مشاهده نسخه کامل
: از تـهـران تا لـسآنـجـلـس ، از مـجـوز تا بـيخـيـالـش
Morteza4SN
08-05-2008, 20:23
بحث جالبي است حال و روز موسيقي ايران و البته متمايز از ساير بلاد !
بعد از انقلاب شرايطي رقم خورد كه محفل موسيقي ايران و خواننده هاي آن به دو جبهه متفاوت از هم تقسيم شدند.
« اين ور آبي » و « اون ور آبي » اصطلاحات معمولي است كه براي آنها به كار ميرود.
شرايط جالبي است ؛
يكي براي مجوز به مشكل مي خورد و ديگري براي كامل كردن آلبومش بايد هزينه ها را به دلار بپردازد !
همين دو عامل را شايد بتوان اصلي ترين دليل رفت و آمدهاي اهالي موسيقي در مسير مذكور دانست.
اينجاست كه خواننده لس آنجلسي هواي وطن به سرش مي زند و خواننده داخلي احساس مي كند كه اينجا استعداد و هنرش را محلي از اعراب نيست !!
تضاد اين دو هم جالب است ، مگر نه ؟
هميشه خدا هم هستند كساني كه در يكي از اين دو گروه قرار مي گيرند و البته داستان جالبي هم دارند ،
شايعات اما پيرامون اين دو گروه هميشه از متن جالبتر است .
عواملي مثل پخش صداي خوانندگان مهاجر از صداي جمهوري اسلامي هميشه كور سوي اميد را زنده مي كنند ،
براي كوچ از ايران هم كه هميشه خدا راه باز بوده !
و بايد زرنگ باشي يا شرايط خاصي داشته باشي تا هميشه راه بازگشت باشد.
با ما همراه باشيد ....
Morteza4SN
Morteza4SN
08-05-2008, 20:25
خواندن از «خانه» و گفتن اينکه: « اميدوارم به زودي در ايران خودمان دور هم باشيم...» ، ديگر نخ نما شده.
خوانندگان ايراني غربت نشين، عموماً نفري سه - چهار آهنگ در وصف وطن دارند. اما خودشان بهتر از هرکس مي دانند که اين فقط يک حربه براي به دست آوردن دل مخاطب داخلي است. به جز معدودي از اين خوانندگان، بقيه تلاشي براي بازگشت و خواندن در وطن خود نکرده اند.
با اين حال، بين اين گروه هستند هنرمنداني که يا سفت و سخت پي گير دريافت اجازه فعاليت در ايران شده اند و يا دست کم، گاه گدار در ايران ديده مي شوند؛ گيريم که زياد هم به دريافت مجوز اميدوار نباشند.
منبع: روز آنلاين
Morteza4SN
08-05-2008, 20:27
بيژن مرتضوي
نوازنده قابل ديروز و آهنگساز و خواننده امروز، روي طرفداران خود حساب کرده بود. بيژن خان چند سال پيش که اوضاع مساعدتر از هر زمان به نظر مي رسيد، براي گرفتن اجازه فعاليت و منتشر کردن آلبوم در ايران، شال و کلاه کرد و به تهران هم آمد. او حتي با يکي از شرکت هاي معروف نشر موسيقي، مذاکره هم کرد. ولي...
آن وقت ها خبرهاي تاييد نشده بسياري به گوش مي رسيد که حاکي از بازگشت قريب الوقوع هنرمندان شناخته شده قديمي به ايران و ادامه کار آن ها در کشور بود. خيلي ها آمدند؛ سينمايي ها با اين که بيشتر توي چشم بودند و بعضي هايشان سابقه شرکت در فيلم هاي ناجور را در پرونده داشتند - به جز مواردي معدود- پذيرفته شدند. اما شرايط براي خواننده ها فرق داشت؛ دنياي موسيقي ايراني است و هزار و يک مسئله!
به هرحال، نه تنها کساني مثل مرتضوي نتوانستند مجوز فعاليت بگيرند، بلکه با تابلوبازي امثال "محمد خرداديان" و حواشي پر سروصداي دستگيري او، جوي به وجود آمد که چهره هاي سرشناس مکتب تهرانجلس ديگر کمتر جرات کردند به ايران سفر کنند. جداً حيف شد؛ بيژن مرتضوي هنرمندتر از آن است که امثال "مسعود ده نمکي" توي هجويات تصويري خود، سکه يک پولش کنند.
Morteza4SN
09-05-2008, 06:21
سامان
از مدت ها قبل، خبر تمايل بازگشت اين خواننده (ديگر نمي شود "جوان" ناميدش) شنيده مي شد. خبر رسيد که حتي آلبومي به ارشاد ارائه کرده و در صدد کسب مجوز است. سامان زياد در ايران ديده مي شود؛ چه در جمع بروبچه هاي موسيقي و چه در ديگر محافل غيررسمي. مثلاً در پارتي ها و جمع هاي باصفاي ديگر!
اواخر سال گذشته، باز خبر آمدن سامان به ايران و تلاش او و دوستانش براي انتشار آلبوم مجاز، شنيده شد. اين بار کار جدي تر از سابق بود و حتي در يکي از استوديوهاي عکاسي تهران، عکس روي جلد آلبوم و طرح اوليه اش تهيه شد. ماجرا آنقدر جدي بود که شايعه پخش بعضي آهنگ هاي او از راديوهاي داخلي هم به گوش رسيد؛ که بعدتر خبر آمد اين اتفاق نادر، با مساعدت بعضي دوستان شاغل در راديو صورت گرفته است.
البته پخش موزيک هاي خوانندگان مهاجر از صداي جمهوري اسلامي، چيز تازه اي نيست و بارها آهنگ هايي با صداي فرامرز اصلاني، سروش و... از راديوهاي داخلي شنيده شده.
برگرديم سراغ سامان؛ تا به حال که هيچ خبر تاييد شده اي از مجاز شدن اين خواننده و درآمدن آلبومش شنيده نشده است. ولي شما همچنان آمادگي اش را داشته باشيد؛ اگر توي خيابان او را ديديد، هول نشويد لطفاً، تعجب هم که ندارد!
Morteza4SN
09-05-2008, 07:57
سليمان واثقي
"سلي" که از موجه ترين هنرمندان موزيک ايراني در حال حاضر به نظر مي رسد، اين روزها در کانادا زندگي مي کند. او به شدت دوست دارد به کشور بازگشته و کارهاي اخيرش را اينجا منتشر کند. کارهايي که خودش ساخته و با استفاده از اشعار کلاسيک عرفاني، چيزي متفاوت از ترانه هاي سلي سابق ارائه کرده است.
اما با وجود پي گيري و تلاش واثقي، هنوز هيچ خبر خاصي نشده و تغييري در شرايط او به وجود نيامده است؛ يعني سلي هنوز همان هنرمند غربت نشين است که نبايد زياد به رويت آلبوم مجاز او دل خوش داشت. شايد اگر خودش مي آمد و سري به ارشاد مي زد، مشکل حل مي شد، ولي متاسفانه راه دور است و او ناخوش. براي سلامتي همه هنرمندان مملکت - اعم از داخلي و خارجي- دعا کنيد!
Morteza4SN
09-05-2008, 08:12
ميخواهم قوالي ايران را زنده كنم
در من هم انقلاب اتفاق افتاد و من هم منقلب شدم و شروع كردم به كارهايي كه زمينه آن بيشتر زمينه عرفاني است، ولي با يك موسيقي تازه و مدرن ترجيع بند بلندي از شاه نعمت الله را به صورت قوالي اجرا كرديم كه مي گويد: سراسر جهان و هرچه در اوست عكس يك پرتو است از رخ دوست
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] عكس ها : گلناز بهشتي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] آرش نصيري
سليمان خان موسيقي قوالي ايران
كساني كه موسيقي جدي پاپ قبل از انقلا ب را پيگيري كرده اند، هنرمند جوان بلندبالا يي را به ياد مي آورند كه در همان اوان جواني دنبال موسيقي خاص بود. در اوج جواني و در هياهوي موسيقي پاپ آن روزگار، دنبال موسيقي افغاني بود. شعر اولين آهنگي كه خواند و مشهورش كرد، از خاقاني بود كه خودش مي گويد بعد از سالها متوجه شدند كه آن شعر از قاآني بود نه خاقاني. خاقاني يا قاآني، چه فرق دارد، مهم اين است كه سليمان جوان دنبال حرف هاي مهم بود. طبيعي است كه به فراخور سن و سال كمي هم جواني كرده باشد، اما هيچ وقت قاطي هيچ جرياني نشد و در اوايل انقلا ب به همراه جمعي از جدي ترين موزيسين هاي آن زمان كاست واقعه را منتشر كرد كه همخواني جالبي با واقعه انقلا ب داشت، اما كاست واقعه در بزرگي آن واقعه ديگر گم شد. به لس آنجلس رفت اما آنجا نماند چون نه او مي خواست لس آنجلسي شود و نه آنها مي خواستند كه با كسي همكاري كنند كه مي خواهد موسيقي پاپ جدي را جدي بگيرد و بنابراين رفت به كانادا كه خانواده اش آنجا بودند و آنجا با موسيقي سنتي بيشتر آشنا شد و مطالعات و تحقيقاتش را ادامه داد و رفت دنبال اينكه موسيقي قوالي ايراني را زنده كند.
خودش مي گويد در اين زمينه خيلي كار كرده است (هميشه هم از دوستاني نام مي برد كه همراهش بودند به خصوص آقاي خاشع كه از جواني با هم بودند) و به فضاهاي جديدي دست پيدا كرده كه شنيدني است.
در كانادا رانندگي تاكسي مي كند تا به استقلا لش لطمه نخورد و حالا بعد از 18 سال برگشته است ايران تا پيك زنده كردن موسيقي قوالي ايراني باشد.
سليمان واثقي، شده بود سلي كه آهنگ هاي خاص بخواند براي جواناني كه مي خواستند نگاه عميق به موسيقي داشته باشند، رفت آن طرف آب ها تا تحقيق و مطالعه كند روي موسيقي و حالا شده است سليمان خان موسيقي قوالي ايران. (به ياد بياوريد نصرت فاتح عليخان، قوال بزرگ هندي يا پاكستاني را) سلي يا سليمان فرقي نمي كند، فضاي آشفته موسيقي پاپ را داناياني از اين دست بايد كه شعر و فرهنگ فخيم ايراني را قدر بدانند.
من مستقل هستم پس هستم
گفته بود كه رفته بود لس آنجلس اما از آنجايي كه فضاي آنجا طور ديگري بود، كار او كه طوري غير از آن بود، چندان مورد استقبال و توجه قرار نگرفت. آنجا همه بايد يك جور باشند و مي خواست آهنگ هايي را بخواند كه مبين نوع نگاه تازه اش به موسيقي باشد و طبيعتا نمي شد و بنابراين بعد از حدود 8 ماه رفت تورنتو. آنجا را هم گفت كه بعد از چند سال كه ماهنامه اي را منتشر مي كردند، كنسرتي داد و بعد از آن فقط كنسرت هاي خيريه داد و بنابراين طبيعي است كه سوالي كه همين الا ن لا بد به ذهن شما هم زده است از ذهنم گذشت: چطور گذران زندگي مي كرديد؟ مكث نكرد. قبل و بعد از آن هم چيزي نگفت. فقط گفت: من آنجا تاكسي مي راندم. هنوز هم كارم همين است. براي آنكه مي خواستم مستقل باشم. بعد موضوع بحث عوض شد و از چيزهاي ديگر حرف زديم.
