PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : آداب معاشرت



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 [10] 11 12 13 14 15 16 17

miss_ava7
19-09-2014, 16:42
حالا کی گفت همجنس گرا؟ گفته شد تمایل به جنس مخالف نداره؟ نشنیدید میگن طرف از زنها بدش میاد؟:n02:
پس یعنی به هیچ کدوم کشش ندارید؟ ای کاش یکم بیشتر و واضح تر می گفتید، نه اینکه من دکتر و متخصص باشم و حرفم حتما درست باشه:n02: اما در اون حدی که مطالعه داشتم و از حرف شما برداشت کردم فکر میکنم آسکشوال هستید. لینک زیر رو بخونید
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] A%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C

اینکه میگید بدم میاد یعنی زن ستیز هستید؟ اعتماد و علاقه و احترام نسبت به جنس زن ندارید؟منظورم misogyny هست

مُعین
19-09-2014, 17:28
یه چیزی گفتیم ها :دی انگار کسی بدش نیومده ...
شاهد بازی اصلا اون معنای همجنس بازی رو نمیده که ظاهرا برخی این چنین برداشتی کردن.
شاهد بازی به معنای تمایل به دیدن و همصحبت شدن با پسران زیبا صورت و سنی کمتر از 17 تا 18 سال بدون هیچ گونه رابطه اونطوری هست ... که معمولا هیچکس از این حالت بدش نمیاد ...
افراد بسیاری این چنین تمایلی رو دارن که نه بیماری محسوب میشه و نه علتی بر همجنس گرا بودن شخص . مثل سقراط ... حافظ ... سعدی ...
به عنوان مثال حتی خود سعدی کسانی رو که دنبال رابطه جنسی با چنین افرادی بودن رو نکوهش میکنه ... و وقتی که اونا میخوان این حرکتشون رو توجیه کنن و بگن ما جلوه های جمال رو در صورت این چنین افرادی میبینیم سعدی میگه که جلوه های جمال در یه بچه شتر هم قابل رویته ... و همچنین حافظ میگه : در نظر بازی ما بی خبران حیرانند* من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند ...
و این در اصل تداعی کننده این بیت هست : پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت * آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد ... یعنی اینکه حتی همون شتر هم از زیبایی های خلقت بهره برده و در حقیقت: رشته گران فطرت را در كارگاه تكوين بر تلوين، يك سر سوزن خطا نباشد.
و اما این دوستمون اگر کلا تمایلی به جنس مخالف نداره و این رو حس میکنه ... که مسلما هم جنس گرا هست . اگر چنین حسی نداره دو جنس گرا هست مثل خیلی از افراد و این مساله زیاد مساله ی پیچیده و همجنین امروزی نیست که بخواد حل شدنی باشه یا نه ...
مثلا ابراهام لینکلن ... ! همجنس گرا بود اما بیمار نبود ! و کارایی که انجام داد رو کمتر کسی برای آمریکا و به خصوص سیاه پوستان انجام داد . . .
موفق باشید .

Masoud-2014
19-09-2014, 20:07
یه چیزی گفتیم ها :دی انگار کسی بدش نیومده ...
شاهد بازی اصلا اون معنای همجنس بازی رو نمیده که ظاهرا برخی این چنین برداشتی کردن.
شاهد بازی به معنای تمایل به دیدن و همصحبت شدن با پسران زیبا صورت و سنی کمتر از 17 تا 18 سال بدون هیچ گونه رابطه اونطوری هست ... که معمولا هیچکس از این حالت بدش نمیاد ...
افراد بسیاری این چنین تمایلی رو دارن که نه بیماری محسوب میشه و نه علتی بر همجنس گرا بودن شخص . مثل سقراط ... حافظ ... سعدی ...
به عنوان مثال حتی خود سعدی کسانی رو که دنبال رابطه جنسی با چنین افرادی بودن رو نکوهش میکنه ... و وقتی که اونا میخوان این حرکتشون رو توجیه کنن و بگن ما جلوه های جمال رو در صورت این چنین افرادی میبینیم سعدی میگه که جلوه های جمال در یه بچه شتر هم قابل رویته ... و همچنین حافظ میگه : در نظر بازی ما بی خبران حیرانند* من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند ...
و این در اصل تداعی کننده این بیت هست : پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت * آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد ... یعنی اینکه حتی همون شتر هم از زیبایی های خلقت بهره برده و در حقیقت: رشته گران فطرت را در كارگاه تكوين بر تلوين، يك سر سوزن خطا نباشد.
و اما این دوستمون اگر کلا تمایلی به جنس مخالف نداره و این رو حس میکنه ... که مسلما هم جنس گرا هست . اگر چنین حسی نداره دو جنس گرا هست مثل خیلی از افراد و این مساله زیاد مساله ی پیچیده و همجنین امروزی نیست که بخواد حل شدنی باشه یا نه ...
مثلا ابراهام لینکلن ... ! همجنس گرا بود اما بیمار نبود ! و کارایی که انجام داد رو کمتر کسی برای آمریکا و به خصوص سیاه پوستان انجام داد . . .
موفق باشید .

آقا به چه زبانی باید گفت من همجنس گرا نیستم چرا سوء برداشت می کنید ؟ اگه همینجور بگذره شیطان پرست هم میشیم!:n04:
ما فقط گفتیم چون تا حالا ارتباطی با جنس مخالف نداشتیم(منظور ارتباط رفتاری مثبت) مونثان برای ما موجودی ناشناخته اند!:n02:
حالا چکار باید کرد؟

banii
19-09-2014, 20:14
آقا به چه زبانی باید گفت من همجنس گرا نیستم چرا سوء برداشت می کنید ؟ اگه همینجور بگذره شیطان پرست هم میشیم!:n04:
ما فقط گفتیم چون تا حالا ارتباطی با جنس مخالف نداشتیم(منظور ارتباط رفتاری مثبت) مونثان برای ما موجودی ناشناخته اند!:n02:
حالا چکار باید کرد؟
مشگلی که شما دارید رو خیلی دیگه از جوونان هم نسل شما به دلیل اینکه نظام استبدادی حاکم پسر و دختر رو همه جا جدا کرده دارند .
و این درد متاسفانه دوا نداره ....
زیاد جدی نگیرید ...
حتما که همه نباید با جنس مخالفشون اجتماعی و مرتبط باشند ....
به مسایل مهمتر بیاندیشید .. مثل پول و تحصیل و ...

Masoud-2014
19-09-2014, 20:23
مشگلی که شما دارید رو خیلی دیگه از جوونان هم نسل شما به دلیل اینکه نظام استبدادی حاکم پسر و دختر رو همه جا جدا کرده دارند .
و این درد متاسفانه دوا نداره ....
زیاد جدی نگیرید ...
حتما که همه نباید با جنس مخالفشون اجتماعی و مرتبط باشند ....
به مسایل مهمتر بیاندیشید .. مثل پول و تحصیل و ...

اتفاقا این قضیه رو روابط اجتماعی و شغل و ... تاثیر میزاره و اصولا اینگونه افراد را با الفاظی مثل امل و هالو و دختر ندیده یاد میکنن و اصلا تحویلشون نمی گیرن ...
به خصوص الان که جو نسبت به دوران ما خیلی عوض شده و استقبالی از اینگونه افراد نمیشه!

banii
19-09-2014, 20:45
اتفاقا این قضیه رو روابط اجتماعی و شغل و ... تاثیر میزاره و اصولا اینگونه افراد را با الفاظی مثل امل و هالو و دختر ندیده یاد میکنن و اصلا تحویلشون نمی گیرن ...
به خصوص الان که جو نسبت به دوران ما خیلی عوض شده و استقبالی از اینگونه افراد نمیشه!
خب مساله همینجاست عزیز دل .
شما باید از نداشته ات به نحو احسن استفاده کنی. :goatee: (وینستون چرچیل یک جمله ای توی همین مایه ها داره:n26:)
هر چی دخترا به شما بی محلی میکنند شما بیشتر بی محلی کن بهشون ...
(ببخشید منظور ندارم چون خودتون گفتید میگم) هرچی پسرا میگن امل و دهاتی هستید شما بیشتر دایورت کن ...
اصلا وانمود کن که دختر جماعت رو آدم حساب نمیکنی ...
باور کن جواب میده ...
من خودم روی خیلی از نمونه ها تست کردم و جواب داده ...
دیدم دختریکه محل سگ بهش نمیزارم آویزونم شده... !

Masoud-2014
19-09-2014, 20:53
خب مساله همینجاست عزیز دل .
شما باید از نداشته ات به نحو احسن استفاده کنی. :goatee: (وینستون چرچیل یک جمله ای توی همین مایه ها داره:n26:)
هر چی دخترا به شما بی محلی میکنند شما بیشتر بی محلی کن بهشون ...
(ببخشید منظور ندارم چون خودتون گفتید میگم) هرچی پسرا میگن امل و دهاتی هستید شما بیشتر دایورت کن ...
اصلا وانمود کن که دختر جماعت رو آدم حساب نمیکنی ...
باور کن جواب میده ...
من خودم روی خیلی از نمونه ها تست کردم و جواب داده ...
دیدم دختریکه محل سگ بهش نمیزارم آویزونم شده... !

ارتباط با جنس مخالف یک نیازه حالا غریزی یا فطری یا بالقوه یا هرچی! مثل نیاز به مسکن و خوراک و پوشاک و ... نمیشه که به همه بی محلی کرد که باعث سرخوردگی انواع و اقسام ضربات روحی میشه! یه وقت دیدی بی محلی کار دست داد و موها سفید و سن بالا و پسوند آقای عضبیان!

banii
19-09-2014, 21:02
ارتباط با جنس مخالف یک نیازه حالا غریزی یا فطری یا بالقوه یا هرچی! مثل نیاز به مسکن و خوراک و پوشاک و ... نمیشه که به همه بی محلی کرد که باعث سرخوردگی انواع و اقسام ضربات روحی میشه! یه وقت دیدی بی محلی کار دست داد و موها سفید و سن بالا و پسوند آقای عضبیان!
سوال : شما هدفتون از برقراری ارتباط با خانمها چیه ؟
دوستی یا ازدواجیا چی ...؟
و اینکه چندسالتونه؟!
بگید تا بهتر بتونیم راهنماییتون کنیم ...

Masoud-2014
19-09-2014, 21:04
سوال : شما هدفتون از برقراری ارتباط با خانمها چیه ؟
دوستی یا ازدواجیا چی ...؟
و اینکه چندسالتونه؟!
بگید تا بهتر بتونیم راهنماییتون کنیم ...

ریلکس بودن

banii
19-09-2014, 21:10
ریلکس بودن
در این مورد تجربه نشون داده که ارتباط شما با یک خانم کمکی بهتون نمیکنه ... بلکه بطور گروهی باید روابط برقرار کنید ... یعنی با یک گروه مثلا 5 -6 نفره که مختلط هستند باید مراوده داشته باشید و باهاشون دوست بشید و وارد گروهشون بشید تا به مرور زمان بتونید مشگلتونو حل کنید و حرف زدن و برقراری ارتباط با جنس مخالف براتون عادی و ساده بشه ....

Masoud-2014
19-09-2014, 21:18
در این مورد تجربه نشون داده که ارتباط شما با یک خانم کمکی بهتون نمیکنه ... بلکه بطور گروهی باید روابط برقرار کنید ... یعنی با یک گروه مثلا 5 -6 نفره که مختلط هستند باید مراوده داشته باشید و باهاشون دوست بشید و وارد گروهشون بشید تا به مرور زمان بتونید مشگلتونو حل کنید و حرف زدن و برقراری ارتباط با جنس مخالف براتون عادی و ساده بشه ....

دوست عزیز من یک نفر و نمی تونم پیدا کنم حالا 5-6 نفر و پیدا کنم؟!:n02:

بابت نصیحت شما به چشم ... اصولا اهل دختر بازی نیستم ولی سعی میکنم برای ازدواج و امر خیر دوست بشم البته خودم که عرضه شو ندارم معمولا با چندین واسطه سعی میکنم انجام بدم که این کار هم زمان بره و نیاز به شانس و اقبال و قسمت و ... داره ... پس همچنان این قصه ادامه داره

اهل لاس زدن با دختر هم نیستم که مبادا دیگران سوء برداشت کنن که هه هه یارو داره مخش و میزنه!

باتشکر

banii
19-09-2014, 21:24
دوست عزیز من یک نفر و نمی تونم پیدا کنم حالا 5-6 نفر و پیدا کنم؟!:n02:

بابت نصیحت شما به چشم ... اصولا اهل دختر بازی نیستم ولی سعی میکنم برای ازدواج و امر خیر دوست بشم البته خودم که عرضه شو ندارم معمولا با چندین واسطه سعی میکنم انجام بدم که این کار هم زمان بره و نیاز به شانس و اقبال و قسمت و ... داره ... پس همچنان این قصه ادامه داره

اهل لاس زدن با دختر هم نیستم که مبادا دیگران سوء برداشت کنن که هه هه یارو داره مخش و میزنه!

باتشکر

نه من منظورم این بود که اگه دانشگاه میرید و میبینید 5 -6 تا از دختر و پسرا همیشه با هم میپلکند شما هم یجوری وارد جمعشون بشید ...
یا اینکه به همراه 1 یا 2 تا از دوستان پسرتون دنبال 2 یا 3 دختر باحال و با معرفت باشید برای رفاقت و دور هم بودن و بیرون رفتن و ...
برای شمایی که میخواید اجتماعی بشید اینجوری خیلی بهتره تا اینکه خودتون با 1 دختر در ارتباط باشید ...

roya.rashidi
20-09-2014, 10:02
حالا کی گفت همجنس گرا؟ گفته شد تمایل به جنس مخالف نداره؟ نشنیدید میگن طرف از زنها بدش میاد؟:n02:
شاید تا حالا کسی نبوده که شدیدا اخلاقشو دوس داشته باشید و از ظاهرشم خوشتون بیاد .
اگه همچین شخصی بوده و شما بازم بی میل بودید بنظر منم بهترین راه همون توضیحات کاربر
miss_ava7 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) پست #2250 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) هستش .

hossein blak
20-09-2014, 10:55
سلام...
((وقتی دو تا از صمیم ترین دوستان شما در رو به رو ی هم قرار میگیرند و هر دو طرف میگن که باید یا طرف من باشی یا طرف اون....))

در موقعیت با ید چه کرد.

MOHAMMAD_ASEMOONI
20-09-2014, 11:35
سلام...
((وقتی دو تا از صمیم ترین دوستان شما در رو به رو ی هم قرار میگیرند و هر دو طرف میگن که باید یا طرف من باشی یا طرف اون....))

در موقعیت با ید چه کرد.

سلام
چند چیز رو باید مدِّ نظر داشته باشین تا تصمیم درست بگیرین:
1- حق با حق اختلاف پیدا نمیکنه . هر جا دو نفر یا دو دسته با هم اختلاف پیدا میکنند یا هر دو ناحق هستند یا یکی حق و یکی ناحق .
2- معیارتون برای تشخیص حق و ناحق فقط رضای حق باشه یعنی رضای خدا .
حالا تصمیم گیریِ صحیح آسان میشه .
این دو دوستِ شما ممکنه حتی هر دو ناحق باشند که در اینصورت باید جانبِ هیچ کدوم رو نگیرید .
اگر یکی حق و یکی ناحق بود , قبل از اینکه بگین شما با کدومشون هستین , اول توضیح بدین که چی درسته و چی غلط و در آخِر نتیجه گیری کنین که حرف کدوم درسته .
حُسنِ این روش اینه که اونی که ناحق میگه اگر از آدمهایِ حق پذیر باشه از تصمیم شما ناراحت نمیشه بلکه خودش هم متوجه میشه که حرفش ناحق بوده و اشتباه میکرده .
اگر باوجودِ توضیح شما باز هم بر حرفِ ناحقِ خودش اصرار کرد , دیگه ماموریت شما در این ماجرا تمومه و شما نمیتونین کسی که حق پذیر نیست رو مُجاب کنین ( قانع کنین ) .
آدمِ خواب رو میشه بیدار کرد اما آدمی که خودش رو به خواب زده نمیشه بیدار کرد .

MƐΛИĪИƓĿƐSS
20-09-2014, 12:55
سلام...
((وقتی دو تا از صمیم ترین دوستان شما در رو به رو ی هم قرار میگیرند و هر دو طرف میگن که باید یا طرف من باشی یا طرف اون....))

در موقعیت با ید چه کرد.


سلام حسین جان خوبی؟
اگه دیدی 2 نفر که دوست شما هستن میخوان پای شما رو به دعوای خودشون باز کنن میتونی راحت بهشون بگید منو وارد این قضیه نکنید و من طرف هیچکدومتون نیستم.

MƐΛИĪИƓĿƐSS
20-09-2014, 18:06
سلام میخواستم بدونم اگه بخوام عیب یه نفر رو بهش بگم طوری که ناراحت نشه،چطور باید این کار رو انجام بدم؟

farid0485
20-09-2014, 18:38
سلام میخواستم بدونم اگه بخوام عیب یه نفر رو بهش بگم طوری که ناراحت نشه،چطور باید این کار رو انجام بدم؟
من پیشنهاد میدم که هیچ وقت عیب کسی رو بش نگو(حتی محترمانه ترین شکل هم نتیجه خوبی نمیده)، معمولا هیچ کس بهش واکنش خوبی نشون نمیده...
حالا یکی همون وقت بد بهت جواب میده یکی هم تو دراز مدت...

MƐΛИĪИƓĿƐSS
20-09-2014, 18:41
من پیشنهاد میدم که هیچ وقت عیب کسی رو بش نگو(حتی محترمانه ترین شکل هم نتیجه خوبی نمیده)، معمولا هیچ کس بهش واکنش خوبی نشون نمیده...
حالا یکی همون وقت بد بهت جواب میده یکی هم تو دراز مدت...
ممنونم اما کسی هست که عادت داره مردم رو مسخره کنه و معمولا هم پیش من هست و مجبورم غیبت هاش رو گوش کنم.
یه عیب دیگه هم داره،خیلی حرف میزنه!!!!:n27:

Greedy
20-09-2014, 19:11
سلام
من یه عادتی دارم اینه که اصلا موقع راه رفتن به کسی نگاه نمیکنم یعنی مستقیم نگاه میکنم فقط جلومو ... حتی کمی هم چشامو این ور اون ور نمیکنم که به کسی نگاه کنم . چندین بار شده که از بغل دوستام رد شدم برای همین ندیدمشون حتی یه بار مادرم از کنارم رد شد ندیدم :دی بعد دوستام فکر میکنن مثلا بی محلی میکنم یا مغرورم در حالی که اینطور نیست و علاقه ای ندارم به کسی زل بزنم یا نگاه کنم . هم فکر میکنم کسی دوست نداره بهش زل بزنیم هم خودم هم دوست ندارم این رو ...
حالا نمیدونم این رفتار خوبه یا نه ؟

banii
20-09-2014, 19:39
سلام
من یه عادتی دارم اینه که اصلا موقع راه رفتن به کسی نگاه نمیکنم یعنی مستقیم نگاه میکنم فقط جلومو ... حتی کمی هم چشامو این ور اون ور نمیکنم که به کسی نگاه کنم . چندین بار شده که از بغل دوستام رد شدم برای همین ندیدمشون حتی یه بار مادرم از کنارم رد شد ندیدم :دی بعد دوستام فکر میکنن مثلا بی محلی میکنم یا مغرورم در حالی که اینطور نیست و علاقه ای ندارم به کسی زل بزنم یا نگاه کنم . هم فکر میکنم کسی دوست نداره بهش زل بزنیم هم خودم هم دوست ندارم این رو ...
حالا نمیدونم این رفتار خوبه یا نه ؟
منم دقیقا همین مشگلو دارم و میخواستم اینجا بپرسم و یادم شده بود ...
خیلی بده واقعا ...
من چندبار پیش اومده این اتفاق و بعد بار بعدی دیدم طرف هم که منو ببینه نمیاد سلام علیک نمیکنه !!

hossein blak
20-09-2014, 19:48
ممنونم اما کسی هست که عادت داره مردم رو مسخره کنه و معمولا هم پیش من هست و مجبورم غیبت هاش رو گوش کنم.
یه عیب دیگه هم داره،خیلی حرف میزنه!!!!:n27:

سلام ...
برخلاف نظر دوست خوبمون آقای Farid0485 به نظر من عیب کارشون رو بهشون بگو.....و به ایشون عاقبت این کار رو گوش زد کن.











موفق باشید.

hossein blak
20-09-2014, 20:01
سلام
من یه عادتی دارم اینه که اصلا موقع راه رفتن به کسی نگاه نمیکنم یعنی مستقیم نگاه میکنم فقط جلومو ... حتی کمی هم چشامو این ور اون ور نمیکنم که به کسی نگاه کنم . چندین بار شده که از بغل دوستام رد شدم برای همین ندیدمشون حتی یه بار مادرم از کنارم رد شد ندیدم :دی بعد دوستام فکر میکنن مثلا بی محلی میکنم یا مغرورم در حالی که اینطور نیست و علاقه ای ندارم به کسی زل بزنم یا نگاه کنم . هم فکر میکنم کسی دوست نداره بهش زل بزنیم هم خودم هم دوست ندارم این رو ...
حالا نمیدونم این رفتار خوبه یا نه ؟
سلام....
چرا بد باشه؟هر کسی استایل خاص خودشو...منم وقتی راه میرم چشام رو به زمینه وشاید کمی بالا تر و لی این عیب نیست بلکه یکی از ویژگی های منه و کسی نمی تونه بهم بگه که عوض کنم چون دلیل نداره......
پس شما این را به خاطر داشته باشید که هر فرد ویژگی های خودشو داره و نباید از این ویژگی ها ناراحت باشه ...اونا ای که مشکل دارن باید خودشون بفهمن که دیگه سو تفاهمی پیش نیاد.






موفق باشید.

MOHAMMAD_ASEMOONI
20-09-2014, 20:49
سلام میخواستم بدونم اگه بخوام عیب یه نفر رو بهش بگم طوری که ناراحت نشه،چطور باید این کار رو انجام بدم؟سلام . 1- تنها باشید با هم . 2- شنگول و سرحال باشه . 3- به شوخی و خنده حرفِ جدیتون رو بهش بزنین یعنی با خنده بگین بابا خیلی غیبت کردیم , بیچاره میشیما . بابا حرف یه چیز دیگه رو بزن که توش غیبت نباشه , خلاصه با اینجور حرفها سربسته حالیش کنین که داره کار اشتباهی انجام میده . اگر باز هم حالیش نشد دفعه ی دوم بگین بابا تو رو خدا این چیزها رو نگو . غیبت میگن برکت رو از زندگی آدم میگیره . بابا بیخیال . یه چیز بگو غیبت نباشه . . شاید مجبور بشین چند بار همینجوری با خنده و شوخی حالیش کنین که کارش اشتباهه . گاهی هم خودتون موضوع رو عوض کنین .

SAEED 120
20-09-2014, 22:04
سلام
من یه عادتی دارم اینه که اصلا موقع راه رفتن به کسی نگاه نمیکنم یعنی مستقیم نگاه میکنم فقط جلومو ... حتی کمی هم چشامو این ور اون ور نمیکنم که به کسی نگاه کنم . چندین بار شده که از بغل دوستام رد شدم برای همین ندیدمشون حتی یه بار مادرم از کنارم رد شد ندیدم :دی بعد دوستام فکر میکنن مثلا بی محلی میکنم یا مغرورم در حالی که اینطور نیست و علاقه ای ندارم به کسی زل بزنم یا نگاه کنم . هم فکر میکنم کسی دوست نداره بهش زل بزنیم هم خودم هم دوست ندارم این رو ...
حالا نمیدونم این رفتار خوبه یا نه ؟

خیلی کا رخوبی میکنی نگاه نمیکنی . چشم تو چشم شدن باعث دعوا میشه مخصوصا تو تهران که بعضیها شدید عصبی هستن...یهویی میگه به چی نگا میکنی؟ میخواد فقط دعوا بکنه. بعد باید بگی داشتم انورو نگاه میکردم شما رو نگاه نمیکردم وگرنه دعوا شده 100%.

خدا نکنه کسی گیر آدم بی اعصاب بیفته.

Demon King
20-09-2014, 22:13
سلام
من یه عادتی دارم اینه که اصلا موقع راه رفتن به کسی نگاه نمیکنم یعنی مستقیم نگاه میکنم فقط جلومو ... حتی کمی هم چشامو این ور اون ور نمیکنم که به کسی نگاه کنم . چندین بار شده که از بغل دوستام رد شدم برای همین ندیدمشون حتی یه بار مادرم از کنارم رد شد ندیدم :دی بعد دوستام فکر میکنن مثلا بی محلی میکنم یا مغرورم در حالی که اینطور نیست و علاقه ای ندارم به کسی زل بزنم یا نگاه کنم . هم فکر میکنم کسی دوست نداره بهش زل بزنیم هم خودم هم دوست ندارم این رو ...
حالا نمیدونم این رفتار خوبه یا نه ؟


سلام اینطور رفتار ها مثل رفتار های اجتماعی نیست که بگیم اینکار رو انجام بدیم، بهترو محترمانه تره، خیر! هرکسی یه اخلاقی داره، برای مثال من به این شکل راه میرم و فلانی به یه شکل دیگه ای راه میره ، نه ایرادی داره و نه مشکلی. بیشتر سلیقه ایه. یکی اصلا دوست نداره موقع راه رفتن به کسی نگاه کن و یکی برعکس.
من خودم آشنایی سراغ دارم که اگه ۱۰ نفر هم کنار جاده وایستن براش دست تکون بدن بازم با سرعت با ماشین از کنارت رد میشه، ولی این ایراد نیست، خودش توی رانندگی دوست داره حواسش به جلو باشه و نه اطراف.

amirtehrani93
20-09-2014, 23:10
من جدیدا شدیدا درگیر تیکه کلام "خسته نباشید" شدم!!!!:n02:
مشکلی داره؟
زنگ میزنم هرجا میگم سلام خسته نباشید
مثلا 118 سلام خسته نباشید
هرجا میرم سلام خسته نباشید
چیکار کنم این عادتمو اصلا خوبه یا بد؟:دی

Greedy
20-09-2014, 23:12
من جدیدا شدیدا درگیر تیکه کلام "خسته نباشید" شدم!!!!:n02:
مشکلی داره؟
زنگ میزنم هرجا میگم سلام خسته نباشید
مثلا 118 سلام خسته نباشید
هرجا میرم سلام خسته نباشید
چیکار کنم این عادتمو اصلا خوبه یا بد؟:دی

:n09:
کجاش بده ؟ ! :دی
من مثلا به استاد هم ایمیل میزنم میگم سلام خسته نباشید :دی زنگ زدن و حضوری که جای خود داره

banii
20-09-2014, 23:17
:n09:
کجاش بده ؟ ! :دی
من مثلا به استاد هم ایمیل میزنم میگم سلام خسته نباشید :دی زنگ زدن و حضوری که جای خود داره
نه اتفاقا من حرف دوستمونو درک میکنم ...
چون منم دقیقا همین تکیه کلامو داشتم 2 -3 سال پیش ....

خسته نباشید معمولا برای کسی به کار بدره میشه که داره یه زحمتی میکشه ... مثلا همون استاد که شما گفتید یا مثلا به کارگر یا فروشنده وقتی وارد مغازه میشیم یا ....

ولی مثلا" زن همسایه رو توی راهرو خونه ببینی و بگی سلام خسته نباشید زیاد جالب نیست ...

شما جملات و عبارات دیگه ای که مربوط به آداب و معاشرت هست رو جایگزین کنید مثل احوال شما چطوره ؟ و چطور هستید و سلام برسونید و ...

Greedy
20-09-2014, 23:22
نه اتفاقا من حرف دوستمونو درک میکنم ...
چون منم دقیقا همین تکیه کلامو داشتم 2 -3 سال پیش ....

خسته نباشید معمولا برای کسی به کار بدره میشه که داره یه زحمتی میکشه ... مثلا همون استاد که شما گفتید یا مثلا به کارگر یا فروشنده وقتی وارد مغازه میشیم یا ....

ولی مثلا" زن همسایه رو توی راهرو خونه ببینی و بگی سلام خسته نباشید زیاد جالب نیست ...

شما جملات و عبارات دیگه ای که مربوط به آداب و معاشرت هست رو جایگزین کنید مثل احوال شما چطوره ؟ و چطور هستید و سلام برسونید و ...

با زن همسایه چیکار داریم اخه ؟ :دی دیگه مشخصه برای این افراد خسته نباشید به کار نمیبریم . همون سلام کافیه دیگه البته الان دیگه همسایه ، همسایه رو نمیشناسه سلام کردن تنهاییش هم کافی هست .
منم منظورم همین بود :


خسته نباشید معمولا برای کسی به کار بدره میشه که داره یه زحمتی میکشه ... مثلا همون استاد که شما گفتید یا مثلا به کارگر یا فروشنده وقتی وارد مغازه میشیم یا ....

MOHAMMAD_ASEMOONI
21-09-2014, 00:11
من جدیداً شدیداً درگیر تیکه کلام "خسته نباشید " شدم!!!!:n02:
مشکلی داره؟
زنگ میزنم هرجا میگم سلام خسته نباشید
مثلا 118 سلام خسته نباشید
هرجا میرم سلام خسته نباشید
چیکار کنم این عادتم رو اصلاً خوبه یا بد؟:دی
سلام .

چیز بدی نیست


اما اگه دوست دارین از جملان مختلف استفاده کنین باید در ذهنتون تعارفها و احوالپرسیهای دیگه رو تمرین کنین تا مغزتون برنامه ریزی بشه برای انواع جمله ها
انسان هر چیزی بخواد بگه و هر کاری بخواد انجام بده اول اون رو در مغز تخیّل میکنه
وقتی میخواین جمله ای بگین , مغز اون جمله رو اول در ذهن تکرار میکنه
وقتی نشستین و دست دراز میکنین و لیوانِ آب رو از روی میز برمیدارین و مبنوشین , مغز در کسری از ثانیه همه ی حرکات و مسیر رو از ذهن میگذرونه بعدش اجرا میکنه
برای همینه که میگن تمرین کنین تا کاری رو یاد بگیرین چون با تمرین مغز برنامه ریزی میشه


شما باید انواع جمله های تعارفی و احوالپرسی رو در ذهن تمرین کنین
سلام , خوبی ؟
سلام , حال شما ؟
سلام , میبخشید ....
سلام علیکم , صبحتون بخیر ,
سلام , چطورید
سلام
صبح بخیر
صبح شما بخیر
سلام , خوبید إن شاء الله
سلام , چه خبر ؟ سلامتید ؟
آقا سلام
استاد سلام
سلام جناب
در گفتن عجله نکنین . یک ثانیه صبر کنین و جمله ی مناسب رو انتخاب کنین

reza.kaka
21-09-2014, 16:14
سلام
دوستان وقتی کسی میره زیارت . چه جملاتی باید به اون طرف بگیم ؟
وقتی کسی میگه نایب الزیاره شما هستیم . این جوابش چیه ؟

MOHAMMAD_ASEMOONI
21-09-2014, 17:29
سلام
دوستان وقتی کسی میره زیارت .
چه جملاتی باید به اون طرف بگیم ؟
وقتی کسی میگه نایب الزیاره شما هستیم .
این جوابش چیه ؟

سلام
اول از همه بگین :
به هر چی دست زدی یادت باشه آلوده به انواع میکروبها و ویروسها هست . بعدش دستت رو به دهانت یا چشمت یا بینیت نزن
چیزی رو هم نبوس چون آلوده به بزاق دهان و اشک چشم و آب بینی هزاران نفره و همچنین آلوده به چندین نوع ویروس و باکتری .
اگر بچه داره بگین مراقبش باش تا اینها رو رعایت کنه .

2- بهش بگین اگر نماز خوان هستی , یادت باشه حداقل روزی 10 بار میگی
خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوئیم
پس از بندگان خدا چیزی نخواه مگر اینکه اول خواسته ات رو از خدا خواسته باشی
3- هرگز نگو میرم تا فلان امام شفا بده یا مشکلم رو حل کنه بلکه بگو خدایا از این مکانِ مقدس و به حقّ این بنده ی مخلص و صالحت از تو میخواهم که حاجتم را اگر مصلحت میدانی روا کنی .
4- مراقب پول و اشیاء قیمتیت باش و حدالامکان اونها رو با خودت نبر و آس و پاس برو اونجا چون عده ای از خدا غافل در انتظارت هستند تا کیفت رو بزنند و جیبهات رو برات تمیز کنند
5- پولی چیزی توی حرم ننداز چون تا حالا هیچکدوم از کسانی که این پولها رو جمع میکنند حاضر نشدند آمار دقیقِ ماهیانه بدند که با این پولهای هنگفت چکار میکنند .
6- اگر خواستی صدقه بدی , خودت بگرد یک نفر که دلت راضی هست پیدا کن و مخفیانه و با احترام بهش کمک کن و در دل بگو
خدایا ای برترین روزی دهنده , این صدقه از خودت بود که به من روزی دادی و برای تو هست . از من بپذیر این صدقه رو چون میدانم یکی از علامتهای ایمان به تو , انفاق از روزی هست ( پول , علم دانش , مال و منال ) .

7- پس از بازگشت دست و صورت کاملاً با آب و صابون شسته بشه چون حفظ جان و سلامتی از ضروریات هست .
8- بهش بگین اگر یادت موند از خدا برای من هم حاجتم را بطلب چون میدونم درخواست کردن از او از زبانِ دیگران موثر هست .
9 - وقتی برگشت بهش بگین
رسیدن به خیر , زیارت قبول , حاجت روا باشید
============
کسی که میگه نائب الزیاره هستیم , یعنی از طرف و به نیابت از شما هم زیارت میکنیم
بهش بگین
التماس دعا , إن شاء الله به سلامت برید و برگردید و حاجت روا بشید

farzad02
21-09-2014, 21:50
من جدیدا شدیدا درگیر تیکه کلام "خسته نباشید" شدم!!!!:n02:
مشکلی داره؟
زنگ میزنم هرجا میگم سلام خسته نباشید
مثلا 118 سلام خسته نباشید
هرجا میرم سلام خسته نباشید
چیکار کنم این عادتمو اصلا خوبه یا بد؟:دی
به نظرم هر حرفی جاش گفته نشه، حتی اگر تاثیر بدی نزاره، حداقل بی تاثیره

من دیدم بعضی اول صبح چه داخل ادارات و چه تلفنی و ... میگن خسته نباشید. خوب اول صبح چرا کسی باید خسته باشه؟ :n02:
دیگه تا قبل از ظهر خستگی خیلی معنی نداره!!! بله اگر دیدید کسی 2-3 ساعت کار سنگین داشت، اونموقع معنی داره

برای اول صبح همونطور که دوستان گفتن صبح بخیر و خوبی؟ و احوال شما؟ و ....
برای ساعات کاری مخصوصا هر چی به سمت اواخر وقت میره خسته نباشید برای فردی که کار داره میکنه، خیلی کلمه ارزشمندیه. هیچوقت تکراری نمیشه
حالا ظهر بخیر خیلی مرسوم نیست ولی شب بخیر مرسومه بعد از تاریک شدن هوا!

برای تلفن هم الزاما لازم نیست بعد سلام چیز خاصی بگید ولی همون خسته نباشید هم به افرادی که در حال کار هستن بگید کافیه... در مورد سایر افراد هم احوالپرسی بهتره


اینکه از کلمات بهتر استفاده کنید که خیلی سخت نیست. قبل از تلفن یا رفتن داخل مغازه و دیدن کسی و .... یک مرور داشته باشیم خوبه. از ابتدا تا انتهای حرفها و خواسته ها

amirtehrani93
21-09-2014, 22:30
به نظرم هر حرفی جاش گفته نشه، حتی اگر تاثیر بدی نزاره، حداقل بی تاثیره

من دیدم بعضی اول صبح چه داخل ادارات و چه تلفنی و ... میگن خسته نباشید. خوب اول صبح چرا کسی باید خسته باشه؟ :n02:
دیگه تا قبل از ظهر خستگی خیلی معنی نداره!!! بله اگر دیدید کسی 2-3 ساعت کار سنگین داشت، اونموقع معنی داره

برای اول صبح همونطور که دوستان گفتن صبح بخیر و خوبی؟ و احوال شما؟ و ....
برای ساعات کاری مخصوصا هر چی به سمت اواخر وقت میره خسته نباشید برای فردی که کار داره میکنه، خیلی کلمه ارزشمندیه. هیچوقت تکراری نمیشه
حالا ظهر بخیر خیلی مرسوم نیست ولی شب بخیر مرسومه بعد از تاریک شدن هوا!

برای تلفن هم الزاما لازم نیست بعد سلام چیز خاصی بگید ولی همون خسته نباشید هم به افرادی که در حال کار هستن بگید کافیه... در مورد سایر افراد هم احوالپرسی بهتره


اینکه از کلمات بهتر استفاده کنید که خیلی سخت نیست. قبل از تلفن یا رفتن داخل مغازه و دیدن کسی و .... یک مرور داشته باشیم خوبه. از ابتدا تا انتهای حرفها و خواسته ها
جالبه خسته نباشید اصلا به عنوان تشکر فیزیکی رو ذهنم جا نیفتاده!!!
باور کنید خودمم نفهمیدم چی گفتم:دی
بذارید یه مثال بزنم
مثلا زنگ میزنم 118 میگم سلام خسته نباشید اصلا و ابدا ذهنم به این سمت نمیره که شخص مورد نظر کار سختی کرده و خسته است
یجوری به عنوان احترام گذاشتن از کلمه خسته نباشید استفاده میکنم!:n15:
کم کم دارم ترکش میکنم ولی خدایی خیلی سخته : دی

Demon King
21-09-2014, 22:33
جالبه خسته نباشید اصلا به عنوان تشکر فیزیکی رو ذهنم جا نیفتاده!!!
باور کنید خودمم نفهمیدم چی گفتم:دی
بذارید یه مثال بزنم
مثلا زنگ میزنم 118 میگم سلام خسته نباشید اصلا و ابدا ذهنم به این سمت نمیره که شخص مورد نظر کار سختی کرده و خسته است
یجوری به عنوان احترام گذاشتن از کلمه خسته نباشید استفاده میکنم!:n15:
کم کم دارم ترکش میکنم ولی خدایی خیلی سخته : دی


به نظر من استفاده از خسته نباشید ایرادی نداری برای مثال شما از یه نفر میپرسی « خوبی ؟ » اونم اگه بگه « خوبم » یعنی واقعا خوبه؟
تو یه سری احوال پرسی ها نباید اینقدر حساسیت به خرج داد حالا ما دقیقا نمیدونیم فلانی خسته است یا نه ولی برای احترام این کلمه رو میگیم یه جورایی مثل « خدا قوته » .

Iloveu-ALL
22-09-2014, 21:31
سلام دوستان
کسی که قصد داره تو دانشگاه درس بخونه، باید روابط اجتماعیش با هم کلاسی ها تا چه حد باشه؟
امروز دانشگاه رفتم با پسرا گرم گرفتم که مثلا اجتماعی باشم!! امروز با سه نفر رفتیم بیرون، یکیشون سیگار آوردن بیرون گفت شما نمی کشید؟ گفتم نه!! یهو دیدم یکی دیگه از پسرا سیگار آوردن بیرون!! آقا منو میگی از بیرون دانشگاه تا خود دانشگاه من زیاد باهاشون حرف نزدم رفتیم داخل تونستم یجوری از دستشون فرار کنم! :n29: بعد رفتم پیش اون پسره سومی ولی تصمیم گرفتم از اون سومی هم فاصله بگیرم چون ممکنه مثل من نباشه که بخواد از اونا فاصله بگیره (این سه نفر از قبل همدیگرو نمی شناختن!)
تو راهرو یکی از اون 2نفر از اول امروز بهم هی دستور میده که وسایل هاش رو براش بیارم 2نفر اومد بالا گفتن وسایل های ما رو آوردی منم با قاطعیت گفتم نه خودتون برید بیارید! بعد رفتم تو کلاس! نشستم جلو کنار پسر سومی و دیگه به عقب برنگشتم با بغل دستیم هم کم صحبت کردم!!
این برام تجربه شد که همون اول تا کسی رو نشناختم باهاش گرم نگریم و رفتاری که تمایلم رو به دوستی نشون میده!!
تصمیم دارم کلا رفاقت رو تعطیل کنم و با بچه های مثبت دانشگاه هم در حد ضرورت دوستی کنم.
من آدم قاطعی نیستم ولی امروز رفتار های قاطعانه انجام دادم چون اگه اینطوری نمیکردم ممکن بود تا آخر ترم/دانشگاه روم سوار بشن یا هر چیز دیگه ای!
به نظرتون تصمیم خوبی گرفتم؟
:n29:

موقع برگشت از دانشگاه به خونه. به خودم میگفتم چرا پیام نور نرفتم!! حداقل اون کلاس زیاد نداره :دی (الان غیر انتفاعی میرم رشته حسابداری که از شانس من پسراش تا الان همه منفی بودن!)
موقع برگشت با این حرف به خودم روحیه میدادم "مثه یه جنگجو، بدون ترس بجنگ!" :n28:

پ.ن: گیر ندین که چرا هفته اول رفتم دانشگاه :دي

Demon King
22-09-2014, 21:48
سلام دوستان
کسی که قصد داره تو دانشگاه درس بخونه، باید روابط اجتماعیش با هم کلاسی ها تا چه حد باشه؟
امروز دانشگاه رفتم با پسرا گرم گرفتم که مثلا اجتماعی باشم!! امروز با سه نفر رفتیم بیرون، یکیشون سیگار آوردن بیرون گفت شما نمی کشید؟ گفتم نه!! یهو دیدم یکی دیگه از پسرا سیگار آوردن بیرون!! آقا منو میگی از بیرون دانشگاه تا خود دانشگاه من زیاد باهاشون حرف نزدم رفتیم داخل تونستم یجوری از دستشون فرار کنم! :n29: بعد رفتم پیش اون پسره سومی ولی تصمیم گرفتم از اون سومی هم فاصله بگیرم چون ممکنه مثل من نباشه که بخواد از اونا فاصله بگیره (این سه نفر از قبل همدیگرو نمی شناختن!)
تو راهرو یکی از اون 2نفر از اول امروز بهم هی دستور میده که وسایل هاش رو براش بیارم 2نفر اومد بالا گفتن وسایل های ما رو آوردی منم با قاطعیت گفتم نه خودتون برید بیارید! بعد رفتم تو کلاس! نشستم جلو کنار پسر سومی و دیگه به عقب برنگشتم با بغل دستیم هم کم صحبت کردم!!
این برام تجربه شد که همون اول تا کسی رو نشناختم باهاش گرم نگریم و رفتاری که تمایلم رو به دوستی نشون میده!!
تصمیم دارم کلا رفاقت رو تعطیل کنم و با بچه های مثبت دانشگاه هم در حد ضرورت دوستی کنم.
من آدم قاطعی نیستم ولی امروز رفتار های قاطعانه انجام دادم چون اگه اینطوری نمیکردم ممکن بود تا آخر ترم/دانشگاه روم سوار بشن یا هر چیز دیگه ای!
به نظرتون تصمیم خوبی گرفتم؟
:n29:

موقع برگشت از دانشگاه به خونه. به خودم میگفتم چرا پیام نور نرفتم!! حداقل اون کلاس زیاد نداره :دی (الان غیر انتفاعی میرم رشته حسابداری که از شانس من پسراش تا الان همه منفی بودن!)
موقع برگشت با این حرف به خودم روحیه میدادم "مثه یه جنگجو، بدون ترس بجنگ!" :n28:

پ.ن: گیر ندین که چرا هفته اول رفتم دانشگاه :دي


بهترین تصمیم رو گرفتی علی جان،
یه توصیه بهت میکنم تو هر مقطع سنی و تحصیلی اگه رعایتش کنی حتما موفق میشی شک نکن:

خوبی داشتن رفیق به دو چیزه:
تعداد کم - اخلاق و رفتار خوب دوست

یعنی شما اگر یه دوست داری این یکی بشه دوتا اطمینان داشته باشه ۲۰ درصده ممکنه منفعت باشه و بقیه اش ضرره. اون بیست درصد هم در صورتی که دوست نه مثبت باشه، نه ! اخلاق و رفتارش به رفتار خودت بخوره. من یه آشنایی داشتم تو درسش تجدید شده بود، خدا شاهده این جمله رو بهم گفت:

« هر چی اومد سرم از رفیق بازی اومد »

حال دیگه خود دانی.

