PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : حالات و احوالات کنونی خود را با شعر/نثر بیان کنید [محدودیت: 2 پست در هر روز]



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 [18]

MOHAMMAD2010
06-06-2013, 20:53
من حرص می خورم ، من بغض می کُشم ، از این عدالتو ... از این برابری ...

raha bash
06-06-2013, 23:50
من خوبم .....
هوا خوب نیست گویا ..... نه ؟؟؟......

Iloveu-ALL
07-06-2013, 00:03
از تپــش هــای قلبم

خواستنت را کــه بگیــرم

می ایســـتد !



([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])#3752 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

GOLDFINCH
07-06-2013, 09:47
تويــــي کــه نيستـــي اشکامـــو پـــاک كني

عمـــــــــــــراً بذارم وقتي ميــــخــنـــــــــدم

کنــــــــارم باشي

Йeda
07-06-2013, 11:25
….خدایا خستـــــــه ام
از پاســــــــخ به این که چرا این گونـــــــــه ای ؟!
از لبخـــــــند استــــــوار بر لبم...
از نگاه آدم ها...
از طعمه شـــــدن...
از ز..نــ.د..گــ ـ

نه از زندگی خسته نیســـــــــــتم
تنها ... گم شـــــده ام...

فراموشـــــــی ...
نگــــــاه ...
بی تفاوتـــــی...
راه ...تـــــفکر ...
همه را فرامــــــــوش کرده ام
بجز آنـــــــــی را که بایـــــد ..
.........................

aliaghil
07-06-2013, 11:33
بـیـا رفـیـق مرا ببر
به دشت امن پشت سر
مرا ببر کنار تخته ی سیاه
کلاس درس باغچه
و حل مشکل کلیدِ گذر ز روی در!
بـیـا رفـیـق به من بگو چرا
صدای پای آب را کسی صدا نمی زند؟
چرا فروغ روزهای خوب
سکوت این شب سیاه را به هم نمی زند؟
بـیـا رفـیـق مرا ببر
به ذوق چاله های آب
به بادبادکی که بی هوا پرید
به عشق های پر حرارت کتاب
مرا ببر به چشم باز پنجره
به خنده های بی دلیلِ ناب
بـیـا رفیق بگو چرا
جواب دستِ پاک و بی ریا
دشنه ای به دست دوست می شود
و اعتماد من به ارتفاع دست های او
سقوط می کند!
بـیـا رفـیـق مرا ببر
به خانه ی دلت که دنج بود و پر صفا
در انتهای کوچه ی خدا
و زخمه ای بزن به سازِ کوکِ بی صدا

raana
07-06-2013, 22:45
تنهایی ام را کســی شریک نیست
مطمــــئن باش
دستِ احتــــیاج به سمت ِتــــو که هیـــچ
به سمت ِ خودم هم دراز نخواهم کرد...
شایـــد کــه تنهایی هایم
از تنهایی دق کنــــد.........


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

hamid_diablo
07-06-2013, 22:48
یـــروز ، همیـــن حوالـــی

زلـــزله ای آمــد…

حـالا همـه حـالـمــ را می پـرسند !!!

بـی خـبـر از اینـ ـکـه ” مــن”

بـه ایـن لـرزیـدنـهـا

سالهـاسـتــ کـه عـادتـــ کـرده امـــ…

بـه لـرزشـهای شـدید شـانه هایـمــــ

و تـرکــــهای عمــیــق قــلــبــمـــ…

امـّـا هنـوز ” خـــوبــم !!! “

raha bash
08-06-2013, 00:04
روی کسی دست گذاشتی

که همه دنیامه

بی وجدان

اینقدر راحت بهش نگو
عزیزم

aliaghil
08-06-2013, 12:28
برایت می نویسم
نازنینم
عشقِ لحظه های زیبا و ساده ام
سکوتم را شکستم، چون
سهم من از دریای آبیِ رفاقت، نمِ خون شد
تو را ز من خواستند بگیرند این بار

اما
عشقِ من
بگیر دستانم
بمان دوباره در کنارم
من گریزان از نارفیقانم

بیا و شعر تازه ی مرا بخوان
که شعر من برای تو، تمام آن

خاطره ساز بی بدیل
روزهای ارغوانی من
رفیق شبهای عاشقی
در کوچه های رهایی
دل تنگ توام و
غمگین برای فردا
و پشیمان از دیروز
تو بگو عشقِ خوبم
با من از عشق بگو
از مهر
من تنهایم مثل تو
عشقِ خوبم از خودت بگو
از آنجا بگو از دیار آسمانها

با من از عشق بگو
این ساده ترین واژه ی عجیب
با من بگو
بگو که
بدون تو میان غُصه ام اسیر
بدون تو ندارم هیچ نشان از زندگی

Alinho
08-06-2013, 14:42
هنوز زخمی‌ام و رنج می‌برم
دنیا هر آنچه داشت ریخت بر سرم
حال مرا مپرس که هنجارها، مرا
مجبور می‌کنند بگویم که بهترم...

hamid_diablo
08-06-2013, 20:00
بـــــــــــآور کـــن


خــیلی هــــآ خـــــــوآستند


نبودنـــت رآ پُر کــنند!


امــــآ نشــد


مـــآهی صیــــد شــده رآ


هــر چه قـدر میخــوآهی در آب رهــآ کــن!


دیگــــر چــه فـآیده؟


وقــــتی مــرده اسـت...!!!

constant_boy23
08-06-2013, 20:48
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Beta
08-06-2013, 20:56
ــخـســـ ــته اــم ، ـخــیـلــ ـخـسـتــ ــه

Йeda
08-06-2013, 22:21
در اوجِ پریدن ،پـــر از تنفس است
پر از پــــــــرواز
پر از صفحات احســـــــاس

روح در تن ،جــــــــان می کند
سراغِ تو را می گیــــــــرد از من

همه بی تابــــــیِ دل
از نبودِ خــــودِ توستــــــ

تو به من بال ببخش
تو به من پرِ پرواز بده

و به ساقه ی دل ،تکیــــــــه بــــزن
و از آن منظـــــــرِ دووور
نظاره گــــــرِ پروانه ی دل باش و ببین
به چه شـــــــــــوری گردِ ســـــــــر تو می گردد

Alinho
09-06-2013, 09:37
ديشب نشستم گريه كردم... واسه دل خودم... واسه دل تو...
واسه غصه‌ي پاييز... واسه تنهايي ميخک توي دفتر شعرم...
واسه سربلندي كاج تو زمستون... واسه پروانه كه سوخت...
واسه شمعي كه آب شد تا از قطره‌هاش ياد بگيرند كه سوختن يك طرفه هم ميتونه باشه!

raha bash
09-06-2013, 11:56
من به هیــــچ دردی نمیخـــورم

این دردهــــا هستند که چپـــ و راستـــ به من می خورنـــد . . .

aliaghil
09-06-2013, 15:38
همین یک بار را به روبرو نگاه نکن
به "منی" نگاه کن که در کنارت هست و تو در کنارت نمی بینی
چشم هایت را نبند
ببندی گم می شوم در میان واژه هایی که از ندیدنت پژمرده شده
و نقطه چین شده اند...
و اینکه بدانی پشت هر دلتنگم، چقدر دلتنگم...

دلتنگی، چیزی شبیه دست های من است، که دست هایت را کم دارد
دلتنگی، چیزی شبیه چشم های من است که ندیدنت را اشک می ریزند
دلتنگی، چیزی شبیه شب های من است، که تا خود صبح نبودنت را سکوت می کند
دلتنگی، چیزی شبیه خود من است، که نبود تو را ساکت فریاد می زند

همین یک بار نگاهم کن
تا بدانم زنده ام، و از تو زندگی می کنم

Eblis 2011
09-06-2013, 22:58
نیما یوشیج در جشن یکسالگی فرزندش نوشت: پسرم!
یک بهار ، یک تابستان ، یک پاییز و یک زمستان را دیدی!
از این پس همه چیز جهان تکراریست جز مهربانی .

دورم زدند ! چه ساده بودم که گمان می کردم به دورم میگردند آنهایی که دورم میزدند !

dourtarin
10-06-2013, 09:01
آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود

چشم خواب آلوده اش را مستي رويا نبود

نقش عشق و آرزو از چهره دل شسته بود

عكس شيدايي در آن آيينه شيدا نبود

fati ghasemi
10-06-2013, 09:25
خدایا
‏”تنها‏” نگذار …دلی را که هیچکس‏”دردش‏” را نمیفهمد

raha bash
10-06-2013, 23:20
مـــی لرزم ...
ســــرد بود ...
آب ِ پاکی که روی ِدستانم ریختـــــی ... !!! .

dourtarin
10-06-2013, 23:34
ساکنان دریا پس از مدتی دیگر صدای امواج را نمی‌شنوند؛ چه تلخ است روایت غم بار عادت

hamid_diablo
10-06-2013, 23:35
مردمانی هستند که می‌خواهند بدانند تو چه مرگــــتــــــ است … و وقتی بفهمند چه مرگــــتــ است … بهت می‌گویند بس کن … انرژی منفی نفرست … اینجاست که سکوتــــــــــــ معنا پیدا می کند … و تنهــــــــــــــــــــــ ـایی می شود تنها چاره … !

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

MR.CART
11-06-2013, 14:37
به یزدان اگر ما خرد داشتیم/ کجا این سرانجام بد داشتیم،هی...

aliaghil
11-06-2013, 14:44
دل من تنگ که نه، خرد شد از نبود تو
ببخش مرا، که درخشیدی و من چشمهایم را بستم
وقتی سکوت کردی
وقتی اشک از چشمهایت سرازیر شد
خون شد دلم از این غم
هر شب گریه کردم، که چرا چنین کردم؟
آمدم به پایت افتادم که ببخشی مرا
ادامه می دهم که ببخشی مرا
هر حکمی را در نظر داری انجام بده
هر چه میخواهی بگیر از من

اما، خودت را نگیر از من
این تنها امید زندگی را نگیر از من
ببخش مرا

vahidhgh
11-06-2013, 17:48
تو میری با یکی دیگه
که قدر تو رو نمیدونه
که رویای تو رو نمی فهمه
نگاهت رو نمیخونه
به تو عادت کنه شاید
یا شاید عاشقت باشه
ولی قلبش میتونه رو
کس دیگه غیر از توهم بازشه
تو رو اصلا نمیشناسه
براش فرقی نداری تو
جواب عشق رو چی میدی
جواب آرزوهایت رو
جواب اونکه بعد از من
می خواد عاشق بشه با تو

fati ghasemi
12-06-2013, 07:39
توی این خونه پوسیدم خدایا

مگه دیوار اینجا در نداره

چقدر باید تحمل کرد بی عشق

مگه دنیا درو پیکر نداره

چشام کم سو شد از بس گریه کردم

نمی دونم کی از این خونه میرم

دارم می پوسم و چشم انتظارم دارم می میرم و از رو نمیرم

هی سر به راه تر هی سر به زیر تر
هی گوشه گیر تر

هر لحظه خسته تر

هر لحظه تلخ تر هر لحظه دیر تر

دنیای من تویی دنیا ولی میگن زندون مومنه

آخه چه جوری از خیر تو بگذرم

این غیر ممکنه

درست از اولین باری که رفتی درست از اولین باری که مردم

درست از آخرین برگی که باختی درست از آخرین دستی که بردم

درست از روز اول رفته بودی همون روزی که من از دست رفتم

عزیزم عشق تو بن بست من بود منم تا آخر بن بست رفتم

نيكمنش
12-06-2013, 10:16
زندگي در نگهم گلزاري ست
كه تو با قامت چون نيلوفر شاخه پر گل اين گلزاري
من در اندام تو يك دنيا گل مي‌بينم
گل گيسو، گل لبها، گل لبخند شباب
من به چشمان تو گلهـاي فـراوان ديدم
گل عفت، گل صد رنگ اميد، گل فرداي سپيد
بر حذر باش كه در اين گلزار گل چو پژمرده شود، جاي ندارد در باغ
گل پژمرده نخندد بر شاخ، بلبلش اشك بريزد شبنم تا برويد گل را
اي همه هستي من ديده بگشاي و در انديشه‌ي اين بلبل باش
آنكه گرد گل باغ مي‌چرخيد بلبلي عاشق بود
كه به فرداي گل باغ مي‌انديشيد

نيكمنش

Eblis 2011
12-06-2013, 13:47
بوی کافور میدهد "قلبم"
به گمانم مرده شورهایش
آرزوهایم را غسل و کفن میکنند .....

Master Root
12-06-2013, 14:54
نه بسته ام به کس دل
نه بسته کس به من دل
چون تخته پاره بر سنگ
رهــــــــــا رهـــــــــــــا رهـــــــــــــــــــــــ ـــــــا من ........

hamid_diablo
12-06-2013, 15:00
وقتی دلــــــــ بگیــرد

درستـــــــ میگیرد

نه حالی دارد و نه احوالیــــــــ

vahidhgh
12-06-2013, 22:38
یک تصویر از تو و دریا
پر از موج کرده روزهایم رو

Alinho
13-06-2013, 13:26
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا ؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا ؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان تو‌ام فردا چرا ؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا ؟
وه کـه با این عـمـرهـای ‌کوته بـی ‌اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟
شور فرهادم به پرسش سر به ‌زیر افکنده بود
ای لب شیـریـن ! جـواب تلخ سـر بالا چرا ؟
ای شب هجران که یک دم در تو چشم ‌من ‌نخفت
ایـنـقـدر با بخـت خـواب‌آلـود مـن لالا چـرا ؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند
در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا ؟!
در خزان هجر گل ای‌ بلبل طبع حزین !
خامشی شرط وفاداری بود ، غوغا چرا ؟
شهریارا بی حبیب خود نمی‌کردی سفر
این سفر راه قیامت می‌‌روی تنها چرا ؟
شهریار

Maryam j0on
13-06-2013, 21:40
جنین ِ خاطرات ِ تو را سقط کردم

بی پدر (!)
همان بهتر که نباشد
. . .

aliaghil
14-06-2013, 11:39
دفتری بود كه گاهی من و تو
می نوشتيم در آن
از غم و شادی و روياهایمان
از گلايه هايی كه ز دنيا داشتيم
من نوشتم از تو:
كه اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
كه اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خيال
تا بدانجا كه تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:
من كه تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گريه كردم
با تو خنديدم و رفتم تا عشق
نازنينم ای يار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترين انسانم…
ولي...
مدتی هست... !!!

sara_girl
14-06-2013, 15:37
با من رفت و آمد نکن
«رفتن»
فعل قشنگی نیست
با من
فقط راه بیا

Йeda
14-06-2013, 16:33
گاهی که بد می شـــود حالم ،

از حال می روم و خود را به گذشــــــــته می سپــــــارم ،شـــــــاید بهتـــــر شود حالم .

aliaghil
14-06-2013, 18:32
هر آهنگی که گوش میدهم،

به هر زبانی که باشد، بغضم را میشکند . . .

نمی دانم . . .

بغضم به چند زبان زنده دنیا مسلط است

sara_girl
15-06-2013, 11:45
هنوز هم گاهی دلتنگ میشوم

نه برای تو...

برای آن کسی که فکر میکردم تو بودی!

hamid_diablo
15-06-2013, 12:04
تـ ـمـ ـام پــــ ــل های پـ ـشت ســ ــرت را خـ ـراب کـ ـن !


اگـ ـر پشـ ـت سـ ـرت ارزش مـ ـانـ ـدن داشت،
جلوتــــ ــــر نمی آمـــ ـــدی ...!

banii
15-06-2013, 12:05
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

malkemid
15-06-2013, 13:18
نمی دانم...
نمی دانم شادمان باشم یا غمگین؟
به امید روزهای آینده بخندم یا در غم سالهای تباه شده بگریم؟
در سوگ رفتگان و زخم خوردگان سر به دیوار بکوبم یا به امید آیندگان سبز باشم؟
نمی دانم.
ولی همین یک بار...می خواهم شاد باشم و امیدوار.
شاید که روزی بیاید، زخم ها کهنه شوند، و دلهای زخم خورده، شاد.
شاید که روزی خوب بیاید.
همین یک بار را می خواهم شاد باشم و امیدوار.

microsof
15-06-2013, 14:37
دلم گرفت ای هم نفس
پرم شکست تو این قفس
تو این غبار تو این سکوت
چه بی صدا نفس نفس...

farzan311
15-06-2013, 15:02
باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند*********** موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد
بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم******** شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد

N O V A L I S
15-06-2013, 16:05
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست !

banii
15-06-2013, 17:25
برو ای یار که ترک تو ستمگر کردم

حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم

عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران

ساده‌دل من که قسم های تو باور کردم

به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود

زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم

Йeda
15-06-2013, 19:40
دلم با بودنتـــــ خوش بود روزی
دلم با گرمیتــــ خوش بود روزی
##
همین امروز من تصمیـــم بر مرگ
همین تصمـــیم رفـــتن بود روزی
##
دلم انگار حالش دستِــــ من نیست
همـــین حال پریـــشان بود روزی
##
همان روزی که رفتـــی باز ماندم
مـــنم می رم ز جمـــعِ دار ،روزی

sara_program
15-06-2013, 21:46
از این بی حوصلگی ها
ردای درد پوشیدم

شدم یک شاعر بیکار
هوای سرد نوشیدم

از این زور و فشاری که
ز بالا و پایین است

ز مغز استخوان خود
غم یک مرد دوشیدم

Alinho
16-06-2013, 03:29
گاهي تمام چيزهايي که يک نفر مي‌خواهد،
فقط دستي است براي گرفتن دست او
و قلبي است براي فهميدن وي!
چارلی چاپلین

raha bash
16-06-2013, 08:47
سالهای جنون من تمام شد


آن شوریدگی و دیوانگی های من تمام شد


سالها طول کشید تا فهمیدم


تو دیگر به من ربطی نداری !

fati ghasemi
16-06-2013, 09:26
ما دوتن مغرور هردو از هم دور وای در من تاب دوری نیست
ای خیالت خاطر من را نوازش بار بیش از این در من صبوری نیست
بی تو من تنهای تنهایم من به دیداره تو میایم

hamid_diablo
16-06-2013, 10:38
آسمان بارانیست ؛ همگی میگذرند ، چتر دارند به دست ، تا نبارد باران بر سر و صورتشان اما ... من تنها و رها گام بر می دارم بی چتر و به تو می اندیشم ...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

aliaghil
16-06-2013, 13:59
هنوز مانده ام در همان مکانی که اولین بار با هم آشنا شدیم
منتظرم، همانجا که دلم را بردی
مانده ام بر سر عهدی که با تو بستم
پایان لحظه های اشک و انتظارم در دستان توست
می خواهم دستانت در دستانم باشد و

در کنارت بمانم تا آخر دنیا

raana
16-06-2013, 19:04
ﭼـﻪ ﮐَﺴـﯽ ﮔُﻔـﺘﻪ ﮐﻪ ﻣَـــــــﻦ ﺗَﻨــــﻬﺎﯾَﻢ؟ ...!
ﻣَـــــــــﻦ،
ﺳُﮑـﻮﺕ،
ﺧـــــــﺎﻃِﺮﺍﺕ،
ﺑُﻐـــــــﺾ،
ﻭ ﺍَﺷــﮏ،ﻫَﻤـــﯿﺶـــﻪ ﺑﺎ ﻫَﻤﯿـــــــﻢ !!...
ﺑِﮕُــــــــﺬﺍﺭ ﺗَﻨـﻬﺎﯾــﯽ ﺍَﺯ ﺣَﺴــــﻮﺩﯼ ﺑِﻤﯿـﺮَﺩ

vahidhgh
16-06-2013, 19:40
شبی پرسیدمش با بی قراری
به غیر از من کسی رو دوست داری ؟
میان خنده هایش اشک شد جاری
میان گریه هایش گفت .....آری

Eblis 2011
17-06-2013, 02:38
غمگینم همانند پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شده و به این فکر میکند که چگونه بمیرد؟
گرسنه و آزاد
یا سیر و اسیر

raha bash
17-06-2013, 12:34
بــــــــــه مَن مجوزچـــــــــــاپ نمی دهند.میگویندداستانی کـِه نوشته ای

قابل

باورنیست.امامن فقط خاطراتَــــــــــم رانوشتمـ

banii
17-06-2013, 15:19
نخست ثانیه‌ها
کمی بعد
دقیقه‌ها
ساعت‌ها
روزها ...

به خودت که می‌آیی
می‌بینی
سال‌هاست
درد می‌کشی وُ
چیزی حس نمی‌کنی

banii
17-06-2013, 23:27
چه تفاوت عمیقیست
بین تنهایی قبل از نبودنت
و تنهایی پس از نبودنت.

banii
18-06-2013, 13:26
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان که دل اهل نظر برد که سریست خدایی
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان این توانم که بیایم سر کویت به گدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا در همه شهر دلی هست که دیگر بربایی؟
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد که بدانست که دربند تو خوشتر ز جدایی
خلق گویند برو دل به هوای دگری ده نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی

hamid_diablo
18-06-2013, 13:54
دلــم كــَمى خــُدا مــى خــوآهـَد

كـــَمى سكــوتــــ
دلــَم دل بـــُريدن مــى خــوآهـَد

كــَمى اَشكـــ
كــَمى بــُهتــــ
كــَمى آغــوش ِ آسمــآنى

كــمى دور شــُدن اَز ايــن جــنس ِ آدم ...

raha bash
18-06-2013, 20:01
دیگه نمی نویسم...
اینجا....
فقط در تنهایی خویش می نویسم برایت ...
کاش بخوانی ...


چون اینجا جایی برای
عاشقان اهل دل نیست....
اینجا همه دروغ است
اینجا ریا غذای شبو روز است
اینجا نیاز سرکوب شده است
اینجا اشتباه کار همه است
شکستن دل گناه نیست
حقیقت است
اشک مرده است
بال پرواز قیچی شده است
های و هوی آزادی
پشت در قفس ها مانده است
باران با اینجا نا اشناست
پاها از قدم زدن باز ایستاده است
یاسها از بر در خانه ها خشکیده است
و.....
ختم کلام اینکه...
اینجا نور مرده است
و عشق معنای غریبیست
یا باید گفت اثلا عشقی نیست
در اینجا............
...............
...................
........................
..........................
و دیگر هیچ.
تمام

fati ghasemi
19-06-2013, 11:32
فرشته ی بی بالمبرای پرواز تو آسمون آغوشت دلتنگترین مرغ عشقم تو حصار دوری !!وخیس ِ بارون ِ تنهایی ...بی آشیون ، دنبال ِ سایه بون ِ چشمات هستم !!و حریم آغوشت مقصد نهایی رویا های منه!

banii
19-06-2013, 14:13
سیــــــگارم چه زیبا کام میدهد ...
او تا صبح پیراهن سفیدش را برایم می سوزاند من از لبانش بوسه ها میگیرم ..٬
چه لذتی دارد این رفاقت بی منت ، او از جان مایه میگذارد و من از عمر ....!

