PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : خاطرات موتورسیکلت



piremard
25-05-2011, 20:37
تمایز بخشه موتورسیکلت با سایر وسایل نقلیه ، روح ماجراجویانه ی آن هست . از وقتی این وسیله نقلیه اختراع شد ، همزمان خاطرات موتورسیکلت شروع شد .
خاطرات سفر ، مواجهات با خطر و جاده هایی که برای سایر وسایل نقلیه و رانندگان دست یافتنی نبود .

این تاپیک رو ایجاد کردم که در اون خاطراتت و تجربیات سفرهاتون و اتفاقات حین رانندگی رو بنویسید . برای رونق بیشتر می تونید تجربیات نگهداری و اتفاقات فرعی - نه ماجراهای زیادی شخصی و خصوصی - تون رو هم بنویسید .

از اینکه با ما همسفر هستید خوشحالیم
ارادتمند ، پیرمرد .

befermatooo
29-05-2011, 11:00
ما موتور سوار نیستیم اما موتور سواران را دوست می داریم :دی

یه روز پسر خالم اومد دنبالم و گفت بیا بریم بیرون جایی کار داره . منم که تو خونه دلم پوکیده بود گفتم باشه اما ای کاش نمی گفتم !

سوار موتورش شدیم و گازش رو گرفت و رفتیم .

چند دقیقه نگذشته بودیم که پسر خالم گفت منو محکم بگیر ! یهو دیدم موتور رو یه چرخه ! هیچ وقت اون روز رو که باعث شد دیگه سوار موتور نشم رو فراموش نمیکنم .

داشتم از پشتش می افتادم اما انگار نه انگار ! همش قسم میدادم که بزنه کنار اما کو گوش شنوا . آخرش سر چهارراه زدیم به یک پیکان . من که جفت ( :دی ) کرده بودم . پسر خالم پاش شکسته بود و منم زخمهای مختصر برداشته بودم .

تو همون صحنه تصادف یکی میگفت : موتور سوار خره و هرکی هم تکلش بشینه خر تره :دی

خلاصه ما که موتور سواری رو گذاشتیم کنار اما دیگه تا به امروز که چند سال از اون خاطره میگذره ، سوار هیچ موتوری نشدم .

اینم از خاطره ما [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

piremard
11-06-2011, 23:55
خاطرات کوتاه :
دیروز موتور رو با سوئیچ باز تو کوچه رها کردم تا صبح بسرقت نرفت . اما در عوض باتری موتور کاملا خالی شده بود و مجبور شدم کلی موتور رو هل بدم !

نرسیده به تقاطع رسالت ، خیابان دکتر آیت ... صدای برخورد یک حشره به وایزر کلاه رو شنیدم . سرعتم گمانم حدود 70 ک/س بود .
به تقاطع رسیده بودم که سرعتم حدود 10 ک/س بود و دور و بر رو نگاه می کردم . یهو جلوی بینیم داخل کلاه شاخ-به-شاخ یک نوع سوسک پر دار بهاری بودم .

اگه از جاش تکون می خورد و می پرید روی صورتم جداً احتمال تصادفم تو همون سرعت خیلی خیلی کم زیاد بود . سریع سرعت رو کمی بالا بردم و کنار کشیدم و یهو ترمز شدید کردم تا فرصت تکون خوردنش رو بگیرم . کلاه رو با یه حرکت تند بجلو درآوردم و محکم تکونش می دادم .

سوسکس مورد نظر بعد از برخورد به کلاه از شکاف خروجی هوای کلاه خودش رو داخل کشیده بود . این اتفاق شاید 1 در 1000000 اتفاق بیافته

دارم فکر می کنم اگر به تقاطع نرسیده بودم و همون سرعت 70ک/س رو داشتم و این سوسک رو می دیدم روی صورتم چی می شد ؟ :2:

ـــــــــــــــــ

وداع با درّه ی آش رشته :

سرشو از پراید بیرون آورد و بی مقدمه بمن گفت : تو دیگه چرا وایسادی ؟ تو که رات بازه ، برو !
تو نمای نزدیک از پشت شیشه سیاه کلاهم بهش نگاه می کردم و فکر می کردم منظورش از "راهت بازه" چی می تونه باشه .


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


13 فروردین 1390 - 13 بدر بود ! تو ترافیک درهم گره خورده جاده فشم گیر کرده بودیم . شاید منظور اون راننده این بود که خلاف جهت سبق بگیرم .
اما او یک چیز رو نمی دونست . نه من اون موتورسوار بودم و نه قصد رسیدن به جایی رو تو اون روز داشتم .


همه جای کوهستان پر بود از مردم . زن ، مرد و چند جین بچه و هر دو طرف کلی خودرو پارک کرده . افسران پلیس و کارگران رستوران که با علامت دادن با چیزی شبیه به باتوم ، جلب مشتری می کردند !
نفهمیدم این چه سبکیست . در حال خودم بودم که از پشت تکون اجباری حواسم رو پرت کرد . یک اتومبیل سفید که شاید زانتیا بود بهم زد . فکرشو بکن تو یک ترافیک کاملا متوقف کسی از پشت یک اینچ هم ازت فاصله نگیره !


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


پایین اومدم و موتور رو چک کردم . راننده که بنظر با خانواده اش همراه بود مردی میانسالی بود که عذرخواهی کرد و من برگشتم . کمی که ترافیک تکان مختصری خورد ، او از کنار رد می شد که دوباره عذرخواهی کرد و گفت : جک موتورت پایینه !

از فضای کوچک و تنگ کنار راست جاده برای حرکت استفاده کردم و تونستم از ترافیک فاصله بگیرم . حالا سرعت خوبی داشتم و تعداد مسافران 13 بدر کمتر و کمتر می شد . جاده پهن تر شده بود که به فشم رسیدم و بی توقف تاختم تا رودسر-قصران

شهر عجیب و کوچکی بود با یک بانک کوچک ! چند مغازه خوار و بار و فروشگاههای بیشتر توریستی . ویلاهای گرون قیمت ولی مندرس و بیقواره . مشخص بود که این شهر هم تحت تاثیر موقعیت توریستی مسافران تهران بدین حال در آمده . جاده های تنگی تو رو به دهستانهای کوچک و امامزاده ها دعوت می کنند .

بوی کباب و منقل ، جای نفس طبیعت رو گرفته بود . تعجبی نداشت که چرا در حاشیه یک رودخانه و سایه خنک درّه خبری از حیوان و پرنده نبود .
تنها چند درخت سبز بودند و هنوز هوا اندکی زمستانی بود . جلوی یک گذرگاه بسیار تنگ توقف کردم و پیاده کمی راهپیمایی کردم . بعد از یک پیچ که عکسش رو در بالا می بینید ، فاصله ی کوتاهی بود شبیه به ساحل دریاچه . یادم افتاد حدود 20 سال پیش جمعه ها به این نقطه می رسیدیدم و برای بلال و آش رشته خوردن توقف می کردیم تا غروب می شد .... تمام خاطرات منحوس و تلخ گذشته از کنارم می گذشت . اون نقطه پر بود از خودروها و مسافرانی خارج از ظرفیت . حتی جلوتر نرفتم تا کامل ببینمش .


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


همون پیچ مکثی کوتاه کردم و برگشتم . وقتی سوار موتورسیکلتم شدم با سرعتی بسیار-بسیار کم در حالیکه موسیقی گوش می کردم راهی تهران 1390 شدم .

تهرانی که هنوز هم تلخ بود

شـیـفــو
15-09-2013, 20:08
سلام دوستان
امروز دیدم چرخ عقبم پنچر شده رفتم یه تیوپ بگیرم دیدم تیوپی که می گرفتم 2.500 تومن شده 12 هزار تومن :n04: هرچی فحش و نفرین بود دادم به باعث و بانیش ، خلاصه بعدش گرفتم و اومدم تیوپ رو عوض کردم . تعمیرکار با اجرت 15 عوض میکرد .
روغن خارجی هم که 7 تومن بود شده 13 تومن ، گرفتم اما نریختم .
زنجیر 10 تومنی هم شده بود 22 تومن که گرفتم .
می خوام موتور رو بخوابونم ، تو این مدت اتفاقات بدی برام افتاده با موتور ، برای همین میخوام بخوابونمش تا پرعموم برگرده گواهینامش رو بگیره بدمش به اون .
کل موتور زین و باک و ... باز کردم اول اینکه تو سیم کشیش چقدر سیم اضافه بود ، سیم هایی که حتی به هیچ جایی وصل نبود دوم کلی چسب برق . همرو درست و مرتب کردم چسب های اضافه روهم باز کردم و خودم یبار دیگه همرو تمیز بستم .
باتریش رو با آب جوش تمیز کردم و سر پیچ ها یکم روغن مالیدم و جدا کردمشون .
کش باتری رو که پوسیده بود رو عوض کردم .
زنجیرم هم که همش وصله خورده بود رو با یه زنجیر نو عوض کردم .
فیلترش رو باز کردم با بلور باد گرفتم تمیز شدش .
یه آچارکشی حسابی و ردیف کردمش . خیلی حساسیت به خرج دادم .
لنت ها رو هم یکم شل کردم .
بعد حسابی شستمش برق افتاد عین روز اولش شد ، چون یه مدتی کثیف بود امروز دیدم چقدر خوشگل شد عروسکیه واسه خودش .
باکش حدودا نیم لیتر بنزین داشت که خالش کردم بعد روشن گذاشتمش تا بنزینی که توش مونده هم بسوزه ، روغن رو هم لب جوب خالی کردم . سبک شدنش رو میشد حس کرد .
بردمش تو انبار و باد چرخاش رو هم یذره کم کردم .
روغنی که خریدم و تلق و دستکش ها و بادگیر پار رو هم که واسه زمستون پارسال بود ، حسابی شستم و گذاشتم رو زین بعد یه روکش خوشگل ( مال 220 پسرخالمه که فروختش دادش به من ) روش کشیدم و باهاش خدافظی کردم .
فقط باید یه بطری یک و نیم پر بنزین هم بذارم کنارش که هروقت خواستیم بیدارش کنیم سوخت داشته باشیم ، شاید هم بعد زمستون دوباره به خودم سواری داد .