PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : فدریکو گارسیا لورکا



alitopol
12-10-2007, 11:20
یکی از عناصر بسیار مهم موسیقی فلامنکو آواز میباشد . در جایی از زبان پاکو دلوسیا میشنویم که آرزو داشت یک خواننده شود و همیشه این علاقه در او وجود داشته و در موسیقی فلامنکو خوانندگان همیشه مورد توجه بسیاری بوده اند . اما آواز همراه با اشعاری برخواسته از فرهنگ اصیل مورد توجه قرار میگیرد و بدون شک یکی از مشاهیر دنیای هنر اسپانیا که شیقته موسیقی فلامنکو و ساز گیتار بود و تاثیر بسزایی نیز در موسیقی و شعر در اسپانیا داشت فرانسیسکو گارسیا لورکا میباشد. دوران جوانی
فدریکو به تاریخ ۵ ژوئن ۱۸۹۸ در دهکده Fonte Vacros در جلگه غرناطه ،چند کیلومتری شمال شرقی شهر گرانادا زاده شد در خانوداه‌ای که پدر یک خرده مالک مرفه و مادر فردی متشخص و فرهیخته بود.
نخستین سالهای زندگی را در روستاهای غرناطه ؛ پایتخت باستانی اسپانیا، شهر افسانه‌های کولیان و آوازهای کهنه می‌گذراند. شاید از این روی و به خاطر بیماری فلج که تا ۴ سالگی با او بود و او را از بازیهای کودکانه بازداشت، فدریکوی کودک به داستان‌ها و ترانه‌های کولی رغبت فراوانی پیدا می‌کند، آنچنانکه زمزمه این آوازها را حتی پیش از سخن گفتن می‌آموزد.
این فرهنگ شگرف اندلسی و اسپانیایی کولی است که در آینده در شعرش رنگ می‌گیرد. لورکا بدست مادر با موسیقی آشنا می‌شود و چنان در نواختن پیانو و گیتار پیشرفت می‌کند که آشنایانش او را از بزرگان آینده موسیقی اسپانیا می‌دانند، ولی درگذشت آموزگار پیانویش به سال ۱۹۱۶چنان تلخی عمیقی در او به جای می‌گذارد که دیگر موسیقی را پی نمی‌گیرد.
هم‌زمان با فرا رسیدن سن تحصیل لورکا، خانوداه به گرانادا نقل مکان می‌کند و او تا زمان راهیابی به دانشگاه از آموزش پسندیده با طبقه اجتماعی اش برخوردار می‌شود .(در همین سالهاست که فدریکو موسیقی را فرا می‌گیرد.) ولی هر گز تحصیل در دانشگاه را به پایان نمی‌رساند، چه در دانشگاه گرانادا و چه در مادرید. باری در همین سالهاست که در Residencia de Etudiante مادرید – جایی برای پرورش نیروهایی با افکار لیبرالی ـ لورکا، شعرش را بر سر زبانها می‌اندازد و در همین دوره‌است که با نسل زرین فرهنگ اسپانیا آشنا می‌شود.
پژوهشهای لورکا، هرگز در چارچوب «فلسفه» و«حقوق» که به تحصیل آنها در دانشگاه سرگرم بود، باقی نمی‌ماند. مطالعه آثار بزرگان جهان از نویسندگان جنبش ۹۸ چون ماچادو (Machado) و آسورینAzorin) (وهمینطور آثارشاعران معاصر اسپانیا چون روبن داریو (Roban Dario)، خیمنز گرفته تا نمایشنامه‌های کلاسیک یونانی، از لورکا شاعری با دستان توانا و تفکری ژرف و گسترده می‌سازد. لورکا نخستین کتابش (به نثر) را در سال ۱۹۱۸ به نام ” باورها و چشم اندازهاً (Impersiones y Viajes) در گرانادا به چاپ می‌رساند.
به سال ۱۹۲۰ نخستین نمایشنامه اش با نام «دوران نحس پروانه‌ها» (el malificio de la mariposa) را می‌نویسد و به صحنه می‌برد که با استقبال چندانی روبرو نمی‌شود. و سال بعد (۱۹۲۱)، «کتاب اشعار» (Libre de Poems) که نخستین مجموعه شعرش است را منتشر می‌کند. ۱۹۲۲ سالی است که با مانوئل دفایا جشنواره بی همتا کانته خوندو(Conte Jondo)، آمیزه‌ای از افسانه‌ها، آوازها و پایکوبیهای کولیان اسپانیا که می‌رفت در هیاهوی ابتذال آن سالهای فلامنکو به دست فراموشی سپرده شود، را برپا می‌کند .
لورکا در ۱۹۲۷ «ترانه‌ها (Canciones)» را منتشر می‌کند و نمایشنامه ” ماریانا پینداً (Mariana Pineda) را در ماه ژوئن همین سال به صحنه می‌برد و در بارسلونا نمایشگاهی از نقاشیهایش بر پا می‌شود. در ۱۹۲۸ محبوبترین کتابش، «ترانه‌های کولی» (Romancero Gitano) منتشر می‌شود. نشانی که بسیارانی آن را بهترین کار لورکا می‌دانند. مجموعه‌ای که شهرتی گسترده را برای فدریکو به ارمغان می‌آورد چنانکه لقب«شاعر کولی» را بر او می‌نهند.
شکل گیری هسته نمایشنامه «عروسی خون» با الهام از خبر قتل نیخار(Nijar) در روزرنامه‌ها، نیز به سال ۱۹۲۸ بر می‌گردد. در تابستان ۱۹۲۹ شاعر به نیویورک سفر می‌کند و برای آموختن انگلیسی وارد دانشگاه کلمبیا می‌شود. در نیویورک است که لورکا به شعر سختش می‌رسد. به سرزنش از شهری با معماریهای مافوق آدمین، ریتم سرگیجه آور و هندسهٔ اندوهناک می‌رسد.
حاصل سفر نیویورک مجموعه اشعاری است با نام«شاعر در نیویورک» که در ۱۹۴۰ (پس از مرگ شاعر) منتشر می‌شود. واژه‌هایی که مملو از همدردی با سیاهان آمریکا است و اثر دیگری که نمایشنامه‌ای شعرگونه و ناتمام و کارایی گرفته از سفر شاعر به آمریکاست «مخاطب»Audience و یا به تعبیر گروهی دیگر «مردم»(people) نام دارد. فدریکو، دربهار ۱۹۳۰ خسته از زندگی سیاه “هارلم” و ریشه‌های فولادی آسمان خراشهای نیویورک، در پی یک دعوت نامه جهت سخنرانی در” هاوانا” به آغوش سرزمینی که آنرا” جزیره‌ای زیبا با تلألو بی پایان آفتاب” می‌خواند، پناه می‌برد .
شاید دوماه اقامت لورکا درکوبا و خو گرفتن دوباره اش با ترانه‌های بومی و تم اسپانیایی آن بود که سبب گشت تا شاعر به اندلس اش بازگردد. در همین سال است که نگارش «یرما» را آغاز می‌کند. با بازگشت به اسپانیا در خانه پدری (گرانادا) ساکن می‌شود و «مخاطب» را در جمع دوستانش می‌خواند و در زمستان«همسر حیرت آور» (la zapatero prodigiosa) را به صحنه می‌برد.(در مادرید) سال بعد (۱۹۳۱)” چنین که گذشت این ۵ سال” را می‌نویسد که تنها پس از مرگش یه صحنه می‌رود و پس از آن کتاب جدیدش به نام «ترانه‌های کانته خوندو» el poems del Conte Jondo، که در ادامه کار بزرگش در جشنواره کانته خوندو و «ترانه‌های کولی» است را منتشر می‌کند.
در ماه آوریل حکومت جمهوری در اسپانیا اعلام موجودیت می‌کند و این سبب می‌شود تا شاعر، که تئاتر را بی وقفه به روی مردم می‌گشاید، بیش از پیش موفق شود.
چرا که در ۱۹۳۲ به نام کارگردان یک گروه تئاتر سیار (la barraca) که کسان آن را بازیگران آماتور پایه ریزی می‌دادند به شهرها و روستاهای اسپانیا می‌رود و آثار کلاسیک و ماندگاری چون کارهای لوپه دبگا) l’ope de vega (و کالدرون) Calderon) و ..را به اجرا در می‌آورد. در زمستان همین سال” عروسی خون” را در جمع دوستانش می‌خواند و به سال ۱۹۳۳ آنرا به صحنه می‌برد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](مادرید) اجرای این تراژدی با کامیابی و استقبال بی مانندی روبه رور می‌شود، و همچنین وقتی در همین سال شاهکارش را به آرژانتین می‌برد و در بوئینس آیرس به نمایش در می‌آورد، این کامیابی برای لورکا تکرار می‌شود. در همین سفر (از سپتامبر ۱۹۳۳ تا مارس ۱۹۳۴) است که هسته” دنا رزیتا” شکل می‌گیرد.۱۹۳۴ سالی است که فدریکو، «یرما (Yerma)» و «دیوان تاماریت)» Divan del Tamarit) را به پایان می‌رساند
. «یرماً نیز چونان اثر پیشین (عروسی خون)تراژدی است که از فرهنگ روستائیان اندلس و ناامیدی ژرف اشان سرچشمه می‌گیرد.
و درخشانترین جای شعر لورکا (و حتی اسپانیا) به همین سال است که رقم می‌خورد.»مرثیه‌ای برای ایگناسیو سانچز مخیاس” Mejias Lianto por Ignacio Sanchez ؛ سوگنامه‌ای که برای همیشه در تاریخ ادبیات جهان بی مانند و بی جانشین ماند؛ شعری جادویی برای دوستی گاوبازکه مرگی دلخراش را در میدان گاوبازی درآغوش می‌کشد.
در آغاز جنگ داخلی اسپانیا و در نیمه شب 19 اگوست 1936 میلادی، لورکا که سروده‌هایش از نگاه سیاسیون، ترانه‌های آزادی خواهانه و ضد فاشیسم تلقی می‌شد، توسط عده‌ای ناشناس به شکل دلخراشی به گلوله بسته شد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مجسمه یادبود لورکا
مرثیه‌ای برای ایگناسیو سانچز مخیاس
در ساعت پنج عصر.
درست ساعت پنج عصر بود.
پسری پارچه‌ی سفید را آورد
در ساعت پنج عصر
سبدی آهک، از پیش آماده
در ساعت پنج عصر
باقی همه مرگ بود و تنها مرگ
در ساعت پنج عصر
باد با خود برد تکه‌های پنبه را هر سوی
در ساعت پنج عصر
و زنگار، بذر ِ نیکل و بذر ِ بلور افشاند
در ساعت پنج عصر.
اینک ستیز ِ یوز و کبوتر
در ساعت پنج عصر.
رانی با شاخی مصیبت‌بار
در ساعت پنج عصر.
ناقوس‌های دود و زرنیخ
در ساعت پنج عصر.
کرنای سوگ و نوحه را آغاز کردند
در ساعت پنج عصر.
در هر کنار کوچه، دسته‌های خاموشی
در ساعت پنج عصر.
و گاو نر، تنها دل ِ برپای مانده
در ساعت پنج عصر.
چون برف خوی کرد و عرق بر تن نشستش
در ساعت پنج عصر.
چون یُد فروپوشید یکسر سطح میدان را
در ساعت پنج عصر.
مرگ در زخم‌های گرم بیضه کرد
در ساعت پنج عصر
بی‌هیچ بیش و کم در ساعت پنج عصر.
تابوت چرخداری ست در حکم بسترش
در ساعت پنج عصر.
نی‌ها و استخوان‌ها در گوشش می‌نوازند
در ساعت پنج عصر.
تازه گاو ِ نر به سویش نعره برمی‌داشت
در ساعت پنج عصر.
که اتاق از احتضار مرگ چون رنگین کمانی بود
در ساعت پنج عصر.
قانقرایا می‌رسید از دور
در ساعت پنج عصر.
بوق ِ زنبق در کشاله‌ی سبز ِ ران
در ساعت پنج عصر.
زخم‌ها می‌سوخت چون خورشید
در ساعت پنج عصر.
و در هم خرد کرد انبوهی ِ مردم دریچه‌ها و درها را
در ساعت پنج عصر.
در ساعت پنج عصر.
آی، چه موحش پنج عصری بود!
ساعت پنج بود بر تمامی ساعت‌ها!
ساعت پنج بود در تاریکی شامگاه!

