wichidika
08-09-2009, 12:52
آنچه اينترنت بر سر ما ميآورد
خبرگزاري فارس: وقتي اينترنت رسانهاي را در خود جذب ميكند، آن رسانه در قالب تصوير اينترنت بازآفريني ميگردد. اينترنت؛ هايپرلينكها، آگهيهاي چشمكزن و ساير بازيچههاي ديجيتالي را به محتواي آن رسانه تزريق ميكند و آن محتوا را با محتواي تمام رسانههاي ديگري كه قبلاً جذب كرده، احاطه ميكند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اشاره :
هر روز در حدود صد مطلب را از سايتهاي خبري و وبلاگهاي مختلف از طريق Feed دريافت ميكنم. گذشته از اينكه ميدانم به خواندن دقيق تكتك آنها نميرسم، حتي مرور كردن آنها نيز وقت قابل توجهي ميطلبد و برايم تبديل به يك گرفتاري روزمره شده است. چرا از مرور كردن لااقل بخشي از اين محتوا صرفنظر نكنم؟
پاسخ براي من نيز همچون بسياري ديگر از كاربران چندان واضح نيست. ترس از دست دادن مطالب جالب و آموزنده (بله، ترس) يكي از اين دلايل است، اما تنها دليل نيست. طبعاً مطالعه آنلاين با اين حجم و سرعت، بر عادتهاي انسان تأثير ميگذارد.
www
معمولاً درباره آثار بازي كردن طولانيمدت با كامپيوتر يا تبعات فرهنگي و اجتماعي سرگرميهاي كامپيوتري زياد ميخوانيم و ميشنويم، اما آيا انديشيدهايم كه كارهايي مثل «مطالعه» آنلاين يا «تحقيق» آنلاين چه اثري بر ما ميگذارند؟ اين نوع فعاليتها، برخلاف سرگرميهاي كامپيوتري متداول، در فرهنگ عمومي بار ارزشي مثبت دارند و ممكن است آنها را كاملاً مفيد و بيضرر بدانيم. اما «پاكترين» كاربران اينترنت و كامپيوتر هم از نظر ذهني در خطرند.
مانند هميشه، شيطان در جزئيات لانه كردهاست و اين بار «سيطره كميت»، كيفيت مطالعه و تفكر ما را تهديد ميكند.
وقتي روي پاياننامهام كار ميكردم، همراه با دوستانم ساعتها پشت كامپيوتر مينشستيم و هر بار دهها مقاله دانلود ميكرديم. ميدانيد هر كدام از ما چند تا از آن مقالهها را خوانديم؟ شايد بهترين ما حداكثر در تمام دوران كار روي پاياننامهاش كمتر از سي مقاله خوانده باشد.
اين اشتياق شديد براي به دست آوردن منابع، با ظرفيت رو به افول ما براي جذب محتوا، چه در قالب خواندن يا حتي ديدن يا شنيدن تناسبي ندارد. از سوي ديگر نميتوان موهبتهايي را كه فناوري جديد به ما عرضه ميكند كنار بگذاريم، به اين دليل كه ظرفيت جذب كردن تمام آنها را نداريم.
در چند سال اخير به طور ناخوشايندي حس ميكردهام كه كسي يا چيزي در حال بازسازي مغز من، طراحي دوباره مدارهاي عصبي و تغيير برنامه حافظهام است. حافظه من (تا جايي كه ميدانم) از بين نرفته، اما در حال تغيير است. ديگر به شيوه سابق نميانديشم. اين مسئله را هنگام مطالعه، قويتر از هر زمان ديگر حس ميكنم.
فكر ميكنم بدانم كه ماجرا چيست. اكنون بيش از يك دهه است كه زمان زيادي را به صورت آنلاين سپري ميكنم، در پايگاه دادههاي بزرگ اينترنت جستوجو ميكنم، چرخ ميزنم و گاهي هم چيزي بر آن ميافزايم. براي من به عنوان يك نويسنده، وب موهبتي خداداد بوده است. پژوهشي را كه زماني مستلزم صرف كردن چندين روز در قفسهها يا اتاقهاي نشريههاي كتابخانهها بود، اكنون در چند دقيقه ميتوان به انجام رسانيد. با شمار اندكي جستوجو به وسيله گوگل و چند كليك سريع بر هايپرلينكها، حقيقت افشا شده يا نقل قول مختصر و مفيدي را كه در پياش بودهام به دست ميآورم.
folders
اكنون ذهن من انتظار دارد اطلاعات را به همان شكلي دريافت كند كه اينترنت توزيع ميكند: در قالب جريان سريعي از الفاظ. پيش از اين، غواصي بودم در درياي واژگان. اكنون همچون شخصي كه سوار بر يك جت اسكي است، بر سطح آن دريا با شتاب در حركتم.
مطالعهاي روي عادتهاي كاوشهاي آنلاين كه به وسيله پژوهشگران University College لندن صورت گرفته و به تازگي انتشار يافتهاست، اشاره بر آن دارد كه ممكن است ما در ميانه تحولي بنيادين در شيوه خواندن و انديشيدنمان باشيم.
در قسمتي از اين برنامه پژوهشي پنجساله، محققان به بررسي logهاي كامپيوترياي پرداختند كه نشانگر رفتار بازديدكنندگان از دو سايت پژوهشي مشهور بود: يكي سايتي كه توسط كتابخانه بريتانيا اداره ميشود و يكي هم توسط ائتلافي آموزشي در انگليس كه فراهمآورنده دسترسي به مقالههاي نشريهها، كتابهاي الكترونيكي و ساير منابع اطلاعات نوشتاري است.
آنها دريافتند كه استفادهكنندگان از اين سايت «نوعي رفتار سرسري خواندن» از خود بروز دادند: از يك منبع به ديگري جست ميزدند و به ندرت به منبعي كه قبلاً ديدهبودند بازميگشتند؛ معمولاً پيش از «جَستن» به يك سايت ديگر، بيش از يك يا دو صفحه از يك مقاله يا كتاب را نميخواندند. گاهي مقالهاي طولاني را ذخيره ميكردند، اما مدركي نداريم كه نشان دهد زماني برميگشتند و واقعاً آن را ميخواندند. نويسندگان گزارش اين تحقيق اظهار ميكنند:
به لطف حضور فراگير متن در اينترنت و حتي محبوبيت پيامهاي متني روي تلفنهاي همراه، امروزه ما احتمالاً بيش از دهه 1970 يا 1980 كه تلويزيون رسانه برگزيدهمان بود، ميخوانيم. اما اين نوع متفاوتي از خواندن است و نوع متفاوتي از انديشيدن نيز در پس آن است و شايد حتي دركي متفاوت از خويشتن. ماريان ولف، روانشناس رشد در دانشگاه Tufts و مؤلف كتاب «Proust and the Squid: The Story and Science of the Reading Brain»، ميگويد:
«ما آنچه كه ميخوانيم نيستيم، ما آن گونه كه ميخوانيم، هستيم.» ولف بيم آن دارد كه شيوه خواندني كه با اينترنت رواج مييابد، شيوهاي كه «كارايي» و «فوريت» را بر هر چيز ديگر برتري ميدهد، در حال تضعيف توانايي ما در آن نوع مطالعه عميقي باشد كه با فراگير شدن آثار توسط يك فناوري قديميتر، يعني صنعت چاپ، ايجاد شد
وقتي اينترنت رسانهاي را در خود جذب ميكند، آن رسانه در قالب تصوير اينترنت بازآفريني ميگردد. اينترنت؛ هايپرلينكها، آگهيهاي چشمكزن و ساير بازيچههاي ديجيتالي را به محتواي آن رسانه تزريق ميكند و آن محتوا را با محتواي تمام رسانههاي ديگري كه قبلاً جذب كرده، احاطه ميكند. براي نمونه، يك پيام ايميل جديد ممكن است ورود خود را هنگامي اعلام كند كه در حال مرور آخرين عناوين خبري در سايت يك روزنامه هستيم. نتيجه آن پريشان كردن حواس و تمركز ما است.
