چيزي جز پشتوانه معنوي، مثبت انديشي، جز تغيير و تحول دروني نمي تواند بشر را از اين همه نابساماني و از هم گسيختگي و از هم پاشيدگي هاي رواني نجات دهد.اما سؤال اينجاست كه مثبت انديشي مقوله روان شناختي است يا جامعه شناختي؟ آيا ويژگي هاي فردي موجب شاخص ها و معيارهاي مثبت نگري است يا اين كه فضا و شرايط اجتماعي است كه ما را به مثبت نگري رهنمون مي كند؟ در اين مقاله سعي شده است هم رويكرد روانشناختي و هم رويكرد جامعه شناختي مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد.
مثبت انديشي از نظر روان شناسي
زندگي سرشار از نعمت ها و ثروت هاي نامحدود است. همه انسان ها حق و اختيار دارند در زندگي موفق شده و با شادماني و نشاط زندگي كنند، ولي دستيابي به شادي و شادابي و موفقيت در هر زمينه، فقط به همت و تلاش افراد بستگي دارد، هيچ كس جز خود شخص نمي تواند موفقيت ها و شادابي ها يا غم ها و شكست ها را براي خويشتن فراهم سازد. چگونه است كه گروه اندكي، احساس خوشبختي و سعادت مي كنند، در حالي كه عده زيادي از خود ناراضي هستند. به طور كلي، هر كس حوادث و القائات بيروني را با توجه به باورها و بينش خود تفسير و توجيه مي كند. در واقع حقيقت همه چيز از افكار و ذهن انسان سرچشمه مي گيرد، يعني انسان ساخته و پرداخته افكار خويش است، در واقع تو همان هستي كه مي انديشي اين ذهن ماست كه از ما انساني موفق و قوي مي سازد، يا برعكس آن عمل مي كند.
روان شناسان معتقدند كه انديشه ها و پندارهاي ماست كه كيفيت زندگي ما را مي سازند، انديشه ها هستند كه موجب موفقيت يا شكست، عامل سلامتي يا مريضي، باعث خوشبختي يا بدبختي ما هستند. با انديشه هاي مثبت است كه انسان سرشار از شور و شوق و اشتياق، احساس خوشبختي، تندرستي و آرامش مي كند و با افكار منفي است كه احساس شكست، بدبختي، مريضي، بيچارگي و بدبيني مي كند. با انديشه هاي مثبت است كه توانمندي ها، اعتماد به نفس و خودباوري ها قوياً افزايش مي يابند، در حالي كه با افكار منفي احساس ناتواني، حقارت و خودكم بيني ها در انسان تشديد گرديده و در نتيجه بسياري از امراض روحي و جسمي گريبان گير فرد مي شود. جاي تأسف است كه اكثر مردم بدون اين كه خود متوجه باشند، با تكرار انديشه هاي مجرب، انرژي هاي خود را بر ضد خويش به كار برده و سبب بدبختي هاي خود مي شوند!
وقتي انديشه هاي منفي را در سر داريم، آنها را خواسته يا ناخواسته هر روز چند هزار مرتبه تكرار مي كنيم، در نتيجه افكار منفي قوي تر مي شوند و جاي بيشتري در ذهن به خود اختصاص مي دهند در نهايت تمام بخش توليد فكر را تحت نظارت خود مي گيرند و به مجموعه افكارمان، ماهيت منفي مي دهند. با اين روند، بدون اين كه بخواهيم و ندانسته، بخش عظيمي از توانايي هاي (بالقوه و بالفعل) خود را ناتوان ساخته و بيهوده هدر مي دهيم در نتيجه بي حوصله، كم اشتها، پريشان حال، بدخواب و افسرده… مي شويم و به ناراحتي هاي قلبي و عروقي و فشار خون و درد ديگر دچار مي شويم، به عبارت ساده سموم حاصل از نگراني، خشم، ترس، ناكامي و منفي بافي ما را به سوي بيماري و نابودي مي كشاند.انسان براي بقا و بهتر زيستن هميشه تلاش مي كند، در اين حركت مهم ترين مسأله بهره مندي از تفكر مثبت است و اين تلاش، بشر را به سرمنزل آرامش و آسايش جسم و روح سوق مي دهد. گواه آن سفارش بسياري از بزرگان دين است كه انسان را به انديشه مثبت رهنمون كرده اند.
مثبت انديشي از نظر جامعه شناسي
مثبت نگري حاصل تعامل آرام و بدون مشكل با محيط اجتماعي است كه پيامد آن مجموعه اي از تمايلات مبتني بر رضايت مندي، خوش بيني، اميد، اعتماد و اطمينان خاطر در فرد است. نقطه مقابل آن وجود بيزاري، ترس، عصبانيت، نااميدي و نگراني خواهد بود.مثبت نگري زماني بوجود مي آيد كه افراد احساس نمايند دركشان از خودشان تأييد شده است. مثبت نگري نوعي خير عمومي است كه پيامد و حاصل آن را بايد در تشريك مساعي، طراوت اجتماعي، وفاق اجتماعي، عواطف مثبت، زندگي انجمني و مشاركت اجتماعي جستجو كرد. مثبت نگري نوعي سرمايه عاطفي است كه هزينه هاي كنترل و نظارت رسمي را كاهش مي دهد و افراد را متقاعد به رفتار مطابق با ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي پذيرفته شده مي نمايد. سرمايه اي كه به واسطه استفاده از آن زايش تازه اي پيدا مي كند، زيرا وقتي افراد از عواطف مثبتي كه ديگران ابراز مي دارند استفاده مي كنند به نوعي عواطف مثبت تازه اي را توليد مي كنند.مهمترين تأثير مثبت نگري بر زندگي عادي يا روزمره اين است كه در صورت وجود مثبت نگري زندگي روزمره معطوف به آينده خواهد بود و افراد جامعه از گذشته نگري منفي و داشتن كنش هاي آني و لحظه اي رهايي پيدا خواهند كرد. آنها پذيراي برنامه داشتن و كنش هاي عقلاني معطوف به هدف خواهند شد؛ كنش هايي كه آنها را وادار به تلاش و كوشش مضاعف و نيل به اهداف متعالي تر مي نمايد به گونه اي كه نوعي آينده گرايي و آينده انديشي را در افراد جامعه تقويت مي نمايد كه خود مي تواند پيامدهاي مثبت متعددي را به دنبال داشته باشد.
هر چند كه مثبت نگري در نگاه نخست و نقطه آغازين از خود فرد شروع مي شود و تجلي آن را در فرد مي بينيم اما حاصل آن در تجربه جمعي فرد كه در فرآيند تعامل اجتماعي شكل مي گيرد ديده مي شود؛ تجربه اي كه نمونه آن را در جامعه و فرهنگ حاكم بر آن مي بينيم. جوامع منعطف، بالنده و پويا در قياس با جوامع سخت و ايستا و بسته از آمادگي بيشتري براي مثبت نگري برخوردار هستند زيرا جوامع و فرهنگ هاي بسته بيشتر خصلت جرم گرايانه دارند كه بيشتر آن مولد نوعي بدبيني هستند.
فرهنگ جامعه تأثير بسزايي در مثبت نگري يا برعكس آن در منفي نگري دارد. در جامعه اي كه بدي، زشتي، ظلم و شرارت وجود دارد اين امر باعث مي شود تا افراد هر روز با آن بدي ها روبه رو شوند و كم كم عادت كنند تا فقط زشتي ها را تداعي نمايند.اگر منفي نگري در جامعه اي شايع شود كودكان و نوجوانان آن جامعه با مشاهده منفي گرايي تحت تأثير قرار مي گيرند و همان طور كه تئوري يادگيري مشاهده اي بيان مي كند اين نگرش و رفتار را ياد مي گيرند و بروز مي دهند.تقويت ارزش هاي اخلاقي مثبت در جامعه مديون كار و تلاش، صداقت، تعاون و همكاري، احترام به يكديگر و تقويت عزت نفس در سطح فردي و در سطح ملي و تقويت عملكرد، كارايي سازماني و حوزه هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي است و مي تواند مثبت نگري را در بين افراد جامعه تقويت نمايند. علاوه بر اين تقويت غرور ملي مي تواند زمينه را براي مثبت انديشي فراهم نما يد و از موانعي كه باعث پيشرفت مثبت نگري مي گردد مي توان عدم احساس موفقيت و كارا بودن و نرسيدن به آ رزوها و آرمان ها و نااميدي و بدبيني را نام برد.متن زير بياني از خانم ويرجينيا ستير درمانگر انسان دوست است و مي تواند بيانگر مثبت انديشي و عزت نفس باشد. چه خوب است هر كس به عنوان اعلاميه جهاني حقوق من، آن را در اتاقش نصب كند و هر چند يك بار آن را بخواند:
مي خواهم بدون اسارت دوستت بدارم،
با آزادي كنارت باشم،
بدون اصرار تو را بخواهم،
با احساس گناه تركت نكنم، با سرزنش از تو انتقاد نكنم و با تحقير به تو كمك نكنم،
و اگر تو نيز با من چنين باشي، يكديگر را غني خواهيم كرد.

bidastar
03-05-2008, 13:02
آیا تاكنون احساس كرده اید كه كنترل زندگی از دست شما خارج شده و هرچه بیشتر تلاش می كنید كمتر نتیجه می گیرید؟ شاید زمان آن فرا رسیده است که به جای آن كه به دنبال زندگی بدویم، آن را تحت كنترل خویش درآوریم و زندگی جدیدی را آغاز كنیم. درك واقعی تفاوت میان «زنده بودن» و «زندگی كردن» تا حدودی مشكل به نظر می رسد، اما پی بردن به این نكته منجر به تغییرات شگرفی در دنیای پیرامون ما می گردد.حال اگر از اوضاع موجود خسته شده اید و می خواهید زندگی كنید 10 توصیه زیر را به كار گیرید:

1 - به یاد داشته باشید كه زندگی موهبتی است كه هنگام تولد به شما ارزانی شده است.

زندگی همان طوری است كه به آن نگاه می كنید. می توانید بنشینید و اجازه دهید تا زندگی از شما یك مغلوب بسازد یا این كه برخیزید و آن را به دست خود رقم بزنید. مایا آنجلو در این باره می گوید: زندگی مانند مادری است كه هر روز صبح لباس شما را مرتب می كند و می گوید: نگران نباش عزیزم! من با تو هستم.

2 - زندگی را برای خود معنا كنید و اهداف خود را در زندگی مشخص نمایید.

3 - برای خود قوانین ویژه ای وضع كنید.

بسیاری از مردم بر این باورند كه زندگی یك بازی است. شاید هم این گونه باشد. اما اكثر بازی ها قوانین و مقرراتی مخصوص خود دارند و شرایط برد و باخت در آنها مشخص شده است. ما مجموعه قوانین و مقررات بازی زندگی را همراه خود به این دنیا نیاورده ایم، شاید هم به ما اجازه داده شده تا خود این قوانین را وضع كنیم و برای زنده بودن، زندگی كردن و شكست و پیروزی معیارهایی در نظر بگیریم.

4 - مسئولیت زندگی خویش را به طور كامل بر عهده بگیرید.

حال كه قوانینی مخصوص به خود وضع كرده اید، می توانید مسئولیت زندگی خویش را بر عهده بگیرید. جفری ابرت می گوید: وقتی شخصاً مسئول كارهای خود باشید، برای آزادی و آزاد زیستن نیازی به كسب اجازه از دیگران ندارید. وقتی شما از دیگران اجازه می گیرید، در واقع در مورد زندگی خود به آنها حق وتو می دهید!

5 - جزئیات را بی ارزش نشمارید و نسبت به آنها بی تفاوت نباشید.

مهم نیست كه چگونه زندگی می كنیم. زندگی در مسیر پرتلاطم خود موانع بیشماری سر راه ما قرار می دهد كه مجبور به مقابله با آن هستیم زیرا در غیر این صورت لذت ها و شادی های ما به طور جدی در معرض خطر قرار می گیرند. استفان وینسنت تفسیر جالبی از زندگی دارد: «زندگی با مرگ از دست نمی رود. زندگی را لحظه به لحظه و روز به روز از دست می دهیم و این در حالی است كه هزاران راه نرفته در پیش روی داریم.»

6 - كارها و عادت های نادرست خود را ترك كنید.

بسیاری بر این باورند كه «ترك كردن» مفهومی منفی دارد، آیا شما نیز جزء این گروه هستید؟

برخی معتقدند افراد موفق هیچگاه اقدام به ترك كاری نمی كنند اما این گونه نیست، برنده ها اكثر اوقات به ترك مواردی می پردازند كه اهداف و آرزوهای آنها را برآورده نمی سازد.

7 - لیستی از كارهایی كه قصد ترك آنها را دارید تهیه كنید.

اگر زندگی خود را دقیقاً مورد بررسی قرار دهید، خواهید دید كه انجام برخی كارها روند رو به رشد شما را كـُند و یا حتی متوقف می كنند و ممكن است روی كارهای دیگر شما نیز تأثیر منفی بگذارد. این قبیل كارها را شناسایی كنید و آنها را روی كاغذ بیاورید.

8 – عادت ها و كارهایی را كه ترك كرده اید، در لیست خود علامت بزنید.

با انجام این كارها در كوتاه مدت شاهد تغییرات مثبتی در زندگی خود خواهید بود كه شما را از بسیاری نكات منفی دور خواهد ساخت. پس فضای اطراف خود را برای یك زندگی جدید و كسب تجارب مثبت بیشتر مهیا كنید.

9 - به آینده بنگرید.

با اعمال این تغییرات و ایجاد نیروی مثبت در زندگی، شما گام بزرگی به سوی آینده برداشته اید؛ پس آینده نگر، خوشبین و شجاع باشید. به طور یقین نتایج حاصله شما را شگفت زده خواهد كرد.

10 - از تمامی امكانات اطراف خود بهره گیرید.

این نكته را فراموش نكنید كه استعداد و مهارتی در شما به ودیعه گذاشته شده كه هیچ فرد دیگری از آن موهبت برخوردار نیست. بنابراین از تمام مهارت ها و استعدادهای خود در جهت دستیابی به یك زندگی شاد و سرشار استفاده كنید. ارما بومبك می گوید: «امیدوارم هنگامی كه در پایان راه زندگی در محضر خدا حاضر می شوم، از تمامی استعدادها و امكانات موجود استفاده كرده باشم، به طوری كه بتوانم به پروردگار خود بگویم: خداوندا از هر چه به من اعطا فرمودی به بهترین نحو استفاده كردم!»


