مشاهده نسخه کامل
: جرج اورول
SIR MAMAD
03-10-2008, 18:40
سلام
ترجیح دادم توضیحه اضافه ای در عنوانه تاپیک به کار نبرم ...واون چه که در این تاپیک میاد رو در همین پست توضیح بدم.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این تایپک برای علاقه مندان به رمان های نه چندان زیاد ولی زیبای جرج اورول ..نویسنده و روزنامه نگاره انگلیسی ایجاد شده است
که شهرتش رو هم مدیون به رمان های زیبای 1- قلعه حیوانات 2- 1984 هست.
در این تاپیک شما می تونید راجبه رمان های جرج با هم صحبت کنید.
در سطحه خودتون راجبه اون ها نقد بنویسید...
بگید از کجاش خوشتون اومد ...کجاش مبهم بود....
به عنوانه جملاته ماندگار وزیبا ..جملاتی رو بنویسید ودر تاپیک قرار بدید.
راجبش بحث کنید..
عکس بزارید...راجبه حاشیه های جرج اورول و رمان هاش صحبت کنید.
خلاصه این تاپیک با نامه تاپیکه اختصاصی زده شده ..و تمامه مسایله پیرامونه جرج اورول به خصوص رمان های جاودانش در این جا می تونه بدونه دغدغه مورده بررسی قرار بگیره.
من اولین باره که به قسمته ادبیات میام ..و رشتم هم اصلا وابدا با ادبیات و هنر در گیر نیست. اما به هر حال من هم می تونم طرفداره یک رمان نویس و یک کتاب یا رمان (که الان بسیار هم کم می خونم ) باشم واز خوندش لذت ببرم.
این شد که تصمیم گرفتم راجبه نویسنده یکی از رمان هایی که بعد از خوندنه چند صفحش دیگه نتونستم اون کتاب رو زمین بزارم یک تاپیک در یک فرومه پر بازدید داشته باشم.
ولو خودم تنها تاپیک رو به پیش ببرم.
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
خوب اشنایی من با جرج اورول بر می گرده به کتابه 1984 .. خیلی تصادفی خوندنش رو شروع کردم. به توصیه
کسی که می گفت ...این رو بخون با حاله بعضی از ما ها خیلی می خونه ..البته یکم غلو می کرد.
خلاصه شروع کردم خوندشو ..فکر می کردم خسته می شم و می زارمش کنار اما این طور نشد وادامه دادمش
اونم من با این عادته بدم هنگامه خوندنه رمان که مو به مو نمی خونم ولی به هرحال تا حده قابله قبولی خوندمش
از نظر من عالی بود. چه مقدمه اریک فروم چه تک تکه نوشته های اورول.
اتوپیا های منفی رو خیلی دوست دارم ..چون وقتی توی شهر قدم می زنم احساس می کنم این بود که درست می گفت.
اما متاسفانه هر بار که خوا ستم شاهکاره دیگره جرج رو بخونم یعنی قلعه حیوانات ..این مزرعهی نمادین و جاودانه اورول ..متاسفانه فرصت نشد .
اما محوریتش رو می دونم....
انصافا حرفه جرج در رمان هاش مربوط به یک دوره ..یک حزب وشرحه تحولاتش نیست...حرفاش بسیار گسترده تر هست و شکلی نمادین به خود می گیره و من طرفداره پر وپا قرصه این جور نوشته هام واین رو عامله جاودانگیشون می دونم.
خوب من فعالیت های ایندم تو این تاپیک می تونه اینا باشه: مقداری مطلب رو نسبت به جرج و رمان هاش از ویکی پدیا بزارم...خودم 1984 رو نقد کنم..لینک برای دانلوده کتابه انگلیسی و فیلمی که با این نام و براساسه این رمان ساخته شده بدم
والبته جملاتی رو که از نظره خودم زیبان (سلیقه شخصی ) بنویسم و در تاپیک به شکله حالا عکسی با فرمته gif قرار بدم.
(خودم همین الان فهمیدم ازش فیلم ساختن..یکی 1984..یکی 1965 (اینو اصلا نمی دونستم) وگزاشتم برای دانلود..تا ببینم.)
خلاصه امیدوارم این تاپیکه من هم مفید واقع بشه ودوستان بتونن استفاده لازم رو ازش ببرن.
ممنون:7:
SIR MAMAD
03-10-2008, 18:41
با اجازه دوستان این پست رو بنا به اهدافی خالی گزاشتم.:46:
SIR MAMAD
03-10-2008, 19:17
در مورده جرج اورول:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اریک آرتور بلر
(به انگلیسی Eric Arthur Blair) با نام مستعار جورج اورول (به انگلیسی George Orwell) (زادهٔ 1903 - درگذشتهٔ 1950) نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی بود.جرج ارول 47 ساله بود كه درسال 1950 بدليل بيمارى
سل وجراحات ناشى از جنگ درگذشت. بیشتر شهرت او مرهون دو رمان مزرعه حیوانات یا قلعه حیوانات (به
انگلیسی: Animal Farm) و نیز رمان هزارو نهصدو هشتادو چهار است. نوشتههای اورول که در نقد مدل حکومت
کمونیستی و مدلهای مشابه انقلاب تودهای میباشند برای خوانندگان عام تهیه شده و تأثیر گذار میباشند.
فیلم ۱۹۸۴ بر مبنای رمان جرج اورول ساخته شدهاست. جورج اورول به همراه زمایاتین و هاکسلی هر کدام در
کتب خویش اتوپیایی منفی را به نمایش گذاشته اند. زامیاتین در کتاب "ما" و هاکسلی در کتاب "دنیای شجاع
جدید"هر کدام با روشهای خاص خویش نشان داده اند آینده بشر چیزی نیست که در ابتدای قرن بیستم به مردم
وعده داده شده بود. جنگهای جهانی اول و دوم تمام نقشه های اندیشمندان را در باره اتوپیا نقش بر آب کرد. و
جورج اورول که در زمان جنگ اول جهانی 13، 14 ساله بود در زهن خویش با پارادوکسهای گوناگونی دست و پنجه نرم میکرد.
منبع:
ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
SIR MAMAD
03-10-2008, 19:26
در مورده قلعه حیوانات به نقل از ویکی پدیا:
مزرعهٔ حیوانات: داستان تخیلی (Animal Farm: A Fairy Story) که در ایران به نامهای قلعهٔ حیوانات و مزرعهٔ
حیوانات ترجمه شدهاست،رمان کوتاهی تمثیلی به زبان انگلیسی و نوشتهٔ جورج اورول است، دربارهٔ گروهی از حیوانات
که انسانها را از مزرعهای که در آن زندگی میکنند بیرون میکنند و خود ادارهٔ مزرعه را به دست میگیرند، ولی پس
از مدتی این حکومت به حکومتی خودکامه با شرایط مشابه قبل تبدیل میشود. این رمان در طول جنگ جهانی دوم
نوشته شد و در سال ۱۹۴۵ میلادی منتشر شد، ولی در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ میلادی محبوب شد. معروفترین جمله این
کتاب «همه حیوانات باهم مساویند، اما برخی مساوی ترند» است در زبان انگلیسی به صورت یک ضرب المثل و جمله
کنایه آمیز وارد شدهاست.
SIR MAMAD
03-10-2008, 19:30
در مورده هوای تازه به نقل از ویکی پدیا دانش نامه ازاد:
هوای تازه (انگلیسیComing Up for Air ) رمانی از جورج اورول است. این هفتمین رمان جورج اورول است و در سال 1939
و در حین جنگ جهانی دوم چاپ شد. این رمان حال و هوای انگلستان پیش و پس از جنگ را با هم مقایسه
کند.
SIR MAMAD
03-10-2008, 19:49
در مورده 1984 به نقل از ویکی پدیا دانش نامه ازاد:
محتوا
در قرار گرفتن این کتاب در ژانر علمی-تخیلی بحث وجود دارد. اما بسیاری آن را کتابی شاخص در این سبک
میدانند. گذشته از سبک، این کتاب بیانیهٔ سیاسی شاخصی در رد کمونیسم و نظامهای توتالی شمرده
میشود. ۱۹۸۴ به سال ۱۹۴۸ میلادی نوشته شده است و کتابی دیستوپیایی به شمار میآید. کتاب به نام «نوزده
هشتاد و چهار» هم شناخته میشود.
جرج اورول در این کتاب جامعهای را به تصویر میکشد که در آن خصوصیاتی همچون تنفر نسبت به دشمن و علاقه
شدید نسبت به برادر بزرگ (Big Brother) (ناظر کبیر) (رهبر حزب با شخصیت دیکتاتوری (فرهمن) وجود دارد. در
جامعه تصویر شده گناهکار به راحتی اعدام می شود و آزادی های فردی به شدت توسط قوانین حقوق توده پایمال
شده اند. در این داستان مسائلی همچون اینگسوک (Ingsoc) ،بزه فکری، دوفکری ،دوگانهباوری مطرح میشود.
کتاب دیدگاهی ضد کمونیستی دارد.
داستان
جهان نیمه متحد سه قدرت بزرگ دارد که جهان را میان خود تقسیم کردهاند و هر سه به شیوهٔ مشابهی جهان را
اداره میکنند. وینستون اسمیت، شخصیت اول داستان، در اقیانوسیا زندگی میکند و عضو عادی حزب است.
روزی کتابی میخرد و در آن شروع به نوشتن تفکرات خود میکند. در تمام نقاطی که اعضای «حزب» زندگی
تمام اعمال افراد را تحت نظر دارد. وینستون خارج از دیدرس تلهاسکرین شروع به نوشتن میکند و چندین بار جمله
مرگ بر ناظر کبیر را بر روی کاغذ مینویسد.
در ادامه داستان با دختر مو سیاهی که از اعضای حزب بود آشنا میشود. وینستون در ابتدا فکر میکرد که این
دختر که عضو انجمن جوانان ضد --- بود جاسوس است، جاسوس است و او را زیر نظر دارد تا اینکه روزی دختر
کاغذی را به ویسنتون میرساند که در آن نوشته شده بود: دوستت دارم. با وجود اینکه حزب روابط جنسی و
عشق و عاشقی را سرکوب میکرد این دو مخفیانه به خارج از شهر میروند و...
اقتباسها و ترجمه
فیلم ۱۹۸۴ (Nineteen Eighty-Four) توسط مایکل رادفورد انگلیسی بر مبنای این رمان ساخته شدهاست. این
فیلم در سال ۱۹۸۴ ساخته شده و صحنهها در زمانی کاملاً مطابق با زمان داستان فیلم برداری شدهاند.
چندین ترجمه از این کتاب به فارسی وجود دارد که میتوان از بین آنها به برگردان صالح حسینی ، ژیلا سازگار و
حمیدرضا بلوچ اشاره کرد.
جستارهای وابسته
451 درجه فارنهایت
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیددنیای قشنگ نو
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیدقلعه حیوانات
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیدبرادر بزرگ (مجموعه تلویزیونی)
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
SIR MAMAD
03-10-2008, 20:24
.::دانلود اثار::.
1984
مشاهده انلاین به صورت فصل فصل:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیددانلوده کتاب به زبانه انگلیسی
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید1984 comic chapter 1
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید1984 comic chapter 2
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
دانلود 1984 به زبانه فارسی ...نسخه اسکن شده
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیدمنبعه این لینکه با ارزش:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
ولی کتابشو رو بخرید .کیفیته این پایینه
مزرعهٔ حیوانات
Animal Farm
by George Orwell
1945
مشاهده انلاین کتاب به صورته فصل به فصل
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیددانلوده کتاب به زبانه انگلیسی(غیره مستقیم)
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیددانلوده کتاب به زبانه فارسی (لینکه مستقیم)
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیدAudio books
نسخه صوتی کتاب به زبانه انگلیسی
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیدیا :
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید:::::::::::::::::::::::::::
دانلوده دو رمانه 1984 + قلعه حیوانات به زبانه انگلیسی
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیدیا:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
اریک آرتور بلر - یا همان جورج اورول - را بیشتر با قلعه ی حیوانات و 1984 می شناسند. کتاب های سیاهی که از بهترین نمونه های ادبیات سیاسی به حساب می آیند و به کمک هم برهانی بر انحطاط تاریخ سیاست می سازند. اورول البته دلایل خوبی برای نگاه تیره اش داشت. دنیا در عمر کوتاه مدت او - ار 1903 تا 1950 - لبریز بود از اتفاقات ناگوار و جنگ های خونین و اورول هم در حد توانش هیچ کدام را از دست نداد.
در برمه برای انگلیس به میدان رفت. در اسپانیا علیه فرانکو جمگید و در جنگ جهانی دوم علیه متحدین نوشت. برای چنین آدمی، ظاهرا همین قدر سرخوشی که حرف هایش را در دهن حیوانات بگذارد، کفایت می کند. متن زیر را روی دیگر سکه اورول نوشته است. اورول انگلیسی میانسال بازیگوشی که حاضر است برای چای، یک صفحه قلم بزند. دستور چای اورول البته انگلیسی است و با روش ایرانی فرق هایی دارد که کشف شان را به خودتان واگذار می کنیم.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اگر در اولین کتاب آشپزی دم دستتان پی کلمه "چای" بگردید، احتمالاً بر شما معلوم خواهد شد که ذکری از آن نرفته است و در بهترین حالت،چند سطر دستور العمل بی خاصیت نصیبتان می شود که مهمترین نکات تهیه این نوشیدنی را مسکوت گذاشته اند.این سکوت،عجیب و کنجکاو برانگیز است،نه فقط بخاطر آنکه چای ،یکی از پشتوانه های اصلی تمدن این مملکت -و همین طور ایرلند،استرالیا و نیوزلند- به حساب می آید،بلکه از آن رو که بهترین راه درست کردنش،همواره موضوع جدلهت و جدالهای خونین بوده است.
وقتی به سیره خودم برای تهیه یک فنجان چای بی نقص نگاه می کنم ،11نکته برجسته و سرنوشت ساز به چشم ام می آیدکه شاید روی 2موردشان توافق عام وجود داشته باشد،اما حداقل4مورد واقعا چالش برانگیزند.قوانین 11گانه من -که تک تکشان را طلائی می دانم-اینها هستند:
اول از همه ، چای باید چای هندی یا سیلان باشد.چای چینی مزایایی دارد که مخصوصاً این روزها نمی توان نادیده گرفت،یعنی ارزان است و می شود آن را بدون شیر خورد اما حال چندانی نمی دهد،بعد از نوشیدنش احساس نمی کنید خردمندتر یا دلیرتر یا خوشبین تر شده اید. در طول تاریخ ،هرکسی که عبارت آرامش بخش "یک فنجان چای دبش"از دهانش بیرون آمده،به ضرس قاطع چای هندی را در نظر داشته است.
دوم اینکه چای را باید کم درست کرد،یعنی به اندازه یک قوری. چای توی کتری یا قوری های بزرگ،بی مزه می شود و چای ارتشی که در پاتیل درست می کنند مزه گریس و دوغاب می دهد.قوری باید چینی یا سرامیک باشد. قوری های نقره، چای را بنجل عمل می آورند و قوری لعابی از همه بدتر است.قوری مفرغی،به این بدی ها نیست ولی این روزها جایی پیدا نمی شود.
سوم، قوری را باید قبل از ریختن چای،گرم کرد و برای این کار، گذاشتن قوری روی رف شومینه یا کنار اجاق بهتر نتیجه می دهد تا خیس کردنش با آب داغ.
چهارم، چای باید غلیظ باشد.برای یک قوری یک لیتری-اگر پرش می کنید-6قاشق چای خوری سرپر ،مناسب است،البته در روزگار جیره بندی،چنین نسبتی را نمی شود هر روز هفته برآورده کرد ولی من یادآوری می کنم که یک فنجان چای پر رنگ بهتر از 20 فنجان کمرنگ است.همه عاشقان راستین چای،نه تنها چایشان را پررنگ دوست دارند بلکه با گذشت هر سال،سلیقه شان کمی پر رنگتر هم می شود.بیخود نیست که سهمیه چای مستمری بگیران پیر، بیشتر است.
پنجم،چای را باید توی خود قوری ریخت نه توی صافی یا کیسه پارچه ای یا محفظه های دیگری که آن را گیر می اندازد.در بعضی از کشورها سبد کوچکی پایین لوله قوری نصب می کنند تا جلوی برگهای چای را بگیرند-که ظاهراً مضر باشند-بگیرند.واقعیت این است که می شود مقادیر متنابهی برگ چای قورت داد و سالم ماند. به علاوه اگر چای در قوری آزاد نباشد،آن طور که باید عمل نمی آید و طعم نمی دهد.
ششم،قوری را باید پیش کتری برد نه برعکس.آب در لحظه تماس با چای باید بجوشد و این ،وقتی میسر است که کتری،موقع ریختن آب در قوری ، روی شعله باشد.بعضی ها اضافه می کنند که آب باید تازه جوش هم باشد اما من هیچ وقت تفاوتی با این روش حس نکردم.
هفتم،بعد از اضافه کردن آب به قوری باید آن را هم زد یا خوب تکانش داد و بعد گذاشت تا برگهای چای ته نشین شود.
هشتم،چای را باید از یک فنجان صبحانه خوب نوشید،یعنی فنجان استوانه ای نه از آن فنجانهای پهن و کوتاه .فنجان صبحانه،چای بیشتری می گیرد و به علاوه در فنجان های پهن،چای همیشه پیش از آنکه سروقتش بروید،ولرم شده است.
نهم،خامه شیر را قبل از اضافه کردنش به چای باید گرفت.شیر پر خامه به چای مزه تهوع آوری می دهد.
دهم،بین شیر و چای،اول باید چای را در فنجان ریخت.این یکی از بحث برانگیزترین مراحل ماجراست،آنقدر که در هر خانواده انگلیسی،2مکتب فکری، درباره اش وجود دارد، مکتب اول،شیر و مکتب دوم ،چای.پیروان مکتب نخست احتمالاً دلایل محکمی برای خودشان دارند اما من هم برهانی دارم که قاطع و ابطال ناپذیر است،اگر چای اول ریخته شود،میتوان مقدار شیر را دقیقاً تنظیم کرد،حال آنکه در روش دیگر،این احتمال هست که سهم شیر،از حد سلیقه بگذرد.
و نکته آخر اینکه-مگر در مکتب روسیه-چای را باید بدون شکر خورد.خودم می دانم در اینجا در اقلیتم اما یک نفر چطور می تواند خودش را عاشق راستین چای بنامد ولی طعمش را با شکر از بین ببرد؟این کار همان قدر منطقی و موجه است که ریختن نمک یا فلفل.چای،ساخته شده که تلخ باشد،همانطور که آبجو تلخ است.اگر شیرینش کنید،دیگر چای را نمی چشید،شکر را می چشید.مشابه این نوشیدنی را با حل کردن شکر در آب داغ هم می شود درست کرد.
ممکن است بعضی ها در پاسخ بگویند که چای را به خودی خود دوست ندارند و آن را فقط برای گرم شدن یا روشن شدن می خورند و باید شکری باشد که مزه اش را ببرد.پاسخ من به این گمراهان ساده است،دو هفته چای را بدون شکر بخورید و بعدش بعید است که هوس کنید چایتان را با شیرین کردنش به باد بدهید.اینها،تنها موارد چالش برانگیز نوشیدن چای نیست اما برای نشان دادن اهمیت مساله کفایت می کند.
به اینها اضافه کنیدآداب و رسوم اجتماعی مرموز و غریبی را که پیرامون قوری هست(مثلاً اینکه چرا چای خوردن با نعلبکی ،صورت خوشی ندارد؟)و همین طور کاربردهای جانبی و پرشمار برگهای چای از قبیل فال بینی،پیشگویی و رسیدن مهمان،تغذیه خرگوش،التیام سوختگی و رُفتن فرش.پس،قوری را گرم کنید و آب واقعاً جوشان به کار ببرید تا از 2 اونس جیره گرانقدر،20 فنجان چای پررنگ و دبش عمل بیاید.
احسان لطیفی - همشهری جوان شماره ی 180
SIR MAMAD
04-10-2008, 20:17
جهته دانلود فیلم ها یا کارتون هایی که از اثاره جرج ساخته شده به ادرس های زیر رجوع کنید:
Animal Farm 1954
کارتون
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید Nineteen Eighty-Four (1984) DVDRip
فیلم
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
George Orwell's 1984 (1956) Drama | Sci-Fi
فیلم
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
SIR MAMAD
09-10-2008, 10:46
Under the spreading chestnut tree.....
"I SOLD YOU"
YOU SOLD ME
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
:40:
دیروز فیلمش رو دیدم 900 مگ بود ولی کیفیت خوب داشت .زیرنویسه هماهنگ هم راحت پیدا شد.
برام جالب بود. ولی کسی که کتابو نخونده باشه درست و حسابی چیزی دستگیرش نمی شه.
حتما بعده خوندنه کتاب فیلم رو بگیرید.
البته همه جوره با رمان جور نیست... لذته کتاب انصافا یه چیزه دیگس ولی خوب حسرته فیلم نشدنش رو دیگه ادم نمی چشه.
ـــــــــــــــــــــــــ ـ
کسی نمی خواد شرکت کنه؟ نظری ندارید.
bleu2u4u
15-10-2008, 16:07
تنها خبري كه از 1984 ي كه قراره در سال 2009 ساخته بشه منتشر شده مذاكره با Tim Robbins بازيگر برنده اسكار
براي كارگرداني فيلمه
Untouchable
15-10-2008, 19:46
من با کتاب قلعه حیوانات شروع کردم ! محشر بود ! واقعا آدم فکر میکنه پیشگو بوده !
1984 Nineteen Eighty-Four
رمانی از جرج اورول (اسم مستعار: اریک آرتور بلر (1)، 1903-1950)، نویسنده انگلیسی، که در 1949 منتشر شد. لندن، پایتخت نخستین منطقه هوایی اوسئانیا (2)، در 1984؛ لندنی که همه جایش را خرابههای جنگلهای گذشته و ابنیه ویران و ساختمانهای کهنه پوشانده است و چهار بنای عظیم وزارتخانههای حقیقت، صلح، عشق و فراوانی بر آن سایه افکنده است. همهجا فقط تصویر مردی چهل و پنج ساله، سبیل کلفت، با خطوط سیمای چشمگیر و زیبا دیده میشود: «برادر ارشد»، رئیس عالی حزب، که انسان از هرطرف که با آن بنگرد نگاه خیره او را متوجه خود مییابد؛ همهجا پردههای تلویزیونی مراقب حرکات، بازتابها، و سیمای انساناند تا به پلیس افکار خبر دهند. سه شعار بر این دنیا حکمفرماست: «جنگ صلح است. آزادی بردگی است. جهل قدرت است.» وینستون اسمیت (3) سی و نه ساله خسته شده است. او به «حزب خارجی» تعلق دارد و در وزارت حقیقت کار میکند. سرما،عدم رفاه، و تنهایی او را از پای درآورده است. چه میتواند بکند؟ طغیان کند، یادداشتهای خصوصیاش را بنویسد، افکار شخصی داشته باشد، باطناً رابطه خود را با مقررات انضباطی قطع کند؟ او چه میداند؟ هیچ، یا تقریباً هیچ. هیچکس از دوران پیش از انقلاب چیزی نمیداند، هیچ اثری از آن دوران باقی نیست. گذشته مرده است و آینده به تصور درنمیآید، و زمان حال نیز مطلقاً تحت نظارت حزب است. و این نظارت به خوبی وسیله نظارت بر گذشته و آینده را نیز در اختیارش قرار میدهد: حزبْ تاریخ را ثابت و تغییرناپذیر کرده است، زیرا مدام اسناد بایگانیها، کتابها، و روزنامهها را بازنویسی میکند تا به موجب اصل «تغییرپذیری گذشته» همیشه با اوضاع حاضر همخوانی داشته باشند. خود وینستون اسمیت هم در این بازنویسی همکاری دارد؛ ولی چگونه میتوان از تضادی که دیروز اصلاح شده است اطمینان داشت، در حالی که امروز کمترین نشان قابل بررسی از آن نمانده است؟ فقط زمان حاضر ابدی وجود دارد که در آن همیشه حق با حزب است؛ حزبی که افشاگری را تشویق، ودوستی و عشق را نفی میکند؛ حزبی که سرگرم ساختن زبانی جدید موسوم به «زبان نو» است که «ارتکاب جنایت از طریق فکر را به معنای واقع غیرممکن میکند، زیرا دیگر کلمهای برای بیان آن وجود ندارد». به این ترتیب، وزارت حقیقت به دروغ جنبه قانونی میدهد، وزارت صلح به جنگ میپردازد، وزارت عشق به کارهای پلیسی، و وزارت فراوانی نیز به جیره بندی. از طرفی، میان اوسئانیا و یکی از دو قدرت جهانی دیگر، یعنی اوراسیا (4) و استاسیا (5)، جنگ دائمی وجود دارد؛ جنگی که به سلطه حزب کمک میکند، زیرا به آن اجازه میدهد که نیروهای فردی را، با آزاد گذاشتن در ابراز کینه، بسیج کند و به مسیرهای دلخواه بکشاند. حریف گاهی به ناگهان عوض میشود، اما، به یاری تغییرپذیری گذشته، این حریف بیدرنگ دشمن موروثی میگردد.
وینستون اسمیت در نخستین دوران طغیان درصدد برمیآید به درون ساخت و کار دروغ رخنه کند، سپس با جولیا (6) مواجه میشود. حزبْ عشق را ممنوع میکند؛ به همین جهت عشق جولیا به اقدامی سیاسی مضاف بر لذت ناشی از تخلف بدل میشود. وقتی جولیا خود را تسلیم وینستون میکند، مرد او را میبیند که «با حرکت باشکوهی که گویی تمدنی را منسوخ میگرداند لباس از تن بیرون میآورد». طغیان مشترک این دو آنان را وامیدارد که بکوشند به یک جنبش مخفی «برادری» بپیوندد که الهامبخش و رهبر آن امانوئل گولدستاین (7)، یعنی همان خائنی است که حزب هرروز بر ضد او به انواع تهدیدها دست میزند. مدتهاست که او،براین (8)، یکی از کارکنان عالیمقام حزب داخلی که وینستون تمام دلمشغولیهای خود را در او نیز مییابد، او را به سوی خود میکشد. روزی ابراین،وینستون را در خفا فرامیخواند و ضمن تأیید وجود جنبش برادری، به او اعلام میدارد که از این پس او وجولیا عضو این جنبشاند، و به آنها چنین سفارش میکند: «باید عادت کنید که بدون کسب نتیجه و بدون امید زندگی کنید. مدتی کار خواهید کرد، دستگیر خواهید شد، اعتراف خواهید کرد، و خواهید مرد. اینها تنها نتایجی است که عایدتان خواهد شد.» به راستی هم دیری نمیگذرد که وینستون و جولیا دستگیر و از هم جدا میشوند. وینستون را هفتهها کتک میزنند و شکنجه میدهند و به صورت «شیء خاکستری رنگ و اسکلتوار» درمیآورند. او به تمام جنایتها اعتراف میکند،ولی واپسین پناهگاه، یعنی عشق خود به جولیا، را محفوظ میدارد. اینک او روی آلت شکنجهای به سر میبرد و کافی است به دسته آن فشار آورند تا دردی شدید و جانخراش به او وارد آورد و مردی که اداره این درد را در اختیار دارد و از آن برای بازآموزی او استفاده میکند همان او،براین است –او،براینی که وینستون ابداً احساس نمیکند خیانت کرده باشد، و همواره احساسی غریبی وینستون را به او پیوند میدهد؛ او،براینی که برایش توضیح میدهد: «ما فرد از آیینبرگشته را به سبب آنکه در برابر ما پایداری نشان میدهد از پای درنمیآوریم. او را تا وقتی که مقاومت به خرج میدهد هرگز از بین نمیبریم. ارشادش میکنیم، روح او را به چنگ میآوریم و به آن شکل دیگری میدهیم... او را، پیش از اینکه بکشیم، به یکی از افراد خودمان بدل میکنیم.» با وجود همه اینها، وینستون نمیپذیرد، ارشاد نمیشود. بالأخره او را به اتاق شماره 101 میبرند و این محلی است اختصاصیافته به اِعمال این اصل که «برای هر فرد چیزی وجود دارد که او نمیتواند تحمل کند، نمیتواند نظاره کند». و وینستون قادر نیست قفس پر از موشهای گرسنهای را ببیند که به یاری دستگاهی به شکل نقاب، روی صورتش گذاشته میشود تا موشها او را بخورند. او فریاد میزند: «این کار را با جولیا بکنید! با من نه!» از این پس، او درهمشکسته است. دیگر چیزی از او نمیخواهند، او را رها میکنند، و او آزاد است که به دلخواه خود در خیابانها بگردد. او حتی جولیا را هم ملاقات میکند، ولی آن دو بدون اشارهای به اعتراف به خیانت متقابلشان از هم جدا میشوند؛ دیگر هیچچیز نمیتواند آن دو را به هیجان بیاورد یا به هم پیوند دهد. سپس، شبی که وینستون بدون دقت به اخبار پیروزی گوش سپرده است، ناگهان احساس میکند که شکش به یقین شادمانه بدل میشود. میبیند که در راهرویی با سنگفرش سفید پیش میرود و نگهبان مسلح پشت سرش در حرکت است؛ احساس میکند گلولهای که آن همه در انتظارش به سر میبرد در پشت کلهاش فرو میرود. به چهره «برادر ارشد» مینگرد و محبت شدیدی وجودش را پر میکند: «نبرد به پایان رسیده بود. او بر خود پیروز شده بود. برادر ارشد را دوست میداشت.»
این رمان هجایی ضد توتالیتاریسم شاید گالیور (9) (سفرهای گالیور) روزگار ما باشد. این، در درجه اول، به سبب ادراک رمان است که به همین که انتقادی احساساتی و مختصر باشد اکتفا نمیکند، بل چیزی را که اساس اجتماع ماست ماهرانه مورد تمسخر قرار میدهد؛ زبان وتاریخ را؛ سپس به سبب درستی مفرط منطق گسترشها و ویژگیها، منطقی که به تخیل رمان قدرت هذیانآلود صورت جلسه واقعیتی چنان مطلق را میدهد که ارزش اسطورهای پیدا میکند.
1.George Orwell (Eric Arthur Blair) 2.Oceania 3.Winston Smith
4.Eurasia 5.Estasia 6.Julia 7.Emmanuel Goldstein 8.O’Brien 9.Gulliver
قاسم صنعوی. فرهنگ آثار. سروش.
منبع:سایت کتاب نیوز
Metalzadeh
16-10-2008, 20:18
سلام
جای همچین تاپیکی خالی بود
ممنون از مطالب مفیدی که گذاشتید
من شاید 5 سال پیش این دو کتاب یعنی مزرعه ی حیوانات که یعضی جاها او اون به عنوان قلعه ی حیوانات یاد میشه و 1984 رو خونده بودم
فکر نکنم کسی تو دنیا این کتاب ها رو خونده باشه و مدتی حتی کوتاه به فکر فرو نرفته باشه و با دید دیگری به دنیای اطرافش نگاه نکرده باشه
خوب گفتنی ها گفته شده من هم خوشم نمیاد زیاد حرف بزنم
میرم فیلم رو دانلود کنم ;)
باز هم ممنون
موفق باشید
bleu2u4u
18-10-2008, 23:32
رو خونده بودم
فکر نکنم کسی تو دنیا این کتاب ها رو خونده باشه و مدتی حتی کوتاه به فکر فرو نرفته باشه و با دید دیگری به دنیای اطرافش نگاه نکرده باشه
يه مدت كه چه عرض كنم اين كتاب نزديك 2 ماه منو ديونه كرده بود
هيچ وقت با اين همه اين سختي يه كتاب رو نخونده بودم
بعد از 20 صفحه اول نميتونستم بيشتر از 5 صفحه در روز بخونم
بعد از خوندنش حالم بعد ميشد . تاثير گذارترين كتاب عمرم مزرعه حيوانات
hessam13736
19-04-2009, 12:22
دوست عزیز سلام
می خواستم کمکم کنید تا شخصیت های این دو کتاب رو در واقعیت بشناسم
ممنون
Shamal80
27-05-2009, 15:09
سلام
با تشكر از مطالب جامع شما درباره اورول مي خواستم بدونم آيا رمان 1984
Shamal80
27-05-2009, 15:16
سلام
با تشكر از مطالب جامع شما درباره اورول مي خواستم بدونم آيا رمان 1984 در ايران ترجمه و چاپ شده؟
m-narvan
03-07-2009, 16:41
به نظر من 1984 رو حتما همه باید بخونن واقعا عالیه مخصوصا دیالوگ های بین بازجو وزندانی.
من به قلعه حیوانات ترجیحش میدم و احساس میکنم که عمیق تر هست
m-narvan
03-07-2009, 16:45
بله ترجمه فارسیش رو هست
SIR MAMAD
02-09-2009, 14:36
۱۹۸۴، شاهکاری که جورج اورول را کشت!
مقدمه: این روزها، هنگامی که برگردانهای بسیاری از کلاسیکهای ادبی و کتابهای روز را ورق میزنید، اثری از مقدمه و بیوگرافی نویسندهاش و یا نقدی در مورد رمان نمیبینید و در معدود کتابی، عکسی از نویسنده میبینید.
نمیدانم این سنت نافرخنده به چه سبب، در بازار کتاب ایران رواج یافته است. آیا ناشرها میخواهند، در هزینه چاپ کتاب با منتشر نکردن ۱۰ صفحه مقدمه صرفهجویی کنند یا کنجکاوی خوانندهها را دست پایین ارزیابی میکنند.
در هر صورت، آشنایی با زندگینامه نویسنده و خواندن نقدی خوب در مورد یک رمان، میتواند به کلی نگرش خواننده را نسبت به آن تغییر دهد و شوقی دوچندان در او برای خواندن رمان ایجاد کند. دانستن اینکه یک رمان در چه بازه زمانی و در کدام جغرافیا نوشته شده است و چه عواملی در نگارش آن سهیم بودهاند و نویسنده تحت چه الهاماتی کاراکترهای آن را خلق کرده است، از اهمیت زیادی برخوردار است.
۱۹۸۴، یکی از شاهکارهای مسلم ادبیات جهان که تأثیر زیادی در فرهنگ عامه و رسانهای جهان گذاشته است، یکی از کتابهای مورد علاقه من است. امروز در گاردین مقاله جالبی در مورد این رمان منتشر شده بود. بد ندیدم همزمان با مطالعه مقاله، خلاصهای از آن را برای شما هم در وبلاگ بنویسم.
بسیار از ما، تصوری از مصائب و دشواریهای که یک نویسنده برای نوشتن و مهیا کردن یک رمان بر خود هموار میکند، نداریم، اما مطالعه این پست میتواند دورنمایی از تلاشهای نویسندگان آثار ادبی برای انتشار افکارشان بدهد:
در سال ۱۹۴۶، سردبیر نشریه آبزرور Observer، «دیوید آستور»، یک خانه روستایی را در محل دورافتادهای در اسکاتلند به «جورج اورول» قرض داد، تا او در آن کتاب مشهورش یعنی ۱۹۸۴ را بنویسد. این کتاب یکی از مشهورترین کتابهای قرن بیستم شد، اما اورول چگونه و در چه شرایطی این شاهکار را نوشت؟
«یکی از روزهای بسیار سرد ماه آوریل بود و ساعتها برای اعلام ساعت، سیزده بار نواختند.»
این سطر اول رمان ۱۹۸۴ است، رمانی که ۶۰ سال از زمان انتشارش میگذرد.
شاید فکر کنید که اورول بی هیچ دشواری و رنجی این کتاب را به رشته نگارش درآورده است، اما اگر فقط نگاهی به دستخط اولیه کتاب بیندازید، آثار وسواس و آشفتگی فکری او، با نوشتههایی به رنگهای مختلف و اصلاحات متعدد، نمودار است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
۱۹۸۴
رمانی است که هیچگاه کهنه نمیشد و داستان آن برای ابد تازه جلوه میکند و هر کسی گمان می کند که کتاب برای عصر او نوشته شده است. با ۱۹۸۴، اصطلاحاتی مانند «برادربزرگ» به واژههای روزمره مردم و مطبوعات تبدیل شدند.
۱۹۸۴ تا به حال به بیش از ۶۵ زبان مختلف برگردان شده است و میلیونها نسخه از آن به فروش رسیده است و در نتیجه آن، جورج اورول به جایگاه ممتازی در ادبیات جهان رسید.
«جهان اورولی»، هماینک اصطلاحی است که به صورت خلاصه توتالیتاریسم و نظامهای سرکوبگر را توصیف میکند. ۱۹۸۴ رمانی است که داستان وینستون اسمیت را روایت میکند، فردی که نماد یک شهروند عادی دگراندیش در دنیاهای اورولی است.
ایده ۱۹۸۴ چگونه در ذهن اورول شکل گرفت؟
ایده ۱۹۸۴ که اورول تا مراحل پایانی نگارش آن قصد داشت، نام «آخرین مرد اروپا» را بر آن بنهد،. از زمان جنگهای داخلی اسپانیا به سر اورول افتاد و بنمایه اصلیاش در طی سال های ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۴ در او شکل گرفت ، یعنی زمانی که او و همسرش «ایلین» یک فرزندخوانده به نام ریچارد اختیار کردند.
اورول خود میگوید که تا حدی هم تحت تأثیر اجلاس تهران در سال ۱۹۴۴ قرار گرفت که در ان استالین و روزولت و چرچیل در مورد سرنوشت جهان تصمیم گرفتند و به نوعی دنیا را بین خود تقسیم کردند.
اورول از سال ۱۹۴۲ به عنوان منتقد ادبی برای دیوید آستور در آبزرور کار میکرد و بعدها خبرنگار این نشریه شد. آستور، رکگویی، درستکاری و نجابت اورول را میستود و در سالهای دهه ۴۰ میلادی حامی او محسوب میشد. این دوستی نقشی تعیینکننده برای نگارش ۱۹۸۴ بازی کرد. پیش از این هم همکاری اورول و آبزور، کمک زیادی به نوشته شدن مزرعه حیوانات کرده بود.
آمیزهای از تخیل و روزنامهنگاریهای اورول باعث خلق رمان پیچیده و تاریک ۱۹۸۴ شد. جو لندن برای نوشته شدن ۱۹۸۴ مناسب نبود، مرگ همسر اورول هم که زیر بیهوشی در جریان یک عمل جراحی ساده درگذشت، عرصه را بیش از پیش بر اورول تنگ کرده بود.
اورول برای تاب آوردن جدایی زودهنگام از همسرش، به کار بیش از اندازه روی آورد. طوری که تنها در سال ۱۹۴۵ بیش از ۱۱۰ هزار کلمه برای ناشران مختلف نوشت که شامل ۱۵ کتاب برای آبزرور بود.
آستور، عمارتی در یک روستای دورافتاده در اسکالند به نام ژورا Jura داشت. در می ۱۹۴۶ اورول به این روستا سفر کرد.
این سفر ، سفر مخاطرهآمیزی بود چرا که وضعیت سلامت اورول خوب نبود. زمستان ۱۹۴۶ - ۱۹۴۷، یکی از سردترین زمستانهای قرن بیستم بود.
شهرتی که مزرعه حیوانات برای اورول به ارمغان آورده بود، مشغله او را بسیار زیاد کرده بود، همه از او میخواستند که سخنرانی کند و در همایشهای مختلف شرکت کند، بنابراین آزادیای که کار در یک مکان دورافتاده برای او دربرداشت، موهبتی برایش به حساب میآمد.
اما همانگونه که اورول در مقالهای با عنوان «چرا مینویسم» شرح داده است، زایش و خلق یک کتاب، مستلزم شرکت در چالش و تقلایی سخت است. تقلایی که از بهار ۱۹۴۷ تا زمان مرگش در سال ۱۹۵۰، او را درگیر کرد.
خانهای که در آن اقامت داشت، چهار اتاق خواب و یک آشپزخانه بزرگ داشت. زندگی او در این خانه ساده و حتی ابتدایی بود. برقی در کار نبود و اورول از گاز ذغال سنگ برای پختن و گرم کردن آب استفاده میکرد. یک رادیویی که با باتری کار میکرد، تنها وسیله اتصال او با دنیای خارج بود.او با خودش تنها یک چادر، یک میز و چند صندلی و قوری و ظرف آورده بود.
مردمان محلی او را نه با نام ادبیاش بلکه با نام حقیقیاش یعنی «اریک بلیر» میشناختند، یک مرد بلندقد و لاغرمردنی و غمگین که میخواهد زندگی را تاب بیاورد.
آمدن فرند شیرخوار و کمکی که پرستار بچه به او در انجام کارهای معمول روزانه میکرد، کمک شایانی به او کرد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در پایان می ۱۹۴۷ ، اورول در نامهای به ناشرش گفت که تصور میکند یک سوم پیشنویس کتاب را نوشته باشد. او تخمین میزد که بتواند تا اکتبر نوشتن پیشنویس را به پایان برساند و با صرف ۶ ماه وقت، نسخه آماده چاپ را تحویل دهد. اما یک حادثه بد همه چیز را به هم زد، در تابستان وقتی او و فرزندش به همراه تعدادی از دوستان سوار قایق بودند، قایق آنها به گردابی افتاد و آنها تا آستانه غرق شدن پیش رفتند. وضعیت سلامت اورول به خطر افتاد و او که ریههایش پیش از این هم مشکل داشتند، بیمار شد.
با این همه، او با سرعت فوقالعادهای کار میکرد و بازدیدکنندگان از خانه ییلاقی او صدای بیوقفه ماشین تحریر او را در آن زمان به یاد میآورند. با این همه کار، مشکلات سلامتی او تشدید شد، اورول دچار التهاب ریه شد و سرانجام مشخص شد که مبتلا به سل شده شده است.
در سال ۱۹۴۷، هنوز سل درمان قطعی نداشت و پزشکان تنها هوای تازه و رژیم غذایی را برای بیماران تجویز میکردند، اما در آمریکا داروی آزمایشی به نام استرپتومایسین، تازه روی بیماران مبتلا به سل آزمایش میشد. آستور ترتیب ارسال این دارو را از آمریکا داد.
از آنجا که تازه آزمایش روی دارو شروع شده بود، دوز بیش از اندازهای از دارو به اورول داده شد و در نتیجه او به عوارض دارو مانند زخمهای حلق، ریزش مو، پوسته پوسته شدن پوست مبتلا شد. اما سه ماه پس از شروع دارو، در مارس ۱۹۴۸، علایم بیماری سل در او از بین رفت. اورول در نامهای استفاده آزمایشی خود را از این دارو به ماتند غرق کردن یک کشتی برای خلاص شدن از شر موشهای انبار، توصیف میکنند.
اما اصرار ناشر برای آماده شدن رمان قبل از پایان سال، ضربهای دیگر را به او وارد آورد. اورول مجبور شد به خود فشار وارد بیاورد مجددا به ژورا برگردد و با ضعف بدنی مشغول نوشتن شود.
بازنویسی کتاب از روی پیشنویس هم برای او چالشی محسوب میشد. در همین زمان بود که در مورد عنوان کتاب دچار تردید شد، تا پیش از این او می خواست نام «آخرین مرد اروپا» را بر روی کتاب بنهد، اما درباره انتخاب نام ۱۹۸۴ دچار تردید شده بود.
مهلت اورول در حال اتمام بود و وضعیت سلامتی او روز به روز بدتر میشد، تایپ کردن کتاب برای او واقعا دشوار بود و او احتیاج به یک تندنویس داشت. اما پیدا کردن چنین تندنویسی هم مشکل بود. اورول مجبور شد ماشین تحریر کهنهاش را به تختخواب ببرد و به ضرب قهوههای پی در پی و چای غلیظ و در زیر نور چراغ پارافینی روز و شب کار کند.
سرانجام در سیام نوامبر سال ۱۹۴۸ نگارش کتاب تمام شد. در نیمه ماه دسامبر نسخه تاپ شده کتاب به ناشر رسید، در همین زمان اورول به آسایشگاه مسلولین منتقل شد، کاری که به عقیده خود در صورتی که نگارش کتاب در کار نبود، باید دو ماه قبل انجام میداد.
اما ناشر کتاب یعنی «واربرگ» کیفیت کتاب را بسیار بد ارزیابی کرد و جایی نوشته بود که اگر ۱۵ تا ۲۰ هزار نسخه از کتاب به فروش نرسد، لایق مردن است.
در بهار اورول دچار خلط خونی شد. سرانجام در هشتم ژوئن سال ۱۹۴۸، رمان ۱۹۸۴ منتشر شد و چند روز بعد هم در آمریکا از زیر چاپ درآمد. رمان، در سطح جهان به عنوان یک شاهکار مطرح شد. حتی وینستون چرچیل در آن زمان به پزشکش گفته بود که این کتاب را دو بار خوانده است.
اما همزمان، وضعیت سلامتی ارول روز به روز بدتر میشد در ۲۱ ژانویه ۱۹۵۰ او دچار خونریزی شدید ریوی شد و در تنهایی در حالی که بیش از ۴۶ سال سن نداشت، درگذشت.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از روی رمان ۱۹۸۴، دو برداشت سینمایی انجام شده است، اقتباس مشهورتر در سال ۱۹۸۴ به نمایش درآمد. در این فیلم به کارگردانی مایکل ردفورد، جان هارت و ریچادر برتون نقشآفرینی میکنند. اما پایان این فیلم با رمان متفاوت است، راستش من پایان تلخ و سیاه کتاب را بیشتر دوست دارم، پایانی که مزه تلخش را وقتی درک میکنید که کتاب را به تمامی خوانده باشید:
«پاهای وینستون در زیر میز بیاختیار حرکت میکردند، از جایش تکان نخورده بود، ولی در فکر داشت میدوید، با جمعیت بیرون همراه بود و از شادی فریادهای کرکننده سر میداد. دوباره به تصویر برادربزرگ نگاه کرد. غولی که جهان را در چنگ داشت! صخرهای که لشکریان آسیا بیهوده خود را به آن میکوبیدند! او میاندیشید که چگونه ده دقیقه پیش، فقط ده دقیقه پیش هنگامی که هنوز نمیدانست اخبار رسیده از جبههها حاکی از پیروزی یا شکست است، قلبش همچنان سرشار از ابهام و احساسات متناقض بود. اه، چیزی بیش از ارتش اوراسیا معدوم شده بود! از اولین روز دستگیریش در وزارت عشق، خیلی چیزها در وجودش تغییر کرده بود، اما هنوز، آخرین، حیاتیترین و شفاپخشترین تغییر صورت نگرفته بود.
صفحه سخنگو همچنان درباره اسیران، غنایم جنگی و کشت و کشتار صحبت میکرد، اما همهمه بیرون کمی آرام شده بود. مستخدمها به کارهایشان مشغول شده بودند. یکی از آنها با بطری جین نزدیک شد. وینستون که در رؤیای خود غرق بود به پر شدن گیلاسش توجهی نشان نداد. دیگر نمیدوید و یا از خوشحالی فریاد نمیزد. به وزرات عشق فکر میکرد، همه چیز را فراموش کرده و روحش به پاکی برف شده بود. در دادگاه عمومی و در جایگاه متهم، مشغول اعتراف کردن و نام بردن از افراد مختلف بود. در حالی که یک نگهبان مسلح پشت سرش بود، از راهروهای پوشیده از کاشیهای سفید چنان می گذشت که گویی زیر آفتاب قدم میزند. گلولهای که مدتها انتظارش را میکشید، داشت به مغزش نزدیک میشد.
به آن چهره غولآسا خیره شد. چهل سال طول کشید تا فهمید زیر آن سبیلهای سیاه چه لبخندی پنهان است. چه سو تفاهم و کجفهمی احمقانهای! چهقدر خودسری و نادانی، که دست رد به سینه پرعطوفت او زدی. دو قطره اشک که بوی جین میداد از چشمهایش به روی بینی فروغلتید. اما چیزی نبود، چه باک، همه چیز رو به راه بود و جنگ به آخر رسیده بود. در مبارزه با خود پیروز شده شده بود. به برادربزرگ عشق میورزید.»
یک پزشک
::::::
منبع دقیق رو نیافتم.
این کتاب انصافا برای ما است
ادم هایی هستند در دنیا و در کشور خودمون
که برای احقاق حقوق مسلم وانسان و حتی غریزیشون تلاش می کنند
مرور شخصیت هایی که
مبارزه می کنن...نترس می شن..گرفتار می شن... عاشق می شن...از خود متنفر می شن...و غیب می شن.
گرچه خیلی کم رمان می خونم ولی بین همون کن این از عالی ترینشون هست و رمز موفقیتش در همزاد پنداری با نسل ها در شخصیت ها و به خصوص ارنباط با فضایی که در داستان وجود داره.
و شاید بسیار منطبق بر همین کشور ایران.................xدر حال و در گذشته
و گذشته برای بسیاری از کشور ها.
pandemonium
08-10-2009, 02:18
من کتاب قلعه حیوانات-مزرعه حیوانات- رو در گذشته خوندم و بسیار شگفت زده شدم و تاثیر گرفتم...
از بهترین کتابهاییست که در عمرم خوندم .
---------
قصد دارم رمان 1984 رو هم بخونم .
واقعا حیفم میاد ارزش شاهکارهای جورج اورول با ترجمه ضعیف پایین بیاد .
لطفا بهترین ترجمه موجود در بازار از کتاب 1984 رو معرفی کنید .
اون ترجمه از کی هست و از چه انتشاراتی ؟؟
بانو . ./
18-05-2014, 22:17
.
در اقلیّـت بـودن ، حتّـــي اگـــــر یـک نفـــر بـاشــی ، مـوجـب نمـي شـود خـود را دیـوانــــه بپنــداري. اگـــــر بیـن ِ حقیقــت و دروغ قــــرار گـرفتـــــي و حتّـــي در مقـــابـل ِ تمــــــام ِ جهـــــان ایستــادي و حــقّ را زیـــر ِ پـا نگــــذاشتـي دیـوانــــه نیستـی...
.
" 1984"
.
vBulletin , Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.