ورودتم به دانشگاه تبریک میگم. صفری بودن خوش بگذره : دی

Gregar
22-09-2014, 21:52
سلام دوستان
کسی که قصد داره تو دانشگاه درس بخونه، باید روابط اجتماعیش با هم کلاسی ها تا چه حد باشه؟
امروز دانشگاه رفتم با پسرا گرم گرفتم که مثلا اجتماعی باشم!! امروز با سه نفر رفتیم بیرون، یکیشون سیگار آوردن بیرون گفت شما نمی کشید؟ گفتم نه!! یهو دیدم یکی دیگه از پسرا سیگار آوردن بیرون!! آقا منو میگی از بیرون دانشگاه تا خود دانشگاه من زیاد باهاشون حرف نزدم رفتیم داخل تونستم یجوری از دستشون فرار کنم! :n29: بعد رفتم پیش اون پسره سومی ولی تصمیم گرفتم از اون سومی هم فاصله بگیرم چون ممکنه مثل من نباشه که بخواد از اونا فاصله بگیره (این سه نفر از قبل همدیگرو نمی شناختن!)
تو راهرو یکی از اون 2نفر از اول امروز بهم هی دستور میده که وسایل هاش رو براش بیارم 2نفر اومد بالا گفتن وسایل های ما رو آوردی منم با قاطعیت گفتم نه خودتون برید بیارید! بعد رفتم تو کلاس! نشستم جلو کنار پسر سومی و دیگه به عقب برنگشتم با بغل دستیم هم کم صحبت کردم!!
این برام تجربه شد که همون اول تا کسی رو نشناختم باهاش گرم نگریم و رفتاری که تمایلم رو به دوستی نشون میده!!
تصمیم دارم کلا رفاقت رو تعطیل کنم و با بچه های مثبت دانشگاه هم در حد ضرورت دوستی کنم.
من آدم قاطعی نیستم ولی امروز رفتار های قاطعانه انجام دادم چون اگه اینطوری نمیکردم ممکن بود تا آخر ترم/دانشگاه روم سوار بشن یا هر چیز دیگه ای!
به نظرتون تصمیم خوبی گرفتم؟
:n29:

موقع برگشت از دانشگاه به خونه. به خودم میگفتم چرا پیام نور نرفتم!! حداقل اون کلاس زیاد نداره :دی (الان غیر انتفاعی میرم رشته حسابداری که از شانس من پسراش تا الان همه منفی بودن!)
موقع برگشت با این حرف به خودم روحیه میدادم "مثه یه جنگجو، بدون ترس بجنگ!" :n28:

پ.ن: گیر ندین که چرا هفته اول رفتم دانشگاه :دي

برعکس ادم تا با کسی گرم نگیره نمیتونه بشناستش . البته حد گرما رو هم توجه داشته باش :n02: زیاد باهاشون گرم نشو . در همین حد که فقط بشناسیشون .
این که یک نفر بچه خوب و مثبتیه یا منفی ، چند درجه هم که باهاش گرم بشی معلوم میشه . پس اگه به نظرت دوست خوبی بود دما رو ببر بالاتر و باهاش بجوش ولی اگه دیدی بدردت نمیخوره باهاش مثل یخ رفتار کن .

دانشگاه من بدبخت جایی که بود که چیزی به اسم دوست وجود نداشت . همه فقط اسمشون دوست بود . البته بعضی ها خوب بودن انصافا و معرفت داشتن . اما اکثرا جوری بودن که میدیدی چند ترمه که دارن با هم میچرخن به اصطلاح با هم best friend شدن اما واسه یه حل تمرین زیر اب هم رو میزدن و از هم متنفر میشدن .

به نظرم کار خوبی کردی که دیگه باهاشون گرم نگرفتی . اما اینکه بخوای حتی با بچه مثبتها هم فقط در حد ضرورت دوست باشی خوب نیست . دوست ها تو دانشگاه خیلی بدرد میخورن .
کسایی رو پیدا کن که با معرفت باشن . البته خودت هم باید معرفت به خرج بدی (برعکس خود من که زیاد نمیتونم معرفت خرج کنم) . خوب دقت کن ، معرفت . نه اینکه طرف یه چیز غیر معقول ازت بخواد و مجبور بشی اون کار رو انجام بدی رو حساب معرفت و در واقع رو در وایسی . چون هستن کسایی که فقط به چشم سو استفاده ازت نگاه میکنن . پس در انتخاب این افراد دقت کن .

banii
22-09-2014, 23:43
سلام دوستان
کسی که قصد داره تو دانشگاه درس بخونه، باید روابط اجتماعیش با هم کلاسی ها تا چه حد باشه؟
امروز دانشگاه رفتم با پسرا گرم گرفتم که مثلا اجتماعی باشم!! امروز با سه نفر رفتیم بیرون، یکیشون سیگار آوردن بیرون گفت شما نمی کشید؟ گفتم نه!! یهو دیدم یکی دیگه از پسرا سیگار آوردن بیرون!! آقا منو میگی از بیرون دانشگاه تا خود دانشگاه من زیاد باهاشون حرف نزدم رفتیم داخل تونستم یجوری از دستشون فرار کنم! :n29: بعد رفتم پیش اون پسره سومی ولی تصمیم گرفتم از اون سومی هم فاصله بگیرم چون ممکنه مثل من نباشه که بخواد از اونا فاصله بگیره (این سه نفر از قبل همدیگرو نمی شناختن!)
تو راهرو یکی از اون 2نفر از اول امروز بهم هی دستور میده که وسایل هاش رو براش بیارم 2نفر اومد بالا گفتن وسایل های ما رو آوردی منم با قاطعیت گفتم نه خودتون برید بیارید! بعد رفتم تو کلاس! نشستم جلو کنار پسر سومی و دیگه به عقب برنگشتم با بغل دستیم هم کم صحبت کردم!!
این برام تجربه شد که همون اول تا کسی رو نشناختم باهاش گرم نگریم و رفتاری که تمایلم رو به دوستی نشون میده!!
تصمیم دارم کلا رفاقت رو تعطیل کنم و با بچه های مثبت دانشگاه هم در حد ضرورت دوستی کنم.
من آدم قاطعی نیستم ولی امروز رفتار های قاطعانه انجام دادم چون اگه اینطوری نمیکردم ممکن بود تا آخر ترم/دانشگاه روم سوار بشن یا هر چیز دیگه ای!
به نظرتون تصمیم خوبی گرفتم؟
:n29:

موقع برگشت از دانشگاه به خونه. به خودم میگفتم چرا پیام نور نرفتم!! حداقل اون کلاس زیاد نداره :دی (الان غیر انتفاعی میرم رشته حسابداری که از شانس من پسراش تا الان همه منفی بودن!)
موقع برگشت با این حرف به خودم روحیه میدادم "مثه یه جنگجو، بدون ترس بجنگ!" :n28:

پ.ن: گیر ندین که چرا هفته اول رفتم دانشگاه :دي
تجربه نشون داده توی دانشگاه دوستی (معمولی) و صمیمی شدن با دخترا مفید تره (از نظره موفقیت درسی...)
توی جزوه ، توی تقلب:دی ، تو همه چی معرفتشون از پسرا بهتره ....
دوست پسر برای همون که باهاش سیگار بکشی خوبه ...
دخترا فقط یه بدی دارند! (مسایل عشقی و خیانت و این حرفا ...)

pc-game
23-09-2014, 00:03
سلام دوستان
کسی که قصد داره تو دانشگاه درس بخونه، باید روابط اجتماعیش با هم کلاسی ها تا چه حد باشه؟
امروز دانشگاه رفتم با پسرا گرم گرفتم که مثلا اجتماعی باشم!! امروز با سه نفر رفتیم بیرون، یکیشون سیگار آوردن بیرون گفت شما نمی کشید؟ گفتم نه!! یهو دیدم یکی دیگه از پسرا سیگار آوردن بیرون!! آقا منو میگی از بیرون دانشگاه تا خود دانشگاه من زیاد باهاشون حرف نزدم رفتیم داخل تونستم یجوری از دستشون فرار کنم! :n29: بعد رفتم پیش اون پسره سومی ولی تصمیم گرفتم از اون سومی هم فاصله بگیرم چون ممکنه مثل من نباشه که بخواد از اونا فاصله بگیره (این سه نفر از قبل همدیگرو نمی شناختن!)
تو راهرو یکی از اون 2نفر از اول امروز بهم هی دستور میده که وسایل هاش رو براش بیارم 2نفر اومد بالا گفتن وسایل های ما رو آوردی منم با قاطعیت گفتم نه خودتون برید بیارید! بعد رفتم تو کلاس! نشستم جلو کنار پسر سومی و دیگه به عقب برنگشتم با بغل دستیم هم کم صحبت کردم!!
این برام تجربه شد که همون اول تا کسی رو نشناختم باهاش گرم نگریم و رفتاری که تمایلم رو به دوستی نشون میده!!
تصمیم دارم کلا رفاقت رو تعطیل کنم و با بچه های مثبت دانشگاه هم در حد ضرورت دوستی کنم.
من آدم قاطعی نیستم ولی امروز رفتار های قاطعانه انجام دادم چون اگه اینطوری نمیکردم ممکن بود تا آخر ترم/دانشگاه روم سوار بشن یا هر چیز دیگه ای!
به نظرتون تصمیم خوبی گرفتم؟
:n29:

موقع برگشت از دانشگاه به خونه. به خودم میگفتم چرا پیام نور نرفتم!! حداقل اون کلاس زیاد نداره :دی (الان غیر انتفاعی میرم رشته حسابداری که از شانس من پسراش تا الان همه منفی بودن!)
موقع برگشت با این حرف به خودم روحیه میدادم "مثه یه جنگجو، بدون ترس بجنگ!" :n28:

پ.ن: گیر ندین که چرا هفته اول رفتم دانشگاه :دي

رفتار قاطع و قطع دوستی با این افراد و تحسین میکنم ، کار درستی انجام دادید . دوستی با این افراد هم مانع درس خوندن میشه و هم آدم خوب رو از راه به در میکنه ، مثلا پسرا عادت شونه نیم ساعت دیرتر برن کلاس که بگن ما از اوناشیم ! و تازه رفیقاشون رو هم مجبور میکنن که مثل خودشون بشن ! و موقع امتحان هم خودشون که درس نمیخونن، مانع درس خوندن بقیه میشن ، حرف زیاده و خلاصه اینکه دوستات رو گلچین کن و سعی کن با بچه درس خون هایی دوست بشی که توی موارد درسی کمکت کنن ، نه درس خون هایی که از جماعت دوری میکنن !!

سعی کنید توی زندگی مصمم باشید و حواس تون جمع باشه و با هرکسی رفاقت نکنید ، مخصوصا اگه به خدمت مقدس سربازی رفتید !

Xyphen
23-09-2014, 01:35
سلام دوستان
کسی که قصد داره تو دانشگاه درس بخونه، باید روابط اجتماعیش با هم کلاسی ها تا چه حد باشه؟
امروز دانشگاه رفتم با پسرا گرم گرفتم که مثلا اجتماعی باشم!! امروز با سه نفر رفتیم بیرون، یکیشون سیگار آوردن بیرون گفت شما نمی کشید؟ گفتم نه!! یهو دیدم یکی دیگه از پسرا سیگار آوردن بیرون!! آقا منو میگی از بیرون دانشگاه تا خود دانشگاه من زیاد باهاشون حرف نزدم رفتیم داخل تونستم یجوری از دستشون فرار کنم! :n29: بعد رفتم پیش اون پسره سومی ولی تصمیم گرفتم از اون سومی هم فاصله بگیرم چون ممکنه مثل من نباشه که بخواد از اونا فاصله بگیره (این سه نفر از قبل همدیگرو نمی شناختن!)
تو راهرو یکی از اون 2نفر از اول امروز بهم هی دستور میده که وسایل هاش رو براش بیارم 2نفر اومد بالا گفتن وسایل های ما رو آوردی منم با قاطعیت گفتم نه خودتون برید بیارید! بعد رفتم تو کلاس! نشستم جلو کنار پسر سومی و دیگه به عقب برنگشتم با بغل دستیم هم کم صحبت کردم!!
این برام تجربه شد که همون اول تا کسی رو نشناختم باهاش گرم نگریم و رفتاری که تمایلم رو به دوستی نشون میده!!
تصمیم دارم کلا رفاقت رو تعطیل کنم و با بچه های مثبت دانشگاه هم در حد ضرورت دوستی کنم.
من آدم قاطعی نیستم ولی امروز رفتار های قاطعانه انجام دادم چون اگه اینطوری نمیکردم ممکن بود تا آخر ترم/دانشگاه روم سوار بشن یا هر چیز دیگه ای!
به نظرتون تصمیم خوبی گرفتم؟
:n29:

موقع برگشت از دانشگاه به خونه. به خودم میگفتم چرا پیام نور نرفتم!! حداقل اون کلاس زیاد نداره :دی (الان غیر انتفاعی میرم رشته حسابداری که از شانس من پسراش تا الان همه منفی بودن!)
موقع برگشت با این حرف به خودم روحیه میدادم "مثه یه جنگجو، بدون ترس بجنگ!" :n28:

پ.ن: گیر ندین که چرا هفته اول رفتم دانشگاه :دي

تصمیم درستی گرفتید
به نطر من باید یکم بیشتر صبر کنید و هم کلاسیاتونو زیر نطر بگیرید بعد اگه دیدین مناسب دوستی با شما هستن با هاشون ارتباط برقرار کنید
اصلن به این فکر نکنید که تو دانشگاه حتمن باید با کسی صمیمی بشید
زیاد به خودتون سخت نگیرید. زیادم برای ارتباط برقرار کردن تلاش نکنید و برای دوست شدن با بقیه عجله نکنید.
سعی کنید خودتون باشید و مستقل باشید

اگه از کسی خوشتون اومد و دیدین بچه خوبیه سعی کنید تو کلاس کنار اون بشینید و باهاش ارتباط برقرار کنید (بازم میگم عجله نکنید)

HOax
23-09-2014, 08:32
سلام ..
یکی از دوسـتان گفت به جمله " خسـته نباشید" عادت کرده ،
من الآن دقیقاً نقطه مخالف اون دوستمونم ... یعنی کلاً به کسی خسته نباشید نمیگم، یه جورایی حال حرف زدن اضافه رو ندارم.
یه بار برای یه کاری وارد یه دفتر کاری شدم گفتـم سلام! ، طرف خودش بهم گفت سلام ، خسته نباشید ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

به نظرتون اینکه من حرف اضافه نمیزنم ( منظورم حرف هایی هستش که برای من گفتـنشون و حتی شنیدن ـشونم ضروری نیست *) در آینـده چند % ممکنه مشکل ساز باشه برام ؟ . چون میدونم بقـیه انتظار شنیدم یه سری حرف ها رو دارن که من کلاً نمیگم.

برای اینـکه بیشـتر منظورم رو برسونم یه مثال دیگه میزنم ... مثلاً چند تا از دوستان دوران دبیرستـان رو دیدم ، طرف گفت "سلام چطوری ؟ چه خبر ؟ احوالت و ... " ، من فقط گفتـم "سلام" دیگه جواب احوال پرسی طرف رو ندادم. فقط نگاه میکردم!
پـ.نـ ) جا اینکه جواب اون سوال های کلیشـه ای رو بدم یا منم ازشون بپرسـم معمولاً فقط یه لبخند میزنم.

همونطور که گفتـم فقط حال ندارم حرف بزنم . چند بار هم تیکه شنـیدم از این و اون که فلانی ( من *) خودش رو میگیره و اینا.
اما اصن ربطی به این چیزا نداره ... فقط حوصلـه ـم نمیشه.

MOHAMMAD_ASEMOONI
23-09-2014, 13:59
سلام . گفتن خسته نباشید گاهی درست نیست . مثال: شما میرید یک اداره و میبینین کارمندی که باهاش کار دارین نیستش . سوال میپرسین از همکاراش که ایشون کجاست . میگن ( معذرت میخوام ) رفته دستشوئی , ننتظر بشین تا بیاد . وقتی میاد , درست نیست بهش بگین سلام خسته نباشی .

Xyphen
23-09-2014, 14:51
سلام ..
یکی از دوسـتان گفت به جمله " خسـته نباشید" عادت کرده ،
من الآن دقیقاً نقطه مخالف اون دوستمونم ... یعنی کلاً به کسی خسته نباشید نمیگم، یه جورایی حال حرف زدن اضافه رو ندارم.
یه بار برای یه کاری وارد یه دفتر کاری شدم گفتـم سلام! ، طرف خودش بهم گفت سلام ، خسته نباشید ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

به نظرتون اینکه من حرف اضافه نمیزنم ( منظورم حرف هایی هستش که برای من گفتـنشون و حتی شنیدن ـشونم ضروری نیست *) در آینـده چند % ممکنه مشکل ساز باشه برام ؟ . چون میدونم بقـیه انتظار شنیدم یه سری حرف ها رو دارن که من کلاً نمیگم.

برای اینـکه بیشـتر منظورم رو برسونم یه مثال دیگه میزنم ... مثلاً چند تا از دوستان دوران دبیرستـان رو دیدم ، طرف گفت "سلام چطوری ؟ چه خبر ؟ احوالت و ... " ، من فقط گفتـم "سلام" دیگه جواب احوال پرسی طرف رو ندادم. فقط نگاه میکردم!
پـ.نـ ) جا اینکه جواب اون سوال های کلیشـه ای رو بدم یا منم ازشون بپرسـم معمولاً فقط یه لبخند میزنم.

همونطور که گفتـم فقط حال ندارم حرف بزنم . چند بار هم تیکه شنـیدم از این و اون که فلانی ( من *) خودش رو میگیره و اینا.
اما اصن ربطی به این چیزا نداره ... فقط حوصلـه ـم نمیشه.

خب اگه تو اداره کار مکنید یا کارتون طوری هست که باید به شرکت های مختلف برید یا همون ادمای همیشگی رو ببینید بهتره یکم بیشتر حال و حوصله به خرج بدین چون اینجوری یه حساب دیگه ای روتون باز میکنن

تو جمع دوستان هم بستگی داره. ببین معمولن اکثر کسایی که میگن چطوری یا چه خبر واقعن براشون مهم نیست که طرف چیکار میکنه یا حالش خوبه یا بده. بلاخره مردم برا اینکه با هم صحبت کنن باید از یه جایی شروع کنن. معمولن این سلام احوال پرسی ها خوبه چون باعث میشه سکوت بوجود نیاد. این سکوت بنطرم بده چون باعث میشه هر دو طرف موذب بشن. البته بیشتر اوقات که ادم با دوستاشه این سکوت بوجود میاد ولی خوب اگه زیاد بشه خیلی بده و ممکنه دوست شما دیگه نخواد با شما باشه اما اگه ادم خوش صحبتی هستین زیاد نگران نباشید در حد سلام چطوری خوبه. حالا این سکوتو گفتم اینم بگم که سعی نکنید این سکوتو با حرفهای بی ربط پر کنید اینطوری بدتر میشه. اگه هم با دوستتون خیلی صمیمی و راحت هستین زیاد نگرانش نباشید. سعی کنید خودتون باشین.

zoroasterormazd
23-09-2014, 20:20
روش برخورد با آدم های بیشعور و کله خر دبنگ را هم توضیح بدین لطفا

ملا نصرالدین
23-09-2014, 22:20
روش برخورد با آدم های بیشعور و کله خر دبنگ را هم توضیح بدین لطفا

ببخشید بی زحمت یک مقداربیشتر در مورد سوالتون توضیح بدید.

banii
23-09-2014, 23:48
روش برخورد با آدم های بیشعور و کله خر دبنگ را هم توضیح بدین لطفا
باید از نظر جسمی قدرتمند باشید و برخورد فیزیکی را اجرا کنید.

zoroasterormazd
24-09-2014, 12:03
ببخشید بی زحمت یک مقداربیشتر در مورد سوالتون توضیح بدید.

از اینم واضح تر

zoroasterormazd
24-09-2014, 12:03
باید از نظر جسمی قدرتمند باشید و برخورد فیزیکی را اجرا کنید.

اگر نباشم چه؟

SAEED 120
24-09-2014, 12:16
باید از نظر جسمی قدرتمند باشید و برخورد فیزیکی را اجرا کنید.

برخورد فیزیکی یا میزنی یا می خوری یا طرف شکایت میکنه ازت یا خودت شاکی میشه چند روز میری کلانتری . اگر طرف چیزیش بشه طول درمان میگیره باید دیه بدی اگرم خدایی نکرده طرف فوت کنه با اجازت پخ پخ اعدام میشی .

فکر درگیری فیزیکی رو از سرت بیار بیرون .قشنگ تو همین تاپیک چالش کن .

قوی ترین مرد ایران رو یه پسر 17 ساله تو درگیری کشتش.یه پسر چند ساله؟ 17 ساله .واسه همین میگم درگیری فیزیکی رو فراموش کن.

گول هیکلتم نخور گول هیکل کسی رو نخور مملکت قانون داره مجری قانون هم داره . مجری قانون یکاری میکنه تا اخر عمرت درگیری فیزیکی رو یادت بره

jalal69
24-09-2014, 13:22
روش برخورد با آدم های بیشعور و کله خر دبنگ را هم توضیح بدین لطفا

بشدت از این نوع آدمها فرار کرد ، حتی هم کلام شدن و جواب دادن هم بی فایده اس ، یه ضرب المثلی هس تو زبون ما که میگه معنی نزدیکش " بخوای از پل رد بشی به خوک بگو دایی" اینجا خوک همون نماد آدم بیشعور و کله خر دبنگ که باهاش باید اینطور رفتار کرد امیدوارم که واضح گفته باشم :|

chapanah
24-09-2014, 13:28
بشدت از این نوع آدمها فرار کرد ، حتی هم کلام شدن و جواب دادن هم بی فایده اس ، یه ضرب المثلی هس تو زبون ما که میگه معنی نزدیکش " بخوای از پل رد بشی به خوک بگو دایی" اینجا خوک همون نماد آدم بیشعور و کله خر دبنگ که باهاش باید اینطور رفتار کرد امیدوارم که واضح گفته باشم :|

به شخصه این تجربه رو داشتم درست ترین چیز ممکنه !

کلا سه تا راه بیشتر باقی نمی مونه :

1- شما باید اون آدم رو بکشی

2 - اون شما رو میکشه

3 - ازش دوری کن

MOHAMMAD_ASEMOONI
24-09-2014, 15:09
روش برخورد با آدم های بیشعور و کله خر دبنگ را هم توضیح بدین لطفا سلام .[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

M0RTEZA_R
26-09-2014, 18:44
در پاسخ "کم پیدایین؟" به اقایون و خانوما چی باید گفت؟

Atghia
26-09-2014, 18:55
در پاسخ "کم پیدایین؟" به اقایون و خانوما چی باید گفت؟
هستیم زیر سایتون ((برای افراد مسن تر و بزرگتر))
زیر پاتون نگاه بندازید هستیم ما هم ((در قبال دوستان))

MOHAMMAD_ASEMOONI
26-09-2014, 20:55
سلام دوستان .
شوخ طبعی یکی از خصوصیاتِ انسانهای بشوش هست .
اگر با ادب و خوش اخلاق هم باشه , شوخیهاش مودبانه و حکیمانه و محترمانه و بجا هست .
از این جور شوخیها هم اگر بلدین بگین .

قانونهای مهم :
1- رعایت حد و مرز در شوخی ضروری هست .
شوخی باید بدون توهین , تحقیر , مسخره کردن و ناراحت کردن باشه وگرنه سکوت خیلی باارزشتر هست .
2- کسی که باهاتون شوخی نداره باهاش شوخی نکنین وگرنه ممکنه کار به جای باریک کشیده بشه و به کینه و دعوا و زد و خورد و حتی قتل منجر بشه .
3- تشخیص وقت مناسب برای شوخی یک هنر هست .
4- مفهوم و معنی کلمات برای همه ی مردم مثل هم نیست . موقع شوخی این موضوع باید در نظر گرفته بشه وگرنه سوء تفاهم میشه .
5- اگر سوء تفاهم شد فوراً معذرت خواهی کنین تا کدورت از بین بره .

چند شوخی :
•وقتی یکی بهتون میگه چه خبر , بهش بگین:
مگه من خبرنگارم ؟
•وقتی کسی در مراسمی مثل جشن تولد, هدیه ای ارزشمند میاره بهش بگین:
چرا زحمت کشیدین ؟ چرا بیشتر نیاوردین ؟
به کسی که هدیه ی ساده آورده این رو نگین وگرنه ممکنه سوء تفاهم بشه و بهش بر بخوره یا دلش بشکنه یا احساس حقارت کنه
•وقتی اشتباهی مرتکب میشین و یکی اشتباهتون رو بهتون یادآوری میکنه , بعد از گذشت حدود 30 ثانیه بهش بگین:
معذرت خواهی کردم بابت اشتباهم ؟
بهتون میگه مهم نیست
بگین : نه , جدی معذرت خواستم یا نه ؟
میگه نه .
بهش بگین پس بعداً یادم بیارم که عذرخواهی کنم .
•وقتی مهمون میاد خونتون بهش بگین:
نوشیدنی چی دوست دارین ؟ هر چی دوست دارین بگین تا براتون یه لیوان آب خوردن بیارم .
•وقتی میرید مهمونی , اگه بهتون گفتند برای نهار بمون , بهشون بگین:
نه , ممنون , با اجازتون بعد از نهار میرم و قبل از شام برمیگردم .
•اگه بیرون سرده , وقتی یکی درب رو باز گذاشته و داره هوای سرد میاد توی اتاق یا خونه , بهش بگین در رو ببند , بیرون گرم میشه
•وقتی یکی کفش یا دمپائی نو یا خوشکلی داره , بهش بگین: چه کفش باحالی , نمیدی یه دور باهاش بزنیم ؟
•اگر جائی بهتون گفتند چقدر کیک ببُریم برات , بگین نه کمتر , کمتر , و وقتی اون تکه ی کوچک رو بُریدند و گذاشتند توی پیش دستی , سینیِ کیک رو بردارین و بگین دستتون درد نکنه , خیلی خوش گذشت , با بنده کاری ندارین ؟ برم دیگه رفع زحمت کنم
•وقتی میخواین کسی کاری براتون انجام بده بهش بگین :
بی زحمت اگه زحمتی نیست یه زحمتی بکشین ......
•اگه کسی سگ پشمالو داره , به سگش بگین :
داری میای یا داری میری ؟ سر و تَهِت که معلوم نیست از بس پشمالویی .
•کسی که موهاش خیلی بلنده , بهش بگین : تو با آرایشگرها قهری ؟
•کسی که ناخنهای انگشتهای پاش خیلی بلنده و معلومه بهشون توجه نداره , بهش بگین:
اون دور دورها هم یه چند تا انگشت هست , لااقل دو سه ماه یک بار یه نگاه بهشون بنداز ببین چیزی نمیخوان ؟ نظافتی چیزی لازم ندارند ؟
•وقتی کسی بد غذا میخوره و بد جوری ملچ ملوچ میکنه و خصوصاً اگر غذا به دماغش هم مالیده شده , بهش بگین :
با دهن بخور . این چه وضعیه ؟
•وقتی یکی میاد باهاتون با ادب و احترام و آروم حرف میزنه بهش بگین:
ای ناقلا , حتماً کارت گیره ها .
•وقتی یه نفر حرف پرت و پلا میزنه بهش بگین:
تو وقتی هوش تقسیم میکردند بین مردم غایب بودی ؟
•وقتی یکی سرش میخوره به جائی و میگه آخ مخم داغون شد یا آخ سرم داغون شد , بهش بگین:
نگران نباش چیز مهمی از دست ندادی
• وقتی سرتون میخوره یه جائی یا یه چیزی میخوره تو سرتون و میگین آخ , اگه بهتون گفتند چی شد ؟ سرت زخم شد ؟
بگین نه چیز مهمی نیست , فقط یه خونریزیِ مغزیِ سطحیه
•وقتی تو تلوزیون میگن فلانی مُرد , یهو خودتون رو بزنین به گریه , میگن چیه ؟ تو چته ؟ بگین:
دلم براش سوخت , میگن طفلک چند لحظه قبل از اینکه بمیره زنده بوده .
•وقتی با کسی که ماشین خیلی قدیمیه هستین , بهش بگین

حواست به عقب باشه از تو آینه اگه چیزی از ماشین کنده شد نگه دار تا برش داریما .
.
•وقتی یه نفر میگه فلان دستگاه کار نمیکنه , بهش بگین:
شاید با کنترل از راهِ زور کار میکنه . یه چند تا مشت و لگد بهش بزن ببین درست میشه ؟
•وقتی یه نفر یه چیز خیلی کهنه داره و میگه خراب شده تعمیر میخواد , بهش بگین
تعمیر نمیخواد , یه شوت میخواد تا بنداریش دور . کارخونه"ی سازندش اگه بفهمه این اینجا هست میان میبرنش برای موزه ی کارخونه ,
•اگه کسی جوراب سوراخ پوشیده بهش بگین
نکنه یه وقت بندازیش دور . بالاخره یه روز جوراب سوراخ و پاره پوره هم مد میشه .
•به کسب که ماشین ریزه میزه داره بگین
خوش به حالت مشکل پارک نداری , اگه جای پارک پیدا نکردی براش میذاریش تو جیبت
•به کسی که پول کم پرداخت میکنه برای خرید دُنگی یا شریکی بگین:
بابا اینقدر ولخرجی نکن ورشکست مىشیا
•اگه دکتر یا مهندس هستین , بگین بابام همیشه آرزو داشت من برم روستا کشاورز و دامدار بشم اما من امیدش رو ناامید کردم و دکتر/مهندس شدم.
•اگه غذائی خوردین و خیلی تند بود بگین
من میگم چرا فلفل تو بازار گیر نمیاد , نگو شما هر چی فلفل بوده خریدین ریختین تو این غذا


•به کسانی که دارند این مطلب رو میخونند میگم:
همینطور نشستین و با خیال راحت میخونین و میخندین . انگشتم میخچه زد از بس نوشتم . خب یه چیزی هم شما بنویسین
:31:

reza.kaka
27-09-2014, 07:15
سلام

دوستان من کارم طور هست که دانشجو هستم و بیشتر مواقع درامدم را از اینترنت و کامپیوتر بدست میارم .فرد رفیق باز و ... نیستم . پس بالتبع اکثرا خونه و پشت کامپیوتر هستم . و دانشگاه ها 4 روز در هفته میرم .

اما یکی از اشنایان بسیار نزدیک . حال نمیدونم به علت حسادت شدید . باعث دردسر من شده . دائما اسم من رو جلوی دیگر اقوام میاره و میگه اجتماعی نیست و بیرون از خونه نمیره . دائمه این طعنه رو جلوی دیگران با بردن اسم من

میگه .

در صورتی که پسر خودش اکثرا تو خیابونا با رفقاش جولون ومیده . و جلوی اکثر فامیل اسم من رو میاره و میگه من اجتماعی نیستم و پسر خودش رو اجتماعی میدونه .

حال میخوام بدونم چطوری باید جواب این ادم رو داد ؟ چطور باید جواب دندون شکنی داد تا دیگه از این صحبت ها نکنه و اسم من رو جلوی اکثر اشنا ها نیاره و به من طعنه نزنه ؟!:n03:

Demon King
27-09-2014, 13:53
سلام

دوستان من کارم طور هست که دانشجو هستم و بیشتر مواقع درامدم را از اینترنت و کامپیوتر بدست میارم .فرد رفیق باز و ... نیستم . پس بالتبع اکثرا خونه و پشت کامپیوتر هستم . و دانشگاه ها 4 روز در هفته میرم .

اما یکی از اشنایان بسیار نزدیک . حال نمیدونم به علت حسادت شدید . باعث دردسر من شده . دائما اسم من رو جلوی دیگر اقوام میاره و میگه اجتماعی نیست و بیرون از خونه نمیره . دائمه این طعنه رو جلوی دیگران با بردن اسم من

میگه .

در صورتی که پسر خودش اکثرا تو خیابونا با رفقاش جولون ومیده . و جلوی اکثر فامیل اسم من رو میاره و میگه من اجتماعی نیستم و پسر خودش رو اجتماعی میدونه .

حال میخوام بدونم چطوری باید جواب این ادم رو داد ؟ چطور باید جواب دندون شکنی داد تا دیگه از این صحبت ها نکنه و اسم من رو جلوی اکثر اشنا ها نیاره و به من طعنه نزنه ؟!:n03:


خیلی ساده اگر توی موقعیتی گیر افتادید که اون فرد جلوی فامیل شما رو به اجتماعی نبودن متهم کرد. برای دیگران توضیح مختصری بدید که چرا از خونه بیرون نمیرید، نه اینکه دقیق بگید با اینترنت و کامپیوتر چیکار میکنید نه ! ولی توضیح کلی بدید تا دیگران متوجه بشن که علت بیرون نرفتن شما از خونه چیه؟
اون فردی که به شما میگه اجتماعی نیستید، احتمالا یا میخواد شما رو جلوی دیگران ضایع کنه و یا به قول خودتون حسد میورزه. لازم نیست با اون فرد کاری داشته باشید و یا ول بودن بچش رو به رخش بکشید فقط کافیه دیگران رو از کاری که تو خونه انجام میدید آگاه کنید تا حرف های اون شخص رو باور نکنن و از روی عدم اطلاع شما رو فردی خونه نشین خطاب نکنن.

Mehran-King
27-09-2014, 16:45
سوالات و خاطراتی در مورد آداب معاشرت زندگیم(این همه چیز درباره خودمه دوستان) (خواهشا این پست رو پاک نکنین) ( وخواهشا تا آخر بخونین ) [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




سلام دوستان ، اسم من مهران هست ، یکضرب میرم سر اصل مطلب :


من قبلا ها براحتی با دیگران ارتباط برقرار می کردم ، با دوستانم شوخی می کردم می خندیدیم میرفتیم بیرون توپ بازی و (دوران کودکی-دوران نونهالی)خیلیم شاگرد زرنگی بودم معدل سال اولمم 19 بود ...


تا اول دبیرستان هیچ مشکلی توی معاشرت با دیگران و درسام نداشتم یعنی دیگران جذب من میشدن و منم جذب اونا و براحتی دوست پیدا میکردم ... تا اینکه انتخاب رشته کردم - رشته ریاضی و فیزیک ، بعدش از دوستای قبلیم می بایست جدا می شدم (اونا علوم تجربی رفتن) و منم دیگه باید دوستای جدیدی پیدا میکردم ... و از طرفی باید وارد مدرسه جدیدی میشدم(دوران نوجوانی) ...


اون روز ها اصلا نمیتونستم با دیگران ارتباط برقرار کنم فقط به همکلاسیای جدیدم سلام میدادم و کنارشون می ایستادم و حرفی نمیزدم ، زنگ تفریح هم یه گوشه می نشستم... به نوعی گوشه گیر و ساکت شده بودم - همیشه میخواستم با دوستای جدیدم ارتباط برقرار کنم از ته دلم واقعا دوست داشتم باهاشون دوست بشم اما نمیتونستم و بلد نبودم (نمیدونم یادم رفته بود چم شده بود...نمیدونستم) که چجور قدم اول رو بردارم و نمیدونستم باهاشون در مورد چی حرف بزنم...

حساس شده بودم روز ها می گذشت و ناراحتی های من روز به روز بیشتر می شد... (تو سایت دانشگاه پزشکی کشور سوئد ، اونجا نوشته شده بود که هرچه شاهرگ آدم با سوزش بسیار درد بکنه(وسط دستتون ، نبض هاتون و...) و از ته دلتون ناراحت بشین به گونه ای که بدنتون بلرزه و به نوعی روحتون از ناراحتی شدید عذاب بکشه از عمرتون متاسفانه کم میشه ؛)


تو سال دوم دبیرستان با هم کلاسیام گهگاهی حرف میزدم ولی دیگه مثل قبل شاد و پر شوروشوق نبودم و عوض شده بودم حتی توی درسام هم به شدت افت کرده بودم نمیدونم چم شده بود... از خونه هم بیرون نمیومدم حتی به دیدن همکلاسیای قدیمیم نمیتونستم برم چون دیگه تنبل شده بودم و توی درسامم ضعیف شده بودم و خجالت میکشیدم سرمو بیرون بالا بگیرم ... تا اینکه سال دوم دبیرستان تمام شد منم نتونستم درست ارتباط برقرار کنم ... اگر چه با چند نفر تونستم ارتباط برقرار کنم اما کافی نبود ...

(در تابستان همون سال از بس ناراحت می شدم یکروز صبح که بیدار شدم قلبم بدجور درد میکرد تا اینکه رفتم دکتر بستری شدم و انواع اقسام دم و دستگاه به سینه هام وصل کردن و ... گفتن زیادی ناراحت شدی اگه اینطوری ادامه بدی ممکنه در آینده نه چندان دور از دنیا بری! بعدش چند تا آرامش بخش بهم دادن...بعدش خودمو آروم میکردم که نباید بیش از حد ناراحت بشم)

سال سوم دبیرستان ( این سال ، از سال قبل واسم فرق میکردم کمی احساس غرور و بزرگی می کردم و با خودم میگفتم نباید از خودم ناراحتی نشون بدم و به همکلاسیام باید سلام میدادم اما برخی دوستانم که انسانی بودن هم تو مدرسه ما بودن از بس خجالت می کشیدم نمیتونستم پیششون برم حتی نمیتونستم بهشون سلام بدم ... تو سال سوم چند تا دوست خوب پیدا کرده بودم که میومدن پیشم و منم میرفتم پیششون - میرفتم خونشون و کلا دوستای خوبی بودیم تا اینکه سال سوم تموم شد و من توی درسام که به شدت افت کرده بودم نتونستم در خرداد ماه و شهریور ماه نمره قبولی بگیرم ، و یک سال از دوستانم عقب ماندم ... (آره همون پسری که زرنگ بود یعنی من از عرش رسیده بودم به فرش!) (عوارض شکست روحی...)

هیچی دیگه یک سال مدرسه نرفتم و دوباره روم نمیشد برم پیش اون دوستایی که سال سوم باهاشون گرم بودم ... چون اونا زرنگ بودن ... و من خونه نشین شده بودم ، تازشم من میگرن(سردرد بسیار بسیار وحشتناک و درد آورد) (تاحالا بستنی خوردین ؟ اگه دندان هاتون به بخش سرد بستنی یا کیم بخوره سرتون بدجوری درد میکنه درست میگم ؟! شدت میگرن عین اون حالته منتهی با زجر و دردی بیشتر و وحشتناک!)

که میگرن هم داشتم و هر از چند روزی میگرنم درد میکرد(از بس ناراحت بودم) و هرروز انگاری می مردم و دوباره زنده می شدم ، بعدش همینجا پی سی ورلد میومدم و راز دلمو به شما میگفتم و بعضی دوستان منو درک میکردن و آرومم میکردن ...

در دورانی که مدرسه نمیرفتم از بس خونه نشین شده بودم و بیرون نمیرفتم ، وضعیت روحیم خراب بود ، دی ماه و خرداد ماه هم نتونستم نمره قبولی سال سوم رو بگیرم از طرفی از بس تنها بودم آخرش به مسجد روی آوردم و مسجد میرفتم و اونجا اذان گفتن و قرآن خواندن و با خدا بودن رو یادگرفتم و اینطوری با یاد کردن خدا ، دلمو آرام میکردم باور کنین اگه من اون سال مسجد نمیرفتم الان معلوم نبود من اینجا بودم یا نه!
(شاید از دنیا هم میرفتم!)

مسجد باعث می شد که قلبم آرام آرام تسکین پیدا کنه اگرچه هیچ دوستی نداشتم ، فقط همکلاسیامو گهگاهی میدیدم و بهم سلام میکردن و میرفتن ... منم سلام میدادم و چیزی نمیگفتم ... ( از طرفی بازی آنلاین هم بازی میکردم و با پلیر های خارجی هم در مورد شرایط زندگیم صحبت میکردم حتی تو گیلد(نوعی خانواده در بازی های آنلاین) هم راز دلمو میگفتم و خارجیا هم واقعا از شرایط من ناراحت بودن حتی آدرس فیس بوکشون رو میدادن تا با من دوست بشن ... منم که فیس بوک نداشتم و اصلا نمیدونستم چیه!!! )

آخرش شهریور ماه همون سال دیپلم ریاضی رو به زور گرفتم ... و بالاخره پیش دانشگاهی ثبت نام کردم ! بسم الله الرحمن الرحیم... بازم شروع ناراحتی ها ...

اولین روز پیش دانشگاهی که مدرسه رفتم همه منو تحویل میگرفتن (با اینکه منو نمیشناختن) منم باهاشون زود گرم می شدم اما تو کلاسمون چند نفر بودن که قبلا همینجا در موردشون صحبت کردم ... چند نفر که فتوکپی من بودن و از یکی از اونا خیلی خوشم میومد! باورتون نمیشه اخلاق رفتار گفتار همه چیزش شبیه من بود! بخاطر همین دوست داشتم باهاش صمیمی بشم و بهش نزدیک بشم! شمارشو از یکی از همکلاسیام گرفتم و بهش پیام میدادم (نکته جالب اینجاست که اون پسر هم عین من ساکت بود! و وقتی هم گرم میشد عین خودم پر حرف میشد!!!)

توی پیامک همه این راز های دلمو که عین منه و عین داداشمه و ... رو بهش گفتم (نمیدونم اشتباه کردم که اینکارو کردم یا نه ...) از اون روز به بعدش اصلا منو تحویل نمیگرفت! میرفتم پیشش میگفتم من باهات کار دارم اون به من میگفت که من با تو کاری ندارم!

منم که زودرنج هستم ... با این رفتارش خیلی خیلی ناراحتم می کرد حتی بهش زنگ میزدم بهم کلی فحش میداد با خودم میگفتم آخه من چه کاری کردم که با من اینجوری رفتار میکنه ... با خودم گفتم حتما بهش برخورده بعدش یکروز توی کلاس تک و تنها نشسته بود و پیشش رفتم و ازش عذر خواهی کردم و گفتم که اشتباه شد ... (ولی من نمیتونستم همه چیزو بیخیال بشم باید اثبات میکردم که اون پسر عین منه چون خودم میدونستم و دیدم که عین منه!:n03:)


نیمسال اول گذشت ... شروع نیم سال دوم ، من کلا فرق کرده بودم گوشه گیر شده بودم با خودم میگفتم آخه چرا کسی از من خوشش نمیاد ، با خودم میگفتم چرا خداوند منو خلق کرده ؟ آخه این همه ناراحتی من کی تموم میشه ؟! آخه من که پسر پاکی هستم(تعریف از خود نباشه) چرا کسی با من دوست نمیشه؟! آخه من کدامین احساس رو نشنیدم و کدام احساس رو ناراحت کردم که چنین دلتنگ و ناراحتم؟! آخه منی که انتخاب رشته اشتباه کردم چوبشو خوردم دیگه !!! نخوردم ؟!

بعدش یکضرب از این رفیقم معذرت خواهی میکردم ... نمیدونم آخرش بخشید یا نبخشید هیچی نمیگفت ... دل منم همیشه می رنجید ... بعدش غرور منم تکه پاره شده بود ، عین اینکه آسمونی باشم که ستاره ای توش نباشه بعدش که اون دوستمو میدیدم همیشه سکوت میکردم و حرفی نمیزدم و باحالتی سوزناک بهش سلام میدادم...


اما این وسط به خدا قسم ، من همه دوستامو دوست داشتم! همیشه سعی کردم تا حد امکان کمکی از من بر میاد رو براشون انجام بدم ...

حالا نمیدونم آیا من آدم بدی بودم ؟! از بس ناراحت می شدم دستام عین یک تکه یخ سرد می شد! به نظرتون من با اینکارم آبروی عشقو بردم ؟! آخه جایی خونده بودم نوشته بود اگه از دوستتون خوشتون میاد بهشون بگین تا تو دلتون مخفی نمونه ... منم گفتم ولی اینجوری شد ...

من فکر می کنم تنهاترین آدم روی این کره خاکی هستم ... بعدش در مورد من بد فکر میکنن... آخه من راز دلمو که دوست داشتن دوستامه رو گفتم، بعدش اینجوری رفتار کردن ... اگه راز دلمو هم نگم باز خودم ضربه روحی میخوردم ...

من چیکار میکردم ... :(

یه دنیا غم دارم ...

عین این میمونه که یک پرنده غریب و بی کس هستم ... بین هزاران ستاره من عین این میمونم که شهاب بی نشون باشم که مبدا و مقصد نداره ...

بقول استاد ناصر عبداللهی اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمیمونی ...


به هر حال بعد این همه ماجرا اون دوستمو یه مدت فراموش کردم (با هزاران ناراحتی...خیلی سخت بود به خدا راست میگم دوستان...)

سال تحصیلی پیش دانشگاهی تموم شد دوباره مثل قبل نتونستم با کسایی که دوسشون داشتم ارتباط برقرار کنم و این ، تو دلم موند که موند تا به امروز که خودم دارم زجر می کشم ، حالا چند بار اون دوستامو بیرون دیدم ... با چه رویی برم پیششون ؟ هر جور فحش بود بارم کردن ... منم به دل نمیگرفتم با خودم میگفتم دوستمه ... بعدش زود می بخشیدمشون ...

این دوستی های من الان می بینم که همشون یک طرفه بودن ... یعنی من فقط با اونا دوست بودم ...حقیقتش همیشه من بودم که یادشون می کردم ، همیشه دوست داشتم بهشون بفهمونم که من بیادشونم ، حالا با موبایل با دیدار - با هرچی که باشه بهشون اثبات کردم ...ولی اونا ...

ایمان دارم که خداوند خودش شاهد و ناظره که من هیچ نوع بدی در حق هیچکدوم از دوستام نکردم فقط میخواستم بهشون ثابت کنم که بیادشونم ...

الان مدرک پیش دانشگاهیمو هم به زور گرفتم ( با این همه شکست روحی که داشتم ) دانشگاه هم پیام نور قبول شدم ... البته احتمالا سال بعد کنکور میدم ...

کنکور!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (باور کنین دوستان من فقط یک روز مانده به کنکور فقط شیمی خوندم اونم 30 درصد زدم و همون باعث شد پیام نور قبول بشم ...)

فقط میخوام بهتون بگم دوستان : این حرفارو اینجا گفتم ، چون دیشب از گریه خوابم نبرد ... خیلی ناراحت بودم از گذشته تلخم ... از سرنوشتی که داشتم و دارم ...


اگه حرفی در خصوص بنده دارین بپرسین ، منم جواب میدم ، ازتون ممنونم که این همه نوشته منو خوندین ، ببخشید اگه زیاد شد ... میدونین که حرف دله ... و حرف دل همیشه زیاده ...

saeidrezay
27-09-2014, 17:43
سوالات و خاطراتی در مورد آداب معاشرت زندگیم(این همه چیز درباره خودمه دوستان) (خواهشا این پست رو پاک نکنین) ( وخواهشا تا آخر بخونین ) [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




سلام دوستان ، اسم من مهران هست ، یکضرب میرم سر اصل مطلب :


من قبلا ها براحتی با دیگران ارتباط برقرار می کردم ، با دوستانم شوخی می کردم می خندیدیم میرفتیم بیرون توپ بازی و (دوران کودکی-دوران نونهالی)خیلیم شاگرد زرنگی بودم معدل سال اولمم 19 بود ...