Eblis 2011
19-06-2013, 14:15
روزی مخاطب تمام جملاتت من بودم ...
نمیدانی چه سخت است خلع مقام شدن ....
و نمیدانی چه سخت تر است دیدن ترفیع گرفتن دیگری ..

havzhini
19-06-2013, 18:38
تو اگر میدانستی
که چه زخمی دارد
که چه دردی دارد
خنجر از دست عزیزان خوردن
از من خسته ...نمی پرسیدی
...آه ای مرد چرا تنهائی

vahidhgh
19-06-2013, 18:59
اگر این عاقبت کار بود
به خود کرده گرفتارم کرده بود
افسوس که جز تو هوایی در نظرم نیست
پس چرا بی تو کسی مد نظرم نیست

aliaghil
20-06-2013, 10:46
ادامه بده
به لبخند
به نگاه
به جشن
از همان حرفهای ساده بزن
مثلا بگو چه روز بدی
چه غذای بی نمکی
هوا چه گرفتست

ادامه بده
به معجزه
به حضور
به عطر
از همان کارهای ساده بکن
روزنامه بخوان
یا بزن زیر آواز بی حوصلگیت

اما فقط ادامه بده
این روزهای هولناک را
بی نمک
ابری...
نیــــــــستیُ اتفاقهای تلخ ساده مــــــی افتد
نیــــــــستی و ترس های کوچک بزرگ میشود
و مهم نیست چند شنبه است
و مهم نیست ساعت چند است
چه احمقانه زنده ام

fati ghasemi
20-06-2013, 10:58
میدونی قشنگترین احساس چه وقتیه !؟

وقتی برمیگردی ؛ یواشكی به عشقت نگاه كنی ....

می بینی كه اونم داشته بهت نگاه میكرده ... !!!

MR.CART
20-06-2013, 11:36
من احساس یه مرد تنها رو دارم.

dourtarin
20-06-2013, 12:04
هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من

banii
20-06-2013, 12:09
گفتی از عشقم حذر كن چه بد كردم نكردم

يادمو از سر بدر كن چه بد كردم نكردم

روز اول گفته بودی ولی از تو نشنيدم

توی آيينه ديروز كاشكی فردارو ميديدم

با تو عشق آمد و گم شد هر چه بود زير و زبر شد

لحظه هام خالی و خسته زندگی بيهوده تر شد

گفتی از عشقم حذر كن چه بد كردم نكردم

فكر آزار و خطر كن چه بد كردم نكردم

عشق اولين تو بودی با تو من عشقو شناختم

ای تو عشق آخرينم رفتی و درد و شناختم

با تو من عشقو شناختم با تو من زندگی ساختم

از كسی گلايه ای نيست اگه باختم به تو باختم

هر كسی پس از تو آمد خلوت منو به هم زد

تو رو باز به یادم آورد اگه از عاطفه دم زد

هر كسی پس از تو آمد خلوت منو به هم زد

سرنوشت من نبوده سر نوشتی كه رقم زد

با تو عشق آمد و گم شد هر چه بود زير و زبر شد

لحظه هام خالی و خسته زندگی بيهوده تر شد

- Saman -
20-06-2013, 12:13
درود


اين منم ...تنها ي تنها! در اين دنيا! پر از رنج و درد...بله اين من هستم!


اي خداوندا!

بزرگتر و زيبا تر از تو نيست...مي دانم. تنها تو هستي كه به من قوت مي دهي. مي دانم...

adi padeshah
20-06-2013, 13:37
کاش میشد میتوانستم تاابد با عروسکهایم باشم چه میشد با انها درددل میکردم ومی رقصیدم و نهار می خورم وشام حتی انها را با دقت کنار خود می خواباندم بعد انگاه خودم راحت میخوابیدم چون خیالم اسوده بود که رازهایم را فاش نمیکنند خیالم اسوده بود که انها به من دروغ نمیگویند خیالم اسوده بود که تا ابد انها عروسک های من اند و هیچ کس حتی اگر زیبا تر هم باشد دل انها را نمیبرد ........کاش میشد

Atghia
20-06-2013, 15:49
نظر به اینکه دوستان و کاربران محترم برداشت های متفاوتی از هدف تاپیک داشتند و این باعث سو تفاهم میشد و همچنین باتوجه به این مسئله که با وجود تذکرات مکرر همچنان این روند ادامه داشت، بنابر صلاحدید تیم مدیریت انجمن ادبیات این تاپیک موقتا بسته خواهد شد تا تصمیم گیری بهتری جهت ادامه ی روند تاپیک گرفته بشه.
با تشکر