mahdishata
27-12-2010, 16:34
رایگیری سالانه نشریه تایم برای انتخاب «شخصیت سال» 2010 که در نهایت مارک زوکربرگ بنیانگذار شبکه اجتماعی فیس بوک را در صدر نشاند، فراتر از انتخاب فردی بیانگر نبردی جدی بین دو حوزه علوم انسانی در زمانه جدید است: سیاست در یک سو و فناوری ارتباطات در سویی دیگر.
مروری بر ترکیب نامزدهای اصلی تصاحب این عنوان عملا مختصات میدان نبردی خاموش را بین این دو حوزه فناوری و سیاست در جهان ناآرام امروز به نمایش میگذارد: «مارک زوکربرگ»، موسس فیسبوک، (فناوری) «جنبش تی پارتی» در آمریکا، (سیاسی) حامد کرزای رییس جمهور افغانستان، (سیاسی) «جولیان آسانژ» موسس وبسایت جنجالی ویکیلیکس (فناوری) و سرانجام معدنچیان شیلیایی که بیش از دو ماه را در هفت صد متری عمق زمین گذراندند و مقاومت آنها در برابر هیالوی مرگ آنها را به قهرمانان زندگی در تبدیل کرد. حضور این گروه آخر در میان رقبای اصلی گویی میدانستن این رقابت را کامل میکند. مردمانی عادی گرفتار در اعماق زمین که فقط با امید زنده بودند و سرنوشت آنها در دستان سیاستمداران و فناورانی قرار داشت که در سطح زمین در یک پروژه مشترک همکاری میکردند: نجات زندگی.
اما انتخاب زوکربرگ یک بار دیگر اهمیت روزافزون فناوری و نفوذ بیش از پیش آن را در زندگی اجتماعی ما نشان داد. در جهانی که بر اساس آمار و ارقام روزانه، سرخوردگی از سیاست در میان مردم ساکنان جهان به حدی رسیده که در تاریخ کم سابقه است، امید عمومی این است که شاید فناوری و دستاندرکاران این حوزه بتوانند با طرحهای مبتکرانه خود راهی برای عبور از مرزهای بحرانزای کنونی بیابند. حضور جدی غولهای فناوری در پروژههای سیاسی و اقتصادی مختلف در سراسر جهان بیانگر حرکت تدریجی اما مقتدرانه از حاشیه به متن این حوزه در طول چند سال اخیر بوده است.
هرچند مروری بر آمار نخست نشان میداد که فناوری سرانجام قافیه را از رقیب خود یعنی سیاست خواهد ربود اما درباره برنده نهایی دو جریان عمده فعلی در فناوری شک و تردیدهایی وجود داشت. در یک جناح، شبکه اجتماعی قرار داشت و در سوی دیگر افشاگری اینترنتی. در طول چند هفته اخیر، اخبار مربوط به زلزله ویکیلیکس در عرصه جهانی و متعاقب آن جریانات و بحثهایی که درباره حملات داس و ظهور علنی هکرها در صحنههای اجتماعی پیش آمد، به حق نام آسانژ را به عنوان یکي از نامزدهای اصلی برای احراز عنوان شخصیت سال 2010 سر زبانها انداخته بود. پس لرزههای ویکیلیکس هنوز ادامه دارد و به نظر میرسد این جریان به قول بسیاری از کارشناسان فناوری تازه در ابتدای راه خود قرار دارد. (همین چند هفته قبل بود که وبسایت اوپن ویکس نیز با همان تم اصلی یعنی افشاگری رسواییهای دولتی کار خود رادر آلمان آغاز کرد.) همین الان هم بحثهای اخلاقی و نظری درباره حضور این نوع وبسایتها و متعاقب آن حمایت هکرها از آنها تحت آرمان والای «شفاف سازی» در عرصه مجازی آغاز شده است که البته هر قدر زمان بگذرد و هیجان ناشی از افشاگریها فروش کند، این بحثها قدر و اهمیت واقعی خود را خواهند یافت. اما به نظر میرسد افشاگری اینترنتی از آنجا که نسبتی مستقیم با سیاست دارد زیرا هدف اصلیاش اتفاقا دولتهای جهان و افشای رسواییهای آنها است، در مقایسه با دوران جدید از روابط انسانی جذابیت کمتری برای مردم و دست کم رایدهندگان داشته است.
