PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : گزارش مراسم خداحافظي بيل گيتس



boy iran
01-07-2008, 22:06
بخشهايي از نطق بيل گيتس درباره خاطراتش در مايكروسافت ـ گزارش شده توسط Daisuke Wakabayashi :


شروع با مايكروسافت
مايكروسافت از محدود كمپاني هايي است كه با يك رويا شروع شد. روياي مهم كردن نرم افزارها. روياي وجود داشتن كامپيوترهاي شخصي. اينها آرزوهايي من و پل آلن بودند كه زماني خيلي احمقانه به نظر مي رسيدند.
ارتباط با IBM
ارتباط با IBM از دوره هاي مهم مايكروسافت به شمار مي رود. ما شريك آنها بوديم، در آن زمان آنها تصميم گرفتند كه ما زياد در IBM نقش نداشته باشيم. آنها با OS/2 ادامه دادند و ما به سمت Windows رفتيم، كه پايانش هم مشخص شد.
توسعه يافتن تجارت
يادم است كه من و استيو (بالمر) يك شب كامل با هم نشستيم و فكر مي كرديم كه آيا ممكن است روزي يك كمپاني ـ مايكروسافت يا هر كمپاني ديگري ـ يك ميليارد نسخه فروش داشته باشد. اين عدد خيلي زيادي است!
من آن چيزهايي را كه بعضي ها فكر مي كنند مايكروسافت در آنها پيشرفتي نداشته است، دوست دارم. بله، ما اشتباه هم مي كنيم. اما بر ميگرديم و از اشتباهاتمان درس مي گيريم. بسياري از موفقيتهاي امروز ما از همين طريق بدست آمده اند.
من ايميلي به يكي از روزنامه ها فرستادم و از آنها پرسيدم چگونه Windows مي تواند بهتر باشد؟ و آنها جواب دادند كه اين قسمت از ايميل واقعاً تكان دهنده بود! و من بهشان گفتم شما فكر مي كنيد من تمام روز چكار مي كنم؟ ارسال ايميل هايي مثل اين كار هر روزه من است!
ترك كردن مايكروسافت
براي من، بعد ۳۳ سال، اين تغيير خيلي بزرگي است. من معتادم به اينكه به مايكروسافت بيايم. بعضي روزها بچه ها را در ماشين سوار مي كنم تا به مدرسه برسانم شان، ولي وقتي كه شروع به رانندگي مي كنم، فكرم مشغول كارهايم در مايكروسافت مي شود و به سمت آنجا حركت مي كنم، تا اينكه آنها به من مي گويند: «چرا داريم به مايكروسافت مي رويم؟» و من دوباره فرمان را به سمت مدرسه كج مي كنم!
مطمئنم كه يك روزي در همين ماه آينده، در حالي كه غرق در افكارم براي توسعه دادن نرم افزاري هستم، اشتباهاً به طبقه پنجاهم (اتاق قبليم) مي روم و از آنجا به طبقه پائين (اتاق جديدم) بر ميگردم، و بالاخره بخاطر اين حواس پرتي ها از مايكروسافت اخراجم خواهند كرد!




خاطرات گيتس با بالمر


بخشهايي از خاطره گويي بيل گيتس و جانشينش، استيو بالمر، در جمع كارمندان مايكروسافت

آشنايي با همديگر
بيل گيتس: من و استيو هر دو در هاروارد بوديم. من پر انرژي بودم و ايده هايي در ذهن داشتم. يكي از دوستان كه استيو را مي شناخت، من را به او معرفي كرد و گفت: «اين پسر مثل خودت ******** انرژي است. او پسر مرتبي است». ما با هم آشنا شديم و با هم به سينما رفتيم. ما مشتركات زيادي با هم داشتيم. و از آن روز با هم شروع كرديم و درباره ايده هايي كه در ذهن داشتيم و كارهايي كه ميخواستيم انجام دهيم، صحبت مي كرديم. واقعاً جالب بود.

استيو بالمر: بله ما رفتيم كه با هم فيلم ببينيم. “آواز در باران” اين فيلم مورد علاقه من بود. من تابحال آنرا ۳۰ دفعه ديده ام… بعد از اينكه از فيلم برگشتيم، با هم شروع به رقصيدن كرديم، و بعد كشتي گرفتيم و يكي من را زمين زد. بيل تلاش مي كرد تا او را شكست دهد.
پيوستن بالمر به مايكروسافت
بالمر: بيل و آلن با من مصاحبه كردند. بعد پدر و مادر بيل مرا به ناهار دعوت كردند. من قبلاً يكبار با آنها ملاقات كرده بودم. بعد از پايان مصاحبه كاري، احساس مي كردم كه اين منحصر به فردترين مصاحبه اي بود كه انجام داده ام. بيل گفت: «بسيار خوب، من شهر را ترك خواهم كرد. اين ماشين من. مراقب خودت باش.» من او را به فرودگاه رساندم و او از ميانه مصاحبه كاري به تعطيلات رفت. از همان جا من حدس زدم كه استخدام شده ام!
گيتس: من مي دانستم كه استيو را مي خواهم. من مي دانستم كه به استيو نياز دارم. چون هر قراردادي مثل يك معجزه است… بايد تخمين زد كه چه بايد كرد، چگونه قيمت گذاري كرد، چگونه به كارمندان حقوق داد. به به دوستانم حقوق زيادي نداده ام و از ايشان شرمنده ام. خصوصاً از استيو شرمنده ام كه مدام مي گفتم: «هي، بيا اينجا»!
مذاكره درباره حقوق بالمر
گيتس: من به تعطيلات رفته بودم و در قايق نشسته بودم. و در همان حال ما از طريق تلفن بيسيم، با هم در مورد دستمزد بالمر مذاكره ميكرديم. ما از فرمولي استفاده مي كرديم كه دستمزدش حدود ۳۶۰۰۰ دلار يا…
بالمر: ۴۰۰۰۰ يا ۵۰۰۰۰ دلار!
گيتس: من با دوستاني بودم كه مست كرده بودند و مدام مي گفتند: «هر چقدر ميخواهد بهش بده»!
بالمر: او به من گفت: «نگران نباش!». من بخاطر بيل به مايكروسافت آمدم. من از برنامه نويسي چيزي نمي دانستم، درباره كامپيوترهاي شخصي هم اطلاعاتي نداشتم. اما بيل را مي شناختم و مي دانستم كه يك كمپاني موفق دارد. مي دانستم كه بيل يك فرد موفق و زيرك است و مطمئن بودم كه اتفاقات خوبي در پيش خواهد بود.
روزي كه بالمر قصد داشت مايكروسافت را ترك كند
بالمر: من با خودم گفتم: «احمقانه است! من درسم را در دانشگاه رها كرده ام و آمده ام در يك كمپاني با ۳۰ كارمند، دفتردار شده ام». والدينم به دانشگاه راه نيافته بودند. پدرم دبيرستان را به پايان نرسانده بود، و رها كردن تحصيلات من، از سوي آنها كار درستي محسوب نمي شد… من يكبار ديگر با بيل و پدرش براي شام بيرون رفتم. بيل براي اينكه مرا از رفتن باز دارد، گفت: «تو اين كار را نخواهي كرد. تو اين كار را نخواهي كرد. تو اين كار را نخواهي كرد. ما مي خواهيم روي هر ميز و در هر خانه يك كامپيوتر بگذاريم. اين اصلاً كار ارزشمندي نيست كه تو تجارت را رها كني و به دانشگاه برگردي.» شايد بارها او اين آرزوها را تكرار كرده بود، اما اين بار لحن سخنش به گونه اي بود كه مرا براي ماندن متقاعد ساخت.
در پاركينگ شركت
گيتس: در روزها اول، ما بطور باورنكردني سخت كار مي كرديم. آن روزها يكي از سرگرمي هاي ما اين بود كه تلاش كنيم تا اتومبيل خودمان را در اولين محل پاركينگ، پارك كنيم، اين يعني اينكه ما از همه زودتر آمده ايم. اگر در هنگام رفتن اتومبيلي در سمت چپ شما پارك بوده باشد، بدين معني بود كه صاحب آن شما را «دور زده است»، يعني قبل از شما آمده و بعد از شما مي رود. خيلي تحقير كننده بود كه كسي شما را دور بزند! ما درباره اين كار به Mel Hallerman در IBM هم گفتيم و او اين پروژه را در آنجا هم راه انداخت و بخوبي آنرا اجرا مي كرد. او از همه زودتر مي آمد و از همه ديرتر مي رفت.
بالمر: او اصلاً زندگي نمي كرد!

گيتس: حدود نه ماه بعد، من و استيو به همراه مل براي شام بيرون رفتيم. و مل گفت: «يكي آمده كه از من سخت كوش تر است. من واقعاً خيلي زود مي آيم و خيلي دير مي روم، اما او هر روز از من زودتر مي آيد و ديرتر هم مي رود. بايد بفهمم كه او كيست.» بعد از شام ما به پاركينگ IBM رفتيم و مل ماشين آن فرد را به ما نشان داد. استيو به آن نگاه كرد و گفت: «يك لحظه صبر كنيد! اين اتومبيل اجاره اي است كه ما چند ماه پيش گرفتيمش و يادمان رفت پسش بدهيم!»



پرسش و پاسخ



ابتدا گيتس و بالمر به سوالات تعدادي از كارمندان جواب دادند:


مهمترين دستاوردهاي شما چه بود؟
بيل گيتس: ما افكار مردم درباره نرم افزار و كامپيوتر را تغيير داديم. من فكر ميكنم كه اين مهمترين كاري بود كه ما انجام داديم.
استيو بالمر: ايشان كارهاي بزرگ زيادي انجام داده اند كه مي توانند به آنها افتخار كنند. تنها كافيست به چيزهاي زيادي كه در عرصه كامپيوتر اتفاق افتاده است فكر كنيد. صنعت نرم افزار اصلاً وجود نداشت، اما حالا وجود دارد. هيچ كامپيوتر شخصي وجود نداشت. بيل واقعاً در تولد كامپيوتر شخصي نقش بسزائي داشت. در حقيقت بيل كامپيوتر شخصي IBM را طراحي كرد. اين تاريخي فراموش نشدني است.
در بعضي از ستيزه ها ما از جلو رهبري مي كرديم. اين خيلي بهتر از دنباله رو بودن است. اين براي ما جالبتر بود. واقعاً عاليست كه شما مردم را شگفت زده مي كنيد. خيلي از كارمندهاي فعلي مايكروسافت تاكنون موفق نشده اند كه اين حس را بچشند. ما قدم به قدم با كمپاني هاي بزرگي جنگيده ايم و بر آنها پيروز شده ايم. Windows با OS/2 جنگيد و بر آن پيروز شد.


بزرگترين اشتباهتان چه بود؟
بيل گيتس: بزرگترين اشتباهمان وقتي بود كه توجه نكرديم كه نرم افزار در آينده ممكن است به كجا برود و زودتر روي اين موضوع كار نكرديم. بعضي اوقات چيزي محبوبيت دارد و شما سه تا چهار سال وقت نياز داريد تا آنرا آماده كنيد.
وقتي كه ما كار بر روي واسط گرافيكي را شروع كرديم، به رقبايمان هم گفتيم كه روي اين موضوع كار كنند، اما آنها اين كار را نكردند. مشخص است كه اين يك اشتباه بزرگ از جانب آنها بود، چون ما اين كار را كرديم و آنها با مشكلات بزرگي روبرو شدند. در صنعت نرم افزار، شما بايستي پيچهاي جاده پيش رو را پيش بيني كنيد. ما خيلي از اين پيچها را پيش بيني كرديم. آنها هميشه مي گفتند «هي ببينيد، مايكروسافت به قله رسيده است» و ۲۰ سال است كه همين حرف را تكرار مي كنند. دليلش اين است كه ما پيچها را به موقع پيش بيني كرديم، اما خيلي از آنها را نيز از دست داديم.
جستجو در وب و صنعت تبليغات آن لاين چيزهاي مهمي بودند كه ما در اثر اشتباه آنها را از دست داديم. اگر ما سه سال زودتر، اهميت آنرا درك مي كرديم و كار بر روي اين صنعت را شروع مي كرديم، كار خيلي آسانتر مي شد.
بالمر: يك روز تصميم گرفته بودم تا اشتباهاتمان را روي كاغذ ليست كنم، اما وقتي كه ليست خيلي طويل مي شد، ترسيدم و آنرا كنار گذاشتم!






خداحافظي


بعد از يكساعت پرسش و پاسخ، بيل و استيو با چشمان گريان، نطق خداحافظي شان را ايراد كردند:

استيو بالمر: به هيچ طريقي نمي توان از بيل تشكر كرد. بيل موسس است. بيل رهبر ماست. هيچكس نمي تواند از او تشكر كند. ما از بيل بخاطر فرهنگش متشكريم. ما از بيل بخاطر فرصتي كه به تك تك ما در اينجا داده است، متشكريم. همه ما، چه آنهايي كه هفته پيش كار را آغاز كرده اند و چه آنهايي كه ۲۸ سال با مايكروسافت گذرانده اند، بخاطر فرصتي كه براي بالفعل كردن پتانسيل هايمان به ما داد، ممنونيم. ما اين شانس را داشتيم كه در كمك كردن به جامعه نقش داشته باشيم، اين شانس را داشتيم كه بعنوان يك حرفه اي رشد كنيم، اين شانس را داشتيم كه با بزرگترين و درخشان ترين كمپاني در جهان كار كنيم و اين شانس را داشتيم كه پيشرفت كنيم. من براي همه اينها از بيل متشكرم.
بيل گيتس: زندگي كاري من در نرم افزار و كار كردن با افراد افسانه اي خلاصه شده است. من عاشق كار كردن با افراد باهوش هستم. من كار كردن با استيو را دوست دارم. من كار كردن با همه افرادي را كه اينجا هستند، دوست دارم.
چه روزهاي بي مانندي كه گذشتند. روزهايي كه IBM تصميم به حمله كردن به مايكروسافت را مي گرفت و روزهايي كه حقوق مشروع، غير قانوني مي شدند.
روزي در زندگيم نخواهد بود كه به Microsoft و چيزهاي بزرگي كه بايد انجام دهد و كمكهايي كه بايد انجام دهم، فكر نكنم.

MicrosoftH
03-07-2008, 13:56
واقعا ديگه بغز گلويم را گرفته چون هيچ كس نمي تواند جاي بيل گيتس را بگيرد