mrjalilian
19-05-2009, 14:57
تمدن اسلامي به درجه اي از عظمت و در مرتبتي از كمال و پهناوري است كه آگهي از همهي ابواب و احاطه برهمه جهات آن به واقع دشوار است.
مهمترين عنصر از عناصر اين تمدن,علوم شرعي , عقلي و ادبي آن است كه به زبان هاي عربي و فارسي تأليف و تدوين شده و احاطه بر همه آن و اطلاع از تمامي كتب و علماي هر فن در اين جا ميسر نيست. بنابراين در مقاله اي كه پيش رو داريم, سعي شده, جنبش علمي مسلمانان و نهضت ترجمه در قرون سوم و چهارم هجري و قمري مورد بحث و بررسي قرار گيرد. با توجه به اينكه اين دو قرن دوره طلايي علمي مسلمانان به ويژه ايرانيان شمرده مي شود, دامنه ي بحث چنان گسترده است كه ميتوان در خصوص آن كتاب هايي تأليف نمود. اما قصد ما در اين مقاله, پرداختن به بخشي از فعاليت و جنبش علمي مسلمانان كه ايرانيان نقش اساسي در آن دارند, ميباشد.
چنانكه مي دانيم، در تمدن اسلامي بر تمام انواع حكمت و اصول و فروع هر يك از چهار علم الهي, طبيعي , رياضي، اخلاقي و علوم عقلي اطلاق مي شود
پس معلوم مي شود كه تحقيق در علوم عقلي اگر چه به چند قرن معين هم مقصور و منحصر باشد, در يك مقاله ميسر نيست, اين است كه نگارنده در اين مقاله تنها به ذكر مقدمات و بحث در تاريخ حكمت در تمدن اسلامي و شرح مختصري از احوال دانشمندان و فرزانگان ايراني و اسلامي در قرن سوم و چهارم خواهد پرداخت.
علوم عقلي در تمدن اسلامي كه در اين مقاله مورد بحث و مطالعه ماست از آميزش اطلاعات و آثار علمي چند قوم و اختلاط تمدن هاي يوناني و ايراني و هندي و عربي پديد آمده است و در اين امر بيش از همه, ايرانيان شركت داشتند و به همت آنان است كه بنياد علوم درخشان اسلامي نهاده شده است.
پيش از آنكه دين اسلام از آسياي مركزي تا جبال پيرنه را تحت تسلط خود در آورد, در اين قسمت از جهان متمدن آن روزگار چهار حوزهي علمي عمده شهرت داشت كه نخست مركز علمي اسكندريه و دوم مراكز علمي شام و شمال بين النّهرين و متصرفات غربي ساسانيان و سوم دارالعلم گند شاپور و ساير مراكز تعليم در ايران و چهارم هندوستان بود.
نظر به اينكه در اين مقاله مجال بحث و پرداختن به شرح و توضيح حوزه هاي علمي مذكور وجود ندارد بنابراين به اصل موضوع كه بررسي و تحقيق در خصوص علوم عقلي و ترجمه در قرون سوم و چهارم هجري و قمري است مي پردازيم.
.
در دو قرن نخستين اسلام بنا به عللي پيشرفت چنداني در علوم و فنون صورت نگرفت اما از قرن سوم با تشكيل دولت عباسي و نفوذ ايرانيان در دستگاه خلافت, اندك اندك توجه به علوم آغاز شد. ابن خلدون مي گويد: از امور غريب يكي اين است كه حاملان علم در اسلام غالباً از عجم بودند.
بويژه كه ايرانيان ،بانيان و محرضان اصلي و واقعي بوده و در عين حال عده ي زيادي از آنان مباشرت عمل ترجمه و نقل و تدوين علوم را مستقيماً بر عهده داشتهاند و در حقيقت ايرانيانند كه علوم اسلامي را پديد آورده و در همه ي علوم اعم از علوم لساني, ديني, ادبي و عقلي پيشوا و موسس و بنيان گذار بوده اند.
علل اصلي تأثير ايرانيان را در نقل و تدوين و نشر علوم در تمدن اسلامي مي توان در موارد ذيل خلاصه كرد:
الف- راه يابي ايرانيان در دستگاه حكومت و به دست گرفتن قدرت دولتي.
ب- چون ايرانيان اهل بحث و نظر بوده, و در دوره ي ساساني چنانكه سراغ داريم بر اثر رواج اديان و مذاهب مختلف و ايجاد بحث هاي ديني آشنا به تحقيق در مسائل ديني شده بودند در اسلام نيز به سرعت آغاز مباحثات شديد كردند و در كشمكش هاي مذهبي وارد شدند مانند قدريه و مجبره و خوارج مشرق و غالب شعب شيعه و نزديك به تمام معتزله... و اين مبارزات مذهبي يكي از مهم ترين علل توجه مسلمين به علوم شد.
ج- ايرانيان پيش از اسلام با علوم مختلف از قبيل فلسفه و رياضيات و طب آشنايي داشتند و پس از شروع نهضت نقل و ترجمه در عهد اسلامي قسمت بزرگي از آن ها را خواه آن ها كه اصلاً از يوناني و هندي به پهلوي نقل شده بود و خواه آنها كه مستقيماً ايرانيان به پهلوي و سرياني نوشته بودند به زبان عربي نقل كردند و از اين طريق سهم بزرگي در علوم اسلامي به دست آوردند و اين غير از تأثيري است كه در ادبيات و ساير شئون تمدن داشتهاند.
واژگان كليدي :نهضت ترجمه ،جنبش علمي مسلمانان ،تمدن اسلامي،قرن سوم وچهارم،تاريخ حكمت،علوم عقلي، قرآن ،قوم ايرانيان .
مقدمه:
تمدن اسلامي به درجه اي از عظمت و در مرتبتي از كمال و پهناوري است كه آگهي از همهي ابواب و احاطه برهمه جهات آن به واقع دشوار است.
مهمترين عنصر از عناصر اين تمدن,علوم شرعي , عقلي و ادبي آن است كه به زبان هاي عربي و فارسي تأليف و تدوين شده و احاطه بر همه آن و اطلاع از تمامي كتب و علماي هر فن در اين جا ميسر نيست. بنابراين در مقاله اي كه پيش رو داريم, سعي شده, جنبش علمي مسلمانان و نهضت ترجمه در قرون سوم و چهارم هجري و قمري مورد بحث و بررسي قرار گيرد. با توجه به اينكه اين دو قرن دوره طلايي علمي مسلمانان به ويژه ايرانيان شمرده مي شود, دامنه ي بحث چنان گسترده است كه ميتوان در خصوص آن كتاب هايي تأليف نمود. اما قصد ما در اين مقاله, پرداختن به بخشي از فعاليت و جنبش علمي مسلمانان كه ايرانيان نقش اساسي در آن دارند, ميباشد.
چنانكه مي دانيم در تمدن اسلامي بر تمام انواع حكمت و اصول و فروع هر يك از چهار علم الهي, طبيعي , رياضي، اخلاقي و علوم عقلي اطلاق مي شود.
پس معلوم مي شود كه تحقيق در علوم عقلي اگر چه به چند قرن معين هم مقصور و منحصر باشد, در يك مقاله ميسر نيست, اين است كه نگارنده در اين مقاله تنها به ذكر مقدمات و بحث در تاريخ حكمت در تمدن اسلامي و شرح مختصري از احوال دانشمندان و فرزانگان ايراني و اسلامي در قرن سوم و چهارم خواهد پرداخت.
علوم عقلي در تمدن اسلامي كه در اين مقاله مورد بحث و مطالعه ماست از آميزش اطلاعات و آثار علمي چند قوم و اختلاط تمدن هاي يوناني و ايراني و هندي و عربي پديد آمد و در اين امر بيش از همه, ايرانيان شركت داشتند و به همت آنان است كه بنياد علوم درخشان اسلامي نهاده شد.
پيش از آنكه دين اسلام از آسياي مركزي تا جبال پيرنه را تحت تسلط خود در آورد, در اين قسمت از جهان متمدن آن روزگار چهار حوزهي عمده شهرت داشت كه نخست مركز علمي اسكندريه و دوم مراكز علمي شام و شمال بين النّهرين و متصرفات غربي ساسانيان و سوم دارالعلم گند شاپور و ساير مراكز تعليم در ايران و چهارم هندوستان بود.
نظر به اينكه در اين مقاله مجال بحث و پرداختن به شرح و توضيح حوزه هاي علمي مذكور وجود ندارد بنابراين به اصل موضوع كه بررسي و تحقيق در خصوص علوم نقلي و ترجمه در قرون سوم و چهارم هجري و قمري است مي پردازيم.
آن گونه كه از تاريخ بر ميآيد تشكيل دهندگان امپراتوري اسلامي اطلاعات كمي از علوم و فنون رايج در ميان ساير ملت ها داشتند. به طوري كه در تمام عربستان در پايان حيات حضرت رسول جز ده و اند تن خواندن و نوشتن مي دانستند. با توجه به اين اطلاعات عرب پيش از عهد اسلامي و آغاز اسلام در علوم بسيار ابتدايي و از مقوله ي اطلاعاتي بود كه سينه به سينه و دهان به دهان نقل شود و از طريق تجربه آموخته گردد از زمره ي علومي كه در مدارس فراگيرند و از آن ميان بايد اطلاعات آنان را در نجوم و طب ذكر كرد.
پس از رواج اسلام در عربستان قبايل پراكنده ي عرب متحد شدند چون حكومتي كه ميان آنان پديد آمد و وسيله ي اتحاد و قدرت و سيادت ايشان شد مبتني بر قرآن بود, طبعاً اين كتاب مقدس مرجع تمام اعمال و نيات آنان قرار مي گرفت.
در دو قرن نخستين اسلام بنا به عللي پيشرفت چنداني در علوم و فنون صورت نگرفت اما از قرن سوم با تشكيل دولت عباسي و نفوذ عنصر ايراني در دستگاه خلافت, اندك اندك توجه به علوم آغاز شد. ابن خلدون مي گويد: از امور غريب يكي اين است كه حاملان علم در اسلام غالباً از عجم بودند.
بويژه كه ايرانيان با بانيان محرضان اصلي و واقعي بوده و در عين حال عده ي زيادي از آنان مباشرت عمل ترجمه و نقل و تدوين علوم را مستقيماً بر عهده داشتهاند و در حقيقت ايرانيانند كه علوم اسلامي را پديد آورده و در همه ي علوم اعم از علوم لساني, ديني, ادبي و عقلي پيشوا و موسس و بنيان گذار بوده اند.
علل اصلي تأثير ايرانيان را در نقل و تدوين و نشر علوم در تمدن اسلامي مي توان در موارد ذيل خلاصه كرد:
الف- راه يابي ايرانيان در دستگاه حكومت و به دست گرفتن قدرت دولتي.
ب- چون ايرانيان اهل بحث و نظر بوده, و در دوره ي ساساني چنانكه سراغ داريم بر اثر رواج اديان و مذاهب مختلف و ايجاد بحث هاي ديني آشنا به تحقيق در مسائل ديني شده بودند در اسلام نيز به سرعت آغاز مباحثات شديد كردند و در كشمكش هاي مذهبي وارد شدند مانند قدريه و مجبره و خوارج مشرق و غالب شعب شيعه و نزديك به تمام معتزله... و اين مبارزات مذهبي يكي از مهم ترين علل توجه مسلمين به علوم شد.
ج- ايرانيان پيش از اسلام با علوم مختلف از قبيل فلسفه و رياضيات و طب آشنايي داشتند و پس از شروع نهضت نقل و ترجمه در عهد اسلامي قسمت بزرگي از آن ها را خواه آن ها كه اصلاً از يوناني و هندي به پهلوي نقل شده بود و خواه آنها كه مستقيماً ايرانيان به پهلوي و سرياني نوشته بودند به زبان عربي نقل كردند و از اين طريق سهم بزرگي در علوم اسلامي به دست آوردند و اين غير از تأثيري است كه در ادبيات و ساير شئون تمدن داشتهاند.
از ميان خلفاي عباسي نخستين كسي كه به علوم توجه كرد ابوجعفر منصوربن محمد است كه به طب و نجوم اقبال بسيار داشت علت توجه وي به پزشكان آن بود كه او در اوان بناي بغداد گرفتار بيماري معده شده بود و اطبايي كه در خدمت او بودند از علاجش عاجز ماندند.
منصور روزي آنان را گرد آورد و از ايشان نشان طبيبي ماهر را در شهري جز بغداد خواست گفتند در عهد ما كسي در ميان اطبا نيست كه با جورجيس رييس پزشكان گندت پور همسان باشد. اين جورجيس پسر بختيشوع از پزشكان جندي شاپور و از طبيبان بزرگ آن شهر بود و تأليفاتي در طب به زبان سرياني داشت و مقام وي در اين علم چندان شامخ بود كه سمت رياست اطباي بيمارستان گند شاپور بزرگترين بيمارستان و مدرسهي طب آن عهد را داشت. منصور او را نزد خود به بغداد خواند و او با دو تن از شاگردانش به آن شهر رفت و منصور را معالجه كرد و به خواهش خليفه نزد وي بماند. جورجيس از دوستداران تأليف و ترجمه بود و خود زبان يوناني و سرياني و پهلوي و تازي مي دانست و براي منصور كتبي از يوناني به عربي ترجمه و چند كتاب نيز به سرياني تأليف كرد.
توجه منصور به علم نجوم نيز بسيار بود. ابن خلدون مي گويد (ابوجعفر منصور نزد ملك روم كسي فرستاد تا كتب تعاليم ترجمه را براي وي بفرستد و او كتاب اقليدس و بعضي كتب طبيعيات را فرستاد مسلمين آن ها را خواندند و از مطالب آن ها آگهي يافتند.)
غيراز خلفاي عباسي كه حاميان علوم و مشوقين ناقلان و مترجمان بوده اند رجال و خاندان هاي ديگري كه غالباً ايراني بودهاند مترجمين را به ترجمه و نقل علوم ترغيب مي كرده مبالغ كثير در اين راه صرف مي نموده اند و از آن جمله اند.
آل برمك كه توجهي بسيار به علوم داشتند. از اين خاندان يحيي بن خالد وزير هارون و پسرانش فضل وجعفر و برادر يحيي محمدبن خالد به پرورش علم وعلما و تشويق شعرا و ادبا مشهور بوده اند. از دانشمنداني كه در خدمت اين خاندان بسيار مورد توجه و علاقه بودند آل بختيشوع اند ترجمه كتب در تمدن اسلامي در آغاز امر مقصور بر كتب طب و نجوم بود و اندكي بعد خصوصاً بر اثر نفوذ معتزله و حاجت اين فرقه در مقالات خود به اثبات و استدلال توجه به فلسفه و نقل كتب منطق و فلسفه آغاز شد و با سرعتي عجيب از اواسط قرن دوم تا اواخر قرن چهارم بسياري از كتب طب و تشريح و دارو شناسي و فلسفه و نجوم و طبيعيات و كيميا و رياضيات و فلدحت و نظاير آنها مستقيماً به عربي و يا نخست به سرياني و سپس به عربي ترجمه شد.
تقدم در ترجمه همه اين كتب با دو قوم ايراني و سرياني است و از مابقي اقوام اگر اقدامي درين باب شده باشد چندان نيست كه به شمار آيد و با زحمات اين دو قوم سنجيده شود.
آزادانديش و احترام به عقايد و اديان متنوع در اين عصر باعث شد كه گروهي بزرگي از دانشمندان و مترجمان ايراني و سرياني به دربار خلفا روي آوردند و به كار ترجمه و تدوين كتب پردازند.
علوم اسلامي علي الخصوص در بغداد و ممالك شرقي خلفا تا پايان قرن چهارم و چند سالي از اوايل قرن پنجم در مدارج ترقي سير مي كرد. از اين مدت قرن دوم و سوم را بايد بيشتر عهد نقل و تدوين و تكوين علوم عقلي و قرن چهارم و اوايل قرن پنجم را عهد استحصال مهمين از زحمات دو قرن پيش و قرن طلايي علوم در تمدن اسلامي دانست مهمترين عامل در سرعت انتشار و كثرت ترجمه و تدوين كتب علمي را در اين مدت تشويق گروهي از خلفاي عباسي و وزرا و امراي ممالك مختلف اسلامي بايد دانست و رفتار نيكي كه با اربابان علم و دانش داشته اند كه در كتب گذشتگان مانند تاريخ بيهقي موجود است.
حضور دانشمندان ايراني در عرصه ترجمه
موج ديگري از دانشمنداني كه پس از به روي كار آمدن عباسيان به بغداد آمدند و در پايه ريزي سنت علمي نقش عمده اي ايفا كردند ايرانياني بودند كه از سرزمين خراسان و ري و بالنج و حوزه ي علمي مرو آمده بودند. برمكيان از نسل برمكان روساي صومعه بودايي نوبهار بودند كه بعدها از دين بودا به آيين زرتشت و سپس به دين اسلام گرويدند. اينان به علوم, خاصه علوم يوناني علاقه داشتند و هم آنان بودند كه در عهد هارون الرشيد در ايجاد نهضت ترجمه از آثار يوناني به عربي و نيز در تشويق تفكران ايراني و «ايراني كردن» دستگاه خلافت نقش عمده اي را ايفا نمودند.
جعفر برمكي يكي از اعضاي خاندان برمك در پايه ريزي نهضت ترجمه در زمان هارون الرشيد بسيار موثر بود. با همياري او آثاري در رياضي, نجوم و بعدها نوشته هايي در طب به عربي ترجمه شد. در ترجمه ي آثار رياضي و نجومي دانشمندان مروي همشهري جعفربرمكي نقش مؤثري داشتند.
در بنيانگذاري نهضت فرهنگي در جهان اسلام دانشمندان ايراني نقش به سزايي داشتند. مانند: خاندان نوبختي و خاندان ابن بختيشوع. از ايرانيان متقدم ديگري كه در ذكر نامشان در اين رابطه شايسته است ابوالحق ابراهيم خزاري, پسرش محمد, يعقوب بن طارق, ابن مقنع, سپيويه, ابوعبيده و جابربن حيان را بايد نام برد. محمدبن المقنع كتاب كليلك و دمنك را از پهلوي به عربي ترجمه كرد و همو بود كه كتاب عظيم خداينامك را به عربي برگرداند. كتابي كه بعدها مرجع فردوسي در تنظيم شاهنامهاش قرار گرفت. جابربن حيان طوسي از دانشمندان بنامي بود كه در كيميا و درباره ي تشكيل فلزات در زمين و طبقه بندي آنها مطالعات جالبي انجام داد و در نظرياتش از انديشههاي مزدايي نيز الهام گرفت. ابوالحق ابراهيم خزاري (مرگ در 777 ميلادي) ستاره شناسي بود كه اولين اسطرلاب ها را در عالم اسلام ساخت. و هم او بود كه تعدادي از نوشته هاي اسكندراني در نجوم و رياضي را به عربي ترجمه كرد.
آزاد انديشي و جهش علمي در عهد مامون
جو فرهنگي سده سوم هجري در بغداد و ديگر ممالك اسلامي روي هم رفته آكنده از خردگرايي و علم طلبي بود. در چنين فضايي بود كه نهضت معتزليان با پشتيباني مأمون خليفه زيرك و سياست باز عباسي كه خود نيز گرايش به تفلسف و انديشه ي آزاد داشت رشد نمود.
رصدهايي كه به امر وي در رصدخانه ي بغداد انجام گرفت , ترجمه ها و گردآوري كتابها علمي كه وي آن را تشويق مي كرد, اقداماتي چون بسيج گروهي از دانشمندان در امر اندازه گيري محيط زمين و بالاخره ترتيب مجالس بحث و محض آزاد علمي در حوزه ي حكمراني اش و شركت خود مأمون در آن ها اين گرايش را به اثبات مي رساند.
اسلام, مرزهاي جغرافيايي را از بين برد, فرهنگ هاي متنوع را در زير يك پوشش گرفت و اشاعهي زباني مشترك يعني زبان عربي را در ميان ملت هاي گوناگون سبب گشت. ترجمههايي كه در سده ي دوم و سوم هجري از آثار پيشينيان اعم از ايراني, هندي و يوناني به عربي انجام گرفتند همچون جريان هاي زاينده اي بودن كه به درون اين پهنه سرازير شدند. تعداد دانشمنداني كه در اين عصر در زمينه هاي مختلف حكمت كار مي كردند آنچنان زياد داشت كه انسان را به شگفتي وا مي دارد و اين پرسش را برايش پيش مي آورد كه اين همه فرد متفكر كجا بودند و چگونه, در اعصار پيشين سربرنيفراشتند.
چنانكه اشاره شد, دانشمنداني كه در سده ي سوم و چهارم هجري در رشته هاي مختلف علوم عقلي فعاليت داشتند فراوان بودند. پديده جالب در اينجا نيز آن است كه بيشتر اين متفكران يا ايراني بودند و يا به گونه اي با فرهنگ و تمدن ايران پيوند داشتند. مانند: بنيامين نهاوندي, سهل طبري, اسماعيل نجاري, علي طبري, ابن ماسويه, خوارزمي, ابن خردادبه, نيريزي. ماهاني, ديفوري, ابوبكر ابن قتيبه , ابوبكر حسن بن حضيب, بلاذري و ... سده ي چهارم هجري نيز ادامه ي فروزندگي حكمت در عالم اسلام را به خود ديد. در اين عصر نيز به نام هاي متعددي از انديشمندان كه غالباً ايراني بودند بر مي خوريم. گروه اخوان الصفا كه در بصره برآمدند در اين سده دانشنامه اي را تنظيم كردند كه در اشاعه ي تعقل در جهان اسلام نقش بسزايي يافت. چهره هاي ديگر علمي اين سده كه آنها نيز مانند اعضاي اخوان الصفا ايراني بودند عبارت بودند از : محمدبن احمد خوارزمي, كوهي, سجزي, عبدالرحمن صوفي, ابوالوفا, بوزجاني, علي بن عباس, خازني, ابن مسكويه, جوهري, اصطخري, ابومنصور موفق و... حكمت در جهان اسلام در سده ي پنجم هجري (سده ي يازدهم ميلادي) به اوج شكوفايي خود رسيد, اوجي كه هر فرهنگ بالنده اي بدان مي رسد و در عين عظمت به آغاز افول نيز اشارتمند است. بزرگاني چون: فردوسي, بيروني, ابن سينا, كرجي, عمرخيام, غزالي, ناصر خسرو كه در اين عصر مي زيستند و جالب آنجاست كه همگي آن ها نيز ايراني بودند. در كنار اين فضلا دانشمنداني گرانقدر چون ابن هيثم نيز يافت مي شدند.
طبقه بندي علوم از ديدگاه دانشمندان ايراني
حاصل آنچه گذشت اين است كه ايرانيان در دورهي اسلامي در جنبش علمي و نهضت ترجمه پيشگام و پيش قدم بودند و سهم عظيم آنان در اعتلاي فرهنگ وتمدن اسلامي قابل انكار نمي باشد.
حال به طبقه بندي علوم از ديدگاه دانشمندان اسلامي و به عنوان مثال و تأييد بحث گذشته خود به انكار و عقايد علمي برخي از اين انديشمندان ايراني مي پردازيم.
طبقه بندي علوم از نظر ابونصر فارابي
در نيمه اول سده چهارم هجري و پيش از سال 339 هجري, ابونصر فارابي فيلسوف و دانشمند بزرگ ايراني كتاب گرانقدر احصاي العلوم را تأليف نمود. هدف فارابي از تأليف اين كتاب آن بود كه علوم متداول تا آن زمان را به گونه اي نظام يافته بر شمارد و هر يك را به اجمال توصيف نمايد. بايد گفت فارابي در اين مهم توفيق كامل يافت و دانشنامه اي كوتاه اما پرارزش را بوجود آورد كه بعدها در انديشه ها و كارهاي بسياري ديگر از دانشمندان شرق و غرب تأثير فراوان به جاي نهاد. در شرق اسلامي دانشمنداني چونان اخوان الصفا, ابن سينا, كاتب خوارزمي و محمدتهانوي در پيرو از سنت طبقه بندي علوم فارابي اقدام به طبقه بندي دانش ها نمودند. در باختر زمين, كساني چون راجر بيكن انگليسي كه در حدود (1214-1280 م) مي زيست و ديمون لول كه ميان سال هاي (ي123 –ي131 م) مي زيسته از كارهاي فارابي در اين زمينه آگاهي يافتند و از نوشته هاي او بهره گرفتند.
ابونصر فارابي كتاب احصاء العلوم را به پنج فصل تقسيم كرده كه جمعاً شامل هشت علم مي باشد, به اين ترتيب: 1- علم زبان, 2- منطق, 3- علم تعاليم (رياضيات), 4- علم طبيعي, 5-علم الهي, 6- علم مدني, 7- علم فقه, 8- علم كلام.
طبقه بندي علوم از نظر ابن سينا
آوردن طبقه بندي ابوعلي سينا فيلسوف و دانشمند بزرگ ايراني سده چهارم و پنجم هجري در يك تاريخچه طبقه بندي از چند رومي بايسته است. اول آنكه ابن سينا خود يكي از دانشمندان جامع العلوم زمان بوده و در بسياري از دانش ها دست داشته است. موجب دوم آن است كه بوعلي سينا در خصوص دسته بندي علوم صاحب نظري بنام بوده و طبقه بندي عادي در زمان او نيز در سده هاي پسين مورد استفاده شمار فراواني از انديشمندان قرار گرفته است. بو علي سينا, همانند ارسطو, علوم را به دو دسته حكمت نظري و حكمت عملي تقسيم مي كند. اما برخلاف ارسطو, از لحاظ زماني در تقسيمات فرعي از حكمت نظري علوم مابعدالطبيعه را مقدم بر حكمت طبيعي جاي مي دهد. با اين توضيحات , طبقه بندي ابن سينا از علوم به گونه اي است كه در زير خلاصه شده است:
اول – حكمت نظري- 1-علومي كه غايت آن حصول رأي است و به فعل انسان بستگي ندارد. حكمت نظري مشتمل است بر:
الف- معرفت معاني عامه براي كليهي موجودات؛
ب- اثبات وجود اول و توحيد؛
ج- علم مبادي علوم طبيعي و رياضي و منطق؛
د- علم اثبات جواهر روحاني؛
ه- در كيفيت تسخي جواهر آلماني و زميني نسبت به اين جواهر روحاني.
دوم - علم اوسط يا رياضيات شامل:
الف- علم عدد- در احوال اعداد: 1 – جمع و تفريق هندي 2- جبري و مقابله
ب- علم هندسه- در احوال خط و اشكال و سطوح:علم مساحت,حيل متحركه , جراثقال , اوزان و آلات جنگي, منازل و مرايا, انتقال آب.
ج- علم هيئت – در احوال اجزاء عالم و اشكال و اوضاع افلاك و كواكب و احكام نجوم: علم زيجات.تقويم ها.
در درازناي دوران اسلامي, در فرهنگ ايران و در ديگر فرهنگ ها,طبقهبنديهاي متعددي از علوم انجام گرفته است, كه پيش از اين دو نمونه ازطبقه بندي علوم كه توسط دانشمندان ايراني انجام شده, مذكور افتاد. اما بايدگفت كه افزون بر اين ها, شماري چند از دانشمندان ايراني نيز به سازماندهي ساخت علوم پرداخته اند و طبقه بند يهاي جالبي ارائه دادهاند. در اين ميان بايسته است كه از چند تن از آنان كه در اين زمينه نظريات مشهوري داشتهاند نام ببريم.
يكي از دانشمنداني كه در قالب دانشنامه اي علوم خاص را آورده , فخرالدين رازي فيلسوف و متكلم سده ششم هجري است. فخرالدين رازي كتابي به نام جامع العلوم يا جامع ستيني تأليف كرده كه چندانكه از نامش بر مي آيد حاوي تعريف و تشريح شصت علم بوده است.
دانشمند ديگر ايراني كه داراي نظريات و نوشته هايي در طبقه بندي علوم بوده محمد بن محمود آملي از سده ي هشتم هجري است. آملي در كتاب خويش, نفارس الفنون , علوم را از جهت پيدايش و مبداء آن در جوامع انساني طبقه بندي نموده است.
افزون بر دانشمندان ياد شده, مولفان و انديشمندان ديگري نيز بوده اند كه نظرياتي در فلسفه طبقه بندي علوم داشته اند. از آن جمله بايد از محمد بن علي تهانوي صاحب كتاب كشاف اصطلاحات الفنون ياد كرد.سنت طبقه بندي علوم كه در تمام دوران اسلامي در شرق استمرار يافته بود در سده هاي پس از دوره نوزاي (رنسانس) در اروپاي غربي نيز معمول گرديد. گرايش به طبقه بندي علوم بخصوص در سده نوزدهم ميلادي قوت فراوان گرفت و دانشمندان و فيلسوفان چند پيدا شدند كه در اين راه گام هاي موثر و مفيدي برداشتند. از آن جمله بودند آمپر, آگوست كتت و هربرت اسپنسركه هر كدام بر اساس نگرشي فلسفي به سازمان علوم طبقه بندي اي خاص پيشنهاد كردند.
علوم رايج در ميان ايرانيان
با توجه به طبقه بندي هاي گوناگون از علوم بشري از زبان دانشمندان ايراني و غير ايراني اكنون برآنيم كه به آن رشته از علوم بپردازيم كه ميان ايرانيان در قرون سوم و چهارم رايج بوده و گام هاي بلندي در جهت رشد و ترقي و تعالي آن علوم برداشته اند قرن ها سرمشق و مرجع ديگر ملل عالم بوده اند.
1- ستارهشناسي و نجوم
پديدههايي چون شب و روز، فصلهاي سال، رعد وبرق، باران و باد، صاعقه، زلزله كه به تصورانسانهاي باستان از سوي ستارگان و آسمانها حادث ميگشت. از دير باز در وي اين باور را پديد آورده بود كه ميان رفتار ستارگان، يعني حركات و ظهور و ناپديديشان با حيات انسانها در روي زمين گونهاي پيوند وجود دارد. اگر خواسته باشيم كه ريشههاي شاخهاي از علم نجوم را كه امروزه به نام احكام نجوم (Astrology) خوانده ميشود در ژرفاي تاريخ انسان بيابيم شايسته است كه عقايد انسانهاي نخستين و نحوهي نگرش آنان به ستارگان و آسمان توجه كنيم.
در خصوص نجوم در ميان ايرانيان بايد به دورترين زمانهاي ممكن برگشت و موضوع را در دلعقايد ديني و مذهبي و فرهنگهاي موجود آن روزگاران مانند متيراييزم، زروانسيم، آئين مغان و غيره جستجو كرد.
اما ستارهشناسي در دوران اسلامي راه درازي پيمود و و فراز و نشيب هايي پشت سر نهاد. ابراهيمفزاري، ستارهشناس ايراني (در گذشته در 777 ميلادي) نخستين كسي است در جهان اسلامي كه اقدامبه ساختن اسطرلاب كرده و اين كار را انجام داده است. اسطرلابي كه افزاري ساخت گونهاي از سكستان (sextant)يا شستي امروزي بوده و اسبابي بوده كه از قطعهاي با قوس 60 درجه تشكيل ميشدهو براي تعيين ارتفاع ستارگان به كار ميرفته است.
در سده سوم هجري كه مقارن فرمانروايي مأمون در بغداد بود دانشهاي عقلي و به ويژهستارهشناسي روايي وشكوفايي بيشتري يافت. در اين عصر ستارهشناسان بزرگي آمدند كه بيشترشان ايراني بودند و همانان كارهاي ارزندهاي در زمينهي اخترشناسي نظري و تجربي انجام دادند. عبداللهمروزي معروف به حبش حاسب (وفات 864 ميلادي) يكي از دانشمندان بزرگ نيمه اول سدهي سومبود. حبش حاسب در زمينهي مثلثات كروي مرتبط با اجرام آسماني مطالعات ارزشمندي كرد وي اولكسي است كه زمان را با استفاده از ارتفاع خورشيد تعيين نمود و با معرفي ظل (تانژانت) زاويه جداولينيز براي آن تنظيم كرد. تنظيم زيج مأموني نيز به سرپرستي وي صورت گرفت.
يكي از دانشمندان بينظير ايراني كه در سدهي سوم هجري ميزيسته و در سير تاريخ نجوم و خاصه صناعات احكام نجوم نقش عمدهاي داشته است ابومعشر بلخي است. ابو معشر بلخي با اعتقادبه نظريههاي دوري بودن روند عالم و به پيروي از سنتهاي اوستايي ادوار هزارات يعني هزارههايتقارن موقعيت ستارگان را استخراج نمود و آن را مبناي سيستم احكام نجوم خويش قرار داد. معروفترينكتاب ابو معشر در نجوم نوشتهاي به نام المدخل الي احكام النجوم بوده كه بعدها چندين بار به زبانلاتين ترجمه گرديد. نيز چنين پيداست كه ابومعشر دربارهي علل جزر و مد نيز يك فرضيهي نجوميارائه داده كه در سدههاي ميانه اروپايي بسيار مورد توجه بوده است.
محمد بن خوارزمي رياضيدان و ستارهشناس بزرگ ايراني نيز متعلق به سدهي سوم هجري است.بايد گفت كه برخي از پيشرفتهاي ستارهشناسي در اين عصر مستقيماً مرهون پيشرفتهاي حاصل ازرياضيات و هندسه و مثلثات بوده است. در علم نجوم خوارزمي سنت ستارهشناسي كهن ايراني را با استفاده از زيج شاهي استمرار بخشيد و خود نيز جدولهاي مهمي در نجوم تنظيم كرد. ضرغاني ستارهشناس بزرگ ديگر نيز متعلق به همين سده است وي كتابي در زمينهي حركت اجرام سماوي و ديگرمسايل نجومي نگاشت نيز چنين پيداست كه وي نخستين ستارهشناسي است كه دريافت دورترين محلزمين در حركتش به دور خورشيد (يا بنا به نظريات رايج آن زمان حركت خورشيد به دور زمين) برخلافنظريات يونانيان بدون تغيير نبوده بلكه بتدريج تغيير مينمايد.
از دانشمندان ستارهشناس نيمه دوم سده سوم هجري نيريزي اهل نيريز فارس است. نيريزيشرحي بر المجسطي بطلميوس نوشت و رسالهي مهمي در باب اسطرلاب كروي تأليف كرد. سنت نجوم” علمي “ و رصدهاي نجومي شرقي اسلامي در سدههاي چهارم هجري نيز به دست دانشمندان ايرانيادامه يافت. يكي از اين دانشمندان عبدالرحمان صوفي رازي (291 تا 377 هجري) بود. صوفي كتابمعروفي به نام صورالكواكب نوشت كه يكي از سه شاهكار رصد اسلامي شناخته شده است. و در اينعصر چندين دانشمند نجومي نسبت به پيشرفت علم نجوم همت گماشتند و گامهاي مؤثري برداشتند.علم نجوم در سدهي چهارم و پنجم با بر آمدن دانشمند بزرگ ايراني ابوريحان بيروني (362 تولد) بهيكي از نقاط اوج و كمال شكوفايي خود رسيد. بيروني دانشمند جامع العلوم نه تنها در كتابهاي پرارزش خود در نجوم و گاه شماري كارهاي ديگران را شرح كرده و آنها را به گونهاي علمي و بيطرفانهمورد نقد قرار داد بلكه خود نيز در انجام آزمايشهاي برنامه ريزي شده و رصدهاي نجومي گامهايبلندي برداشت. نظريات و شرح كارهاي بيروني در باب دانشهاي ستارهشناسي و گاه شماري و نيزشرح وي از معارف گذشتگان در چند كتاب عمدهي وي يعني التفهيم، قانون مسعودي، آثارالباقيه وتحديد نهايات الاماكن لتصحيح مسافات المساكن و المقاليه آمده است.
اختراع افزارهاي رصدي ـ ابوريحان بيروني چندين گونه جديد از اسباب ستارهشناسي را خوداختراع كرده و در اندازهگيريهايش به كار برده است. وي شرح اين افزارها را در كتابهاي تحديد نهاياتالاماكن، و قانون مسعودي آورده است وسايلي كه بيروني از آنها نام برده عبارت بودهاند از:
نيم كره و شاقول قائم براي يافتن ارتفاع و ميل خورشيد رصدافزار برنج، براي رصد رؤيت هلال؛
تختهي مربع قائم الزاويه مدرج، براي يافتن ارتفاع كوه؛
تختهي حساب و قوس دايره مدرج، براي تعيين ارتفاع و ميل خورشيد و عرض جغرافيايي نقاط;
ساختن كرهي جغرافيايي ـ بيروني براي نشان دادن موقعيت ستارگان و وضعيت منطقه البروجاقدام به ساختن يك كره جغرافيايي به قطر 10 ذرع (حدود 5 متر) نمود. وي شرح اين اختراعش را دركتاب تحديد نهايات الاماكن آورده است.
