PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : قدرت های ناشناخته انسان (قوه عشق و محبت)



m6ir
16-06-2012, 01:15
قدرت های ناشناخته انسان (قوه عشق و محبت،کالبد شکافی عشق)
اول از همه من یه توضیحی بدم دوستان این مطلب رو که اینجا مینویسم از فصل چهارم کتاب قدرت های ناشناخته انسان نوشته محمد مهدی عیخواه سال 1368هست..
من فکر کردم این فصل قوه عشق و محبت مطلبی مفید باشه برای عموم و مخصوصا کسایی که می خواهند با تله پاتی آشنا بشن (اصلی ترین محور تله پاتی قوه عشق و محبت هست) به هر حال اگر در موردش خواستین بحث کنیدد من پایه بحث و گفتگو هستم
نکته: مطالب رو با تمرکز بخونید تا جان کلام رو خوب درک کنید

قوه عشق و محبت (قسمت اول)
قوه عشق و محبت همان جاذبه عمومی است که تمام ذرات عالم را در بر گرفته و در دایره امکان، آنها را با پیروی راه تکامل واداشته است.
این همان قوه است که هر جنس را مجذوب و جاذب هم جنس خود می سازد و اجزاء ذرات و اتم ها را به یکدیگر مربوط می کند.
قوه عشق شیرازه کتاب خلقت و محور دایره تجلی قدرت خداوند است.همه عوالم،مولود عشق است و بقای آنها نیز منوط به تحریک قوه عشق می باشد.
این قوه که در هر یک از ذرات ممکنات موجود است،در شکلهای و درجه های متفاوت تجلی می کند و نسبت به عامل خود لطیف و یا خشن ، روشن یا تاریک دیده میشود.
این قوه در جامدات قوه ماسکه ، در نبات قوه نامیه ، در حیوان شعور غریزی و در انسان نفس ناطقه نامیده میشود.
لیکن در اصل همه اینها یکی است و مانند نور آفتاب است که در مکان های مختلف بر اشیاء مختلف منعکس می شود و رنگ ها و شکل های مختلف می پذیرد که گاهی قوی و زمانی جلی و زمانی خفی میگردد.
اساس محبت و عشق همان تمیل فطری است که مانند قوه جاذبه ، در بدن هر موجودی وجود دارد و او را به سوی اشیاء مساعد بخاطر حفظ حیات جذب میکند.
بقسمی که از وصول بدان اشیاء احساس لذت و قوت می نماید و بدین وسیله زندگانی خود را مداومت می بخشد و بقاء جنس خود موفق میشود. این جز قوه محبت و عشق چیز دیگری نیست.
رشته عالم از تار و پود محبت و عشق بافته شده است
و بدون این قوه جاذبه ، زندگی امکان ندارد.زیرا آن وقت کائنات از هم می پاشید و پراکنده می شد و جهان موجود ،به گرداب عدم فرو می رفت.
هر کس که بیشتر دوست بدارد بیشتر از نعمت صحت و قدرت برخوردار خواهد شد زیرا محبت تلید قوت و لذت می کند و قوت لذت هم صحت و سلامت به همراه دارد این یکی از اسرار مخفی طبیعت است که هنوذ نوع بشر به خوبی حقیقت و عظمت آن را درک نکرده است.
بیچاره آن کس که گنجینه دلش از این گوهر یکتا عشق (خواه مجازی و خواه حقیقی) خالی باشد.
پایان قسمت اول
تو قسمت بعدی درجات عشق یعنی 7مرحله عشق رو معرفی میکنم

m6ir
18-06-2012, 23:59
قسمت دوم
عشق را میتوان از لحاظ تقسم به عشق حیوانی و انسانی و روحانی و رحمانی مجزا کرد.
که هر یک از اینها نیز مراتب مختلف دارد. لیکن به لحاظ کمییت و کیفیت و ضعف و شدت می توان به شرح زیر تقسیم کرد.
7مرحله عشق اینگونه هست دوستان
1- میل و جذبه
2- دوستی
3- محبت
4- محبت پاک
5- عشق
6- عشق پاک
7- آخرین درجه مقام عشق چیزی نیست جز عشق الهی

m6ir
19-06-2012, 00:09
1- میل و جذبه

این همان تمایل فطری است که هر روحی با خود به همراه دارد و هم اوست که روح را به طرف و روشنایی و زیبایی می کشاند.
این میل و جذبه،شکل ابتدایی محبت است که منشاء آن غالبا مجهول می ماند.
چنان که اغلب اوقات به یک شخص یا یک منظره و ... مجذوب میشویم بی آن که سبب ظاهری در میان باشد. می توان گفت که این نوع انجذاب ،که گاهی نا گهانی میان دو نفر مجذوب هم میشوند،نتیجه علاقه روح های آن دو نفر است که قبلا از ورود به بدن در عالم ارواح،به یک دیگر داشته اند.

2- دوستی

وقتی که میل و جذبه کمی قوت گرفت،مبدل به دستی می شود و حس دوستی با احساس لذت برابر است و آن هم با حس تملک همراه.
ما وقتی کسی یا چیزی را دوست میداریم که در داشتن یا دیدن آن ،احساس لذتی در خود می کنیم لذا می کوشیم که او را همه وقت داشته باشیم.

3- مجبت

درجه بالای دوستی،محبت است.
در این درجه در راه دوست یا برای تملک آن چیز محبوب،شخص حاضر می شود فداکاری کند و درد رنج را تحمل نماید.
امــا این عمل حدودی دارد و غالبا به هنگام ظهور یک خطر قطعی،شخص نفع خودش را بر دوست مقدم می دارد یا در فدای نفس خود تردید می کند. در این مرحله هنوز قوه عقل بر قلب حکمران است و از این جهت محبت خالص و قوی نیست و شخص تاب تحمل درد و رنج فداکاری ندارد. از این جهت گفته اند که محبت خالص با عقل نمیسازد و تردید نمی شناسد.

4-محبت پاک

این درجه اعلای محبت است و در این جا قوه عقل نفوذ خود را کم کم از دست میدهد .
این محبت در راه محبوب ،فداکاری را حدود نمیشناسد.این محبت،تردید و ترس را به بارگاه عظمت خود راه نمیدهد.
در مقابل آتش این محبت موانع و زحمات در هم می سوزد و رنج و خطر ها ،ارزش شدت خود را گم می کنند.
محبت مادر به فرزند از این نوع است که مقدس ترین محبت ها نامیده شده و اگر طبیعت این محبت را در دل مادر جای نداده بود تاریکی،فضای علم رو فرا میگرفت.

m6ir
20-06-2012, 00:38
5-عشق

وقتی پا به دایره عشق گذاشتیم که می بینیم جمال معشوق یا نام او اکثریت حالات و ساعات حیات ما را در برگفته و هر گاه بی ذکر و فکر او هستم،خود را بدور از خوشبختی و راحتی می یابم.نه تنها در راه تملک او از هر گونه خطر نمی گریزیم،بلکه خطر ها را استقبال می کنیم و مصائب را به جان خریدار می شویم . دم ها و دقیقه هایی را که بی محبوب یا بی یاد او به سر می بریم از عمر خود نمی شماریم.
عشق های مجازی از این بالاتر نمیتوانند بروند.اینجا سر حد حقیقت و مجاز است.اینجا برزخ میان فنا و بقاء است اینجا بوته امتحان و محک نفس انسانی است. کمتر نفوسی هستند که از این مرحله قدم بالاتر می گذارند.
آنچه در همه زبان ها در نزد همه ملتها به نام عشق ستوده و سروده اند، همین عشق است این عشق را با جنون همدوش دانسته اند و همین عشق است که در روی زمین ،دلها را به هیجان و طبع ها را به غلیان(جوش) آورده و قلم ها را پویا و زبان ها را گویا و دیده ها را جویا ساخته.
هرگاه همه اشعار و ترانه ها را و داستان ها ی مربوط به عشق را یک جا جمع کنن،بیش از سایر محصولات فکری بشر می شود و تا جهان باقی است این داستان هم جاوید خواهد ماند و بلکه به جهان دیگر خواهد گذشت.
البته این عشق باستثنای چند نمونه که در تاریخ به یاد گار مانده نمیتوان عشق پاک نامید چرا که هنوز از شائبه حس منیت و تملک و انتفاع ، صاف نشده و هنوذ آسمان جلالش ابر پاره دارد.در این عشق هنوز رنگ و بوی خود پرستی باقی است و هنوذ از تردید و شک و تزلزل ،اثراتی در تموجات و اشعه او پیدا است.

m6ir
23-06-2012, 23:12
6- عشق پاک

عشق را وقتی پاک می نامیم که به کلی از آلایش اغراض و هوا هوس و منیت عاری شده و مانند زرناب از بوته امتحان خالص در آمده باشد.
در کانون سوخته این چنین عشق، خار و خس خود پرستی کاملا سوخته است و در پیشگاه آن همه چیز مثبت یکسان شده است.
یکی از صفات ممتاز این عشق این است که منبع آن روح جاودانی ماست و بدین جهت آن را پاک می نامیم.
آنچه تا کنون محبت و عشق نامیدیم همه تموجات نفس حیوانی و نفس ناطقه بوده و چون اینها فانی و زوال پذیر است با شروط مقید میشودو با امواج احساسات منفی می تواند امتزاج پیدا کند و بدین جهت از شائبه تغییر آزاد نیست .
لیکن این مرحله از عشق را پاک می نامیم چون از روح حقیقی ماست و از هر گونه صفات مثبت و منفی آزاد است .
در نظر نفوسی که به این مقام می رسند: خار و گل،سعید و شقی،جماد نبات و حیوان و انسان یکسان است چون که آنان به دیده روح نگاه می کنند.
نکته دیگر این که چون این عشق شعاع مستقیمی از روح است،فایق بر عقل و مربوط به عالام غیب می باشد و بلکه خود عقل را دستگیر می شود از غرق شدن در وادی حیرت نجات می دهد. شیخ عطار میگوید:

عشق جانان آتش است و عقل دود * عشق کامد در گریزد عقل زود
عقل در سودای عشق استاد نیست * عشق کار عقل مادرزاد نیست
گر تو را زان چشم غیبی باز شد * با ذرات چهان همراه شد
و به چشم عقل بشگائی نظر *عشق رو هرگز نبینی پا و سر

در این مقام ،آنی از حیات ما بی یاد محبوب نمی گذرد و ما مثل قطره باران در سینه دریا ، غرق امواج عشق می شویم.
در این مقام ما از خود بی خبریم و هیمن قدر می دانیم یک قدرت قاهره ما را استیلا و احاطه کرده و بهر سو اراده کند ما را می برد.
در این مقام احساس درد و رنج از میان رفته و فرقی میان لذت و رنج نیست .
اینجا سر حد عبودیت و ربوبیت است.
اینجا قلمرو سلطان عشق و کاشانه عشاق جمال الهی و حب بشر است.
هر روحی که بتواند در این مقام صعود کند ،در نظر او تمام افراد بشر همه موجودات زمین و آسمان یکسان و هر ذره مظهر تجلی ذات یزدان می شود.

m6ir
23-06-2012, 23:44
7- عشق الهی

این درجه که آخرین مقام عشق است در خور توصیف نیست.
چه یک ذره آفتاب را چگونه می توان وصف کرد.
یا یک قطره چگونه تواند دریا روا وصف کند.
دراین مقام آن دوئیت هم که میان عشق و معشوق و یا حبیب ومحبوب در درجه عشق پاک برجا مانده بود ،برداشته می شود و جز یک دریای بیکران که با امواج خود ،هستی عاشق را احاطه می کند،چیز دیگر دیده می شود.
اینجا ربوبیت و عبودیت یکی میشود و حقیقت مطلق جلوه گر می کردد.
اینجا بارگاه وحدت است و منییت و دوئیت را بدان جا راهی نیست.
اینجا مقام بی خودی و فناء فی الله است و آنچه (بودا)نیروانا نامیده همین مقام است که با فدای نفس در راه حب و نجات و بشر حاصل می آید . (بالاترین مقام در دین بودا را نیروانا نامیده اند)
در این مقام منی و توئی و مائی و اوئی از میان بر می خیزد.
این است که آن درجه کمال که هر روحی باید بدان جا برسد و چنان که خداوند به پیامبر فرمود (ای بنده من اطاعت کن مرا تا تو را مثال خویش سازم)
این جا آخرین درجه وادی عشق است که مصدر امر و مشیت می باشد .
اینجا راه روش رهرو یکی می گردد و عشق و عاشق و معشوق یک وحدت کامل تشکیل می دهد.
این حا وصلی از که پایان و هجران ندارد و عنقای روح مجرد که سلطان فضا و فرمان این وادی است ندا می زند:
من آفتاب وحدتم ،تابان به انسان آمده
من نور اسم اعظمم،پیش از تن و جان آمده
هم نور سبحانی منم ،هم سایه ،هم پرتو منم
هم راه و هم رهرو منم، هم پیر ره دان آمده