PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : كتابهايي كه بايد پيش از مرگ خواند!



S.A.R.A
30-05-2007, 20:38
اين ليست شامل صد کتابی هست که توصيه شده قبل از مردن بخوانيد.
مواردی را که به صورت ايتاليک ميبينيد ممکن است هنوز به فارسی ترجمه نشده باشد .

چينو آچه به (1930- ) فروپاشي : نيجريه
هانس کريستيان آندرسن (1805- 1875 ) داستان ها و قصه ها : دانمارک
جين اوستين (1775- 1817 ) غرور و تعصب : انگليس
آنوره بالزاک (1799- 1850 ) بابا گوريو : فرانسه
ساموئل بکت (1906- 1989 ) سه گانه ي مولي ، مالون مي ميرد ، بي نام : ايرلند
بوکاچيو ( 1313- 1375 ) د کامرون : ايتاليا
خورخه لوئيس بورخس ( 1899- 1986) مجموعه ي آثار : آرژانتين
اميلي برونته ( 1818- 1848) بلندي هاي بادگير : انگليس
آلبر کامو (1913- 1960) بيگانه : فرانسه
پل سزان (1920-1970 ) اشعار : فرانسه/ روماني
فرديناند سلين ( 1894- 1961 ) سفر به انتهاي شب : فرانسه
ميگوئل سروانتس ( 1547- 1616 ) دون کيشوت : اسپانيا
جفري چائوسر (1340- 1400) حکايت هاي کانتربوري : انگليس
جوزف کنراد (1857-1924 ) نوسترومو : انگليس/ اوکراين
دانته ( 1265- 1321 ) کمدي الهي – ايتاليا
چارلز ديکنز ( 1812 1870 ) آرزوهای بزرگ : انگليس
دنيس ديدرو (1713- 1784 ) ژاک قضا قدري و اربابش : فرانسه
آلفرد دوبلين (1878- 1957 ) محله آلکساندر برلين : آلمان
فيودور داستايوسکي ( 1821- 1881) جنايت و مکافات – ابله – تسخيرشدگان – برادران کارامازوف : روسيه
جورج اليوت (1819- 1880 ) ميانه ماه مارش : انگليس
رالف اليسون ( 1914- 1994) مرد نامرئي : آمريکا
اورپيدو ( 480- 406 ق.م) مده آ : يونان
ويليام فالکنر (1897- 1962 ) آبشالوم ، آبشالوم – خشم و هياهو : آمريکا
گوستاو فلوبر (1821- 1880 ) مادام بواري – داستان مردجوان : فرانسه
فدريکو گارسيا لورکا ( 1898- 1936 ) قصيده هاي کولي ها : اسپانيا
گابريل گارسيا مارکز (1928 - ) صد سال تنهايي – عشق سالهاي وبا : کلمبيا
گيل گمش ( 1800 ق.م )
يوهان ولفگانگ گوته ( 1749- 1832 ) فاوست : آلمان
نيکلاي گوگول ( 1809- 1852 ) نفوس مرده : روسيه
گونتر گراس (1927 - ) طبل حلبي : آلمان
گويمارس روزا ( 1880- 1967 ) شيطان در راه : برزيل
کنوت هامسون ( 1859- 1952 ) گرسنگي : نروژ
ارنست همينگوي (1899- 1961 ) پيرمرد و دريا : آمريکا
هومر (700 ق. م ) ايلياد و اوديسه : يونان
هنريک ايبسن (1828- 1906 ) خانه عروسک : نروژ
کتاب ايوب ( 400 ق. م ) فلسطين /اسرائيل
جيمزجويس (1882- 1941 ) اوليس : ايرلند
فرانتس کافکا (1883- 1924 ) مجموعه ي داستانها- مسخ – قصر : جمهوري چک
کاليداس ( 400- ) بازشناسي ساکونتالا : هند
ياسوناري کاواباتا (1899- 1972 ) صدايي از کوهستان : ژاپن
نيکوس کازنتزاکيس (1883- 1957 ) زورباي يوناني : يونان
ديويد. ه. لارنس (1885- 1930 ) پسران و عشاق : انگليس
هالدور لاکسنس (1902- 1998 ) مردم مستقل : ايسلند
گياکومو لئوپاردي (1798- 1837 ) مجموعه ي اشعار : ايتاليا
دوريس لسينگ (1919- ) دفترچه طلايي : انگليس
آستريد ليندبرگ (1907- 2002 ) پي پي جوراب بلند : سوئد
لو خوان (1881- 1936 ) دفتر خاطرات مرد ديوانه و ديگر روايت ها : چين
ماهابهاراتا ( 500 ق . م ) : هند
نجيب محفوظ (1911- ) بچه هاي محله ما : مصر
توماس مان (1875- 1955 ) خانواده بودنبروک – کوه جادويي : آلمان
هرمان ملويل (1819- 1891 ) موبي ديک : آمريکا
ميشل مونتاين (1533- 1592 ) مقالات : فرانسه
السا مورنته (1918- 1985 ) تاريخ : ايتاليا
توني موريسون (1931- ) عشق : آمريکا
شيکيبو موراساکي (978- 1014 ) حکايتي از گنجي : ژاپن
روبرت موسيل (1880- 1942 ) مرد بدون خاصيت : اطريش
ولاديميرنابوکف (1899- 1977 ) لوليتا : روسيه / آمريکا
حکايات نيوله س (1300- ) : ايسلند
جورج اورول(1903- 1950) 1948 : انگليس
اويد (43 ق. م تا 17 ب.م ) دگرديسي ها : ايتاليا
فرناندو پسوآ (1888- 1935 ) کتاب نا آرامي ها : پرتقال
ادگار آلن پو (1809- 1849 ) مجموعه ي داستانها – آمريکا
مارسل پروست (1871- 1922 ) در جستجوي زمان هاي از دست رفته : فرانسه
رابله (1495- 1553 ) پانتاگروئل و گارگانتوا : فرانسه
خوان رولفو(1918-1986 ) پدروپارامو : مکزيک
مولوي ( 1207- 1273 ) مثنوي ( قرآن پارسي ) : ايران
سلمان رشدي (1947- ) بچه هاي نيمه شب : هند/ انگليس
سعدي (1200-1292 ) گلستان : ايران
طيب صالح (1922- ) کشش به سوي شمال : سودان
خوزه ساراماگو(1922- ) کوري : پرتقال
ويليام شکسپير (1564- 1616 ) هاملت – ليرشاه – اتللو : انگليس
سوفکلس (496- 406 ق. م ) اديپ شهريار : يونان
استاندال (1713- 1768 ) سرخ و سياه : فرانسه
لارنس استرن (1713- 1768 ) تريسترام شندري : ايرلند
ايتالو اسوو ( 1861- 1928 ) اعترافات زنوس : ايتاليا
جوناتان سويفت (1667- 1745) سفرنامه گاليور : ايرلند
لئو تولستوي (1828- 1910 ) جنگ و صلح – آناکارنينا- مرگ ايوان ايليچ و حکايات ديگر : روسيه
آنتوان چخوف (1860- 1904) داستانها : روسيه
هزار و يکشب (700- 1500 ) هند / ايران / عراق / مصر
مارک تواين (1835- 1910 ) هاکلبري فين : آمريکا
والميکي (300 ق. م ) رامايانا : هند
پابلوس ويرژيل (70- 19 ق. م ) انئيد : ايتاليا
والت ويتمن (1819- 1941) علف ها : آمريکا
ويرجينيا وولف (1882- 1941 ) خانم دالووي – به سوي فانوس دريايي : انگلستان
مارگريت يورسنار (1903- 1987 ) خاطرات آدرين : فرانسه

Marichka
08-06-2007, 23:56
سلام سارا عزيز

از زحمتتون ممنونم براي قرار دادن مطالب.

لطفا در مورد اين مطلب منبع درجه بندي كتابها رو قرار بدين تا قابل مراجعه براي دوستان علاقمند باشه.

بازم ازتون ممنونم
پايدار و پيروز باشيد

__Genius__
08-06-2007, 23:57
کاش یه لینکی چیزی واسه دانلود میذاشتین

***Spring***
09-06-2007, 01:40
سلام... خیلی ممنون ، از زحمتی که کشیدید ... هر چند در بعضی از عنوانها با شما یا با مرجع معرف این آثار هم عقیده نیستم ... چون سطح بعضی از آثار با بعضی دیگر ، خیلی متفاوت است... خیلی ببخشید نگفتید ، از سوی چه مرجع و منبعی توصیه شده... در ضمن کتابها دسته بندی و فهرست بندی منظم و مرتب هم ندارند...مرجعی که این کتابها رو گفته، مثل اینکه آشنایی کامل با خیلی از کتابها و آثار مهم ایرانی و جهانی نداشته ... چون اسمی از خیلی از برترین ها اینجا نیست..

بهر حال از زحمت شما ، ممنون و متشکرم...

S.A.R.A
10-06-2007, 02:37
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اطلاعات کامل در مورد این فهرست رو می تونید در این لینک پیدا کنین .

***Spring***
10-06-2007, 19:39
بابت راهنمایی و معرفی منبع خیلی ممنون ...جهت آشنایی بقیه دوستان ، قسمتی از مطالب این منبع رو اینجا میگم ... منبع اصلی ( ناشر خارجی ) 1001 کتاب رو معرفی کرده ، و همونطوری که در سایت منبع فارسی گفته شده ، به سلیقه و انتخاب 20 نفر از منتقدین ادبی هست ... عنوان کتاب هم هست : 1001 Books You Must Read Before You Die ... که از بین اون 1001 عنوان کتاب ، باز 100 عنوان به انتخاب نویسنده سایت و منبع فارسی ، دستچین و انتخاب شدند...


عقیده و نظر شخصی خودم : با تشکر از زحمت همگی دوستان ،هر چند تمام عنوان 1001 کتاب رو نخوندم ولی اگر 20 منتقد دیگر باشند ، امکان داره این فهرست خیلی متفاوت باشه ، بهر حال متفاوت هستند ، چون انتخاب به عوامل زیادی ( مثل سطح آشنایی با متون ادبی ،علم و دانش ،شناخت ادبیات کشورهای دیگر ، و شناخت فرهنگ و نوع بینش مردم کشورهای مختلف ، طرز تفکر و روحیات خود شخص و... ) بستگی دارد ...همونطوری که کتابهای خیلی با ارزش و سطح بالا و قشنگی در بین این آثار هست که با بقیه آثار همین فهرست ،از نظر ارزش و سطح تفاوت زیادی دارند...و خیلی از کتابهای با ارزش هم در این فهرست نیستند...

بازم از S.A.R.A عزیز بخاط معرفی این فهرست جالب ممنون و متشکرم...

magmagf
10-06-2007, 19:46
عقیده و نظر شخصی خودم : با تشکر از زحمت همگی دوستان ،هر چند تمام عنوان 1001 کتاب رو نخوندم ولی اگر 20 منتقد دیگر باشند ، امکان داره این فهرست خیلی متفاوت باشه ، بهر حال متفاوت هستند ، چون انتخاب به عوامل زیادی ( مثل سطح آشنایی با متون ادبی ،علم و دانش ،شناخت ادبیات کشورهای دیگر ، و شناخت فرهنگ و نوع بینش مردم کشورهای مختلف ، طرز تفکر و روحیات خود شخص و... ) بستگی دارد ...همونطوری که کتابهای خیلی با ارزش و سطح بالا و قشنگی در بین این آثار هست که با بقیه آثار همین فهرست ،از نظر ارزش و سطح تفاوت زیادی دارند...و خیلی از کتابهای با ارزش هم در این فهرست نیستند...



