PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : روش و تقسیم بندی علوم از نظر ارسطو



mahdiak48
14-07-2008, 09:40
روش و تقسيم بندي علوم
ارسطو تمايز علوم را به تمايز موضوعاتشان مي دانست . يك علم غير از علم ديگر است چون موضوع اين علم غير از آن علم است. اما امروزه تمايز علوم را علاوه بر موضوعات به روش و غايت نيز مي دانند .و بيشتر به صورت مزجي قبول دارند. يعني اول بر اساس روش تقسيم مي كنند كه علوم تجربي ، عقلي و نقلي داريم سپس هر يك را با توجه به موضوع آن تقسيم مي كنند كه مثلا علوم تجربي فيزيك ،شيمي ،زيست ......است.
ارسطو مي گوييد موجودات جهان را از لحاظ ماده و حركت ميتوان به چهار قسم تقسيم كرد.
1- بعضي موجودات مادي و متحرك اند مثل محسسوسات ( محسوس وفناپذير)
2- بعضي موجودات مادي و غير متحرك اند مثل عدد مانند اينكه دو هميشه ثابت است اما مادي است چون تحقق پيدا نمي كند مگر در همين محسسوسات (محسسوس و سرمدي)
3- بعضي موجودات غير مادي و متحركند . اين فقط فرض عقلي است ولي وجود ندارد
4- بعضي موجودات غير مادي و غير متحرك هستند . مثل مجردات يا مفارقات . ( نا محسوس و سرمدي)[1]
حال اگر دسته سوم را كنار بگذاريم كه فقط فرض عقلي است آنگاه آنچه كه در عالم واقع وجود دارد همان است كه ارسطو به آن فلسفه نظري مي گويد و آن را به سه قسمت تقسيم مي كند.
الف- فلسفه نظري : معرفت را براي معرفت مي خواهند و علم را براي علم " معرفت از اين حيث كه معرفت است غايت مورد نظر است و نه هيچ غرض عملي. " [2] فلسفه نظري شامل سه بخش است
1- فيزيك يا فلسفه طبيعي كه با اشياء مادي و متحرك سرو كار دارد.و به جواهر واقعي تر مي پردازد .فيزيك جسم را از حيث حركت مورد بررسي قرار مي دهد،نه از حيث اينكه وجود دارند .
2- رياضيات كه با امر مادي و نا متحرك سر و كار دارد . يا صور غير متحرك اجسام طبيعي اند ."شاخه هاي دانش رياضي نيز به چيز هاي نامتحرك مي پردازد؛ اما چيز هاي نامتحركي كه احتمالا جدا از ماده نيستند، بلكه در ماده اند."[3]
. 3- مابعد الطبيعه كه با غير مادي و نا متحرك سرو كار دارد." دانش نخستين به چيز هاي جدا از ماده ، و چيز هاي نا متحرك مي پردازد."[4] قلمرو آن وجود من حيث هو وجود است" و چون درجه ي واقعيت هر وجودي با فعليت آن سنجيده مي شود ، فعل محض يگانه چيز مطلقا واقعي است ، زيرا حاوي هيچ قوه اي نيست . سر انجام به اين نتيجه مي رسيم كه خدا ، صورت مفارق ، فرد ابدي و كامل ، موضوع اساسي متافيزيك است ، و بنابر اين ، جا دارد كه اين علم را علم الهي بناميم ؛ همه ي علوم ديگر تابع اين علم اند . " [5] و از اين سه مابعدالطبيعه مقدم است چون ارجمند ترين دانش بايد در باره ي ارجمند ترين جنس باشد بعد رياضيات است و بعد طبيعي.
ب- فلسفه عملي(پراكتيكه) :فلسفه اي كه در آن ، علم براي عمل است ،و علم فقط آلت است و هدف " عمل " است .
1- سياست .
2- علم لشگر كشي
3- علم خطابه .
4 – علم اقتصاد.
در فلسفه اسلامي آن را به سه قسم اخلاق ، تدبير منزل و سياست مدن تقسيم كرده اند كه ربطي به ارسطو ندارد.
ج- فلسفه شعري يا هنري ( پوئتيكه)با توليد سرو كار دارد نه با عمل در حقيقت همان " نظريه هنر " است .موضوع آن پديد آوردن اثري بيرون از هنرمند است . همه هنر ها اعم از كلامي و غير كلامي. به هنر هاي كلامي معمولا ادبيات گفته مي شود كه شامل داستان ، شعر ، نثر، نمايشنامه.....مي شود . هنر هاي غير كلامي مثل نقاشي ،مجسمه سازي ،معماري ... فلسفه شعري امروزه تحت عنوان فلسفه هنر يا زيبائي شناسي ياد مي شود .
1- ارسطو يك تقسيم بندي از علم ندارد در كل آثار خود تقسيم بندي هاي مختلفي از علوم به دست داده كه يكي از همه مشهور تر است
2- اين تقسيم بندي حصر عقلي نيست بلكه حصر استقرائي است.
3- فلسفه عملي و نظري با چيزي سرو كار دارند كه از قبل وجود داشته ، اما فلسفه شعري با چيزي از قبل سرو كار ندارد ؛ بلكه آن را به وجود مي آورد.
4- فلسفه شعري گفته مي شود چون شعر اوج خلاقيت و هنر و تو ليد است .

روش ارسطو
در روش شناسي نظر ارسطو اين بود كه روش واحدي براي علوم و معارف مختلف مطلوب نيست . هر علمي روش خاص خود را دارد ، و همه علوم هم داراي ميزان دقت يكساني نيستند .آن دقتي كه در فيزيك و رياضي وجود دارد نمي شود در اخلاق انتظار داشت." بحث دقيق رياضي را نه در همه ي زمينه ها ، بلكه تنها در زمينه ي چيزهايي كه مشوب به ماده نيستند ، بايد طلب كرد. بنابر اين روش رياضي روش دانش طبيعي نيست؛ زيرا همه ي طبيعت محتملا داراي ماده است."[6] و اين به عوامل زيادي بستگي دارد از جمله پيچيدگي تبيين رفتار انساني و اينكه دعوا بر سر مفاهيم اخلاقي مثل خوب و بد به اين آساني فيصله پذير نيست. ارسطو آن سلسله مراتبي را كه در آنالوطيقاي دوم پي ريزي كرده بود مي ديد كه در اخلاق و سياست يا امور عملي چندان كار ساز نيست به عبارت ديگر در اين گونه علوم نمي شود نظام سيستمي استنتاجي قياسي ابداع كرد . حتي عقيده داشت كه نا سازگاري و تعارض و تباين در فيزيك و رياضي جاي اعتراض و اشكال دارد ولي در زمينه اخلاق اين چنين نيست. از طرف ديگر حتي در علومي مثل زيست شناسي و اخترشناسي نيز نمي شود آن دقت رياضي را انتظار داشت. ارسطو سعي كرد تفكر و پژوهش فلسفي را از چار چوب ديالوگي شاعرانه، اسطوره اي افلاطون رها سازد، و به واقعيت و پديده هاي عيني جهان محسوس بپردازد. البته از نظر ارسطو هدف معرفت، شناخت كليات يعني شناخت ماهيت كلي چيز ها ست . اما اين مفهوم كلي و ماهيت كلي در جزئيات يا به تعبير ارسطو در" تك چيزها" است .اما پديده ها را از طريق حواس بايد شناخت، از طريق تجربه و مشاهده حسي . " بايد از آنچه براي هر يك از افراد شناختني تر است آغاز كنيم تا آنچه را كه در نزد طبيعت شناختني است براي هر يك از افراد شناختني سازيم "[7] در هر زمينه اي فيلسوف اول بايد نمود ها را ثبت كند .از نظر ارسطو نمود هم شامل داده هاي حسي مي شود و هم شامل اعتقادات و گفته هاي معمول مان در باره ي يك چيز . حال پس از ثبت همه ي آنها بايد ببيند كه آيا بين آنها تناقض وجود دارد يا خير . و اگر تناقضي وجود داشته باشد بايد فيلسوف شروع كند به جدا كردن و آنهايي را كه كمتر اساسي ترند به نفع اساسي تر ها كنار بگذارد. وآن وقت بر مي گرديم به فهم عادي ولي با فهم و ساخت بهتر .ذهن انسان از هر گونه شناخت نظري و پيشيني تهي است . و سرچشمه هر گونه شناختي نخست دريافت با ادراك حسي است. مفاهيم و اصول كلي هر دانشي را بايد از راه استقراء بدست آورد .يعني پيشرفت از راه جزئي به سوي كلي . لذا خود استقراء ادراك حسي است. ادراك حسي در حد خود گمراه كننده نيست بلكه اين حكم و داوري ماست كه درست يا غلط است . لذا نظريه شناخت ارسطو از ادراك حسي آغاز مي شود . و به شناخت عقلي و تجربي و كلي مي انجامد.



[1] - تاريخ فلسفه غرب ، مصطفي ملكيان ، 301

[2] - تاريخ فلسفه، كاپلستون، سيد جلال الدين مجتبوي، ص 317

[3] - متافيزيك a1026


[4] - همانa1026

[5] - كون و فساد ، ارسطو ، اسماعيل سعادت ، مقدمه ي تريكو ، ص 18

[6] - متافيزيك، ارسطو ، شرف الدين خراساني –شرف، a995

[7] همان b1029