مشاهده نسخه کامل
: گنبد های نمکی ...
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
(1)كلياتي در مورد گنبد هاي نمكي :
بطور کلي برجستگيهايي که توسط نمک به علت حرکات و بالا آمدن آن ايجاد ميگردد، گنبد نمکي (Saltdom )ناميده ميشود. بديهي است اشکال خارجي تمامي گنبدهاي نمکي يکسان و يک شکل نبوده و بستگي به سنگهاي پوششي آن و ميزان فشار دروني آن دارد. به عبارت ديگر گنبد نمکي عبارت است از ساختمان زمين شناسي گنبدي شکلي که هسته آن از نمک تشکيل شده است. از نظر مکانيسم تغيير شکل ، تغيير شکل از نوع پلاستيکي است. حرکت اينگونه مواد پلاستيکي سبب ايجاد چينهاي دياپيري ميشود و به همين جهت از نظر زمين شناسي ساختماني نيز قابل مطالعه و بررسي است.(1)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
الف) مقطع گنبد نمكي با هسته نمكي مشخص
ب) برش افقي از يك گنبد نمكي كه هسته و سنگ پوشش آن مشخص است .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ساختهاي گنبدي در نتيجه نيروهاي قائم كه از پايين به بالا اثر مي كنند، تشكيل مي شوند. از مهمترين اين ساختار ها مي توان به گنبدهاي نمكي اشاره كرد
اين گنبدها بر اثر ناپايداري ثقلي لايه هاي با چگالي كمتر(نمك يا ساير مواد تبخيري) كه توسط سنگهاي چگالتر پوشيده شده است، به وجود ميآيد. به دليل وجود مخازن نفتي، منابع سولفيدي پتاس، آهن و نمك داراي ارزش اقتصادي هستند(17)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شكل 2: تشكيل گنبد نمكي با اعمال فشار از قسمت زيرين لايه نمك
اجزاي گنبدهاي نمکي
هر گنبد نمکي شامل يک هسته مرکزي است که از نمک تشکيل شده و بخشي که اطراف هسته مرکزي را احاطه ميکند و از سنگهاي رسوبي محلي تشکيل مي گردد كه معمولا از رسوبات نمکي هسته مرکزي جوانتر است .
در بيشتر گنبدهاي نمکي ، سطح فوقاني بوسيله طبقات رسوبي پوشيده شده و تشکيل پوششي را ميدهد که به آن پوش سنگ ميگويند. در بعضي از گنبدهاي نمکي ، ضخامت پوش سنگ به چند صد متر ميرسد و بعضي از گنبدهاي نمکي نيز فاقد پوش سنگ است. مثلا گنبد نمکي قم که در شمال ارتفاعات زنگار منطقه قم قرار دارد، فاقد پوشسنگ است. پوش سنگها معمولا از سنگهاي آهکي ، ژيپس و انيدريت تشکيل ميشود. در بعضي موارد پوش سنگ حاوي ذخايري از مواد گوگردي است.(1)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شکل گنبد نمکي :
از نظر جکسون و تالبوت (1986) ، ساختمانهاي نمکي ممکن است به صورت تاقديس نمکي (Salt anticlines) بالشهاي نمکي (Salt pillows) ، برجستگيهاي تيغه مانند نمکي (Saltridges) امواج نمکي (Salt Waves) ، استوکهاي نمکي (Salt stocks) و غيره باشد. شکل گنبد نمکي متغير است. ديواره بسياري از گنبدهاي نمکي داراي شيب زياد در حدود 80 تا 90 درجه به طرف خارج است. گنبدهاي نمکي متقارن ، کمياب و اغلب گنبدها نامتقارن و شيب ديوارهها در جهت مختلف متفاوت است. مقطع بيشتر گنبدهاي نمکي نزديک به دايره و در بعضي از گنبدها بيضي شکل است. گسترش افقي گنبدها بسيار متغير و اغلب چندين کيلومتر است. (1)
در زير اشكال متنوعي از گنبد نمكي تصوير شده است :
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
انواع گنبدهاي نمکي از نظر عمق سطح فوقاني
• گنبدهاي نمکي کم عمق :
معمولا سطح فوقاني اين گنبدها از سطح زمين کمتر از يک کيلومتر است. مانند گنبدهاي نمکي ايران.
• گنبدهاي نمکي داراي عمق متوسط :
سطح فوقاني آنها بين يک يا 1.5 کيلومتري سطح زمين قرار دارد.
• گنبدهاي نمکي عميق :
فاصله آنها از سطح زمين از 1.5 کيلومتر متجاوز است. اطلاعات حاصل از حفاريها نشان ميدهد که بعضي از گنبدهاي نمکي در اعماق بيش از 3000 متر از سطح دريا توسعه دارد. (1)
مکانيسم تشکيل گنبدهاي نمکي
حرکت نمک با توجه به خاصيت شکل پذيري آن به سمت بالا به علت ضخامت قابل توجه طبقات روي آن است و اين ضخامت بايد به اندازهاي باشد که نيروي محرکهاي جهت جابجايي آن بوجود آيد. بنابراين سرعت حرکت نمک نميتواند در همه جا يکسان باشد. در اين صورت با حرکت نمک به سمت بالا قدرت و نيروي محرکه فوق کاهش پيدا کرده و با افزايش بار ، رسوبات نمک حرکت قايم خود را ادامه ميدهد. اين حرکت ميتواند در هر سال از 0.1 تا يک ميليمتر باشد. (1)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شكل6: مدل حركت نمك به سمت لايه هاي بالايي [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] رفتار دياپيري گنبدها تنها به گنبدي شدن ختم نميگردد يعني دياپيريسم صرفاً بمعني گنبدي شدن رسوبات تبخيري نيست بلكه دياپيريسم در واقع يك مكانيسم حركتي چرخشي خلاف نيروي ثقل است. بعبارت ديگر حالات مختلف شكلپذيري بسترهاي نمكي ميتواند زاييده عملكرد دياپيريسم باشد در صورتيكه جريانهاي تكتونيكي اعمال شده را يكسو نماييم يعني فرض كنيم بر حوزه تبخيري فقط در يك جهت نيرو وارد ميشود در آنصورت بهنگام عمل دياپيريسم حوزه ميل دارد در جهت ديگر فرار نمايد، لذا در آخر بصورت صفحات كشيده شده و يا بصورت تزريقهاي نمكي، آپوفيزهاي نمكي، سوزنهاي نمكي و غيره در سطح زمين تظاهر كند.(اسپهند1369)
شرايط فيزيكوشيميايي در تشكيل دياپيرهاي نمكي:
عواملي كه در انعقاد هسته دياپيريسم دخالت دارند متعددند و اصولاً شرايط فيزيكي و ترموديناميكي حاكم بر حوزههاي نمكي شامل نقطه ذوب، انجماد، چگالي، تغييرات فشار، حرارت در شكل گيري و حركت دياپيريسم موثر هستند.
چگالي نمك: تغييرات چگالي از يك نمك به نمك ديگر مثلاً از قطب كلروره بطرف قطب سولفاته و يا كربناته و غيره كاملاً در پديدهها لوكنيزه موثر ميباشند.
حرارت در اثر فرونشستن و انباشتگي (Loading) رسوبات رويي در عمق افزايش يافته و نمك بعلت بالا بودن ظرفيت حرارتي ويژه و ضريب انتقال حرارتي پايين ميتواند در كنسرو كردن حرارت نقش بسزايي داشته باشد بنحوي كه مواد چسبنده رسي بصورت قطعات پخته آجر مانند ديوارههاي حفاظتي براي گنبدهاي نمكي خواهند بود. حرارت بطور كلي در جريان پروسه دياپيريسم در استوكهاي نمكي متمركز ميگردد.
حوزههاي تبخيري با داشتن مقاديري آب بصورت يك الكتروليت فعال عمل منيمايند كه در شرايط داغ باعث تفكيك يونهاي –Cl و –F و Br گرديده و در اثر وجود كاتيونهاي آهن و سيليس تمايل زيادي به جذب عناصر شديداً الكترونگاتيف از خود نشان ميدهند و اين جذب بطرف قطبهاي بشدت الكتروپوزيتيف بسيار سريع صورت ميگيرد. در شرايط دياژنز آب بسيار زيادي در حوزههاي تبخيري نمكي وجود دارد و نمك اساساً تمايلي به انعقاد و تشكيل هسته را ندارد و زمانيكه ميزان آب حوضه رسوبي در نتيجه بالارفتن دما و فشردگي رسوبات و عمل اينفيلتراسيون كاهش مييابد جريانهاي الكتروليتي ، قطبي ميگردند. يعني محيطهاي الكتروليتي بسمت قطبهاي ولكانيكي جذب ميگردند و يك مكانيسم چرخشي در محلولهاي نمكي و داغ بوجود ميآيد.
اعمال درجه حرارت بر حوزههاي تبخيري بر دو گونه است يكي حرارت حاصل از انباشتگي رسوب، ديگري حرارت حاصل از عمل نيروهاي فشاري ـ مماسي كه در هسته مركزي دياپير نمكي كنسرو ميشود. و چرخشي شبيه جريانهاي جابجايي را بوجود ميآورد و برخلاف تصور اساساً نمك در جهت خلاف نيروي ثقل حركت نميكند ولي در شرايط مايع (Liquid stae) ميتواند با استفاده از كاپيلاريته رسها در جهت خلاف نيروي ثقل بطرف بالا صعود نمايد.
خاصيت روانگري (Viscosity) . در اكثريت قريب باتفاق گنبدهاي نمكي انواع رسها و مواد آرژيلي در ساختار گنبد دخالت دارند كه باعث بالا رفتن ميزان چسبندگي تا ميزان 35 الي 42 كيلوگرم بر سانتيمتر مربع بوده و از طرفي مواد كربناته و نمكها فاقد روانگري هستند و بوسيله سيماني از مواد رسي محصور ميگردند.
فشار و حرارت
در اثر افزايش وزن رسوبات فوقاني گاهي بضخامت بيش از 10 هزار متر و فشردگي آنها باعث تغييرات درجه حرارت و در نتيجه اعمال نيروهاي زمين ساختي و تنشهاي فشاري ـ مماسي و تغييرات حرارتي مي شود كه موجب ذوب مجدد و تبلور دوباره و3 تغيير آرايش كانيهاي سنگ و دگرگوني رسوبات قديمي و جوان ميگردد . ايجاد حرارت و تمركز آن در هسته مركزي دياپير باعث تغيير فازهاي سه گانه در عبور جسم از حالت جامد به حالت مايع و بخار مي گردد . با تغييرات ديفرانسيلي فشار نيز بعلت خميري بودن مواد همراه نمك در اثر اعمال فشارهاي نامتعادل رسوبات رويي، تغيير شكلهاي گوناگون بوجود ميآيد.
منشا گنبدهاي نمکي
در نقاطي که گنبدهاي نمکي يافت ميشود، اغلب در زيرزمين لايههاي ضخيمي از نمک موجود مي باشد که به لايههاي تغذيه کننده گنبد نمک موسوم است. ضخامت اين لايههاي نمک متفاوت و در موارد استثنايي از هزار متر بيشتر است. به نظر نتلتن (Nettelton) اگر در بالاي يک طبقه نمک اصلي ، تاقديسي با شيب بسيار ملايم وجود داشته باشد حرکت نمک به طرف بالا شروع ميشود و نمک از لايههاي تغذيه کننده بيرون کشيده ميشود. عاقبت نمک، در طبقات نمکدار مجاور ممکن است به اندازهاي نازک و فشرده شود که افزايش بيشتر نمک غيرممکن گردد. نازک شدن طبقات نمکدار موجب فرو نشستن طبقات رويي آنها و ايجاد شيب به طرف خارج از گنبد ميشود.
ضخامت لايههاي تغذيه کننده نمک متفاوت است و يکي از راههايي که براي تعيين ضخامت اين لايهها بکار ميرود، تعيين گودي ناوديسهاي کناري گنبدهاي نمک است.
مراحل تشکيل گنبد نمکي
• تشکيل طبقات با شيب ملايم.
• تشکيل تاقديس ساده گنبدي شکل.
• تشکيل گنبد نمکي حقيقي. (1)
تشكيل گنبدهاي نمكي را مي توان به صورت ديگري نيز توضيح داد :
مراحل تشكيل ساختمان گنبد نمكي:
1) پوشيده شدن لايه هاي نسبتا ضخيم نمك به وسيله يك يا چند لايه رسوبي
2) تشكيل طبقات با يك شيب ملايم
3) ايجاد تاقديس ساده گنبدي شكل همراه با شكستگي ها و گسلها
4) نفوذ نمك به داخل شكستگيها و تشكيل گنبد.
منشا تشكيل گنبدهاي نمكي:
در اين مورد نظرات متفاوتي وجود دارد كه ار آن جمله:
الف - عدهاي عقيده دارند كه نيروهاي تكتونيكي عامل اصلي حركت گنبدهاي نمكي است و دليل آنرا وجود رابطه تقارني بين محور چين خوردگيها و گنبدهاي نمكي مي دانند.
ب- برخي معتقدند گنبدهاي نمكي مستقل از نيروهاي تكتونيكي شكل گرفته و علت آنرا اختلاف چگالي بين نمك و رسوبات اطراف آن ميدانند.
ج- عدهاي علت اصلي نمك را حركت رو به پايين رسوبات پيرامون توده سنگ مي دانند. يعني به نظر آنها اصولا نمك هيچ حركتي ندارد.(17)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شكل 7 : تشكيل گنبد نمكي به دليل اختلاف چگالي
اشکال مختلف گنبدهاي نمکي (Salt dom) يا (Diapiricfolds)
• گنبدهاي نمکي متقارن :
کمياب تر بوده و شيب آنها در طرفين تقريبا مساوي است.
• گنبدهاي نمکي نامتقارن :
اين گنبدها فراوان تر بوده و شيب دامنه اطراف آن نامساوي است. شکل کلي مقطع عرضي گنبدهاي نمکي بيشتر دايره و در برخي از آنها بيضي شکل است و گسترش آن در روي زمين از 500 متر تا 8 کيلومتر (در آمريکا) و در شمال شرقي درياي خزر بين 5 تا 12 کيلومتر گزارش شده است. (1)
پديدههاي مؤيد جريان و شکل پذيري نمک در گنبدهاي نمکي
• حرکت نمک به صورت يخچال در اطراف گنبد.
• انحنا و گنبدي شکل شدن طبقات روي نمک در گنبدهايي که نمک آنها هنوز به سطح زمين نرسيده اند.
• وجود کلاهک (Cap rock) در روي گنبدهاي نمکي.(1)
(2) تاثير گنبدهاي نمكي از نظر زيست محيطي
يكي از مهمترين محدوديتهاي منابع آبهاي سطحي در ايران مشكل شور شدن بر اثر عوامل مختلف طبيعي است . از جمله عوامل طبيعي كه باعث پايين آمدن كيفيت آبهاي سطحي ميشود سازندهاي زمين شناسي شوره ، مخصوصاً گنبدهاي نمكي ، است .(2) لذا در استان هايي از كشور كه رخنموني از گنبد هاي نمكي وجود دارد و آبهاي سطحي نيز از مجاورت اين سازندها عبور مي كند با تغيير در كيفيت آب رودخانه مواجه هستيم .از جمله مهمترين استان هايي كه گنبد هاي نمكي به تعداد فراوان در آنها يافت شده استان هاي فارس ، هرمزگان ، خوزستان و سمنان است كه بيشترين گنبدهاي نمكي ايران را در خود جاي داده اند . رودخانه شور دهرم از جملة مهمترين منابع آبهاي سطحي در استان فارس است كه از زير حوضههاي رودخانه" مند" مي باشد كه جزيي از حوضة آبريز خليج فارس و درياي عمان محسوب ميشود . با توجه به همبستگي بين طول آبراهههاي با رتبههاي مختلف از تشكيلات تبخيري شور گچساران با ميزان شوري رودخانه(در حدود 3 تا 9 درصد )شوري زير حوضههاي پايين دست رودخانه شور دهرم مربوط به اين تشكيلات است . شعبه اصلي رودخانه با رتبه 6 از ميان گنبد نمكي دهرود عبور مينمايد پس از آن رودخانه فصلي" كنار سياه" با عبور از گنبد نمكي كنار سياه به آن ميپيوندد و در نهايت شاخة خوراب كه گنبد نمكي خوراب در انتهاي آن واقع شده ، با عبور از اين گنبد نمكي به شعبه اصلي رودخانه ميپيوندد . در مجموع در حدود 95 درصد از شوري رودخانه از گنبدهاي نمكي سه گانه ذكر شده تأمين ميشود و به همراه سازندهاي تبخيري شور و چشمههاي شوري كه خود از گنبدهاي نمكي سرچشمه ميگيرند بطور متوسط سالانه در حدود 170000 تن املاح كه بيش از 70 درصد آن را نمك تشكيل ميدهد وارد رودخانه ميشود و باعث غير قابل مصرف شدن آب آن چه از جهت شرب و چه از جهت كشاورزي ميشود . در صورت تغيير مسير بخشي از رودخانه كه از گنبد نمكي دهرود عبور مينمايد و جلوگيري از ورود چشمههاي شور به آن ، تا حدود زيادي از شدت شوري رودخانه كاسته ميشود . به نحوي كه بتوان در فصل زمستان از آب آن جهت مصرف كشاورزي بطور محدود استفاده گردد(2).
در جنوب ايران در قسمتي از كوههاي زاگرس و خليج فارس در حدود دويست بيرون زدگي نمكي وجود دارد. 23 درصد جنوب مركزي ايران تشكيلات كارستي رخنمون دارند و در استان فارس اين تشكيلات، لايه هاي آبدار كارستي با كيفيت خوبي را تشكيل ميدهند و عموماً هدايت الكتريكي چاهها و چشمه هايي كه از اين تشكيلات تخليه مي گردند كمتر از 500 ميكروموس بر سانتيمتر ميباشد. در بعضي از مناطق فارس رخنمون گنبد نمكي در مجاورت تشكيلات كارستي، باعث كاهش كيفيت آب هاي كارستي شده است .
گنبد نمكي داراب باعث كاهش كيفيت در بعضي چشمه هاي كارستي شده و كيفيت قسمت سطحي آبهاي زيرزميني دشت مجاور را كاهش داده بطوريكه دشت، شوره زار شده است ولي اثر آن بر روي كاهش كيفيت چشمه، زياد نيست بطوريكه چشمه ميتواند مورد استفاده كشاورزي قرار گيرد . (23)
در يك مطالعه محلي در مورد گنبد نمکي سروستان جهت کاهش اثرات مخرب گنبد نمکي بر آبهاي زيرزميني دشت راهحلهايي پيشنهاد گرديده است . که از آن جمله ميتوان پمپاژ آبهاي کارستي منطقه قبل از آلوده شدن، ايجاد قنات در مجاورت گنبد نمکي و زهکشي کردن آبهاي شور و آلوده و جلوگيري از ورود آنها به دشت منطقه مورد نظر ، ايجاد حوضچههاي تبخير در اطراف گنبد و هدايت آبهاي شور به درون آنها را نام برد.(3) كه البته برخي از اين راه حل ها را مي توان جهت كاهش تاثير گنبد هاي نمكي مناطق ديگر بر روي آب هاي سطحي آن مناطق در نظر گرفت .
از جمله موارد ديگر مي توان به رودخانه دالكي در استان بوشهر اشاره كرد . منشاء آلودگي رودخانه دالكي ميتواند عوامل متعددي از جملهتشكيلات زمينشناسي شور، تزريق آبهاي شور زيرزميني (مثل آبهاي فسيلي)، تزريق نمك به صورت دياپيريسم و.... باشد. حوضه رودخانه دالكي كه يكي از زير حوضههاي رودخانه حله در جنوب غربي ايران محسوبميشود كه از نظر محدوده سياسي، دو استان فارس و بوشهر را در بردارد.(21)
يكي از موارد تشكيل رودخانه هاي شور كه ارتباط مستقيم با شكل گيري گنبد نمكي دارد ،جريان هاي آبي است كه از تجمع آب در گود شدگي بوجود آمده در حاشيه گنبد ايجاد مي گردد . از جمله گود شدگي هاي حاشيه گنبد كه در اثر بالا آمدن نمك ايجاد مي گردد مي توان به رودخانه ايجاد شده در سازند گچساران در اثر رخنمون قسمتي از گنبد هاي نمكي هرمز اشاره كرد كه در شكل زير به طور واضح قابل مشاهده است .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
3)اهميت گنبد هاي نمكي:
اهميت اقتصادي ساختمان گنبدهاي نمکي
نفتگيرهاي گنبد نمكي (Salt dom traps)
نمک در گنبدهاي نمکي ، ابتدا به صورت لايههاي رسوبي بودهاند که در حوضههاي مختلف به سن پرکامبرين - کامبرين (مثلا حوضه زاگرس ايران) تا دوران سنوزوييک (حوضه زاگرس ، ايران مرکزي ) وجود داشتهاند. وزن مخصوص نمک از ديگر سنگهاي رسوبي کمتر و خاصيت شکل پذيري (Plasticity) آن بيشتر است. چنانچه نمک در زير طبقات ضخيم قرار گيرد، بعلت حرارت زمين گرمايي و فشار ناشي از وزن طبقات به حال نيمه سيال در ميآيد و چون وزن مخصوصش از سنگهاي فوقاني کمتر است، از نقاط ضعف لايههاي بالايي که معمولا قله تاقديسها و يا سطوح گسلي است، نفوذ نموده و به طرف سطح زمين حرکت ميکند. هنگامي که توده نمک به صورت ستون استوانهاي شکل درآمد، اختلاف فشار استاتيک در ستوني که نمک در آن قسمت قرار دارد و قسمتهاي مجاور آن بيشتر شده و به حرکت توده نمک شتاب بيشتر ميدهد. نفتگيرهاي گنبد نمکي نسبت به ساير انواع نفتگيرهاي ساختماني وضع پيچيده تري داشته و بعلت مکانيسم تشکيل آن که شکافتن طبقات فوقاني را در پي دارد، با گسلهاي متعدد همراه است.(1)
ميادين مهم نفت و گاز در نفتگيرهاي گنبدهاي نمکي
• نفتگيرهاي آمريکا.
• نفتگيرهاي اروپا.
• گنبدهاي نمکي ايران.
• حوضه رسوبي زاگرس (خليج فارس).
• گنبدهاي نمکي جنوب سمنان (کوير مرکزي). (1)
انواع نفتگيرهاي حاصل از گنبدهاي نمکي
نفتگير کلاهک گنبد نمکي
در بالاي ستون نمک ، کلاهک برشي از خرده سنگهاي سختي که توسط نمک از طبقات جدا شده ، تشکيل ميشود. اين برش((Beresh اگر در شرايط مناسب قرار گيرد ميتواند محل تجمع نفت و گاز گردد. بديهي است در اين نوع، نفتگير گنبد نمکي هنوز در سطح زمين ظاهر نشده است. (1)
نفتگيرهاي دامنهاي گنبد نمکي
گنبد نمکي از شروع حرکت ، طبقات فوقاني را خم نموده و سپس آنها را شکسته و شيبي در خلاف جهت حرکت ستون نمک به آنها ميدهد. اين لايههاي شيب دار در فراشيب به ستون نمک که نفوذ ناپذير است ختم ميشوند. اگر اين لايهها داراي توالي مناسبي از سنگ مخزن و سنگ پوششي بوده و نفت نيز در منطقه توليد شده باشد، ممکن است نفت بطور قابل توجهي در دامنه گنبد نمکي تشکيل شود.(1)
نفتگير فوق کلاهک (Super Car trap)
اگر گنبد نمکي به سطح زمين برسد ممکن است باعث انحنا طبقات فوقاني شده و نفتگيرهاي تاقديسي گنبدي شکلي را ايجاد نمايد که ميتواند در رده نفتگيرهاي تاقديسي هم قرار گيرد. ميدان نفتي دمام در عربستان سعودي نمونهاي از اين نوع نفتگير است. در شكل هاي زير چگونگي ذخيره نفت و گاز در گنبد هاي نمكي به تصوير كشيده شده است .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شكل9: ذخاير همراه با برخي از گنبدهاي نمكي [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ذخيره¬سازي گاز در گنبدهاي نمكي
با وجود فضاهاي حفره¬اي در گنبدهاي نمكي، مي¬توان گاز طبيعي را در آنها ذخيره كرد. پس از حفر چاه در گنبد نمكي و حل نمك از طريق تزريق آب در آن و سپس تخليه آب نمك، فضاي لازم براي ذخيره سازي گاز را مي¬توان ايجاد نمود. براي اين امر، اولاً بايستي لايه نمكي ضخامت كافي داشته و در عمق مناسب قرار گرفته باشد؛ ثانيا آب کافي براي حل نمك در دسترس باشد(
چگونگي تشكيل مخازن نفت و گاز ايران :
حركات نمكي سازند هرمز كه از فاز كوهزايي كيمرين پيشين شروع ميشود در تشكيل ساختمانهاي بزرگ د رحوزه رسوبي خليج فارس نقش مهمي را در تشكيل ذخاير بزرگ نفتي و گازي بازي ميكند. قبل از حركات كوهزايي آلپين پسين اين ساختمانها در نوااحي خليج فارس بوجود آمده و در اثر فشار زياد رسوبات روي طبقات سنگ مادر قسمت عميقتر حوزه رسوبي باعث تشكيل نفت و گاز گرديد و بطرف گنبدها و طاقديسهاي زير زميني تشكيل شده بوسيله حركات نمكي (Pillowstructure) مهاجرت اوليه نموده و خلل و فرج اوليه سنگ را اشغال كرده و باعث حفظ اين خلل و فرج گرديده است و تشكيل بزرگترين ذخيرهها نفتي و گازي دنيا شده است( مهاجر1369)
بدليل رسوب گذاري مداوم و فرورفتگي تدريجي حوزه رسوبي خليج فارس ، رسوبات ضخيم بيش از نه هزار متر از دوران اول تا آخر دوران سوم در قسمت عميق حوزه يعني در لرستان و خوزستان و بندرعباس بر روي هم انباشته شده است.
نقشه هم ضخامت دورههاي مختلف زمين شناسي از پرمين تا ميوسن در اين منطقه بزرگ حوزه خليج فارس مؤيد حركات نمكي و تشكيل ساختمانهاي بزرگ زير زميني براي ذخيره سازي هيدروكربن است و در قسمت پلاتفورم عربستان كمترين ضخامت رسوبات را نشان ميدهد.
حركات نمكي سازند هرمز كه از كيمرين شروع شد باعث بالا آمدگي بعضي نواحي بخصوص در ناحيه قطر ـ كنگان شده كه كمترين ضخامت كرتاسه در نقشه هم ضخامت را نشان ميدهد كه به دليل بالا آمدگي ناحيه و باحتمال زياد در اثر حركات نمكي و حركات قارهاي بوده است.
مهاجرت اوليه گاز از قسمت عميق حوزه بطرف ساختمانهاي بوجود آمده در پرمين سنگ آهكي ودولوميتي سازند دالان را از گاز اشباع نموده و بزرگترين ذخاير گازي روي زمين را بوجود آورده است ( مثل ميدانهاي گازي قطر- پارس و كنگان و نار) مهاجرت اوليه نفت از قسمت عميق حوزه رسوبي در شمال پلاتفرم عربستان بطرف طاقديسهاي كم شيب و بزرگ كه در اثر حركات قارهاي و بخصوص حركات نمكي بوجود آمدهاند حركت نموده و خلل و فرج سنگهاي ماسهاي كرتاسه در" زبير" و" بورگان" و سنگ آهكي و دولوميتي ژوراسيك بالا را در عربستان اشباع نموده و بزرگترين ذخاير نفتي زمين را بوجود آورده است.
پس از حركات كوهزايي و بوجود آمدن طاقديسهاي زيادي در رشته جبال زاگرس بعضي از آنها مانند طاقديس كبير كوه با بيش از 2500 كيلومتر مربع وسعت بعلت مهاجرت اوليه هيدروكربن، بيشتر گازهاي موجود در قسمت عميق حوزه رسوبي را به طرف طاقديسهاي بالشي ناحيه مهاجرت داده و خلل و فرج سنگ مخزن آهكي و دولوميتي پرمين را در طاقديسهاي اوليه ناحيه كنگان – قطر پر نموده است. پس از حركات كوهزايي آلپين و بوجود آمدن طاقديسهاي بزرگي مثل كبير كوه، هيدروكربني باقي نمانده كه در اثر مهاجرت ثانويه ، طاقديسهاي مزبور را تغذيه نمايد.
ليس (1950) جزو اولين كسي بود كه زمين شناسي و تكتونيك و توليد زياد و ذخيره عظيم بزرگ سنكلينال خليج فارس را برشته تحرير در آورد. زمين شناسان ديگري بعد از ليس مقالات و اطلاعات با ارزشي ارايه نمودند بخصوص دانينگتن (1967) ، ن. اي. فالكن (1967) جي. اشتوكلين ، موريس ، كامن كي و ز. ر بيدون (1974) اطلاعات و مقالات جالبي درباره زمين شناسي و مخازن اين منطقه وسيع انتشار دادهاند و در حل مسايل زمين شناسي و اكتشافات هيدروكربن اين منطقه نقش بزرگي داشتهاند. پس از آن تاريخ تا به حال اطلاعات ذيقيمتي در اثر اكتشافات حفاري و زمين شناسي كه در كشورهاي اطراف خليج فارس انجام گرفته بدست آمده است. كه ميتوان نقشه منحنيهاي هم ضخامت دورههاي مختلف را با توجه به اطلاعات بدست آمده تجديد نظر و ترسيم نمود.
جغرافياي ديرينه منطقه خليج فارس در?دورههاي مختلف زمين شناسي :
دوره پرمين ـ بطوريكه در نقشه هم ضخامت دوره پرمين ديده ميشود ضخامت طبقات دولوميتي و آهكي پرمين بنام سازند دالان (خوف در عربستان) بين 1000 تا 2000 پا متغير است و بيشترين ضخامت در تنگه هرمز و ناحيه قشم ميباشد. و حدود قطر و بحرين بين 1000 تا 1500 پا است. و تغييرات ضخامت پرمين بعلت رسوبات كم عمق پلاتفوري خيلي كم است و سازند دالان در دوره پرمين در درياي كم عمق بصورت سنگ آهكي و دولوميتي رسوب نموده است.
دوره ترياس ـ در نواحي قشم و شمال بندرعباس پايين رفتگي ادامه داشته و حداكثر ضخامت رسوبات ترياس در شمال بندرعباس ديده ميشود و در ناحيه قطر بطرف شمال و ناحيه شيراز ضخامت كمتري از ترياس وجود دارد حركات قارهاي و حركات نمكي از ترياس شروع شده است.
دوره ژوراسيك ـ در دوره ژوراسيك حركات قارهايي و حركات نمكي باعث بالا آمدن منطقه فارس شد و در دوره ژوراسيك ضخامت كمتري در ناحيه خليج فارس رسوب نموده است ولي در مناطق كويت، شمال عربستان در اثر پايين رفتگي بيشترين ضخامت حدود 4000 پا رسوبات ژوراسيك ديده ميشود .
دوره كرتاسه ـ در اين دوره در اثر حركات قارهاي و حركات نمكي ، نواحي دالان، بوشهر ، كنگان بحرين، قطر و قوار، بالا آمده و كمترين ضخامت دوره كرتاسه در اين نواحي ديده ميشود و بر عكس در نواحي سروستان، شيراز، دزفول و لرستان در شمال و ناحيه هرمز و عمان (در قسمت جنوب شرقي خليج فارس) پايين رفتگي پيدا نموده و ضخامت حداكثر كرتاسه بيش از 8000 پا رسوب نموده است. اولين بالا زدگي كوههاي گنبد نمكي در كرتاسه ظاهر شده و از دانههاي سازند هرمز در سنگهاي كرتاسه ديده شده است.
دوران سوم ـ در دوران سنوزوييك برعكس دروه كرتاسه نواحي دالان، بوشهر، كنگان پايين رفته و رسوبات دوران سوم بيش از 12000پا ضخامت در اين نواحي رسوب كرده است. در قسمت جنوبي خليج فارس (عربستان، قطر و بحرين) و در شمال خليج فارس نواحي شيراز و سروستان، دزفول و لرستان ضخامت كمتري در دوران سوم رسوب نموده است .
بطور كلي در تمام دورهها از پرمين تا اوايل ميوسن درياي كم عمق در تمام منطقه خليج فارس وجود داشته و در اواسط ميوسن دريا پسروي نموده و كم كم رسوبات تبخيري نمك و گچ سازند گچساران و سپس رسوبات دريايي كم عمق و قارهاي آغاجاري رسوب نمودهاند.
سنگ مادر مخازن ايران :
سنگ مادر مخازن پرمين ـ سنگ مادر ميدان هاي گازي پرمين كه از جمله بزرگترين ميدانهاي گازي روي زمين هستند احتمالاً از شيلهاي سيلورين و سنگهاي آهكي و دولوميتي پرمين بوده و از قسمت عميق حوزه رسوبي در اثر فشار و حرارت زياد مواد آلي موجود در رسوبات تبديل به گاز شده و بطرف طاقديسهاي بالشي كه در قسمت بالا آمده پلاتفرم فارس يعني ميدانهاي قطر ـ پارس ـ كنگان ـ نار و بحرين مهاجرت جانبي و اوليه نموده است.
سنگ مادر مخازن ژوراسيك ـ سنگ مادر مخزن آهكي ژوراسيك را بايستي در قسمت عميق حوزه رسوبي در طرف شمال خليج فارس و در قسمتهاي شيلي كه از ناحيه مسجد سليمان شروع و بطرف شمال غربي ادامه دارد جستجو نمود مثل شيل سازند سرگلو در مسجد سليمان و امام حسن
سنگ مادر مخازن كرتاسه ـ سنگ ماسه سازند بورگان و زبير به ترتيب بطرف شرق شمال شرقي به شيل كژدمي و گدوان تبديل ميگردند كه از بهترين سنگ مادرها ميباشند و پس از تشكيل طاقديسهاي بالشي در اثر حركات نمكي و مهاجرت اوليه نفت و گاز انجام گرفته و قبل از عمل دياژنز خلل و فرج داخل سنگ ماسه سيمان نشده از نفت و گاز پر و اشباع گرديده است بطوريكه وقتي نفت از داخل سنگ ماسه بورگان خارج ميشود ماسه شروع به ريزش مينمايد.
سنگ مادر مخازن اوليگو ميوسن ـ سنگ مادر سنگ مخزن آسماري سازندههاي مارني و شيلي پابده و گورپي ميباشند كه در زير سنگ آهك آسماري قرار دارند و پس از كوهزايي آلپين و بوجود آمدن طاقديسهاي بزرگ دامنه جبال زاگرس نفت و گاز تشكيل شده در سنگ مادر پابده و گوربي بطرف سنگ مخزن آهك آسماري مهاجرت ثانوي نموده و ميدانهاي بزرگ نفتي ايران را به وجود آورده است.
سنگ پوشش مخازن ايران :
وجود سنگ پوشش انيدريتي در روي سنگ مخزنهاي پرمين، ژوراسيك و آسماري بهترين سنگ پوشش را بر روي اين مخازن بوجود آورده است ولي سنگ پوشش سنگ ماسه بورگان شيلهاي روي آن ميباشد كه باز هم توانسته نفت و گاز جمع شده در آن را حفظ نمايد و يكي از بزرگترين مخازن نفتي روي زمين را بوجود آورد.
اهميت حركات نمكي و مهاجرت اوليه در تجمع نفت و گاز ايجاد ميدانهاي عظيم نفت و گاز بزرگ ناوديس خليج فارس ـ بدلايل زير بزرگترين ذخيره نفتي و گازي دنيا در حوزه رسوبي خليج فارس متمركز شده است.
1- رسوبات مداوم دريايي بيش از 2500 پا در اين حوزه رسوبي باعث تشكيل و مهاجرت هيدروكربورها از دوره پرمين تا ميوسن گرديده است.
2- تناوب سنگهاي مناسب سنگ مادر و سنگ مخزن عالي و همچنين سنگ پوشش مناسب در دورههاي مختلف زمين شناسي كمك زيادي به تشكيل نفت و گاز نموده است. حركات نمكي كه از دوره ترياس شروع شده، باعث تشكيل ساختمانهاي بالشي بزرگ گرديده است. در حين تشكيل طاقديسهاي بالشي تبديل مواد آلي رسوبات سنگ مادر به هيدروكربن انجام گرديده و مهاجرت اوليه و جانبي هيدروكربورهاي بوجود آمده به طاقديسهاي بالشي تشكيل شده در پلاتفرم فارس و عربستان شروع گرديده و باعث پرشدن تخلخل سنگ مخزن اين طاقديسها شده است.
3- قبل از حركات كوهزايي آلپن پسين و نفت و گاز تشكيل شده در قسمت عميق حوزه رسوبي (بخش مارني و شيلي) بعلت فشار زياد رسوبات روي آنها به طرف طاقديسهاي بالشي در قسمتهاي بالاتر و پلاتفرم كه در اثر حركات نمكي بوجود آمدهاند مهاجرت اوليه نموده و خلل و فرج سنگ مخزن را پر كرده و باعث حفظ تخلخل اوليه سنگ مخزن گرديده است. ضخامت رسوبات كرتاسه كم بوده و بين 2000 تا 4000 پا متغير است و طاقديسهاي بالشي بزرگي در زير اين قسمت بوجود آمده است، در اثر مهاجرت اوليه گاز متشكله در پرمين و طبقات زير آن به طرف سنگهاي آهكي و دولوميتي پرمين در نواحي كم ضخامت كرتاسه باعث پرشدن مخزن سازند دالان در پرمين گرديده، بزرگترين ميدانهاي گازي را بوجود آورده است.
4- حركت رسوبات سنوزييك به طرف عربستان و رسوبات كرتاسه در شمال خليج فارس باعث مهاجرت اوليه نفت و گازهاي تشكيل شده در ژوراسيك و كرتاسه به طرف طاقديسهاي بالشي بزرگ در پلاتفورم خليج فارس و عربستان گرديده است و بزرگترين ميدانهاي نفتي خشكي (ميدان گاوار) و فلات قاره (سافانيا) را در سنگ مخزنهاي آهكي و دولوميتي ژوراسيك و در بورگان و زبير و روميلا در سنگ ماسهاي كرتاسه را در روي زمين بوجود آورده است.
5ـ بعد از حركات كوهزايي آلپن پسين و بوجود آمدن طاقديسهاي بزرگ و نسبتاً پرشيب در دامنه رشته جبال زاگرس، نفت و گاز تشكيل شده در سنگ مادر پابده و گورپي در زير سنگ مخزن آهك آسماري در ناحيه فرورفتگي دزفول به طاقديسهاي بزرگ دامنه جنوبي زاگرس مهاجرت نموده و ذخيرههاي بزرگي را به وجود آورده است.
حال اگر وضعيت زمينشناسي حوزه رسوبي بزرگ ناوديس خليج فارس را با حوزههاي رسوبي مشابه دنيا مقايسه كنيم ديده ميشود كه علت اينكه در حوزههاي ديگر رسوبي چنين ذخاير عظيمي به وجود نيامده است، شرايط استثنايي است كه در اين منطقه وجود داشته است.
لازم به ذكر است فقط 12 درصد ذخيره نفتي اين منطقه در طاقديسهاي تشكيل شده پس از كوهزايي آلپن در دامنه كوههاي زاگرس شده است و بيش از 88 درصد ذخيره نفتي منطقه در نواحي پلاتفورمي و طاقديسهاي بالشي تشكيل شده در اثر حركات نمكي تجمع پيدا كرده است و بزرگترين ميدانهاي نفتي جهان در اين منطقه كشف شده است.
درباره ذخاير گازي حوزه خليج فارس مانند ذخاير نفتي، حركات نمكي و قارهاي كه از ترياس شروع شده و باعث بوجود آمدن پلاتفورم قطر فارس گرديده و باعث تشكيل طاقديسهاي بالشي بسيار بزرگي در زير اين منطقه پلاتفورمي گرديده است و بيشترين گاز بوجود آمده در كل اين منطقه در سنگ مادر پاليوزوييك بطرف طاقديسهاي بالشي مهاجرت اوليه و جانبي نموده و بزرگترين ميدانهاي گازي زمين را در اين ناحيه به وجود آورد مانند ميدان گازي عظيم چند صد تريليون پاي مكعبي قطر ـ پارس.
اگر مقدار ذخاير گازي منطقه را بررسي نماييم ديده ميشود كه حدود 90 درصد ذخيره گازي اين منطقه در قسمت پلاتفورمي و بالا آمده در اثر حركات نمكي و قاره تشكيل شده است.(مهاجر1369)
4) پراكندگي گنبد هاي نمكي ازنظر استاني:
از جمله استان هايي كه گنبد هاي نمكي فراوان در آن يافت مي گردد استان فارس است . از نظر تعداد گنبد نمكي استان فارس در ميان استان هاي كشور مقام اول را داراست و بيشترين گنبدهاي نمكي استان فارس در منطقه لارستان وجود دارد . بطوريكه بين 265 يا 300 گنبدهاي موجود منطقه فارس ، بوشهر ، خوزستان و … قريب به 220 گنبد نمكي در لارستان بوده كه عمدتاً باعث شور شدن دشتهاي مذكور شده است ، كه تنها راه حل استفاده از پتانسيل منطقه و مساعدت جهت بهبود آب و خاك احداث سازه هاي مكانيكي با هدف كنترل نمك گنبدها و استفاده از گونه هاي هالوفيت جهت جذب نمك و شيرين نمودن آب و خاك مي باشد (11) .
استان هرمزگان يكي ديگر از استان هاي داراي گنبد نمكي ايران ايست .
در استان هرمزگان بيش از هشتاد گنبد نمكي وجود دارد و سنگ هاي ماگمايي و آتشفشاني در گنبد نمكي گزارش شده است . جزاير خليج فارس دنياله ارتفاعات زاگرس بوده كه به دريا كشيده شده و قسمت هاي مرتفع آن از آب بيرون آمده است و بجز قشم ، كيش ، لاوان و هندورابي بقيه جزاير استان غالبا به صورت گنبد هاي نمكي هستند كه مجموعه اي از سنگ هاي رسوبي ، ماگمايي و دگرگوني بوده كه توسط توده هاي نمكي در حين بالا آمدن به سطح زمين رسيده اند .
عامل اصلي شوري آب و خاك در هرمزگان وجود گنبد هاي نمكي كوچك وبزرگ است كه در سراسر استان و با تراكم بيشتر در سمت غرب آن پراكنده شده اند .
مهمترين رودخانه هاي دايمي و آب شيرين كه در شمال و شرق استان گسترش يافته اند ، عبارتند از :
رودخانه هاي ميناب: كه از به هم پيوستن دو رودخانه جغين و رودان بوجود آمده است و از كنار شهر ميناب مي گذرد .
رودخانه گنج در حاجي آباد
رودخانه هاي جگين و گابريك در جاسك
رودخانه كريان، رودخانه جلابي و رودخانه ماشاري
از مهمترين رودخانه هاي آب شور استان مي توان به "كل" ، مهران و شور اشاره كرد.(6)گنبدهاي نمکي هرمز در?خليج فارس?جزاير کوچکي را تشکيل ميدهد. نمکهاي هرمز در جنوب ايران ، چينهاي دوران?سوم کوههاي زاگرس را بدون داشتن جهت خاصي سوراخ کرده است. بطوري که در تمام موارد و?محلهاي ممکن از قبيل قله ، پهلو ، محور تاقديس و ناوديس و در روي?گسلها?ديده ميشود. اين?گنبدهاي نمکي با رسوبات دوران سوم ،?کرتاسه?و بطور محلي با?ژوراسيک?داراي سطح برخورد رياپريک است.?بنابراين بطور محقق سن آنها از ژوراسيک قديمي تر است. بطور کلي فعلا سن اين تشکيلات?را به پروتروزوييک يا?اينفراکامبرين?نسبت ميدهند و آن را هم ارز?جانبي تشکيلات دولوميتي سلطانيه در ايران شمالي ميدانند. به نظر ميرسد که?حرکات کوهزايي آسينتيک?حداقل در شمال کرمان موجب پيدايش حوضه و يا حوضههايي جهت?تشکيل رسوبات نمکي هرمز گرديده است .گنبدهاي نمکي هرمز در طي حرکات کوهزايي?آلپ در طبقات فوقاني خود تزريق شده است. وجود گنبدهاي نمکي نتيجه تزريق پلاستيکي?سنگ نمک?در سنگهاي رسوبي اطراف است. نمک هسته گنبدهاي نمکي از طبقات زيرين مشتق?ميشود. علت اساسي حرکت نمک و گنبدهاي نمکي بطور دقيق معلوم نيست. عدهاي از زمين?شناسان عقيده دارند که نيروهاي تکتونيکي ، عامل اصلي حرکت گنبدهاي نمکي است.?چنانکه در روماني ، فشارهاي افقي عامل اصلي حرکت نمک و تشکيل گنبدهاي نمکي است و?طرز توسعه و وضع گنبدهاي نمکي با?محور چين خوردگيهاي مهم?ناحيه تطبيق ميکند.?(1)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شكل 10 : عكس ماهواره اي از برخي گنبد هاي نمكي هرمزگان
file:///H:/DOCUME%7E1/Shahram/LOCALS%7E1/Temp/moz-screenshot.jpg[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جزيرهي هرمز، به علت مزيتهاي زمينشناسي موجود در آن، بهشت زمينشناسي ايران است. همهي جزيره هرمز از گنبد نمكي تشكيل شده و از جمله پديدههاي منحصر به فرد در علم زمينشناسي محسوب ميشود. براساس تحقيقات انجام شده، اين جزيره طي ميليونها سال از دريا خارج شده وبه صورت كنوني درآمده است و هماينك نيز بسياري از انواع سنگها و كانيها به شكل بلور در اين منطقه يافت ميشود . براساس تحقيقاتي كه اخيرا از سوي يك گروه از محققان دانشگاه پراگ (جمهوري چك) با همكاري دانشكده علوم زمين دانشگاه شيراز انجام شد، پنجمين غار نمكي جهان در جزيرهي هرمز واقع شده است. جزيرهي هرمز، بخشي از مناطق دريايي حدفاصل خليجفارس و دريايي عمان است كه در آبهاي حوزه استحفاظي استان هرمزگان و در آبراه راهبردي و بينالمللي تنگه هرمز واقع شده است.
اين جزيره با وسعت 41 كيلومتر مربع، در 18 كيلومتري شهر بندرعباس قرار دارد. تنها نقطه مسكوني و تمركز انساني در جزيره هرمز، شهر هرمز در شمال جزيره است.(8)
از جمله استان هاي ديگري كه گنبد نمكي در آن يافت مي شود استان سمنان است كه از جمله گنبد هاي نمكي معروف اين استان مي توان به گنبد هاي نمكي واقع در مسير تهران – گرمسار اشاره كرد . (12)
از جمله استان هاي ديگر داراي اين ساختار مي توان به استان بوشهر اشاره كرد (15) . از مهمترين گنبد هاي نمكي اين استان گنبد نمكي دشتي است كه در بخش " معرفي گنبد هاي نمكي معروف ايران در مورد آن توضيحاتي ارايه گرديده است .
(5) گنبد هاي نمكي از نظر ذخيره مواد معدني
فلززايي و مواد راديواكتيو
بهنگام دياپيريسم حوزههاي تبخيري و آب شور (Brine water) ميتواننددر شرايط اكسيداسيون قارهاي مقاديري آهن را با خود حمل نمايند. آهن خارج شده در نتيجه تغيير در ساخت و بافت مينرالها و سنگهاي قليايي است. كانيهاي قليايي بهر كيفيت مقاديري آهن در اثر عدم تعادل شيميكومينرالوژيكي وارد حوزههاي تبخيري و آب شور مينمايند و آهن مذكور بصورت حجمهاي بزرگ و كوچك هماتيت و اوليژيست و غيره تحت تأثير عوامل احياء كننده مانند H2S و آبهاي سولفوره و غيره رسوب مينمايند كه اغلب مشتركاً با ژيپس و گچ ديده ميشوند و محلولهاي سوپرژن قطعاً بمرور ميتوانند بخش وسيعي از كاني سازي آهن را كه نتيجه تجزيه كانيهاي مافيك در ولكانيكهاي قليايي ميباشد طبق فرآيند ذيل بعهده بگيرند.
S2Fe FeSo4 Fe2(So4)3 Fe2O3.nH2O
از جمله تمركز و كاني سازي عناصر ليتوفيل ميتوان از رگههاي باريم، استرانسيوم، سديم، پتاسيم نام برد و بالاخره اورانيوم كه بعنوان يك عنصر پرتوزاء بصورت اكسيدهاي مختلف پشبلند و اورانينيت آواري در كربناتها و ريوليتهاي جوانتر (كوارتز با خاصيت موجي شديد) كه بصورت پشبلند برشي شده و محموله ژيپكريتهاي حاوي توف ريوليتي و كريستال ويتريك توف مشهده شده است، اين بخش از كاني سازي اورانيوم بخصوص در گنبد نمكي گچين و پوهال محدود بوده و متعلق به عوامل سوپرژن در حوزههاي كوچك پلايايي بعد از شكوفايي (Breaching) نمك ميباشد. (اسپهند1369) .
كوههاي نمكي كه عمدتاً از تركيبات تبخيري هاليت (نمك طعام و نمك صنعتي)، اندريت و ژيپس (گچ) هستند علاوه بر رسوبات تبخيري داراي عناصر فلزي از جمله گوگرد و باريت نيز مي باشند . اما آنچه كه مهم است وجود ??درصد ذخاير نفت و گاز فراوان همراه با گنبدهاي نمكي است. «ته نشين شدن رسوبات تبخيري در ادوار گذشته، لايه هاي ضعيفي از نمك را به وجود آورده است كه هم اكنون در اعماق زمين قرار دارد. از آنجا كه چگالي نمك كم است و نسبت به عمق ثابت مي ماند در كنار فشارهاي زمين بتدريج به سطح زمين صعود مي كند.صعود نمك منجر به ايجاد يك برآمدگي در سطح زمين شده ونهايتاً زمين را مي شكافد وكوههايي از نمك به صورت گنبد نمكي بر روي زمين ظاهر مي شود.
ايران از نظر رسوبات تبخيري بسيار غني است و بهترين نمونه هاي گنبدهاي نمكي شناخته شده در دنيا مربوط به جنوب ايران وخليج فارس است كه بالغ بر ???گنبد است. تعدادي گنبد نيز در جنوب سمنان و كرمان وجود دارد كه از درياهاي عظيم ولي كم عمق بيش از ???ميليون سال پيش تشكيل شده اند و اكنون در چندين كيلومتري عمق زمين مدفون هستند. به دليل توجه پژوهشگران، معدنكاران به گنبدهاي نمكي جنوب ايران دانشگاه شيراز با همكاري سازمان صنايع و معادن فارس فعاليت گسترده اي را جهت شناسايي هر چه بيشتر پتانسيل هاي معدني گنبدهاي نمكي استان فارس كرده اند.نتايجي كه تاكنون از اين مطالعات به دست آمده بروجود و احتمال اقتصادي بودن بعضي از موادمعدني علاوه بر نمك اشاره دارد.
حتي در صورت نبودن موادمعدني بجز هاليت (نمك طعام و صنعتي) در گنبدهاي نمكي مي توان با برنامه ريزي صحيح و با توجه به صنايع وابسته به ثروتي سرشار دست يافت. نقش نمك طعام به عنوان ماده غذايي و ماده اوليه صنايع شيميايي مي توان گفت بجز مصرف روزانه ??گرم در روز، نمك طعام به شكلهاي مختلف در فرآورده هاي غذايي دريايي و مناطق سردسير به عنوان يخ زدايي جاده ها مصرف مي شود. اين در حالي است كه كاربرد اصلي نمك طعام به عنوان ماده اوليه صنايع شيميايي است كه ????نوع كاربري دارد. توليد كودهاي شيميايي، گچ، صنعت سيمان، نمكهاي منيزيم دار، موادشيميايي كشاورزي و صنعتي، شوينده ها، خمير كاغذ از جمله كاربرد هاليت (نمك طعام و صنعتي) در صنايع است.
در بسياري از موارد هرزروي شورابهاي غني از مواد معدني موجب آلودگي منابع آبهاي سطحي و زيرزميني شده و با شور كردن آبرفتها و دشتهاي مجاور، كشاورزي منطقه را بامشكلات زيادي مواجه مي سازد. نتيجه زيانبار عدم استفاده از اين ثروت خدادادي زماني مضاعف مي شودكه از يك سو شورآبها با تمام تركيبات ارزشمند آن به هرز مي رود و از سوي ديگر هرزروي آن موجب آلودگي زمينهاي كشاورزي و منابع آب شيرين بي شمار مي شود.
كشورهايي چون آمريكا، چين، آلمان سهم عمده اي از توليدهر يك از محصولات نمكي را به خود اختصاص مي دهند. در حالي كه در ايران تنها از يك يا دوتركيب آنها استفاده مي شود كه در صورت توجه به ارزش افزوده محصولات فرعي همراه با ذخاير تبخيري مي تواند با تكنولوژي نه چندان مدرن كه به دست طراحان ايراني ساخته مي شود به اين منابع غني انرژي دست يافت.(9)
پتاس از جمله موادمعدني مورد نياز كشور است كه كاربرد اساسي براي تهيه كودهاي پتاس، پاككنندهها، صنايعصوتي- تصويري و صنايع شيشهسازي دارد.
كشورهاي توليدكننده پتاس در جهان حدود 15 كشور اروپايي، امريكايي و آسيايي هستند كه باتوجه به مصرف بالاي آن، تقاضاي توليد بسيار زياد است؛ بنابراين ارزش پتاس بسياربالا است .
نياز كشور ما به پتاس فرآوريشده ( كلرور پتاسيم KCl با عيار بالاتر از 95% ) حدود 200هزار تن درسال برآورد شده، كه اين ميزان پتاس همهساله با صرف حدود 50 ميليون دلار ارز وارد كشور ميشود.
كشور ايران داراي ذخاير قابلتوجهي از پتاس در شورابهها و گنبدهاينمكي است. بررسيهاي سيستماتيك اكتشافي در شورابههاي كويرخور، درياچه نمك قم، مرداب گاوخوني، كوير ابرقو و جنوب استان خراسان بمنظور دستيابي به ذخاير پتاس شورابهاي انجام گرفته كه هماكنون فرآوري پتاس از شورابههاي خور درحال انجام است و اميد است كه در آينده نزديك 50 هزارتن از نياز سالانه كشور از طريق استحصال آن از شورابههاي پتاسدار تامين شود.
اما براي تامين 150 هزارتن باقيمانده نياز كشور و حتي بررسي امكان صادرات اين مادهمعدني، طرح اكتشاف پتاس سنگي در سازندهاي تبخيري ايران از سال 1379 آغاز گرديد. در راستاي انجام اين طرح با در نظرگرفتن كارهاي پراكندهاي كه در مرحله پيجويي پتاس در طي دورههاي مختلف صورت گرفته بود و همچنين بررسيهاي شناسايي و پيجوييهاي تكميلي ديگري كه انجام شد، دو تيپ از گنبدهاينمكي، داراي پتانسيل پتاس تشخيص داده شد:
1- گنبدهاينمكي شمالغرب كشور، مربوط به سازندهاي تبخيري ميوسن ايران.
2- گنبدهاينمكي زاگرس، مربوط به سازندهاي تبخيري پركامبرين- كامبرين ايران.
براساس بررسيهاي ژيوشيميايي و همچنين نمونهبرداري از چشمههاي آبشور منشاء گرفته از اين گنبدها، الويتهاي مطالعاتي بر روي اين گنبدها مشخص گرديد و سپس از گنبدهاي الويتدار، بهترين نمونهها جهت انجام مطالعات اكتشافي تفصيليتر انتخاب گرديدند تا ضمن بررسي دقيق، امكان وجود ذخاير قابل بهرهبرداري پتاس در اين دو تيپ گنبدنمكي، الگوي اكتشافي مناسبي جهت انجام بررسيهاي اكتشافي، بر روي ساير گنبدهاي پتانسيلدار فراهم شود.
در اين راستا گنبدنمكي ايلجاق واقع در 60 كيلومتري جنوبغربي شهرستان ميانه در استان زنجان و گنبدنمكي پهل واقع در شرق بندرخمير استان هرمزگان انتخاب شدند. برسيهاي اكتشافي بر روي اين دو گنبدنمكي سبب كشف دو كانسار بسيار ارزنده پتاسسنگي براي اولين بار در كشور گرديد.(14)
برنامههاي اكتشاف و بهرهبرداري از ذخاير پتاس شورابهاي در بهترين وضعيت تنها يك چهارم پتاس كشور را تامين ميكند كه اين نياز و كمبود به اكتشاف پتاس سنگي با حمايت سازمان زمينشناسي و اكتشافات معدني كشور جبران ميشود. در اين زمينه مطالعه در مورد گنبد نمكي ايلجاق، گنبد نمكي پل و ساختمان نمكي چوپانلو به نتايج قابل قبولي رسيده است . ميزان ذخاير به دست آمده از پروژههاي فوق حداقل 3 ميليون تن عنوان شده كه داراي عيار 50 درصد كاني پتاسيم است كه اين ميزان ذخيره ميتواند در نوبه خود بسيار مورد توجه قرار گيرد.. البته با تكميل اكتشافات تحتالارضي جهت صدور گواهي اكتشاف گنبد نمكي پل و طبق برنامهريزهاي بلند مدتي كه در اين خصوص صورت گرفته پيشبيني ميشود تا پايان برنامه چهارم توسعه در زمينه اكتشاف پتاس سنگي به نتايج چشمگيري دست يابيم.مجري پروژههاي پتاس با توجه به ا ين كه نياز كشور به پتاس سالانه بيش از 2 هزار تن است:در حال حاضر در كشور تقريبا توليد پتاس نداريم و نياز به اين مواد معدني عمدتا از طريق واردات تامين ميشود كه ارز بري زيادي را به همراه دارد، اما تلاش در جهت بهرهبرداري از ذخيره پتاس ايلجاق ادامه دارد و با آغاز بهرهبرداري، بخشي از نياز داخلي تامين ميشود. . اكتشاف ذخيره پتاس ايلجاق استان زنجان با بيش از 2 ميليون تن پتاس به عنوان اولين ذخيره پتاس سنگي ، بالاترين ميزان پتانسيل ارزي اكتشاف پتاس در كشور را به خود اختصاص داده است. درسال 1378 عمليات اجرايي پتاس سنگي ايلجاق آغاز شد و طي يك سال مطالعه و مشاوره با كارشناسان خارجي و يك شركت آلماني توانستيم به دانش فني لازم جهت كشف ذخاير پتاس سنگي دست پيدا كنيم.گفتني است اين معدن با بيش از 2 ميليون تن ذخيره قطعي سالانه 30 هزار تن پتاس مصرفي كشور را ميتواند تامين كند كه با هزينه اختصاص يافته بالغ بر يكصد و شصت ميليون تومان در واقع حدود يكصد ميليون دلار پتانسيل ارزي داشته است(5). عمليات اكتشافي تا عمق 230 متري در گنبد نمكي ايلجاق با عيار متوسط 25 درصد سولفاتپتاسيم را مشخص نموده. در اين گنبد درمرحله فرآوري، پتاس بصورت سولفاتپتاسيم قابل استحصال است.
با توجه به بررسيهاي اكتشافي موفقيتآميزي كه در گنبدنمكي ايلجاق انجام شده، با 4000 متر حفاري و مغزهگيري و همچنين طراحي دقيق استخراج، اين الگو را ميتوان بصورت يك نمونه موفق كار براي ساير گنبدهاينمكي شمالغرب كشور كه در الويت اكتشافي هستند بكاربرد(14). در حال حاضر در زمينه اكتشاف پتاس فعاليتهاي خوبي در حال انجام است، پروژه اكتشاف پتاس سنگي پل(كوه نمك، بندر پل)با ذخيره سطحي و احتمالي حدودا يك ميليون تن و عيار متوسط 56 درصد از جمله پروژههايي است كه مراحل انجام عمليات اكتشاف سطحي را به پايان رسانده و مرحله اجرايي عمليات تحتالارضي به زودي آغاز ميشود. عمليات اكتشافي بر روي گنبدنمكي پهل در سال 1380 نويد دستيابي به ذخاير عظيم پتاس با عيار بسياربالا را در اين گنبد و گنبدهاي نمكي مشابه در گستره زاگرس ميدهد.
نمونهبرداريهاي سطحي از بيرونزدگيهاي پتاس در گنبدنمكي پهل، عيارهايي از 20 تا 95 درصد KCl را نشان داده است. برآوردهاي اوليه نشانداده كه بر مبناي بيرونزدگيهاي موجود، فعلاً حدود 2 ميليون تن پتاسسنگي با عيار متوسط 50 درصد KCl را ميتوان استخراج نمود. با انجام اكتشافات سيستماتيك بر روي اين گنبد قطعاً ميتوان ذخاير قابل بهرهبرداري بيشتري را مشخص نمود. اكتشاف در اين گنبد در حال انجام است.
وجود گنبدهاي بسياري از اين تيپ در پهنه زاگرس، دورنماي بسيار اميدبخشي را براي اكتشاف ذخاير عظيم پتاس سنگي با عيار بالا در جنوب ايران تصوير مينمايد.
اميد است در سالهاي آتي علاوه بر تامين نياز داخلي كشور، ايران در رديف صادركنندگان پتاس در جهان نيز قرارگيرد(14).
همچنين پروژه اكتشاف پتاس سنگي چوپانلو در شمال غرب كشور به عنوان يك ذخيره سولفاته با پتانسيل بالا مطرح است و مطالعات سطحي در آن در حال اتمام است(5) .
اكتشاف مقدماتي پتاس در گنبدهاي زران و انجيردان استان هرمزگان
• موقعيت جغرافيايي و سوابق مطالعاتي
گنبدهاي نمكي مذكور در فاصله تقريبي 120 كيلومتري غرب شهرستان بندرعباس و 50 كيلومتري شمالغرب شهرستان بندر خمير واقع شده است . فواصل جاده اي اين محدوده ها 200 و 110 كيلومتر هستند . با توجه به وجود گنبدهاي نمكي پهل در نزديكي اين گنبد و وجود گنبدها در نقشه 1:1000،000 شركت نفت اكتشافات اين منطقه صورت گرديد و راه دسترسي بندر خمير-روستاي چنك مي باشد .
• زمين شناسي و كاني شناسي
سازندهاي رخنمون يافته در اين منطقه شامل پابده ، گورپي ، آسماري ، جهرم ، گچساران ، ميشان ، آغاجاري و بختياري است و نمك هاي وابسته به سري نمكي هرمز باسن پركامبرين ، كامبرين رخنمون داشته كه شامل نمك ، انهيدريت –ژيپس مي باشد .
• شرح فعاليتهاي اكتشافي صورت گرفته و گزارشات موجود
هدف از انجام طرح اكتشاف مقدماتي و تهيه نقشه زمين شناسي 1:20،000 در دو گنبد نمكي به وسعت 40 كيلومتر مربع و نمونه برداري و آناليز و تعيين زونهاي ليتولوژيكي واحد كاني سازي احتمالي ، ليتوژيوشيميايي و اخذ نمونه از چاهك در زونهاي مستعد مي باشد.
• شرح فعاليتهاي در دست انجام
پردازش آناليز نمونه ها و ارايه گزارش نهايي به همراه تعيين ذخيره احتمالي و مستعد يا مستعد نبودن پروژه.
• نتايج و برنامه آينده
در حال آناليز نمونه ها و تهيه گزارش نهايي كه در صورت مثبت بودن ادامه عمليات (18)
(6) گسل هاي مرتبط با رخنمون گنبد هاي نمكي :
گسلهاي زاگرس :
گسل كازرون : گسل شمالي - جنوبي كازرون در 15 كيلومتري باختر اين شهرستان قرار دارد. طول آن 450 كيلومتر برآورد شده و گسلي است پيسنگي و قديمي كه ضمن كنترل مرز باختري حوضة نمكي هرمز، بر رسوبات زاگرس نيز اثرگذار بوده به گونهاي كه ساختارهاي زاگرس را با جهت راستگرد خميده و جابهجا كرده است. در استان فارس، اين خمش بسيار چشمگير است.
شواهد نشان ميدهد كه گسل كازرون با روند به تقريب شمالي – جنوبي و يا شمال شمال باختري – جنوب جنوب خاوري داراي حركت راستگرد جزيي است. براي نمونه روندهاي زمينساختي، در شمال خليج فارس نشان ميدهد كه خط مرزي سكوي عربستان و واحد زاگرس به وسيلة اين گسل در جهت راستگرد جابهجا شده است. به ظاهر اين گسل مرز باختري گسترش حوضة تبخيري پركامبرين پسين – كامبرين ايران را تشكيل ميدهد و در طول آن دو گنبد نمكي رخنمون دارد. (اسفندياري و برزگر، 1358).
نبود دادههاي ريزلرزهاي و كمبود كانون زلزله نشانگر عدم فعاليت جديد اين گسل است، اما زمينزلزلههاي ژانويه 1967 و اكتبر 1971 در بخش جنوبي گسل كازرون، نشانگر فعاليت بخشي از گسل كازرون در دورة كواترنري است (بربريان، b 1976) .
گسل دنا (دينار) : گسل دنا با راستاي شمال شمال باختري و شيب به سمت خاور شمال خاوري يكي از گسلهاي اصلي زاگرس است كه بيش از يكصد كيلومتر طول دارد و طرفين خود را به دو بخش با ويژگيهاي زمينساختي، لرزهزمينساختي و ريختشناسي متفاوت تقسيم كرده است.
در نقشة ژيوفيزيك هوايي، ژرفاي پيسنگ مغناطيسي در بخش باختري گسل دنا حدود ده هزار متر و در بخش خاوري آن، بين 1 تا 5 هزار متر زير سطح درياست. بدينسان نتيجه شده است كه بخش خاوري اين گسل، به همراه پيسنگ، به صورت فرابوم بالا آمده است.
گسل دنا، يكي از شكستگيهاي اصلي در پي سنگ پركامبرين زاگرس است كه با فعاليتهاي بعدي خود، در مواردي بر رسوبات زاگرس تأثير گذاشته است. بدينسان كه رسوبات زاگرس را در مناطقي قطع و در مناطقي باعث پيچش و تغيير راستاي اين رسوبات و ساختارهاي آنها شده است.اطلاعات ژيوفيزيك هوايي مغناطيسي بخش جنوبي گسل دنا را به صورت دو شاخه نشان ميدهد. يكي از شاخهها به طرف جنوب ميرود و در امتداد خط كازرون قرار ميگيرد، شاخه ديگر به سوي جنوب شرق و شيراز ميرود. زون گسلي دنا در انتهاي شمالي خود يعني جايي كه به گسل بزرگ زاگرس نزديك ميشود نيز شاخه شاخه ميشود و به سمت شمال باختر متمايل ميشود. در ضمن اطلاعات ژيوفيزيكي گسل مهم ديگري را در امتداد شمالي گسل دنا نشان ميدهد كه تا درياي خزر ادامه دارد.با بررسي نقشههاي زمينشناسي، عكس هوايي و تصويرهاي ماهوارهاي چنين به نظر ميرسد كه گسلة دنا افزون بر جنبش فشاري، داراي جنبش راستالغز از گونة راستبر مهمي نيز است. اين جنبش، سبب پيچش و كشش پوزة رشتة شمالي كوه دنا شده و احتمال ميرود كوه هزاردره و چرو ادامة جابهجا شدگي كوه دنا به صورت راستبر باشد.از ويژگيهاي مهم زمينشناسي گسل دنا، بيرونزدگي شماري گنبد نمكي در درازاي آن است. در مسير اين گسل، در بخش باختري كوه دنا، سازندهاي زاگون و لالون (كامبرين) بر روي سنگهاي كرتاسه رانده شدهاند (ستودهنيا، 1975). در گسترة شمال كوه دنا، در دامنة باختري كوه درهبادامي و كوه كمانه سنگهاي كرتاسه بر روي دشت و يا سازند بختياري (پليوسن) رانده شدهاند (بربريان و قرشي، 1365).
گسل ميناب : در ناحية ميناب دو واحد زمينساختي – رسوبي زاگرس و مكران در مجاورت يكديگر قرار ميگيرند. مرز جدايي اين دو واحد، منطبق بر گسلي است كه به نام رسوبات فليشي اوليگوسن – ميوسن پاكستان، «گسل زنــدان» ناميده شده است. ولي، امروزه از آن به عنــوان گسل ميناب ياد ميشود.
در زير نمايي از گسل ميناب و گنبد هاي نمكي اطراف آن به تصوير كشيده شده است .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شكل13:نمايي از گسل ميناب و گنبد هاي نمكي اطراف آن
گسل ميناب، كه بخشي از خط اورال – عمان – ماداگاسكار (فورون، 1941) ميباشد، يك گسل امتداد لغز راستگرد است كه مرز بين صفحة قارهاي زاگرس و پوستة اقيانوسي عمان را تشكيل ميدهد كه اثر آن را در طول 300 كيلومتر ميتوان دنبال كرد.
با توجه به دادههاي زمينشناسي، تفسير عكسهاي هوايي، دادههاي لرزهشناسي، باور بر آن است كه زون گسلي ميناب، امتداد لغز است و بلوك خاوري آن به سوي جنوب حركت كرده است.
به عقيدة فالكن (1967)، حركت افقي راستگرد به احتمال در كرتاسة پسين – ترشيري پيشين صورت گرفته است. اما، وجود گنبدهاي نمكي در زاگرس و خليج فارس و نبود آنها در ناحية مكران، سبب شده تا بعضي از زمينشناسان، سن اين گسل را 500 ميليون سال بدانند.
لازم به يادآوري است كه در حال حاضر، حركت در طول اين گسل از نوع رورانده است و از اوايل كواترنري حركت امتداد لغز نداشته است. (قرشي، 1363).
گسل اردَل : گسل اردَل با درازاي حدود 150 كيلومتر، شيب به سمت شمال خاوري و راستاي باختري – جنوب خاوري، به موازات راندگي زاگرس در گسترة اردَل – ناغان قرار دارد. سازوكار اين گسل فشاري بوده در مسير آن سازندهاي پاليوزوييك همراه با گروه كرتاسة بنگستان (از شمال خاوري) بر روي دشت و سنگهاي كرتاسه (در جنوب باختري) رانده شدهاند. در شمال باختري اردَل در درازاي گسل اردَل، چند گنبد نمكي بيرونزدگي دارد.
كانون مهلرزهاي زمينلرزههاي سال 1666، 1880، 1922، 1985 و 1977 ميلادي در راستاي گسل اردَل قرار دارند ولي همبستگي اين زمينلرزهها با جنبش گسل اردَل روشن نيست. بررسي گسل اردَل در زمان رويداد زمينلرزههاي سال 1977 ميلادي ناغان هيچگونه جنبشي را در راستاي آن نشان نداده است (بربريان و نبوي، 1977).
(7)جزاير نمكي ايران
بعضي از جزاير خليج فارس از قبيل هرمز، لارك، هنگام، تنب و غيره عمدتاً از گنبد نمكي ساخته شده اند . در بخش محدودي جزايري مانند قشم نيز گنبد هاي نمكي ديده مي شود .
(8) گنبد هاي نمكي از نظر ساختار زمين شناسي
از نظر سازوكار تغيير شكل ، ساخت هاي گنبدي عموما و گنبد هاي نمكي خصوصا نمونه جالبي از تغيير شكل پلاستيك يا شكل پذير مي باشند. حركت مواد به طرف بالا و اطراف سبب ايجاد چين هاي دياپيري ، گسل هاي عادي با شبكه شعاعي ، ناوديس حاشيه اي و ... مي شود(13)
حركت نمك ها ، به نسبت تغييرات سرعت در حين رسوبگذاري ، موجب ايجاد ساختارهاي رويشي ، دگرشيبي هاي كم زاويه ، تغييرات رخساره اي و در مواردي حذف طبقات مي گردد. حركت نمك ها پس از رسوبگذاري موجب تخريب و به هم ريختگي در ساخت هاي زمين شناسي موجود در منطقه مي شود.
در نزديكي سواحل خليج فارس ، برآمدگي هاي نمكي از درون نهشته اي قديمي تر بيرون زده است ، به طوري كه نمك مانند يخچال به طرف دامنه كوه هاي زاگرس در حال جريان يافتن است. جزيره هرمز يكي از اين گنبد هاي نمكي است .(13)
ساختهاي ايجاد شده پيرامون گنبدهاي نمكي:
- گسلهاي عادي با شبكه شعاعي و موازي(اين گسلها هيچ روند خاصي نشان نمي دهند)
- لايه هاي كج شده بالاي گنبدها كه اغلب تشكيل تاقديس مي دهند
- گسلش به صورت دسته گسلهاي مختلف در جهات متنوع
- چين هاي فشرده و تنگ در داخل گنبدها با سطح محوري عمودي
- ناوديسهاي حاشيهاي كه اطراف گنبدهاي نمكي ديده ميشوند.
(9)تاثير گنبدهاي نمكي در فرسايش
در هنگام بالا آمدن گنبد نمكي و در طول زماني كه گنبد رخنمون سطحي پيدا مي كند به دليل گسيختگي هاي سطحي ايجاد شده و سست شدن سطح زمين در آن قسمت ما با فرسايش سريع تر و گسترده تر آن قسمت نسبت به قسمت هاي ديگر مواجه مي شويم به همين دليل در مناطق اطراف گنبدهاي نمكي ما با رسوبات تا نشين شده اين گنبد ها مواجه هستيم كه به غير از اثر تخريبي فرسايش سطحي بر روي شوري آبها و رودخانه هاي نزديك به آن مناطق نيز اثر خواهد گذاشت .
(10) گنبد هاي نمكي ايران
گنبدهاي نمكي در ايران:
در ايران 3 منطقه جنوب و جنوب غربي ايران در كمربندهاي چين خورده زاگرس، ايران مركزي در ناحيه قم و سمنان، ناحيه مكران و جنوب شرق ايران و در شرق كرمان اين گنبدها مشاهده شده است. سن نمكهاي اين گنبدها اينفراكامبرين است كه در دورههاي ترياس و ترسير صعود كردهاند.(22)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شكل 14: نقشه گنبدهاي نمكي ايران
نمایی از گنبد های نمکی ...
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شكل 16:در اين شكل گنبد هاي نمكي جنوب ايران به رنگ خاكستري تيره مشخص گرديده است .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
11- روش هاي مطالعه گنبد هاي نمكي :
جهت مطالعه دقيق تر گنبد هاي نمكي بجز روشهاي صحرايي و بازديدهاي سطحي روش هاي موثر و تكميلي استفاده از عمليات ژئوالكتريك ، گراني سنجي ، الكترومغناطيس و لرزه اي است .(جاروسلا و بارتلا 1990)
يكي از مهمترين و بهترين روش هاي مطالعه گنبد هاي نمكي استفاده از مقاطع لرزه اي است .
در زير برخي از مقاطع لرزه اي كه گنبد نمكي در آنها به طور مشخصي نشان داده شده است مشاهده مي گردد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شكل23: مقطع بدست آمده از گنبد نمكي توسط عمليات لرزه اي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مقطع لرزه ای ...
12 ( مقالات مهم در زمينه گنبد هاي نمكي ايران
عنوان مقاله:
برخي جنبه هاي ديناميک دياپيريسم نمک در ايران جنوبي
داوود زاده
بيش از 180 توده نمکي در کمربند زاگرس و در نواحي خليج فارس يافت مي شود. کمپلکس هرمز که از آن اين دياپيرها بوجود آمده اند. بيشتر در برگيرنده نمک و گچ و دولوميت فرعي، آهک سياه، سنگ ماسه قرمز ، کوارترز هماتيت لايه لايه و نيز سنگهاي آذرين مافيک و سيليسي مي باشد. از ديدگاه چينه شناسي کمپلکس هرمز بگونه اي گسترده وابسته به سري ريزوي ناحيه کرمان ، سازند کال شانه ايران خاوري و سازند سلطانيه (وندين – سن کامبرين زيرين) ايران مرکزي و ايران شمالي است. سازند سلطانيه در خاور اردکان و جنوب عقدا در بر گيرنده چند لايه نمک و ژيپس و نيز آتشفشاني هاي بازيک است.توده هاي نمک بيشتر در لارستان و جنوب خاوري نواحي خليج فارس گرد آمده اند.(120 دياپير) هيچ دياپير در نوار چين خورده خوزستان و لرستان يافت نمي شود. اين امر پيش از اين به نهشته گذاري نمکي نازک لايه يا بدون نمک در بخش شمالي کمربند زاگرس نسبت داده شده است. اما ، اين امر همچنين مي تواند در نتيجه فشار بسنده بار نهشته هاي پست – کامبرين در جنوب و فشار نابسنده بار پوشاننده در شمال تفسير شود. دما براي جايگيري دياپير هاي نمک يک عامل بحراني است. اين امر هنگامي که ماده نمک در ژرفاي بسنده اي جاي گرفته است (700 متر) ممکن است روي دهد. چنانچه نمک بالاي 205 سانتي گراد گرم شود، نرم و شکل پذير و بگونه اي نامحدود روان مي گردد، و در تمام طول زمان فرايند نفوذ، شکل پذير است. در ژرفاي بيش از 7000 متر، نمک متحرک از ديدگاه هيدروديناميک همان گونه اي رفتار مي کند که در بخش جنوبي زاگرس و ناحيه خليج فارس ديده مي شود. بررسيهاي چينه شناسي کامبرين پسين بخش جنوبي کمربند چين خورده زاگرس نشان از 8000 تا 10000 متر نهشته هاي رسوبي دارد. برعکس در بخش شمالي اين نهشته هاي 5000 تا 7000 متر ضخامت دارند. حوضه رسوبي در زاگرس جنوبي شديدتر از حوضه شمالي در مزوزوئيک و سنوزوئيک نشست کرده است.در تارک دياپيرها وجود برش بجا مانده و بلوک هاي بزرگتر از سنگهاي غيرتبخيري امري عادي است. اين بلوکها مي تواند به قطري حدود 3 کيلومتر برسند. در برخي دياپيرها ترتيب چينه شناسي نخستين، درون بلوک هاي بزرگ بهم نريخته است و قسمت هاي غيرتبخيري درون دياپيرها نشان دهنده ميان لايه اصلي است. در نتيجه به جنبش درآمدن چينه هاي نمکي چندگانه، ميان لايه غيرنمکي در نمک خميري محفوظ مانده و نفوذ کرده است. در اينجا بلوکهايي از کامبرين پسين وجود ندارد.
آميزه هاي رنگين: آيا فرآورده دياپيريسم است؟
اشتوكلين
بررسي هاي زمين شناسي سيستماتيک آميزه هاي رنگين کلاسيک در مکران ايران که بوسيله سازمان زمين شناسي کشور انجام شده است همساني ساختاري شگفت انگيزي را با دياپيرهاي شيل و نمک نشان داده است، بويژه، گنبدهاي نمکي تيپ هرمز که بلوک هاي " بيگانه اي " را با خود حمل کرده است. در حقيقت گاه در گذشته، دياپيرهاي هرمز و کمپلکس آميزه هاي رنگين با يکديگر اشتباه گرفته شده اند. يک توده پلاستيک همچون شيل، رس ، يا سرپانتينيت نقش نمک را در دياپيرهاي نمک بر عهده دارند. يک شباهت مهم ميان آميزه رنگين و دياپيرهاي بلوک دار اين است که شمار زيادي از بلوک ها در هر دو بيگانه (اگزوتيک) نيستند بلکه همزاد با توده پلاستيک مي باشند و اين بلوکها در آغاز بصورت ميان لايه هاي رسوبي يا شيل هاي نفوذي و دايک هايي در محيط پلاستيک بوده اند و همراه با آن بسوي سطح برده شده و ضمن حمل شدن بسوي بالا قطع و جدا گرديده اند. ساختار آميزه هاي رنگين، مانند ساختار دياپيرهاي نوع هرمز بصورت ترکيبي از روان شدگي و پيچ و تاب محيط پلاستيک با در هم ريختن آشفته بلوک ها بوده ، در حاليکه تغيير شکل خود بلوک ها هم بسته به ليتولوژي آنها به حالت پلاستيک يا شکننده صورت گرفته است. نبود کلي جهت يافتگي، بجز رخ عمودي که بندرت ديده مي شود، امري مشخص است، برخلاف باور همگاني کمپلکس هاي آميزهاي رنگين الزاما نمودهاي خطي يا کشيده نيستند بلکه بيشتر بشکل توده اي بريده و جدا از هم با مرز نامنظم (که گاه تقريبا دايره اي يا تخم مرغي است) ديده مي شوند . اين توده ها بگونه اي ناهمساز در سازندهاي فراگير رخنه کرده اند . برخي آميزه ها در مکران تنها سازندهاي کم تغيير شکل يافته نئوژن را مي شکافند و در اين صورت همانند دياپيرهاي شيل بوده که با اشغال وضع تاقديس هاي باريک، و راستاهاي نامنظمي، ناوديس هاي کم شيب پهن را از هم جدا مي سازند.آميزه هاي رنگين بگونه اي مشخص همراه با محيط هاي سراشيب قاره اي - درياي ژرف (اقيانوسي) مي باشند که ، در يک ناحيه معين، نشان دهنده يک فاصله زماني معين مي باشند. (اشتوكلين)
گسلهاي عميق و نيز گسلهاي برشي معبرهاي مناسبي براي خروج مواد تبخيري و نمك در اثر نيروهاي فشاري ـ مماسي ميباشند. حوزههاي رسوبي ـ تبخيري به هنگام دياژنژ داراي مقاديري آب ثقلي و آب تبلوري بوده و نمكهاي مختلفي (پلي هاليت) را بوجود ميآورند. بطوركلي اگر حرارت اوليه در آغاز حركت دياپيريسم در اثر عوامل مختلف جابجائي حرارتي حدود 100 درجه در نظر گرفته شود، اين مقدار در اثر افزايش فشار رسوبات و انباشتگي آنها ميتواند چندين برابر افزايش يافته و طبيعي است كه ضريب انتقال حرارتي بطور ثابت افزايش مييابد. در اينصورت فاز جامد به فازهاي مايع و بخار تبديل شده و حتي در شرائط فوق بحراني فقط عناصر فرار را در خود ميتواند متمركز سازد. وجود سنگهاي ولكانيكي مختلف در گنبدهاي نمكي حاصل از دياپيرسم بحثي است تجربي با اين سئوال كه آيا دياپيريسم خود ميتواند ماگماتوژن باشد؟ اعمال درجه حرارت و فشار و اثرات ذوب مجدد و ذوب بخشي را ميتوان بويژه در گنبدهاي نمكي جنوب شرقي زاگرس مشاهده نمود. تنوع ولكانيكها با حفظ ساخت و بافت ليتولوژيكي و پتروژنتيكي منحصر به خود، بر اثر افزايش گراديان حرارتي ـ فشاري و افزايش مقدار سيليس در فاز خميري، ايجاد ذوب مجدد و تأثير آن بر رسوبات ماسه سنگي در ديوارهها و مركز دياپيريسم باعث ايجاد ماگماهاي محلي شده كه اين مورد منجر به خروج ولكانيكهاي متفاوت و خروجيهائي از نوع ريوليت با كوارتز بيرومبوئدري، كريستال ليتيك توف، كريستال ويتريك توف، برش ريوليتي، دايكهاي كراتوفير و مهمتر از همه گسترش ايگنمتريتهاي ريوليتي گشته كه نتيجه تزريق فاز گازي در خلال شكستگيهاي دياپيري به هنگام فشارپذيري مماسي ـ جانبي ميباشد كه از دريچه تكتونيكي دياپيريسم به بالا رانده شده است و سال يابيهاي انجام شده برروي ولكانيكها نيز سنين متفاوتي را از ديرباز تا حال نشان داده شده است. وجود عناصر ليتوفيل بخصوص اورانيم و كاني سازيهاي ثانوي حتي بصورت اورانينيت آواري (دتريتيك) و اسفروليتهاي پشبلند گوميتي شده و افزايش چشمگيري از استرانسيم حاكي از يك افزايش هيپر سيليسي در نتيجه ذوب محلي ميباشد و ايجاد دگرگوني و حالت گنيسي شدن در نتيجه دياپيريسم بنام گنيس دياپيري به همراه آهنزائي، دولوميتي شدن، فرسايشهاي ژيپكريتي و غيره همگي حكايت از فعاليت دياپيرهاي نمكي در پروسه دياپيريسم ميباشد
حوزههاي تبخيري عمدتاً در فاز پلاستيك عمل كردهاند. در پارهاي از حوزههاي تبخيري فقط گچ و ايندريت نقش داشتهاند در تعدادي از آنها همراه نمكهاي سولفاته (گچ و ايندريت)، نمكهاي كلروره بصورت تركيبات كلرور سديم و پتاسيم و منيزيم بهمراه مواد رسي و مارني و ماسه سنگي و دولوميت و ساير كربناتها در رسوب كردهاند. ممكن است حوزههاي تبخيري از پوشش چند حوزه تبخيري اصلي و يا از اتصال چند حوزه تبخيري فرعي بوجود آمده باشند كه تنها در چند مورد امكان دارد نمكهاي پولي هاليت بصورت تركيبات كلروره در آنها وجود داشته باشد. لذا اين سئوال پيش ميآيد كه آيا تمام انواع نمكها به يك صورت عمل مي نمايند؟ و كدام يك در شكلپذيري گنبدهاي نمكي ميتواند نقش ايفا نمايد و در واقع چه دستهاي از حوزههاي نمكي مي توانند فقط در پديدهها لوكنيزه شركت داشته باشند. آنچه مسلم است شكل پذيري نمك در حالت كلي خود تحت تاثير رخدادهاي زمين ساختي ميتواند بصورت گنبدي شكل و دياپيرهاي نمكي بوقوع بپيوندد. بطوريكه مي دانيم تلاقي دو گسل عمان ـ نايبند و روراندگي عظيم زاگرس در يك زاويه تقريباً 90 درجه ، دياپيرهاي نمكي را در كنترل گرفتهاند . بطوريكه گنبدهاي نمكي در راستاي منصفالزاويه 45 درجه قرار گرفته و در امتداد خطوارههاي گسلي موازي هم با راستاي شمال شرقي ـ جنوب غربي حجمهاي غول آسائي از گنبدهاي نمكي بمساحتهاي مختلف از 20 كيلومتر مربع الي 400 كيلومتر مربع را بصورت زنجيرهاي با حركتهاي دوراني چرخشي مي توان مشاهده نمود. در اطراف گنبدهاي نمكي خطوطي حاصل از چرخش مشاهده ميگردد. خطوط مذكور عموماً از راستاي حركتي و مكانيسم فشاري شمالي ـ جنوبي و شمال شرقي ـ جنوب غربي و نيز شمال غربي ـ جنوب شرقي تبعيت مينمايد. اين چرخش نتيجه اعمال فشار ايجاد شده از جانب صفحه عربستان است كه بخصوص بعد از عمل بازشدگي بحر احمر در اواخر دوران سوم تشديد يافته است .
درصد بالائي از دياپيرهاي نمكي در محدوده رخدادهاي تكتونيكي عمان ـ نايبند و قطر- كازرون از يكطرف و رو راندگي زاگرس از طرف ديگر قرار گرفته و اكثراً حاوي سنگهاي ولكانيكي است يعني حدود 80 درصد آنها داراي سنگهاي آتشفشاني مختلف هستند و لذا ميتوانند در تغيير شكلهاي الاستيك ـ پلاستيك قرار گيرند. خروجيهاي ولكانيكي اساساً بصورت مخروطهائي ديده مي شوند و قطبهائي را با مدول ارتجاعي بالائي بوجود آوردهاند كه مواد تبخيري در فاز مايع و در شرايط گريز از مركز در اطراف آنها توانستهاند در نتيجه جابجائي حرارتي ، بچرخش در آمده و پخش گردند.
عنوان مقاله:
دياپيرهاي آذرين و کانسارهاي آهن در ايران
هانس گئورگ – فورستر
کانسارهاي آهن ايران مرکزي از نظر ذخاير جهاني اهميت زياد دارند. ناحيه بافق - ساغند يک منطقه آتفشاني وسيع اينفراکامبرين، همراه با ايگنيمبريت – آلکالي – ريوليت ، تنوره بزرگ آتشفشاني و گرانيت هاي تجديد حيات يافته است. تنوره هاي مزبور رخنماي سطحي دياپيرهاي آذريني است که در مرز پوسته – گوشته واقع مي باشند. در شکستگي هاي حلقوي اين تنوره ، سينيت ها ، گابروهاي نيمه آتشفشاني (ساب ولکانيک) و سنگهاي ديگر نفوذ کرده اند سپس، منطقه آتشفشاني مزبور توسط درياي کم عمقي فراگرفته شد(شيل، ريف هاي دولوميتي، لايه هاي نمک ژيپس اينفراکامبرين)، دياتوم هاي شيب داري که قطر چند تا از آنها به چند صد متر مي رسد تشکيل شده و بوسيله توف ها با لايه بندي متقاطع ، قطعات جوش خورده برش نفوذي ، توده هاي نفوذي متعدد آپلوسينيت (آلبيتيت) و هورنبلانديت (يا ماسکيت) ، گزنوليت هاي دگرسان شده (دولوميت) و گزنوليت هاي پي سنگ (پريدوتيت و دگرگونيهاي پرکامبرين) انباشته گرديدند. سرانجام، در برخي از دياتوم ها ، توده اي گداخته اکسيد آهن (مانيتيت) آپاتيت دار، با روند کربناتيتي وارد شدند که بصورت توده استوانه اي شکل پرمايه از کانسنگ به قطر 100 متر و به ارتفاع چند صدمتر (زبانه مانيتيت) سيل يار گه منجمد شده است. بين فاسيس دهانه اي تا روانه هاي مانيتيت و توف هاي مانيتيت معمولي، مراحل ميانجي را نيز مي توان ديد. هر نهشته داراي چند صد ميليون تن ذخيره است. چغارت (معدن مورد بهره برداري) چادرملو (آماده سازي مقدماتي) ، ناهنجاري شمالي ناهنجاري 20 چاه گز، سه چاهون وغيره (در حال مغزه گيري) . دردياترم هاي قديمي پرشده و در سنگهاي ديواره، دگرساني هيدروترمال بوجود آمده است و برخي بر اثر ماده مذاب آهني (هماتيت سديک) کم و بيش بصورت فنيتي درآمده است. توده کانسار و سنگ ميزبان بوسيله لاميروفيرها، بريده شده و در آن رگه هاي کاني زا حاوي کلسيت، دولوميت آهن دار، مانيتيت، هماتيت ، آپاتيت ، پيريت، آلبيت ، هورنبلاندو و اروانوتوريانيت بوجود آمده اند.
آپلوسينيت ، هورنبلانديت، مانيتيتيت ، آپاتيسيت و کربناتيت ها از فرآورده هاي آميزش ناپذيري آبگونه و تفريق نهايي يک ماگماي ملانفلينيتي بشمار مي آيند که در پوشه بالايي توليد شده است. ايگنيمبريت، آندزيت ها و گرانيت هاي تجديد حيات يافته همچون فرآورده هاي گداز پوسته اي در نظر گرفته شده که در بالاي دياپيرهاي پوشه اي واقع بوده است.
احتمالا ، کانسارهاي آهن جنوب ايران (هرمز) نيز موقعيت زمين شناختي همانندي دارند که در آنها نمک اينفراکامبرين با ريوليت، پيروکسنيت، گرانيت، کانه آهن و کربناتيت همراه مي باشد.
عنوان مقاله
گنبدهاي تركيبي نمك جنوب سمنان (كوير نمك) و مكانيسم تشكيل آنها
محمود احتشام زاده افشار
خلاصه :
بررسيهاي تكتونيكي و ميكروتكتونيكي گنبدهاي نمك جنوب سمنان (كوير نمك) با استفاده از عكسهاي هوائي تلاقي دو روند چين خوردگي خاور - شمال خاوري و باختر - شمال باختري پيامد رخداد لاراميد در البرز مركزي و شمال ايران مركزي را نمايان ميسازد.
تلاقي همزمان اين دو روند چين خوردگي، در تشكيل گنبدهاي نمك نقش آفرين بوده است.
پيش گفتار:
گنبدهاي نمك گسترة جنوب سمنان (كوير نمك) بين °53 تا ' 15 ، ° 54 طول شرقي و ' 50 ° 34 تا ' 10 35 عرض شمالي قرار گرفتهاند. اكثراً داراي دو نوع هسته تبخيري ميباشند كه در بعضي از آنها سنگ گچ بصورت هالهاي در اطراف نمك قرار گرفته است. از اينرو اين گنبدها را ميتوان گنبدهاي تركيبي نمك ناميد. اشتوكلين آنها را گنبدهاي مختلط ناميده است.
مسئله تراكم زياد اين گنبدها در ناحيهاي محدود در عين حال متمايز بودن آنها از همديگر مكانيسم تشكيل اين گنبدها را مورد سئوال قرار داده است. گنبدهاي نمك ايران از دير باز يعني از آغاز مطالعات زمين شناسي در ايران مورد توجه زمين شناسان قرار گرفته، مقالات متعددي در اين باره مخصوصاً توسط زمينشناسان شركت نفت منتشر گرديده است. اكثر اين مقالهها دربارة گنبدهاي نمك زاگرس بوده است. هاريسون در سال 1930 به مطالعه بعضي از گنبدهاي نمك لارستان پرداخته. مقالهاي با عنوان (persion salt Formations) توسط لهلر ”Lehler“ در سال 1940 در آكادمي علوم هندوستان به چاپ رسيده است.
متن اصلي:
درباره گنبدهاي ايران مركزي گانسر در سال 1955 تصوير روشني ارائه داده است. در يادداشت تكميلي نقشه زمين شناسي 100.000: 1 شمال ايران مركزي ،"هوبر" گنبدهاي نمك و زمين شناسي جنوب سمنان را بررسي كرده است. بازنگري نسبتاً جامع و دقيق اشتوكلين در سال 1968 تحت عنوان نهشتههاي تبخيري خاور ميانه، گنبدهاي نمك ايران مركزي را هم در برگرفته است.
بنابر گفته گانسر گنبدهاي نمك جنوب سمنان كه در ناحيهاي با وسعت كم ديده ميشوديكي از تماشائي ترين و نمايانترين ناحية گنبدهاي نمكي دنيا است. كه در عين حال بغرنجترين مسئله زمين شناسي را در بردارد. وي در رابطه با گنبدهاي جنوب سمنان نكات برجستهاي بيان ميكند كه خلاصة آن چنين است: تمركز گنبدهاي ناحيهي جنوب سمنان بايد مربوط به تراكم زياد نمك در قاعدة سازند قرمز بالائي (ميوسن) باشد در حاليكه در رخنمونهاي بخش بالائي اين سازند هم لايههاي نمك و گچ زيادي وجود دارد. تمام گنبدها در حدود 100 متر از زمين اطراف خود بلندترند و قطر آنها در حدود 8 كيلومتر است. مارنهاي با لايهبندي خوب و افقهاي ماسه سنگي اطراف گنبدها به سمت بالا كج شدهاند. در اطراف گنبدهاي نمك هالهاي از سنگ گچ با شيب قائم ديده ميشود. بسياري از گنبدها مارنهاي سبز رنگ نواري پيچيده شده از بخش زيرين سازند قرمز بالائي درون خود دارند. سنگهاي آتشفشاني و آذرين ـ نفوذي در بعضي از گنبدها ديده ميشوند كه در گنبدهاي مختلف تركيب هاي متفاوت دارند. در سطح ناحيهاي، سنگهاي آذرين منشاء گابرويي دارند. همبري نفوذي در سنگهاي گچ و نمك مشخص است. از اينرو ميبايد از نهشتههاي اوليه نمك جوانتر باشد. بنابرنظر"اشتوكلين" بعضي از اين گنبدها از دو سازند مختلف تشكيل گرديدهاند
نمك نواري ميوسن بدون انكلوزيونهاي آتشفشاني و نمكهاي متراكم ائوسن و اليگوسن همراه با مواد آتشفشاني. در اين گنبدهاي مختلط نمكهاي جوانتر معمولاً حاشية گنبد را اشغال ميكنند. گنبدهاي نمك بطور درهم و نامنظم چينهاي قبلي را قطع كردهاند. نازك شدن لايهها يا ناوديس حاشيهاي در سنگهاي اطراف نمك ديده نميشود. به عقيده وي تمام اين واقعيتها نشان ميدهند كه تشكيل گنبدهاي نمك بيشتر در اثر رخدادهاي انفجاري بعد از حركات چين خوردگي ترشير پسين بوده كه مستقل از آن انجام گرفته است. در گزارش نقشة زمين شناسي ترود (9) خاستگاه گنبدهاي نمك در ميان رسوبهاي ائوسن، ميوسن پائين و ميوپليوسن دانسته شده است.
روندها :
دو روند اصلي در رشته كوههاي البرز از مدتها پيش مورد گفتگوي زمين شناسان بوده است. گانسر (1955) به روند WNW در يك سمت خميده البرز كه ناگهان در سمت ديگر به روند ENE تبديل ميگردد اشاره ميكند كه در محل تلاقي آنها منطقه وسيعي از گنبدهاي نمك شرق تهران قرار گرفته است. م ـ ح نبوي (1959) زون از خاور به باختر كوههاي البرز را N40-45 ميداند كه از روند كالدوني ايران پيروي ميكند. اين روند در خط زير آب گرمسار تغيير زاويه ميدهد و امتداد آن N300 ميشود كه ميتواند بازتابي از رخدادهاي زمين ساختي زيادي باشد.
هوبر (1962) بر دو روند اصلي در شمال ايران مركزي اشاره ميكند كه از امتداد چينها و ساختارهاي اصلي تكتونيكي شناخته ميشود. به عقيده او بخشي از اين دو روند با همديگر برخورد ميكنند.در گزارش نقشه زمين شناسي ترود براي چين خوردگيهاي بعد از ائوسن روندهاي مختلفي ذكر شده كه در يك نوار از شمال تا خاور تغيير ميكند و حالت مارپيچي بودن چينها به فعاليت گسلها نسبت داده ميشود.
م ـ ح نبوي در يادداشت نقشه زمين شناسي 1:100000سمنان در تقسيم بندي زونهاي تكنوتيكي درباره زون افتر چنين مينگارد:" گسترة آن در جنوب باختري ناحيه و در شمال گسل سمنان تا گسل بشم ميباشد و به سوي باختر، همچنان گسترده است و با زون قدمگاه ـ لارك پيوند ميخورد سنگهاي آواري و تبخيري ائوسن، اليگوسن بنياد اين زون ميباشند." بنابراين يك حوضهي رسوبي بسيار كم ژرفا بوده كه در ائوسن مياني از پي رخداد تكتونيكي بوجود آمده و در ائوسن پسين به علت رخداد تكتونيكي ديگر گسترش بيشتري يافته است. از ويژگيهاي با اهميت آن تشكيل سنگهاي ائوسن بالائي است كه با نهشتههاي تبخيري در اليگوسن نيزدنبال شده اند. از ويژگيهاي ساختاري آن اينست كه ساختار سنگهاي تبخيري اينجا و آنجا به شكل چينهاي بي نامتقارن و بيسامان ديده ميشود.
در گسترة گنبدهاي نمك جنوب سمنان نيز مانند چين خوردگي سازندهاي ترشير در خاور، جنوب خاوري و جنوب باختري سمنان كه در بالا نقل قول شد، جهت محو چينها تغيير ميكند. بطوريكه در عكسهاي هوائي از روي چينهاي عارضي يا ريزچينها نيز مشخص ميگردد دو جهت محوري متقاطع موازي با روندهاي غالب ساختاري شمال ايران مركزي در اكثر گنبدهاي نمكي قابل تشخيص اند. كه بنظر ميآيد نتيجة تلاقي همزمان دو روند چين خوردگي باشد. از تلاقي اين دو روند چين خوردگي جايگاههاي مناسبي براي جمع شدن تودههاي تبخيري و تشكيل گنبدهاي نمك بوجود آمده است.
چينها:
چينهاي ناشي از تلاقي دو روند چين خوردگي عبارتند از گنبدها تشتك هاي ساختماني ، چينهاي زين اسبي و چينهاي چشمي به اين ترتيب در طول محور چينها برآمدگيها و فرورفتگيهايي بوجود آمدهاند. در چينهاي از نوع غلافي ، لايهها در دو انتهاي چين در جهت محوري كاملاً به حالت قائم در آمده چين به شكل سه بعدي ظاهر ميگردد. امتداد سطح محوري اين چينها با دو روند ياد شده منطبق بوده يا خاوري ـ باختري است. برآمد گي ها و فرورفتگيهاي ساختماني نيز اكثراً رديفهاي موازي با دو روند ياد شده را ترسيم مينمايند، كه معمولاً رديفهاي برآمده ، به جايگاه تراكم تودههاي نمكي تبديل گرديدهاند.
اين شكلهاي ساختاري كه شبيه چينهاي رويهم قرار گرفت ميباشند هنگامي كه سنگها تحت شرايط تغيير شكل فشاري بوده در جائي كه لايهها درون بيضوي در موقعيتي قرار گرفته باشند كه در تمام جهات كوتاه شدگي انجام بگيرد نيز بوجود ميآيند (Ramzi 1987)، كه احتمالا اين شرايط هم در طول حركات آلپي مياني و پسين در اين ناحيه فراهم بوده است (بربريان – گزارش شماره 55 سازمان زمين شناسي) با در نظر گرفتن مورفولوژي ساختاري چينها و ارتباط گنبدهاي نمكي با آنها، گنبدهاي نمك جنوب سمنان را در دو دسته ميتوان قرار داد كه در هر دو دسته مواد آتشفشاني يا آذرين نفوذي در بعضي از گنبدها مشاهده ميشود، و در برخي ديگر وجود ندارد.
در دسته اول، تودههاي تبخيري در مركز چينهاي گنبدي شكل يا در مركز يك چين چشمي بطور هماهنگ با سنگ هاي روئي (دربرگير) قرار گرفتهاند. و يا اينكه چينهاي زين اسبي را در جهت محوري قطع كرده با دو پهلوي آن هماهنگ اند. بعضي از اين گنبدها كه در بخش شمال خاوري ناحيه (هوشمند زاده و همكاران 1978)واقع شدهاند بوسيله سازندهاي مربوط با ائوسن احاطه شدهاند، از اينرو هسته تبخيري آنها قديمي تر از گنبدهاي دسته دوم مي باشد
.
در دسته دوم بنظر ميآيد گنبدهاي نمك چينها را قطع كرده باشند در بعضي از آنها مواد آتشفشاني درون گنبد پخش شده، جريان يافتهاند. مطالعات دقيقتر نشان ميدهد كه بسياري از اين گنبدها در نقاط برجسته چينهاي ناوديسي يعني در چينهاي زين اسبي وارون قرار گرفتهاند .اين گنبدها بوسيله سازند قرمز بالائي احاطه شده و احياناً آثاري از سنگهاي قديمي تر در آنها شناخته نشده (گانسر 1955) و( هوشمند زاده و همكاران 1978) از اينرو هسته تبخيري آنها بايد جوانتر از دسته اول باشند.
عنوان مقاله :
گنبدهاي نمک و کاني سازي Zn-Pb همراه آنها
فريدون غضبان
متن اصلي:
وجود کانيهاي سولفوري فلزي، باريت و کلسيت در سنگهاي کلاهک گنبدهاي نمکي را از سالهاي پيش مي شناخته اند. گنبدهاي نمکي معمولا دامهايي (traps) را براي نفت و ئيدروکربنها تشکيل مي دهند ولي اهميت آنها بعنوان سنگ ميزبان کاني سازي Zn-Pb مورد توجه قرار نگرفته است.ظاهرا علت اغلب فرآيندهاي کاني ساز در سنگهاي کلاهک گنبدهاي نمک دخالت آبهاي گرم سازندهاي نمکي از سرچشمه هاي ژرفي است که با آبهاي سطحي سرد مي آميزند. نقل و انتقال مواد بوسيله اين سيالهاي جرياني دياژنزي، عامل مهمي است در جابجا کردن و انباشت ئيدروکربنها، حركت و پيدايش سيالهاي کانه دار، گسترش تخلخل ثانوي ، مسدود کردن تخلخلها و انحلال گنبدهاي نمکي. براي توضيح بنياد اين کانسارها نياز به يک مدل جامع و درخور فهم است. پژوهشهاي ژئوشيميايي گسترده اي در چنين نهشته هاي سولفوري و کانيهاي همراه با آنها، با کاربرد ايزوتوپهاي پايدار و پروتوزا – (راديوژنيک) مي تواند به تهيه يک مدل ژنيتکي براي جايگيري آنها و همراهي با دياپيريسم نمک کمک کند.به اين ترتيب گنبدهاي نمکي چهارچوب زمين شناختي جالب توجهي را در پژوهش کاني سازي فلزي بعنوان جنبه اي از واکنشهاي سيال در ارتباط باحوضه رسوبي بدست مي دهند.
موضوع مقاله :
مطالعه پتاسيم- آرگون از نمک گنبد بوسيله روش انحلال گام به گام
جي .ام. وامپلر، ه. گائو ع. ا. حسني پاک
متن اصلي:
کار پيشين وامپلر و حسني پاک چنين نشان داده است که آناليز ايزوتوپي آرگون که از نمک لايه اي بوسيله انحلال گام به گام آزاد شده، همراه با آناليز پتاسيم در نمک حل شده مي تواند زمان تشکيل کريستال نمک را مشخص کند. نمونه هاي نمک لايه اي با سن پرمين از حوضه پالودور و در تگزارس(ايالات متحده) همبستگي ميان آرگون پرتوزا(راديوژنيک) و پتاسيم را نشان مي دهد که گوياي اين است که کريستال هاي نمک و انکلوزيونهاي سيال درون کريستال سيستم هاي بسته اي براي پتاسيم و آرگون از دوره پرمين تاکنون بوده اند. روش کار براي نمکي که داراي تنها مقدار اندکي پتاسيم است، سودمند مي باشد. زيرا پتاسيم و آرگون در کانيهاي رس و ديگر سيليکاتهاي درون نمک بهنگام عمل انحلال آزاد نمي شوند.
چنانچه آميزه اي از متانول و آب براي حل نمک در شرايط تهي بکار رود، انحلال گام به گام مي تواند بگونه اي دقيق تر از کار پيشين تحت کنترل قرار گيرد که در آن آب خالص به عنوان حلال به کار گرفته شده بود، زيرا انحلال پذيري نمک در متانول به مراتب کمتر است تا در آب.مقدار متانول در آبگونه اي که براي حل نمک بکار مي رود بوسيله تقطير بخشي يک آميزه متانول- آب(از يک منبع) کنترل مي گردد. با بکارگيري يک آبگونه پرمايه از متانول بعنوان حلال در پايان هر گام، تجزيه کننده مي تواند همه نمک حل شده را از بخش نمکي که نامحلول مانده است، عملاً جدا کند.کارهاي پيشين در گنبد نمكي لويزيانا (ايالات متحده آمريکا) تراکم بالائي از آرگون جوي را در کريستال نمک که شديداً به هنگام جايگيري دياپير نمک تغيير شکل يافته اند، نشان داده است، آرگون بايد درون نمک در محيطي به دام افتاده باشد که در آنجا فشار گاز بسيار بيشتر از فشار جو بوده باشد.
اندازه گيري پتاسيم آرگون مي تواند براي تفسير تاريخ جايگيري گنبدهاي نمکي جهت گردآوري اطلاعات زير سودمند باشد:
1- اطلاعات درباره زماني که کريستال ها تشکيل گرديده اند (هنگامي که کريستال ها تغيير شکل نيافته براي بررسي در اختيار است).
2- اطلاعات درباره محيطي که در آن کريستال ها از ديدگاه تکتونيک تغيير شکل يافته است
موضوع مقاله :
مفاهيم جديدي از چينه شناسي سازند هرمز و مسئله دياپيريزم در گنبدهاي نمكي جنوب ايران
نويسندگان: محمود احمدزاده هروي-عبدالرحيم هوشمندزاده-محمد حسن نبوي
خلاصه مطالب:
از 115 گنبد نمكي جنوب ايران 101عدد آن بين بندرعباس ـ سروستان و 14 عدد ديگر در جنوب كازرون قرارگرفته است. بين اين گستره تاكنون دياپير و يا گنبدي ديده نشده است. از آنچه درباره اين دياپيرها از سال 1851 تا يكي دو سال اخير نوشته شده، مجموعهاي درهم از سنگهاي مختلف ماگمائي، رسوبي و دگرگوني در نظر مجسم ميشود كه توده نمك در حين صعود از جاي كنده و درهم آميخته است. اكثراً رخنمون دياپيرها را به سطح زمين در اثر حركت گسلهها و وزن سبك نمك دانسته و كوشيدهاند تا آنها را بر راستاي اين گسلهها بيارايند. با اين همه تنها حدود 25 درصد دياپيرها از اين آرايشهاي فرض شده تبعيت مي كند.
مطالعات اخير معلوم داشته كه اين مجموعه درهم كه بنام سازند هرمز معروف گشته است به واقع نظم يك سازند را داشته و از چهار واحد مشخص از بالا به پائين بشرح زير تشكيل شده است:
1- تناوب ماسه سنگ ، مارن، شيل و ولكانيتهاي اسيدي و بازيك
2- كربنات هاي جلبكي سياه رنگ بدبو
3- مارن ـ انيدريت ـ آهن سنگ و ولكانيت هاي اسيدي
4- نمك
سن واحدهاي 2 تا 4 كامبرين مياني تا اردويسين و سن واحد نمكي 1 هر چند بخوبي دانسته نيست ولي ميتواند مربوط به كامبرين پائين تا مياني باشد. ماگماهاي اسيدي و بازيك، اين واحدها را دير زماني پس از انسجام آنها ، قطع كرده و بعضاً باعث استحاله آنها گشته است. بيشتر سنگهاي سازند هرمز دست كم دو مرحله دگرگوني را از سر گذرانده كه يكي در فشاري متعارف است با درجه بسيار پائين تا پائين، و ديگري قرابتي با رخساره گلوكوفانيتي دارد. تغيير شكل گستره كاتاكلاستيك و متاسوماتيسم هائي كه اينجا و آنجا اثر گذاشته از جمله حوادث پرشمار ديگري است كه اين سنگها بخود ديدهاند. هر انگارهاي اعم از رومانيائي، خليج مكزيك يا انگارههاي ديگر كه در مسئله دياپيريسم گنبدهاي نمكي جنوب ايران در نظر گرفته ميشود مي بايستي پاسخگوي اين پرسشها باشد كه:
- چگونه نظم چينه شناسي سازند هرمز پس از پيمودن راهي بس دراز از ژرفا به سطح و بريدن و شكافتن سنگهاي زبرين خود همچنان استوار برجاي مانده است؟
سنگهاي ماگمائي چه نقشي در پيدائي و صعود سازند هرمز داشته و سرانجام دگرگونيهاي مختلف چگونه رخ داده و رابطه آنها با دياپيريسم چيست؟
متن اصلي:
سازند هرمز:
از سال 1851 ميلادي تاكنون درباره تبخيريها يا سري هرمز سخنها رفته و نوشتارها پديد آمده است ولي هيچگاه يك رديف چينه شناسي با واقعيتها و توضيح كامل به عنوان الگو معرفي نشده و تا اندازهاي وجود چنين رديفي نيافتني بشمار آمده است. در سالهاي 1908-1930 كوششها براي بيان رديف سنگهاي هرمز انجام شد ولي پس از آن چنين پنداشتند كه در گنبدهاي نمكي ايران همه چيز درهم ريخته است و هيچ رديفي را نميتوان در آن تشخيص داد.
پس از كوشش هاي اولين نيكز (1851) و بلانفورد (1972)، پيلگريم (1924و1908 ) يك رديف چينه شناسي بنام ”سري هرمز“ معرفي كرد كه واحدهاي چهارگانه آن از بالا به پائين عبارتست از:
4 - ماسه سنگ ارغواني رنگ، ماسه سنگ دانه درشت و شيل
-3 ولكانيتها، توف و آگلومرا كه بطور گچي است
2- دولوميت، آهك، شيل و گاهي ريوليت
1- سنگ نمك
سن اين رديف را كه با يافتههاي اخير (هوشمند زاده و همكاران 1989 و كنت 1970) تشابه نسبتاً كاملي دارد ، پيلگريم ابتدا(1908) پس از كرتاسه و سپس(1924) ترياس – ژوراسيك دانسته است. ريچاردسون (1972) با معرفي رديفي ناكاملتر از" پيلگريم" سن آنرا به كامبرين نسبت داد. در سال 1931" هاريسون" با انكار مفهوم رديف براي اين سنگها آنها را بصورت مجموعهاي درهم از سنگهاي گوناگون توصيف نمود كه شيستها و گنايسهاي پركامبرين تا آهكهاي جلبكي ژوراسيك را نيز در خود دارد. با اينهمه سن سنگهاي هرمز را كامبرين پيشين ـ مياني دانست كه سنگهاي ماگمائي آن جوانتر از كامبرين نيستند. اين تصوير تا به امروز بر جاي مانده و درك مسئله دياپيريسم را در جنوب ايران دشوار كرده است. حال اينكه چگونه تبخيريهاي روي پي سنگ پركامبرين قطعاتي از آنرا كنده و با خود بالا آوردهاند مسئلهاي است كه با انگاشتن بستري ناهموار براي اين تبخيريها حل شده است. از مطالعاتي كه اخيراً روي دياپيرهاي استان هرمزگان انجام گرفته (نبوي و همكاران 1987 و هوشمندزاده و همكاران 1989) معلوم گشته كه روي سنگ نمك يك رديف رسوبي – آتشفشاني وجود دارد كه برخلاف تعريف كلاسيك هرمز، بسيار مشخص و بدون درهم آميختگي است و به خوبي ميتوان مرزها را بررسي كرد و رديف را باز شناخت. نتيجه اين مطالعات به شرح زير است:
1ـ سنگ نمك پائينترين واحد سازند هرمز است كه قاعده آن ديده نميشود.
2- آنچه روي نمك قرار دارد، رديفي است كه واحدهاي مختلف آنرا ميتوان از هم بازشناخت و تعريف كرد.
3- بخشي از سنگهاي ماگمائي اعم از اسيدي و بازيك همزمان اين رديف و پارهاي ديگر جوانتر از آن است كه باعث گرانيتيزاسيون – متاسوماتيزم و دگرگوني در ميان آنها شده است.
4- سنگهائي بجز سنگهاي سازند هرمز و يا به عبارتي سنگهاي جوانتر از آن در دياپيرها ، مگر به ندرت و استثناء يافت نميشود .
5- آنچه بنام گنايس و آمفيبوليت و شيستهاي پركامبرين گزارش شده، سنگهائي است كه در اثر متاسوماتيزم و گرانيتيزاسيون شيل و ماسه سنگهاي سازند هرمز و دگرگوني ديابازها در رخساره شيست سبز بوجود آمده است.
حال به شرح مختصر چينه شناسي سازند هرمز بپردازيم :
اين سازند داراي چهار واحد است. هر چند از يك گنبد به گنبد ديگر و حتي در درون يك گنبد اختلافاتي داشته باشد. با اينهمه از يك روند كلي در رژيم رسوبگذاري و سنگهاي ماگمايي همراه آنها تبعيت مي كند اين چهار واحد از پائين به بالا به قرار زير است:
واحد هرمز 1 1(h) – يا واحد نمكي سازند هرمز:
قاعده اين واحد معلوم نيست و در هيچ جا بتمامي ظاهر نشده است. اكثر حجم اين واحد را طبقات و لايههاي نمك تشكيل ميدهد كه با ميان لايههاي نازكي از توف، مارن، آهكهاي تيغه مانند، اكسيدها و سولفورهاي آهن و ندرتاً سولفور مس همراه است. چنين وضعيتي واحد هرمز را بصورت نوارهائي با ضخامتهاي گوناگون و رنگانگ در آورده است كه از چند سانتيمتر تا چند متر در تغيير است. ناگفته نماند كه ساخت نوارهاي كنوني اكثراً با ساختارهاي حاصل از فرايند دگرگوني ديناميك و ترموديناميك منطبق است، بطوريكه شايستهتر است كه از اين ساخت بعنوان فولياسيون (برگواري) نامبرده شود. اكثراً در اين نوارها قطعات ريز و درشت سنگهاي مختلف كربناتي و ماگمايي ديده ميشود كه ممكن است تصور استقرار آنها را بصورت آواري پيش آورد در حاليكه تكتونيك شكننده حاكم بر اين گنبدها و فرايندهاي چين خوردگي، بوديناژ و ميلونيتي شدن چنين وضعي را پيش آورده است كه چنين وضعيتي در ميان رديفهاي رسوبي متشكل از لايههاي نرم و سخت با مقاومت هاي متفاوت كه در معرض تغيير شكل هم قرار ميگيرند امري طبيعي است، چه رسد به اينكه طبقات نرم از نمك تشكيل شده باشد.
واحد هرمز 2 – ((h2 :
اين واحد با رنگ قرمزي كه در رسوبات زيرين آن غالب است از فواصل دور قابل تشخيص است رنگ قرمز نتيجه وجود خاك سرخ در اين واحد است.
واحد هرمز2، تناوبي است از مارن هاي سفيد رنگ تا زرد كم رنگ، انيدريت ( كه اكثراً به ژيپس بدل گشته)، توف، ايگنمبريت، آهك هاي نازك لايه سياه رنگ، آهن سنگ كه بصورت نوارهاي نازك ميليمتري آهن دار، و اكسيدهاي بيآب و آبدار آهن – خود نمائي ميكند. ايگنيمبريتها، اكثراً از نوع ريوليتي و داسيتي با گرايش قليايي است اين سنگها بهنگام رخنمون خويش به نمك و گچ آلوده شده و بلورهاي نمك و گچ را در مجموعه كاني شناختي خود جاي داده است. مقطع تازه اين سنگها شورمزه و حفرات نمكي دارد . طبقات اندكي از ماسه سنگ هاي قرمز با موج نقش هائي بسيار مشخص و توف هاي سفيد رنگ يا خاكستري سفيد رنگ، بسيار ريزدانه كه آلودگي آن به نمك و گچ بسيار آشكار است نيز در اين واحد ديده ميشود. ضخامت واحد هرمز بين 2 تا چند ده متر ميرسد و از جائي به جاي ديگر ضخامت آن تغيير ميكند. 3
واحد هرمز 3(h)-3 يا واحد آهك هاي سياه رنگ جلبكي:
اين (واحد در همه جا از ويژگي ثابتي برخوردار است و از طبقات نازك لايه آهكي فتيدي سياهرنگي تشكيل ميشود كه عموماً سرشار از فسيل جلبكهاي گوناگون است ضخامت اين واحد گاهي تا حدود 50 متر ميرسد.
واحد هرمز 4 (h4) يا واحد آواري – ولكانيك:
اين واحد در هر گنبد داراي ليتولوژي خاص همان گنبد است و معمولا در جاهائي ديده ميشود كه واحد نمكي يا ظاهر نشده و يا اندكي از آن رخ نموده است.
رخنمونهائي از اين واحد در گنبدهاي نمكي حميران، لمزان و پوزه ديده ميشود كه گسترش فراواني داشته و ضخامت آنها از 500 متر ميگذرد.
بيشتر حجم اين واحد را ماسه سنگهاي قرمز خاكستري و سبزرنگي تشكيل ميدهد كه داراي موج نقش هائي چشمگير است. اين طبقات دسيمتري با ميان لايههائي از توفيتهاي سبزرنگ در حد سانتيمتر بطور متناوب قرار گرفته است. در بعضي از گنبدها وفور ولكانيكها كه اكثرا بصورت توفيتهاي ريزدانهي سفيد رنگي ظاهر ميشود، چنان است كه اين واحد را بيشتر به يك واحد ولكانيكي مينماياند كه با طبقات آواري در تناوب است. در بخشهاي بالايي اين واحد طبقات چندي از انيدريديت هاي دسيمتري ظاهر ميشود كه با سنگهاي آهكي سياه رنگ به همان ضخامت در تناوب است. توفيت بيشتر در بخشهاي پائيني اين واحد ظاهر ميشود و به نمك انيدريت آلوده است و مزهاي شور دارد و بشدت جاذب رطوبت است و بظاهر با كائولينيت اشتباه ميشود.
سنگهاي ماگمائي سازند هرمز:
سنگهاي ماگمائي گنبدهاي نمكي به دو گونه مشخص ديده ميشود به صورت سنگهاي خروجي توف و گدازه در تناوب با سنگهاي رسوبي سازند هرمز و يا بصورت سنگهاي نفوذي كه سنشان از واحد 4 جوانتر است. دسته اول بيشتر اسيدي تا متوسط و از نوع ريوليت، داسيت و احياناً تراكيت است كه گرايشي قليائي دارد. دسته دوم را بيشتر دياباز و گرانوفير تشكيل ميدهد كه پي در پي سازند هرمز را قطع كرده است. ديابازها بيشتر بصورت دايك، استوك و تودههاي كوچك ديده ميشود كه اكثريت قريب به اتفاق آنها، داراي بافت ريزدانه است كه نشان ميدهد در اعماق كم سرد شده است.
گرانوفيرها اكثراً از نوع كوارتز پرفيري است كه گاه بافت درشتتري پيدا كرده و به تودهاي گرانيتوئيدي تبديل ميگردد. اين تودهها گاه قطعات دياباز را درخود دارد و نشان ميدهد كه پس از آنها نفوذ كرده است. تقريباً بدون استثناء گرانوفيرها با رگهها، عدسيها و تجمعهاي ريز و درشت اليژيست همراه است كه گاه حجمي قابل ملاحظه پيدا كرده و از نظر اقتصادي اهميت پيدا ميكند.
اليژيست ها معمولاً بصورت پولكهاي درخشان ريزي است كه گاه اندازه آنها درشتتر شده و بصورت مجموعههائي از كانيهاي پگماتيتي تبديل ميگردد. بدين ترتيب ديده ميشود كه لااقل دو فاز ماگمائي در ميان گنبدهاي نمكي ظهور كرده است كه يكي در زمان استقرار واحدهاي چهار گانه سازند هرمز است و ديگري پس از استقرار واحد 4 يعني تكميل استراتيگرافي سازند هرمز.
در استان چهارمحال بختياري، در نزديكي دوپلان يك گنبد نمكي (گنجون) وجود دارد كه در آن قطعات بازالتي با ساختاري ريسماني ديده ميشود. در نزديكي اين گنبد نمكي، بين سنگهاي پرمين و ترياس زاگرس بلند ترادف نسبتاً ضخيمي از بازالت و ريوليت ديده ميشود كه موقعيت چينه شناسي آنها بسيار روشن است. البته فاز ماگمائي اواخر پرمين و آغاز ترياس در همه جاي ايران يك فاز شناخته شده است و در تعاقب همين فاز است كه كافت اقيانوسي شمال زاگرس پديد ميايد . اندازه گيري سني كه بر گرانوفيرهاي جزيره هرمز به عمل آمده است نيز سن 3 ± 227 ميليون سال را نشان ميدهد ( ريچاردسون 1972) كه همان اواخر پرمين اوائل ترياس است. از طرفي برجستگي گنبدهاي نمكي در اواخر پرمين به ثبوت رسيده است. (همايون مطيعي – گفتگوي شخصي).
دگرگوني در سازند هرمز:
بيشتر سنگهاي سازند هرمز دگرگونه شده و پارهاي بخوبي متبلور گشته و گاه حالت پگماتيتي بخود گرفته است.
وجود كاني هائي نظير آلبيت درميان سنگهاي كربناتي، اژيرين، هدنبرژيت، ريبكيت، اپيدوت، كلريت و ... همه گواه بر اين معنا است. نمك از دگرگوني متاثر شده و تماماً بلورين است. در پارهاي مكانها مانند جزاير قشم و لارك اين پديده باعث رواني، تخليص و تبلور نمك گرديده و صخرههاي بزرگي از بلور نمك را پديد آورده است كه ارزش اقتصادي قابل توجهي دارند. وجود بلورهائي مثل اژيرين، آلبيت و ريبكيت قرابتي به دگرگوني گلوكوفانيتي نشان ميدهد ولي در اينجا اين سئوال پيش ميايد كه آيا هميشه شرايطي چنان نامتعارف بايد پيش آيد تا چنين كانيهائي پديد آيند؟
بهر حال وقوع كانيهاي سديم دار بهمراه كوارتز، اپيدوت، اكتينوت و حتي اليژيست در ميان درز و شكاف هاي ديابازها، دال بر شرائطي است كه پس از انسجام سنگهاي سازند هرمز استقرار يافته است. ممكن است چنين پنداشت كه اين شرايط در زمان هاي بعد و بهنگام نفوذ دياپيري سنگهاي نمكي برقرار شده باشد ولي بعيد است بدون عامل گرمائي چنين شرائطي را بوجود آورد.
1- رديف رسوبي (چينه شناسي) سازند هرمز به چه علت از زمان تشكيل (كامبرين پيشين) تاكنون همچنان بطور نسبي سالم مانده است؟ آيا نمك واحدهاي روي آن، يعني سازند هرمز، با همان نظم اوليه با هم بالا آمدهاند؟
2- ماهيت دگرگونه هاي يافت شده در گنبدها چيست و چرا وجود دارد؟
3- نقش ماگماتيسم بازيك و اسيدي در تشكيل گنبدها چيست و چه ارتباطي با رسوبهاي تبخيري دارد؟
4- سنهاي پرتوسنجي گونه كه تاكنون در نوشتارها آمده، چه مفهومي دارد؟
5- سنگ نمك در حقيقت يك سنگ دگرگونه است. چرا چنين است؟
6- براي ناخالصي هاي نمك و چگونگي جاي گرفتن تكه سنگهاي اسيدي و بازيك در نمك هرمز چه توضيحي داده ميشود؟
7- علت دگرگونه بودن سنگهاي بازالتي و نمكدار بودن برخي از ريوليتها چيست؟
8- وجود بلورهاي كوارتز، آلبيت و ... در سنگهاي آهكي بدبو به چه فرآيندي وابسته است؟
9- چرا در گنبدهاي نمكي، سنگهاي رسوبي جوانتر از سازند هرمز ديده نميشود؟
10- وجود كربوناتيتها، آربست كوهي، ري بكيت منيزيم دار و ... چگونه توضيح داده ميشود؟
11- علت ناهمزماني آشكار شدن گنبدها در سطح زمين چيست و ناقرينگي شكل گنبد به چه علت است؟
12- آرايش و جايگيري كنوني گنبدهاي جنوب ايران چه پيوند زايشي با نيروي شكل دهنده اين ساختارهاي زمين شناسي دارد؟
به گمان ما پاسخگويي به آنچه كه مطرح شد، از اصلي ترين پايههاي هر مدل و الگوي زايشي براي شكل گيري گنبدها و دياپيريهاي نمكي جنوب ايران است، چه بسا بدون طرح سئوالات فوق كه متغيرهاي متفاوتي را در مدل وارد مينمايد امكان بررسي چگونگي تشكيل گنبد نمكي در ابعاد مختلف حاصل نميگردد و همانند آنچه كه تاكنون مطرح بوده است مكانيسم واقعي نيز ناشناخته باقي بماند .
درباره گنبدهاي جنوب ايران و چگونگي تشكيل آنها، در همه نوشتارها ميبينيم كه كم و بيش هر دو انگاره رومانيائي و خليج مكزيك را با هم در نظر گرفته و تنها فاكتورهايي را بر آنها افزودهاند.
به ديگر سخن، زمين شناسان زيادي عنوان كردهاند كه نيروهاي تكتونيكي و خاصيت سبكي و رفتار ويسكوپلاستيكي سنگ نمك، با هم، موجب صعود نمك و تشكيل گنبد و دياپير شدهاند.
اوبراين (1975) مينويسد كه دايكها و تودههاي نفوذي بازيك، راهي را براي گريز و كوچ نمك به سطح زمين فراهم كردهاند و نمك از نقطه ضعفي كه در همبري اين توده ها با سنگهاي ميزبان بوجود آمده، به علت نيروي ليتواستاتيكي بالا آمده است. اوبراين (1968) كه دياپيرهاي زاگرس بيش از كارساز بودن كوهزايي، به علت وزن زياد رسوب روي نمك، رشد ميكردهاند .
نكته اصلي در اين توضيح ها كه از سوي بسياري از زمينشناسان عنوان شده اين است كه:
نمك در مدت دراز حركت خود، از ژرفا به سطح زمين، همه چيز را در هم ريخته است و به اصطلاح پوش سنگ را سازمان داده است.
با پذيرفتن انديشههاي ياد شده، هرگز نميتوان پرسش 1 را پاسخ داد. چگونه ممكن است انتظار داشت كه رديف چينه شناسي هرمز، پس از حركت دراز و پربرخورد نمك، همچنان سالم پابرجاي بماند و هيچ تغييري را نشان ندهد.
آيا امكان دارد كه سنگهاي روي نمك ( براي مثال بخشهاي 2 و 3 و 4 سازند هرمز) بعلت نيروهاي حركتي نمكها شكسته شوند و بصورت بلوكهاي شناور در توده نمك درآيند و راهي بس دراز (چند كيلومتر) را پيموده بالا بيايند، از برخوردها سالم بمانند و به سطح زمين يا نزديك سطح زمين برسند و آنگاه پس از حل شدن نمك، در برگيرنده آنها بار ديگر، همه و همه سرجاي نخست خود قرار گيرند و رديف چينه شناسي را بازسازي كنند؟
ترديد نيست كه پاسخ منفي است و بايد فرآيندها و مكانيسم ديگري را جستجو كرد.
در اين باورها، نارسايي گويايي وجود دارد. براي مثال، نمك توانسته است از بستر پركامبرين و دگرگونه خود تكههايي را بالا بياورد ولي توان كندن و آوردن آنچه كه در روي آن بوده را نداشته است. روشن نيست چرا تكه سنگي از واحدهاي جوانتر از هرمز در اين گنبد و دياپير ديده نميشود؟ پلاير(1969) مينويسد كه كمياب بودن سنگهاي ميزبان نمك از مشخصههاي مهم گنبدهاست. هيچ توده سنگي از مزوزوئيك يا سنوزوئيك ديده نشده است.
تا پيش از نبوي و سبزهاي (1987) به ماهيت واقعي سنگهاي دگرگونه (شيت، گنايس ... ) اشاره اي نشده و هيچكس نيز ثابت نكرده است كه سن آنها پركامبرين باشد.
در حقيقت بايد گفت كه نه تنها به پرسش 2 پاسخ ندادهاند، بلكه آنرا بياهميت شمرده و از آن گذشتهاند؟
هيچ اشارهاي به نقش ماگماتيسم در تشكيل گنبد نشده است. برخي نوشتهاند كه سنگهاي ماگمائي همزمان با سازند هرمز تشكيل شدهاند (گدازههاي بالشتي را عنوان كردهاند)
هاريسون (1931) مينويسد كه در گنبد نمك پوهل، گرانيت وجود دارد ولي همبري آن با ديگر سنگها مشخص نيست.
در گزارش تهران بركلي (1979) آمده است " به نظر ميرسد اين نفوذيها همزمان با رسوبگذاري سري هرمز يعني در زمان پركامبرين شكل گرفتهاند " .
در اينجا ميبينيم كه پاسخهاي متفاوت و تا اندازهاي بدون دليل به قسمتي از پرسش 3 داده شده است ولي پرسش اصلي همچنان بدون پاسخ است.
سنهاي پرتوسنجي گوناگوني توسط پلاير (1969) و ديگران گزارش شده است كه بسيار متفاوت است. او سن سنگهاي اسيدي را ژوراسيك – كرتاسه گزارش كرده و كنت (1970) عقيده دارد كه اين سنها ظاهريست و امكان دارد جنبش بعدي نمك بر آنها تأثير كرده و يا ماگماتيسم جوانتري در كار بوده باشد.
درباره تغيير شكل سنگ نمك هرمز، در كمتر نوشتهاي، نكتهاي ديده ميشود. هولزر و صميمي (1975) درباره نمكهاي جزيره هرمز مينويسد كه: نمك بطور محلي داراي قسمتهاي بيضي شكل و متفاوت است كه شبيه نمك چشمي در تبخيريهاي آلپ است و اينها، امكان دارد به علت فرآيندهاي دگرگوني باشد و توضيح بيشتري داده نشده است.
تالبوت (1979) ، شيوههاي دگر شكلي نمك را در مورد كوه نمك دشتي (نزديك بوشهر) خيلي خوب شرح داده و اشارههايي به دگرگوني نموده است.
عنوان مقاله:
مفهوم تازه اي از دياپيريسم نمک ايران مرکزي
جکسون ،کرنليوس ،کريگ، گانسر، اشتوکلين و تالبوت
متن اصلي:
بيش از 50 گنبد نمکي در بخش شمالي کوير بزرگ واقع در پيشبوم (Foreland) رشته کوههاي البرز نمايانند... ما ساختار دروني و بيروني دياپيرها را از عکسهاي هوائي و دانسته هاي روي زمين دانسته هاي لندست نقشه برداري کرده سپس اين ساختارها را به کمک مدل برداري گريز از مرکز و تحليلي مورد تفسير و تعبير قرار داديم.
سه واحد چينه شناسي تر سير وجود دارد. يک نمک کهن دريايي گچدار نسبتاً خالص که به ستبراي 2-1 کيلومتر در ائوسن- اليگوسن انباشته شده است.
نمک جوانتر رنگارنگ به ضخامت 5/1 کيلومتر شامل تکرار چرخه اي از نمک، مارن و گلسنگ است که در شرايط درياي جداي اليگو – ميوسن در زيردغ نهشته شده است. جوان ترين واحد شامل دست کم 3 کيلومتر شيل سرخ نمکدار و ميان لايه هاي سنگ گچ و سنگ ماسه متعلق به ميوسن است که پاره سازندهاي M2 و M3 از سازند سرخ بالا(URF) را تشکيل مي دهد.
دوازده دياپير در کنار هم جاي گرفته اند که به شکل يک پوشش canopy نمکي رده تازه اي از ساختارهاي نمک را بوجود آورده اند که هم اکنون در خليج مکزيکو نيز شناخته شده است. در کنار اين پوشش نمکي و يک خوشه مجاور آن، 30 گنبد نمک در درازاي گسله هاي موضعي جاي گرفته اند. گسله هائي که سبب آنها دياپيريسم باشد بسيار کميابند.در عوض پيرامون بيشتر گنبدهاي نمک را هاله اي نرم و رخنه پذير پر كرده است. بخش دروني اين هاله از منطقه برشي هم مرکزي تشکيل يافته که حلقه اي از روباره URF به پهناي 600 تا 20 متر در آن جاي دارد. کناره دورني اين منطقه برشي را يک لبه گچي پرشيب به پهناي 200- 20 متر تشکيل مي دهد که نشانه وجود يک کلاهک سنگي زيرزميني پيشين است که گنبد، را مي پوشانيده است. يک کلاهک سنگي جوانتر در سطح زمين بصورت خاک گچي بر روي بخش بزرگي از نمک کهن جاي دارد. بيشتر دياپيرهاي نمکي هنوز کاري هستند ولي نمک بلورين محدود به جريانهاي کوچکي در دو گنبد است. برخي از دياپيرهاي کوير داراي ساخت ساده اي هستند که شامل يک هسته از نمک قديمي و پوشه اي از نمک جوانتر روي آن مي باشد. ولي دياپيرهاي ديگري نيز ديده مي شوند که با شکل قارچ مانند خود بخشهاي فرسايشي را نيز به نمايش مي گذارد. اين توده هاي پياز شکل داراي هسته اي از نمک کهن هستند که بوسيله پيچش هلالي يا دايره اي رو به پائين(ناوديسي شكل )نمك جوانتر از يک لبه دامنه اي شکل رو به پائين(تاقديسي شكل) از نمك قديمي جدا شده است. در سه گنبد ، دامنه پيرامون نمک قديمي بصورت يک ساختار قائم بدرون پيچيده است.
طبق مدلهاي گريز از مرکز، پوشش نمکي از بهم پيوستن گنبدهاي نمکي قارچ شکل که به اطراف خود گسترده شده اند پديد آمده است. پوششهاي الگو، از گنبدهايي بوجود آمده اند که در آغاز دايره اي بوده و پيش از بهم پيوستن و تشکيل پوشش، بصورت چند پهلو در آمده اند. ساقه هاي دياپيري زيرين بطور نامنظمي بهم پيوسته و پايه هائي را بوجود مي آورد که در زير بصورت سنگرشته هاي چند پهلو در آمده و گنبدهاي نمک مجاور را بهم مي پيوندند.
مدل سازي تحليلي توضيح مي دهد که چگونه دياپيرهاي پوششي نمکي بصورت خوشه اي در مي آيند. بنظر مي رسد هنگامي که نمک جوان تر نمک کهن را پوشانيده است، فاصله 9/5کيلومتري که مشاهده مي شود ثابت مانده است. فاصله اي کم در طول نهشت روبار. URF همچنان محفوظ و دائمي مانده است زيرا ساختارهاي نمکي روينده چنان بزرگ بوده اند که حتي از ميان اين فاصله هاي تنگ نيز جنبش رو به بالاي خود را ادامه داده اند و فاصله هاي نزديک آنها ديگر در جريان رويش، کارساز نبوده اند. وجود نسبت غلظت نزديک به يک ميان نمکهاي جوانتر و کهن تر ضروري است تا بتوان فاصله هاي نزديک آنها ديگر در جريان رويش،کارساز نبوده اند. وجود نسبت غلظت نزديک به يک ميان نمکهاي جوانتر و کهن تر ضروري است تا بتوان فاصله هاي نزديک دياپيرها و تکامل توده هاي دياپيري قارچي شکل با دامنه هاي آنها را توضيح داد. همبو دگرمائي نيز ممکن است براي خوشه اي شدن دياپيرها مورد توجه قرار گيرد در صورتيکه غلظت هر دو لايه نمک کمتر از 16 10pas بوده باشد.
عنوان مقاله :
نقش دياپيريسم از ديدگاه ذخائر هيدروكربوري در جنوب ايران
همايون مطيعي
خلاصه مطالب:
دياپيريسم در جنوب ايران داراي نقشي دوگانه بصورت سازنده و مخرب است كه گاهي بصورت توام و زماني بتنهائي عمل كردهاند و بصورت دقيقتر ميتوان مسئله را تحت دو عنوان حركت و حرارت مورد بررسي قرار داد حركت را ميتوان ناشي از ثقل طبقات روئين، تشديد آن در اثر عوامل خشكي زائي و كوهزائي، تزريق مواد مگمائي و بالاخره نيروهاي تراكمي دانست كه بيشتر اوقات بصورت تركيبي عمل كردهاند. آغاز حركت در نمكها در جنوب ايران و خليج فارس با شواهد ثبت شده به پرمين نسبت داده ميشود ولي انتصاب آغاز حركت را به ازمنه بعيدتر دور از انتظار نيست. حركت نمكها به نسبت تغييرات سرعت در حين رسوبگذاري موجب ساختارهاي رويشي، دگرشيبيهاي كم زاويه، حذف طبقات و تغييرات رخسارهاي و پس از رسوبگذاري حركت نمكها موجب تخريب و بهم ريختگي ساختماني شدهاند و بحث پيرامون حرارت نيز بدور از حركت و منفك از آن نيست چه حركت نمكها رو به بالا موجب تغيير موقع طبقات نسبت به گراديان حرارت زميني شده واز سوئي ديگر تزريق مواد ماگمائي منشائي ديگر در افزايش ناگهاني حرارت است. براي بررسي نقش دياپيريسم تاثير ايندو فاكتور عمده بر عناصر اصلي موثر بر مهاجرت و تجمع هيدروكربورها را در قالب سنگ مادر، سنگ مخزن، پوش سنگ و ساختمان تلههاي هيدروكربوري مورد توجه قرار داده و با آثار سازنده و مخرب دياپيريسم در جنوب ايران آشنا ميشويم.
متن اصلي:
نقش دياپيريسم در تكوين يا تخريب سنگ مادر:
سنگهاي مادر در بخش چين خورده زاگرس:
براساس مقالات بردنا (1969) و همچنين آلا (1982) و بوروود(1978)سازندهاي كژدمي، قاعده سروك، سرگلو در درجه اول و سازندهاي گرو و گدوان، لافان و سورگاه در درجههاي بعدي قرار ميگيرند. علاوه بر سازندهاي ياد شده آثار بلوغ را در پلمهسنگهاي سيلورين كوه گهكم را گزارش نموده است در مورد سازندهاي پا بده و گورپي كليه نگارنده گان متفق القول بوده و ايندو را نابالغ اعلان داشتهاند، (خسروي سعيد 1986).تاكنون منشا مشخصي براي هيدروكربورهاي موجود در سازندهاي سورمه، بخش تحتاني گروه كازرون و گروه دهرم ارائه نشده است و تنها "آلا" پلمه سنگهاي سيلورين را بصورت مشكوك عامل وجود گاز در گروه ياد شده قلمداد كرده است، البته اين ابراز شك باستناد گزارش (خردپير و زابو 1978) است كه نشان دادند گروه دهرم بصورت دگرشيب برروي مقاطع مختلف پالئوزوئيك قرار ميگرد هر چند وجود دگرشيبي و فرسايش خود ميتواند منتج حركت نمك تفسير گردد ( مطيعي 1366) . عدم شناخت دقيق سنگ مادر براي گازهاي گروه دهرم از يكسو و كارهاي جديد انجام شده برروي ماگماتيسم همراه برخي از گنبدهاي نمكي نظريه ابيوژنيك بودن گازهاي اشاره شده را در افواه انداخت ولي حداقل ، موجود بودن هيدروژن سولفوره گاهي بمقدار زياد تا حدود 5/11 درصد و نيتروژن تا حدود 7 درصد بهمراه اين گازها (موند1969،1975و1980) مويد منشاء آلي براي آنها است.
تاثير دياپيريسم :
اين اثر عموماً در حركت روبه بالا (Up Lift)مورد بررسي قرار ميگيرد و اثر سازنده و يا مخرب آن نيز با دو فاكتور زمان و حرارت عجين است. در ابتدا بايد روشن ساخت كه حركت رو به بالا ميتواند طبقات رسوب شده سنگ مادر را تا آن حد بالا بياورد كه مورد تخريب و فرسايش فيزيكي واقع شود كه حقيقتاً ميتواند يك پديده كاتاستروفيكي باشد ولي بررسي دو فاكتور ياد شده و يا عامل اصلي ايندو يعني حركت مسئلهايست يونيفورمي. حركت رو به بالا در ناحيه فارس داراي دو مولفه موازي است. اول حركت عمومي و ناحيهاي پلاتفورم فارس است كه حداكثر آن در بلندي گاوبندي ديده ميشود و دوم حركت بالا آمدن گنبدهاي نمكي است( مطيعي 1366). حركت بالا رو موجب كاهش لايههاي رسوبي و بالاخره كاهش ضخامت سازندهاي منشاء شده و توان زايشي آنها را محدود ساخته است و حركت دوم بشرط به سطح نرسيدن پديده كاهش ضخامت را تشديد كرده است و در هر صورت به سطح رسيدن فرسايش فيزيكي را موجب گرديده است مقوله فرسايش فيزيكي منتج از حركت در پاراگرافهاي بعدي مورد توجه قرار خواهند گرفت و در اين مقطع به بحث پيرامون حركت در رابطه با دو فاكتور زمان و حرارت مي پردازيم. با حركت رو به بالا عمق تدفين سنگ منشاء كاهش پيدا ميكند چون ضخامت كل طبقات كاهش مي يابند . لذا با توجه به گراديان حرارت زميني اين سنگ مادر در دو منطقه جغرافيائي داراي نحوه تكوين متفاوت است و از سوئي ديگر حركت تدريجي رو به بالاي عمومي و بهمراه حركت نمكها زمان توقف سنگ مادر را در يك حرارت معين كوتاه ميسازد و يا بعبارت ديگر ميزان دريافت حرارت بيشتر را كاهش ميدهد. با در نظر گرفتن اين شرائط ميتوان انتظار داشت كه در بلنديهاي بين گنبدي كه بوسيله "پلاير" ( 1969 توصيف شدهاند حداقل مقدار كمي نفت با توجه به ضخامت كم سنگ مادر) در ناحيه فارس يافت شود، در حالكيه اينچنين نيست و احتمالاً تمامي گازهاي موجود در ساختارهاي مختلف فارس از انواع كاتاژنتيك يا متاژنتيك ميباشند.
منشاء حرارت:
با توجه به مطالعات مغناطيسي انجام شده در زاگرس مي توان گفت ، نقاط با پي سنگ عميق گراديان حرارتي پائين و در نقاط با پي سنگ كم عمق گراديان حرارتي بالا ميباشد كه مبين يك رابطه علت و معلولي است. بطور كلي بين سنگ منشاء حرارتي ثابت و حداكثر بحساب آورده شده و مقدار گراديان حرارت را تابع فاصله نقطه پي سنگ قلمداد كردهاند و يا بعبارتي ديگر گراديان حرارتي تابع ضخامت قشر رسوبي و نوع سنگ است هر چند تفاوتهاي سنگ شناسي در يك توالي اثر يكديگر را خنثي مينمايند(برادلي 1975).بايد بخاطر داشت كه قضاوت كلي فوق الذكر در تمامي زاگرس صادق نيست مثلاً در لرستان و زاگرس مرتفع با وجوديكه پي سنگ كم عمق است ولي گراديان حرارتي هم چندان بالا نيست. براي توجيه اين حالتها توضيحاتي نيز بيان شده است، مثلاً كم عمق بودن پي سنگ مغناطيسي در لرستان را ناشي از وجود مواد مغناطيسي در سازندهاي كشكان واميران مي دانند “ اربل" (1977) و در زاگرس مرتفع پي سنگ مغناطيسي كم عمق را نتيجه تراست شدگي بخش دگرگوني بر پي سنگ حقيقي ميدانند(گينز وهمكاران1983) . در اين ميان نقش نمكها بعنوان يك رساناي حرارتي مناسب در نظر گرفته ميشود و در هر كجا اين نمكها به سطح رسيده باشند با آنوماليهاي حرارتي سروكار خواهيم داشت و از آنجا كه اغلب تاقديسهاي منطقه فارس با مغزه نمكي پيش بيني مي شوند(ورال 1977) لذا نقش نمكها در انتشار حرارت و بالاخره تاثير آن بر تكوين سنگ مادر اهميت بيشتر نشان ميدهد. با بكارگيري نقشه حرارتهاي زميني و روش( هود و همكاران 1975)، مددي در سال 1978 نشان داد كه رسوبات قبل از پرمين در ناحيه فارس در حد توليد گاز قرار ميگيرند.
تا اينجا بحث پيرامون گراديان حرارتي امروزي بود كه از اندازهگيري حرارت در چاههاي حفاري شده بدست آمده بود اما شواهدي در دست است كه حرارت زميني گذشته به سادگي امروز نيست منجمله جواد الياسي و ديگران در سال 1977 دو فاز ولكانيسم در جزيره هرمز تشخيص دادند كه يكي را متعلق به قبل از پرمين و ديگري را متعلق به ترياسنسبت داده اند . مطالعات كرنولوژيك ايشان برروي سنگهاي ولكانيكي زمان 2 ± 228 ميليون سال در اين گنبد نمكي مشخص نموده است كه در پارهاي از نقاط اين سنگ ها با يك دگر شيبي فرسايشي معين ميشوند (مانند ميدان گازي پارس مطيعي 1366 ( . اين فعاليت ماگماتيك كه در مرز پرمين و ترياس صورت گرفته است محتملاً منفرد نيست چون امكان وجود چنين فعاليتي در ساير مناطق در همين زمان وجود دارد و از طرفي ديگر همخواني عجيبي بين فعاليتهاي اپيروژنيك ساير نقاط و شدت فعاليتهاي دياپيري نيز وجود دارد (مطيعي 1366 )و لذا هيچ بعيد نيست كه در طول زمان زمينشناسي از ترياس تاكنون به موازات ساير حركات اپيروژنيك تزريق ماگما به داخل نمكها صورت نگرفته باشد و در صورت قبول مراتب فوق ميتوان تصور كرد كه تزريق ماگما با افزايش ناگهاني حرارت توام شده و كروژن موجود در سنگهاي مادر را در اطراف و اكناف منطقه مورد تزريق به گرافيت و متان تبديل كرده باشد.
اثر دياپيريسم در سنگ مخزن:
ابتدا به خواص رسوبشناسي سنگ مخزن با توجه به شرائط دياپيريك توجه خواهد شد و سپس به تغييرات خواص سنگ مخزن پس از رسوبگذاري خواهيم پرداخت.
شرائط رسوبگذاري حين رويش گنبدهاي نمكي:
در اين حالت سه عامل نقش اصلي را بعهده خواهند داشت:
الف) سرعت بالا آمدن گنبد نمكي
ب) سرعت رسوبگذاري
ج) سرعت فرونشست حوضه.
برآيند اين سه مولفه نقش بسيار عمدهاي را در تكوين سنگ مخزن ايفاء مينمايد:
1- سرعت بالا آمدن از سرعت رسوبگذاري بيشتر است و سرعت فرو نشست ثابت در اينحالت ساختار رويشي حاصل ميشود كه ضخامت سنگ مخزن در راس كمتر از يالها ميباشد .
2- سرعت بالا آمدن از سرعت رسوبگذاري بيشتر و از سرعت فرونشست نيز بيشتر ميشود در اين حالت محيط رسوبي ترفيع حاصل مينمايد، مثلاً با بالا آمدن محيط زير جذر و مدي به محيط بين جذرو مدي و يا از محيط بين جذرو مدي به بالاي جذر و مدي تغيير خواهد يافت بعنوان مثال سازند كنگان در ميدان پارس را يك آهك پلتونيدال تشكيل ميدهد كه در ميدان عسلويه ديده نميشود و در اين حالت ميتوان اميدي به بهبود شرائط سنگ مخزن نيست.
3- در ادامه افزايش سرعت بالا آمدن باعث خروج ساختار از آب ميشود و مورد فرسايش قرار ميگيرد محصول اين حالت با توجه به سرعت فرسايش، پيشروي بعدي و سپس ايجاد برش بين سازندي و كنگلومراي بين سازندي مانند كنگلومراي قاعده رازك در ميدان سرخون و رخسارههاي ماسهاي مانند بخش غيرعادي ماسهاي سازند ميشان در خور موج (به عقيده پلاير 1969 و مطيعي و صداقت 1986) مي گردد.
4- در اين حالت با افزايش شدت بالا آمدن ، مغزه نمكي از آب خارج ميشود و با فرسايش طبقات روئين نمكها وارد محيط ميشوند و اگر شدت بالا آمدن كاهش يابد نمكها محلول شده و از محيط خارج ميشوند و بقاياي سنگي در رسوبات هم زمان مخلوط ميشوند (اين پديده تحت عنوان Reycling of Hormoz debries بوسيله 1969 پلاير عنوان شده است) .
در هر حال نقش دياپيريسم در سنگ مخزن تماماً در بحث رويش ساختماني قابل ملاحظه است و بشرط آنكه حرارت روبه بالا به آن حد نرسد كه تمامي سنگ مخزن را نابود سازد با افزايش تخلخل تراوائي و در صورت حضور هيدروكربور اشباع آب نيز كاهش مي يابد.
تاثير دياپيريسم بر پوش سنگ:
پوش سنگ بدوگونه تاكنون تعريف شدهاند. گروهي به توالي از سنگها كه فاقد تراوائي و تخلخل موثر كه بر روي يك مخزن قرار دارند اتلاق كردهاند ولي در سنوات اخير پوش سنگ بتمامي يك توالي سنگي كه از نظر فشار داراي ويژگي خاص هستند و با طبقات روئين و زيرين بدون ارتباط فشاري هستند اتلاق ميگردد. نظريه اخير را نظريه كمپارتمانهاي فشاري ( Pressure Comparment) نيز مي خوانند براساس اين نظريه كمپارتمان فشاري مخزن بوسيله كمپارتمان فشاري پوش سنگ از لايههاي فوقاني جدا ميگردد. حال براي بحث پيرامون تاثير دياپيريسم به هر دو نقطه توجه ميكنيم. در مباحث گذشته ديديم كه چگونه حركت رو به بالاي نمكها چه در فرايند حين رسوبگذاري و چه در فرايند سنگ شدن بترتيب موجب افزايش تخلخل و عدم نابودي شدهاند و بطور غيرمستقيم تراوائي نيز حفظ ميگردد و بهمين نسبت شانس تكوين پوش سنگ ضعيف ميشود و چه بسيارند نقاطي كه كربنات ها بعلت از دست دادن تخلخل بصورت پوش سنگ عمل نمودهاند و يا در يك سيستم فشاري موجب پديدار شدن مخازن چند لايه و يا بعبارت ديگر مخازني با عدم ارتباط فشاري عمودي گرديدهاند مانند ميدان دهلران. پس ميتوان نتيجه گرفت حركت كند رو به بالا موجب تثبيت تخلخل و بالنتيجه تراوائي ميشود و يا در يك نبود چينه شناسي كلي پوش سنگ را به خطر مياندازد و يا در اثر به سطح آمدن و شكستگيهاي ناشي از آن پوش سنگ نابود ميگردد.
از ديدگاه نظريه Fluid Pressure Compartmentميتوانيم به سازند دشتك در ناحيه فارس اشاره كنيم. زابو و خردپير (1978) نشان دادند در اثر دگرشيبي بين ترياس و ژوراسيك بخشهاي عمدهاي از آن سازند در ناحيه فارس حذف شدهاند. هر چند نشان داده شد كه داستان رويش هر ساختمان گاهي پديدهاي منفك مانند ميدانهاي رستم و پارس (مطيعي 1366) است ولي كليت مطلب در نابود شدن و نازك شدن لايهها و بخشها و در نتيجه مرتبط شدن فشاري توالي پوش سنگ به طبقات فوقاني و تحتاني است و اين پديده زماني شدت مييابد كه پاي نيروهاي تراكمي زاگروس نيز بميان آيد چه در اين حالت شكستگيها حائز اهميت ميشوند كه خود تابع ضخامت طبقه و شعاع انحناء خواهند بود و لذا ميتوان انتظار داشت كه در جوار ساير فاكتورهاي دخيل در فرايند زايش و تجمع هيدروكربورها با عدم تخريب و حذف كمپارتمان فشاري سازند دشتك و بعبارتي ضخامت زياد دشتك هيدروكربورهاي بيشتري در گروه دهرم تجمع حاصل نمودهاند مانند ميدانهاي آغار، كنگان، دالان، موند و غيره و بالعكس تا كم شدن ضخامت دشتك و نامحدود شدن كمپارتمان دشتك در نورا، وراوي و لاوان شرائط تجمع بكلي از دست رفته است و همچنين عدم تجمع هيدروكروبور در تاقديس بوستانه را ميتوان منتج نبود چينه شناسي حاصله از رويش ساختماني دانست كه از آلبين تا مايستريشتين را فرا ميگيرد و يا شايد بتوان كم بودن فشار هيدروكربور را در عسلويه منبعث از كم بودن ضخامت دشتك و اثر تكتونيك تراكمي آلپي دانست. تا اين مرحله اثر دياپيريسم بصورت مستقيم بر پوش سنگهاي نواحي فارس مود توجه قرار گرفتند و ميتوان نتيجه گرفت كه حركت رو به بالاي گنبدها موجب افزايش تخلخل در حين رسوبگذاري و كاهش نابودي آن در كشاكش فرونشست و بالا آمدن شده و بالنتيجه تراوائي را ابقاء كرده است. تداوم حركت و سرعت بيشتر آن موجب حذف و نازك شدن طبقات و در نتيجه باز شدن سيستم فشار گرديده است و با افزايش سرعت حركت رو به بالا و به سطح رسيدن نمكها شكستگيهائي بصورت ثانوي بوجود آمده است كه باز شدن سيستم فشار بسته ، حاصل آن ميباشد .
اما تاثير مثبت و غير مستقيم دياپيريسم مطالعات انجام شده )توسط پلاير 1956و 1970 ، كنت 1930، هريسون 1968و 1969 و مطيعي 1987) بيانگر بيرون زدگي نمكها در دوره ميوسن بوده است و در سوئي ديگر يعني در فروافتادگي دزفول در همين مقطع از زمان سازند تبخيري گچساران در حال نهشته شدن است و مطالعات انجام شده در منشاء نمكهاي موجود در سازند اخير امكان زايش آنها در اثر تبخير معمولي آب دريا غير متحمل ميداند ( استرونگ 1939 و مطيعي 1985) . ايندو پديده همزمان كه يكي موجب ريخته شدن نمكها به درياي ميوسن و دومي رسوب كردن نمك در همان دريا است و از سوئي ديگر با توجه به جريانهاي دريائي امروز خليج فارس و همچنين جدايش خليج فارس از تيتس كه در حدود ميوسن مياني آغاز شده است اين نظريه را جلوهگر ميسازد كه شايد نمكهاي رسوب شده در سازند گچساران همان نمكها Recycle شده هرمز باشند و لذا دور از منطق نيست كه بگوئيم گنبدهاي نمكي با به سطح رسيدن در خاور ناحيه فارس موجب نابودي شانس تجمع هيدروكربوري شدهاند يا دوباره ته نشين شدن همان نمكها در فروافتادگي دزفول پوش سنگي مناسب براي سازند آسماري تهيه شده است.
دياپيريسم و نقش آن در شكل گيري نفتگيرها:
از آنجا كه حدود 95 درصد كل ذخائر هيدروكربوري شناخته جهان در تاقديسها يافت شدهاند ( مودي 1975)و تمامي نفت و گاز كشف شده ايران در تاقديسها بوده است لذا در اين مقاله فقط سعي به توضيح نقش دياپيريسم در شكل گيري نفت گيريهاي تاقديسي خواهد بود. براي آغاز بحث ميپردازيم به فرضيات ارائه شده در باب تاقديسها. زاگرس يكي از قديميترين فرضياتي كه حتي امروزه نيز تعدادي به آن اعتقاد دارند نظريه ابرين( (1950ميباشد و حتي "كلمن ساد "(1975) نيز اين نظريه را تائيد نموده است. در اين نظريه طبقات رسوبي و غيررسوبي به چند گروه تقسيم شدهاند: 1- گروه نامقاوم فوقاني شامل ميشان، آغاجاري و بختياري. 2- گروه متحرك فوقاني شامل سازند گچساران. 3- گروه مقاوم شامل كليه سازندها از آسماري تا مرز سازند هرمز. 4- گروه متحرك تحتاني شامل سازند هرمز و 5 - گروه پي سنگ.
فرض عمومي بر اين است كه در حين كوهزائي آلپي پسين نيروهاي تراكمي موجب چين خوردگي بخش مقاوم با يك دكلمان ناشي از نمك هرمز شده سپس سازند پلاستيك گچساران از دامنههاي دو تاقديس متوالي آسماري به ميانه ناوديس حركت و از آن ميان به بالا حركت كرده و چين هاي ناهماهنگي را در گروه فارس موجب شده است. نوع چين خوردگي متحدالمركز و برخي آنها را از نوع خمشي - لغزشي نيز خواندهاند ( ورال 1977) . بنابراين بحث پيرامون اين نظريه را از گروه پي سنگ آغاز مينمائيم.
1 - پي سنگ بر اساس نتايج اشاره شده در بخش سنگ منشاء داراي وضعيت يكسان در كل حوضه زاگرس نيست و در فارس در ادوار جديدتر داراي فعاليت ماگماتيك بوده است و چنين پديدهاي نه در فروافتادگي دزفول و نه در لرستان گزارش نشده است.
موريس(1977) در تفسير مغناطيس سنجي هوائي حد گسله كازرون را محل جدايش پي سنگ نوع فارس از پي سنگ فروافتادگي دزفول دانسته است لذا پي سنگ به يكنواختي فرض" ابرين" نيست و از طرفي ديگر نمي توان حركت نمكها را بدون تاثير فعاليتهاي ماگماتيك دانست و لذا فرض دكلمان برروي پي سنگ نيز به سادگي شكلي كه در فرضيات آمده نيست.
2- گروه متحرك تحتاني:
آنچه تاكنون معين شده است سازند هرمز در ناحيه فروافتادگي دزفول و لرستان فاقد گسترش است، اشتوكلين (1968) و برزگر (1361). در پارهاي از گزارشات سازند هرمز در حوالي تراست دوم زاگرس گزارش شده است ولي در هيچكدام بجز آثاري از سازند لالون ديده نميشود و حتي در بعضي از نقاط نيز مقداري مواد آذرين بجاي هرمز نقشهبرداري شده است منجمله در شمال خاوري سي سخت بنابراين ميتوان دريافت كه ساختمانهاي با مغزه نمكي فقط در ناحيه فارس متمركز ميگردند و تعميم موضوع به فروافتادگي دزفول و لرستان موردي ندارد.
3- گروه مقاوم،
در مورد اين گروه بايد اذعان داشت كه با وجود سازند گروه بخش كلهر در لرستان مقاوم بودن آن در لرستان مردود ميگردد و حتي با وجود چينهاي كشيده در سازند گرو در تاقديس گاريوه( پاتينسون 1972) تمام توالي را يك بيم فرض كردن جامعيت ندارد ولي در ناحيه فارس دچار استثناءهاي ديگر هستيم. منجمله ميتوان به نبودهاي چينه شناسي بزرگي مانند بوستانه اشاره داشت . در اين چاه مشاهده شد كه سازندهاي كرتاسه از آبتين تا ماستريشتين حذف شدهاند كه خود مبين وجود يك دگرشيبي فرسايش كه احتمالاً ناشي از حركت گنبدهاي نمكي است ولي وجود سازندهاي حذف شده در ناوديسهاي مجاور دور از انتظار نيست.
4- گروه متحرك فوقاني سازند گچساران:
گروه متحرك فوقاني و تاثير آن بر گروه نامقاوم فوقاني تنها در دو ناحيه فروافتادگي دزفول و جنوب خليج فارس به مفهوم واقعي مشخص است كه داراي سنگ ها يي خاصيت شكل پذير مي باشند در حاليكه در ساير نقاط اثري از نمك در آنها ديده نميشود و حتي تحرك اين گروه تنها در منطقه فروافتادگي دزفول موجب چينهاي ناهماهنگ شده است، ولي در جنوب خليج فارس در حوالي جزيره قشم نيز ساختمانهاي ناهماهنگ ديده نميشود. در نواحي فارس اين گروه متحرك فوقاني با تبديل به بخشهاي چهل و چمبه و مول و سازند رازك خواص پلاستيسيته خود را از دست ميدهند، بهمين علت در گروه نامقاوم فوقاني اثري از ساختمانهاي ناهماهنگ ديده نميشود.
5- عدم تبعيت از قوانين چينهاي متحدالمركز:
تاقديسهاي زاگرس عموماً متحدالمركز فرض شدهاند (ورال 1977) هر چند فالكن (1967) و پاتينسون (1972)وجود چينهاي مشابه را نيز گزارش دادهاند در هر صورت چينهاي منطقه فارس بعلت وجود رويش مقدم بر چين خوردگي اولاً متحدالمركز نيستند چون ضخامت لايهها در يالها افزايش مييابد و از طرفي مشابه نيستند چون در قله ، نازك شدگي دارند و بهمين علت قوانين چينهاي متحدالامركز ارائه شده بوسيله" دسيتر"( 1956 ) در محاسبه عمق چين خوردگي و با روش Basking در تعيين مركز انحناء چين و بالاخره تعيين نواحي با شكستگي در زير مركز انحناء كاربرد ندارد.
بطور خلاصه ميتوان دريافت كه فرضيات موجود در اشكال و ابعاد چينهاي زاگرس جوابگوي خواص ساختمانهاي تاقديسي با هسته نمكي فارس نبودهاند و چنين بنظر ميرسد كه در ادوار مختلف نمكها داراي تحرك بوده و در قشر روئين ايجاد ساختمانهاي رويشي نمودهاند و در فاز آخر چينخوردگي آلپي، آندسته از ساختمانهاي گنبدي قديمي كه در محدوده چين خوردگي زاگرس واقع بودند دچار چين خوردگي دوباره شدهاند مانند بوستانه، كنگان و غيره و دسته ديگر كه در خارج محدوده قرار داشتند بدون تغيير شكل باقي ماندند مانند پارس.
در حاليكه با به سطح رسيدن گنبدهاي نمكي بخشي يا تمامي يك نفتگير تاقديسي نابود ميشود مانند كوه نمك، كنگان ولي با به سطح نرسيدن و ايجاد ساختمانهاي رويشي ضخامت كل طبقات رسوبي روئين كاهش يافته و عمق جدايش مركز انحناء ثابت بوجود نيامده و مخازن گازي امروز شكل گرفتهاند.
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.