ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : »» حيوانات اساطيري در دنياي باستان



nafas
05-11-2010, 15:00
سلام
توي اين تاپيك،به معرفي حيوانات اساطيري میپردازیم !!!!!!!!!

:11:

-----------------------------------------------------------
سنتور(يونان باستان)
سانتور (به یونانی: Κένταυροι، تلفظ: کنتاوروس یا قنطورس) در میان اساطیر یونان جز معروف ترین موجودات است. سانتور موجودی است نیمی انسان و نیمی اسب، با سر و دو دست و بالاتنهٔ انسان و بدن و چهار پای اسب، به این شکل که قسمت انسانی از جایی که گردن اسب باید شروع می‌شد به جای آن قرار دارد.

قنطورس یا سانتور، نام اَخلاف [ایکسیون]، پادشاه تسالی، بود.ایکسیون به خاطر قتل پدرزنش، عذاب وجدان داشت. زئوس بر او ترحم کرد و او را به کوه المپ برد. اما ایکسیون عاشق هِرا همسر زئوس شد. زئوس از ماوقع مطلع شد و ابری را به شکل هرا به سراغ ایکسیون فرستاد. از نزدیکی ایکسیون و این ابر موجودی به اسم کِنتاروس به دنیا آمد و از آمیزش او با مادیان‌های کوه پلیون، تمام سانتورها به وجود آمدند.

سانتورها در داستان‌های امروزی

در مجموعهٔ هری پاتر، سانتورها نقش خاصی دارند. در کتاب جانوران شگفت‌انگیز و زیست‌گاه آن‌ها به قلم رولینگ که در مورد موجودات خیالی مجموعه هری پاتر است، آمده‌است:

سانتورها قدرت تکلم انسان را دارند و در رنگ‌های گوناگون یافت می‌شوند. سانتورها با روش‌های ویژه‌ای از دید انسان‌ها مخفی می‌مانند. همچنین آن‌ها در جنگل زندگی می‌کنند و زیستگاه اصلیشان کشور یونان است. سانتورها روش‌های ویژه‌ای در استتار و مخفی ماندن دارند که این روش‌ها هنوز در پرده‌ای از ابهام قرار دارد. آن‌ها به صورت قبیله‌ای زندگی می‌کنند و از علومشان برای زندگی استفاده می‌کنند ... سانتورها بر علوم سحر آمیز شفا و پیش گویی و همچنین نجوم تسلط خاصی دارند. تیراندازی سانتورها با تیر و کمان زبانزد خاص و عام است. اکثر سانتورها از برخورد و معاشرت با انسان‌ها خوشنود نمی‌شوند و خود را بسیار برتر از انسان می‌دانند و با انسان بر خورد خوبی ندارند. تنها سانتور نیک‌رفتار اساطیر خیرون نام داشت که آموزگار بسیاری از پهلوانان یونان، من‌جمله آخیلوس یا آشیل بود و با تیر هراکلس از پای درآمد.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

