PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : آکادمی ترجمه ی متن های تخصصی برق



singleguy
28-10-2009, 22:48
سلام بر همگی!!!:11:
یه فکری به سرم زد! گفتم بیام با شماها share کنم! یا موافقید و با هم ادامه میدیدم یا مخالفید و این تاپیک به ته تاپیک های انجمن میره!
یه گروه توی انجمن زبان اینجا زدم و کارش توی این 9 ماه واقعا خوب بوده! گفتم یه همچین گروهی هم در رابطه با برق بزنم! هرچند امید زیادی به چنین گروهی در این انجمن برق ندارم!ولی خب...گفتم سنگ مفت، گنجشک هم مفت! میزنیم یهو خورد!
میخوام گروه تشکیل بدیم که از یکی از کتب زبان اصلی برق با هم پیش بریم، و توی این تاپیک درمورد مباحثی که میخونیم بحث کنیم، سوال بپرسیم و از اطلاعات اضافی هم دیگه استفاده کنیم!البته بحث هامون توی اینجا دیگه به زبان انگلیسی نیست و فارسی با هم بحث میکنیم!
خلاصه من هدفم 60 % تقویت زبان و 40 % هم افزایش دانسته هام درمورد رشتم هست!( یه مهندس خوب باید زبانش لااقل در رابطه با رشتش فول باشه)
خب کتابهایی که یکی از دوستان بهم توصیه کرد اینهاست:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
فکر کنم خوب باشن! از پایه شروع کردن تا.....
اگه موافقید و همراهیم میکنید زودتر خبرشو بهم بدید!4نفر هم حاظر باشن با هم پیش بریم من آماده هستم و شروع میکنیم
اگه کتاب بهتری هم سراغ دارید بگید!
منتظر نظراتتون هستم!

Reman
29-10-2009, 11:50
سلام مهندس. نمی دونم تا چه حد می تونم کمکت کنم . چون هم کم میام اینجا هم زبانم تاپ نیست. دارم روش کار می کنم.
ولی هر کمکی ازم بربیاد درخدمتیم.

payam
29-10-2009, 20:51
سلام .
مرسي از پيشنهادت ؛ من موافقم و تا حدي كه بتونم و وقت داشته باشم سعي ميكنم بيام و حضور داشته باشم .
البته دو سه روز ديگه بايد كتاب رو دانلودش كنم .

mahsa1469
29-10-2009, 22:13
خوب دیگه شدیم 4 نفر

singleguy
31-10-2009, 16:39
باورم نمیشه! :دی

سلام .
مرسي از پيشنهادت ؛ من موافقم و تا حدي كه بتونم و وقت داشته باشم سعي ميكنم بيام و حضور داشته باشم . خیلی خوبه..اتفاقا در مورد مفاهیم برق این کتاب به کسایی احتیاج داریم که بتونن کمکون کنن و به سوالاتمون جواب بدن!


سلام مهندس. نمی دونم تا چه حد می تونم کمکت کنم . چون هم کم میام اینجا هم زبانم تاپ نیست. دارم روش کار می کنم.
ولی هر کمکی ازم بربیاد درخدمتیم.
سلام
زبان خودمم تاپ نیست! اتفاقا این زبان زبانی نیست که زیاد نیاز به حساسیت داشته باشه چون برای ما فقط دونستن معنی کلمات مهمه و توانایی ترجمه کردن جملات. یعنی فقط لازمه معنی کلمات یه جمله را پیدا کنیم مفهوم کلی جمله را بگیریم و ترجمش کنیم به فارسی (هرچند من شخصا از ترجمه زیاد خوشم نمیاد و معتقدم بدون اینکه جمله ترجمه بشه باید مفهموش را گرفت). از نظر گرامری هم زیاد سخت نیست! اگه سوالی بود بپرسید من سعی میکتنم جواب را براتون پیدا کنم(یا خودتون توی انجمن زبان بپرسید)

خوب دیگه شدیم 4 نفر
خب پس زودتر شروع کنیم
چون بالاخره هممون سرمون شلوغه نمیتونیم با سرعت پیش بریم! ولی در تابستون سرعت را به مراتب بیشتر میکنیم!
خب حالا بگید با برنامه پیش بریم یا بدون برنامه؟ نظر خودم بدون برنامه هست! مثلا هرکس هرموقع وقت داشت یه قسمت کتاب را (ادامه ی همونجا که از قبل مطالعه شده) لغاتش را پیدا میکنه و معنی اون قسمت را مینویسه و ما اگه جاییش مشکل داشت میگیم یا اگه درمورد مفاهیم علمی اون قسمت مشکل داشتیم درموردش بحث میکنیم!
فقط یه چیزی! هرکس میخواد قسمتی را ترجمه کنه روز قبلش خبر بده که دو نفر همزمان یک قسمت را ترجمه نکنن! درضمن کسی کمتر از یک پاراگراف را ترجمه نکنه! حداقل یک پاراگراف
این نکته را هم بگم که برای گروه زبانم توی انجمن زبان یک گروه اجتماعی ایجاد کردم تا بچه ها راحتتر بتونن با هم هماهنگی ها را انجام بدن و از گذاشتن پستهای اضاف در انجمن جلوگیری بشه! اگه احتیاج به تشکیل چنین گروهی بود بهم بگید تا بسازم!
:11:

singleguy
31-10-2009, 16:50
خب همین الان اعلام میکنم این قسمت ها را فردا من ترجمش را انجام میدم(یا در همین پست یا در پست جدید):




Static electricity

It was discovered centuries ago that certain types of materials would mysteriously attract one another after being rubbed together. For example: after rubbing a piece of silk against a piece of glass, the silk and glass would tend to stick together. Indeed, there was an attractive force that could be demonstrated even when the two materials were separated:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Glass and silk aren't the only materials known to behave like this. Anyone who has ever brushed up against a latex balloon only to find that it tries to stick to them has experienced this same phenomenon. Paraffin wax and wool cloth are another pair of materials early experimenters recognized as manifesting attractive forces after being rubbed together:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
This phenomenon became even more interesting when it was discovered that identical materials, after having been rubbed with their respective cloths, always repelled each other:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

It was also noted that when a piece of glass rubbed with silk was exposed to a piece of wax rubbed with wool, the two materials would attract one another:


یعنی تا وسط صفحه ی 3

:11:

sefid par
31-10-2009, 17:41
دمتون گرم.
یه پیشنهاد دارم. هر صفحه رو که ترجمه میکنیم کلماتی رو که احتیاج داشتیم تو دیکشنری ببینیم رو تو یه فایل اکسل ذخیره و بعد آپلود کنیم.:31:
نظرتون چی بیده؟

payam
01-11-2009, 16:08
خب حالا بگید با برنامه پیش بریم یا بدون برنامه؟ نظر خودم بدون برنامه هست!

اين كار اگر با برنامه پيش نره ب نتيجه نميرسه . سخت ميشه و كلا هر كاري رو كه شروع ميكنيم يه قانون دوستانه هم داشته باشه بد نيست . خود شما مشخص كنيد كه كه از بچه هايي كه اعلام آمادگي كردند ؛ فلان شخص فلان صفحه رو ترجمه كنه . ترجمه رو ميزاره ؛‌اگه اشتباه داشت ما به كمك هم اصلاحش ميكنيم . بهتر نيست ؟

singleguy
01-11-2009, 19:10
اين كار اگر با برنامه پيش نره ب نتيجه نميرسه . سخت ميشه و كلا هر كاري رو كه شروع ميكنيم يه قانون دوستانه هم داشته باشه بد نيست . خود شما مشخص كنيد كه از بچه هايي كه اعلام آمادگي كردند ؛ فلان شخص فلان صفحه رو ترجمه كنه . ترجمه رو ميزاره ؛‌اگه اشتباه داشت ما به كمك هم اصلاحش ميكنيم . بهتر نيست ؟
درست میگید...بدون برنامه نمیشه!
حجم صفحات یکی نیستن که مثلا بگیم هر هفته چندصفحه پیش بریم! بنابراین اول هر هفته تایین میکنم مثلا فلان روز ، فلان کس، فلان پاراگراف در فلان صفحه را آماده بکنه!
درضمن ما به یک چیز یا یک جا احتیاج داریم که همینطور که ترجمه میکنیم و پیش میریم مطالبمون را ذخیره کنیم! چون حیفه که فقط ترجمه کنیم بریم جولو و این مطالب جایی ذخیره نشه و بقیه نتونن استفاده کنن. بنابراین کارهای زیر را میشه انجام داد
1-یک گروه اجتماعی بسازیم و تمام خروجی مفید این تاپیک را در اونجا ذخیره کنیم
2-تمام مطالب مفید این تاپیک در یک فایل PDF یا WORD یا ....ذخیره کنیم!
3-هردو کار بالا را انجام بدیم
نظرتون را زودتر بگید لطفا!

Reman
01-11-2009, 19:13
با پیام موافقم.
باید شرایط زیر رو هم در نظر بگیریم.
1- مطالب باید مربوط به دروس اصلی برق باشن نه تخصصیه تخصصی!
2-برای ار کدوم از مهندسا 4 پاراگراف مشخص کنیم که تو هفته ترجمه کنند و تو سایت قرار بدهند تا اخر اون هفته.
3- با برنامه باشیم بهتره.
4-اگر متن سنگین خواستید من در خدمتم!
5- ایشالله تو کنکور ارشد زبانو بالای 70 میزنیم.
6-ارزوی سلامتی همه مهندسای گل که فعالند.

singleguy
01-11-2009, 20:08
بهتون توصیه میکنم اگه قرار شد متنی را ترجمه کنید به صورت زیر ترجمه کنید!


Static electricity
الکتریسیته ی ساکن

It was discovered centuries ago that certain types of materials would mysteriously attract one another after being rubbed together.
قرن ها پیش این کشف شد که نوعی مواد خاص به طور مرموز مواد دیگری را جذب میکنن وقتی به یکدیگر مالش داده میشوند

For example: after rubbing a piece of silk against a piece of glass, the silk and glass would tend to stick together.
برای مثال: پس از مالش یک تکه ابریشم با یک قطعه شیشه ، شیشه و ابریشم تمایل دارند به یکدیگر بچسبند

Indeed, there was an attractive force that could be demonstrated even when the two materials were separated:
درواقع، نیروی جاذبه ای وجود داشت که حتی وقتی دو ماده از یکدیگر جدا بودند، خود را نشان میداد

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Attraction: جاذبه
Glass rod: میله ی شیشه ای
Silk cloth : پارچه ی ابریشمی


Glass and silk aren't the only materials known to behave like this.
شیشه و ابریشم تنها مواد شناخته شده نیستند که اینگونه رفتار میکنند

Anyone who has ever brushed up against a latex balloon only to find that it tries to stick to them has experienced this same phenomenon.
درست این جمله را نمیتونم ترجمه کنم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] !کمکم کنید...فکر کنم یه همچین چیزی بشه:
هرکس که تا به حال یک بادکنک لاستیکی را مالش داده همان پدیده را تجربه کرده....


Paraffin wax and wool cloth are another pair of materials early experimenters recognized as manifesting attractive forces after being rubbed together:
موم و پارچه ی پشمی جفتی دیگر از مواد هستند که بعد از مالش با یکدیگر به عنوان ظاهر کننده نیرویهای جاذبه ، توسط تجربه کنندگان اولیه، شناخته شدند
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
wax: موم
wool cloth: پارچه پشمی

This phenomenon became even more interesting when it was discovered that identical materials, after having been rubbed with their respective cloths, always repelled each other:
این پدیده حتی جالب تر شد وقتی که کشف شد مواد مشابه، بعد از مالش توسط پارچه ی مخصوص خود، همیشه یکدیگر را دفع میکنند!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
repulsion : دافعه

It was also noted that when a piece of glass rubbed with silk was exposed to a piece of wax rubbed with wool, the two materials would attract one another:
این نیز ملاحظه شد که وقتی یک تکه شیشه در مجاورت یک موم که با پارچه ی پشمی مالش داده شده، قرار میگیرد، یکدیگر را جذب میکنند!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کــــلمات:
material : ماده
mysteriously : به طور مرموز ، مبهم
attract: جذب کردن
rub : مالیدن
tend : تمایل داشتن
stick: چسبیدن
Indeed: درواقع
demonstrate: نشان دادن، تظاهر کردن
separate: جدا
Attraction: جاذبه
Glass rod: میله ی شیشه ای
Silk cloth : پارچه ی ابریشمی
brushed up :؟؟؟؟؟؟؟؟
latex balloon: بادکنک لاستیکی
phenomenon: پدیده
manifest: ظاهر کردن، نشان دادن
wax: موم
wool cloth: پارچه پشمی
identical: مشابه
respective: مربوط/مخصوص به خود
repel: دفع کردن
repulsion: دافعه

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

:31:
اولین باره ترجمه میکنم! افتضاحه :دی
خب خیلی جاها رو بد ترجمه کردم! لطف کنید اگه جایی جملات، معادلات و کلمات بهتری به ذهنتون میرسه حتما بگید! درضمن من از ترجمه ی درست افعال مطمئن نیستم باید از یکی از دوستان توی انجمن زبان درخواست کنم تشریف بیاره یکم نظارت داشته باشه رو ترجمه ی ما!

singleguy
01-11-2009, 20:14
با پیام موافقم.
باید شرایط زیر رو هم در نظر بگیریم.
1- مطالب باید مربوط به دروس اصلی برق باشن نه تخصصیه تخصصی!
2-برای ار کدوم از مهندسا 4 پاراگراف مشخص کنیم که تو هفته ترجمه کنند و تو سایت قرار بدهند تا اخر اون هفته.
3- با برنامه باشیم بهتره.
4-اگر متن سنگین خواستید من در خدمتم!
5- ایشالله تو کنکور ارشد زبانو بالای 70 میزنیم.
6-ارزوی سلامتی همه مهندسای گل که فعالند.
توی دوتا پست قبلم گفتم!:20:
کتابی که قراره از روش پیش بریم که مشخصه! تخصصی تخصصی هم نیستن! درضمن خیلی سخته که هر هفته همه فعالیت رو دوش یک نفر باشه! من این دو خط کلافم کرد تا ترجمش کردم آخرشم نشد درست ترجمش کنم :دی
هر نفر یک پاراگراف ترجمه کنه که هم خسته نشیم و هم یهو یک هفته کامل تاپیک نخوابه و همیشه در حال فعالیت باشه!
درضمن من هنوز منتظر نظرتون درمورد پست قبلیم هستم!

payam
02-11-2009, 01:01
درست میگید...بدون برنامه نمیشه!
حجم صفحات یکی نیستن که مثلا بگیم هر هفته چندصفحه پیش بریم! بنابراین اول هر هفته تایین میکنم مثلا فلان روز ، فلان کس، فلان پاراگراف در فلان صفحه را آماده بکنه!
درضمن ما به یک چیز یا یک جا احتیاج داریم که همینطور که ترجمه میکنیم و پیش میریم مطالبمون را ذخیره کنیم! چون حیفه که فقط ترجمه کنیم بریم جولو و این مطالب جایی ذخیره نشه و بقیه نتونن استفاده کنن. بنابراین کارهای زیر را میشه انجام داد
1-یک گروه اجتماعی بسازیم و تمام خروجی مفید این تاپیک را در اونجا ذخیره کنیم
2-تمام مطالب مفید این تاپیک در یک فایل PDF یا WORD یا ....ذخیره کنیم!
3-هردو کار بالا را انجام بدیم
نظرتون را زودتر بگید لطفا!


حالا اگر قضیه ی تقسیم کار اوکی شد ؛ میریم سر جمع بندی مطالب .
ما توی همین تاپیک ترجمه هارو قرار میدیم ؛ چند صفحه که پیش رفتیم پست ها رو جمع اوری و دسته بندی میکنیم . نهایتا هم PDF میکنیم و با درج اسممون روانه ی نت میکنیم :31:


امیدوارم این کار بتونه کمکی به بالا بردن سطح زبان عمومی و تخصصیمون بکنه .
من پیشنهادی هم داشتم . اگر کتاب ترجمه نکنیم ؛ میتونیم متن هایی رو هم از گوشه و کنار نت گیر بیاریم و ترجمه کنیم . مثلا طرز کار و تحلیل مدار یک LED Blinker خیلی ساده . . . به نظرم خیلی میتونه مفید باشه
دوستانی هم که میخوان همکاری کنن سعی کنن فک کنن پسر خودشونه :دی . شوخی میکنم . واسه دل خودتون ترجمه کنید ؛ نه اجباری و اینکه بگیم تا اخر هفته حتما تحویل بدیم .


با پیام موافقم.
باید شرایط زیر رو هم در نظر بگیریم.
1- مطالب باید مربوط به دروس اصلی برق باشن نه تخصصیه تخصصی!
2-برای ار کدوم از مهندسا 4 پاراگراف مشخص کنیم که تو هفته ترجمه کنند و تو سایت قرار بدهند تا اخر اون هفته.
3- با برنامه باشیم بهتره.
4-اگر متن سنگین خواستید من در خدمتم!
5- ایشالله تو کنکور ارشد زبانو بالای 70 میزنیم.
6-ارزوی سلامتی همه مهندسای گل که فعالند.

:40::40:


توی دوتا پست قبلم گفتم!:20:
کتابی که قراره از روش پیش بریم که مشخصه! تخصصی تخصصی هم نیستن! درضمن خیلی سخته که هر هفته همه فعالیت رو دوش یک نفر باشه! من این دو خط کلافم کرد تا ترجمش کردم آخرشم نشد درست ترجمش کنم :دی
هر نفر یک پاراگراف ترجمه کنه که هم خسته نشیم و هم یهو یک هفته کامل تاپیک نخوابه و همیشه در حال فعالیت باشه!
درضمن من هنوز منتظر نظرتون درمورد پست قبلیم هستم!

مرسی بابت ترجمه . الان چشمامون نمیبینه ؛ فردا صبح ایشالا بچه ها میان میخونن و نظرشونو میگن .
فهلا :31:

cyrus_ln
02-11-2009, 01:35
دوستان منم با پیام موافقم

من پیشنهادی هم داشتم . اگر کتاب ترجمه نکنیم ؛ میتونیم متن هایی رو هم از گوشه و کنار نت گیر بیاریم و ترجمه کنیم . مثلا طرز کار و تحلیل مدار یک LED Blinker خیلی ساده . . . به نظرم خیلی میتونه مفید باشه

کتابي که داريد ترجمه ميکنيد ، متني داره که خيلي کتاب هاي ديگه در موردش بحث کردن و ترجمه هاش هم موجوده .
به نظر من بريم سراغ يه سري متن هايي که به دردمون بخورن . کتاب ترجمه نکنيم ، بلکه يه سري متن هاي کاربردي و جالب رو بشينيم ترجمه کنيم .
در ضمن بعضي جملات و کلماتي که در کتاب هاي تخصصي که به زبان اصلي نوشه شدند معادل واقعي فارسي ندارن چون دست نويسندگان در زبان انگليسي خيلي بازه و ميتونن از خودشون هم جمله و کلمه در بيارن

singleguy جان ترجمت خوب بود , مفهوم رو رسوندی ولی مشکل ترجمت اینه که سعی کردی معنی کلمات رو بهم بچسبونی
یعنی روون ترجمه نکردی ولی اصل ترجمه درسته
در ضمن افعال جمله رو هم در جای مناسب قرار بده
در کل خوب بود ممنون[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

singleguy
02-11-2009, 11:32
همه ی حرفهاتون تایید میشه!!!من توی این رشته تازه کارم!!! شماها بهتر میدونید!!! پس لطف کنید متن بعدی را بذارید ببینم چی بید [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

payam
02-11-2009, 11:35
ما هممون تازه کاریم رفیق ! پیشنهاد بود فقط .

Reman
02-11-2009, 15:43
توی دوتا پست قبلم گفتم!:20:
کتابی که قراره از روش پیش بریم که مشخصه! تخصصی تخصصی هم نیستن! درضمن خیلی سخته که هر هفته همه فعالیت رو دوش یک نفر باشه! من این دو خط کلافم کرد تا ترجمش کردم آخرشم نشد درست ترجمش کنم :دی
هر نفر یک پاراگراف ترجمه کنه که هم خسته نشیم و هم یهو یک هفته کامل تاپیک نخوابه و همیشه در حال فعالیت باشه!
درضمن من هنوز منتظر نظرتون درمورد پست قبلیم هستم!

سلام مهندس جان. من منظورم این بود هر کدوم از برقیا 4 پاراگراف تو هفته ترجمه کنند. بعد بیان ترجمه شاونو بزارن اینجا اگر 5 نفر باشیم میشه هفته ای 20 پاراگراف!
یکیم بیایم مقالات علمی رو که کوتاه هستن یا درسای مهم تو کتاب های مختلف رو ترجمه کنیم که درد بقیه هم بخوره. یه اسمم واسه گروه انتخاب کنیم.اصلا یه وبلاگ هم بزنیم!
بعد یشرفت پیشرفت تا اوج همون چیزی که من و شما دنبالشیم.

درست میگید...بدون برنامه نمیشه!
حجم صفحات یکی نیستن که مثلا بگیم هر هفته چندصفحه پیش بریم! بنابراین اول هر هفته تایین میکنم مثلا فلان روز ، فلان کس، فلان پاراگراف در فلان صفحه را آماده بکنه!
درضمن ما به یک چیز یا یک جا احتیاج داریم که همینطور که ترجمه میکنیم و پیش میریم مطالبمون را ذخیره کنیم! چون حیفه که فقط ترجمه کنیم بریم جولو و این مطالب جایی ذخیره نشه و بقیه نتونن استفاده کنن. بنابراین کارهای زیر را میشه انجام داد
1-یک گروه اجتماعی بسازیم و تمام خروجی مفید این تاپیک را در اونجا ذخیره کنیم
2-تمام مطالب مفید این تاپیک در یک فایل PDF یا WORD یا ....ذخیره کنیم!
3-هردو کار بالا را انجام بدیم
نظرتون را زودتر بگید لطفا!


1 - خوبه.ولی یه وبلاگ بزنیم بهتره.
2- عالیه
3- خوب بایدم انجام بدیم.

mahsa1469
02-11-2009, 16:06
دوستان من نمي تونم كتاب رو دانلود كنم:13:

singleguy
02-11-2009, 20:38
دوستان من نمي تونم كتاب رو دانلود كنم:13: چرا؟!:13: من که مشکلی نداشتم! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

سلام مهندس جان. من منظورم این بود هر کدوم از برقیا 4 پاراگراف تو هفته ترجمه کنند. بعد بیان ترجمه شاونو بزارن اینجا اگر 5 نفر باشیم میشه هفته ای 20 پاراگراف!
یکیم بیایم مقالات علمی رو که کوتاه هستن یا درسای مهم تو کتاب های مختلف رو ترجمه کنیم که درد بقیه هم بخوره. یه اسمم واسه گروه انتخاب کنیم.اصلا یه وبلاگ هم بزنیم!
بعد یشرفت پیشرفت تا اوج همون چیزی که من و شما دنبالشیم.

1 - خوبه.ولی یه وبلاگ بزنیم بهتره.
2- عالیه
3- خوب بایدم انجام بدیم.
خب منظورم این بود که 4 پاراگراف زیاده! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] خب اشکال نداره! البته همونطور که گفتم حجم پاراگراف ها فرق داره! درضمن باید هرنفر درکنار اینکه قسمت مربوط به خودش را ترجمه میکنه ، قسمتی که دوستان دیگه ترجمه کردند را بخونه تا یاد بگیره(وگرنه هیچ فایده ای برامون نداره)! درضمن نمیشه همزمان هم کتاب را پیش رفت و هم مطالب بیرون کتاب را دنبال کرد ، خیلی سرمون شلوغ میشه!!!. میشه مثلا اینجور برنامه ریزی کرد که یک هفته وقت روی کتاب باشه یک هفته وقتمون روی متنهای بیرون از کتاب که دوستان زحمتشو میکشن! چون بالاخره باید تمام مطالب را بخونیم تا یادبگیریم که خودش وقت میگیره !
خب...درکل خوب گفتید. البته من از وبلاگ و این چیزا سر در نمیارم یه نفر باید زحمتشو بکشه!
پس لطف کنید برنامه ها را سری کنید که از شنبه شروع کنیم!
جمع بندی بحثمون با توجه به تمامی گفته های شما دوستان عزیز:
هرنفر چند پاراگراف را در یک هفته ترجمه کنه و بذاره توی تاپیک (وظایف هرشخص اول هر شخص معلوم میشه)

در کنار این کتاب یه نفر متن های به درد بخور را از یه جایی انتخاب میکنه و میذاره اینجا. و با کمک هم یا خود اون شخص ترجمه میکنه!

وبلاگی میسازیم و مطالب مفید این تاپیک را در اونجا قرار میدیم + اگه بتونیم مطالبی را هم در قالب pdf در میاریم
اگه چیزی را جا انداختم بگید
-----------
البته اون دوستمون گقتند که این کتاب متنی داره که خیلی کتاب های دیگه درموردش بحث کردن و ....
کسان دیگه نظرشون درمورد این کتاب را نگفتن! اصلا این کتاب خوبی هست که پیش بریم؟! به هر حال من اکثر مطالب این کتاب را تاحالا نخوندم!

singleguy
03-11-2009, 21:49
چرا هیشکی هیچی نمیگه؟!:19:
خب من هنوز آمار اونایی که اینجا هستن وخواهند بود را ندارم! عزیزانی که قراره باشند لطف کنن زودتر نظرشون را بگن و برای اینکه آمارشون را داشته باشم بیان تو پروفایلم بگن که هستن و تعداد پاراگرافی که در هر هفته میتونن ترجمه کنن را هم بگن! فقط یه خواهش، اگه میگید نصف پاراگراف هیچ اشکالی نداره ولی وقتی اون نصف پاراگراف در اختیارتون گذاشته شد حتما تا آخر هفته ی تایین شده ترجمش کنید!:46:

mahsa1469
03-11-2009, 23:18
من فكر مي كنم كه الآن چون ميان ترما تقريبا دارن شروع مي شن بچه ها در گير باشن ولي مطمئنا اين گروه هم مي اد رو روال
راستش من كه با اون نصفه خيلي موافقم چون تو زبان خيلي ضعيفم كم كم زيادش مي كنم
من تمام سعي ام رو مي كنم تا فردا كتاب رو دانلود كنم اما اگه نشد كسي مي تونه فردا يه نصف پاراگراف رو بده من ترجمش كنم؟؟

payam
03-11-2009, 23:26
سلام . امتحانا دارن فرا میرسن دیگه . . .
اما مطمئنا اگه هفته ای یه پاراگراف ترجمه کنیم طوریمون نمیشه :دی
شما پاراگراف بده ما ترجمه کنیم ؛ ها ؟ خوبه ؟

بچه ها دیگه کیا آمادگی دارن ؟
اگه کسی نبود فعلا واسه من و مهسا خانوم معین کن .
مرسی...

Reman
04-11-2009, 17:06
اره . بنظر منم بهتره یکی پارگراف ها رو طبقه بندی کنه و بفرسته واسه بچه ها واسه ترجمه.
خوب شروع کنیم!

singleguy
04-11-2009, 21:44
آقای آقا پیام که گفتن یک پاراگراف، خانم مهسا خانم هم گفتن یه نصف پاراگراف، من هم بین یک تا دو پاراگراف!
آقای reman در یک هفته چقدر ترجمه خواهند کرد؟
درضمن آخر هفته یعنی جمعه متنها را مشخص میکنم و تا 4شنبه وقت داریم که بذاریم توی تاپیک (برای این میگم تا 4شنبه که 2 روز هم وقت داشته باشیم برای تصحیح و بحث و.....)
موفق باشید:40:

payam
04-11-2009, 22:05
آخه بستگی داره پاراگراف ها چند خطی باشند . . .
فعلا واسه اولین بار امتحانی بریم ببینیم چی میشه . .. :31:

Reman
05-11-2009, 11:32
به نظر من هم یک پارگراف.

singleguy
05-11-2009, 18:50
خب.... از شما 3 تا خیلی متشکرم که حاظر شدید وقت بذارید روی این کار:11:
متنی که آقا پیام ترجمه خواهند کرد:

Furthermore, it was found that any material demonstrating properties of attraction or repulsion after being rubbed could be classed into one of two distinct categories: attracted to glass and repelled by wax, or repelled by glass and attracted to wax. It was either one or the other: there were no materials found that would be attracted to or repelled by both glass and wax, or that reacted to one without reacting to the other.
More attention was directed toward the pieces of cloth used to do the rubbing. It was discovered that after rubbing two pieces of glass with two pieces of silk cloth, not only did the glass pieces repel each other, but so did the cloths. The same phenomenon held for the pieces of wool used to rub the wax:


متنی که مهسا خانم ترجمه خواهند کرد:


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Now, this was really strange to witness. After all, none of these objects were visibly altered by the rubbing, yet they definitely behaved differently than before they were rubbed. Whatever change took place to make these materials attract or repel one another was invisible.




متنی که آقای reman ترجمه خواهند کرد:



Some experimenters speculated that invisible "fluids" were being transferred from one object to another during the process of rubbing, and that these "fluids" were able to effect a physical force over a distance. Charles Dufay was one the early experimenters who demonstrated that there were definitely two different types of changes wrought by rubbing certain pairs of objects together. The fact that there was more than one type of change manifested in these materials was evident by the fact that there were two types of forces produced: attraction and repulsion. The hypothetical fluid transfer became known as a charge
.






متنی که خودم ترجمه خواهم کرد:

One pioneering researcher, Benjamin Franklin, came to the conclusion that there was only one fluid exchanged between rubbed objects, and that the two different "charges" were nothing more than either an excess or a deficiency of that one fluid. After experimenting with wax and wool, Franklin suggested that the coarse wool removed some of this invisible fluid from the smooth wax, causing an excess of fluid on the wool and a deficiency of fluid on the wax. The resulting disparity in fluid content between the wool and wax would then cause an attractive force, as the fluid tried to regain its former balance between the two materials.


-------------

لطف کنید تا پایان روز سه شنبه تمامش کنید که در وقت باقی مونده از این هفته بپردازیم به ویرایش متنهامون و اگه بحثی درمورد متن هست، به اون بپردازیم و تا جمعه تمامش کنیم!
درضمن اگه عزیز دیگه ای هنوز تصمیم داره به جمع ما بپیونده بیاد زودتر خبر بده!
موفق باشید:40::11:

mahsa1469
05-11-2009, 19:21
تا چهارشنبه بايد بذاريم ديگه ...
من شنبه ترجمه رو مي ذارم

payam
05-11-2009, 19:33
بسیار عالی :31:
منم هرچه زودتر میذارم !
راستی ؛ این فرجه ی ترجمه زیاده ا . . . اونم واسه یه پاراگراف !
به ندرت کمش کن تا بیشتر پیش بریم .

singleguy
05-11-2009, 19:57
بسیار عالی :31:
منم هرچه زودتر میذارم !
راستی ؛ این فرجه ی ترجمه زیاده ا . . . اونم واسه یه پاراگراف !
به ندرت کمش کن تا بیشتر پیش بریم .
خب برای نظم بیشتر من برنامه را هفتگی کردم...شما باید بیشتر از یک پاراگراف در یک هفته قبول میکردید :دی اشکال نداره برای هفته آینده میتونید مثلا 4تا پاراگراف قبول کنید [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

payam
05-11-2009, 23:36
من ؟
من ؟
من ؟
من هیچ گونه فرقی نمیزارم ؛ من اصن باید کمتر از همه معنی کنم ؛ چه معنی میده :31:
ایشالا هفته های بعدی بیشترش میکنیم .

Reman
06-11-2009, 11:09
سلام
منم تا روز سه شنبه میزارم ترجمه رو.

mahsa1469
07-11-2009, 10:49
دوستان من امروز متن رو ترجمه کردم ولی حس کردم کامل نیست و برای کامل شدنش نیازه که ترجمه ی قبلش رو بدونم پس بعد از این که آقا پیام متن رو ترجمه کردن منم ترجمم رو می ذارم:46:

payam
07-11-2009, 16:52
Furthermore, it was found that any material demonstrating properties of attraction or repulsion after being rubbed could be classed into one of two distinct categories: attracted to glass and repelled by wax, or repelled by glass and attracted to wax. It was either one or the other: there were no materials found that would be attracted to or repelled by both glass and wax, or that reacted to one without reacting to the other.
More attention was directed toward the pieces of cloth used to do the rubbing. It was discovered that after rubbing two pieces of glass with two pieces of silk cloth, not only did the glass pieces repel each other, but so did the cloths. The same phenomenon held for the pieces of wool used to rub the wax:



علاوه بر این ، این نیز کشف شد که هرگونه موادی که بعد از مالش خاصیت جاذبه یا دافعه از خود نشان میدهند ؛ میتوانند به یکی از دو دسته ی زیر تقسیم شوند :



جذب توسط شیشه



دفع توسط موم

یا دفع توسط شیشه و جذب توسط موم .
هیچ ماده ی دیگری یافت نشد که به هر دو ( شیشه و موم ) خاصیت جاذبه یا دافعه نشان دهد . یا اینکه به یکی از آن دو بدون وجود دیگری واکنش نشان دهد . بیشتر توجه به سمت تکه ای پارچه ای بود که به منظور مالش "ساییدن" استفاده میشد .

این هم کشف شد که پس از مالش دو قطعه شیشه و دو تکه پارچه ی ابریشمی ، قطعه های شیشه نه تنها قادر به دفع یکدیگر نبودند ، بلکه قطعه های پارچه این کار رو کردند . همان آزمایش بر روی مقداری پشم برای مالش موم انجام شد .

حالا نمیدونم ترجمه ی Wax = موم درست بود یا نه !

خوب مهسا خانوم ؛ شما بفرمایید و بعد بقیه ی دوستان بزارن تا تکه تکه بچسبند به هم و معنیشون کامل شه . در مورد ترجمه ی من هم اگر مشکلی داشت حتما بگید خوشحال میشم . :31:

فعلا.

mahsa1469
07-11-2009, 19:09
Now, this was really strange to witness. After all, none of these objects were visibly altered by the rubbing, yet they definitely behaved differently than before they were rubbed. Whatever change took place to make these materials attract or repel one another was invisible.
آنچه شاهد بودیم واقعا عجیب بود در پایان هیچ یک از اینها به طور آشکارا به وسیله ی مالش تغییر نکردند،هنوز(به نظرم نباید هنوز باشه!!)به طور قطعی آنها قبل از اینکه مالیده شوند به گونه ای دیگر رفتار می کنند.علت تغییر مکانی این مواد برای آن که همدیگر را جذب یا دفع کنند نامرئی بود


لغات:

عجیب= strange
شاهد - مدرک= witness
مرئی- آشکارا=visibly
تغییر داده شده=altered
به طور قطعی=definitely
به گونه ای دیگر= differently
همدیگر= one another

Reman
09-11-2009, 20:39
سلام . خوبید بچه ها؟ این جمله آخر واقعا عجیب غریب بود! من که معنی بهتری پیدا نکردم!


Some experimenters speculated that invisible "fluids" were being transferred from one object to another during the process of rubbing, and that these "fluids" were able to effect a physical force over a distance.
بعضی آزمایشگران تصور می کردند که سیال های نامرئی از یک شی به اشیای دیگر در طول مالش دادن ، انتقال داده می شود ، آن سیال ها در تمام فاصله با یک نیروی فیزیکی توانایی تاثیر داشت.

Charles Dufay was one the early experimenters who demonstrated that there were definitely two different types of changes wrought by rubbing certain pairs of objects together.
چارلز دفی ، یکی از اولین آزمایشگرانی بود که نشان داد که ، قطعا دو نوع مختلف ردو بدل کننده هستند ، بوسیله مالیدن دو جسم مشخص با هم ، تشکیل شده اند.

The fact that there was more than one type of change manifested in these materials was evident by the fact that there were two types of forces produced: attraction and repulsion.
اینکه ، آنجا بود بیش از یک نوع رد و بدل کننده آشکار شده در این جسم ، آشکار بود بوسیله این امر که ، وجود داشت دو نوع مختلف نیروی تولیده شده : جاذبه و دافعه.

The hypothetical fluid transfer became known as a charge
سیال فرضی انتقالی ، مناسب یک شارژ بار بود که شناخته شده است.


اینم لغاتش:
speculate
(.vt): انديشيدن ، تفکر کردن ، معاملات قماري کردن ، احتکار کردن ، سفته بازي کردن

fluid
سيال‌، روان‌، نرم‌ وابكي‌، مايع‌، متحرك‌

rubbing
مالیدن

demonstrate
اثبات‌ كردن‌

wrought
ازكاردراورده، بشكل دراورده شده، بشكل درامده، تشكيل شده، ساخته

the fact that
اينکه ،اين امرکه

manifest
بازنمود كردن‌، بارز، اشكار، اشكار ساختن‌، معلوم‌كردن‌، فاش‌ كردن‌، اشاره‌، خبر، اعلاميه‌، بيانيه‌، نامه‌

hypothetical
فرضي ، شرطي ، احتمالي ، پنداشتي


known as
everyone knows this person to be

singleguy
09-11-2009, 22:00
بابا چه خبره همتون اینقدر زود مشقاتون را مینویسید ؟ :دی دقیقه نود را عشق است :دی
ok...well done...now let me see what dear Payam has done...
:5:


Furthermore, it was found that any material demonstrating properties of attraction or repulsion after being rubbed could be classed into one of two distinct categories: attracted to glass and repelled by wax, or repelled by glass and attracted to wax. It was either one or the other: there were no materials found that would be attracted to or repelled by both glass and wax, or that reacted to one without reacting to the other.
More attention was directed toward the pieces of cloth used to do the rubbing. It was discovered that after rubbing two pieces of glass with two pieces of silk cloth, not only did the glass pieces repel each other, but so did the cloths. The same phenomenon held for the pieces of wool used to rub the wax:



علاوه بر این ، این نیز کشف شد که هرگونه موادی که بعد از مالش خاصیت جاذبه یا دافعه از خود نشان میدهند ؛ میتوانند به یکی از دو دسته ی زیر تقسیم شوند :



جذب توسط شیشه



دفع توسط موم

یا دفع توسط شیشه و جذب توسط موم .
هیچ ماده ی دیگری یافت نشد که به هر دو ( شیشه و موم ) خاصیت جاذبه یا دافعه نشان دهد . یا اینکه به یکی از آن دو بدون وجود دیگری واکنش نشان دهد . بیشتر توجه به سمت تکه ای پارچه ای بود که به منظور مالش "ساییدن" استفاده میشد .

این هم کشف شد که پس از مالش دو قطعه شیشه و دو تکه پارچه ی ابریشمی ، قطعه های شیشه نه تنها قادر به دفع یکدیگر نبودند ، بلکه قطعه های پارچه این کار رو کردند . همان آزمایش بر روی مقداری پشم برای مالش موم انجام شد .

حالا نمیدونم ترجمه ی Wax = موم درست بود یا نه !

خوب مهسا خانوم ؛ شما بفرمایید و بعد بقیه ی دوستان بزارن تا تکه تکه بچسبند به هم و معنیشون کامل شه . در مورد ترجمه ی من هم اگر مشکلی داشت حتما بگید خوشحال میشم . :31:

فعلا.

این جمله معنیش چی میشه؟ البته ربطی به موضوع نداره ولی من یکم فضولم

It was either one or the other


that reacted to one without reacting to the other.
یا اینکه به یکی از آن دو بدون وجود دیگری واکنش نشان دهد
به نظم اینجور ترجمه میشد بهتر میبود:
یا اینکه به یکی از آن دو واکنش نشان میداد(بدون واکنش به دیگری)


not only did the glass pieces repel each other
قطعه های شیشه نه تنها قادر به دفع یکدیگر نبودند
چرا نبودند؟ بودند
در کل به نظرم اینجور ترجمه میشد بهتر بود:
نه تنها قطعه های شیشه بلکه تکه پارچه ها نیز قادر بودند یکدیگر را دفع کنند


The same phenomenon held for the pieces of wool used to rub the wax
همان آزمایش بر روی مقداری پشم برای مالش موم انجام شد .
به نظرم اینجور ترجمه میشد بهتر بود:
همان پدیده در مورد مالش قطعه های پشم به موم نیز مشاهده شد (به وقوع پیوست - ثابت شد...چمیدونم؟! یه همچین چیزی! نمیدونم چه فعلی در ترجمه ی hold اینجا باید انتخاب بشه؟ :دی)

خب.....با چه کسی من در افتادم!!!! :دی :دی با یه همکار انجمن!!!! :دی فردا صبح که بیام یحتمل شاهد بن شدن خودم هستم :دی
من فقط نظرمو گفتم! امیدوارم دوستان هم نظرشون را بگن و امیدوارم وقت کافی برای خوندن پست دیگر دوستان داشته باشم و از همه مهم تر امیدوارم وقت کافی برای گذاشتن پست خودم را تا فردا شب داشته باشم:دی
برای من که خیلی مفید بود تا همینجاش...از این به بعد مفید تر هم خواهد شد...مخصوصا با توجه به این که آقا پیام از این به بعد قراره هر هفته سه- چهار صفحه ای را برامون ترجمه کنن! :دی :دی :دی
موفق باشید

payam
09-11-2009, 22:43
سلام . سینگلی درست بود نظراتت . من یه کم سریع ترجمه کردم اشکال داشت ترجمم . دفعات دیگه با حوصله تر ترجمه میکنم :31:
میبینم که از هفته های بعد قراره پیام حداقل2 خط ترجمه کنه ؛ به به :31: در ضمن اسم تاپیک رو هم تغییر دادم . اگه اسم دیگه ی مد نظرتون هست بگید . مرسی

singleguy
10-11-2009, 00:53
سلام...
پس فردا امتحان داشتم، گفتم همین الان بیام عملیات ترجمه را انجام بدم!
درضمن، هنوز کسی اقدامی برای جمع آوری این مطالب انجام نداده؟ در صورتی که تا پایان هفته دیگر اقدامی صورت نگیرد من به طور موقت یه گروه اجتماعی میزنم تا اینها اونجا ذخیره بشن تا در موقع مناسب اقدامات مناسب صورت گیرد ( کتابی حرف زدن هم عالمی دارد! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Now, this was really strange to witness. After all, none of these objects were visibly altered by the rubbing, yet they definitely behaved differently than before they were rubbed. Whatever change took place to make these materials attract or repel one another was invisible.
آنچه شاهد بودیم واقعا عجیب بود در پایان هیچ یک از اینها به طور آشکارا به وسیله ی مالش تغییر نکردند،هنوز(به نظرم نباید هنوز باشه!!)به طور قطعی آنها قبل از اینکه مالیده شوند به گونه ای دیگر رفتار می کنند.علت تغییر مکانی این مواد برای آن که همدیگر را جذب یا دفع کنند نامرئی بود

مشکل خاصی نمیبینم! ولی خداییش معنی جمله اولش خیلی سخته!

خب این هم از پاراگراف من!:

One pioneering researcher, Benjamin Franklin, came to the conclusion that there was only one fluid exchanged between rubbed objects, and that the two different "charges" were nothing more than either an excess or a deficiency of that one fluid.
بنجامین فرانکلین، یکی از محققان پیشقدم، اینگونه نتیجه گیری کرد که بین اجسام مالش داده شده، فقط یک مبادله ی متغر وجود داشت، و آن دو اختلاف شارژ چیزی نبود جز یک زیادی یا یک کمبود آن متغیر

After experimenting with wax and wool, Franklin suggested that the coarse wool removed some of this invisible fluid from the smooth wax, causing an excess of fluid on the wool and a deficiency of fluid on the wax.
فرانکلین بعد از تجربه با موم و پشم، پیشنهاد داد که پشم زبر ، مقداری از این متغیر غیر قابل مشاهده را از موم نرم حذف میکند که موجب یک زیادی متغیر در پشم و کمبود آن در موم میشود.

The resulting disparity in fluid content between the wool and wax would then cause an attractive force, as the fluid tried to regain its former balance between the two materials.
نتیجه ی وجود تفاوت کلی در مقدار متغیر در پشم و موم موجب یک نیروی جاذبه میشد. چون متغیر سعی میکرد به تعادل قبلی خود ، بین دو ماده دستیابی پیدا کند

لطفا غلط هامو پیدا کنید! درضمن شرمنه که معنی لغات را نذاشتم...وقت تنگ است! در اولین فرصت به همین پست اضاف خواهم کرد!

singleguy
13-11-2009, 08:15
متنی که آقا پیا در این هفته ترجمه خواهند کرد:

Postulating the existence of a single "fluid" that was either gained or lost through rubbing accounted best for the observed behavior: that all these materials fell neatly into one of two categories when rubbed, and most importantly, that the two active materials rubbed against each other always fell into opposing categories as evidenced by their invariable attraction to one another. In other words, there was never a time where two materials rubbed against each other both became either positive or negative.


Following Franklin's speculation of the wool rubbing something off of the wax, the type of charge that was associated with rubbed wax became known as "negative" (because it was supposed to have a deficiency of fluid) while the type of charge associated with the rubbing wool became known as "positive" (because it was supposed to have an excess of fluid). Little did he know that his innocent conjecture would cause much confusion for students of electricity in the future!


متن آقای ریمان:

Precise measurements of electrical charge were carried out by the French physicist Charles Coulomb in the 1780's using a device called a torsional balance measuring the force generated between two electrically charged objects. The results of Coulomb's work led to the development of a unit of electrical charge named in his honor, the coulomb. If two "point" objects (hypothetical objects having no appreciable surface area) were equally charged to a measure of 1 coulomb, and placed 1 meter (approximately 1 yard) apart, they would generate a force of about 9 billion newtons (approximately 2 billion pounds), either attracting or repelling depending on the types of charges involved. The operational definition of a coulomb as the unit of electrical charge (in terms of force generated between point charges) was found to be equal to an excess or deficiency of about 6,250,000,000,000,000,000 electrons. Or, stated in reverse terms, one electron has a charge of about 0.00000000000000000016 coulombs. Being that one electron is the smallest known carrier of electric charge, this last figure of charge for the electron is defined as the elementary charge.
.


متن مهسا خانم:

It was discovered much later that this "fluid" was actually composed of extremely small bits of matter called electrons, so named in honor of the ancient Greek word for amber: another material exhibiting charged properties when rubbed with cloth. Experimentation has since revealed that all objects are composed of extremely small "building-blocks" known as atoms, and that these atoms are in turn composed of smaller components known as particles.


متن خودم:

The three fundamental particles comprising most atoms are called protons, neutrons and electrons. Whilst the majority of atoms have a combination of protons, neutrons, and electrons, not all atoms have neutrons; an example is the protium isotope (1H1) of hydrogen (Hydrogen-1) which is the lightest and most common form of hydrogen which only has one proton and one electron. Atoms are far too small to be seen, but if we could look at one, it might appear something like
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


ببخشید اگه متن آقای ریمان و آقا پیام طولانیه...اگه مشکلی دارن میتونن زود تر بگن تا کمش کنم! درضمن ساری که از خودم را کم برداشتم :دی این هفته امتحان ریاشی مهندسی دارم
تا 4شنبه یا 5 شنبه دیگه ترجمه را زحمتش را بکشید

Reman
13-11-2009, 10:18
سلام مهندسین گل!
سینگلی جان من هفته دیگه امتحان الکترومغناطیس و ریاضی مهندسی دارم .
واقعا شاید نتونم وقت بکنم واسه ترجمه.
میشه تو این مورد ی کمکم کنی و م اونیکی هفته ترجمه کنم؟

singleguy
14-11-2009, 01:00
سلام مهندسین گل!
سینگلی جان من هفته دیگه امتحان الکترومغناطیس و ریاضی مهندسی دارم .
واقعا شاید نتونم وقت بکنم واسه ترجمه.
میشه تو این مورد ی کمکم کنی و م اونیکی هفته ترجمه کنم؟
سلام....راستش خودمم امتحان ریاضی مهندسی دارم :دی هیچ اشکالی نداره..شما به درس هاتون برسید.اصلا خودمم یهو انجام ندم این هفته :دی تا اقا پیام را داریم غم نداریم :دی فکر کنم زحمت همه متنها را بکشن ایشون:دی (شوخی:10:)

mahsa1469
15-11-2009, 16:31
آره منم 28 و 2 امتحان دارم....

Reman
16-11-2009, 16:37
سلام بچه های چرا اینجا اینطور سوتو کوره؟!
امروز امتحان الکترومغناطیسو دادم! وای ! اقا ادم کلا مونده درسم به این خوبی! خدا کنه نمره خوبی بگیرم! خوب نوشتم استادش یکم عجیب اصلاح می کنه!

Reman
27-11-2009, 14:51
خوب امتحان ریاضی مهندسی رو هم دادم.
شروع کنیم دیگه. سینگلی جان متن ها رو حاضر کن بزار تا سه شنبه ترجمه کنیم.
مهندسا بیاید یه نظری چیزی بدید!:27:

mahsa1469
03-12-2009, 12:28
خوب امتحان ریاضی مهندسی رو هم دادم.
شروع کنیم دیگه. سینگلی جان متن ها رو حاضر کن بزار تا سه شنبه ترجمه کنیم.
مهندسا بیاید یه نظری چیزی بدید!:27:
متن ها صفحه ب قبلن شما شروع کنید منم سه شنبه آخرین میان ترمم رو می دم ترجمه رو می ذارم

Reman
03-12-2009, 13:12
حتما. اونیکی مهندسا اصلا فعال نیستن ها!

singleguy
04-12-2009, 16:28
آهان....من دیدم کسی به کسی نیست! سر نزدم....:دی
ولی من هفته ی آینده 3تا امتحان میان ترم پشت سر هم دارم....اگه جوگیر بشم الکترومغناطیس هم بخونم که میشن 4تا امتحان (آخه الکترو را به احتمال 90% حذف میکنم)...شما ادامه بدهید......من هستم با شما....فقط از آقا پیام خبری نیست!
راستی من یه گروه اجتماعی برای ذخیره کردن ترجمه های شما به زودی میزنم تا به موقع یه فکر اساسی براشون کرد
موفق باشید:11:

singleguy
11-12-2009, 19:19
چرا پس ادامه نمیدید؟! من تا 30ام امتحا دارم...بعدش حتما میام...شما اگه وقت دارید ادامه بدید دیگه.....متن ها هم که صفحه قبل هستن!

mahsa1469
11-12-2009, 19:21
من فردا دیر میام از دانشگاه پس فردا سعی می کنم ترجمه رو بذارم

mahsa1469
16-12-2009, 18:08
قرار بود هفته ی پیش ترجمه رو بذارم ولی چون مشکلاتی داشتم نذاشتمش و افتاد برا این هفته:
نمی دونم چرا اصلا نتونستم ترجمه ها رو با هم جور کنم چیزی که من ترجمه کردم این شد که پایین می ذارم من که نفهمیدم چی شد!!!به هر حال بعد از ان که دوستان هم ترجمه شون رو گذاشتن من ادیتش می کنم

It was discovered much later that this "fluid" was actually composed of extremely small bits of matter called electrons, so named in honor of the ancient Greek word for amber: another material exhibiting charged properties when rubbed with cloth. Experimentation has since revealed that all objects are composed of extremely small "building-blocks" known as atoms, and that these atoms are in turn composed of smaller components known as particles

بعد از آن کشف شد که این سیال ترکیبی فوق العاده از قله ی کوچک الکترون ها است بنابراین به احترام کلمه ی یونانی آن را کهربا نامیدند،یکی دیگر از موادی که می توان خواص آن را به نمایش گذاشت آنهایی هستند که هنگام مالش با پارچه باردار می شوند(باردار می شوند رو خودم اضافه کردم:31:)
آزمایش ها مشخص کرد تمام هدف ها (؟؟؟)از مواد فوق العاده کوچکی building-blocks (من که نتونستم معنی کنم) که اتم نامیده می شوند این اتم ها از مولفه های کوچک تر دانسته شده اند چنان چه این این جز ها با هم ترکیب می شوند...(متن من که تموم شد ولی فک کنم باید ادامه داشته باشه...)

singleguy
16-12-2009, 20:33
من هم متنی که آقا پیام ناپدید شده(:دی) قرار بود ترجمه کنن ترجمه کردم

متاسفانه خیلی وقت کم دارم...... خیلی کند پیش میریم توی این کار...... فاصله ای که بین دو ترم تعطیل هستیم را فقط به این کار اختصاص خواهم داد....البته به کمک شماها....


Postulating the existence of a single "fluid" that was either gained or lost through rubbing accounted best for the observed behavior: that all these materials fell neatly into one of two categories when rubbed, and most importantly, that the two active materials rubbed against each other always fell into opposing categories as evidenced by their invariable attraction to one another.

این جمله خیـــــــلی پیچیدس: :دی
با بدیهی درنظر گرفتن وجود یک جریان واحد، که توسط مالش بدست آمده یا از بین رفته، برای رفتار مشاهده شده که به بهترین شکل اندازه گیری شده، این نتیجه بدست آمد که: همه ی این مواد پس از مالش به طور شسته و رفته به دو دسته تقسیم میشوند و مهم ترین نکته این است که دوتا از مواد مورد آزمایش که با یکدیگر مالش داده شده اند همیشه یه دو دسته ی مخالف تقسیم شده اند و این با تغییر ناپذیری جاذبه ی یکدیگر اثبات میشود.


In other words, there was never a time where two materials rubbed against each other both became either positive or negative.
به عبارت دیگر هیچ گاه دو ماده ی مالش داده شده هر دو مثبت یا منفی نمیشوند

Following Franklin's speculation of the wool rubbing something off of the wax, the type of charge that was associated with rubbed wax became known as "negative" (because it was supposed to have a deficiency of fluid) while the type of charge associated with the rubbing wool became known as "positive" (because it was supposed to have an excess of fluid).
طبق تفکرات فرانکلین درباره ی پشم مالش داده شده با موم، باری که موم به دست می آورد به عنوان منفی شناخته شد( زیر اتظار مرفت که جریان نداشته باشد) درحالیکه نوع بار همراه شده با پشم به عنوان مثبت شناخته شد (زیرا انتظار میرفت که جریان داشته باشد) .

Little did he know that his innocent conjecture would cause much confusion for students of electricity in the future!
او چیز کمی میدانست که در آینده حدس ساده اش علت برخی از پیچیدگی ها برای دانش آموزان الکتریسیته میشود.

----------------------
خیلی جاهاشو مطمئن نیستم که درست ترجمه کرده باشم....خوشحال میشم اشکالاتمو بگید

این هم کلمات نسبتا مشکل متن:

postulate
فرض کردن، بدیهی شمردن، قیاس منطقی کردن


fluid
سیال محرک


opposing
مخالف (صفت)


evidence
ثابت شدن


invariable
تغییر ناپذیری


speculation
تفکر و تعمق


deficiency
کمبود، نقصان


associate
هم پیوند، همبسته


innocent
بیگناه، معصوم، ساده، بی تقصیر


conjecture
تخمین، حدس، گمان


confusion
پریشانی، اغتشاش، درهم برهم

singleguy
22-01-2010, 02:06
متنی که آقای پیام ترجمه میکنند این هست:


Precise measurements of electrical charge were carried out by the French physicist Charles Coulomb in the 1780's using a device called a torsional balance measuring the force generated between two electrically charged objects. The results of Coulomb's work led to the development of a unit of electrical charge named in his honor, the coulomb. If two "point" objects (hypothetical objects having no appreciable surface area) were equally charged to a measure of 1 coulomb, and placed 1 meter (approximately 1 yard) apart, they would generate a force of about 9 billion newtons (approximately 2 billion pounds), either attracting or repelling depending on the types of charges involved. The operational definition of a coulomb as the unit of electrical charge (in terms of force generated between point charges) was found to be equal to an excess or deficiency of about 6,250,000,000,000,000,000 electrons. Or, stated in reverse terms, one electron has a charge of about 0.00000000000000000016 coulombs. Being that one electron is the smallest known carrier of electric charge, this last figure of charge for the electron is defined as the elementary charge.




متنی که خانم مهسا ترجمه میکنند این هست:


It was discovered much later that this "fluid" was actually composed of extremely small bits of matter called electrons, so named in honor of the ancient Greek word for amber: another material exhibiting charged properties when rubbed with cloth. Experimentation has since revealed that all objects are composed of extremely small "building-blocks" known as atoms, and that these atoms are in turn composed of smaller components known as particles. The three fundamental particles comprising most atoms are called protons, neutrons and electrons. Whilst the majority of atoms have a combination of protons, neutrons, and electrons, not all atoms have neutrons; an example is the protium isotope (1H1) of hydrogen (Hydrogen-1) which is the lightest and most common form of hydrogen which only has one proton and one electron. Atoms are far too small to be seen, but if we could look at one, it might appear something like this:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



و متن خودم:


Even though each atom in a piece of material tends to hold together as a unit, there's actually a lot of empty space between the electrons and the cluster of protons and neutrons residing in the middle.

This crude model is that of the element carbon, with six protons, six neutrons, and six electrons. In any atom, the protons and neutrons are very tightly bound together, which is an important quality. The tightly-bound clump of protons and neutrons in the center of the atom is called the nucleus, and the number of protons in an atom's nucleus determines its elemental identity: change the number of protons in an atom's nucleus, and you change the type of atom that it is. In fact, if you could remove three protons from the nucleus of an atom of lead, you will have achieved the old alchemists' dream of producing an atom of gold! The tight binding of protons in the nucleus is responsible for the stable identity of chemical elements, and the failure of alchemists to achieve their dream.
Neutrons are much less influential on the chemical character and identity of an atom than protons, although they are just as hard to add to or remove from the nucleus, being so tightly bound. If neutrons are added or gained, the atom will still retain the same chemical identity, but its mass will change slightly and it may acquire strange nuclear properties such as radioactivity.



لطف کنید معنی لغات سخت و جدید را، بعد از ترجمتون بنویسید!:20:

Reman
22-01-2010, 12:17
سلام. شما ادامه بدید من 13 بهمن امتحانام تموم میشه . میام کمک می کنم. ( sorry)

mahsa1469
25-01-2010, 21:24
سلام من تموم سعی ام رو می کنم فردا متنم رو ترجمه کنم اما اگه فردا نیومدم احتمالا می یفته یه چند روزه بعد ..

singleguy
28-01-2010, 09:25
من متنم آمادس! پس کی میذارید شما؟!

در ضمن بعد ازاینکه پستتون اشکالاتش گفته شد، برید تصحیحش کنید و به ترتیب (پیام، مهسا و خودم) کپی پیستش کنید توی اون گروه اجتماعیمون!:46:

mahsa1469
28-01-2010, 15:31
من یکم درگیر کارای دانشگاهی دوستمم برا همین یکم وقت کم دارم من فردا که جمعه ست احتمالا شنبه صبح من ترجمه رو می ذارم (واقعا شرمنده دیر شد..)

Reman
28-01-2010, 18:08
سلام . متنی رو که قرار بود ترجمه کردم( از قبل مونده بود)در پست بعدی سند می کنم.
یه پیشنهادی دارم. نظرتون چیه، متنهای مربوط به کنکور ارشد رو ترجمه کنیم؟
گذاشتن متن هاش و پیدا کردنشونم با من.
خیلی می تونه کمک کنه مخصوصا تو خود کنکور. یه پیشنهاد دیگه هم اینکه هر دفعه که ترجمه یه متن رو میزاریم یه نکته گرامری رو هم که بنظرمون تو متن مهم هست بنویسیم.

Reman
28-01-2010, 18:10
Precise measurements of electrical charge were carried out by the French physicist Charles Coulomb in the 1780's using a device called a torsional balance measuring the force generated between two electrically charged objects.

اندازه گیری دقیق بار الکتریکی انجام گرفت توسط فیزیکدان فرانسوی، کارلس کولمب( کولن) در سال 1780 میلادی، با استفاده از وسیله ای که نامیده می شد : بالانس پیچشی که اندازه گیری می کند نیروی تولید شده میان تو بار الکتریکی .


The results of Coulomb's work led to the development of a unit of electrical charge named in his honor, the coulomb.

نتایج کار کولن ، منجر به توسعه یه واحد از بار الکتریکی شد که نامیده شد به افتخار او، کولن.


If two "point" objects (hypothetical objects having no appreciable surface area) were equally charged to a measure of 1 coulomb, and placed 1 meter (approximately 1 yard) apart, they would generate a force of about 9 billion newtons (approximately 2 billion pounds), either attracting or repelling depending on the types of charges involved.

اگر دو ( نقطه) جسم(اجسام فرضی که هیچ سطحی ندارند) بصورت مساوی با اندازه 1 کولن بار دار کنند، و قرار بگیرند در فاصله 1 متری( بصورت تقریبی 1 یارد) جدا از هم، انها تولید خواهند کرد یه نیرویی در حدود 9 تیلیارد نیوتون( تقریبا 2 تیلیارد پوند( از این واحد های انگلیسی سر در نمیارم!) ، هر یک از این دو همدیگرو جذب می کنند یا دفع می کنند با وابستگی که به نوع بار ها که مبهم هست.



The operational definition of a coulomb as the unit of electrical charge (in terms of force generated between point charges) was found to be equal to an excess or deficiency of about 6,250,000,000,000,000,000 electrons.

در تعریف عملیاتی از یه کولن همانند واحد بار الکتریکی ( بر حسب نیروی تولید شده ما بین دو نقطه بار دار) باید پیدا شود در حدود مقداری هم اندازه ی بیشتر یا کمتر 6,250,000,000,000,000, الکترون!!!



Or, stated in reverse terms, one electron has a charge of about 0.00000000000000000016 coulombs. Being that one electron is the smallest known carrier of electric charge, this last figure of charge for the electron is defined as the elementary charge

یا ، در حالت های بر عکس گفته شده است ، یه الکترون باری در حدود 0.00000000000000000016 کولن دارد.. الکترون ماهیتی هست که کوچترین حمل کننده ی بار الکتریکی شناخته شده است ، در شکل اخر از بار برای الکترون تعریف شده است بعنوان باربیسیک.

لغات مهم:


precise



دقيق



------‌

torsional balance
بالانس پیچشی
--
led to
منجر به
--
his honor
افتخار او
--


appreciable



قابل‌ تحسين‌، قابل‌ ارزيابي‌، محسوس‌

--


repel



reject, refuse

--

singleguy
28-01-2010, 22:22
سلام بر همگی!

آقای ریمان در این هفته متنی برای شم در نظر گرفته نشده بود، این متنی هم که ترجمه کردید متن آقا پیام بود، ولی اشکال نداره! آقا پیام اگه هنوز دست به کار نشدن، لطف کنن متنی که خانم مهسا قرار بود ترجمه کنن را ترجمه کنه!
اون پیشنهاد شما هم خوب بود آقای ریمان! اگه متنش را پیدا کنید و بذارید ممنون میشم!
من هم پبش از آنچه که قرار بود ترجمه کنم را ترجمه کردم! حجم کتاب خیلی زیاده! باید خیلی سریع تر پیش بریم! فقط دوتا پاراگراف دیگه از این فصل مونده! هرچی میریم جولوتر بحثش جالب تر میشه!
خب این متن منه:








Even though each atom in a piece of material tends to hold together as a unit, there’s actually a lot of empty space between the electrons and the cluster of protons and neutrons residing in the middle.
اگرچه هر اتم در یک ماده تمایل دارد به عنوان یک بخش واحد به هم بچسبد، در واقع فضای بسیاری بین الکترون ها و دسته پروتن ها و نترون ها واقعا در مرکز وجود دارد.


This crude model is that of the element carbon, with six protons, six neutrons, and six electrons.
این مدل نا کامل عنصر کربن است که شامل شش پروتن، شش نترون و شش الکترون است


In any atom, the protons and neutrons are very tightly bound together, which is an important quality.
در هر اتم پروتن ها و نترون ها به طور محکم به یکدیگر چسبیده اند که این ویژگی مهمی است


The tightly-bound clump of protons and neutrons in the center of the atom is called the nucleus, and the number of protons in an atom’s nucleus determines its elemental identity: change the number of protons in an atom’s nucleus, and you change the type of atom that it is.
دسته ی محکمِ به هم چسبیده ی نترون ها و پروتن ها در مرکز اتم، هسته نامیده میشود و تعداد پروتن ها در هر هسته ی اتم، هویت آن اتم را مشخص میکند. اگر شما تعداد پروتن ها در هسته ی اتم را تغییر دهید درواقع نوع اتم را تغییر داده اید



In fact, if you could remove three protons from the nucleus of an atom of lead, you will have achieved the old alchemists’ dream of producing an atom of gold!
در واقع اگر شما بتوانید سه پروتن از هسته ی سرب حذف کنید، به رویای کیمیاشناسان قدیم یعنی دستیابی به اتم طلا دست یافت اید


The tight binding of protons in the nucleus is responsible for the stable identity of chemical elements, and the failure of alchemists to achieve their dream.
ثابت بودن هویت شیمیایی عناصر و شکست کیمیاگران در دستیابی به رویایشان دلیلش محکم بودن پروتن ها در هسته است


Neutrons are much less influential on the chemical character and identity of an atom than protons, although they are just as hard to add to or remove from the nucleus, being so tightly bound.
نترون ها نسبت به پروتن ها تاثیر کمتری بر خاصیت شمیمیایی و ماهیت عناصر دارند، درحالی که به قدر کافی محکم هستند که نتوان به راحتی از هسته جدا یا به آن اضاف شوند


If neutrons are added or gained, the atom will still retain the same chemical identity, but its mass will change slightly and it may acquire strange nuclear properties such as radioactivity.
اگر نترون ها کم شوند یا اضاف شوند، ماهیت شیمیایی ثابت میماند ولی جرم آن کمی تغییر میکند و ممکن است که خاصیت هسته ای ناشناسی پیدا کند مانند رادیواکتیو


However, electrons have significantly more freedom to move around in an atom than either protons or neutrons.
به هرحال الکترون ها به طور معنادار نسبت به هردوی پروتن و نترون، آزادی بیشتری برای حرکت در اتم دارند.


In fact, they can be knocked out of their respective positions (even leaving the atom entirely!) by far less energy than what it takes to dislodge particles in the nucleus.
در واقع آن ها میتوانند توسط نیرویی بسیار کمتر از آنچه که برای بیرون راندن ذرات از هسته لازم است از موقعیت فعلی خود بیرون رانده شوند ( حتی ترک اتم به صورت کلی)



If this happens, the atom still retains its chemical identity, but an important imbalance occurs.
اگر این اتفاق بیفتد اتم هنوز ماهیت شیمیایی خود را دارد ولی یک ناهماهنگی مهم پیش می آید


Electrons and protons are unique in the fact that they are attracted to one another over a distance.
الکترون ها و پروتن ها در واقع تنها ذراتی اند که با فاصله از یکدیگر، همدیگر را جذب میکنند!


It is this attraction over distance which causes the attraction between rubbed objects, where electrons are moved away from their original atoms to reside around atoms of another object.
این همان جاذبه ای است که بر دو جسم مالش داده شده اثر میکند، زیرا الکترون ها از اتم اصلی خود به مکانی اطراف اتم شئ دیگر حرکت داده شده اند


Electrons tend to repel other electrons over a distance, as do protons with other protons.
The only reason protons bind together in the nucleus of an atom is because of a much stronger force called the strong nuclear force which has effect only under very short distances.
الکترون ها تمایل دارند الکترون های دیگری که در فاصله ای از آن ها قرار گرفته اند را دفع کنند، همانطور که پروتن ها بر یکدیگر اثر میکنند. تنها دلیلی که پروتن ها در هسته به یکدیگر میچسبند این است که یک نیروی بسیار قوی تر از نیروی دافعه، که نیروی قوی هسته ای نامیده میشود وجود دارد که فقط در فاصله ی بسیار کم موثر است


Because of this attraction/repulsion behavior between individual particles, electrons and protons are said to have opposite electric charges. That is, each electron has a negative charge, and each proton a positive charge.
به دلیل این رفتار جاذبه و دافعه بین ذرات منفرد، گفته میشود که الکترون ها و نترون ها دارای بار الکتریکی مخالف هستند که هر الکترون دارای بار منفی و هر پروتن دارای بار مثبت است


In equal numbers within an atom, they counteract each other’s presence so that the net charge within the atom is zero.
در یک اتم با تعداد مساوی الکترون و پروتن ، آن ها بار حاصل از یکدیگر را خنثی میکنند. بنابراین بار داخل شبکه ی اتم صفر است


This is why the picture of a carbon atom had six electrons: to balance out the electric charge of the six protons in the nucleus.
و این علت آن است که تصویر اتم کربن شش الکترون داشت تا بتواند بار الکتریکی شش پروتن را به تعادل برساند


If electrons leave or extra electrons arrive, the atom’s net electric charge will be imbalanced, leaving the atom ”charged” as a whole, causing it to interact with charged particles and other charged atoms nearby.
اگر الکترون ها ترک کنند یا الکترون های اضافی برسند ، بار شبکه ی اتم نامتعال میگردد. ترک اتم موجب باردار شدن همه ی آن میشود که این خود موجب میشود آن اتم متقابلا با ذرات و دیگر اتم های باردار نزدیک اثر کند.


Neutrons are neither attracted to nor repelled by electrons, protons, or even other neutrons, and are consequently categorized as having no charge at all.
نترون ها توسط الکترون ها و پروتن ها نه کشیده میشود و نه دفع میشود و به طور نتیجه بخش به عنوان عدم بادار بودن تقسیم بندی شده اند


The process of electrons arriving or leaving is exactly what happens when certain combinations of materials are rubbed together:
روند ترک یا رسیدن الکترون ها ، دقیقا اتفاقی است که وقتی دو ماده با ترکیب خاص به یکدیگر مالش داده میشوند رخ میدهد.


Electrons from the atoms of one material are forced by the rubbing to leave their respective atoms and transfer over to the atoms of the other material.
الکترون های اتم های یک ماده توسط مالش مجبور به ترک اتم خود و انتقال به اتم های ماده ی دیگر میشوند.


In other words, electrons comprise the ”fluid” hypothesized by Benjamin Franklin.
به عبارت دیگر الکترون ها توسط بنجامین فرانکلین شامل جریان فرض شده اند.

Concept
نظریه

Cluster
دسته، خوشه

Reside
اقامت داشت، مسکن داشتن

Bound
هم مرز بودن، مجاور بودن

Crude
خام، ناکامل

Tight
محکم

Clump
دسته ، خوشه

Determine
تایین کردن

Identity
هویت

Tend
متمایل بودن

Lead
سرب

Alchemist
کیمیاشناس، کیمیاگر

Binding
آلزام آور، اجباری

Nucleus
هسته

Retain
نگه داشتن، حفظ کردن

Slightly
کمی، اندکی

Acquire
بدستآوردن، اندوختن

Property
خاصیت

Significantly
به طور معنا دار

Respective
مخصوص به خود، مربوط

Knock
کوبیدن


Dislodge
از جای خود بیرون کردن

Imbalance
ناهماهنگی، عدم توازن، عدم تعادل

Bind
به هم چشباندن


Equal
برابر، هم اندازه، مساوی

Contract
خنثی کردن

Presence
حضور، وجود

Net
شبکه

Extra
اضافی

Nearby
کنار، نزدیک

Consequently
به طور نتیجه بخش

Categorized
رسته بندی شده

Combination
ترکیب، آمیزش

Transfer
منتقل کردن، تحویل

Comprise
در برداشتن، شامل بودن

Hypothesize
فرض کردن

payam
28-01-2010, 23:36
It was discovered much later that this "fluid" was actually composed of extremely small bits of matter called electrons, so named in honor of the ancient Greek word for amber


بعد از مدت زيادي ؛ كشف شد كه " سیال - fluid " در واقع از ذرات به شدت كوچكي به نام الكترون تشكيل شده است ! ( اينجا نفهميدم معني دقيق bits چي بود . ) و به احترام كلمه ي يوناني آن را كهربا ناميدند .


another material exhibiting charged properties when rubbed with cloth

مواد ديگري كه نمايش داده ميشوند ، هنگام مالش با پارچه خواصشان به نمايش در ميايد ( سخت بود اينطوري معني شد ديگه :31: )

Experimentation has since revealed that all objects are composed of extremely small "building-blocks" known as atoms, and that these atoms are in turn composed of smaller components known as particles.

تجربه (آزمايش) ها نشان دادند (مشخص كردند) كه همه ي اشياء از ساختمان بلوكي شكلي تشكيل شده اند ، كه با نام اتم شناخته ميشوند ، و اين اتم ها خود از اجزاء كوچكتري تشكيل شده اند ؛ كه با اسم particle شناخته شده اند .


The three fundamental particles comprising most atoms are called protons, neutrons and electrons


سه ذره ي بنيادي كه همه ي اتم ها آنها را شامل ميشوند ، پروتون ، نپتون و الكترون ناميده ميشوند .


Whilst the majority of atoms have a combination of protons, neutrons, and electrons, not all atoms have neutrons; an example is the protium isotope (1H1) of hydrogen (Hydrogen-1) which is the lightest and most common form of hydrogen which only has one proton and one electron

هرچند كه اكثريت اتم ها داراي تركيبي از پروتون ، نوترون و الكترون هستند ، اما همه ي اتم ها نوترون ندارند ؛ براي نمونه ، ايزوتوپ پروتيوم (1H1) هيدروژن (Hydrogen-1) كه سبك ترين و رايج ترين شكل هيدروژن است كه فقط يك پروتون و الكترون دارد .


Atoms are far too small to be seen, but if we could look at one, it might appear something like this


اتم ها خيلي كوچكتر از آن چيزي هستند كه بتوانند ديده شوند ، اما اگر ما بتوانيم يكي از آنها را ببينيم (!) ، ممكن است چيزي شبيه به اين به نظر برسد ( شكل زير )

fluid : سيال
اين رو سيال معني كردم ! اما به نظرم چيز ديگه اي هستش . . . من درست نفهميدم !

amber : كهربا

material : ماده

exhibiting :‌نمايش دادن

Experimentation : تجربه ، آزمايش

fundamental : بنيادي

Whilst : هرچند

majority : اكثر

combination : تركيبي

تشكر ويژه از سينگلي عزيز كه واقعا زحمت زيادي واسه تاپيك ميكشن و هميشه هم بيش از ماها ترجمه كردن :40:

فعلا .

singleguy
29-01-2010, 13:58
خب آقای پیام دیگه زحمت متن خانم مهسا را کشیدن!
خانم مهسا هم لطف کنن متن جدید را ترجمه کنن!

متنی که خانم مهسا ترجمه میکن این هست:


The result of an imbalance of this "fluid" (electrons) between objects is called static electricity. It is called "static" because the displaced electrons tend to remain stationary after being moved from one insulating material to another. In the case of wax and wool, it was determined through further experimentation that electrons in the wool actually transferred to the atoms in the wax, which is exactly opposite of Franklin's conjecture! In honor of Franklin's designation of the wax's charge being "negative" and the wool's charge being "positive," electrons are said to have a "negative" charging influence. Thus, an object whose atoms have received a surplus of electrons is said to be negatively charged, while an object whose atoms are lacking electrons is said to be positively charged, as confusing as these designations may seem. By the time the true nature of electric "fluid" was discovered, Franklin's nomenclature of electric charge was too well established to be easily changed, and so it remains to this day.




متنی که آقا پیام ترجمه میکنه اینه:



Michael Faraday proved (1832) that static electricity was the same as that produced by a battery or a generator. Static electricity is, for the most part, a nuisance. Black powder and smokeless powder have graphite added to prevent ignition due to static electricity. It causes damage to sensitive semiconductor circuitry. While is is possible to produce motors powered by high voltage and low current characteristic of static electricity, this is not economic. The few practical applications of static electricity include xerographic printing, the electrostatic air filter, and the high voltage Van de Graaff generator.
REVIEW:
All materials are made up of tiny "building blocks" known as atoms.
All naturally occurring atoms contain particles called electrons, protons, and neutrons, with the exception of the protium isotope (1H1) of hydrogen.
Electrons have a negative (-) electric charge.
Protons have a positive (+) electric charge.
Neutrons have no electric charge.
Electrons can be dislodged from atoms much easier than protons or neutrons.
The number of protons in an atom's nucleus determines its identity as a unique element.




از اینجا میریم توی فصل بعدی
آقای ریمان این قسمت را ترجمه میکنن:


Conductors, insulators, and electron flow


The electrons of different types of atoms have different degrees of freedom to move around. With some types of materials, such as metals, the outermost electrons in the atoms are so loosely bound that they chaotically move in the space between the atoms of that material by nothing more than the influence of room-temperature heat energy. Because these virtually unbound electrons are free to leave their respective atoms and float around in the space between adjacent atoms, they are often called free electrons.

In other types of materials such as glass, the atoms' electrons have very little freedom to move around. While external forces such as physical rubbing can force some of these electrons to leave their respective atoms and transfer to the atoms of another material, they do not move between atoms within that material very easily.

This relative mobility of electrons within a material is known as electric conductivity. Conductivity is determined by the types of atoms in a material (the number of protons in each atom's nucleus, determining its chemical identity) and how the atoms are linked together with one another. Materials with high electron mobility (many free electrons) are called conductors, while materials with low electron mobility (few or no free electrons) are called insulators.



بقیه متن هم برای خودم! :دی هرچقدر زورم رسید ترجمه میکنم :دی

اگه کسی احساس میکنه متنش زیاده حتما و هرچه زودتر بگه تا کمش کنم براش:46:

mahsa1469
29-01-2010, 14:16
وای آقا پیام واقعا ممنونم لطف بزرگی کردین من ترجمه جدید رو فردا می ذارم...

mahsa1469
30-01-2010, 12:21
The result of an imbalance of this "fluid" (electrons) between objects is called static electricity


در نتیجه ی این نا توازنی سیال الکترونها بین این الکتریسیته های ساکن فراخوانی می شوند

It is called "static" because the displaced electrons tend to remain stationary after being moved from one insulating material to another


این استاتیک نامیده می شود زیرا الکترون های تغییر مکان داده تمایل دارند بعد از حرکت در مواد عایق باقی بمانند.


In the case of wax and wool, it was determined through further experimentation that electrons in the
wool actually transferred to the atoms in the wax, which is exactly opposite of Franklin's conjecture


در مورد مواد مومی و پشمی،توسط آزمایش های بیشتری تعیین شد که الکترون در پشم واقعا به اتم ها در موم انتقال داده می شود که دقیقا در تضاد با حدس فراکلین است(به نظرم یه جاییش ایراد داره!)

In honor of Franklin's designation of the wax's charge being "negative" and the wool's charge being "positive," electrons are said to have a "negative" charging influence


به احترام فراکلین و علامت شارژ موم منفی و شارژ پشم مثبت گفته شده است که الکترونها یک نفوذ باردهی منفی دارند.

Thus, an object whose atoms have received a surplus of electrons is said to be negatively charged, while an object whose atoms are lacking electrons is said to be positively charged, as confusing as these designations may seem


این یه تیکه رو هر کاری می کنم نمی تونم معنی کنم سعی می کنم جملع بند ها رو درست کنم معنیشو ویرایش می کنم می ذارم

By the time the true nature of electric "fluid" was discovered, Franklin's nomenclature of electric charge was too well established to be easily changed, and so it remains to this day.



در آن زمان طبیعت درست الکتریسیته کشف شارژ الکتریکی فراکلین بود همچنین بخوبی قابل تثبیت است که براحتی تغییر می کند(؟؟؟)و تا امروز باقی مانده است.





عدم توازن<== imbalance
پایدار<==stationary
غیر هادی کردن <==insulating
موم<==wax
فهرست<==nomenclature
احترام<==honor
آزمایش<==experimentation
گیج کننده<==confusing
تثبیت شده<==established

بچه ها من تو تلفظ مشکل دارم من ترجمه ی کلمات رو یاد می گیرم و فقط می تونم وقتی کلمات رو دیدم می تونم به گم معنیش چیه به نظرتون برا تلفظ چی کار کنم.

singleguy
30-01-2010, 14:57
بچه ها من تو تلفظ مشکل دارم من ترجمه ی کلمات رو یاد می گیرم و فقط می تونم وقتی کلمات رو دیدم می تونم به گم معنیش چیه به نظرتون برا تلفظ چی کار کنم. من برای یاد گرفتن تلفظ از دیکشنری استفاده میکنم! اگه بلد بودم و امکانش بود کلمات را با تلفظش میذاشتم اینجا! ولی دارم درموردش تحقیق میکنم ببینم چطور ممکنه تلفظ ها را اینجا تایپ کنم!

Reman
31-01-2010, 01:07
سلام .فردا ترجمه رو میزارم. فایل مربوط به 8 تا متن کنکور 84 رو هم فردا اپلود می کنم واستون میزارم دانلود کنید واسه ترجمه.

Reman
31-01-2010, 16:19
سلام. نتونستم فایل رو اپلود کنم . از دانشگاه واستون اپلود می کنم.


اینم ترجمه متن مربوط به من.




Conductors, insulators, and electron flow

رسانا ها ، نارسانا ها ، و جریان الکترونی





The electrons of different types of atoms have different degrees of freedom to move around.

الکترون های انواع مختلف اتم ها ، برای حرکت به پیرامون ، درجات آزادی مختلفی دارند.




With some types of materials, such as metals, the outermost electrons in the atoms are so loosely bound that they chaotically move in the space between the atoms of that material by nothing more than the influence of room-temperature heat energy.

در بعضی از انواع مواد، مانند فلزات،الکترون های دور ( از هسته) در اتم ها، آزادانه جست و خیز می کنند که انها بی نظم حرکت می کنند در فضای ما بین اتم هایی از آن ماده ، بدون تاثیر از انرژِی گرمایی دمای اتاق .




Because these virtually unbound electrons are free to leave their respective atoms and float around in the space between adjacent atoms, they are often called free electrons.

چونکه این الکترونهای رهاشده در واقع، آزاد هستند برای ترک اتم های مربوط به خود و شناور هستند در فضای ما بین در نزدیک اتم ها، انها اغلب الکترون های آزاد نامیده می شوند.





In other types of materials such as glass, the atoms' electrons have very little freedom to move around

در انواع دیگر مواد مانند شیشه، الکترون های اتم ها ، آزادی خیلی کمی برای حرکت به اطراف دارند .




While external forces such as physical rubbing can force some of these electrons to leave their respective atoms and transfer to the atoms of another material, they do not move between atoms within that material very easily.

در صوریتکه نیرو های خارجی مانند اصطکاک فیزیکی می تونه مجبور کنه این الکترون ها را به ترک اتم های مربوط به خودشون و انتقال بده انها را به اتم های دیگر مواد، انها حرکت نمی کنند بین محدوده ی اتمهای ان مواد به اسانی.





This relative mobility of electrons within a material is known as electric conductivity.

این حرکت نسبی الکترون ها در محدوده ی یک ماده شناخته شده است به رسانایی الکتریکی.




Conductivity is determined by the types of atoms in a material (the number of protons in each atom's nucleus, determining its chemical identity) and how the atoms are linked together with one another.

رسانایی مشخص شده است برای انواع اتم ها در یک ماده(تعدادی از پروتون هادر هر هسته اتم،مشخص کننده ماهیت شیمیایی ان هست)و اتم های پیوند داده می شوند با هم.( این جمله رو چندان نفهمیدم چی میگه!)




Materials with high electron mobility (many free electrons) are called conductors, while materials with low electron mobility (few or no free electrons) are called insulators.

موادی با الکترون های پر جنب جوش تر( تعداد زیاد الکترون های آزاد) نامیده می شوند ، رسانا ها، در صورتیکه مواد با الکترونهای کم جنب جوش تر ( تعداد کم یا بدون الکترون های آزاد) نامیده می شوند نا رسانا ها.

mobility

ability to move



Outermost


از دورترين‌ نقطه‌ خارج‌



loosely


آزادانه



bound


جست و خیز کردن



chaotically


بصورت بی نظم


virtually
در معني‌،واقعا

respective
مربوطه‌، بترتيب‌ مخصوص‌ خود،

float
شناور بودن‌ ، شناور ساختن‌


adjacent
مجاور، نزديك‌

within
در داخل‌، توي‌، در توي‌، در حدود،


Determined


تعیین شد

New Ray
01-02-2010, 00:52
يكم اينجا هم فضولي كنم :31: ، صفحه قبل :

ذره ، خرده ( غبار ) = bit , particle
جسم ، شئ = object
بلوكهاي سازنده ، قسمتهاي سازنده = building-blocks
قطعه = component

لطفا در ترجمه دقت بيشتري شود ! :31: شوخي كردم ، كارتون خيلي درسته ، :27: اين متنها سخت هستند و با اينكار انگليسي رو كامل ياد ميگيرين. موفق باشيد.

New Ray
02-02-2010, 00:25
براي تلفظ هم ميشه فارسي نوشت ولي چون حروف صدا دار ميخواد همون انگليسي بهتره ، اما با يه صفحه راهنما .

البته ميدونين كه تلفظهاي توي كتابها يكم با گفتار فرق ميكنه ( كتابهاي مختلف از منابع كشورهاي مختلف - مثلا سيب زميني هم ميشه : پوتيتو و هم ميشه : پوتاتو - و يا تلفظ Full با Fool به انگليسي و آمريكايي يكي هست )

singleguy
03-02-2010, 08:51
خوب شد اون گروه اجتماعی ساخته شد تا لااقل این متها را با نظم و پشت سر هم بذاریم اونجا! وگرنه از اینجا هیچ کس هیچی نمیفهمه چون متنهامون را به ترتیب نمیذاریم:دی

از آقای ریمان متشکرم به خاطر اون متنی که قراره آماده کنن! هفته ی آینده با هم دیگه روی اون متن کار میکنیم!
یه چیز دیگه هم بگم، سعی کنید متن ترجمه شده ی همدیگه را بخونید تا هم بفهمید متن درمورد چی هست و هم اگه اشکالی را پیدا کردید بگید تا تصحیح بشه!:46:


براي تلفظ هم ميشه فارسي نوشت ولي چون حروف صدا دار ميخواد همون انگليسي بهتره ، اما با يه صفحه راهنما .

البته ميدونين كه تلفظهاي توي كتابها يكم با گفتار فرق ميكنه ( كتابهاي مختلف از منابع كشورهاي مختلف - مثلا سيب زميني هم ميشه : پوتيتو و هم ميشه : پوتاتو - و يا تلفظ Full با Fool به انگليسي و آمريكايي يكي هست )

نوشتن تلفظ به صورت فارسی 1000% اشتباهه و کار بچه دبستانی هاست:دی ناسلامتی با چندتا آدم حرفه ای از جمله پیام طرف هستید ها! براش افت داره بگید تلفظ را فارسی بنویس:دی

من اکثرا تلفظ های امریکایی را یاد میگیرم
تلفظ ها را یاد گرفتم چطور بنویسم! ولی خیلی وقت گیره! چون باید از توی سیمبل های word تک تک اونا را پیدا کرد و کنار هم دیگه چید! چندتا مثال:



Graphite
/græfa ɪ t/
گرافیت


Concrete
/k ɑː ŋkri:t/
بتون


Insulators:
/ ɪ nsəl eɪ tər/
نارساناها




برای نوشتن و یادگرفتن فونوتیک ها میتونید از لینک زیر کمک بگیرید:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

singleguy
05-02-2010, 20:44
Conductors:
/kən’d ʌ ktər/
رساناها

Silver
نقره

Copper
مس

Gold
طلا

Aluminum
آلومینیوم

Iron
آهن

Steel
استیل

Brass
/bræs/
برنج

Bronze
برنز

Mercury
/mɜːrkjəri/
جیوه

Graphite
/græfa ɪ t/
گرافیت

Dirty water
آب کثیف

Concrete
/k ɑː ŋkri:t/
بتون




Insulators:
/ ɪ nsəl eɪ tər/
نارساناها

Glass
شیشه

Rubber
/‘r ʌ bər/
پاک کن

Oil
روغن

Asphalt
/æsf ɜː lt/
آسفالت

Fiberglass
فایبرگلس

Porcelain
/p ɜː rsəl ɪ n/

Ceramic
/səræm ɪ k/
سرامیک

Quartz
/kw ɔːrtz/
کورتز

(dry) cotton
پینه ،نخ( خشک)


(dry) paper
کاغذ (خشک)

(dry) wood
چوب(خشک)

Plastic
پلاستیک

Air
هوا

Diamond
/d a ɪəm ənd/
الماس

Pure water
/pj ʊr/
آب خالص

It must be understood that not all conductive materials have the same level of conductivity, and not all insulators are equally resistant to electron motion.
این را باید دانست که همه ی رساناها میزان راسانایشان یکی نیست و همه ی نارساناها به طور مساوی از حرکت الکترون ها جلوگیری نمیکنند.

Electrical conductivity is analogous
to the transparency of certain materials to light: materials that easily”conduct” light are
called”transparent,” while those that don’t are called” opaque.”
رسانایی الکتریکی شبیه شفافیت مواد خاص در مورد روشنایی است. موادی که به سادگی نور را هدایت میکنند "شفاف" نامیده میشوند و موادی که اینگونه عمل نمیکنند "کدر" نامیده میشوند.

However, not all transparent materials are equally conductive to light.
هرچند همه ی مواد شفاف به طور یکسان برای نور، رسانا نیستند.

Window glass is better than most plastics, and certainly
better than”clear” fiberglass.
شیشه ی پنجره ( از نظر شفافیت) بهتر از اکثر پلاستیک هاست و قطعا بهتر از فایبرگلس تمیز!

So it is with electrical conductors, some being better than others.
بنابراین ، این موضوع مانند رساناهای الکتریکی است، بعضی بهتر از بعضی دیگر است.


For instance, silver is the best conductor in the”conductors” list, offering easier passage for electrons than any other material cited.
برای مثال نقره بهترین رسانا در لیست رساناها است. زیرا نسبت به بقیه راساناها که زکر شد رسانندگی بهتری را ارائه میکند.

Dirty water and concrete are also listed as conductors, but these materials are substantially less conductive than any metal.
آب آلوده و بتون نیز در لیست رساناها قرار دارند، ولی قطعا این مواد از هر فلزی رسانندگی کمتری دارند.

It should also be understood that some materials experience changes in their electrical properties under different conditions.
این را نیز باید دانست که بعضی از رساناهای مورد آزمایش، ویژگی های الکتریکیشان تحت شرایط مختلف تغییر میکند.

Glass, for instance, is a very good insulator at room temperature, but becomes a conductor when heated to a very high temperature.
برای مثال شیشه در دمای اتاق یک عایق خوب است ولی وقتی تا دمای خیلی بالا داغ میشود، رسانا میشود.

Gases such as air, normally insulating materials, also become conductive if heated to very high temperatures
مواد عایق معمولی همچون گازها نیز اگر تا دماهای خیلی بالا داغ شوند، تبدیل به رسانا میشوند.

Most metals become poorer conductors when heated, and better conductors when cooled.
خیلی از فلزات وقتی گرم میشوند رسانای ضعیف تر و وقتی سرد میشوند رسانای قوی تری میشوند.

Many conductive materials become perfectly conductive (this is called superconductivity) at extremely low temperatures.
خیلی از مواد رسانا در دماهای خیلی پایین به طور رسانا میشوند ( که این نهایت رسانایی نامیده میشود)

While the normal motion of”free” electrons in a conductor is random, with no particular direction or speed, electrons can be influenced to move in a coordinated fashion through a conductive material.
در حالی که حرکت طبیعی الکترون های ازاد در یک رسانا، بدون جهت یا سرعت خاص، تصادفی است، الکترون ها میتوانند تحت تاثیر قرار بگیرند تا بطور منظم در یک رسانا حرکت کنند.

This uniform motion of electrons is what we call electricity, or electric current.
این حرکت منظم الکترون ها همان چیزی است که ما الکتریسیته یا جریان الکتریکی مینامیم.

To be more precise, it could be called dynamic electricity in contrast to static electricity, which is an unmoving accumulation of electric charge.
به طور دقیق تر این میتواند الکتریسیته ی متحرک نامیده شود که برخلاف الکتریسیته ی ساکن یا بار الکتریکی لنباشته شده ی متحرک است.

Just like water flowing through the emptiness of a pipe, electrons are able to move within the empty space within and between the atoms of a conductor.
دقیقا مانند جریان آب در فضای خالی یک لوله، الکترون ها قادر به حرکت در داخل فضای خالی داخل و بین اتم های یک رسانا هستند.


The conductor may appear to be solid to our eyes, but any material composed of atoms is mostly empty space! The liquid-flow analogy is so fitting that the motion
of electrons through a conductor is often referred to as a ”flow.”
رسانا از دیدگاه ما ممکن است جامد باشد، ولی هر ماده ی متشکل از اتم اکثرا فضای خالی است. همانندی جریان آب آنقدر متناسب حرکت الکترون ها است که حرحت الکترون ها معمولا به جریان اراجاع داده میشود.

Conductivity
رسانایی

Analogous
مانند، متشابه

Transparency
شفافیت

Transparent
شفاف

Opaque
مات، کدر

Instance
مثال

Offer
ارائه کردن

Passage
عبور

Cited
ذکر شده، بیان شده

Instance
به عنوان مثال

Coordinate
هم پایه ،هم سنگ

Fashion
طرز، شیوه

Uniform
یکنواخت، همدست

Precise
جامع، صریح، دقیق

Dynamic
متحرک

Contrast
مقابل، مغایر

Accumulation
انباشتگی

Emptiness
فضای خالی

Pipe
لوله

Substantially
به طور قابل توجه

Appear
ظاهر شدن

Compose
سختن، درست کردن

Analogy
قیاس، مقایسه، شباهت

Fitting
مناسب، به جا، بموقع







منتظر ترجمه ی آقای پیام هستیم! :10:

elecfa
07-02-2010, 18:54
سلام
من تازه این تاپیک رو دیدم .
ترجمه ام هم بد نیست و تا حالا متن های تخصصی برق زیاد ترجمه کردم .
خوشحال میشم کمکتون کنم و خودم هم یاد بگیرم .
لطفا بفرمایید چه طوری میتونم با شما همکاری کنم و آیا هر متنی خواستم ( در مورد برق ) رو میتونم برای ترجمه بذارم .
موفق باشید .

singleguy
11-02-2010, 13:49
سلام
من تازه این تاپیک رو دیدم .
ترجمه ام هم بد نیست و تا حالا متن های تخصصی برق زیاد ترجمه کردم .
خوشحال میشم کمکتون کنم و خودم هم یاد بگیرم .
لطفا بفرمایید چه طوری میتونم با شما همکاری کنم و آیا هر متنی خواستم ( در مورد برق ) رو میتونم برای ترجمه بذارم .
موفق باشید .

سلام
راستش ما داریم یه کتاب را ترجمه میکنیم و میریم جولو به همراه چندتا از دوستان. قرار بود در حین ترجمه ی این کتاب دوستان یه متنهای مفیدی هم بیارن که با هم ترجمه کنیم ولی این اتفاق نیفتاد و همچنان داریم همون کتاب را ادامه میدیم!
من اول هر هفته برای هر شخص یه قسمت ار متن را مشخص میکنم و تا آخر هفته ترجمش میکنیم!
البته این هفته من متنی را در نظر نگرفتم چون سرم شلوغ بود ولی فردا حتما متنهای جدید هر شخص را میذارم که تا آخر هفته ترجمه کنه!
تنها مشکل ما اینه که کسی نیست اشتباهات ما را بهمون بگه!
و اما درمورد اون متنی که میخواید قرار بدید! اگه همه ی دوستان از جمله خانم مهسا و ریمان و پیام (که معلوم نیست کجاست) موافق باشن و واقعا برامون مفید باشه چرا که نه؟! با کمال میل ، با کمک همدیگه ترجمش میکنیم! قبلش یه توضیحی بدید متنش چی هست و کجا هست و چقدر هست و درمورد چی هست تا بقیه دوستان نظرشون را بگن

singleguy
11-02-2010, 16:13
خب من امروز نشستم دو سه تا جمله دیگه ترجمه کردم :دی ایناهاش:



A noteworthy observation may be made here.
در اینجا ممکن است یک ایده ی قابل توجه به وجود آید

As each electron moves uniformly through a conductor, it pushes on the one ahead of it, such that all the electrons move together as a group.
وقتی هر الکترون به طور یکنواخت در یک رسانا حرکت میکند، الکترونی که در جلوی آن قرار دارد را حل میدهد، به طوری که همه ی الکترون ها در یک گروه، با یکدیگر حرکت میکنند

The starting and stopping of electron flow through the length of a conductive path is virtually instantaneous from one end of a conductor to the other, even though the motion of each electron may be very slow.
شروع یا تمام شدن جریان الکترون در طول مسیر یک رسانا، از یک سر رسانا تا سر دیگر آن، در واقع آنی است در حالی که حرکت هر الکترون ممکن است بسیار آهسته باشد.

An approximate analogy is that of a tube filled end-to-end with marbles:
لوله ای که از ابتدا تا انتها با تیله پر شده ، یک مثال نزدیک به این موضوع است



If a single marble is suddenly inserted into this full tube on the left-hand side, another marble will immediately try to exit the tube on the right. Even though each marble only traveled a short distance, the transfer of motion through the tube is virtually instantaneous from the left end to the right end, no matter how long the tube is.
اگر تنها یک تیله ناگهان ار سمت چپ در داخل این لوله ی پر قرار گیرد، فورا تیله ای دیگر سعی میکند از سمت راست لوله خارج شود. درحالی که هر تیله فقط مسافت کمی را طی کرده است، انتقال حرکت از انتهای چپ به انتهای راست لوله در واقع، به صورت آنی است و مهم نیست طول لوله چقدر است.


With electricity, the overall effect from one end of a conductor to the other happens at the speed of light: a swift 186,000 miles per second!!!
درمورد الکتریسیته، تمام تاثیر از یک انتهای رسانا تا انتهای دیگر آن، با سرعت نور اتفاق می افتد ، یک سرعت 186000 مایل بر ثانیه

Each individual electron, though, travels through the conductor at a much slower pace.
با این وجود الکترون در یک رسانا ، به تنهایی با یک سرعت بسیار آهسته تر ، حرکت میکند




==================
نظرتون چیه هر هفته یه درس گرامر مربوط به متنهایی که باهاشون سرکار داریم بخونیم؟!

اگه موافقید، بگید تا همین امروز اولین درسش را من براتون بگم!