دلم مي خواست دوباره برگردم به آن بحث. به ايران آمده تا كاستش را منتشر كند و مقيم كانادا است. گفتم: به عنوان هنرمندي كه سالهاست كار هنري كرده ايد، سخت تان نيست كه الا ن در كانادا رانندگي تاكسي مي كنيد؟ به هر حال اين كار علا وه بر همه چيز يك كار فيزيكي سخت هم هست. مي گويد: نه اينكه سخت نيست، سخت هست به خصوص اينكه در آنجا براي آنكه اموراتمان بگذرد، بايد بيشتر هم كار كنيم. من 7 روز هفته را در آنجا كار مي كنم، ولي در ضمن يك استقلا ل جالبي است؛ اينكه شما از آن بالا مي آييد پايين و با مردم قاطي مي شويد و خيلي چيزها را ياد مي گيريد. خيلي گفت وگوها هست. انواع و اقسام آدم ها را مي بينيد. به خصوص در شهر تورنتو كه بيش از يكصد مليت در آن زندگي مي كنند. در آنجا شما با دنيا طرف هستيد. انواع و اقسام آدم ها با فرهنگ ها و مليت هاي مختلف. من اين كار را دوست دارم و خيلي چيز در آن ياد گرفتم. موضوعي نيست كه من چرا تاكسي مي رانم. همين كه اين استقلا ل را دارم برايم جالب است. مي خواهم موضوع بحث را عوض كنم، مي گويم: ايراني ها كه سوار تاكسي شما مي شوند، لا بد شما را در همان اول كار مي شناسند، چون قيافه و تيپ شما خيلي ايراني اصيل است. مي گويد: من هميشه مورد لطف مردم بوده ام و از آنها ممنون هستم. با وجود آنكه اصلا در تلويزيون ها نبوده ام، هنوز هم حتي در همين تهران وقتي مرا مي شناسند، به من ابراز لطف مي كنند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] * بگذاريد اول كار يك اعتراف بكنم. من تقريبا بدون هيچ پيش زمينه اي آمده ام براي اين مصاحبه. به جز چند آهنگ كه از شما شنيده ام و اسم سلي ضمن اينكه چيز ديگري از شما نمي دانم اصلا نمي دانستم كجاست؟ آيا اصلا در قيد حيات هست يا نه؟ ايران است يا خارج؟ پس شما در اول صحبت بدانيد كه فعلا صفحه ذهن من پاك پاك است. من در اين مصاحبه دارم سعي مي كنم با سلي آشنا بشوم...
... پس من خودم را به شما معرفي مي كنم. اسم من سليمان واثقي است. در سال 1325 در تهران متولد شدم. در خانواده نسبتا مذهبي بزرگ شدم كه اهل عرفان و مذهب بودند و بالطبع من هم گرايش هاي آنگونه اي داشتم. براي اينكه مرا خوب بشناسيد بايد بگويم كه من از 3، 4 سالگي در كنار پدرم، به تحصيل قرآن پرداختم. قرآن مي خواندم و در جلسات و هيات ها و عزاداري ها شركت مي كردم و ميخواندم. بعد در دبستان هم اين خواندن ادامه داشت. من به دبستان رازي مي رفتم كه در مشيرالسلطنه بود و هم به دبيرستان هايي كه مي رفتم مثل پيرنيا و دارالفنون صبح ها سر صف، قرائت قرآن مي كردم. طبيعتا به صورت ذوقي به موسيقي هم گرايش پيدا كردم. طبيعتا آوازهاي آن روز را هم زمزمه مي كردم. آن موقع ها يك برنامه هايي بود به نام سينه كلوپ كه در روزهاي جمعه اين برنامه را مي گذاشتند. از 9 صبح تا .11 در ميان پرده يا شروع برنامه هم برنامه هاي هنري مي گذاشتند با بليت كمتر كه خانواده ها بيايند و بچه هايشان را بياورند. ياد دوستانم بخير كه با آنها كار مي كردم مثلا آقاي كامياب كه با هم برنامه اجرا مي كرديم.
بعد چه كار كرديد؟
من به هر حال در خانه مي خواندم و زمزمه مي كردم. يك همسايه اي داشتيم كه يادشان بخير. ايشان در حسابداري تالا ر رودكي كار مي كرد، همين كه الا ن تالا ر وحدت است. اين تالا ر تازه در حال افتتاح شدن بود.
چه سالي؟
فكر مي كنم دور و بر سال 43 بود. البته مطمئن نيستم. من آن موقع داشتم ديپلم مي گرفتم و وارد دانشگاه مي شدم. خلا صه به سفارش اين همسايه عزيزمان كه مي گفت گروه كر امتحان مي گيرند و ... رفتم آنجا امتحان دادم و قبول شدم. در آنجا شروع كردم به آواز خواندن و در آنجا سلفژ خواندن را ياد گرفتم و شدم يكي از خوانندگان كر و بعد از آن تكه هاي كوچك سلو در اركسترهاي مختلفي كه داشتيم...
من با جازه شما مي آيم وسط صحبت هايتان چون يكباره از سال 25 آمديم 43 و اين براي سوال اول زمان زيادي است...
خودم دارم زودتر برايتان مي گويم كه اين دوره زماني را برايتان كوتاه كنم، چون بعد از آن زياد حرف داريم. شما مي خواهيد سلي را بشناسيد و من دارم فقط يك بيوگرافي (مي گويد باياگرافي) از خودم مي گويم.
پس بفرماييد.
در همان زمان كه دانشجو بودم، در فعاليت هاي فوق برنامه دانشگاه شركت مي كردم. بالطبع مي خواندم و خواندن من هم مورد توجه و تشويق خيلي ها واقع مي شد. از طرف دانشگاه در اردوها و اينها شركت مي كرديم. سال اول در رامسر بود و سال بعدش در بابلسر كه اصلا يك اردوگاه دانشجويي ساخته بودند. در آنجا هم از راديو آقاي شاهرخ نادري و دوستان ديگر آمدند و در واقع به اصطلا ح مرا كشف كردند. در طول آن سالها و آنجاها من با هنرمند جواني به نام منصور ايران نژاد آشنا شده بودم. يك آهنگ ساخته بود و من آن را مي خواندم. در آن اردوها آنقدر محبوب شده بود كه به پيشنهاد آقاي پرويز اتابكي - آهنگساز معروف - من به استوديو رفتم و با كمك ايشان و اركستر دانشجويان كه با من همكاري مي كردند، آن را ضبط كرديم. آن آهنگ در آن موقع به صورت صفحه 45 دور منتشر شد.
قبل از آنكه از حال و هواي اين آهنگ هايي كه ساختيد و كار كرديد بپرسم، اجازه مي خواهم سوال ديگري را بپرسم. گفتيد كه آن موقع در نوجواني آهنگ هايي را براي خودتان زمزمه مي كرديد. اين آهنگ چه آهنگ هايي بود؟
من آن موقع آهنگ هاي افغاني را خيلي دوست مي داشتم، براي آنكه به نظرم مي رسيد كه اين آهنگ ها خيلي بكر و دست نخورده هستند و به اصطلا ح فرنگيها اوريژيناليته دارند. حتي آن موقع كه هنوز تالا ر رودكي هم نبود و تالا ر فرهنگ بود و كنسرت هايي توسط استادان موسيقي افغان برگزار مي شد، مي رفتم و مي ديدم. همانجا البته كنسرت استاد رشيد بهبوداف را همان موقع ها رفته و ديده بودم.
از افغان ها كار چه كساني را ديده بوديد؟
استاد زلا ند بود و خانمشان و بعدا هم كه در يك سفر كه به افغانستان و كابل داشتم با ايشان از نزديك آشنا شدم. آن موقع ديگر من سلي بودم و مشهورو آنها هم طبيعتا مرا مي شناختند.
اين مربوط به سالها بعد است نه؟
بله، اين مثلا مال سال 55 است.
سوالي كه من قبلا پرسيده بودم مربوط است به قبل از آنكه برويد به گروه كر تالا ر رودكي. آن موقع گرايش تان به موسيقي خاصي بود يا موسيقي ايراني؟
... و موسيقي ايراني. در آن روزگار يكي از برنامه هاي معروف راديو، برنامه گل ها بود كه هر شب حدود نيم ساعت پخش مي شد و خوانندگان مختلفي در آن مي خواندند. آن برنامه را گوش مي كردم و دوست هم داشتم، ولي آن موقع زياد موسيقي ايراني را به آن شكل درك نمي كردم، يعني رديف و گوشه و اين حرف ها را نمي دانستم، ولي به هر حال به صورت شنيداري لذت مي بردم، البته موسيقي پاپ هم آرام آرام شروع شده بود و نمايندگانش مي خواندند. بين موسيقي پاپ و موسيقي ايراني هم عده اي مي خواندند مثل آقاي روانبخش. در شاخه هاي مختلف ديگري هم خوانندگان ديگري مي خواندند و به فراخور علا قه مندي و موقعيتشان هر كدام به يك سمتي گرايش پيدا كردند. من هم در اين بين از هرچه خوشم مي آمد، گوش مي كردم و لذت مي بردم. بعدا كه نت خواني ياد گرفتم و كار كردم وارد فضاي موسيقي پاپ آن موقع شدم. اين موسيقي هم هنوز شكل خاصي به خودش نگرفته بود و سليقه هاي مختلفي وجود داشتند و شكل هاي مختلفي مي آفريد. در اين زمان من يواش يواش اين را در خودم پيدا كردم كه مي توانم آهنگسازي كنم. از همان موقع هم شروع كردم به آهنگسازي و اين اواخر قبل از انقلا ب آهنگ هاي خودم را خودم مي ساختم، ضمن آنكه به تعدادي از دوستان هم آهنگ مي دادم.
من مي خواستم با سوال هايم برسم به اينجا كه چطور است كه اكثر آهنگ هاي شما، آهنگ هايي آرام است. البته اين ذهنيتي است كه من دارم و ...
نه، اتفاقا اين طوري نيست. آن موقع فرمي كه در موسيقي پاپ پيدا شده بود، بيشتر آرام بود و خيلي ها هم با اين سيستم مي خواندند. اتفاقا من بيشتر آهنگ هاي ريتميك هيجان انگيز مي خواندم. البته بعدا برعكس شد. دوستاني كه آهنگ هاي آرام مي خواندند شاد خواندند و من رفم سراغ تحقيق روي موسيقي و در حالتي كه در سالهاي آخر قبل از انقلا ب رسيده بودم بيشتر تحقيق و تفحص كردم و كتاب خواندم تا بيشتر روي كارم متجلي باشد. شعرخواني هاي زيادي كردم و بعد از آن موفق شدم كه توليدات ديگري داشته باشم كه رنگ آميزي آن با آنچه بود و نبود و متفاوت بود و تقريبا طوري بود كه كارهاي بسيار نو و تازه اي تلقي مي شد. اين بيشتر به دليل فرصت هايي بود كه بعد از انقلا ب پيدا كردم، چون كار موسيقي به آن شكل نبود و ما هم برنامه اي نداشتيم و بنابراين نشستيم و مطالعه كرديم.
اولين آهنگ شما كه سر زبان ها افتاد كدام آهنگ بود؟
من از اولين آهنگي كه خواندم معروف شدم. اين آهنگ، آهنگي بود به نام حمدي فيل. اين آهنگ افغاني هم نبود، ولي من چون خودم ميل به افغاني خواندن داشتم، اين آهنگ را با لهجه افغاني خواندم.
فرموديد حمدي فيل ؟
بله، اين اسم كتابي است از عزيز نسين، نويسنده ترك كه در آن يك آدم گوژپشت و دفورمه اي را معرفي مي كند كه با تمام زشتي ها و بدهيكلي و بدصورتي كه دارد، بسيار آدم دوست داشتني و مهرباني است و در خدمت مردم است. در مدرسه به منصور ايران نژاد شعر اين آهنگ را داده بودند كه حفظ كند. ما تا همين اواخر فكر مي كرديم كه آن شعر، شعري از خاقاني است، ولي توسط يكي از دوستان شاعرمان فهميديم كه اين شعر مال قاآني است. به هر حال ايشان بايد اين شعر را حفظ مي كرد، ولي چون اهل موسيقي بود روي آن آهنگ گذاشته بود براي بهتر حفظ كردن آن. رايم و حركت آن موسيقي و آهنگ هم طوري بود كه بايد يك چيزي در آن تكرار مي شد. ايشان آن موقع كتاب عزيز نسين را خوانده بود و اين اسم حمدي فيل توي ذهنش مانده بود و اين كلمه را گذاشته بود وسط شعر قاآني تا آن ريتم موسيقي توي ذهنش بماند. اين كلمه همين طور ماند و ما بعدا هم آن را به همين صورت اجرا كرديم. اين دو آهنگ گرفت و ما مثلا مشهور شديم. بعدا آهنگ هاي زيباتري را خواندم از آقاي پرويز اتابكي با اشعار دوستاني كه بعدا فعال نبودند و من متاسفانه الا ن اسمشان يادم نيست، ولي به هر حال يادشان بخير. بعد از آن شروع كردم به برنامه گذاشتن تا انقلا ب. من آن موقع ها ديگر شروع كردم به آهنگ ساختن.
در شروع انقلا ب با كمك يكي از دوستان هنرمندم به نام آقاي كامران خاشع كه الا ن پرفسور موسيقي است و در ايتاليا در چند كنسرواتوار تدريس مي كند يك كار مشترك كرديم. ايشان منشا خدمات زيادي در تاسيس اركسترهاي جدي موسيقي بود و بعدا براي ادامه تحصيل رفت ايتاليا و همانجا ماند. ايشان در اوايل انقلا ب در يك فرصتي آمده بود ايران و ما تصميم گرفتيم در اين فاصله همكاري كنيم و رفتيم استوديو گرفتيم و شروع كرديم به كار. يك خانم ايتاليايي بود كه نوازنده تامپورا بود كه يك ساز هندي است. ايشان از يك سفري كه به هندوستان داشت برمي گشت و يك توقفي در ايران داشت و با كامران تماس گرفت. كامران هم گفت كه تا ايشان اينجاست، مي توانيم از وجودشان استفاده كنيم و رفتيم استوديو گرفتيم و در آنجا في البداهه روي چند تم موسيقي افغاني كه داشتم شروع كرديم به كار كردن و اجرا. چند نفر از دوستان هم بودند. آقاي اردشير فرح، نوازنده معروف گيتار است كه آن موقع شايد 19 سالش بود. اين كاست هم شايد اولين كار حرفه اي بود كه انجام مي داد. با كمك دوستان ما موفق شديم آلبومي تهيه كنيم به نام واقعه كه درست در شروع انقلا ب ما آن را منتشر كرديم. آخرين شعر آن هم كه اسم كاست هم از روي آن انتخاب شده، شعري است از مولا نا كه مي گويد:
اين واقعه را سخت بگيري شايد/از كوشش عاجزانه كاري نايد / از رحمت ايزدي كليدي بايد / تا قفل چنين واقعه را بگشايد
... و اين كاست واقعه برخورد كرد با آن واقعه...
... و درست خورد به واقعه انقلا ب و ما موفق شديم آن را منتشر كنيم كه خورد به تعطيلي هاي اوايل انقلا ب و ...آن موسيقي كه ما آن روز منتشر كرديم بين يك عده واقعا گل كرد، مثلا دانشجويان به خصوص. تا آن موقع هم من به ياد ندارم از همكاران ديگرم كه كسي چيزي به اسم آلبوم منتشر كرده باشد. يعني مي شد گفت اولين آلبومي بود كه به صورت رسمي منتشر شد.
يعني مي فرماييد قبل از آن آلبوم منتشر نمي شد؟
به صورت آلبوم اختصاصي خيلي كم بود و بعد اينكه به اين شكل بين تمام آهنگ ها و اجراهاي كل كار پيوستگي باشد، نبود. يك فضاي تازه اي ايجاد شده بود. پيانو بود، گيتار بود كه اردشير مي زد، درام بود كه عيني كيوان شكوه مي زد و آقايي بود به نام اريك كه يك فرانسوي بود كه در ايران كار موسيقي و تنظيم مي كرد. فلوت را هم سعيد تقدسي مي زد كه در اروپا فلوت مي خواند و كلا سيك مي زد. به اين ترتيب يك چيزي ايجاد شد كه خيلي تازگي داشت.
بعد از آن چطور شد؟
آن موقع سالهاي اول انقلا ب بود و ما فعاليتي نمي كرديم. من در ايران ماندم و در تمام سالهاي جنگ هم در ايران بودم. من اعتقاد داشتم و دارم كه يك انقلا ب تمام عيار اتفاق افتاده بود و باعث دگرگوني فراواني شد. اين انقلا ب در من هم اتفاق افتاد و من هم منقلب شدم و شروع كردم به كارهايي كه زمينه آن بيشتر زمينه عرفاني است، ولي با يك موسيقي تازه و مدرن. البته من سالهاي حدود 86 ميلا دي بنا به دلا يلي رفتم به خارج از كشور.
قبل از آنكه به موسيقي تازه شما برسيم، بگذاريد مساله ديگري را مطرح كنم. شما اوايل انقلا ب كاستي را منتشر كرديد به نام واقعه كه اسمش به آن واقعه بزرگ مي خورد، ولي كاست شما با وجود آنكه از هر لحاظ خوب بود، با استقبال عامه مواجه نشد، اما فرهاد آهنگ هايي را منتشر كرد كه خيلي مورد استقبال قرار گرفت با وجود آنكه خيلي كارهاي خاصي بود. شايد شما هم در كاست تان از اشعاري با مضامين اجتماعي و سياسي استفاده مي كرديد، اين اتفاق براي كار شما هم مي افتاد ولي...
مي توانست اين طوري هم باشد. من از لحاظ عملكرد اجتماعي خودم را يك آدم سياسي نمي دانم، ولي عملا كارهايي را كه بعد از مدتي انجام دادم يك وجهه سياسي و اجتماعي را مي گيرد به دليل اينكه كوشش من اين است كه يادآوري كنم به شنونده ام كه اول خودتان را دريابيد و انقلا ب اول بايد در درونتان اتفاق بيفتد تا انقلا ب واقعي عمومي اتفاق بيفتد. حرف هايي كه انتخاب كردم براي گفتن، حرف هاي بسيار روشن و گويايي است براي شناسايي خود و رسيدن به وحدت. من اين را سالها دنبال كرده ام. اينكه شما مي گوييد هم درست است. شايد اگر ما مي رفتيم شعرهايي را انتخاب مي كرديم كه اين مضامين سياسي را داشته باشد، شايد كاست ما مي گرفت. ولي در عين حال خيلي از مضامين سياسي، مضامين روز هستند و ماندگار نيستند.
شاعر مورد علا قه شما كه بود؟
من گفتم كه مطالعاتي داشتم، البته اينكه مي گويم مطالعات يك وقت خداي نكرده كسي فكر نكند كه من مي خواهم ادعاكنم كه يك كتابخانه كتاب خواندم، ولي به هر حال چون من وقتي ديپلم مي گرفتم، رشته ام ادبي بود و بعد هم در رشته علوم اجتماعي از دانشگاه تهران فارغ التحصيل شدم، اهل ادبيات بودم. من اهل كتاب و شعر و موسيقي بودم و خيلي هم كتاب خواندم. عطار را خيلي دوست دارم. مولا نا كه جاي خود را دارد.حافظ يك رشادت ها و يك گفت وگوهاي سخت و اساسي دارد كه من آن را خيلي دوست دارم. با اينها خو گرفتم و بزرگ شدم، منتها اگر بخواهم انتخاب كنم مي گويم سهراب سپهري. من از سهراب سپهري خيلي خيلي چيز ياد گرفتم.
دارم سعي مي كنم كه بفهمم چطور شد كه به موسيقي افغاني علا قه مند شديد. البته اين را درك مي كنم ولي دلم مي خواهد شما كه اين تجربه را داشته ايد خودتان بيان كنيد. شايد به اين علت كه شرقي تر بود. سهراب را هم كه گفتيد هميشه آدم را ياد هندوستان مي اندازد به خاطر علا قه اي كه به تفكرات و آئين هاي شرق داشت و ...
...البته اين هم خودش يك مقوله است كه كدام موسيقي ها بكر هستند و كدامشان تحت تاثير موسيقي مناطق ديگر هستند. خيلي از موسيقي هاي آن طرف ها هم تحت تاثير موسيقي اصيل ايراني هستند. موسيقي اي كه مثلا ناصر خسرو با خودش برده. حتي يكسري از سازهاي ايراني را با خودش برده آنجا كه در آنجا رشد كردند و تغييراتي كردند و به صورت ساز هندي درآمده اند. مثل ساز رباب يا ساز ارغنون كه همين هارمونيوم است. اين خودش يك مقوله است، اما اينكه من چطور شروع كردم، نمي دانم چطور بود كه من بيشتر دنبال موسيقي اي بودم كه دلي باشد و به دلم بنشيند و به همين علت خيلي علا قه مند بودم و خيلي مطالعه كردم و سالها هم هست كه دارم اين كار را مي كنم. من سالهاست كه دنبال موسيقي قوالي ايران مي گردم، يعني موسيقي اي كه در خانقاه ها بوده و اجرا مي شده، ولي الا ن ديگر به آن شكل نيست و اگر هم الا ن در خانقاهي موسيقي نواخته مي شود، به صورت موسيقي دف هست و در كنارش هم يك موسيقي سنتي نواخته مي شود...
...به همراه تنبور...
...تنبور هم يك ساز مخصوص اين كار است و يك رشد عجيب داشته و در كردستان فلسفه خودش را دارد و ساز خانقاهي و مقدس شناخته شده و خودش داستاني دارد. من منظورم از قوالي عبارت است از نقل قول يك گفت وگو و گفتار خوب. يعني شما با موسيقي بيان كننده يك پيام خوب براي شنونده تان هستيد. پيام خودسازي، پيام وحدت و پيام عشق؛ اين موسيقي قوالي است. مظهر و نمونه بزرگش، مرحوم نصرت فاتح عليخان است. من دنبال اين بودم كه روي يك بستر مناسب و منظم موسيقي، قول بيافرينم و گفت وگو آغاز كنم و اين برمي گردد به شعر ايران كه پهنه و دريايي از داستان ها و حرف هاي عارفانه زيباست. دست به هر ديوان بزنيم يا انگشت روي هر شاعري بگذاريم واقعا يك درياست و زمينه اي براي كار دارد كه واقعا به قول معروف نگو و نپرس. عطار، عراقي، مولا نا و هر كدام ديگر را كه انگشت رويش مي گذاري، مي بيني كه عين جنس جلوي توست و تو اگر موفق بشوي كه بتواني اين نقل قول را خوب انجام بدهي مي بيني كه چه شعف و شوري در شنونده ات ايجاد مي كني. من خواستم در اين زمينه كار كنم و چون اعتقاد داشتم كه جهان بر اساس نوشوندگي است، بنابراين تمرين كردم با خودم كه كار من هم دچار اين نوشوندگي باشد و اين است كه موفق شدم ملودي هايي بسازم و آهنگ هايي ساختم كه زيباست و از آنجايي كه علا قه مند به موسيقي جاز بودم و سالها موسيقي كلا سيك خواندم و گوش كردم و موسيقي ايراني را هم مي شناختم، از مجموع اينها ساختاري بيرون آمده كه مدرن بودن را نشان مي دهد، در حالي كه زمينه اصلي و خميرمايه آن قديم است...
...پست مدرن است...
...تقريبا همينطور است. من نگفتم، شما گفتيد. من نبايد بگويم و چه خوب است كه اين كارها شنيده شود و چه خوب است كه نقد هم بشود و راجع به آن گفت وگو هم بشود. بعد از انقلا ب من تعدادي كارهاي متفاوت كرده ام. روي اشعار سهراب سپهري آهنگ گذاشته ام. شما خودتان مي دانيد كه شعر نو فرمت خاص خودش را مي خواهد. جداي از بحث ساختار، درك آن شعرها هم مهم است و مطالعه بيشتري هم لا زم دارد تا حرف شاعر را بفهمي و واقعا به عمق آن پي ببري. اينها را كار كرده ام و به كمك كامران خاشع يك موسيقي مدرني را كار كرده ايم كه به صورت آلبوم آب درآمده است. شعر رودكي هم در اين كاست هست: اي آنكه غمگني و سزاواري ™ واندر نهان سرشك همي باري ™ رفت آنكه رفت، آمد آنكه آمد / بود آنكه بود خيره چه غم داري از حافظ و مولا نا هم هست. بعد از كارها من مستقر شدم در تورنتو كانادا...
اين كاست آب را آنجا كار كرديد؟
در ايران آهنگ هايش را كار كردم. از ايران سفر كردم رفتم به ايتاليا پيش جناب آقاي كامران خاشع. 4 ماه آنجا بودم و آنجا اين كارها را تنظيم و ضبط كرديم. در آنجا يك كنسرت بسيارزيبا براي ايتاليايي ها و تعداد كمي از ايراني ها برگزار كردم كه مورد پسندشان قرار گرفت و بعد كه رفتم به لس آنجلس ديدم فضاي اين كارها در آنجا نيست. در آنجا هرچه پيشنهاد به من كردند راجع به كارهاي گذشته بود و من هم گفتم كه من حاضر نيستم آن گذشته ها را بخوانم. گفتم كارهاي الا ن من اينهاست كه الا ن كار كرده ام و گوياي شخصيت الا ن من اينها هستند. كارها را در آنجا منتشر كردم و طبيعتا با توجه به فضاي خاص شش و هشتي كه در آنجا حاكم هست، زياد مورد فهم و درك عمومي قرار نگرفت. الا ن بعد از 17، 18 سال كه در آن طرف منتشر شده بود، مي بينم كه بعضي از دوستان سراغ آن را مي گيرند. من هم دوست دارم اين كار را در اينجا منتشر كنم. موقعي كه در تورنتو بودم هم خيلي كارها را انجام دادم و ساختم كه آنها هم در ادامه آن ذهنيتي است كه درباره موسيقي دارم.
از لس آنجلس چطور رفتيد كانادا؟
خانواده ام آمدند تورنتو و من هم رفتم آنجا. من 8 ماه در لس آنجلس بودم و در هيچ كدام از برنامه هاي راديو، تلويزيوني آنجا شركت نكردم. حتي در گفت وگوهاي روزنامه اي هم نرفتم. شايد چند جلسه اي به عنوان معرفي حاضر شدم.
در تورنتو كه ساكن شدم برخي فعاليت هاي فرهنگي، هنري را در آنجا شروع كردم. يك ماهنامه منتشر مي كرديم به اسم سايه بان كه نشريه فرهنگي، هنري خيلي جالبي بود و خيلي مورد اقبال قرار گرفت. بعد از 3 سال من خودم را از آن نشريه بيرون كشيدم و آن هم يواش يواش تعطيل شد. يك كنسرت داشتم در تورنتو كه همين كاست آب را اجرا كرديم و نوار اجراي زنده را هم ضبط كرديم. كنسرت ما هم شكل خاصي داشت. آن كنسرت تلفيق پيانو، آواز و سنتور بود. سنتورنواز بسيار خوبي را آنجا پيدا كرديم كه دوست خوبي شد براي ما؛ آقاي علي كوشكاني. بعد از آن من كارهاي هنري كه مي كردم كارهاي خيرخواهانه بود و در ضمن آن، مطالعات خودم را هم داشتم. در طول اين زمان ها بالا خره يكسري كارهاي ديگر هم توليد كردم. در ضمن كارها توسط يك دوستي معرفي و آشنا شدم با دوست ديگري به نام آقاي جمشيد باستاني كه يك آدم بسيار هنرمند، تحصيلكرده از انگليس، از بوستون، يك موزيسين بسيار خوب كه پهلوي آقاي لطفي تمام موسيقي ايران را كار كرده است. اينطور شد كه بعد از آشنايي با اين دوست من رفتم واشنگتن و يك مجموعه ديگر را كار كرديم و قبل از آنكه بخواهيم چيزي را منتشر كنيم، يك كنسرت از آن را اجرا كرديم كه خيلي كنسرت ويژه اي بود چون كه حالت اوديوويژوال داشت، يعني حالت ديداري و شنيداري. در حالي كه اركستر داشت روي صحنه كارش را انجام مي داد، پشت سر ما يك پرده خيلي بزرگ و شيكي تعبيه شده بود و نقاشي در طول كنسرت اين تابلوي بزرگ را نقاشي كرد. تابلوي يك سيزده بدر ايراني را كشيد. يك طرف خانم ها نشسته اند و سبزي و كاهو پاك مي كنند، يك طرف آقايان نشسته اند و تار و ضرب مي زنند. آن طرف تر چند نفر كباب درست مي كنند و... خلا صه اين تابلو بسيار زيبا درآمد كه در همانجا از او مي خريدند با قيمت بسيار بالا ، چيزي بيشتر از 5 هزار دلا ر ولي ايشان نفروخت. هنوز هم آن را تاكرده گذاشته زير تختش؛ دوست هنرمند ما آقاي داريوش در واشنگتن.
اين كارهايي كه با آقاي جمشيد باستاني كار كرديم را ضبط كرديم و من دست نگه داشته ام، چون اين كار به شيوه خاصي است طبيعتا در لس آنجلس آن را نمي خريدند چون فضاي اين كارها نيست. كارهايي است كه حالت مدرن جاز دارد، ولي موقعي كه به مجموعه اش نگاه كنيم يك موسيقي پاپ، بكر، تازه و تميز ايراني است با كلا م هايي از مولا نا و حافظ، يكي دو شعر هم كار خودم.
دلم مي خواست گفت وگوي ما درباره قوالي ادامه پيدا كند...
...همين هم هست. مي خواستم بگويم كه اگر اين قوالي را من با موسيقي مدرن ضبط كرده ام، اين در گويش من هست. يعني بياني كه از كلمات شده اين فرمت رادارد. البته من بعد از آن تجربياتي از قوالي دارم كه هنوز به ضبط نرسيده اند، يعني اگر ضبط هم شده باشد در يك جايي با دوستاني نشسته ايم و زديم، ولي براي ارايه به مردم بايد تنظيم شود و در اركستر ضبط شود. يكي از كارهايي كه خدا خواسته و توانستيم به كمك جمعي از دوستان انجام دهيم اين است كه ترجيع بند بلندي از شاه نعمت الله را به صورت قوالي اجرا كرديم كه مي گويد: سراسر جهان و هرچه در اوست ™ عكس يك پرتو است از رخ دوست اين را آقاي كامران خاشع اگر خدا بخواهد دارد رويش كار مي كند و اگر بشود منتشرش كنيم.
جريان موسيقي سنتي داخل كشور را پيگيري مي كرديد؟
بله، اين چيزهايي كه گفتم باعث شد من گرايش بيشتري به موسيقي سنتي پيدا كنم. اين چند سالي هم كه در تورنتو بودم شانس اين را داشتم كه با تعدادي از موزيسين هاي سنتي آشنا شوم كه خيلي چيزها ازشان ياد گرفتم و الا ن عملا كارهايي را كه در زمينه موسيقي قوالي داريم انجام مي دهيم و اجرا مي كنيم، زمينه و بستر آن موسيقي اصيل ايراني است، فقط ما آن تحريرهاي اضافي را حذف كرديم چون اين كار قوالي به اين مساله احتياج ندارد، چون بايد حركت داشته باشد.
Morteza4SN
09-05-2008, 08:22
حبيب
همين چند سال پيش بود که حبيب آقا در گفتگويي با بي بي سي فارسي، با لحني خسته و آشفته، از نامساعد و "مسموم" بودن فضاهاي هنري ايرانيان خارج از کشور - خصوصاً لس آنجلس- گلايه کرد. حبيب که گويا اصلاً از امريکا دل بريده و مدت هاست در لندن زندگي مي کند، در همان مصاحبه عنوان کرد که دوست دارد به ايران برگردد و لابد منظورش اين بود که کارش را در کشور ادامه بدهد.
لحن صحبت او آنقدر جدي بود که هوادارانش از خوشحالي دست به هم ماليده و خود را براي استقبال از باباي "ممد انريکه"(!:27:) آماده کردند. اما با اينکه اين دست حرف ها باز هم از زبان حبيب شنيده شد، ولي تا امروز که اتفاق جدي و قابل ذکري در اين راستا نيفتاده است. هرچند که طبق معمول، گاه گدار شايعه سفر او به ايران، ارائه آلبوم و درخواست مجوز از ارشاد و... درباره حبيب هم شنيده مي شود.
Morteza4SN
10-05-2008, 17:57
سياوش قميشي
حالا مدت ها از آن زمان مي گذرد؛ وقتي که از دهان يکي از مسئولين در رفت: « خوانندگان سنگين و موجهي مثل سياوش قميشي و فرامرز اصلاني، مشکلي براي فعاليت در ايران ندارند.»
شايعه کنسرت قميشي در کيش هم از آن خبرها بود که تا مدت ها به گوش مي رسيد و چون مثلاً "مهشر نصراللهي" (مريم دي جي) در رشت به نفع کانديداتوري آيت الله هاشمي رفسنجاني کنسرت داده بود، همه اين برنامه را در راستاي همان تبليغات مي دانستند.
بعدتر که خود قميشي هم براي کار در ايران نشانه هايي بروز داد و خبر رسيد که آلبومي براي دريافت مجوز به ارشاد داده، ديگر نور علي نور شد!
اما اين روزها مجوز گرفتن «علي قمشي» پسر اين خواننده محتمل تر به نظر مي رسد؛ اشتباه نخوانديد، «قمشي» و نه قميشي! وقتي که حتي انتساب به قميشي خطر عدم کسب مجوز دارد، چطور مي شود انتظار داشت به خودش مجوز صدا بدهند؟ واقع بين باشيد لطفاً!
Morteza4SN
10-05-2008, 19:13
سورن
رفيق فاب اندي، چهره بامزه اي دارد. با آن ريش کوتاهش، آدم را ياد مرحوم «مازيار» و خواننده هاي دهه پنجاه مي اندازد. سورن که گويا در انگلستان زندگي مي کند، زياد با لس آنجلسي ها نمي پرد و اهل گشت و گذار در تلويزيون هاي ماهواره اي فارسي زبان نيست. خب دل به دل راه دارد و آن ها هم کارهايش را پخش نمي کنند! همين است که سورن براي مخاطبان موزيک فارسي چندان آشنا نيست.
اگر تصور کنيم که اين خواننده به کار در کشورش علاقه مند است و مي خواهد آلبوم مجاز داشته باشد، بايد گفت ناشناس ماندن اش به نفع او تمام مي شود.
به هرحال طبيعتاً حساسيت روي جوان ها و ناشناس ها کمتر است. نمونه اش «فريدون آسرايي» که ديديم با يک استراتژي حساب شده، با کمترين مشکل، بهترين موفقيت را به دست آورد. آيا سورن هم به اين راه قدم خواهد گذاشت؟
Morteza4SN
10-05-2008, 19:21
فرامرز آصف :40::31:
پرنده ايران، قهرمان افسانه اي پرش ارتفاع ؛ با وجود ميل شديد، هنوز نتوانسته از مانع مرکز موسيقي بپرد. خواهرش «ليلي آصف» پي گير جدي کار اوست.
وقتي سه- چهار سال پيش توي برنامه تلويزيوني زنده اي، ناگهان يار قديمي اش «تيمور غياثي» روي خط آمد و با او صحبت کرد، چنان تحت تاثير قرار گرفت که اشک هايش سرازير شده و جملاتي احساسي به زبان آورد. مثلاً گفت که دوست دارد به وطنش برگردد و با همه تجديد ديدار کند، برگردد و در ايران کار کند، آلبوم بدهد و...
مي بينيد که اخلاق ورزشکارها فرق دارد، وقتي چيزي مي گويند پايش مي ايستند!
Morteza4SN
10-05-2008, 19:26
ايرج جنتي عطايي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حرفش را هم نزنيد! با اين که "دارينوش" منتخبي از ترانه هاي او را منتشر کرده، اما خودتان مي دانيد که ايشان مشکلات متعددي دارند و امکان ورودشان به ايران، در حد زير صفر است.
سه سال پيش شرکت باربد با او در تماس بود تا آلبوم هاي شعرخواني جنتي عطايي را منتشر کند. حتي در تبليغات اين شرکت (که در آلبوم هاي جديدشان چاپ مي شد) "زمزمه هاي يک شب سي ساله" در دو آلبوم، به عنوان کارهاي در دست انتشار باربد تبليغ شد.
دو سال پيش که با او صحبت کرديم، گفت که هنوز به انتشار اين کارها رضايت نداده و از دارينوش هم به خاطر انتشار بدون اجازه ترانه هايش خيلي شاکي بود. خيلي جالب است؛ خود طرف مجوز نمي گيرد، ديگران حالش را مي برند!
Morteza4SN
10-05-2008, 19:55
شبي با ايرج جنتي عطايي در لندن
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در برنامه اي در لندن، ايرج جنتي عطايي، ترانه سراي مشهور به شعرخواني پرداخت. گزارشي داريم از اين شب که با اجراي موسيقي و نمايش هم همراه بود.
خوابم يابيدارم
ايرج جنتي عطايي از چهره هاي ماندگار و فراموش نشدني ترانه سرايي ايران است که اشعارش شماري از بهترين قطعات ترانه هاي ايراني را رقم زده اند و هميشه و همه جا زمزمه مي شوند؛ از گوگوش و ابي تا داريوش و اين روزها آوازهاي طرب انگيز بيژن مرتضوي.
شنبه شب گذشته در برنامه اي ويژه با عنوان "شبي نوستالژيک با شعر، موسيقي و نمايش"، جنتي عطايي به ترانه خواني پرداخت و مورد استقبال ايرانيان مقيم لندن قرار گرفت. اين برنامه که در "ليريک تئاتر" - يکي از مجموعه هاي معتبر در لندن- برگزار شد، با وجود آنکه بدون اعلام همگاني بود با اين حال صندلي خالي اي باقي نماند و برخي حاضران به صورت ايستاده به تماشاي برنامه پرداختند.
در ابتداي برنامه، موسيقي سنتي کوتاهي توسط يک هنرمند جوان اجرا شد که به تنبک نوازي و خواندن دو آواز قديمي ايراني اختصاص داشت، اما اين بخش برنامه چندان هماهنگي اي با ساير بخش ها نداشت.
پس از آن نوازنده چيره دستي از پرو به اجراي برنامه پرداخت و ساز او شعرهاي جنتي عطايي را به زبان انگليسي همراهي کرد. مترجم و خواننده شعرها سهيلا قدس طينت بود که از بازيگران ايراني مقيم لندن است و در تئاترهاي مختلف- بخصوص با پروانه سلطاني- همکاري مي کند. از جمله اشعار ترجمه شده، متن ترانه "خوابم يا بيدارم" به خوانندگي گوگوش بود که مورد استقبال قرار گرفت. سوفيا بوچوک، نوازنده پرويي هم به تنهاييي قطعاتي را به زبان اسپانيولي اجرا کرد.
پس از اجراي چند قطعه موسيقي از از سروده هاي جنتي عطايي که به خوانندگي و نوازندگي گيتار بابک سعيدي اجرا شد، مجري برنامه- مريم هاشمي که خود نقاش است و در لندن نمايشگاه هاي مختلفي برگزار کرده- از جنتي عطايي خواست که به روي صحنه بيايد. جنتي عطايي در ميان تشويق حضار – که به احترام او ايستاده بودند- به روي صحنه آمد و با تکنوازي آرامي از گيتار به اجرايي گرم از آثارش پرداخت. اولين ترانه او "تو مثل من نباش" نام داشت؛ ترانه اي تازه و هنوز اجرا نشده با شعري دلنشين و دوست داشتني که با اجراي هيجان انگيز جنتي عطايي، جذاب تر شد و بهترين بخش برنامه را رقم زد.
پس از آن جنتي عطايي باز از اشعار اجرا نشده اش خواند و چند قطعه مشهور اجرا شده را هم براي حضار خواند.
پايان اجراي جنتي عطايي، تشويق حضار را در پي داشت و برنامه با اجراي موسيقي ادامه پيدا کرد. از جمله ترانه هايي که اجرايش براي حضار خاطره انگيز بود، "خوابم يا بيدارم" بود که در حافظه دوستداران موسيقي پاپ ايراني ثبت شده است.
پايان بخش برنامه اجراي قطعه نمايشي اي از پروانه سلطاني بود. پروانه سلطاني که سال هاست در لندن به زبان فارسي تئاتر اجرا مي کند، اين بار نمايشي با محوريت زنان به زبان انگليسي تمرين کرده که به زودي اجرا خواهد شد. نمايش که برداشت و ترکيبي است از قره العين، زندگي فروغ و اثري از شهرنوش پارسي پور، به نقش و موقعيت زنان ايراني اشاره دارد که در اين شب بخش هايي از آن با بازي خود پروانه سلطاني و دختر جواني به نام گلکو به زبان انگليسي اجرا شد و مورد استقبال قرار گرفت.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ديدار/ هنر روز / بابک مستوفي
Morteza4SN
10-05-2008, 20:33
امير رسايي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همين تابستان سال گذشته بود که يک شب سرد شهريوري در لواسان، کنار يک آتش مشتي، ترانه جديدش «نمي تونم» را براي مهمانان اجرا کرد. آن روزها باز از گرفتن مجوز نااميد شده بود؛ آلبومي که طبق معمول اين سال ها، در ايران ضبط کرده بود - خب چون اينجا همه چيز ارزانتر است؛ از نوازنده گرفته تا استوديو و الخ- باز در مرکز موسيقي رد شده و برگشت خورده بود.
اما اميرخان باران ديده تر از اين حرف ها بود که جا بزند، فقط از انتشار آن آلبوم در ايران نااميد شده بود. پس آن CD کذايي را زير بغل زده و به لس آنجلس برگشت. جايي که مي توانست به قول خودش بدون هيچ محدوديتي، از بازيگران معروف در ويدئوي کارهايش استفاده کند. جالب اينکه وقتي او وعده مي داد هشت- نه «سوپراستار» در کليپ هايش ديده خواهند شد؛ يکي از آنطرف مجلس شروع کرد به شمارش: بهمن مفيد، مرتضي عقيلي، شهناز تهراني و...!
رسايي آلبوم جديدش را در خارج از کشور منتشر کرد ولي همچنان وسوسه گرفتن مجوز ولش نمي کند. البته سنگ مفت و گنجشک هم مفت؛ او که براي بستن آلبوم هايش به ايران مي آيد، يک سري هم به ارشاد مي زند. ضرر ندارد که!
Morteza4SN
12-05-2008, 20:27
فرامرز اصلاني
سال گذشته، هفته نامه اي همراه با شماره مخصوص سالگرد انقلاب خود، CD مالتيمديايي درآورد که يک کار انقلابي جالب با صداي اصلاني در آن شنيده مي شد. اين خواننده پرطرفدار حالا در اروپا زندگي مي کند و نسبت به بقيه کم کار است.
از جمله آن آلبوم هايي که در تبليغات شرکت باربد ديده مي شد، يکي هم «در ياد مانده ها» بود با عنوان «منتخبي از ترانه هاي فرامرز اصلاني». يک بار گفتند اين آلبوم منتخبي از کارهاي قديمي اوست، يک بار شنيديم آلبوم جديد اصلاني است و يک بار هم عنوان شد که: نه، هم کارهاي قديمي تويش هست و هم چند کار جديد!
به هرحال هنوز که هيچ اتفاقي نيفتاده و نه ما فرامرزخان را ديده ايم و نه آلبوم مجازش را.
پ.ن : هفته نامه مذكور «همشهري جوان» بود كه در شماره 105 به همراه سي دي سبك زندگي 57 منشر شد و آهنگ مورد اشاره هم « هم وطن » بود ؛
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آره ميدونم ، جاش اينجا نبود ولي حالا اين يه بار رو شرايط ويژه بگيريد ، ممنون !
سلام... :20:
بسیار عالی مرتضی جان، مطالب فوق العاده عالی بودن. انقدر زیبا که منی که قصد داشتم یه نگاه کوچولو بندازم، وقتی به خودم اومدم که همشو خونده بودم... :27:
در مورد خط جمله ی آخر پست مربوط به بیژن مرتضوی هم جدا ناراحت شدم و متاسف :41: تا الان نمی دونستم...
در هر صورت خیلی ممنون... :11::10:
:40::40::40::40::40:
Morteza4SN
13-05-2008, 06:08
سلام... :20:
بسیار عالی مرتضی جان، مطالب فوق العاده عالی بودن. انقدر زیبا که منی که قصد داشتم یه نگاه کوچولو بندازم، وقتی به خودم اومدم که همشو خونده بودم... :27:
در مورد خط جمله ی آخر پست مربوط به بیژن مرتضوی هم جدا ناراحت شدم و متاسف :41: تا الان نمی دونستم...
در هر صورت خیلی ممنون... :11::10:
:40::40::40::40::40:
سلام ....
بسيار شرمنده كردي ما رو حميد جان
خوشحالم كه مورد توجهتون قرار گرفته
البته يه كمي ديگه هم مونده هنوز ...
منم از اين قلبا :40: ضرب در بينهايت :11:
Morteza4SN
13-05-2008, 06:21
جهان
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زياد به ايران سفر مي کند. او هم لابد بدش نمي آيد آلبوم مجاز داشته باشد، ولي خبري در اين رابطه در دست نيست. سال گذشته که به تهران آمده بود، ديده بودندش که در فروشگاه بتهوون دنبال آلبوم هاي مرحوم بنان مي گشته است. چند وقت بعد آلبوم جديدش را به بازار داد که توي آن بازخواني چند کار قديمي از جمله همان چيزهايي که توي آلبوم هاي بنان شنيده بود، ديده مي شد. خب اين هم يک جور سوغاتي بردن است ديگر!
Morteza4SN
13-05-2008, 06:23
شهرام آذر
بچه مسجد سليمان، همان «سندي» خودمان! 10 سال پيش ديده شد که همراه با «سعيد شنبه زاده» در کيش کنسرت دادند؛ آنهم پشت يک کاميون!
از آن تاريخ به بعد هم هر چند وقت يک بار خبرش مي رسد که اينطرف و آنطرف ديده اندش. البته همه جا جز مرکز موسيقي اداره ارشاد؛ بين تهرانجلسي ها هرکس خوشبين باشد، اين يکي نمي تواند زياد به کار کردن در ايران اميد داشته باشد. چرا؟ چون هنوز همه فکر مي کنند او رپ ايراني را اختراع کرده!
بسیار بسیارعالی بود
درضمن ده نمکی درکجا به بیژن مرتضوی توهین کرد؟
Morteza4SN
14-05-2008, 01:36
بسیار بسیارعالی بود
درضمن ده نمکی درکجا به بیژن مرتضوی توهین کرد؟
خواهش عزيز ...
در مورد ربط ده نمكي و بيژن مرتضوي و توهين هم همين رو بگم كه ؛
در فيلم اخراجي ها امين حيايي ( در نقش يك دزد بی قید و بند و قمار باز ) خودش رو بيژن مرتضوي معرفي مي كرد !!
Morteza4SN
14-05-2008, 20:55
قيصر
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مصداق واقعي «اگه لاتي، واسه ما شکولاتي»! اين طفلک وقتي ابتداي راه بوده و هنوز آلبوم نداده بود، از سوئد بلند شد و آمد ايران که مجوز بگيرد و مثل بچه خوب در کشورش کار کند. اما خدا بگوييم چه کار کند اين «بعضي ها» را که زير پايش نشستند و ما را از داشتن يک خواننده باحال و نجات بخش موزيک پاپ داخلي، محروم کردند!
قيصر وقتي براي گرفتن عکس هاي تبليغاتي اش به يکي از استوديوهاي معروف (که معمولاً همه خواننده هاي تازه کار براي اينکه بگويند حرفه اي اند، آنجا عکس مي اندازند) رفت، دوستان براي خنده به او گفتند: « تو موزيک ات در حد اينجا نيست، بايد جهاني بشوي!»
اين شد که قيصر به فکر فرو رفت و با سوداي جهانگشايي، به سوي لس آنجلس بادبان کشيد. بقيه اش را خودتان مي دانيد ديگر... حالا هم باز اينطرف ها مي آيد، اما شرايط کاملاً عوض شده و ديگر همه به چشم خواننده غيرمجاز نگاهش مي کنند. گرفتن مجوز اينجور هنرمندان سخت است؛ لاتي است و هزار دردسر، که از قديم گفته اند: «هرچه مي کشيم از رفيق بد است!»
Morteza4SN
16-05-2008, 03:52
مهرداد آسماني
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فاميل «فرزين» خواننده خدابيامرز. او هم وقتي ايران بود، فقط دوست داشت مجوز بگيرد و خواننده بشود. رفت سراغ يکي از هنرمندان قديمي که بيشتر با کارهاي تلويزيوني و سينمايي مي شناسيم اش، اما ترانه سراي قديمي و معروفي هم هست. آلبوم اول مهرداد آماده شد و حتي نام هنري او «آسماني»، توسط آقاي ترانه سرا انتخاب و ترانه اي با همين مضمون براي او گفته شد: «آسموني، آسموني...»
ولي نمي دانيم که چه شد، يک دفعه آقاي آسماني پرواز کرد و از آسمان لس آنجلس سر درآورد. بعضي ها مي گويند ارتباط هاي قوي ترانه سراي موردنظر، در مهاجرت مهرداد نقش اول را داشته است. به هرحال او رفت و ديگر کمتر خبري از حضورش در ايران شنيده شد. بعدها هم سر خواندن ترانه اي که از نظر ترانه سراي قصه ما «اشائه بي حجابي» به حساب مي آمد، با پدر معنوي اش دعوا کرد و ارتباط اين زوج موفق به هم خورد. شما را به خير، ما را به سلامت ...
Morteza4SN
16-05-2008, 04:09
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مهرداد آسماني درشهر تهران بدنيا آمده است. مهرداد بزرگ شده خيـابـان آفـريـقا است. دوران تحصيل مهرداد در دبستان فيروزكوهي و سپس بـه مـدرسـه راهنمايي هدف و بالاخـره بـا اخــذ ديپلم از دبيـرستـان هـدف شماره 2 تهران پا به كنكور سراسري ميگذارد و بـا وجـود موفقيت در كنكور در زمان جنگ ايران و عراق بـراي دفــاع از وطن به جبهه هاي جنگ ميرود و مدت 27 مــاه وظيفه خود را نسبت بـوطن به انجام ميرساند.
مهرداد در تمام سالهاي تــحصيل در مدرسه در نزد استادان فن بيادگيري موسيقي و همچنين تعليم صدا نزد اسـاتـيـد بـرجـستـه كـشـورمــان پرداخته است. او چندين آهنگ زيبا براي راديو و تلويزيون ايران ميخواند و مي سـازد و زماني كه عرصه را براي كار هنري آزاد تنگ مي بـيـنـد، در سـال 1992 به لـوس آنجلس كوچ مي كـنـد. در شـهر فـرشتـگـان بـا اولـيـن آلـبـوم خـود "صداي خورشيد" خوش ميدرخشد و بزودي بـه شهرت مي رسـد. تـرانـه هـاي "شمـا كـه سـواد داري، ليسـانــــس داري و خـانـمـي" از مـعـروف تـريـن كارهاي مهرداد است.
آلبومها:
پوست شب
صدار خورشيد
آنتيك
عروسك
غزال
جادوي عشق
عكس فوري
پ.ن : مهرداد آسماني بعد از رفتن به لس آنجلس ديدگاههاي تند و صريح سياسي از خود نشان داده و اين موضوع در آهنگهايي با مضمون سياسي نيز از او ديده مي شود.
مهرداد چند سالي است كه با گوگوش گرم گرفته و آخرين همكاري اين دو نيز آلبوم « شب سپيد » مي باشد . به نظر مي رسد آهنگ « جنگل شش و هشت » نيز تاثير گرفته از همان ديدگاه سياسي باشد. در كل مهرداد آدم جالبي به نظر مي رسد.
يك مصاحبه غير رسمي هم ديدم كه خواندنش خالي از لطف نيست :
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Morteza4SN
20-05-2008, 06:07
طي اين مرحله بيهمرهي خضر مکن !
آرش نصيري- آن ها فقط چند نفر بودند وقتي پي بردند آن طرف اين آبها خيلي خبرها هست که ميتواند زندگي آدم را زير و رو کند، اين فرصتي بود که نصيب همگان نميشد. سلسله مراتب بايد رعايت ميشد و بعد از آن بايد هفت شهر عشق را گشته ميبوديد و شهر هفتم که همه چيزش خوب بود و آسمانش آبي بود و زميناش پر از نعمتهاي فراوان بود و درختان ميوههاي آبدار ميدادند و خلاصه آنکه همه چيزش «رديف» بود؛ همان بود که همه نميتوانستند به آن مرحله برسند. طي اين مرحله بيهمرهي خضر ممکن نبود.
يک عده از بزرگان رفته بودند به آن طرف آبهاي نيلگون. خيلي آنطرفتر از اين آبهاي نيلگون و اين مرزهاي پرگهر. امکانات نبود براي ادامه فعاليت در حوزه موسيقي. امکان نبود براي ادامه کار. آن قديميها که ترس از پيشينه شبهاي نامربوطشان در مکانهاي نامربوطي چون کابارهها داشتند که هيچ، از اين ها که شهر ما را پر از زمزمه آهنگهاي انقلابي کرده بودند «محمدرضا لطفي» بزرگ، از اولين کساني بود که رفت. نتوانسته بود که امکان ادامه فعاليت داشته باشد و چاووششان مهر و موم شده بود و سازهايشان محدود و بنابراين رفت و چه خوب گفت يار ديرين همنوازش «ناصر فرهنگفر»: «کملطفي لطفي نه از آن بود که در رفت/ او حوصله اهل هنر بود که سر رفت!»
کسي نميداند که کشف سرزمينهاي دور، نتيجه اين سر رفتن حوصله اهل هنر بود يا نه؛ اما به هر حال آنچه مشخص است آن است که کنسرتهاي اين چند نفر قبل از آن آغاز شده بود. آن ها زمزمهگر ملوديها و آهنگهاي ماندگاري بودند که بيشتر مايههاي ملي و انقلابي داشت و بنابراين براي ما که ميخواستيم انقلابمان را صادر کنيم، غنيمتي بود حضور گروههايي که کارشان همه چيز باشد: فال و تماشا و صدور هنر و همه چيز. انصافاً هم آن ها همه چيز بودند و کارهاي آن زمانشان غيرقابل تکرار است.
خلاصه آنکه لطفي رفت، بعد از آن «حسين عليزاده» رفت و ديگران که البته بعضيها رفتند و ماندند و بعضيها رفتند و برگشتند و هنوز هم ميآيند و ميروند. اما کشف اينکه سرزمينهاي دور جاي خوبي است براي برگزاري کنسرت، معلوم نيست دقيقاً از کي و کجا شروع شد. ميشود پيدا کرد که اولين نفرات و گروههايي که امکان اين مساله را پيدا کردند چه کساني بودند. اما معلوم بود که طي آن مرحله بيهمرهي و تاييد و حمايت خضر ممکن نبود.
آن ها همان چند نفر بودند که اين فرصت برايشان مهيا شده بود که بارشان را ببندند و دغدغه خاصي براي برگزاري کنسرت در داخل کشور نداشته باشند. يعني اينکه مجبور نبودند در داخل کشور کنسرت داشته باشند. ميآمدند و ميرفتند. اينجا زندگي ميکردند و آنجا هم زندگي و کار. اينجا موسيقي مشکل داشت و بعداً هم که مشکل برطرف شد (برطرفِ برطرف که نه، راحتتر شد) برگزاري کنسرت آن قدر دردسرهاي جورواجور داشت که راحت ميشد عطايش را به لقايش بخشيد! مخصوصاً که ميشد به عنوان نمايندگان هنر متعالي کشوري ديگر، در کشورهاي ديگر برنامه داشت و با دلار پاسخ گرفت. اما رسيدن به اين مرحله که در اين حد از صلاحيت و مقبوليت قرار داشته و اجازه برگزاري کنسرت در خارج از مرزها را داشته باشيد، خودش ماجراي ديگري داشت. طبيعتاً فستيوالهاي معتبر و غيرمعتبري که اين گروهها و بزرگان در آن ها شرکت ميکردند و همچنين مکانهايي که در آنجاها کنسرت برگزار ميکردند نيز حق داشتند از کساني دعوت کنند که ميشناختندشان. اما اينطور هم نبود که فقط آن ها تصميم گيرنده باشند. انتخاب گروهها و اجازه دادن به آن ها براي آنکه کنسرتي در کشوري ديگر برگزار کنند، مثل انتخاب فيلم براي جشنوارهها بود و به خصوص انتخاب فيلم براي اسکار و کن. بعداً البته افراد هويت مجزايي پيدا کردند و خودشان و گروهشان دعوت ميشدند و البته به هر حال بايد پلههايي را براي گرفتن مجوز بالا و پايين ميکردند.
آن ها دنبال مجوز بودند چون ميخواستند بروند و برگردند. نميخواستند بروند و بمانند که نگران مجوز و قبول کردن فلاني باشند يا نباشند. اين روال البته هنوز هم ادامه دارد و مثلاً شجريان، ناظري، کلهر، عليزاده، سيما بينا، پريسا، داوود آزاد و خيليهاي ديگر براي برگزاري کنسرت ميروند و براي زندگي برميگردند. اين ليست البته حالا کامل شده است و آن موقع اينقدر نبود. گروه «دستان» هم هست که حالا هر کدام در گوشهاي از اين دنياي پهناور هستند؛ پژمان حدادي در آمريکا، بهروزينيا در کانادا، حميد متبسم در هلند و بهنام ساماني در آلمان و البته سعيد فرجپوري هم در ايران. خواننده هم که به اين جمع اضافه ميشود و ناظري و بعد شجريان و ديگراني چون سالار عقيلي و لابد خوانندگان ديگر البته.
چيزي که آن ها را گرد هم ميآورد، برگزاري کنسرت است که اين البته کافي نيست. چيزي که آن ها را گرد هم آورد و گرد هم نگه داشت و همچنان گرد هم ماندهاند، به خاطر برگزاري کنسرت است و اينکه آن طرف آبها حقوق برگزاري کنسرت را به دلار ميدهند. دقيق ميشمارند و سر موقع ميدهند به دستتان و آن وقت شما مجبور نيستيد به خاطر مسائل مالي از هم بپاشيد.
ميشد دستهبندي کرد، رفتگان و ماندگان حوزه موسيقي سنتي را اما نميشود. آنچه باعث ميشود که بروي و برنگردي آن است که پلهاي پشت سرت را خراب کرده باشي. آنچه باعث ميشود که اصلاً فکر آمدن را از سرت بيرون کني اين است که کسي پلي برايت در نظر نگرفته باشد و اين ها هم در حوزه موسيقي گيتار است. وقتي تار و کمانچه ميزني و ماهور و همايون زمزمه ميکني، هميشه پلي هستي که از آن برگردي. پلها پابرجا هستند تا تو هر وقت خواستي بروي و هر وقت خواستي برگردي. الان اقلاً اين چنين است و حتماً فرق دارد با زماني که به قول مرحوم فرهنگفر حوصله اهل هنر سر رفته بود.
حالا آن هايي که رفته بودند تا بمانند هم برگشتهاند. عليزاده زودتر از همه برگشت. آلمان سرزمين موسيقي است اما ميشود به آنجا رفت، تجربه اندوخت، درس خواند، درس داد و برگشت. لطفي بعد از آن برگشت؛ سالها بعد البته و آمد اينجا کنسرت بزرگي هم برگزار کرد با حرف و حديثهايي که بماند اما به هر حال او محمدرضا لطفي بوده و هست. درخشاني هم که آمد و کنسرتش را برگزار کرد و اينکه ميماند يا ميرود هم معلوم نيست، اما ميگويند که ميماند. پريسا و سيما بينا هم که قبلاً امکان برگزاري کنسرت براي بانوان را داشتند هم که الان اين امکان را ندارند؛ اما کنسرتهايشان در خارج که سر جايش هست و اينجا هم همسرداري ميکنند و بيسروصدا زندگي.
عدهاي هم هستند که براي تحصيل رفتهاند. اين در که هميشه باز است و انشاءالله «حافظ ناظري» بعد از اتمام تحصيلاش بر ميگردد و ميماند. پلهايش هم که سر جاي خودش هست. دستان هم که هر کدام در يک گوشه از اين دنياي پهناور سکني گزيدهاند، دو هفته قبل از اجرايشان گرد هم ميآيند و کنسرت برگزار ميکنند و بعد هر کدام چمدانهايشان را پر از دلار ميکنند و ميروند در سرزمينهايي که سرزمين خودشان نيست.
خدا را شکر اين در همچنان باز است براي آنکه بروي و بيايي؛ اما کنسرت برگزار کردن در خارج از کشور، حتي در جايي که نه مشکلات هماهنگي با فلان نهاد را داري و نه بليط فروشهاي دم تالار وزارت کشورش خود را محق ميدانند در حقات، آسان نيست. بايد دم فلاني را ديده باشي و او تو را و دلارهايت را در اين طي طريق همراهي کند. بايد خضر راه داشته باشي و او تو را تاييد کرده باشد. بايد فلاني از تو خوشش بيايد و تو هم قبول کني که نميتواني تنها بروي و برگردي و...
منبع: ماهنامه نسيم هراز
Morteza4SN
27-05-2008, 06:29
پس از انقلاب، در ابتدا روح پيروزمندانه مردم در کالبد موسيقي حلول کرد و نغمههايي از نوعي ديگر را بر زبانها جاري ساخت. سپس شرايط خاص اجتماعي محدوديت شديد موسيقي و کوچ جمعي اهل موسيقي را سبب شد. آغاز جنگ عراق و ايران، تسلط مارش و حماسه را با خود به همراه آورد، تا اينکه در سال هاي پاياني رياست جمهوري [ه.ر] 1375 خوانندگاني چون: عباس بهادري، مهرداد کاظمي، حسن همايونفال، بيژن خاوري و پرويز طاهري به نخستين چهرههاي موسيقي پاپ در ايران پس از انقلاب تبديل شدند. اين روند با روي کار آمدن [م.خ] رشد چشمگيري يافت. اما بعدها، رفتهرفته معادلات کمي تغيير کرد و فضاي موسيقي پاپ ايراني تقريباً در شرايط انجماد قرار گرفت و ميدان را به خالتوريسم واگذار کرد...
چه شد که در موزيک به خالتوريسم رسيديم؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
غم خال اگر بگذارد!
واژههايي مثل «فناوري»، «فراواني» و «انتخاب» را در دنياي کنوني نميتوان ناديده گرفت؛ خواه در کسب و کار و شيوه زندگي و خواه کميفرهنگي و هنريتر: در معماري، سينما، ادبيات يا موسيقي.
موسيقي امروز در سراسر دنيا، سبکها و گروهها و افراد مختلفي را شامل ميشود که آثار بسياري توليد و عرضه ميکنند و به مدد فناوريهاي ارتباطي، در کمترين زمان ممکن در تمام کره خاکي قابل دسترسي است.
موسيقي امروز ايران هم از بعضي مولفهها بهره ميبرد؛ فقط از بعضي و آن هم به صورت «ايرانيزه» شده. به طور کلي، مهم ترين مشخصهاي که ميتوان در موسيقي امروز ايران يافت، «فراواني» است و آنچه آن را خاص ايران ميکند، اين است که فراواني در موسيقي کشور ما تنها به «کميت آثار» باز ميگردد و «تنوع» که کيفيت مورد
انتظار «فراواني» است و به «انتخاب» منجر ميشود، به کم ترين مقدار ديده ميشود.
از سوي ديگر، در جريان حاکم بر موسيقي روزگار حاضر ايران، استفاده از «فناوري» نيز در بخشهاي مختلف به وضوح ديده ميشود؛ از تولد و توليد يک اثر تا توزيع و بهرهگيري از آن.
«فناوري» و استفاده از آن هم از مولفههاي موسيقي روز دنياست و در واقع کاربري «فناوري» و همچنين «فراواني» موجود در دنياي فعلي را بايد زاييده تفکرات ضد مدرنيستي دهههاي 60-70 (ميلادي) دانست و در نهايت «پست مدرنيسم» پديد آمده از آن.
«چارلز جنکز» معمار در کتاب «پستمدرن چيست؟» مينويسد: «عصر پستمدرن، عصر انتخابهاي بيشمار و فزاينده است؛ عصري است که هيچ مخالفت يا جريان مخالفي را نميتوان بدون خودآگاهي و طنز پذيرفت، زيرا تمام سنتها براي خود واجد ارزش و اعتبارند. اين امر تا حدودي نتيجه چيزي است که انفجار اطلاعات، ظهور دانش سازمان يافته، ارتباطات جهاني و سايبرنتيک خوانده ميشود.»
با اين اوصاف بايد بپذيريم که موسيقي امروز ايران، سوار بر موج پستمدرنيسم پيش ميتازد و هر روز با آثار جديد پست مدرنيستي رو به روييم؟
پاسخ به اين سوال آشکارا «منفي» است و در وصف اين «منفي» قاطعانه هم بايد گفت که: اصولاً هر گردي گردو نميشود!
مراد از اين نوشتار بررسي مولفههاي پستمدرنيسم در موسيقي امروز ايران نيست و تنها ارايه تصويري از موسيقي امروز، بار از دوش اين نوشتار برميدارد؛ اينکه چه شده است که ما با «فراواني» رو به رو هستيم، ولي قدرت چنداني براي انتخاب نداريم.
براي کنکاش در ماجرا هم کميبه عقبتر بر ميگرديم: پس از پيروزي انقلاب، در ابتدا روح پيروزمندانه مردم ايران زمين در کالبد موسيقي نيز حلول کرد و نغمههايي جاودانه همچون «خميني اي امام»، «ايران ايران» و «لاله در خون خفته» را بر زبانها جاري ساخت و پس از آن، شرايط خاص اجتماعي و دلزدگي از موسيقي پاپ قبل از انقلاب، محدوديت شديد موسيقي را سبب شد و در همين دوران بود که اغلب فعالان و چهرههاي موسيقي قبل از انقلاب در کوچي جمعي، راهي خارج از کشور - و به طور خاص به «لسآنجلس»- شدند.
چندي نگذشت که ايران درگير جنگ با عراق شد و اين جنگ بر روند همه جريانات داخلي از جمله موسيقي تاثيري شگرف داشت؛ روحيه حماسي مردم ايران و شرايط خاص جنگ، موسيقي حماسي ميطلبيد و اين چنين شد که ريتم «مارش» بر موسيقي ايراني سايه گسترانيد و در سال هاي پاياني جنگ، آخرين بازماندگان موسيقي پيش از انقلاب نيز از ايران خارج شدند و به جمع رقيبان و رفيقان خود در لسآنجلس پيوستند تا شايد بتوانند با استفاده از خلاء وجود موسيقي پاپ در ايران، بخشي هرچند اندک از محبوبيت خود را بازيابند.
در سال 1367 جنگ ايران و عراق به پايان رسيد ولي تا مدتها بعد، موسيقي جنگ تاثير خود را بر موسيقي ايران حفظ کرد و مردم ايران تنها شاهد سرودهايي با تم حماسي و بعضاً قطعاتي سنتي بودند.
تا سال ها بعد، موسيقي سنتي در بازار نه چندان رسمي موسيقي ايران، خود را بيرقيب و يکهتاز ميديد و اين روند تا سال هاي پاياني رياست جمهوري [ه.ر] ادامه داشت. تا اينکه در سال 1375 خوانندگاني چون: عباس بهادري، مهرداد کاظمي، حسن همايونفال، بيژن خاوري و پرويز طاهري به نخستين چهرههاي موسيقي پاپ در ايران پس از انقلاب تبديل شدند.
اين روزگار در حالي سپري ميشد که موسيقي سنتي ايران همچنان بدون نوزايي و تغييرات خاصي پيگيري ميشد و اساتيدي چون «محمدرضا شجريان» و «شهرام ناظري» طرفداران خود را داشتند و بعضاً آلبومهاي جديدي نيز روانه بازار ميکردند و در کنار آنها چهرههايي همچون: عبدالحسين مختاباد، حسامالدين سراج و عليرضا افتخاري هم وارد گود شده بودند و سهمي از طرفداران موسيقي سنتي را به آثارشان جذب ميکردند.
درست يک سال بعد و پس از روي کار آمدن [م.خ] در سال 1376، موسيقي ايران - چه در بخش سنتي و چه در بخش پاپ- رشد چشمگيري داشت. در همان سال بازار رسمي موسيقي در ايران به راه افتاد و به موازات آن پخش ترانههاي «ناز انگشتاي بارون» (با صداي «خشايار اعتمادي»، شعر «احمد شاملو» و آهنگ «شادمهر عقيلي»)، «وقف پرندهها» (با صداي «قاسم افشار» و ترانه و موزيک «اکبر آزاد») از صداوسيماي ايران، ولولهاي در بين مردم به پا کرد.
از سوي ديگر، در همان سال و در وزارت نوپاي «سيدعطاالله مهاجراني»، براي نخستين بار پس از پيروزي انقلاب، مجوز آلبومهاي پاپ صادر شد و «دلشوره» با صداي خشايار اعتمادي، «مسافر» با صداي شادمهر عقيلي و «حسرت» با صداي «محمد اصفهاني» به بازار آمد و در رقابتي تنگاتنگ با آثار سنتي پرفروش همچون آلبوم «نيلوفرانه» (عليرضا افتخاري) قرار گرفت.
پس از گذشت مدت زمان کوتاهي آلبومهايي از: امير کريمي، حميد غلامعلي، حسين زمان، ناصر عبداللهي و عليرضا عصار نيز روانه بازار شد تا موج نوي موسيقي پاپ ايران وجود خود را به اثبات برساند.
و اما با وجود اعتراضات گاه و بي گاه اساتيد موسيقي سنتي ايران، موسيقي پاپ به رشد خود ادامه داد و توانست جايگاه خود را در ميان ايرانيان به دست آورد و آرامآرام موسيقي لسآنجلسي را کنار بزند.
در سال 1379، نخستين گروه منسجم ايراني در عرصه پاپ پا به ميدان گذاشت: گروه «آريان» با اينکه به زعم برخي از کارشناسان از موسيقي عميقي بهره نميبرد، خيلي زود توانست به موفقيت برسد؛ چنانکه پس از گذشت مدتي کوتاه، گروههاي بسياري با الگوبرداري از آن آغاز به کار کردند.
ار سويي در کنار موسيقي پاپ، گروه «اوهام» آغازگر موسيقي راک ايراني با اشعار فارسي بود؛ البته به صورت زيرزميني. اما بدون شک «جشنواره موسيقي راک زيرزميني» (UMC) در سال 1381 را بايد مهم ترين اتفاق در زمينه موسيقي راک پس از انقلاب در ايران دانست تا موسيقي ايراني به سنتي و پاپ ختم نشود.
آن روزها جوانان بسياري به دنبال ستاره شدن بودند و توانستند در جريان ضدستاره کشور، نامي براي خود دست و پا کنند؛ نامهايي چون شادمهر عقيلي، عليرضا عصار و محمدرضا اصفهاني و گروهي چون آريان. در عين حال لسآنجلسيها هم که خود را از سختيهاي ابتداي مهاجرت رها شده ميديدند، بيشتر و بيشتر تلاش کردند و چهرههاي جديدتري رو کردند تا باقيمانده رسوبات فکري خود را در قالب آلبومهايي روانه بازار غيررسمي موسيقي ايران کنند. در همان سال ها بود که موسيقي ايراني، برخلاف رسوم بازارهاي دنيا، نه براساس ژانر دستهبندي ميشد و نه... موسيقي ايراني در يک دستهبندي کاملاً بومي به دو بخش تقسيم ميشد: مجاز و غيرمجاز!
اين پايان داستان نبود و آن روزها کمتر کسي فکر ميکرد موسيقي ايران به مختصات سال 1386 برسد: رفتهرفته معادلات کمي تغيير کرد و جريان ضدستاره کار خودش را کرد و فضاي موسيقي پاپ ايراني تقريباً در شرايط انجماد قرار گرفت؛ گروه آريان با مشکلات عديدهاي رو به رو شد، شادمهر از ايران رفت و با اينکه به آمريکا هجرت نکرده بود، همانطور که حدس زده ميشد، در کوتاه ترين زمان به خيل لسآنجلسيها پيوست و سايرين هم چندان آثار قابل توجهي ارايه نميدادند که هيبت ستارهايشان حفظ شود.
ميدان خالي هم که جان ميدهد براي جولان؛ اما نکته کليدي اين است که اين ميدان جولانگاه چه کساني شود؟
جوانان جوياي نام بسياري وارد کار شدند که بيش از هر چيز از «فناوري» بهره ميبردند. به مرور زمان هرچه اين دايره گستردهتر ميشد، مشکلات سيستمي کار هم بيشتر ميشد تا جايي که مسئولان وزارت ارشاد ديگر تاب نياوردند و کارهاي رد مجوز شده روز به روز بيشتر و بيشتر شد و گروههاي زيرزميني و روزميني(!)، قارچگونه رشد کردند و خيلي زود تقسيمبندي دوگانهء سال هاي نه چندان دور، تبديل شد به مجاز و غيرمجاز داخلي و لسآنجلسي و به اين دليل که شيوه توزيع بسياري از اين آثار مشابه بود، مرز بين بازار رسمي و غيررسمي به کلي شکسته شد.
در ميدان بيستاره آن دوران (که تاکنون نيز ادامه دارد) نامهاي جديدي مانند: فريدون آسرايي، بنيامين، فرزاد فرزين، مهدي مقدم، احسان خواجهاميري و... خيلي زود به ستارههايي تبديل شدند که چون قدمت حضور ندارند، نميتوان درباره ماندگاري عنوان ستاره روي آنها اظهار نظر قاطعي کرد.
يواشيواش موج هيپهاپ و رپ هم وارد موسيقي فارسي شد و برخلاف ورود آهستهاش، رشدي سريع داشت.
همزمان با اين اتفاقات يک شبکه تلويزيوني ماهوارهاي هم راهاندازي شد که اختصاصاً کليپهاي خوانندگان داخلي را پخش ميکرد و نقش بسزايي در شناساندن چهرههاي جوان داشت. اين شبکه در اندک زماني تبديل شد به کارت ويزيت تصويري براي همه آنها که موزيک به اصطلاح «خال توري» کار ميکردند و حرفهشان مجلسگرداني و شاد کردن عروسيها بود؛ آنان شبکه تلويزيوني را محملي ميدانند براي بالاتر بردن قيمت دستمزدشان در جشنها و در نهايت با موج جديدي رو به رو شديم که «فراوان» بود و «فناورانه» و فراگيرياش روز به روز افزونتر و در بسياري از موارد نهايت با آثاري رو به رو شديم که نه همخواني فرم و محتوا داشت و نه معنايي خاص.
به هر حال، اگر بر اين باور اعتقاد داشته باشيم که: موسيقي «پاپ» خودش سبک نيست و بسته به زمان، هر سبکي که بيشتر طرفدار داشته باشد و «مردمي» باشد، «موسيقي مردمي» خوانده ميشود؛ پس بايد بپذيريم که «سطحي بودن» و «به روز بودن» مولفههاي اصلي آن است و اين گونه ميشود که درباره موسيقي مردمي امروز ما تنها يک عبارت ميتوان گفت: غم خال، اگر بگذارد
منبع: سالنامه مجله «نسيم هراز»
NET DOCTOR
19-10-2014, 15:39
با اجازه مرتضی خان یه تکونی به این تاپیک جالب بدم
از اون مواقع که مرتضی خان این مطالب رو نوشته 4 سالی میگذره و اتفاقات خوب و بد زیادی در مورد تهرانجلسی ها رخ داده
جهان فوت کرد و در غرب دفن شد.
Jahan passed away at the age of 54 which came as a surprise to all on April 10, 2010. of the most legendary and powerful singers of our time Jahan Ghashghaei’s Tombstone was placed at his burial site and next to his wife Minoo
Location : Pierce Brothers Valley Oaks Memorial Park ~ Westlake Village
He left us April 10 – 2010 for a better place
حبیب برگشت به ایران و در پی سی ورلد براش تاپیک زدیم!
یه خبرم مال چند مدت قبله اما شاید دوستان مطلع نباشن اینم مفصل تر بهش بپردازم
اگه تو از پیشم بری شمعدونیا دق میکنن
اولین خوانندهای که حضورش در ایران سر و صدای زیادی در رسانهها به راه انداخت حبیب بود که سال ۱۳۸۸ به همراه خانواده به ایران مهاجرت کرد و به دنبال گرفتن مجوز آلبوم در ایران بود و مدتها شایعاتی در مورد انتشار قریب الوقوع آلبومش و حتی اجرای کنسرت در ورزشگاه آزادی شنیده میشد (!!!) که هیچکدام به واقعیت تبدیل نشد و هنوز که هنوز است بعد از گذشت 5 سال موفق به دریافت مجوز آلبوم نشده و مشخص نیست که بعد از این نیز بتواند مجوز بگیرد یا نه؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
امیر کاظمی معروف به سامان جزو خوانندگان ایرانی غربت نشین میباشد که بعد از حبیب محبیان دومین خواننده ای است که طی سالهای اخیر به ایران مهاجرت کرد و به دنبال مجوز انتشار آلبوم است. سامان در مورد دلایل حضورش در ایران به خبرنگار آریا گفت: «من یک ایرانی وطن پرست هستم و دوست دارم در وطن خودم به فعالیت بپردازم. نه اهل کار سیاسی هستم نه مسائل دیگرحدود دو سال است در ایران زندگی میکنم و آلبوم جدیدم را نیز که شامل ۱۶ تراک میباشد در ایران ضبط کردهام و امیدوارم این آلبوم مورد تایید وزارت ارشاد اسلامی قرار بگیرد. سالها فعالیت هنریام را در خارج از ایران کمرنگ کردم به امید روزی که بتوانم در کشور خودم به اجرای برنامه بپردازم و امیدوارم مسئولین عزیز و محترم مجوز فعالیتم در ایران را صادر نمایند تا بتوانم با آثارم در خدمت مردم عزیزمان باشم.»
سامان متولد ۱۳۴۶ شهر تبریز است که حدود شش سال پیش نیز مدتی در ایران به دنبال مجوز فعالیت بود ولی پس از آنکه موفق به دریافت مجوز نشد ایران را ترک کرد. ولی فعالیتش در خارج از ایران را نیز کمرنگتر کرد چون امید داشت شاید مدتی بعد بتواند مجوز فعالیت در داخل کشور را به دست بیاورد.
گفته می شود سامان ۳۰ اسفند ماه ۱۳۹۱ ساعت ۲۳ در جزیره قشم کنسرتی را برگزار کرده است، در این برنامه وقتی حاضرین از سامان درخواست اجرای برخی از ترانههای قدیمیاش را داشتند با عذرخواهی از حاضرین خط مشی تعیین شده توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را برای این کنسرت یادآور شد، البته پس از آن هیچ مسئولی در مورد این برنامه اظهار نظری نکرد و مشخص نشد مجوز اجرای این کنسرت توسط چه نهاد یا شخصی صادر شده است.
NET DOCTOR
20-10-2014, 11:28
سلطان قلب ها
«عارف»: عاشق حرم امام رضا (ع) هستم
عارف در بخشی از گفت وگویش با شبکه بی بی سی فارسی درباره علت کم کاری خود گفت: «من در یک دوره ای خیلی از لس آنجلس سرخورده شدم و به دوبی آمدم. تمام کارهایی را که آماده کرده بودم در لس آنجلس ماند و متأسفانه هیچگاه به من داده نشد.»
عارف همچنین درباره این که چند بار ازدواج کرده و چند فرزند دارد، جواب داد: «من چهار بار ازدواج کردم و هر چهار دخترم در آمریکا زندگی می کنند.»
عارف همچنین در گفت و گویی با شبکه من و تو اعلام کرد که من هیچ گاه از مشروبات الکلی استفاده نکرده ام و انسان با خدایی هستم. ین وی تاکید کرد که عاشق حرم امام رضا (ع) هست.
گفتنی است ، عارف عارف کیا ، خواننده پیشکسوت پاپ 74 سال سن دارد و طی ده سال اخیر در شهر دبی زندگی می کند.
NET DOCTOR
30-11-2014, 13:22
«قیصـــــــر» خواننــــــده لس آنجلسی ممنــــوع الخروج شد!
«قیصر» خواننده لس آنجلسی که به ایران بازگشته، برای خروج از کشور به مشکل برخورده است.
خبری که چندی قبل خبرگزاری ها از حضورش در تهران نوشته بودند.
او چندی قبل برای سفری به خارج از کشور به فرودگاه امام مراجعه کرده اما آنجا بود که متوجه شد اجازه خروج از کشور را ندارد و باید به دادسرای عمومی تهران مراجعه کند. این خواننده که بعد از خواندن ترانه های شیش و هشت شاد در خارج از کشور، تصمیم گرفته به تهران بیاید و شاید بتواند اینجا مجوز فعالیت بگیرد، حالا باید مراحل اداری برای حل مشکل را سپری کند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
او چند روز قبل همراه با پدرش در دادسرا حاضر شده بود تا شاید بتواند مشکل خروجی اش را حل کند.
البته این خواننده می گفت بزودی مشکلش حل می شود و به کشور برگشته، چون دوست دارد اگر فعالیت هنری می کند در ایران انجام بدهد.
پیش تر حبیب محبیان خواننده سرشناس لس آنجلسی به ایران آمد و حالا ۳ سالی می شود که در تهران و رامسر روزگار می گذارند و تلاش می کند تا بتواند برای اولین آلبومش در ایران مجوز وزارت ارشاد را بگیرد.
البته شایعاتی درباره احتمال بازگشت خواننده های دیگر هم شنیده می شد و پیروز ارجمند مسئول دفتر موسیقی وزارت ارشاد پیشتر گفته بود خوانندگان غیرمجاز داخل یا خارج از ایران اگر بتوانند ضوابط و عرف معمول را رعایت کنند، می توانند درخواست دریافت مجوز رسمی برای فعالیت در ایران بدهند.
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.