ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : واهه آرمن (شاعر ارمنی)



F l o w e r
15-10-2010, 23:20
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

☚ بـرای استفاده راحت تـر از فهرسـت بـه روش زیر عمل کنید :


1. Ctrl + f یا F3 را فشار دهید
2. کلمه ی کلیدی مورد نظر را وارد کنید
3. کلمات هایلایت شده را بررسی کنید

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



بادکنک از دست کودک رها شد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
دیروز در خیابان زنی که چشمانش هیچ شباهتی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بارانی مورب در نیمروزی آفتابی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
می گفت دوست دارم که سیگارت را ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
شیشه ی هر پنجره ای را که می شکستم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
حالا دیگر شعر گفتن آسان است ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
در تاریکی شب از پشت پنجره ی قطار ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
لاک پشتی که دیروز پروانه ای را سواری داد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

ilta
15-10-2010, 23:20
"واهه آرمن" شاعر توانای ارمنی ، اهل مشهد و متولد به سال 1339 شمسی است که تحصیلات عالی خود را در رشته جامعه شناسی در لندن به پایان رسانده است.
اولین دفتر شعر او با عنوان «به سوی آغاز» به زبان ارمنی است که در تهران منتشرمیشود.
دومین دفتر شعری که از او انتشار می یابد نیز به زبان ارمنی است. سومین دفتر شعر وی با عنوان «جیغ» در ایروان ارمنستان منتشر می شود.در کارنامه ادبی وی ترجمه دو کتاب از فارسی به ارمنی نیز می باشد: منتخبی از دو دفتر شعر "پونه ندایی" به زبان ارمنی با عنوان «دیوار زخمی» در سال 1381 که در تهران انتشار پیدا می کند و منتخبی از دو دفتر شعر رسول یونان با عنوان «رودی که از تابلوهای نقاشی می گذرد» در سال 1383 که مجددا در تهران به انتشار می رسد.

از او تاکنون دو دفتر شعر با عناوین «به سوی آغاز» و «جیغ» به زبان ارمنی و دفتر «بال‌هایش را کنار شعرم جا گذاشت و رفت»،شامل سروده‌های او به زبان فارسی، منتشر شده است.

واینک گزیده ای از اشعار وی ...

ilta
16-10-2010, 15:29
بادکنک از دست کودک رها شد
و مورچه ای را با خود به آسمان برد
کودک عاجزانه نگاهم کرد
چهارزانو بر زمین نشست
و گریست
در این بازی
نقش من چه بود؟

---------- Post added at 03:29 PM ---------- Previous post was at 03:27 PM ----------

ilta
16-10-2010, 15:54
دیروز در خیابان
زنی که چشمانش هیچ شباهتی به چشمان تو نداشت
لبخند زد به من
آهسته نزدیک شد
و با صدایی که هیچ شباهتی به صدای تو نداشت
صمیمانه پرسید :
ما یک دیگر را کجا دیده ایم ؟
در آن قصه ی ناتمام نبود ؟
نمی دانم ؛ چرا آن زن
ناگهان تو را به یادم آورد
و گفتم : چرا !
در آن قصه بود ...


---------- Post added at 03:52 PM ---------- Previous post was at 03:49 PM ----------
...........................

ilta
16-10-2010, 16:01
بارانی مورٌب
در نیمروزی آفتابی.
هیچ اتفاقی نیفتاده است
اما من
قسم می خورم که این باران
بارانی معمولی نیست
حتما
جایی دور
دریایی را به باد داده اند ...

ilta
16-10-2010, 16:08
می گفت دوست دارم که سیگارت را
همیشه با کبریت روشن می کنی
می گفت دوست دارم که لیوانت را
به تنهایی و
بدون زدن به لیوان یک دوست
سر نمی کشی
می گفت دوست دارم که شعرهایت را
پیش از سرودن
با نیم نگاهی
نشانم می دهی
می گفت دوست دارم که می دانی "عشق
یا دیوانگی ست
یا دیگر عشق نیست ...

ilta
16-10-2010, 21:37
شیشه ی هر پنجره ای را که می شکستم
تاوانش کتک بود
تنها یک بار کتک نخوردم
روزی که همه ی شیشه های شهر را شکستم
چشمان مشتاق یک دختر
از پشت تاریک ترین پنجره
به من لبخند زد
و مرا از آخرین خواب کودکانه بیدار کرد ...

ilta
17-10-2010, 19:37
حالا دیگر
شعر گفتن آسان است
به آسانی تولدی ناخواسته
به آسانی دل بستن به یک غریبه
به آسانی کشته شدن به دست دشمن

حالا دیگر
شعر نگفتن دشوار است
به دشواری دفن کردن یک نوزاد
به دشواری دل نبستن به یک فرشته
به دشواری کشتن در جنگ، برای ماندن

حالا دیگر
شاعر بودن دیوانگی ست
دیوانگی...

ilta
18-10-2010, 21:06
در تاریکی شب
از پشت پنجره ی قطار
در جست و جوی چه بودم ؟
گم شده ام که بود ؟


در ایستگاهی متروک
نشانی خدا را
کدام زاهد در جیبم گذاشت
و در مقصد
کدام کافر
جیبم را زد ...؟

ilta
20-10-2010, 23:16
... ممنون از شما دوست عزیزم


لاک پشتی که دیروز
پروانه ای را سواری داد و
عبور کرد از کنار کودک
امروز ، تنها
از کنارم گذشت
رد پاهایش روی این کاغذ
به شکل بال پروانه ها نیست؟

part gah
17-06-2012, 21:54
بیدار شدم

پس از نیمه شب

در کوچه

زیر یک بوته‌ی یاس

تمام دنیا به خواب رفته بو
د
در اتاق من

خدا و شیطان

گفت‌وگو می‌کردند

صدای یکی

شبیه ریزش باران بود بر خاک

صدای دیگری

شبیه ریختن مشتی خاک در چاه
--------------------------------------------------------
واهه آرمن

part gah
09-08-2012, 06:26
تا روزی کــه بــود،

دســت هــایــش بــوی گــل ســرخ مــی داد!


از روزی کــه رفــت،

گــل هــای ســرخ

بــوی دســت هــای او را مــی دهنــد . . .

Mehran-King
09-08-2012, 14:49
هرگز به دست اش ساعت نمی بست

روزی از او رسیدم

پس چگونه است

که همیشه سر ساعت به وعده می آیی؟

گفت:

ساعت را از خورشید می پرسم

پرسیدم

روزهای بارانی چطور؟

گفت:

روزهای بارانی

همه‌ی ساعت ها ساعت عشق است!

- راست می گفت

یادم آمد که روزهای بارانی

او همیشه خیس بود

part gah
10-08-2012, 03:22
با آمدن ات فریب ام دادی

یا با رفتن ات؟



کاش هرگز تو را نمی دیدم

تا همیشه سراغ ات را

از فرشتگان می گرفتم

تا تلخ ترین شعرم را هرگز

در گوش خدا نمی خواندم



کاش هرگز تو را نمی دیدم

آن وقت

نه بغضی در گلویم بود

نه دل شدگی

و نه مشتی شعر...

ツツツ
23-03-2013, 01:37
برفی سنگین نشست

درختی زیبا شد
درختی شکست..

HoseinKing
23-08-2013, 20:06
چند روزی‌ست چیزی ننوشته‌ای
-گاهی هر چیزی
حتی دیدن یک کرم خاکی
روی کاغذ
شعر می‌شود
و گاهی هیچ چیز
حتی عشقی آسمانی
بدل به شعر نمی‌شود.

واهه آرمن

Йeda
24-08-2013, 22:41
می گویند قلبـــِ هر انســـان


به اندازه‌ی مشتــــِ اوست


در شگفتـــم مادر!!


مگر قلبـــِ تو هـم


به کوچکـــی دست های توست؟


مگر قلبـــِ تو، هر شب


گهـــواره‌ی خورشـــید نیست؟...