nafas
05-11-2010, 15:06
سيمرغ(ايران باستان)
عكس سيمرغ:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در اوستا از سیمرغ با نام موغوسئن یاد شده و بخش دوم این نام در پهلوی با تغییر اندک با نام سین و در فارسی دری با نام سی سخن رفته است. سئن در اوستا به معنای شاهین و در آثار آیینی زرتشتی از این پرنده ی اسطوره ای با نام عقاب و ارغن نیز یاد شده که با سیمرغ افسانه ای شاهنامه همانندی های بسیار دارد و بخش نخست موغوسئن همانا مرغ است. دار مستتر ارغن را همانا کلاغ میدانند و روشن است که اوصاف کلاغ را با سیمرغ همانند نیست. پورداوود به پیروی ترجمه ی ولف سیمرغ را همانا شاهین میداند. در بهرام یشت اهوره مزدا در روش باطل کردن افسون و جادو به زرتشت بهره جستن از پر مرغ ارغن را پیشنهاد کرده است و در تفسیر پور داوود سایه ی این مرغ پدید آورنده ی رستگاری و پیروزی است. بی تردید چنین مرغی اسطوره ای و آن را نمود خارجی نیست. در همانند کردن او به شاهین باید توجه داشتکه خدایان بسیاری از تمدن های کهن به عقاب شبیه تشبیه شده اند. کویاجی سیمرغ را نمادی از درنا میداند. و آن را با سین هو در افسانه های چینی مقایسه کرده است. همانند کردن سیمرغ با بسیاری از پرندگان و از آن شمار به دلیل شیر دادن به جوجه های خود به خفاش در بسیاری از برداشت ها آمده و با این همه ویژگی اسطوره ای سیمرغ برجاست. در روایت های اسطوره ای از صفات انسانیِ سخن گفتن، چاره گری و طبابت سخن رفته و این ویژگی در مورد پرندگان دیگر در اساطیر هند، چین و سرزمین های دیگر نیز دیده میشود. آشیان سیمرغ در البرز گوه اسطوره ای و در آثار زرتشتی بر فراز درخت شگفت انگیز گئوکرن یا درختی است که در میان دریای فراخکرد قرار دارد و در بر دارنده تخمۀ همه رستنی ها است: که هرگاه از درخت برخیزد هزار شاخه از درخت میروید و هرگاه که بر درخت مینشیند هزار شاخه درخت میشکند و با پراکنده شدن تخمه ها گیاهان مختلف از این تخمک ها هستی می یابند. عمر این پرنده اسطوره ای 1700 سال و به هر 300 سال تخم مینهد و پس از 25 سال جوجه های آن از تخم بیرون می آیند و در همه این روایت ها سیمرغ ماده و تخم گذار است.
سیمرغ یاور دودمان نریم و پرورنده زال و بدان سان در زاده شدن رستم زال و رودابه را یاری می دهد و بسیاری از ویژگی های او از نظر جامعه شناسی گویای توتم بودن وی در خاندان نریم است. کازیمیرسکی آشیان سیمرغ را جبال قفقاز و آن را مرادف کوه قاف میداند. بدان سان که اشاره شد قاف بخشی از کوه البرز اسطوره ای یا همانند آن هردو پیرامون زمین را گرفته و تکیه گاه آسمانند و این دو کوه حد فاصل دنیای خاکی و جهان مینوی است. البرز جایگاه زادن مردان مقدس و اسطوره ای و نیز جایگاه دیوان است و بدین دلیل است که در افسانه ضحاک وی را در دماوند به بند میکشند.
سیمرغ در شاهنامه نخستین بار در دوران شهریاری منوچهر پدیدار میشود، زال را در کنام خویش پرورش میدهد و بارها به یاری دودمان نریم می شتابد. در زادن رودابه به دستور سیمرغ در نقش طبیب نخست رودابه را با می مدهوش و با شکافتن تهی گاه رستم را با روش رستم زایی از پهلوی رودابه بیرون میکشند و پس از آن گیاهی را با شیر و مشک می آمیزند و با خشک کردن کوبیده در سایه آن را بر زخم رودابه می مالند و با مالیدن پر سیمرغ بر آن خستگی بیمار برطرف میشود. سیمرغ پس از آن در نبرد رستم با اسفندیار رویین تن به یاری زال می شتابد و هنگامی که زال پر او را آتش میزند به درنگ حاضر و نخست از رستم میخواهد به دلیل شوم بودن کشتن اسفندیار از در صلح درآید و وقتی اسفندیار سرسختی میکند و تاچار رستم را با خود به کرانه دریایی دور میبرد و رستم به دستور او تیری از شاخه گز میسازد و با آن تیر جادویی به فرجام خود میرسد. اسفندیار نیز در خان پنجم خود سیمرغی که ماده است را از پا در می آورد و جوجه های سیمرغ پرواز میکنند تا جهان خالی از سیمرغ نباشد. صدق هدایت در نیرنگستان سیمرغ یاری کننده دودمان زال را سیمرغ اهورایی و سیمرغی را که اسفندیار از پا در می آورد سیمرغ اهریمنی خوانده است. نولدکه نیز با تاکید بر اندیشه دو گرای ایرانی و دیالکتیک نیک و بد سیمرغ را در حماسه ملی ایران دارای صفات اهریمنی میداند و در تایید نظر سلطانی گرد فرامرزی-علی در کتاب سیمرغ و قلمرو فرهنگ ایران بی تردید سیمرغ را یاور دودمان نریم و سیمرغ اوستایی باشنده ای دارای تقدس و اسطوره ای و سیمرغ خان پنجم اسفندیار که به دست او کشته میشود مرغ نیرومندی است که نماد مرغان شکاری و هیولایی و هیچ یک از نماد های اسطوره ای را در خود ندارد و نمیتواند نمود سیمرغ بد در برابر خوب باشد و سیمرغ گرشاسب نامه و فرامرز نامه نیز گویای چنین چیزی نیست. نسبت صفت اهریمنی به دودمان نریم از جانب نولدکه بدان دلیل است که زال با رودابه دختر مهراب کابلی از خویشاوندان ضحاک ازدواج میکند و رستم زاده چنین نسبت نامه ای است، نیز نمیتواند درست باشد که بدان سان که در روایت ضحاک چون باشنده ای اهریمنی با حقیقت همخوانی ندارد و احتمالا در اسطوره ضخاک با قیامی مردمی در برابر شهریاری که از مردم بریده است رو به رو هستیم؛ هم بدان سان که سرانجام ضحاک نیز با بریدن از مردم چنین میشود و با سرنوشتی که همه قدرت مداران در رویکرد به ستمگری و فراموش کردن مردم دچار میشوند رو به رو است و سیمرغ از سویی میتواند تجسم فرا ایزدی یا ایزد پیروزی باشد.

nafas
05-11-2010, 15:18
پگاسوس (Pegasus)-
يونان باستان

فكر كنم از معروفترين و زيباترين حيوانات اساطيري باشه.
يك اسب بالدار!!!
از رابطه ي مدوزا و زئوس(اين زئوسه يكي ديگستا) به وجود آمد.و زماني كه سر مدوزا توسط پرسيوس از بدن جدا شد،به دنيا آمد.
اين حيوان زيبا و اساطيري توسط بلروفون اهلی شد. پگاسوس در طی ماجراهای این قهرمان، مرکب او بود و به او در از بین بردن کایمرا کمک کرد. اما زمانی که بلروفون میخواست به کمک او به المپ برسد، توسط زئوس از اسب سرنگون شد و پگاسوس به تنهایی به المپ رسید و در آنجا ماندگار شد.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

tired friend
05-11-2010, 15:58
ممنون آواتار جدید هم مبارک:31:
در باره ی کملک بزار:40:

nafas
05-11-2010, 18:38
آرگوس :
آرگوس، یکی از قهرمانان اساطیر یونان است که به آرگوس مشاهده گر مشهور است. علت این نام گذاری تعداد فراوان چشمان او بوده که در بعضی روایات 4 چشم و در بسیاری از داستانها و نقاشیها دارای 100 چشم بوده است که در سراسر بدن او قرار داشتند. این خاصیت، آرگوس را به یک نگهبان ایده آل مبدل کرده بود و هرا، همسر زئوس، او را برای نگهبانی زئوس و معشوقه اش ایو Io، گماشته بود. اما زئوس به هرمس، پیغامبر خدایان، دستور داد تا ایو را برباید و هرمس خود را به شکل چوپانی درآورد و با حکایتهای طولانی و آوای نی خود، آرگوس را به خواب برد و ایو را دزدید. در بعضی از داستانها، آرگوس در آخر به دست هرمس کشته میشود
تصویری از آرگوس:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

nafas
05-11-2010, 18:43
ممنون آواتار جدید هم مبارک:31:
در باره ی کملک بزار:40:
مرسی

چشم اگه مطلبی گیر اوردم میزارم

:11:

nafas
05-11-2010, 19:00
چمروش (camrosh‌)(ایران باستان)

پرنده ی اساطیری ایران که همراه با سیمرغ دانه های گیاه " گئوکرن " (Gaokerena ) را جمع آوری و به مکان تیشتر (Tishtrya )- جایی که آب ها نگه داری می شود – می برد، از آن محل، آب همراه با دانه به صورت باران بر زمین جاری می شود.
هنگامی که ایرانیان مورد تعرض تورانیان قرار می گرفتند، " چمروش" از طرف برجیه (Beregya ) مأموریت می یافت به ایرانیان کمک کند. آن گاه "چمروش" از فراز بلندترین کوه ها به پرواز در می آید و غیر ایرانیان را مانند پرنده ای که دانه را از زمین جمع می کند، به منقار می کشد.


