مشاهده نسخه کامل
: چارلز داروین
Big-Boss
15-04-2009, 16:03
۲۰۰ سال از تولد چارلز داروین میگذرد و به خاطر این، امسال را سال داروین نامیدهاند. در رسانهها مطالب بسیاری به داروین اختصاص یافته است. یک پرسش مهم این است که: داروینیسم چیست؟ داروینیسم داریم یا داروینیسمها؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] چارلز داروین، دانشمندی با شخصیت جذاب و الهامبخش. او حاضر نبود از هیچ دستگاه و ایدئولوژیای رشوه بگیرد و در ازای آن بر حقایق علمی چشم پوشد و از بیان آنها خودداری کند
سال، سال داروین است و بسیاری از نشریات، حتا شمارهای ویژهی چارلز رابرت داروین (۱۸۸۲ − ۱۸۰۹) منتشر کردهاند. از جملهی آنهاست نشریهی آلمانی "روشنگری و انتقاد" (Aufklärung und Kritik)، که نشریهای است که خود را به عنوان "نشریهای برای اندیشهی آزاد و فلسفهی انسانگرا" معرفی میکند.
اهمیت کتاب "منشأ انواع"
شمارهی ویژهی داروین ِ نشریهی "روشنگری و انتقاد" حاوی مقالهای است با عنوان "داروینیسم چیست؟" به قلم توماس یونکر (Thomas Junker)، استاد تاریخ علوم در دانشگاه توبینگن. توماس یونکر دارای تألیفهای متعددی در مورد داروین است.
مقالهی یونکر، آنچنانکه از عنوان آن برمیآید، بر آن است که مشخصههای عمومی داروینیسم را بیان کند. مقاله با این پرسش و در عین حال اظهار شگفتی آغاز میشود که چرا در مورد داروینیسم، یک نظریهی علمی را با نام مبتکر آن میشناسند. در حوزهی سیاست و عقیده بسیار پیش میآید، که مکتب را با نام مؤسس آن مشخص کنند، در حوزهی علم اما این رسم چندان معمول نیست که نظریه را با نام پردازندهی آن بشناسند. در دههی ۱۹۵۰ عنوان "نظریهی ترکیبی تکامل" وضع شد، با این امید که به جای عنوان "داروینیسم" بنشیند؛ از آن اما چندان استقبالی نشد.
به نظر یونکر، اینکه تئوری تکامل را با نام داروین میشناسیم به نقش بیهمتایی برمیگردد که کتاب "منشأ انواع" برای شهرت و طرح و پیشرفت این تئوری ایفا کرده است:
در این کتاب «برای نخستین بار این امکان پدید آمد که وجود، خصیصهها و هدفمندی ارگانیسمها با استناد به طبیعت توضیح داده شوند. از این راه برخی از توجهانگیزترین و در همان حال رازآمیزترین پدیدههای طبیعت، که زیستشناسی قرنها در توضیح آنها وامانده بود، به لحاظ علمی قابل فهم شدند. تا همین امروز هیچ توضیح طبیعی قابل ذکر دیگری در بارهی وجود، خصایص و انتشار حیات بر روی زمین وجود ندارد. این جایگاه منحصربهفرد کتاب "منشأ انواع" است که آن را به یکی از مهمترین آثار تاریخ بشریت و داروین را به یکی از مهمترین زیستشناسان همهی دورانها تبدیل میکند.»
ایدههای داروین، ایدههایی آیندهدارند و از این رو نام او تنها یک نام تاریخی محض نیست.
چارلز داروین، دانشمندی با شخصیت جذاب و الهامبخش است. او حاضر نبود از هیچ دستگاه و ایدئولوژیای رشوه بگیرد و در ازای آن بر حقایق علمی چشم پوشد و از بیان آنها خودداری کند.
داروینیسمها
هر کسی داروینیسم خود را دارد. این یا آن جامعهشناس، این یا آن فیلسوف، این یا آن ایدئولوگ بنابر سلیقه و برداشت خود از عنوان "داروینیسم" استفاده میکند. مخالفان نظریهی تکامل نیز گاه چیزهایی بس نامربوط به داروینیسم نسبت میدهند.
توماس یونکر، علاوه بر ذکر برداشتهای متنوع از داروینیسم بر روی این موضوع نیز دست میگذارد که داروینیسم داروین، در اصل متنوع است، تنوعی درونی دارد، چون نه یک نظریه بلکه همتافتهای از نظریههاست: «داروین نظریهی خود را بهعنوانِ نظریهای یگانه پیش گذاشت؛ این نظریه اما در واقع مجموعهی مرکبی فراهمآمده از عنصرهای نظری و تجربی مختلف است.»
ایدههای مهم داروین
چه چیزهایی زیر عنوان داروینیسم داروین میگنجد؟ یونکر میکوشد به این پرسش پاسخ گوید. او مینویسد: «همهی ’داروینسمها‘ باید به ایدههای مهم داروین دربارهی پیدایش انواع برگردند.»
یونکر برای داروینیسم این سه معنای اساسی را برمیشمرد:
• داروینیسم توضیح طبیعی پیدایش ارگانیسمهاست.
منظور از توضیح طبیعی، توضیح طبیعت برپایهی عاملهای طبیعی است. نبایستی عاملی ورای طبیعت در توضیح طبیعت دخالت یابد.
داروین مدل خود برای توضیح طبیعی را "نظریهی تغییر نسب از راه انتخاب طبیعی" نامیده است. به تدریج مفهوم "تکامل" جای عبارت "تغییر نسب" نشست. بدین جهت میتوانیم مدل توضیح طبیعی داروین را "نظریهی تکامل از راه انتخاب طبیعی" بنامیم. یونکر مینویسد اولین باری که اصطلاح داروینیسم به کار برده شد (توسط توماس هنری هاکسلی در سال ۱۸۶۰)، چنین معنایی را میرساند.
• داروینیسم نظریهی انتخاب است.
"منشأ انواع" اولین تلاش برای توضیح پیدایش انواع از راه تکامل و با استناد به خود طبیعت نبوده است. نوآوری داروین در این بود که برای توضیح پیدایش انواع به این موضوع توجه کرد که خصوصیات به ارث میرسند، اما به دلایل مختلف تغییر میکنند و سپس این پرسش را درافکند که: چرا برخی کیفیتها باقی نمیمانند، ولی برخی دیگر تثبیت میشوند؟
پاسخ داروین به این پرسش "انتخاب طبیعی" بود. با نظر به این موضوع گروه کثیری "داروینیسم" را نه صرفا به معنای باور به تکامل، بلکه مترادف با "انتخاب طبیعی" و تنازع بقا به کار میبرند. کسانی که این مفهوم را وارد بحثهای سیاسی و اجتماعی کردهاند نیز به همین برداشت توجه دارند.
• داروینیسم توضیح بقا با نظر به هدفمندی است.
داروین از طریق نظریهی انتخاب، اصل را بر این گذاشته بود که خصوصیتهای ارگانیسم بایستی هدفهایی را برآورده کنند. بیان پیگیر این نظر، این میشود که همهی خصوصیتها بایستی هدفمند باشند، یعنی برای بقا فایدهای دربرداشته باشد. بر این قرار نظریهی داروین را میتوانیم "فایدهباوری" نیز بنامیم.
ایدهی پایدار داروین
به نظر یونکر ایدهی پایدار داروین همانی است که در عنوان کتاب اصلی او آمده است: توضیح "در باره منشأ انواع از راه انتخاب طبیعی".
یونکر در پایان مقالهی خود مینویسد:
«توضیح طبیعی داروین دربارهی پیدایش ارگانیسمها از راه تکامل و انتخاب طبیعی امروز تا آن حد تأییدشده است که بتوانیم آن را دیگر یک امر واقع تلقی کنیم. اینکه انتخاب یکی از چند عامل تکامل است یا اینکه عامل اصلی است، موضوعی بحثانگیز بوده و هنوز هست. داروین خود در طول سالها امکانهای مختلفی را قابل پذیرش میدانسته و از این رو دیدگاههای مختلفی حق دارند خود را برآمده از فکر او بدانند. تا زمانی که بحث و جدل در این باب که چه کسی وارث حقیقی داروین است، گرم است، میتوان از وجود "داروینیسم"های مختلفی حرف زد. بر این قرار اینکه "داروینیسم چیست؟" پرسشی است که رو به آینده دارد، آیندهی برنامهی پژوهشیای که داروین آن را بنیاد گذاشته است.»
منبع:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
Big-Boss
15-04-2009, 16:07
از کودکی تا دانشگاه
چارلز داروین در ۱۲ فوریه ۱۸۰۹ در خانواده پزشکی ثروتمند اهل شروبری، شروپشایر، انگلستان دیده به جهان گشود. او پنجمین از شش فرزند خانواده بود. پدرش رابرت داروین و مادرش سوزانا وجوود هر دو از خانوادههای اصیلزاده انگلیسی و حامیان کلیسای توحیدی بودند.
وقتی داروین هشت سال داشت مادرش درگذشت. یک سال بعد او را برای تحصیل به مدرسه شبانهروزی در شهر مجاور فرستادند. در ۱۸۲۵ پس از صرف یک سال کارآموزی در کنار پدرش برای تحصیل پزشکی به دانشگاه ادینبرو رفت. اما خشونت عملیات جراحی باعث شد که از پزشکی بیزار شود و در عوض نزد یک برده سیاهپوست آزاد شده به نام جان ادمونستون به آموختن تاکسیدرمی مشغول شود. داروین شیفته داستانهایی بود که ادمونستون از جنگلهای بارانی امریکای جنوبی برایش تعریف میکرد.
یک سال بعد داروین یکی از اعضای فعال انجمن دانشجویی طبیعیدان و شاگردی مستعد در مکتب رابرت ادموند گرانت، یکی از پیشگامان نظریه تکامل بود. وی همچنین در کلاسهای تاریخ طبیعی رابرت جیمسون در زمینه جغرافیای چینهشناختی شرکت میکرد و طریقه طبقهبندی گیاهان را در موزه بزرگ دانشگاه ادینبورو میآموخت.
در سال ۱۸۲۷ پدر ناخشنود از این که پسر جوانش به پزشکی علاقهای نشان نمیدهد، نام او را در کالج کریست دانشگاه کیمبریج نوشت تا در کسوت روحانیت در آید. این تصمیم عاقلانهای برای داروین جوان بود چرا که در آن زمان کشیشهای انگلیکان درآمد خوبی داشتند و بسیاری از طبیعیدانان خود روحانی بودند. با اینحال داروین در کیمبریج ترجیح میداد که به جای درس خواندن همراه با پسر عمویش ویلیام داروین فاکس به سوارکاری، تیراندازی و جمعآوری سوسک بپردازد و در این کار آنچنان پیشرفت کرد که او را به عنوان سوسک شناس به جناب کشیش جان استیونس هنسلو استاد گیاهشناسی معرفی کردند. داروین در کلاسهای تاریخ طبیعی هنسلو شرکت جست و چیزی نگذشت که محبوبترین شاگرد وی شد. با نزدیک شدن فصل آزمون، داروین بر درسهایش متمرکز شد و سرانجام امتحانات نهایی را با کسب نمره خوب در الهیات و نمرههای متوسط در ادبیات یونانی، ریاضیات و فیزیک با موفقیت پشت سر گذاشت.
پس از دانشآموختگی، داروین و همکلاسیهایش تصمیم گرفتند که برای مطالعه تاریخ طبیعی مناطق گرمسیر به جزایر مادئیرا سفرکنند. وی برای کسب آمادگی بیشتر در کلاسهای جغرافیای جناب کشیش ادام سجویک نامنویسی کرد؛ اما هنگامی که به اتفاق او برای نقشهبرداری از لایههای صخرهای ویلز در آن ناحیه به سر میبرد خبر لغو سفر به او رسید. داروین در راه بازگشت به خانه بود که نامه دیگری دریافت کرد؛ نیروی دریایی به دنبال یک طبیعیدان میگشت که ناخدا رابرت فیتزروی را در یک سفر اکتشافی به امریکای جنوبی همراهی کند و هنسلو داروین را پیشنهاد کرده بود. این سفر فرصتی گرانبها بود برای داروین تا علائقش را به عنوان طبیعیدان دنبال کند.
پدر ابتدا این سفر را بیهوده میدانست و با آن مخالف بود ولی با اصرار برادر زنش جوزیا وجوود بالاخره با تصمیم پسرش موافقت کرد. این سفر نه دو سال که پنج سال به درازا کشید و مقدر بود که دانش بشر را به مسیری نو رهنمون شود.
سفر با بیگل
سفر با کشتی بیگل پنج سال به طول انجامید. داروین بیشتر این مدت را صرف پویشهای زمینشناختی، بررسی سنگوارهها و مطالعه بر روی ارگانیسمهای زنده کرد. او از موجودات زنده امریکای جنوبی هزاران نمونه گرد آورد که بسیاری از آنها تا آن زمان برای دانشمندان غربی ناشناخته بودند. همه اینها به علاوه یادداشتهای مفصلی که داروین از مشاهدات خود تهیه کرده بود، در نظریهپردازیهای آینده او بسیار به کار آمدند.
دستاوردهای علمی پیش از ارائه نظریه تکامل
در تمام طول سفر، داروین همواره از حمایتهای استاد سابقش برخوردار بود. هنسلو ترتیب چاپ نوشتههای داروین را میداد و سنگوارههای جمعآوری شده را در اختیار طبیعیدانان معتبر میگذاشت؛ بطوریکه وقتی در دوم اکتبر ۱۸۳۶ بیگل به بریتانیا بازگشت، داروین در جمع دانشمندان شهرتی پیدا کرده بود. او پس از دیداری از خانه و ملاقات با پدر به لندن رفت و گروهی از بهترین طبیعیدانان را گرد آورد تا بر روی نمونههای گیاهی، جانوری و زمینشناختی جمعآوری شده مطالعه کنند. هنسلو داروین را به ریچارد اوون زیستشناس معروف معرفی کرد. وقتی اوون در کالج پادشاهی جراحان بر روی مجموعه سنگوارههای داروین کار کرد با کمال شگفتی متوجه شد که آن متعلق به گونههایی از جوندگان غولپیکر و تنبلهاست که نسلشان منقرض شده است. این کشف بیش ازپیش بر اعتبار داروین افزود.
در ۱۷ فوریه ۱۸۳۷ لایل سخنرانی خود در مقام رئیس انجمن زمینشناسی را به یافتههای ریچارد اوون درباره مجموعه سنگوارههای داروین اختصاص داد با این مضمون که گونههای منقرض شده با گونههای فعلی همان منطقه در ارتباطند. در همان جلسه داروین به عنوان عضو شورای انجمن زمینشناسی برگزیده شد.
نگارش کتابی درباره زمینشناسی امریکای جنوبی و تألیف کتاب چند جلدی «جانورشناسی کشتی بیگل» از جمله دیگر پروژههایی بود که داروین در آن مشارکت کرد.
فعالیتهای علمی شدید داروین تا اواسط ۱۸۳۷ ادامه یافت. در این زمان او به توصیه پزشکان از فشار کار کم و برای استراحت در ییلاق اقامت کرد.
این مرخصی یک ساله فرصت مناسبی برای وی بود تا بیش از پیش روی موضوع مورد علاقهاش یعنی تحقیق در مورد نظریه تکامل متمرکز شود.
پیدایش نظریه تکامل
داروین ابتدا به هیچوجه در پی به چالش کشیدن فرضیه ثبات انواع نبود ولی ادامه تحقیقات سؤالات بیپاسخ زیادی پیش پایش میگذاشت. یک سال پیش از شروع سفر، کتاب جنجالبرانگیزی از چارلز لایل منتشر شده بود به نام اصول زمینشناسی که داروین نسخهای از آن را همراه خود داشت. نویسنده در این کتاب مدعی شده بود که سطح زمین بر اثر فرآیندهای تدریجی تغییر میکند و دگرگونی پوسته زمین جریانی یکنواخت در طبیعت در طول تاریخ این کره است. وی توضیح میدهد که هر نوع موجود زنده ابتدا در مرکزی رشد میکند و از آن نقطه پخش شده است و نشان داد که مدتی دوام آورده تا تدریجا از بین رفته و جای خود را به انواع دیگر داده است(اصل مراکز آفرینش). از این رو او نتیجه گرفت که پیدایش انواع جدید جریانی پیوسته و یکنواخت در طول تاریخ زمین است. این نظریات که کاملاًً بر خلاف باورهای رایج زمانه بود، سر و صدای زیادی در محافل علمی برانگیخت. داروین با بررسی لایههای سنگی و سنگوارهها در نقاط مختلف شواهد زیادی در تأیید نظریات لایل یافت. در جزایر گالاپاگوس او فسیلهایی بسیار نزدیک ولی نه کاملاً همانند با اشکال زنده پیدا کرد. وی مشاهده کرد که لاکپشتهای ساکن در هر جزیره اندکی با لاکپشتهای جزیره مجاور متفاوتند و سهرههای جزیرههای مختلف تفاوت کمی با یکدیگر دارند. از نظر داروین بهترین توضیح آن بود که انواع تغییر میکنند و اعضای هر گونه نیای مشترکی دارند.
چهل سال پیش از او دانشمندی به نام توماس مالتوس در مقالهای مدعی شده بود که سرعت رشد جمعیت آدمیان بیش از میزان تولید غذاست و چنانچه جمعیت بشر به طریقی کنترل نشود، با گذشت چند دهه غذای کافی برای همگان وجود نخواهد داشت و آدمی مجبور است برای به دست آوردن آن مبارزه کند.
داروین دریافت که آموزههای مالتوس نظریات او را تکمیل میکند. او نتیجه گرفت که پس از ایجاد تغییر در موجودات زنده، انواعی که با محیط طبیعی ناسازگار گشتهاند حذف میشوند و انواعی که تغییراتشان آنها را محیط طبیعی سازگارتر کرده است، جای آنها را میگیرند. داروین این پدیده را انتخاب طبیعی نامید.
از سال ۱۸۳۶ تا ۱۸۵۸ داروین مخفیانه و در اوقات فراغت روی نظریه انقلابیش کار میکرد. او دیگر به وجود تکامل در موجودات زنده یقین پیدا کرده بود ولی از آن بیم داشت که با علنی کردن آن از سوی گروههای تندرو به کفرگویی متهم شود. او که میدانست با مطرح شدن نظریهاش چه جنجالی د رجامعه و محافل علمی بر پا میشود، کوشید با انجام دادن آزمایشهای فراوان روی گیاهان و جانوران و استفاده از تجربیات پرورشدهندگان کبوتر و خوک شواهد کافی و علمی برای نظریهاش فراهم آورد.
ارائه نظریه تکامل
ژوهشهای داروین به آرامی پیش میرفت. در سال ۱۸۴۲ مقاله خلاصهای از نظریهاش تألیف کرد و در سال ۱۸۴۴ رسالهای ۲۴۰ صفحهای درباره انتخاب طبیعی نوشت. با وجود اصرار دوستان، وی همچنان در انتشار گسترده نظریاتش مردد بود و نتایج تحقیقات خود را فقط با برخی همکاران نزدیکش همچون چارلز لایل و جوزف هوکر در میان میگذاشت؛ اما دریافت نامهای در ژوئن ۱۸۵۸ داروین را واداشت تا تردیدهایش را کنار بگذارد. نویسنده نامه زیستشناس جوانی بود به نام آلفرد راسل والاس که در بورنئو کار میکرد. او نیز درباره تکامل به همان اندیشههای داروین رسیده بود. داروین ظرف دو هفته مقالهای تهیه کرد و همراه با مقاله والاس به انجمن علمی لینیان فرستاد. دوستانش ترتیبی دادند که هر دو مقاله با هم عرضه شود اما همراه با مدارکی که حق تقدم داروین را ثابت کند. داروین که ارادهاش بر اثر آگاهی از وجود رقابت برانگیخته شده بود پس از ارائه مقاله شروع به نوشتن کتابی کرد با عنوان «پیرامون اصل انواع به وسیله انتخاب طبیعی یا بقای نژادهای مساعد در مبارزه برای زندگی». در این کتاب که بعدها به عنوان «اصل انواع» مشهور شد،وی کوشید نظریه تکامل به وسیله انتخاب طبیعی را توضیح دهد و مدارک علمی برای آن ارائه کند.
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
Big-Boss
16-04-2009, 15:31
تمامی مطالبی که در پست های اخیر در مورد نظریه ی تکامل داروین میاید بر گرفته از مجله اینترنتی فریا میباشد.
پیش از چارلز داروین
قبل از اینکه داروین بدنیا بیاد و نظریه تکامل خود را ارائه کند، بسیاری از مردم انگلستان عقاید خاصی نسبت به طبیعت و گونه های جانداران داشتند. آنها معتقد نبودند که همه جانداران متعلق به یک درخت خانواده هستند و معتقد بودند که گونه های جاندارن از ابتدای زمانی که خلق شده اند به همین گونه فعلی بوده اند.
آنها عمر زمین راحدود شش هزار سال دانسته و به این ترتیب امکان اینکه طی این مدت زمان کم تغییرات گسترده و دگرگونی های اساسی در گونه های جانداران بوجود آمده باشد را رد میکردند. آنها معتقد بودند که انسان متعلق به زمین نیست و از دنیای دیگری به این سیاره آمده است.
در نگرش آنها به هستی، دنیا بصورت یک موجود ثابت و بدون تغییر دیده می شد و بدلیل نبودن وسایل حمل و نقل یا ارتباطی اغلب مردم تا آخر عمر در اطراف مزارع خود زندگی می کردند و معمولآ شغل پدر را دنبال می کرده و کمتر از قسمتهای مختلف دنیا اخبار جدید داشتند.
انقلاب صنعتی ، تغییر و ظهور تفکر دموکراسی، جوامع را متحول ساخت و نشان داد که روال گذران یک جامعه نمی تواند ثابت و ماندگار باشد. اما آیا چنین قانونی در ایجاد تغییر و تحول در گونه های جانداران هم صدق می کند؟ پیش از ارائه نظرایات داروین، مردم نمی توانستند متوجه شوند که دنیا جاودانه است و از گذشته ای که مرز ندارد به آینده بی انتها می رود و در این مسیر بتدریج دستخوش تغییر و تحولات عمیق می شود.
تحقیقات زیست شناسان
در سال 1800 زیست شناسان مطالب زیادی را راجع به طبیعت و جانوران می دانستند. آنها نمونه های مختلف جانداران را جمع آوری کرده بودند و ضمن طبقه بندی، در حال تحقیق بر روی ویژگیها و صفات مشترک آنها بودند.
اما تنها تعداد کمی از آنها از جمله جین باپتیست لامارک (Jean-Baptiste Lamrk) و اراسموس داروین (Erasmus Darwin)، - پدر بزرگ چارلز داروین - در یافته بودند که ویژگی های مشترک گونه های جانوری بگونه ای است که نشان می دهد در آنها به تکامل رسیده است، به بیان دیگر همه آنها در نهایت گذشته به یک جد باز میگردند.
این عده قلیل از دانشمندان همواره با خود می گفتند که :
"چگونه مردم نمی توانند روند تکامل صفات و ویژگیها در جانداران را که بوضوح مشخص است درک کنند! همه اینها سر نخهایی است که نشان می دهد همه گونه های جانداران با یکدیگر مرتبط هستند."
با این وجود هنوز کسی نتوانسته بود بصورت قانع کننده دلایل کافی برای فرضه تکامل گونه های جانوری ارائه کند. اینکه مثلآ چرا در گذر زمان بینی یک جانور از حالتی به حالت دیگر تبدیل شده است. آن دسته از دانشمندانی که علاقه ای به فکر کردن نداشتند می گفتند :
"هر گونه خاص از جانوران از یک ریشه خاص بوجود آمده اند و خلقت مخصوص به خود را دارد."
در واقع ارائه توجیه و دلیل منطقی برای این موضوع که چگونه در میان گونه های جانوران صفاتی در طول زمان تغییر می کند، بسیار دشوار بود.
یافته های اولیه
لامارک متوجه شده بود که بسیاری از جانوران توانایی های خاصی برای تطبیق خود با شرایط زندگی دارند. گردن دراز زرافه نمونه آشکار این تطبیق است که به او اجازه می دهد بسادگی از برگ درختان بلند تغذیه کند. اما یک زرافه چگونه چنین گردن درازی را بدست آورده است؟
لامارک فکر می کرد که تلاش این حیوان در طول زمان برای دستیابی به برگ درختان بلند وی را وادار کرده تا همواره گردن خود را به بالا بکشد و در طول زمانهای بسیار، این گردن دراز برای او شکل گرفته است.
اما نکته کلیدی آن بود که آیا این امکان وجود دارد که تغییرات شکل گرفته شده در یک موجود برای تطبیق با شرایط محیطی در طول مدت زندگی، به فرزندان خود منتقل شود ؟
آیا پدری که در طول زندگی وزنه های زیادی را بلند می کند و قوی می شود، فرزندی بدنیا خواهد آورد که او هم از چنین قدرتی برخوردار است؟ آیا نسل های بعدی این خانواده یقینآ بازوهای قوی خواهند داشت؟
لامارک به این موضوع عقیده داشت که چنین صفات خاصی می تواند از والدین به فرزند به ارث برسد اما از آنجا که دلیل قانع کننده ای نداشت کسی نظر او را تایید نمی کرد.
قبل از زمان چارلز داروین مردم معتقد نبودند که انسان هم یک گونه از میلیونها گونه دیگر جانداران روی زمین است. آنها معتقد بودند که دستوری مافوق دستورات خلق پرنده در آسمان ویا ماهی در دریا، باعث پیدایش انسان شده است.
بسیاری از دانشمندان و حتی مردم عادی متوجه شباهت های زیاد موجوداتی ماننده شامپانزه ها و انسان شده بودند، اما پذیرفتن این موضوع که انسان روزگاری، به نوعی با شامپانزه ها در ارتباط بوده است برایشان ناگوار بود.
زمین چند سال دارد
آیا این احتمال وجود دارد که زندگی بر روی کره زمین دچار دگرگونی شود و یا رشد کند؟
متاسفانه تا سال ۱۸۰۰ میلادی تنها تعداد انگشت شماری از دانشمندان انگلیسی و فرانسوی به فکر کردن راجع به چنین موضوعی علاقمند بودند. اما هرگز نمی توانستند خود را متقاعد کنند که چه زمانی لازم است تا این تغییرات گسترده در زندگی روی زمین رخ دهد؛ آنها سن هستی روی زمین را تنها حدود ۶۰۰۰ سال می دانستند.
اما امروزه آزمایشها و اندازه گیری های انجام شده بر روی مواد رادیواکتو و محاسبه نیم عمر آنها، عمر زمین را به چیزی حدود 4.5 بیلون سال تخمین می زند. (در واقع اندازگیری میزان فساد موجود روی فسیل ها و سنگهای سخره های کهنسال که از ایزوتوپ های رادیواکتیوی با نیم عمری معادل 100 بیلیون سال هستند، این رقم را محاسبه نشان می دهد!) اگر این موضوع را دانشمندان در سالهای ۱۷۰۰ تا ۱۸۰۰ می دانستند شاید خیلی زود نظریه تکامل را می پذیرفتند.
چارلز داروین (Charles Darwin) ، ایام جوانی
چارلز داروین در یک خانواده متمول روستایی در انگلستان بدنیا آمد. در طول روز ساعتها به پرندگان آسمان نگاه می کرد و در زیر میز اطاق ناهار خوری منزل به مطالعه می پرداخت.
علاقه به خواندن زبان لاتین، حفظ کردن شعری که حداکثر ۴۸ ساعت دیگر آنرا فراموش میکرد، نداشت. تنها چیزی که او را خسته نمی کرد مطالعه طبیعت و هستی بود.
خانواده ثروتمند او هم از طرف مادر و هم از طرف پدر جزو اقشار تحصیل کرده و روشن فکر بودند. پدر بزگ پدری اش اراسموس داروین؛ قبل از بدنیا آمدن چارلز نام داروین را به شهرت رسانده بود، چرا که او سرآمد بسیاری از علوم زمان خود بود.
یکی از پزشکان بزرگ انگلستان که از او خواسته شده بود پزشک شخصی جورج سوم پادشاه انگلستان باشد. مخترع آسیابهای افقی بود و از نیروی آنها برای فعالیت کارخانه خانواده همسر آینده پسرش استفاده می کرد.
فیلسوف بود و شعر می سرود و ایده های او بود که رمان معروف مری شلی (Mary Shelley) یعنی فرانکشتین (Frankenstein) را بوجو آورد.
اراس موس با برده داری مخالف بود و از حقوق زنان و حق تحصیل آنها حمایت می کرد. فرزند او یعنی روبرت (Robert)، پدر چارلز نیز یک فیزیکدان بود و بر خلاف پدر پر حرفی که داشت فردی آرام، متواضع و برای همگان قابل احترام بود.
مادر چارلز سوزانا وجوود (Susannah Wedgwood) زنی بود آراسته از خانواده ای فرهنگی و مشهور. اغلب بیمار بود و در جوانی هنگامی که چارلز ۸ سال بیشتر نداشت فوت کرد. یکسال پس از مرگ مادر او را به مدرسه ای فرستادند که با روشهای مدارس یونان و روم قدیم اداره می شد. داروین همواره راجع به مدرسه خود می گفت :
"هیچ چیز برای ذهن خلاق من بدتر از این نیست که اوقاتم را در مدرسه بولتر (Bulter) تلف کنم."
عدم پیشرفت او در تحصیل باعث شد تا پدرش او را از مدرسه بیرون بکشد و برای تحصیل علم پزشکی به دانشگاه ادینگبورگ (Edinburgh) در اسکاتلند بفرستد. اما در آنجا نیز علاقه ای از خود برای ادامه درس نشان نداد. پدرش به او می گفت :
"تو اصلآ به هیچ چیز اهمیت نمی دهی؛ برای تو فقط قدم زدن، به سگ و گربه نگاه کردن، دنبال کردن موش و گرفتن آن و ... اهمیت دارد. تو همه خانواده را زیر سئوال بردی و با آنان مخالف هستی."
پس از ناکامی او در ادامه تحصیلات پزشکی او را به دانشگاه کمبریج (Cambridge) برای تحصیل علوم دینی فرستادند تا شاید بعدها در کلیسا فعالیت مثبتی داشته باشد. اما او هیچ دلیلی در خود نمی دید که چنین رشته ای را دنبال کند.
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
Big-Boss
16-04-2009, 15:34
پیش از آنکه بشر از موضوع تکامل در جانداران آگاه شود با تکامل تدریجی زمین آشنا بود. امروزه دانشمندان معتقد هستند که شناخت بیشتر این نظریه می تواند به آنها برای پیش بینی وضعیت آینده زمین کمک کند. دانشمندان جهان از 19 نوامبر تا 29 می سال آینده در آمریکا گرد هم می آیند تا در اینباره به بحث و تبادل نظر بپردازند. به قسمت دوم از مجموعه مقالاتی که موزه تاریخ طبیعی آمریکا منتشر کرده است توجه کنید.
هنگامی که داروین هشت سال بیشتر نداشت، مادرش سوزان از دنیا رفت. او همواره راجع به مادر خود می گفت : "من چیز زیادی از او بخاطر نمی آورم".
مرگ مادر باعث شد تا سه خواهر بزرگترش توجه بیشتری را به او و خواهر دیگرش کاترین (Catherine) داشته باشند. در میان افراد خانواده، چارلز همواره به برادرش اراسموس (Erasmus) بیش از همه نزدیک بود.
با وجود آنکه تحصیلات آکادمیک مدرسه و دانشگاه - پزشکی و علوم دینی - برایش خسته کننده بود؛ او همواره از طبیعت لذت می برد و به نوعی افسون جهان طبیعی بود؛ به همراه برادر خود در قسمتی از منزل، یک آزمایشگاه کوچک شیمی راه اندازی کرده بود و برای خود تحقیقاتی انجام می داد.
در دانشگاه ایدینبورگ (Edinburgh) بجای مطالعه و تحصیل دروس پزشکی اولین مقاله علمی خود را نوشت و در داتشگاه کمبریج (Cambridge) بجای مطالعه دروس دینی به گیاه شناسی علاقمند شد بطوری که بارها بسیاری از دروس این رشته تحصیلی را بعنوان واحد درسی انتخاب کرد.
بعنوان یک علاقمند به علوم طبیعی و زیستی همواره در حال جمع آوری گونه های مختلف حشرات، سوسکها و حیوانات کوچک بود. او همواره با یکی از دانشجویان کمبریج در جمع آوری گونه های جانوری در حال رقابت بود و چنانچه می دید او زودتر به یک گونه جدید دست پیدا کرده است بسیار عصبانی می شد.
چارلز اغلب برای پس عموی خود ویلیام داروین فاکس (William Darwin Fox) نامه می نوشت و در آن به او می گفت که اصلآ متوجه نمی شود که چرا اینقدر از مطالعه و تحقیق راجع به علوم لذت می برد.
اولین مقاله علمی
هنگامی که در ادینبورگ بود با یکی از استادان خوش فکر دانشگاه بنام روبرت گرنت (Robert Grant) آشنا شد؛ وی پیش از این مطالعات و تحقیقات زیادی راجع به تکامل کرده بود. گرنت همواره در صحبت هایش تحقیقات و نوشته های اراسموس داروین (Erasmus Daerwin) - پدر بزرگ چارلز - و جین باپتیست لامارک (Jean-Baptiste Lamarck) را تحسین می کرد. (به قسمت اول مراجعه کنید.)
تخصص پروفسور گرنت بیش از همه روی حیوانات دریایی؛ بخصوص خزه ها و اسفنجها بود. او معتقد بود تمامی گونه های جانداران هستی ریشه و جد مشترکی دارند که یقیآ از دریا آمده است.
دوستی داروین با گرانت باعث شد تا او نیز به این موضوع علاقمند شود و در سال ۱۸۲۷ اولین مقاله علمی خود را در این باره بنام Flustra - نوعی از جانداران دریایی خزه مانند - را برای گروهی از دانشجویان ارائه کند.
انتقام یک سوسک
تمامی حشراتی که داروین جمع آوری می کرد بسادگی بدست نمی آمدند. بسیاری از آنها بخصوص آنها که سخت پوست تر و درشت بودند در مقابل اسارت مقاومت می کردند. در یکی از دست نوشته های داروین اینگونه آمده است :
"یک روز روی شیره یک درخت قدیمی دو عدد از انواع بسیار کمیابی سوسک های Bombardier (بمب افکن) را دیدیم، هر دوی آنها را گرفتم و هر کدام را در کف یک دست نگاه داشتم. ناگهان سوسک سومی را دیدیم، واقعآ نمی توانستم آنرا از دست بدهم؛ با خود کمی فکر کردم که چگونه می توانم این سومی را بگیرم؟ سوسکی را که در دست راستم بود در دهانم گذاشتم تا بتوانم با دست آزادم سومی را هم بگیرم. اما این سوسک از درون، دهان من را گاز گرفت و مایع سوزنده ای را ترشح کرد و بناچار آنرا به بیرون تف کردم. هم آنرا از دست دادم و هم نتوانستم سومی را بگیرم!"
دنیایی سراسر تغییر
زمانی که چارلز دانشجو بود یعنی حدودآ دهه ۱۸۲۰ هیچ علمی به اندازه زمین شناسی مورد توجه دانشمندان نبود. بطوریکه حتی مردم عادی نتایج دست آوردهای این علم را دنبال می کردند. هزاران کتاب علمی عمومی و تخصصی در این زمینه وجود داشت و مردم آنها را مطالعه می کردند و بحث پیرامون چگونگی تشکیل زمین و شکل گیری آن جزو قدیمی ترین مباحث دانشمندان آن زمان بود.
زمین شناسان معتقد بودند که زمین ثابت یا ساکن نیست و همواره در حال تغییر و تحول در طول زمان است. این ایده تاثیر بسیاری روی تفکرات داروین داشت چرا که تغییراتی که بتدریج و آهسته طی میلیون ها در زمین سال رخ داده است می توانست عینآ برای گونه های مختلف جاندار نیز رخ داده باشد.
حرکت لایه های صخره
لایه لایه شدن صخره های سیکار پوینت (Siccar Point) در اسکاتلند بخوبی نشان می داد که حرکت صخره ها و لغزش آنها روی هم از دیر باز وجود داشته و تا ابد ادامه خواهد داشت.
وجود لایه های عمودی خاکستری زیر لایه های افقی قرمز رنگ همواره برای زمین شناسان موضوع جالبی برای تحقیق بود. دانشمند اسکاتلندی جیمز هاتون (James Hutton) در اواخر قرن ۱۸ طی تحقیقات خود به این نتیجه رسیده بود که چنین تغییراتی تنها می توان در طول میلیونها سال بوجود آمده باشد.
او معتقد بود که این لایه های عمودی از قبل در زیر لایه های افقی - همانند آنها - قرار داشته اند و بتدریج با نیرویی که از طرف زمین به آنها وارد شده است کج شده، به زیر آب رفته اند. بروز رسوبات مختلف روی سطح آنها کم کم صخره های قرمز رنگ را بوجود آورده است و پس از مدتی سطح آب پایین آمده و همه آنها به روی آب آمده و چنین پدیده ای را موجب شده اند.
یک چنین تغییراتی بخوبی نشان می دهد که نه تنها زمین همواره در حال تغییر است بلکه عمر آن به میلیونها سال قبل باز می گردد و این تصور که زمین و گونه های بشری حدود ۶۰۰۰ سال بیشتر عمر ندارند را زیر سئوال می برد. (به قسمت اول مراجعه کنید.)
داستانی درون یک سنگ
صخره های موجود در منطقه Siccar Point اسکاتلند بخوبی نشان می دهد که چگونه لایه های سنگی شکل گرفته عمود یا افقی شده و در طول زمان با رسوبات پوشیده شده و یا توسط فرسایش تیز و برنده شده اند و ما امروز بخوبی می دانیم که چنین تغییراتی گذشت میلونها سال را احتیاج دارد.
ظهور یک دانشمند
چارلز داروین در دانشگاه کمبریج متوجه موضوع ساده اما مهمی شد، "چیزی که او تا بحال بعنوان تفریح آنرا محسوب می کرد یعنی مطالعه طبیعت؛ ارزشی بیش از اینها دارد."
علاقه بسیار او به علوم طبیعی باعث شد تا در دانشگاه به عنوان دستیار مخصوص یکی از برجسته ترین استادان گیاه شناسی یعنی جی اس هنسلو (J. S. Hemslow) انتخاب شود. داروین در گفته ها و دست نوشته هایش همواره از این اتفاق بعنوان مهمترین حادثه در زندگی علمی خود یاد کرده است.
همکاری با این دانشمند باعث شد تا او خیلی زود به عنوان یکی از شاخص ترین چهره های علمی علوم طبیعی در محافل علمی مطرح شود.
هنسلو با مشاهده توانایی های این جوان علاقمند؛ برای پیشرفت بیشتر، او را به یکی از بهترین زمین شناسان انگلیسی یعنی آدام سجویک (Adam Sedgwick) معرفی کرد. سجویک در یکی از برنامه های اکتشافی خود در ولز (Wales) داروین را به همراه خود برد. هر چند داروین بعدها بیان کرد که : "این سفر تحقیقاتی برای من بازده زیادی نداشت."
مردی که همراه هنسلو راه می رفت
استاد جدید داروین، هنسلو از شناخته شده ترین چهرهای علمی دانشگاه بود و کاملآ مشخص بود که چارلز مورد توجه ترین دانشجوی هنسلو است. این دو آنقدر با یکدیگر بحث و تبادل نظر می کردند و اوقات را با یکدیگر می گذراندند که داروین به "فردی که همراه هنسلو قدم می زند" مشهور شده بود. نباید فراموش کرد که هنسلو نقش بسیار مهمی در شکل گیری تفکر داروین از طبیعت داشت.
ایده یک سفر
داروین در ژانویه سال ۱۸۳۱ توانست امتحانات خود را با موفقیت به پایان برساند. بهترین دانشجو نبود اما توانست در میان ۱۷۸ نفر رتبه دهم را کسب کرد. تصمیم گرفت که دو ترم دیگر در کمبریج بماند و اینکار را کرد.
در این مدت همواره رویای مسافرت به جزایر قناری را درسر می پروراند و به نوعی این موضوع برای او به حالت یک عقده در آمده بود. او در یکی از نامه ها به کارولین (Caroline) خواهرش نوشت :
"سرم برای رفتن به مناطق گرمسیر درد می کند، من باید به این مناطق سفر کنم."
و این آغازی بود برای یک مسافرتی طولانی.
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
Big-Boss
16-04-2009, 15:38
در سال 1831 چارلز داروین یک دعوتنامه متحیر کننده از کشتی سلطنتی انگلستان دریافت کرد، از او خواسته شده بود تا بعنوان زیست شناس در یک سفر دور دنیا با این کشتی همراه شود.
به همین علت بود که برای مدت پنج سال آتی داروین با خیال راحت توانست جزایر و سواحل آمریکای جنوبی را بررسی کند. ده ها دفترچه یاد داشت را پر کرد و صدها نمونه از سنگها، گیاهان و جانوارن مختلف تهیه کرد و آنها را برای مطالعه بعدی به منزل خود در انگلستان فرستاد.
او بعدها این سفر اکتشافی را "نادر ترین اتفاق مهم زندگی" خود نامید که مسیر کاری او را مشخص کرد. چرا که او در سن 22 سالگی هنگام فارغ التحصیل شدن از دانشگاه، هنوز خیال داشت که یک روحانی شود. اما پس از این سفر و با بازگشت به لندن دیگر او یک زیست شناس تمام عیار شده بود. شواهدی که از این سفر دور دنیا بدست آورده بود برای مابقی عمر او زمینه های تحقیق و تفحص را فراهم کرده بود.
کشتی ای که داروین با آن به مسافرت رفت کوچکتر از آن بود که فکرش را می کرد چیزی حدود بیست و هفت متر. اطاقی که به او داده شده بود حدود دوازده متر مربع بود که دو هم اطاقی دیگر نیز داشت. او روی یک توری که به دو طرف دیوار محکم شده بود، در فاصله 60 سامنتیمتری سقف می خوابید تا بتواند به هنگام شب به راحتی ستارگان را مشاهده کند.
قبل از سفر قرار بر این بود که مدت مسافرت دو سال باشد، اما بسیاری از مسائل پیش بینی نشده طول این سفر را به پنج سال کشاند، از دسامبر سال 1831 تا اکتبر سال 1836.
هدف اصلی مقامات دولتی انگلستان از انجام چنین سفری مطالعه، بررسی و تهیه نقشه سواحل آمریکای جنوبی بود تا به این وسیله بتوانند اهداف سیاسی خود در آمریکا را بهتر دنبال کنند.
به محض آنکه کشتی لنگر می انداخت تا عمق دریا را در نزدیکی سواحل اندازه گیری کند، داروین با یک قایق به ساحل می رفت و شروع به بررسی و جمع آوری نمونه ها می کرد. در واقع خلاف تمامی مسافران کشتی، داورین بیش از دو سوم زمان خود را در خشکی گذراند، سواحل برزیل، آرژانتین، شیلی و ...
او در مجموع سفر بسیار موفقیت آمیزی داشت و توانست بیش از 1500 نمونه جمع آوری کند و به اروپا بیاورد که صدها عدد از آنها تا آنزمان در اروپا شناخته شده نبود.
27 دسامبر 1831 - انگلستان
پس از ماه ها تاخیر، بالاخره کشتی حرکت کرد، سختی و ناراحتی های زندگی در کشتی به مراتب بدتر از آن چیزی است که من فکرش را می کردم.
ژانویه سال 1832 - جزایر قناری (Canary)
با کمال تاسف به دلیل شیوع وبا در این منطقه نتوانستم به ساحل بروم و مجبور شدیم از کنار جزایر عبور کنیم.
ژانویه سال 1832 - جزایر کیپ ورد (Cape Verde)
تصمیم گرفتم که کتابی راجع به وضعیت زمین شناسی کشورهای مختلفی که از آنها دیدن می کنم بنویسم.
فوریه سال 1832 - سالوادور (Salvador)
در جنگلهای پر باران برزیل برای اولین بار مناطق استوایی را با تمام عظمت و زیبایی شان دیدم، من تا کنون چنین به هیجان نیامده بودم.
آوریل سال 1832 - ریو دو ژانیرو (Rio de Janeiro)
از رفتار بی رحمانه ای که با برده ها انجام می دهند بسیار وحشت زده و ناراحت هستم.
سپتامبر سال 1832 - پانتا آلتا (Punta Alta)
من شانس زیادی در جمع آوری فسیل های استخوانی داشتم، برخی از آنها مربوط به دایناسورهای بسیاری بزرگی باید باشند. یقین دارم که بسیاری از آنها هنوز تازه هستند.
دسامبر سال 1832 - تیرا فوئگو (Tierra del Fuego)
کاپیتان کشتی سه نفر از اهالی بومی را که در سفر قبل به انگلستان آورده بود به وطن خودشان بازگردند، او سعی کرد آنها را به مسحیت دعوت کند که به صورت فجیعی این کار شدنی نبود.
مارچ سال 1833 - جزایر فالکلند (Falkland)
به فسیل ها و گونه هایی از پرندگان دست پیدا کردم که مرا به شک می اندازد که انگار روزی همه قاره ها به یکدیگر متصل بوده اند.
آگوست سال 1833 - ریو نگرو (Rio Negro)
با کمک مردم بومی در حال بررسی دشت ها هستم، اسب سواری در اینجا بسیار لذت بخش است بخصوص هنگامی که شب را سپری می کنید.
جون سال 1834 - تنگه ماژلان (Magellan)
پس از دو سال و نیم سفر کشتی به اقیانوس آرام رسید.
ژانویه سال 1835 - شیلی (Chiloe)
شاهد آتشفشان کوه اسورنو (Osorno) هستم.
فوریه سال 1835 - والدیویا (Valdivia)
در اینجا یک زلزله را تجربه کردم و متوجه شدم که ساحل مقداری بالا آمد.
سپتامبر تا اکتبر سال 1835 - گالاپاگوس (Galapagos)
گیاهان، پرندگان و لاکپشت هایی را مشاهده کردم که بعید بنظر می رسد که از ابتدا متعلق به این قاره باشند. ژانویه سال 1836 - سیدنی (Sydney)
جانوران شگفت آوری را دیدم که کیسه دارند، تعجب می کنم که چرا پستانداران این قسمت از جهان با بقیه جاها متفاوت هستند.
آوریل سال 1836 - جزایر کوکوز (Cocos)
مرجان ها را برای فهمیدن نحوه شکل گیری صخره ها مورد بررسی قرار دادم. خوشحال هستم که از این مکان هم دیدن کردیم، این صخره ها در نوع خود در دنیا بینظیر هستند.
آوریل تا می سال 1836 - ماریتیوس (Mauritius)
مکانی فوق العاده زیبا و عجیب، اما هیچ شهر قابل توجهی وجود ندارد، بشدت دلتنگ منزل و کشورم شده ام.
می تا جون سال 1836 - دماغه Good Hope
با دانشمند انگلیسی جان هرشل (John Herschel) ملاقات داشتم. او از عقاید من خوشش آمد و موضوع چگونگی تکامل جانداران را به "رمز رازها" تعبیر کرد.
آگوست سال 1836 - باهیا (Bahia)
بیماری دریا از یک طرف و دلتنگی منزل از طرف دیگر آزارم می دهد. با کمال تاسف متوجه شدم که برای برخی اندازه گیری ها باز باید مسیر بازگشت به انگلستان را دورتر کنیم. من از این حرکت های زیگ زاگ وار خسته و متنفر شده ام، از هرچه کشتی و دریا است متنفرم.
اکتبر سال 1836 - فالموت انگلستان (Falmouth)
بالاخره به منزل رسیدیم. سرم بشدت قاطی کرده اما دلم بسیار خوشحال است.
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
Big-Boss
16-04-2009, 15:42
داروین پس از بازگشت به لندن تبدیل به یک دانشمند ممتاز شده بود. چند ماهی از ورودش به لندن نگذشته بود که اولین مقاله علمی خود راجع به سفر به سواحل آمریکا را منتشر ساخت.
پس از آن بصورت جدی شروع به بررسی نمونه هایی که با خود به لندن آورده بود نمود. او سعی داشت عقاید و تئوری های خود را جع به تکامل را با نمونه هایی از پرنده های آورده شده بررسی کرده در صورت امکان تطبیق دهد.
گیاهان عجیب
او هیچگاه از اینکه یک گیاه شناس خبره نبود شکایت نکرد و در یکی از نامه هایش به استاد قدیمی خود جان هنسلو (John Henslow) در کمبریج چنین نوشت :
"می دانم که چیز زیادی راجع به گیاهان نمی دانم، شاید به اندازه ای که دانشمندان راجع به مردمان کره ماه می دانند."
در واقع اینگونه هم نبود چرا که هنسلو اصول جمع آوری و استدلال کردن راجع به گیاهان را به او بسیار خوب آموخته بود و به همین دلیل بود که او بصورت سیستماتیک نمونه های لازم را طی سفر خود جمع آوری نمود.
داروین با مشاهده نمونه گیاهان خیلی زود متوجه شد که اغلب آنها برایش بسیار عجیب و غریب هستند؛ به بیان دیگر نمونه آنها در هیچ جای دیگر مشاهده نشده است. به همین دلیل از هنسل کمک خواست تا در تجزیه و تحلیل آنها وی را یاری دهد.
او سعی داشت به این نتیجه برسد که علت تفاوت فاحش این گونه های گیاهی، دوری جغرافیایی این گیاهان با مناطق اروپایی است.
اما متاسفانه هنسلو نتوانست در مقابل افکار عمومی روحانیون شهر و خانواده مقاومت کند، لذا آنگونه که باید وی را یاری نداد و تنها در موارد بسیار محدودی آزمایشهایی را برای او انجام داد.
پرنده های جزایر گالاپاگوس
داروین از مجموعه جزایر Galapagos در سواحل آمریکای جنوبی تعداد زیادی از پرنده های کوچک را با خود به لندن آورده بود. تفاوت ظاهری این پرندگان برای او بسیار جالب توجه بود بخصوص هنگامی که متوجه شد همه آنها نوعی فنچ هستند. او در این باره نوشت :
"بنظر می آید که در ابتدا یک گونه ساخته شده است و بعد بتدریج بقیه گونه ها از روی آن درست شده اند."
پس از مشورت با یک پرنده شناس متوجه شد که از سه نمونه متفاوت دیگر پرندگان - مقلد (mockingbird) - آمریکایی که با خود آورده بود؛ دو نمونه متعلق به جزایر دیگری غیر از گالاپاگوس بودند ولی با این وجود به یکدیگر شباهت داشتند.
مشکلی که داروین داشت آن بود که هنگام جمع آوری نمونه ها اطلاعات کافی از جمله محل جمع آوری را ثبت نکرده بود، بنابراین به درستی نمی دانست که هریک را از کجا آورده است. اما آنچه مشخص بود این که با راهنمایی این پرنده شناس تا حدی تفکر قبلی او که دوری جغرافیایی می تواند باعث تفاوت گونه ها شود زیر سئوال رفت.
نکته ای که داروین را بسیار متعجب ساخت تفاوت شکل ظاهری منقار فنچ ها در حالی بود که همگی به خانواده فنچ تعلق داشتند. این موضوع باعث شد تا به این عقیده رایج که "گونه های یک خانواده دچار تغییر نمی شوند" بیشتر فکر کند.
شترمرغهای کوچک
اما گونه های شترمرغی که او از آمریکا با خود آورده بود خود سئوالات مهمی را مطرح می کرد. این شتر مرغ ها شبیه شتر مرغهای معمولی اروپا بودند اما در ابعاد بسیار کوچکتر. آیا هر دو آنها در گذشته های دور به یک ریشه مشترک باز می گشتند؟
یک جانور عجیب
از جمله نمونه هایی که داروین از آمریکای جنوبی با خود به لندن آورده بود جمجمه یک حیوان عجیب بود. او حدس می زد که مربوط به یک پستاندار منقرض شده بنام توکسدون (Toxdon) باشد.
داروین مشاهده کرده بود که بچه های اروگوئه ای از این جمجمه ها برای تمرین هدفگیری و بازی استفاده می کنند. او یک نمونه نسبتآ سالم را از آنها خریده بود و از این خرید خود بسیار راضی بود.
این نمونه دارای دندانهای نسبتآ سالمی بود که با کمال تعجب با نمونه جمجمه های برخی حیوانات که در ۱۳۰ کیلومتری لندن یافته بود مشابهت داشت.
داروین بعدها در نوشته های خود اینگونه آورد که :
"فسیل هایی که من از آمریکای جنوبی با خود به لندن آوردم از ضروری ترین اطلاعاتی بود که نظریه های مرا شکل داد."
ریچارد اون (Richard Owen) که یک زیست سناس با تجربه بود فسیل های این پستانداران را مورد آزمایش قرار داد و نتایج آنرا در اختیار داروین قرار داد.
آغاز تفکر جدی
داروین در یکی از دفترچه های یادداشت خود راجع به تغییر شکل گونه ها یعنی چیزی که ما امروزه تکامل می نامیم بصورت اجمال جملات، سئوالها و جوابهایی را مطرح کرد. یکی از این جملات این بود :
"گونه های گیاهان و جانوران ثابت نیستند، آنها در طول زمان دچار تغییر و تحول می شوند اما در عوض تمام آنها به یک جد مشترک باز می گردند."
به محض آنکه داروین بصورت جدی شروع به فکر کردن راجع به این سئوالها نمود با سرعت خیلی زیاد توانست پاسخ هایی را برای آنها پیدا کند. او توانست خیلی زود اولین درخت ساده و خام اولیه از گونه های جانوری را تهیه کند و آنرا "درخت تکاملی" (Evolutionary Tree) نامید.
با کشیدن این درخت او دیگر هیچ شکی نداشت که همه جانداران را می توان در یک خانواده بزرگ قرار داد که هر چه به سمت ریشه اصلی می روند به جد مشترک نزدیک می شوند و هرچه به سمت شاخ و برگ ها نزدیک می شوند به گونه های امروزی می رسند.
البته او در بالای درختی که کشیده بود نوشت : "من فکر می کنم" ؛ به شکل نگاه کنید.
داروین متوجه شده بود با وجود آنکه برخی از حیوانات در دریا شنا می کنند یا مانند خفاش پرواز می کنند و یا در خشکی راه می روند، اما در تمام موارد شباهت های بسیار زیادی میان دست و پای آنها وجود دارد.
او بر این عقیده بود که گروه بزرگی از حیوانات مانند پستانداران یقینآ به یک جد مشترک باز می گردند. جسارت او به حدی رسیده بود که می گفت :
"نگاه کنید؛ بال یک خفاش دقیقآ مشابه دست های یک انسان است!"
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
Big-Boss
16-04-2009, 15:47
پس از بازگشت از سفر و گذراندن یکسال دیگر در لندن، داروین 29 ساله در فکر ازدواج افتاد. اما همانند دیگر دانشمندان و اهل علم همواره در درون، با خود در جنگ بود که بدنبال علم برود یا تشکیل خانواده بدهد.
آیا ازدواج کردن و قبول مسئولیت همسر و فرزند می توانست مانع فعالیت های علمی او شود؟ او که یک همواره از روشهای سیستماتیک برای کار استفاده می کرد فهرستی از مزایا و معایب ازدواج را برای خود تهیه کرد و خیلی زود از دختری که از دوران کودکی اورا می شناخت، یعنی دختر خاله خود "اما ودجوود" (Emma Wedgwood) تقاضای ازدواج کرد. هر دو خانواده با این ازدواج راضی بودند و معتقد بودند که آن دو می توانند زوج خوبی برای یکدیگر باشند.
خوشبختانه این پیش بینی ها درست از آب در آمد و این دو سالهای سال در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی کردند. هر چند دو مشکل از ابتدای زندگی آنها اغلب باعث بروز ناخوشنودی در محیط خانواده آنها می شد.
داروین هرچه بیشتر وارد مسائل علمی می شد، بیشتر از مذهب فاصله می گرفت و تحمل این موضوع برای Emma سخت بود، هرچند در مجموع این داروین بود که سختی و نارحتی ها را تحمل می کرد و بسیاری مشکلات را در خود نگاه می داشت. نکته دوم بیماری بود که گریبان داروین را گرفت و تقریبآ تا پایان عمر وی را همراهی کرد.
ازدواج یا تجرد
همانطور که گفته شد داروین در سال 1838 فهرست مقایسه ای را برای خود آماده کرد. پدرش یکی از زیباترین دخترهای زمانه را به او پیشنهاد داد. ولی او همواره این شک را داشت که آیا ممکن است با ازدواج زندگی راحت و آزادی عمل در تحقیقات علمی را از دست بدهد یا خیر؟
آیا موقعیت کنونی خود بعنوان یک دانشمند را از دست خواهد داد یا نه؟ او هرگز دوست نداشت که تبدیل به یک مرد عادی زندگی شود.
آیا پس از ازدواج باید در خرج کردن دقت زیادی کند و دیگر نمی تواند برای خرید کتاب هزینه کند؟
آیا پس از ازدواج وقت با ارزش او ممکن است بیشتر و بیشتر بدون هدف از بین برود؟
به احتمال بسیار زیاد داورین هنگامی که این سئوالات را برای خود مطرح می کرد و روی کاغذ می نوشت به یاد Emma نبود، چرا که او بهترین و منطقی ترین انتخاب بود. خانواده ودجوود و داروین سالها بود که از طریق چند ازدواج با یکدیگر آشنا بودند و در آن زمان، Emma مناسب ترین سن را برای ازدواج با چارلز داشت.
در مقابل سئوالات منفی بالا داروین همواره علاقه زیادی به داشتن فرزند داشت، علاقه داشت با آنها بازی کند؛ چرا که معتقد بود بچه ها به مراتب می توانند بهتر از یک سگ برای او باشند!
داشتن یک خانه برای خود، کسی که مسئولیت کارهای خانه را بعهده بگیرد، حرف ها و غیبت های زنانه بکند و ... همه این ها از جمله جذابیت های ازدواج برای داروین بود، اما از دست دادن وقت را چکار باید کرد؟
همسر عزیز آینده من
داروین در بیستم ژانویه سال 1839 (حدود 167 سال پیش) نامه ای به Emma نوشت و در آن اینگونه آورد که :
"من فکر می کنم که تو توان این را داری که مرا آدم کنی و به من بیاموزی که در زندگی چیزهای بهتری از ارائه تئوری های علمی وجود دارند."
"عزیزترینم، من با جدیت تمام دعا می کنم که تو هرگز از تصمیمی که گرفته ای پشیمان نشوی، خداوند تو را حفظ کند."
اشکهای شادی
Emma می دانست که چارلز را خیلی دوست دارد ولی در عین حال با پیچیدگی ها چارلز و طریق زندگی کردن او بخوبی آشنا بود. والدین Emma در این فکر بودند که فرد دیگری را برای Emma انتخاب کنند. هر دوی آنها در موقعیت سختی قرار گرفته بودند، اما در نهایت هنگامی که هر دو با پدر Emma صحبت کردند، با ریختن اشکهای شادی، موضوع تا حدی حل شد.
Emma در پانزدهم نوامبر سال 1838 طی نامه ای به یکی از خاله های خود که بسیار او را دوست داشت و به او نزدیک بود می نویسد :
"او (چارلز) صادق ترین و شفاف ترین مردی است که تا بحال در زندگی دیده ام، هر حرفی که به زبان می آورد از درون قلبش بیرون می آید. بطور مشخص بسیار مهربان است ... صفات و رفتاری دارد که می تواند باعث خوشحالی و خوشبختی زندگی من شود."
هرچیزی که برای تو اهمیت داشته باشد، برای من هم اهمیت دارد.
پدر چارلز معتقد بود که او باید شک و تردید های خود در باره موضوعات مختلف (ازدواج، نگرش به زندگی، عقاید دینی و ... ) را برای خود نگاه دارد و تمام آنها را برای همسرش بازگو نکند. چرا که یک زن ممکن است نتواند این موضوعات را تحمل کند و از اینکه ممکن است همسرش به بهشت نرود دچار ناراحتی های بسیار شود.
ولی نامه ای که Emma پس از ازدواج برای چارلز نوشت نشان داد که لازم نیست نصیحت پدر، مو به مو اجرا شود. Emma در این نامه بیان کرد که خوب می داند که تحقیقات و بررسی های علمی برای او تا چه اندازه مهم هستند و خوب می داند که همسرش می خواهد پاسخ بسیاری از سئوالات در هستی را بصورت علمی بدست آورد. Emma به صراحت گفت که من از نتایجی که ممکن است به آن دست پیدا کنی نگران هستم.
او در قسمتی از نامه ای که در فوریه سال 1839 به چارلز نوشت اینگونه نوشت :
"درست است که درعلوم تا وقتی موضوعی ثابت نشده است قابل قبول نیست، اما باید بدانی که برخی از موضوعات خارج از محدوده عقلی انسان است و نمی توان آنها را با علم بشری اثبات کرد."
نکته جالب اینکه در انتهای صفحه این نامه که هم اکنون در موزه نگاهداری می شود داروین با دست خط خود اینگونه نوشته است :
"پس از آنکه من از این دنیا رفتم، بدان که من بارها و بارها این نامه را بوسیدم و گریستم."
مشکل داروین آن بود که در آن ایام، جزو معدود افرادی بود که به مطالعه و تحقیق راجع به تکامل علاقه داشت. او همواره به تفاوت میان گونه های مختلف از یک خانواده جانداران از علاقه داشت، هرچند بنظر می رسید سگها همیشه سگ، موشها همیشه موش و سارها همیشه سار بوده اند.
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
Big-Boss
16-04-2009, 15:51
داروین اغلب در حال مطالعه عمیق راجع به موضوعاتی بود که به آنها فکر می کرد. اواخر سپتامبر سال 1838 توجه او به مقالاتی که در باره توزیع و رشد جمعیت بود معطوف شد. یکی از این نوشته ها مربوط به یک اقتصاد دان بنام رورند توماس متیوس (Reverend Thomas Malthus) بود.
در این مقاله متیوس راجع به این موضوع که رقابت در ارتباط با دست یابی به احیتاجات اولیه زندگی باعث می شود جمعیت انسانها کنترل شود، بحث کرده بود.
داروین پس از خواندن این مقاله خیلی سریع متوجه این موضوع شد که چگونه می توان این نظریه را به کل طبیعت گسترش داد. او معتقد بود که تعدا جاندارانی که بدنیا می آیند بیشتر از آنهایی هستند که می توانند زنده بمانند. آنها بطور دائمی برای دستیابی به غذا و پناهگاه با یک دیگر به رقابت می پردازند و به این ترتیب رشد جمیعتی و گونه ای آنها کنترل می شود.
این نظریه در ذهن او این معنا را تداعی کرد که در یک گونه خاص از جانداران (گیاه یا حیوان)، آنهایی که توانایی مقاومت بیشتر در قبال نا ملایمات محیط را دارند، امکان زنده ماندن و ادامه زندگی بیشتری دارند. او همچنین به این نظریه فکر کرد که به احتمال زیاد نسل های بعدی این جانداران از ویژگی های مقاوم والدین خود بهره خواهند برد.
خواندن این مقاله باعث شد تا داروین متوجه شود که چگونه ممکن است نمونه های موجود در یک گونه از جانداران تفاوت های فاحش دیده شود، او معتقد بود که هر چقدر صفات مفید برای زنده ماند در نمونه ها بیشتر باشد آن نمونه رشد جمعیتی بیشتری پیدا خواهد کرد و در مقابل سختی های زندگی مقاومتر خواهند بود.
سه اصل مهم
داروین در یکی از دفترچه های یادداشت خود راجع به موضوع سازگاری جانداران - به معنی تغییر اندامها و خصوصیات بدنی جاندار - با محیط مطالبی نوشته بود که به طور قطع از مهمترین دست آوردهای تحقیقات وی بشمار می آید.
او معتقد بود که برخی شرط های اساسی برای ادامه زندگی همه جانداران صادق است؛ بعنوان مثال اینکه نوه ها به پدر بزرگ ها شباهت دارند، یا تمایل گونه ها بیشتر به بروز تغییرات کوچک در طول زمان است، بخصوص اگر این تغییرات فیزیکی باشند. او همچنین معتقد بود که در تمام گونه های جانداری باروری و تولید مثل بگونه ای صورت می گیرد که نوزادان متولد شده - یا گیاهان بوجود آمده - شبیه به والدین می شوند.
اواخر تابستان سال 1842 داورین احساس کرد که دیگر می تواند اطلاعات خود را جمع بندی کرده و روی کاغذ بیاورد. ایده های اصلی کاملآ مشخص بود، گیاهان و جانورانی که ویژگیهای مثبت و مفید برای زندگی دارند، بیشتر عمر می کنند.
داروین از اصطلاحی بنام Natural Selection (انتخاب طبیعی) را برای بیان این موضوع که گونه های قوی تر در طبیعت زنده می مانند، استفاده کرد.
این افکار داروین در واقع طرح مینیاتوری از نظریه بزرگی بود که او بعدها آنرا برای توضیح در چگونگی بوجود آمدن گونه های جانداران بیان کرد. او در این زمان بسیاری از عقاید اصلی خود را بیان نکرد و آنها را برای بیش از دو دهه در فکر خود نگاه داشت. اما چرا؟
تنها به یک دلیل، او احساس می کرد که هنوز نیاز به فکر کردن دارد، او احتمال می داد که عقاید اساسی و مهمی هنوز مانده که باید روی آنها فکر کند. او می دانست که باید شواهد بیشتری را برای اثبات نظریه خود بخوص برای افراد متعصب گردآوری کند.
او همچنین موقعیت را در آن زمان برای بیان عقاید خود مناسب ندید و از این می هراسید که بیان این نظریات، حمله به پایه برخی تفکرات مذهبی محسوب شود.
یک جمع بندی
داروین تابستان سال 1842 را به اتفاق همسرش Emma برای دیدار خانواده همسر، در یکی از مناطق آرام و زیبای روستایی گذراند. او با خود حدود 35 برگ از نوشته های قبلی، مقداری کاغذ سفید و یک مداد آورده بود. این نوشته های اولیه به صورتی بود که فقط توسط خودش قابلیت خواندن داشتند و نه شخص دیگری.
یکی از فرزندانش (ویلیام) بعدها نوشت : "این دست نوشته های اولیه پدر بیشتر شبیه مطالبی بود که شخصی آنها را بخوبی می داند و با قلم نوشته ها و خطوطی را در تشریح آنها کشیده است. آنها به هیچ وجه شبیه چیزی نبودند که بخواهی توسط آنها دیگران را متقاعد کنی."
در هر صورت در این ایام داروین بیشتر روی مسائل مربوط به فاصله جغرافیایی و اثرات آن در شکل گیری گونه های مختلف فکر و بررسی کرد. او در این زمان نوشت که :
" ... تفاوت گونه های جانداران بیشتر از آنکه به نوع آب و هوا و شرایط محیطی قسمت های مختلف جغرافیایی باشد، به موانعی مانند دریا، صحرا، سلسله کوه های بلند و ... مربوط می شود که مانع از عبور جانداران از آنها می شود ..."
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
vBulletin , Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.