مشاهده نسخه کامل
: گپ و گفتگوی دوستانه پیرامون موضوعات علمی
از اونجایی که اینجانب زنده هستم الان بقیه سوالا رو میپرسم
11 - چقدر از این انجمن پی سی ورلد استفاده کردی یا به نظرت چقدر مفید بوده تو زمینه درسی ( به غیر از تاپیکای مربوط به کنکور و دانشگاه آزاد و ... ) منظورم تاپیکاییش مثه مثلا اتاق ترکیبیات ریاضی فیزیک اینا هستش
12 - تا حالا کسی بوده تو فروم که توی همین انجمن ادبیات باهاش بگو مگوت بشه ؟ :دی
13 - چقدر قبول داری این موسسه های آموزشی رو مثه گزینه2 قلم گاج علوی . . . به نظرت اصلا میتونن کمکی بکنن
14 - از حسابان و دیف خوشت میاد :دی :دی
15 - به نظرت آموزش پرورش توی تالیف چه کتابی اشتباه های زیادی داشته که هنوزم اصلاح نشده ؟
16 - خب حالا یه سوال علمی بکنیم مثلا اومدیم تو انجمن علمی ها :D :دی
16 -1 - تغییرات نخستین انرژی یونش در هر گروه و دوره چگونه است ؟؟؟؟
16 -2 - در مورد ساختار مولکل های IF5 , PBr5 , SF4 , PCl5 یه توضیحی بده ؟؟؟
16 -3 - به نظرت یکم فصل 1 شیمی 2 رو گنگ نگفتن :D :دی یعنی دانش آموز یه نوک میزنه به یه مبحث بزرگ از شیمی و فقط همین آخرشم سر در گم میمونه
17 - توی فروم های دیگه به غیر از پی30 هم هستی ؟؟
18 - از رمان های فردریک فورسایت خوندی تا به حال نظرت درباره خود فردریک فورسایت چیه ؟
19 - سوال بالا در مورد دن براون چطور ؟ از سبک رمان نویسی دن براون خوشت میاد ؟
20 - یه سوال دیگه البته در مورد رمان هست این هری پاتر ها رو خوندی اصلا از جی کی رولینگ و طریق قلمش خوشت میاد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
21 - انشالله در صورت موجود بودن بقیه رو هم دفعه آینده میپرسم :دی
سلام خوبی ؟
1- چرا گیر دادی به مهندسی شیمی ؟
2- چرا از آی تی متنفر هستی ؟
3- بزرگترین آرزوی علمیت چیه برای خودت ؟
4- انگلیسی تا چه حد بلدی ؟
5- توی چه چیزی ادعات میشه گکه مثلا اون کارو بلدی ؟
6-بهترین رتبه توی کنکور که از دوستان یا نزدیکانت داشتن چند بوده ؟
7- تاحالا چند کتاب خوندی که خیلی خوشت اومده ازش ؟
8- حاضری پول بدی سوالای کنکور رو بخری ؟
9- برام یه آرزو کن
10- یه جمله قشنگ بهم بگو
11- اگه بخواستی برای کنکور بکس مشورت بدی بهترین جملت چی میتونه باشه ؟
12- انجمن پی سی ورلد توی 4 کلمه توصیف کن
13- اگه بازم عضو پی سی ورلد بشدی بازم کاربر فعال ادبیات میشدی ؟
Marichka
19-09-2009, 17:33
سلام
خوب تشکر می کنم از MaaRyaaMi برای حضورشون در گفتگوی دوستانه این هفته موضوعات علمی، از ایشون خواهش می کنم که پاسخ پرسشهای باقیمونده رو هم قرار بدن تا مهمان بعدی معرفی بشن.
این لوح سپاس هم به رسم قدردانی تقدیمشون میشه به همراه یک نقل قول برگزیده؛
"نویسنده ای که در مورد زندگی و تجربیات خودش می نویسد، در واقع تنها فردی است که در مورد همه ی مردم و تمام زمان ها کتاب نوشته است."
جرج برنارد شاو
امیدوارم در همه ی مراحل زندگی همیشه پیروز و سربلند باشید :11:
سلام دوستان
با یک هفته تاخیر به دلیل مشکلات مهمان یابی : دی مهمان این هفته رو معرفی می نماییم:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
و اما سوالات آغازین:
1. بیشتر به چه موضوعات علمی ای علاقه داری؟
2. چه رشته ای می خونی و چی شد که انتخابش کردی؟ از انتخابت راضی هستی؟
3. نظرت در مورد کنکور؟
4. نظرت در مورد انجمن علمی، خصوصا ادبیات که توش فعالی
فعلا همینا
ممنون و موفق باشی :11:
سلام
من سوالی ندارم فقط طبق معمول سوال و جوابا رو میخونم : دی
با تشکر از شعرای قشنگت
موفق باشی
سلام دوستان
با یک هفته تاخیر به دلیل مشکلات مهمان یابی : دی مهمان این هفته رو معرفی می نماییم:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
و اما سوالات آغازین:
1. بیشتر به چه موضوعات علمی ای علاقه داری؟
2. چه رشته ای می خونی و چی شد که انتخابش کردی؟ از انتخابت راضی هستی؟
3. نظرت در مورد کنکور؟
4. نظرت در مورد انجمن علمی، خصوصا ادبیات که توش فعالی
فعلا همینا
ممنون و موفق باشی :11:
سلام..
اولِ اول یه عذرخواهی
والله اگه خودمونم بخوایم نمی ذارن خوش قول باشیم!
ADSLم رو اشتباهی!!! قطع کردن!
این یه هفته که تموم شد.. اگه لطف کنین تمدیدش کنین، ممنون میشم:11:
و اما جواب های آغازین:
1. ادبیات هم شامل میشه آیا؟! از شعر و داستان و این حرفا خوشم میاد
البته نه اونقدر که برم انسانی بخونم.. یعنی خوشم نمیاد وقتی یه اثری رو می خونم
به این فکر کنم که خالقش کی به دنیا اومده چیکارا کرده و یا مثلا دنبال این باشم که
تو هر جملش چه آرایه ای به کار برده.. واسه همینم رشتم ریاضی شد..
2. و آخرش رسیدم به برق
جور خاصی هم نشد.. یه دفه دیدیم از برق خوشمون میاد: دی
بله بله.. بسیار راضی. هنوز زوده واسه نظر دادن.
3. کلا هیچ چیزی تو این مملکت خوب نیست چه برسه به کنکورش
اینقدر هم قانون و تبصره و سهمیه بارش کردن که دیگه..
ما که ردش کردیم.. پس خیلی هم خوبه:27:
4. چند وقتیه که شعرها و داستان های تکراری داره زیاد میشه
بانو مگ مگ که بود همه تکراریا رو پاک می کرد. خیلی هم زورش به من می رسید:دي
البته من قبلا اینکه عضو بشم فقط میومدم، می خوندم.. خیلی جرئت کردم پست زدم!
خوبیه اینجا کاربراشه. یعنی وقتی یه پستی زده مبشه میدونی که یکی هست نظر بده.
البته جا داره بهتر بشه.. به نظر من بهترین فروم P30ه ( اوه!:دي)
مرسیی . بازم بیا:46:
سلام
من سوالی ندارم فقط طبق معمول سوال و جوابا رو میخونم : دی
با تشکر از شعرای قشنگت
موفق باشی
علیک
حالا این دفه سنتو بشکن، 4 تا سوال بپرس
کسی که اینجا نمیشناسدم
شما همیشه لطف داری..
مرسی
attractive_girl
30-09-2009, 17:59
دیدم کسی سوالی نداره گفتم چندتایی بیام بپرسم دور هم جمع شیم :31:
سلام و احوالپرسی :دی:
1- شباهت برق و ادبیات رو بگو :31:
2- ترم چندی ؟
3-کدوم دانشگاهی ؟ ورودیه چه سالی ؟ رتبت؟
4- چه جوری با فروم آشنا شدی؟
5- میخوای چیکاره بشی ؟
6- روزی چند ساعت میای نت؟
7-روزی چند ساعت درس میخونی؟
8- چطوری برای مهمون این هفته انتخابت کردن ؟ :31:
9- چه ورزشی رو دوست داری ؟ اصلا ورزش میکنی ؟ :31:
و در آخر
یه آرزوی علمی برای برو بچز بکن [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خسته نباشید :31:
ممنون
با این قسمت امضات حال کردم : آبى آبان در آبان
توصیف ماهه خودمه آخه :31:
3- دلیل انتخاب آواتارت؟
دیدم کسی سوالی نداره گفتم چندتایی بیام بپرسم دور هم جمع شیم :31:
سلام و احوالپرسی :دی:
1- شباهت برق و ادبیات رو بگو :31:
2- ترم چندی ؟
3-کدوم دانشگاهی ؟ ورودیه چه سالی ؟ رتبت؟
4- چه جوری با فروم آشنا شدی؟
5- میخوای چیکاره بشی ؟
6- روزی چند ساعت میای نت؟
7-روزی چند ساعت درس میخونی؟
8- چطوری برای مهمون این هفته انتخابت کردن ؟ :31:
9- چه ورزشی رو دوست داری ؟ اصلا ورزش میکنی ؟ :31:
و در آخر
یه آرزوی علمی برای برو بچز بکن [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خسته نباشید :31:
ممنون
با این قسمت امضات حال کردم : آبى آبان در آبان
توصیف ماهه خودمه آخه :31:
3- دلیل انتخاب آواتارت؟
ای قربونت
علیک
شاد و شنگول نفس می کشیم شمام که خوبی ظاهرا: دی
1. هردو با احساسات سرو کار دارن:27:
2. فعلا 3:5:
3.بیییب: دی ... دانشگاه آزاد ِ دارقوز آباد...(آزادشو راس گفتم)
4. فک کنم با تاپیک شعر گمنام بود
5. فعلا که مهندس میشیم..آخرشم مسافرکشی چیزی میشیم دیگه: دی
6.الان که میانگینم اومده پایین آخه 6 روز نت نداشتم: دی
ولی کلا 3- 4 ساعت
7. درس که هیچ.. ولی خوشبختانه مطالعه آزاد ...هیی.. یکی دو ساعتی میشه
8. ظاهرا مهمون نداشتن .. قرعه فال به نام من دیوانه زدند ..
مام که همیشه پایه.. اومدیم خدومتون
9. بسکتبال رو دوست دارم و بازی میکنم .. قدم 187ه خب: دی
ولی تنیس و اتومبیل رانی رو دنبال می کنم که به دلیل امکانات فقط نگاه می کنیم: دی
به هر آرزوی علمی ایکه دارن برسن: دی
تازه داشتم گرم می شدم:19:
مرسییی:11:
این آخرش ندیده بودم: دی
واسه انتخاب آواتار میرم تو آرشیوم.. هر کدوم که خوشم اومد انتخاب میشه.. به همین سادگی
سلام خوبی ؟
1- ادبیات چه رنگیه ؟!
2- بهترین شاعر !
3- بزرگترین آرزوی علمیت چیه برای خودت ؟
4- انگلیسی تا چه حد بلدی ؟
5- توی چه چیزی ادعات میشه گکه مثلا اون کارو بلدی ؟
6-چه رشته ای میخونی ؟
7- تاحالا چند کتاب خوندی که خیلی خوشت اومده ازش ؟
8- شاعری به نام کارو میشناسی ؟
9- چند بیت شعر بگو برام که ارزش داشته باشه حفظش کنم
10- یه جمله قشنگ بهم بگو
11- نظرت راجه به این شعر چیه ؟!
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرد بود
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیایی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
قرن موسی چمبه هاست
روزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
وای جنگل را بیابان میکنند
دست خون آلوده را در پیش چشم خلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است
12- انجمن پی سی ورلد توی 4 کلمه توصیف کن
13- اگه بازم عضو پی سی ورلد بشدی بازم کاربر فعال ادبیات میشدی ؟
سلام خوبی ؟
1- ادبیات چه رنگیه ؟!
2- بهترین شاعر !
3- بزرگترین آرزوی علمیت چیه برای خودت ؟
4- انگلیسی تا چه حد بلدی ؟
5- توی چه چیزی ادعات میشه گکه مثلا اون کارو بلدی ؟
6-چه رشته ای میخونی ؟
7- تاحالا چند کتاب خوندی که خیلی خوشت اومده ازش ؟
8- شاعری به نام کارو میشناسی ؟
9- چند بیت شعر بگو برام که ارزش داشته باشه حفظش کنم
10- یه جمله قشنگ بهم بگو
11- نظرت راجه به این شعر چیه ؟!
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرد بود
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیایی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
قرن موسی چمبه هاست
روزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
وای جنگل را بیابان میکنند
دست خون آلوده را در پیش چشم خلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است
12- انجمن پی سی ورلد توی 4 کلمه توصیف کن
13- اگه بازم عضو پی سی ورلد بشدی بازم کاربر فعال ادبیات میشدی ؟
علیک.. خیلی خوبم
1. نارنجی!!
2. ایرانی : حافظ + مولانا .. ماشاا.. هرچی داریم شاعر: دی
ابرانی معاصر : اخوان، و ازاشعار مشیری بسیار لذت می برم
خارجی : فعلا مرید دانته ایم:دی
3. یکی کلمه ی علمی رو تعریف کنه واسه من: دی
به خودم که فکر می کنم یاد هولدن ناتور دشت میفتم!
و به قول ریک به اینده های دور فکر نمیکنم!
احتمالا یه روزی این رمانای نصفه و نیمه رو به آخر می رسونم: دی .. هر رمانی که اسم نویسندش امیره شاید من باشم: دی
یا شایدم از افتخاراتمان این باشد که با دکترای برق داریم مسافرکشی می کنیم: دی
البته رویا پردازیم خیلی خوبه! بازم مثله اون هولدن... یعنی خیلی شغل ها رو امتحان کردم..
4. استادمون که می گفت خیلی خوبه.. ولی زیادم خوب نیست.. واژگانم ضعیفه! البته دارم روش کار می کنم!
به قول مصطفی.. بچه تر که بودیم نمی دونستیم زبان رو هم میشه تقویت کرد! و خیلی کارای دیگه!!
5. پسر فروتنیم: دی ..
فروشندگی! و رانندگی!! بسکتبالم هست: دی
6. گفتم که .. برق!
7. هوممم .... خیلی ! آخریاش : هملت که اول هفته خوندمش!
کمدی الهی ( اگه اینو نمی خوندم چی می گفتم!:دی) .. و از ایرانی ها : سمفونی مردگان!!
البته من اول از کتاب خوشم میاد بعد می خونمش: دی
8. این بیت از مولانا رو بسیار دوست می دارم:
از خدا جز خدا را خواستن / ظن افزونی ست کلی کاستن
9.
تنها راه شناخت یک نفر،
دوست داشتن اوست
بی هیچ امیدی.
و هفت خوانی عظیم درپیش است
رستم اگر نیستی
فردوسی باش..
10 .
قرنها از مرگ ادم هم گذشت/ ای دریغا ادمیت بر نگشت
نظر دادن درباره ی شعر سخته! یعنی واسه من سخته!..
ولی به نظر من آدمیت به این سادگیا از بین نمیره.. هنوز تو کوچه پس کوچه های همین شهر شما میشه پیداشون کرد! یاد شعر " نرون مرد اما رم نمرده است؟..." هم افتادم!
11. انجمن پی سی ورلد.. خودش یه تعریف شده دیگه!: دی
12. من اگه 10 بار دیگم عضو اینجا بشم.. همین کارایی رو می کنم که تا الان کردم
با این فرق که دفه بعد بی نام و نشون تر: دی
+ دیدم خیلی علاقه داری :
خیلی آدم ها شبیه سنگلاخ هستند؛
اگر آنها را بکاوید، شاید به گنج کوچکی برسید
یا سفره ی آبی زلال، شاید به نفت برسید؛
یا هیچ، ملال!..
در دل سنگلاخ هر چه که باشد یا نباشد؛
پا برهنه راه رفتن روی آن فقط پا را آزرده می کند. / چلچراغ یکی از چند شماره اخیر
مرسییی:11:
8- شاعری به نام کارو میشناسی ؟
سوال هستم رو جواب ندادی !
در رفت تو دستت : دی
عه :20:
یه وبلاگ بود که به اسم کارو شعر می ذاشت! فک نکنم منظورت این بوده باشه: دی
نه نمیشناسم!
ولی گذاشته بودم آخر یه سرچ بزنم که یادم شد: دی
تو سرچ هم یه متن پیدا کردم ؛ می ذارم واسه علاقه مندان:
او به علت شدت بیماری قلب سه بار در بیمارستان بستری شد و پزشکان هرگونه
فعالیت را برای او خطرناک دانستند. به این جهت ، اگر این یادداشتها نا منظم
چاپ شد و یا قطع گردید ، علاقمندان به نوشته های کارو خواهند بخشید .... از
دوستداران کارو نه آثار کارو – خودِ کارو – تقاضا دارم زندگینامه کارو را تا
پایان بخوانند ....زندگینامه ی زیر گزیده ای از سرگذشت بی سرنوشت کارو
میباشد که توسط - خود کارو- نگاشته شده ...
میریخت ...
چپ و راست باران رحمت بود که بر سر پر شور دوران بیگانه ، به گور کودکیمان
میریخت .... حیف ...!
حیف از دوران کودکی که با همه ی قدر و قیمتی که دارد ، دوران آن سوی جوانیست
....
حیف از دوران کودکی که سرنوشتش – بدون آنکه خودش بداند – بازیچه یک زندگی
جاودانه فانیست ....
میریخت راست و چپ ، گل های عدم احتیاج بود که از باغ آفتاب – باغ نه محتاج به
آب آفتاب زیر پایمان ، می ریخت ....
زیر پای عظمت « الوند » به دنیا آمدیم :
« همدان »
شهری که برای بچه هایش – به جای ترکه های موسوم به اسب – حداقل یک شیر سنگی
دارد .
همدان شهری که اشک کودکی های از یاد رفته مان ، در موازات اشک عظمت از یاد
رفته اش ، قطره قطره ، از دامن ابدیت « الوند » به دامن پاره پاره شب
افتخارات آواره ، فرو می بارد
مرد بود
این را مرد بزرگی گفته است
مرد بزرگی به نام مادر ما
وخود به عنوان مردی دنیا دیده و شهد و شرنگ روزگار چشیده ، می سپارد. دخترش
را – مادر نازنین ما را – می سپارد به دست آن مرد غریب ....
خزان باغ « گاسپاران » یعنی بهار به خزان تبدیل شده .
«گاسپاران » - پوزش صامت پیر مرد را – از اینکه قدرت طپیدن قلبها خبر نداشته
– پذیرا میشود ....
