ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : تناسخ چیست؟



Pessimist
08-02-2011, 14:03
این تاپیک ایجاد شده تا در مورد تناسخ بحث کنیم!




تناسخ


حدود 7 میلیارد نفر در جهان کنونی زندگی میکنند که بر اساس نمونه گیری در جوامع مختلف نیمی از آنها یعنی سه و نیم میلیون نفر به تناسخ اعتقاد دارند و نیمی دیگر اعتقاد ندارند!

معتقدین به تناسخ بر این باورند که هر انسان قبل ازتولد در بدن انسان دیگری بوده است که پس از مرگ آن بدن روح به بدن فعلیشان حلول کرده و پس از مرگ بازهم روحشان از بدن خارج شده و مجددا با بدن جدیدی به دنیا خواهند آمد

کسانی به تناسخ اعتقاد دارند بر این باورند که هرگناهی با این بدن انجام دهند در زندگی بعدیشان به خودشان بازمیگردد و هر کار نیک نیز بصورت کارمای خوب درزندگی بعدیشان حصول خواهد شد.

اما مخالفین تناسخ بر این باورند که این گفته ها با معاد و دنیای برزخ در تضاد است .

دانشمندان و فلاسفه بسیاری هم در این زمینه دست به تحقیقات گوناگون زده اند که دراین میان هیپنوتیزم یکی از بهترین روشهای تحقیق برشمرده میشود چرا که فقط در حالت هیپنوتیزم میتوان حافظه را بقدری تقویت کرد که حتی دوران قبل از تولد را بخاطر آورد.

دراین میان تحقیقات دکتر مایکل نیوتن که افراد گوناگون را با کمک هیپنوتیزم به گذشته فرستاده تا از زندگی های قبل از تولد خود پرده بردارند بسیار مشهور است .

این تحقیقات که در کتاب سفر روح در ایران هم ترجمه و چاپ شده شرح حال افراد مختلفی است اعم از کسانی که به تناسخ اعتقاد دارند و کسانی که به تناسخ اعتقاد ندارند و جالب اینکه هم افراد هم از زندگی در قالبهای دیگر وهم از عالم برزخ صحبت کرده اند.

بسیاری از افراد هم که در کلاسهای خودهیپنوتیزم شرکت میکنند با دستیابی به همین هدف سر کلاس حاضر میشوند که دوست دارند بیاد بیاورند در گذشته چه کسی بوده اند و چگونه زندگی میکرده اند. من نمیدانم شما به تناسخ اعتقاد دارید یا خیر؟

اما میدانم با هیپنوتیزم میتوانید حافظه خودرا هرچقدر که میخواهید تقویت کنید و گذشته های خیلی دور را بیاد بیاورید

x935
08-02-2011, 14:10
بچه ها خيام به تناسخ اعتقاد داشته؟

outpost
08-02-2011, 15:04
كتاب استادان بسيار ، زندگي بسيار هم در اين باره هستش و جالبه.

يه قسمتهايي از كتاب رو براتون ميزارم :

==============

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نام کتاب: استادان بسیار زندگی های بسیار
نام نویسنده: دکتر برایان ال. وایس
نام مترجم: زهره زاهدی
انتشارات: جیحون، ۱۳۸۰
چاپ: نوبت ششم، ۱۳۸۵
نوع کتاب: تناسخ درمانی

فرازهایی از کتاب
۱.
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حملۀ دیگر ببرم از بشر
تا برآرم از ملایک بال و پر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیء هالک الی وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم
آنچ اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم که انا الیه راجعون
مثنوی معنوی (ص ۵)
۲. من می دانم که برای هر چیز دلیلی وجود دارد. شاید در لحظه وقوع یک رویداد روشن بینی و بصیرت درک علت را نداشته باشیم، اما به یاری گذشت زمان و بردباری برما روشن خواهد شد.(ص ۹)
۳. انسان همواره در طول تاریخ در مواجهه با تغییر و یا پذیرش نظریات جدید، از خود مقاومت نشان داده است. مجموعه معارف و فرهنگ تاریخی اقوام، مملو از این نمونه هاست. هنگامی که گالیله قمرهای مشتری را کشف کرد، منجمین آن زمان نظرش را نپذیرفتند و حتی از نگاه کردن به این اقمار خودداری کردند، چرا که وجود چنین اقماری با عقاید از پیش پذیرفته شده آنها مغایرت داشت.
این گونه است برخورد روانپزشکان و سایر درمانگرانی که از آزمایش و ارزیابی شواهد قابل ملاحظه ای که از حیات پس از مرگ و خاطرات مربوط به زندگی های گذشته آمده، امتناع می کنند. آنها چشمشان را محکم بسته نگاه می دارند. (ص ۱۱ و ۱۲)
۴. اکنون می دانم که درمان وجود دارد، اما نه از طریق سرکوب یا پنهان کردن این علایم. (ص ۱۵)
۵. هیپنوتیزم ابزار شگفت آوری است که به بیمار کمک می کند حوادث فراموش شده در گذشته های دور را به خاطر آورد. هیچ راز و رمزی ندارد. فقط قرار گرفتن در وضعیت تمرکز فشرده است. (ص ۲۳)
۶. در طول هفته، جزوه ای مربوط به سیر تطبیقی مذاهب، که واحدش را در سالهای اول و دوم دانشگاه کلمبیا انتخاب کرده بودم، مطالعه کردم. در این جزوه منابع بسیاری مربوط به بازگشت به جسم چه در عهد عتیق و چه در عهد جدید وجود داشت. در سال ۳۲۵ بعد از میلاد کنستانتین کبیر، امپراطور روم، به همراه مادرش هلنا، این منابع موجود در عهد عتیق را حذف کردند. در دومین اجلاس کنسول ها در قسطنطنیه، در سال ۵۵۳ بعد از میلاد، این عمل تایید شد و اعلام شد که مفهوم بازگشت به جسم کفر محسوب می شود. ظاهرا گمان می کردند این مفهوم باعث می شود انسان ها دریابند که برای رستگاری فرصت زیادی دارند و این از اقتدار رو به رشد کلیسا بکاهد. با این حال منبع اصلی وجود داشت، اولین کشیشان کلیسا مفهوم زندگی های متوالی را پذیرفته بودند. (ص ۳۱ و ۳۲)
۷. آن چه که تا آن زمان هنوز چندان بها نمی دادم، این بود که ضربات ثابت و یکنواخت تاثیرات زیربنایی روزمره، مانند انتقادات سوزنده والدین، می تواند حتی بیشتر از یک شوک مشخص روانی، از خود جراحت به جای گذارد. این تاثیرات مخرب، از آن جا که با زمینه روزمره زندگی مان آمیخته می شوند، مشکل تر به خاطر می آیند و دشوارتر تخلیه و رفع می شوند. کودکی که دائما از او انتقاد می شود، درست به اندازه کودکی که به خاطر می آورد در یک روز وحشتناک خاص تحقیر شده است، اعتماد به نفس و احترام به نفس خود را از دست می دهد. کودکی که خانواده اش فقیر هستند و در زندگی روزمره دچار کم غذایی است، ممکن است سرانجام دچار همان مشکل روانی ای شود که کودکی که یک رویداد مهم مربوط به گرسنگی را که منجر به مرگش شود، تجربه کرده است. به زودی درمی یافتم که ضربات روزمرۀ نیروهای منفی، باید هم چون یک ضربه عاطفی واحد و قوی، درک و حل شود و به همان میزان هم به آن توجه شود. (ص ۳۹)
۸. طبق نوشته اغلب محققین، ارواح تمایل دارند که در گستره چندین زندگی به صورت گروهی، مکررا به جسم بازگردند و به سرنوشت شان عمل کنند، دیونی را که به دیگران و به خودشان دارند ادا کنند، و درس را بیاموزند. (ص ۴۰)
۹. استادان روحی: وظیفه ما یاد گرفتن است. وظیفه ما این است که از طریق دانش خدا گونه شویم. ما خیلی کم می دانیم. تو این جا هستی که معلم من باشی. خیلی چیزها هست که باید یاد بگیرم. با دانش می توانیم به خدا برسیم و آن گاه بیاساییم. بعد بر می گردیم که به دیگران بیاموزیم و کمک کنیم. (ص ۴۴)
۱۰. پیش از آن که او را در زمان به جلو برانم، تامل کردم. مجذوب آن بودم که چه طور درک او از مرگ و مرحله پس از مرگ، در زندگی های مختلف این همه متفاوت است و با این حال، هر دفعه تجربه او از خود مرگ تا این حد متحدالشکل، و شبیه به هم است. در حول و حوش لحظه مرگ، بخش آگاه وجودش، جسم را ترک می کرد، در بالا شناور می شد و سپس به سوی یک نور انرژی بخش خارق العاده جذب می شد. بعد صبر می کرد تا کسی بیاید و کمکش کند. روح خود به خود عبور می کرد. تدهین با عطر و روغن، مراسم خاک سپاری، یا هر عمل دیگری که پس از مرگ انجام شود، هیچ ربطی به عبور روح نداشت. این کار خود به خود انجام می شد، هیچ آماده سازی ای لازم نبود. مانند گذشتن از میان یک در باز بود. (ص ۵۰)
۱۱. درمانگر باید یک لوح سفید باشد. تابلوی نانوشته ای که بیمار بتواند احساسات، افکار و رفتارهایش را روی آن منعکس کند. آن گاه درمانگر می تواند این ها را تحلیل و بررسی کند و میدان ذهن بیمار را وسعت بخشد. (ص ۵۲)
۱۲. ابتدا نمی فهمیدم چرا تا این حد تغییر کرده ام. می دانستم آرام تر و بردبارتر شده ام، دیگران به من می گفتند که چه قدر آرام به نظر می رسم، چه آسوده و شاد شده ام. احساس می کردم که در زندگی امید، شادی، هدف، و رضایت بیشتری یافته ام. چیزی در من طلوع کرده و ترس مرگ را از میان برده بود. دیگر از مرگ و از وجود نداشتن خودم نمی ترسیدم. به خاطر از دست دادن دیگران هم کم تر وحشت داشتم، هر چند که قطعا دلم برای شان تنگ می شد. ترس از مرگ تا چه حد نیرومند است. مردم برای اجتناب از این ترس چه راه های درازی می پیمایند: بحران های میانسالی، مشکلات مربوط به جوانان، جراحی های زیبایی، وسواس انجام تمرینات بدنی، انباشتن دارایی های مادی، زاد و ولد برای حفظ نام، کوشش برای هر چه جوان تر ماندن، و غیره.
ما به طرز وحشتناکی نگران مرگ خود هستیم، گاه آن قدر نگرانیم که هدف اصلی از زندگی مان را فراموش می کنیم. (ص ۵۶)
۱۳. استادان روحی: کسانی که به دستورات مذهبی عمل می کنند، از همه ما نزدیک تر شده اند، چون آنها پیمان پاکدامنی و اطاعت بسته اند. آن ها بسیاری چیزها را کنار گذاشته اند، بی آن که چشمداشتی داشته باشند. بقیه ما در قبال رفتارهای مان خواهان پاداش و جایزه ایم ... در حالی که پاداشی در کار نیست، نه آن پاداشی که مورد نظر ماست. پاداش در انجام خود آن کار است، منتها انجام بی چشمداشت ... انجام بدون خودخواهی. (ص ۸۶)
۱۴. استادان روحی: هر چیز به وقتش خواهد آمد.زندگی را نمی شود تعجیل کرد. زندگی طبق برنامه هایی که بسیاری از مردم دل شان می خواهد پیش نمی رود. ما باید هر آن چه را که در وقتش به ما می دهند بپذیریم و بیشتر نخواهیم. اما زندگی ابدی است. و ما هرگز نمی میریم. ما در واقع هرگز متولد نشده ایم. ما فقط از مراحل مختلف می گذریم. پایانی نیست. انسان ها ابعاد بسیار دارند. اما زمان، آن زمانی که ما فرض می کنیم نیست، زمان در درس هایی است که یاد می گیریم. (ص ۱۱۴ و ۱۱۵)
۱۵. اما اگر مردم می فهمیدند که زندگی ابدی است، که ما هرگز نمی میریم، ما در واقع متولد نشده ایم، آن گاه این ترس از مرگ زایل می شد. اگر می دانستند که به دفعات زندگی کرده اند و به دفعات زندگی خواهند کرد، چه اطمینانی می یافتند! اگر می دانستند که ارواحی در اطراف شان وجود دارد که به آنها کمک خواهند کرد، و پس از مرگ به این ارواح خواهند پیوست، (از جمله ارواح رفتگان محبوب شان)، چه آسایشی می یافتند! اگر می دانستند که «فرشته نگهبان» وجود دارد، چه قدر احساس امنیت بیشتری می کردند! اگر می دانستند که عمل خشونت و ظلم در قبال دیگران هم ثبت می شود و در زندگی دیگری ناچار خواهند شد تاوانش را بپردازند، چه قدر از میزان خشم و تمایل به انتقامجویی کاسته می شد! باید دانست تنها با دانش می شود به خدا رسید. تملک مادیات و قدرت چه ثمری خواهد داشت، در حالی که با مرگ فرد آن ها هم تمام می شوند و برای رسیدن به خدا به درد نمی خورند، حرص و طمع و تشنه قدرت بودن، به هر حال هیچ ارزشی ندارد. (ص ۱۲۶ و ۱۲۷)
۱۶. دکتر وایس: «چرا بر می گردیم که یاد بگیریم؟ چرا در قالب روح نمی توانیم یاد بگیریم؟»
استادان روحی: آموختنی ها در سطوح مختلفی وجود دارند و بعضی از آن ها را باید در جسم یاد بگیریم. ما باید درد را احساس کنیم. وقتی روح هستیم هیچ دردی احساس نمی کنیم. این زمان تمدید قواست. روح مان جان تازه ای می گیرد. (ص ۱۲۸)
۱۷. استادان روحی: مردم را نمی شود عجولانه داوری کرد. باید با دیگران منصف باشیم. با قضاوت عجولانه بسیاری زندگی ها را خراب می کنیم. (ص ۱۴۳)
۱۸. به یاد مکالمات اتفاقی و کم اهمیتی افتادم که هنگام جراحی، زمانی که بیمار بیهوش بود، در می گرفت. با یاد شوخی ها، کلمات رکیک، مجادله ها، و بداخلاقی های جراحان افتادم. بیماران در سطح ناخودآگاه شان چه شنیده بودند؟ چه مقدار از آن مکالمات ثبت شده و پس از بیداری بر افکار و احساسات، ترس ها و اضطراب های بیمار تاثیر گذاشته بود. حرف هایی که در طول جراحی گفته شده بود، تا چه حد بر مرحله پس از جراحی بیمار در اتاق ریکاوری تاثیر مثبت یا منفی گذاشته بود؟ (ص ۱۵۶)
۱۹. استادان روحی: در مجموع هفت مرحله وجود دارد. هفت مرحله. هر کدام چندین سطح دارد. یکی از مراحل، مرحله به یاد آوردن است. در آن مرحله شما مجازید افکارتان را به خاطر بیاورید. مجازید آخرین زندگی ای را که گذرانده اید، ببینید. آن ها که در سطوح بالاتری قرار دارند، اجازه دارند تاریخ را هم ببینند. آنها می توانند برگردند و با آموزش تاریخ، به ما یاد بدهند. اما ما که در سطوح پایین تری هستیم، فقط اجازه داریم آخرین ... زندگی خود را ببینیم.
شما دیونی دارید که باید پرداخت شود. اگر این دیون را نپردازید با خود به زندگی دیگری خواهید برد ... تا فرصت داشته باشید به آن بپردازید. با ادای دیون تان، پیشرفت می کنید. بعضی از ارواح سریع تر از دیگران پیشرفت می کنند. وقتی در قالب مادی هستید و دارید به یک بدهی می پردازید، همه عمر فرصت دارید ... اگر چیزی توانایی شما را ... برای پرداخت آن بدهی سد کند، باید به مرحله به خاطر آوردن برگردید، و در آن جا باید صبر کنید، تا روحی که به او مدیون هستید، به دیدن شما بیاید. و وقتی هر دوی شما بتوانید به قالب مادی برگردید، آن وقت اجازه خواهید یافت، برگردید. اما خودتان تصمیم می گیرید کی برگردید. خودتان تصمیم می گیرید برای پرداخت آن دین چه باید بکنید. زندگی های دیگرتان به خاطرتان نمی آید ... فقط آخرین زندگی به یادتان می آید. فقط ارواح سطوح بالاتر، آن ها که بصیرت دارند مجازند تاریخ و رویدادهای گذشته را به خاطر آورند ... تا به ما کمک کنند، به ما یاد بدهند چه بکنیم.
هفت مرحله وجود دارد ... هفت مرحله که پیش از بازگشت باید از آنها بگذرید. یکی از آن ها مرحله انتقال است. در آن جا منتظر می مانید. در آن مرحله تعیین می شود که برای زندگی بعد چه چیز را با خود بیاورید. همه شما یک ... نقطه ضعف غالب خواهید داشت. شاید طمع باشد، یا شهوت، اما هر چه که باشد، باید دین خود را به آن افراد بپردازید. بعد باید در آن زندگی بر این نقطه ضعف فائق شوید. باید یاد بگیرید که بر طمع فائق شوید. اگر یاد نگیرید، در بازگشت دوباره، باید این صفت را همانند صفات دیگر با خود به زندگی بعد بیاورید. بارش سنگین تر خواهد شد. با هر زندگی که بگذرانید و در طی آن دیون تان را نپردازید، زندگی بعد مشکل تر خواهد شد. اگر بپردازید، زندگی آسان تری نصیب تان خواهد شد. به این ترتیب خودتان زندگی ای را که خواهید داشت، انتخاب می کنید. در مرحله بعد مسئول آن زندگی ای خواهید بود که انتخاب کرده اید. خودتان انتخاب می کنید. (ص ۱۸۳ و ۱۸۴)
۲۰. استادان روحی: عقل به کندی عمل می کند. علتش این است که دانش ذهنی که به سهولت کسب می شود، باید به دانش حسی یا ناخودآگاه تبدیل شود. به محض آن که تبدیل شود، برای همیشه حک می شود. تمرین های رفتاری کاتالیزور ضروری جهت انجام این عمل است. مفهوم دانش بدون عمل، رنگ می بازد و محو می شود. دانش نظری بدون تمرین عملی کافی نیست.
امروز تعادل و هماهنگی نادیده گرفته می شود، هر چند که اساس عقل است. انسان ها همه کار را به افراط می کنند. مردم اضافه وزن دارند چون پر خوری می کنند. ورزشکاران (دوندگان) وضع و حال خود و دیگران را نادیده می گیرند و به افراط می دوند. مردم همه چیز را به افراط قصد می کنند. زیاده خوشگذرانی می کنند، به افراط یا به تفریط تفریح می کنند. زیاده حرف می زنند بی آن که معنی داشته باشد. زیاده نگران می شوند. افکار افراطی فراوان است. یا هیچ چیز یا همه چیز. این روش طبیعت نیست.
در طبیعت اعتدال وجود دارد. جانوران به تعداد کم نابود می شوند. نسبت موجودات زنده با محیط حفظ می شود و حیوانات به تعداد زیاد نابود نمی شوند. گیاهان مصرف می شوند و بعد دوباره می رویند. منابع غذایی کاهش می یابند و سپس دوباره پر می شوند. از شکوفه ها بهره جویی می شود، میوه ها خورده می شوند، ریشه ها ابقا می شوند. نوع بشر، اعتدال را نفهمیده، چه رسد به این که به آن عمل کند. راهبر انسان ها طمع و جاه طلبی است و ترس هدایت شان می کند. به این ترتیب سرانجام خود را نابود خواهند کرد. اما طبیعت به حیاتش ادامه خواهد داد، حداقل گیاهان باقی خواهند ماند.
شادی حقیقتا ریشه در سادگی دارد. گرایش به زیاده روی در فکر و عمل شادی را از بین می برد. افراط بر ارزش های اصولی سایه می افکند. مردمان دیندار به ما می گویند خوشبختی در سرشار کردن قلب ها از عشق، ایمان و امید است. در نیکوکاری و مهربانی است. در واقع حق با آن هاست. چنین طرز برخوردی با دیگران، معمولا اعتدال و هماهنگی به دنبال دارد. این یک وضعیت جمعی «بودن» است. در چنین روزهایی، آن ها در وضعیت متحول شده آگاهی هستند. گویی انسان تا زمانی که روی زمین است در وضعیت طبیعی خود قرار ندارد. باید به وضعیت دگرگونی و تحول برسد تا خود را از عشق و نیکوکاری و سادگی سرشار کند، تا پاکدامنی را احساس کند، تا خود را از شر ترس های دیرینه رها کند. (ص ۲۲۱ و ۲۲۲)
۲۱. استادان روحی: این وجه مشترک همه ادیان است. انسان فناناپذیر است، و آن چه ما اکنون انجام می دهیم، یادگیری درس هاست. همه ما در مدرسه هستیم. اگر بتوانید فناناپذیری را باور کنید، همه چیز ساده خواهد بود. (ص ۲۲۲)
۲۲. دکتر وایس: «اگر بخشی از وجود انسان ابدی است، که شواهد و سوابق زیادی برای چنین طرز فکری وجود دارد، پس دیگر چرا چنین به یکدیگر بد می کنیم؟ چرا به خاطر منافع خودمان پا بر سر دیگران می گذاریم در حالی که با این کار عملا در امتحانات رفوزه می شویم؟»
استادان روحی: همه ما در نهایت به یک جا خواهیم رفت، هر چند با سرعت های مختلف. هیچ کس بزرگ تر از دیگری نیست.
درس ها را مد نظر داشته باشید. از نظر ذهنی پاسخ ها همیشه در دسترس بوده اند، اما باید با عمل به آنها تحقق بخشید. باید با حس کردن و عمل به مفهوم آن ها، برای همیشه در ناخودآگاه مان حک کنیم. کلید طلایی همین است.
حفظ کردن مفاهیم معنوی در مدرسه های روز یکشنبه کافی نیست. بیان خدمت، بدون عمل کردن به آن ارزشی ندارد. خواندن و حرف زدن درباره عشق و نیکوکاری و ایمان آسان تر است. اما انجام آن، احساس آن، نیازمند وضعیت متحول شده آگاهی است. وضعیت های مشابه گذرایی که به وسیله تحریکات و القائات مواد مخدر، الکل، یا هیجانات غیرمترقبه دست می دهد، بی فایده است. وضعیت ماندگاری که با دانش و درک می توان به آن دست یافت ارزشمند است. این وضعیت با رفتارهای مادی ابقاء می شود، با عمل کردن و نیاز داشتن، با تمرین کردن. باید مفهومی تقریبا عرفانی را با تمرین مداوم به عمل آشنای هر روزه مبدل کنیم، به یک عادت مبدل کنیم.
بفهم که هیچ کس از دیگران بزرگ تر نیست. آن را احساس کن. کمک کردن به دیگران را تمرین کن. ما همه در یک قایق پارو می زنیم. اگر همه با هم پارو نکشیم، به طرز وحشتناکی تنها خواهیم شد. (ص ۲۲۲ و ۲۲۳)
۲۳. دکتر وایس: «چگونه است که می گویی همه برابرند در حالی که تناقضات بر صورت مان سیلی می زنند: نابرابری در پاکدامنی، اعتدال، مسایل مالی، حقوق، توانایی ها و استعدادها، درک و شعور، ظرفیت ریاضی، الی غیرالنهایه؟»
پاسخ به استعاره بود:
استادان روحی: فرض کن در درون هرکس یک الماس بزرگ قرار دارد. الماسی به طول سی سانتیمتر را تصور کن. این الماس هزار تراش خورده است، اما این تراش ها با چرک و قیر پوشیده شده است. این وظیفه روح است که تراش ها را یکی یکی پاک کند تا سطح الماس درخشان شود و بتواند رنگ های یک رنگین کمان را منعکس کند. اکنون، بعضی از انسان ها بسیاری از تراش های شان را پاک کرده اند و نورشان می درخشد. عده ای دیگر تنها چند تراش را پاک کرده اند، هنوز به آن درخشندگی نیستند. با این حال همه آدم ها در سینه شان الماس درخشانی دارند که هزار تراش درخشان دارد. الماس کامل است. هیچ خش و ترکی ندارد. تنها تفاوت میان آدم ها، مربوط به تعداد تراش های پاک شده است. اما همه الماس ها یکی هستند، و همه کاملند. هنگامی که همه تراش ها پاک شد، و طیفی از نور به درخشش درآمد، الماس به همان انرژی خالص که از آن آمده بود، باز می گردد. نورها باقی می مانند. چنان که گویی روند ساختن الماس معکوس شود. همه آن فشارها، تخلیه می شود. انرژی خالص در رنگین کمان نورها وجود دارد، و نور دارای آگاهی و دانش است. و همه الماس ها کاملند. (ص ۲۲۳ و ۲۲۴)
مقدمه کتاب
اولین دیدار دکتر برایان ال. وایس، روانپزشک سنتی، با کاترین، بیمار بیست و هفت ساله اش در سال ۱۹۸۰ در مطب او بود. کاترین آمده بود از دکتر وایس کمک بگیرد تا بر اضطراب، حملات دلهره و ترس غلبه کند. این علایم از کودکی با او بود ولی اخیرا بسیار شدیدتر شده بود. برخلاف کاترین، دکتر وایس، در خانه ای گرم و صمیمی پرورش یافته بود. او در سال ۱۹۶۶ با نمرات عالی از دانشگاه کلمبیا در نیویورک فارغ التحصیل شده بود. در سال ۱۹۷۰ از دانشکده پزشکی دانشگاه ییل (Yale) به اخذ درجه دکترا نایل آمده بود. سپس مدتی عضو هیئت علمی دانشگاه پیتسبورگ و بعدها عضو هیئت علمی دانشگاه میامی نیزشده بود. او مدتها سرپرست بخش روانشناسی دانشگاه میامی بود. دکتر وایس برای درمان کاترین به مدت هجده ماه روشهای متداول درمان را به کار گرفت. وقتی هیچ کدام از این روشها فایده ای نکرد، از روش هیپنوتیزم استفاده نمود. کاترین توانست از طریق قرار گرفتن در حالت خواب مصنوعی، خاطرات "زندگی های گذشته" را به خاطر آورد که ثابت شد مسبب علایم بیماری او بوده است. او همچنین توانست برای ارسال اطلاعاتی از جانب "منابع روحی" بسیار متعالی، نقش کانال ارتباطی را ایفا کند و از طریق آنها بسیاری از اسرار زندگی و مرگ را آشکار سازد. دکتر وایس هیچ توضیح علمی برای آن چه اتفاق افتاد ندارد. او می دانست که اگر کشفیات خود را به گوش جهانیان برساند با مخالفت عدیده ای روبرو می شود. دکتر وایس معتقد بود هنگامی که گالیله قمرهای مشتری را کشف کرد، حتی منجمین آن زمان نظرش را نپذیرفتند چون وجود چنین اقماری با عقاید از پیش پذیرفته شده آن ها مغایرت داشت. بالاخره یک روز در حال دوش گرفتن تصمیم گرفت عقاید خود را در رابطه با تناسخ و ارواح متعالی به روشنی آشکار نماید، حتی اگر عده کثیری با آن مخالفت ورزند. دکتر وایس به یاد پدربزرگ مجارش افتاد که همیشه به او می گفت هر وقت از مخاطره انجام کاری واهمه داری، آن کار را انجام بده و به خود بگو هر چه بادا باد! بنابراین دکتر وایس کشف جدید خود را در باره تناسخ، زندگی های قبل و بعد از مرگ از طریق خواب مصنوعی به اطلاع همگان رساند. او اعلام نمود که بسیاری از استادان روحی از طریق بیمار با او در تماس بودند تا حقایقی را در اختیارش بگذارند.
خلاصه کتاب
کاترین زنی فوق العاده جذاب با موهای نیمه کوتاه بور و چشمان عسلی، در زمان شروع مداوایش با سمت تکنسین آزمایشگاه، در بیمارستانی که دکتر وایس روانپزشک ارشد آن بود، کار می کرد. کاترین هم زمان، به عنوان مدل لباس شنا، برای کسب درآمد بیشتر، به کار دوم اشتغال داشت. او فرزند میانی یک خانواده محافظه کار کاتولیک بود که در یکی از شهرهای ماساچوست بزرگ شده بود. تنها برادرش که سه سال از او بزرگتر بود، ورزشکاری ماهر وتنها خواهر کوچکش عزیز کرده پدر و مادر بود. زندگی کاترین مملو از ترسهای مختلف بود. ترس از آب، ترس ازخفگی، که حتی جرات نمی کرد یک قرص فرو بدهد، ترس از هواپیما، ترس از تاریکی و ترس ازمردن. خواب های کاترین سبک و کوتاه بوده و مرتب کابوسهای تکراری می دید. در یکی از جلسات روان درمانی اعلام کرد که مادرش در یازده سالگی کاترین دچار افسردگی شدید شده و بعدها مداوا شده است. پدر کاترین، در زمینه اعتیاد به الکل سابقه ای دیرینه داشته است. مذهب کاترین ساده، مطلق و انکارناپذیر بود. او طوری بزرگ شده بود که به طرز تفکر و احکام مذهب سنتی کاتولیک ایمان داشته باشد و در واقع هرگز به صحت و اعتبار اعتقاداتش شک نکرده بود. او اعتقاد داشت که اگر انسان کاتولیک خوبی باشد، با ایمان داشتن و عمل کردن به آیین ها، صحیح زندگی کند، به عنوان پاداش به بهشت خواهد رفت. در غیر این صورت به برزخ یا جهنم فرستاده می شود. دکتر وایس بعدها متوجه شد که کاترین اعتقادی به زندگی های متوالی نداشته و مفهوم زیادی از آن نمی دانسته است.
در یکی دیگر از جلسات روان درمانی، کاترین اعلام کرد که مدتها بعد از اتمام درس و شروع کار در آزمایشگاه بیمارستان با استوارت پزشک موفق ولی سلطه جو آشنا شده است. استوارت مردی یهودی و جذاب بود وکاترین مرتب در روابطش با او دچار مشکل بود. پزشک اطفالی به نام ادوارد به کاترین پیشنهاد کرد دکتر وایس را ببیند تا شاید بر ترسها و دلهره هایش غلبه کند. بعدها دکتر فرانک ایکر، نیز به کاترین پیشنهاد نمود تا وقت ملاقاتی از دکتر وایس بگیرد. دکتر وایس در اولین جلسه درمان کاترین، هرگز فکر نمی کرد که زندگی اش زیر و رو خواهد شد. او نمی دانست که کاترین کاتالیزوری است تا او را هر چه سریعتر با مسایل جدید روبرو کند.
دکتر وایس با هیپنوتیزم، متوجه شد که کاترین در سن سه سالگی بدترین حادثه زندگی اش را تجربه کرده است. او از طریق پدر الکلی اش مورد آزار جنسی قرار گرفته بود. کاترین به خاطر آورد که در اتاق تاریک بیدار شد و فهمید که پدرش در اتاق است. در آن لحظه دهان پدر بوی الکل می داد. او به کاترین دست زد و همه قسمت های بدنش را لمس کرد. او ترسیده بود و به گریه افتاد. پدر با دست زمختش جلوی دهان او را گرفت و کاترین نمی توانست نفس بکشد. دکتر وایس تا اینجا به این نتیجه رسید که کلید بیماری کاترین را یافته است و او مداوا خواهد شد. اما علیرغم این آگاهی های تازه، کاترین بعد از گذشت یک هفته هنوز همان مشکلات قبلی را داشت.
سپس دکتر وایس او را با هیپنوتیزم به سن دوسالگی برد. اما او هیچ خاطره خاصی را به یاد نیاورد. پس از کاترین خواست که به زمان شروع علایم بیماری برود. کاترین به سالها پیش رفته و اعلام می کند سال ۱۸۶۳ است! سپس به شرح زندگی خود در آن سال می پردازد. دکتر وایس متوجه می شود که نه تنها می تواند کاترین را با خواب مصنوعی به زمان بچگی اش برده، حتی می تواند او را به زندگی های قبلی اش ببرد. از آن به بعد دکتر وایس بارها و بارها کاترین را به زندگی های قبلی می برد. در این زندگی ها او گاهی مذکر است و گاهی مونث. زمانی کم سن و سال است و زمانی پیر. او همیشه لحظه مرگ هر زندگی اش را به یاد می آورد. بلافاصله بعد از مرگ، او نوری می بیند و کسانی که می آمدند تا او را به زندگی دیگری ببرند. در این فاصله این منابع روحی بسیار متعالی پرده از رازهای متفاوتی بر می داشتند مخصوصا پرده از رازهای مربوط به دکتر وایس. تا قبل از آن، دکتر وایس به وجود این ارواح شک داشت. اما وقتی پرده از خصوصی ترین رازهای او برداشته شد، دکتر وایس متوجه شد که این ارواح وجود دارند و قصد دارند او را به مراحل والاتری سوق دهند. دکتر وایس معتقد است که از این طریق، هم کاترین و هم خود او به شدت تحت تاثیر تجربیات قرار گرفته اند، کاترین از جهت عاطفی در حال بهبود بوده است و دکتر وایس در حال وسعت بخشیدن به افق های ذهنی اش. کاترین آن چنان رو به درمان بود که حتی توانایی های غیر معمولی یافته بود. مثلا با پدرش به مسابقه اتومبیل رانی رفت و حدس زد که برنده کدام است. وقتی جایزه را برد، تمام مبلغ شرط بندی را به فقیری بخشید، چون اعتقاد داشت که قدرت های روحی ای را که به تازگی کسب کرده، نباید در راه مادیات صرف کند. برای او این قدرت ها مفهوم بسیار والاتری داشتند.
استادان ارواح می دانستند که بزرگترین فاجعه زندگی دکتر وایس مرگ پسرش بوده است. آنها حتی جزییات این مرگ را می دانستند. این دانسته ها از طریق کاترین به گوش دکتر وایس می رسد. دکتر وایس، زمانی که حقایقی را در مورد مرگ پسرش در می یابد، آرام تر و بردبارتر می شود. او دیگر ترسی از مرگ ندارد. بعدها کارول، همسر دکتر وایس، در جلسات درمانی کاترین شرکت می کند تا او نیز نظر خود را در این باره بگوید، چون وی نیز یک مددکار روانپزشکی تعلیم دیده و ماهر است.
بعضی از کسانی که در زندگی کنونی کاترین وجود دارند، در زندگی های پیشین او نیز وجود داشته اند. مثلا استوارت که گاهی کاترین با او مشکل دارد، در زندگی های قبلی او نیز بارها با نقشهای مشابه وجود داشته است. همچنین هر کسی که کاترین در زندگی پیشین به او علاقه مند بوده، درزندگی کنونی دوباره دیده می شود.
دکتر وایس تمام نوارهای صدای کاترین را در حین هیپنوتیزم ضبط کرده است. او یکبار یکی از این نوارها را برای کاترین پخش می کند. در این نوار کاترین در جایگاه یک مدیوم قرار دارد. در آن لحظات با این که کاترین حرف می زده و صدا،صدای کاترین بوده است، اما حرفها از طرف استادان روحی است. کاترین در زمان بیداری و هوشیاری تحمل شنیدن این صداها را نداد و از دکتر وایس می خواهد که پخش آن را متوقف کند تا باعث آزار او نشود.

دکتر وایس از این طریق بسیاری از افراد را مداوا می کند. او حتی در خوابهای مصنوعی بعضی از افراد متوجه می شود که به زبانی حرف می زنند که در حالت عادی قادر به تکلم به آن زبان نیستند، چون در زندگی پیشین در کشوری دیگر یا با فرهنگی دیگر می زیستند!

davy jones
08-02-2011, 20:19
معتقدین به تناسخ بر این باورند که هر انسان قبل ازتولد در بدن انسان دیگری بوده است که پس از مرگ آن بدن روح به بدن فعلیشان حلول کرده و پس از مرگ بازهم روحشان از بدن خارج شده و مجددا با بدن جدیدی به دنیا خواهند آمد


پرده ی اول: معتقدین به تناسخ، رشد جمعیت بشری رو با این نگاه چطوری توجیه میکنن؟ یعنی اون زمانی که تعداد انسانها روی کره ی زمین به این تعداد نبوده، بنا بر استدلال معتقدین به تناسخ، روح افرادی که می مرده اند در بدن یک فرد تازه متولد شده قرار میگرفته. اون وقت چطوری با این وضعیت ممکن بوده که تعداد جمعیت افزایش پیدا کنه؟ مگه اینکه اونها معتقد باشند که روح یک نفر پس از مرگ میتونه در چندین نفر حلول کنه!!

پرده ی دوم: یا مثلا برعکس این قضیه هم صادقه. مثلا وقتی که انسانهای زیادی بر اثر بلایای طبیعی و یا جنگ های فراگیر از دنیا رفته اند و جمعیت انسانها برای دوره ای نسبتا طولانی کاسته شده. در این حالت معتقدین به تناسخ چطور این مساله رو توجیح میکنن؟ چرا که از نظر اونها روح درون بدن افراد از بین نمیره و به فرد دیگری منتقل میشه ولی در این شرایطی که عرض کردم فرد جدیدی فعلا وجود نداره که روح به بدن اون فرد وارد بشه. باز هم در این مورد شاید تنها میشه اینطور استدلال کرد که بدن افراد گنجایش حلول کردن چندین روح رو به طور همزمان داره!!

نتیجه گیری از پرده ی اول و دوم: با این اوصاف لابد باید بتوان در این کره ی خاکی کسانی را پیدا کرد که همه ی روحیات و سلایق و رفتارهاشون کاملا مشابه همدیگه هستش (چون دارای روح یکسانی هستند = مفهوم همزاد) ولی کاملا دور از هم و در شرایط زندگی و آب و هوایی متفاوتی زندگی میکنن و اگه همدیگه رو اتفاقی ببینن، حتما باید مثل دو دوست و آشنای قدیمی همدیگه رو بشناسن و به یاد بیارن ولی مطمئنا واضحه که اینطور نیست چون همین الان هیچ کسی رو نمیشه مثال زد که با ضرس قاطع و اطمینان کامل بگه که من یه همزاد در فلان نقطه از جهان دارم!!
برعکس این قضیه هم این میشه که لابد میشه در این کره ی خاکی فردی رو پیدا کرد که رفتارها و روحیاتش مدام در حال تغییر هستند به طوری که روحیات امروزش حتی در تناقض با روحیات دیروزش باشه و هیچ دو روزی از زندگیش به یک منوال نگذره (چون ممکنه دو یا چند روح با خصوصیات کاملا متفاوت و متضاد در بدن او حلول کرده باشه) حتی ممکنه کار به خود درگیری و تزاحم روحیات برسه و موجبات مرگ طرف رو فراهم کنه! بدیهیه که چنین شخصی قطعا زندگی با دوامی نخواهد داشت و خیلی که عمر کنه با این شرایط، به یک سال هم نخواهد رسید. پس مسلما این حالت هم نمیتونه اتفاق بیفته.

پی نوشت: شاید استدلالی معتقدین به تناسخ، فراتر از این حرفا باشه ولی اگه واقعا در همین حد باشه، به نظرم به راحتی (از همین استدلال بنده و با استدلالاتی مشابه همین) قابل رد کردنه.

موفق باشین.
89/11/19

Haj_Amoo
08-02-2011, 21:00
پرده ی اول: معتقدین به تناسخ، رشد جمعیت بشری رو با این نگاه چطوری توجیه میکنن؟ یعنی اون زمانی که تعداد انسانها روی کره ی زمین به این تعداد نبوده، بنا بر استدلال معتقدین به تناسخ، روح افرادی که می مرده اند در بدن یک فرد تازه متولد شده قرار میگرفته. اون وقت چطوری با این وضعیت ممکن بوده که تعداد جمعیت افزایش پیدا کنه؟ مگه اینکه اونها معتقد باشند که روح یک نفر پس از مرگ میتونه در چندین نفر حلول کنه!!
معتقدین به تناسخ می‏گن که روح فرد پس از مرگ جسم وارد جسم جدیدی میشه و زندگی جدیدی آغاز می‏کنه!! می‏بینین که درباره‏ی منشا روح اظهار نظری نمی‏کنه! با دیدگاه شما پس ایراد دیگری هم بر این اعتقاد وارد میشه که منشا روح کجاست که واضحه بی معنی است چون درباره‏ی این اظهارنظری (در خود تعریف تناسخ) نشده!! حالا منشا چیه ... بستگی به دینی داره که پیروانش این اعتقاد رو دارن! ممکنه یکی بگه برهمن اون‏ها رو آفریده یکی دیگه بگه از آغاز دنیا بودن و ... ! قضیه افزایش جمعیت هم همین‏طوره! ممکنه یه عده‏شون معتقد باشن که ارواح قبل از آفرینش بودن و تا تولدشون در دنیا منتظر می‏مونن یا مثلن این مواقع یه روح جدید خلق میشه و الخ!!
بقیه‏ی پستتون هم که جواب احتمالی‏ای بود که خودتون داده بدین و خودتون هم جواب دادین!!

Pessimist
09-02-2011, 12:39
من در مورد تناسخ خیلی تحقیق کردم!
یکی از داستان هایی که من تو خیلی از جاها دیدم مربوط میشه به داستان حضرت علی!زمانی که هیچ موجودی آفریده نشده بود خداوند از جبرئیل یه سوالی پرسید که حضرت علی در زمان کودکی جواب این سوال رو داد!

outpost
09-02-2011, 12:44
من در مورد تناسخ خیلی تحقیق کردم!
یکی از داستان هایی که من تو خیلی از جاها دیدم مربوط میشه به داستان حضرت علی!زمانی که هیچ موجودی آفریده نشده بود خداوند از جبرئیل یه سوالی پرسید که حضرت علی در زمان کودکی جواب این سوال رو داد!

اصلا درست نيست. دين اسلام كاملا با تناسخ مخالفه و زندگي بعدي رو در روز قيامت ميدونه كه همه زنده ميشن.

فكر كنم اسلام تنها ايديولوژي باشه كه اينقدر مخالف تناسخه.

outpost
09-02-2011, 12:50
پرده ی دوم:[/B] یا مثلا برعکس این قضیه هم صادقه. مثلا وقتی که انسانهای زیادی بر اثر بلایای طبیعی و یا جنگ های فراگیر از دنیا رفته اند و جمعیت انسانها برای دوره ای نسبتا طولانی کاسته شده. در این حالت معتقدین به تناسخ چطور این مساله رو توجیح میکنن؟ چرا که از نظر اونها روح درون بدن افراد از بین نمیره و به فرد دیگری منتقل میشه ولی در این شرایطی که عرض کردم فرد جدیدی فعلا وجود نداره که روح به بدن اون فرد وارد بشه. باز هم در این مورد شاید تنها میشه اینطور استدلال کرد که بدن افراد گنجایش حلول کردن چندین روح رو به طور همزمان داره!!


اول از همه موضع خودمو بگم. من دور مورد تناسخ خيلي تحقيق كردم و با همه تفاسير نه ميتونم ردش كنم و نه ميتونم تاييدش كنم.

اما در جواب شما بايد بگم كه در منابعي كه در مورد تناسخ صحبت كردن گفته شده كه افرادي كه ميميرن لزومي نداره همين لحظه وارد يه جسم ديگه بشن.يعني ارواح تا مدت زيادي در حالت برزخ گون هستن و بعد خودشون انتخاب ميكنن كه در كدوم جسم وارد بشن.

پس اگه طي جنگ جهاني افراد زيادي كشته شدن ، اشكال نداره كه فرد جديد وجود نداره. ارواح در برزخ منتظر ميمون تا شرايط مهيا بشه.

========

تناسخ در ويكي پديا



برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
پانوشت : از اين جور بحثهاي انتزاعي خيلي خندم ميگيره.:31:

Pessimist
09-02-2011, 12:58
نمیخوام تناسخ رو تایید کنم ولی چند تا آیه از قرآن هست که اگه خواستی واست میفرستم!

Pessimist
09-02-2011, 13:03
بچه ها خيام به تناسخ اعتقاد داشته؟

اون تناسخی که خیام در موردش حرف زده با این تناسخ خیلی فرق میکنه!:46:

outpost
09-02-2011, 13:05
نمیخوام تناسخ رو تایید کنم ولی چند تا آیه از قرآن هست که اگه خواستی واست میفرستم!

كاري ندارم كه شما به تناسخ اعتقد داري يا نه. به هر حال يه بحثه و من و شما داريم اطلاعاتمون رو به اشتراك ميزارم.:11:

ولي اطمينان كامل دارم كه اسلام تناسخ رو رد كرده.شايد فرقه و گروهي در اسلام بهش اعتقاد داشته باشن ولي اون چيزي كه در كتاب مسلمانا اومده كاملا تناسخ رو رد كرده.

اينم آيه اش :



«حَتَّی إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ [المؤمنون : 99-100]

یعنی «آنها همچنان به راه غلط خود ادامه می دهند) تا زمانی که مرگ یکی از آن‌ها فرا می رسد می گوید: پروردگارا مرا بازگردان(99) باشد که در آنچه ترک کرده ام عمل صالح انجام دهم. حاشا که بازگردد، همانا سخنی که او می گوید و هیچ فایده ای ندارد. از پس سرشان برزخ است تا روزی که برانگیخته شوند.(100)»


======

البته به اين راحتي نميشه بحث رو بست چون طرفداران تناسخ هم حرفهاي زيادي براي گفتن دارن.

Pessimist
09-02-2011, 13:09
خواهش میکنم عزیزم اتفاقا منم دوست دارم تبادل نظر کنیم تا به یه نتیجه مشترک برسیم!:11:

نظرت در مورد این آیه چیه؟



سوره غافر آيه 11:

قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَينِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَينِ فَاعْترَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِّن سبِيلٍ

آنها مى گويند: پروردگارا! ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى ، اكنون به گناهان خود معترفيم ، آيا راهى براى خارج شدن (از دوزخ ) وجود دارد؟!

آيه 28 سوره بقره : كيف تكفرون بالله و كنتم امواتا فاحياكم ثم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون : چگونه به خدا كافر مى شويد در حالى كه شمامرده بوديد او شما را زنده كرد، سپس مى ميراند، بار ديگر زنده مى كند، سپس به سوى او باز مى گرديد.

online_amin
09-02-2011, 15:35
این که قیامت هست که.

ما برای اولین بار وجود نداشتیم. خدا ما رو به وجود آورد. بعد دوباره میمریم و بعد هم دوباره زنده میشیم.

basketball
09-02-2011, 15:47
ببخشید یعنی شما میگی رستاخیز یا همون قیامت خودتون حقیقت داره؟
یعنی میگی خدا وجود دارد؟

outpost
09-02-2011, 15:57
این که قیامت هست که.

ما برای اولین بار وجود نداشتیم. خدا ما رو به وجود آورد. بعد دوباره میمریم و بعد هم دوباره زنده میشیم.

آره ، فكر كنم نظر شما درباره آيه بالا درست باشه و قضيه همينجور كه شما ميگي باشه.همونطور كه گفتم اسلام با تناسخ مخالفه.

حالا بريم سر يه شاهد عيني :31:

خانم «شانتي دوي» (Shanti Devi) است. اين خانم در 11 دسامبر 1926 در خانواده اي متوسط در دهلي هندوستان به دنيا آمد. شانتي از دوران كودكي به والدينش مي‌گفت كه قبلا در شهري به نام «موترا» زندگي مي‌كرده و خانه خود را نيز توصيف مي‌كرد. او تعداد ومشخصات فرزندان خود را هم بيان نمود و گفت كه اسمش «لوجي» بوده. او حتي يك بار براي رفتن به موترا از خانه فرار كرد. ماهاتما گاندي در آن زمان خود شخصا با اين كودك ملاقات كرد و گروهي از دانشمندان را مسئول بررسي اين موضوع نمود. دانشمندان شانتي را به شهر موترا بردند. او به محض پياده شدن از قطار، مادر و برادر شوهر سابق خود را شناخت و اسامي صحيح آنها را گفت. او حتي با ايشان به لحجه محلي سخن گفت. لحجه‌اي كه البته هرگز نياموخته بود! در ادامه آزمايشات، شانتي نشاني هاي درست فراوان ديگري درباره مكان‌هايي كه نديده بود داد و حتي فرزندان خود را شناخت، بجز كوچكترين فرزندش كه تولدش به قيمت مرگ لوجي تمام شده بود. دانشمندان گزارش دادند كه هيچ نشانه‌اي از فريب كاري وجود ندارد و براي آنچه ديده اند نيز، هيچ توضيحي ندارند. داستان شانتي دوي در پرونده هاي پزشكي و دولتي هندوستان ثبت شده و كاملا مستند است.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


با نگرش مادي گرايانه، چنين مواردي فاقد توجيه منطقي هستند. اما اگر بپذيريم كه وجود آدمي داراي بخش غيرمادي است كه پس از مرگ كالبد فيزيكي، زنده مي‌ماند و به سير خود ادامه مي‌دهد، پاسخ پيدا خواهد شد. اين بخش بايد براي سير تكاملي اش به جهان بعد برود. مشاهده چنين مواردي اما ناشي از درگذشتگاني است كه هنوز حاضر به پذيرش اين نكته نيستند و هنوز اين مرحله را ترك نكرده، تلاش مي‌كنند به زندگي در كالبدهاي اين جهاني ادامه دهند. همين درگذشتگان سرگردان‌اند كه موجب بروز پديده‌هايي ، همچون دوشخصيتي، و برخي پديده هاي ظاهرا بدون توجيح ديگر در انسان‌ها مي‌شوند.



اين هم منبع :


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


=========

خب اينم مطلب يكي از كسايي كه به تناسخ اعتقاد داره .

( بازم تاكيد ميكنم من در اين زمينه كاملا بي طرفم )


=======


نظریه‌ی « زندگی‌های متوالی» خداوند ارواح را خلق می‌کند؛ هدف این است که روح شناخت و آگاهی پیدا کند تا بتواند به خدا نزدیک شود (خدا آگاهی مطلق است). مدتی از دوران سیر تکامل آنها روی کره‌ی زمین است؛ همه‌ی ارواح ضرب‌الاجل برابری دارند؛ هر کس بتواند در طی آن زمان، یا زودتر «واحدهای درسی» که روی کره‌ی زمین باید پاس شوند، بگذراند، از آمدن به کره‌ی زمین خلاص می‌شود. در صورتی که در طی ضرب‌الاجل نتواند واحدها را پاس کند، مورد قضاوت قرار می‌گیرد و بر حسب اعمال خود، در بهشت یا جهنم قرار می‌گیرد.

در این نظریه بهشت هدف بشر نیست، بلکه رسیدن به خدا هدف اصلی است.

در فاصله‌ی بین دو زندگی روح در برزخ تعالیم و درس‌هایی می‌گیرد که مطابق با زحمات و درس‌هایی است که روی کره‌ی زمین گرفته یا خراب‌کاریهایی که انجام داده.
ضمناً روح، در کره‌ی زمین در همان شرایطی قرار می‌گیرد که برای پرورش‌اش لازم است، یعنی ممکن است برای من لازم باشد در این زندگی از نظر مالی کمی در مضیقه باشم، تا صفات شکرگزاری، قناعت و ... را که در زندگی قبلی نتوانسته بودم در خودم پرورش بدهم، رشد کنند.

در فرهنگ معین حلول روح در جمادات و آگاهی های معدنی رسخ یا تراسخ , در قالب نباتات فسخ یا تفاسخ , در کالبدهای حیوانی مسخ یا تماسخ و سرانجام حلول روح از یک کالبد انسانی به کالبد انسانیدیگر نسخ یا تناسخ گفته است .

چه چیزهایی ما را بیاد تناسخ میاندازد؟

1- استعدادهای ما نشانی از تناسخ است.
2- علاقمندهای ما در این زندگی نشانی از تناسخ ماست .
3- ارتباط احساسی با اطرافیان ادامه ارتباط مربوط به تناسخ های دیگر ماست.
4- وضعیت های متفاوت انسانها در کره زمین نشان تناسخ و کارماست.
5- دژاوو یعنی آشنا احساس کردن صحنه هایی که می بینیم .
6- ویار زنان باردار یعنی علاقمندی ( سلیقه های غذایی ) روحی که منتظر به دنیا آمدن است .
7- وقتی اشتیاق یا انزجاری شدید از خود بروز می دهیم نشانی از تناسخ است .
8- بسیاری از احساسات ناخود آگاه ما محصول زندگی های پیشین است .
9- مهارت ها و نقایص ما که در زندگی های پیشین شکل می گیرد .
01- سرعت یا کندی پیشرفت آگاهیکی انسان نشانی از وجود تناسخ است .
11- مکان و زمان تولد شما بر اساس وضعیت شما در تناسخ های قبل انتخاب می شود.
۱۲-اگر امروز شما برده هستید باید نشانی از این باشد که روزی شما برده دار بوده اید .

نکاتی در باره تناسخ :

 روح پس از طی کردن هر دوره از زندگی به درجه بالاتری از آگاهی ارتقاء می یابد
 حلول به وضعیت پایین تر آگاهی از استثناء هاست و جزء موارد نادر است
 هر فرد قادر است در هر قرن چهار تا پنج تناسخ را پشت سر بگذارد .
 هر تناسخ برای آموزش جنبه ای از زندگی منظور شده است .
 نقش ما در هر تناسخ عوض می شود . ( پدر به دختر کوچک , دختر به عمه , دایی به خواهر زاده و … )
 خانواده ای که شما امروز با آنها زندگی می کنید فقط بخش کوچکی از خانواده بزرگ گذشته شماست .
 پیوندهای درونی از زمان فراتر می روند .
 ممکن است در رویا با یکی از زندگی های قبلی خود مواجه شوید .
 بچه ها زندگی قبلی را به یاد می آورند و
 انسان ها هنگام تولد با اختلاف فاحشی از سطوح آگاهی وارد اجهان می شوند .
 همه ما گذشته ایی را درون خود حمل می کنیم .
 تجربه های قرون گذشته روحیه امروزمان را شکل می دهد.
 افکار و اعمال گذشته تعیین کننده مشخصات ظاهری و همین طور اخلاق و رفتارمان است .
 در هر تناسخ درسهایی می گیریم و مهارت هایی پیدا می کنیم اما در زندگی بعدی آنها را فراموش می کنیم .
 فراخوانی اطلاعات زندگی های گذشته به ما می آموزد که چرا زندگی امروزمان این چنین است .
 کسانی که مشکلات جسمی دارند باید چند برابر دیگران برای عشق بورزند .

شناخت خودتان از درک کارما و تناسخ شروع می شود .« کا رما ، تنا سخ »

در اکنکار ، نامی که جهت تأ ثیرات متقابل علت ومعلولی در زندگی اتخاذ شده است کارما می باشد که در دین یهود ومسیحیت آ نرا گناه نام نهاده اند .بطور ساده کارما قانون عمل وعکس العمل است .چر خة‌ کارما در نخستین تناسخ یک فرد شروع می شود دراینجا ار باب کارما اورا درعرصة عملی قرار می دهند که نقطة‌شروع سیر وسفر اوست درجهان های فیزیکی . یک اکیست که از طبیعت دقیق قانون کارما اطلاع دارد از گزند رشکی که سهام کسانی می شود که قادر به درک خوشبختی ناگهانی دیگران نیستند مصون می ماند . همه چیز در جایگاه بالحقة خود قرار دارد . تمامی اجزأ زندگی دقیقا در وضعیتی هستندکه شایستة هریک می باشد بنابراین او می تواند مشغول نظارت بر روند شکوفائی شخص خود باشد و روحیه ای شاداب برای خود حفظ کند . آ نچه تعیین گنندة جایگاه یک فرد در زندگی بعدیش می شود نه به اعتقاد او بستگی دارد و نه به دانشش . چه در زمین باشد وچه در یکی از طبقات بالاتر خدائی .معیار ما در اینجا اعمال وافکار فرد می باشد . خداوندان کارما قضاوتشان را برمبنای امتیازات عملی یک فرد انجام می دهند نه در رابطه با منظور او . جائی برای مصالحه بر سراعمال نادرست وجود ندارد . معتقد وغیر معتقد مانند یکدیگر قضاوت می شوند . هر فردی مطلقا تحت محاکمه ای کاملا منصفانه و بی طرفانه قرار می گیرد ، که در دادگاه کارما برگزار می شود و رأی دادگاه ، عدالت محض است . با این وجود ماهانتا، استاد حق در قید حیات چلا هایش را مستقیما به مکانی می برد که آنها کسب کرده اند . به این ترتیب ، یک چلای اک هرگز در مقابل اربابان کارما قرار نمی گیرد . در آ موزشهای اک قانون کارما تعلیم داده میشود . خدا روحها را به جهان های پائین فرستاد تاتجربه کسب کنند و روزی همکار خدا شوند روح ها در طی زندگی های بیشمار در جهان های مادی سفر می کنند . جائی که در هر بار تناسخ ، عشق ، خرد ، فهم بیشتری را می اندوزند . راه آزادی و رستگاری معنوی یافتن ما هانتا و استاد حق در قید حیات است . او نشان دهندة راه است . هر فردی پاسخ گوی تمامی اعمال خویش است زیرا که می داند قانون کارما توازن کامل درهمة محتویات کارمیک روح را ایجاب می کند . هر تجربه ای، چه در روی زمین وچه در جهان های دیگر ، به قابلیت روح در خدمت به خدا می افزاید . هنگام مرگ یک چلای اک در دادگاه قضاوت قرار نمیگیرد زیرا که ماهانتا اورا مستقیما به خانة جدیدش که در جهان های بهشتی کسب کرده است هدایت می کند . چهار مرحله کارما برای هر یک از روحها وجود دارد . برای شروع به هر یک از روح ها یک سهم آ دی یا کارمای ازلی اختصاص داده می شود . این نوع کارما خصلت هائی چه مثبت و چه منفی رادر بردارد صفاتی از قبیل گونه ای تعصب ، باری از رحمت معنوی ، شهوت ، خشم ویا هر نشانة دیگری که دلالت بر یک شخصیت یا کاراکتر قوی یا ضعیف داشته باشد .