تبیان

eMer@lD
14-05-2008, 17:50
مردان بیشتر از زنان درگیر عشق می شوند

علت برخي رفتارهاي متفاوت مردان و زنان ساختار متفاوت مغز آنهاست
▲مردان بيش از زنان در گير عشق مي‌شوند

لابد گاهي از خود پرسيده‌ايد كه چه چيز باعث مي‌شود تا زنان بخواهند مرتب درباره وقايع زندگي روزمره‌شان با همه صحبت كنند، در حالي كه مردان عمدتا درون‌گراهستند و حال و حوصله صحبت در مورد اتفاقات زندگي روزمره‌شان را ندارند؟ چرا مردان عمدتا وقت آزاد خود را صرف كار كردن با كامپيوتر و يا خواندن مجلات ورزشي مي‌كنند در حالي كه زنان بيشتر ترجيح مي‌دهند به اخبار رسيده از اين و آن بپردازند و يا سعي كنند روابطشان با ديگران برازنده و معقول به‌نظر برسد؟ چرا مردان و زنان از روابطشان با يكديگر چيزهاي متفاوتي را طلب مي‌كنند؟ شايد علت، تفاوت‌هاي بنيادين در مغز مردان و زنان باشد.
در بررسي نمونه‌اي از تفاوت‌هاي رفتاري، محققان دانشگاه باث‌ متوجه شدند احساس درد در زنان و مردان متفاوت است. مردان در مواجهه با درد بيشتر به اين فكر مي‌كنند كه چگونه از شر آن در كوتاه‌ترين زمان ممكن خلاص شوند اما در مقابل، زنان بيشتر درگير پاسخ احساسي‌شان نسبت به آسيب هستند كه اين خود ممكن است باعث شود تا آنها درد را شديدتر احساس كنند.
براي مقابله با ناراحتي ناشي از طلاق نيز تفاوت دو جنس به خوبي مشهود است. زنان توانايي بيشتري براي تطابق با موضوع دارند. تحقيقي كه در يوركشاير انجام شد نشان داد زنان در مقابله با تمامي مراحل مختلف قطع رابطه از مردان قوي‌تر هستند. 61 درصد از زنان اظهار داشتند كه در طي 2 سال اول بعد از طلاق، آنها بسيار خوشحال‌تر از موقعي بودند كه هنوز در حال زندگي مشترك بودند در حالي كه فقط 51 درصد از مردان نظر مشابهي را داشتند.
دكتر فرانك تاليس روان‌شناس باليني معتقد است يافته‌هاي فوق را مي‌توان به وسيله تفاوت‌هاي مشخصي كه در مغز دو جنس وجود دارد، توجيه كرد. در سير تكاملي، زنان بيشتر اهل معاشرت و رفتارهاي اجتماعي هستند، چرا كه به هر حال اين زنان هستند كه بچه‌ها را بزرگ كرده و آنان را براي رويارويي با اجتماع آماده مي‌كنند. آنها داراي مهارت‌هاي برقراري ارتباط‌اجتماعي هستند كه مردان فاقد آن هستند و اين‌ مهارت‌ها به آنها اجازه مي‌دهد تا از طريق احساساتشان صحبت كرده و با دوستان و خانواده‌شان راحت‌تر ارتباط برقرار كنند در حالي كه مردان كمتر قادر به برقراري رابطه اجتماعي مناسب حتي با دوستانشان هستند و در هنگام ناراحتي‌هاي احساسي، به‌جاي مواجهه با مورد ناراحت‌كننده، بيشتر سعي مي‌كنند آن را از هر طريق ممكن و لو اينكه در درون خود بريزند، به حداقل برسانند. شايد يك دليل علمي براي اين موضوع اين باشد كه مغز مردان طوري تنظيم شده كه به‌صورت سيستماتيك و تحليلي عمل كند، در حالي كه مغز زنان بيشتر در مورد احساسات تنظيم شده است. در تحقيق يوركشاير اين‌طور به‌نظر رسيد كه مزيت‌هاي ذاتي فوق، نقش مهمي در زندگي جنس موِنث داشته باشند؛ در طي چند سال اول پس از طلاق، زنان روابط بيشتري با دوستانشان برقرار و وقت بيشتري صرف خانواده‌‌شان كردند و به‌دنبال مشاوره‌ها و درمان ناراحتي‌هايشان بودند در حالي كه مردان غالبا به‌دنبال لذت‌هاي موقتي بودند. عمدتا پس از به هم خوردن يك رابطه زناشويي، مردان براي حفظ اعتماد به نفسشان به‌دنبال رابطه جديد هستند به‌جاي آنكه فكر كنند چرا ازدواجشان با شكست مواجه شده است.
علاوه بر اين، برخلاف عقيده عمومي، در يك رابطه دوطرفه، مردان بيشتر از زنان درگير عشق مي‌شوند چرا كه براساس بررسي‌ها مردان بيشتر از زنان تمايل دارند تا غريزه‌شان را براي رسيدن به فردي كه او را جذاب و دلربا مي‌دانند، ارضا كنند. از طرف ديگر، زنان بيشتر از طريق برنامه‌ريزي‌شده‌تري عاشق مي‌شوند كه تحت تاثير سير تكاملي‌شان است. آنها بيشتر به‌دنبال شريكي هستند كه مراقب آنها بوده و قادر باشد خانواده‌شان را هم ازنظر مالي و هم ازنظر عاطفي تامين كند. زنان در رابطه‌شان با طرف مقابل علاوه بر جذابيت‌هاي فيزيكي، به‌دنبال مهرباني و سخاوت نيز هستند.
البته دكتر تايس خاطر نشان مي‌كند فشارهايي نيز در اجتماع وجود دارند كه باعث مي‌شوند مردان و زنان به سوي شيوه‌هاي رفتاري برنامه‌ريزي‌شده‌شان هل داده شوند. در اجتماع، مردان بيشتر تشويق مي‌شوند تا احساسات خود را كنترل كرده و تابع آن نباشند. شايد كنترل‌ احساسات در قرون گذشته و به‌ويژه در جنگ‌ها براي مردان خوب بوده باشد، اما در كل كنترل كردن احساسات براي شكل‌دهي يك رابطه زناشويي كار جالب و مفيدي نيست.
در سمت مقابل، زنان در اجتماع غالبا به سوي شيوه رفتاري رانده مي‌شوند كه در طي آن از زنان بيشتر انتظار مي‌رود ملايم‌‌تر و مهربان‌تر باشند كه اين خود موجب مي‌شود برقراري ارتباط با ساير افراد جامعه برايشان آسان‌تر باشد.به همين دليل زنان بيشتر از مردان به اطمينان كلامي اهميت مي‌دهند.
در تمام موارد ذكر شده سعي شده كارهاي پيچيده مغزي تا حد بسيار زيادي ساده شوند. البته بايد توجه داشت هيچ زن و مردي تمام خصوصياتي كه محققان در مورد مغز زن و مرد مي‌گويند را ندارد. اغلب مردم مغزهاي متعادلي دارند كه داراي مقادير مساوي از خصوصيات مردانه و زنانه است. حتي برخي از افراد داراي مغزهايي هستند كه رفتاري خلاف جنس آنها دارد.
دكتر تايس معتقد است تفاوت دو جنس هم در روابط سالم و هم در روابط شكست خورده كاملا مشهود بوده و بايد به‌دقت بررسي شود. موارد اختلاف زيادي بين دو جنس وجود دارند اما اگر موردي به‌طور عمده و در ميان تعداد زيادي از افراد صحيح بود، مي‌تواند كمك‌كننده باشد، به‌ويژه به اين دليل كه شما بفهميد و بدانيد آن موضوع، يك رفتار عمومي است و يك مورد ناخوشايند و يا شخصي نيست و شما نبايد احساس بدي در اين مورد داشته باشيد. به‌عنوان مثال، ممكن است در اختلاف زناشويي، مرد آرام و ساكت باشد ولي اين بدان معنا نيست كه وي عصباني شده است، بلكه معناي عمده آن اين است كه مغز آن مرد بهتر مي‌تواند مسئله را درون خود و با آرامش حل و فصل كند.
به‌طور مشابه، چنانچه زني براي صحبت‌كردن و مباحثه پافشاري مي‌كند، نبايد فكر كرد علت آن بهره‌برداري از نق‌زدن‌هاي مداوم است، بلكه اين غريزه وي است كه از او مي‌خواهد تا براي برقراري ارتباط و نشان دادن احساسش صحبت كند. اگر شما اين تفاوت‌ها را قبل از اينكه موردي پيش بيايد درنظر بگيريد، حتما رابطه راحت‌تر و درك بهتري از طرف مقابل خواهيد داشت و متوجه خواهيد شد كه كار مغزهاي متفاوت زن و مرد به كمك يكديگر كامل مي‌شود

magmagf
10-06-2008, 19:44
سلام

ضمن تشکر از زحمت همگی

از انجایی که برای راحتی کار افراد و همچنین جلوگیری از دادن پست تکراری برای این تاپیک فهرست تهیه می شه در نتیجه مطالب مندرج شما حتما باید عنوان داشته باشد تا بتواند در فهرست قرار گیرد در غیر این صوتر پست های مربوط حذف می شود .


ممنون از توجه شما

winter+girl
15-06-2008, 13:23
راهکارهایی موثر برای از بین بردن استرس.

همه انسانها در طول زندگی خود استرس را تجربه می کنند. در زندگی موقعیتهایی پیش می آید که نمی توان از آن اجتناب کرد، تنها کاری که می توانیم انجام دهیم این است که با این موقعیتهای استرس زا روبه رو شویم و یاد بگیریم که چه عکس العملی از خود نشان دهیم. بهترین تعریف برای فشارهای روانی این است:
استرس، هیجانات منفی و احساسی هستند که فرد در مقابل یک رویداد، رفتار، مکان و یا شخصی دیگر از خود نشان می دهد. اگرچه همیشه پیدا کردن راههای موثر برای کنترل استرسهای روزانه آسان نیست، ولی این مهم است که در جست و جوی راههای سالم برای کنترل استرس باشیم و هر گاه نتوانیم این کار را انجام دهیم اغلب احساس ناتوانی و ضعف می کنیم و دچار عصبانیت، افسردگی و حتی بیماری های جسمی می شویم.
ویتامین هایی از گروه b ‎ می توانند در این زمینه کمک خوبی باشند. این دسته از ویتامین ها به ترشح آدرنالین کمک می کنند و باعث آرامش سیستم اعصاب و تسکین استرس می شوند.
در زیر چند نمونه از عواملی که زندگی ما را تحت فشار قرار می دهند آمده است:
* تمام عواملی که منجر به مرگ می شوند مثل: بیماری های قلبی، سرطان، تصادف و خودکشی استرس زا هستند.
* تقریبا ۹۰ درصد از بیماری هایی که باعث مراجعه به پزشک می شود منشا عصبی داشته و با استرس در ارتباط است.
* تقریبا نیمی از دردهای فیزیکی بزرگسالان از استرس نشات گرفته است.
* تقریبا یک میلیوف آمریکایی که کار خود را از دست می دهند از مشکلات شکایت دارند و تحت فشار استرس هستند. خشونت هایی نظیر قتل و آدم کشی که در محیط کار وجود دارد همه منشا استرس دارند.

بعضی موقعیتها باعث افزایش استرس می شوند، مثل: طلاق، مرگ فرزند یا همسر، بیماری یا حتی تغییر شغل. اما هر کدام از ما دارای این توانایی هستیم که با آگاهی در موقعیتهای استرس زا پاسخی مناسب به آن بدهیم. البتی باید متوجه باشیم که غیرممکن است بتوانیم همه انسانها، رویدادها، مکان ها و چیزهایی را که در زندگی به ما فشار می آورند، کنترل کنیم و هر کنششی در این راه بیشتر باعث افزایش استرس می شود. پس بهتر است با قبول موقعیتهایی که قادر به کنترل آن ها نیستیم، سعی کنیم پاسخی عقلانی به آن ها بدهیم.
استرس در دو نوع:
۱. حاد (زمان کوتاه ولی شدید)
۲.مزمن (دراز مدت)
وجود دارد. همه انسانها هنگام مواجه شدن با یک خطر و یا موقعیتی تهدیدآمیز در زندگی، استرس حاد را تجربه می کنند. مکانیسم بدن انسان طوری است که همیشه دو نوع عکس العمل برای پاسخ به این وضعیت نشان می دهد: "بجنگ یا دوری کن" (fight or flight) .

عکس العمل فیریولوژیکی بدن ما در این موارد طوری است که به طور خودکار ترشح هورمون هایی مثل آدرنالین و کورتیزول را بالا می برد تا بدن آمادگی کافی برای پاسخ "بجنگ یا دوری کن" را داشته باشد. در این هنگام فشار خون بالا می رود، ضربان قلبها افزایش می یابد و تنفس تند می شود. از آن جایی که جریان خود در بدن می تواند ۳۰۰ تا ۴۰۰ درصد افزایش یابد بنابراین پاها، مغز و ریه ها را برای کار اضافی که در این مواقع برای جنگیدن با استرس لازم است، فراهم می کند ولی دیگر سیستم های بدن مثل دستگاه گوارش در دوران استرس حاد برای مدت کوتاهی کارشان مختل می شود.

این تغییرات فیزیکی برای ادامه زندگی همیشه حیاتی بوده و هست و هنگامی که ما در یک موقعیت خطرناک و یا حتی در یک حالت هیجانی مثل شرکت در یک مسابقه هستیم، سیستم های داخلی بدن امکان پاسخگویی بهتری را فراهم می کنند. اما سوال این است که آیا در دنیای مدرن امروزی و با این همه مشکلات عجیب مثل ترافیک سنگین، فشارهای کاری روزمره و بیماری های مختلف، باز هم این سیستم فعال بدن ما قادر است جوابگو باشد. در این وضعیت باید فقط به گوشزدهای آن و اخطارهایی که بدنمان به ما می دهد توجه کنیم، این که مراقب سلامتی خود باشیم و هر گونه مشکل جسمی یا روحی را جدی گرفته تا از خطرات در دراز مدت جلوگیری شود.

‏بعضی از ضررهای فیزیکی استرسهای مزمن.

بیماری های قلبی: تغییرات ناگهانی که در ضربان قلب صورت می گیرد و باعث افزایش افزایش فشار روی کارکرد رگهای خونی قلب می شود، در عضلات قلب ایجاد درد می کند و حتی خطر سکته قلبی را افزایش می دهد. تکرار در افزایش خون می تواند دیواره داخلی رگها را تخریب کرده و باعث گرفتگی آنها شود.

سکته مغزی ‎‏
ادامه استرس می تواند باعث افزایش فشار خون شود و روی شریان ها و سرخرگ هایی که خون را به مغز می رساند اثر گذاشته و مغز را در معرض خطر سکته قرار دهد

‎سیستم ایمنی بدن
استرس در دراز مدت سیستم عصبی بدن را ضعیفتر میکند و باعث افزایش بیماری ها از سدماخوردگی گرفته تا عفونت های جدی تر می شود.‎

وزن و تغییرات چربی بدن:‎
استرس مزمن گاهی باعث کم شدن اشتها و لاغر شدن فرد می شود و برعکس گاهی باعث افزایش توده چربی به خصوص در ناحیه شکم حتی در خانم های لاغر می شود. محققان این افزایش چربی را به افزایش ترشح هورمون کورتیزول که در دوران استرس زیاد می شود، نسبت میدهند. توزیع و پخش این چربی ها در بدن یک نفر باعث افزایش خطر سکته قلبی و مغز و حتی بیماری دیابت می شود.


راههاي كاهش استرس در محيط كار

مدیران با داشتن اختیار از جمله افرادی هستند می توانند موجبات کاهش و یا از بین بردن استرس را فراهم نمایند. اولين گام در ايجاد يك محيط سالم ارائه سبكي از مديريت است كه برپايه اصول انساني استوار باشد. درك نيازهاي پرسنل و آشنايي و به كارگيري «مديريت استرس» باعث رضايت بيشتر و افزايش سلامت پرسنل مي شود. همچنين سازمانهایی كه فرهنگ حمايت مثبت همراه با احترام و قدرداني از كاركنان در آنجا جريان دارد كارمندانشان كمتر آسيب ديده و خشونت در آنجا كاهش مي يابد. همچنین موارد زیر جهت کاهش استرس پیشنهاد می گردد:

1· به كاركنان و احساسات و آرزوهاي آنها احترام بگذاريد؛

2· محيط فيزيكي مناسب فراهم آوريد؛

3· كار و مسئوليتهاي افراد را با قابليت آنها هماهنگ كنيد؛

4· انگيزه، امنيت و فرصت لازم را براي كاركنان جهت استفاده از مهارت آنها فراهم آوريد؛

5· نقشها و مسئوليتهاي افراد را مشخص و آنها را تشويق به مشاركت در تصميم گيريها سازيد؛

6· يك راه ارتباطي براي تقابل اجتماعي بين كاركنان و مديران ايجاد كنيد؛

7· اطلاعات و منابع مورد نياز جهت انجام درست كارها، براي پرسنل فراهم سازيد.

winter+girl
15-06-2008, 13:26
همه ما چیزهایی در سر داریم که می توانند مثبت و سودمند یا منفی و غیرمفید باشند. افکار منفی می توانند منجر به استرس بیشتر و نوعی تفکر درباره خودمان و دنیای مان شود که آنچه را در واقعیت هستیم بر هم می زند. شادی یک مهارت نشان دهنده این است که ما همگی می توانیم تمرین کنیم و آن را بهبود بخشیم. از این رو، 7 راه ساده برای نشاندن لبخند بر صورت شما، زمانی که احساس ناراحتی و منفی بودن می کنید، را آورده ایم.
0. وقت حرکت است.
هر نوعی از ورزش تاثیر شگفتی بر بالا بردن روحیه شما دارد. یک پیاده روی سریع، حرکات ایروبیک و ... فهرست آن بی نهایت است.

0. مشارکت داشته باشید.
باهم بودن در یک گروه مفیدترین کاری است که می توانیم انجام دهیم. باشگاههای عمومی، سرگرمی های گروهی، سازمان های داوطلبانه، همگی کمک می کنند که ما را با دیگران در یک جا گرد هم آورد و سالها دوستی و احساس تعلق، شکل گیرد.

