مشاهده نسخه کامل
: زندگینامهی گروهها و خوانندگان، از دیرباز تا امروز
بیوگرافی گولبن ارگن Gulben Ergen
گـ*ُـلبن 25 اگوست (مصادف با 3 شهريور) سال 1972 در استانبول متولد شد. در سال 1987 در مسابقه*ي دختر شايسته سينما مقام دوم را كسب كرد. اولين فيلمش را وقتيدانش*آموز دوم دبيرستان تجارت كادي كوي بود بازي كرد. با بازي در فيلم «ستاره دريا» با كنعان كالاو، به شهرت نزديكتر شد. مدت كوتاهي در آژانس مانكني نشه اربك به عنوانمانكن فعاليت كرد. اما شغل مانكني او طولي نداست و در كمتر از يك سال اين كار رارها كرد. به گفته*ي خود گلبن، او براي مانكني ساخته نشده بود. در اوايل سال 1990 اودر چندين فيلم سينما و سريال تلويزيوني بازي كرد. كه از جمله*ي اينها مي توان به ‹شكار› با جنيت آركين، ‹ما از هم جدا نمي شويم› با بلونت ارسوي، سريالهاي مبارزانقانون، مزرعه*ي خانم، جنايت راه پالاس، دو خواهر، تحت اشغال اشاره كرد. در اين ميانگاها برنامه هم اجرا مي*كرد. در سال 1994 گلبن دركليپ ‹هايدي سويله›ي ابراهيم تاتليسس بازي كرد. اين كليپ را مي*توان به عنوان شروعي براي گلبن به شمار آورد. پس از آن در سال 1997 همراه با ابراهيم تاتليسس در سريال ‹فرات› بازي كرد. نقش او در اين سريال تقريبا كوتاه بود؛ نقشش در يك روز سرد زمستاني در صحنه*اي كه در حال غرق شدن در آبهاي فرات بود به پايان رسيد. در همين اثنا با آلبوم ‹مرحبا› به دنياي موسيقي وارد شد. از آن پس گلبن پله*هاي پيشرفت را به سرعت طي مي*كرد. اما آنچه كه شايان توجه است هرگز شهرت او را وادار به كارهاي ناشايست نكرد. و براي رسيدن به اين شهرت اگرچه سالهاي سال انتظار كشيد، اما هرگز بيراهه نرفت. و مرضيه اين سريال گلبن را به اوج شهرت رسانيد. در اصل در اين سريال او توانست قابليتهاي خود را به عرصه*ي نمايش گذاشته و با ارائه*ي يك بازي فوق*العاده ركورد دار پر بيننده*ترين برنامه*ي روزهاي پخش اين سريال باشد. اگر ابراهيم تاتليسس را اولين فرد مهم در زندگي هنري گلبن به شمار بياوريم، مي*توان كادير اينانير را هم دومين به حساب آورد.
در سريال مرضيه گلبن به عنوان نقش اول، نقش مرضيه را ايفا كرد.كه نقش مقابل گلبن، كادير اينانير تحت تاثير بازي او در موردش چنين گفت: «او صاحب يك استعداد فوق*العاده است». در اثناي فيلم برداري و پخش اين سريال مطبوعات از عشق بين گلبن و كادير اينانير بسيار بحث كردند. اين ماجراي عشق را هيچ كدام از طرفين قبول نكردند. كادير اينانير در يك مصاحبه*ي مطبوعاتيش در مورد گلبن چنين گفته است:*«گلبن خيلي شوخ طبع و با استعداد است. به افرادي كه با آنها در يك محيط كار مي*كند، همواره محبت كرده و محيطي گرم و صميمي ايجاد مي*كند. خيلي با استعداد است و دستاورد بزرگي براي سينماي ترك مي*باشد. يك ستاره*ي فوق*العاده است. و چيزي كه براي من اهميت دارد، همين است.» و اما سومين كار پر از موفقيت گلبن ''Dadı'' است و اين سريال كه سناريوي آن بر اساس يك نمايشنامه*ي آمريكايي نوشته شده است، بسيار مورد توجه بيننده*هاي تلويزيوني قرار گرفت. كنعان ايشيك، هالدون دورمان و گلبن سه نقش اول اين سريال كمدي را بر عهده داشتند. بلكه گلبن با بازي در اين سريال هنر بازيگريش را به افرادي كه هنوز او را قبول نكرده بودند، اثبات كرد. او با بازي در يك سريال كمدي ثابت كرد كه توانايي اجراي هر نقشي را داراست. گلبن در حين بازي در سريال مرضيه به اجراي يك برنامه شو در يكي از كانالهاي خصوصي تركيه نيز پرداخت. پس از اتمام مرضيه و شروع سريال جديد اين برنامه همچنان ادامه داشت.سه سال تمام هر روز صبح با پخش زنده برنامه*ي "Gümbür Gümbür Gülbence" كه بعدها "Evita Gülbence" نام گرفت، در كانال "TGRT" اين برنامه را اجرا كرد. در اين مدت گلبن با انرژي فراوان از عهده*ي همه*ي اين برنامه*ها برآمده و همه*ي آنها را به نحو احسنت اجرا كرد. آلبوم "kör Âşık" در سال 2000 وارد بازار موسيقي شد و آخرين آلبوم او در تابستان 1381 (2002) با نام (Sade ve Sadece Gülben) فقط و فقط گلبن به بازار موسيقي عرضه شد. اين آلبوم از فروش بسيار بالاي برخوردار شد، كه هنوز ادامه دارد. در زمستان 81 سريال هفت قسمتي Hürrem Sultanı از كانال Star TV پخش شد. اين سريال با هنرمندي گلبن در نقش سلصان هرم، يكي از سريالهاي موفق تلويزيون تركيه در آن سال بود؛ كه قسمت مهمي از تاريخ عثماني*ها را به نمايش درآورده بود. اين سريال نيز همچون ساير كارهاي گلبن جزو 10 برنامه*ي پربيننده روزهاي پخش سريال مي*شد. (در قسمت مجموعه عكسهاي سايت مي*توانيد عكسهايي از اين سريال را ببينيد.) در اين سريال نقش مقابل گلبن را علي سرملي (سلطان سليمان) ايفا مي*كرد.و هم اكنون گلبن هر روز ساعت 16:30 به وقت تهران با برنامه Gülbence در كانال atv به صورت پخش زنده مهمان خانه*هايمان مي*باشد.
گلبن در پانزدهم شهريور 83 با مصطفي اردوغان ازدواج كرد.
eshghe eskate
14-08-2008, 08:33
بیوگرافی جنیفر لوپز [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] نام اصلی : جنیفرلین لوپزJennifer Lynn Lopez / لقب : جی لو / قد : cm 168
جنیفر لین لوپز در24 جولای 1969 در بخش گسل هیل در جنوب برونکس متولد شد . 2 خواهر دارد ،خواهر بزرگتر لسلی 34 ساله خانه دار و خواهر کوچکتر لیندا 30 ساله مشاور امور تفریحی کانال 11 نیویورک می باشد.
آرزوی همیشگی جنیفر این بود که سوپر استاری پر کار شود.
والدین جنیفر (مادرش) گوآدالوپ رودریگرز و ( پدرش ) دیوید لوپز هر دو در شهر پونس پورتوریکو ، دومین شهر بزرگ پورتوریکو متولد شدند . هردو ( پدر و مادرش ) در کودکی به ایالات متحده آمدند و زمانی که در نیویورک زندگی می کردند با هم آشنا شدند . با وجود اینکه جنیفر از نژاد پورتوریکویی است ولی والدین مادربزرگ پدریش اروپایی هایی بودند که در جزیره پورتوریکو اقامت داشتند .
جنیفر از کودکی به موسیقی های ملل مختلف علاقه داشت . به خصوص به ریتمهای Afro-caribbean مانند : ( salsa ) سالسا ، مرنجو ( meringue ) و باچاتا (bachata ) و شاخه های اصلی موسیقی مانند پاپ ( Pop ) هیپ هاپ ( Hip hop ) و آراند بی ( R&B ).
وی با وجود عشقش به موسیقی به صنعت فیلم هم علاقه نشان می داد . فیلم موزیکال ریتامورنو (Moreno Rita) که در سال 1961 ساخته شده بود تاثیر عمیقی بر او گذاشت .
جنیفر در سن 5 سالگی به کلاسهای آموزشی رقص وموسیقی رفت و جدای از این برنامه ها در یک مدرسه مذهبی کاتولیک دخترانه مشغول به تحصیل بود. او 8 سال در این مدرسه که خانواده مقدس نام داشت درس خواند وبعد از 4 سال در دبیرستان پریستون ( Preston ) تحصیل کرد وفارغ التحصیل شد . او در مدرسه ورزشکار قابلی بود. رشته ورزشی که در مدرسه کار می کرد تنیس و ورزشهای مربوط به دو و میدانی بود .
لوپز در 18 سالگی از پدر ومادرش جدا شد. در آن زمان دریک موسسه حقوقی مشغول به کار بود و شبها نیز به انجام حرکات موزون ( !!! ) می پرداخت . پس ازآن پیشنهاد بازی در نقش Fly girl در کمدی فاکس هیت در برنامه In living color به او داده شد. پس از دو سال کار هنری در برنامه In living color همچنان به کار رقص ولی این بار در گروه مشهور جنت جکسون (Janet Jackson ) ادامه داد .
اولین فیلم او گری گوری نوا خانواده من است (Gregory novas my family ) در سال 1975 است و شغل بازیگری او زمانی استحکام یافت که در سال 1997 نقش سلنا کوئینتا نیلا (Selena Quintanilla ) خواننده معروف را بازی کرد.
همسران :
اوجانی نوآ 22 فوریه 1997 تا ژانویه 1998 – ( طلاق )
گریس جود 29 سپتامبر 2001 تا 26 ژانویه 2003 – ( طلاق )
مارک انتونی 5 ژوئن 2004 – ( تا زمان ترجمه این مطلب که حرفی از طلاق بینشون نبوده ! )
بد نیست این را هم بدانید که جنیفر در مجله People ( 1997 ) به عنوان یکی از 50 فرد زیبای جهان شناخته شد. باشگاه بدن سازی به او لقب گیتار داده بودند چون بدنش قوسی شبیه به گیتار داشت !
در جشن فیلم سلنا ،28 اکتبر 1996 در سان انتونلو، جنیفر این ستاره سینما و موسیقی با یک اتفاق عشقی غیره منتظره مواجه شد . زمانی که دوست پدرش اوجانی نوآ میکروفن رابه دست گرفت و در حالیکه یک حلقه جواهر مریکوس کات بزرگ را در دست داشت در میان جمع به او پیشنهاد ازدواج داد! جنیفر نیز بلافاصله به او پاسخ مثبت داد. ( مثل اینکه خودش منتظر بوده ! )
او برای آموزش حرکات موزون ( !!! ) به مانهاتان (Manhattan) نقل مکان کرد وشبها در استودیویی که تمرین رقص می کرد می خوابید.
شایع شده که او بدنش را 1 میلیارد دلار بیمه کرده وتحت حمایت 300 میلیون دلاری از طرف بیمه است.( دسامبر 1999 )
لوپز و دوست پسرش Puffy در ارتباط به یک کلوپ شبانه تیراندازی دستگیر شدند . پلیس آنها را با یک اسلحه دزدی دستگیر کرد. اما از جنیفر رفع اتهام شد و از زندان آزاد گردید . دسامبر( 1999)
مادرش در وچستر Westchester کانتری نیویورک معلم مدرسه است .
او و دوست پسرش Puffy در 14 ژانویه 2001 اعلام کردند که به دوستی خود خاتمه بخشیدند او اولین بازیگر زن آمریکای لاتینی است که بالا ترین دستمزد را برای بازی در نقش selena در فیلم طراحان عروسی 2001 ( wedding planner ) به خود اختصاص داد که مبلغی برابر 1 میلیون دلار می باشد. او این فیلم وآلبوم (Hitnomberone ) را در یک هفته ( به طور همزمان ) کارکرد. ( یه لقمه نون چی کارا که نمیکنه ! )
جنیفر با همسرش گریس جود ( Gris Judd ) زمانی که کلیپ برای عشق قیمتی نیست را اجرا می کرد ، آشنا شد . آنها جشن کوچکی برای ازدواج خود ترتیب دادند که در خانه ای در لوس آنجلس برگزار شد و 170 نفر مهمان داشت .
بدنش به عنوان زیباترین اندام در مجله انگلیسی Celebrity Bodies شناخته شده است.
او یک رستوران کوبایی جدید به نام Madres مادرس در پاسادنا Pasadena کالیفورنیا افتتاح کرده و صاحب خانه ای به ارزش 1/9 میلیون دلار در سواحل میامی است و همسایگان دیوار به دیوار او روبین و تری گیپ هستند وخانه ریکی مارتین 7 بلوک با خانه جنیفر فاصله دارد .
سومین آلبومش این من هستم ... وبعد (This is me … them ) را در 26 نوامبر 2002 به پایان رساند.
در اکتبر 2002 با بن افلک نامزد کرد. گفته می شود جنیفر اصلاً مشروبات الکلی مصرف نمی کند.
همسر سابقش گریس جود و نامزد سابقش بن افلک در یک روز متولد شده اند . بن سه سال از گریس کوچکتر است. جنیفر در 20 ژانویه 2004 نامزدیش را با بن افلک به هم زد.
او اشعار ترانه Dear Ben)) بن عزیز را برای نامزدش بن افلک سروده بود تا به او بگوید که چقدر عاشقش است .
آوریل 2004 زمانی که با بن افلک نامزد بود در مصاحبه ای اعلام کرده بود که پس از ازدواج با نام افلک به کار هنری و حرفه ای خود ادامه خواهد داد ولی این اتفاق هیچ گاه نیفتاد چون در فوریه 2004 نامزدیش را با بن افلک به هم زد .
نظرات شخصی :
پاسخ اودر مورد اینکه زمانی که در مورد خودش شایعاتی می شنود چه عکس العملی نشان می دهد : به آن می خندی ،گاهی مواقع کمی ناراحت می شی ، می زاری تموم شه چون تو یه انسانی. ( اگوست 2000)
در پاسخ اینکه چه زمانی احساس ناامنی می کند گفته است : زمانی که آماده نیستم اما هیچ وقت این اتفاق نیفتاده است .
واقعا به انتقادهای مردم بی توجهم .
از قوزک پاهایم ناراضی نیستم ،واقعا درخشان هستند .
همه ما در طول زندگی به عشق مبتلا می شویم وتاثیرات عشقهای از هم گسیخته را می چشیم ، من کمی احسساتی تر از بقیه ام، واین اتفاق برایم ناراحت کننده است. من به مردم می گویم ولی هیچ کس گوش نمی کند .
همیشه وحشت زیادی از مرگ یا بیمار شدن دارم وچیزی که از آن می ترسم تنها شدن است به خاطر همین به دنبال نور ( چراغ ) می گردم ، آن وقت فکر می کنم تنها نیستم .
ترس از تنها شدن سراسر وجود مرا فرا گرفته است .
دستمزدها :
1-Monster – in - law (2005) 15 میلیون دلار
2- زندگی ناتمام (2004) 15 میلیون دلار
3- افتخار رقصیدن با شمارا دارم (2004) 15 میلیون دلار
4- Jersey girl (2004) 4 میلیون دلار
5- گیگیلی (2003) 12میلیون دلار
6- Maid در مانهاتان( 2002 )12 میلیون دلار
7- کافی است( 2002 )10 میلیون دلار
8- چشمان فرشته ( 2001 ) 9میلیون دلار
9- طراحان عروسی (2001) 9 میلیون دلار
10- سلول (2000 ) 4میلیون دلار
11- مورچه ها ( 1998 ) 50 هزار دلار
12- خارج از برنامه ( 1998 ) 2 میلیون دلار
13- تو بچرخ ( 1997) 1 میلیون دلار
14- انا کندا Anaconda( 1997 ) 1 میلیون دلار
15- سلنا ( 1997 ) 1 میلیون دلار
16- خون وشراب ( 1996 ) 250 هزار دلار
17- چک ( 1996 ) 200 هزار دلار
18- خانواده من ( 1995) 50 هزار دلار
زندگينامه
EMINEM
مارشال بروس مترز سوم نام کامل امينم است.مارشال يکی از دست پرورده های فوق العاده با استعداد پيشکسوت و بزرگ رپ يعنی Dr.dre می باشد كه از سال ۱۹۹۹ تاكنون نامش به عنوان يكی از جنجالی ترين خواننده های رپ تثبيت شده است.امينم درك كنايه آميز و الفاظ برنده خود را با مهارت باور نكردنی اش تركيب كرده و با اين كار به تخليه عقده های كودكی پر رنجش پرداخته است.
می توان گفت كه موفقيتهای امينم از زمانی كه اولين اثر انفرادی خود را ۷ سال پيش به سمع و نظر Dr.dre رساند به يك پيروزی سراسری در سبك رپ بدل شد.بحث و جدلی كه بر سر اشعار وی سر گرفته بهترين تبليغی است كه يك موزيسين می تواند برای آثارش ترتيب بدهد.ضمن اينكه او اولين رپ خوان سفيد پوست هم به شمار می آيد و اين در حالی است كه بسياری از رپ خوانهای سياه پوستی كه هوش و ذكاوتی بيشتر از او نداشتند حتی حاظر نبودند كه برای او جايگاهی قائل شوند.
و اين موضوع در اوايل فعاليت برای او تنش های بسياری ايجاد كرده بود تا جايی كه استعدادهايش هميشه تحت شعاع شخصيت رسانه ايش قرار گرفته است.شخصيتی كه مخلوطی از يك نابغه درگير سو ء تفاهمات و يك انسان شورشی است.هر كدام از اينها در جايگاه خود می تواند درست باشد ولی اگر از نگاهی ديگر بررسی كنيم امينم يك تاثير انكار ناشدنی و عظيم بر هواداران سبك رپ كه تماماً از سياهان تشكيل شده گذاشته است.
EMINEM در نزديكی كانزاس سيتی در ۱۷ اكتبر ۱۹۷۲ متولد شد.او بهترين دوران كودكی خود را در حالی سپری می كرد كه با خانواده اش دائماً بين زادگاهش و ديترويت در حركت بودند و مدام تغيير مكان می دادند تا اينكه سرانجام در سنين نوجوانی شيفته رپ شد.او كار خود را از سن ۱۴ سالگی آغاز كرد و نمايشهايش را در زير زمين خانه دوست دبيرستانيش انجام داد.
اين دو نفر تحت عنوان (ام اند ام و ماينكس) شروع به فعاليت كردند كه خيلی زود به امينم تغيير نام داد.
مارشال نام امينم را از حروف اول اسم كوچك و بزرگ خود يعنی مارشال و مترز گرفته بود.به خاطر مرزهای اجتناب ناپذير نژادی كه نمی توانست يك رپ خوان سفيد پوست را پذيرا باشد امينم بايد ساده ترين راه را برای متقاعد كردن شنوندگان هيپ هاپ زير زمينی برمی گزيد.يعنی مبارزه و به قول خودمون كل كل كردن به صورت شعرهای فلبداهه با خوانندگان رپ سياه پوست.
بعد از مدتی مبارزات با رپ خوانهای سياه پوست و بردن از اکثر آنها چنان جنبه عامه پسندی انتخاب کرد که مردم می خواستند نام او را برای خودشان انتخاب کنند.ولی به يکباره عمويش که Ronnie نام داشت خود کشی کرد و اين کار انگيزه ای شد برای خروج موقتش از دنيای رپ.ولی مدتی بعد بازگشت و دريافت که چند رپ خوان ديگر از او برای تشکيل يک گروه دعوت کرده اند.همين موضوع باعث شد که او در سال ۱۹۹۵ اولين ريکورد تک آهنگی منتشر شود.
يک خواننده رپ به نام Proof که در طرف دوم يک تک آهنگ با او همکاری کرده بود چنان از کارش لذت برده بود که از او برای پيوستن به گروهش که D12 نام داشت دعوت کرد.گروهی شش نفره که هر کدام از اعضای آن حتی در اجراهای انفرادی هم به هم کمک می کردند.هر چند اولين آلبوم امينم به نام (Infinite)=(لايتناهی) روال يکنواخت هنری اش را شکست اما با اندک نقدهای خوبی روبرو شد.او در بسياری از پيامهايی را که می خواست به صورت مثبت ارائه کند در قالب اسليم شيدی (Slim Shady) يا لاغر مرموز روانه بازار کرد.يک شخصيت ساختگی مغرور اما اصلاح شده که از بيان هيچ احساسی هراس ندارد.امينم به تدريج احساسات محرمانه و درونی اش را در کارهايش وارد کرد.مثلا مادرش را در ترانه ها متهم کرد که آسيبهای روحی و روانی بسياری به او و برادر کوچکترش وارد آورده است.
وقتی آلبوم The Real SlimShady EP وحشيانه را منتشر ساخت بازار موسيقی با کاری ر روح اما متوسط،شاد و تفکر برانگيز روبرو شد و در روند کاری و نوشتاری او از همين درونمايه شکل گرفت.
اين ريکورد در جريان موسيقی زير زمينی اثر زيادی گداشت و نه تنها شيوه صدای تو دماغی خواننده بلکه رنگ پوستش او را به جنجالی باور نکردنی تبديل کرد.اگر چه امينم در آن مسابقه سال ۱۹۹۷ در لس آنجلس رتبه دوم را در شيوه خواندن بدست آورد آما باعث شد که استعدادهايش توسط Dr.Dre که به پدر رپ زير زمينی معروف است شناخته شود.
امکانات اجرا و ضبط نوار بعدی او تا دو ماه بعد ميسر نشد.او پی از آن کاری برای Dre فرستاده بود و دره هم مشتاقانه با او تماس گرفت و در روز ملاقات Dre به خاطر رنگ پوست امينم عقب نشينی کرد و بيش از هنر او از سفيدی پوستش غافلگير شد.
اما ظرف فقط يک ساعت به چنان تفاهمی رسيدند که شروع به ضبط ترانه My Name Is کردند که در پاييز ۱۹۹۸ امينم با يکی از همکلاسی های سابقش ازدواج کرد و در آن زمان با (Kid Rock) در «شيطان بدون دليل» شرکت کرد تا سرو صدای پيرامونش را بيش از پيش بلند کند.
The Real Slim Shady LP آلبومی با فروش عالی در اوايل سال ۱۹۹۹ بود که با موفقيت تک آهنگ My Name Is همراه شد و اين روند با مقبوليت ترانه Guilty Consience يا عذاب وجدان در سال بعد و در يافت جايزه Plantium برای امينم ادامه يافت.
پس از اين نمايش گسترده جنجالی بزرگ بر سر محتوای اين آلبوم برپا شد.برخی منتقدين نقدهای خشونت آميز و کارتونی برای آن نوشتند.در حالی که بسياری ستايشش کردند و آن را حرکت بر روی لبه تيغ همراه با طنزی سورئال ناميدند.
آلبوم The Marshall Matters LP در تابستان ۲۰۰۰ منتشر شد و با فروش نزديک به ۱ ميليون کپی در هفته اول انتشار آماری عجيبی را رقم زد به طوری که سريعترين فروش رپ در آن دوران لقب گرفت.با همه جنجالها آلبوم وی در صدر جداول ايستاد ولی اشعار تحريک آميز وی مثل «Kim» باعث شد تا زندگی مشترکش پايان بگيرد.امينم در جشن سالانه گرمي٬آلبومش نامزد چندين جايزه شد و منتقدان وی که او را با التون جان در يک اجرای دو نفره در مراسم مشاهده کردند ناچار به سکوت شدند.
در سال ۲۰۰۱ او همراه با چند تن از دوستان قديمی ديترويتی دوباره D12 را تشکيل دادند و آلبومی را روانه بازار کردند.در اواخر سال ۲۰۰۱ نيز او ا به جلوی دوربين گذاشت و در فيلم 8mile سينما را آزمود.
فيلمی با برداشتی ضعيف از زندگی خودش به کارگردانی هوادار غير قابل تصورش يعنی کرتيس هانسون.
آلبوم بعدی وی يعنی The Eminem Show بحث و جدل های اندکی آفريد ولی فروشی اعجاز آميز داشت که بهترين فروش را در دوران زندگی اش داشت.مخصوصا ترانه های I'm A Soldier٬Cleaning Out My Closet٬Superman٬Sing For The Moment و Without Me مه مورد توجه بسياری قرار گرفت.
eshghe eskate
14-08-2008, 08:36
بیوگرافی هیلاری داف Hilary Erhard Duff Biography
هیلاری داف
نام کامل : هیلاری ارهاد داف
معروف به : هیل
تاریخ تولد :28 سپتامبر 1987
شغل و حرفه : بازیگر - خواننده
محل تولد :هوستون – تگزاس - آمریکا
هیلاری دومین بچه باب داف مالک
فروشگاه زنجیره ای هست و سوزان کالین کاب که
خانه دار است .
اسم میانی داف " ارهاد " که اسمی آلمانی-آمریکایی هست که از مادربزرگ پدریش (Mary Erhad ) به ارث برده.
هیلاری همچنین از طرف
مادربزرگ مادری ( Amy Beulah Schlemer )
هم آلمان تبار هست.
مادر هیلاری مشوق اصلی او بود تا به کلاسهای بازیگری برود .
خواهر بزرگتر او هیلی داف به همراه هیلاری در تئاترهای محلی برنده شدند.
هیلاری در 6 سالگی در بالت ( رقص ورزشی هنری ) ناتکرکر در سان آنتنیو شرکت کرد .
هر دو خواهر ( هیلاری – هیلی )
بیشتر و بیشتر علاقه مند به بازیگری حرفه ای شدند.
و سرانجام آنها به همراه
مادرشون به کالیفرنیا نقل مکان کردند ولی پدرشون باب داف همانجا در هوستون ماند تا شغلش را حفظ کند .بعد از اون هیلاری و هیلی چندین برنامه تلویزیونی رو گردوندند.
خوانندگی:
هیلاری اولین آهنگی رو که ضبط کرد آهنگ I Can't Wait نام داشت که در برنامه تلویزیونی Lizzie McGuire در آگوست 2002 پخش شد .
و آهنگ بعدی برای دیسنی مانیا با نام
The Tiki , Tiki ,
Tiki Room .
اولین آلبوم هیلاری در سال 2002 که مجموعه ای
از آهنگهای کریسمس با عنوان Santa Claus Lane که شامل همخوانی Lil' Romeo و
Christian Milian می شد در اکتبر منتشر شد که این آلبوم درجایگاه پایینی دربیلبورد 200 جدول آلبوم قرار گرفت . به دنبال این آلبوم در
همان سال The Santa Claus 2 رو هم بیرون داد. هیلاری همچنین آهنگهایی رو که در
برنامه تلویزیونی Lizzie McGuire اجرا کرده بود رو درآپریل 2003 وارد بازار کرد . سال بعد از آن هیلاری اولین آلبوم non-holiday رو با نام
Metamorphosis در آگوست 2003 عرضه کرد که در چارتهای آمریکا و کانادا شماره یک شد.
نویسندگان شعرهاش (Songwriting ) همون تیمی بودند که برای فیلم The Matrix و خواننده هایی همچون Avril Lavigne در آلبوم Let Go
وهمچنین برای Liz Phair شعر نوشته بودند برای هیلاری نیز 3تا از آهنگهای آلبومش رو آماده کردند که یکی از این آهنگها
با نام So Yesterday
در جایگاه دوم Top 40 در استرالیا قرار گرفت.
Metamorphosis در بالاترین فروش های طولانی مدت رتبه هشتم رو کسب کرد. این آلبوم در 4 ماه بعد
از انتشار در آمریکا 2.4 میلیون کپی شد.
این آلبوم به هیلاری کمک کرد تا یک جایی در لیست 100 تایاول سلبریتی داشته باشه . هیلاری در
2003 Top 100 CelebrityList
در جایگاه 96 قرار
گرفت.
همچنین کاندید برای بهترین آلبوم سال
از Juno Awards of 2004 شد .
در 28 سپتامبر 2004 ( مطابق با روز 17 سالگیش ) دومین آلبوم هیلاری با نام خودش در جایگاه دوم در بیلبورد 200 درآمریکا و در جایگاه
اول در کانادا قرار گرفت .لیریکس آهنگ Haters این آلبوم شایعه شد که در مورد لیندسی لوهان بوده . اغلب از لیندسی لوهان در رسانه ها
به عنوان رقیب هیلاری داف نامبرده میشه .این آلبوم با 1.5میلیون کپی در آمریکا فروخته شد .
داف همچنین دعوتی که از او شد که برای جشن انتخابی رئیس جمهور جورج بوش 2005 بخونه رو قبول کرد .
در 16 آگوست 2005 هیلاری دومین آلبوم خودش رو با نام Most Wanted
که یک گردهم آوری از 2 تا از آهنگهای جدیدش که باکمک دوست پسرش Joel Madden توانست این آهنگها رو به قول معروف راک تر و عصبی تر جلوه بده
آهنگ Wake Up این آلبوم جایگاه 29
در Hot100
به خود اختصاص داد و این آلبوم در هفته اول منتشر شدن200000نسخه کپی شد . همچنین در کانادا شماره
یک شد .
زندگی خصوصی :
داف همچنین با آرون کارتن در سال 2003 دوست بود (هیلاری داف و لیندسی لوهان که برای هم رقیب محسوب می شوند) دیده
شده بود که لیندسی لوهان در بعضی مواقع بیشتر ازهیلاری با آرون کاترن در ارتباط بوده و با هم بودند.
هیلاری داف از اینکه گفته شد شما بیشتر از مدل و استایل آوریل لاوین ( Avril Lavigne ) استفاده می کنید مخالفت کرد و این گفته رو نقض کرد .
هیلاری داف تا به حال زیاد در کارهای خیر شرکت کرده که ازجمله اون ها میشه به " حمایت از حیوانان" اشاره کرد .
هیلاری یکی از عضوهای
Kids With A Cause در سپتامبر 2005 است و گفته شده که هیلاری 250000 دلار برای کمک به طوفان زدگان کاترینا بخشیده است .
رنگ موهای هیلاری داف به طور طبیعی قهوه ای روشن هست اما بعد از سن 11 سالگی رنگ اون رو به بلوند بی حال تغییر داد.
هیلاری و خواهرش هیلی 6 سگ دارند به نام های لولا - ماسی -چیکووتا که مال هیلاری و سه تای دیگه مال خواهرشه.
هیلاری در 12 مارس 2004 یک خط تولیدی لباس راه انداخت باعنوان " Stuff By Duff " که در آمریکا - استرالیا و کاناداعرضه شد .
Playmates Toys یک عروسک از هیلاری در سال 2004 درست کرد و وارد بازار کرد.
خواهر هیلاری یعنی هیلی همیشه دوست داشته خواننده خوبی مثل هیلاری بشه . هیلاری در این زمینه در یکی از آهنگاش کمکش
کرده . باخوندن 2 نفری در آهنگ
"Our Lips Are Sealed " که در
کشورهایی همچون آمریکا و مکزیک و کلمبیا خیلی موفق بود .
گفته می شد که هیلاری نیز با خواننده
" Good Charlotte "
یعنی جول مادن دوست هست . خود هیلاری این قضیه رو بالاخره در ژوئن 2005
با پذیرفتن دوستیشون قبول کرد.و این دو با همدیگه وقتی آشنا شده بودند که هیلاری 16 سالش بوده و جول 24 سالش .شایعه از وقتی شروع شد که
هر دو با هم به
MuchMusic Video Awards در 2004
تورنتو رفتند. و این دو در نهایت گفتند که بله!!!!!!!!هستیم.
در اواخر 2005 هیلاری یک ماه دست از کار کشید که با جشن تولد 18 سالگیش مصادف شد .
Date of birth (location)
28 September 1987
Houston, Texas, USA
Birth name
Hilary Erhard Duff
Nickname
Hil
Height
1.65 m
زندگينامه
Madona
مدنا لوئيس ورونيکاسيکن ترانه سرا و هنرپيشه در شانزده آگوست ۱۹۸۵ در بی سی تی در شهر فيلجی ميشيگان متولد شد. او موفق به کسب بورسيه تحصيلی در دبيرستان شد و در دانشگاه ميشيگان رقص را آموخت. در اواخر ۱۹۷۰ آنجا را ترک کرد و به نيويورک جافيکرد، آلوين آلی و پيرل لنگ خواندن و رقص آموخت. او در چندين فيلم ايفای نقش کرد و با گروه های موسيقی راک همکاری نمود.
آلبوم او تحت عنوان مونا و نمونه پاکدامن در سال ۱۹۸۳ با بيش از ميليون ها کپی از هر نوع به فروش رسيد. او به خاطر صحنه های مبتذل و اجراهای ويدئويی معروف شد. در سال ۱۹۹۲ کتابش تحت عنوان جنسيت همراه با عکس های مبتذل از خودش و ديگران با موضوعات عاشقانه به چاپ رسيد. در اواخر ۲۰۰۰ آلبوم او تحت عنوان موسيقی منتشر شد که برنده چندين جايزه شد. در اوايل سال ۲۰۰۰ در فيلم بهترين موضوع بود که در کنار نزديکترين دوست واقعی اش راپرت ديورت ايفای نقش کرد، ستاره شد.
در تابستان ۲۰۰۱ اولين تور جهانی خود را به مدت ۸ سال راه انداخت، تحت عنوان تور جهانی فراگير. در لندن ۲۰۰۲ به عنوان ستاره در فيلم کمدی که به وسيله نمايشنامه نويس استراليائی ديويد ويليام سان نوشته شد بازی کرد. در مارچ ۲۰۰۳ آلبوم او تحت عنوان زندگی آمريکائی منتشر شد. چند ماه بعدکتاب کودکانی تحت عنوان رزهای انگليسی منتشر کرد که به چهل و دو زبان به منظور توزيع در بيش از ۱۰۰ کشور به چاپ رسيد.
مدنا از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۸۸ با هنرپيشه ای به نام سين پن ازدواج کرد. او از دوست قبليش کارلوس لئون دختری به نام دوردس مريا لئون دارد. در سال ۲۰۰۰ با کارگردان بريتانيائی به نام گای ريچی ازدواج کرد. آنها صاحب پسری به نام راکو ريچی، در يازده آگوست ۲۰۰۰ شدند.
زندگينامه
CHESTER
Chester Charles Bennington متولد 20 ام مارچ سال 1976 است.
تو گروه Chazzy Chaz هم صداش ميكنن و همچنين به نام Chemist هم ميشناسنش.
Chester در 31 ام اكتبر سال 1996 با Samantha ازدواج كرده و از او يك پسر به نام Draven Sebastian داره كه متولد 19 ام آوريل 2002 هست.
Chaz اهل Phoenix در Arizona هست ولي در حال حاضر در Los Angeles واقع در California زندگي ميكنه.
قدش تقريبا 182 سانتيمتره.
اصليتش آمريكاييه.
يك برادر بزرگتر از خودش داره كه 39 سالشه.
Chester تعداد زيادي هم حيوانات خانگي داره.
Chaz در دبيرستان Greenway درس خونده ولي بعدا به دبيرستان Washington رفت و از همونجا هم در سال 1994 فارغ التحصيل شد.
بزرگترين مشغوليت فكري Chester موسيقيه او از سن 13 سالگي تمرين جدي بر روي صداش رو شروع كرد و اين تمرينها بي تاثير نبوده و در حال حاضر داراي يك صداي خوبه كه به نظر من Linkin Park يكي از دلايل موفقيت و محبوبيتش به خاطر صداي خوب و قوي Chester هست.
اولين وسيله موسيقي كه Chester شروع كرد به يادگيري پيانو بود.
بتهاي او در موسيقي Robert Plant از گروه Led Zeppelin و Scott Weiland از گروه Stone Temple Pilots هستند. وقتي كه Chester پسر كوچكي بود هميشه تو خونه آهنگهاي گروه Depeche Mode رو ميخوند و تو روياهاش خودش رو پنجمين عضو گروه تصور ميكرد. گروه هاي محبوب وتاثير گذار بر روي او Stone Temple Pilots ( كه او آلبوم Misfits از اين گروه رو تاثير گذار ترين ميدونه ) و سه گروه ديگه كه از طريق برادرش ميشناسه ( كه 13 سال از او بزرگتره ) Loverboy, Foreigner و Rush هستند. آلبوم هاي مورد علاقه او 13 Songs از گروه Fugazi و Greatest Hits از گروه All Green و IV از گروه Led Zeppelin و The White Album از گروه The Beatles و Purple از گروه Stone Temple Pilots هستند.
Chester در گذشته يعني سال ۱۹۹۳ خواننده گروه Grey Daze بوده . Grey Daze يك گروه مردمي و شناخته شده بود كه ترانه هاشون از اكثر شبكه ها پخش ميشد و 2 تا آلبوم هم بيرون داد كه به صورت رسمي ثبت نشد. بعد ها Chester گروه رو به دلايلي ترك كرد. GD هم فقط در Arizona ( آمريكا ) شناخته شده موند و در حال حاضر هم يك خواننده جديد دارن كه زن هست و همچنين نام گروهشون رو به Waterface تغيير دادن.
همون طور كه در نوشته قبليم به نام Forming The Band گفتم طريقه ورود Chester به LINKIN PARK به اين صورت بود كه Mike Shinoda يك Demo براي Chester ميفرسته و ازش ميخواد كه روي Demo صداش رو ضبط كنه و Chester هم مهموني رو كه به خاطر تولدش گرفته بودن ترك ميكنه تا كار رو زودتر انجام بده پس از اينكه كار آماده ميشه با Mike تماس ميگيره و فرداي اون روز به LA ميره و به عضويت گروه در ميآد.
Chester ميگه كه هيچ وقت از گيتارش جدا نخواهد شد.
رنگ موي طبيعي Chester سياه هست ولي اكثرا , هم مدل و هم رنگ موهاشو عوض ميكنه.
Chaz عينكي هست و عينك ميزنه.
Chester خال كوبي هاي زيادي داره : Hybrid Theory Soldier بر روي ساق پاي راستش , عكس يك اژدهاي سبز رنگ بر روي ساق پاي چپش , زبانه هاي آتش قرمز و آبي بر روي مچ دست هاش , عكس نوعي ماهي ژاپني بر روي شانه هاش , عكس يك جانور سياه بر روي پشتش , عكس يك زنگ بر روي دست راستش.
يك حلقه هم بر روي دهانش داره .
LINKIN PARK
جرقه هاي اوليه اين گروه به وسيله Mike و Brad با تشكيل گروه Zero زده شد. گروه Zero از Mike , Brad , Joe , Rob , Phoenix , و Mark تشكيل شده بود. كه البته Mark قبل از اينكه نام گروه ازZero به Hybrid Theory تغيير پيدا كنه گروه را ترك كرد اما ارتباطش رو با دوستاي قديميش قطع نكرد و هم اكنون هم در گروه Taproot فعاليت داره.
گروه Zero اولاي كار فقط براي تفريح و سرگرمي كار ميكردند اما كم كم مورد توجه دوستان و نزديكان قرار گرفتند. سپس يك Show در لس انجلس برگزار كردند وبا شركت Zomba Music قراردادي امضا كردند تا اولين شوي اونها رو تكثير و پخش كنه.
Zero با گروههايي مثل System Of A Down و SX-10 همكاري و همراهي ميكرد.
گروه Zero كم كم تو كارشون جدي تر شدن اما هنوز جذابيت لازم رو نداشتند و دست به تغييراتي زدند و دنبال يك خواننده جديد گشتند كه حدود دو سال بعد Chester وارد گروه شد و ورود او همراه بود با تغيير نام گروه از Zero به Hybrid Theory .
Chester قبلا در گروهي به نام Grey Daze فعاليت داشت كه موفق هم بود .
گروه Hybrid Theory براي اينكه ببينه كاره Chester چطوره براش يك Demo ميفرستن تا روش بخونه و صدا گذاري و تنظيمات رو انجام بده Chester هم چونكه به كارش علاقه زيادي داشت به يك استوديوي ضبط ميره و در مدت 3 روز فعاليت حرفهاي Demo رو آماده ميكنه وپس از تماس واعلام اين خبر همه از شنيدنش شگفت زده ميشن وسپس ميگه كه بايد به كاليفرنياي جنوبي جايي كه يك ميهماني به مناسبت روز تولدش گرفتن پرواز كنه . Chester مهماني رو ترك ميكنه و كاري رو كه آماده كرده و همه مشتاق شنيدنش هستند رو براي اولين بار از پشت تلفن پخش ميكنه بعد از شنيدن همه راضي از نتيجه ازش دعوت ميكنن كه براي همكاري پيششون برگرده سپس گروه چند تا Demo ديگه هم با كمك Chester آماده ميكنه و به وسيله شركت Zomba كارهاي آماده شده رو تكثير و در اختيار مردم قرار ميدن.
حالا ديگه كاره گروه خيلي مورد قبول واقع شده بود و مورد توجه شركت Warner Brothers قرار ميگيرن و با هم قرارداد امضا ميكنن وگروه هم كه كم كم داشت خيلي معروف ميشد به فكر تعويض نام خود ميافته تا با گروهي به همين نام يعني Hybrid Theory اشتباه نشه پس LINKIN PARK رو برگزيد.حالا يه نكته جالب هم در مورد نام Linkin Park كه هميشه برام سوال بوده و دنبال جوابش بودم بگم
من هميشه به اين فكر ميكردم كه Linkin Park اصلا يعني چي چون اصلا معني تحت اللفظي نداره شايدم من زبانم ضعيفه خلاصه تو همين خماريها بوديم تا اين كه تو يه سايت خوندم كه ماجراش اينه كه اين آقاي Chester در يك منطقه و پاركي به نام Lincoln Park در Santa Monica واقع در كاليفرنيا كه مخصوص دوره گردها و بي خانمانها بوده زياد رفت و آمد داشته يعني پاتوقش بوده و چون از اسمش خوششون اومده گذاشتن Lincoln Park كه البته چون WebSite lincolnpark.com هم قبلا به فروش رفته بوده و خريدش هم گرون تموم ميشد و اينكه با گذاشتن نام Lincoln Park بعضي ها فكر نكنن كه اينها يك گروه محلي و دوره گرد هستن تلفظش رو كه همون Linkin Park نوشته ميشه رو خودشون گذاشتن .
زندگينامه
NIRVANA
نيروانا لغتی است به زبان سانسكريت كه در آيين بودائی به معانی مختلفی چون حيات جاودان پس از مرگ يا رها شدن از خواهش های نفسانی به كار می رود.
كرت دونالد كوبين (Kurt Donald Cobain ) رهبر گروه نيروانا در ۲۰ فوريه ۱۹۶۷ در شهری به نام هاكوام (Haquaim ) واقع در ۱۴۰ كيلومتری جنوب غربی سياتل (Seattle) به دنيا آمد. مادر وی زنی خدمتكار و پدرش يك مكانيك بود. وی از ۲ سالگی علاقه قراوان خود را به موسيقی نشان داد و از همان سنين كودكي نيز شروع به يادگيری گيتار نمود. خانواده وی پس از مدتی به شهر بسيار آرام و دورافتاده ای به نام آبردين (Aberdeen ) مهاجرت كردند و در همان شهر دور افتاده بود كه بعد ها كرت به همراه عده ای از دوستانش گروه نيروانا را سامان دهی نمود.
اما تنهايی های طولانی مدت و زندگی در يك شهر دور افتاده و خلوت از كرت جوانی افسرده و معتاد به مواد مخدر ساخته بود و اين موضوع بر فعاليت های وی در زمينه موسيقی نيز بی تاثير نبود. اشعار نيروانا لبريز از نا اميدی و احساس حقارت بود و حكايت از روحيات سراينده خويش داشت و شايد همگی اين موارد دلايلی بودند كه در آينده، سرنوشت نا فرجام كرت را رقم زد.
اولين آلبوم نيروانا در ژوئيه ۱۹۸۹ تحت عنوان Bleach به بازار عرضه شد و موفقيتی به دست نياورد. ولی دومين آلبوم اين گروه با نام Never Mind كه در سپتامبر ۱۹۹۱ به بازار آمد و از استقبال بسيار خوبی مواجه شد و در مدتی كمتر از يك ماه بيش از ۵۰۰۰۰۰ نسخه از اين آلبوم به فروش رسيد. اين آلبوم همچنين در سال ۱۹۹۲ به عنوان آلبوم برتر نيز برگزيده شد. اين آغازی برای شهرت و كنسرت های متعدد گروه نيروانا به رهبری كرت كوبين بود.
آنان در سراسر كشور و بسياری از كشور های ديگر به اجرای كنسرت می پرداختند كه هر روز بيش از پيش بر شهرت و طرفداران آن می افزود. آلبوم های ديگر نيروانا به نام های Incestiside . Inutero . Unpelugged به بازار عرضه شده اند و به شهرت نيروانا افزودند. ولی اين شهرت و صعود از پله های ترقی تنها ۵ سال به طول انجاميد. در آوريل ۱۹۹۴ همه چيز برای نيروانا به پايان رسيد. كرت پس از اجرای آخرين كنسرتش در اول مارس ۱۹۹۴ در شهر مونيخ آلمان به علت مصرف بيش از حد هروئين در مركز توانبخشی اگزودوس (Exodus ) بستری شد. بسياری علت اين كار وی را اقدام به خود كشی اعلام كردند. در ۸ آوريل همان سال تنها چند روز پس از مرخص شدن كرت از مركز توانبخشي، جسد وی در منزلش توسط سيم كشی به نام گری اسميت (Gary Smith ) كه برای سر كشی به آپارتمان او رفته بود پيدا شد. علت مرگ وی شليك گلوله بود و در كنار جسد او نيز يادداشتی به خط كوبين مبنی بر اقدام به خودكشی وجود داشت. اگرچه هنوز هم عده ای هستند كه كرت را قربانی يك جنايت می دانند و پرونده قضائی وی در همان سال به عنوان خود كشی بسته شد. با مرگ كرت كوبين، گروه نيروانا برای هميشه از هم پاشيد و تنها نامی از آن به همراه ۵ آلبوم زيبا برای طرفدارانش به يادگار ماند.
كيخسرو پورناظري در سال 1323 در كرمانشاه متولد شد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پدرش، پرويز پورناظري، معروف به حاجي خان از شاگردان كلنل علينقي وزيري درويش خان و مادرش، پورانداخت سرحددار، موسس نخستين دبيرستان ملي دختران و اولين زن ديپلمه در كرمانشاه بود.
كيخسرو از كودكي موسيقي را با ساز تار شروع كرد و نزد پدر كتابهاي هنرستان موسيقي، آثار وزيري و رديف موسيقي سنتي ايران را فرا گرفت. شعر و ادبيات كهن فارسي را از مادر آموخت و محضر بزرگاني چون كيوان سميعي و بهزاد كرمانشاهي را درك نمود.
وي در رشته مهندسي راه و ساختمان به تحصيل پرداخت و در سال سوم آن را رها كرد، چرا كه آن را با حال و هواي خود هماهنگ نديد. پس از آن وارد رشته موسيقي در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران شد. وي بعدها با حضور در محضر استاد دادبه، به مدت 12 سال تاريخ و فرهنگ ايران باستان را نزدش آموخت.
پورناظري درسال 1351 به عنوان كارشناس موسيقي در وزارت فرهنگ و هنر وقت به گردآوري و بازسازي نغمههاي موسيقي كردي و سنتي پرداخت و سرپرستي اركستر كردي و سنتي را تا سال 1357 به عهده داشت.
پس از اين دوره به پژوهش در مورد موسيقي و ساز تنبور پرداخت و چنان دلبسته اين ساز رازآميز و ناشناخته شد كه تمام توان خود را روي آن متمركز كرد، تا آنجا كه براي نخستين بار در تاريخ موسيقي تنبور به آهنگسازي پرداخت.
كيخسرو پورناظري در سال 1359 گروه تنبور شمس را بنيان نهاد كه اين كار، راهي نوين را براي نگاه به گروه نوازي موسيقي تنبور پيش اهل موسيقي نهاد و از اين منظر بايد پورناظري را نخستين فردي به شمار آورد كه ساز تنبور را از گوشههاي خانقاه و محافل شخصي به حوزهاي عموميتر كشاند.
از اين منظر كاري را كه كيخسرو پورناظري با ساز تنبور كرد ميتوان بعدها با تجربه گروه كامكارها در شهري كردن موسيقي كردي مقايسه نمود. شناخت پورناظري از از ساز تنبور و آشنايي عميقاش با موسيقي نواحي منطقه كرمانشاه و علاوه بر آن استفاده ظريف و متناسب از ساز دف در ساختار گروه فضايي را فراهم آورد تا نگاه به گروه نوازي تنبور صورت و صبغهاي متفاوت پيدا كندو بعدها گروههاي ديگري هم به تاسي از كار وي در اين زمينه شكل بگيرد.
حاصل اين گروه آلبوم«صداي سخن عشق»با صداي شهرام ناظري بود. بعدها پورناظري آثاري چون «حيراني» ،«مهتاب رو» را با ناظري كار كرد و البته در اين ميان برخي از آثار همانند تصنيف مردان خدا را هم با جلاالدين محمديان به صحنه برد.
پورناظري در سالهاي مياني دهه 70 به اتقاق فرزندانش، تهمورس و سهراب تحولي جديتر در گروه شمس را كليد زد كه حاصل آن اجراي بيش از 300 كنسرت در داخل و خارج از ايران بود.
هم اكنون دو فرزند پورناظري خود به چهرههايي شناخته شده در موسيقي ايران تبديل شدهاند و علاوه بر زدن ساز در گروه در آهنگسازي و دانشهاي ديگر موسيقايي نيز دستي چيره دارند.
اين گروه آثاري چون «مستان سلامت ميكنند» با صداي بيژن كامكار، و پنهان چودل با صداي حميد رضا نوربخش را هم انتشار عمومي داده است.
حسن كسايي، موسيقي شناس، رديف دان، نوازنده ني و سه تار و از نامداران موسيقي سنتي ايراني به خصوص مكتب اصفهان، در سوم مهر 1307 در كوچه باغ كلم، محله بيد آباد اصفهان متولد شد
منزل پدر وي محل مراجعه بسياري از بزرگان علم وادب و هنر ايران بود.
همين ويژگي سبب شد تا از سن 5سالگي (1312) كار موسيقي را با آوازخواني آموزش آواز نزد استاد جلال تاج اصفهاني آغاز كند. ذوق موسيقايي بالاي كسايي سبب شدتا يك سال بعد (1313) از محضر بزرگاني چون اسماعيل اديب خوانساري، اكبر خان نوروزي، غلامرضا خان سارنج، سيد حسين طاهرزاده، علي شهناز، محمد طاهرپور و ... براي بالابردن كيفيت دانش خود بهره ببرد.
از سال 1314 وي تحصيل در مدرسه پهلويها را آغاز ميكند و سالهاي بعد نيز به مدارس شاه عباسي، علّيه، حكيم نظامي و دبيرستان ادب اصفهان ميرود.
كسايي نوجوان در سن ده سالگي(1317) به محضر استاد ابوالحسن صلا و حسين تهراني(نوازنده نامدار تمبك) ميرسد و در نخستين ديدار آوازي در ابوعطا با همراهي ويلن استاد صبا ميخواند.
يك سال بعد وي موفق ميشود اولين تجربه صحنهاي خود را با همراهي فلوت نصير ثقفي در مايه بيات ترك در دبيرستان سعدي اصفهان اجرا كند.
سال 1319 نقطه عطفي در زندگي حسن كسايي به شمار ميرود، چرا كه وي با ساز ني كه آن زمان صدايي فش دار و به اعتقاد بسياري از اهل موسيقي گوشآزار داشت آشنا مي شود ودر وي ميدمد. دو سال بعد (1321) وي با مهدي نوايي از نوازندگان شناخته شده ني آشنا و به مدت سه ماه نزدش آموزش ميبيند.
نخستين اجراي راديويي حسن كسايي به سال 1322 باز ميگردد كه وي قطعاتي را در دستگاه سه گاه با نواختن چهارمضراب معروف ابوالحسن صبا در اين دستگاه (چهار مضراب زنگ شتر) در راديو ايران به صورت مستقيم اجرا ميكند.
دو سال بعد (1324) وي دومين اجراي خود را با جانشيني ني براي ويلن استاد صبا در برنامۀ سوليست هاي خارج از كشور در راديو ايران مينوازد ويك سال بعد دستگاه ريل گرانديك را ابتياع ميكند تا آثارش را در منزل ضبط و براي پخش هفتگي به راديو تهران ارسال كند.
در سن 20 سالگي (1327) نخستين اجراي تكنوازي ني خود را در دستگاه همايون در تئاتر اصفهان به صحنه برد و يك سال بعد قطعه معروف سلام را در دستگاه چهارگاه ميسازد كه از معروفترين قطعات موسيقي ايراني به شمار ميرود. اين قطعه بعدها از سوي حسين عليزاده در آلبوم صبحگاهي با سازبندي واركستراسيوني حجيم بازسازي ميشود.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](4).jpg
سال 1329 وي به اتفاق جلال تاج اصفهاني، جليل شهناز، محمد طاهرپور و منوچهر سلطاني به همكاري واجراي موسيقي با راديو ارتش ايران ميپردازد كه روزهاي چهارشنبه هر هفته پخش ميشد. درهمان سال براي نخستين بار ني را در اركستر راديوي ارتش به كار ميگيرد.
ساخت و اجراي قطعة معروف «هشت بهشت» و اجراي كنسرت در شهرهاي آبادان و خرمشهر به نفع بي بضاعت هاي ژاندارمري، همراه جلال تاج اصفهاني و جليل شهناز شهرتي براي كسايي به ارمغان ميآورد تا مجله موزيك ايران در شماره 19 خود(1332) با چاپ عكسي از كسايي 25 ساله در روي جلد خودبه عنوان استاد ني ياد كند.
علاقهمندي به سهتار سبب ميشود تا كسايي از سال 1333 براي بهرهگيري از مكتب سه تار نوازي ابوالحسن صبا به نزد وي برود و همزمان از محضر عبدالحسين صبا و ارسلان درگاهي نيز بهره بگيرد.
يك سال بعد (1334) كسايي به تهران ميآيد تا كارهايش را در عرصهاي وسيع تر در اختيار عموم قرار دهد ، همكاري با برنامههاي موسيقي راديو ايران و ضبط آثار ماندگار به همراه خوانندگان و نوازندگان ممتاز، همچنين ضبط انبوه برنامههاي خصوصي حاصل چنين هجرتي است كه از جمله آنها ساخت آهنگ معروف «در كُنج دلم» بر روي شعر پژمان بختياري و اجرای آن توسط علی زاهدی، داریوش رفیعی و منوچهر همایونپور بود.
در همين سال پدر كسايي دار فاني را وداع ميگويد و وي به رهبري استاد صلا و با همراهي محجوبي، مجد، تهراني، بنان، پاشوكي و ... در وزارت خارجه كنسرتي ميدهد.
شركت در سلسله برنامة گلها به دعوت داود پيرنيا (گلهاي جاويدان، گلهاي رنگارنگ، برگ سبز، يك شاخه گُل، گلچين هفته و گُلهاي تازه) از ديگر برنامههاي كسايي در مدت اقامتش در تهران بود كه تا سال 1357ادامه مييابد.
سال 1342 وي به همراه جليل شهناز، حسين تهراني و حسين قوامي در حضور يهودي منوهين نوازنده نامدار ويلن در كنفرانس ساليانه جهاني موسيقي در تهران به اجراي برنامه ميپردازد و دو سال بعد هم ازدواج كرده و زندگي مشتركي را شكل ميدهد.
از سال 1346 فضاي كاري كسايي ابعادي جهاني هم پيدا ميكندو بسياري از نوازندگان شاخص از وجود چنين نابغهاي در موسيقي ايران خبردار ميشوند كه حاصل آن ضبط يك صفحه دو رو در مايه هاي شور و ماهور به همراه تنبك جهانگير بهشتي (توسط كمپاني C.B.S فرانسه) و انتشار در تمام نقاط جهان(1354) واجراي برنامههاي متعدد در جشن هنر شيراز (حافظيه) تا سال 1356 و ملاقات با نوازندگان بزرگ جهان از جمله: راوي شانكار، شاران راني، بسم ا... خان، تران وانكه و است.
در اين مدت كسايي همكاري خود با راديو اصفهان ونيز شهر اصفهان استمرار ميدهد و رياست شوراي موسيقي اين راديو را عهده دار ميشود.
ضبط و ارائه يك دوره رديف موسيقي ايراني، با عنوان: «آشنايي با موسيقي اصيل ايراني» با سه تار و آواز (راديو اصفهان).(1352)، برگزاري مراسم تجليل (از طرف وزارت فرهنگ و هنر) در سالن شير و خورشيد اصفهان و اجراي قطعاتي به همراه آواز تاج اصفهاني(1355) و فعاليت و تدريس در مركز فرهنگي راديو اصفهان و دانشگاه فارابي اين شهر كه از سال 1350 شروع و تا سال 1357ادامه مييابد از جمله تلاشهاي كسايي به شمار ميرود.
در همين سالها وي به همراه حسين تهراني، مرتضي نيداود( نوازنده تار و رديف دان و سازنده تصنيف معروف مرغ سحر)نشان لياقت هنري از وزارت فرهنگ و هنر وقت را دريافت ميكنند.
بعد انقلاب به دليل فضاي نه چندان مناسبي كه براي موسيقي ايجاد ميشود، وي آخرين برنامه رسمي خود را در راديو ايران با همكاري جليل شهناز و محمد رضا شجريان و جهانگيرملك اجرا ميكند. در اين سال و تا قبل از سال 61 آرشيو موسيقي راديو اصفهان از بين ميرود و كسايي هم از صداو سيما بركنار و حقوقش قطع ميشود.
در گذشت مادر (1361) از جمله اتقاقات غم انگيز زندگي استاد كسايي بود. سال بعد كسايي قطعه معروف اشك ني را ميسازد و بعد از آن تا سال 1369 كه سفري به كشورهاي آلمان، انگلستان، فرانسه، هلند كرده و در چند برنامه راديويي برنامهاي اجرا ميكند، عملا كار خاصي صورت نميدهد. در همين سال تنديس وي درگالري مفاخر هنري جهان لندن نصب ميشود.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](5).jpg
باشركت در جشنواره نينوازان ( تالار انديشه)(1370) فعاليت دوباره استاد كسايي رونق ميگيرد و سه سال بعد(1374) صدا و سيما مستمري وي را برقرار ميكند و درسال 1378 موفق به دريافت نشان نفر اول درجه يك فرهنگ و هنر در جامعه موسيقي ميشود كه هيئت دولت به وي اعطاء كرد. سال 1381 هم لوح چهره ماندگار موسيقي را از صداو سيماي دوره علي لاريجاني دريافت ميكند.
كسايي در سالهاي دهه هفتاد(1375) به آمريكا و كانادا سفر كرده و در محافل مختلف شعر و موسيقي شركت ميجويد و درسال 1376 هم به همت محمد رضا لطفي انجمن دوستداران موسيقي ايراني واشنگتن مجلس گراميداشتي براي وي برپا ميدارند.
سال 1381 محمد جوادكسايي( فرزند استاد) كتاب از موسيقي تا سكوت را كه حاصل نيم قرن تلاش موسيقايي حسن كسايي است، با مقدمه بيژن ترقي از سوي نشر ني به بازار كتاب عرضه ميكند.
كسايي دركي ويژه از موسيقي سنتي ايران دارد و ذوقي تحسين برانگيز در ادبيات و شعر وخوشنويسي و حافظهاي حيرت انگيز در به خاطر سپردن نغمات واز آن مهمتر قدرت آفرينشگري و تحليلي منحصر به فرد در واكاوي زواياي موسيقي ايران دارد. همين امر سبب شده است تا ضبطي كه وي از موسيقي رديفي ايران( مرداد 1385) با سه تار وآواز و ني(تير 86) انجام داده است از جهاتي منحصر به فرد باشد.
استاد كسايي پيش از اين هم درباره موسيقي رديفي اجرايي چند ساعته در راديو اصفهان داشت كه با سه تار و آواز ظرايف و دقايق اين موسيقي را بيان كرده بود.
از كارهاي اخير كسايي ميتوان به آلبوم دختر گلفروش با تنظيم مهرداد يزداني و آواز علي جهاندار و گفتوگوي ني و تار كه حاصل همنوازي استاد با شهرام ميرجلالي است اشاره كرد.
Alastoor
24-10-2008, 01:14
جان وينستون لنون " John Winston Lennon" اکتبر 1940 در ليورپول انگلستان به دنيا آمد پدرش "fred" بازرگان دريايي بود. وي وقتي 5 ساله بود پدرش تركش كرد اما وقتي با مادرش جوليو Julio به شهر بلك پول "black pool" نقل مكان كردند پدرش بازگشت و جان مجبور بود بين زندگي با مادر يا پدرش يكي را انتخاب كند او ناچار پدر را انتخاب كرد اما مدتي نگذشت كه پدر به دريا بازگشت، مادرش جوليونيز در يك صانحه دلخراش رانندگي جان خود را از دست داد و به اين ترتيب ميمي "mimi" خاله جان سرپرستي او را برعهده گرفت او زني مودب و تحصيل كرده بود آنها اكثراوقاتشان را با موسيقي سپري مي كردند جان نواختن تار و گيتار را از خاله اش آموخت پس از بازگشت دوباره پدر، جان ديگر او را نپذيرفت.
سال 1957 جان لنون كه رهبري گروه موسيقي به نام "quorry men" را برعهده داشت در مراسم جشن كليساي ووتن wooten با مك كارتني آشنا شد و از او خواست تا به اتفاق هم گروه تازهاي تشكيل دهند مك كارتني پذيرفت و به اين ترتيب گروه بيتلها شكل گرفت سال 1962 لنون با يكي از همكلاسيهاي دانشكدهاش به نام "Cynthia powell" ازدواج كرد اين ازدواج چندان طولي نكشيد چرا كه بعدها جان با يوكو اونو "yoko ono" يكي از كارمندان گالري 'indica" در ژاپن آشنا شد وي عليرغم داشتن يك پسر از همسر قبلياش او را ترك كرد و با يوكو ازدواج كرد سرپرستي پسر لنون را مادرش برعهده گرفت. پس از جدايي از گروه بيتلها جان شروع به نوشتن ترانه كرد و كارش را به صورت انفرادي ادامه داد ترانه هاي او با استقبال خوبي مواجه شد وي به اتفاق ستارگان موسيقي دنيا از جمله التون جان در كنسرت هاي مختلف شركت ميكرد اما با تولد پسرش در چهلمين سال تولد خودش، موسيقي را كنار گذاشت و مرد خانواده شد.
سال 1980 پس از انتشار موفقيت آميز آلبوم شير و عسل "milk and honny" كه با همكاري همسرش يوكو آن را به پايان رسانده بود قصد داشت تا يك تور دور دنيا برگزار كند اما اين طرح هرگز اجرا نشد چرا كه 8 دسامبر همان سال شبي كه از يك جلسه گفتگو به خانه بازميگشت مارك ديويد "mark david chapman" يكي از طرفدارانش كه روز قبل از حادثه از او امضاي يادگاري گرفتهبود با شليك گلولهاي به زندگي اش خاتمه داد جان را بلافاصله پس از حادثه به بيمارستان رساندند اما شدت خونريزي به حدي بود كه جان دوام آن را نياورد.
خبر مرگ او به سرعت در سراسر جهان پيچيد و قلب تمام طرفدارانش را به درد آورد يوكو همسرش از مردم خواست تا به احترام او 10 دقيقه سكوت كنند. آن روز هزاران نفر درسنترال پارك داكوتا گردهم آمدند تا ياد او را گرامي نگه دارند.
ماجراي عشقي جان لنون و يوکو اونو
ما يک نفر هستيم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هيوا زماني
خيلي ها هنوز هم که هنوز است، يعني بعد از گذشت 28 سال از روزي که چهار گلوله اسلحه مارک چاپمن بر پشت جان لنون نشست و او را مقابل ورودي ساختمان محل سکونتش از پاي درآورد، بابت از هم پاشيده شدن گروه بيتل ها او را نبخشيده اند. عشق و علاقه بي اندازه لنون و همسرش يوکو اونو به يکديگر به حدي بود که باعث جدايي لنون از دوستان هم گروهش شده بود و اين براي مردمي که بيتل ها را به شدت و ديوانه وار دوست داشتند قابل قبول نبود. آنها لنون و بيتل هاي ديگر را به عنوان نمادي اجتماعي که حرف دلشان را مي زد و دردهايشان را تسکين مي داد، دوست داشتند و نمي توانستند قبول کنند خانمي از راه برسد، عشق شان را بدزدد، فعاليت هايش را محدود کند و جمع دوستان قديمي را به هم بريزد. اين مساله وقتي حساس تر مي شود که مردم مي ديدند اين زوج عاشق به شدت از نظر طبقه اجتماعي و تربيت خانوادگي با هم فرق دارند. آنها نمي توانستند (يا شايد نمي خواستند باور کنند) که اين دو نفر با اين همه نقاط ضد و نقيض در رفتار و کردارشان نسبت به همديگر، اين طور ديوانه وار همديگر را دوست داشته باشند، با هم زندگي کنند و پيام عشق و صلح را هم با روش خودشان فرياد بزنند. جان فرزندي از يک خانواده کم درآمد طبقه کارگر بود که به سختي بزرگ شده بود و با نشستن مرغ اقبال بر شانه هايش، يک شبه به يک سوپراستار جهاني تبديل شده و هواداران زيادي براي خودش دست و پا کرده بود ولي در نقطه مقابل، يوکو اونو فرزند يک خانواده مرفه و پردرآمد بود که بيشتر ترجيح مي داد او را به عنوان يک هنرمند روشنفکر بشناسند. اصلاً کارهايي هم که يوکو انجام مي داد همين طور بود و معمولاً در نمايشگاه هايش هيچ کس به اندازه کافي از آثارش چيزي نمي فهميد؛ اگرچه حوزه فعاليت او هنرهاي تجسمي بود. اصلاً آشنايي جان و يوکو هم به واسطه همين هنرهاي تجسمي شکل گرفت و در نهايت به جدايي لنون از ديگر بيتل ها انجاميد. بيتل هايي که «گروه بودن» مهم ترين ويژگي آنها بود و مي گويند زماني که آنها در آگوست 1965 به ديدار الويس پريسلي نامدار رفته بودند، الويس هر کدام از آنها را با اسم «بيتل» صدا مي کرد، بدون اينکه نام هر کدام شان را بداند (يا بخواهد آنها را به اسم شخصي شان صدا بزند).
جايي براي آشنايي
همه چيز از حرف هاي «جان دونبار» يکي از مالکان گالري Indica در مرکز لندن شروع شد. او از لنون دعوت کرده بود از يک نمايشگاه جالب که در محل گالري آنها برپا شده بود ديدن کند. ديداري خصوصي از نمايشگاه آثار تجسمي بانويي ژاپني- امريکايي اهل نيويورک که چيزهاي جالبي در آن پيدا مي شد. بنابراين حضور جان در نمايشگاه يوکو بيشتر به خاطر حرف هاي دونبار بود، نه علاقه شخصي لنون به هنرهاي نمايشگاهي و به ويژه تجسمي. خود لنون بعدها در مصاحبه يي گفته بود بازديدش از آن نمايشگاه ويژه بيشتر به حضور متظاهرانه و براي رفع تکليف بوده. او گفته بود «آن روز مثل هنردوست هاي متظاهر شده بودم؛ ولي خوش گذشت.»
وقتي جان و يوکو همديگر را در تاريخ 9 نوامبر 1966 در نمايشگاه اونو ديدند، يوکو به جاي اينکه(بنا به گفته جان دونبار) در يک جامه دان بزرگ مشکي نشسته باشد، داشت در محيط نمايشگاهش مي چرخيد، سرکشي مي کرد و چيزهايي را که جابه جا شده بود، مرتب مي کرد. در همين زمان، جان چنان از ديدن آثار ارائه شده در نمايشگاه حيرت کرده بود که نمي دانست بايد چه کار کند. مثلاً سيب تازه يي را روي يک پايه گذاشته بودند و برايش قيمت 200 پوندي تعيين کرده بودند.
بسته يي ميخ را به شکلي ويژه پيچيده بودند و آن را با هزار منت و تخفيف، به 100 پوند مي فروختند. او بعدها گفت؛«به خودم گفتم اينجا ديگه چه جهنميه؟ فکر کردم اونجا دارن کلاهبرداري مي کنن، چون اصلاً انتظار همچين چيزي رو نداشتم. قرار بود من تو يه مجلس دوستانه شرکت کنم ولي حالا...» همان جا بود که جان و يوکو توسط جان دونبار به هم معرفي شدند. دونبار «بيتل ميليونر» را به خانم ژاپني معرفي کرد و خانم هم کارتي به دست مان داد که رويش نوشته شده بود؛ «نفس». نفس جان بند آمده بود. همانجا حيرت زده و مبهوت با لبخندي مودبانه به آن خانم احترام گذاشت و رفت تا بقيه آثار را ببيند. چند متر آن طرف تر، چيز ديگري انتظارش را مي کشيد. يک نردبان، يک قطعه بوم که از سقف آويزان شده بود و دوربيني که با يک زنجير از سقف آويزان کرده بودند. جان از نردبان بالا رفت تا توي چشمي دوربين نگاه کند و چيز ريزي را که روي بوم نوشته شده بود، بخواند؛ ممکن است هر لحظه از روي اين نردبان بيفتيد. کار احمقانه يي کرديد. فکر مي کنيد دست تان انداخته اند؛ بله. همين طور است. شايد هر کس جاي لنون بود، بعد از ديدن اين جملات از نردبان پايين مي آمد و راهش را مي گرفت و مي رفت ولي جان 11 سال بعد و در يک گفت وگوي مفصل با ديويد شف، چيزهاي ديگري گفت؛ «آن نمايشگاه بيشتر از آني که به نظر من آوانگارد بيايد، غيرطبيعي مي آمد. مجسمه هاي شکسته، پيانويي که با چکش خردش کرده بودند و اين جور چيزها. اصلاً اينها ضد ضد ضد هنر بودند تا هنري ولي فقط همان يک کلمه «بله» بالاي نردبان مرا آنجا نگه داشت وگرنه آنجا را ول مي کردم و مي رفتم. اصلاً مي گفتم من از اين آشغال ها نه خوشم مي آيد، نه بابت آنها پول مي دهم.» بله. شوخي هاي معنادار به کار گرفته شده در آثار اونو که ممکن بود خيلي از مردم را برنجاند، باعث جلب توجه جان شده بود و جان داشت به نقطه اصلي ماجرا نزديک مي شد. کمي آن طرف تر از آن نردبان معروف، تابلويي را به ديوار کوبيده بودند. زنجيري به پايين تابلو آويزان بود. چکشي هم به انتهايش وصل کرده بودند. يک بسته پر از ميخ ريز و درشت هم پايين تابلو گذاشته بودند؛«ميشه يکي از اين ميخ ها رو به تابلو بکوبم؟»
خانم ژاپني جواب داد؛«نچ نچ» چرا که نمايشگاه تازه از فردا شروع مي شد و جان تابلو را مي خواست خراب کند.
جان داشت از کوره درمي رفت که دونبار وارد معرکه شد و به اونو گفت اين طرز برخورد با يک بيتل نيست. تازه شايد او با اين کار علاقه اش جلب شود و يک چيزي از آثارت را هم بخرد.
لنون در همان مصاحبه معروفش با ديويد شف در سال 1980 گفت؛«جلسه جمع و جور آنها جواب داد و خانم راضي شد من هم يک ميخ به آن تابلو بکوبم.»
بسيار خب. اگر مي خواهيد 5 شيلينگ بدهيد، يک ميخ برداريد و بکوبيدش روي تابلو.
موسيقيدان حاضرجواب هم به درد همين جاها مي خورد؛ باشه. اين 5 شيلينگ خيالي رو از من بگيرين، من هم در عوض يک ميخ خيالي به اين تابلوتون مي کوبم.
و اين دقيقاً همان جايي بود که آنها اولين برخورد واقعي شان را با يکديگر داشتند؛ جلوي تابلو «ميخ و چکش» به چشم هاي همديگر نگاه کردند و باقي ماجرا...
آن دو در آن زمان متاهل بودند ولي هر دو جدا از همسران شان زندگي مي کردند. يوکو اونو هفت سال از جان لنون بزرگ تر بود. جان آن موقع (در سال 1966) 26 ساله بود و يوکو 33 ساله. تازه با آن کارهاي آوانگاردش در نيويورک حسابي براي خودش اسمي دست و پا کرده بود و حالا هم در لندن دنبال جايي براي اسم درکردن مي گشت. اونو همسر قانوني آنتوني کاکس، موسيقيدان حوزه جز امريکا بود. از او فرزندي به نام کيوکو داشت ولي کارشان آنچنان بالا گرفته بود که يک بار مي خواستند با چاقوهاي آشپزخانه از خجالت هم درآيند.
مي خواستند از هم جدا شوند و دعوايشان هم براي سرپرستي کيوکو بالا گرفته بود. بنابراين طبيعي بود يوکو آمادگي برقراري ارتباط و تشکيل يک زندگي جديد را داشته باشد. وضعيت جان هم کم و بيش همين طور بود. او مدت ها بود با همسرش سينتيا مشکل داشت و آشنايي با يوکو به دليل موجهي براي جدايي از سينتيا تبديل مي شد.
آنها عاشق هم بودند
از همان زمان که ماجراهاي جان و يوکو شروع شد جان به حدي شيفته يوکو شده بود که در ترانه هايش هم به شکل مستقيم يا غيرمستقيم به او اشاره مي کرد. ترانه «ماجراي عاشقانه جان و يوکو» در همان دوراني که لنون هنوز با بيتل ها بود منتشر شد. جايي ديگر از او به نام «بچه اقيانوس» ياد کرد؛«بچه اقيانوس صدايم مي زند. من هم آوازي عاشقانه مي خوانم.» بچه اقيانوس، معناي لغوي واژه ژاپني يوکو بود.
اين رابطه چنان قوي شد که ديگر حضور يوکو در کنار جان باعث آزرده خاطر شدن ديگر اعضاي گروه بيتل ها شده بود. اونو در تمام مراحل ضبط ترانه ها حاضر مي شد. همه اش در گوش جان زمزمه مي کرد. در کارهاي آنها دخالت مي کرد. به آنها توصيه هاي شاعرانه يا موسيقايي مي کرد و رهنمود مي داد. کار آنها بالا گرفته بود و داشت کار بيتل ها را به هم مي ريخت. نتيجه هم آني شد که باعث از هم پاشيدن گروه شد.جان و اونو براي خودشان گروهي درست کردند که نامش Plastic ono بود. در فستيوال راک اندرول تورنتو هم شرکت کردند. اريک کلپتون برايشان گيتار مي زد. کلاوس وورمان باس مي نواخت. آلن وايت هم درام مي زد. اونو در آن کنسرت هم وارد صحنه شد و در بخش هايي با گروه خواند. اتفاقي فراتر از حد انتظار رخ داد. از آنها استقبال شد و اين باعث محکم تر شدن پيوندشان شد.البته پيش از اينها و در سال 1968، جان کارت تبريک هايي از اونو دريافت مي کرد که عموماً مضمون هاي عاشقانه داشت. همين هم باعث شد جان از يوکو بخواهد تا دعوتش را بپذيرد و با او همکاري کند.آن زمان همسر جان يعني سينتيا در سفر بود. آنها فارغ از مسائل و مشکلاتي که ممکن است اين رابطه به وجود بياورد، روي آلبوم تازه بيتل ها کار مي کردند ولي زماني که سينتيا از سفر برگشت، نتوانست حضور يک زن ديگر را در کنار شوهرش تحمل کند و رفت و از جان طلاق گرفت.
بنابراين جان و يوکو تصميم گرفتند رابطه خود را قانوني کنند و رسماً با ازدواج به زندگي جديد خود وارد شوند. آنها در 20 مارس 1969 در گيبرالتار به عقد هم درآمدند و زن و شوهر شدند. جان بعد از آنکه در سال 1965 نشان MBE اهدايي ملکه اليزابت را در اعتراض به حضور نظامي انگليس در نيجريه و حمايت از ارتش امريکا در حمله به ويتنام پس داده بود، بسيار بي پروا شده بود. در بيشتر روابطش نوعي حرکت احساسي يا عصبي ديده مي شد و در بيشتر واکنش هايش ردپايي از وجود و حضور عاشقانه يوکو ديده مي شد.کار به جايي رسيد که لنون در آوريل 1969، نام خود را به «جان اونو لنون» تغيير داد. کار بيتل ها به جدايي نزديک شده بود.
تختي که دردسرساز شد
آن دو به شدت به هم وابسته شده بودند. جان عاشقانه همسرش را دوست داشت. دلش مي خواست هميشه با او باشد، او را در کارهايش سهيم کنند و از او مشاوره بخواهد. خيلي ها يوکو را به دخالت در کارهاي جان متهم مي کردند و هنوز هم مي کنند ولي بعد از اينکه يوکو در اثر تصادف اتومبيل دچار مشکل شد، جان تخت بزرگي سفارش داد تا همسرش هم در استوديو محل ضبط آخرين آلبوم بيتل ها با نام Abbey Road در کنارش باشد.
وقتي آنها به استوديو وارد مي شدند، سرهايي بود که از آن دو روي برمي گرداندند و ابروهايي بود که به خاطر بودن آنها در کنار هم، درهم مي شدند. هيچ يک از دوستان نزديک، نامزدها يا همسران بيتل ها در زمان ضبط کارهايشان به استوديو نمي آمدند و فقط در برنامه هاي رسمي يا مراسم ويژه يي که حالت مناسبي داشت همراه آنها ديده مي شدند. استوديو محل کار و پول درآوردن آنها بود و بيتل ها از اينکه شکل کارشان، استقلال و روش ويژه شان توسط يک بيگانه به خطر افتاده بود، ناراحت بودند. ليورپولي ها - يعني همان شهري که جان در آنجا به دنيا آمد، رشد کرد و بيتل ها را تشکيل داده بود - طوري بودند که خانواده بر مبناي مرد شکل مي گرفت. کار زن ها فقط بچه داري و مواظبت از نسل بعد بود. مرد بود که کار مي کرد و پول درمي آورد؛ دقيقاً به شکل يک جامعه سنتي. بيتل ها هم از همين جامعه بودند ولي يوکو از جهاني ديگر بود. او براي خودش اسم و رسم داشت، هنرمندي آوانگارد و صاحب سبک بود. صاحب نظر و پرجوش و خروش به نظر مي رسيد و اين براي بيتل ها به مثابه ورود يک عنصر نامطلوب به جمع شان بود. جامعه ليورپول به طرزي عجيب «مردسالارانه» بود. مردها محور خانواده ها بودند. حرف، حرف آنها و خواسته، خواسته آنها بود ولي يوکو دقيقاً نقطه مقابل مردسالاري و در واقع تجسم ايستادن يک زن روي پاهاي خودش بود و همين تضاد آشکار باعث روشن شدن آتش اختلاف شد.از طرفي ديگر جان هم به حدي شيفته و شيداي يوکو شده بود که حتي نمي توانست دوري او را براي دقايقي تحمل کند. مي گفتند يوکو جادويش کرده. جان سال ها به دنبال نيمه گمشده خودش گشته بود و حالا که آن را يافته بود، حاضر نبود حتي براي لحظه يي تنهايش بگذارد. جان بارها و بارها در واکنش به اعتراضات مي گفت؛ «ما يک نفر هستيم.»پل مک کارتني، جرج هريسون و رينگو استار به شدت در برابر يوکو قرار گرفته بودند و نمي توانستند تحمل کنند همسر دوست شان در کارهاي حرفه يي آنها دخالت مي کند. بنابراين آنها عملاً رودرروي جان قرار گرفتند و به او گفتند حضور همسرش در جمع بيتل ها و دخالت هايش در کارهاي آنها با مرام و روش بيتل ها سازگاري ندارد.
ولي لنون به يوکو به چشم يک زن معمولي نگاه نمي کرد. يوکو برايش نقش يک دوست، همسر، معشوقه، معلم و حتي مادر را بازي مي کرد.
اولين Event مشترک آنها جنبه يي سمبليک و عاشقانه داشت. آنها در15 ژوئن 1968 و در Coventry Cathedral، دو ميوه درخت بلوط را در زمين کاشتند. يکي از آنها رو به شرق و ديگري رو به غرب داشت، نشانه يي از خاستگاه هر دو نفر، شکل عاشقانه آشنايي شان و دو فرهنگ مختلفي که از آن سر برآورده بودند. لنون هنرهاي تجسمي را به عنوان مهم ترين عامل تغييردهنده ديدش نسبت به زندگي مي ديد. او که زماني آثار نمايشگاه هاي تجسمي را مسخره مي کرد، حالا به واسطه يوکو شيفته اين هنر شده بود و آن را به عنوان عامل آشنايي و رسيدن به نيمه ديگرش دوست مي داشت. حالا آنها با هم نمايشگاه برگزار مي کردند. جان در اقدامي جالب و براي افتتاح اولين نمايشگاه هنري اش در گالري رابرت فريزر، در اول جولاي 1968، کار جالبي کرد. 365 کارت دعوت را به 365 بادکنک گازي بست و آنها را به آسمان لندن فرستاد. روي هر کارت، فراخواني براي حضور در نمايشگاه جان لنون در گالري فريزر نوشته شده بود؛ يک کارت دعوت عجيب.
ولي واکنش مردم به اين حرکت کاملاً منفي بود. آنها جان را به خاطر بيتل بودنش دوست داشتند و حضورش را در اين محافل نمي پسنديدند. به ويژه اينکه از اختلاف بيتل ها و دليل بزرگ اين اختلاف يعني حضور يوکو اونو در کنار جان هم باخبر بودند، بنابر اين واکنش ها جان فهميد يک جاي کارش ايراد دارد. خودش گفت؛ «فهميدم که چهره ام را خراب کردم. مردم مرا مثل آنچه قبلاً بودم، مي خواستند. مي خواستند همان طور بمانم و از عشق بگويم ولي من هرگز دوست داشتني نبودم.حتي در دوران مدرسه هم من فقط «لنون» بودم و هيچ کس مرا به عنوان يک شخصيت شيرين و دوست داشتني به حساب نمي آورد.»