مرحلة دوم کری یامان یا کارمای روزانه است و فرد مسئول تمامی کارهای روزانة خود است و روزی آنرا باید پرداخت کند و علاوه بر اندوختن آ ن می تواند از آ نهم بکاهد . سومین نوع آ ن ، کارمای پرارابد یا کارمای سرنوشتی یا تقدیری است . در پایان نخستین تناسخ خداوندگاران کارما حساب ها وسوابق روح را بررسی می کنند و یک رأی صادر می کنند واین عمل پس از هریک از تناسخات او انجام می گیرد ونتیجة قضاوت تعیین کنندة بنیان کارمیک برای تناسخ بعدی وی می گردد. چهارمین گونة کارما ، سین چیت کارما است یا همان کارمای ذخیره . که از اعتبارات وبدهی های زندگی گذشته شکل می گیرد درست مثل یک حساب پسنداز در بانک : خداوندان کارما گاهی بخشی از این کارما را برای فرد منظور می کنند . راهی وجود دارد که بشود گفت : چه وقتی فرد درحال دریافت کارمای ذخیره است . او در تمام زندگی در شرایط متعادل ومعینی زندگی می کرده است که در انواع مختلف به چشم می خورد ولی ناگهان وارد زندگی کاملا تازه ای می شود واما چرخة تولدمکرر از کجا آ غاز شد ؟ روح ها در حال بازی در بهشت بودند که خداوند فقدان تجربه را درآ نها دید . پس خدا ـ اک ـ روح مقدس به پیش تاخت تا جهان های ما ده ، انرژی ، زمان ومکان را آفرید و با استفاده از دوجنبة‌اساسی اک نور وصوت مجموعه ای از طبقات ، کیهان ها ، کهکشانها ، ستارگان ، سیارات ، و سایر مخلوقات را آفرید و آ فرینش به خود نظام ساختاری گرفت . تناسخ فقط از یک دیدگاه منطقی صاحب معنی می شود . این پدیده پاسخ گوی راز بسیاری از عشق ها ونفرت های بی دلیل میان مردم است . علی رغم این که کسی بخواهد به تولدهای پیاپی معتقد باشد یا نه ، هر روز در صحنة نمایش آن شرکت دارد و راه گریزی هم نیست . آ گاهی و قبول واقعیت پدیدة تولدهای مکرر می تواند برای بسیاری از قلب های د رحصار، آرامش وآ زادی را به ارمغان بیاورد . اعتقاد به تناسخ شما رااز مردم متوسطی که دور وبر شما می باشند متفاوت می کند مگر اینکه در جامعه ای مثل هندوستان زندگی کنید که آ‌نرا در متن ادیان خاصة ‌خود آموزش می دهند . با قبول این واقعیت به احتمال زیاد به فردی خود اتکاتر ومسئول تر بدل خواهیم شد هر کسی که ذکاوت داشته باشد هر گز خود را در گرو قرض طبیعت یا قانون کارما قرار نمی هد چرا که این قانون در دریافت طلب هایش بسیار دقیق است . کارمای شخص در هنگام مرگ اگر هنوز تسویه نشده باشد باید تاوان آنرا پس بدهد چه کارمای خوب چه بد هیچ کس نمی تواند کار ما را شکست بدهد بنابراین باید در زندگی های بعدی یا در طول اقامتش در جهان اثیر ی آنرا پرداخت کند . همین عمل در سایر طبقات هم انجام می شود اگر شخصی به مرتبة ذهنی رسیده باشد و د رآ نجا زندگی کند اما کارمائی داشته باشد که باید در تناسخی در طبقة اثیری پرداخت شود باید به همان طبقه برگشته و قرضش را بپردازد بعد به طبقة ذهنی بر می گردد و برای همیشه در آ نجا زندگی می کند .


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

davy jones
09-02-2011, 16:50
سلام. به نظرتون این دو نقل قول زیر با همدیگه تناقض نداره؟

 تجربه های قرون گذشته روحیه امروزمان را شکل می دهد.
 روح پس از طی کردن هر دوره از زندگی به درجه بالاتری از آگاهی ارتقاء می یابد

 در هر تناسخ درسهایی می گیریم و مهارت هایی پیدا می کنیم اما در زندگی بعدی آنها را فراموش می کنیم .

shabe.saket
08-03-2011, 01:45
این تحقیقات که در کتاب سفر روح در ایران هم ترجمه و چاپ شده شرح حال افراد مختلفی است اعم از کسانی که به تناسخ اعتقاد دارند و کسانی که به تناسخ اعتقاد ندارند و جالب اینکه هم افراد هم از زندگی در قالبهای دیگر وهم از عالم برزخ صحبت کرده اند.

من این کتاب رو خوندم.
کتاب قرمز با نوشته سفر روح (زرد).
کتاب بسیار چرتی ه.
مثلا یه زن مورد آزمایش قرار میگیره میگه من قبل از تولد یه پرنده بودم توی یه جزیره زندگی میکردم افتادم توی آب مردم:31:.

SaMsUnG
16-05-2012, 16:48
راستیاتش من اطلاع زیادی ندارم
ولی میدونم که دین اسلام این مساله (تناسخ) را رد کرده است

shabe.saket
16-05-2012, 21:06
در مورد اين موضوع اطلاعات و كتاب ميخواستم ، هركسي اطلاعات داره بزاره و هركسي كتاب ميشناسه معرفي كنه !
كتاب دكتر مايكل نيوتن با عنوان سفر روح رو دارم ميخونم ولي قانعم نميكنه ، دوست دارم بيشتر بدونم !
(دكتر مايكل نيوتن شخصيه كه با هيپنوتيزم ،‌افراد رو به زندگي قبليشون ميبره و البته اين كار رو هر كسي كه هيپنوتيزم بلد باشه ميتونه انجام بده)
اگه كسي هم دوست داره در اين مورد مطلبي يا بحثي مطرح كنه ، خوشحال ميشم كه باهاش بحث كنم ولي لطفا فقط يافته هاي تحقيقي رو مطرح كنيد نه خرافات ...
سلام
یکی از جذابترین اعتقاد هاست بنظر من
البته هیچ مدرکی دال بر صحتش نیست (چون کسی از انسانها تا حالا مرده و زنده نشده که اثبات بشه)
فقط در حد همون بحث خوبه


نناسخ در ویکی پدیا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
وازایش یا تناسخ یا باززایی یعنی زاییده شدن دوباره پس از مرگ، از اعتقادات ادیانی مانند دائو، بوداگرایی، هندوگرایی، برهمایی، جینیسم، سیکیسم و یارسان است. همچنین برخی شیعیان معروف به غُلات نیز به آن اعتقاد دارند و آن را با رجعت یکی می‌دانند.
**********

مهد اعتقاد به تناسخ مشرق زمین و سرزمینهای بودائیسم ه
الان هم معتقد ترین ملل به این امر مردم ژاپن هستند
25 درصد آمریکایی ها اعتقاد عمیق به تناسخ دارند

بيش از نيمي از بزرگسالان آمريكايي به روح اعتقاد دارند و بيش از يك سوم آنها به تأثيرات نجومي بر سرنوشت انسان معتقدند و يك چهارم آمريكايي ها به تناسخ باور دارند.
84 درصد مردم آمريكا به جاودانگي روح بعد از مرگ معتقدند كه از اين آمار 89 درصد زنان، 78 درصد مردان، 86 درصد كساني كه تحصيلات دانشگاهي ندارند و 78 درصد كساني كه دوره تحصيلات تكميلي را پشت سرگذارده اند، شامل مي شود.

سفر روح همون کتابی که جلد قرمز داره و سفر روح رو با زرد نوشته؟
اگه اون باشه من خوندمش حدود 2 سال پیش
بیشتر حالت داستانسرایی داره
در کل کتابی ه که به نظر من بی ارزش ه.....

سیدعلی فلاح
18-05-2012, 19:50
دروغ محضه ............ فقط همین

M0RTEZA_R
23-05-2012, 22:12
منظور شما از تناسخ چیه؟یعنی روح ادم میره تو بدن یه نفر دیگه پس از مرگ؟اگه اینه که چنین مساله ای نیست.

davy jones
24-05-2012, 00:00
سلام.

مساله ی تناسخ از نظر بنده هم مردوده. چرا که اولا اون آیاتی که به عنوان دلیل آوردند، اشاره به مساله رجعت داره که این موضوع در زمان ظهور امام زمان(عج) اتفاق م افته و نه هر زمان دلخواهی. و خب واضحه که هنوز به زمان ظهور هم نرسیدیم (مگه اینکه اعتقاد به باورهای برخی شکاکان در اسلام داشته باشیم که مدعی اند از کجا معلوم که ظهور اتفاق افتاده و ما نفهمیده ایم؟!) و ثانیا اگر تناسخ وجود داره چرا در مورد همه صدق نمیکنه و فقط برخی افراد در واکاویهای صورت گرفته از طریق هیپنوتیزم، نشانه هایی عجیب شبیه به این مساله رو بروز دادند؟

از نظر من بازیابی صحنه های تاریخی عجیب در حافظه ی افراد که هیچگاه برای اونها در ظاهر اتفاق نیفتاده، بر میگرده به مساله ی وجود عالم ذر (عالم پیش از دنیا برای انسانها که در روایات و نیز قرآن هم بدان اشاره شده) که در اونجا روح انسانها خلق شده بوده ولی هنوز جسمی نداشته اند.

موفق باشین.
91/3/4

M0RTEZA_R
25-05-2012, 11:42
بعد تکلیف اخرین ادم یا ادم هایی که روی زمین زندگی خواهند کرد چی میشه؟اونا تناسخ نخواهند داشت.خورشید یه روز عمرش تموم میشه و زمین هم همراه با اون نابود خواهد شد.علمی هست دیگه.
یه جیز دیگه.اول فقط دو نفر رو زمین بودن.الا اسلامی نگیم علمی بگیم کمتر از صد نفر رو زمین بودن که اولین ادم ها بودن.خوب صد تا روح چجوری تبدیل به هفت میلیارد روح شدن؟
اولین روح ها از کجا اومدن؟
این نظریه مال کی هست اصلا؟

essi4300
25-05-2012, 11:47
سلام
یکی از جذابترین اعتقاد هاست بنظر من
البته هیچ مدرکی دال بر صحتش نیست (چون کسی از انسانها تا حالا مرده و زنده نشده که اثبات بشه)
فقط در حد همون بحث خوبه


کل اون چیزهایی که بهش میگن ماورالطبیعه و بهشت و جهنم و.... هم هیچ مدرکی دال بر اثباتش نیست و فقط در حد بحث هست.

به نظر من کلا به این چیزها باید به دید فانتزی نگاه بشه نه جدی.

چون اون چیزی که برای آدم ها با گذشت هزاران سال دلچسب بوده و طرفدارش بودن، رویاهای شیرین بوده نه حقایق تلخ.

omidshaman
25-05-2012, 11:55
میشه اسم چند تا کتاب معتبر درباره این مطلب رو بگین؟

essi4300
25-05-2012, 11:58
میشه اسم چند تا کتاب معتبر درباره این مطلب رو بگین؟

معتبر از نظر چه کسانی؟

توجه دارین که اعتبار رو توی این زمانه چه کسانی برای هر ملتی تعیین میکنند.

omidshaman
25-05-2012, 12:03
معتبر از نظر چه کسانی؟

توجه دارین که اعتبار رو توی این زمانه چه کسانی برای هر ملتی تعیین میکنند.
آز نظر اهل علم!

shabe.saket
25-05-2012, 12:21
ممنون از آمار های جالبی که ارائه دادین (منبع داشت جالبتر هم میشد ، اون قسمت قرمز رو هم برام اثبات کنید )
بله دقیقا همین کتاب رو میگم ، ولی شک دارم که سفر روح ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] Fwiki%2F%25D8%25B3%25D9%2581%25D8%25B1_%25D8%25B1% 25D9%2588%25D8%25AD) رو خونده باشن ، چون حداقلش این بود که اگه خونده بودین ایشون رو با داستان نویس اشتباه نمیگرفتین (احتمالا یه کتاب قصه بوده خیلی شباهت داشته :18: ) به هر حال من قبل از این که کتابشون رو بخرم با خودشون آشنا شدم(دکتر مایکل نیوتن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] Fwiki%2F%25D9%2585%25D8%25A7%25DB%258C%25DA%25A9%2 5D9%2584_%25D9%2586%25DB%258C%25D9%2588%25D8%25AA% 25D9%2586))


اگه صرفا تخیل بود میشد یه چیزی مثل سیاحت غرب ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] hread505.html)(نوشته ی آقا نجفی قوچانی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] Fwiki%2F%25D8%25A2%25D9%2582%25D8%25A7_%25D9%2586% 25D8%25AC%25D9%2581%25DB%258C_%25D8%25A7%25D8%25B5 %25D9%2581%25D9%2587%25D8%25A7%25D9%2586%25DB%258C ))
تا اونجایی که من دیدم و اگه دروغ نگفته باشن ، روی کتاب ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] om%2FStream.aspx%3Ftype%3D19%26id%3D-2147483606%26property%3D1)نوشته با استفاده از هیپنوتیزم !

منبع گاردين ه
نظرسنجي در سال 2005 بوده و كمي قديمي ه
(چون کسی از انسانها تا حالا مرده و زنده نشده که اثبات بشه)
اين قسمت؟
خب نياز به اثبات نداره كه، كسي تا حالا مرده و 1 ماه بعد زنده نشده كه بياد و بگه چي در پشت پرده وجود داره
بنابراين هر اظهار عقيده اي در مورد وقايع بعد از مرگ فاقد ارزش ه، چه وجودش، چه عدمش، چه كيفيتش
بنظر من ندانم گرايي منطقي ترين روش ه در اين مورد

دقيقآ همون كتابي ه كه شما ميگين (گفتين با استفاده از هيپنوتيزم يادم اومد كه همونه)
كتاب اينه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
درسته؟

سياحت غرب هم كه زاييده و تراوشات ذهني يه اسكيزوفرنيايي ه.....

davy jones
25-05-2012, 14:46
بعد تکلیف اخرین ادم یا ادم هایی که روی زمین زندگی خواهند کرد چی میشه؟اونا تناسخ نخواهند داشت.خورشید یه روز عمرش تموم میشه و زمین هم همراه با اون نابود خواهد شد.علمی هست دیگه.
یه جیز دیگه.اول فقط دو نفر رو زمین بودن.الا اسلامی نگیم علمی بگیم کمتر از صد نفر رو زمین بودن که اولین ادم ها بودن.خوب صد تا روح چجوری تبدیل به هفت میلیارد روح شدن؟
اولین روح ها از کجا اومدن؟
این نظریه مال کی هست اصلا؟

از نظر علمی لابد اینها قابلیت کپی شدن رو هم دارند :31: یا برعکس احتمالا قابلیت ادغام شدن تو همدیگه رو هم دارند.

به طور مثال در جریان جنگ جهانی اول که جمعیت کره ی زمین در یک بازه ی زمانی نسبت به قبل از جنگ، کمتر شد، احتمالا از نظر علمی، ارواح انسانها چندتاشون تو هم دیگه ادغام شده و در درون نوزادهای بعدی ظهور کردند و یا شایدم هم از نظر علمی دیگه ای، در یک حالت استندبای رفتند تا جمعیت زمین دوباره به تعداد قبل از جنگ برسه :27:



برخی از مسلمانان اصلا اعتقادی به رجعت و ظهور امام زمان ندارند و این اکثریت دقیقا در جایی قرار دارند که خواستگاه قرآن و اسلام است
اعتقاد به ظهور یک منجی (حالا ما مسلمونا اسمشو میدونیم که امام زمان(عج) هستش) فقط مختص اسلام نیست. در همه ی ادیانها و مکاتب که قائل به پوچ گرایی و نهیلیسم نیستند، از جمله مسیحیت و یهودیت و بوداییسم و ... مفهوم منجی و ظهور آخرالزمانی وجود داره. حالا مسلمونا که بماند. تقریبا همه ی فرقه های اسلام به جز وهابیت (اونم نه به طور کامل) به ظهور امام زمان(عج) اعتقاد دارند. خواهشا در مورد تاریخ اسلام و فرقه های مختلف اسلام، ندانسته اظهار نظر نکنین.

یه نکته ی دیگه اینکه خواستگاه مسیحیت هم طبق اسناد تاریخی، فلسطین امروزی بوده. آیا این دلیل میشه که الان اکثر مردم اون منطقه مسیحی باشند؟ و چون الان اینطور نیست پس از لحاظ علمی چه نتیجه ای باید گرفت از نظر شما؟

در مورد عالم ذر هم در خود قرآن به آن اشاره شده. در اونجایی که خداوند متعال تاکید میکند که من از همه ی انسانها اقرار گرفتم که آیا من پروردگار شما نیستم؟ و همه اقرار کردند که بله. تو پروردگار مایی! (سوره ی اعراف آیه 172)
مشخص است که خداوند در این دنیا از کسی اقرار نگرفته و در آخرت هم اقرار گرفتن بی فایده است چون اقرار کردن و نکردن در آخرت تاثیری بر پرونده ی اعمال کسی نمیگذارد. این اقرار در عالمی قبل از این دنیا صورت گرفته که در اصطلاح و نامگذاری اسلامی از آن به عالم ذر یاد میشود.


موفق باشین.
91/3/5

essi4300
25-05-2012, 16:12
شما همه ي مدارك رو بررسي نكردي پس نميتوني بگي هيچ مدركي بر اثباتش نيست !!!
اينجا قسمت موضوعات علميه و ديد فانتزي مربوط به قسمت ادبيات و موسيقي پس لطفا فانتزي به موضوع ننگريد !
در مورد خط آخرتون هم من يك مثال نقض هستم چون يه آدمي هستم كه بيشتر از حقايق تلخ لذت ميبرم تا روياهاي شيرين ...


علم یعنی پیدیده قابل آزمایش در آزمایشگاه، یا ارائه یک قانون.
مواردی که شما میگین، همش در حد حرف و حدیثه و نظرات یکسری آدمه و خیالاتشون.

در مورد مثال نقض هم فکر نکنم اینطور باشه، اگر هست تلخ ترین حقیقت زندگی آدم ها رو چی میبنین؟
که فکر میکنین بحث تناسخ بحث جالبیه.

essi4300
25-05-2012, 16:12
شما همه ي مدارك رو بررسي نكردي پس نميتوني بگي هيچ مدركي بر اثباتش نيست !!!
اينجا قسمت موضوعات علميه و ديد فانتزي مربوط به قسمت ادبيات و موسيقي پس لطفا فانتزي به موضوع ننگريد !
در مورد خط آخرتون هم من يك مثال نقض هستم چون يه آدمي هستم كه بيشتر از حقايق تلخ لذت ميبرم تا روياهاي شيرين ...


علم یعنی پیدیده قابل آزمایش در آزمایشگاه، یا ارائه یک قانون.
مواردی که شما میگین، همش در حد حرف و حدیثه و نظرات یکسری آدمه و خیالاتشون.

در مورد مثال نقض هم فکر نکنم اینطور باشه، اگر هست تلخ ترین حقیقت زندگی آدم ها رو چی میبنین؟
که فکر میکنین بحث تناسخ بحث جالبیه.

farhad1122
25-05-2012, 16:38
طريقه ي خلق يك روح و به وجود آمدن آن براي خود من هم فعلا جاي سواله و احتمالات زيادي ميدم كه فعلا هيچكدوم رو اينجا مطرح نميكنم چون فقط يه احتماله ، فعلا در حال بررسي بيشتر اين موضوع هستم !
دقيقا همين سوالي كه شما پرسيدي دوهفته هست ذهنم رو مشغول كرده و چند سوال ديگه ، اميدوارم هر چه بيشتر جلو ميرم بيشتر جواب سوالام رو بگيرم .
هدف من از مطرح كردن اين بحث اثبات يا رد تناسخ نيست بلكه به اشتراك گذاشتن اطلاعات و بيشتر فهميدن راجع به اين موضوعه !
اين كه خورشيد و زمين چه زماني عمرش تموم ميشه معلوم نيست !حتي اگه معلوم هم بشه يه احتماله ،‌احتمال داره يه اتفاق ناگهاني عمر زمين رو بيشتر يا كمتر كنه ! صحبت اينجاست كه اولين موجودات اصلا انسان نبودند و قبل از انسان ، گياهان و جانوران وجود داشته اند ( و ميشه حتي احتمال داد با كم شدن جانوران روي كره ي زمين ، توي روح انساني خودشون ادامه ي حيات ميدن البته اين هم يه احتماله بدون هيچ پايه اي و اصلا قابل بررسي نيست و مطرح كردم تا همه جانبه فكر كنيد ) و موضوع ديگه اينه كه ديد ما نسبت به زمين و خورشيد محدود شده درحالي كه توي كتاب سفرروح من تجربيات اشخاصي رو خوندم كه از كرات و كهكشان هاي ديگه صحبت ميكردند ، شايداين تعادل روح هايي كه شما ازش حرف ميزني رو بشه با تقسيم كردن ارواح در دنيا هاي مختلف توجيح كرد و كم و زياد شدن روح در دنيا رو بشه با اين توجيح كرد !
اين كه اولين زندگي يك شخص چه زمانيه و چگونه اولين بار به وجود اومده براي من هم سواله ولي تا اينجايي كه تجربيات وابسته به هيپنوتيزم ميگه پاياني وجود نداره !
اين نظريه هم مربوط به شخص خاصي نيست و با استفاده از تجربيات هيپنوتيزم به وجود اومده و خودشما هم ميتوني با رفتن پيش يه هيپنوتيزور امتحانش كني !
اما همچین چیزی اصلا با منطق جور درنمیاد...!
نزدیک ترین کهکشان به کره ی زمین یعنی کهکشان آندرومدا که تازه میگم که نزدیک ترینه حدود 3 میلیون سال نوری با ما فاصله داره...! یعنی اگه یه روح بخواد بره به یه کهکشان دیگه باید از بیشتر از 3 میلیون سال پیش از کره ی زمین رفته باشه ولی اون موقع که هنوز انسانی وجود نداشته....
فکر کنم یه جا خوندم اولین موجودی که شبیه انسان های امروزی بوده تا حدودی حدود یک میلیون سال پیش وجود داشته....
در حالی که اون آدمها الان از تجربه هاشون گفتن پس الان زندگی میکنن....! یعنی باید این مسافت رو رفته باشن و اومده باشن یعنی باید حداقل 6 میلیون سال قدمت داشته باشن....
تازه ما سرعت نور رو گرفتیم که سریع ترین سرعت در کیهان هست...!
احتمالا شاید مثلا اون شخص چیزی در مورد موضوعی مثل کهکشان های دیگه تو جایی شنیده و بعدا تو هیپتونیزم با واقعیت هاش مخلوط شده....!
فکر نکنم اینو اصلا بشه توجیه کرد...!
البته منم اصلا نمیدونم تناسخ هست یا نه...! نه میتونم رد کنم و نه تایید ولی این چیزی که گفتید به نظرم زیاد منطقی نیست...!
آدمها وقتی زنده هستن نمیتونن این قدر مسافت دوری رو برن وقتی میمیرن میتونن؟!
اصلا چه دلیلی هست که بخوان برن یه کهکشان دیگه؟!
سرخ پوست ها هم میگن تناسخ هست ولی روح میره در بدن یک موجود دیگه به غیر از انسان مثل حیوانات و گیاهان و ...!
ولی خوب این عاقلانه تر نیست که حتی اگه روح وجود داشته باشه روح هر کس فقط مختص خودش باشه؟!
اگه روح شخص دیگه ای در من بود پس چرا هیچ چیزی از قبل از تولد خودم یادم نمیاد؟!
چرا هیچ تاثیری روی من نداره؟ این مثل پیدایش جهان هست! که قبل انفجار بزرگ هر چی بوده روی بعد از انفجار تاثیر نداره...! پس ما مبدا زمان رو از همون آغاز کیهان و انفجار بزرگ میگیریم قبل از اون اهمیتی نداره...! و از انفجار بزرگ زمان آغاز شد....!
وجود روح قبل از تولد ما هم همین طوره ، اگه روح شخص دیگه ای در من هست ولی تاثیری در من نداره پس چه اهمیتی داره!؟ میتونیم بگیم پس اصلا در نظر نگیریمش بهتره...! و وقتی وجود داشتن و نداشتنش اهمیتی نداره پس ساده تره که بگیم همچین چیزی نیست! اگرچه شاید هم بوده باشه ولی چه اهمیتی داره...؟!
بستگی داره مبدا رو کجا بگیریم...!
راستی من تله پورت رو در نظر نگرفتم یعنی اینکه فرض کنیم برای روح هیچ محدودیت زمان و فضا در نظر نگیریم که بشه مسافت زیادی رو بره....! ولی بازم به نظرم منطقی نمیاد! آخه چرا روح بخواد بره به یه کهکشان دیگه؟!؟!

M0RTEZA_R
25-05-2012, 19:13
پست های قبلی رو خوندم.
ببینید بحث در مورد روح خیلی سخته.چون چیز مادی نیست و فراتر از درک انسان هست.
چه خوبه که اول ببینیم موضوعی که دربارش تحقیق میکنیم اصلا فایده ای داره و یا چیزی رو تغییر میده یا نه

مصطفی
25-05-2012, 22:18
سلام
به نظر من این بحث اصلا به نتیجه نمی رسه . دلیلش البته با نظر شخصی :
ما دو دسته علوم داریم 1 تجربی 2 غیر تجربی
علوم تجربی که معلومه با آزمایش و امتحان سر و کار داره و با اینکه بعضی مواقع اختلاف نظر توش هست ولی اکثر مطالبش ثابت شده یا بعدا قابل اثبات هست و یک نطر برای همگان ثابت میشه
علوم غیر تجربی که مثل علوم فلسفی یا اجتماعی به سختی میشه که در اون به اتفاق نظر رسید و هر کس میتونه اون رو رد کنه وبا دلایل اعتباری خودش اون رو نپذیره

مثل اینکه 2+2=4
طبق علم ریاضی که از علوم تجربی هست معادله بالا رو کسی نمیتواند ادعای خلاف آن را بپذیرد ولی در علم فلسفه که از علوم غیر تجربی هست امکان رد شدنش هست
و اینکه شما حتی به یک ریاضیدان در سراسر عالم نمیتونید بقبولانید که 2+2=4 اشتباه است ولی امکان این امر در بین فلاسفه به شدت نظرات مختلف دارد
به نظر من بحث از تناسخ بیشتر یک بحث در علوم غیر تجربی هست و هنوز در حدی ثابت نشده است که در علوم تجربی بشود آن را ثابت کرد یا به آن پرداخت چون اصلا خود موجودیت روح در علوم تجربی ناشناخته است و علم تجربی تعریفی برای روح ندارد تا به تناسخ برسد و هنوز نوی مرحله روح مونده
و در نتیجه مثل بحث تناسخ مثل بحثهایی مثل وجود شانس یا عدم آن هر کس میتونه نظر خودش رو داشته باشه و فعلا نظرات مختلفی میشه براش داشت
امیدوارم کسانی که در بحث شرکت میکنند از نظرات بقیه ناراحت نشوند و در مقابل سعی نکنند نظرشون کاملا از سوی بقیه تایید بشه

در آخر اگه کسی اطلاعی از ثابت شدن تناسخ در علوم تجربی مخصوصا فیزیک داره ممنون میشم به اشتراک بذاره

M0RTEZA_R
25-05-2012, 23:13
من نمیگم عقل رو کامل میشناسم و حد توانایی اونو میدونم.
ولی چرا میگم که فراتر از درکه؟
درواقع نمیگم کاملا غیر ممکنه ولی تقریبا غیرممکنه.چون یه انسان باید بره 30 سال مطالعه کنه تا برسه به اول یه علمی.تازه این واسه علوم مادی هست
حالا کسی میخواد مثلا درباره روح تحقیق یا بررسی کنه خیلی زیاد باید تحقیق کنه و تازه اخرشم نتیجه نمیگیره چون اصلا توانایی درک و حس اونو نداره

hermione
26-05-2012, 13:18
تئوری جذابیه ولی من قبولش ندارم
اگه قراره یه عده روح روی یه چرخه دائما در حال رفت و آمد باشن پس کاهش و افزایش جمعیت (مخصوصا کاهش جمعیت در برخی از سال های تاریخ ) چطوری توجیه میشه ؟
طبق این تئوری باید آدم زندگی های قبلیشو یادش بیاد یا نه ؟
اگه آره چرا تقریبا هیچکس یادش نمیاد ( به غیر از معدود افرادی که این ادعا رو کردن ) ؟
و اگر نه ، اصلا هدف از این چرخه چیه ؟؟ میگن زندگی بعدی نشات میگیره از اعمال زندگی فعلی ، مثلا افراد بد ، زندگی بعدی بدی دارن ... خب وقتی طرف توی زندگی بعدیش کارهای بد قبلیشو یادش نیاد چجوری می خواد عبرت بگیره ؟؟؟ پس هدف عبرت و تجربه نیست .. پس چیه ؟
زادگاه این باور همون کشورهایی که مردمشون گاو پرستش می کنن دیگه تا آخرش میشه رفت ...

این آیه هم از قرآن کریم :
بسم الله الرحمن الرحیم

حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ (100)
تا وقتى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد، گويد: خدايا، مرا بر گردان تا در آنچه ترك كرده‏ام، عملى صالح انجام دهم. نه چنين است. اين سخنى است كه او گوينده آن است و در وراى ايشان برزخى است، تا روزى كه مبعوث شوند.
<</سوره المومنون>>

------------
چندین آیه هم که اشاره می کنه شما را می میرانیم و دوباره زنده می کنیم و دوباره می میرانیم
اشاره به بحث قیامت و نفخ صور می کنه ...نه تناسخ

farhad1122
26-05-2012, 16:50
سوالم اینه که شما سرعت روح رو داری که میگی سه ملیون سال طول میکشه ؟ شما داری بالاترین سرعتی که توی ذهنت خودت هست رو میگی و بیشترین سرعتی که تا کنون کشف شده !
در ضمن قرار نیست از اینجا به اونجا رفته باشه ، ممکنه که از اونجا به اینجا اومده باشند یعنی مقصد n ام اینجا باشه نه مبدا اول ! اون شخصی که این مطلب رو نوشته مثل من نوعی نیست که بدون در نظر گرفتن فیزیک صحبت کنه ، خودش به فیزیک هم تسلط داره ! صحبت اینجاست که وقتی زنده هستند جسم عادی هستند و وقتی میمیرند ممکنه یه کالبد دیگه پیدا کنند ، البته اثبات نشده ولی ممکنه !
برای این که بدونید چرا نباید یادتون بیاد ، برید و کتاب سفر رو ح رو بخونید ، در ضمن اگه برید پیش یه هیپنوتیزور همه چیز رو با استفاده از هیپنوتیزم یادتون میاره !
سفر رو ح رو بخونید روشن تر میشید ، مطمئن بشید !
شما در پست اول گفتید که بحث علمی کنیم درسته؟ پس بحث علمی میکنیم!:31: (خودتون خواستید...!:31:)
روح اگه وجود داره پس از چیزی ساخته شده درسته؟ امکان نداره چیزی باشه و از هیچ ساخته شده باشه چون اون وقت وجود نداره! پس فرض میگیریم روح وجود داره و در نتیجه از چیزی ساخته شده! هر چیزی که از چیزی ساخته شده (!) طبق تئوری نسبیت نمیتونه به سرعتی بیشتر از نور برسه یعنی میتونه به 99.99999 درصد نور برسه ولی به سرعت نور نمیرسه...! اینکه چرا نمیرسه بحثش تخصصی هست و میگذریم...
فرض میگیریم این جسم بخواد مسافتی بسیار دور مثل رفتن به کهکشانی دیگه رو طی کنه...! در این صورت حتی اگه بخواد به نزدیک ترین کهکشان بره که حدود 3 میلیون سال نوری با ما فاصله داره (برای مقایسه ماه حدود یک ثانیه نوری با زمین فاصله داره!) بخواد بره و بیاد اگه روح بخواد این مسافت رو بره به سرعتی حدود نور نیاز داره و طبق نسبیت جسمی که به سرعت نور برسه براش زمان متوفق شده یعنی اگه روحی که به سرعت نور رسیده ساعتی داشته باشه همراهش اون ساعت جلو نمیره و میره به کهکشان دیگه و برمیگرده ولی وقتی میاد زمین برای زمین بیشتر از 6 میلیون سال گذشته و میبینیه دیگه انسانی نیست که بره تو کالبدش!!
اینکه میگید الان طرف با هیپنوتیزم میگه روحش رفته یه کهکشان دیگه و برگشته پس این طوری نرفته و بیاد چون خیلی طول میکشه! پس باید روشی دیگه پیدا کنه! چه روشی؟ مثلا استفاده از یک سیاهچاله؟ خوب فعلا که نمیشه و اون روح عزیز اگه نزدیک سیاهچاله بشه اون قدر کش میاد که پاره میشه...! اون وقت روح ما قبض روح میشه...!
روش دیگه استفاده از کرم چاله هست که برای اینکار روح باید جرمی با چگالی منفی داشته باشه تا بتونه دوام بیاره ولی روح همچین چیزایی نمیتونه باشه چون در بدن ما قرار داره (قبل از مرگ ما!) و اگه همچین چیزی در بدن ما باشه یه چیزی مثل ماده و پاد ماده میشه که کوارک ها و پادکوارک های سازنده اجزای اتمهاشون هم رو از بین میبره! پس اینم نمیشه!
پس روح نمیوته همچین مسافتی رو بره در زمانی کوتاه! حتی نور هم با اون عظمت و سرعت براش 6 میلیون سال طول میکشه...! فرض کنیم روح از تله پورت استفاده کرده! یعنی روح به تکنولوژی ای دسترسی داره که آدمها زنده ندارن! اینم مضحک هست! و محال!
بعدش اینکه روح چه دلیلی داره همچین مسافتی بخواد بره؟ اگه تایید شده بود ناسا به جا تحقیقات و ماهواره و کاوشگر و ... فرستادن آدمها رو هیپنوتیزم میکرد از خاطره هاشون در کهکشان های دیگه اطلاعات مفیدی به دست میورد...!! که ناسا انجام نمیده پس میتونیم بگیم وجود نداره...!
در سیاره های دیگه اگه حیات باشه هیچ شباهتی به آدمها و موجودات زمینی ندارن! اگه بخواد روح بره تو یه جسم یه موجود فضایی براش راحت تره که طبق اعتقاد سرخ پوست ها بره درون کالبد یک حیوان یا گیاه زمینی و دیگه نمیخواد این همه بره یه کهکشان دیگه...! (چرا این قدر دور...؟!)
پس این که گفتید کاملا غیر ممکن هست و همون طور که گفتم ممکنه یا اون هیپنوتیزم کننده برای شهرت خودش دروغی سر هم کرده! یا در هیپنوتیزم اون شخص چیزهایی که در ذهنش بوده با واقعیت ترکیب شده و از کهکشان های دیگه گفته...! یا ...
ولی این اصلا محاله...
من خودم شخصا قبلا علاقه زیادی به مسائل ماورایی داشتم! ولی دیدم به قول دوستمون که گفتن این علم غیر تجربی هست هر چه قدر هم روش تحقیق کنیم نه میشه اونو رد کرد نه اثبات! حتی ما نمی دونیم که تناسخ هست یا نه! پس حتی نمیدونیم چی رو اثبات کنیم! حداقل در علم تجربی میدونیم یه چیز درسته یا نه (اگرچه ریاضی دانی به اسم گودل ثابت کرد که نمیشه همه ی جمله های درست رو هم اثبات کرد!) ولی حداقل میشه دونست یه چیز درسته یا غلط! در اون صورت آدم سعی میکنه اثباتش کنه اگه نشد هم حداقل حقیقت رو میدونه...!
تناسخ به نظرم وجود نداشته باشه بهتره! چون انسانی تره که نباشه به نظرم! یه انسان که مثلا چند دهه زندگی کرده و سختی کشیده به اندازه کافی در زندگی بی انصافی هست که بعد از مرگ روحش به آرامش نرسه! و تازه بره در یه کالبد دیگه! که مطابق با کالبد جدیدش بشه و فقط در هنگام هیپنوتیزم چیزی از گذشتش یادش بیاد!
توی فیزیک مبدا رو جایی میگیرن که بهتره! منم به نظرم مبدا رو از تولد خودمون بگیریم بهتر و مفید تره و نتایج سودمند تری داره...!
البته این نظر شخصی من هست! و همون طور که گفتم به نظر خودم تناسخ وجود نداره! ولی نه میتونم صد در صد اونو رد کنم و نه میتونم اثبات کنم! (البته بعضی از چیزهایی که فرمودین مثل رفتن به یه کهکشان دیگه محاله اما نمیشه همه ی بخش های تناسخ رو رد کرد....!)
و این که گفتم دیگه به این موضوعات ماورایی علاقه ندارم هم منظورم این نیست که موضوعات جالبی نیستن بلکه اینکه نمیتونم هیچ وقت بفهمم درسته یا غلط برام کمی آزار دهنده هست! ولی مسائل جالبی هست!
کتاب سفر روح که فرمودین رو هم اگه شد تابستون میگیرم و میخونم اگه نظرم تغییر کرد میام و میگم ولی فعلا به نظرم تناسخ وجود نداره! یعنی ترجیح میده وجود نداشته باشه...! به نظرم جالب تر هست که هر انسانی روح مختص خودش رو داشته باشه!
ولی به هر حال هر چیزی ممکنه....! و متاسفانه در علوم غیر تجربی به قول دوستمون این طوریه!
در مورد اینکه شخصی که فرمودین فیزیک بلده دلیلی نیست که اشتباه نکنه چون اصلا آدمی نیست که اشتباه نکنه! حتی اینشتین هم نظریه ثابت کیهانی رو مطرح کرد و گفت جهان حالت ایستا داره ولی بعدها اثبات شد که اشتباهه و خودش هم اعتراف کرد که این بزرگترین اشتباه زندگیش بود...!
ولی به هر خیلی چیزها ممکنه ولی نه همه چیز! (دیگه رفتن روح به یه کهکشان دیگه ممکن نیست...!!)
راستی هیپنوتیزم هم روش صد در صد تایید شده ای برای یادآوری گذشته نیست! درسته استفاده میشه و خیلی وقتها درسته ولی حتی پلیس ها و روان شناسهایی که برای بازجویی از این روش استفاده میکنن هم گاهی چون ممکنه گذشته با رویاها و خیالها و چیزهایی که در ذهن اون شخص بوده مخلوط بشه روش صد در صد تایید شده ای نیست اگرچه در بیشتر موارد درست هست ولی نه همیشه! پس نمیشه برای اثبات ازش استفاده کرد...! کتابی که فرمودین تو تابستون میخونم اگه نظرم تغییر کرد میام میگم! ولی فعلا اعتقادی به تناسخ ندارم!
در ضمن چیزهایی بیشتری هست که میشه با اون تناسخ رو رد کرد تا اثبات...! مثل بعضی چیزهایی که دوستان گفتن! مثلا davy jones که فرمودن در جنگ جهانی اول جمعیت برای مدتی کمتر از حالت ابتدایی شد و ...! و مسائلی از این دست!
البته میگم نه میشه صد در صد تناسخ رو رد کرد نه اثبات و این از خاصیت های این جور علم ها هست...!
:11:

omidshaman
26-05-2012, 19:00
تئوری جذابیه ولی من قبولش ندارم
1-اگه قراره یه عده روح روی یه چرخه دائما در حال رفت و آمد باشن پس کاهش و افزایش جمعیت (مخصوصا کاهش جمعیت در برخی از سال های تاریخ ) چطوری توجیه میشه ؟
2-طبق این تئوری باید آدم زندگی های قبلیشو یادش بیاد یا نه ؟
اگه آره چرا تقریبا هیچکس یادش نمیاد ( به غیر از معدود افرادی که این ادعا رو کردن ) ؟
3-و اگر نه ، اصلا هدف از این چرخه چیه ؟؟ میگن زندگی بعدی نشات میگیره از اعمال زندگی فعلی ، مثلا افراد بد ، زندگی بعدی بدی دارن ... خب وقتی طرف توی زندگی بعدیش کارهای بد قبلیشو یادش نیاد چجوری می خواد عبرت بگیره ؟؟؟ پس هدف عبرت و تجربه نیست .. پس چیه ؟
4-زادگاه این باور همون کشورهایی که مردمشون گاو پرستش می کنن دیگه تا آخرش میشه رفت ...

این آیه هم از قرآن کریم :
بسم الله الرحمن الرحیم

حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ (100)
تا وقتى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد، گويد: خدايا، مرا بر گردان تا در آنچه ترك كرده‏ام، عملى صالح انجام دهم. نه چنين است. اين سخنى است كه او گوينده آن است و در وراى ايشان برزخى است، تا روزى كه مبعوث شوند.


------------
چندین آیه هم که اشاره می کنه شما را می میرانیم و دوباره زنده می کنیم و دوباره می میرانیم
اشاره به بحث قیامت و نفخ صور می کنه ...نه تناسخ
البته ایه ای مثل ایه 167 سوره بقره هم هست که یک جورایی میتونه معنی تناسخ رو بده....
و پیروان می گویند کاش برای ما بازگشتی بود تا همان گونه که از ما ببزاری جستند از انان ببزاری می جستیم ##این گونه خداوند کارهایشان را که مایه حسرت است به ایشان مینمایاند## و از اتش بیرون امدنی نیست
که این گونه نشان میدهد به نظر میرسه که معنیش اینه با خواستشون موافقت می کنه خدا!؟!!!!
که خوب البته اون قسمت بعد که نوشته از اتش بیرون امدنی نیست با توجه به قسمت قبل شاید منظور این باشه که ادم تا ابد تو این چرخه گیر می کنه!
البته این برداشت شخصی من بود..
درباره سوال اول
خوب شاید همون روز اول خدا چندین میلیارد روح درست کرده گذاشته تو عالم از کجا معلوم این جوری نباشه؟ شاید به غیر از زمین ما چندین جای دیگه هم باشه که موجودات هوشمند روشون باشن و این ها با هم ور تعادلن...
سوال2:اون جوری که من از مطلب بقیه متوجه شدم تقریبا هیچ کس یادش نمیاد به غیر از تعداد خیلی کمی بقیه با هیپنوتیزم تونستن به یاد بیارن

سوال سوم:شاید هدف پرورش و رسیدن به توانایی خاصی برای کار خاصی باشه! شاید به خاطر این بیاد نمیارن که اگر بیاد بیارن دیگه نمی تونن تکامل پیدا کنن مثلا شما برو به یک نفر یک ثروت باد اورده بده مسما قدرشو نمی دونه و نمی تونه ازش درست استفاده کنه و خیلی زود به بادش میده باد اورده رو باد هم میبره هیچ نتیجه ای بدون سختی بدست نمیاد...
اسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه به نام من دیوانه زدند
سوال اخر:
حتی شاید بعضی فلاسفه ایرانی هم اینو درک کرده باشن و مختص اون جایی که میگی گاو می پرستن نباشن البته نمیدونم حرف شما تا چه حد درسته!
نمونش همون داستان تو ادبیات پیش که طرف به این نتیجه رسیده بو که؛ انا حق؛ که خوب اعدامش کردن

البته این چیزایی که من گفتم هیچی رو ثابت نمی کنه همون جور که حرفای شما چیزی رو رد نمی کنه ولی خوب شاید کمک بکنه بیشتر فکر کنیم بهتر خودمون و بشناسیم و بهتر بتونیم برای ایندمون تصمیم بگیریم. ..

davy jones
26-05-2012, 20:00
دوستانی که میخوان آیه و حدیث بزارن ، تشریف ببرن اینجا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
با بحث های قرآنی ، بار علمی تاپیک رو پایین نیارید تا شبیه مقاله های تبیان بشه ! ا گه مطلب علمی یا تجربه و تحقیقی هست ، درخدمتیم ، وگرنه برای بحث مذهبی در این سایت جایی تعیین نشده .....!
محدودیت داریم ، لطفا رعایت کنید .....!

شما هم لطفا عناد و ضدیت خودتون رو با قرآن به پای علم ننویسین چون هر چیزی که تا حالا ارائه دادین، فرضیاتیه که خودتون هم به اینکه فعلا هیچ راهی برای اثباتش نیست، اعتراف دارین. پس این علم نیست. هر خرافه ای رو هم میشه اینطوری وارد فرضیات به اصطلاح علمی تناسخ کرد (از جمله فرضیات من که به طور طنز و مسخره گونه ای عنوان کردم و شما هم گفتین که ممکنه و از قضا ذهن دانشمندان رو مشغول خودش کرده!). علم اونیه که با عقل بشه درکش کرد و با منطق عمومی بشر هم سازگار باشه و بشه از توش یه کمیت قابل اندازه گیری در آورد. بار علمی با حدسیات و کتابهای رمانگونه ی برخی نویسندگان 50 سال پیش، فرق داره. هر کسی که از قرآن یا روایات اسلامی، نتیجه گیری منطقی ای میخواد بکنه، لزوما خرافه نمیگه (که البته انگار از نظر شما همه اش خرافه است). ضمن اینکه این تجربه لزوما روی همه کس جواب نداده و اینکه روی برخی جواب داده هیچ نتیجه ی خاصی رو شامل نمیشه. چون هیپنوتیزم کردن هم مانند طب سوزنی، یا طب معجونی و ...، یه راه و روش پزشکیه. همونطور که هر طبی روی هر کسی جواب نمیده، هیپنوتیزم هم ممکنه روی خیلی ها جواب نده. کما اینکه در دوران دبیرستان، یک معلم کارکشته داشتیم که هیپنوتیزم میکرد و بلد بود و همواره میگفت که ممکنه کسی رو به طور مصنوعی خواب کنی و دیگه طرف رو نتونی هیچوقت از اون خواب بیرون بیاری.

علوم قرآنی و حدیث هم علومیه که با عقل و منطق سازگاره و اثبات میشه. پس چه بخواین قبول کنین و چه قبول نداشته باشین، این چیزا هم علم محسوب میشه.

موفق باشین.
91/3/6

hermione
26-05-2012, 20:10
دوستانی که میخوان آیه و حدیث بزارن ، تشریف ببرن اینجا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
با بحث های قرآنی ، بار علمی تاپیک رو پایین نیارید تا شبیه مقاله های تبیان بشه ! ا گه مطلب علمی یا تجربه و تحقیقی هست ، درخدمتیم ، وگرنه برای بحث مذهبی در این سایت جایی تعیین نشده .....!
محدودیت داریم ، لطفا رعایت کنید .....!

خود این تناسخ مسئله اعتقادیه بعد شما روی چه حسابی میگید فقط بحث علمی باشه ؟
خب باشه اگه قراره بحث فقط علمی باشه پس حق صحبت در مورد روح ، هیپنوتیزم و امثال اینها ندارید ( چون فکر نمی کنم اثباتی بر مبنای علم فیزیکی واسش باشه )
و همچنین در مورد تناسخ ...
البته ممکنه بگید متافیزیکیه ... ( اینجوری که شما گفتید بحث علمی ، 100% علم فیزیکی منظورتون بود )
هرچند که من میدونم منظور شما از بحث اعتقادی و دینی تنها بحثیه که مخالف تناسخ باشه و اونو رد کنه وگرنه اعتقاد موافق تناسخ موردی نداره !!!

M0RTEZA_R
27-05-2012, 12:40
چی گفتی ؟؟؟مگه فلسفه چشه؟؟؟:31:
اتفاقا چیز هایی که در علوم دیگر تعریف نمیشن رو میبرن تو فلسفه.
اونوقت شما میخوای به زور تناسخ رو جا بدی تو فیزیک و شیمی و جغرافی؟؟؟:31:

Haj_Amoo
27-05-2012, 18:03
در مورد اين موضوع اطلاعات و كتاب ميخواستم ، هركسي اطلاعات داره بزاره و هركسي كتاب ميشناسه معرفي كنه !
كتاب دكتر مايكل نيوتن با عنوان سفر روح رو دارم ميخونم ولي قانعم نميكنه ، دوست دارم بيشتر بدونم !
(دكتر مايكل نيوتن شخصيه كه با هيپنوتيزم ،‌افراد رو به زندگي قبليشون ميبره و البته اين كار رو هر كسي كه هيپنوتيزم بلد باشه ميتونه انجام بده)
اگه كسي هم دوست داره در اين مورد مطلبي يا بحثي مطرح كنه ، خوشحال ميشم كه باهاش بحث كنم ولي لطفا فقط يافته هاي تحقيقي رو مطرح كنيد نه خرافات ...

برای کسانی که به تناسخ معتقد بوده‎اند، خروج از چرخه‎ی ابدی تناسخ، والاترین آرمان بشر محسوب می‎شده. انسانی که محدود به تناسخ هست، عمر محدودی هم داره. داستان مار در بهشت عدن رو به خاطر بیارید؛ آدم به این خاطر از میوه‎ی درخت ممنوعه خورد که مار به اون قول زندگی جاوید رو داده بود ... بزرگترین ارزوی بشر، زندگی ابدی بوده که برای چنین کسانی، به معنای خروج از این چرخه هست. بسیاری از عرفان‎های شرقی و غربی، باستانی و معاصر، برپایه‎ی عملی کردن همین ایده بنا شده‎اند: خروج از چرخه‎ی تناسخ و پیوستن به ابدیت.

من وقت بحث و گفتگو ندارم، فقط از شما که گویا در بین منابع علمی درباره‎ی این موضوع تحقیق کردین می‎پرسم آیا درباره‎ی خروج از چرخه‎ی تناسخ هم، کسی نظری داده؟

موفق باشید.

davy jones
27-05-2012, 18:24
اگه عناد و ضدیتی هم داشته باشم ، تداخلش نمیدم به بحث علمی ، حتی اگه قرآن بی ارزش تر از یه کاغذ مچاله شده هم باشه ، درجای خودش محترمه !
به طور کامل هم این کتاب و تفسیراتش رو مطالعه کردم ، به اندازه ای هم با روایات و فلسفه اسلامی و اخلاق اسلامی و افکار اسلامی آشنا هستم ! اما تا الان هرجایی ، بحثی شروع کردیم و پای قرآن و مذهب کشیده شده وسط ، تاپیک یا قفل شده یا حذف ، پس حق بدین به من ، یکبار گفتم و برای دومین بار میگم که قرآن کتاب یک سویه نیست و دو سه است ، اگر یک سوی بود اینطوری فرقه بندی نمیشد ، قرآن کتاب علمی نیست که یه برداشت بشه ازش کرد ، صد جور برداشت میشه ازش داشت ! یکی یه آیه میزاره میگه این آیه میگه که تناسخ وجود داره ، بعد یکی یه آیه ی دیگه میزاره میگه نه وجود نداره ، خب این چی رو نشون میده ؟؟!
بحثی که من دارم هم اصلا با قرآن قابل مقایسه نیست چون من دارم از نتیجه ی یه سری تحقیقات روانشناسی حرف میزنم و یک شخص که خودش امرده و دوباره توی یه بدن دیگه اومده( نمیدونم روی یه نظریه ی روانشناسی به جز علم ، چه اسمی میزارین ) ! این قبول که قرآن هزاران فلسفه داخلش هست ولی صحبت ما اینجا فلسفی نیست !!!صحبت سر مدارک تحقیقیه و تجربیات گوناگون در زمینه ی تناسخه که حداقل توی دین رسمی ایران یعنی شیعه کسی قبولش نداره پس در این زمینه جایی برای صحبت باقی نمیمونه برای دین !! اگه قرار بر فلسفه بافی باشه ، مطمئن باشید صاحبان این تحقیقات اینقدر میتونند فلسفه بافی کنند که ده تا بحارالانوار از بغلش بزنه بیرون !!

هیپنوتیزم یه روش برای درمان بیمارانه و الان هم برای درمان بیماران از تناسخ استفاده داره میکنه ، شما میتونی این رو انکار کنی که الان تناسخ بخشی از درمان شده در روانشناسی؟؟؟
علوم قرآنی و علوم حدیث هم علومیه که در موردش هنوز هم بحث هست و اثباتش فقط برای کسانی صورت گرفته که قبولش کردند ، همین بس که رئیس اندیشکده ی یقین دکتر عباسی که فعلا جزو اسلام گرا ها هم هستن ، گفتند که اصلا چیزی به نام فلسفه در اسلام موجود نمیباشد!!
بین خود اسلام گرا ها هم فعلا اختلاف وجود داره در مورد قرآن ، اگه قرار هم به اکثریت باشه نه دهم یعینی 900میلیون نفر از مسلمانان دین ایران رو قبول ندارند و تفاسیر و حرفاش براشون هیچ اعتباری نداره !
اشتباه ما در تاپیک میزگرد علمی _ فلسفی ، مخلوط کردن علم با فلسفه بود ، دیگه این اشتباه رو نخواهم کرد ، یا فلسفی بحث میکنیم یا علمی ، بحثی به نام علمی_ فلسفی وجود نداره ! حالا شما اگه علاقه به بحث فلسفی ، تاپیک بزن بنده هم شرکت کنم ولی اینجا کلا ممنوعیت هست درمورد بحث مذهبی پس کلا قضیه همین جا تموم میشه که نباید در مورد دین و قرآن بحثی بشه ! پس شما هم بحث دین رو جلو نکشید ....

سلام.

دلایلتون خیلی جالب و خنده دار بود.

اول از همه که کل علوم دینی رو چسبوندین به فلسفه در حالیکه اصلا این مفهوم در سرتاسر پست من دیده نمیشه.

بعدش اومدین و به طور ناشیانه ای علم فلسفه رو تخطئه کردین.

دست آخر هم نتیجه گیری کردین که پس حق با شماست و دیگه کسی جواب اون پست شما رو نباید بده.

--------

کسی که دوست داره همه فقط در موافقت با او حرف بزنن و مطلب بنویسن، مطمئنا نمیشه اسمشو گذاشت طرفدار علم! چون هر عالم و دانشمندی، از اینکه افرادی پیدا بشن که با دلایل علمی دیگه نظریاتش رو نقد کنند نه تنها ناراحت و عصبی نمیشه، بلکه استقبال هم میکنه. اما شما نه تنها نظرات مخالف نظر خودتون رو قبول ندارین و نه تنها از کنار نظرات مخالف، بی تفاوت نمیگدرین بلکه تمام تلاشتون رو گذاشتین که صدای مخالف رو هم خاموش و خفه کنین و اسم این کارتون رو هم میذارین مصلحت اندیشی برای اینکه این تاپیک به سرنوشتی که همفکران شما در تاپیک بحثهای فلسفی به بار آوردند، تبدیل نشه! سرنوشت اون تاپیک هم به خاطر توهینهایی که به اسم روشنفکری به اسلام و طرفدارانش میشد، اونطوری شد.

اگه نظرات دوستانی که از علوم اسلامی صحبتی به میون میارن، به دلیل عدم قطعیت و دارا بودن خاصیت ذو وجوه بودن، از نظر شما مردوده، دلایل شما که خودتون هم در توجیهش درموندین و هیچ نتیجه ی خاصی هم تا حالا (به طور نسبی معتبر) نتونستین ازش بگیرین چه حکمی داره؟

موفق باشین.
91/3/7

M0RTEZA_R
27-05-2012, 19:06
شما که مثلا علم دوست هستین چرا فکر میکنین فلسفه یعنی اسلام؟؟
ما هم نگفتیم که فلسفه بلدیم ولی هر بحثی جایگاهی داره.
اگه قرار بود درمورد این مسائل تحقیق بشه که الان هیچ تکنولوژی وجود نداشت.
این دست مسائل هم زیاد هست.اگه بخوایم درمورشون تاپیک بزنیم که فروم میترکه.
اصلا چی باعث شده شما به این موضوع توجه کنید و بررسیش کنید؟

Haj_Amoo
27-05-2012, 19:12
اونچیزی که تجربه ها نشون میده اینه که روح یه سیر تحولی رو طی میکنه و پیشرفته تر میشه و در پایان به کمال میرسه
چه کسی چنین چیزی رو تجربه کرده؟

davy jones
27-05-2012, 19:59
چون کسانی که واسه ی شوخی حکم اعدام صادر میکنند ، مطمئن باشید واسه بحث علمی حتما سایت رو میبندند .....!

جواب این جمله تون رو از توی حرفای خودتون میدم:

( تهمت توی اسلام گناهه ، نکنید این کار ها رو )
دیگه تصمیم با خودتون که چطوری این یکی رو توجیه کنین.

---------
شما همونطور که دوست دیگرمون هم اشاره کردند تنها برای نظرات موافق خودتون (که حالا علمی باشه یا نباشه) آغوشتون بازه
---------
مساله روح، در قرآن اومده و چون در بحث تناسخ باید قائل به وجود روح باشید، قرآن تا اینجاش براتون مشکلی نداره و آیاتی که بر وجود روح دلالت میکنه، بحث رو از نظر شما به بیراهه نمیکشه. بلکه حتی از آیاتش هم سند و دلیل آورده میشه!
نقل قول صحبتهای آقای آرام که خودتون آورده بودین:

نكته ديگر: شما ابتدا افريده شديد و سپس مرديد و مجددا به زمين بازگشت كرديد و سپس خواهيد مرد و به سوي او بازگردانده مي شويد . ايات ( بقره / 26 . طه / 57 . بقره /57 . روم / 39 -- يونس / 34 - مريم 15 و 34 - حج / 65 - نوح / 66 ) حالا قضاوت باشماست
اما اگه کاربر دیگه ای بیاد و از همون قرآن برای رد تناسخ دلیل بیاره، از نظر شما اون یک بحث فانتزی میشه و باید در تاپیک دمی با قرآن ادامه پیدا کنه چون بحث سراسر علمی شما به بیراهه میره خدای نکرده. (که البته اینا هم که توهین به قرآن و مسلمونا نیست)


موفق باشین و امضاهای جدیدتری رو رونمایی کنین.
91/3/7

Haj_Amoo
27-05-2012, 21:26
تا اونجایی که معلومه همه ی انسان ها ، چون اکثر افرادی که هیپنوتیزم میشن این رو میگن و اون شخصی هم که ادعا میکنه قبلا یه بار زندگی کرده هم این حرف رو میزنه ! توی کتاب های مختلف تناسخ هم برای ارواح طبقه بندی می آورند !
جا داره من از شما نمونه‎ی مشخص بخوام، ولی فایده‎ای نداره چون من وقت بررسی ندارم. ولی در کل، سعی کنین ادعاها رو با شاهد مشخص مطرح کنین که جای بحث داشته باشه.
اما بعد. شما اکثر افرادی که هیپنوتیزم میشن رو به همه‎ی انسان‎ها تعمیم دادین. برچه اساسی؟ آیا اون شخصی هم که ادعا میکنه قبلا یه بار زندگی کرده توضیحی هم داده که منظورش از کمال چیه؟ و چرا این روند تکامل صورت می‎گیره؟ البته شاید هم این شخص قبلن در قالب هگل در این جهان زندگی می‎کرده! کتاب های مختلف تناسخ برچه اساسی ارواح رو طبقه بندی می‎کنن؟ این طبقه‎بندی چه ربطی به تکامل روح داره؟

davy jones
27-05-2012, 21:44
من تهمتی نزدم ، این حکم رو با چشمام دیدم !
شما هم اگه بری و پست رو دوباره بخونی باز به من تهمت نمیزنی که مخالف رو خفه میکنم ، اول همون پس نوشتم نمیشه اظهار نظری در مورد رد یا قبول تناسخ توسط دین اسلام و کتاب قرآن کرد ، حتی حرفهای خود دکتر آرام هم نظری داخلش دیده نمیشه و فقط چند آیه گذاشته و گفته هر چیزی ممکنه ، نه اثباتی صورت گرفته نه ردی ، شما برو همون پست رو دوباره بخون ! در بحث تناسخ هم معلوم نیست جسم مطرح باشه یا روح ، شاید ذرات انرژی دارای هشیاری خاص باشند ، و من هیچ تاکیدی بر روی داشتن روح در انسان ندارم ! برای چندمین بار میگم که من صرفا برای دادن اطلاع در مورد تجربیات و تحقیقات اینجا تاپیک زدم نه برای اثبات یا رد ، تناسخ رد بشه یا قبول بشه ، هیچ فرقی به حال من نمیکنه چون بالاخره این چیزهایی که توسط هیپنوتیزم شده ها و افراد برگشته از مرگ گفته میشه از یه جایی نشات میگیره ، خوبی ذهن من اینه که به قول صادق هدایت : به خرافات مذهبی اعتقاد ندارم اما حتی در بی اعتقادی خودم هم متعصب نیستم ، اگه حقیقتی در قرآن باشه مطمئنا سراغ اون هم میرم ولی نه اینجا نه در تاپیک تناسخ نه در پی سی ورلد !
همین امضا فعلا به قول کتاب دین و زندگی با مقتضیات زمان میخونه ، خیلی هم خوبه ، فعلا عوضش نمیکنم تا ایشاللا حکمی ، اعدامی ، قتلی ، سرکوبی ، تروری ، تحریمی ، جنگی ، حماقتی یا چیزی مثل اینها صورت بگیره و بعدش دوباره عوض کنم ......!

سلام.

شاهد عقب نشینی های پله پله ی شما هستیم. خب تا اینجا شاید روح هم اصلا وجود نداشته باشه. شاید یک هشیاری خاص که طبق معمول شواهد قبلی هیچ توضیح و دلیل اضافه ای هم براش ندارین، در کار باشه. همونطور که قبلا ممکن بود که روح انسانها در هم ادغام بشن، یا اینکه ممکن بود سرعت بالاتر از نور هم باشه، یا ممکن بود ارواح در حالت معلق و استندبای باشند و هزاران ممکنات دیگه. که البته ناگفته نماند که همه ی اینها عین علم محضه!!

در ضمن من هم تهمتی نزدم چون خودم در متن توهینهای امثال طرفداران فکری شما در اون تاپیک بودم. اما شما منتظرید که ایشالله اون چیزایی که مدعی هستین که مطمئنین با چشماتون به عینه دیدین، صورت بگیره! :27:

رد شدن تناسخ به حال شما این فرق رو میکنه که باید نسبت به استدلالهای قرآن که از قضا درست هم هست (البته برای شما از قضا. برای بنده و امثال بنده که همواره درسته) احترام و کرنش به خرج بدین که مشخصا امر سختی وانمود میکنه. پس چه بهتر که از ابتدا خفه بشه این موضوع. اما اگه زد و از توی همون قرآن تونستید برای اثبات نظریات خرافه گونه ی خودتون 4 تا آیه ی دست و پا شکسته رو سر هم کنین و وانمود کنین که اینها همون منظور شما رو میدن، حتما باید این کار رو کرد و بسیار کار پسندیده ای هم میتونه باشه چرا که مخالفان شما که باز هم از قضا از طیف مذهبی و قرآنی هستند، دهان هاشون بسته بشه.

اما من به قول خودم، به حقایق دینی که با عقلم و منطقم به درستی اونها رسیدم، ایمان دارم. من سراغ قرآن میرم چون میدونم و مطمئنم که همه ی حقائق در قرآنه. من سعی نمیکنم عقل ناقص خودم رو (که این عقل ناقص مال عموم بشر هست و هیچکس نمیتونه ادعا کنه که عقل کامل و عقل کل هستش) بر قرآن برتری نمیدم و سعی نمیکنم که فقط از قرآن تا اونجاییش رو که موافق نظرات خودمه، استفاده ی ابزاری کنم.


موفق باشین.
91/3/7

omidshaman
27-05-2012, 23:24
سلام.

شاهد عقب نشینی های پله پله ی شما هستیم. خب تا اینجا شاید روح هم اصلا وجود نداشته باشه. شاید یک هشیاری خاص که طبق معمول شواهد قبلی هیچ توضیح و دلیل اضافه ای هم براش ندارین، در کار باشه. همونطور که قبلا ممکن بود که روح انسانها در هم ادغام بشن، یا اینکه ممکن بود سرعت بالاتر از نور هم باشه، یا ممکن بود ارواح در حالت معلق و استندبای باشند و هزاران ممکنات دیگه. که البته ناگفته نماند که همه ی اینها عین علم محضه!!

در ضمن من هم تهمتی نزدم چون خودم در متن توهینهای امثال طرفداران فکری شما در اون تاپیک بودم. اما شما منتظرید که ایشالله اون چیزایی که مدعی هستین که مطمئنین با چشماتون به عینه دیدین، صورت بگیره! :27:

رد شدن تناسخ به حال شما این فرق رو میکنه که باید نسبت به استدلالهای قرآن که از قضا درست هم هست (البته برای شما از قضا. برای بنده و امثال بنده که همواره درسته) احترام و کرنش به خرج بدین که مشخصا امر سختی وانمود میکنه. پس چه بهتر که از ابتدا خفه بشه این موضوع. اما اگه زد و از توی همون قرآن تونستید برای اثبات نظریات خرافه گونه ی خودتون 4 تا آیه ی دست و پا شکسته رو سر هم کنین و وانمود کنین که اینها همون منظور شما رو میدن، حتما باید این کار رو کرد و بسیار کار پسندیده ای هم میتونه باشه چرا که مخالفان شما که باز هم از قضا از طیف مذهبی و قرآنی هستند، دهان هاشون بسته بشه.

اما من به قول خودم، به حقایق دینی که با عقلم و منطقم به درستی اونها رسیدم، ایمان دارم. من سراغ قرآن میرم چون میدونم و مطمئنم که همه ی حقائق در قرآنه. من سعی نمیکنم عقل ناقص خودم رو (که این عقل ناقص مال عموم بشر هست و هیچکس نمیتونه ادعا کنه که عقل کامل و عقل کل هستش) بر قرآن برتری نمیدم و سعی نمیکنم که فقط از قرآن تا اونجاییش رو که موافق نظرات خودمه، استفاده ی ابزاری کنم.


موفق باشین.
91/3/7

الان شما مشکلت چیه ؟ خوب ناراحتی نیا این جا پست بده عجیبه!
البته تمام این دعوا ها تقصیر اون پست صفحه قبل منه که خوب اگر میدونستم این قدر مشکل ساز میشه اصلا پست نمیدادم...
خوب ایشون تاپیک رو زدن اون اولش قانون هم گذاشتن که فقط ازمایشات ومباحث علمی مطرح بشه نه چیز دیگه شما هم برو یک تاپیک دیگه بزن اسمشو بزار قران وتناسخ برو هر چیم خواستی توش بگو!
من نمی فهمم شما حالا چرا این قدر اصرار داری عقایدتو به بقیه تحمیل کنی؟!!

davy jones
28-05-2012, 01:51
الان شما مشکلت چیه ؟ خوب ناراحتی نیا این جا پست بده عجیبه!
البته تمام این دعوا ها تقصیر اون پست صفحه قبل منه که خوب اگر میدونستم این قدر مشکل ساز میشه اصلا پست نمیدادم...
خوب ایشون تاپیک رو زدن اون اولش قانون هم گذاشتن که فقط ازمایشات ومباحث علمی مطرح بشه نه چیز دیگه شما هم برو یک تاپیک دیگه بزن اسمشو بزار قران وتناسخ برو هر چیم خواستی توش بگو!
من نمی فهمم شما حالا چرا این قدر اصرار داری عقایدتو به بقیه تحمیل کنی؟!!
سلام.
میتونم بپرسم تا حالا چه نتایج مبتنی بر اندازه گیری علمی در این تاپیک مطرح شده تا الان؟ جز یه سری فرضیاتی که مدام در حال تغییرند و دست آخر هنوز هم حدس و فرضیه اند.
من از توهین به قرآن به بهانه روشنفکری ناراحتم نه تناسخ.
خود این ایشونی رو هم که میفرمایین از قرآن استفاده کردند در ابتدا. فقط وقتی که به نتیجه ی دلخواهشون نرسید رویه ی خودشون رو عوض کردند.
تناسخ از نظر من بیشتر یک شُبهه هست تا یک پدیده علمی.
اشکالات منطقی خودم رو هم بهش وارد کردم. مجددا هم اونها رو به انضمام موارد دیگه ای بیان میکنم تا هر کس که دلش خواست بیاد و منطقی جواب بده (نه اینکه سعی کنه صدای مخالف رو خفه کنه) هیچ تحمیل عقیده ای هم در کار نیست از جانب من:


1- وقتی که جمعیت کره ی زمین خیلی کمتر از الان بوده، یعنی مثلا 4 هزارسال پیش، تعداد ارواح موجود در بدن انسانها هم کمتر از الان بوده قطعا. پس چطور این روح که از بین نمیره، کفاف رشد جمعیت بعد از خودش رو داده؟ روح از روی خودش کپی کرده؟ اگه آره پس چرا انسانهایی که روحیات و رفتارهای کاملا مشابه به هم داشته باشند، آنچنان زیاد نداریم؟ چرا که باید دو روح شبیه به هم بر جسم اونها حکمفرمایی کنه و در طول این هزاران سال، جمعیت زمین حداقل 1000 برابر شده. پس طبق اصل لانه کبوتری باید حداقل 1000 نفر رو بشه پیدا کرد که روحیاتشون دقیقا عین هم باشه چون با فرض کپی شدن روح، حداقل هر روح به 1000 نسخه از روی خودش کپی شده

2- در دوره هایی مثل جنگهای صلیبی، جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم و دوره های بیماریهای مُسری و فراگیر در کره ی زمین، که جمعیت زمین در یک بازه ی زمانی، کمتر از قبل شده، بعضی ارواح بی جسم مونده اند. این چطوری قابل توجیهه؟ اون ارواح اگه نابود نشدند، پس کجا رفتند؟ اگه به حد کمال خود رسیدند و از قید در جسم بودن، آزاد شدند، پس چرا فقط اونها اینطور شدند و سایر ارواح بشری به این کمال نرسیدند در حالیکه همگی از ابتدا با هم شروع به رشد و کامل شدن کردند؟ و اگر هم که به اون کمالی که ادعا میشه نرسیدند، پس در اون بازه ی زمانی خاص کجا رفتند و کجا بودند؟ مگه روح تکامل نیافته میتونه بدون جسم میزبان، همینطوری سرگردون بچرخه؟ آیا یک جایی مث گرمخونه و رختکن برای اینگونه روح ها وجود داره که توش به صورت پایلوت و آماده به کار نگهداری بشن؟ (حالا یا هر فرضیه ی مضحک دیگه شبیه همین)

3- فرض کنیم یک روح ابتدا در بدن یک مرد معمولی بوده که معلّم زحمتکش و دلسوزی بوده. بعد از مرگ این شخص، روح این شخص به درون نوزادی منتقل میشه که از قضا این نوزاد در آینده تبدیل به شرورترین و جانی ترین انسان روی کره ی زمین میشه و انسانهای ریادی رو میکُشه. خب حالا سوال اینه که روح این شخص، نسبت به شخص میزبان قبلی خودش، چه سیر تکاملی رو طی میکنه؟ مگه دوران حضور این روح در درون جسم یک فرد قاتل رو میشه اسمشو گذاشت کمال! در علم منطق، همه بر این عقیده استوارند که مفهوم کمال، یک مفهوم ثبوتی و مطلق هستش و به صفات بد و سلبی اطلاق نمیشه. پس تجربیات منفی ای که این شخص در این مدت به دست آورده اون رو از مسیر کمال دورتر کرده. در حالیکه فرض بر این بود که ارواح در طی عمل تناسخ، به کمال خودشون نزدیک و نزدیکتر میشن. آیا اگه این روح بعد از مردن این شخص جانی و قاتل، وارد نوزاد دیگری شد که درجه ی رذالت و پستی نفر سوم از قبلی هم بیشتر بود چی؟

4- وقتی که همه ی ارواح یکی یکی به اون کمال خودشون رسیدند و دیگه به طور منفرد و تنها در ابدیت موندند و احتیاج به جسم نداشتند، چی میشه؟ آیا این تکامل در بین همه ی ارواح با هم اتفاق میفته و نسل بشر یه یکباره منقرض میشه؟ فکر کنم با توجه به فرضیات شماره ی 3 که در بالا اشاره کردم، میشه براش مثال نقض آورد. پس همه ی ارواح با هم متکامل نمیشن و تقدم و تاخر داره. فرض کنیم که در کل کره ی زمین، 2 تا روح فقط مونده باشن که به کمال نرسیده اند هنوز و بقیه همه به کمال رسیدند. خب این وسط تنها به دو جسم و بدن انسان احتیاجه. پس جمعیت کره ی زمین به 2 نفر میرسه. حالا از بین این 2 نفر، یکیشون زودتر به تکامل میرسه و فانی میشه و میره پی کارش. اون آخری که هنوز به کمال نرسیده باید چی کار کنه؟ در حالیکه مثلا تا انتهای عُمر جسم میزبانش، هنوز به اون کمال هم نرسیده. یارو میمیره ولی هنوز روحش به کمال نرسیده و دیگه نوزاد دیگه ای هم در کار نیست که این یه دونه روح باقی مونده به اون جسم منتقل بشه. حالا تکلیف این روح ناقص مونده ی آخری چیه؟

5- تکلیف نوزادانی که فقط چند ساعت زندگی میکنن و به دلیل نارسایی های قلبی و عروقی، در همون دقایق اولیه، میمیرن چی میشه؟ آیا روح درون اونها در همین چند دقیقه به کمال نزدیک شده؟ اونهم در حالیکه اون نوزاد هنوز فرصت نکرده بوده که چیزی در این جهان تجربه کنه؟ آیا ارواحی که ما داریم ازشون حرف میزنیم (یا حالا همون هوشمندی درون جسم انسانها یا هر چیز دیگه که اسمشو بذارین) قابلیت سرکار گذاشته شدن و مسخره ی دست تقدیر و سرنوشت شدن رو دارند؟ اومدیم و بعد از این که یک روح فقط دقایقی رو در درون جسم یک نوزاد سپری کرد و اون نوزاد مُرد، به جسم یک نوزاد دیگه منتقل شد و از قضا اونهم در همون دقایق اولیه جان داد و همین قضیه برای نوزادهای سوم و چهارم و الی آخر پیش اومد (به طور تجربی تقریبا از هر 4 تا زایمان، یکیش موفقیت آمیز نیست) حالا تکلیف چنین روحی چیه بالاخره؟ آیا اگه بعد از n تا نوزاد ناکام بالاخره در درون جسم نوزاد سالمی بره که بزرگ بشه و مث یه آدم عادی زندگی کنه و بعد ما بیایم و اون آدم رو هیپنوتیزم کنیم، آیا میتونه به خاطر بیاره که روحش در درون نوزادهای یک روزه قرار داشته؟ پس چرا تا حالا کسی به چنین چیزهایی اعتراف نکرده در آزمایشات روانپزشکی؟ در حالیکه حداقل به طور آماری از هر 4 نفر یکی باید به این قضیه اعتراف میکرده. تازه در دوران قدیم که علوم پزشکی به این نحو پیشرفت نکرده بوده و میزان مرگ و میر ناشی از تولد نوزادان بیشتر هم بوده تقریبا از هر 2 زایمان یکی می مُرده. پس تقریبا نصف آدمایی که مورد آرمایش هیپنوتیزم قرار میگیرن باید به این مساله اشاره کنند؟ ولی اینطور نبوده تا حالا. این چطوری توجیه پذیره؟؟

6- اون کسانی که در هیپنوتیزم شدن خودشون، حرف از کهکشانهای دیگر زده اند، در مدتی که در اون عوالم سیر میکرده اند، میهمان کدام جسم بشری بوده اند؟ آیا مگه فرض بر این نبود که روح در درون جسم بشری است که تجربه میکند و به کمال خود نزدیک تر میشود و روح مجرد، برای به کمال رسیدن محتاج جسم جدید یک انسان است؟ آیا مگه در کهکشانهای دیگه، انسانهایی کاملا مشابه با ما زندگی میکنند؟ مدت زمانی که طول کشیده تا از اون کهکشان تا کره ی زمین را بیاید را چه کار میکرده؟ آیا از روند تکاملی دیگر ارواح که مثل او سیر در فضا و کهکشانها نکرده اند، عقبتر نمانده است؟ یا اگر تجربه ی زندگی در کهکشانهای دیگر یک نقطه ی کمال و مثبت برای یک روح تلقی شود، آیا دیگرانی که به این نکات در هیپنوتیزم اشاره نکردند، ناقص تر هستند و تا همیشه همینطور ناقص خواهند موند؟ پس تکلیف کمال اینها که قرار است به آن برسند چه میشود. آیا روحی که تجریه ی کهکشانهای دیگر را دارد و دیگری که ندارد، هر دو در یک حد از کمال و تجریه هستند؟

7- نوزادانی که از ابتدا به صورت مُنگُل (دارای سندروم داون) به دنیا میان تکلیفشون چیه؟ آیا روح درون اونها، روح قبلی یه آدم معمولیه یا اینکه از یه مُنگل دیگه به اونها رسیده؟ اگه قبلا روح چنین شخصی، مال آدمهای سالم بوده، پس چرا در دوران حضور در جسم این فرد منگل، رفتارهای عادی و سالم نشون نمیده این شخص؟ و اگه فرض کنیم که بعد از مرگ این فرد منگُل، روحش مجددا به درون یک فرد سالم بره، چرا اون فرد رفتارهایی شبیه یک فرد منگل رو ارائه نمیده؟؟ چون روحش قبلا در نفر قبلی چنین رفتارهایی رو بروز داده پس چرا الآن بروز نده؟ چرا در بین افرادی که با هیپنوتیرم مورد آزمایش قرار گرفتند، کسی تا حالا اعتراف نکرده که یک فرد منگل بوده؟؟ و چرا اشخاص منگل، هنگامی که هیپنوتیزه میشن، باز هم رفتارهای عادی از خودشون نشون نمیدن و کماکان مانند یک آدم منگل حرف میزنن؟؟ اگه فرض کنیم که روح آدمای سالم جداگونه برای خودشون و بین همدیگه جابه جا میشه و روح انسانهای دارای سندروم داون، جداگونه و فقط در بین خودشون جا به جا میشه، آیا این با مساله ی به کمال رسیدن روح مشکل پیدا نمیکنه؟ آیا روحی که فقط در درون میزبانان منگل میره، به همون اندازه به تکامل میرسه که روح یک فرد عادی رسیده؟

8- روح افرادی که به کُما میروند و تا سالها به صورت نیمه زنده و نیمه مُرده هستند، در این مدت چه میکنند؟ آیا همراه جسم شخص به کما رفته میماند و یا قبل از مرگ کامل این شخص، وارد بدن نوزاد دیگری میشود؟ اگر با این شخص میماند، چه تجربه و کمالی از این مدت نصیب او میشود؟ آیا در این مدت سرگردان است یا در درون جسم شخص، محبوس باقی میماند؟ سرگردان که نمیشه باشه. چون اگه میشد، سایر ارواح هم قابلیت سرگردان بودن قبل از به کمال رسیدن رو باید داشته باشند که اینطور نیست. اگر محبوس است، پس باید قبول کنیم که بلاتکلیف است. چون روح که نمیداند جسم میزبانش کی می میرد و او آزاد میشود؟ ممکن است سالها همینطور باقی بماند. یا ممکن است پس از چند روز خانواده ی اون فرد، اعضای وی رو اهدا کنند و به مرگ وی راضی شوند و ممکن هم هست که به صورت کاملا نادر و اتفاقی، از کُما خارج شود و به زندگی عادی ادامه دهد. پس باز هم این سوال مطرح میشه که آیا روح مسخره ی دست تقدیر و سرنوشتی است که خود او در تعیین آن نقشی ندارد؟؟

9- روح یک انسان منضبط و منظم پس از مرگ میزبان اول، مطمئنا باز هم دارای خصوصیت انضباط و نظم است. پس اگر وارد جسم دیگری هم شود، آن نوزاد پس از رشد و بلوغ، باید انسان منضبط و منظمی شود. یا مثلا اگر کسی، احساسی و زودرنج است، روح وی تا آخر افراد بعدی را هم احساسی و زود رنج میکند. اما در اعترافات افراد هیپنوتیزم شده، آنان شخصیتهای کاملا متفاوت و گاه متضاد همدیگر رو بروز داده اند. این چطور فابل توجیه است؟

10- چرا تا الان همه ی افرادی که کورد چنین آرمایشاتی قرار گرفتند، به زندگیهای عجیب و غریب قبل از تولد خودشون اعتراف نکردند و این قضیه مختص برخی افراد خاص بوده؟ لطفا جواب ندین که خب خودت برو تا یکی هیپنوتیزمت کنه و ازت فیلم بگیره. جواب سوال رو واقعا بدین. چرا تا حالا همه اینطور نبودند.

11- آیا اگه از افرادی که مورد هیپنوتیزم واقع میشن، در مورد شرایط اونها در روز بعد و آینده سوال بشه، آیت اونها صادقانه جواب میدن که «نمیدونم»؟! و یا اینکه یه پیشبینی ای میکنن و حرفهایی میزنن؟ حرفهایی که میتونه مشابه قصه هایی باشه که از زندگیهای گذشته ی خودشون عنوان کردند. پس اگه از فردی که هیپنوتیزم شده در مورد آینده بپرسیم و او جوابهایی به غیر از کلمه ی «نمیدونم» تحویل ما بده، آیا باید منتظر به وقوع پیوستن پیشگوییهای او در مورد خودش و شرایط زندگی آینده اش باشیم؟ و سوال مهمتر اینکه اگه پیش بینیش غلط از آب در اومد، آیا دلیلی بر چرت و پرت بودن همه ی اون چیزهایی که از زندگیهای گذشته ی خودش و حیات در جسم افراد دیگر عنوان کرده بوده، نیست؟؟؟ آیا این دلیلی علمی و منطقی بر مردود بودن تناسخ نمیتونه باشه؟؟



موفق باشین.
91/3/8

davy jones
28-05-2012, 11:07
نه اینجا میدان جنگه ، نه من به شما حمله کردم که پله پله هم عقب نشینی کنم !
من هزار بار هم بگم باز شما حرفتون رو تکرار میکنید ! من عرض کردم ، یه سری تحقیقات که یه سری افراد انجام دادن و یه سری تجربیات از عالم ارواح رواینجا قرار میدم ، نه چیز دیگه ، دوباره هم میگم ، شما برو همون پستی که عرض میکنید من قرآن گذاشتم رو نگاه کن ،اولش درج کردم که از قرآن هیچ برداشتی راجع به این موضوع نمیشه کرد !
همین اطمینان صد در صد شما بزرگترین اشتباهه ، چون هیچ کس به یه کتاب صد درد صد اطمینان نمیکنه ، حتی اگه بهترین نظریه ها هم داخلش باشه !
شما همون طور که نمیتونی بگی عقلت کامله ، نمیتونی ادعا هم بکنی که عقل ناقصه ! اینها هر دو امکان هستش ، یعنی امکان داره که عقل کامل باشه و تمام پاسخ ها رو بده ، چون شما هنوز خود عقل رو کامل نشناختی !

سلام.

شما به جای اینکه کماکان به حرفهای بی سرانجام قبلیتون ادامه بدین، این 11 موردی رو که در پست قبل گفتم رو جواب بدین. البته اگه باز هم نمیخواین اغراض شخصیتون رو راجع به قرآن و اسلام تخلیه کنین.


موفق باشین.
91/3/8

Saeed Dz
28-05-2012, 11:59
با درود
به نظر من در مورد این موضوع ساده نیازی به این همه بحث و... نیست
فقط کافیه به این مورد پاسخ داده بشه که اولا ساز و کار تناسخ چیه و دوما چطور اثبات میشه؟
در بحث هایی که با جناب arzeva داشتیم، ایشون فرمودن که تنها راه اثباتش هیبنوتیزم هست و من همون موقع از ایشون پرسیدم هیبنوتیزم چیه و چه تعریفی داره؟ آیا چیزی جز خواب هست؟
جواب کاملا مشخصه! بله خواب هست و جالبتر اینکه هیبنوتیزم خود وابسطه به قسمتی از مغز که امروزه به ناخود آگاه شهرت داره هست که بعد از مرگ با از بین رفتن انسان و مغز در واقع از بین میره

متاسفانه این روزها تناسخ و به طور مشخصتر در ایران "عرفان حلقه" طرفداران زیادی پیدا کرده و گروه روشن فکران مذهبی رو به خودش جذب کرده که من به شخصه اینو از چاله به چاه افتادن تعبیر میکنم به دلیل اینکه چیزی که در واقع ساز و کار مشخص و علمی نداره و از طریق وحی بدست آمده و مشخصه با اعتقاداتی به ظاهر علمی تعویز میشه و باعث میشه شخص به اشتباه خودش پی نبره و اعتقادات خودش رو علمی بدونه در حالی که کاملا شبه علمی هستن
مسئله دنیاهای موازی در فیزیک کوانتوم کاملا مشخص توضیح داده شده و هیچ تناسبی با این شکل شبه علمیش نداره

انسان هیچ فرقی با دیگر موجودات نداره و هدفش فقط و فقط بقاست
دوستان هیچ معنویتی وجود نداره به دلیل اینکه کارکرد مغز ما کاملا مکانیکی و مادی و احساسات ما کاملا مادی و همه چیز مادی هستند
روزی مسیح و یارانش مرکز احساسات رو قلب میدونستند و امروز ما میدونیم که مرکز احساسات مغز ماست، امیدوارم در این مورد هم از توهمات فاصله بگیریم

davy jones
28-05-2012, 12:07
کاری که ما میکنیم شک کردنه ، یعنی حتی به نتایج آزمایشات خودمون هم شک میکنیم ، چون شک پایه برای پیشرفته ، کاری که شما میکنی ایمان آوردنه و تعصب صددر صد روی موضوع ، این باعث میشه که صد در صد نظر ندادن های من باعث بشه شما فکر کنی عقب نشینی و این چیزا!
توهینی به قرآن صورت نگرفته ، من گفتم ، الان هم میگم که بحث مذهبی و قرآنی فقط بار علمی تاپیک رو پایین میاره ، چون وقتی این مسائل روپیش میکشیم افرادی مثل شما پیدا میشن و میگن من یه کتاب دارم همه چیزش مطلقه و نباید برعکس اون چیزی وجود داشته باشه ، پس حالا که این نظریه ی شما وجود نداره پس غلطه !
از راه همین شبهه ای که عرض میکنید بیماران زیادی درمان شدند ، چیزی که هست اینه که من هرچه قدر بگم که دارم روی یه موضوع تحقیقی حرف میزنم و نتایج یه سری آزمایشات روی انسان ها رو بیان میکنم ، باز شما حرف خودت رو میزنی ، این آزمایشات و تجربیات در انسان ها وجود داشته ، حالا شما اصلا بروازش نتیجه بگیر" مرگ بر اسرائیل" به حال من فرق نمیکنه ، من هر سوالی رو دارم اینجا بر مبنای تحقیقات انجام شده پاسخ میدم و یافته های جدید رو راجع به این موضوع میگم ولی شما همش سعی داری که بحث رو به قرآن و اعتقاد و این حرفا بکشی چون حتی تحمل یه لحظه شنیدن یه فرضیه رو هم نداری و حتما باید حدیثی ، قرآنی چیزی بیارم ، بحث قرآنی رو هم دوستان پیش کشیدند ، من هم از دهن یه شخصی که تجربه کرده بود هم تناسخ روهم اسلام رو ، براتون نوشتم که قرآن هیچ ربطی به موضوع نداره و ما داریم فقط نتیجه ی یه سری تحقیقات روانشناسی رو بیان میکنیم و درست یا غلط بودن این مسئله فرقی به حال قرآن نمیکنه ، چون در هر صورت این تحقیقات صورت گرفته و نتیجه اش این بوده ، حالا قرآن هرچی دلش میخواد بگه!

...

هرجا میتونستم جواب دادم و هرجا که اطلاعات نداشتم ، گفتم ندارم ، هیچ تعصبی هم روی جواب هام ندارم که قطع مسلمه ، اما شما هم سعی داری که رد یا اثبات کنی ! هدف از این تحقیقات به دست آوردن اطلاعات بیشتر راجع به انسانه نه اثبات یا رد تناسخ ! هیچ کس ادعا نکرده که کل مسیر زندگی انسان ها رو از اول تا آخر بلده و میدونه چه بلایی از اول سرشون اومده و چه بلایی قراره آخر سر سرشون بیاد!


سلام.

شما به جای اینکه کماکان به حرفهای بی سرانجام قبلیتون ادامه بدین، این 11 موردی رو که در پست قبل گفتم رو جواب بدین. البته اگه باز هم نمیخواین اغراض شخصیتون رو راجع به قرآن و اسلام تخلیه کنین.


موفق باشین.
91/3/8

ظاهرا علاقه ی شما به تخلیه ی اغراض شخصیتون با قرآن و افراد مذهبی پایان ناپذیره. نمیدونم اگه من عقاید شما رو همینطوری به سخره میگرفتم چه واکنشی نشون میدادین و همینطوری که من با متانت و آرامش برخورد کردم، برخورد میکردین یا زمین و زمان رو با تهمتهایی از جنس اونچه که با چشمهای خودتون مطمئنین که دیدین ولی امیدوارین که ایشالله اتفاق بیفته، مستفیذ میکردین؟ فرافکنی در سرتاسر قسمت نقل قول شده از شما موج میزنه.

---------------

این جوابهای شما رو هم که همه اش بر پایه ی شاید و نمیدونم و ممکنه بر پا شده، هر کس دیگه ای هم میومد مشابه همینا رو میتونست بده. خیلیهاش رو هم که عملا جواب ندادین و سوال منو با یه سوال دیگه از سر خودتون باز کردین. بالاخره بحث علمی و منطقی از نظر شما اینه؟؟ میتونم بپرسم اینطور بحثها علمی حضرتعالی تا حالا به چه نتایج معتبر علمی که قابل لمس برای همه باشه رسیده؟ کدوم یکی از فرضیات و حدسیات شما و دانشمندان و عالمان این زمینه با این روشها و پاسخها، از حد فرضیه بودن به حد نظریه بودن رسیده و یا میرسه و یا اینکه خواهد رسید؟


موفق و منطقی باشین.
91/3/8

omidshaman
28-05-2012, 13:05
سلام.
میتونم بپرسم تا حالا چه نتایج مبتنی بر اندازه گیری علمی در این تاپیک مطرح شده تا الان؟ جز یه سری فرضیاتی که مدام در حال تغییرند و دست آخر هنوز هم حدس و فرضیه اند.
من از توهین به قرآن به بهانه روشنفکری ناراحتم نه تناسخ.
خود این ایشونی رو هم که میفرمایین از قرآن استفاده کردند در ابتدا. فقط وقتی که به نتیجه ی دلخواهشون نرسید رویه ی خودشون رو عوض کردند.
تناسخ از نظر من بیشتر یک شُبهه هست تا یک پدیده علمی.
اشکالات منطقی خودم رو هم بهش وارد کردم. مجددا هم اونها رو به انضمام موارد دیگه ای بیان میکنم تا هر کس که دلش خواست بیاد و منطقی جواب بده (نه اینکه سعی کنه صدای مخالف رو خفه کنه) هیچ تحمیل عقیده ای هم در کار نیست از جانب من:


1- وقتی که جمعیت کره ی زمین خیلی کمتر از الان بوده، یعنی مثلا 4 هزارسال پیش، تعداد ارواح موجود در بدن انسانها هم کمتر از الان بوده قطعا. پس چطور این روح که از بین نمیره، کفاف رشد جمعیت بعد از خودش رو داده؟ روح از روی خودش کپی کرده؟ اگه آره پس چرا انسانهایی که روحیات و رفتارهای کاملا مشابه به هم داشته باشند، آنچنان زیاد نداریم؟ چرا که باید دو روح شبیه به هم بر جسم اونها حکمفرمایی کنه و در طول این هزاران سال، جمعیت زمین حداقل 1000 برابر شده. پس طبق اصل لانه کبوتری باید حداقل 1000 نفر رو بشه پیدا کرد که روحیاتشون دقیقا عین هم باشه چون با فرض کپی شدن روح، حداقل هر روح به 1000 نسخه از روی خودش کپی شده

2- در دوره هایی مثل جنگهای صلیبی، جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم و دوره های بیماریهای مُسری و فراگیر در کره ی زمین، که جمعیت زمین در یک بازه ی زمانی، کمتر از قبل شده، بعضی ارواح بی جسم مونده اند. این چطوری قابل توجیهه؟ اون ارواح اگه نابود نشدند، پس کجا رفتند؟ اگه به حد کمال خود رسیدند و از قید در جسم بودن، آزاد شدند، پس چرا فقط اونها اینطور شدند و سایر ارواح بشری به این کمال نرسیدند در حالیکه همگی از ابتدا با هم شروع به رشد و کامل شدن کردند؟ و اگر هم که به اون کمالی که ادعا میشه نرسیدند، پس در اون بازه ی زمانی خاص کجا رفتند و کجا بودند؟ مگه روح تکامل نیافته میتونه بدون جسم میزبان، همینطوری سرگردون بچرخه؟ آیا یک جایی مث گرمخونه و رختکن برای اینگونه روح ها وجود داره که توش به صورت پایلوت و آماده به کار نگهداری بشن؟ (حالا یا هر فرضیه ی مضحک دیگه شبیه همین)

3- فرض کنیم یک روح ابتدا در بدن یک مرد معمولی بوده که معلّم زحمتکش و دلسوزی بوده. بعد از مرگ این شخص، روح این شخص به درون نوزادی منتقل میشه که از قضا این نوزاد در آینده تبدیل به شرورترین و جانی ترین انسان روی کره ی زمین میشه و انسانهای ریادی رو میکُشه. خب حالا سوال اینه که روح این شخص، نسبت به شخص میزبان قبلی خودش، چه سیر تکاملی رو طی میکنه؟ مگه دوران حضور این روح در درون جسم یک فرد قاتل رو میشه اسمشو گذاشت کمال! در علم منطق، همه بر این عقیده استوارند که مفهوم کمال، یک مفهوم ثبوتی و مطلق هستش و به صفات بد و سلبی اطلاق نمیشه. پس تجربیات منفی ای که این شخص در این مدت به دست آورده اون رو از مسیر کمال دورتر کرده. در حالیکه فرض بر این بود که ارواح در طی عمل تناسخ، به کمال خودشون نزدیک و نزدیکتر میشن. آیا اگه این روح بعد از مردن این شخص جانی و قاتل، وارد نوزاد دیگری شد که درجه ی رذالت و پستی نفر سوم از قبلی هم بیشتر بود چی؟

4- وقتی که همه ی ارواح یکی یکی به اون کمال خودشون رسیدند و دیگه به طور منفرد و تنها در ابدیت موندند و احتیاج به جسم نداشتند، چی میشه؟ آیا این تکامل در بین همه ی ارواح با هم اتفاق میفته و نسل بشر یه یکباره منقرض میشه؟ فکر کنم با توجه به فرضیات شماره ی 3 که در بالا اشاره کردم، میشه براش مثال نقض آورد. پس همه ی ارواح با هم متکامل نمیشن و تقدم و تاخر داره. فرض کنیم که در کل کره ی زمین، 2 تا روح فقط مونده باشن که به کمال نرسیده اند هنوز و بقیه همه به کمال رسیدند. خب این وسط تنها به دو جسم و بدن انسان احتیاجه. پس جمعیت کره ی زمین به 2 نفر میرسه. حالا از بین این 2 نفر، یکیشون زودتر به تکامل میرسه و فانی میشه و میره پی کارش. اون آخری که هنوز به کمال نرسیده باید چی کار کنه؟ در حالیکه مثلا تا انتهای عُمر جسم میزبانش، هنوز به اون کمال هم نرسیده. یارو میمیره ولی هنوز روحش به کمال نرسیده و دیگه نوزاد دیگه ای هم در کار نیست که این یه دونه روح باقی مونده به اون جسم منتقل بشه. حالا تکلیف این روح ناقص مونده ی آخری چیه؟

5- تکلیف نوزادانی که فقط چند ساعت زندگی میکنن و به دلیل نارسایی های قلبی و عروقی، در همون دقایق اولیه، میمیرن چی میشه؟ آیا روح درون اونها در همین چند دقیقه به کمال نزدیک شده؟ اونهم در حالیکه اون نوزاد هنوز فرصت نکرده بوده که چیزی در این جهان تجربه کنه؟ آیا ارواحی که ما داریم ازشون حرف میزنیم (یا حالا همون هوشمندی درون جسم انسانها یا هر چیز دیگه که اسمشو بذارین) قابلیت سرکار گذاشته شدن و مسخره ی دست تقدیر و سرنوشت شدن رو دارند؟ اومدیم و بعد از این که یک روح فقط دقایقی رو در درون جسم یک نوزاد سپری کرد و اون نوزاد مُرد، به جسم یک نوزاد دیگه منتقل شد و از قضا اونهم در همون دقایق اولیه جان داد و همین قضیه برای نوزادهای سوم و چهارم و الی آخر پیش اومد (به طور تجربی تقریبا از هر 4 تا زایمان، یکیش موفقیت آمیز نیست) حالا تکلیف چنین روحی چیه بالاخره؟ آیا اگه بعد از n تا نوزاد ناکام بالاخره در درون جسم نوزاد سالمی بره که بزرگ بشه و مث یه آدم عادی زندگی کنه و بعد ما بیایم و اون آدم رو هیپنوتیزم کنیم، آیا میتونه به خاطر بیاره که روحش در درون نوزادهای یک روزه قرار داشته؟ پس چرا تا حالا کسی به چنین چیزهایی اعتراف نکرده در آزمایشات روانپزشکی؟ در حالیکه حداقل به طور آماری از هر 4 نفر یکی باید به این قضیه اعتراف میکرده. تازه در دوران قدیم که علوم پزشکی به این نحو پیشرفت نکرده بوده و میزان مرگ و میر ناشی از تولد نوزادان بیشتر هم بوده تقریبا از هر 2 زایمان یکی می مُرده. پس تقریبا نصف آدمایی که مورد آرمایش هیپنوتیزم قرار میگیرن باید به این مساله اشاره کنند؟ ولی اینطور نبوده تا حالا. این چطوری توجیه پذیره؟؟

6- اون کسانی که در هیپنوتیزم شدن خودشون، حرف از کهکشانهای دیگر زده اند، در مدتی که در اون عوالم سیر میکرده اند، میهمان کدام جسم بشری بوده اند؟ آیا مگه فرض بر این نبود که روح در درون جسم بشری است که تجربه میکند و به کمال خود نزدیک تر میشود و روح مجرد، برای به کمال رسیدن محتاج جسم جدید یک انسان است؟ آیا مگه در کهکشانهای دیگه، انسانهایی کاملا مشابه با ما زندگی میکنند؟ مدت زمانی که طول کشیده تا از اون کهکشان تا کره ی زمین را بیاید را چه کار میکرده؟ آیا از روند تکاملی دیگر ارواح که مثل او سیر در فضا و کهکشانها نکرده اند، عقبتر نمانده است؟ یا اگر تجربه ی زندگی در کهکشانهای دیگر یک نقطه ی کمال و مثبت برای یک روح تلقی شود، آیا دیگرانی که به این نکات در هیپنوتیزم اشاره نکردند، ناقص تر هستند و تا همیشه همینطور ناقص خواهند موند؟ پس تکلیف کمال اینها که قرار است به آن برسند چه میشود. آیا روحی که تجریه ی کهکشانهای دیگر را دارد و دیگری که ندارد، هر دو در یک حد از کمال و تجریه هستند؟

7- نوزادانی که از ابتدا به صورت مُنگُل (دارای سندروم داون) به دنیا میان تکلیفشون چیه؟ آیا روح درون اونها، روح قبلی یه آدم معمولیه یا اینکه از یه مُنگل دیگه به اونها رسیده؟ اگه قبلا روح چنین شخصی، مال آدمهای سالم بوده، پس چرا در دوران حضور در جسم این فرد منگل، رفتارهای عادی و سالم نشون نمیده این شخص؟ و اگه فرض کنیم که بعد از مرگ این فرد منگُل، روحش مجددا به درون یک فرد سالم بره، چرا اون فرد رفتارهایی شبیه یک فرد منگل رو ارائه نمیده؟؟ چون روحش قبلا در نفر قبلی چنین رفتارهایی رو بروز داده پس چرا الآن بروز نده؟ چرا در بین افرادی که با هیپنوتیرم مورد آزمایش قرار گرفتند، کسی تا حالا اعتراف نکرده که یک فرد منگل بوده؟؟ و چرا اشخاص منگل، هنگامی که هیپنوتیزه میشن، باز هم رفتارهای عادی از خودشون نشون نمیدن و کماکان مانند یک آدم منگل حرف میزنن؟؟ اگه فرض کنیم که روح آدمای سالم جداگونه برای خودشون و بین همدیگه جابه جا میشه و روح انسانهای دارای سندروم داون، جداگونه و فقط در بین خودشون جا به جا میشه، آیا این با مساله ی به کمال رسیدن روح مشکل پیدا نمیکنه؟ آیا روحی که فقط در درون میزبانان منگل میره، به همون اندازه به تکامل میرسه که روح یک فرد عادی رسیده؟

8- روح افرادی که به کُما میروند و تا سالها به صورت نیمه زنده و نیمه مُرده هستند، در این مدت چه میکنند؟ آیا همراه جسم شخص به کما رفته میماند و یا قبل از مرگ کامل این شخص، وارد بدن نوزاد دیگری میشود؟ اگر با این شخص میماند، چه تجربه و کمالی از این مدت نصیب او میشود؟ آیا در این مدت سرگردان است یا در درون جسم شخص، محبوس باقی میماند؟ سرگردان که نمیشه باشه. چون اگه میشد، سایر ارواح هم قابلیت سرگردان بودن قبل از به کمال رسیدن رو باید داشته باشند که اینطور نیست. اگر محبوس است، پس باید قبول کنیم که بلاتکلیف است. چون روح که نمیداند جسم میزبانش کی می میرد و او آزاد میشود؟ ممکن است سالها همینطور باقی بماند. یا ممکن است پس از چند روز خانواده ی اون فرد، اعضای وی رو اهدا کنند و به مرگ وی راضی شوند و ممکن هم هست که به صورت کاملا نادر و اتفاقی، از کُما خارج شود و به زندگی عادی ادامه دهد. پس باز هم این سوال مطرح میشه که آیا روح مسخره ی دست تقدیر و سرنوشتی است که خود او در تعیین آن نقشی ندارد؟؟

9- روح یک انسان منضبط و منظم پس از مرگ میزبان اول، مطمئنا باز هم دارای خصوصیت انضباط و نظم است. پس اگر وارد جسم دیگری هم شود، آن نوزاد پس از رشد و بلوغ، باید انسان منضبط و منظمی شود. یا مثلا اگر کسی، احساسی و زودرنج است، روح وی تا آخر افراد بعدی را هم احساسی و زود رنج میکند. اما در اعترافات افراد هیپنوتیزم شده، آنان شخصیتهای کاملا متفاوت و گاه متضاد همدیگر رو بروز داده اند. این چطور فابل توجیه است؟

10- چرا تا الان همه ی افرادی که کورد چنین آرمایشاتی قرار گرفتند، به زندگیهای عجیب و غریب قبل از تولد خودشون اعتراف نکردند و این قضیه مختص برخی افراد خاص بوده؟ لطفا جواب ندین که خب خودت برو تا یکی هیپنوتیزمت کنه و ازت فیلم بگیره. جواب سوال رو واقعا بدین. چرا تا حالا همه اینطور نبودند.

11- آیا اگه از افرادی که مورد هیپنوتیزم واقع میشن، در مورد شرایط اونها در روز بعد و آینده سوال بشه، آیت اونها صادقانه جواب میدن که «نمیدونم»؟! و یا اینکه یه پیشبینی ای میکنن و حرفهایی میزنن؟ حرفهایی که میتونه مشابه قصه هایی باشه که از زندگیهای گذشته ی خودشون عنوان کردند. پس اگه از فردی که هیپنوتیزم شده در مورد آینده بپرسیم و او جوابهایی به غیر از کلمه ی «نمیدونم» تحویل ما بده، آیا باید منتظر به وقوع پیوستن پیشگوییهای او در مورد خودش و شرایط زندگی آینده اش باشیم؟ و سوال مهمتر اینکه اگه پیش بینیش غلط از آب در اومد، آیا دلیلی بر چرت و پرت بودن همه ی اون چیزهایی که از زندگیهای گذشته ی خودش و حیات در جسم افراد دیگر عنوان کرده بوده، نیست؟؟؟ آیا این دلیلی علمی و منطقی بر مردود بودن تناسخ نمیتونه باشه؟؟



موفق باشین.
91/3/8
دوست عزیز همین جور که شما خودتون هم می گین اینا همش فرضیند و ممکنه تغییر کنن همون جور که مثلا تو بحث شناخت اتم تغییر کردن و هنوز هم در حال تغییرند... و در ضمن حالا شما ناراحت بشی یا نشی تناسخ بحثیه که خوب خیلیا بهش اعتقاد دارن همون جور که خیلیا به قران اعتقاد دارن اگر شما همون عقیده رو داشتی می گفتی قران هم از کجا معلوم که درست باشه ووو
1- عزیز سوال شما 2 حالت داره 1- فرض می کنیم که روح کپی شده: خوب شما می گی طبق لانه کبوتری باید 1000 نفر باشن که این اصلا این ربطی به لانه کبوتر نداره پیشنهاد می کنم یکبار دیگه این قضیه لانه کبوتری رو بخونین لانه کبوتری می گه اگر 1000 تا لانه داشته باشیم و 1001 کبوتر حداقل یکیش توش 2 تا کبوتره > حالا من موندم این چه ربطی به لانه کبوتری داره ؟ مثال می زنم شما فرض کن 300 تا روح داری که 100 تاشون شبیه همن طبق لانه کبوتری شما اگر 202ازمایش بکنی 2 تاشون حداقل شبیه هم در میان حالا من جواب شما رو با همون ریاضی میدم شما فرض کن یک روح 1000 بار کپی شده حالا بحث اینه که اصلا ایا کامل کپی شده یا فرق جزیی داشته یا اصلا همه روح ها همون اول یکی بودن اعمالشون باعث تغییرشون شده و وو حالا ما باز فرض می کنیم که روح ها دقیقا یکسان بودن خوب این 1000 نفر توی 6 میلیارد نفر پخش شدن (البته باز معلوم نیست که فقط همین جهان باشه یا چند تا دیگه هم باشه که در این صورت 6 میلیارد ممکنه بشه 600 میلیارد!) خوب تعداد ازمایش هایش هایی که درباره هیپنوتیزم بوده چند تا بوده؟ اصلا ایا نتایج بدست امده رو کسی امده 2 به 2 مقایسه کنه؟ حالا اگر هم مقایسه کرده شانس این که 2 نفر شبیه هم باشن چقدره؟ چیزی که واضحه شانس این که 2 تا مثل هم بشن خیلی خیلی کمه ...


2- شما می گی کجا رفتن این الان به نظر شما اشکال منطقیه؟ مگه مشکل این که روح سرگردان باشه چیه ؟ کدوم منطقی می گه که روح نباید سرگردان باشه؟ اصلا از کجا معلوم چند صد تا دنیا مثل دنیای ما وجود نداشته باشه که روح های داخلش در تعادل باشن : با توجه به سوال مثلا منطقی شما جواب منم کاملا منطقیه ( یا به قول خودتون سوال مضحک خودتون همچین جواب ی هم میخواد!)
3- خوب شاید این که تبدیل به یک ادم شرور هم بشه خودش اموزشه این که شاید روح بعد از مردن بتونه درک کنه که با زور با کشتن با جنایت و این جور چیزا به جایی نمیرسه که خودش میشه یک جور اموزش!
4- این مورد هم در صورت فرض کردن به این که به غیر از زمین جاهایی دیگه ای هم وجود داره قابل حله... البته اصلا دلیلی نداره که همه برسن به کمال شاید یک سری روح ها باقی بمونن که به خاطر تصمیمات اشتباهشون تا ابد تو این چرخه بمونن!
5- این سوالتون هم جوابش خیلی شبیه سوال اوله... و در ضمن شاید روح می خواسته این که قبل از زندگی کردن بمیره رو تجربه کنه یا شاید قبلا نوزادی رو کشته حالا می خواد اینو تجربه کنه که بر می گرده به کارما
6- خوب حالا گیریم که تمام مواردی که گفتین صحیح باشه یعنی هم از یک کهکشان دیگه اند و اون جا هم انسان وجود داشته باشه و مثلا روح سرعتش از نور بیشتره یا این که می تونن تو زمان سفر کنن و سریع جابه جا بشن یا اصلا مدت زمان جابه جایی رو میخوابیدن که چی حالا این تناسخ رو رد می کنه
7- جواب این هم بر می گرده به سوال اول احتمال این که روحی که قبلا منگل بوده هیپنوتیزم بشه این قدرام زیاد نیست... یا خوب شاید اصلا همچین چیزی پیش امده و ثبت شده یا خواهد امد شما نتیجه همه هیپنوتیزم ها رو می دونی که این قدر صریح میای می گی چرا نبوده؟
8- این سوال هم واضحه دیگه خوب اگر تو جسم بمونه نمونه فرقی هم میکنه و باعث رد تناسخ میشه و در ضمن شاید روح خودش قبلا این که بره تو کما رو برنامه ریزی کرده بوده و تقدیر روح به دست خودش بوده همون جور که شما اعتقاد داری که خدا تقدیرش این بوده که طرف بره تو کما که این هم چیزیو رد نمی کنه!
این که روح منظم بوده حالا نیست ربطی به گذشته قبلی نمی تونه داشته باشه چون همه وقتی که به دنیا میان تمام خاطرات قبلیشونو فراموش می کنن و اگر هم ربطی داشته باشه این جور چیزا فقط به گذشته که ربط ندارن به صد ها عامل دیگه هم مثل خونواده- دوست محل زندگی و ... ربط داره! یا حتی ممکنه که خود روح این جوری صلاح میدونسته که بی نظمی رو هم تجربه کنه تا این جوری مسایل دیگری رو هم یاد بگیره و...
10و11- شما اگر نمونشو سراغ دارین بگین

davy jones
28-05-2012, 22:31
شما الان چند صفحه هست که با حرفهای نابه جا بحث رو به مضحکه گرفتی و نیاز نیست دوباره این کار رو بکنی ! فرافکنی ؟ گفتن نتیجه ی یه آزمایش ، اونم به صورت خبر ، شده فرافکنی ؟
----------------------

من کتاب هایی رو در مورد تناسخ معرفی کردم و مطالبی از داخل اون ها به اشتراک گذاشتم ، اگه راجع به نتایج به دست اومده سوالی دارید که میشه از توی این کتاب ها جوابی براش پیدا کرد در خدمتم، وگرنه من از خودم چیزی برای قانع کردن شما ندارم ، من این تحقیقات رو که صورت گرفته گذاشتم ، حالا شما دوست داری بگی این تحقیقات صورت نگرفته ؟ یا هیچ ارزش علمی نداره ؟ خب معلومه داری کاملا اشتباه میکنی چون نه تنها ارزشمنده از نظر علم روانشناسی حتی فایده هایی هم در زمینه ی پزشکی دار ه! حالا هرچه قدر دلتون میخواد انکار کنید !!!! برید اگه اجازه بهتون دادن مریضهایی رو که با این روش درمان شدند لمس کنید چون شما اینقدر توی اسلام به لمس و این جور مسائل عادت کردین که فقط بار علمی قضیه رو با لمس کردن میفهمید!
------------------------------------
من و دوستانم چندین سال بی وقفه هم به طور کامل قرآن رو مطالعه کردیم ، هم سایر کتابهای آسمانی رو ، هم با فلاسفه ی حوزه بحث کردیم ، هم کتابهاشون رو خوندیم ، هم تاریخ رو میدونیم !
حدث میزنم شما حتی معنای قرآن رو یک بار به طور کامل نخونده باشید که ادعای کامل بودنش رو دارین میکنید ! توی همین هفتاد و دو ملیون مسلمانی که توی کشورمون تشریف دارند تعداد کسانی که قرآن رو به طور کامل مطالعه کرده باشند یک صدم این جمعیت هم نیست ، یعنی کتابی رو کامل میدونند که هنوز به طور کامل نخوندند و اگه هم خوندند عربی خوندند و هیچی نفهمیدند ! من و امثال من ، چون خوندیم قبول نداریم ، چون میدونم داخلش چی هست بهتون میگم بار علمی نداره ! شما حالا مثل نویسنده ی محترم آقای مهندس رضایی بشین ده تا ده تا کتاب بنویس که همچین نظریه ی علمی داخل قرآن سال ها پیش بوده ! مشکل شما از اونجایی شروع شد که من گفتم قرآن بار علمی نداره ، شما هم دوست داری من حرفم رو در این مورد پس بگیرم که هرگز این کار رو نخواهم کرد ،چون قرآن نه برای تحقیق ، نه برای فکر کردن و نه از نظر تاریخی هیچ اعتباری نداره ، چون مبناش تخیلات یک شخصه و نه آزمایشی در کاره ، نه محاسبه ای ، نه تحقیقی ، یه نفر نشسته یه جا و هرچی دلش خواسته گفته ، وگرنه ارزش علمی سوره ی حمد یا هر سوره ای داخل قرآن چیه ؟ !
قرآن یه ادعاست نه یه تحقیق یا نظریه !
در ضمن شما که ناظر بازنشته ای باید با قوانین انجمن آشنا باشی و بدونی اینجا جای بحث مذهبی نیست ، و بحث قرآن بحث صد رد صد مذهبیه !

هم دارین قانون های پی سی ورلد رو میشکنین ، هم دارین موضوعات غیر مربوط داخل بحث مطرح میکنید ، همش هم به خاطر ایمان(تعصب) است که به قرآن و اسلام دارین !
بعد از این هم نه پستی از شما نقل قول خواهم کرد ، نه پاسخی از من دریافت خواهید کرد ، چون خیلی خیلی ایمان دارید و خیلی حیفم میاد و همش دوست دارین اثباتش کنید !
پس سوالاتتون رو از این به بعد بنویسید توی کاغذ بندازین توی چاه جمکران یا هم وایستید هر موقع ظهور کرد ازش بپرسید ، چون شما جواب قطع میخواهید و در علم هیچکس با قطع حرف نمیزنه !

سلام.

با توهین کردن به هیچ جایی نمیرسین. فقط ماهیت حقیقی خودتون رو نشون خواهید داد! ماهیتی که با ماهیت یک طالب علم و دوست دار دانش فرسنگها فاصله داره و به ماهیت قرون وسطایی بیشتر شبیهه.
تو دنیا امثال شما هم زیاد پیدا میشن. شما چه حرفتونو پس بگیرین یا اینکه پس نگیرین ولی بی تفاوت باشین و توهینها رو تکرار نکنین یا مثل الان مدام توهین کنین، به حال اسلام و قرآن فرقی نمیکنه. منتها اینو بدونین که روز به روز در جوامع بشری منفورتر میشین و گسترش معنویت و فرار از تفکرات مادی، در کشورهایی که افتخار سکولار بودن رو داشتند، هر روز بیشتر میشه. (شما هم این وسط مث اون کسانی که از روی عقده های شخصیشون سالی یکبار قرآن میسوزونن)
شما اگه یه دور قرآن رو خونده بودین (که بعید میدونم) حتما به این آیه ها از سوره ی زمر هم میرسیدین:

فَإِذَا مَسَّ الإنْسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (٤٩)قَدْ قَالَهَا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (٥٠)فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَالَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هَؤُلاءِ سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَمَا هُمْ بِمُعْجِزِينَ (٥١)أَوَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (٥٢)

ترجمه اش رو هم به عهده ی خودتون میذارم که ادعا کردین که کل قرآن و ترجمه اش رو خوندین. (که مث روز برام روشنه که نخوندین) این آیات مصداق و شرح حال امثال کسانیه که تفکرات شما رو دارند.

شما از بحث کردن با من که ادعا میکنین چیزی از قرآنی که ازش دم میزنم رو نمیدونم، واهمه دارین و سعی در خفه کردن صدای من دارین. به جای جواب دادن هم فقط توهین میکنین (که البته معلومه ناشی از چیه. چون جوابی ندارید) اونوقت چطور با فلاسفه ی حوزه بحث کردین؟ و اونجا از زیر بحث با همچین توهین هایی فرار نکردین؟

فکر کنم هرچی که من بگم بر قلب سنگ شده و نفوذ ناپذیرتون تاثیر نمیذاره و بلافاصله موضع میگیرین. پس بهتره که یه رویداد علمی رو که حدود 30 سال پیش اتفاق افتاده رو براتون نقل کنم که در مورد یک دانشمند فرانسویه:


«پروفسور موريس بوکاي» دانشمند و باستان شناس و جراح معروف فرانسوی هم در ابتدا همین تفکرات امثال شما رو نسبت به قرآن داشت، اما وقتی جسد کاملا سالم مانده ی یکی از پادشاهان مصر باستان رو که در سال 1898 کشف شده بود رو در کمال تعجب داشت در سال 1981 (که به درخواست مسلمانان مصری از رئیس جمهور وقت فرانسه آقای فرانسوا میتران برای بررسی جسد مومیایی در آزمایشگاه های این کشور به فرانسه منتقل شده بود) بررسی میکرد، دید که درون ریه ی این جسد، مقدار قابل ملاحظه ای نمک وجود داره که این برای یک فردی که پادشاه بوده، غیرعادیه و نشون میده که چنین شخصی در آب دریا دچار خفه گی شده اونهم در حالیکه چنین جسدی که معلومه از آب بیرون کشیده شده و بعد مومیایی شده، باید دچار فساد و زوال بیشتری نسبت به سایر مومیاییهای باشه ولی برعکس این یکی کاملا سالم تر از بقیه ی مومیاییهای گذشته بود. اما کدام پادشاه مصر باستان دچار غرق شدن در آب شده؟ و وقتی با حالت عادی و معمولی مسلمانان نسبت به این مساله مواجه شد، از اونها علت این امر رو پرسید که چطوریه که شما انگار از قبل این رو میدونستین و براتون تازه گی و تعجب نداره؟ و بعد با این آیات از قرآن آشنا شد:

فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک ءایه و ان کثیرا من الناس عن ءایتنا لغفلون (سوره ی یونس آیه ی 92)

موریس بوکای بعد از اینکه متوجه شد، قرآن در 1400 سال پیش، واقعه ای رو که او و تیم جراحان و باستان شناسان وی بعد از روزها و ساعتها کار کارشناسی، تونسته بودند بهش پی ببرند رو به درستی بیان کرده و وعده داده بوده (یعنی خفه شدن فرعون در دریا در ماجرای شکافته شدن آب برای حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل که اونها سالم از کف دریا گذشتند و وقتی نوبت به فرعون و لشگریانش رسید آبها روی هم ریخت و اونها غرق شدند) و همچنین پیشبینی قرآن مبنی بر سالم ماندن جنازه ی فرعون برای درس عبرت گرفتن آیندگان، به دین اسلام گروید و کتابی تحت عنوان "قرآن، تورات و انجیل و علم بررسی کتب مقدس در پرتو علوم جدید" رو تالیف کرد.

منبع: نشريه انتظار نوجوان، شماره 59

چطور ممکنه به قول شما تخیلات یک شخص در 1400 سال پیش که در همون ایام زندگیش هم نه به جنازه ی مومیایی فرعون دسترسی داشته که خودش بررسی کالبدشکافی بکنه و نه اینکه ماجرای فرعون در زمان او اتفاق افتاده باشه، به این دقت و صحت، درست از آب در بیاد؟؟


پ.ن: انتظار ندارم که این نشانه های واضح هم در شما اثر کنه. چون در خود قرآن هم هست که: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا (باز هم ترجمه اش رو به عهده ی خودتون میذارم که ادعا کردین متن و ترجمه ی قرآن رو کامل بلدین و خوندین)


موفق باشین.
91/3/8

davy jones
29-05-2012, 19:21
میشه تناقض رو باز کنید تا من هم بفهمم ، چون من نتوستم بفهمم :41:


این چه طرز نظر دادنه ، چرا توهین میکنین به کتاب:42:؟! کتاب داستان هم باشه باز اینطور حرف زدن در موردش اصلا خوب نیست !:44:
"چرت" یعنی چی؟:18::9:

سلام.
اگه دوست داشته باشین بازش میکنم ولی بعید میدونم که واقعا دوست داشته باشید. چون شما فقط منتظر توهین کردنید. تاپیک قبلی رو هم که با توهین هاتون به زباله دان فرستادید.

این چه طرز نظر دادنه ، چرا توهین میکنین به کتاب[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]؟! کتاب داستان هم باشه باز اینطور حرف زدن در موردش اصلا خوب نیست ![ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فکر کنم فقط اگه اون کتاب، قرآن کریم باشه این طور حرف زدن و حتی توهینهای بالاتر و زشت تر مجاز باشه تو ادبیات و قوانین شما نسبت به یک کتاب. توهین هاتون رو که یادتون نرفته. :46:


موفق باشین.
91/3/9

davy jones
29-05-2012, 22:59
1. من اجازه ندارم جوابتون رو بگم چون توی بحث قبلی وقتی برای من اخطار اومد و تایپیک حذف شد ، پست شمارو به عنوان بحث دینی برای من فرستاده بودند و بهانه کرده بودند که من بحث دینی راه انداختم ، البته تعجبی هم نداره چون من یه کاربر عادی هستم و شما ناظر بازنشته ، به جرم شما بنده اخطار میگیرم ! خلاصه دوست ندارین جواب ندین ولی تیکه هم نندازین !
2. من هیچ جایی عرض نکردم "قرآن کتاب بسیار چرتیه " من محترمانه گفتم برای بحث تناسخ بار علمی نداره ! بعدش هم این نقل قول مربوط به شما نیست پس مغرضانه نقل قول نکنید و تیکه نندازین !

1- اون تاپیک به خاطر توهین هاتون حذف شد وگرنه بحث دینی کردن و محترمانه به عقاید پرداختن هیچ منعی در این فروم نداره. ربطی به ناظر بازنشسته و کاربر عادی بودن هم نداره. جرم از خودتون بود. باز هم مث همیشه فرافکنی؟
2- شما لفظ چرت رو فقط کم مونده بود که به کار ببرین تا کلکسیون توهیناتون کامل بشه. البته اطلاق چرت بودن به قرآن در مقایسه با اینکه قرآن رو تخیلات شاعرانه موهوم بنامید تفاوت آنچنانی با هم نمیکنه. البته اون تاپیک دیگه حذف شده و دیوار حاشا هم برای شما بلنده. پس با خیال راحت میتونین توهین هاتون رو از سر بگیرین.

موفق باشین.
91/3/9

davy jones
30-05-2012, 01:30
1. شما جواب من رو ندادی ! این تناقض ما چی شد ؟ کجاش تناقض داشت ؟
من گفتم بار علمی نداره ، این جمله هم کاملا محترمانه است و الان هم میگم نداره ، اصرار هم دارم که نداره ، دلیل هم دارم که نداره !
2. کم مونده یا زیاد مونده رو فقط خدا میدونه نه شما ! شما فقط میتونی اون قسمتی از حرف من رو که گفتم درباره اش حرف بزنی ، شما الان داری در مورد نگفته های من هم قضاوت میکنی ! من قرآن رو تخیلات شاعرانه ی موهوم ننامیدم ، خودتون هم میدونید !! وقتی هم نمیتونید ثابت کنید که من توهین کردم ، پس تقصیر حذف کردن اون تاپیک نندازین ! اون تاپیک رو حذف کردن و برای من اخطار اومد و دلیل اخطار هم نوشته شده بود بحث دینی ، یعنی بحث دینی بکنید اخطار میگیرید ! من هم فعلا قصد اخراج شدن ندارم !


موید باشید .

الأربعاء - ٨ رجب ١٤٣٣
1- طبق اون ادعا روح شما در این چند صباح عمرتون درسها و تجربه ها و مهارتهایی کسب میکنه که وقتی مردین، فراموش میکنه اونها رو و مث یک روح صفر کیلومتر دوباره وارد بدن فرد دیگری میشه. پس نمیشه دیگه اسم این رو گذاشت رسیدن به درجه ی بالاتری از آگاهی، چون این آگاهی هایی که کسب شده، با مردن نفر قبلی از بین میره و با روح اون شخص به مقصد جسم نفر بعد کوچ نمیکنه. به همین سادگی. فکر کنم اون چند نفری هم که ظرف مدت این یکسال از ارسال اون پستم، ازش تشکر کردن هم این نکته ی ساده رو متوجه شده بودند. اگه چرت بود، حتما در ظرف این 1 سال و اندی، یه نفر نقل قول میگرفت و جواب میداد.

2- مگه از نظر شما خدایی هم هست؟ سوال دیگه اینکه از کی تا حالا توهین کردن به اشخاص و عقایدشون، اسمش شده بحث دینی؟


موفق باشین.
91/3/10

Reza31001
01-06-2012, 12:22
2- مگه از نظر شما خدایی هم هست؟
زدی به خال آقا حمید!
...
خیلی وقتها کافیه یه لحظه فکرش رو بکنیم اگه قبول داریم خدا خداس پس خیلی طبیعیه که نفهمیم موجودیت روح و خیلی چیزای دیگه چیه
البته کسی نمیگه تحقیق نکنید ولی این موضوعات هم مثل خیلی موضوعات دیگه ممکنه چندصد سال طول بکشه تا موشکافی بشه ( و یا حتی هیچ وقت بشر نتونه بفهمه چی به چیه) ولی اگه خدا رو قبول داشته باشیم ذهنمون کمتر مشوش میشه

davy jones
01-06-2012, 19:08
زدی به خال آقا حمید!
...
خیلی وقتها کافیه یه لحظه فکرش رو بکنیم اگه قبول داریم خدا خداس پس خیلی طبیعیه که نفهمیم موجودیت روح و خیلی چیزای دیگه چیه
البته کسی نمیگه تحقیق نکنید ولی این موضوعات هم مثل خیلی موضوعات دیگه ممکنه چندصد سال طول بکشه تا موشکافی بشه ( و یا حتی هیچ وقت بشر نتونه بفهمه چی به چیه) ولی اگه خدا رو قبول داشته باشیم ذهنمون کمتر مشوش میشه

سلام.

خود خداوند متعال در قرآن کریم خطاب بع پیامبر اکرم(ص) درباره ی مساله ی روح میفرماید:

وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً (سوره : الاسراء آیه : 85)

ترجمه: و از تو در باره‏ ى روح مى‏ پرسند، بگو: روح از [عالم بالا و] فرمان خداى من است و شما از علم جز اندكى داده نشده ‏ايد.


اما از طرف دیگه همون خدا در قرآن به ما انسانها و همه ی بشر میگه که علوم مختلف رو به دنبال کشف و موشکافیش باشین هر چند که خیلی سخت باشه:

يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ (سوره : الرحمن آیه : 33)

تزجمه: اى گروه جن و انس! اگر توانستيد از مرزهاى آسمان‏ها و زمين بگذريد پس بگذريد، [ولى‏] نتوانيد گذشت، مگر با داشتن قدرت و دانش



موفق باشین.
91/3/12

AZIZI88
19-11-2012, 21:50
با سلام

من با بحث یا دین خاصی موافق یا مخالف نیستم .
فقط یه سوال دارم
اگر تناسخ حقیقت داشته باشه . پس باید جمعیت جهان تغییر نکنه .یک روح از بدن خارج می شه و وارد یک بدن دیگه می شه پس رشد جمعیت بی معنی می شه .

مهرسا1
19-11-2012, 22:18
میشه تناسخ رو خیلی ساده برام توشیح بدین

B3HZ@D
20-11-2012, 11:11
بهتره این موارد رو زیاد جدی نگیرین . وجود چیزی به اسم روح مورد سواله و معمولا همچین چیزی رد میشه .
چه برسه به تناسخ و روح نوردی بین بدن های مختلف !

A M ! N
20-11-2012, 18:52
1 - تناسخ نیاز به روح دارد.

2 - روح وجود ندارد.

1&2 >>

- تناسخ وجود ندارد.

ssass
20-11-2012, 20:04
سلام به همگی
مذهب شیعه و سنی اصلا اعتقادی به تناسخ ندارند. ولی مذهب اهل حق چرا. تمامی پیروای این مذهب کاملا معتقد به تناسخ هستند و تمام مکان هایی که به عنوان زیارتگاه دارند مثل زنجیره بهم وصلند. یعنی چی؟
یعنی مثلا میری امامزادهشون بعد میری یه امامزاده دیگه توی یه شهر دیگه که شاید فاصلشون از هم 200 کیلومتر باشه میپرسی از خودشون میگن که این همون امامزاده اولیه که مرده و روحش بعد از چندین سال تویه بدین این حلول کرده!
مصریایه باستان هم اعتقاد شدیدی به تناسخ داشتن. مثلا فرعونشون رو دفن میکردن بعد از چند مدت میرفتن سر قبرش میدیدن که از قبر، سوسک و جکو جونور بیرون میزده، میگفتن که روح فرعون در بدن این سوسکه حلول کرده وبعدش سوسکه رو میپرستیدن.
طبق چیزایی که برا خود من توی این چند سال ثابت شده و خودم بهش رسیدم اینه که ریشه تناسخ به شیطان پرستی بر میگرده.

B3HZ@D
21-11-2012, 01:49
مطلب وجود روح دراصل یک خرافه است و به دلیل بی اطلاعی مردمان قدیم رواج یافته و همچنان بین بعضی ها و ادیان این باور به روح دیده میشه .
مثلا زمانهای بسیار دور در بین مسیحیان هر وقت کسی عطسه میکرده , اطرافیان اون سریع اون رو با واژه های و کلمات مذهبی به اصطلاح تقدیس میکردند، یا روی سینه صلیب رسم میکردند.
چون که معتقد بودن وقتی کسی عطسه میکنه ممکنه روحش به بیرون پرتاب بشه و ارواح خبیثه که در اطراف اون هستن ممکنه به سرعت وارد بدن اون بشن و جایگزین روح الهی در بدن او بشن.

در اصل وجود و باور به روح بخاطر بی اطلاعی مردمان اون دوران نسبت به سیستم بدن و نوع کارکرد اون بوده .
ولی در حال حاضر علم نشون داده که همه حرکات و افکار و رفتار انسان بوسیله رشته های عصبی موجود در بدن و بوسیله سیگنال الکتریکی و مغناطیسی در بدن جابجا میشه و همه این موارد بوسیله مغز انسان صورت میگیره.

polestar98g
21-11-2012, 08:30
مطلب وجود روح دراصل یک خرافه است و به دلیل بی اطلاعی مردمان قدیم رواج یافته و همچنان بین بعضی ها و ادیان این باور به روح دیده میشه .
مثلا زمانهای بسیار دور در بین مسیحیان هر وقت کسی عطسه میکرده , اطرافیان اون سریع اون رو با واژه های و کلمات مذهبی به اصطلاح تقدیس میکردند، یا روی سینه صلیب رسم میکردند.
چون که معتقد بودن وقتی کسی عطسه میکنه ممکنه روحش به بیرون پرتاب بشه و ارواح خبیثه که در اطراف اون هستن ممکنه به سرعت وارد بدن اون بشن و جایگزین روح الهی در بدن او بشن.

در اصل وجود و باور به روح بخاطر بی اطلاعی مردمان اون دوران نسبت به سیستم بدن و نوع کارکرد اون بوده .
ولی در حال حاضر علم نشون داده که همه حرکات و افکار و رفتار انسان بوسیله رشته های عصبی موجود در بدن و بوسیله سیگنال الکتریکی و مغناطیسی در بدن جابجا میشه و همه این موارد بوسیله مغز انسان صورت میگیره.

هر سلول در بدن داراي عمر خاصّ خود است، و حدّاکثر تا هفت سال؛
يعني بعد از هفت سال، تمام سلولهاي بدن عوض شده​اند حتي سلولهاي مغزي و قلبي و غيره؛ يعني بدن کنوني کلّاً غير از بدن هفت سال پيش است؛
ولي انسان در وجود خودش درک ميکند او همان انسان هفت سال قبل و 10 سال قبل و 20 سال قبل است و هميشه از خود به عنوان «من» ياد ميکند: من مي​نويسم، من حرف مي​زنم، من فکر مي​کنم،...
و اين «من» همان «من» است که ده​ سال قبل هم بود.
اين «من» همان گوهري است که روح مي​خوانيمش. و گاهي هم «نفْس» ناميده ميشود.
و چون اين روح با تغيير سلولهاي مادّي، تغيير نکرده پس ميگوييم: روح مجرّد از مادّه است.
روح از مجرّدات است و بعد از مرگ انسان هم باقي مي​ماند و در عالم برزخ به کالبد ديگري متناسب با کالبد آن جهان، به نام «قالب مثالي» منتقل مي​شود و سرانجام خداوند در روز قيامت به بدن خاکي برگردانده خواهد شد، وکان يوماً علي الکافرين عسيرا (آنروز بر کافران روز سختي خواهد بود)

يکي از دلايل تجربي در اثبات روح، دليلي است که از ابتکارات ابن سينا است. اين استدلال را به عينه در فلسفه دکارت فرانسوي نيز مي​يابيم:
«خويشتن را چنين پندار که تمام اندام، تندرست و خردمند، چشم​ها بسته و انگشتان گشاده، دست​ها و پاها باز و دور از بدن و از يکديگر، در هوايي که اندازه​ي گرمي آن با گرمي تنت برابر، در فضايي آرام و خاموش که نه به چيزي وابسته​اي و نه بر چيزي ايستاده، به يکبارگي آفريده شدي، و در آنگاه تنها به بودِ خودت آگاهي و جز آن از همه چيز ناآگاه».

اين، دليل تجربي مرحوم ابن سينا بود که شرح دارد و قابل تعمّق است.

B3HZ@D
21-11-2012, 09:49
دوست عزیز روند تغییرات سلولی چیزی نیست که به یکباره انجام بگیره . مثلا بعد از هفت سال کل سلول های گذشته از بین برن و سلول های جدید جانشین بشن .
این روند بصورت مکرر و به مرور زمان انجام میشه و تا پایان عمر فرد ادامه داره .

انسان درک میکنه که کی هست چون که چیزی به اسم مغز و حافظه داره . بوسیله همین مغز و حافظه شخص خصوصیات اخلاقی , عادات روزمره , خاطرات و خیلی موارد دیگه که ذخیره شده رو به یاد میاره و شخص مورد نظر بوسیله تفکر و مرور اونا میتونه به یاد بیاره که کی بوده و هست.
مثلا وقتی شخصی ضربه ای به سرش وارد میشه , پزشکان میگن که آسیب مغزی دیده و از به یاد آوردی خاطرات گذشته ناتوان شده و نمیتونه به یاد بیاره که کی بوده.

اگر این قضیه به روح مرتبط بود دیگه نباید با همچین ضربات و آسیب های مغزی شخص دچار فراموشی بشه . چون که به گفته شما روحه که خصوصیات فردی رو یادآوری میکنه.
ولی داریم می بینیم که همچین چیزی نیست و همه موارد بوسیله مغز پردازش و یادآوری میشه .

A M ! N
21-11-2012, 12:34
هر سلول در بدن داراي عمر خاصّ خود است، و حدّاکثر تا هفت سال؛
يعني بعد از هفت سال، تمام سلولهاي بدن عوض شده​اند حتي سلولهاي مغزي و قلبي و غيره؛ يعني بدن کنوني کلّاً غير از بدن هفت سال پيش است؛
ولي انسان در وجود خودش درک ميکند او همان انسان هفت سال قبل و 10 سال قبل و 20 سال قبل است و هميشه از خود به عنوان «من» ياد ميکند: من مي​نويسم، من حرف مي​زنم، من فکر مي​کنم،...
و اين «من» همان «من» است که ده​ سال قبل هم بود.
اين «من» همان گوهري است که روح مي​خوانيمش. و گاهي هم «نفْس» ناميده ميشود.
و چون اين روح با تغيير سلولهاي مادّي، تغيير نکرده پس ميگوييم: روح مجرّد از مادّه است.
روح از مجرّدات است و بعد از مرگ انسان هم باقي مي​ماند و در عالم برزخ به کالبد ديگري متناسب با کالبد آن جهان، به نام «قالب مثالي» منتقل مي​شود و سرانجام خداوند در روز قيامت به بدن خاکي برگردانده خواهد شد، وکان يوماً علي الکافرين عسيرا (آنروز بر کافران روز سختي خواهد بود)

يکي از دلايل تجربي در اثبات روح، دليلي است که از ابتکارات ابن سينا است. اين استدلال را به عينه در فلسفه دکارت فرانسوي نيز مي​يابيم:
«خويشتن را چنين پندار که تمام اندام، تندرست و خردمند، چشم​ها بسته و انگشتان گشاده، دست​ها و پاها باز و دور از بدن و از يکديگر، در هوايي که اندازه​ي گرمي آن با گرمي تنت برابر، در فضايي آرام و خاموش که نه به چيزي وابسته​اي و نه بر چيزي ايستاده، به يکبارگي آفريده شدي، و در آنگاه تنها به بودِ خودت آگاهي و جز آن از همه چيز ناآگاه».

اين، دليل تجربي مرحوم ابن سينا بود که شرح دارد و قابل تعمّق است.

درود هادی جان.

تنها خواستم یادآور شم که همه ی سلولهای تن ما جایگزین نمیشوند. برای نمونه ما سلولهایی داریم که گاهـا دقیقه به دقیقه جایــــگـزین میشوند،
شماری از دیگر سلولها هم هرگز جایگزین نمیشوند. یا بهتر است بگویم شما نیاز دارین که انها را تا پایان زندگی خودتون نگهداری کنید.

برای نمونه سلولهای مغزی ازین دسته هستند ، اگرچه بخشی از سلولهای مغزی هم جایگزین میشوند ولی بیشتر سلولهایــــی که مغـز شمــا را
برای ادامه ی کوششهای شما به جنبش در می آورند تا دم های واپسین همراه شما خواهد بود. همین خود برهانیست بــــرای سخــت درمـــانی
بیماری هایی همانند پارکینسون و آلزایمر. چون هنگامی که سلولها وابسته به این بیماری ها آسیب ببینند ، دیگر جایگزین نمیشوند.

نمونه ی دیگر سلولهای ماهیچه ای میباشد ، برای نمونه قلب ، با هر آفند( حمله ) قلبی سامانه ی گردش خون ما دربخشهای گستــــرده ای از قلب
دچار لغزش میشود ، در این هنگام شما شماری از سلولهای ماهیچه ای وابسته به آن بخش را از دست میدهید، شوربختانه این سلولـها نیز جایگزین
نمیشوند. در برابر بافتهای رشته ای و بافتهای اسکار جایگزین آن سلولهای از دست رفته میشود. پس شما بافتهای ماهیچه ای تن خـــود را از دست
داده اید ، و این بدان معناست که قلب دیگر نمیتواند مانند گذشته کار راندن خون را انجام دهد.

روی هم رفته سه دسته از سلولهای ما هیچگاه جایگزین نمیشوند :

- نرونهای قشر مخی
- سلوهای ماهیچه ای قلب
- سلولهای بخش درونی عدسی چشم ( زجاجیه )


انگار برای نخستین بار ابن سینا دچار لغزش شده است. ;)

polestar98g
22-11-2012, 08:44
سلام. بله البته هر دانشمندي ممکنه خطا و اشتباه کنه. فقط يک نفر هست که از خبط و خطا مصون و معصوم است آن هم آفريدگار است بعلاوه کسي که آفريدگار، او را معصوم نموده.
منتها چون نميخواهم وارد بحث ديني بشوم به همين خاطر ناچاريم از راه استدلالهاي منطقي و کمک از دانشمندان پيش بريم.
ولي تجربه و استدلالي که مرحوم ابن سينا فرموده هر کسي در وجود خودش ميتواند بيابد،
آن فضايي که ابن سينا فرض کرد، در آن فضا ما حتي از مغز خود هم غافليم و وجودش را احساس نميکنيم! پس ما غير از مغزمان هستيم.

استدلالي ديگر بر وجود روح و مجرّد بودن آن از مادّه:
سؤال: آيا علم و دانش، «هست» است يا «نيست» است؟ به عبارت ديگر آيا «بود» است و يا «نبود» است؟
مسلّماً علم اگر «نيست» و «نبود» باشد چگونه مايه​ شرف انسان مي​گردد. پس علم، موجود است،
حال سؤال ديگر: علم چگونه موجودي است و ظرف تحقّق و ثبوت آن چيست؟ يعني در کدام عضو بدن قرار دارد؟
ظرف دانش، يقيناً بايد غير از جنس ظرف غذا باشد چون شخص دانش​پژوه هرچه بيشتر دانش تحصيل ميکند به دانستن دانشهاي سخت​تر و سنگينتر و بالاتر گرايش بيشتر پيدا ميکند و از فهميدن آن لذت بهتر مي​برد و شوق و ذوقش به دانش بيشتر مي​شود!
و عشق و علاقه​اش هم به دانشمندان بيشتر ميشود.
در حاليکه با خوردن غذا سير ميشود و گنجايشش محدود است.
پس ظرف اين دو تا باهم فرق دارد.
ظرف علم هرچه علم در آن قرار گيرد گنجايشش بيشتر ميگردد و براي تحصيل علوم بالاتر، آماده​تر مي​شود!
نکته مهم ديگه اينکه: يک سلسله از علوم ما حدّ و اندازه​ و اين پهلو و آن پهلو نداره و قابل تجزيه و تقسيم نيست،
مثلا در نظر بگيريد که معني و مفهوم عشق و محبّت و نور مطلق و معاني کلّي ديگه را ادراک کرده​ايم.
اگر درختي را تصور کنيم ميتوانيم برايش شاخ و برگ و ريشه تصور کنيم ولي اين تجزيه و تقسيم را درباره مفهوم محبت نميتوانيم إعمال کنيم بگوييم: من محبتي ادراک کرده​ام به طول فلان و عرض و عمق و وزن فلان مقدار.
پس معاني کلّي که ادراک ميکنيم از سنخ موجوداتي که به حدّ و انداز ه درآيند نيستند. و در نتيجه ظرفشان هم غير از ظرف آنهاست.
از طرف ديگر باز مي​بينيم که بدن با چاق و لاغر شدن، وزنش هم زياد و کم مي​شود امّا انساني که علم مي​آموزد با فراگرفتن علم، وزنش تغيير نميکند.
ممکن است بگوييد: ظرفِ علم، عضوي از اعضاي دروني و بخصوص دستگاه مغز بوده باشد و سلولهاي مغزي علم را ظبط ميکنند،
در جواب اين شبهه ميگوييم: هر عضوي از اعضاي بدن خواه قلب و خواه مغز و خواه عضوهاي ديگر هريک حجم معيّن و وزن مشخّص دارند و هريک از آنها هرچه را پذيرفتند در همان حدّ و حجمشان خواهد بود،
در حالي که گفتيم يک سلسله از معلومات ما معاني و حقايق بسيط و غيرقابل تجزيه​اند و از قيد حدّ و حجم مبرّايند.
مغزي که داراي ابعاد و وزن محدود است نميتواند ظرفي براي حقايق بسيط گردد و از طرفي هم با فراگرفتن دانش، وسعت وجودي پيدا کند.
نکته ديگر اينکه: هيچ دستگاه و صنعتي اصلا قابليت آنرا ندارد که علم را ظبط کند و عالِم بوده باشد چون خطّ و نقش و کتاب و ضبط صوت و حرف، علم نيست؛
علم در هيچ دفتر و کتابي نيست؛ در دفترها فقط نقش و کتابتِ منقوش و مکتوب است نه علم،
کتاب و دفتر و استاد و بحث و فحص و اعضا و جوارح همگي وسيله​اي براي تحصيل علمند، و عالِم فقط آن کسي است که دانا به اين علوم است.

فعلا خسته شدم فرصتم هم تمام شد بقيه بماند براي بعد.
موفق باشيد.

A M ! N
22-11-2012, 12:18
استدلالي ديگر بر وجود روح و مجرّد بودن آن از مادّه:
سؤال: آيا علم و دانش، «هست» است يا «نيست» است؟ به عبارت ديگر آيا «بود» است و يا «نبود» است؟
مسلّماً علم اگر «نيست» و «نبود» باشد چگونه مايه​ شرف انسان مي​گردد. پس علم، موجود است،
حال سؤال ديگر: علم چگونه موجودي است و ظرف تحقّق و ثبوت آن چيست؟ يعني در کدام عضو بدن قرار دارد؟
ظرف دانش، يقيناً بايد غير از جنس ظرف غذا باشد چون شخص دانش​پژوه هرچه بيشتر دانش تحصيل ميکند به دانستن دانشهاي سخت​تر و سنگينتر و بالاتر گرايش بيشتر پيدا ميکند و از فهميدن آن لذت بهتر مي​برد و شوق و ذوقش به دانش بيشتر مي​شود!
و عشق و علاقه​اش هم به دانشمندان بيشتر ميشود.
در حاليکه با خوردن غذا سير ميشود و گنجايشش محدود است.
پس ظرف اين دو تا باهم فرق دارد.



مغزي که داراي ابعاد و وزن محدود است نميتواند ظرفي براي حقايق بسيط گردد و از طرفي هم با فراگرفتن دانش، وسعت وجودي پيدا کند.

درود برآقا هادی گرامی.

در بخشهایی که رنگ آن را نارنجی کردم ، گزاره ها شامل "مغلطه ی قیاس مع الفارق" هستند.

بدیهیست که گنجایش شکم ما با گنجایش درج حافظه تفاوت دارد و این دو سزاوار سنجش با یکدیگر نیستند.

تا جایی که یکاهای این دو نیز با هم تفاوت دارند:

گنجایش شکم : میان 2 لیتر تا بیشینه ی 4 لیتر

گنجایش حافظه ی ذهن : کمی پیچیده است، سامانه ی ذهن ما دربر گیرنده ی چیزی نزدیک به 200 بیلیون نرون هستش ( شاید بیشتر کسی نمیداند)
هر کدام از نرون ها با 1000 تا 100000 نرون دیگر به وسیله ی صد تریلیون ( 14^10) تا ده کوادریلیون ( 16^10) پیوند سیناپسی بر هم کنش دارند.

بسته به داده های بالا ، برخی داشمندان اندازه ی حافظه ی ذهن را چیزی در حدود 2.5 پتابایت و برخی دیگر آن را حدود 30 اگزابایت برآورد کرده اند.

این داده ها به ما میگوید همسنجی گنجایش ذهن با واژه ی نامحدود تا چه حد میتواند درست باشد. میدانیم که حتی بزرگترین فیلسفان و دانشمندان
هم نتوانسته اند چیزی بیش از 10 درصد این گنجایش شگرف را استفاده نمایند.



نکته مهم ديگه اينکه: يک سلسله از علوم ما حدّ و اندازه​ و اين پهلو و آن پهلو نداره و قابل تجزيه و تقسيم نيست،
مثلا در نظر بگيريد که معني و مفهوم عشق و محبّت و نور مطلق و معاني کلّي ديگه را ادراک کرده​ايم.
اگر درختي را تصور کنيم ميتوانيم برايش شاخ و برگ و ريشه تصور کنيم ولي اين تجزيه و تقسيم را درباره مفهوم محبت نميتوانيم إعمال کنيم بگوييم: من محبتي ادراک کرده​ام به طول فلان و عرض و عمق و وزن فلان مقدار.
پس معاني کلّي که ادراک ميکنيم از سنخ موجوداتي که به حدّ و انداز ه درآيند نيستند. و در نتيجه ظرفشان هم غير از ظرف آنهاست.
از طرف ديگر باز مي​بينيم که بدن با چاق و لاغر شدن، وزنش هم زياد و کم مي​شود امّا انساني که علم مي​آموزد با فراگرفتن علم، وزنش تغيير نميکند.
ممکن است بگوييد: ظرفِ علم، عضوي از اعضاي دروني و بخصوص دستگاه مغز بوده باشد و سلولهاي مغزي علم را ظبط ميکنند،
در جواب اين شبهه ميگوييم: هر عضوي از اعضاي بدن خواه قلب و خواه مغز و خواه عضوهاي ديگر هريک حجم معيّن و وزن مشخّص دارند و هريک از آنها هرچه را پذيرفتند در همان حدّ و حجمشان خواهد بود،


محبت هم چیزی عرفانی نیست ، و بخشی از ذهن انسان است به دنبال آن ذهن بخشی از جسم انسان است. و فرنود آن آشکار است.

برای نمونه محبت ، به سبب هورمون اندورفین پدید می آید. هورمون اندورفین پیامهای عصبی را در میان نرونها و سلولهای میزبان جابجا میکنند و گاهی آنهارا بر می انگیزند
و گاهی آنها را مهار میکنند و از کنش ان میکاهند.

بنابراین اگر خیال کنیم محبت بخشی جدا از جسم انسان و از آن روح میباشد ، سراسر درگیر لغزش هستیم. نمونه ای دیگر میاورم :

کسی که الکل یا هروئین یا ماری جوانا استفاده میکند ، چطور است که دچار ازدیاد یا کاهش محبت میشود ؟

پاسخ عرفانی نیست و سراسر علمی است. بر آنچه گفته شد ، الکل و دیگر دخانیات سبب میشوند تا در سامانه ی فرستیدن پیام های عصبی دچار نابسامانی شویم.
الکل سبب میشود تا گاهن اندورفین بیشتری ( از اندازه ی پسندیده ) درون بخش سیناپسی ما رها شود. و طبیعتن سبب برانگیختن شور و حال ما میشود.

آشکار است که اگر محبت روحانی بود ، به سبب الکل و دیگر دخانیات تشدید نمیشد



نکته ديگر اينکه: هيچ دستگاه و صنعتي اصلا قابليت آنرا ندارد که علم را ظبط کند و عالِم بوده باشد چون خطّ و نقش و کتاب و ضبط صوت و حرف، علم نيست؛
علم در هيچ دفتر و کتابي نيست؛ در دفترها فقط نقش و کتابتِ منقوش و مکتوب است نه علم،
کتاب و دفتر و استاد و بحث و فحص و اعضا و جوارح همگي وسيله​اي براي تحصيل علمند، و عالِم فقط آن کسي است که دانا به اين علوم است.



بستگی به فرنایش ما از واژه "علم" دارد، ما "علم" را چه مینامیم ؟

از پیش روشنگری نمایم : واژه ی "علم" هم در نقش نام است و هم در نقش فعل.


علم : دانستن. دانش

عالم : دانا بر دانشها

معلوم : دانسته شده.

جهل : ندانستن. نادانی.

جاهل : نادان بر دانشها

مجهول : نادانسته.


" علم بر عالم معلوم است. "

" علم بر جاهل مجهول است. "


به گفته ی دیگر "علم" در دیدگاه یک فعل یعنی "چیرگی بر دانش"
و همچنین "علم" در دیدگاه یک نام یعنی "دانش"

دانش را بدست می آوریم در ذهن می نهیم ، زین پس به سبب اینکه ما دانش داریم "عالم" هستیم.
و میدانیم که دانش در جایی جز ذهن و نرونها ، اندوخته نمیشود.

ما به " دانستن دانش " و همچنین " دانش " ، علم میگوییم ، ما تنها دانش های اندوخته شده در ذهن را علم می نامیم، که آن هم
چیزی از برهان اینکه مکان اصلی دانش و علم که ذهن ماست ، نمی کاهد.

شاید گوییم چون علم (فعل) خود در ذهن اندوخته نمیشود بخشی از جسم نیست و از آن روح است ، خیر..

با این اندیشه ما دچار "مغلطه ی استنتاج حق از باطل" شده ایم ، بگوییم " علم بخشی از جسم نیست => پس بدون شک بخشی از روح است "

خیر.. همانطور که گفته شد علم تنها یک تعریف است و پیوندی با روح ندارد. مانند اینکه بگوییم " ورزش پیوندی با جسم ما ندارد => پس حتما از آن روح است "

در زمانیکه میدانیم ورزش یک تعریف است. " ما ( جسم ما) بدست ورزش ، ورزیده میشویم " ، " ما ( جسم ما ) بدست دانش (علم) ، عالم میشویم "

polestar98g
23-11-2012, 00:07
سلام امين جان خيلي ممنون از توجهتان
از ميان جملات شما : اينکه گفتيد مقياس اين دو باهم فرق دارد، خب بحث که سر اين نبود، و ضمناً آن محدوديتي که براي علم گفتيد ما آن داده ها را قبول نداريم به خاطر اينکه صرف ادّعا است.
بدون شک روح انسان هيچ محدوديتي در فراگيري علم ندارد. کدام تجربه و آزمايش نشان داده که با آموختن دانش بيشتر، فضاي بيشتري در مغز اشغال ميشود؟!
شما اين همه دلايل منطقي ساده را قبول نميکنيد حالا ما اين ارقام ادّعايي را چطور قبول کنيم؟
راستي شما اين همه احضار ارواحي که در دنيا صورت ميگيرد چطور توجيه ميکنيد؟
اکنون وجود روح حتي در بين منکرين خدا هم امر مسلّمي است.
اون دوستمون گفتند که خرافه هاي قديم است! در حالي که اين مردم باستان بودند که به روح اعتقاد نداشتند ميومدند موميايي ميکردند!
چطور شد ابن سينايي که به چشم يک پيامبر به او مينگريستند و حتي به او پيشنهاد شد که ادّعاي نبوّت کند همه قبول ميکنند، او شد خرافه پرست و باطل؟! ما شديم حقيقت پرست و حق؟!
او که کتابهايش را سالها در دانشگاههاي خارج تدريس ميکردند و حالا هم هنوز مطرح است.
البته ابن سينا يک مثال هست، دانشمندان ديگر هم هستند.
حالا بگذريم از آن همه آيات متعدّد قرآن مجيد که صراحتاً روح را اثبات کرده​ است، نه با تأويل و توجيه.
يک بار هست که آيه اي متشابه باشد و دلالتش صريح و نص نباشد، يکي هم آيه اي که محکم است و ترديدي در دلالتش نيست مي​فرمايد: خداوند، انسانها را هنگام مرگ قبض ميکند. وآيات ديگر.
بگذريم.

مطلب ديگر: اينکه گفتيد الکل و ديگر دخانيات بر محبت تأثير ميگذارند پس محبت، روحاني نيست؛
منظورتان اين است که: الکل و دخانيات از سنخ ماده هستند لذا فقط بر مادّه تأثير ميگذارند، در نتيجه، محبت هم يک امري مادّي است؛
در حالي که ما صحبتي از تأثير نکرديم، بلکه صبحت از تجزيه پذيري بود که شما اصلا اين نکته را ناديده گرفتيد.
علاوه بر اينکه: کسي منکر اين نيست که فعل و انفعالات جسم، تأثير مستقيمي بر روح دارند، چرا که اين دو يعني روح و جسم، ارتباط بسيار تنگاتنگي باهم دارند،
اين ارتباط همانند ارتباط و علاقه بين عاشق و معشوق و حتي بيشتر از آن است!
هر دوي اينها بر همديگر تأثير دارند،
مثال براي تأثير روح بر بدن: وقتي روح خشمگين مي​شود يا عاشق مي​شود کارهايي مي​تواند انجام دهد که در حالت عادي اصلا غير ممکن و خارج از توان بود!
مثال براي تأثير جسم بر بدن هم که خود شما اشاره کرديد، و يک مثال ديگر اينکه وقتي بدن دچار عارضه و ناراحتي جسمي ميشود روح نيز متأثر مي​شود، گاهي افسرده ميشود، گاهي عذاب ميکشد،
عذاب قبر که معروف است اين به خاطر همين ارتباط و عشق و علاقه روح نسبت به بدن است که وقتي بدن در قبر معذّب شود روح نيز معذّب ميشود چون يک عمر با آن زندگي کرده و علاقه شديدي به آن دارد،
اينکه ميرويم به سر قبر مردگان، به خاطر اين است که روح توجه شديدي به بدنش دارد و به قبر خود نيز توجه و علاقه دارد.
خب اين از اشکال تأثير الکل و دخانيات که گفتيد.

مطلب ديگر اينکه​: ما اصلا قياس نکرده بوديم که مع الفارق هم باشد. ما فقط گفتيم که ظرف علم با ظرف غذاي مادّي فرق دارد، و شما هم اين را حتي تأييد کرديد که مقياسش هم متفاوت است! خب چه تفاهمي :دي
بلکه قياس مع الفارق را شما فرموديد و علم را قياس بر ورزش کرديد! گفتيد همانگونه که جسم ما با ورزش کردن ورزيده مي​شود، همانطور هم جسم ما با علم آموختن، دانا ميشود!

در پست قبل که عرض کردم: علم، وجودش غير مادّي است، باز کمي توضيح داده ميشود البته به زبان کاملاً ساده:
برهان ما اين بود که: مادّه داري احکام و قوانين خاصّ خودش است از قبيل: قبول اشاره​ي حسّي يعني ميتوانيم با دست بهش اشاره کنيم که فلان جا است، در حالي که علم و مطلب علمي اينطور نيست.
و نيز از قبيل: تجزيه و تقسيم پذيري و تغيّر و تبدّل و زمان و مکان و وزن و ابعاد و مقادير ووو که اينها همه از خواصّ وجودات مادّي است که علم و صورت علمي، هيچکدام از اينها را ندارد (دقت کنيد)
مثلا براي يک تکه سنگ: ميتوانيم بهش اشاره کنيم که اين تکه سنگ جايي را اشغال کرده و ابعادي دارد و فضايي را گرفته
و موقعيّتش نسبت به اجسام ديگر مقابل آنهاست يا زيرشان يا بالايشان يا بغلشان،
و نيز ميتوانيم بگوييم که در زمان به سر ميبرد و زمان بر او ميگذرد و خلاصه «زماني» است،
و ميشه که اون رو نصفش کنيم و يا سه قسمت يا به چهار قسمت تقسيم کنيم و به اجزاي ديگر تجزيه کنيم.
حالا بياييم به سراغ يک صورت علمي يعني مطلب علمي، يک مثال خيلي ساده: «مجموع زواياي مثلث 180 درجه است»،
اين صورت علمي، يه مطلب کلّي و حقيقت بسيط است. اگر مثل آن تکه سنگ و ساير اجسام مادّي که تکه سنگ فقط يک نمونه بود، اگر مثل اينها باشد بايد قابل تقسيم و تجزيه باشد،
و نيز بايد ساير احکام مادّه هم بر آن صادق باشد ولي انقسام و تجزيه​ي آن مفهوم نداره، تغيّر و تبدّل آن معني نداره،
آيا درسته بگيم: نصفش اينقدره و يک سوّمش اون قدره؟
آيا درباره آن ميتوان گفت: در فلان مکان يا در فلان زمان است؟ طول عرضش فلان مفدار است؟ مثلا چند بايت است؟!
اجازه بدهيد من ديگر جلوتر نميروم جواب همين سؤال آخر را از شما درخواست ميکنم امين آقا جانم شما بر طبق همان مقياسي که فرموديد و ما تسليمش شديمبفرماييد:
اين مطلب علمي: «مجموع زواياي مثلّث 180 درجه است» چند بايت است؟؟

در پايان فقط اين نکته را ميگويم: ما اگر واقعاً در پي حقيقت هستيم بايد بدانيم که حقيقت را فقط خداي سبحان ميتواند بفرمايد،
ابن سينا و ديگران و هر کس ديگر ممکن است اشتباه کنند و حتي چيزي را که يقين ميدانند ممکن است در حقيقت يک جهل مرکّب باشد و ديگر هيچ،
ولي اين خداوند است که حقيقت محض را او ميتواند بگويد که فرمود: «والله يقول الحقّ و هو يهدي السبيل» (و خداوند حق را ميگويد و او راه راست را نشان ميدهد) (احزاب: 4)

امّا اگر هدف چيز ديگري است، اگر ميخواهيم از حقيقت فرار کنيم به خاطر تلخي آن يا به خاطر اينکه قبول حقيقت برايمان ممکن است سنگين تمام شود، اين يه چيز ديگه است.

موفق باشيد.

A M ! N
24-11-2012, 16:43
درود.

هادی جان تمام چیزهایی که فرمودین ارتباطی به علم ندارد و گفتمان بر اساس دین است به همین خاطر تمامی این نوشته ی شما مغالطه ی توسل به مرجعیت است.

و از آنجا که اینجا یک تاپیک دینی نیست ، آیا میتونید به صورت علمی طبق قوانین فیزیک وجود روح رو ثابت کنید ؟


پ.ن:

همیشه وظیفه ی اثبات یک امر تازه، بر دوش بنیان گذار آن است نه اینکه مخالفانش عدم صحت آن را ثابت کنند. چرا من روح را باور ندارم؟ نه نه نه، صبر کن. چرا تو روح را باور داری؟ قطعا زحمت اثبات باید بر دوش شخص معتقد باشد. تو این قضیه را آغاز کردی. اگر من به سراغ تو می آمدم و می پرسیدم "چرا باور نداری که من می توانم پرواز کنم؟" تو می گفتی "چرا باید باور کنم؟" و من جواب می دادم "فقط باید ایمان داشته باشی". و اگر پس از ان می گفتم "ثابت کن که من نمی توانم پرواز کنم، ثابت کن... دیدی نمی توانی ثابت کنی؟" تو احتمالا یا می رفتی پی کارت، یا مامور حراست را خبر می کردی، و یا مرا از پنجره به بیرون پرت می کردی و فریاد می زدی "حالا اگر راست می گویی پرواز کن احمق"

پ.ن2: اگر نتوانید وجود روح را طبق قوانین علمی ثابت کنید و فقط پایبند دین باشید ، باز هم درگیر مغالطه ی توسل به مرجعیت هستید.

polestar98g
25-11-2012, 23:56
من یک سؤال پرسیدم و جواب میخوام: شما ادّعا کردید که یکای اندازه گیری مطالب علمی، بایت است،
الآن شما به هر مرجعی متوسل میشوید بشوید فقط بفرمایید که این مطلب علمی که اثبات شده: «مجموع زوایای مثلث، برابر است با 180 درجه» این چند بایت است؟ چند بایت را در ذهن اشغال میکند؟
یعنی حجمش در ذهنتان دقیقا چند بایته؟

در ضمن، اگه کسی در مقام استدلال، مغالطه‌ای بکنه باید بگید که دقیقا در کدام قسمت از استدلالش مغالطه کرده؛
این جوری نمیشه که هر دلیلی که با مذاق ما سازگار نباشه یک برچسبی بزنید به نام «مغالطه»!
اصلا شما معنای «مغالطه» را میدونید چیه؟

پ ن :

آیا میتونید به صورت علمی طبق قوانین فیزیک وجود روح رو ثابت کنید ؟

پ ن : اصل این است که شما عقل ندارید و بار اثباتش هم بر عهده‌ی آن کسی است که ادعا میکند که شما عقل دارید،
بنابراین شما هستید که باید اثبات کنید که عقل دارید و با هر قانون فیزیکی که ثابت کنید عقل دارید ما هم دقیقا با همان قانون ثابت میکنیم که روح داریم.

فعلا تا جواب اون سؤال را ندید من حرفی ندارم و وارد استدلالات بعدی و قوانین فیزیکی نخواهم شد.

V E S T A
15-07-2013, 16:38
دوستان این تاپیک در انجمن انسانی دوباره فعالیت خودش رو آعاز می کنه. به تاپیک نظر سنجی اضافه شد .

لطفا در این تاپیک بحث های خارج از چهارچوب قوانین انجمن انسانی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) نداشته باشین دلایل رو به صورت موجه و منطقی و خارج از مباحث اعتقادی و مذهبی بیان کنید..

ممنون

havzhini
15-07-2013, 17:26
من متاسفانه یا خوشبخاته در هیچ موردی نظر مطلق ندارم نه چیزی رو رد میکنم و نه قبول میکنم بخصوص در این مسائل که هیچ مدرک واقعا معتبری ارائه نشده

در کل این مبحث همونطور که قبلا دوستان اشاره کردن یه مشکل اساسی داره و اون اینه که اول باید وجود روح اثبات بشه و بعد سراغ که روش فعالیت این روح رفت

چون درصد خیلی خیلی پایینی احتمال برای وجود روح قائل هستم پس به همون اندازه میتونم تناسخ رو باور داشته باشم
ولی با توجه به چیزهایی که تا حالا برداشت کردم من فلسفه تناسخ رو بیشتر از فلسفه وجود بهشت و جهنم میتونم بپذیرم
یعنی برهانهایی که معتقدین به تناسخ دارند عقلانیتر از برهانهای معتقدین به وجود برزخ و بهشت و جهنم هست

البته همونطورکه بین ادیان مختلف اسمانی اختلاف زیادی هست بین باورهای ادیانی که به تناسخ اعتقاد دارن هم اختلافات خیلی زیادی وجود داره

Stream
15-07-2013, 17:55
من در این باره چندین بار با دوستان صحبت هایی داشتم و واقعا هیچ دلیل قانع کننده ای نشنیدم و از اونجایی که وظیفه اثبات یک ادعا همیشه با شخص مدعی است (جلوگیری از پیدایش مغلطه تغییر جهت وظیفه اثبات ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]))، تا زمانی که این دوستان مدعی نتونند دلیل قانع کننده ای برای این ادعاها بیارند من نیازی نمی بینم این قضیه رو بیشتر از چیزی مثل یک افسانه یا داستان قلمداد کنم.

اما اگه به اصل صحبت ها و ادعاهای کلی مفهوم تناسخ دقت کنیم تناقض ها و اشکال های استدلالی زیادی وجود داره:

* دوستانی که مدعی هستند هیچ وقت توضیح ندادند از کجا این قضیه رو می دونند!

* در اینجا از چیزی به اسم روح صحبت میشه که همونطور که قبلا هم در تاپیک توضیح داده شد، نه تعریف شده، نه کوچکترین دلیل یا مدرکی برای تایید وجودش هست و بطور همزمان دوستانی که ادعا دارند می دونند روح وجود داره، ادعا می کنند هیچ راهی برای تایید این ادعاشون وجود نداره (خودشون از کجا فهمیدند ما نمی دونیم).

* عدم تطابق این قضیه با تکامل چگونه توضیح داده میشه؟

* چرا تناسخ؟ چه نیازی در دنیا هست که با فرض کردن تناسخ بهش پاسخ داده میشه؟

--

ریشه باورهای نتاسخ به دوران عصر آهن برمی گرده و به نظر من توضیحی بوده برای کم کردن ترس افراد از مرگ چون انسان همیشه دنبال راهی برای غلبه بر بزرگ ترین ترس ممکن یعنی ترس از مرگ خودش بوده و تناسخ پاسخی نسبتا "اوکــی" به این قضیه میده. در هند هم سمساره که یکی از پایه های تناسخ هست پایه های استدلالی بسیار سست و بی اساسی داره.

A M ! N
15-07-2013, 21:36
* در اینجا از چیزی به اسم روح صحبت میشه که همونطور که قبلا هم در تاپیک توضیح داده شد، نه تعریف شده، نه کوچکترین دلیل یا مدرکی برای تایید وجودش هست و بطور همزمان دوستانی که ادعا دارند می دونند روح وجود داره، ادعا می کنند هیچ راهی برای تایید این ادعاشون وجود نداره (خودشون از کجا فهمیدند ما نمی دونیم).

جالب اینجا است که نه تنها ادعا میکنند روح وجود دارد ، بلکه برای آن وزن 21 گرمی هم در نظر گرفته اند که همین وزن جدیدن شده status فیسبـوک و جملات قصارشون.

حالا این ایده که زمان مرگ انسان 21 گرم از دست میدهد و این میزان وزن متعلق به روح انسان است از کجا می آید، در نوع خود مهیج است.


دکتری به نام دانکن مک دگل (# ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])) که یک فیزیکدان بوده و کنجکاو میشه که وزن از دست رفته ی جسم انسان را در زمان مرگ و جدایی روح از جسم بدست بیاورد.. ایشان این تست را روی 6 انسان آزمایش میکنه.. این دکتر مث یه کرکس بالای سر بیمارها مینشسته تا زمان مرگشان را شاهد باشه و تمام تخت بیمار را روی یک ترازوی حساس به مقیاس های گرمی قرار میداده..

بنده بعید میدونم هیچ ایرانی ای که از این نظریه پشتیبانی میکنه حتی جریان دقیق این قضیه را بداند.. ایرانی ها خیال میکنند که دقیقن هر انسان 21 گرم از دست میدهد و این 21 گرم وزن روح است. اما باید بگویم که بنابر آزمایشات این فیزیک دان ، این 21 گرم میانگین وزن از دست رفته ی 6 بیمار میباشد و هیچگاه یکسان و یکنواخت نبوده است..

ایشان همین آزمایشات رو روی حیوانات هم انجام میدهد مث موشها ، گوسفند ها ، سگ ها.. طبق نتیجه ی ایشان گوسفند ها زمان مرگ مقداری به وزنشان افزوده میشود که البته بعد از مدتی این وزن افزوده شده، مجددن کم میشود .. این فیزیکدان این را اینطور توجیه میکند که زمان مرگ یک دروازه برای خروج روح ایجاد میشود که توسط آن روح به آسمانها هدایت میشود! ( منظور این است که وزن اضافه شده وزن دروازه میباشد و هنگامی که روح را به بیرون از جسم گوسفند میراند ، وزن مجددن کم میگردد )

آزمایش ایشان بر روی 15 سگ و نتیجه ی دکتر مک دگل حاکی از آن بود که هیچ تغییری در وزن این حیوان در هنگام مرگ رخ نمیدهد. که از نظر ایشان این خود حاکی از آن است که سگها روح ندارند!
اما نکته ای که گفتن آن خالی از لطف نیست این است که این دکتر ادعا میکند که قادر نبوده سگی را پیدا کند که بر مرگ طبیعی جان خود را از دست بدهد ؛ که از دیدگاه نویسنده این خود تصریحی میتواند باشد مبنی بر اینکه ایشان در حقیقت ناچار بوده به سگها سم بخوراند تا بتواند آزمایشات خود را شدنی نماید.

و در آخر باید عرض نمایم که از آن زمان ( پیرامون سال 1907 ) تاکنون هیچگاه این آزمایشات توسط شخص یا مکان دیگری انجام نشده تا بتواند همان نتایج را بدست آورد.. و بالاخره از آن زمان تاکنون این شایعه با سرعت زیادی درون جهان سوم گسترده شد. ( بلاخص پس از اکران فیلمی چون 21 گرم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) )

mohammad varaste
16-07-2013, 03:15
نمیدونم چرا ولی حس میکنم این موضوع داره با یه پروپاگاندای خاص توی کل جهان رواج پیدا میکنه.
جالبی این موضوع اینه که نه یکتاپرستی و نه آتئیسم قبولش ندارن.
من این کتابی که دوستمون گفتن رو به زودی میگیرم ببینم چیه.

havzhini
16-07-2013, 11:45
نمیدونم چرا ولی حس میکنم این موضوع داره با یه پروپاگاندای خاص توی کل جهان رواج پیدا میکنه.
جالبی این موضوع اینه که نه یکتاپرستی و نه آتئیسم قبولش ندارن.
من این کتابی که دوستمون گفتن رو به زودی میگیرم ببینم چیه.

فکر نمیکنم این موضوع ربطی به یکتاپرستی و اتئیسم داشته باشه
اولا اتئیسم که مشخصه که مسائل ماوارایی و فراطبیعی رو بهیچ وجه قبول نداره حتی وجود موجودی به اسم خدا
ولی یکتاپرستی معنی داشتن خدای واحد و نه خدایان چندگانه
که هم در بین ادیان یکتاپرست این اعتقاد وجود داره هم بین ادیان معتقاد به خدایان چندگانه

البته باید این مسئله در نظر داشت که نوع اعتقاد به این موضوع در بین ادیان مختفل خیلی خیلی فرق داره و بهیچ وجه همشون مثل هم نیستین
مثلا بعضیها اعتقاد دارن روح همیشه در حال گردش بین جسمها هست تا ابد
بعضی اعتقاد دارن روح تا وقتی بین جسمها سفر میکنه به به اندازه کافی کار درست انجام بده بعد به بهشت میره
بعضی معقتد تعداد خاصی گردش داره مثلا فقط 3بار
بعضی حتی معتقدن که در جمس حیوانت هم حلول میکنن
و ....

polestar98g
16-07-2013, 14:29
جالب اینجا است که نه تنها ادعا میکنند روح وجود دارد ، بلکه برای آن وزن 21 گرمی هم در نظر گرفته اند که همین وزن جدیدن شده status فیسبـوک و جملات قصارشون...
بنده کجا گفتم که روح وزن داره؟!!:n04:
من از همون پست شماره 30 که شروع به بحث کردم از همونجا تأکید بر این داشتم که روح غیر مادّیه و با هیچ یک از مقیاس های مادّی از قبیل کیلو گرم و بایت و غیره قابل اندازه گیری نیست.


* در اینجا از چیزی به اسم روح صحبت میشه که همونطور که قبلا هم در تاپیک توضیح داده شد، نه تعریف شده، نه کوچکترین دلیل یا مدرکی برای تایید وجودش هست و بطور همزمان دوستانی که ادعا دارند می دونند روح وجود داره، ادعا می کنند هیچ راهی برای تایید این ادعاشون وجود نداره (خودشون از کجا فهمیدند ما نمی دونیم).

جواب شما:
1- روح تعریف شده کاملاً هم اثبات شده است، و اگر شما نمیدانید، ندانستن شما دلیل بر نبودن چیزی نیست.
2- ما ادّعا نمی کنیم که هیچ راهی برای تأیید این ادّعایمان وجود نداره، شما به خودتان زحمت بدید ما چندین پست و چندین استدلال محکم برای وجود روح مطرح کردیم، از نابغه دهر ابو علی سینا هم نقل قول کردیم.
3- مشکل دوستانی که روح را انکار میکنند و از پذیرفتن براهینش امتناع میکنند اینه که:
می بینند با پذیرفتن وجود روح تکالیف و مسؤولیّتهای زیادی بر دوششان میاد، و چون سر سپردن و انجام این تکالیف و مسؤولیّتها برایشان سخته به همین خاطر برای گریز از این سختی، از همان اوّل ریشه را میزنند، و زیر بارش نمیروند.
باری، کسی که به وجود و بقای روح ایمان داره، به معاد هم ایمان خواهد داشت و ایمان به معاد بار سنگینی رو بر دوش انسان می نهد.

باز این تاپیک باز شد بدبختی ما هم شروع شد! نشسته بودیم کارمون رو میکردیم ها.
توی این بحبوحه مشکلات و اینا این تاپیک هم معضلی شد برای ما تا واسه اونایی که به خودشون زحمت نمیدن از منابع معتبر و اشخاص موثّق تحقیق کنند ما باید جواب اینها رو بدیم.
بدبختی اینجاست که روی جواب هم هیچ تأمّلی نمیشه. بعد از اون همه قلم فرسایی باز چند صفحه بعد این جوابها به فراموشی سپرده میشه و باز روز از نو و روزی از نو و معلوم نیست این روند تا کجا ادامه خواهد داشت.
ساکت هم نمیشه نشست چون انسان احساس مسؤولیّت میکنه، چو می بینی که نا بینا و چاه است × اگر خاموش بنشینی گناه است.

- - - - - - - - - - - - - - - -
راستی این مطلب رو هم توی انجمن دیدم بی زحمت این هم مطالعه کنید، البته خیلی زحمت میشه ها ببخشید=>> [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Stream
16-07-2013, 15:36
بنده کجا گفتم که روح وزن داره؟!!:n04:
من از همون پست شماره 30 که شروع به بحث کردم از همونجا تأکید بر این داشتم که روح غیر مادّیه و با هیچ یک از مقیاس های مادّی از قبیل کیلو گرم و بایت و غیره قابل اندازه گیری نیست.


جواب شما:
1- روح تعریف شده کاملاً هم اثبات شده است، و اگر شما نمیدانید، ندانستن شما دلیل بر نبودن چیزی نیست.
2- ما ادّعا نمی کنیم که هیچ راهی برای تأیید این ادّعایمان وجود نداره، شما به خودتان زحمت بدید ما چندین پست و چندین استدلال محکم برای وجود روح مطرح کردیم، از نابغه دهر ابو علی سینا هم نقل قول کردیم.
3- مشکل دوستانی که روح را انکار میکنند و از پذیرفتن براهینش امتناع میکنند اینه که:
می بینند با پذیرفتن وجود روح تکالیف و مسؤولیّتهای زیادی بر دوششان میاد، و چون سر سپردن و انجام این تکالیف و مسؤولیّتها برایشان سخته به همین خاطر برای گریز از این سختی، از همان اوّل ریشه را میزنند، و زیر بارش نمیروند.
باری، کسی که به وجود و بقای روح ایمان داره، به معاد هم ایمان خواهد داشت و ایمان به معاد بار سنگینی رو بر دوش انسان می نهد.

باز این تاپیک باز شد بدبختی ما هم شروع شد! نشسته بودیم کارمون رو میکردیم ها.
توی این بحبوحه مشکلات و اینا این تاپیک هم معضلی شد برای ما تا واسه اونایی که به خودشون زحمت نمیدن از منابع معتبر و اشخاص موثّق تحقیق کنند ما باید جواب اینها رو بدیم.
بدبختی اینجاست که روی جواب هم هیچ تأمّلی نمیشه. بعد از اون همه قلم فرسایی باز چند صفحه بعد این جوابها به فراموشی سپرده میشه و باز روز از نو و روزی از نو و معلوم نیست این روند تا کجا ادامه خواهد داشت.

- - - - - - - - - - - - - - - -
راستی این مطلب رو هم توی انجمن دیدم بی زحمت این هم مطالعه کنید، البته خیلی زحمت میشه ها ببخشید=>> [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

1. پس لطفا تعریف دقیقی ارائه کنید (در پست های قبلی شما ندیدم چنین چیزی رو)٬ توضیح بدید شما از کجا به این تعریف رسیدید٬ و مدارک و شواهد وجودش رو به ما نشون بدید و اثباتش رو هم که قاعدتا باید در ژورنال های Peer-review شده دنیا چاپ شده باشه به ما نشون بدید تا بریم بخونیم. با عرض پوزش ولی ادعای خالی شما برای ما دلیل و مدرک به حساب نمیاد.

2. من استدلال محکمی ندیدم٬ در اکثر توضیحات شما و سایرین هم مغلطه توسل به مرجعیت (مثل همین حالا که نام ابو علی سینا رو آوردید به جای اینکه ادعاتون رو اثبات کنید) و مغلطه توسل به جهل رو دیدیم٬ و همینطور ترویج قبول کردن خرافات و ادعاهای ضد علمی و پایین آوردن استاندارد قبول کردن ادعاها به عنوان واقعیت (پایین تر از چیزی که در علم داریم).

3. من هیچ روال منطقی بین قبول کردن وجود روح و داشتن تکلیف و مسئولیت نمی بینم. به نظر میاد شما روح رو همراه با پذیرفتن ادعاهای یک ایدئولوژی خاص پذیرفته اید و این ها رو یکسان می دونید در حالی که اگه کسی اون ایدئولوژی رو قبول نداشته باشه نه دلیلی برای باور به روح داره و نه ارتباطی بین وجود داشتن روح و اون پکیج سایر باورهای همراهش که شما دارید٬ وجود داره.

این فتوای جالب شما که در اون دلایل عدم اعتقاد به روح رو در مردم پیدا کردید و گفتید برای در رفتن از زیر بار مسئولیت هاست هم کاملا در تضاد با یافته های روانشناسی و جامعه شناسی دنیاست و در کشورهایی که این باورها کمتره٬ حقوق انسان ها خیلی بهتر رعایت میشه و آمار همه نوع جرم و جنایت هم کمتره و مردم اون کشورها بالاترین سطح رفاه و راحتی رو دارند و همینطور کشورشون کمترین مشکلات اقتصادی و اجتماعی رو داره. خود باور داشتن به روح ارتباطی با این قضیه نداره ولی اون پکیجی که شما نیاز دارید تا بر اساس اون به روح باور داشته باشید تاثیرات مخرب کاملا شناخته شده ای روی رفتار انسان ها می گذاره.

موضوع به تاپیک ربطی نداره ولی اگه تمایل داشتید خارج از این تاپیک می تونیم بحث رو ادامه بدیم.


ساکت هم نمیشه نشست چون انسان احساس مسؤولیّت میکنه، چو می بینی که نا بینا و چاه است × اگر خاموش بنشینی گناه است.

مسئله اینجاست. شما خودتون رو بینا می دونید و ما رو نابینا. فکر می کنید شما از چیزهایی اطلاع دارید که ما قادر به درکش نیستیم (مثل نابینایی که قادر به دیدن نیست)٬ و استدلالتون هم این هست که باید حرف شما رو قبول کنیم چون شما مدعی هستید بینا هستید و ما بینا نیستیم و ما راهی نداریم چیزی که شما می بینید رو تایید کنیم٬ فقط باید حرفتون رو باور کنیم٬ برمی گردیم به همون حرف قبلی من که شما نقل قول کردید:



* در اینجا از چیزی به اسم روح صحبت میشه که همونطور که قبلا هم در تاپیک توضیح داده شد، نه تعریف شده، نه کوچکترین دلیل یا مدرکی برای تایید وجودش هست و بطور همزمان دوستانی که ادعا دارند می دونند روح وجود داره، ادعا می کنند هیچ راهی برای تایید این ادعاشون وجود نداره (خودشون از کجا فهمیدند ما نمی دونیم).

havzhini
16-07-2013, 15:58
بنده کجا گفتم که روح وزن داره؟!!:n04:
من از همون پست شماره 30 که شروع به بحث کردم از همونجا تأکید بر این داشتم که روح غیر مادّیه و با هیچ یک از مقیاس های مادّی از قبیل کیلو گرم و بایت و غیره قابل اندازه گیری نیست.


جواب شما:
1- روح تعریف شده کاملاً هم اثبات شده است، و اگر شما نمیدانید، ندانستن شما دلیل بر نبودن چیزی نیست.
2- ما ادّعا نمی کنیم که هیچ راهی برای تأیید این ادّعایمان وجود نداره، شما به خودتان زحمت بدید ما چندین پست و چندین استدلال محکم برای وجود روح مطرح کردیم، از نابغه دهر ابو علی سینا هم نقل قول کردیم.
3- مشکل دوستانی که روح را انکار میکنند و از پذیرفتن براهینش امتناع میکنند اینه که:
می بینند با پذیرفتن وجود روح تکالیف و مسؤولیّتهای زیادی بر دوششان میاد، و چون سر سپردن و انجام این تکالیف و مسؤولیّتها برایشان سخته به همین خاطر برای گریز از این سختی، از همان اوّل ریشه را میزنند، و زیر بارش نمیروند.
باری، کسی که به وجود و بقای روح ایمان داره، به معاد هم ایمان خواهد داشت و ایمان به معاد بار سنگینی رو بر دوش انسان می نهد.

باز این تاپیک باز شد بدبختی ما هم شروع شد! نشسته بودیم کارمون رو میکردیم ها.
توی این بحبوحه مشکلات و اینا این تاپیک هم معضلی شد برای ما تا واسه اونایی که به خودشون زحمت نمیدن از منابع معتبر و اشخاص موثّق تحقیق کنند ما باید جواب اینها رو بدیم.
بدبختی اینجاست که روی جواب هم هیچ تأمّلی نمیشه. بعد از اون همه قلم فرسایی باز چند صفحه بعد این جوابها به فراموشی سپرده میشه و باز روز از نو و روزی از نو و معلوم نیست این روند تا کجا ادامه خواهد داشت.
ساکت هم نمیشه نشست چون انسان احساس مسؤولیّت میکنه، چو می بینی که نا بینا و چاه است × اگر خاموش بنشینی گناه است.

- - - - - - - - - - - - - - - -
راستی این مطلب رو هم توی انجمن دیدم بی زحمت این هم مطالعه کنید، البته خیلی زحمت میشه ها ببخشید=>> [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ببخشید والا بحثتون هیچ ربطی به موضع تاپیک نداره و کسی میاد درباره تناسخ نظر میده یعنی اول براش پیش شرط وجود روح رو در نظر گرفته حالا چه بهش اعتقاد داشته باشه چه نداشته باشه

1-روح رو چه کسی و کجا اثبات کرده؟اثبات یعنی مدرک و دلیل علمی و حتی تجربی و فلسفی نه نظریه و تعوری بی پایه و سست......اگر واقعا موردی هست فقط لینک بدین بریم مطالعه کنیم هر چند میدونم نیست و نظریات بدون پایه منطقی و درت
البته میدونم احتمالا عنوان میکنین علم به همه سوالات جواب نمیده و همه چیز رو نمیشه با منطق بهش رسید ولی اینم باید در نظر داشته باشین پس نباید عنوان کنین که اثبات شده هست چون اثبات و علم و منطق سر و کار داره

2-من پست شما رو دیدم ولی چون ربطی به موضوع تاپیک نداشت جواب ندادم ولی حالا جواب میدم


هر سلول در بدن داراي عمر خاصّ خود است، و حدّاکثر تا هفت سال؛
يعني بعد از هفت سال، تمام سلولهاي بدن عوض شده​اند حتي سلولهاي مغزي و قلبي و غيره؛ يعني بدن کنوني کلّاً غير از بدن هفت سال پيش است؛
ولي انسان در وجود خودش درک ميکند او همان انسان هفت سال قبل و 10 سال قبل و 20 سال قبل است و هميشه از خود به عنوان «من» ياد ميکند: من مي​نويسم، من حرف مي​زنم، من فکر مي​کنم،...
و اين «من» همان «من» است که ده​ سال قبل هم بود.
اين «من» همان گوهري است که روح مي​خوانيمش. و گاهي هم «نفْس» ناميده ميشود.
و چون اين روح با تغيير سلولهاي مادّي، تغيير نکرده پس ميگوييم: روح مجرّد از مادّه است.
روح از مجرّدات است و بعد از مرگ انسان هم باقي مي​ماند و در عالم برزخ به کالبد ديگري متناسب با کالبد آن جهان، به نام «قالب مثالي» منتقل مي​شود و سرانجام خداوند در روز قيامت به بدن خاکي برگردانده خواهد شد، وکان يوماً علي الکافرين عسيرا (آنروز بر کافران روز سختي خواهد بود)

من هم یه مثال میزنم که خودم به عینه تجربه کردم
یک ماشین که سال 1352 ساخته شده
این ماشین بارها تصادف کرده و اجزای بدنش تعویض شدن
این ماشین حداقل در سال 2بار موتورش تعمیر شده
این ماشین در طول 35سالی که زنده! بود و فعالیت داشت بدون شک دقیقا مثل بدن یک انسان قطعاتش تعویض شد و حتی یک پیچ هم از روز تولیدش باهاش بعد از 35سال وجود نداشت
ولی بعد از گذشت 35سال باز هم همون وزن رو داشت
بازم با همون سرعت حرکت میکرد
بازم همون مقدار بنزین مصرف میکرد
بازم همون پیکان 52 بود که سال 52 تولید شده بود
یعنی میشه برای این ماشین هم روح تصور کرد؟چون با وجود تغییر تمام اجزا بازم همون هویت روز اول رو داشت
حتما میگین این یه ماشینه و احساست و شعور نداره ولی انسان داره ولی شما میتونین ثابت کنین که یه ماشین احساس نداره؟

و یه سوال دیگه اینکه شام گفتین


و اين «من» همان «من» است که ده​ سال قبل هم بود.
این حرف صحت نداره چون خیلی از انسانها در طول عمر من وجودشون دچار تغییرات اساسی میشه و افکار و روحیات و دیدشون کاملا عوض میشه
مثلا افرادی بسیار مذهبی به یکباره لامذهب میشن و برعکس
این مطلب کاملا نظریه شما رو رد میکنه و یا میتوین بگین که روح هم دچار بازیافت! و تغییر میشه.....پس اونوقت با این حرف شما این استنباط میشه که روح هم مادی هست که دچار تغییر میشه

نظریه نسبت داده شده به ابن سینا هم همون مطلب بالا هست ولی فقط با بیان شاعرانه

3-حرفتون کاملا بی معنی و کاملا بدون پایه و اساس هست
کسی که به وجود روح و زندگی پس از مرگ اعتقادی نداره دلیلی بر این نمیشه که از زیر بار مسئولیت درستکار بدون در بره بلکه حتی میشه برعکسش رو متصور بود
اعتقاد به معاد هیچ ارتباطی به درستکاری و مسئولیت پذیری برای انسان مفیدی بودن نداره و همنیطور که میتونین ببینین خیلی از دانشمندان که در راه بهتر و راحتتر کردن زندگی انسانها فعالیت کردن اعتقادی به معاد و روح و امثالهم نداشتن
از بزرگترین پزشکان میشه مثال زد تا منجم و فیسلسوف و ...
ولی میشه خیلی از متعصبین مذهبی رو مثال زد که با باور به روز معاد بزرگترین جنایتها رو انجام دادن و توجهیشون هم این بوده کفار و مفسدین رو از بین بردن برای پاکسازی روز معاد

پس این مغاطه و دروغ بزرگ رو از ذهنتون دور کنین که هر کسی به روح یا معاد و ... اعتقاد نداشت انسان جنایتکار و دزد و کثیفی هست



باز این تاپیک باز شد بدبختی ما هم شروع شد! نشسته بودیم کارمون رو میکردیم ها.
توی این بحبوحه مشکلات و اینا این تاپیک هم معضلی شد برای ما تا واسه اونایی که به خودشون زحمت نمیدن از منابع معتبر و اشخاص موثّق تحقیق کنند ما باید جواب اینها رو بدیم.
بدبختی اینجاست که روی جواب هم هیچ تأمّلی نمیشه. بعد از اون همه قلم فرسایی باز چند صفحه بعد این جوابها به فراموشی سپرده میشه و باز روز از نو و روزی از نو و معلوم نیست این روند تا کجا ادامه خواهد داشت.
ساکت هم نمیشه نشست چون انسان احساس مسؤولیّت میکنه، چو می بینی که نا بینا و چاه است × اگر خاموش بنشینی گناه است.

اولا کسی شما رو اجبار نکرده جواب کسی رو بدین ولی وقتی احساس مسئولیت باعث همچین چیزی میشه دیگه عصبانیت و ناراحتی از اینکه باید جوابی بدین کار درستی نیست و اون مثلا احساس مسئولیتتون رو زیر سوال میبره چون در وجودتون از این کار راضی نیستین
دوما کسی حتی به دید شما گمراه باشه اگر سوال نکنه بیاید ناراحت باشین نه کسی سوالی در ذهنش هست یا مطلب اشتباهیی در ذهنش وجود داره اونو بیان میکنه و شما این فرصت رو دارین که اونو اگاه کنین
پس باید خوشحال هم باشید اگر واقعا احساس مسئولیت میکینن

احتمال میدم مدیران یا پست منو پاک میکنن یا تاپیک رو قفل میکنن چون بحثهای ما ربطی به موضوعات تاپیک نداره
ولی دقیقا منم بخاطر احساس مسئولیتم فقط جواب دادم و از اینکار ناراحتم نیستم

mohammad varaste
16-07-2013, 16:56
فکر نمیکنم این موضوع ربطی به یکتاپرستی و اتئیسم داشته باشه
اولا اتئیسم که مشخصه که مسائل ماوارایی و فراطبیعی رو بهیچ وجه قبول نداره حتی وجود موجودی به اسم خدا
ولی یکتاپرستی معنی داشتن خدای واحد و نه خدایان چندگانه
که هم در بین ادیان یکتاپرست این اعتقاد وجود داره هم بین ادیان معتقاد به خدایان چندگانه

البته باید این مسئله در نظر داشت که نوع اعتقاد به این موضوع در بین ادیان مختفل خیلی خیلی فرق داره و بهیچ وجه همشون مثل هم نیستین
مثلا بعضیها اعتقاد دارن روح همیشه در حال گردش بین جسمها هست تا ابد
بعضی اعتقاد دارن روح تا وقتی بین جسمها سفر میکنه به به اندازه کافی کار درست انجام بده بعد به بهشت میره
بعضی معقتد تعداد خاصی گردش داره مثلا فقط 3بار
بعضی حتی معتقدن که در جمس حیوانت هم حلول میکنن
و ....
ببین آتئیسم میگه کلا متافیزیک وجود نداره و 100درصد این موضوع رو رد میکنه اما کساییی رو میبینیم که آتئیست هستن اما به این قضیه اعتقاد دارن.
کسایی که یکتاپرست هستن همینطور به طور قطع توی همه ادیان گفته شده روح یکبار زندگی میکنه و بعد به بهشت و جهنم میره. وباز هم کسایی هستن که یکتا پرست هستن اما به این قضیه اعتقاد دارن.

(من فکر کنم شما فکر کردین من درباره وجود روح صحبت میکنم اما من درباره موضوع تاپیک یعنی تناسخ صحبت کردم)

mohammad varaste
16-07-2013, 17:03
بعضی دوستان اصرار دارن از طریق اثبات ویا عدم اثبات وجود روح این موضوع رو اثبات یا رد کنن.

به نظرم میشه این موضوع رو ازاونور در نظر گرفت یعنی بیایم ببینیم میشه تناسخ رو اثبات کرد یانه
اگر شد که یعنی روح هم وجود داره
اما اگه نشد هیچ دلیل محکمی برارد عدم وجود روح نیست.

havzhini
16-07-2013, 17:24
ببین آتئیسم میگه کلا متافیزیک وجود نداره و 100درصد این موضوع رو رد میکنه اما کساییی رو میبینیم که آتئیست هستن اما به این قضیه اعتقاد دارن.
کسایی که یکتاپرست هستن همینطور به طور قطع توی همه ادیان گفته شده روح یکبار زندگی میکنه و بعد به بهشت و جهنم میره. وباز هم کسایی هستن که یکتا پرست هستن اما به این قضیه اعتقاد دارن.

(من فکر کنم شما فکر کردین من درباره وجود روح صحبت میکنم اما من درباره موضوع تاپیک یعنی تناسخ صحبت کردم)

اتفاقا هم منظور شما رو درست متوجه شدم و هم دقیقا درباره تناسخ صحبت کردم

من خودم اعتقاداتم بسیار نزدیک به اتئیسم هست ولی دوست ندارم بگم اتئیست هست چون فکر میکنم اتئیست بودن هم تبدیل به یه نوع مذهب شده که افراد فقط دوست دارن خودشون رو بهش بچسبونن
اتئیست هم تعریف داره و هم انواع مختلف که چون ربطی به موضوع تاپیک نداره بازش نمیکنم ولی چیزی رو 100درصد رد نمیکنن و دسته ندانمگرا هم وجود داره که نه رد میکنن و نه تایید
ولی هرکسی برای خودش ممکنه یک اعتقاد خاص داشته باشه ویا جمعی از اعتقادات مختلف که شاید ازتباطی بهم نداشته باشه(البته بحث افرادی که دچار سردرگمی و تشدد ارا شدن جداست) ولی فکر میکنم این افرادی که شما میگین افرادی هستن که دچار تشدد فکری شدن
ولی من تا حالا دسته و گروهی خاصی رو ندیدم که اتئیست باشن ولی به تناسخ هم اعتقاد داشته باشن اگر واقعا همچین گروهی وجود داره معرفی کینی تا بیشتر اشنا بشیم باهاشون

فکر میکنم بحث یکتاپرستی رو با بحث ادیان ابراهیمی اشتباه گرفتین چون خیلی از ادیان یکتاپرست و تکخدایی داریم که به تناسخ اعتقاد دارن
مثلا در همین شهر من ادیانی هست که هم به خدای واحد اعتقاد دارن و هم به تناسخ اعتقاد دارن و مثل بزرگش اینکه که سیاوش و ابراهیم و بابایادگار هر 3 یک روح میدونن در 3بدن در 3زمان مختلف که یه سرنوشت هم داشتن
پس بحث ادیان ابراهیمی رو با بحث یکتاپرستی که میشه تکخدایی جدا کنین، ادیان یکخدایی خیلی زیادی وجود دارن

B3HZ@D
16-07-2013, 17:39
ببین آتئیسم میگه کلا متافیزیک وجود نداره و 100درصد این موضوع رو رد میکنه اما کساییی رو میبینیم که آتئیست هستن اما به این قضیه اعتقاد دارن.

اکثر دوستان اصلا نمیدونن متافیزیک چی هست و فقط از این و اون شنیدن و تا بحثی میشه میگن به متافیزیک اعتقاد داری ؟!
اون متافیزیک مد نظر دوستان خداباور و دیندار بر این اساسه که طبق متافیزیک همه قوانین طبیعیت زیر پا گذاشته میشن و ما شاهد مواردی مثل خدا و معجزه و جن و پری و شیطان و از این دست موارد خواهیم بود.
به طور حتم همچین چیزی هیچ وقت از طرف این افراد {آتئیسم} مورد قبول واقع نمیشه.

اون خداناباوری که به متافیزیک در این نوع باور داره پس از قاعده های اصلی اطلاع نداره و فقط صرفا و اسما آتئیسم بحساب میاد.


بعضی دوستان اصرار دارن از طریق اثبات ویا عدم اثبات وجود روح این موضوع رو اثبات یا رد کنن.

به نظرم میشه این موضوع رو ازاونور در نظر گرفت یعنی بیایم ببینیم میشه تناسخ رو اثبات کرد یانه
اگر شد که یعنی روح هم وجود داره
اما اگه نشد هیچ دلیل محکمی برارد عدم وجود روح نیست.

تناسخ به طور مستقیم داره از عامل روح برای زندگی دوباره استفاده میکنه . پس طبیعیه که بحث به این مورد کشیده بشه .
برای اثبات تناسخ باید اجزای اون مورد بررسی قرار بگیره . روح یکی از همین موارده که وجودش از طرف علم کاملا رد میشه و وقتی علم همچین موردی رو تائید نمیکنه به طور حتم ایده ی تناسخ هم رد میشه .
روح هم وضعیتش کاملا مشخصه . هر وقت دوستان یک منبع معتبر برای اثبات علمی روح معرفی کردن اون موقع میشه گفت دلیلی برای وجودش هست .
فعلا که همه موارد عدم وجود روح رو تائید میکنه .

مگر این که بخواین دست به دامن متافیزیک از نوع دینی بشین تا برای اثبات وجود روح تلاش کنین .

javadlf
16-07-2013, 17:48
یکی از دوستان نکته خوبی گفت که برای هر بحثی یکسری پیش فرض هایی بین افرادی که بحث می کنند باید وجود داشته باشه. پیش فرض این بحث هم اینه که به روح اعتقاد داشته باشی وگرنه که دیگه اصلا بحثی بوجود نمیاد


فکر نمیکنم این موضوع ربطی به یکتاپرستی و اتئیسم داشته باشه
اولا اتئیسم که مشخصه که مسائل ماوارایی و فراطبیعی رو بهیچ وجه قبول نداره حتی وجود موجودی به اسم خدا
ولی یکتاپرستی معنی داشتن خدای واحد و نه خدایان چندگانه
که هم در بین ادیان یکتاپرست این اعتقاد وجود داره هم بین ادیان معتقاد به خدایان چندگانه

البته باید این مسئله در نظر داشت که نوع اعتقاد به این موضوع در بین ادیان مختفل خیلی خیلی فرق داره و بهیچ وجه همشون مثل هم نیستین
مثلا بعضیها اعتقاد دارن روح همیشه در حال گردش بین جسمها هست تا ابد
بعضی اعتقاد دارن روح تا وقتی بین جسمها سفر میکنه به به اندازه کافی کار درست انجام بده بعد به بهشت میره
بعضی معقتد تعداد خاصی گردش داره مثلا فقط 3بار
بعضی حتی معتقدن که در جمس حیوانت هم حلول میکنن
و ....

خوب اینجوری که نمیشه. چون برای هر کدوم یکسری ایراداتی منطقی میشه آورد که برای یکی دیگه وجود نداره.

polestar98g
16-07-2013, 17:50
ببخشید والا بحثتون هیچ ربطی به موضع تاپیک نداره و کسی میاد درباره تناسخ نظر میده یعنی اول براش پیش شرط وجود روح رو در نظر گرفته حالا چه بهش اعتقاد داشته باشه چه نداشته باشه
بلی با این حرفتون کاملاً موافقم ولی متأسفانه از پست شماره 30 بحث منحرف شد به مسأله روح، ببین:

1 - تناسخ نیاز به روح دارد.

2 - روح وجود ندارد.

1&2 >>

- تناسخ وجود ندارد.



1-روح رو چه کسی و کجا اثبات کرده؟اثبات یعنی مدرک و دلیل علمی و حتی تجربی و فلسفی نه نظریه و تعوری بی پایه و سست......اگر واقعا موردی هست فقط لینک بدین بریم مطالعه کنیم هر چند میدونم نیست و نظریات بدون پایه منطقی و درت
البته میدونم احتمالا عنوان میکنین علم به همه سوالات جواب نمیده و همه چیز رو نمیشه با منطق بهش رسید ولی اینم باید در نظر داشته باشین پس نباید عنوان کنین که اثبات شده هست چون اثبات و علم و منطق سر و کار داره

علم و منطق کاملاً موضوع روح رو اثبات کرده. و من مقداری از استدلالاتش رو در پستهای قبلی نوشتم. متأسفانه فرصت ندارم تکرار کنم، ضمن اینکه تکرار مکرّرات هم دلیلی نداره.



2-من پست شما رو دیدم ولی چون ربطی به موضوع تاپیک نداشت جواب ندادم ولی حالا جواب میدم

من هم یه مثال میزنم که خودم به عینه تجربه کردم
یک ماشین که سال 1352 ساخته شده
این ماشین بارها تصادف کرده و اجزای بدنش تعویض شدن
این ماشین حداقل در سال 2بار موتورش تعمیر شده
این ماشین در طول 35سالی که زنده! بود و فعالیت داشت بدون شک دقیقا مثل بدن یک انسان قطعاتش تعویض شد و حتی یک پیچ هم از روز تولیدش باهاش بعد از 35سال وجود نداشت
ولی بعد از گذشت 35سال باز هم همون وزن رو داشت
بازم با همون سرعت حرکت میکرد
بازم همون مقدار بنزین مصرف میکرد
بازم همون پیکان 52 بود که سال 52 تولید شده بود
یعنی میشه برای این ماشین هم روح تصور کرد؟چون با وجود تغییر تمام اجزا بازم همون هویت روز اول رو داشت
حتما میگین این یه ماشینه و احساست و شعور نداره ولی انسان داره ولی شما میتونین ثابت کنین که یه ماشین احساس نداره؟

بی ربط بودن پست رو که عرض کردم استارترش من نبودم.
و در مورد ماشین آیا شما شک دارید در این که ماشین موجود زنده نیست؟ و علم هم نداره و توانایی کسب و تحصیل علم رو هم نداره؟ ماشین نمیتونه حامل علم و دانش باشه و این روح هست که علم رو حمل میکنه و در پستهای قبلی این مفصّل شرح داده شد.




این حرف صحت نداره چون خیلی از انسانها در طول عمر من وجودشون دچار تغییرات اساسی میشه و افکار و روحیات و دیدشون کاملا عوض میشه
مثلا افرادی بسیار مذهبی به یکباره لامذهب میشن و برعکس
این مطلب کاملا نظریه شما رو رد میکنه و یا میتوین بگین که روح هم دچار بازیافت! و تغییر میشه.....پس اونوقت با این حرف شما این استنباط میشه که روح هم مادی هست که دچار تغییر میشه

افکار که دائماً تغییر میکنند شکی در این نیست، و اتّفاقا دلیل وجود روح هم همینه! چرا؟ چون اونی که ثابته این «من» هست، مثالی که زدید یعنی اونی که بی دین شده این شخص امروز هم میگه که: «من بودم که دیروز دین داشتم و امروز دین ندارم»؛
بنا بر این، این «من» همیشه «من» هست، هزاران سال هم که بگذره و هزاران فکر هم تغییر بده میگه «من» بودم که تغییر عقیده دادم.
قبلا در صفحات قبلی هم عرض شد که روح انسان به منزله یک ظرف برای دانش ها و اعتقادات و احساسات هست. این علوم و اعتقادات و احساسات که مظروف هستند ممکنه تغییر کنند.




3-حرفتون کاملا بی معنی و کاملا بدون پایه و اساس هست
کسی که به وجود روح و زندگی پس از مرگ اعتقادی نداره دلیلی بر این نمیشه که از زیر بار مسئولیت درستکار بدون در بره بلکه حتی میشه برعکسش رو متصور بود
اعتقاد به معاد هیچ ارتباطی به درستکاری و مسئولیت پذیری برای انسان مفیدی بودن نداره و همنیطور که میتونین ببینین خیلی از دانشمندان که در راه بهتر و راحتتر کردن زندگی انسانها فعالیت کردن اعتقادی به معاد و روح و امثالهم نداشتن
از بزرگترین پزشکان میشه مثال زد تا منجم و فیسلسوف و ...
ولی میشه خیلی از متعصبین مذهبی رو مثال زد که با باور به روز معاد بزرگترین جنایتها رو انجام دادن و توجهیشون هم این بوده کفار و مفسدین رو از بین بردن برای پاکسازی روز معاد
پس این مغاطه و دروغ بزرگ رو از ذهنتون دور کنین که هر کسی به روح یا معاد و ... اعتقاد نداشت انسان جنایتکار و دزد و کثیفی هست

من حرفی از درستکار و جنایتکار بودن نزدم و نگفتم که هر کس اعتقاد به روح و معاد نداره لزوما فرد جنایتکار و دزد و کثیفی است!
هر کس هر اعتقادی که داره فعّالیّتهایش هم بر پایه‌ی اون اعتقادش شکل میگیره و در این شکّی نیست.
اعتقاد به روح و معاد هم استلزامات خاصّ خودش رو میطلبه.
این ضرب المثل معروفه که یه معلّم به شاگرد کلاس اوّل، میخواست الفبا رو یاد بده، شروع کرد که بگو «الف» و شاگرد امتناع میکرد!
دوستانش یواشکی بهش گفتند که گفتن «الف» که چیزی نیست بگو، جواب داد که بعد از گفتن «الف» دنبالش حروف دیگه را هم باید بگم!
منظور من هم اینه که مسأله تنها در اعتقاد به روح و معاد و غیره ختم نمیشه بلکه اعتقاد به هر کدام از اینها کارهای خاص خودش رو میطلبه.
الآن مثلاً کسی که به خدا اعتقاد نداره چی کار داره خودش رو زحمت بندازه نماز بخونه یا توی گرمای تابستان روزه بگیره؟!




اولا کسی شما رو اجبار نکرده جواب کسی رو بدین ولی وقتی احساس مسئولیت باعث همچین چیزی میشه دیگه عصبانیت و ناراحتی از اینکه باید جوابی بدین کار درستی نیست و اون مثلا احساس مسئولیتتون رو زیر سوال میبره چون در وجودتون از این کار راضی نیستین
دوما کسی حتی به دید شما گمراه باشه اگر سوال نکنه بیاید ناراحت باشین نه کسی سوالی در ذهنش هست یا مطلب اشتباهیی در ذهنش وجود داره اونو بیان میکنه و شما این فرصت رو دارین که اونو اگاه کنین
پس باید خوشحال هم باشید اگر واقعا احساس مسئولیت میکینن
ببینید ناراحتی من برای اینه که از طرفی انسان احساس وظیفه میکنه و از طرفی هم مطمئنّه که بحث به هیچ نتیجه ای نمیرسه! اینه وضع ما!
و اساساً توی این انجمنها نمیشه به نتیجه ای رسید، و نتیجش فقط شبهه سازی و شبهه پراکنی است.
استدلال هم که بکنی یه مارک میزنه میگه «مغالطه» در حالی که معنای درست مغالطه رو هم نمیدونه.
اگه کسی واقعاً دنبال حقیقت باشه میره با اهل فنّش نظیر امثال علاّمه حسن زاده آملی و جوادی آملی و غیره که کم نیستند بحث میکنه، نمیگم از اینها تقلید کنه، با اینها بحث میکنه، نا با امثال من و شما.
و کتاب هم فراوانه اگه کسی تحقیق کنه.
ولی هدف در اینجا تحقیق مطلب نیست بلکه اینجا هدف هر کس به کرسی نشاندن مطلبیه که از قبل یاد گرفته و در صدد تغییرش هم نیست. همه بحثهای اینجا با این انگیزه است نه با انگیزه رسیدن به حقیقت.
وگرنه اون استدلالاتی که بنده قبلا نوشته بودم کافیه. و این کتابهای معرفت شناسی که همه جا راحت پیدا میشه.



1. پس لطفا تعریف دقیقی ارائه کنید (در پست های قبلی شما ندیدم چنین چیزی رو)٬ توضیح بدید شما از کجا به این تعریف رسیدید٬ و مدارک و شواهد وجودش رو به ما نشون بدید و اثباتش رو هم که قاعدتا باید در ژورنال های Peer-review شده دنیا چاپ شده باشه به ما نشون بدید تا بریم بخونیم. با عرض پوزش ولی ادعای خالی شما برای ما دلیل و مدرک به حساب نمیاد.

2. من استدلال محکمی ندیدم٬ در اکثر توضیحات شما و سایرین هم مغلطه توسل به مرجعیت (مثل همین حالا که نام ابو علی سینا رو آوردید به جای اینکه ادعاتون رو اثبات کنید) و مغلطه توسل به جهل رو دیدیم٬ و همینطور ترویج قبول کردن خرافات و ادعاهای ضد علمی و پایین آوردن استاندارد قبول کردن ادعاها به عنوان واقعیت (پایین تر از چیزی که در علم داریم).

تعریف منطقی سه قسم است: حد، رسم، و شرح اسم، و تعریف قبلی بنده منطبق با تعریف شرح اسمی بود.
و شما اگر مطالب قبی بنده را مطالعه کرده بودید در می یافتید که روح همان ظرف گنجایش علم و دانش است که از سنخ مادّه نیست.
چون مظروف یعنی علم و دانش از سنخ مادّه نیست باید ظرفش هم از سنخ دیگر باشد. و ما قضیّه «180 درجه بودن مجموع زوایای مثلث» را هم مثال زدیم که این صورت علمی در کجای بدن قرار گرفته است؟
و قرار بود که برای این سؤال، پاسخ بدهید ولی هیچ پاسخی داده نشد و فقط ما را محکوم به مغلطه و مغالطه کردید!
شما اگر مطالب قبلی را خوانده بودید این سؤال را در آخرین پستتان پاسخ میدادید. چون من روی این سؤال ایستادم و گفتم تا به این سؤال پاسخ ندهید در بحث شرکت نمیکنم.
پس شما استدلالات گذشته را نخوانده اید و همانطور که عرض کردم و باز هم تأکید میکنم شما و برخی دیگر، هدفتان رسیدن به حقیقت نیست بلکه إعمال نظر شخصی خودتان است به هر بهایی که باشد.
و منظور از توسّل به سخن ابن سینا نیز قبول بی چون و چرای سخن این بزرگوار نبود بلکه گشودن پنجره ای به حقیقت با کمک از گفته های اینها است نه تقلید از ایشان، چون این را همه قبول دارند که تقلید در اعتقادات، باطل است.
بنا بر این، شمایید که مغلطه میکنید و استعانت از فکر نوابغ را محکوم میکنید! در حالی که این شیوه در تمامی علوم مرسوم هست. در هر علمی اگر کسی بخواهد متخصّص شود ابتدا گفته ها و یافته های دانشمندان پیشین را مطالعه میکند و پس از بررسی آنها اگر صاحبنظر باشد حرف جدیدی مییزند و در هیچ مجمع علمی، این شیوه را مغلطه و مغالطه نمیدانند. بلکه مغلطه عبارت است از سرکوب این شیوه که شما مرتکب شدید.

بلی، و بر همین اساس، هر استدلالی که برای شما آورده شود بی فایده است. شما با مارک «مغلطه» و «مغالطه» و از این قبیل زیر بار آن نخواهید رفت؛
ولی یک واقعه است که همه شبهات را برطرف خواهد کرد، همه چیز زیر و رو خواهد شد، یکی از ما و شما حق هستیم که آن روز مشخّص خواهد شد، ولی آن زمان خیلی دیر خواهد بود، و ناراحتی به این خاطر است.

و امّا در مورد اون مطلب داخل اسپویلر: جوابش رو من در پاسخ به دوستمون havzhin عرض کردم و منظورم رو از ارتباط اعتقاد با عمل توضیح دادم،
فقط این رو باید اضافه کنم که باوری که فرمودید اونها مسلّماً یک باور راسخ نیستند، بلکه غالباً گمان هستند نه اعتقاد جزمی. اعتقاد به مبدأ و معاد سرچشمه همه خوبی ها است ولی اعتقاد، نه ظنّ و گمان.

مخلص همگی. موفّق باشید.

M o h a m m @ d
16-07-2013, 18:09
میشه یکی که به تناسخ اعتقاد داره این برام اثبات کنه
قبلانم یکی از دوستان بهش اشاره کرده
اگه تناسخ وجود داره چرا جمعیت افزایش پیدا میکنه
مثلا 4 نفر اولیه هستن(از نظر علمی خواستن عدد بیشتر کنید)(حالابماند روح این 4 از کجا اومده)
یه نفرشون میمیره سه نفر دیگه متولد میشن
مساله اینه که روح اون یه نفر تو هر سه نفر هست پس تناسخ چی میشه؟
مگه نمیگید تناسخ از یه بدن به بدن دیگه میره پس چطور ممکنه همزمان در سه بدن باشه؟
اگه اینطور باشه باید یه کششی بین این سه نفر باشه حداقل ضمیرناخوداگاشون باید یه چیزای از دو نفر دیگه تو ضمیر اون نفر دیگه باشه

mohammad varaste
16-07-2013, 18:10
اتفاقا هم منظور شما رو درست متوجه شدم و هم دقیقا درباره تناسخ صحبت کردم

من خودم اعتقاداتم بسیار نزدیک به اتئیسم هست ولی دوست ندارم بگم اتئیست هست چون فکر میکنم اتئیست بودن هم تبدیل به یه نوع مذهب شده که افراد فقط دوست دارن خودشون رو بهش بچسبونن
اتئیست هم تعریف داره و هم انواع مختلف که چون ربطی به موضوع تاپیک نداره بازش نمیکنم ولی چیزی رو 100درصد رد نمیکنن و دسته ندانمگرا هم وجود داره که نه رد میکنن و نه تایید
ولی هرکسی برای خودش ممکنه یک اعتقاد خاص داشته باشه ویا جمعی از اعتقادات مختلف که شاید ازتباطی بهم نداشته باشه(البته بحث افرادی که دچار سردرگمی و تشدد ارا شدن جداست) ولی فکر میکنم این افرادی که شما میگین افرادی هستن که دچار تشدد فکری شدن
ولی من تا حالا دسته و گروهی خاصی رو ندیدم که اتئیست باشن ولی به تناسخ هم اعتقاد داشته باشن اگر واقعا همچین گروهی وجود داره معرفی کینی تا بیشتر اشنا بشیم باهاشون

فکر میکنم بحث یکتاپرستی رو با بحث ادیان ابراهیمی اشتباه گرفتین چون خیلی از ادیان یکتاپرست و تکخدایی داریم که به تناسخ اعتقاد دارن
مثلا در همین شهر من ادیانی هست که هم به خدای واحد اعتقاد دارن و هم به تناسخ اعتقاد دارن و مثل بزرگش اینکه که سیاوش و ابراهیم و بابایادگار هر 3 یک روح میدونن در 3بدن در 3زمان مختلف که یه سرنوشت هم داشتن
پس بحث ادیان ابراهیمی رو با بحث یکتاپرستی که میشه تکخدایی جدا کنین، ادیان یکخدایی خیلی زیادی وجود دارن
من که آتئیسم شناس نیستم دستشون رو بگم اما خوب توی همین اینترنت خیلیها رو دیدم که ادعای آتئیسم کردن اما به تناسخ اعتقاد داشتن که من خودمم تعجب کردم چون اصلا یکی از اصول آتئیسم اینه که ماوارا طبیعه رو قبول ندارن:n13:.
نمیدونم ولی فکر کنم خیلی واژه ها درست معنی نشده پیش مردم.

در پاسخ به این که گفتین من اشتباه گرفتم حق با شماست.
اما اگه دقت کرده باشین الان یکتا پرستی منظور الله پرستی هست .هرچند از لحاظ لغت شاید خیلی درست نباشه و من تو این مورد حق رو به شما میدم.

saeed_cpu_full
16-07-2013, 18:13
چون مظروف یعنی علم و دانش از سنخ مادّه نیست باید ظرفش هم از سنخ دیگر باشد. و ما قضیّه «180 درجه بودن مجموع زوایای مثلث» را هم مثال زدیم که این صورت علمی در کجای بدن قرار گرفته است؟

من وقتی برای کامپیوتر یه برنامه مینویسم و بهش ریاضیات رو میفهمونم و بهش دانش میدم ، این علم و دانش توی کجای کامپیوتر قرار گرفته ؟ روح کامپیوتر؟!

mohammad varaste
16-07-2013, 18:24
اکثر دوستان اصلا نمیدونن متافیزیک چی هست و فقط از این و اون شنیدن و تا بحثی میشه میگن به متافیزیک اعتقاد داری ؟!
اون متافیزیک مد نظر دوستان خداباور و دیندار بر این اساسه که طبق متافیزیک همه قوانین طبیعیت زیر پا گذاشته میشن و ما شاهد مواردی مثل خدا و معجزه و جن و پری و شیطان و از این دست موارد خواهیم بود.
به طور حتم همچین چیزی هیچ وقت از طرف این افراد {آتئیسم} مورد قبول واقع نمیشه.

اون خداناباوری که به متافیزیک در این نوع باور داره پس از قاعده های اصلی اطلاع نداره و فقط صرفا و اسما آتئیسم بحساب میاد.



تناسخ به طور مستقیم داره از عامل روح برای زندگی دوباره استفاده میکنه . پس طبیعیه که بحث به این مورد کشیده بشه .
برای اثبات تناسخ باید اجزای اون مورد بررسی قرار بگیره . روح یکی از همین موارده که وجودش از طرف علم کاملا رد میشه و وقتی علم همچین موردی رو تائید نمیکنه به طور حتم ایده ی تناسخ هم رد میشه .
روح هم وضعیتش کاملا مشخصه . هر وقت دوستان یک منبع معتبر برای اثبات علمی روح معرفی کردن اون موقع میشه گفت دلیلی برای وجودش هست .
فعلا که همه موارد عدم وجود روح رو تائید میکنه .

مگر این که بخواین دست به دامن متافیزیک از نوع دینی بشین تا برای اثبات وجود روح تلاش کنین .
جواب قسمت اول رو تو پست بالا گفتم


در مورد بخش دوم هم بگم که من نگفتم که بیایم فکر کنیم که روح وجود نداره.
من یه سوال میکنم.
شما اگه براتون اثبات بشه که روح وجود داره آیا براتون وجود تناسخ هم اثبات میشه ؟
هرگز نه.
هرچند این بحث وجود روح از اول بوده و تا حالا ادامه داشته و بعید میدونم کسی تونسته باشه نظر قطعی بده.
اما برای اثبات تناسخ شاید بشر بتونه با کارهایی مثل هیپنوتیزم که دوستان گفتن و خیلی کارهای دیگه به این نتیجه برسه که وجود داره یا نداره.
در هر صورت یه پیشنهاد بو تا شاید بحث بیشتر از این منحرف نشه.

havzhini
16-07-2013, 18:40
علم و منطق کاملاً موضوع روح رو اثبات کرده. و من مقداری از استدلالاتش رو در پستهای قبلی نوشتم. متأسفانه فرصت ندارم تکرار کنم، ضمن اینکه تکرار مکرّرات هم دلیلی نداره.
من مطلب شما رو خوندم ولی هرگز علم و منطق و استدلالی درش پیدا نکردم و تنها موردی که بهش اسم علمی دادین همون تیکه شعری هست از ابن سینا
براتون مثال میزنم که علم به چی میگن و علم چطور روح رو رد کرده
قبلا گفته میشد احساسات از روح سرچشمه میگیره و تمام احساسات از جمله شادی و ناراحتی و خشم و ... از روح نشات میگیره
ولی حالا بطور قطعیت ثابت شده منشا احساسات در مغز ماست و این سلولهای مغزی و هرمونهای ترشح شده در اونهاست که باعث ایجاد احساسات میشه
به این نوع موارد گفته میشه علمی و منطقی نه یک شعر



و در مورد ماشین آیا شما شک دارید در این که ماشین موجود زنده نیست؟ و علم هم نداره و توانایی کسب و تحصیل علم رو هم نداره؟ ماشین نمیتونه حامل علم و دانش باشه و این روح هست که علم رو حمل میکنه و در پستهای قبلی این مفصّل شرح داده شد.

این مطلبتون که دیگه فکر کنم اینقدر درکش ساده هست که تا حدودی این حرف شما خنده داره
حافظه از مغز نشات میگیره و قدرت یادگیری و حافظه تماما در مغز هست و حتی اینکه حافظه در کدوم قسمت مغز قرار داره هم کاملا در علم پزشکی مشخصه
حامل علم و دانش بودن هم دقیقا یعنی همون داشتن حافظه و قدرت یادگیری که هم کاملا ثابت شده هست کدوم قسمت مغز مسئول حافظه هست و هم کدوم قسمت مسئول پردازش مسائل و قدرت تجزیه و تحلیل
این استدلالات مال زمانی بود که علم هنوز پیشرفت نکرده بود و جواب قطعی این سوالات وجود نداشت ولی حالا که علم و پزشکی سوال این جوابها رو داده دیگه این نوع استدلالات کاربردی نداره

در مورد ماشین هم یک مثال بود در مقابل استدلال شما از بازسازی سلولهای بدن
و در مثل جای هیچ مناغشه نیست



افکار که دائماً تغییر میکنند شکی در این نیست، و اتّفاقا دلیل وجود روح هم همینه! چرا؟ چون اونی که ثابته این «من» هست، مثالی که زدید یعنی اونی که بی دین شده این شخص امروز هم میگه که: «من بودم که دیروز دین داشتم و امروز دین ندارم»؛
بنا بر این، این «من» همیشه «من» هست، هزاران سال هم که بگذره و هزاران فکر هم تغییر بده میگه «من» بودم که تغییر عقیده دادم.
شما قبلا گفتین این من هیچ تغییری نمیکنه از ابتدا همون هست و تا اخر هم همون ولی حالا حرفتون رو کاملا عوض کردین و میگین این من قابل تغییره
ولی خب همین حرف شما را چرا نمیشه درباره بدن مادی هم مصداق قرار داد؟یعنی درسته بدن بقول شما هر 7سال عوض میشه ولی این بدن دقیقا همون بدن هست که بود؟
یعنی کسی بعد هفت سال امکان نداره در بین سن30 تا 40 یهو 10سانت رشد قد داشته باشه یا مثلا کسی با موی مشکی دنیا اومده یهو موش قرمز بشه
و چرا تمام مواردی که شما اسم اوردین به عنوان دلایل روح مثل احساسات و افکار و علم با تغییر ملوکولهای بدن تغییری نمیکنن و همون هستن که قبلا بودن؟



قبلا در صفحات قبلی هم عرض شد که روح انسان به منزله یک ظرف برای دانش ها و اعتقادات و احساسات هست. این علوم و اعتقادات و احساسات که مظروف هستند ممکنه تغییر کنند.
دقیقا به این مطلبتون بالا پاسخ داده شد



من حرفی از درستکار و جنایتکار بودن نزدم و نگفتم که هر کس اعتقاد به روح و معاد نداره لزوما فرد جنایتکار و دزد و کثیفی است!
هر کس هر اعتقادی که داره فعّالیّتهایش هم بر پایه‌ی اون اعتقادش شکل میگیره و در این شکّی نیست.
اعتقاد به روح و معاد هم استلزامات خاصّ خودش رو میطلبه.
این ضرب المثل معروفه که یه معلّم به شاگرد کلاس اوّل، میخواست الفبا رو یاد بده، شروع کرد که بگو «الف» و شاگرد امتناع میکرد!
دوستانش یواشکی بهش گفتند که گفتن «الف» که چیزی نیست بگو، جواب داد که بعد از گفتن «الف» دنبالش حروف دیگه را هم باید بگم!
منظور من هم اینه که مسأله تنها در اعتقاد به روح و معاد و غیره ختم نمیشه بلکه اعتقاد به هر کدام از اینها کارهای خاص خودش رو میطلبه.
الآن مثلاً کسی که به خدا اعتقاد نداره چی کار داره خودش رو زحمت بندازه نماز بخونه یا توی گرمای تابستان روزه بگیره؟!

شما مضمون حرفتون رو بست دادین به تمام انسانها و تمام عقاید و دقیقا گفتین هرکسی روح رو انکار میکنه پس میخواد از مسئولیتها فرار کنه
ولی خب حالا حرفتون رو تعدیل کردین هر چند بازم این حرفم اصلا درست نیست ولی نمیخوامم وارد بحث مذهبی بشم چون ارزشی نداره



اگه کسی واقعاً دنبال حقیقت باشه میره با اهل فنّش نظیر امثال علاّمه حسن زاده آملی و جوادی آملی و غیره که کم نیستند بحث میکنه، نمیگم از اینها تقلید کنه، با اینها بحث میکنه، نا با امثال من و شما.
و کتاب هم فراوانه اگه کسی تحقیق کنه.
ولی هدف در اینجا تحقیق مطلب نیست بلکه اینجا هدف هر کس به کرسی نشاندن مطلبیه که از قبل یاد گرفته و در صدد تغییرش هم نیست. همه بحثهای اینجا با این انگیزه است نه با انگیزه رسیدن به حقیقت.
وگرنه اون استدلالاتی که بنده قبلا نوشته بودم کافیه. و این کتابهای معرفت شناسی که همه جا راحت پیدا میشه.

اولا همه رو مثل هم و خودتون نبینین و خیلیها هستن که دنبال یادگیری هستن و هرجا حرف درستی بشنون حتما قبولش میکنن دلیلی برای تعصب و خشک مغزی نمیبینن
دوما شما میفرمایید مطالعه کتاب ولی دقیقا منظورتون از مطالعه کتاب همه کتابهاست یا فقط یه دسته خاص از کتابها؟شما خودتون کتابهای مخالفان رو خوندین یا فقط کتاب موافقات نظر خودتون؟هرچند وقتی از بیان نظر مخالف توی تاپیک اینطور عصبانی میشن میشه فهمید که تاب تحمل خوندن کتاب مخالفین رو اصلا ندارین
مطالعه نظرات موافق خودتون اسمش مطالعه کردن نیست بلکه وقتی شما از هر دو طرف یه جریان مطالعه کردین و بعد نتیجه گرفتین اون موقعه میشه اسمش رو مطالعه و تحقیق گذاشت
بنده هم کتاب و نظرات مخالفان رو خوندم و هم نظر موافقان و دلیلی هم برای خشک مغزی ندارن که تعصب فکری یا مذهبی باعث بشه فقط از یه افراد خاص سوال کنم و از همه سوال میکنم ویاد میگیریم
ولی من از طرف موافقان نظریه وجود روح استدلال علمی و منطقی درستی ندیدم و همش فقط یا نظریات فلسفی بوده یا عنوان کردن اینکه ما احساس کردیم یا دیگرانی مثل خدا و پیامبر ( که وجود خودشون برای مخالفان هم در ابهام هست)گفتن و باید بدون چون و چرا بدون دلیل منطقی حرفشون رو قبول کرد

polestar98g
16-07-2013, 18:42
من وقتی برای کامپیوتر یه برنامه مینویسم و بهش ریاضیات رو میفهمونم و بهش دانش میدم ، این علم و دانش توی کجای کامپیوتر قرار گرفته ؟ روح کامپیوتر؟!
شما و سایر دوستان ابتدا باید پستهای قبلی رو مطالعه بفرمایید چون این مطلبی که نقل قول کردید این رو من فقط برای یاد آوری اون مطالب گفتم، ولی خب مجبورم باز هم اینجا عرض کنم که:
ما به کامپیوتر دانش نمیدیم، بلکه همانطور که خودتون اشاره کردید «برنامه» میدیم و فرق برنامه با دانش، روشنه. برنامه ها حجم مادّی اشغال میکنند بر خلاف دانش!
شما میخواهید بگویید که دانش مثلا در سلولهای مغزی ما جای میگیرد ولی قبلاً در جواب اين شبهه گفتیم که:
هر عضوي از اعضاي بدن خواه قلب و خواه مغز و خواه عضوهاي ديگر هريک حجم معيّن و وزن مشخّص دارند و هريک از آنها هرچه را پذيرفتند در همان حدّ و حجمشان خواهد بود،
در حالي که گفتيم يک سلسله از معلومات ما معاني و حقايق بسيط و غيرقابل تجزيه​اند و از قيد حدّ و حجم مبرّايند.
مغزي که داراي ابعاد و وزن محدود است نميتواند ظرفي براي حقايق بسيط گردد و از طرفي هم با فراگرفتن دانش، وسعت وجودي پيدا کند.
نکته ديگر اينکه: هيچ دستگاه و صنعتي اصلا قابليت آنرا ندارد که علم را ظبط کند و عالِم بوده باشد چون خطّ و نقش و کتاب و ضبط صوت و حرف، علم نيست؛
علم در هيچ دفتر و کتابي نيست؛ در دفترها فقط نقش و کتابتِ منقوش و مکتوب است نه علم،
کتاب و دفتر و استاد و بحث و فحص و اعضا و جوارح همگي وسيله​اي براي تحصيل علمند، و عالِم فقط آن کسي است که دانا به اين علوم است.

یک فرد دانش پژوه هرچه بیشتر دانش تحصیل میکنه، به دانستن دانشهای سخت‌تر و سنگین‌تر و بالاتر گرایش بیشتری پیدا میکنه و از فهمیدنش لذّت میبره و شوق و ذوقش به دانش، بیشتر میشه،
و عشق و علاقه‌اش در نزدیک شدن به دانشمندان زیادتر میشه.
اینها اموری هستش که هر یک از ما به وجدان خودش درک میکنه و به اینها تصدیق داره.
امیر مؤمنان علیه السلام هم در نهج البلاغه به این اشاره فرموده که: «هر ظرفی هر چه در آن چیزی قرار داده شود تنگ تر می شود بجز ظرف دانش که با آن وسیعتر می گردد» (نهج البلاغه: حکمت 205)
پس جنس ظرف دانش غیر از جنس ظرفهای دیگه هست.

دقّت کنید که این قضیّه‌ی 180 درجه بودن مجموع زوایا رو ما به فرد مثل برنامه نمیدیم، بلکه مفروض ما اینه که این قضیّه رو براش اثبات میکنیم و بعد از اثباتش او با تمام وجود این رو قبول میکنه و می فهمه و این دانش رو فرا میگیره،
و میشه یک صورت علمی که نه ابعاد داره و نه وزن و نه زمان و نه مکان.
مفهوم محبّت و امثال اون هم همینطورند.

البته دستگاه مغز، یه ابزار و وسیله ادراک علوم و کسب معارف هستش همانطور که گوش ابزار شنیدنه و چشم ابزار دیدن، و
دستگاه مغز هم هرچه ترکیبش بهتر و عتدالش بیشتر و مجهّزتر باشه کار علمی انسان بهتر خواهد بود.
ولی به هر حال ابزاره نه ظرف.

V E S T A
16-07-2013, 19:16
دوستان برای بحث لطفا از دلایل موجه و منطقی استفاده کنید نظرات و اعتقادات شخصی-مذهبی جزو استدلالهای منطقی نیست. فقط باعث میشه بحث به

انحراف کشیده بشه.


1- از قرار دادن هر گونه مطلب و مطرح کردن بحث های سیاسی و مذهبی خودداری کنید.

B U L U T
16-07-2013, 19:19
از اين بحث ها هيچ نتيجه اي نميشه گرفت.

يه طرف بحث علمي ميكنه، يه طرف بحث عرفاني

نتيجه هم اينه كه هر كس ميتونه هركدومشون رو كه دوست داره قبول كنه!

polestar98g
16-07-2013, 19:28
من مطلب شما رو خوندم ولی هرگز علم و منطق و استدلالی درش پیدا نکردم و تنها موردی که بهش اسم علمی دادین همون تیکه شعری هست از ابن سینا
براتون مثال میزنم که علم به چی میگن و علم چطور روح رو رد کرده
قبلا گفته میشد احساسات از روح سرچشمه میگیره و تمام احساسات از جمله شادی و ناراحتی و خشم و ... از روح نشات میگیره
ولی حالا بطور قطعیت ثابت شده منشا احساسات در مغز ماست و این سلولهای مغزی و هرمونهای ترشح شده در اونهاست که باعث ایجاد احساسات میشه
به این نوع موارد گفته میشه علمی و منطقی نه یک شعر
بنده تا حال در این تاپیک شعری نگفته ام. لطفا پستهای قبلی رو به دقّت مطالعه کنید.
این مطلبتون هم که استدلال نبود. من هیچ منطقی در این ندیدم. فقط نقل قول بود که «ثابت شده» حالا معلوم نیست چی ثابت شده کجا ثابت شده، ضن اینکه اگه ثابت هم بشه مغایر با مطالب ما نیست چون ما هم ابزار و وسیله بودن مغز رو قبول داریم و منکرش نیستیم،
همانند ابزار بودن چشم و گوش.



این مطلبتون که دیگه فکر کنم اینقدر درکش ساده هست که تا حدودی این حرف شما خنده داره
حافظه از مغز نشات میگیره و قدرت یادگیری و حافظه تماما در مغز هست و حتی اینکه حافظه در کدوم قسمت مغز قرار داره هم کاملا در علم پزشکی مشخصه
حامل علم و دانش بودن هم دقیقا یعنی همون داشتن حافظه و قدرت یادگیری که هم کاملا ثابت شده هست کدوم قسمت مغز مسئول حافظه هست و هم کدوم قسمت مسئول پردازش مسائل و قدرت تجزیه و تحلیل
این استدلالات مال زمانی بود که علم هنوز پیشرفت نکرده بود و جواب قطعی این سوالات وجود نداشت ولی حالا که علم و پزشکی سوال این جوابها رو داده دیگه این نوع استدلالات کاربردی نداره
در مورد ماشین هم یک مثال بود در مقابل استدلال شما از بازسازی سلولهای بدن
و در مثل جای هیچ مناغشه نیست

بلی مطالب که ساده هست و از استدلالات پیچیده و قلمبه سلمبه خودداری میکنیم.
مغز هم گفتیم ابزار هست.
استدلالتون هم باز نقل قوله نه برهان، مثلا: «مشخّصه» ، «ثابت شده» و...
این جور اگه ما استدلال بیاریم من هزار تا از این استدلالات میارم.


شما قبلا گفتین این من هیچ تغییری نمیکنه از ابتدا همون هست و تا اخر هم همون ولی حالا حرفتون رو کاملا عوض کردین و میگین این من قابل تغییره
ولی خب همین حرف شما را چرا نمیشه درباره بدن مادی هم مصداق قرار داد؟یعنی درسته بدن بقول شما هر 7سال عوض میشه ولی این بدن دقیقا همون بدن هست که بود؟
یعنی کسی بعد هفت سال امکان نداره در بین سن30 تا 40 یهو 10سانت رشد قد داشته باشه یا مثلا کسی با موی مشکی دنیا اومده یهو موش قرمز بشه
و چرا تمام مواردی که شما اسم اوردین به عنوان دلایل روح مثل احساسات و افکار و علم با تغییر ملوکولهای بدن تغییری نمیکنن و همون هستن که قبلا بودن؟

من اصلا حرفم رو عوض نکردم. ببینید ما یه ظرف داریم و یه مظروف. ظرف ثابته و اون «من» هست. این خیلی ساده است.
شما هزار سال هم که در دنیا زندگی کنید بعد از هزار سال با وجود انواع تغییر و تحوّلات باز هم خواهید گفت: «من هست که این عقیده را دارم یا داشتم یا اینطور بودم و هستم»
علی رغم اینکه تک تک سلّولهای بدن متبدّل شده و تغییر می یابند.
وقتی تک تک اجزای بدن تغییر میکنه شما چطور میتونید بگید که این همون بدنه؟!



شما مضمون حرفتون رو بست دادین به تمام انسانها و تمام عقاید و دقیقا گفتین هرکسی روح رو انکار میکنه پس میخواد از مسئولیتها فرار کنه
ولی خب حالا حرفتون رو تعدیل کردین هر چند بازم این حرفم اصلا درست نیست ولی نمیخوامم وارد بحث مذهبی بشم چون ارزشی نداره

اوّلاً املای «بست» اشتباهه و صحیحش «بسط» است.
ثانیاً نه منظورم از مسؤولیّتها اون مسؤولیّتهایی هست که لازمه اعتقاد به روح یا هر چیزیه.
انسان اگه حتّی به وجود شیطان هم اعتقاد داشته باشه باز این خودش یه مسؤولیّتهایی رو برای انسان داره که در مقابل این موجود چه عکس العملی نشون بده.
خلاصه اعتقاد به وجود هر چیزی یه اعمال و وظایفی رو می طلبه.



اولا همه رو مثل هم و خودتون نبینین و خیلیها هستن که دنبال یادگیری هستن و هرجا حرف درستی بشنون حتما قبولش میکنن دلیلی برای تعصب و خشک مغزی نمیبینن
آره من یه آدمی هستم که دنبال یادگیری نیستم و تعصّب دارم و مغزم هم خشکه ولی شما انسان متفکّر و دارای نبوغ سرشارید.



مطالعه نظرات موافق خودتون اسمش مطالعه کردن نیست بلکه وقتی شما از هر دو طرف یه جریان مطالعه کردین و بعد نتیجه گرفتین اون موقعه میشه اسمش رو مطالعه و تحقیق گذاشت
بنده هم کتاب و نظرات مخالفان رو خوندم و هم نظر موافقان و دلیلی هم برای خشک مغزی ندارن که تعصب فکری یا مذهبی باعث بشه فقط از یه افراد خاص سوال کنم و از همه سوال میکنم ویاد میگیریم
ولی من از طرف موافقان نظریه وجود روح استدلال علمی و منطقی درستی ندیدم و همش فقط یا نظریات فلسفی بوده یا عنوان کردن اینکه ما احساس کردیم یا دیگرانی مثل خدا و پیامبر ( که وجود خودشون برای مخالفان هم در ابهام هست)گفتن و باید بدون چون و چرا بدون دلیل منطقی حرفشون رو قبول کرد
مخالفین این نظریه دلیلشون منتهی میشه به اینکه: «دلیلی نیست»
ولی باید متوجّه بود که دلیل نداشتن و نیافتن یک چیز موجب نبودن اون چیز نمیشه.
در مورد بند آخر مطلبتون هم: وقتی وجود خدا و پیامبر با براهین مسلّم ثابت شده، هر سخنی هم که از اینها صادر بشه حجّت بوده و گزاف نخواهد بود.

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

از اين بحث ها هيچ نتيجه اي نميشه گرفت.

يه طرف بحث علمي ميكنه، يه طرف بحث عرفاني

نتيجه هم اينه كه هر كس ميتونه هركدومشون رو كه دوست داره قبول كنه!
کاملاً موافقم. چاکرت هم هستم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

موفق باشید.

havzhini
16-07-2013, 19:35
یکی از دوستان نکته خوبی گفت که برای هر بحثی یکسری پیش فرض هایی بین افرادی که بحث می کنند باید وجود داشته باشه. پیش فرض این بحث هم اینه که به روح اعتقاد داشته باشی وگرنه که دیگه اصلا بحثی بوجود نمیاد



خوب اینجوری که نمیشه. چون برای هر کدوم یکسری ایراداتی منطقی میشه آورد که برای یکی دیگه وجود نداره.

اصل مطلب رو میشه به بحث گذاشت و مشکلی در بحث پیش نمیاد چون اصل بحث پذیرش کلیت هست اگر جزعیات رو دخالت ندیم
این نوع بحثها علوم انسانی و فلسفی دقیقا مشکل اینجا ایجاد میشه معتقدیین به اصل خاص هرگز دنبال حقیقت نیستن و فقط دنبال مجادله میرن و فکر میکنن باید بجای بحث منطقی فقط مجادله کنن تا معتقد به باورشون باقی بمونن
و همین باعث میشه نشه باهاشون بحث کرد وگرنه کسی دنبال حقیقت باشه هم پرسشگر هست و هم اگر جواب درستی شنید قبول میکنه و معتقدین هرگز دنبال حقیقت نیستن چون میگن ما حقیقت رو قبلا پیدا کردیم

این موردم میشه کلیت رو به بحث گذاشت و من با باورمندان به ادیانی که اعتقاد به تناسخ داشتن بحث کردم و خب در حوضه فلسفه و تئوری نظریات قابل تاملی داشتن حتی خیلی قابل قبولتر از ادیانی باورمند به زندگی یکباره دنیویی و زندگی بهشت و جهنمی

B3HZ@D
16-07-2013, 19:46
من اصلا حرفم رو عوض نکردم. ببینید ما یه ظرف داریم و یه مظروف. ظرف ثابته و اون «من» هست. این خیلی ساده است.
شما هزار سال هم که در دنیا زندگی کنید بعد از هزار سال با وجود انواع تغییر و تحوّلات باز هم خواهید گفت: «من هست که این عقیده را دارم یا داشتم یا اینطور بودم و هستم»
علی رغم اینکه تک تک سلّولهای بدن متبدّل شده و تغییر می یابند.
وقتی تک تک اجزای بدن تغییر میکنه شما چطور میتونید بگید که این همون بدنه؟!

قبلا به این پرسش شما جواب داده شده :


دوست عزیز روند تغییرات سلولی چیزی نیست که به یکباره انجام بگیره . مثلا بعد از هفت سال کل سلول های گذشته از بین برن و سلول های جدید جانشین بشن .
این روند بصورت مکرر و به مرور زمان انجام میشه و تا پایان عمر فرد ادامه داره .

انسان درک میکنه که کی هست چون که چیزی به اسم مغز و حافظه داره . بوسیله همین مغز و حافظه شخص خصوصیات اخلاقی , عادات روزمره , خاطرات و خیلی موارد دیگه که ذخیره شده رو به یاد میاره و شخص مورد نظر بوسیله تفکر و مرور اونا میتونه به یاد بیاره که کی بوده و هست.
مثلا وقتی شخصی ضربه ای به سرش وارد میشه , پزشکان میگن که آسیب مغزی دیده و از به یاد آوردی خاطرات گذشته ناتوان شده و نمیتونه به یاد بیاره که کی بوده.

اگر این قضیه به روح مرتبط بود دیگه نباید با همچین ضربات و آسیب های مغزی شخص دچار فراموشی بشه . چون که به گفته شما روحه که خصوصیات فردی رو یادآوری میکنه.
ولی داریم می بینیم که همچین چیزی نیست و همه موارد بوسیله مغز پردازش و یادآوری میشه .

شما قوه ادراک و تجزیه و تحلیل مغز رو به سلولهای بدن ربط میدین که بعد بتونین به وجود روح در بدن برسین ؟!


اوّلاً املای «بست» اشتباهه و صحیحش «بسط» است.
ثانیاً نه منظورم از مسؤولیّتها اون مسؤولیّتهایی هست که لازمه اعتقاد به روح یا هر چیزیه.
انسان اگه حتّی به وجود شیطان هم اعتقاد داشته باشه باز این خودش یه مسؤولیّتهایی رو برای انسان داره که در مقابل این موجود چه عکس العملی نشون بده.
خلاصه هر اعتقادی یه اعمالی رو می طلبه.

باور به شیطان - خدا و این موارد در تصمیم گیری همه افراد دخیل نیست .
خیلی افراد هستن که با توجه به باورهای مذهبی خیلی کارهای خلاف انجام میدن و خیلی از افراد هم هستن که بدون وابستگی به مذهب کارهای درست رو انجام میدن .
اصل قضیه برمگیرده به قوه درک طرف مقابل که بتونه خوب رو از بد تشخیص بده .

اینطوری نیست که هر کس بسته به عقاید و ایدئولوژی و تفکری که داره , خودش رو به یک سری قوانین وابسطه بدونه و در پیشبرد اون هدفها با اتفاقات روزمره برخورد کنه .

در اصل وقتی طرف مقابل به اندازه کافی از نظر فکری و تفهیمی به رشد قابل قبول برسه دیگه نیازی نیست که دست به دامن باورهای این چنینی بشه تا بسته به قواعد اونا با حوادث پیش رو برخورد کنه .

havzhini
16-07-2013, 20:07
بنده تا حال در این تاپیک شعری نگفته ام. لطفا پستهای قبلی رو به دقّت مطالعه کنید.
این مطلبتون هم که استدلال نبود. من هیچ منطقی در این ندیدم. فقط نقل قول بود که «ثابت شده» حالا معلوم نیست چی ثابت شده کجا ثابت شده، ضن اینکه اگه ثابت هم بشه مغایر با مطالب ما نیست چون ما هم ابزار و وسیله بودن مغز رو قبول داریم و منکرش نیستیم،
همانند ابزار بودن چشم و گوش.


منظور از شعر همون جمله ابن سینا هست
اثبات یعنی دلیل و تحقیق پزشکی و ازمایشگاهی و علمی که توسط متخصصین برجسته انجام شده و به نتیجه ای خاص رسیده
بله مغز ابزار هست ولی دقیقا ابزار مواردی که شما برای اثبات وجود روح بکار بردین
شما عنوان کردید علم و دانش و احساسات به روح وابسته هست حالا یا ابزار یا ظرف ولی حالا اثبات(کهبالا تعریفش کردم براتون) شده که این موارد ابزار یا ظرفش مغز هست و نه چیز دیگه
و این یعنی مغایرت داره با مطلب شما



بلی مطالب که ساده هست و از استدلالات پیچیده و قلمبه سلمبه خودداری میکنیم.
مغز هم گفتیم ابزار هست.
استدلالتون هم باز نقل قوله نه برهان، مثلا: «مشخّصه» ، «ثابت شده» و...
این جور اگه ما استدلال بیاریم من هزار تا از این استدلالات میارم.


خیلی هم عالی که استدلال بدون مدرک و سند رو قبول نمیکنید و این یعنی اگاهی
اینجا چون تاپیک مرتبط با بحث نبود فقط خلاصه مطالب عنوان شد وگرنه قرار دادن لینک منابع معتبر کار سختی نیست و براحتی نتایج این تحقیقات در دسترس هست



من اصلا حرفم رو عوض نکردم. ببینید ما یه ظرف داریم و یه مظروف. ظرف ثابته و اون «من» هست. این خیلی ساده است.
شما هزار سال هم که در دنیا زندگی کنید بعد از هزار سال با وجود انواع تغییر و تحوّلات باز هم خواهید گفت: «من هست که این عقیده را دارم یا داشتم یا اینطور بودم و هستم»
علی رغم اینکه تک تک سلّولهای بدن متبدّل شده و تغییر می یابند.
وقتی تک تک اجزای بدن تغییر میکنه شما چطور میتونید بگید که این همون بدنه؟!


من براتون توضیح مثال زدم ولی دقت نکردین ولی بازم میگم
من میگم این همون بدن 100سال پیش هست چرا؟
چون همون رنگ مو، همون رنگ چشم، همون اندازه قد، همون رنگ پوست و .... بعد از 1000سال هم بازم تغیری نمیکنه
(البته اگر مغلطه نکنه کسی و الان بگه چرا پیر که میشی قد کم میشه یا رنگ مو سفید میشه و ... که باید جواب بدم اونها فرسایش هست و در بحث ما جایی نداره)

در مورد ظرف هم باید بپرسم ظرف چی؟
ظرف برای احساسات، حافظه، یادگیری، تفکر، عقاید، و ...؟؟؟
که توضیح داده شد کشفیات جدید کاملا اثبات کرده ظرف اینها مغز و سلولهای مغزی و هورمونها هستن و خواستین تاپیک جداگانه با لینک و مقالات دانشگاهی و علمی بحث میشه



اوّلاً املای «بست» اشتباهه و صحیحش «بسط» است.
ثانیاً نه منظورم از مسؤولیّتها اون مسؤولیّتهایی هست که لازمه اعتقاد به روح یا هر چیزیه.
انسان اگه حتّی به وجود شیطان هم اعتقاد داشته باشه باز این خودش یه مسؤولیّتهایی رو برای انسان داره که در مقابل این موجود چه عکس العملی نشون بده.
خلاصه هر اعتقادی یه اعمالی رو می طلبه.


اولا ممنون از تدریستون چون من کلا املام ضعیف هست هرچند غلط املایی گرفتن فکر نمیکنم هدف تاپیک باشه
لازمه اعتقاد به روح قبول مسئولیت نیست
اعتقاد به روح ممکنه جزعی از اعتقاد یک مذهب باشه و در کنارش صد درصد اعتقادات دیگه هم در اون مذهب وجود داره که بعضیهاش مسئولیتی ممکنه باشه مثل اخلاقیات یا اعمال عملی که فرد باید انجام بده
ولی ممکنه اعتقاد به روح در مذهبی جا نداشته باشه ولی مسئولیتهای خیلی سنگینتری روی دوش فرد باشه پس اعتقاد به روح یا هرچیزی ربطی به قبول مسئولیت نداره


مخالفین این نظریه دلیلشون منتهی میشه به اینکه: «دلیلی نیست»
ولی باید متوجّه بود که دلیل نداشتن و نیافتن یک چیز موجب نبودن اون چیز نمیشه.
در مورد بند آخر مطلبتون هم: وقتی وجود خدا و پیامبر با براهین مسلّم ثابت شده، هر سخنی هم که از اینها صادر بشه حجّت بوده و گزاف نخواهد بود.

بله مخالفین این نظریه ممکنه دلیلشون هرچیزی باشه
ولی کسی مثل من مخالف نیست بلکه پرسشگره و دنبال دلیل و مدرک مستند و درست میگرده و تا وقتی دلیل و مدرک منطقی و درست و صحیح بهش کسی ارائه نده هیچ مطلبی رو نه قبول میکنه و نه رد میکنه
تا حالا هم هیچ دلیل و مدرکی برای وجود روح کسی نداره و تمام نظریه و تزهای تئوریک بوده که ارزش عقلی و منطقی برای پذیرش ندارن
و حتی دلایل نظری که وجود داشته حالا علم جواب عکس بهشون داده مثل منشا یا به قول شما ظرف احساسات که اثبات شده در مغز شکل میگیره و ظرفشون مغز انسان هست نه روح

در مورد خدا و ... هم بحثی نمیکنم چون ربطی به موضوعات ما نداره خارج از قوانین هم هست
ولی اگه دقت میکردین من گفتم
( که وجود خودشون برای مخالفان هم در ابهام هست)
یعنی برای مخالفان در ابهام هست و اون براهین هرچی هم باشه مربوط به باورمندان هست و ربطی به به مخالفان یا پرسشگران نداره

polestar98g
16-07-2013, 20:10
قبلا به این پرسش شما جواب داده شده :...
تمام سلّولها حتی سلّولهای مغز هم بالأخره تغییر و تبدّل پیدا میکنند، بعلاوه،
در مورد ضربه مغزی و فراموشی هم باز فرد میگوید که: «من دچار فراموشی شده ام»،
خلاصه این «من» که همان روح است -نه بدن و جسم- همیشه ثابت است و همیشه همان من است، و این یه مطلب ساده، قابل درک و ملموس برای همه است.


شما قوه ادراک و تجزیه و تحلیل مغز رو به سلولهای بدن ربط میدین که بعد بتونین به وجود روح در بدن برسین ؟!
مغز ابزار ادراک است همچنان که چشم هم ابزاری برای ادراک است ولی در نهایت روح است که علوم و احساسات را حامل است.



باور به شیطان - خدا و این موارد در تصمیم گیری همه افراد دخیل نیست .
خیلی افراد هستن که با توجه به باورهای مذهبی خیلی کارهای خلاف انجام میدن و خیلی از افراد هم هستن که بدون وابستگی به مذهب کارهای درست رو انجام میدن .
اصل قضیه برمگیرده به قوه درک طرف مقابل که بتونه خوب رو از بد تشخیص بده .

اینطوری نیست که هر کس بسته به عقاید و ایدئولوژی و تفکری که داره , خودش رو به یک سری قوانین وابسطه بدونه و در پیشبرد اون هدفها با اتفاقات روزمره برخورد کنه .

در اصل وقتی طرف مقابل به اندازه کافی از نظر فکری و تفهیمی به رشد قابل قبول برسه دیگه نیازی نیست که دست به دامن باورهای این چنینی بشه تا بسته به قواعد اونا با حوادث پیش رو برخورد کنه .
خب این بند دارای دو شق بود که میشه در پاسخش گفت:
1- باورها اگه راسخ و یقینی باشند معمولاً و غالباً مستلزم عمل هستند، ولی باورهای صوری و ظاهری که به درجه یقین نرسیده و در حدّ ظن و گمان است کارهای خلاف باور هم ممکنه رخ بده،
البته گاهی هم ممکنه که با وجود یقین باز هم عملی بر خلافش بروز کنه (در قرآن مجید هم به این اشاره شده: نمل/14)

2- اوّلاً سؤال: قابل قبول بودن رشد بر چه معیار و ملاکیه؟
چه ضابطه ای برای قابل قبول بودن رشد هست؟ و چه کسی یا مرجعی حکم به قابل قبول بودن رشد فکری می دهد؟!
دوّم: رسیدن به رشد فکری قابل قبول، منافاتی با داشتن باورهای اینچنینی و آنچنانی نداره،
هر کس در هر مرحله رشد فکری میتونه هر باوری داشته باشه، و اصلاً خالی از باور نمیتونه باشه.

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

.. اون براهین هرچی هم باشه مربوط به باورمندان هست و ربطی به به مخالفان یا پرسشگران نداره
چرا اتّفاقاً براهین مزبور هرچه که هست مخصوص ناباوران هست، وگرنه کسی که باور داره دیگه چه نیازی به برهان داره؟ اون این مرحله رو پشت سر گذاشته حالا یا درست یا نادرست.
و چیزی که بدیهیه اینه که منشأ همه اختلافات و نزاع ها به اختلاف در مبدأ هستی بر میگرده.
بنابراین قبل از ایجاد چنین تاپیکها و بحث در اون ضروریه که بحث در مبدأ هستی عنوان بشه و بعد از فراغ از اثبات وجود یا عدم وجود مبدأ هستی نوبت به این مباحث فرعی میرسه.
اگه اون بحث اصلی حل بشه همه بحثهای فرعی هم کاملاًً حل میشه و نه وقت من تلف میشه و نه وقت شما و بحث هم خیلی خیلی مفید و در عین حال سازنده میشه.

saeed_cpu_full
16-07-2013, 20:19
شما میخواهید بگویید که دانش مثلا در سلولهای مغزی ما جای میگیرد ولی قبلاً در جواب اين شبهه گفتیم که:
هر عضوي از اعضاي بدن خواه قلب و خواه مغز و خواه عضوهاي ديگر هريک حجم معيّن و وزن مشخّص دارند و هريک از آنها هرچه را پذيرفتند در همان حدّ و حجمشان خواهد بود،
در حالي که گفتيم يک سلسله از معلومات ما معاني و حقايق بسيط و غيرقابل تجزيه​اند و از قيد حدّ و حجم مبرّايند.
مغزي که داراي ابعاد و وزن محدود است نميتواند ظرفي براي حقايق بسيط گردد و از طرفي هم با فراگرفتن دانش، وسعت وجودي پيدا کند.
توی پست 34# ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) توضیح داده شد که ظرفیت مغز چقدره و بزرگترین نوابغ هم نتونستند بیشتر از 10 % گنجایش اون رو استفاده کنن. حالا اینکه شما از کجا به این نتیجه رسیدید که مغز برای یه سری اطلاعات محدوده ، برام خیلی جالبه !!



نکته ديگر اينکه: هيچ دستگاه و صنعتي اصلا قابليت آنرا ندارد که علم را ظبط کند و عالِم بوده باشد چون خطّ و نقش و کتاب و ضبط صوت و حرف، علم نيست؛
علم در هيچ دفتر و کتابي نيست؛ در دفترها فقط نقش و کتابتِ منقوش و مکتوب است نه علم،
کتاب و دفتر و استاد و بحث و فحص و اعضا و جوارح همگي وسيله​اي براي تحصيل علمند، و عالِم فقط آن کسي است که دانا به اين علوم است.
شما ادعا میکنید که هیچ دستگاهی نیست که عالم باشه .. IBM Watson ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) یک ابر کامپیوتر و یک موجود فوق العاده هوشمنده به طوری که توی دو دوره از رقابت تلویزیونی Jeopardy ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) تونسته انسان ها رو شکست بده.. در مورد این مسابقه میتونی به اینجا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]!)یه سر بزنی که ببینی موضوع سؤالاش چقدر متنوعه و خیلی سطح بالاتر از یه مسابقه ی علمی مبتنی به اطلاعات خشک و خالیه!
این دستگاه از نظر من یک « عالم » هست! این ادعای من هم دو بار ثابت شده .. چرا هر نوع سؤالی ازش میشد رو جواب میداد ؟ چرا ما آدم ها با دانش خودمون که از جنس برنامه ی کامپیوتری و از جنس ماده نیست نتونستیم شکستش بدیم ؟ آیا واتسون روح داره ؟!




یک فرد دانش پژوه هرچه بیشتر دانش تحصیل میکنه، به دانستن دانشهای سخت‌تر و سنگین‌تر و بالاتر گرایش بیشتری پیدا میکنه و از فهمیدنش لذّت میبره و شوق و ذوقش به دانش، بیشتر میشه،
و عشق و علاقه‌اش در نزدیک شدن به دانشمندان زیادتر میشه.
اینها اموری هستش که هر یک از ما به وجدان خودش درک میکنه و به اینها تصدیق داره.
این محبت و علاقه به چیزی رو دوستان کاملا دقیق توضیح دادن که الان ثابت شده ربطی به روح نداره و توی پست 34# ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) کامل توضیح داده شد ( که ظاهرا شما این رو نخوندی یا شاید خوندی و نخواستی قبول کنی )


دقّت کنید که این قضیّه‌ی 180 درجه بودن مجموع زوایا رو ما به فرد مثل برنامه نمیدیم، بلکه مفروض ما اینه که این قضیّه رو براش اثبات میکنیم و بعد از اثباتش او با تمام وجود این رو قبول میکنه و می فهمه و این دانش رو فرا میگیره،
شما در این شک دارید که میشه یه هوش نوشت که قدرت یادگیری داشته باشه ؟
iPhone Siri جدید قدرت یادگیری داره ... خیلی خیلی زودتر از اون چیزی که من و شما فکر میکنیم هوش هایی نوشته خواهند شد که هر چیزی رو بدون اثبات قبول نکنن و بتونن یه اثبات رو درک کنن ( شایدم همین الان وجود داشته باشن و من بی خبر مونده باشم ! )


البته دستگاه مغز، یه ابزار و وسیله ادراک علوم و کسب معارف هستش همانطور که گوش ابزار شنیدنه و چشم ابزار دیدن، و
دستگاه مغز هم هرچه ترکیبش بهتر و عتدالش بیشتر و مجهّزتر باشه کار علمی انسان بهتر خواهد بود.
ولی به هر حال ابزاره نه ظرف.
یعنی مغز اطلاعات رو درک میکنه ( ابزار ) و روح اونها رو توی خودش ذخیره میکنه ( ظرف ) ؟!

badboys_87
16-07-2013, 20:24
قبلا" هم یه تاپیک در مورد اثبات علمی روح داشتیم که نمیدونم چرا اونو بستند واقعا" بحث شیرین و جذابیه

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

روح به نظر من یک امر شهودیه و نمیشه دقیقا" به صورت گذاره های علمی و فلسفی اونو اثبات کرد و لی هرکی که واقعا" جویای حقیقت باشه و اگه خدا بخواد خدا راه حقیقت رو بهش نشون میده ....

من خودم تجربه ارتباط با روح مادربزرگم رو داشتم در خواب همان موقعی که به رحمت خدا رفته بود .. توی اطرافیانم هم خیلی کسایی رو دیم که با روح امواتشون در ارتباط بودند

مثلا" فامیلم که داداششو توی دعوا ناجوانمردانه به قتل رسونده بودن و خیلی گریه و بی تابی میکرد اینقدر که دکترا بهش قرص اعصاب داده بود و نمیتونس بخوابه از بس به داداشش علاقه داشت ... یه شب خواب داداششو میبینه که توی یه جای بسیار زیبا داره میخنده و بهش میگه نباید گریه کنی من اینجا جام خوبه اگه گریه کنی من ناراحت میشم !! از اون به بعد دیگه این فامیل ما زیاد گریه نمیکنه و حالش بهتر شده

میدونم شاید به نظر شما مسخره برسه و لی رویای صادقه حقیقت داره من خیلی مورد دیگه سراغ دارم که اینجا نمیتوم بیان کنم..


بحث دوم اگه روح وجود نداشت پس چرا بیماری روحی وجود داره!!!


اصلا" چرا همه انسان ها یه چیزی به اسم وجدان دارند؟؟؟

ایا این به صورت تصادفی در سلولهای مغزی انسان ها نهاده شده یا وجدان یه امر روحیه

محبت مادر به فرزند ایا رابطه دوتا سلول مغزیه ؟؟؟!!! آیا این یک رابطه روحی نیست

اگه یک فرزندی رو از یک مادر کور و کر هم بگیرند و بیست سال دیگه بین صد ها نفر هم اون بچه رو تشخیص میده آیا این رابطه روحی نیس؟؟؟


آیا دو نفر ی که توی زندگی عاشق و دلباخته هم میشن انگار که این دوتا از قبل برای هم ساخته شده ان اتفاقیه؟؟؟؟


آیا به مسئله تقدیر الهی و قسمت اعتقاد دارید؟؟؟؟ من توی زندگیم به من ثابت شده که خیلی از اتفاقات زندگیم تصادفی نیست

و بخشی از تقدیر الهیمه همه چی از خداست باور کنید.. روح وجود داره علم هنوز نتونسته رابطه ی روح و سرنوشت انسان رو دقیقا" تشریح کنه

هیچ چیزی تصادفی نیست همه اتفاقاتی که توی زندگی شما می اوفته تقدر و سرنوشتتونه لطفا" اینو درک کنید..

یه خورده به وجدانتون رجوع کنید به قانون جذب اعتقاد دارید ؟ حتی قانون جذب هم یه قانون روحیه

یعنی بین شما و انسان های دوروبرتان و شغل تان یک رابطه ای وجود داره ایا خودتون حس نمیکنید

حتی قانون کارما هم یک قانون روحیه

همه آدم هایی که به شما بدی یا خوبی کردن با شما یه رابطه ی روحی و احساسی داشتن آدم هایی که وارد زندگیتون شده همش به خاطر تقدیر الهیه

لطفا" اونایی که به خدا و روح ایمان ندارن یه خورده راجب به این مسائل فکر کنند..

چرا همه انسان ها فطرتا" حقیقت طلب هستند؟؟؟
چرا در فطرت همه انسان ها وجدان و اخلاق نهاده شد؟؟؟؟
چرا همه انسان ها طالب زیبایی و کمال هستند؟؟
چرا خداوند قدرت درک و همدلی رو در بین انسان ها قرار داده
چرا بین مادر و فرزند یک رابطه عمیق احساسی وجود داره؟؟؟

آیا همه این ها مادیه؟؟؟

به شما پیشنهاد میکنم کتاب جهان هلوگرافیک رو حتما" مطالعه کنید خیلی از حقایق جهان رو توش تشریح کرده

آیا تله پاتی وجود نداره؟؟؟

واسه خود من بارها پیش اومده همیشه قبل از یک حادثه بد من دلم شور زده

یه بار هم مادرم نگران بود و نمیذالشت بیرون برم نیم ساعت بعدش بخدا یه حادثه بسیار بد برام اتفاق اوفتاد ..

همه این ها رابطه روحیه

B3HZ@D
16-07-2013, 20:52
تمام سلّولها حتی سلّولهای مغز هم بالأخره تغییر و تبدّل پیدا میکنند، بعلاوه،
در مورد ضربه مغزی و فراموشی هم باز فرد میگوید که: «من دچار فراموشی شده ام»،
خلاصه این «من» که همان روح است -نه بدن و جسم- همیشه ثابت است و همیشه همان من است، و این یه مطلب ساده، قابل درک و ملموس برای همه است.

بله سلولهای قدیمی با سلولهای جدید جایگزین میشن . ولی نه به این صورت که یکدفعه همه سلولها با سلولهای جدید جایگزین بشن . یک روند آرام و مکرر است.
این "من" مد نظر شما هیچ چیز بخصوصی نداره و فقط از نظر گرامری اهمیت داره .

ببینید دنت {یکی از فیلسوفان بزرگ} در مورد "من" چی گفته :


"من" یک تدبیر مفید برای سخن گفتن از حال و احوال و تصمیمات و ... کلاً زندگی درونی شخص است. درست همان طور که مرکز ثقل یک مفهوم مفید فیزیکی برای توصیف حرکات پیچیده ی جسم است، "من" هم برای توصیف زندگی شخص مفهومی به غایت مفید (هر چند نه ضروری) است. اما همان طور که خطاست مثلاً در یک هواپیما به دنبال مرکز ثقل (به عنوان یک چیز عینی و فیزیکی علاوه بر پیچ ها و ورق ها و سیم ها و ...) بگردیم، خطاست که تصور کنیم که پس "من"ی وجود دارد که باید در مغز یا ذهن سکنا داشته باشد. این هر دو انتزاع های مفید برای توصیف کنش های پیچیده هستند. نه بیشتر و نه کمتر. خطا اینجا آغاز می شود که برای یک مفهوم انتزاعی به دنبال مابه ازای عینی بگردیم


مغز ابزار ادراک است همچنان که چشم هم ابزاری برای ادراک است ولی در نهایت روح است که علوم و احساسات را حامل است.

این وسایل و ابزار ادراکی بوسیله رشته های عصبی به مغز متصل هستن و بوسله سیگنالهای الکتریکی و مغناطیسی با مغز ارتباط برقرار میکنن و این مغز است که با تجزیه و تحلیل مشاهدات و حواس گوناگون قدرت درک و شناخت هر چیزی رو برای فرد آماده میکنه .


خب این بند دارای دو شق بود که میشه در پاسخش گفت:
1- باورها اگه راسخ و یقینی باشند معمولاً و غالباً مستلزم عمل هستند، ولی باورهای صوری و ظاهری که به درجه یقین نرسیده و در حدّ ظن و گمان است کارهای خلاف باور هم ممکنه رخ بده،
البته گاهی هم ممکنه که با وجود یقین باز هم عملی بر خلافش بروز کنه (در قرآن مجید هم به این اشاره شده: نمل/14)

2- اوّلاً سؤال: قابل قبول بودن رشد بر چه معیار و ملاکیه؟
چه ضابطه ای برای قابل قبول بودن رشد هست؟ و چه کسی یا مرجعی حکم به قابل قبول بودن رشد فکری می دهد؟!
دوّم: رسیدن به رشد فکری قابل قبول، منافاتی با داشتن باورهای اینچنینی و آنچنانی نداره،
هر کس در هر مرحله رشد فکری میتونه هر باوری داشته باشه، و اصلاً خالی از باور نمیتونه باشه.

معیارش رو میشه با نوع برخورد فرد با حوادث و پرسش های پیرامون خودش تعریف کرد .
بسته به نوع واکنش و کیفیت واکنش و روشی که برای راهکار مناسب صورت میگیره رو میشه به عنوان یک نماد سنجش رشد فکری اون فرد در نظر گرفت .

واکنش های متفاوت , کیفیت های متفاوت رو به ما نشون میده و کیفیت بالاتر نشانگر رشد و بلوغ فکری بیشتره .

در ضمن من نگفتم که باورهای دینی بطور حتم روی نوع تفکر و تجزیه و تحلیل موارد مختلف تاثیر میذاره . ولی تا حدودی و بسته به نوع وابستگی دینی طرف میتونه تاثیر گذار باشه.
مخصوصا اگر طرف در باورهای خودش به یقین رسیده باشه .
ولی از هر فردی با دو باور مختلف یکی {خداباور} و دیگر {آتئیسم} میشه انتظار داشت که با موارد پیش روی به اشتباه برخورد کنن و تصمیم اشتباهی بگیرن.

اما باورهای مذهبی هیچ تضمینی برای درستکار بودن به شما نمیده . همونطور که خیلی از موارد گفته شده در ادیان سامی با شرایط فعلی و نگاهی که به دنیا و پیرامونش هست تضاد کامل داره.
ولی کسانی که به یقین رسیدن یا به این موارد تا حدودی باور دارن بدون هیچ پرسشی و تفکری اون رو طی میکنن.

polestar98g
16-07-2013, 22:00
توی پست 34# ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) توضیح داده شد که ظرفیت مغز چقدره و بزرگترین نوابغ هم نتونستند بیشتر از 10 % گنجایش اون رو استفاده کنن. حالا اینکه شما از کجا به این نتیجه رسیدید که مغز برای یه سری اطلاعات محدوده ، برام خیلی جالبه !!

نه ما کجا به این نتیجه رسیدیم؟! ما اصلا از محدودیّت مغز صحبت نکردیم. فقط این رو گفتیم که سلولهای مغزی نمیتونه ظرف دانش باشه چون دانش مادّی نیست چون حجم و وزن و ابعاد و سایر خواص مادّه رو نداره پس ظرفش هم مادّی نیست.
البته ممکنه گفته بشه که امواج مغزیه، ما هم میگیم عیب نداره اینجا نامگذاری فرق کرد، شما اسمش رو امواج مغزی میذاری ما اسمش رو روح میذاریم. در نامگذاری که مناقشه ای نیست. ولی به هر حال یه چیزی هست حالا یا روح یا امواج مغزی.


شما ادعا میکنید که هیچ دستگاهی نیست که عالم باشه .. IBM Watson ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) یک ابر کامپیوتر و یک موجود فوق العاده هوشمنده به طوری که توی دو دوره از رقابت تلویزیونی Jeopardy ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) تونسته انسان ها رو شکست بده.. در مورد این مسابقه میتونی به اینجا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]!)یه سر بزنی که ببینی موضوع سؤالاش چقدر متنوعه و خیلی سطح بالاتر از یه مسابقه ی علمی مبتنی به اطلاعات خشک و خالیه!
این دستگاه از نظر من یک « عالم » هست! این ادعای من هم دو بار ثابت شده .. چرا هر نوع سؤالی ازش میشد رو جواب میداد ؟ چرا ما آدم ها با دانش خودمون که از جنس برنامه ی کامپیوتری و از جنس ماده نیست نتونستیم شکستش بدیم ؟ آیا واتسون روح داره ؟!
نکته خوبیه. ببینید اصولاً دو مقوله‌ی علم و توانایی رو فقط به موجودات زنده میتونیم اطلاق کنیم.
شما اطلاق دانا و توانا رو بر چه کسی و بر چه چیزی صحیح می دانید؟
و همچنین حس و حرکت؛ به چه چیز می شود گفت که حساس و متحرک است؟
مگر علم همان خبر و آگاهی نیست؟ مگر همان بینش و ادرا ک نیست؟
مگر اندیشه و شعور و فکر و نظائر اینها از غیر دانش و دانا خاسته است؟



این محبت و علاقه به چیزی رو دوستان کاملا دقیق توضیح دادن که الان ثابت شده ربطی به روح نداره و توی پست 34# ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) کامل توضیح داده شد ( که ظاهرا شما این رو نخوندی یا شاید خوندی و نخواستی قبول کنی )
بلی من این رو خوندم ولی این مطلب صرف ادّعا بود نه اثبات. چون مسلّمه که مقوله محبّت و مانند اون از معانی بسیطه هستند (بسیط یعنی اجزا و ترکیب نداره) که مادّی نیست و نمیتونه ظرفی غیر از روح داشته باشه.


یعنی مغز اطلاعات رو درک میکنه ( ابزار ) و روح اونها رو توی خودش ذخیره میکنه ( ظرف ) ؟!
درک کردن هم خودش کار روح هست منتها به وسیله مغز، تعقّل میکنه. همه اینها قوای روح هستند.
- - - - - - - - - - - - -- - - - - - - - -


بله سلولهای قدیمی با سلولهای جدید جایگزین میشن . ولی نه به این صورت که یکدفعه همه سلولها با سلولهای جدید جایگزین بشن . یک روند آرام و مکرر است.
این "من" مد نظر شما هیچ چیز بخصوصی نداره و فقط از نظر گرامری اهمیت داره .

ببینید دنت {یکی از فیلسوفان بزرگ} در مورد "من" چی گفته :...

دوست عزیز، شما میخوای ما یه فیلسوف بی نام و نشان و خدا ناباور رو پیشوای خودمون قرار بدیم؟!
ما به روش و استدلال ابن سینای نابغه اشاره میکنیم میگید توسّل به مرجعیّت کردی و فلان بهمان! بعد شما یه فیلسوف {حذف شد} خداناباور رو برای ما پیش میکشی اسمش هم میذاری «فیلسوف بزرگ»!
واقعاً من نمیدونم چی بگم به شما! خیلی عجیبه! :n04:

در این تاپیک افکار خیلی از دوستان شکوفا شد. فقط میتونم بگم که واستون متأسّفم.

این اصلا استدلال هست گذاشتی واسه ما؟ این مفهوم انتزاعی خب موجود هست یا معدوم؟ اگر معدومه و «نیست» پس این «نیست» چگونه فکر میکنه و می یابد و می گوید من؟
نیست که از خود خبر نمیده و نمیشه ازش خبر داد؛ هرچه که منشأ آثار است از «هست» است و این همان روحه و این روح دیده نمیشه، مادّی نیست و با تجربیات مادی هم قابل اثبات نیست،
نمیتونیم ازش عکس بگیریم اینجا برای شما نشون بدیم باید خودت درک کنی، از طریق عقل چون از سنخ عقل هست از سنخ مادّه نیست.

شما به جای استدلال و تمسّک به سخن این فیلسوفان پیش پا افتاده و بی نام و نشان لا اقل برو افکار دکارت رو بخون ببین درباره معرفت شناسی چه استدلالات محکمی داره، برای نمونه من این رو از ویکی پدیا نقل میکنم:

رابطه جسم و روح
در دوره دکارت (قرن هفدهم میلادی) فیزیک و به دنبال آن مکانیک تا حد زیادی پیشرفت کرده بود. یکی از مسائل عمده این فیزیک جدید، آن بود که ماهیت ماده چیست؟ چه چیزی باعث فرایندهای مادی و طبیعی می‌شود؟ چه چیزی موجب می‌شود حرکات و حوادث مختلف طبیعی (مثل باریدن باران، گردش سیارات، روییدن گیاهان، زلزله و غیره...) اتفاق بیفتند؟
در آن زمان نگرش مکانیکی و مادی به طبیعت، نفوذ زیادی بین مردم و دانشمندان داشت. نگرشی که دلیل همه حرکات و حوادث جهان را در خود جهان و ماده آن می‌دانست، نه امور غیر مادی و ماوراء طبیعت. یعنی می‌گفت: همه چیز در عالم، به طور خودکار و طبق قوانین فیزیکی کار می‌کند.
اما در اینجا پرسشی اساسی وجود داشت که با تبیین مادی از طبیعت جور در نمی‌آمد: علت اعمال و حرکات ما انسان‌ها چیست؟ این علت از دو حال خارج نیست: یا جسم و بدنمان است یا چیز دیگری غیر از آن. ما به طور واضح درک می‌کنیم که جسم ما که ماده ما است تحت فرمان ما قرار دارد و ما خودمان علت اعمال و رفتارمان هستیم؛ اما این خود چه چیزی است؟ آیا منظور از این خود، روح ما است؟ اما روح انسانی چیست؟ چه رابطه‌ای میان روح و جسم انسان وجود دارد؟ روح انسان به طور مسلم امری مادی نیست؛ بنابراین آیا امری غیر مادی در ماده اثر می‌گذارد؟ این امر چگونه ممکن است؟
این پرسش‌ها فکر دکارت را به خود مشغول کرده بود.


اندیشه ها و شیوه های معرفت شناسی دکارت رو ببین چه قدر جالبه و باید سرمشق همه ما باشه=>>> [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

- - - - - - - - -
اینجا پدرم ایستاده میگه که اینا رو ول کن وقتت رو بیهوده تلف نکن به درست برس![ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
امروز کلّی از کار موندیم نتیجه هم هیچ چی.

در آخر از همه دوستان خواهش میکنم که به معلومات فعلی بسنده نکنن باز هم تحقیق کنید.

مخلص شما. موفق باشید.



-------------------------------
یادداشت مدیر:

ویرایش شد. از واژه های توهین آمیز استفاده ننمایید.

V E S T A ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

saeed_cpu_full
16-07-2013, 23:18
نه ما کجا به این نتیجه رسیدیم؟! ما اصلا از محدودیّت مغز صحبت نکردیم. فقط این رو گفتیم که سلولهای مغزی نمیتونه ظرف دانش باشه چون دانش مادّی نیست چون حجم و وزن و ابعاد و سایر خواص مادّه رو نداره پس ظرفش هم مادّی نیست.

...


البته ممکنه گفته بشه که امواج مغزیه، ما هم میگیم عیب نداره اینجا نامگذاری فرق کرد، شما اسمش رو امواج مغزی میذاری ما اسمش رو روح میذاریم. در نامگذاری که مناقشه ای نیست. ولی به هر حال یه چیزی هست حالا یا روح یا امواج مغزی.
تا حالا روح یک ظرف بود .. چه طور ممکنه یه روح هم ظرف باشه هم موج ؟!


نکته خوبیه. ببینید اصولاً دو مقوله‌ی علم و توانایی رو فقط به موجودات زنده میتونیم اطلاق کنیم.

چرا ؟ دلیلی برای این حرفتون ارائه ندادید ؟ همین کامپیوتری که دارید باهاش توی این فروم پست میدید آیا به درج پست هاتون توی این فروم توانا نیست ؟
بر فرض که حرف شما درست باشه .. الان شما کامپیوتر رو زنده به حساب میارید یا غیر زنده ؟
جواب سؤال های من در مورد واتسون هم داده نشده .. واتسون این همه آدم زنده رو شکست داده



شما اطلاق دانا و توانا رو بر چه کسی و بر چه چیزی صحیح می دانید؟
به هر کس و هر چیزی که دانا و توانا باشه ! حالا زنده یا غیر زنده



و همچنین حس و حرکت؛ به چه چیز می شود گفت که حساس و متحرک است؟
روبات یه موجود متحرکه ... ربات روح داره ؟



مگر علم همان خبر و آگاهی نیست؟ مگر همان بینش و ادراک نیست؟
مگر اندیشه و شعور و فکر و نظائر اینها از غیر دانش و دانا خاسته است؟
بلی من این رو خوندم ولی این مطلب صرف ادّعا بود نه اثبات. چون مسلّمه که مقوله محبّت و مانند اون از معانی بسیطه هستند (بسیط یعنی اجزا و ترکیب نداره) که مادّی نیست و نمیتونه ظرفی غیر از روح داشته باشه.

ببین من وجود روح رو قبول دارم و یه مدت خیلی در این مورد بحث میکردم آخر سر یکی جواب جالبی بهم داد

گفت : « ببین فرضاً من نتونستم چیز هایی مثل احساسات و شعور رو به یک ماده ی خاص نسبت بدم یعنی نتونستم بگم از چه نوع ماده ای و توی کجای مغز به وجود میاد. باز هم دلیل نمیشه که بیام بگم این ها به روح وصله و روح وجود داره .
خیلی راحت میتونم بگم علم بهش نرسیده و ده سال دیگه ، صد سال دیگه یا هزار سال دیگه علم راز اون رو کشف میکنه! »


من از اون به بعد کل فرضیاتم رو تغییر دادم .. من با خودم میگم اگه جای خدا بودم میخواستم یه موجود هوشمند رو خلق کنم که توی دنیای مجازی من زندگی کنه چیکار میکردم ؟ خوب یه مدل سه بعدی میساختم بعدش برای اون مدل یه عالمه کد و برنامه مینوشتم .. من میگم اون کد ، همون روح هست.. ( این ادعا علمی تره ولی بازم کلی نقص داره و فقط فرضیه ی منه ! )
بعد اینجا سؤال پیش میاد که ما توی یه دنیای مجازی زندگی میکنیم یا واقعی ؟! ما رو خدا خلق کرده یا یه سری موجود هوشمند دیگه دارن دنیای ما رو روی فوق ابر کامپیوتر خودشون شبیه سازی میکنن ؟! ( میبینی ؟! این موضوع خیلی خیلی پیچیده تر از این حرفاست )
صحبت هایی که شما مطرح میکنی در مورد « من ثابت » همون چیزیه که توی کتاب دینی دبیرستان هممون خوندیم و یک استدلال فوق العاده ضعیفه !
سعی کن از علم برای اثبات حرف هایی که میزنی استفاده کنی ..

A M ! N
16-07-2013, 23:26
نمیخام وارد بحث بشم ولی گمان میکنم یه چیزی رو یادتون رفته


در پست شماره ی #69 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ( پست آخرتون ) فرمودین :


نه ما کجا به این نتیجه رسیدیم؟! ما اصلا از محدودیّت مغز صحبت نکردیم. فقط این رو گفتیم که سلولهای مغزی نمیتونه ظرف دانش باشه چون دانش مادّی نیست چون حجم و وزن و ابعاد و سایر خواص مادّه رو نداره پس ظرفش هم مادّی نیست.


vs

پیش ازین در پست شماره ی #33 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و #58 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) فرموده بودین ( ظاهرن جمله هارو هم از روی پستهای قبلیتون کپی پیست کردین )

مغزي که داراي ابعاد و وزن محدود است نميتواند ظرفي براي حقايق بسيط گردد و از طرفي هم با فراگرفتن دانش، وسعت وجودي پيدا کند.

مغزي که داراي ابعاد و وزن محدود است نميتواند ظرفي براي حقايق بسيط گردد و از طرفي هم با فراگرفتن دانش، وسعت وجودي پيدا کند.




پی نوشت : از آنجاکه حافظه بخشی از Cerebrum ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) نیست و هیچ ربطی هم به هیپوکمپس و سلولهای مغزی که sotorage اطلاعات هستند ندارد ( کاش اینطور بود:n09:) ، پس باید بگوییم روح شما فراموش کرده بود که قبلن در مورد محدودیت مغز صحبت کرده اید و بر محدودیت مغز دو بار اصرار ورزیده اید :p

havzhini
17-07-2013, 00:10
خب پست من بسرعت هرچه تمامتر پاک شد که این دقت مدیران رو میرسونه که جای تقدیر هم داره و فکر میکنم حتی رکورد سریعترین پاک کردن پست رو زدن

چون واقعا مسئله برام سنگین هست اینبار با ارامش تمام پست میدم امیدوارم دوباره مشکلدار نشه

این جمله رو دقت کنید


فیلسوف بی سر و پای خداناباور

اصلا فکر نمیکنم توضیحی لازم داشته باشه
با کمال ارامش فقط باید عرض کنم بنده هم از همین بی سر وپاهای خداناباور هستم و خیلی هم بهش افتخار میکنم
با کمال ارامش باید خدمتتون بگم اصلا لازم نیست شما پیشوایان بی سر و پا و بی نام و نشان مارا پیشوای خود قرار بدید
ولی فقط یک سوال ازتون میپرسم اینکه اگر من پیشوایان شمارو با همین الفاظ صدا کنم چه عاقبتی توی ذهنتون برای من متصور میشین و چه حکمی برام صادر میکنین؟؟؟
تصویر سازی کردین؟؟؟
ولی من خلاف شما اون الفاظ رو هرگز بکار نمیبرم بلکه توجهتون رو در کمال ارامش به این جمله جلب میکنم


فاءحبب لغيرك ما تحب لنفسك و اكره له ما تكره لها .
آنچه كه براى خود دوست ميداري براي ديگران بپسند و آنچه براى خود نمى پسندى ، براى ديگران هم مپسند.

فکر نمیکنم بدونین این جمله از کیه ولی از پدر بزرگوار سوال کنین حتما میدونن

دیگه بحثی با شما نمیکنم چون مشخص شد هنوز خیلی راه دارین که باید تحصیل کنین از جمله ادب و نزاکت

امیدوارم اینبار دیگه پست مشکلی نداشته باشه با تشکر از مدیران زحمتکش

B3HZ@D
17-07-2013, 00:18
نه ما کجا به این نتیجه رسیدیم؟! ما اصلا از محدودیّت مغز صحبت نکردیم. فقط این رو گفتیم که سلولهای مغزی نمیتونه ظرف دانش باشه چون دانش مادّی نیست چون حجم و وزن و ابعاد و سایر خواص مادّه رو نداره پس ظرفش هم مادّی نیست.
البته ممکنه گفته بشه که امواج مغزیه، ما هم میگیم عیب نداره اینجا نامگذاری فرق کرد، شما اسمش رو امواج مغزی میذاری ما اسمش رو روح میذاریم. در نامگذاری که مناقشه ای نیست. ولی به هر حال یه چیزی هست حالا یا روح یا امواج مغزی.

نه دوست عزیز .
نامگذاری و صفت دهی به این راحتی ها که شما فکر میکنین نیست . شما اگه یک مقدار در اینباره مطالعه کنین می بینید که اطلاعات حسی به شکل امواج الکترو مغناطیسی و بواسطه عصبها منتقل میشه .
ولی چیزی که شما اسم اون رو روح میذارین با توجه به باور خود شما در بعد سوپر نچورالیسم تحقق پیدا میکنه و اون رو جدای از ماده میدونین .
پس تحلیل و استفاده ابزاری شما از کارکرد بین مغزو اعصاب برای توجیه روح در اینجا جواب نمیده .

در ضمن قرار بود شما استدلال علمی خودتون رو برای اثبات روح عنوان کنین . نه این که از مطالب عنوان شده با تغییر واژه ها به سود خودتون استفاده کنین.


نکته خوبیه. ببینید اصولاً دو مقوله‌ی علم و توانایی رو فقط به موجودات زنده میتونیم اطلاق کنیم.
شما اطلاق دانا و توانا رو بر چه کسی و بر چه چیزی صحیح می دانید؟
و همچنین حس و حرکت؛ به چه چیز می شود گفت که حساس و متحرک است؟
مگر علم همان خبر و آگاهی نیست؟ مگر همان بینش و ادرا ک نیست؟
مگر اندیشه و شعور و فکر و نظائر اینها از غیر دانش و دانا خاسته است؟

طبق همون تفکرات دکارت که به اون پایبند هستین حیوانات رو دارای ذهن و روح نمیدونسته و هوشیاری رو به داشتن زبان میدونسته .
پس بهتره شما موجودات زنده رو از لیست روح داران حذف کنید و فقط انسان رو به عنوان موجود دارای روح قرار بدین ....

چرا ؟!

چون که به نظر ایشان فقط انسان از زبان بهره میبره و چون زبان داره پس روح داره ... ولی موجودات و حیوانات دیگه از روح بی بهره هستن.


بلی من این رو خوندم ولی این مطلب صرف ادّعا بود نه اثبات. چون مسلّمه که مقوله محبّت و مانند اون از معانی بسیطه هستند (بسیط یعنی اجزا و ترکیب نداره) که مادّی نیست و نمیتونه ظرفی غیر از روح داشته باشه.

اتفاقا محبت و عشق و علاقه هم همگی جزو پردازش های مغزی و واکنش های شیمایی بدن هستن .
مثلا زمانی که فردی عاشق میشه 12 قسمت مختلف مغز بعد از تحریک شدن شروع به ترشح مواد شیمایی میکنه که میشه از دوپامین، اکسیتوسین، آدرنالین و واسپوپرسین نام برد .

در لینک زیر میتونین توضیحات مفیدی در این زمینه مطالعه کنین.

Biological basis of love ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


درک کردن هم خودش کار روح هست منتها به وسیله مغز، تعقّل میکنه. همه اینها قوای روح هستند.

درک و ادراک همگی جزو پردازش های مغزی محسوب میشه و بعد از تجزیه و تحلیل مسائل مختلف و رسیدن به جواب مورد نظر شما به نوعی اون مسئله رو "درک" کردین و ربطی به موارد به اصطلاح شما ماورا الطبیعه {روح} نداره


دوست عزیز، شما میخوای ما یه فیلسوف بی نام و نشان و خدا ناباور رو پیشوای خودمون قرار بدیم؟!
ما به روش و استدلال ابن سینای نابغه اشاره میکنیم میگید توسّل به مرجعیّت کردی و فلان بهمان! بعد شما یه فیلسوف بی سر و پای خداناباور رو برای ما پیش میکشی اسمش هم میذاری «فیلسوف بزرگ»!
واقعاً من نمیدونم چی بگم به شما! خیلی عجیبه!

در این تاپیک افکار خیلی از دوستان شکوفا شد. فقط میتونم بگم که واستون متأسّفم.

قرار نیست نظریات فیلسوفان و بزرگان رو با توجه به باورها و ایدئولوژی ها اونا از فیلتر عبور بدیم . با توجه به نظریه و تئوری که ارائه دادن در مورد درست و غلط بودنش تبادل نظر میکنیم .
اون علامت سوال رو هم پیش خودتون نگه دارید و از خودتون بپرسید چطور در مورد کسی که از اون اطلاعی ندارین اینقدر راحت نسبت به اون اظهار نظر میکنین .
چرا ؟! چون که یک فرد آتئیسم به حساب میاد پس صحبت هاش اعتباری نداره ؟!


این اصلا استدلال هست گذاشتی واسه ما؟ این مفهوم انتزاعی خب موجود هست یا معدوم؟ اگر معدومه و «نیست» پس این «نیست» چگونه فکر میکنه و می یابد و می گوید من؟
نیست که از خود خبر نمیده و نمیشه ازش خبر داد؛ هرچه که منشأ آثار است از «هست» است و این همان روحه و این روح دیده نمیشه، مادّی نیست و با تجربیات مادی هم قابل اثبات نیست،
نمیتونیم ازش عکس بگیریم اینجا برای شما نشون بدیم باید خودت درک کنی، از طریق عقل چون از سنخ عقل هست از سنخ مادّه نیست.

خیلی جالبه !
شما خودت میگی به هیچ وجه نمیتونی وجود روح رو اثبات کنی و نه با حواس 5 گانه و نه با روش دیگه میشه اون تائید کرد ! بعد انتظار دارین بقیه همچین صحبت بی اساسی رو که هیچ پایه درست و حسابی نداره از شما بپذیرن ؟!
من هم میتونم بگم که توی خونه هر فرد یک دیو دو سر نشسته و شب و روز اون رو همراهی میکنه ! ولی نه میشه حسش کرد و نه میشه دیدش و از اون عکس گرفت ... ولی چون میدونم هست پس یعنی هست !!!
خیلی استدلال جالبیه !




شما به جای استدلال و تمسّک به سخن این فیلسوفان پیش پا افتاده و بی نام و نشان لا اقل برو افکار دکارت رو بخون ببین درباره معرفت شناسی چه استدلالات محکمی داره، برای نمونه من این رو از ویکی پدیا نقل میکنم:

رابطه جسم و روح
در دوره دکارت (قرن هفدهم میلادی) فیزیک و به دنبال آن مکانیک تا حد زیادی پیشرفت کرده بود. یکی از مسائل عمده این فیزیک جدید، آن بود که ماهیت ماده چیست؟ چه چیزی باعث فرایندهای مادی و طبیعی می‌شود؟ چه چیزی موجب می‌شود حرکات و حوادث مختلف طبیعی (مثل باریدن باران، گردش سیارات، روییدن گیاهان، زلزله و غیره...) اتفاق بیفتند؟
در آن زمان نگرش مکانیکی و مادی به طبیعت، نفوذ زیادی بین مردم و دانشمندان داشت. نگرشی که دلیل همه حرکات و حوادث جهان را در خود جهان و ماده آن می‌دانست، نه امور غیر مادی و ماوراء طبیعت. یعنی می‌گفت: همه چیز در عالم، به طور خودکار و طبق قوانین فیزیکی کار می‌کند.
اما در اینجا پرسشی اساسی وجود داشت که با تبیین مادی از طبیعت جور در نمی‌آمد: علت اعمال و حرکات ما انسان‌ها چیست؟ این علت از دو حال خارج نیست: یا جسم و بدنمان است یا چیز دیگری غیر از آن. ما به طور واضح درک می‌کنیم که جسم ما که ماده ما است تحت فرمان ما قرار دارد و ما خودمان علت اعمال و رفتارمان هستیم؛ اما این خود چه چیزی است؟ آیا منظور از این خود، روح ما است؟ اما روح انسانی چیست؟ چه رابطه‌ای میان روح و جسم انسان وجود دارد؟ روح انسان به طور مسلم امری مادی نیست؛ بنابراین آیا امری غیر مادی در ماده اثر می‌گذارد؟ این امر چگونه ممکن است؟
این پرسش‌ها فکر دکارت را به خود مشغول کرده بود.


اندیشه ها و شیوه های معرفت شناسی دکارت رو ببین چه قدر جالبه و باید سرمشق همه ما باشه=>>> [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دکارت هم یک فرد به شدت مذهبی بوده و استناد شما به اون کاملا مشخصه . هر چند بر خلاف شما که دنت رو بخاطر عقایدش اونطور پایین تصور کردین , ما اینجا همچین قصدی نداریم و فقط به گفته ها و نظریات ایشون بسنده میکنیم.
البته همونطور که خودتون میدونید و در مورد نگرش دکارت مطالعه کردین باید بدونین که دکارت توی کتابش میگه : حرکت و رشد به روح ارتباطی نداره و انسان بدون وجود روح میتونه حرکت کنه و رشد کنه.
و باور داشته که انسان بدون روح میتونه زنده بمونه ولی هوشیاری نداره .
دیدگاه بعدی دکارت هم استقلال و جدایی ذهن {روح} از بدن بود . {Dualism}

حالا سوال اینه که طبق این دیدگاه اگر روح از بدن جداست چطور میتونه روی بدن یا رفتار بدن تاثیر بذاره ؟!

Sara
17-07-2013, 01:19
سلولهای مغزی نمیتونه ظرف دانش باشه چون دانش مادّی نیست چون حجم و وزن و ابعاد و سایر خواص مادّه رو نداره پس ظرفش هم مادّی نیست.
البته ممکنه گفته بشه که امواج مغزیه، ما هم میگیم عیب نداره اینجا نامگذاری فرق کرد، شما اسمش رو امواج مغزی میذاری ما اسمش رو روح میذاریم. در نامگذاری که مناقشه ای نیست. ولی به هر حال یه چیزی هست حالا یا روح یا امواج مغزی.
دانش کاملاً پروسه پردازش عملی داره (از یادگیری تا کسب). نمیشه صرفاً به هر چیزی که قابل مشاهده نیست بگیم قابل اندازه گیری نیست. در مورد امواج مغزی و روح مقایسه تعجب آوری بود! امواچ مغزی اثبات شده و قابل اندازه گیری و قابل تغییر هست. (یعنی شما با تغییر امواج مغزی یک فرد واکنش های متفاوتی رو ازش شاهد هستین).

دوست عزیز، شما میخوای ما یه فیلسوف بی نام و نشان و خدا ناباور رو پیشوای خودمون قرار بدیم؟!
چرا باید قرار ندیم؟! یکی از مشکلات برخی تعصب هست، تعصب یعنی پیروی کورکورانه...


مقوله محبّت و مانند اون از معانی بسیطه هستند (بسیط یعنی اجزا و ترکیب نداره) که مادّی نیست و نمیتونه ظرفی غیر از روح داشته باشه.

محبت رو به راحتی با FMRI میشه نشون داد و کاملا مادی هست پس اجزاء و ترکیب نداشتنش منتفی میشه.

درک کردن هم خودش کار روح هست منتها به وسیله مغز، تعقّل میکنه. همه اینها قوای روح هستند.
درک کردن بخشی از پروسه کسب دانش هست و جواب نقل قول اول رو بخونید. پس در اینجا هم هیچ نیازی وجود نداره که درک کردن رو یه مسله ماورایی بدونیم و به وسیله اون وجود روح رو اثبات کنیم.

در این تاپیک افکار خیلی از دوستان شکوفا شد. فقط میتونم بگم که واستون متأسّفم.
شما برای هر فکری که مخالف شما باشه ابراز تاسف می کنی؟؟!! متاسفم برای این طرز فکر متعصبانه.

اینجا پدرم ایستاده میگه که اینا رو ول کن وقتت رو بیهوده تلف نکن به درست برس![ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
امروز کلّی از کار موندیم نتیجه هم هیچ چی.

در آخر از همه دوستان خواهش میکنم که به معلومات فعلی بسنده نکنن باز هم تحقیق کنید.
خب این مساله شخصی درون خانوادگی شما هست و یک تاپیک علمی فکر نمی کنم جای مناسبی برای گفتنش باشه!!
مساله اینه که شما با ذهن باز به بحث نگاه نمی کنید و جواب روشنی هم برای ادعاهاتون ندارید و اصرار دارید بدون و دلیل و مدرک یک ادعا پذیرفته شه!

polestar98g
17-07-2013, 09:25
مساله اینه که شما با ذهن باز به بحث نگاه نمی کنید و جواب روشنی هم برای ادعاهاتون ندارید و اصرار دارید بدون و دلیل و مدرک یک ادعا پذیرفته شه!
اتّفاقاً مسأله دقیقاً همینه که شما فقط به افکار و مطالب فلاسفه منکر خدا توجه کردی و فقط نظر موافق میل خودتون رو خوندی و مطالعه کردی و با این ذهنیت بسته و محدود دارید بحث میکنید،
باز هم واستون متأسّفم.
یه مقدار هم نظرات مخالف رو بخونی متوجه میشی که چی به چیه.

B3HZ@D
17-07-2013, 10:45
درود
دوست عزیز بحث فقط از بعُد فلسفه نیست .
از دید علمی هم وجود روح رد میشه و طبق نظریات علمی تناسخ هم پایه علمی نداره .
اصل قضیه اینه که کدام یکی از افراد نظریه درستی رو مطرح کرده . مثلا همین دیدگاه و نظریات دکارت خیلی وقته که رد شده .

با ابراز تاسف های مکرر برای کاربران و عقاید مخالف نمیشه بحث رو ادامه داد .
اگه پاسخی برای صحبت های بالا دارین بهتره به اونا بپردازین.

polestar98g
17-07-2013, 11:30
درود
دوست عزیز بحث فقط از بعُد فلسفه نیست .
از دید علمی هم وجود روح رد میشه و طبق نظریات عملی تناسخ هم پایه علمی نداره .
اصل قضیه اینه که کدام یکی از افراد نظریه درستی رو مطرح کرده . مثلا همین دیدگاه و نظریات دکارت خیلی وقته که رد شده .
....
اگه پاسخی برای صحبت های بالا دارین بهتره به اونا بپردازین.
اثبات هر کدوم که پایه علمی نداره بر عهده شماست،
ضمن اینکه دکارت و ابن سینا و غیر اینها هم معصوم نیستند من قبلاً هم روی این تأکید داشتم. هر کدوم میتونند اشتباه داشته باشند. اینها فقط راه تفکّر رو به ما نشون میدن،
نه اینکه از اینها تقلید کنیم. چون تقلید در اعتقادات روا نیست.

پاسخ صحبتها رو هم هر زمان فرصت و حوصله داشتم میتونم بدهم. ضمن اینکه بطلان خیلی از مطالب، واضحه و نیاز به پاسخ نیست، برای مثال این سخن جناب امین:


نمیخام وارد بحث بشم ولی گمان میکنم یه چیزی رو یادتون رفته
در پست شماره ی #69 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ( پست آخرتون ) فرمودین :
vs
پیش ازین در پست شماره ی #33 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و #58 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) فرموده بودین ( ظاهرن جمله هارو هم از روی پستهای قبلیتون کپی پیست کردین )
پی نوشت : از آنجاکه حافظه بخشی از Cerebrum ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) نیست و هیچ ربطی هم به هیپوکمپس و سلولهای مغزی که sotorage اطلاعات هستند ندارد ( کاش اینطور بود:n09:) ، پس باید بگوییم روح شما فراموش کرده بود که قبلن در مورد محدودیت مغز صحبت کرده اید و بر محدودیت مغز دو بار اصرار ورزیده اید :p
بلی بنده کپی پیست کردم و از حرف خودم هم کپی کردم و این هیچ جا ایراد نیست. منظور من تذکر همون مطلب بود؛
و امّا مغالطه ای که شما به کار بردید اینه:
ما یه بار از محدودیّت فیزیکی مغز صحبت میکنیم و اینکه مغز دارای ابعاد محدوده؛ شما آیا در این مطلب شک دارید که هر جسم مادی دارای ابعاد محدودیه؟
مغز هم به عنوان ابزاری برای ادراک، یک جسم مادّی و دارای ابعاد محدوده.
و یک بار هم از توانایی مغز در ادراک علوم صحبت میکنیم که روح توسّط مغز میتونه صورتهای بی پایان علمی رو ادراک کنه، ولی این علوم نمیتونه در ظرفی به نام مغز جای بگیره،
چون اوّلاً ابعاد و سلولهای مغز محدودند و ثانیا جنس علوم از سنخ مادّه نیست تا در مغز مادّی جای بگیره.

شما بین این دو تا مغالطه کردید. همه حرفهای شما هم به همین ترتیب انواع و اقسام مغالطه رو داره از قبیل مصادره به مطلوب و غیره.

Saeed Dz
17-07-2013, 12:13
یکی لطفن یک خلاصه ای از بحث بذاره و اینکه الان بحث پیرامون چه موضوعی هست.

havzhini
17-07-2013, 12:34
این دوست گرامی جوری صحبت میکنن انگار ایشون دکترای فیزیک و پزشکی و فلسفه و ... دارن و ما همه یه مشت بی سواد کوچه و خیابون هستیم که حتی اکابر هم نرفتیم
{حذف شد}
برای همه ابراز تاسف میکنن در حالی اولین نفر برای خودشون باید ابراز تاسف کنن با این درک محدود
به دیگران میگن مطالعه ندارن و نظرات موافق و مخالف رو مطالعه نکردن در حالی که خودشون حتی نظرات و توصیه های پیشوایان خودشون رو هم یا مطالعه نکردن یا باوری بهشون ندارن
بحث اصلی تاپیک رو ول کردن رفتن سراغ ابراز تاسف و بی و سرپا خوندن دیگران بعد ادعای عالم و منطقی بودن هم میکنن



اثبات هر کدوم که پایه علمی نداره بر عهده شماست،

براتون اثبات شد با مدارک پزشکی و انسان شناختی و علمی ولی شما در خواب تشریف دارین
هرچند کسی که ادعای وجود داشتن چیزی رو داره باید مدارک و دلایل رو ارائه بده نه کسی که میگه نیست یا نمیدونم که هست



ضمن اینکه دکارت و ابن سینا و غیر اینها هم معصوم نیستند من قبلاً هم روی این تأکید داشتم. هر کدوم میتونند اشتباه داشته باشند. اینها فقط راه تفکّر رو به ما نشون میدن،
نه اینکه از اینها تقلید کنیم. چون تقلید در اعتقادات روا نیست.


دکارت و ابن سینا راه نشون میدن ولی بقیه بی سر و پا هستن
همون بی سر و پا ها هم راه نشون میدن اگر دنبال پیدا کردن راه باشین نه دنبال سد زدن روی راه



پاسخ صحبتها رو هم هر زمان فرصت و حوصله داشتم میتونم بدهم. ضمن اینکه بطلان خیلی از مطالب، واضحه و نیاز به پاسخ نیست

کس که حوصله نداره یعنی دانش نداره و تاب و توان پاسخوگویی درست نداره پس بی حوصله میشه
دقیقا خیلی از مطالب خودشون باعث بطلان خودشون میشن



ما یه بار از محدودیّت فیزیکی مغز صحبت میکنیم و اینکه مغز دارای ابعاد محدوده؛ شما آیا در این مطلب شک دارید که هر جسم مادی دارای ابعاد محدودیه؟
مغز هم به عنوان ابزاری برای ادراک، یک جسم مادّی و دارای ابعاد محدوده.
و یک بار هم از توانایی مغز در ادراک علوم صحبت میکنیم که روح توسّط مغز میتونه صورتهای بی پایان علمی رو ادراک کنه، ولی این علوم نمیتونه در ظرفی به نام مغز جای بگیره،

بله کاملا درسته مغز محدوده و همین باعث شده شما در این محدودیت قرار بگیرین که دیگران رو بی سر و پا بنامید
دقیقا همین حرف شما خودش اثبات دیگه ایه برای رد وجود روح
شما عنوان میکنید روح نا محدوده و علوم هم نا محدود هست پس علم در روح جای میگیره نه مغز که محدود هست
ولی به روشنی داریم میبینم که علم افراد کاملا محدوده و هیچکس علمش کامل نیست پس اگر روح نامحدودی وجود داشت که ظرف علم باشه باید علم افراد هم نا محدود میبود که دیگران رو بی سروپا خطاب میکنن



چون اوّلاً ابعاد و سلولهای مغز محدودند و ثانیا جنس علوم از سنخ مادّه نیست تا در مغز مادّی جای بگیره.

دقیقا بازم نشون دادید که علم محدود شما وجود روح نامحدودتون رو رد میکنه
شما در صدها سال پیش موندین و هنوز مغزتون به اندازه سال 2013رشد نکرده که به روشنی بتونین ببینین که علم غیر مادی چطور در مواد مادی جای میگیره
علم رو اگز حافظه در نظر بگیریم که همین کامپیوتری که دارین باهاش کار میگنین حافظه بسیار بالایی داره حتی خیلی خیلی بیشتر از حافظه یه انسان میتونه داشته باشه
اگر قدرت تجزیه و تحلیل باشه بازم میتونین ببین ابرکامپیوترهایی با قدرت تجزیه و تحلیل هزاران برابری قدرت انسان وجود دارن
اگر توانایی یادگیری باشه که بازم روباتها هایی رو میشه دید با دادن یه الگوریتم خاص توانایی یادگیری حل و انجام مسائل خیلی پیچیده رو داشته باشن که حتی انسان رو شکست میدن

خوشبختانه یا بدبختانه صحبتها و وجود خوده شما دلیل عینی وجود روح نامحدود رو کاملا رد میکنه و لازم به دلایل بیشتر نیست
هرچند میدونم بازم ابراز تاسف تون شامل حال من میشه

havzhini
17-07-2013, 12:44
یکی لطفن یک خلاصه ای از بحث بذاره و اینکه الان بحث پیرامون چه موضوعی هست.
بحث اصلی درباره تناسخ بود که همون حلول چنباره روح در مکانها و زمانهای مختلف در جسمهای مختلف هست
ولی خب بحث الان کاملا منحرف شده روی بحث اثبات و رد کردن وجود روح
که دوستان موافق و مخالف وجود روح استدلالاتی اوردن حالا در حد اطلاعاتشون


بعضی دوستان هم فقط دیگران رو بی سر و پا میخونن و پشت سر هم ابراز تاسف میکنن برای دیگران حالا شاید همین هم یکی از دلایلشون باشه!

Sara
17-07-2013, 13:34
اتّفاقاً مسأله دقیقاً همینه که شما فقط به افکار و مطالب فلاسفه منکر خدا توجه کردی و فقط نظر موافق میل خودتون رو خوندی و مطالعه کردی و با این ذهنیت بسته و محدود دارید بحث میکنید،
باز هم واستون متأسّفم.
یه مقدار هم نظرات مخالف رو بخونی متوجه میشی که چی به چیه.
شما این همه پیشگویی رو راجع به روند مطالعه من احتمالا از همون جایی آوردی که روح رو آوردی!! همیشه یه سئوال ذهن من رو مشغول می کرده که چرا شماها وقتی نمی تونید با دلایل علمی ادعاتون رو در بحث با موضع مخالف ثابت کنید یا می گید باید بپذیریم و ثابت شدنی نیست و دانش ما نمی رسه و ذهن بشری به حد لازم توسعه نیافته، یا تهدید می کنید و یا ابراز انزجار و تاسف؟؟!! چرا خیلی ساده ادعاتون رو اثبات نمی کنید؟ انقدر سخته؟ احتمالا خیلی سخته وگرنه با کوششی که من در شماها سراغ دارم اگه کوچکترین دلیل علمی برای ادعاهاتون داشتید قطعاً همگان رو مطلع می کردید! یه سئوال دیگه چرا فکر می کنید کسی که با شما مخالفه حتما نظریات شماها رو به خوبی مطالعه نکرده؟؟؟ اتفاقاً ما به صورت پیش فرض ذهنمون با نظریات شماها رشد می کنه و میشه با درصد بالایی مطمئن بود که به حد قابل قبول و گاهی زیاد از حدی با افکار و عقاید شماها آشنا هستیم. من بر خلاف شما قصد تخریب عقیده ای رو ندارم اما معتقدم با کسی که با بازی با کلمات و موضع از بالا به پایین و توهین آمیز بحث می کنه باید همونطور حرف زد.

Saeed Dz
17-07-2013, 13:47
بحث اصلی درباره تناسخ بود که همون حلول چنباره روح در مکانها و زمانهای مختلف در جسمهای مختلف هست
ولی خب بحث الان کاملا منحرف شده روی بحث اثبات و رد کردن وجود روح
که دوستان موافق و مخالف وجود روح استدلالاتی اوردن حالا در حد اطلاعاتشون


بعضی دوستان هم فقط دیگران رو بی سر و پا میخونن و پشت سر هم ابراز تاسف میکنن برای دیگران حالا شاید همین هم یکی از دلایلشون باشه!

البته به نظر من منحرف نشده چون قبل از اینکه بیایم این چیزا رو بررسی کنیم باید ببینم اصلن روحی وجود داره یا اینکه این فقط یک افسانه هست.

به نظر من روح یک موجود سیمبلیک و افسانه ای هست مثل سیمرغ یا دیو سپید و ... . سازو کار تولد و مرگ نه تنها انسان بلکه تمام موجودات مشخص هست و در این سازو کار روحی تعریف نمیشه.

A M ! N
17-07-2013, 14:33
ضمن اینکه بطلان خیلی از مطالب، واضحه و نیاز به پاسخ نیست، برای مثال این سخن جناب امین:

تلاش بی ثمر شما برای تحقیر بنده یا دوستانم ، ستودنیست..


ولی این را بدانید با این شیوه ی گفتمان کنونی تان، هرچه بیشتر تلاش میکنید واقعیت را پنهان کنید ، حقیقت بر همگان بیشتر آشکار میگردد.





پاسخ صحبتها رو هم هر زمان فرصت و حوصله داشتم میتونم بدهم. ضمن اینکه بطلان خیلی از مطالب، واضحه و نیاز به پاسخ نیست، برای مثال این سخن جناب امین:


بلی بنده کپی پیست کردم و از حرف خودم هم کپی کردم و این هیچ جا ایراد نیست. منظور من تذکر همون مطلب بود؛
و امّا مغالطه ای که شما به کار بردید اینه:
ما یه بار از محدودیّت فیزیکی مغز صحبت میکنیم و اینکه مغز دارای ابعاد محدوده؛ شما آیا در این مطلب شک دارید که هر جسم مادی دارای ابعاد محدودیه؟
مغز هم به عنوان ابزاری برای ادراک، یک جسم مادّی و دارای ابعاد محدوده.
و یک بار هم از توانایی مغز در ادراک علوم صحبت میکنیم که روح توسّط مغز میتونه صورتهای بی پایان علمی رو ادراک کنه، ولی این علوم نمیتونه در ظرفی به نام مغز جای بگیره،
چون اوّلاً ابعاد و سلولهای مغز محدودند و ثانیا جنس علوم از سنخ مادّه نیست تا در مغز مادّی جای بگیره.

شما بین این دو تا مغالطه کردید. همه حرفهای شما هم به همین ترتیب انواع و اقسام مغالطه رو داره از قبیل مصادره به مطلوب و غیره.

خیر گرامی ، جستار گفتمان رو دگرگونه نفرمایید.


شما به طور آشکارا گفتید:

#1

ما اصلا از محدودیّت مغز صحبت نکردیم

که بنده نمونه ی رد کننده ای که خودتان بیان کرده بودید را به پیشگاه جنابعالی پیشکش کردم :n02:

#2

مغزي که داراي ابعاد و وزن محدود است

#1 ≠ #2


یک ناهمگونی دیگر میان سخنان شما هم که اشاره کردن به آن، خود موجب پی بردن هرچه بیشتر شما به ناسازگای میان سخنان شماست را یادآوری مینمایم. به ناهمگونی بین بخشهای سخنانتان در #1 و #2 نگاه کنید.


#1
شما پیش ازین فرموده اید :


مغزي که داراي ابعاد و وزن محدود است نميتواند ظرفي براي حقايق بسيط گردد





در اینجا شما گفته اید که چون مغز دارای اندازه ( چه وزن چه بعد ) ی محدود میباشد ، لذا جای ( ظرف ) کافی برای حقایق ندارد


#2
ولی در جای دیگر گفته اید :


ما اصلا از محدودیّت مغز صحبت نکردیم. فقط این رو گفتیم که سلولهای مغزی نمیتونه ظرف دانش باشه چون دانش مادّی نیست چون حجم و وزن و ابعاد و سایر خواص مادّه رو نداره پس ظرفش هم مادّی نیست.

در اینجا گفته اید که چون مغز مادی است ، نمیتواند ظرفی برای دانش غیرمادی باشد. ( و البته گفتید که چیز دیگری جز این نگفته اید!!)

#1 ≠ #2

بالاخره چرا مغز نمیتواند بنمایه ی اطلاعات گردد ؟ ما باید به کدام یک از بخشهای سخنان شما پناه بیاریم ؟ :n19: چون مغز مادی است و یا چون مغز محدود است ؟ گرچه بیان میکنید که اصلن از محدودیت مغز سخنی نگفته اید :n09:


+

برای ما و دیگران هم موجب خرسندی است که ببینیم شما چطور میخواهید با همان استدلالهای همیشگیتان این پرسش بهزاد خان را توجیه کنید؟
شما که پافشاری بر این نکته داری که ظرفهای مادی نمیتوانند جایی برای چیزهای غیرمادی باشند ، پرسش پایین رو بد نیست که جوابگو باشید به
طور علمی.



حالا سوال اینه که طبق این دیدگاه اگر روح از بدن جداست چطور میتونه روی بدن یا رفتار بدن تاثیر بذاره ؟!


+



چون اوّلاً ابعاد و سلولهای مغز محدودند و ثانیا جنس علوم از سنخ مادّه نیست تا در مغز مادّی جای بگیره.

مشکل اینست که شما میخواهید بدانید که آیا علم و دانش یک شی غیرمادی یا مادی است ! علم و دانش همین اطلاعات و دیتا و داده میباشد ، همین بیت ها ، بایت ها ، مگابایت ها و گیگابایتها و.. است که درون هارد درایو یک رایانه جای میگیرد.. که درون مغز انسان جای میگیرد.. مشکل اینجاست که شما تعریف دانش را نمیدانید ( یا بهتر است بگویم میخواهید ندانید). دانش دانستن اطلاعات است. و هنگامی که اطلاعات داریم ( حالا چه در مغز چه در هارد رایانه ) یعنی دانش داریم. دانش تنها یک تعریف وازگانی است دوست گرامی ، نه یک شی روحانی و غیرمادی که تنها جایگاهش روحه!!!


ما به کامپیوتر دانش نمیدیم، بلکه همانطور که خودتون اشاره کردید «برنامه» میدیم و فرق برنامه با دانش، روشنه. برنامه ها حجم مادّی اشغال میکنند بر خلاف دانش!


فیلمی که شما درون رایانه تان تماشا میکنید ، یک برنامه است یا اطلاعات ؟ ( نکند علم رایانه را هم نمیپذیرید و پندار میکنید آن فیلم، اطلاعات نیست بلکه برنامه است؟!!) این فیلم درون هارد درایو شما انباشته شده ( حتا برنامه ای که شما به رایانه میدهی ، خود به طور اطلاعات در هارد درایو انباشته میگردد !). در علم رایانه به این میگوییم اطلاعات ( داده یا دیتا ) و وقتی رایانه این اطلاعات را دارد ( بنابر تعریفی که از دانش کردیم ) دانش دارد. ما هم هنگامی که بدست پیوندهای سیناپسی میان-نرونی درون مغز خود اطلاعات داریم، لذا دانش داریم. شما تاحالا اسم نرون و سلولهای مغزی و پیوند سیناپسی که پایگاه نگه داری حافظه مغز هستند رو شنیدی گرامی یا میپنداری این سلولها بخشی بیهوده درون مغز هستند؟


+




شما بین این دو تا مغالطه کردید. همه حرفهای شما هم به همین ترتیب انواع و اقسام مغالطه رو داره از قبیل مصادره به مطلوب و غیره.

بنده هیچ مغلطه ای نداشتم تنها به ناهمگونی میان سخنانتان (#1 و #2 ) که بسیار آشکار بود اشاره کردم. نگریستنی است که شما اشاره به تناقض را مغلطه میدانی و نگریستنی تر اینکه گونه ی آن را هم «مصادره به مطلوب ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])» میدانی!! ( دوستانی که با مغلطه آشنایی دارند بهتر پنداره ی سخنم را میدانند ).

اکنون میخواهم برای شما نمونه ای از شیوه ی درست بکارگیری مغلطه بیاورم:

بخش قرمز رنگ سخن شما که بدون اشاره به درونمایه ی سخنان من ، انگ مغلطه بر همه ی سخنان من میزنید ، به خودی خود دچار مغلطه ی تکذیب سخنان گوینده می باشد.




در این مغالطه شخص به جای این که به محتوای سخن بپردازد، به تکذیب و تخطئه گوینده و خاستگاه آن می‌پردازد. منشا این مغالطه این تصور نادرست است که: «امکان ندارد یک عقیده صحیح و مستدل از سوی کسی که دارای موقعیت مناسب علمی و اجتماعی و... نیست، ارائه شود.»


و باز توجیه های همیشگی شما ؛ ولی بنابر خط دوم این پست بنده ، شرکت پررنگ شما ، کمکی به ماست!!

Arash4484
17-07-2013, 19:07
در تکمیل توضیحات امین ، برای روشن شدن جایگاه مغز در انسان کمک میکند...

محل انباشته شدن اطلاعات پسیو=هارد=حافظه بلند مدت
محل اطلاعات جدید و فراخوانی شده و اکتیو=رم=حافظه کوتاه مدت
محل پردازش اطلاعات و فراخوانی برنامه ها برای کار=پردازشگر(CPU)=مخ
میشه به همین صورت ادامه داد...
راه اندازی=بوت=فرآیند بیدار شدن از خواب
دریافت و ارسال اطلاعات=ورودی و خروچیها=سیستم عصبی
و...

مقداری توضیح واضحات و ساده است مطلب، ولی برای کسی که مقایسه ناهمگون بین کارکرد مغز و سیستمهای کامپیوتری میکند ممکنه روشنگر باشه.
ضمن اینکه چیزی که از تعریف روح میبینیم همون تعریف دله که بعضی از علمای قدیم تصورش رو داشتند.

عرض شود انسانها به محدودیت های حافظه ای خود آگاهند و بخاطر این در قدیم به اینسو در کتاب و هم اکنون در رسانه های دیجیتال اطلاعات را انباشته میکنند،
به محدودیتهای پردازشی مغز و وجود استعدادهای خاص هم آگاهند و باعث شده انسانها رو به تخصص بیاورند، به این صورت که بجای بحرالعلومهای مثل بوعلی سینا که کمابیش کل دانش عصر را با خود حمل میکردند ، الان بسیاری از تحصیلکردگان دانشی کلی در حجم دریا و باعمق کم دارند ولی در مورد رشته تخصصییشان دانشی در حد عمق چاه.
انسانها هیچ کدام از انواع این محتوا رو به روح نسپرده اند که با تناسخ هم جابجا شود، حفظ دانش بعلت اجتماعات انسانی و آثار مادی و توسعه خرد عمومی با درس و بحث است. و اینکه ما کودکمان را از 5-6 سالگی به مدرسه میفرستیم و آنها را با الفبا آشنا میکنیم برای این است که ابزار کدشکنی این اطلاعات رو بسرعت بدست نسل بعد بدهیم. کافی است در جامعه ای آموزش عمومی و خواندن و نوشتن را در دو سه نسل غدقن کنیم تا ببینیم چه پس مانده ای از دانش کنونی به نسلهای بعدی میرسد و روح در این رابطه چه میکند.
برخی استدلالات که در این تاپیک رخ میده با اینکه بقول ربکا مطالعه زیادی هم در نظرات قدما داشتم من رو غافلگیر کرده.

polestar98g
17-07-2013, 20:55
درود

تلاش بی ثمر شما برای تحقیر بنده یا دوستانم ، ستودنیست....
خیر بزرگوار، بنده به هیچ وجهی قصد تحقیر نداشته ام و هر کس تمام پستها را از اوّل با دقّت مطالعه کنه و در شکلکهایتان و سابز نکات ریز و درشت که نمیخوام بشمردم دقّت کنه خوب میفهمه که این شما و هم مسلکانتان هستید که قصد تحقیر دارید البته این طبیعیه که من را هم به کیش خود بپندارید.


شما به طور آشکارا گفتید:

#1
که بنده نمونه ی رد کننده ای که خودتان بیان کرده بودید را به پیشگاه جنابعالی پیشکش کردم :n02:

#2

این رو قبلا توضیح دادم و دیگه تکرار نمیکنم. فقط این رو اضافه میکنم:
هر جوابی به تناسب سؤال مخصوص به خودش دارای اطلاق و تقیید می گردد. شما یک جواب را از یک سؤال و یک جواب را از سؤال دیگر برداشتید و قیودش رو انداختید و ادّعا میکنید که این دو تا باهم متناقضند. در حالی که تناقض شروطی داره.


بالاخره چرا مغز نمیتواند بنمایه ی اطلاعات گردد ؟ ما باید به کدام یک از بخشهای سخنان شما پناه بیاریم ؟ :n19: چون مغز مادی است و یا چون مغز محدود است ؟ گرچه بیان میکنید که اصلن از محدودیت مغز سخنی نگفته اید :n09:
این سؤال نشون میده که شما اصلاً هیچ یک از مطالب گذشته رو درک نکرده اید!
این دو مطلب هیچ تناقضی باهم ندارند. تمام اجسام مادّی محدودند. حالا یا مغز باشه یا هر چی.
مغز به عنوان یک ارگان مادّی، محدود به فضا و ابعاد و وزن خاصّی است.
ولی توانایی مغز به عنوان ابزار تعقّل برای روح، محدود نیست، چرا؟ چون روح خودش محدود و مادّی نیست و قوایش هم مادّی و محدود نیست.
چشم انسان مادّی و محدوده، ولی قوّه‌ی باصره که از قوای روح است محدود و مادّی نیست، و به همین ترتیب تمامی قوای نفس همینطورند.

در مورد محکوم کردن بنده به مغالطه هم این اوّلین بار شما نیست. شما از اوّلین پستی که بنده زدم شروع کردید به برچسب زدن این مارک روی بنده.

من فعلا تا این حد فرصت دارم. الآن نیم ساعت هم از افطار گذشت. ولی دوست داشتم فرصت بیشتر بود. چون این مقوله روح واقعاً یه بحث جدّی زیربنایی هست حتما باید حل بشه.
باز تحقیق بیشتری کنید. و این رو به خودم هم میگم نه فقط شما. باید تحقیق بیشتری بکنیم.

مخلص شما . شب بخیر و موفّق باشید.:»

Arash4484
17-07-2013, 21:21
من فعلا تا این حد فرصت دارم.

گرامی این تاپیک(موضوع) ماه ها و سالها بعد از مباحثات کنونی و با عدم حضور من و شما باقی میمونه، و براهش ادامه میده. ما که در یک مسابقه ریس شرکت نکرده ایم! بلکه علاقه مندیم کسب و نشر اطلاعات کنیم.
پس لطف کنید هر بار کمبود وقت و رسیدگی به مسائل درسی و شخصیتون رو اینجا مطرح نکنید. هر وقت دوست داشتید و وقت مکفی داشتید بیاید و با فراغ بال از نظرتون و ایده تون دفاع کنید. هر وقت هم خسته شدید در حد اون وقتتون باشید، یا تصمیم دیگری بگیرید .(من و دیگران هم همینطوریم)


از بحث اینکه کجا کی و توسط کی مطرح شد که بگذریم، در مورد نیاز به قوای نامحدود حتی ما اگر بطور همینجوری! و شهودی و لدنی هم وجود این قوا رو بپذیریم به پست قبلی من مراجعه کنید و دلایل عدم نیاز ما به همچین چیزهایی برای حفظ دانشمون و اندیشیدن و عقل ورزیدن رو مطالعه کنید.

havzhini
17-07-2013, 22:21
این دوست عزیز مطالبی عنوان میکنن که کاملا مطالب و اعتقاد قبلیشون رو نقض میکنه که واقعا عجیبه
البته با توجه به اینکه هربار از کمبود وقت و درحال درس خواندن یا بودن پدرشون در کنارشون مشخص میشه هنوز خیلی راه دارن به بلوغ برسن و حتی تایم استفاده از اینترنت رو براشون محدود میکنن پدربزرگوارشون

ولی بازم فقط یه مطالب توی صحبتهاشون بهش اشاره میکنم که کل اعتقادات و تفکرشون رو زیرسوال میبره

ایشون الان فقط اشاره میکننن به نامحدود بودن بعضی موارد و اینو دلیل وجود روح قرار میدن چون میگن روح کاملا نامحدود هست ولی باید یه مورد رو بهش اشاره کنم
در تفکر اعتقادی خوده ایشون تنها موجودیت که نامحدود هست چیزی نیست بجز خدا و هیچ چیز دیگر در جهان مادی و غیر مادی مطلق و نامحدود نیست بجز خدا
ولی حالا تمام حرف ایشون شده اینکه چون چیزهای مثل عقل و علم نامحدود هست(که البته کاملا غلطه و علم و عقل امثالهم هم محدودیت داره برای هر فرد) پس از اجرای روح هستن که روح هم نامحدود هست
یا مثال زدن قوای باصره! نامحدود هست که واقعا طنز امیزه این حرف و فکر میکنم لازم به توضیه نداره چقدر قوای باصره محدود و ناقص هست
ولی نمیدونن خوده این حرف در تفکر مذهبیشون کفر حساب میشه چون در این تفکر فقط و فقط ذات خدا نامحدود و مطلق هست و لاغیر
البته ممکنه کسی بگه روح انسان از ذات خدا نشات گرفته پس میتونه نامحدود باشه ولی باید گفت که درسته روح فرضی در این تفکر که از ذات خدا نشات گرفته وی تیکه محدودی از ذات خدا رو گرفته نه کلش که اگر اینطور باشه که میشه همون خوده خدای فرضی و نه چیز جدید و جدایی

در هر حال ایشون بهتره فعلا تحصیل کنن به وقت خودش حقایق براشون روشن میشه

البته اگر واقعا دنبال حقیقت باشن چون خیلی از افراد وقتی با حقیقت روبرو میشن ترسهای که در وجودشون هست باعث میشه فقط چشم ببندن و ندیدن رو بر دیدن ترجیح میدن

polestar98g
17-07-2013, 23:09
هر وقت دوست داشتید و وقت مکفی داشتید بیاید و با فراغ بال از نظرتون و ایده تون دفاع کنید.
بلی از تذکّرتون ممنونم. ولی من هم هدفم تأکید بر این بود که کسی توهّم نکنه که این شبهات جوابی نداره و در نتیجه ما فرار کردیم و موضوع رو ترک کردیم، و نتیجه گرفته بشه که روحی هم وجود نداره.
ضمن اینکه این تاپیک برای شخص من خسته کننده است. چون به منزله متکلّم وحده هستم و خودتون هم حتما متوجه هستید.
و جالبه که من تا میخوام جواب یکی از پستها رو بدم متوجه میشم که دو پست دیگه زده شده و به همین ترتیب یه پدیده بهمنی در حال جریان است!:n01:
بگذریم. به هر روی، با انکار من و شما که روح معدوم نمیشه.
کلّ دنیا هم اگه انکارش کنند روح هست و خواهد بود. تردیدی نیست.
صدها برهان بر وجود روح و تجرّد آن وجود دارد که بنده فقط به یکی دو تا اشاره کردم که این همه تنش ایجاد شد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
و امّا اون مقایسه ای که بین کامپیوتر و انسان انجام دادید قبلا یکی از دوستان هم انجام داده بود و من به ایشان پاسخ گفتم و عرض کردم که چند مقوله هست که فقط به موجودات زنده اطلاق میشه مثل علم و توانایی، هیچ فرد عاقلی به کامپیوتر «دانا» و «آگاه» اطلاق نمیکنه.
اونجا کمی توضیح دادم و تکرار نمیکنم. اکثر سؤالات به همین ترتیب تکراری هستند.
در ضمن اینجا باید بفرمایید که این حافظه که نظیر هارد فرض کردید و متفاوت از مخ دانستید محلّش کجاست؟

ولی خب یک مطلب دیگه هم اضافه میکنم که مفیده و این بیان رو قبلا مطرح نکرده بودم و قهراً مثل پاسخهای قبلی جار و جنجالها و تنشهای زیادی به راه خواهد افتاد و پدیده های بهمنی در انتظار ما خواهد بود و ظاهرا ما موظّفیم همه رو جواب بدیم، ولی چاره نیست:
هر یک از شما در حدّ خودتان کم و بیش معلوماتی کسب کرده و به چیزهایی آگاه و دانائید.
اگر چنانچه دانش شما در جزئی و گوشه ای از شما قرار بگیره (مثل هارد در کامپیوتر) باید فقط آن جزء، دانا باشه، نه اجزای دیگر شما؛
و حال آنکه می دانیم این انسان، دانا است و دانا بودن صفتِ جملگی اوست، بدون نسبت آن به محلّ مخصوص.
مثلاً اگه دانش در مغز رسوخ کرده باشه (نظیر هارد کامپیوتر که فرمودید) باید فقط همان مغز دانا باشه نه تمامی و جملگی انسان؛ دقّت کنید «دانا باشه» نه اینکه انباشته باشه مثل هارد.
همچنانکه اگه یک بیماری و آسیبی به مغز دست بدهد اختصاص به همان مغز داره نه به اعضای دیگه. همچنانکه اگه کسی لوزه اش چرکین بشه معده اش را عمل نمی کنند.
خلاصه اینکه: اگه دانش در جزئی از جسم قرار بگیره و مثل هارد کامپیوتر در حافظه (که به ادّعای شما حافظه جزئی از جسمه ولی به ادّعای ما قوّه ای از قوای روح) در این صورت باید تنها آن جزء، دانا باشه؛
و حال آنکه دانایی، صفتِ جملگی انسانه و به محلّ مخصوصی اختصاص نداره.
این دلیل اگرچه ظاهرش کوتاهه ولی در معنا بسیار بلنده.
و در این جمله که گفتیم: «دانایی، صفتِ جملگیِ انسان است» دقّت بفرمایید که این «جملگی» چیست.
دلایل سابق رو هم گه گفتیم روی هم بذارید و از اونا هم کمک بگیرید تا ببینید این «جملگی و تمامی» کیست که می گوید: «من دانایم» و هم اکنون با توجّه همه جانبه به خودتان در نسبت دادن دانایی مذکور بیندیشید.
این «جملگی» شامل دست و پا و دندان و زبان نیست، ناخن و انگشت از این جملگی بر کنارند. گوش و بینی در آن شرکت ندارن، و همچنین اعضای بدن از این جملگی بدورند، و با این همه، تو دانایی.
حال بفرمایید این «دانایی» صفتِ چیست و آن «جملگی» کدام است.
و خیلی دقّت کنید که صفت دانایی به عنوان مثال، یاد شده است. وگرنه در همه صفاتِ نفسانی (نفس همان روح است) دلیل یادشده جاری است.
مثلا بنگرید که وقتی به دیدارِ دوستی، به شما شادی دست می دهد و می گویی شاد و خرسندم، این شادی و خرسندی در کدام عضو شماست و در کجای شما قرار داره؟!
سخن در این نیست که آثار شادی در چهره و بدن هویدا میشه. سخن در جا و محلّ خود شادی است.
وقتی انسان خشم کرده یا از چیزی شادمان شد بر اثر ارتباطی شگفت که بین نفس و بدن است آثار صفات نفسانی در بدن دیده میشه و
از ظاهر او فهمیده میشه که حالت خشم به او دست داد و یا ترس و بیم به او روی آورد، ولی صفت ترس و صفت خشم و صفت شادی و سرور و نظائر اینها دیده نمیشوند،
و در هیچ عضوی از اعضای ظاهر و باطن بدن جا ندارند بلگه انسان به جملگی و تمامیِ خود، آن را دارا است و
سخن ما اینه که انسان میگه: من دانایم یا خشم و شادی و امید و ترس دارم و همچنین در اوصاف دیگه نظیر اینها که صفاتِ جملگیِ انسانند،
و جای آنها در هیچ جزئی از اجزای بدن نیست بلکه حقیقتی ماورای این تن و اعضای آن است که دارای این صفات است، و این حقیقت همان روح می باشد.

موفّق باشید.:11:
- - - - - - - - - - - - - -
بلی من تا خواستم یه پست بزنم طبق معمول دیدم پست زده شده:



در هر حال ایشون بهتره فعلا تحصیل کنن به وقت خودش حقایق براشون روشن میشه

البته اگر واقعا دنبال حقیقت باشن چون خیلی از افراد وقتی با حقیقت روبرو میشن ترسهای که در وجودشون هست باعث میشه فقط چشم ببندن و ندیدن رو بر دیدن ترجیح میدن

بله خود شما هم همینطور بهتره به جای طعنه زدن، کمی تحصیل و تحقیق کنید و به یک هزارم از ادلّه ی وجود مبدأ و معاد و روح پی ببرید.

البته اگر واقعا دنبال حقیقت باشین چون خیلی از افراد وقتی با حقیقت روبرو میشن ترسهای که در وجودشون هست باعث میشه فقط چشم ببندن و ندیدن رو بر دیدن ترجیح میدن و به این هم بسنده نکرده دیگران را تخطئه کرده و به هر برهان قاطعی مارک مغالطه زده و شروع به طعنه زدن میکنند

havzhini
17-07-2013, 23:55
- - - - - - - - - - - - - -
بلی من تا خواستم یه پست بزنم طبق معمول دیدم پست زده شده:

بله خود شما هم همینطور بهتره به جای طعنه زدن، کمی تحصیل و تحقیق کنید و به یک هزارم از ادلّه ی وجود مبدأ و معاد و روح پی ببرید.

البته اگر واقعا دنبال حقیقت باشین چون خیلی از افراد وقتی با حقیقت روبرو میشن ترسهای که در وجودشون هست باعث میشه فقط چشم ببندن و ندیدن رو بر دیدن ترجیح میدن و به این هم بسنده نکرده دیگران را تخطئه کرده و به هر برهان قاطعی مارک مغالطه زده و شروع به طعنه زدن میکنند

ببخشید در جریان نبودم برای پست زدن قبل از شما باید ازتون اجازه گرفت
واقعا معذرت میخوام و از مدیران خواهش میکنم اینو توی قوانین انجمن قید کنن تا ما دچار همچین اشتباهی نشیم قبل از شما و تاییدتون پست نزنیم

بنده بدون اغراق در این زمینه که شما میفرمایید مطالعه کافی و وافی دارم هم از اون هزاران دلیل و توجیه که شما مد نظرتونه هم از هزاران دلیل و توجیه دیگران چه بر تاییدش چه ردش
از کتاب اسمونی شما تا کتاب بزرگان و امامان و علامه های شما گرفته تا بی سرپاهای خداناباور مطالعه و شناخت کافی دارم بر خلاف شما که عقاید دیگه رو بی سروپا میدونین و لایق اتش زدن و کتاب سوزی، ما بی سروپاهای خداناباور به همه احترام میزاریم و از صحبت و علم درست همه استفاده میکنیم

در هر حال حداقل با اگاهی نظر بدین که اینطور عقایدتون دچار تنافض نشه و در پیشگاه خدای فرضیتون گناهکار و کفرگو هم شناخته نشین



و جالبه که من تا میخوام جواب یکی از پستها رو بدم متوجه میشم که دو پست دیگه زده شده و به همین ترتیب یه پدیده بهمنی در حال جریان است!
باید گفت که اینجا یه انجمنه و در انجمن افراد گوناگون با عنوان عقاید و سطح دانش و علم و تحصیلات وجود دارن و همه ازادن که نظر بدن و سوال کنن
مشکل شما اینه که چرا همه از شما سوال میکنن و ایراد میگیرن و چرا همه شما رو تایید نمیکنن و همفکر شما نیستن
باید بگم اون دوران تموم شده که درصد افراد اگاه و با دانش که مسائل رو به همین راحتی قبول نمیکنن پایین بود و شما هرحرفی میزدین اکثریت از روی نااگاهای فقط برای ابراز وجود شما رو تایید میکردن
بلکه الان اینقدر اگاهی و دانش همه بالارفته که دیگه معدود افراد کندذهن هستن که مسائل پوچ و متناقض رو به این راحتی قبول کنن
پس زیاد ناراحت نباشید کم کم عادت میکنید

در مورد مسائل جدیدی هم که مطرح کردین مثل دانایی و جملگی و محل قرار گیری این دانایی و ... هم اینقدر حرفاتون سطحی و ابتدایی هست که احتیاجی به بررسی نداره کسی حتی کتابهای علوم ابتدایی یا کتابهای رشته تجربی دبیرستان رو مطالعه کرده باشه به تمام مطالب شما میخنده که هنوز نمیدونین محل قرار گیری حافظه کدوم بخش بدن انسان هست

Arash4484
18-07-2013, 00:02
شما متکلم وحده نشدید چون بفرمایش خودتان مرتب پستهای جدید میرسه، در حقیقت شما منظورتون اینه که در حال حاضر کسی در مورد این ایده غیر از شما دفاع و ادله ای نداشته، که خوب این نه تقصیر ما(مخالفان این نظر) و نه شماست. و میشه برای خسته نشدن بدون عجله و با مطالعه مطالب رو بیان بشه.


در ضمن اینجا باید بفرمایید که این حافظه که نظیر هارد فرض کردید و متفاوت از مخ دانستید محلّش کجاست؟
مکان تمام چیزهای که ذکر کردم در مغزه...شما مغز رو اگر با رایانه قیاس کنید باید به شکل یک سیستم کامپیوتری باید بهش توجه کنید که شامل حافظه موقت و پردازشگر و حافظه دایم و... هست.
مجموع فعالیت های این اجزا در مغز و تن ماست که من و ما رو بوجود میاره.
در پاسخ به پرسشتون چندین بخش مغز در فرآیند تثبیت حافظه نقش بازی میکنه، و در مورد حافظه بلند مدت Hippocampus که در زیر مخ قرار داره یکی از اصلیترین بخشهاست.
کافی مکان پردازش حافظه در مغزمون جابجا بشه تا مبتلا به شیزوفرنیبشویم، یا مکان نگهداری حافظه آسیب ببینه تا مبتلا به پارکینسون بشویم(رجوع کنید به وضعیت محمدعلی بوکسور نامدار) و ببینید در این زمینه روحتون کاری براتون نمیکنه.
مغز شامل چندین بخشه، با یک گوگلینگ ساده و کمی مطالعه کتب آناتومی بدن انسان میتونید جواب این قبیل سوالاتون رو پیدا کنید.


اما من متوجه هستم منظور شما چیست، شما در مورد معنی ((من)) و چگونگی ((خودآگاهی)) و ((هوشیاری)) صحبت میکنید، این خیلی جای بحث داره و بقولی یکی از سه مساله پر چالش علم نوینه، اما چون شما این آگاهی از من بودن رو مرتبط کردید با روح ، و همینطور خیلی ساده به سیستم بدن توجه میکنید، بحث شکل دیگری میگیره و باید ادله کافی برای صحبتتون داشته باشید، و فقط نفرمایید قابل انکار نیست و صد دلیل وجود داره و...

دوستان بنظرم متلک رو هم تعطیل کنیم خیلی بهتره، همه میدونیم نه ارزشی داره و نه راه به جایی میبره و نه دریچه دانشی رو مفتوح میکنه.

A M ! N
18-07-2013, 02:30
گرامی این تاپیک(موضوع) ماه ها و سالها بعد از مباحثات کنونی و با عدم حضور من و شما باقی میمونه، و براهش ادامه میده. ما که در یک مسابقه ریس شرکت نکرده ایم! بلکه علاقه مندیم کسب و نشر اطلاعات کنیم.
پس لطف کنید هر بار کمبود وقت و رسیدگی به مسائل درسی و شخصیتون رو اینجا مطرح نکنید. هر وقت دوست داشتید و وقت مکفی داشتید بیاید و با فراغ بال از نظرتون و ایده تون دفاع کنید. هر وقت هم خسته شدید در حد اون وقتتون باشید، یا تصمیم دیگری بگیرید .(من و دیگران هم همینطوریم)


این نکته اهمیت بالایی دارد ،

مشکلی که هست در این گفتگو و تمام گفتگوهای این چنینی ، اینست که دوست ما گمان میکنه ما یک دسته انسان هستیم که با انگیزه ی جنجال و میدان جنگ وارد تاپیک شده ایم و مطلب میگذاریم و یا با خود ایشان جنگی داریم . برای نمونه در پست های واپسینم ، در مورد 21 گرم بودن وزن روح سخنی گفتیم ، دوستمان به طور خودکار خودش را مخاطب نهاد.. در حالیکه اصلن سوی سخن من به سمت ایشان نبود! بنده فقط یک مطلبی را اینجا گذاشتم تا همگان استفاده ببرند!

دوست گرامی ، همه ی این تلاشهایی که من و دگر دوستان میکنیم به این امید هست که شاید یک درصد شما روی این چیزها با خودت پنداشت کنی و گویی نکند اینها درست میگوینـد ؟
روزهایی را به یاد دارم که شاید بنده از شما بسیار خشک اندیش تر بودم ، حتا از گمان و پندار این موضـوع ها هم لرزه به بدنم میفتاد.. درست مث شما دوست نداشتم کسی به باورهایم
کوچکترین کمبودی وارد و اشارت نماید ؛ ولی پژوهش کردم و پژوهش ، پرسشهایی برایم پیش میامد و هرگاه که میپرسیدم میگفتند انسان در جایگاهی نیست که بتواند پی ببرد و ...

همه ی پاسخی که بنده دریافت مینمودم این بود که شمـا به عنوان یک انسان گیرایی بسنده بر این موضوعها نداری و یه دسته براهین آکمنـــــد بی اساس! پس بدگمان شدم و روز به روز
بدگمان تر.. کم کم اون دید خشک اندیشانه در من خاموش تر میشد و حقیقت ها را بهتر درک مینمودم و میپذیرفتم.. هرچه بیشتر این حقایق رو میشنیدم ترسم بیشتر میریخت تاکنون که
دیگر به جایی رسیدم که هیچ چیز را بدون برهان نمیپذیرم. بگذارید راحتتان کنم : اگر کسی به من بگویـد روح وجود دارد از او برهان مناسب میخواهم و اگر بگوید روح وجود ندارد هم باز از او
برهان میخواهم..

میدانم که به ما به چشم دشمنان خویش نگاه مینمایی که با انگیزه ی جنگ و درگیری و ریشخند وارد این برگه شده ایم؛

ولی همه ی خواهش من اینست ، بله چکیده ی همه ی سخنان من و دوستان اینست گرامی:

به همه چیز و همه کس ( از من و باورهایم گرفته تا باورهای خودتان !!) شکاک باش! همه ی این جهان هستی سزاوار شک است. از هیچ چیز بیمی نداشته باش و شکاک باش ، هیچ چیز را به سادگی نپذیر ! دستاوردهای خوبی از آن شما خواهد شد.

ارادتمند.

Stream
18-07-2013, 02:53
جناب polestar98g ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) من که دارم تاپیک رو دنبال می کنم کاملا به نظر میاد شما همون حرف های قبلیتون رو می زنید و توضیحات شما هم همگی حالت خبری دارند و وقتی از شما پرسیده میشه "چرا باید اینطور باشه؟" و "شما از کجا این رو می دونید؟" هیچ پاسخی وجود نداره و برای همین هم سوالات تکراری هستند، چون پاسخی براشون ارائه نشده. وظیفه اثبات ادعا همیشه با مدعی هست و این شیوه استدلالی "اگر این نه پس چه" شما در اصل توسل به جهل و نادانی است.