0. فعالیت کنید.
این یک قانون جهانی است که هر چه هدف های بیشتری انتخاب کنیم، احتمال موفقیت بیشتر است. در دنیا افراد خوش بین بیشتر خودشان را درگیر می کنند زیرا فکر می کنند اشتیاق آنها بی نتیجه نخواهد بود. این دقیقا همان اتفاقی است که می افتد پس بیاموزید که بیشتر خوش بین باشید و ثمره آن را هم ببینید.

. توقف نکنید.
در گذشته زندگی نکنید، اگر که قرار است دوران خوب آن را به یاد نیاورید. اگر در افکار منفی گذشتی سیر کنید، در مسیر افسردگی قرار می گیرید. برای جلوگیری از این امر می توانید این افکار را تبدیل به منطقه ای غیر قابل ورود کرده و هر زمان که سعی دارد مزاحمتان شود، خودتان را سرگرم کنید. فقط به خودتان جملاتی نظیر این را بگویید: "من امروز سرم شلوغ تر از آن است که بتوانم افسرده شوم" این راه را امتحان کنید. واقعا نتیجه می دهد و اگر از ترس رنج می برید به درد شما خواهد خورد. شما فقط می توانید به مغزتان بگویید که امروز برای موضوعات بیهوده ای نظیر آن، سرتان خیلی شلوغ است.

0. تلویزیون ها را خاموش کنید.
می توانیم به وسیله خاموش کردن تلویزیون یک تفاوت کاملا ساده در زندگی خود ایجاد کنیم. هر چه کمتر تلویزیون ببینیم فعالیتمان بیشتر است. در فصل پاییز زمانی که شب های تاریک سر می رسند، در زمستان وقتی هوا سرد و تاریک است، می توانید در فضای بیرون بخندید و بازی و تفریح کنید! وقتی بهار و تابستان از راه می رسند، بهتر است تلویزیون را با کمی هوای تازه عوض کنید.

0. صدای خنده را دوباره بشنوید ‎
این یک واقعیت شناخته شده است که خنده یک "باید" مسلم زندگیاست. خنده یکی از مهم ترین و ضروری ترین اجزای شادی و زندگی سالم است. سعی کنید هرروز بخندید و دوستانی که شما را می خندانند اطرافتان را بگیرند. خنده بسیار موثراست زیرا تنشها را می زداید ‎

.‏ انعناف پذیر باشید ‎

وقتی برای آینده برنامه ریزی می کنید و نسبت به موقعیتها عکس العمل نشان می دهید، انعطاف پذیر باشید. همه چیز زمانی بد می شود که ما در مسیر خود گرفتار شده ایم و راه را بر تمام تجارب جدید بسته ایم

winter+girl
17-06-2008, 11:50
آیا همیشه آرزو میکنید که کاش می توانستید در زندگی، اندکی خطرپذیرتر ظاهر شوید؟ مثل بعضی از افراد که خیلی راحت با دیگران ارتباط برقرار می کنند و یا هر روز در حال امتحان کردن چیزهای جدید هستند.
ماجراجویی نیازمند اعتماد به نفس است و این امر مستقیما با طرز تفکر شما ارتبان پیدا می کند. شما میتوانید با اتکا به راهکارهای زیر طوری بیندیشید که اعتماد به نفستان افزایش پیدا کند.

چه طور طرز تفکر خود را تغییر دهیم.

۱. دیگران باید شما را به رسمیت بشناسند.
به راستی تا چه حد برای رسیدن به این هدف تلاش می کنید؟ یک بار هم که شده هنگامی که یک فکر محدودیت زا مانند: من هیچ وقت نمی توانم... به ذهن تان خطور کرد، مطابق روش زیر عمل کنید؟
به جای اینکه بگویید من هرگز پیشرفت نخواهم کرد، بگویید: اگر تمام تلاش خود را برای انجام رساندن این پروژه به کار گیرم، حتما پیشرفت از آن من خواهد بود.

۲. بدشانسی به شما روی آورده؟
سعی کنید هر گونه شکایتی را تبدیل به پرسش کنید. گله و شکایت نمادی از شکست است و مانند مانعی، سد راه پیشرفت شما خواهد شد. از سوی دیگر مطرح کردن پرسش، قدرت را به دستان شما باز میگرداند و کاری می کند تا مشتاقانه به دنبال پیدا کردن راه حل بیفتید. برای مثال اگر مکرر به خود می گویید: "انگار امروز همه حالشان بد است" سعی کنید این جملی را پرسشی کرده و با خود تکرار کنید: "چه کار می توانم انجام دهم تا دیگران احساس خوبی پیدا کنند؟ "

۳. مراقب حرف زدنتان باشید،
به ویژه زمانی که در حال صحبت کردن با خودتان هستید. توانایی ریسک پذیری از طریق عبرتهای شما از شکستها نشات میگیرد. آیا تا به حال اتفاق افتاده که با سرزنش خود را بکوبید: کودن! بی مصرف! چرا همیشه این کار را می کنی؟ هر زمان که متوجه شدید در حال تحقیر شخصیت خود هستید، همان لحظه این کار را متوقف کرده و سعی کنید با یکی از دوستانتان که تجربی چنین اشتباهی را دارد، صحبت کنید. بگویید: "تو تا آخرین حد توان تلاش کردی. حالا بهتر است از روی زمین بلند شوی و یک بار دیگر از نو شروع کنی. شکست خجالت آور نیست... مگر این که در تلاش کردن شکست بخوری."

۴. قوانین شخصی خودتان را اجرا کنید.
هر گاه خواستید کار جدیدی را امتحان کنید، اما حسی از درون شما را از انجام آن بازمیداشت، با یک سوال آن را متوقف کنید چرا که نه؟
اگر درونتان به شما گفت: "این اصلا کار موبانه ای نیست" یا "مردم چه طور فکر میکنند؟" شما دقیقا در حال پیروی از قوانین دیگر هستید. از کوچک کردن خود دست بردارید و راهتان را ادامه دهید. سعی کنید نواحی عمیق را برای شنا کردن انتخاب کنید. بدترین چیزی که ممکن است برایتان پیش بیاید چیست؟ این که آدم کاملی نیستید؟ خوب پس با این وجود فقط به تمام آدمهای دیگر کره زمین پیوسته اید و نتیجه آن چیست؟ ریسک کرده اید، پیروز خواهید شد و از منافع آن بهره مند میشوید. اعتماد به نفس از توانایی مقاومت شما در برابر سختی ها حاصل می شود، اگر بتوانید در بیشتر موارد در مقابل سختی ها شکست ناپذیر ظاهر شوید، آن قدر از زندگی لذت می برید که قابل بیان نخواهد بود.

۵. قدر و ارزش خود را ارتقا بخشید.
اگر می خواهید ماجراجو باشید، رشد کرده و از زندگی لذت ببرید باید ذهن منتقد خود را خاموش نگه داشته و راهنمای ذاتی اعتماد به نفس را در درون خود باور سازید. روز خود را با یک جمله اطمینان بخش شروع کنید: "من آماده ام، باهوش و زرنگم، برای هر کاری آمادگی دارم، با لیاقت بوده و سرشار از انرژی هستم." از خودتان طوری تعریف کنید که حس اقتدارتان افزایش یابد. توجه داشته باشید که ما هر روز با پیام های زیرکانه ای بمباران می شویم که تمام کارها چالش برانگیز و بعضی اسرارآمیز و خطرناک هستند و هر کسی نمی تواند از عهده انجام آنها برآید. با تکرار این کلمات از طریق مکالمات درونی، امید، اعتماد به نفس و قدرت را به خود بازگردانید.

sina285
18-06-2008, 11:02
مغز و رفتار انسانها و چگونگی بروز بيماريهاي رواني



مقدمه


انسان موجودي است اجتماعي او در جامعه اي زندگي مي كند كه از مردماني نظير او تشكيل شده است او مي تواند فكر كند ، گذشته را بياد آورد ، احساسات خود را نشان دهد ، دنياي اطراف خود را درك كند و مشكلات را حل نمايد و هر زمان كه لازم باشد قادر به ارتباط با ديگران است و حتي مي تواند بر رفتار ديگران منشاء اثر باشد او مي تواند طبيعت و پديده هاي گوناگون آن نظير شب و روز ، رعد و برق ، باران و سيل و غيره را بفهمد و او معمولا روشهاي علمي را در درك و استدلال بكار مي گيرد اما زمانيكه انسان دچار اختلالات رفتاري مي شود ارواح مختلف ديو ، نيروهاي مافوق طبيعت جادو ، سحر و قضا و قدر توجيه كننده اختلالات رفتاري و يا اعتقادات غلط خود بيان مي دارد .
رفتار طبيعي و رفتار غير طبيعي قابل فهم است رفتار محصول كار كرد مغز است كه مهمترين عضو بدن مي باشد همچنين رفتار انسان محصول تجربه هاي گذشته و يادگيري از خانواده ، مدرسه و جامعه است .


مغز


مغز در حفره اي استخواني ومحكم بنام جمجمه قرار دارد وزن آن در حدود ۱۲۵۰ گرم است مغز از تعداد زيادي واحدي كوچك به نام سلول عصبي تشكيل شده است . تمام اين سلولها به يكديگر متصل بوده و بوسيله رشته هائي از خود بخشي از مغز را به بخش ديگر وصل مي كنند . آنها مي توانند پيامها را از سلولي به سلول ديگر منتقل نمايند اين انتقادات از طريق مواد خاص شيميايي صورت مي گيرد .


مغز به سه قسمت اصلي تقسيم مي شود :


۱-قسمت انحنائي :

اين قسمت مسئول كاركردهاي مهمي نظير تنفس ، ضربان قلب ، فشار خون و هوشياري است ، هر نوع آسيب وارده به قسمت ممكن است باعث از بين رفتن هوشياري و بروز مرگ گردد.


: قسمت مركزي -۲

اين قسمت احساسات ( خشم ، لذت ترس و اضطراب ) و ديگر نيازهاي بدني نظير گرسنگي ، تشنگي وتمايلات جنسي را كنترل مي كند .



: قسمت فوقاني ۳-

اين بخش مسئول تكلم ، زبان ، تفكر ، قضاوت ، تصميم گيري ، يادآوري و رفتار اجتماعي انسان است.
مغز از ۴ هفته بعد از آبستني شروع به رشد مي كند وپس از ۳ سال تكامل آن به حداكثر مي رسد تغذيه مادر باردار و رژيم كافي براي كودك در دو سال اول زندگي نقش مهمي را در رشد طبيعي مغز دارد همچنين محركهاي مختلفي كه كودك در طول سالهاي رشد در معرض آنها قرار مي گيرد براي تكامل طبيعي مغز نقش اساسي را دارد.

رفتار


ما در زمانهاي مختلف رفتارهاي متفاوتي از خود بروز مي دهيم بعضي مواقع خوشحال و بشاش و راحت هستيم ، درحاليكه در زماني ديگر مضطرب و تحريك پذير مي شويم گاهي از مصاحبت با ديگران لذت مي بريم و دوست داريم به آنها كمك كنيم ، در حاليكه گاه ترجيح مي دهيم كه تنها باشيم رفتار ما در رابطه با افراد و زمانها و موقعيت هاي متفاوت متغير است اتفاقات محيط نيز بر رفتارهاي اثر مي گذارند مرگ عزيزان باعث غمگيني ، اختلال خواب و اشتها ، بي ميلي به كار و اشتغال فكري نسبت به متوفي مي شود . اعمال ما به نحوه تفكر و احساس و نيز ادراك ما از جهان بيرون و يادآوري وقايع گذشته بستگي دارد و همچنين اعمال ما به آموخته هاي قلبي ، استدلال ، قضاوت ، اعمال ديگران و اتفاقات محيطي وابسته است گهگاه اعمال ما به تغييرات خاصي در بدن مربوط مي شود بنابراين رفتار ما مجموعه اي از تمام اعمال ما و تاثير و تاثر آن با محيط اجتماعي و فيزيكي است .
گذشته ها وتجارب زيادي وجود دارد كه انسان به آنها آگاهي دارد و اعمال ارادي در ارتباط با آنها صورت مي گيرد ، اما تجارب زيادي هم هست كه انسان نه از آنها آگاه است و نه كنترلي بر آنها دارد ، مثلا افكار خاصي كه ناخوش آيند و يا غلط هستند از آگاهي بيرون رانده مي شوند اما در زمانهاي خاصي اين افكار به اشكال ديگري به آگاهي ما ميايند و بر رفتار ما تاثير مي گذارند رفتار با سن تغيير مي كند در كودكي به همه نياز ها و ناراحتي ها با گريه پاسخ مي دهيم دليل آن اين است كه هيجانات ما رشد كافي نيافته و ما ساير راههاي واكنش رفتاري را ياد نگرفته ايم . در طي دوران رشد ارتباط با ديگران باعث يادگيري از آنها مي شود ما بتدريج ياد مي گيريم هيجانات خود را كنترل كنيم و به شكل كه مورد قبول جامعه است رفتار نمائيم تمام جوامع براي درمان خود قوانين و مقرراتي دارند هر كس كه اين قوانين و مقررات را زير پا بگذارد ، غير طبيعي يا متفاوت شناخته مي شود . مثلا كسي كه برهنه وارد خيابان شود و يا كسي كه به ديگران فحاشي بكند ، فردي غير طبيعي معرفي مي شود . خلاصه اينكه رفتار فرد در ارتباط با خود او جامعه اي كه در آن زندگي مي كند ، نگرشي كه دارد ، نوع تربيت و تغييرات متفاوتي كه در طول زندگي برايش اتفاق افتاده است قابل فهم است .

بسياري از رفتارهاي انسان محصول يادگيري اند ولذا قابل كنترل توسط خودشان مي باشد . ما براي بسياري از رفتارهايمان مورد تشويق قرار مي گيريم واين باعث تكرار ادامه رفتار مي شود ، از اين رو يادگيري رفتاري است كه تحت تاثير خانواده و اجتماع مي باشد چنانكه كودك اغلب رفتار والدين را تقليد مي كند و آن را ياد مي گيرد .

بياد داشته باشيم :

مغز عضو مهم بدن و مسئول رفتار آدمي است.
. رفتار قابل فهم است و مي توان آن را كنترل نمود
رفتار به دلائل اختلال كاركرد مغزوفشارهاي فردي و اجتماعي دچار اختلال و آشفتگي مي شود .

بيماريهاي رواني چيست ؟


ما به دلائل مختلف در بعضي زمانها يا بعضي شرايط دچار آشفتگيهاي هيجاني مي شويم . گاهي احساس غمگيني داريم و زماني حالت تنش و اضطراب پيدا مي كنيم و در بعضي شرايط خشم و سردرگمي وجود ما را فرا مي گيرد كه اين حالت ها چندان بطول نمي انجامد چنين حالاتي در رفتارهاي روز مره ما خيلي تكرار مي شود و حتي افرادي هم هستند كه در هيچ شرايطي خشمگين نمي شوند چنين حالات و تغييراتي غير طبيعي نيست و بعنوان اوقات تلخي ، عصبانيت و ناراحتي شناخته مي شود . اما بيماري رواني چيست ؟ در چه حالتي مي توان گفت فردي مبتلا به بيماري رواني است ؟



ويژگيهائي از بيماران رواني


كه از صحبت تغييرات غير طبيعي و تفكر ، عاطفه ، حافظه ، ادراك و قضاوت فرد ۱- كردن و رفتار او شناخته مي شود .
رنج خود فرد يا اطرافيان و يا دو طرف مي شود اين تغييرات باعث ناراحتي و -۲
هاي خود نرسد اين حالت غير طبيعي محسوب مي شود .
بنابراين وقتي مي گوئيم فردي دچار بيماري رواني شده است كه او نشانه هائي از بيماري داشته باشد كه باعث مزاحمت و رنج خود او و ديگران شود و باعث اختلال در كارهاي روزمره وي گردد
۳- تغييرات غير طبيعي و ناراحتي هاي حاصل از آن باعث اختلال در فعاليت هاي روزمره ، شغل و ارتباط با ديگران مي گردد. اختلال در فعاليت هاي شغلي و اجتماعي فرد،
براي مثال بسياري از دانش آموزان موقع امتحان دچار اضطراب مي شوند آنها ناراحت قبولي يا مردود شدن و شكست در امتحان هستند آنان بدون اينكه بيمار تلقي شوند امتحان خود را بدون مشكل طي مي كنند اما تعداد معدودي به حدي مضطرب مي شوند كه نمي توانند مطالعه كنند . هر چه كه خوانده اند فراموش مي كنند و خواب راحتي ندارند اين حالت مي تواند نوعي بيماري محسوب شود .
غمگيني مادر بدنبال فوت فرزندش يك حالت طبيعي تلقي مي شود ممكن است اشتهايش مختل شود اما خواب و علاقه به كار و به زندگي اشكالي پيدا نكند او پس از سه تا چهار هفته به حالت معمولي و زندگي روزمره خود بر مي گردد تنها در صورتيكه وي بطور مداوم دچار غم و ناراحتي و گريه شود ، اشتغال فكري به مرگ داشته ، به كارهاي خانه و ساير بچه هاي خود نرسد اين حالت غير طبيعي محسوب مي شود .
بنابراين وقتي مي گوئيم فردي دچار بيماري رواني شده است كه او نشانه هائي از بيماري داشته باشد كه باعث مزاحمت و رنج خود او و ديگران شود و باعث اختلال در كارهاي روزمره وي گردد .

sina285
18-06-2008, 11:04
اکثر اوقات والدین از خلق متغیر نوجوانان خود شکایت دارند. گاهی خوشحال و سرخوش و منطبق با شرایط و گاهی افسرده، عصبانی و گوشه گیر. به هر حال نوجوانان با رفتارهایی مثل خوابیدن زیاد، تحریک پذیری و مقاومت در برابر دستورهای والدین، مشهورند. حالا با این بالا و پایین رفتن خلق، یک پدر و مادر نگران و مسؤول از کجا بداند رفتار نوجوانش طبیعی است یا به یک بیماری روانی مثل اختلال دو قطبی مبتلاست؟





اختلال دو قطبی، دو قطب مخالف رفتاری



این اختلال به بیماری «شیدایی – افسردگی» نیز معروف است و برای این که فرد را واقعاً مبتلا به این بیماری بدانیم باید علایم دقیق آن را بشناسیم وگرنه گاهی ناراحت بودن و گاهی خوشحال بودن دلیل بیماری نیست. بیشتر مردم گاهی اوقات دوره های افسردگی و یا خوشحالی «شیدایی» را تجربه می کنند که البته دلیل خاصی برای این رفتارها وجود دارد؛ اما اگر این دوره ها بدون دلیل مدام تکرار شوند باید به آن توجه کرد. در نوع بیمارگونه این رفتارها فرد ناگهان افسرده می شود، غمگین است، علاقه به فعالیت های معمول زندگی نشان نمی دهد، خواب و خوراکش به هم می خورد، احساس گناه می کند و حتی تمایل به خودکشی دارد. بعد از این دوره به ناگاه وارد مرحله «شیدایی» می شود به طوری که بسیار خوشحال است، انگار بهترین اتفاق زندگی برایش رخ داده است، جوک می گوید، زیاد حرف می زند و بسیار سرخوش است. این بیماران معمولاً بسیار خود بزرگ بین هستند. زندگی شخصی آنها بسیار پرماجراست، خواب آنها بسیار کم است و بسیار اجتماعی به نظر می رسند.

اولین جرقه های بیماری
معمولاً افراد بیمار بزرگسالی که از این بیماری رنج می برند مشکل را به سنین نوجوانی مربوط می دانند و تحقیقات نشان داده است اولین علایم در سن 17 سالگی بروز می کند. بنابراین شناخت به موقع بیماری به نوجوان مبتلا بسیار کمک می کند.

در نوجوانان علایم به این صورت است که فرد به طور مثال 4 ساعت از روز را بسیار سرخوش است و انرژی زیادی دارد. در عوض 4 ساعت دیگر روز ناراحت است، افسردگی دارد، نمی خواهند با دوستانش باشد و گوشه گیر و منزوی است.

معمولاً والدین چرخه سریع تغییر روحیه و خلق نوجوان را از حالت بسیار خوب به بسیار بد متوجه می شوند. این اتفاق هر روز، هر ماه و هر سال تکرار می شود و کاملاً متناوب است. معمولاً این افراد تصمیمات ناگهانی و عجیب و غریبی می گیرند مثلا می گویند «من به مدرسه نمی روم. آنجا هیچ چیز به من یاد نمی دهند. من که می خواهم رئیس جمهور یک کشور شوم، چرا باید به مدرسه بروم؟» این رفتار کاملاً خود بزرگ بینانه است و اصلاً عادی نیست. ضمناً این نوجوانان بسیار زیاد به طور غیرعادی به جنس مخالف علاقه نشان می دهند.


چه عواملی در بروز این بیماری دست دارند؟



مهمترین عامل، ارث است؛ یعنی افراد دیگری نیز در این خانواده به بیماری مورد نظر مبتلا بوده اند. البته مصرف بعضی داروها مثل کورتون ها، مواد حاوی کوکائین و بعضی بیماری ها مثل حمله مغزی، تومورها و صدمه به سر می تواند باعث بروز این بیماری شود.

تشخیص یک نوجوان با خلق نوسان دار و یک نوجوان مبتلا به اختلال روانی دوقطبی کاری سخت اما شدنی است.

اولین قدم آن است که اگر والدین به رفتار نوجوان مشکوک هستند، به سرعت او را به روانپزشک ببرند تا ارزیابی دقیق علمی انجام شود. توجه داشته باشید این کار بسیار مهم است و بدترین اتفاقی که می افتد آن است که شما کمی پول و یا وقت صرف این کار می کنید؛ اما اگر این مسأله را بررسی نکنید و مشکل ادامه پیدا کند، زندگی فرزندتان از بین خواهد رفت چرا که خطرات زیادی در انتظار او خواهد بود: ممکن است به علت تمایلات شدید جنسی ، مورد آزار و اذیت قرار گیرد، ممکن است آنقدر افسرده شود که به فکر خودکشی بیفتد و یا هزار مشکل دیگر؛ چرا که این نوجوانان به مصرف مواد مخدر و الکل هم تمایل بیشتری نشان می دهند.


برای هر دردی درمان وجود دارد



3 گروه دارو برای این افراد تجویز می شود که البته فرد مبتلا باید حتماً توسط روانپزشک بررسی شود و تحت نظر او دارو مصرف کند: داروی ضد مانیا (شیدایی) و داروهای نورولپتیک. آموزش خانواده و توضیح بیماری و علایم آن بسیار مهم است. مسؤولان مدرسه نیز باید از بیماری نوجوان مطلع باشند تا توقع آنها در تکالیف مدرسه با شرایط نوجوان منطبق باشد.

در اکثر موارد، بیمار به دارو بخوبی جواب می دهد و اگر آن را منظم و طبق دستور مصرف کند وضعیت زندگی او طبیعی تر شده و نیاز کمتری به بستری پیدا می کند به طوری که می تواند ادامه تحصیل داده، شغل پیدا کند و ارتباط متعادلی با سایر افراد داشته باشد؛ اما در بعضی موارد بیمار به دارو پاسخ نمی دهد و ماهها طول می کشد تا ترکیب دارویی مناسب برای او در نظر گرفته شود و به صبر و حوصله بیشتری نیاز دارد. مسلماً اگر بیماری به موقع تشخیص داده شود، کنترل آن مؤثرتر بوده و مشکلات بیمار بسیار کم می شود.

sina285
18-06-2008, 11:07
شروع استفاده از دارو در نوجوانان چقدر زود هنگام است ؟ براي اولين بار درسال1991 نمونه هايي درسطح ملي از دانش آموزان کلاس هاي هشتم ونهم (دبيرستانهاي آمريکا) توسط موسسه تحقيقاتي اجتماعي انتخاب شدند ودرزمينه استفاده از دارو به عنوان نمونه پژوهش مورد بررسي قرار گرفتند.
در اوايل دوراني که مصرف دارو در ايالات متحده به اوج خود رسيده بود (اواخر دهه 1960، اوايل دهه 1970) مصرف دارو درميان دانشجويان کالج بسيار بالاتر از دانش آموزان دبيرستاني بود، با اين حال امروزه ميزان مصرف دارو درميان اين دوگروه (دانشجويان ودانش آموزان دبيرستاني) دريک حد است، جالبتر آنکه مقدار مصرف دارو درميان نوجوانان کم سن وسال آنقدرها که انتظار مي رود تفاوت چنداني با نوجوانان باسن بالاتري نمي کند.
والدين، همسالان وحمايت هاي اجتماعي نقش مهمي را درپيشگيري از استفاده بي رويه نوجوانان از دارو ايفا مي کنند. روابط مثبت با والدين وديگران عامل مهمي در کاهش گرايش به استفاده نوجوانان از دارو مي باشد. يک تحقيق صورت گرفته نشان داد که حمايت اجتماعي (شامل داشتن ارتباط خوب با والدين، خواهر، برادر، بزرگترها وهمسالان) طي دوران نوجواني شديدا استفاده بي رويه از دارو را کاهش مي دهد. تحقيق ديگر نشان داد زماني که هم والدين وهم دوستان وهمسالان نوجواني دارو مصرف مي کنند، احتمال بيشتري وجود دارد که نوجوان نيز به سمت مصرف مواد روي آورد. سو» مصرف مواد دربين نوجوانان مشکلي جدي است. همانگونه که در قسمت بعدي خواهيم ديد اختلالات خوردن نيز مي تواند مشکلاتي جدي براي نوجوانان به ويژه دختران ايجاد کند.
* اختلالات خوردن
دو نوع اختلالات در خوردن ممکن است درميان نوجوانان مشاهده شود: بي اشتهايي رواني - و پراشتهايي رواني.
* بي اشتهايي رواني
بي اشتهايي رواني نوعي اختلال در خوردن است که شامل لاغري مداوم وشديد توام با گرسنگي مي باشد. بي اشتهايي رواني مي تواند سرانجام منجر به مرگ شود، سه خصوصيت عمده شخصي که مبتلا به بي اشتهايي رواني است عبارت است از:
- داشتن وزني معادل 85 درصد کمتر ازآنچه که براي سن و وزن او نرمال محسوب مي شود.
- داشتن ترس شديد از اضافه وزن ، اين ترس با کم شدن وزن کاهش نمي يابد.
- تصور داشتن هيکلي بد قواره، حتي هنگاميکه بسيار لاغر هستند، خود را چاق تصور مي کنند. هيچگاه فکر نمي کنند که به اندازه کافي لاغر هستند به خصوص از ناحيه شکم، باسن و ران. آنها معمولا به طور مدام خود را وزن مي کنند. اغلب سايز بدن خود را اندازه گيري مي کنند ودر آينه منتقدانه به خويش مي نگرند.
بي اشتهايي رواني معمولا در اوايل يا اواسط دوران نوجواني آغاز مي گردد واغلب با رژيم غذايي وبرخي از گونه هاي استرس دنبال مي گردد. اين اختلال تقريبا در زنان ده برابر بيشتر از مردان احتمال بروز دارد. (شيوع دارد) زماني که بي اشتهايي رواني در مردان رخ مي دهد نشانه هاي بيماري وساير ويژگي ها از قبيل مشاجرات خانوادگي، معمولا با آنچه که زمان مبتلا به اين اختلال گزارش مي دهند مشابه است.
اکثر کساني که به بي اشتهايي رواني دچارند، نوجوانان سفيد پوست يا زنان جواني از خانواده هاي تحصيل کرده با درآمد متوسط بالا هستند، آنها معيارهاي بالايي را درنظر مي گيرند و همواره بيمناکند که مبادا به آن معيارها دست نيابند وهميشه نگرانند که ديگران درخصوص آنها چه فکر مي کنند. لذا پس از آنکه نتوانستند انتظارات خود را برآورده سازند به چيزي که قادر به کنترل آن هستند روي مي آورند، يعني وزنشان. تصور رايجي که در آمريکا و فرهنگ آمريکايي جريان دارد، مبني براينکه « فرد لاغر زيباست» سرانجام به بي اشتهايي رواني منجر مي گردد. اين تصور در چنين جمله اي خود را نشان مي دهد، «شما هيچ گاه نمي توانيد خيلي ثروتمند يا لاغر باشيد» رسانه ها در انتخاب مانکن هاي خود از لاغري به عنوان زيبايي ياد مي کنند ودراين حال بسياري از دختران نوجوان مي خواهند که از آنان تقليد کنند.
* پراشتهايي رواني
کساني که بي اشتهايي رواني دارند غذا خوردن خود را با محدود کردن آن کنترل مي کنند. اکثر کساني که پراشتهايي رواني دارند، قادر به انجام اينکار نيستند. پراشتهايي رواني نوعي اختلال در خوردن است که درآن افراد يک الگوي زياده خوري - پاکسازي را شديدا دنبال مي کنند. فرد پراشتها ابتدا پرخوري مي کند و سپس خود را وادار به استفراغ مي کند، يا از ملين استفاده مي کند. اغلب کساني که اين شيوه را درپيش مي گيرند زناني هستند که اواخر دوره نوجواني يا اوايل بيست سالگي به سر مي برند. اکثر افراد پراشتها مانند کساني که بي اشتهايي رواني دارند، مجذوب غذا هستند وترس زيادي از اضافه وزن سنگيني دارند وافسرده اند.
برخلاف بي اشتهايي رواني، فرايند زياده خوري، پاکسازي پراشتهايي رواني دريک محدوده وزني نرمال اتفاق مي افتد وبه همين دليل گاه تشخيص آن مشکل است . هرچند اکثرمردم معمولا اينکار را انجام مي دهند، اما کسي که به بيماري پراشتهايي رواني مبتلا باشد بايد حداقل 2 بار درهفته وبه مدت 3 ماه اين کار را انجام دهد، اکثرافراد پراشتها زماني اضافه وزن داشته اند وحال طي يک دوره رژيم غذايي اين کار را انجام مي دهند.
اين موضوع به بحث ما درباره مشکلات نوجوانان دراين بخش پايان مي بخشد. با اين حال دربخش بعدي به بررسي اين مشکلات در نوجوانان مي پردازيم : بزهکاري نوجوانان، پرخاشگري نوجوانان، افسردگي وخودکشي.
اکنون بياييد توجه خود را به نقش نوجوانان در رشد سلامتي معطوف سازيم

sina285
18-06-2008, 11:11
علت دقیق افسردگى كاملاً شناخته شده نیست اما براساس شواهد به دست آمده مى توان چندین عامل را برشمرد:

1- وراثت 2- ساختار بیوشیمیایى بدن 3- ساختار روان شناختى 4- حوادث زندگى پر استرس 5- نوسان میزان هورمون ها ?- عوامل دیگر مانند بیمارى ها و درمان هاى خاص.

وراثت

افرادى كه یكى از بستگان نزدیك آنها مبتلا به افسردگى اصلى یا اختلال خلقى دوگانه (دوقطبى) باشند دو برابر دیگران در معرض ابتلا به افسردگى قرار دارند.

ساختار بیوشیمیایى

هر انسانى ساختار شیمیایى منحصر به فرد دارد. ابتلا یا عدم ابتلا به افسردگى، به میزان مواد شیمیایى مغز او و این كه این مواد شیمیایى چگونه با سیستم عصب مركزى در تعامل است، بستگى دارد. ساختار بیوشیمیایى هر فرد یك عمل تعادل ساز پیچیده است. اگر یكى از مواد شیمیایى به درستى كار نكند كل تعادل و توازن به هم خواهد خورد.

مغز فرمانده بدن است. همانطور كه پیام هاى صادره از مغز (به شكل جریان الكتریكى) حركات ما را كنترل مى كند پیام هاى دیگر عواطف و احساسات ما را كنترل مى كنند. سلول هاى عصبى اصلى ترین واحد هاى مغز هستند. این سلول هاى عصبى به وسیله فواصلى كه سیناپس نامیده مى شوند از هم جدا مى گردند. مواد شیمیایى موسوم به ناقلان عصبى (NEURO TRANSMITTER) پیام ها یا علایم صادره از مغز را از بین این سیناپس ها عبور داده به سلول هاى عصبى مختلف مى رساند.

اگر در یك ناقل عصبى نقص یا عدم توازن و تعادل وجود داشته باشد اختلالات گوناگون ممكن است رخ دهد.

ناقل هاى عصبى سروتونین، دوپامین و نورپین فراین پیام رسان هاى شیمیایى هستند كه گفته مى شود، مسئول كنترل عواطف و روحیه هستند. مخصوصاً سروتونین كه در افسردگى نقش دارد. اعتقاد بر این است كه وجود هرگونه نقصى در سروتونین یا اختلال در شیوه عمل آن اثرات منفى عمیقى در روحیه و عواطف شخص بر جاى مى گذارد.

ساختار روان شناختى

گفته مى شود كه ویژگى هاى اصلى شخصیت یك فرد اغلب در سال هاى اولیه كودكى وى مشخص مى شود. یكى از این عوامل مشخص كننده محیط زندگى فرد است. هر آنچه كه در دوران كودكى در زندگى ما رخ مى دهد به هنگام بزرگسالى اثرات ریشه اى و عمیقى در نگرش و رفتار ما دارد مثلاً مورد بى مهرى و عدم توجه قرار گرفتن، منع شدن از چیزى، یا مورد سوء استفاده جنسى قرار گرفتن در دوران كودكى مى تواند بعدها در نوع نگرش فرد به جهان تأثیر بگذارد.

محرومیت اجتماعى مانند زندگى در خانه هاى پرجمعیت، و كمبود روابط گرم با شخص قابل اعتماد مى تواند در طول زندگى بر روابط فرد با دیگران تأثیر بگذارد.








حوادث زندگى پراسترس

واكنش فرد نسبت به عوامل خارجى نیز مى تواند بر میزان مواد شیمیایى مغز و كیفیت عمل آنها تأثیر گذاشته و نهایتاً بر روحیه و عواطف شخص تأثیر بگذارد. یك حادثه مى تواند فرد را مبتلا به افسردگى سازد. (به ویژه آن كه فردى قبلاً در اثر عوامل دیگر در خطر افسردگى بوده باشد) این حوادث عبارت اند از 1- بیمارى طولانى مدت 2- بیمارى یا مرگ فرد مورد علاقه 3- طلاق 4- پایان دادن به یك رابطه نزدیك و صمیمى 5- رفتن به یك خانه جدید 6- مشكلات مالى یا ادارى.

نوسان میزان هورمون ها

در زنان نوسان میزان هورمون ها مى تواند باعث افسردگى شود. این حالات عبارت اند از سندرم پیش از قاعدگى- تقریباً 3 تا 8 درصد زنان یك هفته یا چند روز قبل از قاعدگى تحت تأثیر این سندرم قرار مى گیرند. از نشانه هاى این حالت روحیه افسرده، نوسان روحى، اوقات تلخى، تشویش و اضطراب است.

افسردگى پس از باردارى (زایمان)

این نوع افسردگى با نوسان هورمون ها پس از حاملگى ارتباط مستقیم دارد، اما عوامل اجتماعى نیز ممكن است در آن نقش داشته باشد. مثلاً یك زن شاغل كه مجبور است به طور ناگهانی به دور از محل كار خود در منزل بماند و روز را به تنهایى و با كودك خود سپرى كند ممكن است احساس افسردگى و انزوا به وى دست بدهد.

افسردگى در دوران یائسگى

ممكن است زنان در این دوران به علت آنكه قدرت تولید مثل خود را دست داده اند دچار اندوه شوند و از طرف دیگر ممكن است رفتن فرزندان بزرگسال از خانه، مادر را دچار افسردگى كند.



عوامل دیگر

عوامل دیگرى كه ممكن است منجر به افسردگى شوند عبارت اند از:1- مصرف مواد مخدر و الكل 2- استفاده از برخى داروها مانند استروئید یا داروهاى مربوط به فشارخون 3- بیمارى هاى خاص مانند پركارى غده تیروئید یا مشكلات عروقى 4- تحلیل انرژى، از دست دادن انرژى ذهنى و جسمى كه معمولاً ناشى از كار طولانى مدت و یا تعهداتى است كه فرد بر روى دوش خود احساس مى كند.

Havbb
18-06-2008, 14:10
عوامل دیگرى كه ممكن است منجر به افسردگى شوند عبارت اند از
:1- مصرف مواد مخدر و الكل

مصرف اين مواد علاوه بر سرخوشي و مستي باعث افسردگي ميشود؟

Havbb
18-06-2008, 14:17
بيماريهاي رواني روي كدوم قسمت مغز بيشتر اثر ميذارند؟

sina285
18-06-2008, 16:50
مصرف اين مواد علاوه بر سرخوشي و مستي باعث افسردگي ميشود؟
بله بر اساس تحقيقاتي كه شده مصرف اين مواد باعث افسردگي حتي در حد زيادي ميشه

sina285
18-06-2008, 17:08
سینا، به اعتقاد روانشناسان،"دوست داشتن" مفهومی لطیف و پراهمیت است اما "عشق" از غریزه جنسی و حس تملک انسان ناشی می شود.

عشق درجایی پا می گیرد که محرومیت ها و محدودیت دسترسی به جنس مخالف وجود دارد.در داستان "لیلی و مجنون" جدایی بین "لیلی" و "قیس" عشقی آتشین را بین آن دو به وجود می آورد این داستان عشقی از جدایی و محرومیت آنها نشات می گیرد. در غرب به دلیل آزادی های جنسی ، عشقی که در ایران رایج است، وجود ندارد و معمولا روابط عاطفی ، آگاهانه و بر اساس منافع مشترک شکل می گیرد.

جامعه شناسان معتقدند بیشتر عشق های دوره نوجوانی از محدودیت های روابط دو جنس نشات می گیرد و سنن و هنجارهای اجتماعی آن را تقویت می کند.بر این اساس عشق منطقی (دوست داشتن) تاثیر مثبتی در سلامت روح و روان فرد دارد، باعث ایجاد انگیزه و تلاش شده و با ایجاد آرامش روحی و روانی موجب شکوفایی خلاقیت ها و پتانسیل های بالقوه می شود. در ایران به علت محدودیت های اجتماعی که در روابط بین دو جنس وجود دارد عشق دوران نوجوانی پدیده ای شایع و همه گیر است و نوجوانان نیازهای روانی خود را با تصویر پردازی ذهنی از جنس مخالف ارضا می کنند. در سالهای اخیر با افزایش میزان روابط دختر و پسر از شدت این پدیده کم شده است.

به اعتقاد روانشناسان رابطه غیر مستقیمی بین میزان روابط بین دو جنس و شدت و میزان آسیب ناشی از عشق های دوران بلوغ (نوجوانی) وجود دارد. با افزایش میزان روابط بین دو جنس ، مفهوم "عشق"در روابط کاهش یافته و حس "دوست داشتن" افزایش می یابد در این حالت روابط از دوام بیشتری برخوردار می شود. ایجاد شرایط برای افزایش تجربه و سطح آگاهی نوجوانان از جنس مخالف و نهادینگی مفهوم دوست داشتن در آنها باعث کاهش آمار طلاق ، ناهنجاری های اجتماعی و ناراحتی های روحی و روانی در دوران جوانی می شود.

در حال حاضر آموزشهای لازم در خصوص تغییرات فیزیولوژیک و روحی و روانی دوران بلوغ به نوجوانان مورد بی توجهی قرار گرفته و این رده سنی از طریق گروه همسالان کم و بیش با این پدیده طبیعی آشنا می شوند. در شرایطی که بیشتر خانواده ها اجازه رابطه با جنس مخالف را نمی دهند فرزندان روابط مخفیانه ای برقرار می کنند که در برخی موارد به رابطه جنسی می انجامد.
"پروین دایی پور" روانشناس و محقق اجتماعی می گوید: گرایش به جنس مخالف از پدیده های شایع دوره نوجوانی و از تغییرات دوران بلوغ است. در این دوره نوجوان از رابطه با جنس مخالف لذت می برد که کنشی طبیعی از مراحل رشد انسان است اما مشکل زمانی ایجاد می شود که بعضی از نوجوانان فراتر از سطح سن و تجربه خود وارد روابط جنسی می شوند.

وی در پاسخ به این سوال که "چرا باید در سنین بلوغ احساس عشق و مهرورزی در نوجوانان شکل بگیرد ،در صورتی که به طور طبیعی (تا سنین 20 تا 25سال) پختگی و تجربه لازم برای برقراری رابطه با جنس مخالف وجود ندارد" اظهار می دارد: این فاصله زمانی برای رشد نوجوان و رسیدن به پختگی و کمال در روابط اجتماعی لازم است. در سنین بلوغ نوجوان نگاه کنجکاوانه ای به جنس مخالف دارد و با شنیدن و نگاه کردن به اطراف تصویری ایده آل از همسر آینده خود در ذهن ایجاد می کند .در این فرآیند زمانی که نوجوان به سنین جوانی (پایان 20سال) می رسد از تجربه لازم برخوردار شده و می تواند روابط جدی با جنس مخالف برقرار کند.

وی ادامه می دهد:حدی از روابط دختر و پسر برای رشد به هنجار آنها لازم است مشکل اصلی این روابط آن است که تعدادی از نوجوانان (به طور تجربی20تا 30 درصد) زمانی که عاشق می شوند به خود اجازه می دهند روابط جدی با طرف مقابل برقرار کرده و وارد رابطه جنسی شوند.

دایی پور با بیان اینکه "دخالت های خارجی موجب تشدید آسیب های دوران بلوغ می شود"می گوید: نوجوانان در سنین بلوغ تحت فشار عاطفی و هیجانی زیادی قرار دارند و به دلیل تفاوت های فرهنگی و ارزشی بین والدین و فرزندان تحت فشارها و محدودیت های خارجی نیز قرار می گیرند در این دوره نوجوانان به طور طبیعی گرایش به مظاهر نو دارند و در مورد نوع ظاهر ، مدل مو و انتخاب پوشش با والدین خود اختلاف دارند. این نوع گرایشات طبیعی و از عوارض دوران بلوغ است که اگر والدین برخورد درستی با آن داشته باشند با گذشت زمان تعدیل می شود. متاسفانه به دلیل فشارها و محدودیت هایی که والدین بر فرزندان خود اعمال می کنند "تب دوره نوجوانی" در انها نهادینه شده و والدین و فرزندان وارد یک دوره طولانی لجاجت می شوند.

وی ادامه می دهد:خانواده ها اطلاع چندانی از شرایط دوران بلوغ ندارند و با ظهور علایم دوران بلوغ در فرزندان خود دچار ترس شده و از رفتارهای جنسی فرزندان خود واهمه دارند و به محدود سازی فرزندان خود می پردازند. این شرایط باعث می شود که تعارض بین والدین و فرزندان زیاد شده و نوجوان از لحاظ عاطفی تحت فشار شدیدی قرار گیرد. در این صورت برای ارضای نیاز های روانی خود به اجتماع کشیده می شود و با اولین ابراز محبت ها احساس "عاشق شدن" در او شکل می گیرد و فکر می کند کسی پیدا شده که او را می فهمد و تایید می کند.

این روانشناس با بیان اینکه "از دیگر عوارض عشق های دوران بلوغ رد و بدل شدن قول و قرار ازدواج بین دختر و پسر است" می افزاید: برخی از نوجوانان تحت تاثیر هیجانات روحی دوران بلوغ نسبت به هم متعهد شده و قول ازدواج می دهند اما در اکثر موارد پس از چند سال و با تعدیل هیجانات روحی به این نتیجه می رسند که تصمیم غلطی گرفته اند اما به دلیل قولی که به هم داده اند قادر به جدایی نبوده و مجبور به ازدواج می شوند. این احساس تعهد در دختران بیشتر دیده می شود در این حالت آنها فکر می کنند که در صورت پایان رابطه اگر طرف مقابل دچار مشکلی شود مسولیتش با آنها است و دچار عذاب وجدان می شوند.

دایی پور با بیان این که "بی تجربگی و سادگی نوجوانان در روابط اجتماعی مشکلاتی در زندگی آینده آنها ایجاد می کند" تصریح می کند : مدارک دوستی های دوران نوجوانی ، عکس ، نوشته و هدایایی که بین دختر و پسر رد و بدل می شود به عنوان تهدیدی برای زندگی آینده آنها مطرح است .برخی از نوجوانان با دوست خود عکس می گیرند و عکس های خانوادگی رد و بدل می کنند این عکس ها مورد سوء استفاده قرار گرفته و پس از جدایی وسیله باج خواهی یکی از طرفین (معمولا پسران) می شود. بسیاری از پسران و دخترانی که تجربه این دوستی ها را دارند پس از ازدواج خود همواره دغدغه و نگرانی فاش شدن روابط گذشته خود را دارند.

وی ادامه می دهد: بدبینی به همسر آینده و احساس خیانت از دیگر عوارض دوستی های دوران نوجوانی است. افرادی که در دوران نوجوانی روابطی با جنس مخالف داشته اند پس از از دواج به همسر خود شک دارند. حتی اگر دختر و پسر پس از دوستی با هم ازدواج کنند نسبت به هم اطمینان لازم را ندراند و همواره ظن به خیانت دارند. آنها فکر می کنند کسی که حاضر به دوستی با آنها شده ممکن است با دیگران نیز رابطه برقرار کند.

دایی پور افسردگی پس از جدایی و احتمال خودکشی را از دیگر عوارض چنین دوستی هایی دانسته و خاطر نشان می شود:.پس از ایجاد دوستی به دلیل ارتباط مستمر نوعی حالت وابستگی بین طرفین ایجاد می شود .در این دوره نوجوان برای حفظ این ارتباط تلاش می کند و حاضر است هر هزینه ای برای ادامه رابطه بپردازد آنها مصر به ادامه ارتباط و حتی ازدواج هستند. در این حالت قطع رابطه به افسردگی شدید منجر شده و نوجوان بی حوصله می شود ، میل به زندگی ندارد و در مواردی نیز دست به خودکشی می زند.

وی به خانواده ها توصیه می کند: خانواده ها باید فضای لازم برای ارتباط سالم دختر و پسر را ایجاد کنند و اجازه ابراز وجود و جلب محبت جنس مخالف را به فرزندان خود بدهند در این حالت رابطه با جنس مخالف به امری عادی تبدیل شده و نوجوان که تجربه سطحی از این رابطه را دارد نسبت به آن حریص نمی شود.برخی از خانواده ها با ایجاد محدودیت و جداسازی فرزندان خود و برخی نیز با دادن آزادی های بی حساب و بی منطق به نوجوانان دچار رفتار های افراطی می شوند اما اگر نوجوان احساس کند که می تواند بر اساس معیارها و ضوابط ،رابطه ای منطقی با جنس مخالف برقرار کند دچار عوارض شایع این روابط نمی شود.

وی تصریح می کند: برخی مطبوعات با بزرگ نمایی حوادث و ناهنجاری های اجتماعی باعث نگرانی خانواده ها می شوند و فضایی نامناسب و آلوده را در ذهن والدین شکل می دهند در این صورت والدین برای جلوگیری از انحراف فرزندان اقدام به محدود سازی آنها کرده و به طور افراطی آنها را از جامعه جدا می کنند که این محدودیت ها در نهایت به برقراری روابط جنسی در نوجوانان می انجامد.

وی می افزاید: گذشته از بی کفایتی و ناآگاهی والدین، شرایط محیطی، تناقضات اجتماعی، افراط و تفریط در مناسبات اجتماعی، به هم ریختگی اوضاع فرهنگی و عدم الگو سازی مناسب برای جوانان در کنار عوارض طبیعی دوران نوجوانی شرایط را برای ایجاد ناهنجاری های اجتماعی مهیا کرده و موجب ایجاد مشکلات عاطفی و روانی برای نوجوانان شده است. همیشه این احتمال وجود دارد که نوجوانان عاشق شوند اما صرف "دل ستانی" مشکل این پدیده نیست بلکه مشکل اصلی از ناآگاهی والدین و فرزندان از چگونگی ایجاد این روابط و حد آن ناشی می شود .در جامعه پیچیده امروز نمی توان به طور سنتی جوانان را با هم آشنا کرد و باید به نقش اجتماع در این زمینه توجه شود.دانشگاه ، محیط کار ، مناسبات اجتماعی و رفت و آمدهای خانوادگی بسترهای ایجاد ارتباط بین دو جنس مخالف را ایجاد می کند.

دایی پور در خصوص راه کار های کاهش عوارض دوستی های دوران نوجوانی می گوید: با پرکردن برنامه روزانه نوجوانان می توان شدت این پدیده را کم کرد با توجه به اینکه نوجوانان در این سنین نیاز به جلب محبت و ابراز وجود دارند با خلاقیت یابی و هدایت نوجوانان به مسیر مناسب می توان زمینه شکوفایی استعدادها و ارضای نیازهای روانی آنها را ایجاد کرد. انگیزه سازی، ایجاد خلاقیت و الگوسازی مناسب نقش مهمی در سرگرم سازی نوجوانان و کاهش میزان دوستی های افراطی در بین آنها دارد

eMer@lD
20-06-2008, 10:45
((زندگی نکردن بهتر از عشق نورزیدن است))


عشق هرگز شکست نخورده و مایوس نمی شود و زندگی هم تا زمانی که عشق وجود داشته باشد ، شکست نخواهد خورد
نیروی اراده انسان را تغییر نمی دهد . زمان نیز آدمی را تغییر نمی دهد ، اما عشق او را تغییر میدهد




در پایان قرن گذشته و در یک بعدازظهر سرد بهاری ، جمعی از مردان و زنان گرد هم آمده بودند تا به سخنان مشهورترین واعظ آن دوران گوش فرا دهند .اما مرد واعظ هشت ماه تما در کشورهای مختلف به انجام کار پر مشقت و خسته کننده تبلیغ کلام عیسی مسیح گذرانده بود واحساس پوچی وتهی بودن می کرد و به جایگاه ویژه کوچک نگاهی انداخت و چند جمله را با خود تمرین کرده بود و سرانجام از انجام سخنرانی صرفنظر کرد. غمگین وبدون اینکه بداند قصد انجام چه کاری را دارد ، ناگهان چمش به موسیونر جوانی در میان حاضران افتاد . آن جوان مدت زمان کمی بود که از سفر آفریقا بازگشته بود و شاید چیزهای جالبی برای گفتن داشته باشد. دراینجا بود که از آن جوان خواست که جانشین او در درمحل سخنرانی وتریبون شود.. هیچکس نمی داست آن مبلغ جوان چه کسی بود .اما در حقیقت او یک مو سیونر نبود و از پذیرفتن انتصابش به عنوان وزیر مختار امتناع کرده بود، برای اینکه مطمئن نبود که آن منصب ، حرفه و پیشه واقعی او باشد. جوانک به دنبال دلیلی برای زنگدی کردن بود . و بدنبال وجود خود می گشت ، مدت دو سال در داخل قاره آفریقا گذرانده بود و مشتاقانه دنباله روی کسانی شده بود که بدنبال یک ایده آل حرکت می کردند.افراد حاضر در باغ از این تغییر وتعویض خشنود نبودند . ایشان بخاطر یک واعظ با تجربه و عالم مشهور در آنجا گرد هم آمده بودند .وحال مجبور بودند به سخنان شخصی گوش کننده که مانند خود آنها در حال مبارزه برای یافتن خویشتن خویش می باشد.
اما هنری دروموند –نام این جوان بود – مطلب دیگری را آموخته بود . هنری از یکی از حاضرین کتابب انجیلی را قرض گرفته و قسمتی از نامه را خواند که پائولو خطاب به اهالی شهر کورینتیو نوشته بود:
(اگر من قادر باشم به زبان تمام انسانها و فرشتگان سخن بگویم ، اما عشق نداشته باشم ، همانند تکه برنزی خواهم بود که فقط به صدا درآمده و یا ناقوس کوچکی که مهار شده باشد و اگر من دارای عطیه پیامبری بود ه وبا تمامی اسرار و علوم موجود آشنا باشم و انچنان ایمانی داشته باشم که در شرف جابجا کردن کوهها باشم ، اما عشق نداشته باشم ، هیچ چیزی نخواهم داشت.

برداشت و تنظیمی آزاد از پائولوکوئلیو اقتباسی از موعظه تاریخی هنری دورموند تحت عنوان ((مهمترین چیز دنیا

masoud45
30-06-2008, 18:19
سلم به همگی
من یه کمک فوری میخوام
اگه میشه یه مقاله انگلیسی راجع به افسردگی برام بزارین همرا با متن فارسیش اگه کسی داره لطف کنه برام بزاره من خیلی خیلی نیاز دارم
اگه نشد یه مقاله دیگه راجع به هر موضوع دیگه ای باشه ؟

winter+girl
30-06-2008, 20:09
سلم به همگی
من یه کمک فوری میخوام
اگه میشه یه مقاله انگلیسی راجع به افسردگی برام بزارین همرا با متن فارسیش اگه کسی داره لطف کنه برام بزاره من خیلی خیلی نیاز دارم
اگه نشد یه مقاله دیگه راجع به هر موضوع دیگه ای باشه ؟


یکاری کن!!!
از اغین مقاله ها یکی رو انتخاب کن بعد ببر قسمت زبان برات ترجمه کنن اینطوری زودتر به نتیجه میرسی

AABB
30-06-2008, 20:31
سلام.چرا بعضی وقتها(در افراد تناوب اون متفاوته) انسان ها افسرده می شن؟؟؟
راه چاره اش چی هست؟؟؟
تشکر

winter+girl
02-07-2008, 13:55
آیا ترتیب تولد بر شخصیت تاثیرگذار است؟



آیا فکر می کنید اینکه فرزند چندم خانواده باشید، می تواند بر شکل گیری شخصیت شما تاثیر گذار باشد؟ این مقاله را با ما دنبال کنید تا به همه چیز در این رابطه پی ببرید!



- تک فرزندان



نقاط مثبت: این افراد همان ها هستند که دنیا را متحول می کنند. افرادی تکلیف-گرا، مرتب و منظم، با وجدان و وظیفه شناس، و بسیار قابل اطمینان می باشند. آنها عاشق واقعیت، افکار و اندیشه ها، و جزئیات هستند. و از قبول مسئولیت های مختلف واهمه ای ندارند.



نقاط منفی: یکی از خصیصه های منفی این افراد سرسختی و خشونت شدید آنهاست. کمی کینه ای و پرتوقع هستند و معمولاً از قبول اشتباهاتشان سر باز میزنند. به هیچ وجه انتقادپذیر نیستند. در برابر دیگران افرادی بسیار حساس و نفوذ پذیرند که احساساتشان خیلی زود جریحه دار می شود.


- فرزندان اول خانواده



نقاط مثبت: آنها ذاتاً فرمانده به دنیا آمده اند. احتمالاً رئیس جمهورها، فضانوردان و مدیرعاملین همه فرزندان اول خانواده هستند. فکر می کنند که همیشه حق و اولویت در هر کاری با آنهاست. فرزندان اول به دو دسته تقسیم می شوند: پرورش دهندگان افراد مطیع یا متحول کنندگانی سلطه جو. هر دو یکسان هستند فقط از متدهای مختلفی استفاده می کنند. معمولاً فرزندان اول خانواده، افرادی ایرادگیر، مشکل پسند، و دقیق هستند و عاشق توجه به جزئیات مسائلند. افرادی وقت شناس، منظم، و با کفایتند که دوست دارند همه چیز به بهترین نحو انجام شود. از مسائل غافلگیر کننده نیز به هیچ وجه خوششان نمی آید.

نقاط منفی: معمولاً این افراد کمی بداخلاق، ترشرو بی احساس به نظر می آیند. گه گاه به خاطر زورگویی و فشاری که بر سایرین می آورند، تهدید کننده و رعب آور هستند. چون فکر می کنند که همیشه حق با آنهاست و فقط خودشان همه چیز را می دانند، به دیگران اطمینان کمی دارند. ریاست مآب، ایرادگیر و نسبت به اشتباهات حساس و نکته سنج هستند.




- فرزندان وسط خانواده

نقاط مثبت: فرزندان وسطی، افرادی خانواده دوست هستند که دیگران از بودن با آنها لذت می برند. مهمترین نیاز آنها، آرام نگاه داشتن اقیانوس پرتلاطم زندگی است و شعار آنها "آرامش به هر قیمتی" است. اینها افرادی بسیار آرام و بی سر و صدا، شیرین و دوست داشتنی هستند و شنوندگان خوبی به شمار می روند. مهارت زیادی در حل مشکلات دارند چون همیشه هر دو جنبه ی یک مشکل را بررسی می کنند و دوست دارند همه را خوشحال کنند. همین مسئله باعث می شود که مشاوران و میانجیگران خوبی باشند.



نقاط منفی: نسبت به فرزندان اول خانواده، احساس سلطه گری کمتری دارند، اما دوست دارند همه آنها را ستایش کرده و دوست بدارند—یا حداقل با آنها احساس شادی و خوشبختی کنند. از آنجا که سعی در راضی نگاه داشتن همه دارند، ممکن است به افرادی وابسته تبدیل شوند. نمی توانند خوب تصمیم بگیرند تا جایی که باعث رنجاندن دیگران می شود. همچنین برای شکست و اشتباهات دیگران، خود را سرزنش می کنند.




- فرزندان آخر خانواده



نقاط مثبت: افرادی شاد و سرزنده اند که این شادی و سرخوشی را با خود همه جا می برند و دیگران را نیز از آن بهره مند می کنند. مهارت های مردمی آنها بسیار قوی است و عاشق این هستند که دیگران را با حرف ها و کارهایشان سرگرم کنند. هیچ کس برای آنها غریبه نیست و به سرعت با همه صمیمی می شوند. افرادی برونگرا هستند که از وجود دیگران انرژی می گیرند. از ریسک کردن واهمه ای ندارند.



نقاط منفی: خیلی زود خسته می شوند. از طرد شدن واهمه داشته و افق توجهاتشان کوتاه است. افرادی خود گرا هستند. معمولاً به خاطر توقعات غیر واقعیشان از رابطه، که تصور می کنند در همه ی رابطه ها باید همیشه خوشی و خنده برقرار باشد، رابطه های زیادی را به فنا می دهند. اما نمی دانند که عمر چنین رابطه هایی بسیار کوتاه است.

winter+girl
02-07-2008, 13:57
فرض کن هر کسي رو که ملاقات مي کني شخص مهمي هستش پس خوب رفتار کن
2- با
قدرت و محکم دست بده (بهتره که موقع دست دادن حرف مثبتي هم بزني)
3- موقع
ايستادن صاف بايست نه خميده
4- موقعي که با يه گروه حرف مي زني غير رسمي و
خودموني حرف بزن نه طولاني و خسته کننده
5- براي به خاطر سپردن اسم افراد وقت
بذار و موقع صحبت کردن از اسم اونا استفاده کن
6- از افراد تعريف کن (تا وقتي
که تعريف کردنت صادقانه باشه)
7- به توانايي ها و موفقيت هاي افراد توجه نشون
بده و اونا رو بشناس
8- بين حرف زدنت فاصله و مکث رو براي تاکيد بيشتر استفاده
کن
9- مراقب ظاهر بيروني خودت باش (هميشه بهترين ظاهر خودت رو داشته باش)

10- لبخند بزن بهتره که لبخندت کمي طولاني تر از لبخند کسي باشه که به او نگاه
مي کني
11- احساسات افراد رو در کلماتشون بشنو و جواب بده
12- از حرکت هاي
مثبت مثل حفظ ارتباط چشمي" به آرومي به شونه هاي کسي زدن و … استفاده کن
13-
صادقانه و خالصانه به افراد اطرافت علاقه مند باش (نظراشون و نسبت به زندگي و
علاقشون و بپرس" به اونا گوش بده و حرفشون و قطع نکن)

winter+girl
02-07-2008, 13:59
شاید اولین راه برای جوانتر شدن به نظر بیشتر افراد جراحی پلاستیک باشد. اما این
گزینه همیشه بهترین راه نیست، شما می توانید با تصحیح روحیاتی که صرفا سن شما را
بالا می برند و به سلامتتان نیز آسیب وارد می سازند، بدون جراحی، زمان را به عقب
باز گردانید. در این قسمت 10 نمونه از رفتار ناسالمی که باعث بالا رفتن سن می شود
را ذکر کرده ایم. در ادامه راه حل های ترک و مبارزه با آنها را نیز بررسی نموده
ایم.

استرس بیش از اندازه

از زمان غارنشین ها به بعد، رفته رفته استرس در انسان ها افزایش پیدا کرد.
همانطور که مطلع هستید استرس، واکنش سیستم ایمنی بدن را کاهش می دهد، ریسک ابتلا به
بیماری های قلبی را افزایش داده و به طور کلی احساس نا خوشایندی در ما ایجاد می
کند. دکتر "الیسا اپل" استاد روانپزشکی دانشگاه کالیفرنیا واقع در سانفرانسیسکو
ثابت کرده است که استرس بیش از اندازه برروی تک تک سلول ها تاثیر سوء می گذارد و
باعث می شود پیش از اینکه سلول ها به رشد کامل برسند، پیر شوند. این امر تا حد
بسیار زیادی سیستم ایمنی بدن را مورد حمله قرار داده و منجر به تضعیف آن می شود. به
عنوان مثال مادرانی که فزرندانشان به نحوی دچار بیماری هستند، تحت فشار بیش از حدی
قرار می گیرند. پیری زودرس یک مشخصه کاملا بدیهی در این دست افراد می باشد. راه حل
چیست؟ دکتر اپل اظهار می دارد که : "پیش از هر چیز باید این مشکل را قبول کنید و
علائم آنرا با خود تحلیل و بررسی نمایید. تپش قلب، و تعرق از نمونه های بارز این
بیماری هستند. یک راه حل آنی و مفید نفس عمیق است. از نظر پزشکی این نوع نفس، "تنفس
دیافراگمی" نامیده می شود. اما راه حل مشکل تر و زمان بر این است که در برنامه خود
وقتی را به انجام کارهایی اختصاص دهید که استرس شما را کاهش می دهند.

مصرف الکل

شکی وجود ندارد که مصرف الکل ارتباط مستقیمی با افزایش استرس دارد. سعی کنید از
مصرف الكل خودداري كنيد. در غیر اینصورت ریسک ابتلا به بیماری هایی نظیر سکته،
سرطان کلیه، حنجره و سینه در فرد افزایش پیدا می کند.

تحرک بسیار کم

دکتر "ویلیلام جی ایوان" استاد تغذیه، پیری زودرس، و فیزویولوژی در دانشگاه علوم
پزشکی آرکانزاس معتقد است که: "کم تحرکی یکی از مشکلاتی است که بیشتر انسان ها به
آن مبتلا هستند. حتی افزایش میزان کمی فعالیت می تواند عمر شما را طولانی تر کند،
از اضافه وزنی جلوگیری می کند، استرس ا کاهش داده و در برخی موارد از ابتلا به
آلزایمر نیز جلوگیری می کند. دکتر ایوان در ادامه سخنان خود اظهار می دارد که :
"فقط باید تصمیم بگیرید که کمی فعال تر از گذشته باشید. می توانید ماشین خود را کمی
دور تر از محل کار پارک کنید و به جای استفاده از آسانسور از راه پله بالا روید.
زمانی که به انجام این کارها عادت کردید، آنگاه می توانید نرمش و ورزش را شروع کنید
و طبق دستور سازمان کنترل بیماری های فراگیر برنامه خود را دنبال کنید. این سازمان
به تمام افراد پیشنهاد می کند تا درحدود 30 دقیقه (و یا بیشتر) در طول روز پیاده
روی کند.

مصرف بیش از اندازه چربی های اشباع شده

چربی های اشباع شده که در گوشت قرمز، گوشت مرغ، شیر، و کره به وفور یافت می شوند
می توانند میزان کلسترول "بد" و به طور کلی کلسترول نهایی خون را افزایش داده و شما
را مستقیما به سمت بیماری های قلبی هدایت کنند. از رژیم های غذایی تک اشباعی نظیر
روغن زیتون، و بادام زمینی؛ و همچنین انواع غیر اشباع شده آن مانند روغن های گیاهی
و ذرت استفاده کنید. دکتر ایوان اینطور می گوید که " هر چند با استفاده از رژیم و
شیوه غذای مدیترانه ای ممکن است وزن شما کاهش پیدا نکند، اما حداقل سلامت بدن تضمین
خواهد شد." بر طبق دستورالعمل های غذایی که از سوی سازمان تغذیه امریکا منتشر
شده است، افراد باید میزان مصرف چربی های اشباع شده خود در طول یک روز را به رقمی
در حدود 10% و یا پایین تر از آن برسانند.