وگل ها پر میگیرند .... گلها پر می گیرند و پر می کشند به سوی آسمان... تا
آنجا ، به هشت بچه ی یتیم آینده ، خبر دهند که عقد تولد شما – بدون اجازه شما
– بی خبر از شما در زمین بسته شد .....بین دختری 15 ساله که در آنزمان حتی
تصور یک بوسه اشتباهی برایش امکان نداشت ....
و مردی که با کوله پشتی یک سرگذشت به خاک سپرده بر دوش ، به سوی سرنوشتی
بیگانه با سرگذشت او – قدم بر میداشت ....
و عروسی مفصلی بر گزار می شود ....
عروسی ساده و مفصل ، آنچنانکه شایسته سالهای از یا د رفته نمک شناسی ها و
مردانگی ها بوده است
آخ اگر فرزندان آینده ی انسان در شب عروسی انسان ، شرکت داشته باشند .... اگر
می توانستند ! ...
.... درختها نفهمیدند ... هیچ نفهمیدند که بناست در آینده – در شمار میلیونها
برگ بی صاحب ، از هشت برگ بی صاحب « جدید » نیز پذیرایی کنند ....
این درختها نفهمیدند....
بادهای خانه بر دوش نفهمیدند
و آفتاب - مثل همیشه – وقت نداشت ...
آفتاب مثل همیشه بزرگتر از آن بود که در وقت خلاصه شود
آفتاب متوجه نشد که با آن عروسی که در باغ شورین برگزار شد ، هشت نفر دیگر ،
بر جیره خواران خوان بی دریغ انوار مجانی او، افزوده شدند ...
آفتاب اصلا متوجه نشد
بهار هم متوجه نشد ...
بهار آقاست ...
اما این آقا را عشق ها وهوسهای ولگرد – چون نسیم ولگرد شبانه – دچار مکافاتی
شبانه کرده اند ..... بیچاره بهار
اگر وقت داشت .... اگر می گذاشتند آقایی خودش را خرج دهد ، هرگز پاییز ،
جسارت اظهار وجود نمیکرد ...
آخ اگر بهار میفهمید که ما هرگز – چون میلیونها فرزند این قرن بی صاحب –
افتخار دیدنش را نخواهیم داشت....اگر می فهمید ....هرگز این عروسی ، در آن با
غ شورین انجام نمی گرفت
اما بهار نفهمید
آفتاب هم نفهمید
زمان هم حوصله فهمیدن نداشت ! ...
و بنا بر این .... آن عروسی ، در باغ شورین ، انجام گرفت ...
و کارخانه آدم سازی به راه افتاد
پدر ما یک ارمنی متعصب بود – ارمنی متعصب ، که همه چیز- جز تعصب و مردانگی او
را - جنگ اول جهانی از او گرفته بود ...
شاید به همین علت بود که اینچنین مرتب و بلا وقفه بچه پس انداخت ....
هر یک سال و نیم یک بار یک بچه ! ...
از لحاظ پدرم قضیه شوخی نبود . نمی توانست باشد ، بیش از یک میلیون ارمنی را
در مسلخ جنگ اول جهانی ، با فجیع ترین روشهای ضد انسانی ، به خواب جاودانی
پیوست داده بودند ... لازم بود ملت ارمنی را از انقراض نجات داد .
پدرم سهم خودش را ، بیش از سایر ارامنه در نظر گرفته بود ... و اگر زنده بود
، اگر میماند....ما اکنون به جای هشت خواهر وبرادر، حداقل سی و شش برادر و
خواهر بودیم !
بیچاره مادرمان چکار میکرد ! ؟
جزئیات دوران کودکی را چه کسی بیاد دارد ، که من داشته باشم ؟! ...
اما میدانم تا هنگامیکه پدرم بود ، سفره ما ، افتخار آشنایی با گرسنگی را
پیدا نکرد .
هنوز پدرم زنده بود که ما از دامنه « الوند » دور شدیم.... رفتیم « اراک »
...
(پدرم به تجارت فرش اشتغال داشت ،گمان میکنم کارش ایجاب کرده بود که ما را به
اراک ببرد ) ...
...و دراراک بود که « ویگن » - برای نخستین بار – با یکی از تراژدی های بزرگ
زندگی خود ، روبرو شد
بعد از ظهر یکی از روزها ، همه خواب بودیم که ویگن را ، آب برد ...
که میداند ؟...شاید حنجره ی « ویگن » - زیروبم های عاشق آفرینش را – مدیون
زمزمه ی امواج رودخانه ایست که در شش سالگی او را برد ...
شاید ویگن زندگی خودش را - زندگی شهرتش را – مدیون آن چند دقیقه ایست که
موقتا در بستر رود خانه ، مرد ...رودخانه ای که ویگن را برده بود ، به دو
قسمت تقسیم میشد .... قسمتی از آن ، سنگ آسیایی را میچرخاند ... قسمت دیگرش
به زندگی اشرافی یکی از ملاکین بزرگ اراک ، صفای بیشتری می بخشید : از باغ
مفصل یک ملاک مفصل رد میشد ....
اگر « ویگن » با گرسنگی آشنا نبود ... با باغ بیشترآشنایی داشت رودخانه هم ،
لطف کرده بود و اورا به آشنایانش رسانده بود ... به درختها ....
و ، انجا در آن باغ – باغبان پیر ، ویگن را از مرگ حتمی نجات داده بود و
نگذاشته بود که کرامت زمزمه ی امواج رودخانه ، نسبت به حنجره ی فردای ویگن ،
حرام شود ...
« ویگن » از مرگ نجات پیدا کرد ...اما گمان میکنم – تا شش سال پس از آن هر
روز – تقریبا یک بار – غش می کرد ... دندانهایش چنانکه گویی خیال جدا شدن از
تنش را دارند ، به تنجی سرسام آور دچار می شدند ....
بیچاره ویگن – چه روزهای مرارت باری را در دوران کودکی از سرگذراند ...
و بیچاره تر از ویگن مادرم .
خدا میداند که تا « ویگن » را – دوباره ویگن کرد – چند بار بی سر و صدا مرد
.
نمیدانم – چه شد که روی همرفته یک سال بیشتر در « اراک » نماندیم...
ویگن بقیه دوران مرگ مکررش را در « بروجرد » گذراند ...
در بروجرد : همانجا که پدرم سی و نه سالگی ، علی رغم هیکل ورزیده و سلامت و
بیچون وچرایش – با یک " سینه پهلوی " ساده ، پیوندش را برای همیشه با زندگی
گسست ...
در « بروجرد » بود که پدرم – به فرمان سرنوشت – نا بهنگام تر از آنچه انتظار
میرفت ، به خواهران و برادرن خودش پیوست ...
.... به هر حال از آنروزی که پدر ما مرد ، از همان روز که یک صلیب گمنام –
پدر نازنین ما را – در جوار کلیسایی گمانم در راه بروجرد – ملایر ، زیر
خروارها خاک ، مصلوب کرد ، آفتاب زندگی ما هم ، در سپیده دم بیدار از
آرزوهایمان ، غروب کرد .
وبعد از آن هرچه بود ، درد بود .درد بی پدری ..درد بی ....
بعد از آن هر چه بود حسرت بود ، آه بود . احتیاج بود و دربه دری ... و دریغ
که من و ویگن ، وقتی پدر ما مرد ، آنقدر بی خبر از دو جهان بودیم ، آنقدر بی
خبر و کوچک ، که حتی با یک قطره اشک ، ترانه ای به نام « لالایی » برای خواب
ابدی پدر نازنینمان نسرودیم ....
به ما هیچ نگفتند که او مرده است .... به ما گفتند که یو به سفری دور و دراز
رفته .
ما هم بچه تر از آن بودیم که بفهمیم « سفر دور و دراز » یعنی چه؟ ...
افسوس ....هزار افسوس
و افتخار پیدا کرد ...
منظورم از سفره ماست .... افتخار آشنایی با گرسنگی را پیدا کرد ...
اینکه می گویم « افتخار » تصور نکنید با کنایه میگویم ..... نه ! .... به
خاک از یاد رفته ی پدرم نه ! ....سفره ای که با گررسنگی حداقل برای یک مدت
محدود آشنا نبوده ، به درد مهمانخانه میخورد ، نه به درد خانه !
...وکشیدیم بار گرسنگی را شهر یه شهر ، خانه به خانه ...
و سر کشیدیم شرنگ می شهدآفرینش را، پیمانه به پیمانه
دیگر دستمان به الوند نمیرسید ، تا از او – از عظمت او – برای نجات استعداد
گرسنه ای که داشتیم ،کمک بگیریم ...دیگر دستمان به دامن الوند نمیرسید ، تا
فرداهای سیاه را ندیده به خاطر خوش دیروزهای سپید ، سر بر دامن برف پرورش
بگذاریم ...و بمیریم ...
نه تنها الوند....اصلا دستمان به هیچ جا نمیرسید ...
.... وهیچ نفهمیدیم چطور شد که یکباره – خود را در زادگاه « ستار خان »
یافتیم ...
« نان » ما را به آنجا کشانده بود ....
و نان آور ما ، برادر بزرگ ما « زوان » بود ... « زوان » یک مرد.....یک
انسان
آه ! ...ای مردان واقعی روزگار !
ای انسانهای گمنام ! ....
نام نام آوران روزگار – به پاس گمانمی بی جهت شما بر نام آوران روزگار حرام
باد .
این مرد 16 ساعته .... 16ساله نمیگویم ... تازه « ساعت » هم بیخود گفتم «
ثانیه » صحیح تر است ....
....این مرد ...این « زوان » چقدر به ما محبت کرد
محل کارش نزدیک دهی بود به نام « برج » نمیدانم کدام سمت « مراغه » ...دهی
زیبا ، سبز و سراپا صفا .
با مردمی پای تا سر سادگی و انسانیت .
حیف دهات نیست و دهاتی ها ؟!
خاک بر سر شهر و دیوارهای آفتاب گیرش !...
سلام بر هر پرنه گمنام ، با ناله ی شبگیر آفتاب گیرش !...
سلام به صفای دهات ! ...
...سلام به دهات : طبیعی ترین تکیه گاه طبیعت انسانی ...
ما هشت بچه بودیم – رویهمرفته 81 سال داشتیم ....
شانزده سال از 81 سال از آن خود « زوان » بود
به عبارت ساده تر ، یک پسر 16 ساله ، بار پرورش یک جمع 65 ساله را ، به دوش
گرفته بود .
اول تابستان بود که وارد « برج » شدیم ....
سه ماه تابستان را زیر سایه ی زوان و مادمان – با خر سواری ها ...ازکول
یکدیگر پریدنها ودنبال پروانه های وحشت زده ، دویدن ها ، با خنده های مستانه
در پهنه ی چمن ها ....با استفاده از بازی انور آفتاب . با علفهای بیصاحب دمن
ها ... با کتک خوردن ها . کتک زدنها گذراندیم ....
.... دوران کوچ کردنها شروع شده بود .
دوران کوچ کردنها و پوچ کردنهای زندگی .
خدا میداند با چه فلاکتی ، مادرما و سرپرست ما « زوان » ، ما را به « مراغه »
رسانیدند.
وه ! چه غم انگیز است ، چقدر اسف بار و غم انگیز است ، قیافه مادری که هشت
بچه ی یتیم – در ماتم زدگی پاره دامن شب گرسنگی ها ، دیده شان به دست خالی او
دوخته شده است ! ....
آخ اگر میدانست
منظورم ویگن است .. اگر میدانست که « استالین » در اوج تصفیه های خونین
سالهای 1936 – 1938 ، گیتاری برای او تهیه میبیند که طنین پرداز تک نغکه های
دوران کودکی او باشد ...
گیتار را استالین به خانه ما فرستاد
...گیتار را جوان برازنده ای به نام « باریس » با خود به آیانه ی تهی از
دانه و بیگانه به ترانه ی ما آورد ...
« باریس » از کسانی بود که چون هزاران ایرانی مقیم « روسیه » توانسته بود .
با مصیبتی توانفرسا ، جان خود را از تصفیه های خونین نجات دهد و به زادگاه
خود پناه آورد .
وتصادف روزگار باریس را – خودش را نه – قلب باریس را – به تب طپشهای عشق
خواهر بزرگم « هلن » دچار ساخت ....
و همراه با این فراری زندان استالین بود که گیتار – با نغمه های شب زنده دار
، پنجره های بسته ی حنجره ی ویگن را به سوی آفتاب باز کرد ...
در مراغه بود که « ویگن » برای نخستین بار « ویگن شدن » آغاز کرد .
من نمی دانم در قاموس بشری دردناکتر ، غم انگیز تر و شکننده تر از « فقر»
کلمه ای یافت می شود ؟!....
تصور نمی کنم ...نمی توانم تصور کنم ... واین گناه من نیست ، این گناه بشریت
است
و در کلبه ی فقر ، کلبه ای که سفره اش کفن نگا ه های گرسنه است ... نمغه
گیتار ، چه طنینی
می تواند داشته باشد ؟! ...
خواهش میکنم ...
از شما که این سرنوشت بی سرگذشت را میخوانید ، نه !.... از اشکهای خودم
از اشکهای نود و پنج در صد فراموش شده ی خودم ... خواهش میکنم که تا دستور
ثانوی ، فرو نریزند...!
از اشکهای پنج در صد فراموش شده خودم . خواهش میکنم که به احترام شیرمادرم –
تا هنگامی که حوصله دارند ...تا هنگامی که حتی حوصله ندارند ، فرو نریزند ...
من ، وظیفه سنگینی را به عهده گرفته ام ....وظیفه سنگینی به نام هیچ ! ...
وظیفه سنگینی به نام پوچ ! ...
تصور نکنید که « پوچ » تصور کردن ، آسان است ...
و تصور نکنید که « هیچ » از « پوچی » هراسان است ...!
انسان درست هنگامی بزرگ می شود که صمیمانه احساس می کند ، هیچ است ...
انسان درست هنگامی از کشیدن بار خجالت ، خجالت میکشد ، که صمیمانه احساس
میکند که حتی هیچ - یعنی بزرگترین و قابل لمس ترین حقیقتها پوچ است ....
افسوس ...
اشکهای من خواهش مرا پذیرا نمیشوند ...
سراپا اشکم .... یک دسته اشک ...
یک دسته اشک که دلش میخواهد – به جای یک دسته گل – بر تابوت انسانیت ازیاد
رفته ، لنگر بیاندازد ....
خاک بر سر خاک !
ای خاک بر سر خاک ، که اجزه می دهد ، بشر با فروتنی بی تکلفش فخر فروشد
ای خاک بر سر خاک ...
که به جای خون تاک ...
خون خودش را ، خون فرزندان خودش را ، می نوشد ...
...اما خاک – به جای خون تاک – خون آفتاب را – خون فرزندان آفتاب را می نوشد
...
و دریوزه ی بشرافتخارجو ، در برهوت ایده آل بشری ، به خاک ، فخر میفروشد
.م...
ودر خانه ما – آن کلبه ی بی پناهی که خودش تصور میکرد ، خانه است از آفتاب
خبری نبود در آن دوران المبار هیاهوی همه گیر ، ناله محزون یک گیتار شبگیر ،
به چراغ کم نور کلبه ی ما میگفت که : « باور کن ... تو آفتابی ! ... »
اما چراغ خانه ما – مادر ما – میدانست که آفتاب خانه ما – پدر ما- در یک گوشه
پرت بین راه « ملایر » و « بروجرد » غروب کرده است ...
چراغ خانه ما-مادر ما – میدانست که زندگی ما را ، چون زندگی هزاران ، صدها
هزار کدک یتیم ، مرگ ، در بن بست چراگاه « چرا » ها مصلوب کرده است
آخ ... بیچاره ماما ...
نمیدانم این روزها « مراغه » چه قیافه ای دارد ؟!...
اما آن روزها ......
کریستنه بود
اسم آن دختر ...اسم آن عشق نخستین « کریستنه » بود ...
آخ کریستنه ! ...اگر بدانی در آن روزهای همه عشق ، آن عشق آسمای ...
و در آن شبهای همه اشک ... آن اشک های پنهانی ...
من با آواز ویگن...
با ساز ویگن ....
خواننده ای که آنوقتها هیچ تصور نمی کرد حتی برای نا سزاگفتن ، کسی نام او را
بخواند ...
من با آواز این بچه بزرگ که نامش ویگن است ...من چقدر به خاطر تو گریه میکردم
...
آخ ...اگر بدانی
اگر میدانستی ...
هیچکس نمیدانست ...چز این نیم موسوم به « کارو » ویک نیم دیگر « ویگن »...
من و ویگن ننمیدانم چرا از همان دوران آنسوی جوانی ، اینچنین دیوانه وار
همدیگر را عزیز میداشتیم ...
ویگن دلش برای قلب من – قلب عاشق من – قلبی که اصلا حق نداشت در گیر و دارآن
فقر و فلاکت پر برکت – از سینه من به سوی سینه « کریستنه » - حرکت کند ...می
سوخت ...
تبریز !
ای شاهگلی تبریز ! ... یادت هست ، چقدر آب آن استخر فریبایت را ، هم آهنگ با
تک تک « نت » هایی که از گیتار ویگن پر میگرفتند ، با اشکهای خودم نوازش
میدادم؟!..
تو « شاهگلی » عزیز ... شاید گرفتاریهای روزگار، آن روزگاری که من شاهد بودم
، با تو و با تبریز چکار کرد ، از یادت برده باشد ....
هم ویگن را ، هم اشکهایی که منبه تو تحویل میدادم ، به امید آنکه اگر روزی «
کریستنه » من – کریستنه نازنین من – به دیدارت آمد ، به دیدگانش که هرگز برای
من اشک نریختند ، تحویل بدهی ...
اما من تو را – تبریز عزیز تو را که گهواره ی آواره ی خیلی از مردان بزرگ
روزگار بوده است ، تبریز تو را که در خیلی از سالها ، خیلی از دوران المبار ،
خواب آرزوی هیچ کردن ایران را ، از چشم حریص قداره کشان روزگار ربوده است
...هرگز از یاد نخواهم برد.....
گوش کن : ای خواننده ناشناس که روحم سپاسگزار لطفی است که دورادور با خواندن
این سرگذشت بی سرنوشت ، زیر پای قلب من میریزی ...
گوش کن ...!!
گوش کن ...من هنوز آنقدر عاجز نشده ام که دروغ بگویم . اگر- خدای نکرده –
روزی کسی – نفسی – هوسی ، مجبورم کند دروغ بگویم ، من – با کلی افتخار –
وبدون تردید – علی رغم فرداهای بی پدر سه فرزندی که دارم – سینه پیش – پیشانی
فراغ ...میروم
میدانید کجا ؟!...
زیر سنگ ...!!
من سالها روی سنگهـــا خوابیده ام
به پاس لطف سنگها – آن روز از سنگها خواهم خواست که تا ابد روی من بخوابند!!!
بلی .... راست میگویم ، که ما – من و ویگن – مدتها در تبریز، مشترکاً یک
شلوار داشتیم و یک جفت کفش ...عجیب است ! ...با همه ادعایم اینجا کمی دروغ
گفتم : اجازه بدهید دروغم را پس بگیرم !
من و ویگن مشترکا یک « کاریکاتور شلوار » داشتیم و یک جفتکفش عصبانی که اغلب
اوقات پاهای ما خارج از کفش به سر میبردند ...
و آخ که این انگشتان پاهای ما ، از کفشهایی که هیچ عصبانی نبودند ، چقدر تو
ری خوردند ...
هم اکنون که دارم ادامه این سرگذشت بی سرنوشت را برای شما بازگو میکنم ...
هم اکنون ...دلم آنچنان گرفته است که گویی همه ابر ها را – همه هر چه ابر –
از روز تولد زمین قبرها ... از روز تولد آسمان ابرها درهفت آسمان خدا وجود
داشته است ، فشرده اند .
و فشرده ابرها را – به نام مستعار « قلب » در سینه صاحب مرده ی منجای داده
اند
قلب من هم اکنون – گور بینام و نشان خاطراتیست که به قول هاکوپ هاکوپیان شاعر
آزاده ارمنی : « گم نشده اند ... گر چه مرده اند... »
شبها ، در اتاق ما ، تنها اتاقی که داشتیم ، محشری بر پا بود .
شبها اتاق ما- اتاق عریانی که داشتیم ، عین کندوی عسل بود
کندویی که زنبور عسل داشت ، اما عسل نداشت .
هر یک از ما – به ترتیب سنی که داشتیم ، یک کلاس از دیگری با لاتر بودیم ...
و آنوقت ، شبها را مجسم کنید ... هشت تا بچه عاصی را مجسم کنید که شب هنگام ،
در یک اتاق – در یک برهوت قاب کرده ... دو تا ، دراز کشیده ، یکی به طاقچه
پریده یکی ناپلئون وار قدم زنان ، زکی زمزمه کنان ، درس خود را از یر میکند
...
تلخ ترین خاطره ای که من از آن شبها دارم ، اعتراضی بود که مادرم یک شب به من
کرد ؛ من تازه شروع کرده بودم فرانسه یاد گرفتن ... و میدانیم که کتاب اول
همه ی زبانها با کلماتی از قبیل : « آب ، نان ، درخت ، گاو ... » مشحون است
.
شاید 99 درصد از شما که این سرگذشت بی سرنوشت را میخوانید به زبان فرانسه
آشنایی دشته باشید . مجبورم به خاطر آن یک در صد که آشنا نیست ، با کمال
معذرت – توضیح مختصری بدهم :
« گاو» به زبان فرانسه میشود « لاواش» ...
یک شب که من مرتب برای ازبر کردن این کلمه – لاواش – لاواش .. میگفتم ،
مادرم آهسته به من نزدیک شد ... و میدانید چه گفت ؟! ... آخ کاش به یاد م
نمی آمد ... همه روحم تبدیل شد به یک قطره اشک ... باور کنید تمامی روحم شد
اشک ...
مادرم گفت : کارو ! این لاواش ، لواش صاحب مرده را کم پهلوی این بچه های
گرسنه تکرار کن !
نمی دانم از خجالت این گفته فراموش شدنی مادرم بود ، که یکباره وضع ما دگر
گون شد ...
نان ، با پای خودش به سراغ ما آمد و در آن برهوت قاب کرده یا تابوت نه نفره
را که ما در آن «زندگی» میکردیم کوبید...
پایان
کلی ذوق کردم که یکی اومده سوال بپرسه:19:
سلام خدمت همه ی دوستان خصوصا دیانلای و کارین عزیز با انتخاب خوبشون و همینطور خدمت amir69 گرامی بابت حضور فعالشون در p30world و خصوصا در انجمن ادبیات از پست های خوبشون گرفته تاشعرهای بسیار قشنگی که می گذارند.
سوال خاصی ندارم و پیگیر سوال ها و جواب ها هستم...
سپاسگزارم
موفق و برقرار باشید
من نمی دونم شما چیو می خواین پی بگیرین: دی
بابا یکی یه چی بگه ..
بعدشم بانو کارین؛ زودتر بگین که یه کم تبلیغات کنیم!: دی
سلام..
اولِ اول یه عذرخواهی
والله اگه خودمونم بخوایم نمی ذارن خوش قول باشیم!
ADSLم رو اشتباهی!!! قطع کردن!چه کنیم که انجمنی هستیم شدیدا طرفدار دموکراسی و کاربرا و اینا
شما این هفته هم باش جای هفته ی پیش که نبودی
من نمی دونم شما چیو می خواین پی بگیرین: دی
بابا یکی یه چی بگه ..
بعدشم بانو کارین؛ زودتر بگین که یه کم تبلیغات کنیم!: دی بمیرم که شما هم کلا بودی که در وقت قانونی تبلیغات کنی :-"
-
دیگر سوالات :
1. خودت رو بیشتر از همه شبیه کدوم شخصیت کتابایی می دونی که خوندی؟ هولدن : دی؟
2. هدف زندگی چیه؟
3. تعریفت از خوشبختی چیه؟ به نظرت خوشبختی به عوامل بیرونی بستگی داره یا یه حس درونیه؟
4. به فلسفه هم علاقه مندی آیا؟ اگه جواب مثبته فیلسوف مورد علاقه یا مکتب فکری مورد علاقه ات چیه؟
5. تا حالا شده کتابی رو بخونی و نیمه کاره رهاش کنی؟
6. اصولا هنر و ادبیات رو میشه در زیر شاخه ی علم قرار داد؟
7. رابطه ات با مباحث روانشناسی و امثالهم چطوره؟
شاید برگشتم حتا : دی
:11:
چه کنیم که انجمنی هستیم شدیدا طرفدار دموکراسی و کاربرا و اینا
شما این هفته هم باش جای هفته ی پیش که نبودی
بــــابا دموکراســـــی
مرسی مرسی:46:
بمیرم که شما هم کلا بودی که در وقت قانونی تبلیغات کنی :-"
راستش شب قبلش اطلاع دادی
مدارکشم موجوده:27:
-
+ !
دیگر سوالات :
یکی بگیرتم ذوقمرگ شدم: دی
1. خودت رو بیشتر از همه شبیه کدوم شخصیت کتابایی می دونی که خوندی؟ هولدن : دی؟
هولدن که واسه یه دیقشه: دی
اما آیدین ِ سمقونی مردگان هیچوقت ازم جدا نمی شه!
یه نسخه از خودم بود با تلخی و سیاهی بیشتر..
اما من مثه اون شاعر نبودم : دی
به نظر من این قد جا دارم که با دانته هم ذات پنداری کنم!: دی
البته دانته اخرش رستگار می شه اما ما هی میریم تلپ می یفتیم پایین و دوباره..
2. هدف زندگی چیه؟
به قول ریک تو کازابلانکا : من به آینده های دور فکر نمی کنم: دی
آخرش اینه که به این فکر کنم ترم بعد چه واحدهایی میتونم بردارم
ولی خب خط مش مون فعلا پولدار شدنه: دی البته نه به هر قیمتی
هدف کلی هم شاید دارم می جنگم که یه اسمی ازم بمونه؛ البته هنوز جسارتشو پیدا نکردم: دی
3. تعریفت از خوشبختی چیه؟ به نظرت خوشبختی به عوامل بیرونی بستگی داره یا یه حس درونیه؟
کاملا درونی؛ بعضی وقتا اینقد عوامل بیرونی روم فشار میارن که اگه یکی از بیرون نگاه کنه ازم ناامید میشه
اما من مثه ابرهیم که نشست تو آتیش نمرود میشینیم(بازم تاثیرات دانته: دی) حال می کنم..
با اون با چیزایی که وقتی حالم خوبه هم حوصلشون رو ندارم: دی
البته برعکسش بیشتر صادقه : دی
4. به فلسفه هم علاقه مندی آیا؟ اگه جواب مثبته فیلسوف مورد علاقه یا مکتب فکری مورد علاقه ات چیه؟
فک کنم علاقه داشته باشم!! دنیای سوفی رو خوندم .. وارد جزئیات فلسفه نشدم هنوز
5. تا حالا شده کتابی رو بخونی و نیمه کاره رهاش کنی؟
راستش یکیش همین دنیای سوفی: دی( بابا صداقت: )) )
تا 300 و اندی خوندم یهو حس فلسفه رفت: دی
اما کتاب بسیاره.. آتلخترین تجربه کتابی که نخوندم، آوای وزغ از گونتر گراس ؛
والله به فصل دوم که رسیدم دیدم این کتاب در حد و اندازه های من نیست.
سه بار فصل یک رو خوندم.. گذاشتمش جایی که هر وقت می رم کتاب بردارم اول می بینمش: دی
از آندره ژید هم قسمت اولش رو خوندم، دومیش واقعا به پای اولش نمی رسید
جالبه که من این بلا رو سر بیگانه هم آوردم:دی
اولین بار e-bookش رو می خوندم که دقیقا یادمه ساعت 1 بود که در لپ تاپو بستم تا 3-4 ماه بعد..
امیدوارم آلبرکامو ببخشد مرا: دی
داستان ها دارم با این کتابهای نخوندن ها
اما بعضی کتاب ها رو نمیشه یه دفه خوند!
مثلا هر روز کمدی الهی رو میخونم( ببخشید دیگه اسمشو نمیارم: دی).. همون طور که چنین گفت زرتشت روخوندم
6. اصولا هنر و ادبیات رو میشه در زیر شاخه ی علم قرار داد؟
من که از اول دارم همینو می پرسم!
من که میگم هست! خیلی خوبشم هست: دی
7. رابطه ات با مباحث روانشناسی و امثالهم چطوره؟
زیاد میونه خوبی ندارم.. یعنی اصلا میونه نداشتم که خوب یا بد باشه: دی
حالا قسمت شه وارد مباجث شیم می نظریم. البته یکی باید ببرتم:->
شاید برگشتم حتا : دی
حتما برگرد:(
کسی نمیشناسه که سوال بپرسه
همه از اون بیرون پی می گیرن: دی
:11:
:10:
Ghorbat22
04-10-2009, 22:31
سلام خدمت مهمان گرامی صندلی داخ آقا امیر [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ببخشید که دیر دارم سوال می پرسم چون کم میام سایت تا مدتی !
اگه سوالات تکراری بود پیشاپیش معذرت می خوام :11:
1-دوست داری کدوم شهر ایران و کدوم کشور خارجی زندگی می کردی ؟
2-رنگ,غذا,گل,فصل,ماه وماشین مورد علاقت ؟
3-اگه بهت بگن 24 ساعت دیگه فقط زنده ای (البته خدا نکنه ..ایشالا 6900 ساله باشی :31:) اولین کاری که انجام می دادی چی بود ؟
4-اهل سینما رفتن هستی ؟ آخرین فیلمی که دیدی چی بود ؟
5-اولین جمله ای که با خوندن این کلمات به ذهنت میاد چی هست :
مادر,کنکور,باران,دوست ,پی سی ورد,مرگ
6-غیر از فروم این سایت در سایت های دیگه هم عضو هستی و فعالیت داری آیا ؟
7-دوست داشتی اسمت همین امیر بود یا چیز دیگه ؟
8-بهترین هدیه ای که دریافت کردی از کی بوده و چی بوده ؟ : دی
9-اگه الان یک میلیارد پول داشتی چی کاری باهاش می کردی ؟
10-وقتی کاربر فعال شدی چه حسی داشتی ؟
11-آخرین باری که گریه کردی کی بود و چرا ؟
12-اگه قادر بودی یه چیزی رو تغییر بدی اون چی بود ؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
13-چه اندازه فکر می کنی که انسانی که تحصیلات عالی و خوبی داشته باشه خوشبخته و می تونه به همه چیز برسه ؟
14-مهمترین و تاثیر گذار ترین فرد زندگیت ؟
15-یه کتاب خوب که خوشت اومده ازش رو بهم معرفی کن تا بخونم:10:
16-به نظرت به من میاد دکتر شم ؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
17-نظرت راجع به پستهای من در انجمن ادبیات ؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] پست های شما که حرف نداره [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
18-یه عکس جالب ( در هر زمینه ای) که خوشت اومده ازش رو برامون بزار [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ببخشید اگه سوال های خیلی خوبی نپرسیدم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مرسی
سلام خدمت مهمان گرامی صندلی داخ آقا امیر [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ببخشید که دیر دارم سوال می پرسم چون کم میام سایت تا مدتی !
اگه سوالات تکراری بود پیشاپیش معذرت می خوام :11:
به به خانم دکتر؛ سلام
دیرم نیست یه هفته نبودیم: دی
امکان تکراری بودنش به صفر میل می کنه: دی
1-دوست داری کدوم شهر ایران و کدوم کشور خارجی زندگی می کردی ؟
اصفهان رو دوست دارم! اما اینکه بخوام تو شهری به جز شهری که توش به دنیا اومدم و بزرگ شدم عذاب اوره! .. از فرانسه و ایتالیا خوشم میاد.. اما بازم نه برای زندگی
همه چی به جایی که به دنیا اومدی بستگی داره؛ پس هیچ جا ایران نمیشه!
2-رنگ,غذا,گل,فصل,ماه وماشین مورد علاقت ؟
از نارنجی خوشم میاد البته سبز رو هم بسیار دوست دارم.. البته پست ها تو پی سی با این رنگ قشنگ می شن:دی
غذا الان چیزی به ذهنم نمیاد.. چرا اومد: دی
ماکارونی ، کتلت ، سالاد الویه و ...
راستش نه کسی به ما گل میده؛ نه ما به کسی گل میدیم: دی
از اینا که قرمز هستن دوست دارمیکی بهم بده: دی
قدیمام که حیاط داشتیم گل زیاد میدیدم؛ از این بنفشه و شب بو و ...
فصلم با توجه به رنگهام پاییز و بهار
فروردین عشقه: دی
آدما دو دسته اند اونایی که فروردینین و اونایی که دوست داشتن فروردین به دنیا بیان:21:
در حد جیبمون نظر بدیم: دی پرشیا
3-اگه بهت بگن 24 ساعت دیگه فقط زنده ای (البته خدا نکنه ..ایشالا 6900 ساله باشی :31:) اولین کاری که انجام می دادی چی بود ؟
به این فکر نمی کردم که قراره روز آخرم باشه
مثه بقیه روزام می گذشت
4-اهل سینما رفتن هستی ؟ آخرین فیلمی که دیدی چی بود ؟
صب کن بشمارم؛ دو بار واسه کلاه قرمزی رفتم
یه بارم ده سال بعدش خواهرمو واسه کلاغ پر بردم
دو بارم تو 40 روز گذشته واسه درباره الی رفتم.. دلم میخواست بازم برم!: دی
5-اولین جمله ای که با خوندن این کلمات به ذهنت میاد چی هست :
مادر, بهشت زیر پای مادران است.
کنکور, جمله ای در حد و اندازه هاش پیدا نکردم!
باران, زیر باران ایستاده ام
چتر ندارم
احساس عاشقانه هم..
ولی عشقه.. تو خوابگاه من اولین نفرم که موقع بارون تو حیاطم: دی
دوست , اونایی که دوست ندارند عاجزند و اونایی که دوست شون رو از دست میدند عاجزترین/ امام علی(ع) ... تو یه کلمه مصطفی و هادی:40:
پی سی ورد, بهترین فروم تخصصی فارسی ( تو ادبیاتش رو که من تایید می کنم: دی)
مرگ
دوست داشتنی ترین چیز دنیا! .. نه این که از زندگی بدم بیادا.. از مرگ خوشم میاد واسه همینه که با زندگی حال می کنم
6-غیر از فروم این سایت در سایت های دیگه هم عضو هستی و فعالیت داری آیا ؟
عضو که خیلییی.. واسه دانلود کردن باید عضو بشی خب: دی
ولی فقط یه جا فعالیت کردم .. از اونجام شروع شد و وفادار موندم
hammihan ؛ البته الان دیگه جز تعداد انگشت شمار کاربر خوب چیزی نمونده!
به خاطر هموناست که هنوزم کمی سر می زنم!
7-دوست داشتی اسمت همین امیر بود یا چیز دیگه ؟
مرسی سوال
خیلی خیلی خیلی دوستش می دارم!
به مناسبت اینکه روز شهادت حضرت علی به دنیا اومدم؛ اسمم امیر شد (حسودی نکنین: دی)
8-بهترین هدیه ای که دریافت کردی از کی بوده و چی بوده ؟ : دی
ساعت مچی - روز تولدم - از پدر
گول خوردی:27:
9-اگه الان یک میلیارد پول داشتی چی کاری باهاش می کردی ؟
هیچی دیگه.. یه هدف داشتیم اونم به این زودی بهش رسیدیم : دی
الان که به پول نیاز ندارم؛واسه آینده لازم میشه. ولی به کسی هم نمیدما: دی
شاید دادم به بابام باهاش کار کنه
یه چرشیام میخرم: دی
10-وقتی کاربر فعال شدی چه حسی داشتی ؟
ذوقشو که قبلش کرده بودیم: دی
ولی زیاد فرقی نداره ( الان برش میدارن: دی)
من تو پی سی دنبال تعداد پست و این حرفا نبودم ( و نیستم: دی)[بابا تواضع]
11-آخرین باری که گریه کردی کی بود و چرا ؟
این قد از این سوالا بدم میاد!!
یه رب پیش!! پسرا خودشون رو زود جمع می کنن!: دی
12-اگه قادر بودی یه چیزی رو تغییر بدی اون چی بود ؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با اینکه سعی میکنم به گذشته فکر نکنم ؛ ولی دوست دارم از سال اول دبیرستان شروع کنم!
البته با تجربه ی الان: دی
ولی خب سعی می کنم تو کار خدا دخالت نکنم؛ خودمو یه کم تکون می دم نه در حد تغییر
این کارین رو هم می کردم کاربر معمولی. از اونا که تازه دل واسشون تنگ میشه:21: حسودیه دیگه :دی
13-چه اندازه فکر می کنی که انسانی که تحصیلات عالی و خوبی داشته باشه خوشبخته و می تونه به همه چیز برسه ؟
اصن ربطی یه تحصیلات نداره!
اون رسیدن چرا .. یه فاکتور تحصیلاته!
ولی خوشبختی به خود ادم بستگی داره! نون و آب با مدرک سیکلم خوشمزست!
14-مهمترین و تاثیر گذار ترین فرد زندگیت ؟
به کسی برخورد نکردم که بتونه یه تاثیر خیلی مهم تو زندگیم بذاره! ولی دنیای مجازی تجربه ی خیلی خوبی بود!
15-یه کتاب خوب که خوشت اومده ازش رو بهم معرفی کن تا بخونم:10:
ای جان : دی
کمدی الهی خوشم اومد اما نمیخواد بخونی: دی
سمفونی مردگان هم خیلی تلخه .. اینم نه
هملت! این خوبه.. حتما با ترجمه ی به آذینش رو بخون!
16-به نظرت به من میاد دکتر شم ؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این شکلمه به دامپزشک بیشتر میاد: دی
وقتی به من میاد که مهندس برق بشم حتما به تو هم میاد دکتر بشی دیگه :دی
17-نظرت راجع به پستهای من در انجمن ادبیات ؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] پست های شما که حرف نداره [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خوبه وقتشو بیشتر کنین: دی
وقتی تو تعریف می کنی منم باید تعریف کنم خب : دی
ولی سلیقه هامون به هم نمیاد.. من یه کم سخت می گیرم؛ مخصوصا تو شعر : دی
18-یه عکس جالب ( در هر زمینه ای) که خوشت اومده ازش رو برامون بزار [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بسیار از این تابلو خوشمان می آید.
ببخشید اگه سوال های خیلی خوبی نپرسیدم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مرسی .. خیلی خوشحالمون کردی:40:
مرسی
بازم بیا :46:
راستی این همه شکلک از کجا می یاری؟: دی
Ghost Dog
08-10-2009, 01:25
سلام امیرجان امیدوارم خوب باشی
1 - شده کتابی رو بخونی بعد به این نتیجه برسی که نویسنده اش داره به شعورت توهین میکنه و بدجوری وقتت رو هدر دادی و بخوای اون کتاب رو تو حیاط خونتون آتیش بزنی و دورش رقص سرخپوستی انجام بدی؟
2 - این کافه پیانو رو خوندی؟ نظرت؟ سوال قبلی در موردش صدق میکنه؟
3 - چه طوری کتاب برا خوندن انتخاب میکنی؟ نت رو میگردی؟ دوستان توصیه میکنن؟ چه جوریاس کلا؟
4 - رابطه ات با هنرهای دیگه سینما، نقاشی، عکاسی؟
5 - انواع هنر رو میشه با هم مقایسه کرد؟ میشه گفت ادبیات برتر از سینماست یا برعکس؟
6 - چه نوع موسیقی رو دنبال میکنی؟ راجر واترز یا دیوید گیلمور؟
7 - با اقتباس از ادبیات در سینما موافقی یا نه ؟ با ذکر دلیل
8 - از سبک سورئال خوشت میاد(نقاشی، فیلم، کتاب)؟ شده دنیای سورئال خلق شده توی کتاب یا فیلمی رو بپسندی و بخوای توش زندگی کنی؟
9 - کتابی یا فیلمی بوده یه جور حالت لختی بهت بده و ذهنت رو مشغول کنه جوری که دستت به کار دیگه ای نره؟
10- روزنامه، هفته نامه، ماهنامه یا مجله ی خاصی رو پیگیر هستی؟
11 - تا حالا شده بخوای کسی رو بکشی؟ اگه شرایط ایجاب کنه مثلا برا نجات یه عده بخوای همچین کاری بکنی اونوقت چی؟
12 - اگه توی یه حلقه بیفتی یعنی هر روز که از خواب پا میشی ببینی امروز همون دیروزه با همون اتفاقات و همه چیز هر روز داره تکرار میشه چیکار می کنی؟
13 - میگن آدما دو دسته ان اونا که جومونگ نگاه میکردن اونا که میگن نگاه نمیکردیم. شما میدیدی این سریالو؟ تسو مرد بود یا زن؟
14 - نظرت در مورد این اثر سالوادور دالی ؟
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
15 - نیچه میگه: بزرگترین اشتباه انسان خدا بود یا بزرگترین اشتباه خدا انسان؟. کدوم درسته؟
بارم هر سوال یک نمره می باشد و 5 نمره هم به فعالیت کلاسی و پروزه اختصاص می یابد : دی
سلام امیرجان امیدوارم خوب باشی
سلام..
خوب نیست که من هنوز اسمتو نمی دونما: دی
یه نگاه که به سوال ها کردم دیدم خیلی سخته!!
1 - شده کتابی رو بخونی بعد به این نتیجه برسی که نویسنده اش داره به شعورت توهین میکنه و بدجوری وقتت رو هدر دادی و بخوای اون کتاب رو تو حیاط خونتون آتیش بزنی و دورش رقص سرخپوستی انجام بدی؟
خب.. چون من کتاب خوندن رو خیلی دیر شروع کردم؛
دیدم وقت ندارم واسه هر کتابی وقت بذارم.. اول تحقیق می کردم بعدش..
اما یه مجموعه شعر یکی بهم داده بود.. کوتاه مثه آه... واقعا بر خورد بهم..
از هر شعری که خودش دوست داشت دو سه خطی گرفته بود داده بود به خورد ملت!
2 - این کافه پیانو رو خوندی؟ نظرت؟ سوال قبلی در موردش صدق میکنه؟
بله.. الان از کتاب تنها چند جمله ای بیشتر به یاد نمیارم!
خوب بود! شاید اگه الان بخونم نظرم این نباشه..
با این حال الانم بخونم مشمول سوال اول نمیشه( ببخش همین اول ناامیدت کردم: دی)
3 - چه طوری کتاب برا خوندن انتخاب میکنی؟ نت رو میگردی؟ دوستان توصیه میکنن؟ چه جوریاس کلا؟
تا اسم کتاب نباشه که نمی شه در مورد کتاب تحقیق کرد
استارت اولیه رو دوستان می زنن ... حالا بیرون یا تو تاپیک همین جا
بعدشم اگه تایید شد میره تو سبد خرید
4 - رابطه ات با هنرهای دیگه سینما، نقاشی، عکاسی؟
یادم میاد سالی که کنکور داشتم، هفته ای دو سه تا فیلم میدیدم..
الان رابطم با سینما به یه مو بنده!
از نقاشی هیچ چیزی سر درنمیارم.. در حد اینکه یه تابلو ببینم به به چه چه کنم!
البته تو برنامه هام هست..
عکاسی فوق العاده است.. در این مورد بیشتر دوست دارم خالق باشم تا بیننده!
دوربین که بخرم حرفه ای دنبالش می کنم!
5 - انواع هنر رو میشه با هم مقایسه کرد؟ میشه گفت ادبیات برتر از سینماست یا برعکس؟
نه.. به هیچ وجه.. هر کسی با یه هنری بیشتر احساس راحتی می کنه
بعضی ها از خوندن کتاب لذت می برن..
بعضی ها ار دیدن همون داستان در قالب فیلم بیشتر لذت می برن
6 - چه نوع موسیقی رو دنبال میکنی؟ راجر واترز یا دیوید گیلمور؟
باید امتحانشون کنم!
خیلی وقتم با آهنگ گوش کردن نمیگذره
7 - با اقتباس از ادبیات در سینما موافقی یا نه ؟ با ذکر دلیل
مخالف! یادم میاد فیلم بادبادک باز رو که دیدم نتونستم کتابشو بخونم!
با اینکه فیلم بادبادک باز نسبت به فیلم های اقتباسی دیگه خیلی خوب بود
فیلم دست ادم رو می بنده..
یعنی وقتی به یه شخصیت کتاب یه تصویر خاص می دن
ممکنه اون چیزی نباشه که تو می خوای ..
دیگه فیلم اقتباسی نمی بینم! می ترسم تمام تصوراتم خراب بشه!!
8 - از سبک سورئال خوشت میاد(نقاشی، فیلم، کتاب)؟ شده دنیای سورئال خلق شده توی کتاب یا فیلمی رو بپسندی و بخوای توش زندگی کنی؟
هوم؟!
باشه یه جلسه بیام این اصطلاحات رو واسم توضیح بده بعد جواب میدم: دی
9 - کتابی یا فیلمی بوده یه جور حالت لختی بهت بده و ذهنت رو مشغول کنه جوری که دستت به کار دیگه ای نره؟
اوهوم... سمفونی مردگان
هنوزم بعضی وقتا آیدین از جلوم رد میشه که اورهان داره دنباش می گرده: دی
10- روزنامه، هفته نامه، ماهنامه یا مجله ی خاصی رو پیگیر هستی؟
دنیای تصویر رو به شدت دنبال می کردم! دوباره دنبال می کنم..
یه ماه نامه هم جدیدا باهاش آشنا شدم.. نسیم
سبک نوشتنش به روحیاتم میخوره..
همشهری جوان رو هم دنبال می کردم که خیلی کلیشه ای شده بود
11 - تا حالا شده بخوای کسی رو بکشی؟ اگه شرایط ایجاب کنه مثلا برا نجات یه عده بخوای همچین کاری بکنی اونوقت چی؟
کشتن که نه.. به روحیاتم نمی خوره. ولی زمینشو دارم: دی
فکر نمی کنم از پسش بر بیام .. اگه .. نه بازم نمی تونم!
12 - اگه توی یه حلقه بیفتی یعنی هر روز که از خواب پا میشی ببینی امروز همون دیروزه با همون اتفاقات و همه چیز هر روز داره تکرار میشه چیکار می کنی؟
تحملش سخته.. و فکر نمی کنم بذارم ادامه پیدا کنه! چون خیلی به کارایی که انجام دادم فکر میکنم همیشه راه های دیگه ای هم پیدا می کنم..
با این حال روزمرگی ها همیشه هست.. شاید عادت کردم!
13 - میگن آدما دو دسته ان اونا که جومونگ نگاه میکردن اونا که میگن نگاه نمیکردیم. شما میدیدی این سریالو؟ تسو مرد بود یا زن؟
اون موقع که خوابگاه بودم دنبال نمی کردم؛ خونه که بودم هر چقدر هم که صدای سیستم رو زیاد می کردم صداش میومد! اسم تسو یادم نمیاد ولی جومونگ مرد بود: دی
امروز هم اتفاقی بازیگر نقش پدر بهروز رو تو سریال دلنوازان دیدم.. اسمش جهان باید باشه.. کلا با تصورات من فرق داره!!
سریال ها رو بیشتر می شنوم!: دی
تنها سریالی که واسش میرفتم پای تلویزون مسافران بود که اونم...
14 - نظرت در مورد این اثر سالوادور دالی ؟
دستم تو نقاشی بستست: دی
ولی از این حس هایی بهم میده که موقع ای که روزهای هفته رو گم می کنم دچارش میشم
حرف خیلی دارم درموردش.. ولی سکوت قشنگ تره!
15 - نیچه میگه: بزرگترین اشتباه انسان خدا بود یا بزرگترین اشتباه خدا انسان؟. کدوم درسته؟
فکر کنم خود نیچه یه جا دیگه میگه : انسان خسته بود که خدا را افرید.
اولی..
اشتباه که نه .. شاید یه جای امن.. یه سرپوش..
ولی اگه دومی درست باشه .. اشتباه دوست داشتنی بود..
بارم هر سوال یک نمره می باشد و 5 نمره هم به فعالیت کلاسی و پروژه اختصاص می یابد : دی
تخصص ما تو گرفتن اون 5 نمرست: دی
مرسیییی:40:
خیلی سخت بود: دی
mehrdad21
09-10-2009, 12:07
سلام امیر جان
در ابتدا ازت تشکر می کنم به خاطر سلیقه بسیار خوبت در انتخاب شعر در تاپیک دوست داشتنی شعر گمنام
این سئوالهای من
1-سه تا از بهترین فیلمهایی رو که تماشا کردی به تفکیک ایرانی و خارجی نام ببر؟
2- نظرت درباره کافکا و آثارش ؟
3- چرا سراغ علوم انسانی نرفتی و رشته برق رو برای ادامه تحصیل انتخاب کردی؟
4- نظرت درباره این شعرا:
شاملو، فروغ، نصرت رحمانی، احمد رضا احمدی، حافظ موسوی، رسول یونان، عباس صفاری، نزار قبانی، گروس عبدالملکیان، شمس لنگرودی؟
5- شعر نو یا کلاسیک ؟ کدوم رو بیشتر می پسندی؟
6- انجمن ادبیات رو چه جور می بینی؟ فکر می کنی الان چه ضعف هایی داره؟
فعلا اینها رو جواب بده
سلام امیر جان
علیک مهرداد عزیز
در ابتدا ازت تشکر می کنم به خاطر سلیقه بسیار خوبت در انتخاب شعر در تاپیک دوست داشتنی شعر گمنام
لطف داری .. به پای شهرهای شما که نمی رسه -گل-
این سئوالهای من
مرسی
1-سه تا از بهترین فیلمهایی رو که تماشا کردی به تفکیک ایرانی و خارجی نام ببر؟
از خارجی ها : انتخاب سه تا سخته ولی ..
1. Amadeus
2.casabelanca
3. seven
ایرانی زیاد نمی بینم..
1. درباره ی الی
2. آژانس شیشه ای
3. سوپر استار
2- نظرت درباره کافکا و آثارش ؟
از کافکا به جز مسخ ، فقط چند تا داستان کوتاه خوندم..
محاکمه رو که بخونم نظرمو می گم
به نظر من نویسنده نمی تونه دردی رو که خودش نکشیده رو توصیف کنه..
نه این که نتونه.. اما خیلی مصنوعی میشه..
و کافکا درد تنهایی و بی وفایی خانواده رو باید کشیده باشه..
نمی گم به همین شدت، اما تجربه کرده..
3- چرا سراغ علوم انسانی نرفتی و رشته برق رو برای ادامه تحصیل انتخاب کردی؟
خب یه جا گفتم که .. دلم نمی خواست خیلی وارد جزئیات ادبیات بشم؛
فکر نمی کنم رشته ی انسانی تو کشور ما به علاقه ربط داشته باشه..
هر کسی اگه معدلش به حد نصاب تجربی و ریاضی نرسید میره انسانی..
اگه علاقه هم داشته باشی .. بی علاقه می شی
ریاضیات شیرین تره..
4- نظرت درباره این شعرا:
شاملو، فروغ، نصرت رحمانی، احمد رضا احمدی، حافظ موسوی، رسول یونان، عباس صفاری، نزار قبانی، گروس عبدالملکیان، شمس لنگرودی؟
از نصرت رحمانی، احمد رضا احمدی ، عباس صفاری تنها چند شعر خوندم که نمیشه نظری داد
در مورد شاملو تنها سکوت..
دیوان فروغ رو که می خونی ، پیشرفت شعرش رو کاملا حس می کنی
ولی خب .. حالم که خوب باشه از خوندنش لذت نمی برم: دی
یونان و عبدالملکیان فوق العاده اند،
از شعر های لنگرودی و موسوی هم بسیار لذت می برم..
نذار قبانی هم :23:
راستش من اصلا تو نظر دادن خوب نیستم!
شاید چون نمی تونم تخصصی حرف بزنم از زیرش در می رم! شرمنده..
5- شعر نو یا کلاسیک ؟ کدوم رو بیشتر می پسندی؟
راستش من تا امروز نمی دونستم چه فرق هایی دارن..
ظاهرا شعر نو آزادی بیشتری داره..
از اونجا که خودم از پس وزن و قافیه این حرفا بر نمیام.. شعر نو رو بیشتر دنبال می کنم..
6- انجمن ادبیات رو چه جور می بینی؟ فکر می کنی الان چه ضعف هایی داره؟
بسیار عالی
من اگه تعریف نکنم کی تعریف کنه : دی
البته جای بانو فرانک خیلی خالیه.. امیدوارم خوب باشه..
نمی ذاشت شعر و داستان و مطالب تکراری زیاد شه
الان هم که کارین خیلی خوب پیش میره
داره سخت گیر تر میشه : دی
فعلا اینها رو جواب بده
در خدمت هستیم:11:
سوالای سخت نپرس جان من : دی
farshidshd
25-10-2009, 11:50
یه سوال بی ربط
تا حالا مرگ رو به چشم دیدی؟؟
کسی رو میشناسی که دیده باشه ؟
اگه بدونی بعد از مرگ میری بهشت چی کار میکنی؟؟
چرا بعضی ها از مرگ میترسن؟
از مرگ میترسی؟
واسه آخرتت چی کار کردی!!؟
سلام
خب ..
خواستم بگم دیر اومدی..
با اینکه تاپیک به اسم من نیست...اما جواب میدم: دی
کارین جان .. شما که مارو یه شبه می نشونی.. لوح ما رو بده میخوایم بریم: دی
یه سوال بی ربط
به ربط داشتنش کار ندارم ؛ ولی تعدادش خیلی بیشترها: دی
تا حالا مرگ رو به چشم دیدی؟؟
نه .. ولی یه بار داشتم تو دریا غرق می شدم..
تلاش کردنام یادمه.. خیلی زود گرفتنم
سعادت ملاقات با عزرائیل عزیز رو نداشتم: دی
کسی رو میشناسی که دیده باشه ؟
نه..
هنوزم میگم .. ان را که خبر شد خبری باز نیاید!..
بیشتر چیزایی که میشنویم و می خونیم ..
تخیلات اطرافیان کسانی که تجربه داشته اند..
اگه بدونی بعد از مرگ میری بهشت چی کار میکنی؟؟
مگه الان نمی رم..!؟!
خب میرم با حوری و اینا حال می کنم: دی
خیلی ناامیدانست که خودم رو تو جهنم تصور کنم..
باید فکر کنم اگه برم جهنم چیکار کنم..
چرا بعضی ها از مرگ میترسن؟
همیشه چیزهای گنگ ، ترسناک جلوه می کنه
مرگ یه چیز ناشناختست برای آدمها.. بیشتر به خاطر این می ترسن..
البته بعضی ها خیلی چیزا دربارش می دونن.. . و این دونستن باعث ترسشون میشه..
ترس از کارایی که کردن و چیزایی که منتظرشونه..
از مرگ میترسی؟
به طور کلی نه.. شاید واسه اینکه از چیزای ناشناخته خوش میاد..
هر لحظه آماده ام.. اما نه اینکه از زندگی خوشم نیاد..
ولی دقیقا امروز ... دلم میخواست اگه قراره الان بمیرم .. بیام خونه بعد بمیرم..! : دی
واسه آخرتت چی کار کردی!!؟
من معتقدم لازم نیست کارتو واسه اون دنیا انجام بدی..
به اون دنیا که فکر می کنی فقط امید داشته باش..!
من که میگم خدا دلش نمیاد بخواد اون دنیا عذابم بده..
خب یه پست دیگم رفت: دی
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.