ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اشعار ویژه محرم الحرام



narmine
07-12-2010, 19:34
ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا
بـه لطـمه‌هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش
بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش
سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی
به چشم کاسه ی خون و به شال ماتم مـهـدی
سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش
به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب
بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب
سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل
بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـامـت اکـبـر
بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر
سلام من به محرم به دسـت و بـازوی قـاسم
به شوق شهد شهادت حنـای گـیـسـوی قـاسم
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره‌ی اصـغـر
به اشک خجلت شاه و گـلـوی پـاره‌ی اصـغـر
سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـکـیـنـه
بـه آن مـلـیـکـه، کـه رویش ندیده چشم مدینه
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـاشـقـی زهـیـرش
بـه بـازگـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خیرش
سلام من بـه محرم بـه مسـلـم و به حـبـیـبش
به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیـبـش
سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب
بــه پـاره، پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب
سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش
سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانش

السلام علیک یا سیدالشهدا

---------- Post added at 07:34 PM ---------- Previous post was at 07:34 PM ----------

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

SamirH
07-12-2010, 20:50
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


من حسینم ، کیم منه ساری گُتورسه بیر قدم

مین قدم گَلم یقین امیدوار اولسون منه

پاک عزاداریم و یا زواریم ئولسه قُوخماسون

قبریین اوّل شبینده انتظار اولسون منه

rahgozare tanha
07-12-2010, 21:17
با حسين از يا حسين يك نقطه كم دارد ولي ، با حسين بودن كجا؟ و يا حسين گفتن كجا ؟

narmine
07-12-2010, 21:39
با حسين از يا حسين يك نقطه كم دارد ولي ، با حسين بودن كجا؟ و يا حسين گفتن كجا ؟

سپاس از تذکرتون ...
بر لب نام حسین (ع) ، در دل هم یاد حسین (ع) ...
اما در عمل ...
شرمسارم کردید !

D,Freeman
07-12-2010, 22:57
کم کم زراه می رسد آن عصه عظیم...


وقتی که آب در دل سقا حقیر شد
چشمان خسته محو دو پیکان تیر شد




وقتی علم ز دست یل نینوا فتاد
خورشید هم ز تابش روزانه سیر شد






چشمان آب غرق تمنا و شرم بود
از لحظه ای که در کف دشمن اسیر شد






از بس که شیرخواره به مادر نگاه کرد
آخر رباب یک شبه صد سال پیر شد






امواج العطش چو غریبانه موج زد
حتی دو چشم کوچک اصغر کویر شد






حتی رمق نداشت کمی دست و پا زند
وقتی که سهم حنجرش یک جرعه تیر شد






آغوش مهربان پدر: قتلگاه طفل
عالم قرین بهت این صبر امیر شد

rahgozare tanha
07-12-2010, 23:56
سپاس از تذکرتون ...
بر لب نام حسین (ع) ، در دل هم یاد حسین (ع) ...
اما در عمل ...
شرمسارم کردید !


سلام دوست عزيز خواهش مي كنم دشمنانتان شرمسار، بنده قصد خاصي نداشتم فقط مسائلي كه مي بينم باعث شد ياد اين جمله بيفتم ...فكر مي كنم دوستان ،مطلب حسين هنوز هم مظلوم است را مطالعه كردند كه به همين موضوع پرداخته اميدوارم همه ي ما توفيق شناخت امام حسين و ياران با وفايش را داشته باشيم . التماس دعا

rahgozare tanha
08-12-2010, 09:28
خدايا شرح غم خواندن چه سخت است
ز داغ لاله پژمردن چه سخت است
نمي داني كه با دست بريده
ز پشت اسب افتادن چه سخت است
اگر تيري درون چشم باشد
نمي داني زمين خوردن چه سخت است
نمي داني كه با چشمان خونين
جمال فاطمه ديدن چه سخت است
كنار علقمه با مشك خالي
ببين شرمنده گرديدن چه سخت است...

التماس دعا


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

rahgozare tanha
08-12-2010, 20:06
خيمه ها مي سوزد و شمع شب تارم شده
در شب بيماريم ،آتش پرستارم شده
ما كه خود از سوز دل،آتش به جان افتاده ايم
از چه ديگر شعله ها ،يار دل زارم شده
پيش از اين سقاي ما بودي ، اي علمدار حسين
امشب اما جاي او ،آتش علمدارم شده
اي فلك جان مرا هر چند مي خواهي بسوز
مدتي هست از قضا،دل سوختن كارم شده
جز غم ،امشب پيش ما يار وفاداري نماند
در شب تنهائيم ،تنها همين يارم شده
من كه شب را تا سحر ،بيخواب و سوزانم چو شمع
از چه ديگر شعله ها ،شمع شب تارم شده
بس كه اشك آيد به چشمم ،خواب شب را راه نيست
دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده
جز دو چشمم هيچكس ،آبي بر اين آتش نريخت
مردم چشمان من ،تنها و فادارم شده


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

narmine
08-12-2010, 21:21
نشانه هاي عاقل
امام حسين فرمود: عاقل، با کسي که مي ترسد او را دروغگو پندارد هم سخن نمي شود، از کسي که مي ترسد او را رد کند درخواستي نمي کند، به کسي که مي ترسد او را بفريبد تکيه نمي نمايد و به کسي که به اميد او اطميناني نيست اميد نمي بندد.
کمال عقل
امام حسين مي فرمايد: عقل، جز از راه پيروي حق به کمال نمي رسد.
نشانه هاي دانا و نادان
امام حسين مي فرمايد: از نشانه هاي اسباب قبولي اعمال، همنشيني با خردمندان است و از نشانه هاي اسباب ناداني، کشمکش با نابخردان است و از نشانه هاي دانا، نقادي او از گفتار خود و آگاهي او از اسرار آراي گوناگون است.
دانا کيست؟
امام حسين مي فرمايد: اگر همه گفتار دانا نيکو و بحق بود، از خود پسندي در آستانه ديوانگي قرار مي گرفت. همانا دانا کسي است که حق گويي او فراوان باشد.
صفتهاي زيبا
امام حسين مي فرمود: دانش نطفه بارور معرفت است. تجربه هاي طولاني، فزوني عقل است، شرافت همان پارسايي است. قانع بودن، آسايش تن است، هر که تو را دوست دارد، از پليدي بازت مي دارد، هر که تو را دشمن دارد، بر نابکاري واردت مي سازد.
امام حسين مي فرمايد: هر کس اين پنج چيز را نداشته باشد، از زندگي خود چندان بهره اي نمي برد: عقل، دين، ادب، شرم و خوش خلقي.
شريف ترين مردم
شخصي از امام حسين پرسيد: شريف ترين مردم کيست؟
امام فرمود: آن کس که پيش از اندرز ديگران، خود پند گيرد و پيش از بيدار باش ديگران، خود بيدار شود.
عرض کرد: شهادت مي دهم که چنين کسي سعادتمند است.
تسليم در برابر خدا
از امام حسين پرسيدند: چگونه صبح کردي؟
فرمود: صبح نمودم در حاليکه پروردگارم بالاي سرم و آتش، پيش رويم، مرگ، جوينده ام و حساب الهي فراگيرم مي باشد و چنين روزي من، در گرو کردار خويشم، نه آنچه دوست دارم پيدا مي کنم، و نه آنچه نمي پسندم از خود مي رانم و همه کارها در اختيار ديگري است. اگر بخواهد عذابم مي کند و اگر بخواهد از من مي گذرد. بنابراين کدام فقيري از من نيازمندتر است.
ايمان و يقين
شخصي از امام حسين پرسيد: فاصله ميان ايمان و يقين چقدر است؟ فرمود: چهار انگشت.
گفت: چگونه؟ فرمود: ايمان آن است که آن را مي شنويم و يقين آن است که آن را مي بينيم و فاصله بين گوش و چشم چهار انگشت است.
پرسيد: ميان آسمان و زمين چقدر است؟ فرمود: يک دعاي مستجاب.
پرسيد : ميان مشرق و مغرب چقدر است؟ فرمود: به اندازه ي سير يک روز آفتاب.
پرسيد: عزت آدمي در چيست؟ فرمود: بي نيازيش از مردم.
پرسيد: زشت ترين چيزها چيست؟ فرمود: در پيران هرزگي و بيعاري است، در قدرتمندان،درنده خويي، در شريفان، دروغگويي، در ثروتمندان، بخل است و در عالمان حرص.
اوصاف مومن
امام حسين مي فرمايد: حقا که مومن ، خدا را حافظ خود گرفته و گفتار او را آيينه خود گزيده است. گاهي در اوصاف مومنان چشم مي دوزد و گاهي در ويژگيهاي سرکشان مي نگرد. از اينرو بهره وري او از کلام خدا، در لطايف و در ژرفاي معرفت خود غوطه ور است، از هوشمندي خود، در بلنداي يقين جايگزين است و در پاکي خود استوار است.
توکل
از امام حسين (ع) روايت شده است: عزت و بي نيازي از جايگاه خود بيرون آمده به گردش پرداختند، چون با توکل برخورد نمودند و در آن مقيم گشتند.
تسليم در برابر گزينش خدا
به امام حسين (ع) عرض شد ابوذر مي گويد: براي من، فقر محبوبتر از بي نيازي و مريضي، محبوبتر از سلامتي است. حضرت فرمود: خداي متعال ، ابوذر را رحمت کند، اما من مي گويم: هرکس به نيک گزيني خدا براي او مطمئن شود، جز آنچه را خدا برايش گزيده است آرزو نمي کند.
خير دنيا و آخرت
امام حسين (ع) مي فرمايد: خداوند به هر کس راستگويي و نيکخويي و پاکدامني و پاک خوري روزي کند خير دنيا و آخرت را ويژه او ساخته است.
بهترين عبادت
امام حسين (ع) مي فرمايد: جمعي خدا را از شوق بهشت مي پرستند، اين عبادت سوداگران است و گروهي خدا را از بيم دوزخ مي پرستند، اين عبادت بردگان است و مردمي هم خدا را از روي شکر مي پرستند. اين عبادت آزادگان و بهترين عبادت است.
پاداش عبادت
امام حسين فرمود: هر کس خدا را آنگونه که حق پرستش اوست بپرستند، خدا از فيض خود به او بالاتر از آرزوها و کفايتش ارزاني دارد.
کبريايي ازآن خداوند است
يک نفر به امام حسين (ع) عرض کرد: در تو کبر وجود دارد؟ حضرت فرمود: همه کبريايي و عظمت از آن خداوند يگانه است که در ديگري نيست. خداي متعال فرمود: عزت، مخصوص خدا و رسول او و اهل ايمان است.
ادب چيست؟
از امام حسين (ع) پرسيدند: ادب چيست؟ فرمود: اين است که از خانه خود بيرون آيي و با هيچ کس برخورد نکني مگر آنکه او را برتر از خود ببيني.
پاداش سلام
امام حسين (ع) فرمود: سلام ، هفتاد حسنه دارد، شصت و نه حسنه آن، ازآن سلام کننده و يکي ازآن جوابگو است.
بخيل کيست؟
امام حسين (ع) فرمود: بخيل کسي است که از سلام کردن بخل ورزد.
نشانه هاي خائن و بدکار
امام حسين مي فرمايد: « درستکار آسوده است، بي گناه بي باک، خيانتکار ترسان و بدهکار هراسان است. هرگاه آشفتگي و بلا بر عاقلي روي آورد اندوه خود را با دور انديشي مي زدايد و براي چاره جويي در خانه عقل را مي کوبد.


مردي با امام حسين (ع) آغاز سخن کرد که خدا عافيتت بخشد، حالت چگونه است؟ فرمود: خدا عافيتت دهد سلام کردن بر سخن گفتن مقدم است. سپس فرمود: تا کسي سلام نداده به او اجازه سخن گفتن ندهيد.
صفات نيک
امام حسين (ع) در خطبه اي فرمود: هان اي مردم! در اخلاق شايسته و والا با هم رقابت کنيد و در سودهاي معنوي و بهشتي از هم پيشي گيريد، مپسنديد آن کار نيکي را که در آن شتاب ننموده ايد.
بدانيد که هر کار نيکي، سپاسي را بهره مي دهد و پاداشي را از پي مي آورد، چنانچه کار نيک را مجسم بنگريد، آن را در چهره انساني نيکو و زيبا مي ديديد که ناظران را مسرت مي بخشد. هر کس که بخشش کرد ، سروري يافت و هرکس بخل ورزيد، فرو مايه شد.
راستي و دروغ
امام حسين (ع) فرمود: راستي، عزت است و دروغ، ناتواني، اسرار امانت است و همسايگي، خويشاوندي، ياري رساني صميميت است و کار، تجربه آموزي، اخلاق نيک عبادت است و سکوت، زينت، تنگ نظري و آزمندي، فقر، بخشندگي دارايي و مهرباني، خردمندي است.
سوگند زياد
امام حسين (ع) فرمود: از سوگند زياد بپرهيزيد زيرا سوگند آدمي از چهار خصلت سرچشمه مي گيرد: يا از خواري است که در خود مي يابد و او را بر ذلت تصديق مردمش بر مي انگيزد و يا از ناتواني در منطق است که سوگندها را پرکننده خلأها و پيوند ساز سخنان بي ربط خود مي کند و يا از بدبيني مردم است که از آنان نسبت به خود سراغ دارد و مي داند که سخنش را جز با سوگند نمي پذيرند و يا از آن روست که زبان خود را بي انديشه بکار مي گيرد.
آداب سخن
امام حسين (ع) فرمود: پشت سر کسي که از تو ناپيداست چيزي مگو، مگر آنچه که مي پسندي او پشت سرت از تو گويد و همانند بنده اي رفتار کن که مي داند به گنهکاري خود گرفتار مي شود و به نيک رفتاري خود پاداش مي گيرد.
خوف از خدا
به امام حسين (ع) عرض شد: بيم تو از پروردگارت چه فراوان است؟ فرمود: در روز قيامت جز آنکس که در دنيا خوف خدا داشته کسي ايمن نيست.
گريه از خشيت الهي
روايت شده که امام حسين (ع) فرمود: گريستن از خشيت خدا، رهايي از آتش دوزخ است و فرمود: گريه ديده ها و خشيت دلها، رحمتي از خداست.
ياري در جوانمردي
امام حسي (ع) فرمود: آن کس که بخشش تو را نپذيرد، تو را در جوانمردي کمک کرده است.
انفال مال
امام حسين (ع) فرمود: مال تو اگر براي تو مقدر شده باشد آنرا انفاق خواهي کرد. بنابراين، آن را براي پس از خود مگذار که پس انداز غير تو مي شود، در حاليکه آن را از تو مي خواهند و حساب آن را از تو مي کشند و بدان که تو براي آن نمي ماني، و آن بر تو وفا نمي کند، پس آنرا بخور پيش از آنکه تو را بخورد.
نصايح امام
امام حسين (ع) فرمود: آنچه را طاقت نداري به عهده مگير، به آنچه نخواهي رسيد مپرداز، آنچه را قادر نيستي به شمار نياور، جز به اندازه اي که سود مي بري هزينه مکن، پاداش، جز به اندازه کارکرد خويش مخواه، جز به فرمانبرداري از خداي سبحان که به دست آورده اي شادمان مشو و جز آنچه که خود را براي آن شايسته مي بيني دريافت نکن.
شکر
امام حسين (ع) فرمود: شکرگزاري تو براي نعمت پيشين، نعمت تازه را سبب مي شود.
سخنان امام حسين (ع) پيرامون طلب روزي
امام به شخصي خطاب فرمود: فلاني، در راه به دست آوردن روزي ستيزه گرانه تلاش مکن و بر قدر، همچون واگذار کننده بي اختيار، تکيه ننما، زيرا در جستجوي روزي برآمدن، از سنت است و خلاصه جويي از عفت. عفت مانع روزي نيست و حرص زياد روزي نمي اورد، همانا رزق تقسيم شده است و اجل حتمي است و به کار گيرنده حرص، جوينده گناه است.
اثر توانمندي
امام حسين فرمود: توانمند شدن بر دشمن، خشم را از بين مي برد و آتش کينه را خاموش مي سازد. هر کس به حال و کار خود داناتر است.
مدارا کليد مشکلات
امام حسين (ع) فرمود: هر که از تدبير باز ماند و از چاره ها ناتوان گردد، مدارا کليد گره گشاي اوست.
آثار صله ارحام
امام حسين (ع) فرمود: هر که دوست دارد اجل او تأخير افتد و روزيش فزوني گيرد بايد صله ارحام انجام دهد.
موارد صبر
در مواردي که حق تو را ملزم مي سازد، بر آنچه نمي پسندي، شکيبا باش و در مواردي که هواي نفس تو را فرا مي خواند، از آنچه دوست مي داري، خود را نگهدار.
معناي بردباري
امير مومنان (ع) به حسين (ع) فرمود: فرزندم! حلم چيست؟
فرمود: فرو بردن خشم و بر خود مسلط بودن
نيکي بايد به خوب و بد
شخصي پيش امام حسين اظهار داشت: اگر نيکي به نا اهل برسد، تباه مي شود، امام حسين (ع) فرمود: چنين نيست، بلکه نيکوکاري همچون رگبار است که بايد به نيک و بد برسد.
هواي نفس
امام حسين (ع) فرمود: از اين هواهاي نفساني که مجموعه آنها گمراهي و سرانجام آنها آتش است بپرهيزيد.
بدي کردن، پوزش خواستن
امام حسين (ع) فرمود: کاري مکن که از آن پوزش بخواهي، زيرا مومن نه بد مي کند و نه عذر مي طلبد و منافق هر روز بد مي کند و عذر مي خواهد.
عذر بدتر از گناه
امام حسين (ع) فرمود: چه بسا گناهي که از عذر طلبي آن نيکوتر است.
عيب جويي نکردن از ديگران
امام حسين (ع) فرمود: هر که از کسي عيب جويي نکند، کنار هر عيب جويي خود، عذر خواهي را از دست نخواهد داد.
واقعيت غيبت
شخصي نزد امام از کسي غيبت کرد، امام فرمود: اي فلاني دست از غيبت بردار زيرا غيبت نان و خورش سگهاي دوزخ است.
دوري از عيبجويان
امام حسين (ع) فرمود: وقتي شنيدي که کسي به اعراض مردم تعدي مي کند سعي کن ترا نشناسد، زيرا بدترين عرض و ناموسها نزد او آبروي آشنايان اوست.
نتيجه گناه
شخصي به امام حسين (ع) نامه نوشت که: با دو کلمه مختصر مرا پندي ده. حضرت نوشت: کسي که از راه نافرماني خدا درصدد چيزي برآيد، آنچه را اميد دارد زودتر از دست مي دهد و آنچه را بيم دارد زودتر سر مي رسد.
انواع برادران
امام حسين (ع) فرمود: برادران چهار گونه اند: برادري که به سود تو و به سود خود است، برادري که تنها به سود توست، برادري که به زيان توست و برادري که نه به سود تو و نه به سود خود است.
تصوير مرگ
امام حسين (ع) فرمود: اگر مردم، مرگ را باور مي کردند و آن را به همانگونه که هست به نظر مي آوردند دنيا ويران مي گشت.
اندرز گنهکار
شخصي خدمت امام حسين (ع) رسيد و گفت: من مردي گنهکارم و در برابر گناه تاب نمي آورم، مرا نصيحتي فرما!
فرمود: پنج کار را انجام ده، آنگاه هر چه خواهي گناه کن، اول: روزي خدا را مخور و هر چه خواهي کن. دوم: از قلمرو فرمانروايي خدا بيرون شو و هر چه خواهي کن. سوم: به جايي درآ، که خدا تو را نبيند و هر چه خواهي کن. چهارم: هر گاه فرشته مرگ آمد تا جان تو را گيرد او را از خود بران و هر چه خواهي کن. پنجم: هر گاه مالک دوزخ تو را در آتش افکند، در آتش مرو و هر چه خواهي کن.
اندرز غافلان
امام حسين (ع) فرمود: اگر سه چيز نبود، فرزند آدم هرگز براي چيزي سر خم نمي کرد: فقر، بيماري و مرگ.
بدترين اوصاف زمامداران
امام حسين (ع) مي فرمود: بدترين اوصاف زمامداران، ترس از دشمنان و بي رحمي بر ناتوانان و خودداري هنگام بخشش است.
نسخه دادن به پادشاهان
امام حسين (ع) فرمود: به هيچ پادشاهي دستور درمان مده، زيرا اگر سودش بخشد سپاست نمي گويد و اگر زيانش رساند تهمت مي زند.
ارزش اطعام مسلمان
امام حسين (ع) فرمود: اگر برادر مسلماني را اطعام کنم برايم محبوب تر است تا افقي از بردگان را آزاد کنم. پرسيدند افق چقدر است؟ ده هزار.

SamirH
08-12-2010, 23:50
مهر نمازی دارم از خاک کربلا و اتاقی تاریک
سجده بر مهر می گذارم تا دلم ارام گیرد
رخصتی می خوام از خدا تا امشب دل را روانه حسین کنم
امشب خاک کربلا به خود می بالد
گویی لحظه دیدار نزدیک است
دل عاشق تاب نمی اورد از این انتظار
اشک بر چشمان اسمان جاریست از شوق این دیدار
ناله اسمان می گوید حسین نیا کربلا نینوا دارد
بگذار در انتظار دیدنت این خاک بمیرد
به خدا که نمی خواهد امشب تو را ببیند
حسین امشب به کجا می اید
که اینگونه غم سنگین برای من می اورد
درد سینه می اورد در این ایام
گویی حرفی برای گفتن ندارم
هوای سینه زنی دارم من
و عباس می اید
اه چقدر ارام می گیرم وقتی می بینم عباس پشت سر حسین می اید
خدایا امشب جای پای تو را می بینم
گویی ان روح خداست که می اید
امشب لبریزاز شوق حسینم
اه ای چشمان من خوشحال باشید
که اشکی خواهید ریخت برای حسین
فرصتی ده تا نمازم را بخوانم
ودر لحظه بمیرم
که فردا دگر حسین نیست
به خدا که امشب خدا هم به حال حسین می گرید
تقدیم به یاران حسین
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

rahgozare tanha
08-12-2010, 23:53
فراز هايي از دعاي عرفه ي امام حسين (ع)

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

خدایا مرا چنان کن که از تو بترسم گویا ترا می‌بینم و به پرهیزکاری مرا سعادتمند‌گردان و به شقاوت گناه مبتلا مکن و در حکم قضا خیر مرا برگزین و قدر خود را بر من مبارک و فرخنده‌گردان چنانکه هرچه را دیر مقدر کرده اي زود نخواهم و هر چه را زود مقدر کرده‌ای دیر نطلبم.
خدایا مرا به خود توانگر گردان و یقین در دل من قرار ده و اخلاص در عمل من و روشنی در چشم و بصیرت در دین من و مرا از جوارح خود برخوردار‌گردان و گوش و چشم مرا وارث من کن و آنکه به من ستم کند مرا بر او پیروزی ده و انتقام مرا از او بخواه چنانکه من ببینم و آرزوهای مرا برآور و چشم مرا بدان روشن کن.
خدایا اندوه من ببر و عیب مرا بپوش و از گناه من درگذر و شیطان از من بران و از گرفتاریم رهائی ده و به بالاترین رتبه در دنیا و آخرت برسان.
التماس دعا

rahgozare tanha
09-12-2010, 00:03
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

s2010
09-12-2010, 00:16
.

.



گویند که در روز قیامت علمدار شفاعت زهراست

علم فاطمه دست قلم عباس است

.

.

.


سلام من به محرم, محرم گل زهرا

به لطمه های ملائک, به ماتم گل زهرا . . .

.

.

.



خنده کنان می رود روز جزا در بهشت

هر که به دنیا کند گریه برای حسین . . .



---------- Post added at 12:13 AM ---------- Previous post was at 12:10 AM ----------

.عشق یعنی آتش افروخته / عشق یعنی خیمه های سوخته

عشق یعنی حاجی بیت الحرام / دل بریدن ها وحج ناتمام

عشق یعنی غربت نور دوعین / عشق یعنی گریه برقبر حسین

عشق را گویم فقط در یک کلام / یا اباالفضل وحسین و والسلام

---------- Post added at 12:14 AM ---------- Previous post was at 12:13 AM ----------

با آب طلا نام حسین قاب کنید / با نام حسین یادی ازآب کنید

خواهید که سر بلندو جاوید شوید / تا آخر عمر تکیه به ارباب کنید

( التماس دعا )

---------- Post added at 12:15 AM ---------- Previous post was at 12:14 AM ----------

دانی که چرا مهر جبین خاک حسین است؟ / چون قبله ی دل پیکر صد چاک حسین است

دانی که چرا چوب شود قسمت آتش؟ / بی حرمتیش بر لب و دندان حسین است

دانی که چرا آب فراتست گل آلود؟ / شرمنده زلعل لب عطشان حسین است

دانی که چرا کعبه ی حق گشته سیه پوش / یعنی که خدا هم عزادار حسین است . . .

.

---------- Post added at 12:16 AM ---------- Previous post was at 12:15 AM ----------

نام زینب در شئون زندگی گل میکند / در دل عشاق ایجاد تحول میکند

مهدی زهرا که خود رمز توسل با خداست / در مقام ذکر با زینب توسل میکند

Amir..H
09-12-2010, 00:32
با ذکر حسین لطمه و دیوانه دلی را عشق است





این عشق پر اوازه و عهد ازلی را عشق است





مجنون که دو چشمش به حسین و حرم افتاد چنین گفت





لیلی به درک فقط حسین بن علی را عشق است




ماه پژمرده شدن گلستان فاطمه
تسلیت باد

Amir..H
09-12-2010, 00:45
در كلاس عاشقي عباس غوغا مي‌كند

در دل هر عاشقي عباس مأوا مي‌كند

هر كسي خواهد رود در مكتب عشق حسين

ثبت نامش را فقط عباس امضاء مي‌كند

Amir..H
09-12-2010, 00:55
باز محرم شد و دل‌ها شکست

از غم زينب دل زهرا شکست

باز محرم شد و لب تشنه شد

از عطش خاک کمرها شکست

آب در اين تشنگي از خود گذشت

دجله به خون شد دل صحرا شکست

قاسم و ليلا همه در خون شدند

اين چه غمي بود که دنيا شکست

محرم ماه غم نيست ماه عشق است

محرم مَحرم درد حسين است

F l o w e r
09-12-2010, 17:41
باز طوفانی شده دریای دل
موج سر بر ساحل غم میزند
باز هم خورشید رنگ خون گرفت
بر زمین نقشی ز ماتم میزند


باز جام دیده ها لبریز شد
باز زخم سینه ها سر باز کرد
در میان ناله و اندوه و اشک
حنجرم فریادها آغاز کرد


می نویسم شرح این غم نامه را
داستان مشک و اشک و تیر را
می نویسم از سری کز عشق دوست
کرد حیران تیغه شمشیر را


گوئیا با آن همه بیگانگی
آب هم با تشنگان بیگانه بود
در میان آن همه نامردمی
اشک آب و دیده ها پیمانه بود


تیغ ناپاکان برآمد از نیام
خون پاکی دشت را سیراب کرد
خون خورشید است بر روی زمین
کآسمان تشنه را سیراب کرد


می شود خورشید را انکار کرد؟
زیر سم اسبها در خاک کرد؟
می شود آیا که نقش عشق را
از درون سینه هامان پاک کرد؟


گر نشان عشق را گم کرده ایم
در میان آتش آن خیمه هاست
گر به دنبال حقیقت میرویم
حق همینجا حق به روی نیزه هاست


گریه ها بر حال خود باید کنیم
او که خندان رفت چون آزاد شد
ما سکوت مرگباری کرده ایم
....او برای قرنها فریاد شد

بازهم در ماتم روی حسین
باز هم در سوگ آن آلاله ایم
یادتان باشد حیات عشق را
وامدار خون سرخ لاله ایم

rahgozare tanha
09-12-2010, 19:02
محرم ماه الفت با جنون است



چراغ کوچه هایش بوی خون است



محرم حرمت خون است و خنجر



تلاطم می کند حنجربه حنجر



دل من فدای دو دست اباالفضل



به قربان چشمان مست اباالفضل



ربود از همه ساقیان گوی سبقت



به چوگان دل ناز شست اباالفضل



غم ِ زهرا مرا سوز درون داد



دم ِ حیدر به من شور جنون داد



حسین آمد به زخم دل نمک ریخت



مرا با شور عاشورا در آمیخت



مرا سودای زینب در به در کرد



نصیبم جرعه ای خون جگر کرد



ز فرط تشنگی بی تاب گشتم



عطش دیدم ز خجلت آب گشتم



چه ها گویم ز مَشک تیرخورده



ز دست ساقی شمشیر خورده



به خاک افتاد مشک از دست ساقی



دو عالم پر شد از بوی اقاقی



مشامم پر شد از داغ شهیدان

که می گردم بیابان در بیابان

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

F l o w e r
09-12-2010, 19:10
تا شعلة هجران تو خاموش کنم

بر آتش دل ز صبر، سرپوش کنم
بسيار بکوشيدم و، نتوانستم

يک لحظه غم تو را فراموش کنم
اي کاش، دمي دهد امانم اين اشک

تا نقش تو را به ديده منقوش کنم
آخر چه شود، شبي به خوابم آئي

تا جام محبت تو را نوش کنم
بنشيني و، در برت، مرا بنشاني

تا زمزمة نوازشت گوش کنم
گر بار دگر مرا در آغوش کشي

صد بوسه بر آن دست و بر آن دوش کنم
سجاده تو، که مي‌دهد بوي تو را

برگيرم و، بوسم و، در آغوش کنم
چون درد فراق تو، ز حد درگذرد

زين عطر تو قلب خويش، مدهوش کنم
از حمله غارت به دلم آتشهاست

اين داغ، عيان، ز لاله گوش کنم
گويند به من، يتيم غارت زده ام

زآن چشمة چشم خويش پرجوش کنم
ديگر اگر اي پدر نخواهي برگشت

برخيزم و، پيکرم سيه پوش کنم؟
اين داغ حسين، جاودان است

هرگز نتوان به اشک، خاموش کنم

شعر از : حبیب الله چایچیان

abolfaaazl
09-12-2010, 22:42
ای خون اصیلت به شتک ها ز غدیران
افشانده شرف ها به بلندای دلیران
جاری شده از کرب و بلا آمده و آنگاه
آمیخته با خون سیاووش در ایران
تو اختر سرخی که به انگیزه ی تکثیر
ترکید بر ایینه ی خورشید ضمیران
ای جوهر سرداری سرهای بریده
وی اصل نمیرندگی نسل نمیران
خرگاه تو می سوخت در اندیشه ی تاریخ
هر بار که آتش زده شد بیشه ی شیران
آن شب چه شبی بود که دیدند کواکب
نظم تو پراکنده و اردوی تو ویران
و آن روز که با بیرقی از یک تن بی سر
تا شام شدی قافله سالار اسیران
تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند
باید که ز خون تو بنوشند کویران
تا اندکی از حق سخن را بگزارند
باید که ز خونت بنگارند دبیران
حد تو رثا نیست عزای تو حماسه است
ای کاسته شأن تو از این معرکه گیران

Amir..H
10-12-2010, 01:00
عالم همه دیوانه ی ایمان حسین است
دعوت شده بر سفره ی احسان حسین است

این رود خروشنده که بی همهمه جاریست
افکنده سرش از لب عطشان حسین است

تنها نه فقط عرش ٬ که صحرای قیامت
گمگشته ی ژرفای بیابان حسین است

گو نوح پیمبر به جهان آید و بیند
دنیا همگی غرقه ی طوفان حسین است

دنیا پی یوسف بُود اما به حقیقت
یوسف به تمنای دو چشمان حسین است

مهتاب که سهل است ٬ همین چهره ی خورشید
نقشی ز چراغانی ایوان حسین است

خواهم ز خداوند به هنگام وفاتم
گویند که جان داده به دامان حسین است ...

Amir..H
10-12-2010, 01:19
تشنگی محرم
محرم در حریم کربلا تندیس شد
محرم همره نام حسین تقدیس شد
محرم با حسین اشک است وخون
محرم با حسین دشت جنون
در محرم تن ها بی سرشود
در محرم مشک ها پر پر شود
علقمه بازوی عباسم کجاست
علقمه آن مشک پر آبم کجاست
علقمه عباس من لب تشنه است
علقمه دستان او نک خسته است
علقمه دانی که اصغر تشنه شد
حنجر نالان اوبر نیزه شد
علقمه قاسم ازخونین لبش سیراب شد
شهد شیرین بهشت در نزد او چون آب شد
علقمه اکبر از کام حسین سیراب شد
تشنگی در کام اونایاب شد
در محرم شیعه یکسر ماتم است
در محرم سینه ها دشت غم است
در محرم آب کم جو تشنگی آور بدست
بر لب عطشان خود نام حسین آور به هست
آه از آن ساعت که در رود پر آب
مشک عباس تشنه ماند در آفتاب
مشک بی آب بود و دست و پیکر ازهم جدا
دشت بود و خیمه های سوخته آواره ها
پیکر بی سر به زیر سم برفت در نینوا
آن سر پاک حسین قران بخواند بر نیزه ها

rahgozare tanha
10-12-2010, 11:14
يادتان باشد، لباس مشكي ام را تا كنيد

گوشه ايي از قبر من اين جامه را هم جا كنيد

كاش من در شام تاسوعا بميرم، تا شما

خرجي ام را خرج نذر ظهر عاشورا كنيد

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

.::SMS::.
10-12-2010, 11:14
با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد
ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

احساس کرد از همه عالم جداشدست
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است

در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

باز این چه شورش است که در جان واژه هاست؟
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست

بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد واژه لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
دارد غروب فرشچیان گریه می کند

با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
او را چنان برای خدا بی ریا کشید
حتی براش جای کفن بوریا کشید

در خون کشید قافیه ها را ، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را

اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت
این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
خورشید سربریده غروبی نمی شناحت

بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود
او کهکشان روشن 17 ستاره بود

خون جای واژه بر لبش آورد و
بعد از آن...
پیشانیش پر از عرق سرد و
بعد از آن...
خود را میان معرکه حس کرد و
بعد از آن...
شاعر برید و تاب نیاورد و
بعد از آن...

در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ کس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس.....

سید حمید برقعی

mahdishata
10-12-2010, 12:50
سلام
تشكر از همه دوستان بابت راه اندازي و رونق تاپيك.اجرتون با سيد الشهدا و منتقم خون سيد الشهدا
دوستان به بزرگواري خودتون ببخشيد كه شعر نيست ولي از مقاتل خوبه

----------------------------------


عمر ابن سعد و سپهسالارى لشگر اعدا

و چون پسر زياد شنود كه امام حسين در كربلا فرود آمده نامه‏اى به وى نوشت مضمون آن كه يزيد به من نامه نوشته كه زنهار اگر حسين را يابى يا خبر وى را بشنوى بر بستر نرم نخسبى و نان و آب سير نخورى تا او را به بيعت من در آرى و اگر ابا كند سرشبر دارى و پيش من فرستى اكنون اى حسين تو را نصيحت مى‏كنم بيا به بيعت يزيد در آى و اگر چنين نمى‏كنى جنگ را آماده باش چون آن نامه به امام حسين عليه‏السلام رسيد برخواند و بينداخت و گفت: اى بدا حال آن قومى كه رضاى مخلوق را برغضب خالق اختيار كنند.


پس رسول عبيدالله زياد گفت: كه جواب نامه بنويسيد امام حسين عليه‏السلام فرمود: "ما له عندى جواب فقد حقت عليه كلمة العذابنامه "او را نزديك من جواب نيست و سزا و جزاى او جز كلمه عذاب نه، رسول بازگشته نزد عبيدالله زياد آمد و خبر نامه انداختن و جواب نانوشتن بياورد غضب او زياد شد و روى به حضار مجلس خود كرد كه كيست از شما كه متصدى حرب حسين گردد و هر بلده‏اى از بلاد عراق كه طلبد به وى ارزانى دارم هيچكس جواب نداد نوبت دوم و سوم نيز كس اجابت نكرد القصه عمر سعد را پيش طلبيد و گفت: مدتى شد كه مى‏شنوم كه تو آرزوى حكومت رى دارى و فى الواقع آن ولايت وسيعست و عرصه فسيح دارد و مداخل اموال آن بسيار و بى‏شمار است حالامى‏خواهم كه منشور رى و طبرستان به نام تو نويسم و اين آرزوى تو را ازخلوت قوت به صحراى فعل آرم عمر سعد خدمت كرد و ابن زياد بفرمود تا منشورحكومت رى و ايالت طبرستان به نام وى نوشته بياوردند و او را خلعت گرانمايه پوشانيده مركبى با ساخت زر پيش وى كشيدند پس گفت: اى عمر سعد من تو راسپهسالارى لشگر مى‏دهم و حالا حاكم رى شدى و پنجاه خروار زر از خزانه نقدبه تو مى‏بخشم و اين همه به شرط آنست كه به كربلا روى و حسين را به بيعت يزيد در آرى يا سر وى و متابعانش بر دارى عمر سعد گفت: اى امير اين كاربزرگست و بى‏تفكر و تدبير تمام در چنين كارى شروع نتوان كرد مرا دستورى ده تا بروم و با اولاد و اصحاب خود مشورت كنم پسر زياد گفت: برو و زود خبر به من رسان عمر سعد جامه خاصه ابن زياد پوشيده و بر مركب ختلى سوار شد ومنشور حكومت رى به دست گرفته به خانه آمد چون فرزندان او، او را بدان صورت ديدند گفتند: اى پدر اين اسب و جامه از كجاست و اين كاغذ كه در دست دارىچيست؟ گفت: اى فرزندان! دولتى روى به ما آورده كه پايانش پيدا نيست وسعادتى در طالع ما اثر كرده كه نهايتش هويدا نيست.

بدانيد كه امير عبيدالله زياد سپهسالارى لشگر خودبه من ارزانى داشت و تشريف خاص و اسب ختلى نيز علاوه آن فرمود و منشورامارت و ايالت طبرستان به نام من نوشت و اين همه به شرط آن كه بروم و باحسين محاربه كنم پسر كهترش كه اين سخن بشنيد گفت: هيهات هيهات اين چه انديشه بد است كه كرده‏اى و اين چه سوداى بى‏حاصلست كه به سوداى دل درآورده‏اى هيچ مى‏دانى كه به حرب كه مى‏روى و كمر دشمنى كدام خاندان برمى‏بندى امام حسين بن على جگرگوشه مصطفى صلّى الله عليه و آله و سلم و نورديده مرتضى و سرور سينه فاطمه زهراست پدر تو كه سعد وقاص بود جان براى جد او نثار مى‏كرد تو حالا قصد جان ايشان مى‏كنى؛ مكن و از خداى بترس و ازشرمسارى روز قيامت برانديش و جواب حضرت رسالت را آماده باش كه چون درقيامت از تو پرسد كه چرا با فرزندم خصومت كردى و تيغ در روى او كشيدى چه حجت خواهى آورد و چه عذر خواهى گفت ديگر آن كه سه نامه به دست خود نوشته ابد و فرستاده‏اى و او را خوانده‏اى و او سخن تو را اجابت كرده به قول توروى بدين جانب آورده است و تو اكنون قصد كشتن وى مى‏كنى مردمان تو را غدارو بى وفا گويند و دوستان اهل بيت تا قيام قيامت بر تو ناسزا گويندمكن مكن كه نكو محضران چنين نكنندعمر سعد از وى رو بگردانيد و پسر مهتر را گفت: كه تو چه مى‏گويى؟ گفت: آنكه برادرم مى‏گويد اگر چه راستست ولى نسيه است و آنچه پسر زياد مى‏دهد نقدو هيچ عاقل نقد را به نسيه ندهد و حاضر را بر غايب اختيار نكند.

عمر سعد گفت: اى پسر راست مى‏گويى حال مال دنيااختيار كرديم تا حال آخرت چون شود پس روز ديگر عمر سعد به دارالاماره رفت و گفت: راضى شدم به حرب حسين. ابن زياد شادمان شد و پنج هزار كس بدو داد وبه جانب كربلا گسيل كرد و چون از شهر بيرون آمد يكى گفت: يابن سعد به حرب فرزند رسول خدا مى‏روى؟ گفت: آرى اگر چه حرب حسين در دنيا موجب عار است ودر آخرت موصل به نار اما حكومت ملك رى نيز سبب ذوق و حضور است و واسطه عيشو سرور و عمر سعد اينجا بيت چند مى‏گويد كه ابوالمفاخر رازى ترجمه‏اش برينوجه آورده:



مرا بخواند عبيدالله از ميان عرب
رسيد بر دلم از خواندنش هزار تعب
مرا امارت رى داد و گفت: حرب حسين
قبول كن كه از او ملك راست شور و شغب
به ملك رى دل من مايل است و مى‏ترسم
به كينه چون كشم پادشاه ملك ادب‏
چگونه تيغ كشم در رخ كسى كه وراست
شجاعت و نسب و علم و حلم و فضل و حسب
سزاى قاتل او دوزخست و مى‏دانم
كه اين چنين عمل آرد خداى را به غضب‏
ولى چو در نگرم در رى و حكومت آن
همى رود ز دلم خوف نار ذات لهب‏ ‏‏

آورده‏اند كه حمزة بن مغيره كه خواهر زاده عمر سعدبود چون ديد كه خالش عزم محاربه امام حسين جزم كرده به نزديك وى آمد وگفت: اى خال تو چرا به حرب امام حسين مى‏روى كه يكى از گناهان بزرگست ومستلزم قطع رحم و موجب اشتهار به غدر و بى‏وفايى تو مرتكب چنين امر ميشوي ؟سعد گفت: اى فرزند دگر چنين نكنم ايالت و حكومت به من نمى‏رسد حمزةگفت: به خدا سوگند كه ترك امارت و خروج از دنيا بهتر آنست كه نزد خدا روى و خون حسين در گردن تو باشد پسر سعد در انديشه دور و دراز افتاده خواست كه آن عزيمت را فسخ كند عاقبت حب جاه ديده بصيرت او را پوشانيده در چاهافتاده و با پنج‏هزار سوار و پياده روى به كربلا نهاد و در برابر امام حسين عليه‏السلام فرود آمده كس بدو فرستاد كه سبب آمدن تو بدين ولايت چيست؟
امام حسين عليه‏السلام در جواب فرمود: كه تو و اقران تو به من مكتوب‏هانوشتيد و متعاقب رسولان فرستاديد و در جواب التماس قدوم من مبالغه از حدگذرانيديد من به كلمات واهيه شما روى به راه آوردم و شما نقض پيمان كرده پسر عمم را يارى نداديد تا به زارى كشته شد و حالا هم من مى‏خواهم كه بازگردم اگر كسى مانع من نشود - عمر سعد از اين جواب خوش دل شد و گفت: شايدكه ميان حسين و پسر زياد به صلح برگزرد و امام حسين عليه‏السلام باز گردد و به حرب احتياج نيفتد پس مكتوبى به ابن زياد نوشت و از ملتمس امام حسين عليه‏السلام او راآگاهى داد ابن زياد در جواب نوشت كه بيعت يزيد بر حسين عليه‏السلام عرضه كن اگر قبول كند بر من اعلام نماى و الا منتظر فرمان من باش عمر سعد دانست كه پسر زياد به مراجعت امام حسين عليه‏السلام راضى نمى‏شود آن نامه را به جنس پيش امام حسين عليه‏السلام فرستادو آن جناب بعد از مطالعه فرمود: كه من هرگز به سخن پسر زياد عمل نكنم وفرمان او نبرم چون خبر ابا و امتناع امام حسين عليه‏السلام به پسر زياد رسيد غضب بر وىمستولى گشته حصين بن نمير و شبث بن ربعى و شمر ذى الجوشن را با جمعى سوارو پياده به مدد عمر سعد فرستاد و پيغام داد كه امام حسين و اتباع او ازتصرف در آب فرات مانع آئيد تا وقتى كه به بيعت يزيد در آيد پس عمر سعد،عمرو بن حجاج را با پانصد سوار جهت ضبط آب تعيين نمود و امام حسين و مردم او را از لب آب دور كردند امام خيمه به جانب باديه زد و اين صورت به سه روز پيش از شهادت امام مظلوم بود اما تشنگى بر ملازمان امام حسين غلبه كرده بود برادر خود عباس على را با سى سوار و بيست پياده به طلب آب فرستادو عباس با عمرو محاربه كرد و غالب آمده مشگها بر آب كردند و به لشگرگاه خود بردند شب ديگر حضرت امام حسين عليه‏السلام كس نزد عمر سعد فرستاد كه مى‏خواهم امشب با من ملاقات كنى عمر سعد قبول كرد و با بعضى از خواص خوداز لشگرگاه بيرون آمد و امام حسين عليه‏السلام با برادر خود عباس و پسر خود على اكبر سوار شده در برابر عمر سعد بايستاد و گفت: ويحك اى عمر از خداوندى كه بازگشت همه بدوست نترسى كه با من در مقام مقابله و مقاتله آئى و تومى‏دانى كه من پسر كيستم از اين انديشه ناصواب در گذر و به زخارف دنياى غدار كه به هيچكس وفادارى و پايدارى ننمود مغرور مشو.

اين چنين بدنامى به خود مپسند و دل در عروس عشوه ‏نماى جان‏رباى دنيا مبند كه اين عجوزه عروس هزار داماد است عمر سعد گفت: يا اباعبدالله هر چه گفتى حق و صدقست اما مى‏ترسم كه اگر به خدمت تو آيم منازل مرا در كوفه خراب كنند.
امام حسين عليه‏السلام فرمود كه عمارت‏هاى دنيا چنان محبوب نيست كه اين همه تعلق به آن توان ورزيد اگر قصد بلند تو را پست سازند كوشكه اى رفيع دربهشت براى تو بنا كنند و مع هذا اگر با من باشى سرايى بهتر از آن به تودهم گفت: مرا در ولايت كوفه ضياع و عقار بسيار ارتفاع هست از آن مى‏انديشم كه ابن زياد آن را متصرف گردد.
امام حسين عليه‏السلام فرمود كه اگر آن ضيعت ضايع شود من تو را در حجاز مزرعه‏اى بخشم كه به صد از آن ارزد عمر سعد سر در پيش انداخت و هيچگونه جواب نداد.
امام حسين عليه‏السلام فرمود: برو كه به فضل خداوند وثوق دارم كه بعد ازمن به مراد نرسى و آن چنان بود كه بر زبان آن حضرت گذشت چه پس از اندك زمانى مختار بن ابوعبيده ثقفى او را و پسرش حفص ناجوانمرد كه پدر را برحرب امام حسين عليه‏السلام تحريص و بر حكومت رى ترغيب مى‏كرد به قتل رسانيد و چون امام باز گشت برير بن حضير همدانى كه يكى از جمله زهاد و عباد زمان بود پيش آمدبرير گفت: فردا من بروم شايد كه پنبه غفلت از گوش وى بركشم و موعظه مرا به سمع رضا اصغا نمايد.
امام حسين عليه‏السلام فرمود كه بر صواب ديد تو كسى را اعتراض نيس بريرچون اجازت يافت على الصباح به لشگرگاه عمر سعد شتافت و او را در خيمه‏اى يافت كه براى او نصب كرده بودند برير بى‏اجازت درآمد و سلام ناكرده بنشست عمر سعد در غضب شد و گفت: يا اخا همدان تو را چه چيز مانع شد كه بر من سلام نكردى مگر من مسلمان نيستم برير گفت: كه حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم فرمود كه المسلم من سلم المسلمون من يده و لس انه مسلمان كسيست كه مسلمانان از دست و زبان او ايمن و به سلامت باشند تواينجا آب بر اهل بيت نبى بسته‏اى و زبان به مذمت ايشان گشوده با فرزندرسول خدا داعيه حرب كرده‏اى و لشگر در برابر عترت پيغمبر آورده‏اى پس مسلمان چگونه باشى؟
از خلق و خدا هيچ تو را شرم و حيا نيست
عمر سعد زمانى سر در پيش انداخت پس سر برآورد و گفت: اى برير يقين مى‏دانم كه هر كه بر ايشان جدال و قتال كند و حقوق ايشان را غصب نمايد لا محال هجاى او جحيم و جزاى او عذاب اليم خواهد بود اما من ترك ملك رى نمى‏توانم كرد و دل از حكومت بر نمى‏توانم گرفت. برير فرمود: كه يابن سعد! هر كه هوس ملك رى كند هر آينه بساط خدمت حق را طى كند و مركب سعادت را به تيغ شقاوت پى كند
و مرد نيكبخت و عاقل اين چنين كارها كى كند.


پس برير از پيش وى نااميد بيرون آمد و خبر به امام رسانيد آن سياه گليم عقاب عظيم را بر نعيم مقيم اختيار كرد.

اما چون شمر ذى الجوشن شنود كه عمر سعد در شب رفته و با امام حسين سخن گفته است فى الحال به كوفه رفت و با پسر زياد گفت: كه ميان حسين و عمر سعد رسول و مراسله واقعست و شب نيز با يكديگر ملاقات نموده تدبيرها مى‏كنند و حقيقت حال معلوم نيست ابن زياد در غضب شد ونامه‏اى نوشت به عمر سعد كه من تو را به محاربت حسين فرستادم نه به مصاحبت او.

مى‏شنوم كه با هم كلامى و پيغامى داريد اگر اين كار از دست تو برنمى‏آيد منشورى كه به نام تو نوشته‏ايم باز فرست و سپهسالارى لشگر را به شمر ذى الجوشن گذار چون نامه برسيد عمر سعد اندوهناك شده دل بر حرب امام حسين نهاد راوى گويد كه روز هشتم محرم در لشگرگاه امام حسين آب نماند و آن لشگر به تشنگى مبتلا شدند و اطفال فرياد العطش العطش بر كشيدند





روضة الشهداء
مرحوم ملاحسين واعظى كاشفى.

mahdishata
10-12-2010, 13:04
قصیده ی حُر


سد کرده ای از کینه چرا راه مرا حر؟!

از جان من امروز چه می خواهی یا حر!

هر بار کسی آمد و پیکی ز بلا داشت

این بار چه آورده ای از معرکه، ها! حر!

در دست تو شمشیرنمی بینم انگار

بی اسب و سلاح آمده ای جانب ما، حر!

سردار نباید که فرود آید از اسب

افتاده مگر کار تو امروز به ما، حر!

من تشنه ترم از همه حتّی از خورشید

تو سرخ شده چهره ات از شرم چرا، حر!

دنبال که ای؟ ما همه آنیم که بودیم

شاداب نمی بینم امروز تو را، حر!

تو آب شدی، آب وجودش همه دریاست

جاری شدی و روی به ما کردی تا حر!

دیر آمده ای، امّا شیر آمدی ای مرد

دیر آمده ای ، زود بیا، زود بیا، حر!

دیر آمدی و شور جنون داری، این راه

این راه پر است ازعطش و زخم و بلا، حر!

وسواس مبادا که به جان تو بیفتد

بسم الله آن کوفه و این کرببلا، حر!

بسم الله بسم الله این جاده ی خون است

من غیرت بسم الله، من نقطه ی با، حر!

جز کرببلا مشعر شوریده دلان نیست

این جا عرفات است ، همین جاست منا حر!

از قلب یزیدیت برون آ و برآ زود

حرّ ابن شهیدا، همه حر باش، هلا حر!

حرّ ابن شهیدا، همه حر باش از این پس

حر باش، رها باش، رهاتر باش، یا حر

آیینه منم، راه منم، ماه منم، من

من خون خدا، خون خدا، خون خدا، حر!

خورشیدم و منظومه ی شمسیّ شهادت

ای سر زده در آینه ی شمس و ضحی ، حر!

از قبله چه می پرسی، راه حرم این جاست

من خود حرمم، قبله ام و قبله نما، حر!

تو پنجره ای بودی سمت عطش باغ

تو آینه ای بودی ، دیدی همه را، حر!

تو نیستی از اهل ریا ، اهل فنایی

اینک تو و اینک کرم آل کسا ، حر!

من آمده ام نور بپاشم به شب تو

تقصیر مکن، آینه برگیر و بیا، حر!

**

- مولا ! نظری! گفت و دل سنگ فرو ریخت

موج ادب و شرم شد و غرق حیا، حر

تو اهل نجاتی و شهید ادب عشق

بو برده ای از معرفت آل عبا، حر!

انگار دعا کرده تو را مادر سادات

انگار خبر داری از اسرار دعا، حر!

تاریک دلان را شتر شب به عدم برد

از روشنی خویش چشاندیم تو را ، حر!

کورآمدگان جرعه ی رؤیت نچشیدند

نور آمده بودی تو و ما عین بقا، حر!

آن قوم ستم پیشه همه اهل چرایند

ای جانب ما آمده بی چون و چرا، حر!

یک لحظه ببین با تو تب عشق چها کرد

یکسان شده اجر تو و اجر شهدا ، حر!

این طوف نخست است، ببینید، ببینید!

این بار امام شهدا آمده با حر

از بس شده ای دوست، سرت آینه ی اوست

تا روز حساب است حساب تو جدا، حر!

آن روز که سر بر قدم عشق نهادی

هر آینه فریاد زدی : صل ّ علی حر

تا نور هوالله به جان و دلت افتاد

دیدم همه جا آینه ، دیدم همه جا حر

در تابش یک پلک تماشا چه شهودی ست

دیروز کجا بودی و امروز کجا؟ حر!

فردا عطش و تشت و تنور است و خرابه

فردا علیِ اصغر و لا حول و لا... حر!



علی رضا قزوه

molaali
10-12-2010, 18:26
حتی خدا میان حسینیه غمش
سوگند خورده است به ماه محرمش

امروز نه ، غروب همان سال شصت و یک
مـا را گره زدند به نخهای پرچمش

این دستمال گریه پر از نور می شود
وقتی به دست روضه خورشید می دمش

چشمی كه از برای تو گریان نمی شود
باید حواله داد به دست جـهنمش

جانم فدای محتشم خانواده ات
با این چه نوحه و چه عزا و چه ماتمش

Amir..H
10-12-2010, 22:33
پهلوان عشق
نورچشم حیدروام البنین
دستهایت آفتاب بی قرین
ای تو ثارا... را سردار عشق
پهلوان عرصه ی اسرار عشق
ساقی لب تشنه ی کرببلا
حیدر ثانی دو دست از تن جدا
نور حق، باب الحوایج میر عشق
نام مهتابیت شد تفسیر عشق
نامت ای مه،ورد لبهامان بود
روحبخش دین و دنیامان بود
شرم رخ از روی تو باشد فرات
ای شهید سرخ روی کائنات
ای شه آب آور اردوی دین
شهسوار سرخ روی مه جبین
بو فضایل شاهباز عرصه ها
حیدر ثانی شهید قلبها
ای که دستانت شده از تن جدا
در طریق یاری «خون خدا»
عشق هر مرد و زن و پیر وجوان
ساقی عطشان شهید جاودان
در دو عالم شهره ی ایثارها
جاودان الگوی رخشان وفا
خصم شد درمانده از پیکار ت
و شهره در آفاق شد ایثار تو
ساقی عطشان اردوی حسین
ای تو پرچمدار و بازوی حسین
پهلوان عشق سردار رشید
ای دریغا شد امیدت ناامید
ای که در تفتیده دشت نینوا
پیکرت صد چاک شد از کینه ها
مست از خون باده ی قالو بلی
رفتی از این خاکدان سوی خدا
در جواررحمت پروردگار
آرمیدی ای محب کردگار
کرده ای ماوا به جنت سرخ رو
از تو می گیرد زمانه آبرو
می درخشد در سپهر قلبها
نام تو خورشید ایثار و وفا
عشق هر مرد وزن و پیر وجوان
بوفضایل ، طایر عرش آشیان
ای خدایی سیرتان را مقتدا
عارفان را رهنما و پیشوا
ای فروغ قل هوالله احد
عبد خاص الخاص الله الصمد
از غمت فرزند حیدر سوختیم
از تو درس عاشقی آموختیم
عاشقیم و دل به نامت می کنیم
لحظه هامان را غلامت می کنیم
ماه تابان بنی هاشم مدد
نور چشم حضرت قائم مدد
جان مولی در حیات و در ممات
رهگشامان باش نور کائنات

Amir..H
10-12-2010, 22:38
زینب
طبع مي‏خواهد که وصف زينب کبرى کند
ليک، قطره کى تواند صحبت از دريا کند؟

توسن طبعم در اينجا پاى در گل مانده است
مرغ بي‏پر چون سفر بر عرصه عنقا کند؟

نطق گويا عاجز است از شرح و ذکر وصف او
کى تواند خامه مدح آن ملک‏سيما کند؟

جد پاکش مصطفي، باب کبارش مرتضاست
مادرش زهرا که مدحش ايزد يکتا کند

چون حسين و چون حسن دارد برادر، هر يکي
ناز بر موسى بن عمران، فخر بر عيسى کند

در شهامت‏ بود وارث بر على مرتضي
همت والاى او تفسير " کرمنا " کند

دختر زهرا که در حجب و حيا و عصمتش
نقش مادر را به خوبى در جهان ايفا کن

ددر شجاعت چون حسين و در صبورى چون حسن
در عبادت پيروى از مادرش زهرا کند

در درياى عفاف و گوهر گنج‏حياست
عفتش ياد از حياى مريم عذرا کند

گاه در آغوش گيرد اصغر لب تشنه را
تا بخوابد آب را در خواب خود رؤيا کند

گاه دلدارى دهد بر مادران سوکوار
گاه دلجوئى ز آل و عترت طاها کند

گاه آيد بر سر نعش برادر از خيم
از ته دل ناله و فرياد و وا ويلا کند

گاه هم گيرد ز دست دختران بي‏پناه
از خيام سوخته رو جانب صحرا کند

کيست چون زينب کسى کو در ديار کربلا
ناله جانسوز او تاثير در دلها کند؟

کيست چون زينب که با يک جلوه از نور رخش
رخنه‏ها در قلب موسي، در دل سينا کند؟

کيست چون زينب که در راه رواج دين حق
مو به مو برنامه دين خدا اجرا کند؟

کيست چون زينب کسى کو در ره دين خدا
در جهان دار و ندار خويشتن اهدا کند؟

کيست چون زينب کسى کو با اسيرى خودش
خون پاک کشتگان کربلا احيا کند؟

کيست چون زينب که با تدبير مظلومه‏اش
دشمن پست و زبون را تا ابد رسوا کند؟

کيست چون زينب کسى کو در ميان دشمنان
چون على مرتضى در نطق خود غوغا کند؟

کيست چون زينب که در بزم يزيد بي‏حياء
خطبه‏اى ايراد کرده محشرى برپا کند؟

کيست چون زينب که او با يک کلام آتشين
تنگ و تاريک اين جهان در ديده اعداء کند؟

دختر شير خدا بود و خودش هم شير بود
کس نديده شير را کز روبهان پروا کند

در جهان املاء دين را کرده انشاء مو به مو
کيست چون زينب که اين املاء را انشاء کند؟

پيروى بايد کند از دخت زهرا و علي
هر که مي‏خواهد که راه دين حق پيدا کند

روز محشر گر به شکوه لب گشايد بي‏گمان
محشرى ديگر بپا در محشر کبرا کند

دشمنانش در سقر سوزند در نار غضب
دوستانش هم مقر در سايه طوبا کند

اى "رسولي" غم مدار از گيرودار روز حشر
دختر زهرا اگر از راه لطف ايما کند

شاعر : عباس رسولى

Hasan.M
11-12-2010, 13:41
آقا بیا که ما ز غمت گریه می کنیم
ماه عزاست بر حرمت گریه می کنیم
شکر خدا که دل به عزا خانه بار یافت
ماه بکاست ما به غمت گریه می کنیم
دل ها برای روزتو آماده می شوند
ما بهر دیدن علمت گریه می کنیم
ای خون ما حلال قدومت در این عزا
خون جای اشک بر قدمت گریه می کنیم
تا کی غلاف صبر، کند منع ذوالفقار
هر دم به حسرت دو دمت گریه می کنیم
می آیی وبدون ملاقات می روی
آقا به این عبور کمت گریه می کنیم
خوردی قسم به مادر پهلو شکسته ات
تا حشر هم به این قسمت گریه می کنیم
ای راز دار فاطمه برگرد چاره کن
ما از غم غدیر خمت گریه می کنیم
دشمن به آل تو چه ستمها روا نمود
با تو به آل محترمت گریه می کنیم
از ما حضور عمه ی مظلومه ات بگو
عمری برای قد خمت گریه می کنیم
سروده ی محمود ژولیده
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

narmine
11-12-2010, 21:03
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

عکس ها رو که نگاه می کنم ، ریزه ریزه اشک سرازیر میشه ...
این چه سرّیه که هرکی حرم ِ مطهرت رو میبینه ، پرده اشک چشماش رو تار می کنه ؟ سینه سنگین میشه و بغض گلو رو فشار میده ؟
چقدر تو خیال بین الحرمین رو اومدم و رفتم ... نشد بیام پابوست یا حسین (ع)...
دلم خیلی تنگه ...

rahgozare tanha
11-12-2010, 21:18
دانی که چرا مهر جبین خاک حسین است؟

چون قبله ی دل پیکر صد چاک حسین است

دانی که چرا چوب شود قسمت آتش؟

بی حرمتیش بر لب و دندان حسین است

دانی که چرا آب فراتست گل آلود؟

شرمنده زلعل لب عطشان حسین است

دانی که چرا کعبه ی حق گشته سیه پوش

یعنی که خدا هم عزادار حسین است . . .

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](1).jpg

rahgozare tanha
11-12-2010, 21:33
کعبه یک زمزم اگر در همه عالم دارد

چشم عشاق بنازم که دو زمزم دارد

هر کجا ملک خدا هست حسینیه توست

هر که را می نگرم شور محرم دارد

نه محرم نه صفر بلکه همه دوره سال

کعبه با یاد غمت جامه ماتم دارد

روضه خوان تو خدا گریه کن تو آدم

اشک ارثی است که ذریه آدم دارد

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

rahgozare tanha
11-12-2010, 22:03
امام حسين عليه‎السلام

هر كس اين پنج چيز را نداشته باشد از زندگي بهره‎اي نمي‎برد: عقل، دين، ادب، شرم و خوش خلقي .

امام حسين عليه‎السلام

سلام هفتاد حسنه دارد، شصت و نُه حسنه از آنِ سلام كننده و يكي، از آن جوابگو است.

امام حسين عليه‎السلام

كاري مكن كه از آن پوزش بخواهي زيرا مؤمن نه بد مي‎كند و نه عذر مي‎طلبد، و منافق هر روز بد مي‎كند و عذر مي‎خواهد.
"تحف العقول، ص248 "

امام حسين عليه‎السلام

شكرگزاري براي نعمت پيشين، نعمت تازه‎اي را سبب مي‎شود .

امام حسين عليه‎السلام

كسي‌ كه‌ تو را دوست‌ دارد، از تو انتقاد مي‌كند و كسي‌ كه‌ با تو دشمني‌ دارد، از تو تعريف‌ و تمجيد مي‌كند.
"بحارالانوار، ج78، ص128 "

از حضرت امام حسين(عليه‎السلام) پرسيدند فضيلت‌ چيست‌؟ فرمودند: "مالك‌ زبان‌ بودن‌ و نيكي‌ كردن. "
"بلاغة‌ الحسين(عليه‎السلام)‌، ص 332 "

امام حسين عليه‎السلام

آن‌ كس‌ در صله‌ رحم‌ بهتر است‌ كه‌ نسبت‌ به‌ خويشاونداني‌ كه‌ با او قطع‌ رابطه‌ كرده‌اند، دلجويي‌ و صله‌ رحم‌ نمايد.
"بحارالانوار، ج78، ص121 "

امام حسين عليه‎السلام

بهترين‌ ثروت‌ آن‌ است‌ كه‌ انسان‌ به‌ وسيله‌ آن‌ آبروي‌ خود را حفظ نمايد.
"بحارالانوار، ج44، ص 195 "

امام حسين عليه‎السلام

كسى‌ كه‌ از تو حاجتى‌ خواسته‌ است‌، آبروى‌ خود را با درخواست‌ از تو ريخته‌ است‌، تو ديگر با رد كردن‌ او، آبروى‌ خود را نريز .
"بحارالانوار، ج44، ص 196 "

امام حسين عليه‎السلام

هيچ‌ امري‌ را نپذير مگر آن كه‌ خودت‌ را شايسته‌ آن‌ بداني‌.
"اعيان الشيعه، ج1، ص 621 "

امام حسين عليه‎السلام

حرص‌ و آز نوعي فقر رواني‌ است‌، و سخاوت‌ و بخشش‌ نوعي‌ بي ‌نيازي‌ است‌ .
"تاريخ يعقوبي، ج 2، ص246 "

امام حسين عليه‎السلام

درباره‌ برادر مؤمنت‌ پشت‌ سر سخني بگو كه‌ دوست‌ داري‌ او پشت‌ سر تو بگويد.
"بحارالانوار، ج‌ 78، ص‌ 127 "

امام حسين عليه‎السلام

كساني‌ كه‌ رضايت‌ مخلوق‌ را به‌ بهاي‌ غضب‌ خالق‌ بخرند، رستگار نخواهند شد.
"مقتل‌ خوارزمى‌، ج‌ 1، ص‌ 239 "

امام حسين عليه‎السلام

هيچ‌ كس‌ روز قيامت‌ در امان‌ نيست‌، مگر آن‌ كه‌ در دنيا خداترس‌ باشد.
"بحارالانوار، ج‌ 44، ص 192 "

امام حسين عليه‎السلام

بترس‌ از ستم‌ كردن‌ بر كسي‌ كه‌ به‌ جز خدا ياوري‌ ندارد.
"بحارالانوار، ج‌ 78، ص 118 "

امام حسين عليه‎السلام

عقل‌ كامل‌ نمي‌شود مگر با پيروي‌ از حق‌.
"بحارالانوار، ج‌ 78، ص 127 "

امام حسين عليه‎السلام
همنشيني‌ با فاسقان‌ انسان‌ را در معرض‌ اتهام‌ قرار مي‌دهد.
"بحار الانوار، ج‌ 78، ص 122 "

امام حسين عليه‎السلام

گريه‌ از روي‌ ترس‌ از خدا، موجب‌ رهايي‌ از آتش‌ است‌.
"مستدرك‌ الوسايل‌، ج‌ 11، ص 245 "

امام حسين عليه‎السلام

عجله‌ كردن‌، كم‌خردي‌ است.
"بحارالانوار، ج‌ 78، ص 122 "

امام حسين عليه‎السلام

از نشانه‎هاي عالم، نقد سخن و انديشه خود و آگاهي از نظرات مختلف است .

امام حسين عليه‎السلام

عاجزترين مردم كسي است كه نتواند دعا كند .
"بحارالانوار، ج 93، ص 294 "

امام حسين عليه‎السلام

هيچ كس در قيامت در امان نيست! مگر كسي كه در دنيا ترس از خدا در دل داشته باشد.
"مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 69 "

امام حسين عليه‎السلام

بدرستي كه شيعيان ما قلبشان از هر ناخالصي و حيله و تزوير پاك است.
"فرهنگ سخنان امام حسين، ص 476 "

narmine
11-12-2010, 22:17
پخش زنده حرم امام حسین (ع) رو از لینک زیر ببینید :



برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

hajHasan
11-12-2010, 23:21
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پروردهی کنار رسول خدا حسین
* * *
کشتی شکست خوردهی طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار به رو زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکند
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمهی سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
* * *
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعلهی برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی بروز حشر
با این عمل معاملهی دهر چون شد
آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
* * *
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسلهی انبیا زد
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
بس آتشی ز اخگر الماس ریزهها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک مجرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشهی ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنهی خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روحالامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
* * *
چون خون ز حلق تشنهی او بر زمین رسید
جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانهی ایمان شود خراب
از بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روحالامین رسید
کرد این خیال وهم غلط که ارکان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بیملال
* * *
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریدهی رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک
آل علی چو شعلهی آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصهی محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
* * *
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی
روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
* * *
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت بباد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بیاختیار نعرهی هذا حسین زود
سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
* * *
این کشتهی فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
* * *
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بیآشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطهی عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزهها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزهاش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکهی کربلا ببین
یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
* * *
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانهی طاقت خراب شد
خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که ازین شعر خونچکان
در دیدهی اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که ازین نظم گریهخیز
روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد
* * *
ای چرخ غافلی که چه بیداد کردهای
وز کین چها درین ستم آباد کردهای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کردهای
ای زاده زیاد نکرداست هیچ گه
نمرود این عمل که تو شداد کردهای
کام یزید دادهای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کردهای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست
در باغ دین چه با گل و شمشاد کردهای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کردهای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزردهاش به خنجر بیداد کردهای
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو دود به محشر درآورند

محتشم کاشانی

Amir..H
12-12-2010, 00:57
بوی ماتم میرسد از بوستان کربلا
ماه غصه،‌رنج و ماتم در بیان کربلا


میرسد مردی که با دستان سبز معرفت
میکند قربان، حیاتش در جنان کربلا


میکند رنگین زخونش،‌سرزمین عشق را
تا نویسد بهر مردم داستان کربلا


میکند اندر جهان شوری ز فریادش حسین
میشود گلشن جهان، از بلبلان کربلا


مدعی کرد ادعا کاو پادشاهی خواسته
چون ندارد او خبر از آستان کربلا


او نمیداند حسین است پادشاه عرشیان
چون عسل داند ‌شهادت، راستان کربلا


نوجوانان و جوانان بهر جان دادن عجول
کی چنین دارد صحابی،‌غیر جان کربلا


بر لب آب است و کام،از آب تر سازد مگر
او که شد نزد عقیله، پاسبان کربلا

Amir..H
12-12-2010, 01:05
معنای عشق



عشق را عباس معنا می کند

یاد طفلان را حکایت می کند

با ابالفضل لحظه ای خلوت کنیم

عشق را در بزم خود دعوت کنیم

هم نفس کرب و بلا را یاد کن

در سکوتت آب را فریاد کن

عاشقان دارند اسیری می روند

با نوای بی نوائی می روند

عاشق باب الحوائج بوده اند

جملگی شاگرد سقا بوده اند

خاطرت باشد که سقا داده ایم

کربلا در کربلا خون داده ایم

با تو گویم از محرم ای رفیق

از جدائی از اسیری ای رفیق

ای شما کز کربلا غمگین شده

بار تکلیف شما سنگین شده

هم نفس با من بیا پرواز کن

دردهای کربلا را یاد کن

سیر کن هادی درون کربلا

در درون دشت پر رنج و بلا

ALI-17
12-12-2010, 16:09
فرزند زهرا عشق پیغمبر تو بودی
مرد خدا عباس را یاور تو بودی
ای شیر میدانها امام من حسینم
بر زینب زهرا تو یک غمخوار بودی
تو شاهد ظلم یزیدان بودی و بس
تو حامیه حق و حقیقت بودی و بس
با ان همه...رنجی که بردی
تو لایق شهد شهادت بودی و بس

molaali
12-12-2010, 17:59
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

کرببلایت امشب بوی مدینه دارد......همراه عطر نرگس آید مرا ندایی
گوید غریب مادر، ای یادگار حیدر.........فردا بریده حنجر در دشت کربلایی

hajHasan
13-12-2010, 23:02
کجایید ای شهیدان خدایی :: بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق :: پرنده​تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی :: بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده :: کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته :: بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده :: کجایید ای نوای بی​نوایی
درین بحرید کین عالم کف اوست :: زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت های عالم :: زکف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد زن نقش سخن شد :: بهل نقش و به دل رو گر زمانی
برآی ای شمس تبریزی ز مشرق :: که اصل اصل هر ضیایی



دیوان شمس مولانا

muhakh
14-12-2010, 16:24
با سلام به همه دوستان
شاید بی ربط باشه اما من از این نوحه ای که تلویزیون موقع اعلام برنامه های محرم میزاره خیلی خوشم میاد از دوستان که پرسیدم گفتند از اقای میرداماده. حالا اگه کسی چیزی میدونه یا لینکی برای دانلودش داره لطفا برام بزاره.

hajHasan
14-12-2010, 18:10
امشب شهادتنامه ی عشاق امضا می شود
فردا زخون عاشقان این دشت دریا می شود

امشب کنار یکدگر بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان چون قلب زهرا می شود

امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامان زین دشت بر پا می شود

امشب کنار مادرش لب تشنه اصغر خفته است
فردا خدایا بسترش آغوش صحرا می شود

امشب که جمع کودکان در خواب ناز آسوده اند
فردا به زیر خارها گمگشته پیدا می شود

امشب رقیه حلقه ی زرین اگر دارد به گوش
فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا می شود

امشب به خیل تشنگان عباس با شد پاسبان
فردا کنار علقمه بی دست سقا می شود

امشب بود جای علی آغوش گرم مادرش
فردا چو گل ها پیکرش پامال اعدا می شود

امشب گرفته در میان اصحاب ثارالله را
فردا عزیز فاطمه بی یار و تنها می شود

امشب به دست شاه دین باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان این حلقه یغما می شود

امشب سَر سِر خدا بر دامن زینب بود
فردا انیسش خولی و دیر نصاری می شود

ترسم زمین و آسمان زیر و زبر گردد حسان
فردا اسارتنامه ی زینب چو اجرا می شود


حبیب الله چایچیان « حسان »

Amir..H
14-12-2010, 18:17
توفان


نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود


شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود


نخستین اتفاق تلخ تر از تلخ در تاریخ


که پشت عرش را خم کرد یک ظهر محرم بود


مدینه نه که حتی مکه دیگر جای امنی نیست


تمام کربلا و کوفه غرق ابن ملجم بود


فتاد از پا کنار رود در آن ظهر دردآلود


کسی که عطر نامش آبروی آب زمزم بود


اگر در کربلا توفان نمی شد کس نمی فهمید


چرا یک عمر پشت ذوالفقار مرتضی خم بود


(علیرضا قزوه)

Amir..H
14-12-2010, 18:43
سوز عطش


بر لب دریا لب دریا دلان خشکیده است

از عطش دلها کباب است و زبان خشکیده است

کربلا بستان عشق است و شهامت ای دریغ

کز سموم تشنگی این بوستان خشکیده است

سوز بی آبی اثر کرده است بر اهل حرم

هر طرف بینی لب پیر و جوان خشکیده است

آه از مهمان نوازانی که در دشت بلا

میزبان سیراب و کام میهمان خشکیده است

دامن مادر چو دریا اصغرش چون ماهی است

کام ماهی بر لب آب روان خشکیده است

نازم این همت که عباس آید از دریا ولی

آب بر دوش است و لبها هم چنان خشکیده است

گر ندارد اشک تا آبی به لبهایش زند

چشمه چشم رباب از سوز جان خشکیده است

(سید فضل الله قدسی)

امشب دومین شبیه که ابو بستن

Amir..H
14-12-2010, 18:52
در مدح حضرت عباس (ع)


چه می شد پیش از آن که کشته بودم باور خود را

چهل منزل به روی نیزه می بردم سر خود را

چه خواهد شد خدایا! باغبان در پنجه طوفان

ببیند آخرین گل از بهار پرپر خود را

نخواهد ماند خالی بعد از این مشک وفا، زیرا

به دریا وام دادم بازوی آب آور خود را

جنون برقی زد امشب تا به رنگ آب پاشیدم

کنار حجله پیش از سوختن، خاکستر خود را

و عرش از کربلا تصویر کمرنگی است، هان ای عشق

دگر پرواز لازم نیست، برگردان پر خود را

سید فضل الله قدسی

ALI-17
14-12-2010, 20:26
حقیقت در زیر تیغ مصلحت و حسین را شمشیر کهنه ناآگاهی کشت!
در پهنای گسترده شب شب پرستان! در تاریک ترین تاریکی!
در سیاه ترین سیاهی! در خاموش ترین خاموشی!
در فصل سکوت و سکون و وحشت! و در حساس ترین لحظه عمر تاریخ!
حسین!
می بیند و حرکت می کند!
حسین!
می داند و حرکت می کند!
حسین!
می فهمد و حرکت می کند!
و حسین:
یعنی حرکت! یعنی اعتراض! یعنی دیدن و دانستن و فهمیدن!

Consul 141
16-12-2010, 15:31
کدامین حرف را پیدا نمایم



چه ظرفی را پر از دریا نمایم



کدامین واژه جز زینب بیابم



که عشق و صبر را معنا نمایم؟

molaali
16-12-2010, 16:41
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ilta
16-12-2010, 19:04
---------------

ilta
16-12-2010, 19:16
-------------

behzad_zn
16-12-2010, 19:28
با سلام به همه دوستان
شاید بی ربط باشه اما من از این نوحه ای که تلویزیون موقع اعلام برنامه های محرم میزاره خیلی خوشم میاد از دوستان که پرسیدم گفتند از اقای میرداماده. حالا اگه کسی چیزی میدونه یا لینکی برای دانلودش داره لطفا برام بزاره.

لینک سایت رسمی و به روز

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

ALI-17
17-12-2010, 21:05
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود...
خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود...
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه...
گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود...

rahgozare tanha
19-12-2010, 19:21
نا محرمی که دیشب با خود سر تو را داشت



وقتی به گوش من زد انگشتر تو را داشت



طفلی که خنده می زد بر این لباس پاره



او گوشوار من داشت من زخم گوشواره



من خار می کشیدم با ناخنی شکسته



او با گل سر من گیسوی خویش بسته



وقتی که شعله افتاد از بام روی معجر



نگذاشت ساربان تا بردارم آتش از سر



من باز ماندم از درد از فرط ناتوانی



او رفت و پیش پایم انداخت تکه نانی



من سخت باز کردم انگشت کوچکم را



او رفت و بین دستش دیدم عروسکم را



دیشب که خواب رفتم یک بار بی عمویم



زنجیر دست و پایم پیچید بر گلویم



از کوفه آمدی و سنگ صبور داری



رنگ محاسنت زرد بوی تنور داری



ای کاش پای حلقت می مرد دختر تو



اری هنوز گرم است رگهای حنجر تو



نا محرمی که دیشب با خود سر تو را داشت



وقتی به گوش من زد انگشتر تو را داشت

ALI-17
22-12-2010, 23:23
نسل جوان را به جهان رهبری
جلوه توحید علی اکبری
هر که هوای رخ احمد کند
در تو تماشای پیمبر کند

Feminist3500
29-12-2010, 05:52
میگویند شیشه احساس ندارد ولی من روی شیشه

بخار گرفته نوشتم یا حسین آرام آرام گریست

کوفیان دین دادن و دنیا خریدن مشکل است

زاده شیر خدا را سر بریدن مشکل است

ALI-17
24-01-2011, 04:59
از داغ حسين اشك نم نم داريم
در خانه دل تا به ابد غم داريم
پيراهن و شال مشكي آماده كنيد
ديدار حسين در محرم داريم

jfathi
24-01-2011, 20:39
سلام خورشیددرخشنده جان است حسین گل غنچه زخم بی نشان است حسین
آنجاکه شهیدعشق ثارالله است خون دررگ جاری زمان است حسین

فرارسیدن اربعین حسینی رابه همه دوستداران آنحضرت تسلیت میگویم

Demon King
18-11-2013, 16:57
شش ماه فرصت داشت آدم را بسازد

با این زمان کم محرم را بسازد

شش ماه...اما نه! همان یک روز بس بود

پیغمبری شش ماهه عالم را بسازد

حتماً دلیل محکمی دارد که طفلی

شش گوشه ای اینقدر محکم بسازد

گهواره اش با خود جهانی را تکان داد

منظومه ای اینسان منظم را بسازد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

معروف کرده مادر خود را، قرار است

عیسی دمی این بار مریم را بسازد


فرصت برای کودکی هایش نمانده


این مرد باید ذبح اعظم را بسازد

یک روز را با تشنگی سر کرد اما

فرزند هاجر رفت زمزم را بسازد

دست پدر تخت سلیمان شد پسر را

بر دست بابا رفته خاتم را بسازد

این مرد اگر کوچک! علمداری بزرگ است

بر نیزه ها رفته پرچم را بسازد

اینجا غزل هم دست و پا گم کرد، بگذار

آتش ردیف اشتباهم را بسوزد...
محسن ناصحی

Demon King
26-10-2014, 16:54
به دوش آن تشنه لب برداشت مشك و گفت اي دل

بياد آر از حسين تشنه لب با من مدارا كن


علي اكبر لبش خشكيده اصغر از عطش در غش

حرام است اين چنين بي مهريت ترك تمنا كن



بدريا پا نهاد و خشك لب بيرون شد از دريا

مروت بين, جوانمردي نگر, غيرت تماشا كن