حرف شما کاملا تایید می شه این جور لیست ها خیلی سلیقه ای هست و مبنای درستی نداره
مثلا یک لیست دیگه که با نظر سنجی درست شده "50 کتاب برتر قرن" توی این تاپیک معرفی شده می تونید به اونم یک نگاه بکنید

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

***Spring***
10-06-2007, 20:00
حرف شما کاملا تایید می شه این جور لیست ها خیلی سلیقه ای هست و مبنای درستی نداره
مثلا یک لیست دیگه که با نظر سنجی درست شده "50 کتاب برتر قرن" توی این تاپیک معرفی شده می تونید به اونم یک نگاه بکنید

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

خیلی ممنون ، من هم با شما موافقم ... فهرستی رو که زحمت کشیدید ، خوندم ... جالب اینجاست ، گروهی که این آثار رو برگزیدند ،مثل اینکه فقط با کتابهای غربی اون هم چند نویسنده خاص آشنایی داشتند ... بغیر از ایران ، در شرق خیلی کشورهای دیگه مثل چین ، ژاپن ، مصر ،هند و بقیه کشورها ، ادبیات و کتابهای با ارزشی دارند... حتی از خود فرانسه و کشورهای غربی هم باز عنوان خیلی از کتابها و نویسندگان بزرگ و برجسته نیست...

saviss
10-06-2007, 20:43
خیلی ممنون ، من هم با شما موافقم ... فهرستی رو که زحمت کشیدید ، خوندم ... جالب اینجاست ، گروهی که این آثار رو برگزیدند ،مثل اینکه فقط با کتابهای غربی اون هم چند نویسنده خاص آشنایی داشتند ... بغیر از ایران ، در شرق خیلی کشورهای دیگه مثل چین ، ژاپن ، مصر ،هند و بقیه کشورها ، ادبیات و کتابهای با ارزشی دارند... حتی از خود فرانسه و کشورهای غربی هم باز عنوان خیلی از کتابها و نویسندگان بزرگ و برجسته نیست...
مشکل برمیگرده به اینکه ادبیات ما هنوز جهانی نشده(هرچند بحث های زیادی درمورد چرائی ش هست)
ازتوی این فهرست با یک نگاه اجمالی ...من فقط سعدی رو دیدم!!!
اینکه چرا ادبیات ما ویا خیلی از کشورها ی دیگه جهانی نشدن ....بحثش مفصله
اما تا وقتی که دو شرط رو (به عقیده ی من )رعایت نکنیم ...ادبیاتمون جهانی نمیشه ونخواهدشد(درنتیجه توی این فهرست هم جائی پیدانخواهیم کرد...شاید با کمی اغماض...خیام وفردوسی رو هم بشه به لیست اضافه کرد)
شرط1-عدم الگوبرداری از ادبیات خارجی.......(چه کسی میتونه رمانی مثل صدسال تنهائی یا خشم وهیاهورو بدون تقلید بنویسه؟)همش داریم نئورئالیسم رو نشخوار میکنیم بدون اینکه اصل قضیه رو متوجه بشیم...(با شمای خواننده نبودم...بانویسنده ها بودم)تاوقتی که مرغ همسایه غاز تشریف داره وقتی که روزی هم زمان سرکارخانم دانشور:11:بیان توی جمع...کمتر از پائولو کوئیلو تحویلوشن می گیریم... چه توقعی داریم؟
هرچند که متاسفانه ادبیات ما بیشتر لوکال(یاهمون محلی هست مثل سووشون سرکار خانم دانشور ویا کلیدر یا کارهای مرحوم احمد محمود...)..اما ربطش به شرط دوم:
2-آیا مترجم های ما سعی کردن که ادبیات محلی ...دقیقا منظورم همینه ...ادبیات محلی یا فولکلور مارو به دنیا بشناسونن؟تا دیگرون هم بتونن باهاش ارتباط برقرار کنن؟بیشترمترجم های ما (غیراز معدودی ..مثل ابراهیم گلستان ویا مرحوم وزنده یاد محمد قاضی...ویا بزرگا مردا ..بهمن خان فرزانه...وامثالهم)نتونستن ایناررو بکنن........چرا..راستی چرا؟
جواب من .به مسائل بالا...خیر هستش (یعنی نه!!)
سالها بود وسالهای دیگه هم خواهد گذشت .... که اسم شعرا و نویسندگان ایرانی جزو کاندیداهای نوبل قرار خواهد داشت...و خواهد داشت .............که این رشته سردراز دارد........
اما کدوم مترجم ایرانی بخودش زحمت داد که کلمه ی کوتوال رو از زندگی نامه ی بزرگامردا احمدشاملو ....
و یا مثلا شازده احتجاب (مرحوم گلشیری)رو برای یک خواننده ی غریبه توضیح بده؟
کم کاری از خودمونه.........
وناتوانی در شناسوندن ادبیات وخصوصا ادبیات فولکلور ایرانی به دنیا
ملتی که نتونه پیشینه ی تاریخی خودشو به یک زبونه حداقل رایج دنیا ...ترجمه کنه ...چه توقعی داره که ادبیاتش جهانی بشه؟
حداقل درمورد سعدی وخیام ...میدونم که اولین بار این ترجمه رو ما ایرانی ها انجام ندادیم
دنبال عامل ویا (منبع نقل قول )خارجی نگردیم ..........مشکل از خودمون هست
با تشکراز مترجم هائی که اسم بردم ویادشون بخیر

S.A.R.A
11-06-2007, 00:28
من هم متشکرم از همه دوستانی که وقت گذاشتند و منابع رو دنبال کردند و نظرهای دوستان رو قبول دارم . در هر انتخابی که توسط فرد یا گروهی که هر چند هم کاملاً به موضوع انتخاب آشنایی داشته باشند صورت می گیره خواه ناخواه موارد انتخاب سلیقه ایی میشه . این مورد حتی در اهدای جوایز بزرگ هم صدق می کنه . این فهرستها و مشابه این فهرستها بیشتر باعث میشه که خواننده با یک سری از کتابهای جدید آشنا شه و اونها رو
مطالعه کنه . یک فرد ممکنه که عنوان کنه یکی از بهترین کتابهای زندگیش رو خونده و دیگری چندان از خوندن اون کتاب لذت نبره . آدمها هر کدوم با افکار و سلیقه های متفاوت هستند و انتخابهاشون هم مبتنی بر همین امره و هر انتخابی کم و کاستی های اجتناب ناپذیر خودش رو داره . حتی اگه از این 100 کتاب معرفی یک کتاب هم برای یک نفر ارزشمند باشه این انتخاب تونسته هر چند محدود به هدفش برسه . از همه دوستان بابت نکته سنجی و نظریاتشون واقعاً ممنونم و از صحبتهاشون به اطلاعاتم و یادگیریهام اضافه شد .:11:

***Spring***
11-06-2007, 00:42
مشکل برمیگرده به اینکه ادبیات ما هنوز جهانی نشده(هرچند بحث های زیادی درمورد چرائی ش هست)
ازتوی این فهرست با یک نگاه اجمالی ...من فقط سعدی رو دیدم!!!
اینکه چرا ادبیات ما ویا خیلی از کشورها ی دیگه جهانی نشدن ....بحثش مفصله
اما تا وقتی که دو شرط رو (به عقیده ی من )رعایت نکنیم ...ادبیاتمون جهانی نمیشه ونخواهدشد(درنتیجه توی این فهرست هم جائی پیدانخواهیم کرد...شاید با کمی اغماض...خیام وفردوسی رو هم بشه به لیست اضافه کرد)
شرط1-عدم الگوبرداری از ادبیات خارجی.......(چه کسی میتونه رمانی مثل صدسال تنهائی یا خشم وهیاهورو بدون تقلید بنویسه؟)همش داریم نئورئالیسم رو نشخوار میکنیم بدون اینکه اصل قضیه رو متوجه بشیم...(با شمای خواننده نبودم...بانویسنده ها بودم)تاوقتی که مرغ همسایه غاز تشریف داره وقتی که روزی هم زمان سرکارخانم دانشور:11:بیان توی جمع...کمتر از پائولو کوئیلو تحویلوشن می گیریم... چه توقعی داریم؟
هرچند که متاسفانه ادبیات ما بیشتر لوکال(یاهمون محلی هست مثل سووشون سرکار خانم دانشور ویا کلیدر یا کارهای مرحوم احمد محمود...)..اما ربطش به شرط دوم:
2-آیا مترجم های ما سعی کردن که ادبیات محلی ...دقیقا منظورم همینه ...ادبیات محلی یا فولکلور مارو به دنیا بشناسونن؟تا دیگرون هم بتونن باهاش ارتباط برقرار کنن؟بیشترمترجم های ما (غیراز معدودی ..مثل ابراهیم گلستان ویا مرحوم وزنده یاد محمد قاضی...ویا بزرگا مردا ..بهمن خان فرزانه...وامثالهم)نتونستن ایناررو بکنن........چرا..راستی چرا؟
جواب من .به مسائل بالا...خیر هستش (یعنی نه!!)
سالها بود وسالهای دیگه هم خواهد گذشت .... که اسم شعرا و نویسندگان ایرانی جزو کاندیداهای نوبل قرار خواهد داشت...و خواهد داشت .............که این رشته سردراز دارد........
اما کدوم مترجم ایرانی بخودش زحمت داد که کلمه ی کوتوال رو از زندگی نامه ی بزرگامردا احمدشاملو ....
و یا مثلا شازده احتجاب (مرحوم گلشیری)رو برای یک خواننده ی غریبه توضیح بده؟
کم کاری از خودمونه.........
وناتوانی در شناسوندن ادبیات وخصوصا ادبیات فولکلور ایرانی به دنیا
ملتی که نتونه پیشینه ی تاریخی خودشو به یک زبونه حداقل رایج دنیا ...ترجمه کنه ...چه توقعی داره که ادبیاتش جهانی بشه؟
حداقل درمورد سعدی وخیام ...میدونم که اولین بار این ترجمه رو ما ایرانی ها انجام ندادیم
دنبال عامل ویا (منبع نقل قول )خارجی نگردیم ..........مشکل از خودمون هست
با تشکراز مترجم هائی که اسم بردم ویادشون بخیر


هم بله ، هم نخیر!!!...توجه داشته باشید ، اینجا دو فهرست بود ، فهرست اول ( که دراصل 1001 عنوان گلچین و منتخب بودند ) که با از بین این 1001 عنوان ، 100 عنوان رو گلچین و انتخاب کردند... البته اسم کتاب و آثار مولوی و سعدی هم اینجا بود... فهرست دوم که فقط 50 کتاب برجسته رو گفتند... که این 50 تا فقط بعضی از نویسندگان غربی بودند...

نویسندگان و شعرایی که شما گفتید ( ایرانی و غیر ایرانی ) مثل خانم دانشور و پائولو کوئیلو ...معاصر هستند ،از قدیمی ها میگفتند ... از بزرگان و برجستگانی که دنیا اونها رو میشناسه...از ایران بگذریم ، بقیه دنیا ، شرق ،کشورهای دیگه چین ، ژاپن ،هند اصلآ خود غرب ، آمریکای لاتین و حتی آفریقا...بیشتر مثل اینکه توی این انتخابها عمدی هست ...بعد حتی خود آثار انتخابی هم از نظر سطح و کیفیت با هم متفاوتند...

در مورد ادبیات ایران ، ادبیات و شعر محلی یا فولکلور تعریف خاص خودش رو داره ، نه اینکه ما به تمام آثار بزرگانی مثل فردوسی ، مولوی ، سعدی ، حافظ و خیلی های دیگه ، این لقب رو بگیم...دوم اینکه، این درست که ما برای شناساندن این آثار به جهانیان وظیفه داریم ، ولی وقتی محققان و منتقدان میخواهند آثار رو بررسی کنند ، خودشون باید دست بکار بشند و دست به تحقیق بزنند...

وقتی گوته آلمانی میگه : در برابر حافظ ، من یک قطره هستم در برابر اقیانوس...یعنی هم بزرگی و جهانی بودن ، افکار و ابیات حافظ معلوم میشه ، هم اینکه برای شناختن بزرگان ، حتمآ لزومی نداره که به انتظار ترجمه مترجم های اون کشور بنشینند...در مورد شاهنامه و فردوسی، تمام دنیا ، خودشون هزاره فردوسی رو اعلام کردند و جشن گرفتند...یک نویسنده فرانسوی ( اسمش یادم نیست ) 30 سال وقت گذاشته و شاهنامه رو به تالیف و نوشته خودش گفته ...کتاب ایشون توی میدان انقلاب هست ( حداقل یه زمانی بود ) توی مقدمه همین کتاب هم گفته که متاسفم که چون زبان من فارسی نیست ، تمام لطایف و حقایق این اثر رو متوجه نشدم...تمام شعرای معروف و بزرگ ایران ، چند بیت شعر درباره توصیف خوبی و قدرانی از فردوسی گفتند... مولوی رو که خیلی از کشورها بهتر از خود ما میشناسند...سعدی هم همینطور و خیلی های دیگه...

در کل منظور این بود : بله حق باشماست ، ایراداتی هست ، اون هم زیاد ... مترجمین باید برای شناخت این آثار تلاش کنند و همه و همه...ایرادهای خود ما بجا ، ولی از عمد یا کم توجهی منتخبین هم نمیشه به آسونی گذشت...شاید هم گروه منتخبین ، واقعآ گروه و تیم حرفه ای نبودند و دانش و اطلاعات کافی نداشتند ، که در این صورت ، صلاحیت اینکار رو نداشتند...

نویسندگان و شعرای بزرگ ایرانی اولآ برای خیلی از مردم عادی هم شناخته شده اند ، چه برسه به محققان و ادبای بزرگ دنیا ...دوم اینها در حد ادبیات محلی نبودند ... سوم گفتم ، از ایران بگذریم ( با اون همه آثار و نویسندگان بزرگ ) ...کشورهای دیگه ، آثار و نویسندگان بزرگ و برجستجه نداشتند !!!...فقط و فقط چند اثر و نویسنده خاص غربی ....

