مشاهده نسخه کامل
: خاطرههای پزشکی
shalineh
10-04-2010, 21:24
علم پزشکی بر پایه تجربه بنا نهاده شده است. در متون تاریخی به موارد بسیاری در زمینه درمان بیماریها بر اساس تجربه پزشکان آن دوران برخورد می کنیم.
انتقال تجربیات پزشکی و نشر آن نقش موثری در پیشرفت علم طب داشته است و دارد.
در این تاپیک از پزشکان ، پیراپزشکان و دانشجویان پزشکی و رشته های وابسته دعوت می شود تا خاطرات خود را در طول مدت طبابت یا تحصیل منتشر سازند.
خاطرات میتواند نکات علمی یا موارد عجیب و حتی طنز را شامل شود.
حتی المقدور خاطراتی را ذکر کنید که خودتان آن را تجربه کرده اید یا شاهد آن بوده اید.
shalineh
10-04-2010, 21:44
حدود چند ماه قبل که اینترن کشیک بخش چشم بودم ، حوالی ساعت 10 شب ، دختر جوانی را به اورژانس آوردند. پیجر بیمارستان اینترن چشم رو به اورژانس پیج کرد. وقتی بر بالین بیمار رسیدم ، دیدم دختری حدود 19 ساله از درد شدید چشم به خودش میپیچه. در نظر اول حدس زدم جسم خارجی باشه.
چشمش رو با قطره تتراکائین بی حس کردم و شروع به معاینه کردم.
اما در معاینه اولیه چیزی ندیدم. مجبور شدم پلک دختر رو برگردونم. دیدم یک چیز سبز رنگ در بالای پلک فوقانی می درخشد. با سر سوزن کمی دستکاریش کردم اما از جاش تکون نخورد . با سرم و تحت فشار چشمشو شستم تا شاید اون جسم خارج بشه ولی بازم نشد. در نهایت فکر بکری به ذهنم رسید. پرستار اورژانس رو صدا کردم. ایشون نوک اون جسم سبز رنگ رو با سر سوزن بالا نگه داشت و من با پنس سرش رو گرفتم و آروم شروع به کشیدن کردم.
هی می کشیدم و جسم سبز رنگ مثل یه نوار داشت بیرون میومد. بیمار هم با فریادهاش اورژانسو رو سرش گذاشته بود.
خیلی ترسیدم. گفتم نکنه دارم عضله چشمی ، عصبی یا وریدی رو بیرون می کشم. اگه ناگهان خونریزی می کرد یا پاره میشد چی؟
به هر حال خودمو نباختم و به کشیدن ادامه دادم. شاید باورتون نشه. یک کاه باریک 10 سانتی متری از چشم بیمار بیرون اومد. با خارج شدن این جسم ، دختر یک آه بلند کشید و گفت خانوم دکتر راحت شدم!
بسیار عجیب بود. این جسم رو نگه داشتم و صبح در درمانگاه چشم به استادمون نشون دادم. اما ایشون با بی ذوقی هر چه تموم تر گفت : از این بزرگتراش رو هم دیدم!!! :18:
:11:
حدود چند ماه قبل که اینترن کشیک بخش چشم بودم ، حوالی ساعت 10 شب ، دختر جوانی را به اورژانس آوردند. پیجر بیمارستان اینترن چشم رو به اورژانس پیج کرد. وقتی بر بالین بیمار رسیدم ، دیدم دختری حدود 19 ساله از درد شدید چشم به خودش میپیچه. در نظر اول حدس زدم جسم خارجی باشه.
چشمش رو با قطره تتراکائین بی حس کردم و شروع به معاینه کردم.
اما در معاینه اولیه چیزی ندیدم. مجبور شدم پلک دختر رو برگردونم. دیدم یک چیز سبز رنگ در بالای پلک فوقانی می درخشد. با سر سوزن کمی دستکاریش کردم اما از جاش تکون نخورد . با سرم و تحت فشار چشمشو شستم تا شاید اون جسم خارج بشه ولی بازم نشد. در نهایت فکر بکری به ذهنم رسید. پرستار اورژانس رو صدا کردم. ایشون نوک اون جسم سبز رنگ رو با سر سوزن بالا نگه داشت و من با پنس سرش رو گرفتم و آروم شروع به کشیدن کردم.
هی می کشیدم و جسم سبز رنگ مثل یه نوار داشت بیرون میومد. بیمار هم با فریادهاش اورژانسو رو سرش گذاشته بود.
خیلی ترسیدم. گفتم نکنه دارم عضله چشمی ، عصبی یا وریدی رو بیرون می کشم. اگه ناگهان خونریزی می کرد یا پاره میشد چی؟
به هر حال خودمو نباختم و به کشیدن ادامه دادم. شاید باورتون نشه. یک کاه باریک 10 سانتی متری از چشم بیمار بیرون اومد. با خارج شدن این جسم ، دختر یک آه بلند کشید و گفت خانوم دکتر راحت شدم!
بسیار عجیب بود. این جسم رو نگه داشتم و صبح در درمانگاه چشم به استادمون نشون دادم. اما ایشون با بی ذوقی هر چه تموم تر گفت : از این بزرگتراش رو هم دیدم!!! :18:
:11:
شما چی میخونید؟
shalineh
10-04-2010, 22:35
شما چی میخونید؟
سال آخر پزشکی هستم. شهریور فارغ التحصیل میشم. :20:
وای چه وحشتناک تصورش هم سخته یه همچین چیزی بره تو چشم ادم
roohi_rsh
15-05-2010, 13:50
جالب بود !
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.