چَمروش یا چمروش مرغ، در بندهش مرغی غول آسا است که انیرانی را که سودای گزند به ایران را دارند، نابود می‌کند. بدین روایت چمروش مرغی است که چونان مرغان دیگر میان آسمان و زمین پرواز می‌کند و کاری بزرگ به انجام می‌رساند.
در این روایت بسیاری از مردمان انیرانی، هر سه سال بر سر البرز برای رفتن به سرزمین‌های ایرانی گرد آیند، برای زیان رساندن، کندن و نابود کردن جهان، تا بُرزایزد، از دریای ژرف ارنگ برآید و چمروش مرغ را بر فراز آن کوه بلند (البرزکوه) برایستاند و چمروش مرغ، همهٔ مردم سرزمین انیران را، بدانگونه که مرغ دانه را برمی چیند، از زمین برچیند.
چمروش، نام پرنده ایست در اساطیر ایران، که گفته می‌شود که در قله البرز زندگی می‌کند.
چمروش را به صورت موجودی توصیف کرده‌اند که بدن او، همچون سگ است و دارای سر و بالهایی همانند یک پرنده می‌باشد. گفته می‌شود که این پرنده بر روی زمین، زیر درخت سوما (همان هوم) سکونت دارد که این محل همان جایی است که سیمرغ نیز شب‌ها را در آن به سر می‌برد. وقتی که سیمرغ از مکانی که شبها در آن سکنی دارد، فرود می‌آید و به پایین می‌رسد، تمامی دانه‌های رسیده بر زمین سقوط می‌کنند. این دانه‌ها توسط چمروش جمع آوری می‌شوند، و او سپس آنها را در بخش‌های دیگر زمین نیز، می‌پراکند.
یک شرح معروف از چمروش که در روایات فارسی مورد اشاره قرار گرفته‌است، شرح ذیل است: «اهورامزدا، خالق و آفرینشگر بزرگ، در سواحل دریای وروکاشا یک درخت و دو پرنده می‌آفریند که جاویدان و بدون مرگ هستند. هر سال هزار شاخهٔ جدید بهاری، از آن درخت می‌رویند و همه انواع دانه‌ها بر آن شاخه‌ها پدید می‌آیند و تمامی آنها به زودی تبدیل به دانه‌های رسیده می‌شوند. سپس پرنده‌ای به نام آمروش می‌آید و بر یکی از شاخه‌های درخت می‌نشیند و باعث لرزیدن شاخه و پراکنده شدن و بر زمین ریختن تمامی دانه‌های آن می‌شود. پرنده‌ای دیگر به نام چمروش می‌آید و تمامی دانه‌ها را با بال‌های خود از همه طرف جمع آوری می‌کند و همهٔ آنها را به دریا می‌ریزد. سپس تمامی دانه‌ها، به ابری پر از باران داخل می‌شوند و هنگامیکه آن ابر، می‌بارد دانه‌ها به زمین وارد می‌شوند و سرانجام تمامی دانه‌ها از زمین می‌رویند و ظاهر می‌شوند.»
چمروش در واقع نمونهٔ اولیه‌ای از تمامی پرندگان در زمین است، و گفته می‌شود که این امر به عنوان قانونی حاکم بر همهٔ پرندگان زمین و برای حمایت از تمامی آنان، صورت می‌پذیرد. بر طبق گفتهٔ اوستا [کذا، صحیحتر: بر طبق بندهش]، ایران زمین هر سه سال یکبار توسط بیگانگان (انیران)، مورد هجوم و غارت واقع می‌شود و وقتی این اتفاق می‌افتد، فرشته برج[کذا، صحیحتر: ایزد بُرز یا بُرزایزد]، چمروش را به روی بالاترین نقطه از قله کوه می‌فرستد تا او ضمن پرواز، بیگانگان(انیران) را به سان پرنده‌ای که به دانه‌های ذرت نوک می‌زند، برمی چیند.
در اساطیر یهودی، گاهی چمروش معادل با پرنده‌ای غول آسا به نام زیز تلقی شده‌است

nafas
06-11-2010, 12:22
ریشه واژه اژدها و (ضحاک) یکی است و صورت‌هایی دیگر چون «اژدر»، «اژدرها» و «اژدهات» دارد، به معنی «ماری است افسانه‌ای و بزرگ، با دهان فراخ و گشاد.»
اژدها یا اژدر که در زبان اوستایی «اژی» (-aži)، در زبان پهلوی ساسانی (فارسی میانه) «از» (az) و در زبان سانسکریت «اهی» (-ahi) خوانده و نامیده می‌شود، به معنی «مار یا افعی مهیب و سهمگین» است. در متون کهن ایرانی، گاه این واژه به گونة عام بکار می‌رود.
در اساطیر و ادبیات جهان

اژدها جانوری است که در کهن‌ترین سنن نماد ویرانکاری و نیز آب و آبادانی بوده است. روزگاری دراز اساطیرشناسان می‌پنداشتد که اژدها نمایشگر سَّر و انگیزه پیشرفت بشر است و سرگذشت بشر سراسر کوششی است رای رهائی یافتن از قدرت درهم شکننده اژدها.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


کهنترین تصویر موجود اژدها واقع در دروازه ایشتار

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

رابطه میان اصل و آغاز جهان و اژدها در کیهان‌شناسی بابلیان آشکار است. در این کیهان‌شناسی، تیامات یا اژدهائی که نماد ظلمت آغازین است غالباً بصورت ماری خشمگین نموده شده و مردوک یا قهرمان خورشیدی بر آن چیره می‌شود. بدینگونه جهان روشن پدرسالاری جهان آغازین مادرشاهی را تسخیر می‌کند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

تندیس اژدها در سنگاپور

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

در مصر باستان اژدها رمز طغیان‌های بزرگ رود نیل بوده است و سود و زیان آن طغیان‌ها را که بارور کننده یا ویران کننده‌اند نشان می‌داده است. از اینرو اژدها غالباً هم با خداوند اُسیریس و هم با الههٔ هاتور همانند می‌شده و گاه نیز از لحاظ خیر و برکتی که داشته با اسیریس و به سبب ویرانکاریش با «ست» دشمن ازیریس یکی می‌شده است.
اژدها همیشه حیوانی نیرومند و سهمگین پنداشته شده و گاه ‐ چنانکه در چین ‐ مقدس بوده و پرستیده می‌شده است زیرا او را بخشندهٔ آب و باران می‌دانسته‌اند. در بعضی نقاط اژدها را همان تمساح دانسته و پنداشته‌اند که تمساح آورنده باران است. اقوام بسیار معتقد بودند که اژدها خدای طوفان و هوای بد و سیل و دیگر بلاهای آسمانی است و طوفان بر اژدها سوار شده موجب لغزش زمین و زمین‌لرزه می‌شود. تقریباً همه جا اژدها با شب و تاریکی و بطن مادری و آب کیهانی پیوسته و مربوط بوده است.
برخی از اژدهاهای چندسر مشهورند چون لادون که نگاهبان سیب‌های زرین هسپریدها بود. بعضی اژدهاها یا مارهای چند سر نیز شاخ‌هایی به اشکال گوناگون داشتند از قبیل اژدهای قرمز هفت سر بنام آپوکالیپس، وانی, اژدهای چینی و ژاپنی نیز چندین شاخ دارد. نزد اقوام سرخ پوست پوئبلو مار شاخدار نماد روان و روح آب بوده است، و به باور مانی شیطان یا اهریمن درآغاز بر آب‌ها فرمان می‌راند، «او همه چیز را تباه می‌کرد و ویران می‌ساخت».
آزدها تنها موجود اساطیری هست که در تمام ملل جایگاه داشته. چین ژاپن ایران مصر یونان رم شمال اروپا در کتب تاریخی از این موجود یاد شده است.
پرفوسور فرهاد عسکری محقق و فیلسوف اعتقاد دارد که این موجود در گذشته وجود داشته ولی نه به این شکل که مجسمه و روایات ذکر کرده اند.شاید بصورت موجود ( مار عظیم)

در اساطیر و ادبیات ایران

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] رستم در حال کشتن اژدها اثر عادل عدیلی

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید



سیمای اژدها در تاریخ اساطیری ایران، در نهایت سهمناکی، زشت‌رویی و پلشتی است. آنها از نخستین یاران اهریمن می‌باشند که آفرینش نیکوی اورمزد را آشفته می‌نمایند؛ ولی توانایی تباه آن را ندارند. اگر فدیه گران‌بهایی نثار ایزدانی همچون آناهیتا و وای می‌کنند (یشت ۵، بندهای ۲۹-۳۱ و ۴۱-۴۳ و نیز یشت ۱۵، بندهای ۱۹-۲۱). بر اساس ادبیات اوستایی، هنگامی که اورمزد نخستین سرزمین نیک خویش را می‌آفریند (ایرانویج)، آنگاه اهرمن همه تن مرگ برای تباهی آن، اژدهایی (اژدهای سرخ) را در رود دائیتی پدید می‌آورد (وندیداد ۱، بندهای ۲-۴). از سوی دیگر نیز ایزد هم با رزم‌افزارهای خود به نبرد با اژدهای زرد برمی‌خیزد تا او را نابود سازد (یسنه ۹، بند ۳۰).
بر اساس ادبیات ودایی و اوستایی، دو اژدهای ورتره و اپه اوشه (اپوش)، آبها را در دژ جادویی خود اسیر، ابران آسمانی را سترون و زمین را خشک و کویر می‌سازند؛ ولی سرانجام به دست ایزدان ایندره و تیشتر تباه می‌گردند. از دیگرسو نیز اژی دهاکه (ازدهاگ/ضحاک) و افراسیاب تورانی نشان از اژدهایان اساطیری دارند که با گذشت زمان و به هنگام تغییر ساختار ساده و نخستین (روایت اوستایی) داستان به شکل پیچیده و پویا (روایات پهلوی ساسانی و خدای نامه)، جامة نوین پادشاه انیرانی (= نا ایرانی) را بر تن می‌نشانند. خشکسالی، سترونی، زوال و مرگ، ارمغان دشخدایی آنان بر ایران می‌باشد.
پرداخت شخصیت و ویژگی‌های اژدها در روایات اساطیری چندان کامل و دقیق نیست، زیرا اسطوره تنها به آن بخش از سرگذشت زندگی یک بوده اهریمنی (یا حتی قهرمان) می‌پردازد و آن را آنچنان می‌بالاند و با شکوه و اغراق درمی‌آمیزد که برای نمایش جهان‌بینی ویژه خویش و دیگر اهداف خود نیاز دارد. اما این پرداخت در روایات حماسی (برخلاف نمونه‌های اساطیری شکل کامل‌تر و پویاتری دارد و اژدها در این داستان‌ها چهره‌های گوناگونی دارد که از میان آنها دو گونه بیش از دیگر نمونه‌ها دیده و تکرار می‌شود.
اژدها در نخستین چهره، سیمای «فرمانروای بیگانه اژدروشی» را به خود می‌پذیرد که با تازش بر ایرانشهر و چیرگی بر پادشاه این سرزمین، فرمانروایی را در دست می‌گیرد، زندگی مردمان و ستوران آنان را تباه، باران و آب را دربند و خشکی و نیاز را بر سرتاسر زمین حکمفرما می‌سازد. این فرمانروای دژکامه انیرانی با رزم‌افزار جادویی و سپند قهرمان بی‌همتایی از تبار پادشاهان نیکوی ایرانی، تباه می‌گردد. آشتی، آرامش و زیبایی ارمغان پادشاهی نیک قهرمان بر ایران زمین است. روایت کارزارهای «فریدون و ضحاک»، «اسفندیار و ارجاسب تورانی» (هر دو به نقل شاهنامه) و داستان نبرد پادشاهانی همچون «منوچهر، زو و کی خسرو با افراسیاب اژدهاوش» را می‌توان در شمار گونه‌هایی جای داد که اژدها با چهره پادشاه دژکامة انیرانی پدیدار می‌گردد.


خون اژدها

در نزدیکی شهر دهلران در استان ایلام چشمه قیری وجود دارد که بر پایه گفته‌های مردم محلی، این چشمه، خون اژدهایی بوده که در جنگ با پهلوانی اساتیری، اسفندیار رویین‌تن، به هلاکت رسیده است.
در نزدیکی شهر قروه در استان کردستان نیز چشمه آب معدنی سرخ رنگ در کنار صخره‌ای اژدها شکل، به نام باباگورگور وجود دارد که به گفته مردم این چشمه خون این اژدها است. نیما میمندی

nafas
27-11-2010, 22:44
تک‌شاخ (به لاتین: Unicornis) نام موجودی اساطیری و افسانه در فرهنگ اروپای کهن و قرون وسطی است. با اینحال اسب تک شاخ در اساطیر دیگر فرهنگ‌ها نیز دیده شده است.
تک‌شاخ موجودی افسانه‌ای به شکل اسب با یک شاخ روی سر است. بر پایه افسانه‌ها، تک شاخ‌ها را نمی‌توان به آسانی شکار کرد زیرا بسیار چابک هستند ... آن‌ها زنان و دختران را به مردان ترجیح می‌دهند ... البته بعضی گویند که آن‌ها فقط توسط زنان رام می‌شوند
اسب تک شاخ اسبی سفیدو زیبا با یال‌های بلند است که در افسانه‌های اکثر نقاط اروپا از آن یاد شده است. این موجود تخیلی بدنی به شکل اسب و شاخی در بالای سر خود دارد که قالبا به شکل مارپیچ است. تک شاخ‌ها در ابتدای کره بودنشان طلایی رنگند و پس از آن در سیر بلوغ به رنگ نقره‌ای در می‌آیند و بعد از بلوغ کامل سفید رنگ می‌شوند ... آن‌ها عموماً از اسب‌های عادی لاغر تر ولی بلند ترند.
ریشه تک شاخ کنونی

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

تندیسی از تک‌شاخ در ایرلند


تک شاخ‌های کنونی با تک شاخ‌های افسانه‌های گذشته اروپا بسیار متفاوت است. تک شاخ‌های سفید و بزرگی که شاخی چند متری بر سر داشتند و صورتشان کمی گرد تر از اسب بود در طول زمان دستخوش تغییراتی شدند که آن‌ها را به صورت اسبی سفید و لاغر با شاخی مارپیچ و کوتاه و یال‌های بلند در آورد.
ریشه این تک شاخ‌های کنونی هم مشخص شده نیست اما گمان می‌رود این تک شاخ از دانمارک و اسکاندیناوی ریشه می‌گیرد.

nafas
21-01-2011, 11:16
سربروس (Cerberus) یکی از موجودات افسانه‌ای در اساطیر یونان باستان بوده‌اند. سربروس هم یکی دیگر از فرزندان تایفوئیوس و اکیدنا است و سگی سه سر، با ماری به جای دم است. این هیولا نگهبان جهان مردگان بوده است. او به مردگان اجازه ورود می‌داده و مانع خروج آنها از جهان زیر زمین می‌شده است. تنها چند تن از افراد زنده موق شدند به طریقی از این سد بگزرند و به دنیای مردگان رفته و بازگردند. یکی از این افراد اورفئوس (Orpheus) بود که توانست با خواندن آواز او را خواب کند و به نجات همسرش ائورودیکه برود. هرکول نیز، در آخرین ماموریت خود موفق شد سربروس را از جایگاه خود خارج کند و به شاه یوریستئوس (Eurystheus) پیشکش کند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


هرکول سربروس را به بند می‌کشد.



سگ سه سر و اژدهایی که بر در دروازه الماس به نگهبانی ایستاده است و تمامی ارواح را اجازه می دهد وارد شوند ولی از بازگشت آنها جلوگیری می کند.هر یک از ارواح را پس از ورود به آنجا به حضور سه داور می برند به نامهای رادامانتوس ،مینوس و اِآکوس(ایاکوس)که حکم یا رأی مقتضی را صادر می کنند و در نتیجه بدکاران و گنه کاران به عذاب جاودانی محکوم می شوند و نیکان به جایگاه سعادت ابدی می روند که صحرای الیزی نام دارد.
غیر از رودخانه آکرون و کوکیتوس سه رودخانه دیگر هم هست که دنیای زیرین را از دنیای بالا جدا می سازد ،و آنها عبارتند از :فلِگِتون به معنی رود آتش ؛ستیکس که رودخانه پیمان ناشکستنی یا ابدی است که خدایان به آن سوگند یاد می کنند؛و سومین لِتِه است به معنی رودخانه فراموشی کاخ پلوتو یا هادس در جایی از این سرزمسن پهناور نهاده شده است ،ولی بی تردید دروازه های بیشمار دارد و میهمانان بیشمار هم در آن گرد می آیند،اما هیچ نویسنده ای درباره آن سخن نگفته است و آن را به توصیف نکشیده است .صحرایی بی کران آن را در بر گرفته است که گر چه خالی و سرد است .لی سبزه زار ها و مرغزار های پر از بوته گل سوسن ،و گلهای زرد رنگ و اشباح گونه آن را پوشانده اند.ما بیش از این چیزی درباره اش نمی دانیم. شاعران نیز علاقه نداشته اند که در آن وادی سیاه و تیره درنگ کنند.

F l o w e r
27-01-2011, 12:49
ابوالهول

ابوالهول غول افسانه های مصر باستان و اسطوره اُدیپ، مخلوطی از انسان و حیوان با پیکری از شیر، مزیّن به بال های عقاب و دارای سری شبیه سر زنان می ‌‌باشد. این موجود افسانه ای، کسانی را که موفق به حل معمّای او نمی‌شدند، می کشت.
اسرارآمیز بودن ابوالهول احتمالأ در ارتباط با تعهد و ادای سوگند هنرمندان و خالقین اساطیر می باشد، که بر اساس آن موظف به حفظ اسرار و رموز عقاید و اندیشه های فرهنگی و عرفانی آثار خود بوده اند. این موجود افسانه ای بیش از هر پدیده دیگری در ادبیات و فرهنگ، اقتدار اسطوره ای خود را تثبیت نموده و به نماد اعلی و عمیق علم و دانایی و هم به نمودی از هلاک و نیستی شهرت یافته است. بسیاری از هنرپیشه گان زن سینمای قرن بیستم که اسرارآمیز، شهوانی، حیله گر و مرموز بوده اند با ابوالهول مصری واقع در«جیزه» تشبیه شده اند.

ابوالهول (یا اسفنکس از کلمه لاتینی اسفینکس و یونانی اسفیگس می‌باشد) هیکل عظیم اساطیری که هنرمندان مصری و به تقلید آنان هنرمندان یونانی به کرات مجسم ساخته اند. ابوالهول نام حیوان موهومی است که در مصر و یونان باستانی به هیاکل مختلف مجسم می کردند. در مصر اسفنکس را به شکل شیری نقش می کردند که سر او به صورت سر دختری بود. محتملأ این هیاکل را به قصد تعظیم و تکریم نیت که به زعم مصری ها الهه حکمت و دانش بود برپا می کردند. در خرابه های بلاد باستانی مصر اسفنکس های بسیار مشاهده می شود که از یک پارچه سنگ ساخته شده و از همه بزرگتر را ابوالهول خوانند که در بین دو هرم واقع شده و تنه این هیکل در زیر ریگها مدفون و پوشیده است و فقط سینه و سر او خارج از ریگ مشاهده می شود.
تندیس ابوالهول (مجسمه مرگ) که در فاصله ۴۰۰ متری از اهرام سه گانه و شمال معبد دره ای خفرع قرار دارد، به نام پاسدار و نگهبان اهرام نیز نامیده شده است. سر این مجسمه شبیه سر انسان، اما اندامش مانند اندام شیری است كه بر زمین نشسته و پنجه هایش را جلو گذاشته است.
سر و قسمت جلوی مجسمه ابوالهول از تخته سنگی یکپارچه وطبیعی به طول ۵۷ متر، عرض ۶ متر و بلندای آن نیز ۱۸. ۶متر است، تراشیده شده؛ پهنای چهره حدود ۴ متر و پاها و سایر قسمتهای بدن را با سـنگ چیــن و آجــر تکمیل کرده اند. چهره این تندیس، احتمالاً صورت خفرع، فرزند و جانشین خوفو و بدن آن، هیکـل شیر می باشد. بسیاری معتقدند که ابوالهول چیـزه، مظـهر خدای خـورشـید (رع – هراخت) است و حتی ممکن است در زمان واحد، مظهر خدا و فرعون بوده است.
این هیولای سنگین كه در صحرای مصر و در هشت كیلومتری قاهره، روبه روی اهرام سه گانه قرار دارد، سر ابوالهول با دقت و ظرافت خاصی تراشیده شده، اما اندام آن ناهموار و خشن است. در میان پنجه های ابوالهول معبد كوچكی ساخته شده است. در این اتاق كوچك، كتیبه هایی یافت می شود كه متعلق به دو تن از پادشاهان قدیم مصر است. روی آنها نوشته شده كه ابوالهول نشان دهنده یكی از تصویرهای الهه آفتاب ها، «رماخسیس» است. همچنین هدف از قرار دادن این هیولای بزرگ، پاسداری از گورستان اطراف اهرام سه گانه از شر شیطان است.

در كتاب های باستانی مصر، واژه ابوالهول به معنای «سرور» آمده است. مردمان قدیم معتقد بودند كه «سرور» هوش و چابكی و نیروی انواع حیوانات را دارد. آنها همچنین اعتقاد داشتند كه او این نیروها را به وسیله در سر كردن پوست حیوانات یا بر سر نهادن سر آنها، به دست می آورد. به همین جهت مصریان از سروران خود مجسمه هایی می ساختند كه نیمی از آنها شبیه انسان و نیمی دیگر شبیه به حیوان بود.
علاوه بر مجسمه بزرگ ابوالهول كه در جیزه واقع است، مجسمه های كوچك بسیار دیگری شبیه به ابوالهول، در جاهای دیگر مصر دیده می شود، با این تفاوت كه سر هر كدام از این مجسمه ها به شكل سر یكی از پادشاهان مصر ساخته شده است. اندیشه ساختن این نوع مجسمه ها از مصر به تمدن های دیگر، مانند تمدن آشوری و یونانی نیز رخنه كرده، مجسمه ها در این مكان ها معمولاً بال داشتند. در تمدن آشور بیشتر پیكره ها را به شكل مردها می ساختند ولی در یونان، پیكر تراشان سر مجسمه ها را به شكل زن در می آوردند.

مجسمه ابوالهول، کهنترین و بزرگترین تندیس دنیای باستان است که علیرغم صدمه های فراوانی که در دوران استیلای اعراب به آن وارد شده و باعث از بین رفتن بخشی از چهره آن گردیده است، باابهت ترین مظهر سلطنتی فراعنه به حساب می آید.

در ایران نیز، ما تصاویر اسفینکس مربوط به زمان هخامنشیان می یابیم. البته تفاوتهایی بین اسفینکس ایرانی و مصری وجود دارد. به عنوان مثال چهره ی اسفینکس ایرانی چهره ی یک مرد هخامنشی است. تفتوت دیگر اسفینکس هخامنشی، بالدار بودن آن است ... یعنی علاوه بر سر انسان و بدن شیر، بال های عقاب نیز به این نماد ایرانی داده شده است تا کمال در آن به اوج برسد. نمونه ای از اسفینکس ایرانی مربوط به زمان داریوش هخامنشی در موزه ی لوور فرانسه نگهداری می شود که در زیر تصویری از آن را مشاهده می نمایید:
ابوالهول رو به سمت شرق دارد و در میان پنجه های آن نیز معبد کوچکی ساخته شده است. سنگهای بکار رفته در معبد، غالباً از تراش تخته سنگ طبیعی که پیکره ابوالهول را تشکیل می دهد، بدست آمده و وزن برخی از آنها به بیش از ۲۰۰ تن می رسد.

در دوره پادشاهی میانه و جدید، تعداد زیادی ابوالهول در اندازه های مختلف از مصر باستان بدست آمده است. شاید بتوان ابوالهولی که سر آن شبیه رامسس دوم، فرعون سلسله نوزدهم ساخته شده است را آخرین آنها دانست که در مصر تراشیده گردیده است. بیشـتر ابــوالهـول ها را مشابه فرعون وقت می تراشیده اند.

معمای‌ چهره ابوالهول‌
شخصی‌ كه چهره اش‌ به عنوان‌ الگو برای‌مجسمه غول‌آسای‌ ابوالهول‌ كه از ۴۶۰۰سال‌پیش‌ نگهبان‌ اهرام‌ ثلاثه مصر است‌، مورد استفاده قرار گرفته ، هنوز مانند یك‌ معماست‌.

ماهنامه فرانسوی‌ (علم‌ و زندگی‌) در شماره ی مارس‌ ۲۰۰۵ یك‌ نظریه جدید حاصل‌ فعالیت‌های‌ واسیلی‌ دو بروف‌، مصر شناس‌ مشهورمطرح‌ كرد. با این‌ كه از حدود یك‌ قرن‌ پیش ‌تاكنون‌ اغلب‌ باستان‌ شناسان‌ عقیده دارند صورت ‌ابوالهول‌ از چهره فرعون‌ خفرن‌ پسر خئوپس‌ الگوبرداری‌ شده ، با این‌ حال‌ واسیلی‌ دو بروف‌ تایید می‌كند، این‌ چهره خود فرعون‌ خئوپس‌ است‌. فرعون‌ خئوپس‌، مشهورترین‌ فرعون‌ سلسله ‌فراعنه ی ‌ باستان‌ قدیم،‌ بین‌ سال ‌های‌۲۷۰۰ تا ۲۲۰۰ قبل‌ از میلاد و از سلسله سوم‌ تا ششم‌ فراعنه ی ‌باستان‌ قدیم‌ بوده است؛ با این‌ حال‌ این‌ مجسمه غول‌آسا كه به افتخار او ساخته شده بود را هرگز ندید؛ زیرا قبل‌ از خلق‌ آن‌ درگذشت‌. واسیلی‌ دو بروف‌، محقق‌ انستیتوی‌ فرانسوی‌ باستان ‌شناسی‌ شرقی ‌قاهره برای‌ این‌ فرضیه خود نشانه های‌ زیاد رامطرح‌ كرده است‌ البته هنوز ابهام ‌های‌ دیگری‌ نیزدر خصوص‌ مجسمه ابوالهول‌ وجود دارد.

افسانه ادیپ
چون غیب گویان خبر داده بودند که ادیپوس عاقبت شوی مادر خواهد شد و پدر را خواهد کشت او را از تبس طرد کرده روی کوهی گذاشتند و چوپانی او را تربیت کرد. چون از گفته غیبگویان آگاه شد پیوسته از ملاقات پدر و مادر گریزان بود. اتفاق را روزی در تنگه فوسیس با پدر دچار آمد و ندانسته اورا بکشت پس از آن به دروازه شهر تبس رسید و آنجا با ابوالهول روبرو شد. ابوالهول از کسانی که عزم ورود به شهر داشتند معمائی می‌پرسید و هرکس را که از جواب عاجز می‌ماند می‌خورد. از ادیپوس پرسید که کدام جانور است که بامدادان با چهارپا و در میانه روز با دوپا و شامگاهان با سه پا راه رود. ادیپوس گفت: انسان است که در کودکی با چهارپا و در جوانی با دوپا و در پیری با سه پا یعنی با دوپای و عصائی حرکت می‌کند، پس اسفینکس را بکشت و بشهر تبس در آمد و چون بر اسفینکس غالب شده بود به سلطنت رسید و باز ندانسته با مادر همسری کرد و از او چهار پسر آورد. خدایان تبس از جنایات او در خشم شدند و آن شهر را به طاعون مبتلا ساختند و سرانجام ادیپوس از قتل پدر و همسری با مادر آگاه شد و چشمان خود را بیرون کرد و رو به بیابان نهاد..
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

F l o w e r
27-01-2011, 13:06
دمون ها Demons

کلمه دمون اصولا به اروح خبیثی اطلاق میشود. آنها موجوداتی خبیث تر و قویتر از کاکودیمون ها هستن و موجودیتشان خیلی بالاتر از وابسته بودن به روان انسان میباشد و مانند فرشتگان موجوداتی مستغل هستن ولی پر از نفرت و گناه و پلیدی . آنچه هستن تنها شر و پلیدی تاریکی نفرت است آنها موجودات قلمرو تاریک اند .
در اعتقادات یهودیت و مسیحیت این موجودات غلامان شیطان یا لوسیفر البته قبل از تمرد شیطان به لوسیفر معروف بود ( فرشته ای که از فرمان خداوند تمرد کرد و بر علیع بشر قیام کرد و از ملکوت اعلا رانده شد) هستن . ولی دمونها تنها مختص عقاید مسیحی و یهودی نیستند بلکه در آین زرتشتی دشمنان ابدی اهورا مزدا
خداوند روشنای و پاکی و غلامان خداوند پلیدی اهریمن هستن ودر مکاتب مصری و جادوگری و پاگان و مکاتب محلی آمریکای ( سرخپوستان ) حتی ژاپنی و چینیان دیده میشوند .

دمون ها مخالف و دشمن فرشتگان و عرش الهی هستن و در هر مکتب و دینی هم از آنها گزارشاتی متشابه در دست است . اگر دمونها هستن پس اربابانی هم در میانشان هستن که به آنها خدایان تاریک قلمرو تاریکی میگویند و اعتقاد بر این است که دمونها و اربابان تاریک در قلمروی مخالف با قلمرو نور و الهی فرشتگان ساکنند . که به آن قلمرو سایه ها هم اطلاق میگردد . و شایعه است که همیشه قلمرو فانی ما مکانی جهت مقابله این نیروها بوده . و ما نسل بشر در میان این کارزار گیر افتاده ایم که همیشه میخواهیم اعمالی خوب انجام دهیم ولی همیشه هم تمایلات تاریک در ما هست . البته میزان قدرتی که دمونها در میان قلمرو فانی دارند و باعث انحراف میشوند همیشه مورد بحث بوده .برخی از مکاتب میگویند انها تنها توانی وسوسه و تاثیر دارند در حالی که مکاتبی پافشاری میکنند هر کار بدی ناشی ار تسخیر روح ما توسط آنها است .

برای احضار و بر انگیختن دمونها و شناخت بیشتر این موجودات کتبی تحت نام های دمونولوژی و دمونو گرافی هست البته از کتب قدیمی جادوی شیاطین هم میتوان در این باره بهرها جست که بیشتر این کتب و نوشته ها دارای طلسمات . مقابله و کنترل و البته تسخیر این موجودات است.

دموانهای تابناک Bright Demons
دمونها تابناک نامیست که در کل به دمونهای اطلاق میگردد که از قلمرو تاریک خود تمرد جسته و به کمک و مساعدت قلمرو روشنای روی آورده اند و تنها در کتبی بسیار نایاب روش احضار این موجودات اشاره شده . جادوگران و احضار گرانی هم بر این عقیده هستن که دمون تابناکی وجود ندارد واین قدرت کنترل احضار گر و جادوگر است که برای اهداف نیک از این دمونا استفاده میکنند . در کل جادوگران باید همیشه از بر انگیختن دمونها بر حذر باشند حتی اگر دمونی هم به ظاهر تابناک باشد نباید بر انگیخته شود احضار و کنترل دمون واقعا طاقت فرسا و فرسایشی و انرژی گیر است .

F l o w e r
02-02-2011, 23:13
کَمَک
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد

کَمَک یا کَمَک مُرغ، در اساطیر ایران و آئین زرتشت، نام پرندهای غول پیکر و جادو اهریمنی است، که موجب تاریک شدن و بی باران ماندن زمین و خشکسالی و تباهی و ویرانی در آن میشود. این پرندهٔ عظیم الجُثّه، بدن خویش را در برابر نور و در برابر بارانی که از آسمان میبارید قرار میداد تا باران بر پشت او بریزد و هرگز به زمین نرسد. این پرندهٔ شوم، سرانجام با رشادت گرشاسب و هفت شبانه روز تیر افکندن وی به سوی او، نابود میشود و بر زمین میافتد.
داستان اسطورهٔ کَمَک، شباهتی عجیب با برخی افسانههای اساطیری چین باستان دارد و از جمله اسطورهٔ ده خورشید و نبرد یی، کماندار بزرگ آسمانی با نُه خورشید و نابودی این نُه تا به نفع بقای یک خورشید را در اسطورههای چینی یادآوری میکند. البته باید گفت که گرچه در برخی روایات کهن ایرانی و زرتشتی به اسطورهٔ کَمَک اشاره شدهاست، امّا در آثار دیگر زرتشتی و از جمله در بندهش فرنبغ دادگی، نشانی از این مرغ افسانهای (کَمَک) نیست و این عدهای را بر آن داشته که این روایت را شکل تحریف گونهای از روایات باستانی چین بدانند.
شرح و معرفی:
در کتاب فارسی صد در بندهش، و در روایت داراب هرمزدیار(۱/۶۴) دربارهٔ کَمَک چنین روایت شده که با زاده شدن او، زمین بی باران و بدون فروغ میماند و رودها میخشکند. بر مبنای این روایت، کَمَک مردم و حیوانات را میبلعد و همه جا ویرانی و تباهی پدید میآورد.
ویرانی و تباهی پدیدآمده توسط کَمَک، تداوم دارد تا زمانی که سرانجام گرشاسب او را نابود میکند و آبادانی و فراوانی را به زمین باز میگرداند.

در این روایت گرشاسب، خطاب به اورمزد میگوید:
«ای دادار اورمزد! مرا بیامرز و روان من را در بهشت جایگاه بخش، که چون کَمَک مُرغ پدید آمد، پر بر سر همهٔ جهانیان بازداشت و جهان تاریک کرد و هر باران که میبارید، بر پشت او میبارید و به دُم به دریا میریخت و نمیگذاشت قطرهای در جهان ببارد. بدینسان همهٔ جهان از قحط و نیاز تباه شد. [و چنان که] مُرغ گندم چیند، او(=کَمَک) [هر آنچه از نعمت و وفور در جهان بود]، میخورد و هیچکس تدبیر او، نتوانستی کردن.
سرانجام، من (=گرشاسپ)، تیر و کمان برگرفتم و هفت شبان روز، چونان که باران بارد، تیر میانداختم و بر دو بال او میزدم، تا بال او سست شد و به زیر افتاد. [وی(=کَمَک)، در هنگام به زیر افتادن نیز]، بسیاری از مردمان را در زیر گرفت و هلاک کرد. من به گرز، منقار وی خُرد کردم، که اگر من آن نکردی، او عالم را خراب کردی و هیچکس بنماندی.

و این زور و قوّت مرا، تو ای اورمزد دادار داده بودی، وگرنه مرا توانائی آن نبود.»
ارتباط با اساطیر چین:
آنچه که در روایات افسانهای و اساطیری ایران پیرامون کَمَک آمدهاست، شباهتی عجیب با برخی افسانههای موجود در مورد برخی اساطیر چین دارد و این میتواند نشانهای از پیوند میان اساطیر آسیایی و به طور کلی اساطیر شرقی باشد:
در اساطیر چین، پس از فرمانروائی خاقان یائو و به هنگام انتقال فرمانروائی به خاقان شون، به ناگاه ده خورشید در آسمان پدیدار میشوند و زمین را از تَف ِخویش، به آتش میکشند، [طوریکه در آنجا نیز زمین بی باران میماند و سرچشمههای آبها میخشکند و خشکسالی بیداد میکند و....]، تا اینکه سرانجام، یی، کماندار بزرگ آسمان، نُه خورشید را با بارانی از تیرهای خود از آسمان به زیر میکشد و زمین را از قحطی و تباهی میرهاند. یعنی در آنجا یی کمانگیر، درست همان نقشی را ایفا میکند که در اینجا، گرشاسب در مواجهه با کَمَک مُرغ به انجام رسانیدهاست.
جی کارنوی، اسطوره شناس معروف نیز، روایت کَمَک ِاسطورهای را، شکل تحریف شدهای از برخی داستانهای اساطیری چین همچون داستان طوفان بزرگ و اسطورهٔ ده خورشید و نبرد یی کماندار آسمان با نُه خورشید جادویی میداند.
منبع:
* جان.راسل.هینیلز. شناخت اساطیر ایران. ترجمهٔ باجلان فرّخی. چاپ دوم، تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۸۵، ISBN 964-331-264-X. ‏
* آنتونی کریستی. اساطیر چین. ترجمهٔ باجلان فرخی. چاپ اول، تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۷۳، ISBN.