مشاهده نسخه کامل
: √ سیمون دوبووار
Maryam j0on
28-07-2011, 21:00
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
← بیوگرافــــــی :
سیمون دو بووار (به فرانسوی: Simone De Beauvoir) (۹ ژانویه ، ۱۹۰۸ - ۱۴ آوریل ، ۱۹۸۶) با نام اصلی سیمون لوسی ارنستین ماری برتراند دوبووار فیلسوف، نویسنده، فمینیست و اگزیستانسیالیست فرانسوی بود که در ۹ ژانویه، 1908 در پاریس در خانوادهای بورژوا به دنیا آمد.
بووار در یک خانوادهی بورژوای کاتولیک به دنیا آمد و پس از گذراندن امتحانات دورهٔ لیسانس ریاضیات و فلسفه، به تحصیل ریاضیات در Institut Catholique و زبان و ادبیات در مؤسسهٔ سنتمارین و پس از آن فلسفه در دانشگاه سوربن پرداخت. وی در حلقهٔ فلسفی دوستانه گروهی از دانشجویان مدرسه اکول نورمال پاریس عضو بود که ژان پل سارتر نیز در آن عضویت داشت ولی خود بووار دانشجوی این مدرسه نبود. با وجود آنکه زنان در آن دوره کمتر به تدریس فلسفه میپرداختند، او تصمیم گرفت مدرس فلسفه شود و در آزمونی که به این منظور گذراند، با ژان پل سارتر آشنا شد.
بووار و سارتر هر دو در ۱۹۲۹ در این آزمون شرکت کردند، سارتر رتبهی اول و بووار رتبهی دوم را کسب کرد. با این وجود، بووار صاحب عنوان جوانترین پذیرفتهشدهی این آزمون تا آن زمان شد. سارتر و بووار رابطهی عاطفی پیچیدهای داشتند و همواره بر صداقت در روابط عاطفی تاکید داشتند. با وجود تنشهای پیاپی و روابط عاطفی متعدد، این دو در تمام عمر دوستانی جداناپذیر باقی ماندند، اما ارتباط آنها، برخلاف روابط مرسوم جامعه، شامل وفاداری و تکهمسری نبود.
بووار به عنوان مادر فمینیسم بعد از ۱۹۶۸ شناخته میشود. معروفترین اثر وی جنس دوم (عنوان اصلی: Le Deuxième Sexe) نام دارد که در سال 1949 نوشته شدهاست. این کتاب به تفصیل به تجزیه و تحلیل ستمی که در طول تاریخ به جنس زن شدهاست میپردازد. پس از آنکه این کتاب چند سال پس از چاپ فرانسه، به انگلیسی ترجمه و در آمریکا منتشر شد، به عنوان مانیفست فمینیسم شناخته شد.
سیمون دوبووار در ۱۴ آوریل، ۱۹۸۶درسن ۷۸ سالگی به خاطر ذاتالریه از دنیا رفت. وی در کنار ژان پل سارتر به خاک سپرده شدهاست.
Maryam j0on
28-07-2011, 21:09
در کتاب جنس دوم، سیمون دوبووار استدلالهای خود را از طریق اگزیستانسیالیسمی فمینیستی بیان میکند. بووار بهعنوان یک اگزیستانسیالیست باور داشت که بودن مقدم بر ماهیت است. وی بههمین منوال استنباط میکند که یک انسان زن زاده نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود، چرا دختران از اوان کودکی، نقشهای فرهنگی معینی را میپذیرند. تز کلی کتاب، نشان دادن آن است که چگونه زنان به وسیلهی تاریخ و افسانههایی تعریف و محدود شدهاند که آنها را در جایگاهی پایینتر قرار میدهد.
به باور بووار، تاریخ فرهنگی مانع از آن شدهاست که زنان آزادی خود را درک و بر اساس آن عمل کنند، اما آنها میتوانند با نفی این افسانههای فرهنگی، خود را بازتعریف کنند. در مقابل، تا زمانی که زنان به مردان و سنتهای فرهنگی اجازه دهند تا چیستی آنان را تعریف کنند، آزاد نخواهند بود. بووار استدلالهای زیستشناختی، روانشناختی، و مادهگرایانه را، برای تبیین دستهای از ویژگیهای رفتاری زنان که از کنترل فرهنگ خارج است، نفی میکند.
بووار دلیل میآورد که در طول تاریخ، زنان همیشه به عنوان انحراف و نابهنجاری شمرده شدهاند. حتی مری ولستونکرفت مردها را بهعنوان ایدهآلی که زنها آرزوی رسیدن به آن را دارند بهحساب میآورد. در کتاب جنس دوم بووار میگوید که این طرز فکر با ادعای اینکه زنان در مقابل مردان «نابهنجار» در مقابل «هنجار» و «منحرف» در مقابل «طبیعی» هستند، جلوی پیشروی زنان را گرفتهاست. بهعقیدهٔ وی برای آنکه فمینیسم بتواند بهجلو حرکت کند این برداشت باید از بین برود. در اینصورت زنان درست بهاندازهٔ مردان قادر به پیشرفت هستند.
بووار استدلال میکند که زنان، همواره «دیگری» مردان به حساب آورده شدهاند، و چنین ادراکی را در هویت خود درونی ساختهاند. بنابراین مردان کنشگرا، و زنان کنشپذیر هستند. بووار بر این باور است که با وجود ساختارهای فرهنگی موجود (همچون ازدواج، مادری، روابط زن-مرد) زنان، بختی برای آزادی یا برابری ندارند. با این وجود، بووار خوشبین بود و عقیده داشت زنان میتوانند زمینهی آزادی خود را فراهم کنند. آنها میتوانند افسانههای فرهنگی را به چالش بکشند، میتوانند استقلال اقتصادی بیشتری را تجربه کنند و بر تصور اشتباه پاییندست بودنشان در هنر و ادبیات فائق آیند. مهمتر آنکه، آنان میتوانند رابطهی برابری را با مردان تجربه کنند.
او نوشت «اگر روزی فرا برسد که زن، نه از سر ضعف، که با قدرت عشق بورزد... دوست داشتن برای او نیز، همچون مرد، سرچشمهی زندگی خواهد بود و نه خطری مرگبار.»
Maryam j0on
28-07-2011, 21:19
مهمان ( 1943 )
خون دیگران ( 1945 )
همه می میرند ( 1946 )
جنس دوم (1949 )
ماندارین ها ( 1954 )
خاطرات یک دختر مطیع ( 1958 )
مرگی بسیار آرام ( 1964 )
تصاویر زیبا ( 1966 )
زن وانهاده ( 1967 )
کهنسالی ( 1970 )
مراسم وداع ( 1984 )
time-to-live
24-02-2014, 22:32
نگاهی به داستان"میهمان" اثر سیمون دوبووار
«ميهمان» رماني است بسيار مشهور از سيمون دوبووار، نويسندهء به نام فرانسوي "سيمون دوبووار" جزو اولين نسل زنان اروپايي طبقهء متوسط است كه امكان آموزش نامحدود برايشان فراهم شد و در نتيجهء اين امكان توانست در رشتهء فلسفه به درجهء دكترا دست يابد و همراه «سارتر» چهرهء شاخص جنبش اگزيستانسياليزم شود. از او آثار فراواني به جاي مانده از جمله جنس دوم، خاطرات، ميهمان و... كه در همهء آنها از مقهور بودن و افسون شدن زن در برابر مرد سخن ميگويد.
«ميهمان» روايت زن و مردي است هنرمند كه با وجود داشتن رابطهء خوب، همديگر را در امور شخصي آزاد گذاشتهاند. اما اين آزادي در انتهاي داستان براي خواننده مسالهساز ميشود. فرانسواز و پيير، زن و شوهري هستند كه در تئاتر فعاليت ميكنند و همكاران زيادي دارند. در اين ميان دختري به نام گزاوير نظر اين زن و مرد را جلب ميكند و در نهايت آنها تصميم ميگيرند گزاوير را وارد رابطهء دو نفرهء خود كنند. تا اينجاي داستان، خواننده از اطمينان و اعتمادي كه فرانسواز و پيير نسبت به هم دارند و از عدم محدوديت آنها براي تجربهء رابطههايي از نوع ديگر، احساس تعجب ميكند. غافل از اين كه در انتهاي داستان، مثل اغلب داستانها وجود يك رابطهء سوم، غيرقابل تحمل ميشود.
دوبووار در همهء آثارش نظر خود را دربارهء آزادي بيان ميكند. به نظر او آزادي وضعيتي است كه انسان براي خود فراهم ميكند. ميگويد: «شايد انسانها در شرايطي محدود و سخت به سر برند، اما همواره امكان انتخاب ميان آزادي و جبر وجود دارد. هر چند در «ميهمان»، درونمايهء اصلي داستان بحران حاصل از تمايل فرد به آزادي و رويارويي آن با حقوق ديگران مطرح است و به نوعي دوبووار برخلاف گفتهء خود، نشان ميدهد كه گاهي جبر محيطي، اجازهء داشتن آزادي كامل را به انسان نميدهد.
رمان «ميهمان» پيامآور فردگرايي نامحدود است كه در آن فرانسواز و پيير در نوعي تباني عليه دنيا شركت ميكنند. ورود گزاوير به رابطهء آن دو، توافقي است ميان دو انسان كه به شيوهاي كه خود براي زندگيشان محوري ميدانند يگانه شدهاند. رابطهء فرانسواز و پيير را به زحمت ميتوان منظومهاي رمانتيك دانست. اما رابطهء آنها همراه با نوعي يكپارچگي و توجه متقابل است كه در آن هر دو براي تجربهء رابطهء سوم، گزاوير را به خلوت خود راه ميدهند و گزاوير كه تنها در پي محك زدن جاذبهء جسمي خود است، در ابتدا وارد اين رابطه ميشود اما در نهايت وقتي پيشنهاد جديدي مييابد و پيير نيز حاضر نميشود رابطهاش را با فرانسواز ترك كند، شروع به ناسازگاري ميكند. در اين طرف فرانسواز اگرچه در ابتدا، از ورود گزاوير رضايت قلبي داشت، اما در نهايت، حسادت زنانه، مانع تجربهء ادامهء اين روند ميشود و از حضور گزاوير در كنار پيير ميرنجد.
پيير مردي است با شخصيتي پيچيده و از نظر اخلاقي حساس و مانند ديگر شخصيتهاي مردانهء آثار دوبووار، از لحاظ اخلاقي هرزهگر نيست. اما به سبب روابطي كه برقرار ميكند، به شريك زندگي خود صدمات روحي بسياري وارد ميكند. او مثل ديگر شخصيتهاي زن از حسادت و رنج ناشي از آن كه مرد زندگياش ديگر تنها متعلق به او نيست عذاب ميكشد.فرانسواز كه وقتي خود را درگير تماس پيير با گزاوير ميبيند براي تلافي يا جبران عشق از دست رفتهاش رابطهء جديدي را جستوجو ميكند و وقتي گزاوير از اين مساله آگاه ميشود، فرانسواز از ترس اين كه مبادا گزاوير موضوع را به پيير اطلاع دهد، گزاوير را به قتل ميرساند. به اين ترتيب در انتهاي رمان «ميهمان»، آزادياي كه دوبووار، نويسندهء كتاب از آن سخن ميگويد نه تنها وجود خارجي ندارد بلكه به قتل گزاوير ختم ميشود. در «ميهمان» زن از لحاظ عاطفي كاملائ وابسته به مرد است و از هيچ نظر قادر نيست موجوديتي خودسالار و مستقل از رابطهاش با مرد بيابد. مردان آثار او به رغم رفتارشان لزومائ فاسد، بد يا زنستيز نيستند و زنان با آن كه قرباني رفتارهاي مردانهاند، شرايط قرار گرفتن در شرايط قرباني را خود فراهم ميآورند. اساس تحليل او اين نيست كه حق با زنان است و مردان در موضع ناحق قرار دارند، بلكه طرحي پيچيده را به نمايش ميگذارد كه در آن مردان و زنان به طور متقابل همديگر را نابود ميكنند. زنان همه چيز را در راه مردي كه دوست ميدارند فدا ميكنند. فرانسواز در «ميهمان» ميتوانست از ابتدا مانع ورود گزاوير شود و گزاوير نيز خود شرايط قرباني شدن خود را فراهم كرده ميتوانست با عدم حضور خود در اين رابطه از قرباني شدن خود جلوگيري كند. پس دوبووار ارزشهاي اگزيستانسياليزمي خود را حفظ ميكند و به باور آزادي فردي و توانايي انتخاب آزادانه وفادار ميماند. هرچند در ابتداي داستان، آنجا كه فرانسواز به ژربر همكارش تمايل مييابد و ميداند كه از طرف پيير در سخن گفتن و عمل كردن آزاد است اين آزادي را واقعي نميداند. زيرا اگر او آزادي كاملي داشت لزومي نداشت براي ساكت ماندن گزاوير، او را به قتل برساند. پس همان طور كه دوبووار در ادامه آزاد خواندن فرانسواز گفته بود كه: «فرانسواز آزاد است، در سخن گفتن، در عمل كردن. پيير نيز او را آزاد گذاشته بود. اما گفتار و كردار دروغي بيش نيستند و همين دروغ بود كه آن سر را بر شانهاش سنگين ميكرد.» آزادي فرانسواز يك آزادي حقيقي نبود، بلكه دروغي است مثل دروغهاي ديگر كه بين او وپيير رد و بدل شده بود.
اما زنان «ميهمان» نيز مثل ديگر زنان آثار او با هم جنسان خود رفتار خوبي ندارند. وقتي بر سر مردي با هم رقابت دارند رفتار آنها بسيار بدخواهانه است. مثل قتل گزاوير توسط فرانسواز و او به نوعي واقعيت قدرت مردان و وابستگي زنان به آنها را در اين كتاب عيان كرده است.
مسالهء ديگر در «ميهمان» اين است كه دوبووار نشان ميدهد مردان و زنان چگونه در گروههاي سياسي و به شيوهاي خردمندانه با هم رابطه برقرار ميكنند، اما نشان نميدهد كه مردان و زنان در جنس مخالف چه ميجويند كه در هم جنسان خود نمييابند؟ در روابطي كه بيش از همه سرشار و تحول يافته نشان داده ميشود جاي جنسيت خالي است و آنچه دو طرف را پيوند ميدهد، دوستي عميق است كه ميتواند ميان دو مرد يا دو زن وجود داشته باشد. آيا ميتوان گفت، اين واكنشي است به آگاهي رشد نيافتهء سياسي و روشنفكرانهء اكثريت زنان؟
در نهايت بايد گفت، دوبووار به صراحت اعلام كرده كه «ميهمان» را ميتوان به نوعي خود زندگينامه تلقي كرد. اگر اين جمله درست باشد، ميتوان نتيجه گرفت كه «ميهمان» كتابي است با ويژگي مردسالارانه، زيرا زن وقتي عميقائ آزاد توصيف ميشود كه از الگوي مردانهء مسؤوليتهاي حرفهاي پيروي كند. فرانسواز مانند مردان به خاطر داشتن تجربهءعشقي خارج از خانواده و به عنوان نماد زن آزاد، گزاوير رقيب خود را از ميان برميدارد و به نوعي همان خشونتي را به كار ميبرد كه ويژگي مردان است نه زنان.
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.