PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 [29] 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

sepidehjo0n
26-02-2007, 21:57
تو را من زهر شيرين خوانم اي عشق
كه نامي خوش تر از اينت ندانم.
وگر هر لحظه رنگي تازه گيري
به غير از زهر شيرينت نخوانم

Monica
26-02-2007, 21:57
خوشم می آد همه یه پستا یه بار ادیت شده[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]همین جوری پست بدید اصلا به هم رحم نکنید [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

amir.ara
26-02-2007, 22:04
من معنی ام و هر که به من باخته ست
با خوب و بدِ من ساخته ست.
با این همه ام نه هرکه نشناخته ست
زآن است که من دلم به تو باخته ست.

sepidehjo0n
26-02-2007, 22:04
خوشم می آد همه یه پستا یه بار ادیت شده[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]همین جوری پست بدید اصلا به هم رحم نکنید [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

به شرافتم قسم يه بارم اديت نكردم:happy:

hamidreza_buddy
26-02-2007, 22:07
تو بهاری ؟
نه
بهاران از توست

از تو می گیرد وام
هر بهار اینهمه زیبایی را

حمید مصدق

sepidehjo0n
26-02-2007, 22:11
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ي ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست براورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

amir.ara
26-02-2007, 22:14
گل های یاس را
شب ها میان بستر خود می پراکنم
آنگاه، تا سپیده دم،
انگار با تو ام!

magmagf
26-02-2007, 22:32
ميخواهم بروم
پا به پاي هيچ كس
نگاه ميكنم
به هيچ چيز
آرزو ميكنم
هيچ را
به دنبال خودم ميگردم
مي يابم ش
هيچ.

یکی طلب اقا امیر
مونیکا هم که دیگه افتخار نمی ده بیا بابا ادیت هم عالمی دارد:cool:

sepidehjo0n
26-02-2007, 22:34
چشم بر چشم تو مي بستم
دست بر دست تو مي سودم
به تمناي تو مي مردم
به تماشاي تو خوش بودم

amir.ara
26-02-2007, 22:34
می تابد ماه و خیمه خاموش شده است
اندر تک رود آب از جوش شده است
تنها منم آن که گوش من چشم من است
تنها وی آن که چشم او گوش شده است

magmagf
26-02-2007, 22:36
تاوان خنده ي گندم گاهي
اين چار دره برابر نيست
لنگر كه مي كشد حضور راهبه
گودال ديگري
گرد سرم به عمق افق
تار مي زند

چه قدر همه سریع شدن امشب

هیچ
26-02-2007, 22:37
دور بادا عاقلان از عاشقان
دور بادا بوی گلخن از صبا

amir.ara
26-02-2007, 22:43
اشکیم و حلقه در چشم، کس آشنای ما نیست
در این وطن چه مانیم دیگر که جای ما نیست

چون کاروانِ سایه رفتیم ازین بیابان
زان رو درین گذرگاه نقشی ز پای ما نیست

آیینۀ شکسته، بی روشنی نماند
گر دل شکست ما را، نقصِ صفای ما نیست

با آن که همچو مجنون، گشتیم شهره در شهر
غیر از غمت درین شهر کس اشنای ما نیست

عمری خدا تو را خواست،ای گل نصیبِ دشمن
عمری خدای او بود یک شب خدای ما نیست.


آدم می ترسه پست بده

hamidreza_buddy
26-02-2007, 22:48
ط دسته دار!

طرف ما شب نیست
چخماق ها کنار فتیله بی طاقتند

خشم کوچه در مشت توست
بر لبان تو شعر روشن صیقل می خورد

من تو را دوست می دارم
و شب از ظلمت خود وحشت می کند

فک کنم از شاملو

sepidehjo0n
26-02-2007, 22:50
تاك خشك تشنه بودم-سر نهاده روي خاك-
جان گرفتم زير باران نوازش ها ي او
خوشه هاي بوسه اش در من شكفت.
شاخه ها گستردم همه آفاق را!

amir.ara
26-02-2007, 22:54
آسمان را بارها
با ابر هایی تیره تر از این
دیده ام
اما بگو
ابی برگ!
در افق این ابری شبگیران،
کاین چنین دلگیر و
بارانی ست،
پاره اندوهِ کدامین یارِ زندانی ست؟

sepidehjo0n
26-02-2007, 22:59
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ي ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من
تنها تو بمان!
در دل ساغر هستي تو بجوش
من همين يك نفس از جرعه ي جانم باقي ست
آخرين جرعه ي اين جام تهي را تو بنوش!

amir.ara
26-02-2007, 23:02
شاداب گلی بودم و افسرد مرا
آنگاه به مینایی بسپرد مرا.
بنشست رها ز من ولی در همه حال
دانستم باز نام می برد مرا.

sepidehjo0n
26-02-2007, 23:07
از همان روزي كه دست حضرت قابيل
گشت آلوده به خون حضرت هابيل
از همان روزي كه فرزندان آدم
زهر تلخ دشمني در خون شان جوشيد
آدميت مرد!

hamidreza_buddy
26-02-2007, 23:13
از همان روزي كه دست حضرت قابيل
گشت آلوده به خون حضرت هابيل
از همان روزي كه فرزندان آدم
زهر تلخ دشمني در خون شان جوشيد
آدميت مرد!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ای ول حال کردیم

amir.ara
26-02-2007, 23:15
دریا به حباب گفت از روی عتاب:
" غره چه شوی؟ " حباب گفتش به جواب:
" با حکم تو ما پای نهادیم بر آب،
روزی چو رسد از خود برگیر حساب."

hamidreza_buddy
26-02-2007, 23:16
بر آستانه در گردِ مرگ مي باريد
از آسمان شبزده در شب
تگرگ مي باريد
و از تمام درختان بيد
با وزش باد
برگ مي باريد

كه آن تناور تاريخ تا بهاران رفت
به جاودان پيوست
و بازوان بلندش
كه نام نامي او را هميشه با خود داشت
به جان جان پيوست
به بيكران پيوست

حمید مصدق

sepidehjo0n
26-02-2007, 23:28
تو آفتاب بودي
بخشنده پاك گرم
من مرغ صبح بودم
مست و ترانه گو
اما در آن غروب كه از هم جدا شديم
شب را شناختيم.

M.B.M
26-02-2007, 23:28
تو که هميشه از سادگي ات دم مي زني،
بگذار حس کنم که مانند باران ساده اي!
ساده اي به سادگي پيچک سبز تنها.
ساده اي به صداقت نگاهت.
بگذار کلماتت سادگي ات را نشانم دهند.
سبک پرواز کنند. مرا هم پرواز دهند.
باز هم از من مي شنوي که خسته‌ام.
هزاران بار ديگر هم!
پس بگذار سادگي ات مرا آرام کند.
بگذار کلماتت خستگي هزار باره ام را دور بياندازد.
بگذار باورت کنم. تمام تو را. و تمام سادگي ات را

M.B.M
26-02-2007, 23:29
مرا مهر تو در دل جاوداني‏ست.
وگر عمرم به ناكامي سَرآيد،
تو را دارم، كه مرگم زندگاني‏ست.
ابر و كوچه، فريدون مشيري

sepidehjo0n
26-02-2007, 23:58
تا گردن سپيد تو گرداب رازهاست
سرگشتگي به سينه ي گردابم آرزوست!

hamidreza_buddy
27-02-2007, 00:04
تو را هنوز اگر همتي به جا مانده ست

سفر كنيم،

سفر

سفر ادامه بودن

ز سينه زنگ كدورت زدودن است

- آري

سفر كنيم و نينديشيم

sepidehjo0n
27-02-2007, 00:16
من بي قرار و تشنه ي پروازم
تا خود كجا رسم به هم آوازم...!
اما... بگو كجاست!
آنجا كه زير بال تو -در عالم وجود-
يك دل به كام دل
بالي توان گشود
اشكي توان فشاند
شعري توان سرود

magmagf
27-02-2007, 00:30
دیشب ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
دیشب که سکوت دق مرگم می کرد
وابستگی ام را به تو عادت کردم

GsM
27-02-2007, 00:47
مگه بت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تاره .....
حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب داره...
تیغ و می کشم رو رگ هام..
می پاشه خونم رو عکس هات....
نتونست سدی بسازه...
رنگ چشمات سیل اشکات...

sepidehjo0n
27-02-2007, 00:55
تنهايي و تاريكي
آغاز كدورتهاست
خوش وقت سحرخيزان وان صبح و صفا دريا

Venus
27-02-2007, 01:09
آه...
سهم من اینست
سهم من اینست
سهم من ،
آسمانیست که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد
سهم من پایین رفتن از یک پله مترو کست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت و اصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدایی ان دادن که به من بگوید :
" دستهایت را
دوست میدارم "

saye
27-02-2007, 02:49
مانند تصويري كه پيچد در دل دود
ياد آيدم تصوير دوري از جواني
در دور دست خاطرم چون سايه ابر
نقشي است از ويرانه هاي زندگاني
...

sepidehjo0n
27-02-2007, 03:23
يك بار نيز - يادت اگر باشد-
وقتي تو راهي سفر بودي
يك لحظه ، واي تنها يك لحظه
سر روي شانه هاي هم آورديم
با هم گريستيم...
تنها نگاه بود و تبسم ميان ما
ما پاك زيستيم!

saye
27-02-2007, 03:33
من نمي يابم مجال اي دوستان
گرچه دارد او جمالي بس جميل
...

sepidehjo0n
27-02-2007, 03:39
لبي بزن به شراب من ، اي شكوفه ي بخت
كه مي خوش است كه با بوي گل در آميزد!

saye
27-02-2007, 04:22
در ناتواني ها ز پا افتادگي ها
يكشب توانم داد، دست دستگيري
دل را جواني داد و جان را نور بخشيد
فرزانه پيري، عارف روشن ضميري
...

magmagf
27-02-2007, 06:25
یکدم ز موج حادثه ایمن نبوده ایم
چون ساحلیم و بر لب دریا نشسته ایم
از عمر جز ملال ندیدیم و همچنان
چشم امید بسته به فردا نشسته ایم
آتش به جان و خنده به لب در بساط دهر
چون شمع نیم مرده چه زیبا نشسته ایم

WooKMaN
27-02-2007, 16:55
مرا به دور لب دوست هست پيمانی
که بر زبان نبرم جز حديث پيمانه

حديث مدرسه و خانقه مگوی که باز
فتاد در سر حافظ هوای ميخانه

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
27-02-2007, 18:38
همه نا مهربانند در این دنیای پرتذویر
چنین شد حاصل عمرم که جز مرگم نمی خواهم

sepidehjo0n
27-02-2007, 20:27
مادر اي مادر خوب
اين چه روحي ست عظيم؟
وين چه عشقي ست بزرگ؟
كه پس از مرگ نگيري آرام؟

amir.ara
27-02-2007, 22:14
می میرم اگر نام تو دارم بر لب
بی نام تو روز من نماید چو شب
با نام تو بی نام تو عمری دارم
چون تب زه ای فتاده در حال تعب

FX64 Dual Core
27-02-2007, 22:19
با سلام


به حـسـن و خـلـق و وفـــا کس به یـار مـا نـرسـد*******تـــو را در ایـــن ســخـــن انــکــار کــار مــا نـرسـد

اگــر چـه حـسـن فـروشـان به جـلــوه آمـده​انـد*******کـسی به حـسـن و مـلاحـت به یــار مــا نرسـد

به حـق صـحـبـت دیـریـن که هـیــچ محـرم راز*******بـه یـــار یـک جـهــت حــق گــــزار مــا نـرسـد

هــزار نـقـش بـرآیـد ز کـلـک صــنــع و یـکـی*******بـه دلــپـذیــــری نـقـش نــــگـــار مــا نـرسـد

هــــزار نــقـــد بــه بــــازار کـــائــنـــات آرنــد*******یـکـی بـه سـکـه صـاحـب عـیــــار مـا نـرسـد

دریــغ قـــافــلــه عـمــر کـان چـنــان رفـتـنـد*******کـه گــردشــان بـه هـــوای دیـــار مـا نـرسـد

دلـا ز رنـج حـســودان مـرنــج و واثـق بــاش*******کـه بـد بـه خـــــاطـــر امــیــدوار مـا نـرســد

چـنـان بـزی که اگـر خـاک ره شـوی کـس را*******غـــبـــار خـــاطـــری از ره گـــذار مـا نـرسـد

بـسـوخـت حــافـظ و تـرسم که شـرح قـصـه او*******بــه ســمــع پـــادشـــه کـــامــگـــار مـا نـرسـد



ویرایش شد

amir.ara
27-02-2007, 22:24
در گیسوی وی افتاد به شب
وز سیل سرشک پا نهادم به تعب.
گر جان نبرم در این میان، عیب مگیر،
جان دادن اندر این مین نیست عجب.

sepidehjo0n
27-02-2007, 22:45
با همان سكوت شرمگين
با همان ترانه ها و عطر ها
بهترين هرچه بود و هست
بهترين هرچه هست و بود!

magmagf
27-02-2007, 22:46
دیگر حرف هر رهگذر را
چون علف هرزی
با زبان خاطرم
خواهم چید
و بر پرتو خوش رنگ بهار
خواهم گریست
نامه ها را در باد رها خواهم کرد
عشق در من
آن صدای زیبا نیست
بعد از این منکر عشق خواهم شد
از کوچه ها می گذرم
و به فریاد ـ گاه آرام
خواهم گفت:
آنچه در عشق می دیدم
هزاران بار سرابی گم بود
من دگر منکر عشق خواهم بود

amir.ara
27-02-2007, 22:49
دل گفت که: شمع مجلس افروز خوش است
جان گفت: مرا ناوک دلدوز خوش است.
عقل آمد و خنده زدکه: ای بی خبران
در معرکه هر که گشت فیروز خوش است.

magmagf
27-02-2007, 22:57
تیک تاک ساعت
آمدن و رفتن ثانیه ها را خبر می دهد
چه بی درنگ می آیند
و چه پر شتاب می روند
می آیند
تا آهسته آهسته مرا از تو دور تر سازند
و می روند
تا ذره ذره
گرمی این آتش افتاده به جانم را
با خود ببرند
چه خیال باطلی
چه سعی بیهوده ای
از این همه کوشش بی حاصل
چرا خسته نمی شوند؟
یادت همیشه سبز

sepidehjo0n
27-02-2007, 22:58
به پيش روي من تا چشم ياري مي كند درياست.
چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست
در اين ساحل كه من افتاده ام خاموش
غمم تنها دلم تنهاست،
وجودم بسته در زنجير خونين تعلق هاست!

هیچ
27-02-2007, 22:59
تر شد آن یک را لب این یک را گلو
وز گلوی کس نرفت آن می فرو

sepidehjo0n
27-02-2007, 23:03
اي شب تشنه خدا كجاست؟
تو
روز ديگر گونه اي
به رنگي ديگر
كه با تو
در آفرينش تو
بي وادي رفته است:
تو رنگي زماني.

mohammad99
27-02-2007, 23:15
از این به بعد تو مشاعره مزاحمتون نمیشم


ياد آنشب كه ترا ديدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من ديد در آن چشم سياه
نگهی تشنه و ديوانه عشق


ياد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
ياد آن خنده بيرنگ و خموش
كه سراپای وجودم را سوخت

یا حق
موفق باشید
محمد:)

sepidehjo0n
27-02-2007, 23:22
تاج عشقم عاقبت بر سر شكست
خنده ام را اشك غم از لب ربود
زندگي در لاي رگهايم فسرد
اي همه گل هاي از سرما كبود...!

amir.ara
27-02-2007, 23:25
دردا که دلم با کس همراز نشد
بر میلم هرکسی همآواز نشد.
بستم در بر ظلمت بسیار ولیک
یک در به زخم ز روشنی باز نشد.

sepidehjo0n
27-02-2007, 23:53
دست مرا بگير كه باغ نگاه تو
چندان شكوفه ريخت كه هوش از سرم ربود
من جاوداني ام كه پرستوي بوسه ات
بر روي من دري ز بهشت خدا گشود!
اما چه مي كني
دل را كه در بهشت خدا هم غريب بود؟...

magmagf
28-02-2007, 01:14
بنا به درخواست دوستان از این به بعد تو مشاعره مزاحمتون نمیشم


ياد آنشب كه ترا ديدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من ديد در آن چشم سياه
نگهی تشنه و ديوانه عشق


ياد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
ياد آن خنده بيرنگ و خموش
كه سراپای وجودم را سوخت

یا حق
موفق باشید
محمد:)

سلام محمد جان حرف منا اشتباه برداشت کردید من گفتم اشتباه مشاعره کردید پست شما بعد از امیر باید با " دال " شروع می شد اما با " الف " شروع کردید گفتم گذشت ( یعنی بی خیال با شعر شما ادامه می دیم )
ولی جواب اقا امیر را ندید ( که به جای ندادید اشتباها ندید تایپ شد و یعنی این که اشتباه مشاعره کردید شعرتون جواب امیر نبود باید با دال شروع می شد )
به هر حال ببخشید شاید من بد نوشتم اما اصلا به ذهنم نرسید می شه برداشت دیگه ای از این جمله کرد
من همین جا از تون معذرت می خوام

saye
28-02-2007, 04:08
دست مرا بگير كه باغ نگاه تو
چندان شكوفه ريخت كه هوش از سرم ربود
من جاوداني ام كه پرستوي بوسه ات
بر روي من دري ز بهشت خدا گشود!
اما چه مي كني
دل را كه در بهشت خدا هم غريب بود؟...

در هوای بارانی شوق دم زدن دارم
در گلوی من بشکن بغض بی صدایی را
ربنای هر برگی آتنای من گوید
آشنای این با غم تشنه ام رهایی را
...

magmagf
28-02-2007, 06:06
آه .. که چقدر آدم دلش تنهایی می خواهد
چقدر دلش میخواهد بدهکار کسی نباشد
چقدر دلش میخواهد همه حواسش به رفتارش نباشد
به خنده هایش
به شوخیهایش
به حرفهایش
به نگاه هایش
آه.. که چقدر آدم دلش هوای آبی میخواهد
آه که من این روزها چقدر خسته ام......

saye
28-02-2007, 08:10
مرغ دلگیرم و کنج قفسی میخواهم
که غریبانه سر خویش کنم در پر خویش

amir 110
28-02-2007, 13:10
شعر توم بجارا واش پوراکونه تاچکره
اگه قوت تي پلا شيون بازو يانده
....................................
معنی
علفهای هرز تا بالای قوزک پای شالیزار جوان شعر خواهد رسید
اگر برنج تو به بازوي شيون توانايي ندهد

Monica
28-02-2007, 17:07
هرگز نكنم ميل زليخا زمان
من يوسف اين دبدبه هاي تو شدم

برقي كه جهيد از صدف ساغر تو
تا هست به تن نفس فداي تو شدم

saye
28-02-2007, 17:19
من نمی خواهم
سایه ام را لحظه ای از خود جدا سازم
من نمی خواهم
او بلغزد دور از من روی معبر ها
یا بیفتد خسته و سنگین
زیر پای رهگذرها
...

Monica
28-02-2007, 17:38
ای دیر بدست امده بس زود برفتی

آتش زدی اندرمن و چون دود برفتی

چون آرزوی تنگدلان دیررسیدی

چون دوستی سنگدلان زود برفتی
-----------------
سلام خانوم گل[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

saye
28-02-2007, 18:06
سلام خانومی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
.......


یا رب من اگر گناه بی حد کردم
فرمان تو را ز غفلتم رد کردم

بد کردم و باز آمده ام راهم ده
راه ابدی و قلب آگاهم ده
....

Monica
28-02-2007, 18:13
هر برگ درختی را - عشقيست که می بارم
هر قطره بارانم - اشکيست که می ريزم
هر عاشق دلخسته - در کوی منش منزل
از داغ جفاکاری - درمانده و لبريزم
هررنگ که می بينی - درديست به دل مانده
زيبايی بستانم - با نقش دل انگيزم
از رنگ و ريا دورم - از مهر پر از شورم
افسوس در اين گلشن - طوفنده به پا خيزم
از مرگ هراسم نيست - صد شوق به دل دارم
با کلک خيال انگيز- صد خاطره انگيزم
هر ساله شوم زنده - من زنده به پاييزم
----------
سایه اسمایلت منو مرده[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]بلاخره قرارمون چی شد؟ کی بریم پیسته کرج؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

saye
28-02-2007, 18:26
منم ودلی که دائم به دو دست دارم او را
اگرش نگهداری به تو میسپارم او را
.......
بهت خبر میدم
اگه شرایط هر دومون خوب بود و کاری نداشتیم
میریم

Monica
28-02-2007, 18:31
اسير زلف تو گشتم كه در دام تو هستم
بيا بيا كه چنينم در صفاي دوستي


تو را طلب بنمايم بيا ز معرفتم بين
كه مي كنم همه جان را فداي دوستي
اوکی ......

saye
28-02-2007, 18:34
ياران به ميان من و آن مست مياييد

گر مي کشد آن عربده کيشم بگذاريد

گويند که پيش آر صبوري به غم عشق

کي مي رود اين کار ز پيشم بگذازيد
...

Monica
28-02-2007, 18:38
در عشق دوست مي مانم و مي خوانم
مي نالم و مي گريم شيرين سخن آنم

هر چند كه مي سوزم كي ميز رود از خاطر
بر خاطره اش ياران چون مرغ غزلخوانم

saye
28-02-2007, 18:48
مرغک آرزو

امشب چه بی تاب

می زند پَردر دلم

برای دیدن تو

ای تو را من خود

از خود رانده.

سرگردان و آواره

تفلک مرغک بیچاره!

در شب ِ بارانی ِ چشمان ِ من

مانده بی آشیانه.

و من خیره مانده ام

به کور سوی امید

که تو را خواهم دید.

خسته از روزم

سرم بر شانه های شب

چشم می گشایم در رویاء

که من در آغوش تو آرام خفته ام.
...

Monica
28-02-2007, 18:50
من بدان فخر کنم کز غم او کشته شود
گر عراقی به چنین فخر ننازد چه کند

saye
28-02-2007, 18:57
دولتي را كه نباشد غم از آسيب زوال
بي تكلف بشنو دولت درويشانست
...

Monica
28-02-2007, 19:01
تو را طلب بنمايم بيا ز معرفتم بين
كه مي كنم همه جان را فداي دوستي

saye
28-02-2007, 19:04
يكدم آنچه در دل بود گفتيم
سپس چشمان ما از هم جدا شد
در آنجا در خم كوي p30 [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نگاهم با نگاهت آشنا شد
...

Monica
28-02-2007, 19:22
دیر است ای امید
جای درنگ نیست
صبر تمام شد
عشق است و ننگ نیست
مردم در انتظار
من عاشق تو ام دل عاشق ز سنگ نیست
دریانورد شو
بر کوه ها بزن
از قله ها بیا
من مرغ خسته ام
بسیار تیره شب که به الماس اشک ها
در انتظار شیشه ی شب را شکسته ام
دیرست ای امید
بگذر ز رودها
دریانورد باش
مرد نبرد باش
بر شو به کوهها
هنگامه گرد باش
از بیشه ها بیا
بشتاب و مرد باش
من مرغ خسته ام
من پای بسته ام
دیر است ای امید
س جای درنگ نیست
صبرم تمام شد
س عشق ست و ننگ نیست
مردم از انتظار
من عاشق توام دل عاشق ز سنگ نیست


----------
سایه شاعر شد[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

saye
28-02-2007, 19:49
تا در مقام صدق و صفا پا گذاشتيم
پايي به فرق عالم بالا گذاشتيم

زين خاکدان گرفت دل ما مسيح وار
پا بر فراز گنبد مينا گذاشتيم
...

Monica
28-02-2007, 19:59
من از پستي ، من از زاري، من از خواري گريزانم
منم دلبسته اين خاک من فرزند ايرانم

magmagf
28-02-2007, 20:21
مگس ها دل کوچکی دارند
فکر می کنم اندازه کله يک مورچه
مگس ها پرواز می کنند
مثل کبوتر ها و عقاب ها
مگس ها عاشق می شوند و بی پروا عشق بازی می کنند
مثل اسب ها و شير ها
مگس ها زمستان ها می خوابند
مثل خرس های قطبی
مگس ها آلودگی ها را دوست دارند و مزاحمند
مثل آدم ها

amir.ara
28-02-2007, 23:17
از عشق، آنچه را به سخن ها شنیده ام
در یک نگاهی شبنم و خورشید دیده ام.
خورشید، بامدادان، از لای برگ ها
با بوسه و نگاه و نوازش
با ناز و نوش، شبنم لرزان را
می خواند و می چشید و در آغوش می کشید.

شبنم، ازین نوازa دلخواه و دلپذیر
سر مست،
نور و گرمی آن تابناک را
بر سینه می فشرد
آنگاه،
یک جا، تمام هستی خود را
شیرین و خوشف به یوسۀ خورشید می سپرد.
*
ای کاش، آدمی را، در پهنۀ وجود
این گونه شوق دیدار
این سان نثار و ایثار
این تار و پود پاک
این مایۀ مهر بود!

sepidehjo0n
28-02-2007, 23:43
دلم مي خواست :دنيا رنگ ديگر بود
خدا با بنده هايش مهربانتر بود
ازين بيچاره مردم ياد مي فرمود!

sepidehjo0n
28-02-2007, 23:48
دوستان براي مشاعره با شعر نو نهايتا از يك پاراگراف از شعر استفاده ميشه و كمتر...لطف كنيد از پاراگرافهاي بعديش در پاسخ هاي بعدي استفاده كنيد. قانون مشاعره رو رعايت كنيد حتما مشاعره ي زيباتري خواهيم داشت.ممنون

magmagf
01-03-2007, 00:07
در عشق تو به درجه‌ي تبخیر رسیده ام
و آب دریا بزرگتر از دریا شد
و آب چشم بزرگتر از چشم
و مساحت طعنه
بزرگتر از مساحت گوشت
بیش از اینت دیگر نمی توانم دوست بدارم
با تو یگانه بیش از این نمی توانم شد
لبهای من دیگر کفایت پوشاندن لبهایت نمی کند
بازوانم دیگر برای طوق انداختن بر پهلو و میان تو کافی نیست
و کلماتی که میدانم... کمتر است بسیار
از شمار خالهایی که تنت را برودری دوزی کرده است


سپیده جون بهتر یک سری به اول تاپیک بزنی تا بهتر با مشاعره ما اشنا بشی اونجا سایه عزیزم زننده تاپیک عنوان کرده که هدف اصلی ما اینجا بیان شعر در غالب مشاعره است و خیلی وقتها بچه ها یک شعر کامل کامل را می نویسند و از اول تا حالا ما همین جور مشاعره کردیم و همه هم راضی هستند خانمی

sepidehjo0n
01-03-2007, 00:23
خوب اينم يه جورشه!
تنهايي و تاريكي آغاز كدورتهاست
خوش وقت سحر خيزان وان صبح و صفا دريا
بردار و ببر دريا اين پيكر بي جان را
در سينه ي گردابي بسپار و بيا دريا!
تو مادر بيخوابي من كودك بي آرام
لالايي خود سر كن از بهر خدا دريا
دور از خس و خاكم كن موجي زن و پاكم كن
وين قصه مگو با كس كي بود و كجا دريا.

amir.ara
01-03-2007, 00:44
از کنارِ من افسردۀ تنها تو مرو
دیگران گر همه رفتند خدا را تو مرو

اشک اگر می چکد از دیده، تو در دیده بمان
موج اگر می رود ای گوهرِ دریا تو مرو

ای نسیم از برِ این شمع مکش دامنِ ناز
قصه ها مانده منِ سوخته را با تو مرو

ای قرارِ دلِ طوفانیِ بی ساحلِ من
بهرِ ارامشِ این خاطرِ شیدا تو مرو

سایۀ بختِ منی از سرِ من پای مکش
به تو شاد است دلی خسته خدا را تو مرو

ای بهشتی نگهت مایۀ الهامِ سرشک
از کنارِ من افسردۀ تنها تو مرو.

magmagf
01-03-2007, 06:17
و قطره های اشکی که از فراق تو می چکد
روح عطشوار مرا سیراب می کند
اینک چه سخت
لبخند معصومانه ی تو
دستان اراده ی مرا تا اوج سقوط می کشاند
و چه بی رحم است
چشمان زیرک تو
در خواب های آشفته ی من
ای کاش بی دریغ بود روزگار در سخاوت خویش
تا ستارگان
آذین آسمان پیوند ما می شدند

amir 110
01-03-2007, 08:43
در بادهای اکنون
کبوتری
از عشق
می بالید
خزانی را
بال در بال سفر
شراع شوق
برافراشت
در تلاطم آفتابی کف آلود
بادهای اکنون را
وزیدن در گرفت
شاخه ی افسوس
سری جنبانید
ومن
از تو
بر جای مانده ام
سایه وار
برچیناب غبار

saye
01-03-2007, 11:12
سپیده جون بهتر یک سری به اول تاپیک بزنی تا بهتر با مشاعره ما اشنا بشی اونجا سایه عزیزم زننده تاپیک عنوان کرده که هدف اصلی ما اینجا بیان شعر در غالب مشاعره است و خیلی وقتها بچه ها یک شعر کامل کامل را می نویسند و از اول تا حالا ما همین جور مشاعره کردیم و همه هم راضی هستند خانمی

مرسی فرانک جان [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
.............
روزه يک سو شد و عيد آمد و دل‌ها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می بايد خواست
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پيداست
...

amir 110
01-03-2007, 11:18
تو ماه باش و بتابان مرا که مهجوران
پلنگ شیردلی در شبت رها بکنند

ببال در نفس بامدادی شیون
مباش سبزه که در خوابِ تو چرا بکنند.

saye
01-03-2007, 11:24
دهقان قضا بسي چو ما کشت و درود
غم خوردن بيهوده نمیدارد سود
پر کن قدح می به کفم درنه زود
تا باز خورم که بودنيها همه بود
...

amir 110
01-03-2007, 11:35
در سیطره ی ستم بر آشفتی: نه
با سرخی خون خویش دُر سفتی: نه

بستند به دار شب ترا چون گل سرخ
فریاد به تیرگی زدی گفتی: نه

saye
01-03-2007, 11:42
هيچ كجا ، هيچ زمان فرياد زندگي بي جواب نيست
من زنده ام
فرياد من بي جواب نيست
قلب خوب تو جواب فرياد من است
...

amir 110
01-03-2007, 12:01
تو چرا بازنگشتی دیگر ؟
آه ای واژه شوم
خو نکرده ست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم آه

saye
01-03-2007, 12:32
هر آن کو خاطر مجموع و يار نازنين دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشين دارد
دهان تنگ شيرينش مگر ملک سليمان است
که نقش خاتم لعلش جهان زير نگين دارد
...

amir 110
01-03-2007, 12:42
در کمین دل آن کودک خرد ؟
آری آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
معنی هرگز را

saye
01-03-2007, 12:55
امشب هواي صحرا لبريز از زلاليست....گويا كه باز دريا مهمان اين حواليست


از رو امضام تقلب کردم !
...

هیچ
01-03-2007, 14:18
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند

magmagf
01-03-2007, 14:20
دل مرا بخوان به سوی خود تا که سبک شوم
پناهگاه این دل شکسته خانه ی شماست
الو، مرا ببخش، باز هم مزاحمت شدم
دوباره زنگ می زنم، دوباره، تا خدا خداست
دوباره....
... تا خدا خداست
تا خدا خداست... تا خدا خداست... تا خدا خداست...




خواهش می کنم سایه جون

هیچ
01-03-2007, 14:34
ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را

magmagf
01-03-2007, 14:36
اي مهرباني تو
آبادي آفرين تر از آب
از خاك من
اي ابر! اي ترانه پاي اجاق ها
همراه ساز قليان شب هاي خستگي
شب هاي انتظارم
تا صبح پاي پنجره ماندن
خواندن
تا صبح سوي دورترين پاره ابر
اي ابر مهرباني ! اي مهربانترين ابر

هیچ
01-03-2007, 14:43
روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طربخانه از این کهگل کرد

magmagf
01-03-2007, 14:46
دلي چون لاله بي داغ غمت نيست
بر اين دل هم نشان بگذار و بگذر
مرابا يك جهان اندوه جانسوز
تو اي نامهربان بگذار و بگذر
دوچشمي را كه مفتون رخت بود
كنون گوهرفشان بگذار و بگذر

amir.ara
01-03-2007, 15:48
رفتی تو و بی تو ذوقِ می نوشی نیست
کاریم به جز سکوت و خاموشی نیست

دانی تو و عالمی سراسر دانند
گر از تو خموشم از فراموشی نیست.

saye
01-03-2007, 15:58
تو مپندار از اين در به ملامت بروم

دلم اينجاست بده تا به سلامت بروم
...

amir.ara
01-03-2007, 16:06
می گریم بی تو همچو بیمار به تب
می خندم با یاد تو چه روز و جه شب
باران و گل است و من بهاری دارم
با فکر تو در این همه طوفان تعب

هیچ
01-03-2007, 16:07
بگشا بند قبا تا بگشاید بند دلم
که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود

amir.ara
01-03-2007, 16:13
دل دید چو در ناوک چشم تو چه هاست
جا برد به گیسوی تو کانجاش پناست
چندان که بدو گفتم بشنود از من
بیچاره ندانست که آن دام بلاست

Monica
01-03-2007, 17:25
تو بي‌صداتريني‌ ، من‌ از ترانه‌ لبريز !
تو يه‌ بهارِ زردي‌ ، من‌ گُل‌ِ سرخ‌ِ پاييز !

amir.ara
01-03-2007, 17:29
زنی، فالِ مرا می دید و می گفت:
-زنی، آرام و خوابت را ربوده ست!
به نقش قهوه می بینم که، دیری ست
چراغ افروزِ رویای تو بوده ست!
*
رخش زیبا ست، بالایش بلند است
نگاهی سخت افسونکار دارد
تو را سرگشته می خواهد همه عمر
وزین سرگشتگان بسیار دارد!
*
فریبش را مخور! خوش خط و خالی ست
ازو تا پای رفتن هست، بگریز!
به گیسوی بلاریزش میاویز!
ز لبخند بلا خیزش بپرهیز!
*
سرت را گرم می دارد به امّید
دلت را نرم می سازد به نیرنگ
مدامت می دواند، تشنه، بی تاب
وفا دور است ازو، فرسنگ فرسنگ.
*
به او گفتم:
-مرا از ره مگردان!
که هیچت نقش مهری در جبین نیست!
اگر هم راست می گویی، مرا عشق،
چنین فرماید و راهی جز این نیست!

Monica
01-03-2007, 17:44
تو خنده زن چو کبک،گریزنده چون غزال
من در پیت چو در پی آهو پلنگ مست
وانگه ترا بگیرم و دستان من روند
هرجا دلم بخواهد،آری چنین خوش است

سلام

amir.ara
01-03-2007, 17:50
تاریک شب است و روی صحراست سفید
یک خال سیه نیز نه در اوست پدید
تاریک شب است و هر که یارش دربر
جز من که رسید صبح و یارم نرسید.

سلام
خوب هستین؟

Monica
01-03-2007, 17:56
دل كه به جاده می‌سپرد كسي اونو صدا نكرد
نگاه عاشقونه‌ای برای اون دعا نكرد
حالا ديگه تو غربتش ستاره سر نمی‌زنه
تو لحظه‌های بی‌كسيش پرنده پر نمی‌زنه
با كوله بار خستگی ، تو جاده‌های خاطره
مسافر خسته من ، يه عمره كه مسافره

مرسی

amir.ara
01-03-2007, 17:59
هنوز شعله کشد آتش نهانی من
هنوز خسته، نفس می زند جوانی من

هنوز از چمن کودکی به جا مانده ست
دو برگ سبز ذرین چهرۀ خزانی من

گذشت شوکت رنگینِ آن همیشه بهار
به زرد و سرخ زند باغ زندگانی من

ورق ورق همۀ روزها پراکنده ست
ز تندباد بپرسی مگر نشانی من

بجز غمِ تو، که بر عهد خویش پای فشرد
دگر کسی ننشیند به همزبانی من

Monica
01-03-2007, 18:01
نا گشته من از بند تو آزادبجستی
نا کرده مرا وصل تو خوشنود برفتی

magmagf
01-03-2007, 18:02
ياد مي آيد مراكز كودكي
همره من بوده همواره يكي
قصه اي دارم از اين همراه خود
همره خوش ظاهر بدخواه خود
او مرا همراه بودي هر دمي
سيرها مي كردم اندر عالمي

amir.ara
01-03-2007, 18:04
یک صبحدم نثار تو، گل های یاس را
از شاخه چیده ام
اینک، همیشه یاد تو را می پراکند
یاسِ سپیده دم!

magmagf
01-03-2007, 18:05
ما زنده ایم چون بیداریم
ما زنده ایم چون می خوابیم
و رستگار و سعادتمندیم
زیرا هنوز بر گستره ویرانه های وجودمان پانشینی
برای گنجشک عشق باقی گذاشته ایم
خوشبختیم زیرا هنوز صبح هامان آذین ملکوتی بانگ خروس هاست

Monica
01-03-2007, 18:05
تو اي كه قصه ي عشقي و عاشقانه ترين

براي زندگيم اين تو اي ، بهانه ترين

صداي حنجره ي مرغ عشق ام و هر بار

براي خواندن لحن تو اي ترانه ترين

magmagf
01-03-2007, 18:09
نسخ وتعلیق من از سرمشقیست
که مرا حک شده بر پیشانیست
قصه عشق بپرس از مجنون
که غم بی سر وبی سامانیست

amir.ara
01-03-2007, 18:12
تن خسته که من نه بیشمارت بوسم
دل رنجه که من نه خسته وارت بوسم
ای کاش دل و تنم چنان بود به کار
تا هر نفسی هزار بارت بوسم

Monica
01-03-2007, 18:12
میسرایم ولی چاره ای نیست
من تو را دوست دارم وجودم

amir.ara
01-03-2007, 18:14
می میرم صد بار پس مرگ تنم
می گرید باز هم تنم در کفنم
زان رو که دگر روی تو نتوانم دید
ای مهوش من، ای وطنم، ای وطنم!

Monica
01-03-2007, 18:21
ما راز غمت به کس نگوییم اگر
بوی جگر سوخته رسوا نکنند

magmagf
01-03-2007, 18:22
در صميميت سيال فضا خش خشي مي شنوي
كودكي مي بيني
رفته از كاج بلندي بالا جوجه بردارد از لانه نور
و از او مي پرسي
خانه دوست كجاست؟ ؟

Monica
01-03-2007, 18:24
تنم‌ُ طعمه‌ي‌ کوسه‌ مي‌کنم‌ براي‌ تو !
توي‌ ني‌ني‌ِ نگاهت‌ يه‌ ستاره‌ روشنه‌ !
پري‌ِ کوچيک‌ِ من‌ ! حرفي‌ بزن‌ چشمات‌ُ واکن‌ !
من‌ صدات‌ُ مي‌شناسم‌ ، تنها يه‌ بار من‌ُ صدا کن‌ !

amir.ara
01-03-2007, 18:25
نادان ترسد کجا چه اش باشد کم
وآنگه ز کم و کاست درافتد درغم
دانا ترسد که اندر این معرکه کی
نادان بیفزایدش به سرباری هم.

Monica
01-03-2007, 18:30
من مرغ خسته ام
من پای بسته ام
دیر است ای امید
س جای درنگ نیست
صبرم تمام شد
س عشق ست و ننگ نیست
مردم از انتظار
من عاشق توام دل عاشق ز سنگ نیست

amir.ara
01-03-2007, 18:36
تا بشنوم ندا، همه گوش شوم
تا راه به تو برم، همه هوش شوم
باز آی که اگر شبی مرا باشی تو
سر تا به قدم بهر تو آغوش شوم.

Monica
01-03-2007, 18:42
من نه آنم كه مرا آن شمريد

يا كه او را از تبارم شمريد

ما كجا و قطره عمق وجود

ما كجا و اسم او شرط ورود

amir.ara
01-03-2007, 18:43
دوشم همه گفتی که به درد تو رسم
آیم به علاج رخ زرد تو رسم
امروز بدین صفت که بگریخته ای
امید ندارم که به گرد تو رسم.

Monica
01-03-2007, 18:46
من سلامم به بلنداي نياز

من سلامت چون دل اين روزگار

او زمن هرگز نگويد داستان

من ز او دانم هزاران چيستان

amir.ara
01-03-2007, 18:49
نه می نهی ام که خاطر آزاد کنی
نه آن کنی ای مه، که دلم شاد کنی
خواهم که بدانم که ز ویرانی من
اندر سر چیستی که بنیاد کنی؟

Monica
01-03-2007, 18:53
يادم نرفته است!
گفتي : از هراس ِ باز نگشتن،
پشتِ سرم خاكاب نكن!
گفتي : پيش از غروب ِ بادبادكها برخواهم گشت!
گفتي: طلسم ِ تنهاي ِ تو را،
با وِردي از اُراد ِ آسمان خواهم شكست!
ولي باز نگشتي
و ابر ِ بي باران اين بغضهاي پياپي با من ماند!
تكرار ِ تلخ ِ ترانه ها با من ماند!
بي مرزي ِ اين همه انتظار با من ماند!
بي تو،
من ماندم و الهه ي شعري كه مي گويند
شعر تمام شعران را انشاء مي كند!
هر شب مي آيد
چشمان ِ منتظرم را خيس ِ گريه مي كند
و مي رود!
امشب، اما
در ِ اتاق را بسته ام!
تمام پنجره ها را بسته ام!
حتا گوشهايم را به پنبه پوشانده ام،
تا صداي هيچ ساحره اي را نشنوم!
بگذار الهه ي شعر،
به سروقت ِ شاعران ِ‌ديگر ِ اين دشت برود!
مي مي خواهم خودم برايت بنويسم!
مي بيني؟ بي بي ِ دريا!
ديگر كارم به جوانب ِ جنون رسيده است!
مي ترسم وقتي كه - گوش ِ شيطان كر! -
از اين هجرت ِ بي حدود برگردي،
ديگر نه شعري مانده باشد،
نه شاعري!
كم كم ياد گرفته ام به جاي تو فكر كنم،
به جاي تو دلواپس شوم،
حتا به جاي تو بترسم!
چون هميشه كنار ِ مني!
كنارمي، اما...
صد داد از اين «اما»!

amir.ara
01-03-2007, 18:56
آید وصال و هجر غم انگیز بگذرد
ساقی بیار باده که این نیز بگذرد

ای دل به سرد مهری دوران صبور باش
کز پی رسد بهار چو پاییز بگذرد

دل ها به سینه گم شود از دستبرد عشق
هر جا بدان جمال دل آویز بگذرد

بیند چو ابر گریه کنان در رهم ولیک
از من چو برق خنده زنان تیز بگذرد

شب چون ز کوی او گذرم با نثار اشک
گویی ز باغ ابر گهر ریز بگذرد

سوی من آرد ای گل نورسته بوی تو
هر گه صبا به گلبنِ نوخیز بگذرد

داغم، زبخت غیر ولی جای رشک نیست
کز ما گذشت یار و از او نیز بگذرد

Monica
01-03-2007, 18:58
در اميد عبثي دل بستن
تو بگو تا به كي آخر تا چند
از تنم جامه برآر و بنوش
شهد سوزنده لبهايم را
تا يكي در عطشي دردآلود
بسر آرم همه شبهايم را
خوب دانم كه مرا برده زياد
من هم از دل بكنم بنيادش
باده اي ‚ اي كه ز من بي خبري
باده اي تا ببرم از يادش
شايد از روزنه چشمي شوخ
برق عشقي به دلش تافته است
من اگر تازه و زيبا بودم
او ز من تازه تري يافته است
شايد از كام زني نوشيده است
گرمي و عطر نفسهاي مرا
دل به او داده و برده است زياد
عشق عصياني و زيباي مرا
گر تو داني و جز اينست بگو
پس چه شد نامه چه شد پيغامش
خوب دانم كه مرا برده ز ياد
زآنكه شيرين شده از من كامش
منشين غافل و سنگين و خموش
زني امشب ز تو مي جويد كام
در تمناي تن و آغوشي است
تا نهد پاي هوس بر سر نام
عشق طوفاني بگذشته او
در دلش ناله كنان مي ميرد
چون غريقي است كه با دست نياز
دامن عشق ترا مي گيرد
دست پيش آر و در آغوش گير
اين لبش اين لب گرمش اي مرد
اين سر و سينه سوزنده او
اين تنش اين تن نرمش اي مرد

amir.ara
01-03-2007, 18:59
در سیرِ طلب رهروِ کوی دلِ خویشم
چون شمع ز خود رفتم و در منزلِ خویشم

جز خویشتنم نیست پناهی که در این بحر
گردابِ نفس باخته ام ساحلِ خویشم

در خویش سفر می کنم از خویش چو دریا
دیوانۀ دیدارِ حریمِ دلِ خویشم

بر شمع و چراغی تظرم نیست درین بزم
آبِ گهرم روشنیِ محفلِ خویشم

در کوی جنون می روم از همتِ عشقش
دلباختۀ راهبرِ کاملِ خویشم

با جلوه اش از خویش برون آمدم و باز
آیینۀ صفت پیشِ رخش حایلِ خویشم

خاکستر حسرت شد و بر بادِ فنا رفت
شرمندۀ برقِ سحر از حاصلِ خویشم.

Monica
01-03-2007, 19:08
مي خواهم بروم براي آيينه گريه كنم
گاهي كه صبح و ستاره به ديدنم مي آيند
و آسمان بنفش مي شود
يادم مي افتد كه چه نسبت محرمانه اي با كلمه دارم و ياد تو مي افتم كه هميشه حال مرا از آيينه مي پرسيدي
بعد از تو كسي بي ابهام از كنار باران عبور نمي كند
مثل تمام پنج شنبه هايي كه قد مي كشند و جمعه مي شوند
و من فكر مي كنم آخرين بوسه ات
روي كدام انگشتم بود
باز صدايت راه مي افتد و نام من پرنده مي شود
باز آيينه دست هايش را براي گريه هاي من تعبير مي كند
حالا تو هي بهانه بياور
كنار هميشه نيامدنت باران به لكنت مي افتد
و با بونه و بوسه سبز مي شود
چه قدر آواز ، كف گلويم
چه قدر قمري كف دستم
ديگر نبودنت را بهانه نمي گيرم
به جان همين چراغ ، مخاطب ، به جان همين شعله
ديگر نه بي قراري من و كلمه
و نه بي تفاوتي كسي كه تويي
اهميت دارد
نه لب بي تبسم دي ماه
نه سكوت بي روزن اين جمعه
فقط بگذار ببوسمت
نمي داني چه قدر آواز ، كف گلويم
و چه قدر قمري ، كف دستم
اگر دي ماه سيگار بخواهد تعارفش مي كنم
چون خواب ديده ام زمستان نوزاد آغوش من بزرگ مي شود
صداي ساز مي آيد
صداي انگشت هاي تو روي نت هاي سكوت
نمي داني چه قدر اضطراب پشت پلك هايم يخ زده
اصلا بگذار اعتراف كنم كه مي ترسم
هم از مرگ فنجان لب طلايي ام
هم از مرگ عنكبوت ماده
و هم از اين شب كه سرگيجه گرفته و هي مي چرخد
از همان وقتي كه سبز مي پوشم مي ترسم
از همان وقتي كه سبز مي نوشم مي ترسم
و ترس پشت پلك اين شمع شكل تو مي شود
و باز رؤياي خيس آمدنت و باز باران پشت هميشه ي آسمان
اصلا چه كسي گفته هفت آسمان بالاي سر من باشد ؟
اگر من آسمان نخواهم بايد پيش كدام خدا بروم ؟
به فرض كنار همين شب ديوانه
رو به پنجره بميرم
كدام آسمان كدام خدا سياه مي پوشد ؟
چه كسي مي پرسد چند سال قبل از مرگش مرده بود ؟
اما دلم مي خواهد
تو شب هفت مرا در آسمان هفتم بگيري
و رنگ چشم هايت لباس بپوشي
و دست هايت بوي ترانه و موسيقي بدهد
آيينه به خواب رفته است مخاطب
ديگر براي كه گريه كنم ؟
دوم دي ماه ، پنجم پنجره ، هفتم آسمان ، نهم آبان
اين روزها در تقويم هيچ خدايي ثبت نشده
فقط تو مي داني و من
بگذار ببوسمت
لب هايم پر از ستاره و دوستت دارم است
لب هايم پر از حروف اشاره ، حروف نام تو
حالا مرا ورق بزن ... دختر صفحه ي بعد سطر اول مي نشيند
آن قدر منتظر تا به سطر دوم بيايي بي بهانه ، بگويي دوستت دارم و نقطه
مرا ورق بزن

amir.ara
01-03-2007, 19:10
نه دود منی کز اتشم بگشایی
نه آتش من، که آتشم افزایی،
ای دود من و آتش من هر دو زتو
با دودت و آتش، ز چه رخ ننمایی؟

magmagf
01-03-2007, 19:41
یک گل بهار نیست
صد گل بهار نیست
حتی هزار باغ پر از گل بهار نیست
وقتی
پرنده ها همه خونین بال
وقتی ترانه ها همه اشک آلود
وقتی ستاره ها همه خاموشند....

Monica
01-03-2007, 19:51
در شولاي مه پنهان، به خانه مي رسم گل كو نمي داند مرا ناگاه
در درگاه مي بيند به چشمش قطره
اشكي بر لبش لبخند، خواهد گفت:
بيابان را سراسر مه گرفته است... با خود فكر مي كردم كه مه، گر
همچنان تا صبح مي پائيد مردان جسور از
خفيه گاه خود به ديدار عزيزان باز مي گشتند
----------
اواتارووو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
01-03-2007, 19:53
در جستجوی نا کجا آبادها یم
چشمان تو تنها دلیل قاصدک بود!
سوزی وجودم سالهای سال سوزاند
ـ سوزی که تنها در نوای نی لبک بود ـ
از دستها ، از چشمها بیزار بودم؛
وقتی که دستان صداقت بی نمک بود
حالا هزاران سال بعد از چشمهایت؛
پی می‌برم در هر نگاهت صورتک بود!


به نظرت عوضش کنم یا نه ؟

sepidehjo0n
01-03-2007, 19:58
در بنفشه زار چشم تو
برگ هاي زرد و نيلي و بنفش
عطر هاي سبز و آبي و كبود
نغمه هاي نا شنيده ساز مي كنند
بهتر از تمام نغمه ها و سازها!

Monica
01-03-2007, 19:59
از لای برگهای زمان ريز ريز ريز
تف شو به زندگی خودت احمق عزيز
انبوه مرگهای مرتب بدون درد
انبوه زخمهای گرانقيمت تميز
دارند می برند تو را نعش نعش با
اسبان پير و خسته و شمشيرهای تيز
بعدش کنار می روی از هستی خودت
در تکه های کاغذ خونی روی ميز:
من...دوست...عاشق...من از اول...من عاشق
...و واژه واژه می خوری از دست مرد ليز
اقدام کن به مرگ خودت (زندگی نو)
حالا! و تکه تکه خودت را به هم بريز
← تبديل می شويم به اجساد رو به رشد
تبديل می شويم به يک نامه ی عََََََََََََََََََََََََ ََََََََََََََََََریض
بد نیست خانومی اما خب قبلی فکر کنم خوشمل تر از این بود ... به نظرم ببین احساسه خودت چه طوره نسبت بهش :بوسه کوچولو:
فرانک آخرین شعری که نوشتیو کاملشو برام پی ام می کنی؟

magmagf
01-03-2007, 19:59
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کین باقی عمر را بها پیدا نیست



بذار یکی دیگه را امتحان کنم

Monica
01-03-2007, 20:06
و تو!
- دختر بي بازگشت ِ گريه ها! -
از ياد نبر كه ساده نويسي،
هميشه نشان ساده دلي نيست!
پس اگر هنوز
بعد از گواهي گريه ها در دفترم مي نويسم:
« باز مي گردي»
به ساده دل بودنم نخند!
اشتباه ِ مشترك ِ تمام شاعران ِ اين است،
كه پيشگويان خوبي نيستند!?
-----------
این باحاله[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] شبیه خودتم هست بلائه[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
01-03-2007, 20:43
ديگر مسافران گرامي سفر بخير
بر صندلي نشسته بخوابيد تا پگاه !
حالا غروب آمده پرواز مي کند
دلفين مهربان سپيد از فرودگاه


هر چی منتظر شدم شعرتا تصحیح نکردی عزیزم منم با همین ادامه دادم دیگه


پس قیافه ام لو رفت :laughing: :laughing:

Monica
01-03-2007, 20:48
هميشه اشتياق تكرار ترانه ها با من بودى
هميشه اين من بودم
كه براي پرسشي ساده پا پيش مي گذاشتم!
هميشه حنجره من
هواخواه ِ خواندن آواز آرزوها بود!
هميشه اين چشم بي قرار...

ای بابا کی لوت داده بگو کلشو بکنم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فرانک بینه اون پسته منو تو یه پسته سپیده جون بود که الان نیست[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دلم شکلات می خواد[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
01-03-2007, 20:51
رنگ الفبای طبیعت است.
گاهی خورشید از روشن کردنت ناتوان است
و شمعی تو را روشن می کند!
پروانه
چمدانی است که رنگ می برد.
سیاه در میان رنگها
از همه مادی تر است
اما بیش از هر رنگی ، نماد عالم غیب است!
زمان در شادی شناور می شود
و در اندوه رسوب می کند!
گل قایقی است شناور در هوا
با یک سرنشین: عطر!
همه مخلوقات به سمت مرگ می روند
مگر انسان
که مرگ به سویش می آید!
زندگانی سنگ بی پایان است
چون مرده می زید!
عشق ، ابدیتی است که لحظه ای می پاید
نفرت ، لحظه ای است که انگار ابدی است!

تو خودت قند و نباتی شکلاتی شکلاتی مونیکا جونم

Monica
01-03-2007, 20:58
تازه فهميده ام كه رؤيا،
نام كوچك ترانه است!
تازه فهميده ام،
كه چقدر انتظار آن زن سرخپوش زيبا بود!
تازه فهميده ام كه سيد خندان هم،
بارها در خفا گريه كرده بود!
تازه غربت صداي فروغ را حس كرده ام!
تازه دوزاري ِ كج و كوله آرزوهايم را
به خورد تلفن ترانه داده ام!
پس كنار خيال تو خواهم ماند!
مگر فاصله من و خاك،
چيزي بيش از چهار انگشت ِ گلايه است،
بعد از سقوط ِ ستاره آنقدر مي ميرم،
كه دل ِ تمام مردگان اين كرانه خنك شود!
ولي هر بار كه دستهاي تو،
(يا دستهاي ديگري، چه فرقي مي كند؟)
ورق هاي كتاب مرا ورق بزنند،
زنده مي شود
و شانه ام را تكيه گاه گريه مي كنم!
اما، از ياد نبر! بيبي باران!
در اين روزهاي ناشاد دوري و درد،
هيچ شانه اي، تكيه گاه ِ رگبار گريه هاي من نبود!
هيچ شانه اي!?

قربونت فرانکم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]شکلاتم توییی[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]می گم پایه ای تا فردا صبح مشاعره کنیم؟ فردا هم جمعه ست دیگه سره کار که نمی ری[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]آخرش یکیمون می ترکیم دیگه[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

sepidehjo0n
01-03-2007, 22:22
ياد باد آن خوش نوا آواز دهقانان شاد
ياد باد آن دلنشين آهنگ رود
ياد باد آن مهرباني هاي باد
ياد باد آن روزگاران ياد باد

دشت با اندوه تلخ خويش تنها مانده است
زان همه سر سبزي و شور و نشاط
سنگلاخي سرد بر جا مانده است!
آسمان از ابر غم پوشيده است،
چشمه سار لاله ها خوشيده است،

جاي گندم هاي سبز
جاي دهقانان شاد،
خارهاي جانگزا جوشيده است!


مي بينم كه دوستان خيلي لاو هم هستن

Monica
01-03-2007, 22:27
تو بانوي تمام غزلها بودي
و من تنها شاعر ِ شادِ اين حوالي ِ اندوه!
هميشه مي گفتم،
كسي كه براي اولين بار گفت:
«سنگ مُفت و گنجشك مفت»
حتماَ جيك جيك ِ هيچ گنجشكِ كوچكي را نشنيده بود!
حالا،
سنگ ِ تمام ترانه هاي من مُفت و
گنجشك ِ شاد و شكار ناشدني ِ چشمهاي تو,
آنسوي هزار فاصله سنگ انداز و دست و قلم!?

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

sepidehjo0n
01-03-2007, 22:42
من نيز چو خورشيد ، دلم زنده به عشق است
راه دل خود را نتوانم كه نپويم
هر صبح در آيينه ي جادويي خورشيد
چون مي نگرم ، او همه من ، من همه اويم!؛

او روشني و گرمي بازار وجود است.
در سينه ي من نيز، دلي گرم تر از اوست.
او يك سر آسوده به بالين ننهادست
من نيز به سر مي دوم اندر طلب دوست.

magmagf
01-03-2007, 23:07
تنديس‏هاى باغ ما
زندگى را از سر خواهند گرفت‏
پيكره‏هاى آپولون در باغچه ياسمن‏
دَم برخواهند كشيد.
در باغها، چه شيرين و مِه‏آلوده‏
هوس‏
بر لب‏هاى همسران‏
روشنى بلورين مى‏نشاند.

ا دیر رسیدم به پیغامت مونیکا جونم
کوشی پایه ام از نصف شب بیای مشاعره تا خود ظهر

sepidehjo0n
01-03-2007, 23:16
درون معبد هستي
بشر در گوشه ي محراب خواهش هاي جان افروز
نشسته در پس سجاده ي صد نقش حسرت هاي هستي سوز
به دستش خوشه ي پر بار تسبيح تمناهاي رنگارنگ
نگاهي مي كند سوي خدا- از آرزو لبريز-
به زاري از ته دل يك "دلم مي خواست" مي گويد.
شب و روزش "دريغ" رفته و "اي كاش" آينده ست.

sepidehjo0n
01-03-2007, 23:29
خانماي خوشگل مي خواين من برم فضاتون شاعرانه تر بشه؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
01-03-2007, 23:38
تا كوچه دومين پرنده تنها
راه دوري نيست!
كنج دنج كوچه مي نشينيم!
من برايت از تراكم تنهايي اين سالها مي گويم
و تو برايم از حضور ِ دوباره بوسه!
ديگر «كبوتر باز برده» صدايت نمي زنم!
بر ديوار ِ بلند كوچه مي نويسم,
«كبوتر با كبوتر، باز با باز»
باور ميكنم كه عاقبت ِ علاقه به خير است!
كف ِ دست ِ راستم را نشان فالگير ِ پير پُل گيشا مي دهم،
تا ببيند كه خط ِ عمرم قد كشيده است
و ديگر مرا از نزديكي نزول نفسهايم نترساند!
آنوقت، ما مي مانيم و تعبير ِ اين همه رؤيا!
ما مي مانيم و برآوردِ اين همه آرزو!
ما مي مانيم و آغوش ِ امن علاقه...

بيا و سرزده برگرد!

سلام فرانک نازم ... بزن بریم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
02-03-2007, 00:04
در هر باد طنين صداي تو بود
بر هر خاک رد پاي تو فرو رفته بود
و در هر آب انعکاس سيمايت
در هر آتش گرمي دستانت
آنگاه که من
کوچه به کوچه
خانه به خانه
نشان تو مي خواستم


سلام مونیکای گل خوشگلم
نصف شب حتما می یام اما الان نمی دونم اخه مامان اینا راهی سفرن نصف شب سرم گرمه
اما از نصف شب پایه ام اگه بیدار بودی خوشگلم

Monica
02-03-2007, 00:09
ميگه‌ : « من‌ رنگ‌ِ شبم‌ اما شب‌ُ دوس‌ ندارم‌ ،
اين‌ صداي‌ من‌ِ که‌ خورشيدُ بيدار مي‌کنه‌ ! »

اااااااااا .... دلت تنگ نمی شه واسشون؟من دق می کنم ... باشه خانوم گل اگه جون داشتم تا 3 شب بیدار بمونم که بیای حتما :دی

magmagf
02-03-2007, 00:11
هر جا که من را با آن کوله بار همیشه ی اندوهم ببینی
باز هم اسمان برای من همان رنگ است
رنگی شبیه به همین حالای تو ...
راستی ..
تازگیها در شعرهایم به پسوند دریا پیوند خورده ای
میدانم ....
این یکی را دیگر نمیدانستی
حالا بنشین و بیهوا دستت را به موهایت بکش و خود را ناگزیر رفتن بدان و به من بگو برو ...


چرا خیلی اما چی کار کنم
فعلا که هستم بزن تا بریم خانمی ( مشاعره را می گم )

FGi
02-03-2007, 00:12
مگرای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را
برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدارا
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدا را

----------------

حالا چرا اخطار یک شعر شئخی گفتم

ببخشید

بای بای

FGi
02-03-2007, 00:13
ای بابا من جواب اون میم را داشتم میدادم چه قدر زود به زود دادید شعر بازم ببخشید

Monica
02-03-2007, 00:16
و كبوتر كدام آسمان،
فضله بر شانه ام انداخت!
سرزمين من كفشهاي من است!
كفشهايي كه هرگز،
ا حصار مهرابن گربه اين خفته خارج نشدند!
گربه اي كه دوستش دارم!
وقتي با نوازشم به خواب مي رود!
وقتي با صدايم بيدار مي شود!
وقتي خميازه مي كشد،
گشنه مي شود،
خود را به خواب مي زند!

اوکی فرانکم ... جاشون خالی نباشه .. امیدوارم زودی برگردن

magmagf
02-03-2007, 00:18
ديگه از صبر و تحمل تو دل من خبري نسيت
صحبت دشت و جنون و قصه دربه دري نيست
نفساي قيمتيمو زير پاهاي تو ريختم
پس كو اون هواي تازه بگو كه هيچ اثري نيست
باورت مي شه ديگه اون بيگناه ساده نيستم
ديگه اون دختر تنها با پاي پياده نيستم
ديگه اون ديوونه اي كه وسط آفتاب مرداد
گل سرخاي قشنگو دست تو مي داده نيستم


مرسی عزیزم خودت چه طوری خانمی ؟

FGi
02-03-2007, 00:18
دور خواهم شد از این خاک غریب
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کس نیست که در بیشه ی عشق
قهرمانان را بیدار کند

بای بای

FGi
02-03-2007, 00:20
مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند
که به یک شعله به یک خواب لطیف
خاک موسیقی احساس تو را میشنود
و صدای پر مرغان اساطیر می ۀید در باد

وای چرا تند تند پست میدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بای بای

Monica
02-03-2007, 00:22
در اين آتش هر آنکس بيشتر سوخت
چراغش در جهان روشن تر افروخت
نواي عاشقان در بي نوايست
دام عاشقي ها در جدايست

قربونت عسلم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
می گم موسیو شما یه تنه همه چیو ریختی به هم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
راستی فرانک شعره تو امضاتو از اون دو تایه قبلی خیلی بیشتر دوست دارم :قبل: البته اینم خوبه که ک مست نبودی که مرا جار زدی ......

magmagf
02-03-2007, 00:22
تو ندانستی
چه می خواهم زتو
من نگفتم !
که بمان !
یا که برو !
من فقط می خواستم
شمعی شوم
تا بسوزم جان خود را
نزد تو
تو ولی از آتشم ترسیدی و
رفتی و
گفتی :
برو !
نه من ،نه تو
...

FGi
02-03-2007, 00:26
و گفتند: تو سارقی
از تمام بندرگاه هایش راندند
زیبای کوچک را ربودند
و گفتند: تو آواره ای

magmagf
02-03-2007, 00:28
يادم مي آيد
روزگاري ساده لوحانه
صحرا به صحرا
و بهار به بهار
دانه دانه بنفشه هاي وحشي را يك دسته مي كردم
عشق را چگونه مي شود نوشت
در گذر اين لحظات پرشتاب شبانه
كه به غفلت آن سوال بي جواب گذشت
ديگر حتي فرصت دروغ هم برايم باقي نمانده است
وگرنه چشمانم را مي بستم و به آوازي گوش ميدادم كه در آن دلي مي خواند
من تو را
او را
كسي را دوست مي دارم


مونیکا چی شدی خانمی . بدو گوی را ربودند ازمون:rolleye:

Monica
02-03-2007, 00:32
می تونستی واسه من یه چاره باشی
توی آسمون دل ستاره باشی....

آخرین پسته صفحه یه قبل که ماله من بود ...
فرانک ضده حال خوردم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

FGi
02-03-2007, 00:32
محبوس چرا شدم نمیدانم دانم که نه دزدم و نه عیارم
آخر چه کنم من و چه بد کردم تا بند ملک بود سزاوارم؟
ترسیدم و پشت بر وطن کردم گفتم من و طالع نگونسارم

بای بای

FGi
02-03-2007, 00:33
مثل اینکه من سوتی زیاد دادم

دیگه شرکت نمیکنم

خلاصه ببخشید

ممنون

بای بای

Wisdom
02-03-2007, 00:41
سلام العليكم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

من بهتر ازين نمی‌توانم بودن
کز بوته مرا چنين برون ريخته‌اند

Monica
02-03-2007, 01:03
دُنيا تو دست‌ِ توئه‌ ، با هيشکي‌ کاري‌ نداري‌ !
همه‌ي‌ زندگيت‌ُ به‌ پاي‌ عشقت‌ مي‌ذاري‌ !
عاشقي‌ يعني‌ همين‌ ، يعني‌ گناه‌ِ بي‌گناه‌ !
يه‌ نفر دِلِت‌ رُ مي‌دزده‌ فقط‌ با يه‌ نگاه‌ !

Wisdom
02-03-2007, 01:08
هر طايفه‌ای به من گمانی دارد
من زان خودم ، چنان که هستم هستم

Monica
02-03-2007, 01:14
مثل یه بیت ته قافیه ها خواهم مرد
تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند

Wisdom
02-03-2007, 01:18
در گردش خود اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی

magmagf
02-03-2007, 02:21
یکی بربطی در بغل داشت مست
به شب بر سر پارسایی شکست
چو روز آمد آن نیکمرد سلیم
بر سنگدل برد یک مشت سیم
که دوشینه معذور بودی و مست
تو را و مرا بربط و سر شکست
مرا به شد آن زخم و برخاست بیم
تو را به نخواهد شد الا به سیم!

سلام
کسی نیست ؟

Actros
02-03-2007, 02:51
من ترک عشق وشاهد وساغر نمیکنم............. صدبار توبه کردم و دیگر نمی کنم
باغ بهشت وسایه ی طوبی وقصر حور .............. با خاک کوی دوست برابر نمیکنم
حافظ

magmagf
02-03-2007, 02:54
مرا به خود عادت مده
مرا به خود عادت مده بانوی من
که پزشک توصیه کرده است
بیش از پنج دقیقه
لبانم را در لبان تو رها نکنم
و بیش از یک دقیقه
در معرض آفتاب سینه ات ننشینم
مبادا که بسوزم

Monica
02-03-2007, 11:03
من می گم حالا بســــــــوزم یا که با غصه بسازم
تو میگی فرقی نــــداره من که چیزی نمی بازم!!!!

magmagf
02-03-2007, 11:10
می خوام برات بمیرم شاید که باور کنی
شاید با برق چشمات مرگو آسونتر کنی
من نمی خوام تو ‹ویام سوار ابرا بشم
تو آرزوی کالم باز با تو تنها بشم
من نمی خوام که با شعر حرفمو گفته باشم
توی خیالم واسه تو شب یلدا باشم
می خوام برات بمیرم شاید که باور کنی
شاید با برق چشمات مرگو آسونتر کنی


سلام مونیکا جونم

Monica
02-03-2007, 11:28
یک روز در این دایره از ما خبری نیست
زین قافله ی رفته نشان و اثری نیست
تا لذت پرواز ،پرستو نکند فاش
در دشت رهایی خبر از بال و پری نیست

سلام توپولیه من :بوس: خوبی؟ دیشب تا 3:30 بیدار بودم اما حوصله یه نت نداشتم تو کی اومدی؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
02-03-2007, 11:34
تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
پس ازيك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس
تو را از بين گلهايي كه در تنهايي ام روييد با حسرت جدا كردم
و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي
دلم حيران و سرگردان چشماني است رويايي
و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم
تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم

من 2 و نیم اومد تا 3 و نیم
چه طوری خانمی ؟
مامانم اینا رفتن

Monica
02-03-2007, 11:39
بدک نیستم ... یه کم گرفته ام دلم تنگ شده واسه مامانم ....
جاشون خالی نباشه فرانکم.منو روژینا هر وقت مامانمو بابام می رن سفر خونه رو به آتیش می کشیم تا برگردن[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]شما مواظبه خودتون باشید[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

من‌ مي‌ترسوندمش‌ از آخرِ کار،
امّا ترس‌ُ اضطراب‌ حاليش‌ نبود !
حالا هِي‌ بِهِش‌ مي‌گم‌: «ـ ديدي‌ نموند ؟
ديدي‌ اون‌ شعراي‌ ناب‌ حاليش‌ نبود ؟ »
امّا دل‌ تو سينه‌ مُرده‌ ! ساکته‌ !
اون‌ از اوّلم‌ جواب‌ ، حاليش‌ نبود !

magmagf
02-03-2007, 11:42
دشت پر گل دیده ای؟

هیچ دیدی یک نفر در انتظار
چشم هایش بی قرار
آشنایی با نگاه چشمه سار

مادری را دیده ای مشغول کار؟
میوه های تازه را فهمیده ای
حظ نبردی از نگاه یک انار

جاده و کوه و بیابان دیده ای؟
کلبه ای در زیر باران دیده ای

اااا تو هم مامانت نیست پس عین همیم هر کار کردی بگو منم بکنم :laughing:

Monica
02-03-2007, 15:07
خب برگشتم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ... جات خالی فرانک انقدر خوش گذشت ....[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نه من مامانم مسافرت نیست اما کارش زیاد شده خیلی کم همدیگه رو میبینم شاید یه چند دیقه موقع صبونه شبا هم تا بیاد من خوابیدم....
حالا هروقت اومدی می گم که چی کار کنی که حوصله ت سر نره[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

يك عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود
سهم من از عبور تو رنج و ملال بود
چيزي شبيه جام بلور دلي غريب
حالا شكست واي صداي وصال بود

magmagf
02-03-2007, 18:14
درون ميكده ي عشق ، عقل زايل شد
به دست ساقي آن ، جام دلربا باشد
ميان عاشق و عاقل قرابتي نَبُوَد
چرا كه عاقل از اسرار دل رها باشد
تو درس معرفت اوّل بخوان و عاشق شو
بدون معرفت عاشق شدن بلا باشد
ز دل رود غم اگر عشق خانه در آن كرد
حساب عشق و غم از ابتدا جدا باشد
به راه عشق خطرها ببايدت «جاويد»
در اين مقام نه جاي غَش و ريا باشد

چه خب که خوش گذشت عزیزم نگفتی پیش نهادت را چی کار کنم ؟

این شعرم از شاعر انجمن بید ها

amir.ara
02-03-2007, 18:46
دل وحشت زده در سینۀ من می لرزید
دستِ من ضربه به دیوارۀ زندان کوبید
-آی، همسایۀ زندانی من
-ضربۀ دست مرا پاسخ گوی!

ضربۀ دست مرا پاسخ نیست.
تا به کی بایدتنها، تنها
وندر این زندان زیست
ضربه هرچند به دیوار فرو کوبیدم
پاسخی نشنیدم

hamidreza_buddy
02-03-2007, 20:59
ما نوشتیم و گریستیم
ما خنده کنان به رقص بر خاستیم
ما نعره زنان از سر جان گذشتیم ...

کسی را پروای ما نبود.
در دور دست مردی را به دار آویختند :
کسی به تماشا سر برنداشت

ما نشستیم و گریستیم
ما با فریادی
از قالب خود بر آمدیم

از شاملو

magmagf
02-03-2007, 22:25
من مثل بغض هاي كويري گرفته ام
اين بغض باز مي شود آيا بدون تو؟
هستم شبيه آينه اي روبروي هيچ
مرداب آرزوي تماشا بدون تو
...حسي هميشه شعرمرا رنج ميدهد
حسي كه دور مانده وتنها بدون تو...

amir.ara
02-03-2007, 22:44
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند

tazkare
02-03-2007, 22:47
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد

magmagf
02-03-2007, 22:49
در ميخانه را قفلي بزن ترسم كه ولگردي
ز درد آتشين زخم خبر گردد خبر گردد
به پيراهن بپوشان روزن ميخانه را ساقي
كه چشم هرزه گردان هم نبيند ماجرايم را
به خويشم اعتباري نيست ، گيسو را ببر ساقي
و با آن كوششي كن تا ببندي دست و پايم را

sepidehjo0n
02-03-2007, 22:56
اگر مرگم به نامردي نگيرد:
مرا مهر تو در دل جاوداني ست.
وگر عمرم به ناكامي سر آيد؛
تو را دارم كه ، مرگم زندگاني ست.

magmagf
02-03-2007, 22:57
تنم یخ زده بود
داشتم بو می گرفتم
ولی کسی باور نمی کرد که من مرده باشم
کسی به من اجازه نمی داد که بمیرم
چاره ای نبود
از جا برخاستم
فریاد زدم آهای من مرده ام
همه خندیدند
گفتم ثابت می کنم
تیغ را برداشتم
شاهرگم را زدم
خون فواره زد
همه به سمتم دویدند
حالا باور کرده اند که من مرده ام

amir.ara
02-03-2007, 23:01
ماییم دراین دایره چون گرد به باد
آنگاه فتاده در کف آن استاد
استادم ولیک اوستاد من و تو
داند که چه می برد چه خواهد که نهاد

magmagf
02-03-2007, 23:03
در فكر آش و سبزي بيمار خويش بود
اما گرفته دور و برش هاله ئي سياه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگي ما همه جا وول ميخورد
هر كنج خانه صحنه ئي از داستان اوست
در ختم خويش هم بسر كار خويش بود
بيچاره مادرم
هر روز ميگذشت از اين زير پله ها
آهسته تا بهم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد

amir.ara
02-03-2007, 23:07
دیری ست خیالی به سرم می گذرد
تا سوی کدام منزلم در سپرد
خام آن که خبر نیستش از قصۀ من
و او خواهد در پردۀ من راه برد

magmagf
02-03-2007, 23:08
دفتر مرا ورق بزن!
نقطه نقطه
حرف حرف
واژه واژه
سطر سطر
شعرهای دفتر مرا
مو به مو حساب کن!

amir.ara
02-03-2007, 23:14
نام از که بری که از تو نامی نبرد
با کس چه خروشی که نه کالات خرد
آن به که خردمند چو از روی صواب
دانست کجاست، راه خود در سپرد

sepidehjo0n
02-03-2007, 23:14
مي خواستم به دامن اين دشت،چون درخت
-بي وحشت تر از تبر-
در دامن نسيم سحر غنچه وا كنم.
با دستهاي بر شده تا آسمان پاك،
خورشيد و خاك و آب و هوا را دعا كنم.
گنجشك ها به شانه ي من نغمه سر دهند
سرسبز و استوار ، گل افشان و سربلند
اين دشت خشك غم زده را با صفا كنم.

magmagf
02-03-2007, 23:16
من چنگ زدم روز گذشته به کتابی
دستان خدا در سبد میوه ی ما بود
خوشبختی ما پرده ی بازیچه ی تقدیر
افکار من اما ز همه خلق رها بود !
اندازه ی پیوستگی ماه و ستاره
انبوه خرافات که در ذهن عوام است
گفتند: که دیوانه شده این زن غمگین
انگار که کار من و دل هر دو تمام است !

خوندی جوابم را امیر؟
نشد کامل بگم هول بودم بیام مشاعره جوابت را بدم که نشد

sepidehjo0n
02-03-2007, 23:22
تصوير رنگ مرده ي از ياد رفته ها
رخسار خاك خورده ي در خاك خفته ها
چشمان بي تفاوتشان چشمه ي ملال
لب هاي بي تبسم شان قصه ي زوال
بگسسته از وجود
پيوسته با خيال.

amir.ara
02-03-2007, 23:24
لحظۀ خوب
لحظۀ ناب.

لحظۀ ابیِ صبحِ اسفند
لحظۀ ابر های شناور
لحظه ای روشن و
ژرف و جاری
-حاصلِ معنیِ جملۀ آب.

لحظه ای که در آن خنده هایت
جذبه را تا صنوبر رسانید
لحظـ آبیِ باغِ بیدار
لحظۀ روشنِ و نغزِ دیدار.

magmagf
02-03-2007, 23:33
تکراری شد ببخشید
شرمنده

sepidehjo0n
02-03-2007, 23:34
روزگاري ست كه پرواز كبوتر ها
در فضا ممنوع است
كه چرا
به حريم حرم جت ها خصمانه تجاوز شده است!
روزگاري ست كه خوبي خفته ست
و بدي بيدار است
و هياهوي قناري ها ،
خواب جت ها را آشفته است!

amir.ara
02-03-2007, 23:39
تا مگر شیشۀ این کاخ به هم در شکند
تا مگر ولوله افتد به دل قصر سکوت
دست در حسرت سنگ
سنگ در آرزوی پرواز است.

magmagf
02-03-2007, 23:40
بی خیال ببخشید
چه می شه کرد به قول دوستان پیش می یاد

magmagf
02-03-2007, 23:44
تا مگر شیشۀ این کاخ به هم در شکند
تا مگر ولوله افتد به دل قصر سکوت
دست در حسرت سنگ
سنگ در آرزوی پرواز است.

تولد, یک نهال
از تنش, نازْ بال,
پروانه ای عزیز می توانستْ است بودن.
پروانه اما
چرا بال نمی گیرد؟
انسان نه کیمیاست،
دوست داشتن, انسان است
که نهال را بال, جنگلْ بودن می دهد.

sepidehjo0n
02-03-2007, 23:47
شرمنده تداخل پستها با هم بود.

دود در مزرعه ي سبز فلك جاري ست
تيغه ي نقره ي داس مه نو زنگاري ست
و آنچه هنگاه درو حاصل ماست؛
اعنت و نفرت و بيزاري ست!

magmagf
02-03-2007, 23:51
تاريكي در چشمهاي من است
در شنوايي ام
در اين سالهاي پياپي
ومن هنوز چيزي را نمي بينم
من مردي را مي شناختم كه نامش يوسف بود
كم سخن
خموش چون چاه
ارام ودرخشان بر صندلي مي نشست
خماري در چشمهايش پرسه مي زد
ومي گفت كه هيچگاه زنده نبوده است
زيرا كه تمام هفتاد سالگي اش را
در خدمتگذاري به روح خويش تلف كرد
انچه كه بخشودني است به او داد
ودر ميان اتاقها
عطرها
وهياهوها
پرسه مي زد.
مرد كهنسالي شد
كه ناله هاي شب را مي شمارد
واز خواب
بيزار.

خواهش می کنم عزیزم موردی نداره من ویرایش کردم

amir.ara
02-03-2007, 23:58
راهی ننمود، تا کرانی طلبم
از گفتن خود لاجرم اندر تعبم
تو لیک نگفتی به چه روزی آیی
من نیز نگفتم به چه بگذشت شبم

magmagf
03-03-2007, 00:00
مهربانا!
من اینجاو....
تو آن بالای بالا!
نه دیروزو...
نه امروزو...
نه فردا....
فقط حالا
همین حالای حالا
بگیر این دست های خستۀ من
گره وا کن زپای بستۀ من
خدایا مرگ تنها راه چاره است
بده مرگم که قلبم پاره پاره است.
...

amir.ara
03-03-2007, 00:06
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچۀ همسایه
سیب را دزدیم

باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالها هست که در گوش من آرام،
آرام
خش خش گامِ تو تکرار کنان،
می دهد آزارم

و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا،
- خانۀ کوچکِ ما
سیب نداشت

magmagf
03-03-2007, 00:11
تو شهی و کشور جان توراست
تو مهی و ملک جهان توراست
ز ره کرم چه زیان تورا
که نظر به حال گدا کنی
ز تو گر تفقد و گر ستم
بود این عنایت و ان کرم
همه از تو خوش بود ای صنم
چه وفا کنی چه جفا کنی.

amir.ara
03-03-2007, 00:15
یک جمع بر آنند که گردند به نام
یک جمع بر آن که بهره گیرند به کام
من بر سر آنم که گرَم دست دهد
دانم که درین شبت کجا هست مقام

magmagf
03-03-2007, 00:18
مشکل من با نقد این است
که هر گاه شعری به رنگ سیاه نوشتم
گفتند که آن را از چشمانت رونویسی کرده ام
و با زنان مشکل من این است
که هرگاه رابطه‌ي خود را با تو تکذیب کردم
جرینگ دستبندهایت را
در طنین صدای من شنیدند
و پیراهن خوابت را
آویخته در گنجه‌ي حافظه‌ي من دیدند

amir.ara
03-03-2007, 00:20
در آن دقایق پر اضطراب
- پر تشویش
رها ز شاخه بر امواج بادها می رفت
به رودها پیوست
و روی رود روان برگِ
- مرگ اندیش

magmagf
03-03-2007, 00:22
شوکت آزادگی می یابد از ما، دام ما
حلقه ی پای مرا قمری به گردن می کند
از خود آرایی گریزانند زیبا باطنان
لاله در گلشن قبای پاره بر تن می کند

amir.ara
03-03-2007, 00:27
در کار تو بی دریغ آوردم دل
با دل گفتم ز هر چه داری بگل
در راه بیابان غمت الحاصل،
هم دل شد و هم نشان و هم سر منزل

magmagf
03-03-2007, 00:29
لیک من خسته جان و پریشان
می سپارم ره ارزو را
یار من شعر و دلدار من شعر
می روم تا به دست ارم او را

دیگه شب به خیر امیر جان;)

amir.ara
03-03-2007, 00:31
امد برم آن نگار چون ماه تمام
کز روی بهار با تو دارم پیغام
پرسیدمش از حال گل، آورد عتاب:
با این همه ام گل، چه بری از گل نام؟
---

شب بخیر :)

sepidehjo0n
03-03-2007, 01:50
مي روم ز ديده ها نهان شوم
مي روم كه گريه در نهان كنم
يا مرا جدايي تو مي كشد
يا تو را دوباره مهربان كنم.

sepidehjo0n
03-03-2007, 01:55
شرمنده درباره ي اون شعر تداخل پستها با هم بود ببخشيد.

Actros
03-03-2007, 01:55
مرده بدم زنده شدم .... گریه بدم خنده شدم
دولت عشق امد ومن ..... دولت پاینده شدم

sepidehjo0n
03-03-2007, 02:00
فكر كنم ديگه همه خوابيدن

sepidehjo0n
03-03-2007, 02:07
ما هر دو در اين صبح طربناك بهاري
از خلوت و خاموشي شب پا به فراريم
ما هر دو در آغوش پر از مهر طبيعت
با ديده ي جان محو تماشاي بهاريم


به به ...يكي بيداره!

magmagf
03-03-2007, 06:27
مث همیشه این دلم فراغتو چله نشست
امشب دیگه به خاطرت بغض هزار ساله شکست
امشب صدای شیهه‌ی یه اسب بی سوار می یاد
به جای روی ماه تو از جاده ها غبار می یاد
وقتی نباشی اون بالا ستاره گوشه گیر شده
این جا برای عاشقی همیشه دیرِ دیر شده
بی تو توی نقاشی ها هیچ کسی خورشید نکشید
هیچ عاشقی تو رویا هم به وصل یارش نرسید
بی تو تموم عاشقات خیره شدن به آسمون
روی درختامون پر از کلاغ سیاه بی شگون

hamidreza_buddy
03-03-2007, 15:52
نام ترا
این عابران ژنده نمی دانند
و این دریغ هست اما
روزی که خلق بداند
هر قطره قطره خون تو
محراب می شود
این خلق
نام بزرگ ترا
در هر سرود میهنی اش
آواز می دهد
نام تو ، پرچم ایران
خزر
به نام تو زنده است

از خسرو گلسرخي

magmagf
03-03-2007, 18:13
تو با باراني از جنس نيازم
مرا به ساحل ادراك خواندي
و با زيباترين فانوس دريا
مرا تا قعر دريا ها رساندي
تو در نوروز جشن ميلاد سپيده
به باران يك سبد لبخند دادي
تو دست زرد ياس خسته اي را
به چشم عاشقان پيوند دادي

amir.ara
03-03-2007, 22:06
یا دل به قفای رفتگان می نگرد
یا جان به غمی راه دلم می سپرد
گر خنده و گر گریه مرا تعزیت است
در دهکده ای نگر چه ها می گذرد

magmagf
03-03-2007, 22:38
دلم به وسعت آلاله های غم سرخست
وجود ابی احساس پاک و بارانی ست
چگونه بی تو بمانم بدان بهانه ی من
دلم هنوز به دست دل تو زندانی ست

بدان که قصه احساس قصه ای نیلی است
بیا و قصه او را دوباره باور کن
بجای هجرت و اندوه و بی قراری و درد
بیا و از سر لطفت تو فکر دیگر کن

پرنده از غم هجران تو چه باید کرد؟
دلم برای نگاهت بهانه می گیرد
دلم اگر بروی در خزان هجرانت
چو یک کبوتر بی اب و دانه می میرد

amir.ara
03-03-2007, 22:51
در نیم شبم چرا به سر می آیی
ای آنکه ز دور در نظر می آیی
خواهی به کسان گویم کز هر کاری
چون خواست دل تو خوب بر می آیی

magmagf
03-03-2007, 22:54
یادت در قلبمان تا آخر عمر زنده و جاوید
غم هجرانت ذره ذره ی وجودمان را آب می کند
باورم نمی شود ، باورم نمی شود که رفته باشی
از دست دادنت خوابی بیش نبود
همگی در غم تنهایی ات روزگار می گذرانیم
بیچاره عزیز ، بیچاره عزیز که عمری مونس و همدمت بود

amir.ara
03-03-2007, 22:56
در کوفتمش گفت به سود امده ای
بگرفت دلم، گفت چو دود آمده ای
خندیدم گفت در زمستانی سرد
این نو گل پیشرس تو زود آمده ای

magmagf
03-03-2007, 22:58
يه کسی که عاشقونه واسه تو غزل می خونه
پر پاييزه نگاهش دلش اما بی خزونه
دوس دارم صدات کنم تا روحم آبی شه از اسمت
منو با چی جادو کردی، چه مقدسه طلسمت

amir.ara
03-03-2007, 23:00
تو کیستی، که من اینگونه، بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.

تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سر گشته، روی گردابم
تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟
تو را کدام خدا؟
تو از کدام جهان؟
تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟
تو در کدام چمن، همرهِ کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!
کدام نشاه دویده ست از تو در تن من؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند،
به رقص می آیند،
سرود می خوانند!

magmagf
03-03-2007, 23:01
دستامو به يادگاری تو ترانه جا می ذارم
اگه تو بخندی ماهو واسه خنده‌هات می‌آرم
چقدر اين لحظه قشنگه،که دوست دارم رو می گم
شرم سرخ گونه‌هاتو به يه باغ رز نمی دم

amir.ara
03-03-2007, 23:07
می گفت ننوشم که زیاد دارد می
آن عیب که در ماست عیان دارد می
چون مست فتاد و لب به لب با من، گفت:
با این همه لیک مهربان دارد می

magmagf
03-03-2007, 23:10
یکی نیست بگه به تو
دوستت دارم
یکی نیست بگه به تو
تورو دارم
یکی نیست,که بگه
فقط تورو دارم
یکی نیست بگه به تو
تویی دنیام
یکی نیست بگه به تو
باهات میام
یکی نیست, که بگه
فقط تورو میخوام
من فقط تورو میخوام
یکی نیست بگه به تو


همه اش "ی":ohno:

amir.ara
03-03-2007, 23:18
وقت سحرست خیز ای طرفه پسر
پر بادۀ لعل کن بلورین ساغر
کاین دم عاریت در این کنج فنا
بسیار بجویی و نیابی دیگر

شما بی خیالِ " ت " شو منم " ی " نمی دم

magmagf
03-03-2007, 23:20
روزی بزی نحیف که هر سوی می دوید
خود را به روی سینه کشی صعب برکشید
جستی زد و به چابکی آهوان دشت
از شیب تند صخره به بالای آن خزید
بر صخره ایستاد و به هر سو نگاه کرد
برتر ز خویش در همه عالم کسی ندید
گفت : این منم که بر همه عالم سرآمدم
سر می کشم به دامن شبگیر همچو شید
آن گاه سینه صاف نمود و ز عمق جان
مانند شیر نعرهّ جانانه ای کشید:
"آنک سریر سروری و برتری مراست
آه ای نهنگ و شیر و پلنگان شما که اید؟! "
شیری غریب و خسته از آن دشت می گذشت
دشنامهای آن بز مغرور را شنید
لختی به ناتوانی آن بز نظاره کرد
یک چند هم به هیبت آن صخرهّ سپید...
گفت : این تو نیستی که چنین نعره می کشد
این عربده ز سینهّ صخره ست ، ای پلید!
ای بر سریر ملک جهان تکیه دادگان
وینک شرار جنگ و جنون می پراکنید
آتشفشان خفتهّ خشم اند مردمان
آسوده بر صلابت صخره نیارمید
بز روی صخره باز بز است آی بزدلان
شیر است شیر ، گر چه به زنجیر و ناامید!


ا همه اش " ت " بود اصلا متوجه نشدم:laughing: :cool:

amir.ara
03-03-2007, 23:23
دل بر سرِ گیسوی تو آویخته به
در او غم و اندیشه ات انگیخته به
گفتی گسلم ز وی، همین کن که مگر
بر دامنت اوفتد که بگسیخته به

magmagf
03-03-2007, 23:25
همیشه همین است
همین لحظه
که خیال می کنی
ایستاست
اما می رود
و تو می مانی
تنها
در آستانه.

amir.ara
03-03-2007, 23:27
هیچ می دانی چرا، چون موج،
در گریز از خویشتن، پیوسته می کاهم؟
-زان که بر این پردۀ تاریک،
این خاموشیِ نزدیک،
آنچه می خواهم نمی بینم،
و آنچه می بینم نمی خواهم.

magmagf
03-03-2007, 23:45
مثل حرفی در فضا
لابه لای گفتگو
در میان قلب من
صد امید و آرزو
من به پایان می رسم

مثل شوق پر زدن
در میان یک قفس
در سکوتی بی صدا
آخرین کارم نفس
من به پایان می رسم

amir.ara
03-03-2007, 23:48
مهتاب شبی بود و سرود و دف ونی
کافتادم آن مهش را اندر پی،
زین حال شبی نه پیش بگذشت ولیک
دریافتم اکنون که چه شد عمری طی

king boy
04-03-2007, 00:07
لايق بزم خرد.كس نبود غير دلي كه بجان گيردش هر ناله.ز مردان فقير

amir.ara
04-03-2007, 00:11
راهت بنمودم و به ره باز شدی
آنگاه به راه در تک و تاز شدی
چون سازم اگر من به سمرقندت راه
بنمودم و تو به سوی اهواز شدی

Master
04-03-2007, 05:32
اینو یکی از پی سی وورلدیا گفته گفتم بذارم اینجا ثبت شه ..اثری از ابراهام ...
یکی بود یکی نبود ---------------- غیر خدا هیشکی نبود ..(اینو گفتم که اولش با ی شروع بشه ///)
خواهم کشت بوش را---------------خواهم دور شد از این Usa غریب
موشکی خواهم ساخت------------خواهم سوار شد بر هواپیمایی
خواهم کوبید بر برج امریکا ---------خواهم رفت به بهشت:)
در آن بهشت بلبلی, --------------خواهم قدم زد با حوری ها:blink: