linker
15-01-2008, 15:48
انتشارات نگاه ، مجموعهای از داستانهای کوتاه ارنست همینگوی را به تازگی منتشر کرده است . مترجم این مجموعه " احمد گلشیری" است . پیش از این هم در کار مشابهی احمد گلشیری دو مجموعه داستان کوتاه دیگر از چخوف و مارکز ترجمه و منتشر کرده بود. ظاهرا قرار است این کار ادامه یابد و در آینده کتابهای مربوط به فرانتس کافکا ، جیمز جویس ، ویلیام فاکنر ، ادگار آلن پو ، سامرست موآم ، بورخس و ریموند کارور هم منتشر شود ، که اقدام نیکویی خواهد بود.
پیدا کردن یک مجموعه کامل از داستانهای کوتاه هر یک از نویسندگان به صورت مجزا ، حداقل برای من دشوار بود. در کنار همه اینها ترجمههای احمد گلشیری هم ترجمههای پاکیزهای هستند.
در مجموعه اخیر ، گلشیری یک بیوگرافی زیبا و نسبتا طولانی در 100 صفحه از زندگی همینگوی نوشته است که واقعا خواندنی است.
اگر به علت مشغلههای روزانه ، فرصت خواندن رمانها و آثار بلند نویسندگان مشهور را ندارید ، میتوانید با خواندن داستانهای کوتاه آنان ، ارتباط خود را با جهان رمان و داستان از دست ندهید.
کر میکردم ، "برفهای کیلیمانجارو"ی همینگوی یک رمان بلند باشد ، ولی یک داستان نسبتا کوتاه است. فیلم برفهای کیلیمانجارو را یکی دو سال پیش دیدم ، با دوبله قدیمی خوب . فیلمی است قوی و قابل توجه ، با بازی گرگوری پک ، سوزان هیوارد و اوا گاردنر.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برفهای کیلیمانجارو
کلیمانجارو کوه پوشیده از برفی است که 6000 متر ارتفاع دارد و میگویند بلندترین کوه آفریقاست. قله شرقی آن کاسایی "نگاجه نگایی" یا خانه خدا نام دارد. نزدیک این قله لاشه خشکشده و یخزده پلنگی قرار دارد. کسی توضیح نداده که پلنگ در این ارتفاع دنبال چه چیزی بوده است.
مرد گفت : " خوبیش اینه که درد نداره. آدم از همین موضوع میفهمه که شروع شده."
"جدی میگی؟"
" آره. با وجود این از بوش معذرت میخوام ، حتما ناراحتت میکنه."
" نه ، فکرشو نکن ، اصلا فکرشو نکن."
مرد گفت : " نگاهشون کن ، میخوام ببینم منظرهشه یا بوش که اینهارو میکشونه این جا؟"
تخت سفری که مرد رویش خوابیده بود در سایهه وسیع یک درخت میموزا قرار داشت و مرد همان طور که از توی ساییه نگاهش را به تابش شدید دشت دوخته بود ، سه پرنده بزرگ را میدید که با حالت شومی چمباتمه زدهاند ، و ده دوازده تای دیگر هم در آسمان چزخ میزدند و همین که میگذشتند سایههای سریعی میانداختند.
مرد گفت :"روزی که کامیون خراب شد سر و کله این ها هم پیدا شد. امروز اولین بارییه کع چندتاشون نشستهن روی زمین. اول چرخ زدنشونو خوب تماشا کردم تا هر وقت خواستم بتونم تو یه داستان بیارمشون. الان دیگه این حرف خندهداره."
زن گفت :" کاش دست برمیداشتی."
ادامه " برفهای کلیمانجارو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])" ، فایل پیدیاف ، 716 کیلوبایت
از سايت يك پزشك
پیدا کردن یک مجموعه کامل از داستانهای کوتاه هر یک از نویسندگان به صورت مجزا ، حداقل برای من دشوار بود. در کنار همه اینها ترجمههای احمد گلشیری هم ترجمههای پاکیزهای هستند.
در مجموعه اخیر ، گلشیری یک بیوگرافی زیبا و نسبتا طولانی در 100 صفحه از زندگی همینگوی نوشته است که واقعا خواندنی است.
اگر به علت مشغلههای روزانه ، فرصت خواندن رمانها و آثار بلند نویسندگان مشهور را ندارید ، میتوانید با خواندن داستانهای کوتاه آنان ، ارتباط خود را با جهان رمان و داستان از دست ندهید.
کر میکردم ، "برفهای کیلیمانجارو"ی همینگوی یک رمان بلند باشد ، ولی یک داستان نسبتا کوتاه است. فیلم برفهای کیلیمانجارو را یکی دو سال پیش دیدم ، با دوبله قدیمی خوب . فیلمی است قوی و قابل توجه ، با بازی گرگوری پک ، سوزان هیوارد و اوا گاردنر.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برفهای کیلیمانجارو
کلیمانجارو کوه پوشیده از برفی است که 6000 متر ارتفاع دارد و میگویند بلندترین کوه آفریقاست. قله شرقی آن کاسایی "نگاجه نگایی" یا خانه خدا نام دارد. نزدیک این قله لاشه خشکشده و یخزده پلنگی قرار دارد. کسی توضیح نداده که پلنگ در این ارتفاع دنبال چه چیزی بوده است.
مرد گفت : " خوبیش اینه که درد نداره. آدم از همین موضوع میفهمه که شروع شده."
"جدی میگی؟"
" آره. با وجود این از بوش معذرت میخوام ، حتما ناراحتت میکنه."
" نه ، فکرشو نکن ، اصلا فکرشو نکن."
مرد گفت : " نگاهشون کن ، میخوام ببینم منظرهشه یا بوش که اینهارو میکشونه این جا؟"
تخت سفری که مرد رویش خوابیده بود در سایهه وسیع یک درخت میموزا قرار داشت و مرد همان طور که از توی ساییه نگاهش را به تابش شدید دشت دوخته بود ، سه پرنده بزرگ را میدید که با حالت شومی چمباتمه زدهاند ، و ده دوازده تای دیگر هم در آسمان چزخ میزدند و همین که میگذشتند سایههای سریعی میانداختند.
مرد گفت :"روزی که کامیون خراب شد سر و کله این ها هم پیدا شد. امروز اولین بارییه کع چندتاشون نشستهن روی زمین. اول چرخ زدنشونو خوب تماشا کردم تا هر وقت خواستم بتونم تو یه داستان بیارمشون. الان دیگه این حرف خندهداره."
زن گفت :" کاش دست برمیداشتی."
ادامه " برفهای کلیمانجارو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])" ، فایل پیدیاف ، 716 کیلوبایت
از سايت يك پزشك