یکی از علل دم دستی برای توجیه انتخاب تایم را شاید بتوان در سیستم رای گیری این نشریه به عنوان یک نشریه آمریکایی جست. لازم است بر صفت «دم دستی» تاکید کنیم زیرا هنوز جزییات مربوط به مکانیسم انتخاب تایم و ترکیب جمعیتی کاربرانی که در این نظرسنجی سالیانه شرکت کردهاند، منتشر نشده است. با توجه به اینکه انتخاب شخصیت سال یک سنت عمدتا آمریکایی محسوب میشود و کاربران آمریکایی جزو یکی از پرجمعیتترین کاربران جهان هستند، (بر اساس آمار در سال 2010 حدود 221 میلیون شهروند آمریکایی آنلاین هستند که این تقریبا 71 درصد کل جمعیت این کشور را تشکیل میدهد) میتوان زوکربرگ را به عنوان یک شخصیت آمریکایی انتخاب اول آنها دانست. علاوه بر این، به نظر میرسد برخلاف مردم دیگر نقاط جهان، افکار عمومی در آمریکا چندان با اقدامات افشاگرانه آسانژ همراه نیست که با وجود سرخوردگی از سیاستمداران در میان مردم این کشور این امر میتواند دلایل ملیگرایانه خاص خود را داشته باشد.
اما از این علت دم دستی که بگذریم، به نظر میرسد ریشه اصلی را باید در انقلابی جست که شبکههای اجتماعی به خصوص در کوران حوادث مختلف در سراسر جهان در بعدهای مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی ایفا کردهاند. حرکتی که فراتر از انقلاب ویکیلیکس که حداقل در شرایط فعلی در سطح میگذرد عمق جامعه انسانی و رفتار انسانی را هدف قرار داده است. نگاهی به فیلم «شبکه اجتماعی» اثر دیوید فینچر فیلمساز نامدار آمریکایی که با نگاهی به زندگی زوکربرگ نوشته و ساخته شده است، میتواند این علت را بیشتر توضیح بدهد. (زندگی او از هر لحاظ برای یک روایت سینمایی جذاب است. اخیرا نیز یک گروه انیمیشن کار خود را برای ساخت فیلمی انیمیشن از زندگی او آغاز کرده است.) صرفنظر از هدف اصلی شخصیت اصلی این فیلم برای طراحی این شبکه، تم اصلی فیلم را میتوان ایجاد ارتباط از نوعی دیگر دانست. در واقع کلید اصلی همین ارتباط انسانی است از نوعی دیگر. پیش از فیسبوک، شبکههای اجتماعی فراوانی وجود داشتند که بیشتر به شبکهای از رایانهها میمانستند تا شبکهای از انسانها.
در پروژه زوکربرگ حقیقت اجتماعی امروز جهان نهفته است. ما با پروژه او وارد دوران جدیدی شدهایم. او خود متعلق به دو نسل قبل از دهه 1960 میلادی است. بنابراین طبیعی است که هیچ حسی نسبت به دو مقوله «برابری» و«ناشناسی» که دغدغه نسلهای قبل از او در اینترنت بود، ندارد. او پروژه خود را با یک شعار اولیه که همان گسترش ارتباط انسانی است ساخت اما نمیدانست که آغازگر یک فصل جدید در عصر اینترنت است. او که به ارتباط سالم میاندیشید میخواست آدمها در این شبکهها خود خودشان باشند. پروژه او خوب پیش رفت زیرا به مردم عادی این امکان را میداد که با خود واقعیشان در فضای مجازی حضور یابید. این فضای مجازی از هر نظر شبیه جهانی واقعی است، همانقدر کسلکننده اما متمدن. دیگر خبری از هویتهای دوگانه نیست. فقط یک هویت واقعی وجود دارد، هویتی که در پی ارتباط با هویتهای واقعی دیگر است.