سیگار کشیدن

بیش از 5/1 درصد بزرگسالان آمریکا که برابر با 46 میلیون نفر می شود، هنوز به
استعمال سیگار عادت دارند. به جای کشیدن سیگار می توانید از قرص های نیکوتین دار که
امروه به عنوان جابگزین مناسبی برای سیگار به شمار می روند، استفاده کنید، با این
کار ریسک ابتلا به سرطان و پیری زودرس را تا حد بسیار زیادی کاهش داده اید. در
بررسی 123 مطالعه مختلف که در سال 2004 منتشر شد، افرادی که برای ترک سیگار از
آدامس های نیکوتین دار و سایر جایگزین ها استفاده می کردند، خیلی راحت تر از افرادی
که فقط با اتکا به اراده، قصد ترک سیگار را داشتند، موفق شدند.

تنفس هوای آلوده

تنفس هوای آلوده منجر به سرفه، سوزش چشم ها، آسم و سایر بیماری های تنفسی می
شود. گفتنش آسان است؛ اما سعی کنید تا جایی که امکان دارد در روزهایی که آلودگی هوا
بالای حد هشدار دهنده می رسد، از خانه خارج نشوید.

قرار گرفتن بیش از اندازه در نور خورشید

هر ساله بیش از یک میلیون آمریکایی متوجه می شوند که مبتلا به سرطان پوست شده
اند. در حدود 55000 نفر نیز مبتلا به حادترین حالت این بیماری یعنی همان "ملانوما"
شده و به کام مرگ فرو می روند. می بایست تا آنجایی که می توانید از قرار گرفتن در
زیر نور مستقیم آفتاب پرهیز کنید و از کرم های ضد آفتابی با درجه مقاومت حداقل 15
استفاده کنید. با این کار هم از ابتلا به سرطان پوست جلوگری می کنید و هم بروز چین
و چروک پوست.

کم خوابی

در زمان های قدیم کم خوابی نوعی علامت افتخار به شمار می رفت، اما امروزه همه می
دانند که کمبود خواب سبب بروز چاقی، دیابت، فشار خون، و مشکلات حافظه می شود. این
علائم حتی در جوانان و نوجوانان نیز قابل مشاهده است. "رونالد کلاتس" رییس آکادمی
داروی های ضد پیری شیکاگو معتقد است که: " اتاق خواب خود را پاک سازی کنید تا تبدیل
به بهترین مکان برای خوابیدن شود، تلویزیون و سایر وسایلی که به نحوی حواس شما را
پرت می کنند، از آنجا دور نگه دارید. از پرده هایی استفاده کنید که اندکی تیره تر
هستند تا نور اتاق کم شده و تاریک تر شود.

اضافه وزن

چاقی بیش از اندازه خطر بیماری های قلبی، دیابت، و حتی سرطان را افزایش می دهد.
این امر در حالی است که 64% از آمریکایی ها دچار اضافه وزن هستند. محققان معتقدند
که توانایی در حفظ رژیم غذایی، خیلی مهمتر از نوع رژیم است. دانشمندان چندین رژیم
غذایی مختلف را مورد بررسی قرار دارند و نتیجه تحقیقات خود را در ژورنال سازمان
تغذیه آمریکا به چاپ رساندند. پژوهش های آنها حاکی از این امر بود که در میان
افرادی که رژیم گرفته بودند آنهایی موفغق به کاهش وزن شدند که بیشترین زمان ممکن،
رژیم را رعایت کرده بودند. بنابراین رمز موفقیت این است که: رژیمی انتخاب کنید که
مطابق با شیوه زندگیتان بوده و احتمال حفظ آن بیشتر باشد.

مصرف شکر فراوان

مصرف شکر به طور بی رویه، باعث بروز چاقی و احتمالا بیماری های قلبی می شود.
متخصصان تغذیه پیشنهاد می کنند در یک رژیم غذایی 2200 کالری، می بایست میزان مصرف "
افزودنی های شیرین" که در اسنک ها و شیرینیجات به وفور یافت می شود، به 12 قاشق
چایخوری در طول روز کاهش پیدا کند. بر طبق اطلاعات دپارتمان کشاورزی امریکا در سال
2000 مصرف این ماده در حدود 31 قاشق در روز برای هر فرد تخمین زده شده است. برای
کاهش این مقدار باید از میوه ها، و سبزیجات شیرین استفاده کنید تا میل شما به
شیرینیجات نیز کاهش پیدا کند. برچسب روی محصولات مختلف غذایی را به دقت بررسی کنید
تا میزان شکر مصرفی را به حداقل برسانید .

winter+girl
02-07-2008, 14:08
بازي يكي از نيازهاي اساسي كودكان است. شايد بتوان گفت مهم ترين و اساسي ترين فعاليت كودك به شمار مي رود كه در عين سرگرم كردن كودك كاركردهاي مهم ديگري را داراست كه هر يك از اين كاركردها به جنبه اي از زندگي كودك مربوط مي شوند و او را براي ورود به زندگي بزرگسالي آماده مي سازند.

با توجه به اين موضوع تا به حال شده بازي كردن كودك خود را تماشا كنيد؟ نبايد فراموش كرد كه يك كودك در حال بازي مثل يك كودك نشسته روي نيمكت مدرسه است با اين تفاوت كه اين بار معلم خود او و گچ و تخته، اسباب بازي‌هايش هستند.
اهميت اين موضوع باعث مي شود كه متوجه شويم نقش بازي براي كودك تا چه حد مهم است و نوع بازي هاي امروزي چقدر در شكل گيري شخصيت آن ها مؤثر است.
بسياري از بازي هايي كه امروزه كودكان انجام مي دهند با بازي هاي نسل گذشته تفاوت دارد.
زماني بازي هاي سنتي و قديمي لحظات شاد و دوست داشتني دنياي بازي هاي كودكانه را پر مي كرد.
در بين دختر بچه‌ها هيچ بازي به اندازه عروسك بازي و خاله بازي دوست داشتني نبود. بازي هايي كه اغلب به صورت گروهي انجام مي شد و دور از دنياي واقعي نبود.
هر چند امروزه علاقه به اين بازي ها در بين كودكان از بين نرفته اما نسبت به گذشته اين علاقه كم رنگ تر شده و كمتر در بين بازي هاي آن ها ديده مي شود.
شرايط محيطي و اجتماعي كه كودكان امروزي در آن زندگي مي‌كند در شكل گيري اين تفاوت در نوع بازي هاي آن‌ها بسيار مؤثر است.
زماني بازي‌هاي كامپيوتري و فيلم هاي كارتوني وارد دنياي بازي بچه‌ها ‌آن ها نشده بود.
اين تفاوت در نوع اسباب بازي‌هايي كه مورد علاقه كودكان است نيز ديده مي‌شود. زماني يك عروسك ساده به عنوان اصلي ترين و محبوب ترين اسباب بازي مورد علاقه و دختر بچه ها در بازي هايشان محسوب مي شد. اما امروز تنوع و گوناگوني اسباب بازي ها از اسباب بازي هاي پليسي گرفته تا انواع و اقسام شخصيت هاي كارتوني آن قدر در بازار زياد شده كه جاي علاقه به يك عروسك يا ماشين ساده در بين كودكان را پر كرده است.
از آن جايي كه بازي جايگاه ويژه اي در رشد جسماني و شكل گيري شخصيت كودك دارد بايد توجه داشت كه اين تفاوت در نوع بازي ها و استفاده از اسباب بازي ها چه تأثيرات مثبت يا منفي مي تواند داشته باشد.
به طور مثال بازي هاي رايانه اي، ويدئويي و تلويزيوني در عين حال كه مي توانند نيروي تخيل كودكان را تقويت كننده مي توانند شخصيت ها، داستان ها و مطالعات آماده را به كودكان دهند و كودكان را به گونه اي كاملاً منفعل آماج حملات خود قرار دهند و آن ها را از دنياي واقعي دور كنند.
بازي نقش مهمي در رشد كودكان به خصوص دختر بچه ها دارد. رشد سالم جسم كودكان به كمك بازي ميسر است. دور شدن از بازي هاي پرتحرك مثل زو، وسطي، طناب بازي و گرايش به بازي هاي كم تحرك و يا بدون تحرك همچون بازي هاي كامپيوتري در بيماري هاي حركتي كودكان بسيار مؤثر است.
ساختمان بدن كودك با دويدن، بالا رفتن از درخت و صخره گرفتن، پريدن از بلندي، بازي‌هاي با توپ و بي توپ قوام مي‌يابد، چابك مي‌شود و مي تواند در نهايت سلامتي رشد طبيعي خود را داشته باشد. اين اهميت در شكل گيري شخصيت و روحيات آن ها نيز مؤثر است.
بازي هاي ظريف، مانند ساختن با الگو و يا كاغذ و هر ماده ديگري به كودك ياري مي‌دهد تا قدرت تمركز حواس خود را قوي‌تر و زبده تر كند.
كودك محيط پيرامون خود، يعني جامعه را با بازي مي فهمد و هضم مي كند. كودك احساسات خود را با بازي مي‌آزمايد و ياد مي گيرد كه از احساسات خود به موضع استفاده كند.
كودك با بازي «من» خود را مي يابد و آن را قوي و قوي تر مي كند.
به طور كلي بازي ابزاري است كه كودكان توسط آن زندگي را تجربه مي كنند. بازي شغل كودكان است. شغل مهمي كه هزاران نقش را در خود جاي داده است.

winter+girl
02-07-2008, 14:09
در دنياى پرشتاب امروز، دنيايى كه بدخوابی، استرس و سبك زندگى شتاب‌زده امرى عادى محسوب می‌‌شود، «موسيقى درمانی» و به عبارتى ديگر به‌كارگيرى موسيقى براى بهبود موقعيت‌هاى مختلف، رويكردى بسيار جالب می‌‌تواند باشد.

موسيقى درمانى يكى از جلوه‌هاى كاربردى موسيقى در زندگى عموم است و آشنايى با اين رشته می‌‌تواند استنباط و انتظار عموم از موسيقى را ارتقاء بخشد و ذهن را به سوى كاربرد گسترده آن متوجه كند.

ارتقاى درك علمى از موسيقى و ترميم فرهنگ شنيدن موسيقى باعث می‌‌شود درك موسيقى از گردونه محدود احساس فراتر رود و بر فضاى گسترده و فكورانه آن افزوده شود به گونه‌اى كه فرد موسيقى را عميقا بفهمد و به خوبى در اختيار گيرد.

موسيقى درمانى در درمان افرادى كه دچار ناتوانی‌‌هاى مختلفى از جمله عقب‌ماندگى ذهنی، تاخير‌يافتگى رشدی، معلوليت جسمی، بيمارى روانى و ديگر مشكلات بوده‌اند، نتيجه موفقيت‌آميزى داشته است.

موسيقى درمانگر، اهداف و مقاصد را بر اساس نيازهاى خاص درمانجو دنبال می‌‌كند و براى پيشبرد اين اهداف از شيوه‌هاى گوناگونى استفاده می‌‌شود براى مثال، آواز خواندن می‌‌تواند به افراد مبتلا به بيمارى آلزايمر كمك كند تا حافظه دراز مدت خود را به كار اندازند.

نواختن آلات موسيقى با همسالان يا فرد يا افراد درمانگر، می‌‌تواند مهارت‌هاى ميان فردى و يا قدرت برقرارى ارتباط با ديگران را افزايش دهد و كاركردهاى اجتماعى را بهبود بخشد. از همه مهمتر اينكه افراد احساساتشان را در روشى مطمئن و لذت‌بخش به‌وسيله نواختن موسيقی، گوش كردن به موسيقى و حركات موزون و هماهنگ با موسيقى بيان می‌‌كنند.

موسيقى می‌‌تواند استرس را كاهش دهد. به عنوان مثال، براى مقابله با هراس از صحبت در مقابل ديگران و ترس از روبرو شدن با شخصيت‌هاى با نفوذ می‌‌توان از واكنش‌هايى كه با موسيقى راك تهييج شده است استفاده كرد.

طبيعى است كه سليقه شخصى روى عكس‌العمل شنونده نسبت به موسيقی، اثر دارد از اين رو بايد براى استفاده بهينه از موسيقى درمانى جهت كاهش تنش و استرس، سليقه شخصى افراد در نظر گرفته شود.

هرچند استفاده از موسيقى آرامبخش يا محرك می‌‌تواند در موارد مختلف مفيد باشد، اما در عين حال موسيقى داراى ظرايفى است كه عكس‌العمل‌هاى پيش بينی‌‌نشده‌اى را در بعضى افراد بيدار می‌‌كند.

به عنوان مثال موسيقى ريتميك آرام كه در موارد عادى نوعى موسيقى آرامبخش محسوب می‌‌شود می‌‌تواند براى در بعضى شنونده‌ها احساسى غريب و يا ترس آور ايجاد كند.

دكتر «علی‌زاده ‌محمدی» رئيس انجمن موسيقى درمانى ايران در تعريف موسيقى درمانى می‌‌گويد، «موسيقى درمانی، استفاده تجويز شده و سازمان‌يافته از موسيقى يا فعاليت‌هاى آن براى تغيير حالات ناسازگار زير نظر موسيقى درمانگر براى كمك به مراجعين در رسيدن به اهداف درمانى است». اين متخصص موسيقى درمانى می‌‌گويد موسيقى درمانى وسيله سرگرمى و بازى نيست بلكه عامل اصلاح‌كننده تجويزشده‌اى است كه به بهبود سازگارى رفتار و حالات كمك می‌‌كند.

در پنجاه سال گذشته تحقيقات بسيار زيادى انجام شده است كه نشان می‌‌دهد موسيقى روى بسيارى از بيماری‌‌ها از جمله ناراحتی‌‌هاى تنفسی‌، بيماری‌‌هاى قلبی‌، دردهاى كليوی‌، بيماری‌‌هاى كودكان، ناراحتی‌‌هاى قبل و بعد از جراحی‌، دردهاى زايمان، كما، سوختگى و عوارض سرطان اثر دارد.

بيشتر مادران هنگام باردارى نگران وضعيت خود هستند اين نگرانی‌‌ها اگر چه بيشتر در اثر خيال و تصورهاى شخصى است اما از تنش و نگرانى آن نمی‌‌توان چشم‌پوشى كرد و خواه‌ناخواه مادر را دچار ناآرامى می‌‌كند.

پزشكان براى تقويت آرامش مادران همواره روشهاى غيردارويى را توصيه می‌‌كنند روش‌هايى كه كمك می‌‌كند تا از تشويش و نگرانى مادر كاسته شود كه تمرين‌هاى «تن آرامی» (Relaxation) ‬از جمله مهمترين اين روش‌ها است.

دكتر علی‌زاده ‌محمدى در اين خصوص می‌گويد استفاده از موسيقى آرام‌بخش همراه با تمرين‌هاى تن‌آرامى توام با تصور هدايت شده، روش رايجى براى تقويت آرامش مادران است.

خواندن ترانه‌ها و انجام بعضى از تمرين‌ها موجب می‌‌شود كه مادر آرامش پيدا كرده و خاطره مثبتى از اتاق عمل دريافت كند.

به گفته كارشناسان، موسيقى در درمان برخى از بيماری‌هاى روانی، افسردگی، ميگرن، سردردهاى عصبى واضطراب موثر است.

اوج انتقال احساسات و تاثيرات در موسيقى نهفته است و يك موسيقى واقعى و خوب می‌‌تواند بر لايه‌هاى وجودى فرد اثر بگذارد و به زندگى انسان معنا و جهت ببخشد.

برخى آزمايش‌ها نشان داده است افرادى كه بعد از عمل جراحى برايشان موسيقى پخش می‌‌شود، تحمل درد بيشترى دارند و براى تسكين درد خود كمتر تقاضاى مسكن می‌‌كنند.

دكتر «غفار ملك خسروی» روان‌شناس و دبير انجمن موسيقى درمانى نيز در گفت‌وگو با خبرنگار علمى ايرنا با اشاره به اين كه اضطراب و افسردگى پايه و اساس بسيارى از بيماری‌‌هاى جسمى و روانى هستند، گفت بر اساس تحقيقات مختلفى كه تا به حال صورت گرفته، با استفاده از موسيقى درمانى و تمرين تن‌آرامى استرس و افسردگى كاهش می‌‌يابد و در پى آن از شدت بيماری‌‌هاى جسمى و روانى فرد هم كاسته می‌‌شود .