***Spring***
11-06-2007, 00:49
من هم متشکرم از همه دوستانی که وقت گذاشتند و منابع رو دنبال کردند و نظرهای دوستان رو قبول دارم . در هر انتخابی که توسط فرد یا گروهی که هر چند هم کاملاً به موضوع انتخاب آشنایی داشته باشند صورت می گیره خواه ناخواه موارد انتخاب سلیقه ایی میشه . این مورد حتی در اهدای جوایز بزرگ هم صدق می کنه . این فهرستها و مشابه این فهرستها بیشتر باعث میشه که خواننده با یک سری از کتابهای جدید آشنا شه و اونها رو
مطالعه کنه . یک فرد ممکنه که عنوان کنه یکی از بهترین کتابهای زندگیش رو خونده و دیگری چندان از خوندن اون کتاب لذت نبره . آدمها هر کدوم با افکار و سلیقه های متفاوت هستند و انتخابهاشون هم مبتنی بر همین امره و هر انتخابی کم و کاستی های اجتناب ناپذیر خودش رو داره . حتی اگه از این 100 کتاب معرفی یک کتاب هم برای یک نفر ارزشمند باشه این انتخاب تونسته هر چند محدود به هدفش برسه . از همه دوستان بابت نکته سنجی و نظریاتشون واقعاً ممنونم و از صحبتهاشون به اطلاعاتم و یادگیریهام اضافه شد .:11:

خیلی ممنون از شما و زحمتی که بابت معرفی این آثار کشیدید:11: ...با شما موافقم...البته ، همونطور که شما گفتید آثار خیلی خوب و قشنگی هم اینجا هست ...فقط همون طور که بقیه دوستان و شما گفتید ، بحث سر انتخاب و نبودن بعضی آثار بزرگ ، یا آثار از کشورهای دیگه بود... باز هم ممنون و متشکر...

Miss Artemis
06-11-2010, 17:51
كتابهايي كه بايد پيش از مرگ خواند!

(این مطلب البته فوق العاده قدیمیه! ولی حتی دوباره خوندنش هم جالبه نمیدونم تکراریه یا نه چون جستجو ی سایت که چیزی نشون نداد)

این در واقع عنوان کتابی ست که به صورت لیست وار 1001 کتاب ارزشمند جهان را به شما معرفی میکند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

آنچه از توضيحات ارائه شده در سايت Amazon بر مي‌آيد، اين 1001 كتاب توسط بيش از 20 نفر از منتقدين ادبي دستچين شده. اين كتاب هزار صفحه‌اي ضمن معرفي هريك از كتابهاي انتخاب شده، اطلاعاتي درباره نويسنده كتاب و همچنين علت اهميت آن (اينكه چرا بايد تا پيش از مردن حتما كتاب را خواند!) به خواننده ارائه مي‌كند.

احتمالا اولين عكس‌المعل هركس بعد از ديدن اين فهرست اين است كه با خودش حساب كند و ببيند چند تا از كتابهاي پيشنهادي را خوانده است. در هنگام وبگردي جايي اظهارنظري خواندم كه نويسنده آن اعلام مي‌كرد مشغول برنامه‌ريزي است تا خواندن كتابهاي پيشنهادي فهرست را شروع كند و "حتما سعي مي‌كند تا پيش از پايان عمرش همه كتابها را بخواند!"
jireyeketab.com


ترجمه ی فارسی تعدادی از این 1001 کتاب رو میتونید پیدا کنید:

نام کتاب-نویسنده-نام انتشارات


1- هرگز رهايم مكن - كازوئو ايشيگورو (ققنوس)
19- ماجراي عجيب سگي در شب - مايك هادون (افق)
50- سور بز - ماريو وارگاس يوسا (علم)
52- شيطان و دوشيزه پريم - پائولو كوئيلو (كاروان)
57- بي‌خبري - ميلان كوندرا (روشنگران)
63- آدمكش كور - مارگارت آتوود (ققنوس)
70- تيمبوكتو - پل استر (افق)
89- ساعتها - مايكل كانينگهام (كاروان)
90- ورونيكا تصميم مي‌گيرد بميرد - پائولو كوئيلو (كاروان)
92- خداي چيزهاي كوچك - آرونداتي روي (علم)
93- خاطرات يك گيشا - آرتور گلدن (سخن)
145- عروس فريبكار - مارگارت اتوود (ققنوس)
155- جاز - توني موريسون (آفرينه)
189- بيلي بت‌گيت - اي.ال. دكتروف (طرح‌‌نو)
190- بازمانده روز - كازوئو ايشيگورو (كارنامه)
194- تاريخ محاصره ليسبون - خوزه ساراماگو (علم)
195- مثل آب براي شكلات - لورا اسكوئيل (روشنگران)
215- كبوتر - پاتريك زوسكيند (مركز)
219- سه گانه نيويورك - پل استر (افق)
223- دلبند - توني موريسون (روشنگران و چشمه)
236- عشق در زمان (سال‌هاي) وبا - گابريل گارسيا ماركز (ققنوس)
242- سرگذشت نديمه - مارگارت اتوود (ققنوس)
251- سال مرگ ريكاردو ريش - خوزه ساراماگو (هاشمي)
252- عاشق - مارگاريت دوراس (نيلوفر)
253- امپراطوري خورشيد - جي.جي. بالارد (چشمه)
256- بار هستي - ميلان كوندرا (گفتار / قطره)
261- شرم - سلمان رشدي (تندر)
266- زندگي و زمانه مايكل ك - جي.ام. كوتسيا (فرهنگ نشر نو)
274- منظره پريده رنگ تپه‌ها - كازوئو ايشي گورو (نيلا)
276- خانه ارواح - ايزابل آلنده (قطره)
286- آوريل شكسته - اسماعيل كاداره (مركز)
287- در انتظار بربرها - جي.ام. كوتسيا (پلك)
288- بچه‌هاي نيمه‌شب - سلمان رشدي (تندر)
294- نام گل سرخ - اومبرتو اكو (شباويز)
294- كتاب خنده و فراموشي - ميلان كوندرا (روشنگران)
300- اگر شبي از شبهاي زمستان مسافري - ايتالو كالوينو (آگاه)
322- آماتورها - ريچارد بارتلمي (كلاغ سفيد)
331- برج - جي.جي. بالارد (چشمه)
335- رگتايم - اي. ال دكتروف (خوارزمي)
324- پاييز پدرسالار - گابريل گارسيا ماركز (حكايتي ديگر)
338- آبروي از دست رفته كاترينا بلوم - هاينريش بل (نيلوفر)
346- مامور معتمد - گراهام گرين (نيلوفر)
349- سولا - توني موريسون (قله)
350- شهرهاي نامرئي - ايتالو كالوينو (باغ نو / پاپيروس)
359- سيماي زني در ميان جمع - هاينريش بول (آگاه)
365- آبي‌ترين چشم - توني موريسون (ويستار)
366- ترس دروازه‌بان از ضربه پنالتي - پتر هاندكه (فصل سبز)
375- سلاخ‌خانه شماره 5 - كورت ونه‌گات (روشنگران و مطالعات زنان)
389- 2001، يك اديسه فضايي - آرتور سي. كلارك (نقطه)
390- آيا آدم مصنوعي‌ها خواب گوسفند برقي مي‌بينند؟ - فيليپ ك. ديك (روشنگران)
393- در قند هندوانه - ريچارد براتيگان (چشمه)
399- صد سال تنهايي - گابريل گارسيا ماركز (اميركبير)
400- مرشد و مارگاريتا - ميخائيل بولگاكف (فرهنگ نشر نو)
402- شوخي - ميلان كوندرا (روشنگران)
410- نايب كنسول - مارگاريت دوراس (نيلوفر)
424- شيدائي لول و. اشتاين - مارگاريت دوراس (نيلوفر)
427- گهواره گربه - كورت ونه‌گات (افق)
433- حباب شيشه - سيلويا پلات (نشر باغ)
436- پرواز بر فراز آشيانه فاخته - كن كيسي (هاشمي)
439- منطقه مصيبت‌زده شهر - جي.جي. بالارد (جوانه رشد)
441- هزارتوهاي بورخس - خورخه لوئيس بورخس (كتاب زمان)
445- فرني و زوئي - جي.دي. سالينجر (نيلا)
448- سولاريس - استانسيلاو لم (فارياب)
449- موش و گربه - گونتر گراس (فرزان روز)
462- طبل حلبي - گونتر گراس (نيلوفر)
466- بيليارد در ساعت نه و نيم - هاينريش بل (سروش)
468- يوزپلنگ- جوزپه تومازي دي لامپه دوزا (ققنوس)
472- همه چيز فرو مي‌پاشد - چينوا آچيه (جوانه رشد / سروش / آستان قدس رضوي)
485- پنين - ولاديمير ناباكوف (شوقستان)
486- دكتر ژيواگو - بوريس پاسترناك (ساحل)
494- ارباب حلقه‌ها - جي. آر. آر. تالكين (نگاه)
495- معماي آقاي ريپلي - پاتريشيا هاي اسميت (طرح نو)
499- آمريكايي آرام - گراهام گرين (خوارزمي)
500- آخرين وسوسه مسيح - نيكوس كازانتزاكيس (نيلوفر)
503- سلام بر غم - فرانسواز ساگان (هرم)
508- سالار مگس‌ها - ويليام گلدينگ (رهنما)
511- خداحافظي طولاني - ريموند چندلر (روزنه‌كار)
519- قاضي و جلادش - فردريش دورنمات (ماهي)
521- مرد پير و دريا - ارنست همينگوي (نگاه)
522- شهود - فلنري اوكانر (نشر نو)
525- مالون مي‌ميرد - ساموئل بكت (پژوهه)
527- امپراطوري كهشكشانها (سه كتاب) - ايزاك آسيموف (شقايق)
529- ناطوردشت - جي.دي. سالينجر (نيلا)
530- انسان طاقي - آلبر كامو (قطره)
535- مرد سوم - گراهام گرين (برگ / ني)
539- من، روبوت - ايزاك آسيموف (پاسارگاد)
547- 1984 - جورج اورول (نيلوفر)
559- طاعون - آلبر كامو (نيلوفر)
564- قلعه (مزرعه) حيوانات - جورج اورول (جامي)
551- جان كلام - گراهام گرين (نيلوفر)
569- مسيح هرگز به اينجا نرسيد - كارلو لوي (هرمس)
570- لبه تيغ - ويليام سامرست موام (فرزان روز)
579- بيگانه - آلبر كامو (نيلوفر)
589- جلال و قدرت - گراهام گرين (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي)
592- خوشه‌هاي خشم - جان استاين‌بك (اميركبير)
574- شازده كوچولو - آنتوان دو سنت اگزوپري (اميركبير)
576- بازي مهره شيشه‌اي - هرمان هسه (فردوس)
578- برخيز اي موسي - ويليام فاكنر (نيلوفر)
587- زنگها براي كه به صدا در مي‌آيند - ارنست همينگوي (صفي عليشاه)
599- خواب گران - ريموند چندلر (كتاب ايران)
602- تهوع - ژان پل سارتر (نيلوفر)
603- ربه‌كا - دافنه دو موريه (جامي / جاويدان)
605- صخره برايتون - گراهام گرين (ثالث)
606- ينگه دنيا - جان دس‌پس (هاشمي)
608- موشها و آدمها - جان استاين‌بك (اساطير)
610- هابيت - جي. آر. آر. تالكين (پنجره)
611- سال‌ها - ويرجينيا وولف (اميركبير)
615- داشتن و نداشتن - ارنست همينگوي (اميركبير)
619- بر باد رفته - مارگارت ميچل (نگاه)
622- ابشالوم، ابشالوم - ويليام فاكنر (نيلوفر)
628- آنها به اسبها شليك مي‌كنند - هوراس مكوي (باغ نو / نشر نو)
643- اتوبيوگرافي آليس بي. تكلاس - گرترود استاين (آگاه)
648- سفر به انتهاي شب - لوئي فردينان سلين (جامي)
649- دنياي قشنگ نو - آلدوس هاكسلي (نيلوفر)
654- امواج - ويرجينيا وولف (مهيا)
655- كليد شيشه‌ي - داشيل همت (روزنه‌كار)
663- وداع با اسلحه - ارنست همينگ‌‌وي (نيلوفر)
664- خرمن سرخ - داشيل همت (روزنه‌كار)
667- در غرب خبري نيست - اريك ماريا رمارك (جويا / ناهيد)
671- خشم و هياهو - ويليام فاكنر (نگاه)
675- ارلاندو - ويرجينيا وولف (اميركبير)
683- ناديا - آندره برتون (افق)
684- گرگ بيابان - هرمان هسه (اساطير)
685- در جستجوي زمان از دست رفته - مارسل پروست (مركز)
686- به سوي فانوس دريايي - ويرجينيا وولف (نيلوفر)
688- آمريكا - فرانتس كافكا (هاشمي)
691- قصر - فرانتس كافكا (نيلوفر)
692- شوايك - ياروسلاو هاشك (چشمه)
698- خانم دالو ري - ويرجينيا وولف (رواق زمان نو)
699- گتسبي بزرگ - اف. اسكات فيتز جرالد (نيلوفر)
701- محاكمه - فرانتس كافكا (نيلوفر)
704- بيلي باد ملوان - هرمان ملويل (فردا)706- كوه جادو - توماس نان (نگاه)
707- ما - يوگني زامياتين (نشر ديگر)
714- گاردن پارتي - كاترين منسفيلد (خانه آفتاب)
717- سيذارتا - هرمان هسه (اساطير)
722- ببيت - سينكلر لوييس (نيلوفر چشمه)
724- روباه - دي.اچ.لارنس (باغ نو)
726- عصر بيگناهي - اديت وارتون (جار / فاخته)
736- چهره مرد هنرمند در جواني - جيمز جويس (نيلوفر)
741- پايبنديهاي انساني - ويليام سامرست موام (چشمه)
746- روزالده - هرمان هسه (دبير)
750- مرگ در ونيز - توماس مان (نگاه)
757- مارتين ايدن - جك لندن (تندر)
762- پاشنه آهنين - جك لندن (نشر خيزاب)
765- مادر - ماكسيم گوركي (هيرمند)
766- مامور سري - جوزف كنراد (بزرگمهر)
780- دل تاريكي - جوزف كنراد (نيلوفر)
781- درنده باسكرويل - سر آرتور كونان دويل (هرمس)
782- بودنبروك‌ها (زوال يك خاندان) - توماس مان (ماهي)
785- لرد جيم - جوزف كنراد (نيلوفر)
795- كجا مي‌روي - هنريك سينكويچ (سمير)
797- ماشين زمان - هربرت جورج ولز (انتشارت علمي و فرهنگي)
799- جود گمنام - تامس هاردي (گل مريم / شقايق)
808- تس - تامس هاردي (دنياي نو)
809- تصوير دوريان گري - اسكار وايلد (دبير / كمانگير)
813- گرسنه - كنوت هامسون (نگاه)
824- ژرمينال - اميل زولا (نيلوفر)
825- ماجراهاي هاكلبري فين - مارك تواين (خوارزمي)
826- بل آمي - گي دو موپوسان (مجيد)
829- مرگ ايوان ايليچ - لئون تولستوي (نيلوفر)
831- جزيره گنج - رابرت لوئي استيونسون (هرمس)
837- برادران كارامازوف - فئودور داستايوسكي (ناهيد)
839- بازگشت بومي - تامس هاردي (نشر نو)
840- آنا كارنينا - لئون تولستوي (نيلوفر)
842- خاك بكر - ايوان‌سرگي‌يويچ تورگنيف (اميركبير)
844- دست تكيده - تامس هاردي (تجربه)
846- بدور از مردم شوريده - تامس هاردي (نشر نو)
848- دور دنيا در هشتاد روز - ژول ورن (دنياي كتاب)
853- مديل مارچ - جورج اليوت (دنياي نو)
857- جنگ و صلح - لئون تولستوي (نيلوفر)
858- تربيت احساسات - گوستاو فلوبر (مركز)
861- ابله - فئودور داستايوسكي (چشمه)
862- ماهسنگ (سنگ ماه) - ويلكي كالينز (سنبله / مجرد)
863- زنان كوچك - لوئييز مي آلكوت (قدياني)
866- سفر به مركز زمين - ژول ورن (دنياي كتاب)
867- جنايت و مكافات - فئودور داستايوسكي (خوارزمي)
868- آليس در سرزمين عجايب - لوئيس كارول (مركز)
871- يادداشتهاي زيرزميني - فئودور داستايوسكي (علمي و فرهنگي)
873- بينوايان - ويكتور هوگو (جاويدان / اميركبير / توسن)
874- پدران و پسران - تورگنيف (علمي و فرهنگي)
875- سيلاس ماينر - جورج اليوت (دنياي نو)
876- آرزوهاي بزرگ - چارلز ديكنز (علمي و فرهنگي)
879- آسياب كنار فلوس (آسياب رودخانه فلاس) - جورج اليوت (نگاه / واژه)
883- داستان دو شهر - چارلز ديكنز (فرزان روز)
884- ابلوموف - ايوان گنچاروف (اميركبير)
886- مادام بواري - گوستاو فلوبر (مجيد)
891- ويلت - شارلوت برونته (پيمان)
893- كلبه عمو توم - هريت بيچر استو (اميركبير)
896- موبي‌ديك - هرمان ملويل (اميركبير)
898- ديويد كاپرفيلد - چارلز ديكنز (اميركبير)
902- بلنديهاي بادگير - اميلي برونته (نگاه)
903- آگنس گري - آن برونته (آفرينگان)
904- جين اير - شارلوت برونته (جامي)
906- كنت مونت كريستو - الكساندر دوما (هرمس)
908- سه تفنگدار - الكساندر دوما (هرمس / زرين، گوتنبرگ)
912- آرزوهاي بر باد رفته - انوره دو بالزاك (اميركبير)
918- اوليور تويست - چارلز ديكنز (مركز)
920- بابا گوريو - اونوره دو بالزاك (ققنوس)
921- اوژني گرانده - اونوره دو بالزاك (جاده ابريشم / سپيده)
922- گوژپشت نوتردام - ويكتور هوگو (جاودان خرد)
923- سرخ و سياه - استاندال (نيلوفر)
930- آيوانهو - سر والتر اسكات (توسن)
933- وسوسه - جين اوستين (اكباتان)
936- اما - جين اوستين (فكر روز)
937- پارك منسفيلد - جين اوستين (كوشش)
938- غرور و تعصب - جين اوستين (نشر ني)
940- عقل و احساس - جين اوستين (نشر ني)
953- زندگاني و عقايد آقاي تريسترام شندي - لارنس اشترن (تجربه)
955- اعترافات - ژان ژاك روسو (نيلوفر)
959- رنج‌هاي ورتر جوان - يوهان ولف‌گانگ فون گوته (موسسه نشر تير)
966- اميل: رساله‌اي در باب آموزش و پرورش - ژان ژاك روسو (ناهيد)
967- برادرزاده رامو - دنيس ديدرو (البرز)
970- كانديد - ولتر (جوانه توس / دستان / بهنود)
975- سرگذشت تام جونز: كودك سر راهي - هنري فيلدينگ (نيلوفر)
983- سفرهاي گاليور - جوناتان سويفت (انتشارات علمي و فرهنگي)
987- رابينسون كروزوئه - دانيل دفو (جامي)
992- دن كيشوت - سر وانتس (روايت + نيل)
996- هزار و يكشب - عبداللطيف تسوجي تبريزي (هرمس)
1001- حكايتهاي ازوپ - ازوپ (هرمس)




:11:

Miss Artemis
11-11-2010, 18:06
فکر نکنم عمرم قد بده همه رو معرفی کنم : دی
ولی خوب تلاشمو میکنم:دی

هرگز رهايم مكن - كازوئو ايشيگورو

«هرگز رهایم مکن» اثری از کازوئو ایشی گورو نویسنده ژاپنی‌الاصل است که با ترجمه سهیل سمی از سوی انتشارات ققنوس منتشر شده است.

به گزارش خبرآنلاین، ایشی گورو نویسنده ای است که به انگلیسی می نویسد و تاکنون جوایز معتبر زیادی چون جایزه بوکر را به دست آورده است. وی ٢۵ سال است که می نویسد اما در این مدت تنها ۶ رمان از او بیرون آمده است و همین نشان می دهد چه نویسنده سخت گیری است که با وسواس کلمات و قصه هایش را انتخاب می کند.

کتی، روت و تومی قهرمانان رمان ایشی‌گورو هستند. آنها برای نخستین بار چیزی را درون خود حس می‌کنند به نام «عشق». این عشق در هر یک از این سه نفر، درجه و اندازه خاصی دارد. تومی اگرچه سعی دارد آن را کنترل کند تا دیگران متوجه آن نشوند اما جریان داستان به مخاطب خلاف آن را ثابت می‌کند. تومی امیدوار است بتواند برای کتی و روت دوست خوبی باشد....



«هرگز رهایم مکن» آن طور که از عنوانش برمی آید جزو قصه های عاشقانه آبکی نیست. اصلا عاشقانه نیست گرچه از عشق حرف می زند اما عاشقانه حرف نمی زند. نویسنده؛ فضای داستان را به گونه‌ای طراحی کرده که مخاطب ابتدا شک می‌کند به این که قهرمانان داستان آوای عشق را می‌شنوند یا آوای هنر را و یا هر دو را؟ از این رو «ایشی گورو» مخاطب را در یک بحران قرار می‌دهد که حل آن نیازمند داشتن دید و نگاهی فلسفی به مقوله زندگی است. تا اواسط داستان؛ خواننده در این فکر به سر می برد که تمام شخصیت های کتاب که تاکنون درگیر آنها شده بود؛ موجودات آزمایشگاهی هستند، جنین هایی که به صورت غیر طبیعی پرورش یافته اند تا رشد کنند، بزرگ شوند و بعد اعضای بدنشان را دانه به دانه به آدمهایی دیگر اهدا کنند و بعد آرام بمیرند و هیچ کس بعد از مرگشان حتی یادی هم از آنها نکند که اصلا آیا آنها را آدم می دانند یا نه؟ آیا آنها روح دارند یا نه؟ آیا آنها حق عاشق شدن دارند یا نه؟ آیا آنها حق انتخاب دارند یا نه؟ و هزار «آیا»ی دیگر....



کازوئو ایشی گورو سال 1954 در ناکازاکی ژاپن به دنیا آمد و در سال 1960 همراه خانواده به بریتانیا مهاجرت می‌کند. ادبیات انگلیسی و فلسفه از رشته‌هایی است که ایشی گورو در دانشگاه «کنت» به تحصیل درآنها می‌پردازد. کارهای این نویسنده ژاپنی‌الاصل تاکنون به 30 زبان دنیا ترجمه شده است. وی هم اکنون ساکن لندن است. مجله گاردین رمان «هرگز رهایم مکن» را به عنوان یکی از کتاب های پرفروش اروپا در سال 2005 معرفی کرده است.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Miss Artemis
11-11-2010, 18:13
ماجرای عجیب سگی در شب

داستان از زبان کریستوفر بون که پسری مبتلا به اوتیسم است، بیان می‌شود و از همین رو لحن ویژه و منحصر به فردی دارد.
وقایع این داستان در انگلستان می‌گذرد و در واقع هسته اصلی داستان شرح سفر پرماجرای قهرمان داستان از سوئیندون به لندن است. این کتاب توسط «شیلا ساسانی نیا» به فارسی ترجمه شده است و ویراستاری آن را هم «محمد حسین عابدی» انجام داده است.چاپ اول این کتاب در سال ۱۳۸۴ توسط نشر افق انجام شد و تا سال ۱۳۸۷ به چاپ سوم رسید.


ویکی پدیا

Miss Artemis
11-11-2010, 19:03
سور بز - ماريو وارگاس يوسا

بعد از داستان اروتيك «در ستايش نامادرى، دفتريادداشت دن ريگو برتو» و بعد از بررسى در گوشه هاى تاريخ اسطوره ها و پرو (مرگ در آند) ماريو بارگاس يوسا به يكى از حيطه هاى مورد علاقه خود در رمان بازگشته است: رمان سياسى و تلاش براى تجزيه و تحليل سوء استفاده از قدرت. اين همان فضاى «گفت و گو در كاتدرال» و «داستان آلخاندرو مايتا» و «چه كسى پالومينو مولرو را كشت؟» است و دوباره با همان قدرت خلاقيت و درك فوق العاده اى مى نويسد كه هميشه پرداختن به اين موضوعات ويژگى مخصوص او بوده است. در «سوربز» بارگاس يوسا در كمال شگفتى خواننده يكى از نمونه هاى رمان آمريكاى لاتين را رو مى كند: رمانى درباره ديكتاتورى و سلطه جويى كه «بايه اينكلن» آن را پايه گذارى كرد و بسيارى از نويسنده هاى مطرح از ميگل آنخل آستورياس تا فرانسيسكو آيالا، آلخو كارپانتيه، گابريل گارسيا ماركز و آگوستورو آباستوس در اين زمينه اثرى دارند.

شخصيت ديكتاتور انتخاب شده يكى از بدترين ها در تاريخ آمريكا است؛ رافائل تروخيو كه نام و چهره اش براى اكثر مردم شناخته شده است. نام او با حكومت ژنرالى پيوند خورده است. رمان درباره سوء قصدى است كه براى تورخيو به قيمت جانش تمام شد. در سال ۱۹۶۱ اين سوء قصد و پيامدهاى سنگين سياسى و سركوب ها موضوع اصلى داستان است اما نويسنده بنا بر عادت فاكنرى اش ساختار زمانى پيچيده ترى طراحى كرده است. بسيارى از فصل ها كه مربوط به قبل از اين واقعه است بعد از آن و از زبان يكى از قربانيان تروخيو نقل مى شود. ساير فصل ها گرچه از نظر زمانى به حال نزديكترند با همان تكنيك فلاش بك روايت مى شوند.

اين شيوه كه يوسا در تمام كتاب از آن بهره مى گيرد به داستان اجازه انعطاف در فضا و زمان مى دهد و خواننده به اين صورت در رمان غرق مى شود، فضا و زمان را گم مى كند و تا نهايت ممكن با داستان درگير مى شود. اين همان چيزى است كه هدف يوسا از طراحى اين ساختار پيچيده بوده است. حاصل روايتى قوى است كه خواننده با مطالعه آن در سراشيبى سرشار از وحشت، به قعر جهنم سقوط مى كند: سقوطى مهيب. بدون شك، بارگاس يوسا مثل هميشه عناصر تاريخى استخراج شده و عناصر داستانى را ماهرانه به كار برده است. اما اصلى ترين بخش توجه اش معطوف به نشان دادن تحقيرى عمومى بوده كه رژيم هايى از اين دست به وجود مى آورند و همين طور تحقيرهايى كه تك تك افراد داستان به گونه اى دچار آن شده اند. به اين ترتيب، يوسا با تصوير كردن زيركانه تروخيو در ميان همكارانش در فصل هاى مختلف اجازه مى دهد كه خواننده به ديدى اجتماعى دست يابد؛ به چشم اندازى از اين تحقير. نقش و ميزان اهميت فصل هاى مختلف كه بين حضور تروخيو، توطئه گران و اعترافات اورانيا (يكى از نمادين ترين قربانيان ديكتاتور) تقسيم شده اند، از محاسبه اى دقيق پيروى مى كند.

تروخيو، در تمام لحظات حضورش يا در اوج سيستم قرار دارد يا به عنوان حافظ آن عمل مى كند. او هرگز بخشى از سيستمى نيست كه از اتصال حلقه هاى طولانى زنجير اطاعت و خدمت درست شده اند. كتاب همانقدر كه درباره تروخيو است درباره تروخيسم هم هست. يوسا، با غريزه ذاتى رمان نويسانه اش، شخصيت هايى واقعى يا داستانى خلق مى كند كه بر دو دسته اند يا تحت اين فرايند تحقير قرار مى گيرند و به درجات مختلف شامل آن مى شوند يا از قيد تروخيو رها هستند. آنچه او به آن پرداخته است دوگانگى ساده اى نيست. چيزى كه بيان مى شود يك سقوط چندجانبه است، فساد از بالاترين درجه تا پايين ترين آن. مكانيسمى كه اين قدرت را دارد كه به رفتارهاى شگفت آورى كه از لحاظ منطقى غيرممكن اما از ديدگاه رمان نويسى قابل توضيح اند مشروعيت ببخشد. اين اصرار در ريزبينى و در دقيق شدن روى جزئيات افراد متن را از اينكه يك رمان گزارش گونه باشد نجات مى دهد. بخش هاى اساسى آن بر استفاده ظريف از زبان عاميانه، استفاده از مونولوگ و به كارگيرى سبك غيرمستقيم آزاد استوار است.

شخصيت ها در فضايى نفس مى كشند كه سرشار از تعارض ميان انسانيت، درد، پاكى، حقارت و خباثت است و ديكتاتورى كه خود را مقابل نوجوان فريب خورده ناتوان احساس مى كند شايد ترحم انگيزترين تصوير اين مجموعه انسانى باشد. رمان دنيايى را معرفى مى كند بى اينكه به دام ايدئولوژى زدگى بيفتد يا لحظه اى خواننده را دچار اين حس كند كه قصد القا و تحميل ايده اى را دارد.قطع هاى ناگهانى متن، خشونت مستبدانه و ضرباهنگ سريع خواننده را در اختيار مى گيرند و او را تا انتهاى ناباورانه اى از هراس هدايت مى كنند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Miss Artemis
11-11-2010, 20:12
کتاب شیطان و دوشیزه پریم-پائولو كوئیلو

غریبه، شانتال‌ پریم‌ را انتخاب‌ می‌کند تا ثابت‌ کند انسان‌ ذاتاً شر است. پیشنهاد بیگانه‌ می‌تواند برای‌ همیشه‌ سرنوشت‌ شانتال‌ فقیر و یتیم‌ را عوض‌ کند اما او باید میان‌ فرشته‌ و شیطانی‌ که‌ هر انسان‌ در درون‌ خویش‌ دارد، انتخاب‌ کند... دهکده ای درگیر آز، هول و هراس ... مردی اسیر شبح گذشته ای دردناک دختر جوانی در جست و جوی خوشبختی ... برای تصمیم گیری فقط هفت روز فرصت هست. رزم در کنار فرشتگان، یا شیاطین؟ در این هفته طولانی و تکرار ناشدنی، هرکدام پیمان خویش را پبش می گذارند: نیک یا بد؟ ویسکوس دهکده ای کوچک و از یاد رفته در زمان و مکان، میدان این نبرد هولناک خواهد بود... بیگانه ای اسرارآمیز وارد دهکده می شود، و از آن دم، دهکده درگیر نقشه ای مکارانه می شود که اثر آن هرگز از روح تک تک ساکنان این دهکده نخواهد شد. بیگانه از دوردست آمده است، به جست و جوی پاسخی برای پرسشی نگران کننده : انسان در ذات خویش نیک است یا بد؟ رمان شیطان و دوشیزه پریم درستی و راستی انسان را به گونه هولناکی می آزماید.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Miss Artemis
14-11-2010, 17:45
تیمبوکتو - پل استر

مستر بونز سگ یک مرد نویسنده خانه به دوش است . صاحب وی به علت یک مریضی سخت از دنیا می رود . مستر بونز سگیست که حرفهای صاحبش را کاملا متوجه می شود . او فکر می کند که انسانها بعد از مرگ به جایی به نام تیمبوکتو می روند . صاحبش به او گفته: جایی که دنیا تمام می شود تیمبوکتو شروع می شود .
داستان از دیدگاه همین سگ نقل می شود . سختی هایش بعد از مرگ صاحبش ، ارزویش برای مرگ ؛ سعی وی در خودکشی ، ........
خیلی داستان متفاوت و قشنگ و لطیفی بود . موضوع جدید و جالب و متن رووان و جذاب . خیلی خوشم اومد . مقایسه های قشنگی داشت مثلا وقتی ادمها اذیتش می کردن و می زدنش ، صاحبش به خوابش می یومد و می گفت از ادمها بدت نیاد چون سگی این کار رو نمی کنن اونها به خودشون هم رحم نمی کنن و بعد براش مثال می زد که همون بلا را سر انسانها هم می یارن ... یک جوری این کتاب داشت خوی وحشی ادمها را هم تصویر می کرد

ویل صاحب سگ یک نویسنده امریکایی از یک پدر و مادر لهستانی یهودیست و جالبه بدونید در حقیقت پدر و مادر پل استر لهستانی و یهودی بوده اند . قیافه جذاب و خاصی هم داره این پل استر
یک جایی خوندم ویلی و مستر بونز در حقیقت قرار بوده شخصیت های فرعی یکی از داستان های بزرگ استر باشند اما اون این قدر جذب این دو تا شخصیت می شه از ایده قبلی دست می کشه و می گذاره اونها داستان مستقل خودشون رو داشته باشند .


قسمت های زیبایی از کتاب

وقتی این قدر از تو متنفرند ، سعی کردن چه فایده ای دارد ؟



هیچ کس در زندگی بدون وجود فردی که به او ایمان داشته باشد به جایی نمی رسد .



عادات را به سختی می توان ترک کرد و بی تردید آموختن حقه های تازه به سگ های پیر کار بیهوده ای است .


bestbooks.blogfa.com

Miss Artemis
14-11-2010, 18:00
ساعتها - مايكل كانينگهام

ساعت‌ها(1998) رمانی از مایکل کانینگهام نویسنده آمریکایی است. او به خاطر این رمان در سال ۱۹۹۹ برنده جایزه پولیتزر و پن / فاکنر شد. در سال ۲۰۰۲ فیلمی با همین نام بر اساس این رمان با بازینیکول کیدمن ،مریل استریپ و جولین مور ساخته شد که جایزه اسکار بهترین بازیگر زن را نصیب کیدمن کرد.

طرح داستان
رمان به سه زن از سه نسل می‌پردازد که تحت تأثیر رمان خانم دالوی اثر ویرجینیا وولف قرار می‌گیرند. اولی خود ویرجینیا وولف است که دارد در سال ۱۹۲۳ هم‌زمان با نوشتن رمان خانم دالوی، با بیماری روانی خودش دست و پنجه نرم می‌کند. نفر دوم خانم براون است، همسر یک کهنه سرباز جنگ جهانی دوم، که در سال ۱۹۴۹ مشغول خواندن رمان خانم دالوی است و هم‌زمان جشن تولد شوهرش را ترتیب می‌دهد. نفر سوم، کلاریسا وگان، زنی همجنس گراست که در سال ۲۰۰۱ جشنی به افتخار دوست شاعر و معشوق قدیمی اش ریچارد می‌گیرد که به خاطر بیماری ایدز با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند.

ویکی پدیا

Miss Artemis
14-11-2010, 18:18
ورونيكا تصميم مي‌گيرد بميرد - پائولو كوئيلو

ورونیکا، دختر جوانی‌ که‌ به‌ دنبال‌ مرگ‌ رفته، زندگی‌ را می‌یابد. او نزدیک‌ یک‌ هفته‌ بین‌ زندگی‌ و مرگ‌ سرگردان‌ است، ولی‌ آگاهی‌اش‌ از مرگ‌ باعث‌ می‌شود شدیدتر زندگی‌ کند و کارهایی‌ را انجام‌ دهد که‌ پیش‌ از آن‌ هرگز نکرده‌ بود.

ورونیکا به‌ آن‌ چه‌ ندارد می‌اندیشد و زندگی‌ خود را دوباره‌ ارزیابی‌ می‌کند. به نظر می رسد که ورونیکا هرچه می خواهد دارد. شب ها برای تفریح بیرون می رود، با مردهای جذاب ملاقات می کند، اما شاد نیست.
در زندگی اش چیزی کم است. برای همین است که صبح روز ۱۱ نوامبر سال ۱۹۹۷، تصمیم می گیرد بمیرد. با قرص دست به خودکشی می زند و هرچند خودکشی اش موفق نیست، دکتر به او می گوید که تا چند روز دیگر می میرد.

این کتاب پائولو کوئلیو درباره‌ی کسانی است در قالب های معمول اجتماعی نمی گنجند. درباره جنون است و نیاز به یافتن راهی متفاوت برای زندگی، برای کسانی که اغلب با پیشداوری های دیگران آزار می بینند، فقط به این دلیل که مثل دیگران فکر نمی کنند

farsiebook.com

Miss Artemis
14-11-2010, 18:35
خدای چيزهای كوچك - آرونداتی

خداي چيزهاي كوچك داستان خواهر و برادري است به نامهاي راحل و استا ،دوقلو هاي ناهمساني كه عقيده
دارند مادرشان با به دنيا نياوردنشان در اتوبوس آنها را از يك عمر اتوبوس سواري مجاني محروم كرده! زمان
تعطيلات كريسمس نزديك مي شود و دختر دايي شان ،سوفي مال،كه حاصل ازدواج دايي شان با يك زن
انگليسي است ،به همراه مادرش براي تعطيلات كريسمس به هند و دهكده راحل و استا مي آيند و سرانجام در
يك روز همه چيز تغيير ميكند.....داستان بين دو زمان در نوسان است ،كودكي راحل و استا و زماني كه آنها به سن
31 سالگي رسيده اند،همان سني كه مادرشان مرد،زماني خوب براي زندگي و براي مردن. ساير شخصيتهايي كه
در داستان هستند مانند جرمهايي هستند كه حول قلب ماجراي اصلي داستان در گردشند و ‹‹روي›› با مهارت
گاهي در همان حال كه احساس مي كنيم در قلب ماجرا هستيم داستان رابه يكي از اين جرمها مي برد .

همه اين شخصيتها قابل فهم و ملموس هستند از مادر راحل و استا گرفته تا ‹‹ولوتا››،انساني كه در هند آن زمان
جزو طبقه اي به نام نجس ها بوده و حتي حق دست زدن به اصطلاح غير نجس ها را نداشته كه در نهايت نيز
داستان به او ختم ميشود ،خداي از دست دادن،خداي چيز هاي كوچك. اسرار آميزترين چيزي كه در داستان
‹روِي›› به چشم مي خورد در واقع همان انسان است،انسان با لايه هاي پيچيده درونش و روي هوشمندانه از
ظواهر عبور كرده،به ذهن شخصيت هاي داستانش نفوذ مي كند تا به ذات انساني مي رسد،به ريشه هاي
ترس،نفرت،عشق،خشم و ... نثر كتاب شاعرانه است و روي در زير اين نثر شاعرانه حرفهاي فلسفي اش را مي
زند. تشبيهات و تمثيل هايي كه بكار مي برد در خيلي موارد خاص خود اوست .


از اين رو گاهي زبانش ثقيل جلوه مي كند و از خواننده تفكر بيشتري طلب مي كند. با آنكه مترجم با متن سختي
سروكار داشته اما ترجمه كتاب خوب و روان از كار در آمده.در انتها بايد بگويم كه اين كتاب براي نويسنده اش شهرت
بسياري به ارمغان آورد،بطوري كه در بيش از 20 كشور جهان ترجمه و چاپ شده و برنده جايزه بوكر،مهمترين جايزه
ادبي انگلستان ،نيز شده است

farsiebook.com

Miss Artemis
14-11-2010, 20:24
خاطرات يك گيشا - آرتور گلدن

«فرض کنید که روزی‌ست آرام و من و شما در اتاقی رو به باغ نشسته‌ایم و گپ می‌زنیم و چای سبز می‌نوشیم و از چیزی می‌گوییم که مدت‌ها پیش از این اتفاق افتاده است‌، و من به شما می‌گویم: «آن روز بعد‌از ‌ظهر که چنین و چنان شد...هم بهترین روز زندگی‌ام بود و هم بدترین» انتظارم این‌ است که بگویید: «خب کدام بود؟بهترین یا بدترین؟» معمولاً باید خنده‌ام بگیرد و به شما حق بدهم ولی واقعیت این است که آن روز بعداز‌ ظهر که آقای تاناکا ایشیرو را دیدم واقعا بهترین و بدترین روز زندگی‌ام بود.

رمان خاطرات یک گیشا به همین ترتیب از یکی بود یکی نبود آغاز می‌شود و داستان‌اش را سر راست و جذاب با رعایت تمام قواعد داستان‌نویسی کلاسیک باز‌گو می‌کند. آرتور گلدن؛ 18 ماه تمام هر شب مهمان نیتا سایوری در طبقه‌ی سی و دوم آسمان‌خراش والدورف آستوریا در نیویورک بود تا بتواند داستان پر فراز و نشیب و بسیار جذاب زندگی یکی از نامی‌ترین و محبوب‌ترین گیشاهای ژاپن را ثبت کند. خاطرات زنی که با توجه به شغل‌اش گرچه رسما عهد به سکوت نبسته بود، اما بقای‌اش در گروی سکوت و عدم بازگویی حوادثی است که بر او و گیشاهای دیگر رفته. با این حال گلدن در مقدمه‌ی کتاب توضیح می‌دهد با در نظر گرفتن وضعیت ویژه‌ی سایوری او حاضر می‌شود خاطرات‌اش را ثبت کند تا بعد از مرگ چند مردی که در زنگی‌اش نقشی شاخص داشتند، چاپ شود.

خاطرات یک گیشا بعد از انتشار به سرعت به یکی از کتاب‌های پرفروش روز آمریکا تبدیل شد. سرگذشت شیو شان،‌ دختربچه‌ی یک خانواده‌ی ‌ماهی‌گیر فقیر که در کودکی به یک اوکیا (محل تعلیم گیشاها) فروخته می‌شود تا سال‌ها بعد با آْموزش تمامی هنرهایی که گیشاها باید فرا بگیرند از جمله هنر رقصیدن، ‌سخن‌وری، نوازندگی و انجام مراسم آیینی قلب‌ها را تسخیر کند و خودش به حکم گیشا بودن هیچ‌گاه حق عاشق شدن ندارد، مخاطبان بسیاری از هر فرهنگ و جغرافیایی را جذب خود می‌کند. نویسنده در دل داستان زندگی سایوری‌‌، به جز‌ءجزء مراحل تبدیل یک دختر به یک گیشا و نحوه‌ی برخورد جامعه با او و ستم و خشونتی که به بهای زیبایى نصیب‌اش می‌شود و او باید همه‌ی این‌ها را تحمل کند، شرح می‌دهد.

جامعه‌ای که در آن دخترها به دور از خانواده‌شان رقابت بی‌رحمانه و تنگاتنگی را برای تصاحب دل مردان بیش‌تری که حیات‌شان به آن‌ها وابسته است آغاز می‌کننند و در این راه بسیاری از صفات انسانی خود را به بهای کسب زیبای ظاهری بیش‌تر از دست می‌دهند. خاطرات یک گیشا با ترجمه‌ی عالی مریم بیات‌، داستان دنیایی‌ست که به قول منتقد نیویورک تایمز؛ در آن حفظ ظاهر مهم‌ترین مسئله است.

1000ketab.com

Miss Artemis
16-11-2010, 17:24
عروس فريبكار - مارگارت اتوود

این کتاب علیرغم اسم و طرح روی جلد آن که شبیه کتابهای عامه پسند و بازاری است، کتاب فوق العاده ای بود. کتابی که برای هر خواننده با سطح فکر و سلیقه های مختلف، حرفی برای گفتن داره. ترجمه کتاب بسیار عالی است و با متن روان و زیبا. داستان کتاب در مورد زنی به اسم «زینیا» ست که وارد زندگی سه زن و شوهر شده و روابط هر سه زوج را به نوعی نابود کرده. نویسنده بر اساس این قصه، زندگی این سه زن را از بچگی برای خواننده تعریف و اتفاقهای تاثیر گذار زندگی اونها و ضعف ها و قدرتهای شخصیتی اونها را بررسی کرده.



مساله ای که من بیشتر ازش لذت بردم اینه که محور اصلی داستان زینیاست، این موضوع در ابتدای شروع خواندن کتاب روشن میشه و تا انتهای داستان پیش می ره. ولی در نهایت وقتی داستان شکل گرفت و کامل شد و خواننده با زندگی، فکر، شخصیت و اشتباههای هر سه زن و روابطه متزلزل اونها با شوهراشون پی برده، وقتی نویسنده با ظرافت اشاره می کنه که بر اساس شواهد موجود زینیا اصلا متولد نشده، خواننده با شگفتی متوجه می شه با حذف زینیا- محور اصلی داستان- لطمه ای به داستان وارد نخواهد شد! در واقع زینیا تجسمی از ضعفها و اشتباههای این زنهاست. این زنها بدون این که متوجه باشن پایه های زندگی خودشون را پوسانده اند و یا زندگی خودشون را بر اساسی بنا کرده اند که نا استوار بوده و سرشار از اشتباه،فریب و دروغ و دلخوشی توخالی که گاهی به عمد ندیده گرفته شده.


با وجود این که زینیا، شخصیت اصلی و محوری داستان محسوب می شه، فصلی از کتاب به معرفی این زن اختصاص نیافته و لابلای زندگی سه زن دیگه با شخصیت اون آشنا می شویم- این موضوع به نظر می آید برای اینه که نشان بده وجود این زن و رفتار های اون تو زندگی زنهای دیگه معنا پیدا می کنه و این زن لزوما یک زن مشخص با شخصیت ثابت و گذشته ثابت نیست- همچنین زینیا دوران کودکی مبهمی داره – این موضوع هم این مطلب را باور پذیر می کنه که این زن می توانسته به دنیا نیامده باشه.


زینیا یا همان عروس فریبکار من را یاد خیلی ها می اندازه و شاید «همه مردم شهر». این که چطور ضعف های معمولی یک آدم معمولی و حتی ضعف هم نه، یک ویژگی خاص که به نحوی در شخصیت یک زن اغراق شده مثل ساده لوحی- شما بخوانید مثبت اندیشی و مثبت نگری- مثل صداقت، حس نوع دوستی، اعتماد به آدمها و... همه این ویژگی ها که در نظر اول تحسین می شوند، در نهایت می توانند به حماقت تعبیر بشوند و زندگی آدمهای زیادی خوب را نابود کنن. این موضوع در زندگی کرز کاملا مشهود بود. همه آدم ها لازمه گاهی بد باشن.


مساله دیگه که به ذهن من می رسه اینه که دو زن بعدی که بیشتر ضرر کردند – البته ضرر کردنشون جای بحث داره، در واقع ضرر نکردند و یک قسمت پوسیده و دروغ و اضافی از زندگی شون جدا شد و رفت و اونها فقط نخواستند این واقعیت را ببینند و یا بهتره بگم نمی توانستند، نه توان درکش را داشتند و نه قدرتش را- این زنها از تجربه زنهای قبلی استفاده نکردند. این زنها با این تصور غلط که چون بهتر، باهوش تر و قوی تر از زنهای دیگه هستند- فکر می کنم همه آدم های احمق همین تصور را از خودشون دارن!- می توانند با مساله ای که بقیه توش شکست خورده اند، رو در رو بشن و موفق هم باشن، ولی این اعتماد به نفس کاذب و احمقانه ضعفی می شه که به بقیه اجازه می ده از همین ناحیه وارد زندگی اش بشن و عمیق تر و ریشه ای تر نابودش کنن که در مورد رز این اتفاق افتاد. جالب بود که زینیا از ضعف و قدرت این زنها و شو هرانشون به یک اندازه استفاده می کرد. شاید نفوذ از محل قوت آدم ها راحتتره چون انقدر به خودشون تو اون ناحیه اطمینان دارن که حواسشون به اون محل نیست.


مساله دیگه ای که تو داستان متوجه می شی اینه که دو زن، رز و کرز که شوهر هاشون را کاملا از دست داده اند، در نهایت همچنان با فرافکنی، زینیا را مقصر اصلی می دانند. متوجه نشده اند که ضعف از کجا بوده و در واقع با مرگ زینیا هیچ چیز تمام نشده. تنها کسی که متوجه این واقعیت شده تونی است که کمتر از بقیه متضرر شده و عاقل تر و واقع بین تر از بقیه است و شجاعت رو در رو شدن با واقعیت را در خودش داره. فرافکنی و فرار از واقعیت در مورد کرز شدتش بیشتر بود، طوری که همه ضعف هاش را مربوط به قسمتی از بدنش می دانست که خارج از وجود خودش قرار داره، اسمش را عوض کرده بود تا فکر کنه کاملا تبدیل به یک آدم دیگه شده ولی همانطور که زینیا یادآوردی می کرد کرز همچنان همون کارن بود با همان گذشته، ولی خودش نمی خواست بپذیره. به جای حل مشکلاتش اونها را سرکوب کرده بود و تصور می کرد اونها تو ظرفی سربسته قرار دارند و از باز شدن در بسته آن می ترسید در حالی که هرگز در اون ظرف بسته نشده بود.


رز در فرار از واقعیت کمتر از کرز مشکل داشت، متوجه بود ولی نمی خواست باور کنه، ولی کرز حتی متوجه هم نبود. رز می دانست ولی نمی خواست باور کنه که شوهرش فقط به خاطر پول با اون ازدواج کرده. می دانست شوهرش بهش وفادار نیست، ریشه این مساله را پیدا نکرد و منتظر بود که « این نیز بگذرد» و تا جایی ادامه داد که مشکل عمیق تر شده بود و دیگه «گذشتنی» نبود.



تونی عاقل تر بود ولی کم تجربه، شاید اگه تجربه زنهای دیگه را داشت بهتر عمل می کرد. مشکل اصلی تونی نداشتن جذابیت ظاهری و طنازی های زنانه بود. البته این مشکل را هر سه زن به نوعی داشتند و شاید کاری از دست خودشون ساخته نبود، هیچ کدام زیبا نبودند و از نظر ---- برای شوهراشون جذاب نبودند، این نقطه ضعفی بود که زینیا در هر سه مورد استفاده کرد.


از این کتاب حرف برای گفتن زیاده و همه را بنویسم خیلی طولانی می شه. ولی اگه کسی می خواد از خواندن یک کتاب خوب لذت ببره، خواندن این کتاب را به شدت بهش توصیه می کنم.




rahtooshe.blogfa.com

Miss Artemis
17-11-2010, 15:31
بازمانده روز - كازوئو ايشيگورو

كازوئو ايشيگورو نويسنده ژاپني
كازوئو ايشيگورو در سال 1954 در ناگازاكي ژاپن به دنيا امد و در پنج سالگي به دليل ضرورت شغلي پدر به همراه خانواده به انگليس مهاجرت كرد. معروف ترين اثر اين نويسنده، رمان «بازماندة روز» است كه جايزة «بوكر» را برايش به ارمغان آورد و فيلم موفقي نيز با بازي هاپكينز و تامپسن، از روي آن ساخته شد. ايشيگورو هم اكنون مشغول نگاشتن رماني به نام «Never Let Me Go» است. او تازگي اولين فيلمنامة خود را با عنوان «غم انگيز ترين موسيقي عالم» نوشت كه چندي پيش به فيلم تبديل شد. داستان كوتاه «روستايي پس از تاريكي» در مجلة نيويوركر به چاپ رسيده است.

كازوئوايشي گورو در سن چهار سالگي به همراه خانواده اش از ژاپن به انگلستان آمده و از آن زمان تا به امروز در لندن اقامت داشته است. چنين اتفاقي، از بعضي جهات، در تحليل آثار اين نويسنده، مهم به نظر مي رسد. چراكه به نوعي مي توان تلفيقي از فرهنگ آسياي شرقي و اروپاي غربي را در داستان هاي اين نويسنده مشاهده كرد. در واقع، ايشي گورو، نويسنده اي دومليتي است كه در آثارش هيچگاه تلاش نكرده كه برله يا عليه فرهنگ هريك از اين دو ملت موضع گيري كند. ضمن اين كه به طور ناخودآگاه سعي كرده تا تلفيقي از فرهنگ هريك از اين دو را در داستان هايش انعكاس دهد.

چنين روندي در نحوه داستان پردازي او هم قابل رديابي است. ايشي گورو به همراه نويسندگاني همچون سوزان هوواچ نسل داستان نويسان مدرن انگلستان را ايجاد كرده است. داستان نويسان مدرن انگليسي، ضمن اين كه وامدار سنت نويسندگان كلاسيك اين كشور بوده اند، از ادبيات نوين آمريكاي شمالي هم تاثير گرفته اند و با جمع اين دو، نسل جديد داستان نويسان انگليسي را شكل بخشيده اند. بايد توجه داشت كه ادبيات داستاني امروز انگلستان، با ادبيات داستاني ساير كشورهاي اروپايي متمايز است. البته چنين تمايزي، همواره در دهه هاي گذشته هم وجود داشته است. مثلاً زماني كه نويسندگاني همچون سيمون دوبوار در ادبيات فرانسه مطرح بوده اند، گراهام گرين و سامرست موآم هم با سبكي متفاوت در ادبيات داستاني انگلستان حضور داشته اند. ايشي گورو و ساير نويسندگان هم دوره اش هم اين راه را تداوم بخشيده اند. اما اين نويسنده در بعضي از جنبه ها با نويسندگان هم نسلش متفاوت است. ايشي گورو در عين وفادراي به وجوه داستان گويي انگليسي، از فرهنگ و تمدن شرقي و بالاخص آسياي شرقي استفاده كرده است. چنين جنبه اي البته اندكي غريب مي نمايد. چه، او در سن چهار سالگي به انگلستان آمده و بنابراين كمترين خاطره و تاثيري از فرهنگ ژاپني گرفته است.

اما به نظر مي رسد كه ايشي گورو در سنين نوجواني و جواني به مطالعه عميق فرهنگ آداب و رسوم ژاپني پرداخته است. اين موضوع گذشته از آن كه در مصاحبه هايي كه از او خوانده ايم گفته شده، در شناخت دقيقش از فرهنگ شرقي - ژاپني هم وجود دارد. در واقع در آثار اوليه ايشي گورو، ميزان دلمشغولي او به فرهنگ ژاپني، كاملاً مشخص و عيان است. در آثار متاخر او نيز ردپاي اين دلمشغولي ديده مي شود اما از جنس ديگري است.
از طرف ديگر، خاطرات كودكي نقش مهمي در داستان هاي ايشي گورو ايفا مي كنند. اكثر شخصيت هاي اين داستان ها، همواره در روايت هايشان، گريزي به خاطرات كودكي شان مي زنند و بخشي از علل وقوع ماجراهاي رمان را در آن زمان جست وجو مي كنند. همان طور كه اشاره شد قسمت اعظمي از كودكي ايشي گورو در انگلستان بوده است. اما به هر حال دغدغه ها و دلمشغولي هاي او بسيار شرقي است. چنين پديده اي در خصوصيات شخصيتي اين نويسنده، بسيار جالب و حيرت انگيز به نظر مي رسد.

همچنين ايشي گورو در نوع داستان هاي كوتاهي كه نگاشته در رده نويسندگاني قرار گرفته كه از آنها تحت عنوان ميني ماليست نام مي برند. نويسندگاني چون ريموند كارور، شرلي جكسن، جان چيور و … در اين رده مي گنجند. البته چنين موضوعي در رمان هاي او مصداق ندارد. چه، نويسندگان ميني مال از نگارش رمان پرهيز كرده اند و به همين خاطر از قرار دادن نام ايشي گورو در طبقه نويسندگان ميني مال پرهيز كرده اند.

bookfriend.blogfa.com

Miss Artemis
18-11-2010, 14:45
تاريخ محاصره ليسبون - خوزه ساراماگو

رایموندو در یک دفتر انتشاراتی به عنوان مصحح کار می کند . او در حال تصحیح نمودن کتابی با نام تاریخ محاصره لیسبون است و ناگهان تصمیم می گیرد تاریخ را تغییر دهد و در جایی که مسیحیان پرتغالی برای بیرون راندن مسلمانان مراکشی از صلیبیون کمک می خواهند جواب اری صلیبیون را به نه تغییر می دهد و این تغییر تاریخ ، مبنای تغییر سرنوشت رایموندو می شود ..... قدرت جسارت تغییر تاریخ و در قبال ان شیرینی تغییر سرنوشت خویشتن و ......
اصلا از کتاب خوشم نیومد اصلا . خیلی سرد بود حوصله ام را سر می برد و واقعا برام جذابیتی نداشت . خود موضوع و مفهومی که پشتش بود البته به نظرم جذاب و جدید بود اما روند و سبک نوشتنش واقعا حوصله ام را سر برد ساراماگو یکی از نویسنده های مورد علاقه منه . کتاب کوری ، سالروز مرگ ریکاردو ریش ، همه نام ها ، دخمه را هم خیلی دوست داشتم . انا خوسیفا هم بد نبود .
سبک نوشتن این کتاب مثل بلم سنگی بود تا یک حدی
البته واقعا نمی تونم بگم چیز بدی بود اما اصلا با من سازگار نبود . دو داستان موازی . یک داستان عشقی در حال حاضر و یکی تغییر و تحریف تاریخ محاصره لیسبون

در مورد داستان عاشقانه اش گفته می شه که یک جور خود زندگی نامه است و ساراماگو نقل کرده که «رايموندوسيلوا» (مصحح) در واقع خود اوست، و «ماريا سارا» (مافوق رايموند و سيلوا) همسر او خانم «پيلار دل ريو» است.

قسمت های زیبایی از کتاب


تا رفتارهای باشکوه تعریف نشوند ، ارزش واقعی آنها را نمی توان شناخت




رمان ها همه این گونه هستند . یاس و ناامیدی ، تلاشی بی حاصل برای اینکه شاید چیزی از گذشته حفظ شود . تنها یک امر هنوز مشخص نشده است . اینکه ایا رمان موجب می شود انسان خود را فراموش کند یا فراموشی انسان را مجبور می کند که رمان خلق کند .


منشا اشتباهات ندانستن نیست بلکه اعتقاد کورکورانه است


عبادت ، نهایت تسلیم است

Miss Artemis
18-11-2010, 15:02
مثل آب براي شكلات - لورا اسكوئيل

سبک رمان : رئالیسم جادویی
زبان و فرم : زبان خانگی و فرم زنانه
خلاقیت و ابتکار بی نظیر نویسنده : استفاده از فضای آشپزخانه و دستور غذا در آغاز هر فصل از رمان و در ارتباط با آن.
موضوع اصلی داستان این کتاب زندگی دختری بنام " تیتا "ست که قربانی یک سری سنت های غلط و قدیمی جامعه ی خودش میشه و در نهایت همین سنت ها مسیر اصلی زندگی اون رو تغییر میده.
تنها آرزوی تیتا , آرزوی مرگ مادر بی رحم و سنگدلشه که اون رو برای همیشه از داشتن حق زندگی و رسیدن به تنها عشق زندگیش یعنی " پدرو" محروم می کنه...

(ماما النا) گفت:
"اگر این آقا پسر می آید که از تو خواستگاری کند, برایش پیغام بده لازم نیست زحمت بکشد, وقت خودش و مرا تلف می کند.خودت خوب می دانی کوچک ترین دختر خانواده بودن, معنای دیگرش این است که تا وقتی من نفس می کشم تو باید از من پرستاری کنی, ازدواج بی ازدواج."
داستان موضوع جذابی داره و گه گاهی خواننده رو وادار به قضاوت در مورد شخصیت ها و کارهای خوب و بد و بعضی تصمیم گیری هاشون میکنه و در آخر هم به بهترین شکل ممکن تموم میشه.

ketabamoon.blogsky.com

Miss Artemis
18-11-2010, 15:32
كبوتر - پاتريك زوسكيند


"هنگامی که ماجرای کبوتر برای یوناتان نوئل اتفاق افتاد و ظرف مدت کوتاهی زندگی او را زیر و رو کرد, بیش از 50 سال از عمرش می گذشت و درست یک دوره 20 ساله از زندگیش را با یکنواختی تمام پشت سر گذاشته بود و هرگز تصورش را هم نمی کرد که زمانی حادثه ی مهم دیگری جز مرگ در زندگیش اتفاق بیافتد و البته همین وضع هم برایش کاملاٌ مناسب بود; چون او از حادثه بیزار بود و حتی از اتفاقاتی که آرامش درونی را به هم می زدند و نظم بیرونی زندگی را از بین می برند نفرت داشت."

داستان روایت یک روز از زندگی یوناتان (نگهبان بانک) است. با اتفاقاتی که در دوران کودکی در ایام جنگ برایش پیش آمده و اتفاقی که پس از ازدواج زودهنگامش رخ داده او کوچ کرده و به شهر آمده است و زندگی خود را در حالتی کاملاٌ منزوی در اتاقی کوچک در طبقه ششم یک ساختمان سپری می کند. و حالا پس از سپری شدن سالها زندگی منظم و تکراری,اتفاقی زندگیش را دگرگون می کند. چه اتفاقی؟ حضور یک کبوتر در راهرو ساختمان به فاصله دو سه متری در اتاقش! او همیشه قبل از رفتن به دستشویی راهرو را می پاید که در مسیر به طور اتفاقی با همسایه ها برخورد نکند (شدت انزوا طلبی) اما این بار هنگام خروج از در با یک کبوتر که احتمالاٌ از پنجره ای نیمه باز به داخل آمده روبرو می شود. توصیف کبوتر با چشمهای وحشتناک و... در ذهن او به صورت یک هیولا در می آید و.... تصمیم می گیرد که چمدانش را بردارد و به هتلی برای اقامت برود و مطمئن است دیگر نمی تواند به آن اتاق برگردد. برای اولین بار در روشویی اتاقش ادرار می کند و بالاخره با مکافات از خانه خارج می شود.

با توجه به دارایی هایش مطمئن است که بعد از گذشت مدتی به کارتن خوابی خواهد افتاد. وقتی سر کارش حاضر می شود همه ذهنش تحت تاثیر این اتفاق است به طوریکه برای اولین بار متوجه آمدن ماشین رییس بانک نمی شود و... کلاٌ کارش که همیشه بدون اشکالی به آن می پرداخت برایش بی معنی می شود. هنگام خوردن ناهار کارتن خواب همیشگی را می بیند و فلاکت خود را مجسم می کند. به صورت اتفاقی شلوارش پاره می شود و او همه این اتفاقات را نشانه سقوط خود می بیند و ...

نویسنده انزوا و روزمرگی زندگی یوناتان را با تشبیه آن به خون و گردش آن در یک دایره بسته نشان می دهد:"خون یا همان زندگی او که در دایره تماماٌ بسته درونش جریان داشت" که اگر این تشبیه را ادامه دهیم می توانیم نتیجه بگیریم همانگونه که با باز شدن راه خروج خون از مدار گردش آن بدن دچار ضعف و... می گردد برای چنین فردی نیز کوچکترین اتفاقی که زندگی او را از ریل بسته همیشگی خارج کند او را با بحران مواجه می سازد. در جاهای مختلف یوناتان در وضعیتی رنج آور گرفتار می شود ولی هیچ عملی برای خروج از وضعیت انجام نمی دهد و همیشه فقط تحمل می کند یا حداکثر به نوعی خود را توجیه می کند:

"وقتی حتا همین حیاتی ترین آزادی هم از کسی گرفته می شود, یعنی آزادی این که هنگام قضای حاجت از دیگران فاصله بگیرد, هر آزادی دیگری بی ارزش و بنابراین زندگی بی معنی است. در چنین وضعیتی مردن بهتر بود. وقتی یوناتان به این نتیجه رسید که روح آزادی انسان حتا در داشتن یک دستشویی آپارتمان هم وجود دارد و او از این آزادی حیاتی بهره مند است احساس خشنودی عمیقی وجودش را فرا گرفت."

"آن کلاه باید درست مثل در یک زودپز مدام سر یوناتان را در خود نگه می داشت, مثل یک حلقه آهنی دور تا دور شقیقه هایش را در بر گرفته بود, حتی اگر در این حین مغزش متلاشی می شد, نمی خواست هیچ کاری برای تسکین رنجی که می کشید انجام بدهد."

"آن روز بعد از ظهر نفرت یوناتان نوئل آنقدر عمق و شدت و وسعت پیدا کرده بود که دلش می خواست به خاطر پاره شدن شلوارش دنیا را به خاک و خون بکشد!" اما چرا چنین کاری نکرد؟ " البته نه به این دلیل که چنین جنایتی از نظر اخلاقی زننده به نظرش می رسید ; بلکه در اصل به این خاطر که او تماماٌ از اظهار وجود در قالب هرگونه عمل یا حرفی عاجز بود, او اهل عمل نبود. اغلب وضع را تحمل می کرد."

"ابوالهول به کسانی که برای نبش قبر و سرقت می آمدند می گفت باید از مقابل من بگذری هرچند نمی توانم تو را از رفتن باز دارم اما با این حال باید از مقابل من بگذری و اگر به خودت اجازه چنین کاری را بدهی مجازات خدایان و روح مقدس فرعون بر تو نازل خواهد شد! و اما نگهبان چه می تواند بگوید: باید از مقابل من بگذری اما اگر به خودت اجازه چنین کاری را بدهی باید با اسلحه ات مرا از پای دربیاوری و در این صورت مجازات دادگاه با محکومیت به قتل بر تو جاری خواهد شد! البته حالا یوناتان به خوبی می دانست که ابوالهول نسبت به یک نگهبان مجازات های موثر تری در اختیار دارد."

"برایش خیلی عجیب بود که نزدیک بینی اش حالا در دوران پیری دوباره او را تا این حد به زحمت بیاندازد, در جایی خوانده بود که انسان در پیری به وسعت دید می رسد و کوته بینی او کاهش پیدا می کند!"
خوب آدمی با سطح درکی پایین که از جمله بالا مشخص است و نوع زندگیی که شرح داده شد متحول شدنش کمی غافلگیر کننده و غیر قابل هضم بود ولی شد:
"خدایا آدمای دیگه کجان؟ من که نمی تونم بدون آدمای دیگه زندگی کنم!"
البته انتخاب کبوتر هم با توجه به تصور بی آزاری و نماد صلح طلبی که در ذهن همه از این حیوان هست برای این نقش خیلی جالب بود.

hosseinkarlos.blogsky.com

Miss Artemis
18-11-2010, 17:23
سه گانه نيويورك - پل استر

سه‌گانهٔ نیویورک ( به انگلیسی: The New York Trilogy ) مجموعهٔ سه رمان از نویسنده ی پست مدرن آمریکایی پل استر است. این سه رمان که هر یک داستان جنایی و شخصیت‌های داستانی مجزایی از هم دارند تنها به سبب مکان مشترک سه گانه تشکیل داده اند. این سه رمان شامل شهر شیشه ای، ارواح و اتاق دربسته هستند.

ویکی پدیا

نوشته پشت کتاب:
«سه گانه نیویورک مجموعه سه رمان از نویسنده ی مطرح و پست مدرن آمریکایی ، پل اُستر است. او در شهر شیشه ای ، ارواح و اتاق دربسته [ 3 داستان این مجموعه] شخصیت هایی چند لایه از جامعه ی امریکایی می آفریند که همگی در یک اصل مشترکند و آن خستگی و فرسودگی در برابر تمدن شهر نشین نیویورک است. در سه گانه نیویورک ، استر با وارونه کردن داستان های معمایی نوع تازه ای از هنر روایت خلق می کند و جست و جویی پلیسی و کاراگاهی برای یافتن حقیقت را به جستجوی ناب تر و فلسفی تر - کاوش در هویت - بدل می سازد.
در نیویورک مدرنی که او خلق کرده است ، تمام نیروهای افرینش ادبی ، دوباره و به خوبی در سبک آمریکایی آفریده شده اند.»

Miss Artemis
18-11-2010, 17:33
دلبند - تونی موریسون

دلبند نام رمانی اثر تونی موریسون نویسندهه ی آمریکایی-انگلیسی است که در ژانویه ۱۹۸۷ منتشر شد. این کتاب پس از انتشار با استقبال منتقدان روبه‌رو شد و پس از آنکه موفق به دریافت جایزه ملی کتاب و جایزه انجمن ملی منتقدان آمریکا نشد، تعدادی از نویسندگان اعتراض کردند. در سال ۲۰۰۶، روزنامه نیویورک تایمز دلبند را به‌عنوان بهترین رمان ۲۰ سال گذشته آمریکا انتخاب کرد.در سال ۱۹۹۳ موریسون به‌عنوان اولین زن سیاهپوست جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد.

ویکی پدیا

Miss Artemis
19-11-2010, 20:21
سرگذشت ندیمه-مارگارت اتوود

در پشت جلد كتاب آمده:

"افرد نديمهاي است در حكومت تئوكراتيك جليد. او اجازه دارد روزي يك بار براي خريد در بازار از خانه فرمانده و همسرش خارج شود. بازاري كه در آن تصاوير جاي كلمات را گرفتهاند، زيرا زنان ديگر حق خواندن ندارند. نديمه ماهي يك بار به بستر ميرود و دعا ميكند كه از فرمانده آبستن شود. چون در عصري كه زاد و ولد كاهش پيدا كرده، ارزش افراد و ساير نديمهها تنها به بارآوري رحم آنهاست. افرد سالهاي پيش را به خاطر دارد. ايامي كه با همسرش، لوك، زندگي ميكرد و با او نرد عشق ميباخت: ايامي كه با دخترش بازي و از او مراقبت ميكرد: ايامي كه شغلي داشت و درآمدي، و از حق آموختن بهرهمند بود. ولي حالا همه اينها بر باد رفته است ... "

خلاصهٔ ماجرا

داستان از زبان زنی از طبقهٔ کلفتها روایت میشود که نام واقعی او را هرگز نمیفهمیم، ولی لقب او از آنجا که نام فرماندهاش «فرد» است، «اُفرد» (Offrefd) است. اُفرد پیش از انقلاب گیلاد همسر و یک دختر کوچک داشته است. از آنجا که شوهرش پیش از او با زن دیگری ازدواج کرده بوده ازدواج آنها توسط حکومت جدید غیرقانونی اعلام میشود و پس از فراری ناموفق، زن دستگیر میشود و (چون بچه داشته و باروری خود را ثابت کرده است) به مرکز سرخ که مرکز آموزش کلفتهاست منتقل میشود، و دخترش به خانوادهٔ یک فرماندهٔ بیفرزند داده میشود. اُفرد از سرنوشت دختر و شوهرش اطلاعی ندارد. او در خلال ماجراهای روزانهٔ خود، خاطرات قدیمیاش را نیز بازگو میکند که فضای خفقانآور جمهوری گیلاد را برای خواننده ترسیم میکند.

وظایف خانگی اُفرد از این قرار است که خرید روزانه را برای مارتاهای خانه انجام میدهد، و در بعضی شبهای هر ماه که احتمال حاملهشدن بیشتر است، در «مراسم» شرکت میکند: در این شبها فرمانده در حضور همسرش و در تختخواب او، با اُفرد نزدیکی میکند. به غیر از این هر شب همهٔ اعضای خانه جمع میشوند و فرمانده قسمتی از انجیل را برایشان میخواند. از آنجا که بیشتر افراد اجازهٔ خواندن ندارند، حتی مطمئن نیستند که انجیل تحریف نشده باشد.

کلفتها حق ندارند تنها به خیابان بروند، به همین خاطر کار خرید را دو نفر دو نفر با هم انجام میدهند. شریک خرید اُفرد، که همیشه یک نفر است، زنی به نام اُفوارن است. آنها هر روز پس از انجام خرید از مغازههایی که دیگر نام ندارند و تنها شکلی بر تابلوی آنها کشیده شده است (قرار نیست کلفتها اجازه یا توانایی خواندن داشته باشند)، پای دیوار میروند و جنازههای آویخته شده بر دیوار را تماشا میکنند. این دو به تدریج با هم ارتباط برقرار میکنند و اُفرد میفهمد یک گروه مقاومت زیرزمینی وجود دارد که در حال کسب اطلاعات و فعالیت بر ضد حکومت است. اُفوارن به اُفرد میگوید فرماندهاش از اعضای بلندپایهٔ حکومت است و از او میخواهد اطلاعاتی در مورد فرماندهاش کسب کند.

فرمانده رانندهاش «نیک» را مأمور میکند که به اُفرد بگوید بعضی عصرها به دفتر کار او برود. این کار از لحاظ حکومت غیرقانونی است، ولی اُفرد با این وجود به دفتر فرمانده میرود و با او یک بازی با واژگان به نام اسکرابل (Scrabble) بازی میکند. فرمانده به اُفرد میگوید شبهای دیگری هم پیش او برود و اُفرد هم به این کار ادامه میدهد. نیک رانندهٔ فرمانده نقش پیغامرسان این ملاقاتهای پنهانی را به عهده دارد. افرد متوجه میشود فرمانده رابطهٔ چندانی با همسرش ندارد و جویای کسی است که بتواند با او صحبت کند. فرمانده در این ملاقاتها به اُفرد اجازه میدهد کتاب بخواند. دامنهٔ این رابطه کم کم گسترش پیدا میکند و یک شب فرمانده به اُفرد لوازم آرایش و (برای عبور از ایستگاههای بازرسی) یک شنل آبی متعلق به همسرش را میدهد، و او را با خود به محلی میبرد که فرماندگان برای تفریح و رابطهٔ نامشروع با زنان به آنجا میروند. اُفرد متوجه میشود زنی که قبل از او کلفت این خانه بوده، رابطهٔ مشابهی با فرمانده داشته و پس از آن که همسر فرمانده به این رابطه پی برده با دار زدن خودش را در اتاقش کشته است.

پس از شرکت در مراسم زایمان کلفت یکی دیگر از فرماندههای منطقه، خانم خانه به اُفرد پیشنهاد میکند که با نیک رانندهٔ فرمانده بخوابد تا شاید حامله شود. این مسأله به نفع همه، از جمله خود همسر فرمانده و اُفرد خواهد بود که در صورت عدم موفقیت به کولونیها فرستاده خواهد شد. او در ازای این کار برای لحظاتی عکسی از دختر اُفرد را به او نشان میدهد. اُفرد پس از یک بار خوابیدن با نیک، باز هم به دیدن او ادامه میدهد و رابطهای عاشقانه بین این دو شکل میگیرد.

یک روز شریک خرید اُفرد عوض میشود و او میفهمد که نیروهای امنیتی برای دستگیر کردنش آمدهاند و او خودش را کشته است. خیلی زود همسر فرمانده هم با دیدن لکهٔ مواد آرایشی روی شنل خود به گستردگی رابطهٔ شوهرش با اُفرد پی میبرد و در مشاجرهای این مسأله را به اُفرد اعلام میکند. در حالی که اُفرد در آستانهٔ کشتن خودش است، مأموران امنیتی دنبال او میآیند و او را با خود میبرند. این افراد از اعضای گروه مقاومت و تحت فرمان نیک هستند، و اُفرد را به محل امنی میبرند که او آنجا میتواند خاطرات خود را در سی نوار مغناطیسی ضبط کند...

مؤخرهٔ داستان حدود دویست سال پس از این ماجراها رخ میدهد، و در آن یک محقق چگونگی کشف خاطرات اُفرد و شرایط جمهوری گیلاد را شرح میدهد.

forum.98ia.com

Miss Artemis
21-11-2010, 19:08
سال مرگ ريكاردو ريش - خوزه ساراماگو

ژوزه ساراماگو را همه با كوري مي شناسند ، كتابي كه شايد بيش ترين فروش را در بين كتاب هاي خارجي كه

سرشان به تنشان مي ارزد ،در ايران ، داشته است . ديگر رمان هاي او هم يكي پس از ديگري چاپ شدند نيز

فروش خوبي داشتند ولي خواننده ها آن ها را به اعتبار كوري مي خواندند و مطمئناً خيلي از آنها نمي توانستند با

آن ارتباط برقرار كنند چون ديگر رمان هاي ساراماگو به گونه اي با حوادث عجين نيست كه بتواند خواننده را با خود

همراه كند . هميشه بايد براي قضاوت درباره ي يك نويسنده ، كتاب هايي از او را خواند كه قبل از دريافت جايزه ي

نوبل نوشته است . در مورد ساراماگو ( و حتي ماركز ) اين امر بسيار درست مي نمايد . رمان هاي ساراماگو بعد

ازكوري افت فاحشي نسبت به رمان هاي او قبل از دريافت جايزه ي نوبل داشته است . يكي از رمان هايي كه به

نظر خود من بهترين رمانش است ، همين سال مرگ ريكاردو ريش است . كتابي كه بسيار خاص است و خواندن آن

كار هركسي نيست .



سبك سورئال رمان ؛ اين سبك در ادبيات كم به كار رفته است ، حتي در بحبوحه ي زماني كه اين سبك در فرانسه

بوجود آمد نيز ادبيات كم ترين سهم را در اين سبك داشته است و بيشتر، اين سبك گرايش به رئاليسم جادويي

داشته است كه بسيار پرطرفدار است و خود ساراماگو يكي از نويسندگاني است كه به اين سبك مي نويسد ( به

خصوص در بالتازار و بلموندا و بلم سنگي ) اما ساراماگو در اين رمان گام را فراتر مي نهد و بابه تصوير كشيدن يك

شخصيت كه خود جز يكي از من هاي شخصيتي يك شاعر چند شخصيتي است ، فضايي عجيب و رمز آلود را پديد

مي آورد كه خواننده را تا پايان كتاب درگير يافتن رمز و راز ها مي كند و حتي اين رمز و راز ها كه ساراماگو آن را در

قالب تمثيلي چون خداوند هزارتو آورده است را با ريكاردوريش به دنياي ديگر مي فرستد تا به قول خودش رازي را

از اين جهاني كه خود آبستن حوادث بسيار است ،كم كند . همين تقابل هاي بين فردي كه چند شخصيت دارد و

يكي از شخصيت هايش نه ماه از او كوچكتر است ( ريكاردو ريش نه ماه از فرناندو پسوا كه يكي از شاعران معاصر

پرتغال است كوچكتر است ) فضايي وهن آلود و سورئال را پديد مي آورد . فكر كنيد كه شخصيتي ديگر دروجودتان

باشد كه از شما كوچكتر است و بعد از مرگتان زنده مي ماند و جهان را به جاي شما مي بيند . ريكاردوريش از

برزيل برمي گردد ، زماني كه فرناندو پسوا مي ميرد ، مي آيد تا نه ماه ديگر زندگي كند و جهان را ببيند . اين ديدن

جهان كنايه اي است به گفته ي خود فرناندو پسوا كه انسان بايد جهان را ببيند و ريكاردو ريش مي بيند و در پايان نه

ماه تصميم مي گيرد بميرد . او چه جهاني را مي بيند ؟


sksd.blogfa.com