malakeyetanhaye
18-10-2007, 16:56
نگاهی به نمایشنامه های لورکا

رزیتا دختر ترشیده" Dona Rosita la Soltera

لورکا در سال ۱۹۳۵ یکی از مهمترین سخنرانی هایش را درباره ی نقش و کارکرد تئاتر در امور آموزشی ایراد می کند و در همین سال نمایشنامه ی "دونا رزیتا دختر ترشیده" را می نویسد . دونا رزیتا به گفته ی لورکا " شعر ۱۹۰۰ گراناداست که رقص ها و آوازهای آن در باغهای گوناگون گرانادا اجرا می شوند." این نمایشنامه در واقع نوعی بزرگداشت گراناداست و مردمانی که زندگی اجتماعی اشان ریشه در قرن های گذشته دارد.زندگی در شهری که ماجرای دونا رزیتا در آن می گذرد؛ نشانه هائی صریح از حماقت و سرسپردگی برده وار به سنت های بی ترحم ؛عادتها و مراسم آئینی را در خود دارد. عادات و سننی که در شهر رواج دارد بیشتر زنان را به سایه هائی میان تهی مبدل کرده و از میان آنان کسی بیشتر در عذاب است که موفق به یافتن همسر و ازدواج نشده باشد. پرده ی اول نمایش در ۱۸۸۵ اتفاق می افتد. دونا رزیتا دختری دوست داشتنی و با وقار ؛ دل به عشق پسر عمویش می بندد که او نیز رزیتا را دوست می دارد اما اجتماعی که در آن زندگی می کنند از یک سو ازدواج خانوادگی را بر نمی تابد و از سوی دیگر مرد عاشق به علت تنگدستی قادر به سرپرستی خانواده نیست . پسرک برای کار کردن و اندوختن پولی که بتواند با آن ازدواج کند و خانواده تشکیل دهد به اجبار به آرژانتین می رود و دخترک باید صبر کند تا معشوقش سروسامانی بیابد و او را به همسری بگیرد. در انفجار شعری که در این نمایشنامه به چشم می آید و شکلی نظیر آریاهای اپرائی پیدا می کند ؛ رزیتا نسبت به سنت هائی که دست ساخته ی آدمهاست و زندگی را بر همه تنگ کرده ؛ اعتراض می کند .عاشق مرد جوان است و این تنها کاری است که از دستش برمی آید. پرده ی دوم تماشاگر را به سال ۱۹۰۰ این شهر می برد؛ پانزده سال گذشته است و هنوز رزیتا و معشوقش ازدواج نکرده اند . زمان در اندیشه ی هردو عاشق ساکن است و حرکت نمی کند؛ رزیتا عاشقش را به شکل همان روزی می بیند که اسپانیا را به قصد آراژنتین ترک می کرد. پرده ی سوم تماشاگر را دو سال در قرن بیستم پیش می برد. رزیتا قربانی عهد شکنی پسر عمویش شده است ؛ مرد جوان در آراژانتین با زنی ثروتمند ازدواج کرده و رزیتا به انبوه بیشمار زنان بیکاره ی گرانادا پیوسته است. سرکرده ی این زنان بی شوهر ؛ عمه ی رزیتا ست که اینک پس از در گذشت همسرش با فقر و تندگستی دست به گریبان است. رزیتا در پرده ی سوم از اندوهی کشنده که در باقی مانده ی زندگی اش مجبور و محکوم به تحمل آن است ؛ سخن می گوید:

" امروز یک دوست ازدواج می کند و فردا دیگری و دیگری ... فردا این یکی پسری دارد که بزرگ می شود و پیش من می آید که نمره های امتحانش را ببینم و من همینطور خواهم ماند ؛ با همین لرزش بدن؛ همینطور..."

و پایان نمایشنامه با وداع و دل کندنی رقت انگیز همراه است.

سالها پیش از نوشتن این نمایشنامه ـ در اواسط دهه ی ۱۹۲۰- خوزه مورنا ویلا Jose Morena Villa که دوست لورکا و کتابدار قصر سلطنتی مادرید بود برایش قصه ئی از قرن هیجدهم می خواند که در آن یک گل سرخ با گذشت زمان رنگ عوض می کرد. لورکا این مضمون را دستمایه ی درام خود قرار می دهد ؛ رزیتا همان گل است که تردی و شکنندگی پراندوهی دارد.



نقل از
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

malakeyetanhaye
18-10-2007, 16:57
فدریکو گارسیا لورکا،بی شک درخشانترین شاعر-نویسنده اسپانیاست.شهرت او نه تنها از شعر نغزش،بلکه از زندگی پر شور و مرگ جنایت آمیزش نشات می گیرد.وی در سال 1898 در دهکده ای در گرانادا ،پایتخت باستانی اسپانیا،شهر افسانه های کولیان،متولد شد.فرهنگ شگرف آندلسی بعدها چنان در شعرش رنگ گرفت که پس از انتشار محبوبترین کتابش با نام "ترانه های کولی" لقب "شاعر کولی" را به او دادند.لورکا در نواختن پیانو و گیتار مهارت چشمگیری یافت،اما این حرفه را نیز چون تحصیلاتش در زمینه فلسفه و حقوق نیمه کاره رها کرد.آشنایی او با مردان بزرگی چون خیمه نز،دالی،بونوئل،رافائل آلبرتی و... موجب شکوفایی بیشتر او شد.
فدریکو همواره به هنر نمایش عشق می ورزید.نمایشنامه های درخشانی چون عروسی خون،خانه برنارد آلبا،یرما،همسر حیرت آور کفاش و ...را به رشته تحریر درآورد،که بسیاری از آنها را خود به صحنه برد.
شاعر پس از سالها زندگی در نیویورک و سپس کوبا به اندلس رویایی خود بازگشت.و سرانجام در تشنجات سیاسی اسپانیا،پس از دو روز بازداشت و بازجویی،تیرباران شد.پیکرش را در ناکجایی از گرانادا،به ریشه های درخت زیتونی سپردند.به خاک خود و به جاودانگی شعرش.
هیچ کس بازت نمی شناسد،نه،اما من تو را می سرایم
برای بعدها می سرایم چهره تو را و لطف تو را
کمال پختگی معرفتت را
اشتهای تورا به مرگ و طعم دهان مرگ را
و اندوهی را که در ژرف شادخویی تو بود...



کمان‌‌ ِ ماه
کمانی از ماه تیره
برفراز دریای بی‌موج.

کودکانِ نازاده‌ی من
دنبال می‌کنند مرا.

«پدر، نرو! صبر کن!
جوانترینمان جان داد!»

آویز می‌شوند به‌مردم چشمم.
خروس می‌خواند.

دریا، سنگ شده، می‌خندد
آخرین موجْ خندش را.
«پدر، نرو! ...»
فریادهای من
به‌خوشه‌ی سُنبل تبدیل می‌شود.

برگردان:خسرو ناقد




راستش را می‌گویم
آه، که دوست داشتن تو
چنین که دوستت دارم
چه دردآور است.
با عشق تو
هوا آزارم می‌دهد،
قلبم،
و کلام نیز.
پس چه کسی خواهد خرید
یراق ابریشمین
و اندوهی از قیطان سپید،
تا برایم دستمالهای بسیار بسازد؟
آه، که دوست داشتن تو
چنین که دوستت دارم
چه دردآور است.

alitopol
18-10-2007, 18:17
مرسی دوست عزیز

malakeyetanhaye
18-10-2007, 18:30
امیدوارم بتونم اطلاعات مفیدی تو این تاپیک بذارم که قابل استفاده باشه سعی میکنم بازم مطلب گیر بیارم

alitopol
18-10-2007, 23:50
امیدوارم بتونم اطلاعات مفیدی تو این تاپیک بذارم که قابل استفاده باشه سعی میکنم بازم مطلب گیر بیارم

ممنون می شم:46:

malakeyetanhaye
20-10-2007, 13:37
آلبوم عکس


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

][ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

malakeyetanhaye
20-10-2007, 13:47
جنجال بر سر نبش قبر «فدریکو گارسیا لورکا»


درحالیکه هفتاد سال از اعدام فدریکو گارسیا لورکا، شاعر بلندآوازه اسپانیایی می‌گذرد، هنوز چگونگی کشته‌شدن او و سه همراهش در هاله‌ای از ابهام است. خبرگزاری فرانسه به همین مناسبت گزارشی از فیلم مستندی ارایه کرده که به نبش قبر لورکا برای رازگشایی از مرگ وی می‌پردازد.

به گزارش خبرگزاری فارس، به نقل از خبرگزاری فرانسه، طبق روال هر سال، سالگرد اعدام فدریکو گارسیا لورکا، شاعر اسپانیایی، که توسط «فرانکیست‌ها»(طرفداران ‌فرانکو، دیکتاتور سابق اسپانیا) صورت گرفت، امروز صبح با اجرای موسیقی توسط خوانندگان اسپانیایی، درکنار دره‌ای نزدیک گروناد، محل اعدام لورکا در سال 1936 گرامی داشته می‌شود.

اما هفتادمین سالگرد اعدام لورکا از این جهت قابل توجه است که با رازگشایی‌هایی درباره انگیزه‌های اعدام این شاعر اسپانیایی که همراه با یک مدیر مدرسه به نام دیوسکورو گالیندو و دو نفر دیگر به اسامی فرانسیسکو گالادی و جوآکین آرکولاس اعدام شد، همراه است.

از همان روزهای اول سپتامبر سال جاری، انجمن غیر دولتی «بازیابی یادبودهای تاریخی» (ARMH) که در سال 2000 برای نبش قبر و شناسایی قربانیان سرکوب‌های فرانکو تشکیل شده، تلاش خواهد کرد تا با اخذ مجوز قضایی برای نبش قبر لورکا پرده از راز مرگ وی بردارد، اگرچه نبش قبر لورکا با مخالفت شدید خانواده این شاعر روبرو شده است.

پژوهشگران درباره این مسئله که آیا لورکا و سه همراهش در شب نوزدهم ماه اوت برای «گردش شوم» به این محل آورده شدند، یا قبل از آن، اختلاف نظر دارند -«گردش شوم» نامی است که مردم اسپانیا به آخرین خروج لورکا و سه همراهش از زندان‌ که منتهی به مرگش شد، داده‌اند- اما درعوض هویت قاتل شاعر جمهوری‌خواه -لورکا- کاملا آشکار است. زیرا ژان ‌لویی ترسکاسترو -قاتل لورکا و همراهانش- تا آخر عمرش از اینکه تیرهای خلاص را به سمت قربانیانش شلیک کرده بود، به خود می‌بالید.

به‌زودی یک فیلم مستندی به کارگردانی امیلیو رویز باراچینا در ماه سپتامبر در سینماهای اسپانیا به نمایش درخواهد آمد که ما را به دلایلی تازه، سوای دلایل سیاسی اعدام لورکا، متوجه می‌کند.
در این فیلم که بر اساس شعری از لورکا، «لورکا، دریا از تلاتم می‌افتد»‌ نام دارد، میگل فرانسیسکو کابالرو -پژوهشگر- ثابت می‌کند که ترسکاسترو می‌تواند یکی از نیروهای اجیر شده از سوی «رولدان» ‌باشد. رولدان، آلبا و گارسیا رودریگز -پدر لورکا- سه زمین‌دار بزرگ منطقه خودشان به شمار می‌آمدند.

این استاد دانشگاه می‌افزاید: نزاع‌های میان این سه زمین‌دار، نقاط کوری هستند که در پشت این قتل وجود دارند و لباسی سیاسی به تن کرده‌اند. البته نمی‌توان منکر جنبه‌های سیاسی این قتل شد، زیرا هر کسی که در مرگ لورکا دخیل است، به نوعی وابسته به حزب «حرکت مردمی» ‌است که یک حزب راستگرای افراطی به شمار می‌آید. این در حالی است که پدر لورکا یک جمهوری‌خواه بود.

امیلیو رویز باراچینا، کارگردان، در این فیلم تاکید می‌کند که بغض و کینه‌ها نسبت به لورکا وقتی سرریز شد که لورکا نمایشنامه‌ای را در سال 1936 منتشر کرد. او در این کتاب، بی‌رحمانه به نقد خانواده‌های آلبا و رولدان پرداخت و در حقیقت این نمایشنامه انتقام‌جویی شخصی لورکا است که پس از سال‌ها تلاش‌های بیهوده برای اقامه دعوا صورت گرفت.

فرزندان لورکا همکاری بسیاری در تهیه این فیلم مستند داشته‌اند. به‌ویژه این که با در اختیار قراردادن یک سری اسناد رسمی، به کارگردانی این فیلم کمک شایانی کرده‌اند. اما آنها قاطعانه در برابر انجمن ARMH که می‌خواهد قبر پدر آنها و سه همراهش را بشکافد، مخالفند.

امیلیو سیلوا رئیس این انجمن می‌گوید: ما ‌برای گرفتن مجوز قضایی نبش قبر لورکا تلاش خواهیم کرد، زیرا می‌خواهیم تحقیقاتی را روی جسد لورکا انجام دهیم. وی می‌افزاید: می‌توان با بررسی DNA، بدون تشریح جسد لورکا، به اهداف تحقیقاتی‌مان برسیم.

خانواده لورکا نبش قبر را نمی‌پذیرند و می‌گویند که زمان بسیاری از مرگ لورکا گذشته و نباید نبش قبر کرد. آنها معتقدند که سنگ قبری که در ویزنار است و هر سال شاعران و خوانندگان اسپانیایی را گرد خود جمع می‌کند تا مراسمی صمیمی و خودجوش را برگزار ‌کنند، چیزی جز نام لورکا را یادآور نمی‌شود.

نیوس‌ گالیندو -پسر یکی از قربانیانی که به همراه لورکا اعدام شد- نیز می‌گوید: نبش قبر خیلی سخت و تحمل‌ناپذیر است. ما می‌خواهیم که حرمت پدران‌مان حفظ شود و از آنها همیشه با افتخار نام برده شود. ما نمی‌پذیریم که پدران‌مان صرفا برای تحقیقاتی از قبرشان بیرون آورده شوند.

malakeyetanhaye
20-10-2007, 13:49
3 شعر از فدریکو


ترانه ی ابلهانه

مامان ,
من می خوام از نقره باشم.

پسرم ،
سردت می شه .

مامان ،
من می خوام از آب باشم.

پسرم ،
سردت می شه.

مامان ،
من رو رو حاشیه ی بالشت بدوز.

این شد یه چیزی !
همین الساعه !



دو ماهِ عصر
( به لائورای کوچک، دوست خواهرم )

1
ماه مرده است ، مرده ،
لیک در بهار جانی دوباره می یابد.

آنگاه که باد جنوب بر رخسار
درختان تبریزی بپیچد.

آنگاه که قلبهای ما
کشتزار آههای خود را درو کنند.

آنگاه که پیچکها
چون کلاهی کوچک بر بام خانه ها برویند.

ماه مرده است , مرده ،
لیک در بهار جانی دوباره می یابد.

2
( به ایزابلای کوچک ، خواهرم )

عصر برای نارنجها لالایی
می خواند .

خواهرکم می خواند :
زمین یک نارنج است.

ماه با گریه می گوید :
من می خواهم یک نارنج باشم.

نمی شود دخترکم ،
حتی اگر به رنگ صورتی درآیی ،
یا حتی لیمویی.
حیف !

3

در آن جا دختر کوچک چشمه سار
نزدیک رودخانه
از تو خواهم ربود گل سرخی را
که دیگری به تو هدیه داد
و به جای آن
دختر کوچک چشمه سار
زنبق خود را به تو خواهم بخشید
چه بیهوده گریسته ام بسیار
بن بستی نیست
غرق آرامش خواهم شد
خواهی دید
تنها می باید به کودکی ام باز گردم
آری آری
تنها می باید به کودکی ام باز گردم
توضیح :لورکا همیشه زنبق را در مقابل گل سرخ که نماد عشق به جنس مخالف است می آورد.