مشاهده نسخه کامل
: نصرت رحمانی
Hamid Hamid
12-08-2012, 13:13
سلام دوستان ...
خب اين تاپيك رو زدم تا اشعار آقاي نصرت رحماني رو اينجا قرار بديم.
اول يه مقدمه از زندگي نامه ي ايشون :
54348
نصرت رحماني سال 1308 در تهران به دنيا اومده. و يكي از شاعران اشعار نو به شمار مي رود.
نصرت رحماني دوره هاي دبستان و دبيرستان رو در تهران به پایان رسوند و سپس وارد مدرسه پست و تلگراف و تلفن شد. بعد از فارغ التحصيلي مدتي در راديو مشغول به كار شد.
ايشون سابقه ي كار و مدير مسئول بودن در مجله ي " زن روز " رو هم دارند و مسئول قسمت شعر و ادب اون مجله بودند.
در دهه ي 40 و 50 هم طرفداران زيادي داشتند.
ايشون جايي در مورد خودش مينويسه :
نصرت رحماني هستم ... زاده و پرورده ي تهران. حرفه ام قلم زني است ... همين !
آقاي رحماني صاحب 9 دفتر شعر هستند كه اسامي اون ها به شرح زير است :
* كوچ 1333
* كوير 1334
* ترمه 1334
* ميعاد در لجن 1336
* حريق باد 1349
* درو
* شمشير معشوقه ي قلم
* پياله دور دگر زد
* در جنگ باد
آقاي نصرت رحماني تا زمان فوت خودشون در شهر رشت زندگي مي كردند و در سال 1379 درگذشتند.
منبع : ويكي پديا / شعر نو
موفق باشيد
F l o w e r
12-08-2012, 13:13
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
☚ بـرای استفاده راحت تـر از فهرسـت بـه روش زیر عمل کنید :
1. Ctrl + f یا F3 را فشار دهید
2. کلمه ی کلیدی مورد نظر را وارد کنید
3. کلمات هایلایت شده را بررسی کنید
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
د
ایمان بیداد به عهدی داد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
آیا هیچ پرندهای از لبهی پنجرهای به قصد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
نوک پرنده را هرگز مبند ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
او یک نگاه داشت به صد چشم مینهاد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ماهیان می دانند ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ای مرده بگو چه درو خواهی کرد؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ن
این روزها اینگونه ام ،ببین ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
م
رفتم رفتم و با باد های سوخته رفتم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
در موج تاب، اینه چو چشم گشودم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ه
به دخترم گفتم طنین عاشقانه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ی
آنک منم فرزند قرن های پیاپی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ت
ای بی تو من خراب، بی تو شب خسته است ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
(آپدیت تا پست14#)
Hamid Hamid
12-08-2012, 13:20
خب اولين قطعه ي شعر ايشون رو قرار ميدم با نام " با گريه بخند "
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ایمان بیداد
به عهدی داد
روح فریب ام ، بی تو ... بی تو
قانون گردابم ، سرابم ، نقش آبم
بی تو ... بی تو
بی ایمنی ، شوریدگی ،
در قعر خوابم
ای بی تو من بی خویش ، بی خویشتن ، بی کیش
خاری هدف گم کرده در دهلیز بادم
بی تو ... بی تو
طیف غباری خفته بر دریای شن زار
خون شب ام
هذیان تب آلود دردم ، بی تو
بی تو
رمز سکوت ام
راز بهت ام
رنگ یادم
بی تو ... بی تو
تو ، بی تو
از زندگی بیزار
تا مرگ راهی نیست ، بی تو
ای بی من و در من
بی من تو هم آنی و اینی
ای بی تو من گرداب و یرانی
قانون بی رحم پریشانی
چنینی ؟
بدرود ، بدرود
این اشک و هق هق گریه مردی پشیمان نیست
مردان نسل ما
با گریه
می خندند ، بی تو
ای بی تو من ، بی من
آیا تو هم اینگونه می خندی ؟
با گریه خندیدن نه آسان است
بی تو
Hamid Hamid
12-08-2012, 22:07
خب دوستان ...
اينجا هم يه خاطره اي بنويسم از آقاي نصرت رحمانی از خودشون كه زحمت اين رو دوست عزيز Ahmad ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) كشيده :
یه روز رفته بودم ساختمان آلومینیٌم ... داشتم از آن بالا بیرون را تماشا می كردم كه فكر خودكشی به سرم زد... آن روزها روزهای تلخی برایم بود .خیلی افسرده بودم و حال وهوای خوبی هم نداشتم ...
در آن لحظه فکر خود کشی بد جوری به ذهنم رسوخ کرده بود....اما هر چه سعی كردم كه خودم را پرت كنم ..نتونستم..
آخر سر ،به جای خودم یه تف انداختم پایین!!
