PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : Warriors Orochi



صفحه ها : 1 [2]

morTeza.cs
14-01-2014, 16:20
کسی دیگه اینجا نمیاد؟:n03:

marde tanhayi
15-01-2014, 22:46
عجب این بازی سالهاست که تاپیک داره

یادش به خیر اول این بازی داینستر واریور بود یک بازی مبارزه ای مثل تیکن در پلی استیشن 1 بعد تو دو فغان کر و میدان باز نبرد شد

یادمه تو 2 یه lubu بود ایستاده بود وسط میدان ارتش می اومد جلو اون می ایستاد و نمی تونیست از اون رد بشه نمی شد کشتش می افتاد دنبالم چه عذابی که به ادم می داد یادش به خیر :n27: :n09:

حالا هم شده اروچی واریور فکر کنم بازی مثل wow ساختن و انلاین هست دنبالش نرفتم ولی چند باز انلاین رو جلو اسم بازی دیدم

یادش به خیر :n12:

marde tanhayi
16-01-2014, 09:31
هوس کردم با lu bu به افتم به جان بقیه دوباره نصب کردم

با داینستر واریور 2 این چه دورانی داشتم من

تو داینستر واریور 2 حافظه تو صندوق های داخل بازی بود اگه حافظه پیدا می کردم جشن می گرفتم چه حالی می داد وسط بازی سیو کردن به خصوص اگه lu bu وسط نقشه بود دیگه هیچ عید برام می شد که دارم سیو می کنم اگه کشته شدم می تونم دو باره با lubu به جنگم :n01:

BLAK LORD
16-01-2014, 20:53
باید X2رو در WU بازی کنی تمام پادگان های دشمن رو بگیری بعد سه تا SUPPIY CA PTAIN به شما میده بذار به قلعه خودی برن بعد KOTARO FUMA میاد نذار وارد قلعه بشه و سریع بکشش و بعد فرمانده دشمن رو بکش.:n16::n06:

BLAK LORD
16-01-2014, 21:01
من اینکارو کردم جواب نداد میشه کمکم کنی؟:n29::n18:

BLAK LORD
16-01-2014, 22:55
من تمام مرحله های 7 استوری ها رو متابق دستور العمل پیش می رم ولی مرحله های 7گروه های SWوSHU انلاک نمی شن. چرا؟؟؟کسی میدونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟:n13::n18:

Demon King
16-01-2014, 23:37
دوست عزیز اگه تاپیک رو مطالعه کنی جواب همه ی سوالات نوشته شده در ضمن با اواتارت خیلی حال کردم ایول...

BLAK LORD
17-01-2014, 20:29
مرحله 7 wu کفر منو در او وورده هر کاری میکنم مرحله x8 انلاک نمی شه.راه دیگه ای برای انلاک اون نیست؟؟؟؟؟؟؟؟کسی می دونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟:n28::n13::n28::n13::n28 ::n13::n28::n13:

BLAK LORD
18-01-2014, 18:06
علی جان (demon king) سیو کامل بازی warriors orochi1 رو داری ؟ اگه داری و برات مشکلی نیست می تونی اونو به این ادرس بفرستی؟ yaghotblak12345@gmail.com

Demon King
18-01-2014, 18:14
حسین عزیز توی این تاپیک لینک نمیذارم ولی نیم ساعت منتظر بمون یه تاپیک بهت معرفی میکنم برو اونجا هر چی سیو و ترینر خواستی هست خودم اونو ساختم فعلا ... در ضمن ادرس تاپیک رو همینجا میذرما سر بزن

Demon King
18-01-2014, 18:42
Warriors Orochi , Samurai Warriors2 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])حسین جان بیا اینم ادرسش ببخشید منتظر موندی اگه خواستی از این به بعد اونجا میتونی فعالیت کنی...

BLAK LORD
18-01-2014, 21:11
علی جان دست درد نکنه خیلی عاااااااااااااااالی بود.:n19::n19:فقط نمی دونم چرا سیو کامل بازی warriors orochi1 دانلود نمی شد:n13::n13:

Demon King
18-01-2014, 22:03
تست کردم مشکلی نداشت !!!

BLAK LORD
19-01-2014, 10:49
مشکل از سیستم من بود.:n01: راستی علی جان دست در نکنه سیو بازی فوق العاده بود.:n19::n12::n19::n12::n19:

BLAK LORD
20-01-2014, 14:19
کسی می دونه warriors orochi2رو می تونم از از کجا دانلود کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟/:n13::n13:

mahdi 2102
29-01-2014, 13:54
چه جوری میشه orochi x را در بازی warriors orochi 2 باز کرد:n04:

BLAK LORD
06-02-2014, 15:28
katsuie Shibata و Kojiro Sasaki در warriors samurai2 فقط بادیگاردهستند؟؟؟:n05::n27::n05::n2 7::n05:

BLAK LORD
07-02-2014, 18:39
داستان بازی راجب 4قبیلس
(شو)Shu
"لیو بی"دستگیر و قرار بود کشته شود در حالی که "ژاو یون" در" قلعه ی اویدا"نگه داشته،شده بود وقتی او تمام امیدیش را برای بازسازی "شو" از دستداده بود،بدست "سو زی"،"یوشیهیرو شیمازو"و"شینگسای"نجات پیدا کرد.سو زی به او گفت که لیو بی هنوز زنده است.ژاو یون ازشنیدن این خبر خوشحال شد و برای نجات اربابش مسافرت خود را شروع کرد.در این میان،ژاویون خبری دریافت کرد که اربابش مکان خاصی است به هر حال انها فریب خورده بودند که باعث از دست رفتن روحیه ی ارتش شد. در(Hasedō) بعد از نجات دادن اسیر "یوی ینگ" ژاو یو فهمید که متخصص جنگی شو،"ژوگی لیانگ"برای اروچی کار می کند،که این موضوع انها را گیج کرد.در قلعه ی ایدو(Edo Castle) جنگ غیر منتطره با "کوان یو"و"ژنگفی" برادران لیو بای،جنگی که اونا میکردن از جمله ژوگی لیانگ،فقط بخاطر اینبود که اون برادرشان را زندانی نگه داشته است،با امید و منطق اونا دیدن که حاکم مستبد اونها در حال نابودی است،انها به شو ملحق شدند تا اروچی را شکست دهند.
(وو)Wu
در قلمرو "وو"اروچی خانواده ی "سون"را ساکت نگهداشته.همینطور "ایه یاسو توکوگاوا"، با زندانی کردن پدر "سونسی"،"سون جیان".گونه ی پاداش،هر گاه سون سی یکی از ماموریتها را بهاتمام رساند اروچی یکی از اسیرانش را ازاد می کند.نا خشنودی اصلی سون سی از جانبخواهر و برادرش است که فکر می کنند ادم خودخواهی است، و تمرد اروچی را فراموشکردند.در این میان سون سی توسط برادرش "سون کوان" مورد حمله قرار گرفت وپی در پی شکست می خورد،برای همین اعلام شد که او و سون جیان در(Komaki-Nagakute) اعدام شوند،که سون سی با موفقیت انها را نجات داد.خوشبختانه بعداز به هم پیوستن،خانواده ی سون، وو را به سمت شکست اروچی هدایت کردند.
(وی)Wei
در این داستان،"ساو پی"بعد از گم شدن پدرش"ساوساو" رهبری"وی" را به عهده می گیرد.بعد از پیشنهاد اتحادی که توسط"دا جی" (متخصص جنگی اروچی)داده شد.ساو پی قبول کرد که با اروچی متحد شود.طبق اتحادی ساو پی باید هرشورشی بر ضد اروچی را سرکوب می کرد.دا جی برای زیر نظر داشتن ساو پی،میتسوناری ایشیدا را در وی قرار داد.بعد از مدتی رابطه ساو پی و ایشیدا بهتر شد و کم کم شروع به سرپیچی از دستورات اروچی کردند.دا جی ناگهان ساو پی را در حال ازاد کردن سون سی که دست انها اسیر بود دید.با تشویق "نوبوناگا اودا" و"شاهودون" که ضد اروچی بودند،به همراه "شاهویوان" و "پانگتونگ" به وی ملحق شدندو در اواخر داستان درمنطقه ی (Yamazaki) "دیان وی"و"ساو ساو" برای کمک به انها ظاهر شدند.وبا شکل گیری وی قدرتمند و افزایش روحیه ی سربازان و دلسردکردن دشمنانشان وی سرانجام اروچی را شکست داد.
(سامورای)samurai
اینجا،"نوبوناگا اودا"،"کنشین اویسوگی"و"شینگن تاکدا" سه دایمو قوی که هر سه در برابر اروچیمقاومت می کنند ولی حاضر نیستند باهم اینکارو بکنند.هر کدام از دایمو ها بجای اینکه شکست دادن اروچی را در اولویت قرار دهند سعی میکنند افرار بیشتری با خود متحد کنند تا خود را قویتر نشان ​دهند.درحکایات گفته می شد که نوبوناگا توانایی پیشگویی اینده را داشت و با گذاشتن نقشه های پیچیده همراه ساو پی ضربه های ناگهانی و سنگینی را به اروچی وارد میکرد و"ساکون شیما" را به کمک وو فرستاد.سرانجام هر سه دایمو برای شکست دادن اروچی باهم متحد شدند.بعد مدتی متحدان به منظور اماده شدن برای جنگی که در اینده قرار است صورت بگیرد،تقسیم شدند.
امید وارم خوشتون آمده باشه









Warriors orochi
به بازیکن اجازه میده سه نفر رو برای مبارزه در میدان جنگ انتخاب کنه و در یک زمان فقط میتونه با یک نفر بازی کنه. گر چه بازیکن سه جنگجو انتخاب کند اگر یکی از جنگجویان بمیرد به شکست کل مر حله منجر می شود. همکاری با بقیه ی دوستان در جنگ باعث افزایش میزان صحت می شود. ویژگی ای که باعث دلگرمی بازیکن می شود اینه که به همراه نیرو های متحد جنگ می کند. همه ویژگی های شخصی به دسته قدرت و سرعت و تکنیک تقصیم می شوند. یه کاراکتر از هر درجه باعث میشه که مهارت درخشندگی (flash skill) اجرا بشه که باعث شکسته شدن سپهر دشمن می شود. افزایش امتیاز ها که با به اتمام رساندن مراحل بدست میاد برای با لا بردن سطح کاراکتر و پیشرفته کردن اسلحه از ان استفاده می شود.
.از ایتم های منحصر به فرد برای بهتر اجرا شدن حرکات خاصی استفاده میشود.هر کاراکتری ایتم مخصوص خودش رو دارد،و نیازهای خاصی دارند که انها را برطرفکنند.با انجام دادن این حرکات خاص،می توان اسلحه ها را نیز به درجات بالاتری ارتقاداد،با استفاده کردن از تکنیک ادغام اسلحه.از عناصر مثل اتش،یخ،چندگانگی،چابکی، شجاعت می توان با به دست اوردن امتیاز انها رو ارتقا داد.هرکدام از این عناصر تاثیر خاصی بر اسلحه دارد.:n06::n05:

orochi x
15-02-2014, 22:30
چه جوری میشه orochi x را در بازی warriors orochi 2 باز کرد:n04:
باید تمام دریم مود dream mod رو تموم کنی:n05:



katsuie Shibata و Kojiro Sasaki در warriors samurai2 فقط بادیگاردهستند؟؟؟
:n05::n27::n05::n27::n05:
بله ولی در wo2 samurai warriors exterme legend میشه آنلاکشون کرد

اگه میخوتید لینک دانلود musou orochi z رو بذارم

BLAK LORD
17-02-2014, 15:33
اگه میخوتید لینک دانلود musou orochi z رو بذارم

سلام. اگه میشه لینک دانلود بازی musou orochi z بذار:n16::n05:

orochi x
17-02-2014, 22:58
Ok
لینک دانلود اشتباهی بود لینک خرید دارم
از ی سایت معتبر

javade_reza
27-05-2014, 14:35
سلام من یک سوال دارم چجوری بایداون جعبه که توی همین عکس کنار آدمک تقییرلباس هست رو آزاد کرد.تازه به چه دردی میخوره:n03::n03::n03::n15::n15::n15::n29::n2 9::n29::n27::n27::n27:

javade_reza
27-05-2014, 14:39
سلام من یک سوال دارم اون جعبه که تو عکس کنار آدمک تغییر لباس Mitsuhide Akechi به چه درد میخوره و چطوری آزادمیشه:n03::n03::n03::n29::n29::n29::n27 ::n27::n27::n15::n15::n15:

javade_reza
27-05-2014, 19:51
به نام ارو
سلام.
خوبيد دوستان؟
نقد بازي جنگ جويان اوروچي:


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نام كامل بازي: warriors orochi

نام هاي ديگر:w o

سبگ: action تاريخي

كشور سازنده:ژاپن


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سيستم مورد نياز:
CPU:1800MH
RAM:256
VGA:128
HDD:4.5GB


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داستان بازي:
داستان بازي از آن جايي شروع ميشود كه wu و shu و wie كه توسط نوبوناگا اودا ، سون سه و جنگ جويي كه اسمش رو يادم نمياد رهبري ميشدند و براي جنگ با يك ديگر براي فتح چين آماده ميشدند.
در همين حال توسط عامل ناشناخته اي كه بعدا معلوم ميشود اوروچي بوده است هر سه به سرزمين سحرايي اي ميروند.
شما بايد در نقش اين سه(كه بعدا اضافه ميگردد) براي فتح و آزاد كردن سرزمين اوروچي و خود به دست گرفتن آن يك ديگر را متحد و با اوروچي ميجنگند.
البته خانواده ي wu براي آزادي اين سرزمين تلاش ميكنند نه براي حكومت به آن.
شما ميتوانيد سه نفر را انتخاب كرده و با آنان به جنگ رويد.آن ها قابل تعويضند...
اشخاص بازي(فقط لرد ها و بعضي از فرمانده ها):
نوبوناگا اودا:وي رهبر ارتش wie بوده و توانايي اي قابل ستايش در شمشير زني دارد.
ميتسوهيده آكچي:وي نيز در wie به خدمت به رهبرش نوبوناگا ميپردازد.اما در اصل با او دشمن است.
سون سه:وي دومين رهبر گروه wu بوده و پسر بزرگ ترين رهبر wu
است.
هانزو هوتوري:وي نيز به سون سه خدمت ميكند.
خواهر سون سه:وي پس از دو برادر سون رهبر گروه wu خواهد شد.
برادرش:وي نيز پس از برادر سون سه رهبر خواهد شد.
پدر سون سه:وي بزرگ ترين رهبر گروه بود و حماسه آور ترينِ گروه wu بود.او مقامش را به سون سه تحويل داد اما پس از مدتي براي جنگ با اوروچي دوباره مقام خود را گرفت!!!
از گروه shu به اندازه ي كافي اطلاعات ندارم شرمنده.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جذابيت هاي بازي:
1_حمله هاي غافل گيرانه ي دشمن مثلا يك عالمه ميكشي ميبيني يكي بي دفاعه و قوي نيست و با كشتن اون مرحله تموم ميشه اما راه زيادي مونده ييهو تمام راه پر ميشه از دشمن!!!
2_بعضي از خيانت هاي نيرو هاي خودمون و يا نيرو هاي ذخيره مون.
3_زمان!
4_نقشه هايي كه ميكشيد براي فتح دشمن.
5_آيتم.
6_زياد بودن تعداد نفرات دشمن نسبط به خودمون.
7_قابليت كشتن افراد زياد و اين كه محدوديتي نداره.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بيشتر بدانيم:
اين بازي تو قسمت free play اش ميتونيد خيلي راحت ببريد چون هر شخصيتي رو كه بخواهيد ميتونيد بياريد.
سه شخصيت قوي بازي كه من حتي يك بار هم نباختم:
ميتسوهيده آكچي ، هانزو هوتوري ، و پسر نيزه دار ارتش shu


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نتيجه:
اين بازي ارزش بازي كردن داره هيچ بشينيد پا نميشيد!
با تشكر.
منبع:darth_vader(خودم)
حق مطالب بالا محفوظ ميباشد.




سلام اون جعبه که کنار آدمک تغییر لباس است چیکار میکنه و چجوری آزاد میشه.

Demon King
27-05-2014, 21:03
اون جعبه آخرین عکس هر کاراکتر هست و وجودش نشون میده که آخرین عکسش رو آنلاک کردید.

پارسا۹
06-06-2014, 16:43
سلام ببخشید چطوری tadakatsu honda رو ازاد کنم هر کار میکنم نمیشه خواهشا سریع پاسخ دهید با تشکر فراوان:n02:

hossein blak
07-06-2014, 13:24
پارسا۹سلام ببخشید چطوری tadakatsu honda رو ازاد کنم هر کار میکنم نمیشه خواهشا سریع پاسخ دهید با تشکر فراوان:n02:

اگه منظوره تو در بازی wo1هست که اینطوریه:باید در 7xهر استوری این کار هایی که میگم انجام بدی:
wu:بعد از باز گشت دوم تاداکاتسو هوندا 2دقیقه ای فرمانده دشمن رو بکش.
wei:شما باید دو تا پسر تاداکاتسو رو زنده نگه دارید.
shu:هر سه تا peaseht زنده به مقصد برسند.
sw:با ید mesenjer به مقصد برسه بعد لوبو با تاداکاتسو با هم صحبت می کنند . بعد از صحبت انها لوبو رو بکشید.بعد حتما صبر کنید تا نیروی کمکی برسه بعد ماسا مونه داته رو بکشید.

پارسا۹
07-06-2014, 16:51
خیلی ممنون واقعا متشکرم راستی منظور شما در wuبعد از بازگشت دوم تاد اکاتسو هندا فرمانده اصلی در دو دقیقه بکشی یعنی خود تاداکادسا هندا یا نه dong zou :n02:

پارسا۹
07-06-2014, 17:24
سلام ببخشید راستی درsw در اخر بعد از کشتن لوبو منظورتون یار خودی که باید صبر کنیم بیاد یا نه سرباز تاداکاتسو هندا و خودش .منتظرم با تشکر:

پارسا۹
07-06-2014, 18:28
سلام من همه ی 7x هارا رفتم اما نمیدونم چرا تاداکاتسو را نگرفتم همه ی ادم ها ها ی این بازی رو گرفتما فقط تاداکاتسو و اروچی موندن خواهشا کمک کنین منتظرم:n28::n28: با تشکر

hossein blak
07-06-2014, 21:13
سلام من همه ی 7x هارا رفتم اما نمیدونم چرا تاداکاتسو را نگرفتم همه ی ادم ها ها ی این بازی رو گرفتما فقط تاداکاتسو و اروچی موندن خواهشا کمک کنین منتظرم:n28::n28: با تشکر
باید مراحلی که گفتم رو به ترتیب انجام بدی

hossein blak
07-06-2014, 21:16
سلام ببخشید راستی درsw در اخر بعد از کشتن لوبو منظورتون یار خودی که باید صبر کنیم بیاد یا نه سرباز تاداکاتسو هندا و خودش .منتظرم با تشکر:
یارانه تاداکاتسو به رنگ زرد هستند ولی نیروی کمکی به رنگ آبی هستش (در نقشه)تو باید منتظر یاران آبی باشی

hossein blak
07-06-2014, 21:19
خیلی ممنون واقعا متشکرم راستی منظور شما در wuبعد از بازگشت دوم تاد اکاتسو هندا فرمانده اصلی در دو دقیقه بکشی یعنی خود تاداکادسا هندا یا نه dong zou :n02:
در اون مرحله تو باید دو بار تاداکاستو هوندا رو شکست بدی بعد از اینکه این کارو کردی به سمت یاران دشمن حرکت کن . تاداکاستو هوندا اول ضاهر میشه و ناپیدمیشه و بعد دو باره ظاهر میشه در همین لحظه باید
dong zou رو بکشی.

hossein blak
07-06-2014, 21:24
امید وارم موفق بشی من که خیلی تلاش کردم تا تونستم

پارسا۹
07-06-2014, 22:57
خیلی خیلی ممنون باشه به توصیعه های شما عمل میکنم خدا کنه موفق بشم دعا کنید :n02::n02:

پارسا۹
08-06-2014, 00:18
سلام هرکار کردم chapter7x sw نه فرمانده ابی نه سربازان ابی اومد فقط مثل اینکه یه سری سربازان در وسط نقشه اومدن اما نمیدونم اونا بودن یا نه فرمانده دشمنم میخواست اونارا بکشه :n29:.راستی شما سیو‌کامل بازی warriors orochi 1 در دسترس دارید اگه دارید ممنون میشم بهم بگین منتظرم::n06:

پارسا۹
08-06-2014, 00:51
سلام با تشکر فراوان من تاداکاتسو هندا و اروچی رو ازاد کردم هه ی ادم ها رو گرفتم ممنون از راهنمایی های شما:n19::n20::n02:

پارسا۹
08-06-2014, 01:01
ببخشید چطوری شمشیر ۴اروچی و تاداکاتسو هندا رو بگیرم

hossein blak
08-06-2014, 08:57
سلام پارسا جان.اول بگم که خوشحال شدم تونستم کمکت کنم .
یه پیشنهاد دارم واست اگه نتونستی جواب سوالاتت رو اینجا بگیری حتما بهت بیشنهاد می کنم به اینجا بیا
2 Warriors Orochi , Samurai Warriors ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])من در اون جا با نام کاربری blak lord فعالیت می کنم.اگه خواستی از الان به بعد اونجا فعالیت کن.:n06:

hossein blak
08-06-2014, 08:58
اینم بگم که سایتی که پیشنهاد دادم کلی سیو داره

پارسا۹
08-06-2014, 14:06
باشه حتما ممنونم:n02:

hossein blak
10-06-2014, 16:44
کسی میدونه warriors oroch2,3برای چه کنسول هایی اومده؟:n05:

hossein blak
10-06-2014, 16:46
طریقه آزاد کردن Zhen Ji تو بازی Warriors Orochi:

مرحله: گروه Wei و مرحله 6x

برای آزاد کردن Zhen Ji باید یک افسر قدرتمند مثل تاداکاتسو رو انتخاب کنین. چون توی این مرحله باید سریع عمل کنید. (مهم نیست چه کسی رو انتخاب میکنید).

کمی که از زمان بازی گذشت و سربازان و افسران رو کشتید Kotaro تعداد 6 Sorcerer (جادوگر) به 6 مکان مختلف می فرستد.

شما باید به این 6 مکان رفته و خودتان جادوگران رو بکشید.

توجه*: نباید اجازه بدین که افسران دیگر جادوگران رو بکشند. و فقط شما باید اونها رو بکشید.

سپس Cao Pi جعلی آمده و به Zhen Ji حمله میکند. قبل از کشتن او باید تمامی Sorcerer ها رو کشته باشین. سپس Cao Pi رو بکشین.

اینجا باید سریع عمل کنید و پس از کشتن Cao Pi سریعا Kotaro و بقیه افسران رو بکشید و در آخر هم Dong Zhuo رو شکست بدین:n05:

hossein blak
10-06-2014, 16:47
Kenshin Uesugi:

شما باید مرحله Conquest for Kyushu یا همون Dream رو بازی کنین.
دوباره میگم. یه دور متن رو خوب تا آخر بخونید و سپس دوباره از اول انجام بدین. چون ممکنه خوب متوجه نشده باشین و اعصابتون خورد میشه.

به صورت خلاصه:

*فعال کردن و رویداد چشمه آب جوش
*به دام افتادن در داخل پادگان شمال غربی
*شکست دادن به ترتیب Mitsuhide و Ranmaru

به صورت کامل:

شما بازی رو در جنوب شروع میکنید. به سمت غرب رفته و به شمال سر بزنید, و از راه تنگ و باریک سمت شمال عبور کنید و دژ در نزدیکی خود را تصرف کنید. به زودی سانحه فوران آب جوش رخ میدهد (یه کم که از راه باریک گذشتید از دو طرف سنگها, آب جوش میاد) و راه برگشت شما بسته میشه.
شما الان باید مسافت طولانی رو از طریق راههای فرعی عبور کنید. به سمت شمال رفته و سپس به سمت شرق برین. از main camp عبور کرده (همون جایی که Shingen Takeda و افرادش بازی رو شروع کردن) و به قلعه Tsuruga برین.

اطلاعات: اگر شما نمیدونین که قلعه Tsuruga کجا هست, کافیه استارت بزنین. روی نقشه و سمت شمال شرقی سه محل به نام: Geyser و Volcano و Tsuruga Castle هست که با یه خط به نقشه وصل هستن و مکان این سه رو نشون میدن. اگر دید خوبی نداشتین میتونین با کلیدهای T,f,g,h نقشه رو جا به جا کنین.

همان جایی که Shingen قبلا با نیروهای Hashiba گلاویز شده بود. زمانی که شما به قلعه Tsuruga رسیدین, باید تمام ژنرال های Hashiba رو شکست بدین. حالا صبر کنین تا دروازه های غربی قلعه Tsuruga باز بشن. سپس با عجله به Main Camp خودتون Uesugi برین سپس Kageie Kagizaki و Kanetsugu رو با شکست دادن تمامی ژنرال های دشمن در جنوب نجات بدین.
بعد از این نقطه Yukimura به مشکل برخورده و به کمک نیاز دارد پس به سمت شمال و پیش اون برین. نیروهای متحد خودتون رو با شکست دادن Nene و Toshiie Maeda و Nagachika Kanamori که توی حالت XL قرار داره, نجات بدین.
سپس به اردوگاه شمال غربی یعنی جایی که Yoshihiro's اونجا هست رفته و قبل از اینکه نیروهای شما به داخل اردوگاه برن سریعا به داخل اردوگاه برین. بعد از اینکه دروازه بسته شد, Yoshihiro و Yoshihisa Shimazu و No و Nobutada Oda که برای شما کمین کرده بودند, به سمت شما می آیند. شما توی دام افتادین. پس همه ی اونها رو بکشین و با تمام سرعتی که میتونین از Main Camp خارج بشین.
اول به main camp که Takeda اونجا هست برین و ژنرال های موجود در اونجا رو نابود کنین. Ranmaru به شما نزدیک هست و به سمت شما می آید. ولی شما زمان زیادی برای اون ندارین. در عوض, به جایی که Mitsuhide's اونجا هست برین و با هر دوی اونها در بیفتین. به خاطر داشته باشین که شما اول باید Mitsuhide رو شکست بدین و سپس Ranmaru. وقتی که هر دوی اونها مردن, یک واحد حمل و نقل یا transport units در Main Camp خودتون Uesugi ظاهر میشه.

نکته: واحد های حمل و نقل رو در نقشه به صورت یک دایره قرمز رنگ که کمرنگ و پررنگ میشه نشون میدن.

به اونجا رفته و کاپیتان اونها رو بکشین و سلاح رو بگیرین. سپس باقی ژنرال های دشمن رو بکشین. و در نبرد نهایی که با Yoshihiro و برادرش Yoshihisa دارین برنده بشین. :n05:

در sw2

hossein blak
10-06-2014, 16:48
روش آنلاک کردن اسلحه ی نهایی No :
در سختی Hard یا Chaos در منطقه ی Incident at Honnoji بازی کنید. تمام ژنرال هایی را که به Nobunaga Oda حمله میکنند بکشید و از او دفاع کنید. بعد از به آتش کشیده شدن ساختمان ها وبسته شدن راه اصلی به نزد Nobutada Oda فته صبر کنید ماموریت نجات او را دریافت کنید ژنرال های محاجم را بکشید و سریعا نزد Nobunaga برگردید و از او در برابر ژنرال هایی که بعد از آتش سوزی به او حمله میکنند نجات دهید شما باید همه ی ژنرال ها به جز Mitsuhide Akechi را بکشید بعد از ظاهر شدن Mitsuhide ، Ranmaru Mori به او حمله میکند صبر کنید تا از شما در خواست کمک کند و بعد به سوی او راهی شوید کنار او باشید و هیچ کس را شکست ندهید تا ماموریت دفاع از او را دریافت کنید بعد از دریافت ماموریت به پایگاه خود بروید و بگذارید Ranmaru شکست بخورد بعد از شکست Ranmaru واحد انتقال ظاهر میشود اسلحه را از این واحد بگیرید و Mitsuhide را در پایان شکست دهید. :n05:

hossein blak
10-06-2014, 16:49
روش آنلاک کردن اسلحه ی نهایی Shingen Takeda :
در سختی Chaos یا Hard ر منطقه ی Nagashino بازی کنید.ابتدا Kagetada Matsudaira را بکسید و بعد از باز شدن دروازه قلعه ی Nagashino ا تصرف کنید وژنرال هایی را که به سمت این قلعه ها می آیند را شکست دهید واز قلعه های دیگر دفاع کنید این کار با کشتن Tadatsugu Saika امکان پذیر است. بعد از کشتن او به سمت جنوب بروید و از آنجا به سمت غرب بروبد ماموریتی دریافت میکنید که در آن باید از قلعه ی Tobigasu garrison محافظت کنید که برای این کارباید Mitsuhide Akechi را شکست دهید.بعد از این کار بع قلعه ی Nagashino برگردید و از دروازه ی شرقی آن به سمت Maruyama Garrison حمله کنید و Hideyoshi Hashibaرا شکست دهید و بعد به سمت جنوب به سرعت بتازید و Tadakatsu Honda را بعد از این که پیامی به شما مخابره و از مکان خود شروع به پیشروی کردبکشید بعد از این که شما این ماموریت ها را درست انجام ادید بارندگی شروع میشو و دسته های تیرانداز Nobunaga پراکنده خواهن شد در همین موقع Shingen دستور حمله میدهد و تیم تدارکات (واحد انتقال) در جنوب نقشه ظاهر میشود.باکشتن این واحد اسلحه ی نهایی خود را از آنها بگیرید و ددر آخر Nobunaga Oda را شکست دهید. :n05:

hossein blak
11-06-2014, 11:47
نحوه انلاک Keiji Maeda در Samurai Warriors :
رفتن مرحله های Yukimura برای انلاک Kanetsugu و رفتن مرحله های Kanetsugu برای انلاک Keiji , Kenshin:n05:

hossein blak
11-06-2014, 11:47
نحوه انلاک Kotaro Fuma در Warriors Orochi :
Chapter X2 رو با Wu بازی کنید 3 تا پادگان رو تصرف کنید وهمه ی سوپلی هارو به قلعه برسونید وسپس قبل از این که Kotaro وارد قلعه شما شود اورا بکشید وبعد از پایان مرحله انلاک میشه. تشکر یادتون نره:n05:

hossein blak
11-06-2014, 11:48
نحوه داشتن اسب در Warriors Orochi :
در قسمت Abilities گزینه ای به نام Cavalier وجود دارد که اگر تعداد اون ها به 10 رسیده باشه وشما این توانایی را انتخاب کنید در ابتدای مرحله اسب Lu Bu یا Keiji برای شما خواهد امد برای گرفتن Cavalier ها باید Team INFO رفته و وارد ABILITY ACQUISITION هر کاراکتر شده وببنید برای گرفتن توانایی مورد نظر نیاز به چه کار هاییست مثلا باید 60 نفر را بکشید یا 3 افسر را بکشید اگر کار را درست انجام دهید ABILITY را به شما خواهد داد وبرای گرفتن همه ی ABILITY ها لازم است همه ی کاراکتر هارا انلاک کرده باشید

hossein blak
11-06-2014, 11:50
نحوه انلاک عکس اخر Dian Wei :
Chapter x8 رو با Wei بازی کنید و 500 نفرو بکشید وسپس LuBu رو باکشتن سریعش تحت تاثیر قرار بدید .حالا یه جعبه ظاهر میشه اونو بخورید تاعکس اخر این شخصیت رو بگیرید .:n05:


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

hossein blak
11-06-2014, 11:52
حوه انلاک عکس اخر Meng Huo :
Chapter 6x رو با Shu بازی کنید تمام یاران Musashi رو نجات بدید و Lu Bu و دیگر افسر هارو بکشید این باعث میشه Musashi نتونه سد رو باز کنه اگه Musashi سد رو باز کنه عکس رو نمیگیرید سپس بیش از 300 نفرو بکشید حال یه جعبه ظاهر میشه اون رو بخورید تا عکس اخرو بگیرید:n05:

hossein blak
11-06-2014, 11:53
نحوه انلاک دو بادیگارد Katsuie Shibata و Kojiro Sasaki در Samura Warriors 2
Katsuie Shibata " باید مرحله ای به نام Woeful Beauty رو در 76F Servival Mode بازی کنید و همه طبقات رو درست انجام بدید ودر طبقه اخر Katsuie Shibata رو بکشید.بعد Katsuie توقسمت بادیگارد ها انلاک میشه."
Kojiro Sasaki " باید مرحله ای به نام Employment Opportunity رو در 76F Servival Mode بازی کنید و همه طبقات رو درست انجام بدید ودر طبقه ی اخر Kojiro Sasaki و Musashi Miyomoto رو بکشید بعد Kojiro در قسمت بادیگارد ها انلاک میشه." :n05:

hossein blak
11-06-2014, 11:53
نحوه انلاک اسب Moon Child در Samurai Warriors 2
باید در قسمت Servival Mode مرحله ای به نام Shopkeepers Escort در 71F رو برید ودر همه طبقات از Supply Captain مراقبت کنید بعد اسب Moon Child در قسمت اسب های Shop انلاک میشه.:n05:

hossein blak
11-06-2014, 11:54
نحوه انلاک Cao Ren
باید chapter x5 رو با Sw بازی کنید در ابتدا Shingen و Kenshin رو نجات بدید.
بعد یکی یکی اسب سوار زرد ظاهر میشه همه ی اون هارو به مقصد برسونید بعد Cao Ren به یکی شون حمله میکنه Cao Ren رو بکشید بعد از پایان مرحله این
کاراکتر انلاک میشه:n05:

hossein blak
11-06-2014, 11:55
نحوه انلاک Sima Yi
باید chapter x6 رو با Sw بازی کنید وتمام افسر هارو بکشید و نگذارید هیچ کدام از نقشه های Sima Yi عملی بشه:n05:
نحوه انلاک سلاح چهارم ها در Warriors Orochi
باید با هر کراکتری که سلاحشو میخوای رو خیلی سخت بازی کنی و ببری:n05:نحوه انلاک Dong Zhou
chapter 4x رو با sw بازی کنید تمام Supply Captain هایی که برای Dong Zhou طلا میبرند رو بکشید که تعداد اون ها 3 عدد است. بعد از این کار Dong Zhou انلاک میشه.

hossein blak
11-06-2014, 11:56
نحوه انلاک سلاح چهارم Okuni
مرحله ای به نام Traveling Dencer رو بالای طبقه ی 51F در Survival Mode بازی کنید این مرحله رو کامل و درست انجام بدید تا سلاح چهارم Okuni انلاک بشه.:n05:

hossein blak
11-06-2014, 11:57
نحوه انلاک سلاح چهارم Ranmaro Mori
Mitsuhide Request3 رو در 41F بازی کنید تا Keiji Request 2 در31F بازبشه اون رو هم برید تا Keiji Request 3 در 46F باز بشه این مرحله رو برید ودر طبقه 50 F صبر کنید تا Keiji دشمن بشه بعد اونو بکشید وسلاحتونو از اون بگیرید:n05:

hossein blak
11-06-2014, 11:57
نحوه انلاک Orochi
اگه همه کاراکتر های Warriors Orochi رو انلاک کنید Orochi هم انلاک میشه:n05:

hossein blak
11-06-2014, 11:58
نحوه انلاک Persian Mere (اسب Masemune) در Samurai Warriors 2
باید Medicine Hunt رو در Survival Mode بازی کنید تا مرحله ی Transport Recue در 71f باز بشه اگه این دو مرحله رو درست انجام بدید اسب Masemune در قسمت اسب ها انلاک میشه.:n05:

hossein blak
11-06-2014, 11:58
نحوه انلاک سلاح چهارم Magoichi saika
escape from honoji رو در سختی زیاد بازی کنید ابتدا چند دهقان جلویتان را نجات دهید بعد وقتی No و Ranmaro رو دیدید اونا رو بکشید بعد چند روستایی رو نجات بدید حال Nobunaga رو بکشید بعد از مرگ Nobunaga تمام نقشه رو برای پیدا کردن تیم تدارکات بگردید بعد که سلاح رو گرفتید
Kotaro رو بکشید.:n05:

hossein blak
11-06-2014, 11:59
نحوه انلاک سلاح چهارم Nene
battle of Komaki رو در سختی زیاد بازی کنید ابتدا قلعه ی جنوب شرق را با کشتن Yasumasa تصرف کنید بعد Hanzo رو که در نزدیکی Hideyoshi ظاهر میشود از راه نینجایی بروید و بکشید و بعد Tadakatsu , Ina رو بکشید حال تیم تدارکات ظاهر میشود بروید سلاح رو بگیرید و در اخر Ieyasu رو بکشید. :n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:00
نحوه انلاک سلاح چهارم Masemune Date
battle of Mikatagahara رو در سختی زیاد بازی کنید ابتدا قلعه های شرقی و غربی رو تصزف کنید بعد باکشتن Musashi قلعه ی وسط رو تصرف کنید بعد دو افسر جنوب رو بکشید حال به قلعه ی Ieyasu رفته و با ظاهر شدن Hanzo اون رو بکشید حال نوبت Ina , Tadakatsu , Hidetada است بعد از کشتن این ها یه تیم تدارکات ظاهر میشه برید و سلاح رو از اونا بگیرید و در اخر Ieyasu رو بکشید . در ضمن نباید بگزارید هیچ کدام از افسرانتان بمیرند.:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:01
نحوه انلاک Dong Zhou در Warriors Orochi :
Chapter x4 رو با Sw بازی کنید 3 تا Supply ظاهر میشن باید نذاری به Dong Zhou برسن ودر اخر این مرحله اون انلاک میشه.:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:01
نحوه انلاک Lu Bu در Warriors Orochi :
برای انلاک lu Bu در این بازی باید همه ی Chapter x8 هارو باز کنی که نحوه انلاکشون به شرح زیره :

Wu : باید بتونید در عرض 3 دقیقه سون کوان و سون جیان رو نجات بدید.
Wei : باید وقتی داجی دشمن شد اونو در عرض 1 دقیقه بکشی.
Shu : باید وقتی قلعه اتیش گرفت در عرض 3 دقیقه ازاون خارج شی.
Sw : باید بیش از 1000 نفرو بکشید.
همه ی این کارهارو باید درChapter7 هر گروه انجام بدید.
Lu Bu :
در همه ی Chapter x8 ها با فرار نکردن از میدون و کشتن سریع لوبو اونو تحت تاثیر قرار بدید تا اون انلاک شه. :n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:02
نحوه انلاک سلاح چهارم Keiji Maeda در Samurai Warriors 2 :
Battle of Hasedo رو در سختی زیاد بازی کنید. تا میتونید سرباز بکشید تا تعداد کشته هاتون به 1000 برسه. بعد یه تیم تدارکات در جنوب ظاهر میشه برید و سلاح رو از اونا بگیرید و در اخر دخل ماسمونه رو بیارید:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:02
نحوه انلاک سلاح چهارم Hideyoshi در Samurai Warriors 2 :
Battle of shizugatage رو درسختی زیاد بازی کنید ابتدا Toshie و سپس Keiji رو بکشید بعد یه تیم تدارکات ظاهر میشه برید وسلاح رو از اونا بگیرید ودر اخر Katsuie رو بکشید. :n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:03
نحوه انلاک Ma Chao در Warriors Orochi :
Chapter x2 رو با Sw بازی کنید. همه ی روستاییان رو به برسونید ونذارید Ma Chao کشته بشه. پس از پایان مرحله انلاک میشه.

hossein blak
11-06-2014, 12:03
نحوه انلاک Tadakatsu Honda در Warriors Orochi :
باید باهرگروه در Chapter x7 ها تاداکاتسو رو تحت تاثیر قرار بدی به شکل زیر:
Shu : وقتی لوبو ظاهر شد نذاری هیچ کدوم از روستایی هارو بکشه وزود نابودش کنی.
Wei : نذاری هیچ کدوم از فرمانده های زرد بمیرن.
Wu : وقتی دونگ ژو ظاهر شد سریعا نیروهاش وخودشو نابود کنید.
Sw : مسیجر رو به مقصد برسونید ووقتی لوبو ظاهر شد باید صبر کنی حرفاش با هوندا تموم شه بعد اونو بکشی. :n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:04
نحوه انلاک Da Ji :
برای انلاک داجی باید همه ی
Story Mode هارو به پایان برسونی:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:05
نحوه انلاک عکس اخر Zhuge Liang :
Chapter 8 رو با shu بازی کنید و بیش از 500 نفرو بکشید بعد که در قلعه koshi باز شد و داجی رو کشتید یه جعبه ظاهر میشه اونو بخورید تا عکس اخرو بتون بده...

hossein blak
11-06-2014, 12:05
نحوه انلاک No در Warriors Orochi :
Chapter x3 رو با Wu بازی کنید همه ی مسیجر هارو بکشید ونذارید هیچ کدوم به مقصد برسن بعد از پایان مرحله اون انلاک میشه:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:06
نحوه انلاک عکس اخر Meng Huo :
Chapter 6x رو با Shu بازی کنید تمام یاران Musashi رو نجات بدید و Lu Bu و دیگر افسر هارو بکشید این باعث میشه Musashi نتونه سد رو باز کنه اگه Musashi سد رو باز کنه عکس رو نمیگیرید سپس بیش از 300 نفرو بکشید حال یه جعبه ظاهر میشه اون رو بخورید تا عکس اخرو بگیرید:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:06
نحوه انلاک سلاح چهارم No
battle of Honnoji رو در سختی زیاد بازی کنید ابتدا چند افسر که به Nobunaga حمله میکنند رو بکشید بعد از این که اتش سوزی شروع شد افسران حملوی بعد از اتش سوزی را بکشید بعد به سمت Nobutada رفته تا ماموریت نجات اورا دریافت کنید
بعد اورا نجات دهید و زود Nobunaga برید و افسر های پیش اونو بکشید. حال Mitsuhide ظاهر میشه Ranmaro میره به اون حمله میکنه پیش Ranmaro برید تا ماموریت نجات اونو دریافت کنید
اما اونو نجات ندین و برگردین پیش Nobunaga صبر کنید تا Ranmaro بمیره بعد یه تیم تدارکات ظاهر میشه برید و سلاح رو از اونا بگیرید ودر اخر Mitsuhide رو بکشید :n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:07
نحوه انلاک Zhen Ji
chapter x6 را با Wei بازی کنید ابتدا افسر های وسط بکشید سپس Kotaro چند جادوگر میفرستد همه ی انها را زود بکشید ونگذارید یارانتان انها را بکشند
بعد از این کار Cao Pi جعلی ظاهر میشود بروید اورا بکشید وبعد Kotaro رو بکشید ودر اخر بقیه افسر ها و Dong Zhou . بعد از پیان
این نبرد Zhen Ji انلاک میشود.:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:08
نحوه انلاک سلاح چهارم Okuni
مرحله ای به نام Traveling Dencer رو بالای طبقه ی 51F در Survival Mode بازی کنید این مرحله رو کامل و درست انجام بدید تا سلاح چهارم Okuni انلاک بشه

hossein blak
11-06-2014, 12:10
نحوه انلاک عکس اخر Hideyoshi Toyotomy :
Chapter x8 رو با Sw بازی کنید بیش از 400 نفرو بکشید ودر عرض 4 دقیقه قلعه ی دشمن را فتح و همه ی افسرهای قلعه رو بکشید. حال یه جعبه در بالای قلعه ظاهر میشه اونو بخورید تا عکس اخر Hideyoshi رو بگیرید
تشکر یادتون نره:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:11
برخی نسبت های شخصیت ها در سامورایی 2 :

Oichi ( خواهر Nobunaga Oda )

Nagamasa Azai (برادر Oichi )

No ( همسر Nobunaga Oda )

Nene ( همسر Hideyoshi Toyotomy )

hossein blak
11-06-2014, 12:14
نحوه انلاک Lu Xu
Chapter 2x رو با Sw بازی کنید به سمت Lu Xu رفته و وقتی اونو نجات دادید به سمت قلعه ی اصلی میره تا اونجا اسکورتش کنید تا انلاک بشه:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:15
آنلاک موساشی:
باید این جارو می تونید دونفره بازی کنید یه نفر موساشی رو به سمت سد ببره و یه نفر از افسراش دفاع کنه:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:16
نحوه انلاک Kunoichi :
Chapter x4 رو با Wu بازی کنید تمام افرادی که به کمک شما میایند را به مقصد برسانید تا Kunoichi انلاک شود:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:20
نحوه انلاک عکس اخر Zhao Yun :
مرحله ی Edo Castle رو با Shu بازی کنید همه ی افسر های اطراف رو بکشید وبیش از 100 نفر رو نابود کنید ووقتی قلعه اتش گرفت خیلی زود از اون خارج شید بعد یه جعبه ظاهر میشه برید واونو بخورید تا عکس اخر رو بگیرید:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:21
نحوه انلاک عکس اخر Xiahou Yuan :
Chapter 6x رو با Wei بازی کنید همه ی افسر ها و جادوگران Kotaro Fuma رو زود بکشید وبیش از 200 نفرو نابود کنید و سپس به همراه Zhen Ji به شمال شرقی رفته Cao Pi جعلی را خودتان نابود کنید حال یه جعبه در همونجا ظاهر میشه که عکس اخر تو اونه:n05:حوه انلاک عکس اخر Yue Ying :
Chapter 3 رو با Shu بازی کنید همه ی مسیجر ها و افسر هارو بکشید به علاوه کشتن بیش از 400 نفر بعد یه جعبه ظاهر میشه اونو بخورید تا عکس اخرو بگیرید.

hossein blak
11-06-2014, 12:22
نحوه انلاک عکس اخر Meng Huo :
Chapter 6x رو با Shu بازی کنید تمام یاران Musashi رو نجات بدید و Lu Bu و دیگر افسر هارو بکشید این باعث میشه Musashi نتونه سد رو باز کنه اگه Musashi سد رو باز کنه عکس رو نمیگیرید سپس بیش از 300 نفرو بکشید حال یه جعبه ظاهر میشه اون رو بخورید تا عکس اخرو بگیرید.:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:22
نحوه انلاک عکس اخر Zhu Rong :
Chapter x5 رو با Shu بازی کنید همه ی افسر های اطراف و 500 نفر رو بکشید بعد یه جعبه ظاهر میشه اونو بخورید تا عکس اخر Zhu Rong رو بگیرید.:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:23
نحوه انلاک عکس اخر Taishi Ci :
Chapter 5 رو با Wu بازی کنید و بیش از 300 نفرو بکشید حال یک جعبه در جنوب غرب ظاهر میشه اونو بخورید تا عکس اخر Taishi Ci رو بگیرید:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:23
نحوه انلاک عکس اخر Sun Shang Xiang :
Chapter 7 رو با Wu بازی کنید بیش از 400 نفرو بکشید و همچنین در کشتن Sima Yi , Dong Zhou , Zhang He سریع عمل کنید وهمه ی افسر ها غیر از Da Ji رو بکشید. حال یک جعبه ظاهر میشه اون رو بخورید .:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:24
نحوه انلاک عکس اخر Lu Meng :
Chapter x7 رو با Wu بازی کنید بیش از 100 نفر و Tadakatsu رو در عرض 3 دقیقه بکشید. بعد یه جعبه در جنوب نقشه ظاهر میشه اونو بخورید تا عکس اخرLu Meng رو بگیرید.:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:24
نحوه انلاک عکس اخر Dian Wei :
Chapter x8 رو با Wei بازی کنید ابتدا 500 نفرو بکشید و بعد با کشتن سریع Lu Bu اون رو تحت تاثیر قرار بدید بعد یه جعبه در شمال غرب ظاهر میشه اونو بخورید تا عکس اخر Dian Wei رو بگیرید.

hossein blak
11-06-2014, 12:25
نحوه انلاک عکس اخر Zhang Fei :
Chapter x8 رو با Shu بازی کنید بیش از 300 نفر و همه ی افسر ها به جز Orochi و Dong Zhou رو بکشید. بعد یه جعبه نزدیک قلعه ی Orochi ظاهر میشه اونو بخورید تا عکس اخرو بگیرید.

hossein blak
11-06-2014, 12:27
Click here to view the original image of 1012x569px.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 36186.jpg
در خاطرات همگی ما حتما موضوعاتی در رابطه با مبارزان شرق آسیا وجود دارد. همه ی ما آن ها را در رسانه های مختلفی مثل فیلم های سینمایی، انیمیشن های تلویزیونی، بازی های ویدیویی و… دیده ایم. رسانه هایی که با این موضوع به دست ما رسیده اند، اکثرا توانسته اند در میان مردم به محبوبیت زیادی دست یابند و هم چنین از لحاظ تجاری هم برای کمپانی های سازنده شان سود آوری زیادی داشته باشند که همین امر موجب افزایش انگیزه ی سازنده هایشان می شد تا باز هم به خلق آثاری در این حوزه بپردازند.

چند سال پیش، سریالی با نام جومونگ پخش شد و مانند بسیاری از سریال های کره ای دیگر توانست محبوبیت زیادی در بین مردم کشورمان به دست آورد؛ پس از پخش این سریال، مدتی از آن خبری نبود تا آن که مغازه های فروش بازی های رایانه ای از بازی هایی با نام جومونگ پخش شدند؛ هیچ کس حتی فکرش را هم نمی کرد که این بازی ها ربطی به سریال جومونگ نداشته باشند، ولی این موضوع حقیقت داشت و بازی هایی که با نام بازی جومونگ به مردم فروخته می شد، در حقیقت نسخه های مختلف فرانچایز های کمپانی Koei بودند و در رأس آن ها، نسخه ی دوم فرانچایز Samurai Warriors و نسخه ی ششم سری Dynasty Warriors حضور داشتند. نکته ی جالب اینجاست که این سریال مربوط به کشور کره ی جنوبی بوده ولی بازی هایی که با نام آن به مردم فروخته می شدند، ساخته ی کشور ژاپن!
فرانچایز Samurai Warriors که در ژاپن با نام Sengoku Musou یا 戦国無双 هم شناخته می شود، دومین فرانچایزی است که نام Warriors را به یدک می کشد. تمامی عناوین این سری توسط یکی از استودیوهای برتر کمپانی KOEI یعنی Omega Force است و در سال های واپسین یکی از دوره های تاریخی کشور ژاپن با نام Japanese Warring States period اتفاق می افتد؛ Hisashi Koinuma، خالق این سری، پس از کار کردن بر روی بازی Dynasty Warriors 3: Xtreme Legends، به فکر این افتاد تا فصلی جدید در سری Warriors ایجاد کند و به این ترتیب، ایده ی ساخت سری بازی های Samurai Warriors در ذهن وی شکل گرفت.
از انتشار اولین نسخه ی سری Samurai Warriors هم اکنون ده سال می گذرد؛ ولی هنوز هم خیلی ها حتی اسم آن را هم نشنیده اند؛ در ادامه با ما همراه باشید تا اطلاعاتی را در رابطه با سازنده ی این سری و نسخه های مختلف آن در اختیار شما عزیزان قرار دهیم:
استودیو ی سازنده
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
امگا فورس (Omega Force): این استودیو ی بازی سازی که با نام ω-Force هم شناخته می شود، متعلق به کمپانی بزرگ ژاپنی Tecmo Koei است؛ این استودیو در زمانی پدید آمده است که کمپانی Tecmo Koei در اوج بوده است و به واسطه ی عناوین تاریخی اش، جزو برترین ناشران دنیای بازی های رایانه ای بوده است. این استودیو را اغلب با عناوین Warriors می شناسند که توانسته است در آن ها، موضوعات تاریخی را در قالب بازی های اکشن (Action) به نمایش بگذارد.
این شرکت توسط افراد زیادی تأسیس شده است که در حال حاضر فقط تعداد کمی از آن ها در این استودیو باقی مانده اند؛ دو نفری که در این استودیو باقی مانده اند، آقایان Akihiro Suzuki و Kenichi Ogasawara می باشند.
نام Omega Force هم راه درازی را طی کرده است تا بر روی این شرکت گذاشته شود. طی نامه هایی که بین مسئولان این استودیو منتقل شد، نام امگا (Omega) بر روی آن گذاشته شد و بعد ها، برای این که اصالت شرقی شان حفظ شود، عبارت فورس Force را هم به نام استودیو شان اضافه کردند. آقای Ogasawara عقیده دارد که آن ها به عنوان مهم ترین و اصلی ترین وسیله برای کمپانی Koei کار می کنند.
این استودیو مفاهیمی را که در تاریخ کشور های شرقی آسیا وچود داشته است را با تغییراتی در بازی های خود قرار می دهد که همین موضوع موجب ناراحتی تعدادی از تاریخ دوستان شده است و سران استودیو هم در جواب فقط گفته اند که این کار ها برای سرگرمی است و نه تحریف تاریخ.
از آثار مهم این استویو ی فعال می توان به تمامی عناوین Warriors اشاره کرد که شامل هر سه فرانچایز Samurai Warriors, Dynasty Warriors و Warriors Orochi می شود؛ در کنار این سه سری، عناوینی هم چون Warriors: Legends Of Troy و Bladestorm: The Hundred Year’s War هم از ساخته های این استودیو هستند. هم اکنون هم دو عنوان Samurai Warriors 4 و Zelda Musou توسط این استودیو در حال توسعه هستند.
در ادامه، عناوین مختلف این سری را از ابتدا تا آخرین نسخه ها که هنوز منتشر نشده اند، به ترتیب تاریخ انتشار مورد بررسی قرار می دهیم:

Samurai Warriors

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

نام بازی: Samurai Warriors

سازنده ی بازی: Omega Force

ناشر بازی: Koei

سبک بازی: Action – ---- And Slash

پلتفرم (ها): PS2 – XBOX

تاریخ انتشار: ۱۱ فوریه در ژاپن، ۶ می در آمریکای شمالی، ۲۵ ژوئن در استرالیا در سال ۲۰۰۴ برای PS2 – ۱۳ جولی در ژاپن، ۲۹ جولی در آمریکای شمالی، ۲۴ سپتامبر در استرالیا در سال ۲۰۰۴ برای XBOX
اولین نسخه از این سری با عنوان Samurai Warriors در سال ۲۰۰۴ برای دو کنسول PS2 و XBOX منتشر شد؛ این عنوان جذاب، از لحاظ دوره ی زمانی سال ها بعد از سری Dynasty Warriors اتفاق می افتد؛ وقایع بازی پس از انحلال سلسله ی پادشاهی هان، اتفاق می افتد و دوره ی قدرت امپراتور افسانه ای، نوبوناگا ادا (Nobunaga Oda)، را به نمایش در می آورد. تعداد شخصیت های قابل بازی در این عنوان، ۱۵ نفر می باشد و نزدیک ۱۰ ژنرال هم وجود دارند که قابل بازی نیستند ولی نقش مهمی در بازی دارند؛ بقیه ی ژنرال ها در بازی بیش تر نقش سیاه لشکر (NPC) را ایفا می کنند و به جزئیات زندگی آن ها زیاد پرداخته نشده است.
مهم ترین رکن گیم پلی در این بازی، بخش داستانی (Story Mode) که در آن شما می توانید کنترل شخصیت دلخواه تان را بر عهده بگیرید و خط داستانی شخصی وی را دنبال کنید. اگر شما بخش داستانی اختصاصی هر یک از شخصیت ها را به اتمام برسانید، یک لباس اضافه برای شخصیت مربوطه آزاد خواهد شد؛ تقریبا داستان بازی فقط به دو مورد خلاصه می شود: قیام Nobunaga Oda برای رسیدن به قدرت و عصر قدرت مندی وی و دیگری هم رقابت دو جبهه ی Uesugi و Tackeda که در رأس این رقابت ها سردرمداران این دو گروه یعنی Uesugi Kenshin و Takeda Shingen قرار دارند. در بخش Free Mode هم شما می توانید با هر یک از شخصیت ها که خواستید مراحل بخش داستانی را دوباره به اتمام برسانید. در بخش بقا (Survival) هم شما به دو صورت می توانید بازی را انجام دهید که بعضی از قوانین در هر دوی آن ها وجود دارد؛ درجه ی سختی در این بخش قابل تنظیم نیست؛ ولی تمامی سلاح ها و آیتم هایی که از طریق این بخش به دست آورید در بخش های دیگر بازی قابل استفاده خواهند بود. مراحل مختلف در این بخش به صورت طبقات یک ساختمان تفکیک شده اند و اگر در هر یک از این طبقه ها، نوار سلامتی شما به اتمام برسد، شما باید بازی را از اولین طبقه شروع کنید؛ البته هر سه طبقه، جایی برای استراحت کردن، بازیابی سلامتی شخصیت ها و سیو کردن بازی وجود دارد.
در بخش دیگری که با نام Abyss شناخته می شود، شما باید به اعماق کره ی زمین رفته و به همارایی در برابر شخصیتی افسانه ای با نام Lu Bu بپردازید که انتظار شما را می کشد. شما برای مبارزه با این شخصیت، ۶۰ دقیقه زمان دارید که البته این زمان با انجام دادن مسابقه های مختلف بیش تر هم خواهد شد!
بخش برج یا Tower هم باید در مدت زمان ۲۰ دقیقه به اتمام برسد و هدف از انجام آن از بین بردن همه ی دشمنان موجود در طبقه است در زمان داده شده است و یکی از تنها بخش هایی است که در نسخه های بعدی هم وجود دارد. هم چنین بخشی با نام Challenge Mode در این عنوان وجود دارد که دارای ۷ کلاس مختلف است و هر یک از آن ها با انجام مأموریت های خاصی ارتقاء می یابند. کلاس های این بخش شامل Melee ، Musou ، Combo ، Archery ، Deflect ، Burst و Riding می شوند.
در بازی، بخش مخصوصی برای ساخت شخصیت های جدید وجود دارد و در آن پس از تکمیل ساخت شخصیت تان باید با استفاده از وی یک بخش تمرینی را سپری کنید و پس از آن شخصیت ساخته شده تان را ذخیره (Save) کنید تا بعدا بتوانید از وی در بخش های Story Mode و یا Free Mode استفاده کنید.

Samurai Warriors: Xtreme Legends

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

نام بازی: Samurai Warriors: Xtreme Legends

سازنده ی بازی: Omega Force

ناشر بازی: Koei

سبک بازی: Action – ---- And Slash

پلتفرم (ها): PS2

تاریخ انتشار: ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۴ در ژاپن – ۹ نوامبر ۲۰۰۴ در آمریکای شمالی و ۲۵ فوریه ۲۰۰۵ در سایر نقاط جهان
Samurai Warriors: State Of War در حقیقت یک بسته ی الحاقی برای عنوان Samurai Warriors است که به صورت یک دیسک جدا گانه منتشر شده است. این بسته، ۴ شخصیت جدید، مرحله ی جدیدی در Komaki – Nagakute و چیز های بسیاری به نسخه ی اصلی بازی اضافه خواهد کرد. با استفاده از این بسته، بخشی هم با نام آرشیو به بازی اضافه می شود که بیو گرافی شخصیت های قابل بازی، سیاه لشکر ها (NPC) و ماجرای هر یک از مراحل را شرح می دهد.
۹ قابلیت و مهارت جدید و هم چنین ۶ آیتم جدید به بازی اضافه شده است. هر یک از شخصیت ها خواهد توانست سلاج جدیدی به دست آورد که سلاح ششم اوست و از ۵ سلاح قبلی قوی تر است. هر قدر که شما به Level بالا تری دست می یابید قدرت دشمنان بیش تر نخواهد شد و آن ها همیشه دارای یک قدرت ثابت هستند مگر این که شما درجه ی سختی بازی را افزایش دهید.
درجه ی سختی جدیدی هم با نام Novice یا تازه کار به بازی اضافه شده است که برای افرادی است که مهارت کم تری در بازی های ---- And Slash دارند. هر دو شخصیت می توانند قدرت Musou خود را با هم به اشتراک بگذارند و ضربه ی مهلک تری به دشمنانشان وارد آورند. وقتی که شما یک استیج (Stage) را به پایان می رسانید و یا آیتم جدیدی به دست می آورید، به عنوان پاداش به شما امتیاز اضافه داده می شود. از این امتیاز ها می توانید برای آزاد کردن مدل های جدید شخصیت ها، صدا های مختلف شخصیت ها و هم چنین یک آیکون جدید برای سیو بازی بر روی مموری کارد (Memory Card) استفاده کنید. هم چنین از این امتیاز ها می شد برای دست یابی سریع تر به سلاح های نهایی و طی کردن سریع تر Level ها استفاده کرد. شخصیت ها هم اکنون می توانند تمامی مهارت ها را به جز پرش فوق العاده ویک قابلیت دیگر را به دست آورند و زمانی که تمامی قابلیت های هر شخصیت از جمله سلامتی، دفاع، سرعت و… به حداکثر خود یعنی ۹۹۹۹۹ برسند، شخصیت شما امتیزا های اضافی دریافت خواهد کرد.
بخش داستانی (Story Mode) و Free Mode با نسخه ی اصلی تفاوتی ندارند؛ در بخش بقا یا Survival مد جدیدی با نام Gold Rush به وجود آمده است که در آن باید به جمع کردن سکه بپردازید تا بعدا با استفاده از این سکه ها که واحد پول بازی هم هستند، به ارتقاء بخشیدن به شخصیت مورد نظرتان و یا خرید سلاح بپردازید.
بخش جدیدی در بازی طراحی شده است که Versus نام دارد و در آن می توانید با یکی از دوستان خود و یا با سی پی یو (CPU) دستگاه تان به رقابت بپردازید. این بخش دارای حالت های مختلفی است که آن ها Duel، Sumo و Gate Keeper نام دارند.
در بخش Duel به مانند بازی هایی که در سبک مبارزه ای (Fighting) هستند شما در یک مبارزه ی یک به یک با دوستتان قرار می گیرید؛ البته شرایط این مبارزات در هر یک از مبارزات متفاوت است. این بخش، چندین سال بعد در یکی دیگر از عناوین استودیو ی Omega Force یعنی Warriros Orochi 2 هم وجود داشت.
در بخش Sumo شما اختیار یک Sumo که Strike Ninja هم نامیده می شود را بر عهده می گیرید و باید هر چند نفر از دشمنان را که می توانید از صحنه ی روزگار محو کنید. کنترل این نینجا ها مثل کنترل شخصیت های اصلی بازی است و تنها تفاوت آن ها با شخصیت های اصلی، این است که Sumo ها توانایی فرار از حملات دشمن و یا پرش را به علت وزن و جثه ی بزرگشان ندارند. هنگامی که از این گونه شخصیت ها استفاده می کنید، امتیاز حاصل از شکست دادن افسران دشمن بیش تر خواهد بود و متعاقبا امتیاز منفی که به دلیل شکست در مراحل به دست می آید هم بیش تر است.
۴ نوع نینجا در این بخش وجود دارد که هر یک از آن ها با رنگ خاصی مشخص شده اند؛ این نینجا ها به ترتیب، به رنگ های قرمز، آبی، زرد و سفید هستند و به ترتیب هر یک از این رنگ ها نشان گر Musou ، سرعت، سلامتی و قدرت دفاعی هستند.
وقتی که در حالت Gate Keeper با می کنید، شما وظیفه دارید از مقر فرماندهی خود محافظت نمایید. اگر شما یکی از کاپیتان ها و یا فرماندهان معمولی دشمن را شکست دهید به K.O.s شما اضافه خواهد شد و هر وقت هم که مقدار زیادی از دشمنان و یا یکی از ژنرال های بلند پایه ی حریف را در ط.ول استفاده از حملات Musou خود از بین ببرید، به صورت اتوماتیک یاران شما به کمپ دشمن حمله ور خواهند شد.
اگر شما بخواهید که مد ها و شخصیت هایی را که در نسخه ی اصلی بازی یعنی Samurai Warriors حضور داشته اند را در اختیار داشته باشید، می توانید اطلاعات نسخه ی اصلی و این بسته ی الحاقی را با یک دیگر ترکیب کنید، تمامی شخصیت های نسخه ی اول و این Expansion Pack در بخش داستانی (Story Mode) حضور خواهند داشت. برای اینجام این کار ها شما می توانید از گزینه ای با نام Import استفاده کنید؛ امکان دیگری هم با نام Remix وجود دارد که با انجام آن می توانید از کار هایی که در نسخه ی اصلی بازی انجام داده اید، استفاده کنید.

Samurai Warriors: State of War

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

نام بازی: Samurai Warriors: State of War

استودیو ی سازنده: Omega Force

ناشر: Koei

پلتفرم (ها): PlayStation Portable (PSP)

سبک بازی: ---- and Slash

تاریخ انتشار: ۸ دسامبر ۲۰۰۵ در ژاپن – ۷ مارچ ۲۰۰۶ در آمریکای شمالی – ۲۴ مارچ ۲۰۰۶ در اروپا و ۳۰ مارچ ۲۰۰۶ در استرالیا

Samurai Warriors: State of War نسخه ی پرتابل Samurai Warriors است؛ ولی این بازی یک پورت ساده نیست و تفاوت هایی با نسخه ی اصلی که دو سال قبل از انتشار آن منتشر شد، دارد. این نسخه حالتی شبیه به نسخه های Empires دارد و همین موضوع موجب تفاوت آن با نسخه های اصلی و شماره دارد و شباهت آن با نسخه های Empires می شود، در عین حال این نسخه زیر مجموعه ی هیچ یک از این دو نیست!

این عنوان به طور کلی شامل دو بخش استراتژی (Strategy) و اکشن (Action) می شود؛ در ابتدای بازی، نقشه با رنگ های مختلف به قسمت هایی تقسیم شده است و شما باید شخصیتتان را به صورت نوبتی (Turn – Based) حرکت دهید. نوع زمین هم در حالی که در این بخش هستید، بر روی حرکت های شما تأثیر مستقیم دارد. در بیش تر لحظاتی که شما به انجام بخش اکشن بازی می پردازید، وظیفه ی شما این است که هر چه قدر از دشمنان را که می توانید در مدت زمان ۶۰ ثانیه به قتل برسانید.
در بازی ۴ ارتش مختلف وجود دارد که شما می توانید یکی از آن ها را برای عضو شدن انتخاب کنید؛ این ارتش ها عبارت اند از: Tackeda (Western)، Uesugy (Estern)، سپاه Nobunaga Oda و یا یک ارتش تک نفره! به اتمام رساندن بازی با اتحاد با هر یک از این جناح ها، مرحله ی پایانی را برای شما آزاد خواهد کرد.
چند شخصیت مهمان هم از عنوان Dynasty Warriors 4 در این بازی وجود دارند؛ این بازی، دارای بخش داستانی (Story Mode)، بخش Free Mode و بخش VS Mode می باشد.
شخصیت های Yukimura Sanada, Okuni, Oichi, Magoichi Saika, Kenshin Uesugi و Nobunaga Oda از همان ابتدای کار قابل بازی هستند و شخصیت های Tadakatsu Honda, Ina, Keiji Maeda, Goemon Ishikawa, Kunoichi, Shingen Takeda, Hanzō Hattori, Yoshimoto Imagawa, Ranmaru Mori, Masamune Date, Mitsuhide Akechi, Nō و Hideyoshi Toyotomi هر یک با تمام کردن بخشی از سناریو ی بازی آزاد خواهند شد.

Samurai Warriors 2

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

نام بازی: Samurai Warriors 2

استودیو ی سازنده: Omega Force

ناشر: KOEI

پلتفرم (ها): Playstation 2 – XBOX 360 – PC – Playstation 3 – Playstation Vita

سبک بازی: ---- and Slash

تاریخ انتشار: ۲۴ فوریه ی سال ۲۰۰۶ در ژاپن برای PS2 – 19 سپتامبر ۲۰۰۶ در آمریکای شمالی برای PS2 – 22 سپتامبر ۲۰۰۶ در اروپا – ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۶ در استرالیا – ۱۷ آگوست ۲۰۰۶ در ژاپن برای XBOX 360 – 19 سپتامبر ۲۰۰۶ در آمریکای شمالی برای XBOX 360 – 22 سپتامبر ۲۰۰۶ در اروپا برای XBOX 360 – 28 سپتامبر ۲۰۰۶ در استرالیا برای XBOX 360 – 11 جولای ۲۰۰۸ در ژاپن برای PC – 27 ژوئن ۲۰۰۸ در آمریکای شمالی برای PC – 27 ژوئن ۲۰۰۸ در اروپا برای PC – 24 اکتبر ۲۰۱۳ در ژاپن برای PS3 – 24 اکتبر ۲۰۱۳ در ژاپن برای PS Vita

Samurai Warriors 2 دنباله ای بر نسخه ی اول این سری یعنی Samurai Warriors است و دوران سلطنت Nobunaga Oda و هم چنین، جنگ های حکومت های غربی و شرقی در Sekigahara و نقاط دیگر را به ما نشان می دهد. این نسخه، توانست بیش تر از نسخه های قبلی خود را در دل بازیبازان جا کند و به محبوبیت بیش تری دست یافت؛ این موفقیت بزرگ بی دلیل نبوده است، چرا که این عنوان تاریخی از نظر فنی هم پیش رفت های چشم گیری نسبت به نسخه های پیش از خود داشته است.

گیم پلی بازی به طور کلی شبیه به گیم پلی نسخه ی اول است با این تفاوت که ژست گرفتن از بازی حذف شده است و آن دسته از شخصیت هایی که در نسخه ی اول بازی حضور داشته اند و در این نسخه هم باز گشته اند، فاقد این قابلیت می باشند؛ به جای این حرکت، دو نوع حمله ی مخصوص به بازی اضافه شده است که هر شخصیت دو نوع از آن ها را به طور اختصاصی در اختیار خود دارد و می تواند با استفاده از آن ها دشمنانش را تار و مار کند.
تنوع حرکت های شخصیت ها هم افزایش یافته است و هر یک از آن ها وقتی که Level Up شود، از حرکات جدید تری بهره مند خواهد بود که در ادامه ی حرکات قبلی اجرا خواهند شد و آن ها را کامل خواهند کرد. به هر یک از شخصیت ها، مهارت خاصی اختصاص داده شده است و هر یک از آن ها در انجام قسمتی از حملات از دیگر شخصیت ها، قوی تر اند. همان طور که اشاره شد، هر یک از شخصیت ها در یک انجام دسته ای از حرکت ها تبهر دارند که این حرکات شامل سه دسته ی Charge, Normal و Special می شود.
حرکات دسته ی Charge اغلب باکلید مثلث انجام می شوند و به حرکت های نسخه ی اول شباهت زیادی دارند؛ حرکت هایی که در دسته ی Normal قرار می گیرند، نسبت به حملات دیگر شدید تر اند و ضربات مهلک تری را به دشمنان وارد می آورند. وقتی که از این حرکات استفاده می کنید، شما می توانید در پی آن ها، از حملات سرعتی Charge هم بهره ببرید؛ ضربات Special ترکیبی از حمله های Charge و Normal هستند؛ ساختار این حرکت ها بر پایه ی حملات Charge است، ولی شخصیت هایی که در انجام این حرکت ها تخصص دارند، بین انجام حرکات Charge و Normal تعادل قابل قبولی دارند و در انجام هر دوی آن ها عملکرد متوسطی دارند.
یکی از قابلیت های کاربردی که در این نسخه اضافه شده است، خریداری لوازم مختلف از فروشگاه بازی است؛ شما می توانید از این فروشگاه با استفاده از طلا هایی که در طول مبارزه با از بین بردن دشمنانتان به دست آورده اید، چیز هایی هم چون: اسب های مختلف، محافظان شخصی (Body Guard) و یا مهارت های مختلف (Skill) خریداری نمایید.
مهارت ها در این نسخه از اهمیت بیش تری نسبت به نسخه ی قبلی برخوردارند و شیوه ی به دست آوردن آن ها هم ساده تر شده است. علاوه بر این که مهارت ها از فروشگاه بازی قابل خرید هستند، پس از کشتن هر یک از افسر های دشمن هم مهارتی به شما آموخته می شود و از آن پس در لیست مهارت ها ی شما قرار خواهد گرفت. حداکثر مقداری که شما می توانید از هر یک از مهارت ها، به دست آورید سه مرحله می باشد. البته، برخی از مهارت های کم یاب هم وجود دارند که چهار درجه دارند و شما برای ارتقاء به درجه ی چهارم آن ها باید بخش های ویژه ای از بخش بقا (Survival Mode) را به اتمام برسانید. شما در یک مبارزه نمی توانید از تمامی مهارت های خود استفاده کنید و فقط از تعداد محدودی از آن ها می توانید استفاده کنید.
در این نسخه از Samurai Warriors برای جلو گیری از شاخه شاخه شدن داستان مانند نسخه های گذشته، هر یک از شخصیت ها پس از بخش داستانی اش، یک مرحله ی اضافی هم دارد که مرحله ی رؤیایی یا Dream Stage نام دارد؛ اتفاقاتی که در این مراحل می افتد، در طول تاریخ وجود نداشته و ساخته ی خلاقیت سازندگان بازی است. مراحل Dream Stage هر شخصیت با شخصیت های دیگر متفاوت است. این مراحل در خط داستانی بازی تغییری ایجاد نخواهند کرد؛ ولی بازی شما را به انجام دادن آن ها تشویق می کند.
مد های Create-A-Warrior, Versus Modes, و Challenge در این نسخه وجود ندارند؛ علاوه بر این مد ها، بخش تیر اندازی هم از بازی حذف شده است و هر یک از شخصیت ها تنها با سلاح خاص خودش می تواند به دشمنان حمله کند. اگر چه، برخی از شخصیت ها مانند Leyasu Tokugawa و یا Kotaro Fuma می توانند با استفاده از قابلیت های سلاح هایشان باز هم از راه دور به دشمنان آسیب بزنند.

hossein blak
11-06-2014, 12:28
هاتوری هانزو (در ژاپنی: 服部半蔵) (تولد:۱۵۴۲- وفات:۱۵۹۶)، را شاید بتوان پرآوازه‌ترین شمشیرساز و استاد هنرهای رزمی ژاپنی تا به امروز نامید. از زندگی وی داستان‌های زیادی روایت شده‌است که بیشتر مبنایی تخیلی دارند، در این داستان‌های حماسی وی رییس گروه بسیار معروفی از نینجاهای ژاپنی بوده که برای مردم فقیر می‌جنگیدند.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


زندگی هاتوری هانزو

هاتوری هانزو پسر هاتوری یاسوناگا از سامورایی های خاندان ماتسودایرا (که بعدها به توکوگاوا تغییرنام دادند) در حوالی ۱۵۴۲ در استان میکاوا Mikawa در یک خانوادۀ نینجا در دهکدۀ کوهستانی ایگا متولد شد. لقبش هانزوی اهریمن بود. او در پی رشد نفوذ سیاسی خاندان هاتوری تلاش ها و جنگ های زیادی از جمله نبرد آنه گاوا و نبرد میکاتاگاهارا کرد و درنتیجه به مقام جونین یا سردستۀ اصلی نینجاها در طایفۀ هاتوری رسید - طایفه ای که همراه با خانواده های فوجی بایاشی (fujibayashi)و موموچی (momochi)به یکی از خانواده های مهم در مکتب نینجوتسوی «ایگا ریو نینپو» تبدیل شد. او رهبری قدرتمند، تدبیرگر جنگی بسیار زیرک و همچنین در هنر جنگ با نیزه (yarijutsu) استادی بی بدیل بود. زمانی که ایاسو توکوگاوا دولت نظامی خود را در ادو (edo) یا همان توکیوی امروزی برقرار کرد او به فرماندهی محافظین مخصوص و نینجاهای دستگاه حکومت شوگونی توکوگاوا منصوب شد. در تاریخ ژاپن، هاتوری را بیشتر به علت کمک و وقف کردن خود و نینجاهای تحت اختیارش به شوگون ایاسو توکوگاوا، به وجود آورندۀ حکومت نظامی شوگونی توکوگاوا که ژاپن را بین سال‌های ۱۶۰۳ تا ۱۸۶۷ اداره کرد، می‌شناسند. او یک نینجای فوق العاده ماهر و طراح بی نظیر استراتژی های جاسوسی و ضد اطلاعات و هنرهای باستانی رزمی نینجوتسو بود. همچنین در کوه‌های منطقۀ ایگا (Iga) مراکز تمرینی بزرگی برای آموزش مهارت‌های سری نینجوتسو برپا کرد. در حقیقت هاتوری هانزو مغز متفکر تاکتیک‌های جاسوسی شوگون و در خفا مشاور نظامی ارشد او بود. در بحبوحۀ جنگ داخلی ابتدای قرن شانزدهم ژاپن که یکی از مهمترین و پیچیده ترین دوره های تاریخ ژاپنی‌هاست هزاران نینجا در هر دو منطقۀ کوهستانی کوگا و ایگا وجود داشتند. بواسطۀ ارتباطات خویشاوندی و منافع ناحیه‌ای، ائتلافی میان این نینجاها شکل گرفت. از سالها قبل نینجاها طی دوران پر از ستم و تعقیب سال های پایانی عصر موروماچی (muromachi) به طور عمده توسط دایمیوها(daimyo) (اربابان زمیندار و روسای قبایل) به خدمت گرفته شده بودند. این رویه در سراسر کشور رواج یافت. در اصل بعد از اینکه دهکده های کوگا وایگا حدود بیست سال قبل از آن توسط اودا نوبوناگا (oda nobunaga) یکی از اربابان جنگی پر قدرت آن زمان فتح شده بود نینجاهای زیادی بودند که می خواستند زیر نظر یک دایمیوی قدرتمند و پرنفوذ فعالیت داشته باشند. هاتوری هانزو (hattori hanzo) یکی از ستون های اصلی حکومت توکوگاوا ایاسو (tokugawa ieyasu) طی دوران جنگهای داخلی بود که هنوز در توکیو از او یاد می‌شود و مقبره اش از دیدنیهای تاریخی و پراحترام این شهر است. ایاسو توکوگاوا هانزو را در مقر حکومتش در دروازه عقبی قلعه ادو به کار گرفت. مقر حکومت درگوشۀ سمت راست جاده‌ای که به یاماناشی (yamanashi) ختم می‌شد قرار داشت. او هانزو را به عنوان محافظ دروازه منصوب کرد. هرچند که دیگر اثری از دروازۀ ذکر شده وجود ندارد ولی امروزه ناحیه‌ای که دروازه در آن قرار داشت هانزومون (hanzomon) یا دروازۀ هانزو نامیده می‌شود. بعد از آنکه دولت ادو (edo) مستحکم و قوی شد دیگر نیازی به ادامۀدست به دست شدن میراث نینجاهای جنگی و آموزش مهارت ها به صورت ویژه و موروثی نبود و این هنر جنگی-جاسوسی مخوف و پیچیده به تدریج با تولد هر نسل جدید محو و محوتر شد. هنر نینجوتسو که در سرزمین کوهستانی سوزوکا شامل دهکده های ایگا و کوگا متولد شده و طی جنگ های داخلی توسعه یافته بود در دوره صلح ادو (edo) تا روزگار حاضر کمرنگ تر و منزوی تر شده ولی همچنان توسط آخرین اساتید معتبر و خانواده های قدیمی وارث و حامی این هنر سری حفظ شده و به افراد واجد شرایط آموزش داده می شود.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

کاخ سلطنتی هانزو مون

مرگ

هاتوری هانزو افتخارات جنگی بسیاری دارد ولی مرگ خود را به دلیل یک حقه نینجا ملاقات کرد! او به وسیله شوگان برای نابودی فوما کاینین، یک گروه دریایی نینجا به رهبری فوما کوتارو نینجای قدرتمند و نامدار طایفۀ فوما، فرستاده شده بود. گروه به فرماندهی هاتوری آنها را پیدا کرد و آنها را به شلیک توپ‌های سنگین بست، در همین حال آنها مشاهده کردند که یکی از قایق‌های صدمه دیده در حال آمدن به طرف آنهاست. هاتوری هانزو که می‌دانست کلک آتش گرفته می‌تواند باعث شعله ور شدن کشتی آنها شود، دستور به عقب نشینی داد. اما چیزی که او متوجه نشده بود این بود که افراد فوما کاینین به زیر کشتی آنها رفته بودند و پروانه‌ها را از کار انداخته بودند. در نتیجه این امر کشتی قادر به حرکت نبود و بنابراین افراد از ترس خود به درون آب پریدند، و آنجا بود که متوجه شدند کله منطقه آغشته به نفت است. اما این بسیار دیر بود، نفت مشتعل شد و همۀ نینجاهای گروه هاتوری هانزو که خود هانزو نیز در میان آنها بود، در شعله‌های آتش سوختند ! البته این یکی از چند روایت دربارۀ مرگ هاتوری هانزو ست و همچنان چگونگی مرگ او عمداً یا به علت کمبود اسناد تاریخی در هاله ای از ابهام قرار دارد ...




میراث

او در کار با یاری (نیزه) بسیار ماهر بود و امروزه نیزۀ او در معبد ساینن جی ژاپن نگه داری می‌شود. علاوه بر مهارت‌ها و رهبری او که باعث زنده ماندن نام او شده‌است، نباید این نکته را که او به سیستم حکومتی نیز نزدیک بوده و توسط تاریخ نویسان نیز نامش ثبت شده، را نادیده بگیریم. و امروز شمشیرهای هانزو به عنوان میراث نینجاهای خاندان هاتوری باقی مانده‌است. در ژاپن موزهٔ مخصوصی برای شمشیرهای هاتوری وجود دارد که از خانوادهٔ او به جا مانده است. تکیه کلام هانزو این بوده‌است : می دانم یک اعجوبۀ یاغی هستم اما هرگز دوست نداشتم کارم به اینجا بکشد...

هاتوری هانزو در سینما و کارتون

تاکنون از نام هاتوری هانزو در بیش از ۱۰۰ فیلم و انیمیشن استفاده شده‌است که معروف‌ترین آن نقش «هاتوری هانزو» رستوران دار شمشیر ساز و گوشه نشینی است که در قسمت اول دو فیلم معروف بیل را بکش «Kill Bill» ساخته کوئنتین تارانتینو، در شهر یوکوهاما ژاپن زندگی می‌کند، نقش وی توسط بازیگر مشهور ژاپنی [سونی چیبا] بازی شده‌است

hossein blak
11-06-2014, 12:29
شینسنگومی نام گروهی از سامورایی‏های رونین یا بی ارباب بود که به دستور شوگون توکوگاوا ایموچی و توسط خاندان آیزو در کیوتو پایتخت آن زمان ژاپن ، مسئولیت پلیس و تأمین امنیت را برعهده گرفته بودند. مدت زیادی از تشکیل این گروه نمی‏گذشت که درگیر مسائل جنگ بوشین و انقلاب مِیجی شد. انقلاب مِیجی نقطه‏ی عطفی بود برای تاریخ ژاپن چرا که ژاپن طی یک دهه از یک کشور قرون وسطایی به یکی از قدرتهایی منطقه تبدیل شد و اکثر تاریخ نویسان و دانشمندان علت این پیشرفت را قیام ملت بر علیه حکومت خودکامه‏ی توکوگاوا می‏دانند. اما زمانی که به تاریخ به شکل دقیق نگاه کنیم درمی‏یابیم که در پشت پرده‏ی این انقلاب واقعیت‏های نسبتاً تلخی برای مردم ژاپن وجود دارد که چطور به دست بازیگردان‏های سیاسی به بازی گرفته شده بودند.
در این نوشتار حقیر به بیان حوادث و اتفاقات آن دوران پیرامون گروه شینسنگومی و انقلاب مِیجی همچنین نکات مثبت و منفی این انقلاب پرداخته‏ام. اینکه چرا این انقلاب را با روایت سرگذشت شینسنگومی بیان می‏کنم این است که این گروه نقش پر رنگی در آن دوران داشت و می‏توان گفت این انقلاب بی نام شینسنگومی در باور شرق شناسان شناخته شده نیست. شینسنگومی از وزنه‏های سنگین جناح توکوگاوا به شمار می‏رفت.
منابعی که در آنها برای این نوشتار استفاده کردم ویکیپدیا و سامورایی ویکی بود و مشکلی که در اینجا گاهی دامنگیر حقیر می‏شد این بود که مطالب در منابع انگلیسی با منابع ژاپنی در برخی از موارد متفاوت بود به عنوان مثال در جنگ اوئِنو طبق مطالب انگلیسی ویکیپدیا جناح ساتچو شکست سختی خوردند و نیروهای شوگیتای پیروز شدند اما در حقیقت ساتچو پیروز این نبرد بوده است.

تأسیس:

درتاریخ 26 مارس سال 1863 توکوگاوا شوگون در کیوتو گروهی را به نام روشیگومی راه اندازی کرد شامل 234 نفر از افراد سامورایی. روشیگومی به سه جناح تقسیم می‏شد که رهبران این سه جناح سامورایی‏هایی به نام کوندو ایسامی ، سِریزاوا کامو و تونوئوچی یوشیو بودند. البته از مؤسسین این گروه نیمی نیشیکی نیز بود که در جناح سِریزاوا کامو فعالیت می‏کرد. مدتی بعد تونوئوچی یوشیو توسط کوندو ایسامی به قتل رسید. این عمل با موافقت سِریزاوا انجام شده بود.

اکثر سامورایی‏های رده بالای روشیگومی از شهر اِدو(توکیوی امروزی) به کیوتو آمده بودند و در معبد میبو ساکن شدند در ابتدا چندان شهرتی در شهر نداشتند اما بعد از تحت حمایت قرار گرفتن مستقیم توسط خاندان آیزو کم‏کم کنترل شهر را به دست گرفتند. این گروه دارای پرچم خاص و لباس خاصی شدند. بر روی پرچم این گروه کلمه‏ای نوشته شده بود که ترجمه‏ی انگلیسی آن می‏شود Sincerity و اولین کلمه‏ای که در ترجمه‏ی فارسی آن دیده می‏شود کلمه‏ی است به نام اخلاص.

این گروه از معدود سامورایی‏هایی بودند که لباس و یونیفورم مخصوصی به رنگ آبی روشن داشتند. لباس این گروه توسط سِریزاوا کامو طراحی شده بود. از ویژگیهای این لباس طرح رنگ آن می‏باشد که به دلیل درخشندگی و روشنایی زیاد (برخلاف سایر جنگجوهای سامورایی که لباس تیره می‏پوشیدند) کاملاً قابل تمایز بود.

روشیگومی پس از انجام وظایف و نشان دادن قدرت بالای جنگجویان خود، بالاخره در تاریخ 18 آگوست 1863 به شینسنگومی تغییر نام داد که به معنای «گروه منتخب جدید» است. بعد از مدتی بین کوندو ایسامی و سِریزاوا رقابتی بر سر رهبری گروه در گرفت. کوندو ایسامی فردی را به نام هیجیکاتا توشیزو معاون خود قرار داد و توانست اولین ضربه را به سِریزاوا بزند به این ترتیب که معاون سِریزاوا یعنی نیمی نیشیکی را در حال اخاذی برای مصرف در فاحشه خانه، دستگیر کردند و طبق قوانین مجبور به انجام هاراکیری در اوایل ماه سپتامبر سال 1863 شد. البته نیمی نیشیکی مشکوک به همکاری با قبیله‏ی چوشو که شورشی به حساب می‏آمدند نیز بود. او در هنگام مرگ 27 سال سن داشت. رفتارهای خشونت آمیز سِریزاوا که باعث لکه دار شدن شهرت شینسنگومی بود، نیز باعث شد تا راه برای به قدرت رسیدن کوندو هموار شود. بالاخره حوادث به گوش ارباب قبیله‏ی آیزو رسید و دستور قتل سِریزاوا کامو صادر شد و در تاریخ 16 یا 18 سپتامبر سال 1863 سِریزاوا کامو توسط افراد کوندو ایسامی به قتل رسید. افراد مشارکت کننده در این ترور عبارت بودند از: هیجیکاتا توشیزو ، اُکیتا سوجی ، یامانامی کیسکه ، هارادا سانوسکه و اینوئه گِنزابورو . کوندو و افرادش قبر وی را در همان معبد قرار دادند.

حوادث سیاسی در زمان تأسیس شینسنگومی
در آن زمان ژاپن در دوره‏ی زمانی اِدو به سر می‏برد و دوران حکمرانی شوگون‏ها از سال 1192 تا 1868 ادامه داشت. مقام شوگون مشابه مقام رئیس جمهور یا نخست وزیر می‏باشد که تحت نظر امپراطور یا پادشاه فعالیت می‏کنند. البته در ژاپن قدرت شوگون‏ها بسیار فراتر از مقام‏های مذکور بود و بیشتر در مسائل کشور را با قدرت نظامی اداره می‏کردند. به سال‌های آخر حکومت شوگون‌سالاری توکوگاوا باکوماتسو گفته می‌شود. در دوره‏ی اِدو سیاست ساکوکو اجرا می‏شد که به معنی کشور بسته یا در ترجمه واژه‌به‌واژه به معنای کشور در زنجیر یا با ارفاق بسیار «سیاست درهای بسته»گفته می‏شود. ساکوکو سیاستی بود که در ژاپن در دوره اِدو از سوی استبداد نظامی توکوگاوا اعمال می‌شد و هدف آن محدود و ممنوع کردن ارتباط و تجارت مردمان کشور ژاپن با اتباع خارجی بود. ورود خارجی‌ها و خروج ژاپنی‌ها می‌توانست مجازات مرگ را در پی داشته باشد. با این حال ساکوکو به معنی انزوای مطلق ژاپن نبود. اطلاعات مورد نیاز از طریق پادشاهی ریوکیو و دودمان جوسان به کشور وارد می‌شد. از لحاظ اقتصادی نیز علاوه بر دو منبع ذکر شده، ژاپن در جزیره مصنوعی دجیما واقع در ناگاساکی با هلند، در همان استان ناگاساکی با چین و کره و در هوکایدو با مردم آینو داد و ستد داشت.
ویژگی دوران باکوماتسو اتفاق‌های مهمی بود که بین سال‌های ۱۸۵۳ و ۱۸۶۷ روی داد و به ساکوکو در ژاپن پایان داد. یکی از مهم‌ترین این رویدادها ورود کشتی‌های جنگی آمریکا به خلیج اِدو بود. هنگامی که در جولای سال ۱۸۵۳، دریادار متیو پِری با چهار کشتی جنگی سیاه وارد خلیج اِدو شد، نظام سیاسی شوگون دچار آشفتگی شد. ناخدا پری به صورت کامل آماده بود تا در صورت شکست مذاکرات، دست به حمله نظامی بزند و تهدید کرده بود که اگر ژاپنی‌ها از آغاز گفتگوها سرباز زنند، به سوی‌شان آتش خواهد گشود. او برای نمایش قدرت نظامی خود چندین ساختمان را در اطراف لنگرگاه مورد هدف قرار داد که وحشتی تاریخی برای مردم به وجود آورد به طوری که تا سالها از خاطره مردم پاک نشد. ژاپنی‌ها مجبور شدند به او اجازه ورود به ساحل داده و نامه رئیس‌جمهور آمریکا را که حاوی دستورهایی برای امضای یک معادله تجاری بود، وصول کنند. پِری به چین رفت و در بازگشت دوباره به ژاپن با هفت کشتی جنگی پاسخ مطلوب خود را دریافت کرد و عهدنامه کاناگاوا امضا شد. پس از باز شدن درهای ژاپن به روی غرب شوگون با سایر کشورها روابط دیپلوماتیک برقرار کرد و کشورهای غربی از جمله آمریکا، انگلیس، هلند، فرانسه، آلمان و ایتالیا و .. در ژاپن جهت امور کنسولی نماینده فرستادند و همچنین شوگون از مستشارهای نظامی و اقتصادی این کشورها برای توسعه کشور دعوت کرد. بیشترین کشوری که در آموزش نیروهای نظامی فعالیت داشت فرانسه بود.

رواج فرهنگ سون‏نو‏جوی به معنی حرمت‌گزاری به امپراطور، اخراج اجنبی‏ها. نوعی فلسفه سیاسی و جنبش اجتماعی برخاسته از آئین کنفوسیوسی بود که به شکل شعار سیاسی در دهه‏ی ۱۸۵۰ و ۱۸۶۰ رایج شد.
در دوران باکوماتسو امپراطور ژاپن فردی بود به نام اوساهیتو که به امپراطور کومه‏ای مشهور بود همچنین شوگون ایموچی بر مسند قدرت تکیه زده بود. امپراطور کومه‏ای با حضور خارجی‏ها در کشور مخالف بود و به همین خاطر فرمان اخراج اجنبی‌ها را صادر کرد. با توجه به شرایط بعد از قرن‏ها فرصت برای ایفای نقش فعال توسط امپراطور در مسائل مربوط به دولت بوجود آمد و امپراطور در مقابله با قراردادهای بسته شدن با خارجیان به مداخله در حکومت شوگون وارد شد. او در تاریخ ۱۱ مارس ۱۸۶۳ این فرمان را صادر کرد و آخرین مهلت برای اجرای فرمان را دو ماه یعنی ۱۱ مِی ۱۸۶۳ قرار داد. شوگون به هیچ وجه قصد و علاقه‌ای برای اجرای این دستور نداشت و در زمان پایان اولتیماتوم شوگون برای اخراج غربی‏ها هیچ حرکتی انجام نداد. تحت تأثیر این فرمان حملاتی بر علیه حکومت شوگون‏ها و همچنین در برابر خارجی‏ها در ژاپن انجام شد. از معروف‌ترین این حملات شلیک به کشتی‏های خارجی در تنگه شیمونوسکی درقلمروی چوشو به محض پایان موعد مقرر بود. بسیج سامورایی‌های رونین، برای ترور مقامات دولتی و غربی، قتل تاجر انگلیسی چارلز لِنوکس ریچاردسون در حادثه ناماموگی به عنوان نتایجی از این فرمان به شمار می‏آید. دولت توکوگاوا به پرداخت غرامت یک صد هزار پوند استرلینگ برای مرگ ریچاردسون ملزم شد.
در اوج جنبش ضدخارجی، در پاسخ به حمله به کشتی‏ها در تنگه شیمونوسکی کشورهای غربی بمباران شیمونوسکی را انجام دادند. به سبب قتل چارلز لِنوکس ریچاردسون پرداخت غرامت جنگ سنگینی از ساتسوما مطالبه شد و یک اسکادران از کشتی‏های نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا برای مرعوب کردن دایمیو و وادار کردن او به پرداخت این غرامت به بندر ساتسوما در کاگوشیما رفت. در پاسخ به این حرکت دایمیو بطرف کشتی‌ها از ساحل شلیک کرد و کشتی‌های بریتانیایی را به آتش کشید. این کشتی‌ها هم در حمله‌ای تلافی‌جویانه شروع به بمباران کاگوشیما کردند.
این حوادث، منجر به تضعیف بیشتر حکومت شوگون‌ شد. این حکومت بیش از حد ناتوان و سازش پذیر در روابط با قدرت‏های غربی به نظر می‌رسید.:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:30
بیوگرافی اعضای مهم گروه


کوندو ایسامی:
کوندو ایسامی در روستایی در غرب اِدو در یک خانواده کشاورز به دنیا آمد و سال 1848 در مدرسه‏ی شمشیرزنی شیکان شروع به تمرین کرد. اون به عنوان یک محقق شناخته شده بود و با نابودی گروهی از دزدان مهاجم که به خانواده‏اش حمله کرده بودند مشهور شد و باعث شد تا توجه کوندو شوسکه استاد شمشیر زنی به وی جلب شود و او را به فرزندی قبول کند. از آن پس نام کوندو ایسامی را بر او نهاد. کوندو در سال 1860 با اوتسونه ازدواج کرد که دختر یکی از اشراف نزدیک به توکوگاوا بود. در 30 سپتامبر 1861 به عنوان استاد نسل چهارم در سبک شمشیرزنی تِنِّن‏ریشین‏ریو مسئولیت دوجوی(مدرسه‏ی شمشیرزنی) شیکان را برعهده گرفت.
هیجیکاتا توشیزو:
او در 31 مه 1835 در حومه اِدو به دنیا آمد. پدرش کشاورز او مدتی کوتاه بعد از به دنیا آمدن توشی از دنیا رفت. در بین 6 برادر توشی کوچکترین آنها بود. در دوران کودکی مادرش را نیز از دست داد. او خیلی زود و در سن کم رفتارش خراب شد به طوری که به جز دوستان و خانواده‏اش با تمامی افراد خشن رفتار می‏کرد. اما این رویه زمانی عوض شد که یک مرد جوان 21 ساله از قبیله‏ی آیزو مجبور شد هاراکیری کند به گفته‏ی شاهدان وی در تشییع جنازه‏ی این جوان در ملأعام گریه کرد. هیجیکاتا در جوانی مشغول به دارو فروشی برای تأمین هزینه‏های خانواده‏اش بود و همزمان نیز به تمرین شمشیرزنی می‏پرداخت. او وارد دوجوی شیکان شد و بعد از مدتی با کوندو ایسامی آشنا شد. بالاخره در سال 1859 به طور رسمی عضو این مدرسه شد. او نسبت به سایر مردان ژاپنی قدی بلند و چهره‏ای دلربا داشت که زیبایی وی را مانند هنرپیشه توصیف کرده‏اند. هیجیکاتا مویی سیاه داشت که بسیاری آن را آبی می‏خواندند. وی شاعر نیز بود و چون با اکثر سبکهای شمشیرزنی آشنایی داشت از شیوه‏ی خاصی پیروی نمی‏کرد.
یامانامی کِیسکه:
از جزئیات تولد وی اطلاعی در دست نیست. وی فرزند استاد شمشیرزنی از قبیله‏ی سِندای بود. در سال 1860 در مدرسه‏ی شیکان در یک مسابقه از کوندو ایسامی شکست خورد. او در هنرهای ادبی و نظامی تحصیلات بالایی داشت و به قلب مهربان و رئوف و درایتی که داشت مشهور بود. در شیکان توسط استاد اعظم مورد ستایش بود و اُکیتا سوجی او را برادر بزرگ خطاب می‏کرد.
اُکیتا سوجی:
او در سال 1842 یا 44 در یک خانواده‏ی سامورایی از قبیله‏ی شیراکاوا در اِدو به دنیا آمد. مدتی بعد پدرش در سال 1845 از دنیا رفت. در سن 9 سالگی در مدرسه‏ی شیکان شروع به یادگیری فنون شمشیرزنی کرد. در آن زمان کوندو ایسامی مدرسه را به دست گرفته بود و هیجیکاتا توشیزو هنوز ثبت نام نکرده بود. او در شمشیرزنی نابغه بود به طوری که در سن 18 سالگی بر تمامی تکنیک‏های شمشیرزنی تسلط پیدا کرده بود. در سال 1861 به یکی از اساتید شیکان ارتقا رتبه یافت. وی برای اطرافیانش صادق، مؤدب و خوشخو بود و برای شاگردانش فردی سختگیر و تندخو بود. از او به عنوان بهترین شمشیرزن شینسنگومی و یکی از برترین‏های تاریخ ژاپن یاد می‏شود.
ناگاکورا شینپاچی:
در 23 مه 1839 در شهر اِدو به دنیا آمد. در هشت سالگی وارد دوجو شد و در سن 18 سالگی موفق به دریافت گواهینامه دان 6 از مدرسه شد و در سن 19 سالگی برای بهبود مهارتش قبیله ماتسومائه را ترک و به مسافرت پرداخت. او در چند باشگاه فعالیت کرد و در یکی از آنها با شیمادا کای آشنا شد و در سال 1861 با کوندو ایسامی در مدرسه‏ی شیکان ملاقات کرد.
سایتو هاجیمه:
اطلاعاتی زیادی از تولد و کودکی او وجود ندارد ولی به نظر می‏رسد متولد 18 فوریه سال 1844 در شهر اِدو باشد. او در سال 1862 به علت قتل تصادفی یکی از خادمان رده بالای شوگون از اِدو رفت. او به کیوتو رفت و در باشگاهی که صاحب آن مردی به نام یوشیدا و از آشنایان پدرش بود تحت تعلیم قرار گرفت. سایتو چپ دست بود و عکس فنون راست دستها را تمرین می‏کرد و تکنیکهای ویژه‏ای هم داشت. ویژگی تکنیک چپ دست وی باعث شده بود تا حتی اُکیتا سوجی نابغه‏ی شینسنگومی نیز در برابر حملات وی قادر به دفاع نباشد. او شخص بسیار مرموزی بود و در سال 1863 به روشیگومی پیوست.
تاکِدا کانریوسای:
او یک سامورایی در شهر ایزومو به دنیا آمد ولی از تاریخ تولد وی اطلاعی در دست نیست. او در جوانی آرزو داشت پزشک شود. او قبیله‏اش را برای آموزش استراتژی نظامی ترک کرد. او عضوی نزدیک و شناخته شده برای خانواده تاکِدا شد و مدتی بعد او را به عنوان عضو این خانواده پذیرفتند. این خانواده جزئی از خاندان آیزو بود اما عقاید ضد شوگونی داشتند. وی در زمینه‏های دانشگاهی و پزشکی نیز نقش داشت. در شمشیرزنی مهارت فوق العاده‏ای نداشت. او به دلیل هواداری از اخراج خارجی‏ها دستگیر و زندانی شد و در سال 1863 پس از فرار از زندان به کیوتو رفت و به شینسنگومی پیوست. وی به فساد اخلاقی نیز دچار بود.
اینوئه گِنزابورو:
متولد 4 آوریل 1829 در شرق توکیو. او در سال1847به تمرین سبک شمشیرزنی تنن ریشین ریو پرداخت و در سال 1860 استاد این سبک شد. وی برخلاف تصور در مدرسه شیکان نبود. او در سال 1863 به روشیگومی پیوست. او با کندو ایسامی روابط صمیمانه‏ای داشت و از بستگان اُکیتا سوجی نیز بود.
تودو هِسکه:
او در سال 1844 و در شهر توکیو به دنیا آمد. او در باشگاه ایتّو کاشیتارو آموزش دید و در سال 1862 با کوندو ایسامی رابطه برقرار کرد.
هارادا سانوسکه:
او در سال 1840 در خانواده‏ای رده پایین از قبیله‏ی ماتسویاما به دنیا آمد. او به تمرین سلاح نیزه سبک هوزیون ریو پرداخت. او یکبار در ماتسویاما مورد تمسخر واقع شد چون سپّوکو یا هاراکیری را به عنوان یک خدمتکار بلد نیست. سانوسکه برای اینکه خلاف آن را به آنها ثابت کند خنجرش را کشید و تلاش کرد هاراکیری انجام دهد اما زخم او چندان عمیق نبود و جان سالم به در برد. هارادا بعدها زخم خود را برای افتخار به زیردستان خود در شینسنگومی نشان می‏داد. وی خدمت در ماتسویاما را ترک کرد و به اِدو و مدرسه‏ی شیکان رفت.
یامازاکی سوسومو:
او در سال 1843 در شهر اوزاکا به دنیا آمد. وی در سبک کاتوری ریو استاد بود و در کیوتو به پزشکی مشغول بود. یامازاکی توسط عمویش در هنرهای ادبی و نظامی آموزش دیده بود. از استعدادهای تحصیلی وی در هنگام بحثهای سیاسی با اشراف زادگان استفاده می‏شد. او مردی آرام و کم حرف بود. او در سال 1863 عضو روشیگومی شد و از وی برای کسب اطلاعات و جاسوسی استفاده می‏کردند.
شیمادا کای:
شیمادا کای از حوزه‏ی اوگاکی در استان مینو و متولد 5 ژانویه سال 1828 بود. در سال 1857 به اِدو رفت و در آنجا شاگرد شینگیوتو ریو شد و با ناگاکورا شینپاچی نیز ملاقات کرد. در همین زمان قبیله‏ی وی از اوگاکی خواستند تا کای را به ریاست قبیله منصوب کند. اون به اسم Rinkasan (به معنی کشتی گیر سومو) معروف بود چون هیکل درشتی داشت ظاهراً در حدود 182 سانتیمتر و وزن 136 کیلوگرم. همین مسأله باعث می‏شد تا در میان مردم انگشت نما باشد پس از بخش جاسوسی به یگان دوم به عنوان معاون ناگاکورا شینپاچی برود. :n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:31
شینسنگومی و ناآرامی‏های پایتخت
شوگون مخالفانش را در تاریخ 18 آگوست 1863 از پایتخت خارج کرد اما آنها در کیوتو به شکل زیر زمینی فعالیت‏های خود را ادامه دادند تا اینکه پس از مدتی حادثه‏ی ایکِدایا رخ داد.

واقعه‏ی ایکِدایا:
جاسوسان شینسنگومی یعنی شیمادا کای و یامازاکی سوسومو تاجری را که با قوم چوشو در حال فعالیت بود یافتند. در صبح روز 5 ژوئن 1864 تاکِدا کانریوسای به همراه چندتن از اعضای شینسنگومی به مقر تاجر حمله کردند و در آنجا تسلیحات و نامه‏هایی از چوشو را یافتند. در بازجویی‏هایی که از افراد دستگیر شده اطلاعاتی مبنی بر حمله‏ی قوم چوشو به پایتخت به دست آمد به این ترتیب که شورشیان منتظر شبی که در آن باد می‏وزد می‏شوند و سپس با ایجاد آتش، تمام شهر را می‏سوزانند. در شلوغی خاموش کردن آتش، آنها افراد کلیدی دولت را می‏کشند، امپراطور را ربوده و به مقر چوشو می‏برند. اطلاعات بلافاصله به کمیساریای نظامی کیوتو گزارش شد، و حمله به ایکِدایا در همان روز صورت گرفت.
در حدود ساعت 16 جستجو برای شورشیان شروع شد. کوندو ایسامی منتظر نیروی کمکی از جانب مقامات بالا بود اما آنها هرگز نیامدند بنابر این 30 نفر از افراد را در ساعت 20 آماده کرد سپس به دو دسته تقسیم شدند و جستجو را برای یافتن شورشیان در ساعت 22 آغاز کردند. کوندو ایسامی به همراه اُکیتا سوجی ، تودو هِسکه ، ناگاکورا شینپاچی، تاکِدا کانریوسای، تانی مَنتارو، آندو سوتارو، اوکوزاوا ایسکه، نیتا کاکوزایمون و کوندو شوهِی را با خود برد. هیجیکاتا نیز با بقیه منتظر ماند.
در ایکِدایا حدود 20 نفر از هواداران افراطی اخراجی خارجی‏ها بودند و برای فعالیت بعدی که نابودی ستاد شینسنگومی و ورود نیروهای چوشو به پایتخت بود برنامه ریزی می‏کردند. نیتا ، اوکوزاوا و آندو را وارد حیاط پشتی شدند و بقیه افراد به همراه کوندو ایسامی از در جلو وارد شدند. زمانی که صاحب مسافرخانه به شورشیان گزارش داد کوندو و اُکیتا از پله ها بالا دویدند و فریاد زدند: «هرکسی که مقاومت کند کشته خواهد شد». برخی از شورشیان که غافلگیر شده بودند به حیاط پشتی پریدند. اُکیتا یکی از آنان را کشت اما تصادفی به داخل حیاط سقوط کرد و این باعث شد تا به همراه تودو که از ناحیه‏ی پیشانی جراحت برداشته بود از ایکِدایا خارج شوند و به این ترتیب تنها کوندو ایسامی و ناگاکورا شینپاچی داخل هتل در حال مبارزه‏ای سخت باقی مانده بودند. پس از آن هیجیکاتا با نیروهای کمکی رسید و ایکِدایا توسط نیروهای شوگون محاصره شد. مبارزه بعد از حدود 2 ساعت به پایان رسید.
در این نبرد اوکوزاوا کشته شد و نیتا به همراه آندو به شدت مجروح شدند ولی چند روز بعد جان دادند. در این حادثه 7 شورشی کشته و 23 نفر دستگیر شدند . این حادثه باعث شد تا چوشو دست به عملیات نظامی علیه آیزو و ساتسوما بزند و در تاریخ 19 ژوئیه 1864 به پایتخت حمله کردند اما شکست سنگینی خوردند. همه انتظار داشتند که شوگون با حمله‏ای سنگین خاندان چوشو را نابود کند اما شوگون این خاندان را بخشید. و به نظر میرسید که شوگون توانایی مقابله با چوشو را ندارد.
افزایش قدرت گروه:
بعد از این وقایع شینسنگومی توسط شوگون و خاندان آیزو مورد تشویق قرار گرفت و شینسنگومی با پولهای به دست آمده 200 عضو جدید را وارد نیروهای خود کرد. کوندو به اِدو رفت و به همراه نیروهای جدید از جمله ایتو کاشیتارو در 27 اکتبر 1864 بازگشت. ستاد شینسنگومی نیز از معبد میبو به معبد نیشی‏هونگان‏جی نقل مکان کرد.
ایتو کاشیتارو بعد از ملحق شدن به شینسنگومی مقام مشاور نظامی را برعهده گرفت. عقاید سیاسی وی با کوندو ایسامی در دو جهت مخالف بود. ایتو معتقد به سرنگونی شوگون بود اما کوندو به حمایت از شوگون اعتقاد داشت.

مرگ یامانامی کِیسکه و چند تن از فرماندهان:
یامانامی مدتی کوتاه بعد از حادثه‏ی ایکِدایا از شینسنگومی فرار کرد و طبق مجازات خاطیان به انجام هاراکیری محکوم شد. وی در 20 مارس 1865 سپّوکو انجام داد.
تئوری‏هایی در مورد دلایل فرار وی وجود دارد. بسیاری اختلاف وی را با هیجیکاتا دلیل فرار از شینسنگومی می‏دانند و عده‏ای دیگر بر این عقیده هستند که یامانامی از آینده‏ی شینسنگومی و سیاستهای شوگون با خبر شد و تصمیم به فرار گرفت. اُکیتا سوجی به عنوان نزدیک ترین فرد وی هنگام هاراکیری سر وی را قطع کرد. وی به دلیل اخلاق پسندیده‏اش بسیار محبوب بود به طوری که در زمان تشییع جنازه‏ی وی تمامی افراد منطقه‏ی میبو حضور پیدا کرده بودند. اُکیتا نیز سال بعد دچار سرماخوردگی مزمن شد و سال بعد از آن مشخص شد که بیماری وی سل بوده است.
در تاریخ 1 سپتامبر همان سال ماتسوبارا چوجی فرمانده یگان چهارم به دلیل ارتباط با بیوه‏ی یک سامورایی رونین که خودش او را کشته بود محکوم به انجام هاراکیری شد.
جنازه‏ی تانی سانجورو فرمانده یگان هفتم در اول آوریل سال 1866 در معبدی در کیوتو پیداشد. کوندو ایسامی برادر کوچکتر او را به فرزندی قبول کرد.

مرگ شوگون:
در تاریخ 29 آگوست 1866 ایموچی شوگون در سن 20 سالگی بر اثر عارضه‏ی قلبی حاصل از بیماری بِری‏بِری درگذشت. او داماد امپراطور کومه‏ای بود. به جای وی توکوگاوا یوشینوبو 19 ساله به قدرت رسید. وی در مدرنیزه کردن ارتش بسیار فعال بود و از فرانسوی‏ها بارها برای آموزش و تجهیز نیروها استفاده کرد و از آمریکا نیز سلاح می‏خرید؛ ارتش ملی را در ژاپن تحت فرماندهی خودش به وجود آورد؛ او گرایش زیادی به کشور فرانسه داشت. وی تنها شوگونی بود که تمام عمر خود را خارج از قصر اِدو گذرانده بود و برخلاف اسلاف سده‏ی گذشته بسیار علاقه‏مند به غرب و الگو گیری از کشورهای صنعتی بود. با فعالیتهای وی به نظر می‏رسید که قدرت توکوگاوا بار دیگر به اوج خود رسیده است. در این مدت اکثر پایتخت به کنترل شینسنگومی درآمد و اعضای گروه در بیشترین تعداد 450 نفر می‏شدند. مردم نیز به هیجیکاتا شیطان شینسنگومی خطاب می‏کردند.

مرگ امپراطور کومه‏ای: در تاریخ 30 ژانویه 1867 امپراطور کومه‏ای درگذشت و به جای وی پسر 14 ساله‏اش ساچینومیا که پسر دوم وی بود، به تخت نشست. از امپراطور جدید به عنوان امپراطور مِیجی یاد می‏شود.

آغاز التهابات
ایتو کاشیتارو که بیشتر از دو سال در شینسنگومی حضور داشت در 20 مارس 1867 به همراه تعدادی از افراد، از شینسنگومی جدا شد و گروهی جدید به نام گوریو اِجی تشکیل داد. او که در واقع با خاندان ساتسوما رابطه پیدا کرده بود فرماندهان رده بالایی مثل فرمانده‏ی یگان نهم که برادر کوچکتر وی یعنی سوزوکی میکیسابورو بود، به همراه تودو هِسکه و سایتو هاجیمه را با خود همراه کرد.
سه ماه بعد یعنی در تاریخ 10 ژوئن، تمامی افراد شینسنگومی به مقام باکوشین یا خادم شوگون ارتقا درجه پیدا کردند.
تاکِدا کانریوسای فرمانده یگان پنجم شینسنگومی که با ورود ایتو کاشیتارو به شینسنگومی نقش کمرنگی پیدا کرده بود و از فرماندهی یگان پنجم عزل شده بود به فکر ارتباط با خاندان ساتسوما و براندازی شوگون افتاد. او با بهانه‏ی بازگشت به خانه و داشتن زندگی آرام می‏خواست از گروه جدا شود اما شبکه‏ی اطلاعاتی شینسنگومی از ماهیت حرکت تاکِدا اطلاع پیدا کرده بود. تاکِدا پس از جدایی از شینسنگومی در راه بازگشت به خانه در تاریخ 22 ژوئن توسط یکی از اعضای شینسنگومی احتمالاً سایتو هاجیمه کشته شد.
ساکاموتو ریوما:
او یکی از فعالان سیاسی بود که با حکومت توکوگاوا شوگون مخالف بود و در دیدارهایی با خاندان‏های ساتسوما و چوشو که با هم درگیر بودند سعی در اتحاد این دو خاندان داشت . او با سایگو تاکاموری از ساتسوما ملاقات داشت و با افکارش در مورد نابودی شوگون آشنا گردید. وی اولین شرکت تجارت بین المللی را با کمک سایگو راه اندازی کرد و اکثراً با کشور آمریکا داد و ستد داشت. عواید این شرکت به قوم چوشو برای تقویت و آماده سازی نیروها می‏رسید. او با مقامات ارشد چوشو ملاقات کرد و توانست اتحادی بین ساتسوما و چوشو برای نابودی شوگون برقرار کند.
شبی در سال 1866 ساکاموتو در یک درگیری با تپانچه‏ای که در دست داشت یکی از کاپیتان‏های پلیس شوگون را به قتل رساند و به زندان افتاد. او که قبلاً هم به زندان افتاده بود برای بار دوم آزاد شد. او یک برنامه‏ی 8 ماده‏ای را برای تغییر سیستم و کنار گذاری دولت شوگون و ایجاد دولت جدید طراحی کرد.
در سال 1867 این برنامه توسط رئیس خاندان توسا به دست توکوگاوا یوشینوبو رسید و به طور غیر منتظره شوگون این برنامه را پذیرفت و برای اجرای این برنامه آماده شد. در تاریخ 9 نوامبر او از مقام شوگون استعفا داد؛ برنامه‏های ساکاموتو را برای بازگرداندن قدرت به امپراطور را اجرایی و مقدمات تغییر سیستم به نظام جدید برگرفته از دولتهای غربی را آماده کرد. او از پایتخت به اوزاکا رفت. از این به بعد ژاپن وارد دوران جدیدی شد و دولت این دوره را دوران مِیجی نامگذاری کرد.
برنامه‏های ساکاموتو شامل تغییرات سیاسی و اقتصادی زیادی در ژاپن می‏شد که در اثر اجرای این تغییرات ساکاموتو ریوما به عنوان پدر مدرنیزه شدن ژاپن یاد شود.
در تاریخ 10 دسامبر 1867 ساکاموتو ریوما به قتل رسید. به نظر می‏رسید که شینسنگومی یا گروهی دیگر از نیروهای تحت امر شوگون باشد اما قاتل واقعی هیچگاه پیدا نشد.
مرگ ایتو کاشیتارو:
سایتو هاجیمه که از طرف هیجیکاتا و کوندو برای جاسوسی و یافتن اهداف ایتو کاشیتارو با آنان همراه شده بود و بعد از مدتی نقشه‏ی ترور کوندو ایسامی را گزارش داد. کوندو ایسامی هم ایتو کاشیتارو را شب هنگام به یک مهمانی در منزل شخصی خود دعوت کرد. بعد از پایان مهمانی و هنگامی که ایتو در راه بازگشت به مقر خود بود توسط نیروهای شینسنگومی محاصره و کشته شد. در این میان تودو هِسکه نیز یکی از ملازمان وی بود. اگرچه کوندو ایسامی دستور داده بود تا جان تودو هِسکه حفظ شود ولی هنگام درگیری یکی از سربازان شینسنگومی که تازه عضو شده بود و هِسکه را نمیشناخت او را به قتل رساند. تودو هِسکه هنگام مرگ 23 سال داشت. سوزوکی میکیسابورو برادر کوچکتر ایتو کاشیتارو زنده ماند و به صف مخالفان و قبیله‏ی ساتسوما پیوست.
نیروهای ساتسوما و چوشو به همراه توسا نیروهای خود را برای گرفتن انتقام آماده کرده بودند و در زیر شعار اخراج خارجی‏ها ، احترام به امپراطور متحد شدند و روز به روز به تعداد آنها افزوده می‏شد. شینسنگومی هم برای آماده باش به مقر فوشیمی رفت.
در 12 دسامبر 1867 کوندو ایسامی در خیابان فوشیمی از شانه‏ی راست مورد شلیک گلوله قرار گرفت ولی با دقت شیمادا کای که در آن روز ملازم او بود زنده ماند و برای درمان به اوزاکا فرستاده شد.
.
.



آغاز جنگ بوشین

مدتی بعد از اتفاقات فوق فرمانی از جانب امپراطور به دست قبایل رسید مبنی بر اینکه «از نیروهایتان علیه یوشینیبو استفاده کنید» . تمامی اموال و ممالک یوشینیبو نیز از او سلب شد. بعدها معلوم شد که این نامه جعلی بوده است. یوشینیبو پیامی مبنی بر اعتراض علیه فرامین صادر شده به همراه سربازان زیادی به دربار فرستاد. وقتی که سربازان توکوگاوا به کیوتو رسیدند با نیروهای ساتسوما و چوشو که به دلیل اتحادشان ساتچو نام گرفته بودند، مواجه شدند. ساتچو تحت پرچم امپراطوری مانع ورود آنها به پایتخت شدند و به آنها حمله کردند. بدین ترتیب اولین نبرد از سلسله نبردهای بوشین به نام نبرد توبا-فوشیمی در 27 ژانویه 1868 آغاز شد. درگیری به شهر کشیده شد نیروهای توکوگاوا با این که برتری عددی سه برابری داشتند ولی با مواجهه با سلاح‏های آمریکایی نسل جدید ساتچو شکست خوردند توکوگاوا ظاهراً به اوزاکا فرار کرد و کیوتو به راحتی به تصرف نیروی‏های ساتچو درآمد. شینسنگومی که از سامورایی‏های زبده‏ای برخوردار بود ولی در برابر تفنگها و توپهای دور برد توانایی ناچیزی داشت.
فرمانده یگان ششم شینسنگومی اینوئه گنزابورو در طول این جنگ کشته شد. برادر زاده‏اش تلاش داشت تا سر و شمشیر عمویش را با خود ببرد اما آنها بیشتر از توان وی سنگین بود و در راه اوزاکا سر و شمشیر را در معبدی به خاک سپرد.
جاسوس ارشد شینسنگومی یامازاکی سوسومو به شدت زخمی شد و در تاریخ 6 فوریه درگذشت. محل دفن وی معلوم نیست ولی به نظر می‏رسد که در حین فرار به دریا انداخته شد. وی فردی مورد اعتماد هیجیکاتا و کوندو بود.
نیروهای شوگون که به قلعه‏ی اوزاکا عقب نشینی کردند و فکر می‏کردند که شوگون در اوزاکا مستقر شده است اما در حقیقت به سمت اِدو گریخته بود. این نیروها در آنجا هم نتوانستند مقاومت کنند و این قلعه به آتش کشیده شد. مستشاران فرانسوی به همراه فرمانده‏ی نیروی دریایی اِنوموتو تاکه آکی به اِدو رفتند. اِنوموتو که تحصیل کرده‏ی غرب در مسائل نظامی و سیاسی بود با خودش 180 هزار ریو به همراه گنجینه‏ی بسیاری را آورد. فرانسوی‏ها که می‏خواستند طرحی برای جلوگیری از پیشروی نیروهای سلطنت طلب را به اجرا بگذارند و کار امپریالی‏ها را یکسره کنند اما با مخالفت شوگون روبرو شدند. شوگون عنوان کرد که تسلیم خواسته‏ی امپراطور است و به این ترتیب مستشار نظامی نیز از سمت خود استعفا داد. 5 نفر از مشاوران ارشد نظامی به کشور خود بازنگشتند: جولز برونِت به همراه فورتانت، مارلین، بوفییِر و اَندرو به همراه چند تن دیگر از افسران فرانسوی به دلیل رابطه‏ی عمیقی که با شاگردانشان پیدا کرده بودند در کنار آنها ماندند و در بسیاری از جنگها نیز شرکت کردند.

کشورهای غربی قطعنامه‏ای به تصویب رساندند که با توجه به آن هیچ کشوری در این درگیری هیچگونه دخالتی نخواهد داشت تا زمانی که جنگ به پایان برسد. فرانسوی‏ها برای ایجاد صلح بین شوگون و امپراطور به کیوتو رفتند ولی با دست خالی برگشتند خصوصاً که طرفداران شعار «اخراج خارجی‏ها، احترام به امپراطور» نیز درگیری‏هایی با فرانسوی‏ها داشتند.
دستگیری کوندو:
سایگو تاکاموری فرمانده ارتش متحد ساتچو بعد از پیروزی در توبا-فوشیمی به شرق و شمال لشکر کشید. کوندو ایسامی رهبر شینسنگومی بعد از عقب نشینی به اِدو با کاتسو کایشو فرمانده نظامی شوگون ملاقات کرد. وی نیروهای باقی مانده را جمع کرد و گروهی به نام کویوچیمبوتای تشکیل داد و در تاریخ 1 مارس 1868 از اِدو خارج شد. در تاریخ 29 مارس با ارتش امپراطوری مواجه شد و شکست سنگینی را متحمل شد. کوندو ایسامی به همراه بازماندگان این جنگ به سمت آیزو عقب نشینی کردند. اما در هنگام بازگشت در منطقه‏ای محاصره شدند. کوندو ایسامی به همراه تعدادی از افراد دستگیر شد ولی مابقی به همراه هیجیکاتا توشیزو فرار کردند.
هیجیکاتا به اِدو که محاصره شده بود رفت و از فرمانده کاتسو کایشو وزیر جنگ شوگون درخواست کرد تا زندگی کوندو ایسامی را نجات دهد. کاتسو کایشو نقش میانجیگر را در درگیری‏های بین نیروهای شوگون و امپریالیست‏ها داشت و بعدها توانست اِدو را بدون خونریزی تسلیم کند.
ناگاکورا شینپاچی و هارادا سانوسکه قبلاً در تاریخ 12 مارس از شینسنگومی جدا شده بودند و گروه جدیدی را تشکیل دادند و به شمال حرکت کردند.




تصرف اوتسونومیا:
هیجیکاتا توشیزو و باقیمانده‏های شینسنگومی به نیروهای شوگون پیوستند. در آوریل 1868 هیجیکاتا توشیزو به همراه اوتوری کِیسکه به طور ناگهانی اِدو را ترک کردند و به سمت شمال رفتند در این لشکر که تقریباً دو هزار نفر بودند. سامورایی‏های توکوگاوا به همراه بازماندگان شینسنگومی مانند شیمادا کای و سایر اقشار اجتماعی دیده می‏شدند. هدف اصلی آنها حمله به قلعه‏ی اوتسونومیا که بر سر جاده‏ی استراتژیک قرار داشت بود. ارباب این قلعه به دستور توکوگاوا به همراه نامه‏ای به کیوتو رفته بود تا عذرخواهی و تسلیم خود به امپراطور را به همراه پیشنهاد وحدت ملی اعلام کند اما نیروهای ساتچو در بین راه او را دستگیر کردند زیرا می‏دانستند که رسیدن این پیام به دست امپراطور باعث عفو و بخشش توکوگاوا می‏شود و این معادلات نظامی ساتچو را پیچیده می‏کند.
در تاریخ 7 و 8 آوریل نیروهای پیشتاز به فرماندهی هیجیکاتا توشیزو پیشروی سریعی به سمت قلعه داشتند. به طور همزمان نیز دهقانان قلعه دست به اعتصاب زده بودند. در تاریخ 10 آوریل نیروهای اوتوری کِیسکه به قلعه حمله کردند و نیروهای امپریالی را خارج کردند و در روز 20 قلعه به تصرف نیروهای شوگون درآمد اما قلعه از ذخیره‏ی غذایی خالی بود با توجه که چندین روز پیش دهقانان شورش کرده بودند. نیروهای هیجیکاتا به همراه اوتوری و نیروی تشکیل شده‏ی جدید شامل شینپاچی به هم ملحق شدند. سپس به طرف شمال و قلعه‏ی میبو حرکت کردند که با نیروهای ساتسوما برخورد کردند. افراد ساتسوما که غافلگیر شده بودند به این قلعه پناه آورده بودند و تدابیر دفاعی را منظور کرده بودند. حمله آغاز شد اما با قدرت آتش بالای ساتسوما مواجه شدند اما با وجود تلاشهای زیاد این گروه ترکیبی، به نظر می‏رسید که توان فتح قلعه را نداشته باشند. در نهایت پس از تحمل 60 نفر کشته و زخمی به قلعه‏ی اوتسونومیا عقب نشینی کردند. ارتش امپریالی نیز از جنوب به این منطقه رسیده بود و در یک روز توانست قلعه را پس بگیرد و بدین ترتیب نیروهای اوتوری به شمال و آیزو عقب نشینی کردند. هیجیکاتا در این نبرد به شدت زخمی شد و تا مدتها توانایی بازگشت به میدان جنگ را نداشت.
مرگ کوندو ایسامی:
در تاریخ 25 آپریل 1868 کوندو ایسامی به محل اعدام ایتاباشی برده شد و در ملأعام گردن زده شد. این اعدام در جهت خونخواهی مرگ ساکاموتو ریوما صورت گرفت. اما در صورتی که بعداً معلوم شد که ترور ساکاموتو کار شینسنگومی نبوده است. سر کوندو در کنار رودخانه‏ی سانجو در کیوتو به نمایش عموم گذاشته شد ولی مدتی بعد ربوده شد. او در زمان مرگ 34 ساله بود. کوندو ایسامی فرزند کشاورزی بود که توانسته بود خود را به درجات بالای کشور برساند و مرگ او ضربه‏ی روحی بزرگی بر نیروهای شوگون وارد کرد. برای وی سه قبر ساخته شد، دو قبر در توکیو و یکی در آیزو توسط هیجیکاتا توشیزو. هیجیکاتا این قبر را شخصاً کند در حالی که هنوز زخم‏های وی بهبود نیافته بود.

نبرد اوئِنو:
از اِدو خبر می‏رسید که محاصره‏ی این شهر تنگ و تنگ‏تر می‏شود. شوگون در 11 آوریل پس از چندین دور مذاکره بین کاتسو کایشو و سایگو تاکاموری خود را تسلیم ساتچو کرد. شوگون در حبس خانگی و سپس به منطقه‏ی شیزوکا منتقل شد. نیروهای محافظ شوگون نیز در اِدو جمع شده بودند و بالغ بر 4000 نفر می‏شدند در این بین گروهی حاضر به تسلیم نبودند و خواستار ادامه نبرد با نیروهای ساتچو بودند. این گروه شوگیتای نامیده می‏شد. شوگیتای از سامورایی‏های سابق شوگون و نیروهای مردمی شهر تشکیل شده بود. سایگو تاکاموری به همراه نیروهای ساتچو می‏خواستند در همین جا کار را یکسره کنند آنها اِدو را کیوتوی دیگری می‏دیدند با استفاده از تجربیات نبرد توبا-فوشیمی می‏خواستند اِدو را فتح کنند. سایگو تقریباً نزدیک به 10 هزار سرباز داشت و از توپ‏های سنگین و تفنگهای دوربرد انگلیسی استفاده می‏کرد. وی قبل از نبرد اعلام کرده بود: «ما با این تجهیزات و نیروهایی که داریم کارمان بسیار آسان و راحت است و لذت این پیروزی بسیار استثنایی و فوق العاده است».
هارادا سانوسکه فرمانده یگان دهم شینسنگومی نیز در بین فرمانده‏های شوگیتای دیده می‏شد. وی از گروه شینپاچی خارج شده بود و برای ادامه زندگی در کنار زن و فرزندانش به خانه بازگشت اما ناگهان تصمیم خود را عوض کرد و به مرکز اِدو که تحت محاصره بود رفت. ناگاکورا شینپاچی بعدها در کتاب خود عنوان کرد که وی هنگام بازگشت به خانه فهمیده بود که تمام اعضای خانواده‏اش را از دست داده است. ناگاکورا شینپاچی نیز که همسرش در طول جنگ توبا-فوشیمی باردار بود، پس از زایمان مرد و ناگاکورا حتی نتوانست به مراسم خاکسپاری وی برود و تا مدتها نیز دختر تازه به دنیا آمده‏اش را نمی‏توانست ببیند.
در صبح روز 4 جولای 1868 نیروهای ساتچو توانستند وارد اِدو شوند و به سمت مقر شوگیتای در اوئِنو رفتند. نیروهای ساتسوما به رهبری سایگو تاکاموری به دروازه‏ی اصلی حمله کردند ولی در برابر مقاومت 450 نفر از نیروهای شوگیتای متوقف شدند و با دادن تلفات سنگین زمین گیر شده بودند تا اینکه نیروهای چوشو موفق شدند با ایجاد حمله‏ی دوم از پشت به کمک ساتسوما بیایند و آنها را از بن بست تاکتیکی خارج کنند. در حالی که شوگیتای مقاومت شدیدی از خود نشان می‏داد نیروهای توسا با توپ به مقر آنها شلیک کردند و آخرین سنگرهای مقاومت را نیز منهدم کردند.
این حمله از سه جناح طراحی شده بود و در زمانی که این نقشه در اتاق فکر عملیات طراحی می‏شد طرح یک قتل عام بزرگ به تصویب رسید. در این نبرد تلفات بسیار سنگینی به نیروهای ساتچو وارد شد که آمار دقیقی از آن در دست نیست ولی از نیروهای شوگیتای 300 نفر کشته شدند. در میان زخمی‏ها هارادا سانوسکه نیز دیده می‏شد. فرمانده‏ی یگان دهم شینسنگومی بالاخره پس از گذشت دو روز در سن 24 سالگی به دلیل شدت اثر جراحات وارده جان داد.
اِنوموتو تاکه‏آکی و فرانسوی‏ها نیز از طریق دریا به شمال رفتند.



سرآغاز این اصلاحات دوران مِیجی سوگندنامه‌ای پنج‌ماده‌ای بود که در 7 آوریل ۱۸۶۸ و در هنگام تاج‌گذاری امپراطور مِیجی اعلام شد. این سوگندنامه هدف از دگرگونی‌های دوران امپراطور مِیجی را روشن کرد و بنیانی قانونی برای مدرن‌گرایی ژاپن بنا نهاد. پنج ماده این سوگندنامه به شرح زیر بود:
• برپایی شورای مشورتی.
• دخالت همه طبقات در اداره امور مملکتی.
• الغای قانون‌های تجمل‌ستیز و حذف محدودیت‌های طبقاتی در استخدام.
• جایگزین کردن قانون‌های منصفانه طبیعی به جای سنت‌های نادرست.
• جستجوی جهانی دانش به منظور تقویت بنیاد حکومت امپراطوری.
امپراطور مِیجی چند ماه پس از تاجگذاری در تاریخ 23 اکتبر قدرت را به دست گرفت.
آیزو:
پس از سقوط اِدو توکوگاوا به شیزوکا فرستاده شد و امپراطور مِیجی که در آن زمان 16 ساله شده بود به اِدو آمد. نام اِدو نیز به توکیو به معنای پایتخت شرقی تغییر کرد.
از شینسنگومی خبر رسید که در تاریخ 19 جولای، اُکیتا سوجی فرمانده یگان اول و نابغه‏ی شینسنگومی در اثر بیماری سل درگذشته است. قبر وی در توکیو قرار دارد و مکان قبرش فقط سالی یکبار برای دید عموم در ماه ژوئن باز است. اُکیتا سوجی در هنگام مرگ 24 سال سن داشت.


جبهه‏ی نبرد دیگر از جنوب به سمت شمال منتقل شد. نیروهای امپراطوری خود را برای فتحی دیگر در آیزو آماده می‏کردند. هیجیکاتا توشیزو که حالا فرمانده‏ی کل شینسنگومی شده بود هنوز جراحاتش خوب نشده بود بنابر این سایتو هاجیمه را به عنوان جانشین خود در آیزو منصوب کرد. در آیزو اتحادی از قبایل به همراه فرمانده‏ی نیروی دریایی اِنوموتو تاکه آکی تشکیل شد که به آن اتحاد شمال می‏گفتند. نیروهای ائتلاف شمال اگرچه از لحاظ نیروی انسان متعدد بودند ولی در تجهیزات بسیار ضعیف بودند. جنگ افزارهای مدرن کمیاب بود و در اواخر برای ساخت توپ چوبی تلاشهایی صورت گرفت. این توپ که اطراف لوله‏ی آن با طناب تقویت شده بود بر روی مواضع دفاعی قرار داده می‏شد و تنها می‏توانست 4 تا 5 بار قبل از ترکیدن خود، گلوله شلیک کند. از طرق تجارت نیز توانسته بودند 2 عدد مسلسل گاتلینگ و 2000 تفنگ مدرن فرانسوی تهیه کنند.


ارتش امپراطوری در بخش تسلیحاتی نیز از کشورهای آمریکا و امپراطوری بریتانیا سلاح‏های جدیدی را برای خرید سفارش دادند. در جذب نیروهای انسانی نیز با استفاده از احساسات ضد شوگونی مردم، وعده‏های کاهش مالیات، اعطای مقام سامورایی(مستمری دائم) افراد زیادی را به خدمت می‏گرفتند. به عنوان مثال گروهی به نام سِکیهوتای که اکثراً از کشاورزان و کارگران تشکیل شده و مورد حمایت بازرگانان نیز بود با وعده‏ی کاهش مالیات، عدالت و از بین رفتن تضاد طبقاتی به نبرد نیروهای سابق شوگون رفته بودند. این گروه به عنوان سپاه پیشتاز دولت مِیجی فعالیت می‏کردند. فرمانده‏ی یگان سوم این گروه سوزوکی میکیسابورو یا فرمانده‏ی سابق یگان نهم شینسنگومی بود. این افراد پس از پیروزی‏هایی که به دست آورده بودند و قدرت گرفتن ارتش مِیجی کنار گذاشته شدند البته سِکیهوتای که مورد استقبال کشاورزان قرار گرفته بود احتمال می‏رفت که مقبولیت بیشتری به دست آورد و در آینده برای دولت مِیجی مشکل ساز شود. به این گروه لقب سپاه دروغ دادند و بیشتر اعضای این گروه به دلیل دادن وعده‏ی دروغین کاهش مالیات اعدام شدند اما سوزوکی میکیسابور توانست فرار کند.
نیروهای امپراطوری به سمت ناگائوکا رفتند و با ارباب این منطقه جنگیدند اگرچه خسارات فراوانی را به دنبال داشت اما توانستند در 15 سپتامبر قلعه را به طور کامل تصرف کنند. سپس ارتش ساتچو با 3000 نفر به سمت محلی استراتژیک برای فتح آیزو رفتند و در آنجا با پیروزی بر نیروهای 700 نفره‏ی هیجیکاتا توشیزو و اوتوری کِیسکه توانستند راه را برای فتح آیزو هموار کنند. از این جنگ فهمیده شد که آیزو و سِندای بی دفاع هستند. نیروهای اوتوری کِیسکه نیز به سندای عقب نشینی کردند و در نتیجه آیزو تنها ماند.
در اکتبر 1868 آیزو به مدت یکماه محاصره شد. فرمانده‏ی یگان سوم شینسنگومی به همراه 20 نفر از افراد در آیزو باقی ماندند. سایتو به همراه افرادش و تعداد اندکی نیروی محلی در نزدیکی قلعه‏ی آیزو، واکاماتسو مستقر شدند. وی اعتقاد داشت که ما به ارباب قبیله‏ی آیزو بیش از حد مدیون هستیم و می‏گفت: من به جای فرار، اراده کرده‏ام تا خونم در آیزو ریخته شود و در همین جا کشته شوم. فرمانده یگان سوم شینسنگومی آخرین مبارزه‏ی خود زیر پرچم شینسنگومی را در نیورایدو در ماه سپتامبر انجام داد.
در آیزو گروهی بود از سامورایی‏های نوجوان به نام نیروهای ببر سفید بودند که بین 16 تا 17 سال سن داشتند. این گروه در بالای کوهی مشرف به قلعه، زمانی که دیدند قلعه‏ی آیزو سقوط کرده و در آتش می‏سوزد؛ به صورت دسته جمعی دست به انجام هاراکیری زدند. جنازه‏ی این افراد تا مدتها بر روی زمین ماند تا اینکه دولت اجازه‏ی دفن آنها را صادر کرد. برای آنها در بالای کوه یادبودی قرار داده شد و نام 20 نفر از اعضای این گروه بر روی آن حک شد.
از ارباب آیزو نیز شعری زیبا بر روی سنگ نوشته شده است: «مهم نیست مردم چقدر این سنگها را با اشکهایشان بشویند، این نام‏ها هرگز از یاد جهانیان پاک نخواهد شد». موسولونی دیکتاتور فاشیست ایتالیا زمانی که داستان این گروه را شنید بسیار متأثر شد و ستونی به یاد بود این گروه در شهر پُمپِی ایتالیا نصب کرد که تا الان پابرجا هست.

با وساطت ارباب منطقه‏ایی که در همسایگی آیزو بود، ارتش ساتچو با قول زنده ماندن در برابر تسلیم، توانست دروازه‏های قلعه‏ی اصلی آیزو را باز کند. آیزو در 6 نوامبر تسلیم شد و سامورایی‏های آیزو به زندان‏های دور افتاده تبعید شدند.




س از سقوط آیزو ارباب منطقه‏ی سندای با شنیدن اخبار فجایع آیزو دچار وحشت شد و منطقه را به نیروهای امپریالی تسلیم کرد. نیروهای شینسنگومی و فرمانده‏ی نیروی دریایی به همراه مشاوران فرانسوی به سمت شمال و جزیره‏ی اِزو رفتند؛ در آنجا تصمیم به ایجاد کشوری مستقل گرفتند. بالاخره پس از دو سال مبارزه دستاورد نیروهای شینسنگومی و شوگون سابق، دولتی شد به نام جمهوری اِزو. اولین و تنها جمهوری تاریخ ژاپن.


هنگامی که هیجیکاتا برای رفتن به جزیره آماده می‏شد پزشک شینسنگومی به نام ماتسومو ریوجین دلیل این حرکت را از وی پرسید و هیجیکاتا در جواب گفت: «من برای پیروزی به این جنگ نمی‏روم، دولت توکوگاوا در حال سقوط است و این رسوایی است اگر هیچ کسی نخواهد با آن برود(سقوط کند). به همین خاطر من باید بروم. من در بهترین نبرد عمرم مبارزه خواهم کرد و برای کشورم خواهم مرد. من نمی‏توانم در جهان پس از مرگ با کوندو روبرو شوم در حالی که دست دوستی با قاتلانش داده باشم».
جمهوری اِزو با برگزاری اولین انتخابات آزاد تاریخ ژاپن، اِنوموتو تاکه‏آکی را به ریاست جمهوری برگزید و تاریخ 25 دسامبر 1868 تاریخ تأسیس این جمهوری بود. اوتوری کِیسکه به عنوان وزیر دفاع و هیجیکاتا توشیزو به عنوان معاون وی منصوب شد. دولت بر اساس مدل جمهوری آمریکا ساخته شده بود. جمهوری تلاش کرد تا بتواند با استفاده از روابط دیپلماتیک برای خود متحد پیدا کرده و دارای اعتبار بین المللی شود اما هیچ کشوری پاسخ مثبت نداد. نیروهای امپراطوری نیز مورد حمایت تسلیهاتی آمریکا و انگلیس بودند. اِنوموتو به شورای امپراطوری نیز پیشنهاد داد تا این دولت تحت قوانین امپراطوری و منش سامورایی های سابق باشد ولی این پیشنهاد نیز توسط شورا رد شد.


نبرد دریایی میاکو:
نیروی دریایی امپراطوری نیز از توکیو حرکت کرد و در تاریخ 20 مارس 1869 به بندر میاکو رسید. نیروهای ساتچو از ناو فرانسوی کوتِتسو که با زره پوش آمریکایی تقویت شده بود استفاده می‏کردند. نیروهای جمهوری جدید تصمیم گرفتند تا با یک حمله‏ی غافلگیرانه این ناوگان را که شامل 7 کشتی می‏شد نابود کرده و کوتِتسو را به چنگ بیاورند. نیروهای اِزو با سه کشتی که شاخص آنها کایتِن به فرماندهی آرای ایکونوسکه و هجیکاتا توشیزو همچنین هِنری نیکول مشاور فرانسوی سابق نظامی دولت شوگون، به مصاف نیروهای امپراطوری رفتند. نیکول به رهبری این حمله انتخاب شده بود چون کشتی کوتِتسو در زادگاه نیکول ساخته شده بود و اشراف کامل به این نوع کشتی‏ها داشت.
در 25 مارس حمله به این صورت طراحی شده بود که کشتی کایتِن با پرچم آمریکا به کشتی‏های امپراطوری نزدیک شد و کشتی بانریو به فرماندهی یوگِکیتای و مسئول هماهنگی سابق فرانسوی‏ها با پرچم روسیه در حالت آماده باش بود تا از دور با توپخانه دشمن را هدف قرار دهد. کشتی دیگری با نام تاکائو به فرماندهی شینکیتای و فرانسوی دیگری به نام اوژِن کولاچ نیز در این نبرد همراه آنها بود.
به دلیل آب و هوای بد زمستانی تاکائو دچار مشکل موتورخانه شد و کشتی بانریو نیز به علت خرابی به اِزو برگشت. کایتِن جلودار و تاکائو با سرعت کم از پشت این کشتی در حال حرکت بود. چند ثانیه قبل از حمله کایتِن پرچم اِزو را برافراشت و حمله را آغاز کرد. در ابتدا تفنگها شلیک شدند و بعد از برخورد دو کشتی سامورایی‏ها به داخل کشتی کوتِتسو وارد شدند البته این ورود با مشکل همراه بود چرا که ارتفاع عرشه‏ی کایتِن 3 متر بالاتر از کوتِتسو بود. پس از غافلگیری نیروهای امپراطوری نوبت به غافلگیری نیروهای جمهوری رسید. ورود مسلسل گاتلینگ باعث شد تا بسیاری از سامورایی‏ها کشته شوند. نیکول توسط دو گلوله زخمی؛ یکی از فرماندهان به نام کوگا گِنگو به همراه 24 سامورایی دیگر کشته شدند. کایتِن تنها با آسیب به سه کشتی و بدون گرفتن کوتتسو به هوکایدو فرار کرد. تاکائو که به کندی حرکت می‏کرد در نهایت به دلیل خرابی موتور خانه منفجر شد. 40 خدمه به همراه اوژِن کولاچ برای چند روز موفق به فرار شده بودند ولی در نهایت توسط نیروهای امپراطوری دستگیر شدند و برای محاکمه به توکیو فرستاده شدند. سرنوشت سامورایی‏ها مشخص نشد ولی کولاچ به همراه نیکول از اعدام گریختند و به فرانسه اخراج شدند.
نبرد هاکوداته:
ناوگان نیروی امپراطوری نیز به شمال پیشروی کرد و نیروهای پیاده شامل 10هزار نفر را در 9 آوریل در سواحل اِزو پیاده و پشتیبانی کرد. سربازان اِزو تمرکز خود را بر روی سه نقطه از منطقه متمرکز کرده بودند: فوتاماتا، کیکونای و ماتسومائه.
در ماتسومائه اوتوری کِیسکه فرماندهی را برعهده داشت و هیجیکاتا توشیزو به همراه شینسنگومی در فوتاماتا. هیجیکاتا در جبهه‏ی فوتاماتا توانست پیروز میدان شود اما قلعه‏ی ماتسومائه به همراه جبهه‏ی کیکونای سقوط کردند. قلعه‏ی ماتسومائه با ابتکار خود هیجیکاتا فتح شده بود. پس از شکست در دو جبهه‏ی دیگر، هیجیکاتا با وجود پیروزی مجبور شد به هاکوداته عقب نشینی کند. نیروهای شینسنگومی به دو گروه تقسیم شدند بخشی توسط هیجیکاتا توشیزو در گوریوکاکو مستقر شدند و بخشی دیگر در ساحل و قلعه‏ی بِنتِن دایبا به همراه شیمادا کای و اوتوری کِیسکه سنگر گرفتند.
در نبرد دریایی نیز نیروهای امپریالی با 7 کشتی و نیروهای جمهوری با 3 کشتی به مصاف هم رفتند که از کشتیهای اِزو یکی نابود و دو کشتی دیگر به تصرف نیروهای امپراطوری درآمد.
به این ترتیب قلعه‏ی بِنتِن دایبا مورد تمرکز آتش نیروهای سلطنتی قرار گرفت و به محاصره‏ی کامل دریایی و زمینی درآمد. فرماندهان دولت اِزو در مراسمی مهمانی خداحافظی ترتیب دادند. در 11 می 1869 هیجیکاتا توشیزو از مقر گوریوکاکو به کمک نیروهای تحت محاصره رفت و در میدان نبرد در اثر اصابت گلوله‏ی یک اسنایپر(تک تیر انداز) از روی اسب به زمین افتاد و جان داد. او هنگام مرگ 34 سال داشت.
یک هفته بعد گوریوکاکو نیز سقوط کرد و بالاخره جمهوری اِزو در تاریخ 27 ژوئن 1869 تسلیم شد. محل دفن هیجیکاتا توشیزو معلوم نیست اما سه قبر برای وی در حال حاضر موجود است. 2 قبر در توکیو که یکی از آنها قبر سرباز گمنامی در ایتاباشی کنار قبر کوندو ایسامی است و دیگری در معبدی به نام هینو. قبر سوم نیز در شهر هاکوداته در هوکایدوی امروزی واقع است. دو ماه پس از مرگ هیجیکاتا فردی عکس، مو و شعر قبل از مرگ وی را پیدا کرد. «هرچند بدنم ممکن است در جزیره‏ی اِزو پوسیده باشد، اما روح من از اربابم در شرق محافظت خواهد کرد». همه از او به عنوان رهبری کاریزماتیک یاد می‏کنند به طوری که بسیاری از سامورایی‏ها با وجود اینکه گریه برای یک سامورایی ننگ به حساب می‏آید، پس از شنیدن خبر مرگ وی چنان می‏گریستند مانند کودکانی که مادر از دست داده‏اند. اکثر سامورایی‏ها در وصیت نامه‏ی خودشان که بعد از جنگ پیدا شد از او به عنوان شجاع ترین مرد در اِزو یاد می‏کردند.

مشاوران فرانسوی قبل از محاصره‏ی کامل به یک ناوگان فرانسوی فرار کردند و از آنجا به فرانسه بازگشتند.



توکوگاوا یوشینوبو به همراه بسیاری از خدمتکاران وفادار خود در شیزوکا باقی ماند. اما برخی از سامورایی‏هایی که به مقام خادم شوگون رسیده بودند اعتقاد داشتند که شوگون آن‏ها را رها کرده و مرده است؛ به همین خاطر یوشینوبو از این افراد به خاطر امکان ترور وی می‏ترسید. پس از گذشت سالها و کنار رفتن افراد تندرو از بدنه‏ی دولت مِیجی اموال وی نیز به تدریج بازگردانده شد. در سال 1896 دختر نهم یوشینوبو با شاهزاده فوشیمی ازدواج کرد. شاهزاده فوشیمی پسرعموی امپراطور هیروهیتو (نوه‏ی امپراطور مِیجی) بود. از آن به بعد نیز پیوندهای خانوادگی بسیاری بین نوادگان توکوگاوا و خاندان امپراطوری صورت گرفت. در سال 1902 امپراطور مِیجی به یوشینوبو اجازه داد تا به منزل خانوادگی خود در توکیو برگردد و نیز بلند پایه ترین مقام اشرافی را به خاطر خدمات وی به ژاپن اعطا کرد. بالاخره توکوگاوا یوشینوبو در 21 نوامبر 1913 یکسال بعد از امپراطور مِیجی و در سن 76 سالگی درگذشت.

اِنوموتو پس از دستگیری به علت خیانت و شورش زندانی شد. وی خواستار باقی ماندن در منش سامورایی‏ها بود. سایر اعضای شینسنگومی دستگیر شدند و به جزیره‏ی نیجیما تبعید شدند. بعضی دیگر زندانی شدند و باقی نیز از اعدام فرار کردند. گرچه سایگو تاکاموری خواستار شدت عمل علیه آنان بود ولی به دلیل خراب شدن وجهه‏ی جهانی ژاپن و روابط دیپلماتیک با سایر کشورها شورای امپراطوری از این عمل منصرف شد. اِنوموتو پس از مدتی که زندانی بود توسط فرماندهان جدید دولت مِیجی آزاد شد چون می‏دانستند که اِنوموتو توانایی‏های بسیار بالایی در اداره‏ی کشور دارد. اِنوموتو در هلند تحصیلات خود را گذرانده بود و به زبان‏های انگلیسی و هلندی تسلط کامل داشت و در طول مدت اقامت خود برنامه‏ای برای اتصال دو شهر یوکوهاما و اِدو از طریق تلگراف را برنامه ریزی می‏کرد و هنگام بازگشت به ژاپن با کشتی بخار خریداری شده از هلند توسط شوگون بازگشت. وی پس از آزادی به عنوان سفیر در چندین کشور فعالیت کرد. پس از پایان جنگ بوشین سایر جنگجویان توکوگاوا نیز بعد از 2 یا 3 سال آزاد شدند.

ناگاکورا شینپاچی که به همراه گروه خود مشغول نبرد در خارج اِزو بود بعد از شنیدن خبر سقوط جمهوری در توکیو مخفی شد. اون به نزد خاندان خود ماتسومائه بازگشت و با دختر یک پزشک ازدواج کرد. نام خود را به سوگیمورا یوشی تغییر داد و مدتی به عنوان معلم شمشیرزنی در زندان هوکایدو کار می‏کرد. برای مدتی نیز در توکیو مدرسه‏ی شمشیرزنی داشت و سپس به هوکایدو بازگشت و تا آخر عمر در آنجا باقی ماند. در سال 1876 ناگاکورا به کمک دکتر ماتسوموتو و تعدادی دیگر برای کوندو ایسامی و هیجیکاتا توشیزو قبری ساخت. به درخواست وی قبری نیز برای خودش در ایتاباشی محل اعدام سابق و کنار سایر اعضای شینسنگومی ساخته شد و بعد از مرگ در سال 1915 در همانجا دفن شد. او برای دوستانش مرثیه‏ای برگزار کرد و 4 سال قبل از مرگش برای یک روزنامه نگار وقایع آن دوران را شرح می‏داد تا در روزنامه چاپ شود. این خاطرات بعد از نیم قرن باعث خشنودی مردم از یک گروه وفادار به نام شینسنگومی شد. کتاب خاطرات وی به مدت صد سال ناپدید شده بود اما بعد از یافتن و تحریر در سال 1998 چاپ شد.

شیمادا کای در سال 1871 از زندان آزاد شد و با خانواده‏اش به مینو نقل مکان کرد. سپس به کیوتو رفت و مدرسه‏ی شمشیرزنی باز کرد. دولت جدید و اِنوموتو از او برای خدمت بارها دعوت کردند اما هیچ گاه با آن موافقت نکرد چون نمی‏توانست با کسانی که دشمن شینسنگومی بودند همکار شود. از آنجا که دوره‏ی شمشیرزنی به پایان رسیده بود باشگاه وی تعطیل شد ولی از قضا در معبد نیشی‏هونگان‏جی که زمانی مقر شینسنگومی بود به عنوان نگهبان مشغول به کار شد و تا آخر عمر همانجا ماند.

جولز برونت فرمانده‏ی مستشاران فرانسوی که تحت تعقیب بود به کشورش گریخت. او که منتظر محاکمه بود نه تنها در بدو ورود به بندر دستگیر نشد بلکه با استقبال مردمی مواجه گشت. دولت مِیجی درخواستی مبنی بر تحویل وی به فرانسه فرستاد اما به دلیل محبوبیت فراوانی که در بین مردم فرانسه به خاطر فعالیتش پیدا کرده بود، فرانسه این درخواست را رد کرد. در اثر تلاشهای اِنوموتو در سالهای بعد نه تنها برونِت بخشیده شد بلکه از طرف دولت امپریالی دوبار در سالهای 1881 و 1885 مدال دریافت کرد. وی در خاطرات خود از هیجیکاتا توشیزو بارها و بارها تقدیر کرد و می‏گفت اگر وی در اروپا می‏بود درجه‏ی ژنرالی حداقل افتخاری بود که می‏توانست کسب کند. جولز برونِت و اوتوری کِیسکه در سال 1911 درگذشتند. امروزه اگرچه نام جولز برونِت در فرانسه کم رنگ شده است اما در ژاپن همه او را به عنوان مردی می‏شناسند که شانه به شانه در کنار آخرین سامورایی جنگید.

اوتوری کِیسکه در زندان توکیو به افزایش آموخته‏های علوم غربی خود پرداخت. او در طول مدت حبس خود نه تنها رفتار بد مدیر زندان را اصلاح کرد بلکه نظامی شبه پارلمانی در میان زندانیان ایجاد کرد. پس از آزادی از زندان در سال 1872 وارد همکاری با دولت مِیجی شد و در ابتدا مشغول طرح احیای زمینهای کشاورزی بود. سپس مدیر یک مدرسه و در سال 1889 به عنوان سفیر به کره رفت. در اولین جنگ ژاپن و چین نیز حضور داشت. وی مجله‏ای منتشر کرد و خاطرات خود و همرزمان دوران جنگ بوشین را در آن ذکر می‏کرد. برای ساخت یاد بود کشته شدگان جنگ هاکوداته نیز کمک فراوانی کرد. وی دو ماه پس از تولد 78 سالگی خود در اثر سرطان مری درگذشت.
هنری نیکول به همراه اوژِن کولاچ در فرانسه محکوم شدند ولی محکومیت آنها زیاد سنگین نبود. آنها در جنگ فرانسه-پروس جنگیدند و نیکول 24 ساله در این جنگ کشته شد اما کولاچ زنده ماند. بعدها کتابی با نام «حادثه‏ای در ژاپن» نوشت و به بیان حوادث جنگ بوشین پرداخت و آن را در سال 1374 منتشر کرد. وی اولین اروپایی بود که اکثر اوقات لباس ژاپنی می‏پوشید.

پس از پایان جنگ بوشین دولت شروع به انجام اصلاحات مِیجی کرد. یکی از امتیازات ژاپن در آن موقع طبق تاریخ نویسان غربی که باعث افزایش سرعت مدنیزه شدن شد، میزان سواد مردان در جامعه بود به طوری که در آن روزگار حداقل 40% مردان جامعه باسواد بودند و در شهر اِدو(توکیو) حداقل 70%. این آمار قابل مقایسه نیست با جامعه‏ی آن روز کشورهایی مثل انگلیس یا فرانسه که حداکثر میزان سواد 20% بود.
در سوگندنامه امپراطور مِیجی در ماده چهارم در مورد لغو رسوم ناپسند گذشته و در ماده دوم در مورد ایجاد وحدت و از بین رفتن طبقات اجتماعی سخن رفته بود. اقداماتی که در مورد اجرای چنین موادی به مورد اجرا درآمد عبارت بودند از:
1- الغای فئودالیسم در سال ۱۸۷۱ که در نتیجه‏ی آن بسیاری از زمین‏های فئودال‏ها در اختیار دولت قرار گرفت.
2- تشکیل نیروی دریایی و زمینی و به اجرا گذاشتن قانون نظام وظیفه عمومی در سال ۱۸۷۲ میلادی. با این قانون تمام افراد توانایی به دست آوردن مهارت جنگ آوری را به دست آوردند و جنگ آوری از انحصار طبقه‏ی سامورایی خارج شد.
3- تحریم حمل شمشیر و قطع مستمری سامورایی‌ها. تا قبل از این قانون سامورایی‏ها مجاز به حمل دو شمشیر بودند و این امتیاز اعتبار و آبروی اجتماعی ایشان محسوب می‌شد.

بین روابط ژاپن و کره مشکلاتی پیش آمده بود که تا نزدیکی جنگ پیش رفت اما با پیروزی تیم مذاکره کننده، کره بنادر خود را بر روی کشتی‏های ژاپنی گشود که یک پیروزی دیپلماتیک برای ژاپن بود و با این پیروزی نیاز به جنگ از بین رفته و همین موضوع باعث نارضایتی جناحی شد که شکست مذاکرات با کره را به عنوان بهانه‌ای برای حمله قرار داده بود. سایگو تاکاموری بر آن بود که برای مقابله با غرب، ژاپن نیز باید روشی سلطه‌جویانه در پیش بگیرد و پاسخ درست به کره که از داشتن مناسبات سیاسی با ژاپن خودداری داشت، جنگ است. سایگو در سال 1873 پس از مشاجره با برادر کوچکترش در مورد حمله به شبه جزیره‏ی کره از دولت خارج شد. هواداران مکتب اخراج خارجی‏ها احترام به امپراطور نیز از اصلاحات مِیجی ناراضی بودند اگرچه در آغاز به خاطر نابودی شوگون هم مجبور به همراهی بودند اما اکنون سر ناسازگاری با مِیجی دارند.
سایگو تاکاموری به همراه سامورایی‏های خاندان ساتسوما دست به شورش زدند که در ظرف چند ماه توسط نیروهای دولت مِیجی سرکوب شدند. سربازان امپراطوری که نسبت به جنگ بوشین بسیار پیشرفته‏تر شده بودند از خمپاره انداز و بالن برای مشاهده میدان نبرد استفاده می‏کردند. نیروهای ساتسوما در حدود 40 هزار نفر و نیروهای دولت مرکزی 300 هزار نفر برآورد شده بود. نیروهای سایگو پس از پایان مهماتشان از تیر و کمان و سلاح‏های سنتی برای مبارزه استفاده کردند. در اواخر نبرد سایگو از ناحیه‏ی لگن مورد اصابت گلوله قرار گرفت. چگونگی مرگ وی مشخص نیست ولی زیردستان وی ادعا داشتند که هاراکیری کرده است.
بعضی از محققین ادعا کردند که سایگو در اثر شوک شدید گلوله و زخم حتی قادر به صحبت کردن نبوده است و زیردستان سایگو سرش را قطع کردند و سپس شکم وی را پاره کردند تا به نظر برسد هاراکیری انجام داده است. وی در سپتامبر 1877 کشته شد. بعدها معلوم شد که سایگو در قتل ساکاموتو ریوما دست داشته است و هدف نابودی شوگون تا حدی در وی ریشه دوانده بود که حاضر شده به خاطر آن یکی از دوستان نزدیکش را قربانی کند.

در سال 2003 از روی داستان شورش ساتسوما فیلم سینمایی آخرین سامورایی با بازی تام کروز(جولز برونِت) و کِن واتابه در نقش کاتسوموتو(سایگو) ساخته شد که داستان این فیلم تلفیقی از داستان شینسنگومی و ساتسوما است و داستان اصلی برای فروش هرچه بیشتر دستکاری شده است. امروزه در پارک اوئنو مجسمه‌ای از سایگو برپاست و مردم با احترام از او یاد کرده و از برابر مجسمه‏ی او می‌گذرند. هر چند از نظر سیاسی امروزه به نظر می‌رسد که نظر دیگر تجددخواهان ژاپن که به ستیزه جویی سایگو میدان ندادند درست بوده ‌است.
یکی از کسانی که از نبرد با شورش ساتسوما برگشت افسر پلیسی بود به نام فوجیتا گورو. این فرد در گذشته یکی از فرماندهان شینسنگومی بود. وی همان سایتو هاجیمه بود. سایتو هاجیمه در نبردی که داشت توانست نیمی از افراد خود را تا قبل از آتش بس زنده نگه دارد پس از دستگیری با نام مستعار راهی زندان شد. پس از آزادی، ارباب آیزو نام فوجیتا گورو را به وی داد. فوجیتا گورو با دختری از خاندان آیزو ازدواج کرد و در سال 1972 وارد اداره‏ی پلیس شهر توکیو شد. در سال 1877 به همراه تعدادی از سامورایی‏های خاندان آیزو به نبرد علیه شورش ساتسوما رفت. وی از این نبرد به عنوان انتقام جنگ بوشین یاد می‏کند. در دوران حکومت مِیجی تنها کسی که در سراسر ژاپن اجازه داشت کاتانا یا شمشیر سامورایی حمل کند فوجیتا گورو بود. سایتو در ساخت یادبود فرماندهان شینسنگومی به همراه ناگاکورا و دکتر ماتسوموتو نقش داشت. فوجیتا در سال 1891 بازنشسته شد و تا سال 1909 در مدارس عالی و دانشگاه‏ها و نیز موزه‏ی آموزش و پرورش توکیو کار می‏کرد تا اینکه در سال 1915 به دلیل زخم معده درگذشت در این سال ناگاکورا شینپاچی نیز از دنیا رفت. سایتو بر خلاف شینپاچی در مورد شینسنگومی زیاد صحبت نمی‏کرد.

سالها بعد از جنگ بوشین شایعه‏ای پخش شد که هارادا سانوسکه فرمانده یگان دهم شینسنگومی در سال 1868 کشته نشده و پس از سفر به چین رئیس گروهی از راهزنان اسب سوار شده است. در روزنامه‏ای که در سال 1965 منتشر شد گزارش شده بود که پیرمردی به نام هارادا سانوسکه در جنگ اول چین و ژاپن(1894) به کمک ژاپن آمده است. به هر حال تمامی این صحبت‏ها بی اساس بوده و هیچگاه به اثبات نرسیدند.
در سال 2004 دفتر خاطرات یامازاکی سوسومو کشف شد و در موزه‏ای به نمایش گذاشته شد. این دفتر به صورت رمز نوشته شده و هنوز مطالب آن منتشر نشده است.
سوزوکی میکیسابورو بعد از پایان جنگ بوشین به دنبال ناگاکورا شینپاچی در توکیو می‏گشت و تصور می‏شد که قصد جان وی را کرده است اما پس از عزیمت ناگاکورا به زادگاهش به نیروهای پلیس پیوست و تا بازنشستگی به همان شغل ادامه داد. وی اگرچه به شدت از شینسنگومی متنفر بود ولی در نزد مردم به یکی از کسانی که همیشه برای هیجیکاتا و کوندو دعا می‏خواند مشهور شده بود و حتی در مورد شخصیت آنها تعاریف بسیاری می‏کرد. پس از بازنشستگی به کشاورزی و دامپروری روی آورد تا اینکه در سن 83 سالگی در سال 1919 درگذشت.
پس از اصلاحات مِیجی امپراطوری ژاپن هر روز بیشتر قدرت می‏گرفت و از یک کشور قرون وسطایی کشوری مدرن ساخته شد به طوری که توانست کره را تحت نفوذ خود و چین را نیز شکست بدهد در همان سال روسیه نیز از ژاپن شکست خود و ژاپن در رسانه‏های جهان به عنوان کشوری قدرتمند خودنمایی می‏کرد. امپراطور مِیجی در سال 1912 در سن 59 سالگی درگذشت. مردم ژاپن او را رهبر انقلاب مِیجی می‏خوانند. انقلابی که باعث سرنگونی حکومت 600 ساله شوگون شد. اما به گواه تاریخ نه امپراطور رهبر انقلاب بود و نه این انقلاب مردمی.



در هر سرزمینی و در هر دوره از زمان گروه‏های تندرو وجود دارند که همیشه به دنبال رسیدن به منافع و آرمان‏های خود هستند چه منافع شخصی و چه منافع قومی و حزبی. اگرچه این افراد در اقلیت هستند اما با استفاده از تبلیغات و گروه‏های فشار به قدرت می‏رسند که نمونه‏ی آنها هیتلر در جنگ جهانی دوم می‏باشد. در دوران باکوماتسو نیز کسانی بودند که برای رسیدن به اهدافشان از هر وسیله‏ای استفاده کردند(ماکیاولیسم) و عوام فریبی یکی از برجسته‏ترین سلاح‏های آنها بود. اگرچه این گروه بعد از آخرین نبرد پیروز شدند و دولت به طور کامل در اختیارشان بود ولی بعد از مدتی با همان دولتی که حمایت از آن شعارشان بود دچار مشکل شدند و پایانی تاریخی را برای خود رقم زدند. اما این پایان کار نبود و سال‏ها بعد نسل دیگری از این تندروهای متحجر در جنگ جهانی دوم خود را نشان دادند. ژاپن در این جنگ با کشورهای کره، چین، آمریکا، انگلیس، استرالیا، هند، پرتقال، روسیه، نیوزیلند و تایوان درگیری داشت. کشوری کوچک با منابعی محدود در برابر جهان قد علم کرده بود. شاید منشأ این مشکلات افراط و تفریط باشد و شاید هم عدم تعامل و تفاهم. زمانی که احزاب و قومیت‏ها به جای تعامل به دنبال حذف یکدیگر از اجتماع باشند جامعه‏ای سراسر آشوب و درگیری وجود خواهد داشت.
روی آوری ژاپن به سیاست نظامی‏گری از مشکلات عدم تعامل اقوام بود. این روش از منظر تاریخی به آرمانی در امپراطوری ژاپن اشاره می‌کند که بر اساس آن نیروهای نظامی باید بر ارکان سیاست و زندگی اجتماعی مردم مسلط شوند. این دیدگاه، نیروی نظامی قدرتمند را مساوی با ملت قدرتمند می‌دانست به مانند کره شمالی فعلی. در طول دهه ۱۹۲۰، ژاپن به سمت برقراری حکومتی دموکراتیک حرکت می‌کرد که تحت عنوان «دموکراسی تای‌شو» از آن یاد می‌شد. با این حال، دولت پارلمانی به آن اندازه ریشه ندوانده بود که بتواند در برابر فشارهای سیاسی و رکود اقتصادی دهه ۱۹۳۰ و رهبران نظامی پرنفوذ این دهه مقاومت کند. نظامی‌گری راهی بود که ژاپن و بعضی از کشورهای اروپایی برگزیدند. این راه در نهایت به جنگ جهانی دوم منجر شد. آنچه این جابجایی قدرت به سمت نظامیان را بیش از پیش امکان‌پذیر می‏کرد، گنگی و بی‌دقتی در متن قانون اساسی مِیجی، به ویژه در مورد جایگاه امپراطور بود. این قانون بدنه قانون‌گذاری را نه در برابر مردم، بلکه در برابر امپراطور پاسخ‌گو می‌دانست. در شینسنگومی خلاف این مسئله را شاهد بودیم به طوری که پس از تسلیم شوگون به جای تبعیت از وی، به اصول و اهداف آرمان جمهوریت پایبند بودند یا ناگاکورا شینپاچی با اینکه عضوی از قبیله‏ی ماتسومائه بود اما رو در روی قبیله‏ی خودش و امپراطور جوانی که دستورهایش تابع شورای امپراطوری و نیروهای ساتچو بود، مبارزه کرد.
در پایان جنگ جهانی دوم، ژاپن از سوی نیروهای متفقین اشغال شد. این نخستین و تنها باری بود که این کشور به اشغال نیروهای خارجی در می‏آمد چرا که در جنگ جهانی اول ژاپن به عنوان پیروز و یکی از پنج قدرت نظامی جهان در کاخ ورسای حضور داشت. در ۱۴ اوت ۱۹۴۵، دولت ژاپن خبر تسلیم مقدماتی این کشور را به متفقین اعلام کرد. فردای آن روز، امپراطور هیروهیتو در یک نطق رادیویی، تسلیم بی قید و شرط ژاپن را به اطلاع مردم رساند. این نخستین باری بود که امپراطور ژاپن از طریق رادیو با مردم سخن می‏گفت و اولین بار بود که مردم این کشور صدای وی را می‏شنیدند. هری ترومن رئیس جمهور ایالات متحده، ژنرال داگلاس مک آرتور را به کار نظارت بر ژاپن اشغالی منصوب کرد. تلاش شد تا در قانون اساسی جدید ژاپن که زیر نظر نیروهای پیروز نوشته می شد، شکلی از لیبرال دموکراسی جایگزین نظام سلطنت مطلقه شود. در قانون اساسی جدید ژاپن، جنگ محکوم شد. با امضای پیمان صلح سان فرانسیسکو در ۸ سپتامبر ۱۹۵۱ و اجرایی شدن آن در ۲۸ آوریل ۱۹۵۲، ژاپن بار دیگر استقلال خود را باز یافت. امروز نیز ۴۷۰۰۰ پرسنل نظامی آمریکا در ژاپن حضور دارند که بر اساس معاهده همکاری امنیتی دوجانبه، از سوی دولت ژاپن دعوت شده‏اند. بعد از یک رشته سازماندهی مجدد در حزب‏های سیاسی، حزب لیبرال دموکرات ژاپن، که حزبی محافظه کار است، و حزب سوسیال دموکرات با گرایش‏های چپ گرایانه در سال ۱۹۵۵ شکل گرفتند. سیاست مداران این حزب و دیوان سالاران دولتی بر سیاست‏های اقتصادی تمرکز کردند. ژاپن از دهه ۵۰ تا دهه ۸۰ میلادی، رشد سریعی را تجربه کرد و به یک قدرت اقتصادی عمده تبدیل شد. از این فرایند گاه به عنوان معجزه اقتصادی ژاپن در دوران بعد از جنگ یاد می‏شود. پس از جنگ کره، که طی آن ژاپن یکی از تدارک دهندگان اصلی نیروهای سازمان ملل بود، اقتصاد ژاپن رشدی برق آسا و طولانی را در بخش تولید آغاز کرد. در سال ۱۹۸۹ ژاپن شاهد یکی از سریع ترین میزان رشد اقتصادی در تاریخ خود بود. بالا رفتن قدرت یِن و سودآور بودن آن در مبادلات دلاری، به اضافه پایین بودن میزان بهره سبب هجوم سرمایه گذاران شد. این موضوع باعث افزایش ۶۰ درصدی ارزش املاک در توکیو شد. در سال ۱۹۹۱ ارزش سهام ژاپن سقوط کرد و دوران اقتصاد حبابی ژاپن به پایان رسید. ژاپن هم اینک نیز دومین اقتصاد بزرگ جهان است.
در نهایت زمانی که خوب به دوران انقلاب مِیجی نگاه می‏اندازیم و درون آن را می‏شکافیم اولین کلمه‏ای که به ذهن می‏رسد کودتاست. داستان شینسنگومی و تاریخ دوران باکوماتسو درسی برای جهانیان است برای آگاهی که نباید به فرصت طلبان و تندروهای متحجر فرصت خودکامگی داد و کسانی که با فتنه‏گری و کجروی به اهدافشان می‏رسند نهایتاً در آتش خودشان خواهند سوخت. امروزه از شینسنگومی فراوان یاد می‏شود و فیلم‏ها سریال‏ها و داستان سرایی‏های بسیاری شده است. همه با نام قهرمان آنان را می‏شناسند. اگر ملت آن زمان به جای جنگ خواستار وحدت ملی می‏شدند شاید آینده‏ای بهتر برای مردم و کشور ژاپن رقم می‏خورد و شاهد جنایات ارتش ژاپن در قبال چینی‏ها و تراژدی بمب اتم نبودیم. امروزه در سایر کشورها نیز درگیری‏هایی مشابه وجود دارد اما در قالب قومیت و قبیله کمتر مشاهده می‏شود این کشمکش ها به شکلی مدرن و در لباس احزاب و جناح‏های مختلف سیاسی ادامه دارد و گاهی نیز کشورها سرنوشتی مشابه ژاپن در جنگ بوشین پیدا می‏کنند که از دل این جنگها نسل کشی‏ها ، پاکسازی قومیتی، قتل عام‏ها و سایر جنایات جنگی بیرون می‏آید. نکته‏ی مثبتی که در انقلاب مِیجی ظاهر شد، عفو مخالفان ساتچو توسط امپراطور بعد از 3 سال بود در حالی که در برخی از کشورها فقط جنایات جنگی از طرف پیروز در تاریخ می‏ماند. گرچه جنایاتی که ارتش ساتچو در قبال مخالفانش انجام داد بعدها باعث شد تا بسیاری از مردم نسبت به دولت مِیجی متنفر بشوند اما سیاستهای نوینی که با بازشدن چشم ژاپن به دنیای غرب همراه بود موفقیت خودش را نشان داد. سیاستهایی که از دولت شوگون شروع شد و باعث موضع گیری قبایل علیه دولتش شد اما در نهایت هواداران مکتب افراطی، خودزنی کرده و برخلاف آرمانشان عمل کردند.

این برای افزایش اطلاعات عمومی بود

hossein blak
11-06-2014, 12:31
منابع:
1) دانشنامه آزاد ویکی پدیا
2) دانشنامه آزاد سامورایی
3) مرکز مطالعات شینسنگومی
امید وارم خوشتون اومده باشه:n06:

hossein blak
11-06-2014, 12:32
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


Oichi (به ژاپنی: お市) (زاده ۱۵۴۷ و درگذشته ۱۵۸۳ میلادی) خواهر کوچکتر اودا نوبوناگا و مادر سه دختر به نام‌های یودودونو، همسر غیررسمی تویوتومی هیده‌یوشی، اوهاتسو یا جوکواین، همسر رسمی دایمیوی ولایت اومی بنام کئوگوکو تاکاتسوگو و اوئیو یا سوگن‌این، همسر دومین شوگون از شوگون‌سالاری توکوگاوا بنام توکوگاوا هیده‌تادا بود. اوایچی در سال ۱۵۶۴ با دایمیوی ولایت اومی بنام آزای ناگاماسا ازدواج کرد اما شوهر او از سال ۱۵۷۰ تا ۱۵۷۳ به صورت یکی از طرف‌های جنگ با برادرش اودا نوبوناگا درآمد. آزای ناگاماتسو در سال ۱۵۷۳ پس از شکست از نوبوناگا هارا** کرد. اوایچی پس از مرگ شوهرش در سال ۱۵۷۳ به ازدواج شیباتا کاتسوئه یکی از فرماندهای لشکری برادرش اودا نوبوناگا در آمد

عکس های این شخصیت در بازی:
(در جنگجویان سامورایی 1)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

hossein blak
11-06-2014, 12:34
آزای ناگاماسا (به ژاپنی: 浅井 長政 Azai Nagamasa) (۱۵۴۵-۱۵۷۳ میلادی) یکی از دایمیوها در دوره سنگوکو در ژاپن بود. محل سکونت خاندان آزای در شمال ولایت اومی و شرق دریاچه بیوا واقع بود. او در سال ۱۵۶۴ با خواهر اودا نوبوناگا بنام اوایچی ازدواج کرد اما از سال ۱۵۷۰ تا ۱۵۷۳ بصورت یکی از دشمنان اودا نوبوناگا درآمد. خود او و همچنین خاندان آزای در سال ۱۵۷۳ توسط نوبوناگا از بین رفتند. بیشتر جنگ‌های او با نوبوناگا از جمله نبرد آنه‌گاوا در سال ۱۵۷۰ و محاصره‌های قصر اودانی بین ۱۵۷۰ تا ۱۵۷۳ اتفاق افتاد.



شخصیت جنگ جو و در عین حال آروم و مهربونی داری من که خیلی باهاش حال میکنم

واما قیافه اصلی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


از رو چی این تقلبی ها رو ساختن خدا داند




در مرحله فینال جنگجویان سامورایی2، oichi به برادرش nobunaga میپیونده و بر علیه negamasa میجنگه وقتی oichi و negamasa به هم میرسن negamasa به oichi میگه که دوسش داره و.....
بعد جنگ سختی بین آنها سر میگیره که در نهایت negamasa کشته میشه
در فیلم نشون میده که جسد negamasa روی پای oichi هست و اون پشیمون از کاری که کرده اشک میریزه و دیگه برای این کار دیره.....
و جسد negamasa تبدیل به گلبرگ های صورتی میشه که در هوا پخش میشن

hossein blak
11-06-2014, 12:35
دا نوبوناگا (به ژاپنی: 織田 信長 Oda Nobunaga) (بیست‌وسوم ژوئن ۱۵۳۴- بیست‌ویکم ژوئن ۱۵۸۲) دایمیو (امیر) ولایت اواری در دوره سن‌گوکو یا جنگ داخلی بود. او عمر خود را در کشورگشایی سپری کرد و در نهایت بر یک‌سوم دایمیوهای ژاپن پیروز شد تا اینکه در سال ۱۵۸۲ درگذشت. جانشین او تویوتومی هیده‌یوشی، که حامی وفادار نوبوناگا بود، سرانجام به اولین کسی تبدیل شد که پس از جنگ اونین بر تمام خاک ژاپن حکم راند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

(این همون داداش oichi هست)

ماجرای زندگی :
در تاریخ ۲۳ ژوئن ۱۵۳۴ به دنیا آمد و دوران کودکی به نام کیپوشی خوانده می‌شد. او پسر دوم اودا نوبوهیده بود. در دوران کودکی و اوایل سال‌های نوجوانی، او بداشتن رفتار عجیب و غریب شهرت داشت و به همین سبب لقب احمقِ اواری به او داده شده بود. در زمان وارد شدن سلاح گرم به ژاپن، او به سلاح گرم که به آن تانه‌گاشیما گفته می‌شد، توجه و علاقه نشان داد. او همچنین به مفارقت و رفت‌وآمد با دیگر جوانان ولایتش، بدون هیچ گونه توجه‌ای به مقام و رتبهٔ اجتماعی خود شهرت دارد. از خود او نقل است که در قلعهٔ ناگویا متولد شده‌است، اما این موضوع ثابت نشده‌است. آنچه مسلم است این است که او در منطقهٔ اواری متولد شده‌است. در سال ۱۵۷۴ نوبوناگا عنوان کوگه (یک منصب اشرافی) را دریافت کرد، پس از آن در سال ۱۵۷۷، او در مقام اودای‌جین (وزیر بزرگ)، بالاترین مقام در حکومت اواری قرار گرفت. در سال ۱۵۴۸ بدنبال بسته شدن یک قرارداد سیاسی مابین پدرش و دایمیوی ولایت مینو بنام سایتو دوسان، با نوهیمه سومین دختر دایمیوی مینو ازدواج کرد. در سال ۱۵۵۱ پس از فوت ناگهانی پدر جانشین او شد. در سال ۱۵۵۳ هیراته ماساهیده که از کودکی نوبوناگا مسئول پرورش و تربیت او بود هاراکری کرد و بنابر فرضیه‌ها این هاراکری در اعتراض و یا احساس مسئولیت در برابر رفتارهای ناسنجیدهٔ نوبوناگا بوده‌است. خودکشی او سبب غم و اندوه شدید نوبوناگا شد و برای بزرگداشت استادش معبد سی‌شوجی را ساخت.
نام (همسر رسمی): نوهیمه، (همسران صیغه‌ای):ایکوما کیستونو، کیئو اونئین، هارادا نائوکو و غیره

در ۲۱ ژوئن ۱۵۸۲ در کودتایی که به نام حادثه هوننو-جی نامبرده می‌شود، اودا نوبوناگا توسط ساموراییِ شورشی آکِچی میتسوهیدِه به خودکشی اجباری دست زد. دلایل این کودتا روشن نیست
شخصیت نوبوناگا در بسیاری از انیمه‌ها، مانگاها، بازی‌های ویدئویی و فیلم‌های سینمایی به تصویر کشیده شده‌است. شخصیت او در فرهنگ عامه بیشتر به عنوان فردی فاسد و یا حتی شیطانی نشان داده می‌شود، هر چند در برخی از موارد تصویر مثبت‌تری از او نیز به چشم می‌خورد. برخی این آثار عبارتند از:

فیلم کاگه‌موشا اثر آکرا کوروساوا
بازی ویدئویی جنگ تمام‌عیار: شوگان ۲
بازی ویدئویی عصر فرمانروایان ۲: پیروزمندان
تصاویر او در این بازی:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

hossein blak
11-06-2014, 12:35
نوهیمه (به ژاپنی: 濃姫 のうひめ Nōhime) همسر رسمی دایمیوی ولایت اواری، اودا نوبوناگا و سومین دختر دایمیوی ولایت مینو بنام سایتو دوسان بود. در سال ۱۵۴۸ بدنبال بسته شدن یک قرارداد سیاسی مابین پدرش و اودا نوبوهیده (پدر نوبوناگا)، به ازدواج نوبو ناگا درآمد. او نتوانست برای نوبوناگا فرزندی را بدنیا بیاورد. تاریخ تولد و مرگ او مشخص نیست. بر اساس فرضیه‌ها تا زمان حادثه هوننو-جی و مرگ نوبوناگا زنده بوده‌است.

پدر او سایتو دوسان به داشتن سیاست و حسابگری شهرت داشت و از تجارت روغن به امیری ولایت مینو رسیده بود. پسر ارشد سایتو دوسان، بنام سایتو یوشی‌تاتسو (۱۵۶۱-۱۵۲۷) پدر خود را از ولایت مینو تبعید کرد و خود به امیری این ولایت رسید. در ادامهٔ خصومت خود با پدرش در سال ۱۵۵۶ پدر خود را به قتل رساند و با این قتل بهانه برای حمله به ولایت مینو را برای شوهر خواهر خود اودا نوبوناگا فراهم کرد.[۱]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

(همسر nobunaga oda)

عکس های این شخصیت در این بازی:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Click here to view the original image of 534x768px.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

hossein blak
11-06-2014, 12:36
از نوادگان خانواده toki akechi هست شایعه است که پسر عموی nohime است

(ولی من قبل این که اینا رو بدونم توی بازی احساس کردم mitsohide همون masahide که مثلا یه جورایی فرزند خونده ی nobunaga بود هست چون اون نه تنها باعث مرگ nobunaga شد بلکه بعد از مرگ negamasa azai به دست ارتش nobunaga (که در توضیحات زندگی nobunaga آمده بخاطر اعتراض به اعمال نسنجیده او)، دست به خودکشی زد،اسمشونم به هم خیلی شباهت داره و هرچی اسم hirate masahide رو توی گوگل زدم اطلاعاتی جز این که nobunaga او رو پرورش داده نیست،درضمن درفیلم فینال nobunaga بعد از این که akechi mitsohide خودشو میکشه (در یک قصر که در آتش مسوخت) nobunaga اشکی از چشمانش سرازیر میشه و روی جسد mitsohide میوفته بعدشم اونو در آغوش میگیره و بلند میکنه و میبره!....)


Click here to view the original image of 569x766px.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

تصاویر این شخصیت در این بازی:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Click here to view the original image of 600x1200px.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

hossein blak
11-06-2014, 12:36
تویوتومی هیده‌یوشی Toyotomi Hideyoshi (به ژاپنی: 豊臣 秀吉) (دوم فوریه ۱۵۳۶- هجدهم سپتامبر ۱۵۹۸) یکی از دای‌میوهای ژاپن در دوران آشوب‌زده سن‌گوکو بود که میان جناح‌های سیاسی کشور همبستگی ایجاد کرد و به جنگ داخلی پایان داد. دوران فرمانروایی هیده‌یوشی را اغلب دوره مومویاما می‌خوانند که از نام قلعه شخصی او گرفته شده است. در میان میراث‌های فرهنگی که از او به یادگار مانده، یکی هم محدود کردن اجازه حمل سلاح فقط به افراد طبقه سامورایی بود. او جانشین اودا نوبوناگا بود.

عکس های این شخصیت در این بازی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Click here to view the original image of 630x662px.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

hossein blak
11-06-2014, 12:37
او در حدود 1561 با Toyotomi Hideyoshi ازدواج کرد،مردی که بعدها تبدیل به یکی از سه unifiers بزرگ ژاپن شد Nene همسر اصلی او و همچنین یکی از همسران مورد علاقه او بود.(بیخود نبود توی بازی ثانیه ای یک بار به nene میگفت nene i love you )

Nene به یک زن باهوش شناخته شده بودش که، در زمان، Hideyoshi در امور حکومت با ارسال نامه مدیریت میکرد
این نیز ثبت شده است که Hideyoshi اغلب نامه به Nene نوشته و از او در مورد چگونگی مبارزات خود نظر خواسته


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

hossein blak
11-06-2014, 12:38
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

تصویر واقعی ازش نیست

Ginchiyo tachibana، جین چیو تاچیبانا ،立花誾千代

1569 سپتامبر 23 - 30 نوامبر 1602
رئیس قبیله ژاپنی تاچیبانا در دوره Sengoku بوده و دختر tachibana Dōsetsu است . از آنجا که Dosetsu پسری نداشت ،از او درخواست شد که Ginchiyo سر پرست خانواده و جانشین پدرش شود،حدود پنج سال بعد، Ginchiyo با Muneshige tachibana ازدواج کرد

hossein blak
11-06-2014, 12:38
او پسر ارشد و بیولوژیکی takahashi Shigetane بود بعد او دختر tachibana Dōsetsu به نام Ginchiyo tachibana ، ازدواج کرد
او با جنگ برای خیر خواهی مشهور بود و با استفاده از جنگ تاکتیکی، هنر های سنتی و شناخته شده این کار را انجام میداد


قیافه واقعیش معلوم نیس عکسشو پیدا نکردم!

تصاویر شخصیت در این بازی :
(البته تو سری 2 جنگجویان سامورایی نیس ، من که تا حالا ندیدمش ولی به نظر میاد تو سری 3 این بازی هست)


Click here to view the original image of 800x450px.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Click here to view the original image of 600x800px.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

hossein blak
11-06-2014, 12:39
Kotaro Fuma ، 风魔小太郎
به نظر میاد رهبر قبیله نینجا فوما بوده با توجه به برخی پرونده، نام او در اصل Kazama ،风间 بوده.
تصویر واقعی ازش موجود نیس کلا به نظر افسانه ای میاد!!

ولی بازی با کاراکتر های دیگه براتون سخته این کاراکتر رو بهتون توصیه میکنم خیلی باحاله

تصاویر این کاراکتر در بازی:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

hossein blak
11-06-2014, 12:40
امید وارم از زندگی نامه ها لذت برده باشی:n05:
.
.
.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

.نامرد نباش ..تشکر کن:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:40
Click here to view the original image of 532x800px.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


دونگ ژو

Dong Zhuo یک فرمانده نیرومند در طول دوره ی سلسله شرقی هان و دوران سه امپراطوری چین بود. او در سال 189 کنترل Luoyang را در دست گرفت و سپس پس از مرگ امپراطور لینگ پایتخت در هرج و مرج فرو رفت و یک برخورد خونین بین خواجه های نیرومند دسته بندی و دادگاه مامورین پیش آمد. مدتی بعد Dong Zhuo وارث ذیحق به تخت سلطنت استشهاد داد و امپراطور جدید را (امپراطور Xian) مانند عروسک خیمه شب بازی کنترل کرد. اما مستبد بودن و بی رحمی های Dong Zhuo خیلی ها را خشمگین کرد, و فرمانروا ها ی دو امپراطوری بر ضد او جمع شدند , او را مجبور کردند پایتخت را به Chang'an تغییر دهد.Dong Zhuo نهایتا بدست پسر زاده اش Lu Bu و به فرمان وزیر داخلی Wang Yun کشته شد.
:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:41
لوبو


لو بو (مرده198) فرمانروای ارتش عمومی و فرمانروای کوچک سلسله هان در دوران سه امپراطوری چین بود.در رکورد های سه امپراطوری لو بو ارباب اسب سواری و تیرکمازنان و معروف به فرمانده ی پروازی بوده است . لو بو در کل چین قوی ترین و توانمندترین جنگجو بوده و همانند آشیل شکست ناپذیر بوده است. او بدلیل بی نظیر بودن در میدان جنگ مورد خیانت قرار گرفت. لیدی یان همسر اول لو بو بود و آخرین عشق لو بو Diaochan بود.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اما لوبو نهایتا توسط کا و کا و در شهر Xiapi دستگیر شد. یک از محله های فرمانداری جیو آن( در فرماندهی وویآن) (مغولستان امروزی) لو بو برای حرفه اش مثل دبیر کل زیر دست دینگ یان شروع کرد.مدتی گذشت تا اینکه لوبو مقام سرپرستی شمال را از یان شو گرفت. دونگ جو فرمانروای دیگر Luoyang بوسیله هلیم احضار کرد و به سرعت ایجاد شده نظارت کرد زیرا این نیرنگ خیلی زود بخاطر این نیروی طلوع کننده یعنی لو بو زود رو شد.دونگ جو برای رسیدن به قدرت امپراطور را همانند عروسک خیمه شب بازی روی تخت سلطنت قرار داد و آنرا حرکت داد. این اعمال با راه های مستبد و بی رحمی جفت شده بود و خیلی خشمگین و خطر قتل بالا بود و دونگ جو برای ایمنی و سلامتش به لوبو وابسته بود و به همین خاطر لو بو را به فرمانده ی شوالیه ها نایل کرده بود.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در 192لوبو بوسیله وزیر امور داخلی امپراطوری وانگ یون تشویق شد که دونگ جو را بکشد. لوبو و لی سو به دروازه کاخ رقتند... لی سو به دونگ جو خنجر زد ...دونگ جو به لوبو گفت کجایی که بهت نیاز دارم! لوبو آمد ولی گفت متاسفم چون این خواسته ی امپراطور است.لوبو ضربه ی پایانی را زد.پس از مرگ دونگ جو شایعات پخش شدند که دادگاه به سربازان سابقش همه از ناحیه Liangzhou یک حکم سلطنتی صادر نشده دونگ جو لی جوی و گو سی لوبو را شکست دادند.مدتی گذشت تا یک روز پس از شنیدن خبر به گوش Cao Cao(یکی از قدرتمندان چین) لوبو را در منطقه ی پویانگ محاصره کرد ..اما لوبو تسلیم نشد و مقاومت کرد تا اینکه پس از یکصد روز بن بست یک شیوع قحطی مجبور کرد که لو بو دست از مقاومت بکشد. لو بو اندیشید و با زور آوری Cao Caoعقب نشینی کرد و از آنجایی ک به Xuzhou لطف کرده بود به سوی لیو بی(از امپراطور ها) پناه برد که Xuzhou زیر دست لیو بی بود . با این وجود در سال 196 لیو بی اعلام کرد که Xiapi را بهعده می گیرد و فرمانده ی جنگ می شود و لوبو را به شهر نزدیک Xiaopei فرستاد.در همان سال یوان شو یک نیرو به رهبری جی لینگ برای حمله به لیو بی فرستاد. آن شکست ترسناک لیو بی در پشتس اش را به یوان شو آشکار می سازد. لو بو جنوب اردوگاه Xiaopei را درست کرد و جی لینگ را شکست داد و برای لیو بی آورد. برای دفع کردن توسعه ی نیروی Cao Cao بنابراین یوان شو با لو بو همپیمان شد.لو بو در ابتدا با او موافقت کرد اما بعدا زود متاسف شد. ولی مدتی بعد لوبو یوان رو زندانی و برای علامت دوستی برای Cao Cao فرستاد.ولی در 198 لو بو یک کار عجولانه کرد و آن این بود که به لیو بی حمله کرد و لیو بی را شکست داد.لیو بی از Cao Cao کمک خواست ولی او کمک نکرد و پس از سه ما مهاصره و زیان متوالی لو بو عقب نشینی کرد .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

وقتی که او مشغول جنگ کردن علیه لیو بی صدایی آمد و گفت : برده ی حرومزاده! او جانگ فی بود (یکی از سرداران قدرتمند و برادر لیو بی) ..توجه لو بو جلب می شود و به سمت او می رود ... ولی در این موقع دو برادر دیگر جانگ فی یعنی گون یو و لیو بی به کمکش می آیند و سه برادر لو بو را به جنگ می طلبند و محاصرهش می کنند. لو بو نمی توانست خوب بجنگد و از دروازه عقبی عقب نشینی کرد.(یکی از دلایل ضعف لو بو مصرف زیاد مشروبات الکلی بود که او را بی حال می کرد).سه برادر دنبالش کردند اما از آنجا که اسب لو بو خیلی تندرو بود نمی توانستند با او برابری کنند و او را گم کردند.مدتی بعد Cao Cao دستور داد که لو بو را در خواب گره بزنند و به قتل برسانندش اما در آن زمان لوبو از خواب سریعا بیدار می شود و افراد او را می کشد و از قصر فرار می کند.Cao Cao هم تمامی افرادش را اعزام می کند تا بهدنبال او بروند و او را محاصره کنند.این اتفاق می افتد و وقتی لوبو می بیند کاری ازش ساخته نیست می استد و می جنگد تا جایی که ده ها نفر از افراد .Cao فعال می شود و با هزاران کمانی که به سمتCao را می کشد .اما سپس نیروی کمان اندازی لوبو پرتاب ب می کنند از پای می افتد و میمیرد:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:42
سائو سائو (؛ پین*یین: Cáo Cāo؛ وید-جایلز: Ts’ao Ts’ao؛ انگلیسی: Cao Cao) جنگ*سالار و صدراعظم دودمان هان شرقی بود که در سال*های پایانی این سلسله در چین به قدرت رسید و در دوره سه امپراتوری، پادشاهی وی را پایه*گذاری نمود و فرمانروای آن شد و پس از مرگ با عنوان امپراتور وو از وی نامیده گردید.

باوجودی که سائو سائو را اغلب به عنوان فرمانروایی خودکامه و بی*رحم به تصویر می*کشند ولی در عین حال او را به عنوان فردی زیرک و دارای نبوغ نظامی و کسی که با زیردستانش همچون افراد خانواده*اش برخورد می*کرده است ستایش کرده*اند. او همچنین در شعر و فنون رزمی مهارت داشت و مطالب بسیاری را در رابطه با جنگ نوشته بود.

زندگینامه

سائو سائو در حدود سال ۱۵۵ میلادی در چیائوشیان (بوجو در استان آن*هوئی امروزی) زاده شد. پدرش سائو سونگ، فرزندخواندهٔ خواجهٔ اعظم دربار امپراتوری، سائو تنگ بود. خود سائو سائو در ابتدا یک فرماندهٔ سادهٔ پادگان بود ولی پس از موفقیتش در فرونشاندن شورش دستار زرد که تهدیدی برای حکومت هان به شمار می*آمد به مقام ژنرالی ارتقا درجه یافت. با این وجود سلسله هان بر اثر این شورش دچار تزلزل شده بود و بر اثر بحران به وجود آمده کشور به سه پاره در بین ژنرال*های بزرگ از جمله سائو سائو تقسیم شد و سه پادشاهی جدید شکل گرفت.

سائو سائو پس از آنکه قسمت شمالی را که در حوالی پایتخت امپراتوری در لویانگ قرار داشت و دارای موقعیت استراتژیک بود به تصرف خود درآورد و آنرا وی (به چینی: 魏) نامید، امپراتور جوان هان شیان را همراه خود به قلمرو جدید برد و پایتخت را از لویانگ که بر اثر جنگ ویران شده بود به شوشیان (شوچانگ در هنان امروزی) منتقل ساخت. سپس با اجازهٔ امپراتور که همچون عروسکی خیمه*شب*بازی در دستان سائو سائو بود، فرماندهی دیگر ژنرال*های باقی*مانده را برعهده گرفت و بیشتر امتیازات ویژهٔ امپراتوری را ازآن خود ساخت. سائو سائو در ۲۱۶ میلادی به مقام شهریاری رسید و عنوان پادشاه وی به او داده شد.

افسانه*های عامیانه و تاریخ*نگاران پیرو کنفوسیوس سائو سائو را فردی شرور، بی*رحم و بی*توجه به نیک و بد امور معرفی کرده*اند و در کتاب معروف و قرن چهاردمی عاشقانه سه پادشاهی نیز چنین تصویر شده است. با این وجود گروهی نیز او را به خاطر زیرکی و نبوغ نظامیش ستایش کرده*اند. سائو سائو همچنین در شعر و فنون رزمی نیز مهارت داشت.

سائو سائو در سال ۲۲۰ درگذشت و فرزندش سائو پی جانشین او شد. او با برکناری امپراتور شیان از هان خود را امپراتور جدید نامید و اعلام کرد که دودمان وی (که با واکنش سریع لیو بی از شوهان و کمی بعدتر سون چوان از وو مواجه گردید) را بنیان نهاده است و عنوان پس از مرگ امپراتور وو از وی را به سائو سائو تقدیم نمود.:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:42
دوره سه امپراتوری

فرمانروایی سه امپراتور، دوره*ای است از تاریخ چین که به فروپاشی امپراتوری هان و آشوب کلاه*زردها در ۱۸۴ (میلادی) برمی*گردد. در این دوره سه حکومت بر سرزمین چین فرمانروایی می*کردند.

* امپراتوری شوهان در جنوب شرقی چین با پادشاهی لیوبی
* امپراتوری وی در شمال چین با پادشاهی ساو ساو
* امپراتوری وو در جنوب غربی چین با پادشاهی سون*کوان

این سه امپراتوری با یکدیگر نیز می*جنگیدند به طوری که دو امپراتوری وو و شوهان بر علیه وی متحد شده ودر جنگی بزرگ امپراتوری وی را شکست دادند.

hossein blak
11-06-2014, 12:43
شو هان

شو هان یا امپراتوری شو، در دوره سه امپراتوری در تاریخ چین، یکی از سه قدرت حکومت کننده این سرزمین بود که بین سالهای ۲۲۱ (میلادی) تا ۲۶۳ (میلادی) پادشاهی می*کرد. این امپراتوری که توسط لیوبی تأسیس شد و خود لیوبی ادعا می*کرد که از نسل و از خانواده بازمانده امپراتور هان است. هرچند خود امپراتور هان این قضیه را تایید کرد ولی هنوز این شک بین تاریخنگاران باقی است که ادعای لیوبی ممکن است جعلی باشد.

در پایان این امپراتوری توسط امپراتوری وی تسخیر شد، لیوچان (فرزند لیوبی) خود را تسلیم کرد و دوره سه امپراتوری نیز در تاریخ چین به پایان رسید.


لیو بی

لیو بی (۱۶۱-۲۲۳ قبل از میلاد) موسس سلسه شو هان و اولین امپراطور آن بود.در ایران انیمه*ای به نام افسانه سه برادر به بررسی زندگی او و برادرانش پرداخته*است.



گوانگ یو

گوانگ یو، یک افسران جنگ*سالار لیو بی در دوران زمام*داری سلسله هان بود. او نقش برجسته*ای در جنگ داخلی که منجر به نابودی سلسله هان شد،داشت و باعث ایجاد امپراتوری لیو بی شد.در ایران انیمه*ای به نام افسانه سه برادر به بررسی زندگی او و برادرانش پرداخته*است.


شانگ فی

شانگ فِی یک جنگجوی باستانی چینی است. او به همراهان برادرانش لیوبی و گوانگ یو برای احیای سلسله هان جنگیدند.

در جنگی بر علیه دونگ ژو شانگ او ژنرال ارتش دشمن را عرصه نبرد دور کرد و از سائو سائو پاداش دریافت کرد.شانگ فی هنگامی که برای خونخواهی گوان یو لشکر خود را آماده کرده بود شبانه و در خواب بوسیله دو تن از سربازان خود کشته شد.


لیوبی (چپ) همراه با دو برادر سوگند خورده*اش، گوانیو (بالا) و شانگفی (راست)، در یکی از نسخه*های باقی مانده از افسانه سه برادر.

hossein blak
11-06-2014, 12:44
نبرد صخرهٔ سرخ

سائو سائو که خود را صدراعظم خوانده بود، پس از متحد کردن شمال چین، نیروهای خود را به سمت جنوب رهبری کرد. بدبختانه تا این زمان لیو بیائو درگذشته بود و جینگ ژو بین دو پسرش لیو چی و لیو کونگ تقسیم شد. لیو بی مردم زین یه را به زیانگ یانگ جایی که لیو کونگ حکمرانی می*کرد، منتقل کرد؛ اما وی از اجازهٔ ورود به لیو بی خودداری ورزید. پس از این لیو کونگ تسلیم سائو سائو شد و برای لیو بی راهی نماند جز اینکه به جیانگ زیا، جایی که لیو چی حکومت داشت برود. در راه، لیو بی و مردم همراه او توسط نیروهای سائو سائو تعقیب شدند و تعدادی از غیرنظامیان به قتل رسیدند. لیو بی و یارانش موفق شدند که به جیانگ زی، جایی که او جای پای قدرتمندی را علیه تهاجم سائو سائو بنا نهاد برسند.

برای مقاومت در برابر سائو سائو، لیو بی، ژوگه لیانگ را رهسپار جیانگ دونگ کرد تا سان کوان را به بستن پیمانی راضی نماید. ژوگه لیانگ توانست که با سان کوان پیمانی علیه سائو سائو ببندد و بعنوان مشاور موقت در جیانگ دونگ ماندگار شد. سان کوان، ژو یو را به فرماندهی نیروهای جیانگ دونگ (ووی شرقی) در برابر تهاجم سائو سائو منصوب کرد. ژو یو که احساس می*کرد ژوگه لیانگ با استعداد، تهدید بالقوه*ای برای ووی شرقی خواهد بود، چندین بار برای کشتن وی تلاش کرد اما موفق نشد. سرانجام راهی برای او نماند جز اینکه با ژوگه لیانگ همکاری کرده و با نیروهای سائو سائو که به مرز رسیده بودند مقابله کند. سائو سائو در نبرد صخره سرخ که به جنگ چیبی هم خوانده می*شود، از نیروهای متحد لیو بی و سان کوان شکست خورد و مجبور شد که به جینگ ژو عقب نشینی کند.

hossein blak
11-06-2014, 12:44
تنش میان لیو بی و سان کوان


پس از نبرد بزرگ صخرهٔ سرخ، ووی شرقی و لیو بی به قصد کنترل جینگ ژو به رقابت برخاستند. ژو یو نیروهای خود را برای یورش به جینگ ژو برد و پیروز شد؛ اما سرانجام این لیوبی بود که جینگ ژو را به تصرف درآورد چرا که ژوگه لیانگ به او پیشنهاد کرد هنگامی که نیروهای ژو یو و سائو سائو در حال نبرد هستند، اقدام به فتح جینگ ژو کند. ژو یو به شدت رنجیده خاطر شد و موضوع را به سان کوان گزارش کرد. سان کوان هم لو سو را راهی جینگ ژو کرد تا با لیو بی بر سر جینگ ژو مذاکره کند. اما هر بار لیو بی از تحویل دادن جینگ ژو به ووی شرقی خودداری کرد. سان کوان هم راهی نداشت جز اینکه از نقشه*هایی که ژو یو به او پیشنهاد می*داد استفاده کند. یکی از این راهها، استفاده از حربهٔ زیبایی بود؛ سان کوان تحت عنوان نامرد کردن خواهر جوانتر خود، بانو سان، لیو بی را به جیانگ دونگ کشاند(جایی که قصد داشت لیو بی را بعنوان گروگان در ازای جینگ ژو نگه دارد)، با این وجود ژوگه لیانگ، ژو یو را مقهور زیرکی خود نمود و لیو بی با همسر تازهٔ خود به جینگ ژو بازگشت. ژو یو بارها برای گرفتن جینگ ژو تلاش کرد اما هر بار شکست خورد. پس از اینکه دو بار توسط ژوگه لیانگ به خشم آمد، خون سرفه کرد و بار سوم خون بیشتری بالا آورد تا در نهایت درگذشت.:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:45
بیوگرافی cao pi
cao pi پسر cao cao است

قدرتش تکنیک است (ضربات قوی و حرکات هندی )

فررمانده داستان خودش است

اسلحه ایشون یک نیزه دو طرفه است

عکس

عکس کوچ شده است به اندازه 50% (400x300)براي نمايش دراندازخ واقعي کليک کنيد (800x600)کليک کنيد تا درصفحه جديد بازشود.



عکس کوچ شده است به اندازه 50% (400x300)براي نمايش دراندازخ واقعي کليک کنيد (800x600)کليک کنيد تا درصفحه جديد بازشود.



عکس کوچ شده است به اندازه 50% (400x300)براي نمايش دراندازخ واقعي کليک کنيد (800x600)کليک کنيد تا درصفحه جديد بازشود.:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:46
مرگ گوان یو


سان کوان که از امتناع های مکرر لیو بی در تحویل جینگ ژو خسته شده بود، طرحهایی را برای بازپس گیری آن پی ریخت. با سائو سائو صلح کرد و عنوان شاهزادهٔ وو را دریافت نمود. لیو بی برادر قسم خوردهٔ خود، گوان یو را در راس جینگ ژو گماشت و گوان هم نیروهای جینگ ژو را به جنگ سائو سائو برد. سان کوان هم از موقعیت بهره برد و لو منگ را به گرفتن جینگ ژو فرستاد. لو منگ سربازان خود را به هیات بازرگانان درآورده، با زیرکی موفق شد که وارد[شهر] شود. در هنگامیکه گوان یو در حال حمله به ژنرال نیروهای سائو وی، سائو رن، بود سربازان لو منگ از پشت به او حمله برده به راحتی سپاه او را دور زدند. سردار سپاه گوان یو، لیائو هوا، داوطلب شد که با اسب خود از نیروهای در حال پیشروی وو گذشته، خود را به قلعهٔ لیو فنگ برساند و از او تقاضای نیروهای کمکی نماید. لیو فنگ که خود را به واسطهٔ قلت نیروهایش در خطر می دید، از این کار امتناع ورزید و این امر به شکست گوان یو انجامید. در عقب نشینی نومیدانه، سپاه گوان یو متلاشی شد و خودش نیز به اسارت درآمد. سان کوان، پس از اینکه گوان یو از رد کردن وفاداری خود به لیو بی سر باز زد، دستور داد که سر او را از تن جدا کنند. لیو بی عمیقا از مرگ گوان یو و از دست دادن جینگ ژو اندوهگین شد. او مترصد انتقام خون گوان یو بود که باخبر شد برادر قسم خوردهٔ دیگرش، ژانگ فی هم در خواب توسط افراد خود به قتل رسیده و آنها سپس به ووی شرقی گریخته اند. لیو بی مصمم برای خونخواهی دو برادر، با نادیده گرفتن اندرزهای ژوگه لیانگ، ژائو یون و دیگران، سپاهی رعب انگیز مرکب از ۷۵۰۰۰۰ نفر را به جنگ ووی شرقی برد:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:47
نبرد اندیشهٔ ژوگه لیانگ و سیما یی

در این هنگام سائو پی بعلت بیماری درگذشت و سائو روی جای او را گرفت. ما چائو هم در ۴۶ سالگی بدلیل بیماری از دنیا رفت. در جیانگ دونگ، سان کوان خود را امپراتور ووی شرقی خواند. ژوگه لیانگ توجه خود را معطوف به شمال کرد و تصمیم گرفت که با حمله به وی، همانطور که به لیو بی در بستر مرگش قول داده بود، سلسلهٔ هان را احیاء کند. با این وجود، روزهای عمر او به شماره افتاده بود و شو هم بسیار ضعیفتر از آن بود که از عهدهٔ برتری*های مادی وی برآید. آخرین پیروزی مهم در مقابل وی، شاید جذب جیانگ وی سردار جوانی که هوش او با خودش برابری می*کرد.

با این همه ژوگه لیانگ از یک بیماری مزمن در رنج بود که با خودداری وی از استراحت وخیمتر می*شد. او حتی در ساعات اولیهٔ صبح به تحلیل جبههٔ جنگ و شکل دادن نقشهٔ بعدی خود می*پرداخت و سرانجام هنگامی که یک نبرد فرسایشی را با فرماندهٔ نیروهای وی، سیما یی با قوایی به مراتب نیرومندتر، در نبرد دشت ووژانگ رهبری می*کرد، چشم از جهان فرو بست. آخرین ترفندش این بود که به سرداران مورد اعتماد خود دستور داد مجسمه*اش را بسازند تا بدینوسیله سیما یی را بترسانند و زمان لازم را برای عقب*نشینی ارتش شو به هان شونگ بدست آورند.

تصرف وی توسط خاندان سیما

سال*های طولانی جنگ میان شو و وی تغییرات زیادی را در خاندان حاکم سائو در وی به خود دید. پس از مرگ سائو روی خاندان سائو بتدریج ناتوان گردید و سیما یی به آرامی برای تصاحب تاج و تخت به توطئه پرداخت. او سائو شوانگ اشراف*زاده قدرتمند از وی را با حیله از قدرت برکنار کرد و از این پس قدرت در وی در دستان سیما یی افتاد. پس از مرگ سیما یی، پسرانش سیما شی و سیما ژائو به کنترل قدرت ادامه دادند. سیما ژائو سائو فنگ را از تخت بر کنار و سائو مائو را به جای وی نشاند. بعدها سائو مائو تلاش نمود تا سیما ژائو را که در صدد تصاحب تاج و تخت بود به قتل رساند، اما بوسیلهٔ افراد سیما ژائو کشته شد. سیما ژائو وانمود کرد که از مرگ سائو مائو اندوهگین و عزادار است و حتی دستور داد که افرادی را که خود به کشتن سائو مائو امر کرده بود، به جرم شاه کشی اعدام کنند.

hossein blak
11-06-2014, 12:48
پایان سه پادشاهی


جیانگ وی سه دههٔ مشقت بار به نبردی که ژوگه لیانگ علیه وی راه انداخته بود، ادامه داد. با این وجود پسر لیو بی، لیو شان، به نصایح وی عمل نکرد و در عوض به خواجهٔ اهریمنی هوانگ هائو گوش فرا داد. جیانگ هم به منظور پرهیز از افراد رقیب در دربار، از عنوان خود استعفا داد و به سرزمین حاصلخیز تاژونگ عزلت گزید. ژنرال سپاه وی، دنگ آی که در جنگ با جیانگ وی بود، از فرصت بدست آمده استفاده برد و به شو هان یورش برد. دنگ آی و سربازانش با استفاده از راه میانبر به دروازه*های چنگ دو، پایتخت شو هان رسیدند. لیو شان بدون درگیری تسلیم شد و به سلطنت شو هان پایان داد. جیانگ وی تصمیم گرفت که با کمک یکی از سرداران سپاه وی، ژونگ هوی که رابطهٔ خوبی با دنگ آی نداشت، شو هان را احیاء کند. گرچه خود او با غیرقابل تحمل شدن درد قلب در میانهٔ نبرد، موفق نگردید که پایان این امر را شاهد باشد. با دیدن شکست شورش، با شمشیر به زندگی خود پایان داد و بدین ترتیب آخرین مقاومت شو رقم خورد.

در ووی شرقی، پس از مرگ سان کوان، درگیری*های داخلی بین اشراف ادامه داشت. ژوگه که تلاش می*کرد که تاج و تخت ووی شرقی را بدست آورد، اما بدست سان لین به قتل رسید. سپس خود سان لین که در آتش بدست آوردن قدرت می سوخت، امپراتور ووی شرقی، سان لیانگ را مجبور به کناره گیری کرد و سان زیو را به جای وی نشاند. سان زیو از سردار کهنه*کار، دینگ فنگ یاری خواست و سان لین را از میان برداشت و بدین ترتیب قدرت ووی شرقی به دستان امپراتور بازگشت؛ اما این امر دوام زیادی نداشت.

در وی، سیما یان فرزند سیما ژائو، آخرین امپراتور وی،سائو هوان را به همان شیوه*ای که سائو پی امپراتور زیان را برکنار کرده بود، وادار به ترک تاج و تخت کرد. سیما یان، سلسله جین را در ۲۵۶ پس از میلاد بنیان*گذاری کرد و خود را نخستین امپراتور سلسلهٔ تازه خواند. پادشاهی وی هم به پایان خود رسید.

سیما یان سپاه خود را از طریق سرزمین*های سابق شو هان به جنگ ووی شرقی فرستاد و پس از نبردی طولانی با آخرین امپراتور ظالم ووی شرقی، سان هوا تسلیم شد. و بدین ترتیب دورهٔ سه پادشاهی، پس از نزدیک به یک قرن کشاکش به پایان رسید:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:49
میاموتو موساشی (Miyamoto Musashi) یکی از شخصیت های بزرگ در تاریخ ژاپن بود. او یک رهبر نظامی مؤثر با استراتژی ها بزرگ و همچنین هنرمندی بسیار بااستعداد بود. هنرهای وی از جمله نقاشی، مجسمه سازی و خطاطی هایش در تاریخ ژاپن بی نظیر است. با این وجود وی بیشتر از آن جهت شهرت دارد که شمشیرزن بزرگی بود و به دلیل مهارتی که در شمشیرزنی داشت در ژاپن از او به عنوان قدیس شمشیر یاد می کردند.
نام کامل او شینمن موساشی (Shinmen Musashi) بود؛ نه کامی فوجی وارا (Kami Fujiwara) و نه گن شین. Genshin نام وی بعدها به مناسبت گرامیداشت محلی که در آنجا متولد شده بود، میاموتو (Miyamoto) نام گرفت.موساشی در سن جوانی یتیم شد و عمویش که یک بودیست بود سرپرستی او را به عهده گرفت.
در سن ۱۳ سالگی از نظر فیزیکی از سنش بزرگتر نشان می داد. وی جوانی سرزنده و بااراده بود. موساشی در رشته کن دو (kendo) آموزش دید و در آن بسیار پیشرفت کرد می گویند او در ۱۳ سالگی مردی را در رزم به قتل رساند، رقیب او آری ما کی جی (Arima Kigei) از مدرسه هنرهای رزمی شین تو ریو (Shinto Ryu) بود.
در ۱۶ سالگی، خانه را ترک کرد، و این آغازی بود برای سفرش با یک رزم ناو، که در بسیاری از مبارزاتش پیروز میدان بود و باعث شد که برای ششمین بار هم او را به خدمت اعزام کنند، تا اینکه بالاخره در سن ۵۰ سالگی دست از مبارزه برداشت.
وی همچنین مسابقات مهمی را در کیوتو (Kyoto) مقابل یوشیوکاس (Yoshiokas) که با اساتید دیگر برای خانواده آشی کاگا (Ashikaga) شمشیربازی می کرد، انجام داد. موساشی برادر بزرگترش گن زی مون (Genzemon) و دومین برادر خود دن شی چی رو (Denshichiro) را شکست داد. پس از آن پسر جوان گن زی مون، به نام هان شی چی رو (Hanshichiro) او را به مبارزه طلبید؛ موساشی پنهان شد و انتظار کشید و در لحظه ای که هان شی چی رو کمترین امید را داشت او را به قتل رساند.
بعد از آن موساشی سفرش به سرتاسر ژاپن را ادامه داد. وی شهرت به سزائی کسب کرد. نام و یاد او از توکیو تا کیوشو در ذهن مردم باقی ماند. او تا پیش از ۲۹ سالگی، در بیش از ۶۰ رقابت حضور داشت که در تمامی آنها پیروز شد. نخستین شرح از مسابقات او در NIten Ki، یا دو گاه شمار (وقایع نامه) آسمان، یک نسل بعد از مرگش توسط شاگردانش تألیف و منتشر شد. موساشی در پی جستجوی مصممانه خود برای دستیابی به روشنگری از طریق شمشیر بخشی از عمر خود را جدا از جامعه سپری کرد. او تنها به پیشرفت خود در مهارت هایش بهاء می داد، مانند مردانی زندگی کرد که نیازی به زیستن ندارند، موهایش را شانه نمی زد و همسری برای خود اختیار نکرد و هیچ حرفه ای را برای باقی ماندن تحقیقات خود دنبال ننمود.
می گویند از ترس اینکه مورد حمله دیگران قرار نگیرد هرگز حمام نمی کرد. ظاهرش نامرتب و ژولیده بود. رفتار عجیب و غیرعادی او سبب گیج شدن و نرساندن حریفانش می شد. مشهورترین نبرد وی با ساساکی کوجی رو (Sasaki Kojiri) خدمتکار قدیمی و باوفائی از طایفههوسوکاوا Hosokawa و سرشناس ترین شمشیرباز در کیوشوی (Kyushu) شمالی بود.
این نبرد در سال ۱۶۱۲ انجام گرفت. داستان اینگونه اتفاق افتاد که در زمان تعیین شده، کوجی رو هیچ نشانه ای از موساشی ندید؛ موساشی که در مسافرخانه خواب مانده بود به آرامی بیدار شد و پیش از رفتن به محل نبرد صبحانه اش را خورد. او در مسیرش یک پاروی قدیمی را به شکل یک شمشیر برید.
زمانی که به جزیره رسید، کوجی رو با حالتی خشمگین به سمت او رفت. چند کلمه ای با هم رد و بدل کردند که سبب عصبانیت بیشتر کوجی رو شد، و سر موساشی را با شمشیرش شکافت؛ موساشی هم در جواب سریعاً ضربه کشنده ای به سر او وارد کرد؛ وقتی کوجی رو بر روی زمین افتاد، با شمشیرش حوله را از سر موساشی انداخت و لبه پیراهن تکه تکه شده او را پاره کرد. موساشی ضربه کشنده دیگری به او وارد کرد و حریفش را کشت.
بعد از این نبرد، او در سال های ۱۵ ۱۶۱۴ درگیر جنگ قلعه اوساکا (Osaka Castle) شد. از آن به بعد، مشتاقانه به جستجوی درک کامل از طریق کن دو (KEndo) پرداخت و به جستجوی خود برای مفهوم حقیقی شمشیرزنی ادامه داد و ایمان آورد که هنر شمشیر زنی چیزی فراسوی مهارت تکنیکی یا جنگیدن است.
در سال ۱۹۱۶، موساشی به غاری به نام ری گن دو Reigendo پناه برد که در آنجا کتاب Go Rin No Sho The book of ۵Rings را نوشت، و چند هفته پیش از مرگش در ۱۹ می ۱۶۴۵ آن را به یکی از شاگردانش به نام تروئو نویویوکی Teruo Nobuyuki فرستاد. به بیان خود موساشی، این کتاب راهنمائی است برای افرادی که می خواهند استراتژی (روم آرائی) را بیاموزند. هر چه مطلب این کتاب را بیشتر بخوانیم بیشتر پی به عمق آن می بریم. وی در این کتاب می نویسد: زمانی که شیوه استراتژی را کشف کردید متوجه می شوید راه های بی شماری وجود دارد که قادر نیستند آن را درک کنید و در هر مورد سبکی متفاوت را تجربه می کنید.این نکته در هر موقعیتی که نیاز به نقشه و تاکتیک وجود دارد، به کار می رود. تجار ژاپنی اصولی را که در کتاب Go Rin No Sho عنوان شده، راهنمای حرفه ای خود قرار می دهند و با ایجاد فعالیت های فروش همانند عملیات نظامی،
همان روش های پرقدرت و پر انرژی را به کار می گیرند.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

hossein blak
11-06-2014, 12:50
میتسوهیده

بسم الله الرحمن الرحیم
سامورایی های افسانه ای
یک ماه گذشته بود و هنوز جانشین پادشاه انتخاب نشده بود.شاهزاده خانم هم به هیچ وجه زیر بار ازدواج نمی رفت تا حداقل همسر ایشان به مقام پادشاهی برسد.اوضاع کاملاٌ به هم ریخته بود.مردم داد و بیداد راه انداخته بودند.بلاخره آنچه انتظار می رفت اتفاق افتاد و عده ای ادعا کردند که حالا که جانشینی وجود ندارد آنها به پادشاهی برسند.
تعدادشان هم به ده ها نفر می رسید.اما تا با حریفان قدرتمند خود روبرو می شدند کنار می کشیدند. بلاخره از میان آنها تنها سه نفر باقی ماند.«کنشین یوسوجی»-«شینگن تاکدا» و «کوتارو فوما»ی جادوگر. در این میان مردم به کنشین یوسوجی تمایل بیشتری نشان می دادند.اما همه می خواستند فرد دیگری هم کاندیدا شود.«نبوناگا اودا».
او که پس از پادشاه ابر قدرت ژاپن محسوب می شد حالا علاقه ای به پادشاهی نشان نمی داد.اما مردم مصرانه خواستار داوطلب شدن او بودند.بلاخره با صحبت های «میتسوهیده آکچی»ایشان راضی به این کار شدند.همه می دانستند که نبوناگا سخنان میتسوهیده را بی چون و چرا قبول می کند.پس همه به سراغ او رفته بودند تا با نبوناگا صحبت کند.
حالا با کاندید شدن نبوناگا همه چیز به نفع او تمام می شد.اما کوتارو پیشنهاد داد که در هوکایدو(مقر فرماندهی کوتارو که حدود 200کیلومتر با ژاپن بزرگ فاصله داشت)شورایی تشکیل داده شود و آن شورا برای جانشینی پادشاه تصمیم بگیرد.همه با این کار موافقت کردند.
روز موعود فرا رسید و هر سردار مدعی همراه با ارتشی کوچک و همراهان خود به هوکایدو رفت.
اما شاهزاده خانم به این شورا نیامد و همه چیز را به فرماندهان و بزرگان کشور سپرد.اما درهر حال همه می دانستند که ایشان تمایل دارند که لرد نبوناگا اودا به قدرت برسد.زیرا کسی در عدل و انصاف و همچنین در قدرت و تدبیر ایشان شکی نداشت.
به هر حال جلسه برگزار کرد و رئیس هفت برادر هوجو که از زیر دستان کوتارو محسوب می شد، جلسه را آغاز کرد:
-دوستان به هوکایدو خوش آمدید.همان طور که می دانید وظیفه ی سختی به ما محول شده است. خواهش می نماییم که هر کدام از شما نظر خود را به نوبت اعلام بفرمایید.من که به نوبه ی خود جناب کوتارو فوما را لایق ترین فرد برای پادشاهی می دانم.
همه به ترتیب نظر خود را گفتند.در نهایت تشویش و نگرانی در چهره ی تاکدا پیدا شد.چون با این اوصاف نبوناگا وارث بی چون و چرای پادشاهی محسوب می شد.اما کنشین که خود چیزی از عدل و تدبیر نبوناگا کم نداشت (ولی فقط مردم نبوناگا را بیشتر دوست داشتند)ناراحت نبود.زیرا نبوناگا دوست قدیمی او بود و کنشین خودش هم باور داشت که نبوناگا از او برای پادشاهی بهتر است.اما فقط شانسش را آزمایش کرده بود.
ولی کوتارو...با این که همه چیز به ضرر او داشت تمام می شد لبخند مرموزی بر لب داشت.
او نقشه ی خوبی کشیده بود.ارتشش را آراسته بود تا در وسط دریا که نبوناگا و بقیه در حال بازگشت هستند بزرگترین رقیب را از سر راه بردارد.بعداً نابود کردن بقیه برای او کاری نداشت.
اما یک نفر از نقشه ی او خبر داشت.کسی که با این که به این که به هوکایدو آمده بود اما در جلسه حضور به هم نرساند.مردی که بعد از نبوناگا در نزد مردم عزیزترین بود.کسی که در هنشو به آرامش آور و در ژاپن به مرد افتخارات معروف بود
دو دوست دیگر هم به وضعیت مشکوک بودند.یوکیمورا سانادا(جنگجوی ماهر و شجاعی که با وجود خدمت به تاکدا،میان مردم عزیز بود)و کانتسوگو نااو(سلحشور جوانی که آرامش یک لحظه از چهره اش نمی رفت.برای مردم دست کمی از میتسوهیده ی جوان نداشت.)
این دو که از شروع زندگی با هم بوده اند،به دو ارباب که سایه ی هم را با تیر می زنند خدمت می کردند .اما ذره ای از دوستیشان کم نشده بود.آنها با دیدن لبخند مرموز کوتارو مشکوک شده بودند اما مثل نفر سوم با هوش نبوده و پی به چیزی نبرده بودند.
به هر حال شورا به اتمام رسید و قرار شد ماه آینده تصمیم نهایی گرفته شود و باز هم همه مطمئن بودند که نبوناگا قدرت را به دست می گیرد.
همه آماده ی رفتن بودند.دو دوست به هم نگاهی انداختند و ترس و اضطراب را در چهره ی همدیگر دیدند.اما نفر سوم که از همه چیز با خبر بود،نسبت به آنها آرامشی جزئی داشت.کشتی ها به راه افتادند تا سرنوشت ژاپن در میان دریا رقم بخورد.
* * *
در اتاق نبوناگا...
-قربان...
-چیه میتسوهیده؟
-قربان کوتارو.اون نامرد بلاخره کار خودش را کرد و از بی ارتش بودن ما سوءاستفاده کرد...
-فکرش را می کردم.من ابله به خنده های موزی اون کثافت مشکوک شده بودم اما نمی دانم چرا کاری نکردم.حالا چیکار کنیم.ما سرباز زیادی همراه نداریم.نمی تونیم در برابر اونا مقاومت کنیم.
-قربان من از قبل متوجه خطر شده بودم.برای همین نیروی دریایی را احضار کردم.اما باز هم نیروی دریایی اون نامرد خیلی قوی تر از اونی بود که فکر می کردم.ما فقط می تونیم توسط نیروی دریایی خودمان اونا رو سرگرم کنیم تا خودمون فرار کنیم و قلعه ها را در حالت آماده باش قرار دهیم.
-این غیر ممکنه.تازه اگه بتونیم فرار کنیم هم خیلی وقت می بره تا یک ارتش قوی آماده کنیم و اونا خیلی زود به خشکی می رسند.نه غیر ممکنه...
-قربان من فکر آن را هم کرده ام و قبل از جلسه یک پیک به پایتخت فرستادم تا ارتش را آماده کنند و سرباز جذب کنند.
-آه...میتسوهیده تو واقعاًمایه ی افتخار من و تمام ژاپن هستی.ای کاش اون بی لیاقت های دیگه هم مثل تو بودند. خب...حالا منتظر چی هستی؟برو به همه بگو آماده بشن و به نیرو ی دریایی هم خبر بده خودشان را زود برسانند.
* * *
در کشتی تاکدا...
-چی؟کوتارو حمله کرده؟حالا چه کار کنیم؟
-بله جناب تاکدا.کوتارو حمله کرده،اما نه به ما.بلکه به نبوناگا.می دونید چه قدر برای ما خوب می شود اگر کوتارو نبوناگا را از سر راه ما بردارد؟
-نه ابله.اصلاً هم خوب نمی شود.درست است که اگر او پیروز شود ابر قدرت ژاپن را از سر راه ما برداشته است.اما در عوض خودش ابر قدرتی می شود از او هم قدرتمند تر.آن وقت ما را هم به راحتی از سر راه خود بر می دارد. هر چند دیگر اما و اگری وجود ندارد چون حالا با این وضعیت نبوناگا قطعاً شکست می خورد.
-درست است قربان.ولی اگر ما بلافاصله بعد از پیروزی او به او حمله کنیم و به او اجازه ی تجدید قوا ندهیم مطمئناً پیروز می شویم.آن وقت ما ابر قدرت خواهیم بود و از بین بردن آخرین رقیب یعنی یوسوجی کار بسیار ساده ای خواهد بود.ولی یک مشکل وجود دارد.
-چه مشکلی؟
-میتسوناری ایشیدا قربان.
-او؟خوب که چه؟
-قربان ایشان به داناترین جوان و زیبا ترین و باهوش ترین فرد در ژاپن معروف هستند.یادتان که نرفته؟ایشان اگرچه اظهار بی طرفی کرده و در جلسه شرکت نکردند،اماهمه می دانند که ارادت خاصی به نبوناگا دارند و هر آن ممکن است به یاری او بروند.
-اه...این نبوناگای لعنتی چرا این همه طرفدار دارد.چرا همه این قدر او را دوست دارند؟
-به خاطر عادل بودن و شجاع بودنشان.یادتان که نرفته چهار بار با ارتش کوچک خود چینی های خونخوار و جهانگشا را شکست دادند.همه او را دوست دارند.
-مثل اینکه تو هم خیلی از او بدت نمی آید.
-امیدوارم از حرف من ناراحت نشوید.من نیز برای ایشان احترام زیادی قائلم.اما قسم خورده ام تنها به شما وفادار باشم.
-به هر حال هر مشکلی هم وجود داشته باشد ما باید آماده باشیم.ارتش را آماده کن و راه عبور به سوی هنشو را هم با افرادت ببند تا این میتسوناری هوس کمک به نبوناگا به سرش نزند.
-بله سرورم.
-راستی یوکیمورا من می دانم که تو از کودکی با کانتسوگو نااو دوست بوده ای اما او حالا در خدمت دشمن ماست و در صورت لزوم شاید مجبور شوی او را بکشی.پس دوستی با او را از یاد ببر.
-آه...هرچند بسیار دشوار است و مرگ او چون مرگ من است اما به خاطر شما چشم.
-بسیار خوب،حالا می توانی بروی.
* * *
در کشتی یوسوجی
-جناب یوسوجی...جناب یوسوجی...
-چیه نااو؟
-یک خبر عالی...یک خبر عالی...
-چی شده؟
-قربان کوتارو به نبوناگا حمله کرده.حالا شکست او حتمی است.بزرگترین رقیب ما به زودی از سر راهمان برداشته می شود.حالا ما باید سریع تر خود را به سرزمینمان برسانیم و خود را آماده کنیم تا بلا فاصله بعد از پیروزی کوتارو به او حمله کنیم و به او فرصت تجدید قوا ندهیم.
-صبر کن.چه چیز باعث شده که تو فکر کنی این خبر خبر خوبی است.
-قربان چه خبری از این بهتر؟
-مثل اینکه تو یادت رفته که من و نبوناگا دوستی دیرینه داریم.
-قربان الان وقت فکر کردن به دوستی دیرینه نیست.او حالا رقیب ماست و ما باید به فکر نابود کردن او باشیم.
-آه نااو.با این که تو خواهر زاده ی منی اما انگار طرز فکرت بیشتر شبیه تاکداست تا من.
-اما قربان...
-بسه دیگه.من در هیچ شرایطی از پشت به دوستم خنجر نمی زنم.تازه مثل اینکه میتسوناری و ناگاماسا آزای(داماد نبوناگا و رئیس قبیله ی آزای)را یادت رفته.آنها قطعاً به یاری او می روند.در ضمن ما هم باید یک پیک راهی کنیم تا برادرم ارتش را برای کمک به نبوناگا بفرستد.
-قربان من را به خاطر اشتباهم ببخشید.متأسفم.
-ببین نااو جان.می دانی که من تو را به اندازه ی پسرم دوست دارم.تو مایه ی افتخار من و تمام ژاپن هستی.همه می دانند که تو در دلاوری سر آمد همه هستی.ولی هیچ وقت فکر کرده ای که چرا افرادی مثل(نبوناگا-میتسوهیده – میتسوناری و...)چرا همیشه در دل مردم جای دارند؟چون مثل تاکدا حیله گر و فرصت طلب نیستند.تو هم باید مثل آنها باشی.درست است که نبوناگا رقیب ما است اما تو باید انسان با شرافتی مثل او را الگوی خود قرار دهی تا همیشه پیروز باشی.
-ای کاش یوکیمورا هم به جای خدمت به تاکدا به شما خدمت می کرد تا چنین درس هایی را از شما فرا بگیرد و شبیه رئیسش نشود.
-درست است که یوکیمورا در خدمت تاکدا است اما خودت می دانی که همه حتی بزرگترین دشمنان تاکدا حتی نبوناگا هم او را دوست دارند.چون می دانند که او مانند رئیسش نیست.او پاک است.اما دچار اشتباه شده است.به تو قول می دهم او هم به زودی راه درست را خواهد فهمید و تو و میتسوهیده و یوکیمورا به زودی در کنار هم و شانه به شانه ی هم خواهید جنگید و افسانه ای خواهید شد.به شرطی که دل هایتان را از کینه پاک کنید.حالا برو و پیکی برای برادرم بفرست تا ارتش را برای کمک به نبوناگا بفرستد.
-چشم قربان...راستی قربان...خیلی از شما متشکرم.
* * *
در وسط دریا ناگهان کوتارو متوجه شد که از دور یک سیاهی پیداست و بسیار تعجب کرد.او مطمئن بود که نبوناگا و یا هیچ کس دیگری از نقشه ی او خبر ندارد.پس آن کشتی ها از کجا آمده بودند؟درست بود که نبوناگا متوجه او شده بود اما تنها آماده کردن یک لشکر این چنین یک هفته و طی کردن این همه راه با سرعت بالا4روز وقت می خواست.
آنها حدود چهر روز در دریا بودند و نبوناگا حداکثر دو روز بود که متوجه او شده بود و ارتش آنها را دیده بود.ولی کوتارو باز هم دلسرد نشد زیرا با ارتشی که او داشت به راحتی پیروز میدان می شد.
در آن طرف:
-خوش اومدی ناگاماسا.و همین طور تو ساکون.
-خیلی ممنون قربان.
-چند بار به تو گفته ام که به من نگو قربان.ناسلامتی تو داماد منی.به هر حال جنگ سختی در پیش داری.همان طور که می دونی،سرعت کشتی های آنها از ما خیلی بیشتر است.همین طور تعدادشان.اگر نمی آمدی قبل از رسیدن به خشکی همه ی ما نابود می شدیم.حالا تو باید تا جایی که می تونی اونا رو با کشتی های جنگی ات سرگرم کنی تا ما به خشکی برسیم.اون طور که میتسوهیده میگه بهتون گفته که ارتش زمینی را هم در حالت آماده باش قرار دهید.پس ما مشکلی نخواهیم داشت و به محض رسیدن به خشکی آماده ی یک جنگ بزرگ خواهیم بود. تو حداکثر باید که اونا رو نصف روز معطل کنی.باشه؟
-صبر کنید قربان.
-چی شده میتسوهیده؟
-عالی جناب اجازه بدید من فرماندهی این کشتی ها رو بر عهده بگیرم و جناب ناگاماسا با شما برگرده.
-نه من به تو نیاز دارم.
-ولی قربان من تا حدودی از نقشه ی آنها خبر دارم.تازه خودم هم نقشه ی خوبی دارم.جناب ناگاماسا باید برگردند چون هر آن ممکنه یاغی های غربی به شهر ایشان حمله کنند.ایشون خودشون مشکلات خودشان را دارند.
-خیلی خوب.ولی مواظب خودت باش.
-چشم قربان.
-وقت رفتنه.خداحافظ.
بعد از رفتن نبوناگا میتسوهیده رو به سربازان گفت:
-خیلی خوب افراد کشتی ها را به شکل سر نیزه آرایش بدید.باید پیروز باشیم.جناب نبوناگا از ما خواستند که اونا رو نصف روز معطل کنیم.ولی من می خوام کلاً از بینشان ببرم.آماده باشید چون این ما هستیم که اول حمله می کنیم.درسته که تعداد اونا از ما خیلی بیشتره.ولی اونا فقط یه مشت بذدل ترسو هستند که فقط می تونن از پشت حمله کنند.آماده...حمله ه ه ه ...

در کشتی کوتارو
-چی؟اون احمق می خواد منو تو جنگ شکست بده.به من می گن کوتارو فوما.تازه اگر هم پیروز بشه که غیر ممکنه باز هم من برنده ام.
در آن لحظه هیچ کس معنی حرف کوتارو فوما را نفهمید.یعنی او چه نقشه ای در سر داشت؟میتسوهیده چرا اینقدر به پیروزی خودش مطمئن بود.کشتی ها هر لحظه به هم نزدیکتر می شدند که ناگهان 12 کشتی از کشتی های کوتارو فوما آروم آروم به زیر آب رفتند.آری.میتسوهیده چند نفر رابه داخل کشتی های آنها نفوذ داده بود و آنها کشتی ها را غرق کرده بودند هر چند خودشان هم در این راه جان داده بودند.کوتارو خشمگین شد هر چند هنوز 90 کشتی برایش مانده بود.در حالی که میتسوهیده تنها 32کشتی داشت.
ناگهان به فرمان میتسوهیده منجنیق هایی در داخل کشتی شروع به پرتاب گوی های آتشین کردند.این اولین باری بود که از منجنیق در داخل کشتی استفاده می شد.کوتارو واقعاً غافلگیر شده بود.به محض اینکه کشتی ها به هم رسیدند کوتارو فرمان شلیک گلوله ها و پرتاب تیر ها را صادر کرد که ناگهان از داخل کشتی های میتسوهیده سپر های فولادی بسیاری بیرون آمد و تمام تیر ها و گلوله ها به سپر ها اصابت کرد و به هدر رفت و سپس سپر ها پایین آمده و تفنگداران و کمان داران میتسوهیده شروع به تیر اندازی کردند و افراد کوتارو را تار و مار کردند.
بلاخره کشتی ها به هم اصابت کردند و دو طرف فرمان حمله دادند و سربازان دو طرف وارد کشتی های یکدیگر شدند و شروع به جنگیدن با شمشیر و چوب و گرز و تبر و...کردند و یکدیگر را در خاک و خون کشیدند.ناگهان کوتارو پشت سر میتسوهیده ظاهر شد.
کوتارو: امروز آخرین روز زندگی تو خواهد بود.فردا هم اون رئیس کثیفت را همراه با مردمت در خون غرق می کنم.
-نه جادوگر.این تویی که می میری.حالا هم به جای حرف زدن آماده ی جنگیدن باش.
-باشه حالا ببین.
دو نفر با هم شروع به جنگیدن کردند.کوتارو که یک دستکش آهنی در دست داشت که سر های آن از تیغ فولاد بود شروع به چنگ انداختن کرد.میتسوهیده هم با شمشیر باریک سامورایی خود شروع به دفاع کرد.دو نفر به مدت نیم ساعت جنگیدند که ناگهان چنگال های کوتارو در شکم میتسوهیده فرو رفت.اما میتسوهیده آهی هم نکشید و مثل مرد مقاومت کرد و شمشیرش را در قلب کوتارو فرو کرد اما آن جادوگر غیب شده بود او همیشه هنگامی که ضربه می خورد ناپدید می شد.
حال میتسوهیده مانده بود با زخمی در شکم و ده ها سرباز که روبرویش بودند.میتسوهیده شمشیر خود در کف کشتی فرو کرده و بر آن تکیه داده بود که ناگهان سربازان به سوی او هجوم بردند و نیزه ی یکی از آنها بالا رفت و در جهت قلب میتسوهیده پایین آمد که ناگهان محافظ شخصی او که «ایتوکو ایکدا» نام داشت به فریادش رسید و به سربازان خود دستور داد که اربابش را از صحنه دور کنند.
میتسوهیده حالا دیگر بیهوش شده بود.ایتوکو که یک دختر زیبا و جوان بود شجاعانه در میدان می جنگید اما شمشیر یکی از برادران هوجو بر پای راستش فرود آمد و توان را از او گرفت و ضربه ی دوم او در شکم ایتوکو فرو رفت.ایتوکو با آخرین توانی که داشت تنها نام فرمانده را فریاد زد.اما لگد آن هوجوی نامرد توان از او برید و چشمان ایتوکو بسته شد.اما او هنوز نفس می کشید.
آخرین ضربه در راه بود که شمشیر یک جوانمرد مانع آن شد و شروع به کشتن سربازان اطراف کرد و هنگامی که از جنگ رهایی یافت به سراغ ایتوکو رفت و او را کول کرد و فریاد زد:
-به نام فرمانده نبوناگا عقب نشینی کنید.
همه ی سر ها به سوی آن صدا برگشت.او که بود؟دهان ها از تعجب باز مانده بود و هیچ کس تکان نمی خورد. چطور شده بود که کانتسوگو نااو فرمانده ی اعظم ارتش یوسوجی(رقیب نبوناگا)به کمک سربازان میتسوهیده آمده بود؟اما او تنها بود و کسی همراه نداشت چون افرادش در مسیر توسط عده ای دریایی قتل عام شده بودند.اما او گریخته بود و به یاری میتسوهیده شتافته بود.
-چرا ماتتان برده اگر می خواهید زنده بمانید پس عقب نشینی کنید.
همه به خود آمدند و شروع به حرکت به سوی کشتی های خود کردند و فرار نمودند.اما نااو،ایتوکو را به یکی از سربازان سپرد و خود همراه عده ای ایستاد تا آنها را معطل کند و دوستانشان فرار کنند.آنها که جمعاً 100 نفر بودند شجاعانه در برابر 6000 1نفر که از 20000نفر مانده بودند،مقاومت کردند.اما پس از یک ساعت آخرین سرباز هم کشته شد و کانتسوگو نااو خود را در محاصره ی هزاران دشمن،خسته و تنها می دید.اما باز هم به مقاومت ادامه می داد.کم کم داشت از حال می رفت که صدای نازک دختری به گوشش رسید که فریاد می زد:
-فرمانده مقاومت کنید.
آری او «ایسه» محافظ شخصی نااو بود که شنا کنان از چنگ آن جنگجویان دریایی گریخته بود و خود را به فرمانده اش رسانده بود.
نااو با دیدن آن دختر و تلاشش جانی دوباره یافت و شروع به جنگیدن کرد تا آن دختر هم به او رسید و پشت به پشت هم تا پای جان جنگیدند.ناگهان ایسه چشمش به یک قایق کوچک افتاد که از کشتی آویزان بود.
او ماهرانه با یک ضربه ی پا شمشیری را پرتاب کرد و ریسمان آن قایق را پاره کرد و با اشاره به فرمانده اش فهماند که دنبالش بدود.آنها آرام آرام و در حال جنگ رو به عقب رفتند تا به لبه ی کشتی رسیدند و خود را به داخل قایق انداختند و پارو زنان از آن منطقه دور شدند که ناگهان یکی از گلوله های شلیک شده از تفنگ دشمن به شانه ی راست نااو برخورد و توان پارو زدن را از او گرفت.اما ایسه دلاورانه پارو می زد و دور می شد.
کوتارو ناگهان داخل کشتی ظاهر شد.ابتدا خواست دستور دهد که آن دو را دنبال کنند.اما بعد فکر کرد که تا ساحل سه روز راه است و آنها سه روز بدون غذا می میرند.تازه آب هم ندارند و نمی توانند از آب شور دریا هم استفاده کنند.پس فرمان داد آنها را رها کرده به سوی نبوناگا حرکت کنند تا ابتدا میتسوهیده و سپس نبوناگا را در خشکی از بین ببرند.
حالا نزدیک صبح بود و حدود یک روز گذشته بود و دیگر به نبوناگا نمی رسیدند.اما او مطمئن بود که در مدت دو روز دیگر که نبوناگا به خشکی می رسید نمی توانست لشکری فراهم کند.پس فرمان حمله داد.
* * *
دراتاق میتسوهیده-هنشو..............
-قربان حالتون چطوره؟
-آه...ممنون خیلی بهترم.
-اگر جناب نبوناگا بداند که وضع شما چطوری است ما را می کشد.
-نگران نباش نمی داند.
-اما ایشان دارند می آیند.
-مگر اینجا کجاست.
-قربان اینجا هنشو است.
-یعنی نجات پیدا کردیم؟
-تقریباً بله.اما کوتارو...
-دیگر او ارتشش آنقدر کم شده که نمی تواند پیروز شود.تازه ما داخل قلعه ایم و او در زمین آزاد.
-ولی قربان.اون نامرد کلک زده بود.خودش با 20000نفر دنبال ما آمده بود و 10000نفر دیگر را از سمتی دیگر فرستاده بود.الان او بیش از 25000سرباز دارد.در حالی که ما فقط 10000 نفر توانستیم جمع کنیم.
-ولی من که قبلاً که براتون پیام فرستادم که آماده باشید.چرا اینقدر کم سرباز جمع کردید؟
-قربان قبل رسیدن لرد نبوناگا یاغی های غربی به سرزمین لرد ناگاماسا و هنشو حمله کردند و ما در این مدت درگیر جنگ بودیم.
-وای...راستی سر ایتوکو چی اومده.
-خب راستش...
-زود باش حرف بزن.
-قربان...
-اون مرده؟دِ حرف بزن...
-قربان ایشون زنده هستند اما طبیب گفته امکان نداره زنده بمونن.خون زیادی ازشون رفته.ایشون به زودی می میرن.متأسفم.
-نه...نــــــــــــــــه...
میتسوهیده با آن حال بدی که داشت از جایش پرید و با فریاد از این و آن در مورد جای ایتوکو سوال می کرد.هر چقدر سربازان سعی کردند او را آرام کنند نتوانستند و در نهایت جای ایتوکو را به او گفتند. میتسوهیده دوان دوان به سوی آنجا حرکت کرد.درست بود که ایتوکو فقط محافظ میتسوهیده بود.اما همه می دانستند که میان این دو علاقه ی شدیدی وجود داره و همه منتظر ازدواج این دو بودند.
-ایتوکو...چت شده...پاشو...چرا آخه تو...قسم می خورم سر اون کوتارو رو هزار تیکه کنم.پاشو خواهش می کنم.
میتسوهیده آنقدر داد و بیداد کرد که از هوش رفت و دوباره او را به اتاقش برگرداندند.حالا پزشک
حال او را هم وخیم اعلام کرده بود.
نبوناگا با دیدن میتسوهیده و شنیدن حرف های طبیب دیوانه شد و قسم خورد اگر حال میتسوهیده خوب نشود تمام سربازان کوتارو را تیکه تیکه کند و هر تیکه را به سگ ها بدهد تا بخورند.
* * *
درآنطرف دریا نااو و ایسه هردو درون قایق داشتند از گرسنگی و تشنگی می مردند در حالی که نااو خون زیادی ازش رفته بود و حالش واقعاً خراب بود.در این سه روز ایسه که مقداری آب از زیر قایق پیدا کرده بود هر روز مقداری را به نااو می داد و سپس خودش اندکی می نوشید تا از تشنگی نمیرد. هر روز هم ماهی های کوچک می گرفت و همراه با رئیسش آن را خام می خوردند و به هر بدبختی که بود خود را زنده نگه داشته بودند تا این که بلا خره به خشکی رسیدند که از خوش شانسی آنها سرزمین خودشان بود.
وقتی به خشکی رسیدند ایسه که خیلی گرسنه و خسته بود برای نجات جان رئیسش او را کول کرده و به سوی شهر به راه افتاد.در شهر مردم به محض دیدن فرمانده ی خود در آن وضع بر سر زنان به سوی آنها دویدند و آنها را به جایی راحت بردند و طبیبی را خواستند و چند نفر را هم فرستادند تا به لرد کنشین یوسوجی خبر دهند که خواهر زاده اش کجاست.
طبیب گفته بود که حالش بسیار وخیم است ولی اگر دارو بدست آید نجات پیدا می کند.یوسوجی نیز به محض خبر دار شدن از وضعیت نااو عده ای را فرستاد تا او را به قصر منتقل کنند.در آنجا طبیب با استفاده از امکانات دربار او را معالجه کرد.
در این یک روز ایسه لب به غذا نزد تا زمانی که فرمانده اش به هوش آمد و سپس با هم غذا خوردند:
-ایسه واقعاً متشکرم.اگر تو نبودی من الان مرده بودم.
-خیلی ممنون قربان.من هر چه دارم از شما دارم.اگر شما نبودید من الان جسدی بیش نبودم.
-به هر حال برای زحماتت ممنون.امیدوارم بتوانم جبران کنم.
-کانتسوگو...؟
-آه بله قربان.بفرمایید.
-سلام.
-سلام قربان.
-حالت چطور است؟
-به لطف شما خوبم.
-واقعاً از ایسه ممنونم که تو را به من و تمام ژاپن برگرداند.
-من نیز تا عمر دارم به او مدیونم.
-قسم می خورم کوتارو را زجر کش کنم و انتقام تو را از او بگیرم.
-ممنون.راستی آخرش جنگ چه شد؟لرد نبوناگا نجات پیدا کرد؟
-آره ولی اون نامرد کلک زده بود.
-می دونم.اون افراد دیگه اش افراد ما رو قتل عام کردند.
-حیف که نمی تونیم کمکش کنیم.
-ما تمام تلاشمون رو کردیم.در ضمن مطمئنم که لرد میتسوناری به کمکشون میاد.
-آره منم مطمئنم.
-چرا شاهزاده خانم تاچیبانا به اونا کمک نمی کنه؟
-ایشون خودشون درگیر جنگ با قبیله ی شیمازو هستند.سالهاست اونا با طایفه ی امپراتور جنگ دارند.
-می دونم قربان.امید وارم خدا عاقبت ژاپن را با این همه جنگ داخلی ختم به خیر کند.
-فقط اگه تو-میتسوهیده-میتسوناری-یوکیمورا و «کِیجی مائدا»با هم متحد بشید ژاپن خلاص می شه.
-امیدوارم.
* * *
حال میتسوهیده و ایتوکو خوب شده بود و آن دو داشتند برای جنگ آماده می شدند.
بلاخره روز موعود فرا رسید.دو ارتش در مقابل هم صف آرایی کردند.نبوناگا با وجود اصرار زیاد فرماندهانش باز هم ارتش را از قلعه خارج کرد.زیرا همیشه فکر می کرد که قایم شدن در قلعه نشانه ی ضعف و ترسو بودن است.
نبوناگا ارتش خود را به دسته های متعدد تقسیم کرد.شمشیر زنان را به پنج دسته ی100نفری تقسیم کرد و آنها را بین میتسوهیده-ساکون شیما-ناگاماسا آزای-رانمارو(دختر خودش) و خودش تقسیم کرد. فرماندهی نینجا ها و نیروهای سیاه پوش را به هانزو هاتوری داد.5000تبر دار را به تاداکاتسو هوندا و لیاسو تاکوگاوا سپرد.کمانداران را به «اینا»(دختر هوندا)وتفنگداران را به«ماگوویچی سایکا» (بزرگترین تفندار آسیا) سپرد.سر انجام فرماندهی 5000نیزه دار را به«کیجی مائدا»«هیدیوشی هاشیبا» و«نو»(همسرش)داد و آماده ی حمله شد.
ناگهان صدای بوق آشنایی شنیده شد.آری بلاخره جوان زیبا و با هوش که همه منتظرش بودند با 10000سرباز از راه رسید.«لرد میتسوناری ایشیدا».
نبوناگا فرماندهی آن سربازان را به خود او سپرد.به دستور نبوناگا سرداران مختار بودند هر طور می خواهند عمل کنند.در آن طرف کوتارو به هر یک از برادران هوجو 2000نفر سپرده بود و خودش فرماندهی بقیه ی سربازان را بر عهده گرفته بود.با فریاد نبوناگا جنگ آغاز شد.
سایکا بلافاصله به سربازانش دستور داد که تیر اندازان دشمن را مورد هدف قرار دهند.از آن طرف سربازان تیر انداز«اینا»فقط افسران و بزرگان ارتش کوتارو را هدف قرار داده بودند.ناگاماسا اولین کسی بود که افراد خود را حرکت داد و به قلب دشمن زد.پس از او بقیه هم بلافاصله حمله کردند و به قلب دشمن زدند به غیر از نبوناگا که با افرادش از مهلکه دور شد.ساکون شیما بلافاصله روبروی بزرگترین برادر هوجو قرار گرفت و با او در گیر شد.
بعد از چند دقیقه نبوناگا با افرادش از پشت به کوتارو حمله کرد و با او رودررو شد.دو فرمانده شروع به جنگ کردند.کوتارو با چنگال آهنینش هر لحظه چنگ می انداخت و نبوناگا با شمشیر بزرگ آبی و اسرار آمیزش دفاع می کرد.بعد از دو دقیقه نبوناگا دستش را در حلق کوتارو کرد و او را بلند کرد و بر زمین کوفت و با شمشیرش به قلب کوتارو ضربه زد که جادوگر غیب شد و در گوشه ای دیگر مقابل هانزو هاتوری نینجای مخوف ظاهر شد.
هاتوری که بزرگترین دشمن کوتارو بود با کینه به او حمله کرد و با چند ضربه او را بر زمین زد و با اسلحه ی«زد» مانندش به او ضربه ای زد ولی جادوگر باز غیب شد.اما هانزو که روش او را خوب بلد بود اسلحه اش را به گوشه ای سمت میتسوهیده پرتاب کرد و درست در مقابل میتسوهیده به محض اینکه کوتارو ظاهر شد اسلحه ی هانزو در کتفش فرو رفت.نینجای باهوش لبخندی رضایت بخش زد و اسلحه ی یدکی اش را در آورد و به جنگ مشغول شد.هوندا هم در وسط میدان با اسلحه اش که هم اندازه ی خودش(2متر)بود با هر ضربه 4نفر را بر زمین می کوفت.
جنگ داشت به نفع نبوناگا تمام می شد.با فریاد کوتارو تمام افراد هوکایدو به سمت کشتی ها فرار کردند تا به هوکایدو برگردند.میتسوهیده می خواست آنها را دنبال کند که نبوناگا مانع شد و دستور داد همه آرایش نظامی به خود بگیرند.
همه تعجب کردند.جنگ دیگر تمام شده بود.پس چرا آرایش نظامی؟نبوناگا دستور حرکت به سوی تپه های جنوبی را داد.در آنجا به همه دستور داد پشت سنگ ها قایم شوند.سپس به تفنگدارها و کماندار ها گفت که آرام جلو بیایند.میتسوهیده ناگهان گفت:یک لشکر...!همه دقیق شدند و دیدند که یک لشکر با سرعت در حال حرکت به سوی آنهاست.نبوناگا گفت:
-آری دوستان من.من هنگامی که می خواستم دشمن را دور بزنم متوجه آنها شدم.برای همین هم می خواستم از شر کوتارو زود خلاص شویم تا حساب اینها را برسیم.تاکدای خبیث از فرصت استفاده کرده و می خواست هنگامی که درگیر جنگیم قلعه را بگیرد.خوشبختانه او آنقدر به پیروزی خود مطمئن بوده که تنها 5000نفر فرستاده.حالا ما نمی گذاریم حتی جنگی انجام شود و از دور همگی آنها را با تیر می کشیم.وقتشه به یوکیمورای جوان درس خوبی بدهیم.چون ظاهراً تاکدا خودش نیامده و یوکیمورای جوان را فرستاده.
بعد از چند دقیقه که دشمن داشت نزدیک تر می شد نبوناگا فرمان تیر اندازی داد و در لحظه ای نیمی از سربازان دشمن به خاک افتادند و با تکرار تیر اندازی توسط کمانداران بقیه ی سربازان دانه دانه بر خاک می افتادند.
(لازم است بگویم تفنگ در آن زمان مدت زیادی طول می کشید تا دوباره پر شود و در جنگ فقط یک بار و حداکثر دو بار قابل استفاده بود)یوکیمورای جوان نیز از بقیه مستثنی نبود و تیری به پایش خورد و بر زمین افتاد.
نبوناگا تفنگ سایکا را در خواست کرد و گفت:
-می خواهم خودم لذت کشتنش را بکشم.چون اگر نکشمش دشمن جونم می شه.
کیجی مائدا ناراحت شد و گفت:
-قربان چنین جنگجوی بزرگی حیف است کشته شود.
-گفتم که اگر نکشمش دشمن جونم می شه.
در آن طرف یو کیمورا هنوز هم داشت تلاش می کرد تا اسلحه اش را بردارد و باز هم بجنگد و بلاخره هم دلاورانه بر سر پا ایستاد.نبوناگا نیز درست نشانه گرفت و داشت آماده ی شلیک می شد که کیجی مائدا با اسبش حرکت کرد و به تاخت به سوی یوکیمورا رفت و او را محکم گرفت و گوشه ای بسیار دور از مهلکه روی زمین گذاشت.
یوکیمورا با تشکر گفت:
-چرا من را نجات دادی؟
-سخت نگیر.تو حیفی که بمیری بچه.در ضمن هر چی باشه تو دشمنی و رئیسم حق داره بخواد بکشدت.
-حالا خودت چه کار می کنی؟رئیست فکر نکنم دیگه تو رو بخواد.
-خدمت به جناب میتسوناری با خدمت به نبوناگا فرقی نداره.ایشون حتماً منو درک می کنه.
-به هر حال ممنون.
-قابلی نداشت.خداحافظ.
-به امید دیدار.
-فقط در میدان جنگ.
-خدا را چه دیدی شاید رفیق شدیم.
-الان هم هستیم.ولی ارباب هایمان فرق دارند.
* * *
در گوشه ای دیگر از ژاپن در حالی که نبوناگا در حال ادب کردن یاغی های غربی بود،کنشین یوسوجی داشت برای حمله به تاکدا آماده می شد.واین نااو را بسیار ناراحت می کرد.
ماجرا از این قرار بود که تاکدا که از همه زود تر به کیوتو رسیده بود ارتش را آماده کرده 5000 نفر را برای گرفتن قلعه ی توکیو(نبوناگا اودا)و بقیه را که 5000 2نفر بودند،برای نابودی یوسوجی فرستاده بود.اما در میان راه ارتش دچار بیماری واگیر شده بود و وقتی که به کیوتو رسیده بودند تعدادی از اونها مرده و بقیه دیگر نایی برای جنگ نداشتند.
اما تاکدا بر جنگ پافشاری کرده بود ولی در آخر مانند آب خوردن شکست خورده بود.حالا هم یوسوجی داشت آماده می شد که تلافی خسارت های جنگ را سر تاکدا دربیاورد.
او ارتشی به تعداد28500سرباز آماده کرده بود و آماده ی حمله بود.اما یوسوجی از یک مسئله اطلاع نداشت.تاکدا با هر بدبختی که بود توانسته بود 2500 1سرباز جمع کند.اما از طرف دیگر طایفه ی «هانتا» که دشمنان قسم خورده ی یوسوجی بودند،5800سرباز برای تاکدا ارسال کرده بودند.حالا دو طرف در مقابل هم صف آرایی کرده بودند و آماده برای حمله.
با فریاد کنشین یوسوجی جنگ آغاز شد.چون منطقه کوهستانی بود سوارکاران تاکدا نمی توانستند کاری از پیش ببرند.در دقایق اول همه چیز داشت به نفع یوسوجی پیش می رفت که ناگهان یک ارتش نینجای ماهر به یاری تاکدا آمدند.تعداد آنها حدود6000نفر بود اما واقعاً ماهر بودند.در واقع در جنگ کوتارو و نبوناگا که نااو همه ی نقشه های کوتارو را خراب کرده بود حالا کوتارو می خواست انتقام بگیرد و یک ارتش را برای حمایت از تاکدا فرستاده بود که فرمانده ی آنها ایتاندو هوجو بود.
حالا به طور ناگهانی همه چیز به نفع تاکدا پیش می رفت.دو تا دوست هم(یوکیمورا و کانتسوگو نااو)از روبرو شدن با هم پرهیز می کردند.کم کم یوسوجی داشت به شکست نزدیک می شد.این بار از سوی دیگر میتسوهیده آکچی به نمایندگی از نبوناگا برای جبران کمک گذشته ی یوسوجی همراه به3000نفر به یاری اونا اومده بود.حال راتش یوسوجی سرجمع 15000 نفر(تا آمدن میتسوهیده کشته ی زیادی داده بود)و ارتش تاکدا سرجمع 12000 نفر بود و دو ارتش تقریباً در حالت مساوی قرار داشتند.بعد از دقایقی یوکیمورا و میتسوهیده که قهرمانان دو ارتش بودند مقابل هم قرار گرفتند.
ابتدا یوکیمورا حمله و با نیزه اش که سر آن به شکل صلیب بود مرتب ضربه می زد و میتسوهیده با شمشیرش دفاع می کرد.ناگهان میتسوهیده به پرشی بلند به سوی حریف حمله ور شد و او را مرتب به عقب می راند.از طرف دیگر دو دختر که محافظان دو فرمانده بودند(ایتوکو و سایوری)با هم در حال نبرد بودند و ایتوکو تا اینجا ی کار پیروز میدان بود.اما از همه مهمتر این بود که تاکدا و یوسوجی به هم رسیده بودند.
همه می دانستند که تاکدا به طور حتم در برابر حریفش که اسطوره ی هنر های رزمی به سبک سامورایی بود کم می آورد.به هر حال دو ارباب شروع به زدن ضربه به یک دیگر کردند.به یک دقیقه نرسید که شمشیر کاج مانند یوسوجی بر فرق سر تاکدا فرود آمد و جان از او گرفت.این خبر به ارتش که رسید سربازان تاکدا همه فرار کردند و یوکیمورا نیز بر جای خود خشکش زد و میتسوهیده هم نامردی نکرد و حمله را متوقف کرد.
در آن طرف هم ایتوکو سایوری را بر زمین زده بود و می خواست کار تمام کند که میتسوهیده مانعش شد.حالا همه ی سربازان به دور یوسوجی جمع شده بودند الا (ایتوکو-کانتسوگو نااو-ایسه-میتسوهیده-و سایوری) که همه دور یوکیمورا جمع شده و به خیره شده بودند.در این میان سایوری به جلو رفت و فرمانده اش را در آغوش گرفت تا به او دلداری بدهد.(کانتسوگو و یوکیمورا هم مانند میتسوهیده به محافظان خود علاقه داشتند).میتسوهیده نیز قدمی به جلو رفت تا با او دست بدهد.پس دستش را دراز کرد و گفت من با شما هیچ دشمنی ندارم اما شما به ما و سپس به دوستانمان حمله کردید و ما هم طبیعتاً مجبور به دفاع بودیم.بیایید به این دشمنی پایان بدهیم.
اما ناگهان یوکیمورا دیوانه شد و دیوانه وار به میتسوهیده حمله کرد و تا دلاور جوان به خود بیاید تا از خود دفاع کند ضربه ی یوکیمورا شکمش را پاره کرد.و تا آمد ضربه ی دیگر را وارد کند ایتوکو و کانتسوگو و ایسه و سایوری جلویش را گرفتند.پزشک جنگ بلا فاصله بر سر میتسوهیده آمد و کار های لازم را انجام داد و گفت:
-زنده می ماند.ولی باید خوب استراحت کند.
در آن طرف یکی از نینجاهایی که برای کمک به تاکدا آمده بودند از جایی که دیده نشود ستاره ای زهر آلود را پرتاب کرد و آن را در قلب یوسوجی جای داد و یوسوجی بر زمین افتاد.کانتسوگو و یوکیمورا بلافاصله خود را به او رساندند.
کانتسوگو با التماس گفت:
-قربان...
-کانتسوگو
-بله...
-مواظب جناب نبوناگا و خودت باش.فقط اونه که شایسته ی پادشاهی ژاپنه.من واقعاً از ادعای خودم پشیمانم.تو اشتباه من را هرگز تکرار نکن.با یوکیمورا و میتسوهیده به نبوناگا خدمت کنید.نگذارید پیوند بینتان شکسته شود.نگذارید...که...
-قربان ادامه بدید.شما باید زنده بمانید.قربان...نـــــــه....
ولی یوسوجی دیگر زنده نبود.حالا این یوکیمورا و کانتسوگو بودند که باید سرنوشت کیوتو و کیوشو را مشخص کنند. یوکیمورا تحت تأثیر حرف های یوسوجی از کرده های گذشته ی خود پشیمان بود و حالا می خواست به نبوناگا خدمت کند.اما حیف که تقدیر این شانس را از او گرفت...
* * *
در آن سوی ژاپن نبوناگا که تازه از جنگ با یاغی های غربی رهایی یافته بود به محض برگشت به هنشو با دروازه های بسته ی قلعه مواجه شد.هر چه فریاد زد و صبر کرد کسی در را باز نکرد.ناگهان ماگویچی سایکا بر روی دیوار آمد و با خنده ی مسخره ای گفت:
-لرد نبوناگای بزرگ مثل اینکه قدرت باز کردن یک دروازه را ندارند.
-این مسخره بازی ها یعنی چه سایکا؟
-نمی دونی چقدر منتظر این لحظه بودم.مدت هاست دارم به طور مخفیانه ارتش بزرگ خودم را تربیت و آماده می کردم تا بتونم سرت رو بالای دروازه ی این شهر بگذارم و قدرتم را به همه نشان بدهم.اگه تو رو بکشم دیگه کشتن کوتارو کاری نداره و اون وقت من پادشاه بزرگ ژاپن خواهم بود.
-حماقت نکن پسر.خودت خوب می دونی که هرگز از پس من بر نمی آیی.
-اِ...مثل اینکه یادت رفته که تو الان فقط یک ارتش کج و کوله و خسته از جنگ با یاغی ها داری.قسم می خورم که اگه سربازات نیمی از ارتش مرا ببینند از ترس فرار خواهند کرد.
-نه احمق جان.سربازان من شجاعند و مثل تو از یک ارتش بذدل نمی ترسند.
-اما تو تنهایی نبوناگا.میتسوهیده داره می میره و دیگه نمی تونه کمکت کنه.
ناگهان صدایی بر آمد.
-اشتباه می کنی سایکا.می بینی که من زنده ام.
ناگهان میتسوهیده که در طول این دو هفته حالش بهتر شده بود همراه با سپاهی بزرگ نمایان شد.
-سایکا می بینی که من زنده ام و متحدان جدیدمان را هم آورده ام.حالا تو شانسی نداری.بهتره درست فکر کنی.هنوز هم دیر نشده.خودت خوب می دونی که جناب نبوناگا هر کناهی را می بخشد.پس به ما ملحق شو.
-ها ها ها ها....ابله اگر ارتش تو و نبوناگا 2000 3نفر هم باشد،باز هم در برابر ارتش 40000نفری من کم خواهید آورد چون اولاً شما همه خسته و زخمی هستید و دوماً شما در زمین آزاد و ما در پناه دیوارهای قلعه ایم.
-اما تو خوب می دانی که من همیشه فرد درون قلعه را بازنده پنداشته ام.درست فکر کن سایکا و به سوی من برگرد.
-بسه دیگه.افراد...آتش...
با این صدا باران تیر و گلوله بر سر ارتش نبوناگا باریدن گرفت.اما نبوناگا دل سرد نشد و بلافاصله فرمان داد تا نینجا ها از دیوار بالا بروند.نینجا های نبوناگا از چهار طرف به سوی قلعه هجوم بردند و با وجود مقاومت زیاد افراد سایکا بلاخره موفق شدند و پس از کشتن کمانداران و تفنگداران و عده ای از سربازان دیگر دروازه را باز کردند و ارتش نبوناگا به ناگاه به داخل قلعه هجوم برد اما تا چشم کار می کرد سرباز در مقابل خود دیدند.به ناگاه همه سست شدند که ناگهان با فریاد هوندا همه به خود آمدند.
-بردران از این سراب پوچ نترسید.بتازید و خاکشان کنید...
و خودش جلوی همه به ارتش دشمن حمله برد و در آن ارتش بزرگ با هر ضربه ی تبر درازش چهار نفر را بر زمین می کوفت.سربازان که این صحنه را دیدند جرئت خود را باز یافتند و فریاد زنان به سوی آنها یورش بردند.
اما یک چیز نبوناگا را بر جای خود خشک کرد و آن این بود که «لیاسو تاکوگاوا»داشت افراد خودشان را نابود می کرد.اما یک دفعه یوکیمورا به او حمله برد و با ضربه ای دستش را از آرنج قطع کرد.اما سایکا به فریادش رسید و به سربازان دستور داد تا لیاسو را از صحنه دور کنند.اما نبوناگا تازه متوجه حضور یوکیمورا و کانتسوگو نااو شده بود.و با تعجب به آنها نگاه می کرد که میتسوهیده کنارش ایستاد و گفت:
-زمانی که یوسوجی داشت جان می سپرد وصیت کرد که کانتسوگو در خدمت شما باشد و این وصیت یوکیمورای جوان را هم تحت تأثیر قرار داد و چون مطمئن بود شما او را به خاطر دشمنی گذشته خواهید بخشید پس آمد و به ما ملحق شد.
-واقعاً از کیجی ممنونم که نگذاشت آن دفعه او را بکشم.واقعاً کشتن چنین دلاوری حیف است.
-پس بیایید ما هم با او به جنگ دشمن برویم.
-پس برویم.
سپس فرمانده و زیر دست با فریاد به سوی دشمن یورش بردند ودانه دانه سربازان حریف را بر خاک می کوفتند. بعد از نصف روز کم کم سربازان سایکا داشتند تسلیم می شدند و سایکا که وضع را این گونه دید فرار را بر قرار ترجیح داد.
نبوناگا نیز بقیه ی دشمنان را رها کرد تا به زندگی خود برگردند.روز بعد نبوناگا به مناسبت پیروزی های پی در پی جشن مفصلی برگزار کرد و مردم را از سه ماه مالیات معاف کرد و حتی به هر نفر چه کوچک چه بزرگ ده سکه ی طلا هدیه داد.
در طی مراسمی ورود دو دلاور تازه وارد را نیز جشن گرفتند و آنها نیز کیوتو و کیوشو را که از این به بعد فرمانروای آن بودند را به لرد نبوناگا اودا بخشیدند.اما حیف که این خوشی ها زیاد طول نکشید.سه روز بعد از جشن،نبوناگا و میتسوهیده طبق معمول مشغول مبارزه و تمرین بودند و به محض آن که کنار هم دوستانه نشستند تا خستگی در کنند گلوله ای بر سینه ی نبوناگا نشست.
میتسوهیده برای یک لحظه سایکا را دید که بر بامی نشسته و تفنگش در دست می خواهد فرار کند.میتسوهیده خواست که او را دنبال کند اما صدای ضعیفی او را از این کار باز داشت:
-صبر کن پسرم...صبر بزار حالا که دارم...دارم می میرم...آخرین حرف هایم را بزنم و با خیال راحت بروم...
-قربان این حرف را نزنید...
-میتسوهیده من همیشه تو را به اندازه ی دخترم رانمارو موری دوست داشته ام.حالا آینده ی ژاپن به تو و دلاور های جوان بستگی دارد...
-اما قربان من بدون شما زنده نخواهم ماند...
-احمق حرف نزن.مواظب دخترم رانمارو باش.ژاپن را نجات بده...کاری کن که تا ابد ...تا ابد برای مردم...ارمغان آورنده ی آرامش باقی بمانی...
حالا دو فرمانده اشک می ریختند.
-پسرم اگر همه بمیرند تو باید زنده بمانی و آرامش را به مردم این خاک برگردانی...تو...تو...زنده بمان میتسوهیده.
-نه...قربان...خواهش می کنم...حرف بزنید...خــــــــدا...
در مراسم خاکسپاری لرد نبوناگا مردم از همه جای ژاپن آمده بودند تا برای آخرین بار با فرمانده ی دلاور خود وداع کنند.در آن روز اشک از چشمان همه جاری بود.حتی یوکیمورای جوان که زمانی سایه ی نبوناگا را هم با تیر می زد.
انگار آسمان نیز از این واقعه ی شوم ناراحت بود که پا به پای مردم داشت اشک می ریخت.رانمارو تمام روز را در آغوش میتسوهیده اشک ریخت.رانمارو سال ها بود که علاقه ی نهان خود به میتسوهیده را دل نگه داشته بود و آن روز هیچ چیز جز آغوش گرم میتسوهیده نمی توانست او را آرام کند.زیرا او به خوبی می دانست که میتسوهیده اگر بیشتر از او داغدار نباشد،داغش کمتر هم نیست.
میتسوهیده و رانمارو در آن روز و روز های بعد فقط کنار هم نشستند و به گوشه ای خیره شدند و اشک ریختند.هیچ کس نمی تواست مرگ نبوناگا را باور کند.
همه چشمان خود را باز و بسته می کردند به امید اینکه این ها همه فقط یک کابوس باشد.اما حیف که همه واقعیت بود.حتی یوکیمورا و کانتسوگو آنقدر که برای نبوناگا ناراحت بودند،برای اربابان خود ناراحت نبودند.آن دو یک هفته در اتاقشان نشستند و به آن دو سه روز خوبی که با نبوناگا داشتند فکر می کردند و بر زندگی لعنت می فرستادند که چرا در اوج خوشی آنها این مصیبت را بر سر آنها آورده بود.
میتسوهیده سر بر پاهای رانمارو گذاشته بود و هر لحظه به آخرین جمله ی اربابش فکر می کرد(زنده بمان میتسوهیده)و رانمارو هم با نوازش کردن مو های میتسوهیده سعی داشت خود را مشغول کند تا به آن موضوع فکر نکند اما نمی شد.او با خود فکر می کرد که اگر میتسوهیده نبود او به امید چه کسی زنده می ماند؟
بعد از چند روز هیاهوی مردم به گوش می رسید که فریاد می زند خائن دسگیر شد.وقتی میتسوهیده و بقیه ی درباریان به بیرون آمدند دیدند که مردم سایکا را با دستان بسته آورده اند.همه متعجب بودند که چطور چنین چیزی ممکنه که یک جوان گفت:
-به خدا قسم می خواستم که خود شما از او انتقام بگیرید قربان.وگرنه بلافاصله سر او را از بدن جدا می کردم.
رانمارو جلو آمد و به جوان 100سکه پاداش داد که جوان گفت:
-بانو من فقط بخاطر جناب نبوناگا این نامرد را آوردم و مرگ اون برای من کافیه.
-یعنی هدیه ی دختر نبوناگا را رد می کنی؟
-مرا ببخشید بانو...
-سپس جوان جلو آمد و پول را گرفت.رانمارو نیز با لگدی سایکا را بر زمین زد و شمشیر بیرون کشید تا سر از بدنش جدا کند.اما میتسوهیده گریان و ملتمسانه جلو آمد و گفت:
-بانو خواهش می کنم او را ببخشید.
-چی می گی جناب فرمانده؟این نامرد پدرم را کشته و حالا باید تقاص پس بده.
-خواهش می کنم بانو.شما نیز مانند پدرتان بزرگوار باشید و از گناه نا بخشودنی این مرد بگذرید.
در آن لحظه گریه ی میتسوهیده آتش به حان همه ی مردم به خصوص رانمارو می انداخت و به همین دلیل هم او گریان به قصر برگشت.سایکا به پای میتسوهیده افتاد و گریان گفت:
-قربان،خواهش می کنم بگذارید به شما خدمت کنم و حداقل کمی از خیانت بزرگم را تلافی کنم.
-برو دوست من.برو نزد لرد میتسوناری و به ایشان خدمت کن.بگو میتسوهیده مرا فرستاده.
-ممنونم قربان.واقعاً ممنون.
سایکا دوان دوان و گریان از آنجا دور شد و نزد میتسوناری رفت.مردم همه تحت تأثیر بخشش میتسوهیده قرار گرفتند.میتسوهیده و بقیه ی درباریان نیز برگشتند به قصر...
* * *
در هنشو یک اتفاق عجیب در حال رخ دادن بود!به ناگاه لیاسو تاکوگاوا ارتشی آماده کرد و اعلام کرد که از امروز اداره ی کیوتو و کیشو بر عهده ی او خواهد بود!!!این یعنی آنکه به جمع مدعیان پیوسته بود.حالا سه نفر وجود داشتند که می خواستند پادشاه شوند.کوتارو فوما-لیاسو تاکوگاوا و میتسوهیده که همه او را وارث تاج و تخت می دانستند و همه می خواستند که پادشاه شود.
اما به ناگاه میتسوهیده اعلام کرد هیچ ادعایی در برابر پادشاهی ژاپن ندارد و فقط جناب میتسوناری جوان را حمایت می کند.اما میتسوناری نیز مایل به پادشاهی نبود.ولی با اصرار یوکیمورا و نااو و سایر فرماندهان کم کم نرم شد.اما حالا او می بایست دو نفر را که در قدرت از او کم نداشتند از سر راه بردارد.همه روی کمک میتسوهیده نیز حساب باز کرده بودند.اما او تنها گفت:
-به اندازه ی کافی جنگیدم و عزیزانم را از دست دادم.حالا فقط می خواهم بروم به منطقه ی کوهستانی شیکویا در غرب و به وضع آنجا سر و سامان دهم.
اما رانمارو موری گفت:
-نه قربان.خواهش می کنم.به احترام پدرم هم که شده از این تصمیم منصرف شوید.پدرم وصیت کرده بود که همه ی ما در خدمت شما باشیم.
-گفتم که.دیگر طاقت ندارم.به یک کم استراحت نیاز دارم.ایتوکو هم پیش شما می ماند.خواهش می کنم از او مراقبت کنید.او در این چند سال خیلی برای من زحمت کشید.می تواند به خوبی به شما کمک کند.
ناگهان ایتوکو ملتمسانه گفت:نه قربان.من می خواهم همراه شما بیایم.بدون شما من دیگر اینجا کاری ندارم.
-همین که گفتم.تو اینجا می مانی.
-اگر مرا با خودتان نبرید خودم دنبالتان می آیم.من نمی توانم از شما جدا شوم.
-یعنی آخرین خواسته ی مرا رد می کنی؟
-اگر جانم را هم می خواستید اطاعت می کردم.اما این یکی برای من خیلی سخته.
از میان جمع رانمارو گفت:حق با خانم است.من نیز با شما می آیم.
-من...
-خواهش می کنم حرفی نزنید چون نمی توانید ما را منصرف کنید.
-خیلی خب. هر طور خودتان می خواهید.
سپس رو به بقیه گفت: پس دوستان من شما هم با جان و دل به جناب میتسوناری کمک کنید.خودتان می دانید که لرد نبوناگا همیشه می گفتند خدمت به ایشان با خدمت به لرد فرقی ندارد.خداحافظ دوستان من.
سپس همراه با چند سرباز که همیشه با او بودند و ایتوکو و رانمارو به راه افتاد.اما هنوز به دروازه ی قصر نرسیده بودند که باز هم یکی از نینجا های کوتارو ستاره ای را به سمت میتسوهیده پرتاب کرد.اما ایتوکو که متوجه شده بود خود را در آغوش میتسوهیده انداخت و ستاره به پشت گردنش اصابت کرد.هیچ کس متوجه نشده بود که چه اتفاقی افتاده و از کار ایتوکو تعجب کرده بودند.اما رانمارو به محض آنکه خون را روی لباس ایتوکو دید به بلندی جیغ زد و تازه همه متوجه شدند که چه اتفاقی افتاده.
میتسوهیده ناباورانه به ایتوکو و نگاه می کرد و زبانش بند آمده بود که ناگهان یوکیمورا فریاد زد طبیب را خبر کنید.ایتوکو با آخرین توانش گفت:
-خوشحالم که در راه خدمت به شما جان دادم...قربان...همیشه دوستتان داشتم...من...من...
و دیگر نتوانست حرفی بزند و در دم جان داد.
-میتسوهیده هنوز هم مات و مبهوت به آن دختر خیره شده بود و هر چه سعی کرد نتوانست حرفی بزند و او را تکان می داد و صداهای عجیب از خودش در می آورد:
-هه...هــــــــــــــــه...ه ه ه ه...
انگار لال شده بود.ناگهان میتسوهیده بر زمین افتاد.دیگر حتی نمی توانست تکان بخورد.با آخرین توانش گفت:
-هاااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اااااااا...
و این آخرین حرفی بود که همه از زبان میتوهیده شنیدند و آن لحظه آغاز سکوت بی پایان میتسوهیده بود.وقتی طبیب رسید دیگر کار از کار گذشته بود.اما میتسوهیده شمشیرش را برداشت و دوان دوان از آنجا دور شد.رانمارو نیز به دنبال او دوید.
بقیه هم بر جای خودشان خوشکشان زده بود و با خود فکر می کردند که مگر یک آدم چقدر ظرفیت دارد.حالا میتسوهیده هیچ کسی را در این دنیا نداشت. بلاخره در یک بیابان رانمارو توانست به میتسوهیده برسد.اما میتسوهیده شمشیر بیرون کشید و بلند کرد تا سر از بدن رانمارو جدا کند.اما به محض آنکه به چشمان رانمارو نگاه کرد به خود آمد.بر زمین نشست و زار زار گریه کرد.
حالا دیگر سرنوشت ژاپن در دست میتسوناری بود.او جوان عاقل و باهوشی بود بلا فاصله هنشو را سر و سامان بخشید و یک ارتش دائمی استخدام کرد.همچنین در میان مردم مسابقه ای برگزار کرد تا استعداد ها را جذب کند.از شرایط مسابقه قد بالای 177سانتی متر و سن بین 22 تا38 سال بود.مردم از سر تاسر هنشو جمع شدند و مسابقه شروع شد.17000نفر در مسابقه شرکت کردند که از میان آنها 5000سرباز دختر و 5000سرباز پسر(شرکت کنندگان می بایست مجرد باشند)انتخاب شدند و 100 نفر هم که ذهن باهوشی داشتند برای برنامه ریزی های شهر ها و جنگ ها انتخاب شدند.
این اولین بار بود که چنین اقدامی در ژاپن صورت می گرفت.اما در میان سربازان یک دختر و پسر استعداد عجیبی از خود نشان دادند و بلافاصله بعد از شش ماه به مقام سرگردان رسیدند(کسی که 500سرباز در اختیار اوست).اسم پسر«موساشی میاموتو»و اسم دختر«نانا»بود.ویژگی خاص پسر و دختر این بود که می نوانستند از هر دو دست برای شمشیر زنی استفاده کنند و در نوع خود بی نظیر بودند.به طوری دو نفری و همزمان با یوکیمورای جوان مسابقه دادند و شکست نخوردند و این در جای خود افتخار بزرگی بود هر چند پیروز هم نشدند.
در آن سو میتسوهیده خود را به شیکویا رسانده بود و آنجا قلعه ها و شهر ها را که در بلند ترین کوه ها ساخته شده بودند را طوری مستحکم کرد و به آنها سر و سامان داد که عملاً شکست ناپذیر شدند.با برنامه ریزی میتسوهیده مردم در رفاه کامل زندگی می کردند.اکنون یک سال از مرگ نبوناگا و ایتوکو می گذشت و رانمارو کاملاً به سکوت مطلق میتسوهیده عادت کرده بود و فقط با نگاه میتسوهیده حرفش را می فهمید و اگر او یک دستور یا در خواست داشت با نگاه میتسوهیده آن را می فهمید و به انجام می رساند.
در آن یک سال میتسوهیده فرماندهی 12شهر بالای کوه را برعهده گرفته بود و عملاً فرمانروای جزیره ی کوچک شیکویا بود.مسائل شهری و مردمی و وضعیت شهر ها به میتسوهیده و جمع آوری و تربیت سربازان به رانمارو مربوط بود.میتسوهیده یک قلعه ی بزرگ را نیز به عنوان پادگان سرباز ها ساخته بود که غیر قابل نفوذ بود.حالا او ارتش 5000نفری تربیت شده توسط رانمارو را داشت که با وجود کم بودن آنها در مقابل ارتش بقیه،طوری آموزش دیده بودند که شکست ناپذیر بودند.
مردم در آرامش کامل بودند و او را می ستودند و حالا دیگر کاملاً ارمغان آورنده ی آرامش بود.در جاهای دیگر ژاپن هم مردم در آرامشی نسبی زندگی می کردند.حالا رانمارو واقعاً به میتسوهیده علاقه مند شده بود و در حسرت یک کلمه از زبان میتسوهیده می سوخت.ناگفته نماند که میتسوهیده هم کم کم داشت به او علاقه مند می شد.
در قسمت های دیگر ژاپن لیاسو تاکوگاوا ارتشی مهیب و 40000 نفری فراهم کرده بود و به دنبال فرصتی برای حمله به میتسوناری بود. میتسوناری هم 34000 سرباز آماده داشت اما آن 10000نفر انتخاب شده در مسابقه را طوی آموزش داده بود که واقعاً به تنهایی می توانستند حریف 50000 نفر شوند.
اما بشنوید از کوتارو که در تمام این سال های بعد از جنگ با نبوناگا غیب شده بود و این همه را به تعجب می انداخت.اما او که همه را به جان هم انداخته بود خودش در آرمش ارتشی ساخته بود که لرزه بر تن هر جنگجویی می انداخت.او در این 1سال به چین و مغولستان و قسمتی از روسیه رفته بود و افراد زیادی را به عنوان جنگجو استخدام کرده بود و با ارتش خودش سر جمع 65000 نفر وحشی و خونخوار را در اختیار داشت.حال درست در زمانی که ژاپن داشت به آرامش بر می گشت داشت ارتشش را حرکت می داد و این چیزی بود که باعث شد فرماندهان در هنشو جلسه ای تشکیل دهند و چاره جویی کنند.
در جلسه...
هوندا:ما نباید از اونا بترسیم.درسته زیادن.اما لرد نبوناگا بار ها با این وضعیت مواجه شده و چهار بار تونسته با تعداد کم سربازانش چینی های خونخوار را شکست دهد.اگر ایشان توانسته ما هم می توانیم...
یوکیمورا:من هم موافقم.در هر حال پیروزی با ماست.
کانتسوگو:درسته.اونا فقط یک مشت وحشی آموزش ندیده اند.
اینا:اما باز هم باید احتیاط را رعایت کرد.
ناگاماسا:حق با خانومه.هر چی باشه خطر در کمینه.
میتسوناری:موساشی نظر تو چیه؟
موساشی:درسته اونا زیادند.اما امکان داره بتونیم شکستشون بدیم.اما در یک صورت شکست ما حتمیه.آن هم اینکه کوتارو و لیاسو با هم متحد بشن.آن وقت در برابر یک صد هزار سرباز کاری از پیش نمی بریم.
نانا:ای کاش لرد نبوناگا زنده بود.
میتسوناری:دوستان.درسته که تعداد اونا واقعاً بیشتر از ماست.اما یادتون باشه که لرد میتسوهیده با 3000 نفر تونسته بود 50000نفر را در خاک و خون بکشد.پس ما هم می توانیم.تازه ارتش ما واقعاً ماهر تر از ارتش اوناست.ما در صنعت اسلحه سازی هم پیشرفت زیادی کرده ایم.پس امکانش بسیار زیاده که ما پیروز این میدان باشیم.
آن روز همه کس همه چیز را محاسبه کرد ولی همه یک نفر را فراموش کرده بودند.میتسوهیده.حتی اگر لیاسو و کوتارو متحد هم می شدند و ارتش یک صد هزار نفری می ساختد با ارتش 5000 نفری میتسوهیده که رانمارو آنها را تربیت کرده بود میتسوهیده می توانست پیروز میدان باشد.چون اولاً ارتش آنها به راستی طوری آموزش دیده بود و سختی کشیده بود که در هنر های رزمی همگی استادانی ماهر بودند و ثانیاً میتسوهیده توانسته بود زره هایی بسازد که اگر قدرتمندترین انسان هم با تبر به آن ضربه می زد تنها زخمی کوچک بر تن سربازان می افتاد و سربازان میتسوهیده عملاً روئین تن بودند.پس اگر او در جنگ شرکت می کرد سرنوشت جنگ را تغییر می داد. اما او در حضور همه گفته بود که از جنگ خسته شده...
* * *
ارتش میتسوناری به دو دسته تقسیم شده بود:فرماندهی یک دسته به عهده ی هوندا و میتسوناری و فرماندهی دسته ی دوم به عهده ی یوکیمورا و کانتسوگو بود.
میتسوناری و هوندا در دریا منتظر کوتارو و یوکیمورا و کانتسوگو در آن طرف منتظر لیاسو بودند.کم کم سیاهی کشتی های کوتارو از دور پیدا می شد.استرس و اضطراب تمام وجود میتسوناری را فرا گرفته بود.اما هوندا مثل همیشه با اون هیکل کوه پیکرش و چهره ی مخوف و خشمناکش منتظر بود تا سربازان دشمن را پاره پاره کند.
خبر به قلعه های میتسوهیده هم رسیده بود.رانمارو در تشویش داشت غرق می شد وهر لحظه منتظر بود تا میتسوهیده فرمان حرکت برای کمک به دوستان را با نگاهش صادر کند. اما میتسوهیده در آرامش مطلق بود و در چهره اش بی تفاوتی کاملاً نمایان بود.بلاخره رانمارو طاقت نیاورد و خودش نزد میتسوهیده رفت و گفت:
-قربان...
اما هنوز حرفش را نزده بود که با نگاه خشمگین میتسوهیده روبرو شد.
-درسته می دانم که باید میتسوهیده صدایت کنم.دوستان ما درگیر جنگی پایان بخش هستند.وقتش نیست که از این دیوار ها بیرون برویم و به یاری آنها برویم....درک کردن من به دردم نمی خورد...چی؟...یعنی چه این به ما ربطی ندارد؟پس آن میتسوهیده ی قهرمان چه شد؟...نه او نمرده...فقط به خوابی عمیق فرو رفته...این شمایید که باید بیدارش کنید...باشه باشه شما نه،تو...یعنی چه...جنگ ما هنوز تمام نشده...خواهش می کنم...اما شما باید همان میتسوهیده ای شوید که پدرم به وجودتان افتخار می کرد...درسته...گفتم که متوجه ام...اما اگر وارد جنگ نشوید بقیه ی عزیزانتان را هم از دست می دهید...من...یعنی اینقدر برای من اهمیت قائلید...نه باور کنید که اگر بجنگید مرا از دست نخواهید داد... نه نه من تنها کسی نیستم که برای شما مانده ام...من هم شما را از همه کس بیشتر دوست دارم ... خواهش می کنم پس اگر واقعاً من را دوست دارید اینجا سکوت نکنید و مانند همیشه قهرمان باشید...تا کی...چرا عصر...؟پس شما هم نقشه ای کشیده اید...ممنونم قربان...از صمیم قلب دوستتان دارم...
سپس در حالی که اشک های خود را پاک می کرد خود را در آغوش میتسوهیده افکند.
در آن طرف میتسوناری نقشه های جالبی برای دشمن کشیده بود.کشتی های دشمن کم کم داشتند به ساحل نزدیک می شدند که ناگهان منجنیق های میتسوناری سنگ های غول پیکری را به جان کشتی های دشمن افکندند.
کشتی که به ساحل نزدیک می شدند یک یک به زیر آب می رفتند.تا آنجا که وقتی کشتی ها به گل نشستند تعداد 24کشتی از آنها کم شده بود.اما هنوز190 کشتی باقی بود.ناگهان سیل سربازان دشمن از کشتی ها نمایان شد که به خشکی می آمدند.
اما ناگهان با افراد میتسوناری گاری هایی را پر از شاخ و برگ آتش زدند و به جان دشمن انداختند. سربازان دشمن که آتش گرفته بودند این طرف و آن طرف می رفتند یا خود را به دریا می انداختند.اما باز هم کوتارو فرمان حمله داد.به یکدفعه باران گلوله بر سر آنها باریدن گرفت.سپس کمانداران صف به صف جلو می آمدند و تیر اندازی می کردند و سربازان کوتارو یکی یکی بر زمین می افتادند.کوتارو اما هنوز 58000نفر داشت در حالی که میتسوناری و هوندا تنها 19000سرباز داشتند.چون بقیه در دست یوکیمورا و کانتسوگو بود.
به هر حال هنوز سربازان کوتارو به آنها نرسیده بودند که میتسوناری فرمان عقب نشینی داد و همه به ناگاه فرار کردند.کوتارو خوشحال از این که دشمنش در حال فرار بود با قوت بیشتری حمله کرد.سربازان حدود 700 متر دور شدند و دشمن به دنبالشان که ناگهان زیر پای سربازان کوتارو منفجر شد و سربازان همه بر هوا رفتند.
آری میتسوناری دانا برای اولین بار بمب را از خاور میانه به ژاپن آورد و راز ساخت آن را فرا گرفت و از آن در جنگ استفاده کرد.با وجود آن انفجار عظیم اما تعاد افراد کوتارو آن قدر زیاد بود که هنوز سه چهارم(49000)نفر برایش مانده بود.سربازان میتسوناری ایستادند و از بی نظمی و ترس دشمن استفاده کردند و به آنها یورش کردند.جنگ سختی در گرفت.
هوندا با خشم به جان دشمن افتاده بود و سه سه و چهار چهار آدم می کشت.موساشی میاموتو هم پشت به پشت نانا به دشمن حمله کرد.آن دو طوری به هم تکیه داده بودند که جدا کردن آنها غیر ممکن می نمود.هر دو با دو شمشیر سربازان را بر زمین می زدند.اما هر یک نفر را که می کشتند یکی دیگر جایش را می گرفت که انگار تمامی ندارند.
ساکون شیما هم با شمشیر عظیمش سر سربازان را یکی یکی از بدن جدا می کرد.ناگاماسا با نیزه ی شوالیه ایش دشمنان را سوراخ سوراخ می کرد و همسرش «اویچی»(خواهر نبوناگا و عمه ی رانمارو) که دختری ظریف و زیبا بود او را همراهی می کرد.جنگ از صبح شروع شده بود واکنون 8 ساعت گذشته بود و حدود های عصر بود که دو لشکر آتش بس اعلام کردند.
(اگر جنگ تا نزدیکی های شب ادامه پیدا می کرد،رسم بود که دو لشکر تا صبح آتش بس اعلام می کردند.)دو طرف اردوگاه های خود را در فاصله ی 15 کیلومتری از هم بر پا کردند.سربازان میتسوناری همه خسته و زخمی بودند و دیگر نایی نداشتندحالا میتسوناری فقط 10000سرباز خسته و زخمی داشت در حالی که دشمنش هنوز 30000 سرباز داشت.در واقع دیگر حتی خود میتسوناری داشت ناامید می شد.
سربازان همه داشتند آخرین سخنان خود را بر روی کاغذ پیاده می کردند و به نوعی وصیت نامه ی خود را می نوشتند.وصیتنامه ای که هرگز کسی آنها را نمی خواند.شب همه در گوشه ای نشسته و سکوت مطلق همه جا را فرا گرفته بود.میتسوناری آن شب در کنار آتش کوچکی به آسمان غرب خیره شده بود.هوندا به کنارش آمد و با صدای مردانه اش از او پرسید.
-به چه خیره شده ای مرد شکست خورده.
(او تنها کسی بود که تا این حد با میتسوناری صمیمی بود.البته سه برادر دیگر هم با او واقعاً دوستی محکمی پدید آورده بودند.به طوری که اگر یکی از آنها می مرد سه دیگری بی شک خودکشی می کردند.(میتسوناری-یوکیمورا-کانتسوگو-کیجی همیشه خندان)
میتسوناری لبخند کم رنگی زد و گفت:
-به بالای سرمان نگاه کن ستاره ای در آسمان نیست.اما آسمان غرب همیشه پر ستاره است.خوش به حال هر که در شیکویا است.
-منظورت میتسوهیده و رانمارو است؟
-نمی دانم چرا نگاه به سوی آنها به من آرامش می دهد.
-آن دو سختی بسیار کشیدند و عزیزان بسیاری در جنگ از دست دادند.میتسوهیده پدرش را-مادرش را-خواهرش را-نبوناگا را-ایتوکو را و رانمارو هم پدر و برادر و مادرش را.حالا آن دو فقط همدیگر را دارند.آن دو از جنگ می ترسند.چون هر دو می ترسند دیگری را از دست بدهند.
-همیشه به میتسوهیده حسودی می کردم.مردم او را حتی از نبوناگا هم بیشتر دوست دارند.
-الان هم مردم هنشو یا بهتر بگویم مردم تمام ژاپن او می پرستند.
-شنیده ام کاری با شیکویا کرده که مردمش از همه ی مردم دنیا خوشبخت ترند.
-دلیلش واضحه.چون مردم را به خودش ترجیح می دهد.یادته چهار سال پیش را...؟
-آره چینی ها برای گرفتن او یک بچه ی سه ساله را گروگان گرفته بودند.چون او را خوب می شناختند.
-اونم خودشو تحویل داد تا بچه را به خانواده اش برگرداند.بعدشم فرمانده ی چینی ها آنقدر از او خوشش آمد که سعی داشت هر طور شده او را به سمت خود بکشد.
-آخرش هم هانزو با مهارت او را نجات داد.
-نمی دانم چرا همیشه یک غم پنهان در چشمانش بود.انگار خاطره ی بدی از قدیم با او بود.
-می دانم.واقعاً الان هم او را برتر از خودم می دانم.
-اون پسر تا ابد افسانه ی ژاپن باقی خواهد ماند.
-می دونی هوندا.یه احساسی به من می گه یه همچین انسانی رفیق نیمه راه نیست.
-منم می فهممت.راستش از روزی که خبر آوردند که قراره دو طرفه به ما حمله کنند من فقط امیدوار بودم میتسوهیده به فریادمان برسد.راستش اگر تنها هم بیاید باز هم ما را به پیروزی می رساند.
-آره.سربازا با دیدن اون چنان جرئتی می گیرند که یه تنه ژاپن را می توانند بگیرند.واقعاً امیدوارم بیاید.
-می آید.قول می دهم.من اونو خوب می شناسم.
عجیب آن بود در میان سربازانی که دور هم جمع شده بودند هم حرف از میتسوهیده بود.همه به امید آن بودند که فرمانده ی سابقشان بیاید.حتی یوکیمورا و کانتسوگو و کیجی هم در آن طرف در باره ی او حرف می زدند.
فردا صبح با بیرون آمدن آفتاب اردوگاه ها جمع شدند و دو حریف باز هم در مقابل هم قرار گرفتند.در نزدیکی های ظهر ارتش میتسوناری تماماً در میان دشمن بود.این بار کوتارو در مقابل اینا دختر هوندا قرار گرفت.
اینا کمانی در دست داشت که دو سر آن به شکل شمشیر و آهنی بود و با آن در برابر ضربات کوتارو مقاومت می کردند.اما همه می دانستند که اینا در تیر اندازی استاد بود ولی در شمشیر بازی در مقابل کوتارو کم می آورد.هوندا که متوجه کوتارو شد سریع خود را به او رساند و دخترش را از شر او خلاص کرد.حالا هوندا با تبر بلندش به دشمن حمله ور شد ولی کوتارو به ناگاه دو دستش را به سوی او دراز کرد.ولی استاد جنگ سریعاً دستش را از تبر جدا کرد و دو مچ دست کوتارو را گرفت و با ضربه ی پاهای قوی اش دو دستش را شکست.کوتارو فریادی کشید و ناپدید شد.
کم کم دومین عصر هم داشت نزدیک می شد.اما به نظر می رسید که امروز دیگر کار ارتش میتسوناری تمام است.همه یک بار دیگر به سوی شیکویا کردند.گویا هنوز هم امید به آمدن میتسوهیده داشتند.اما هیچ خبری از او نبود.اما در مقابل سیاهی کشتی هایی از سمت هوکایدو پیدا شد.لبخند بر چهره ی سربازان کوتارو نشست.نیروی کمکی در راه بود.به ناگاه اشک از چشمان سربازان میتسوناری جاری شد.حتی هوندا هم داشت گریه می کرد. موساشی و نانا هم دیگر به هم تکیه نداده بودند.در این میان فریاد اینا بلند شد که گفت:
-برادران و خواهران من.اگر قرار است بمیریم پس تا می توانید این نامرد ها را بکشید.
ولوله ای بر پا شد سربازان از زن و مرد ناامیدانه ولی با تنفر شمشیر می زدند.بلاخره کشتی ها به ساحل رسیدندو شکست حتمی شد.ولی یک چیز همه را بر جای خود خشک کرد.میتسوهیده بر فراز یکی از کشتی ها ایستاده بود. سپس رانمارو هم در کنار او نمایان شد. پس رانمارو با فریادی گفت: حـــمــــــــلــــــــــه .وسربازان میتسوهیده از کشتی ها پیاده شدند و به سربازان دشمن حمله ور شدند. سربازان میتسوناری هم جانی دوباره گرفتند و برای پیروزی جنگیدند.بلاخره شب فرا رسید وآتش بس اعلام شد.باز هم دو طرف در جای قبلی خود اردو زدند.آن شب در اردوگاه هنشو همهمه ای به پا بود.همه ی سربازان شادی کنان به رقص و پایکوبی مشغول بودند.فرماندهان نیز دور هم جمع شده بودند و به خوردن و نوشیدن و صحبت مشغول بودند.اما میتسوهیده مثل همیشه آرام و غمگین بود و به آسمان نگاه می کرد.
میتسوناری:لرد میتسوهیده از اینکه به کمک ما آمدی واقعاً خوشحالم.
همه منتظر سخنی از میتسوهیده بودند اما او فقط سر تکان داد.
رانمارو:لرد میتسوهیده بعد از آن واقعه ی شوم توانایی سخن گفتن خود را از دست داده اند.
همه حیرت زده بودند و باور نمی کردند اسطوره ی آنها لال شده باشد.
هوندا:پس در این مدت چطور فرمان داده اند و شیکویا را اداره کرده اند؟
رانمارو:من به جای ایشان دستورات را به مردم ابلاغ می کردم.
موساشی:اما ایشان چطور به شما دستورات را گفته اند؟
نانا:معلوم است.با نوشتن یا زبان اشاره...
رانمارو:هیچکدام.ایشان فقط با نگاهشان با من حرف می زدند.
ساکون شیما:چطور چنین چیزی ممکن است.
اینا:اگر دو نفر واقعاً قلبشان با هم باشد می توانند با نگاه حرف یکدیگر را بفهمند.
میتسوناری:یک موضوع است که همه ی ما را سرگردان کرده.چرا شما به جای شیکویا از سوی هوکایدو آمدید؟
رانمارو:به فرمان عالی جناب ابتدا به هوکایدو رفتیم و آنجا را تصرف کردیم تا کوتارو نتواند به آنجا برگردد.بعد به اینجا آمدیم.از شیکویا 1000نفر را در هوکایدو مستقر کرده ایم.حالا دیگر کوتارو نمی تواند از آنجا تجدید قوا کند.مطمئناً خودش تا حالا این موضوع را فهمیده.
هوندا:واقعاً آفرین بر جناب میتسوهیده.ایشان واقعاً دلیر و باهوش اند.
میتسویده نگاهی به رانمارو انداخت و سپس رانمارو گفت:
-متیسوهیده خواهش دارند که با او راحت باشید و از کلمات «لرد یا عالیجناب و...» استفاده نکنید.در ضمن به دو دوست جدید خوشامد می گویند.
نانا و موساشی:ممنونیم.
ساکون:امروز شما حتی یک کشته هم نداشتید.واقعاً سربازان عالی ای را پرورش داده اید بانوی من.
-ما توانسته ایم زره هایی بسازیم که در برابر شمشیر و تیر و ...مقاوم اند.در ضمن سربازان هم واقعاً سختی کشیده اند و ماهر هستند.
در این میان پسر جوانی آمد و به همه ادای احترام کرد.سپس به میتسوهیده گفت:
-قربان،یکی از سربازان دلدرد گرفته چه کار کنیم.
به ناگاه میتسوهیده از جای پرید به سوی سرباز مریض که دختری جوان بود دوید.آن دختر از درد داشت به خود می پیچید اما میتسوهیده با نوک انگشت شروع به ماساژ دادن محل درد دختر کرد.سپس رو به پسر جوان کرد و با اشاره چیزی به او گفت.پسر به دختر گفت:
-چه خورده اید.
-فقط مقداری آب از رودخانه را خورده ام.
پسر که حرف های میتسوهیده را می فهمید به دختر گفت:
-کی؟
-چند دقیقه پیش.
-دقیقاً کجایت درد می کند.
-بالای کمرم.
میتسوهیده کمی آن نقطه را ماساژ داد و سپس با سر انگشت ضربه ای به آن نقطه زد.دخترک هر چه آب خورده بود بالا آورد بر روی لباس میتسوهیده ریخت.دلدرد او کاملاً خوب شد و شروع به معذرت خواهی کرد.اما میتسوهیده با مهربانی دستی به سر او کشید و بلند شد و به پسرک گفت که به همه بگوید از آب رودخانه نخورند زیرا کوتارو آن را مسموم کرده است.سپس در اردوگاه شروع به قدم زدن کرد و پیش سربازان می رفت.به آنها لبخندی می زد و باز به راهش ادامه می داد.اگر چه در این یک سال پیر شده بود.اما هنوز زیبا و خوش هیکل بود. در آن سو هوندا و میتسوناری به رانمارو گفتند:
-هنوز هم مثل همیشه مهربان و دلرحم است.بانو مثل اینکه پدرتان حق داشتند به او اینقدر اهمیت می دادند.
-مردم در همه جا او را ستایش می کنند.او واقعاً آدم بزرگی است.
-راستی آن پسر کیست که با او قدم می زند.
-اسمش «ناگاهیده نیوا»است.آنقدر که میتسوهیده برای پدرم و مردم عزیز بود این پسر برای میتسوهیده و مردم شیکویا عزیز است.مانند خود میتسوهیده است.دلرحم و مهربان،شجاع و زیبا.مردم واقعاً احترام زیادی برای او قائلند.این پسر پدر و مادرش توسط چینی ها به قتل رسیده اند.خودش در هنر های رزمی نظیر ندارد.یک بار جان میتسوهیده را نجات داد.وقتی که نزدیک بود شیر ها او را بخورند به دادش رسید.از آن وقت نزد میتسوهیده عزیز است و با ما زندگی می کند.من واقعاً او را اندازه ی برادرم دوست دارم.18 سال دارد و 17سال از میتسوهیده کوچکتر است.
آن شب با شادی گذشت و فردا همه برای جنگ آماده بودند.ارتش میتسوناری و میتسوهیده سر جمع 18000 نفر و ارتش کوتارو 26000نفر بود.بلافاصله دو ارتش به هم حمله ور شدند.ناگاهیده و میتسوهیده و رانمارو کنار هم و نزدیک موساشی و نانا شمشیر می زدند.سربازان هم این بار با قوت می جنگیدند.
نزدیک ظهر کوتارو که وضع را چنین دید فرمان داد همه به سوی کیوتو و کیوشو فرار کنند.او می خواست ارتشش را با لیاسو متحد کند و با کمک او پیروز میدان شود.در آن سو لیاسو هنوز حمله نکرده بود و وقتی کوتارو را دید خوشحال شد و کم کم آماده ی حمله گردید.میتسوناری هم به کانتسوگو و یوکیمورا فرمان داد برگردند.آن دو به علاوه ی کیجی وقتی میتسوهیده را دیدند آنقدر خوشحال شدند که اشک از چشم هایشان جاری شد.آنها به مدت سه روز جشن گرفتند و مردم هم از شادی برگشت میتسوهیده یک هفته پایکوبی کردند.
* * *
رانمارو در کنار میتسوهیده نشسته بود و آن دو داشتند به طبیعت نگاه می کردند.پس از یک سال و اندی این اولین بار بود که رانمارو بود که رانمارو خنده را در میتسوهیده می دید.به آرامی گفت:
-مدت ها بود که دلم برای خنده ات تنگ شده بود.دلم برای صدای قشنگت هم تنگ شده. ای کاش آن را هم به من هدیه می کردی.
میتسوهیده با مهربانی به رانمارو نگاهی انداخت و لبختد زیبایی به او تحویل داد.
-رانمارو گفت:ای کاش پدرم هم اینجا بود و دلاوری های تو را می دید.بعد از یک سال دیدم که هنوز در جنگیدن حریفی نداری.می دانم دلت گرفته.ولی می شود بیایی با هم مبارزه کنیم.
میتسوهیده با تعجب نگاهی به او کرد.
-چیه؟چرا اینجوری نگاه می کنی؟یادت رفته همیشه وقتی من را شکست می دادی در آخر با عصبانیت کتکت می زدم؟حالا می خواهم بدانی که چقدر در جنگیدن پیشرفت کرده ام.می خواهم امروز شکستت بدهم.
میتسوهیده از جایش بلند شد و شمشیرش را بیرون کشید.رانمارو هم شمشیر ش را که هم قد خودش بود بیرون کشید.رانمارو به خاطر شمشیر واقعاً درازش به دراز تیغ معروف بود.
آن دو آماده ی مبارزه شدند.میتسوهیده مثل همیشه روی دو پایش که از هم فاصله ی زیادی داشتند نشست به طوری که پای عقبش زاویه ی 90 درجه و پای جلویش نیمه راست بود و شمشیرش را در غلاف گذاشت.این استراتژی همیشگی او بود.رانمارو هم شمشیر را درست مقابل صورت گرفت و پای عقبش را مورب و راست و پای جلویش را کاملاً90 درجه کرد.سپس میتسوهیده فریادی کشید و حمله ور شد و رانمارو هم به سوی او دوید.به محض اینکه دو نفر به هم رسیدند میتسوهیده همزمان شمشیرش را در آورد و ضربه زد و رانمارو هم که انتظار این حرکت را داشت با شمشیرش آن را دفع کرد.سپس با ضربه ای شمشیر میتسوهیده را به آسمان فرستاد و به او حمله ور شد.اما میتسوهیده استاد جاخالی بود.پس از چند ثانیه شمشیر در زمین فرو رفت.میتسوهیده به پرشی خود را به سوی شمشیر پرتاب کرد و در هوا آن را گرفت و در همان جا میان زمین و آسمان استادانه به شمشیر رانمارو ضربه ای زد و آن را در دیوار چوبی فرو کرد.حالا رانمارو بی شمشیر بود اما او هم نزد میتسوهیده فنون جاخالی را یاد گرفته بود و خوب جا خالی می داد.اما میتسوهیده زرنگ بود و همزمان که ضربه ی شمشیر را از بالا وارد کرد،با پا ضربه ای به پای رانمارو زد و او را بر زمین کوفت و شمشیرش را کنار گردن او نگه داشت و به معنا ی پیروزی دستش را بلند کرد.سپس شمشیرش را غلاف کرد و دستش را دراز کرد و دست رانمارو را گرفت و او را بلند کرد و در آغوش گرفت.آن دو به راستی دلباخته ی هم بودند.آن ها با هم قدم زنان به کنار رودخانه رفتند و کنار هم روی چمن ها دراز کشیدند.
شب نزدیک بود.کم کم ستاره ها در آسمان نمایان می شدند.میتسوهیده با دیدار دوستان قدیمی آرامش پیدا کرده بود.رانمارو هم کم کم داشت به خلق و خوی میتسوهیده عادت می کرد و به او حق می داد.جنگی دیگر در پیش بود.اما به ناگاه خبر آوردند که یاغی های غربی باز هم حمله ور شده اند.
این همه را به وحشت انداخت.زیرا آنها آنقدر قوی بودند که شکست دادن خود آنها هم کار مشکلی بود.حالا در زمانی حمله کرده بودند که همه به فکر این بودند چگونه لیاسو را شکست بدهند...و مشکل دو تا نه سه تا شده بود.میتسوناری در طول دو هفته اعلام کرده بود که هر جوانی که توانایی جنگ دارد بیاید و داوطلب شود تا از او امتحان به عمل آید.در کل 80000دختر و پسر جوان داوطلب شدند که از میان آنها 36000نفر انتخاب شدند و آموزش های فشرده به آنها داده شد.
الحق هم که همه بااستعداد بودند.همه ی آنها را رانمارو و میتسوهیده تربیت کردند.لیاسو 26000 سرباز به کوتارو داده بود و کوتارو هم خودش 4000سرباز داشت و 3000 نفر را اجیر کرده بود حالا کوتارو33000 نفر و لیاسو هم24000نفر را در کنار خود داشت.و قرار شد هر یک از یک سمت حمله کنند تا میان ارتش میتسوناری فاصله بیفتد و از هم جدا باشند.درجلسه هیچ کس هیچ فکری نداشت.اما رانمارو از جانب میتسوهیده گفت:
-بهترین کار این است که به سه دسته تقسیم شویم و دو دسته در برابر لیاسو و کوتارو و یک دسته در برابر یاغی ها ایستادگی کند.
-اما اینگونه میان ارتش ما جدایی می افتد و کارمان سخت می شود.
-چاره ی دیگری نداریم.ماگوویچی نمی تواند زیاد یاغی ها را نگه دارد.اگر به یاری اش نرویم شکست می خورد.
-آن خائن را بگذارید بمیرد.مگر یادتان رفته که او لرد نبوناگا را کشت؟
-جناب ساکون الان ژاپن در خطر است.در ضمن ایشان پشیمان شدند و در این چند یک سال از جان و دل مایه گذاشته اند .وقت آن است که او را ببخشیم.
میتسوناری:خیلی خب،خانم رانمارو.نقشه ی میتسوهیده را دقیق تر بگویید.
-شما با سربازان ما و 4000نفر از بهترین افرادتان باید به جنگ یاغی ها بروید.جناب ساکون و جناب ناگاماسا شما را یاری خواهند کرد.در این صورت 10000سرباز ماهر و شکست ناپذیر در اختیار خواهید داشت و پیروزی شما حتمی خواهد بود.جناب یوکیمورا و جناب کانتسوگو هر کدام 16000 سرباز با خود خواهند داشت.من-میتسوهیده-موساشی و نانا با جناب یوکیمورا و عالیجنابان کیجی- هانزو-هوندا-اینا وپسر جوان همراه ما(ناگاهیده نیوا)همراه جناب کانتسوگو خواهند بود.جناب کانتسوگو باید در مقابل لیاسو تاکوگاوا و یوکیمورا در مقابل کوتارو قرار خواهند گرفت.یک خبر عالی هم دارم.
اگر یادتان باشد دو روز پیش جناب میتسوهیده غیب شدند.ایشان نزد شاهزاده خانم تاچیبانا رفته بودند.مثل اینکه ایشان هنوز هم در جنگ با طایفه ی شیمازو بوده اند.راستش میتسوهیده با نوشتن با سیسیدا شیمازو صحبت کرده و توانسته آنها را با شاهزاده خانم آشتی دهد و با هم دوست و متحد سازد. آنها هم قول داده اند برای ما 7000 سرباز بفرستند.در واقع آنها امروز خواهند رسید.البته 5000نفر آنها به جناب کانتسوگو و 20000نفر فقط به جناب یوکیمورا ملحق می شوند. راستش میتسوهیده اعتقاد دارد جنگ با کوتارو را در کمتر از نصف روز تمام خواهد کرد.پیروزی جناب میتسوناری هم که حتمی است.پس یک جورایی همه چیز به فرمانده کانتسوگو بستگی دارد.خب نظر شما چیست؟
هوندا:اما ارتش کوتارو دو برابر ارتش شماست.چگونه می خواهید آنها را در نصف روز شکست دهید؟
-راستش میتسوهیده در این باره چیزی به من نگفته اما خیالتان راحت باشد.او کارش را بلد است.
کانتسوگو:من هم با کمک کیجی قول می دهم نا امیدتان نکنم.
راستش همه با حرف های داخل جلسه امید خود را باز یافته بودند.جنگ نزدیک و دوستان می بایست فردا از هم جدا می شدند.در روز بعد پس از وداع لشکر ها به راه افتادند.قرار شد ارتش یوکیمورا در دشت های صاف به مقابل کوتارو برود و کانتسوگو هم در کوهستان های کیوشو دشمنش را از سر راه بردارد.
جنگ کانتسوگو خیلی زود تر آغاز شد.در میان کوه ها باران تیر از سوی سربازان کانتسوگو بر سر سربازان لیاسو باریدن گرفت.او در بالای کوه دستور داد سنگ های بزرگ را به پایین بغلتانند.پس از یک ساعت بلاخره ارتش لیاسو به ارتش کانتسوگو رسید.اما چون ارتش کانتسوگو بالا تر بودند زمام کار را در دست گرفته بودند.
لیاسو زود متوجه شد که بد جایی گیر کرده و فرمان عقب نشینی داد.گرچه هنوز بیشتر از حریف سرباز داشت.اما فعلاً عقب رفت تا تجدید قوا کند و در جایی بهتر بجنگد.سربازان کانتسوگو به هنشو برگشتند و جشن بزرگی گرفتند.این فرصت خوبی بود تا کانتسوگو هم سرباز بیشتری جمع.کند.او در روز جشن در مقابل سربازان ایستاد و از همه ی آنها به خاطر دلاوری هایشان تشکر کرد.در این حین خبر خوبی به او رسید.
دوستش میتسوناری پیروز شده بود بود اما...کانتسوگو به آرامی به گوشه ای رفت. کیجی هم به آرامی تعقیبش کرد.ناگهان او خنجری را در دست نااو دید که داشت به آرامی بالا می رفت تا در قلبش فرو رود.او چابکانه جلو رفت لگدی بر دست نااو زد و مشتی بر صورتش افکند.نااو دست دراز کرد تا خنجر را بردارد اما پای کیجی آن را دور کرد.
-چه شده که فرمانده ی بزرگ ما قصد خودکشی دارد...؟
-چرا رهایم نمی کنی لعنتی؟
-می دانم چه شنیدی...من هم آن را شنیدم...اما این همه سرباز چی؟آنها تو را می خواهند.پس من چی؟ یوکیمورا و میتسوهیده چی؟چرا به ناگاه اینقدر ناامید شدی؟
-تو که می دانی چه اتفاقی افتاده؟
-می دانم اما الان وقت ناامیدی نیست.باید بجنگیم و مسببانش را به سزای اعمالشان برسانیم.
-ولی جنگ برای من دیگه غیر ممکنه...
-نه...میتسوهیده را ببین.بعد از آن همه مصیبت هنوز دارد می جنگد تا دشمن اربابش را به سزای کارش برساند.تو هم می تونی یه میتسوهیده باشی.تو استاد تر دستی هستی...در نوع خودت بی نظیری.
-اما من بی «او»چه کنم.
-تو قبلاً هم بدون او بدوه ای.از اول که با او به دنیا نیامده ای...قوی باش...
-باشه...باشه...
* * *
در زمانی که جنگ کانتسوگو تمام شده بود،تازه کوتارو و یوکیمورا به هم رسیده بودند.با فرمان یوکیمورا تیر اندازان شروع به تیر اندازی کردند.در آن طرف کوتارو هم همین دستور را صادر کرده بود.سربازان دو طرف دانه دانه به خاک می افتادند.میتسوهیده طاقت نیاورد و حمله کرد.به دنبالش رانمارو و سپس همه لشکر به حرکت افتادند.
یوکیمورا نیزه ی خود را در میان دشمن می چرخاند و با حرکاتی بسیار سریع بی وقفه ضربه وارد می کرد.میتسوهیده و رانمارو هم کنار هم و موساشی و نانا هم پشت به پشت هم شمشیر می زدند.چشمان میتسوهیده به دنبال چیزی می گشت و بعد از دقایقی آن را پیدا کرد.کوتارو در آن سمت داشت چنگ می زد.میتسوهیده به ناگاه تغییر جهت داد و به سوی او حمله ور شد.رانمارو که متوجه منظور او شده بود به دنبالش رفت اما دید که سایوری محافظ یوکیمورا در خطر است و ناچار شد از تعقیب میتسوهیده دست بردارد و به یاری او برود.سپس آن دو پشت به پشت هم شمشیر زدند.
میتسوهیده بلاخره خود را به کوتارو رساند و با پرشی شمشیرش را در جهت صورت کوتارو بالا برد و پایین آورد.اما جادوگر متوجه شد و دست آهنینش را در مقابل صورتش گرفت. کوتارو رو در روی میتسوهیده ایستاد و گفت:
-دفعه ی قبل کارم را خراب کردی.اما این دفعه دیگر نمی گذارم زنده بمانی.راستی شنیده ام لال شده ای. خوب است.حالا امروز برای همیشه از بینت می برم...
اما به ناگاه میتسوهیده دهان باز کرد و با صدای زیبایش گفت:
-نه جادوگر...امروز تلافی تمامی بدبختی هایم را سرت در می آورم.
سپس به سمت او حمله ور شد.او با چنان کینه و نفرتی حمله می کرد که دستان تازه بهبود یافته ی کوتارو در برابر ضرباتش درد می گرفت.میتسوهیده می دانست که اگر به حریف ضربه بزند او غیب خواهد شد.پس با تمام سرعت به طوری که کوتارو حتی او را ندید چنان ضربه ای زد که بلافاصله سر از بدن جادوگر جدا شد.اما در همان حال خبر بدی که به کانتسوگو رسیده بود به یوکیمورا هم رسید.آن خبر چه بود؟
آری خبر آوردند که ارباب جوان میتسوناری ایشیدا کشته شده است.این خبر برای چند لحظه یوکیمورا را بر جای خود خشک کرد.سپس وقتی او به خود آمد دید دشمن به خاطر مرگ کوتارو در حال فرار است.او دیوانه وار به تعقیب آنها پرداخت و صد نفری هم به دنبال او رافتند.اما در یک نقطه که در فاصله ی یک کیلومتری لشکر یوکیمورا بود و دیده نمی شد او با ارتش فرار کرده مواجه شد که ایستاده و در مقابل آنها جوانی با یک چشم کور،شمشیری باریک و تفنگی در دست ایستاده و می گوید:
-اسم من ماسامونه داته است.اما تو می توانی من را مرگ خود بنامی.همان گونه که مرگ میتسوناری هم هستم.
یوکیمورا به محض شنیدن به سوی او حمله کرد.اما او به ارتش 18000نفری فرمان حمله داد.صد نفر همراه یوکیمورا دانه دانه مردند.در واقع او در دام افتاده بود.اما در آن لحظه مغز او کار نمی کرد و فقط به فکر این بود که سرباز بکشد تا به ماسامونه برسد.اما مگر یک نفر چقدر در مقابل 18000نفر می تواند مقاومت کند؟او نیم ساعت جنگید که اولین ضربه پای راستش را زخمی کرد.او تازه سایوری را در کنار خود دید که چگونه دارد می جنگد و با وجود زخم های بیشمار هنوز هم دارد مقاومت می کند. دومین ضربه بر بازویش نشست و سومین ضربه شکمش را پاره کرد.در همان لحظه سایوری هم بر زمین افتاد.آخرین ضربه نزدیک بود.چشمانش داشت تار می شد اما چند سیاهی را دید که دارند با دشمنش مقابله می کنند.
آنها رانمارو-میتسوهیده-موساشی و نانا بودند.او دیگر چیزی نفهمید و چشمانش بسته شد.آن چهار نفر پشت به پشت هم داشتند می جنگیدند و به ناگاه میتسوهیده شمشیری را از زمین بلند کرد و به سوی ماسامونه پرتاب کرد اما او جا خالی داد.سپس مقابل میتسوهیده قرار گرفت.او ابتدا با دو تفنگ کوچکش دو تیر شلیک کرد که هر دو را میتسوهیده با شمشیر دفع کرد.سپس میتسوهیده با همان حرکت سریع قبلی سر از تن حریف جدا کرد.این دفعه لشکر دشمن که فرمانده ی خود کشته دیدند به سوی کیوشو فرار کردند.میتسوهیده و رانمارو هم بلافاصله یوکیمورا و سایوری دلاور را بلند کردند و همراه بقیه نزد ارتش رفتند و از آنجا به هنشو برگشتند.یوکیمورا و سایوری به راستی شگفت انگیز بودند.تا کنون نبوده کسی که به تنهایی در مقابل 18000نفر نیم ساعت مقابله کند.در هنشو اما یک چیز باعث شد دهان میتسوهیده که از مرگ میتسوناری افسرده بود از تعجب باز بماند.
* * *
در هنشو تمام ارتش یوکیمورا افسرده بودند.اما به ناگاه دهان همه از تعجب باز ماند.میتسوناری زنده بود.یعنی همه چیز یک دروغ بزرگ بود تا افراد میتسوناری روحیه ی خود را ببازند اما باز هم آنها پیروز بودند.میتسوهیده از خوشحالی دوان دوان خود را در آغوش میتسوناری افکند.آنقدر خوشحال بود که اشک از چشمانش سرازیر شده بود.باور نمی کرد دوستش هنوز زنده بود.از خوشحالی روی زمین زانو زد و شکر گزار خداوند شد.میتسوناری پس از تبریک پیروزی و خوشامد گفتن به میتسوهیده با چشمانش به دنبال یوکیمورا گشت.اما او را پیدا نکرد.رانمارو گفت:
-حال خوبی ندارد.بد جور زخمی شده.باید پزشک او را ببیند.
کانتسوگو با ترس و تشویش گفت:
-الان کجاست؟
-درون آن کالسکه است.
میتسوناری و کانتسوگو و کیجی با عجله به آنجا رفتند و وقتی او را دیدند خوشحال شدند که هنوز زنده است.به فرمان میتسوناری مردم به مناسبت این پیروزی ماه آینده را از دادن مالیات معاف بودند.بعد از پنج روز کم کم حال یوکیمورا خوب شد.وقتی بیدار شد سایوری را بالای سر خود دید.پس گفت:
-آه سایوری...تو هنوز زنده ای؟
-به لطف لرد میتسوهیده نجات پیدا کردیم...
-چه بر سر ایشان آمد؟
-ایشان خوب هستند و بلاخره انتقام خود را از کوتارو گرفتند و ماسامونه را هم کشتند.
-چه فایده دوست عزیزم دیگر نیست.
-نه قربان...لرد میتسوناری زنده اند.همه اش فقط یک دروغ بود...
-چی...اون نمرده؟
-نه قربان...
یوکیمورا از خوشحالی خدا را شکر کرد و سایوری را در آغوش گرفت و به خاطر این خبر خوب و همچنین دلاوری هایش در جنگ از او تشکر کرد.سپس با کمک او از جایش برخاست تا به دیدار دوستش برود.میتسوناری و کانتسوگو و همچنین کیجی با دیدن یوکیمورا خود را در آغوشش انداختند و آن بیچاره را بر زمین زدند.یوکیمورا با شوخی گفت:
-خدا به خیر کند.از جنگ خلاص شدم حالا باید شما سه تا اعجوزه را تحمل کنم و مراقب باشم مرا به کشتن ندهید.
سپس گفت:
-از این که می بینم زنده ای خیلی خوشحالم دوست من.:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:51
میدسوناری ایشیدا

میدسوناری ایشیدا:قد۱۶۹ وزن۴۵هنر:جنگجو مقام:ملازم هیدیوشی هیشیدا تویوتومی سلاح مخصوص:بادبزن تیغ دار تعداد جنگ ها:۱۰ جنگ۱حمله به میدسو هیدا آکچی:میدسوناری در اینجنگ قلعه بزرگ ترین حامی آکچی را فتح کرد که به شکست آنان انجامید جنگ۲نابودی شیداتا:در این جنگ برادر هیدیوشی از غرب و لشکر مایدا از شما ل به هیدیوشی حمله کردند که قلعه های۵گانه توپ خانه دار آنان را پشتیبانی میدادند میدسوناری این قلعه هارا فتح و لشکر کیجی را شکست داد سپس به همراه نینی ،کیاماسا ،ماسانوری به قلعه شیداتا حمله کرده در راه کانتسوگو ناعو به وی حمله کرد ولی میدسوناری وی راشکست داد واورا رهاکرد کانتسوگو خیلی متعسر شد... میدسوناری شیداتا و اویچی را بر خلاف میل خود به قتل رساندن جنگ۳کیوشو:در این دختری۱۹ساله دختر رئیس قبیله ی تاچیبانا را از دست قبیله شیمازو نجات داد بااین کار قبیله ی تاچیبانا و ایشیدا به وی پیوستند و با کمک نینی و ساکون شیما دوست وی شیمازو را شکست داد و یار خود کرد جنگ۴شکست تکوگاوا:نینی از شرق و میدسوناری از شمال باشکست اینا دختر تاداکتسو (توسط نینی)تاداکتسو هوندا(توسط میدسوناری)و دستگیری ایاسو این جنگ به پایان رسید جننگ۵هوجو:در این جنگ میدسوناری عقب نشینی کرد ولی یاکیمورا سانادا و کیجی مایدا دوست کانتسوگو به وی پیوستند در نتیجه روحیه ای تازه لشکر را دربر گرفت هیدیوری (پسر هیدیوشی)هیدیتادا (پسر توکوگاوا) و ساکون شیما هم متهد و اوجیماسا هوجو را کشتن و جنگ به پایان رسید جنگ۷مرگ هیدیوشی:در این جنگ یاران ایاسو فرار کردند میدسوناری به اقامت گاه توکوگاوا نزدیک بود که خبر مرگ هیدیوشی توسط هانزو و فرار سربازان موجب عقب نشینی و تجدید قبا برای جبران این شکست شد جنگ۸جنگ با خاندان تویوتومی:خاندان هیدیوشی میدسوناری را مسئول قتل بزرگ خود میدانستند و خاندان هیشیدا و ایشیدا میدسوناری را ترک و با وی وارد جنگ شدند در حالی که خاندان، سانادنا، مایدا ،شیمازو، تاچیبانا ،یویسگی، تاکیدا شیما، ناعو،داته و نینجا های کوینوچی به وی پیوستند و جنگ با کشتن نینی کیواماسا ماسانوری و قتل عام خاندان ایشیدا و هیشیدا و فراری دادن هانزو هاتوری انجامید جنگ۹شکست حرفه ای خاندان هوندا:این جنگ در۱ساعت انجامید زیرا یاران هوندا به داخل قلعه کشیده شدند و بابزرگ ترین سامورایی موساشی میاموتو و ارتش تویوتومی مواجه شدند که پابه فرار گذاشتند جنگ۱۰پایان کار: در این جنگ شیمازو شمال غربی گینچیو تاچیبانا شمال موساشی غرب میدسوناری جنوب غربی ساکون شیما جنوب و کبایکاوا جنوب شرقی را بر عهده داشت در این ماجرا شکست میدسوناری به صورت چند گام بود گام اول:خیانت کبایکاوا گام۲از دست دادن توپ خانه ها گالم۳زدست دادن جنوب شرقی و مرکز و شمال و جنوب گام۴نابودی خانواده ی تاچیبانا و شیمازو و قتل شیمازو و گینچیو توسط تاداکتسو هوندا گام ۵مرگ ژنرال های دیگر توسط اینا و کبایکاوا و هیدیتادا گام۶فتح قلعه های تویوتومی و مرگ پسر هیدیوشی هیدیوری گام۷خیانت نیرو های داته و کنار کشیدی میاموتو گام۸از دست دادن همه ی جناح ها به جز جنوب غربی گام۹مرگ ساکون شیما توسط هانزو هاتوری قویترین نینجا گام آخر :مرگ میدسوناری و شکست پایانی توسط هوندا:n05:

hossein blak
11-06-2014, 12:51
نامه



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


نام و نام چینی: Yukimura Sanada

نام و نام خارجی: (هیراگانا) さ NA دا YUI کی む ら، (روم) Yukimura Sanada

نام مستعار: حرف شیگرو Sanada (نام واقعی)، اولین سرباز ژاپنی


ملیت: ژاپن

محل تولد: کوفو

تاریخ تولد: 1567

تاریخ مرگ: 1615

ایالات متخاصم ستاره دوره ژاپن

Yukimura Sanada (1567-1615) معروف در ژاپن اواخر دوره ایالات متخاصم، Sanada تاکایوکی نوه، پسر دوم تیان CHANGXING واقعا، واقعا برادر کوچکترش Tianxin زینگ است. نبرد Sekigahara همراه با پدرش در ارتش های غربی، پس از جنگ، تبعید شد، نه درجه در کوه KII، فرار، پناهنده به قلعه اوزاکا. در اوزاکا نرخ تابستانی مجموعه ای از سربازان ارتش و توکوگاوا Ieyasu جنگیدند یک جنگ خونین، در نهایت بیشتر کشته شده اند. از آنجا که از سابقه خود و به عنوان "اولین سرباز ژاپن شناخته شده است." همراه با در سطح منبع Yoshitsune Minamoto جنگ، سلسله های شمالی و جنوبی قمر در تاریخ ژاپن قرار داد "آخرین سه قهرمان غم انگیز است."

زندگی

آرامش تاریخ

Eiroku دهه (1567)، پسر دوم Sanada مسایوکی نامه فن (Yukimura)، در کوفو، نام نوزاد یو شیائو Bian قرص، پس از منبع Jiro متولد شد. او بعدها در عنصر منبع را نیز به نام Jiro نامه فن خدمت کرده است.

دوره، به منظور صرفه جویی در قلمرو تیان به به واقعا، CHANGXING واقعا تیان توصیف متصلب: مغز خود را، به طور مداوم با هوجو، Uesugi به خانه، خانواده توکوگاوا، و دیگر محیطی قدرتمند غوغا daimyo، اتحاد، برده یا خیانت، Tengen سیزده سال (1585) ، واقعا تیان، مسایوکی در Ueda از غنی سازی، به مقابله با تهاجم ارتش توکوگاوا، باید پشتوانه Uesugis، Uesugi جناح سودا طرفدار کامل به واقعا تیان Yazawa لای شین نامه، منظور مسایوکی به ابراز وفاداری، جولای، اجازه می دهد نامه فن هجده، سال، ساله داشته باشند انجام گروگان به Uesugi، نامه فن از زندگی در قلعه دریا، نامه طرفداران جوان به دست آورد علاقه جاذبه Uesugi، به دانستن که پول یک هزار و درمان سازگار اهدا شد.

Ueda از قلعه برای جنگ دفاعی توکوگاوا، نامه بود از فن Uesugi به یاد می آورد زیرا مسایوکی پیدا کردن یک حامی بهتر، Tengen چهارده سال (1586)، فن نوزده ساله گرفته گروگان به قلعه اوزاکا، Taiko فنگ Hideyoshi نیز بسیار دلسرد مجتمع نامه، نامه های متعدد از پنج موقعیت های رسمی Saemon تاریخ، به لطف نام خانوادگی Toyotomi اعطا و به عنوان نوکر در خدمت این، فن نامه بعد Otani Yoshitsugu نیز ازدواج دختر تبعیض ان.

نبرد از Sekigahara "

چینگ طول سه سال (1598)، آگوست 18، Taiko Hideyoshi در کیوتو قلعه فوشیمی، درگذشت 63 ساله، Toyotomi نگهدارنده داخلی در Mitsunari ایشدا "توانایی و مدرسه" رهبری و فوکوشیما خودسرانه به طور منظم جناح جناح اولین تناقض بیشتر باز، در سال 1599، گسترش مرگ در حال حاضر خانواده تیان لی، جناح دلخواه میان کاتو صادقانه و ماسانوری فوکوشیما دنگ Qiren مورد حمله Mitsunari ایشدا، ایشدا Mitsunari مجبور شد از پنج استعفا به دنبال پست امی ساوا انزوا کوه. از آن زمان به بعد، افزایش از نیروهای توکوگاوا Ieyasu و شروع به سرکوب پنج ساله مائو Lihui یوان و: جاذبه های Uesugi، و غیره، Uesugi جاذبه های رعیت Naoe پاسخ Kanetsugu به Ieyasu توکوگاوا، محکوم کرد توسط یکی از رد همه اتهامات از زور، و این نامه جهان است معروف "Naoe مانند"، Ieyasu مکار عمدا "با Naoe مانند خشم، تعیین فتح جاذبه های Uesugi، در واقع، او انتظار برای نیروهای Mitsunari ایشدا است. 1600، ژاپن یک بار دیگر در آشفتگی، ایشدا Mitsunari و توکوگاوا Ieyasu، پروردگار جهان را به رقابت برای وضعیت جنگ تازه، میدان جنگ است دور از منطقه ای واقعی تیان مینو Sekigahara نیست.

در این نبرد مرگ و زندگی در میان daimyo در ژاپن که با یک انتخاب مواجه است، واقعا تیان قاعده مستثنی نیست. در پایان برای اضافه کردن Dongjun (توکوگاوا طرف) یا ارتش غربی (حزب ایشدا).؟ تیان واقعا اتفاق می افتد در داخل تقسیم - واقعی فن تیان CHANGXING و پسرش پیوست غرب معتقد بودند ارتش، در حالی که فرزند ارشد پسر مسایوکی Nobuyuki مربع وزیر از زمان پسر توکوگاوا Tadakatsu، ارتش شرق پیوست و به صراحت، و حتی نام هستند به نامه ای از تغییر برای نشان دادن روابط شدید با پدرش. البته، برخی از مردم فکر می کنم که این نتیجه جلوه سیاسی CHANGXING تیان واقعی از مچ دست است، زیرا این راه، هر دو ارتش شرق یا پیروزی نظامی غربی، واقعا تیان حفظ خواهد شد.


سپتامبر 5، 1600، به دلیل CHANGXING واقعا تیان، نامه پسران فن حمله سایه، تنها به حدود یک هزار سرباز، توکوگاوا Hidetada برای مقاومت در برابر مشکلات 38،000 سرباز رهبری در Zhongshan جاده، به طوری که قادر به دریافت کردن در اصل میدان جنگ اصلی است. این نتیجه باعث می شود نیروهای از توکوگاوا Sekigahara به ضرر مطلق است. اما روند جهانی غیر قابل برگشت است، چون ایشدا Mitsunari ترک، ارتش غرب در نهایت شکست داد.

پس از جنگ، به عنوان مغلوب CHANGXING تیان واقعی، نامه پسرش مجبور به انجام مجازات توکوگاوا متعدد. در اصل، کوه Shinano را دچار تحقیر Hidetada می خواهید اعدام Sanada و پسر خود را به بیرون ریختن خشم خود را، اما به دلیل سوء استفاده از Sanada Nobuyuki اقامه دعوا زندگی خود را، حکم نهایی به یک مصادره واقعی قلمرو تیان و Sanada پدرش تبعید به ثبت گذاشته خارجه Koyasan، و بعد از آن تا نه درجه در Kishu کوه بازداشت خانگی تغییر کرده است.

زندگی Kudoyama سخت و دردناک است. اگرچه اغلب خانواده توکوگاوا به عنوان وزیر از لباس Nobuyuki Sanada فرستاد غذا فرستاده شده و چیزهای دیگر، اما پسرش زندگی Sanada است که هنوز هم بسیار دشوار است، بنابراین گاهی اوقات حتی دشوار است برای حفظ، وام مجبور به، که برای خداوند بسیار مشهور بود CHANGXING تیان واقعی، آن است که واقعا دشوار است به قبول واقعیت.

تحت بازداشت خانگی، پسرش هنوز اغلب مورد بحث Sanada هنر جنگ و استراتژی های روند جهانی، همچنین امیدوار است به یک روز معروف تبدیل دوباره در خانه شورش کردند، اما یک روز زمان در سال گذشته، خانواده توکوگاوا به سادگی انجام چشم پوشی نمی معنی آنها. ژوئن 4، 1611 در این واقعا تیان سختی ها CHANGXING و نا امیدی انتظار او پس از آن درگذشت، در حالی که فن مورد نامه Sanada قلب پر از خشم از خانواده توکوگاوا به عنوان خوانده شده

"یک روز او را به دو نسل اول از ژنرالها، یانگ نام و نام Sanada در جهان را ......!"

آن را در این خشم و رویاها بود، بین جوانان Yukimura Sanada لغزش دور، زندگی دشوار ساخته شده او موهای سفید را در اوایل، در روز های پیری روز ......

اوزاکا آرایه

1614 روز در اواسط پاییز، فرستاده به اوزاکا قلعه، نه درجه در کوه ها را اراده خانواده Toyotomi در آمد - به دعوت Yukimura Sanada از کوه ها، نبرد خانواده Toyotomi علیه Ieyasu توهین آمیز.

این خبر را مشتعل آتش Yukimura عمیق در داخل، به منظور اثبات استعدادهای خود، بلکه به منظور انتقام خانواده توکوگاوا، خانواده Toyotomi Yukimura دعوت پذیرفته شده است. یک روز در اوایل اکتبر آن سال، روستاییان برگزار شد ضیافت Yukimura تشکیل، زمانی که همه مست مرده در آن زمان، Yukimura و سپس با چند نگهدارنده Kudoyama فرار کرد، توسط پسر 13 ساله اش نیز همراه است - گرارد Sanada خوش شانس، چانگ.


در اوایل اکتبر 1614، Komura یک عابر پیاده در شهر اوزاکا است. همانطور که شهرت پدرش مسایوکی، Yukimura محبوب در اوزاکا، به زودی به عنوان طولانی برای استراتژیست هویت ارتش منصوب غالبا در جلسه حضور نظامی در سطح بالا. از آنجا که استعداد می تواند در این زمان بازی نیز راضی Yukimura، درخشش شکوه، سعی کردم به توضیح تاکتیکهای خود را. با این حال، با توجه به زمینه بسیاری از ایده های خود را از شهر بیش از حد خطرناک است، و اختلاف ارشد اوزاکا، که شده است به طور کامل به تصویب رسید. در جنوب اوزاکا جنوب Sannomaru ساخته شده است دفاع از قلعه "قرص Sanada" است یک استراتژی موفق تر Yukimura یک - قلعه اوزاکا به غرب است Seto داخلی دریای شمال رودخانه Temma، Yodogawa، از شرق Yamato به شاخه های رودخانه، زمین پیچیده، برخی از دفاع ارائه می کنند. در مقابل، جنوب اوزاکا بیشتر دشت های وسیع، دفاع ضعیف است. دو ارتش شهر اوزاکا - Yukimura Sanada و زمان پایه رفتن به هر دو آن را متوجه شده، این است که رهبری از خانواده Toyotomi در اوزاکا Jonan مطرح ساخت خارج از شهر (ساخته شده در خارج از دیوارهای شهر، می تواند به عنوان استفاده می شود استحکامات). هر دو پیشنهاد به تصویب رسید، اما در پایان است که بیش از ساخت و ساز و همچنین سوال از مسئولیت برای فیلدینگ ریاست، دو قهرمان داوطلب شده اند انجام نمی دهد، به طوری که در یک دوره از زمان تا به حال یک بحث گرم.

فقط با دو آشکار بیش از زمانی که افزایش ناگهانی شهر اوزاکا شایعه عجیب و غریب: "دلیل که چرا خانه خارج شهر در جنوب خط دفاع حریف رو به هم میریزه Yukimura، اما به منظور به تسهیل تماس با برادرش نامه، ارتش توکوگاوا به شهر به ......"

سپس زمان پایه چوب دستی شنیده اید این شایعه، بلافاصله قاطعانه گفت:

"خوشبختانه، خانه در روستا پادگان از شهر، اما به منظور به چالش بهتر به دشمن، به طوری که شایعه واقعا مزخرف است!"

hossein blak
15-06-2014, 10:24
با سلام میخواستم دو تا سیو جالب براتون از بازی هایwo1وsw2بزارم.
warriors orochi

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


samurai warriors2

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

hossein blak
15-06-2014, 10:25
ترینر بازی wamurai warriors2 به همراه راهنمایی
راهنمایی:
در محیط بازی F1رو بزنید و بعد دکمه های زیر رو فعال کنی:

NUM1==>خون بینهایت

NUM2==>موسوی بینهایت

NUM3==>بازدن این دکمه با هربار کشتن یک نفر یک ارتقاع لول,اضافه شدن نوار خون,اضافه شدن نوار موسو,اضافه شدن کامبو,اضافه شدن توانایی و خلاصه تمام قدرت های یک مبارز رو میگیرید (یعنی یه ابر قدرت میشید)

NUM4==>طلای بینهایت

NUM5==>با یه ضربه دخل طرفو میاره

NUM6==>پرش خیلی بلند

NUM7==>دویدن خیلی سریع (حتی سریعتر از افکت سوپر اسپید.درصورت گرفتن این افکت سرعت شما عادی میشه)!

NUM8==>گرفتن تمام اسکیل ها بدون نیاز به خریدن آنها



ترینر:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

hossein blak
15-06-2014, 10:25
ترینر بازی wamurai warriors2 به همراه راهنمایی
توی بازی بازدن دکمه های زیر ترینر فعال میشه:
F1==>خون بینهایت

F2==>موسوی بینهایت

F3==>افکت های بینهایت

F4==>زمان بینهایت

F5==>پرش و سرعت خیلی زیاد

F6==>یه ضربه دخل طرفو میاره

F7==>تکمیل روحیه ی نیروهای شما

F8==>اضافه شدن سریع لول(Level(

F9==>طلای بینهایت

F10==>دشمنان حرکت نمی کنند

F11==>تقویت اسلحه ی دریافتی شما در پایان مرحله

Insert==>حد اکثر EXP برای گارد شما

Home==>آنلاک کردن آفیسر ها

Page Up==>آنلاک کردن قدرت ها و اسکیل ها

Delete==> همه چیزو به حالت اول بر میگردونه

ترینر:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

hossein blak
15-06-2014, 10:26
انلاک کردن :Kujiro Sasaki برای این کار باید مرحله ی Employment Opportunityرو در طبقه ی 76f در Survival Mode رو بازی کنید. 1- در طبقه ی اول شما باید در عرض 5 دقیقه 100 تا سرباز رو بکشید. 2- در طبقه ی دوم باید در عرض 5 دقیقه Mitsunari Ishidaو Yukimura Sanadaو Kanetsugu Naoe رو شکست بدین. 3- در طبقه ی سوم شما باید همان دشمنان طبقه ی دوم رو بکشید با این تفاوت که در طبقه ی سوم دشمنان نسبت به طبقه ی دوم قوی تر و نیرو مند تر هستند. 4- در طبقه ی چهارم شما باید خود Kojiro رو شکست بدین او در حالت فوق العاده است(Hyper Mode) و چند بادیگارد دارد. بادیگارد ها رو بکشید وKojiro رو شکست بدین. 5- در طبقه ی پنجم و فینال شما باید Musashi Miyamoto رو شکست بدین. او در حالت بیش از حد(Super Hypermode) هست. بعد از شکست Musashi Miamotoشمادوباره بایدKojiro رو شکست بدین که اون هم در حالت (Super Hyper Mode)هست. بعد از شکست دادن Kojiro او به عنوان محافظ در فروشگاه میاید و می توانید او را بخرید.

hossein blak
15-06-2014, 10:27
وش باز کردن اسلحه ی چهارم میتسو هیده آکچی :
در مرحله ی دریم و دردرجه یسختی کهاس بازی کنید . اول به کتسوییه حمله کنید و اورا بکشید بعد به ماسامونه حمله کنید و اورا بکشید سپس به کیجی یورش ببرید و اورا بکشید آنگاه به یوکیمورا درس خوبی دهید و در آخر به کانتسوگو حمله ورشه و دخلشو بیارید بعد به سمت پایگاه اصلی اییاسو برید تادا کاتسو هوندا رو بکشید و در وازه را باز کنید در همین موقع تیم تدارکات ظاهر میشود بعد از گرفتن این اسلحه ازآنها به کوتارو حمله کنید و در آخر هم دخل اییاسو رو بیارید. (آفیسر های دیگر را بکشید و نگذارید به مین کمپ شما حمله کنند).

hossein blak
15-06-2014, 10:27
روش گرفتن اسلحه ی چهارم ماگوییچی سایکا :
در منطقه ی اسکاپ فورم هونوجی بازی کنید ر رجه ی سختی کهاس و یک اسب بردارید در جلوی شما یک دسته راید به یک روستایی حمله کرده اند این روستایی را نجات داده و به سمت دروازه ی سمت راست بروید و رانمارو موری و نو را شکست دهید.
به سمت جلو حرکت کده و بع از عبور از دروازه ی دوم به سمت چپ بروید و به پایگاه نوبوناگا ادا بروید و اورا به سعت شکست دهید.بعد از دروازه ی جنوبی قلعه خوارج شوی و تمام منطقه را برای پیدا کردن تیم تدارکات و گرفتن اسلحه از آنها جست و جو کنید بعد از آن شما باید کوتارو فوما را شکست دهید و بعد مرحله به همراه داشتن اسلحه چهارم ماگوییچی سایکا به پایان میرسد.

hossein blak
15-06-2014, 10:28
ش باز کردن اسلحه ی چهارم Hideyoshi toyotomi:
دردرجه ی سختی chaos در Shizugatake بازی کنید توشییه ماییدا را قبل از این که کتسوییه شیباتا به او فرمان حمله دهد و کیجی ماییدا را قبل از این که به پایگاه شما برسد به ترتیب شکست دهید تیم تدارکات نمایان میشود اسلحه ی چهارم را از آن ها بگیرید و مرحله را بطور معمول به پایان برسانید.

hossein blak
15-06-2014, 10:28
روش آزاد کردن اسلحه ی چهارم Musashi Miyamoto یکی از سه ژنراال قدرت مند از بین Musashi Miyamoto و Keiji Maeda و Tadakatsu Honda هست.
برای این کار شما باید در درجه ی سختی Chaos و درمنطقه ی Kyoto از Story Mode بازی کنید.
1- Ieyasu Tokugawa را سوار بر یک اسب شکست دهید قبل از این که عقب نشینی کند.(یعنی سوار اسب شوید و Ieyasu Tokugawa را شکسد دهید).
2- یک گوه کوچک تدارکاتی (که معمولا با کشتن کاپیتان آنها اسلحه ی چهارم ظاهر میشود) از جلوی دروازه ی شرقی(سمت راست نقشه) ظاهر میشود و با حد اکثر سرعت به سمت جنوب (سمت پایین نقشه)حرکت میکند سلاحی را که از شکست Ieyasu Tokugawa نمایان شده بردارید و به سرعت آن گروه را نابود کنید و سلاح حاصل را بردارید.
3- لرد Hideyoshi Toyotomi را تا رسیدن به Escape Point (در وازه ی شرقی سمت راست نقشه) اسکورت کنید.
4- به روال عادی به کشتن سربازان دشمن بپردازید .
5- هنگامی که Kojirou Sasaki نمایان شد به سرعت به طرف او رفته و دخلشو بیارید.
سلاح چهارم موساشی از آن شما خواهد بود.

javade_reza
24-06-2014, 18:15
سلام چجوری میشه اون جعبه کنار آدمک تغییر لباسو آزاد کرد:n27::n27::n27::n15::n15::n15:

bigspider
30-06-2014, 21:10
لطفا روش ازاد کردن geomon رو بگید.

hossein blak
05-07-2014, 12:19
لطفا روش ازاد کردن geomon رو بگید.

انلاک goemom ishikawa:
باید با پیدا کردن جعبه های مخصوص و شکستن اون ها در طی مسیر از سرعت goemom ishikawa بکاهید و در آخر اونو بکشید .
این کار رو در :shu,x4 انجام دهید.:n05:

hossein blak
05-07-2014, 12:34
نحوه انلاک عکس از چند کاراکتر:

روش آنلاک عکس چهارم ناگاماسا:
تو مرحله 7 wei با ناگاماسا 100 نفر بکشید سپس در عرض 1 دیقه اول سیما یی و بعد ژوگه لیانگ رو بکشید سپس یه جعبع قشنگ تو mount tenno ظاهر می شود.
نحوه انلاک عکس اخر Zhao Yun :
مرحله ی Edo Castle رو با Shu بازی کنید همه ی افسر های اطراف رو بکشید وبیش از 100 نفر رو نابود کنید ووقتی قلعه اتش گرفت خیلی زود از اون خارج شید بعد یه جعبه ظاهر میشه برید واونو بخورید تا عکس اخر رو بگیرید.حوه انلاک عکس اخر Xiahou Yuan :
Chapter 6x رو با Wei بازی کنید همه ی افسر ها و جادوگران Kotaro Fuma رو زود بکشید وبیش از 200 نفرو نابود کنید و سپس به همراه Zhen Ji به شمال شرقی رفته Cao Pi جعلی را خودتان نابود کنید حال یه جعبه در همونجا ظاهر میشه که عکس اخر تو اونه.
حوه انلاک عکس اخر Yue Ying :
Chapter 3 رو با Shu بازی کنید همه ی مسیجر ها و افسر هارو بکشید به علاوه کشتن بیش از 400 نفر بعد یه جعبه ظاهر میشه اونو بخورید تا عکس اخرو بگیرید.
نحوه انلاک عکس اخر Meng Huo :
Chapter 6x رو با Shu بازی کنید تمام یاران Musashi رو نجات بدید و Lu Bu و دیگر افسر هارو بکشید این باعث میشه Musashi نتونه سد رو باز کنه اگه Musashi سد رو باز کنه عکس رو نمیگیرید سپس بیش از 300 نفرو بکشید حال یه جعبه ظاهر میشه اون رو بخورید تا عکس اخرو بگیرید.
نحوه انلاک عکس اخر Zhu Rong :
Chapter x5 رو با Shu بازی کنید همه ی افسر های اطراف و 500 نفر رو بکشید بعد یه جعبه ظاهر میشه اونو بخورید تا عکس اخر Zhu Rong رو بگیرید.
نحوه انلاک عکس اخر Taishi Ci :
Chapter 5 رو با Wu بازی کنید و بیش از 300 نفرو بکشید حال یک جعبه در جنوب غرب ظاهر میشه اونو بخورید تا عکس اخر Taishi Ci رو بگیرید.
نحوه انلاک عکس اخر Sun Shang Xiang :
Chapter 7 رو با Wu بازی کنید بیش از 400 نفرو بکشید و همچنین در کشتن Sima Yi , Dong Zhou , Zhang He سریع عمل کنید وهمه ی افسر ها غیر از Da Ji رو بکشید. حال یک جعبه ظاهر میشه اون رو بخورید .
نحوه انلاک عکس اخر Lu Meng :
Chapter x7 رو با Wu بازی کنید بیش از 100 نفر و Tadakatsu رو در عرض 3 دقیقه بکشید. بعد یه جعبه در جنوب نقشه ظاهر میشه اونو بخورید تا عکس اخرLu Meng رو بگیرید.
نحوه انلاک عکس اخر Dian Wei :
Chapter x8 رو با Wei بازی کنید ابتدا 500 نفرو بکشید و بعد با کشتن سریع Lu Bu اون رو تحت تاثیر قرار بدید بعد یه جعبه در شمال غرب ظاهر میشه اونو بخورید تا عکس اخر Dian Wei رو بگیرید.

نحوه انلاک عکس اخر Hideyoshi Toyotomy :
Chapter x8 رو با Sw بازی کنید بیش از 400 نفرو بکشید ودر عرض 4 دقیقه قلعه ی دشمن را فتح و همه ی افسرهای قلعه رو بکشید. حال یه جعبه در بالای قلعه ظاهر میشه اونو بخورید تا عکس اخر Hideyoshi رو بگیرید.
نحوه انلاک عکس اخر Zhang Fei :
Chapter x8 رو با Shu بازی کنید بیش از 300 نفر و همه ی افسر ها به جز Orochi و Dong Zhou رو بکشید. بعد یه جعبه نزدیک قلعه ی Orochi ظاهر میشه اونو بخورید تا عکس اخرو بگیرید.
این روش های انلاک که نوشتم فقط بخاطر یاد آوری بود:n05:

hossein blak
05-07-2014, 12:40
آنلاک :Okuni
برای آنلاک کردن این شخصیت باید یک بار Sugoroku رو بازی کنین و برنده بشین.
به اینصورت که با یه شخصیت قوی مثل تاداکاتسو یا کیجی ماییدا بازی کنین.شما میتونین مقدار امتیاز رو انتخاب کنین. مثلا5000. زیر صفحه یه نقشه هست که توش سه تا ضربدر هست. شما باید با انداختن تاس به این مکان ها برید و پرچم هارو بگیرین. هر کس زود تر بتونه پرچم ها رو بگیره و 5000 امتیاز به دست بیاره برنده میشه. اگه شما برنده بشین اکونی توی حالت فری مود آزاد میشه. آنلاک :Ranmaru Mori برای آنلاک این شخصیت شما باید مراحل زیر رو از قسمت Survival Mode تموم کنین. به این صورت که: در طبقه ی 1F مرحله ی Ranmaru's Request 1 رو تموم کنین تا مرحله ی Mitsuhide's Request و Keiji's Request باز بشه. مرحله ی Mitsuhide's Requst 1 در طبقه ی 11Fرو تموم کنین تا مرحله ی Mitsuhide's Requst 2 در طبقه ی 21F باز بشه مرحله ی Mitsuhide's Requst 2 رو تموم کنین تا مرحله ی Ranmaru's Request 2 در طبقه ی 31F باز بشه. مرحله ی Ranmaru's Request 2 رو تموم کنین تا Ranmaru Mori توی حالت Free Mode باز بشه. نکته ی خیلی مهم: باید توجه کنین که مراحل رو درست انجام بدین مثلا در بعضی جاها مثل Ranmaru's Request 1 به شما کارهایی رو میگه که باید همون کار رو انجام بدین اگه اشتباه انجام بدین دیگه مرحله Mitsuhide's Requst 2 تو طبقه ی 11F باز نمیشه. کسی که انگلیسیش خوب باشه میتونه راحت این ماحل رو تموم کنه. پس دقت کنین.
روش به دست آوردن اسلحه ی چهارم Okuni:
شما باید با کاراکتر Okuni مراحل بالای طبقه ی 51F را در Survival Modeتکمیل کنید(در انتخاب این مراحل آزادید). شما باید این مراحل را که بعد از طبقه ی 51F می آیند را به دلخواه تکمیل کنید تا وقتی که در یکی از طبقات بالای طبقه ی 51F به ما مر حله ای به نام: The Traveling Dancer برسید و بعد از رسیدن به این مرحله آن را انتخاب کرده و تکمیل کنید(تمام طبقات این مرحله را باید درست تکمیل کنید)(مطمئن باشید که این مرحله در طبقات پایین تر از51F ظاهر نخواهد شد). در آخرین ماموریت این مرحله شما باید Okuni جعلی را شکست دهید، سپس به سمت Keiji Maeda رفته و وقتی که او دشمن شما شد اورا شکست دهید و اسلحه ای که از او به غنیمت جا میماند را بردارید]یک جعبه اسلحه که در هوا معلق میباشد[این اسلحه سلاح چهام و نهایی خواهد بود.
روش آنلاک کردن اسلحه ی نهایی Mitsuhide Akechi : در مرحله ی Dream و در دجه ی سختی Chaos یا Hard بازی کنید.ابتدا به Katsuie Shibata حمله کنید واورا بکشید،سپس به Masamune Date یورش ببرید،بعد Keiji Maeda حمله کنید،نفر بعدی Yukimura Sanada خواهد بود او را بکشید و حال دخل Kanetsugu Naoe را بیارید،سپس به سمت قلعه ای که Ieyasu Tokugawa درآن ساکن است بروید و با کشتن Tadakatsu Honda دروازه ی قلعه را باز کنید واحد انتقال نمایان میشود با نابودی آن اسلحه ی نهایی را بردارید و Kotaro Fuma را شکست دهید و در آخر Ieyasu Tokugawa را بکشید.
nene روش ازاد کردنش:
باید در گروه wei و مرحله ی x-3 رو برین. در اینجا این کارهایی رو که میگم باید انجام بدین.
باید یار زرد رنگتون رو نجات بدین و اون رو تا جایی که میره همراهی کنید. بعد چند نفر سرباز یار زرد رنگتون رو غافل گیر میکنند که شما باید تمام اونا رو بکشید.
بعد دو تا nene ظاهر میشن در سمت شمال و جنوب.اینجا قسمت مهمش هست توجه کنید:
باید اول دید که دستور میگیرید کدوم nene رو اول بکشید اگر دستور گرفتید برید nene سمت شمالی رو بکشید اول شمالی رو میکشید واگر جنوبی جنوبی رو میکشید.
توجه خیلی مهم: هیچکدوم از یاراتون نباید بمیرن.
روش ازاد کردن geomon ishikawa باید در گروه shu مرحله ی x-4 رو برین.
در اینجا باید این کار هایی رو که بهتون میگم رو انجام بدین.
تمام صندوق های این مرحله باید گرفته بشه.(که کمی سخته) تا این شخص ازاد بشه.
روش ازاد کردن عکس اخر ناگاماسا ازای
گروه wu مرحله 7
باید 100 نفر رو بکشید.ودرعرض دودقیقه simy ,zhange رو بکشید.
بهد item ظاهر میشه اونو بگیرید تا عکس اخرو بهتون بده
روش ازاد کردن cao renدر بازی orochi
برای ازاد کردن cao ren شما باید درگروهsw ومرحله x-5 برین.
در این جا شما باید تمام سواران رو به مقصد برسونید بعد ازاون
cao renبه حرکت درمیاد که یکی از سواران رو نابود کنه
مهم ترین قسمتش همین جاست که شما نباید بزارین سوارکار بمیره
فوری cao ren رو بکشین در نهایت cao rn ازاد میشه
موفق باشی
اها راستی یادم رفت بگم اگه تمام ادم هارو بغیر از cao ren
ازاد کرده باشی زمانی که cao renرو ازاد میکنی orochiازاد میشه
رای آزاد کردن pang de باید در مرحله ی shu 3-x همه ی ژنرال های زرد رو زنده نگه داری
برای آزاد کردن jiang wei باید تو مرحله ی Shu 2-x:
باید به همراه zhao you رفته و دو افسر دشمن را باخودبه اردوگاه خود کشانده سپس با shimazu به سمت دیگر رفته و دو افسر دیگر را به اردوگاه بکشانیم
سپس jiang wei بانیرو هایش ظاهر میشوند و دشمنان را میکشند. سپس zhange he و da qiao را می کشید و jiang wei آزاد میشود
روش آنلاک کردن اسلحه ی نهایی Shingen Takeda :
در سختی Chaos یا Hard ر منطقه ی Nagashino بازی کنید.ابتدا Kagetada Matsudaira را بکسید و بعد از باز شدن دروازه قلعه ی Nagashino ا تصرف کنید وژنرال هایی را که به سمت این قلعه ها می آیند را شکست دهید واز قلعه های دیگر دفاع کنید این کار با کشتن Tadatsugu Saika امکان پذیر است. بعد از کشتن او به سمت جنوب بروید و از آنجا به سمت غرب بروبد ماموریتی دریافت میکنید که در آن باید از قلعه ی Tobigasu garrison محافظت کنید که برای این کارباید Mitsuhide Akechi را شکست دهید.بعد از این کار بع قلعه ی Nagashino برگردید و از دروازه ی شرقی آن به سمت Maruyama Garrison حمله کنید و Hideyoshi Hashibaرا شکست دهید و بعد به سمت جنوب به سرعت بتازید و Tadakatsu Honda را بعد از این که پیامی به شما مخابره و از مکان خود شروع به پیشروی کردبکشید بعد از این که شما این ماموریت ها را درست انجام ادید بارندگی شروع میشو و دسته های تیرانداز Nobunaga پراکنده خواهن شد در همین موقع Shingen دستور حمله میدهد و تیم تدارکات (واحد انتقال) در جنوب نقشه ظاهر میشود.باکشتن این واحد اسلحه ی نهایی خود را از آنها بگیرید و ددر آخر Nobunaga Oda را شکست دهید.
روش آنلاک کردن اسلحه ی نهایی No :
در سختی Hard یا Chaos در منطقه ی Incident at Honnoji بازی کنید. تمام ژنرال هایی را که به Nobunaga Oda حمله میکنند بکشید و از او دفاع کنید. بعد از به آتش کشیده شدن ساختمان ها وبسته شدن راه اصلی به نزد Nobutada Oda فته صبر کنید ماموریت نجات او را دریافت کنید ژنرال های محاجم را بکشید و سریعا نزد Nobunaga برگردید و از او در برابر ژنرال هایی که بعد از آتش سوزی به او حمله میکنند نجات دهید شما باید همه ی ژنرال ها به جز Mitsuhide Akechi را بکشید بعد از ظاهر شدن Mitsuhide ، Ranmaru Mori به او حمله میکند صبر کنید تا از شما در خواست کمک کند و بعد به سوی او راهی شوید کنار او باشید و هیچ کس را شکست ندهید تا ماموریت دفاع از او را دریافت کنید بعد از دریافت ماموریت به پایگاه خود بروید و بگذارید Ranmaru شکست بخورد بعد از شکست Ranmaru واحد انتقال ظاهر میشود اسلحه را از این واحد بگیرید و Mitsuhide را در پایان شکست دهید.

hossein blak
07-07-2014, 12:06
من اين بازي رو تموم كردم
همه مراحله هاش رو رفتم
بازم مثل سري Warriors جنگجوي افسانه اي Lu Bu از همه قدرتمندتره
واقعا نبرد Lu Bu با اون دريانورد خيلي عالي كار شده بود و يكي از بهترين جاهاي بازي بود

به هر حال ممنون ولي بهتر بود راجب اسب ها و سرعتشون - راههاي حمله به قلعه ها و همچنين داستان عالي هم توضيحاتي ميدادي

مطمعنی لوبو از همه قوی تره؟
اگه اینطور پس تاداکاتسو , کیجی , اروچی, کوان یو این جا چه کاره هستند

hossein blak
07-07-2014, 12:49
پس حتما اون قسمتشو نرفتي
يه جا هست مرحله آخر همونجايي كه چند تا توپ به طرف نيروهاي خودي شليك مي كنن و بايد بري فرمانده ي اون توپ هارو بكشي قبل اينكه دروازه قلعه اوروچي باز بشه لوبو مياد
اگه بتوني در تمام كمپين ها لوبو رو روي Very Hard شكست بدي يه دمو نشون ميده كه لوبو مياد طرف شما و از شما مي جنگه بعدش اوروچي به لوبو ميگه بيا تا ببينيم كي بهتره و لوبو اوروچي رو مي كشه

چرنده .....این کار امکان پذیر نیست:n15:

hossein blak
26-07-2014, 22:44
:4::4::4::4::4::4::4::4::4::4::4::4:
قویترین شخصیت ...........................فقط فقط ...............................کوان یو.....................................

hossein blak
29-07-2014, 13:49
دوستان ميشه نظراتتون رو بگيد؟
بازی خیلی جذابیه
من تومش کردم
نسخه های جدید این بازی برای pcکی میاد؟

hossein blak
29-07-2014, 13:51
بچه ها این بازی با densy warrioes فرق داره؟؟؟؟
عکس هاش که نو مایه های اونه

فرق چندانی نداره ....
ولی کیفیتش و داستانش بهتره

hossein blak
29-07-2014, 14:41
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]یکی از سخت جون ترین

hossein blak
29-07-2014, 14:44
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

hossein blak
29-07-2014, 14:44
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

hossein blak
29-07-2014, 14:45
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

hossein blak
29-07-2014, 14:46
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اینها عکسهایی از warriors orochi2 بودند

m.m.karami
02-10-2014, 12:23
آقامن میگم اصلا داخل گروه sw مرحله x-7 سرجمع 1000 نفر هست که من بکشم درضمن tadakatso honda داخل همه گروه ها گفت:I have impressed with your valor warrior به غیراز گروه sw لطفا زودتر بگید چی کار باید بکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

m.m.karami
02-10-2014, 12:31
اگه میشه اونجا که راجع به آزاد کردنkeiji maeda گفتید تبل باید زمان مشخصی بزنید یعنی چه زمانی ؟؟؟؟راستی آخرین نفری که ضاحر میشه کی هستش ؟؟؟؟؟؟

m.m.karami
02-10-2014, 12:39
یه سئوال داشتم چه جوری میشه همه ماحل x-8 رو آزادکرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

m.m.karami
02-10-2014, 15:08
اگه میشه سریه تر فقط چند نفر موندن تا اروچی آزادشه :n30::n30::n30:

Alireza78Dark
13-10-2014, 10:55
Slm Be Hame :X
Aqa Man Save Kamel Bazi Orochi ro mikham Har Ki Dare Please Befreste BE in
AlirezaDark499@yahoo.com

m.m.karami
13-10-2014, 13:20
سلام اسم من محمده می خواستم بدونم روش دقیق آزاد کردن keiji maeda چی جوریه ؟؟؟در ضمن شما میدونید masamone date چی جوری آزاد میشه ؟؟؟؟اگه میشه سریع تر.

hossein blak
18-10-2014, 19:38
آقامن میگم اصلا داخل گروه sw مرحله x-7 سرجمع 1000 نفر هست که من بکشم درضمن tadakatso honda داخل همه گروه ها گفت:I have impressed with your valor warrior به غیراز گروه sw لطفا زودتر بگید چی کار باید بکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

د مورد تاداکاتسو :
باید مسنجر رو سریع اسکورت کنید و منتظر نیروی کمکی باشید.

hossein blak
18-10-2014, 19:45
یه سئوال داشتم چه جوری میشه همه ماحل x-8 رو آزادکرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/


با به پایان رساندن صحیح مراحلx-7

hossein blak
18-10-2014, 19:45
اگه میشه سریه تر فقط چند نفر موندن تا اروچی آزادشه :n30::n30::n30:

چرا اب سیو کار خودتون رو راحت نمی کنید؟

AMIRMAHDI.F.F
29-10-2016, 16:40
سلام میخواستم یه سوال بپرسم.
چجوری میشه DONG ZHOU ,KEIJI, رو ازاد کرد:n06:

AMIRMAHDI.F.F
29-10-2016, 22:43
نحوه آنلاک tadakatsu :
مرحله های 7x درهر استوری مود:
wu :بعد دومین بار کشتن تاداکاتسو 2 دیقه ای dong zhuo رو بکشید
wei : شما باید 2تا پسراشو زنده نگه دارید
shu :هر 3تا peasent زنده به مقصد برسند
sw:باید mesenger به مکانش برسه . بعد لوبو میاد باتاداکاتسو بذارید صحبت 2تا شون باهم تمام شه بعد لوبو رو بکشید در آخر با رسیدن نیروی کمکی masamune date رو بکشید
اگه کارا رو درست انجام داده باشید تاداکاتسو میگه :i have impressed your valor warrior:n05::n05::n05::n01::n02:

سلام . دوست عزیز میشه بگی تو SWچجوری برم . همینکارایی که گفتی رو انجام دادم اما فقط تو SW نمیگه i have impressed your valor warrior
:n35::n41::n29::n28:

40851706
27-11-2016, 23:58
...................

ali.f.16
24-02-2017, 07:43
سلام.
چجوری میتونم عکس اخر نوبوناگا ادا رو گیر بیارم؟

34erfan
04-06-2017, 10:40
سلام میشه بگید چطور LU BUرو ازاد کنم???

34erfan
04-06-2017, 10:45
سلام . دوست عزیز میشه بگی تو SWچجوری برم . همینکارایی که گفتی رو انجام دادم اما فقط تو SW نمیگه i have impressed your valor warrior
:n35::n41::n29::n28:

سلام برای اینکه همه توSW گیر کردن بخاطر اینکه
پسر های تاداکاتسو باید زنده بمونن

Cao Pi
22-08-2017, 12:42
چجوری کیجی ماییدا رو آزاد کنم میشه سریع بگید همه رو باز کردم به جز این

italodance
06-11-2019, 21:23
بازی محبوب من پس از 4 سال برگشتم دارم Ultimate 3 رو تموم کردم البته یکی شخصیت هنوز مونده