وى می‌‌گويد در مورد بيماری‌‌هايى همچون ميگرن كه ارتباط مستقيمى با ميزان اضطراب و استرس وارده به افراد دارد، با كمك موسيقى مي‌توان در جهت كاهش استرس و در نتيجه كاهش شدت دردهاى ميگرنى گام برداشت.

زمانى كه انسان درد دارد آستانه تحمل او پايين می‌‌آيد و به عبارتى حساس‌تر می‌شود در اينجا موسيقى و تمرين تن آرامى می‌‌تواند منجر به ايجاد آرامش در فرد شود.

به گفته اين متخصص موسيقى درمانى تاكيد بر اين نكته مهم است كه موسيقى به تنهايى كار درمانى نمی‌‌كند بلكه به عنوان يك روش حمايتی، در بالا بردن كيفيت سلامت روانى و جسمى افراد كمك می‌‌كند.

به كار بردن موسيقى در بيمارستان‌ها، رستوران‌ها، پارك‌ها و ... در ايجاد آرامش و احساس خوشايند در افراد موثر است.

انواع موسيقى براى كمك به حل مشكلات مختلف، موسيقی‌‌ها يا سازهاى مختلفى وجود دارد كه درمانگر آن را بر اساس شناخت مشكل در بيمار با هدف كم كردن يك مشكل خاص، انتخاب می‌‌كند.

دكتر ملك‌خسروى می‌‌گويد به عنوان مثال اگر فردى مضطرب است اين فرد در درجه اول به آرامش نياز دارد و براى او از يك موسيقى آرام‌بخش كه ريتم كمترى دارد و فواصل گام‌ها هم در آن كم است استفاده می‌شود.

موسيقى به دليل جذاب بودن می‌‌تواند در وجود همه كس و در سطوح و واكنش‌هاى مختلف بدنى و روانى به راحتى و با احساس خوشايندى نفوذ كند.

وقتى برنامه‌هاى موسيقى درمانى می‌‌تواند بر بيمارانى كه در حالت بيهوشى كامل به سر می‌‌برند اثر بگذارد، طبيعى است كه تاثير آن بر بيماری‌‌هاى ساده بيشتر است.

از نظر پزشكى يك بيمار وقتى در بيهوشى كامل به سر می‌‌برد و علايم حياتى او به كمترين حد می‌‌رسد در بدترين شرايط قرار دارد (اغماء) در چنين حالتى موسيقى درمانى توانسته است در حد هر چند اندك، ارتباط و حيات روانى و جسمانى را به بيمار بازگرداند.

علت تاثير موسيقى درمانى روى بعضى از علايم بيماری‌‌هاى مزمن و حاد پزشكی، جذاب بودن ذاتى و نيروى محرك و قوى آن است.

در سال‌هاى اخير در آمريكا از موسيقى به عنوان داروى پيشگيرى و تقويت‌كننده سلامت و شخصيت استفاده می‌‌شود و به نظر می‌‌رسد كه موسيقى باعث تجديد حيات می‌‌شود بعد از آمريكا پيشرفت سريع موسيقى درمانى در انگلستان بوده است.


ايرنا

winter+girl
02-07-2008, 14:11
زماني كه ترشرويي در رابطه‌اي وجود داشته باشد، هر فردي در زندگي خود احساس خلأ پيدا مي‌كند و دلـيـل آن نيـز ايـن است كه كيفيت زندگي ارتباط شـديـدي بـر روي تعادل روحي و رواني افراد مي‌گذارد. اگر مي خواهيد از زندگي خود راضي باشيد، بنابراين بايد رابطه‌ها را شاداب و بانشاط نگه داريد.آمـار طلاق حاكي از آن است كه ما به هيچ‌وجه در اين امر مـوفـق ظـاهر نشده‌ايم. تقريبا حدود نيمي از ازدواج‌ها بـه طـلاق مـنـجر مي‌شود و پايان‌ ناگواري را به همراه مي‌آورد. بسياري از آن ازدواج‌هايي كه به قوت خود باقي مي‌مانند نيز زوجين به اندازه كافي شاد و خوشحال نيستند.
بيشتر مردم ارزش يك رابطه سالم را مي‌دانند و بدون توجه به اينكه چندبار ممكن است شكست بخورند، باز هم با اميد فراوان به راه خود ادامه داده و به آينده اميدوارند. به همين دليل مطالبي در اين زمينه كه در كتاب‌هاي مربوط به روابط و بحث‌ها و برنامه‌هاي تلويزيوني وجود دارند، وقت مردم را به خود اختصاص مي‌دهند.
اما از ميان تمام فاكتورهايي كه براي ايجاد جوي مساعد در روابط خانوادگي پيشنهاد مي‌شود يك راه‌حل وجود دارد كه كمتر از آن به عنوان يك مداوا ياد شده. اين در حالي است كه هر فرد آرزوي آن را مي‌كند و همواره ميزان بيشتري از آن را درخواست مي‌كند: خنده!
خنده‌اي كه در خانه رشد كند يكي از نيازهاي ضروري است. خنديدن يكي از نيازهاي اوليه و از انواع ضروري آن و تنها مختص انسان است. خنده نشان‌دهنده زندگي اجتماعي است. (زماني كه هيچ شنونده‌اي در مقابل شما وجود نداشته باشد هيچ خنده‌اي هم به وجود نمي‌آيد). خنديدن باعث پيوند دادن انسان‌ها به يكديگر مي‌شود. ذهن گوينده و شنونده را با هم هماهنگ كرده و نشان مي‌دهد كه از نظر احساسي با هم موافق نظر هستند.
خنده از طريق قانون‌هاي سخت از پيش تعيين‌شده به وجود نمي‌آيد بلكه در حين مكالمه و برقراري ارتباط است كه افراد شروع به خنديدن مي‌كنند. «خنده ارتباطي به خوشمزگي ندارد بلكه در رابطه با ارتباط‌هاي اجتماعي است كه معنا پيدا مي‌كند.»
در اين قسمت برخي از يافته‌هاي متعجب‌كننده را درباره خنده مرور مي‌كنيم:
خنديدن امري است كه به طور تصادفي رخ مي‌دهد و شما را به نتايج بسيار زيادي مي‌رساند اما يكي از بهترين رهاوردهاي آن، در كنار هم جمع كردن مردم مي‌باشد. در حقيقت فوايد سلامتي خنده از حمايت‌هاي اجتماعي كه براي فرد به وجود مي‌آورد نشات مي‌گيرد.
خنده نقش مهمي در پيوستن دل‌ها به يكديگر دارد.
هر دو جنس (چه زن و چه مرد) خنديدن را دوست داشته و بسيار مي‌خندند. اما خانم‌ها بيشتر از آقايون مي‌خندند- تقريبا در حدود 126 درصد بيشتر از مردها- و آقايون نيز خيلي بيشتر خنده تحويل مي‌گيرند.
خنده با افزايش وزن كاهش پيدا مي‌كند.
مثل خميازه، خنده نيز واگيردار است. كسي نمي‌تواند در مقابل آن از خود مقاومت نشان دهد.
خنده آنگاه موثر و درمان‌بخش است كه به موقع باشد و به شخصيت ديگران آسيب نرساند، خنده‌هاي بي‌مورد و تمسخرآميز، انسان را غافل مي‌كند و پرده سياهي روي عوامل شادي‌آفرين ديگر مي‌كشد، لبخند زدن و خنديدن، نشانه داشتن شخصيتي دست و دلباز، اجتماعي و خوش‌قلب است، گرچه، معمولاً خنديدن زياد را با سبكسري يكي مي‌دانيم ولي بايد بدانيم كه تغييراتي فراسوي سبكسري در جسم و بدن انسان به واسطه خنديدن و لبخند زدن به وجود مي‌آيد كه تظاهرات عيني آن شادماني است كه در اين حالت تمام جسم تنظيم مي‌شود و ذهن شفاف مي‌شود.
منبع : تهران امروز

winter+girl
02-07-2008, 14:16
رازهای عشق گفته های دونالد والترز خیلی کوتاه است گاهی به یک خط هم نمی رسد. اما اگر هر یک از آن ها را برای چند بار در روز بخوانید اثر عمیقی در روح شما خواهد داشت. هر گفتار برای یک روز است. روزهای زندگی شما با تکرار این جملات و ورود مفهمومشان به ضمیر ناخود آگاه شما خیلی زیبا تر خواهد شد. در هر حالی که هستید به خصوص پیش از خواب یکی از گفتار ها را تکرار کنید. ابتدا با صدای بلند و کم کم به شکل زمزمه. بله به همین سادگی...



1. راز عشق در تواضع است.

این صفت به هیچ وجه نشانه تظاهر نیست. بلکه نشان دهنده احساس و تفکری قوی است. میان دو نفری که یک دیگر را دوست دارند، تواضع مانند جویبار آرامی است که چشمه محبت آن ها را تازه و با طراوت نگه می دارد.

2. راز عشق در احترام متقابل است.

احساسات متغیر اند، اما احترام دو طرف ثابت می ماند. اگر عقاید شریک زندگی ات با عقاید تو متفاوت است، با احترام به نظریاتش گوش کن. احترام باعث می شود که او بتواند خودش باشد.

3. راز عشق در این است که به یک دیگر سخت نگیرید. عشقی که آزادانه هدیه نشود اسارت است.

4. راز عشق در این است که هر روز کاری کنی که شریک زندگی ات را خوشحال کند، کاری مثل دادن هدیه ای کوچک، تحسین، لبخندی از روی محبت. نگذار که جویبار محبت از کمی باران، بخشکد.

5. راز عشق در این است که رابطه تان را مانند یک باغ، با محبت تزئین کنید. بذر علاقه ها و عقیده های تازه را بکار که زیبایی بروید. ضمنا فراموش نکن که باغ را باید هرس کرد، مبادا غنچه های گل پوشیده از علف های هرز عادت شود. برای این که عشق همواره با طراوت بماند باید به آن مثل هنر خلاقانه نگاه کرد.

6. راز عشق در خوش مشربی است. شوخی با دیگران را فراموش نکن، در ضمن مراقب شوخی هایت هم باش. شوخی نا پسند نکن. شوخی باید از روی حسن نیت باشد، نه نیشدار.

7. راز عشق در این است که حقیقت اصلی عشق، یعنی تفکر را از یاد نبری. آیا یک رابطه دراز مدت، مهم تر از اختلافات کوچک و زود گذر نیست؟

8. راز عشق در این است که مانع بروز هیجانات منفی در وجودت شوی، و صبر کنی تا خون سردی را دوباره به دست آوری. با این که احساس جلوه الهام است، اما شخص عصبانی نمی تواند چیزها را با وضوح درک کند. قلبت را آرام کن. تنها به این وسیله است که می توانی چیز ها را آن گونه که هستند، در یابی .

9. راز عشق در این است که طرف مقابلت را تحسین کنی. هر گز با فرض این که خودش این چیز ها را می داند، از تحسین غافل نشو. مشکلی پیش نخواهد آمد اگر بار ها با خلوص نیت بگویی: دوستت دارم. گر چه احساسات بشری به قدمت نسل بشر است، اما کلمات همواره تازه و جوان خواهند ماند.

10. راز عشق در این است که در سکوت دست یکدیگر را بگیرید. کم کم یاد می گیرید که بدون کلام رابطه برقرار کنید.

11. راز عشق در توجه کردن به لحن صدا است. برای تقویت گیرایی صدا، باید آن را از قلب برآورید، سپس رهایش کنید تا بلند بشود وبه سمت پیشانی برود تارهای صوتی را آرام و رها نگه دار. اگر احساسات قلبی ات را به وسیله صدا بیان کنی، آن صدا باعث ایجاد شادی در دیگری خواهد شد.

12. راز عشق در این است که بیشتر با نگاه حرف بزنی، زیرا چشم ها پنجره های روح هستند. اگر هنگام صحبت کردن از نگاه استفاده کنی، مثل آن است که پنجره ها را با پرده های زیبایی بیارایی و به خانه گرما و جذابیت ببخشی.

13. راز عشق دراین است که از یک دیگر انتظارات بی جا نداشته باشید، زیرا نقص همواره جزء لا ینفک انسان است ذهنت را بر ارزش هایی متمرکز کن که شما را به یک دیگر نزدیک تر می کند نه بر مسائلی که بین شما فاصله می اندازد.

14. راز عشق در این است که حس تملک را از خود دور کنی. درحقیقت هیچ کس نمی تواند مال کسی شود. شریک زندگی ات را با طناب نیازمبند. گیاه هنگامی رشد می کند که آزادانه از هوا و نور آفتاب استفاده کند.

15. راز عشق در این است که شریک زدگی ات را در چار چوبی که خودت می پسندی حبس نکنی. عیب جویی باعث تباهی می شود. همه چیز را همان طور که هست بپذیر، تا هر دو شاد باشید. قانون طلایی این است: نقاط قوت را تقویت کن، و ضعف ها را نه تقویت کن نه تقبیح. هرگز سعی نکن با سوزاندن، جلوی خونریزی زخم را بگیری..

16. راز عشق در این است که هنگام سوء تفاهم، فقط به این فکر نکنی که طرف مقابل چگونه ناراحتت کرده است.. در عوض به راه حلی فکر کنی که در آینده از بروز چنین سوء تفاهم هایی جلو گیری کنی .

17. راز عشق در این است که وقتی پیشنهادی به ذهنت می رسد، به نیاز خودت برای بیان آن فکر نکنی، بلکه به علاقه دیگری به شنیدن آن فکر کنی. اگر لازم بود، حتی ماه ها صبر کن تا آمادگی شنیدن آن چه را می خواهی بگویی پیدا کند.

18. راز عشق در آرامش است، زیرا آرامش باعث تکامل عشق می شود. عشق، هوای نفس و احساست شدید نیست. عشق انسان ها نسبت به یک دیگر بازتابی از عشق ازلی است خداوندگار آرامش کامل است.

19. راز عشق در این است که در وجود یک دیگر عاشق خدا باشید، تا همواره علی رغم همه اشتباهات، تشنه رسیدن به کمال باشید، چرا که بشر همواره علی رغم موانع فراوان، سعی می کند به سمت آرمان های جاودانه حرکت کند.

20. راز عشق در این است که محبت تان را بسط دهید تا تبدیل به عشق واقعی میان دو انسان شود. سپس آن عشق را که دست پرورده پروردگار است بسط دهید تا بشریت و کل مخلوقات را در بر گیرد.

21. راز عشق در این است که به دیگری لذت ببخشی، ولی عشق را برای لذت نخواهی. زیرا عشق حقیقی هوا و هوس نیست. هر چه نفس قوی تر باشد، تقاضاهایش بیشتر می شود و هر چه تقاضاهای نفس قوی تر باشد، خودپرستی را در تو بیشتر و بیشتر تقویت می کند. عشق چهره واقعی خود را در ملایمت و مهربانی آشکار می کند، نه در لذت جویی .

22. راز عشق در مراعات حال دیگری است. هر قدر که ملاحظه حال دیگران را می کنی، کسی را که دوست داری بیشتر ملاحظه کن.

23. راز عشق در این است که جاذبه های خود را با دیگری قسمت کنی . جاذبه نیرویی لطیف و نافذ است که از دیگری دریافت می کنی . این نیرو تنها با بخشش رشد میکند .

24. راز عشق در ایجاد تنوع در زندگی است. نگذار که روزمرگی ها مثل سیم های کوک نشده ساز، نغمه زندگی عاشقانه تان را به نوایی غم انگیز تبدیل کند.

25. راز عشق در این است که در هر فر صتی در کنار هم آرام بگیرید، با هم تنها باشید، و افکارتان را با یک دیگر در میان بگذارید. لازم نیست برای سرگرم شدن حتما از محرکات خارجی استفاده کنید. قرار بگذارید که بیشتر با هم تنها باشید تا بتوانید خودتان باشید.

26. راز عشق در این است که با زمانه کنار بیایید. مایع عشقتان را طوری نگه دارید که بتوانید گودال هایی را که زندگی پیش پایتان می گذارد، پر کنی.

27. راز عشق در این است که به محبوبتان قدرت و آرامش بدهید و از او قدرت و آرامش دریافت کنید، اما نه با اصرار.

28. راز عشق در استواری است. در فصول مختلف زندگی، عشقتان را مانند کوه بلندی استوار، مانند خاک حاصلخیزی پر ثمر و مانند آفتاب چنان در مرکزیت نگه دارید، که همه ستارگان گسترده زمان و فضا به دور آن گردش کنند.



donald warters