در ضمن اینجا باید بفرمایید که این حافظه که نظیر هارد فرض کردید و متفاوت از مخ دانستید محلّش کجاست؟


بر اساس دانش روز:

Medial Temporal Lobe
Prefrontal Cortex



ولی خب یک مطلب دیگه هم اضافه میکنم که مفیده و این بیان رو قبلا مطرح نکرده بودم و قهراً مثل پاسخهای قبلی جار و جنجالها و تنشهای زیادی به راه خواهد افتاد و پدیده های بهمنی در انتظار ما خواهد بود و ظاهرا ما موظّفیم همه رو جواب بدیم، ولی چاره نیست:
هر یک از شما در حدّ خودتان کم و بیش معلوماتی کسب کرده و به چیزهایی آگاه و دانائید.
اگر چنانچه دانش شما در جزئی و گوشه ای از شما قرار بگیره (مثل هارد در کامپیوتر) باید فقط آن جزء، دانا باشه، نه اجزای دیگر شما؛
و حال آنکه می دانیم این انسان، دانا است و دانا بودن صفتِ جملگی اوست، بدون نسبت آن به محلّ مخصوص.
مثلاً اگه دانش در مغز رسوخ کرده باشه (نظیر هارد کامپیوتر که فرمودید) باید فقط همان مغز دانا باشه نه تمامی و جملگی انسان؛ دقّت کنید «دانا باشه» نه اینکه انباشته باشه مثل هارد.
همچنانکه اگه یک بیماری و آسیبی به مغز دست بدهد اختصاص به همان مغز داره نه به اعضای دیگه. همچنانکه اگه کسی لوزه اش چرکین بشه معده اش را عمل نمی کنند.
خلاصه اینکه: اگه دانش در جزئی از جسم قرار بگیره و مثل هارد کامپیوتر در حافظه (که به ادّعای شما حافظه جزئی از جسمه ولی به ادّعای ما قوّه ای از قوای روح) در این صورت باید تنها آن جزء، دانا باشه؛
و حال آنکه دانایی، صفتِ جملگی انسانه و به محلّ مخصوصی اختصاص نداره.

خیلی خوب صحبت کردید چون این دقیقا خلاف ادعاهای شما رو نشون می ده. دانا بودن انسان به خاطر مغزش هست و این کاملا واضحه، بقیه قسمت های بدن فقط کار خودشون رو انجام میدن (قلب خون رو منتقل می کنه، شش تنفس و ...)، شما اگه قلب و جگر و کلیه و شش یک نفر رو به یک شخص دیگه پیوند بزنید فرقی در دانایی این شخص نمی کنه. شما دو دست و دو پای یک شخص رو قطع کنید و چشمش رو کور کنید و گوشش رو کر کنید باز هم این شخص همون دانش قبلی خودش رو داره و هیچ حافظه ای رو از دست نمی ده.

از اون سمت هر نوع آسیب به مغز یک شخص یا بیماری هایی که مغز رو تحت تاثیر قرار میدن مثل آلزایمر یا پارکینسون و هانتینگتون، تاثیر کاملا مستقیمی بر دانش و قابلیت های اون شخص خواهند گذاشت.

چیزی که شما بهش میگید روح، ما بهش میگیم ذهن (Mind) که تعریف علمیش هم اینه:

A mind is the set of cognitive faculties that enables consciousness, perception, thinking, judgement, and memory—a characteristic of humans, but which also may apply to other life forms.

که در قدیم این Mind (یا به قول شما روح) با صحبت های مذهبی توضیح داده می شد، بعد از اون با فلسفه و امروزه از طریق روانپزشکی و نوروساینس در زیر پرچم علم و طی این 100 سال آگاهی ما در این زمینه هزاران برابر شده به پاس خدمات دانشمندان (نه متخصصین مذهب). ما در دنیایی هستیم که کودکی که مشکل کمبود توجه و تمرکز داره و هیچ چیز رو یاد نمی گیره، بعد از دو روز خوردن قرص های ریتالین همه توجه و تمرکزش برمی گرده و یادگیریش شروع میشه، و بعد از یک روز قطع کردن دارو مثل قبل میشه و این همه بیماری روانی (احتمالا در ذهن شما بیماری روحی) با داروهای کاملا فیزیکی درمان میشن، و باز هم این حرف های عجیب که شاید ارزش ادبی داشته باشند ولی در علم جایی ندارند رو می شنویم.




این دلیل اگرچه ظاهرش کوتاهه ولی در معنا بسیار بلنده.
و در این جمله که گفتیم: «دانایی، صفتِ جملگیِ انسان است» دقّت بفرمایید که این «جملگی» چیست.
دلایل سابق رو هم گه گفتیم روی هم بذارید و از اونا هم کمک بگیرید تا ببینید این «جملگی و تمامی» کیست که می گوید: «من دانایم» و هم اکنون با توجّه همه جانبه به خودتان در نسبت دادن دانایی مذکور بیندیشید.
این «جملگی» شامل دست و پا و دندان و زبان نیست، ناخن و انگشت از این جملگی بر کنارند. گوش و بینی در آن شرکت ندارن، و همچنین اعضای بدن از این جملگی بدورند، و با این همه، تو دانایی.
حال بفرمایید این «دانایی» صفتِ چیست و آن «جملگی» کدام است.
و خیلی دقّت کنید که صفت دانایی به عنوان مثال، یاد شده است. وگرنه در همه صفاتِ نفسانی (نفس همان روح است) دلیل یادشده جاری است.
مثلا بنگرید که وقتی به دیدارِ دوستی، به شما شادی دست می دهد و می گویی شاد و خرسندم، این شادی و خرسندی در کدام عضو شماست و در کجای شما قرار داره؟!
سخن در این نیست که آثار شادی در چهره و بدن هویدا میشه. سخن در جا و محلّ خود شادی است.
وقتی انسان خشم کرده یا از چیزی شادمان شد بر اثر ارتباطی شگفت که بین نفس و بدن است آثار صفات نفسانی در بدن دیده میشه و
از ظاهر او فهمیده میشه که حالت خشم به او دست داد و یا ترس و بیم به او روی آورد، ولی صفت ترس و صفت خشم و صفت شادی و سرور و نظائر اینها دیده نمیشوند،
و در هیچ عضوی از اعضای ظاهر و باطن بدن جا ندارند بلگه انسان به جملگی و تمامیِ خود، آن را دارا است و
سخن ما اینه که انسان میگه: من دانایم یا خشم و شادی و امید و ترس دارم و همچنین در اوصاف دیگه نظیر اینها که صفاتِ جملگیِ انسانند،
و جای آنها در هیچ جزئی از اجزای بدن نیست بلکه حقیقتی ماورای این تن و اعضای آن است که دارای این صفات است، و این حقیقت همان روح می باشد.

اتفاقا شاید صحبت های شما در ظاهر اندکی زیبایی ادبی داشت، در معنا کاملا پوچ و خالی و فقط به دلیل بی دانشی و Ignorance به تمام معناست.

تمام این صفات شادی و خوشحالی و عشق و مهربانی و خشم و عصبانیت و افسردگی و ترحم و امید و ناامیدی به خاطر فعالیت های مغزی هستند و امروزه ما اینها رو زیر دستگاه های fMRI می تونیم مشاهده کنیم، افرادی که به دلیل آسیب مغزی، مغزشون قادر به این فعالیت ها نیست اون نوع صفات رو در خودشون نشون نمیدن و اصلا قادر به درکشون هم نیستند. هیچ چیز ماورایی در اینجا وجود نداره و اگه شما معتقد هستید وجود داره باید ادعاتون رو اثبات کنید (نه اینکه بطور خبری به ما بگید و انتظار داشته باشید ما قبول کنیم).

خلاصه اینکه این جمله های خبری شما نه برای ما قابل قبول هست و نه اثبات محسوب میشه. شما دارید یک داستان میگید که با واقعیت های علمی جور نیست، و شاید صدها سال پیش در دوران Ignorance و جهالت کامل بشریت پاسخ هایی رو برای ذهن های کنجکاو به همراه داشت ولی امروزه سطح استاندارد مورد نظر برای قبول کردن یک ادعا به عنوان واقعیت تغییر کرده و یک جمله خبری که یک داستان رو تداعی کنه ارزش منطقی یا علمی نداره.

polestar98g
18-07-2013, 15:54
با عرض سلام و خسته نباشید به پژوهشگران عزیز

خب اشکالاتی که قابل پاسخگوییه:



نمونه در پست های واپسینم ، در مورد 21 گرم بودن وزن روح سخنی گفتیم ، دوستمان به طور خودکار خودش را مخاطب نهاد.. در حالیکه اصلن سوی سخن من به سمت ایشان نبود! بنده فقط یک مطلبی را اینجا گذاشتم تا همگان استفاده ببرند!
ببن امین جان شما اونجا این نظریه رو به همه افرادی که معتقد به وجود روحند نسبت دادید:

جالب اینجا است که نه تنها ادعا میکنند روح وجود دارد ، بلکه برای آن وزن 21 گرمی هم در نظر گرفته اند که همین وزن جدیدن شده status فیسبـوک و جملات قصارشون.
در حالیکه اگه انصاف داشتید باید میگفتید : بعضی از آنهایی که ادّعا میکنند...
چون من قبل از اون توی چندین پست توضیح دادم که روح دارای وزن و ابعاد نیست و خواصّ مادّه رو نداره.
بنابراین هر فردی هم که معتقده روح دارای وزن میتونه باشه این اصلا به مفهوم روح پی نبرده و روح رو نمیشناسه.



روزهایی را به یاد دارم که شاید بنده از شما بسیار خشک اندیش تر بودم ، حتا از گمان و پندار این موضـوع ها هم لرزه به بدنم میفتاد.. درست مث شما دوست نداشتم کسی به باورهایم
کوچکترین کمبودی وارد و اشارت نماید ؛....
ببین اینجا شما به طور ناجوانمردانه داری این رو به ذهن مخاطب تزریق میکنی که هرکس به ماورای مادّه معتقد باشه حقایق رو نمیدونه!
به ذهن مخاطب القاء میکنی که کسی که مخالف عقیده‌ات باشه خشک اندیش است و از گمان و پندار باورهای ضدّ خودش میلرزه!

در حالی که درست برعکسه؛ شما و نوع شما که جمود کردی به مادّه و از تصوّر ماورای مادّه وحشت داری شما خشک اندیش هستی.

شما هر چه را که با حواسّ ظاهریت برات قابل لمس و قابل احساس باشه اون رو می پذیری و ما بقی رو هر قدر که برهان هم قوی باشه نمی پذیری.

خشک اندیشی اینه نه اینکههم مادّه و خواصّ مادّه و آثار عظیم اون رو قبول داشته باشی و هم ماورای مادّه را،

ما کاملا هم انعطاف پذیر هستیم. منتها چیزی که بهش یقین داریم یقین رو نمیشه انکار کنیم اگه هم انکار کنم به صورت ظاهری و زبانی خواهد بود.

شما ضمن اینکه درک کاملی هم از مادّه ندارید. اگه کسی درک درستی از مادّه و خواصّ اون داشته باشه به ماورای مادّه هم پی می بره و متوجّه میشه که این آثار، آثار مادّه نیست و مادّه نمیتونه این آثار رو داشته باشه.
به همین جهت گفته اند که فیزیک نردبان متا فیزیک است.

کلّ ادلّه ی شما برمیگرده به اینکه: دلیلی بر وجود روح و مانند اون نیافته اید، این یافتن هم تحقیق میخواد تلاش میخواد، جسارت نباشه ولی با استاتوس های فیسبوک نمیشه به حقیقت رسید.
ولی من بارها گفته ام که نیافتن ما و شما دلیل بر نبودن یک چیز نیست.

و امّا با این سخنت کاملاً موافقم:

به همه چیز و همه کس ( از من و باورهایم گرفته تا باورهای خودتان !!) شکاک باش! همه ی این جهان هستی سزاوار شک است. از هیچ چیز بیمی نداشته باش و شکاک باش ، هیچ چیز را به سادگی نپذیر ! دستاوردهای خوبی از آن شما خواهد شد.
ارادتمند.
آره این رو همه باید مدّ نظر داشته باشیم و کورکورانه چیزی رو نپذیریم. اعتقاد و باور کورکورانه در هیچ مکتبی ستوده نیست و بها و ارزشی هم نداره.
نظیر حضرت ابراهیم(ع) باشیم که در مورد خدا به همه چیز شک کرد، از ستاره و ماه و خورشید شروع کرد تا به ماورای اینها رسید. شکّ سازنده به این میگن.

ارادت هم کامله. این بحثها به ارادت ما لطمه ای نمیزنه.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

موفّق باشید.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Sara
18-07-2013, 16:30
درست برعکسه؛ شما و نوع شما که جمود کردی به مادّه و از تصوّر ماورای مادّه وحشت داری شما خشک اندیش هستی.

شما هر چه را که با حواسّ ظاهریت برات قابل لمس و قابل احساس باشه اون رو می پذیری و ما بقی رو هر قدر که برهان هم قوی باشه نمی پذیری.

خب نظر من فقط با توجه به جمله اول شما :اعتقاد به ماورای ماده وحشت آور نیست. چرا باید وحشت آور باشه؟ شما فرض رو بر این گذاشتید کسانی که به این موضوع اعتقاد ندارند در یک محیط بسته علمی هستند و هر چیزی رو که قابل اثبات و اندازه گیری نباشه اونها رو می ترسونه و ابزارها و اعتقادات اونها رو زیر سئوال می بره، اما من نظر شخص خودم رو می گم فکر می کنم کاملاً بر عکس هست، با توجه به گسترش زیاد این توع مسائل معتقدان به علم از معتقدان به (به عنوان مثال روح) می خوان که یک دلیل و اثبات برای ادعاشون داشته باشند. و مسئله بزرگ اینجا اینه که شما باور دارید بدون اثبات علمی میشه چیزی رو پذیرفت و ما قبول نداریم. وگرنه هرگز اثبات قوی ای برای وجود روح ندیدم و همیشه یک ادعا بوده.
ببینید ذهن باز این نیست که شما پذیرش هر چیزی رو داشته باشید، مثلاً اگه من به اینکه 5گرم موی گربه زیر بارون مونده و چشم چپ سگ نابالغ و پر دم مرغ در حال مرگ و 8 قاشق خاک قبرستان رو با هم مخلوط کنم به خواسته ام میرسم اعتقاد داشته باشم ذهن بازی دارم؟؟ آیا وحشت دارم از اینکه بپذیرم این امر حقیقت داره؟؟ مسلما نه!
من فکر می کنم انسانها در طول تاریخ در واکنش به اتفاق هایی که مطابق میلشون نیست دنبال یک راه گریز هستند و معمولاً بزرگترین مشکل این هست که نمی خوان بپذیرند که سبب خودشون هستند و یا در غیر این صورت این مسئله فقط یک اتفاق هست، به هم دلیل به دنبال مسائل ماورایی می رن و بدون اثبات می پذیرند چون این آسونترین و امن ترین راه هست. هم برای توجیه اتفاق افتاده و هم برای درست شدن اوضاع!
در مورد جمله دوم به شخصه برهان قوی ندیدم مگر اینکه برهان قوی در این مورد قبول بدون اثبات باشه.

havzhini
18-07-2013, 18:32
ایشون حرف از برهان قوی میزنن ولی واقعیت اینکه این حرف برای ایشون درسته نه برای کسانی که دنبال عقل و منطق و برهان قاطع هستن
برهان قویی برای ایشون فرمایشات کسانی هست که به اون افراد اعتقاد دارن و چون اون افراد مطلبی رو عنوان کردن پس براشون تبدیل به برهان قوی شده
ولی برای امثال ما که دنبال دلیل و مدرک هستیم و برامون مهم نیست این دلیل و مدرک از طرف چه کسی باشه فقط چیزی که با عقل و منطق و علم درست در بیاد قابل پذیرشه نه چیزی دیگه



کلّ ادلّه ی شما برمیگرده به اینکه: دلیلی بر وجود روح و مانند اون نیافته اید، این یافتن هم تحقیق میخواد تلاش میخواد، جسارت نباشه ولی با استاتوس های فیسبوک نمیشه به حقیقت رسید.

توی همین تاپیک ده ها دلیل و مدرک پزشکی و فیزیکی و علمی کاملا تحقیقاتی و اثبات شده ارائه شده ولی بازم میگن استاتوس فیسبوک
وقتی شما نمیخواین بخونین و ببینین مشکل از ما نیست چون براتون مطالب با مدرک عنوان شده ولی شما فقط استاتوس فیسبوک رو میبینین نه چیزی دیگه



ولی من بارها گفته ام که نیافتن ما و شما دلیل بر نبودن یک چیز نیست.

دقیقا این حرف کاملا درسته
ولی واقعا خودتون به این حرف اعتقاد دارین؟چون این حرف رو میشه اینطور هم نوشت
نیافتن من و شما دلیل بر نبودن و بودن چیزی نیست


دوستان دیگه رو نمیدونم ولی من هیچ چیز رو رد نمیکنم مگر مدرک کاملا متعبر کسی ارائه برای همینطور چیزی رو قبول نمیکنم
ولی شما با قاطعیت میگید چیزی وجود داره ولی هیچ مدرکی ندارید و اگر در گذشته یه سری نظریه مثل ارتباط دادن عقل و احساسات و امثالهم به روح بود الان علم پزشکی کاملا ثابت کرده تمام اینها مربوط به جسم هست و کاملا منشا مادی دارن

اگر روزی کسی مدرک درست ارائه بده بدون شک قبول میکنم ولی تا حالا که دلیلی نبوده و دلایلی که ارائه شده کاملا رده شده تا حالا

B3HZ@D
18-07-2013, 19:25
آره این رو همه باید مدّ نظر داشته باشیم و کورکورانه چیزی رو نپذیریم. اعتقاد و باور کورکورانه در هیچ مکتبی ستوده نیست و بها و ارزشی هم نداره.
نظیر حضرت ابراهیم(ع) باشیم که در مورد خدا به همه چیز شک کرد، از ستاره و ماه و خورشید شروع کرد تا به ماورای اینها رسید. شکّ سازنده به این میگن.

حضرت ابراهیم در مورد همه چیز شک کرد ؟!
طبق داستانهای گفته شده ایشون بدون فوت وقت قصد داشتن سر پسرشون رو از تنش جدا کنن تا نشان بدن که دستورات آسمانی رو بی برو برگرد قبول دارن و انجام میدن .
این میشه شک کردن ؟!

A M ! N
18-07-2013, 19:32
بببن امین جان شما اونجا این نظریه رو به همه افرادی که معتقد به وجود روحند نسبت دادید:

در حالیکه اگه انصاف داشتید باید میگفتید : بعضی از آنهایی که ادّعا میکنند...
چون من قبل از اون توی چندین پست توضیح دادم که روح دارای وزن و ابعاد نیست و خواصّ مادّه رو نداره.
بنابراین هر فردی هم که معتقده روح دارای وزن میتونه باشه این اصلا به مفهوم روح پی نبرده و روح رو نمیشناسه.



خودتان هم میدانید که فردید بنده هرگز شما نبودید از همان ابتدا. بخشهای دیگر را که دوستان پاسخ دادند.


از آنجا که ازین شیوه ما راه به جایی نمیبریم ، و با روی آوری به شیوه ی بسیار ویژه ی براهینتان ، میخواهم بدانم شما چطور و با چه فرنودی دانستی که "تناسخ" پذیرفتنی نیست؟ ( بنابر پاسخی که در نظرسنجی داده اید) روشنگری بفرمایید.


+

این پرسش را بی پاسخ رها کردید :


حالا سوال اینه که طبق این دیدگاه اگر روح از بدن جداست چطور میتونه روی بدن یا رفتار بدن تاثیر بذاره ؟!

Atghia
18-07-2013, 22:21
بچه ها من 7صفحه رو با صبر و حوصله خوندم ولی خدایی هلاک شدم:n02:
خب من که کلا اهل بحث های این مدلی نیستم منو به دید یک بی طرف فرض کنید:n06:
فقط از کلیه دوستان منکر خدا و روح و موافقین وجود روح و معاد و کلا همه ی جمع حاضر یک سوالی دارم هرجوری که مناسب بحثتون هست جواب بدید ممنون میشم:
خیلی ها روح(یا مثلا اسم بی طرفانه بخوام بگم حضوری غیرجسمانی) رو دیدند و میبینند (امیدوارم از من مدرک نخواید، خدایی حرف و اثبات و مقاله و مستندی ندارم ولی فکر کنم خیلی هاتون موافق این مسئله هستید که بلاخره یک چیزی دیدند دیگه حالا اسمش هرچی هست امواج هست جن هست روح هست یا هرچیز دیگه میخوام بدونم علم اینو چجوری توجیح میکنه؟! مثلا میگه اونا که دیدند به نوعی بیماری ناشی از بهم خوردن بالانس هورمون هاشون دچار شدند؟ :n02:سلولهای مغزیشون نویز ایجاد کرده و چشمشون به خطا دیده یک چیزایی رو؟:n13:)
ایضا در همین راستا خواب چطور؟ اینو میدونم با دستگاههای مختلف اومدن فعالیتهای مغز رو در نواحی خاصی از اون با ام ار ای بررسی کردند و تغییراتی دیدند که در بیداری وجود نداره و...اما میخوام بدونم دلیل علمی دیدن اتفاقات و محیط هایی که در بیداری علمی نسبت به اونها نداریم چیه؟! ایا اینم به هورمون ها یا فعالیت نورون ها برمیگرده؟((امیدوارم نگید کلا خواب و رویا چی هست و بیاید ثابت کنیم که خواب هم مگه میبینیم؟:n04:))

در نهایت منو به عنوان یک اماتوره سطح پایین در نظر بگیرید که دوتا سوال پرسیده
شماتت نکنید خواهشا منو
((کلا از بعضی کاربرهای انجمن علمی به شخصه میترسم!!!:n28:))

+

فقط از اون لفظ مغلطه توسل به احساس و اینا صحبت نکنید خواهشا! چون من چیزی رو نخواستم به کسی ثابت کنم که مغلطه کنم فقط سوال پرسیدم!

havzhini
18-07-2013, 22:50
بچه ها من 7صفحه رو با صبر و حوصله خوندم ولی خدایی هلاک شدم:n02:
خب من که کلا اهل بحث های این مدلی نیستم منو به دید یک بی طرف فرض کنید:n06:
فقط از کلیه دوستان منکر خدا و روح و موافقین وجود روح و معاد و کلا همه ی جمع حاضر یک سوالی دارم هرجوری که مناسب بحثتون هست جواب بدید ممنون میشم:
خیلی ها روح(یا مثلا اسم بی طرفانه بخوام بگم حضوری غیرجسمانی) رو دیدند و میبینند (امیدوارم از من مدرک نخواید، خدایی حرف و اثبات و مقاله و مستندی ندارم ولی فکر کنم خیلی هاتون موافق این مسئله هستید که بلاخره یک چیزی دیدند دیگه حالا اسمش هرچی هست امواج هست جن هست روح هست یا هرچیز دیگه میخوام بدونم علم اینو چجوری توجیح میکنه؟! مثلا میگه اونا که دیدند به نوعی بیماری ناشی از بهم خوردن بالانس هورمون هاشون دچار شدند؟ :n02:سلولهای مغزیشون نویز ایجاد کرده و چشمشون به خطا دیده یک چیزایی رو؟:n13:)
ایضا در همین راستا خواب چطور؟ اینو میدونم با دستگاههای مختلف اومدن فعالیتهای مغز رو در نواحی خاصی از اون با ام ار ای بررسی کردند و تغییراتی دیدند که در بیداری وجود نداره و...اما میخوام بدونم دلیل علمی دیدن اتفاقات و محیط هایی که در بیداری علمی نسبت به اونها نداریم چیه؟! ایا اینم به هورمون ها یا فعالیت نورون ها برمیگرده؟((امیدوارم نگید کلا خواب و رویا چی هست و بیاید ثابت کنیم که خواب هم مگه میبینیم؟:n04:))

در نهایت منو به عنوان یک اماتوره سطح پایین در نظر بگیرید که دوتا سوال پرسیده
شماتت نکنید خواهشا منو
((کلا از بعضی کاربرهای انجمن علمی به شخصه میترسم!!!:n28:))

+

فقط از اون لفظ مغلطه توسل به احساس و اینا صحبت نکنید خواهشا! چون من چیزی رو نخواستم به کسی ثابت کنم که مغلطه کنم فقط سوال پرسیدم!

کلا نخواستید هم پستمو مثل همیشه حذف کنید
سوالات شما اصلا اشتباه نیست و بلکه کاملا معقول و بجا هست و همه ما سوالاتی توی ذهنمون داریم در این موارد

با تمام اوصافی که من اینجا یه جورایی بر زد روح و مسائل ماورایی بحث کردم ولی یه مورد که خودم به عینه تجربه میکنم رو براتون میگم
من تا حالا نه روح دیدم نه جن دیدن و نه اینجوری چیزا با اینکه خیلی تلاش کردم و خودمو توی محیطهایی که گفتن اینجور موجودات هستن قرار دادم ولی اصلا چیزی تا حالا ندیدم
ولی چیزی که من خیلی تجربه کردم تا حالا توی زندگیم تله پاتی هست که اگه اغراق نکنم توی این زمینه خیلی قوی هستم و خیلی شدید و به عینه تجربه میکنم این مورد رو و بارها امتحان کردم و جواب درست داده ولی هنوز هیچ توضیح علمی براش نیست پس هرگز من اسم اینو چیز ماورایی نمیزارم و ممکنه فردا روزی علم بهش جواب بده حالا چه پاسخ فیزیکی براش پیدا کنه یا حتی شاید متافیزیکی بودنش رو تایید کنه

پس در مورد روح هم همین مورد هست ولی مشکل اونجاست که افرادی که دلایلی برای وجود روح تا حالا اوردن و دلایل وجود روح رو ماورایی و متافیزیکی عنوان کردن یکی یکی علم برای همش دلیلی علمی و فیزیکی پیدا کرده مثل احساسات ، حافظه، قدرت تجزیه و تحلیل و ... که همش محل قرارگیریشون در مغز و هورمونهای مختلف و ... رو کشف کردن و کاملا اثبات شده که فیزیکی هستن
مثلا در مورد خواب کاملا الان پزشکی بهش جواب داده که تماما فعالیتهای مغزی هست و چیزهایی که در خواب میبینیم مربوط به اتفاقات روزانه خودمون هست و نه چیز عجیبی
و مطمعنا علم یکی یکی به تمام این موارد جواب میده و شاید روزی اصلا دلایل متافیزیکی پیدا کرد و هیچ چیز در جهان غیر ممکن نیست

پس باید برای اینجور موارد تا واقعا دلیل و مدرک نداشتیم چیزی رو قبول نکنیم و مطمعن باشیم علم به تمام سوالات یکی یکی جواب میده

Sara
18-07-2013, 23:05
خیلی ها روح(یا مثلا اسم بی طرفانه بخوام بگم حضوری غیرجسمانی) رو دیدند و میبینند (امیدوارم از من مدرک نخواید، خدایی حرف و اثبات و مقاله و مستندی ندارم ولی فکر کنم خیلی هاتون موافق این مسئله هستید که بلاخره یک چیزی دیدند دیگه حالا اسمش هرچی هست امواج هست جن هست روح هست یا هرچیز دیگه میخوام بدونم علم اینو چجوری توجیح میکنه؟! مثلا میگه اونا که دیدند به نوعی بیماری ناشی از بهم خوردن بالانس هورمون هاشون دچار شدند؟ :n02:سلولهای مغزیشون نویز ایجاد کرده و چشمشون به خطا دیده یک چیزایی رو؟:n13:

خب من به شخصه موافق این مسله نیستم! بالاخره یک چیزی دیدند که نشد دلیل، خیلی ها ممکنه فکر کنند یک چیزهایی دیدند، به صلاحشون باشه یک چیزهایی دیده باشند، شب قبل رینگ 1 و 2 دیده باشند، بخوان جلب توجه کنند، چیزهایی خونده یا دیده باشند و دچار توهم شده باشند و یا در بهترین حالت به نوعی بیماری مبتلا باشند. در مورد اثبات وجود ارواح یا جن من که چیزی به جز یک مشت عکس و گواه شاهدان همیشه در صحنه حاضر پیدا نکردم! خیلی های دیگه یک چیزهای دیگه دیدن ما باید بیایم بگیم وجود داره؟؟


ایضا در همین راستا خواب چطور؟ اینو میدونم با دستگاههای مختلف اومدن فعالیتهای مغز رو در نواحی خاصی از اون با ام ار ای بررسی کردند و تغییراتی دیدند که در بیداری وجود نداره و...اما میخوام بدونم دلیل علمی دیدن اتفاقات و محیط هایی که در بیداری علمی نسبت به اونها نداریم چیه؟! ایا اینم به هورمون ها یا فعالیت نورون ها برمیگرده؟((امیدوارم نگید کلا خواب و رویا چی هست و بیاید ثابت کنیم که خواب هم مگه میبینیم؟:n04:))
دلیل علمی خواب این هست که مغز در حقیقت برای ایجاد بالانس مسائلی رو که در پس زمینه ذهن وجود داره در یک پروسه ریکاوری به صورت خواب در میاره، ممکنه مغز محیط هایی رو بازسازی کنه و یا به وجود بیاره، مثلا اگه دقت کنید وقتی سالها در یک خونه زندگی کرده باشید و از اونجا نقل مکان کنید اگه قرار باشه خواب شما در خونه خودتون اتفاق بیافته معمولا در خونه ای که سالها زندگی کردید یا خونه کودکی هاتون اتفاق میافته و این به دلیل وابستگی هست.

Atghia
18-07-2013, 23:35
خب من به شخصه موافق این مسله نیستم! بالاخره یک چیزی دیدند که نشد دلیل، خیلی ها ممکنه فکر کنند یک چیزهایی دیدند، به صلاحشون باشه یک چیزهایی دیده باشند، شب قبل رینگ 1 و 2 دیده باشند، بخوان جلب توجه کنند، چیزهایی خونده یا دیده باشند و دچار توهم شده باشند و یا در بهترین حالت به نوعی بیماری مبتلا باشند. در مورد اثبات وجود ارواح یا جن من که چیزی به جز یک مشت عکس و گواه شاهدان همیشه در صحنه حاضر پیدا نکردم! خیلی های دیگه یک چیزهای دیگه دیدن ما باید بیایم بگیم وجود داره؟؟


دلیل علمی خواب این هست که مغز در حقیقت برای ایجاد بالانس مسائلی رو که در پس زمینه ذهن وجود داره در یک پروسه ریکاوری به صورت خواب در میاره، ممکنه مغز محیط هایی رو بازسازی کنه و یا به وجود بیاره، مثلا اگه دقت کنید وقتی سالها در یک خونه زندگی کرده باشید و از اونجا نقل مکان کنید اگه قرار باشه خواب شما در خونه خودتون اتفاق بیافته معمولا در خونه ای که سالها زندگی کردید یا خونه کودکی هاتون اتفاق میافته و این به دلیل وابستگی هست.
فکر نمیکنم دیگه همه اونهایی که ادعای دیدن روح و جن رو داشتند دچار بیماری روحی یا توهمات و کمبود بخاطر جلب توجه باشند!...توجیح جالبی نبود:n06:
ولی خب اگر مبنا به گفته ی امین این باشه که کسی که ادعای چیزی رو داره باید اثباتش کنه و نه اینکه دلیل برای ردش ارائه کنیم بله اینجوری حساب کنیم حق باشماست نمیشه صرفا به ادعا استناد کرد! ولی در حال حاضر فکرنمیکنم راهی برای اثبات این امر وجود داشته باشه یعنی فرضا منه نوعی که روح میبینم چجوری بیارم نشون شمای نوعی بدم تا بهتون ثابت بشه؟ وقتی دلیل غیرمادی داشته باشه چطور ثابتش کنم...؟! پس اینجوری بنظرتون 100% چیزی که من دیدم وجود نداره؟


دوست عزیز من پروسه خواب رو که دیگه در حد توضیحات شما میدونم! گفتم اماتور اما نگفتم بیسوادم!که دررابطه با مغز و فعالیتش برای من دلیل ذکر کردید
من دارم میگم چجوری میشه محیط های نااشنا و جاهایی که تا حالا ندیدیم رو در خواب میبینیم بلاخره پس زمینه و ذهنیت ادمها از دیده هاشون نشات میگیره که فرضا مغز تصاویر قدیمی و جدید و اینها رو کنار هم میچینه یک محیطی در خواب دیده میشه! اما صحبت من در مورد محیط هایی که هیچ تجربه ای از دیدنشون نداریم...علاوه بر اون صبح یک روز از خواب بیدار میشیم و خوابی که دیدیم توی ذهنمون میاد همون روز اون اتفاق می افته! این قاعدتا نمیتونه برگرده به ریکاوری؟! چطور ممکنه یک اتفاق رو قبل از انجامش مغز پیش بینی کنه؟!
اینم بگم قبلا در تاپیکی در مورد دجاوو مطلب علمی خونده بودم که دقیق یادم نیست توصیفات علمیش اما با این مضمون که ذهن ما به خطا فکر میکنه این اتفاق رو قبلا دیده ...اما اینکه بتونید حادثه ای رو قبل از به وقوع پیوستنش بیان کنید چطور توجیح میشه؟

Saeed Dz
18-07-2013, 23:39
خیلی ها روح(یا مثلا اسم بی طرفانه بخوام بگم حضوری غیرجسمانی) رو دیدند و میبینند (امیدوارم از من مدرک نخواید، خدایی حرف و اثبات و مقاله و مستندی ندارم ولی فکر کنم خیلی هاتون موافق این مسئله هستید که بلاخره یک چیزی دیدند دیگه حالا اسمش هرچی هست امواج هست جن هست روح هست یا هرچیز دیگه میخوام بدونم علم اینو چجوری توجیح میکنه؟! مثلا میگه اونا که دیدند به نوعی بیماری ناشی از بهم خوردن بالانس هورمون هاشون دچار شدند؟ :n02:سلولهای مغزیشون نویز ایجاد کرده و چشمشون به خطا دیده یک چیزایی رو؟:n13:)
بر خلاف بیشتر دوستان که این موارد رو به بیماری ها و ... نسبت میدن (البته در مواردی مربوط هست) من اصلن میخوام ادعا کنم بله افراد واقعن چیزهایی میبینن!
اونها اون چیزی رو میبینن که بهشون تلقین شده و مغر اون رو تصویر سازی میکنه. جالبه تمام افراد هم همون چیزی رو میبینن و به اون شکلی میبینن که بهشون تلقین شده.
من چند سال پیش آزمایشی رو در ابن باره انجام دادم و نظریه ی خودم رو به نوعی به اثبات رسوندم. در این آزمایش در مورد موجودات ماورایی به افرادی که معتقد بودن به وجود چنین موجوداتی، به هر کدوم شکی متفاوت با دیگری دادم. نتیجه جالب بود، همه ی اونها یک موجود واحد رو نمیدیدن بلکه چیزی رو میدیدن و به شکلی میدیدن که من بهشون گفته بودم.

یه نکته هم اینکه تجربیاتی که غیر قابل به اشتراک گذاری با دیگران باشن یعنی برای مثال من تجربه خاصی رو داشته باشم که دیگران نتونن اون رو داشته باشن اصلن در حوضه ی علم بحث نمیشه و علمی نیست.


ایضا در همین راستا خواب چطور؟ اینو میدونم با دستگاههای مختلف اومدن فعالیتهای مغز رو در نواحی خاصی از اون با ام ار ای بررسی کردند و تغییراتی دیدند که در بیداری وجود نداره و...اما میخوام بدونم دلیل علمی دیدن اتفاقات و محیط هایی که در بیداری علمی نسبت به اونها نداریم چیه؟! ایا اینم به هورمون ها یا فعالیت نورون ها برمیگرده؟((امیدوارم نگید کلا خواب و رویا چی هست و بیاید ثابت کنیم که خواب هم مگه میبینیم؟:n04:))
البته همین که این نقاط در مغز فعال شدن نشانگر این مسئله هستش که موضوع کاملن مادی و بی ارتباط به سوپرنچرال هستش.

در مورد خواب موارد بسیاری موثر هستند. برای مثال این آزمایش انجام شده که وقتی فردی به خواب رفته در چشمانش نور قرمز تابانیده شده و نتیجه اینکه فرد بعداز بیداری از اتومبیلی صحبت میکرده که داخل نشسته و مدادم نور قرمز چراغ خطر اتومبیل جلویی رو میدیده.


در نهایت منو به عنوان یک اماتوره سطح پایین در نظر بگیرید که دوتا سوال پرسیده
شماتت نکنید خواهشا منو
((کلا از بعضی کاربرهای انجمن علمی به شخصه میترسم!!!:n28:))

+

فقط از اون لفظ مغلطه توسل به احساس و اینا صحبت نکنید خواهشا! چون من چیزی رو نخواستم به کسی ثابت کنم که مغلطه کنم فقط سوال پرسیدم!
احتمالن اشاره به من بود که چشم. :n26::n02:

Saeed Dz
19-07-2013, 00:04
من دارم میگم چجوری میشه محیط های نااشنا و جاهایی که تا حالا ندیدیم رو در خواب میبینیم بلاخره پس زمینه و ذهنیت ادمها از دیده هاشون نشات میگیره که فرضا مغز تصاویر قدیمی و جدید و اینها رو کنار هم میچینه یک محیطی در خواب دیده میشه! اما صحبت من در مورد محیط هایی که هیچ تجربه ای از دیدنشون نداریم...

علاوه بر اون صبح یک روز از خواب بیدار میشیم و خوابی که دیدیم توی ذهنمون میاد همون روز اون اتفاق می افته! این قاعدتا نمیتونه برگرده به ریکاوری؟! چطور ممکنه یک اتفاق رو قبل از انجامش مغز پیش بینی کنه؟!
اینم بگم قبلا در تاپیکی در مورد دجاوو مطلب علمی خونده بودم که دقیق یادم نیست توصیفات علمیش اما با این مضمون که ذهن ما به خطا فکر میکنه این اتفاق رو قبلا دیده ...اما اینکه بتونید حادثه ای رو قبل از به وقوع پیوستنش بیان کنید چطور توجیح میشه؟
ببینید سازوکار خواب و کلن مغز ما اصلن اینطور نیست. مغز ما فقط اون چیزی رو در خواب نمیبینه که قبلن دیده بلکه مغز ما در رابطه با مفاهیمی که میشناسه تصویر سازی میکنه و عوامل، اتفاقات و خواسته های ما همه و همه در خواب و این تصویر سازی موثر هست.
حتی خارج از خواب و در هوشیاری هم همین اتفاق می افته و اینطور نیست که ما فقط اون چیزی رو ببینیم یا بهش فکر کنیم که حتمن قبلن دیدم و یا ... .

Stream
19-07-2013, 00:04
بچه ها من 7صفحه رو با صبر و حوصله خوندم ولی خدایی هلاک شدم:n02:
خب من که کلا اهل بحث های این مدلی نیستم منو به دید یک بی طرف فرض کنید:n06:
فقط از کلیه دوستان منکر خدا و روح و موافقین وجود روح و معاد و کلا همه ی جمع حاضر یک سوالی دارم هرجوری که مناسب بحثتون هست جواب بدید ممنون میشم:
خیلی ها روح(یا مثلا اسم بی طرفانه بخوام بگم حضوری غیرجسمانی) رو دیدند و میبینند (امیدوارم از من مدرک نخواید، خدایی حرف و اثبات و مقاله و مستندی ندارم ولی فکر کنم خیلی هاتون موافق این مسئله هستید که بلاخره یک چیزی دیدند دیگه حالا اسمش هرچی هست امواج هست جن هست روح هست یا هرچیز دیگه میخوام بدونم علم اینو چجوری توجیح میکنه؟! مثلا میگه اونا که دیدند به نوعی بیماری ناشی از بهم خوردن بالانس هورمون هاشون دچار شدند؟ :n02:سلولهای مغزیشون نویز ایجاد کرده و چشمشون به خطا دیده یک چیزایی رو؟:n13:)

اون افراد بالاخره یک چیزی دیدند، ولی دلیلی نداره فکر کنیم واقعا چیزی اونجا وجود داشته. بین این دو تا خیلی تفاوته.

مغز انسان قدرت توهم بسیار بالایی داره و مطالعات نشون میده چیزی بین 5 تا 20 درصد افراد در عمرشون توهم های قوی رو تجربه می کنند (که درصد بسیار بسیار بالاتر از اونهایی است که مدعی می کنند روح دیدند!). نکته مهم اینجاست که این روح ای که این افراد مدعی هستند دیدند همیشه بر طبق سنت ها و باورهای خودشون هست یعنی در ایران مردم اون چیزی رو می بینند که ما در سنت هامون داریم، در مغولستان مردم چنگیزخان رو می بینند و در کره شمالی مردم کیم ایل سونگ رو می بینند و ...

اگه این افراد یک مفهوم واقعی رو می دیدند باید هماهنگی و یکسانی در ادعاهاشون وجود می داشت (شرط لازم، نه شرط کافی)، که این شرط لازم اصلا وجود نداره و بهترین حدسی که میشه زد اینه که این افراد توهم یا Hallucination رو تجربه می کردند. معمولا اکثر افرادی که چنین تجربه هایی دارند هم مغزشون مستعد داشتن چنین باورهایی هست و در اکثر مواقع هم از نظر روانی افراد خیلی سالم و سلامتی نیستند.



ایضا در همین راستا خواب چطور؟ اینو میدونم با دستگاههای مختلف اومدن فعالیتهای مغز رو در نواحی خاصی از اون با ام ار ای بررسی کردند و تغییراتی دیدند که در بیداری وجود نداره و...اما میخوام بدونم دلیل علمی دیدن اتفاقات و محیط هایی که در بیداری علمی نسبت به اونها نداریم چیه؟! ایا اینم به هورمون ها یا فعالیت نورون ها برمیگرده؟((امیدوارم نگید کلا خواب و رویا چی هست و بیاید ثابت کنیم که خواب هم مگه میبینیم؟:n04:))

در نهایت منو به عنوان یک اماتوره سطح پایین در نظر بگیرید که دوتا سوال پرسیده
شماتت نکنید خواهشا منو
((کلا از بعضی کاربرهای انجمن علمی به شخصه میترسم!!!:n28:))


خواب چندین مرحله داره که در مرحله RIM انسان رویا می بینه. خود شما هم گفتید تغییرات فعالیت مغز در اون مرحله مشخصه... کاربرد خواب دیدن برای مغز کاملا مشخصه (و اگه تمایل داشتید این سوال رو در انجمن مناسب مطرح کنید) ولی بطور علمی ما نمی دونیم چرا در این لحظه این خواب رو می بینیم و این تصاویر چگونه ساخته میشه. اما این به هیچ وجه دلیل نمیشه که بگیم این قضیه به ماوراء الطبیعه و روح مرتبط هست چون اون خودش یک ادعای دیگه است که باید بطور مستقل اثبات بشه.


فکر نمیکنم دیگه همه اونهایی که ادعای دیدن روح و جن رو داشتند دچار بیماری روحی یا توهماتو کمبود بخاطر جلب توجه باشند!...توجیح جالبی نبود:n06:
ولی خب اگر مبنا به گفته ی امین این باشه که کسی که ادعای چیزی رو داره باید اثباتش کنه و نه اینکه دلیل برای ردش ارائه کنیم بله اینجوری حساب کنیم حق باشماست نمیشه صرفا به ادعا استناد کرد! ولی در حال حاضر فکرنمیکنم راهی برای اثبات این امر وجود داشته باشه یعنی فرضا منه نوعی که روح میبینم چجوری بیارم نشون شمای نوعی بدم تا بهتون ثابت بشه؟ وقتی دلیل غیرمادی داشته باشه چطور ثابتش کنم...؟! پس اینجوری بنظرتون 100% چیزی که من دیدم وجود نداره؟

همیشه وظیفه اثبات بر گردن شخص مدعی است و اون شخصه که باید راه اثبات کردن رو توضیح بده. من نمی تونم ادعایی کنم که اصلا قابل اثبات نیست و بعد از بقیه بپرسم چطور می خواین من این رو اثبات کنم؟ سایرین وظیفه ندارن برای ادعاهای غیر قابل اثبات ما، راه اثبات نشون بدن. اینها همگی وظیفه شخصیه که شروع می کنه درباره چیزهای غیر قابل اثبات، ادعا می کنه.

به نظر من هیچ دلیلی وجود نداره که فکر کنم چیزی که شما (یا هر شخص دیگه) دیدید و بهش می گید روح، اصلا وجود خارجی داشته.



دوست عزیز من پروسه خواب رو که دیگه در حد توضیحات شما میدونم! گفتم اماتور اما نگفتم بیسوادم!که دررابطه با مغز و فعالیتش برای من دلیل ذکر کردید
من دارم میگم چجوری میشه محیط های نااشنا و جاهایی که تا حالا ندیدیم رو در خواب میبینیم بلاخره پس زمینه و ذهنیت ادمها از دیده هاشون نشات میگیره که فرضا مغز تصاویر قدیمی و جدید و اینها رو کنار هم میچینه یک محیطی در خواب دیده میشه! اما صحبت من در مورد محیط هایی که هیچ تجربه ای از دیدنشون نداریم...علاوه بر اون صبح یک روز از خواب بیدار میشیم و خوابی که دیدیم توی ذهنمون میاد همون روز اون اتفاق می افته! این قاعدتا نمیتونه برگرده به ریکاوری؟! چطور ممکنه یک اتفاق رو قبل از انجامش مغز پیش بینی کنه؟!

این ادعای شما (که بعضی ها بهش رویای صادقه هم میگن) به هیچ وجه پایه و اساس نداره و دروغی بیش نیست و حتی یک مورد مشاهده نشده که این قضیه صدق کنه و از طریق خوابش چیزی رو در مورد آینده توضیح بده، حتی یک مورد. همیشه بعد از اینکه آینده رو دیدند مدعی میشن این رو در خواب دیدند که این قضیه توضیح علمی داره ولی باز هم چیز ماوراء الطبیعه نیست.

شما چیزهایی رو در خواب می بینید که بعدا در بیداری هم فکر می کنید دقیقا این رو در خواب دیدید، ولی این فکر و خیال شماست چون خوابتون رو درست یادتون نمیاد و فقط یک چیز مشابه رو دیدید. این رو در یک آزمایش روی افرادی که شدیدا معتقد به این نوع رویاها بودند انجام دادند به شکلی که ازشون خواستند هر صبح بعد از بیدار شدن از خواب هر چیزی رو که از خواب یادشون میاد بنویسند، و هر زمان که فکر کردند چیزی رو دیدند که قبلا در خوابشون بوده بیان و با نوشته هاشون مقایسه کنند، و دیدند هیچ کدوم مثل اون چیزی نبوده که در خواب دیدند و این فقط تصور خودشون بوده و فقط شرایط مشابهی رو دیده بودند.

مغز انسان همیشه کاری می کنه که شما چیزی از خوابتون رو یادتون نیاد (به نوعی هرچقدر یک شخص بیشتر خواب هاش رو یادش بیاد یعنی ذهن آشفته تر و پریشان تری داره و یک ذهن کاملا سالم حتی یک تصویر از خواب های خودش رو نباید به یاد بیاره)، برای همین هم هیچ وقت جزئیات خواب در دوران بیداری واضح نیستند که ازشون بشه چنین ادعاهایی درباره پیشگویی آینده و ... کرد.

این مغلطه "توسل به جهل" هست که نادانی و کم دانشی رو متصل می کنه به ماوراءالطبیعه.



اینم بگم قبلا در تاپیکی در مورد دجاوو مطلب علمی خونده بودم که دقیق یادم نیست توصیفات علمیش اما با این مضمون که ذهن ما به خطا فکر میکنه این اتفاق رو قبلا دیده ...اما اینکه بتونید حادثه ای رو قبل از به وقوع پیوستنش بیان کنید چطور توجیح میشه؟

دژاوو هیچ پایه و اساس علمی نداره، بعضی افراد که این پدیده رو مشاهده می کنند نشانگر اختلالات حافظه این افراده.

هیچ مورد تایید شده ای نداریم که شخصی حادثه ای رو قبل از به وقوع پیوستن بیان کنه، البته منظور خارج از محدوده پیش بینی های علمی است که بر اساس مشاهدات درباره گذشته و دانش درباره قوانین طبیعت هستند و به پیش بینی می انجامه.

Amir Hossein
19-07-2013, 00:14
سلام بچه ها...
نیاز به شاهد دارین؟...من هستم...:31:
من خونمون..حالا نمیدونم روح . جن . پری هرچی... ولی دیدم
چطور؟ مثال:
پای سیستم که بودم کتاب بلند شد رو هوا و اوفتاد 20 30 سانت جلوتر.... شاید بگین بیخوابی غذای مسموم یا قرصو این صحبتا...
ولی جا به جا شدنش چی؟
اما من مشکل حل شد... و شما هم انتظار دارین یه چنین کاری کرده باشم:
رفته باشم دعا و این بحثا گرفته باشم و همه چی خوب شده باشه
همچنین این خوب شدن به خواطر تلقینی بود که بهم شده بود
نه؟
اما در اصل یه چنین اتفاقی افتاد:
بعد یه مدت دیدم که دیگه این جور اتفاقا نمیوفته و خیال آسوده دارم
رفتم با برادرم در میون گذاشتم که گفت
رفته از همون دعا ها و همون بحثا گرفته :31:
خوب من که اصلا از کار اون خبری نداشتم
چطور دیدم که دیگه اتفاقات قطع شد

دوستان خواهشا منو نزنین... فقط و فقط یه داستانی بود که تعریف کردم :31:

Saeed Dz
19-07-2013, 00:21
سلام بچه ها...
نیاز به شاهد دارین؟...من هستم...:31:
من خونمون..حالا نمیدونم روح . جن . پری هرچی... ولی دیدم
چطور؟ مثال:
پای سیستم که بودم کتاب بلند شد رو هوا و اوفتاد 20 30 سانت جلوتر.... شاید بگین بیخوابی غذای مسموم یا قرصو این صحبتا...
ولی جا به جا شدنش چی؟
اما من مشکل حل شد... و شما هم انتظار دارین یه چنین کاری کرده باشم:
رفته باشم دعا و این بحثا گرفته باشم و همه چی خوب شده باشه
همچنین این خوب شدن به خواطر تلقینی بود که بهم شده بود
نه؟
اما در اصل یه چنین اتفاقی افتاد:
بعد یه مدت دیدم که دیگه این جور اتفاقا نمیوفته و خیال آسوده دارم
رفتم با برادرم در میون گذاشتم که گفت
رفته از همون دعا ها و همون بحثا گرفته :31:
خوب من که اصلا از کار اون خبری نداشتم
چطور دیدم که دیگه اتفاقات قطع شد

دوستان خواهشا منو نزنین... فقط و فقط یه داستانی بود که تعریف کردم :31:
دیگران هم میتونن اگر اون موضوعات (دعا و ...) از خونه شما حذف بشه این اتفاقات رو تجربه کنن؟

Amir Hossein
19-07-2013, 00:27
دیگران هم میتونن اگر اون موضوعات (دعا و ...) از خونه شما حذف بشه این اتفاقات رو تجربه کنن؟
قابل حذف شدن که نمیدونم هست یا نه
ینی یه چیزی خونده شده برای حل مشکل
این نیست که روی یک کاغذی چیزی باشه
سر همین موضوع بود که برادرم رفت دنبال چاره... اونم میدید.. خلاصه تو یه خونه بودیم دیگه
یه بار هم که مهمون داشتیم یکیشون اومد به من گفت قضیه چیه؟
من داشتم تو حیاط راه میرفتم... که این دچرخه حرکت کرد... خونتون خبریه؟ :31:

Saeed Dz
19-07-2013, 00:33
قابل حذف شدن که نمیدونم هست یا نه
ینی یه چیزی خونده شده برای حل مشکل
این نیست که روی یک کاغذی چیزی باشه
سر همین موضوع بود که برادرم رفت دنبال چاره... اونم میدید.. خلاصه تو یه خونه بودیم دیگه
یه بار هم که مهمون داشتیم یکیشون اومد به من گفت قضیه چیه؟
من داشتم تو حیاط راه میرفتم... که این دچرخه حرکت کرد... خونتون خبریه؟ :31:
منظورم اینکه امکان داره فرد دیگه ای (مثل من یا هرکس دیگه) میتونه منزل شما باشه یا بخوابه و این در حالی باشه که اون دعا ها و ... رو از خونه خارج کرده باشید و همون مواردی رو ببینه که شما فرمودی؟

Amir Hossein
19-07-2013, 00:37
منظورم اینکه مثل فرد دیگه ای (مثل من یا هرکس دیگه) میتونه منزل شما باشه یا بخوابه و این در حالی باشه که اون دعا ها و ... رو از خونه خارج کرده باشید و همون مواردی رو ببینه که شما فرمودی؟
چیزی نیست که قابل خارج کردن باشه...
یه متنی بوده... که توسط یه شخصی خونده شده...
من دیگه نمیدونم قابل Deactive کردن هست یا نه :31:
اگه فکر میکنی ته این داستان به جایی نمیرسه بهتره بیخیال بشیم ;)

Saeed Dz
19-07-2013, 00:42
چیزی نیست که قابل خارج کردن باشه...
یه متنی بوده... که توسط یه شخصی خونده شده...
من دیگه نمیدونم قابل Deactive کردن هست یا نه :31:
اگه فکر میکنی ته این داستان به جایی نمیرسه بهتره بیخیال بشیم ;)
خب صحبتهای شما تناقض داره. از یک طرف برادر شما این مسئله رو برطرف کرده و از طرف دیگه مهمان ها دچار این اتفاقات غیر عادی میشن.

شاید اصلن بهتر باشه یک تاپیک جدا برای بررسی این موارد ایجاد بشه چون اینطور که معلومه کم نیستن دوستانی که باور دارن به این موضوعات.

V E S T A
19-07-2013, 00:47
دوستان بحث از مسیر اصلی کاملا خارج شده تو این تاپیک درباره جن و روح و پری و دعا نوشتن و ... بحث نمیشه لطفا به عنوان تاپیک و نوع بحثی که تا 1-2 صفحه قبـل

انجام شد توجه کنید .. با توجه به 2 تذکری که قبلا داده شد دوستان لطف کنن به نوع نگارش و لحن بیان در تاپیک دقت بیشتری کنن متلک و تیکه انداختن، هر گـونه بحث

مذهبی (هر دلیلی که به مذهب و اعتقادات شخصی مرتبط میشه) و بحث های خارج از موضوع تاپیک که باعث انحراف بحث از مسیر اصلی میشه از این پست به بعـد

حذف میشن لطفا قبل از شرکت در بحث تاپیک رو مطالعه کنید تا در جریان بحث قرار بگیرین ..

ممنون

A M ! N
19-07-2013, 15:30
درود.


نظر به اینکه دیدیم دوستان در اینجا دوست دارند درباره ی بود یا نبود موجودهای ماوراطبیعی مانند روح سخن بگویند ، تاپیک پایین برپا شد تا اینگونه بحثها آنجا دنبال شود و این تاپیک تناسخ نیز دچار کجروی نگردد.


بحث درباره روح ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


+


ادامه ی بحث درباره ی تناسخ در پست #97 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

باسپاس :)

mohammad varaste
20-07-2013, 08:06
بچه ها یه مکتبی به اسم باروک هست تو ادبیات که یکی از شروط اصلیش تناسخ به معنای جابجایی اشیا و اشکال هست
کتابهایی که در باره تناسخ نوشته میشن جز مکتب باروک حساب میان یا من کلا اشباهی گرفتم قضیه رو:n13: ؟

درکل ربطی بین باروک و تناسخ(باکاربرد موورد نظر ما) شما میبینین ؟

میشه چندتا کتاب که با دلیل و منطق نوشته شده باشن رو معرفی کنین ؟

A M ! N
20-07-2013, 16:14
بچه ها یه مکتبی به اسم باروک هست تو ادبیات که یکی از شروط اصلیش تناسخ به معنای جابجایی اشیا و اشکال هست
کتابهایی که در باره تناسخ نوشته میشن جز مکتب باروک حساب میان یا من کلا اشباهی گرفتم قضیه رو:n13: ؟

درکل ربطی بین باروک و تناسخ(باکاربرد موورد نظر ما) شما میبینین ؟

میشه چندتا کتاب که با دلیل و منطق نوشته شده باشن رو معرفی کنین ؟

درود .

داستان اینه که تناسخ یکی از ویژگیهای ادبیات باروک هستش

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

(آخرش را بخوانید )

و بله همین تناسخ است. ولی فردید این نیست که تناسخ زیرمجموعه ی باروک یا جز باروک هستش. تناسخ یکی از ایتم هایی هست که توی ادبیات باروک به نمایش گذاشته میشه.. درست مث چیزهای دیگر مانند مسخ ، مرگ ، آرایه های ادبی رایج و..

V E S T A
12-10-2013, 18:48
برای اینکه تاپیک به بحث اصلی برگرده تعریفی از تناسخ (منبع ویکی پدیا) اینجا قرار میدم :



وازایش یا تناسخ یا باززایی یعنی زاییده شدن دوباره پس از مرگ، با اختلافاتی در مفهوم، از اعتقادات ادیانی مانند دائو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، بوداگرایی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] B%8C) ، هندوگرایی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] B%8C)، مانوی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ، برهمایی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 8C%DB%8C&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF)، جینیسم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])،

سیکیسم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، اهل حق ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) (یارسان) و غُلات شیعه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) است.

وازایش (تناسخ) در مسالهٔ روح شاخه‌ای از روح شناسی و مسالهٔ معاد، شاخه‌ای از دین شناسی بررسی می‌شود.



1.عدّه‌ای حیات را با تکیه بر تعریف زیست شناسان ماتریالیست معرفی می‌کنند و به وجود روح (بعد غیر مادی) اعتقاد ندارند، و معتقدند انسان پس از مرگ نابومی‌شود.

2.معاد: یعنی جسم پس از مرگ نابود می‌شود. اما روح به نوعی زندگی (مانند برزخ) ادامه می‌دهد تا در روز قیامت اعمالش مورد قضاوت و پاداش و مجازات قرار گیرد. این عقیده

در ادیان ابراهیمی وجود دارد.

3.وازایش یعنی روح پس از مرگ به جسم دیگری منتقل می‌شود.

این سه عقیده با یکدیگر در تضاد عمده‌اند