Reman
12-02-2010, 11:06
سلام
راستش ما داریم یه کتاب را ترجمه میکنیم و میریم جولو به همراه چندتا از دوستان. قرار بود در حین ترجمه ی این کتاب دوستان یه متنهای مفیدی هم بیارن که با هم ترجمه کنیم ولی این اتفاق نیفتاد و همچنان داریم همون کتاب را ادامه میدیم!
من اول هر هفته برای هر شخص یه قسمت ار متن را مشخص میکنم و تا آخر هفته ترجمش میکنیم!
البته این هفته من متنی را در نظر نگرفتم چون سرم شلوغ بود ولی فردا حتما متنهای جدید هر شخص را میذارم که تا آخر هفته ترجمه کنه!
تنها مشکل ما اینه که کسی نیست اشتباهات ما را بهمون بگه!
و اما درمورد اون متنی که میخواید قرار بدید! اگه همه ی دوستان از جمله خانم مهسا و ریمان و پیام (که معلوم نیست کجاست) موافق باشن و واقعا برامون مفید باشه چرا که نه؟! با کمال میل ، با کمک همدیگه ترجمش میکنیم! قبلش یه توضیحی بدید متنش چی هست و کجا هست و چقدر هست و درمورد چی هست تا بقیه دوستان نظرشون را بگن

سلام مهندس، خوبی؟
من قراره یه اینترنت پرسرعت بگیرم . متن ها رو بعدا قرار میدم. شما متن های جدید تو قرار بده . راستی چرا بچه ها نیستن؟

singleguy
12-02-2010, 17:29
آقای آقا پیام لطف کنن متن قبلیشون که هوز ترجمه نکردن را ترجمه کنن+ این پاراگراف:

If we want electrons to flow in a certain direction to a certain place, we must provide the proper path for them to move, just as a plumber must install piping to get water to flow where he or she wants it to flow. To facilitate this, wires are made of highly conductive metals such as copper or aluminum in a wide variety of sizes.


این را هم آقای ریمان ترجمه کنن:
Remember that electrons can flow only when they have the opportunity to move in the space between the atoms of a material. This means that there can be electric current only where there exists a continuous path of conductive material providing a conduit for electrons to travel through. In the marble analogy, marbles can flow into the left-hand side of the tube (and, consequently, through the tube) if and only if the tube is open on the right-hand side for marbles to flow out. If the tube is blocked on the right-hand side, the marbles will just "pile up" inside the tube, and marble "flow" will not occur. The same holds true for electric current: the continuous flow of electrons requires there be an unbroken path to permit that flow. Let's look at a diagram to illustrate how this works:



واین قسمت را خانم مهسا:
A thin, solid line (as shown above) is the conventional symbol for a continuous piece of wire. Since the wire is made of a conductive material, such as copper, its constituent atoms have many free electrons which can easily move through the wire. However, there will never be a continuous or uniform flow of electrons within this wire unless they have a place to come from and a place to go. Let's add an hypothetical electron "Source" and "Destination:"
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Now, with the Electron Source pushing new electrons into the wire on the left-hand side, electron flow through the wire can occur (as indicated by the arrows pointing from left to right). However, the flow will be interrupted if the conductive path formed by the wire is broken:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

و بقیش هم مال خودم! :دی
اگه کس دیگه ای هم هست، بگه تا براش یه پاراگراف در نظر بگیریم ترجمه کنه! :)

sefid par
17-02-2010, 10:52
از همه دوستان عزیز گلم ممنونم که کار به این نازی رو دارید انجام میدید.
و عذر خواهی میکنم که خودم تابه حال شرکت نداشتم.
یه پیشنهاد کوچولو داشتم. میگم خیلی خوب میشه اگه صفحه ای داشته باشیم که همه دوستان بتونن به راحتی صفحه رو ویرایش کنن. در این صورت هم دید بهتری رو متن ترجمه شده داریم و هم اشتباهات هم رو به راحتی ویرایش میکنیم.

من فکر میکنم سرویس گوگل داک سرویس مناسبی برای این کار باشه.
یه تاپیک برای گوگل داک ایجاد کردم. اینجاست:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
اگر مشکلی داشتین میتونین اونجا مطرح کنین.

راستی یه قسمت هم میشه بدین من بترجمم؟

singleguy
19-02-2010, 11:57
چشم، این دوره که تموم شد، یه متن هم برای شما قرار میدیم! مرسی که میخواید همکاری کنید!:11:
با اجازه ، نگاهی کردم بر متون هفته ی قبل!





In honor of Franklin's designation of the wax's charge being "negative" and the wool's charge being "positive," electrons are said to have a "negative" charging influence


به احترام فراکلین و علامت شارژ موم منفی و شارژ پشم مثبت گفته شده است که الکترونها یک نفوذ باردهی منفی دارند.



به نظرم اگه به جای عبارت "شارژ" استفاده کنیم، از "بار " استفاده کنیم بهتر باشه چون توی همه ی کتاب های ما ننوشته فلان جشم دارای شارژ مثبت یا منفیه، نوشته: داری بار مثبت/منفی هست! البته درستش همین شارژ هست ولی چون توی کتاب های ترجمه شده اینجور نوشته شده میگم! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





Thus, an object whose atoms have received a surplus of electrons is said to be negatively charged, while an object whose atoms are lacking electrons is said to be positively charged, as confusing as these designations may seem


این یه تیکه رو هر کاری می کنم نمی تونم معنی کنم سعی می کنم جملع بند ها رو درست کنم معنیشو ویرایش می کنم می ذارم





من اینجور میتونم این قطعه را ترجمه کنم:
یک جسم که اتمهایش الکترون های اضافی دریافت کنند، به صورت منفی بار دار شده است درحالی که جسمی که اتمهایش الکترون از دست داده اند به صورت مثبت بار دار شده اند ، که همانند نامگذاریشان گیج کننده به نظر میرسند!
درست ترجمه کردم؟ من عبارات are said to را چون معادلی براشون پیدا نکردم، اصلا ترجمه نکردم!





By the time the true nature of electric "fluid" was discovered, Franklin's nomenclature of electric charge was too well established to be easily changed, and so it remains to this day.



در آن زمان طبیعت درست الکتریسیته کشف شارژ الکتریکی فراکلین بود همچنین بخوبی قابل تثبیت است که براحتی تغییر می کند(؟؟؟)و تا امروز باقی مانده است.


من معنی این را درست نفهمیدم! آقا پیام لطف میکنه یه توضیحی بده؟ :دی







With some types of materials, such as metals, the outermost electrons in the atoms are so loosely bound that they chaotically move in the space between the atoms of that material by nothing more than the influence of room-temperature heat energy.

در بعضی از انواع مواد، مانند فلزات،الکترون های دور ( از هسته) در اتم ها، آزادانه جست و خیز می کنند که انها بی نظم حرکت می کنند در فضای ما بین اتم هایی از آن ماده ، بدون تاثیر از انرژِی گرمایی دمای اتاق .




Because these virtually unbound electrons are free to leave their respective atoms and float around in the space between adjacent atoms, they are often called free electrons.

چونکه این الکترونهای رهاشده در واقع، آزاد هستند برای ترک اتم های مربوط به خود و شناور هستند در فضای ما بین در نزدیک اتم ها، انها اغلب الکترون های آزاد نامیده می شوند.





In other types of materials such as glass, the atoms' electrons have very little freedom to move around

در انواع دیگر مواد مانند شیشه، الکترون های اتم ها ، آزادی خیلی کمی برای حرکت به اطراف دارند .




While external forces such as physical rubbing can force some of these electrons to leave their respective atoms and transfer to the atoms of another material, they do not move between atoms within that material very easily.

در صوریتکه نیرو های خارجی مانند اصطکاک فیزیکی می تونه مجبور کنه این الکترون ها را به ترک اتم های مربوط به خودشون و انتقال بده انها را به اتم های دیگر مواد، انها حرکت نمی کنند بین محدوده ی اتمهای ان مواد به اسانی.





This relative mobility of electrons within a material is known as electric conductivity.

این حرکت نسبی الکترون ها در محدوده ی یک ماده شناخته شده است به رسانایی الکتریکی.


شما توی انتخاب معادل های فارسی خوب دقت کردید ولی همونطور که مشخصه کلمه به کلمه ترجمه کردید رفتید جولو و متن های فارسی شما نیاز به ویرایش داره و باید بعضی عبارات توی جمله ها جا به جا بشن تا معدل فارسی خوبی درست بشه مثلا جای فعل های جملات درست نیست یا......! شما فرض کنید ما فردا میخوایم این کتاب ترجمه شده را بدیم تو بازار و ملت بخوننش :دی باید جملات قابل فهم باشه براشون :46:






Conductivity is determined by the types of atoms in a material (the number of protons in each atom's nucleus, determining its chemical identity) and how the atoms are linked together with one another.

رسانایی مشخص شده است برای انواع اتم ها در یک ماده(تعدادی از پروتون هادر هر هسته اتم،مشخص کننده ماهیت شیمیایی ان هست)و اتم های پیوند داده می شوند با هم.( این جمله رو چندان نفهمیدم چی میگه!)



من این متن را بدون پرانتزش ترجمه میکنم:
راسانایی، با نوع اتمها در یک ماده، و این که چطور اتمها با یکدیگر متصل شده اند، مشخص میشود.
کسی نظری نداره؟!







bound


جست و خیز کردن



برای این کلمه معانی زیادی هست:

هممرز بودن
مجاور بودن
جهیدن
خیز زدن
محدود کردن
محدود ساختن

فکر کنم برای عبارتهایی که ما داریم روشون کار میکنیم "هم مرز بودن" "مجاور بودن" "محدود کردن" مناسب تر باشه!

Reman
19-02-2010, 13:21
شما توی انتخاب معادل های فارسی خوب دقت کردید ولی همونطور که مشخصه کلمه به کلمه ترجمه کردید رفتید جولو و متن های فارسی شما نیاز به ویرایش داره و باید بعضی عبارات توی جمله ها جا به جا بشن تا معدل فارسی خوبی درست بشه مثلا جای فعل های جملات درست نیست یا......! شما فرض کنید ما فردا میخوایم این کتاب ترجمه شده را بدیم تو بازار و ملت بخوننش :دی باید جملات قابل فهم باشه براشون :46:
من این متن را بدون پرانتزش ترجمه میکنم:
راسانایی، با نوع اتمها در یک ماده، و این که چطور اتمها با یکدیگر متصل شده اند، مشخص میشود.
کسی نظری نداره؟!

برای این کلمه معانی زیادی هست:

هممرز بودن
مجاور بودن
جهیدن
خیز زدن
محدود کردن
محدود ساختن

فکر کنم برای عبارتهایی که ما داریم روشون کار میکنیم "هم مرز بودن" "مجاور بودن" "محدود کردن" مناسب تر باشه!

چشم مهندس از این به بعد به فارسی سلیس و روان ( هلو!) ترجمه می کنم:31:
یکیم اینکه bound اونجا اصلا معنی مرز رو نمی داد:13: بهترین معنی واسش تو اون جمله همون جست و خیز بود( منم خودم اول فکر شما رو در هنگام ترجمه کردم)
:11:

singleguy
20-02-2010, 16:04
Since air is an insulating material, and an air gap separates the two pieces of wire, the once continuous path has now been broken, and electrons cannot flow from Source to Destination.
از آنجا که هوا عایق است، و یک شکاف هوایی دو قسمت سیم را از یکدیگر جدا کرده است، یکمرتبه مسیر پیوسته اکنون شکسته شده است و الکترون ها نمیتوانند از مبدا به مقصد جاری شوند.

This is like cutting a water pipe in two and capping off the broken ends of the pipe: water can’t flow if there’s no exit out of the pipe
این مانند بریدن یک لوله ی آب به دو قسمت و سرپوش گذاشتن انتهای لوله ها است بنابراین آب نمیتواند جاری شود اگر هیچ خروجی در لوله وجود نداشته باشد

In electrical terms, we had a condition of electrical continuity when the wire was in one piece, and now that continuity is broken with the wire cut and separated.
در شرایط الکتریکی،وفتی سیم در یک قطعه بود، ما یک وضعیت پیوستگی الکتریکی داشتیم و اکنون آن پیوستگی با بریدن و جدا شدن سیم، قطع شده است.

If we were to take another piece of wire leading to the Destination and simply make physical contact with the wire leading to the Source, we would once again have a continuous path for electrons to flow.
اگر ما به سادگی با یک سیم متصل به مقصد، با سیم متصل به منبع اتصال ایجاد کنیم، ما بار دیگر برای الکترون ها یک مسیر پیوسته خواهیم داشت تا جاری شوند!


The two dots in the diagram indicate physical (metal-to-metal) contact between the wire pieces:
دو نقطه در شکل نشان دهنده ی یک اتصال فیزیکی ( فلز با فلز) بین قطعه های سیم است


Air gap
شکاف هوایی

Destination
مقصد

Cap off
درپوش گذاشتن

Terms
شرایط

Continuity
/ ,kɑntɪ`nuəti /
پیوستگی

Diagram
/ `daɪə,græm /
دیاگرام، نمودار

Reman
20-02-2010, 17:05
فردا ترجمه متنم رو میزارم.
از singleguy هم بخاطر زحمتاش ممنونم.

singleguy
20-02-2010, 21:37
اگه فردا وقت کردم یکم درمورد گرامر میصحبتم! بد نیست یکم هم روی گرتمرمون کار کنیم! :)

درضمن حتما روی تلفظهاتون هم کار کنید . من که این ترم زبان نگرفتم ولی دوستان که گرفتن، از تلفظ خیلی دارن مینالن!

singleguy
21-02-2010, 17:26
Grammar
راه های زیادی برای نشان دادن دلیل وجود دارند که یکی از آنها به صورت زیر است:

So+ adjective (or adverb) + that
به کار بدن این ساختار، نشان دهنده ی تاکید نیز هست!

نمونه ی اول:

a. Electrons are very tiny.
That is why no man has ever seen one.
b. Electrons are so tiny that no man has ever seen one.
ترجمه:
الکترون ها بسیار کوچک هستند
به این علت است که تاکنون هیچ کس ، یکی از آن ها را مشاهده نکرده است
الکترون ها به قدری کوچک هستند که هیچ کس تاکنون هیچ یک را مشاهده نکرده است



یک بخش توصیفی میتواند درجاهایی به کار رود که یک عمل سریعا پس از عمل دیگر با همان مضمون به کار برده شود.
بخش توصیفی بر این تاکید دارد که عمل اول دقیقا قبل از شروع شدن عمل بعدی است یا یک فاصله ی زمانی بین
دو عمل وجود دارد

نمونه ی دوم:

a. The scientists have mastered this power.
They are now busily engaged in finding ways to use it.
b. Having mastered this power, scientists are now busily engaged in finding ways to use it.
دانشمندان به این نیرو تسلط یافتند
آن ها سخت مشغول یافتن روش های استفاده از آن هستند
با تسلط بر این نیرو ، دانشمندان سخت مشغول روش های به کار گیری آن هستند.





با توجه به نمونه ی اول ،مثال های زیر را حل کنید و سپس ترجمه کنید:
1
.a. The planes flew very low.
This is why none of the radars could detect them.
b………………………………………… …

2.a. This problem is very complex.
This is why it can only be solved by a computer.
b………………………………………… …..

3.a. The bacteria are very small.
That is why they pass thorough very fine filters
b………………………………………… ….

4.a. The temperatures in turbine are very high.
That is why special nickel alloys must be used
b………………………………………… …

5.a. This particular physics experiment is very complicated.
That is why some students will not be able to carry it out.



با توجه به نمونه ی دوم، مثال های زیر را حل کنید و سپس ترجمه کنید:
6.a. he has made good progress in his studies.
He is contributing to the laboratory experiments now.
b………………………………………… ..

7. a. The technicians had assembled the engine.
The technicians sent it for final trial
b…………………………………………. .

8. a. The engineers had designed the suspension bridge.
They continued to improve its details
b…………………………………………. .

9. a .The researcher had written all data.
He felt much relieved.
b…………………………………………. .

10. a The student had failed the course twice.
He didn’t want to try it again.
b…………………………………………. .


مثال های 1 و 6 را آقای سفید پر حل کنن
مثال های 2و 7 را آقای ریمان
مثال های 3 و10 را آقا پیام
مثال های 4و8 را خانم مهسا
و مثال های 5 و 9 را خودم حل میکنم

sefid par
22-02-2010, 14:13
:5:

1
plains flew so low that non of the radars could detect them

از آنجا که این هواپیماها در ارتفاعات پایینی حرکت میکردند، هیچ کدام از رادارها قادر به ردیابی آنها نبود.

6
making good progress in his studies, He is contributing to the laboratory experiments now.

او با پیشرفتهای خوبی که در درسهایش داشت، اکنون توانست در امتحانات آزمایشگاه شرکت کند.

Reman
23-02-2010, 13:38
Remember that electrons can flow only when they have the opportunity to move in the space between the atoms of a material.
به یاد داشته باشید که الکترون ها تنها زمانی می توانند جریان یابند که موقعیت برای حرکت ( یا فرصتی برای حرکت) در فضای ما بین اتمهای یک ماده را دارند .


This means that there can be electric current only where there exists a continuous path of conductive material providing a conduit for electrons to travel through.
این به این معنی هست که جریان الکتریکی می تواند تنها در مسیر پیوسته از ماده رسانا وجود داشته باشد مشروط بر وجود یک مسیر برای الکترون های برای انتقال در میان ان(منظور در میان رسانا).


In the marble analogy, marbles can flow into the left-hand side of the tube (and, consequently, through the tube) if and only if the tube is open on the right-hand side for marbles to flow out.
در مقایسه با تیله( گلوله) ، تیله ها می توانند جریان یابند در سمت چپ از لوله،( و بنا براین در میان لوله) اگر و فقط اگر لوله باز باشد از سمت راست برای تیله ها برای جریان خروجی انها.


If the tube is blocked on the right-hand side, the marbles will just "pile up" inside the tube, and marble "flow" will not occur.
اگر لوله از طرف راست مسدود شود ، تیله ها جمع خواهد شد در لوله ، و جریان تیله اتفاق نخواهد افتاد.


The same holds true for electric current: the continuous flow of electrons requires there be an unbroken path to permit that flow. Let's look at a diagram to illustrate how this works:
همان صادق است برای جریان الکتریکی :جریان پایدار ( ثابت) از الکترون ها نیاز دارد به وجود یک مسیر پیوسته برای اجازه دادن به ایجاد جریان.با هم نگاه می کنیم به یک شکل برای روشن شدن اینکه چگونه این کار می کند:

Opportunity(ApErtonetee)
فرصت‌، مجال‌، دست‌ يافت‌، فراغت‌
--
Marble(marbEl)
گلوله،تیله
--
Consequently(kansekoently)
درنتيجه‌ ،بنابراين‌


--
pile up
collect, accumulate; be heaped up
--


سلام خدمت مهندسین با تلاش .
متن سنگینی بود متن قبلی.
این هم پاسخ سوالات 2و7 که single زحمت توضیحات و قرار دادن تمریناش رو کشیدن.
This problem is so complex that it can only be solved by a computer
این مسئله به قدری پیچیده هست که اون تنها حل شونده هست بوسیله یک کامپیوتر.
hading assembled the engine, The technicians sent it for final trial
با تکمیل شدن ماشین بخار، متخصصان فرستادند ان را برای ازمایش.

mahsa1469
23-02-2010, 19:29
بچه ها من گرامر رو خوب نفهمیدم....

singleguy
24-02-2010, 23:29
اجازه بدید ببینم میتونم یه نفر دیگه را پیدا کنم تا بهتر توضیح بده یا نه!

rosenegarin13
25-02-2010, 17:27
اجازه بدید ببینم میتونم یه نفر دیگه را پیدا کنم تا بهتر توضیح بده یا نه!

سلام...

یه کم در مورد گرامری که سینگل گای هم توضیح دادن بیشتر توضیح بدم...

در مورد ساختار اول:

از این نمونه در مواردی استفاده میشه که بخوایم یک صفت رو تشدید کنیم.(یعنی بگیم که اونقدر اینطوریه که...)


He's so stingy that nobody likes him.

او آنقدر خسیسه که هیچکس دوستش نداره!:31:

در مورد ساختار دوم:

از این ساختار برای ترکیب دو تا جمله برای کوتاه کردن اون استفاده میشه.به شکلی که فعل جمله اول رو ing دار میکنید و ابتدای جمله میذارید(بی فاعل)؛ بعدش یک ویرگول میذارید و فاعل اصلی جمله رو( نه ضمیر) قرار میدید و ادامه جمله دوم رو مینویسید.

:20:

sina1415
06-03-2010, 01:20
سلام به همه ...اگه میشه منم شرکت بدین ......شاید بتونم متن هایی رو ترجمه کنم .. اگه نتونستم خب می رم کنار .......منتظرم

singleguy
06-03-2010, 01:25
والا من متن دو هفته پیش گذاشتم، ولی کسی ترجمه نکرد (به جز ریمان عزیز)

من که تنها پیش برم بهتره

لینک کتاب را توی پست اول گذاشتم، میتونید دانلودش کنید !

موفق باشید ;)

sina1415
06-03-2010, 01:53
سینگل گای جان می خوای من تمرینات بالا رو انجام بدم

Reman
06-03-2010, 14:58
والا من متن دو هفته پیش گذاشتم، ولی کسی ترجمه نکرد (به جز ریمان عزیز)

من که تنها پیش برم بهتره

لینک کتاب را توی پست اول گذاشتم، میتونید دانلودش کنید !

موفق باشید ;)
مهندس جان نامید نشو ، هر کس کار نکنه بچه های علاقه مند دیگری هم هست که جاشونو بگیرند . منم که تا اخر خط باهاتم .
بیا همین جا ادامه بدیم . میخوای یکمم من متن رو از کتاب های الکترونیک ، سگنال ، مدار ، الکترومغناطیس ، ماشین بزارم اینجا با هم و با همکاری همین سینا ( دوستی که علاقه نشون دادن) ترجمشون کنیم.

یا علی:11:

davood_59
08-07-2010, 10:21
درود بر دوستان
اگر همچنان مايل بر ادامه فعاليت ستودني و زيبايتان هستيد ، روي من هم مي توانيد حساب كنيد البته تا حد امكان توانم

mahsa1469
08-07-2010, 12:33
سلام شرمنده یه مدت درگیری ها زیاد بود مجدد شروع کنیم من هستم.......

mehti666
21-07-2010, 02:08
سلام بر مهندسین عزیز
میتونید رو همکاری من هم حساب کنید...:10:البته اگه هنوز کارتون ادامه داره!
فکر نکنم هفته ای یه پاراگراف وقت زیادی رو از کسی بگیره
ولی یه سوال.چرا کتابای متداول برق رو انتخاب نکردید؟این بیشتر مربوط به فیزیکه تا یرق.
اگه یه کتاب کاربردی باحال برق باشه هم خوبه،انگیزه ی بیشتری ایجاد میکنه.

singleguy
23-07-2010, 14:09
سلام

از همگی معذرت میخوام که مدت زیادی از این تاپیک قافل بودم!
خب زودتر شروع کنیم!
من نمیدونم چه متنی را کار کنیم!
البته اون کتابی هم که کار میکردیم خوبه، ولی چون طولانیه ، شاید اوایلش یکم خسته کننده باشه!
نظرتون درمورد کتاب microelectronics بهزاد رضوی، که یکی از کتابهای معروف تو آمریکاست چیه؟! یا همین کتابو کار کنیم؟ نمیدونم! هرچی شما بگید! فقط زودتر پیلیز :31:

payam
29-07-2010, 23:53
سلام بچه هاي گل بابا برقي .

ميبينم كه چقدر دلم تنگ شده بود ، بعد ماهها اومدم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بذاريد يه غلط املايي از سينگلي بگيرم در بدو ورود .


سلام

از همگی معذرت میخوام که مدت زیادی از این تاپیک قافل بودم!
خب زودتر شروع کنیم!
من نمیدونم چه متنی را کار کنیم!
البته اون کتابی هم که کار میکردیم خوبه، ولی چون طولانیه ، شاید اوایلش یکم خسته کننده باشه!
نظرتون درمورد کتاب microelectronics بهزاد رضوی، که یکی از کتابهای معروف تو آمریکاست چیه؟! یا همین کتابو کار کنیم؟ نمیدونم! هرچی شما بگید! فقط زودتر پیلیز [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اگه مشكل طولاني بودنه ، كه فك كنم كتاب ميكرو الكترونيك رضوي خيلي طولاني تر باشه !
پسر خوب ميدوني چند فصله ؟ :31:
اما خوب ، واقعا متن آسون و قابل فهمي داره . ما حداقل 70% كتاب رو ترجمه كرديم كه...

بله ، آبان ماه بود كه كتابش رو انتشارات نص ترجمه كرد و به بازار اومد ، قيمت پشت جلد هم 18 تومن ، محض اطلاع!! :31: من خريدم ، كتاب خوبيه . خوبيش اينه كه روي Cmos فوكوس كرده كه اين خيلي خوبه .

ميبينمتون..
فعلا !

singleguy
08-08-2010, 17:09
قرار نیست ما کتاب ترجمه کنیم بدیم تو بازار :دی قراره قدرت ترجممون را ببریم بالا!
خب قسمت اول کتاب حس میکنم یکم خسته کننده بود، پس تا همینجاش کافیه! میریم سراغ قسمت دوم، Ohm's law
من امروز شروع میکنم! اگه کس دیگه ای هست بگه تا بش بگم کجا را ترجمه کنه

mahsa1469
08-08-2010, 17:39
اگه مثل قبل متن ها رو بذارید بهتره من کتاب رو ندارم............

singleguy
08-08-2010, 18:07
خب خانم مهسا، شما این پاراگراف را ترجمه کنید، فقط هرچه زودتر بهتر


Lessons In Electric Circuits -- Volume I

Chapter 2

OHM's LAW


How voltage, current, and resistance relate

An electric circuit is formed when a conductive path is created to allow free electrons to continuously move. This continuous movement of free electrons through the conductors of a circuit is called a current, and it is often referred to in terms of "flow," just like the flow of a liquid through a hollow pipe.
The force motivating electrons to "flow" in a circuit is called voltage. Voltage is a specific measure of potential energy that is always relative between two points. When we speak of a certain amount of voltage being present in a circuit, we are referring to the measurement of how much potential energy exists to move electrons from one particular point in that circuit to another particular point. Without reference to two particular points, the term "voltage" has no meaning.
Free electrons tend to move through conductors with some degree of friction, or opposition to motion. This opposition to motion is more properly called resistance. The amount of current in a circuit depends on the amount of voltage available to motivate the electrons, and also the amount of resistance in the circuit to oppose electron flow. Just like voltage, resistance is a quantity relative between two points. For this reason, the quantities of voltage and resistance are often stated as being "between" or "across" two points in a circuit.




خودم هم هرچقدر تونستم ترجمه میکنم و بعد از اینکه شما گذاشتید، میذارم و بعدش میپردازیم به تصحیح ترجمه ی همدیگه :46:
هفته آینده هم درس دوم گرامر را پیش میریم( اگه موافق باشید)

Reman
09-08-2010, 16:06
سلام... خوبین مهندسای عزیز؟
بعد 4 ماه دوری انگار بازم قراره با هم کار کنیم
یا علی منم هستم.

mahsa1469
10-08-2010, 11:22
How voltage, current, and resistance relate

چگونگی ارتباط ولتاژ ، جریان و مقاومت


An electric circuit is formed when a conductive path is created to allow free electrons to continuously move.

یک مدار الکتریکی به وجود می آید هنگامی که یک مسیر هدایت ایجاد شود و به الکترون ها اجازه دهد به طور پیوسته حرکت کنند

This continuous movement of free electrons through the conductors of a circuit is called a current, and it is often referred to in terms of "flow," just like the flow of a liquid through a hollow pipe

این حرکت توسط الکترون های آزاد در میدان ادامه دارد و جریان نامیده می شود و آن اغلب ...(نمی تونم جمله بندی کنم ایتن تیکه رو بعد ترجمه می کنم)


The force motivating electrons to "flow" in a circuit is called voltage

اجبار الکترون ها در جاری شدن در یک مدار ولتاز نامیده می شود


Voltage is a specific measure of potential energy that is always relative between two points

ولتاژ انرژی کشش بین دو نقطه در مدت خاص است(؟)(شایدم این باشه ولتاژ مقدار اندازه گیری شده ی انرژی بین دو نقطه در یه مدت است)


When we speak of a certain amount of voltage being present in a circuit, we are referring to the measurement of how much potential energy exists to move electrons from one particular point in that circuit to another particular point

وقتی که ما از یک ولتاژ مطمئن که در یک مدار جریان دارد صحبت م یکنیم ما اشاره به مقدار انرزیی که در یک مدار باعث حرکت الکترون ها از نقطه ای خاص به نقطه ای دیگر می شود داریم

Without reference to two particular points, the term "voltage" has no meaning.

بدون مشخص کردن دو نقطه ی خاص ولتاژ معنا ندارد.


Free electrons tend to move through conductors with some degree of friction, or opposition to motion


الکترونها آزاد تمایل دارند که توسط هادی ها با درجه ی اصطکاک حرکت کنند(؟)یا در جهت عکس حرکت کنند (یکمی زشت شد ترجمش!!)


This opposition to motion is more properly called resistance. The amount of current in a circuit depends on the amount of voltage available to motivate the electrons, and also the amount of resistance in the circuit to oppose electron flow

این تضاد به حرکت (همون حرکت در جهت عکس باشه)به طور صحیح مقاومت نامیده می شود.مقدار جریان هم به ولتاژ بستگی دارد که الکترون هار ا ترغیب می کند و هم به مقدار مقاومتی که با حرکت الکترون ها مخالفت می کند بستگی دارد.


Just like voltage, resistance is a quantity relative between two points.

فقط ولتاژ (دوست دارد یا شبیه؟؟)مقاومت یک رابطه بین دو نقطه است..

For this reason, the quantities of voltage and resistance are often stated as being "between" or "across" two points in a circuit.


به این خاطر میزانی مقاومت و ولتاژ اغلب بین یا در طول دو نقطه در مدار می ماند ( stated نمی دونم دقیقا چی ترجمه می شه من می ماند ترجمه کردم..)
شرمنده اگه یکم دیر شد آخه من دیشب تازه متن رو دیدم می دونم پر از اشکاله ترجمه ای که کردم خوشحال می شم اگه اشکالاتم رو بگید:11:

singleguy
11-08-2010, 12:07
خب چون هفتگی کار میکنیم، هفته ی آینده، یک قسمت هم برای آقای ریمان در نظر میگیریم! فقط ممنون میشم آقای ریمان متنی که خانم مهسا ترجمه کردن را بخونن و نظرشون را بگن!
از خانم مهسا هم مرسی بابت ترجمشون! :11:

singleguy
11-08-2010, 20:25
خب این هم از قسمتی که من ترجمه کردم:



Free electrons tend to move through conductors with some degree of friction, or opposition
to motion.


انتظار میرود الکترون های آزاد، هنگام عبور از رسانا با مقداری اصطکاک یا مخالفت با حرکت روبرو شوند.



This opposition to motion is more properly called resistance


این مخالفت با حرکت، بیشتر با نام مقاومت یاد میشود



The amount of current
in a circuit depends on the amount of voltage available to motivate the electrons, and also the
amount of resistance in the circuit to oppose electron flow.


میزان جریان در یک مدار، به میزان ولتاژ موجود برای تحرک الکترون ها، و همچنین به میزان مقاومت برای مخالفت با جریان اکترون در مدار بستگی دارد.






Just like voltage, resistance is a
quantity relative between two points


دقیقا مانند ولتاژ، مقاومت نیز در رابطه با دو نقطه است.



For this reason, the quantities of voltage and resistance
are often stated as being ”between” or ”across” two points in a circuit.


به این سبب، میزان ولتاژ و مقاومت در یک مدار، بین دو نقطه یا درمیان دو نقطه هستنند!



To be able to make meaningful statements about these quantities in circuits, we need to be
able to describe their quantities in the same way that we might quantify mass, temperature,
volume, length, or any other kind of physical quantity


برای اینکه توانایی این را داشته باشیم که یک عبارت با معنی درباره ی این کمیت ها در مدار بسازیم، نیاز به این داریم که همچون کمیت های جرم، دما، حجم، طول یا هر معیار دیگری، کمیت آن ها را توصیف کنیم



For mass we might use the units of
”kilogram” or ”gram.” For temperature we might use degrees Fahrenheit or degrees Celsius.
Here are the standard units of measurement for electrical current, voltage, and resistance:


برای جرم ما ممکن است از واحد "کیلوگرم " استفاده کنیم. برای دما ممکن است از درجه ی فارنهایت یا سلسیوس استفاده کنیم. در اینجا واحدهای استاندارد اندازه گیری جریان الکتریکی، ولتاژ، و مقاومت آورده شده است:

Reman
13-08-2010, 01:37
بله، حتما متنی که مهسا ترجمه کردن رو قشنگ میخونم و نظرمو میگم.
بچه ها الان دقیقا خیلی تحت فشارم!!!!! باور کنید کار ها دارن همین طور پشت سر هم ملی متری رد میشن!!
اگر کم سر می زنم به بزرگی تون ببخشید ولی متنی رو که قرار بدید در مدت کوتاهی ترجمه می کنم.

mehti666
13-08-2010, 01:52
آقا واسه ما هم یه متن میذاری ترجمه کنیم!؟ :whistle:

singleguy
14-08-2010, 11:38
سلام! راستش فکر میکنم اینجور که پیش میریم و اشکالاتمون را نمیفهمیم، زیاد برامون مفید نیست! برای همین تصمیم گرفتم هممون با هم یک متن را ترجمه کنیم تا با مقایسه متن خودمون با بقیه، نقاط ضعف و قوتمون را بفهمیم!
اگه مخالفید بیگد، اگه هم موافقید که بسم الله .....



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


The "symbol" given for each quantity is the standard alphabetical letter used to represent that quantity in an algebraic equation. Standardized letters like these are common in the disciplines of physics and engineering, and are internationally recognized. The "unit abbreviation" for each quantity represents the alphabetical symbol used as a shorthand notation for its particular unit of measurement. And, yes, that strange-looking "horseshoe" symbol is the capital Greek letter Ω, just a character in a foreign alphabet (apologies to any Greek readers here). l

Each unit of measurement is named after a famous experimenter in electricity: The amp after the Frenchman Andre M. Ampere, the volt after the Italian Alessandro Volta, and the ohm after the German Georg Simon Ohm.

The mathematical symbol for each quantity is meaningful as well. The "R" for resistance and the "V" for voltage are both self-explanatory, whereas "I" for current seems a bit weird. The "I" is thought to have been meant to represent "Intensity" (of electron flow), and the other symbol for voltage, "E," stands for "Electromotive force." From what research I've been able to do, there seems to be some dispute over the meaning of "I." The symbols "E" and "V" are interchangeable for the most part, although some texts reserve "E" to represent voltage across a source (such as a battery or generator) and "V" to represent voltage across anything else.



لطف کنید نهایتا تا سه شنبه ترجمه کنید و بذارید!
:11:

Reman
14-08-2010, 21:49
عالیه. اینطور خیلی بهتره.

mahsa1469
16-08-2010, 10:24
The "symbol" given for each quantity is the standard alphabetical letter used to represent that quantity in an algebraic
equation


با توجه به علامت مشخصه ی هر کمیت به نشان آن کمیت در یم معادله ی جبری برای هر کمیت نام استانداردی در نظر گرفته شده است.


Standardized letters like these are common in the disciplines of physics and engineering, and are internationally recognized.

این نام ها برای انظباط در علم فیزیک و صنعت و مشترک بودن آنها بصورت جهانی تشخیص داده شده ویکسان هستند.

The "unit abbreviation" for each quantity represents the alphabetical symbol used as a shorthand notation for its particular unit of measurement

اختصار واحد برای هر کمیت نشان دهنده ی علامت مشخصه ای به عنوان قرار داد برای واحد اندازه گیری است

بچه ها من یه پاراگراف به غیر از جمله ی آخر رو ترجمه کردم جملهی آخر رو هر چی سعی کردم نتونستم من تا چهارشنبه نیستم برا همین متن ناقص رو گذاشتم شرمنده:11:

singleguy
16-08-2010, 21:12
سلام!
اشکال نداره! من هم تا 5شنبه ممکنه نباشم! 5شنبه همین پست را ویرایش میکنم و ترجمم را میذارم توش!
آقای ریمان، پس شما هم زیاد عجله نکنید، تا 5شنبه! :11:

mehti666
16-08-2010, 22:56
متنی که داده بودید رو ترجمه کردم...نظرتون چیه؟




The "symbol" given for each quantity is the standard alphabetical letter used to represent that quantity in an algebraic equation. Standardized letters like these are common in the disciplines of physics and engineering, and are internationally recognized.

سمبول(نماد) داده شده(مفروض) برای هر کمیت، حرف الفبایی استاندارد مورد استفاده برای نمایش آن کمیت در یک معادله ی جبری می باشد.حروف استاندارد شده مثل اینها در فیزیک و مهندسی مشترک هستند، و به صورت بین المللی شناخته می شوند.





The "unit abbreviation" for each quantity represents the alphabetical symbol used as a shorthand notation for its particular unit of measurement. And, yes, that strange-looking "horseshoe" symbol is the capital Greek letter Ω, just a character in a foreign alphabet (apologies to any Greek readers here).
"unit abbreviation (مخفف واحد)برای هر کمیت، سمبول الفبایی مورد استفاده به عنوان یک نمادگذاری مختصر برای یکای(واحد) بخصوص اندازه گیری آن را نمایش می دهد. و، بله، سمبول "نعل اسب" با ظاهری عجیب، حرف بزرگ یونانی Ω می باشد، که تنها یک کاراکتر در یک الفبای خارجی است.(با عرض پوزش به خواننده های یونانی این متن!!)



Each unit of measurement is named after a famous experimenter in electricity: The amp after the Frenchman Andre M. Ampere, the volt after the Italian Alessandro Volta, and the ohm after the German Georg Simon Ohm.
هر واحد اندازه گیری به یاد یک آزمایشگر مشهور در زمینه ی برق نام گذاری شده است.amp به یاد Andre M. Ampere فرانسوی(اهل فرانسه)، volt به یاد Alessandro Volta ایتالیایی ، و ohm به یاد Georg Simon Ohm آلمانی.



The mathematical symbol for each quantity is meaningful as well. The "R" for resistance and the "V" for voltage are both self-explanatory, whereas "I" for current seems a bit weird. The "I" is thought to have been meant to represent "Intensity" (of electron flow), and the other symbol for voltage, "E," stands for "Electromotive force." From what research I've been able to do, there seems to be some dispute over the meaning of "I."
نماد ریاضی هر کمیت نیز معنی دار است. ”R” برای مقاومت و “V” برای ولتاژ هر دو خودشان بیانگر]نامشان[ هستند ، درحالیکه “I” برای جریان، کمی عجیب به نظر می رسد. به نظر می رسد که مقصود از “I” بیان "Intensity" ("شدت") (جریان الکترون ها)است، و نماد دیگر برای ولتاژ، یعنی "E"، برای "Electromotive force." می باشد. مطابق با تحقیقاتی که انجام داده ام، به نظر می رسد که بر سر معنی “I” نزاع هایی(بحث هایی) وجود دارد.

The symbols "E" and "V" are interchangeable for the most part, although some texts reserve "E" to represent voltage across a source (such as a battery or generator) and "V" to represent voltage across anything else.


نمادهای "E" و “V” در اکثر بخش ها قابل جابجا شدن(تعویض) هستند، هر چند بعضی از متن ها "E" را برای نمایش ولتاژ دو سر یک منبع(از قبیل یک باتری یا ژنراتور) و “V” را برای نمایش ولتاژ دو سر هر چیز دیگری اختصاص می دهند.


مطمئنا بعضی از جاهاش میشه از کلمه های بهتری استفاده کرد، با کمک ترجمه های سایر دوستان...

Reman
17-08-2010, 18:21
سلام. من ترجمو فردا میزارم.
ایشالله 5 شنبه مقایسه رو شروع می کنیم

Reman
19-08-2010, 01:32
The "symbol" given for each quantity is the standard alphabetical letter used to represent that quantity in an algebraic equation.
سمبل داده شده برای هر کمیت، طبق حروف الفبایی استانداردی هستند که برای نشان دادن کمیت در یک معادله جبری استفاده می شوند.



Standardized letters like these are common in the disciplines of physics and engineering, and are internationally recognized.
حروف استاندارد شده ،مثل این حروف ( حروف سمبلیک در جدول بالا) ، در رشته های مهندسی و فیزیک متداول هستند و از لحاظ بین المللی شناخته شده هستند.



The "unit abbreviation" for each quantity represents the alphabetical symbol used as a shorthand notation for its particular unit of measurement.
واحد اختصاری برای هر کمیت ، حرف الفبایی هست که بصورت مختصر شده مشخص می شوند برای واحد اندازه گیری ویژه آن کمیت.



And, yes, that strange-looking "horseshoe" symbol is the capital Greek letter Ω, just a character in a foreign alphabet (apologies to any Greek readers here).
و، بلی ، آن نماد عجیب غریب نعل اسب با حرف بزرگ و Ω ، فقط یک کاراکتر در الفبای لاتین هست. ( با پوزش از خوانندگان یونانی )




Each unit of measurement is named after a famous experimenter in electricity: The amp after the Frenchman Andre M. Ampere, the volt after the Italian Alessandro Volta, and the ohm after the German Georg Simon Ohm.
هر واحد اندازه گیری نام گذاری شده ، به آزمایشگر مشهور الکتریسته آن : آمپر بخاطر مرد فرانسوی، اندره ام. آمپر، ولت بخاطر السساندرو ولتای ایتالیایی و اهم بخاطر گئورگ سیمون اهم ژرمنی.



The mathematical symbol for each quantity is meaningful as well. The "R" for resistance and the "V" for voltage are both self-explanatory, whereas "I" for current seems a bit weird.
سمبول ریاضیات برای هر کمیت ، بخوبی دارای معنی هست.نمادR برای مقاومت و V برای ولتاژ ،هر دو بسیار بدیهی هستند و مشخص.در حالیکه نمادI برای جریان کمی عجیب به نظر می رسد.



The "I" is thought to have been meant to represent "Intensity" (of electron flow), and the other symbol for voltage, "E," stands for "Electromotive force.
نماد I می تواند اینطور استدلال شود که نمایانگر " شدت" جریان الکترون هست و نماد دیگری هم برای ولتاژ E هم نشان دهنده نیرو محرکه الکتریکی.



" From what research I've been able to do, there seems to be some dispute over the meaning of "I." The symbols "E" and "V" are interchangeable for the most part, although some texts reserve "E" to represent voltage across a source (such as a battery or generator) and "V" to represent voltage across anything else
مطابق با تحقیقات انجام شده،ما قادر خواهیم بود در اینجا مجادلاتی را بر سر معنی حرف I مشاهده کنیم.نماد های E و V اکثرا قابل تعوض با هم هستند ، در این میان بعضی نوشته ها ، E را نشان می دهند به عنوان ولتاژ دو سر منبع( مانند یک باتری یا ژنراتور) و V را برای نشان دادن ولتاژ دو سر هر المان دیگر.

دوستان در بعضی قسمت ها سعی کردم ترجمه روان انجام بگیره.

با تشکر نظر یادتتون نره.
یا حق


---------- Post added at 02:32 AM ---------- Previous post was at 02:30 AM ----------


متنی که داده بودید رو ترجمه کردم...نظرتون چیه؟




The "symbol" given for each quantity is the standard alphabetical letter used to represent that quantity in an algebraic equation. Standardized letters like these are common in the disciplines of physics and engineering, and are internationally recognized.

سمبول(نماد) داده شده(مفروض) برای هر کمیت، حرف الفبایی استاندارد مورد استفاده برای نمایش آن کمیت در یک معادله ی جبری می باشد.حروف استاندارد شده مثل اینها در فیزیک و مهندسی مشترک هستند، و به صورت بین المللی شناخته می شوند.





The "unit abbreviation" for each quantity represents the alphabetical symbol used as a shorthand notation for its particular unit of measurement. And, yes, that strange-looking "horseshoe" symbol is the capital Greek letter Ω, just a character in a foreign alphabet (apologies to any Greek readers here).
"unit abbreviation (مخفف واحد)برای هر کمیت، سمبول الفبایی مورد استفاده به عنوان یک نمادگذاری مختصر برای یکای(واحد) بخصوص اندازه گیری آن را نمایش می دهد. و، بله، سمبول "نعل اسب" با ظاهری عجیب، حرف بزرگ یونانی Ω می باشد، که تنها یک کاراکتر در یک الفبای خارجی است.(با عرض پوزش به خواننده های یونانی این متن!!)



Each unit of measurement is named after a famous experimenter in electricity: The amp after the Frenchman Andre M. Ampere, the volt after the Italian Alessandro Volta, and the ohm after the German Georg Simon Ohm.
هر واحد اندازه گیری به یاد یک آزمایشگر مشهور در زمینه ی برق نام گذاری شده است.amp به یاد Andre M. Ampere فرانسوی(اهل فرانسه)، volt به یاد Alessandro Volta ایتالیایی ، و ohm به یاد Georg Simon Ohm آلمانی.



The mathematical symbol for each quantity is meaningful as well. The "R" for resistance and the "V" for voltage are both self-explanatory, whereas "I" for current seems a bit weird. The "I" is thought to have been meant to represent "Intensity" (of electron flow), and the other symbol for voltage, "E," stands for "Electromotive force." From what research I've been able to do, there seems to be some dispute over the meaning of "I."
نماد ریاضی هر کمیت نیز معنی دار است. ”R” برای مقاومت و “V” برای ولتاژ هر دو خودشان بیانگر]نامشان[ هستند ، درحالیکه “I” برای جریان، کمی عجیب به نظر می رسد. به نظر می رسد که مقصود از “I” بیان "Intensity" ("شدت") (جریان الکترون ها)است، و نماد دیگر برای ولتاژ، یعنی "E"، برای "Electromotive force." می باشد. مطابق با تحقیقاتی که انجام داده ام، به نظر می رسد که بر سر معنی “I” نزاع هایی(بحث هایی) وجود دارد.

The symbols "E" and "V" are interchangeable for the most part, although some texts reserve "E" to represent voltage across a source (such as a battery or generator) and "V" to represent voltage across anything else.


نمادهای "E" و “V” در اکثر بخش ها قابل جابجا شدن(تعویض) هستند، هر چند بعضی از متن ها "E" را برای نمایش ولتاژ دو سر یک منبع(از قبیل یک باتری یا ژنراتور) و “V” را برای نمایش ولتاژ دو سر هر چیز دیگری اختصاص می دهند.


مطمئنا بعضی از جاهاش میشه از کلمه های بهتری استفاده کرد، با کمک ترجمه های سایر دوستان...







برای اولین بارتون خوب بود. در بعضی جاها ترجمتون اشکال داره که بهتره خودتون بررسی کنید
:11:

mehti666
19-08-2010, 10:57
سلام، ببخشید از اینکه فونت و سایز متنم زیاد خوانا نبود.از ورد کپی کردم اینجا، اینجوری شد.
ممنون آقای ریمان از توجهتون.
به نظر منم چند جا از متن خودم و هم چنین متن شما اشکال داره.
فقط دوستان بگن قراره چجوری مقایسه کنیم و کی اشکالات کیو بگیره.

singleguy
19-08-2010, 18:57
سلام
باز هم متاسفم بابت تاخیر


The "symbol" given for each quantity is the standard alphabetical letter used to represent that quantity in an algebraic equation.

ترجمه ی مهسا:با توجه به علامت مشخصه ی هر کمیت به نشان آن کمیت در یم معادله ی جبری برای هر کمیت نام استانداردی در نظر گرفته شده است.


ترجمه ی مهدی: سمبول(نماد) داده شده(مفروض) برای هر کمیت، حرف الفبایی استاندارد مورد استفاده برای نمایش آن کمیت در یک معادله ی جبری می باشد.

ترجمه ی ریمان: سمبل داده شده برای هر کمیت، طبق حروف الفبایی استانداردی هستند که برای نشان دادن کمیت در یک معادله جبری استفاده می شوند.
ترجمه ی من: آنچه که با نام "symbol" برای هر کمیت درنظر گرفته شده، یک حرف استاندارد برای نشان دادن آن کمیت در روابط جبریست



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





Standardized letters like these are common in the disciplines of physics and engineering, and are internationally recognized.





ترجمه ی مهسا: این نام ها برای انظباط در علم فیزیک و صنعت و مشترک بودن آنها بصورت جهانی تشخیص داده شده ویکسان هستند.


ترجمه ی مهدی:حروف استاندارد شده مثل اینها در فیزیک و مهندسی مشترک هستند، و به صورت بین المللی شناخته می شوند.

ترجمه ی ریمان: حروف استاندارد شده ،مثل این حروف ( حروف سمبلیک در جدول بالا) ، در رشته های مهندسی و فیزیک متداول هستند و از لحاظ بین المللی شناخته شده هستند.
ترجمه ی من: حروف استاندار همچون این ها، در فیزیک و مهندسی رایج هستند و به طور بین المللی شناخته میشوند.




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


The "unit abbreviation" for each quantity represents the alphabetical symbol used as a shorthand notation for its particular unit of measurement


ترجمه ی مهسا: اختصار واحد برای هر کمیت نشان دهنده ی علامت مشخصه ای به عنوان قرار داد برای واحد اندازه گیری است

ترجمه ی مهدی: (مخفف واحد)برای هر کمیت، سمبول الفبایی مورد استفاده به عنوان یک نمادگذاری مختصر برای یکای(واحد) بخصوص اندازه گیری آن را نمایش می دهد.

ترجمه ی ریمان: واحد اختصاری برای هر کمیت ، حرف الفبایی هست که بصورت مختصر شده مشخص می شوند برای واحد اندازه گیری ویژه آن کمیت.

ترجمه ی من: "مخفف" برای هر کمیت نشانه ی الفبایی سمبل است که برای کوتاه نویسی در مقیاس اندازه گیزی به کار میرود.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





And, yes, that strange-looking "horseshoe" symbol is the capital Greek letter Ω, just a character in a foreign alphabet (apologies to any Greek readers here).l

ترجمه ی من: و بله، آن نماد عجیب "نعل اسبی" حرف بزرگ یونانی یعنی فقط یک علامت در یک الفبای خارجی است. (با احترام به خوانندگان یونانی)

ترجمه ی مهدی: و، بله، سمبول "نعل اسب" با ظاهری عجیب، حرف بزرگ یونانی Ω می باشد، که تنها یک کاراکتر در یک الفبای خارجی است.(با عرض پوزش به خواننده های یونانی این متن!!)

ترجمه ی ریمان: و، بلی ، آن نماد عجیب غریب نعل اسب با حرف بزرگ و Ω ، فقط یک کاراکتر در الفبای لاتین هست. ( با پوزش از خوانندگان یونانی )

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


Each unit of measurement is named after a famous experimenter in electricity: The amp after the Frenchman Andre M. Ampere, the volt after the Italian Alessandro Volta, and the ohm after the German Georg Simon Ohm.

ترجمه ی من: در علم الکتریسیته، هر واحد اندازه گیری توسط یک کاشف مشهور نام گذاری میشد: amp پس از مرد فرانسوی: Andre M. Ampere
volt به خاطر نام ایتالیای Alessandro volt
و اهم به خاطر نام آلمانی : georg simon ohm

ترجمه ی مهدی: هر واحد اندازه گیری به یاد یک آزمایشگر مشهور در زمینه ی برق نام گذاری شده است.amp به یاد Andre M. Ampere فرانسوی(اهل فرانسه)، volt به یاد Alessandro Volta ایتالیایی ، و ohm به یاد Georg Simon Ohm آلمانی.

ترجمه ی ریمان: هر واحد اندازه گیری نام گذاری شده ، به آزمایشگر مشهور الکتریسته آن : آمپر بخاطر مرد فرانسوی، اندره ام. آمپر، ولت بخاطر السساندرو ولتای ایتالیایی و اهم بخاطر گئورگ سیمون اهم ژرمنی.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




The mathematical symbol for each quantity is meaningful as well. The "R" for resistance and the "V" for voltage are both self-explanatory, whereas "I" for current seems a bit weird.


ترجمه ی مهدی: نماد ریاضی هر کمیت نیز معنی دار است. ”R” برای مقاومت و “V” برای ولتاژ هر دو خودشان بیانگر]نامشان[هستند ، درحالیکه “I” برای جریان، کمی عجیب به نظر می رسد.

ترجمه ریمان: سمبول ریاضیات برای هر کمیت ، بخوبی دارای معنی هست.نمادR برای مقاومت و V برای ولتاژ ،هر دو بسیار بدیهی هستند و مشخص.در حالیکه نمادI برای جریان کمی عجیب به نظر می رسد.

ترجمه ی من: نماد ریاضی هر سمبل برای هر کمیت نیز بامعناست. r برای resistence (مقاومت) و v برای voltage (ولتاژ) هردو واضح هستند ولی I ّرای current کمی عجیب به نظر میرسد

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




The "I" is thought to have been meant to represent "Intensity" (of electron flow), and the other symbol for voltage, "E," stands for "Electromotive force


ترجمه ی مهدی: به نظر می رسد که مقصود از “I” بیان "Intensity" ("شدت") (جریان الکترون ها)است، و نماد دیگر برای ولتاژ، یعنی "E"، برای "Electromotive force." می باشد. مطابق با تحقیقاتی که انجام داده ام، به نظر می رسد که بر سر معنی “I” نزاع هایی(بحث هایی) وجود دارد.

ترجمه ی ریمان: نماد I می تواند اینطور استدلال شود که نمایانگر " شدت" جریان الکترون هست و نماد دیگری هم برای ولتاژ E هم نشان دهنده نیرو محرکه الکتریکی.

ترجمه ی من: I انتظار میرود که معنی ای داشته باشد که نشانگر Intensity به معنی شدت (شدت جریان الکترون) و سمبل دیگر برای ولتاژ ( E ) نشانگر Electromotive force به معنی نیروی محرکه ی الکتریکی است

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





" From what research I've been able to do, there seems to be some dispute over the meaning of "I." The symbols "E" and "V" are interchangeable for the most part, although some texts reserve "E" to represent voltage across a source (such as a battery or generator) and "V" to represent voltage across anything else

ترجمه ی مهدی: نمادهای "E" و “V” در اکثر بخش ها قابل جابجا شدن(تعویض) هستند، هر چند بعضی از متن ها "E" را برای نمایش ولتاژ دو سر یک منبع(از قبیل یک باتری یا ژنراتور) و “V” را برای نمایش ولتاژ دو سر هر چیز دیگری اختصاص می دهند.

ترجمه ی ریمان: مطابق با تحقیقات انجام شده،ما قادر خواهیم بود در اینجا مجادلاتی را بر سر معنی حرف I مشاهده کنیم.نماد های E و V اکثرا قابل تعوض با هم هستند ، در این میان بعضی نوشته ها ، E را نشان می دهند به عنوان ولتاژ دو سر منبع( مانند یک باتری یا ژنراتور) و V را برای نشان دادن ولتاژ دو سر هر المان دیگر.

ترجمه ی من: طبق تحقیقی که من قادر بودم انجام دهم،انتظار میرود کمی اختلاف درباره ی معنی I وجود داشته باشد. سمبل های I و E برای اکثر قسمت ها قابل تعویض هستد درحالی که بعضی از منابع E را برای نشان دادن ولتاژ منبع استفاده میکنند (مانند باتری یا ژنراتور) استفاده میکنن و V را برای ولتاژ هر چیز دیگر!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

خب الان میشه راحت تر مقایسه کرد متنها را [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Reman
19-08-2010, 21:53
با تشکر از دوستان خوبم
لطفا در مورد این جمله و معنیش راهنمایی کنیدFrom what research I've been able to do

mehti666
19-08-2010, 22:11
با تشکر از دوستان خوبم
لطفا در مورد این جمله و معنیش راهنمایی کنیدFrom what research I've been able to do

تقریبا مطمئنم که معنیش اینه: مطابق با تحقیقاتی که توانسته ام انجام دهم...

I've been able:(ماضی نقلی) --> (معنی تحت لفظی: بوده ام توانا) => توانسته ام، قادر بوده ام

Reman
20-08-2010, 12:00
دقیقا من معنی what رو اونجا پیش خودم ترجمه نمی کردم!

ممنون

mehti666
22-08-2010, 11:19
نظر من در مورد جمله ی اول(صرف نظر از اشکالات خودم!):46::

The "symbol" given for each quantity
کل این عبارت فاعل جمله ی اوله.

The "symbol" given= سمبل(نماد) داده شده
for each quantity= برای هر کمیت

منظورش اینه که نمادهایی که توی جدول برای هر کمیت در نظر گرفته شده...

پس آنچه که(ترجمه ی سینگل) و یا با توجه(ترجمه ی مهسا) نداره.

is the standard alphabetical letter= حرف الفبایی استاندارد...است.
چون"the" داره معرفه هست و نمیتونیم بگیم "یک حرف..."که نکره هست.(ترجمه ی سینگل)
letter مفرده.(حرف نه حروف) "طبق" هم بکار نمیره (ترجمه ی رمان)

used to represent that quantity in an algebraic equation= که برای نمایش آن کمیت در یک معادله ی جبری استفاده می شود...

"به نشان آن کمیت" --> "To" اینجا "برای" ترجمه میشه. represent = نشان دادن (فعل) (ترجمه ی مهسا)

مفهوم جمله
این نمادهایی که توی جدول نشون داده شدن در واقع حروفی هستند که این کمیت ها بوسیله ی این حروف توی معادلات جبری نشون داده میشن.

---------------------------------------------------------------------
فکر کنم این روش مناسب نباشه چون خیلی وقت گیره.شاید بهتر باشه مثلا هر کس بگه که در مورد ترجمش کجا مشکل داره وکجاش مطمئنه و چقدر! و بقیه جواب بدن.
یا هر پاراگراف رو یکی ترجمه کنه و یک یا دو نفر دیگه اصلاح و ویرایش کنن.

mahsa1469
23-08-2010, 10:59
:11:واقعا ممنون خیلی اینجوری بهتره کلی چیز یاد می گیریم

singleguy
24-08-2010, 13:17
خیلی ممنون از مهدی به خاطر نکاتی که گفتن! چندتا سوال دیگه هم داشتم که یادم رفت ولی فعلا این یادم اومد:
named after را دقیقا چی باید ترجمه کرد اینجا؟

mehti666
25-08-2010, 22:21
سلام



named after را دقیقا چی باید ترجمه کرد اینجا؟

named = نامگذاری شده.
name اینجا فعله(نام گذاری کردن) چون ed به فعل میچسبه نه اسم. و ed باعث مجهول شدن فعل میشه(نام گذاری شده)
after = بعد از، مطابق، بیادبود

مفهوم جمله:
بعد از(به یاد) دانشمندی که در مورد یک کمیت تحقیق کرده این نام (که همان نام آن دانشمند هست) برای واحد اندازه گیری آن کمیت انتخاب شده.