و اين شعر زيبا در ادامش :
آیا هیچ پرندهای
از لبهی پنجرهای به قصد خودکشی پریده است؟
چه قرصی مصرف میکنند اسکلهها؟
تا زانو در آب نشستهاند در برابر غروب
که چه چیزی را به یاد بیاورند؟
آیا کسی هست که شهادت دهد
ما در نگاتیوهای سوخته میخندیدیم؟
شاعر : رضا جمالی حاجیانی
موفق باشيد
part gah
14-08-2012, 06:21
این روزها
اینگونه ام ،ببین:
دستم، چه کند پیش می رود، انگار
هر شعر باکره ای را سروده ام
پایم چه خسته می کشدم، گویی
کت بسته از خم هر راه رفته ام
تا زیر هر کجا
حتی شنوده ام
هر بار شیون تیر خلاص را
ای دوست
این روزها
با هر که دوست می شوم احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است
انبوه غم حریم و حرمت خود را
از دست داده است
دیریست هیچ کار ندارم
مانند یک وزیر
وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچ کاره ای
من هیچ کاره ام: یعنی که شاعرم
گیرم از این کنایه هیچ نفهمی
این روزها
اینگونه ام:
فرهادواره ای که تیشه خود را گم کرده است
آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود آغاز انقراض سلسله مردان
یاران
وقتی صدای حادثه خوابید
بر سنگ گور من بنویسید:
یک جنگجو که نجنگید
اما ...، شکست خورد*
* حمید تاپیک فوق العادهایه تبریک میگم بهت بابت این حسن سلیقه.
*پست بالا که به کمک احمد گفتی هم عالی بود.مخصوصا اینکه با توضیح همراهش کردی.
* من جنگیدم.........
Hamid Hamid
14-08-2012, 12:45
سلام ...
خب عزت خداي را عز و جل كه 2 نفر تو انجمن ادبيات ديدن اين تاپيك رو : دی
ممنون از هر 2 عزيز.
2 تا موضوع :
1 _ اين وبلاگ درباره ي آقاي نصرت رحماني هستش ... ديدنش خالي از لطف نيست هرچند از سال 88 به روز رساني نشده :
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
2 _ مورد دوم هم اينكه يه شعر مي خواستم قرار بدم از ايشون كه ميشه رد پاي " بوف كور " و صادق هدايت رو ديد در اين شعر :
رفتم
رفتم و با باد های سوخته رفتم
در رگ آن راه پرت تف زده رفتم
سينه ز اندوه ها ی گمشده ، تفتم
رفتم
رفتم و و بردم زنی که زندگيش را
باخت سر نرد شعر های سياهم !
رفتم و بردم زنی که دوزخ چشمش
سوخت مرا
سوخت ، سوخت
کرد ، تباهم ...
موفق باشيد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هشدار
نوک پرنده را
هرگز مبند
با بالهایش آواز خواهد خواند
پر و بالش را در هم مشکن
با آوازش خواهد پرید تا اوج کهکشان
لبان شاعر
را مبند
part gah
15-08-2012, 05:32
به دخترم گفتم :
ـ طنین عاشقانه دگر مرده است در رگ در.
و تجربه تمامی معیار نیست ،
نیست ،
که نیست
ولی تسلایی است.
بر این مسکن بی رحم اعتیاد مکن .
که اعتیاد عبث اعتبار می بخشد.
ز اعتبار عبث انحراف می روید ،
و باز فاجعه تکرار می شود ،
تکرار…!
به دخترم گفتم :ـ دری که کوبه ندارد کسی نخواهد کوفت
در انتظار مباش .
دوباره دخترکم گفت :
ـ کیست ؟
کیست ؟
گریست !
سکوت بود و سکون.
که گفت دخترکم.
ـ هزار دست کوبه ی پولادی بزرگ چرا ؛
به در نمی بندی
که نعره ی هر یک ،
بزرگتر ز تپش های خواهشم باشد؟
صدای در برخاست .
کسی به در می کوفت .
نه با دو دست ،
که با قلب ،
با غمش ،
با ..،
با …!
*حمید میخوای برات تو روزنامه اگهی بدم بیان تاپیکو ببینن.خخخخخخخخخخ :د ی
Hamid Hamid
18-08-2012, 01:44
*حمید میخوای برات تو روزنامه اگهی بدم بیان تاپیکو ببینن.خخخخخخخخخخ :د ی
روزنامه كه هيچي ما تو تلويزيون هم آگهي بديم كسي نمي بينه : دی
آنک منم
فرزند قرن های پیاپی
و قاره های گمشده در اعصار
از یاد برده موطن خود را
وز ذهن خود زدوده قرن آهن و خون را
آنک منم
بنگر چگونه دست تکان می دهم
گویی مرا برای وداع آفریده اند
و با عصا
آرام در گاهواره غنوده ام
هان کاتبان،ثبّات ها
من را برای نسل های پیاپی صادر کنید
اینک منم شناسنامه ی تاریخ!
part gah
16-10-2012, 11:54
یک و صد
او یک نگاه داشت
به صد چشم می نهاد
او یک ترانه داشت
به صد گوش می سرود
من صد ترانه خواندم و
نشنود هیچکس
من صد نگاه داشتم و
دیده ای نبود
ماهیان می دانند
عمق هر حوض به اندازه دست گربه است
part gah
20-12-2012, 05:14
ای مرده
بگو چه درو خواهی کرد ؟
اگر در مزرعۀ دامنت
جز دانه های اشک چیزی نکاری !
■
خواهی گفت : این ماجرا دردناک است ،
بسان مرگ
خواهم گفت : از مرگ دردناک تر ، زندگی ماست
اگر دست از قلب ها بزرگ تر باشد
■
مردن بعد از مرگ
پس از در مرگ زیستن است
تو مرده ای پیش از مرگت بوده ای
چرا که بر سنگ فرش دندان هایت حتی سایۀ سخنی نماسیده است
■
اگر شک کتابی آسمانی است
می توانی به یقین
تابوت سینه ات را بشکافی
آن چنان که با کلید سکه ای زرین
در سینۀ زنی را می توان گشود
دست در آن تهی رها کنی
تا بیابی که نه شمع دلی در آن شبستان می سوزد
نه عشقی در آن محراب به سجود رفته
■
ای مرده
برای مرگ بیهوده گور می کنی
و برای زندگی بیهوده کفن می دری
چون ندانسته
خود را گور به گور کرده ایش
part gah
09-01-2013, 21:27
ای بی تو من خراب
شب بی تو خسته است.
ای دیده ات شراب
جرعه نگاهی
ای بی تو دل خراب،
تباهی.
ای بی تو من خراب
شب بی تو خسته است
من بی تو خسته ام..
میعاد در لجن
در موج تاب ، اینه چو چشم گشودم
آنقدر پیر گشته بودم
که لوح حمورابی را می توانستم
به جای شناسنامه ارائه دهم
بودن چه سود ؟
با خورد و خواب
دلفسرده تر از مرداب
طرحی ز یک سراب ، نقشی عبث بر آب
باید شناخت ، ورنه بناگاه خوشبخت می شوی
بی رحم و تنگ دیده و دل سنگ می شوی
قارون چنانکه شد
گند کثیف خوشبختی را
با عطرهای عربستان نمی توانی شست
بر چفت مقبره پیر
قفلی میان گره ها و قفل ها
دیشب گشوده شد
هیهات ... بدبختی چه کس آغاز گشته است ؟
silver65
24-09-2014, 00:40
باد می پیچد در شاخه انجیر کهن
جغد می خندد از خانه ی همسایه دور
ماه می تابد بر چینه ی دیوار بلند
جوی می گرید در زیر درخت انگور.
دیرگاهیست که هر شب لب آن جوی خموش
تکیه داده ست به جرز کج گاراژ خراب؛
بر سر کوچه ی متروک، بزک کرده زنی،
زانتظار عبثی گشته ز حسرت بی تاب!
چشم ها دوخته بر راه، به امید کسی.
ایستاده است، در آن کوچه، کنار دیوار
لیک، جز حق حق یک مرغ زکاجی کهنه
همزبانی دگرش نیست در این وادی تار.
با خود اندیشه کند، "دگر گذرد رهگذری
چین به ابرو فکنم، خنده کنم، ناز کنم
یا به پایش افتم، ناله کشان گریه کنان،
تا سر گفتگوی خویش بر او باز کنم!"
صبح می آید و یک کفتر چاهی چون دود،
می پرد از لب گلدسته ی مسجد به شتاب
عابری می گذرد، کوله به دوش از سر کوی
روسبی رفته به زیر پل مخروبه به خواب!
چشم ها دوخته ام بر ره و لب هایم قفل
منم آن فاحشه ی زشت که در پهنه ی زیست
غازه بر صورت خود می کشم و خون در دل
آه آن کس که به یک لحظه مرا خواهد- نیست
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] UN3SvK8OMY7gmcO0CeUlg
سبو بشکست ، ساقی ! همتی از غصه می میریم
شکسته تیله ها را بر لبم کش تا سحر گردد
در میخانه را قفلی بزن ترسم که ولگردی
ز درد آتشین زخم خبر گردد
خبر گردد
به پیراهن بپوشان روزن میخانه را ساقی
که چشم هرزه گردان هم نبیند ماجرایم را
به خویشم اعتباری نیست ، گیسو را ببر ساقی
و با آن کوششی کن تا ببندی دست و پایم را
ز خون سینه ام ، ساقی ! بکش نقش زنی بی سر
به روی آن خم خالی که پای آنستون مانده
به زیر طرح آن بنویس با یک خط ناخوانا
به راه دشمنی مانده ز راه دوستی رانده
و دندانهای من سوراخ کن با مته ی چشمت
نخی بر آن بکش ، وردی بخوان آویز بر سینه
که گر آزاده ای پرسید روزی : پس چه شد شاعر
نگوید : مرد از حسرت بگوید : مرد از کینه
نصرت رحمانی
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.