PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : نجمه زارع



vahide
23-09-2010, 11:06
خبر به دورترین نقطة جهان برسد
نخواست او به من خسته ـ بی‌گمان ـ برسد
شکنجه بیشتر از این‌؟ که پیش چشم خودت‌
کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد
چه می‌کنی‌، اگر او را که خواستی یک‌عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...
رها کنی‌، برود، از دلت جدا باشد
به آن‌که دوست‌تَرَش داشته‌، به آن برسد
رها کنی‌، بروند و دوتا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطة جهان برسد
گلایه‌ای نکنی‌، بغض خویش را بخوری‌
که هق‌هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که‌... نه‌! نفرین نمی‌کنم‌، نکند
به او، که عاشق او بوده‌ام‌، زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد


نجمه زارع در 29 آذرماه 1361 در شهرستان کازرون دیده به جهان گشود. وی شش ماه پس از تولد همراه با خانواده‌اش به قم عزیمت نمود و در آنجا ساکن شدند. دوران دبستان را در مدرسه‌ی «اوسطی» قم گذراند و دوران راهنمایی و دبیرستان را به ترتیب در مدارس «نرجسیه» و «شهدای چهارمردان» پشت سر گذاشت. طی سال‌های 79 تا 81 در دانشگاه همدان به تحصیل در رشته‌ی عمران پرداخت و سرانجام به صورت با اشتباه پزشک معالجش در تاریخ 31 شهریور 1384 دارفانی را وداع گفت.
وی در دوران کوتاه زندگی خود با حدود 30 عنوان برگزیده در کنگره‌های شعر و سرایش 4 دفتر شعر، نام خود را در حافظه‌ی ادبی ایران ثبت نمود.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

F l o w e r
23-09-2010, 11:06
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

☚ بـرای استفاده راحت تـر از فهرسـت بـه روش زیر عمل کنید :


1. Ctrl + f یا F3 را فشار دهید
2. کلمه ی کلیدی مورد نظر را وارد کنید
3. کلمات هایلایت شده را بررسی کنید


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



» غــزلــیــات :


فهرست غزلیات بر اساس حرف آخـر قـافیـه جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر کافی ست حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید .
ا

بی تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
چگونه رود می‌رود به سمت بیکرانه‌ها ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
یه یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
حال مرا نپرس که هنجارها مرا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


ت

این شعرها دیگر برای هیچ کس نیست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
باران، غروب، ماه، اتوبوسی که ممکن است ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تو نیستی و این در و دیوار هیچ‌وقت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تمام عمر من انگار در غم و درد است ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
دوباره حرف دلم در گلوی لعنتی است ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
صدای پچ‌ پچِ غم خواب من به هم خورده است ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
فضای خانه که از خنده های ما گرم است ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
من میز قهوه خانه و چایی که مدتی ست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
د

بعید نیست سرم را غزل به باد دهد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تا می‌کشم خطوطِ تو را پاک می‌شود ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خبر به دورترین نقطة جهان برسد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
شبیه قطره باران که آهن را نمی فهمد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
شب است و باز چراغِ اتاق می‌سوزد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
غم که می آید در و دیوار شاعر می شود ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
قلبت که می زند ، سر من درد می کند ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

ر

دوباره تَش زده بر قلبِ نازکِ سیگار ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ضعیف و لاغر و زرد و صدای خواب‌آور ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

ز

نوشته‌ام به دلِ شعرهای غیرمجاز ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

س

کدخدا می‌گوید از این‌جا نرو ـ یک ناشناس ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

غ

کفشِ چرمی ـ چتر ـ فروردین ـ خیابانِ شلوغ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

ق

ساعت دو شب است که با چشم بی‌رمق ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

ل

یک سرنوشت سه حرفی ، خالیست در کنج جدول ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

م

آوخ! هنوز زخمیم و رنج می برم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
از خاطرات گمشده می‌آیم تابوتی از نگاه تو بر دوشم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
و ای بهانه ی شیرین تر از شکر قندم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
یک درخت پیرم و سهم تبرها می شوم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

ن

من خسته ام تو خسته ای آیا شبیه من ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

ه

خود را اگر چه سخت نگه داری از گناه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
قلم کنار تو افتاده، لیقه خشک شده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


(آپدیت تا پست29#)

vahide
23-09-2010, 11:13
مجبور می کنند بگویم که "بهترم"

آوخ! هنوز زخمیم و رنج می برم
دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم

مردم چه می کنند که لبخند می زنند
غم را نمی شود که به رویم نیاورم

قانون روزگار چگونه ست کین چنین
درگیر جنگ تن به تنی نا برابرم

تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی ست
از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم

وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت
از این همیشه ها که ندارند باورم

حال مرا نپرس که هنجار ها مرا
مجبور می کنند بگویم که "بهترم"

====

عشق قابیل است

خود را اگر چه سخت نگه داری از گناه
گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه

هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
بر دوش تو نهاده شود باری از گناه

گفتم : گناه کردم اگر عاشقت شدم
گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه !!

سخت است اینکه دل بکنم از تو , از خودم
از این نفس کشیدن اجباری , از گناه

بالا گرفته ام سر خود را اگر چه عشق
یک عمر ریخت بر سرم آواری از گناه

دارند پیله های دلم درد می کشند
باید دوباره زاده شوم - عاری از گناه -

---------- Post added at 11:13 AM ---------- Previous post was at 11:11 AM ----------

یک درخت پیرم و سهم تبرها می شوم
مرده ام دارم خوراک جانورها می شوم

بی خیال از رنج فریادم تردد می کنند
باعث لبخند تلخ رهگذرها می شوم

با زبان لال خود حس می کنم این روز ها
همنشین و هم کلام کور و کرها می شوم

عاقبت یک روز با طرز عجیب و تازه ای
می کشم خود را و سر فصل خبر ها می شوم !

====

غم که می آید در و دیوار شاعر می شود
در تو زندانی ترین رفتار شاعر می شود

می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خط کش و نقاله و پرگار شاعر می شود

تا چه حد این حرف ها را می توانی حس کنی؟
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود

تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم
از تو تا دورم دلم انگار شاعر می شود

باز می پرسی : چطور این گونه شاعر شد دلت؟
تو دلت را جای من بگذار ! شاعر می شود

گر چه می دانم نمیدانی چه دارم می کشم
از تو می گوید دلم هر بار شاعر می شود

vahide
23-09-2010, 16:00
شب است و باز چراغِ اتاق می‌سوزد
دلم در آتش آن اتّفاق می‌سوزد
در این یکی دو شبه حال من عوض شده است
و طرز زندگی‌ام کاملاً عوض شده است
صدای کوچه و بازار را نمی‌شنوم
و مدتی‌ست که اخبار را نمی‌شنوم
اتاق پر شده از بوی لاله‌عباسی
من و دومرتبه تصمیم‌های احساسی
اتاق، محفظه‌ی کوچک قرنطینه
کنار پنجره... بیمار... صبحِ آدینه
کنار پنجره بودم که آسمان لرزید
دو قلب کوچک همزاد همزمان لرزید
نگاه‌های شما یک نگاه عادی نیست
و گفته‌اید که عاشق‌شدن ارادی نیست
چه ناگهانی و ناباورانه آن شب سرد
تب تکلّف تقدیر زیر و رویم کرد
تو حُسنِ مطلع رنجیدن و بزرگ شدن
و خط قرمز دنیای کودکانه‌ی من
من و دوراهی و بیراهه‌ها و زوزه‌ی باد
و مانده‌ام که جواب تو را چه باید داد
شب است و باز چراغ اتاق می‌سوزد
به ماه یک نفر انگار چشم می‌دوزد
چگونه می‌گذرند این مراحل تازه؟؟...
هزار پرسش و خمیازه پشت خمیازه
هوای ابری و اندوهِ باید و شاید
هنوز پنجره باز است و باد می‌آید
چه‌قدر خسته‌ام از فکرهای دیرینه
به خواب می‌روم این‌جا کنار شومینه
چراغ خانه‌ی ما نیمه‌روشن است انگار
و خواب‌های تو درباره‌ی من است انگار
چراغ خانه، چراغ اتاق روشن نیست
هنوز آخر این این اتفاق روشن نیست

=====

من خسته ام تو خسته ای آیا شبیه من؟
یک شاعر شکسته ی تنها شبیه من

حتی خودم شنیده ام از این کلاغ ها
در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من

امروز دل نبند به مردم که می شود
این گونه روزگار تو - فردا - شبیه من

ای همنفس بخوان که ز سوز تو روشن است
خواهی گذشت روزی از اینجا شبیه من

از لحن شعرهای تو معلوم می شود
مانند مردم است دلت یا شبیه من

من زنده ام به شایعه ها اعتنا نکن
در شهر کشته اند کسی را شبیه من

Ghorbat22
23-09-2010, 18:37
وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود
باید بگویم اسم دلم ، دل نمی‌شود
دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود
تکلیف پای عابران چیست؟آیه‌ای
از آسمان فاصله نازل نمی‌شود
خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم
آیاکسی زِ پنجره داخل نمی‌شود؟
می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها
دیدم که در نگاهتو حاصل نمی‌شود
تا نیستی تمام غزل‌ها معلّق اند
این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود

گرافيكار
23-09-2010, 19:35
شاعر خوبي بود
من ايشون رو در دو سه جشنواره ديدم
زبان غزلهاي ايشون به سادگي رسيده بود
و به اصطلاح غزلسراها سهل و ممتنع بود
مصرع ها به جمله رسيده بود و ارتباط عمودي افقي به خوبي و بر اساس ذات غزل رعايت ميشد
دوري از سبكهاي يك روزه مثل غزل پست مدرن غزل فرم غزل همگرا و ... باعث شده بود
كه فضاي غزلهاي ايشون خيلي صادقانه خودش رو با مخاطبش در ميون بزاره
خدا رحمتش كنه

vahide
23-09-2010, 19:38
من میز قهوه خانه و چایی که مدتی ست....
هی فکر می کنم به شمایی که مدتی ست...

یک لنگه کفش مانده به جا از من و تویی
در جستجوی سیندرلایی که مدتی ست...

با هر صدای قلب تو تکرار می شود
ها ! گوش کن به این اپرایی که مدتی ست...

هر روز سرفه می کنم اندوه شعر را
آلوده است بی تو هوایی که مدتی ست...

دیگر کلافه می شوم و دست می کشم
از این ردیف و قافیه هایی که مدتی ست...

کاغذ مچاله می شود و داد می زنم :
آقا : چه شد سفارش چایی که مدتی ست...؟

======

گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد
هر چه کردم - هر چه - آه انگار آرامم نکرد

روستا از چشم من افتاد دیگر مثل قبل
گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

بی تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد
درد دل با سایه ی دیوار آرامم نکرد

خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد
خواستم اما نشد این کار آرامم نکرد

سوختم آن گونه در تب آه از مادر بپرس
دستمال تب بر نم دار آرامم نکرد

ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت
عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد

vahide
23-09-2010, 20:08
و ای بهانه ی شیرین تر از شکر قندم
به عشق پاک کسی جز تو دل نمی بندم

به دین این همه پیغمبر احتیاجی نیست
همین بس است که اینک تویی خداوندم

همین بس است که هر لحظه ای که می گذرد
گسستنی نشود با دل تو پیوندم

مرا کمک کن از این پس که جاده های زمین
نمی برند و به مقصد نمی رسانندم

همیشه شعر سرودم برای مردم شهر
ولی نه ! هیچ کدامشان نشد خوشایندم

تویی بهانه ی این شعر خوب باور کن
که در سرودن این شعرها هنرمندم

=====

یه یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را
که تسکین می دهد چشمت غم جانسوز تب ها را

بخوان با لهجه ات حسی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک نفس پر کن به هم نگذار لب ها را

به دست آور دل من را چکارت با دل مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحب ها را

دلیل دل خوشی هایم... چه بغرنج است دنیایم
چرا باید چنین باشد؟ نمی فهمم سبب ها را

بیا این بار شعرم را به آداب تو می گویم
که دارم یاد می گیرم زبان با ادب ها را

غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر!
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب ها را

vahide
24-09-2010, 10:50
بی تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها
می‌شوم بی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها


تا چه پیش آید برای من نمی‌دانم هنوز
دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها


غیر معمولی است رفتار من و شک کرده است
ـ چند روزی می‌شود ـ مادر به خیلی چیزها


عکس‌هایت، نامه‌هایت، خاطرات کهنه‌ات
می‌زنند اینجا به روحم ضربه خیلی چیزها


هیچ حرفی نیست دارم کم‌کم عادت می‌کنم
من به این افکار ضجرآور، به خیلی چیزها


می‌روم هر چند بعد از تو برایم هیچ چیز ...
بعد من اما تو راحت‌تر به خیلی چیزها


======

قلم کنار تو افتاده، لیقه خشک شده
حروف عشق به خط عتیقه خشک شده


دوباره زخم تو گل کرده، دوم ماه است
زمان به روی دو و ده دقیقه خشک شده


کنار پنجره‌ای ماه می‌وزد، داری
به سمت کوچه نگاهِ عمیق خشک شده


از آن قرار برای تو این فقط مانده ست
گلی که بر سر جیب جلیقه خشک شده


هجوم خاطره‌ها، چشم‌های تو بسته ست
و دست‌های تو روی شقیقه خشک شده


برای عشق تو سرمشق تازه می‌خواهی:
قلم کنار تو افتاده، لیقه خشک شده

Ghorbat22
25-09-2010, 14:37
ضعیف و لاغر و زرد و صدای خواب‌آور
کنار بستر من قرص‌های خواب‌آور
لجن گرفتم از این سرگذشت ویروسی
از این تب، این تبِ مالاریای خواب‌آور
منی که منحنی زانوان زاویه‌دار
جدا نمی‌کندم از هوای خواب‌آور
همین تجمع اجساد مومیایی شهر
مرا کشانده به این انزوای خواب‌آور
زمین رها شده دورِ مدارِ بی‌دردی
و روزنامه پر از قصه‌های خواب‌آور
هنوز دفترِ خمیازه‌های من باز است
بخواب شعر! در این ماجرای خواب‌آور

Ghorbat22
25-09-2010, 14:58
از خاطرات گمشده می‌آیم تابوتی از نگاه تو بر دوشم
بعد از تو من به رسمِ عزاداران غیر از لباسِ تیره نمی‌پوشم
در سردسیری از منِ بیهوده وقتی که پوچ و خسته و دلسردم
شب‌ها شبیه خواب و خیال انگار تب می‌کند تن تو در آغوشم
تکثیر می‌شوند و نمی‌میرند سلول‌های خاطره‌ات در من
انگار مانده چشم تو در چشمم لحن صدای گرمِ تو در گوشم
هرچند زیر این‌همه خاکستر، آتش بگیر و شعله بکش در من
حتی پس از گذشت هزاران سال روشن شو ای ستاره خاموشم
بعد از تو شاید عاقبتِ من نیز مانند خواجه حافظِ شیراز است
من زنده‌ام به شعر و پس از مرگم مردُم نمی‌کنند فراموشم

vahide
02-10-2010, 13:53
فضای خانه که از خنده های ما گرم است
چه عاشقانه نفس می کشم ! هوا گرم است

دوباره “دیده امت” زّل بزن به چشمانی
که از حرارت ” من دیده ام ترا ” گرم است

بیا گناه کنیم عشق را … نترس … ، خدا ،
هزار مشغله دارد ، سر ِ خدا گرم است



====


بعید نیست سرم را غزل به باد دهد
و آبروی مرا در محل به باد دهد

زبان سرخ و سرِ سبز و چند نقطه…، مرا
دوصد کنایه و ضرب‌المثل به باد دهد

چه‌قدر نقشه کشیدم برای زندگیم
بعید نیست که آن را اجل به باد دهد

vahide
02-10-2010, 14:17
باران، غروب، ماه، اتوبوسی که ممکن است
باید مرا دوباره ببوسی که ممکن است...


این لحظه... لحظه... لحظه... اگر آخرین... اگر...
ـ بس کن! نزن دوباره نفوسی که ممکن است


من قول می‌دهم که بیایم به خواب تو
زیبا، در آن لباس عروسی که ممکن است


دل نازکی و دل نگرانی چه می‌شود
من نیستم، تو شهر عبوسی که ممکن است


ماشین گذشته از تو و هی دور می‌شود
با سرعتی حدود صد و سی که ممکن است


حالا تو در اتاق خودت گریه می‌کنی
من پشت شیشه‌ی اتوبوسی که ممکن است...

