مشاهده نسخه کامل
: تاپيك حرف هاي دلنشين . . .!
رويا خانوم
27-06-2006, 08:34
ببينم موضوع ديگه اي غير از عشقو دوست داشتن نيست ؟ ... بابا يكم از اين دوران بياييد بيرون ... چيزي ازتون كم نمي شه !
:biggrin: :biggrin:
بر ظاهرم منگر که شادم ...
درونم غوغایی برپاست !
گویی کسی تیشه میزند بر وجودم !
قلبم هزاران پاره شده است ...
شاید یکی از آن پاره ها نصیبش شود !
ولی او حریص است
محکم تر میکوبد تا تکه ای بزرگتر را نصیب خود کند !
افسوس که با خرد شدن وجودم
سرانجام او نیز در درونم میشکند !
آنگاه که من ، چون آواری بر سر او فرو ریزم !!
-----------------
اصلا عشقولانه نيست...نه :biggrin:
رويا خانوم
27-06-2006, 08:35
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟.
بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟
Moh3en_DDD
27-06-2006, 15:00
با لا خره تاپيك بعد از گذشتن 26 صفحه به مسيير درست هدايت شد ... ! اگه مي خواستم كه اسم تاپيكو مي ذاشتم حرف هاي عشقولانه به قول دوستمون ... !
nightmare
28-06-2006, 22:54
فرشته ای از سنگ پرسید : چرا از خداوند نميخواهي که تو راانسان کند؟؟؟
سنگ پاسخ داد ... هنوز آنقدر سخت نشده ام که انسان بشوم.
تا بعد...
ای عشق مدد کن که با سامان برسیم
چون مزرعه تشنه با باران برسیم
یا من برسم به یار یا یار به من
یا
هر دو بمیریم و به پایان برسیم
Behroooz
02-07-2006, 11:10
در اوج خداحافظي كن و گرنه به عاقبت علي دايي مبتلا خواهي شد .
هیچ وقت تو این دنیا دل به هیچ کی نبند
چون دنیا این قدر کوچیکه که دو تا دل توش جا
نمی گیره! ولی اگه دل بستی هیچ وقت ازش جدا
نشو چون این دنیا اینقدر بزرگه که دیگه نمی تونی پیداش کنی...!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Braveheart
25-12-2006, 17:16
بارش زیادی سنگین بود و سربالایی زیادی سخت . دانه گندم روی شانه های نازکش سنگینی می کرد، نفس نفس می زد. اما کسی صدای نفس هایش را نمی شنید، کسی او را نمی دید.
دانه روی شانه های کوچکش سر خورد و افتاد .
خدا دانه گندم را فوت کرد. مورچه می دانست که نسیم نفس خداست. مورچه دوباره دانه را بر دوشش گذاشت و به خدا گفت:
گاهی یادم می رود که هستی،کاشکی بیشتر می وزیدی.
خدا گفت: همیشه می وزم نکند دیگر گمم کرده ای!
مورچه گفت: این منم که گم می شوم.بس که کوچکم.بس که خرد.
نقطه ای که بود و نبودش را کسی نمی فهمد.
خدا گفت:اما نقطه سرآغاز هر خطی ست.
مورچه زیر دانه گندمش گم شد و گفت:من اما سر آغاز هیچم، ریز و ندیدنی من به هیچ چشمی نخواهم آمد.
خدا گفت:چشمی که سزاوار دیدن است می بیند.چشم های من همیشه بیناست.
مورچه این را می دانست اما شوق کفت و گو داشت.
شوق ادامه گفتن.
پس دوباره گفت: و زمینت بزرگ است و من ناچیزترینم، نبودنم را غمی نیست .
خدا گفت: اما اگر تو نباشی، پس چه کسی دانه گندم را بر دوش بکشد و راه رقصیدن نسیم را در دل خاک باز کند؟ تو هستی و سهمی از بودن برای توست و در نبودنت کار این کارخانه ناتمام است.
مورچه خندید و دانه گندم دوباره از دوشش افتاد. خدا دانه را به سمتش هل داد.
هیچ کس اما نمی دانست که گوشه ای از خاک مورچه ای با خدا گرم گفت و گوست
شیردل [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Braveheart
25-12-2006, 17:29
تو به من خنديدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسايه
سيب را دزديدم
باغبان از پی من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلوده به من کرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گامهای تو تکرار کنم
می دهد آزارم
و من انديشه کنان
غرق اين پندارم که چرا
خانه کوچک ما سيب نداشت
شیردل [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Braveheart
25-12-2006, 17:44
عقل و عشق
عقل گوید من دلیل هر نمودم
عشق گوید من شهنشاه وجودم
عقل گوید آگه از هر شر و خیرم
عشق گوید برتر از اینهاست سیرم
عقل گوید من به هستی رهنمایم
عشق گوید نیستی را ره گشایم
عقل گوید من نگهدار وجودم
عشق گوید فارغ از بود و نبودم
عقل گوید من نظام کایناتم
عشق گوید رسته از قید جهانم
عقل گوید کشف معقولات خوانم
عشق گوید علم مجهولات دانم
عقل گوید از خطرها می رهانم
عشق گوید در خطرها من امانم
عقل گوید رهنما و راه دانم
عشق گوید من به راهی بی نشانم
عقل گوید من نشان افتخارم
عشق گوید بی نشانی خاکسارم
عقل گوید عالم و صاحب کمالم
عشق گوید من به دنبال وصالم
عقل گوید اهل فن و هوشیارم
عشق گوید با فنونت نیست کارم
عقل گوید من خبیر و نکته دانم
عشق گوید بی خبر از این و آنم
عقل گوید اهل بحث و قیل و قالم
عشق گوید من قرین وجد و حالم
عقل گوید من چراغ تیره روزم
عشق گوید نوربخش دل فروزم
(دکتر جواد نوربخش)
شیردل [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Moh3en_DDD
25-12-2006, 21:39
خدایا .... به من زندگی عطا کن تا در لحظه ی مرگ حسرت بی ثمری اش را نخورم !
+
انسان 2 رو همانند واکنش های موازنه ای است ( به یاد زنده یاد آرشی )
Braveheart
25-12-2006, 22:44
رودها در جاری شدن و علفها در سبز شدن معنی پیدا می کنند کوه ها با قله ها و دریاها با موجها زندگی پیذا می کنند و انسانها و همه ی انسانها با عشق، فقط با عشق پس با خدایا بر من رحم کن بر من که میدانم ناتوانم رحم کن باشد که خانه ای نداشته باشم باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم اما نباشد ،هرگز نباشد که در قلبم عشق نباشد،هرگز نباشد
شیردل [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Braveheart
26-12-2006, 11:35
نمي دانم اين چندمين بار است كه دست تو را گم مي كنم . شايد شايسته دست مهربان تو نيستم ... اما مرا كودكي تصور كن ... يا شاخه گلي تنها در سياره ات ... كنايه هاي من از سر خشم نبود ... تو عازمي و من تو را دوست ميداشتم ... حال كه مي خواهي بروي برو ... ميدانم كه روزي دوباره دست تو را خواهم يافت .. هيچ دور نيست آن زمان ... گاه و بيگاه چتر مرا باز كن و ببين كه صورتم زير سيلي آفتاب داغ ميشود .... مي دانم كه لحظه وداع نزديك است .... بايست .... ! من خواهم گريست ... تو به جان من بدي روا نداشتي ... تو خواهش قلبم را نديده مي گيري .... و خوب مي دانم اين منم كه اسير سياره تو مي مانم و تو سفر مي كني ... يادت باشد وقتي به ستاره ها سفر كردي من از همينجا برايت دست تكان خواهم داد .... زير سايه بان ياد تو منتظر خواهم ماند زيرا كه عشق هرگز نمي ميرد ....
شیردل [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Braveheart
29-12-2006, 23:29
حرف هاي ما هنوز ناتمام...
تا نگاه مي كني: وقت رفتن است
باز همان حكايت هميشگي!
پيش از آنكه باخبر شوي
لحظه عزيمت تو ناگزير مي شود.
آي...
اي دريغ و حسرت هميشگي!
ناگهان چقدر زود دير مي شود!
شیردل [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Braveheart
29-12-2006, 23:36
قلب سوخته
خاکسترش را برايت آورده ام
باز هم باور نداری؟
فرقی نمی کند
ديگر از چشمهايت نمی ترسم
حالا که قلبم سوخته
اما می دانم که می توانستی
کاش می خواستی
کاش می خواستی.
شیردل [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Braveheart
29-12-2006, 23:40
من،
سكوت،
تنهايي،
شب،
ياد تو،
صداي تو،
خنده اي تو،
وجود تو،
...
هر روز كه ميگذره ،
احساس ميكنم،
هم يه قدم بهت نزديك ميشم،
هم يه قدم ازت دور ميشم،
ولي،
من،
سكوت،
تنهايي،
شب،
تو،
هميشه،
با هم ،
هستيم...
شیردل [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
FX64 Dual Core
20-02-2007, 20:39
با سلام
دقایقی تو زندگی هستن که دلت اونقدر برای کسی تنگ میشه که میخوای اونو از رویات بکشی بیرون و توی دنیای واقعی محکم بغلش کنی.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در عرض یک دقیقه میشه یه نفر خرد کرد ، در یک ساعت میشه کسی رو دوست داشت و در یک روز میشه عاشق شد ؛ ولی یه عــمــر طــول میشکه که کسی رو فــرامـــوش کنی.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
F l o w e r
02-02-2015, 14:10
فریاد
♥:
فقط دشمن ها هستند كه هميشه حرف هم را بى هيچ كم و كاستى مى فهمند. اغلب هم لبخندى چاشنى گفت و گوى شان است. دوستى هميشه با سوتفاهم همراه است. عشق كه خيلى بيشتر. حسين سناپور / نيمه ى غايب
از پروفایل Sara
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.