PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : هیستری؟؟؟؟



x935
22-03-2011, 01:09
سلام دوستان
سال نو مبارك
در مورد اين بيماري اطلاعات ميخواستم

siamakdadashi
22-03-2011, 21:07
سلام.یه نوع اختلال هست که از تلقین بوجود میاد و با تلقین درمان میشه.مثلا فردی میگه صبح پا شدم دستم بیحس شده.در این صورت روانشناس با خانواده آن شخص یک فیلمی بازی میکنند و روانشناس میگه درمانش یه آمپول هست که مثلا 2 میلیون هست اگه اونو بزنید خوب میشه اگه نه دستت باید قطع بشه.به خانواده اون شخص میگن مثلا یه آمپول ویتامین بخرن و اونو تزریق که کردند این شخص خوب میشه.در واقع هیچ اتفاق فیزیولوژیکی در بدن رخ نداده بود.به این میگن هیستری.

siamakdadashi
23-03-2011, 13:17
بله چون هیستری یه اختلال روانشناختی هست و روانشناسان درمان میکنند.ما هرچه داریم از فروید داریم دیگه!

siamakdadashi
24-03-2011, 15:01
فروید در ابتدای کار طبابت به دنبال درمان هیستری بود. هیستری ، یک نوع «سایکو نِوروز» است که علائم آن بر مبنای «تبدیل» استوار بوده و با فقدان کنترل اعمال و عواطف، هیجان، شدت اثرات احساسی و تقلید بیماری های مختلف مشخص می گردد. این بیماری از منازعات هیجانی و درونی نشأت گرفته و معمولاً با نارس بودن شخصیت، میل شدید به انجام اعمال ناگهانی، علاقه به جلب توجه دیگران، حس وابستگی به اشخاص دیگر و مکانیسم های دفاعی روانی مشخص می گردد. انواع کلاسیک آن به صورت تظاهرات جسمی غیر ارگانیک مشهود می گردد. انواع مختلفی از قبیل هیستری بزرگ، کوچک و اضطرابی دارد.
زمانی که فروید زیر دست «شارکو» مشغول کار بود، شارکو او را از امکان اساس جنسی روان رنجوری آگاه کرد. شارکو می گفت: « در این گونه موارد – روان رنجوری – همیشه مسأله اندام های جنسی مطرح است، همیشه ، همیشه، همیشه ». شارکو خود برای درمان هیستری از هیپنوتیزم استفاده میکرد و بعدها که فروید با برویر همکار شد همین روش را ادامه دادند. زیرا در ابتدا این گونه تصور می کردند که هر نوع هیستری لزوماً به وسیله یک «تروما» به وجود می آید.به همین دلیل معتقد بودند که اگر بیمار بتواند نخستین لحظه ای را که نشانه معینی از هیستری دارد به خاطر بیاورد علائم هیستری از بین خواهند رفت. برویر این روش را «کاتارسیس» نامیده بود. اما چون به خاطر آوردن آن هیجان نخستین – به علت این که اولاً در خود آگاه در دسترس نبودند، و ثانیاً شاید این خاطرات از نوعی بودند که در شخص ایجاد احساس رنج یا شرم و یا خطر می کردند – بسیار مشکل بود. به همین علت به واسطه خواب مصنوعی (هیپنوتیزم) بیمار را به آن خاطره می رساندند. اما با ارائه نظریه غرایز، فروید توانست روان رنجوری را از تروماتیک بودن محض بیرون آورده و آن را تعمیم دهد. او به این نتیجه رسید که تکانه های غریزی، جویای تخلیه شدن هستند؛ خواه این تکانه ها به واسطه عوامل خارجی به وجود آمده باشند یا خود به خود در درون فرد پدید آیند. در این زمان بود که فروید این نظریه را مطرح کرد که « گروه خاصی از «نوروز» ها وجود دارند که مستقیماً معلول تخلیه نارضایت بخش یا ناکامل تکانه های غریزی هستند.» این گونه نوروزها در مقابل نوروزهای تروماتیک بودند. به همین علت آنها را نوروز «آکتوال» به معنای «جاری» نامید. نوروزهایی که عوامل آن تنها یک ضربه روانی نبودند، بلکه همواره در جریان بودند و اگر راه تخلیه این جریان ها بسته می شد، باعث می شد که این تکانه ها واپس زده شوند. این مسأله باعث ابداع اولین «مکانیسم دفاعی» به نام «واپس زنی» گشت. فروید همواره در جریان عقیده داشت که اصل مسلط بر زندگی ذهنی فرد، نیاز و میل ارگانیسم به حالت آرامش است که از راه تخلیه تمام تنش ها حاصل می آید. فروید بعدها این اصل را اصل «نیروانا» نامگذاری کرد. در مراحل بعد که فروید با بیماران بیشتری سر و کار داشت، به نتیجه ای رسید که در مقاله ای آن را این گونه بیان کرد: « نقطه عزیمت ما از هر مورد و هر نشانه ای که باشد در پایان راه بی هیچ اما و اگری به عرصه تجربه جنسی می رسد. » فروید بیش از پیش معتقد گشت که خصیصه عمده فرد نوروتیک، فقدان زندگی عادی جنسی است و باور داشت که ارضای جنسی، کلید شادمانی است و این نکته ای بود که باعث شد اهل دین بر علیه او قیام کنند ؛ در حالی که اولاً : فروید در بسیاری از نوشته هایش متذکر می شود :« آنچه درباره روابط جنسی گفته ام ، برای انسان های ناهنجار است. اما انسان های بهنجار ، تا می توانند باید از این عمل حیوانی دوری کنند». و ثانیاً : فروید میل جنسی را در مفهوم گسترده آن تعریف کرده و منظورش صرفاً امیال شهوی (اروتیک) نیست؛ بلكه تقریباَ همه رفتارها و افكار لذت بخش را مشمول آن می دانست. خود او در جایی می گوید:« آن گستردگی ، حالتی دو گانه دارد. اول این که ، امیال جنسی از رابطه بسیار نزدیکی که با اندام های تناسلی دارند جدا شده و به صورت یک کارکرد بدنی گسترده تر در نظر گرفته شده است، که هدف آنها لذت است و تنها به صورت فرعی به هدف های تولید مثل خدمت می کنند. دوم این که تکانه های جنسی به صورتی در نظر گرفته شده اند که شامل تمام آن تکانه های صرفاً محبت آمیز و دوستانه می شود که در واژه بسیار مبهم «عشق» به کار می رود.»