تأثير اينترنت در كنارههاي صفحه نمايشگر كامپيوتر هم پايان نمييابد. همچنان كه ذهن مردم با حالت ديوانهوار اينترنت هماهنگ ميشود، رسانههاي سنتي هم ناچارند با انتظارات تازه مخاطبان سازگاري يابند. متنهاي متحرك و آگهيهاي pop-up به برنامههاي تلويزيوني اضافه ميشوند و مجلهها و روزنامهها، مقالات خود را كوتاه ميكنند، خلاصههاي حاشيهاي را در متن ميگنجانند و صفحههاي خود را با انبوهي از خبرهاي كوتاه پر ميكنند كه مرور كردنشان آسان باشد.
هنگامي كه در ماه مارس امسال، نيويورك تايمز تصميم گرفت صفحههاي دوم و سوم هر شماره خود را به خلاصههاي مقالات اختصاص دهد، سرپرست طراحي اين نشريه در توضيح گفت كه اين ميانبُرها، حس سريعي از خبرهاي روز را در اختيار خوانندگاني كه عجله دارند، قرار ميدهد و آنها را از شيوه ناكاراتر ورق زدن صفحهها و خواندن مقالات نجات ميدهد. رسانههاي قديمي چاره چنداني جز بازي بر طبق قواعد رسانههاي تازه ندارند.
مديرعامل گوگل ميگويد، «گوگل شركتي است كه بر گرد علم سنجش بنا نهاده شده است و در تلاش است تا همه كارهايي را كه انجام ميدهد، قاعدهمند كند.»
به گفته نوشته هاروارد بيزنسريويو، گوگل با ترسيم كار خود بر اساس چندين ترابايت داده كه از طريق موتور جستوجوي خود و سايتهاي ديگر جمعآوري ميكند، روزانه هزاران آزمايش انجام ميدهد و نتايج را براي بهبود بخشيدن به الگوريتمهايي به كار ميبندد كه به نحوي فزاينده، چگونگي يافتن اطلاعات توسط مردم و استخراج معني از آن اطلاعات را كنترل ميكنند.
اينترنت
اين شركت اعلام كرده كه مأموريت آن «سازماندهي اطلاعات جهان و دسترسيپذير و سودمند كردن آنها در سراسر دنيا» است. اين شركت در پي يافتن موتور جستوجوي بينقص است كه آن را به صورت موجودي تعريف كرده كه «دقيقاً ميفهمد منظور شما چيست و دقيقاً آنچه را كه ميخواهيد به شما بازميگرداند.»
لري پيج چند سال پيش در يك سخنراني گفت: «براي ما، كار كردن روي جستوجو، راهي براي كار كردن روي هوش مصنوعي است.»
سال گذشته پيج به همايشي از دانشپيشگان گفت: «گوگل حقيقتاً در تلاش است هوش مصنوعي را بسازد و آن را در مقياسي بزرگ به اجرا درآورد.»
اين گمان كه ذهنهاي ما بايد مانند ماشينهاي سريع پردازش داده كار كنند، تنها در ساز و كار اينترنت تعبيه نشده، بلكه مدل تجاري حاكم بر اينترنت نيز است. هرچه تندتر در اينترنت گشت بزنيم، هر قدر بر لينكهاي بيشتري كليك كنيم و صفحههاي بيشتري را ببينيم، گوگل و شركتهاي ديگر فرصت بيشتري براي گردآوري اطلاعات درباره ما و خوراندن آگهي به ما به دست ميآورند.
بيشتر مالكان اينترنت تجاري، منافعي مالي در گرو جمعآوري خرده دادههايي دارند كه هنگام پريدن از لينكي به لينك ديگر، پشتسر باقي ميگذاريم؛ هر قدر خردههاي بيشتر، بهتر
عموما مطالعه عميق، از تفكر ژرف غير قابل تشخيص است. اگر آن زمانهاي آرام مطالعه را از دست بدهيم يا آنها را با محتواي غير سودمند پر كنيم، چيزي را قرباني خواهيمكرد كه نه تنها براي خودمان، بلكه براي فرهنگ ما نيز مهم است.
در نهايت همچنان كه به كامپيوترها به عنوان واسطههاي ادراك خود از جهان تكيه ميكنيم، هوشمندي خود ما است كه به هوش مصنوعي تنزل مييابد.
منبع: ماهنامه شبكه
خبرگزاري فارس: وقتي اينترنت رسانهاي را در خود جذب ميكند، آن رسانه در قالب تصوير اينترنت بازآفريني ميگردد. اينترنت؛ هايپرلينكها، آگهيهاي چشمكزن و ساير بازيچههاي ديجيتالي را به محتواي آن رسانه تزريق ميكند و آن محتوا را با محتواي تمام رسانههاي ديگري كه قبلاً جذب كرده، احاطه ميكند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اشاره :
هر روز در حدود صد مطلب را از سايتهاي خبري و وبلاگهاي مختلف از طريق Feed دريافت ميكنم. گذشته از اينكه ميدانم به خواندن دقيق تكتك آنها نميرسم، حتي مرور كردن آنها نيز وقت قابل توجهي ميطلبد و برايم تبديل به يك گرفتاري روزمره شده است. چرا از مرور كردن لااقل بخشي از اين محتوا صرفنظر نكنم؟
پاسخ براي من نيز همچون بسياري ديگر از كاربران چندان واضح نيست. ترس از دست دادن مطالب جالب و آموزنده (بله، ترس) يكي از اين دلايل است، اما تنها دليل نيست. طبعاً مطالعه آنلاين با اين حجم و سرعت، بر عادتهاي انسان تأثير ميگذارد.
www
معمولاً درباره آثار بازي كردن طولانيمدت با كامپيوتر يا تبعات فرهنگي و اجتماعي سرگرميهاي كامپيوتري زياد ميخوانيم و ميشنويم، اما آيا انديشيدهايم كه كارهايي مثل «مطالعه» آنلاين يا «تحقيق» آنلاين چه اثري بر ما ميگذارند؟ اين نوع فعاليتها، برخلاف سرگرميهاي كامپيوتري متداول، در فرهنگ عمومي بار ارزشي مثبت دارند و ممكن است آنها را كاملاً مفيد و بيضرر بدانيم. اما «پاكترين» كاربران اينترنت و كامپيوتر هم از نظر ذهني در خطرند.
مانند هميشه، شيطان در جزئيات لانه كردهاست و اين بار «سيطره كميت»، كيفيت مطالعه و تفكر ما را تهديد ميكند.
وقتي روي پاياننامهام كار ميكردم، همراه با دوستانم ساعتها پشت كامپيوتر مينشستيم و هر بار دهها مقاله دانلود ميكرديم. ميدانيد هر كدام از ما چند تا از آن مقالهها را خوانديم؟ شايد بهترين ما حداكثر در تمام دوران كار روي پاياننامهاش كمتر از سي مقاله خوانده باشد.
اين اشتياق شديد براي به دست آوردن منابع، با ظرفيت رو به افول ما براي جذب محتوا، چه در قالب خواندن يا حتي ديدن يا شنيدن تناسبي ندارد. از سوي ديگر نميتوان موهبتهايي را كه فناوري جديد به ما عرضه ميكند كنار بگذاريم، به اين دليل كه ظرفيت جذب كردن تمام آنها را نداريم.
در چند سال اخير به طور ناخوشايندي حس ميكردهام كه كسي يا چيزي در حال بازسازي مغز من، طراحي دوباره مدارهاي عصبي و تغيير برنامه حافظهام است. حافظه من (تا جايي كه ميدانم) از بين نرفته، اما در حال تغيير است. ديگر به شيوه سابق نميانديشم. اين مسئله را هنگام مطالعه، قويتر از هر زمان ديگر حس ميكنم.
فكر ميكنم بدانم كه ماجرا چيست. اكنون بيش از يك دهه است كه زمان زيادي را به صورت آنلاين سپري ميكنم، در پايگاه دادههاي بزرگ اينترنت جستوجو ميكنم، چرخ ميزنم و گاهي هم چيزي بر آن ميافزايم. براي من به عنوان يك نويسنده، وب موهبتي خداداد بوده است. پژوهشي را كه زماني مستلزم صرف كردن چندين روز در قفسهها يا اتاقهاي نشريههاي كتابخانهها بود، اكنون در چند دقيقه ميتوان به انجام رسانيد. با شمار اندكي جستوجو به وسيله گوگل و چند كليك سريع بر هايپرلينكها، حقيقت افشا شده يا نقل قول مختصر و مفيدي را كه در پياش بودهام به دست ميآورم.
folders
اكنون ذهن من انتظار دارد اطلاعات را به همان شكلي دريافت كند كه اينترنت توزيع ميكند: در قالب جريان سريعي از الفاظ. پيش از اين، غواصي بودم در درياي واژگان. اكنون همچون شخصي كه سوار بر يك جت اسكي است، بر سطح آن دريا با شتاب در حركتم.
مطالعهاي روي عادتهاي كاوشهاي آنلاين كه به وسيله پژوهشگران University College لندن صورت گرفته و به تازگي انتشار يافتهاست، اشاره بر آن دارد كه ممكن است ما در ميانه تحولي بنيادين در شيوه خواندن و انديشيدنمان باشيم.
در قسمتي از اين برنامه پژوهشي پنجساله، محققان به بررسي logهاي كامپيوترياي پرداختند كه نشانگر رفتار بازديدكنندگان از دو سايت پژوهشي مشهور بود: يكي سايتي كه توسط كتابخانه بريتانيا اداره ميشود و يكي هم توسط ائتلافي آموزشي در انگليس كه فراهمآورنده دسترسي به مقالههاي نشريهها، كتابهاي الكترونيكي و ساير منابع اطلاعات نوشتاري است.
آنها دريافتند كه استفادهكنندگان از اين سايت «نوعي رفتار سرسري خواندن» از خود بروز دادند: از يك منبع به ديگري جست ميزدند و به ندرت به منبعي كه قبلاً ديدهبودند بازميگشتند؛ معمولاً پيش از «جَستن» به يك سايت ديگر، بيش از يك يا دو صفحه از يك مقاله يا كتاب را نميخواندند. گاهي مقالهاي طولاني را ذخيره ميكردند، اما مدركي نداريم كه نشان دهد زماني برميگشتند و واقعاً آن را ميخواندند. نويسندگان گزارش اين تحقيق اظهار ميكنند:
به لطف حضور فراگير متن در اينترنت و حتي محبوبيت پيامهاي متني روي تلفنهاي همراه، امروزه ما احتمالاً بيش از دهه 1970 يا 1980 كه تلويزيون رسانه برگزيدهمان بود، ميخوانيم. اما اين نوع متفاوتي از خواندن است و نوع متفاوتي از انديشيدن نيز در پس آن است و شايد حتي دركي متفاوت از خويشتن. ماريان ولف، روانشناس رشد در دانشگاه Tufts و مؤلف كتاب «Proust and the Squid: The Story and Science of the Reading Brain»، ميگويد:
«ما آنچه كه ميخوانيم نيستيم، ما آن گونه كه ميخوانيم، هستيم.» ولف بيم آن دارد كه شيوه خواندني كه با اينترنت رواج مييابد، شيوهاي كه «كارايي» و «فوريت» را بر هر چيز ديگر برتري ميدهد، در حال تضعيف توانايي ما در آن نوع مطالعه عميقي باشد كه با فراگير شدن آثار توسط يك فناوري قديميتر، يعني صنعت چاپ، ايجاد شد
وقتي اينترنت رسانهاي را در خود جذب ميكند، آن رسانه در قالب تصوير اينترنت بازآفريني ميگردد. اينترنت؛ هايپرلينكها، آگهيهاي چشمكزن و ساير بازيچههاي ديجيتالي را به محتواي آن رسانه تزريق ميكند و آن محتوا را با محتواي تمام رسانههاي ديگري كه قبلاً جذب كرده، احاطه ميكند. براي نمونه، يك پيام ايميل جديد ممكن است ورود خود را هنگامي اعلام كند كه در حال مرور آخرين عناوين خبري در سايت يك روزنامه هستيم. نتيجه آن پريشان كردن حواس و تمركز ما است.
تأثير اينترنت در كنارههاي صفحه نمايشگر كامپيوتر هم پايان نمييابد. همچنان كه ذهن مردم با حالت ديوانهوار اينترنت هماهنگ ميشود، رسانههاي سنتي هم ناچارند با انتظارات تازه مخاطبان سازگاري يابند. متنهاي متحرك و آگهيهاي pop-up به برنامههاي تلويزيوني اضافه ميشوند و مجلهها و روزنامهها، مقالات خود را كوتاه ميكنند، خلاصههاي حاشيهاي را در متن ميگنجانند و صفحههاي خود را با انبوهي از خبرهاي كوتاه پر ميكنند كه مرور كردنشان آسان باشد.
هنگامي كه در ماه مارس امسال، نيويورك تايمز تصميم گرفت صفحههاي دوم و سوم هر شماره خود را به خلاصههاي مقالات اختصاص دهد، سرپرست طراحي اين نشريه در توضيح گفت كه اين ميانبُرها، حس سريعي از خبرهاي روز را در اختيار خوانندگاني كه عجله دارند، قرار ميدهد و آنها را از شيوه ناكاراتر ورق زدن صفحهها و خواندن مقالات نجات ميدهد. رسانههاي قديمي چاره چنداني جز بازي بر طبق قواعد رسانههاي تازه ندارند.
مديرعامل گوگل ميگويد، «گوگل شركتي است كه بر گرد علم سنجش بنا نهاده شده است و در تلاش است تا همه كارهايي را كه انجام ميدهد، قاعدهمند كند.»
به گفته نوشته هاروارد بيزنسريويو، گوگل با ترسيم كار خود بر اساس چندين ترابايت داده كه از طريق موتور جستوجوي خود و سايتهاي ديگر جمعآوري ميكند، روزانه هزاران آزمايش انجام ميدهد و نتايج را براي بهبود بخشيدن به الگوريتمهايي به كار ميبندد كه به نحوي فزاينده، چگونگي يافتن اطلاعات توسط مردم و استخراج معني از آن اطلاعات را كنترل ميكنند.
اينترنت
اين شركت اعلام كرده كه مأموريت آن «سازماندهي اطلاعات جهان و دسترسيپذير و سودمند كردن آنها در سراسر دنيا» است. اين شركت در پي يافتن موتور جستوجوي بينقص است كه آن را به صورت موجودي تعريف كرده كه «دقيقاً ميفهمد منظور شما چيست و دقيقاً آنچه را كه ميخواهيد به شما بازميگرداند.»
لري پيج چند سال پيش در يك سخنراني گفت: «براي ما، كار كردن روي جستوجو، راهي براي كار كردن روي هوش مصنوعي است.»
سال گذشته پيج به همايشي از دانشپيشگان گفت: «گوگل حقيقتاً در تلاش است هوش مصنوعي را بسازد و آن را در مقياسي بزرگ به اجرا درآورد.»
اين گمان كه ذهنهاي ما بايد مانند ماشينهاي سريع پردازش داده كار كنند، تنها در ساز و كار اينترنت تعبيه نشده، بلكه مدل تجاري حاكم بر اينترنت نيز است. هرچه تندتر در اينترنت گشت بزنيم، هر قدر بر لينكهاي بيشتري كليك كنيم و صفحههاي بيشتري را ببينيم، گوگل و شركتهاي ديگر فرصت بيشتري براي گردآوري اطلاعات درباره ما و خوراندن آگهي به ما به دست ميآورند.
بيشتر مالكان اينترنت تجاري، منافعي مالي در گرو جمعآوري خرده دادههايي دارند كه هنگام پريدن از لينكي به لينك ديگر، پشتسر باقي ميگذاريم؛ هر قدر خردههاي بيشتر، بهتر
عموما مطالعه عميق، از تفكر ژرف غير قابل تشخيص است. اگر آن زمانهاي آرام مطالعه را از دست بدهيم يا آنها را با محتواي غير سودمند پر كنيم، چيزي را قرباني خواهيمكرد كه نه تنها براي خودمان، بلكه براي فرهنگ ما نيز مهم است.
در نهايت همچنان كه به كامپيوترها به عنوان واسطههاي ادراك خود از جهان تكيه ميكنيم، هوشمندي خود ما است كه به هوش مصنوعي تنزل مييابد.
منبع: ماهنامه شبكه