siya22
10-10-2010, 03:13
تا می‌کشم خطوطِ تو را پاک می‌شوی
داری کمی فراتر از ادراک می‌شوی
هرلحظه از نگاهِ دلم می‌چکی ولی
با دستمالِ کاغذی‌ام پاک می‌شوی
این عابران که می‌گذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک می‌شوی
تو زنده‌ای هنوز برایم گمان نکن
در گورِ خاطرات خوشم خاک می‌شوی
باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
وقتی که عاشقی چه خطرناک می‌شوی

---------- Post added at 03:13 AM ---------- Previous post was at 03:11 AM ----------


چگونه رود می‌رود به سمت بیکرانه‌ها
که ابر گریه می‌کند برای رودخانه‌ها
پرنده غافل است از این‌که تندباد می‌رسد
وگرنه باز هم بنا نمی‌شد آشیانه‌ها
و این‌چنین که این‌همه زِ عشق رنج می‌برند
مرا غمِ تو می‌کِشد در آتش بهانه‌ها
چراغ و چشمِ آسمان! ستاره‌ها تو، ماه، تو
پس از تو تار می‌شود شبِ تمامِ خانه‌ها
اگرچه زخم می‌زنی ولی ترا نوشته‌اند
به روی صفحه‌ی دلم خطوطِ تازیانه‌ها
خلاصه بر درختِ دل تو باید آشیان کنی
وگرنه می‌سپارمش به دست موریانه‌ها

siya22
10-10-2010, 03:22
تو نیستی و این در و دیوار هیچ‌وقت...
غیر از تو من به هیچ‌کس انگار هیچ‌وقت...

این‌جا دلم برای تو هِی شور می‌زند
از خود مواظبت کن و نگذار هیچ‌وقت...
اخبار گفت شهر شما امن و راحت است
من باورم نمی‌شود، اخبار هیچ‌وقت...
حیفند روزهای جوانی، نمی‌شوند
این روزها دو مرتبه تکرار هیچ‌وقت
من نیستم بیا و فراموش کن مرا
کی بوده‌ام برات سزاوار؟... هیچ‌وقت!
بگذار من شکسته شوم تو صبور باش
جوری بمان همیشه که انگار هیچ‌وقت...

siya22
10-10-2010, 03:31
قلبت که می زند ، سر من درد می کند
اینروزها سراسر من درد می کند

قلبت که . . . نیمه ی چپ من تیر می کشد
تب کرده ، نیم دیگر من درد می کند

تحریک می کند عصب چشم هام را
چشمی که در برابر من درد می کند

شاید تو وصله ی تن من نیستی ، چقدر
جای تو روی پیکر من درد می کند

هی سعی می کنم که تو را کیمیا کنم
هی دستهای مسگر من درد می کند

دیر است ، پس چرا متولد نمی شوی
شعر تو روی دفتر من درد می کند

---------- Post added at 03:31 AM ---------- Previous post was at 03:27 AM ----------

شبیه قطره باران که آهن را نمی فهمد
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد

نگاهی شیشه ای دارم به سنگ مردمک هایت
الفبای دلت معنای نشکن را نمی فهمد

هزاران بار دیگر هم بگویی دوستت دارم
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد

من ابراهیم عشقم ، مردم اسماعیل دلهاشان
محبت مانده شمشیری که گردن را نمی فهمد

چراغ چشمهایت را برایم پست کن دیگر
نگاهم فرق شب با روز روشن را نمی فهمد

دلم خون است ، تا حدّی که وقتی از تو می گویم
فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی فهمد

برای خویشتن دنیایی شبیه آرزو دارم
کسی من را نمی فهمد . . . کسی من را نمی فهمد

siya22
10-10-2010, 03:42
کدخدا می‌گوید از این‌جا نرو ـ یک ناشناس،
با بهار و گل می‌آید سال نو یک ناشناس
با خودم می‌گویم ای شاعر! تو تنها نیستی
توی دنیا هست حتماً مثل تو یک ناشناس
با صدای ساعتِ قلبم از این پس مایلم
بشمرم این لحظه‌ها را تا سه! دو! یک!... ناشناس،
می‌رسد می‌پرسم ای خوبِ جنوبی کیستی؟
خیره می‌ماند و می‌گوید که: مُو؟ یک ناشناس
آه می‌دانم که روزی روزگاری می‌رسد
می‌رویم آن سوتر از غم‌ها من و یک ناشناس


---------- Post added at 03:42 AM ---------- Previous post was at 03:37 AM ----------

siya22
10-10-2010, 03:49
صدای پچ‌پچِ غم... خواب من به هم خورده است
دو ساعت است که اعصاب من به هم خورده است
صدای پچ‌پچِ غم... هیس! هیس! ساکت باش
سکوت، در دلِ بی‌تاب من به هم خورده است
تو قابِ عکس مرا دیده‌ای، نمی‌دانی
نشاطِ چهره‌ی در قابِ من به هم خورده است
غم تو را نسرودم وگرنه می‌دیدی
که وزن، در غزلِ ناب من به هم خورده است
هجای چشم تو را وزن‌ها نمی‌فهمند
دو ساعت است که اعصاب من به هم خورده است

siya22
10-10-2010, 03:55
تمام عمر من انگار در غم و درد است
مرا غروب تو صد سال پیرتر کرده است
تمام خاطره‌ها پیش روی چشم منند
زبان گشوده به تکرار: او چه نامرد است
ـ بیا و پاره کن این نامه را نمی‌بینی؟
دو سال می‌شود او نامه‌ای نیاورده است...؟
همیشه گفته‌ام اما نمی‌شود انگار
دل تو سخت مرا پایبند خود کرده است
تمام می‌شود این قصه آه حرف بزن
فقط نپرس که «لیلی زن است یا مرد است!!»

siya22
10-10-2010, 04:01
کفشِ چرمی ـ چتر ـ فروردین ـ خیابانِ شلوغ
یک شب بارانی غمگین خیابانِ شلوغ
می‌رود تنهای تنها، باز هم می‌بینمش
باز هم رد می‌شود از این خیابانِ شلوغ
اشک و باران با هم از روی نگاهش می‌چکند
او سرش را می‌برد پایین... خیابانِ شلوغ
عابران مانند باران در زمین گم می‌شوند
او فقط می‌ماند و چندین خیابانِ شلوغ
او فقط می‌ماند و دنیایی از دلواپسی
با غمی بر شانه‌اش ـ سنگین... خیابان شلوغ
...ناودان‌ها، چشمکِ خط‌دار ماشین‌های مست
خط‌کشی، بارانِ آهنگین، خیابانِ شلوغ...
او نمی‌فهمد نمی‌فهمد فقط رد می‌شود
با همان انگیزه‌ی دیرین... خیابان شلوغ
کفش چرمی روبه‌روی کفش چرمی ایستاد
لحظه‌ای پهلوی من بنشین خیابان خلوت است

siya22
10-10-2010, 04:07
ساعت دو شب است که با چشم بی‌رمق
چیزی نشسته‌ام بنویسم بر این ورق

چیزی که سال‌هاست تو آن را نگفته‌ای
جز با زبان شاخه گل و جلد زرورق

هر وقت حرف می‌زدی و سرخ می‌شدی
هر وقت می‌نشست به پیشانی‌ات عرق

من با زبان شاعری‌ام حرف می‌زنم
با این ردیف و قافیه‌های اجق وجق

این بار از زبان غزل کاش بشنوی
دیگر دلم به این همه غم نیست مستحق

من رفتنی شدم، تو زبان باز کرده‌ای!‌
آن هم فقط همین‌که: "برو، در پناه حق "

siya22
10-10-2010, 04:13
یک سرنوشت سه حرفی ، خالیست در کنج جدول
فکر مرا کرده مشغول این راز از روز اول

آنجا زنی گریه می کرد با کودکان گرسنه
در دود خاکستر اینجا مردی است در پای منقل

سر درد داریم و گیجیم ، اینرا نباید بگوئیم
این چیزها مشکلی نیست ، بعدن خودش می شود حل

این گرگ های گرسنه ، عادیست ولگرد باشند
ما انتظاری نداریم از وضع قانون جنگل

باید فداکار باشیم ، دارد قطاری می آید
پیراهنم را بسوزان ، باید بسازیم مشعل

این شعر را بعد خواندن یک جای خلوت بسوزان
یک گوشه ی شومینه ی گرم ، در یک اتاق مجلل

من می روم تا پس از این آماده ی مرگ باشم !
ها ! راستی " مـرگ " ، دیگر حل شد معمای جدول

Dreamland
10-10-2010, 04:17
دوباره تَش زده بر قلبِ نازکِ سیگار

هوای سرد و تو و فندک و پُک سیگار

تو طبقِ عادتِ هر روز می‌نویسی باز

به روی صندلیت «عشق» با نوکِ سیگار

و سرفه می‌کنی و یادِ حرف‌های منی

که گفته بوده‌ام انگار با تو که سیگار،

برای حنجره‌ات خوب نیست دست بکش

و دست می‌کشی از آخرین پکِ سیگار

نه! جای پای کسی نیست جز خودت این‌جا

فقط زمین و تن بی‌تحرکِ سیگار

کسی نمی‌رسد از راه، سخت می‌رنجی

و می‌روی که ببینی تدارکِ سیگار

siya22
10-10-2010, 04:19
دوباره حرف دلم در گلوی لعنتی است
تمام ترسم از این آبروی لعنتی است

شبی می‌آیم و دل می‌زنم به دریاها
و این بزرگترین آرزوی لعنتی است

زمین چه می‌شود ... آه ای خدای جادوگر!
بگو چه در پی این کهنه‌گوی لعنتی است

زمان به صلح و صفا ختم می‌شود، هرچند
زمین پر از بشر تندخوی لعنتی است

چگونه سنگ شوم تا مرا ترک نزنند
که هرچه سنگ در این سمت‌وسوی لعنتی است ...

چگونه سنگ شوم وقتی عاشقم ... وقتی
همیشه در دل من های و هوی لعنتی است

به خود می‌آیم از آهنگ‌های تند نوار
که باز حاکی از «I love you» لعنتی است

بس است! شعر مرا ناتمام بگذارید
زمان، زمانه‌ی این آبروی لعنتی است

Dreamland
10-10-2010, 04:19
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…

جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا…

وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت

تصدیق گفته‌های «هِگِل» بود و ما دو تا…

روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای

سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا

افتاد روی میز ورق‌های سرنوشت

فنجان و فال و بی‌بی و دِل بود و ما دو تا

کم‌کم زمانه داشت به هم می‌رساندمان

در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا…

تا آفتاب زد همه جا تار شد برام

دنیا چه‌قدر سرد و کسل بود و ما دو تا،

از خواب می‌پریم که این ماجرا فقط

یک آرزوی مانده به دِل بود و ما دو تا…

siya22
10-10-2010, 04:20
این شعرها دیگر برای هیچ کس نیست
نه! در دلم انگار جای هیچ کس نیست

آنقدر تنهایم که حتی دردهایم
دیگر شبیهِ دردهای هیچ کس نیست

حتی نفس‌های مرا از من گرفتند
من مرده‌ام در من هوای هیچ کس نیست

دنیای مرموزی‌ست ما باید بدانیم
که هیچ‌کس اینجا برای هیچ‌کس نیست

باید خدا هم با خودش روراست باشد
وقتی که می‌داند خدای هیچ‌کس نیست

من می‌روم هر چند می‌دانم که دیگر
پشت سرم حتی دعای هیچ‌کس نیست

Dreamland
10-10-2010, 04:22
نوشته‌ام به دلِ شعرهای غیرمجاز

که دوست دارمت ای آشنای غیرمجاز

هوا بد است، بِکِش شیشه‌ی حسادت را

که دور باشد از این‌جا هوای غیرمجاز

به کوچه پا نگذاریم تا نفرمایند:

جدا شوند زِ هم این دو تای غیرمجاز

دل است، من به تو تجویز می‌کنم ـ دیگر

مباد پُک بزنی بر دوای غیرمجاز

ترا نگاه کنم هرچه روز تعطیل است

مرا ببر به همین سینمای غیرمجاز

تو ـ صحنه‌های رمانتیک و جمله‌های قشنگ

که حفظ کرده‌ای از فیلم‌های غیرمجاز

زبان به کام بگیر و شبیه مردم باش

مباد دم بزنی از خدای غیرمجاز

part gah
04-01-2013, 13:44
حال مرا نپرس که هنجار ها مرا
مجبور می کنند بگویم که بهترم ...!

ツツツ
25-02-2013, 13:17
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست
بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …