ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : دنياي واقعي را مجازي كنيد



DΔRK
30-11-2011, 01:16
رويدادهاي فيلم‌هايي همچون ماتريكس (Matrix) و شهر تاريك (Dark City) در جهاني اتفاق مي‌افتد كه ساكنان آنها متوجه نيستند كه واقعا درحال زندگي در يك فضاي مجازي هستند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
براي اين افراد همه چيز قابل لمس و محسوس به نظر مي‌رسد. آنها متوجه نبودند كه همه آن چيزهايي كه با آن مواجهند، چه غذا، لباس، ماشين‌ها، ساختمان‌ها يا حتي مردم ديگر واقعا بيت‌هايي هستند كه به صورتي سازمان يافته‌اند تا واقعيت را شبيه‌سازي كنند.جهان ما چطور؟ آيا واقعي است؟ حواس ما درك ما را از جهان مي‌سازد.

ديويد هيوم(David Hume) كه يك فيلسوف است مي‌گويد: دانش بشري ناشي از ادراك است نه دليل [source: Hume]. اطلاعات ما از طريق ديدن، بوييدن، شنيدن، لمس‌كردن و چشيدن جمع‌آوري مي‌شود. اين اطلاعات ورودي در ذهن ما به صورت جهان تفسير مي‌شوند و چيزي را مي‌سازند كه ما به آن واقعيت مي‌گوييم.
اما آيا آنچه ما درك مي‌كنيم واقعيت است؟ يا واقعيتي كه در تمام اين اطلاعات است بايد از ----- ذهن ما عبور كند و اين به معني آن است كه آنچه ما تجربه مي‌كنيم مي‌تواند تنها نمايشي از واقعيت باشد.

اين يعني همه ما در تمام مدت در جهان مجازي خود ساكن هستيم و حتي نياز به رايانه براي ساخت اين جهان مجازي نداريم.
اين ايده جديدي نيست. فيلسوفان براي هزاران سال بر سر واقعيت ايجادشده توسط ادراكات و واقعيتِ حقيقي بحث داشتند.

قسمتي از مشكلات اين بود كه ذهن ما از اشتباه مصون نيست و براحتي گول مي‌خورد. وهم و خيال مي‌تواند ما را گول بزند تا چيزهايي را كه واقعي نيستند واقعي ببينيم.

يك مثال ساده خطاي ديد ما هنگام ديدن اجسام دور و نزديك است. ما اجسام نزديك را بزرگ‌تر از اجسام دور مي‌بينيم. با تنظيم درست منظره مي‌توانيم بيننده را به اين اشتباه بيندازيم كه شخصي كه به او نزديك‌تر است بلندتر از شخصي است كه در فاصله دورتر ايستاده است.اگر ذهن ما به اين راحتي فريب مي‌خورد، آيا واقعا آنچه ما درك مي‌كنيم واقعيت است؟

استدلال از روي وهم و خيال
استدلال از روي وهم، مجموعه‌اي از ايده‌هاست كه مي‌گويد آنچه ما درك مي‌كنيم واقعا واقعيت نيست. در اينجا يك نسخه ساده شده‌ از استدلال را با يك مثال شرح مي‌دهيم:ديويد در يك اتاق است و به جعبه آبي‌رنگي كه پشت يك ديوار شيشه‌اي است نگاه مي‌كند.

در ذهن ديويد اين شيء به اين صورت طبقه‌بندي شده است: از نظر فرم ـ يك جعبه ـ و از نظر رنگ ـ آبي. اما در واقعيت اين جعبه فقط يك تكه مقواي تاشده است كه مقابل آيينه قرار گرفته تا به صورت جعبه به نظر برسد. علاوه بر اين، مقوا سفيدرنگ است اما نوري آبي به آن تابيده شده تا آبي‌رنگ به نظر بيايد.
اين مثال نشان مي‌دهد كه ديويد فكر مي‌كرده كه به يك شيء آبي‌رنگ نگاه مي‌كند؛ اما در واقع او در حال نگاه‌كردن به يك شيء ديگر است.

استدلال از روي وهم مي‌گويد: چون ديويد هيچ راهي براي تشخيص اين كه چه چيز مي‌بيند و چه چيز واقعيت است نداشت، ما مي‌توانيم استدلال كنيم كه هيچ راهي وجود ندارد تا ما مطمئن شويم ادراكات ما توهم نيستند. نكته‌اي كه در اينجا مدنظر ماست همان چيزي است كه فيلسوفان به آن «رئاليسم ساده‌لوحانه» مي‌گويند.
استدلال از روي خيال مانند استدلال از روي وهم است. وقتي ما شروع به خيالپردازي در مورد موضوعي ـ مثلا يك باغ ـ مي‌كنيم گرچه آن موضوع واقعي به نظر مي‌رسد، اما درون ذهن ماست و وابسته به آن و نمي‌تواند مستقل از ذهن ما وجود داشته باشد ـ اين به معناي آن است كه اگر ذهن ما براي لحظه‌اي به اين باغ فكر نكند، آن باغ وجود نخواهد داشت ـ در اين صورت ادراكات و احساسات ما در مورد باغ نامعتبر است و واقعيت بيروني وجود ندارد.

همه فلاسفه اين استدلال را قبول ندارند. بسياري اين موضوع را به اين صورت فرض مي‌كنند كه خيال‌ها واقعا شدني‌اند و نمي‌توان آنها را از ادراكات معمولي تشخيص داد.
اين بحث همواره در ميان فلاسفه مطرح خواهد بود، حتي اگر ادراكات و احساسات ما و واقعيت يك چيز مشابه باشند. ما مي‌دانيم كه فريب‌دادن مغز كار آساني است و اساس كار شعبده‌بازان هم همين است. اما آيا اين يعني اين كه ذهن اساسا غير قابل اطمينان است؟

اهميت زندگي مجازي
در نهايت اگر ذهن ما غيرقابل اطمينان و واقعيتي كه ما درك مي‌كنيم واقعا قسمتي از خيال باشد، آيا اين موضوعي مهم است؟ اگر آنچه شما به صورت يك ميز مي‌بينيد همان چيزي است كه ديگران هم آن را ميز مي‌بينند، آيا فرقي مي‌كند كه آن يك صندلي باشد؟ اگر درك ما از جهان كاملا وابسته به تفسير ما از دريافت‌هاي حسي است، آيا اين واقعيت را براي ما مي‌سازد؟
عقلگرايان ممكن است بگويند كه صحبت‌كردن درباره واقعي‌بودن آنچه ما به عنوان واقعيت تصور مي‌كنيم، بدون عبور از محدوده تجربه و درك بشري و درك عيني حقيقت امكان‌پذير نخواهد بود.
هيچ راهي براي فهميدن اين كه ما از اين خواب مشترك بيدار شده‌ايم وجود ندارد و اين مي‌تواند هم به معناي اين باشد كه ما براي هميشه در درون يك وهم و خيال افتاده‌ايم و هم مي‌تواند به اين معنا باشد كه دريافت‌ها و ادراكات ما دقيقا با واقعيت منطبق است و در همان وهله اول هيچ توهمي وجود نداشته است. ادراكات ما و واقعيت تا آنجا كه به ما مربوط است يك چيز هستند.
در همين حال، ما درحال پيشرفت در زمينه ايجاد جهان مجازي با استفاده از فناوري حواس پنجگانه هستيم.

مهندسان علوم رايانه و فناوران و روان‌شناسان در حال طراحي محيطي مجازي هستند كه محيط‌هاي واقعي را شبيه‌سازي مي‌كند و مي‌تواند حس حقيقي قرارگرفتن در يك محيط را براي ما ايجاد كند.

تا هنگامي كه افراد در اين محيط مجازي احساس حضور در يك دنياي واقعي را ندارند، تمايل دارند قوانين محيط مجازي را ياد بگيرند و خود را با آنها منطبق كنند.
افراد در اين محيط مجازي شروع به يادگيري اين موضوع مي‌كنند كه در يك محيط مجازي چگونه مانند محيط طبيعي رفتار كنند و مقابل محرك‌هاي مجازي عكس‌العمل طبيعي نشان دهند. اما هنوز بسياري از آنها كاملا آگاه هستند كه در يك محيط شبيه‌سازي‌شده قرار دارند.
ما همچنين پيشرفت‌هايي را در زمينه واقعيت افزوده (augmented reality) مي‌بينيم. با واقعيت افزوده ما مي‌توانيم داده‌هاي افزوده بسازيم و از دنياي اطراف خود اطلاعات بيشتري كسب كنيم.

با استفاده از وسايلي مانند تلفن‌هاي هوشمند، ما مي‌توانيم دنياي اطراف خود را ببينيم و اطلاعات بيشتري به دست آوريم. يك مثال خوب، Monocle، ابزار واقعيت افزوده‌ برنامه Yelp در گوشي‌هاي آيفون است.

هنگامي كه شما دوربين آيفون خود را به سوي مركز تجاري مي‌گيريد، اطلاعاتي درباره آن روي نمايشگر تلفن شما ظاهر مي‌شود و دريافت شما در مورد مركز مورد نظر فورا افزوده مي‌شود.
به همان اندازه كه ما براي درك و تعامل با جهان اطراف خود با استفاده از فناوري روش‌هايي را پيدا مي‌كنيم، به همان اندازه مي‌توانيم به خودمان در جداشدن از واقعيت كمك كنيم. در واقع، ما مي‌توانيم بدون نگراني بگوييم اين يك حقيقت مسلم است.

منابع: Stanford Encyclopedia of Philosophy
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] electronics.howstuffworks.com

J@viD
30-11-2011, 02:47
خیلی ممنون
من به این موضوع خیلی علاقه دارم و به نظرم فوق العاده مهم هم هست
با توجه به پیشرفتهای روز افزون علم در زمینه شبیه سازی واقعیت ما داریم به جایی میرسیم که شک میکنیم به اینکه دنیای اطرافمون واقعی هست؟
یاد فیلمی افتادم که جیم کری توش بازی میکرد(نمایش ترومن) و از کودکی اونو تو یه محیط شبیه دنیای واقعی قرار داده بودنش و از زندگی کردنش نمایش تهیه میکردن برای مردم و خودش خبر نداشت.
یا فیلم inception که تو خواب افراد رو وارد دنیای مجازی میکنن که کاملا به دنیای واقعی شبیه هست.
جالبه که به لحاظ تکنیکی همچین شبیه سازی هایی کاملا داره امکانپذیر میشه و من فکر میکنم دنیای بازیهای رایانه ای داره به سمتی میره که هر چه بیشتر کاربر رو وارد خودش بکنه از زمانی که گرافیک بازیها روز به روز این احساس رو به ما میده که داریم واقعا اون کار رو انجام میدیم تا سه بعدی شدن و هرچه بیشتر وارد شدن کاربر به اون دنیای مجازی یا واقعی !
چند وقت پیش که بازی بتلفید رو با نهایت گرافیک به همراه یکی از دوستانم بازی میکردیم تو بعضی از مراحل انقدر گرافیک واقع گرایانه بود که یه سوال برامون پیش اومد اونم این بود :
اخرش چی میخواد بشه؟
مثلا 10 سال دیگه با این سرعتی که میریم کجاییم؟
حتما در یه جعبه 2 در 2 رو باز میکنیم میریم توش و وارد یه دنیای دیگه میشیم که خودمون ساختیم
جالب اینه که تازه اول راهیم و تقریبا هممون این پیشرفت فوق العادرو داریم حس میکنیم

از چند پیکسل

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

تا چند پیکسل !

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]