مردم به حرف هاي جان واکنش نشان مي دادند. در محافل عمومي او را مسخره مي کردند. سرش داد مي زدند؛ «زنت کجاست جان؟» و حرف هاي زننده ديگر. روزنامه ها سعي مي کردند از روي اين مسائل رد شوند ولي نفرت عمومي نسبت به حرکات يک ستاره دوست داشتني که خودش مي گفت دوست داشتني نيست، يک گروه موفق را به نابودي کشاند. مردم عشق جان و يوکو را «تهوع آور» مي خواندند و در بين اين مردم، هواداران دوآتشه بيتل ها هم ديده مي شدند. نماد بارز اين اعتراض ها هم اهداي يک دسته رز زردرنگ به يوکو توسط دختري از هواداران بيتل ها بود. آنها جلوي استوديو ايستاده بودند که دخترک دسته گل زردرنگ (رنگ زرد نشانه نفرت و دلخوري است) را که مملو از گل هاي تيغ دار بود به يوکو داد. يوکو بارها و بارها از او تشکر کرد ولي مردم از رفتار دوستانه او نفرت داشتند.
بنابراين جان براي سلامت ماندن رابطه و عشقش تصميم به جدايي از بيتل ها گرفت و همراه يوکو ماند تا از دوستان قديمي اش و تقريباً با محبوبيت مردمي اش خداحافظي کند.
تقريباً همان زمان، سينتيا از جان طلاق گرفت. او بعدها در واکنش به رابطه جان با يوکو و از دست دادن جان گفت؛ «من آنها را سرزنش نمي کنم. مي دانستم عاشق همديگر هستند. مي دانستم نمي توانم جلوي عشق و رابطه عاشقانه و ذهني آنها را بگيرم. يوکو جان را از من نگرفت چرا که جان هرگز مال من نبود. جان مال خودش بود و هميشه کاري را مي کرد که خودش مي خواست...»
بعد از بيتل ها
بعد از جدايي جان از بيتل ها، جان و اونو گروه خودشان را تشکيل دادند. جان تصميم گرفته بود آينده اش را در کنار همسرش رقم بزند؛ ابتدا در لندن و سپس در نيويورک. لنون روز سوم سپتامبر 1971 لندن را ترک کرد و هرگز به بريتانيا بازنگشت.پس از آن و به دليل روي آوردن لنون به الکل و مخدر، رابطه عاشقانه جان و يوکو رو به سردي گراييد. آنها ديگر شور و حال سابق را نداشتند. مثل اينکه آه بيتل ها و هواداران شان آنها را گرفته بود. جان به شدت الکلي شده بود. يوکو هم خودش را در کارهاي هنري اش غرق کرده بود. آنها در سال 1973 و به همين دلايل و البته رابطه مشکوک جان با دستيارش «مي پنگ» از هم جدا شدند. حالا ديگر جان در لس آنجلس زندگي مي کرد و يوکو در نيويورک. ولي عشق بين آنها باعث شد يوکو بار ديگر به سوي جان گرايش پيدا کند.دو عاشق دوباره در سال 1975 با هم ازدواج کردند و در نهم اکتبر يوکو فرزندش «شان» را به دنيا آورد. جان 35ساله پدر شده بود؛ «من حالا از امپايراستيت هم بالاترم.» جان در واکنش به تولد پسرش اين را گفت و به زودي موسيقي را رها کرد. سال ها کار سخت حرفه يي و رويارويي با مسائل مختلف خسته اش کرده بود و حالا جان لنون تصميم گرفته بود فقط پدر باشد. روابط عاشقانه جان و يوکو اين بار و پس از تولد پسرشان محکم تر شده بود. اين روابط تا پايان زندگي لنون ادامه يافت. يوکو حتي در واکنش به مرگ جان براي هوادارانش پيغام فرستاد هيچ مراسم تشييع و تدفيني براي او برگزار نمي شود. براي او دعا کنيد، همان طور که او هميشه براي صلح و عشق دعا مي کرد.
آنها هنوز هم همديگر را دوست دارند. جان در دنيايي ديگر و يوکو اينجا، روي زمين. او سال پيش در نامه يي به جان و در سالگرد مرگش براي شوهرش نوشت؛ «دلم برايت تنگ شده. 27 سال گذشته و من هنوز دلم مي خواهد به تابستان 1980 برگردم. هنوز هم همه چيز را به ياد دارم. قهوه خوردن صبح هايمان را، پياده روي مان را در يک روز زيبا در پارک و دست هايت را که مرا نگه مي داشت و خيالم را از مواجهه با هر مشکلي راحت مي کرد چرا که زندگي خوبي داشتيم. حالا هنوز هم از سخت ترين درسي که زندگي به من داد، ناراحتم. از اينکه عشقي دوست داشتني را ناگهان از دست بدهي و حتي فرصت اين را نداشته باشي که براي آخرين بار به او بگويي؛ دوستت دارم...»
گفت وگو با بابک رياحي پور
يوکو خلاء احساسي جان لنون را پر مي کرد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آرش محمدي
در «ظاهر» عشق ميان جان لنون و يوکو اونو خود پارادوکس است. در «باطن» اما مصداق بارز عشق است.رابطه عاطفي يوکو و جان لنون به قول بابک رياحي پور تعريف درستي از توازن است؛ توازني از جنس اواخر دهه 60 و اوايل دهه 70 ميلادي و اين توازن چپ گرايانه لنون- يوکو بعد از نزديک به چهل سال از آشنايي اين زوج، همچنان در دنيا ستايش مي شود و جايي در خاورميانه- ايران- در پاتوق هاي حتي عمومي، با وجود اطلاعات محدود بسياري از پاتوق نشينان، ساعت ها به عنوان «سوژه» مورد بحث قرار مي گيرد. مي گويند بسياري از دانشجويان بارها الگوهايي از جان لنون و يوکو اونو را با ترانه هايي مثل Imagine يا Wotking class Hero در فضاي دانشگاه هاي تهران و تنها با يک گيتار کلاسيک ساده پياده کرده اند.
بابک رياحي پور البته تا حد زيادي با اين مواضع مخالف است؛«در کشوري زندگي مي کنيم که جوانانش تولد راک را به نام متاليکا که يک گروه دهه هشتادي است تمام مي کنند. کمتر کسي امثال جان لنون را مي شناسد.»
اين گفت وگو در مورد رابطه عاطفي جان لنون و يوکو اونو با رياحي پور گرفته شده. بابک در طول اين مصاحبه بارها بلند خنديد. به خصوص وقتي مجبور بود به رغم ميل باطني اش بگويد؛«همه ما طرفداران جان لنون بابت آثار درخشانش به يوکو اونو مديونيم.»
---
جان لنون خوش قيافه و مشهور در جايگاه سوپراستاري که همه دنيا او را مي شناختند، چرا بايد به يوکو اونو علاقه مند شود؟
داستان آشنايي جان و يوکو مربوط به يک نمايشگاه نقاشي بود. پينک فلويد هم همان روز، در آن نمايشگاه اجراي زنده داشت. نمي دانم جان لنون چطور به يوکو علاقه مند شد. همه چيز اين عشق عجيب است. واقعيت اين بود که يوکو اصلاً خوش قيافه نبود و لنون در شرايطي قرار داشت که هر زني را مي توانست به دست بياورد. اين عشق پديده يي خاص است که بايد از نظر روانشناسي به طور دقيق بررسي شود، البته خيلي ها تلاش کردند اين کار را انجام دهند.
براي خود تو عجيب ترين مساله در مورد اين رابطه چه چيزي بود؟
چيزي که براي من خيلي عجيب است، انتخاب يوکو نيست. نکته بسيار عجيب، تاثير حيرت آوري است که يوکو روي تمام جوانب زندگي لنون مي گذارد. سال ها با خودم کلنجار رفتم اما هرگز نتوانستم دليل قدرت بالاي يوکو اونو را درک کنم.
لنون خودش هم به يوکو امتياز مي داد و او را بالا مي برد. هميشه مي خواست مردم باور کنند يوکو روي خلق آثار درخشانش تاثير مستقيم گذاشته است.
دقيقاً، اگر هم دقت کرده باشيد، حضور يوکو در ويدئو هاي جان به خوبي تاثير ويژه اش را ثابت مي کرد. رابطه اين زوج به نقطه اوج مي رسد، وقتي مي بينيم روابط زناشويي روي ترانه هاي جان لنون تاثير مستقيم دارد. آنها پاي زندگي خصوصي خودشان را به بازار موسيقي باز مي کردند.
مثل بتهوون... بتهوون هم تعداد زيادي از شاهکارهايش را با توجه به شرايط روزمره زندگي اش نوشته. جايي خوانده بودم MoonLight از دعواي بتهوون با همسايه اش سر اجاره خانه نوشته شده بود.
نقش يوکو تا حدي در زندگي جان پررنگ مي شود که اعضاي بيتلز دوست دارند او را از زندگي لنون بيرون کنند. پل مک کارتني، جرج هريسون و رينگو استار در ترانه Get Back عملاً براي يوکو خط و نشان مي کشند و او را به بيرون رفتن از زندگي حرفه يي لنون تشويق مي کنند.
قبول داري يوکو نقش زيادي در فروپاشي بيتلز داشت؟
شک ندارم. يوکو در بيتلز خودش را نخود هر آش مي کرد. گروه حرفه يي که چهار مغز متفکر داشت، بايد حضور و پشت سر آن تفکر شخصي که ربطي به حال و هواي آنها هم نداشت را تحمل مي کرد.
پل مک کارتني از يوکو نفرت پيدا کرده بود. شايد تا حد زيادي به او حسادت مي کرد. به هر حال تمرکز جان را در کنار خودش که به حفظ اعتبار گروه کمک مي کرد تا حد زيادي از دست داده بود.
پل مک کارتني حق داشت. يوکو، عنصري متوسط بود که به بيتلز ضربه مي زد.
لنون چقدر بابت حضور يوکو در زندگي اش سود برد، اصلاً چه چيزي در يوکو مي ديد؟
لنون به شدت خلاء احساسي داشت.
عجيب نيست؛ يوکو چطور مي توانست اين مشکل جان را حل کند؟
چند روز پيش کنسرتي از سلن ديون مي ديدم که در لاس وگاس برگزار شده بود. سلن ديون در پايان اجرايش در مصاحبه پشت صحنه با شور عجيبي گفت؛« وقتي پسرم به دنيا آمد احساس کردم زندگي من دقيقاً از بعد اين تولد آغاز شده است.» سلن ديون سوپراستار به حرفي که مي زند اعتقاد دارد. آدم ها هميشه به دنبال چيزي هستند که از وجودش محرومند. جان لنون هم نداشته هايش را که بابت آن حسرت مي خورد در يوکو جست وجو مي کرد. بله، واقعاً تصورش هم عجيب است اما بايد قبول کرد لنون به يوکو به شدت احتياج داشت و به نظر من و با توجه به کمبود هايي که در عين حال يوکو نسبت به جان داشت، در اين رابطه توازن به طور کامل برقرار شده بود.
ولي هر طور هم حساب کنيم جان نسبت به يوکو سر بود.
صد درصد، اما تا حد زيادي هم به يوکو مديون است، چرا که زندگي اش را متحول کرد.
زندگي اش را متحول کرد اما در نهايت خيلي هم برايش گران تمام شد.
بله، لنون بعد از آشنايي با يوکو ديگر آن ستاره پاپ بيتلز نبود. فصل جديدي از زندگي پر دردسرش تازه آغاز شده بود. ستاره اجتماعي که در ادامه فعاليت هايش به سمبل حرکت ضدجنگ تبديل مي شود. آخر کار هم که توسط يکي از طرفدارانش کشته مي شود. شايد اگر هميشه همان ستاره دوست داشتني بيتلز باقي مانده بود، هرگز با چنين پايان تلخي مواجه نمي شد.
لنون در فضاهاي روشنفکري لندن با يوکو آشنا مي شود. احتمالاً همان محيط هم تاثير زيادي روي به وجود آمدن اين رابطه داشت. حداقل مي توانيم بگوييم لنون نسبت به يوکو در آن فضاها غريبه تر بود.
اول از همه من با اينکه گفته شود آن پاتوق هاي اواخر دهه 60 لندن، فضاي روشنفکري بود، کاملاً مخالفم. آنها مانند همين بچه هاي کافه نشين خودمان بودند. بيشتر يک جريان شبه فرهنگي در لندن شکل گرفته بود تا روشنفکري.
من هم دوست ندارم از کلمه روشنفکر استفاده کنم اما خيلي ها چنين نامي براي اين پاتوق ها انتخاب کرده بودند، پاتوق هايي که پينک فلويد را به عنوان نماينده روشنفکرش در راک معرفي مي کرد.
ببخشيد من که نمي توانم به آدمي مثل سيد برت به عنوان پايه گذار پينک فلويد بگويم روشنفکر. آدمي که تمام زندگي اش را در فضاي LSD سپري مي کند وصد جور مواد روي خودش آزمايش مي کند، واقعاً روشنفکر است؟ قطعاً نيست. او در نهايت از نظر موسيقي تعريف مي شود که بر اين پايه «سايدليک» نام مي گيرد. حتي شايد اصطلاح روح زمانه هم برايش مناسب باشد اما قطعاً روشنفکر نيست.
جالب است که همه به هر بهانه يي دوست دارند درباره سيدبرت صحبت کنند.
در مورد جان لنون و يوکو هم صدق مي کند. موسيقي هم مانند جريان مه 68 در محدوده خودش نوعي اعتراض نوين را رقم مي زند. اصلاً آن روزها هر آدمي را که مي ديديد، معترض بود. حالا يک نفر با مصرف دراگ اعتراضش را نشان مي داد و يکي هم با موسيقي راک.
البته دراگ که تبديل به امضاي جوان هاي چپي آن دوران شده بود. حالا چه موزيسين، چه کارگردان و چه فعال سياسي-اجتماعي، حالا فکر مي کني انتخاب يوکو تا حدي تظاهر لنون نبود؟ يک جور بازي تبليغاتي.
اصلاً نيازي به تظاهر وجود نداشت. يوکو به اندازه کافي براي لنون جذابيت داشت.
اگر لنون مثلاً اوايل دهه 60 و در دوران اوج بيتلز با يوکو آشنا مي شد، چه اتفاقي مي افتاد؟
به نظر من که برايش جذابيت نداشت. بيتلز در دوران اوج از نظر اجتماعي مانند گروه Back Street Boys بود. مي بينيد که اين دو نام از نظر کيفيت و اعتبار زمين تا آسمان باهم تفاوت دارند، اما از نظر اجتماعي هر دو در دوران اوج «Boy Band» محسوب مي شوند. جان لنون هم در اوايل دهه 60 محصول چنين جرياني بود. مطمئنم خود لنون هم بابت بسياري از حرکت هايي که در ويدئوهاي اوايل دهه 60 بيتلز انجام داده، پشيمان است.دقت کرديد از بعد آشنايي با يوکو چقدر با گذشته اش تفاوت دارد.
از نظر ظاهر مثلاً؟
لباس هاي پاره مي پوشد، مو و ريش بلندي هم براي خودش مي گذارد. جان لنون از شرايط قبلي خسته شده بود.
از سوپر استار بودن؟ يعني معتقديد در جست وجوي ارتقاي خودش و رسيدن به فازي که 180درجه مخالف لنون اوايل دهه 60 بود، با انتخاب يوکو مي خواست به اين هدف برسد؟
خب براي خودش دليل هم داشت. از اينکه هر جا مي رفت، هزاران نفر اطرافش جمع مي شدند و عکس و امضا مي خواستند، خسته شده بود. خسته بود از اينکه هر جا دوربيني مقابلش قرار مي گيرد، بايد خنده هاي مصنوعي تحويل طرفدارانش بدهد. او در يوکو آرامشي را مي ديد که هرگز در زندگي حرفه يي اش تجربه نکرده بود.
ديلن هم در دهه 60 به جون بائز دل مي بندد، اما جون بائز واقعاً کامل تر از يوکو به نظر مي رسد.
بله، جون بائز به اندازه کافي هم جذاب و هم روشنفکر بود. البته اين از شانس خوب ديلن بوده که زني را پيدا کرد که از همه نظر کامل بود.
يوکو چقدر در خلق سولوهاي مطرح لنون نقش داشت، يعني واقعاً بدون يوکو آهنگساز بزرگي مثل جان لنون نمي توانست آنها را بسازد؟
اگر يوکو نبود هرگز ترانه جادويي Imagine (تصور کن) خلق نمي شد. حتي معتقدم همه ما، طرفداران لنون هم بابت خلق چنين آثاري بايد مديون يوکو اونو باشيم.
شهرتش در ايران از چه جرياني شکل مي گيرد؟ روي چه حساب و کتابي؟
من معني اين شهرتي که حرفش را مي زنيد، نمي فهمم. شهرت يعني وقتي وارد يک مهماني در ايران مي شويد، نود درصد افرادي که از هر قشري هم مي توانند باشند، جان لنون را بشناسند. واقعاً در ايران چنين فضايي داريم؟
چنين فضايي نداريم اما باز هم نسبت به خيلي ها شناخته تر شده است.
آنهايي که در کافه ها هستند يا طرفداران جدي موسيقي که حساب نيستند. اين جماعت همگي در دسته خاص قرار مي گيرند. عامه مردم چقدر شخصي مثل جان لنون را مي شناسد؟ بسياري از جوانان ما فکر مي کنند موسيقي با گروه متاليکا متولد شده است.
بحث ما ميزان شهرت لنون در ايران نيست. سوال اين است که چقدر از اين محبوبيت رفتار تظاهرآميز جمعيت جوان ايراني، نسبت به يک چهره چپي است؟
يک سري از پديده ها مانند همه جاي دنيا در ايران مد مي شوند. اصولاً جامعه جوان الگوپذير است و در جامعه ما الگوسازها کم هستند. يکي از دلايلش هم محدوديت است.
قبول داري ايران برعکس چهره يي که در جهان برايش درست شده، تا حد زيادي در مورد بسياري از پديده ها به روز جلو مي رود؟
به روز جلو مي رود اما سطحي.
دليلش همان محدوديت است که گفتي. باعث مي شود جريان به درستي کنترل نشود. شايد به همين دليل است که به قول تو خيلي ها در ايران تصور مي کنند راک با متاليکا متولد شده است.
و به همين دليل هم هست که در کشور ما مردم به هر خواننده يي که موفق به دريافت مجوز نمي شود، علاقه مند مي شوند. مشخص ترين نمونه همين محسن چاوشي است. حالا چون لنون و چه گوارا را هم کشتند، جوان بيست و خرده يي ساله پيش خودش مي گويد؛« چقدر باحاله» و بر پايه همين فرمول هم از ستاره اش حمايت مي کند بدون اينکه به خوبي او را بشناسد.
يوکو اونو چه کسي بود
فمينيست کوچک
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
راحله فاضلي
زماني که خانواده اونو به سان فرانسيسکو مهاجرت کردند، هرگز گمان نمي کردند، فرزندي که دو هفته بعد به دنيا مي آيد نامش را در کنار جان لنون و موسيقي راک اند رول دنيا جاودانه کند.
يوکو اونو در سال 1933 در ژاپن به دنيا آمد يعني 7 سال پيش از آنکه جان لنون چشم به جهان بگشايد. پدر يوکو در يکي از بانک هاي يوکوهاما کار مي کرد و هرچند وقت يک بار محل زندگي آنها تغيير مي کرد. البته حضور آنها در امريکا چندان طول نکشيد و در سال 1937 به ژاپن بازگشتند. با توجه به موقعيت شغلي مناسب پدر يوکو، او اين امتياز را داشت که در يکي از بهترين مدارس توکيو درس بخواند. مدرسه يي که به دانشگاه گاکوشوين تعلق داشت و تنها فرزندان طبقه اشراف مي توانستند در آن تحصيل کنند. در سال 1940 يعني همان سال که جان لنون به دنيا آمد، خانواده اونو براي زندگي به نيويورک رفتند اما اين بار نيز اقامت آنها چندان طول نکشيد و يک سال بعد به ژاپن بازگشتند.
پس از بازگشت به ميهن در يک مدرسه مسيحي ثبت نام کرد و به تحصيلاتش ادامه داد. اما در سال 1945 او با واژه يي به نام جنگ آشنا شد. بمباران توکيو و آشفتگي مردم شهر باعث شد يوکو براي اولين بار از نزديک و با تمام وجود جنگ را تجربه کند. او به همراه خانواده اش در محله يي نزديک توکيو با شرايط بسيار سختي رو به رو شدند. آنها ناچار بودند براي به دست آوردن غذا گدايي کنند. شايد به همين دليل بود که يوکو هرگز نتوانست اين واژه را از ذهنش پاک کند. حتي زماني که در اوج شهرت بود و طعم صلح را مي چشيد به مبارزه با جنگ ادامه داد؛ مبارزه يي که هنوز هم به پايان نرسيده است.
او سال ها پس از آن روزهاي سخت عنوان کرده بود که پدرش در سايگون بوده است؛جايي که براي آنها که از جنگ ويتنام چيزي به گوش شان خورده است آشناست. قتلگاهي که عده انگشت شماري از آن زنده بيرون آمدند.
روزهاي دشوار خانواده اونو مانند ساير ژاپني ها به سر آمد و سرانجام يوکو تحصيلات خود را از سر گرفت و در سال 1951از مدرسه يي در کنار قصر سلطنتي که از جنگ در امان مانده بود فارغ التحصيل شد. او به عنوان اولين زن در رشته فلسفه دانشگاه گاکوشوين پذيرفته شد اما تحصيلاتش را نيمه کاره رها کرد.
يوکو پس از صرف نظر کردن از تحصيل در رشته فلسفه به نيويورک رفت تا در کنار خانواده اش زندگي کند. انتخاب کالج سارا لارنس براي تحصيل از نظر خانواده اش قابل قبول بود اما او به هنر و محافل هنري علاقه بسياري داشت و با افرادي معاشرت داشت که از نظر خانواده هم شأن او نبودند. اما حضور يوکو در نيويورک دري بود گشوده به عالم هنر که سرآغاز شکل گيري آينده اش شد.
ورود به دنياي موسيقي
در سال 1956 يوکو با آهنگسازي به نام توشي ايشي ياناگي ازدواج کرد اما زندگي مشترک آن دو ديري نپاييد و 6 سال بعد از يکديگر جدا شدند. علاقه يوکو به هنر به ويژه موسيقي باعث شد يک بار ديگر براي ازدواج هنرمندي را به عنوان همسر خود برگزيند. انتخاب بعدي او آنتوني کاکس بود. يک تهيه کننده فيلم و موسيقيدان امريکايي که مي توانست يوکوي جوان را به روياهايش نزديک تر کند. اما آنها نتوانستند زوج هنري موفقي باشند و بيش از آنکه براي رسيدن به اهداف هنري خود تلاش کنند، ناچار بودند براي مسائل حاشيه يي انرژي خود را به هدر دهند. آن دو در سال 1963 صاحب دختري به نام کيوکو شده بودند با اين حال يوکو ترجيح مي داد بيرون از خانه به فعاليت هاي هنري اش بپردازد و مسووليت نگهداري از بچه را به همسرش سپرده بود. به هر حال اين وضعيت غيرقابل تحمل زود به پايان رسيد و کاکس ها در سال 1969از يکديگر جدا شدند اما مساله حضانت بچه بسيار پيچيده شد و به موضوع جدال آن دو انجاميد. يوکو که به مبارزه عادت داشت براي به دست آوردن فرزندش جنگيد اما کاکس ناپديد شد تا اينکه در سال 1994 توانست يک بار ديگر دخترش را ببيند.
همکاري کردن با هنرمندان سرشناسي چون جان کيج - از بزرگان هنر تجربي - و اورنت کلمن - از اسطوره هاي جاز - فرصت مناسبي براي يوکو بود که ميان بزرگان خود را مطرح کند. او در سال 1961 اولين کنسرت مهم خود را در تالار رسيتال کارنيج اجرا کرد. اين تجربه چهار سال بعد نيز تکرار شد.
بي شک اوج شهرت يوکو بعد از ملاقات با جان لنون و ازدواج با او بود. نه تنها به دليل هنرمند بودن لنون بلکه به دليل شيوه زندگي، دغدغه ها، نحوه حضور در جامعه و مبارزات صلح طلبانه آنها در کنار يکديگر که از ايشان زوجي متفاوت و گاهي اوقات ديوانه ساخته بود.
يوکو در سال 1966 براي اولين بار با جان لنون ملاقات کرد يعني زماني که هنوز از کاکس جدا نشده بود. آنها در يکي از نمايشگاه هاي يوکو در لندن يکديگر را ديدند و رابطه شان براي هميشه ادامه پيدا کرد. اين آشنايي شروع همکاري هاي بعدي شان شد. هنوز لنون از گروه بيتلز جدا نشده بود که اولين همکاري اش با يوکو را تجربه کرد. يک سال پيش از آنکه ازدواج کنند آلبوم دو باکره را منتشر کردند. اين همکاري تا سال 1980 که جان کشته شد ادامه داشت اما مرگ جان باعث نشد فعاليت هاي يوکو متوقف شود.
او که تحت تاثير زندگي پرثمر و در عين حال عجيب خود با جان بود تلاش کرد با انتشار آلبوم هاي جديد مسيري را که با يکديگر در آن گام نهاده بودند ادامه دهد. به همين دليل در سال 1981 آلبوم season of glass را روانه بازار کرد. اين نام اشاره يي بود به طرح جلد آلبوم که شيشه شکسته خونين جان بود. پس از اين آلبوم که با استقبال خوبي مواجه شد نوبت به آلبوم هاي بعدي رسيد و يوکو نشان داد همچنان پرکار است و براي رسيدن به هدفش از پسرش شون که حاصل ازدواجش با جان لنون بود نيز کمک گرفت. آنها در آلبوم rising با يکديگر همکاري کردند. every man has a woman , starpeace , new york rock , blueprint for a sunrise از آلبوم هاي بعدي يوکو بودند که روانه بازار شدند.
جنگ براي صلح
يوکو اونو از آن دسته هنرمنداني است که زندگي اش به خاطر فراز و نشيب ها و تصميم هاي عجيبش مورد توجه عده بسياري است. بيش از همه آنها که به حاشيه ها اهميت مي دهند و مايلند از زواياي خصوصي زندگي چهره ها سردر بياورند. اونو و لنون که از طرفداران صلح بودند و در دنيا به عنوان افرادي صلح طلب شناخته شده اند روش عجيبي براي نشان دادن موضع خود انتخاب کردند. اونو يک ژاپني بود و بمباران توکيو و آوارگي را تجربه کرده بود بنابراين همراه خوبي براي جان لنون بود تا نفرت خود را از جنگ نشان دهد. بنابراين زماني که اين دو هنرمند ماه عسل خود را مي گذراندند عکاسان و خبرنگاران زيادي هتل محل اقامت اين دو شتافتند تا شاهد اعتراض صلح طلبانه آنها باشند.
فعاليت هاي ضدنژادپرستانه و حمايت هاي او از فمينيسم همچنان ادامه دارد. او از سال 2002 به هنرمنداني که در مناطق بحراني فعاليت مي کنند هديه مي دهد.
از ديگر فعاليت هاي ضدجنگ او مي توان به اجراي ترانه mulberry اشاره کرد که موضوع آن ژاپن پس از جنگ جهاني دوم است؛ ترانه يي که به گفته اين هنرمند ژاپني براي آخرين بار توسط او اجرا شده است.
منبع:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
EASPORTS-FIFA
27-10-2008, 21:56
اگه میشه:
زندگی نامه علیرضا و حمید رضا.
زندگی نامه رضایا.
بهمن علاءالدین مشهور به مسعود بختیاری یک استثناء در تاریخ موسیقی بومی عصر حاضر به شمار میرود.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گر چه او تنها روایتگر بخشی از فرهنگ موسیقایی بختیاری زبانها بود ولی نقشی بیش از یک خنیاگر بومی یافت و توانست در طول 35 سال از حیات خود، یک زبان مشترک موسیقایی بین همه بختیاریها ایجاد کند. شاید همنسگ او در سایر فرهنگهای بومی ایران نتوان یافت.
وقتی خبر درگذشتش منتشر شد، همه بختیاری های داخل و خارج از کشور، فارغ از این که در چه مرتبهای از مناصب اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی هستند، سیلی از پیام و اظهار همدردی به راه انداختند.
در یگانه بودنش همین بس که اولاً همه ایل او را می شناختند و ثانیاً همواره در قیاس با سایر خوانندگان، انتخاب اول بختیاریها بود. غالباً در هنگام طرح موضوع، این جمله از مخاطبان بومیاش شنیده می شد:«هیشکی نتره چی علاءالدین بخونه» (هیچ کس نمی تواند مانند علاءالدین بخواند) و این یک باور قلبی بود نه تعارف که اصولاً بختیاری ها اهل تعارف نیستند و به رک گویی شهره اند.
ظهور هنری مسعود بختیاری در زمانی موسوم به دوره رادیو اتفاق افتاد. از ویژگی های این دوره، فاصله گرفتن جامعه هنری از برخی عناصر اصلی فرهنگ موسیقی ایرانی چه در حوزه سنتی و چه بومی است.
برنامههای رادیویی گل ها نمونه ای این رویکرد در حوزه موسیقی سنتی بودند و به همین نسبت، هنرمندان نواحی مختلف ایران که پایشان به رادیو باز می شد، تحت تأثیر همین فضا نمی توانستند یک موسیقی ناب از خاستگاه فرهنگی خود ارائه بدهند.
نتیجه چیزی بود که شاید بتوان همان برچسب گل ها را بر آن چسباند. یعنی موسیقی بومی با شمایل شهری و آن هم از نوع گلهایی. نمونه ضبط های موسیقی محلی از شمال ایران، خراسان، بختیاری، شیرازی و کردی در این دوره به خوبی نشان می دهند که موسیقی های یاد شده تا چه اندازه با مختصات موسیقی شهری رایج در رادیو و گاه کافه ها نسبت داشتند.
بهمن علاءالدین زاده منطقه عشایری لالی از توابع مسجد سلیمان بود و طبیعتاً صداهای ناب ایل در گوشش موج می زد. منهتی همکاری با رادیو اهواز چنین امکانی برایش فراهم نمی کرد آنی باشد که بود. بلکه می بایست با قواعد موسیقی حاکم بخواند و این شد که تا پیش از انقلاب با همراهی منصور قنادپور نوازنده سنتور، آثاری را به دو گویش فارسی و بختیاری با حال و هوای موسیقی شهری ارائه داد. آثاری که از نظر ارکستری و کلاً صدا دهی، هیچ نسبتی با موسیقی بختیاری نداشتند.
اما یک برگ برنده همراه این آثار بود و آن صدای نرم و مخملی علاءالدین –محدوده باریتون- که بدون هیچ جوش و فریاد، در گوش بختیاری ها زمزمه می کرد. دیگر این که فرزند ایل، نیک می دانست مخاطبانش چگونه نسبت به فرهنگ خویش نوستالژی دارند و با انگشت نهادن بر این نقاط حساس، آن ها را به وجد می آورد.
پس از انقلاب، مدتی در سکوت به سر برد تا این که به واسطه دوست کرد زبانش محمد حسین سیفی زاده (آهنگساز)، به عطا جنگوک هنرمندی برآمده از مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایرانی معرفی شد. جنگوک بختیاری نبود ولی زادگاهش لار واقع در جنوب استان فارس از نظر فرهنگی خیلی به بختیاری ها و به طور کلی فرهنگ لری نزدیک بود و او با اتکاء به پشتوانه فرهنگی و آموزشی اش می توانست در خدمت خلق یک موسیقی متفاوت از آثار مشابه قرار بگیرد.
بدین ترتیب "مال كنون" به عنوان نخستین نوار رسمی وی در سال 1365 وارد بازار موسیقی شد. توفیق باور نکردنی آن، هنوز هم ورد زبان هاست. دومین و آخرین همکاری بهمن علاءالدین با عطا جنگوک، شش سال بعد منجر به "هی جار" شد.
نوع صدادهی این دو اثر در مقایسه با آثار رادیو اهواز، خیلی به فرهنگ بکر موسیقی بختیاری نزدیک بود. گر چه صدای هیچ ساز بومی شنیده نمی شد ولی تیز بینی جنگوک در انتخاب ملودی ها و نوع تنظیم شان دو ویژگی داشت. اول این که تا حد زیادی مخاطبان بومی را به فضای زندگی سنتی ایل نزدیک می کرد و دیگر این که چون حال و هوای به اصطلاح امروزی هم داشت، مخاطب غیر بومی را نیز کم و بیش جذب می کرد و کم نبودند آن هایی که بختیاری نبودند و با "مال کنون" مسعود بختیاری خاطره های دل انگیزی به یاد دارند.
طبیعت گرایی در آثار زنده یا بهمن علاءالدین موج می زند. او پیش از آن که با مظاهر زندگی نوین ماشینی روبرو شود، شب و روزش در واژگانی چون مه (ماه)، افتو (آفتاب)، آساره (ستاره)، کوگ (کبک)، اور (ابر)، بارون (باران)، تش (آتش)، که (کوه) و غیره خلاصه می شد. به همین دلیل در غالب آوازهایش که معمولاً اشعارش را خود می سرود و طرح آوازی اش را به انجام می رساند، چنین واژگانی بسیارند.
از این مهم تر، رویکرد آگاهانه وی به احیای آوازهای بومی با اشعاری جدید است. چه این که برخی از آوازهای کهن، یا اشعار مناسب روز نداشتند و یا این که اصولاً برای مناسبت خاصی به وجود آمده بودند. مانند بهره گیری از آواز "برزگری" و یا "صیادی" که اولی آواز کشاورزان و دومی آواز شکارچیان بوده است. او حتی از آوازهای سوگ موسوم به "گاگریو" نیز با اشعار دیگر بهره می برد و همچنین قادر بود تلفیقی از این آوازها را ارائه دهد. یعنی بخشی از جمله آوازی اش با بخشی دیگر از آن، ریشه ای متفاوت داشته باشد. نمونه اش، آواز "آساره" در آلبومی به همین نام است. علاءالدین در این لحن برگرفته از آوازهای سوگ و همچنین یکی از آوازهای کار، روایتی عاشقانه و لطیف تری از نمونه اصلی ارائه می کند که همانند آوازهای سوگ خشن و اندوه بار نیست.
دقت نظر وی یکی از عوامل توفیق او در جذب مخاطبانش بود. به جای این که در فرهنگ های دیگر به دنبال ملودی بگردد و یا خود به ساختن ملودی های ضعیف بپردازند، از آبشخور نغمات بومی نهفته در صدای ساز توشمال های بختیاری بهره می برد. خود می گفت: "اگر در كار كرنا نوازان دقیق شویم نغمه های بسیار بسیار زیبایی پیدا میكنیم كه در نگاه اول ممكن است به چشم نیایند." با همین نگاه تصانیف زیبایی خلق کرده بود. از معروف ترین شان می توان به تصنیف "تنگ بلور" اشاره کرد که نخستین بار در رادیو اهواز با ارکستر شهری منصور قنادپور خواند.
بهمن علاءالدين در سال 1319 در منطقه عشايري لالي از توابع مسجد سليمان به دنيا آمد. وي پس از تكميل تحصيلات متوسطه آن زمان به خدمت آموزش و پرورش در آمد و تا سن بازنشستگي در كسوت معلمي انجام وظيفه مي كرد. از سال 1350 در كنار شغل معلمي ،همكاري خود را با راديو اهواز آغاز كرد و با همراهي منصور قنادپور نوازنده سنتور كه شيوه نوازندگي و تنظيم اركسترياش بسيار متأثر از استاد پايور بود، آثاري را به دو گويش فارسي و بختياري ارائه داد.
پس از انقلاب در سال 1365 نخستين نوار شركتي وي با نام "مال كنون" به بازار موسيقي آمد. اين كار با آنكه بيست سال از زمان توليد و انتشار اوليهاش مي گذرد، همچنان رتبه اول فروش نوارهاي بختياري را از آن خود كرده است. شش سال بعد دومين كار او با نام "هي جار" و باز هم با آهنگسازي و تنظيم عطاء جنگوگ روانه بازار شد."هي جار" نيز محبوبيت و مقبوليت فراواني يافت ولي هرگز به پاي "مال كنون" نرسيد. مسعود بختياري پس از اين دو اثر شاخص خود، سه اثر ديگر به نامهاي "آستاره"، "برافتو" و "تاراز" را با كمترين تعداد نوازنده به علاقهمندان موسيقي بختياري ارائه داد. همپاي هميشگي وي در غالب نوار ها و كنسرتها، علي حافظي نوازنده تواناي ني بختياري بود.
مسعود بختياري در طول عمر خود هيچ گاه زني اختيار نكرد و پس از بازنشستگي نيز در جمع خانوادگي خواهرش در كرج ميزيست. از حضور در تجمعات و مجالس چندان لذت نمي برد.
علاءالدين موسيقي بختياري را عميقاً درك كرده بود و قادر بود صورت متفاوت از نسخه اصل آن را به مخاطبان ارائه دهد به طوري كه نه خشونت آوازهاي وحشي را داشته باشد و نه چنان رنگ و لعاب شهري به خود بگيرد كه ديگر نتوان آن را موسيقي قومي و محلي ناميد. وي چنانكه خودش مي گفت ظرايف موسيقي بختياري را از جمله هاي كرنا نوازان دريافته بود.
معتقد بود "اگر در كار كرنا نوازان دقيق شويم نغمه هاي بسيار بسيار زيبايي پيدا ميكنيم كه در نگاه اول ممكن است به چشم نيايند." وی علاوه بر آواز خواني، قدرت آهنگسازي نيز داشت و خيلي از ترانه هاي ماندگار وي زاييده ذهن خلاق خود اوست. تسلطش بر ادبيات فارسي و بختياري و همينطور برخورداري از ذوق شعري به او امكان داده بود تا كلام بسياري از ترانههايش را خود بسرايد. مانند ترانه "تنك بلور" كه در سال 1351 با همراهي اركستر راديو اهواز به سرپرستي منصور قنادپور خواند.
زنده یاد بهمن علاءالدین پس از 66 سال زندگی بدون حاشیه، شنبه 13 آبان 1385 خورشیدی (3 نوامبر 2006 میلادی) در کرج با دنیای ما خداحافظی کرد و در امامزاده طاهر همین شهر به خاک رفت.روحش شاد و یادش گرامی باد.
mohamad23
11-11-2008, 04:33
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] انیو موریکونه در مراسم اسکار ۲۰۰۷
روز دهم نوامبر مصادف است با هشتادمین سالگرد تولد انیو موریکونه، آهنگساز برجسته ایتالیایى و خالق موسیقى متن فیلمهایى بهیادماندى چون «زشت، خوب، بد»، «روزى روزگارى در آمریکا»، «مأموریت» و «سینما پاردیزو».
انیو موریکونه نامی است که همه علاقهمندان سینما و به ویژه سینمای وسترن را به سالهای دور برده و تداعیکننده نوای شنیدنی فیلم «خوب ، بد ، زشت» است. او که یکی از بزرگترین آهنگسازان فیلم در جهان محسوب میشود، تا به حال جوایز متعددی، از شیر طلایى جشنواره ونیز گرفته تا جایزه گلدن گلوب را کسب کرده است. تا سال ۲۰۰۷ جاى جایزه اسکار در کلکسیون افتخارات این آهنگساز بزرگ ایتالیایى خالى بود که این خلا نیز پر شد. در آن سال برای دومین بار در تاریخ هشتاد ساله مراسم اسکار، جایزه یک عمر فعالیت هنری به یک آهنگساز اهدا گردید.
موریکونه که در طول پنج دهه فعالیتش در حوزه موسیقی، بیش از ۴۰۰ اثر برای فیلم و سریالهای تلویزیونی خلق کرده، پیش از آن هم پنج بار نامزد دریافت جایزه اسکار برای بهترین موسیقی فیلم شده بود ولی هیچگاه موفق به دریافت آن نگردید.
نخستین قدمها در دنیای موسیقی
انیو موریکونه در سال ۱۹۲۸ در شهر رم پایتخت ایتالیا به دنیا آمد و در یکی از معروفترین کنسرواتوارهای دنیا سانتا چچیلیا Santa Cecilia موسیقی را آموخت. او نواختن ترومپت، آهنگسازی و همچنین رهبری کر را در همان کنسرواتوار فرا گرفت.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] موریکونه که در طول پنج دهه فعالیتش در حوزه موسیقی، بیش از ۴۰۰ اثر برای فیلم و سریالهای تلویزیونی خلق کرده است
در سال ۱۹۶۲ کار نوشتن موسیقی فیلم را آغاز کرد و توانست در یک سال ۲۰ موسیقی متن فیلم بنویسد. نام موریکونه با موسیقی فیلم «برای یک مشت دلار» اثر سرجیو لئونه بر سر زبانها افتاد و از آن پس پلههای پیشرفت را یکی بعد از دیگری بالا رفت.
چندی پس از آن موریکونه با ساختن موسیقی برای فیلم «خوب، بد، زشت» اثر همان کارگردان به یکی از چهرههای مشهور موسیقی در سینما تبدیل شد و به خصوص نام او با سینمای وسترن گره خورد. البته وسترن از نوع ایتالیایی که در بین منتقدان سینمایی به وسترن اسپاگتی شهرت دارد.
او با استفاده از صداها و ابزار الکترونیک در موسیقی فیلم «خوب، بد، زشت» دست به خلق اثری زد که در زمان خود یک نوآوری به شمار میرفت. موریکونه در موسیقی خود از افکتها و صداهایی استفاده کرد که نمیشد آنها را با سازهای آکوستیک تولید کرد. از آن جمله میتوان به استفاده او از سوت اشاره کرد.
ترکیببندی سازهای «خوب ، بد ، زشت» و هم چنین استفاده از اصوات نامتعارف و الکترونیک از کارهایی بود که در آن زمان (دهه شصت میلادی) بسیار بدیع و خلاقانه جلوه میکرد و همین نوآوری او، منتقدان را از آن زمان تا اکنون به ستایش واداشته است.
رامین بهنا که تا به حال آهنگسازى بیش از ۴۰ فیلم سینمایى و سریال تلویزیونى را در ایران برعهده داشته و سالهاست که با آثار انیو موریکونه آشنایی دارد، ویژگیهای این آهنگساز را در دو چیز میبیند: «یکى ملودىهاى بسیار ساده و بسیار زیبایى که مىنویسد. دومى هم در ارکستراسیون، بخصوص بخش زهىاش که منحصر بفرد است. فضایى که موریکنه ایجاد میکند، به نظر من مثل مخمل مىماند و کاملا هم روى فیلم مىنشیند.»
تنوع سبک در کارهای موریکونه از دیگر خصوصیات این آهنگساز است. او شیوههای مختلف را در آهنگهایش تجربه میکند. به عنوان مثال درست برخلاف موسیقی فیلم «روزی روزگاری آمریکا» که در ذات خود تم زیبا و برجستهای دارد، موریکونه در فیلم «خوب ، بد ، زشت» از یک تم ساده و پیش پا افتاده و حتی هزلآمیز مجموعهای دلنشین و بهیادماندنی برجای میگذارد.
موسیقی در خدمت فیلم
یکی از ابتداییترین اصول برای ساخت موسیقی فیلم آن است که موسیقی نباید از فیلم برجستهتر باشد بلکه باید در خدمت آن قرار بگیرد. یکی از ویژگیهای آثار موریکونه آن است که نه تنها آهنگهایش در خدمت فیلم هستند بلکه بسیاری از آنها به عنوان موسیقی محض و جدا از سینما و فیلم نیزقابل تأملاند.
رامین بهنا این ویژگی را از جمله وجه تمایز موریکونه با دیگر آهنگسازان فیلم میداند و میگوید: «با اینکه موریکونه کاملا در خدمت فیلم موسیقى مىنویسد و فضاى فیلم را کاملا در موسیقىاش حفظ مىکند، ولى وقتى جداگانه هم موسیقىاش را گوش مىکنى، یک موسیقى کاملا جداست، فرم دارد و کاملا مىشود شنید. در صورتى که معمولا در فیلمهاى هالیوودى این حالت را نداریم. اگر بنشینیم دانه دانه این آهنگها و موسیقى هالیوود را آنالیز بکنیم، مىبینى بیش از هفتاد درصدشان در متن عین هم دارند عمل مىکنند، ولی آثار موریکونه به گونهی دیگری است. مثلا در فیلم «مأموریت یک تمى وجود دارد که ساز اوبوآ آن را مىزد. موسیقى اصلا صحنه را تعریف مىکند و جدا هم که گوش مىدهى مىبینى، عجب موسیقىاىست. کاملا جدا هم مىشود گوش کرد.»
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] اگر چه شاید داوران اسکار دیر به فکر تقدیر از موریکونه افتادند اما او پیش از این در اروپا جوایز بسیاری را تصاحب کرد
از دیگر آثار موریکونه که بسیار متفاوت از آهنگهای فیلمهای گذشته، از جمله فیلمهای وسترن اوست، میتوان به «سینما پارادیزو» به کارگردانی جوزپه تورناتوره اشاره کرد. موسیقی موریکونه به این فیلم وجههای خاص بخشیده چراکه بیشتر از دیالوگهای رد و بدل شده بین شخصیتها، موسیقی، مدیوم ارتباطی بین فیلم و تماشاگر است.
همکاری موریکونه با تورناتوره ادامه پیدا میکند تا در سال ۲۰۰۰ برای فیلم «مالنا»ی او نیز آهنگ میسازد. این فیلم از جمله فیلمهایی بود که نامزد دریافت اسکار برای بهترین موسیقی متن فیلم شد.
اگر چه شاید داوران اسکار دیر به فکر تقدیر از موریکونه افتادند اما او پیش از این در اروپا جوایز بسیاری را تصاحب کرد. از آن جمله میتوان به شیر طلایی ونیز در سال ۱۹۹۵ برای یک عمر فعالیت سینمایی ، جایزه گلدن گلاب در سال ۲۰۰۰ برای فیلم «افسانه ۱۹۰۰» به کارگردانی جوزپه تورناتوره اشاره کرد.
او هم چنین در سال ۱۹۹۰ برای موسیقی فیلم سینما پارادیزو ساخته تورناتوره توانست سه جایزه مهم اروپایی یعنی بافتای بریتانیا، کن فرانسه و داود دوناتللوی ایتالیا را به دست آورد.
عشق و وفاداری به رم
موریکونه با وجود آن که با بسیاری از کارگردانان و تهیهکنندگان مطرح هالیوود کار کرده است اما هیچ وقت نمیخواهد به آمریکا نقل مکان کند. برای ترغیب او به زندگی در آنجا حتی ویلایی در بورلی هیلز هم پیشنهاد دادهاند ولی موریکونه میگوید: «من همیشه عاشق شهر رم هستم و هرگز به زندگی در کالیفرنیا فکر نکردم.»
در ایتالیا موریکونه را به عنوان آهنگساز ترانههای معروفی چون (Se telefonando) برای مینا ماتزینی Mina Mazzini خواننده مطرح ایتالیایی نیز میشناسند. این ترانه درسال ۱۹۹۶ بهترین ترانه سال شد و خوانندهاش را به اوجی رساند که هیچوقت دیگر نتوانست آن را تکرار کند. این ترانه هنوز هم از جمله ترانههای بسیار محبوب ایتالیا به شمار میرود.
مریم افشنگ / شهرام احدی
دویچه وله
mohamad23
11-11-2008, 04:38
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ماکهبا به دلیل فعالیتهای آزادیخواهانه خود، ۳۱ سال دور از وطن زندگی کرد
میریام ماکهبا، ستاره موسیقی آفریقای جنوبی درگذشت. وی که بر ضد نژادپرستی و برای تحقق صلح و آزادی مبارزه میکرد، در شب منتهی به دوشنبه در بیمارستانی در ایتالیا، در اثر حمله قلبی درگذشت. ماکهبا به "ماما آفریقا" مشهور بود.
میریام ماکهبا، (Miriam Makeba) خواننده محبوب آفریقای جنوبی که طرفداران او را "ماما آفریقا" مینامند، در جریان کنسرتی علیه مافیا، در یکی از شهرهای جنوبی ایتالیا دچار حمله قلبی شد و در بیمارستان درگذشت. ماکهبا که با آهنگهای "Clicksong" و "Pata Pata" به شهرت جهانی رسید، همواره از موسیقی به عنوان ابزاری مبارزه با نژادپرستی در کشور خود استفاده کرد.
ماکهبا در چهارم مارس ۱۹۳۲ در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی به دنیا آمد. وی خوانندگی را در کر و در دوران مدرسه آغاز کرد. او پس از مدرسه، موسیقی را با گروه "کیوبن برادرز" (Cuban Brothers) ادامه داد و سپس به "منهتن برادرز" (Manhatten Brothers) پیوست. وی به همراه این گروهها در کلوبها و هتلها برنامه اجرا میکرد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] اجرای ماکهبا در سال ۲۰۰۶ در شهر بازل در سوئیس
ماکهبا بعدها در فیلم ضدنژادپرستی "Come Back Arfica" ، اثر Lionel Rogosin ، مستندساز آمریکایی، بازی کرد و از سوی این کارگردان به جشنواره فیلم ونیز دعوت شد. وی با این فیلم شهرت فراوانی به دست آورد و همین امر سبب شد که دولت نژادپرست آفریقای جنوبی از بازگشت او به وطنش جلوگیری کند. بدین ترتیب مهاجرت اجباری ماکهبا آغاز شد، مهاجرتی که ۳۱ سال ادامه داشت.
رفته رفته موفقیتهای بینالمللی ماکهبا آغاز شد. هری بلافونته (Harry Belafonte) خواننده و بازیگر آمریکایی، چنان تحت تأثیر قدرت صدای "ماما آفریقا" قرار گرفت که این خواننده آفریقایی را برای اجرای کنسرت به نیویورک و لوسآنجلس برد.
ماکهبا هفت سال پس از مهاجرت با نخستین آهنگ پر شور و تحرک خود، "Pata Pata" به روی صحنه رفت. وی در زندگی حرفهای خود، علاوه بر بلافونته، همکاری با دو چهره معروف موسیقی جاز، یعنی دیزی گیلسپی، (Dizzy Gillespie) و نینا سیمونه (Nina Simone) را هم تجربه کرد. از جمله برنامههایی که ماکهبا اجرا کرد میتوان به خوانندگی در مراسم چهلوپنجمین سالروز تولد جان. اف. کندی، رئیس جمهور آمریکا اشاره کرد.
تلاش در راه آزادی سرزمین مادری
ماکهبا در کنار موسیقی، تلاشهای گستردهای در زمینه مبارزه با نژادپرستی در آفریقای جنوبی و احقاق حقوق مردم این کشور انجام داد. او در همین راستا در سال ۱۹۶۳ برای نخستین بار در سازمان ملل سخنرانی کرد و خواستار تحریم رژیم نژادپرست کشورش شد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] اجرای ماکهبا در سال ۲۰۰۶ در وورتسبورگ آلمان - ماکهبا آخرین لحظات زندگانی خود را هم بر روی صحنه تجربه کرد
ماکهبا در سال ۱۹۶۸ با استاکلی کارمایکل (Stokely Carmichael) ، فعال حقوق بشر، ازدواج کرد، آمریکا را ترک گفت و به گینه رفت. وی در آنجا با استقبال گرمی روبهرو شد، مبارزات خود را از سر گرفت و کنسرتهای بینالمللی خود را از باز هم آغاز کرد.
مهاجرت اجباری و طولانیمدت ماکهبا، در سال ۱۹۹۰ توسط نلسون ماندلا، نخستین رئیس جمهور سیاهپوست آفریقای جنوبی، به پایان رسید. ماندلا از "ماما آفریقا" خواست که به وطن خود بازگردد و در زادگاه خود ژوهانسبورگ به زندگی خود ادامه دهد.
ماکهبا در سال ۲۰۰۵ به طور رسمی از صحنه اجرای موسیقی خداحافظی کرد، هر چند که گاهی خبری از آهنگ جدید او میرسید و بر اساس اعلام مدیر برنامههایش، این اواخر هم در حال کار بر روی آلبوم جدیدش بود.
مرگ بر روی صحنه
ماکهبا ظاهرا از سالهای دور مبتلا به التهاب شدید مفاصل بوده است. وی روز یکشنبه (۹ نوامبر) در جریان کنسرتی در ایتالیا دچار حمله قلبی شد. این کنسرت برای حمایت از روبرتو ساویانو، نویسنده ایتالیاییای که از سوی مافیا تهدید شده است، برگزار شد. ماکهبا در اثر این حمله قلبی در بیمارستان درگذشت.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] کنسرت سال ۲۰۰۵ ماکهبا در سالن کارل مارکس در هاوانا، کوبا
ماکهبا هم در دنیای موسیقی و هم برای تعهد خود در مبارزه طولانیمدت بر ضد نژادپرستی و برای صلح، جوایز بسیاری را نصیب خود کرد. از این میان میتوان به نشان صلح "اوتو هان" سازمان ملل و نشان گرمی (Garmmy)، در گروه بهترین موسیقیهای جهان برای "سرزمین مادری" اشاره کرد.
نلسون ماندلا، دارنده جایزه نوبل، که خود در راه مبارزه با نژادپرستی سالهای طولانی را در زندان به سر برده است، تأسف خود را از مرگ ماکهبا اعلام کرد. وی گفت: «این بسیار خوب بود که وی (ماکهبا) واپسین لحظات عمر خود را بر روی صحنه کنسرت سپری کرد» . به گفته ماندلا «موسیقی او احساسی قوی از امید را در قلب تمام ما میدمید.» آنانت سینک، (Anant Singh) تهیهکننده هندی-آفریقایی که ماکهبا در فیلم او "سارافینا" (Sarafina) به روی صحنه رفت نیز معتقد است که «ماکهبا برای همیشه به عنوان مادر موسیقی آفریقایی در یادها جاودان خواهند ماند» .
پ
دویچه وله
armin_software
13-12-2008, 20:14
زندگینامه ی یاس
Rahe Kavir
12-01-2009, 09:06
بیوگرافی - مهران مدیری
• متولد ديماه سال 1340، پدر و مادرش اراكي هستند اما او در تهران به دنيا آمد.
• پدرش كارمند وزارت نيرو است و مهران آخرين فرزند يك خانواده شش نفره، او سه برادر بزرگتر از خود دارد.
• بزرگترين برادرش از پيانيستهاي قابل است و برادر دومش نقاش و گرافيست. در خانواده مديري هنر اهميت فراواني دارد.
• از پنج سالگي با موسيقي آشنا شد و از 12 سالگي تنها به موسيقي كلاسيك گوش ميداد. او يكي از كاملترين آرشيوهاي موسيقي كلاسيك را دارد.
• در كودكي زياد شر و شور نبود اما بسيار كنجكاو بود، به طوري كه در غياب برادرش به اتاق او ميرفت و تمام كتابهاي نقاشياش را زير و رو ميكرد.
• برادر نقاشش (حميد) در سوئد زندگي ميكند. هنر و ادب موجب شد تا مهران تاثير فراواني از او بگيرد.
• اولين تئاتر زندگيش را در دبستان بازي كرد. او در اين تئاتر نقش لوطي را به خوبي ايفا كرد تا نشان بدهد كه هنر در خونش است.
• همواره به دنبال تجربه و مطالعه بود به طوري كه آشنايي با كارهاي «سالواتور دالي» تاثير زيادي بر روي او گذاشت كه آثار آن هنوز هم در مهران مشهود است.
• در شانزده سالگي جذب تئاتر شد و اولين كار حرفهاياش را تمرين كرد اما اين كار هرگز بر سر صحنه نرفت اما موجب شد تا او بيشتر با تئاتر آشنا شود.
• همه با حضورش در عرصه هنر موافق بودند. هنوز هم اعضاي خانوادهاش بهترين كارشناسان و منتقدان كارهايش هستند.
• با مدرك ديپلم علوم انساني سال 1361 به راديو رفت و در اين رسانه ملي به فعاليت پرداخت.
• مدت شش، هفت سال گوينده و بازيگر يكي از مجموعههاي پرطرفدار راديو به نام «داستان شب» بود.
• همزمان با كار راديو از فعاليتهاي تئاتر غافل نميشد و چند نمايش را به روي صحنه داشت، كار گويندگي باعث كامل شدن صداي او شد.
• سال 1366 اولين تئاتر طنزش را بازي كرد. اين تئاتر كه «پانسيون» نام داشت در تئاتر مولوي روي صحنه رفت.
• در اواخر 1371 در نمايشي در نياوران، نصرا... رادش، سليمانيفرد و صيادي را كشف كرد كه بعدها در بسياري از كارها با او همكاري داشتند.
• گروه مديري به سرعت به شهرت رسيد. در سال 1372 با داريوش كاردان اولين برنامه نوروزي خود را ساخت.
• در سال 1373 طنز متفاوت «ساعت خوش» را ساخت كه با استقبال فراواني از سوي مردم روبهرو شد.
• ساعت خوش يكي از بهترين و پربينندهترين برنامههاي طنز تلويزيوني شد اما به دليل مشكلاتي كه به وجود آمد برنامه تعطيل شد.
• با وجود دامن زدن مطبوعات به حاشيهها مديري هرگز اسير حواشي مطبوعات و شايعههاي فراوان نشد و كارش را ادامه داد.
• از ساعت خوش به بعد دور مطبوعات را خط كشيد و بسيار كم مصاحبه كرد. او هنوز هم از مطبوعات دلخور است.
• فيلم ديدار ساخته محمدرضا هنرمند هم كه قبل از ساعت خوش با بازي مهران مديري ساخته شده بود پاسوز «ساعت خوش» شد و به موقع اكران نشد.
• اوايل دهه 70 از راديو به تلويزيون رفت و در تلويزيون اولين كارهاي او «نشانههاي نور» و «باغ گيلاس» بودند.
• مردم كه تا آن زمان با صداي او آشنا بودند در باغ گيلاس با چهرهاش نيز آشنا شدند. او در اين سريال تا حدودي به شهرت رسيد.
• در سال 1371 وارد سينماي حرفهاي شد. در «ديگه چه خبر» دستيار طراح صحنه بود و عضو گروه كارگرداني تهمينه ميلاني.
• با نوروز «77» دوباره به جعبه جادويي برگشت اولين تصويرش را مردم بعد از پنج سال نشناختند و موهايش كاملا سفيد شده بود.
• با جنگ 77 توانست 85 درصد مردم ايران را پاي تلويزيون بنشاند. نبوغ او در عدم تكرار خود و نوآوريهاي پايانناپذيرش است.
• علت موفقيت او ارائه شيوه جديد مجريگري و بازيگري و حضور توامان نقش و واقعيت است، با يك دوربين غوغا كرد و به
شيوه تئاتري كار را بدون قطع ميگرفت.
• اولين كسي است كه طرح برنامههاي نود قسمتي و روتين را اجرا كرد. او اعتقاد دارد بايد با مردم صادق و روراست بود.
• هنوز هم خيليها از سوژهها و ايدههاي او كپيبرداري ميكنند. مديري در موسيقي و خوانندگي هم دستي بر آتش دارد. حتي كنسرت هم اجرا كرده و تيتراژ شبهاي برره و باغ مظفر را خودش خوانده است.
• او اولين برنامهسازي است كه پشت صحنه كارهايش را به مردم نشان داد.
• صداقت را بزرگترين صفت آدمي ميداند. او معتقد است چرا مردم نبايد حقايق، اشتباهات و تپقهاي ما را ببينند.
• متاهل است و صاحب يك پسر و يك دختر است.
• در كارش بسيار جدي است و براي كارش زمان ميگذارد به طوري كه در طول يك كار كمتر ميتواند به خانوادهاش سر بزند و آنها را ببينند.
• سال 1378 اولين كاست دكلمه او به بازار موسيقي آمد.
• «از روي سادگي» اولين آلبوم پاپش بود كه در سال 1378 به بازار آمد و با استقبال طرفدارانش روبهرو شد.
• آشنايي با حميد و مجيد آقاگليان زندگي حرفهاي او را عوض كرد و با پاورچين به خلق شاهكاري بدون تكرار رسيد.
• با جايزه بزرگ در نوروز 1384 ثابت كرد توان مديريت هر كاري را دارد.
• تنها بازيگر و سازنده تاريخ نمايش ايران است كه صرف نامش در اثري، مردم را پاي تلويزيون ميخكوب ميكند. حضور در كنار او مبدل به رمز موفقيت خواهد شد.
• مدّت ها به ورزش تکواندو می پرداخته است.
Rahe Kavir
13-01-2009, 09:32
سالار عقيلى
سالار عقيلى در آستانه سى سالگى از خواننده هاى جوانى است كه از او به عنوان يكى از اميدهاى آينده آواز سنتى ايران ياد مى شود.در حال حاضر او از خواننده هاى ثابت اركستر موسيقى ملى ايران است. عقيلى از هشت سالگى فراگيرى موسيقى را با نوازندگى سازهاى مختلف آغاز كرده است. هنرستان موسيقى رفته و در آنجا بوده كه تصميم مى گيرد براى هميشه دنبال آواز برود.از او تا كنون آلبوم هاى «عشق ماند»، «سايه هاى سبز» و «درياى بى پايان» منتشر شده است
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
C. Breezy
10-02-2009, 11:55
اهم اهم ... اینجا انگار خراب شده ، در کل این که زندگینامه کریس برون و ریهانا هم اینتو هست ؟
باستا چطور ؟
naseronline
31-03-2009, 15:58
آقا امید داداش مهران مدیریه؟
آقا امید داداش مهران مدیریه؟
شایعاتی در این زمینه وجود داره و انصافا هم از لحاظ ظاهری بسیار به هم شباهت دارند ..البته خود مهران مدیری به خاطر منافع شخصی نظری در این زمینه نداده به نظر شخصی جدای از شایعات .. به احتمال زیاد این موضوع صحت داره:11:
6666667777777
05-04-2009, 05:12
گروه six ta six/seven ta seven
این گروه در سال 1958 درانگلستان شکل گرفت.سردسته ی گروه گری گوری بود که پارسال مرد.گری گوری خواننده.شاعر.موسیقیدان.نقا .نویسنده و همه کاره ی گروه بود.اولین آلبوم این گروه در سال 1960 با نام sy olipsبیرون اومد که مورد قبول نبود و امتیازی نتونست کسب کنه.دو سال بعد یعنی در سال 1962 با بیرون دادن آلبوم aoco poco تونستن نظر منتقدین و به سمت خودشون جلب کنن.و در مجله ی رولینگ استونز تونست رتبه ی یک و کسب کنه.این گروه در سال های بعد آلوم های بیشتری بیرون داد که به این
ترتیب بودش:
dokh leave 1965
neauty 1968
ahance 1974
bolting 1979
alk in the alk 1980
shinohe 1983
hiro 1985
آخرین آلبوم گری گوری آلبومhiroبود و بعد از اون گروه از هم پاشید.کلیپ های این گروه خیلی باحالن.لازم به ذکر هستش که گری گوری در سبک های ترنس و هیپ هاپ هم فعالیت داشته.
احمد ترابی
02-05-2009, 08:08
سلام دوست منgilopa میگم این همه مطالب رو میتونی به انگلیسی بزاری برای دانلود
نیاز دارم بدرقم
Rahe Kavir
01-06-2009, 08:22
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جهان- همشهري آنلاين:
یوزف هایدن (Franz Joseph Haydn) در ۳۱ مارس ۱۷۳۲ در شهرک رورا در اتریش زاده شد. او ابداعگر سنفونی و چهارنوازی برای سازهای زهی است سمفونیهای دوازدهگانه او که به سمفونیهای لندن شهرت یافتهاند، نقطه عطفی در تاریخ موسیقی کلاسیک به شمار میآیند. در تاریخ موسیقی هیچکس به اندازه یوزف هایدن سنفونی ننوشته است(۱۰۴ سنفونی).
پدرش کارگر سادهای بود و از روی باورهای مذهبی، فرزندش را به گروه همآوایان کلیسای محل میفرستاد. در آنجا بود که سرپرست بخش موسیقی کلیسای بزرگ وین، او و کارش را میبیند و با خود به وین، پایتخت اتریش میبرد.
هایدن در نوجوانی با تدریس خصوصی موسیقی روزگار میگذراند تا اینکه نخستین بار عالیجناب مورتسین (Morzin) از اشراف پایتخت، او را به عنوان آموزگار خصوصی همسرش استخدام میکند.
یوزف هایدن در سن ۲۸ سالگی ازدواج کرد و یک سال پس از آن یعنی در سال ۱۷۶۱ به عنوان سرپرست و رهبر ارکستر کاخ توانگرترین والی محل، "استرهازی" در شهر آیزنشتات Eisenstadt در مجارستان به کار مشغول شد.
پشتیبان او عالیجناب نیکولاس با موسیقی آشنا بود و کار و آثار این نوازنده و آهنگساز نابغه را ارج مینهاد. هایدن در این باره گفته بود: «عالیجناب از یکایک کارهای من خرسند بود و مرا تشویق میکرد. من در مقام رهبر ارکستر هر آزمایشی میخواستم، برای دریافت ضعف و توانایی ارکستر، میکردم. هرکسی را میخواستم کنار میگذاشتم و هر ریسکی لازم بود میکردم؛ گویی از جهان پیرامون جدا بودم. هیچکس جز خودم توانایی آزار مرا در کارهایم نداشت، پس باید هم ذاتم را نشان میدادم.»
تون کوپمان درباره ارکستر هایدن در کاخ استرهازی میگوید: «در ارکستر هایدن بیش از سه تا چهار ویلون اول نبودند، تالار کنسرت کاخ هم گنجایش بیش از ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر را نداشت اما هم نوازندهها چیرهدست بودند و هم کارها عالی بود، هرچند در مقیاس کوچک.»
هایدن سی سال در کاخ مجاری زندگی کرد و تنها زمستانها به وین میرفت. در همین سفرها به پایتخت بود که با موتزارت آشنا شد. دوستی آن دو چنان گرم و ژرف بود که به گفته تون کوپمان: «موتزارت به او «پدر هایدن» میگفت. از قرار، منظورش این بود که از هایدن بیش از پدرش آموخته است. دو نفر به گمان موتزارت بهترین بودند؛ یکی همان پدر هایدن و دیگری کارل فیلیپ باخ که او را نابغه راستین میدانست.»
کارل فیلیپ امانوئل باخ، فرزند باخ مشهور، سرمشق هایدن هم بود. تنظیمهای فوقالعاده، احساس لطیف در آثار و تأثیرات زمانهاش، او را برای هایدن به استادی تبدیل کرده بود که با تکیه بر او آثار نوینش را بسازد و عرضه کند.
هنرمندی نوآور
هایدن اما خود تا امروز نیز در میان آشنایان با موسیقی کلاسیک، نوپردازی بدعتکار و استادی باذوق به شمار میآید که هردم میتوان در آثارش نکته تازهای پیدا کرد. هنرمندی که با وجود پرواز بر قلههاي هنر ناب، واقعیات زندگی را فراموش نمیکرد و جدیت کار، شوخطبعی را از او نمیگرفت.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][250].jpg
از سمفونیهای مشهور او «سمفونی خداحافظی» است: والی محل، همان پشتیبان هایدن، زمان درازی بود که به اعضای ارکستر، اجازه مرخصی نمیداد. هایدن این سمفونی را ساخت که در موومان پایانی آن، نوازندگان یکی پس از دیگری شمع پیش روی خود را خاموش میکنند و با سازشان از صحنه خارج میشوند.
در سال ۱۷۹۱ هایدن ۵۹ ساله از مجارستان به پایتخت اتریش رفت و به پیشنهاد برنامهگذار سرشناس آلمانی مقیم لندن، یوهان پتر سالومون، سمفونیهایی برای اجرا در انگلیس ساخت.
سمفونیهای دوازدهگانه او را که به سمفونیهای لندن مشهورند، میتوان نقطه عطفی در تاریخ موسیقی دانست. رهبر ارکسترهای گوناگون آلمانی، اویگن یوخوم (Eugen Jochum) در این باره میگوید: «شک نیست که او با این ۱۲ سمفونی، قله بلندی در موسیقی را فتح کرده و قطعه موسوم به سونات را در شکل نهایی خود تثبیت نموده است.»
شهرت و محبوبیت هایدن به جایی رسید که در سال ۱۷۹۷ حکومت اتریش از او خواست آهنگ سرود ملی امپراتوری اتریش و مجار را بسازد. این همان آهنگ سرود ملی آلمان امروز نیز هست.
هایدن نیز مانند جرج فردریک هندل، در پایان عمر به اوراتوری یا همان اوپراهای کلیسایی روی آورد و از جمله اوپراهای «آفرینش» و «چهارفصل» را ساخت.
هرچند پس از جنگ جهانی دوم، موتزارت در میان علاقمندان موسیقی کلاسیک جای برتر را اشغال کرده است، اما هم اکنون سمفونیهای هایدن جزو اجراهای همیشگی ارکسترهای بزرگ بهشمار میآیند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مايكل جوزف جكسن ( زاده ۲۹ اوت ۱۹۵۸) موسيقي دان، سرگرميساز و بازرگان آمريكايي است. فرزند هفتم خانوادهٔ جكسن، او فعاليت حرفهاي خود را در عرصهٔ موسيقي از سن ۱۱ سالگي بعنوان يكي از اعضاي گروه جكسن فايو آغاز نمود و در حالي كه هنوز عضوي از گروه بود، در سال ۱۹۷۱ كار خود را به عنوان يك تكخوان شروع كرد. او را سلطان پاپ مينامند.
در اوايل دهه هشتاد ميلادي، او به عنوان برترين نماد موسيقي مردمي (پاپ)، و اولين سرگرمي ساز آمريكايي آفريقايي تبار شناخته شد كه موج قدرتمندي را بنيانگذاري نمود، آغاز اين موج از شبكهٔ MTV بود. جكسن با اجراهاي روي صحنه و موزيك ويديوهايش، حركات تكنيكي پيچيدهٔ رقص مثل روبات را به محبوبيت رساند.
او توسط بنياد و تك آهنگهاي خيريهٔ خود، و پشتيباني ۳۹ جنبش خيرخواهانه، ميليونها دلار براي اهداف خيريه وقف يا جمع آوري كردهاست. با اين وجود ابعاد ديگر زندگي شخصي او، همچون ظاهر در حال تغيير و رفتارش, سبب ايجاد جنجالهاي غرض ورزانهاي شد كه به چهرهٔ مردمي او صدمه زد. او در سال ۱۹۹۳ متهم به سوء استفادهٔ جنسي از كودكان شد. اما پليس تحقيقات جنايي را به دليل عدم وجود شواهد كافي متوقف نمود و جكسن هرگز دستگير نشد. پس از آن او دوبار ازدواج كرد، پدر سه فرزند شد و تمام اينها جنجال بيشتري ايجاد نمود. از اوايل دهه نود نگرانيهايي دربارهٔ وضعيت سلامتي او وجود دارد و از اواخر دهه نود اخبار ضد و نقيضي دربارهٔ وضعيت مالي اين خواننده گزارش ميشود. در سال ۲۰۰۵ جكسن بدليل اتهامات بيشتري مربوط به سوء استفادهٔ جنسي و چند اتهام ديگر محاكمه و تبرئه شد.
از دستاوردهاي ديگر او ميتوان به ثبت ركوردهاي بيشمار در ليست ركوردهاي جهاني گينس، از جمله عنوان "موفق ترين سرگرمي ساز تمام دوران ها " اشاره كرد . در صنعت موسيقي جايزهاي نمانده كه جكسن به خانه نبرده باشد. همچنين او يك تاجر بسيار زيرك است, بسياري او را يك نابغه در تجارت توصيف كردهاند و هيچ هنرمندي از نظر وسعت توانايي كنترل امور مالي و تجاري با او قابل مقايسه نيست. تقريبا چهار دههاست كه كنكاشهاي بسيار موشكافانه در زندگي خصوصي جكسن همراه با دوران فعاليت درخشانش، او را جزئي از فرهنگ مردمي كردهاست. او به عنوان يكي از مشهورترين مردان جهان شناخته ميشود.
اوايل زندگي
مايكل جوزف جكسن در تاريخ ۲۹ آگوست ۱۹۵۸، در شهر گري, اينديانا (شهرك صنعتي در نزديكي شهر شيكاگو, ايلينويز) در خانوادهاي از طبقهٔ كارگر متولد شد. پسر جوزف والتر جو و كاترين اسكروز استر, او هفتمين فرزند از ده فرزند است. خواهران و برادران او ربي, جكي, تيتو, جرمين, لاتويا, مارلون, رندي و جنت هستند. پدرش در استخدام معدن آهن بود و اغلب با برادرش لوتر در يك گروه موسيقي اجرا ميكرد. مادر مذهبي جكسن، فرزندش را با باورهاي فرقهٔ يهوه ( نام خدا در زبان عبري ـــ فرقهاي مسيحي ) تربيت كرد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جكسن از اوايل دوران خردسالي مورد سوء استفادهٔ جسمي و روحي پدرش قرار داشت. او كار بي وقفه, شلاق و كلمات ركيك را تحمل ميكرد. اين سوء استفاده ها, زندگي او را در بزرگسالي تحت شعاع قرار داد. يك شب وقتي جكسن خواب بود, پدرش از بيرون خود را به پنجرهٔ اتاق خواب او رساند و در حالي كه ماسك ترسناكي بر چهره داشت با جيغ و فرياد وارد اتاق شد. پدرش گفت كه ميخواسته به فرزندانش ياد بدهد كه هنگام خواب پنجرهٔ اتاق خواب را باز نگذارند. اما تا سالها بعد از آن, كابوسهاي دزديده شدن از اتاق خواب جكسن را رها نكرد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
او گفت كه در كودكي اغلب از تنهايي ميگريست و گاهي اوقات با ديدن پدرش بيمار ميشد يا حالت تهوع به او دست ميداد. در مصاحبهٔ بسيار معروف ديگري به نام زيستن با مايكل جكسن در سال ۲۰۰۳, او در حالي كه در بارهٔ سوء استفادههاي دوران كودكي اش صحبت ميكرد چهرهٔ خود را با دستهايش پوشاند و گريست.
جكسن خيلي زود استعدادش را در موسيقي بروز داد، او در سن پنج سالگي در حضور همكلاسيها و حضار ديگر به مناسبت كريسمس اجرا ميكرد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عكس خانوادگي با برادران و پدر
شروع اعمال جراحي
در سن 20 سالگي (۱۹۷۸), جكسن در نقش مترسك در يك فيلم موزيكال به ايفاي نقش پرداخت. در سن 21 سالگي (۱۹۷۹)، بيني جكسن در يكي از تمرينات پيچيدهٔ رقص شكست. عمل جراحي بيني كه در نتيجهٔ اين حادثه انجام شد موفقيت آميز نبود و جكسن از مشكلات تنفسي كه ميتوانست فعاليت حرفهاي او را تحت تاثير قرار دهد رنج ميبرد. او به دكتر استيو هوفلين معرفي شد كه عمل راينوپلاستي (جراحي بيني) دوم و عملهاي ديگر را در دنباله براي او انجام داد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زندگي او در سن 24 تا 27 سالگي ( ۱۹۸۲ــ ۱۹۸۵)
فيلم ساختن ترلر مايكل جكسن مستندي كه توسط مايكل جكسن و دوستش تهيه شد. اين دوره شاهد ظهور محصولات جديدي مانند عروسكهاي مايكل جكسن كه در ماه مي۱۹۸۴ به قيمت دوازده دلار به بازار آمدند بود. او فعاليت تجاري اش را در همين دوره شروع كرد .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در ۲۵ مارس ۱۹۸۳، او براي اولين بار در يك اجراي زنده تلويزيوني امضاي هنريش ـــ مون واك ـــ را به نمايش گذاشت. مون واكي ( امضاي هنري اش ) كه او به شهرت رساند، استعارهاي از سبك رقص اوست.
در ۲۷ ژانويه ۱۹۸۴ جكسن دچار يك بد اقبالي شد. ضمن ساخت يك فيلم تبليغاتي براي پپسي كولا در سالن نمايش بزرگ شراين در لوس آنجلس، موهاي او بر اثر خطا در عمليات آتش بازي آتش گرفت و پوست سرش دچار سوختگي درجه سه شد. اين حادثه در برابر چشمان سالن لبريز از جمعيت كه براي بازسازي يك كنسرت آنجا گرد آمده بودند اتفاق افتاد. شركت پپسي خسارت اين حادثه را خارج از دادگاه پرداخت و جكسن يك و نيم ميليون دلاري را كه به او پرداخت شده بود به مركز سوختگي مايكل جكسن اهدا كرد. اندكي پس از آن، سومين جراحي پلاستيك روي بيني جكسن انجام شد و او خود آگاهانه تر دربارهٔ ظاهرش رفتار كرد.
[[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جكسون در كاخ سفيد به همراه رئيس جمهور وقت آمريكا ريگان و همسرش
زندگي او در سن 28 تا 32 سالگي (۱۹۸۶ــ۱۹۹۰) شايعات و جنجالهاي رسانهاي، جلوهٔ ظاهري بد، زندگي نامه به قلم خودش و فيلمها
در ۱۹۸۶، رسانههاي شايعه پرداز ، داستاني منتشر كردند كه ادعا ميكرد جكسن براي حفظ جواني در زير چتر اكسيژن پر فشار ميخوابد: تصويري از او، درحالي كه زير يك جعبهٔ شيشهاي دراز كشيده بود همراه با خبر منتشر شد. با وجود اينكه اين ادعا نادرست بود، جكسن خود به اين داستان جعلي پر و بال داد. او در حال تبليغات براي فيلم جديدش كاپيتان EO بود و ميخواست تصويري علمي تخيلي از خود ارائه دهد. او براي پيدا كردن ظاهري عضلاني، يك فرو رفتگي روي چانه اش قرار داد. سپس در فيلم سه بعدي كاپيتان EO به ايفاي نقش پرداخت. اين فيلم گران ترين فيلم كوتاه در آن زمان بود، و بعدا جزئي از پاركهاي تفريحي ديزني شد.
جكسن يك شامپانزهٔ دست آموز بنام بابلز خريد و با او دوست شد. اين رفتار جنبهاي غير متعارف از شخصيت او را نشان ميداد. بعدها جكسن ادعا كرد كه بابلز از دستشويي او استفاده ميكرد و اتاق خوابش را تميز مينمود. بعدا گزارش شد كه جكسن استخوانهاي مرد فيل نما را خريداري كردهاست. اين خبر كذب بود, اما داستاني بود كه باز خود جكسن در اختيار رسانههاي شايعه پرداز قرار داده بود. اين داستانها الهام بخش ساخت لقب توهين آميز جكوي خل و چل (Wacko Jacko) شد. اين لقب در سال بعد به گوش جكسن رسيد و در نهايت براي او بسيار بسيار ناخوشايند بود. او با فهميدن اشتباهش از درز دادن داستانهاي ساختگي به رسانهها دست برداشت. اما به خاطر سودي كه به جيب رسانهها سرازير ميشد، آنها خودشان شروع به انتشار داستانهاي ساختگي كردند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پوست جكسن در تمام دوران كودكي و نوجواني اش به رنگ قهوهاي متوسطي بود, اما از اوايل دههٔ هشتاد، رنگ پوست او روشن تر شد. اين تغيير بطور وسيعي تحت پوشش رسانهها قرار گرفت, از جمله شايعههايي كه ادعا ميكردند جكسن پوست خود را سفيد ميكند. در اواسط دههٔ هشتاد، تشخيص داده شد كه جكسن مبتلا به ويتيلايگو ( همان بيماري لك و پيس است كه در آن سلولهاي بعضي از قسمتهاي پوست رنگيزه ي خود را از دست مي دهند و درماني هم ندارد و معمولا براي درست كردن ظاهر به روش هاي مختلف رنگ بقيه پوست را هم از بين مي برند ) و لوپوس ( نوعي بيماري پوستي كه در آن معمولا قسمت هايي از پوست صورت مانند صورت گرگ تغيير رنگ مي دهد و عوارض ديگري چون التهاب مفاصل را هم به دنبال دارد ) خفيف است، اما هر دوي اين بيماريها او را حساس به نور خورشيد ميكنند. شيوهٔ درماني كه جكسن براي اين بيماريها استفاده ميكند باعث روشن تر شدن پوست او ميشود، و با گريم پن كيكي كه براي پوشاندن لكهها و يكدست كردن رنگ پوستش اجرا ميشود، پوست او ميتواند خيلي روشن به نظر برسد. شكل چهرهاش هم تغيير كرده است؛ چند جراح نظر دادهاند كه او چند عمل جراحي بيني، جراحي پيشاني، نازك كردن لب و يك جراحي گونه را پشت سر گذاشتهاست. تغييرات چهرهٔ او تا قسمتي بخاطر كاهش وزن شديد بود. در اوايل دههٔ هشتاد بدن جكسن بخاطر تغيير در رژيم غذايي و تمايلش براي داشتن بدن يك رقصنده قلمي تر شد. شاهدان اظهار كردهاند كه جكسن اغلب سرگيجه داشت و به نظرشان او در مورد چگونه به نظر رسيدن بدنش وسواس پيدا كرده بود؛ برخي افراد حرفهاي در زمينهٔ علم پزشكي بطور علني بيان كردهاند كه طبق عقيدهٔ آنها خواننده سندروم ديسمورفي بدني دارد، شرايط ذهني كه در آن بيمار نميداند ديگران دربارهٔ او چه نظري دارند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]در ۱۹۸۸( 30 سالگي ) او اولين زندگينامه به قلم خود، Moon Walk (قدمي در ماه) را نوشت، كه تكميلش چهار سال به طول انجاميد. جكسن از دوران كودكياش، تجربياتش در جكسن فايو و سوء استفادهايي كه در دوران كودكي از آن رنج برد، سخن گفت. او همچنين دربارهٔ جراحي پلاستيك صحبت كرد، و گفت كه او دو جراحي روي بيني اش انجام داده و يك فرورفتگي هم روي چانه اش ايجاد كردهاست. در كتاب، او تغيير شكل چهره اش را بر اثر بلوغ, كاهش وزن، رژيم غذايي منحصر به سبزيجات, تغيير در مدل مو و نورپردازي صحنه دانست. كتاب او در مكان اول ليست پرفروشهاي نيويورك تايمز قرار گرفت. اين موسيقيدان سپس فيلمي بنام Moonwalker (ماه پيما) منتشر كرد، كه حاوي پشت صحنه، موزيك ويدئو و يك فيلم مستقل، كه جكسن و دوستش در آن ايفاي نقش نمودند بود.
در مارس ۱۹۸۸، جكسن زميني در نزديكي سانتا ينز, كاليفرنيا, خريداري كرد تا ملك نورلند (Neverland) خود را با هزينهاي معادل ۱۷ ميليون دلار در آنجا بسازد. وسعت اين ملك شخصي ۱۱ كيلومتر مربع (۲٫۷۰۰ اكر) است, جكسن نورلند را با چندين چرخ فلك, يك باغ وحش غير متعارف, يك سالن سينما و چهل نگهبان تكميل كرد. در سال ۲۰۰۳، اين ملك را ۱۰۰ ميليون دلار ارزش گذاري كردند. كمي بعد، جكسن اولين غربي بود، كه در يك تبليغات تلويزيوني براي تلويزيون روسيه ظاهر شد.
[[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]موفقيت جكسن باعث شد كه لقب سلطان پاپ را دريافت كند، عنواني كه ايدهاش از اليزابت تيلر، بازيگر و دوست جكسن آمد، تيلر هنگامي كه جايزهٔ هنرمند دهه را در ۱۹۸۹ به او تقديم ميكرد، اين لقب را به او داد .
زندگي او در سن 33 تا 34 سالگي (۱۹۹۱ ــ۱۹۹۲)
جكسن بنياد Heal The World (دنيا را شفا بده) را در ۱۹۹۲ بنيانگذاري كرد. سازمان خيريهاي كه كودكان بي بضاعت را به ملك جكسن ميآورد، تا از پارك تفريحي كه جكسن بعد از خريد ملك در آنجا ساخته بود بطور رايگان استفاده كنند. اين بنياد همچنين ميليونها دلار براي كمك به كودكان بيمار و جنگ زده به نقاط مختلف كرهٔ زمين فرستاد. جكسن در ۶۷ كنسرت براي ۳٫۶ ميليون نفر برنامه اجرا كرد. تمام درآمد حاصل از اين كنسرتها به بنياد هيل- د- ورلد منتقل, و باعث جمع آوري ميليونها دلار براي كمك به مردم شد. جكسن سپس به جلب توجه عموم به HIV/AIDS كمك كرد, بيماري كه در آن زمان هنوز جنجال برانگيز بود. او در مراسم آغاز رياست جمهوري بيل كلينتون بطور علني تقاضا كرد كه بودجه بيشتري براي كمك به بيماران مبتلا به ايدز و تحقيقات مربوط به اين بيماري اختصاص داده شود.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مايكل جكسون در كنار نلسون ماندلا
در يك بازديد مشهور از آفريقا, جكسن از چند كشور بازديد به عمل آورد، كه گابون ( سرزمين مادري او ) و مصر در ميان آنها بودند.
زندگي او در سن 35 تا 36 سالگي ( ۱۹۹۳ــ۱۹۹۴) اتهامات سوء استفادهٔ جنسي و ازدواج
در فوريهٔ ۱۹۹۳، جكسن در مصاحبهاي با اپرا وينفري به مدت ۹۰ دقيقه شركت كرد، اولين مصاحبهٔ او از سال ۱۹۷۹. هنگامي كه از سوء استفادهٔ پدرش از او در دوران كودكي صحبت ميكرد عضلات چهرهاش منقبض ميشد; او شايعات اخير در مورد خودش و همچنين نظرات مربوط به اينكه او پوستش را سفيد كرده را منتفي دانست، و براي اولين بار تصديق كرد كه مبتلا به ويتيلايگو است. اين برنامه چهارمين برنامهٔ پر بينندهٔ غير ورزشي در تاريخ آمريكا شد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جكسن توسط پسري ۱۳ ساله بنام جوردن چندلر و پدرش ايوان چندلر به سوءاستفادهٔ جنسي از كودكان متهم شد و رابطه دوستي بين جكسن و ايوان چندلر فرو پاشيد.
تحقيقات رسمي شروع شد، مادر جردن چندلر مصر بود كه خطايي از طرف جكسن نبودهاست. بچهها و تعداد زيادي از خويشاوندان، اينكه او بچه باز باشد را مصرانه رد كردند. وضعيت جكسن وقتي بدتر شد كه خواهر بزرگترش لاتويا جكسن او را به بچه باز بودن متهم كرد, بيانيهاي كه خواهرش بعدا پس گرفت.
جكسن براي مقابله با استرس اتهاماتي كه به او وارد شده بود، شروع به استفاده از مسكن ها، واليوم، زاناكس و آتيوان كرد. تا پاييز ۱۹۹۳، جكسن به داروها اعتياد پيدا كرده بود. وضعيت سلامتي جكسن تا حدي به وخامت گذاشت كه او ياد آوري تور جهاني خود را كنسل نمود و چند ماهي به يك مركز درمان اعتياد رفت. استرس اتهامات باعث شد كه جكسن از غذا خوردن دست بردارد, و وزن بسيار زيادي از دست بدهد. بخاطر سلامتي در حال افول او, دوستان و مشاوران قانوني كنترل روند دفاع و اوضاع مالي او را بر عهده گرفتند; آنها از او ميخواستند كه به توافق خارج از دادگاه جواب مثبت دهد، چون باور داشتند كه در صورت برگزاري جريان طولاني مدت دادگاه ها، جكسن دوام نخواهد آورد.
واكنش رسانههاي شايعه پرداز به اتهامات مطرح شده، جكسن را در شرايط نامطلوبي قرار داد. در يك ژانويه ۱۹۹۴ جكسن با خانواده ي چندلر و تيم حقوقي آنها به مبلغ ۲۲ ميليون دلار در خارج از دادگاه به توافق رسيد. بعد از توافق، جردن چندلر از همكاري با تحقيقات جنايي پليس خودداري نمود. جكسن هرگز دستگير نشد و پرونده با اعلام اين كه شواهد كافي در دست نيست بسته شد.
بعدا در همان سال، جكسن با خواننده و ترانه نويس ليزا ماريا پرسلي دختر الويس پرسلي، به طور خصوصي ازدواج كرد. آنها كمتر از دو سال بعد از يكديگر جدا شدند، آنها دليل جدايي را اختلافات غير قابل حل اعلام كردند و ارتباطشان دوستانه باقي ماند.
زندگي او در سن 37 تا 41 سالگي ( ۱۹۹۵ــ۱۹۹۹) ازدواج دوم و پدر شدن
جكسن با پرستار متخصص پوست، دبورا جيني رو (Deborah Jeanne Rowe)، ازدواج كرد و از او صاحب يك فرزند پسر, بنام مايكل جوزف جكسن پسر، (معروف به پرنس), و يك فرزند دختر, بنام پاريس مايكل كاترين جكسن شد. اين زوج در سال ۱۹۹۹ از يكديگر جدا شدند, دبي رو علت جدايي را غير قابل تحمل بودن تلاش بي وقفه ي رسانهها در تحت نظر گرفتن زندگي خصوصي جكسن براي او اعلام كرد و در ادامه گفت كه به جكسن علاقه ي بسياري دارد و براي او هر كاري ميكند. رو حضانت كامل فرزندان را به جكسن داد.
][ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فرزندان مايكل جكسون
زندگي او در سن 42 تا 44 سالگي ( ۲۰۰۰ - ۲۰۰۲ ) فرزند سوم
در ۲۰۰۰، به علت اينكه جكسن بيشتر از هر سرگرمي ساز يا شخصيتي از رويدادهاي خيريه حمايت كرده است, ركورد ديگري در ركوردهاي جهاني گينس به نامش ثبت شد.
سومين فرزند جكسن، پرنس مايكل جكسن دوم (معروف به بلنكت )، در سال ۲۰۰۲ متولد شد. جكسن هويت مادر او را فاش نكرد، اما گفت كه تولد فرزند در نتيجهٔ لقاح مصنوعي از سلولهاي اسپرم خود او بودهاست.
زندگي او در سن 45 تا 49 سالگي ( ۲۰۰۳ــ ۲۰۰۷ ) اتهامات بعدي سوء استفاده جنسي
در ۲۰۰۳، جكسن به هفت مورد تجاوز به كودكان و دو مورد اقدام به كاربرد عامل مست كننده براي تسهيل اقدام به جرم مذكور متهم شد. تمام اتهامات در ارتباط با پسري بود كه در زمان وقوع اتهامات وارد شده زير ۱۴ سال سن داشت. كمي قبل در همان سال, مستندي بنام زيستن با مايكل جكسن ساخته شد .
جكسن اتهامات مطرح شده را رد نمود، در روند تحقيقات، وضعيت سلامتي جكسن توسط يك متخصص سلامت ذهني بنام دكتر استن كاتز بررسي شد; او چند ساعت را نيز به بررسي وضعيت شاكي گذراند. از نظر كاتز , جكسن در حد يك كودك ۱۰ ساله به عقب برگشته بود و وضعيت رواني اش با وضعيت رواني يك بچه باز مطابقت نميكرد.
[[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
طرفداران مايكل جكسون به حمايت از او برخاستند
در جريان دادگاهي كه در شرف وقوع بود، جكسن به مورفين و دمرال وابسته شد, كه كمي بعد بر آنها غلبه كرد. در طول جريان دادگاه, جكسن براي بار ديگر از بيماريهاي وابسته به استرس رنج برد و وزن زيادي را از دست داد, كه باعث تغيير در ظاهرش ميشد. در ماه جون, جكسن از تمامي اتهامات تبرئه شد. بعد از پايان جريان دادگاه, جكسن به عنوان مهمان شيخ عبدالله پرنس بحرين, به جزيرهٔ بحرين در خليج فارس نقل مكان كرد.
[[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يكي از اولين موقعيتهايي كه جكسن بعد از جريان دادگاهش در عموم ظاهر شد، بازديد او از دفتر ركوردهاي جهاني گينس در لندن مصادف با نوامبر ۲۰۰۶ بود. در آن بازديد هشت ركورد براي او ثبت شد, كه اولين سرگرمي ساز با درآمد بيش از ۱۰۰ ميليون دلار در سال و موفق ترين سرگرمي ساز تمام دوران هاً در ميان آنها بودند.
سبك آوازي
بين ۱۹۷۱ و ۱۹۷۵ صداي جكسن به آرامي از آواز سوپرانوي يك پسر بچه, به تنور بالاي دوجنسي كنوني او تغيير كرد. در ميانهٔ دههٔ هفتاد, خواننده يك سكسكهٔ آوازي اختيار كرد. هدف سكسكه ـــ چيزي شبيه به فرو كشيدن هوا يا نفس نفس زدن . در ۱۹۹۳, جكسن براي اولين بار در مصاحبه با اپرا وينفري نشان داد كه چگونه از دهان و حنجره اش به عنوان ساز موسيقي (جعبهٔ ريتم) استفاده و بدين وسيله آهنگها را پايه گذاري ميكند.
مرام و تاثير
در ۱۹۸۴ ( در سن 26 سالگي ) , نام جكسن بطور رسمي در قدمگاه مشاهير هاليوود ثبت شد. جكسن اثر برجستهاي بر موسيقي و فرهنگ سراسر جهان گذاشتهاست. او در آمريكا تبعيضهاي نژادي را فرو پاشيد, هنر موزيك ويدئو را متحول كرد, و راه را براي موسيقي پاپ مدرن هموار نمود.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مايكل جكسون به همراه مادرش
كل در آمدهاي او در طول زندگي اش, ۵۰۰ ميليون دلار تخمين زده شدهاست. در ۲۰۰۶ اعلام شد كه جكسن در طول زندگي اش بيش از ۳۰۰ ميليون دلار وقف خيريه نمودهاست. او تا به حال به هر نوع كار خيريه اي دست زده است . در سالهاي اخير او به عنوان يكي از معروف ترين مردان جهان شناخته شدهاست.
تصاوير ديگري از او
[[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعد از جراحي لب و صورت
[[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعد از جراحي لب
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تصوير او در مي 2008
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يكي از تنديسهاي زيادي كه براي گراميداشت او ساخته شده
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مايكل در جمع طرفدارانش
طبق اخرین اخبار از مایکل قرار است از ماه July مجدد کار خود را شروع کند.
peyman-yasi
23-06-2009, 20:40
دیتر بوهلن بنیانگذار گروه مدرن تاکینگ در هفتم فوریه 1954 در شهر اولدن بورگ به دنیا آمد در ده سالگی اولین ترانه را به نام بمبها فرو میریزند سرود ولی خیلی زود از سرودن ترانه دست کشید و به تحصیل در رشته اقتصاد پرداخت پس از پایان تحصیلات خود در رشته اقتصاد دوباره به سرودن ترانه روی آورد ولی با ناکامی در پذیرش آثارش از سوی ناشران مختلف رو به رو شد تا در سال 1978 موفق به امضای قراردادی با شرکت اینتر سانگ گردید سپس در سال 1983 شخصی به نام اف دی دیوید قراردادی برای ترجمه آثارش به آلمانی با او منعقد کرد و برای اجرای آن شخصی به نام برند ویدونگ را که نام خود را بعدها به توماس اندرس تغییر داد و خواننده ای تازه کار بود به او معرفی کرد .
اولین ترانه آنها به سفارش اف دی دیوید تولید و به نام چه چیز آن را موجه می کند اجرا شدگروه مدرن تاکینگ رسما در پایان سال 1984 به وجود آمد و اولین آلبوم خود را به نام تو در قلب منی تو در وجود منی تولید کرد تا به عنوان بهترین گروه موسیقی اروپا انتخاب شودآنها پس از سه سال همکاری و پس از تولید چند آلبوم و رسیدن به اوج شهرت به دلایل نا معلومی در سال 1987 از هم جدا شدند
با به هم پیوستن دیتر بوهلن و توماس اندرس پس از 11 سال جدایی در سال 1998 و تولید آلبوم بازگشت برای همیشه گروه مدرن تاکینگ دوباره تشکیل شد و با فروش بالا موفقیتهای گذشته را به دست آورد
موفقیتهای گروه مدرن تاکینگ
انتخاب به عنوان بهترین گروه موسیقی اروپا در سال 1985 برای آلبوم اول
برنده جایزه طلایی موسیقی انگلستان و کانادا در سال 1986
برنده جایزه موسیقی کانز آلمان در سال 1999 برای کسب بیشترین فروش
علاوه بر جوایز فوق محبوبیت آنها میان مردم بطوریکه در آلمان لقب گروه جاودان موسیقی را گرفته است: اسامی انگلیسی متن بالا
Diter Bohlen – Olden Burg – Bernd Weidang – Tomas Andres
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]@RHNWFL.jpg
eblis_boy1386
07-08-2009, 20:22
بیوگرافی دی جی تیستو DJ Tiesto Biography
اصليت:هلند
شروع فعاليت:1985
سبک: تکنو , ترنس ,هارد ترنس, پراگرسيو ترنس, هاردکور
کمپاني:Black Hole Recordings
بیوگرافی تیستو Biography Tiesto
Tijs Verwest يا Tiësto متولد 17 ژانويه 1969 در برداي هلند(Breda,Netherlands) يکي از پيشتازان Trance DJ هاي جهان است.
گرچه او در گذشته با نام هاي مستعار فراواني فعاليت مي کرده است,اما با نام دي جي تيستو(DJ Tiesto) شهرت و محبوبيت فراواني دارد,هر چند در اخرين البوم خود,او کلمه DJ را نيز از نام خود انداخته است و خود را با نام ساده "Tiesto" شناسانده است.
شهرت Tiesto در اروپا بيشتر به خاطر ريميکس معروف Silence(همراه با Sarah McLachlan) است.
Tijs همواره با نام مستعار Tiesto ظاهر مي شود,که يک لقب ايتاليايي مربوط به دوران کودکي اوست و همين نام است که او را در ميان DJ هاي جهان امروز شناسانده است.
Tijs فعاليت خود را به عنوان يک DJ حرفه اي در مهماني هاي دوران مدرسه اغاز نمود,و بعد از ان در سال هاي1985 تا 1993 خود را به عنوان يک DJ در کلوپ هاي هلند مطرح کرد.
در طي اين سال ها او اهنگ هايي تحت نام هاي مستعار "Da Joker" و "DJ Limited" توليد کرد.
در "The Spock",کلوپي کوچک در "بردا" بود که او توانست با کار مداوم از 10 شب تا 4 صبح اخر هفته ها در اتاقي جداگانه سبک کار خود را پيدا کند و آن را تلطيف کند.
در اواسط دهه 1990,او "Trance" کار مي کرد و اهنگ هايي در اين سبک منتشر مي کرد,و در سال 1997, او و "Arny Bink" در کمپاني "Black Hole Recordings" همکاري را اغاز نمودند تا از کارهاي بعدي Tiesto حمايت بيشتري شود.
کمپاني "Black Hole Recordings" و زير مجموعه ان "Magik Muzik" به عرضه هوش و مهارت Tiesto در سبک ترنس ادامه داد,اين کمپاني با DJ هاي ديگري نظير "Cor Fijnemen","Ton TB"و "Mark Norman" را نيز همکاري کرده است.
از معروف ترين اهنگ هاي او "Flight 643" , "Lethal Industry" , "Suburban Train " و "Traffic" را مي توان نام برد.
"Flight 643" از سوي طرفداران ID&T,دومين اهنگ قدرتمند براي رقص انتخاب شد , "Lethal Industry" از زيباترين اهنگ هاي ترنس در جهان است,"Suburban Train" از مشهورترين و انرژيک ترين اهنگ هاي اوست, "Traffic" در چارت هاي هلند در مقام اول قرار گرفت و "Adagio for Strings" اهنگ اغازي او در کنسرت سال 2003 بود.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کاور"Another Day At The Office",سال 2003
البوم هاي Tiesto از لحاظ کيفيت,سبک و محبوبيت, همگي قابل تحسين اند.البوم هنرمندانه او "In My Memory" و "Just Be" با هم تمامي اهنگ هاي شاخص بالا را شامل مي شوند , همچنين کارهاي زيباي ديگري از بهترين و شناخته شده ترين اهنگ هاي Tiesto در اين دو آلبوم هستند.
سري آلبوم هاي هفت گانه او با نام "Magik" که با "Magik One:First Flight" در سال 1997 اغاز شده و نهايتا با "Magik seven:Live In Los Angeles" در سال 2000 پايان مي يابد, پرفروش ترين البوم هاي "Trance"در جهان مي باشند.
آلبوم چهارم او به نام "In Search Of Sunrise" شامل تعدادي ديگر آهنگ هنرمندانه و با ارزش است که انچنان خوب توسط Tiesto ميکس شده که شنونده را در فضايي ملايم و در عين حال انرژيک قرار مي دهد.
Tiesto در اواخر دهه 1990 با اجرايي در يک پارتي داخلي ID&T معروف شد,همچنين به خاطر اجراهاي 6 ساعته اش در اوايل 2000 که بدون همراهي هيچ DJ ديگري و بدون وقفه انجام مي شد.
ايده اجراي تک نفره براي يک جمعيت فراوان زماني به اوج خود رسيد که Tiesto به شکل solo(انفرادي)کنسرتي در 10 مي 2003 در استاديوم در حضور 25000 نفر برگزار کرد.
کنسرت "Tiesto In Concert" رويدادي بود که موفقيت عظيمي براي Tijs به همراه اورد.
او سال بعد نيز اين نوع کنسرت را در دو شب پياپي در اواخر اکتبر 2004 تکرار کرد , علاوه بر اين دو کنسرت که براي 25000 نفر از طرفداران او بود , در هفته بعد نيز کنسرتي براي 20000 در بلژيک برگزار کرد.
بليط اين کنسرت هاي او طي چند ساعت به فروش ميرفت,DVD هر دو کنسرت او(10 مي 2003 و 30 اکتبر 2004) منتشر شده است.
در 20 اگوست 2005,او کنسرتي در "LA Arena"ي لس انجلس امريکا در حضور 10000نفر از هوادارنش اجرا کرد.با اينکه تور 4 شهره او در امريکا به خاطر اسيب هاي طوفان در "New Orleans" و "Miami" به تعويق افتاد,اما اجراهاي او در اين شهر هاي ايالات متحده,محبوبيت او را پيش عوام خيلي بيشتر از قبل کرد.
پاييز 2005,او تور بسيار موفقي در شرق و مرکز اروپا برگزار کرد,در هر کشور او تنها يک کنسرت برگزار مي کرد و در هر کنسرت خيل عظيم طرفداران خود را که معمولا 10 تا 15 هزار نفر بودند شگفت زده مي کرد,اين تور شامل کشور هاي اسلوواکي,صربستان,مقدونيه,ر ماني, مجارستان و چک,ترکيه,لهستان,لبنان و کرواسي بود.
Tijs اولين DJ در جهان است که براي سه سال پياپي در 2003,2002 و 2004 به عنوان بهترين DJ در مجله "DJ`s Magazin" انتخاب شده است.
Tijs همچنين در افتتاحيه بازيهاي المپيک تابستاني 2004 در "Athens Hellas" اجرايي داشت که حدود 2 تا 4 بيليون بييننده در سرتاسر جهان شاهد آن بوده اند که اين,خود رکوردي ديگر براي يک DJ در هر سبک و در هر زماني مي باشد.
از ديگر افتخارات او اينست که به انتخاب مردم آلمان,او چهلمين سيتيزن بزرگ تاريخ المان است.
در سراسر جهان و به خصوص در هلند,تواضع و فروتني و همچنين هوش و استعداد فراوان Tiesto در حرفه اش,او را يک شخص نامدار کرده است و جايگاهي اسطوره اي به او داده است.
شعار Tiesto اينست:من از جمعيتي که در برابرم هستند انرژي مي گيرم و سعي مي کنم اين انرژي را به انان برگردانم تا يک يگانگي و پيوستگي خلق کنم.
نام هاي مستعار:Tom Ace, Tiesto , Stray Dog, Roze , Passenger , Paradise In
Dubs , Hammock Brothers , Drumfire , DJ Limited , DJ Tiesto , Da Joker , Allure و Wild Bunch.
Tiesto با Cor Fijneman , Tony Montana , DJ N.Cribbs-DJ Fast X , DJ Mocca همکاري داشته است,همچنين با Benno De Goeij تحت نام "kamaya Painters" و Armin Van Buuren با نام مستعار "Major League And Alibi" همکاري داشته است.
اخيرا نيز همکاري موفقي با "Ferry Corsten" تحت نام "Gouryella" داشته است(که در حال حاضر Ferry Corsten به تنهايي با اين نام فعاليت مي کند.)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تیستو به هلند باز میگردد...
sharifi1984
26-08-2009, 11:20
عالیه همگی خسته نباشید
فلیکس مندلسون بارتولدی در خانوادهای آشنا با دانش و موسیقی در سوم فوريه 1809 در بندر هامبورگ زاده شد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].jpg
پدربزرگش از فیلسوفان سرشناس و پدرش از بانکداران معروف بود. اگر پدرش را نخستین پشتوانه اقتصادی او بشماریم که او را با خود به سفرهای متعددی میبرد و بعدها نیز به نقاط دور و نزدیک میفرستاد، باید از مادرش به عنوان پشتوانه هنریاش یاد کنیم.
فلیکس مندلسون بارتولدی (Felix Mendelssohn Bartholdy) نخستین درسهای پیانو را از مادرش فرا گرفت. خانواده یهودیتبار او به کیش پروتستان گرویده بودند و روزهای یکشنبه در خانه خود کنسرتهای مجلسی ترتیب میدادند. در همین کنسرتها بود که فلیکس 9 ساله اولین تلاشهایش در موسیقی را اجرا میکرد.
مندلسون بارتولدی هنوز ۱۸ سالش نشده بود که در سال ۱۸۲۶ در تالار بزرگ خانه پدریاش در برلین، پیشدرآمدی که بر سروده «رویای شب تابستانی» شکسپیر ساخته بود را با همکاری ارکستر بزرگی اجرا و رهبری کرد.
فلیکس مندلسون خانوادهاش را بسیار دوست میداشت و تا ۲۹ سالگی رابطه تنگ و پیوستهای با پدر و مادرش داشت.
در سال ۱۸۳۷ با سسیل رن ازدواج کرد و با همسر خود خانواده گرمی با ۵ فرزند تشکیل داد. او در ۲۶ سالگی رهبر برجستهترین ارکستر آلمان آن زمان در لایپزیگ شد و در ۳۴ سالگی در سال ۱۸۴۳ نخستین دانشکده موسیقی آلمان را در همان شهر بنیاد نهاد.
در روز ۱۴ مه سال ۱۸۴۷ خواهرش فانی، به ناگاه درگذشت. به محض شنیدن خبر مرگ خواهر، فلیکس مندلسون گوشهگیری اختیار کرد و در ۴ نوامبر همان 1847، درحالی که ۳۸ سال بیش نداشت، سکته کرده و درگذشت.
آنچه فلیکس مندلسون را ماندگار و از دیگر آهنگسازان بنام متمایز ساخته، یکی پرکاری و پرباری او در ساختن سمفونیها، قطعات گوناگون برای پیانو و ویولون و همچنین اوراتوریومهایی هستند که شاید بتوان آنها را به اپراهای مذهبی معنی کرد.
مندلسون همچنین کاشف آثار ناشناخته باخ هم هست، یعنی کسی که شخصیت برجسته باخ را با اجرا و رهبری آثار او مانند اپرای مذهبی "متی" در کشورهای گوناگون اروپایی به همگان شناساند.
هرچند مندلسون را پیرو مکتب رومانتیسم در موسیقی میدانند، یعنی سازنده آثاری هدفمند و دارای پیام شخصی آفریننده آن، ولی او همواره از حیث سبک و سیاق به مکتب کلاسیک وفادار ماند.
از آثار ماندگار او میتوان از مجموعه ۸ جلدی ترانههای بیکلام، اپرای مذهبی پولس رسول و سمفونیهای اسکاتلندی و سمفونی مشهور به پروتستانها نام برد
محمدرضا شجريان اول مهر ماه 1319 در مشهد متولد شد.
چنانكه خود در خاطراتش از ايام كودكي بيان كرده، 5 ساله بودكه در خلوت كودكانهاش آواز ميخواند
15بهمن1326 به كلاس اول ميرود و يك سال بعد به آموزش تلاوت قرآنكريم نزد پدر ميپردازد. در 9 سالگي تلاوت قرآن را آغاز ميكند و يك سال بعد اين كار را در میتینگها و اجتماعات سیاسی ان سالها ادامه ميدهد.
در سال 1331 براي نخستين بار صدايش از راديو خراسان پخش ميشود. سال 1332 وي عنوان شاگرد ممتاز را در بين دانش آموزان مشهدي از آن خود ميكند و سپس در دبيرستان شاهرضا تحصيلات خود را پي ميگيرد. همزمان در مسابقات فوتبال دبيرستانهاي مشهد هم حضور مييابد و در سال 1334 موفق ميشود به تيم دانش آموزي استان راه يابد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شجريان در سال 1336 به دانشسرای مقدماتی در مشهد ميرود و از همين سال است كه براي نخستين بار با يك معلم موسيقي به نام جوان آشنا مي شود.
پي گيري جدي كار آواز سبب مي شود تا در سال 1338 وي به اجراي آوازهايي بدون ساز ونيز قرائت قرآن براي راديو خراسان بپردازد.
يك سال بعد شجريان ديپلم دانشسراي عالي را ميگيرد و به استخدام آموزش و پرورش در ميآيد و همزمان به تدريس در دبستان خواجه نظامالملك بخش رادكان مي پردازد و نيز با سنتور آشنا ميشود.
آشنايي با سنتور اين اشتياق را در وي شدت ميبخشد كه با نت و فراگیری سنتور نزد آقای جلال اخباری و شروع سنتور سازی و تحقیق برای بهتر کردن صدای سنتور تجربههاي خود درموسيقي را گسترش دهد.
شجريان در همين سال (1340) با دوشیزه فرخنده گل افشان در شهر قوچان ازدواج ميكند و مرداد ماه جشن عروسي ميگيرند كه حاصل اين ازدواج آغاز يك زندگي سي ساله و سه دختر ويك پسر( همايون) است.
در سال 1342 وي از بخش رادکان به روستای شاه اباد مشهد به عنوان مدیر دبستان منتقل ميشود و در همين سال فرزند اول وي (راحله) متولد و نيز وي موفق ميشود كه اولين سنتور خود را با چوب توت بسازد.
در سال 1344دختر دوم (افسانه)در مشهد به دنيا ميآيد كه بعدها به همسري پرويز مشكاتيان در ميآيد.
بعد از چند سال تدريس و مديري دبستانهاي مشهد آذر ماه 1346 شجريان به تهران منتقل ميشود و از همان بدو ورود با استاد احمد عبادي (نوازنده و نواساز نامي سهتار) آشنا ميشود وهمزمان به همكاري با راديو ايران ميپردازد و در كنار آن به کلاس درس اواز استاد اسماعیل مهرتاش و انجمن خوشنویسان نزد استاد بوذری ميرود. اشنایی با رضا ورزنده (استاد سنتور) در تابستان همین سال. اجرا و ضبط اولین برنامه در رادیو ایران که با عنوان "برگ سبز شماره ی 216" در شب جمعه 15 اذر ماه پخش شد از ديگر فعاليتهاي شجريان در اين سال بود.
کار در رادیو با نام مستعار "سیاوش بیدکانی" تا سال 1350 خورشیدی و بعد در رادیو و تلویزیون با نام خودش از جمله تلاشهاي شجريان در مسير زندگي هنرياش به شمار ميرفت.
در سال 1347 از آموزش و پرورش به وزارت منابع طبیعی انتقال مي يابد و همزمان به كلاس خوشنويسي استاد حسن ميرخاني ميرود.
دختر سوم وي مژگان در 27 ارديبهشت درتهران متولد ميشود و در همين سالهاست كه وي برنامههايي با استاد احمد عبادي، لطف الله مجد، اجرا ميكند.
در سال 1349 همكاري خود با با برنامههای تلویزیون ملی ایران را آغاز ميكند و همزمان به دريافت خوشنويس ممتاز نايل ميشود.
در سال 1350 با استاد فرامرز پايور آشنا ميشود. به مشق سنتور و اموزش ردیف اوازی صبا نزد ايشان ميپردازد. در همين سال است كه وي افتخار آشنايي با شاعر گرانمايه هوشنگ ابتهاج سايه را پيدا ميكند و به همكاري با برنامه گلهاي تازه رادیو ميپردازد.
در سال 1351 شجريان ضمن همكاري در برنامه گلها با استاد نور علي خان برومند آشنا ميشود و به آموزش سبك وشيوه آوازي طاهر زاده نزد وي مشغول ميشود. آشنايي با استاد دوامي و نيز آموختن رديفهاي آوازي از ديگر توفيقات شجريان دراين سال بود.
در سال 1352 وي به اتفاق گروهي از هنر مندان چون محمدرضا لطفی، ناصر فرهنگفر، حسین علیزاده، جلال ذوالفنون، داود گنجهای و مقدسی و حدادی و دیگران هنرمندان مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را به سرپرستي استاد داريوش صفوت بنا ميگذارند.
در سال 1354 همايون متولد ميشود و از همان سال اجراي وي براي كشور هاي خارجي هم آغاز ميشود.
1355: شرکت در جشنواره توس (نیشابور) با فرامرز پایور، سایه، حسن ناهید، رحمت الله بدیعی، محمد اسماعیلی، عبدالوهاب شهیدی و هوشنگ ظریف. حضور در برنامه جشن هنر حافظيه شیراز با محمدرضا لطفی و فرهنگفر و اجرای برنامه راست پنجگاه. در همين سال وي به همراه ابتهاج سايه و برخي ديگر از هنرمندان از راديو كناره گيري ميكنند.
در سال 1356 شركت دل آواز را تاسيس و نيز در سال 1357 در مسابقات تلاوت قرآن سراسر كشور به مقام نخست ميرسد.
در سال 1358 با غلامرضا دادبه آشنا ميشود و سپس آلبومهاي مختلفي را با گروه پايور و نيز آلبومهاي ديگري را با گروه شيدا و عارف كار ميكند.
در فاصله سالهاي دهه شصت شجريان همكاري گستردهاي را با پرويز مشكاتيان آغاز ميكند كه حاصل آن آلبومهاي ماهور، بيداد، نوا، دستان و .. است. در همين سالها وي به اتفاق گروه عارف كنسرتهايي را در خارج از ايران اجرا ميكند.
از سال 68 وي با گروه پيرنياكان و عندليبي به اجرا كنسرت در آمريكا و اروپا ميپردازند. اين گروه در سال بعد و به دليل زلزله رودبار كنسرتهايي را در جمع آوري كمك مردم دنيا دراروپا و آمريكا اجرا ميكنند.
در سال 71 پس از ازدواج با همسر دوم خانم کتایون خوانساری به اجراي کنسرتهای مرحله دوم در امریکا با داریوش پیر نیاکان، جمشید عندلیبی و همایون شجریان (اگوست تا نوامبر) مي پردازد. انتشار آلبوم ياد ايام، آسمان عشق و نيز دلشدگان حاصل اين سالها است.
در سال 1374 وي کنسرتهايي در شهرهاي اصفهان، شیراز، ساری، کرمان و سنندج را برگزار ميكند و در همين سال آلبوم چشمه نوش (با محمد رضا لطفي) گنبد مینا، جان عشاق، مدتي بعد در خيال را با همكاري مجيد درخشاني منتشر ميكند.
در سال 76 فرزند ديگر شجريان به نام رايان از همسر دوم متولد مي شود و يك سال بعد وي آلبوم شب؛ سكوت، كوير را با آهنگسازي كيهان كلهر منتشر ميكند.
شجريان در سال 78 جايزه افتخاري يونسكو را دريافت مي كند (جايزه پيكاسو) و كتاب راز مانا نيز از وي درسال 79 منتشر ميشود.
از يكي دو سال بعد وي به اتقاق كيهان كلهر و حسين عليزاده و همايون شجريان كنسرتهايي را در اروپا و آمريكا اجرا ميكنند كه حاصل ان آلبومهاي نوا، داد و بيداد، زمستان است.
شجريان به اتقاق عليزاده و كلهر و فرزندش در زمستان سال 1383 به مناسبت زلزله بم كنسرتي را درتهران برپا ميكنند و همزمان اعلام ميكنند كه قصد دارند مجتمعي را به نام باغ هنر بم بسازند كه دي وي دي همنوا بابم حاصل چنين انديشهاي است.
شجريان پس از آن در سال 84 نيز كنسرتي ديگر با عليزاده و كلهر و همايون درتالار كشور برگزار ميكند. وي هم اينك با گروه آوا كنسرتهايي را در داخل و خارج از ايران اجرا ميكند.
جناب "رئیس" ۶۰ ساله شد
بروس اسپرینگستین
در دنیای زودگذر موسیقی که شاهد ظهور و افول ستارههای کوچک و بزرگ است، شمار چهرههایی که در صف پیشکسوتان قرار دارند، روز به روز کمتر میشود. یکی از آنان، بروس اسپرینگستین، کهنهکار موسیقی راک است که به "رئیس" شهرت یافته.
بروس اسپرینگستین در روز بیست و سوم مه سپتامبر سال ۱۹۴۹ به دنیا آمد. شیفتگى و علاقهاش به موسیقى برمیگردد به سن ۹ سالگى و لحظهاى که او براى نخستین بار الویس پریسلى را در شو تلویزیونى معروف "اد سالیوان" میبیند و بعد هم مادرش را متقاعد میکند که برایش یک گیتار بخرد.
البته این شیفتگى در لحظهاى به اوج میرسد که اسپرینگستین باز هم در شو تلویزیونى اد سالیوان موسیقى گروه اسطورهاى بیتلز را میشنود. در اینجاست که تصمیم قطعیاش را میگیرد که وارد عرصه موسیقى شود و اولین قدمش هم در این راه، خریدن یک گیتار الکتریک ۱۸ دلارى پرسروصداست. اسپرینگستین خود درباره آن دوران میگوید: «آن موقع، اهل منزل چشم دیدن دو چیز را نداشتند، یکی خودم و دیگری گیتارم را!»
راهاندازی اولین گروه
بعد از گذشت چند سال، اسپرینگستین در زادگاهش نیوجرسى صاحب اسم و رسمى میشود، تا اینکه در سال ۱۹۷۲، در سن ۲۳ سالگى شرکت کلمبیا با او قرارداد میبندد و او هم براى تهیه آلبوم با چند تن از دوستان و آشناهایش گروهى تشکیل میدهد به نام The E Street Band که این همکارى علیرغم وقفههاى متعدد ادامه داشته و هنوز هم دارد.
نخستین نتیجههاى این همکارى درازمدت از جمله سه آلبومی است که در سالهاى ۱۹۷۳ و ۱۹۷۵ به انتشار رسیدند و با استقبال درخور توجهى روبرو شدند، اما آلبومى که اسپرینگستین را به اوج شهرت رساند، مجمموعهای است که در سال ۱۹۸۴ انتشار پیدا کرد و بیش از دو سال و نیم در صف پرفروشترین آلبومهاى آمریکا و بریتانیا قرار داشت: Born In The USA.
بروس اسپرینگستین بدون شک یکى از معدود خوانندههاى سرشناس آمریکاست که توجه خاصى به مسایل سیاسى و اجتماعى روز داشته و دارد، اگر چه ترانه موفق و معروف «متولد آمریکا» به گونهاى به عنوان ترانهاى میهنپرستانه سوءتعبیر شده است.
عبدى کلانترى، منتقد فیلم و موسیقی که مقیم نیویورک است و تحولات و رویدادهاى فرهنگى اجتماعى آمریکا را به دقت دنبال میکند، دراینباره میگوید: «دقیقا در سال ۱۹۸۴ و هنگام انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود که رونالد ریگان ترانه Born in the USA را رسما بعنوان تبلیغ انتخاباتش انتخاب کرد و آن، در زمان اوج شهرت و محبوبیت و پول درآوردن بروس اسپرینگستین بود. آن آهنگ تبدیل شد به احساسات خیلی وطنپرستانهی افراطی که رونالد ریگان میخواست معرفی کند، در حالی که محتوای کار درباره سربازهایی بود که از جنگ ویتنام برگشته بودند، از جمله دوستان خود اسپرینگستین. در واقع تمام تصوراتشان راجع به اینکه میروند و در ویتنام با دیکتاتوری مبارزه میکنند، بهم ریخته بود و عملا با ناباوری و غم و خردشدن برگشته بودند. این ترانه انتقادی بود از جنگپروری ایدئولوژی حاکم.»
در سال ۱۹۸۹ همکارى بروس اسپرینگستین و E-Street-Band قطع شد. اسپرینگستین کسب تجربههایى انفرادى را دلیل این قدم خواند و باید هم گفت که آلبومهایى که اسپرینگستین به تنهایى و بهشکل انفرادى تهیه کرده، همواره با استقبال و فروش قابل توجهى روبرو شدهاند. اما چه چیزیست که اسپرینگستین را از دیگر خوانندههاى پرطرفدار و پردرآمد آمریکا متمایز میکند؟
عبدى کلانترى معتقد است: «تا آنجایی که مربوط به تولید آهنگهای پاپ میشود، خیلی متمایزش نمیکند. او به هر حال جزو خوانندههایی است که همیشه کارهایش پرفروش است و کنسرتهایش در استادیومهای بزرگ چند ده هزار نفری برگزار میشود. ولی خوب، پیام کارهاش اجتماعی و سیاسیست. ادامهی سنتی است در موسیقی پاپ آمریکا که حالت به اصطلاح پوپولیستی دارد، یعنی کارهایش مردمی است.»
کسب جایزه اسکار برای بهترین ترانهی فیلم
اسپرینگستین در حین یکی از کنسرتهایش در سال ۲۰۰۶
در سال ۱۹۹۵ ترانه «خیابانهاى فیلادلفیا» از فیلم موفق و انتقادى «فیلادلفیا» جایزه اسکار بهترین ترانه متن فیلم را براى اسپرینگستین به ارمغان آورد. فیلمى با بازیگرى تام هنگس و دانسل واشنگتن که موضوع آن تبعیض در مورد بیماران مبتلا به ایدز است.
در سال ۱۹۹۶ اسپرینگستین آلبوم سولوى The ghost of Tom Joad را انتشار داد که آلبومیاست آکوستیک. یکى از ویژگیهاى مهم اسپرینگستین را میتوان در این دانست که خود او ترانهسراست و در ترانههایش هم همواره بر آن بوده که مشکلات، معضلات، اندیشهها و احساسات مردم آمریکا، به ویژه طبقه کارگر و رنجدیده این کشور را بیان کند.
طبیعى است که مسایل اجتماعى رابطهاى تنگاتنگ با روند سیاسى در یک کشور دارند و از این رو، اسپرینگستین را شاید نتوان خوانندهاى سیاسى تلقى کرد، اما نقش و تاثیر غیرمستقیم او بر افکار سیاسى آمریکا غیرقابل انکار است.
باید اذعان داشت که بروس اسپرینگستین در عمل، تنها در چند مورد بوده که خود آستینها را بالا زده و سعی کرده که در عرض این سه دهه فعالیت هنرى موضعى سیاسى بگیرد. سیاسی بودن و تاثیرش بیشتر در محتوای کارهایش است و از طریق ترانههایش و سرگذشت آدمهایی که در موسیقیاش انعکاس پیدا میکند. تاثیرگذاری او از این راه بیشتر بوده تا از طریق دخالت مستقیم در سیاست.
برخاستنی دوباره
اسپرینگستین یکی از برندگان جایزه گلدن گلوب در سال ۲۰۰۹
فاجعه یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ نه تنها آمریکا را، که روند سیاسى جهان را کاملا دگرگون کرد. در تابستان سال ۲۰۰۲ بود که بروس اسپرینگستین آلبوم The Rising را با همراهى گروه قدیمیش E-Street-Band به انتشار رساند، آلبومى که در آن از تلاش براى پشت سر گذاشتن کابوس یازدهم سپتامبر و همچنین آغازى نو و برخاستنى تازه سخن رفته است.
آیا میتوان بروس اسپرینگستین را واقعا صداى مردم آمریکا دانست، به ویژه بعد از فاجعه یازدهم سپتامبر؟ به عقیدهی عبدی کلانتری، «هم آرى و هم نه. چون بعد از واقعهی ۱۱ سپتامبر عملا بین مردم آمریکا نفاق و جدایى افتاد. بعضیها تسلیم احساسات وطنپرستانه ی بسیار افراطی شدند و فکر کردند که امنیت آمریکا به خطر افتاده و باید رفت انتقام گرفت. خود بروس اسپرینگستین بعد از آن واقعه از جنگ افغانستان دفاع کرد و به همین دلیل هم از جانب جناح «چپ» مورد انتقاد قرار گرفت، ولی محتوای کارش باز محتوای وطنپرستانه افراطی نداشت. بیشتر سرگذشت انسانهایی بود که درگیر این فاجعه شدهاند، از جمله کارگرهای آتشنشانی. هدف او این بود که مردم آمریکا را بگونهاى دور هم جمع کند، احساس وحدت به آنها بدهد، روحیهشان را تقویت کند و از تعصبهایشان بکاهد.»
اسپرینگستین در یکی از آخرین آلبومهایش، یعنى «شیاطین و غبار» که سال ۲۰۰۵ منتشر شد نیز به بهترین وجه تواناییاش را در بیان معضلات و مشکلات اجتماعى به نمایش گذاشته و ترانههایى در این آلبوم ارائه کرده که هر کدام داستانى شاعرانه هستند. در ترانه «شیاطین و غبار» که با خود آلبوم هم اسم است، صحبت از سربازی است که تفنگ در دستش میگذارند و به او میگویند، میروی که از آزادی دفاع بکنی و خدا با توست. میرود به میدان و میبیند نه خدایی در کار است و نه آزادی، و عملا دچار شک میشود و با تردید و ناباوری برمیگردد. داستان سربازهایی که از جنگ برمیگردند، همیشه در کار بورس اسپرینگستین بوده است.
اجرای ترانهای دوصدایی به همراه استینگ در سال ۱۹۸۸
طیف موضوعاتى که اسپرینگستین در ترانههاى این آلبوم به آنها پرداخته، بسیار گسترده است، از مسایل مذهبى گرفته، تا سرنوشت مهاجران مکزیکى و داستان سرخوردگى مردى که به یاد معشوق به آغوش یک روسپى پناه میبرد. دقیقا بیان این مشاهدات اجتماعیست که نقش بسزایى در محبوبیت اسپرینگستین داشته است.
عبدى کلانترى با وجود این بر این عقیده است که «اهمیت اسپرینگستین، واقعا در این موضعگیریهای مقطعی نیست. بیشتر در کارش است و فروش کارش، و اینکه کسانی که به موسیقی او گوش میکنند مردم عادی هستند که واقعیتهای زندگی خودشان را در کارهاى او منعکس میبینند. از این رو اهمیت و نام بروس اسپرینگستین هیچوقت فراموش نشده. هر آلبومش که انتشار مییابد، یک واقعه مهم محسوب میشود».
دو آلبوم آخر بروس اسپرینگستین به نامهای "افسون" و "رویایی را در سر میپروانم" که به ترتیب در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۹ به انتشار رسیدهاند، دربرگیرندهی ترانههایی هستند با مضامین اجتماعی و همچنین عاشقانه. به ویژه روح غالب بر مجموعهی جدید آهنگهای بروس اسپرینگستین، روح رمانتیک است. روز ۲۳ سپتامبر مصادف است با شصتمین سالگرد تولد این چهرهی برجسته عالم پاپ و راک که همه او را در یک کلام "رئیس" خطاب میکنند.
نویسنده: شهرام احدی
تحریریه: كیواندخت قهاری
دویچه وله
URUK_HAI
25-09-2009, 21:13
سلام دوستان ميشه يكي زندگي نامهي Dimmu Borgir رو بذاره ؟
ممنون
mahpesar
17-10-2009, 07:09
دوستان زندگینامه اعضای این گروه ها رو بذارید لطفا :
CRYSTAL METHOD
various artist
nine inch nails
R .E .M
سلام...........گروه Yellowcard رو اگه بذاريد ممنون ميشم.....................البته اين گروه با اينكه موفق بوده ديگه آهنگ نميده...............نميدونم چرا.................
البته چند ماه پيش سرگروهشون يعني Ryan گفته يه گروه جديد ميخواد بزنه به نام ""big If""
سیاوش قمیشی در ۲۱ خرداد سال ۱۳۲۴در قمیش(محلی در دزفول) به دنیاآمد
همین اول بگم که پارسال سیاوش تولدش به تنهایی جشن گرفت...علتش هم مشغله کاری(آلبوم ابی شب نیلوفری...و آلبوم خودش بی سرزمین تر باد...)و به قول خودش:
"... و خسته از روزگار..."
از تولد امسال هم متآسفانه خبری چندانی ندارم...
سیاوش سه برادر و يک خواهر با نامهای سيروس ، سيامک ، سيمين داره که سياوش از همه کوچکتره...
۸ ماهه بود که به تهران آمد(یعنی آورده شد) ، از ۸ ماهگی تا ۱۴ سالگی در يوسف آباد تهران بود .
ماجرای خریدن اول گیتار سیاوش هم شنیدنیه:
"يک گيتاری توی ويترين يک کفش فروشی( مغازه کفش فروشی هاليوود در تهران) به عنوان دکور آويزان بود و من به پدرم هی می گفتم که اين رو می خواهم ، تا بالاخره شب تولدم اين گيتار به دستم رسيد و بلد هم نبودم که چه جوری کوکش کنم! فقط يک مقداری هر سيم رو انقدر سفت می کردم که صدايی ازش در بياد. تا بعد ها يک گيتاريستی آمد و به من گفت که اين کوکت غلط است و برايم درستش کرد ... که فکر کنم ۱۱ سالگی من بود"
* برادر و خواهر سیاوش در لندن بودند و درس می خوانند. به اصرار برادر بزرگتر سیاوش که از علاقه او به موسیقی با خبر بود ، در ۱۴سالگی به لندن رفت.که به قول خود سیاوش :
" ۱۴ سالم هم نشده بود، سال دوم دبيرستان را تا نصفه خونده بودم که اومدم و غرق شدم در اين موسيقی ... در اونجا موسيقی اصلاً به طور کلی يک چيز درست و حسابی بود ، يعنی تلويزيون ها هفته ای چندين ساعت برنامه های موزيکال داشتند... مردم هم فکر و ذهنشون موسيقی بود و من هم خيلی لذت می بردم. "
كار موسيقي را با زدن گيتار شروع كرده و در ۱۴ سالگي اولين آهنگ رسمي خود را با نام "ای قايقران به کجا می روی" براي ضياء ساخته است...
از دورانی که سیاوش تو لندن بود باز هم از زبون خود سیاوش:
"من دو سال با برادر بزرگترم بودم ولی افکارمون زياد در آن زمان با هم جور در نمی آمد و دعوامون ميشد! يعنی سوا شديم و بعد من آنقدر شبها می رفتم کلوپ و انقدر به موزيکها گوش می دادم ، با بچه های ارکسترها دوست بودم! و چون خودم ساز می زدم و اونها می دونستن ، يکی از ارکسترهايی که گيتاريستشون مريض بود و خيلی وقت بود که قرار بود بره و جاش پيدا نمی کردن ، به من پيشنهاد دادن که يکی دو دفعه ای با هم کار کنيم و اين کار را کردم و خيلی هم جالب بود براشون و من از همون زمانها با اين ارکستر که اسمش Winger برای سه سال کار کردم و بعد از اون اسمش شد Insects برای چهار سال ديگه ...
بعد از اون ديگه ارکستر خودم رو داشتم ، همه انگليسی بودن و من فقط خواننده شون بودم و البته اون موقع گيتار می زدم و بعد ها کيبورد هم می زدم ، اون هم به اين خاطر بود که کيبورديست ارکسترمون رفت و يکی بايد جاش رو پر می کرد که من خودم کردم."
* سیاوش تحصیلات خود رو تا مقطع فوق لیسانس در Royal Society of Arts (دانشگاه سلطنتی لندن)
در رشته Jazz Classical به پایان برد ...
در مورد اینکه چطور شد که آهنگسازی رو انتخاب کرد:
" آهنگ سازی من رو انتخاب کرده ... تنوع زياد نبود و بايد اين رشته را انتخاب می کردی ، پيانو که ساز اجباريمان بود و بايد همه می زديم ، ساز انتخابی هم گيتار انتخاب کرده بودم"
یک نکته جالب اینکه سیاوش دوست دارد تا او را يک آهنگساز بدانند تا يک خواننده...
اولین آلبوم سیاوش عروسک شب هست
آلبومی که به نوعی آلبومی فراموش شده هست...
من هنوزم برام سوال چرا سیاوش چرا خودش این آلبوم رو جزء آلبوم های خودش قرار نداده..
بیشتر ترانه های این آلبوم تو آلبوم های بعدی سیاوش باز خونی شده...
یه نکته جالب اینکه یه ترانه سیاوش (پاییز) توی آلبوم دهاتی شادمهر بازخونی شده...
وقتی دلت پاییز میشه
باغ دلت گلریز میشه
تصویر غم میشینه تو چشم سیاهت...
همچنین میشه به آلبوم یارم کو که با شهره و فرامرز اصلانی خونده...اشاره کرد
آهنگهايی که سياوش تو اين آلبوم خونده در آلبوم های ديگه سياوش قرار داره و اين آلبوم مجموعه ایی از چند آهنگ اين خواننده ها است که باز خونی شده...
آهنگهای( کلید- مرمر - شنیدم) از شهره و (یارم کو - دل اسیره) از فرامرز اصلانی و(سراب - هدیه - سایه - کاش از اول) از سیاوش...
*همچنین میشه به همکاری مشترک سیاوش با کوروش یغمایی در این سال ها نیز اشاره کنیم...
البته این ارتباط به سالهای دورتری بر می گرده...
" کورش يغمايی دوست زمان بچگی من بود و ما با هم خيلی خيلی زياد دوست بوديم. کلاس هفتم که من در ايران دبيرستان البرز می رفتم کورش دبيرستان هدف می رفت و ما با همديگه همون موقع می زديم و می خونديم. بعد ها هم من باز می رفتم و بر می گشتم..."
بيست و پنج سالگی به ایران برگشت...
بيوگرافي استاد فرامرز پايور كه در خبر ساعت 13:30:38 بر روي خروجي ايسنا قرار گرفته از كتاب موسيقيدانان ايراني نوشتهي پژمان اكبرزاده استفاده شده است.
اين هنرمند موسيقي متولد 1311 در تهران است.از سال 1328 تحت تعليم ابوالحسن صبا قرار گرفت و پس از شش سال موفق به فراگيري دورهي كامل رديف موسيقي ايراني (روي سنتور) و دريافت تقديرنامهاي از صبا شد.
وي آموختن موسيقي را در محضر عبدالله دوامي، موسي معروفي و ... ادامه داد و مدتي هم نزد امانوئل مليك اصلانيان وحسين دهلوي آهنگسازي آموخت.
فرامرز پايور همكاري خود را از سال 1334 با اركستر شمارهي يك ادارهي هنرهاي زيبا آغاز نمود و از سال 1338 استاد هنرستان موسيقي ملي بود.
ضمن آن، كنسرتهاي بسياري را در سراسر دنيا به عنوان تكنواز سنتور و سرپرست گروهها به اجرا در آورد.
در سال 1342 براي تحصيل زبان به انگلستان رفت و پس از گذراندن دورهاي سهساله موفق به دريافت درجهي تخصصي زبان انگليسي از دانشگاه كمبريج (cambridge) شد. در اواخر همين دوره تحصيلي،چند برنامه تكنوازي سنتور را همراه با سخنرانيهاي براي معرفي موسيقي ايراني در دانشگاههاي لندن و كمبريح اجرا كرد و به قول خودش، تحصيل زبان انگليسي را در خدمت معرفي موسيقي ايراني گرفت.
پايور در سال 1345 گروه سازهاي ملي را با شركت هنرمنداني برجسته درتالار رودكي تهران تشكيل داد كه اين گروه همچنان بانام گروه فرامرز پايور به فعاليت خود ادامه ميدهد.
گردآوري تنظيم و ارائهي آثار هنرمندان قديمي موسيقي ايران مانند: درويشخان، عارف قزويني، مرتضي نيداوود، عبدالله دوامي، علياكبر شيدا و ... بخشي از فعاليتهاي گستردهي اوست.
آثار:
چندين صفحه تكنوازي سنتور با تمبك حسين تهراني، گلهاي تازه 133 و 158 با آواز محمدرضا شجريان، آثاري با ويلن ابوالحسن صبا.
كاستهايي شامل تكنوازي و همنوازي با علياصغر بهاري، جليل شهناز، محمد اسماعيلي ... و خوانندگاني چون علي رستميان، حميدرضا نوربخش و ...
آثار چاپ شده:
ترانه و اتود دشتي، دستور سنتور (چاپ 1340)،
سيقطعه چهار مضراب براي سنتور (چاپ 1351)،
پرنيان (دو نوازي براي تار و سنتور _ چاپ 1358)،
گفتوگو (براي ويلن و سنتور _ 1358)،
رديف چپ كوك براي سنتور (1359)،
تئوري موسيقي (1362)،
رديف ابتدايي براي سنتور (1367)،
رهگذر (براي فلوت و سنتور _ چاپ 1368)
رديف آوازي و تصنيفهاي قديمي به روايت عبدالله دوامي (1378).
hamid_diablo
10-12-2009, 16:40
دوستان اگه ممکنه بیوگرافی مهردادآسمانی بزارید ممنون
akbarrazmi
15-12-2009, 14:33
کامل ترین بیوگرافی استاد معین
استاد نصرالله معین متولد سال ؟ 1330 در شهرستان نجف اباد اصفهان .
وی در خانواده ای 13 نفره همراه با 4برادر و7 خواهر بزرگ شد . خانواده ای که از نظر مالی در سطحی متوسط قرار داشتند .
معین همچون دیگر ستارگان به نام موسیقی کشور از همان دوران کودکی علاقه خود را به اواز، در خواندن قران و اشعار شعرای نامی ایرانی نشان داده بود . معین در سن 18 سالگی نزد بزرگترین اساتید اواز ان زمان همچون استاد تاج اصفهانی و استاد حسن کسایی به یادگیریه گوشه ها و دستگاه های اواز ایرانی پرداخت .
بعد ها معین از سال 1352 تا1357 در هتل عباسی و کاباره هزار و یک شب به اجرای برنامه مشغول شد . دیری نگذشت که نام معین نه تنها در اصفهان بلکه در میان علاقه مندان به موسیقی در سراسر ایران شنیده میشد .
وابستگی بیش از حد معین به زادگاهش سبب شد تا وی نتواند همزمان با دیگر خوانندگان هم سن و سال خود که در ان موقع در تهران مشغول بودند کار کند . همین مسئله باعث شد تا معین اولین کار خود را در سال 1359 با عنوان یکی را دوست میدارم روانه دنیای موسیقی کند .
اما نکته مهم این بود که یکی را دوست میدارم با ترانه ای از مسعود امینی و اهنگی از معین ان چنان در میان مردم جا باز کرد که این اثر پس از مدتی کوتاه از مرز های ایران گذشت و توسط خوانندگان ایرانی که پس از انقلاب به امریکا مهاجرت کرده بودند خوانده شد .
هایده ، ابی و عارف از جمله معروف ترین این افراد بودند . معین یک شبه راهی را که بسیاری برای ان سال ها کار کرده بودند پیموده بود و اینک تبدیل به اوازه خوانی نامی تبدیل شده بود .
معین پس از انقلاب و حتی بعد از اجرای اولین کار خود همچنان به علت وابستگی های خویش در ایران مانده بود ، اما دیگر چاره ای جز ترک وطن نداشت . معین به سال ؟1360ایران را با هدف رسیدن به امریکا به مقصد اسپانیا ترک کرد .
شاید بهترین خاطره از این ماجرا ترانه حیرت سروده اردلان سرفراز است که در همان سال های انقلاب و اوج گیری معین به وی تقدیم شد . که دران اردلان پس از صحبت از اوضاع موجود در کشور پس از انقلاب به صدای معین اشاره میکند که در این تنهایی مطلق فقط دست تو بر در زد و از خروج اجباری معین از کشور می گوید ( این ترانه بعد ها توسط معین با اهنگی از خودش خوانده شد).
معین مدتی در اسپانیا اقامت داشت ودر انجا به اجرای برنامه در کلوپ ها پرداخت . پس از مدتی و به کمک دوستان خود و همچنین همکاری خانم هایده راهی امریکا شد تا معین وارد مرحله دیگری از کار هنری خود شود .
مرحله ای که باید دور از وطن در دیار غربت سپری میشد .
معین در سال ؟1362 اولین البوم مستقل خود را با نام می پرستم از شرکت ترانه راهی بازار کرد . می پرستم با ترانه زیبایی از معین و اهنگ کاظم رزازان به همراه دیگر اهنگ های البوم تنوانست تا فروش بالایی را برای اولین البوم معین داشته باشد .
معین در کنار هایده تشکیل یک زوج هنری بسیار حرفه ای را داده بودند و البوم گل های غربت با صدای این دو توانست پرفروش ترین البوم سال شود اما این زوج هنری با فوت هایده از میان رفت ، که این مسئله ضربه ای جبران ناپذیر به موسیقی ایرانی وارد کرد .
معین یک بار دیگر توانست با البوم پریچه در سال 1364 با اهنگ هایی از فرید زولاند و بیژن مرتضوی پرفروش ترین البوم سال را منتشر کند . پریچه اثری ماندگار از معین با ترانه ای از اردلان سرفراز که به یاد مادر سروده شده بود .
سال 1368 ازدواج معین با خانمی ایرانی در امریکا در سن 38 سالگی . وی در همان سال البوم زیبای صبحت بخیرعزیزم را روانه بازار کرد . دوسال بعد یعنی در سال 1370 اولین فرزند معین متولد شد ، وشاید تاثیر ترانه زیبای پریچه سبب شد تا معین نام دخترش را پریچهر بگذارد . در همان سال اهنگ سکه به عنوان هدیه نوروزی معین پخش شد ، و پس از ان البوم تولد عشق را راهی دنیای موسیقی کرد .
بی شک ماندگار ترین ترانه این البوم اثر(( میلاد)) است . ترانه ای بی نظیر از همایون هوشیار نژاد در کنار اهنگی پر شکوه از حسن شماعی زاده سبب شد تا معین یک بار دیگر هنر خود را به رخ بکشاند .
معین در سال 1374 از همسر خود جدا شد ، و تا مدتی در تنهایی به سر برد . وی در سال 1378 مجددا ازدواج میکند ، که حاصل ان دختری دیگر به نام ستاره بود .
انتشار البوم پرواز در سال 1379 پرواز شکوهمندانه دیگری بود برای معین در اسمان هنر ایرانی .1381 انتشار البوم لحظه ها ، البومی که در سطحی فوق العاده و بالاتر از موسیقی زمان خویش منتشر شده بود اثر لحظه ها با اهنگی خاص و کاملا حرفه ای از حسن شماعی زاده و اوای بی نظیر معین کار را به اثری ماندگار در موسیقی ایرانی تبدیل کرد .
بی شک در ان زمان کسی نمی دانست برای شنیدن البوم بعدی معین باید چیزی در حدود شش سال انتظار بکشد . معین یک بار دیگر در سال 1382 طعم تلخ جدایی را چشید و از همسر خود طلاق گرفت .
وی در همین سال ها یکی از برادان خویش ( فتح الله ) را نیز از دست داد . این جریانات سبب شد تا نزدیک به یک سال از موسیقی کناره گیری کند . در اواخر سال 1383 معین شرایط روحی خود را بدست اورد و برای انتشار البوم بعدی خود اماده شد .
در این میان حجم بالای کارهای ارائه شده به معین و مسائل دیگر از جمله حساسیت معین برای ارائه البوم ماندگار دیگر سبب شد تا انتشار ان مرتبا به تعویق بیافتد . اما معین در این میان 3 کار از البوم خود را به نام های خوشبینی ، طلوع و بت پرست را منتشر کرد . پاییز سال1386 انتشار البوم طلوع . معین دوباره برگشته بود با کارهایی رویایی و.....
البومی بی نظیر با همکاری اساتیدی چون بابک بیات ، فضل الله توکل ، صادق نوجوکی ، کاظم عالمی ، بابک رادمنش و.....
استاد معین از جمله خوانندگانی است که کنسرت های فراوانی را در طول سال برگزار میکند ، کنسرت های معین در مجلل ترین و با شکوه ترین سالن های کنسرت برپا میشود .
توانایی ایشان در اجرای کنسرت منحصر به فرد است اشنایی معین به دستگاهها و گوشه های اواز ایرانی سبب شده تا معین در اجرای برنامه هایش متفاوت با دیگر خوانندگان باشد و ساعت ها به اجرای برنامه اش بپردازد . نکته دیگری که می توان به ان اشاره کرد تنوع کاری معین است ، که این مسئله اورا یک بار دیگر به خواننده ای استثنایی تبدیل کرده . اجرای اهنگ در دستگاه های اصیل ایرانی ،و همچنین اجرا در موسیقی پاپ باعث شده تا وی را پرچم دار سبک پاپ سنتی بدانند .
تنوع کاری معین علاوه بر نوع اهنگ ها به ترانه سرایان و اهنگ سازان نیز مربوط میشود . به طوری که در اثار معین هیچ گاه در البوم ها تکرار احساس نمی شود . معین همچنین یک اهنگساز توانمند نیز هست .
ساخت اثار ماندگاری همچون یکی را دوست میدارم ، کعبه و...خود نشان دهنده این امر است . وی همچنین ازسال ها پیش یعنی در ایران به نواختن عود (بربط) مشغول بوده است و اکنون چیزی در حدود 40 سال است که این ساز اصیل ایرانی را می نوازد .
امروزه دیگر معین تنها یک خواننده با طرفداران میلیونی نیست . معین بخشی از موسیقی ایرانی محسوب می شود و بی شک این موسیقی خصوصا در این سال های غربت مدیون معین است . وی همواره به مردم و هنر متعهد بوده است .
صدای اسمانی معین به همراه ترانه ها و اهنگ های که در این سال ها منتشر کرده سبب شده تا به وی جاودان صدای عشق گویند .
با ارزوی اینکه یک بار دیگر صدای معین ،جاودان صدای عشق ، در ایران همیشه جاوید، طنین انداز شود .
بزرگترین سایت طرفداران معین
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
argentina/2008
18-02-2010, 13:09
زندگینامه سعید شهروز
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سعید شهروز خواننده صاحب سبک ایرانی متولد 16 اردیبهشت 1350 در تهران خیابان دامپزشکی می باشد .اصلیت او به لرستان و شهرستان نهاوند برمیگردد و علت اصلی وجود اهنگهای لری در البوم های او همین امر میباشد.از همان دوران نوجوانی علاقه او به موسیقی باعث شد در مقابل مخالفتهای پدرش به این عرصه قدم بگذارد.
او خوانندگی را بطور رسمی از سال 1378 با ارائه البوم پسرای مشرقی اغاز کرد که یک کار ارزشی و معنوی بود ولی این البوم به دلایل فراوان از جمله کم تجربگی و نبود حمایت مالی و تبلیغاتی زیاد مورد توجه مردمی که به اینگونه خواندن خو نداشتن قرار نگرفت.هر چند که یک سال بعد از انتشار و با توجه به موفقیت چشمگیر البوم غزلک این البوم نیز به فروش خوبی رسید. آوار و سفر از کارهای زیبای این البوم بودند.
ولی او با ارائه ی البوم غزلک در سال 79 توجه همگان را به خود جلب کرد و می توان این البوم رایکی از بهترین البومهای بعد از انقلاب در موزیک پاپ کشور دانست.این البوم با فروش دومیلیون نسخه ای یکی از پر فروش ترین البوم های بعد از انقلاب لقب گرفت.وجود قطعه ی خورشید خانم در فروش فوق العاده ی این البوم نقش بسزایی داشت.شهروز باارائه ی البوم غزلک محبوبیت بسیار زیادی در میان مردم پیدا کرد.در ان زمان محبوبترین خواننده ی کشور بعد از شادمهر عقیلی بود .اهنگ طعنه از این البوم یکی از ماندگارترین اهنگهای بعد از انقلاب میباشد و از معدود کارهای او بود که در صدا سیما البته بعد ازحدود 3 سال مجوز پخش گرفت و از تلویزیون چندین بار پخش شد.غزلک،خورشیدخانم،طعنه،ی دش بخیر و قسم موفق ترین کارهای این البوم بودند.
در این البوم شهروز برای اولین و اخرین بار از خواننده مهمان نیز استفاده کردو او کسی نبود جز زنده یاد ناصر عبدالهی که اهنگ گل یخ را دو صدایی اجرا کردند.
سعیدشهروز از همان ابتدا هم زیاد مورد تایید مسولان صدا وسیماقرار نمیگرفت .با توجه به درخواستهای فراوان مردم جایی در برنامه های سیما نداشت.
سال 80 او با ارائه البوم نقره داغ به مرز پختگی رسید.این البوم نیز با فروش خوبی روبرو شد.ولی به اندازه ی غزلک موفق نبود.در دو البوم غزلک و نقره داغ شادمهر عقیلی کار اهنگسازی را در کنار بهنام ابطحی و شهروز انجام داد.کی بود کی بود،اسمون رویا،نسترن،نقره داغ و دل و دشنه از بهترین های این البوم بودند.
در سال 81 البوم جون من و جون شما را به بازار ارئه داد.نسبت به البوم های دیگر اوضعیفتر بود.نبود شادمهر عقیلی در این البوم به شدت حس میشد .خواب و ستاره از کارهای خوب این البوم بودند.
در همین سال بود که به درخواست فراوان مردم سعید در برنامه پنجره در صدا وسیما حضور یافت ولی کسی نمی دانست که این اولین و اخرین حضور او در تلویزیون بود.
سال 82 او البوم گلابتون را ارائه کرد با توجه به تغییراتی که در اشعار داده شد فروش خیلی خوبی کرد ودومین البوم پرفروش سعید شهروز تا به الان هست. گلابتون ،وقتشه ، ابلیس و چوب حراج کارهای موفقی بودند.
بعد از ان در سال 83 البوم معبد رابه بازار فرستاد.که دارای فضای منفی بود این البوم نیز با استقبال خوبی روبرو شد وحدود ۳۵۰هزار نسخه فروخت.در سال ۸۳سعید در رقابت با فریدون والبوم غریبه اش بهترین خواننده سال شد.البوم معبد نیز دومین البوم سال شد.معبد،تیر خلاص ،باج و دلم گرفته از کارهای خوب این البوم بودند.
البوم پسرم در سال84 هفتمین البومی بوده که با خوانندگی او وارد بازار شد.با توجه به اتفاقاتی که افتاد نظیر زلزله بم و غیره زیاد مورد استقبال واقع نشد و با فروش ۱۵۰هزار نسخه ای روبرو شد .پسرم،گلم و راز از کارهای موفق این البوم بودند.هر چند که در سال 84 نیز عنوان دومین خواننده،اهنگساز و البوم سال را بعد از رضا صادقی از آن خود کرد.
به درخواست صدا سیما شهروز کلیپی برای اهنگ پسرم از همین البوم تهیه کرد که این اهنگ درد دل یک پدر با پسرش را نشان میداد اما این کلیپ فقط ۲-۳ بار پخش شد .
همچنین او موسیقی برای سریال نرگس ساخت که به عقیده خودش کاری نو درکارهای اوبود ولی این اهنگ هم مجوز پخش از تلویزیون را نگرفت.که دلخوری فراونی برای او به وجود اورد.
هر هفت البوم قبلی را بهنام ابطحی تنظیم کرده است که این در نوع خود یک رکورد است.در هفت البوم قبلی افشین سیاهپش و یغما گلرویی در کنار محمدرضا حبیبی بهترین و پرکارترین ترانه سراهای البوم های او بودند.
هشتمین البوم سعید شهروز بی خوابی نام دارد که پس از سه سال سکوت در سال ۱۳۸۷ وارد بازار شدسعید شهروز تا قبل از بی خوابی هر سال یک البوم روانه ی بازار می کرد اما عدم موفقیت پسرم باعث شد او تصمیم بگیرد تا تحول عظیمی در کار خود داشته باشد.در این البوم سعید شهروز برای اولین بار از اهنگسازی و تنظیم بهنام ابطحی استفاده نکرد و تیم کاری خود را به کلی تغییر داد. در این البوم از مطرح ترین اهنگساز داخلی بهروز صفاریان استفاده کرد.روزبه بمانی با ۵ترانه نقش پررنگی دراین البوم دارد که اشعار او برگ برنده ی این البوم می باشد.بی خوابی با فروشی حدود 500 هزار نسخه تا این لحظه توانسته ضعف پخش و تبلیغات بسیار ضعیف این البوم را جبران کند.خیلیها این البوم را بهترین اثر او در کنار غزلک ونقره داغ می دانند.بی خوابی در سال 87 بهترین البوم از نگاه کارشناسان و اهالی موسیقی انتخاب شد.حرفامو باورکن،تو باید جای من باشی ،تبعیدی،نفس،چندسال از امشب بگذره و ما عاشق هم بودیم بهترین و موفق ترین قطعات این البوم هستند.بی خوابی یکی از بهترین البوم های یک دهه اخیر موسیقی پاپ ایران است.
جدیدترین کار شهروز تک اهنگ از لج تو است که دی ماه 88 به صورت اتود و در حالی که تنظیم نهایی نشده بود لو رفته است و با استقبال خیلی خوبی رو برو شد.ملودی این قطعه از سعید شهروز است با ترانه ای از زهرا امیر سلیمانی.
او تاکنون ۸ البوم روانه بازار کرده است ،که از این حیث بعد از خشایار اعتمادی پر کار ترین خواننده ی مجاز داخلی در عرصه ی پاپ است.همچنین شهروز با بیش از 4میلیون نسخه فروش از مجموع البوم ها جزء سه خواننده پرفروش ایرانی در کنار شادمهر عقیلی و محمداصفهانی است. شهروز در کنار کارخوانندگی به کار اهنگسازی نیز مشغول است.سعیدشهروز با بیش از ۱۰ سال فعالیت همچنان یکی از محبوبترین هاست.ولی عجیب است که چرا همچنین خواننده ای تا الان فقط ۲ کنسرت در چهار شب آن هم در تهران داشته که اخرین آن سال ۸۲ بوده است.هر دو کنسرت شهروز در سال های 80 و 82 با استقبال بیش از چهار هزار نفری روبرو شدند.
سعید شهروز این روزها خود را برای کنسرتی بزرگ در تهران و احتمالا اسفندماه 88 اماده می کند.البوم جدید شهروز اوایل سال 89 منتشر خواهد شد.
تهیه و تنظیم: وبلاگ تبعیدی (tabeidi08.blogfa.com)
وبلاگ هواداران سعیدشهروز:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
سایت سعیدشهروز:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
Hamid Hamid
12-04-2010, 11:08
فريدون فروغي
او در سال ۱۳۲۹ تهران متولد میشود، پدر او - فتح الله - کارمند ادارهٔ دخانیات بود، در تنهایی خود به سرودن شعر و نواختن تارمیپرداخت. او از مالکان بزرگ روستای نراق ـ ما بین قم و كاشان] ـ به شمار میآمد. فریدون تنها پسر خانواده بود و سه خواهر به نامهای پروانه ، عفت و فروغ داشت که هم اکنون در قید حیات هستند.
او در سال ۱۳۳۵ و در شش سالگی ، تحصیل را آغاز کرد و عاقبت درسال ۱۳۴۷ مدرک دیپلم علوم طبیعی را گرفت و پس از آن دیگر تحصیل را رها کرد. وی موسیقی را بدون داشتن استاد و با توجه به علاقهای که به موسیقی راک و مخصوصاً آثار ري چارلز داشت، با تمرین میآموخت.
Hamid Hamid
12-04-2010, 11:19
درسن ۱۶ سالگی، با همراه ساختن گروهی نوازنده با خود موسیقی را به صورت جدی شروع میکند و در مکانهای مختلف به اجرای ترانهها وآهنگهای غربی معروف در آن روزگار و به خصوص موسیقی بلوز میپردازد و تا سن ۱۸ سالگی فعالیت خود را به همین صورت ادامه میدهد. در این دوران است که پس از یک شکست عاشقانه، مدتی از موسیقی دست میکشد، اما پس از این مدت کوتاه کنارهگیری، درسال ۱۳۴۸ صاحب كاباره كازاباي شيراز[] از فروغی و همراهانش برای اجرا در آن مکان دعوت میکند (در زمان سفر فروغی به شیراز و همکاریاش با کازابا، اوایل دههٔ پنجاه و همزمان با انتشار موسیقی فیلم تنگنا مشخص شدهاست که به احتمال نزدیک به یقین صحیح نیست). در اواخر این دهه وی اواخر دهه چهل، او به خوانندهٔ بلندآوازهٔ کلوپهای شبانه تهران قدیم و ستارهٔ صحنهٔ کافههای معروفی چون ماركيز] و كاكوله بدل شد.
درسال ۱۳۵۰، خسرو هريتاش، کارگردان فیلم آدمك در تلاش برای پیدا کردن خوانندهای تازه نفس بود که فریدون فروغی، به او معرفی میگردد و با یک بار زمزمه کردن ترانهها، خسرو هریتاش متوجه میشود که شخصی را که به دنبالش بوده، یافتهاست. در نتیجه، دو ترانه به نامهای «آدمک» و «پروانهٔ من» را با موسیقی تورج سعبان خاني و اشعار لعبت والا]، برای فیلم هریتاش اجرا میکند.
پس از اکران فیلم ، صفحه هاي 45 دور] این دو ترانه ، درصفحهفروشیهای معروفی چون آل كوردويس] ، پاپ، ديسكو ، بتهوون و پارس عرضه میگردد. این دو ترانه گل میکند و بر سر زبانها میافتد و فریدون فروغی به شهرت میرسد. گرچه در آن زمان به او خرده میگرفتند که صدای فرهاد را تقلید میکند، اما همین باعث شد تا دیگر زیر سایه نام خوانندهٔ محبوبش ري جارلز قرار نگیرد.
بعدازگذشت مدتی فرشيد رمزي] - کارگردان نمایش تلویزیونی شش و هشت - با فریدون فروغی قرارداد میبندد و فروغی درسال ۱۳۵۱ بعداز پنج سال مشابهخوانی آثار ری چارلز را کنار میگذارد. این همکاری باعث تولد آثاری چون زندون دل و غم تنهایی میگردد که اولی ، فروغی را تبدیل به هنرمندی صاحب سبک میکند. فتنه ي چكمه پوش ساختهٔ همايون بهادران دومین فیلم سینمایی بود که فروغی در سال ۱۳۵۱ برای تیتراژ آن ترانهای را به همین نام اجرا کرد. درهمین سال توسط یکی ازدوستانش با گلی فتورهچی آشنا میشود و با او ازدواج میکند.
سال بعد تنگنا ساختهٔ امير نادري با ملودیهای شورانگیز و تکاندهندهٔ منفردزاده، صدای فروغی را بر تیتراژ داشت. در همان سال - ۱۳۵۲ - چندین ترانه را اجرا میکند که شاخصترین آنها نماز (یا نیاز به روایت ساواك!) است، با شعری از شهريار قنبري و موسیقی منفردزاده؛ ترانهای که منجر به بازخواست هر سه نفر از طرف ساواک میگردد. او ترانهٔ هوای تازه را در همین سال در برنامه ي اجرا میکند و همچنین در همین سال است که به درخواست فرزان دلجو ترانهای را برای فیلم ياران (با بازی و کارگردانی دلجو) اجرا میکند.
درسال ۱۳۵۳ ، فروغی به علت عدم تفاهم با همسرش از وی جدا میشود. در همین سال ترانهٔ همیشه غایب را با شعری از شهیار قنبری، موسیقی «ویلیام خنو» و تنظیم واروژان اجرا میکند (این ترانه، پیشتر با شعری از ویلیام خنو و با نام ماهی خسته اجرا شده بود). او که رفته رفته، به هنرمند باتجربهای تبدیل میشد، اقدام به جمعآوری آثار خود مینماید و اولین آلبوم خود را با نام زندون دل به بازار عرضه میکند.
دومین آلبومش را با نام یاران درسال ۱۳۵۴ به بازار عرضه میکند و در همین سال به علت اجرای ترانهٔ سال قحطی از طرف رژيم پهلوي به مدت دو سال از فعالیت منع میشود.
درسال ۱۳۵۶ ، پس ازاعلام فضای باز سیاسی توسط رژیم، فروغی بعد از دو سال ممنوعیت کاری ، سومین آلبوم خود را با نام سال قحطی به بازار عرضه میکند. در بهمن ماه همین سال، پدرش در اثر بیماری ذات الريه از دنیا میرود.
درسال ۱۳۵۷، با وخیم شدن اوضاع سیاسی ایران، فروغی اعتراض خود را به اوضاع کشور با انتشار آلبوم بت شکن اعلام میدارد و در همین سال ترانهای به نام روسپی را اجرا میکند که هرگز مجوز پخش نمیگیرد.
درسال ۱۳۵۸ ، بعدازانقلاب ، فروغی درایران میماند و کنسرت اجرا میکند که ترانههای این کنسرت را در آلبوم فریدون فروغی در آغازی نو جای میدهد و دلیل نامگذاری آلبوم به این نام، وجود ترانههای ریتمیکی مانند حقه و شیاد است که در کارنامهٔ فروغی مانند آنها وجود نداشت.
بعداز انتشار این کاست، درسال ۱۳۵۹ ، فروغی ترانهٔ یار دبستانی را برای فیلم از فرياد تا ترور به کارگردانی منصور تهرانی اجرا میکند که در تیتراژ فیلم استفاده میشود. در حالی که هنوز هیچ منبع رسمیای برای فعالیت فروغی اعلام نشده بود، به تهرانی خبر میدهند که باید صدای فروغی را از تیتراژ فیلماش حذف کند. در نتیجه جمشيد جم خواندن این ترانه را به عهده میگیرد. این ترانه بسیار مطرح و معروف میشود و حتی امروزه بهعنوان نمادی از مبارزه ارزشی خاطرهانگیز دارد. در همین زمان است که زمزمههایی در مورد ممنوعیت فعالیت فروغی شنیده میشود. او در همین سال ترانهٔ کوچهٔ شهر دلم را میخواند.
درسال ۱۳۶۰ چندترانهٔ خودرا همراه باچند ترانه از كوروش يغمايي درآلبومی با عنوان سُلٰ جای میدهد و طی سالهای ۶۰ و ۶۱ ، آهنگ چهار قسمتی چرا نه؟ رامیسازد و اجرا میکند. در همین سالهاست که فعالیت نمودن او ممنوع میشود.
در سال ۱۳۶۵ سفر به دوبي] ، فروغی را تا پای پیوستن به هنرمندان دور از وطن پیش برد، اما پیشنهادهای تهیهکنندگان آن سوی آب او را به رفتن راضی نکرد.
در اسفندسال ۱۳۷۲ با سوسن معادلیان آشنا میشود و در خرداد ۱۳۷۳ باهم ازدواج میکنند. ازدواج ، موجب تحولی مثبت در او میشود و دوباره فعالیت خود را از سر میگیرد؛ شعر میگوید ، آهنگ میسازد و شروع به تدریس مینماید.
در اسفندماه سال ۱۳۷۷ موفق به برگزاری کنسرتی در تالار حافظ دانشگاه كيش میشود. پس از ۴ روز برگزاری کنسرت در کیش، به تهران میآید. علیرغم درخواستهایی که از شهرستانهای دیگر برای برگزاری کنسرت ارسال میشود، با برگزاری آن در شهرستانهای دیگر موافقت نمیشود و فروغی درتابستان ۷۸ و پائیز ۷۹ دوباره به کیش باز میگردد و به اجرای برنامه درهتل آناي] کیش میپردازد.
در فروردین سال ۱۳۷۹ به پیشنهاد حميدرضا آشتياني پور (کارگردان) و به امید اخذ مجوز، «می تراود مهتاب» را با شعری از نبما يوشيج برای فیلم دختري به نام تندر میخواند اما شرایط تغییری نمیکند. گرچه ترانهٔ فروغی در انتهای فیلم در جشنوارهٔ فجر پخش میشود. پیش از این هم كيومرث پور احمد نمیتواند مجوز حضور او را بهعنوان بازیگر برای پروژه فیلم گل يخ (که داستان آن در باره زندگی یک خوانندهٔ محکوم به سکوت بود) بگیرد.
وی در روز جمعه، سیزدهم مهر ماه ۱۳۸۰ در منزلش در تهران پارس درگذشت. او را در روستای قرقرك اشتهارد کرج در کنار برکهای کوچک، در سایهٔ کوهی بزرگ و در آرامشی که سالها انتظارش را میکشید به خاک سپردند. کیومرث پوراحمد در مورد مرگ او میگوید: «فریدون فروغی برای دومین بار میمیرد. نخستین بار وقتی مرد که نتوانست بخواند و دومین بار وقتی مرد که میخواست بخواند. فریدون را فراموشی و خاموشی کشت».
DJ POLESTAR
16-04-2010, 21:48
سـلن کـوچکـتـرین عـــضو خانواده 16 نفریشان بود. وی و خانواده فقیرش در شهر کوچکی به نـام کـوئیـبـک واقـع درکـانادا زندگی میکردند. خانواده وی به رغم بی بضاعتی و تـنـگدستـی بـا یـکدیـگر بسیار یکدل و صمیمی بودند. پدر ســلن کلوبی در شهر داشت که در آن خود و خانواده اش به اجرای موسیقی و خوانندگی می پـرداخـتـنـد و اینگونه اهــالی محل را سرگرم میساختند
نام کامل: Celine Marie Claudette Dion
تاریخ تولد: 30 مارچ 1968.
محل تولد: کوئیبک کانادا.
شغل: خواننده.
قد: 170 سانتی متر.
وزن: 50 کیلو.
علت شهرت: اجرای ترانه Beauty And The Beast به همراه Paebo Byson در سال 1991.
پدر و مادر: نامشان در دسترس نیست. هر دو خواننده محلی بوده اند.
برادر و خواهر: سلن دارای 13 برادر و خواهر میباشد که سن همگی آنها بیشتر از وی میباشد.
نام شوهر:rene Angelil---شغل: مـدیـر بـرنـامه های
سلن دیون--- تاریخ ازدواج: 17 دسامبر 1994.
نام پسر: Rene Charles Angelil---4 ساله میباشد.
جوایز: وی چندین جایزه معتبر بعنوان هنرمند سال، ترانه سال، خواننده محـبـوب و پـرفـروش تـرین آلبوم را از سویgrammy - World Music Award - Felix - Juno-american Award دریافت داشته است.
شمار آلبومها و تـک آهـنـگهای بفروش رفته وی در سراسر جهان:200 میلیون.
ثروت وی: ثروت وی را 400 میلیون دلار برآورد میکنند.
آلبومها:
1-incognito(1987)
2-unison(1990)
3-celine Dion(1992)
4-the Color Of My Love(1993)
5-dion Chante Plamondon(1994)
6- D`eux=the French Album(1995)
7-falling Into You(1996)
8- Live A Paris(1997)
9-lets`s Talk About Love(1997)
10-there Are Special Times(1998)
11-au Coer Du State(1999)
12-all The Way...a Decade Of Song(1999)
13-collectors Series(2000)
14-a New Day Has Come(2002)
15- One Heart(2003)
16- 1 Fille & 4 Types(2003)
17-a New Day(concert)(2004)
18-miracle(2004)
بیوگرافی:
سـلن کـوچکـتـرین عـــضو خانواده 16 نفریشان بود. وی و خانواده فقیرش در شهر کوچکی به نـام کـوئیـبـک واقـع درکـانادا زندگی میکردند. خانواده وی به رغم بی بضاعتی و تـنـگدستـی بـا یـکدیـگر بسیار یکدل و صمیمی بودند. پدر ســلن کلوبی در شهر داشت که در آن خود و خانواده اش به اجرای موسیقی و خوانندگی می پـرداخـتـنـد و اینگونه اهــالی محل را سرگرم میساختند. سلین به کمک مادر و یـکی از بـرادرانش نــخستین ترانه خود را اجرا و ضبط کرد. ایـن تــرانـه Ce N`etail Qu`un Reve (تنـها یک رویا بود) نام داشت. هنگامیـکه Rene Angelil صدای زیبای سلن را شـنـید اشک از چشمانش جاری گشت و تصمیم گرفت که از وی یک سوپر استار جهانی خلق کند. او اولین ترانـه خود را در سال 1991بنامla Voiy Du Bon Dieu (صدای خدا ) عـرضه کـرد که در شهر خـود بسـیـار مـورد استقبال قـرار گــرفت. در سن 18 سالگی هنگامی که سلن مایکل جـکســـون را در تلویزیون مشاهده کرد به اجلیل گفت که مـیخواهد مانند مایکل گردد. وی در آن سال اقدام به تغییر شکل ظاهری خود کرد. موهای خود را کوتاه کرد، دندانهای جلو آمده خود را تراشید و در کلاسهای زبان انگلیسی ثبت نام کرد تا قادر باشد انگلیسی را به روانی فرانسه صحبت کند. نخستین آلبوم انگلیسی زبان وی بنام Unison در سال 1990 منتشر گردید که توجه جهانیان را به خود جلب ساخت. سپس با اجرای ترانه Beaty And The Beast در سال 1991 به شهرت دست یافت.
دیگر مطالب در رابطه با سلن دیون:
1-ترانه My Heart Will Go On وی پـرفـروشـترین ترانه ارکسترال بشمار می آید.
2- سـلن بمدت 2 سال از عرصه موسیقی بدور بود. یکی به عـلت آن که شوهرش مبتلا به سرطان گلو شده بود و بـایـد از وی مراقبت می کـرد و آنکه باید از فرزند تازه متولد گشته خود نیز پرستاری میکرد.
3- وی دارای عـطـر اخـتصاصی بنام خود می باشد کـه در سال 2003 پرفروش ترین عطر سال گردید.
4- وی هـمـچـنین چـنـد سـالــیست مجله ای را بنام خود منتشر میسازد.
5- سـلن دیـون صـاحب چندین رستوران در امریکا و کانادا میباشد.
6-وی دارای کلکسیونی از 100 ها جفت کفش میباشد.
7- وی مـوفـق بـه دریـافـت دیـپـلم مـتــوسط نگردید زیرا از دبیرستان ترک تحصیل کرد.
8- وی عاشق بازی گلف است.
9- وی موفق به کسب نشان افتخار از دولت کانادا گردیده است.
DJ POLESTAR
16-04-2010, 21:48
بیوگرافی Evanescence
اولين جرقه هاي تشکيل گروه از آشنايي پسري 14 ساله به اسم Ben Moody ودختري 13 ساله به اسم Amy Lee آغاز شد. گروه کار خودشو در کافه ها و محلهاي کوچک شروع کرد.
در آن زمان پدر Amy کمک کرد تا چند تا از ساخته هاي دخترش بصورت ترانه در بياد و استقبال خيلي خوبي هم از اين آهنگ ها شد واين سرآغاز محبوبيت و دلگرمي گروه شد.از خصوصيات اين آهنگها، که در پيشرفتشان سهم بسزايي داشت ،اين بود که بهيچ وجه تقليدي نبودند و نوعي نوآوري محسوب ميشد.
Evanescence با صدای رمزآلود و فوق العلاده Amy Lee و آهنگهاي غني و هارمونی خوبی که داشت خيلی زود طرفداران زيادی پيدا کرد و معروف شد و اولين البوم خود را با نام "Origin" منتشر کرد وبه نيويورک آمد تا بتونه کار خودشو در فضاي بازتر و امکانات تبليغاتي بيشتري ادامه بده.
John Lecompt بعنوان گيتاريست دوم Will Boyd بعنوان نوازنده گيتار Bass و Rockly Gray بعنوان درامر اعضاي جديد گروه بودند و کمک کردند که Amy و Ben به آرزوهاي خود و تصويري که از آينده گروه در ذهن خود داشتند، در واقعيت برسند.
گروه آلبوم بعدي خود را با نام "Fallen" در فوريه 2003 منتشر کردکه دو تا از آهنگهاي اين آلبوم بعنوان موسيقي متن فيلم "Dare Devil" انتخاب شد.
اخيرا Ben moody گروه را ترک کرده و شايعه شده علت آن متمرکز شدن بيش از حد تبليغات روي Amy Lee بوده بعنوان مثال بيشتر پوسترهاي گروه فقط روي صورت Amy تنظيم شده و بقيه اعضاء تقريبا در پشت زمينه و بصورت محو (Fade) ميباشند. ولی علت اصلی جدايی توافق نداشتن Ben و Amy در مورد آينده گروه چه از نظر هنری و چه از نظر نوشتن موسيقی بوده.
Amy Lee : Vocals
Ben Moody : Lead Guitar
John LeCompt : Guitar
Rocky Gray : Drums
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
mohsen_gh1991
28-04-2010, 10:01
گروه بروبکس
--------------
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نقش در بروبکس : خواننده , ویدیوگرافی , سازنده موزیک
بیوگرافی:حمید در سال ۱۹۸۴(۱۳۶۲)متولد شد و در شمال شرق تهران (شهرک امید)و دوران کودکی خود را در انجا سپری کرد.وقتی که او دوران دبیرستان را سپری میکرد برادرش او را در زمینه ی ویدیو گرافی و کار های موزیکی تشویق میکرد و کار خود را با خشایار و کیوان دو تن از بستگانش که هم اکنون هم گروه هستند آغاز کرد و هنگام ورود به دانشگاه حمید و کیوان و خشایار گروه خود را بروبکس نامیدند و شروع به ساختن موزیک و ویدیوهایی با اسم بروبکس اغاز کردند. او در دانشگاه آزاد ساوه فارق التحصیل شد.در درجه ی لیسانس رشته ی مهندسی فلزگری.
کیوان
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نقش در بروبکس:موزیک , آرایش(تنظیم) , سازنده موزیک , ویدیو ساز
بیوگرافی: کیوان در سال ۱۹۸۵(۱۳۶۳)متولد شد و در شمال تهران (فرمانیه)و دوران کودکی خود را در انجا سپری کرد. در دوران دبیرستان کار موزیک را با خشایار و کیوان شروع کرد و از دانشگاه تهران لیسانس کامپیوتر اخذ کرد. او در سال ۲۰۰۳ به تک نوازی با نام k1 را شروع کرد. در سال ۲۰۰۸ اهنگی با نام turn around که این برنامه با اوازه هایی از سارا نائینی (خواننده رپ)اجرا شد.
خشایار
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نقش در بروبکس:موزیک , نویسنده ی موزیک , برنامه نویسی , اهنگساز , ویدیو گرافر
بیوگرافی:خشایار در سال ۱۹۸۴(۱۳۶۲)متولد شد و در شمال غربی تهران (شهرک غرب ) بزرگ شد. هنگامی که او دبیرستان خود را اغاز کرد همراه کیوان و حمید اغاز به فعالیتهای موسیقی کرد………..در سال ۲۰۰۸ در دانشگاه ازاد تهران موفق به اخذ مدرک لیسانس در رشته مهندسی عمران شد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گروه موسیقی بروبکس را خشایار حمید و کیوان راه انداخته اند.انها در یک حضور نیمه رسمی شنوندگان فراوانی را بین مردم پیدا کرده اند.کمتر کسی را میشود پیدا کرد که اهل موسیقی باشد اما کارهای انها را نشنیده باشد.صرف نظر از ارزش گذاری اثار بروبکس حضور انکارناپذیرشان قابل تامل است.حضوری که خود معتقدند در مجرای قانون و عرف بوده است.این حضور باید چگونه هدایت شود و چگونه باید به تعاملی منطقی میان این نسل و سلیقه جامعه و سیاست های فرهنگی رسید؟در این گفت و گو در این باره سخن گفته ایم.این گفت و گو در یک شب نزدیک نوروز در تهران انجام شد.در شبهایی که هم ما و هم انها در گیرودار تدارک نوروز بودیم در دقیقه 90 .
اول از همه بگویید رئیس کیست؟
خشایار:در کل رئیس نداریم ولی همیشه من صحبت میکنم و میشود گفت سخنگوی روسا هستم.
این اسم بروبکس از کجا امد؟
خشایار:اسم بروبکس برگرفته از بروبچه هاست.یعنی دوستان.این را برداشتیم کمی تغییر دادیم و از برو بچه ها رسید به بروبچ و نهایتا هم شد بروبکس.
چطور همدیگر را پیدا کردید؟
خشایار:ما از اول پیدا شده بودیم!کیوان پسر عموی من و حمید پسرخاله من است.در واقع این دو نفر با هم هیچ ارتباط خانوادگی ندارند و من نقطه اتصالشان هستم.
اتفاقا جالب اینجاست که ترانه های شما درباره عشقهای مشروع است.یعنی معمولا قرار است بروید خواستگاری و با بابای طرف صحبت کنید...
بله کاملا.چون ما یک خودسانسوری در کارهایمان میکنیم.بازخوردش را هم دیدیم.از اقشار مختلف مردم با عقاید مختلف برخورد داشتیم که از کارمان راضی بودند.کلا میخواهیم طوری کار کنیم که روز اعصاب کسی نرویم!مثلا اگر دقت کرده باشید ما برای ان که قوانین را رعایت کنیم هیچ وقت از تصویر خانمها در کارهایمان استفاده نکرده ایم.
کدامتان دیوانه تر هستید؟
خشایار:از چه لحاظ(خنده)هرکداممان در یک شاخه ای دیوانه هستیم.
حالا دیوانگی های شما چی هست.از کیوان شروع کنیم....
کیوان:من نمیدانم فکر کنم بچه ها بهتر میتوانند بگوید.دیوانگی های من چی هست.
حمید:یکی از دیوانگی های کیوان این است که همه چیز را با لذت میبیند.هرچی شما بپرسید میگوید حال میدهد.یعنی اگر تصادف کند باز هم میگوید حال داد.
یک وقت کلیپ شما رئال است یک وقت انیمیشن است.میخواهید فرمهای مختلف را تجربه کنید تا به فرم مورد نظرتان برسید؟یا نه میخواهید در هر کاری یک کار جدید تجربه کرده باشید؟
خشایار:اتفاقا ما از قصد تغییرش دادیم.براساس فضای موزیک تغییر میدهیم.اینطور نیست که بگوییم ما فقط در یک فضای خاص کار می کنیم.اصلا این غلط است.
کیوان:ما معمولا می نشینیم و فکر میکنیم که کلیپ چطور باشد و به این شعر و موزیک چه نوع فضایی میاید.
سناریو ها کار کیست؟
کیوان:کار همه.
ایده اولیه را کی می دهد؟
هرموقع یک کسی.
مثلا یک دفعه ایده شتر از کجا می اید؟
خشایار:شتر ایده من بود.یکهو پیش می اید.
در بعضی کارهایتان وسطش یک نوع رپ خوانی داریداین یک نوع مسخره کردن رپ است یا به نوعی سوارشدن بر موج روز؟
خشایار:نمی شود صددرصد گفت نگاه مسخره به رپ دارد.اما ان نوع رپی که خوانده شده با رپهای دیگر فرق دارد.
فرقش در چیست؟
خشایار:در ادبش است.رعایت ادب و سنگینی و مثبت بودن شعرها و این که اصلا منفی نیست البته از دید ما.کاملا میشود گفت باز هم سعی کردیم قوانین را رعایت کنیم.اصلا رپ هم نیست.رپ ملودی دار است.
خشایار:البته در موج روز هم یک نو کردن هست.رویه ای که کار ما جلو میرود مثل رپهای دیگر نیست.
کیوان:اگر هم یک رپر خوب پیدا نمیکردیم اصلا نمی گذاشتیم.
......این کارهای ضعیف چیست که به اسم کلیپ نشان میدهند؟
حمید:مردم هم میشود گفت به نوعی تکرار را دوست دارند.موزیک های تکراری ارام و ....
خشایار:کسی دوست ندارد.فکر میکنم از روی ناچاری است.وقتی چیزی نیست...
فکر می کنید به کجا میرسید؟فکر میکنید بروبکس چند وقت دیگر میتواند باشد؟
خشایار:واقعا نمیدانم به کجا میرسیم.البته بد هم هست که ادم نداند به کجا میرسد در کل.اما به دنبال این هستیم که بروبکس بتواند فعالیتش را گسترش دهد و در زمینه های دیگری هم کار کند.
این زمینه های دیگر چی هست؟
خشایار:تولید آثار هنری چون فکر میکنم توانایی این را داریم که کارهایی را هم برای بقیه تولید کنیم ،فکر میکنم اوج کار گروهی ما این خواهد بود که علاوه بر اینکه یک گروه موسیقی خوب داشته باشیم برای کشورمان ، بتوانیم تولیدات خوبی هم داشته باشیم ، ما دوست داریم تحت قوانین کشورمان کار کنیم ما تمام تلاشمان این سالها این بوده که این کا رو بکنیم .
از نظر شما ابتذال چیست ؟
خشایار:ابتذال بنا به قوانین و عرف هر کشور تعریف میشود.ولی موضوع این است که قوانین هر کشوری هرطور که تعریف شده باشد باید از ان پیروی کرد.یعنی من نمیتوانم بگویم چرا قوانین کشور ما اینطور است این قوانین تنظیم شده است.من وقتی شهروند این کشور هستم تحت هر شرایطی باید به قوانین کشورم احترام بگذارم و از ان پیروی کنم.بنا به قوانین کشور ما یک سری خط قرمزهایی وجود دارد که بعضی چیزا را غیر قانونی میکند و ما قبولشان داریم و سعی میکنیم اصلا انجامش ندهیم
Hamid Hamid
16-05-2010, 09:02
ابي
خب شايد بعضي دوستان اين مسائل و بدونن اما گفتنش خالي از لطف نيست.
ابي معروف به ابراهيم حامدي متولد 28 خرداد 1328 در فوزيه تهران هست.پدرش خياط بوده و كلآ خانواده ي متعصبي داشته و پدرش هم اصلآ دلش نمي خواسته كه پسرش خوانندهگي رو به عنوان حرفه ي خودش انتخاب كنه.ابي كاره خوندن رو از اونجايي آغاز ميكنه كه ابتدا واسه ي دوستانش و محل ميخونده.اما در دبيرستان خواننده ي گروه دبيرستانش بوده به اسم گروه"پسران آفتاب" و بعد از دبيرستان تصميم جدي واسه خوانندگي ميگيره و چند سالي هم به طوره كاملآ ناشناس ميخونده.البته كاراي كسايه ديگه مثل منوچهر سخايي رو...تا اينكه 1روز تو متل قو كه گروه بلك كتس(اون زمان شهرام و شهبال شب پره.فرهاد و حسن شماعي زاده(نوازنده ي ترومپت) عضو اون گروه بودن) اونجا دعوت بودن واسه اجراي برنامه و اتفاقي در حالي كه ابي داشته برنامه اي به اسم بابا از منوچهر سخايي رو ميخونده برادران شب پره از كاره اون خوششون مياد و خلاصه ابي به گربه هاي سياه ميپيونده.و كارش به صورت جدي شروع ميشه.
و چند وقي با گروه جاهاي مختلف كار ميكردن تا اينكه ابي و شهرام تصميم به جدا شدن از گروه ميگيرن و با همديگه كاري به اسم "چيلي پوم" كه اسپانيايي هست رو انجام ميدن و ديگه همه اينارو به اسم"شهرام و ابي" ميشناسن و يكي از بهترين گروههاي 2نفره در موسيقي ايران هستند(در كناره اندي و كوروس.كامران و هومن و...).
نكته ي قابل توجه اينكه در بلك كتس ابي آهنگهاي انگليسي ميخونده بدون اينكه معنا و مفهومش رو بدونه.1 نكته اينكه ابي به خوبي ميتونه درام بزنه و تسلط داره.
ابي قبل از انقلاب در چند فيلم خونده مثل ذبيح.كندو.بت شكن.بر فراز آسمان و 1فيلم از كاراي ايرج قادري خونده.
اولين كارش هم "عطش" بوده وبعد از اون "چرا چرا" به آهنگسازي ه محمد شمس كسي كه آهنگسازه ترانه ي به ياد ماندنيه "خليج" هم هست.
ابي معروف شدنه خودشو مديون "فريدون فرخزاد" و برنامه ي "ميخك نقره اي"(بزرگترين برنامه ي شو در اون زمان) چون چندين بار آهنگ ابي رو پخش ميكنه و مردم با چهره و صداي شخصي به اسم "ابي" آشنا ميشن.
و بعد ابي با "بابك بيات" و "ايرج جنتي عطايي" آشنا ميشه و كارهاي زيبايي مثل:"خورجين" "سايه" "خاتون" و طپش انجام ميدن.
قضيه ريش ابي:از اونجايي كه ابي هر سب برنامه داشته مجبور بوده كه هرشب اصلاح كنه و خب صورتش اذيت ميشده و تصميم ميگيره استراحت بده به پوست صورتش و 1 مدت ريش ميزاره و بعد ميبينه كه چون صورته لاغر و استخوني داره اين ريش خيلي بهش مياد و از سال 1354 اين مدل ريش ابي ميشه و به قوله خودش دلش واسه چرب تراش تنگ شده[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ابي بهترين آهنگ خودش رو "پوسته شير" ميدونه.
هنرپيشگي:ابي به اسراره شهرام شب پره در فيلم "بوي گندم" بازي ميكنه و اتفاقآ نقش 1معتاد رو خيلي خوب اجرا ميكنه اما خودش هيچ وقت لين كارو دوست نداشته و فيلم و كامل هيچ وقت نديده.
آخرين كارهاي ابي در ايران مربوط به ترانه هاي فيلم "بوي گندم" بوده به اسم "پيچك" و "خالي".
سال 57 هم از ايران خارج شده و اومده به لس آنجلس اما اصلآ قصد زندگي در خارج رو نداشته كه با شكل گيريه انقلاب ديگه مجبور به غربت نشيني ميشه.
ابي 4فرزند به نام هاي "سايه" "خاتون" و "عسل" داره كه اسم دختراشو از اسم ترانه هاش انتخاب كرده.1پسر هم از مهشيد همسر دومش داره به اسم"فرشيد".
ادامه دارد...
دریا دادور دختر چنگ سحرآمیز قصة حسن و خانوم حنا ) لوبیای سحرآمیز ( است. صدای خوش و روح شاعری در او موروثی است و عشق بیپایان او به موسیقی و آواز از كودكی در رگهایش جاریست.
از كودكی روی صحنه و در لابهلای دكورهای تئاتر زندگی كرده، از دنیای جادوئی آن الهام گرفته و با عشق به تماشاچی و مردم، رؤیاهای آیندهاش را ساخته است.
دریا با دریایی از عشق به وطن، سرزمین هزار و یك شب، تخت جمشید، فردوسی، حافظ، خیام و مولانا را وداع میگوید و برای كسب دانش، هنر، موسیقی و آواز راهی دیار موزار و بیزه میشود.
در سال 1999 از كنسرواتوآر ملی تولوز فرانسه، موفق به دریافت مدال طلا در رشتة آواز لیریك میشود و سپس در سال 2000 دیپلم حرفهایاش را در رشتة آواز باروك اخذ مینماید.
او بلافاصله پس از پایان تحصیلاتش در تئاتر سلطنتی كومپین فرانسه، به عنوان سولیست در دو اجرای متوالی ایفای نقش مینماید.
دریا دادور در تابستان سال 2002 چندین شب متوالی در تهران با همراهی اركستر سمفونیك ارمنستان به رهبری لوریس چكناوریان، آواز های نقش تهمینه در اپرای ملی رستم و سهراب را اجرا میكند و در زمستان همان سال در تالار وحدت ) رودكی ( تهران چندین شب پیدرپی در جشنوارة موسیقی ملل به رهبری لوریس چكناوریان آواز میخواند.
او بارها برای اجرای كنسرت به كشورهای مختلف جهان از جمله ایران، فرانسه، آلمان، سوئد، عمان، آمریكا ، كانادا و .... دعوت میشود.
عشق دریا به شعر و موسیقی و گویشهای گوناگون سرزمین زادگاهش ، او را قادر ساخته است تا طیف وسیعی از ترانههای محلی و سنتی ایران را به سبک خود و به زیبائی اجرا نماید. او آهنگهایی نیز روی اشعار فارسی ساخثه و میسازد. ترانه "رقص من" روی قطعه یی از شغر"زهره و منوچهر" ایرج میرزا و "تاب بنفشه" روی غزلی از "حافظ" از جمله خلاقیتهای اخیر او میباشد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
hou-moh-teh
04-06-2010, 01:15
سلام بچه ها من دنبال mail تامرحسنی میگردم کسی به من کمک میکنه؟لطفا برام پیغام بگذارید.خیلی برام مهمه ممنون میشم بهم کمک کنید
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اريک پاتريک کلپتون متولد 30 مارس 1945 در ريپلي انگلستان.
اريک اولين گيتار خود را از مادربزرگش هديه گرفت و نخستين تجربه هاي خود را در نواختن اين ساز با کار بر روي آثار ليمون جفرسون و بي بي کينگ کسب کرد.
او در سال 1962 وارد کالج هنري کينگستون شد و در ژانويه 1963 به گروه The Roosters پيوست. البته همکاري او با اين گروه تنها 7 ماه به طول انجاميد.
از مهم ترين گروه هايي که اريک در دهه 60 با آنها همکاري کرد مي توان به دو فوق گروه The Yardbirds و Cream اشاره کرد. موسيقي او در اين دو گروه بسيار زيبا تر از گروه هاي ديگر دهه 60 مرتبط با اريک بود. با وجود اينکه در آن سالها موسيقي او بازار خوبي نداشت اما نام اريک کلپتون در بين موزيسين هاي دهه 1960 از اعتبار و جايگاه ويژه اي برخوردار بود.
در نيمه دوم دهه 60 اريک تصميم گرفت با پيوستن به گروه Blind Faith به بلوز کلاسيک ولي اين گروه نيز با انتشار يک آلبوم موفق اريک را خيلي زود خسته کرد و براي مدتي در چند گروه سرگردان شد.
او در اواخر دهه 60 و اوايل دهه 70 ميلادي اولين آلبوم سولوي خود را که همنام خودش بود روانه بازار کرد که در Top 15 آمريکا و Top 20 بريتانيا قرار گرفت.
در اواسط سال 1970 ميلادي بود که اريک تصميم به تشکيل فوق گروه Derek and the Dominos گرفت که حاصل آن 4 آلبوم موفق استوديويي و زنده بود. تک آهنگ ليلا هم اثر بسيار موفق او در همين دوران بود .
اریک تمام سال 1971 را به دلیل اعتیاد شدید در خانه اش در ریپلی گذراند. اما سال 1972 برای او پر ثمر تر بود و آلبوم History Of Clapton اثر او در این سال است. او در طی سالهای اولیه دهه 70 ضربات روحی زیادی خورد که از جمله آنها میتوان به مرگ زود هنگام و مشکوک به خودکشی جیمی هندریکس در سپتامبر 1970 , مرگ دوئن آلمن در اکتبر 1971 که در یک حادثه موتور سواری رخ داد و مرگ پدربزرگش که برای او بسیار دوست داشتنی بود اشاره کرد.
در ژانویه 1973 پیت تاون زند گیتاریست گروه The Who با هدف ایجاد انگیزه در اریک کنسرت بزرگی ترتیب داد که در آن استیو وینوود بیسیست , ران وود , جیم کپلدی درامر و ریک گرچ بیسیست و ویالونیست نیز حضور داشتند. این کنسرت چنان امیدی در اریک پدید آورد که بتواند معالجات اعتیادش را با موفقیت به اتمام برساند.
پس از پشت سر گذاشتن بحران های زندگی او کار موزیکش را در جولای 1974 و با عرضه آلبوم استودیویی جدیدش به نام 461 Ocean Boulevard باعث شد تا اریک کلپتون تمام نشود. از دیگر کارهای زیبای او در دهه 70 میتوان به Wonderful Tonight, Cocaine , Bell Bottom Blues ,Tell The Truth و... اشاره کرد.
در سال 1976 هم او در آلبومی به نام No Reason To Cry با باب دیلن و رانی (ران) وود همکاری کرد.
اما به نظر من مهمترین اتفاق در دهه 80 مربوط می شود به همکاری او با دو موزیسین بزرگ به نامهای راجر واترز و فیل کالینز که برای هر سه اینها موفقیت بزرگی محسوب می شد.
اما دهه 90 برای او از نظر زندگی شخصی همراه با اتفاقات هولناکی بود
ابتدا مرگ استیوی ری ون و مهمتر از آن سقوط پسر پنج ساله اش از آسمان خراشی در نیو یورک که برای او و هر پدری ضربه روحی مهلکی محسوب می شود ; او آهنگ زیبای اشکها در بهشت را به همین خاطر تهیه و اجرا کرد.
از دیگر فعالیت های او در دهه 90 را میتوان به اجرای دو کنسرت تاریخی به نامهای 24 شب و Unplugged اشاره کرد. همچنین موزیک متن فیلم Rush و آلبوم بلوز بسیار موفق" از گهواره "و آلبوم Pilgrim از فعالیتهای موفق کلپتون در دهه 90 محسوب می شود. آهنگ های Change The World و My Father's Eyes هم محصول دهه 90 است.
دهه 2000 هم موج دیگری از فعالیت های مختلف کلپتون را به خود دید. از اجرای تورهای موفق مخصوصا تور Crossroads و همچنین آلبوم های مختلف از جمله Reptile تا فعالیت های خیر خواهانه در ضمینه مبارزه با مواد مخدر و الکل.
آلبوم زیبای او نیز در سال 2004 به نام " من و آقای جانسون " آلبوم جالبی محسوب می شود. در این آلبوم او کارهای رابرت جانسون را کاور کرده که با استقبال عمومی مواجه شد.
اریک کلپتون تنها کسی است که نامش سه بار در تالار افتخارات راک اند رول ثبت شده.
او در ابتدا در سال 1992 به دلیل عضویت در گروه افسانه ای The Yardbirds این افتخار نصیبش شد سپس در سال 1993 به دلیل عضویت در سوپر گروه خامه (Cream) دو عنوانه شد و بالاخره در سال 2000 به دلیل فعالیت های سولو در این زمینه رکورد دار شد.
SA3EDLORD
09-07-2011, 10:55
بیوگـــــرافی
مایلی ری سایرس'(ماری )' متولد ۲۳ نوامبر ۱۹۹۲، هنرپیشه، خوانندهی پاپ و ترانهسرای آمریکایی است.او پس از بازی در نقش مایلی استیووارت/هانا مونتانا در سریالی به نام "هانا مونتانا" از تولیدات شبکه دیزنی به شهرت رسید.
مایلی پس از آغاز "هانا مونتانا" در مارس ۲۰۰۶ بسیار تحت تاثیر قرار گرفته و به وجد آمد.به دنبال موفقیتهای این برنامه تلویزیونی، در اکتبر ۲۰۰۶ یک سی دی شامل ۸ ترک که توسط مایلی سروده شده و مربوط به ترانههای این سریال میشد به بازار عرضه شد. او در دسامبر ۲۰۰۷ رتبهٔ هفدهم در رده بندی مربوط به ۲۰ پردرآمدترین تازه کاران زیر ۲۵ سال را با درآمد سالیانه بالغ بر ۳/۵ میلیون دلار آمریکا به خود اختصاص داد.
سایرس در ۲۳ ژوئن ۲۰۰۷ با انتشار آلبوم "ملاقات با مایلی سایرس" حرفهٔ موسیقی را به طور مستقل آغاز کرد که شامل تک آهنگی با نام «تو را دوباره میبینم» بود که اولین ترانهٔ وی در ۱۰ ترانهٔ برتر(Top ۱۰) به حساب میآید. این ترانه به مایلی کمک کرد تا از رادیو دیزنی به ۴۰ ترانهٔ برتر رادیوی اصلی گذار پیدا کند و باعث شد راه برای هنرمندان دیزنی در عرصههای بالاتر باز شود. دومین آلبوم او با عنوان بریک اوت در ۲۲ جولای ۲۰۰۸ منتشر شد که در حقیقت اولین آلبوم او فاقد ترانههای متن سریال هانا مونتانا محسوب میشد. هر دوی این آلبومها با استقبال گرمی از طرف بیلبورد ۲۰۰ مواجه شده و در صدر این فهرست قرار گرفتند. در سال ۲۰۰۸ او در فیلمی با عنوان Hannah Montana & Miley Cyrus: Best of Both Worlds Concert ایفای نقش کرد.
مایلی همچنین در سال ۲۰۰۸ در انیمیشن "بُلت" هنرنمایی کرد و ترانهای با عنوان «فکر میکردم تو را گم کردم» را به همراه جان تراولتا برای آن خواند که باعث نامزد شدن او در گلدن گلوب نیز شد. او در فیلم دیگری که مربوط به هانا مونتانا میشد، به نام هانا مونتانا: فیلم، شرکت کرد که این فیلم در ۱۰ آوریل سال ۲۰۰۹ بر روی پرده رفت. همچنین او تک آهنگ «صعود» را به عنوان موسیقی متن این فیلم خواند. مایلی در سال ۲۰۰۸ در فهرست ۱۰۰ هنرمند تاثیر گذار جهان از مجلهٔ تایم قرار گرفت. مجلهٔ فوربز او را در لیست ۱۰۰ هنرمندی که درآمدی بیش از ۲۵ میلیون دلار آمریکا را دارند به عنوان سی و پنجمین نفر انتخاب کرد.
ســــال هـــای اغازیــن زنــدگی
سایرس در شهر نشویل واقع در ایالت تنسی زاده شد. مادرش لتیشیا تیش ، پدرش خواننده و نوازندهٔ سبک کانتری با نام بیلی ری سایرس† و پدربزرگش ران سایرس بود. او دو برادر ناتنی با نامهای کریستوفر کدی و تریس سایرس دارد، که دومی خواننده و نوازنده گیتار گروه راک با نام ایستگاه مترو در ایالت کالیفرنیا است. مایلی همچنین یک خواهر ناتنی بزرگتر از خود با نام برندی، یک برادر کوچکتر با نام بریسون و یک خواهر کوچکتر از خود با نام نوآ که هنرمند هم هست، میباشد. والدینش نام او را دیستنی هُپ (در انگلیسی به معنای امیدوار به سرنوشت) گذاشتند چراکه اعتقاد داشتند او کارهای بزرگی را در آینده انجام میدهد. نام مستعار «مایلی» به دلیل چهرهٔ همیشه بشاش او برایش انتخاب شد.او بعدها که به شهرت رسید نام مستعار دیگر (ماری) را هم به نام خود اضافه کرد که به دلیل علاقه وافر او به خواننده معروف (ماریان کری) بود.
سایرس در مدرسهٔ متوسطهٔ "Heritage" تحصیل میکرد و در آنجا چیرلیدر بود. و هم اکنون او به مدرسهای واقع در منطقهٔ Options For Youth میرود. او همچنین یک معلم خصوصی در مورد برنامهٔ تلویزیونی خود دارد. او در مزرعهٔ والدینش در خارج نشویل بزرگ شد.گفته ميشود او با عباس باقري براي اجراي يكي از ترانه هاي "بي من"به توافق رسيده بود."
حــــرفه ی بازیگـــری
علاقهٔ سایرس به بازیگری از زمانی شروع شد که خانوادهٔ او هنگامی که او ۹ سال داشت برای مدت کوتاهی در شهر تورنتو واقع در ایالت انتاریوی کانادا زندگی میکردند. اولین بازی او مربوط میشود به سریالی به نام «داک» که پدرش در آن بازی میکرد، که در آن سایرس به عنوان یک مهمان با نام کایلی در آن حضور داشت. در سال ۲۰۰۳ در نقش «راثی جوان» در برنامهٔ تلویزیونی «ماهی بزرگ» به کارگردانی تیم برتون ظاهر شد. او همچنین در موزیک ویدیوی «اگر غم و قصه هم بال داشت» با صدای روندا وینسنت و برنامهٔ «Colgate Country Showdown» که پدرش میزبان آن بود نیز حضور کوتاهی داشت. او در سال 2009 در فیلم Hannah Montana نقش آفرینی کرد. این فیلم براساس همان شخصیت وی در سریال Hannah Montana ساخته شده بود. که در هفته اول توانست صدر جدول فروش سینماهای آمریکا را به دست آورد. در سال 2010 فیلمی با نام The Last Sung از وی روی پرده سینماهای آمریکا رفت. موفقیت این فیلم به نظر کمتر از Hannah Montana میاید. اما از نظر منتقدین، هر دو، فیلمهای قوی هستند.
Arch Enemy یک گروه سوئدی در سبک Melodic Death Metal است که در سال 1995 توسط گیتاریست چیره دست و استثنایی گروه Carcass به نام Michael Amott پایه گذاری گردید.
ایده اصلی گروه Arch Enemy از سوی Michael Amott گیتاریست سابق گروه های Carcass, Carnage و Spiritual Beggars زمانی تحقق یافت که وی پس از سال ها گروه افسانه ای Carcass را ترک گفت. او به همراه برادر کوچکترش Christopher Amott, عضو گروه Armageddon و خواننده ای به نام Johan Liiva که در گروه هایی چون Carnage, Furbowl و Denoument فعالیت کرده بود, گروه Arch Enemy را در سال 1995 پایه گذاری کرد. در این دوران یک نوازنده موقت درام به نام Daniel Erlandsson نیز به گروه پیوست که در سال های بعد عضو اصلی Arch Enemy گردید. هدف اصلی Michael Amott از تشکیل چنینی گروهی, همانگونه که خود گفته است, ارائه تلفیقی از موسیقی ملودیک و به همراه خشونت و سرعت و تکنیک بالا می باشد.
نخستین آلبوم گروه با عنوان Black Earth در سال 1996 منتشر گردید. این آلبوم با موفقیت بسیار گسترده ای در کشورهای سوئد و ژاپن رو به رو گردید و ترانه Burn Me and Angel نیز توانست نظر MTV را به خود جلب نماید. البته در این دوران Arch Enemy را نمی توان یک گروه حقیقی نامید بلکه باید آن را به عنوان پروژه انفرادی Michael Amott در نظر داشت. تمامی اشعار و موسیقی قطعات توسط شخص وی نوشته شده است و اجرای قسمت های اعظم گیتار و تمامی بخش های گیتار بیس را نیز بر عهده او بوده است. البته بر روی جلد آلبوم نام Liiva به عنوان نوازنده بیس نوشته شده است, با این حال Amoot بعدها اعلام نمود, این کار را تنها برای آن انجام داده است که تصویر پشت جلد بیشتر شبیه به گروه به نظر برسد. بسیاری اعتقاد دارند آلبوم Black Earth را باید به عنوان خشن ترین و تهاجمی ترین کار گروه در نظر گرفت. این خشونت در آثار بعدی به تدریج رنگ می بازد با این حال هیچوقت محو نمی گردد.
پس از انتشار آلبوم Black Earth گروه توانست قرارداد جدیدی با کمپانی Century Media برای پخش اثارش به امضا برساند. در سال 1998 آنها نخستین آلبوم خود را با کمپانی جدید تحت عنوان Stigmata عرضه نمودند. برای ضبط این آلبوم یک نوازنده درام به نام Peter Woldoer و بیسیستی به نام Martin Bengtsson نیز به Arch Enemy پیوستند. این آلبوم توانست به موفقیت های بیشتری نسبت به Black Earth دست یابد و شنوندگان بسیاری را در اروپا و آمریکا به خود علاقه مند ساخت. این آلبوم نخستین اثر گروه Arch Enemy بود که به صورت جهانی منتشر گردید.
در 1999 سرانجام Sharlee D Angelo به عنوان نوازنده اصلی گیتار بیس به Arch Enemy پیوست و Erlandsson نیز بار دیگر نوازندگی درامز را در این گروه بر عهده گرفت, اما این بار نه به عنوان نوازنده موقت, بلکه به عنوان عضو اصلی گروه.
آلبوم Burning Bridges سرانجام در سال 1999 عرضه گردید و بلافاصله پس از آن نیز یک اجرای زنده مشهور از این گروه با عنوان Burning Japan Live 1999 راهی بازار شد. این اجرای زنده نخست تنها در ژاپن عرضه گشته بود اما به زودی به تقاضای طرفداران گروه, در سراسر دنیا منتشر گردید. آلبوم Burning Bridges را می توان به عنوان یک نقطه عطف در اثار Arch Enemy در نظر گرفت. در این آلبوم بود که موسیقی گروه با حفظ خشونت آلبوم های پیشین به سمت فضایی بسیار ملودیک تر نسبت به سابق حرکت کرد.
در سال 2001 خواننده گروه یعنی Johan Liiva سایرین گروه را ترک کرد. Michael Amott در این باره می گوید, ما به خواننده ای پرانرژی تر و هماهنگ تر با سایر اعضای گروه احتیج داشتیم و Liiva فاقد این خصوصیات بود. پس از جدایی Liiva یه خواننده آماتور که پیشتر نویسنده ای در یک مجله آلمانی بود به عنوان خواننده گروه معرفی گردید. این زن که Angela Gossow نام داشت در طی یک مصاحبه با Amott آشنا شده بود. وی به خوبی توانست جایگزین Liiva گشته و در میان هواداران گروه به محبوبیت دست یابد.
نخستین آلبوم گروه Arch Enemy با صدای Gossow با عنوان Wages of Sin در سال 2001 منتشر گردید. آلبوم بعدی Anthems of Rebellion نام داشت که در سال 2003 عرضه شد. در این آلبوم برای نخستین بار از خواننده دوم نیز برای هارمونی استفاده گردید. یک سال پس از آن, گروه Arch Enemy یک EP با نام Dead Eyes See No Future عرضه کرد که در آن ترانه هایی از گروه های Manowar, Megadeth و Carcass را نیز بازنوازی کرده بودند.
در ماه June سال 2005 گروه Arch Enemy ضبط ششمین آلبوم خود با عنوان Doomsday Machine را به پایان برد. اما در جولای همان سال Christopher Amott گیتاریست گروه, Arch Enemy را به دلیل ادامه تحصیلات خود ترک کرد. پس از وی به ترتیب گیتاریست هایی چون Gus G و Fredrik Akeson به Arch Enemy پیوستند. با این حال Christopher بار دیگر در سال 2007 و زمانی که گروه قصد داشت ضبط آلبوم جدید خود را آغاز کند به Arch Enemy پیوست.
البومهایDoomsday machine و Rise of the tyrant شاهکاهای آرچ انمی هستندد.
Children Of Bodom ، یک گروه ملودیک دث متالی که در سال 1993 در فنلاند تشکیل شد. اسمش به یکی از بزرگترین کشتارها در تاریخ اسکاندیناوی بر میگرده. گروه با نوازندگی گیتار و خوانندگی Alexi Laiho و درام Jaska Raatikainen تشکیل شد. Lead گیتاریست گروه Alexander 'Ale' Kuoppala ، Henkka Blacksmith بیسیست و Janne Wirman نوازنده کیبرد گروه! نوازندگانی قوی که با توجه به کشورشون و خصوصیات منطقه Scandinavi مانند خیلی از گروههای دیگه در این منطقه Black و یا به عبارتی Scandinavian black metal هستند.
اولین آلبوم گروه در سال 1998 و با نام Something Wild . اولین آلبوم گروه به قدری قوی ارایه شد که بسیاری از جمله شنوندگان عادی ، صاحبنظران ، و هواداران گروه رو به خود جلب کرد. این آلبوم به سرعت گروه را مورد توجه عموم قرار داد ، خصوصا بدلیل توانایی های منحصر به فرد نوازندگان گروه خصوصا Lead Guitarist قوی گروه. استفاده از یک گیتار نوازی سریع و با تکنیک ، اولین آلبوم گروه رو به قدری قوی عرضه کرد که به عقیده کارشناسان Progressive Black را به طرز قوی جزو بهترین های متال معرفی کرد و بسیاری از مخالفین ملودیک دث را تحت تاثیر این سبک قرار داد. این اثر با بسیاری از نقد های خشن و دور از واقعیت نیز روبرو شد. نقدهای موافق و مخالف در مورد این اثر بسیار ارایه شد ، اما به طور کلی این اثر رو واقعا بی رقیب مبدونن. نوازندگی Jaska Raatikainen رو در این آلبوم عالی به شمار آوردن و به نوعی در برخی از Song ها اون رو پیش برنده کار گروه میدونن. خصوصا در Track های مثل Lake Bodom و Red Lights in my eye . کوتاه بودن زمان این البوم که حدوده 35 دقیقه هست رو بزرگنرین مشکل آلبوم میدونن. In The Shadows و Lake Bodom از این آلبوم واقعا قوی کار شده.
کار بعدی گروه در سال 1999 و با نام Hatebreeder عرضه شد. به دیده کارشناسان سریعتر ، اجرای قوی تر و Heavy تر از کار قبلی گروه. در دید کلی آلبوم رو یه کاره Black به حساب میارن ، اما شیوه خوندن خواننده گروه رو بیشتر نزدیک به Scandinavian Black metal میدونن. دقیقا چیزی که گروه و هوادارانش اونو بیشتر دوست دارن. کارهای این آلبوم رو دوست داشتنی و زیبا میدونن ، اما با زیاده روی خواننده گروه در استفاده از صدای جیغ دار و ترس آور. دقیقا همون 2 موردی که میشه جزو خصیصه های Black ودث به حساب آورد. نوازندگی گیتار رو بسیار خشن و سریع و نوازندگی درام رو نامانوس میدونن. یه مورد جالب در مورد این اثر استفاده بیش از حد سرعت در نوازندگی گیتار میدونن . در مورد نکنیک دو نوازنده گروه هیچ شکی وجود نداره ، اما استفاده بیش از حد سرعت کمی از ظرافت کار به دیده کارشناسان کم کرده. و همین باعث شده COB رو جزو سریعترین گروه های متال تا حال میدونن.
Follow the Reaper عرضه شده در سال 2001 ، که عقیده دارن در اون شادترین ریتمهای که تو Black و ملودیک دث با کیبرد زده شده رو داراست. کاری قوی از نظر سرعت و بحث Mix به حساب میاد.
بیوگرافی گروهChildren Of Bodom
COB به طور کلی یکی از بهترین گروههای ملودیک دث متالی که تا به حال وجود داشته به حساب میاد. Drum رو قوی و Lead Guitar رو عالی میدونن. سرعتی و در عین حال تکنیکی . نوازنده ریتم و خواننده رو هم قوی میدونن. خصوصا به دلیل جنس صدا که با خصوصیت های Black ودث مطابقت داره. Cover های آلبومهای گروه اصولا از یک فرم با افراط در ترس ، رنگ زمینه کار شده. طرح Cover ها هم اصولا از یک شخصیت ترسناک که در Video ها شون هم ازش استفاده شده ، طراحی شده. Every Time I Die رو از نظر خوده گروه بهترین و دوست داشتنی از همس ، Video بسیار زیبایی داره که باز هم از همون شخصیت استفاده شده. Video اهنگ Downfall از گروه هم زیبایی خاصی داره که میشه سرعت نوازندگی و ضرافت Lead گیتار گروه رو دید.یک تم سبز رنگ کل کار رو تحت تاثیر قرار داده. مثل اکثر گروههای متال دیگه از IronMaiden کاور کرده ، آهنگ The Trooper که بسیار سرعتی و با خصیصه های Black کار شده.[COLOR="Silver"]
t.sunami
24-07-2011, 21:42
سلام! من بیو گرافی از عماد طالب زاده میخواستم! خواهشا زود به درخواست من رسیدگی کنید!مرسی
hirsababak
21-08-2011, 11:33
اگه ممکنه بیوگرافی Cherilyn Sarkisian رو هم بزارید
با تشکر
hirsababak
21-08-2011, 11:57
شرلین سرکیسیان متولد 20 مه 1946 از خوانندگان امرکایی است.وی یکی از چهره های معروف خواننده و بازیگر در دنیا می باشد و در دهه 1960 هنگامی که همراه با سانی می خواند به شهرت رسید پدر شر از پدر ایرانی ارمنی و مادر او امریکایی چند تباره است.شر در اخرین سال های نوجوانی با همسرش sonny bonno اشنا شد . ان دو پس از ازدواج به خوانندگی و مجری گری و ..... پرداختند و در اندک زمانی توانستند زوج هنری موفق sonny-cher را پدید اورند . cher در دهه 1960 به همراه همسرش به موفقیت های بسیاری دست یافتند و ترانه های بسیاری را اجرا کردند.در سال 1974 شر و همسرش ار یکدیگر جدا شدند. شر کار خود را به طور حرفه ای ادامه داد و شروع به خواندن البوم های موسیقی با سبک پاپ نمود.در دهه 1980 شر تجربیات خود را برای بازی در فیلم های سینمایی به کار گرفت.فیلم باور کن 1998 محصول شرکت وارنر با بازی شر از پرفروش ترین فیلم های سال بود
(دوستانی که بیوگرافی کاملی از شر داشتند لطفا بزارند که استفاده کنیم)
M-I-L-A-D
28-09-2011, 14:46
دستت درد نکنه میلاد جان خیلی دنباله تاریخچه این گروه ها بودم امیدوارم تایپک ادامه داشته باشه
موفق باشی
Slim_shady
28-09-2011, 16:10
Christina Perri
بیوگرافی این خواننده جوان راک رو هم بزارید
M-I-L-A-D
08-10-2011, 13:23
سلام عزيزان
درباره ماريا كري هم برام بفرستيد لطفا
ممنون ميشم
Amir Hossein
04-11-2011, 00:51
سلام
اگه از lady gaga هم بذارین خیلی خوب میشه
mer30
pcbigabi
19-11-2011, 03:19
درود . دوستان کسی از دمیس روسس و گروه آ فرودیت چایلد آلبومی داره ؟ سپاس
Pessimist
20-11-2011, 17:00
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
میک پرتنی (Michael Stephen Portnoy) در 20 آوریل سال 1967 در شهر Long Beach نیویورک آمریکا بدنیا آمد. پدرش بعنوان DJ در رادیو محلی مشغول به کار بود و همین زمینه ای شد برای علاقمندی وی به موسیقی. گروههایی مانند Queen Led Zeppelin, The Who, Yes و Beatles نیز تاثیرات بسزایی در گرایش وی به موسیقی داشتند. او بصورت خود آموز شروع به یادگیری درام نمود و دروس تئوری را در دوران دبیرستان فرا گرفت.
در همان زمان بود که در گروههای محلی چون Intruder، Rising Powerو Inner Sanctum شروع به نوازندگی نمود (که دو گروه آخری یک آلبوم نیز منتشر نمودند). وی بعد از گرفتن بورس تحصیلی گروه Inner Sanctum را ترک نمود و به دانشگاه موسیقی بوستون رفت.
در آنجا بود که با John Petrucci و John Myung Hakh آشنا شد و گروه Dream Theater را پایه گذاری نمود (گروهی که در اصل نامش Majestyمیباشد).
وی بخاطر همکاری با گروه Dream Theater که یکی از مشهورترین گروه های progressive metal میباشد شناخته شده است.
او یکی از ماهرترین نوازندگان درام در جهان است که در طی فعالیتهای خود در عرصه موسیقی توانسته است 23 جایزه از مجله Modern Drummer دریافت نماید.23 جایزه شامل :
"Best Up & Coming Talent" یکبار
"Best Clinician" دو بار
"Best Educational Video/DVD" دوبار
"Best recorded performance" شش مرتبه
"Best Progressive Rock Drummer" در دوازده سال اخیر
وی همچنین با John Petrucci(یکی از نوازندگان برجسته گیتار) تهیه کننده پنج آلبوم اخیر گروه بود. مایک در زمینه ساخت ترانه نیز فعالیتهای بسیاری دارد. وی بیشتر ترانه های گروه خود را نوشته است و بعد از آلبوم Awake بود که بنوعی جای خالی Kevin Moore را که از گروه جدا شده بود پر نمود.
در سن 37 سالگی بعنوان جوانترین درامر بعد از Neil Peart، نامش در تالار مشاهیر Drummer's Hall of Fame ثبت شد.
جدا از فعالیتهایش بعنوان نوازنده و یکی از اعضای اصلی گروه سعی نموده است تا با کشف استعداد های جوان گروههای موفقی را نیز بوجود آورد که سازمان دهنده و موسس گروههای راک بسیاری چون: Transatlantic, Liquid Tension Experiment, و O.S.I. (همراه با کیبوردیست گروهش Kevin Moore) بوده است.
وی همچنین ویدیوهای تصویری با عنوان Progressive Drum Concepts و Liquid Drum Theater وIn Constant Motion نیز منتشر کرده که جوایزی را نیز از آن خود نموده است و در این میان نیز کلیپ های تصویری زیادی توسط وی تهیه شده که شامل پشت صحنه هایی از ضبط آلبومهای گروه مانند: Six Degrees of Inner Turbulence, Train of Thought Octavarium و Transatlantic release Bridge Across Forever است که بصورت رایگان و غیر تجاری در سایت وی موجود میباشد.
سازهای مورد استفاده وی:
1=THE ALBINO MONSTER-Tama/Sabian
2=THE SIAMESE MONSTER-Tama/Sabian
3=THE PURPLE MONSTER-Tama/Sabian
4=THE TRANSATLANTIC KIT-Tama/Sabian
5=THE AWAKE / A CHANGE OF SEASONS KIT-Tama/Sabian
آلبومهای منتشر شده ( همراه با گروه Dream Theater) :
* 1989 - When Dream and Day Unite
* 1992 - Images and Words
* 1993 - Live at the Marquee
* 1994 - Awake
* 1995 - A Change of Seasons
* 1997 - Falling Into Infinity
* 1998 - Once in a LIVEtime
* 1999 - Metropolis Pt. 2: Scenes from a Memory
* 2001 - Live Scenes From New York
* 2002 - Six Degrees of Inner Turbulence
* 2003 - Train of Thought
* 2004 - Live at Budokan
* 2005 - Octavarium
* 2006 - Score
* 2007 - Systematic Chaos
هستند. وی با گروههای متعددی نیز بعنوان نوازنده مهمان فعالیت نموده که میتوان به همکاری وی در سال 2004 نیز با گروه متال Overkill اشاره ای نمود.
واقعا حیف شد که بعد از این همه سال از گروه دریم تیتر جدا شد!:19:
Lady parisa
21-11-2011, 09:09
مایکل جکسون عادت داشت که تختش را خیس کند.
مایکل جکسون زمانیکه درگذشت 50 ساله بود و در این 50 سال شب ها تختش را خیس می کرد!
دکتر موری که هفته گذشته در مورد مرگ مایکل جکسون مجرم شناخته شد گفت:" مایکل هر شب تختش را خیس می کرد و بوی بدی در اتاقش می پیچید. من همیشه مجبور بودم تختش را تمیز کنم".
دکتر موری عقیده دارد که مایکل دچار یک مشکل روحی بوده که باعث می شد تختش را خیس کند و می گوید چه کسی باور میکند یک مرد 50 ساله با این شهرت هر شب خودش را خیس کند؟
مایکل به دکتر موری گفته بود که هیچ دوستی ندارد و او تنها دوست واقعی است که برایش مانده !
MILAD MGH
21-11-2011, 19:03
مایکل جکسون عادت داشت که تختش را خیس کند.
مایکل جکسون زمانیکه درگذشت 50 ساله بود و در این 50 سال شب ها تختش را خیس می کرد!
دکتر موری که هفته گذشته در مورد مرگ مایکل جکسون مجرم شناخته شد گفت:" مایکل هر شب تختش را خیس می کرد و بوی بدی در اتاقش می پیچید. من همیشه مجبور بودم تختش را تمیز کنم".
دکتر موری عقیده دارد که مایکل دچار یک مشکل روحی بوده که باعث می شد تختش را خیس کند و می گوید چه کسی باور میکند یک مرد 50 ساله با این شهرت هر شب خودش را خیس کند؟
مایکل به دکتر موری گفته بود که هیچ دوستی ندارد و او تنها دوست واقعی است که برایش مانده !
با اینکه فکر میکنم پست شما جاش اینجا نیست اما بهتره قبل از اینکه این خبر ها رو از سایتهای خاله زنکی ایرانی اینجا بزارید یکم در مورد موری(که واقعا لقب دکتر حیفه که اول اسم این آدم بیاد)تو گوگل سرچ میکردید.البته لازم نیست.شما همین خبر پایین رو بخون:
کانراد موری محکوم شد مایکل جکسون تبرئه شد
راجر فریدمن در وب سایت خود نوشته است:
هیئت منصفه تشخیص داد که کانراد موری، مایکل جکسون را کشته است. موری که از روز ۲۵ ژوئن ۲۰۰۹ آزادانه به هر جا رفته است، ۲۲ روز در زندان خواهد ماند تا مجازاتش اعلام شود. او باید ۴ سال زندانی شود. احتمالا مجوز طبابتاش را نیز از دست خواهد داد. میتواند طی این مدت فکر کند و به خاطر آورد که چرا با اورژانس تماس نگرفت؟ چرا تنفس مصنوعی را به درستی انجام نداد؟ چرا اجازه داد مایکل جکسون پروپوفول مصرف کند؟ چرا سرگرم تلفنهایش شد؟
اگر ثروتی دارد بهتر است پنهانش کند. بنیاد و خانوادهی جکسون به زودی از او شکایت خواهند کرد و او باید جریمههای گزافی بپردازد.
این باید درس عبرتی باشد برای آنان که میخواهد راه صد ساله را یک شبه طی کنند و در یک چشم برهم زدن ثروتمند شوند. دستمزد پیشنهادی مایکل ۱۵۰ هزار دلار در ماه بود و این پزشک حریص که در مضیقهی مالی قرار داشت، وسوسه شد.
دردی از فرزندان مایکل جکسون دوا نخواهد شد اما دست کم عدالت اجرا گردید.
-----------
پس از همچین آدمی :2: انتظار هر کاری میره.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
امیر توسلی
امیر توسلی با نام اصلی محمدرضا توسلی سبزوار در سال 1352 در تهران به دنیا آمد.
پدرش مرشد زورخانه بود و همین امر سبب شد تا با شعر و آواز از همان اوان کودکی آشنا و به موسیقی دلبسته شود.امری که سبب شد تا در سالهای بعد هم به کارش بیاید.
از 17 سالگی به دنبال موسیقی رفت و ساز پیانو را برای آموختن انتخاب کرد. او پیانو را نزد برادرش آموخت و نخستین کار حرفهای خود در مقام آهنگساز را برای سریال تلویزیونی خانواده آقای رضایت، نوشته وکار حمید امجد و به تهیه کنندگی وحید نیکخواه آزاد انجام داد.
او از اواسط دهه هفتاد گروه موسیقی پژواک که نخستین گروه موسیقی راک بعد از انقلاب بود شکل داد.
فرزاد فخرالدینی، ارش رادان، میلاد زنده نام کسری سبکتکین، حمید توسلی ونوید ذوالفقار و دوره ای هم خواننده گروه شاهکار بینشپژوه اعضای این گروه بودند.
توسلی بعد از این به سراغ ساخت موسیقی برای تئاترهای روی صحنه رفت و برای دهها تئاتر موسیقی نوشت که از جمله آنها میتوان به آنسوی آینه،گرگ و میش(به کارگردانی آزیتاحاجیان) که با آریا عظیمی نژاد این موسیقی را به صورت مشترک نوشت،
پوف و بدنسازی (به کارگردانی زنده یادهوشنگ حسامی) و آثار دیگر را میتوان نام برد.
در سالهای ابتدایی دهه هشتاد او به سمت ساخت موسیقی فیلم روی آورد و برای فیلم مکس و کافهستاره به کارگردانی سامان مقدم موسیقی نوشت و سپس برای همین کارگردان در سریال شمسالعماره موسیقی فیلم ساخت. فیلم شاهکلید،یک عاشقانهآرام، دایره زندگی،محاکمه،چهارچنگولی و دو سریال گمشده و سقوط یک فرشته از دیگر آهنگسازیهای توسلی در حوزه موسیقی فیلم به شمار میرود.
او از سال 88 به دعوت داوود میرباقری ساخت موسیقی برای سریال مختارنامه را با سه ارکستر«پارسه»، «ارکستر کوبهای نایریکا» و «گروه کر فیلارمونیک تهران» آغاز کرد.
hamshahrionline.ir
با تشکر مهران...
بیوگرافی و زندگینامه لاویچ Loveech
نام اصلی: LOVEECH تولد: 1367 اول فروردین محل تولد : اهل مشهد (ایران) نوع موسیقی ها : بیکلام ، الکترونیک ، ترنس ، تکنو حرفه : آهنگساز ، خواننده ، هنرمند ، طراح شغل : طراحی و برنامه نویسی تحصیلات : لیسانس - (کامپیوتر) رنگ مورد علاقه : نارنجی تفریح : عکاسی تارنمای مجازی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) Loveech
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
{Loveech} آهنگساز ، شاعر ، عکاس ایرانی است . در یکم فروردین سال 1367 [۲۱ مارس ۱۹۸۸] متولد شد. درباره وی لاویچ به موسیقی به عنوان یک شغل نگاه نمی کند و آهنگسازی را ، راهی برای بیان احساساتش می داند. او موزیک را از نوجوانی آغاز کرد و توانست در مدت کوتاهی موسیقی را فرا گیرد.تا به امروز استاد موسیقی نداشته است و موزیک را خود آموخته ، و با هیچ خواننده و آهنگسازی در حال حاضز همکاری نمی کند . گروه موسیقی ندارد و موسیقی تدریس می کند. ساز مورد علاقه لاویچ گیتار است و جاز و پیانو و ارگ از ساز های دیگر او هستند. loveech الگوی وی یک شخص نبوده ولی سبک و موزیک و راه هنرمندی چون استاد مایکل جکسون توانست او را در رسیدن به هدف یاری کند. به نظر لاویچ این هنرمند برای اینکه یک الگو باشد بهترین است ، لاویچ درباره فوت این موسیقیدان چنین نوشت :(برای مطالعه کلیک کنید). در انتخاب این راه اثار موسیقیدان های جهان قطعا بی تاثیر نبوده است از کودکی به موسیقی علاقه پیدا کرده و بیشتر موزیک بیکلام شنیده است. آثار و فعالیت هنری loveech لاویچ به گیتار علاقه زیادی داشت و به گیتار زدن می پرداخت. وی به طور حرفه ای در نوجوانی پیانو الکتریک و ارگ می نواخت و در سال های 2003 به بعد به طور فشرده به یادگیری تئوری موسیقی (علم موسیقی) روی آورد . این کار تا زمانی ادامه یافت که توانست تمام نوت ها ی موسیقی را بشناسد و تئوری موسیقی را بفهمد. سپس به موسیقی الکترونیک روی آورد. بین سالهای 2004 تا 2006 چند آهنگ توسط نرم افزار و کامپیوتر برای اولین بار ساخت که در آن زمان بد نشده بود ولی هنوز از نظر خود لاویچ ایراد داشت. آهنگ تنها آشنا و انتظار و آلبوم مسافر شب سیاهی (۲۰۰۵) / pop / rap) - و آلبوم اشک انتظار (۲۰۰۶) / rock / rap / dance وآلبوم آشنا (۲۰۰۷) / rap / dance [۲]در همین دوره ساخته و تنظیم شد. loveechدر سال 2007 لاویچ روی این آهنگ ها خواند و موقت پخش شدند – که بعدا" بعضی اشعار وی توسط خوانندگان دیگری بدون اجازه خوانده شد. ترانه : آهای آدمهای دروغگو (Loveech - Hey Liar Human) توانست به عنوان یک موزیک رویال و رپ موفق باشد . شعر و آهنگ و آهنگسازی و تنظیم هم و همه توسط لاویچ انجام شد و در ابتدای سال 2008 به پایان رسید. و در این سال شروع کرد به جمع کردن البوم جدیدی که بعدا" Oversoul نام گرفت. سال 2009 را با آلبوم راک و رپ Oversoul آغاز کرد . از جمله آهنگ هایی که در این البوم بود : loveech ، آهنگ اهای ادمای دروغگو {پخش موقت} بارون می باره {پخش موقت} حقیقت مطلق {پخش موقت} درخت {پخش موقت} آهنگ در سال 2006 ساخته شد. و چند اهنگ دیگر که در کل 10 آهنگ بودند. پایان سال 2009 به دلیل اینکه احساس درونی لاویچ را کلمات و اشعار نمی توانستند بیان کنند و علاقه اش به نوازندگی و آهنگسازی – موسیقی بیکلام را انتخاب کرد و نقطه امید خود را با انتشار آلبوم رسما" حرفه ای Glucose دید ، این آلبوم تشکیل شدهاست از ۸ آهنگ بی کلام که با ملودی روان و آرامش بخشی ترکیب شدهاست و زمان کلی آلبوم ۳۳ دقیقه میباشد. این اولین آلبوم به سبک موسیقی بدون کلام در نوع خود است. ریتم خشن و دلهره آور اکثر آهنگها را یک ملودی آرامش بخش کمرنگ کرده و شما میتوانید در دلهره آور ترین دقایق زندگی با گوش دادن به این آلبوم به آرامشی باور نکردنی برسید. نوع اهنگهای این آلبوم Instrumental (بدون کلام) است، که با استایلهای Techno House Euro Pop Trance آماده و آهنگسازی شدهاست. loveech این البوم خیلی مورد توجه قرار گرفت. تمام 8 آهنگ این آلبوم توسط خود لاویچ آهنگسازی شده بودند و در آهنگسازی این آلبوم وی فقط به کیفیت واستاندارد های موزیک ، فکر می کرد و می خواست یک آلبوم متفاوت باشد و همینطور هم شد. این آلبوم به عنوان بهترین اثر لاویچ بین مردم شناخته شده است و نتایج نظر سنجی گواه این مطلب است. نتایج نظر سنجی پیرامون این آلبوم: 3D World 1504 25.5% Glucose 1322 22.4% Danger of death 754 12.8% Spirit glucose 529 9% Warning 521 8.8% Glucose 6 - PD 489 8.3% Something About Us 420 7.1% Last day 367 6.2% تعداد آرا : 5908 اولین رای : پنجشنبه ، 4 شهریور 1389 ، 18:59 آخرین رای : پنجشنبه ، 8 ارديبهشت 1390 ، 21:43 درباره آهنگ «جهان سه بعدی» موسیقی ۳D World را از چندین زاویه میتوان بررسی کرد، که در این مطلب به سبک و نوع این آهنگ، که بیانگر احساس غم در دوران آسایش و تفکر به چگونگی رفتار یک انسان و یا خود فرد در گذشتهاست، خواهم پرداخت. این آهنگ یک موسیقی بدون کلام است. که با ملودی روان و غمناک پیانو کامل شدهاست. وقتی ما آهنگ ۳d World را گوش میکنیم : به این احساس میرسیم : در یک محیط کاملا" آرام هستیم و آرامش داریم ، ولی از چیزی ناراحتیم که ملودی اول آهنگ یک احساس شادی خفیف زود گذر به ما می دهد.این آهنگ از این نظر سه بعدی نام گرفته است ، چون ملودی اصلی این آهنگ باعت می شود که مغز ما ناخداگاه به تفکر درباره گذشته بپردازد و از میان این افکار که اکثر خاطره های زیبا هستند هیچ کدام مورد توجه مغز قرار نمی گیرد تا درباره اش به تفکر بپردازد . با شروع شدن قسمت دوم پیانو دیگر از غم خبری نیست و سپس یک ملودی شاد کودکانه در قالب یک اندوه بزرگ به گوش ما می رسد . به طوری می توان گفت مغز انسان دیگر نمی تواند اهنگ را تجزیه کند و مرور خاطرات را فراموش می کند و بیشتر به موسیقی توجه می کند ، مغز در 1 دقیقه آخر آهنگ به یک آرامش واقعی می رسد - که باورنکردنی است . و زمانی به خود می آیید که آهنگ به اتمام رسیده است.این آهنگ فقط برای زمانی که شما ساکن هستید بسیار مفید خواهد بود. آلبوم Atmosphere در سال 2011 آلبوم Loveech به نام Atmosphere منتشر شد.اين البوم موسيقي بيكلام الكترونيك بود. كه از 8 آهنگ تشكيل شده . در خیابان های گورستان اولین آهنگ سال 2012 با نام In The Cemetery Streets که به معنی : در خیابان های گورستان است ، منتشر شد . این موزیک یک قطعه 32 دقیقه ای است که با تلفیق کردن ملودی های جدید و آهنگ های سال های گذشته ، آماده شده است. نوع موسیقی : تلفیق Trance ، این اثر 32:23 زمان دارد . و کیفیت موزیک بسیار منحصر به فرد است . این اثر به طور کامل ساخته Loveech است . و در ساخت موزیک هیچ همکاری بادیگر آهنگسازان نداشته است. این موزیک اولین موزیک ترنسی است (البته ترنس استاندارد) که در آن از کلمات فارسی استفاده شده ، علاقه شدید لاویچ به زبان فارسی باعث شد تا در این آهنگ ما کلمات شیرین فارسی را بشنویم . loveech بهترین آهنگ های Loveech درسال 2012 بهترین آهنگ های Loveech در آلبومی به نام LOVEECH Collection البته با بهترین کیفیت MP3 گردآوری شدند ، این آلبوم از 18 آهنگ موسیقی بیکلام الکترونیک تشکیل شده است .نام آثار (LOVEECH Collection) به فارسی به شرح زیر است : جهان سه بعدی , خنثی , اتمسفر , خطر مرگ , محل خطرناک ,خانه مردن, موج مستقیم, گلوکز 6 فسفات دهیدروژناز , گلوکز ,مقدمه, آخرین روز, [واحه], نسخه اصلی از : این بی عدالتی است، نسخه رادیویی از : این بی عدالتی است، چیزی در مورد ما , روح - گلوکز , خیابان انرژی , هشدار دهنده ارتباط و همکاری وی در حال حاضر با هیچ کسی در حال کار و ساخت موسیقی نیست و در گذشته تنها با شبگرد همکاری داشتهاست. از دوستان صمیمی وی میتوان به هنرمند عزیز شبگرد نیز اشاره کرد. که همیشه با یکدیگر همفکری و همراه بودهاند. وبسایت رسمی سایت رسمی وی به ادرس [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) میباشد که خود لاویچ به این سایت نظارت کامل را دارد و در قسمتی از این سایت اموزشگاه مجازی موسیقی نیز به چشم میخورد که را هنمای خوبی برای هنر آموزان خواهد بود. آموزشگاه مجازی موسیقی لاویچ Loveech، بعد از اینکه توانست در موسیقی موفق شود. سایتی را ایجاد نمود تا به کسانی که مشکلات مالی مانعی شده تا نتوانند به موسیقی ادامه دهند کمک کند.
گروه متالیکا در سال 1981کار خود را در کالیفرنیا آغاز نمود . پس از آشنا شدن دو تن از اعضای اصلی این گروه یعنی لارس اولریچ ( متولد 26 دسامبر1963 در کپنهاک دانمارک ) و جیمزآلن هتفیلد (متولد 3 آگوست 1963 در لوس آنجلس آمریکا) آنها برای انتخاب اعضای مناسب برای گروهشان و هماهنگی بیشتر دست به ساختن چند قطعه نمایشی زدند. اولین کار آزمایشی این گروه کشتار آهنین درژانویه 1982 با نوازندگی درامز لارس اولریچ گیتار بیس و خوانندگی جیمز هتفیلد و تکنوازی گیتار لیود گراند به بازار عرضه شد . ولی در دومین قطعه آزمایشی آنان به نام روشنایی را فرار دهید تغییراتی در گروه صورت گرفت و به جای لیود گراند نوازنده ی به نام دیو ماستین نوازندگی گیتار را بر عهده گرفت و شخصی به نام ران مک گاونی نوازندگی گیتار را بر عهده گرفت که با آمدن او جیمز به نوازندگی گیتار و خوانندگی مشغول شد . پس از آن آنان برای اولین بار برای اجرای این قطعات به سانفرانسیسکو سفر کردند که تمامی اجراهای آنان در کلوپهای زیر زمینی سانفرانسیسکو صورت گرفت گروه متالیکا در سال 1981کار خود را در کالیفرنیا آغاز نمود . پس از آشنا شدن دو تن از اعضای اصلی این گروه یعنی لارس اولریچ ( متولد 26 دسامبر1963 در کپنهاک دانمارک ) و جیمزآلن هتفیلد (متولد 3 آگوست 1963 در لوس آنجلس آمریکا) آنها برای انتخاب اعضای مناسب برای گروهشان و هماهنگی بیشتر دست به ساختن چند قطعه نمایشی زدند. اولین کار آزمایشی این گروه کشتار آهنین درژانویه 1982 با نوازندگی درامز لارس اولریچ گیتار بیس و خوانندگی جیمز هتفیلد و تکنوازی گیتار لیود گراند به بازار عرضه شد . ولی در دومین قطعه آزمایشی آنان به نام روشنایی را فرار دهید تغییراتی در گروه صورت گرفت و به جای لیود گراند نوازنده ی به نام دیو ماستین نوازندگی گیتار را بر عهده گرفت و شخصی به نام ران مک گاونی نوازندگی گیتار را بر عهده گرفت که با آمدن او جیمز به نوازندگی گیتار و خوانندگی مشغول شد . پس از آن آنان برای اولین بار برای اجرای این قطعات به سانفرانسیسکو سفر کردند که تمامی اجراهای آنان در کلوپهای زیر زمینی سانفرانسیسکو صورت گرفت
پس از این اجراها بود که گروه تصمیم گرفت تغییراتی در خود بوجود آورد و نقاط ضعف خود را تقویت کند . از این رو شخص جدیدی بنام جف وانر به جای مک گاونی وارد گروه شد ولی این عضو جدید هم نتوانست رضایت لارس و جیمز را جلب کند و پس از مدتی از گروه کنار گذاشته شد . سر انجام در اواخر سال 1982 شخصی بنام کلیفورد برتون (متولد 15 فوریه 1962 در کالیفرنیا ) که پیش از آن در گروه تروما فعالیت می کرد به گروه پیوست و با آمدن او گروه پیکره اصلی خود را پیدا کرد و آنان در ماه مه 1983 اولین آلبومشان بنام همه آنان را بکشید را به بازار عرضه کردند . پس از به بازار آمدن اولین آلبوم مشکلاتی در گروه بوجود آمد که نتیجه آن اخراج دیو ماستین از گروه بود که دیو ماستین بلافاصله پس از اخراج از گروه دست به ایجاد گروه رقیبی به نام مگادث زد. پس از اخراج دیو ماستین شخصی به نام کرک همت (متولد 18 نوامبر 1982 در سانفرانسیسکو ) که سابقا در گروه اکسودس فعالیت داشت وارد گروه شد که یکی از بهترین شاگردان جو ساتریانی استاد بنام و پر آوازه ی گیتار بود . همت در اولین اجرایش در 16 آوریل 1983 به خوبی درخشید و به سرعت خود را با سایر اعضای گروه هماهنگ نمود . گروه در 12 آگوست 1983 اولین اجرای زنده شان را در شیکاگو اجرا نمودند که بیشتر جنبه ی تبلیغاتی داشت . سپس آنها برای اجرای دومین آلبومشان بنام سوار بر آذرخش راهی دانمارک شدند
ولی پیش از آن راهی انگلستان شدند تا به همراه گروه دیگری بنام تویستد سیستر دست به یک اجرای زنده بزنند . آنجا بود که آنان با شخصی بنام پیتر منش که پیش از آن گروه دف لپارد را به شهرت رسانده بود آشنا شدند و برای اجرای دومین اثرشان با وی قرار داد همکاری بستند . در اواسط سال 1984 دومین آلبوم گروه به بازار عرضه شد که در مدتی کمتر از چند هفته چیزی در حدود 100000 نسخه از این آلبوم به فروش رفت که رکورد خوبی برای این گروه تازه کار محسوب می شد. این موفقیت باعث شد که کار این گروه مورد توجه کمپانی های تهیه و تکثیر آلبوم های موسیقی قرار گیرد که در میان این شرکت ها موسسه موسیقی الکترا موفق به بستن قرار داد با گروه گردید . گروه پس از آن برای اجرای زنده راهی اروپا شد که از مهمترین اجراهای آنان می توان به فستیوال مانستر آف راک در انگلستان و متال همر در آلمان اشاره کرد . آنان همچنین در آگوست 1985 موفق به دریافت جایزه گلد به خاطر بهترین گروه در آمریکا شدند . پس از این موفقیتها گروه تصمیم به تهیه سومین آلبومشان بنام ارباب عروسکهای خیمه شب بازی گرفتند و به کپنهاک دانمارک برگشتند . آنان این آلبوم را در اوایل 1986 به بازار عرضه کردند که با موفقیت فراوانی مواجه شد. آنان سپس در 15 جولای همان سال به همراه فیل کالینس و اریک کلپتون تصمیم به اجرای کنسرتی گرفتند که در این میان بر اثر حادثه ای مچ دست جیمز هتفیلد شکست و کار گروه برای مدتی کوتاه متوقف شد گروه به فعالیت خود ادامه می داد تا اینکه حادثه ای وحشتناک باعث توقف فعالیت گروه شد
در 26 دسامبر 1986 هنگامی که گروه قرار بود در کشور سوید به همراه گروه آنتراکس به اجرای برنامه بپردازند اتوبوس حامل اعضای گروه از جاده خارج شد که بر اثر این تصادف فردای آن روز یعنی 27 سپتامبر کلیف برتون بر اثر شدت جراحات وارد شده در گذشت
گروه به مدت دو ماه دست از کار کشید تا اینکه جوانی بنام جیسون نیوستد که پیش از آن در گروه فلاتسام اند جتسام فعالیت داشت به جای برتون وارد گروه شد . کار جدیدی که آنان پس از آمدن عضو جدید شان به بازار عرضه کردند ...و عدالت برای همه نام داشت که دستگاه قضایی و عدالت جامعه آمریکا را زیر سوال برده بود . آنان با طرحی که بر روی این آلبوم نهادند نشان دادند که حرف اول را پول در این جامعه می زند و همانگونه که در این طرح مشاهده می شود الهه عدالت با چشمان بسته و ترازویی با کفه های پر از پول مشغول اجرای عدالت است . متالیکا پس از اجرای در حدود 120 کنسرت ناگهان در اواخر سال 1989 در سکوت غیر منتظره ای فرو رفت . این سکوت تا اواسط سال 1991 ادامه داشت تا اینکه در 12 آگوست آن سال گروه با بیرون دادن آلبوم دیگری بنام سیاه دوباره قدم به عرصه موسیقی گذاشت . این آلبوم شکوه و زیبایی یک کار گروهی را در موسیقی نشان می دهد و قوی ترین آلبوم این گروه محسوب می شود . تمام ترانه های این گروه از آهنگ تند ورود مرد شنی تا ترانه های سنگین هیچ چیز دیگری اهمیت ندارد و نا بخشوده همه و همه پر از تکنیک و متفاوت با یکدیگرند
آنان برای تهیه این آلبوم در حدود 11 ماه در استودیو مشغول کار بودند و نتیجه این کار شبانه روزی آلبومی شد که چیزی در حدود 5 سال جزو پر فروشترین آلبوم های موسیقی جهان محسوب می شد و در حدود 10000000کپی رسمی از این اثر در سر تا سر جهان به فروش رسید. آنان از آگوست 1991 تا ژوییه 1993 اقدام به بر پایی 4000 کنسرت در سراسر جهان نمودند و اولین اجرای آلبوم جدیدشان برای هزاران تماشاچی مشتاق به صورت رایگان انجام دادند . یکی از بهترین اجراها کنسرت بزرگی به مناسبت در گذشت فردی مرکوری خواننده مشهور گروه کویین بود که به همراه گروههای دیگری چون گانزنروزز و دیگر اعضای گروه کویین اجرا شد که بلیطهای این کنسرت به نفع بیماران مبتلا به ایدز فروخته شد
پس از آن گروه از فعالیت خود کاست وبه استراحت پرداخت . در این زمان شایع شد که گروه قصد دارد به کار خود پایان دهد و قرار است اعضای گروه به کار خود پایان دهند تا اینکه در سال 1996 گروه با ارایه آلبوم جدیدشان به نام بار گیری به شایعات پایان دادند که از لحاظ سبک و محتوای اشعار کاری متفاوت محسوب می شد . آنان در سال 1997 کار دیگری بنام بارگیری دو باره را نیز به بازار ارایه کردند که به گفته اعضای گروه مکمل کار قبلی آنها محسوب می شود. در اوایل سال 1998 گروه متالیکا کار دیگری بنام روزهای همکاری در گاراژ را به بازار عرضه نمود . اشعار این آلبوم که 27 ترانه می باشد متعلق به گروههای دیگر است که توسط گروه متالیکا باز خوانی و اجرا شده است
درست یک سال بعد یعنی در سال 1999 گروه آلبوم جدید و کاملا متفاوتی را به نام سمفونی و متالیکا را به بازار عرضه نمود . آنان در این آلبوم بیشتر کارهای قدیمی شان را باز نویسی کردند و برای اجرای این آلبوم از یک ارکستر سمفونیک کامل استفاده نمودند . آنان در این آلبوم 2 کار جدید به بازار عرضه نمودند که انسان منفی و شبدر بدون برگ نام داشتند . از دیگر کارهای گروه میتوان به تک آهنگ زیبای نا پدید می شوم نام برد. پس از ارایه این ترانه گروه فعالیتهای خود را متوقف نمود و کار قابل توجهی را عرضه ننمود که از دلایل آن میتوان فقدان نوازنده بیس و ترک الکل جیمز را نام برد. گروه پس از ترک جیسون با همکاری رابرت تریژیلو بیسیست سابق آزی آزبورن در سال 2003 آلبوم خشم مقدس را راهی بازار نمود که در 5 سال گذشته در ایالات متحده از نظر فروش بی سابقه بوده است . از نظر بسیاری افراد این آلبوم را به هیچ وجه نمی توان با سایر آلبومهایشان مقایسه كرد ولی نیوستد كه مدتی هم بعد از متالیكا با آزی كار كرد عنوان نمود كه جیمز یا همان گروه متالیكا در هر كارش ایده و ابتكار جدیدی دارد
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.