PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : آيا جهان " هولوگرافيك " است ؟



outpost
21-07-2010, 10:34
به جرأت می‌توانم بگویم که هیچ یک از کارهای سینمایی «داریوش مهرجویی» به اندازه برگردانی از او که اخیرا خواندنش را شروع کرده‌ام، نتوانسته بود من را تحت تأثیر قرار بدهد!


کتابی که در این پست، قصد معرفی آن را دارم «جهان هولوگرافیک» نام دارد. این کتاب نوشته مایکل تالبوت است. چرا از توجیه بسیاری از پدیده‌های دنیای دور و بر خود ناتوان هستیم؟ چرا اگر اهل علم و استدلال هستیم، گاهی مجبور می‌شویم برچسب خرافه بر توجیه‌نشدنی‌ها بزنیم و گاهی به آسانی از کنار آنها بگذریم؟ چرا استثناها در علوم زیاد هستند و چرا در بسیاری از موارد یک نظریه به تنهایی نمی‌تواند همه پدیده‌ها را به دقت توجیه کند؟


این کتاب، می‌کوشد به همین سؤالات پاسخ دهد و نظریه‌ای در این مورد ارائه کند. اما صرف نظر از درستی و اعتبار و مقبولیت نظریات مطرح شده در این کتاب، شاید خواندن این کتاب سود دیگری هم داشته باشد، این که شاید بسیاری از حقایق مسلم که در ذهن ما حجاری شده‌اند، یک تعصب صرف و نگاهی شتاب‌زده و تک‌زاویه‌ای به دنیا باشند و اینکه باید همواره به ذهن انعطاف‌پذیری و جرأت اندیشه در مورد نظریات جدید را داد. بله! چشم‌ها را همواره باید شست و جور دیگر باید دید.
مهرجویی در مقدمه کتاب می‌نویسد:

«کتاب جهان هـولوگرافیک را نخست چـند سـال پـیش دوست عـزیزم داریوش‎ شایگان در سفر آمریکا کشف کرد و گویا چنان به هیجان آمده بود که چند روز‏‎ بعد را فقط صرف صحبت در باب این کتاب کرده بود.‏

شایگان به خصو‌ص تئوری‌های دیوید بوهم‌، فیزیکدان برجسته کوانـتوم‌، و نیز ‏‎کارل پریبرام‌، متخصص فیزیولوژی اعصاب‌، و مفهوم نـظم مسـتتر ‏implicate order‏ و نظم نامستتر ‏explicateorder‏ و کل جهان هولوگرافیک را جالب و هیجان‌انگیز یافته بود.‏ آوازه ‌کتاب به زودی به خانم ‌گلی ترقی و به من هم رسید. خانم ترقی هم‌ که آن ‏‎ را خوانده بود مثل داریوش شایگان به سخن‌پراکنی و ابراز هـیجان پرداخت و ‏ خلاصه حسابی مرا شیفته‌ کرد.

او البته علاوه بر ایده دو نظم مستتر و نامستترکه بیشتر زنگ صدای جهان ‏‎ مثل‌وار افلاطون را می‌داد، از این که جهان هولوگرافیک در حالی ‌که آنجاست و‏‎ دیده می‌شود، مثل تصویر سه بعدی پرنس‌ لیا در فیلم جنگ ستارگان، آنجا نیست‏‎ و وقتی دستتان را از میانش رد می‌کنید هیچ ‌چـیز نـیست‌، و نـیز از بـی‌نـهایت ‏‎ حـوادث و موقعیت‌های شگفت‌انگیز کتاب می‌گفت و مدام به دنـبال گوش شنوا‎ می‌گشت تا آنها را دقیق و مفصل صورت‌بندی‌ کند.‏
و من وقتی آن را خواندم‌، عین یک داستان شیرین هیجان‌انگیز بود که در عین ‏‎ حال داشت به سؤال‌های بزرگ هستی‌شناختی‌، یزدان‌شناختی و فلسفی مـن نیز‏‎ جورخاصی جواب روشن امروزی می‌داد ( فارغ از رمز و راز و ابهام) که تا حدی ‏‎ باوریذیر می‌نمود.‏


البته شاید برای قوم متافیز‌یک‌زده ما که خاطره قو‌می‌مان آکنده از صورتـهای ‏‎ ازلی و مثالی است و چه بخواهیم چه نخواهیم دربند شهرهای خیالی جـابلقا و ‏‎ جابلسا و صور معلقیم و عالم مثالی را که به جد می‌گیریم نه از جنس ماده است ‏‎و نه از جنس روح‌، بلکه معلق میان این دوست‌، برای ذهنیت‌هایی از این‌دست‌، ‏‎ این کتاب بیش‌ وکم همان مفاهیم را به زبان مدرن علمی امروزی بیان می‌کند (‌و ‏‎ نویسنده معتقد است برای عموم مر‌دم نوشته‌شده نه متخصصان فیزیک و فلسفه‌، ‏‎و اگر خواننده بتواند سی چهل صفحة اول را تحمل کند،‌کتاب او را برده است‌) و ‏‎ نشان می‌دهد که معجز‌ه تولید نان در صحرای جلیله به دست عیسی مسیح‌، یـا ‏‎ شی‌ء‌سازی سای بابا از هیچ در فضا، با هر یک از معجزاتی که خود کتاب ‌‌به دقت و یک به ‌یک با جزئیات برمی‌شمرد. همه اینها در آن مفهوم اساسی تئوری بوهم ‏‎ مبنی بر ایده «‌همبستـگی ماهوی همه چیزها»‌، به خوبی می‌گنجد.


از آنجا که وجه عمیق واقعیت موجود جهان ما امواج و ذرات متحرک لامکان ‏‎ و ‌فرکانسهای بی‌شماری است که در هر لحظه هرجا هستند، که هم موج‌اند و هم ‏‎ ذره‌، و تمام جهان ما، کهکشانهای ما و حتی فضاهای خالی ما را احاطه کرده‌اند،‌‏‎ این جهانی است که در آن سنگ وکوه و خاک و آب دارای شعورند و می‌توانند ‏‎ آگاهانه به امواج یا ذرات ساطع‌شده از ذهن ما پاسخ دهند‌. و از طرفی ‏آگاهی‏‎ انسانی نیز علاوه بر موج می‌تواند خاصیت ذره داشته باشد و طبق قانون لامکان ‏‎ ذرات زیراتمی‌، می‌تواند هر لحظه هرجا باشد. جنبش فراروانـی (‌کـه برگردان ‏‎ خو‌بی برای واژه ‏psychokinesis‏ نیست‌) ، یا متحرک ساختن اشیا از راه دور، که ‏‎ بخوبی در ایدة همبستگی ماهوی جا می‌گرد، همر‌اه با طوماری از اعمال و کردار ‏‎ فراطبیعی را در این کتاب‌، نویسنده پشت‌سر هم قطار کرده است تا یکی از یکی ‏‎ دیگر حیرت‌آور و شگفت‌انگیزتر باشد.‏
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جهان هولوگرافیک آن جـهانی است که هر قطعه کو‌چک و هر ذره آن قطعه‌، ‏‎ تمام ویژگی‌ها و اطلاعات کل را در بر دارد، یعنی تمامی محتوای کل در هر جزء ‏‎ نیز مستتر است‌. و این به‌واقع خصلت مغز ماست که ساختاری هولوگرافیک دارد، ‏و خاطره و درد و تجربه و برخی چیزهای دیگر را نه‌تنها در مغز که در هر ذرة ‏‎ کوچک آن نیز نگهداری می‌کند و نیز همین خصلت کلـی این جـان ماست کـه ‏‎ جهانی هولوگرافیک است‌.‏
در این کتاب‌، اتفاقاً بخشی هم هست که از علما و عرفای مکـاتب عرفانی ‏‎ ایران و از شـهرهای خیالی‌-‌مثالی جابلقا، جابلسا و غیره سخن می‌گوید و اینکه ‏‎ چگونه این حکیمان بزرگ به راز آن جهان‌، یا واقعیت دیگر یعنی نظم مستتر پی ‏‎برده و گاه در صور خیال و بینش اساطیری خود، یا در خوابها ر خیالهایشان آنها ‏‎ را به وضوح می‌دیده‌اند.‏ بوهم معتقد است که علاره بر راقعیت آروینی (آمپربیک) موجود ‌که همان ‏‎ نظلم پیدا و نامستور است‌، نظم دیگری هم هست که ناپیدا و در خود پوشیده است ‏‎ و این همان جهان امواج و فرکانسهای تداخل‌یافته بی‌شـکل است که ما از عهدة ‏‎ دیدن شکل واقعـی آنها، جز از طریق ابزار ر ادوات خاص ( مغز ما ) ، برنمی‌آییم‌. ‏‎ ابن جهان فرکـانسها وقتی با گیرنده‌های حواس و مغز ما ارتباط برقر‌ار مـی‌کند، از ‏‎ میان ساختار خاص مغز ما همچون صافی گذر می‌کند و به سنگ و کوه و شن ‏‎ تبدیل می‌شو‌د.‏ حال کدام ‌یک از این واقعیت‌ها واقعی‌تر است‌؟ خاصیت دیگرکتاب آن است که شاید تلنگر ناچیزی باشد به کـسانی که موج ‏‎ مدرنیته دل و ایمانشان را شبهه‌دار کرده و غبار شک بر آن نشانده است‌، و نـیز ‏‎ آنـهایی ‌که از سخنان متافیزیکـی بی‌محتوا‌ خسته شده‌اند و هنوز بر‌ای عقل و منطق ‏‎ انسانی احترام قائل‌اند؛ تلنگری ناچیز برای رسیدن به آگاهی‌ای هر چند محدود.»


دو صفحه نخستین کتاب:
در فیلم جنگ ستارگان‌، ماجرای سفرهای لوک اسکای ‌واکر زمانی آغاز می‌شود ‏‎که از روباتی به نام آرتو دیتو، اشعه‌ای نورانی فرا مــی‌تابد و تـصویر سـه‌بعدی ‏‎ مینیاتوری کوچک پرنسس لیا را روی زمین مجسم می‌سازد. لوک مسـحور و‏‎ شگـفت‌زده مجسمه نورانی و شبح‌گونه‌ای را می‌بیند که التماس‌کنان کسی را به نام ‏‎ اوبی‌-‌وان کنوبی‌ به کمک می‌طلبد. این تـصویر یک تـصویر هـولوگرام است‌، ‏‎یعنی تمثالی است سه‌بعدی که به وسـیله اشعه لیزر سـاخته شـده و جـادوی ‏‎ تکنولوژیک لازم جـهت سـاختن چـنین تـصویری واقـعا حـیرت‌آور است‌. ولی ‏‎ حیرت‌آورتر اینکه برخی دانشمندان بر این باورند که خود جهان نوعی هـولوگرام ‏‎غول‌پیکر است‌، یعنی توهمی است باشکوه، با همه جزئیاتش‌، ‌که ‌کم وبیش واقعی‌تر‏‎ یا ناواقعی‌تر از تصویر پرنسس لیا نیست که لوک را به جستجو و طلب وامی‌دارد. ‏


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از منظری دیگر، شواهدی در کار است که نشان می‌دهد جهان ما و هرچه در‎ آن است – از دانه‌های برف تا درختان کاج تا شهاب‌های فروافتاده و الکترونهای ‏‎چرخان – همگی فقط تصاویر شبح‌وار، یا فرافکنش‌هایی از سطح واقعیتی است، چنان دور از واقعیت خاص ما، که تقریباً ورای مکان و زمان قرار می‌گیرد.‏ معماران اصلی این ایده حیرت‌آور دو تن از بـرجسـته‌ترین مـتفکران جـهان ‏‎هستند: اولی دیوید بوهم، فیزیکدان دانشگاه لندن و هوادار اینشـتین و یکــی از ‏مهمترین فیزیکدان‌های کوانتوم‌، و دیگر‌ی کارل پرییرام‌، مـتخصص فـیزیولوژی ‏‎ اعصاب، از دانشگاه استنفورد و نویسنده کتاب درسی فیزیولوژی اعصاب به نام ‏‎ زبان‌های مغز. جالب‌تر اینکه بوهم و پریبرام هر دو، مستقل و جدا از یکدیگر، به این ‏‎ نتایج رسیدند و هر دو نیـز در دو مسیر کاملا متفاوت کار می‌کردند. بوهم تـنها‏‎ سالها پس از نارضایتی نسبت به نابسندگی نظر‌یه‌های معمول در جهت تبیین همه‏‎ پدیده‌های موجود در فیزیک کوانتوم‌، و پرییرام نز به علت عدم توفیق نظریه‌های معمول جهـت تبیین پاره‌ای معماهای فیزیرلوژی اعصاب‌، به ماهیت هولوگرافیک ‏ جهان اعتقاد پیدا کرده بودند. با این حال‌، پس ازکسب این عقاید، بوهم و پریبرام ‏‎ به زودی دریافتند که الگوی هولوگرافیک جهان می‌تواند پاره‌ای رمز و رازهـای ‏‎ دیگر را نیز توضیح دهد، از جمله‌: ناتوانی آشکار هرگونه نظ‌ریه‌، قطع نظر از اینکه ‏‎ تا چه حد ادراک‌پذیر باشد، در توضیح و بررسی همه پدیده‌هایی که در طبیعت ‏‎ موجو‌دند؛ توانایی افرادی که تنـها با یک گوش می‌توانند منبعی را که صدا از آن ‏‎ ساطع شده بخوبی مشخص‌ کنند؛ و قابلیت مـا در تشـخیص چـهره ‌کسـی‌ که ‏‎سالهاست او را ندیده‌ایم، در حالی که بسیار تغییر کرده است‌.‏ اما جذاب‌ترین جنبه الگوی هولوگر‌افیک این بود که این الگو طیف وسیعی از ‏‎ پدیده‌هایی بسـیار گریزان و دور از دسـترس را بـه نـاگـاه بـامعنا و فـهمیدنی ‏‎می‌ساخت‌؛ پدیده‌هایی که قاعدتا خارج از قلمروی فهم علمی قرار می‌گرفتند. از ‏‎ جملب تلبه‌پاتی‌، پیش‌آگاهی، احساس‌ عرفانی وحدانـیت و یکـی شـدن بـا کـل ‏‎ کائنات‌، و حتی «جنبش فراروانی‌»‌ یعنی توانایی ذهن در به حرکت آوردن اشیا ‏‎ بی‌آنکه تماسی در کار باشد.‏
برای تعداد فزاینده‌ای از دانشمندانی کـه الگـوی هـولوگرافـیک را دریـافته و ‏‎ پذیرفته بودند، به زودی روشن شد که این الگو می‌تواند کمابیش کـلیه تـجربیات رازآمیز و فراهنجاری‌ انسان را توضیح دهد، و در این شش هفت سال گـذشته ‏‎ این الگو پیوسته محققان و دانشـمندان مـختلف را جـذب خـود کرده و تعداد ‏فزاینده‌ای از پدیده‌هایی را که قبلا تبیین‌ناپذیر و ناممکن بود تـصریح و روشن ‏‎ کرده است‌.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جهان هولوگرافیک

وبلاگ يك پزشك

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

outpost
21-07-2010, 10:40
مدتها پیش از این درباره ترجمه کتابی با نام جهان هولوگرافیک توسط مهرجویی خبری به گوشم رسیده بود .با وجود جذابیت موضوع کتاب ، بدگمانی ام نسبت به کیفیت احتمالی ترجمه اجازه نداد که به کتاب نزدیک بشم و فکر کردم حتما مترجم دیگری هم به ترجمه این اثر خواهد پرداخت. اونوقت شاید ببینم کتاب درباره چی هست!

البته بدگمانی ام هیچ ربطی به مهرجویی نداشت و نداره. ترجمه بد آثار خوب ( و حتی نه الزاما آثار خوب) همیشه برام آزاردهنده بوده و بخصوص وقتی موضوع کتاب جزو موضوعات مورد علاقه ام بوده این آزار و اذیت رو دوچندان احساس کرده ام. برای پرهیز از تکرار تجربه ای مشابه ، به کتاب مهرجویی هم نگاه نکردم.
تا اینکه یکی دو روز پیش دوباره راه من و این کتاب با هم تلاقی کرد و دیگه نتونستم بهش بگم: نمیخونمت!
نظریه بسیار جالب و جذابی در این کتاب مطرح شده .امیدوارم دوستانی که زودتر با این کتاب و یا موضوعش از طرق دیگه آشنایی پیدا کرده اند لطف کنن و دریافت هاشون اینجا مطرح کنن.

فعلا برای شروع یه مطلبی از آدرس زیر اینجا میارم:


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
نام داريوش مهرجويي به عنوان مترجم بر پيشاني کتابي که انتشارات هرمس منتشر کرده به قدر کافي جذاب هست تا دست کم آن کتاب را تورقي کني، به ويژه اگر نام کتاب برايت ناآشنا و غريب باشد؛ تا بدان جا که نگاهت از روي «نظريه اي براي توضيح توانايي هاي فرد طبيعي ذهن و اسرار ناشناخته مغز و جسم» به سادگي و سرعت نلغزد و پيش خود زمزمه کني که اين هم يکي از همان هزار کتاب مثبت انديشي و شبه روانشناسي است که نسخه هاي کمابيش مشابه مي پيچند و از روي دست هم کپي مي کنند تا هم سر ملت را گرم و دلشان را خوش کنند و هم پولي در جيب ناشران در اين بازار نابسامان و وضعيت اسفناک مطالعه و کتابخواني سرازير کنند. مهرجويي بيش و پيش از هرچيز به کارگرداني اش شهره است. او اما جز آنکه فلسفه خوانده به ترجمه نيز روي آورده است. وي آشنايي اش با «جهان هولوگرافيک» نوشته مايکل تالبوت را نتيجه «سخن پراکني و ابراز هيجان» دو کس مي داند؛ نخست داريوش شايگان، «دوست عزيز»ي که «اين کتاب را در سفر امريکا کشف کرد» و دوم گلي ترقي... مهرجويي اين کتاب را که حسابي شيفته اش کرده «داستان شيرين هيجان انگيزي» توصيف مي کند که در عين حال «به سوالات بزرگ هستي شناختي، يزدان شناختي و فلسفي» وي نيز «جور خاصي جواب امروزي مي دهد».

***

«معتقد نيستم که همه چيز را دريافته ايم؛ هنوز جهان هاي بي شماري وجود دارد که ما از درک آنها عاجزيم.» (کارل پريبرام) اما جهان هولوگرافيک به چه معناست؟ «جهان هولوگرافيک آن جهاني است که هر قطعه اي کوچک و هر ذره آن قطعه، تمام ويژگي ها و اطلاعات کل را دربردارد يعني تمام محتواي کل در هر جزء نيز مستتر است.» (مساله اي که در سنت عرفاني ما ايرانيان نيز بسيار مي توان از آن سراغ گرفت.)

معماران اصلي اين ايده ديويد بوهوم فيزيکدان کوانتوم و کارل پريبرام متخصص فيزيولوژي اعصاب اند که هر دو مستقل و جدا از يکديگر به اين نتايج رسيدند و هر دو در دو مسير کاملاً متفاوت کار کردند که تالبوت در بخش اول کتاب به طور مفصل به آنها پرداخته است.

ادعاي تالبوت و ديگراني که از نظريه هولوگرافيک سخن گفته اند اين است که به نحوي علمي به توانايي هاي فراطبيعي ذهن و اسرار ناشناخته مغز و جسم پرداخته اند. اما مراد آنها از علم نه پوزيتيويستي قرن نوزدهمي است و نه آلوده به تعصبات سفت و سختي که بيشتر به اعتقادي جزمي مي مانند. شايد به همين دليل اگر خواننده کتاب «سي چهل صفحه اول را تحمل کند» کار تمام است و «کتاب او را با خود مي برد». کتاب بيشتر حاوي رواياتي است که خواندن شان لذت غرق شدن در رئاليسم جادويي را تداعي مي کند. اين چنين است که تالبوت با بيان واقع غيرمعمول و عجيب و غريبي که گويا خودش نيز در اين رابطه تجارب دست اول بسياري داشته است (به عنوان مثال رجوع کنيد به صفحات 216 ، 258 ، 319 و 327) در پي آن است که بگويد «بخش اعظم واقعيت ساخته و پرداخته تخيل ما است و مي توان جهان پيرامون را به شيوه هاي بنيادين تغيير داد» و بنابراين «هرچه اعتقادات ما عميق تر و به لحاظ عاطفي شديدتر باشد مي توانيم تغييرات بزرگ تري در جسم خود واقعيت بيروني ايجاد کنيم.» تالبوت نظريه هولوگرافيک را پشتوانه سخنانش قرار مي دهد تا همچنين چيزهايي مثل غيب گويي و پيشگويي، در خلسه رفتن و از دست رفتن جسميت پاره اي از اعضاي بدن يا ناپديد شدن با يک بشکن و بلافاصله جايي ديگر در فاصله صدمتري ظاهر شدن و امثال آن را نيز توجيه کند. هولناک است اما «نظريه کروي بودن زمين نيز زماني به ديد بشري که متقاعد شده بود زمين مسطح است به همين نسبت هولناک بود»؛ هرچند نظريه هولوگرافيک هنوز نتوانسته آنچنان که شايد و بايد قدرت خويش را در تبيين وقايع عالم به رخ بکشاند. بسيارند انديشمنداني که در جهان معاصر به ابرروايت ها مي تازند. اين شايد موقعيت تراژيک نظريه هولوگرافيک باشد که اگرچه در پي تبيين تمام و کمال جهان اصغر و اکبر و نظم مستتر و نامستتر در جهان و وقايع آشنا و غريب آن است اما همه چيز ساخته و پرداخته ذهن است. پس آيا اين حکم شامل خودش نيز خواهد شد؟

در هر حال شايد کتاب «جهان هولوگرافيک» در نگاه اول و براي بعضي ها عجيب و غريب و بيهوده در نظر آيد اما خواندن آن خالي از لطف و لذت نخواهد بود. اما کاش مهرجويي از شايگان يا ترقي درخواست مقدمه يا يادداشتي مي کرد درباره کتاب يا دست کم درباره هيجاني که آن دو تجربه کرده بودند.

outpost
21-07-2010, 10:45
رد نظربه جهان هولوگرافيك توسط يكي از دوستان وبلاگ نويس


پیش گفتار:
جهان هولوگرافیک را به اصرار دوستان خواندم.تعجب ندارد که کتاب به چاپ چندم برسد و خوب بفروشد.چرا که مترجم آن جناب مهرجویی است و پیشنهاد ترجمه هم از سوی جناب شایگان صادر شده.از این متعجبم که چطور دو تن (حتا سه تن با احتساب خانم ترقی) از متفکرین این جامعه چنین کتابی را جالب بدانند.به نظرم این کتاب بر خلاف ادعایش که به نوعی خود را حاوی یک نظریه میداند به هیچ وجه از خیالپردازی و استدلالهای تمثیلی فراتر نمیرود..به هر حال چه جناب مهرجویی گرامی و چه جناب شایگان بزرگ میتوانستند با اندکی تحقیق و پرس و جو از چند دانشجوی فیزیک به اطلاعاتی که عرض خواهم کرد برسند و ذهن و مخ این همه جوان مشتاق را کار نمیگرفتند.
گفتار:
تالبوت را نمیشناسم و اطلاعات چندانی درباره اش ندارم.او مدعی است بر پایه دو نظریه یکی در زیست شناسی و دیگری در فیزیک به نگاه تازه ای در مواجه با جهان و ماهیت ان دست یافته است.
نظریه ی مربوط به زیست شناسی برایم جالب بود و حرفی درباره ی آن ندارم(چون چیزی از زیست شناسی نمیدانم).گیر اساسی من به نظریه ای است که جناب تالبوت از فیزیک بیان کرده اند و به نوعی آن را بنیان افکار خود قرار داده اند.دیود بوهم را بر خلاف تالبوت خوب میشناسم.لازم است به صورت خلاصه مشکل را توضیح داده بعد به سراغ بوهم برویم.
در مکانیک کوانتمی چند معضل فلسفی وجود دارد که سالهاست ذهن فیزیکدانها را به کار گرفته.تعدادی پاسخ هم وجود دارد اما اینکه تا چه اندازه پذیرفتنی باشند در بین فیزیکدانها سلیقه ای شده و هر یک با توجه به ایده های فلسفی خودشان تعبیرهای مختلف را نقد کرده یا پذیرفته اند.اما آنچه که مسلم است مکانیک کوانتمی در عمل بسیار موفق بوده و آن را میتوان یکی از موفق ترین نظریه های فیزیک دانست.یکی از این مشکلات فلسفی در مواجه ی آن با فیزیک کلاسیک به وجود میآید. فیزیک کلاسیک دترمینیستی است.شما با داشتن مکان و سرعت ذره در یک لحظه میتوانید (با حل معادله نیوتن یا لاگرانژ یا ...) مشخص کنید که ذره در زمانهای گذشته(حتی از ازل) چگونه حرکت کرده و در زمانهای آینده (حتی تا ابد) جگونه حرکت خواهد کرد.اما مکانیک کوانتمی میگوید ما نمیتوانیم با قطعیت بگوییم که ذره چگونه رفتار خواهد کرد ما تنها میتوانیم از احتمالهای مختلف سخن بگوییم.این ناشی از اصل عدم یقین هایزنبرگ است.بسیاری از فیزیکدانان این از دست رفتن قطعیت در نتایج فیزیک را تاب نمیآوردند و معتقد بودند این موضوع ناشی از ضعف نظریه است.یکی از مهمترین مخالفان این نظریه یعنی آلبرت انیشتن به همراه همکارانش روزن و پودلسکی مقاله ای نوشتند که به سال 1935 میلادی منتشر شد و حاوی انتقادات عمیق و فیلسوفانه‌ای بر نظریه مکانیک کوانتمی و تعبیر کپنهاگی ،که توسط بوهر و هایزنبرگ دو تن از پدیدآورندگان این نظریه گسترش یافته بود،میشد.آنها در این مقاله که به EPR مشهور شد علاوه بر موجبیت که کوانتم فاقد آن است(به این معنا که حالت کنونی سیستم لزوما حالت آینده را موجب نمیشود) مشکلاتی از قبیل موضعیت و علیت را نیز بیان کردند.برای درک موضعیت لازم است بدانید که طبق یکی از اصول مکانیک کوانتمی موسوم به اصل طرد پائولی که به نوعی توصیف کننده تنوع موجود در طبیعت است؛ذراتی موسوم به فرمیون نمیتوانند دارای حالتی کاملا مشابه باشند.مثلا در اتم ‌ها الکترون ها(که فرمیونند) مربوط به یک لایه دست کم از لحاظ علامت اسپینی باید متفاوت باشند.(اسپین را میتوان ناشی از حرکت وضعی الکترون به دور خود دانست.هر چند این تعبیر غلط است اما در اینجا مشکلی به وجود نمیآورد)طبق مکانیک کوانتمی اگر در اندازه گیری روی الکترون اول مشخص شد که اسپین آن آپ است(یا الکترون در جهت عقربه های ساعت دور خود میچرخد) اسپین الکترون دیگر حتما داون است(خلاف جهت عقربه های ساعت)یعنی نیازی به آزمایش دوم نیست.با فرض اینکه دو الکترون با هم برهمکنش نداشته باشند میتوان گفت وضعیت دو الکترون به هم وابسته است.بوهم بر اساس انتقادات EPR نظریه ای طرح کرد که طبق آن متغیرهایی وجود دارند که از دید ما پنهان مانده اند و به همین دلیل در فیزیک احتمال وارد شده است.وقتی شما یک سکه را پرتاب میکنید احتمال شیر آمدن پنجاه درصد است.اما اگر بر تمام معادلات حرکت سکه و تمام پارامترهای موثر احاطه داشته باشید میتوانید با قطعیت بگویید شیر خواهد آمد یا خط.
البته مفهوم احتمال قبلا هم در فیزیک ظاهر شده بود.در مکانیک کلاسیک برای بررسی گازها ناچاریم برای توصیف دقیق رفتار آنها به تعداد اتم ها ی گاز معادله دیفرانسیل مرتبه دوم حل کنیم.این کار غیر ممکن نیست ولی حتی برای بزرگترین ابرکامپیوترها هزارا سال طول میکشد.بنابراین ناچاریم از یک دید آماری استفاده کنیم و اینگونه است که احتمال وارد کار میشود.اما آیا مکانیک کوانتمی در واقع حالت آماری یک نظریه دیگر است؟بوهم اینگونه فکر میکرد.او نظریه ای بنا نهاد که هم موجبیتی باشد و هم موضعی.این نظریه متغیرهای پنهان نام گرفت.بل برای انتخاب بین نظریه بوهم و مکانیک کوانتمی محاسباتی انجام داد که منجر به معادله ای موسوم به نامساوی بل شد.اگر این محاسبات با آزمایش تایید میشدند نظریه بوهم درست میبود.هر چند که در ابتدا این آزمایش ها نظریه بوهم را تایید میکردند اما در نهایت آزمایش های دقیق نظریه بوهم را به کل رد کردند.هیچ نظریه ای مشابه متغیرهای پنهان نمیتواند درست باشد.نامتعین بودن ویژگی سیستم های فیزیکی است.البته وجود نظریه ای موضعی و غیر موجبیتی ممکن است اما مشکلات فلسفی بیشتری به وجود خواهد آورد.
به نظرم تالبوت از رد شدن نظریات بوهم مطلع نبوده و این کتاب را نوشته و مترجم دوست داشتنی کتاب میتوانستدکتاب به روزتری را انتخاب کنند.البته منطقا نمیتوان با رد نظریه بوهم نتیجه گرفت کل کتاب غلط است.اما اعتبار کتاب به همین نظریه بود (بخشی که به گفته مترجم مورد توجه و شگفتی جناب شایگان شده بود).نتیجه شخصی من این است که این کتاب ارزش خواندن ندارد و جز مغشوش کردن ذهن جوانان این مرز و بوم نتیجه دیگری نخواهد داشت.



برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید