PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : سفر به تاریکی ( قسمتی از رمان خودم )



hesam 63
30-05-2011, 05:38
سلام به همه کاربران پی سی ورلد
قسمت هایی از دست نوشته هامو برای تان می نویسم . قطعا کار بی ایراد نیست . راهنمایی های تان را از من دریغ نکنید تا گره گشا برای آینده شود .
اسم موقت اثر سفر به تاریکی نام داره ... بیشتر دوست دارم نظر دوستان را درباره نگارش اثر بسنجم



1
« آدم خوار ها در لندن » ... همه از کثافت کاری های جک فیشر اطلاع دارند . حتی پسر چهار ساله جیمز دیوید ـ سردبیر دیلی میرور ـ هم می داند که فیشر آدم فاسدی است ولی انگار رشوه های کلان ، تقلب در نتایج بازی ها و رفتار های هنجار شکنانه او در میادین عمومی، برای پلیس لندن هنوز به اثبات نرسیده است . با این حال جک دوباره خبرساز شده است .
صبح دوشنبه ها روز شلوغی برای دکه های روزنامه فروشی در لندن است . همه دوست دارند اولین نفری باشند که خبر های جنجالی بازی های روز قبل را بخواند . ولی صبح دوشنبه اول اکتبر دو هزار و دوازده با روزهای دیگر متفاوت است . فردی با اسم مستعار جک اسلات سرمقاله ای را با عنوان « آدم خوار ها در لندن » در روزنامه دیلی میرور چاپ کرده است .این برای اولین بار است که فیشر محبوب دل های لندنی ها شده و کیست که نداند که جک اسلات همان جک فیشر خودمان است . یک شنبه شب در برنامه معروف جی استار میلیون ها نفر منتظر حرف های ایوان در مورد بازی چهارشنبه شب بودند .ایوان در جواب سوال مجری برنامه که از او درباره نتیجه نهایی مسابقه پرسیده بود فقط به یک کلمه اشاره کرد : « می خوریمشان » و سرمقاله فیشر پاسخی کوبنده بود به ایوان برزیلی !
2
«من شانی هستم ... خیلی خوشگلم نه ؟ می دونم که شما هم با من هم عقیده هستین ! ...»
شانی کروس را همه می شناسند . بازیگر نقش فرعی فیلم های آن کات و سوژه اصلی مجلات پورنو ! او امشب ، مهمترین شب زندگی خود را رقم خواهد زد . شانی درست در جایی نشسته است که سال ها جی آر سولیوان در آن برنامه معروف و جنجالی جی استار را اجرا می کرد . او با اعتماد به نفس کامل برنامه را برای اولین بار ـ و احتمالا آخرین بار ـ برای میلیون ها نفر بییننده علاقمند از سراسر جهان اجرا می کند .
« من امشب قراره جای جی آر سولیوان ـ که معلوم نیست کدوم گوری رفته ـ برنامه را برای شما اجرا کنم . »
طی بیست و دو سالی که از پخش برنامه جی استار می گذرد ، سولیوان هرگز غیبت نکرده است . او حتی در مراسم تدفین مادر پیرش که در برتفورد برگزار شد شرکت نکرد تا برنامه را از دست ندهد .پس جی آر سولیوان جایی نرفته است . او در واقع همان جایی هست که باید باشد فقط خود را نشان نمی دهد .
« خیلی خوشحالم که عنوان کنم اولین مهمون من در این برنامه کسی نیست جز ایوان... سلام ایوان ... چرا به تو می گن حیوان ؟ »
ایوان ملقب به حیوان ... او در زمان جوانی فوتبالیست معروفی بود و بارها با تیم های مختلف به لیگ های پائین تر سقوط کرد . هر چند در هفده سالگی با سانتوس اولین و آخرین قهرمانی خود را دشت کرد ولی اگر از خودش بپرسید بهترین لحظه زندگی ورزشی خود را قلم کردن استخوان پای مارتین تیلور می داند. تیلور یک فوتبالیست معمولی بود که برای شفیلد در دسته دوم دروازبانی می کرد . او هیچ خصومتی با ایوان نداشت و برای اولین بار رودرروی او قرار می گرفت ؛ ولی چرا ایوان بهترین لحظه زندگی خود را خرد کردن پای تیلور می داند ؟ جواب کاملا روشن است . تیلور بعد از این اتفاق دردناک فوتبال را کنار گذاشت . او در واقع چهاردمین نفری بود که توسط ایوان به جهنم فرستاده می شد . ایوان به نحسی سیزده اعتقادی نداشت ولی انگار به آن دچار شده بود . دقیقا سه سال و شش ماه و دو روز می شد که بعد از فرانکی میلر ـ که سیزدهمین نفر بود ـ کسی را ناکار نکرده بود . هر چند تمام سعی خود را در این مدت کرده بود ولی اکثر مصدومان نهایتا بعد از یک یا دو سال به میادین بازگشته بودند . آخرین آن ها مارکو جیووانی که زمزمه هایی مبنی بر کناره گیری او از فوتبال شنیده می شد در کمال حیرت سلامتی خود را بازیافت و به میادین رسمی مسابقات بازگشت و ایوان را در آستانه بازنشستگی دچار دردسر کرد. او در آستانه چهل سالگی با زور و تهدید به عضویت تیم تازه صعود کرده آکسفورد در آمد و بالاخره در غروب روز 27 فوریه سال دو هزار و سه به چیزی که می خواست رسید . مارتین تیلور دروازه بان سی و چهار ساله شفیلد بر اثر ضربه استوک ایوان بر قوزک پایش دچار شکستگی از چند ناحیه شد و برای همیشه فوتبال را کنار گذاشت . ایوان هم توانست ثابت کند که نحسی سیزده دروغی بیش نیست ...

nil2008
06-06-2011, 23:53
دوست عزيز...
اتفاقي به تاپيكت رسيدم و چون خودت خواسته بودي نظر ميدم...
_ اثرت خوبه و جاي كار زيادي داره...
_ اول از همه اين فونتِ نوشته هات رو اگه تغيير بدي وخواناتر باشه خيلي بهتر ميشه...
_ اينكه داستان چند شخصيت متفاوت رو در خود داشته باشه خيلي خوبه ولي از ابتدا اگر يك خلاصه اي از وضعيت هر شخصيت به خواننده داده بشه ،كشش براي ادامه ي داستان بيشتر ميشه...
_ از اين شاخه به اون شاخه پريدن براي كليت داستان زياد خوب نيست،در واقع اول بايدتكليف يك موضوع ،روشن بشه وبعد بري سراغ يكي ديگه و يا يك ارتباط منطقي هر چند خلاصه بين اونا وجود داشته باشه...
اين نظر من برحسب تجربه بود واميدوارم به نوشتن ادامه بدي وموفق و پايدار باشي.ياحق...

hesam 63
12-06-2011, 00:18
ممنون از نظر شما ... قطعا با توجه به چیزی که نوشتم حق با شماس و خواننده احتمالا چیزی از موضوع داستان نمی فهم ...ولی چیزی که من در نظر دارم مثل یه پازل می مونه که قراره پازل ها همدیگه رو تکمیل کنند تا اون شکل حقیقی به دست بیاد .
چیزی که من دوست دارم بدونم درباره سبکی است که انتخاب کردم ... جزئیات رو بیشتر کنم یا کم تر و مواردی از این قبیل

nil2008
12-06-2011, 08:31
ممنون از نظر شما ... قطعا با توجه به چیزی که نوشتم حق با شماس و خواننده احتمالا چیزی از موضوع داستان نمی فهم ...ولی چیزی که من در نظر دارم مثل یه پازل می مونه که قراره پازل ها همدیگه رو تکمیل کنند تا اون شکل حقیقی به دست بیاد .
چیزی که من دوست دارم بدونم درباره سبکی است که انتخاب کردم ... جزئیات رو بیشتر کنم یا کم تر و مواردی از این قبیل
دوست عزيز...
بنظرم نوشتن جزئيات ايده ي خوبيه ،اما به اندازه وبه شرطي كه اصل داستان از دست خواننده درنره(آوردن تاريخ :مثل دوشنبه اول اكتبر 2011،غروب 27 فوريه 2003،بازي چهارشنبه شب،يكشنبه شب در برنامه معروف جي استار،فكر كنم بهتر باشه فقط تاريخ هاي كلي رو بنويسي ،يا مهمتريناشونو انتخاب كني .مثلا"دوشنبه اول اكتبر2011 سرفصل شروع داستانت خوبه ولي تاريخ اجراي بازي يا برنامه تلويزيوني بنظرم اضافه بود و دونستن يا ندونستنش خللي در داستان ايجادنميكنه)...شايد باور نكني يا بگي عجب آدمي هستم ولي در واقع چون ميخواستم با دقت متوجه تمام جزئيات نوشته ات بشم وبخصوص رابطه ي ارقام رو درست و حسابي بفهمم وسرسري از داستانت رد نشم سه-چهار بار با دقت و كلمه به كلمه خوندمش وتقريبا" حفظش كردم وشماي كلي ازش دستم اومده ...اين سبك هم جالبه فقط سرعت ِخواندن رو كم ميكنه.من خودم تند خوان هستم ولي براي فهميدن منظورت وقت بيشتري صرف كردم.از سبكت خوشم اومد .مثل اين ميمونه كه آدم چند تا داستان رو باهم دنبال كنه...ودر آخر خود ِشما هستين كه براساس علاقه تون مي نويسيد و اينها البته نظر شخصي ِ من هستش و جسارت نباشه...
موفق باشي.ياحق:11:

Novance
02-08-2011, 11:56
ایده ی جالبی داره ولی همونطور که خودت گفتی جای کار زیاد داره. بیشتر عدم انسجام در جمله بندی منو اذیت کرد. مثلاً:
صبح دوشنبه ها روز شلوغی برای دکه های روزنامه فروشی در لندن است .
چون جمله طولانیه در 2 قسمت توسط ناخودآگاه ضبط میشه. حالا با جمله ی شما اطلاعات ضبط شده اینجوریه:
1- صبح دوشنبه ها شلوغ است.
2- دکه های روزنامه فروشی در لندن است.
بهتر نیست بنویسی:
برای دکه های روزنامه فروشی لندن صبح دوشنبه ها روز شلوغی است.
با این جمله بندی اول مکان داستان (لندن) در ناخودآگاه خواننده ثبت میشه بعد خواننده به طرف اطلاعات جدید یعنی شلوغ بودن دکه ها در دوشنبه ها سوق داده می شه. این شلوغ بودن دکه ها در دوشنبه ها هم کاملا درک میشه. اگه مکان پیش از همه چیز توسط ناخودآگاه خواننده دریافت بشه دیگه همه ی وقایع بعدی رو خودبه خود در اون مکان درک می کنه و دیگه نیازی نیست دوباره ذکر بشه.
البته این ایراد خیلی خیلی کوچیکه اما در قبال زحمتی که داری می کشی بهتر نیست که اثرت عاری از ایراد باشه؟

---------- Post added at 12:56 PM ---------- Previous post was at 12:53 PM ----------


دوست عزيز...
بنظرم نوشتن جزئيات ايده ي خوبيه ،اما به اندازه وبه شرطي كه اصل داستان از دست خواننده درنره(آوردن تاريخ :مثل دوشنبه اول اكتبر 2011،غروب 27 فوريه 2003،بازي چهارشنبه شب،يكشنبه شب در برنامه معروف جي استار،فكر كنم بهتر باشه فقط تاريخ هاي كلي رو بنويسي ،يا مهمتريناشونو انتخاب كني .مثلا"دوشنبه اول اكتبر2011 سرفصل شروع داستانت خوبه ولي تاريخ اجراي بازي يا برنامه تلويزيوني بنظرم اضافه بود و دونستن يا ندونستنش خللي در داستان ايجادنميكنه)...
کاملا درسته. من یه مثال کوچک می زنم: اگه تو داستان هری پاتر رو خوندی می تونی به من بگی داستان در طی چه سال هایی می گذره؟ مطمئنا ً نه. (البته در کتاب دوم اشاره ی کوچکی شده. در جشن صد سالگی مرگ یک روح تاریخ مرگش رو می فهمیم و اینجوری تاریخ داستان هم لو می ره)
این مسئله در فیلم هایی مثل پدرخوانده هم واضح هستش.

hesam 63
18-09-2011, 02:47
من یکی دو ماه بود به این تاپیک سر نزده بودم و الان نظر جناب نوانس رو خوندم
هم شما و هم nil2008 انتقادهای بجایی کردین که سعی می کنم اون رو برطرف کنم .