تا اول دبیرستان هیچ مشکلی توی معاشرت با دیگران و درسام نداشتم یعنی دیگران جذب من میشدن و منم جذب اونا و براحتی دوست پیدا میکردم ... تا اینکه انتخاب رشته کردم - رشته ریاضی و فیزیک ، بعدش از دوستای قبلیم می بایست جدا می شدم (اونا علوم تجربی رفتن) و منم دیگه باید دوستای جدیدی پیدا میکردم ... و از طرفی باید وارد مدرسه جدیدی میشدم(دوران نوجوانی) ...


اون روز ها اصلا نمیتونستم با دیگران ارتباط برقرار کنم فقط به همکلاسیای جدیدم سلام میدادم و کنارشون می ایستادم و حرفی نمیزدم ، زنگ تفریح هم یه گوشه می نشستم... به نوعی گوشه گیر و ساکت شده بودم - همیشه میخواستم با دوستای جدیدم ارتباط برقرار کنم از ته دلم واقعا دوست داشتم باهاشون دوست بشم اما نمیتونستم و بلد نبودم (نمیدونم یادم رفته بود چم شده بود...نمیدونستم) که چجور قدم اول رو بردارم و نمیدونستم باهاشون در مورد چی حرف بزنم...

حساس شده بودم روز ها می گذشت و ناراحتی های من روز به روز بیشتر می شد... (تو سایت دانشگاه پزشکی کشور سوئد ، اونجا نوشته شده بود که هرچه شاهرگ آدم با سوزش بسیار درد بکنه(وسط دستتون ، نبض هاتون و...) و از ته دلتون ناراحت بشین به گونه ای که بدنتون بلرزه و به نوعی روحتون از ناراحتی شدید عذاب بکشه از عمرتون متاسفانه کم میشه ؛)


تو سال دوم دبیرستان با هم کلاسیام گهگاهی حرف میزدم ولی دیگه مثل قبل شاد و پر شوروشوق نبودم و عوض شده بودم حتی توی درسام هم به شدت افت کرده بودم نمیدونم چم شده بود... از خونه هم بیرون نمیومدم حتی به دیدن همکلاسیای قدیمیم نمیتونستم برم چون دیگه تنبل شده بودم و توی درسامم ضعیف شده بودم و خجالت میکشیدم سرمو بیرون بالا بگیرم ... تا اینکه سال دوم دبیرستان تمام شد منم نتونستم درست ارتباط برقرار کنم ... اگر چه با چند نفر تونستم ارتباط برقرار کنم اما کافی نبود ...

(در تابستان همون سال از بس ناراحت می شدم یکروز صبح که بیدار شدم قلبم بدجور درد میکرد تا اینکه رفتم دکتر بستری شدم و انواع اقسام دم و دستگاه به سینه هام وصل کردن و ... گفتن زیادی ناراحت شدی اگه اینطوری ادامه بدی ممکنه در آینده نه چندان دور از دنیا بری! بعدش چند تا آرامش بخش بهم دادن...بعدش خودمو آروم میکردم که نباید بیش از حد ناراحت بشم)

سال سوم دبیرستان ( این سال ، از سال قبل واسم فرق میکردم کمی احساس غرور و بزرگی می کردم و با خودم میگفتم نباید از خودم ناراحتی نشون بدم و به همکلاسیام باید سلام میدادم اما برخی دوستانم که انسانی بودن هم تو مدرسه ما بودن از بس خجالت می کشیدم نمیتونستم پیششون برم حتی نمیتونستم بهشون سلام بدم ... تو سال سوم چند تا دوست خوب پیدا کرده بودم که میومدن پیشم و منم میرفتم پیششون - میرفتم خونشون و کلا دوستای خوبی بودیم تا اینکه سال سوم تموم شد و من توی درسام که به شدت افت کرده بودم نتونستم در خرداد ماه و شهریور ماه نمره قبولی بگیرم ، و یک سال از دوستانم عقب ماندم ... (آره همون پسری که زرنگ بود یعنی من از عرش رسیده بودم به فرش!) (عوارض شکست روحی...)

هیچی دیگه یک سال مدرسه نرفتم و دوباره روم نمیشد برم پیش اون دوستایی که سال سوم باهاشون گرم بودم ... چون اونا زرنگ بودن ... و من خونه نشین شده بودم ، تازشم من میگرن(سردرد بسیار بسیار وحشتناک و درد آورد) (تاحالا بستنی خوردین ؟ اگه دندان هاتون به بخش سرد بستنی یا کیم بخوره سرتون بدجوری درد میکنه درست میگم ؟! شدت میگرن عین اون حالته منتهی با زجر و دردی بیشتر و وحشتناک!)

که میگرن هم داشتم و هر از چند روزی میگرنم درد میکرد(از بس ناراحت بودم) و هرروز انگاری می مردم و دوباره زنده می شدم ، بعدش همینجا پی سی ورلد میومدم و راز دلمو به شما میگفتم و بعضی دوستان منو درک میکردن و آرومم میکردن ...

در دورانی که مدرسه نمیرفتم از بس خونه نشین شده بودم و بیرون نمیرفتم ، وضعیت روحیم خراب بود ، دی ماه و خرداد ماه هم نتونستم نمره قبولی سال سوم رو بگیرم از طرفی از بس تنها بودم آخرش به مسجد روی آوردم و مسجد میرفتم و اونجا اذان گفتن و قرآن خواندن و با خدا بودن رو یادگرفتم و اینطوری با یاد کردن خدا ، دلمو آرام میکردم باور کنین اگه من اون سال مسجد نمیرفتم الان معلوم نبود من اینجا بودم یا نه!
(شاید از دنیا هم میرفتم!)

مسجد باعث می شد که قلبم آرام آرام تسکین پیدا کنه اگرچه هیچ دوستی نداشتم ، فقط همکلاسیامو گهگاهی میدیدم و بهم سلام میکردن و میرفتن ... منم سلام میدادم و چیزی نمیگفتم ... ( از طرفی بازی آنلاین هم بازی میکردم و با پلیر های خارجی هم در مورد شرایط زندگیم صحبت میکردم حتی تو گیلد(نوعی خانواده در بازی های آنلاین) هم راز دلمو میگفتم و خارجیا هم واقعا از شرایط من ناراحت بودن حتی آدرس فیس بوکشون رو میدادن تا با من دوست بشن ... منم که فیس بوک نداشتم و اصلا نمیدونستم چیه!!! )

آخرش شهریور ماه همون سال دیپلم ریاضی رو به زور گرفتم ... و بالاخره پیش دانشگاهی ثبت نام کردم ! بسم الله الرحمن الرحیم... بازم شروع ناراحتی ها ...

اولین روز پیش دانشگاهی که مدرسه رفتم همه منو تحویل میگرفتن (با اینکه منو نمیشناختن) منم باهاشون زود گرم می شدم اما تو کلاسمون چند نفر بودن که قبلا همینجا در موردشون صحبت کردم ... چند نفر که فتوکپی من بودن و از یکی از اونا خیلی خوشم میومد! باورتون نمیشه اخلاق رفتار گفتار همه چیزش شبیه من بود! بخاطر همین دوست داشتم باهاش صمیمی بشم و بهش نزدیک بشم! شمارشو از یکی از همکلاسیام گرفتم و بهش پیام میدادم (نکته جالب اینجاست که اون پسر هم عین من ساکت بود! و وقتی هم گرم میشد عین خودم پر حرف میشد!!!)

توی پیامک همه این راز های دلمو که عین منه و عین داداشمه و ... رو بهش گفتم (نمیدونم اشتباه کردم که اینکارو کردم یا نه ...) از اون روز به بعدش اصلا منو تحویل نمیگرفت! میرفتم پیشش میگفتم من باهات کار دارم اون به من میگفت که من با تو کاری ندارم!

منم که زودرنج هستم ... با این رفتارش خیلی خیلی ناراحتم می کرد حتی بهش زنگ میزدم بهم کلی فحش میداد با خودم میگفتم آخه من چه کاری کردم که با من اینجوری رفتار میکنه ... با خودم گفتم حتما بهش برخورده بعدش یکروز توی کلاس تک و تنها نشسته بود و پیشش رفتم و ازش عذر خواهی کردم و گفتم که اشتباه شد ... (ولی من نمیتونستم همه چیزو بیخیال بشم باید اثبات میکردم که اون پسر عین منه چون خودم میدونستم و دیدم که عین منه!:n03:)


نیمسال اول گذشت ... شروع نیم سال دوم ، من کلا فرق کرده بودم گوشه گیر شده بودم با خودم میگفتم آخه چرا کسی از من خوشش نمیاد ، با خودم میگفتم چرا خداوند منو خلق کرده ؟ آخه این همه ناراحتی من کی تموم میشه ؟! آخه من که پسر پاکی هستم(تعریف از خود نباشه) چرا کسی با من دوست نمیشه؟! آخه من کدامین احساس رو نشنیدم و کدام احساس رو ناراحت کردم که چنین دلتنگ و ناراحتم؟! آخه منی که انتخاب رشته اشتباه کردم چوبشو خوردم دیگه !!! نخوردم ؟!

بعدش یکضرب از این رفیقم معذرت خواهی میکردم ... نمیدونم آخرش بخشید یا نبخشید هیچی نمیگفت ... دل منم همیشه می رنجید ... بعدش غرور منم تکه پاره شده بود ، عین اینکه آسمونی باشم که ستاره ای توش نباشه بعدش که اون دوستمو میدیدم همیشه سکوت میکردم و حرفی نمیزدم و باحالتی سوزناک بهش سلام میدادم...


اما این وسط به خدا قسم ، من همه دوستامو دوست داشتم! همیشه سعی کردم تا حد امکان کمکی از من بر میاد رو براشون انجام بدم ...

حالا نمیدونم آیا من آدم بدی بودم ؟! از بس ناراحت می شدم دستام عین یک تکه یخ سرد می شد! به نظرتون من با اینکارم آبروی عشقو بردم ؟! آخه جایی خونده بودم نوشته بود اگه از دوستتون خوشتون میاد بهشون بگین تا تو دلتون مخفی نمونه ... منم گفتم ولی اینجوری شد ...

من فکر می کنم تنهاترین آدم روی این کره خاکی هستم ... بعدش در مورد من بد فکر میکنن... آخه من راز دلمو که دوست داشتن دوستامه رو گفتم، بعدش اینجوری رفتار کردن ... اگه راز دلمو هم نگم باز خودم ضربه روحی میخوردم ...

من چیکار میکردم ... :(

یه دنیا غم دارم ...

عین این میمونه که یک پرنده غریب و بی کس هستم ... بین هزاران ستاره من عین این میمونم که شهاب بی نشون باشم که مبدا و مقصد نداره ...

بقول استاد ناصر عبداللهی اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمیمونی ...


به هر حال بعد این همه ماجرا اون دوستمو یه مدت فراموش کردم (با هزاران ناراحتی...خیلی سخت بود به خدا راست میگم دوستان...)

سال تحصیلی پیش دانشگاهی تموم شد دوباره مثل قبل نتونستم با کسایی که دوسشون داشتم ارتباط برقرار کنم و این ، تو دلم موند که موند تا به امروز که خودم دارم زجر می کشم ، حالا چند بار اون دوستامو بیرون دیدم ... با چه رویی برم پیششون ؟ هر جور فحش بود بارم کردن ... منم به دل نمیگرفتم با خودم میگفتم دوستمه ... بعدش زود می بخشیدمشون ...

این دوستی های من الان می بینم که همشون یک طرفه بودن ... یعنی من فقط با اونا دوست بودم ...حقیقتش همیشه من بودم که یادشون می کردم ، همیشه دوست داشتم بهشون بفهمونم که من بیادشونم ، حالا با موبایل با دیدار - با هرچی که باشه بهشون اثبات کردم ...ولی اونا ...

ایمان دارم که خداوند خودش شاهد و ناظره که من هیچ نوع بدی در حق هیچکدوم از دوستام نکردم فقط میخواستم بهشون ثابت کنم که بیادشونم ...

الان مدرک پیش دانشگاهیمو هم به زور گرفتم ( با این همه شکست روحی که داشتم ) دانشگاه هم پیام نور قبول شدم ... البته احتمالا سال بعد کنکور میدم ...

کنکور!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (باور کنین دوستان من فقط یک روز مانده به کنکور فقط شیمی خوندم اونم 30 درصد زدم و همون باعث شد پیام نور قبول بشم ...)

فقط میخوام بهتون بگم دوستان : این حرفارو اینجا گفتم ، چون دیشب از گریه خوابم نبرد ... خیلی ناراحت بودم از گذشته تلخم ... از سرنوشتی که داشتم و دارم ...


اگه حرفی در خصوص بنده دارین بپرسین ، منم جواب میدم ، ازتون ممنونم که این همه نوشته منو خوندین ، ببخشید اگه زیاد شد ... میدونین که حرف دله ... و حرف دل همیشه زیاده ...
خیلی طولانی بود من که حوصله نکردم همش رو بخونم ولی تا اونجا که فهمیدم خیلی ناراحت هستی و غصه میخوری
دوای دردت هم فقط بیخیال شدن و در لحظه زندگی کردن هست
موفق باشی

sara_program
27-09-2014, 17:56
سوالات و خاطراتی در مورد آداب معاشرت زندگیم(این همه چیز درباره خودمه دوستان) (خواهشا این پست رو پاک نکنین) ( وخواهشا تا آخر بخونین ) [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




سلام دوستان ، اسم من مهران هست ، یکضرب میرم سر اصل مطلب :


من قبلا ها براحتی با دیگران ارتباط برقرار می کردم ، با دوستانم شوخی می کردم می خندیدیم میرفتیم بیرون توپ بازی و (دوران کودکی-دوران نونهالی)خیلیم شاگرد زرنگی بودم معدل سال اولمم 19 بود ...


تا اول دبیرستان هیچ مشکلی توی معاشرت با دیگران و درسام نداشتم یعنی دیگران جذب من میشدن و منم جذب اونا و براحتی دوست پیدا میکردم ... تا اینکه انتخاب رشته کردم - رشته ریاضی و فیزیک ، بعدش از دوستای قبلیم می بایست جدا می شدم (اونا علوم تجربی رفتن) و منم دیگه باید دوستای جدیدی پیدا میکردم ... و از طرفی باید وارد مدرسه جدیدی میشدم(دوران نوجوانی) ...


اون روز ها اصلا نمیتونستم با دیگران ارتباط برقرار کنم فقط به همکلاسیای جدیدم سلام میدادم و کنارشون می ایستادم و حرفی نمیزدم ، زنگ تفریح هم یه گوشه می نشستم... به نوعی گوشه گیر و ساکت شده بودم - همیشه میخواستم با دوستای جدیدم ارتباط برقرار کنم از ته دلم واقعا دوست داشتم باهاشون دوست بشم اما نمیتونستم و بلد نبودم (نمیدونم یادم رفته بود چم شده بود...نمیدونستم) که چجور قدم اول رو بردارم و نمیدونستم باهاشون در مورد چی حرف بزنم...

حساس شده بودم روز ها می گذشت و ناراحتی های من روز به روز بیشتر می شد... (تو سایت دانشگاه پزشکی کشور سوئد ، اونجا نوشته شده بود که هرچه شاهرگ آدم با سوزش بسیار درد بکنه(وسط دستتون ، نبض هاتون و...) و از ته دلتون ناراحت بشین به گونه ای که بدنتون بلرزه و به نوعی روحتون از ناراحتی شدید عذاب بکشه از عمرتون متاسفانه کم میشه ؛)


تو سال دوم دبیرستان با هم کلاسیام گهگاهی حرف میزدم ولی دیگه مثل قبل شاد و پر شوروشوق نبودم و عوض شده بودم حتی توی درسام هم به شدت افت کرده بودم نمیدونم چم شده بود... از خونه هم بیرون نمیومدم حتی به دیدن همکلاسیای قدیمیم نمیتونستم برم چون دیگه تنبل شده بودم و توی درسامم ضعیف شده بودم و خجالت میکشیدم سرمو بیرون بالا بگیرم ... تا اینکه سال دوم دبیرستان تمام شد منم نتونستم درست ارتباط برقرار کنم ... اگر چه با چند نفر تونستم ارتباط برقرار کنم اما کافی نبود ...

(در تابستان همون سال از بس ناراحت می شدم یکروز صبح که بیدار شدم قلبم بدجور درد میکرد تا اینکه رفتم دکتر بستری شدم و انواع اقسام دم و دستگاه به سینه هام وصل کردن و ... گفتن زیادی ناراحت شدی اگه اینطوری ادامه بدی ممکنه در آینده نه چندان دور از دنیا بری! بعدش چند تا آرامش بخش بهم دادن...بعدش خودمو آروم میکردم که نباید بیش از حد ناراحت بشم)

سال سوم دبیرستان ( این سال ، از سال قبل واسم فرق میکردم کمی احساس غرور و بزرگی می کردم و با خودم میگفتم نباید از خودم ناراحتی نشون بدم و به همکلاسیام باید سلام میدادم اما برخی دوستانم که انسانی بودن هم تو مدرسه ما بودن از بس خجالت می کشیدم نمیتونستم پیششون برم حتی نمیتونستم بهشون سلام بدم ... تو سال سوم چند تا دوست خوب پیدا کرده بودم که میومدن پیشم و منم میرفتم پیششون - میرفتم خونشون و کلا دوستای خوبی بودیم تا اینکه سال سوم تموم شد و من توی درسام که به شدت افت کرده بودم نتونستم در خرداد ماه و شهریور ماه نمره قبولی بگیرم ، و یک سال از دوستانم عقب ماندم ... (آره همون پسری که زرنگ بود یعنی من از عرش رسیده بودم به فرش!) (عوارض شکست روحی...)

هیچی دیگه یک سال مدرسه نرفتم و دوباره روم نمیشد برم پیش اون دوستایی که سال سوم باهاشون گرم بودم ... چون اونا زرنگ بودن ... و من خونه نشین شده بودم ، تازشم من میگرن(سردرد بسیار بسیار وحشتناک و درد آورد) (تاحالا بستنی خوردین ؟ اگه دندان هاتون به بخش سرد بستنی یا کیم بخوره سرتون بدجوری درد میکنه درست میگم ؟! شدت میگرن عین اون حالته منتهی با زجر و دردی بیشتر و وحشتناک!)

که میگرن هم داشتم و هر از چند روزی میگرنم درد میکرد(از بس ناراحت بودم) و هرروز انگاری می مردم و دوباره زنده می شدم ، بعدش همینجا پی سی ورلد میومدم و راز دلمو به شما میگفتم و بعضی دوستان منو درک میکردن و آرومم میکردن ...

در دورانی که مدرسه نمیرفتم از بس خونه نشین شده بودم و بیرون نمیرفتم ، وضعیت روحیم خراب بود ، دی ماه و خرداد ماه هم نتونستم نمره قبولی سال سوم رو بگیرم از طرفی از بس تنها بودم آخرش به مسجد روی آوردم و مسجد میرفتم و اونجا اذان گفتن و قرآن خواندن و با خدا بودن رو یادگرفتم و اینطوری با یاد کردن خدا ، دلمو آرام میکردم باور کنین اگه من اون سال مسجد نمیرفتم الان معلوم نبود من اینجا بودم یا نه!
(شاید از دنیا هم میرفتم!)

مسجد باعث می شد که قلبم آرام آرام تسکین پیدا کنه اگرچه هیچ دوستی نداشتم ، فقط همکلاسیامو گهگاهی میدیدم و بهم سلام میکردن و میرفتن ... منم سلام میدادم و چیزی نمیگفتم ... ( از طرفی بازی آنلاین هم بازی میکردم و با پلیر های خارجی هم در مورد شرایط زندگیم صحبت میکردم حتی تو گیلد(نوعی خانواده در بازی های آنلاین) هم راز دلمو میگفتم و خارجیا هم واقعا از شرایط من ناراحت بودن حتی آدرس فیس بوکشون رو میدادن تا با من دوست بشن ... منم که فیس بوک نداشتم و اصلا نمیدونستم چیه!!! )

آخرش شهریور ماه همون سال دیپلم ریاضی رو به زور گرفتم ... و بالاخره پیش دانشگاهی ثبت نام کردم ! بسم الله الرحمن الرحیم... بازم شروع ناراحتی ها ...

اولین روز پیش دانشگاهی که مدرسه رفتم همه منو تحویل میگرفتن (با اینکه منو نمیشناختن) منم باهاشون زود گرم می شدم اما تو کلاسمون چند نفر بودن که قبلا همینجا در موردشون صحبت کردم ... چند نفر که فتوکپی من بودن و از یکی از اونا خیلی خوشم میومد! باورتون نمیشه اخلاق رفتار گفتار همه چیزش شبیه من بود! بخاطر همین دوست داشتم باهاش صمیمی بشم و بهش نزدیک بشم! شمارشو از یکی از همکلاسیام گرفتم و بهش پیام میدادم (نکته جالب اینجاست که اون پسر هم عین من ساکت بود! و وقتی هم گرم میشد عین خودم پر حرف میشد!!!)

توی پیامک همه این راز های دلمو که عین منه و عین داداشمه و ... رو بهش گفتم (نمیدونم اشتباه کردم که اینکارو کردم یا نه ...) از اون روز به بعدش اصلا منو تحویل نمیگرفت! میرفتم پیشش میگفتم من باهات کار دارم اون به من میگفت که من با تو کاری ندارم!

منم که زودرنج هستم ... با این رفتارش خیلی خیلی ناراحتم می کرد حتی بهش زنگ میزدم بهم کلی فحش میداد با خودم میگفتم آخه من چه کاری کردم که با من اینجوری رفتار میکنه ... با خودم گفتم حتما بهش برخورده بعدش یکروز توی کلاس تک و تنها نشسته بود و پیشش رفتم و ازش عذر خواهی کردم و گفتم که اشتباه شد ... (ولی من نمیتونستم همه چیزو بیخیال بشم باید اثبات میکردم که اون پسر عین منه چون خودم میدونستم و دیدم که عین منه!:n03:)


نیمسال اول گذشت ... شروع نیم سال دوم ، من کلا فرق کرده بودم گوشه گیر شده بودم با خودم میگفتم آخه چرا کسی از من خوشش نمیاد ، با خودم میگفتم چرا خداوند منو خلق کرده ؟ آخه این همه ناراحتی من کی تموم میشه ؟! آخه من که پسر پاکی هستم(تعریف از خود نباشه) چرا کسی با من دوست نمیشه؟! آخه من کدامین احساس رو نشنیدم و کدام احساس رو ناراحت کردم که چنین دلتنگ و ناراحتم؟! آخه منی که انتخاب رشته اشتباه کردم چوبشو خوردم دیگه !!! نخوردم ؟!

بعدش یکضرب از این رفیقم معذرت خواهی میکردم ... نمیدونم آخرش بخشید یا نبخشید هیچی نمیگفت ... دل منم همیشه می رنجید ... بعدش غرور منم تکه پاره شده بود ، عین اینکه آسمونی باشم که ستاره ای توش نباشه بعدش که اون دوستمو میدیدم همیشه سکوت میکردم و حرفی نمیزدم و باحالتی سوزناک بهش سلام میدادم...


اما این وسط به خدا قسم ، من همه دوستامو دوست داشتم! همیشه سعی کردم تا حد امکان کمکی از من بر میاد رو براشون انجام بدم ...

حالا نمیدونم آیا من آدم بدی بودم ؟! از بس ناراحت می شدم دستام عین یک تکه یخ سرد می شد! به نظرتون من با اینکارم آبروی عشقو بردم ؟! آخه جایی خونده بودم نوشته بود اگه از دوستتون خوشتون میاد بهشون بگین تا تو دلتون مخفی نمونه ... منم گفتم ولی اینجوری شد ...

من فکر می کنم تنهاترین آدم روی این کره خاکی هستم ... بعدش در مورد من بد فکر میکنن... آخه من راز دلمو که دوست داشتن دوستامه رو گفتم، بعدش اینجوری رفتار کردن ... اگه راز دلمو هم نگم باز خودم ضربه روحی میخوردم ...

من چیکار میکردم ... :(

یه دنیا غم دارم ...

عین این میمونه که یک پرنده غریب و بی کس هستم ... بین هزاران ستاره من عین این میمونم که شهاب بی نشون باشم که مبدا و مقصد نداره ...

بقول استاد ناصر عبداللهی اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمیمونی ...


به هر حال بعد این همه ماجرا اون دوستمو یه مدت فراموش کردم (با هزاران ناراحتی...خیلی سخت بود به خدا راست میگم دوستان...)

سال تحصیلی پیش دانشگاهی تموم شد دوباره مثل قبل نتونستم با کسایی که دوسشون داشتم ارتباط برقرار کنم و این ، تو دلم موند که موند تا به امروز که خودم دارم زجر می کشم ، حالا چند بار اون دوستامو بیرون دیدم ... با چه رویی برم پیششون ؟ هر جور فحش بود بارم کردن ... منم به دل نمیگرفتم با خودم میگفتم دوستمه ... بعدش زود می بخشیدمشون ...

این دوستی های من الان می بینم که همشون یک طرفه بودن ... یعنی من فقط با اونا دوست بودم ...حقیقتش همیشه من بودم که یادشون می کردم ، همیشه دوست داشتم بهشون بفهمونم که من بیادشونم ، حالا با موبایل با دیدار - با هرچی که باشه بهشون اثبات کردم ...ولی اونا ...

ایمان دارم که خداوند خودش شاهد و ناظره که من هیچ نوع بدی در حق هیچکدوم از دوستام نکردم فقط میخواستم بهشون ثابت کنم که بیادشونم ...

الان مدرک پیش دانشگاهیمو هم به زور گرفتم ( با این همه شکست روحی که داشتم ) دانشگاه هم پیام نور قبول شدم ... البته احتمالا سال بعد کنکور میدم ...

کنکور!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (باور کنین دوستان من فقط یک روز مانده به کنکور فقط شیمی خوندم اونم 30 درصد زدم و همون باعث شد پیام نور قبول بشم ...)

فقط میخوام بهتون بگم دوستان : این حرفارو اینجا گفتم ، چون دیشب از گریه خوابم نبرد ... خیلی ناراحت بودم از گذشته تلخم ... از سرنوشتی که داشتم و دارم ...


اگه حرفی در خصوص بنده دارین بپرسین ، منم جواب میدم ، ازتون ممنونم که این همه نوشته منو خوندین ، ببخشید اگه زیاد شد ... میدونین که حرف دله ... و حرف دل همیشه زیاده ...

من نوشته شما را تا آخر خوندم. چیزی که فهمیدم اینه که دنیا را از یه روزنه کوچیک به اسم "بقیه در مورد من چی فکر می کنن" داری نگاه می کنی. درهای زیادی رو به دنیا بازه. چشمت رو از روی این دریچه بردار و یک در بزرگ باز کن. شعار نمیدم. همونطور که غصه خوردن اختیاری بوده شاد بودن هم می تونه اختیاری باشه. بقیه هم هر چی می خوان فکر کنن. به درک!!!

sayanermia
27-09-2014, 18:11
Mehran-King عزیز خط به خط خوندم!!

یه اشتباه بزرگ کردی و اونم نوع برقراری ارتباط با اون دوستت بود که به ظاهر گفتی شبیه شماست! پسر خوب رابطه رو مگه با دختر داشتی برقرار میکردی که شماره شو از یکی دیگه گرفتی و تلفنی ابراز علاقه به دوستی کردی؟ این مرحله اشتباه بود و کمی تاثیرگذار روی اون دوستت که نخواد باهات رابطه ای برقرار کنه

مورد بعدی اینه اکثر ما پسرها در این سنین و موقعیت ها بنا به دلایل مختلف شکست درسی ، احساسی و غرور ( که تعریف مخصوصی در این دوران داره ) گوشه گیر ؛ حساس و زودرنج می شیم! مخصوصا وای به وقتی که یک مشخصه ی خاص جدا از دیگران هم داشته باشیم که جامعه ی اطرف ما اونو بد بدونه! مثل نقص عضو ، گرفتاربودن با یک بیماری و یا حتی مشکلات خانوادگی که علنی شده و همه می دونن ( مثل طلاق و ... ) حالا شما هم از میگرن رنج می بری که منم به صورت خفیف دارمش ، هم انتخاب رشته ی اشتباه کردی که باعث شد از دوستات جدا بشی و هم در رشته ی تحصیلیت افت شدید داشتی که بازم باعث شد سرشکسته بشی و کاملا طبیعیه! اما نباید در این حد وحشتناک روت اثر بذاره دوست خوبم! شما می تونستی بواسطه همون درس خوندن و کسب نمرات بالا کما فی سابق که داشتی در محیط جدید و در رشته ی جدیدی که بودی دوستان خوبی برای خودت پیدا کنی که اتفاقا باعث میشد بصورت دائمی با تو باشند! اینو بدون در دوران دبیرستان و پیش دانشگاهی بچه ها شدیدا دو دسته می شند!! درس خونا و متوسط ها باهم ، کسانی که افت تحصیلی دارند باهم! متاسفانه شما شامل افت تحصیلی ها شدید و نتونستید دوستان خوبی برای خودتون پیدا کنید... اما این ختم ماجرا نیست! ارتباط غلط هم برقرار کردید که باعث شد اون یکی دوستتون هم که به ظاهر فکر میکردید شبیه شماست از دست بدید...
آخر دنیا نرسیده دوست خوبم!

شما به مسجد رفتی با اون محیط اشنا شدی تسکین روح و قلبت شد قبول! اما تلاش کن برای درس هات! اینکه آآی خدا چرا من دوستی ندارم ، چرا کسی با من حرف نمی زنه و چرا و چرا و چرا بذارید کنار... شما الان باید فقط و فقط به فکر درس باشید! بهتون قول میدم وقتی وارد دانشگاه بشید دنیای شما ، دیدگاه شما و ایدئولوژی شما برای زندگی زمین تا آسمون فرق خواهد کرد... برای داشتن دوستان جدید باید به قابلیت های خودتون مشرف باشید به اینکه چی بلد هستید و چی بلد نیستید! از این فلسفه ی کلیشه ای که ای دوست مرا فرا بخوان تا برایت جان دهم دور شید!! الان دوستی ها بر اساس این تشکیل میشه که می بینند طرفشون ایا مناسب احوال اونا هستند یا خیر. بعد که دوستی شکل گرفت تازه در خلال این دوستی با رفتار صادقانه ، با پاکی و با خلوص نیت میشه در طول مدت زمان کوتاهی این انرژی رو منتقل کرد که دوستی پایدار و برادرانه یا خواهرانه شکل بگیره!!

منم زمانی که برای کنکور کلاس می رفتم کلاس ها مختلط بود هم دختر هم پسر... چهره ی جذابی ندارم وضع مالی فوق العاده ای هم ندارم! بخاطر انتخاب رشته ای هم که برای دانشگام کرده بودم از دوستان پیش دانشگاهیم جدا افتادم ( من حقوق انتخاب کردم دوستانم حسابداری و این باعث شد حتی کلاس های کنکورمون جدا باشه ) در اون کلاس دختر و پسری وجود داشتند که هم انصافا خوشگل بودند هم اراسته! من همیشه میگفتم ببین مردم چطوری حال میکننااا!! خوش به حالش طرف دافه کلی هم رفیق داره! پسره هم خوشتیپه کلی دوست دختر داره... این منوال گذشت و چند ماه کلاس برگذار شد و اکثر بچه ها زیاد همو نمیشناختن و فقط در حد جزوه در تماس بودند که من حتی اونم باهاشون در تماس نبودم!! گذشت و گذشت کنکور و دانشگاه و انتخاب رشته و قبولی!!! چند نفر از بچه های همون کلاس از جمله من ، اون دختر و پسر و یکی دو نفر دیگه دقیقا رشته حقوق و دقیقا تهران که شهرمونه قبول شدیم! روز دوم سوم دانشگاه اتفاقی همه با هم برخورد کردیم تو راه رو... بحث کلاس و فلان و بیصار و باعث شد رابطه ها حداقل توی محیط دانشگاه که خیلی ها غریبه وجود داشتند بین ما چند نفر در حد سلام علیک و صحبت باقی بمونه تا اینکه روزی از طرف اون دختر یه مشکل مطرح شد که کامپیوترش مشکل داره و فلان.. هیچکس نتونست جوابشو بده من بلد بودم پاسخ دادم! همون اتفاق باعث شد از اون روز شماره هامون رد و بدل بشه و رفت امد هم دیگه دم در منزل و حتی داخل منزل و اشنایی با خانواده ها صورت بگیره و دوستی مون فراتر از حد دانشگاهی شد ( البته نه عشق و این چیزا... واقعا به معنی واقعی کلمه فقط دوستی اونم با اطلاع خانواده ها ) هر شب تماس تلفنی ، صحبت ، بیرون رفتن و ... حالا اون خارج از کشوره و من اینجا...

این یه مثال بود از اینکه شما وقتی جدای از مشکلات یا خدایی نکرده عیب هایی که دارید باید روی قابلیت ها و داشته ها و دانشی که دارید تکیه و تمرکز کنید تا از این طریق بتونید با افراد دور و برتون ارتباط برقرار کنید و دوست پیدا کنید.

فقط نباید خودتون رو ببازید . به آخر دنیا نرسیدید دوست خوبم

Mehran-King
27-09-2014, 19:02
خیلی طولانی بود من که حوصله نکردم همش رو بخونم ولی تا اونجا که فهمیدم خیلی ناراحت هستی و غصه میخوری
دوای دردت هم فقط بیخیال شدن و در لحظه زندگی کردن هست
موفق باشی

سلام ، هر چقدر سعی کردم بیخیال رفیق و دوست و ... بشم ولی نمیتونم خود به خود بیادشون میفتم ... دست خودم نیست بعدش بدجوری سوزناک ناراحتم میکنه ... چجوری میتونم یه دنیا غمی که دارم رو به آسونی فراموش کنم :(


من نوشته شما را تا آخر خوندم. چیزی که فهمیدم اینه که دنیا را از یه روزنه کوچیک به اسم "بقیه در مورد من چی فکر می کنن" داری نگاه می کنی. درهای زیادی رو به دنیا بازه. چشمت رو از روی این دریچه بردار و یک در بزرگ باز کن. شعار نمیدم. همونطور که غصه خوردن اختیاری بوده شاد بودن هم می تونه اختیاری باشه. بقیه هم هر چی می خوان فکر کنن. به درک!!!


ممنون ، والا من خیلی تلاش کردم تا مثبت فکر کنم و به خودم امید جدیدی می بخشیدم ولی هردفعه شکست میخوردم از بس شکست خوردم متاسفانه زده شدم ... الانم میترسم دوستای جدید پیدا کنم ...

چون میترسم که اونارو هم به این شکل از دست بدم واگر نه من روحیه دوست شدن بسیار بالایی دارم منتهی اون خاطرات بدی که داشتم عین این میمونه که من جلوی سد بسیار بزرگی باشم!!! خاطرات تلخ... :(

بارها کاری که شما گفتین رو انجام دادم ... الانم تک و تنها تو خونه هستم و کنکور میخونم ولی وقتی دارم کنکور میخونم ، یدفعه حالم بد میشه ( اطراف نبض ها و قلبم خود به خود درد میکنه ) نمیدونم چم میشه ...


Mehran-King عزیز خط به خط خوندم!!

یه اشتباه بزرگ کردی و اونم نوع برقراری ارتباط با اون دوستت بود که به ظاهر گفتی شبیه شماست! پسر خوب رابطه رو مگه با دختر داشتی برقرار میکردی که شماره شو از یکی دیگه گرفتی و تلفنی ابراز علاقه به دوستی کردی؟ این مرحله اشتباه بود و کمی تاثیرگذار روی اون دوستت که نخواد باهات رابطه ای برقرار کنه



سلام ،
ممنونم داداش ، آره داداش به نکته بسیار مهمی اشاره کردی ... دفعه بعد به خودم قول دادم که از این روش با کسی دوست نشم ... ، خودمونیم ها ( ازش نمیدونم چرا خجالت میکشیدم چون هر وقت میرفتم پیشش میگفت من با تو کاری ندارم منم ناراحت می شدم بعدش نمیدونستم از چه راهی استارت بزنم ... بعدش یه عالمه پیام بهش میدادم ...


مورد بعدی اینه اکثر ما پسرها در این سنین و موقعیت ها بنا به دلایل مختلف شکست درسی ، احساسی و غرور ( که تعریف مخصوصی در این دوران داره ) گوشه گیر ؛ حساس و زودرنج می شیم! مخصوصا وای به وقتی که یک مشخصه ی خاص جدا از دیگران هم داشته باشیم که جامعه ی اطرف ما اونو بد بدونه! مثل نقص عضو ، گرفتاربودن با یک بیماری و یا حتی مشکلات خانوادگی که علنی شده و همه می دونن ( مثل طلاق و ... ) حالا شما هم از میگرن رنج می بری که منم به صورت خفیف دارمش ، هم انتخاب رشته ی اشتباه کردی که باعث شد از دوستات جدا بشی و هم در رشته ی تحصیلیت افت شدید داشتی که بازم باعث شد سرشکسته بشی و کاملا طبیعیه! اما نباید در این حد وحشتناک روت اثر بذاره دوست خوبم! شما می تونستی بواسطه همون درس خوندن و کسب نمرات بالا کما فی سابق که داشتی در محیط جدید و در رشته ی جدیدی که بودی دوستان خوبی برای خودت پیدا کنی که اتفاقا باعث میشد بصورت دائمی با تو باشند! اینو بدون در دوران دبیرستان و پیش دانشگاهی بچه ها شدیدا دو دسته می شند!! درس خونا و متوسط ها باهم ، کسانی که افت تحصیلی دارند باهم! متاسفانه شما شامل افت تحصیلی ها شدید و نتونستید دوستان خوبی برای خودتون پیدا کنید... اما این ختم ماجرا نیست! ارتباط غلط هم برقرار کردید که باعث شد اون یکی دوستتون هم که به ظاهر فکر میکردید شبیه شماست از دست بدید...آخر دنیا نرسیده دوست خوبم!


من این نکات سیاه رو دارم :( ، آره داداش منی که زرنگ بودم بعدش تنبل شدم ... و از این قبیل مشکلات واقعا روح آدم میکشنه :((

من دیگه هیچوقت به دوستام نمیگم دوسشون دارم ... اصلا نمیگم ... :(( الان جز ناراحتی هیچی ندارم ...



شما به مسجد رفتی با اون محیط اشنا شدی تسکین روح و قلبت شد قبول! اما تلاش کن برای درس هات! اینکه آآی خدا چرا من دوستی ندارم ، چرا کسی با من حرف نمی زنه و چرا و چرا و چرا بذارید کنار... شما الان باید فقط و فقط به فکر درس باشید! بهتون قول میدم وقتی وارد دانشگاه بشید دنیای شما ، دیدگاه شما و ایدئولوژی شما برای زندگی زمین تا آسمون فرق خواهد کرد... برای داشتن دوستان جدید باید به قابلیت های خودتون مشرف باشید به اینکه چی بلد هستید و چی بلد نیستید! از این فلسفه ی کلیشه ای که ای دوست مرا فرا بخوان تا برایت جان دهم دور شید!! الان دوستی ها بر اساس این تشکیل میشه که می بینند طرفشون ایا مناسب احوال اونا هستند یا خیر. بعد که دوستی شکل گرفت تازه در خلال این دوستی با رفتار صادقانه ، با پاکی و با خلوص نیت میشه در طول مدت زمان کوتاهی این انرژی رو منتقل کرد که دوستی پایدار و برادرانه یا خواهرانه شکل بگیره!!

ممنون ، منم با شما کاملا موافقم بهتره دیگه بیخیال دوست و رفیق بشم و باید قبول کنم که من نمیتونم دوستی پیدا کنم ( تازشم جدیدا به یکی از دوستایی که قبلا باهاش دوست خوبی بودم که توی دانشگاه مازندران بابلسر مدیریت میخونه به خونشون بعد از مدت ها زنگ زدم تاحالشو بپرسم ... هیچی دیگه گفتم سلام بعدش گفتم سلام و یکضرب فحش داد و گوشی رو قطع کرد بعدش میگه گیر نده و میگه من به دوستی تو احتیاجی ندارم ... :( من فقط خواستم یادش کنم و سلام و احوال پرسی ازش کرده باشم ...

آره داداش دارم آماده میشم واسه کنکور 94 اگرچه معدل نهایی من بدجور پایینه ... ولی نباید ناامید بود ... - قابلیت مهمی که من دارم و در خودم می بینم اینه که استاد کامپیوتر هستم (البته تعریف از خود نباشه) - بله اون حالت کلیشه ای هم خوب نیست قبول دارم ... --- آخه من چجوری با کسی که ازش خوشم میاد دوست بشم ؟ :( بهترین راه چیه ؟

بلد نیستم ... بخاطر همینه که سوتی دادم و رابطه من با اون رفیقم خراب شد و ... بلد نیستم ... بله صادق بودن و پاکی خلوص رو در خودم افزایش بدم ... ممنونم ؛


منم زمانی که برای کنکور کلاس می رفتم کلاس ها مختلط بود هم دختر هم پسر... چهره ی جذابی ندارم وضع مالی فوق العاده ای هم ندارم! بخاطر انتخاب رشته ای هم که برای دانشگام کرده بودم از دوستان پیش دانشگاهیم جدا افتادم ( من حقوق انتخاب کردم دوستانم حسابداری و این باعث شد حتی کلاس های کنکورمون جدا باشه ) در اون کلاس دختر و پسری وجود داشتند که هم انصافا خوشگل بودند هم اراسته! من همیشه میگفتم ببین مردم چطوری حال میکننااا!! خوش به حالش طرف دافه کلی هم رفیق داره! پسره هم خوشتیپه کلی دوست دختر داره... این منوال گذشت و چند ماه کلاس برگذار شد و اکثر بچه ها زیاد همو نمیشناختن و فقط در حد جزوه در تماس بودند که من حتی اونم باهاشون در تماس نبودم!! گذشت و گذشت کنکور و دانشگاه و انتخاب رشته و قبولی!!! چند نفر از بچه های همون کلاس از جمله من ، اون دختر و پسر و یکی دو نفر دیگه دقیقا رشته حقوق و دقیقا تهران که شهرمونه قبول شدیم! روز دوم سوم دانشگاه اتفاقی همه با هم برخورد کردیم تو راه رو... بحث کلاس و فلان و بیصار و باعث شد رابطه ها حداقل توی محیط دانشگاه که خیلی ها غریبه وجود داشتند بین ما چند نفر در حد سلام علیک و صحبت باقی بمونه تا اینکه روزی از طرف اون دختر یه مشکل مطرح شد که کامپیوترش مشکل داره و فلان.. هیچکس نتونست جوابشو بده من بلد بودم پاسخ دادم! همون اتفاق باعث شد از اون روز شماره هامون رد و بدل بشه و رفت امد هم دیگه دم در منزل و حتی داخل منزل و اشنایی با خانواده ها صورت بگیره و دوستی مون فراتر از حد دانشگاهی شد ( البته نه عشق و این چیزا... واقعا به معنی واقعی کلمه فقط دوستی اونم با اطلاع خانواده ها ) هر شب تماس تلفنی ، صحبت ، بیرون رفتن و ... حالا اون خارج از کشوره و من اینجا...

خوش به حالتون داداش ، من که دوست و یا رفیق معمولی ندارم ، دوست دختر که بماند ، من حتی برفرض ازدواج هم بکنم من کیو باید دعوت کنم ؟ کدام رفیقم باید کنارم باشه !؟

بخاطر همینه که میبینین غرق ناراحتیم هستم ... هی خدا ...


این یه مثال بود از اینکه شما وقتی جدای از مشکلات یا خدایی نکرده عیب هایی که دارید باید روی قابلیت ها و داشته ها و دانشی که دارید تکیه و تمرکز کنید تا از این طریق بتونید با افراد دور و برتون ارتباط برقرار کنید و دوست پیدا کنید.

فقط نباید خودتون رو ببازید . به آخر دنیا نرسیدید دوست خوبم


از شما ممنونم دوست خوبم ، مطالبتون بسیار مفید و تاثیر گذار بود ، سپاس از شما [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

sayanermia
27-09-2014, 19:26
مهران جان قرار نیست بیخیال دوست و رفیق بشی عزیز من! شما فقط کافیه آنچه را که در گذشته باهاش سر و کله میزدی فراموش کنی! دوستای قدیم رو فراموش کن ، این یک واقعیته که همه ی ما باید باهاش کنار بیایم! گاهی در زندگی مون کسایی هستند که ممکنه مارو نخوان و یا ممکنه ما اون هارو نخوایم!! اتفاقا من در دوران پیش دانشگاهی یک دوستی داشتم که از دبیرستان باهاش بودم! به حدی صمیمی بودیم که مدام پیش هم بودیم! بنا به دلایل مختلف مثل طراحی وب سایت ، گرافیک ، شرکت تو مسابقه های مختلف وب ( که اون زمان یکم تب و تابش زیاد بود ) مدام پیش هم بودیم و رابطه ی خیلی خوبی داشتیم خیلی خوب!! اما در عرض دو سال ورق برگشت!! کلا بدون هیچ نام و نشونی ناپدید شد! زنگ میزدیم الکی میگفت الو الو قطع میشد و تلفنش واسه همیشه خاموش!! هر راه ارتباطی رو با خودش و من بست! تنها کاری که تونستم بکنم این بود که خودمو قانع کنم که خب طبیعیه! لابد یه چیزی هست که خوشش نمیاد دیگه با من در ارتباط باشه!
مهران جان نباید بخاطر این قضیه که در حال حاضر و در طی این چند سال نتونستی با کسی ارتباط برقرار کنی یا کسی نخواسته با شما دوست بشه خودتو سرزنش کنی!! عرض کردم از الان به بعد زندگیت مهم تره! اصلا فکر کن یک تصادف کرده بودی ( البته دور از جونت ) یک سال توی کما بودی ، سیل اومده همه دوستاتم غرق شدند رفتند پی کارشون! حالا بهوش اومدی فقط خانواده و فامیل و داری!! بسم الله!! استارت بزن درس بخون. مطمئن باش ادمیزاد یا باید در مسیر درس و ترقی علمی یا در مسیر کسب و کار وتجارت دوست پیدا کنه! این اصل رو هم همیشه سرلوحه زندگیت قرار بده : تا خودت خودتو دوست نداشته باشی و برای خودت احترام و ارزش قائل نشی دیگران به تو توجهی نمی کنند و ارزشی قائل نخواهند شد!
شما با این رفتار و ابزار علاقه هات این ترس رو در دوستات انداختی که شدیدا انگار داری اویزون یا وابستشون میشی!! اونام ترسیدند عقب کشیدند و نمی خوان باهات باشند! متوجه هستی؟ شما عیب و ایرادی نداری صرفا یک سری شرایط قهری و یک سری اشتباهات فردی خودت باعث شد اون رابطه ها نافرجام باشه! اما گفتم دنیا به اخر نرسیده! اتفاقا مهمترین دوران زندگی و تاثیرگذاری ها از دانشگاه و سربازی شروع میشه! دست به زانوت بذار بلند شو و اراده کن و درس بخون و از طریق درسی پیشرفت کن! قرار نیست ربته یک بشی فقط همین که قبول بشی دانشگاه و خودی نشون بدی مطمئن باش دختر و پسر از سر و کولت بالا میرند!! منم بخدا قسم ادمی بودم منزوی ، به دور از اجتماع و کم جوش با دیگران!! اما از وقتی پام به دانشگاه باز شد و بعدشم دانشگاه تموم شد هنوز که هنوزه دارم مدام خط عوض میکنم! از در و دیوار ادمه که هر روز میباره ! چرا؟؟ چون مثلا بنده اطلاعاتی در زمینه کامپیوتر و سخت افزار و نرم افزار دارم که هرکسی نداره و این باعث شد ادم های زیادی از سوی دانشگاه سمتم روانه بشند! که الان چون در یک دوران حساس زندگی هستم مجبورم همه رو قطع رابطه کنم!! شما فکر کن کسی که حتی سلام کردنم براش سخت بود الان باید مدام این پسر اون پسر ، این دختر اون دخترو پیچ بده که ارامش داشته باشه که البته کار منم انسانی نیست ولی مجبورم بخاطر رابطه ی احساسی و عشقی ای که با کسی دارم همه افراد دور و برمو خلوت کنم!! مشکل شما مشکل حادی نیست بخدا! فقط کمی اراده لازم دارید منم مشابه شما بودم با اوضاع خیلی بدتر!! در حد نقص جسمی که همین الانم این نقص باهامه و هنوز خرج عملش رو نتونستم فراهم کنم ولی چون مهارت های فنی و دانشی داشتم دوست جذب کردم! شما هم درس بخون ، مهارت هاتو بشناس و با تکیه بر این چیزا مطمئن باش ارتباط اجتماعی و دوستانه ی خوبی برقرار خواهی کرد

Mehran-King
27-09-2014, 19:42
مهران جان قرار نیست بیخیال دوست و رفیق بشی عزیز من! شما فقط کافیه آنچه را که در گذشته باهاش سر و کله میزدی فراموش کنی! دوستای قدیم رو فراموش کن ، این یک واقعیته که همه ی ما باید باهاش کنار بیایم! گاهی در زندگی مون کسایی هستند که ممکنه مارو نخوان و یا ممکنه ما اون هارو نخوایم!! اتفاقا من در دوران پیش دانشگاهی یک دوستی داشتم که از دبیرستان باهاش بودم! به حدی صمیمی بودیم که مدام پیش هم بودیم! بنا به دلایل مختلف مثل طراحی وب سایت ، گرافیک ، شرکت تو مسابقه های مختلف وب ( که اون زمان یکم تب و تابش زیاد بود ) مدام پیش هم بودیم و رابطه ی خیلی خوبی داشتیم خیلی خوب!! اما در عرض دو سال ورق برگشت!! کلا بدون هیچ نام و نشونی ناپدید شد! زنگ میزدیم الکی میگفت الو الو قطع میشد و تلفنش واسه همیشه خاموش!! هر راه ارتباطی رو با خودش و من بست! تنها کاری که تونستم بکنم این بود که خودمو قانع کنم که خب طبیعیه! لابد یه چیزی هست که خوشش نمیاد دیگه با من در ارتباط باشه!

سعی میکنم فراموش کنم ، سعی میکنم اما قبول کنین که خیلی سخته اما باز سعیمو میکنم ... من میتونم باشه داداش سعیمو میکنم - بله دوست من بله حق با شماست ؛

اتفاقا منم مثل شما یکی از دوستام با من اینکارو کردهمونی که گفتم مدیریت بابلسر روزانه قبول شده ... وقت گذشت حالا ارتباطشو با من محدود کرد ... میگه فقط سلام میدم!!! جالب اینجاست با بقیه دوسته ، با من ضد هست ...



مهران جان نباید بخاطر این قضیه که در حال حاضر و در طی این چند سال نتونستی با کسی ارتباط برقرار کنی یا کسی نخواسته با شما دوست بشه خودتو سرزنش کنی!! عرض کردم از الان به بعد زندگیت مهم تره! اصلا فکر کن یک تصادف کرده بودی ( البته دور از جونت ) یک سال توی کما بودی ، سیل اومده همه دوستاتم غرق شدند رفتند پی کارشون! حالا بهوش اومدی فقط خانواده و فامیل و داری!! بسم الله!! استارت بزن درس بخون. مطمئن باش ادمیزاد یا باید در مسیر درس و ترقی علمی یا در مسیر کسب و کار وتجارت دوست پیدا کنه! این اصل رو هم همیشه سرلوحه زندگیت قرار بده : تا خودت خودتو دوست نداشته باشی و برای خودت احترام و ارزش قائل نشی دیگران به تو توجهی نمی کنند و ارزشی قائل نخواهند شد!

آخجون داداش من اگه تصادف میکردم که همونجا میمردم ... چون با این همه شکست روحی و ... دیگه چی از من باقی میموند .. :n16: آهان گرفتم داداش ، اگرچه خیلی سخته - اما تلاشمو میکنم ، تلاش میکنم تا منم به بالاترین نقطه ای که داشتم برسم ، تمام نیرویی که داشتم رو به کار میگیرم ، شعار هم نمیدم! خیلیم جدی هستم! از عرش رسیدم به فرش - حالا باید دوباره تلاش کنم تا از فرش برسم به عرش!

من متوجه ارزش قائل شدن نمیشه -- ممکنه بیشتر توضیح بدین چجوری ارزش خودمو افزایش بدم ؟ ممنون میشم ؛



شما با این رفتار و ابزار علاقه هات این ترس رو در دوستات انداختی که شدیدا انگار داری اویزون یا وابستشون میشی!! اونام ترسیدند عقب کشیدند و نمی خوان باهات باشند! متوجه هستی؟ شما عیب و ایرادی نداری صرفا یک سری شرایط قهری و یک سری اشتباهات فردی خودت باعث شد اون رابطه ها نافرجام باشه!


آهان متوجه شدم دوست خوبم ؛



اما گفتم دنیا به اخر نرسیده! اتفاقا مهمترین دوران زندگی و تاثیرگذاری ها از دانشگاه و سربازی شروع میشه! دست به زانوت بذار بلند شو و اراده کن و درس بخون و از طریق درسی پیشرفت کن! قرار نیست ربته یک بشی فقط همین که قبول بشی دانشگاه و خودی نشون بدی مطمئن باش دختر و پسر از سر و کولت بالا میرند!!

آره ان شاء الله هدفم دانشگاه روزانه هست ؛


منم بخدا قسم ادمی بودم منزوی ، به دور از اجتماع و کم جوش با دیگران!! اما از وقتی پام به دانشگاه باز شد و بعدشم دانشگاه تموم شد هنوز که هنوزه دارم مدام خط عوض میکنم! از در و دیوار ادمه که هر روز میباره ! چرا؟؟ چون مثلا بنده اطلاعاتی در زمینه کامپیوتر و سخت افزار و نرم افزار دارم که هرکسی نداره و این باعث شد ادم های زیادی از سوی دانشگاه سمتم روانه بشند! که الان چون در یک دوران حساس زندگی هستم مجبورم همه رو قطع رابطه کنم!! شما فکر کن کسی که حتی سلام کردنم براش سخت بود الان باید مدام این پسر اون پسر ، این دختر اون دخترو پیچ بده که ارامش داشته باشه که البته کار منم انسانی نیست ولی مجبورم بخاطر رابطه ی احساسی و عشقی ای که با کسی دارم همه افراد دور و برمو خلوت کنم!! مشکل شما مشکل حادی نیست بخدا! فقط کمی اراده لازم دارید منم مشابه شما بودم با اوضاع خیلی بدتر!! در حد نقص جسمی که همین الانم این نقص باهامه و هنوز خرج عملش رو نتونستم فراهم کنم ولی چون مهارت های فنی و دانشی داشتم دوست جذب کردم! شما هم درس بخون ، مهارت هاتو بشناس و با تکیه بر این چیزا مطمئن باش ارتباط اجتماعی و دوستانه ی خوبی برقرار خواهی کرد


عین من :n01: ، پس من نباید به کسی بگم که دوسش دارم ... آهان گرفتم داداش چون اون میترسن که بهشون علاقمند بشم و نتونم بعدا ازش جدا بشم ... آهان درسته پس من باید به گونه ای رفتار کنم که طرف این احساس رو از خودش دور کنه ... گرفتم داداش ازت ممنونم ، منم گرایش نرم افزار ... ایول ;) ممنونم ، با اجازت این حرفاتون رو چاپ میکنم و نگه میدارم تا هروقت ناراحت شدم نوشته های شما رو بخاطر بیارم ، ازتون بی نهایت ممنونم ، ان شاء الله خداوند شفاتون بده دوست خوبم :n16:

roya.rashidi
27-09-2014, 19:57
سوالات و خاطراتی در مورد آداب معاشرت زندگیم(این همه چیز درباره خودمه دوستان) (خواهشا این پست رو پاک نکنین) ( وخواهشا تا آخر بخونین ) [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




سلام دوستان ، اسم من مهران هست ، یکضرب میرم سر اصل مطلب :


من قبلا ها براحتی با دیگران ارتباط برقرار می کردم ، با دوستانم شوخی می کردم می خندیدیم میرفتیم بیرون توپ بازی و (دوران کودکی-دوران نونهالی)خیلیم شاگرد زرنگی بودم معدل سال اولمم 19 بود ...


تا اول دبیرستان هیچ مشکلی توی معاشرت با دیگران و درسام نداشتم یعنی دیگران جذب من میشدن و منم جذب اونا و براحتی دوست پیدا میکردم ... تا اینکه انتخاب رشته کردم - رشته ریاضی و فیزیک ، بعدش از دوستای قبلیم می بایست جدا می شدم (اونا علوم تجربی رفتن) و منم دیگه باید دوستای جدیدی پیدا میکردم ... و از طرفی باید وارد مدرسه جدیدی میشدم(دوران نوجوانی) ...


اون روز ها اصلا نمیتونستم با دیگران ارتباط برقرار کنم فقط به همکلاسیای جدیدم سلام میدادم و کنارشون می ایستادم و حرفی نمیزدم ، زنگ تفریح هم یه گوشه می نشستم... به نوعی گوشه گیر و ساکت شده بودم - همیشه میخواستم با دوستای جدیدم ارتباط برقرار کنم از ته دلم واقعا دوست داشتم باهاشون دوست بشم اما نمیتونستم و بلد نبودم (نمیدونم یادم رفته بود چم شده بود...نمیدونستم) که چجور قدم اول رو بردارم و نمیدونستم باهاشون در مورد چی حرف بزنم...

حساس شده بودم روز ها می گذشت و ناراحتی های من روز به روز بیشتر می شد... (تو سایت دانشگاه پزشکی کشور سوئد ، اونجا نوشته شده بود که هرچه شاهرگ آدم با سوزش بسیار درد بکنه(وسط دستتون ، نبض هاتون و...) و از ته دلتون ناراحت بشین به گونه ای که بدنتون بلرزه و به نوعی روحتون از ناراحتی شدید عذاب بکشه از عمرتون متاسفانه کم میشه ؛)


تو سال دوم دبیرستان با هم کلاسیام گهگاهی حرف میزدم ولی دیگه مثل قبل شاد و پر شوروشوق نبودم و عوض شده بودم حتی توی درسام هم به شدت افت کرده بودم نمیدونم چم شده بود... از خونه هم بیرون نمیومدم حتی به دیدن همکلاسیای قدیمیم نمیتونستم برم چون دیگه تنبل شده بودم و توی درسامم ضعیف شده بودم و خجالت میکشیدم سرمو بیرون بالا بگیرم ... تا اینکه سال دوم دبیرستان تمام شد منم نتونستم درست ارتباط برقرار کنم ... اگر چه با چند نفر تونستم ارتباط برقرار کنم اما کافی نبود ...

(در تابستان همون سال از بس ناراحت می شدم یکروز صبح که بیدار شدم قلبم بدجور درد میکرد تا اینکه رفتم دکتر بستری شدم و انواع اقسام دم و دستگاه به سینه هام وصل کردن و ... گفتن زیادی ناراحت شدی اگه اینطوری ادامه بدی ممکنه در آینده نه چندان دور از دنیا بری! بعدش چند تا آرامش بخش بهم دادن...بعدش خودمو آروم میکردم که نباید بیش از حد ناراحت بشم)

سال سوم دبیرستان ( این سال ، از سال قبل واسم فرق میکردم کمی احساس غرور و بزرگی می کردم و با خودم میگفتم نباید از خودم ناراحتی نشون بدم و به همکلاسیام باید سلام میدادم اما برخی دوستانم که انسانی بودن هم تو مدرسه ما بودن از بس خجالت می کشیدم نمیتونستم پیششون برم حتی نمیتونستم بهشون سلام بدم ... تو سال سوم چند تا دوست خوب پیدا کرده بودم که میومدن پیشم و منم میرفتم پیششون - میرفتم خونشون و کلا دوستای خوبی بودیم تا اینکه سال سوم تموم شد و من توی درسام که به شدت افت کرده بودم نتونستم در خرداد ماه و شهریور ماه نمره قبولی بگیرم ، و یک سال از دوستانم عقب ماندم ... (آره همون پسری که زرنگ بود یعنی من از عرش رسیده بودم به فرش!) (عوارض شکست روحی...)

هیچی دیگه یک سال مدرسه نرفتم و دوباره روم نمیشد برم پیش اون دوستایی که سال سوم باهاشون گرم بودم ... چون اونا زرنگ بودن ... و من خونه نشین شده بودم ، تازشم من میگرن(سردرد بسیار بسیار وحشتناک و درد آورد) (تاحالا بستنی خوردین ؟ اگه دندان هاتون به بخش سرد بستنی یا کیم بخوره سرتون بدجوری درد میکنه درست میگم ؟! شدت میگرن عین اون حالته منتهی با زجر و دردی بیشتر و وحشتناک!)

که میگرن هم داشتم و هر از چند روزی میگرنم درد میکرد(از بس ناراحت بودم) و هرروز انگاری می مردم و دوباره زنده می شدم ، بعدش همینجا پی سی ورلد میومدم و راز دلمو به شما میگفتم و بعضی دوستان منو درک میکردن و آرومم میکردن ...

در دورانی که مدرسه نمیرفتم از بس خونه نشین شده بودم و بیرون نمیرفتم ، وضعیت روحیم خراب بود ، دی ماه و خرداد ماه هم نتونستم نمره قبولی سال سوم رو بگیرم از طرفی از بس تنها بودم آخرش به مسجد روی آوردم و مسجد میرفتم و اونجا اذان گفتن و قرآن خواندن و با خدا بودن رو یادگرفتم و اینطوری با یاد کردن خدا ، دلمو آرام میکردم باور کنین اگه من اون سال مسجد نمیرفتم الان معلوم نبود من اینجا بودم یا نه!
(شاید از دنیا هم میرفتم!)

مسجد باعث می شد که قلبم آرام آرام تسکین پیدا کنه اگرچه هیچ دوستی نداشتم ، فقط همکلاسیامو گهگاهی میدیدم و بهم سلام میکردن و میرفتن ... منم سلام میدادم و چیزی نمیگفتم ... ( از طرفی بازی آنلاین هم بازی میکردم و با پلیر های خارجی هم در مورد شرایط زندگیم صحبت میکردم حتی تو گیلد(نوعی خانواده در بازی های آنلاین) هم راز دلمو میگفتم و خارجیا هم واقعا از شرایط من ناراحت بودن حتی آدرس فیس بوکشون رو میدادن تا با من دوست بشن ... منم که فیس بوک نداشتم و اصلا نمیدونستم چیه!!! )

آخرش شهریور ماه همون سال دیپلم ریاضی رو به زور گرفتم ... و بالاخره پیش دانشگاهی ثبت نام کردم ! بسم الله الرحمن الرحیم... بازم شروع ناراحتی ها ...

اولین روز پیش دانشگاهی که مدرسه رفتم همه منو تحویل میگرفتن (با اینکه منو نمیشناختن) منم باهاشون زود گرم می شدم اما تو کلاسمون چند نفر بودن که قبلا همینجا در موردشون صحبت کردم ... چند نفر که فتوکپی من بودن و از یکی از اونا خیلی خوشم میومد! باورتون نمیشه اخلاق رفتار گفتار همه چیزش شبیه من بود! بخاطر همین دوست داشتم باهاش صمیمی بشم و بهش نزدیک بشم! شمارشو از یکی از همکلاسیام گرفتم و بهش پیام میدادم (نکته جالب اینجاست که اون پسر هم عین من ساکت بود! و وقتی هم گرم میشد عین خودم پر حرف میشد!!!)

توی پیامک همه این راز های دلمو که عین منه و عین داداشمه و ... رو بهش گفتم (نمیدونم اشتباه کردم که اینکارو کردم یا نه ...) از اون روز به بعدش اصلا منو تحویل نمیگرفت! میرفتم پیشش میگفتم من باهات کار دارم اون به من میگفت که من با تو کاری ندارم!

منم که زودرنج هستم ... با این رفتارش خیلی خیلی ناراحتم می کرد حتی بهش زنگ میزدم بهم کلی فحش میداد با خودم میگفتم آخه من چه کاری کردم که با من اینجوری رفتار میکنه ... با خودم گفتم حتما بهش برخورده بعدش یکروز توی کلاس تک و تنها نشسته بود و پیشش رفتم و ازش عذر خواهی کردم و گفتم که اشتباه شد ... (ولی من نمیتونستم همه چیزو بیخیال بشم باید اثبات میکردم که اون پسر عین منه چون خودم میدونستم و دیدم که عین منه!:n03:)


نیمسال اول گذشت ... شروع نیم سال دوم ، من کلا فرق کرده بودم گوشه گیر شده بودم با خودم میگفتم آخه چرا کسی از من خوشش نمیاد ، با خودم میگفتم چرا خداوند منو خلق کرده ؟ آخه این همه ناراحتی من کی تموم میشه ؟! آخه من که پسر پاکی هستم(تعریف از خود نباشه) چرا کسی با من دوست نمیشه؟! آخه من کدامین احساس رو نشنیدم و کدام احساس رو ناراحت کردم که چنین دلتنگ و ناراحتم؟! آخه منی که انتخاب رشته اشتباه کردم چوبشو خوردم دیگه !!! نخوردم ؟!

بعدش یکضرب از این رفیقم معذرت خواهی میکردم ... نمیدونم آخرش بخشید یا نبخشید هیچی نمیگفت ... دل منم همیشه می رنجید ... بعدش غرور منم تکه پاره شده بود ، عین اینکه آسمونی باشم که ستاره ای توش نباشه بعدش که اون دوستمو میدیدم همیشه سکوت میکردم و حرفی نمیزدم و باحالتی سوزناک بهش سلام میدادم...


اما این وسط به خدا قسم ، من همه دوستامو دوست داشتم! همیشه سعی کردم تا حد امکان کمکی از من بر میاد رو براشون انجام بدم ...

حالا نمیدونم آیا من آدم بدی بودم ؟! از بس ناراحت می شدم دستام عین یک تکه یخ سرد می شد! به نظرتون من با اینکارم آبروی عشقو بردم ؟! آخه جایی خونده بودم نوشته بود اگه از دوستتون خوشتون میاد بهشون بگین تا تو دلتون مخفی نمونه ... منم گفتم ولی اینجوری شد ...

من فکر می کنم تنهاترین آدم روی این کره خاکی هستم ... بعدش در مورد من بد فکر میکنن... آخه من راز دلمو که دوست داشتن دوستامه رو گفتم، بعدش اینجوری رفتار کردن ... اگه راز دلمو هم نگم باز خودم ضربه روحی میخوردم ...

من چیکار میکردم ... :(

یه دنیا غم دارم ...

عین این میمونه که یک پرنده غریب و بی کس هستم ... بین هزاران ستاره من عین این میمونم که شهاب بی نشون باشم که مبدا و مقصد نداره ...

بقول استاد ناصر عبداللهی اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمیمونی ...


به هر حال بعد این همه ماجرا اون دوستمو یه مدت فراموش کردم (با هزاران ناراحتی...خیلی سخت بود به خدا راست میگم دوستان...)

سال تحصیلی پیش دانشگاهی تموم شد دوباره مثل قبل نتونستم با کسایی که دوسشون داشتم ارتباط برقرار کنم و این ، تو دلم موند که موند تا به امروز که خودم دارم زجر می کشم ، حالا چند بار اون دوستامو بیرون دیدم ... با چه رویی برم پیششون ؟ هر جور فحش بود بارم کردن ... منم به دل نمیگرفتم با خودم میگفتم دوستمه ... بعدش زود می بخشیدمشون ...

این دوستی های من الان می بینم که همشون یک طرفه بودن ... یعنی من فقط با اونا دوست بودم ...حقیقتش همیشه من بودم که یادشون می کردم ، همیشه دوست داشتم بهشون بفهمونم که من بیادشونم ، حالا با موبایل با دیدار - با هرچی که باشه بهشون اثبات کردم ...ولی اونا ...

ایمان دارم که خداوند خودش شاهد و ناظره که من هیچ نوع بدی در حق هیچکدوم از دوستام نکردم فقط میخواستم بهشون ثابت کنم که بیادشونم ...

الان مدرک پیش دانشگاهیمو هم به زور گرفتم ( با این همه شکست روحی که داشتم ) دانشگاه هم پیام نور قبول شدم ... البته احتمالا سال بعد کنکور میدم ...

کنکور!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (باور کنین دوستان من فقط یک روز مانده به کنکور فقط شیمی خوندم اونم 30 درصد زدم و همون باعث شد پیام نور قبول بشم ...)

فقط میخوام بهتون بگم دوستان : این حرفارو اینجا گفتم ، چون دیشب از گریه خوابم نبرد ... خیلی ناراحت بودم از گذشته تلخم ... از سرنوشتی که داشتم و دارم ...


اگه حرفی در خصوص بنده دارین بپرسین ، منم جواب میدم ، ازتون ممنونم که این همه نوشته منو خوندین ، ببخشید اگه زیاد شد ... میدونین که حرف دله ... و حرف دل همیشه زیاده ...
بنظرم بهترین گزینه برات ازدواج کردنه

sayanermia
27-09-2014, 20:01
من متوجه ارزش قائل شدن نمیشه -- ممکنه بیشتر توضیح بدین چجوری ارزش خودمو افزایش بدم ؟ ممنون میشم ؛


عین من :n01: ، پس من نباید به کسی بگم که دوسش دارم ... آهان گرفتم داداش چون اون میترسن که بهشون علاقمند بشم و نتونم بعدا ازش جدا بشم ... آهان درسته پس من باید به گونه ای رفتار کنم که طرف این احساس رو از خودش دور کنه ... گرفتم داداش ازت ممنونم ، منم گرایش نرم افزار ... ایول ;) ممنونم ، با اجازت این حرفاتون رو چاپ میکنم و نگه میدارم تا هروقت ناراحت شدم نوشته های شما رو بخاطر بیارم ، ازتون بی نهایت ممنونم ، ان شاء الله خداوند شفاتون بده دوست خوبم :n16:

ببینید ارزش قائل شدن برای خود دو جنبه روحی و جسمی ( یا همون مادی ) داره :
روحی : اونقدر شان و منزلتت بالا هست که نباید خجالت زده ، سر خورده و مایوس باشی!
جسمی : برای خودت بهترین هارو انتخاب کن ، خرید های خوب انجام بده برای خودت ، خوب بخور ، خوب بپوش ، حتی خوب بازی و گیم انجام بده ، به خودت برس ، حالا هر طوری که هست به حفظ ظاهر خودت کمک کن از جمله دکتر برای پوست ، زیبایی ، دندون و ...
وقتی این مسائل رو انجام بدی بعد از مدتی وقتی توی آیینه خودت رو نگاه کنی اصلا با وجود خودت و شخصیت خودت حال میکنی!! اون وقته که آنچنان انرژی ای از خودت ساطع میکنی که تمام آنچه دوست داری سمتت جذب میشه! باور نمی کنی اما امتحان کن. شبیه شعار های کلاس های متافیزیک و این چیزاست ولی وقتی به عمل بهشون دست بیابی می فهمی همچینم شعار نیست! قرار نیست برد پیت باشی! همین مهران باش اما از هر نظر مهران ایده آل باش! لباس خوب ، خوراکی خوب ، حتی لحن برخورد خوب!!
دوستات جواب نمیدن؟؟؟ ( ببخشید ) به درک!! به جهنم!! به حدی خودت رو برسون که دوستات نیازمند تو باشند برای هم صحبتی ، برای مشورت ، برای خوش گذروندن! این رفتارت باعث شده شمارو فردی وابسته ، آویزون و به قول خودمون اعصاب خورد کن تبدیل کنه که تا اسمت یا خودت میای همه میگن ای واااای بازم این!! یکم به خودت احترام بذار!! به خود فردی و مهرانت احترام بذار دوست خوبم! از نظر ارتباط برقرار کردن با افراد و جامعه اصلا زشت و بد نیست شما بری پیش یک مشاور و صحبت کنی! خیلی هم خوبه! اما اگر دلت مشاور هم نمیخواد تا بخوای مجله های روانشناسی و رفتار شناسی داریم که می تونی بخونی و به ایده آل خودت از نظر ارتباط کلامی و رفتاری دست پیدا کنی! همه که مادرزاد از شکم مادرشون موفق و جذاب به دنیا نیومدند!! من یک دوستی دارم خیلی جذابه ولی انقدر اخلاق بدی داره و انقدر بی قید و بند هست که حتی منی که پسر هستم رقبت زیادی ندارم باهاش در تماس باشم!
یا کسانی رو میشناسم فقط بخاطر همین اویزون بودن از طرف دوستانم طرد شدند! اول به مقام و شخصیت خودت احترام بذار! خودت رو کوچیک نکن و نذار براحتی حتی کسی تلفن روی تو بدون احترام و ادب قطع کنه چه برسه به فحاشی!

اینم همیشه پس کله ات نگه دار که اول خانواده بعد دوستان!! هر وقت از خانواده طرد شدی اون وقت عزاداری کن و اه و ناله کن!! تا وقتی ستون محکمی چون خانواده داری سعی کن خودت رو بسازی و شخصیتت رو بیاری بالا! اون وقته که می تونی از زندگیت لذت ببری و میگی یادش بخیر توی p30world بچه ها چه چیزایی میگفتند!!

خداوند انشالله همه کسایی که به هر نحوی با مسئله سلامتی دست و پنجه نرم میکنند شفا بده!! ممنونم ازتون:n16:

Mehran-King
27-09-2014, 20:19
ببینید ارزش قائل شدن برای خود دو جنبه روحی و جسمی ( یا همون مادی ) داره :
روحی : اونقدر شان و منزلتت بالا هست که نباید خجالت زده ، سر خورده و مایوس باشی!
جسمی : برای خودت بهترین هارو انتخاب کن ، خرید های خوب انجام بده برای خودت ، خوب بخور ، خوب بپوش ، حتی خوب بازی و گیم انجام بده ، به خودت برس ، حالا هر طوری که هست به حفظ ظاهر خودت کمک کن از جمله دکتر برای پوست ، زیبایی ، دندون و ...
وقتی این مسائل رو انجام بدی بعد از مدتی وقتی توی آیینه خودت رو نگاه کنی اصلا با وجود خودت و شخصیت خودت حال میکنی!! اون وقته که آنچنان انرژی ای از خودت ساطع میکنی که تمام آنچه دوست داری سمتت جذب میشه! باور نمی کنی اما امتحان کن. شبیه شعار های کلاس های متافیزیک و این چیزاست ولی وقتی به عمل بهشون دست بیابی می فهمی همچینم شعار نیست! قرار نیست برد پیت باشی! همین مهران باش اما از هر نظر مهران ایده آل باش! لباس خوب ، خوراکی خوب ، حتی لحن برخورد خوب!!
دوستات جواب نمیدن؟؟؟ ( ببخشید ) به درک!! به جهنم!! به حدی خودت رو برسون که دوستات نیازمند تو باشند برای هم صحبتی ، برای مشورت ، برای خوش گذروندن! این رفتارت باعث شده شمارو فردی وابسته ، آویزون و به قول خودمون اعصاب خورد کن تبدیل کنه که تا اسمت یا خودت میای همه میگن ای واااای بازم این!! یکم به خودت احترام بذار!! به خود فردی و مهرانت احترام بذار دوست خوبم! از نظر ارتباط برقرار کردن با افراد و جامعه اصلا زشت و بد نیست شما بری پیش یک مشاور و صحبت کنی! خیلی هم خوبه! اما اگر دلت مشاور هم نمیخواد تا بخوای مجله های روانشناسی و رفتار شناسی داریم که می تونی بخونی و به ایده آل خودت از نظر ارتباط کلامی و رفتاری دست پیدا کنی! همه که مادرزاد از شکم مادرشون موفق و جذاب به دنیا نیومدند!! من یک دوستی دارم خیلی جذابه ولی انقدر اخلاق بدی داره و انقدر بی قید و بند هست که حتی منی که پسر هستم رقبت زیادی ندارم باهاش در تماس باشم!
یا کسانی رو میشناسم فقط بخاطر همین اویزون بودن از طرف دوستانم طرد شدند! اول به مقام و شخصیت خودت احترام بذار! خودت رو کوچیک نکن و نذار براحتی حتی کسی تلفن روی تو بدون احترام و ادب قطع کنه چه برسه به فحاشی!

اینم همیشه پس کله ات نگه دار که اول خانواده بعد دوستان!! هر وقت از خانواده طرد شدی اون وقت عزاداری کن و اه و ناله کن!! تا وقتی ستون محکمی چون خانواده داری سعی کن خودت رو بسازی و شخصیتت رو بیاری بالا! اون وقته که می تونی از زندگیت لذت ببری و میگی یادش بخیر توی p30world بچه ها چه چیزایی میگفتند!!

خداوند انشالله همه کسایی که به هر نحوی با مسئله سلامتی دست و پنجه نرم میکنند شفا بده!! ممنونم ازتون:n16:

آهان گرفتم ^^ به به جوابتون واقعا کامل بود دوست عزیزم ، با اجازتون جوابتون رو میگیرم و به اتاقم به چسبونم داداش ، ممنونم ازتون ؛ بهترین هارو براتون آرزو میکنم - با حرفاتون منو به یک زندگی خوب و پر از شور و شادی مثل سابق امیدوارم کردی - امیدوارم هرچی بخوای خداوند بهت بده ، دستتون طلایی دوست خوبم ؛ ایزد منان یارو یاورت دوست خوبم ؛:n16:

Graham reaper
27-09-2014, 20:51
سلام مهران جان.اول از همه ممنونم از اینکه بهم گفتی بیامو این پست رو ببینم.
و در همینجا اعلام میکنم که مهران عزیزم برادر گلم.منو تو دردامون تقریبا یکیه منتهای مراب من از تو داغونترم.یوخده(همون یخورده ی شما میشه!:n06:)منم اولش مث خودت بودم.ولی بعد حالم خوب شد.درد اصلیمونم اینه که همدرد نداریم.بین خودمون باشه ها ولی شاید اگه منم مثل تو نبودم الان من متالهد نبودم و به جای یوهان هگ خواننده ی آمون آمارث مثل بقیه این خوننده های لوس بازی خواننده ی مورد علاقم بود.ولی من این داغون بودنو با هیچی عوضش نمیکنم.ثانیا!خدا هیچ چیزیو بی هدف نیافریده.بنا نیست حالا که تو دنیایی همش راحتی باشه خداوند تو قرآن فرموده:((ما انسان را در سختی آفریدیم)).این سختی به خاطر اینه که استعدادها شکوفا بشه.بگذریم.ببین همونطور که دوستمونم گفته از اونجایی که تو پسر خوبی هستی یوخده هم فروتنی اینه که مردم یا دوستات فک میکنن تو یه آدم بی ارزشی.باید خودت به خودت ارزش قائل باشی.
به خودت ارزش قائل نشدی که وقتی اون دوست نا دوستت بهت فحش داده و ناراحتت کرده بازم رفتی پیشش.
خدارو شکر که تنهاییاتو با مسجد تقسیم کردیو مثل من به متال رو نیاوردی.بهت توصیه میکنم هیچوقتم نیاری.چون تهش هیچی نیست.اینو از من بشنو که پیر این رامو دیم که هیچی تهش نیست جز سر خوردگی.تمام زورمو زدم تا به اطرافیانم حالی کنم متالهدام میتونن مثل آدم زندگی کنن.مثل آدم راه برن و با یه دختر ارتباط بر قرار کنن.که خدارو شکر موفقم شدما.!حالا تو اگه سوایلی داری میتونی از من بپرسی.!(جای منو تو عوض شد مهران):n16::n16:

Mehran-King
27-09-2014, 21:10
سلام مهران جان.اول از همه ممنونم از اینکه بهم گفتی بیامو این پست رو ببینم.
و در همینجا اعلام میکنم که مهران عزیزم برادر گلم.منو تو دردامون تقریبا یکیه منتهای مراب من از تو داغونترم.یوخده(همون یخورده ی شما میشه!:n06:)منم اولش مث خودت بودم.ولی بعد حالم خوب شد.درد اصلیمونم اینه که همدرد نداریم.بین خودمون باشه ها ولی شاید اگه منم مثل تو نبودم الان من متالهد نبودم و به جای یوهان هگ خواننده ی آمون آمارث مثل بقیه این خوننده های لوس بازی خواننده ی مورد علاقم بود.ولی من این داغون بودنو با هیچی عوضش نمیکنم.ثانیا!خدا هیچ چیزیو بی هدف نیافریده.بنا نیست حالا که تو دنیایی همش راحتی باشه خداوند تو قرآن فرموده:((ما انسان را در سختی آفریدیم)).این سختی به خاطر اینه که استعدادها شکوفا بشه.بگذریم.ببین همونطور که دوستمونم گفته از اونجایی که تو پسر خوبی هستی یوخده هم فروتنی اینه که مردم یا دوستات فک میکنن تو یه آدم بی ارزشی.باید خودت به خودت ارزش قائل باشی.
به خودت ارزش قائل نشدی که وقتی اون دوست نا دوستت بهت فحش داده و ناراحتت کرده بازم رفتی پیشش.
خدارو شکر که تنهاییاتو با مسجد تقسیم کردیو مثل من به متال رو نیاوردی.بهت توصیه میکنم هیچوقتم نیاری.چون تهش هیچی نیست.اینو از من بشنو که پیر این رامو دیم که هیچی تهش نیست جز سر خوردگی.تمام زورمو زدم تا به اطرافیانم حالی کنم متالهدام میتونن مثل آدم زندگی کنن.مثل آدم راه برن و با یه دختر ارتباط بر قرار کنن.که خدارو شکر موفقم شدما.!حالا تو اگه سوایلی داری میتونی از من بپرسی.!(جای منو تو عوض شد مهران):n16::n16:

سلام :n06:

خواهش میکنم ، منم ممنونم که وقت گذاشتی و اومدی پست گذاشتی - آره داداش همردرد ندارم ... بله میفهمم داداش ... آره چاره ای نداشتم باید جسم و روحمو تسکین میدادم چون گفتم که وضعیتم قرمز بود و بستری بودم ... ماشالله چه قشنگ جواب دادی ، راستش با حرفای شما دوستان عزیزم به این نتیجه رسیدم که از نو شروع کنم و یکبار دیگه به یاری خدا و با تمام توانم خودمو از فرش ببرم به عرش ... باید قبول کنم که سخته چون چیزی آسونی نیست ... این خود ماییم که مثلا با خوندن درسی رو آسون میکنیم یا با درس نخوندن واسمون سخته ... کار منم بدجور سخته ... ولی بعد از هرسختی آسانی وجود داره ... این یکسال هم سختی میکشم و با تمام نیرویی که دارم درس میخونمو واسه یه دانشگاه روزانه در رشته خوب تلاش میکنم و امیدوارم مثل شما موفق بشم و به هدفم برسم و ارزش ها و وجودمو و احتراممو و حالاتمو حفظ کنم و روح خودم رو دوباره تعالی ببخشم و به خودم بیام ، :n12:

از تمام دوستانی که کمکم کردن بی نهایت ممنونم ، با اجازتون این مطالب رو توی اتاقم چاپ میکنم تا فراموش نکنم ، تشکر از همگی ؛:n16::n16::n16:

Reza Azimy_RW
27-09-2014, 22:17
داداش درباره دوستی و ... یه جمله از یه جا شنیدم که به دردت میخوره :
آدما مثل يه كتاب مي مونن كه تا وقتي تموم نشن براي ديگران جذابن پس سعي كن خودتو. جلوي ديگران تند تند ورق نزني

زود با کسی صمیمی نشو و اینو بدون تا وقتی یه چیزی اینقدر برات مهم باشه هیچ وقت بهش نمیرسی خصوصا مسائل اینطوری که روحی روانیه .
چون الان یه دوست پیدا کردن واست خیلی مهم شده وقتی یکی رو پیدا میکنی عادی رفتار نمیکنی و طرف ازت زده میشه
هر چیزی رو ازش بگذری بهش میرسی در همه موارد روحی این قضیه صادقه البته من دقیقا مشکلات شما رو نداشتم ولی میدونم قضیه چیه :n06:
واقعا از ته دل قبول کن که به دوستی احتیاج نداری و از زندگیت لذت ببر اصلا نیازی به دوست نیست ! مطمئن باش وقتی ازش گذشتی رفتارت عادی میشه و خود به خود به نتیجه میرسی البته منتظر نتیجه نباش واقعا قبول کن این قضیه رو !
من سال سوم دبیرستان به یه شهر دیگه رفتیم . چون کسی رو نمیشناختم توی اون شهر اوایل میخاستم با بچه ها رابطه برقرار کنم ولی کاملا" اونجور که میخاستم نمیشد و دلیلشم نمیدونستم ! بعد از دو سه ماه بیخیالش شدم و از اون به بعد بود که بهترین دوستای زندگیمو پیدا کردم . البته من کلا روابط اجتماعی زیاد مشکلی نداشتم ولی اون مهاجرت باعث شد تا الان تو رو درک کنم و تجربه های جدیدی به دست بیارم !
به هر حال برات آرزوی موفقیت میکنم :n06:

banii
28-09-2014, 00:17
اول یه چیز بگم ... من با کسی تعارف ندارم... صراحت بیانمو ببخش...

منم تجربه خودمو بهت میگم :

من سر هیچ و پوچ خودمو دوسال از کنکور عقب انداختم ... آخرش هم هیچی ... دانشگاه آزاد مشهد شهرسازی میخونم الان ترم 3... اما باید ترم چند میبودم ؟! 7... امسال باید لیسانسمو میگرفتم اما چون نادون و ابله بودم به خودم ظلم کردم... و حالا 2 سال آزگار از زندگیم عقبم (تازه اگه توی دانشگاه عین آدم درسا رو پاس کنم و 8 ترمه تمومش کنم...) بعدش توی 24-25 سالگی یه لیسانس پیزوری گرفتم و احتمالا دلم میخواد بخونم برای فوق... کی برم سربازی ... کی به یه کاری بزنم و به پولی برسم ... کی خونواده تشکیل بدم .... جوونیم هم که همه ش میره ...
لیاقت من توی زندگی خیلی بیشتر از اینها بود ... حوصله ش رو هم ندارم بیشتر توضیح بدم ... اما یه چیز که مهمه اینه که الان چندان هم ناراضی نیستم در مورد رشته ام و اهدافم ...
ببین مهران ، این حس و حالای تو رو همه ما داریم ... فقط زیاد خودتو داری اذیت میکنی ... ریلکس باش عزیزم ... دایورت کن ... ناراحت نشیا ... اما بنظر من معنی واقعی بدبختی رو نفهمیدی وگرنه این ادا اطفارا رو نمیزدی ... من اگه بخوام داستان زندگیمو بهت بگم باید های های گریه کنی به حالم ... البته ایشالا هیچوقت هم بد نیاری توی زندگیت ... وگرنه بخدا این حرفا همه ش بچه بازیه ... بگیر به شخمت مرد ... به جهنم که پسره نخواسته رفیق تو باشه ... اگه آدم بود اینطوری رفتار نمیکرد ... البته کار شما هم خیلی بی معنی بوده... از رفیق و آشنا و فامیل هیچ خیری به هیشکی نرسیده تا بحال... بخاطر چی داری خودتو عذاب میدی ؟!

اینکه 1 سال دیگه خونه نشین بشی حالت خرابتر میشه ... اگر مدارک دیپلم و پیش دانشگاهیتون ناقص نیست برای ثبت نام همون پیام نور که قبول شدی اقدام کن ... پیام نور خیلی هم خوبه ... مقرون به صرفه است... بچه هاشم خیلی باحالترند ... اگر شهر خودتونم زدی که چه بهتر ... پیش خانواده ات هم هستی ... برای پدر و مادرت سعی کن فرزند خلفی باشی... بهت آرامش میده... اگه خواهر و برادر داری باهاشون خوب باش... هزارتا دوست و رفیق هم که داشته باشی هیچکی مث خانوادت نمیشه برات...
ببخشید نمیخوام نا امیدت کنم اما با وجود چنین مشگلات روحی امیدی به کنکور خوب سال آینده هم نیست ... پس همین امسال برو و به زندگیت برس... تا 1 سال دیگه هم از زندگیت عقب نمونی و باز احساس پیری نکنی ... بلکه ورود به این موقعیت جدید کمکی هم بتونه بهت بکنه ... از اون حرفت که گفتی دوست پسر هم ندارم چه برسه به دختر اینطور حدس میزنم که الان از فقر عاطفی هم داری اذیت میشی .... به خودت برس و حالتو اکی کن تا یک دختر خوب هم برات پیدا کنم خودم ;) .
این فازای منفی رو هم هرچه زودتر از خودت دور کن ... یه کم به علایقت برس... یه جوری حال کن ... مث دیدن یک فیلم خوب ... یا دنبال کردن بازیهای تیم مورد علاقه ات ... یا خرید کردن... یا خوردن خوردنی های مورد علاقت... یا ورزش کردن ... یا هرچی که میتونه لذت بخش باشه برات...
بعدشم ؛ مگه نمیگی هیچ دوستی نداری ؟! خوب من دوستت :) .



ادیت:
راستی سربازی چی میشه؟! معافیت داری؟! اگه امسال پیام نور ثبت نام نکنی که مشمول خدمت مقدس میشی...

Mehran-King
28-09-2014, 00:43
اول یه چیز بگم ... من با کسی تعارف ندارم... صراحت بیانمو ببخش...

منم تجربه خودمو بهت میگم :

من سر هیچ و پوچ خودمو دوسال از کنکور عقب انداختم ... آخرش هم هیچی ... دانشگاه آزاد مشهد شهرسازی میخونم الان ترم 3... اما باید ترم چند میبودم ؟! 7... امسال باید لیسانسمو میگرفتم اما چون نادون و ابله بودم به خودم ظلم کردم... و حالا 2 سال آزگار از زندگیم عقبم (تازه اگه توی دانشگاه عین آدم درسا رو پاس کنم و 8 ترمه تمومش کنم...) بعدش توی 24-25 سالگی یه لیسانس پیزوری گرفتم و احتمالا دلم میخواد بخونم برای فوق... کی برم سربازی ... کی به یه کاری بزنم و به پولی برسم ... کی خونواده تشکیل بدم .... جوونیم هم که همه ش میره ...
لیاقت من توی زندگی خیلی بیشتر از اینها بود ... حوصله ش رو هم ندارم بیشتر توضیح بدم ... اما یه چیز که مهمه اینه که الان چندان هم ناراضی نیستم در مورد رشته ام و اهدافم ...
ببین مهران ، این حس و حالای تو رو همه ما داریم ... فقط زیاد خودتو داری اذیت میکنی ... ریلکس باش عزیزم ... دایورت کن ... ناراحت نشیا ... اما بنظر من معنی واقعی بدبختی رو نفهمیدی وگرنه این ادا اطفارا رو نمیزدی ... من اگه بخوام داستان زندگیمو بهت بگم باید های های گریه کنی به حالم ... البته ایشالا هیچوقت هم بد نیاری توی زندگیت ... وگرنه بخدا این حرفا همه ش بچه بازیه ... بگیر به شخمت مرد ... به جهنم که پسره نخواسته رفیق تو باشه ... اگه آدم بود اینطوری رفتار نمیکرد ... البته کار شما هم خیلی بی معنی بوده... از رفیق و آشنا و فامیل هیچ خیری به هیشکی نرسیده تا بحال... بخاطر چی داری خودتو عذاب میدی ؟!

اینکه 1 سال دیگه خونه نشین بشی حالت خرابتر میشه ... اگر مدارک دیپلم و پیش دانشگاهیتون ناقص نیست برای ثبت نام همون پیام نور که قبول شدی اقدام کن ... پیام نور خیلی هم خوبه ... مقرون به صرفه است... بچه هاشم خیلی باحالترند ... اگر شهر خودتونم زدی که چه بهتر ... پیش خانواده ات هم هستی ... برای پدر و مادرت سعی کن فرزند خلفی باشی... بهت آرامش میده... اگه خواهر و برادر داری باهاشون خوب باش... هزارتا دوست و رفیق هم که داشته باشی هیچکی مث خانوادت نمیشه برات...
ببخشید نمیخوام نا امیدت کنم اما با وجود چنین مشگلات روحی امیدی به کنکور خوب سال آینده هم نیست ... پس همین امسال برو و به زندگیت برس... تا 1 سال دیگه هم از زندگیت عقب نمونی و باز احساس پیری نکنی ... بلکه ورود به این موقعیت جدید کمکی هم بتونه بهت بکنه ... از اون حرفت که گفتی دوست پسر هم ندارم چه برسه به دختر اینطور حدس میزنم که الان از فقر عاطفی هم داری اذیت میشی .... به خودت برس و حالتو اکی کن تا یک دختر خوب هم برات پیدا کنم خودم ;) .
بعدشم ؛ مگه نمیگی هیچ دوستی نداری ؟! خوب من دوستت :) .



ادیت:
راستی سربازی چی میشه؟! معافیت داری؟! اگه پیام نور ثبت نام نکنی که مشمول خدمت مقدس میشی...

سلام طبق معمول جوابت خیلی زیبا و راحت و دل نشین ^^ بله شما راست میگین ... آخه پسره عین من بود ... دوست داشتم باهاش دوست بشم ... همین ... :(

آره منم با شما موافقم الان نمیدونم بمونم و کنکور بدم و یا همین پیام نور رو ادامه بدم ... پدر و مادرم که میگن همین پیام نور رو میتونی 3/5 ساله تموم کنی (اگه خیلی زرنگ باشی بعدا ارشد امتحان بده و اونجا خودتو نشون بده) حالا نمیدونم حرفشون درسته یا نه چون من خودم میخوام ارشد هم بدم بعدا ... آره شهر خودم کنار ساحل :دی رشته ام مدیریت دولتی هست به نظرتون خوبه ؟ مدیریت بازرگانی چطور؟

آره باهاتون موافقم من دارم کم کم فکر کردن درست رو به کمک شما دوستان خوبم یاد میگیرم ... وقتی که فکر میکنم بهتر میبینم که همین پیام نور رو بخونم و 3/5 ساله کارشناسیم رو بگیرم بعدش ارشد امتحان بدم ...

چون خودتون در جریان که هستین یه سال قبلا (بدجور بدجور بدجور سختی و تنهایی کشیدم) یکی از بچه ها توی یه سایت دیگه گفته بود ، که همین پیام نور رو ادامه بدم و خدامم شکر کنم همینو قبول شدم و گفت بهم قول میده که باز نمیتونی با این شرایط روحیت کنکور خوب بزنی ... وقتی فکر میکنم می بینم که راست میگفته ...

داداش من پیام نور ثبت نام کردم! الان هم دانشجوی رشته مدیریت دولتی هستم!!! ، آره داداش فقر عاطفی من هم زیاده و بدجور اذیت میشم ... چون دوست که ندارم ، دوست دختر که بماند و دیگر هیچ...:n27:

هههههه چقدر باحالی تو داداش ممنونم داداش بهم انرژی مثبت و امید دادی ، معافیت تحصیلی گرفتم توسط دانشگاه پیام نور + پلیس +10

سوالی بود در خدمتم راستش این روزا تو فکر اینم که همین رشته مدیریت دولتی رو ادامه بدم (تو شهر خودم پیام نور) و ترم 1 امتحان بدم و ترم 2 مرخصی بگیرم واسه کنکور 94 ... حقیقتش ته دلم همین شهر خودم رو دوست داره و دوست ندارم برم اینور و اونور و خرید خوابگاه و پول و ... آخه پدرم سر گنج ننشسته ... نمیدونم چیکار کنم اگه کسی چیزی در این رابطه میدونه کمکم کنه ...

banii
28-09-2014, 00:51
سلام طبق معمول جوابت خیلی زیبا و راحت و دل نشین ^^ بله شما راست میگین ... آخه پسره عین من بود ... دوست داشتم باهاش دوست بشم ... همین ... :(

آره منم با شما موافقم الان نمیدونم بمونم و کنکور بدم و یا همین پیام نور رو ادامه بدم ... پدر و مادرم که میگن همین پیام نور رو میتونی 3/5 ساله تموم کنی (اگه خیلی زرنگ باشی بعدا ارشد امتحان بده و اونجا خودتو نشون بده) حالا نمیدونم حرفشون درسته یا نه چون من خودم میخوام ارشد هم بدم بعدا ... آره شهر خودم کنار ساحل :دی رشته ام مدیریت دولتی هست به نظرتون خوبه ؟ مدیریت بازرگانی چطور؟

آره باهاتون موافقم من دارم کم کم فکر کردن درست رو به کمک شما دوستان خوبم یاد میگیرم ... وقتی که فکر میکنم بهتر میبینم که همین پیام نور رو بخونم و 3/5 ساله کارشناسیم رو بگیرم بعدش ارشد امتحان بدم ...

چون خودتون در جریان که هستین یه سال قبلا (بدجور بدجور بدجور سختی و تنهایی کشیدم) یکی از بچه ها توی یه سایت دیگه گفته بود ، که همین پیام نور رو ادامه بدم و خدامم شکر کنم همینو قبول شدم و گفت بهم قول میده که باز نمیتونی با این شرایط روحیت کنکور خوب بزنی ... وقتی فکر میکنم می بینم که راست میگفته ...

داداش من پیام نور ثبت نام کردم! الان هم دانشجوی رشته مدیریت دولتی هستم!!! ، آره داداش فقر عاطفی من هم زیاده و بدجور اذیت میشم ... چون دوست که ندارم ، دوست دختر که بماند و دیگر هیچ...:n27:

هههههه چقدر باحالی تو داداش ممنونم داداش بهم انرژی مثبت و امید دادی ، معافیت تحصیلی گرفتم توسط دانشگاه پیام نور + پلیس +10

سوالی بود در خدمتم راستش این روزا تو فکر اینم که همین رشته مدیریت دولتی رو ادامه بدم (تو شهر خودم پیام نور) و ترم 1 امتحان بدم و ترم 2 مرخصی بگیرم واسه کنکور 94 ... حقیقتش ته دلم همین شهر خودم رو دوست داره و دوست ندارم برم اینور و اونور و خرید خوابگاه و پول و ... آخه پدرم سر گنج ننشسته ... نمیدونم چیکار کنم اگه کسی چیزی در این رابطه میدونه کمکم کنه ...
سلام از ماست :) .
خواهش ....
بنظر من بهترین انتخاب برای شما اینه که قید کنکور 94 رو بزنی ... کلا از خیرش بگذری و فکرتو درگیرش نکنی... و همین رشته و دانشگاه رو با قدرت شروع کنی و نزاری سالهای از دست رفته ات بیشتر بشه ...
در مورد رشته : من دوستم مدیریت بازگانی میخونه ... بازرگانی از دولتی خیلی بهتره ... اما هر رشته ای که شما بتونی کار ارائه بدی خوبه ...
در مورد اون قضیه هم حدس میزدم که حدسم درست باشه:n02:. چون پسره خوش قلب و بی ریایی هستی یک دختره گل که عاشقت بشه پیدا میشه مطمئنم :n12: .

Mehran-King
28-09-2014, 00:57
سلام از ماست :) .
خواهش ....
بنظر من بهترین انتخاب برای شما اینه که قید کنکور 94 رو بزنی ... کلا از خیرش بگذری و فکرتو درگیرش نکنی... و همین رشته و دانشگاه رو با قدرت شروع کنی و نزاری سالهای از دست رفته ات بیشتر بشه ...
در مورد رشته : من دوستم مدیریت بازگانی میخونه ... بازرگانی از دولتی خیلی بهتره ... اما هر رشته ای که شما بتونی کار ارائه بدی خوبه ...
در مورد اون قضیه هم حدس میزدم که حدسم درست باشه:n02:. چون پسره خوش قلب و بی ریایی هستی یک دختره گل که عاشقت بشه پیدا میشه مطمئنم :n12: .

میخوام ترم اول رو امتحان بدم بعدش تغییر رشته بدم به بازرگانی :دی گفتن میشه :دی - ممنونم لطف داری داداش ، خوبی از خودته ؛

banii
28-09-2014, 01:00
میخوام ترم اول رو امتحان بدم بعدش تغییر رشته بدم به بازرگانی :دی گفتن میشه :دی - ممنونم لطف داری داداش ، خوبی از خودته ؛
اکی... آره تصمیم خوبی گرفتی ... خیلی عالیه... موفق باشی... درسای مشترک هم تطبیق میخوره ... توی چارت درسی نگاه کن ببین اگه امکانش هست و ترم 2 هر دو رشته درسی دارند که پیش نیاز نداره بجای درسی که از ترم 1 رشته مدیریت دولتی هست و تطبیق نمیخوره بردار...(البته الان که مهلت انتخاب واحد تموم شده... اگه بشه حذف و اضافه کرد...)

Mehran-King
28-09-2014, 01:07
اکی... آره تصمیم خوبی گرفتی ... خیلی عالیه... موفق باشی... درسای مشترک هم تطبیق میخوره ... توی چارت درسی نگاه کن ببین اگه امکانش هست و ترم 2 هر دو رشته درسی دارند که پیش نیاز نداره بجای درسی که از ترم 1 رشته مدیریت دولتی هست و تطبیق نمیخوره بردار...(البته الان که مهلت انتخاب واحد تموم شده... اگه بشه حذف و اضافه کرد...)

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

هر روز من این سایتو چک میکنم :دی - ممنونم داداش ، آره فردا شاید رفتم دانشگاه - ببینم جریان چیه حالا حضوری بپرسم بهتره (آخه اون دوستای راهنمایی قدیمیم هم مدیریت بازرگانی میخوندن! از دیدن من تعجب کردن!)

صد در صد تغییر رشته میدم به بازرگانی - بعدش با تمام نیرویی که دارم میخونم تا کارشناسی بازرگانی رو بگیرم ، داداش ، من انتخاب رشته رو حضوری تو دانشگاه انجام دادم ، خودشون اقتصاد خرد ، مبانی سازمان مدیریت و فارسی و زبان انگلیسی عمومی رو دادن ، از طرفی این دروس رو مدیریت بازرگانی هم امتحان میده ، فردا میرم بپرسم چطورمیتونم تغییر رشته بدم ، به هر حال ازت ممنونم که بهم فهموندی که همین بازرگانی رو ادامه بدم

ممنونم داداش ، دیشب همین موقع از بس ناراحت بودم چشام از اشک قرمز شده بودن ... :n14:

ملا نصرالدین
28-09-2014, 09:28
سوالات و خاطراتی در مورد آداب معاشرت زندگیم(این همه چیز درباره خودمه دوستان) (خواهشا این پست رو پاک نکنین) ( وخواهشا تا آخر بخونین ) [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


اگه حرفی در خصوص بنده دارین بپرسین ، منم جواب میدم ، ازتون ممنونم که این همه نوشته منو خوندین ، ببخشید اگه زیاد شد ... میدونین که حرف دله ... و حرف دل همیشه زیاده ...


ببینید اولین مشکل شما اینه که همه ی مشکلاتتان را خیلی بزرگ میکنید.وقتی یک مشکل ساده رو بزرگ ببینی به نظرت غیر قابل حل میاد.ولی وقتی یه مشکل بزرگ رو ساده ببینی میتونی حلش کنی

خودت ببین در مورد یه میگرن ساده چی گفتی؟

میگرن(سردرد بسیار بسیار وحشتناک و درد آورد) (تاحالا بستنی خوردین ؟ اگه دندان هاتون به بخش سرد بستنی یا کیم بخوره سرتون بدجوری درد میکنه درست میگم ؟! شدت میگرن عین اون حالته منتهی با زجر و دردی بیشتر و وحشتناک!)



من خودم سالهاست میگرن دارم.تازه علاوه بر اون سینوزیت هم دارم.یعنی اگر سردرد میگرنی نگیرم حتما سردرد سینوزیتی میگیرم.اره درد بدیه.ولی نه اینجوری که شما میگی.نهایتا یا باید امپول مسکن بزنی یا 2 روز بخوابی.همین.

یا در مورد افت تحصیلی...این یه چیز طبیعیه.....خیلی ها مثل شما افت تحصیلی پیدا میکنند.اون هم به دلیل شرایط نوجوانیه.من هم همین شرایط شما رو داشتم.حتی خیلی بدتر.

در مورد ارتباط با دوستان هم خیلی سخت میگیری.همه ی اینها طبیعیه.ادم ها توی هر دوره ای یه سری دوست دارند که خیلی به نظر با هم صمیمی هستند ولی در اصل انها فقط همکلاسی هستند.از همین دوستای اینترنتی که اینجا پست گذاشتند بپرس .همه ی ما از دوستان دوران راهنمایی-دبیرستان-دانشگاهمون جدا شدیم.
این چیزهایی که توی تلویزیون میبینی که طرف از 2 سالگی تا 20 سالگی یه دوست صمیمی داره که مثل داداششه خیلی کمیابه.
حالا هم طوری نشده.اصلا چرا گیر دادی به مدرسه.برو باشگاه.برو کلاس زبان.برو فوتبال ....انجا دوست پیدا کن.
ولی توقع نداشته باش بتونی یه دوستی پیدا کنی که فردای دوستی همه ی راز های دلت رو بهش بگی.

به قول شرک ادم ها مثل پیازند.لایه لایه اند.وقتی هم که میخوای باهاشون دوست بشی باید کم کم و با گذشت زمان و با شناخت باهاشون صمیمی بشی.مثلا ادم تا چند ماه اول فقط اطلاعات شناسنامه ای رو به دوستش میگه.بعد از چند ماه اگر ادم خوبی بود یه راز کوچک و بی اهمیت رو میگه.خیلی ها هستند با اینکه دوستان چند ساله دارن ولی عمیق ترین رازهای دلشون رو بهش نگفتند
یادت باشه دوستی و دوست خوب پیدا کردن یه کار زمان بر هست.

sara_program
28-09-2014, 11:28
من یه چیزی می گم جداً بهش فکر کن. حسابی به معنای شکست فکرکن. شکست را خیلی بد برای خودت معنی کردی. ببین این چیزی که بهش می گی شکست تا حالا چند تا آدم موفق تو زندگیشون داشتند...

برعکس آدمهایی هستند که فکر می کنند موفق هستند ولی با سر اومدن رو زمین

Graham reaper
28-09-2014, 18:11
من یه چیزی می گم جداً بهش فکر کن. حسابی به معنای شکست فکرکن. شکست را خیلی بد برای خودت معنی کردی. ببین این چیزی که بهش می گی شکست تا حالا چند تا آدم موفق تو زندگیشون داشتند...

برعکس آدمهایی هستند که فکر می کنند موفق هستند ولی با سر اومدن رو زمین


آره داداش مهران منم با نظر ایشون کاملا موافقم.شکسته که آدمو به پیروزی میرسونه.نقطه ضعفاتو بشناس.پوششون بده.نقاط قوتتو بشناس و تقویتشون کن.تو شکست نخوردی.اصن نباید یه همچین مشکل ساده ای رو شکست بدونی.گفتم منم اول عین خودت بودم.کارم داشت به افسردگی میکشید.ولی با کمک خونوادم همه چی درست شد.به خونوادت مخصوصا پدر و مادرت اعتماد کن.من و پدرم همونطور که پدر و پسریم خیلیم با هم صمیمیو رفیقیم.مادرمم که قربونش برم فک نمیکنم کسی بیشتر از مادرم به فکرم باشه.
این جمله ی منو داشته باش داداش مهران:به خونوادت اعتماد کن تا خونوادت بهت اعتماد کنن.حرفاتو به پدر و مادرت بزن.نزار چیزی تو دلت بمونه.در کنارش دوستای خوب پیدا کن و از تنهایی در بیا.به موقشم یه دختر خوب پیدا کن و ازدواج کن.
این حرفمم میگم تو این پست.این یکی از عقاید خودمه:فرقی نداره چه دینی دارید!هر دینی که دارید پیرو هر مسلکی که هستید:به خدا ایمان داشته باشید...نیکوکاری کنید...منزل اخروی شما بهشته.چون به قول لئون تولستوی:انسان تنها برای نیکی کردن آفریده شده.:n16::n16:

king_darkness
28-09-2014, 20:47
سلام مهران خوشحال شدم تو pm منو در جریان گذاشتی

اول از همه معنی این همه غم و منفی بافی نمیفهمم. من خودم کلی مشکلات دارم شده چند بار خیلی ناراحت بشم تو خودم برم ولی اینکه هر رزو صبح بخوام بهشون فک کنم اصلا !!! شده حتی تو بدترین دقایق زندگیم یه چیز مسخره پیدا کنم کلی بخندم :n02:
تو زندگی همه مشکلاتی هست. توی آرمان شهر که زندگی نمیکنیم ، زندگی بدون مشکل اصلا وجود نداره.
دوم شما نباید با کسی که تازه آشنا شدی تمام راز های زندگی بگی ، اگه اشتباه نکنم یه بار قبلا این جمله بهت گفته بودم. واسه اینکه رازی به کسی بگی حداقل باید دوستی چند ساله داشته باشید نه اینکه چون فک میکنی مثل تو بوده باید همه زندگی تو براش تکست کنی!!! این جور که خودت گفتی زمانی که گوشه گیر ناراحت بوده رفتی به کسی که کم حرف بوده گفتی مثل خودمی، اینو شاید به هر کس دیگه ای هم میگفتی ناراحت میشد
به نظر من دوستی فقط برای خوش گذرونی ه من خودم کلی دوست زمان مدرسه مخصوصا پیش دانشگاهی داشتم ولی الان تنها تو فیسبوک باهاشون در ارتباطم و نزدیک سه ساله که از نزدیک ندیدمشون. الانم که دانشجو هستم و با بچه های دانشگاه فقط داخل دانشگاه میچرخم و بیرون از دانشگاه فقط با یکی دو نفر ارتباط دارم شاید زمانی که درسم تموم بشه دیگه این دوست هارو هم نمبینم مهم اینکه زندگی در جریان ه!!!
دیدم که خیلی ها به قول خودشون شکست عشقی میخورن و مدت ها گوشه گیر میشن هیچ وقت این جور آدما درک نکردم (شاید واسه اینکه تا بحال شکست عشقی واقعی نخوردم یا شاید اینکه الکی شادم:n19:(چیزی که مامانم میگه)) ولی همیشه اینجور مواقع یه جمله دارم که اون طرفی که رفته خودش ضرر میکنه!!!
یه چیز تازه ای که تو دانشگاه تازه فهمیدم اینکه اکثرا فک میکنم از این آدمام که کلی دختر دور برم هست و .... ولی چند سالی با کسی نبودم (چیزی که بعضی وقت ها ناراحتم میکنه) ولی یاد گرفتم در ظاهر آدم دیگه ای باشم به قول شاعر پشت خنده هام غمه !
بیشتر دوستام بهم میگن تو باید میرفتی رشته کامپیوتر نه عمران بعضی وقت ها خودم باهاشون موافقم ولی هیچ وقت نشده واسه اینکه الان دارم عمران میخونم ناراحت باشم چون که گذشته گذشته زمان انتخاب واحد باید بیشتر فکر میکردم الان دیگه کاری از دستم بر نمیاد

این چیزایی بود که به ذهنم رسید شاید تو این مورد مشاور خوبی نباشم چون که خودم بیشتر موقع تنهام
خودم نیاز به مشاوره دارم اصلا:n02:

Layken
29-09-2014, 01:52
سلام مهران جان

من دقیق همه صحبت هایی که گفتی رو خوندم و راهنمایی هایی که دوستان کردند هم خوندم و میشه گفت حق مطلب رو تموم کردن.

از نظر من کمی جوهره بی خیال بودن در وجودت تزریق کن، و معنی و مفهوم برخی اتفاقات رو در زندگیت عوض کن مثلا همین شکست خوردن یعنی چی؟ :دی مگه یک نفر جواب سلامتو نداده یا دیگه نمیبینش یعنی شکست؟
شکست هایی وجود داره که ادم رو داغ دیده میکنه، خدا رو شکر خانواده و تن و بدنت سالمه و همین دیگه ختم کلام هستش.
سلامتی خوبی خوشی سرزنده ای اراده کنی میتونی بری یک فوتبال از نزدیک ببینی، یا بری یک لیوان اب طالبی با بستنی بخوری، موقع برگشتن به خونه یک شاخه گل برای مادرت بخری و نفس میکشی و یک حامی بزرگ به اسم خدا رو داری که در هر دم و بازدم به فکرته چی می خوای دیگه؟

+
جونم برات بگه ما یک تیم فوتبال داریم که چند سالی با هم تیمی ها میریم و هفته پیش به من گفتن حامد تو دیگه نیا (چون هفته قبلش با یکی دعوا کرده بودم) منم گفتم باشه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] دقیقا همینطوری بودم.
حالا تو این مدت طولانی اون هم تیمی ها داخل سالن دوستان من بودن و همیشه میدیدمشون ولی الان دیگه نمیبینمشون، خب این منطقیه دیگه چون نمیرم سالن پس نمیبینمشون تموم شد رفت.

هر مقطع زندگی یک دوره ای دوستانی میان اشنا یمشن و میرن و این روال عادی زندگی هستش همه مردم دوستانی داشتند که چند سالی دوست بودن و بعد به دلایل روند زندگی از هم جدا شدن و فقط یک خاطره ازشون مونده خب چه اشکالی داره این یعنی زندگی دیگه و همین هست که بهش میگن زندگی :n02:

+
خونه که میام پدرم مثل همیشه دقیق داره اخبار گوش میده و مادرم هم از تو اشپزخونه میگه مرد بسه دیگه خسته نشدی از این اخبار کنترل رو برداشتی در تسخیر خودت [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] دیگه چی از این بهتر عاشقشونم و همین یک تیکه یعنی یک دنیا
بیا سمت بازی، سیستمتو ارتقا بده و اگر تونستی کنسول بخر و بیا سمت بازی و با شخصیت های مجازی هم اشنا بشو، دنیای خیلی خفنی داره تو همین جا تالار بازی هم بیا کل کل کن دعوا کن در مورد بازیی که کردی بگو و تحلیلش کن، یک دنیای خری داره که نگو (با عرض پوزش البته [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

سنت میگذره عاشق میشی یک شاخه گل میبری میدی به عشقت و بهش میگی دوست دارم، تشکیل خانواده میدی بچه به دنیا میاد بزرگ میشی و باید اونارو راهنمایی کنی چون بابا شدی :دی
این یعنی زندگی دیگه تموم شد رفت و بالا پایین زیاد داره و خواهد داشت پس دلو بزن به دریا. :n16:

reza.kaka
29-09-2014, 06:37
سلام
دوسان یک خانمی هست در یک اداره ای .

من میخوام کاری که یک ماه بعد همیشه انجام میشه میخوام زوتر انجام بشه . کار هم غیر قانونی نیست امکان پذیره اما با پارتی که من ندارم :n27:

حال میخوام ببینم چطوری به اون خانم بگم و منم چطوری جبران کنم ؟؟؟:n13:

ملا نصرالدین
29-09-2014, 10:59
سلام
دوسان یک خانمی هست در یک اداره ای .

من میخوام کاری که یک ماه بعد همیشه انجام میشه میخوام زوتر انجام بشه . کار هم غیر قانونی نیست امکان پذیره اما با پارتی که من ندارم :n27:

حال میخوام ببینم چطوری به اون خانم بگم و منم چطوری جبران کنم ؟؟؟:n13:

شما کلا توی اون اداره هیچ اشنایی نداری؟هیچ کسی رو هم نمیشناسی که توی اون اداره اشنا داشته باشه؟

اگر که کلا هیچ اشنایی نداری به نظر من یه بهانه ای بیار که خانمه دلش به حالت بسوزه.مثلا یک مشکلی رو مطرح کن و بگو به همین دلیل من هر چه زودتر به این دلیل میخوام که کارم زودتر انجام بشه وگرنه اگر این مشکل رو نداشتم خب صبر میکردم.بگو خواهشا این مشکل من رو حل کنید.شما انسان شریفی هستید حتما درک میکنید و من هم به لطف شما امیدوارم

فقط اون بهانه ای که می اورید خیلی بهانه سفت و محکمی باید باشه

Atghia
29-09-2014, 17:31
دوستان اگر یک اقایی که متاهل هم هست از افراد فامیل مثلا در یک مهمونی ادمو ببینه و خیلی تابلو برگرده بگه چقدر خوشگل شدی بهترین برخورد چی میتونه باشه که اولا پررو نشه و فکر نکنه از این حرف خوشم اومده دوما بی ادبی نشه چون بهرحال بزرگتر و فامیل هستند و...

کلا چه رفتاری باید کرد؟چی باید گفت؟:n15::n22:

aghazadeh_hastam
29-09-2014, 17:35
دوستان اگر یک اقایی که متاهل هم هست از افراد فامیل مثلا در یک مهمونی ادمو ببینه و خیلی تابلو برگرده بگه چقدر خوشگل شدی بهترین برخورد چی میتونه باشه که اولا پررو نشه و فکر نکنه از این حرف خوشم اومده دوما بی ادبی نشه چون بهرحال بزرگتر و فامیل هستند و...

کلا چه رفتاری باید کرد؟چی باید گفت؟:n15::n22:
بگو حال خانمتون چطوره:n02:

albertxx
29-09-2014, 17:42
دوستان اگر یک اقایی که متاهل هم هست از افراد فامیل مثلا در یک مهمونی ادمو ببینه و خیلی تابلو برگرده بگه چقدر خوشگل شدی بهترین برخورد چی میتونه باشه که اولا پررو نشه و فکر نکنه از این حرف خوشم اومده دوما بی ادبی نشه چون بهرحال بزرگتر و فامیل هستند و...

کلا چه رفتاری باید کرد؟چی باید گفت؟:n15::n22:

میتونه بگه کجام خوشگله آخه ؟؟
البته با یه رفتار سرد و کسل

بعدش با خیلی بی محلی از کنارش رد بشه !! که انگار اصلا از حرفش خوشش نیومده !!

البته اون فردی که حرف میخوره اگه خده رو لب داره بعد شنیدن این حرف باید لبخند رو حذف کنه و یه چهره درهم به خودش بگیره و بعد با بی محلی و یه سلام خشک و خالی از کنار طرف مقابل رد بشه !

reza.kaka
29-09-2014, 18:10
دوستان اگر یک اقایی که متاهل هم هست از افراد فامیل مثلا در یک مهمونی ادمو ببینه و خیلی تابلو برگرده بگه چقدر خوشگل شدی بهترین برخورد چی میتونه باشه که اولا پررو نشه و فکر نکنه از این حرف خوشم اومده دوما بی ادبی نشه چون بهرحال بزرگتر و فامیل هستند و...

کلا چه رفتاری باید کرد؟چی باید گفت؟:n15::n22:

بگو مثل اینکه امروز خیلی خوشحال و شادی به همه میگی خوشگل ؟ خبریه ؟:n02:

banii
29-09-2014, 18:13
"آهان" درسته یا "آها" ؟

rz21
29-09-2014, 18:57
سلام مهران جان

من دقیق همه صحبت هایی که گفتی رو خوندم و راهنمایی هایی که دوستان کردند هم خوندم و میشه گفت حق مطلب رو تموم کردن.

از نظر من کمی جوهره بی خیال بودن در وجودت تزریق کن، و معنی و مفهوم برخی اتفاقات رو در زندگیت عوض کن مثلا همین شکست خوردن یعنی چی؟ :دی مگه یک نفر جواب سلامتو نداده یا دیگه نمیبینش یعنی شکست؟
شکست هایی وجود داره که ادم رو داغ دیده میکنه، خدا رو شکر خانواده و تن و بدنت سالمه و همین دیگه ختم کلام هستش.
سلامتی خوبی خوشی سرزنده ای اراده کنی میتونی بری یک فوتبال از نزدیک ببینی، یا بری یک لیوان اب طالبی با بستنی بخوری، موقع برگشتن به خونه یک شاخه گل برای مادرت بخری و نفس میکشی و یک حامی بزرگ به اسم خدا رو داری که در هر دم و بازدم به فکرته چی می خوای دیگه؟

+
جونم برات بگه ما یک تیم فوتبال داریم که چند سالی با هم تیمی ها میریم و هفته پیش به من گفتن حامد تو دیگه نیا (چون هفته قبلش با یکی دعوا کرده بودم) منم گفتم باشه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] دقیقا همینطوری بودم.
حالا تو این مدت طولانی اون هم تیمی ها داخل سالن دوستان من بودن و همیشه میدیدمشون ولی الان دیگه نمیبینمشون، خب این منطقیه دیگه چون نمیرم سالن پس نمیبینمشون تموم شد رفت.

هر مقطع زندگی یک دوره ای دوستانی میان اشنا یمشن و میرن و این روال عادی زندگی هستش همه مردم دوستانی داشتند که چند سالی دوست بودن و بعد به دلایل روند زندگی از هم جدا شدن و فقط یک خاطره ازشون مونده خب چه اشکالی داره این یعنی زندگی دیگه و همین هست که بهش میگن زندگی :n02:

+
خونه که میام پدرم مثل همیشه دقیق داره اخبار گوش میده و مادرم هم از تو اشپزخونه میگه مرد بسه دیگه خسته نشدی از این اخبار کنترل رو برداشتی در تسخیر خودت [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] دیگه چی از این بهتر عاشقشونم و همین یک تیکه یعنی یک دنیا
بیا سمت بازی، سیستمتو ارتقا بده و اگر تونستی کنسول بخر و بیا سمت بازی و با شخصیت های مجازی هم اشنا بشو، دنیای خیلی خفنی داره تو همین جا تالار بازی هم بیا کل کل کن دعوا کن در مورد بازیی که کردی بگو و تحلیلش کن، یک دنیای خری داره که نگو (با عرض پوزش البته [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

سنت میگذره عاشق میشی یک شاخه گل میبری میدی به عشقت و بهش میگی دوست دارم، تشکیل خانواده میدی بچه به دنیا میاد بزرگ میشی و باید اونارو راهنمایی کنی چون بابا شدی :دی
این یعنی زندگی دیگه تموم شد رفت و بالا پایین زیاد داره و خواهد داشت پس دلو بزن به دریا. :n16:

شما واقعا خیلی شادی..البته حقم داری شاد باشی..به نظر میرسه مشکلات زیادی توی زندگیتون ندارید و خدا رو شکر تنها هم نیستید. خانوادتون صحیح و سالم هستند و منم جای شما بودم خوشحال بودم.
ولی خود من متاسفانه در یک سال اخیر مادرم رو از دست دادم و فقط 20 سال دارم. خونمون هم از یک ور شهر اومده طرف دیگه و دوستان و آشنایان کمی رو این طرف می شناسم و صبح تا شب می تونم بگم خونه ام. (به جز سه روز اول که دانشگاه دارم.) تنها تر از من نیست! مثل خود شما گیم زیاد بازی می کنم و در فضای مجازی و آنلاین دوستان زیادی دارم ولی هیچی دوستان واقعی که در کنارت باشن و بتونی باهاشون بری بگردی نمیشه.
فقط بهتون می گم قدر خانواده رو بدونید.. تک تک لحظه ها عزیز هستن..هیچی در کنار خانواده بودن نیست.:n12:

hossein blak
29-09-2014, 21:36
سلام....
آقا وقتی یه سوتی میدی چطوری باید جم و جورش کنی؟؟؟؟

Atghia
29-09-2014, 21:48
سلام....
آقا وقتی یه سوتی میدی چطوری باید جم و جورش کنی؟؟؟؟

در چه موقعیتی؟توضیح بیشتر بدید لطفا
ولی معمولش اینه که سریع بحث رو عوض کنید و به روی خودتون نیارید!

A.N.A.P
29-09-2014, 22:19
سلام دوستان.
امروز داشتم از پیاده‌روی یک خیابون نسبتا شلوغ رد میشدم. یکدفعه دو تا جوان شروع کردن بهم دیگه فحش 18+ دادن ( زیاد نبود حدود یکی دوتا ) .
منم قفل کردم . چون اولین بار بود به چنین صحنه ای توی جای شلوغ بر میخوردم. خوشبختانه تنها بودم و شخص خاصی کنارم نبود.
خودتون رو بذارید جای من ، به نظر شما اگه شخص خاصی کنار شما بود ، مثلا ناموس شما ، چه عکس العملی نشون میدادید ؟

reza.1370
29-09-2014, 22:26
سلام دوستان.
امروز داشتم از پیاده‌روی یک خیابون نسبتا شلوغ رد میشدم. یکدفعه دو تا جوان شروع کردن بهم دیگه فحش 18+ دادن ( زیاد نبود حدود یکی دوتا ) .
منم قفل کردم . چون اولین بار بود به چنین صحنه ای توی جای شلوغ بر میخوردم. خوشبختانه تنها بودم و شخص خاصی کنارم نبود.
خودتون رو بذارید جای من ، به نظر شما اگه شخص خاصی کنار شما بود ، مثلا ناموس شما ، چه عکس العملی نشون میدادید ؟

سلام
به شدت توصیه میکنم خودتون رو بزنید به نشنیدن ....این جور آدما معمولا سلاح سرد دارن درگیر بشید ممکنه یه بلایی سرتون بیارند...

Demon King
29-09-2014, 23:48
"آهان" درسته یا "آها" ؟

از نظر نوشتاری « آهان » درست هستش اما تو گفتار بیشتر از « آها » استفاده میشه.

soroosh_cz
30-09-2014, 00:54
"حرفی برای گفتن نداشتن" خوب محسوب میشه یا بد؟
چه تو جمع چه پشت تلفن...

من آدم درون گرایی هستم و درباره ی چیزایی که میدونم خیلی خیلی کم حرف میزنم، همین باعث میشه که اگر مثلا دو نفر باشیم، چه پشت تلفن، چه مثلا تو یه اتاق، هیچ حرفی برای گفتن به ذهنم نرسه، احساس میکنم که طرف مقابل این رو به عدم علاقه برای گفتگو یا ... حساب میکنه ولی حقیقتش اینه که این شده رفتاری از من که فقط تو مواردی که آشنایی کامل دارم یا در صورت خواستن نظرم حرف بزنم.

در کل بین دو نفر، چه حرفایی بهتره زده بشه؟ مثلا بعد از احوالپرسی از طرف مقابل و خونواده اش؟

Layken
30-09-2014, 01:47
شما واقعا خیلی شادی..البته حقم داری شاد باشی..به نظر میرسه مشکلات زیادی توی زندگیتون ندارید و خدا رو شکر تنها هم نیستید. خانوادتون صحیح و سالم هستند و منم جای شما بودم خوشحال بودم.
ولی خود من متاسفانه در یک سال اخیر مادرم رو از دست دادم و فقط 20 سال دارم. خونمون هم از یک ور شهر اومده طرف دیگه و دوستان و آشنایان کمی رو این طرف می شناسم و صبح تا شب می تونم بگم خونه ام. (به جز سه روز اول که دانشگاه دارم.) تنها تر از من نیست! مثل خود شما گیم زیاد بازی می کنم و در فضای مجازی و آنلاین دوستان زیادی دارم ولی هیچی دوستان واقعی که در کنارت باشن و بتونی باهاشون بری بگردی نمیشه.
فقط بهتون می گم قدر خانواده رو بدونید.. تک تک لحظه ها عزیز هستن..هیچی در کنار خانواده بودن نیست.:n12:

خدا مادرتون رو بیامرزه، روحشون در آرامش.
این تنها بودنتون هم درست میشه، یک مدت بگذره روبه راه میشه و زمان هست که همه چیو روبه راه میکنه.
+
متاسفانه الان وضعیت کشور طوریه که همه مشکلات دارن، و الان وضعیت به شکلیه که هر جوانی به نحوی درگیر هستش و خیلی کم جوانی پیدا میشه که آرامش فکری داشته باشه.

Atghia
30-09-2014, 09:15
"حرفی برای گفتن نداشتن" خوب محسوب میشه یا بد؟
چه تو جمع چه پشت تلفن...

من آدم درون گرایی هستم و درباره ی چیزایی که میدونم خیلی خیلی کم حرف میزنم، همین باعث میشه که اگر مثلا دو نفر باشیم، چه پشت تلفن، چه مثلا تو یه اتاق، هیچ حرفی برای گفتن به ذهنم نرسه، احساس میکنم که طرف مقابل این رو به عدم علاقه برای گفتگو یا ... حساب میکنه ولی حقیقتش اینه که این شده رفتاری از من که فقط تو مواردی که آشنایی کامل دارم یا در صورت خواستن نظرم حرف بزنم.

در کل بین دو نفر، چه حرفایی بهتره زده بشه؟ مثلا بعد از احوالپرسی از طرف مقابل و خونواده اش؟

من شخصا ناراحت میشم اگر با کسی دوست باشم و طرف مدام سکوت کنه و تنها کسی که صحبت میکنه و شروع کننده هست من باشم!
اتفاقا از این مدل دوست ها هم دارم و علیرغم علاقه ای که بهشون دارم همیشه یجورایی حس راحت نبودن بهم دست میده چون فکر میکنم ازم ناراحته یا حوصلمو نداره
چرا؟ چون من مثل اون نیستم درکش برام مشکله...
بنابراین اینکه این کار شما خوبه یا بد برمیگرده به اینکه طرف مقابلتون چجور ادمی هست اگر مثل شما کم حرف و درون گرا باشه اصطلاحا خب درکتون میکنه خیلی هم خوبه ولی معمولا ادمای دیگه خیلی راحت نیستن در مقابل همچین برخوردی

حرفهایی که رد و بدل میشه هم میتونه خیلی چیزها باشه بستگی به میزان صمیمت داره اگر طرف رفیق صمیمی شما هست میتونید در مورد خانوادش هم بپرسید که مثلا راستی داداشت چیکار کرد کارش درست شد؟ و یا خیلی چیزای دیگه
اگر هم کمتر صمیمی باشید در مورد مسائل روز مثلا این روزها ورزش و المپیک آسیایی :دی کیروش :دی وضع اقتصادی...سرمایه گذاری...کار و کاسبی...ادامه تحصیل....ازدواج...خاطرات خدمت و....تا دلت بخواد موضوع هست:n26:

Atghia
30-09-2014, 09:18
"آهان" درسته یا "آها" ؟

هر دو درسته
در محاوره بیشتر آها گفته میشه یجورایی همون آهان هست بطور مختصر :دی
و اینکه آهان دارای تحکم بیشتری هست!

A.N.A.P
30-09-2014, 13:56
سلام
به شدت توصیه میکنم خودتون رو بزنید به نشنیدن ....این جور آدما معمولا سلاح سرد دارن درگیر بشید ممکنه یه بلایی سرتون بیارند...
سوء تفاهم نشه . به من فحش ندادن:n02: .

حرفتون منطقی هست. کاری نمیشه کرد. ولی خب ، باعث خجالت و شرمندگی میشه.

ملا نصرالدین
01-10-2014, 16:17
"حرفی برای گفتن نداشتن" خوب محسوب میشه یا بد؟
چه تو جمع چه پشت تلفن...

من آدم درون گرایی هستم و درباره ی چیزایی که میدونم خیلی خیلی کم حرف میزنم، همین باعث میشه که اگر مثلا دو نفر باشیم، چه پشت تلفن، چه مثلا تو یه اتاق، هیچ حرفی برای گفتن به ذهنم نرسه، احساس میکنم که طرف مقابل این رو به عدم علاقه برای گفتگو یا ... حساب میکنه ولی حقیقتش اینه که این شده رفتاری از من که فقط تو مواردی که آشنایی کامل دارم یا در صورت خواستن نظرم حرف بزنم.

در کل بین دو نفر، چه حرفایی بهتره زده بشه؟ مثلا بعد از احوالپرسی از طرف مقابل و خونواده اش؟


کم حرفی در اقایان چیز عجیب غریبی نیست.ولی اینکه کاملا ساکت باشید هم اصلا خوب نیست.به نظر من بهترین راه برای صحبت کردن شناخت علاقه طرف مقابل هست.مثلا طرف مقابل به فوتبال خیلی علاقمند هست.میتونید اول در مورد فوتبال صحبت کنید بعد وسطش خاطره تعریف کنید.کم کم بحث رو به یه چیز دیگه که دوست دارید منحرف کنید

mohammad-king-7791
01-10-2014, 21:37
سلام.
با آدمایی که سعی در خراب کردن آدم در یه محفلی رو دارن چجوری باید برخورد کرد؟
چند بار هم بهش تذکر دادم که در موردم حرف بی خود نزنه.

sansa
01-10-2014, 22:12
سلام.
با آدمایی که سعی در خراب کردن آدم در یه محفلی رو دارن چجوری باید برخورد کرد؟
چند بار هم بهش تذکر دادم که در موردم حرف بی خود نزنه.

اگر سنشون پایینه یا برابره ..رک بگو > بدون داری درباره چه کسی حرف میزنی و حد خودت رو بدون <

اگر بزرگتر هست > احترام سنتون رو دارم و منم حرف هایی دارم که دوست ندارم بگم . پس احترام متقابل رو رعایت کنید .<

ملا نصرالدین
07-10-2014, 18:17
این خواهش میکنم خیلی طویله...میشه یک کلمه جایگزین که یک کلمه باشه بهم معرفی کنید...خواهش هم یکجوریه...انگار رفع تکلیفه معنی نیمده

کلا خواهش میکنم و کلمه هایی از این قبیل کلمات تعارفی هستند.وقتی هم که ما میخوایم تعارف کنیم سطح خودمون رو میاریم پایین
در مورد عریض و طویلش نمیدونم ولی میتونید از این کلمات استفاده کنید

اختیار دارید
لطف دارید
خیلی ممنون
از لطف شما سپاسگذارم

A.N.A.P
07-10-2014, 21:48
سلام دوستان. شریکم مقدار نسبتا زیادی پول به من بدهکاره.چند بار چه مستقیم چه تلفنی بش گفتم گفته میدم ، ولی خبری نیست. نمیدونم دیگه چه جوری بگم. شما چه پیشنهادی دارید ؟

Demon King
07-10-2014, 22:07
سلام دوستان. شریکم مقدار نسبتا زیادی پول به من بدهکاره.چند بار چه مستقیم چه تلفنی بش گفتم گفته میدم ، ولی خبری نیست. نمیدونم دیگه چه جوری بگم. شما چه پیشنهادی دارید ؟

یکم باهاش قاطعانه حرف بزنید. مثلا اگه بازم گفت میدم و نداد بهش بگید:

" دیگه کی مرد حسابی؟! میدونید من از کی تا حالاس دارم به شما میگم پولم رو پس بدید. دقیقا یه قولی بهم بدید که کی این پول به من بر میگرده؟! "

یا اینکه تحت فشارش قرار بدید. مثلا به جای برگردوندن پول بهش بگید باید بخشی از سهم شراکتش رو به شما بده و اگه قبول نکرد. حتما سعی در پس ندادن پولتون رو داره.

A.N.A.P
07-10-2014, 23:43
یکم باهاش قاطعانه حرف بزنید. مثلا اگه بازم گفت میدم و نداد بهش بگید:

" دیگه کی مرد حسابی؟! میدونید من از کی تا حالاس دارم به شما میگم پولم رو پس بدید. دقیقا یه قولی بهم بدید که کی این پول به من بر میگرده؟! "

یا اینکه تحت فشارش قرار بدید. مثلا به جای برگردوندن پول بهش بگید باید بخشی از سهم شراکتش رو به شما بده و اگه قبول نکرد. حتما سعی در پس ندادن پولتون رو داره.
ممنون. ولی مشکل اینجاست که ایشون از من بزرگترند حدود 10 سال.

Demon King
07-10-2014, 23:53
ممنون. ولی مشکل اینجاست که ایشون از من بزرگترند حدود 10 سال.


شما هم بی احترامی نکردید که بخواید در خجالت باشید. اگه این جمله هایی که من گفتم رو یکم محترمانه تر بگید، هیچ اشکالی نداره.

sansa
08-10-2014, 18:00
با سلام

دوستان یکی از اقوام هست . و بسیار نزدیک هست . و مذکر هستن . (عمو ، دایی و ..)

از نظر سن و سال همسن من هستند .

جریان اینه که ایشون بسیار بد دهنه . و تو صحبتش خیلی توهین و .. میکنه . در صورتی که کیسی فقط یک بار طرز صحبت کردن من و ایشون رو ببینه . به شخصیت بسیار بد ایشون پی میبره . ایشون با اقوام نزدیک اکثرا اینطور هستن .

اما به دیگران جرائت این طور رفتار کردن رو به خود نمیدهد !!! من هم همیشه سنگین برخورد کردم . اما باز هم بددهنی ایشون داره کفرمو درمیاره .

میخوام ببینم چه جواب دندان شکنی بدم که دیگر اینطور صحبت نکنه . برام مهم نیست حتی رابطه هم به هم بخوره . در صورتی که کوچکترین بی احترامی از طرف من به ایشون نشده .

ممنون.

Demon King
08-10-2014, 23:52
با سلام

دوستان یکی از اقوام هست . و بسیار نزدیک هست . و مذکر هستن . (عمو ، دایی و ..)

از نظر سن و سال همسن من هستند .

جریان اینه که ایشون بسیار بد دهنه . و تو صحبتش خیلی توهین و .. میکنه . در صورتی که کیسی فقط یک بار طرز صحبت کردن من و ایشون رو ببینه . به شخصیت بسیار بد ایشون پی میبره . ایشون با اقوام نزدیک اکثرا اینطور هستن .

اما به دیگران جرائت این طور رفتار کردن رو به خود نمیدهد !!! من هم همیشه سنگین برخورد کردم . اما باز هم بددهنی ایشون داره کفرمو درمیاره .

میخوام ببینم چه جواب دندان شکنی بدم که دیگر اینطور صحبت نکنه . برام مهم نیست حتی رابطه هم به هم بخوره . در صورتی که کوچکترین بی احترامی از طرف من به ایشون نشده .

ممنون.

احتمالا با توجه به هم سن بودنشون با شماست که اکثرا با شما هستن و اینطور باهاتون راحتن. اگه به هم خوردن رابطه برای شما مهم نیست، توی مهمونی یا هر جا میبینید سعی کنید تنها یه سلام و احوال پرسی بعد دیگه زیاد نزدیکشون نباشید، اگه کاری ازتون خواست یا صداتون کرد درصورتی که اطمینان داشته باشید میخواد دوباره بد دهنی هاش رو شروع کنه، به هر بهونه خودتون رو مشغول کنید تا مجبور نباشید برید پیشش.
این بددهنی اخلاق بعضی افراده مثلا تو صحبت های روزانه، خیلی راحت از کلمات خیلی زشت استفاده میکنن، درحالی که خودشون اصلا این رو بد نمیدونن. راهکارش هم سعی در دور شدن از این افراد و کم کردن صمیمیت با اونهاست. که تنها روشش هم صحبتی رو به حداقل رسوندن هست.

MƐΛИĪИƓĿƐSS
08-10-2014, 23:59
با سلام

دوستان یکی از اقوام هست . و بسیار نزدیک هست . و مذکر هستن . (عمو ، دایی و ..)

از نظر سن و سال همسن من هستند .

جریان اینه که ایشون بسیار بد دهنه . و تو صحبتش خیلی توهین و .. میکنه . در صورتی که کیسی فقط یک بار طرز صحبت کردن من و ایشون رو ببینه . به شخصیت بسیار بد ایشون پی میبره . ایشون با اقوام نزدیک اکثرا اینطور هستن .

اما به دیگران جرائت این طور رفتار کردن رو به خود نمیدهد !!! من هم همیشه سنگین برخورد کردم . اما باز هم بددهنی ایشون داره کفرمو درمیاره .

میخوام ببینم چه جواب دندان شکنی بدم که دیگر اینطور صحبت نکنه . برام مهم نیست حتی رابطه هم به هم بخوره . در صورتی که کوچکترین بی احترامی از طرف من به ایشون نشده .

ممنون.
رک و راست بهش بگید که چقدر بد دهنه و شما از آدم های بد دهن خوشتون نمیاد.(میخواد خوشش بیاد میخواد خوشش نیاد)
چرا ما هی به خاطر دیگران باید اعصابمون رو خورد کنیم؟(خودتون رو راحت کنید)
همیشه بد دهنی نشانه ی قدرتمندی و صلابت نیست بلکه نشانه ی کم عقلی و بی شخصیتی هست

sansa
09-10-2014, 09:19
میخوام یک چزی جمله ای بگم که از رفتارش خیلی خجالت بکشه .:n03:

ملا نصرالدین
09-10-2014, 11:01
میخوام یک چزی جمله ای بگم که از رفتارش خیلی خجالت بکشه .:n03:


بگید عمو/دایی خدا بده برکت.توی یه جمله (مثلا 3 بار...بشمارید) یا توی 5 دقیقه 8 تا فحش مثل نقل و نبات ریخت بیرون.اینجوری پیش برید رکورد دار گینس میشید ها

mojtaba2321
09-10-2014, 11:29
دوستان برای اقوام نزدیک که از حج اومده برای تبریک و اینا چی بهش بگیم؟ ( هم خودش هست هم خانومش)
به بچه هاشون چی بگیم؟

MƐΛИĪИƓĿƐSS
09-10-2014, 11:37
دوستان برای اقوام نزدیک که از حج اومده برای تبریک و اینا چی بهش بگیم؟ ( هم خودش هست هم خانومش)
به بچه هاشون چی بگیم؟

حجکم مقبول،سعیکم مشکور،قبول باشه حاجی.(اگه از نزدیکان هستن و باهاشون احساس راحتی میکنید)
به بچه هاش هم میتونید همینو بگید یا بگید سلام حاجی قبول باشه،ایشاالله بازم مشرف بشید.

mojtaba2321
09-10-2014, 11:39
حجکم مقبول،سعیکم مشکور،قبول باشه حاجی.(اگه از نزدیکان هستن و باهاشون احساس راحتی میکنید)
به بچه هاش هم میتونید همینو بگید یا بگید سلام حاجی قبول باشه،ایشاالله بازم مشرف بشید.

داداش اینا رو که خودمم بلد بودم.
توی این تاپیک میایم چیزای جدید یاد بگیریم.:n10:

MƐΛИĪИƓĿƐSS
09-10-2014, 11:55
داداش اینا رو که خودمم بلد بودم.
توی این تاپیک میایم چیزای جدید یاد بگیریم.:n10:

اگه بلد بودید خوب هیچی.
ما چند سال پبش رفته بودیم مشهد یعد که برگشتیم یه بنده خدایی اومده بود دیدنمون نمیدونست چی بگه(حتی زیارت قبول)
این که من گفتم عرف بوده،از فضا که نمیشه جمله اوورد که!!!

dooni
09-10-2014, 22:29
کسی جواب نداد.بیخیال:n02:

A.N.A.P
09-10-2014, 23:39
میخوام یک چزی جمله ای بگم که از رفتارش خیلی خجالت بکشه .:n03:
نمیدونم امتحان کردی یا نه ، ولی سکوت ، بی اعتنایی و بی محلی بهترین روشه .

خیلی از جاها بهترین جواب ، سکوت هست.

aseman*
10-10-2014, 00:40
سلام ؟به به چطوری خوبی چیکارا میکنی خیلی خوشحال شدم دیدمت
اینا جملاتیه که وقتی کسی رو تو جایی میبینیم میگیم غیر ایناچیا میشه گفت لطفا کمی هم راجب شروع کردن یه صحبت وادامه اون بگین؟؟؟

BIKHIAL_ALL_75
10-10-2014, 06:31
یه شخصی هست که از نظر سنی خیلی با من اختلاف سنی داره و مسنتره..
حالا این شخص جدود یکسال پیش یه لطف بزرگی رو در حق من داشته..از اوون موقع تا حالا با خودم کلنجار میرم که زنگ بزنم احوالپرسی کنم ولی واقعا نمیدونم چی باید بگم..شاید مسخره بیاد ولی ممنون میشم دوستان در این رابطه کمکم کنن و بگن میتونم تو این مکالمه چه چیزایی رو بیان کنم!!؟

Demon King
10-10-2014, 08:17
یه شخصی هست که از نظر سنی خیلی با من اختلاف سنی داره و مسنتره..
حالا این شخص جدود یکسال پیش یه لطف بزرگی رو در حق من داشته..از اوون موقع تا حالا با خودم کلنجار میرم که زنگ بزنم احوالپرسی کنم ولی واقعا نمیدونم چی باید بگم..شاید مسخره بیاد ولی ممنون میشم دوستان در این رابطه کمکم کنن و بگن میتونم تو این مکالمه چه چیزایی رو بیان کنم!!؟

به به سلام علیک ( اسم طرف یا اگه حاجی هستش، بگید حاج آقا ) چه خبر؟ ایام به کامتون هست؟ آقا دلتنگتون شدیم گفتیم یه زنگی بهتون بزنیم، خانوم بچه ها خوب هستن؟
به هر حال وظیفه دونستیم یه یادی ازتون بکنیم، از شما به ما رسیده، خیلی خوشحال شدم.

Atghia
10-10-2014, 09:31
سلام ؟به به چطوری خوبی چیکارا میکنی خیلی خوشحال شدم دیدمت
اینا جملاتیه که وقتی کسی رو تو جایی میبینیم میگیم غیر ایناچیا میشه گفت لطفا کمی هم راجب شروع کردن یه صحبت وادامه اون بگین؟؟؟
بستگی داره طرف دوستتون هست یا غریبه تره...
مثلا اگر دوستتون باشه :
سلام (اسم دوستتون)
به به چه عجب چشممون به جمالت روشن شد
کجایی خانم/اقا کم پیدایی؟
چه خبرا؟ درسها/کارا خوب پیش میره؟
بعد جوابهایی که طرف میده ادامه مکالمه رو پیش میبره
در اخر هم بگید خب فلانی خیلی خوشحال شدم دیدمت. سلام برسون فدای/قربان تو :دی

اگر غریبه تر هست که خب کمی رسمی تر باید صحبت کرد و مثلا در مکالمه بالا خط دوم و سوم و انتهای مکالمه رو نگید:n06:
در مورد ادامه مکالمه هم خیلی بستگی به طرف مقابل داره چون با جوابهاش و سوالهای احتمالیش از شما مکالمه پیش میره:n01:

یه شخصی هست که از نظر سنی خیلی با من اختلاف سنی داره و مسنتره..
حالا این شخص جدود یکسال پیش یه لطف بزرگی رو در حق من داشته..از اوون موقع تا حالا با خودم کلنجار میرم که زنگ بزنم احوالپرسی کنم ولی واقعا نمیدونم چی باید بگم..شاید مسخره بیاد ولی ممنون میشم دوستان در این رابطه کمکم کنن و بگن میتونم تو این مکالمه چه چیزایی رو بیان کنم!!؟

خب قاعدتا بی مقدمه بعد از یکسال زنگ زدن که شدنی نیست:n06:بهتره در یک مناسبت مثلا عید خاصی ، میلاد امامی (مثل امروز) یا مناسبت های خاص (روز معلم/ مهندس/پرستار/پزشک...) تماس بگیرید:
ابتدا تبریک مناسبتی بگید و در ادامه مثلا بگید که:
من براتون همیشه از خدا بهترین ها رو ارزو میکنم
هرگز لطف/لطفهایی که به من کردید فراموش شدنی نیست.
بیادتون هستم همیشه و ایشالله فرصتی برای جبران پیش بیاد .
به خانواده محترم سلام برسونید
دیگه وقتتون رو بیشتر از این نمیگیرم هدف عرض ارادت بود .
روزتون بخیر باشه (اسم شخص).
سلامت باشید. خدانگهدار

Graham reaper
10-10-2014, 18:22
آقا یه سوال:چطوری میشه به نحو احسن با یه خانم ارتباط برقرار کرد؟
به عبارت دیگه:مثلا میخوای با یه خانم صحبت کنی!من همیشه این مشکلو دارم که هیچ موضوعی برای صحبت با یه خانم پیدا نمیکنم یا وقتی میرم جلو نمیدونم باید از کجا شروع کنم یا چی باید بگم.یا میترسم درباره ی یه چیزی بگم که شاید به طرف مقابل بربخوره نه اینکه خانمها زودرنجم هستن!
یه سوال دیگه!معمولا خط فکری آدما معلوم نیست.منم تابع نیستم و مثلا وقتی میبینم کسی داره خارج از یه خطی یا یه محدوده ای صحبت میکنه میدونید چی میگم؟منظورم اینه که مثلا مخاطب داره درباره ی چیزی حرف میزنه که من خوشم نمیاد.یه خاطر همین یا اون جمعو ترک میکنم یا به قول معروف صمٌ بک یه جا میشینم.طوری که بعضیا صدای اعتراضشون در میاد که باو چرا چیزی نمیگی و زبونتو گربه خورده و از این حرفا.به نظر شما رفتار من درسته؟اگه درست نیست باید چیکار کنم که نه حریم اخلاق خودم شکسته بشه و شخصیتم پایین نیاد هم بتونم راحت ارتباط برقرار کنم؟
و یه سوال دیگه:میشه شوخ طبعی یا به طور کلّی شوخی رو تعریف کنید برام؟ چون اکثر دور و بریام شوخیو تو مسخره بازی میدونن من دون انسانیتم میدونم که از این کارا بکنم.ایراد از منه که وقتی شوخی میکنمم همه فک میکنن جدیم یا نه؟

B.Russell
11-10-2014, 00:00
آقا یه سوال:چطوری میشه به نحو احسن با یه خانم ارتباط برقرار کرد؟
به عبارت دیگه:مثلا میخوای با یه خانم صحبت کنی!من همیشه این مشکلو دارم که هیچ موضوعی برای صحبت با یه خانم پیدا نمیکنم یا وقتی میرم جلو نمیدونم باید از کجا شروع کنم یا چی باید بگم.یا میترسم درباره ی یه چیزی بگم که شاید به طرف مقابل بربخوره نه اینکه خانمها زودرنجم هستن!
یه سوال دیگه!معمولا خط فکری آدما معلوم نیست.منم تابع نیستم و مثلا وقتی میبینم کسی داره خارج از یه خطی یا یه محدوده ای صحبت میکنه میدونید چی میگم؟منظورم اینه که مثلا مخاطب داره درباره ی چیزی حرف میزنه که من خوشم نمیاد.یه خاطر همین یا اون جمعو ترک میکنم یا به قول معروف صمٌ بک یه جا میشینم.طوری که بعضیا صدای اعتراضشون در میاد که باو چرا چیزی نمیگی و زبونتو گربه خورده و از این حرفا.به نظر شما رفتار من درسته؟اگه درست نیست باید چیکار کنم که نه حریم اخلاق خودم شکسته بشه و شخصیتم پایین نیاد هم بتونم راحت ارتباط برقرار کنم؟
و یه سوال دیگه:میشه شوخ طبعی یا به طور کلّی شوخی رو تعریف کنید برام؟ چون اکثر دور و بریام شوخیو تو مسخره بازی میدونن من دون انسانیتم میدونم که از این کارا بکنم.ایراد از منه که وقتی شوخی میکنمم همه فک میکنن جدیم یا نه؟


بستگی داره هدفت از برقراری ارتباط با اون خانم چی باشه !
اگر صرفا به دنبال تعامل اجتماعی هستین مثل رابطه با پسرها و مردها در محیط کار و دانشگاه، که شیوه خاصی نداره و صرفا کافیه عفت کلام رو رعایت کنید.

اما اگر چشم اندازی از دوستی یا روابطی در سطوح بالاتر رو هم مد نظر دارین، قضیه فرق میکنه.
که اهل فن باید بیان نظر بدن !! :n26:

در مورد موضوع ترک کردن جمع هایی که زیاد باهاشون جور نیستی، به نظر من کار درستی هست.
اما رو آوردن به انزوا کار اشتباهی خواهد بود.

مثلا من با یک عده دوست بودم که کل تفریح و زندگیشون قلیون کشیدن و دور دور با ماشین بود، چون با افکار من سازگار نبود باهاشون کات کردم و به مرور دوستانی پیدا کردم که با خلقیات من بیشتر سازگار باشن.
شما هم بهتره دایره دوستانتون رو تنگ تر کنید، اما این دایره طوری باشه که زیاد مجبور به نقاب زدن در بین اونها نشی.

در جامعه ما هم متاسفانه لودگی جای شوخی رو گرفته.
اگر بتونی اسباب نشاط خودت و دیگران بشی بدون تحقیر کردن و بردن آبروی فرد یا گروهی، میشه گفت شوخی خوبی بوده.

Graham reaper
11-10-2014, 07:52
بستگی داره هدفت از برقراری ارتباط با اون خانم چی باشه !
اگر صرفا به دنبال تعامل اجتماعی هستین مثل رابطه با پسرها و مردها در محیط کار و دانشگاه، که شیوه خاصی نداره و صرفا کافیه عفت کلام رو رعایت کنید.

اما اگر چشم اندازی از دوستی یا روابطی در سطوح بالاتر رو هم مد نظر دارین، قضیه فرق میکنه.
که اهل فن باید بیان نظر بدن !! :n26:
خوب مد نظر من از هر دو جنبست چون خانم ها به خصوص خانم های جوون دید بدی نسبت به این موضوع دارن و متاسفانه انقدرم پسرای بد(:n02:)زیاد شدن که اگه از هر دو جنبه بخوای بری و با مخاطب ارتباط برقرار کنی دو حالت نمیتونه داشته باشه:
1.اگه مخاطب بی جنبه باشه تمام توهینای عالمو بهت میکنه و تو خیابون جیغ و داد راه میندازه!(البته نه در این سطح!این یه شوخی بود!:n02:)
2.اگه مخاطب خیلی با جنبه و باشعور باشه محترمانه جواب میده که آقا من نمیخوام با تو دوست بشم و اینا!حالا به هر دلیلی.و تو خودتو مغبون نمیبینی.چون طرف خانمه که تو رو از دست داده و مغبون اصلیه!و مثل بچه ی آدم میری پی ادامه ی زندگیت.ولی آقا!یه بار میری جلو میگه نمیخوام!دو بار میگه سه بار میگه!بار چهارم وقتی پسر یه خانمی رو میبینه و خوشش میاد میگه من برم جلو دوباره همون آش و همون کاسس دیگه واسه چی خودمو ضایع کنم؟و همینطوری میشه که یه جوون یا تا سن 40 سالگی ازدواج نمیکنه یا کلاً ازدواج نمیکنه و نسل پدر بدبختش منقرض میشه.(:n02:)
متاسفانه یخوره این روابط تو مملکت ما بد جا افتاده و مثلا اگه پسری با دختری دوست میشه دو طرف معادله همو به خاطر روابط بوووووووق میخوان و اگه رابطه ی دوست داشتن یک طرفه باشه و طرف دیگه جور دیگه ای به قضیه نگاه کنه و بعد از اون یکی از دو طرف معادله بزاره بره حالا چه پسر چه دختر فرقی نداره افسردگی میگیره و از زندگی سیر میشه و اینا.چون خودشو زیان دیده میبینه.خوب این وسط کیا ضرر میکنن؟پسرای خوب. :n29:البته بازم نمیشه اسمشو گذاشت ضرر ولی خانمی که از رابطه ی قبلی شکست خورده خیلی دیر خودشو ریکاوری میکنه و پسر از دختر خانم دیرتر.به هر حال مردم جامعه ی ما از این نظر خیلی صدمه دیدن.هم پدر و مادرا و هم خود اشخاص.
ببخشید اگه خیلی پر چونگی کردم.

ملا نصرالدین
11-10-2014, 10:02
خوب مد نظر من از هر دو جنبست چون خانم ها به خصوص خانم های جوون دید بدی نسبت به این موضوع دارن و متاسفانه انقدرم پسرای بد(:n02:)زیاد شدن که اگه از هر دو جنبه بخوای بری و با مخاطب ارتباط برقرار کنی دو حالت نمیتونه داشته باشه:
1.اگه مخاطب بی جنبه باشه تمام توهینای عالمو بهت میکنه و تو خیابون جیغ و داد راه میندازه!(البته نه در این سطح!این یه شوخی بود!:n02:)
2.اگه مخاطب خیلی با جنبه و باشعور باشه محترمانه جواب میده که آقا من نمیخوام با تو دوست بشم و اینا!حالا به هر دلیلی.و تو خودتو مغبون نمیبینی.چون طرف خانمه که تو رو از دست داده و مغبون اصلیه!و مثل بچه ی آدم میری پی ادامه ی زندگیت.ولی آقا!یه بار میری جلو میگه نمیخوام!دو بار میگه سه بار میگه!بار چهارم وقتی پسر یه خانمی رو میبینه و خوشش میاد میگه من برم جلو دوباره همون آش و همون کاسس دیگه واسه چی خودمو ضایع کنم؟و همینطوری میشه که یه جوون یا تا سن 40 سالگی ازدواج نمیکنه یا کلاً ازدواج نمیکنه و نسل پدر بدبختش منقرض میشه.(:n02:)
متاسفانه یخوره این روابط تو مملکت ما بد جا افتاده و مثلا اگه پسری با دختری دوست میشه دو طرف معادله همو به خاطر روابط بوووووووق میخوان و اگه رابطه ی دوست داشتن یک طرفه باشه و طرف دیگه جور دیگه ای به قضیه نگاه کنه و بعد از اون یکی از دو طرف معادله بزاره بره حالا چه پسر چه دختر فرقی نداره افسردگی میگیره و از زندگی سیر میشه و اینا.چون خودشو زیان دیده میبینه.خوب این وسط کیا ضرر میکنن؟پسرای خوب. :n29:البته بازم نمیشه اسمشو گذاشت ضرر ولی خانمی که از رابطه ی قبلی شکست خورده خیلی دیر خودشو ریکاوری میکنه و پسر از دختر خانم دیرتر.به هر حال مردم جامعه ی ما از این نظر خیلی صدمه دیدن.هم پدر و مادرا و هم خود اشخاص.
ببخشید اگه خیلی پر چونگی کردم.

ببینید شما خیلی کلی داری به قضیه نگاه میکنی.با این دید شما پس باید نتیجه گرفت که هیچ پسر خوبی با هیچ دختر خوبی دوست نمیشه!!!!!!!!!!:n04:
کاری با اون بیجنبه ها ندارم.ولی اگر شما به یک خانمی پیشنهاد دوستی بدهید و هدفتون رو هم برایش مشخص کنید که این پیشنهاد صرفا جهت اشنایی بیشتر هست و به امر خیر منجر میشه، اگر اون خانم از شما خوشش بیاد به پیشنهاد شما جواب مثبت میده وگرنه جوابش منفی هست
اقا زوری نمیشه که:n05:

متاسفانه اکثر اقا پسرها میخوان تا از یک خانمی خوششون اومد اون خانم هم براشون غش و ضعف کنه و بادا بادا مبارک

در رابطه با سوال اصلیتون :
پیدا کردن موضوع صحبت با خانم ها نسبت به اقایان سخت تره...در برخورد اول خیلی اهسته باید بحث رو پیش ببرید...اگر میبینید خانم از اون بحث خوشش نمیاد موضوع صحبت رو عوض کنید.اینطوری کم کم علایق طرف مقابل دستتون میاد.

Atghia
11-10-2014, 12:03
آقا یه سوال:چطوری میشه به نحو احسن با یه خانم ارتباط برقرار کرد؟
به عبارت دیگه:مثلا میخوای با یه خانم صحبت کنی!من همیشه این مشکلو دارم که هیچ موضوعی برای صحبت با یه خانم پیدا نمیکنم یا وقتی میرم جلو نمیدونم باید از کجا شروع کنم یا چی باید بگم.یا میترسم درباره ی یه چیزی بگم که شاید به طرف مقابل بربخوره نه اینکه خانمها زودرنجم هستن!
یه سوال دیگه!معمولا خط فکری آدما معلوم نیست.منم تابع نیستم و مثلا وقتی میبینم کسی داره خارج از یه خطی یا یه محدوده ای صحبت میکنه میدونید چی میگم؟منظورم اینه که مثلا مخاطب داره درباره ی چیزی حرف میزنه که من خوشم نمیاد.یه خاطر همین یا اون جمعو ترک میکنم یا به قول معروف صمٌ بک یه جا میشینم.طوری که بعضیا صدای اعتراضشون در میاد که باو چرا چیزی نمیگی و زبونتو گربه خورده و از این حرفا.به نظر شما رفتار من درسته؟اگه درست نیست باید چیکار کنم که نه حریم اخلاق خودم شکسته بشه و شخصیتم پایین نیاد هم بتونم راحت ارتباط برقرار کنم؟
و یه سوال دیگه:میشه شوخ طبعی یا به طور کلّی شوخی رو تعریف کنید برام؟ چون اکثر دور و بریام شوخیو تو مسخره بازی میدونن من دون انسانیتم میدونم که از این کارا بکنم.ایراد از منه که وقتی شوخی میکنمم همه فک میکنن جدیم یا نه؟


من نظرم اینه که بعد از صحبتهای رایج ابتدایی این شما باشید که منتظر موضوع برای گفتگو هست! بهتر بگم اجازه بدید اون خانم تعیین موضوع کنه شما هم ادامه بدید :n06:اینجوری قطعا صحبت ها مطابق میل ایشون پیش میره:n17:
کنار رفتن از جمعی که مطابق با سلیقه شما نیستند کار درستیه
ولی اگر مجبور به تحمل هستید (مثلا اقوامی که رفت و امد دارید) سکوت کنید و تنها سری تکون بدید لبخندی بزنید اگر خودشون کمی متوجه باشند! دیگه در حضور شما پیگیر این مسائل نمیشن!

در مورد شوخ طبعی هم با نظر راسل موافقم:n01:

در مجموع اخلاقیات و سطح شعور کسانی که با ما مراوده دارند بازخوردهای مختلف میطلبه
اگر بگذریم که گاهی مجبور به تحملیم:n29:

Graham reaper
11-10-2014, 14:35
ببینید شما خیلی کلی داری به قضیه نگاه میکنی.با این دید شما پس باید نتیجه گرفت که هیچ پسر خوبی با هیچ دختر خوبی دوست نمیشه!!!!!!!!!!:n04:
حرف های شما کاملا درسته ولی نه منظور من این نبود.منظور من این بود که چون مثلا یه دختر خوب سرنوشت رابطه ی یکی از نزدیکانش مثلا دوستش رو با یه پسر بد دیده چشمش ترسیده و به قول معروف شرطی شده که همه ی پسرا بدن.و به یه پسر خوب حتی فرصت اینو نمیده که خودشو به دختر خانم ثابت کنه.و به نوعی پیش داوری میشه.
خدا شاهده یکی از دوستای خودم رفته بود خواستگاری یه خانمی بعد دختر خانم گفته بود:شرط اینکه با شما ازدواج کنم اینه که بری عمل جراحی پلاستیک کنی و خودتو شبیه یه خواننده ی اسمشو نبر مکش مرگ مای اونوری کنی.دوستمم خیلی محترمانه گفته بود من این کارو نمیکنم.و همه چیز به هم خورد.من یه بار اینو سر درس بقای زیست شناسی سال چهارم عنوان کردم معلممون به من گفت اگه تا آخر اینطوری پیش بره شانس تو برای بقا و زادآوری صفره.:n02::n02::n02:
بگذریم.آخه دختر خانما اجازه حرف زدن نمیدن.تا میگی میخوام باهاتون بیشتر آشنا شم میگن:نه.و خیلی راحت رد میشن از کنارت.انگار نه انگار اتفاقی افتاده البته درستشم همینه ها منتها باید یه مجال برای این بده که پسر حرف بزنه یا نه؟

من نظرم اینه که بعد از صحبتهای رایج ابتدایی این شما باشید که منتظر موضوع برای گفتگو هست! بهتر بگم اجازه بدید اون خانم تعیین موضوع کنه شما هم ادامه بدید :n06:اینجوری قطعا صحبت ها مطابق میل ایشون پیش میره:n17:
کنار رفتن از جمعی که مطابق با سلیقه شما نیستند کار درستیه
ولی اگر مجبور به تحمل هستید (مثلا اقوامی که رفت و امد دارید) سکوت کنید و تنها سری تکون بدید لبخندی بزنید اگر خودشون کمی متوجه باشند! دیگه در حضور شما پیگیر این مسائل نمیشن!

در مورد شوخ طبعی هم با نظر راسل موافقم:n01:

در مجموع اخلاقیات و سطح شعور کسانی که با ما مراوده دارند بازخوردهای مختلف میطلبه
اگر بگذریم که گاهی مجبور به تحملیم:n29:
کلّا با نظرتون در درصد های بالا موافقم.یعنی کی جرئت مخالفت داره؟؟:n02:ولی وقتی خانم یه جوری میشینه کنار آدم که (هفت قرآن به میان)انگار لال مادرزاده و هیچی نمیگه!بالاخره آقا باید یه حرکتی بزنه یه کاری باید بکنه یا نه!!؟؟؟

در مجموع اخلاقیات و سطح شعور کسانی که با ما مراوده دارند بازخوردهای مختلف میطلبه
اگر بگذریم که گاهی مجبور به تحملیم:n29:
خداوکیلی این حرفو باید با طلا بنویسی بزنی ورودی خونه.خیلی قشنگه انصافا.موافقم صد در صد.

ملا نصرالدین
11-10-2014, 15:04
حرف های شما کاملا درسته ولی نه منظور من این نبود.منظور من این بود که چون مثلا یه دختر خوب سرنوشت رابطه ی یکی از نزدیکانش مثلا دوستش رو با یه پسر بد دیده چشمش ترسیده و به قول معروف شرطی شده که همه ی پسرا بدن.و به یه پسر خوب حتی فرصت اینو نمیده که خودشو به دختر خانم ثابت کنه.و به نوعی پیش داوری میشه.
خدا شاهده یکی از دوستای خودم رفته بود خواستگاری یه خانمی بعد دختر خانم گفته بود:شرط اینکه با شما ازدواج کنم اینه که بری عمل جراحی پلاستیک کنی و خودتو شبیه یه خواننده ی اسمشو نبر مکش مرگ مای اونوری کنی.دوستمم خیلی محترمانه گفته بود من این کارو نمیکنم.و همه چیز به هم خورد.من یه بار اینو سر درس بقای زیست شناسی سال چهارم عنوان کردم معلممون به من گفت اگه تا آخر اینطوری پیش بره شانس تو برای بقا و زادآوری صفره.:n02::n02::n02:
بگذریم.آخه دختر خانما اجازه حرف زدن نمیدن.تا میگی میخوام باهاتون بیشتر آشنا شم میگن:نه.و خیلی راحت رد میشن از کنارت.انگار نه انگار اتفاقی افتاده البته درستشم همینه ها منتها باید یه مجال برای این بده که پسر حرف بزنه یا نه؟

کلّا با نظرتون در درصد های بالا موافقم.یعنی کی جرئت مخالفت داره؟؟:n02:ولی وقتی خانم یه جوری میشینه کنار آدم که (هفت قرآن به میان)انگار لال مادرزاده و هیچی نمیگه!بالاخره آقا باید یه حرکتی بزنه یه کاری باید بکنه یا نه!!؟؟؟

خداوکیلی این حرفو باید با طلا بنویسی بزنی ورودی خونه.خیلی قشنگه انصافا.موافقم صد در صد.


کلا اگر دوست شما با اون جراحی موافقت میکرد باید به دوستتون شک میکردید....اون دختر خانم کلا مشکل داشته
ولی هستند دخترهایی که با کمترین هزینه و کمترین درامد با پسری ازدواج میکنند و خوشبخت هم هستند
یکی از اقوام ما با یک دختر خانمی د
وست شد.ایشان شاگرد مکانیکی هستند.بعد از چند سال توانستند 6 میلیون پول جمع کنند 4 میلیون هم خانواده عروس دادند و اینها یک خانه 40 متری با وام در کرج خریدند-
یک عروسی خیلی خیلی ساده در منزل عروس گرفتند و تمام

اینکه میگید
یه دختر خوب سرنوشت رابطه ی یکی از نزدیکانش مثلا دوستش رو با یه پسر بد دیده چشمش ترسیده و به قول معروف شرطی شده که همه ی پسرا بدن

هم صحت نداره...هیچ وقت نمیشه گفت چون فلانی با دوست پسرش ازدواج کرده و طلاق گرفته پس دوست شدن بده ازدواج سنتی خوبه!!!
یا اینکه به قول شما همه پسرها بدن


اگر دختر خانم واقعا چنین طرز فکری داره اصلا ازدواج با اون دختر اشتباه هست.چه به صورت سنتی چه بعد از دوستی....این ادم توی همون تفکرات 30 سال پیش مونده...پس فردا توی زندگی مشترک این ادم به مشکل برمیخوره

در ضمن چیزی که من توی جامعه دارم میبینم با این تفکر شما مغایرت داره...اره من دیدم دخترهایی که به پسرها اصلا محل نمیدن ولی هیچ کدام طرز فکرشان این نیست که پسرها بدن.اتفاقا خیلی هاشون به شدت دلشان میخواهد شوهر کنند
ولی اینکه به پسرها محل نمیدن دلایل مختلفی داره
شاید دوست پسر دارند!
شاید دوست ندارند اطراف منزلشان با پسری دوست بشوند!
شاید اصلا قصد ازدواج ندارند و میخوان ادامه تحصیل بدن!!
شاید اصلا کسی دیگه رو دوست دارند و نمیخوان به شخص دیگری فکر کنند!
شاید تمایل دارند به صورت سنتی ازدواج کنند!
شاید...

غول مرحله اخر
12-10-2014, 21:56
سلام دوستان
یه سوال: من از اون موقع که کوچیک بودم تو خانواده و فامیل به زبان محلی خودمان(شمالی) حرف میزدم...
در مدرسه، دانشگاه(4سال خارج استان) جاهیی که محبور بودم فارسی حرف میردم...
مشکل اینه: وقتی فارسی حرف میزنم همه میفهمن شمالی هستم...
حالا اگه سمینار و یا جایی باشه که من باید موضوعی ارائه کنم تو یه جمعی این موضوع موجب استرس ینده میشه...
بنظرتون راهی داره لهجه فارسیم رو بهتر کنم؟:n26:

Atghia
12-10-2014, 22:02
سلام دوستان
یه سوال: من از اون موقع که کوچیک بودم تو خانواده و فامیل به زبان محلی خودمان(شمالی) حرف میزدم...
در مدرسه، دانشگاه(4سال خارج استان)فارسی صحبت میکردم...
وقتی هم فارسی حرف میزنم همه میفهمه من شمالی هستم
حالا اگه سمینار و یا جایی باشه که من باید موضوعی ارائه کنم این موضوع موجب استرس ینده میشه...
بنظرتون راهی داره لهجه فارسیم رو بهتر کنم؟:n26:

از داشتن لهجه شرمنده نباش دوست من!:n06:
چه اشکالی داره مگه؟ جنوبی ها، خراسانی ها، اصفهانی ها و...یجورایی افتخارشون هم هست...تنها دید عده ای به این قضیه منفی هست که خودشون رو احتمالا بچه ناف تهرون میدونن!(اصطلاحا) که همونها هم با ریشه یابی قومیت اصلیشون به ترک لر یا غیره برمیگرده

اینا مقدمه بود :دی
ولی بنظر میرسه جز تمرین و مرور زمان راه خاصی نداشته باشه. لهجه خیلی زیاد تحت تاثیر مکانی که اقامت دارید و مراوداتتون هست...تا وقتی دور و برتون به زبان محلی صحبت بشه ناخوداگاه برروی شما تاثیرگذاره و برعکس...

ms368
13-10-2014, 19:12
سلام دوستان
من زیاد اهل مهمونی و فضاهای شلوغ نیستم
گاهی اوقات مجبور میشم به یه مهمونی یا یه عروسی برم
اما از اونجایی که زیاد فکو فامیل منو نمیشناسن (چون خیلی کم به دیدنشون میرم و ازشون دور بودم و کم میشناسمشون) نمیتونم خیلی گرم توی مهمونی های بزرگ مثه عروسی احوال پرسی کنم
به همین خاطر هم اغلب آشناها فکر میکنم من خودمو میگیرم و از خود راضی ام
یعنی انتظار نداشته باشید که برم توی اون جمع که ۵ - ۶ نفره که با هم گرم گرفتم قاطی شم (شاید دوست نداشته باشن من میون جمعشون باشم)

چیکار بایس کرد چنین جاهایی که احساس بدی نداشته باشم و واسه مردم سوء تفاهم پیش نیاد

Atghia
13-10-2014, 19:17
سلام دوستان
من زیاد اهل مهمونی و فضاهای شلوغ نیستم
گاهی اوقات مجبور میشم به یه مهمونی یا یه عروسی برم
اما از اونجایی که زیاد فکو فامیل منو نمیشناسن (چون خیلی کم به دیدنشون میرم و ازشون دور بودم و کم میشناسمشون) نمیتونم خیلی گرم توی مهمونی های بزرگ مثه عروسی احوال پرسی کنم
به همین خاطر هم اغلب آشناها فکر میکنم من خودمو میگیرم و از خود راضی ام
یعنی انتظار نداشته باشید که برم توی اون جمع که ۵ - ۶ نفره که با هم گرم گرفتم قاطی شم (شاید دوست نداشته باشن من میون جمعشون باشم)

چیکار بایس کرد چنین جاهایی که احساس بدی نداشته باشم و واسه مردم سوء تفاهم پیش نیاد

حق با شماست نمیشه یهو قاطی جمع شد
بهترین کار اینه که با حداقل یک نفر کمی صمیمی تر باشید و با اون همراه باشید
و به بقیه هم با لبخند نگاه کنید تا حس نکن مغرور هستید چناچه باهاتون همصحبت شدند همراهیشون کنید:n16:

mojtaba2321
13-10-2014, 19:18
سلام دوستان
من زیاد اهل مهمونی و فضاهای شلوغ نیستم
گاهی اوقات مجبور میشم به یه مهمونی یا یه عروسی برم
اما از اونجایی که زیاد فکو فامیل منو نمیشناسن (چون خیلی کم به دیدنشون میرم و ازشون دور بودم و کم میشناسمشون) نمیتونم خیلی گرم توی مهمونی های بزرگ مثه عروسی احوال پرسی کنم
به همین خاطر هم اغلب آشناها فکر میکنم من خودمو میگیرم و از خود راضی ام
یعنی انتظار نداشته باشید که برم توی اون جمع که ۵ - ۶ نفره که با هم گرم گرفتم قاطی شم (شاید دوست نداشته باشن من میون جمعشون باشم)

چیکار بایس کرد چنین جاهایی که احساس بدی نداشته باشم و واسه مردم سوء تفاهم پیش نیاد
منم دقیقا همین مشکلو توی دانشگاه و مهمونی ها دارم
توی دانشگاه هیچ دوستی ندارم و توی هیچ اکیپی نیستم. به گوشم رسید دخترها پشت سرم گفته بودن این پسره برای کی خودشو انقدر میگیره.در صورتی که اصلا اینطور نیست و کلا من ادم منزوی و درونگرایی هستم.

Demon King
13-10-2014, 19:21
سلام دوستان
من زیاد اهل مهمونی و فضاهای شلوغ نیستم
گاهی اوقات مجبور میشم به یه مهمونی یا یه عروسی برم
اما از اونجایی که زیاد فکو فامیل منو نمیشناسن (چون خیلی کم به دیدنشون میرم و ازشون دور بودم و کم میشناسمشون) نمیتونم خیلی گرم توی مهمونی های بزرگ مثه عروسی احوال پرسی کنم
به همین خاطر هم اغلب آشناها فکر میکنم من خودمو میگیرم و از خود راضی ام
یعنی انتظار نداشته باشید که برم توی اون جمع که ۵ - ۶ نفره که با هم گرم گرفتم قاطی شم (شاید دوست نداشته باشن من میون جمعشون باشم)

چیکار بایس کرد چنین جاهایی که احساس بدی نداشته باشم و واسه مردم سوء تفاهم پیش نیاد

دوست عزیز، شما اگه تو هر زمینه ای میانه رو باشید، نه برای کسی سو تفاهم پیش میاد و نه دیگه خودتون احساس بدی دارید. تو یه جمعی هست که از خجالت آدم همیشه سکوت میکنه که معمولا این جمع ، جمع فامیلان نزدیک نیستند چون نیازی نیست شما در جمع فامیلان سکوت اختیار کنید. سعی کنید تو بحث ها شرکت کنید و نمیگم پر حرف باشید اما تا میتونید اگه حرفی برای زدن در جمع دارید و به نظرتون جاش هم هست، اصلا حرف رو تو دلتون نگه ندارید و حرفتون رو همیشه در جمع بزنید.
گرچه دوست ندارید دیگران فکر کنند شما خودتون رو میگیرید، اما این رفتار شما این رو در اذهان دیگران ایجاد میکنه.

سعی کنید با این کم حرفی مبارزه کنید و الا در خیلی از جاها براتون دردسر ساز میشه

ms368
13-10-2014, 19:27
حق با شماست نمیشه یهو قاطی جمع شد
بهترین کار اینه که با حداقل یک نفر کمی صمیمی تر باشید و با اون همراه باشید
و به بقیه هم با لبخند نگاه کنید تا حس نکن مغرور هستید چناچه باهاتون همصحبت شدند همراهیشون کنید:n16:

دقیقا همین فکرو میکردم
اما عروسی قبلی٬ داماد صمیمی ترین دوستم بود
میدونید که چی میگم :D


منم دقیقا همین مشکلو توی دانشگاه و مهمونی ها دارم
توی دانشگاه هیچ دوستی ندارم و توی هیچ اکیپی نیستم. به گوشم رسید دخترها پشت سرم گفته بودن این پسره برای کی خودشو انقدر میگیره.در صورتی که اصلا اینطور نیست و کلا من ادم منزوی و درونگرایی هستم.

توی دانشگاه سعی کنید توی یکی دوتا درس از بقیه جلوتر بیوفتید٬ خودش حل میشه و دوستان زیادی پیدا میکنید
البته من همیشه میرفتم آخرین صندلی سمت چپ مینشستم و گاهی اوقات دوستام به هوای من میومدن اونجا :n26:

ms368
13-10-2014, 19:34
دوست عزیز، شما اگه تو هر زمینه ای میانه رو باشید، نه برای کسی سو تفاهم پیش میاد و نه دیگه خودتون احساس بدی دارید. تو یه جمعی هست که از خجالت آدم همیشه سکوت میکنه که معمولا این جمع ، جمع فامیلان نزدیک نیستند چون نیازی نیست شما در جمع فامیلان سکوت اختیار کنید. سعی کنید تو بحث ها شرکت کنید و نمیگم پر حرف باشید اما تا میتونید اگه حرفی برای زدن در جمع دارید و به نظرتون جاش هم هست، اصلا حرف رو تو دلتون نگه ندارید و حرفتون رو همیشه در جمع بزنید.
گرچه دوست ندارید دیگران فکر کنند شما خودتون رو میگیرید، اما این رفتار شما این رو در اذهان دیگران ایجاد میکنه.

سعی کنید با این کم حرفی مبارزه کنید و الا در خیلی از جاها براتون دردسر ساز میشه

مشکلم اینه که نمیتونم چرت و پرت بگم
جمعشون جمعی نیست که حرفی واسه گفتن داشته باشم

شما فکر کنید من اینقد کم حرفم که یه رابطه ۵ ساله رو به همین خاطر زدم نابود کردم٬ یعنی حتی پای تلفنم نمیتونستم حرف بزنم٬
یعنی چیزی نداشتم بزنم
حرفام زیاد زیاد ۵ دقیقه ای ته میکشید /

hossein blak
13-10-2014, 21:31
سلام..../.
وقتی بادوستانتوت گرم صحبت کردن هستید و یهو یه حرف نابجا از دهنتون میپره(به قولی سوتی میدید) و وقتی هم میخواهید بحث رو عوض کنید یا سوتی تون رو جمع جور کنید نمیشه, و روز های بعد شما رو هی یادش میندازن و مسخرتون میکنن و شما هم هیچ کاری از دستتون بر نمیاد که درستش کنید ,باید چه کرد ......../؟
چطوری قانعشون کنم که فلانی منظورم این بود نه اونی که تو فکر کردی ......./؟

ba maram
13-10-2014, 22:32
به نظر من بهترین کار این هست که مطلب رو به طرف بفهمونی و اگر که باز هم مسخره کرد بهش به شوخی و جدی بگید که : شما فکر کنید منظور من همونی ایه شما فکر می کنید ، شما خوب اصلا ، حق با شماست !
لبخند هم داشته باشی طرف پشیمون میشه از کردش:n13::n09:

مهندس مسعود
14-10-2014, 12:27
با زن های نامحرمی که جلوی شما حجاب خود را برمی دارند چگونه باید برخورد کرد؟

Atghia
14-10-2014, 12:52
با زن های نامحرمی که جلوی شما حجاب خود را برمی دارند چگونه باید برخورد کرد؟


اگر غریبه هستند در صورت امکان مکان رو ترک کنید
اگر فامیل هستند مراوده با اون خانواده رو کم کنید
اگر مجبور به رفت و امد هستید جدا از جمع مشغول دیدن تلویزیون و یا صحبت با کسی دیگر باشید
ولی
چون امری شخصی هست نمیشه انتظار داشت شما ارشاد کنید ایشون رو چون معمولا با واکنش تندی مواجه خواهید شد!

bijandarbari
14-10-2014, 12:57
با زن های نامحرمی که جلوی شما حجاب خود را برمی دارند چگونه باید برخورد کرد؟


به نظر من امر شخصی هستش و شما نمی تونین انتظار داشته باشین ایشون به خاطر شما حجابش رو رعایت کنه.
اگه ناراحتین می تونین سمتی از جمع بشینین که ایشون رو نبینین و یا با هر روش دیگه ای ایشون رو از دید خودتون خارج کنید.

ولی اگه جمع مذهبی هستش و همه بابت این موضوع ناراحت هستن ، میتونین به یکی از خانم های نزدیک به ایشون بگین تا به جو محیط احترام بگذارن.

M0RTEZA_R
14-10-2014, 13:38
مشکلم اینه که نمیتونم چرت و پرت بگم
جمعشون جمعی نیست که حرفی واسه گفتن داشته باشم
شما فکر کنید من اینقد کم حرفم که یه رابطه ۵ ساله رو به همین خاطر زدم نابود کردم٬ یعنی حتی پای تلفنم نمیتونستم حرف بزنم٬
یعنی چیزی نداشتم بزنم
حرفام زیاد زیاد ۵ دقیقه ای ته میکشید /
شاید مسخره به نظر برسه ولی به نظرم شما باید برای حرف زدن تمرین کنید. ذهن شما الان این طور عادت کرده و شکل گرفته.شما میتونید تغییرش بدین:n18:

M.Amorous
14-10-2014, 20:22
دوستان با فروشندگانی که قصد تمسخر ما رو دارن چطور باید برخورد کرد؟ مثلا من رفتم یه مغازه فلان مارک رو خواستم بعد گفت نداریم ما فقط این دو مارک رو کار میکنیم. در حالی که اون دو مارک مربوط به صنف دیگه بود. کلا قصد داشت یه تیکه بندازه ما رو کنار دوستش سوژه کنه. منم به رو خودم نیاوردم ولی اومدم بیرون پیش خودم گفتم باید یه چیز بهش میگفتم. نظر شما چیه؟

Atghia
14-10-2014, 20:46
دوستان با فروشندگانی که قصد تمسخر ما رو دارن چطور باید برخورد کرد؟ مثلا من رفتم یه مغازه فلان مارک رو خواستم بعد گفت نداریم ما فقط این دو مارک رو کار میکنیم. در حالی که اون دو مارک مربوط به صنف دیگه بود. کلا قصد داشت یه تیکه بندازه ما رو کنار دوستش سوژه کنه. منم به رو خودم نیاوردم ولی اومدم بیرون پیش خودم گفتم باید یه چیز بهش میگفتم. نظر شما چیه؟

من فکر نمیکنم که بایستی جوابی بهشون میدادید:n06:
شخصیت ضعیف و پایین خودشون رو با اینکار نشون میدن
و اینکه شما شاید تنها همین یکبار با این ادم برخورد میکنید ارزش اینو نداره که بخواید بحثی داشته باشید:n16:

banii
14-10-2014, 23:14
سلام دوستان....
نمیدونید چقدر امشب دلم گرفته... خستم از این حرفایی که مردم پشت سرم میزنند ... همه بهم بدبینند ...
من الان 1 سالی میشه به موضوعی که واقعا بهش فکر نمیکنم دختر و دختربازی و این ادا اطفاراست ...
اونوقت نمیدونم چرا هرکی از راه میرسه به من انگ دختر باز بودن رو میزنه!!! پدر و مادر ، فامیل ، همسایه ... نمیدونم والا چه وضشه ...
والا قیافه ام هم شبیه دختر بازا نیست نمیدونم چرا ملت در مورد من این فکرو میکنند ... رفتارشون طوریه که انگار من یک جوونی ام که از صبح تا شب به فکر این علاف بازیام...
والا بخدا راست میگم ... من الان یه سالی میشه کلا دختری هم بخواد پا بده من بهش پا نمیدم ... اصن کلا پر و بالم شکسته ... از لذتهای دنیا هیچ لذتی نمیبرم ... نمیدونم منظورمو میفهمید یا نه... کلا با هیچی حال نمیکنم و هیچی برام لذتبخش نیست ، توی اوج جوونی دارم حس پیری میکنم ... فقط با پول حال میکنم که اونو ندارم.. بسوزه پدر بی پولی... :n27:
اونوقت چرا این جماعت این فکرا رو در مورد من میکنند و انگار با یک جوون هرزه و علاف روبرو میشند!؟



دوستان با فروشندگانی که قصد تمسخر ما رو دارن چطور باید برخورد کرد؟ مثلا من رفتم یه مغازه فلان مارک رو خواستم بعد گفت نداریم ما فقط این دو مارک رو کار میکنیم. در حالی که اون دو مارک مربوط به صنف دیگه بود. کلا قصد داشت یه تیکه بندازه ما رو کنار دوستش سوژه کنه. منم به رو خودم نیاوردم ولی اومدم بیرون پیش خودم گفتم باید یه چیز بهش میگفتم. نظر شما چیه؟

کاری شما باید بکنید اینه که پاتونو مغاره ی چنین آدمهای حرامزاده ای (مشخص نیست پدر واقعیشون کیه) نزارید تا کار و کاسبیشون به فنا بره... کلا" قشر بازاری و کاسب یک مشت آدم بیسواد بیشعورند ... تو یک مغازه ای تابستون کار (فروشندگی) کردم لاشی پولمو نمیده ... بازاری یعنی دزد ، یعنی مال مردم خور ، یعنی حرامی....همشون یک مشت نکبتند...:n21:

Demon King
15-10-2014, 11:30
دوستان با فروشندگانی که قصد تمسخر ما رو دارن چطور باید برخورد کرد؟ مثلا من رفتم یه مغازه فلان مارک رو خواستم بعد گفت نداریم ما فقط این دو مارک رو کار میکنیم. در حالی که اون دو مارک مربوط به صنف دیگه بود. کلا قصد داشت یه تیکه بندازه ما رو کنار دوستش سوژه کنه. منم به رو خودم نیاوردم ولی اومدم بیرون پیش خودم گفتم باید یه چیز بهش میگفتم. نظر شما چیه؟

کار درستی کردید. فروشنده به هیج وجه حق نداره با مشتری که درون مغازه اش هست، شوخی بکنه حتی کوچک ترین حرفی که جنبه ی شوخی داشته باشه نشان از شاید بی تجربگی فروشنده و شاید کم عقل بودنش هست.
اگه جای دیگه ای به اینجور افراد برخوردید ، فقط یه نیشخند بزنید و باگفتن کلمه ی « ممنون » سریعا از مغازه خارج شید. دیگه خود فروشنده چند بار که اینطور باهاش از سوی مشتری هاش برخورد بشه خودش تا ته قضیه رو میره که چه اشتباهی داره میکنه.

ملا نصرالدین
16-10-2014, 10:15
سلام دوستان....
نمیدونید چقدر امشب دلم گرفته... خستم از این حرفایی که مردم پشت سرم میزنند ... همه بهم بدبینند ...
من الان 1 سالی میشه به موضوعی که واقعا بهش فکر نمیکنم دختر و دختربازی و این ادا اطفاراست ...
اونوقت نمیدونم چرا هرکی از راه میرسه به من انگ دختر باز بودن رو میزنه!!! پدر و مادر ، فامیل ، همسایه ... نمیدونم والا چه وضشه ...
والا قیافه ام هم شبیه دختر بازا نیست نمیدونم چرا ملت در مورد من این فکرو میکنند ... رفتارشون طوریه که انگار من یک جوونی ام که از صبح تا شب به فکر این علاف بازیام...
والا بخدا راست میگم ... من الان یه سالی میشه کلا دختری هم بخواد پا بده من بهش پا نمیدم ... اصن کلا پر و بالم شکسته ... از لذتهای دنیا هیچ لذتی نمیبرم ... نمیدونم منظورمو میفهمید یا نه... کلا با هیچی حال نمیکنم و هیچی برام لذتبخش نیست ، توی اوج جوونی دارم حس پیری میکنم ... فقط با پول حال میکنم که اونو ندارم.. بسوزه پدر بی پولی... :n27:
اونوقت چرا این جماعت این فکرا رو در مورد من میکنند و انگار با یک جوون هرزه و علاف روبرو میشند!؟




کاری شما باید بکنید اینه که پاتونو مغاره ی چنین آدمهای حرامزاده ای (مشخص نیست پدر واقعیشون کیه) نزارید تا کار و کاسبیشون به فنا بره... کلا" قشر بازاری و کاسب یک مشت آدم بیسواد بیشعورند ... تو یک مغازه ای تابستون کار (فروشندگی) کردم لاشی پولمو نمیده ... بازاری یعنی دزد ، یعنی مال مردم خور ، یعنی حرامی....همشون یک مشت نکبتند...:n21:

شما یا باید برای خودتان زندگی کنید یا حرف مردم.شما اگر میخواهید برای خودتان زندگی کنید کاری به حرف های دیگران نداشته باشید.راه خودتان را بروید.مردم هر چه میخواهند بگویند.بالاخره کم کم مردم متوجه اشتباهشان در مورد شما میشوند
ولی اگر بخواهید برای حرف مردم زندگی کنید باید از هرگونه کار شک برانگیز خودداری کنید.یعنی اگر میخواهید به مراسمی بروید که انجا ممکن هست دختر باشد از رفتن به انجا اجتناب کنید
جلوی جمع فامیل با دختر ها گرم نگیرید...و خلاصه خیلی احتیاط کنید و تلاش کنید تا نظر مردم را عوض کنید

متاسفانه مردم ما عادت دارند زود قضاوت کنند....مثلا وقتی یک نفر معتاد هست اگر ترک هم بکند بعد از 5 سال باز به چشم یک معتاد بهش نگاه میکنند.البته در مورد خوبی این قضیه اصلا صدق نمیکند مثلا اگر یک نفر ادم خوبی باشد و یک دفعه بد بشود دیگر اصلا به چشم ادم خوب به او نگاه نمیکنند.


البته این کاری هست که دقیقا خودتان هم انجام میدهید.

اگر یک بازاری پول شما را خورده باشد یا یک نفر قصد خندیدن به دوستمون رو داشته باشد دلیل نمیشود که همه بازاری ها ادم های بدی باشند.

نوع نگاه خود را به دیگران تغییر دهید تا دیگران هم نوع نگاهشان را به شما تغییر دهند

M0RTEZA_R
16-10-2014, 15:51
من الان 1 سالی میشه به موضوعی که واقعا بهش فکر نمیکنم دختر و دختربازی و این ادا اطفاراست ...
اونوقت نمیدونم چرا هرکی از راه میرسه به من انگ دختر باز بودن رو میزنه!!! پدر و مادر ، فامیل ، همسایه ... نمیدونم والا چه وضشه ...
والا الان هرکی دختر باز نباشه میگن یه مشکلی داره و پشت سرش حرف میزنن

banii
16-10-2014, 18:18
والا الان هرکی دختر باز نباشه میگن یه مشکلی داره و پشت سرش حرف میزنن
اونو جوونا به همدیگه میگن ... مثلا یکی که توی این بابها نباشه میگن اسگله یا یه همچین چیزی .... (یک مشت کودن که دختر بازی رو ارزش و شان و شئونات میدونند...)
اما اینکه بزرگترا به چشم یک جوون علاف و هرزه گرد و هوس باز بهت نگاه کنند و اصلا چنین فردی نباشی خیلی سخت تره ...

pc-game
16-10-2014, 21:36
دوست عزیزم ، به حرف کسی گوش نکن ، اگه پشت سرت حرف در میارن و بهت تهمت میزنن محل شون نذار ، اگه جبهه گیری نکنی خودشون خسته میشن و دست میکشن .
به حرف دیگران که شما دختر باز نمیشی !

Reza Azimy_RW
17-10-2014, 17:01
سلام دوستان
دیشب واسه من یه داستانی پیش اومد خیلی فکرمو درگیر کرده نمیدونم کار درستی کردم یا نه
دیشب بعد از یک ماه یکی از رفیقای قدیمیمو دیدم . یکم با هم نشتیم که متوجه شدم به شدت تو توهمه ! قبلا اهل این مسائل نبود زیاد واسه همین باورم نمیشد بعد کم کم فهمیدم خیلی زیاد شیشه کشیده . اصلا کنترلش دست خودش نبود یهو داد میزد , حرفای بی ربط میزد , از جا میپرید , چشاش چپ میشد و ... میگفتم باو الان میان میگیرنمون آرومتر حرف برن میگفت من که بلند حرف نمیزنم یا میگفت دست خودم نیست خودم نمیفهمم چی میشه ! خلاصه به منم خیلی دری وری گفت کلا خیلی بیشعور شده بود ولی من گذاشتم پای حال خرابش که اصلا متوجه نبود چیکار میکنه . گفت منو برسون در یه مغازه .. بردمش اونجا تو راه به شدت تابلوبازی در میاورد به حدی که من نگران بودم الان پلیس بیاد مارو بگیره ! تازه به من میگفت تو چی زدی چرا اینقد تو توهمی !!ً!
خلاصه من دیدم خیلی جلو ملت داره آبرو ریزی میکنه( باور کنین اینقد تابلو بود که اگه پلیس ما رو میدید صد در صد میگرفتمون )وقتی پیاده شد رفت توی مغازه رفتم ! الان عذاب وژدان دارم که چرا ولش کردم :n29: به نظر شما کار اشتباهی کردم ؟! میگم کاش تا خونه رسونده بودمش یه موقع کار دست خودش نده :n03:

Demon King
17-10-2014, 17:16
سلام دوستان
دیشب واسه من یه داستانی پیش اومد خیلی فکرمو درگیر کرده نمیدونم کار درستی کردم یا نه
دیشب بعد از یک ماه یکی از رفیقای قدیمیمو دیدم . یکم با هم نشتیم که متوجه شدم به شدت تو توهمه ! قبلا اهل این مسائل نبود زیاد واسه همین باورم نمیشد بعد کم کم فهمیدم خیلی زیاد شیشه کشیده . اصلا کنترلش دست خودش نبود یهو داد میزد , حرفای بی ربط میزد , از جا میپرید , چشاش چپ میشد و ... میگفتم باو الان میان میگیرنمون آرومتر حرف برن میگفت من که بلند حرف نمیزنم یا میگفت دست خودم نیست خودم نمیفهمم چی میشه ! خلاصه به منم خیلی دری وری گفت کلا خیلی بیشعور شده بود ولی من گذاشتم پای حال خرابش که اصلا متوجه نبود چیکار میکنه . گفت منو برسون در یه مغازه .. بردمش اونجا تو راه به شدت تابلوبازی در میاورد به حدی که من نگران بودم الان پلیس بیاد مارو بگیره ! تازه به من میگفت تو چی زدی چرا اینقد تو توهمی !!ً!
خلاصه من دیدم خیلی جلو ملت داره آبرو ریزی میکنه( باور کنین اینقد تابلو بود که اگه پلیس ما رو میدید صد در صد میگرفتمون )وقتی پیاده شد رفت توی مغازه رفتم ! الان عذاب وژدان دارم که چرا ولش کردم :n29: به نظر شما کار اشتباهی کردم ؟! میگم کاش تا خونه رسونده بودمش یه موقع کار دست خودش نده :n03:


کار شما درست بود چون هیچ وظیفه ای در قبال اون ندارید. حتی اگه بیشتر باهاتون میموند ممکن بود براتون مشکل ساز بشه مثلا گیر پلیس بیفتید یا هراتفاق ناگوار دیگه،
کلا از آدم های معتاد چه دوست چه فامیل دوری کنید تا زمانی که معتاد نبودن باهاشون بودید درست اما وقتی معتاد شدن یه خط دورشون بکشید. این حرفا که من باید مراقبش باشم تا کار دست خودش نده دلسوزی های بی جهت هستش چون نه کاری از دست شما بر میاد نه اینکه میتونید ترکش بدید.

Reza Azimy_RW
17-10-2014, 18:55
ممنون از راهنماییتون دوست عزیز درست میفرمایید عذاب وژدانم تغریبا از بین رفت :n12:
ولی اینطوری فکر کردن در مورد فرد معتاد هم درست نیست بالاخره هیچ کس که نمیخاد اینجوری بشه . البته در مورد دلسوزی درست میگید میدونم فایده ای نداره و از دست کسی کمکی بر نمیاد منم قصد دخالت تو زندگیش نداشتم فقط گفتم کاش رسونده بودمش یه موقع ...

Rossin
17-10-2014, 19:07
اعتیاد بیماریه و باید درست درمان بشه
روش ارتباط با کسایی که به شیشه اعتیاد دارن با بقیه فرق داره و باید خیلی با محتاط برخورد کرد باهاشون.
دوستی دارم که مشاور اجتماعی توی یکی از مراکز درمان و ترک اعتیاده و خیلی تعریف های ناگواری از برخوردش با معتادان شیشه زده.
چون این افراد اصلا قابل کنترل نیستند و نمیفهمند دارن چه کار میکنن
شما باید جوری با دوستتون رفتار کنید که اول از همه به خودتون اسیبی نزنید چون حرف زدن و راهنمایی کردن و نصیحت کردن این ادما کار من و شما نیست،اون پزشک روانشناس کچل میشه تا شیشه ای رو اصلاح کنه که اغلبم جواب نمیده.
اگر خیلی میخواهید کمکش کنید با یه مرکز ترک اعتیاد هماهنگ کنید تا بیان ببرش و ترکش بدن که البته توی کیسایی شیشه ای که دیدم ترک نکردن بعد از اینکه از کمپ اومدن باز ادامه دادن،ولی بازم برای روحیشون خوبه همون 2 3 ماه کمپ

هویج فرنگی
17-10-2014, 19:11
آقا عذاب وجدان نداشته باش ولی بجای اینه توی فروم آمارش رو بگیری چرا یک زنگی (یا آماری از جایی)بهش نمیزنی؟:n01:

حالا موضوع اینه ایشون دیشبم شما جمعش میکردی امروز یا یکی دیگه از روزهای خدا یکجوری دیگه به باد میرفت.

البته یا نبود قبول مسئولیت کرد(رسوندن آدم مست ونعشه) یا باید تا توی رختخواب بردشون.:n02:

Reza Azimy_RW
17-10-2014, 21:17
شما باید جوری با دوستتون رفتار کنید که اول از همه به خودتون اسیبی نزنید چون حرف زدن و راهنمایی کردن و نصیحت کردن این ادما کار من و شما نیست،اون پزشک روانشناس کچل میشه تا شیشه ای رو اصلاح کنه که اغلبم جواب نمیده.
درسته یه جورایی خترناک هم میزد !
در مورد نصیحت که بچه دو ساله هم میتونه نصیحت کنه قبول دارم تاثیری نداره و هیچ وقت این کار مسخره رو نکردم .پزشک روانشناس هم هیچوقت نصیحت نمیکنه !

به هر حال از راهنمایی همه دوستان ممنونم استفاده کردم :n06:

m-530
19-10-2014, 16:03
با سلام
وقی کسی میگه در خدمتم ، یا درخدمتتون هستم باید چی بگی ؟:n10:

مهندس مسعود
19-10-2014, 16:17
اگر غریبه هستند در صورت امکان مکان رو ترک کنید
اگر فامیل هستند مراوده با اون خانواده رو کم کنید
اگر مجبور به رفت و امد هستید جدا از جمع مشغول دیدن تلویزیون و یا صحبت با کسی دیگر باشید
ولی
چون امری شخصی هست نمیشه انتظار داشت شما ارشاد کنید ایشون رو چون معمولا با واکنش تندی مواجه خواهید شد!

دیشب در مهمانی یکی ازخانم های نامحرم فامیل هنگام احوال پرسی به طرف بنده دست دراز کرد که بنده گفتم معذورم و ایشان ناراحت شدند و حالا نمی دانم چه کنم زیرا بنده کار صحیح را انجام دادم و انتظار ایشان نامعقول بوده است. به راستی تفکرات غربی فمینیسم و برابری زن و مرد چگونه بنیاد فامیل و آشنا در کشور ما را به هم ریخته است. آیا توصیه ای دارید تا اگر دوباره چنین اتفاقی افتاد بنده بتوانم بدون ناراحت کردن شخص مقابل بر مبنای اعتقادات رفتار کنم؟

هویج فرنگی
19-10-2014, 16:19
دیشب در مهمانی یکی ازخانم های نامحرم فامیل هنگام احوال پرسی به طرف بنده دست دراز کرد که بنده گفتم معذورم و ایشان ناراحت شدند و حالا نمی دانم چه کنم زیرا بنده کار صحیح را انجام دادم و انتظار ایشان نامعقول بوده است. به راستی تفکرات غربی فمینیسم و برابری زن و مرد چگونه بنیاد فامیل و آشنا در کشور ما را به هم ریخته است. آیا توصیه ای دارید تا اگر دوباره چنین اتفاقی افتاد بنده بتوانم بدون ناراحت کردن شخص مقابل بر مبنای اعتقادات رفتار کنم؟

بگید عذر میخواهم سرماخوردگی دارم یا ابولا گرفته ام...بدون ناراحتی ازتون جدا میشن.

Atghia
19-10-2014, 16:28
دیشب در مهمانی یکی ازخانم های نامحرم فامیل هنگام احوال پرسی به طرف بنده دست دراز کرد که بنده گفتم معذورم و ایشان ناراحت شدند و حالا نمی دانم چه کنم زیرا بنده کار صحیح را انجام دادم و انتظار ایشان نامعقول بوده است. به راستی تفکرات غربی فمینیسم و برابری زن و مرد چگونه بنیاد فامیل و آشنا در کشور ما را به هم ریخته است. آیا توصیه ای دارید تا اگر دوباره چنین اتفاقی افتاد بنده بتوانم بدون ناراحت کردن شخص مقابل بر مبنای اعتقادات رفتار کنم؟

این مورد اتفاقا برای خانمها بیشتر اتفاق میفته متاسفانه اقایون میبینند خانومی حجاب داره باز دست دراز میکنند برای دست دادن!
بهترین کار اینه که دستتون رو روی سینه بگذارید اندکی خم بشید به نشانه احترام (کاری که خانومها هم در قبال مردی که دستش رو برای دست دادن دراز میکنه باید انجام بدن)ایشون هم دستش رو جمع خواهد کرد
جز این راهی نداره بار بعد ایشون حواسش جمع میشه در برخورد باشما باید چطور برخورد کنه هرچند بعضی ها متاسفانه تکرار میکنند
جای ناراحتی وجود نداره همونطور که ایشون حق انتخاب داره که حجاب کنه یا نکنه، شما هم حق انتخاب دارید

Atghia
19-10-2014, 16:31
با سلام
وقی کسی میگه در خدمتم ، یا درخدمتتون هستم باید چی بگی ؟:n10:

خدمت از ماست
یا
خواهش میکنم، لطف دارید

pc-game
19-10-2014, 16:31
شما بنده را ترویج به دروغگویی می کنید؟ فرومایگی نیز حدی دارد. از مدیران خواهش می کنم پست ایشان را حذف کنند و با ایشان برخورد جدی شود.

چقدر جدی گرفتی قضیه رو . حالا یه دستی به سوی شما دراز شده ، دوس داری دست بده دوس نداری نده . :n02:

PLAΨMID
19-10-2014, 19:25
این مورد اتفاقا برای خانمها بیشتر اتفاق میفته متاسفانه اقایون میبینند خانومی حجاب داره باز دست دراز میکنند برای دست دادن!

راستش دیدم که این موارد توی فامیل زیاد اتفاق میفته . همیشه هم از روی حجاب نمیشه فهمید که اینجور مواقع باید چیکار کرد !!!!!
مثلا یه دختری هست توی اقوام ، خیلی سنگین و نجیب . ولی گاهی با پسر های فامیل دست میده . وقتی میخوای ازش خداحافظی کنی نمیدونی دستتو دراز کنی یا نه !!!
توی کشور ما زیاد عرف نیست دست دادن خانم ها به آقایون. . . . پس اگه دستتون رو دراز نکنید مشکلی پیش نمیاد .
راه حل دیگه ای که هست اینه که موقع خداحافظی یا سلام کردن دست هاتون رو ببرید پشت کمرتون . تجربه کردم و دیدم که تا حد زیادی از دراز شدن دست به سمت شما جلوگیری می کنه .
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
به نظر من کلید این ماجرا دست آقایونه :
زمانی که واسه سفر به خارج زبان میخوندم ، استادم بهم گفت دقت کن توی خارج عرف اینه که اگه خانومی اول دستشو دراز نکنه ، آقایون نباید بهش دست بدن و این برای احترام به خانم ها است . . پس اگه آقایی توی ایران این مسئله رو رعایت نکنه ، حقشه که دستش دراز بمونه !!

امید رض
19-10-2014, 20:41
راستش دیدم که این موارد توی فامیل زیاد اتفاق میفته . همیشه هم از روی حجاب نمیشه فهمید که اینجور مواقع باید چیکار کرد !!!!!
مثلا یه دختری هست توی اقوام ، خیلی سنگین و نجیب . ولی گاهی با پسر های فامیل دست میده . وقتی میخوای ازش خداحافظی کنی نمیدونی دستتو دراز کنی یا نه !!!
توی کشور ما زیاد عرف نیست دست دادن خانم ها به آقایون. . . . پس اگه دستتون رو دراز نکنید مشکلی پیش نمیاد .
راه حل دیگه ای که هست اینه که موقع خداحافظی یا سلام کردن دست هاتون رو ببرید پشت کمرتون . تجربه کردم و دیدم که تا حد زیادی از دراز شدن دست به سمت شما جلوگیری می کنه .
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
به نظر من کلید این ماجرا دست آقایونه :
زمانی که واسه سفر به خارج زبان میخوندم ، استادم بهم گفت دقت کن توی خارج عرف اینه که اگه خانومی اول دستشو دراز نکنه ، آقایون نباید بهش دست بدن و این برای احترام به خانم ها است . . پس اگه آقایی توی ایران این مسئله رو رعایت نکنه ، حقشه که دستش دراز بمونه !!
یه راه دیگه یادتون رفت که بگید من میگم :n02:
راهش اینه که 2تادستاتونو قطع کنین تاهیچ کسی باهاتون دست نده تاتایپیکوبهم نریزید.(شوخی):n09:
ولی درکل دست دادن دوطرف مخالف کاره بدی نیست اگه دیگه طرف منظور بدی نداشته باشه ازدست دادن:n15:
مثلا یه فرد خارجی که بازنا دست میده کاره بدی نیست عادت شده اصلا هم بد نمیدونن جامعشون داره به خوبی میگذره واصلا توفکر این نیست که دست دادم بااون زن یام..چ یاغیره همه دارن کاره خودشونو میکنن چجوری عادت کردیم مردبامرد دست میده اینم همینه فرقی نمیکنه ولی یه ایرانی جنبه نداره حالافکرکرده دست دادن بازنا کاره خیلی بد یامهمی کرده یافکرمیکنن طرف روش نظرنداره مگه ایرانی سادیسم داره؟ یا فرشته زمینیه؟یعنی انقدرپاکه که بایک دست دادن گناه کنه؟ حالا شب نخوابیده که چرادست دادم یاندادم بااون زن من خودم وجامعه رومیگما
درضمن دوست عزیز هم گفت یه زن برادست دادن دست درازکرد دست بده نه این که یه مرد اول دست درازکنه

PLAΨMID
19-10-2014, 21:13
یه راه دیگه یادتون رفت که بگید من میگم :n02:
راهش اینه که 2تادستاتونو قطع کنین تاهیچ کسی باهاتون دست نده تاتایپیکوبهم نریزید.(شوخی):n09:
ولی درکل دست دادن دوطرف مخالف کاره بدی نیست اگه دیگه طرف منظور بدی نداشته باشه ازدست دادن:n15:
مثلا یه فرد خارجی که بازنا دست میده کاره بدی نیست عادت شده اصلا هم بد نمیدونن جامعشون داره به خوبی میگذره واصلا توفکر این نیست که دست دادم بااون زن یام..چ یاغیره همه دارن کاره خودشونو میکنن چجوری عادت کردیم مردبامرد دست میده اینم همینه فرقی نمیکنه ولی یه ایرانی جنبه نداره حالافکرکرده دست دادن بازنا کاره خیلی بد یامهمی کرده یافکرمیکنن طرف روش نظرنداره مگه ایرانی سادیسم داره؟ یا فرشته زمینیه؟یعنی انقدرپاکه که بایک دست دادن گناه کنه؟ حالا شب نخوابیده که چرادست دادم یاندادم بااون زن من خودم وجامعه رومیگما
درضمن دوست عزیز هم گفت یه زن برادست دادن دست درازکرد دست بده نه این که یه مرد اول دست درازکنه
من به کسی برچسب نمیزنم .ممکنه کسانی باشن که دوست نداشته باشن این کار رو انجام بدن (به هر علتی ) . باید به نظرشون احترام گذاشت . . .
ضمنا من خیلی کلی عرض کردم . زیاد زن و مردش فرقی نداره . گاهی بوده که یه پسر میخواسته باهام دست بده ، ولی از یارو بدم میومده و نخواستم باهاش دست بدم( با اینکه خودم پسر هستم) .

king_darkness
19-10-2014, 21:49
سلام
تو دانشگاه با خیلی از دخترا تو دانشگاه دوست معمولی هستم و از این نظر مشکلی ندارم!!! سوالم اینه اگه کسی تو محوطه دانشگاه ببینم ازش خوشم بیاد چطوری بیاد رفتار کنم؟!؟! آخه محیط دانشگاه بسته است (حالا هرچقدر هم که میخواد بزرگ باشه) و خیلی از دخترا نمیخوان که تو دانشگاه با کسی ارتباط برقرار کنن (اینو چند باری از همین دوستام شنیدم)! چند باری هم دیدم که یه پسری حالا به هر طریقی پیشنهاد داده و دختر جواب رد داده خود این موضوع بعدا برای پسره تبدیل به مشکل شده و تو کل دانشکده پیچیده که فلانی به دختره پیشنهاد داده و دختره ضایعش کرده! چند باری این مدل بچه بازی هارو به چشم دیدم و سر همین بچه بازی ها خیلی ها به مشکل خوردن!!! یعنی به حدی که بعضی وقت ها شک میکنم اینایی که دارم میبینم کم کم 20 سال سن دارن!!!

B.Russell
19-10-2014, 22:54
سلام
تو دانشگاه با خیلی از دخترا تو دانشگاه دوست معمولی هستم و از این نظر مشکلی ندارم!!! سوالم اینه اگه کسی تو محوطه دانشگاه ببینم ازش خوشم بیاد چطوری بیاد رفتار کنم؟!؟! آخه محیط دانشگاه بسته است (حالا هرچقدر هم که میخواد بزرگ باشه) و خیلی از دخترا نمیخوان که تو دانشگاه با کسی ارتباط برقرار کنن (اینو چند باری از همین دوستام شنیدم)! چند باری هم دیدم که یه پسری حالا به هر طریقی پیشنهاد داده و دختر جواب رد داده خود این موضوع بعدا برای پسره تبدیل به مشکل شده و تو کل دانشکده پیچیده که فلانی به دختره پیشنهاد داده و دختره ضایعش کرده! چند باری این مدل بچه بازی هارو به چشم دیدم و سر همین بچه بازی ها خیلی ها به مشکل خوردن!!! یعنی به حدی که بعضی وقت ها شک میکنم اینایی که دارم میبینم کم کم 20 سال سن دارن!!!

درود.
علت اینکه خیلی از دخترا در دانشگاه به پسرای هم ورودی شون جواب رد میدن به خاطر بچه بازی نیست !

دختر در سن 20 تا 21 اصلا قابل قیاس با پسر تو این سن نیست. (یا حتی چند سال بالاتر)

پسر هنوز تو فاز رفیق بازی و دور هم بگیم و بخندیم و... هست ولی دختری در این سن حتی آمادگی ازدواج کردن رو هم داره.
اونوقت به چه علتی باید به پیشنهاد مثلا جدی یک پسر دانشجو که نه کار درست و حسابی داره نه توانایی مسئولیت پذیری رو داره، جواب مثبت بده در خور تامل هست.
مگر اینکه دختره هم اهل دوستی و رفاقت باشه که اونموقع به اشتراکات خودش و طرف مقابل برای رابطه دوستی نگاه میکنه.

البته اینی که میگم در مورد همه صدق نمیکنه ولی غالب کشور ما فعلا همین هست.

hamid_diablo
19-10-2014, 23:11
سلام
تو دانشگاه با خیلی از دخترا تو دانشگاه دوست معمولی هستم و از این نظر مشکلی ندارم!!! سوالم اینه اگه کسی تو محوطه دانشگاه ببینم ازش خوشم بیاد چطوری بیاد رفتار کنم؟!؟! آخه محیط دانشگاه بسته است (حالا هرچقدر هم که میخواد بزرگ باشه) و خیلی از دخترا نمیخوان که تو دانشگاه با کسی ارتباط برقرار کنن (اینو چند باری از همین دوستام شنیدم)! چند باری هم دیدم که یه پسری حالا به هر طریقی پیشنهاد داده و دختر جواب رد داده خود این موضوع بعدا برای پسره تبدیل به مشکل شده و تو کل دانشکده پیچیده که فلانی به دختره پیشنهاد داده و دختره ضایعش کرده! چند باری این مدل بچه بازی هارو به چشم دیدم و سر همین بچه بازی ها خیلی ها به مشکل خوردن!!! یعنی به حدی که بعضی وقت ها شک میکنم اینایی که دارم میبینم کم کم 20 سال سن دارن!!!

سلام دوست عزیز

من درسم تموم شده.5 سال تو دانشگاه بودم و هنوزم جنس مخالف رو درست نشناختم !!!

توی دانشگاه هر کس شخصیت خاص خودش رو داره اما در مورد رفتارهای پسران و دختران کلیاتی هست که به مرور متوجه میشی

یه تیپ دخترا هستند که از تربیت خانوادگی آزادی برخوردارند.اینا تو دانشگاه به راحتی با پسرها ارتباط برقرار میکنند و تو گروه های مختلف و اکیپهای گردشی حضور فعال دارن
یه دستشون اصلا تو فاز جنس مخالف نیستن و هیچ کاری برای جلب توجه پسرها انجام نمیدن

یه دسته که فکر کنم مدنظر شماست همون هایی هستند که احیانا شاید دنبال شوهر یا دوست پسر هستند.اما نمیخوان تو محیط دانشگاه کسی امارشون رو داشته باشه.اینها تو محیط دانشگاه به هیچ کس جواب بله برای هیچ موردی نمیدن...اما بیرون دانشگاه میشه باهاشون ارتبط برقرار کرد نمونه هاشو فراوان دیدم.یه عده البته این دسته رو با حیا و یا اینکه فکر میکنند اهل رفیق بازی و این حرف نیستند ...اما سخت در اشتباهند.این دسته کاملا زرنگ تشریف دارن.پاش بیوفته با چند نفر هم رابطه برقرار میکنند...

پس مواظب این دسته باش...رفتار و کردارشون گول زنندس...فکر نکنی از اون دخترهای خاص و مغرور که به هیچ پسری توجه نمیکنند هستند...درست برعکسشه...

king_darkness
19-10-2014, 23:53
درود.
علت اینکه خیلی از دخترا در دانشگاه به پسرای هم ورودی شون جواب رد میدن به خاطر بچه بازی نیست !


اتفاقا وقتی به ورودی های سال های بعدی نگاه میکنم این قضیه که شما گفتید کمتر میبینم
ولی هنوز درک نمیکنم چرا باید دوست من بدلیل دادن پیشنهاد به یه نفر انگشت نمای دیگران بشه !!!


سلام دوست عزیز

من درسم تموم شده.5 سال تو دانشگاه بودم و هنوزم جنس مخالف رو درست نشناختم !!!

توی دانشگاه هر کس شخصیت خاص خودش رو داره اما در مورد رفتارهای پسران و دختران کلیاتی هست که به مرور متوجه میشی

یه تیپ دخترا هستند که از تربیت خانوادگی آزادی برخوردارند.اینا تو دانشگاه به راحتی با پسرها ارتباط برقرار میکنند و تو گروه های مختلف و اکیپهای گردشی حضور فعال دارن
یه دستشون اصلا تو فاز جنس مخالف نیستن و هیچ کاری برای جلب توجه پسرها انجام نمیدن

یه دسته که فکر کنم مدنظر شماست همون هایی هستند که احیانا شاید دنبال شوهر یا دوست پسر هستند.اما نمیخوان تو محیط دانشگاه کسی امارشون رو داشته باشه.اینها تو محیط دانشگاه به هیچ کس جواب بله برای هیچ موردی نمیدن...اما بیرون دانشگاه میشه باهاشون ارتبط برقرار کرد نمونه هاشو فراوان دیدم.یه عده البته این دسته رو با حیا و یا اینکه فکر میکنند اهل رفیق بازی و این حرف نیستند ...اما سخت در اشتباهند.این دسته کاملا زرنگ تشریف دارن.پاش بیوفته با چند نفر هم رابطه برقرار میکنند...

پس مواظب این دسته باش...رفتار و کردارشون گول زنندس...فکر نکنی از اون دخترهای خاص و مغرور که به هیچ پسری توجه نمیکنند هستند...درست برعکسشه...

اتفاقا بیشترشون از همین تیپی هستن که شما گفتید!!! اگرم نباشن دوستاشون میکشنشون به این راه(به چشم دیدم)
همیشه هم سعی میکنم رابطه ام با این دسته فقط در حد سلام و علیک باشه(سر همین طرز رفتار یه سری میگن که من خودم میگیرم!!!)

حالا سوال اینکه اگه طرف مقابل از یه دانشکده دیگه باشه و فقط به طور اتقاقی تو دانشگاه دیده باشمش چی کار باید بکنم؟؟

سلطان مسعود
19-10-2014, 23:58
این مورد اتفاقا برای خانمها بیشتر اتفاق میفته متاسفانه اقایون میبینند خانومی حجاب داره باز دست دراز میکنند برای دست دادن!
بهترین کار اینه که دستتون رو روی سینه بگذارید اندکی خم بشید به نشانه احترام (کاری که خانومها هم در قبال مردی که دستش رو برای دست دادن دراز میکنه باید انجام بدن)ایشون هم دستش رو جمع خواهد کرد
جز این راهی نداره بار بعد ایشون حواسش جمع میشه در برخورد باشما باید چطور برخورد کنه هرچند بعضی ها متاسفانه تکرار میکنند
جای ناراحتی وجود نداره همونطور که ایشون حق انتخاب داره که حجاب کنه یا نکنه، شما هم حق انتخاب دارید

پس به عقیده شما تقصیر بنده نیست که ایشان ناراحت شده اند. بنده سرم را خم نخواهم کرد زیرا این کار ویژه پروردگار است و جلوی انسان به خصوص زن نباید سر خم کرد.
با تشکر

Atghia
20-10-2014, 00:22
پس به عقیده شما تقصیر بنده نیست که ایشان ناراحت شده اند. بنده سرم را خم نخواهم کرد زیرا این کار ویژه پروردگار است و جلوی انسان به خصوص زن نباید سر خم کرد.
با تشکر


وا مگه من گفتم رکوع کنید؟:n13:
نشون دهنده ادب هست
ولی خب وقتی شما بطور کل خانومها رو ادم فرض نمیکنید دیگه چه صحبتیه؟ ناراحت شد که شد مگه براتون مهمه؟

king_darkness
20-10-2014, 00:26
پس به عقیده شما تقصیر بنده نیست که ایشان ناراحت شده اند. بنده سرم را خم نخواهم کرد زیرا این کار ویژه پروردگار است و جلوی انسان **** نباید سر خم کرد.
با تشکر


به نظر من شما داری یه چیز کوچیک الکی بزرگ میکنی
شما به هر دلیلی که برای خودتون موجه هستش از دست دادن به خانوم ها معذوریت اگه کسی بهش برمیخوره مشکل خودشه و اگر وجدانتون ناراحت میشه دلیلتون براش توضیح بدید
درضمن این تیکه از جملتون که نوشتید "به خصوص زن" بهتره پاک کنید

hamid_diablo
20-10-2014, 00:28
حالا سوال اینکه اگه طرف مقابل از یه دانشکده دیگه باشه و فقط به طور اتقاقی تو دانشگاه دیده باشمش چی کار باید بکنم؟؟

دقیقا نیت شما چیه؟

میخواین دوست بشید...؟

اگر اینطوره این نظر شخصی منه که کار اشتباهی میکنید.باور کنید دوست شدن با جنس مخالف مضراتش به شدت از فوایدش بیشتر.یه سرچی تو نت کنید متوجه میشید...

سلطان مسعود
20-10-2014, 00:37
وا مگه من گفتم رکوع کنید؟:n13:
نشون دهنده ادب هست
ولی خب وقتی شما بطور کل خانومها رو ادم فرض نمیکنید دیگه چه صحبتیه؟ ناراحت شد که شد مگه براتون مهمه؟

بنده هر گونه سر خم کردن را اشتباه می دانم و قصد توهین به زنان ندارم ولی معتقدم: الرجال قوامون على النساء و فکر می کنم مردان نباید طوری رفتار کنند که گویی ضعیف تر و پایین تر از زنان هستند.

ArashMiniStar
20-10-2014, 01:26
دقیقا نیت شما چیه؟

میخواین دوست بشید...؟

اگر اینطوره این نظر شخصی منه که کار اشتباهی میکنید.باور کنید دوست شدن با جنس مخالف مضراتش به شدت از فوایدش بیشتر.یه سرچی تو نت کنید متوجه میشید...
من میخواستم دیس لایک کنم جاش تشکر شد پاک هم نمیشه گفتم نگید نگفتی

Sent from my Xperia Z1 - THE BEST OF SONY

king_darkness
20-10-2014, 02:13
دقیقا نیت شما چیه؟

میخواین دوست بشید...؟

اگر اینطوره این نظر شخصی منه که کار اشتباهی میکنید.باور کنید دوست شدن با جنس مخالف مضراتش به شدت از فوایدش بیشتر.یه سرچی تو نت کنید متوجه میشید...
عزیز بار اولم ک نیست میخوام با کسی دوست بشم!
فقط با این شرایطی که گفتم دانشگاه داره یکم راهنمایی میخواستم که سنگ رو یخ نشم!

banii
20-10-2014, 02:57
[حذف شد]




عزیز بار اولم ک نیست میخوام با کسی دوست بشم!
فقط با این شرایطی که گفتم دانشگاه داره یکم راهنمایی میخواستم که سنگ رو یخ نشم!

اگه واقعا به فکر غرورتی بهتره پا پیش نزاری تا سنگ روی یخ هم نشی...
دختره هم اگه از شما خوشش بیاد خودش پا پیش میزاره نیازی نیست شما به خودتون زحمت بدین ...

Atghia
20-10-2014, 06:21
عزیز بار اولم ک نیست میخوام با کسی دوست بشم!
فقط با این شرایطی که گفتم دانشگاه داره یکم راهنمایی میخواستم که سنگ رو یخ نشم!

بهترین کار برای شما اینه که زمان بدید تا به مرور متوجه بشید اخلاقیات فرد مد نظر شما جز کدوم دسته هست
اگر شخصی واقعا مایل به دوستی با شما باشه هیچ دلیلی برای رد کردن شما نخواهد داشت ((حالا جز هر دسته ای از دخترا که میخواد باشه!))
اونایی هم که میخوان خارج دانشگاه با چندنفر باشن که کلا ارزش دوستی ندارن در نتیجه پیشنهاد ندید بهشون چیزی از دست ندادید
پس اول از اخلاقیات و میل طرفتون مطمئن بشید بعد پاپیش بزارید مطمئن باشید مشکلی پیش نخواهد امد:n16:

ملا نصرالدین
20-10-2014, 11:37
دوستان خواهشا از موضوع بحث خارج نشوید.
بحث در مورد سر خم کردن در برابر خانم ها و اعتقادات مذهبی افراد نیست
موضوع تاپیک اداب معاشرت هست
کاربر مهندس مسعود سوالی پرسیدن و فکر کنم تا الان جوابشان را کامل گرفته باشند پس خواهشا دیگر این موضوع را ادامه ندهید.
ممنون

M0RTEZA_R
20-10-2014, 17:13
در جواب "بودی حالا " چی باید گفت؟

Demon King
20-10-2014, 17:20
در جواب "بودی حالا " چی باید گفت؟

سلام، بگید:

« مرسی، دیگه زحمت و کم میکنیم، ( یه بهونه بیارید مثلا دیر وقت بودن یا اینکه خودتون کاری دارید ) تا الان هم خیلی زحمت دادیم،

قربان شما. »

+

عبارت " بودی حالا " تعارفی هستش. مثل زمانی که شما دم در خونه ی آشنایی میرید و با اون کار دارید و اون هم میگه " بفرمایید داخل ! " و به احتمال زیاد شما میفهمید این تعارفه و داخل نمیرید.
در جواب عبارت های تعارفی باید پاسخ تعارفی داد. مثل جمله ی بالا.

roya.rashidi
20-10-2014, 18:00
خب بعضیا بحالت شوخی میگن " بودی حالا " ما چی بگیم که کم نیاریم .

Atghia
20-10-2014, 18:38
خب بعضیا بحالت شوخی میگن " بودی حالا " ما چی بگیم که کم نیاریم .

اگر کنایه از اینه که خیلی مزاحم شدی و برو، اونوقت میشه در جوابش گفت : نه فعلا بسه برات، بقیش باشه بعدا:n06:

دختر صحرا
21-10-2014, 00:17
خب بعضیا بحالت شوخی میگن " بودی حالا " ما چی بگیم که کم نیاریم .


آینده فرصتی دست بده باز هم هستم خدمتتون

M0RTEZA_R
21-10-2014, 19:30
آینده فرصتی دست بده باز هم هستم خدمتتون
اینو بگی که چهار تا تیکه دیگه هم بهت میندازن بدتر میشه:n02:

sia mohamadi
26-10-2014, 19:47
سلام رفقا
یه نامردی داریم که قدیما زندگی منو نابود کرد
منو لو داد به مسئولان و باعث شد شش سال حبس بکشم و شلاق بخورم
باعث شد زنم منو ترک کنه
خود نامردش نمیدونه که من میدونم کارش بوده
پیام فرستاده سراغمو گرفته
به نظرتون باید چطور برخورد کنم؟
قربونتون
سیا

Atghia
26-10-2014, 20:22
سلام رفقا
یه نامردی داریم که قدیما زندگی منو نابود کرد
منو لو داد به مسئولان و باعث شد شش سال حبس بکشم و شلاق بخورم
باعث شد زنم منو ترک کنه
خود نامردش نمیدونه که من میدونم کارش بوده
پیام فرستاده سراغمو گرفته
به نظرتون باید چطور برخورد کنم؟
قربونتون
سیا

سلام دوست گرامی
حتما خیلی براتون سخت بوده تحمل همچین کاری از جانب یک به اصطلاح دوست...
اما اگر کمی خونسرد باشید بهتر میتونید تصمیمی بگیرید که به نفعتون باشه!
میخوام بگم ممکنه که در دلتون به فکر این باشید به نوعی حال طرف رو بگیرید اما اینو بدونید ممکنه در لحظه حس خوبی بهتون بده اما سرانجامش به ضرر خودتون خواهد بود...
بنابراین من نظرم اینه که کلا ندیده بگیرید این شخص رو
و جواب هیچ تماس یا پیامی ازشون رو ندید

sia mohamadi
27-10-2014, 04:08
سلام دوست گرامی
حتما خیلی براتون سخت بوده تحمل همچین کاری از جانب یک به اصطلاح دوست...
اما اگر کمی خونسرد باشید بهتر میتونید تصمیمی بگیرید که به نفعتون باشه!
میخوام بگم ممکنه که در دلتون به فکر این باشید به نوعی حال طرف رو بگیرید اما اینو بدونید ممکنه در لحظه حس خوبی بهتون بده اما سرانجامش به ضرر خودتون خواهد بود...
بنابراین من نظرم اینه که کلا ندیده بگیرید این شخص رو
و جواب هیچ تماس یا پیامی ازشون رو ندید

سلام رفیق
مرسی ازت خیلی مردونگی کردی جواب دادی
من اهل انتقام گیری نیستم ولی نمیتونم بیخیال باهاش سلام علیک کنم البته حالگیری جزئی خوبه
اگه جایی ببینمش چکار کنم؟ خودمو به ندیدن بزنم و در برم یا سرد سلام علیک کنم
میترسم کنترل خودمو از دست بدم
قربونتون
سیا

Demon King
27-10-2014, 13:58
سلام رفیق
مرسی ازت خیلی مردونگی کردی جواب دادی
من اهل انتقام گیری نیستم ولی نمیتونم بیخیال باهاش سلام علیک کنم البته حالگیری جزئی خوبه
اگه جایی ببینمش چکار کنم؟ خودمو به ندیدن بزنم و در برم یا سرد سلام علیک کنم
میترسم کنترل خودمو از دست بدم
قربونتون
سیا


سلام،

فردی که شما رو به پلیس لو داده و مدتی به زندان افتادید ( به گفته خودتون بیگناه. ) به طور حتم از نظر وفا، شعور، معرفت اصلا فرد خوبی برای دوستی نیست. نه تنها دیگه نباید بهش نزدیک بشید بلکه سعی خودتون رو بکنید که دیگه اصلا برخوردی با ایشون نداشته باشید ( چه برخورد رفاقتی و چه برخورد تند برای انتقام ) چون تنها مایه دردسر هست و بعید نیست که دوباره شما رو به دردسری همچون قبلی دچار بسازه.

اگه هم جایی اتفاقی اون رو دیدید نهایتا با یک سلام سرد سریعا محل رو ترک کنید.

djbehnam73
27-10-2014, 14:20
از دوستان کمی همدمی بهتر از سیگار سراغ داره که بتونه


مرهم تمام زخم های ادم باشه ؟؟؟؟؟ :n14:

PLAΨMID
27-10-2014, 15:43
از دوستان کمی همدمی بهتر از سیگار سراغ داره که بتونه


مرهم تمام زخم های ادم باشه ؟؟؟؟؟ :n14:



سیگار . . . .نمیتونم بگم سیگار مرهمه . واسه من که نبود .
اگه آرامش بخش و لذت آفرین میخواید ، بهتره کتاب خون بشین . هیچ سرگرمی لذت بخش تر از مطالعه کتاب نیست . حتما امتحان کنید . . . .

djbehnam73
27-10-2014, 16:00
سیگار . . . .نمیتونم بگم سیگار مرهمه . واسه من که نبود .
اگه آرامش بخش و لذت آفرین میخواید ، بهتره کتاب خون بشین . هیچ سرگرمی لذت بخش تر از مطالعه کتاب نیست . حتما امتحان کنید . . . .
اره هست دادا
تو خلوت خودم ، با سیگار ارمش پیدا می کنم
از طرفی هم معتادش نیستم ، ولی وقتی سردرد می گیرم و حوصله ندارم می کشم
الان 6 روز که حالم خوبه ولی نکشیدم ، ولی اخرین باری که کشیدم چون حالم خوب نبود 6 نخ کشیدم
اعصاب کتاب خوندن رو ندارم
یعنی یک خط بخونم باید اون کتاب رو نابود کنم

Demon King
27-10-2014, 16:16
اره هست دادا
تو خلوت خودم ، با سیگار ارمش پیدا می کنم
از طرفی هم معتادش نیستم ، ولی وقتی سردرد می گیرم و حوصله ندارم می کشم
الان 6 روز که حالم خوبه ولی نکشیدم ، ولی اخرین باری که کشیدم چون حالم خوب نبود 6 نخ کشیدم
اعصاب کتاب خوندن رو ندارم
یعنی یک خط بخونم باید اون کتاب رو نابود کنم


سلام،

این سوال مربوط به آداب معاشرت نمیشه اما به نظر من روش های ترک سیگار رو یه مطالعه داشته باشید و درصورت نیاز حتما از اونها استفاده کنید.

djbehnam73
27-10-2014, 16:31
سلام،

این سوال مربوط به آداب معاشرت نمیشه اما به نظر من روش های ترک سیگار رو یه مطالعه داشته باشید و درصورت نیاز حتما از اونها استفاده کنید.
اتفاقا مربوط میشه
من وقتی عصبانی باشم ، با کسی نمی تونم حرف بزنم ، ولی وقتی 4 تا نخ میکشم تقریبا می تونم راحت با طرف صحبت کنم
اصن دلیل اصلی کشیدن من عصبی بودن ، که در نتیجه سبب درگیری ، خسارت ، کات کردن با یکسری از دوستان و ...

roya.rashidi
27-10-2014, 18:28
سلام .استادمون ایمیلشو نوشت رو وایت برد گفت بهم ایمیل کنید تا فایلارو براتون ایمیل کنم .
حالا میخام ایملمو بدم چی بنویسم براش ؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مودبانه . باشه مرسی استادمونم مرده .

jamshidjap
27-10-2014, 18:34
سلام .استادمون ایمیلشو نوشت رو وایت برد گفت بهم ایمیل کنید تا فایلارو براتون ایمیل کنم .
حالا میخام ایملمو بدم چی بنویسم براش ؟
مودبانه . باشه مرسی استادمونم مرده .

جناب آقاي ....
با سلام
خواهشمند است فايل ...... را به ايميل اينجانب ارسال نماييد.
از همكاري شما متشكرم

توي subject ايميل هم بنويس : درخواست فايل .....
عنوان ايميل خيلي مهمه

roya.rashidi
27-10-2014, 18:37
جناب آقاي ....
با سلام
خواهشمند است فايل ...... را به ايميل اينجانب ارسال نماييد.
از همكاري شما متشكرم

توي subject ايميل هم بنويس : درخواست فايل .....
عنوان ايميل خيلي مهمه
ممنون
سابجکت کجاش میشه ؟ CC یعنی ؟؟ با عنوان ایمیل فرق میکنه ؟؟ اگه اره عنوان ایمیل رو چی بنویسم ؟؟
بعدشم از "همکاری شما متشکرم" بنظرم خیطه میشه ننویسم ؟؟

PLAΨMID
27-10-2014, 18:44
ممنون
سابجکت کجاش میشه ؟ CC یعنی ؟؟ با عنوان ایمیل فرق میکنه ؟؟ اگه اره عنوان ایمیل رو چی بنویسم ؟؟
بعدشم از "همکاری شما متشکرم" بنظرم خیطه میشه ننویسم ؟؟

میتونی بنویسی " از توجه شما سپاسگذارم"
یا " با تشکر از لطف شما "
اینجوری جنبه امری درخواست کمتر میشه .

با cc یا bcc کاری نداشته باشید .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

roya.rashidi
27-10-2014, 18:47
میتونی بنویسی " از توجه شما سپاسگذارم"
یا " با تشکر از لطف شما "
اینجوری جنبه امری درخواست کمتر میشه .
اره مرسی این بهتره با پست قبلی ترکیبشون کنم خوب میشه مرسی از همه
فقط اخرشم اسمم بنویسم ؟ اخه ایمیلم اسم خودم نیست تو عنوان ایمیل بنویسم یا اخرش همینجوری بزنم رویا رشیدی ؟

Atghia
27-10-2014, 18:49
سلام .استادمون ایمیلشو نوشت رو وایت برد گفت بهم ایمیل کنید تا فایلارو براتون ایمیل کنم .
حالا میخام ایملمو بدم چی بنویسم براش ؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مودبانه . باشه مرسی استادمونم مرده .
معمولا نامه هایی که برای اساتید فرستاده میشه باید در عنوان گویای درخواست شما باشه بنابراین یک ایمیل با این عنوان براشون ارسال کنید
حالا نمیدونم فایل ها چی هست مثلا اگر مقاله باشه اینجوری:

Request to receive papers for X class

اون ایکس هم اسم کلاس درستون رو بنویسید ((مثلا ریاضی 2 یا هرچیز دیگه که بدونه دانشجوی کدوم کلاسش هستید)):n17:

با اینکار ممکنه استاد حتی متن ایمیلتون رو هم نخونه و کارش راحتتر هم بشه:n06:
برای متن هم بنویسید:

با سلام خدمت استاد محترم جناب اقای دکتر...
پیرو گفته شما در کلاس .... این ایمیل را جهت دریافت(فایل ها یا مقالات یا...) ارسال میگردد
با تشکر
(اسم خودتون)

ملا نصرالدین
27-10-2014, 18:55
اتفاقا مربوط میشه
من وقتی عصبانی باشم ، با کسی نمی تونم حرف بزنم ، ولی وقتی 4 تا نخ میکشم تقریبا می تونم راحت با طرف صحبت کنم
اصن دلیل اصلی کشیدن من عصبی بودن ، که در نتیجه سبب درگیری ، خسارت ، کات کردن با یکسری از دوستان و ...

شما باید برای خودتون مشغله درست کنید.ببینید به چه کاری علاقه دارید بروید و حرفه ای دنبالش کنید
در ضمن برای خودتون تفریحات سالم جور کنید
من خیلی ها رو دیدم که راه حل های متفاوتی برای خودشون پیدا کرده اند.
مثلا کوهنورد ها هر 4 شنبه شب میروند کوه.تنهایی و عظمت کوه به انها ارامشی میدهد که مرحم تمام زخم های انهاست

PLAΨMID
27-10-2014, 18:56
تو عنوان ایمیل بنویسم یا اخرش همینجوری بزنم رویا رشیدی ؟

حتما خودتون رو معرفی کنید . لازم نیست توی عنوان بنویسید . . .
توصیه میشه از اون اون فرمتی که دوستمون atghia ارائه کردند استفاده کنید . رسمی ، مودبانه و کاملا گویا هستش .

Atghia
27-10-2014, 19:05
اتفاقا مربوط میشه
من وقتی عصبانی باشم ، با کسی نمی تونم حرف بزنم ، ولی وقتی 4 تا نخ میکشم تقریبا می تونم راحت با طرف صحبت کنم
اصن دلیل اصلی کشیدن من عصبی بودن ، که در نتیجه سبب درگیری ، خسارت ، کات کردن با یکسری از دوستان و ...
سلام دوست گرامی
بنظر میرسه که این مشکل آداب معاشرت نباشه در واقع شما خوب و بد رو میدونید و نحوه برخورد هم میدونید باید چی و چطور باشه فقط میشه گفت دست خودتون نیست! اینم برمیگرده به مشکلات روحی بیشتر:n06:
اگر مسئله خیلی آزاردهنده هست بهتره به روانشناس مراجعه کنید...(ممکنه مختصری افسرده باشید)

پناه بردن به سیگار به دلیل نیکوتین موجود در اون و حس آرامبخشی هست که در بدن ایجاد میکنه اگر مشکلتون توسط روانشناس و یا احیانا روانپزشک حل بشه نیازی به سیگار وجود نخواهد داشت...

علاوه براین معمولا ورزش روحیه افراد رو خیلی بهتر میکنه این هم دلیل داره و به علت ترشح هورمون خاصی هست که با ورزش کردن میزانش بیشتر میشه و روحیه بهتر و شاداب تری رو براتون به ارمغان میاره...:n17:

sia mohamadi
29-10-2014, 18:05
سلام رفقا
تشکر میکنم از همه عزیزان
من درباره آداب معاشرت غذا خوردن سوال دارم
راستش میدونید مدتی از ادب و انسانیت دور بودم
کمی بدعادت شدم
در مهمانی ها شیوه درست غذا خوردن و حرف زدن چیه؟
با دهان پر میگن نباید حرف زد
ولی مردم که سر غذا ساکت نیستند
اگر هم چیزی نخوری و حرف بزنی که غذا می مونه
همه تمام می کنند
ضایع هست
چکار کنیم
قربونتون
سیا

LΩRD
30-10-2014, 00:01
سلام رفقا
تشکر میکنم از همه عزیزان
من درباره آداب معاشرت غذا خوردن سوال دارم
راستش میدونید مدتی از ادب و انسانیت دور بودم
کمی بدعادت شدم
در مهمانی ها شیوه درست غذا خوردن و حرف زدن چیه؟
با دهان پر میگن نباید حرف زد
ولی مردم که سر غذا ساکت نیستند
اگر هم چیزی نخوری و حرف بزنی که غذا می مونه
همه تمام می کنند
ضایع هست
چکار کنیم
قربونتون
سیا

آداب غذا خوردن زیادن ولی خوب ...
1 - حین غذا خوردن صحبت نکنید و اگه مجبور شدید اول لقمه رو بخورید بعد شروع به حرف زدن کنید (کوتاه البته)
2 - هیچوقت غذایی که داغ هست رو فوت نکنید و بزارید سرد بشه
3 - هیچوقت سرتون رو نزدیک بشقاب نبرید واسه اینکه غذا نریزه، بهتره صندلی رو یه خورده بدید جلوتر
4 - حین غذا خوردن آب یا کلا نوشیدنی نخورید، هم به دلایل پزشکی و هم به دلایل اجتماعی
5 - با آرامش غذا بخورید (نه تند و نه کند)

G U L D A N
30-10-2014, 00:44
با سلام
راستش رو بخواین با یه دختر خانم حدودا 22 ساله هم مسیر هستم . روزی یه بار همدیگر رو می بینم . و خیلی ازش خوشم اومده ولی نمی دونم چه جوری باید رابطه رو بر قرار کنم .
منم 26 سالم هستش و قصدم دوستی اگه کیس مناسبی شد بعدش ازدواج . کمکم کنید .

vivabarca
30-10-2014, 02:14
دوستان من چند روز دیگه قصد دارم با صاحبکارم در مورد افزایش دستمزد و درآمد صحبت کنم. کسی تجربه ای داره تو این زمینه که کلا از چه ادبیاتی باید استفاده کرد واسه اینکار ؟ و اینکه پشتوانه و به قول معروف بهانه من واسه افزایش درآمد چه چیزی باشه ؟ (منظورم موارد مستند هست مثل افزایش 20% حقوق کارمندا تو سال 93)
اگر کسی تجربه ای داره تو این مورد (تجربه ای که نتیجش مثبت بوده و یا حتی منفی) راهنمایی کنه لطفا.

New Ray
30-10-2014, 04:16
بستگی به اخلاق و خساست صاحبکار داره. مثلا یکی از بچه های باسابقه از صاحبکارش تقاضای 2000 تومن اضافه در روز کرد طرف قبول نکرد و بجاش جایگزین آورد. وقتی طرف رفت بیرون چند وقت بعد هر دو به هم نیاز پیدا کردن و 1000 تومن اضافه شد :n02:
جالبش اینه که صاحبکار از نفر جایگزین موقت خوشش نمیومد و روزی فقط 5000 تومن بهش میداد !! :n09:

ملا نصرالدین
30-10-2014, 08:40
دوستان من چند روز دیگه قصد دارم با صاحبکارم در مورد افزایش دستمزد و درآمد صحبت کنم. کسی تجربه ای داره تو این زمینه که کلا از چه ادبیاتی باید استفاده کرد واسه اینکار ؟ و اینکه پشتوانه و به قول معروف بهانه من واسه افزایش درآمد چه چیزی باشه ؟ (منظورم موارد مستند هست مثل افزایش 20% حقوق کارمندا تو سال 93)
اگر کسی تجربه ای داره تو این مورد (تجربه ای که نتیجش مثبت بوده و یا حتی منفی) راهنمایی کنه لطفا.

الان وقت مناسبی برای صحبت نیست.چون محرم هست و بازار کساده(البته اگر شغل شما هم همین طور باشه)
به قول بازاری ها توی این بازار کسادی کسی صحبت پول نمیکنه

زمانی که اوضاع بهتر شد رک و راست و محترمانه به صاحب کارتون بگید هزینه ها خیلی بالا رفته و با این حقوق کم کم دارم به مشکل برمیخورم.اگر امکانش هست دستمزد من را اضافه کنید

G U L D A N
30-10-2014, 10:20
دوستان من چند روز دیگه قصد دارم با صاحبکارم در مورد افزایش دستمزد و درآمد صحبت کنم. کسی تجربه ای داره تو این زمینه که کلا از چه ادبیاتی باید استفاده کرد واسه اینکار ؟ و اینکه پشتوانه و به قول معروف بهانه من واسه افزایش درآمد چه چیزی باشه ؟ (منظورم موارد مستند هست مثل افزایش 20% حقوق کارمندا تو سال 93)
اگر کسی تجربه ای داره تو این مورد (تجربه ای که نتیجش مثبت بوده و یا حتی منفی) راهنمایی کنه لطفا.
هر وقت دیدی یه پول تپل اومد دستش برو صحبت کن

vivabarca
30-10-2014, 12:12
الان وقت مناسبی برای صحبت نیست.چون محرم هست و بازار کساده(البته اگر شغل شما هم همین طور باشه)
به قول بازاری ها توی این بازار کسادی کسی صحبت پول نمیکنه

زمانی که اوضاع بهتر شد رک و راست و محترمانه به صاحب کارتون بگید هزینه ها خیلی بالا رفته و با این حقوق کم کم دارم به مشکل برمیخورم.اگر امکانش هست دستمزد من را اضافه کنید

فکر کنم صاحبکار لفظ درستی نبود من استفاده کردم. منظور مدیر شرکتی هست که من کارمندشم. ولی خب چون قرارداد رسمی بین ما نیست تقربیا از لحاظ امنیت شغلی و مزایایی که یه کارمند معمولی داره و من ندارم، شغلم آزاد حساب میشه. رو این حساب گفتم صاحبکار.
در مورد محرم هم تقریبا تاثیری رو درآمد شرکت نداره. اینم میدونم درآمد شرکت تو چند سال اخیر که من توش بودم خیلی رشد داشته.

از یه طرف تقریبا مطمئنم که نمیتونه یه نیرو جایگزین من بیاره با کیفیت و تجربه کاری من، از یه طرف هم واقعا میترسم اهرم فشار رو برای افزایش دستمزد، تهدید به جدایی از شرکت کنم. ممکنه خیلی رو راست بگه خوش اومدی :n13: به نظرتون اگر من تهدید کردم اونم گفت خوش اومدید، قضیه رو چطور میشه درست کرد که بدون ضایع شدن بگم اوکی ادامه میدم همین منوال ؟ :n02:

ملا نصرالدین
30-10-2014, 12:37
فکر کنم صاحبکار لفظ درستی نبود من استفاده کردم. منظور مدیر شرکتی هست که من کارمندشم. ولی خب چون قرارداد رسمی بین ما نیست تقربیا از لحاظ امنیت شغلی و مزایایی که یه کارمند معمولی داره و من ندارم، شغلم آزاد حساب میشه. رو این حساب گفتم صاحبکار.
در مورد محرم هم تقریبا تاثیری رو درآمد شرکت نداره. اینم میدونم درآمد شرکت تو چند سال اخیر که من توش بودم خیلی رشد داشته.

از یه طرف تقریبا مطمئنم که نمیتونه یه نیرو جایگزین من بیاره با کیفیت و تجربه کاری من، از یه طرف هم واقعا میترسم اهرم فشار رو برای افزایش دستمزد، تهدید به جدایی از شرکت کنم. ممکنه خیلی رو راست بگه خوش اومدی :n13: به نظرتون اگر من تهدید کردم اونم گفت خوش اومدید، قضیه رو چطور میشه درست کرد که بدون ضایع شدن بگم اوکی ادامه میدم همین منوال ؟ :n02:

تهدید؟؟؟؟؟؟؟؟حتما شوخی میکنید:n02:
اولا درسته که شما کیفیت و تجربه ی خوب و زیادی دارید ولی همیشه یادتون باشه افراد جویای کار و با مهارت خیلی بشتر از اون چیزی که ما فکر میکنیم هستند
من هم در یک شرکت معروف استخدام بودم و من هم همین فکر رو داشتم.به نوعی چند نفر زیراب من رو زدند و من بیکار شدم.هنوز بعد از 5 ماه اگهیشون رو میبینم که به جای من چند نفر کارمند هم که استخدام کرده اند هنوز مشکل دارند.یعنی کاری که من میکردم رو چند نفر هنوز نمیتوانند انجام دهند
ولی به هر حال به راحتی به من گفتند خوش امدی....پس کلا فکر تهدید و این جور حرف ها رو نکن

از طرفی اگر رئیستون از شما شاکی یا ناراحت بشه حتی اگر بعدش قضیه رو یه جوری ماست مالی هم بکنید باز همیشه یادش میماند که فلانی اون روز تو روی من ایستاد.فلانی فکر کرده کیه که تهدید میکنه و از این حرف ها....و ممکنه به محض اینکه یک کارمند خبره پیدا کنه شما رو اخراج کنه


پس بهتره خیلی محترمانه بروید ازش درخواست کنید ولی اگر میترسید رو در رو نتوانید خودتون رو کنترل کنید بهتره که یک نامه محترمانه برایش بنویسید.البته اگر توی نت هم سرچ کنید متن درخواست افزایش حقوق رو میتوانید پیدا کنید

vivabarca
30-10-2014, 12:46
ولی همیشه یادتون باشه افراد جویای کار و با مهارت خیلی بشتر از اون چیزی که ما فکر میکنیم هستند

واقعیتش به این قضیه با این دید فکر نکرده بودم! شاید خیلی خوشبینانه فکر میکنم که نمیتونه جایگزین پیدا بشه واسه من.

شما که تجربه دارید به نظرتون استناد به افزایش 20% حقوق کارمندان دولت تو سال 93، مدیر شرکت رو مجاب میکنه؟ کلا شرکت های خصوصی اصلا چنین تعهدی دارن که پا به پای شرکت های دولتی افزایش بدن حقوق کارمندهاشون رو ؟

ملا نصرالدین
30-10-2014, 13:05
واقعیتش به این قضیه با این دید فکر نکرده بودم! شاید خیلی خوشبینانه فکر میکنم که نمیتونه جایگزین پیدا بشه واسه من.

شما که تجربه دارید به نظرتون استناد به افزایش 20% حقوق کارمندان دولت تو سال 93، مدیر شرکت رو مجاب میکنه؟ کلا شرکت های خصوصی اصلا چنین تعهدی دارن که پا به پای شرکت های دولتی افزایش بدن حقوق کارمندهاشون رو ؟

راستش نه.شرکت های خصوصی شاید تعهد داشته باشند ولی عملا دارن دل بخواه کار میکنند

ببینید کلا شما نباید با حالت طلبکاری جلو بروید....البته عملا شما از انها طلبکار هستید ولی نباید این طوری نشان بدهید.هر چه باشد ایشان رئیس هستند و شما کارمند

Ali000999
30-10-2014, 15:36
مدیر جان اینو حذف کن لطفا.نمیشد

farzad02
30-10-2014, 18:02
فکر کنم صاحبکار لفظ درستی نبود من استفاده کردم. منظور مدیر شرکتی هست که من کارمندشم. ولی خب چون قرارداد رسمی بین ما نیست تقربیا از لحاظ امنیت شغلی و مزایایی که یه کارمند معمولی داره و من ندارم، شغلم آزاد حساب میشه. رو این حساب گفتم صاحبکار.
در مورد محرم هم تقریبا تاثیری رو درآمد شرکت نداره. اینم میدونم درآمد شرکت تو چند سال اخیر که من توش بودم خیلی رشد داشته.

از یه طرف تقریبا مطمئنم که نمیتونه یه نیرو جایگزین من بیاره با کیفیت و تجربه کاری من، از یه طرف هم واقعا میترسم اهرم فشار رو برای افزایش دستمزد، تهدید به جدایی از شرکت کنم. ممکنه خیلی رو راست بگه خوش اومدی :n13: به نظرتون اگر من تهدید کردم اونم گفت خوش اومدید، قضیه رو چطور میشه درست کرد که بدون ضایع شدن بگم اوکی ادامه میدم همین منوال ؟ :n02:
سلام
ببین دوست من شما یک اشتباه بزرگ کردی. حالا دلیلش رو نمی دونم ولی هیچ منطقی نمی تونه توجیهش کنه
شما چرا قرارداد نبستی؟
قرارداد یعنی امنیت شغلی
یعنی اینکه کارفرما نتونه بزنه زیر حرفش
یعنی اگر فردا هر اتفاقی افتاد، شما تکلیفت روشن باشه

کارکردن بدون قرارداد و بیمه خیلی خطرناکه. حتی برادر با برادر میخواد شراکتی بکنه، بودن یک قرارداد خشک خالی بهتر از هزار جور وعده و وعیده


معمولا در شرکتهایی که حداقل نظم و قانون رو رعایت میکنن، سر سال قرارداد می بندن، و اغلب چونه ها در همون زمان زده میشه. متناسب با نرخ تورم و نرخ افزایش حقوق کارگر و کارمند و ....
هر جایی البته شرایط خودشو داره
وقتی اسم جایی میشه خصوصی، اصلا میتونه حقوق شما رو افزایش نده. کار زیادی نمیشه کرد

با این حساب توصیه من به همه افراد اینه که حقوق کمتر از مصوب قانون کار رو نگیرن. کارفرما رو نباید پر رو کرد....


در مورد نحوه پیشنهاد حقوق، وقتی شما قرارداد نداری، پس همیشه باید خودتو آماده این بکنی که طرف تهدیدت کنه به بیکاری یا اینکه واقعا بیکارت کنه
اصولا روش کار به این صورته که بری شرایط رو بگی. مثلا هزینه ها بالا رفته...خرج خانواده میدی .... میخوای 1-2 سال دیگه ازدواج کنی... ازدواج کردی ... خرج دانشگاه...خرج پایان نامه....قسط وام ... و ....
در مورد میزانش هم کارای مختلف با هم متفاوتن. در کل سعی کن کمی بالاتر از اونی که مد نظرته بگی که با کمترش موافقت کنن. اول و آخر همه جا چونه میزنن
خیلی عدد غیر منطقی و بالا نگو. از طرفی هم غیر مستقیم دست خودتو پر نشون بده که جای دیگه داری
در کل طرف براش توجیه بشه که به پول بیشتر احتیاج داری و ممکنه به خاطرش حتی بری جای دیگه. ولی دوست داری همینجا بمونی


البته بازم میگم هر جایی شرایط خودشو داره. برخی افراد تازه به دوران رسیده هستن. همه کارشون به رفیق بازی و دلبخواهی جلو میره. به نیروی خوبشون بها نمیدن. رفیق و فامیل بی سوادشون رو تحویل میگیرن. کارکردن برای اینجور افراد اشتباهه و ارزش منت کشیدن نداره

djbehnam73
31-10-2014, 12:40
شما باید برای خودتون مشغله درست کنید.ببینید به چه کاری علاقه دارید بروید و حرفه ای دنبالش کنید
در ضمن برای خودتون تفریحات سالم جور کنید
من خیلی ها رو دیدم که راه حل های متفاوتی برای خودشون پیدا کرده اند.
مثلا کوهنورد ها هر 4 شنبه شب میروند کوه.تنهایی و عظمت کوه به انها ارامشی میدهد که مرحم تمام زخم های انهاست
والا کوهم میرم
ولی چیکار کنیم
همین چهارشنبه ای رفتیم دربند ولی متاسفانه هم قلیون کشیدم و هم سیگار
اصن یه سوال ؟
وقتی ادم پیش دوستاش هست چطوری از یکسری چیز ها دوری کنه ، مثلا سیگار ، مشروب و ... :n27:

vivabarca
31-10-2014, 18:20
سلام
ببین دوست من شما یک اشتباه بزرگ کردی. حالا دلیلش رو نمی دونم ولی هیچ منطقی نمی تونه توجیهش کنه
شما چرا قرارداد نبستی؟

متاسفانه از یه طرف به دلیل مدرک تحصیلی خودم و از طرف دیگه شرایط خاص شرکت نشد قرارداد رسمی ببندیم. به هرحال امنیت شغلی هرکسی دوست داره داشته باشه ولی اگر شرایطش نباشه و البته به کارت علاقه داشته باشی، ناچارا باید قیدش رو زد.
در کل ممنون بابت راهنمایی که داشتید تو چند پست اخیر. اون ادبیات طلبکارانه رو کنار گذاشتم رو همین حساب. اون قضیه نامه اداری در این مورد هم اصلا حواسم بهش نبود که سرچ کنم تو گوگل قبل از راهنمایی دوستان. پیشنهاد میکنم هر مورد خواستید با مدیر و کارفرماتون صحبت کنید حتما ادبیات کلی که استفاده می کنید همون باشه که تو نامه اداری مربوطه هست.
من چون اصلا بیانم خوب نیست ترجیح دادم به جای درخواست حضوری با مدیر، امروز مکاتبه کنم باهاش. هرچند در نهایت اون 20%که نظرم بود به کرسی ننشست و البته احساس کردم غرورم خدشه دار شد حین مذاکرات! ولی در نهایت باز 350 رو راضی شد افزایش بده که خودش جای شکر داره.
البته قضیه تهدید به جدایی رو در نهایت مجبور شدم مطرح کنم :n02: ولی خیلی محتاطانه و مودبانه. و خوشبختانه جواب داد.
کلا این پست بیشتر به تاپیک تجارب مفید میخوره تا آداب معاشرت اگر خواستید انتقال بدید! :n02:

ملا نصرالدین
31-10-2014, 21:02
والا کوهم میرم
ولی چیکار کنیم
همین چهارشنبه ای رفتیم دربند ولی متاسفانه هم قلیون کشیدم و هم سیگار
اصن یه سوال ؟
وقتی ادم پیش دوستاش هست چطوری از یکسری چیز ها دوری کنه ، مثلا سیگار ، مشروب و ... :n27:

این کوهی که شما میروید رو بهش نمیگن کوه نوردی-میگن تفریح
اولا باید از این دوست ها دوری کنید.اینها اگر شما را تشویق به سیگار کشیدن یا مشروب خوردن میکنند یا کلا اهل این چیز ها هستند دیگه اسمشون دوست نیست

منظور من از کوه این بود که صبح زود بیدار بشیدحرکت کنید به سمت بالا-تنهایی-
هر جا که خسته شدید در حد یک چای خوردن بنشینید-سعی کنید از طبیعت لذت ببرید-انرژی مثبت کوه رو جذب کنید-

البته لزوما کوه نوردی نباید بکنید-من نمیدانم شما به چه ورزشی علاقه دارید.ولی به هر ورزشی که علاقمند هستید اون رو حتما دنبال کنید

Reza Azimy_RW
31-10-2014, 23:38
وقتی ادم پیش دوستاش هست چطوری از یکسری چیز ها دوری کنه ، مثلا سیگار ، مشروب و ... :n27:

توی این دوره زمونه همه ضررهای هر چیزیرو میدونن و با یه سرچ ساده میتونن پیدا کنن اگه با سیگار یا...مشکل داری دلیلی وجود نداره چون با دوستات میری تو هم مصرف کنی و بگی نمیدونستم یا گول خوردمو... ( :n21:)
اول از همه عزت نفس داشته باش , تو برای دوستی یا ...کاملا آزادی و کسی تو رو مجبور به کاری نمیکنه(حتی دوستی و رفت و آمد با ادمی که بهت نمیخوره ) اگه بخوای خودت پذیرفتی و باز اگه پذیرفتی هم به کسی ربطی نداره قرار نیست همیشه هر جور بقیه دوست دارن زندگی کنی تو برای موضوعات شخصی زندگیت حق انتخاب داری

New Ray
01-11-2014, 02:53
همونطور که دوستان گفتن عزت نفس و اعتماد به شخصیت خودتون خیلی مهمه. دوستان قرار نیست دقیقا مثل هم باشن ، هنر دوست یابی به اینه که افراد شایسته و خوش اخلاق و موفق در زمینه های مختلف رو جذب کنیم و ازشون الگوهای مثبت بگیریم نه اینکه لزوما در همه موارد مثل اونها باشیم. و این ثبات شخصیتی در تنهایی قوت میگیره که نمونش همون کوهنوردی یا سفر به ساحل دریا و حتی ماهیگیری در رودخانه ای آرام و .... هست.

farzad02
01-11-2014, 09:48
والا کوهم میرم
ولی چیکار کنیم
همین چهارشنبه ای رفتیم دربند ولی متاسفانه هم قلیون کشیدم و هم سیگار
اصن یه سوال ؟
وقتی ادم پیش دوستاش هست چطوری از یکسری چیز ها دوری کنه ، مثلا سیگار ، مشروب و ... :n27:
با فرض اینکه شما خودت با سیگار و ... مشکل داری

بحث عزت نفس و اینا که دوستان میگن درست. ولی وقتی با یک عده میری بیرون، بالاخره نمیشه با انجام هر کاری ساز مخالف بزنی
سیگار میکشن، شما بگی نه
قلیون، نه
فلان ... نه

افرادی که باهاشون میریم تفریح باید تا حد امکان از یک جنس باشیم. حالا توی یکسری موارد اتفاق نظر نباشه مهم نیست. ولی در کل وقتی قراره کار جمعی مثل کوه رفتن یا مسافرت یا هر کار دیگه از چند فعالیت تشکیل بشه و شما در بیشترش نخوای شرکت کنی، به نظر اون جمع به درد شما نمیخوره

یه وقتها یک جمع دوستانی در دانشگاه خیلی با هم خوبن و هیچ مشکلی ندارن. همینا از دانشگاه که میان بیرون و به سمت کارهای دیگه میرن، اختلاف نظرشون خیلی زیاد میشه. یعنی اون دوستی به درد دانشگاه میخوره نه بیشتر

ملا نصرالدین
01-11-2014, 10:03
دوستان به نظر من ایشان احتمالا تا حالا جواب سوالشون رو گرفتند
ادامه ی این بحث به نظر من بی فایده هست
تاپیک داره از بحث اصلی که اداب معاشرت هست فاصله میگیره.

hossein blak
01-11-2014, 15:17
سلام...
دوستان وقتی شما دبیری که قبلا محصلش بودید رو میبینید و میرید پیشش ولی حرف زدنتون خوب نیست چطوری باهاش سلام علیک باید کرد.../؟

Reza Azimy_RW
01-11-2014, 15:36
من اون قسمت اول پستمو برداشتم فک کنم منظورم اینجوری واضح تره مهم هم نبود به هر حال این اسپم رو هم پاک کنید

sara_program
01-11-2014, 16:17
سلام...
دوستان وقتی شما دبیری که قبلا محصلش بودید رو میبینید و میرید پیشش ولی حرف زدنتون خوب نیست چطوری باهاش سلام علیک باید کرد.../؟

لبخندی به لب داشته باشید که بفهمه از دیدنش خوشحال شدید. و دستتون رو به طرفش دراز کنید و بهش بگین سلاااااااااااااام حال شما؟ خوبین؟
بقیه احوال پرسی خودبخود درست می شه. چون اون از شما سوالاتی می پرسه راجع به کار و زندگیتون و شما پاسخ می دید و خداحافظی می کنید

Ali000999
02-11-2014, 11:53
سلام
یه نفر دنبال امضا گرفتن واسه یه کاریه.هی میره هی میاد.دهنش سرویس میشه.ما رو میبینه میگه "میبینی چقدر بدبختیم؟"
در جوابش چی باید بگیم؟ (با اون شخص رابطه ی خودمانی نداریم)


یکی رو به ما معرفی میکنن مثلا میگن "ایشون دایی خانمم هستن"
در جوابش چی بگیم؟
"خوشبختم" و "از آشناییتون خوشحال شدم" به کارم نمیاد.
حالا اگه طرف جنس مخالفمون و هم سن وسال باشه چی بگیم ضایع نباشه؟

Demon King
02-11-2014, 14:27
سلام
یه نفر دنبال امضا گرفتن واسه یه کاریه.هی میره هی میاد.دهنش سرویس میشه.ما رو میبینه میگه "میبینی چقدر بدبختیم؟"
در جوابش چی باید بگیم؟ (با اون شخص رابطه ی خودمانی نداریم)


یکی رو به ما معرفی میکنن مثلا میگن "ایشون دایی خانمم هستن"
در جوابش چی بگیم؟
"خوشبختم" و "از آشناییتون خوشحال شدم" به کارم نمیاد.
حالا اگه طرف جنس مخالفمون و هم سن وسال باشه چی بگیم ضایع نباشه؟



جواب اولی:

« نه بابا این چه حرفیه، انشالله مشکلتون حل میشه. »

و دومی:

« سلام حال شما خوب هستین!؟ ( با لبخند ) » ( البته اون دو عبارتی که خودتون گفتید عالیه ولی اگه به کارتون نمیاد همین کافیه. )

sansa
05-11-2014, 08:28
سلام
جواب "در خدممتون باشیم"
و
جواب "در خدممتون هستم"

چیست ؟

Demon King
05-11-2014, 09:05
سلام
جواب "در خدممتون باشیم"
و
جواب "در خدممتون هستم"

چیست ؟


بگید:

« خیلی ممنون، خدمت از ماست. »

hossein blak
06-11-2014, 12:58
آقا طرف هی قسم میده به خدا و پیغمبر که فلان کارو واسم انجام بده ولی تو نمی خوای انجام بدی.....
باید چیکار کنم.....؟؟//

Ali000999
06-11-2014, 13:01
سلام
یکی داره از یه نفر دیگه پیش ما تعریف میکنه میگه "آقای فلانی از اساتید توی فلان زمینه هستند و در فلان مورد تجارب خیلی گرانبهایی دارند.ازشون استفاده کنید"
در جوابش چی باید گفت؟:n13:

Ali000999
06-11-2014, 13:03
سلام
جواب "در خدممتون باشیم"
و
جواب "در خدممتون هستم"

چیست ؟

"قربان شما" هم میشه گفت.کلا هر جا کم آوردین بگین قربان شما

hossein blak
06-11-2014, 13:30
سلام
یکی داره از یه نفر دیگه پیش ما تعریف میکنه میگه "آقای فلانی از اساتید توی فلان زمینه هستند و در فلان مورد تجارب خیلی گرانبهایی دارند.ازشون استفاده کنید"
در جوابش چی باید گفت؟:n13:

چه جالب...
حتما ازشون استفاده میکنم...

ba maram
06-11-2014, 14:36
سلام دوستان
بی ادبی نباشه..!
به کسی که بی اطلاع از داخل دستشویی،در دستشویی رو باز می کنه و میاد داخل(غافل ازینکه کسی مشغول کارش هست :دی) چی باید گفت تا بفمه سریعا و دیگه نیاد داخل؟ :دی
خواه اون آدم پست در پدر آدم باشه یا یک آأمی که باهاش رو درواسی داریم

______

من برام پیش اومده این موضوع متاسفانه و عکس العملم خوب نبوده :n15:

hamed29
06-11-2014, 15:46
سلام دوستان
بی ادبی نباشه..!
به کسی که بی اطلاع از داخل دستشویی،در دستشویی رو باز می کنه و میاد داخل(غافل ازینکه کسی مشغول کارش هست :دی) چی باید گفت تا بفمه سریعا و دیگه نیاد داخل؟ :دی
خواه اون آدم پست در پدر آدم باشه یا یک آأمی که باهاش رو درواسی داریم

______

من برام پیش اومده این موضوع متاسفانه و عکس العملم خوب نبوده :n15:

سلام؛ سخت نگیر اَخوی :sq_24:
یه سرفه بکنی خودش میـــفهمه ماجرا چیه :sq_7: نیازی به سخنرانی کردن نیست :sq_13:
ضمناً رو درواسی در چنین مواردی معنی نداره!

ملا نصرالدین
06-11-2014, 20:52
آقا طرف هی قسم میده به خدا و پیغمبر که فلان کارو واسم انجام بده ولی تو نمی خوای انجام بدی.....
باید چیکار کنم.....؟؟//

بهتره بگید " خیلی دوست داشتم این کار رو برای شما انجام بدم.ولی نمیتونم-ببخشید که شرمنده تون شدم-
یا بگید : شما به گردن ما خیلی حق دارید ولی واقعا امکان انجام این کار برای من مقدور نیست.خواهش میکنم دیگه اصرار نفرمایید



سلام
یکی داره از یه نفر دیگه پیش ما تعریف میکنه میگه "آقای فلانی از اساتید توی فلان زمینه هستند و در فلان مورد تجارب خیلی گرانبهایی دارند.ازشون استفاده کنید"
در جوابش چی باید گفت؟:n13:

از اینکه با استاد گران قدری مثل ایشان اشنا شدم خیلی خوشحالم.ان شاء الله خداوند سعادت شاگردی در خدمت ایشان را به ما عطا کند

اشنایی با استاد سعادتی بود که نصیب ما شد امیدوارم ایشان ما رو لایق شاگردی خودشون بدونند

Rhodes
07-11-2014, 00:02
دوستان توی دانشگاه به دوستام یه دو بار رفاقتی قبل امتحان درس دادم و نمره هاشون خوب شد.حالا دیگه ول نمیکنن و قبل هر امتحان سریع میگن میایم پیشت واسه درس خوندن.من اصلا چند نفره درس متوجه نمیشم و فقط وقتم تلف میشه.چه طوری میتونم یه کاری کنم بی خیال بشن.



Sent from my iPad using Tapatalk

hossein blak
07-11-2014, 00:11
دوستان توی دانشگاه به دوستام یه دو بار رفاقتی قبل امتحان درس دادم و نمره هاشون خوب شد.حالا دیگه ول نمیکنن و قبل هر امتحان سریع میگن میایم پیشت واسه درس خوندن.من اصلا چند نفره درس متوجه نمیشم و فقط وقتم تلف میشه.چه طوری میتونم یه کاری کنم بی خیال بشن.



Sent from my iPad using Tapatalk

یه شخص دیگه رو بهشون معرفی کنید..../بهانه بتراشید..../هذینه هر جلسه رو ازشون بگیرید..../روزهایی که بی کارید رو در اختیارشون بزارید.../کاری کنید که زده بشن ..../و.......








موفق باشید..../حسین.

Demon King
07-11-2014, 00:31
دوستان توی دانشگاه به دوستام یه دو بار رفاقتی قبل امتحان درس دادم و نمره هاشون خوب شد.حالا دیگه ول نمیکنن و قبل هر امتحان سریع میگن میایم پیشت واسه درس خوندن.من اصلا چند نفره درس متوجه نمیشم و فقط وقتم تلف میشه.چه طوری میتونم یه کاری کنم بی خیال بشن.



Sent from my iPad using Tapatalk


زیاد سخت نگیر دوست عزیز،

خیلی راحت بهشون بگو که چند نفری درسو یاد نمیگیری و فقط وقتت تلف میشه، بهانه تراشی و در رفتن از زیرکار تا مدتی ولا کوتاه جواب میده اما رک گویی یه جورایی تا ابد راحتتون میکنه.

roya.rashidi
07-11-2014, 10:49
سلام . یکی میپره وسط حرفه یکی چی میگه دقیقن ؟؟
میگه نون یا شکر تو کلامت ؟؟
دیگه چه چیزایی هست ؟ مرسی

Atghia
07-11-2014, 10:56
دوستان توی دانشگاه به دوستام یه دو بار رفاقتی قبل امتحان درس دادم و نمره هاشون خوب شد.حالا دیگه ول نمیکنن و قبل هر امتحان سریع میگن میایم پیشت واسه درس خوندن.من اصلا چند نفره درس متوجه نمیشم و فقط وقتم تلف میشه.چه طوری میتونم یه کاری کنم بی خیال بشن.



Sent from my iPad using Tapatalk
بین شوخی و جدی بگید اقا نفعش که همش واسه شماست چی به من برسه اخه؟:n10: اگه ساعتی حساب میکنید قبول:n18: که بعد احتمالا ساکت خواهند شد:n26:

سلام . یکی میپره وسط حرفه یکی چی میگه دقیقن ؟؟
میگه نون یا شکر تو کلامت ؟؟
دیگه چه چیزایی هست ؟ مرسی

همون شکر میون کلامت نهایتشه دیگه :دی
وگرنه دستشو بگیر بگو : ببخشید یه لحظه:n09: بعد حرفت تموم شد هم میتونی باز بگی ببخشیدا بین حرفت پریدم:n06:

hamed29
07-11-2014, 16:39
دوستان توی دانشگاه به دوستام یه دو بار رفاقتی قبل امتحان درس دادم و نمره هاشون خوب شد.حالا دیگه ول نمیکنن و قبل هر امتحان سریع میگن میایم پیشت واسه درس خوندن.من اصلا چند نفره درس متوجه نمیشم و فقط وقتم تلف میشه.چه طوری میتونم یه کاری کنم بی خیال بشن.




بین شوخی و جدی بگید اقا نفعش که همش واسه شماست چی به من برسه اخه؟:n10: اگه ساعتی حساب میکنید قبول:n18: که بعد احتمالا ساکت خواهند شد:n26:


جواب دیگه آماده داشته باشید؛ ممکنه ببینن براشون صرف نمیکنه، حرف شما رو به روی مبارکشون نیارن و به همون روال ادامه بدن :sq_24:





سلام . یکی میپره وسط حرفه یکی چی میگه دقیقن ؟؟
میگه نون یا شکر تو کلامت ؟؟
دیگه چه چیزایی هست ؟ مرسی

جور دیگه هم میشه گفت: میان کلام شما کارخانه قند و شکر :sq_13:

ehsan_iace
09-11-2014, 14:12
در مقابل تهدید کلامی چه باید گفت؟

Atghia
09-11-2014, 14:18
در مقابل تهدید کلامی چه باید گفت؟
اگر بخواید لج طرف در بیاد پوزخند و سکوت:n07:
اگر بخواید مقابله به مثل کنید بگید بگرد تا بگردیم ،جرات داری اینکارو بکن اونوقت ببین من هم چجوری پتت رو به آب میدم:n09:((البته در شرایطیه که از طرف آتو داشته باشید))

اگر هم میدونید عملا کاری ازش ساخته نیست بگید برو هرغلطی میخوای بکن:n01:

اگر هم واقعا راهی ندارید و نگران این مسئله هستید سعی کنید آرومش کنید :n06:

ehsan_iace
09-11-2014, 14:22
اگر بخواید لج طرف در بیاد پوزخند و سکوت:n07:اگر بخواید مقابله به مثل کنید بگید بگرد تا بگردیم ،جرات داری اینکارو بکن اونوقت ببین من هم چجوری پتت رو به آب میدم:n09:((البته در شرایطیه که از طرف آتو داشته باشید))اگر هم میدونید عملا کاری ازش ساخته نیست بگید برو هرغلطی میخوای بکن:n01:اگر هم واقعا راهی ندارید و نگران این مسئله هستید سعی کنید آرومش کنید :n06:اگر کارمند یا مامور دولت حرف غیرمنطقی بزنه و تهدید کنه چی؟ کدوم یک از این کارها را کنم؟

Atghia
09-11-2014, 14:35
اگر کارمند یا مامور دولت حرف غیرمنطقی بزنه و تهدید کنه چی؟ کدوم یک از این کارها را کنم؟
من حرفام در قبال یک دوست یا اشنا بود موقعیت رو اینطوری فرض نکرده بودم :دی

بستگی داره اگر خلاف قانون هست حرفشون که خیلی اروم سعی کنید بهشون متذکر بشید که این حرفشون این کارشون درست و اصولی نیست
اگر خیلی اصرار کردند بگید که از طریق مقام بالاترش پیگیری خواهید کرد:n01: