PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : √ آلبر کامو



Maryam j0on
22-07-2011, 19:36
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


← بیوگرافــــــی :


آلبر کامو (به فرانسوی: Albert Camus) (زادهٔ ۷ نوامبر ۱۹۱۳- درگذشتهٔ 4 ژانویه 1960).


نویسنده، فیلسوف و روزنامه‌نگار الجزایری - فرانسوی‌تبار بود. او یکی از فلاسفهٔ بزرگ قرن بیستم و از جمله نویسندگان مشهور و خالق کتاب بیگانه است.


کامو در سال ۱۹۵۷ به خاطر «آثار مهم ادبی که به روشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر می‌پردازد» برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد. آلبر کامو پس از رودیارد کیپلینگ جوان‌ترین برندهٔ جایزهٔ نوبل و همچنین نخستین نویسندهٔ زادهٔ قارهٔ آفریقا است که این عنوان را کسب می‌کند. همچنین کامو در بین برندگان نوبل ادبیات، کمترین طول عمر را دارد و دو سال پس از بردن جایزهٔ نوبل در یک سانحهٔ تصادف درگذشت.


با وجود اینکه کامو یکی از متفکران مکتب اگزیستانسیالیسم شناخته می‌شود او همواره این برچسب خاص را رد می‌کرد. در مصاحبه‌ای در سال ۱۹۴۵ کامو هرگونه همراهی با مکاتب ایدئولوژیک را تکذیب می‌کند و می‌گوید:«نه، من اگزیستانتیالیست نیستم. من و ژان پل سارتر از اینکه نام‌مان اینگونه برچسب می‌خورد متعجب می‌شویم.»


او در کتاب یاغی می‌نویسد که تمام عمر خود را صرف مبارزه با فلسفهٔ پوچ‌گرایی کرده‌است و عمیقا به آزادی‌های فردی اعتقاد دارد.

Maryam j0on
22-07-2011, 19:51
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


آلبر کامو در ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در دهکده‌ای کوچک در الجزایر به دنیا آمد. پدرش «لوسین کامو» فرانسوی فقیری بود که در الجزیره برزگری می‌کرد و در آنجا با زن خدمتکاری که اهل اسپانیا بود ازدواج کرد و صاحب دو فرزند به نام‌های لوسین (هم‌نام پدر) و آلبر شد. لوسین کامو یک سال بعد از به دنیا آمدن آلبر در نبرد مارن در جنگ جهانی اول کشته شد و از آن به بعد آلبر همراه با مادرش به خانهٔ مادر مادری‌اش در الجزیره می‌رود. پدر ِ کامو جزو آن دسته از مهاجرانی بود که از فرانسه برای گرفتن زمین و کشاورزی به الجزایر آمده بود.


← تـــــولد و کودکــــــی :


کودکی کامو در یک زندگی فقیرانه‌ٔ طبقه‌ٔ کارگری سپری شد. فقر، احترام به رنج و همدردی با بیچارگان را به او یاد داد. پسندخاطر غریزی کامو قناعت و بی‌پیرایگی بود. در جزیرهٔ فقر، خود را در خانهٔ خویش احساس می‌کرد.

خود او گفته‌است که آفتاب الجزیره و فقر محله بلکور چه مفهومی برایش داشت: «فقر مانع این شد که فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ، همه چیز خوب است. آفتاب به من آموخت که تاریخ، همه چیز نیست.»

به خاطر فقر خانواده، آلبر مجبور بود پس از پایان دبستان کارگری پیشه کند. اما آموزگارش لویی ژرمن به استعداد وی پی می‌برد و او را به امتحان کمک هزینه بگیران و ادامهٔ تحصیل تشویق می‌کند. او در این آزمون پذیرفته می‌شود و به هزینهٔ دولت وارد دبیرستان می‌شود. در آن زمان تحصیلات متوسطه در الجزیره اختصاص به ثروتمندان داشت. به همین جهت، از این پس کامو در دو دنیای جداگانه زندگی می‌کند. روز، در کنار اغنیا وارد دنیای اندیشه می‌شود و شب، بر عکس، در کنار فقرا در جهانی دشوار گام می‌زند. خود او بعدها می‌گوید:«آزادی را من در آثار مارکس نیاموختم، بل خود آن را در دل فقر شناختم»


← جوانـــــی و خبـــــرنگاری :


کامو در تعطیلات تابستانی در برابر دریافت دستمزدی اندک در مغازه‌ها کار می‌کرد؛ به آموختن انگلیسی پرداخت و با زبان اسپانیایی آشنا شد، ولی نتجهٔ کار مطلوب نبود. در برابر، در فوتبال که در سراسر زندگی به آن علاقه‌مند بود، به موفقیت‌هایی رسید. در سال ۱۹۲۹ به عنوان دروازه‌بان، به تیم جوانان دانشگاه ریسینگ الجزیره (RUA) پیوست.

در سال ۱۹۳۰ و با دریافت دیپلم، نخستین گام را به سوی ترقی برداشت. سپس در دسامبر همان سال نخستین نشانه‌های ابتلا به بیماری سل در او نمایان شد و به همین خاطر مجبور شد فوتبال را کنار بگذارد، هرچند که تا آخر عمر کوتاهش یک تماشاچی فوتبال باقی ماند.

لیسانس فلسفه را در سال ۱۹۳۵ گرفت در ماه مه سال ۱۹۳۶ پایان‌نامه خود را دربارهٔ فلوطین ارائه داد.
در ۱۹۳۵ در جنبش ضد فاشیستی آمستردام پله‌یل (که هانری باربوس و رومن رولان بنیاد گذاشته بودند) به مبارزه پرداخت. کامو زیر نفوذ ژان گرونیه، که او را رهبر آینده می‌دید، وارد حزب کمونیست شد و مسئولیت تبلیغ در جامعهٔ مسلمان را پذیرفت. سپس در ۱۹۳۶ کامو در نامه‌ای به ژان گرونیه تردید روشنفکرانه‌اش دربارهٔ مارکسیسم و بی‌اعتمادی خود نسبت به مفهوم پیشرفت (پروگره) را بیان داشت و پیوستنش به حزب را احساسی و نوعی تمایل به همبستگی به خودی‌ها تعبیر کرد و سرانجام در ۱۹۳۷ بر اساس نامه‌ای از بلامیش به فرمی‌نویل با اتهام کلیشه‌ای تروتسکیست از حزب کمونیست اخراج شد. واقعیت این بود که کامو به دشمنی علنی حزب کمونیست با جنبش ملی‌گرای مصالی حاج، ستارهٔ شمال آفریقا که تحت پیگرد فرمانداری کل بود، اعتراض کرده بود.

او در سال ۱۹۳۸ در روزنامهٔ تازه تأسیس جبههٔ خلق الجزایر، آلژه رپوبلیکن (الجزیرهٔ جمهوری‌خواه) که پاسکال پیا آن را اداره می‌کرد، به کار پرداخت. با انتشار تهوع سارتر، کامو در آلژه ریپوبلیکن نقدی بر آن نوشت:«قهرمان آقای سارتر، وقتی به جای آنکه بر عظمت برخی دلایل ناامید بودنش تکیه ورزد به آنچه در انسان نفرت او را بر می‌انگیزاند اصرار می‌ورزد، شاید به مفهوم واقعی اضطرابش آگاه نیست.»

در ژوئن ۱۹۳۹ مجوعه مقالاتی تحت عنوان فقر در قبایلیه نگاشت که کیفرخواستی علیه استعمارگران بود : «نفرت‌آور است اگر گفته شود قبایلیه‌ای‌ها با فقر خو گرفته‌اند. نفرت‌آور است اگر گفته شود این مردم همان نیازهای ما را ندارند [...] در یکی از روزها، صبح زود، در نیزی‌اوزو (شهری در غرب قبایلیه) کودکانی ژنده‌پوش را دیدم که بر سر تصاحب محتویات یک سطل آشغال با سگ‌ها درگیر شده بودند. یکی از ساکنان محل گفت:صبح‌ها همیشه همین‌طور است.»

تعداد بسیاری از این مقاله‌ها در کتاب در گذر روزها، رویدادنگاری الجزایر به چاپ رسیده‌است.

در ۱۹۳۹ کامو نشریهٔ ریواژ (ساحل‌ها) را با مشارکت ادی‌زیو و روبلس بنا گذاشت. در سپتامبر همان سال جنگ جهانی دوم آغاز شد و روزنامهٔ آلژه رپوبلیکن که با سانسور دست و پنجه نرم می‌کرد، در بیست و هشتم اکتبر تعطیل شد و به جایش لوسوار رپوبلیکن منتشر شد که گسترهٔ نشر آن شهر الجزیره بود. انتشار این روزنامه نیز به نوبهٔ خود در دهم ژانویه ۱۹۴۰ به حالت تعلیق درآمد و پس از آن کامو کوشید که با ورود به ارتش به جنگ برود، ولی به دلیل وضعیت جسمانی و گرفتاری‌اش به بیماری سل نتوانست عضو ارتش شود.

او تمام مقاله‌های خود را به صورت اول شخص می‌نوشت که تا آن زمان در شیوهٔ گزارشگری فرانسوی متداول نبود.


← ازدواج :


کامو در ۱۹۳۴ با «سیمون‌هیه»، دختری جوان، ثروتمند، زیبا و البته معتاد به مرفین ازدواج کرد و دو سال بعد در اثر خیانت‌هایی از هر دو طرف و با تحمل «تجربه‌ای دردناک» از هم جدا شدند. این جدایی در مقالهٔ «مرگ روح» به صورتی غیر مستقیم دیده می‌شود.

ازدواج دوم کامو در ۱۹۴۰ بود و او با فرانسین فور، که یک پیانیست و ریاضی‌دان بود، ازدواج کرد. هرچند که کامو عاشق فرانسین فو بود اما در مقابل خواستهٔ او برای ثبت قانونی ازدواج‌شان طفره می‌رفت و آن را روندی غیر طبیعی برای پیوندی عاشقانه می‌دانست. حتی به دنیا آمدن فرزندان دو قلوی او، کاترین و ژان، در ۵ سپتامبر ۱۹۴۵ نیز کامو را مجاب به ثبت قانونی ازدواج با فرانسین نکرد.

بعد از ۱۹۴۴ او چندین نمایشنامه را با بازی ماریا کاسارس، هنرپیشهٔ اسپانیایی، روی صحنه برد و برای مدتی نیز دلباختهٔ او بود.


← میــــــان ســـالی و تــــرک الجزایـــــر :


با نزدیک‌تر شدن جنگ جهانی دوم، کامو به عنوان سرباز داوطلب شد، اما به دلیل بیماری سل او را نپذیرفتند. او در این زمان سردبیر روزنامهٔ عصر جمهوری شده بود که در ژانویهٔ سال ۱۹۴۰ دستگاه سانسور الجزایر آن را تعطیل کرد. در مارس همان سال فرماندار الجزیره، آلبر کامو را به عنوان تهدیدی برای امنیت ملی معرفی کرد و به او پیشنهاد کرد که شهر را ترک کند. در این هنگام کامو به پاریس رفت.

او کار خود را در روزنامهٔ عصر پاریس شروع کرد بعدها برای دوری از ارتش نازی به همراه دیگر کارمندان روزنامه، ابتدا به شهر کلرمون فران و سپس به شهر غربی بوردو نقل مکان کرد.

در ۱۹۴۲ کامو، رُمان بیگانه و مجموعه مقالات فلسفی خود تحت عنوان افسانه سیزیف را منتشر کرد.

نمایشنامهٔ کالیگولا را در سال ۱۹۴۳ به چاپ رسانید. او این نمایش‌نامه را تا اواخر دههٔ پنجاه بارها بازنویسی و ویرایش کرد. در سال ۱۹۴۳ کامو کتابی را به نام نامه‌هایی به یک دوست آلمانی نیز به صورت مخفیانه به چاپ رسانید.

- Saman -
22-07-2011, 19:54
من از ايشون تنها كتاب مرگ خاموش رو مطالعه كردم . سبك جالبي داشت ! به احتمال زياد باز هم از ايشون مطالعه مي كنم . شما چه پيشنهادي ميديد ؟

Maryam j0on
22-07-2011, 20:15
من از ايشون تنها كتاب مرگ خاموش رو مطالعه كردم . سبك جالبي داشت ! به احتمال زياد باز هم از ايشون مطالعه مي كنم . شما چه پيشنهادي ميديد ؟

من با بیگانه شروع کردم
فوق العاده بود .../

همین کتاب باعث شد به سمت بقیه آثار کامو جذب بشم :31:

افسانه سیزیف ، طاعون ، سقوط و آدم اول هم خیلی خوب بود ... اما باز هم هیچ کدوم به پای ِ بیگانه نمی رسن

خیلی ها علاقه ی چندانی به بیگانه نشون نمی دن ... حتی یکی از دوستای خودم از بی تعهدی و بی خیالی مورسو (شخصیت اصلی بیگانه) عاصی شده بود ... طوریکه کتاب رو نصفه رها کرد !!!! اما اگه تا آخرش بخونین متوجه می شین نه تنها بی تعهد نیست بلکه مثل ِ بقیه انسان ها اهل ِ دروغ گفتن و بزرگ نشون دادن ِ احساساتش نیست ...

گفته خود ِ کامو درباره بیگانه : "آدمی چندان بر خطا نیست که در بیگانه سرگذشت انسانی را بخواند که بدون هیچ گونه نگرش قهرمانانه می پذیرد که جانش را بر سر راستی بگذارد ...."

Maryam j0on
22-07-2011, 20:23
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




← فعالیــــــت علیـــــه نازیســـــم و پایان جنـــــگ :


در ۱۹ دسامبر ۱۹۴۱ کامو اعدام «گابریل پری» را شاهد بود که این واقعه به قول خودش موجب متبلور شدن حس شورش علیه آلمانها در او شد. او در سال ۱۹۴۲ عضو گروه مقاومت فرانسوی به نام نبرد شد و در اکتبر ۱۹۴۳ به کمک دیگر اعضای گروه شروع به فعالیت روزنامه‌نگاری زیرزمینی پرداخت. وی در این گروه مقاومت با ژان پل سارتر آشنا شد. او یکبار هنگامی که سرمقالهٔ روزنامهٔ نبرد را به همراه داشت در یک بازرسی خیابانی دستگیر شد.

در سال‌های پس از جنگ کامو به دار و دستهٔ ژان پل سارتر و سیمون دوبوار در کافه فلور در بلوار سن ژرمن پاریس پیوست. کامو بعد از جنگ سفری به ایالات متحده داشت تا در آنجا در مورد اگزیستانسیالیسم سخنرانی کند.
رمان طاعون نیز در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسید که در زمان خود پرفروش‌ترین کتاب فرانسه شد.

در سال ۱۹۴۷ کامو از روزنامهٔ نبرد بیرون آمد.

نمایش‌نامهٔ عادل‌ها را در سال ۱۹۴۹ منتشر ساخت و اثر فلسفی خود به نام انسان طاغی را نیز درسال ۱۹۵۱ به چاپ رساند.

در سال ۱۹۵۲ مشاجراتی بین کامو و سارتر بعد از نوشتن مقاله‌ای علیه کامو در مجله‌ای که سارتر سردبیر آن بود شروع شد.

در ۱۹۵۲ از کار خود در یونسکو استعفا داد زیرا سازمان ملل عضویت اسپانیا تحت رهبری ژنرال فرانکو را قبول کرده بود. در ۱۹۵۳ کامو یکی از معدود شخصیتهای چپ بود که شکستن اعتصاب کارگران آلمان شرقی را مورد اعتراض قرار داد.


← فعالیــــــــت هایی برای الجـــــزایر :


در اوایل سال ۱۹۵۴ بمب‌گذاری‌های گسترده‌ای از جانب جبههٔ آزادی‌بخش ملی در الجزایر رخ داد. کامو تا پایان عمر خود مخالف استقلال الجزایر و اخراج الجزایریهای فرانسوی‌تبار بود ولی در عین حال هیچ‌گاه از گفتگو در مورد فقدان حقوق مسلمانان دست برنداشت.

در ۱۹۵۵ کامو مشغول نوشتن در روزنامه اکسپرس شد. او در طول هشت ماه ۳۵ مقاله تحت عنوان الجزایر پاره پاره نوشت.

در ژانویهٔ ۱۹۵۶ کامو برگزاری یک گردهمایی عمومی در الجزایر را عهده‌دار شد که این گردهمایی مورد مخالفت شدید دو طرف مناقشه، جبهه تندرو فرانسویان الجزایر و مسلمانان قصبه، قرار گرفت.

کامو در آخرین مقاله‌ای که در مورد الجزایر نوشت تلاش کرد از گونه‌ای فدراسیون متشکل از فرهنگ‌های مختلف بر مبنای مدل سوئیس برای الجزایر دفاع کند که این نیز با مخالفت شدید طرفین دعوا روبرو شد.

از آن به بعد کامو به خلق آثار ادبی پرداخت و داستان‌هایی کوتاه که مربوط به الجزایر بودند را منتشر ساخت. او در عین حال به تئاتر پرداخت. دو نمایش‌نامه اقتباسی در سوگ راهبه اثر ویلیام فاکنر و جن‌زدگان اثر فیودور داستایوسکی از کارهای کامو در تئاتر بود که با استقبال زیادی روبرو شدند.

سقوط در سال ۱۹۵۶ به رشتهٔ تحریر درآمد.

در سال ۱۹۵۷ جایزهٔ نوبل ادبیات را برای نوشتن مقاله «اندیشه‌هایی درباره گیوتین» علیه مجازات اعدام، دریافت کرد. او از نظر جوانی دومین نویسنده‌ای بود که تا آن روز جایزه نوبل را گرفته‌اند.

Maryam j0on
22-07-2011, 20:29
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

کامو در بعداز ظهر چهارم ژانویه ۱۹۶۰ و در سن ۴۶ سالگی بر اثر سانحهٔ تصادف نزدیک سن، در شهر ویل‌بلویل درگذشت. در جیب کت او یک بلیط قطار استفاده نشده پیدا شد، او ابتدا قرار بود با قطار و به همراه همسر و فرزندانش به سفر برود ولی در آخرین لحظات پیشنهاد دوست ناشرش را برای همراهی پذیرفت تا با خودروی او سفر کند. رانندهٔ اتوموبیل و میشل گالیمار، دوست نزدیک و ناشر آثار کامو، نیز در این حادثه کشته شدند.

آلبر کامو در گورستان لومارین در جنوب فرانسه دفن شد.

پس از مرگ کامو، همسر و دو دختر دو قلوی او حق تکثیر آثارش در اختیار گرفتند و دو اثر از او را منتشر کردند. اولین آن‌ها کتاب مرگ شاد بود که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. شخصیت نخست این کتاب پاتریس مورسو نام دارد که بسیار شبیه مورسو، شخصیت نخست کتاب بیگانه است. در محافل ادبی مباحث بسیاری در مورد ارتباط این دو کتاب در گرفته‌است. دومین کتابی که پس از مرگ کامو منتشر شد یک اثر ناتمام به نام آدم اول بود که سال ۱۹۹۵ منتشر شد. انسان اول یک خودزندگی‌نامه دربارهٔ دوران کودکی نویسنده در الجزایر است.

- Saman -
22-07-2011, 23:00
من با بیگانه شروع کردم
فوق العاده بود .../

همین کتاب باعث شد به سمت بقیه آثار کامو جذب بشم :31:

افسانه سیزیف ، طاعون ، سقوط و آدم اول هم خیلی خوب بود ... اما باز هم هیچ کدوم به پای ِ بیگانه نمی رسن

خیلی ها علاقه ی چندانی به بیگانه نشون نمی دن ... حتی یکی از دوستای خودم از بی تعهدی و بی خیالی مورسو (شخصیت اصلی بیگانه) عاصی شده بود ... طوریکه کتاب رو نصفه رها کرد !!!! اما اگه تا آخرش بخونین متوجه می شین نه تنها بی تعهد نیست بلکه مثل ِ بقیه انسان ها اهل ِ دروغ گفتن و بزرگ نشون دادن ِ احساساتش نیست ...

گفته خود ِ کامو درباره بیگانه : "آدمی چندان بر خطا نیست که در بیگانه سرگذشت انسانی را بخواند که بدون هیچ گونه نگرش قهرمانانه می پذیرد که جانش را بر سر راستی بگذارد ...."

عجب‌ !

ممنون از پاسخ . حقيقتش كتاب مر گ خاموش جزو كتابخونه خواهرم بود كه خودش هم به من همين رو پيشنهاد داد . الان كه نگاه كردم. بله . بيگانه هم هست :20: حتما به زودي مطاله اش مي كنم .

البته حالا كه بيوگرافي ايشون رو مطالعه مي كنم . ميبينم كه ارتباط تنگاتنگي بين زندگي در الجزيره و داستان مرگ خاموش وجود داره . وحتي مثل اينكه بعد از مرگشون هم منتشر شده ...

و خواهش من از شما اينه كه سورس تون كه ويكي پديا هم هست دز انتهاي مطالبتون عنوان كنيد . با تشكر ...

mostafa 1981
25-07-2011, 20:25
من کتاب بیگانه ایشون خوندم و فوق العاده لذت بردم.
یه جمله سوالی توش بود که عمیقا به تفکرم واداشت و اونم این جمله بود:
آیا زندگی آنقدر ارزش دارد که انسان همیشه زنده بماند و زندگی کند؟
خوشخال میشم نظر دوستان بدونم.

- Saman -
26-07-2011, 12:18
من کتاب بیگانه ایشون خوندم و فوق العاده لذت بردم.
یه جمله سوالی توش بود که عمیقا به تفکرم واداشت و اونم این جمله بود:
آیا زندگی آنقدر ارزش دارد که انسان همیشه زنده بماند و زندگی کند؟
خوشخال میشم نظر دوستان بدونم.


سوال خوبي بود!

به نظر من: بله اما نه براي ازل و ابد! . به هر حال ما زنده هستيم . براي زندگي تلاش مي كنيم . اميد و نا اميدي داريم . مي تونيم به بهترين يا بدترين نحو ممكن از زندگي بهره ممكن رو ببريم . در هر حالت اين زندگي ماست و بايد از زنده ماندن و زندگي كردن قدر بدانيم ...

زندگي براي هميشه حتما بعد از مدتي خسته كننده و تكراري خواهد بود . چرا كه ذات انسان اينطور است كه مرگ را هر چند خوب يا بد تجربه كند .

فعلا - سا ما ن

Maryam j0on
26-07-2011, 22:01
کامو در سال ۱۹۲۸ فوتبال را در باشگاه ورزشی مون پانسیه آغاز کرد. خود او می‌گوید:«خیلی زود یاد گرفتم که توپ هیچ‌گاه از طرفی که فکر می‌کنید نمی‌آید و این درس، در زندگی‌ام - به خصوص در پاریس که هیچ‌کس با دیگری رو راست نیست - خیلی به دردم خورد.»

یک سال بعد کامو دروازه‌بان ردهٔ جوانان تیم راسینگ دانشگاه الجزیره (RUA) شد. این تیم در دههٔ ۱۹۳۰ دو بار برندهٔ جام قهرمانان شمال آفریقا شده‌است. در همین دوران بود که روحیهٔ تیمی، برادری و در خدمت جمع بودن در کامو تقویت شد. در گزارش‌هایی که از دوران فوتبال کامو به جای مانده او دروازه‌بانی توصیف شده که با فریادهای خود شور و اشتیاق را به سایر بازیکنان تیم تزریق می‌کرد.

اما بیماری سل مام آیندهٔ حرفه‌ای آلبر کاموی فوتبالیست را نابود کرد. او معالجه شد، اما نه به اندازه‌ای که بتواند رویای برابری با ستارگان بزرگ و استثنایی دروازه‌های فوتبال را که در سر می‌پروراند محقق کند. هرچند که کامو دیگر بعد از سن هفده سالگی نتوانست فوتبال بازی کند اما همیشه تا پایان عمر کوتاهش یک تماشاگر پر و پا قرص فوتبال باقی ماند. علاقهٔ او به فوتبال به حدی بود که وقتی چارلز پونسه، یکی از دوستانش، از او پرسید فوتبال را ترجیح می‌دهد یا تئاتر پاسخ داد:«بدون تردید، فوتبال»

در دههٔ ۱۹۵۰ در مصاحبه با یک مجلهٔ ورزشی هنگامی که از کامو خواسته شد تا چند کلامی دربارهٔ تیم سابقش، RUA، بگوید گفت:«احساساتی می‌شوم... پس از سال‌ها که جهان نمایش‌های زیادی را پیش رویم گذاشت، آنچه را از اخلاق و تعهدات اخلاقی آموختم مدیون ورزش هستم. این‌ها را در RUA آموختم... چقدر تیم خودم را دوست داشتم. به خاطر شادی پس از پیروزی، آن‌گاه که با خستگی پس از تلاش در هم می‌آمی‌زد... چقدر بی‌نظیر! و همچنین به خاطر میل احمقانهٔ گریستن در شب‌های شکست...»

Maryam j0on
26-07-2011, 22:25
√ رمـــــان هـــا :
بیگانــــه - ۱۹۴۲ -( نام اصلی : L'Étranger )
طاعــــون - ۱۹۴۷- ( نام اصلی : La Peste )
سقـــــوط - ۱۹۵۶ - ( نام اصلی: La Chute )
مــــرگ خــــوش - نوشته شده در سال‌های ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۷ و منتشر شده در سال ۱۹۷۱ - ( نام اصلی: La Mort heureuse )
آدم اول - کامو پیش از اتمام این اثر جان باخت و در سال ۱۹۹۵ این اثر نیمه‌تمام منتشر شد - ( نام اصلی: Le premier homme )
√ نمـــایش نامــــه هـــا :
کالیگــــولا - نوشته شده در ۱۹۳۸ و اجرا شده در ۱۹۴۵ - ( نام اصلی: Caligula )
مرثیـــه ای برای راهبـــه - ۱۹۵۶ - اقتباس از رمانی نوشتهٔ ویلیام فالکنر با همین نام - ( نام اصلی: Requiem pour une nonne )
سوء تفاهــــم - ۱۹۴۴ - ( نام اصلی: Le Malentendu )
حکــــومت نــــظامی - ۱۹۴۸ - ( نام اصلی: L' Etat de Siege )
عــــادل هـــا - ۱۹۴۹ - ( نام اصلی: Les Justes )
تسخیـــــر شدگان - ۱۹۵۹ - اقتباس از رمانی نوشتهٔ فئودور داستایوسکی با همین نام - ( نام اصلی: Les Possédés )
√ آثــــار غیـــــر داستــــانی :
پشـــت و رو - ۱۹۳۷ - مجموعهٔ مقاله - ( نام اصلی: L'envers et l'endroit )
عیـــــش - ۱۹۳۸ - مجموعهٔ چهار جستار - ( نام اصلی: Noces )
افسانــــه ی سیزیــــف - ۱۹۴۲ - ( نام اصلی: Le Mythe de Sisyphe )
انســــان طاغــــی - ۱۹۵۱ - ( نام اصلی: L'Homme révolté )
یادداشت ها 1935 - 1942 - انتشار: ۱۹۶۲ - ( نام اصلی: Carnets, mai ۱۹۳۵ — fevrier ۱۹۴۲ )
یادداشت ها 1943 - 1951 - انتشار: ۱۹۶۵
یادداشت ها 1951 - 1959 - انتشار: ۱۹۸۹ - ( نام اصلی: Carnets Tome III: Mars ۱۹۵۱ – December ۱۹۵۹ )

Ahmad
22-10-2011, 22:29
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ما می خواهیم در برابر سرنیزه ، سر ِ تسلیم فرود نیاوریم تا قدرتی که در خدمت اندیشه نیست ، چیره نگردد.
این امر مستلزم تلاشی است پایان ناپذیر و ما نیز برای ادامه ی این تلاش آفریده شده ایم ...
پس بدانیم که چه می خواهیم. به اندیشه معتقد باشیم.
حتی اگر نهاد قدرت برای فریفتن ما نقاب عقیده یا رفاه به چهره‌ی خود بزند.

آلبر کامو

nahal93
08-09-2012, 13:30
بهترین ترجمه بیگانه از کییه توی ایران ؟

Azad/
23-02-2014, 14:19
.


هیچکس مجبور نیست انسان بزرگی باشد تنها انسان بودن کافیست.

آلبر کامو







.

time-to-live
24-02-2014, 22:23
اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت ،
و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم

آزادی را انتخاب می کنم ،
تا بتوانم به بی عدالتی اعتراض کنم ...

بانو . ./
10-05-2014, 10:47
.




این روز ها دوره ،دوره گرگ هاست !
مهربان که باشی می پندارند دشمنی ؛

گرگ که باشی خیالشان راحت می شود؛
که از خودشانی!

ما تاوان گرگ نبودنمان را می دهیم...!



.

بانو . ./
19-06-2014, 00:21
.


آیا شما از روز قضاوت الهی حرف می زنید ؟
اجازه دهید با احترام به آن بخندم !
با قاطعیت منتظر آن روزم
چرا که من چیزی از آن بدتر را شناخته ام ؛ قضاوت بشر را ...

.

VAHID
27-07-2014, 22:58
اگـر مـی خواهـی در جامـعه مـوفق باشـی بایـد اجـازه بدهـی افـرادی کـه هیـچ نمی داننـد خیـلی چیـزهایی را کـه می دانـی بـه تـو یـاد بدهـند !

٠•●ஜ آلبـــر کامـــــو ஜ●•٠

V E S T A
11-08-2014, 22:40
ممکـن اسـت که مـن منـکـر چیـزی باشـم؛ ولـی لـزومی نمی‌بینــم که آن را به لجـن بکشـم

یا حـق اعتقـاد به آن را از دیگـران سلـب کنــم ..






آلبـر کامــو ◄ قطعـه‌ای از کتـاب کالیـگـولا

miss_ava7
12-08-2014, 20:58
آلبر کامو از اون نویسنده هایی هست که از خوندن دوباره و دوباره بعضی از جمله هاش سیر نمیشم. از نویسنده های محبوب منه
خواستم یکی از جمله هاشو بزارم دیدم یا باید هیچی نزارم یا لا اقل 10 تاشو بنویسم! حرفاش کهنه نمیشه...

V E S T A
23-08-2014, 18:16
کــم انـد کسـانـی که با چشـم شـان می بیننـد و با مغـزشـان فکــــر می کننـد . .



آلبـر کامــو

V E S T A
23-09-2014, 15:56
شیـرجــه‌هـای نرفتــه گاهــی کوفتــگی‌هــای عجیـبــی به جــا می‌گذارنــد . .



آلبــر کامــو ◄ سقــوط

V E S T A
26-09-2014, 12:37
تنهـا از طریـق بـدجنـسی می تــوان به دفـع حملــه پرداخــت. از ایــن روســت که

مــردم بــرای اینــکه خــود محاکمــه نشونــد در محاکمــه کــردن شتــاب می کننــد.


آلبــر کامــو ◄ سقــوط