زوکربرگ در لابلای مصاحبه مفصلی که چند ماه قبل با نشریه تایم داشت، به نکته جالبی اشاره میکند که زیاد به آن توجه نشد او میگوید: «همه من را به عنوان یک روبات میشناسند اما نمیدانند که من در دانشکده همزمان با تحصیل در رشته علوم رایانه، در روانشناسی نیز درس میخواندم. وقتی این مساله را مطرح میکنم خیلیها میگویند، نمیتوانند این مساله را درک کنند. درست است من یک آدم فنی هستم اما همواره علاقهمند بودم این دو حوزه را با هم ادغام کنم. برای من رایانهها فقط راهی برای ساخت یک راه بهتر در خدمت یک هدف بودهاند و خودشان ذاتا برای من هدف نبودهاند.» بسیاری میگویند، کمتر کسی قادر به برنامهنویسی مثل زوکربرگ است زیرا او با وجود سن کمش شناخت خوبی از انسان امروز و نیازهایش دارد. خوب است بدانید که مادر زوکربرگ خود یک روان درمان بود که به خاطر شرایط شغلی همسرش این کار را ترک کرد و در دفتر شوهرش که یک دامپزشک بود، مشغول به کار شد. مادرش حساسیت مارک به عنوان یک مرد را اینطور توجیه میکند که «او در جمع سه خواهر بزرگ شده است.» اوج این حساسیت را میتوان در پذیرش دعوت بیل گیتس بیانگذار مایکروسافت و رییس بزرگترین موسسه خیریه جهان موسوم به «بزرگترین اهداکنندگان» یافت. او اعلام کرده است که دست کم نیمی از دارایی خود را در طول عمرش صرف کارهای خیرخواهانه خواهد کرد. شاید همین حساسیت به روابط انسانی و تلاش برای گسترش آن از روشهای عینی و شفاف آن است که باعث شده این شبکه در حال حاضر 550 میلیون عضو فعال داشته باشد. به عبارت دیگر از هر دوازده نفر ساکن کره زمین یک نفر عضو این شبکه است و در این شبکه به 75 زبان دنیا ارتباط برقرار میشود. بر اساس آمار، روزانه 700 میلیارد دقیقه وقت انسانی در آن صرف میشود و هر روز نیز به صورت میانگین 700 هزار نفر به عضویت آن در میآیند.
محمود حبیبی
asreertebat.com
مروری بر ترکیب نامزدهای اصلی تصاحب این عنوان عملا مختصات میدان نبردی خاموش را بین این دو حوزه فناوری و سیاست در جهان ناآرام امروز به نمایش میگذارد: «مارک زوکربرگ»، موسس فیسبوک، (فناوری) «جنبش تی پارتی» در آمریکا، (سیاسی) حامد کرزای رییس جمهور افغانستان، (سیاسی) «جولیان آسانژ» موسس وبسایت جنجالی ویکیلیکس (فناوری) و سرانجام معدنچیان شیلیایی که بیش از دو ماه را در هفت صد متری عمق زمین گذراندند و مقاومت آنها در برابر هیالوی مرگ آنها را به قهرمانان زندگی در تبدیل کرد. حضور این گروه آخر در میان رقبای اصلی گویی میدانستن این رقابت را کامل میکند. مردمانی عادی گرفتار در اعماق زمین که فقط با امید زنده بودند و سرنوشت آنها در دستان سیاستمداران و فناورانی قرار داشت که در سطح زمین در یک پروژه مشترک همکاری میکردند: نجات زندگی.
اما انتخاب زوکربرگ یک بار دیگر اهمیت روزافزون فناوری و نفوذ بیش از پیش آن را در زندگی اجتماعی ما نشان داد. در جهانی که بر اساس آمار و ارقام روزانه، سرخوردگی از سیاست در میان مردم ساکنان جهان به حدی رسیده که در تاریخ کم سابقه است، امید عمومی این است که شاید فناوری و دستاندرکاران این حوزه بتوانند با طرحهای مبتکرانه خود راهی برای عبور از مرزهای بحرانزای کنونی بیابند. حضور جدی غولهای فناوری در پروژههای سیاسی و اقتصادی مختلف در سراسر جهان بیانگر حرکت تدریجی اما مقتدرانه از حاشیه به متن این حوزه در طول چند سال اخیر بوده است.
هرچند مروری بر آمار نخست نشان میداد که فناوری سرانجام قافیه را از رقیب خود یعنی سیاست خواهد ربود اما درباره برنده نهایی دو جریان عمده فعلی در فناوری شک و تردیدهایی وجود داشت. در یک جناح، شبکه اجتماعی قرار داشت و در سوی دیگر افشاگری اینترنتی. در طول چند هفته اخیر، اخبار مربوط به زلزله ویکیلیکس در عرصه جهانی و متعاقب آن جریانات و بحثهایی که درباره حملات داس و ظهور علنی هکرها در صحنههای اجتماعی پیش آمد، به حق نام آسانژ را به عنوان یکي از نامزدهای اصلی برای احراز عنوان شخصیت سال 2010 سر زبانها انداخته بود. پس لرزههای ویکیلیکس هنوز ادامه دارد و به نظر میرسد این جریان به قول بسیاری از کارشناسان فناوری تازه در ابتدای راه خود قرار دارد. (همین چند هفته قبل بود که وبسایت اوپن ویکس نیز با همان تم اصلی یعنی افشاگری رسواییهای دولتی کار خود رادر آلمان آغاز کرد.) همین الان هم بحثهای اخلاقی و نظری درباره حضور این نوع وبسایتها و متعاقب آن حمایت هکرها از آنها تحت آرمان والای «شفاف سازی» در عرصه مجازی آغاز شده است که البته هر قدر زمان بگذرد و هیجان ناشی از افشاگریها فروش کند، این بحثها قدر و اهمیت واقعی خود را خواهند یافت. اما به نظر میرسد افشاگری اینترنتی از آنجا که نسبتی مستقیم با سیاست دارد زیرا هدف اصلیاش اتفاقا دولتهای جهان و افشای رسواییهای آنها است، در مقایسه با دوران جدید از روابط انسانی جذابیت کمتری برای مردم و دست کم رایدهندگان داشته است.
یکی از علل دم دستی برای توجیه انتخاب تایم را شاید بتوان در سیستم رای گیری این نشریه به عنوان یک نشریه آمریکایی جست. لازم است بر صفت «دم دستی» تاکید کنیم زیرا هنوز جزییات مربوط به مکانیسم انتخاب تایم و ترکیب جمعیتی کاربرانی که در این نظرسنجی سالیانه شرکت کردهاند، منتشر نشده است. با توجه به اینکه انتخاب شخصیت سال یک سنت عمدتا آمریکایی محسوب میشود و کاربران آمریکایی جزو یکی از پرجمعیتترین کاربران جهان هستند، (بر اساس آمار در سال 2010 حدود 221 میلیون شهروند آمریکایی آنلاین هستند که این تقریبا 71 درصد کل جمعیت این کشور را تشکیل میدهد) میتوان زوکربرگ را به عنوان یک شخصیت آمریکایی انتخاب اول آنها دانست. علاوه بر این، به نظر میرسد برخلاف مردم دیگر نقاط جهان، افکار عمومی در آمریکا چندان با اقدامات افشاگرانه آسانژ همراه نیست که با وجود سرخوردگی از سیاستمداران در میان مردم این کشور این امر میتواند دلایل ملیگرایانه خاص خود را داشته باشد.
اما از این علت دم دستی که بگذریم، به نظر میرسد ریشه اصلی را باید در انقلابی جست که شبکههای اجتماعی به خصوص در کوران حوادث مختلف در سراسر جهان در بعدهای مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی ایفا کردهاند. حرکتی که فراتر از انقلاب ویکیلیکس که حداقل در شرایط فعلی در سطح میگذرد عمق جامعه انسانی و رفتار انسانی را هدف قرار داده است. نگاهی به فیلم «شبکه اجتماعی» اثر دیوید فینچر فیلمساز نامدار آمریکایی که با نگاهی به زندگی زوکربرگ نوشته و ساخته شده است، میتواند این علت را بیشتر توضیح بدهد. (زندگی او از هر لحاظ برای یک روایت سینمایی جذاب است. اخیرا نیز یک گروه انیمیشن کار خود را برای ساخت فیلمی انیمیشن از زندگی او آغاز کرده است.) صرفنظر از هدف اصلی شخصیت اصلی این فیلم برای طراحی این شبکه، تم اصلی فیلم را میتوان ایجاد ارتباط از نوعی دیگر دانست. در واقع کلید اصلی همین ارتباط انسانی است از نوعی دیگر. پیش از فیسبوک، شبکههای اجتماعی فراوانی وجود داشتند که بیشتر به شبکهای از رایانهها میمانستند تا شبکهای از انسانها.
در پروژه زوکربرگ حقیقت اجتماعی امروز جهان نهفته است. ما با پروژه او وارد دوران جدیدی شدهایم. او خود متعلق به دو نسل قبل از دهه 1960 میلادی است. بنابراین طبیعی است که هیچ حسی نسبت به دو مقوله «برابری» و«ناشناسی» که دغدغه نسلهای قبل از او در اینترنت بود، ندارد. او پروژه خود را با یک شعار اولیه که همان گسترش ارتباط انسانی است ساخت اما نمیدانست که آغازگر یک فصل جدید در عصر اینترنت است. او که به ارتباط سالم میاندیشید میخواست آدمها در این شبکهها خود خودشان باشند. پروژه او خوب پیش رفت زیرا به مردم عادی این امکان را میداد که با خود واقعیشان در فضای مجازی حضور یابید. این فضای مجازی از هر نظر شبیه جهانی واقعی است، همانقدر کسلکننده اما متمدن. دیگر خبری از هویتهای دوگانه نیست. فقط یک هویت واقعی وجود دارد، هویتی که در پی ارتباط با هویتهای واقعی دیگر است.
زوکربرگ در لابلای مصاحبه مفصلی که چند ماه قبل با نشریه تایم داشت، به نکته جالبی اشاره میکند که زیاد به آن توجه نشد او میگوید: «همه من را به عنوان یک روبات میشناسند اما نمیدانند که من در دانشکده همزمان با تحصیل در رشته علوم رایانه، در روانشناسی نیز درس میخواندم. وقتی این مساله را مطرح میکنم خیلیها میگویند، نمیتوانند این مساله را درک کنند. درست است من یک آدم فنی هستم اما همواره علاقهمند بودم این دو حوزه را با هم ادغام کنم. برای من رایانهها فقط راهی برای ساخت یک راه بهتر در خدمت یک هدف بودهاند و خودشان ذاتا برای من هدف نبودهاند.» بسیاری میگویند، کمتر کسی قادر به برنامهنویسی مثل زوکربرگ است زیرا او با وجود سن کمش شناخت خوبی از انسان امروز و نیازهایش دارد. خوب است بدانید که مادر زوکربرگ خود یک روان درمان بود که به خاطر شرایط شغلی همسرش این کار را ترک کرد و در دفتر شوهرش که یک دامپزشک بود، مشغول به کار شد. مادرش حساسیت مارک به عنوان یک مرد را اینطور توجیه میکند که «او در جمع سه خواهر بزرگ شده است.» اوج این حساسیت را میتوان در پذیرش دعوت بیل گیتس بیانگذار مایکروسافت و رییس بزرگترین موسسه خیریه جهان موسوم به «بزرگترین اهداکنندگان» یافت. او اعلام کرده است که دست کم نیمی از دارایی خود را در طول عمرش صرف کارهای خیرخواهانه خواهد کرد. شاید همین حساسیت به روابط انسانی و تلاش برای گسترش آن از روشهای عینی و شفاف آن است که باعث شده این شبکه در حال حاضر 550 میلیون عضو فعال داشته باشد. به عبارت دیگر از هر دوازده نفر ساکن کره زمین یک نفر عضو این شبکه است و در این شبکه به 75 زبان دنیا ارتباط برقرار میشود. بر اساس آمار، روزانه 700 میلیارد دقیقه وقت انسانی در آن صرف میشود و هر روز نیز به صورت میانگین 700 هزار نفر به عضویت آن در میآیند.
محمود حبیبی
asreertebat.com