تاريخ طبيعي و زمينشناسي
در اسطورهها و اديان اقوام درباره پيدايش زمين و آسمان گفتارهاي گوناگوني آمده است. از آنجمله است داستان آفرينش شش روزه كه در نخستين بخشهاي عهد عتيق نقل شده است.
بحث طبيعت و شناخت آن و پيدايش زمين و آسمان در آراء حكمت مغاني مورد توجه بوده است و پس از آن نيز توسط ايرانيان دنبال شده است.
ابوريحان بيروني دانشمند ايراني سدهي چهارم هجري از جمله كساني است كه از نظريات متداول در فرهنگهاي كهن آگاهي گرفته و در ذهن پوياي خويش آنها را به گونهاي پژوهش گرانه تلفيق نموده است. نكتهاي كه در نظريات بيروني وجود دارد آن است كه وي پيدايش زمين و كوهها را امر “دفعي” ندانسته بلكه آن را واقعهاي “زمانمند” ميداند و معتقد است كه حدوث پديدارهايي چون كوهها ودرياها زمانهاي محدود و در عين حال درازي را به خود ديده است.
در دوران اسلامي نظريات متعددي از دانشمندان در اين باب به جاي مانده است. روي هم رفته، توان گفت كه نظريهي بادها و يا بخارهاي دروني زمين به عنوان عوامل زلزله آخرين مقبول بسياري ازحكماي علوم طبيعي در دوران اسلامي بوده است.
ايرانيان دانشنامه نويس عضو گروه اخوان الصفا گفتهاند كه زلزلهها “حركت برخي از نقاط زميناست بر اثر بادهايي كه در شكم زمين حبس شدهاند.
اسماعيل اسفزاري دانشمند ايراني در آثار خود همانند بسياري ديگري از دانشمندان اسلامينظريهاي مبتني بر بخار درباب علت زلزله ارائه ميدهد و ميگويد: “هرگاه كه بخار بسياري در زير زمين تولد كند، و راه يابد به زمين متخلخل به فضاي هوا آيد، مادت باد گردد، و به حواشي آن جايگاه ممتاز گردد، باد بسياري آمدن گيرد.”
هواشناسي و آبشناسي (هيدرولوژي)
بسياري از دانشمندان ايراني در دوران اسلامي هر يك به گونهاي به جنبهاي از علم آب شناختي پرداختهاند. ابوريحان بيروني در مورد تأثير شرايط اقليمي بر روي زمين و زير زمين نيز نظراتي دارد كه در اينجا بخشي از آن نقل ميشود. بيروني در باب چاههاي آبفشان نظر جالبي دارد كه در اينجا مختصر ذكرميشود. “اما فوران چشمهها وصعود آب بهسمتبالاعلتش اين است كه خزانهي آن از خود چشمهها بالاتر جاي دارد مانند فوران معمولي و گرنه آب هرگز به سوي بالا باشد نخواهد رفت.
جغرافيا
جغرافيا واژهاي يوناني و مركب از دو بخش ژئويا (جئوه ge) به معناي زمين و گرافيا غرافي (graphie ) به معناي ترسيم ميباشد. از اين روي جغرافيا را ميتوان دانش ترسيم و تشريح و وصف زمين دانست.
نخستين آثار در جغرافيا و فلكشناسي را در جهان اسلام در نيمه اول سدهي سوم هجري محمدبن موسي خوارزمي رياضي دان و ستاره شناس بزرگ ايراني با بهرهگيري از انديشههاي يوناني و شرقكهن پديد آورده است.
خوارزمي كتابي در جغرافيا به نام صوره الارض به معناي سيماي زمين نوشت. از ديگر جغرافي دانان اين عصر، جيهاني، ابو زيد سهيل بلخي، ابوريحان بيروني را ميتوان نام برد.
بحث كرويت زمين
در ايران دوران اسلامي، اعتقاد به كرويت زمين همگاني شده و كسي نبود كه در اين باره ترديدي روا دارد. ابومحمد كرجي، رياضي دان مهندس عالي قدر ايراني داشته است:”زمين با تمام كوهها ودشتها و پستيها و بلنديهايش كروي شكل است... “
زيستشناسي
يكي از بحثهاي پر شائبه در علم زيستشناسي ميان دانشمندان، نظريه تطور موجودات است. درتاريخ زيستشناسي جديد، نظريات لامارك و مالتوس و هربرت اسپنسر و ديگران در كالبد نظريه تطور انواع توسط چارلز داروين تبلور نهائي يافت. اما مسألههاي كه پيش روي ماست آن است كه پيش ازدانشمندان مذكور در خصوص تطور انواع نظريهپردازي شده است؟ در پاسخ اين سوال بايد گفت، روزگاري بس دور دانشمندان ايراني در مورد تطور انواع و منشا هستي و تحول زيستي در موجودات و پيوند آنها با هم ديگر مطالبي در خور گفتهاند.
منشأ انواع و تطور آن بحث جالبي كرده است كه اگر آثار اين
دانشمندان بعد و قرب زماني را در كنار هم قرار دهيم به نظريههاي
مشترك آنان پي ميبريم و از مقايسه نظريات بيروني با عقايد مالتوس و
داروين درباره سر تطور موجودات در مييابيم اصول نظريات مربوط به
تنازع بقا و تطور و انتخاب طبيعيچيز تازهاي نيست بلكه حدود هشتصد سال پيش اين نظريه توسط دانشمند ايراني بيان شده است.
يكي ديگر از دانشمندان ايراني كه در علوم زيستي صاحب نظر
است، ابوعلي احمد بن محمدمعروف به ابن مسكويه ميباشد و وي را
ميتوان يكي از پيشگامان و نظريه پردازان تكامل موجودات برشمرد.
«... مرز مرحلهي انسانيت، زندگي ميموني است. ميمون تكامل بيشتر مييابد و رفته رفته مانند انسان، راست بالا و خداوند فهم ميگردد بدين ترتيب حيوانيت به پايان ميرسد و انسانيت فرا ميآيد.»
شيمي و علم مواد
دانشمندان اسلامي در سدههاي دوم تا پنجم هجري بعد از بازگرداندن سنت شيمي به مجراي مادي و آزمونياش نقش عمدهاي داشتهاند، در اين ميان سهم جابر بن حيان توسي، محمد زكريا رازي وابوعلي سينا بس شامخ بوده است.
جابر بن حيان توسي در تاريخ علم شيمي به عنوان يكي از ستونهاي اصلي اين علم شناخته شده و نام وي در اروپاي اواخر سدههاي ميانه به عنوان يك حجت بكار ميرفته است.
علم شيمي در سنت جابري داراي دو جنبه مادي و نماديني است. كيمياي جابري در سيماي نمادين آن بر نظريه كيفيات چهارگانه (سرد و گرم و تر و خشك) استوار است. جنبه ديگر از كيمياي جابربن حيان سيماي مادي آن است كه در كالبد بررسي خواص مواد و توسل به تجربه و آزمايش در تعيين خواص واكنشهاي شيميايي جلوه گر ميشود. به عنوان مثالي از سيماي تجربي كيمياي جابري به گفته زير توجه نمايد.
«راجع تبديل كردن جيوه به جسم جامد سرخرنگ. ظرف شيشهاي گردي بگير، و در آن هر اندازه مناسب باشد جيوه بريز سپس در ظرف سفالي شامي گوگرد مسحوق زرد بريز. آنگاه ظرف شيشهاي را بر روي گوگرد بگذار، و آن اندازه بر آن گوگرد فرو ريز تا لبه آن را بپوشاند. پس از بستن دهانه ظرف سفالي ... مدت يك شب آن را بر كوره حرارت ملايم بده. حال چون آن را از آتش برداري، خواهي ديد كهجيوه به صورت سنگ سختي به رنگ خون در آمده است. همين ماده است كه دانشمندان آن را شنجرف مينامند.»
يكي ديگر از دانشمندان شيميدان ايراني، محمد زكرياي رازي است وي از اولين شيميداناني است كه طبقه بندي منظمي از انواع مواد ارائه داده است. طبقه بندي رازي از مواد كه شامل يك گروه بندياصلي به سه نوع معدني، گياهي و حيواني ميشده و رده بنديهاي فرعي ديگري را نيز در بر ميگرفته است. رازي ضمناً از نخستين دانشمنداني است كه گونههاي مختلف افزارهاي گداختن فلزات را طبقه بندي كرده است. او در كتاب اسرار خود در بخش افزارشناسي چنين آورده است:
«افزارهاي گداختن فلزات: معرف است و عبارت است از كوره، كورهگري، بوته، چكش، انبر، بوتهبر بوته، قيچي آهن بري، اين ابزارها را زرگران هم دارند مگر بوته بر بوته كه نزد زرگران وجود ندارد.»
شيمي زكرياي رازي، تنها مجموعهاي از روشها و قواعد و ابداعات فني و اكتشاف علمي را شامل ميشود، بلكه از لحاظ تاريخ فلسفه علمي نشانگر روندي نوين در اين شاخه از معرفت انساني به شمارميآيند. از بينشها و روشها رازي و از نوشته وي كه به لاتين برگردانده شده غربيان مسيحي بهرهها گرفتند و شايسته است گفت شود كه رازي در تحولات علمي كه از سده چهارده ميلادي در اروپا پديد آمده سهمي بسزا داشته است.
رياضيات
تمدن اسلامي، از سده دوم هجري به بعد جايگاه تلاقي و تركيب و فرهنگهاي گوناگون گرديد. اين پديده در رابطه با تاريخچه رياضيات به گونهي ترجمه آثار رياضي و نجومي هندي (مثل سيدهانتا) و متون يوناني و اسكندراني (مثل نوشتههاي اقليدس و المحبطي بطليموس) متجلي شد.
افزون بر تغذيه معارف خارجي، از پيش نيز سنتهاي ايراني، بابلي، سومري و كلداني در اين مناطق وجود داشت، از استخراج اين مجموع معارف در ذهن پويا رياضيدان ايراني بود كه مكاتب رياضي ايران پس از اسلام انجام يافت.
نهضت رياضي كه توسط ايرانيان در جهان اسلامي پايه ريزي شده بود و آغازگر آن رياضيدان بزرگ ايراني محمدبن موسي خوارزمي ملقب به المجوسي ميباشد. از ديگر دانشمندان علم رياضي در ايران آن روزگار به نام دانشمنداني چون: ابوعبدالله محمدبن عيسي ماهاني، ابوالوفا بوزجاني، ابوسهل، ابوريحان بيروني، ابونصر فارابي، ابوبكر محمدبن حسن حاقب كرجي و عمربن ابراهيم خيام برميخوريم كه هر كدام به سهم خود خدمت ارزندهاي به جهان علم دانش و بويژه رياضي نمودهاند. ازميان اين گروه، تلاش و كوشش خيام پررنگتر و تأثير آثارش بيشتر است. در نوشتههاي خيام سنتهاي جبر رياضيدانان ايراني پيش از او و نيز معارف يوناني در جبر قالبي نوين مييابد. خيام در كتاب جبر و مقابله ميگويد:
«گويم كه فن جبر و مقابله فني است علم كه موضوع آن عدد مطلق و مقادير قابل سنجش است. ازآن جهت كه مجهولاند ولي مرتبط با چيز معلومي هستند كه بوسيله آن ميتوان آنها را استخراج كرد.»
دانشمندان ايراني در قضاياي رياضي روشهاي نويني را ابداع كردند از آن جمله است كه در رسالهي حساب ابنسينا شيوهاي براي بررسي درستي محاسبه مربوط به مجذور و يا مكعب يك عدد آمده است كه در تاريخ معلم به نام «امتحان نه نه» معروف گشته است.
گاهشناسي و گاه شماري
انسان از روزگاران بس دور بر گذشت زمان و گردش دوران آگاهي داشته است. زمان در ايران باستان دو چهره بسيار متمايز داشته است. يكي از اين دو، به جهان بيني كهن ايرانيان مربوط ميگشت و سيماي ديگر وجوه عملي آن را كه گاهشناسي و گاه شماري بود را شامل ميشده است. در يكي از آيينها بسيار كهن ايراني يعني آيين دوران، زمان بيكران (زمان اكرنه) منشاء هستي و اصل نخستين وجود دانسته شده است.
ايرانيان باستان دوازده ماه سال را به نام امشاسپندان يا ديگر ايزدان مينوي نامزد كرده بودند. نامهاي پارسي باستان اوستايي، پهلوي و فارسي جديد ماههاي دوازده گانه ايراني در منابع مختلف آمده است.
ايرانيان به مانند علوم ديگر در علم گاهشماري و تهيه و تنظيم تقويم تلاشهاي پيگير داشتهاند. از ميان دانشمندان گاهشمار ايراني نام خيام نيشابوري برجستگي بيشتري دارد.
پزشكي
قديمترين منبع موثقي كه پيشينه پزشكي در ايران خبر ميدهد اوستاي زرتشت است. در اوستايزرتشت و ديگر ادبيات زرتشتي مثل دينكرت و بندهش كه بر مبناي اوستا نگاشته شدهاند سنتهاينخستين پزشكي در ايران به گونهاي نسبتاً جامع و پربار پايه ريزي شده است قويترين جنبه سنت اوستاي در پزشكي در بهداشت محيط و در پيشگيري بيماريها جلوه ميكند. چنانكه ميدانيم در نزدزرتشتيان آب، خاك و آتش عناصر پاكي هستند. از اين روست كه در اوستاي زرتشت مجازهاي براي كسانيكه آب را آلوده ميسازند و آتش را ميآلايند در نظر گرفته شده است.
از پزشكان صاحب نام پيش از اسلام به نام برزويه طبيب بايد اشاره كرد كه از سوي انوشيروان به هندوستان اعزام شد. مأموريت اصلي برزويه به دست آوردن كتاب معروف كليله و دمنه بوده و بايدگفت كه وي به خوبي در انجام اين كار موفق گرديد. برزويه پزشك كليله و دمنه را به ايران آورد و خود نيزبابي بر آن افزوده در باب نخستين كليله دمنه برزويه به حرفه خود كه پزشكي بوده و برخي از حالات و حوادث زندگيش در اين باره اشاره ميكند و هم در آنجاست كه برخي از صفات يك پزشك شايسته را برميشمارد. پزشكي در دوره اسلامي نيز رواج و رونقي بسيار داشت يكي از ويژگيهاي فن طب در ايران و اسلام وحدت و هماهنگياي بوده كه اين شعبه از دانش بشري با ساير جنبههاي حكمت انساني داشته است. پزشكي و داروسازي در شرق اسلامي هيچ گاه به گونهاي مجرب و بهصورت يك «حرفه» در نزد بزرگاني چونان رازي و بوعليسينا موجوديت نداشته است. طب با حكمت و آن هم با گونهاي جهانبيني همراه بوده است.
يكي از اولين پزشكان بزرگي كه در دامن حكمت اسلامي پرورش يافته نو مسلماني به نام عليبن طبري بود. او نخستين كتاب جامع در طب را به نام فردوسي الحكمه نگاشتن و در آن مجموعه طببقراطي و جالينوسي را با معارف هندي و پزشكي درهم آميخت.
يكي ديگر از پزشكان ايراني ابوبكر محمدبن زكرياي رازي است كه در سني نسبتاً بالا از عمر خويش به طب روي آورد. رازي مدتي رئيس بيمارستان زادگاهش، ري بود و سپس مدتي نيز رياست بيمارستان بغداد را به عهده داشت. رازي فيلسوفي جامع بود فن طب تنها يكي از وجوه حكمت وي به شمار ميرفت.
رازي در طب و در داروشناسي رسالهها و كتابهاي متعددي نوشت. حكمت رازي در طب معرفتي تلفيقي است و در آن معارف كهن ايراني و يوناني و هندي به گونهاي پربار ممزوج گشته است. دو كتاب بسيار ارزشمند رازي در طب يكي از مجموعه چندين جلدي موسوم به الحاوي و ديگري كتابي به نام المنصوري ميباشد. كتاب الحاوي در 1279 ميلادي به لاتين ترجمه شده و در محافل پزشكي اروپا روايي تام يافت. تأثير انديشههاي رازي و محتويات اين كتاب در روز در طب اروپايي بس شگرف بود و پزشكان بيشماري در اروپاي مسيحي همچون شرق اسلامي از افكار رازي تأثير گرفتند.
در پزشكي رازي صاحب نوآوريهايي در روش و ابداعاتي در تشخيص و درمان بيماريها و در داروشناسي و دارو سازي بوده است. وي نخستين كسي است كه سرخك را از آبله تميز داده است و نيز اولين كسي است كه دوختن محل جراحي را با پوست روده گوسفند تجويز نموده و ضمناً الكل يعنيماده شيميايي اختراعي خويش را براي گندزدايي زخمها به كار برده است. وي در مورد چگونگي بينايي رسالها نوشت و داروهايي را براي درمان بيماريهاي چشم كشف كرد. رازي خواص جيوه را به عنوان يك مسهل دريافت و آن را تجوير نموده است اين دارو در غرب بعدها به نام سفيده رازي خوانده شد.
چنين پيداست كه رازي به تأثير حالات رواني و رفتار فيزيولوژيك بدن نيز آشنايي زيادي داشته است. از اين لحظه شايسته است كه وي جزو نخستين پزشكاني كه به درمان بيماريهاي تن از طريق روشهاي روانشناختي مبادرت كرده به شمار ميآوريم. نظامي عروضي در خصوص پزشكي رازي و طرز مداواي او شواهدي آورده كه در اينجا مجال ذكر همه آنها نيست.
رازي دربارهي بيماريهاي آبله و سرخك كتابي با عنوان الجدري و الحصبه نگاشته است. او انتقالبيماري آبله را از راه خون ميدانسته است و به گفتهي برخي از پژوهندگان فرخي هزار سال پيش رازي امروز نيز قابل قبول ميباشد.
از ديگر پزشكان ايراني در قرون مورد بحث، نام آشنا و پر آوازهي فلسفه و حكمت بوعلي سينا به چشم ميخورد كه در ميان هم عصرانش درخشندگي بيشتري دارد و مانند خورشيد درخشان تلاطمش چشمها را خيره ميكند و عقل و انديشه را متحير ميسازد. مشهورترين اثر ابن سينا در طب، كتاب قانون است. قانون ابن سينا تنها بزرگترين اثر وي در طب كه يكي از شاهكارهاي دانشنامهاي در تاريخ طب به شمار ميرود.
كتاب قانون ابن سينا در اندك مدتي پس از تأليف در شرق اسلامي شهرت فراوان يافت. شهرت اين كتاب به سرعت در غرب مسيحي نيز پيچيد و در مدارس اروپايي اين كتاب به صورت يك متن رسمي درسي درآمد. دانشگاههاي بلونا (Bologna)، پادوا،(Padua)مون پليه، (MontPelliev) لوين (Louvain) و پاريس، كه همگي در سدههاي دوازدهم و سيزدهم ميلادي تأسيس شده بودند، قانون ابن سينا را به عنوان يك مرجع معتبر پذيرفتند. مثلاً دانشگاه مون پليهمحتواي كتابهاي اول و چهارم از مجموعه قانون در شرح درسهاي طب كه در 1340 ميلادي شده بود قرار گرفت. در دانشگاههاي لايپزيك (leipzig) و توبينگن (Tubingen)نيز از حدود1480 ميلادي قانون يك متن درسي شده بود. دروس دانشگاههاي وين (Vienna)در 1520 ميلادي و دانشگاه فرانكفورت (FrankFort)در 1588 ميلادي عمدتاً بر محتواي قانون استوار بودند.
نظامي عروض سمرقندي شاعر و نويسنده توانا در قرن پنجم بخشي از كتاب ارزشمند خود را به پزشكي اختصاص داده و از پزشكاني چون رازي و ابنسينا و كيفيت كار آنان تجليل نموده است وي به برخي از كارهاي پزشكي آنان پرداخته و شيوه طبابت آنها را به تحقيق در آورده است.
از نكتههاي قابل توجه در علم پزشكي ميان ايرانيان به بحث رستم زاد اشاره ميشود. علمي كه شبيهاش در چگونگي تولد سزار حكمران روم مذكور است.
از رديابي واژگاني كه بنابر آن كلمه سزار يا همان قيصر صورت تبديل يافته واژه فارسي كيسر يعني لقب شاهان ماد (كياكيسر) بوده ميگذريم و به بررسي ديرينگي آنچه كه امروزه بنام عمل سزارين معروف گشته ميپردازيم.
فردوسي طوسي، شاعر توانا و زنده دارنده تاريخ كهن ايرانيان در كتاب گرانقدر خويش، شاهنامه، شرح زادن رستم پهلوان نامي را با خامهاي شيوه و دقيق آورده است. هنگامي كه زاييدن رودابه همسرزال و مادر رستم فرا ميرسد به وي درد و رنج فراواني دست ميدهد كه ناشي از درشتي جنين و بزرگي جست كودك است. پيداست كه رودابه به گونهاي طبيعي كودك را به جهان نيارست آورده و در مياناطرافيان نگران زال به ياد سيمرغ ميافتد و از او درخواست كمك ميكند. سيمرغ دانا در آنجا حاضرميشود و زال را دلداري و مژده ميدهد كه كودك او به سلامت زاده خواهد شده مردي نام آور و تاريخساز خواهد گشت آنگاه سيمرغ زال را پند ميدهد كه طبيبان دانا و ماهر را گويد تا چنيني كنند:
بياور يكي خنجر آبگون
نخستين به مي ماه مست كن
تو بنگر كه بينا دل افسون كند
شكافد تهي گاه سروسهي
وزوبچهاي شير بيرون كشد
وزان پس بدوزد كجا كرد چاك
گياهي كه گويمت با شير و مشك
بساي و بيالاي بر خستگيش
بر آن مال از آن پس يكي پر من
يكي مرد بينا دل و پرفسون
زدل بيم و انديشه را پست كن
زپهلوي او بچه بيرون كند
نباشد مراورا زدرد آگهي
همه پهلوي ماه در خون كشد
زدل دور كن ترس و اندوه و باك
بكوب و بكن هر سه در سايه خشك
ببيني هم اندر زمان رستگيش
خجسته بود سايه فرمن
سيمرغ خردمند پس از راهنمايي زال يكي از پرهاي خود را به وي ميدهد و او را از سرزندگيكودك و پايان خجسته كار مطمئن ميسازد. زال نيز دل به راهنمايي وي ميدهد و بدين كار كه تا بدان زمان سابقه نداشته در ميان حيرت و وحشت اطرافيان آغاز ميكند.
بر آن كار نظاره بد يك جهان
فرو ريخت از ديده سيندختخون
همه ديده پر خون كهان و مهان
كه كودك زپهلو كي آيد برون
و بالأخره ساعت كار بزرگ يعني شكافتن پهلوي رودابه و انجام عمل جراحي فرا ميرسد و در آن هنگام:
بيامد يكي موبد چيره دست
شكافيد بيرنج پهلوي ماه
چنان بيگزندش برون آوريد
يكي بچه بد چون گوشيرفش
همه موي سر سرخ و رويش چو خون
دو دستش پر از خون مادر بزاد
شگفت اندر و مانده بد مرد و زن
شبان روز مادر زمي خفت بود
همان زخمگاهش فرو دوختند
چو از خواب بيدار شد سروبن
مر آن ماهرخ را به ميكرد مست
بتابيد مربچه را سر زراه
كه كس در جهان اين شگفتني نديد
ببالا بلند و بديدارگش
چه خورشيد رخشنده آمده برون
ندارد كسي اين چنين بچه ياد
كه نشنيد كس بچهاي پيلتن
زمي خفته و دل زهش رفته بود
بدار و همه درد بستوختند
بهسيندخت بگشاد لب بر سخن
داستان فردوسي باز هم ادامه مييابد و در پي اين اشعار سخن از خجستگي و تن درستي و بهروزي و شكوه و شادي و پرورش كودكي ميرود كه در تاريخ ايران كهن پيروزيها و سرفرازيهاي فراواني را بر دست خويش براي جامعهاش پديد آورد.
تفكر تولد غير طبيعي در ذهن ايرانيان باستان نيز بوده است كه بعداً در اثر يك حادثه تاريخي به عمل سزارين مشهور شده است. اما در دوره اسلامي ايرانيان در تمام زمينههاي علمي پيشگام و پيشتاز بودهاند به طوري كه بيشترين سهم را در تمدن اسلامي به خود اختصاص دادهاند.
آنچه كه گذشت سرگذشت ملتي و تمدني است كه در دو قرون و اندازه قرون متمادي كاركرد علمي و فرهنگي در زمينههاي مختلف داشته، و جهان را مسحور خود نموده بود. البته در اينجا نه همه تلاش و كوشش كليه بخشي از فروزندگي حكمت و سير ترقي علوم عقلي در پهنه جهان از اسلام گزارش شد. اما پرسشي كه براي بسياري از پژوهندگان تاريخ علوم پيش آمده كه چسان فرهنگ عقلي اسلامي كه با آن شتاب راه اعتلا را طي كرده بود به ناگهان رو به سكون و خموشي و بيثمر نهاد. به مثابه آتشي كهشعله كشيد و زود فروكش كرد و خاموش شد. البته بوده و هستند محققاني كه اين پديده را باور ندارند. بايد گفت اين اصول تا به درجه حضيض و تباهي كامل نرسيد و در قرون بعدي نيز چهرههاي تابناكي در آسمان معرفت درخشيدند. اشخاصي چون شهابالدين سهروردي، نصيرالدين طوسي،ملا صدراي شيرازي پديده آمدند.
اما در پاسخ به پرسشهاي بالا شرايط اجتماعي و عوامل فكري و مذهبي از مهمترين علل تعليق و تعطيل انديشهي فلسفي و حكمت طبيعي دانسته شده است. دوران توانمندي حكمت گرايان از اواخر سده سوم هجري رو به پايان رفت. جدل و مناظره و بحث و استدلال مطرود و ممنوع گشت و در عوض رفته رفته تسنن و تشرع و تسليم و تعبد و تقليد به مفهوم ضد عقلي و كوركورانه سر بر آورد. معتزله و كساني كه منسوب بدانان بودند تحت فشار حكومت فقهاي وابسته به قدرتهاي استبدادي و ضدمردمي قرار گرفتند. اين فشار تا به نابودي و قتل آنان نيز پيش رفت.
اختناق فكر كه به تدريج به قوت يافتن تشرع از نوع تسنن حاكم، بر جامعه مستولي شد امكان هرگونه انديشه آزاد و استدلال و بحث دربارهي پديدارهاي طبيعي و تفلسف در باب جهان را از مردمان گرفت و حكمت طبيعي را كه در چنان محيطي رشد و زيست تواند كرد در منگنهي تفتيش و تحقير فشرد.
با ذكر اين مقدمات، عجيب نيست اگر از مرد دانشمندي چون خاقاني ابياتي دال بر تكفير فلاسفه و تقبيح فلسفه بشنويم:
چشم بر پرده امل منهيد
اي امامان و عالمان اجل
علم تعطيل مشنويد از غير
فلسفه در سخن مياميزيد
جرم بر كردهي ازل منهيد ...
خال جهل از بر اجل منهيد
سر توحيد را خلل منهيد
و آنگهي نام آن جدل منهيد...
ناصر خسرو شاعر بلند قدر ايراني در عصر تعصب مذهبي در برخي از قصايد خود به وضع نابسامان موجود از حيث آزاد انديشي و سختگيري علماي ظاهر بين و سطح نگر پرداخته و به فقهايي كه از نام دين استفاده براي دنياي خود كردهاند، به شدت تاخته است. و عقيده دارد كه مخالفينش از علما، نادان و جاهلند و براي سود بردن از دنيا قرآن را تفسير به رأي ميكنند. و نگرش سطحي به كتاب مقدس دارند.
اوضاع اجتماعي از حيث فضاي فكري در سرزمينهاي شرقي
خلافت عباسي در سدههاي پنجم و ششم هجري نيز مشحون از مخالفت با حكمت و تعقل فردي بود. تركان غزنوي و سجلوقي
حاكم برايران در تعصب مذهبي نه تنها دست كمي از متشرعين و سنت گرايان حوزه خلافت نداشتند بلكه درتاريك انديشي و عصبيت گوي سبقت از آنان ربوده بودند. محمود غزنوي هر كه را با تسنن مورد نظر او موافقت نداشته به نام اين كه قرمطي است ميكشت. سلجوقيان نيز با اسماعيليه به بهانه اينكه ملحدند معاملهاي بهتر از اين نميكردند. عاقبت تعقل و حكمت به جايي رسيد كه هر گونه بحث و فحص درباب مسائل علمي و اصولاً تعلم علم طبيعت و فلسفه در مدارس حوزه خلافت و خراسان ممنوع شد و فقط آموزش مطالب ديني مجاز گرديد.
نتيجه
با نگرش به مطالبي كه در خصوص جنبش علمي مسلمانان و سهم ايرانيان به نگارش درآمد. درجه عظمت و مرتبه كمال تمدن اسلامي در اين نوشته مختصر آشكار شد. و اين نيز به اثبات رسيد كه مسلمانان بويژه ايرانيان از استعداد و توانايي بالايي برخوردارند و هر گاه زمينه شكوفايي فراهم آيد در ميدانهاي علم و دانش و فرهيختگي توان بردن گوي سبقت را دارند. و از سوي اين نوشته، ناظر بر نقش حكومتها و سياستها بود كه چگونه ميتواند سرنوشت ملتها را از هر حيث دگرگون سازد. هم ميتواند به پيش براند و هم به انحطاط بكشاند. ما از اين مقاله دو هدف را دنبال ميكرديم. نخست آن كه گذشته طلايي مسلمانان در عرصه آزاد انديشي و توليد علم و عرضه آن به جهانيان نمايان شود. و اين ذهنيت از بين برود كه مسلمانان توان شركت در عرصههاي جهاني از جمله توليد علم ندارند و ديگر اينكه معلوم شود چه عامل يا عواملي راه پيشرفت و ترقي و تعالي يك ملت را در مسير رو به رشد سد ميكند و همه راهها را به روي او ميبندد. كه بايد اين سدها را شكست و موانع را از سر راه برداشت.
پيشنهادها و راهكارها
1- حمايت دولت و دستگاههاي ذي ربط از دانشمندان و به طور كلي تحصيل كردهها كه با عشق و علاقه ميل به تحقيق و پژوهش و تدوين يافتههاي علمي دارند.
2- اختصاص بودجه قابل توجه به تحقيقات علمي و فرهنگي كه بتواند هم موجب پيشرفت علمي شود و از سوي ديگر مانع خروج مغزها از كشور گردد.
3- تأسيس مجامع علمي بين كشورهاي اسلامي و حضور دانشمندان مسلمان از اقصي نقاط جهان و تبادل نظر آنان كه ميتواند نتايج مثبتي به همراه داشته باشد.
4- بازگشت به خويشتن فرهنگي و تمدني بين مسلمانان با احياي تمدن درخشان گذشته و با ذكر ياد و خاطرهي آنان و نو سازي تمدن اسلامي با رويكرد جنبش آزاد انديشي و نرمافزاري و توليد علم به طوري كه اين حركت جمعي بتواند ضمن ايجاد امت واحده، گسست ديرينه مجامع اسلامي را بر طرف نموده و به اتحاد و اتفاق بيانجامد.
5- چنانكه ميدانيد بسياري از نظريههاي علمي دانشمندان ايراني و اسلامي با قدمت بيشتر ثبت و ضبط شده اما به علت نابساني در جوامع اسلامي و نبود متولي براي سر و سامان بخشيدن به يافتههاي علمي، شاهد هستيم كه در قرون اخير همان نظريهها با تغييرات جزئي به نام دانشمندان غربيبه ثبت رسيده است. حتي امروزه نيز در حساسترين و كليديترين پايگاههاي فضايي، نظامي و علميدانشمندان مسلمان بويژه ايراني افتخار آفرين هستند. اما كشورهاي غربي در اين خصوص عكسالعملي نشان نميدهند بلكه بيشتر دانشمندان خود را مطرح ميكنند.
بياييم لااقل از آنان بياموزيم كه چگونه بايد از دانشمندان و فرزانگان كشور حمايت كرد. غربيان حتي در ميدانهاي ورزشي نيز اين رفتار را از خود نشان ميدهند مانند بازيهاي مختلف از جمله دو ماراتن كه نام و ياد آن سرباز را پيوسته به تاريخ گوشزد ميكنند نه مانند ما كه به قول معروف «حافظه تاريخي نداريم» و به آساني ياد بزرگان را به بوته فراموشي ميسپاريم.
6- درست كه ما در روند رشد تمدن جديد سهم كمتري داريم اما مسلمانان بويژه ايرانيان نشان دادهاند كه اگر انگيزه و اراده داشته باشند ميتواند ره صد سال را يك شبه بپيمايند. فراموش نبايد كرد كه همين اجداد ما پس از دورهي فترت در يك مقطع تاريخي چنان درخشيدند كه چشم جهانيان را خيره وبه خود جلب نمودند. ما باز ميتوانيم بوعلي سينا، فارابي و بيروني و دهها دانشمند به قدر و منزلت آنان تربيت كنيم. پس بايد موانع را از پيش روي خود برداريم. و با اراده ملي و همت عالي بار ديگر دوره طلايي را تجديد و اين راه طي شده را تكرار نماييم.
7- به نظر ميرسد، غرب پيش از آن كه به انديشه ورزي بپردازد و هزينه و انرژي روي آن بگذارد، به تاريخ انديشه ميپردازد، با تاريخ انديشه سرو كار دارد و سر و سامانش ميدهد. هر اتفاقي در جهان ميافتد، آن را به نوعي با يكي از فلسفههاي خود پيوند ميزند و خودياش ميكند. به نظر من اهميّت تاريخ علم و انديشه بيشتر از خود علم و انديشه است و بايد بدين امر بيشتر پرداخته شود.
منابع
1- اقبال لاهوري، محمد، سر فلسفه در ايران، ترجمه 1، ج، آريانپور، اميركبير.
2- اوشيدري، جهانگير، دانشنامه مزدينا، نشر مركز، چاپ اول، تهران.
3- بارون كارادو وو، ترجم آرام، احمد، متفكران اسلامي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
4- حلبي، علي اصغر، تاريخ علم كلام در ايران و جهان اسلام، انتشارات اساطير، چاپ اول،1373.
5- دامپي پر، مترجم آذرنگ، عبدالحسين، تاريخ علم، سمت، چاپ اول.
6- سجادي، ضياءالدين، گزيده اشعار خاقاني شرواني، شركت سهامي، چاپ دوم، 1356.
7- صفا، ذبيحاله، تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي، امير كبير، چاپ چهارم، تهران، 1356.
8- معين، محمد فرهنگ فارسي، اميركبير، تهران، شش جلدي.
9- مصاحب، غلامحسين، (به سرپرستي)، دايرهالمعارف فارسي، كتابهاي جيبي، تهران.
10- نصر، حسين، نظر متفكران اسلامي درباره طبيعت، انتشارات خوارزمي، چاپ سوم 1359.
11- نصر، حسين، جوان مسلمان و دنياي متجدد. طرح نو، چاپ اول.
12- نظامي عروضي سمرقندي، چهار مقاله، به سعي و اهتمام و تصحيح محمدبن عبدالوهاب قرويني، ليدن، 1327 ه'.ق.
13- 15-كرلوالفونسونلينو، مترجم آرام، احمد، تاريخ نجوم اسلامي، كانون نشر و پژوهشهاي اسلامي.
14- ياحقي، محمد جعفر، بهيننامه باستان، آستان قدس، چاپ سوم، مشهد.
15- يونسكو، گزارش علمي جهان، انتشارات همشهري، 1376.
16- اخوان الصفا، رسائل، جلد 3 ص 366 (نقل از حلبي، ص 197 تا ص 199) 2- 3-
17- رساله آثار علوي، ابراهيم اسفزاري، ص 41.
18- ترجمه آثار الباقيه، ابوريحان بيروني، ص 349.
19- كرجي، استخراج آبهاي پنهاني، ترجمه خديو جم، ص 3.
20- اقبال لاهوري، محمد، سير فلسفه در ايران، ترجمه 1.ج. آريان پور، انتشارات امير كبير.
21- علم و تمدن در اسلام، سيد حسين نصر ص 257.
22- نظامي عروضي، چهار مقاله، صفحات 74 - 76.
23- سجادي، ضياءالدين شرح ديوان خاقاني شرواني.
مهمترين عنصر از عناصر اين تمدن,علوم شرعي , عقلي و ادبي آن است كه به زبان هاي عربي و فارسي تأليف و تدوين شده و احاطه بر همه آن و اطلاع از تمامي كتب و علماي هر فن در اين جا ميسر نيست. بنابراين در مقاله اي كه پيش رو داريم, سعي شده, جنبش علمي مسلمانان و نهضت ترجمه در قرون سوم و چهارم هجري و قمري مورد بحث و بررسي قرار گيرد. با توجه به اينكه اين دو قرن دوره طلايي علمي مسلمانان به ويژه ايرانيان شمرده مي شود, دامنه ي بحث چنان گسترده است كه ميتوان در خصوص آن كتاب هايي تأليف نمود. اما قصد ما در اين مقاله, پرداختن به بخشي از فعاليت و جنبش علمي مسلمانان كه ايرانيان نقش اساسي در آن دارند, ميباشد.
چنانكه مي دانيم، در تمدن اسلامي بر تمام انواع حكمت و اصول و فروع هر يك از چهار علم الهي, طبيعي , رياضي، اخلاقي و علوم عقلي اطلاق مي شود
پس معلوم مي شود كه تحقيق در علوم عقلي اگر چه به چند قرن معين هم مقصور و منحصر باشد, در يك مقاله ميسر نيست, اين است كه نگارنده در اين مقاله تنها به ذكر مقدمات و بحث در تاريخ حكمت در تمدن اسلامي و شرح مختصري از احوال دانشمندان و فرزانگان ايراني و اسلامي در قرن سوم و چهارم خواهد پرداخت.
علوم عقلي در تمدن اسلامي كه در اين مقاله مورد بحث و مطالعه ماست از آميزش اطلاعات و آثار علمي چند قوم و اختلاط تمدن هاي يوناني و ايراني و هندي و عربي پديد آمده است و در اين امر بيش از همه, ايرانيان شركت داشتند و به همت آنان است كه بنياد علوم درخشان اسلامي نهاده شده است.
پيش از آنكه دين اسلام از آسياي مركزي تا جبال پيرنه را تحت تسلط خود در آورد, در اين قسمت از جهان متمدن آن روزگار چهار حوزهي علمي عمده شهرت داشت كه نخست مركز علمي اسكندريه و دوم مراكز علمي شام و شمال بين النّهرين و متصرفات غربي ساسانيان و سوم دارالعلم گند شاپور و ساير مراكز تعليم در ايران و چهارم هندوستان بود.
نظر به اينكه در اين مقاله مجال بحث و پرداختن به شرح و توضيح حوزه هاي علمي مذكور وجود ندارد بنابراين به اصل موضوع كه بررسي و تحقيق در خصوص علوم عقلي و ترجمه در قرون سوم و چهارم هجري و قمري است مي پردازيم.
.
در دو قرن نخستين اسلام بنا به عللي پيشرفت چنداني در علوم و فنون صورت نگرفت اما از قرن سوم با تشكيل دولت عباسي و نفوذ ايرانيان در دستگاه خلافت, اندك اندك توجه به علوم آغاز شد. ابن خلدون مي گويد: از امور غريب يكي اين است كه حاملان علم در اسلام غالباً از عجم بودند.
بويژه كه ايرانيان ،بانيان و محرضان اصلي و واقعي بوده و در عين حال عده ي زيادي از آنان مباشرت عمل ترجمه و نقل و تدوين علوم را مستقيماً بر عهده داشتهاند و در حقيقت ايرانيانند كه علوم اسلامي را پديد آورده و در همه ي علوم اعم از علوم لساني, ديني, ادبي و عقلي پيشوا و موسس و بنيان گذار بوده اند.
علل اصلي تأثير ايرانيان را در نقل و تدوين و نشر علوم در تمدن اسلامي مي توان در موارد ذيل خلاصه كرد:
الف- راه يابي ايرانيان در دستگاه حكومت و به دست گرفتن قدرت دولتي.
ب- چون ايرانيان اهل بحث و نظر بوده, و در دوره ي ساساني چنانكه سراغ داريم بر اثر رواج اديان و مذاهب مختلف و ايجاد بحث هاي ديني آشنا به تحقيق در مسائل ديني شده بودند در اسلام نيز به سرعت آغاز مباحثات شديد كردند و در كشمكش هاي مذهبي وارد شدند مانند قدريه و مجبره و خوارج مشرق و غالب شعب شيعه و نزديك به تمام معتزله... و اين مبارزات مذهبي يكي از مهم ترين علل توجه مسلمين به علوم شد.
ج- ايرانيان پيش از اسلام با علوم مختلف از قبيل فلسفه و رياضيات و طب آشنايي داشتند و پس از شروع نهضت نقل و ترجمه در عهد اسلامي قسمت بزرگي از آن ها را خواه آن ها كه اصلاً از يوناني و هندي به پهلوي نقل شده بود و خواه آنها كه مستقيماً ايرانيان به پهلوي و سرياني نوشته بودند به زبان عربي نقل كردند و از اين طريق سهم بزرگي در علوم اسلامي به دست آوردند و اين غير از تأثيري است كه در ادبيات و ساير شئون تمدن داشتهاند.
واژگان كليدي :نهضت ترجمه ،جنبش علمي مسلمانان ،تمدن اسلامي،قرن سوم وچهارم،تاريخ حكمت،علوم عقلي، قرآن ،قوم ايرانيان .
مقدمه:
تمدن اسلامي به درجه اي از عظمت و در مرتبتي از كمال و پهناوري است كه آگهي از همهي ابواب و احاطه برهمه جهات آن به واقع دشوار است.
مهمترين عنصر از عناصر اين تمدن,علوم شرعي , عقلي و ادبي آن است كه به زبان هاي عربي و فارسي تأليف و تدوين شده و احاطه بر همه آن و اطلاع از تمامي كتب و علماي هر فن در اين جا ميسر نيست. بنابراين در مقاله اي كه پيش رو داريم, سعي شده, جنبش علمي مسلمانان و نهضت ترجمه در قرون سوم و چهارم هجري و قمري مورد بحث و بررسي قرار گيرد. با توجه به اينكه اين دو قرن دوره طلايي علمي مسلمانان به ويژه ايرانيان شمرده مي شود, دامنه ي بحث چنان گسترده است كه ميتوان در خصوص آن كتاب هايي تأليف نمود. اما قصد ما در اين مقاله, پرداختن به بخشي از فعاليت و جنبش علمي مسلمانان كه ايرانيان نقش اساسي در آن دارند, ميباشد.
چنانكه مي دانيم در تمدن اسلامي بر تمام انواع حكمت و اصول و فروع هر يك از چهار علم الهي, طبيعي , رياضي، اخلاقي و علوم عقلي اطلاق مي شود.
پس معلوم مي شود كه تحقيق در علوم عقلي اگر چه به چند قرن معين هم مقصور و منحصر باشد, در يك مقاله ميسر نيست, اين است كه نگارنده در اين مقاله تنها به ذكر مقدمات و بحث در تاريخ حكمت در تمدن اسلامي و شرح مختصري از احوال دانشمندان و فرزانگان ايراني و اسلامي در قرن سوم و چهارم خواهد پرداخت.
علوم عقلي در تمدن اسلامي كه در اين مقاله مورد بحث و مطالعه ماست از آميزش اطلاعات و آثار علمي چند قوم و اختلاط تمدن هاي يوناني و ايراني و هندي و عربي پديد آمد و در اين امر بيش از همه, ايرانيان شركت داشتند و به همت آنان است كه بنياد علوم درخشان اسلامي نهاده شد.
پيش از آنكه دين اسلام از آسياي مركزي تا جبال پيرنه را تحت تسلط خود در آورد, در اين قسمت از جهان متمدن آن روزگار چهار حوزهي عمده شهرت داشت كه نخست مركز علمي اسكندريه و دوم مراكز علمي شام و شمال بين النّهرين و متصرفات غربي ساسانيان و سوم دارالعلم گند شاپور و ساير مراكز تعليم در ايران و چهارم هندوستان بود.
نظر به اينكه در اين مقاله مجال بحث و پرداختن به شرح و توضيح حوزه هاي علمي مذكور وجود ندارد بنابراين به اصل موضوع كه بررسي و تحقيق در خصوص علوم نقلي و ترجمه در قرون سوم و چهارم هجري و قمري است مي پردازيم.
آن گونه كه از تاريخ بر ميآيد تشكيل دهندگان امپراتوري اسلامي اطلاعات كمي از علوم و فنون رايج در ميان ساير ملت ها داشتند. به طوري كه در تمام عربستان در پايان حيات حضرت رسول جز ده و اند تن خواندن و نوشتن مي دانستند. با توجه به اين اطلاعات عرب پيش از عهد اسلامي و آغاز اسلام در علوم بسيار ابتدايي و از مقوله ي اطلاعاتي بود كه سينه به سينه و دهان به دهان نقل شود و از طريق تجربه آموخته گردد از زمره ي علومي كه در مدارس فراگيرند و از آن ميان بايد اطلاعات آنان را در نجوم و طب ذكر كرد.
پس از رواج اسلام در عربستان قبايل پراكنده ي عرب متحد شدند چون حكومتي كه ميان آنان پديد آمد و وسيله ي اتحاد و قدرت و سيادت ايشان شد مبتني بر قرآن بود, طبعاً اين كتاب مقدس مرجع تمام اعمال و نيات آنان قرار مي گرفت.
در دو قرن نخستين اسلام بنا به عللي پيشرفت چنداني در علوم و فنون صورت نگرفت اما از قرن سوم با تشكيل دولت عباسي و نفوذ عنصر ايراني در دستگاه خلافت, اندك اندك توجه به علوم آغاز شد. ابن خلدون مي گويد: از امور غريب يكي اين است كه حاملان علم در اسلام غالباً از عجم بودند.
بويژه كه ايرانيان با بانيان محرضان اصلي و واقعي بوده و در عين حال عده ي زيادي از آنان مباشرت عمل ترجمه و نقل و تدوين علوم را مستقيماً بر عهده داشتهاند و در حقيقت ايرانيانند كه علوم اسلامي را پديد آورده و در همه ي علوم اعم از علوم لساني, ديني, ادبي و عقلي پيشوا و موسس و بنيان گذار بوده اند.
علل اصلي تأثير ايرانيان را در نقل و تدوين و نشر علوم در تمدن اسلامي مي توان در موارد ذيل خلاصه كرد:
الف- راه يابي ايرانيان در دستگاه حكومت و به دست گرفتن قدرت دولتي.
ب- چون ايرانيان اهل بحث و نظر بوده, و در دوره ي ساساني چنانكه سراغ داريم بر اثر رواج اديان و مذاهب مختلف و ايجاد بحث هاي ديني آشنا به تحقيق در مسائل ديني شده بودند در اسلام نيز به سرعت آغاز مباحثات شديد كردند و در كشمكش هاي مذهبي وارد شدند مانند قدريه و مجبره و خوارج مشرق و غالب شعب شيعه و نزديك به تمام معتزله... و اين مبارزات مذهبي يكي از مهم ترين علل توجه مسلمين به علوم شد.
ج- ايرانيان پيش از اسلام با علوم مختلف از قبيل فلسفه و رياضيات و طب آشنايي داشتند و پس از شروع نهضت نقل و ترجمه در عهد اسلامي قسمت بزرگي از آن ها را خواه آن ها كه اصلاً از يوناني و هندي به پهلوي نقل شده بود و خواه آنها كه مستقيماً ايرانيان به پهلوي و سرياني نوشته بودند به زبان عربي نقل كردند و از اين طريق سهم بزرگي در علوم اسلامي به دست آوردند و اين غير از تأثيري است كه در ادبيات و ساير شئون تمدن داشتهاند.
از ميان خلفاي عباسي نخستين كسي كه به علوم توجه كرد ابوجعفر منصوربن محمد است كه به طب و نجوم اقبال بسيار داشت علت توجه وي به پزشكان آن بود كه او در اوان بناي بغداد گرفتار بيماري معده شده بود و اطبايي كه در خدمت او بودند از علاجش عاجز ماندند.
منصور روزي آنان را گرد آورد و از ايشان نشان طبيبي ماهر را در شهري جز بغداد خواست گفتند در عهد ما كسي در ميان اطبا نيست كه با جورجيس رييس پزشكان گندت پور همسان باشد. اين جورجيس پسر بختيشوع از پزشكان جندي شاپور و از طبيبان بزرگ آن شهر بود و تأليفاتي در طب به زبان سرياني داشت و مقام وي در اين علم چندان شامخ بود كه سمت رياست اطباي بيمارستان گند شاپور بزرگترين بيمارستان و مدرسهي طب آن عهد را داشت. منصور او را نزد خود به بغداد خواند و او با دو تن از شاگردانش به آن شهر رفت و منصور را معالجه كرد و به خواهش خليفه نزد وي بماند. جورجيس از دوستداران تأليف و ترجمه بود و خود زبان يوناني و سرياني و پهلوي و تازي مي دانست و براي منصور كتبي از يوناني به عربي ترجمه و چند كتاب نيز به سرياني تأليف كرد.
توجه منصور به علم نجوم نيز بسيار بود. ابن خلدون مي گويد (ابوجعفر منصور نزد ملك روم كسي فرستاد تا كتب تعاليم ترجمه را براي وي بفرستد و او كتاب اقليدس و بعضي كتب طبيعيات را فرستاد مسلمين آن ها را خواندند و از مطالب آن ها آگهي يافتند.)
غيراز خلفاي عباسي كه حاميان علوم و مشوقين ناقلان و مترجمان بوده اند رجال و خاندان هاي ديگري كه غالباً ايراني بودهاند مترجمين را به ترجمه و نقل علوم ترغيب مي كرده مبالغ كثير در اين راه صرف مي نموده اند و از آن جمله اند.
آل برمك كه توجهي بسيار به علوم داشتند. از اين خاندان يحيي بن خالد وزير هارون و پسرانش فضل وجعفر و برادر يحيي محمدبن خالد به پرورش علم وعلما و تشويق شعرا و ادبا مشهور بوده اند. از دانشمنداني كه در خدمت اين خاندان بسيار مورد توجه و علاقه بودند آل بختيشوع اند ترجمه كتب در تمدن اسلامي در آغاز امر مقصور بر كتب طب و نجوم بود و اندكي بعد خصوصاً بر اثر نفوذ معتزله و حاجت اين فرقه در مقالات خود به اثبات و استدلال توجه به فلسفه و نقل كتب منطق و فلسفه آغاز شد و با سرعتي عجيب از اواسط قرن دوم تا اواخر قرن چهارم بسياري از كتب طب و تشريح و دارو شناسي و فلسفه و نجوم و طبيعيات و كيميا و رياضيات و فلدحت و نظاير آنها مستقيماً به عربي و يا نخست به سرياني و سپس به عربي ترجمه شد.
تقدم در ترجمه همه اين كتب با دو قوم ايراني و سرياني است و از مابقي اقوام اگر اقدامي درين باب شده باشد چندان نيست كه به شمار آيد و با زحمات اين دو قوم سنجيده شود.
آزادانديش و احترام به عقايد و اديان متنوع در اين عصر باعث شد كه گروهي بزرگي از دانشمندان و مترجمان ايراني و سرياني به دربار خلفا روي آوردند و به كار ترجمه و تدوين كتب پردازند.
علوم اسلامي علي الخصوص در بغداد و ممالك شرقي خلفا تا پايان قرن چهارم و چند سالي از اوايل قرن پنجم در مدارج ترقي سير مي كرد. از اين مدت قرن دوم و سوم را بايد بيشتر عهد نقل و تدوين و تكوين علوم عقلي و قرن چهارم و اوايل قرن پنجم را عهد استحصال مهمين از زحمات دو قرن پيش و قرن طلايي علوم در تمدن اسلامي دانست مهمترين عامل در سرعت انتشار و كثرت ترجمه و تدوين كتب علمي را در اين مدت تشويق گروهي از خلفاي عباسي و وزرا و امراي ممالك مختلف اسلامي بايد دانست و رفتار نيكي كه با اربابان علم و دانش داشته اند كه در كتب گذشتگان مانند تاريخ بيهقي موجود است.
حضور دانشمندان ايراني در عرصه ترجمه
موج ديگري از دانشمنداني كه پس از به روي كار آمدن عباسيان به بغداد آمدند و در پايه ريزي سنت علمي نقش عمده اي ايفا كردند ايرانياني بودند كه از سرزمين خراسان و ري و بالنج و حوزه ي علمي مرو آمده بودند. برمكيان از نسل برمكان روساي صومعه بودايي نوبهار بودند كه بعدها از دين بودا به آيين زرتشت و سپس به دين اسلام گرويدند. اينان به علوم, خاصه علوم يوناني علاقه داشتند و هم آنان بودند كه در عهد هارون الرشيد در ايجاد نهضت ترجمه از آثار يوناني به عربي و نيز در تشويق تفكران ايراني و «ايراني كردن» دستگاه خلافت نقش عمده اي را ايفا نمودند.
جعفر برمكي يكي از اعضاي خاندان برمك در پايه ريزي نهضت ترجمه در زمان هارون الرشيد بسيار موثر بود. با همياري او آثاري در رياضي, نجوم و بعدها نوشته هايي در طب به عربي ترجمه شد. در ترجمه ي آثار رياضي و نجومي دانشمندان مروي همشهري جعفربرمكي نقش مؤثري داشتند.
در بنيانگذاري نهضت فرهنگي در جهان اسلام دانشمندان ايراني نقش به سزايي داشتند. مانند: خاندان نوبختي و خاندان ابن بختيشوع. از ايرانيان متقدم ديگري كه در ذكر نامشان در اين رابطه شايسته است ابوالحق ابراهيم خزاري, پسرش محمد, يعقوب بن طارق, ابن مقنع, سپيويه, ابوعبيده و جابربن حيان را بايد نام برد. محمدبن المقنع كتاب كليلك و دمنك را از پهلوي به عربي ترجمه كرد و همو بود كه كتاب عظيم خداينامك را به عربي برگرداند. كتابي كه بعدها مرجع فردوسي در تنظيم شاهنامهاش قرار گرفت. جابربن حيان طوسي از دانشمندان بنامي بود كه در كيميا و درباره ي تشكيل فلزات در زمين و طبقه بندي آنها مطالعات جالبي انجام داد و در نظرياتش از انديشههاي مزدايي نيز الهام گرفت. ابوالحق ابراهيم خزاري (مرگ در 777 ميلادي) ستاره شناسي بود كه اولين اسطرلاب ها را در عالم اسلام ساخت. و هم او بود كه تعدادي از نوشته هاي اسكندراني در نجوم و رياضي را به عربي ترجمه كرد.
آزاد انديشي و جهش علمي در عهد مامون
جو فرهنگي سده سوم هجري در بغداد و ديگر ممالك اسلامي روي هم رفته آكنده از خردگرايي و علم طلبي بود. در چنين فضايي بود كه نهضت معتزليان با پشتيباني مأمون خليفه زيرك و سياست باز عباسي كه خود نيز گرايش به تفلسف و انديشه ي آزاد داشت رشد نمود.
رصدهايي كه به امر وي در رصدخانه ي بغداد انجام گرفت , ترجمه ها و گردآوري كتابها علمي كه وي آن را تشويق مي كرد, اقداماتي چون بسيج گروهي از دانشمندان در امر اندازه گيري محيط زمين و بالاخره ترتيب مجالس بحث و محض آزاد علمي در حوزه ي حكمراني اش و شركت خود مأمون در آن ها اين گرايش را به اثبات مي رساند.
اسلام, مرزهاي جغرافيايي را از بين برد, فرهنگ هاي متنوع را در زير يك پوشش گرفت و اشاعهي زباني مشترك يعني زبان عربي را در ميان ملت هاي گوناگون سبب گشت. ترجمههايي كه در سده ي دوم و سوم هجري از آثار پيشينيان اعم از ايراني, هندي و يوناني به عربي انجام گرفتند همچون جريان هاي زاينده اي بودن كه به درون اين پهنه سرازير شدند. تعداد دانشمنداني كه در اين عصر در زمينه هاي مختلف حكمت كار مي كردند آنچنان زياد داشت كه انسان را به شگفتي وا مي دارد و اين پرسش را برايش پيش مي آورد كه اين همه فرد متفكر كجا بودند و چگونه, در اعصار پيشين سربرنيفراشتند.
چنانكه اشاره شد, دانشمنداني كه در سده ي سوم و چهارم هجري در رشته هاي مختلف علوم عقلي فعاليت داشتند فراوان بودند. پديده جالب در اينجا نيز آن است كه بيشتر اين متفكران يا ايراني بودند و يا به گونه اي با فرهنگ و تمدن ايران پيوند داشتند. مانند: بنيامين نهاوندي, سهل طبري, اسماعيل نجاري, علي طبري, ابن ماسويه, خوارزمي, ابن خردادبه, نيريزي. ماهاني, ديفوري, ابوبكر ابن قتيبه , ابوبكر حسن بن حضيب, بلاذري و ... سده ي چهارم هجري نيز ادامه ي فروزندگي حكمت در عالم اسلام را به خود ديد. در اين عصر نيز به نام هاي متعددي از انديشمندان كه غالباً ايراني بودند بر مي خوريم. گروه اخوان الصفا كه در بصره برآمدند در اين سده دانشنامه اي را تنظيم كردند كه در اشاعه ي تعقل در جهان اسلام نقش بسزايي يافت. چهره هاي ديگر علمي اين سده كه آنها نيز مانند اعضاي اخوان الصفا ايراني بودند عبارت بودند از : محمدبن احمد خوارزمي, كوهي, سجزي, عبدالرحمن صوفي, ابوالوفا, بوزجاني, علي بن عباس, خازني, ابن مسكويه, جوهري, اصطخري, ابومنصور موفق و... حكمت در جهان اسلام در سده ي پنجم هجري (سده ي يازدهم ميلادي) به اوج شكوفايي خود رسيد, اوجي كه هر فرهنگ بالنده اي بدان مي رسد و در عين عظمت به آغاز افول نيز اشارتمند است. بزرگاني چون: فردوسي, بيروني, ابن سينا, كرجي, عمرخيام, غزالي, ناصر خسرو كه در اين عصر مي زيستند و جالب آنجاست كه همگي آن ها نيز ايراني بودند. در كنار اين فضلا دانشمنداني گرانقدر چون ابن هيثم نيز يافت مي شدند.
طبقه بندي علوم از ديدگاه دانشمندان ايراني
حاصل آنچه گذشت اين است كه ايرانيان در دورهي اسلامي در جنبش علمي و نهضت ترجمه پيشگام و پيش قدم بودند و سهم عظيم آنان در اعتلاي فرهنگ وتمدن اسلامي قابل انكار نمي باشد.
حال به طبقه بندي علوم از ديدگاه دانشمندان اسلامي و به عنوان مثال و تأييد بحث گذشته خود به انكار و عقايد علمي برخي از اين انديشمندان ايراني مي پردازيم.
طبقه بندي علوم از نظر ابونصر فارابي
در نيمه اول سده چهارم هجري و پيش از سال 339 هجري, ابونصر فارابي فيلسوف و دانشمند بزرگ ايراني كتاب گرانقدر احصاي العلوم را تأليف نمود. هدف فارابي از تأليف اين كتاب آن بود كه علوم متداول تا آن زمان را به گونه اي نظام يافته بر شمارد و هر يك را به اجمال توصيف نمايد. بايد گفت فارابي در اين مهم توفيق كامل يافت و دانشنامه اي كوتاه اما پرارزش را بوجود آورد كه بعدها در انديشه ها و كارهاي بسياري ديگر از دانشمندان شرق و غرب تأثير فراوان به جاي نهاد. در شرق اسلامي دانشمنداني چونان اخوان الصفا, ابن سينا, كاتب خوارزمي و محمدتهانوي در پيرو از سنت طبقه بندي علوم فارابي اقدام به طبقه بندي دانش ها نمودند. در باختر زمين, كساني چون راجر بيكن انگليسي كه در حدود (1214-1280 م) مي زيست و ديمون لول كه ميان سال هاي (ي123 –ي131 م) مي زيسته از كارهاي فارابي در اين زمينه آگاهي يافتند و از نوشته هاي او بهره گرفتند.
ابونصر فارابي كتاب احصاء العلوم را به پنج فصل تقسيم كرده كه جمعاً شامل هشت علم مي باشد, به اين ترتيب: 1- علم زبان, 2- منطق, 3- علم تعاليم (رياضيات), 4- علم طبيعي, 5-علم الهي, 6- علم مدني, 7- علم فقه, 8- علم كلام.
طبقه بندي علوم از نظر ابن سينا
آوردن طبقه بندي ابوعلي سينا فيلسوف و دانشمند بزرگ ايراني سده چهارم و پنجم هجري در يك تاريخچه طبقه بندي از چند رومي بايسته است. اول آنكه ابن سينا خود يكي از دانشمندان جامع العلوم زمان بوده و در بسياري از دانش ها دست داشته است. موجب دوم آن است كه بوعلي سينا در خصوص دسته بندي علوم صاحب نظري بنام بوده و طبقه بندي عادي در زمان او نيز در سده هاي پسين مورد استفاده شمار فراواني از انديشمندان قرار گرفته است. بو علي سينا, همانند ارسطو, علوم را به دو دسته حكمت نظري و حكمت عملي تقسيم مي كند. اما برخلاف ارسطو, از لحاظ زماني در تقسيمات فرعي از حكمت نظري علوم مابعدالطبيعه را مقدم بر حكمت طبيعي جاي مي دهد. با اين توضيحات , طبقه بندي ابن سينا از علوم به گونه اي است كه در زير خلاصه شده است:
اول – حكمت نظري- 1-علومي كه غايت آن حصول رأي است و به فعل انسان بستگي ندارد. حكمت نظري مشتمل است بر:
الف- معرفت معاني عامه براي كليهي موجودات؛
ب- اثبات وجود اول و توحيد؛
ج- علم مبادي علوم طبيعي و رياضي و منطق؛
د- علم اثبات جواهر روحاني؛
ه- در كيفيت تسخي جواهر آلماني و زميني نسبت به اين جواهر روحاني.
دوم - علم اوسط يا رياضيات شامل:
الف- علم عدد- در احوال اعداد: 1 – جمع و تفريق هندي 2- جبري و مقابله
ب- علم هندسه- در احوال خط و اشكال و سطوح:علم مساحت,حيل متحركه , جراثقال , اوزان و آلات جنگي, منازل و مرايا, انتقال آب.
ج- علم هيئت – در احوال اجزاء عالم و اشكال و اوضاع افلاك و كواكب و احكام نجوم: علم زيجات.تقويم ها.
در درازناي دوران اسلامي, در فرهنگ ايران و در ديگر فرهنگ ها,طبقهبنديهاي متعددي از علوم انجام گرفته است, كه پيش از اين دو نمونه ازطبقه بندي علوم كه توسط دانشمندان ايراني انجام شده, مذكور افتاد. اما بايدگفت كه افزون بر اين ها, شماري چند از دانشمندان ايراني نيز به سازماندهي ساخت علوم پرداخته اند و طبقه بند يهاي جالبي ارائه دادهاند. در اين ميان بايسته است كه از چند تن از آنان كه در اين زمينه نظريات مشهوري داشتهاند نام ببريم.
يكي از دانشمنداني كه در قالب دانشنامه اي علوم خاص را آورده , فخرالدين رازي فيلسوف و متكلم سده ششم هجري است. فخرالدين رازي كتابي به نام جامع العلوم يا جامع ستيني تأليف كرده كه چندانكه از نامش بر مي آيد حاوي تعريف و تشريح شصت علم بوده است.
دانشمند ديگر ايراني كه داراي نظريات و نوشته هايي در طبقه بندي علوم بوده محمد بن محمود آملي از سده ي هشتم هجري است. آملي در كتاب خويش, نفارس الفنون , علوم را از جهت پيدايش و مبداء آن در جوامع انساني طبقه بندي نموده است.
افزون بر دانشمندان ياد شده, مولفان و انديشمندان ديگري نيز بوده اند كه نظرياتي در فلسفه طبقه بندي علوم داشته اند. از آن جمله بايد از محمد بن علي تهانوي صاحب كتاب كشاف اصطلاحات الفنون ياد كرد.سنت طبقه بندي علوم كه در تمام دوران اسلامي در شرق استمرار يافته بود در سده هاي پس از دوره نوزاي (رنسانس) در اروپاي غربي نيز معمول گرديد. گرايش به طبقه بندي علوم بخصوص در سده نوزدهم ميلادي قوت فراوان گرفت و دانشمندان و فيلسوفان چند پيدا شدند كه در اين راه گام هاي موثر و مفيدي برداشتند. از آن جمله بودند آمپر, آگوست كتت و هربرت اسپنسركه هر كدام بر اساس نگرشي فلسفي به سازمان علوم طبقه بندي اي خاص پيشنهاد كردند.
علوم رايج در ميان ايرانيان
با توجه به طبقه بندي هاي گوناگون از علوم بشري از زبان دانشمندان ايراني و غير ايراني اكنون برآنيم كه به آن رشته از علوم بپردازيم كه ميان ايرانيان در قرون سوم و چهارم رايج بوده و گام هاي بلندي در جهت رشد و ترقي و تعالي آن علوم برداشته اند قرن ها سرمشق و مرجع ديگر ملل عالم بوده اند.
1- ستارهشناسي و نجوم
پديدههايي چون شب و روز، فصلهاي سال، رعد وبرق، باران و باد، صاعقه، زلزله كه به تصورانسانهاي باستان از سوي ستارگان و آسمانها حادث ميگشت. از دير باز در وي اين باور را پديد آورده بود كه ميان رفتار ستارگان، يعني حركات و ظهور و ناپديديشان با حيات انسانها در روي زمين گونهاي پيوند وجود دارد. اگر خواسته باشيم كه ريشههاي شاخهاي از علم نجوم را كه امروزه به نام احكام نجوم (Astrology) خوانده ميشود در ژرفاي تاريخ انسان بيابيم شايسته است كه عقايد انسانهاي نخستين و نحوهي نگرش آنان به ستارگان و آسمان توجه كنيم.
در خصوص نجوم در ميان ايرانيان بايد به دورترين زمانهاي ممكن برگشت و موضوع را در دلعقايد ديني و مذهبي و فرهنگهاي موجود آن روزگاران مانند متيراييزم، زروانسيم، آئين مغان و غيره جستجو كرد.
اما ستارهشناسي در دوران اسلامي راه درازي پيمود و و فراز و نشيب هايي پشت سر نهاد. ابراهيمفزاري، ستارهشناس ايراني (در گذشته در 777 ميلادي) نخستين كسي است در جهان اسلامي كه اقدامبه ساختن اسطرلاب كرده و اين كار را انجام داده است. اسطرلابي كه افزاري ساخت گونهاي از سكستان (sextant)يا شستي امروزي بوده و اسبابي بوده كه از قطعهاي با قوس 60 درجه تشكيل ميشدهو براي تعيين ارتفاع ستارگان به كار ميرفته است.
در سده سوم هجري كه مقارن فرمانروايي مأمون در بغداد بود دانشهاي عقلي و به ويژهستارهشناسي روايي وشكوفايي بيشتري يافت. در اين عصر ستارهشناسان بزرگي آمدند كه بيشترشان ايراني بودند و همانان كارهاي ارزندهاي در زمينهي اخترشناسي نظري و تجربي انجام دادند. عبداللهمروزي معروف به حبش حاسب (وفات 864 ميلادي) يكي از دانشمندان بزرگ نيمه اول سدهي سومبود. حبش حاسب در زمينهي مثلثات كروي مرتبط با اجرام آسماني مطالعات ارزشمندي كرد وي اولكسي است كه زمان را با استفاده از ارتفاع خورشيد تعيين نمود و با معرفي ظل (تانژانت) زاويه جداولينيز براي آن تنظيم كرد. تنظيم زيج مأموني نيز به سرپرستي وي صورت گرفت.
يكي از دانشمندان بينظير ايراني كه در سدهي سوم هجري ميزيسته و در سير تاريخ نجوم و خاصه صناعات احكام نجوم نقش عمدهاي داشته است ابومعشر بلخي است. ابو معشر بلخي با اعتقادبه نظريههاي دوري بودن روند عالم و به پيروي از سنتهاي اوستايي ادوار هزارات يعني هزارههايتقارن موقعيت ستارگان را استخراج نمود و آن را مبناي سيستم احكام نجوم خويش قرار داد. معروفترينكتاب ابو معشر در نجوم نوشتهاي به نام المدخل الي احكام النجوم بوده كه بعدها چندين بار به زبانلاتين ترجمه گرديد. نيز چنين پيداست كه ابومعشر دربارهي علل جزر و مد نيز يك فرضيهي نجوميارائه داده كه در سدههاي ميانه اروپايي بسيار مورد توجه بوده است.
محمد بن خوارزمي رياضيدان و ستارهشناس بزرگ ايراني نيز متعلق به سدهي سوم هجري است.بايد گفت كه برخي از پيشرفتهاي ستارهشناسي در اين عصر مستقيماً مرهون پيشرفتهاي حاصل ازرياضيات و هندسه و مثلثات بوده است. در علم نجوم خوارزمي سنت ستارهشناسي كهن ايراني را با استفاده از زيج شاهي استمرار بخشيد و خود نيز جدولهاي مهمي در نجوم تنظيم كرد. ضرغاني ستارهشناس بزرگ ديگر نيز متعلق به همين سده است وي كتابي در زمينهي حركت اجرام سماوي و ديگرمسايل نجومي نگاشت نيز چنين پيداست كه وي نخستين ستارهشناسي است كه دريافت دورترين محلزمين در حركتش به دور خورشيد (يا بنا به نظريات رايج آن زمان حركت خورشيد به دور زمين) برخلافنظريات يونانيان بدون تغيير نبوده بلكه بتدريج تغيير مينمايد.
از دانشمندان ستارهشناس نيمه دوم سده سوم هجري نيريزي اهل نيريز فارس است. نيريزيشرحي بر المجسطي بطلميوس نوشت و رسالهي مهمي در باب اسطرلاب كروي تأليف كرد. سنت نجوم” علمي “ و رصدهاي نجومي شرقي اسلامي در سدههاي چهارم هجري نيز به دست دانشمندان ايرانيادامه يافت. يكي از اين دانشمندان عبدالرحمان صوفي رازي (291 تا 377 هجري) بود. صوفي كتابمعروفي به نام صورالكواكب نوشت كه يكي از سه شاهكار رصد اسلامي شناخته شده است. و در اينعصر چندين دانشمند نجومي نسبت به پيشرفت علم نجوم همت گماشتند و گامهاي مؤثري برداشتند.علم نجوم در سدهي چهارم و پنجم با بر آمدن دانشمند بزرگ ايراني ابوريحان بيروني (362 تولد) بهيكي از نقاط اوج و كمال شكوفايي خود رسيد. بيروني دانشمند جامع العلوم نه تنها در كتابهاي پرارزش خود در نجوم و گاه شماري كارهاي ديگران را شرح كرده و آنها را به گونهاي علمي و بيطرفانهمورد نقد قرار داد بلكه خود نيز در انجام آزمايشهاي برنامه ريزي شده و رصدهاي نجومي گامهايبلندي برداشت. نظريات و شرح كارهاي بيروني در باب دانشهاي ستارهشناسي و گاه شماري و نيزشرح وي از معارف گذشتگان در چند كتاب عمدهي وي يعني التفهيم، قانون مسعودي، آثارالباقيه وتحديد نهايات الاماكن لتصحيح مسافات المساكن و المقاليه آمده است.
اختراع افزارهاي رصدي ـ ابوريحان بيروني چندين گونه جديد از اسباب ستارهشناسي را خوداختراع كرده و در اندازهگيريهايش به كار برده است. وي شرح اين افزارها را در كتابهاي تحديد نهاياتالاماكن، و قانون مسعودي آورده است وسايلي كه بيروني از آنها نام برده عبارت بودهاند از:
نيم كره و شاقول قائم براي يافتن ارتفاع و ميل خورشيد رصدافزار برنج، براي رصد رؤيت هلال؛
تختهي مربع قائم الزاويه مدرج، براي يافتن ارتفاع كوه؛
تختهي حساب و قوس دايره مدرج، براي تعيين ارتفاع و ميل خورشيد و عرض جغرافيايي نقاط;
ساختن كرهي جغرافيايي ـ بيروني براي نشان دادن موقعيت ستارگان و وضعيت منطقه البروجاقدام به ساختن يك كره جغرافيايي به قطر 10 ذرع (حدود 5 متر) نمود. وي شرح اين اختراعش را دركتاب تحديد نهايات الاماكن آورده است.
تاريخ طبيعي و زمينشناسي
در اسطورهها و اديان اقوام درباره پيدايش زمين و آسمان گفتارهاي گوناگوني آمده است. از آنجمله است داستان آفرينش شش روزه كه در نخستين بخشهاي عهد عتيق نقل شده است.
بحث طبيعت و شناخت آن و پيدايش زمين و آسمان در آراء حكمت مغاني مورد توجه بوده است و پس از آن نيز توسط ايرانيان دنبال شده است.
ابوريحان بيروني دانشمند ايراني سدهي چهارم هجري از جمله كساني است كه از نظريات متداول در فرهنگهاي كهن آگاهي گرفته و در ذهن پوياي خويش آنها را به گونهاي پژوهش گرانه تلفيق نموده است. نكتهاي كه در نظريات بيروني وجود دارد آن است كه وي پيدايش زمين و كوهها را امر “دفعي” ندانسته بلكه آن را واقعهاي “زمانمند” ميداند و معتقد است كه حدوث پديدارهايي چون كوهها ودرياها زمانهاي محدود و در عين حال درازي را به خود ديده است.
در دوران اسلامي نظريات متعددي از دانشمندان در اين باب به جاي مانده است. روي هم رفته، توان گفت كه نظريهي بادها و يا بخارهاي دروني زمين به عنوان عوامل زلزله آخرين مقبول بسياري ازحكماي علوم طبيعي در دوران اسلامي بوده است.
ايرانيان دانشنامه نويس عضو گروه اخوان الصفا گفتهاند كه زلزلهها “حركت برخي از نقاط زميناست بر اثر بادهايي كه در شكم زمين حبس شدهاند.
اسماعيل اسفزاري دانشمند ايراني در آثار خود همانند بسياري ديگري از دانشمندان اسلامينظريهاي مبتني بر بخار درباب علت زلزله ارائه ميدهد و ميگويد: “هرگاه كه بخار بسياري در زير زمين تولد كند، و راه يابد به زمين متخلخل به فضاي هوا آيد، مادت باد گردد، و به حواشي آن جايگاه ممتاز گردد، باد بسياري آمدن گيرد.”
هواشناسي و آبشناسي (هيدرولوژي)
بسياري از دانشمندان ايراني در دوران اسلامي هر يك به گونهاي به جنبهاي از علم آب شناختي پرداختهاند. ابوريحان بيروني در مورد تأثير شرايط اقليمي بر روي زمين و زير زمين نيز نظراتي دارد كه در اينجا بخشي از آن نقل ميشود. بيروني در باب چاههاي آبفشان نظر جالبي دارد كه در اينجا مختصر ذكرميشود. “اما فوران چشمهها وصعود آب بهسمتبالاعلتش اين است كه خزانهي آن از خود چشمهها بالاتر جاي دارد مانند فوران معمولي و گرنه آب هرگز به سوي بالا باشد نخواهد رفت.
جغرافيا
جغرافيا واژهاي يوناني و مركب از دو بخش ژئويا (جئوه ge) به معناي زمين و گرافيا غرافي (graphie ) به معناي ترسيم ميباشد. از اين روي جغرافيا را ميتوان دانش ترسيم و تشريح و وصف زمين دانست.
نخستين آثار در جغرافيا و فلكشناسي را در جهان اسلام در نيمه اول سدهي سوم هجري محمدبن موسي خوارزمي رياضي دان و ستاره شناس بزرگ ايراني با بهرهگيري از انديشههاي يوناني و شرقكهن پديد آورده است.
خوارزمي كتابي در جغرافيا به نام صوره الارض به معناي سيماي زمين نوشت. از ديگر جغرافي دانان اين عصر، جيهاني، ابو زيد سهيل بلخي، ابوريحان بيروني را ميتوان نام برد.
بحث كرويت زمين
در ايران دوران اسلامي، اعتقاد به كرويت زمين همگاني شده و كسي نبود كه در اين باره ترديدي روا دارد. ابومحمد كرجي، رياضي دان مهندس عالي قدر ايراني داشته است:”زمين با تمام كوهها ودشتها و پستيها و بلنديهايش كروي شكل است... “
زيستشناسي
يكي از بحثهاي پر شائبه در علم زيستشناسي ميان دانشمندان، نظريه تطور موجودات است. درتاريخ زيستشناسي جديد، نظريات لامارك و مالتوس و هربرت اسپنسر و ديگران در كالبد نظريه تطور انواع توسط چارلز داروين تبلور نهائي يافت. اما مسألههاي كه پيش روي ماست آن است كه پيش ازدانشمندان مذكور در خصوص تطور انواع نظريهپردازي شده است؟ در پاسخ اين سوال بايد گفت، روزگاري بس دور دانشمندان ايراني در مورد تطور انواع و منشا هستي و تحول زيستي در موجودات و پيوند آنها با هم ديگر مطالبي در خور گفتهاند.
منشأ انواع و تطور آن بحث جالبي كرده است كه اگر آثار اين
دانشمندان بعد و قرب زماني را در كنار هم قرار دهيم به نظريههاي
مشترك آنان پي ميبريم و از مقايسه نظريات بيروني با عقايد مالتوس و
داروين درباره سر تطور موجودات در مييابيم اصول نظريات مربوط به
تنازع بقا و تطور و انتخاب طبيعيچيز تازهاي نيست بلكه حدود هشتصد سال پيش اين نظريه توسط دانشمند ايراني بيان شده است.
يكي ديگر از دانشمندان ايراني كه در علوم زيستي صاحب نظر
است، ابوعلي احمد بن محمدمعروف به ابن مسكويه ميباشد و وي را
ميتوان يكي از پيشگامان و نظريه پردازان تكامل موجودات برشمرد.
«... مرز مرحلهي انسانيت، زندگي ميموني است. ميمون تكامل بيشتر مييابد و رفته رفته مانند انسان، راست بالا و خداوند فهم ميگردد بدين ترتيب حيوانيت به پايان ميرسد و انسانيت فرا ميآيد.»
شيمي و علم مواد
دانشمندان اسلامي در سدههاي دوم تا پنجم هجري بعد از بازگرداندن سنت شيمي به مجراي مادي و آزمونياش نقش عمدهاي داشتهاند، در اين ميان سهم جابر بن حيان توسي، محمد زكريا رازي وابوعلي سينا بس شامخ بوده است.
جابر بن حيان توسي در تاريخ علم شيمي به عنوان يكي از ستونهاي اصلي اين علم شناخته شده و نام وي در اروپاي اواخر سدههاي ميانه به عنوان يك حجت بكار ميرفته است.
علم شيمي در سنت جابري داراي دو جنبه مادي و نماديني است. كيمياي جابري در سيماي نمادين آن بر نظريه كيفيات چهارگانه (سرد و گرم و تر و خشك) استوار است. جنبه ديگر از كيمياي جابربن حيان سيماي مادي آن است كه در كالبد بررسي خواص مواد و توسل به تجربه و آزمايش در تعيين خواص واكنشهاي شيميايي جلوه گر ميشود. به عنوان مثالي از سيماي تجربي كيمياي جابري به گفته زير توجه نمايد.
«راجع تبديل كردن جيوه به جسم جامد سرخرنگ. ظرف شيشهاي گردي بگير، و در آن هر اندازه مناسب باشد جيوه بريز سپس در ظرف سفالي شامي گوگرد مسحوق زرد بريز. آنگاه ظرف شيشهاي را بر روي گوگرد بگذار، و آن اندازه بر آن گوگرد فرو ريز تا لبه آن را بپوشاند. پس از بستن دهانه ظرف سفالي ... مدت يك شب آن را بر كوره حرارت ملايم بده. حال چون آن را از آتش برداري، خواهي ديد كهجيوه به صورت سنگ سختي به رنگ خون در آمده است. همين ماده است كه دانشمندان آن را شنجرف مينامند.»
يكي ديگر از دانشمندان شيميدان ايراني، محمد زكرياي رازي است وي از اولين شيميداناني است كه طبقه بندي منظمي از انواع مواد ارائه داده است. طبقه بندي رازي از مواد كه شامل يك گروه بندياصلي به سه نوع معدني، گياهي و حيواني ميشده و رده بنديهاي فرعي ديگري را نيز در بر ميگرفته است. رازي ضمناً از نخستين دانشمنداني است كه گونههاي مختلف افزارهاي گداختن فلزات را طبقه بندي كرده است. او در كتاب اسرار خود در بخش افزارشناسي چنين آورده است:
«افزارهاي گداختن فلزات: معرف است و عبارت است از كوره، كورهگري، بوته، چكش، انبر، بوتهبر بوته، قيچي آهن بري، اين ابزارها را زرگران هم دارند مگر بوته بر بوته كه نزد زرگران وجود ندارد.»
شيمي زكرياي رازي، تنها مجموعهاي از روشها و قواعد و ابداعات فني و اكتشاف علمي را شامل ميشود، بلكه از لحاظ تاريخ فلسفه علمي نشانگر روندي نوين در اين شاخه از معرفت انساني به شمارميآيند. از بينشها و روشها رازي و از نوشته وي كه به لاتين برگردانده شده غربيان مسيحي بهرهها گرفتند و شايسته است گفت شود كه رازي در تحولات علمي كه از سده چهارده ميلادي در اروپا پديد آمده سهمي بسزا داشته است.
رياضيات
تمدن اسلامي، از سده دوم هجري به بعد جايگاه تلاقي و تركيب و فرهنگهاي گوناگون گرديد. اين پديده در رابطه با تاريخچه رياضيات به گونهي ترجمه آثار رياضي و نجومي هندي (مثل سيدهانتا) و متون يوناني و اسكندراني (مثل نوشتههاي اقليدس و المحبطي بطليموس) متجلي شد.
افزون بر تغذيه معارف خارجي، از پيش نيز سنتهاي ايراني، بابلي، سومري و كلداني در اين مناطق وجود داشت، از استخراج اين مجموع معارف در ذهن پويا رياضيدان ايراني بود كه مكاتب رياضي ايران پس از اسلام انجام يافت.
نهضت رياضي كه توسط ايرانيان در جهان اسلامي پايه ريزي شده بود و آغازگر آن رياضيدان بزرگ ايراني محمدبن موسي خوارزمي ملقب به المجوسي ميباشد. از ديگر دانشمندان علم رياضي در ايران آن روزگار به نام دانشمنداني چون: ابوعبدالله محمدبن عيسي ماهاني، ابوالوفا بوزجاني، ابوسهل، ابوريحان بيروني، ابونصر فارابي، ابوبكر محمدبن حسن حاقب كرجي و عمربن ابراهيم خيام برميخوريم كه هر كدام به سهم خود خدمت ارزندهاي به جهان علم دانش و بويژه رياضي نمودهاند. ازميان اين گروه، تلاش و كوشش خيام پررنگتر و تأثير آثارش بيشتر است. در نوشتههاي خيام سنتهاي جبر رياضيدانان ايراني پيش از او و نيز معارف يوناني در جبر قالبي نوين مييابد. خيام در كتاب جبر و مقابله ميگويد:
«گويم كه فن جبر و مقابله فني است علم كه موضوع آن عدد مطلق و مقادير قابل سنجش است. ازآن جهت كه مجهولاند ولي مرتبط با چيز معلومي هستند كه بوسيله آن ميتوان آنها را استخراج كرد.»
دانشمندان ايراني در قضاياي رياضي روشهاي نويني را ابداع كردند از آن جمله است كه در رسالهي حساب ابنسينا شيوهاي براي بررسي درستي محاسبه مربوط به مجذور و يا مكعب يك عدد آمده است كه در تاريخ معلم به نام «امتحان نه نه» معروف گشته است.
گاهشناسي و گاه شماري
انسان از روزگاران بس دور بر گذشت زمان و گردش دوران آگاهي داشته است. زمان در ايران باستان دو چهره بسيار متمايز داشته است. يكي از اين دو، به جهان بيني كهن ايرانيان مربوط ميگشت و سيماي ديگر وجوه عملي آن را كه گاهشناسي و گاه شماري بود را شامل ميشده است. در يكي از آيينها بسيار كهن ايراني يعني آيين دوران، زمان بيكران (زمان اكرنه) منشاء هستي و اصل نخستين وجود دانسته شده است.
ايرانيان باستان دوازده ماه سال را به نام امشاسپندان يا ديگر ايزدان مينوي نامزد كرده بودند. نامهاي پارسي باستان اوستايي، پهلوي و فارسي جديد ماههاي دوازده گانه ايراني در منابع مختلف آمده است.
ايرانيان به مانند علوم ديگر در علم گاهشماري و تهيه و تنظيم تقويم تلاشهاي پيگير داشتهاند. از ميان دانشمندان گاهشمار ايراني نام خيام نيشابوري برجستگي بيشتري دارد.
پزشكي
قديمترين منبع موثقي كه پيشينه پزشكي در ايران خبر ميدهد اوستاي زرتشت است. در اوستايزرتشت و ديگر ادبيات زرتشتي مثل دينكرت و بندهش كه بر مبناي اوستا نگاشته شدهاند سنتهاينخستين پزشكي در ايران به گونهاي نسبتاً جامع و پربار پايه ريزي شده است قويترين جنبه سنت اوستاي در پزشكي در بهداشت محيط و در پيشگيري بيماريها جلوه ميكند. چنانكه ميدانيم در نزدزرتشتيان آب، خاك و آتش عناصر پاكي هستند. از اين روست كه در اوستاي زرتشت مجازهاي براي كسانيكه آب را آلوده ميسازند و آتش را ميآلايند در نظر گرفته شده است.
از پزشكان صاحب نام پيش از اسلام به نام برزويه طبيب بايد اشاره كرد كه از سوي انوشيروان به هندوستان اعزام شد. مأموريت اصلي برزويه به دست آوردن كتاب معروف كليله و دمنه بوده و بايدگفت كه وي به خوبي در انجام اين كار موفق گرديد. برزويه پزشك كليله و دمنه را به ايران آورد و خود نيزبابي بر آن افزوده در باب نخستين كليله دمنه برزويه به حرفه خود كه پزشكي بوده و برخي از حالات و حوادث زندگيش در اين باره اشاره ميكند و هم در آنجاست كه برخي از صفات يك پزشك شايسته را برميشمارد. پزشكي در دوره اسلامي نيز رواج و رونقي بسيار داشت يكي از ويژگيهاي فن طب در ايران و اسلام وحدت و هماهنگياي بوده كه اين شعبه از دانش بشري با ساير جنبههاي حكمت انساني داشته است. پزشكي و داروسازي در شرق اسلامي هيچ گاه به گونهاي مجرب و بهصورت يك «حرفه» در نزد بزرگاني چونان رازي و بوعليسينا موجوديت نداشته است. طب با حكمت و آن هم با گونهاي جهانبيني همراه بوده است.
يكي از اولين پزشكان بزرگي كه در دامن حكمت اسلامي پرورش يافته نو مسلماني به نام عليبن طبري بود. او نخستين كتاب جامع در طب را به نام فردوسي الحكمه نگاشتن و در آن مجموعه طببقراطي و جالينوسي را با معارف هندي و پزشكي درهم آميخت.
يكي ديگر از پزشكان ايراني ابوبكر محمدبن زكرياي رازي است كه در سني نسبتاً بالا از عمر خويش به طب روي آورد. رازي مدتي رئيس بيمارستان زادگاهش، ري بود و سپس مدتي نيز رياست بيمارستان بغداد را به عهده داشت. رازي فيلسوفي جامع بود فن طب تنها يكي از وجوه حكمت وي به شمار ميرفت.
رازي در طب و در داروشناسي رسالهها و كتابهاي متعددي نوشت. حكمت رازي در طب معرفتي تلفيقي است و در آن معارف كهن ايراني و يوناني و هندي به گونهاي پربار ممزوج گشته است. دو كتاب بسيار ارزشمند رازي در طب يكي از مجموعه چندين جلدي موسوم به الحاوي و ديگري كتابي به نام المنصوري ميباشد. كتاب الحاوي در 1279 ميلادي به لاتين ترجمه شده و در محافل پزشكي اروپا روايي تام يافت. تأثير انديشههاي رازي و محتويات اين كتاب در روز در طب اروپايي بس شگرف بود و پزشكان بيشماري در اروپاي مسيحي همچون شرق اسلامي از افكار رازي تأثير گرفتند.
در پزشكي رازي صاحب نوآوريهايي در روش و ابداعاتي در تشخيص و درمان بيماريها و در داروشناسي و دارو سازي بوده است. وي نخستين كسي است كه سرخك را از آبله تميز داده است و نيز اولين كسي است كه دوختن محل جراحي را با پوست روده گوسفند تجويز نموده و ضمناً الكل يعنيماده شيميايي اختراعي خويش را براي گندزدايي زخمها به كار برده است. وي در مورد چگونگي بينايي رسالها نوشت و داروهايي را براي درمان بيماريهاي چشم كشف كرد. رازي خواص جيوه را به عنوان يك مسهل دريافت و آن را تجوير نموده است اين دارو در غرب بعدها به نام سفيده رازي خوانده شد.
چنين پيداست كه رازي به تأثير حالات رواني و رفتار فيزيولوژيك بدن نيز آشنايي زيادي داشته است. از اين لحظه شايسته است كه وي جزو نخستين پزشكاني كه به درمان بيماريهاي تن از طريق روشهاي روانشناختي مبادرت كرده به شمار ميآوريم. نظامي عروضي در خصوص پزشكي رازي و طرز مداواي او شواهدي آورده كه در اينجا مجال ذكر همه آنها نيست.
رازي دربارهي بيماريهاي آبله و سرخك كتابي با عنوان الجدري و الحصبه نگاشته است. او انتقالبيماري آبله را از راه خون ميدانسته است و به گفتهي برخي از پژوهندگان فرخي هزار سال پيش رازي امروز نيز قابل قبول ميباشد.
از ديگر پزشكان ايراني در قرون مورد بحث، نام آشنا و پر آوازهي فلسفه و حكمت بوعلي سينا به چشم ميخورد كه در ميان هم عصرانش درخشندگي بيشتري دارد و مانند خورشيد درخشان تلاطمش چشمها را خيره ميكند و عقل و انديشه را متحير ميسازد. مشهورترين اثر ابن سينا در طب، كتاب قانون است. قانون ابن سينا تنها بزرگترين اثر وي در طب كه يكي از شاهكارهاي دانشنامهاي در تاريخ طب به شمار ميرود.
كتاب قانون ابن سينا در اندك مدتي پس از تأليف در شرق اسلامي شهرت فراوان يافت. شهرت اين كتاب به سرعت در غرب مسيحي نيز پيچيد و در مدارس اروپايي اين كتاب به صورت يك متن رسمي درسي درآمد. دانشگاههاي بلونا (Bologna)، پادوا،(Padua)مون پليه، (MontPelliev) لوين (Louvain) و پاريس، كه همگي در سدههاي دوازدهم و سيزدهم ميلادي تأسيس شده بودند، قانون ابن سينا را به عنوان يك مرجع معتبر پذيرفتند. مثلاً دانشگاه مون پليهمحتواي كتابهاي اول و چهارم از مجموعه قانون در شرح درسهاي طب كه در 1340 ميلادي شده بود قرار گرفت. در دانشگاههاي لايپزيك (leipzig) و توبينگن (Tubingen)نيز از حدود1480 ميلادي قانون يك متن درسي شده بود. دروس دانشگاههاي وين (Vienna)در 1520 ميلادي و دانشگاه فرانكفورت (FrankFort)در 1588 ميلادي عمدتاً بر محتواي قانون استوار بودند.
نظامي عروض سمرقندي شاعر و نويسنده توانا در قرن پنجم بخشي از كتاب ارزشمند خود را به پزشكي اختصاص داده و از پزشكاني چون رازي و ابنسينا و كيفيت كار آنان تجليل نموده است وي به برخي از كارهاي پزشكي آنان پرداخته و شيوه طبابت آنها را به تحقيق در آورده است.
از نكتههاي قابل توجه در علم پزشكي ميان ايرانيان به بحث رستم زاد اشاره ميشود. علمي كه شبيهاش در چگونگي تولد سزار حكمران روم مذكور است.
از رديابي واژگاني كه بنابر آن كلمه سزار يا همان قيصر صورت تبديل يافته واژه فارسي كيسر يعني لقب شاهان ماد (كياكيسر) بوده ميگذريم و به بررسي ديرينگي آنچه كه امروزه بنام عمل سزارين معروف گشته ميپردازيم.
فردوسي طوسي، شاعر توانا و زنده دارنده تاريخ كهن ايرانيان در كتاب گرانقدر خويش، شاهنامه، شرح زادن رستم پهلوان نامي را با خامهاي شيوه و دقيق آورده است. هنگامي كه زاييدن رودابه همسرزال و مادر رستم فرا ميرسد به وي درد و رنج فراواني دست ميدهد كه ناشي از درشتي جنين و بزرگي جست كودك است. پيداست كه رودابه به گونهاي طبيعي كودك را به جهان نيارست آورده و در مياناطرافيان نگران زال به ياد سيمرغ ميافتد و از او درخواست كمك ميكند. سيمرغ دانا در آنجا حاضرميشود و زال را دلداري و مژده ميدهد كه كودك او به سلامت زاده خواهد شده مردي نام آور و تاريخساز خواهد گشت آنگاه سيمرغ زال را پند ميدهد كه طبيبان دانا و ماهر را گويد تا چنيني كنند:
بياور يكي خنجر آبگون
نخستين به مي ماه مست كن
تو بنگر كه بينا دل افسون كند
شكافد تهي گاه سروسهي
وزوبچهاي شير بيرون كشد
وزان پس بدوزد كجا كرد چاك
گياهي كه گويمت با شير و مشك
بساي و بيالاي بر خستگيش
بر آن مال از آن پس يكي پر من
يكي مرد بينا دل و پرفسون
زدل بيم و انديشه را پست كن
زپهلوي او بچه بيرون كند
نباشد مراورا زدرد آگهي
همه پهلوي ماه در خون كشد
زدل دور كن ترس و اندوه و باك
بكوب و بكن هر سه در سايه خشك
ببيني هم اندر زمان رستگيش
خجسته بود سايه فرمن
سيمرغ خردمند پس از راهنمايي زال يكي از پرهاي خود را به وي ميدهد و او را از سرزندگيكودك و پايان خجسته كار مطمئن ميسازد. زال نيز دل به راهنمايي وي ميدهد و بدين كار كه تا بدان زمان سابقه نداشته در ميان حيرت و وحشت اطرافيان آغاز ميكند.
بر آن كار نظاره بد يك جهان
فرو ريخت از ديده سيندختخون
همه ديده پر خون كهان و مهان
كه كودك زپهلو كي آيد برون
و بالأخره ساعت كار بزرگ يعني شكافتن پهلوي رودابه و انجام عمل جراحي فرا ميرسد و در آن هنگام:
بيامد يكي موبد چيره دست
شكافيد بيرنج پهلوي ماه
چنان بيگزندش برون آوريد
يكي بچه بد چون گوشيرفش
همه موي سر سرخ و رويش چو خون
دو دستش پر از خون مادر بزاد
شگفت اندر و مانده بد مرد و زن
شبان روز مادر زمي خفت بود
همان زخمگاهش فرو دوختند
چو از خواب بيدار شد سروبن
مر آن ماهرخ را به ميكرد مست
بتابيد مربچه را سر زراه
كه كس در جهان اين شگفتني نديد
ببالا بلند و بديدارگش
چه خورشيد رخشنده آمده برون
ندارد كسي اين چنين بچه ياد
كه نشنيد كس بچهاي پيلتن
زمي خفته و دل زهش رفته بود
بدار و همه درد بستوختند
بهسيندخت بگشاد لب بر سخن
داستان فردوسي باز هم ادامه مييابد و در پي اين اشعار سخن از خجستگي و تن درستي و بهروزي و شكوه و شادي و پرورش كودكي ميرود كه در تاريخ ايران كهن پيروزيها و سرفرازيهاي فراواني را بر دست خويش براي جامعهاش پديد آورد.
تفكر تولد غير طبيعي در ذهن ايرانيان باستان نيز بوده است كه بعداً در اثر يك حادثه تاريخي به عمل سزارين مشهور شده است. اما در دوره اسلامي ايرانيان در تمام زمينههاي علمي پيشگام و پيشتاز بودهاند به طوري كه بيشترين سهم را در تمدن اسلامي به خود اختصاص دادهاند.
آنچه كه گذشت سرگذشت ملتي و تمدني است كه در دو قرون و اندازه قرون متمادي كاركرد علمي و فرهنگي در زمينههاي مختلف داشته، و جهان را مسحور خود نموده بود. البته در اينجا نه همه تلاش و كوشش كليه بخشي از فروزندگي حكمت و سير ترقي علوم عقلي در پهنه جهان از اسلام گزارش شد. اما پرسشي كه براي بسياري از پژوهندگان تاريخ علوم پيش آمده كه چسان فرهنگ عقلي اسلامي كه با آن شتاب راه اعتلا را طي كرده بود به ناگهان رو به سكون و خموشي و بيثمر نهاد. به مثابه آتشي كهشعله كشيد و زود فروكش كرد و خاموش شد. البته بوده و هستند محققاني كه اين پديده را باور ندارند. بايد گفت اين اصول تا به درجه حضيض و تباهي كامل نرسيد و در قرون بعدي نيز چهرههاي تابناكي در آسمان معرفت درخشيدند. اشخاصي چون شهابالدين سهروردي، نصيرالدين طوسي،ملا صدراي شيرازي پديده آمدند.
اما در پاسخ به پرسشهاي بالا شرايط اجتماعي و عوامل فكري و مذهبي از مهمترين علل تعليق و تعطيل انديشهي فلسفي و حكمت طبيعي دانسته شده است. دوران توانمندي حكمت گرايان از اواخر سده سوم هجري رو به پايان رفت. جدل و مناظره و بحث و استدلال مطرود و ممنوع گشت و در عوض رفته رفته تسنن و تشرع و تسليم و تعبد و تقليد به مفهوم ضد عقلي و كوركورانه سر بر آورد. معتزله و كساني كه منسوب بدانان بودند تحت فشار حكومت فقهاي وابسته به قدرتهاي استبدادي و ضدمردمي قرار گرفتند. اين فشار تا به نابودي و قتل آنان نيز پيش رفت.
اختناق فكر كه به تدريج به قوت يافتن تشرع از نوع تسنن حاكم، بر جامعه مستولي شد امكان هرگونه انديشه آزاد و استدلال و بحث دربارهي پديدارهاي طبيعي و تفلسف در باب جهان را از مردمان گرفت و حكمت طبيعي را كه در چنان محيطي رشد و زيست تواند كرد در منگنهي تفتيش و تحقير فشرد.
با ذكر اين مقدمات، عجيب نيست اگر از مرد دانشمندي چون خاقاني ابياتي دال بر تكفير فلاسفه و تقبيح فلسفه بشنويم:
چشم بر پرده امل منهيد
اي امامان و عالمان اجل
علم تعطيل مشنويد از غير
فلسفه در سخن مياميزيد
جرم بر كردهي ازل منهيد ...
خال جهل از بر اجل منهيد
سر توحيد را خلل منهيد
و آنگهي نام آن جدل منهيد...
ناصر خسرو شاعر بلند قدر ايراني در عصر تعصب مذهبي در برخي از قصايد خود به وضع نابسامان موجود از حيث آزاد انديشي و سختگيري علماي ظاهر بين و سطح نگر پرداخته و به فقهايي كه از نام دين استفاده براي دنياي خود كردهاند، به شدت تاخته است. و عقيده دارد كه مخالفينش از علما، نادان و جاهلند و براي سود بردن از دنيا قرآن را تفسير به رأي ميكنند. و نگرش سطحي به كتاب مقدس دارند.
اوضاع اجتماعي از حيث فضاي فكري در سرزمينهاي شرقي
خلافت عباسي در سدههاي پنجم و ششم هجري نيز مشحون از مخالفت با حكمت و تعقل فردي بود. تركان غزنوي و سجلوقي
حاكم برايران در تعصب مذهبي نه تنها دست كمي از متشرعين و سنت گرايان حوزه خلافت نداشتند بلكه درتاريك انديشي و عصبيت گوي سبقت از آنان ربوده بودند. محمود غزنوي هر كه را با تسنن مورد نظر او موافقت نداشته به نام اين كه قرمطي است ميكشت. سلجوقيان نيز با اسماعيليه به بهانه اينكه ملحدند معاملهاي بهتر از اين نميكردند. عاقبت تعقل و حكمت به جايي رسيد كه هر گونه بحث و فحص درباب مسائل علمي و اصولاً تعلم علم طبيعت و فلسفه در مدارس حوزه خلافت و خراسان ممنوع شد و فقط آموزش مطالب ديني مجاز گرديد.
نتيجه
با نگرش به مطالبي كه در خصوص جنبش علمي مسلمانان و سهم ايرانيان به نگارش درآمد. درجه عظمت و مرتبه كمال تمدن اسلامي در اين نوشته مختصر آشكار شد. و اين نيز به اثبات رسيد كه مسلمانان بويژه ايرانيان از استعداد و توانايي بالايي برخوردارند و هر گاه زمينه شكوفايي فراهم آيد در ميدانهاي علم و دانش و فرهيختگي توان بردن گوي سبقت را دارند. و از سوي اين نوشته، ناظر بر نقش حكومتها و سياستها بود كه چگونه ميتواند سرنوشت ملتها را از هر حيث دگرگون سازد. هم ميتواند به پيش براند و هم به انحطاط بكشاند. ما از اين مقاله دو هدف را دنبال ميكرديم. نخست آن كه گذشته طلايي مسلمانان در عرصه آزاد انديشي و توليد علم و عرضه آن به جهانيان نمايان شود. و اين ذهنيت از بين برود كه مسلمانان توان شركت در عرصههاي جهاني از جمله توليد علم ندارند و ديگر اينكه معلوم شود چه عامل يا عواملي راه پيشرفت و ترقي و تعالي يك ملت را در مسير رو به رشد سد ميكند و همه راهها را به روي او ميبندد. كه بايد اين سدها را شكست و موانع را از سر راه برداشت.
پيشنهادها و راهكارها
1- حمايت دولت و دستگاههاي ذي ربط از دانشمندان و به طور كلي تحصيل كردهها كه با عشق و علاقه ميل به تحقيق و پژوهش و تدوين يافتههاي علمي دارند.
2- اختصاص بودجه قابل توجه به تحقيقات علمي و فرهنگي كه بتواند هم موجب پيشرفت علمي شود و از سوي ديگر مانع خروج مغزها از كشور گردد.
3- تأسيس مجامع علمي بين كشورهاي اسلامي و حضور دانشمندان مسلمان از اقصي نقاط جهان و تبادل نظر آنان كه ميتواند نتايج مثبتي به همراه داشته باشد.
4- بازگشت به خويشتن فرهنگي و تمدني بين مسلمانان با احياي تمدن درخشان گذشته و با ذكر ياد و خاطرهي آنان و نو سازي تمدن اسلامي با رويكرد جنبش آزاد انديشي و نرمافزاري و توليد علم به طوري كه اين حركت جمعي بتواند ضمن ايجاد امت واحده، گسست ديرينه مجامع اسلامي را بر طرف نموده و به اتحاد و اتفاق بيانجامد.
5- چنانكه ميدانيد بسياري از نظريههاي علمي دانشمندان ايراني و اسلامي با قدمت بيشتر ثبت و ضبط شده اما به علت نابساني در جوامع اسلامي و نبود متولي براي سر و سامان بخشيدن به يافتههاي علمي، شاهد هستيم كه در قرون اخير همان نظريهها با تغييرات جزئي به نام دانشمندان غربيبه ثبت رسيده است. حتي امروزه نيز در حساسترين و كليديترين پايگاههاي فضايي، نظامي و علميدانشمندان مسلمان بويژه ايراني افتخار آفرين هستند. اما كشورهاي غربي در اين خصوص عكسالعملي نشان نميدهند بلكه بيشتر دانشمندان خود را مطرح ميكنند.
بياييم لااقل از آنان بياموزيم كه چگونه بايد از دانشمندان و فرزانگان كشور حمايت كرد. غربيان حتي در ميدانهاي ورزشي نيز اين رفتار را از خود نشان ميدهند مانند بازيهاي مختلف از جمله دو ماراتن كه نام و ياد آن سرباز را پيوسته به تاريخ گوشزد ميكنند نه مانند ما كه به قول معروف «حافظه تاريخي نداريم» و به آساني ياد بزرگان را به بوته فراموشي ميسپاريم.
6- درست كه ما در روند رشد تمدن جديد سهم كمتري داريم اما مسلمانان بويژه ايرانيان نشان دادهاند كه اگر انگيزه و اراده داشته باشند ميتواند ره صد سال را يك شبه بپيمايند. فراموش نبايد كرد كه همين اجداد ما پس از دورهي فترت در يك مقطع تاريخي چنان درخشيدند كه چشم جهانيان را خيره وبه خود جلب نمودند. ما باز ميتوانيم بوعلي سينا، فارابي و بيروني و دهها دانشمند به قدر و منزلت آنان تربيت كنيم. پس بايد موانع را از پيش روي خود برداريم. و با اراده ملي و همت عالي بار ديگر دوره طلايي را تجديد و اين راه طي شده را تكرار نماييم.
7- به نظر ميرسد، غرب پيش از آن كه به انديشه ورزي بپردازد و هزينه و انرژي روي آن بگذارد، به تاريخ انديشه ميپردازد، با تاريخ انديشه سرو كار دارد و سر و سامانش ميدهد. هر اتفاقي در جهان ميافتد، آن را به نوعي با يكي از فلسفههاي خود پيوند ميزند و خودياش ميكند. به نظر من اهميّت تاريخ علم و انديشه بيشتر از خود علم و انديشه است و بايد بدين امر بيشتر پرداخته شود.
منابع
1- اقبال لاهوري، محمد، سر فلسفه در ايران، ترجمه 1، ج، آريانپور، اميركبير.
2- اوشيدري، جهانگير، دانشنامه مزدينا، نشر مركز، چاپ اول، تهران.
3- بارون كارادو وو، ترجم آرام، احمد، متفكران اسلامي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
4- حلبي، علي اصغر، تاريخ علم كلام در ايران و جهان اسلام، انتشارات اساطير، چاپ اول،1373.
5- دامپي پر، مترجم آذرنگ، عبدالحسين، تاريخ علم، سمت، چاپ اول.
6- سجادي، ضياءالدين، گزيده اشعار خاقاني شرواني، شركت سهامي، چاپ دوم، 1356.
7- صفا، ذبيحاله، تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي، امير كبير، چاپ چهارم، تهران، 1356.
8- معين، محمد فرهنگ فارسي، اميركبير، تهران، شش جلدي.
9- مصاحب، غلامحسين، (به سرپرستي)، دايرهالمعارف فارسي، كتابهاي جيبي، تهران.
10- نصر، حسين، نظر متفكران اسلامي درباره طبيعت، انتشارات خوارزمي، چاپ سوم 1359.
11- نصر، حسين، جوان مسلمان و دنياي متجدد. طرح نو، چاپ اول.
12- نظامي عروضي سمرقندي، چهار مقاله، به سعي و اهتمام و تصحيح محمدبن عبدالوهاب قرويني، ليدن، 1327 ه'.ق.
13- 15-كرلوالفونسونلينو، مترجم آرام، احمد، تاريخ نجوم اسلامي، كانون نشر و پژوهشهاي اسلامي.
14- ياحقي، محمد جعفر، بهيننامه باستان، آستان قدس، چاپ سوم، مشهد.
15- يونسكو، گزارش علمي جهان، انتشارات همشهري، 1376.
16- اخوان الصفا، رسائل، جلد 3 ص 366 (نقل از حلبي، ص 197 تا ص 199) 2- 3-
17- رساله آثار علوي، ابراهيم اسفزاري، ص 41.
18- ترجمه آثار الباقيه، ابوريحان بيروني، ص 349.
19- كرجي، استخراج آبهاي پنهاني، ترجمه خديو جم، ص 3.
20- اقبال لاهوري، محمد، سير فلسفه در ايران، ترجمه 1.ج. آريان پور، انتشارات امير كبير.
21- علم و تمدن در اسلام، سيد حسين نصر ص 257.
22- نظامي عروضي، چهار مقاله، صفحات 74 - 76.
23- سجادي، ضياءالدين شرح ديوان خاقاني شرواني.